يكشنبه ۲ شهريور ۱۴۰۴ - Sunday 24 August 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Sat, 23.08.2025, 19:13

تخریب قطعه ۴۱ بهشت زهرا؛ «مبارزه با حافظه جمعی»


شهاب میرزایی / بی‌بی‌سی

«سنت تخریب قبور و مزار» از همان روزهای اول پیروزی انقلاب اسلامی شروع شد و پس از گذشت چهار دهه از استقرار جمهوری اسلامی همچنان ادامه دارد و مردگان پیش و پس از سال ۱۳۵۷ را در بر می‌گیرد.

آغاز نمادین این سنت را می‌توان تخریب مزار رضا شاه پهلوی در شهر ری دانست همزمان با تخریب مزار مردگان بابی و بهایی در سراسر ایران.

در گذر سال‌ها روند تخریب مزار و توهین به اجساد کشته شدگان مخالف حکومت، شامل لیستی طولانی از صاحب منصبان حکومت پهلوی تا اعضای سازمان‌های مارکسیستی و مجاهدین خلق شد و بلاانقطاع تا تخریب قبور و بی‌احترامی به اجساد و قبور کشته‌شدگان اعتراض‌های دهه‌های هشتاد و نود و جنبش «زن، زندگی، آزادی» ادامه داشته است.

تازه‌ترین اقدام مسئولان حکومتی، تخریب قطعه ۴۱ بهشت زهرا و تغییر کاربری آن به پارکینگ است که با اعتراض خانواده‌های دفن شدگان و فعالان مدنی و سیاسی روبرو شده است.

سنتی دیرینه در ایران

بی احترامی به اجساد مردگان مخالف حکومت، سابقه ای دیرین در ایران دارد. در روایات تاریخی آمده است که شاه اسماعیل صفوی پس از به قدرت رسیدن و اعلام شیعه اثنی عشری به عنوان دین رسمی و حکومتی ایران، اجساد قاتلان پدرش، شیخ حیدر را از قبور آنها بیرون کشید و استخوان‌های آنان را سوزاند.

آقا محمدخان قاجار هم پس از پیرزوی بر زندیه و استقرار حکومت جدید دستور داد تا کریم خان زند را در شیراز نبش قبر کنند و استخوان‌های او را به پایتخت جدید، تهران منتقل کرده و در زیر پله‌های محل اقامتش قرار دهند. سنتی که پس از قیام بابیان در سراسر ایران شدت گرفت و در بسیاری از مناطق، حاکمان محلی، فقیهان و مردم عادی، اجساد بابی‌ها و بهایی‌ها را نبش قبرکرده، سوزانده و به آنها بی‌احترامی کردند.

در دوران پهلوی تعدادی از اعدام‌شدگان پس از کودتای بیست و هشتم مرداد، از جمله مرتضی کیوان در گورستان مسگرآباد تهران به خاک سپرده شدند اما پس از تبدیل این گورستان به پارک در دهه چهل خورشیدی، دیگر رد و نشانی از گور این اعدام‌شدگان باقی نماند.

هوشنگ ابتهاج که خود نیز پس از کودتای ۲۸ مرداد بازداشت و سپس آزاد شده بود درباره نابودی قبر مرتضی کیوان چنین سرود:

«ساحت گور تو
سروستان شد
ای عزیز دل من
تو کدامین سروی؟»

همچنین می‌توان به سرنوشت قبر محمود افشارطوس، رئیس شهربانی دولت محمد مصدق اشاره کرد که پس از آنکه از سوی مخالفان مصدق ربوده و شکنجه و کشته شد در گورستان تجریش به خاک سپرده شد.

این گورستان در سال ۱۳۴۰ به بیمارستان تجریش تبدیل شد.

امید ایران‌مهر، پژوهشگر و روزنامه‌نگار تاریخ در سایت «تاریخ ایرانی» درباره سرنوشت قبر او می‌نویسد: «نگهبان روایت می‌کند که وقتی برای گسترش بوفه بیمارستان زمین را شخم زدند و گودبرداری کردند، در محلی که به عنوان مزار افشارطوس شناخته می‌شد و حالا تنها درخت سایه‌بان آن باقی مانده، بقایای استخوان‌های او پیدا شد. استخوان‌های باقی مانده تا چند روز در کیسه‌ای تکیه داده به درختان محوطه بیمارستان، نگاه داشته شد.»

به گفته آقای ایران مهر، نگهبان درباره سرنوشت جسد می‌گوید: «پس از آنکه آن‌ها موفق به ارتباط با بازماندگان آقای افشارطوس نشدند آن‌ کیسه‌های استخوان‌ها را دور انداختند.»

اما این شیوه در بین مخالفان حکومت پهلوی هم رواج داشت و مهرداد امانت، پژوهشگر تاریخ، در مقاله‌ای در سایت آسو با اشاره به گزارش پلیس، به این نکته اشاره می‌کند که یکی از اهداف قیام‌کنندگان پانزده خرداد «تخریب قبور بهائیان در ورامین» بوده است. همان مخالفانی که پانزده سال بعد به قدرت رسیدند.

تحریف تاریخ با تخریب قبرها

بهشت زهرا اولین گورستان مدرن تهران بود که اجساد مردگان از سراسر این شهر در آن دفن شد. از جمله اجساد برخی از شناخته شده ترین مخالفان حکومت پهلوی پس از اعدام در آن به خاک سپرده شد.

اما در همان ماه‌ها و هفته‌های پس از پیروزی انقلاب، سنگ قبر تعدادی از اعضای سازمان‌های مجاهدین خلق و چریک‌های فدایی خلق که قبل از انقلاب اعدام شده بودند، مانند سعید حنیف‌نژاد، سعید محسن، بیژن جزنی و مرضیه احمدی‌اسکویی در قطعه ۳۳ بهشت زهرا شکسته شدند.

در سال‌های اول برپایی حکومت جدید، تعدادی از اولین اعدام‌شدگان از جمله سعید سلطانپور از سازمان چریک‌های فدایی خلق و تقی شهرام از اعضای مارکسیستی انشعابی از سازمان مجاهدین خلق در قطعه ۴۱ به خاک سپرده شدند. اما گفته می‌شود پس از مدتی به دلیل آن که « کمونیست و کافر» خوانده می‌شدند، «نبش قبر شدند و اجسادشان به گورستان خاوران در شرق تهران منتقل شد.»

مکانی که بعدها تعداد بسیار بالایی از اعدام شدگان سیاسی مخالف حکومت در دهه ۶۰ از جمله اعدام‌های گروهی سال ۶۷ در آن به صورت دسته جمعی، شبانه و بی‌هیچ نام و نشانی دفن شدند.

به گفته فعالان حقوق بشر و خانواده ای زندانیان سیاسی در تمامی سال‌های پس از این دهه، سیاست حکومت مقابله با تجمع و عزاداری خانواده‌ها، جلوگیری از ساخت سنگ قبر و نشانه‌گذاری به یاد اعدامی‌ها، تبدیل تدریجی این مکان‌ها به مکانی متروکه و در نهایت تخریب و تغییر کاربری آن‌ها بوده است. سیاستی که به زعم برخی از فعالان و خانواده‌ها «نقطه مقابل تکریم قبور کشته شدگان ایدئولوژِیک حکومت در جنگ ایران و عراق یا جنگ داخلی سوریه بوده است.»

باربد گلشیری در گفت و گویی با بی‌بی‌سی فارسی، سیاست جمهوری اسلامی درباره تدفین مردگان را این چنین تشریح می کند: «سیاست‌گذاری بر بدن زندگان و مردگان، نحوه‌ دفن ایشان، و تسلط بر حافظه چه از طریق تحریف تاریخ و چه از طریق زدودن یاد، از سیاست‌های جاری حکومت بوده است. با بررسی سیاست‌های جمهوری اسلامی درباره‌ گورستان‌ها می‌توان تاریخ آن را نوشت: در یک سو خاوران‌های ایران، گورهای دسته‌جمعی، مزارهای ممنوع و سنگ‌مزارهایی که به‌طور نظام‌مند ویران یا سوزانده می‌شوند؛ و در سوی دیگر، تکیه‌زدن بر مدفن شهدا، خاک کردن شهدا در مکان‌های عمومی جز گورستان و گره‌زدن خاک با امور قدسی.»

او درباره چگونگی تلاش بازماندگان و خانوادهای اعدامی‌ها برای حفظ و ارتباط با کشته‌شدگان خود می‌گوید:« بازماندگان جنایت در سایه‌ جمهوری اسلامی اغلب می‌دانند مزاری اگر بسازند، مأموران ویران می‌کنند. اما آنچه در رفتارشان برای من آموزنده بوده، ممارست است؛ ممارستی در زنده نگه‌داشتن یاد عزیزانشان، حتی زیر فشار و ویرانی نظام‌مند. باید نشان‌های مزاری قابل‌حمل و تجدیدپذیر ساخت که هر بار بتوان آن‌ها را بر سر مزار برد، یاد را تجسم بخشید و دوباره با خود بازگرداند. این نشان‌ها کمتر در معرض ویرانی‌اند و هر بار مجال زنده کردن خاطره را فراهم می‌کنند. نگه داشتن یاد، کار یک‌باره نیست؛ تداوم می‌خواهد، بازگشت می‌خواهد، و همین ممارست است که حافظه را در برابر فراموشی تحمیلی پایدار می‌کند.»

قطعه ۴۱: «قطعه اعدامی‌ها» یا «قطعه سوخته»

قطعه ۴۱ در بهشت‌زهرا قطعه‌ای بود که سال‌های متمادی با سنگ قبرهای شکسته و رها شده و پوشیده از گیاهان به حال خود رها شده بود. خانواده‌هایی که در این قطعه اعدامی داشته‌اند به این نکته اشاره کرده‌اند که دسترسی به آن برایشان سخت بوده است زیر همیشه با دوربین و مامور از آن مراقبت و محافظت می‌شد.

در این قطعه اجساد تعدادی از مخالفان جمهوری اسلامی مانند اعضای گروه فرقان، سازمان مجاهدین خلق و تعدادی از نظامیان شرکت کننده در کودتای نوژه دفن شده بودند.

داود گودرزی، معاون شهرداری تهران در مصاحبه‌ای درباره تغییر کاربری قطعه ۴۱ گفته است: «برای تردد آسان‌تر خانواده‌های شهدای جنگ که بخشی از آنها در قطعه ۴۲ در مجاورت قطعه ۴۱ دفن شده‌اند، نیاز به پارکینگ بود و برای همین شهرداری در حال تبدیل قطعه ۴۱ به یک پارکینگ است.» ‌‌ ‌‌

حامد فرمند، فعال حقوق کودکان که تعدادی از اعضای خانواده‌اش در دهه ۶۰ اعدام شده‌اند در اعتراض به این تخریب و تسطیح قطعه ۴۱ در حساب کاربری‌اش در فیسبوک نوشته است: «از هیچ کدامتان نه مسئولان وقت جمهوری اسلامی در سال ۱۳۶۰ نه مقامات کنونی کشوری و شهری و نه نهادهای خصوصی و تجاری که بنای درآمدزاییشان را بر گور بی نشان عزیزان ما گذاشتند نخواهیم گذشت. دایی من هم در همین زمین تخریب شده مدفون بود. جنایت شما فراموش نمی شود.»

سعید متحدین دایی آقای فرمند در سال ۶۰ اعدام و در این قطعه به همراه یازده نفر دیگر به خاک سپرده شده بود.

سعید متحدین برادر محبوبه متحدین از اعضای شناخته شده سازمان مجاهدین خلق بود که همراه همسرش محمد آلادپوش در سال‌های پیش از انقلاب کشته شد. علی شریعتی کتاب «حسن و محبوبه» را در رثای این دو نوشت هر چند گفته می‌شود آنها در واپسین روزهای فعالیت چریکی خود مارکسیست شده بودند.

بی‌احترامی به قبرستان‌ها در حالی رخ می‌دهد که در متون و منابع دینی همواره به این اشاره شده که با محل دفن مردگان و قبرستان‌ها باید با احترام برخورد شود.

حسن فرشتیان محقق دینی درباره شرایط تغییر کاربری گورستان‌ها در فقه شیعی به بی‌بی‌سی فارسی می گوید: «از گذشته‌های دور قبرستان های متروکه پس از چند دهه، مجددا بازسازی شده یا تخریب کامل شده‌اند. در این صورت نیازی به اجازه اولیای میت و ورثه آنان نیست، بلکه کافی هست که به آنان اطلاع داده شود که باقیمانده جنازه‌ها در کجا دفن شده است. زیرا ضرورت‌هایی مثل عبور جاده از قبرستان را حکومت‌ها باید تشخیص بدهند و رضایت ورثه شرط نیست.»

به گفته این پژوهشگر دینی اما این تغییرات شرایطی دارد: «شرط اول این است که مقدار زمانی از دفن گذشته باشد که قاعدتا جنازه تبدیل به خاک شده باشد، لذا معمولا به شکل عرفی، در تخریب قبرستان های عمومی و متروکه، مدت زمان سی سال در نظر گرفته می‌شود. شرط دوم این که باقیمانده استخوان‌ها در مکانی دیگر دفن شوند.»

معاون شهردار تهران از قطعه ۴۱ به عنوان محل دفن «منافقان اوایل انقلاب» یاد کرده است. آقای فرشتیان با اشاره به اینکه «مشکل اساسی در رعایت و یا عدم رعایت این ضوابط شرعی نیست بلکه مساله اساسی پاک کردن آثار جنایات و از محروم کردن بازماندگان از خاطره عزیزانشان است» به بی‌بی‌سی فارسی می‌گوید: «اصطلاح منافقین که جمهوری اسلامی در مورد مجاهدین خلق بکار می‌برد در بردارنده حکم شرعی در این مورد نیست زیرا آنان در نگاه فقهی مسلمان محسوب می‌شوند و احکام مسلمانان در مورد آنان جاری هست، جمهوری اسلامی نیز بر مبنای مجازات محاربه آنان را اعدام کرده است نه بر مبنای ارتداد، بنابر این از دیدگاه جمهوری اسلامی نیز آنان، مسلمان تلقی می‌شوند.»

این در حالی است که به گفته فعالان شهرسازی و مدنی، بهشت زهرا گورستان متروکه به حساب نمی‌آید و اگر قطعه ۴۱ به حالتی مخروبه و متروکه رها شده نه به دلیل متروک بودن گورستان بلکه به دلیل فشار مسئولان حکومتی و بهشت زهرا، تخریب تدریجی و عمدی این قطعه و جلوگیری از بازدید بازماندگان اعدامی های دفن شده در آن است.

گروه پژوهشی «راست‌یاد» که درباره اعدام‌شدگان دهه ۶۰ به ویژه سال ۱۳۶۰ تحقیق می‌کند، در تحقیق مفصل وبسایت خود درباره قطعه ۴۱ آورده است: «شکستن سنگ‌ها، پنهان‌کردن آدرس قبرها، ازبین‌بردن نشانه‌ها، سوزاندن برخی درختان و گیاهان، ایجاد اختلاف سطح و از همه عجیب‌تر دستکاری تدریجی در تغییر ردیف درختان ازجمله مواردی هستند که در دهه‌های اخیر در قطعه ۴۱ بهشت‌زهرا جریان داشته است.»

به نوشته راست یاد: «این قطعه که به ‘قطعه اعدامی‌ها’ در بین مردم و ‘قطعه سوخته’ در بین مسئولان بهشت زهرا معروف است با دوربین‌ها و هم با نیروی انسانی به‌طور شبانه‌روزی مراقبت و نظارت می‌شود و در تمامی چهار دهه پس از دفن اعدام شدگان با خسارات و آسیب‌های عمدی مانند شکستن سنگ‌ها، پنهان‌کردن آدرس قبرها، ازبین‌بردن نشانه‌ها، سوزاندن برخی درختان و گیاهان، ایجاد اختلاف سطح و از همه عجیب‌تر دستکاری تدریجی در تغییر ردیف درختان روبرو بوده است.»

بنابر تخمین این سایت حدود ۱۰۰۰ قبر در این قطعه وجود دارد که برخی از آن ها افراد عادی هستند که در سال ۵۷ و ۵۸ در آن دفن شده‌اند.

بخش راستی‌آزمایی بی‌بی‌سی فارسی با بررسی تصاویر ماهواره‌ای از قطعه ۴۱ در ۲۷ مرداد ماه ۱۴۰۴ دریافت که حدود ۳ هزار و ۴۰۰ متر مربع از قسمت جنوب غربی این قطعه به طور کامل مسطح یا آسفالت شده است و حدود هزار و ۳۰۰ متر مربع در میانه این قطعه و حدود ۹۰۰ مترمربع در راستای ضلع شمالی در حال مسطح شدن است.

تخریب و تغییر کاربری قطعه ۴۱ بهشت زهرا در حالی انجام می‌گیرد که ماه‌ها است که از ورود خانواده‌های دفن‌شدگان به گورستان خاوران هم جلوگیری می‌شود.

میهن روستا، دادخواه و فعال مدنی که همسرش رضا عصمتی در خاوران به خاک سپرده شده در واکنش به تخریب قطعه ۴۱ با اشاره به اینکه «تخریب و ویرانی گورهای قربانیان جنایات جمهوری اسلامی، سال‌ها است که در دستور کار این رژیم قرار دارد» به بی‌بی‌سی فارسی می‌گوید:« تبدیل قطعه ۴۱ بهشت زهرا به پارکینک را باید نشانی از زبونی و ترس رژیم جمهوری اسلامی دید. این حکومت در دهه ۶۰ با اتکا به پشتیبانی توده‌ها، بدون ترس از عقوبت دست به کشتار زد، اما اکنون که جامعه شعار ‘نه به اعدام’، سر می‌دهد، آن‌ها به وحشت افتاده‌اند. آن‌ها از مردگان ما هم می‌ترسند.»

خانم روستا این تخریب را ادامه سیاست چندین ساله حکومت می‌داند که پیش از این در خاوران هم انجام شده است:«آن‌ها در این سال‌ها، بارها خاوران را با بولدوزر زیرورو کردند. خاک آن را در بیابان‌ها پراکندند و درهایش را به روی خانواده‌ها بستند.»

میهن روستا در ادامه به بی‌بی‌سی فارسی گفت: «مسئولان جمهوری اسلامی از آغاز تا اکنون روزی پاسخگوی جنایت‌های‌شان خواهند شد و این قطعه‌ها و گورستان‌ها، تبدیل به مکانی می‌شوند که حافظه جمعی مردم را خواهند ساخت و حتی تخریب، حافظه جمعی آن مکان‌ها را دوباره می‌سازد.»



ریشه‌یابی بازسازی استبداد بعد از انقلاب ۵۷
يكشنبه ۲ شهريور ۱۴۰۴ - Sunday 24 August 2025
iran-emrooz.net | Sat, 23.08.2025, 20:09

ریشه‌یابی بازسازی استبداد بعد از انقلاب ۵۷


ابوالفضل قدیانی
(فعال سیاسی جمهوری‌خواه و از چهره‌های برجسته مدافع طرح برگزاری رفراندوم و انتخابات مجلس موسسان)

چهل و شش سال پس از استقرار جمهوری اسلامی و تشدید ابرچالش‌های متعدد کشور، ضرورت ژرف‌‎کاوی برای تببین منشا اصلی مشکلات و چاره‌اندیشی برای درمان را بیشتر کرده است. در این راستا جا دارد به  ضعف بنیان‌های عقلانی و سیاسی نظریه‌ی ویرانگر ولایت فقیه بیش از هر زمان دیگری پرداخت. مشکلات کنونی ایران ریشه در این نظریه و پیامدهای تخلف‌ناپذیر آن دارد.

جنگ، تحریم، انسداد سیاسی، واپسگرایی فرهنگی، محاصره‌ سیاسی و اقتصادی و فقر و فلاکت ناشی از آن به صورت تصادفی به وجود نیامده است. قطعی روزانه‌ی آب و برق مردم و تورم افسار گسیخته بی‌ارتباط با تفکر حاکم برکشور در چهل و چند سال گذشته نبوده است‌. فساد سیستماتیک، ظلم و ستم دستگاه قضا از آسمان نازل نشده است. بدون سرکوب شایستگان و برکشیدن متملقان، ایران به محل تاخت و تاز بیگانگان و یارگیری نیروهای خارجی بدل نشده است. ریشه‌ی وضع موجود در استبداد فقه‌، بنیادی است که توسط روح‌الله خمینی صورتبندی و اجرا شده است.

در جریان مبارزات منتهی به انقلاب پنجاه و هفت سرمایه‌ی اجتماعی سنتی روحانیت و شخصیت مبارز خمینی منجر به این شده بود که در بین مخالفان شاه نگاه به خمینی مثبت باشد. به خصوص که در آن زمان کسی تصور روشنی از ایده‌ی ولایت فقیه و تبعات آن وجود نداشت.

متاسفانه علی رغم آشکار شدن روحیه‌ی استبدادی روح الله خمینی و نتایج خانمان برانداز نظریه‌ی ولایت فقیه او، هنوز ضرورت گسست کامل از آموزه‌های معرفتی و سیاسی او در عرصه سیاسی ایران جا نیفتاده است. ایران آینده نیازمند عبور توامان از میراث حکمرانی روح الله خمینی است. هر فرد منصفی می‌تواند با نگاهی به وضعیت نظام قضایی ایران از جمله محاکم، زندان‌ها، شکنجه‌ها و اعدام‌ها، و آیین دادرسی ایران به کارنامه‌ی روح الله خمینی پی ببرد.
مغالطه‌ی دیگر آن است که انحراف ولایت فقیه را به دوره‌ی مستبد امروز ایران، علی خامنه‌ای نسبت می‌دهند. این درست است که در دوره‌ی خامنه‌ای مصیبت‌ها و بحران‌های بزرگی بر کشور تحمیل شده است اما ریشه‌ی همه‌ی این مصائب را باید در استبدادی جست و جو کرد که خمینی نظریه‌پردازی و اجرا کرد.

نقد شخص روح الله خمینی و میراث سیاسی او، بخش مهمی از نظریه‌پردازی و مقدمه‌چینی برای دمکراسی است.

من خودم به عنوان کسی که سالیان زیادی از حامیان روح‌الله خمینی بوده و در انقلاب ۵۷ نیز از رهبری او حمایت کردم، در بازنگری انتقادی به این نتیجه رسیده‌ام که منشا مشکلات کلان کشور ریشه در نظرات ایشان بخصوص در فقه و الهیات سیاسی دارد و بدون لکنت این نظرم را اعلام کرده و می‌کنم. ساماندهی آینده ایران باید بر اساس جدایی نهادی دین و دولت، کنار گذاشته شدن حکومت دینی و کلا رویکرد ایدئولوژیک در ساختار دولت انجام شود.

میراث سیاسی خمینی باید به بایگانی تاریخ سپرده شده و نقد منصفانه و عالمانه و در عین حال رادیکال آن، پشتوانه بهبود اوضاع کشور و بازدارندگی در برابر استبداد و تکرار خطاهای گذشته شود. البته افراد بر اساس ملاحظات عاطفی و سیاسی می‌توانند در مورد وی و کلا اتفاقات گذشته داوری‌های خاص خودشان را داشته باشند؛ اما آنچه اهمیت دارد عبور از روح الله خمینی و میراث شومش علی خامنه‌ای در ساختن آینده ایران است.

ابوالفضل قدیانی
بند ۷ زندان اوین

منبع: کانال تحکیم ملت
@tahkimmelat



کریدور زنگزور و منافع ملی ایران ">
يكشنبه ۲ شهريور ۱۴۰۴ - Sunday 24 August 2025
iran-emrooz.net | Sat, 23.08.2025, 18:12

کریدور زنگزور و منافع ملی ایران


توافق صلح ارمنستان و جمهوری آذربایجان | کریدور زنگزور و منافع ملی ایران

گفت‌وگوی دکتر محمد فاضلی و دکتر ولی کالجی

سال‌هاست که بحث‌هایی درباره #کریدور_زنگزور در جریان است و همواره نسبت به تهدید شدن منافع ملی ایران بر اثر تحولاتی که حول این کریدور شکل می‌گیرد هشدار داده شده است. دکتر ولی کالجی، پژوهشگر مطالعات منطقه‌ای قفقاز و آسیای میانه مرکزی در این گفت‌وگو به تفصیل درباره تاریخچه دسترسی #جمهوری_آذربایجان به منطقه نخجوان، مسأله کریدور #زنگزور، بازیگران و عوامل مؤثر بر آن، تحولاتی که در سه دهه گذشته بروز کرده، و نیز توافقنامه صلح اخیر تحولات اخیر در روابط بین جمهوری آذربایجان و #ارمنستان توضیح می‌دهد و تأثیرات آن‌ها بر منافع ملی ایران را بررسی می‌کند.



يكشنبه ۲ شهريور ۱۴۰۴ - Sunday 24 August 2025
iran-emrooz.net | Sat, 23.08.2025, 18:05




يكشنبه ۲ شهريور ۱۴۰۴ - Sunday 24 August 2025
iran-emrooz.net | Sat, 23.08.2025, 16:50




يكشنبه ۲ شهريور ۱۴۰۴ - Sunday 24 August 2025
iran-emrooz.net | Sat, 23.08.2025, 16:30




يكشنبه ۲ شهريور ۱۴۰۴ - Sunday 24 August 2025
iran-emrooz.net | Sat, 23.08.2025, 15:47




زندان بدنام اوین بار دیگر فعال شده است
يكشنبه ۲ شهريور ۱۴۰۴ - Sunday 24 August 2025
iran-emrooz.net | Sat, 23.08.2025, 14:41

زندان بدنام اوین بار دیگر فعال شده است


فرناز فصیحی و لیلی نیکونظر / نیویورک تایمز / ۲۳ اوت ۲۰۲۵

دو ماه پس از آنکه اسرائیل مجموعه اوین را هدف قرار داد و به‌شدت تخریب کرد ــ جایی که مخالفان سیاسی نگهداری می‌شدند ــ مقامات ایران حدود ۶۰۰ زندانی مرد را به دو بند بازسازی‌شده بازگردانده‌اند؛ بندهایی که در میان ویرانه‌های وسیع زندان قرار دارند.

این بازگشت که قوه قضائیه ایران در ماه جاری اعلام کرد، شامل زندانیان مرد و بسیاری از چهره‌های برجسته سیاسی و مخالفان است. تصاویر منتشرشده در رسانه‌های داخلی نشان می‌دهد که در دو بند بازسازی‌شده، پنجره‌ها و درهای شکسته دوباره نصب و اتاق‌ها و راهروهای آسیب‌دیده از آوار پاک‌سازی شده‌اند.

اما باقی مجموعه همچنان در ویرانی به سر می‌برد. بنا بر شهادت زندانیان و همچنین روایت خانواده‌ها، وکلا و فعالان در ایران، حملات اسرائیل در ۲۳ ژوئن ــ بخشی از جنگ ۱۲ روزه با ایران ــ ساختمان‌های اداری زندان، مراکز ملاقات و تفریح، بیمارستان و سایر بخش‌های اقامتی را فرو ریخت؛ بخش‌هایی که هنوز بازسازی نشده‌اند.

به گفته وزارت بهداشت ایران، حمله به اوین مرگبارترین حمله منفرد آن جنگ بود که ۸۰ نفر را کشت و ده‌ها تن دیگر را مجروح کرد. در میان کشته‌شدگان علاوه بر زندانیان، کارکنان زندان، مددکاران اجتماعی، یک کودک، بستگان زندانیان، کادر پزشکی، دادستان زندان و دست‌کم یک رهگذر نیز حضور داشتند.

میزان تخریب به‌قدری گسترده بود که بسیاری در داخل و خارج کشور گمان می‌کردند زندان تا ماه‌ها، یا شاید هیچ‌گاه، دوباره بازگشایی نخواهد شد.

بازگرداندن عجولانه زندانیان در اوایل ماه جاری به مجموعه‌ای که فاقد بسیاری از خدمات اولیه است، حتی خود زندانیان را غافلگیر کرد.

بـهزاد پناهی، زندانی متهم به جاسوسی برای هند، هفته گذشته در بیانیه‌ای اعلام کرد که در اعتراض به شرایط وخیم زندان دست به اعتصاب غذا زده است. او این وضعیت را با «سیاهچالی تاریک» مقایسه کرد که حتی «حداقل شرایط حیاتی لازم برای زندگی انسان» را ندارد.

اظهارات چند مقام ارشد نیز نشان می‌دهد که این اقدام ممکن است بخشی از تلاشی برای نمایش سرسختی در برابر اسرائیل و نشان دادن این باشد که حملات هوایی نتوانسته‌اند یکی از نمادهای بدنام سرکوب در ایران را از کار بیندازند.

علی‌اصغر جهانگیری، سخنگوی قوه قضائیه، هنگام اعلام بازگشت زندانیان در ۸ اوت، به رسانه‌های داخلی گفت که بلافاصله پس از حمله اسرائیل، رئیس قوه قضائیه دستور داده بود سازمان زندان‌ها زمینه بازگشت سریع زندانیان به اوین را فراهم کند.

در زمان حمله، زندان حدود ۱۵۰۰ زندانی داشت، از جمله زنان، که همه آنان به دو بازداشتگاه دیگر در حاشیه تهران منتقل شدند. زنان تاکنون به اوین بازگردانده نشده‌اند، اما جهانگیری ماه جاری گفت هدف این است که همه زندانیان «در اسرع وقت» بازگردند.

سازمان عفو بین‌الملل و دیدبان حقوق بشر در گزارش‌های جداگانه هدف قراردادن اوین توسط اسرائیل را «جنایت جنگی» خوانده و خواستار تحقیقات بین‌المللی مستقل شدند. این دو نهاد همچنین رفتار ایران با زندانیان در ساعات اولیه پس از حمله را محکوم کردند.

بر اساس بیانیه‌های جمعی نزدیک به ۲۰ زندانی که در صفحات اجتماعی‌شان منتشر شد، آنان هنگام انتقال به زندان‌های دیگر و نیز هنگام بازگشت به اوین با دستبند و پابند بسته شده و مورد ضرب‌وشتم قرار گرفتند.

ارتش اسرائیل درباره هدف حمله به اوین یا تلفات آن اظهارنظری نکرده است، اما مقامات اسرائیلی این حمله را «نمادین» توصیف کرده‌اند.

گروه‌های حقوق بشری و وکلا دولت ایران را متهم کرده‌اند که با بازگرداندن زندانیان به اوین، حقوق و امنیت آنان را نادیده گرفته است؛ زیرا این مکان فاقد زیرساخت‌های اولیه همچون تهویه مناسب، سیستم سرمایشی در میانه موج گرمای شدید و درمانگاه است.

سعید دهقان، وکیل برجسته حقوق بشر که دفتر حقوقی‌اش در ایران از زندانیان سیاسی دفاع می‌کند، در گفت‌وگویی از کانادا ــ جایی که اکنون اقامت دارد ــ گفت: «طبق مقررات خود ایران، تحت هیچ شرایطی نباید زندانیان در مکان‌هایی نگهداری شوند که امکانات اولیه مانند بهداشت یا مراقبت‌های پزشکی وجود ندارد ــ این نقض مقررات است.»

به گفته زندانیان، شب هفتم اوت، مأموران به آنان اطلاع دادند که صبح روز بعد به اوین بازگردانده خواهند شد.

وقتی گروهی از مخالفان سرشناس تلاش‌ها برای بستن دست‌وپای آنان به زنجیر را رد کردند ــ چرا که از تکرار خشونت انتقال قبلی هراس داشتند ــ درگیری رخ داد. طبق بیانیه مشترک ۱۹ زندانی، مأموران چند نفر از جمله ابوالفضل قدیانی ۸۰ ساله، سیاستمدار سابق، و مصطفی تاج‌زاده ۶۸ ساله، معاون پیشین وزیر کشور را به‌شدت کتک زده یا به زمین کوبیدند.

قوه قضائیه این اتهامات درباره خشونت را رد کرده است.

فخری محتشمی‌پور، همسر آقای تاج‌زاده، در گفت‌وگویی گفت وقتی هفته گذشته برای ملاقات همسرش به اوین رفته بود، از دیدن این‌که بیشتر ساختمان‌ها همچنان ویران است، شوکه شد. ملاقات در یک کانکس میان خرابه‌ها انجام شده بود.

او گفت: «میزان تخریب بسیار گسترده و به‌شدت نگران‌کننده بود. زندانیان این بندها هنوز به وسایل شخصی خود دسترسی ندارند و این وضعیتی شبیه جابه‌جایی موقت را ایجاد کرده، گویی آنان به‌عجله به بندهایی نیمه‌کارآمد منتقل شده‌اند.»



نسخه جبهه اصلاحات را چه کسی خواهد پیچید؟ ">
يكشنبه ۲ شهريور ۱۴۰۴ - Sunday 24 August 2025
iran-emrooz.net | Sat, 23.08.2025, 13:24

نسخه جبهه اصلاحات را چه کسی خواهد پیچید؟


در گفت‌وگو با احمد پورمندی که از کهنه‌کاران سیاسی در پادایست‌مان ایرانی است، پرسیده‌ام: اهمیت بیانیه ی آخرین جبهه ی اصلاحات چیست؟ چه حرف تازه‌ای دارد؟ و در همانندی با نامه ی میرحسین موسوی، و‌ پیش‌نهاد همه‌پرسی، کجا می‌ایستد؟ فشارها ی جریان‌ها ی اصول‌گرا و روزنه‌گشاها حکایت چیست؟ و چرا این گروه‌ها از بیانیه ی جبهه ی اصلاحات خشمگین هستند؟ نقدها ی جریان هوادار گذار به این بیانیه ی چیست؟ و آیا این بیانیه ی دریچه‌ای برای هم‌کاری، هم‌سویی و هم‌سازی میان جریان‌ها ی میانه در سپهر سیاسی ایران می‌گشاید؟
هرچند بسیار دیر شده است؛ اما هنوز فرصت هست و می‌توان ایران را از فروپاشی رهاند. شاید به همین شوند است که جبهه ی اصلاحات پس از جنگ ۱۲روز که نگرانی‌ها ی بزرگی را برانگیخته است، نگران ایران شده است و یک گام بنیادین برای نزدیک شدن به مردم تشنه ی گذار برداشته است. این جبهه نسخه‌ای با ۱۱ توصیه برای برون‌شد از بحران پیش‌گذاشته است؛ و با آن که هر ۱۱ مورد پسندیدنی و دریافتنی است، اما شوربختانه کسی نمی‌داند چه کسی یا کسانی قرار است این نسخه را بپیچند! شوربختانه جبهه ی اصلاحات از توصیه و خواهش فراتر نرفته است و انگار هنوز می‌خواهد منتظر اراده ی ملوکانه ی علی خامنه‌ای بماند!
در بیانیه ی جبهه همچنین هیچ اشاره‌ای به علی خامنه‌ای که ایران را تا لبه ی این پرتگاه کشنده کشانده است، نشده است؛ فاجعه‌ای که تا همین‌جا بیش از ده‌ها میلیارد دلار هزینه ی مستقیم روی دست مردمان ایران گذاشته است و گردن ایران را زیر زانو ی دشمنان ایران.جبهه ی اصلاحات هرچند سقف‌ها ی شیشه‌ای بسیاری را شکاندن است، اما هنوز و هم‌چنان از مهندسی سیاسی و اجتماعی برای برون‌شد از بن‌بست سیاسی چیره بر سپهر سیاست در ایران می‌گریزد. یک جریان سیاسی در نبود مهندسی سیاسی برای گذار از بحران چیزی بیش از پیچ‌ومهره‌ها ی ماشین سیاسی لکنته ی سرکار نخواهد بود. جبهه ی اصلاحات اگر برای اصلاحات هنوز اراده‌ای دارد، یا باید به پیش‌نهاد همه‌پرسی مهندس میرحسین موسوی برسد، یا باید پیش‌نهاد دیگری را روی میز بکذارد. نصیحت‌الملوک‌نویسی سیاست‌ورزی نیست و به اصلاحات نمی‌انجامد.
اکبر کرمی



يكشنبه ۲ شهريور ۱۴۰۴ - Sunday 24 August 2025
iran-emrooz.net | Sat, 23.08.2025, 13:15




يكشنبه ۲ شهريور ۱۴۰۴ - Sunday 24 August 2025
iran-emrooz.net | Sat, 23.08.2025, 13:01




يكشنبه ۲ شهريور ۱۴۰۴ - Sunday 24 August 2025
iran-emrooz.net | Sat, 23.08.2025, 12:32




ایران جزو سه کشور دنیا از نظر فرونشست است
يكشنبه ۲ شهريور ۱۴۰۴ - Sunday 24 August 2025
iran-emrooz.net | Sat, 23.08.2025, 11:44

ایران جزو سه کشور دنیا از نظر فرونشست است


علی بیت‌اللهی رئیس بخش زلزله‌شناسی مهندسی و خطرپذیری مرکز تحقیقات راه، مسکن و شهرسازی با اشاره به پدیده فرونشست اظهار کرد:‌ در کشورهایی از جمله آمریکا، ژاپن، چین، هندوستان و ... پدیده فرونشست خیلی گسترش دارد.

به گزارش تسنیم، وی با بیان این‌که عامل اصلی فرونشست زمین در ایران پایین رفتن سطح آب زیرزمینی است، گفت:‌ در اطراف تهران جاهایی داشتیم که سطح آب ۲۰ تا ۳۰ متر بود، الان ۱۲۰ متر هم چاه می‌زنیم، اما دیگر آب نیست. آب استخراج شده و جایگزین نشده، به این می‌گویند بیلان منفی آب.

وی افزود: وقتی سطح زمین آب را از دست می‌دهد، لایه‌های زیرین متراکم می‌شود و سطح زمین به تبع از دست دادن آب پایین می‌رود. ایران از نظر تعدد زون‌های فرونشست،‌ جزو سه کشور دنیاست.

رئیس بخش زلزله‌شناسی مهندسی و خطرپذیری مرکز تحقیقات راه، مسکن و شهرسازی ادامه داد: در این صورت آب‌های سطحی دیگر به زمین نفوذ پیدا نمی‌کند، آب‌خوان‌ها آب‌های خود را از دست می‌دهند و روان‌آب‌ها در سطح زمین جاری می‌شوند.

بیت‌اللهی بیان کرد:‌ دشت‌های حاصلخیز که مواد مغذی آنها در همان نیم تا یک متر سطح زمین است در اثر روان‌آب‌ها شسته شده و اراضی حاصلخیز به بیابان‌های لم‌یزرع تبدیل می‌شوند.

وی یادآور شد: همراه با این پدیده بسیاری از مستحدثات ما آسیب می‌بیند. در خیلی از جاها آثار تاریخی از بین می‌رود. امروز نقش جهان اصفهان ترک خورده، مسجد سید اصفهان، پای نقش رستم، محوطه تخت جمشید و ... ترک خورده است. متاسفانه از حدود ۶۷ میراث فرهنگی،‌ ۲۷ اثر در پهنه فرونشست قرار دارد.

به گفته وی، خطوط ریلی و جاده‌ها هم متاثر از فرونشست است.

وی با اشاره به این‌که خطوط ریلی در مسیر تهران–مشهد و اصفهان–تهران در همه زون‌ها پهنه فرونشست داریم، گفت: در مسیر ریل ساحل دریاچه ارومیه با از دست دادن آب دریاچه درست در آنجایی که انتظار نداشتیم، فرونشست داشتیم. در استان گلستان وسیع‌ترین پهنه فرونشستی را داریم. در مازندران نیز در جاهایی که باور نمی‌کردیم فرونشست داریم. فراگیری فرونشست در کشور بسیار زیاد است.

مقام مسئول وزارت راه و شهرسازی با اعلام این‌که پهنه فرونشست بیشتر در جاهایی هستند که سکونتگاه‌های جمعیتی قرار دارد و در کویر و کوهستان فرونشست زمین نداریم، اظهار کرد:‌ در شهرهایی مانند مشهد (شمال غرب)، جنوب غرب تهران، جنوب شرق شیراز و نیمه شمالی اصفهان فرونشست توسعه یافته است. جا دارد توجه ویژه به این پدیده داشته باشیم چون جزیی از پایداری سرزمینی ایران است.

بیت‌اللهی با یادآوری آغاز فرونشست زمین در کشور گفت: کاهش منابع آب زیرزمینی ایران بر اساس نقشه‌ها از اواسط دهه ۵۰ و همزمان با رشد جمعیت و توسعه کشاورزی آغاز شد، اما از اوایل دهه ۷۰ افت سطح آب به‌طور ناگهانی شدت گرفت.

وی با اشاره به میزان آب زیرزمینی از دست‌رفته افزود: اگر کانالی از ساحل دریای مازندران تا دریای عمان با عمق ۱۰۰ متر و پهنای ۱۰۰۰ (یک کیلومتر) تصور کنیم، حجم آبی که کشور از دست داده معادل پر شدن چنین کانالی است. این بیلان منفی آب خود را در قالب فرونشست نشان داده و اگر مدیریت نشود، طبیعت قطعاً پاسخ سختی خواهد داد.



يكشنبه ۲ شهريور ۱۴۰۴ - Sunday 24 August 2025
iran-emrooz.net | Sat, 23.08.2025, 10:45




تلاش برای جذب اقلیت‌ها به نیروهای امنیتی سوریه
يكشنبه ۲ شهريور ۱۴۰۴ - Sunday 24 August 2025
iran-emrooz.net | Sat, 23.08.2025, 9:00

تلاش برای جذب اقلیت‌ها به نیروهای امنیتی سوریه


عمر البام و ابی سول / خبرگزاری آسوشیتدپرس / ۲۳ اوت ۲۰۲۵

جوانان کرد، از جمله اعضای اقلیت‌های مذهبی، اخیراً برای پیوستن به نیروهای امنیت عمومی دولت سوریه در عفرین، منطقه‌ای در شمال این کشور که سال‌ها پیش کردها از آن به زور آواره شدند، ثبت‌نام کرده‌اند.

تلاش برای جذب اقلیت‌های قومی و مذهبی در حالی صورت می‌گیرد که دولت دمشق پس از بروز خشونت‌های فرقه‌ای در ماه‌های اخیر، که گزارش‌های گسترده‌ای از کشتار و تحقیر غیرنظامیان علوی و دروزی توسط جنگجویان وابسته به دولت منتشر شده، تحت نظارت فزاینده‌ای قرار گرفته است.

کمیسیون مورد حمایت سازمان ملل که خشونت‌ها در سواحل سوریه را بررسی کرد، اوایل این ماه توصیه کرد که مقامات باید از جوامع اقلیت برای ایجاد «ترکیب متنوع‌تر نیروهای امنیتی» به منظور بهبود روابط و اعتماد جامعه جذب نیرو کنند.

اقلیت‌ها به‌طور فزاینده‌ای نسبت به مقامات جدید در دمشق، که توسط شبه‌نظامیان سابق اسلام‌گرای سنی هدایت می‌شوند و پس از نزدیک به ۱۴ سال جنگ داخلی در دسامبر گذشته بشار اسد را سرنگون کردند، محتاط هستند.

توافقی که در ماه مارس بین دمشق و نیروهای تحت رهبری کردها که بخش اعظم شمال شرق سوریه را کنترل می‌کنند، به دست آمده بود، نیز بر پایه‌ای لرزان قرار دارد.

در جستجوی نقشی در دولت جدید

عباس محمد حموده، یک کرد علوی، از جمله جوانانی بود که روز چهارشنبه در مرکز جذب نیرو در عفرین صف کشیده بودند.

او گفت: «من همراه با جوانان منطقه‌ام برای پیوستن به دولت جدید آمده‌ام. ما با هم متحد خواهیم ایستاد و از این پس از مشکلات و جنگ‌ها جلوگیری خواهیم کرد.»

حموده افزود که کردهای عفرین «طی هشت سال گذشته سختی‌های زیادی متحمل شده‌اند» و اظهار داشت: «امیدوارم جوانان عفرین به دلیل این وابستگی به مقامات جدید، در مورد ما بد فکر نکنند.»

عفرین که قبلاً منطقه‌ای با اکثریت کرد بود، در سال ۲۰۱۸ توسط نیروهای ترکیه و جنگجویان مخالف سوری متحد، پس از عملیات نظامی تحت حمایت ترکیه که جنگجویان نیروهای دموکراتیک سوریه به رهبری کردها و هزاران غیرنظامی کرد را از منطقه بیرون راند، تصرف شد.

اعراب آواره از دیگر مناطق سوریه از آن زمان در این منطقه ساکن شده‌اند و کردهایی که باقی مانده‌اند از تبعیض علیه خود شکایت دارند.

برخی امیدوارند که تلاش اخیر برای جذب آن‌ها به نیروهای امنیتی نشانه‌ای از حرکت به سوی شمول بیشتر باشد.

مالک موسی، یک کرد از فرقه یزیدی که ثبت‌نام کرده بود، گفت امیدوار است که «جزئی از ارتش سوریه باشد و هیچ تبعیضی وجود نداشته باشد.»

او افزود: «امیدواریم که دولت جدید برای همه مردم باشد و ظلم و ستمی مانند گذشته وجود نداشته باشد.»

فرهاد خوروتو، مسئول امور سیاسی منطقه عفرین، گفت حدود ۱۰۰۰ جوان در روزهای اخیر برای پیوستن به نیروهای امنیت عمومی در این منطقه از «همه فرقه‌ها، رنگ‌ها و عقاید» ثبت‌نام کرده‌اند. او تفکیکی از جمعیت‌شناسی نیروهای جدید ارائه نکرد.

او گفت: «این اولین گام است و استراتژی‌ای وجود دارد ... تا فرزندان عفرین در همه نهادهای دولتی، نه تنها در بخش امنیت داخلی، بلکه در نهادهای غیرنظامی نیز مشارکت داشته باشند.» او افزود که این برنامه جذب نیرو در عفرین بخشی از یک استراتژی ملی بزرگ‌تر است.

نورالدین البابا، سخنگوی وزارت کشور سوریه، در پاسخ به پرس‌وجو درباره تعداد و درصد اقلیت‌های پیوسته به نیروهای امنیتی، به آسوشیتدپرس گفت: «شایستگی و میهن‌پرستی معیارهای مورد استفاده هستند، نه سهمیه‌های فرقه‌ای.»

تردید درباره نیات دولت

تلاش برای جذب نیرو با تردیدهایی نیز مواجه شده است.

انجمن اجتماعی عفرین، ابتکاری برای حمایت از آوارگان عفرین در مناطق تحت کنترل کردها در شمال شرق، در بیانیه‌ای در فیسبوک اعلام کرد: «ثبت‌نام برخی جوانان در نیروهای امنیت عمومی، بدون هیچ تضمینی برای حفاظت از جوامع عفرین و اطمینان از بازگشت شرافتمندانه و داوطلبانه آوارگان، اقدامی غیرمسئولانه است.»

این انجمن مقامات دمشق را متهم کرد که سعی دارند توافق مارس را که خواستار بازگشت آوارگان به خانه‌هایشان، از جمله در عفرین، همراه با ادغام ارتش دولت جدید و نیروهای دموکراتیک سوریه تحت حمایت آمریکا بود، «دور بزنند».

ولادیمیر ون ویلگنبورگ، تحلیلگر امور کردها مستقر در عراق، گفت: «در تئوری، این جذب نیرو می‌تواند وضعیت کردها در عفرین را بهبود بخشد.»

او افزود: «این بستگی به این دارد که آیا کردها به پست‌های رهبری در نیروهای امنیتی عفرین منصوب شوند، آیا واقعاً حرفی برای گفتن خواهند داشت، و آیا برخی گروه‌های مورد حمایت ترکیه به مناطق اصلی خود بازمی‌گردند ... و آیا برخی از نقض حقوق متوقف می‌شود.»

یک مرد کرد ساکن عفرین، که به دلیل نگرانی‌های امنیتی نخواست نامش فاش شود، گفت که مردم محلی احساسات متفاوتی درباره این جذب نیرو دارند.

او گفت که آن‌ها معتقدند اگر مقامات «واقعاً در مورد دادن نقش به مردم اصلی این منطقه جدی باشند»، این می‌تواند مثبت باشد، اما آن‌ها نگرانند که سربازان کرد «به صورت منفی» در صورت بروز درگیری مسلحانه بین نیروهای دولتی و نیروهای دموکراتیک سوریه به کار گرفته شوند.

این مرد افزود که برخی خانواده‌های کرد فرزندان خود را به پیوستن به نیروها تشویق می‌کنند، یا به دلیل اینکه نیروهای امنیتی برای کسانی که گزینه‌های دیگری ندارند، مسیر شغلی محسوب می‌شود، یا به امید کسب مزایای سیاسی.

او گفت: «من جوانی را می‌شناسم که آرایشگر بود و پدربزرگش او را مجبور کرد به نیروهای امنیت عمومی بپیوندد و گفت که باید در دولت نفوذ داشته باشیم.»



يكشنبه ۲ شهريور ۱۴۰۴ - Sunday 24 August 2025
iran-emrooz.net | Sat, 23.08.2025, 8:11




يكشنبه ۲ شهريور ۱۴۰۴ - Sunday 24 August 2025
iran-emrooz.net | Sat, 23.08.2025, 7:58




نظام حکمرانی و بحران آب؛ از کاریز به سد
يكشنبه ۲ شهريور ۱۴۰۴ - Sunday 24 August 2025
iran-emrooz.net | Sat, 23.08.2025, 7:52

نظام حکمرانی و بحران آب؛ از کاریز به سد


شهرام فرضی (دکترای جامعه‌شناسی سیاسی و مدیر گروه مسئولیت اجتماعی انجمن جامعه‌شناسی ایران)

روزنامه شرق

بازخوانی نقش هیدروپلیتیک در شکل‌دهی به بحران کم‌آبی فلات مرکزی ایران

کم‌آبی یکی از بحرانی‌ترین چالش‌های زیست‌محیطی دست‌ساز است که افزون بر آسیب‌های برگشت‌ناپذیر، چهره به چهره در برابر پایداری اجتماعی و اقتصادی جوامع انسانی قد برافراشته است. هرچند ایران به دلیل قرارگرفتن در کمربند خشک و نیمه‌خشک زمین، به صورتی تاریخی با کمبود منابع آبی روبه‌رو بوده است، اما ضعف حکمرانی آب در کنار سیاست‌گذاری‌های ناکارآمد، چنان گسست عمیقی بر انسجام اجتماعی، برابری و کیفیت زندگی ایجاد کرده‌اند که برای رسیدن به وضعیت پیشین در چشم‌اندازهای کوتاه و میان‌مدت، امیدها به ناچار به یأس می‌گراید.

در چنین وضعیت پیچیده‌ای، فلات مرکزی ایران با تاریخی درخشان و در جغرافیایی خشک و پرچالش بر سر دو‌راهی استمرار توسعه یا منازعه برای بقا ایستاده است. پدیداری این دوگانه هستی و نابودی، دلایلی آشکار و پنهان دارد. ساختارها و شبکه‌های قدرت، اولویت‌های سیاسی کوتاه‌مدت، نادیده‌گرفتن دانش بومی، نفوذ سیاسی، لابی‌های محلی و تغییرات اقلیمی نادیده‌انگاشته‌ به‌ عنوان عوامل پنهان، نقش کلیدی در تشدید این بحران داشته‌اند.

دلایل آشکار اما از سوءمدیریت در چند دهه اخیر بر‌می‌آید که طی آن تمرکز جمعیت، فعالیت‌های کشاورزی، توسعه صنعتی و شهرنشینی با شتابی روزافزون از ظرفیت‌های تاب‌آوری منابع، پیشی گرفته‌اند. در حقیقت، توسعه‌‌ صنایع معدنی و آب‌بر در این پهنه‌ با ارائه نمایشی از رونق و سازندگی، نه‌تنها به شکوفایی و پایداری نینجامیده، که بخش عمده‌ای از این ابربحران خودساز را متوجه استمرار هستی‌اش می‌بیند. این یادداشت با تحلیل نقش حکمرانی در ایجاد و تشدید این بحران، پیامدهای اجتماعی، اقتصادی و زیست‌محیطی آن را بررسی کرده و راهکارهایی برای حرکت به سمت پایداری ارائه می‌دهد.

نظام حکمرانی و بحران آب

کم‌آبی‌ دیگر چالشی صرفا زیست‌محیطی نیست که با تعویق، نادیده‌انگاری و بی‌توجهی، پیامدهای آن را به حساب آیندگان واریز کنیم، بلکه با تبدیل‌شدن به چالشی روزمره، می‌رود تا با استحاله‌ در هیئت ابربحرانی بنیان‌کن، پیامدهای اجتماعی، اقتصادی و سیاسی عمیقی بر جای بگذارد. بحران کم‌آبی فقط برآمده از تغییرات اقلیمی یا خشک‌سالی‌های دوره‌ای نیست، بلکه بیشتر پیامد «نظام حکمرانی آب» مسلط بر دهه‌ها‌ی گذشته است. حکمرانی آب به مجموعه‌ای از قوانین، سیاست‌ها، نهادها، فرایندها و روابط اجتماعی اشاره دارد که تصمیم‌گیری درباره تخصیص، استفاده و مدیریت منابع آب را شکل می‌دهد.

دولت و نظام حکمرانی در جایگاه اصلی‌ترین تصمیم‌گیر، تنظیم‌گر و ناظر بر تخصیص منابع نقشی بنیادی در شکل‌گیری یا تخفیف ابربحران داشته‌اند و با مدیریت آب در بخش‌های برنامه‌ریزی کلان و اجرای پروژه‌های بزرگ‌مقیاس نقش‌آفرینی می‌کنند؛ به گونه‌ای که تصمیم‌گیری‌های مدیریت منابع آب –‌اعم از سدسازی، تخصیص منابع، قیمت‌گذاری، انتقال آب و حتی تعیین نوع کشت‌– توسط نهادهای دولتی و در سطح ملی انجام می‌شود. این رویکرد در واقع ریشه‌های تاریخی دارد. در دوران پهلوی، گرچه هدف اصلی پروژه‌ها مدرنیزاسیون و افزایش تولید بود، اما غلبه مدیریت عرضه بر مدیریت تقاضا، نادیده‌گرفتن ظرفیت‌های بومی و مکان‌یابی نادرست صنایع و کشاورزی، میراثی بر جا گذاشت که همراه با فشارهای جمعیتی و اقلیمی پس از انقلاب، یکی از پایه‌های بحران کم‌آبی کنونی را شکل می‌دهد.

پروژه‌های نوسازی و صنعتی‌سازی سریع، ساختار مدیریت آب را دگرگون و در بسیاری موارد، فشار مضاعفی بر منابع محدود آبی وارد کردند. پیش از دوران پهلوی، نظام‌های سنتی مانند قنات، حقابه و تقسیم‌بندی عرفی آب، با تکیه بر تجربه تاریخی و مشارکت محلی، مدیریت نسبتا پایداری را تضمین می‌کردند. با تمرکز اختیارات در نهادهای دولتی و حذف تدریجی این سازوکارها، دانش بومی کنار گذاشته‌ و طرح‌های آبی عمدتا از بالا به پایین و بدون توجه کافی به محدودیت‌های محلی اجرا شد. اجرای اصلاحات ارضی (۱۳۴۱–۱۳۴۶) با تغییر ساختار مالکیت زمین، کشاورزی را به سمت کشت‌های پرآب و مکانیزه هدایت کرد.

در همین دوره، سیاست سدسازی گسترده دنبال شد و بر اساس آمار رسمی، از آغاز دوره پهلوی تا سال ۱۳۵۷، ١٩ سد مخزنی به بهره‌برداری رسید که مهم‌ترین آنها سد دز، سد کرج، سد سفیدرود، سد امیرکبیر و سد لار بودند. در پی اصلاحات ارضی و سرمایه‌گذاری در زیرساخت‌های آبی، سطح زیر کشت آبی کشور از حدود ۴٫۵ میلیون هکتار در اوایل دهه ۱۳۴۰ به بیش از شش میلیون هکتار در اواخر دهه ۱۳۵۰ رسید. این گسترش، به‌ویژه در مناطق خشک، فشار بی‌سابقه‌ای بر منابع آبی سطحی و زیرسطحی وارد کرد و تعادل هیدرولوژیک بسیاری از حوضه‌ها را برهم زد. برنامه‌های عمرانی سوم و چهارم توسعه، صنایع بزرگی مانند ذوب‌آهن اصفهان و مجتمع‌های شیمیایی را در مناطق نیمه‌خشک مستقر کرد.

رشد سریع شهرهایی مانند تهران موجب شد‌ پروژه‌های انتقال آب بین‌حوضه‌ای از دهه ۱۳۴۰ آغاز شود؛ از جمله انتقال آب از کرج و لار به تهران و از زاینده‌رود به یزد. این طرح‌ها، ضمن تأمین نیازهای شهری، تعارضات منطقه‌ای بر سر آب را افزایش دادند. گسترش پمپ‌های برقی و دیزلی در دهه ۱۳۴۰ و صدور گسترده مجوزهای حفر چاه، برداشت از سفره‌های آب زیرزمینی را شتاب بخشید. این روند در دولت‌های جمهوری اسلامی نیز شتاب گرفت.

به‌ویژه در تصمیم‌گیری‌ها و تدوین سیاست‌ها، مشارکت باشندگان محلی، مطالعات پیشین در زمینه بهره‌گیری از سده‌ها تجربه انباشته در دانش محلی نادیده‌ گرفته شد. و اما پس از انقلاب‌ این روند‌ نه‌تنها اصلاح نشد، که با شتاب بیشتری پی‌ گرفته شد. شبکه خبری آب ایران١ در ١٧ بهمن ١٤٠٣ گزارش داده است: «صنعت آب ایران پس از پیروزی انقلاب اسلامی شاهد تحولات و پیشرفت‌های قابل توجهی در حوزه ساخت و بهره‌برداری از سدها بوده است.

در حالی که پیش از انقلاب فقط ۱۹ سد در کشور بهره‌برداری می‌شد، این تعداد در ۴۶ سال گذشته به ۴۲۸ سد رسیده است». رویکرد از بالا به پایین، با تمرکز بر زیرساخت‌های سخت‌افزاری مانند سدسازی و انتقال آب، دانش بومی و سیستم‌های سنتی مانند قنات‌ها را نادیده گرفته و به راهکارهای پایدار مانند بازچرخانی آب و آبیاری هوشمند توجه کافی نکرده است (قربانی و همکاران، ١٣٩٨).

در جایی که حاکمیت آب، شلخته‌وار در اختیار سازمان‌ها و وزارتخانه‌های متعددی مانند وزارت نیرو (مدیریت منابع)، جهاد کشاورزی (مدیریت مصرف)، وزارت صمت، سازمان محیط زیست (نظارت زیست‌محیطی)، شهرداری‌ها، شرکت‌های آبفای منطقه‌ای و گاه نهادهای غیر‌مرتبط قرار دارد، پراکندگی و طبیعتا ناهماهنگی ذاتی میان این نهادها، به فقدان اتخاذ رویکردی یکپارچه و پاسخ‌گو در مدیریت منابع منجر می‌شود. نبود سیاست ملی منسجم برای مدیریت آب، به تخصیص نابرابر منابع بین شهرها و مناطق روستایی انجامیده و نابرابری‌های اجتماعی را نیز تشدید کرده است (حریری، ١٤٠٣).

در حال حاضر، شاید بتوان مکانیسم‌های کلیدی در تشدید بحران کم‌آبی را به سه عامل زیر نسبت داد. این مکانیسم‌ها، با تشدید فشار بر منابع آبی محدود، فروپاشی هیدرواکولوژیک و ناپایداری اجتماعی را در فلات مرکزی در پی داشته‌اند‌ (جدول).توسعه صنایع آب‌بر و حفاری گسترده چاه‌ها، مستقیما به کاهش منابع زیرزمینی و فرونشست زمین دامن زده‌اند، در حالی که قیمت‌گذاری نادرست، مصرف غیربهینه را ترویج کرده است(Amiraslani, ٢٠٢٣).

بدون هر گونه روتوشی، باید اذعان کرد سوء‌مدیریت مزمن، تخصیص ناعادلانه‌‌ منابع، فساد در نظام واگذاری چاه‌ها و طرح‌های انتقال آب، اعتماد عمومی به دولت و نهادهای تصمیم‌گیر را کاهش داده است. منابع تعارض برآمده از حکمرانی ناکارآمد در زیر آمده است:

نبود داده‌های باز و عمومی

دسترس‌پذیری داده‌هایی درباره میزان ذخایر آب، تخصیص‌ها، برداشت‌ها و چاه‌های غیرمجاز از جمله مهم‌ترین مؤلفه‌های حکمرانی خوب است. بخش عمده‌ای از این داده‌ها در اختیار نهادهای دولتی قرار دارد و از انتشار عمومی آن جلوگیری می‌شود. تخصیص مجوزهای بهره‌برداری از چاه‌های آب، اولویت‌دادن به صنایع خاص و ایجاد شبکه‌های قدرت در انتقال آب، بستر فساد را در حکمرانی آب فراهم کرده است. کارشناسان از وجود «مافیای آب» سخن می‌گویند که با بهره‌برداری ناعادلانه از منابع، به تعارضات اجتماعی دامن زده است (Nabavi, ٢٠١٨; Hassaniyan, ٢٠٢٤).

نادیده‌انگاری و فقدان مشارکت جامعه در تصمیم‌گیری

با پیشینه‌ای تاریخی، مدیریت منابع آب براساس سیستم‌های سنتی (حقابه‌ها، قنات‌ها، نظارت عرفی) انجام می‌شد. این سیستم‌ها با وجود سادگی، براساس تجربه تاریخی، انصاف و پایداری شکل گرفته بودند. اما حکمرانی دولتی با حذف یا تضعیف این سازوکارها، نظم اجتماعی مبتنی بر آب را نابود و زمینه‌ای برای ایجاد‌ بی‌ثباتی فراهم کرده است. جوامع کشاورزی، شوراهای روستا، انجمن‌های مردمی و متخصصان محلی، به‌ندرت در فرایندهای تصمیم‌گیری رسمی آب مشارکت داده شده‌اند.

طرح‌های کلان انتقال، سدسازی یا محدودیت برداشت، بدون مشورت با ساکنان همان مناطق اجرا می‌شود. این رویکرد تکنوکراتیک به جایگاه مردم به‌مثابه «ذی‌نفع فعال» توجه ندارد و مشارکت را فقط در سطح شعار باقی گذاشته است. سیستم‌های سنتی مدیریت آب، مانند قنات‌ها، به نفع راهکارهای متمرکز و اغلب ناکارآمد کنار گذاشته شده‌اند‌ که این امر تاب‌آوری جوامع محلی را کاهش داده است (قربانی و همکاران، ١٣٩٨).

توسعه بی‌رویه صنایع آب‌بر و نفوذ سیاسی

ایران با ٣٧ میلیارد تن ذخایر معدنی، در میان ١٥ کشور برتر معدنی جهان قرار دارد (وزارت صنعت، معدن و تجارت، ١٤٠٢). با این حال، مکان‌یابی این صنایع در مناطق خشک که اغلب تحت فشارهای سیاسی و لابی‌های محلی انجام شده، با محدودیت‌های آبی منطقه همخوانی ندارد و برداشت بی‌رویه آب برای مصارف صنعتی، افت شدید سفره‌های زیرزمینی را درپی داشته است.‌ نفوذ سیاست‌مداران محلی و ملی در تخصیص منابع آبی به این صنایع، بدون ارزیابی دقیق زیست‌محیطی، به تخصیص ناعادلانه آب و تشدید نابرابری بین بخش‌های کشاورزی، شهری و صنعتی منجر شده است (حریری، ١٤٠٣).

سیاست‌های توزیعی و آمایش سرزمینی ناکارآمد

تأسیس جهاد سازندگی در سال ١٣٥٨ با هدف توسعه زیرساخت‌های روستایی و کشاورزی، یکی از اقدامات کلیدی دولت جمهوری اسلامی بود. نقش این سازمان در بهبود امکانات زیربنایی روستاها و کسب مقبولیت سیاسی برای نظام جدید برجسته است، اما هم‌زمان تغییرات نهادی و قانونی در حوزه آب (از جمله قوانین جدید توزیع آب) پیامدهای غیرمنتظره‌ای بر مدیریت منابع زیرسطحی داشت. این نهاد، با تمرکز بر گسترش کشاورزی و توسعه زیرساخت‌های آبی، مانند حفر چاه‌ها و احداث کانال‌های آبیاری، به افزایش برداشت از منابع آبی زیرزمینی منجر شد (زرین و همکاران، ١٣٩٩).

اگرچه جهاد سازندگی در ابتدا به بهبود معیشت روستاییان کمک کرد، اما فقدان برنامه‌ریزی بلندمدت و نظارت بر برداشت آب، به تخلیه سفره‌های زیرزمینی در مناطق خشک مانند یزد و کرمان منجر شد. برای مثال، در دشت یزد-اردکان، برداشت بی‌رویه آب برای کشاورزی باعث افت سالانه ١.٢‌متری سطح آب زیرزمینی شده است (موسوی و همکاران، ١٣٩٦).

توسعه در ایران از دهه‌های گذشته، بر پایه منابع آبی ناپایدار فلات مرکزی انجام شده است. احداث صنایع فولاد، پتروشیمی و انرژی‌بر در یزد، اصفهان و کرمان، توسعه بی‌رویه شهرها در مناطقی با کمترین ظرفیت بارندگی، تمرکز کشت محصولات پرمصرف (مانند هندوانه و برنج) در مناطق کم‌آب و مثال‌های متعدد، از فقدان آمایش سرزمینی بر پایه منابع واقعی آب حکایت دارد و نبود آمایش سرزمینی مبتنی بر آب، توسعه صنایع و کشاورزی پرمصرف را در مناطق کم‌آب تشدید کرده و به فرونشست زمین و افزایش شوری خاک منجر شده است (Amiraslani, ٢٠٢٣).

اجرای ضعیف مقررات و صدور مجوزهای سیاسی

در برخی موارد، صدور مجوز چاه یا حمایت از طرح‌های انتقال آب‌ به ‌دلیل فشارهای محلی، لابی‌های سیاسی یا شبکه‌های نفوذ انجام شده است. این روند به واگذاری منابع عمومی به گروه‌های خاص منجر شده که در ادبیات کنونی به‌ عنوان «مافیای آب» یا شبکه‌های رانت‌آفرین شناخته می‌شود(Hassaniyan, ٢٠٢٤; Nabavi, ٢٠١٨). همچنین، قوانین حفاظت از منابع آبی، مانند محدودیت برداشت از چاه‌ها، به دلیل نظارت ضعیف اجرا نمی‌شوند که در نتیجه به برداشت غیرقانونی و تخلیه سفره‌های زیرزمینی منجر شده است (خاتمی و همکاران، ١٤٠١).

چه کسانی بیشترین آسیب را می‌بینند؟

روند توسعه بی‌رویه‌ی معادن و صنایع آب‌بر در سرزمینی خشک و شکننده، به بحران فزاینده آب و تهدید پایداری اجتماعی انجامیده و چالش‌های متعدد ناخواسته‌ای را برای باشندگان از جمله ساکنان جوامع محلی، کشاورزان، صنایع، دولت/حاکمیت و محیط‌ زیست ایجاد کرده است.

کاهش انسجام اجتماعی به دلیل رقابت بر سر منابع آبی محدود، تشدید نابرابری‌ از طریق توزیع ناعادلانه منابع آبی بین مناطق شهری و روستایی و میان گروه‌های مختلف اجتماعی و همچنین چالش‌های اقتصادی کم‌آبی، پایداری اجتماعی را تحت تأثیر قرار داده‌اند. کاهش تولیدات کشاورزی به دلیل کمبود آب، درآمد کشاورزان را کاهش داده و فقر را در مناطق روستایی افزایش داده است (سیامک و همکاران، ٢٠١٥).

افزون بر آن، کاهش فعالیت‌های کشاورزی و دامداری باعث افزایش بیکاری در مناطق روستایی شده و احساس ناامیدی و انزوای اجتماعی را به‌ویژه در میان جوانان تقویت کرده است (موسوی و همکاران، ١٣٩٦).

مهاجرت گسترده به شهرها، فشار بر زیرساخت‌های شهری مانند تأمین آب و مسکن را افزایش داده و به گسترش مناطق حاشیه‌نشین منجر شده است. کشاورزان که از میان ذی‌نعفان متأثر از کم‌آبی از امکان کمتری برای شنیده‌شدن صدایشان برخوردارند، در عین آسیب‌پذیری، قدرت سیاسی و رسانه‌ای محدودی دارند. آنان به‌شدت به آب‌های سطحی و زیرزمینی وابسته‌اند و کاهش بارندگی و افت سطح آب‌های زیرزمینی و خشک‌شدن رودخانه‌ها، معیشت‌شان را در معرض نابودی قرار می‌دهد. آنان برای برای جبران کمبود آب به حفر چاه‌های عمیق روی آورده‌اند که افزون بر آنکه خود عاملی برای تهدید واقعی تاب‌آوری سرزمینی است، افزایش هزینه‌ها را هم در برداشته است.

از طرفی رشد شهرها و صنایع در فلات مرکزی، لاجرم مصرف‌کنندگان شهری را از سهم بیشتری از منابع آبی بهره‌مند کرده است. این چالش‌سازی دولتی، انتقال آب از مناطق روستایی به مناطق شهری را توجیه‌پذیر جلوه داده و از سوی دیگر قیمت پایین آب، انگیزه‌ای برای صرفه‌جویی در شهرها باقی نگذاشته است. آلودگی منابع آبی ناشی از پساب‌های صنعتی و فرونشست زمین، کیفیت زندگی ساکنان را کاهش داده و در برخی از مناطق اصفهان، فرونشست زمین به زیرساخت‌های مسکونی آسیب رسانده و خطر بلایای طبیعی را افزایش داده است (موسوی‌خوانساری، ۱۴۰۳).

نتیجه‌

کم‌آبی در فلات ایران چالشی چندوجهی است که پایداری اجتماعی را از طریق تضعیف انسجام اجتماعی، افزایش نابرابری و کاهش دسترسی به منابع و خدمات تهدید می‌کند. نقش دولت در ایجاد این بحران از طریق سیاست‌گذاری‌های ناکارآمد و نادیده‌انگاری راهکارهای مؤثر، غیرقابل انکار است. تحلیل ذی‌نفعان نشان می‌دهد‌ تعارضات بین گروه‌های مختلف، از جمله کشاورزان، ساکنان شهری و صنایع، مانع اصلی مدیریت مؤثر این بحران است.

فناوری‌های نوین، مانند بازچرخانی آب و آبیاری هوشمند، می‌توانند مصرف آب را به طور قابل‌ توجهی کاهش دهند. احیای قنات‌ها و دانش بومی با هزینه کم و پایداری بالا، به تاب‌آوری جوامع محلی کمک می‌کند. چشم‌انداز آینده فلات ایران به‌شدت به اقدامات اصلاحی دولت وابسته است. با اتخاذ رویکردهای مشارکتی، بازنگری در سیاست‌های تخصیص آب، حمایت از معیشت‌های جایگزین و سرمایه‌گذاری در فناوری‌های پایدار، می‌توان به سمت سناریوی خوش‌بینانه حرکت کرد که در آن پایداری اجتماعی تقویت شده و کیفیت زندگی جوامع محلی بهبود می‌یابد.

——————————-
پی‌نوشت:‌
١- شرکت سهامی مدیریت منابع آب ایران، تحولات صنعت آب ایران پس از انقلاب اسلامی؛ توسعه شبکه‌های پایش و رشد چشمگیر سدسازی به ۴۲۸ سد، کد خبر ٧٩٨٤



يكشنبه ۲ شهريور ۱۴۰۴ - Sunday 24 August 2025
iran-emrooz.net | Sat, 23.08.2025, 7:44




صلح نافرجام ترامپ در اوکراین
يكشنبه ۲ شهريور ۱۴۰۴ - Sunday 24 August 2025
iran-emrooz.net | Fri, 22.08.2025, 21:56

صلح نافرجام ترامپ در اوکراین


برگردان: آزاد ـ شریف‌زاده
۲۱ اوت ۲۰۲۵

همه نشانه‌ها حاکی از آن است که نخستین دیدار رودررو میان رؤسای‌جمهور آمریکا و روسیه از زمان تهاجم تمام‌عیار روسیه به اوکراین در سال ۲۰۲۲، به یک شکست دیگر در سیاست خارجی دونالد ترامپ انجامیده است. آنچه در ادامه رخ خواهد داد، احتمالاً نه تنها برای اوکراین، بلکه برای خود روسیه نیز فاجعه‌بار خواهد بود.

تصویر کلی

دستور ترامپ به نیروهای آمریکایی در پایگاه هوایی آلاسکا (انکوریج) برای زانو زدن بر باند فرودگاه و پهن کردن فرش قرمز برای ولادیمیر پوتین، لحن نشست را از همان آغاز تعیین کرد. رئیس‌جمهور ترامپ – که با پافشاری بر آتش‌بس در اوکراین وارد اجلاس شده بود – در برابر همتای روسی خود سر فرود آورد و اکنون می‌گوید بهترین راه پایان دادن به جنگ این است که «مستقیماً به توافق صلح برسیم.»

تیموتی اسنایدر از دانشگاه تورنتو این اجلاس را «نقطه پایان قطبی» در «دنیای خیالی» ترامپ می‌داند؛ دنیایی که در آن رهبران خارجی با «وعده‌های توخالی و زورگویی زننده» متأثر می‌شوند. اما «حرف‌های تند» اگرچه ممکن است بر آمریکایی‌ها اثر بگذارد، به هیچ وجه پوتین را قانع نخواهد کرد که از چشم‌انداز خود برای اوکراین – یعنی «دولت دست‌نشانده»، «مردمی مرعوب خشونت» و «منابعی در دست روسیه» – دست بردارد؛ به‌ویژه وقتی که ترامپ «امتیازات فوق‌العاده‌ای به روسیه در برابر هیچ» پیشنهاد می‌کند.

● در واقع، همان‌طور که یوشکا فیشر، وزیر خارجه و معاون صدراعظم پیشین آلمان، نوشته است، ترامپ با دعوت از پوتین – که یک «جنایتکار جنگی تحت تعقیب» است – برای دیدار در خاک آمریکا، به انزوای دیپلماتیک او پایان داد و عملاً چشم‌انداز کرملین از یک امپراتوری روسی بازسازی‌شده را که «سرزمین‌های از دست‌رفته اش را بازمی‌گیرد»، تأیید کرد. بدین ترتیب ترامپ پیام‌های روشنی فرستاد: به اوکراین («شما در جایی که باید باشید قرار دارید») و به اروپا («ایدهٔ غرب دیگر برای آمریکا معنای چندانی ندارد، اگر اصلاً معنایی داشته باشد»). نه اوکراین و نه اروپا دیگر نمی‌توانند روی ایالات متحده حساب کنند.

● اکنون، همان‌طور که نینا ال. خروشچوا از دانشگاه نیو اسکول سال گذشته هشدار داده بود، اوکراین ممکن است با «تجزیهٔ سرزمینی» روبه‌رو شود؛ وضعیتی که در آن ترامپ و پوتین این کشور را وادار می‌کنند تا به نام «صلح»، بخشی از زمین‌هایش را به روسیه واگذار کند. اما دلایل اندکی وجود دارد که باور کنیم اوکراینی‌ها – که شجاعت و پویایی عظیمی نشان داده و متحمل «خسارات انسانی و اقتصادی هنگفتی» در جنگ شده‌اند – «به‌آرامی با ایدهٔ تقسیم کشور» کنار بیایند. تاریخ به‌روشنی نشان داده است که چنین تقسیماتی معمولاً به «خشونت ویرانگر» و «دشمنی‌های پایدار» منجر می‌شوند.

کارل بیلت، نخست‌وزیر و وزیر خارجه پیشین سوئد، به درس دیگری از تاریخ اشاره می‌کند که به نظر می‌رسد پوتین آن را نادیده گرفته است: امپراتوری شوروی که او می‌کوشد بازسازی‌اش کند، یک «شکست عظیم» بود که با فروپاشی فاجعه‌باری پایان یافت، تا آنجا که «کشورهای غربی مجبور شدند کمک‌های بشردوستانه اضطراری ارسال کنند.» بنابراین، نوستالژی برای اتحاد شوروی یک «تهدید برای بسیاری» است – به‌ویژه برای مردم عادی روسیه، که اکنون به خاطر آن رنج می‌کشند و جان خود را از دست می‌دهند.

حماقت آلاسکایی ترامپ

🖊️ تیموتی اسنایدر
🗓️ ۱۷ اوت ۲۰۲۵

رئیس‌جمهور ایالات متحده، دونالد ترامپ، باور دارد که با رهبران خارجی هم می‌توان مانند آمریکایی‌ها رفتار کرد: با وعده‌های شگفت‌انگیز و زورگویی زننده. اما وعدهٔ پوچ یک آیندهٔ «زیبا» دیکتاتورهایی مانند ولادیمیر پوتین را تکان نمی‌دهد، زیرا او آیندهٔ خاص خودش – پر از جنایت – را برای اوکراین در ذهن دارد.

ورشو – در جهان باستان، مردم از «اولتیما ثوله» سخن می‌گفتند؛ سرزمینی اسطوره‌ای در شمال دور، در انتهای جهان. ترامپ با سفر به شمال و دیدار با رئیس‌جمهور روسیه در آلاسکا، به اولتیما ثولهٔ خودش رسید: نقطهٔ قطبی و انتهایی یک دنیای خیالی در سیاست خارجی.

برای ترامپ، رهبران خارجی همانند آمریکایی‌ها هستند و باید با وعده‌های پرزرق‌وبرق و تهدیدهای زننده با آنان رفتار کرد. اما این خیال‌بافی‌ها خارج از مرزهای آمریکا کار نمی‌کند. وعدهٔ توخالی یک آیندهٔ «زیبا» دیکتاتورهایی را که با ارتکاب جنایت چشم‌انداز خود را پیش می‌برند، یا مردمانی را که از خانواده‌هایشان در برابر تهاجم جنایتکارانه – سرقت زمین و ثروت، ربودن کودکان، شکنجه و کشتار غیرنظامیان – دفاع می‌کنند، تحت‌تأثیر قرار نمی‌دهد. پوتین هیچ دلیلی برای ترجیح آیندهٔ زیبا از نگاه ترامپ بر آیندهٔ خودش ندارد: اوکراینی با دولت دست‌نشانده، جمعیتی مرعوب خشونت، میهن‌پرستانی در گورهای جمعی، و منابعی در دست روسیه. همانند خیال‌بافی‌های ترامپ، زورگویی‌هایش هم در خارج جواب نمی‌دهد.

بی‌تردید، بسیاری از آمریکایی‌ها از ترامپ می‌ترسند. او حزب خود را پاکسازی کرده و تهدید به خشونت، نمایندگان جمهوری‌خواه کنگره را در خط نگه داشته است. او ارتش آمریکا را مانند نیروی پلیس به‌کار گرفته – نخست در کالیفرنیا و اکنون در واشنگتن دی‌سی. اما دشمنان خارجی این تاکتیک‌های ارعاب را به‌گونه‌ای دیگر درک می‌کنند: همان اقداماتی که آمریکایی‌ها را شوکه می‌کند، برای دشمنان آمریکا مایهٔ خوشحالی است. در مسکو، استقرار سربازان در خاک آمریکا نشانهٔ ضعف به نظر می‌رسد.

سخنان تند ممکن است در آمریکا پژواک داشته باشد، جایی که اغلب کلمات را با عمل اشتباه می‌گیریم. اما برای رهبران روسیه، این تنها پوششی بر سیاست خارجی ضعیف است. ترامپ امتیازات خارق‌العاده‌ای به روسیه داده، بی‌آنکه چیزی به دست آورد. پاسخ روسیه هم ادامهٔ جنگ در اوکراین و تمسخر او در رسانه‌های دولتی بوده است.

این امتیازات چه بودند؟ تنها با دیدار پوتین در آلاسکا، ترامپ به بیش از سه سال انزوای دیپلماتیک کرملین در غرب پایان داد. با دست دادن با یک جنایتکار جنگی تحت تعقیب، ترامپ نشان داد که کشتار، شکنجه و آدم‌ربایی‌ها در اوکراین اهمیتی ندارند. حتی انتخاب آلاسکا به‌خودی‌خود یک امتیاز – و آن هم امتیازی عجیب – بود. بسیاری از روس‌ها، از جمله شخصیت‌های برجستهٔ رسانه‌ای، آلاسکا را برای روسیه مطالبه می‌کنند. دعوت از کسانی که مدعی قلمرو شما هستند، به داخل اصلی‌ترین پایگاه نظامی‌تان در همان قلمرو، برای بحث دربارهٔ جنگ تجاوزکارانه‌ای که آغاز کرده‌اند، بدون اینکه نماینده‌ای از کشور قربانی حضور داشته باشد – این شاید نهایت یک دنیای خیالی در سیاست خارجی باشد. این همان اولتیما ثوله بود.

و این نقطه پایان بود، زیرا ترامپ پیش‌تر مسائل بنیادی‌تر را واگذار کرده بود. او سخنی از عدالت برای جنایتکاران جنگی روس یا غرامت‌هایی که روسیه بدهکار است، به میان نمی‌آورد. او پذیرفته که روسیه می‌تواند سیاست خارجی اوکراین و آمریکا را در مهم‌ترین موضوع، یعنی عضویت در ناتو، تعیین کند. همچنین قبول کرده که تجاوزات روسیه باید نه‌تنها به تغییرات عملی، بلکه به تغییرات حقوقی در حاکمیت سرزمینی منجر شود. پذیرش اینکه تهاجم می‌تواند به‌طور قانونی مرزها را تغییر دهد، نظم جهانی را از هم می‌پاشد. اعطای حق به روسیه برای تعیین سیاست خارجی دیگر کشورها، تجاوزهای بیشتر را تشویق می‌کند. چشم‌پوشی از واکنش‌های بدیهی حقوقی و تاریخی به جنگ‌های جنایتکارانهٔ تجاوزکارانه – یعنی غرامت و محاکمه – اصولاً جنگ را تشویق می‌کند.

ترامپ با صدای بلند سخن می‌گوید و چماقی کوچک در دست دارد. این تصور که کلمات به‌تنهایی کافی‌اند، او را به این نتیجه رسانده که سخنان پوتین اهمیت دارد، و بنابراین مجبور شد برای یک «تمرین شنیدن» به آلاسکا برود. دوران سیاسی ترامپ پر از گوش دادن به پوتین و سپس تکرار سخنان او بوده است. هر دو مرد شیفتهٔ این هستند که در آینده به بزرگی دیده شوند. پوتین باور دارد که این با جنگ محقق می‌شود، و بخشی از آن، با بازیچه قراردادن رئیس‌جمهور آمریکا صورت میگیرد. ترامپ گمان می‌کند میراث اجتماعیش با طرح صلح تضمین خواهد شد؛ و چون خود نمی‌خواهد سیاستی را اعمال کند، در دام جنگ‌افروز گرفتار می‌شود.

وقتی رئیس‌جمهور آمریکا سخنان تبلیغاتی پوتین را تکرار می‌کند، پوتین انگیزه‌ای برای پایان دادن به جنگ نخواهد داشت. او با چشم‌انداز مبهم یک دنیای بهتر فریب نمی‌خورد، چرا که خودش آیندهٔ خاص و جنایت‌بارش را در ذهن دارد. در آلاسکا، ترامپ به «اولتیما ثولهٔ » شخصی‌اش رسید: مرزهای دنیای پر از گفتار جادویی.

او با پرسشی بسیار ساده روبه‌رو شد: آیا پوتین آتش‌بس بی‌قیدوشرطی را که ترامپ خواستار شده بود می‌پذیرد یا خیر؟ پوتین چنین چیزی را نپذیرفت، و در آلاسکا هم دوباره آنرا رد کرد. روس‌ها پیشنهاد متقابل آشکارا مضحک و تحریک‌آمیزی مطرح کردند: اوکراین باید رسماً قلمرویی را به روسیه واگذار کند که حتی در اشغال روسیه نیست – سرزمین‌هایی که اوکراین در آن‌ها استحکامات دفاعی ساخته است – و سپس روسیه می‌تواند دوباره حمله کند، از موقعیتی بسیار بهتر.

پوتین می‌داند که ترامپ در پی جایزهٔ صلح نوبل است، پس حرکت آشکارش این است که به ترامپ القا کند جنگ روزی پایان خواهد یافت و ترامپ اعتبار آن را خواهد گرفت – اگر آن دو فقط به گفتگو ادامه دهند («دفعهٔ بعد در مسکو؟» او پیش از ترک آلاسکا پرسید) – در حالی که روسیه همچنان به بمباران ادامه دهد.

اکنون که ترامپ نتوانسته آتش‌بس بی‌قیدوشرط روسیه را به دست آورد، دو مسیر پیش روی اوست:

• یا می‌تواند این خیال‌بافی را ادامه دهد، هرچند هرچه بیشتر حتی برای دوستان و حامیانش آشکار می‌شود که این خیال‌بافی در واقع خیال پوتین است.
• یا می‌تواند جنگ را برای پوتین سخت‌تر کند و بدین وسیله پایان آن را نزدیک‌تر سازد.

ایالات متحده هنوز امتیازات غیرعادی خود به روسیه را رسمی نکرده است، و ترامپ می‌تواند آن‌ها را تنها با یک کنفرانس خبری لغو کند. آمریکا ابزارهای سیاستی لازم برای تغییر مسیر جنگ در اوکراین را دارد و می‌تواند از آن‌ها استفاده کند. ترامپ تهدید کرده بود که اگر پوتین آتش‌بس بی‌قیدوشرط را نپذیرد، «پیامدهای شدیدی» خواهد داشت. اما تاکنون، پیامد سخنان ترامپ برای روسیه، تنها سخنان بیشتر بوده است.

اکنون همه‌چیز در اولتیما ثوله روشن می‌شود. ترامپ به مرز دنیای خیالی‌اش رسیده است. پرسش این است: از اینجا به کجا خواهد رفت؟

صلح زمانهٔ ما به روایت ترامپ

🖊️ یوشکا فیشر
🗓️ ۱۹ اوت ۲۰۲۵

پیامی که نشست ترامپ–پوتین به اوکراین فرستاد این بود که حتی رئیس‌جمهور ایالات متحده هم می‌پذیرد امپراتوری روسیه بازگشته است. به اوکراین گفته شد: شما متعلق به روسیه هستید، نه به غرب، و تنها زمانی که این واقعیت خشن را بپذیرید، صلح بازخواهد گشت.

مونیخ – و اینک دونالد ترامپ و ولادیمیر پوتین بار دیگر دیدار کرده‌اند، این بار در سرزمین پیشین روسیه، آلاسکا. از منظر یک ناظر بیرونی، ممکن بود چنین به نظر برسد که زمان به پیش از پایان جنگ سرد بازگشته، وقتی که دو ابرقدرت – ایالات متحده و اتحاد شوروی – با غرور سرنوشت جهان را در وحدتی استکباری رقم می‌زدند.

اما این دیدار چیزی بیش از یک یادآوری تاریخی بود. سرگئی لاوروف، وزیر خارجه روسیه، پوششی به تن داشت که هم مناسب این مناسبت می‌دانست و هم متناسب با اهداف پوتین: یک تی شرت با حروف «СССР» (مخفف سیریلیک اتحاد شوروی) بر روی سینه. اگر هم شوخی بود، در پس آن تهدید نهفته بود. هر کسی که لاوروف را می‌شناسد، می‌داند که او چندان به شوخ‌طبعی معروف نیست و جزئیات را در دیپلماسی جدی اجلاس‌ها نادیده نمی‌گیرد. انتخاب پوشش او عمدی بود؛ می‌خواست پیام دهد که روسیه بزرگ دوباره به میز اصلی سیاست جهانی بازگشته است. فروپاشی اتحاد شوروی و امپراتوری اروپای شرقی‌اش میان سال‌های ۱۹۸۹ تا ۱۹۹۱ پشت سر گذاشته شده است. امپراتوری بازگشته و در حال بازپس‌گیری سرزمین‌های از دست‌رفتهٔ خود است. مهم‌ترین این سرزمین‌ها، البته، اوکراین است. همان‌گونه که زبیگنیو برژینسکی، مشاور پیشین امنیت ملی آمریکا، در سال ۱۹۹۴ معروفاً گفت: «بدون اوکراین، روسیه از امپراتوری بودن بازمی‌ماند».

تی شرت لاوروف دربارهٔ جنگ سرد نبود، بلکه دربارهٔ جهانی بود که روسیه می‌خواهد بسازد. دعوت ترامپ از پوتین – یک جنایتکار جنگی تحت تعقیب – برای دیدار در خاک آمریکا، تأییدی بر همین چشم‌انداز بود. حضور مشترک پوتین با رئیس‌جمهور آمریکا، دست دادن بر باند فرش قرمز و نشستن در یک لیموزین، به جهان اعلام کرد که روسیه – بی‌آنکه ذره‌ای از خواسته‌های حداکثری‌اش دربارهٔ آیندهٔ اوکراین عقب‌نشینی کند – بار دیگر به‌عنوان شریکی برابر به رسمیت شناخته شده است. با این حرکت، پوتین بیش از سه سال انزوای دیپلماتیک را شکست.
پیامی که به اوکراین فرستاده شد نیز روشن بود: حتی رئیس‌جمهور آمریکا هم پذیرفته که امپراتوری روسیه بازگشته است. خیال نکنید می‌توانید با رفتن به غرب از آن بگریزید. شما همان‌جایی تعلق دارید که تعلق دارید: تنها وقتی این واقعیت خشن را درک کنید، صلح بازخواهد گشت. شما تنها هستید؛ آمریکا کمکی به شما نخواهد کرد و اروپا به‌تنهایی از عهدهٔ آن برنمی‌آید.

اما اروپایی‌ها نیز باید زیرمتن نشست آلاسکا را با دقت مطالعه کنند، چراکه برای آنان هم این تجلی یک نظم جهانی متکی صرف بر منافع قدرت‌های بزرگ پیام‌های هشداردهندهٔ فراوانی دارد. اگر این نشست بوی کنفرانس یالتا در ۱۹۴۵ را به خود داشت – جایی که فاتحان جنگ جهانی دوم غنایم ژئوپولیتیک را تقسیم کردند – دلیلش آن بود که این نیز نقطهٔ عطفی دیگر در افول چندجانبه‌گرایی و فراملی‌گرایی است. ایدهٔ «غرب» دیگر برای آمریکا تحت رهبری ترامپ معنای چندانی ندارد، اگر اصلاً معنایی داشته باشد. تنها چیزی که اهمیت دارد جهان‌بینی ترامپ و برداشت او از منافع آمریکاست – هرچند این برداشت‌ها به‌شدت مغشوش‌اند.

اروپاییان باید خود تصمیم بگیرند که کجا ایستاده‌اند. هرچند روابط رسمی آمریکا با اروپا در کوتاه‌مدت تغییر نخواهد کرد، ترامپ همچنان به سخنان اروپایی‌ها گوش خواهد داد، با رضایت به چاپلوسی‌هایشان لبخند خواهد زد، و سپس آنان را نادیده خواهد گرفت – درست همان‌گونه که در نشست آلاسکا رفتار کرد. بنابراین اروپاییان باید دریابند که در این نظم جهانی جدید تنها هستند. آمریکا دیگر منافع آنان را – چه در حوزهٔ امنیت و چه در تجارت – در نظر نخواهد گرفت.

اروپا باید به‌سرعت و با انرژی، خود را به یک قدرت جهانی مستقل بدل کند و با همهٔ طیف چالش‌هایی که این جایگاه به همراه دارد روبه‌رو شود – از فضا و سرویس‌های اطلاعاتی گرفته تا کل بخش دیجیتال. این «نقطهٔ عطف» در تاریخ طولانی اروپا، به تلاش‌هایی بسیار گسترده‌تر و عمیق‌تر از صرفاً تجدید تسلیحات متعارف و افزایش نیرو نیاز دارد – هرچند آن هم اهمیت دارد. این پیام آلاسکا برای اروپاست.

چرا آمریکای ترامپ این‌چنین آشکارا علیه منافع خودش عمل می‌کند؟ جز رفع تحریم‌های اقتصادی، پوتین تقریباً همه‌چیز را از نشست به دست آورد: مهم‌تر از همه رهایی از انزوای دیپلماتیک، به رسمیت شناخته شدن روسیه به‌عنوان یک قدرت جهانی برابر از سوی آمریکا، و پذیرش سرنوشت اوکراین به‌عنوان بخشی جدایی‌ناپذیر از «روسکی میر» (جهان روسی). چرا ترامپ روسیه را بی‌هیچ عوضی تقویت می‌کند؟

چنین پرسش‌هایی – هرچند برای اروپاییان بسیار مهم‌اند – تنها در عرصهٔ سیاست داخلی آمریکا پاسخ خواهند یافت. اروپا اکنون باید به فکر خودش باشد.

آیا یک جنگ وحشیانه بر سر تجزیه در انتظار اوکراین است؟

🖊️ نینا ال. خروشچوا
🗓️ ۳ دسامبر ۲۰۲۴

به نظر می‌رسد دونالد ترامپ مصمم است «صلحی» با روسیه منعقد کند که به تجزیهٔ اوکراین بینجامد. تاریخ، از لهستان قرن هجدهم تا شبه‌قارهٔ هند در قرن بیستم، به‌روشنی نشان می‌دهد که چنین تجزیه‌ای به‌احتمال زیاد خشونت هولناک و دشمنی دیرپا به همراه خواهد داشت.

مسکو – برخلاف دوران نخست ریاست‌جمهوری‌اش، به نظر می‌رسد ترامپِ منتخب این بار مصمم است بسیاری از وعده‌های انتخاباتی خود را عملی کند. معرفی اعضای کابینه‌اش – از «تولسی گابارد» طرفدار کرملین به‌عنوان مدیر اطلاعات ملی، تا «رابرت اف. کندی جونیور» مخالف واکسن و دوستدار تئوری توطئه به‌عنوان وزیر بهداشت – نشان‌دهندهٔ عزم ترامپ برای اجرای کارزار «خانمان برانداز» علیه نهادهای آمریکایی و «دشمنان داخلی» است. سخنرانی پیروزی‌اش نیز گویای جدیت او در «توقف جنگ‌ها» – ابتدا جنگ اوکراین – بود.

ترامپ بارها مدعی شده که ظرف ۲۴ ساعت پس از ورود به کاخ سفید، جنگ اوکراین را پایان خواهد داد. سناریوهای مختلفی دربارهٔ توافق مورد نظر او مطرح شده است و همهٔ آن‌ها یک وجه مشترک دارند: تجزیهٔ اوکراین. اگر چنین بهایی برای صلح لازم باشد، به خاطر اوریم تاریخ تلخ تجزیه‌های سرزمینی را.

هیچ رویدادی مانند تجزیه کینه‌های طولانی‌مدت نمی‌آفریند؛ و معدود رویدادهایی خشونتی چنین ویرانگر به بار آورده‌اند. سه تجزیهٔ لهستان در اواخر قرن هجدهم – توسط اتریش هابسبورگ، پادشاهی پروس و امپراتوری روسیه – نمونه‌ای اروپایی شبیه به چشم‌انداز ترامپ برای اوکراین است. این تجزیه، که از ۱۷۷۲ آغاز شد، در نهایت بزرگ‌ترین کشور اروپایی از نظر وسعت را از نقشه حذف کرد.

چنین سلطه‌ای ناگزیر با مقاومت خشونت‌آمیز روبه‌رو ‌شد. لهستانی‌ها جنگ‌های چریکی متناوبی در دوران اشغال انجام دادند، با شورش‌های بزرگ در ۱۸۳۱ و ۱۸۶۳. مقاومت تا قرن بیستم ادامه یافت، به‌ویژه با کارزارهای یوزف پیلسودسکی برای استقلال – آمیخته با اعمال ترور – تا پیش از جنگ جهانی اول. دشمنی نسبت به روسیه، به‌ویژه، تا امروز ادامه یافته است؛ کرملین همچنان باید به‌خاطر خشونت‌های دوران استالین علیه مردم لهستان پاسخگو باشد.

فرانسه نیز دهه‌ها از آلمان کینه به دل داشت؛ به‌ویژه پس از الحاق آلزاس و لورن به امپراتوری آلمان در ۱۸۷۱. آشتی واقعی دو کشور تازه در دههٔ ۱۹۵۰ و با شکل‌گیری جامعهٔ زغال‌سنگ و فولاد اروپا (پیش‌درآمد اتحادیهٔ اروپا) و ناتو آغاز شد.

همچنین، تصمیم بریتانیا برای تقسیم ایرلند – و نگاه‌داشتن بخشی از اولستر در قلمرو بریتانیا – جنگ داخلی‌ای به‌راه انداخت میان موافقان سازش، به رهبری مایکل کالینز، و مخالفان هر توافقی که استقلال کامل ایرلند را تضمین نکند. این «جنگ وحشیانهٔ صلح» دو سال طول کشید، اما میراثی از ترور – هم کاتولیک و هم پروتستان – بر جای گذاشت که تنها با «توافق جمعه نیک»، با میانجی‌گری آمریکا در ۱۹۹۸، پایان یافت.

اما بی‌رحمانه‌ترین تجزیه‌ها در آسیا رخ داد. در ۱۹۳۲، امپراتوری ژاپن منچوری را از چین جدا کرد و دولت دست‌نشاندهٔ مانچوکوئو را ساخت. ارتش کوانتونگ ژاپن ۱۳ سال حکومت وحشیانه‌ای در آنجا داشت – با به‌بردگی‌کشاندن میلیون‌ها نفر، آزمایش‌های پزشکی غیرانسانی، و کشتار جمعی اقلیت‌ها – که الگویی برای نازی‌ها در اروپای شرقی شد. نفرت چینی‌ها از این اشغال وحشیانه تا امروز باقی است و رهبران چین از آن برای تحریک مخالفت با سیاست‌های ژاپن مدرن استفاده می‌کنند.

اما از نظر شمار جان‌باختگان مستقیم، هیچ تجزیه‌ای به پای تقسیم ۱۹۴۷ شبه‌قاره هند نمی‌رسد. خروج بریتانیا به تقسیم این منطقه به هندِ عمدتاً هندو و پاکستانِ عمدتاً مسلمان انجامید. این تجزیه یکی از بزرگ‌ترین مهاجرت‌های تاریخ را به‌همراه داشت: حدود ۱۸ میلیون نفر جابه‌جا شدند. خشونت‌های فرقه‌ای – شامل تجاوز، آتش‌سوزی و قتل‌عام – تا ۳.۴ میلیون قربانی گرفت. در ۷۷ سال پس از آن، هند و پاکستان چهار جنگ با هم داشته‌اند؛ آخرین آن در ۱۹۹۹، زمانی که هر دو کشور سلاح هسته‌ای داشتند. هیچ چشم‌اندازی برای آشتی تاریخی شبیه فرانسه و آلمان وجود ندارد.

تقسیم ویتنام در ۱۹۵۴ نیز به جنگی دو دهه‌ای انجامید که تا سه میلیون ویتنامی را به کام مرگ برد. (جالب آنکه ویتنامی‌ها کینه‌ای ویژه نسبت به آمریکا – که ۵۸ هزار سربازش را از دست داد – در دل نگاه نداشتند.) و تجزیهٔ ۱۹۴۷–۴۸ فلسطین به دو دولت یهودی و عرب نیز جنگ‌ها و دشمنی‌های چند دهه‌ای آفرید که هنوز ادامه دارد. کافی است به ویرانه‌های غزه بنگریم تا میراث هولناک آن را ببینیم.

حال اوکراین چه؟ اوکراینی‌ها در دفاع از تمامیت ارضی‌شان از فوریهٔ ۲۰۲۲ شجاعت و پویایی خارق‌العاده‌ای نشان داده‌اند – ویژگی‌هایی که در بازسازی کشور نیز به کار خواهند بست. اما با توجه به خسارت‌های عظیم انسانی و اقتصادی که متحمل شده‌اند، به‌سختی می‌توانند آرام و خاموش با ایدهٔ تجزیه کنار بیایند. این امر وقتی سخت‌تر می‌شود که ولادیمیر پوتین آشکارا می‌گوید اوکراین صرفاً «یک کشور همسایه» نیست، بلکه «به‌طور کامل توسط روسیه ساخته شده» و بنابراین باید زیر چتر روسیه باقی بماند.

در هر مذاکرهٔ صلح احتمالی، اوکراینی‌ها می‌دانند که بهترین راه برای جلوگیری از دخالت بیشتر روسیه، تضمین‌های امنیتی بین‌المللی محکم – اگر نه عضویت فوری در ناتو – خواهد بود. ترامپ از تعهدات امنیتی آمریکا بیزار به نظر می‌رسد، اما خودداری آمریکا از ارائهٔ چنین تضمین‌هایی ممکن است به زیان روسیه هم تمام شود. پوتین پس از جنگ و شورش طولانی‌مدت در چچن به قدرت رسید – شورشی که شامل حملات تروریستی جدایی‌طلبان چچنی در مسکو و دیگر شهرها بود. اوکراینی‌ها نیز از همان ۲۰۲۲ وعده داده‌اند که علیه روسیه جنگ چریکی به راه خواهند انداخت. اگر گزینهٔ دیگری در کار نباشد، این خطر تنها بیشتر خواهد شد. ترامپ باید بکوشد کرملین را به ضرورت مذاکرات منصفانه متقاعد کند؛ در غیر این صورت، پس از تجزیه، موج تازه‌ای از تروریسم ممکن است به روسیه برسد – شاید در مقیاسی بزرگ‌تر از آنچه چچنی‌ها تصور می‌کردند.

درک هدف نهایی روسیه

🖊️کارل بیلت
🗓️ ۱۹ اوت ۲۰۲۵

اتحاد جماهیر شوروی در سال ۱۹۲۲ با وعده‌ی آینده‌ای روشن برای بشریت پدید آمد، اما هفت دهه بعد با شکستی چنان عظیم فروپاشید که کشورهای غربی مجبور شدند کمک‌های بشردوستانه‌ی اضطراری به آن ارسال کنند. با تلاش برای بازآفرینی آن، رژیم ولادیمیر پوتین روسیه را به سرنوشتی مشابه محکوم می‌کند.

استکهلم – بسیاری شگفت‌زده شدند وقتی سرگئی لاوروف، وزیر امور خارجه روسیه، برای نشست ترامپ-پوتین در انکوریجِ آلاسکا از هواپیما پیاده شد در حالی که پلیوری با حروف «СССР» – مخفف سیریلیک اتحاد جماهیر شوروی – بر تن داشت. آشکارا این یک اتفاق نبود. اما لاوروف می‌خواست چه پیامی بدهد؟

پیام مورد نظر او احتمالاً این بود که روسیه‌ی امروز به همان اندازه بزرگ و قدرتمند است که زمانی اتحاد شوروی بود؛ و اینکه ولادیمیر پوتین جایگاه کشورش را به‌عنوان یک ابرقدرت شایسته‌ی احترام جهانی بازگردانده است. دلتنگی برای دوران جنگ سرد – زمانی که اتحاد شوروی و ایالات متحده تنها دو ابرقدرت جهان بودند – از زمان فروپاشی امپراتوری شوروی کرملین را به‌کلی دربرگرفته است.

خود لاوروف کاملاً موجودی برآمده از گذشته است. اگرچه او به زبان دیپلماسی چندجانبه مسلط است (به دلیل مأموریت پیشینش در سازمان ملل در نیویورک)، اما تمایل او به قلدری ریشه‌ای به‌وضوح شوروی دارد. او به‌راستی باور دارد که اوضاع در زمان حکومت اتحاد شوروی بهتر بود. سفرهای مکررش به پیونگ‌یانگ (کره شمالی) در سال‌های اخیر قطعاً خوشایند نبوده است. هنگامی که فرصتی برای نشستی با رئیس‌جمهور آمریکا در سرزمینی که زمانی بخشی از روسیه محسوب می‌شد فراهم شد، او مطمئن شد پلیور قدیمی‌اش را همراه ببرد.

این پیام در کشورهایی که زمانی پشت «پرده آهنین» زندانی بودند خوشایند دریافت نشد. وزیر خارجه روسیه بدترین ترس‌های استونیایی‌ها، لتونیایی‌ها و لیتوانیایی‌ها را درباره هدف واقعی پوتین ایجاد کرد و همچنین در قفقاز جنوبی و آسیای مرکزی نیز نگرانی آفرید. این کشورها اتحاد شوروی را نه به‌عنوان یک امپراتوری باشکوه، بلکه به‌عنوان زندان به یاد می‌آورند. در حقیقت، نارضایتی در میان غیرروس‌ها بود که در نهایت فروپاشی شوروی را رقم زد. با کاهش سرکوب سیاسی در پی تلاش‌های میخائیل گورباچف برای اصلاح نظام در حال پوسیدگی شوروی در دهه ۱۹۸۰، دیگر آشتی دادن خواسته‌های ملیت‌ها با نظام متمرکز کرملین ممکن نبود.

اتحاد شوروی باید پایان می‌یافت تا مردم آن آزاد شوند. همین امر برای خود روسیه نیز صادق بود. بوریس یلتسین پرچم روسیه را برافراشت، نه پرچم شوروی را، زیرا آینده‌ای را می‌دید که کشورش بار سنگین امپراتوری را کنار گذاشته است. او خواستار روسیه‌ای بود که توسط روس‌ها اداره شود و این هدف در چارچوب ساختارهای پیچیده و پرهزینه‌ی امپراتوری قابل پیگیری نبود. اتحاد شوروی گذشته بود، در حالی که روسیه، اوکراین و دیگر جمهوری‌های شوروی که استقلال می‌جستند، آینده بودند. این چشم‌اندازی غیرمنطقی نبود.

پس از فروپاشی شوروی، توافق فوری برای احترام به مرزهای قدیمی جمهوری‌های سابق صورت گرفت تا از بروز درگیری‌های جدید جلوگیری شود. زمانی که روسیه با خشونت شدید به تلاش چچن برای اعلام استقلال پاسخ داد، باقی جهان ادعای کرملین مبنی بر تعلق آن منطقه به خاک روسیه را پذیرفت. پس از آن، هیچ دلیلی وجود نداشت که چرا روسیه و اوکراین – و همه‌ی ملت‌های دیگرِ سابقاً اسیر شوروی – نتوانند در آرامش زندگی کنند. البته همواره مقداری رقابت و حتی شاید دشمنی شدید وجود داشت؛ اما این پویایی‌ها می‌توانستند سالم باشند. این کشورها می‌توانستند همچون همسایگان خوب، به شرکای خوبی نیز بدل شوند – درست مانند آنچه در اروپای غربی دیده می‌شود.

اما چنین نشد. دلتنگی امپراتوری کم‌کم به کرملین بازگشت. رژیم پوتین که از توسعه‌های دموکراتیک در چندین کشور سابق شوروی تهدید می‌شد، هرچه بیشتر اقتدارگرا شد. در طول زمان، اوکراین دموکراتیک‌تر و در حال آزادسازی بیشتر، نه به‌عنوان یک شریک، بلکه به‌عنوان خطری برای رژیم آشکاراً غیردموکراتیک روسیه دیده شد. پوتین شروع به توصیف اوکراین به‌عنوان «ضد روسیه» کرد، حتی اگر اوکراینی‌ها هرگز چنین موضعی نداشتند. آنها فقط می‌خواستند اوکراین، اوکراین باشد.

تعجبی ندارد که پلیور لاوروف در هر کشوری که زمانی رژیم‌های دست‌نشانده شوروی بر آن حاکم بودند، به‌عنوان تهدید تلقی شود. اما این باید به‌عنوان تهدیدی برای خود روسیه نیز دیده شود. اگر کرملین همچنان با انگیزه‌ی دلتنگی امپراتوری عمل کند، روسیه هرگز نخواهد توانست روسیه باشد. ویران کردن و تلاش برای اشغال اوکراین برای نسل‌ها باری بر دوش آن خواهد بود. آخرین پروژه‌ی امپراتوری کرملین شاید در صورتی تداوم یابد که چین روسیه را به‌عنوان یک ماهواره‌ی سودمند ببیند (این کشور منابع خام و انرژی دارد و یک کرسی دائمی در شورای امنیت سازمان ملل، اما چیز چندانی فراتر از این ندارد). اما در این صورت، روسیه آینده‌ای به‌عنوان یک کشور مدرن، نسبتاً صلح‌آمیز و مرفه را از دست خواهد داد – هدفی که کاملاً در دسترس بود.

اتحاد جماهیر شوروی شکست عظیمی بود. این نظام در سال ۱۹۲۲ با وعده‌ی آینده‌ای درخشان برای بشریت پدید آمد، اما هفت دهه بعد چنان سقوط کرد که کشورهای غربی مجبور شدند کمک‌های اضطراری بشردوستانه ارسال کنند. در دوران اوج شوروی، نیکیتا خروشچف لاف می‌زد که این نظام «غرب را به خاک خواهد سپرد»؛ اما در واقع، گور خودش را می‌کند. ما باید از لاوروف برای یادآوری این میراث حقیر سپاسگزار باشیم. دلتنگی‌ای که او در آلاسکا به نمایش گذاشت، تهدیدی است برای بسیاری، از جمله شهروندان عادی روسیه.
____________________

درباره نویسندگان:
تیموتی اسنایدر، نویسنده یا ویراستار ۲۰ کتاب، دارنده نخستین کرسی تاریخ مدرن اروپا در دانشکده امور جهانی و سیاست عمومی مانک در دانشگاه تورنتو است و هم‌اکنون عضو دائمی «انستیتو علوم انسانی» در وین می‌باشد.
یوشکا فیشر، وزیر امور خارجه و معاون صدراعظم آلمان در سال‌های ۲۰۰۵-۱۹۹۸، به مدت نزدیک به ۲۰ سال از رهبران حزب سبز آلمان بود.
نینا ال. خروشچوا، استاد روابط بین‌الملل در دانشگاه نیو اسکول، نویسنده مشترک (با جفری تیلر) کتاب «در پی گام‌های پوتین: جست‌وجوی روح یک امپراتوری در گستره یازده منطقه زمانی روسیه» (انتشارات سنت مارتینز، ۲۰۱۹) است.
کارل بیلت، نخست‌وزیر و وزیر امور خارجه پیشین سوئد بوده است.

* «تصویر کلان» (The Big Picture) مجموعه‌ای از دیدگاه‌ها و تفسیرهای پراجکت سیندیکیت را گرد هم می‌آورد تا به خوانندگان درکی جامع از موضوعات خبری – و مسائل عمیق‌تر و ریشه‌ای‌ای که پشت اخبار قرار دارند – ارائه دهد. «تصویر کلی» تحلیل‌ها و پیش‌بینی‌های فشرده‌ی نویسندگان را درباره موضوعات روز ارائه می‌کند.

https://www.project-syndicate.org/onpoint/trump-s-botched-ukrainian-peace



يكشنبه ۲ شهريور ۱۴۰۴ - Sunday 24 August 2025
iran-emrooz.net | Fri, 22.08.2025, 20:12




اسرائیل، ابزاری برای تخطئه و سرکوب
يكشنبه ۲ شهريور ۱۴۰۴ - Sunday 24 August 2025
iran-emrooz.net | Fri, 22.08.2025, 20:08

اسرائیل، ابزاری برای تخطئه و سرکوب


اسرائیل، کشوری که قرار بود نابود شود
و اسرائیل، ابزاری برای تخطئه و سرکوب

هنوز فراموش نکرده‌ایم که از همان آغاز جمهوری اسلامی، نابودی اسرائیل و ضدیت با آمریکا (شیطان بزرگ) شعارهای اصلی و اولیه جمهوری اسلامی در رابطه با سیاست خارجی این رژیم بوده و تا چندی پیش هم، به‌خصوص در نماز‌های جمعه، این شعار‌ها تکرار می‌شد. منتها چاشنی شعار‌ها درباره اسرائیل، نابودی اسرائیل هم بود ولی در رابطه با آمریکا فقط محدود به دشنام و “مرگ بر” می‌گردید. ولی چنانچه به مباحث درون رژیم و دشنام‌هایی که (این روزها) از سوی اقتدارچی‌ها نثار اصلاح‌طلبان و به‌خصوص تغییر و تحول‌طلبان می‌گردد توجه کرده باشید تغییر چشم‌گیری در مورد استفاده از اسم اسرائیل به چشم می‌خورد. دیگر اشاره‌ای به نابودی اسرائیل نمی‌‌بینید، این‌بار ولی این اسرائیل است که کمر به نابودی ایران بسته. نمونه آشکار این تغییر را در گفته‌های غضنفری نماینده تهران در مجلس شورای اسلامی شنیدیم که علنا در یک پیام تصویری، پزشکیان را عامل اسرائیل و مامور نابودی ایران می‌خواند!

توجه کردید؟ اسرائیل یکباره از “تهدید شونده” تبدیل گردید به “ابزار تهدید”. یعنی اگر تا دیروز مژده نابودی اسرائیل در کوتاه مدت را شاهد بودیم، همان اسرائیلی که قرار بود نابود گردد موفق شده رئیس جمهور کشورمان را عامل نابودی ایران سازد. البته متهم کردن دیگران به همکاری با اسرائیل محدود به همین یک مورد نیست.

تعدادی از اقتدارچی‌ها بعد از انتشار بیانیه جبهه اصلاحات، شمشیر را از رو بسته و هرکدام به شکل و لحن مختلف دست اسرائیل را دخیل در این بیانیه می‌بینند. این شباهت به آن تف سربالای معروف دارد که نهایتا صورت خود فرد را مرطوب می‌کند. حکومت‌های نیابتی را با پول و سرمایه ملت‌مان در اطرف اسرائیل مستقر کردند و هواپیماهای جنگی را همراه با شعار “اسرائیل نابود باید گردد” حتی به زبان عبری تا نزدیکی مرزهای اسرائیل به پرواز در آوردند ولی یکباره جبهه اصلاحات به وسیله همین اسرائیل تبدیل به ابزاری برای نابودی ایران می‌گردد!!

ذلت و خواری، شاخ و دم ندارد. صهیونیستی که ادعای نابودیش را داشتند حالا یکباره تبدیل به چنان نیروی توانائی می‌گردد که قادر است جبهه اصلاحات در ایران را به جلو براند!! این یعنی چنته خالی، یعنی ضعف منطق، یعنی فقر بی‌حد سیاسی و مدنی. ناچارا زور خود را به شریفه محمدی نشان می‌دهند، به هموطنان بهائی‌مان که از خانه و زندگی ساقط شده‌اند نشان می‌دهند.

زمانی که رژیم نفرت می‌کارد نتیجتا خشم درو می‌کند، نیازی نیست که اسرائیل، اقدام به علم کردن ناراضی، تحول و تغییرطلب در برابر رژیم بنماید. این‌ها همه ثمره گام‌های آهسته ولی توانمندی می‌باشد که جامعه سیاسی و مدنی داخل کشور به سوی تغییر و تحول بر می‌دارد. یادم هست بختیار می‌گفت اگر مایلی به کیفیت و محتوای شخصیت‌ها و یا حرکت‌ها پی ببری، به مخالفان آن شخصیت یا حرکت بنگر.

تهمت‌ها و حملات پایدارچی‌ها و اقتدارطلبان نشان از آن دارد که جهت گیری “جبهه اصلاحات” دقیق و موثر بوده. آبی به لانه مورچه‌ها ریخته شده که بیش از حد تصور مورچه‌ها را هراسان از لانه‌شان به بیرون کشانده. این بیانیه، چه در رابطه با داخل کشور و چه در رابطه با روابط بین‌المللی، مباحثی را مطرح کرده که بسیار فراتر از دیدگاه اصلاح‌طلبی می‌باشد. به جرات می‌توان ادعا کرد که قطعات از هم جدا شده موزائیک زیبای صحنه میانی سیاست داخل کشور، یعنی راه یا موج سوم، به آرامی و به تدریج کنار هم قرار می‌گیرند. حال در انتظار آن ملاط یا سریشم معجزه آسایی هستیم که که این قطعات از هم جدا را به هم وصل کند و این موزائیک زیبا، چند رنگ و متنوع (وحدت در کثرت) تبدیل به یک واقعیت گردد.

آنچه که در این میان باعث شوق و ایجاد امیدی ضعیف در شخص من شده آغاز گام‌های کوچک به سوی اهداف بزرگتر در درون طیف ملی سرزمین‌مان می‌باشد، که بعد از یک دوران طولانی، تحمیلی، دور از صحنه، شخصیت‌هایی صاحب نام و ملی به شورای ششم جبهه ملی داخل کشور همراه با جمعی فعالان صنفی و مدنی پیوسته‌اند به این امید که حضور این صاحب‌نامان، همراه فعالین سندیکائی و جوانان و زنانی که به این حرکت پیوسته‌اند، قادر باشند حرکت تاریخی جبهه ملی را در کنار جمع وسیع تغییر و تحول خواهان سرزمین‌مان قرار دهند. همزمان نهضت آزادی نیز تصمیم به یک نشست درباره ۲۸ مرداد داشت که متاسفانه چنین اجازه‌ای به آنها داده نشد. ظاهرا به تبعیت از خمینی، این‌ها از مرده مصدق هم هراس دارند.

درحقیقت، حرکت‌ها، از چند سو ولی در یک جهت، آغاز گشته. انگار نسیم نویی شروع به وزیدن نموده که اقتدارگرایان را در موضع دفاعی قرار داده. حالا اگر کنش در درون کشور در جهت اعتدال و تغییر حرکت می‌کند، در خارج کشور ولی جو کاملا متفاوتی حاکم است که کوچکترین شباهتی به تحولات داخل کشور ندارد.

محض نمونه بد نیست نگاهی به تحلیلی که وبلاگ تایمز اسرائیل درباره دو حرکت خارج کشور نوشته بیاندازیم تا به دید این رسانه اسرائیلی به آنچه که “آلترناتیو” می‌نامد پی ببریم. از نظر او دو آلترناتیو در ایران وجود دارند، یکی خوب ولی بدون سازمان دهی و توانایی برای موفق شدن و یکی هم بد ولی دارای سازماندهی و قادر به دستیابی به قدرت. آلترناتیو خوب دارای پشتیبانی مردمی و وجهه خوب می‌باشد ولی قادر به موفقیت در ایران نیست، و آلترناتیو بد، بسیار بدنام، بدون پایه مردمی ولی دارای ابزار کافی برای موفقیت است. منظورش از آلترناتیو خوب ولی ناتوان از دستیابی به قدرت، شاهزاده رضا پهلوی است و آلتر ناتیو بد نام ولی قادر به دستیابی به قدرت، سازمان مجاهدین است. این رسانه در عین حال فاش ساخت که اسرائیل در حمله به ایران از همکاری‌های مجاهدین بهره برده، در حقیقت همان خیانتی که این سازمان در زمان حمله صدام حسین به ایران نیز مرتکب گردید.

حال همانطور که مشاهده می‌کنید دو تصویر در برابر ما قرار دارد. داخل کشور با وجود کار شکنی‌ها، به آرامی ولی با گام‌های محکم به سوی استقرار یک جامعه مدنی و عاری از استبداد، در دراز مدت، و خارج کشور آویزان به دامان بیگانه، بدون کوچکترین نشانه‌ای از امید به موفقیت، حتی در چشم انداز دراز مدت.

داریوش مجلسی، اگوست ۲۰۲۵


نظر خوانندگان:


■ آقای مجلسی عزیز. اشاره شما به معکوس شدن سیاست اصول‌گرایان در رابطه با اسرائیل، بسیار درست و جالب بود: اول می‌خواستند اسرائیل را نابود کنند، حالا اسرائیل قصد نابودی “ایران” را دارد!!
اما در آخر مقاله که فعالین ایرانی در خارج از کشور را، بدون در نظر گرفتن تنوع آنها، با صفت “آویزان به دامان بیگانه” نام برده‌اید، درست و دقیق نیست. به احتمال قوی شما هم می‌دانید که بسیاری از ایرانیان خارج از کشور جز بهروزی زادگاه خود، خواست دیگری ندارند، و بسیاری از استادان و متخصصان ایرانی در کشورهای مختلف دنیا در حال کار و شاغل هستند و می‌توانند تخصص و تجربه خود را رایگان در اختیار هم‌وطنان خود قرار دهند. هر فعال سیاسی و هر حکومتی در ایران که بخواهد این پتانسیل عظیم و مثبت را نادیده بگیرد، فرصتی بسیار گران‌بها و تاریخی را هدر داده است.
ارادتمند. رضا قنبری. آلمان


■ آقای قنبری عزیز، اشاره من و مقاله آن رسانه اسرائیلی درباره دو خط مشخص سیاسی خارج کشور بود، وگرنه منهم مانند شما به وجود این پتانسیل قوی و ایران دوست در خارج کشور نیز واقفم.
با عرض ارادت مجدد، مجلسی




" width="640" /> در گفت‌وگوهای ایران و سه کشور اروپایی چه گذشت؟
يكشنبه ۲ شهريور ۱۴۰۴ - Sunday 24 August 2025
iran-emrooz.net | Fri, 22.08.2025, 20:06

در گفت‌وگوهای ایران و سه کشور اروپایی چه گذشت؟


جان گامبرل / خبرگزاری آسوشیتدپرس / ۲۲ اوت ۲۰۲۵ 

ایران روز جمعه اعلام کرد که وزیر امور خارجه این کشور با همتایان فرانسوی، آلمانی و بریتانیایی خود به‌صورت تلفنی گفت‌وگو کرده است تا از اعمال مجدد تحریم‌های سازمان ملل متحد بر برنامه هسته‌ای تهران جلوگیری کند. این تماس‌ها تنها چند روز پیش از ضرب‌الاجل تعیین‌شده توسط کشورهای اروپایی انجام شد.

تماس عباس عراقچی، وزیر امور خارجه ایران، در حالی انجام شد که سه کشور اروپایی تهدید کرده بودند تا پایان ماه جاری میلادی از مکانیسم «بازگردانی سریع» (snapback) توافق هسته‌ای ۲۰۱۵ ایران استفاده کنند. این مکانیسم به هر یک از طرف‌های توافق اجازه می‌دهد در صورت عدم پایبندی ایران به تعهداتش، مانند نظارت بین‌المللی بر برنامه هسته‌ای، تحریم‌ها را دوباره اعمال کند.

نگرانی اروپا از برنامه هسته‌ای ایران، که پیش از جنگ ۱۲ روزه ایران و اسرائیل در ژوئن گذشته، اورانیوم را تا سطوح نزدیک به درجه تسلیحاتی غنی‌سازی کرده بود، پس از قطع کامل همکاری ایران با آژانس بین‌المللی انرژی اتمی در پی این درگیری افزایش یافته است. این وضعیت، جامعه جهانی را از وضعیت برنامه هسته‌ای ایران و ذخایر اورانیوم غنی‌شده تا خلوص ۶۰ درصد، که تنها یک گام فنی کوتاه تا سطح تسلیحاتی ۹۰ درصد فاصله دارد، بی‌اطلاع نگه داشته است.

ایران مدت‌هاست که تأکید دارد برنامه هسته‌ای‌اش صلح‌آمیز است، هرچند تنها کشوری است که بدون داشتن سلاح هسته‌ای، اورانیوم را در این سطح غنی‌سازی می‌کند. ایالات متحده، آژانس بین‌المللی انرژی اتمی و دیگران می‌گویند ایران تا سال ۲۰۰۳ برنامه تسلیحات هسته‌ای داشته است.

پس از این تماس تلفنی، بیانیه‌ای به نمایندگی از عراقچی از طریق تلگرام منتشر شد که در آن، او صلاحیت قانونی و اخلاقی این کشورها برای تهدید به بازگرداندن تحریم‌ها را مورد انتقاد قرار داد، اما تأکید کرد که گفت‌وگوها ادامه خواهد یافت.

در این بیانیه آمده است: «جمهوری اسلامی ایران، همان‌گونه که در دفاع از خود قاطعانه عمل می‌کند، هرگز مسیر دیپلماسی را رها نکرده و برای هر راه‌حل دیپلماتیکی که حقوق و منافع مردم ایران را تضمین کند، آماده است.»

ژان نوئل بارو، وزیر امور خارجه فرانسه، در شبکه اجتماعی ایکس تأیید کرد که این گفت‌وگوها انجام شده و افزود که دور دیگری از مذاکرات هفته آینده برگزار خواهد شد. او اظهار داشت: «ما تماس مهمی با همتای ایرانی خود درباره برنامه هسته‌ای و تحریم‌هایی که آماده اعمال مجدد آن‌ها هستیم، انجام دادیم. زمان در حال اتمام است.»

یوهان وادفول، وزیر امور خارجه آلمان، نیز این موضوع را تأیید کرد و گفت: «زمان بسیار کوتاه است. ایران باید به‌صورت جدی وارد مذاکره شود تا از فعال شدن مکانیسم بازگردانی جلوگیری شود. ما روشن کرده‌ایم که اجازه نخواهیم داد مهلت بازگردانی تحریم‌ها بدون دستیابی به توافقی قابل‌تأیید و پایدار منقضی شود.»

ضرب‌الاجل تعیین‌شده در نامه اروپا

در نامه‌ای به تاریخ ۸ اوت، سه کشور اروپایی به ایران هشدار دادند که اگر تهران تا ۳۱ اوت (۹ روز دیگر) به راه‌حل رضایت‌بخشی برای مسائل هسته‌ای دست نیابد، آن‌ها مکانیسم «بازگردانی» را فعال خواهند کرد. این ضرب‌الاجل زمان کمی برای ایران باقی می‌گذارد تا احتمالاً با اروپا به توافقی برسد، به‌ویژه با توجه به افزایش بی‌اعتمادی اروپا به ایران به دلیل سال‌ها مذاکرات بی‌نتیجه درباره برنامه هسته‌ای.

بازگرداندن دسترسی آژانس بین‌المللی انرژی اتمی بخش کلیدی این گفت‌وگوهاست. ایران بخشی از تقصیر جنگ با اسرائیل را به آژانس، نهاد ناظر هسته‌ای سازمان ملل، نسبت داده است، بدون ارائه هیچ مدرکی. آژانس گزارش‌های فصلی درباره برنامه هسته‌ای ایران منتشر می‌کند و توافق ۲۰۱۵ دسترسی بیشتری به این نهاد برای نظارت بر برنامه ایران فراهم کرده بود. هیئت مدیره آژانس روز پیش از آغاز جنگ ایران و اسرائیل، ایران را به دلیل عدم پایبندی به تعهداتش محکوم کرده بود.

ایران همچنین رافائل ماریانو گروسی، مدیرکل آژانس، را تهدید به بازداشت کرده است در صورتی که به ایران سفر کند، که این موضوع مذاکرات را پیچیده‌تر می‌کند. گروسی در حال بررسی نامزدی برای دبیرکلی سازمان ملل است، موضوعی که تهران در انتقادات خود از این دیپلمات آرژانتینی به آن اشاره کرده است.

همزمان با تماس‌های اروپا با ایران، یک دیپلمات نزدیک به آژانس به خبرگزاری آسوشیتدپرس گفت که مقامات آژانس در وین قرار است با مقامات ایرانی دیدار کنند. این گفت‌وگوها ادامه مذاکراتی است که در جریان سفر ماسیمو آپارو، معاون گروسی، به تهران در ۱۱ اوت انجام شده بود. تلویزیون دولتی ایران نیز برگزاری این دیدار را تأیید کرد.

ایران تهدید «بازگرداندن» تحریم‌ها را کم اهمیت جلوه می‌دهد

عراقچی تلاش کرده است تهدید مکانیسم «بازگردانی» را کم اهمیت جلوه دهد. در بیانیه پس از تماس، او گفت که ایران این تهدید را با دوستان خود، احتمالاً چین و روسیه، بحث خواهد کرد.

قدرت «بازگردانی» در توافق هسته‌ای در اکتبر منقضی می‌شود، که این موضوع فشار را بر اروپا افزایش می‌دهد تا پیش از از دست دادن این اهرم، از آن علیه ایران استفاده کند. در صورت فعال شدن «بازگردانی»، هر یک از طرف‌های توافق می‌توانند ایران را به عدم پایبندی متهم کرده و تحریم‌ها را دوباره اعمال کنند. پس از انقضای این مکانیسم، هر تلاش برای تحریم می‌تواند با وتوی چین و روسیه، دو عضو شورای امنیت سازمان ملل که در گذشته از ایران حمایت کرده‌اند اما در جنگ ژوئن بی‌طرف ماندند، مواجه شود.


تماس تلفنی وزرای خارجه سه کشور اروپایی با عراقچی پیشرفتی نداشت

باراک راوید، گزارشگر وبسایت آکسیوس، ارزیابی خود را از گفت‌وگوی امروز ایران و اروپا در شبکه ایکس منتشر کرد.

باراک راوید(@BarakRavid) نوشت:

● به گفته یک منبع آگاه، گفتگوی وزرای خارجه گروه E3 (آلمان، فرانسه، بریتانیا) باآقای عراقچی هیچ پیشرفتی نداشت و وزیر امور خارجه ایران هیچ پیشنهاد یا ایده جدیدی برای حل نگرانی‌ها در مورد برنامه هسته‌ای ارائه نکرد.
● این تماس با لحنی تند و ستیزه‌جویانه آغاز شد؛ به طوری که وزیر امور خارجه ایران در مورد اینکه آیا گروه E3 حق فعال کردن مکانیسم “اسنپ‌بک” را دارد یا خیر، پرخاش کرد.
● پس از واکنش تند گروه E3، عراقچی مقداری تمایل به تمدید مکانیسم «اسنپ‌بک» نشان داد، اما تاکید کرد که این تصمیم به عهده شورای امنیت سازمان ملل است و نه ایران.
● به جز برگزاری یک جلسه بین معاونان خود و مدیران سیاسی گروه E3، عراقچی علاقه واقعی به توافق نشان نداد.
● در مورد ذخایر اورانیوم غنی‌شده ۶۰ درصدی، عراقچی تصریح کرد که این مواد در حال حاضر زیر آوار مدفون شده و راه واقعی برای بیرون آوردن آن وجود ندارد.
● وزیر امور خارجه ایران تمایلی به از سرگیری مذاکرات با ایالات متحده نشان نداد و ادعا کرد که این آمریکاست که علاقه‌ای به مذاکره ندارد.
● عراقچی ادعا کرد که ایران با آژانس بین‌المللی انرژی اتمی همکاری می‌کند و هیچ نشانه‌ای مبنی بر اینکه ایران ممکن است دسترسی بازرسان سازمان ملل را فراهم کند، ارائه نداد.


خبرنگار وال استریت ژورنال: پیشرفتی حاصل نشد؛ مکانیسم ماشه فعال می‌شود

«لورنس نورمن»، خبرنگار وال استریت ژورنال درباره گفت‌وگوی روز جمعه ایران و سه کشور اروپایی در توئیتی نوشت:

«در گفت‌وگوی امروز ایران و اروپا هیچ پیشرفتی حاصل نشد. از سوی ایران کمی پذیرش بیشتری نسبت به ایده تمدید مکانیسم بازگشت تحریم‌ها (SnapBack) دیده شد، اما هیچ پیشرفتی در زمینه اقداماتی که تهران ممکن است انجام دهد وجود نداشت. من احتمال فعال شدن مکانیسم بازگشت تحریم‌ها را بسیار بالا می‌دانم.»



يكشنبه ۲ شهريور ۱۴۰۴ - Sunday 24 August 2025
iran-emrooz.net | Fri, 22.08.2025, 18:56




يكشنبه ۲ شهريور ۱۴۰۴ - Sunday 24 August 2025
iran-emrooz.net | Fri, 22.08.2025, 18:09




جبهه اصلاحات زیر آتش تندروها ">
يكشنبه ۲ شهريور ۱۴۰۴ - Sunday 24 August 2025
iran-emrooz.net | Fri, 22.08.2025, 17:49

جبهه اصلاحات زیر آتش تندروها




يكشنبه ۲ شهريور ۱۴۰۴ - Sunday 24 August 2025
iran-emrooz.net | Fri, 22.08.2025, 17:41




پیامدهای گفتمان ظهور در سیاست خارجی ایران ">
يكشنبه ۲ شهريور ۱۴۰۴ - Sunday 24 August 2025
iran-emrooz.net | Fri, 22.08.2025, 16:47

پیامدهای گفتمان ظهور در سیاست خارجی ایران




شهر غزه رسماً در قحطی به‌سر می‌برد
يكشنبه ۲ شهريور ۱۴۰۴ - Sunday 24 August 2025
iran-emrooz.net | Fri, 22.08.2025, 15:41

شهر غزه رسماً در قحطی به‌سر می‌برد


میشل نیکولز / خبرگزاری رویترز

ناظر جهانی گرسنگی روز جمعه اعلام کرد که شهر غزه و مناطق اطراف آن به طور رسمی در شرایط قحطی به سر می‌برند و به احتمال زیاد این وضعیت گسترش خواهد یافت. این ارزیابی، فشار بر اسرائیل برای اجازه دادن به ورود کمک‌های بشردوستانه بیشتر به سرزمین‌های فلسطینی را افزایش خواهد داد.

سامانه «طبقه‌بندی یکپارچه امنیت غذایی» (IPC) اعلام کرد که ۵۱۴,۰۰۰ نفر ـــ نزدیک به یک چهارم جمعیت فلسطینیان در غزه ـــ در شرایط قحطی به سر می‌برند و پیش‌بینی می‌شود این تعداد تا پایان ماه سپتامبر (شهریور) به ۶۴۱,۰۰۰ نفر افزایش یابد.

حدود ۲۸۰,۰۰۰ نفر از این افراد در منطقه شمالی شامل شهر غزه ـــ که استان غزه نامیده می‌شود ـــ هستند. IPC اعلام کرد این منطقه پس از نزدیک به دو سال جنگ بین اسرائیل و شبه‌نظامیان فلسطینی حماس، در شرایط قحطی قرار دارد.

این اولین بار است که IPC وقوع قحطی را خارج از قاره آفریقا ثبت می‌کند. این نهاد جهانی پیش‌بینی کرد که تا پایان ماه آینده، شرایط قحطی به مناطق مرکزی و جنوبی یعنی دیرالبلح و خان یونس نیز گسترش خواهد یافت.

این گزارش افزود که وضعیت در مناطق شمالی‌تر حتی ممکن است از شهر غزه بدتر باشد، اما کمبود داده مانع از طبقه‌بندی دقیق آن شده است. رویترز پیش از این در گزارش‌هایی به مشکل IPC برای دسترسی به داده‌های لازم برای ارزیابی این بحران اشاره کرده بود.

«تام فلچر»، رئیس امور بشردوستانه سازمان ملل متحد، گفت: «این قحطی را می‌شد جلوگیری کرد اگر به ما اجازه داده می‌شد. با این حال، کمک‌های غذایی به دلیل ممانعت‌های سیستماتیک اسرائیل در مرزها انباشته شده‌اند.»

اسرائیل این یافته‌ها را رد و آن را نادرست و جانب‌دارانه خواند و گفت که IPC بررسی خود را بر اساس داده‌های ناقص و عمدتاً ارائه شده توسط حماس انجام داده که ورود اخیر مواد غذایی را در نظر نگرفته است.

بنیامین نتانیاهو، نخست‌وزیر اسرائیل، این گزارش را «دروغ محض» خواند و در بیانیه‌ای گفت: «این یک بهتان خونین مدرن است که با پیش‌داوری به سرعت در حال گسترش است. تاریخ در مورد کسانی که آن را ترویج می‌کنند قضاوت خواهد کرد.»

برای اینکه منطقه‌ای در شرایط قحطی طبقه‌بندی شود، دست کم ۲۰٪ از مردم باید دچار کمبود شدید غذایی باشند، از هر سه کودک یک نفر به سوءتغذیه حاد مبتلا باشد و روزانه دو نفر از هر ۱۰,۰۰۰ نفر بر اثر گرسنگی یا ترکیبی از سوءتغذیه و بیماری جان خود را از دست بدهند.

پیش از این، IPC تنها وقوع قحطی را در سومالی، سودان جنوبی و سودان ثبت کرده بود.

آنتونیو گوترش، دبیرکل سازمان ملل متحد، گفت قحطی در غزه یک «فاجعه ساخت بشر، محکومیتی اخلاقی و شکستی برای بشریت است». او خواستار آتش‌بس فوری، آزادی همه گروگان‌هایی که هنوز در اسارت حماس هستند و دسترسی نامحدود بشردوستانه شد.

«فولکر تورک»، رئیس حقوق بشر سازمان ملل متحد، هشدار داد که تلفات ناشی از گرسنگی می‌تواند مصداق جنایت جنگی باشد.

پیامدهای دیپلماتیک

اسرائیل تمامی راه‌های دسترسی به غزه را کنترل می‌کند. «کوگات» (COGAT)، نهاد وابسته به ارتش اسرائیل که بر جریان کمک‌ها نظارت دارد، گفت گزارش IPC داده‌های اسرائیل در مورد تحویل کمک‌ها را نادیده گرفته و بخشی از یک کمپین بین‌المللی با هدف تخریب چهره اسرائیل است.

این نهاد گفت: «گزارش IPC نه تنها جانب‌دارانه است، بلکه به کارزار تبلیغاتی حماس نیز خدمت می‌کند.»

در اسرائیل، وب‌سایت‌های خبری عبری‌زبان گزارش قحطی را در تیتر اول خود برجسته کردند. روزنامه لیبرال «هاآرتص» بر شدت گرسنگی در شهر غزه متمرکز شد، در حالی که «اسرائیل هیوم»، «N12» و «ynet» بر رد این گزارش توسط اسرائیل به دلیل جانبداری و همچنین نگرانی‌ها از پیامدهای دیپلماتیک احتمالی آن تأکید کردند.

بریتانیا با تأکید بر این نگرانی‌ها، گزارش IPC را “کاملاً وحشتناک” خواند و از اسرائیل خواست که فوراً اجازه ورود بدون مانع غذا، دارو و سوخت را بدهد.

«دیوید لامی»، وزیر امور خارجه بریتانیا گفت: «امتناع دولت اسرائیل از اجازه دادن به ورود کمک کافی به غزه، این فاجعه ساخت بشر را ایجاد کرده است. این یک رسوایی اخلاقی است.»

بریتانیا، کانادا، استرالیا و بسیاری از کشورهای اروپایی اخیراً اعلام کرده‌اند که بحران بشری به «سطوح غیرقابل تصوری» رسیده است.

آمریکا باید به گرسنگان در غزه کمک کند

اسرائیل همواره برای کمک‌های نظامی و حمایت دیپلماتیک به آمریکا، متحد قدرتمند خود، متکی بوده است. یک نظرسنجی هفته گذشته توسط رویترز و ایپسوس نشان داد که ۶۵٪ از آمریکایی‌ها معتقدند ایالات متحده باید به گرسنگان در غزه کمک کند.

کاهش حمایت عمومی آمریکا می‌تواند نشانه نگران‌کننده‌ای برای اسرائیل باشد، چرا که این کشور نه تنها با  جنگجویان حماس در غزه، بلکه با درگیری حل‌نشده با ایران، دشمن اصلی منطقه‌ای خود، روبرو است.

دونالد ترامپ، رئیس‌جمهور ایالات متحده، ماه گذشته گفت بسیاری از مردم در آنجا [غزه] در حال گرسنگی کشیدن هستند که این اظهارات او را در تقابل با نتانیاهو قرار داد که بارها گفته بود هیچ قحطی وجود ندارد.

طبقه‌بندی قحطی

سیستم «طبقه‌بندی یکپارچه امنیت غذایی»(IPC) گفت تحلیل منتشر شده در روز جمعه فقط شامل ساکنان استان‌های غزه، دیرالبلح و خان یونس بوده است. این نهاد به دلیل محدودیت‌های دسترسی و کمبود داده، نتوانسته استان شمال غزه را طبقه‌بندی کند و همچنین جمعیت باقی‌مانده در منطقه جنوبی رفح را به دلیل غیرمسکونی بودن عملاً حذف کرده است.

سازمان ملل متحد از موانع تحویل و توزیع کمک در غزه شکایت کرده و موانع را به اسرائیل و هرج و مرج نسبت داده است. اسرائیل نسبت به عملیات تحت هدایت سازمان ملل انتقاد کرده و حماس را به دزدیدن کمک‌ها متهم می‌کند، اتهامی که این گروه آن را رد می‌کند.

این پنجمین بار در ۱۴ سال گذشته است که IPC وقوع قحطی را تأیید می‌کند. سیستم «طبقه‌بندی یکپارچه امنیت غذایی»(IPC) ابتکاری شامل ۲۱ گروه امدادی است که آژانس‌های سازمان ملل و سازمان‌های منطقه‌ای در آن مشارکت دارند و توسط اتحادیه اروپا، آلمان، بریتانیا و کانادا تأمین مالی می‌شود.

جنگ در غزه در ۷ اکتبر ۲۰۲۳ (۱۵ مهر ۱۴۰۲) با حمله حماس به اسرائیل و کشته شدن ۱۲۰۰ نفر و گروگان گرفته شدن حدود ۲۵۰ نفر در جنوب اسرائیل، بر اساس آمارهای اسرائیلی، شعله‌ور شد. از آن زمان، به گفته مقامات بهداشتی غزه، عملیات نظامی اسرائیل منجر به کشته شدن بیش از ۶۲,۰۰۰ فلسطینی شده است.

ایالات متحده، قطر و مصر در تلاش برای میانجیگری به منظور پایان دادن به این درگیری هستند.



يكشنبه ۲ شهريور ۱۴۰۴ - Sunday 24 August 2025
iran-emrooz.net | Fri, 22.08.2025, 13:59




يكشنبه ۲ شهريور ۱۴۰۴ - Sunday 24 August 2025
iran-emrooz.net | Fri, 22.08.2025, 13:53




اولین نیروگاه اتمی امارات
يكشنبه ۲ شهريور ۱۴۰۴ - Sunday 24 August 2025
iran-emrooz.net | Fri, 22.08.2025, 13:47

اولین نیروگاه اتمی امارات


اولین نیروگاه هسته‌ای امارات که بزرگترین نیروگاه هسته‌ای در جهان عرب هم هست دیروز با تمام ظرفیت اسمی و برای تامین یک چهارم برق کل امارات به کار افتاد!

«باراکا»، نیروگاهی با ۴ راکتور با ظرفیت اسمی ۵۶۰۰ مگاوات یا بطور دقیقتر سالانه ۴۰ تراوات ساعت که از دیروز ۲۵% برق امارات را تامین می کند. همزمان امارات ساخت نیروگاه هسته ای دوم با چهار راکتور جدید را کلید زده که قرار است تا ۶ سال آینده ظرفیت برق هسته ای کشور را دو برابر کند!

حاصل عملکرد یک کنسرسیوم بین‌المللی از چهار شرکت مشهور کره‌ای و یک شرکت اماراتی که در کل، با بودجه ۲۰ میلیارد دلار و از سال ۲۰۱۰ آغاز و در چهار فاز به مرور تحویل و آخرین فاز آن که راکتور چهارم باشد دیروز وارد مدار شد.

تامین مالی این نیروگاه، ترکیبی از سرمایه گذاری صندوق ارزی امارات و وام بانکهای کره‌ای است. شرکت‌های کره‌ای نیز با سهامداری در این نیروگاه از درآمد فروش برق شریک هستند؛ احتمالا چیزی در حدود نیمی از این عدد از صندوق ارزی ابوظبی و تتمه آن با وام بانکهای کره‌ای و مشارکت شرکتهای کره‌ای از جمله هیوندای است. با شناختی که از جامعه امارات دارم اطمینان می‌دهم بخش بزرگی از این جامعه اصلا از این خبر کوچکترین اطلاعی هم ندارد.

در ایران اما موضوع هسته‌ای حتی در بین کودکان دبستانی شناخته شده است و به نوعی این موضوع با زندگی، گذشته و آینده کشور و مردمان ما عجین شده است. بی‌دلیل هم نیست؛ جان و مال جامعه سالهاست به این موضوع گره خورده است، از ۱۰.۰۰۰ برابر شدن نرخ دلار در این ۴ دهه و سقوط آزاد نیمی از جمعیت کشور به زیر فقر تا جنگی که واقعا به وقوع پیوست.

نگاهی بیاندازیم به هزینه‌های مالی:

نیروگاه ۱۰۰۰ مگاواتی بوشهر ۱۱ میلیارد دلار، سایت ۳۰۰ مگاواتی نیمه‌کاره کارون ۲ میلیارد دلار، پروژه نیمه‌کاره ۵ گیگاوات سیریک در هرمزگان ۲۰ میلیارد دلار، به جمع ۳۳ میلیارد دلار تا این لحظه خرج روی دست ما گذاشته که حاصلش ۷۰۰ مگاوات برق پایدار از بوشهر تا به امروز بوده است و اما هزینه‌های غیرمستقیم که زیان‌های حاصل از تحریم به کشور بوده عددی بین ۹۰۰ میلیارد تا ۳.۱ تریلیون دلار برآورد می‌شود.

با این حساب تنها نیروگاه برق‌رسان ایران که نیروگاه بوشهر است با هزینه‌ای که اشاره شد و بیش از ۴۰ سال زمان، فعلا حدود ۱% از برق کشور را تامین می‌کند و تنها نیروگاه اتمی امارات با هزینه مستقیم ۴۰% و غیر مستقیم ۹۸% کمتر از ما موفق به تامین برق هسته‌ای ۶ برابر ظرفیت برق هسته‌ای ایران و ۲۵ برابر سهم برق کشورشان شده است!

راه را کجا اشتباه رفتیم؟

با ۳۳ میلیارد دلاری که ایران تاکنون برای پروژه هسته‌ای بودجه گذاشته اگر از همان ابتدا با مدل اجرایی باراکا عمل کرده بود تولید برق هسته‌ای ایران ۳۰ برابر تولید امروز بود و با سرمایه حداقل ۹۰۰ میلیارد دلاری سوخته و تلف شده با همین مدل اجرایی و با همین ساختار، تولید برق هسته‌ای ایران ۲۴۰ برابر تولید امروز بود.

مصرف کل برق ایران هم اکنون ۳۳۰ تراوات ساعت در سال و ۲۴۰ برابر برق هسته‌ای امروز، به معنای ۱۶۵۶ تراوات ساعت است؛ یعنی ۵ برابر کل مصرف برق ایران!!!

توجه کنید! یعنی اگر تمام هزینه‌ها با مدل باراکا انجام شده بود امروز کشور ایران نه تنها تمام برق مورد نیاز خود را بدون کوچکترین کسری و ناترازی، از انرژی هسته‌ای تامین می‌کرد بلکه ۴ برابر این میزان را به عنوان برق مازاد به کشورهای همسایه با نرخ جهانی می‌فروخت تا بتواند کمتر از ۱۰ سال بازگشت سرمایه نماید!

گمان نمی‌کنم هیچ عدد و رقمی تا این اندازه گویای فاجعه‌ای باشد که در طول این چند دهه رخ داده است.


تلگرام مجمع فعالان اقتصادی
@Iran_economy_online



سوریه دو صفر از واحد پولی خود را حذف می‌کند
يكشنبه ۲ شهريور ۱۴۰۴ - Sunday 24 August 2025
iran-emrooz.net | Fri, 22.08.2025, 12:20

سوریه دو صفر از واحد پولی خود را حذف می‌کند


بر اساس اطلاعات هفت منبع آگاه و اسنادی که توسط رویترز بررسی شده‌اند، سوریه قصد دارد اسکناس‌های جدیدی منتشر کند و دو صفر از واحد پول خود حذف کند تا اعتماد عمومی به پوند سوری که به شدت ارزش خود را از دست داده، بازگرداند.

این اقدام با هدف تقویت پوند سوری انجام می‌شود، پس از آنکه ارزش خرید این ارز در پی جنگ ۱۴ ساله‌ای که با برکناری رئیس‌جمهور بشار اسد در دسامبر گذشته به پایان رسید، به پایین‌ترین سطح تاریخی خود سقوط کرد.

به گزارش خبرگزاری رویترز، پوند سوری از زمان آغاز جنگ در سال ۲۰۱۱ بیش از ۹۹ درصد ارزش خود را از دست داده و نرخ تبدیل آن اکنون به حدود ۱۰,۰۰۰ پوند در برابر یک دلار آمریکا رسیده است، در حالی که پیش از جنگ این نرخ ۵۰ پوند به ازای هر دلار بود.

این کاهش شدید ارزش، انجام معاملات روزمره و نقل‌وانتقال پول را به شدت دشوار کرده است.

خانواده‌ها معمولاً برای خریدهای هفتگی خود از کیسه‌های پلاستیکی سیاه استفاده می‌کنند که حداقل نیم کیلوگرم اسکناس ۵,۰۰۰ پوندی - بالاترین واحد پولی کنونی - را در خود جای داده است.

در تلاش برای تسهیل معاملات و بهبود ثبات پولی، بانک مرکزی سوریه در اواسط اوت به بانک‌های خصوصی اطلاع داد که قصد دارد با “حذف صفرها” ارز جدیدی منتشر کند، طبق سندی که رویترز مشاهده کرده است.

رویترز با پنج بانکدار تجاری، یک منبع از بانک مرکزی و یک مقام اقتصادی سوری گفت‌وگو کرد که همگی اظهار داشتند بانک مرکزی بعداً به آن‌ها اطلاع داده که دو صفر از ارز حذف خواهد شد. این افراد به دلیل محرمانه بودن این تصمیم، به شرط ناشناس ماندن صحبت کردند.

جلسات مربوط به بازسازی واحد پولی به ریاست مخلص الناظر، معاون بانک مرکزی، برگزار شده است، به گفته بانکداران تجاری که در این جلسات حضور داشتند.

ناظر به درخواست اظهارنظر پاسخ نداد. آمال المصری، رئیس بخش نظارت بانکی بانک مرکزی، از اظهارنظر خودداری کرد و گفت این موضوع کاملاً محرمانه است. وزارت دارایی سوریه نیز به درخواست اظهارنظر پاسخ نداد.

هنوز مشخص نیست که آیا بازسازی ارزش پوند به تصویب قانون‌گذاری نیاز دارد یا خیر. سوریه قرار است در ماه سپتامبر اولین انتخابات خود را برای تشکیل مجلس قانون‌گذاری جدید برگزار کند.

دو تن از بانکداران و یک منبع سوری دیگر آگاه از موضوع به رویترز گفتند که سوریه با شرکت چاپ پول دولتی روسیه، گوزناک، برای تولید اسکناس‌های جدید به توافق رسیده است.

آن‌ها اظهار داشتند که این توافق در اواخر ژوئیه، زمانی که هیئتی ارشد از سوریه به مسکو سفر کرد، نهایی شده است. گوزناک، که در دوران اسد نیز ارز سوریه را چاپ می‌کرد، به درخواست‌های اظهارنظر پاسخ نداد.

تغییر سیاسی

در دوران اسد، استفاده از ارزهای خارجی ممنوع بود، اما رهبران جدید سوریه قول ایجاد اقتصاد بازار آزاد را دادند و محدودیت‌ها را برای تسهیل جریان نقدینگی لغو کردند.

در حالی که اقتصاد به سرعت به سمت دلاری شدن پیش رفته و قیمت‌های دلاری از ویترین مغازه‌ها تا پمپ‌های سوخت دیده می‌شود، نگرانی‌هایی درباره کمبود نقدینگی پوند سوری در کشوری با زیرساخت محدود برای پرداخت‌های دیجیتال وجود دارد.

سه تن از بانکداران سوری اظهار داشتند که یکی از عوامل اصلی این بازسازی ارزی، نگرانی درباره حدود ۴۰ تریلیون پوندی است که خارج از سیستم مالی رسمی سوریه در گردش است. انتشار اسکناس‌های جدید به دولت امکان نظارت بهتر بر پول در گردش را می‌دهد.

این اقدام همچنین دارای اهمیت نمادین است و نشان‌دهنده جدایی آشکار از بیش از پنج دهه حاکمیت اسد است. تصویر بشار اسد روی اسکناس ۲,۰۰۰ پوندی بنفش و تصویر پدرش، حافظ اسد، روی اسکناس ۱,۰۰۰ پوندی سبز دیده می‌شود.

مقامات قصد دارند در هفته‌های آینده کمپین اطلاع‌رسانی برگزار کنند و اسکناس‌های جدید را به طور رسمی در ۸ دسامبر، سالگرد برکناری اسد، معرفی کنند.

دو مدیر بانک تجاری به رویترز گفتند که بانک مرکزی سوریه به بانک‌ها دستور داده تا اواسط اکتبر برای عرضه آماده باشند.

بخشنامه‌های بانک مرکزی که توسط رویترز مشاهده شده‌اند، از بانک‌ها خواسته‌اند گزارش‌های دقیقی درباره زیرساخت‌های خود، از جمله تعداد دوربین‌ها، دستگاه‌های شمارش پول و ظرفیت ذخیره‌سازی، ارائه دهند و آزمایش‌هایی انجام دهند تا اطمینان حاصل شود که سیستم‌های خودکار می‌توانند ارز جدید را مدیریت کنند.

هر پنج بانکدار تجاری اظهار داشتند که به آن‌ها گفته شده یک دوره “همزیستی” ۱۲ ماهه وجود خواهد داشت که طی آن اسکناس‌های قدیمی و جدید تا ۸ دسامبر ۲۰۲۶ در کنار هم در گردش خواهند بود.

کرم شعار، اقتصاددان برجسته سوری و مشاور سازمان ملل متحد، گفت که جایگزینی اسکناس‌هایی با تصویر اسد یک تغییر سیاسی ضروری است.

اما او هشدار داد که این بازسازی ارزی ممکن است برای مصرف‌کنندگان، به‌ویژه افراد مسن، گیج‌کننده باشد و نبود چارچوب نظارتی شفاف یا برنامه‌ای برای اجرای کامل در سطح ملی، با توجه به شکاف‌های موجود در کنترل قلمرو دولت، مشکل‌ساز است.

شعار به رویترز گفت: «به عنوان جایگزین، سوریه می‌تواند اسکناس‌هایی با ارزش بالاتر، مانند اسکناس‌های ۲۰,۰۰۰ یا ۵۰,۰۰۰ پوندی، منتشر کند که اهداف مشابهی در زمینه تسهیل حمل و ذخیره‌سازی پول را محقق می‌کند، در حالی که از هزینه‌های قابل‌توجه بازسازی کامل ارز، که ممکن است به صدها میلیون دلار برسد، اجتناب می‌شود.»



يكشنبه ۲ شهريور ۱۴۰۴ - Sunday 24 August 2025
iran-emrooz.net | Fri, 22.08.2025, 11:09




شکستهایی که از آنها عبرت نگرفته‌ایم!
يكشنبه ۲ شهريور ۱۴۰۴ - Sunday 24 August 2025
iran-emrooz.net | Fri, 22.08.2025, 11:02

شکستهایی که از آنها عبرت نگرفته‌ایم!


امروز سالروز جنگ چالدران است بين ايران و عثمانی در ۸۹۳ ه.ش.
شکست‌ها فاجعه بار هستند اما عبرت نگرفتن از آنها فاجعه بارتر.
هنگامیکه تعصبات دُگم، جایگزین عقلانیت و نقد می گردد، روزنه عبرت بسته میشود و اشتباه از نو و از نو تکرار میگردد.
افتادن ها مهم است اما خوب بلند شدن مهمتر.
شکستها مهم هستند اما فهم عقلانیِ علل شکست که به بلوغ می انجامد مهمتر و ارزشمندترست.

ما دوبار در تاریخ معاصر شکست سهمگینی خورده‌ایم:
اولی از همسایه عثمانی در چالدران و دومی از همسایه روسی که به ترکمانچای انجامید.
شکست اولی(چالدران) ما را از خواب قرون بیدار نساخت در شکست دومی نیز معدود افرادی چون عباس میرزا بیدار شد اما با مرگ نابهنگامش و با بقدرت رسیدن پسر خیالبافش، دوباره خوابیدیم....

اینجا به چالدران می‌ پردازم:
وقتی در تابستان ۱۵۱۴م. قشون چهل هزار نفری قزلباشان صفوی در دشت چالدران با قشون صدهزار نفری سلطان سليم عثمانی روبرو شد، این اولین جنگ ایرانِ کهنه با دنیای مدرن بود، دنیای مدرنی که با توپ و سلاحهای گرم چون شبحی تا آستانهِ در آمده بود اما ایرانیان آنرا ندیدند پس، شکست سختی خوردند.
عجیب اینکه شاه صفوی اصلا استفاده از سلاح گرم را نامردی میدانست!
و عجیبتر اینکه در شب نبرد، همگی به افراط نوشیده و عقل از سرشان پریده...!

در چالدران، در یک طرف قشونِ عثمانی مجهز به ارابه و توپخانه آتشین و در طرفی دیگر، قزلباشان صفوی مجهز به نيزه، شمشیر، گرز و خنجر و شور و غیرت...!
صف آرایی دو لشکر، دقیقا شبیه صف آرایی ژاپن نو و سنتی در فیلم آخرین سامورایی به کارگردانی ادوارد زوئیک بود.

عجیب اینکه، وقتی قشون سلطان سلیم شروع به آرایش جنگی میکند و ارّابه‌ ها و توپها، قشون ایرانی را به صورت نیم دایره احاطه میکنند برخی پیشنهاد میکنند که بر آنان بتازیم و مانع آرایش جنگی شان شویم، اما چون شاه اسماعیل خود را دارای رسالت غیبی و شکست ناپذیر میدانست میگوید «ما مكث میكنيم تا آنچه مقدر الهی است از قوّت به فعل آورند...»! (تاریخ عالم آرای صفوی...ج۱ص۴۲).

در نتیجه، سلطان سليم كه در طراحى جنگ استاد بود(انقلاب الإسلام بین الخواص و العوام...ص ۱۶۳) به راحتی به آرایش جنگی پرداخت که بقول حسن بيگ روملو، عثمانی ها در استفاده از توپخانه، چنان ماهر بودند كه از يك فرسنگ مسافت، هدف را می‌زدند! (احسن التواریخ...ص ۱۴۴).

سرانجام، تعصبات وهم آلود، سرنوشت جنگ را رقم زد و دشت چالدران مشحون از اجساد قزلباشان گشت، آنان با تمام توان جنگیدند خود شاه نیز جانفشانیها کرد و از دوش و از پا زخمى شده بیحال در زمين گل و لاى افتاد(انقلاب الإسلام بین...ص۱۱۰) چیزی نمانده بود دستگیر شود که قزلباشی خود را شاه معرفى كرد تا شاه نجات یابد! به جز ۸۵ نفر، تمامی قزلباشان طعمه توپها شدند. آنان، شاه زخمی را نجات دادند.
اما زخمِ کاری وقتی بر قلبِ شاه ۲۷ ساله نشست که شنید زنش بهروزه خانم اسیر دشمن شده و سلطان سلیم برای اینکه «قلب اردبيل‌ اوغلى را بیشتر بسوزاند» زن او را به یکی از سردارانش پیشکش نمود و داستان اسارت بهروزه خانم یکی داستانیست پر آب چشم و موضوع رمانهاى تاريخى ...

افسانه شکست ناپذیری «مرشد کامل» نقش بر آب گشت، شاه دیگر از این شکست و تحقیر، کمر راست نکرد، مخصوصا وقتی بعدا شنید که بهروزه خانم باردار شده و پسری زاییده. شاه ماتم گرفت، غرق الکل شد، بر كاسه سر دشمنش(شيبك خان) مدام شراب می‌نوشید (اسماعیل نامه...ص ۱۲۷).

و همین، باعث مرگ زودرس‌اش شد...

اما به نظر من، از همه اینها  فاجعه بارتر، تاریخ‌نگاری پریشان‌گوی صفوی بود که به جای اینکه، شکست چالدران را تحلیل خردمندانه کند تا چراغ راه آیندگان گردد، جفنگیاتی بافته و علت شکست را حکمت بالغه الهی دانسته که «چون اگر شاه در این جنگ هم پیروز می‌شد ارادت قزلباشان به او به چنان درجه می‌رسید که از دین گمراه می‌شدند»!(جهانگشای خاقان...ص۵۰۶)

او نمی‌داند که در دنیای جدید، سرنوشت جنگ را دیگر نه زور و بازو، بلکه فکر نو و تکنیک رقم می‌زند.

و این تاریخ‌نگاری، در واقع خاک پاشیدن بر چشمان نسل‌های بعدی بود تا از آن شکست، عبرت نگیرند و در نتیجه، آن فاجعه را به مراتب بدتر و تکان دهنده تر در جنگ با روسیه تکرار کنند و برسند به ترکمنچای...


کانال تلگرام علی مرادی مراغه‌ای
@Ali_Moradi_maragheie



آینه و تاریخ در «داش آکل به گفته‌ مرجان»
يكشنبه ۲ شهريور ۱۴۰۴ - Sunday 24 August 2025
iran-emrooz.net | Fri, 22.08.2025, 8:54

آینه و تاریخ در «داش آکل به گفته‌ مرجان»


تیتر اصلی مقاله:
ما همه رؤیای همیم(۱)
آینه و تاریخ در «داش آکل به گفته‌‌ی مرجان»

برای مهبانو و مرجان

در داستان‌های صادق هدایت، روایت‌ها، شخصیت‌ها و بُن‌مایه‌ها (موتیف‌ها) در نظامی از نشانه‌های آشنا برای ساکنان جغرافیای فرهنگ ایران شکل می‌گیرند، از داستانی به داستان دیگر سفر می‌کنند و در این راه بازآفریده و پرورده می‌شوند.

آثار بهرام بیضائی، در فرآیندی مشابه، با برابر نهادنِ روایت‌های قدیمی با رویدادهای امروز، نیروی تکثیرشونده در لایه‌های زیرین متن را در خدمتِ روبه‌رو شدن با خود و تماشای بازتاب هستی‌های دیگر در ناخودآگاه جمعی قرار می‌دهند.

به نظر می‌رسد بازتعریف صریح روایت‌هایی از جهان داستانی هدایت و شخصیت‌ها و بن‌مایه‌های این داستان‌ها در «داش آکل به گفته‌ی مرجان» گوشه‌هایی از روان فردی و تاریخی ما را به طرح پرسش دربارهٔ هویت فردی و اجتماعی دعوت می‌کند.

متن پیش رو تلاشی است برای درک این مسیر، با تمرکز بر ارجاع‌های بینامتنی نمایش. پی‌رنگ نوشته بر جست‌وجوی این ارجاع‌ها در نمایش‌نامه‌ی «پروین دختر ساسان»(۲)، و داستان‌‌های «داش آکل» و «سه قطره خون»(۳) و بیش از همه بوف کور(۴) تکیه دارد.

***


مهبانو، مرجان و قفس خالی، عکس از: باران علایی

داستان کوتاه «داش آکُل»، نوشته‌ی صادق هدایت، در بیشتر موارد، روایت عشقی نافرجام بین دختری جوان و مردی میان‌سال بازخوانده شده که مانند شخصیت‌های بیشتر آثار هدایت با هم حرف نمی‌زنند.

داش آکل لوتی بی‌تکّلفی است که به خواستِ یک بازرگانِ در بستر مرگ، بی آن‌که از پیش بداند یا بخواهد، وصی او و مسئول رسیدگی به امور مالی و مراقبت از خانواده‌اش می‌شود. قدّاره زمین می‌گذارد. حساب و کتاب و به جریان افتادنِ خواست‌های بازرگان را در دو روز و دو شب سامان می‌دهد. هفت سال در آن خانه رفت‌وآمد می‌کند. به مرجان، دختر خانه، دل می‌بندد. در آینه، گذر عمر و جای زخم‌های قدیمی را بر چهره‌اش بازمی‌بیند و به‌‌رسم امانت‌داری و ملاحظه‌ی جوانی و زیباییِ مرجان حرف دل بر زبان نمی‌آورد.

سال هفتم، مرجان به پیرمردی کریه شوهر می‌کند. داش آکل در تهیه‌ی جهیزیه و مخارج عروسی کم نمی‌گذارد. در مجلس عروسی سیاهه‌ی اموال بازرگان را به امام‌جمعه می‌سپارد، جشن را ترک می‌کند، و در راه به دست کاکارستم کشته می‌شود.

داستان هدایت با این جمله باز می‌شود: «همه‌ی اهل شیراز می‌دانستند که داش آکل و کاکارستم سایه‌ی یکدیگر را با تیر می‌زدند.» و با واگویه‌ی حرف داش آکل از زبان طوطی‌‌اش در قفس پایان می‌گیرد: «مرجان… مرجان… تو مرا کشتی... به که بگویم… مرجان… عشق تو… مرا کشت.» مرجان بی‌صدا اشک می‌ریزد.

«داش آکل» را راویِ سوّم‌شخص بازمی‌گوید و خواننده از حواشی متن درمی‌یابد که افکار و رفتار و سکوتِ داش آکل برآمده از برساخته‌های اخلاقی جامعه‌ای است که تردید، پرسش و تبادل‌نظر را نمی‌شناسد و متفاوت بودن را برنمی‌تابد.

در «داش آکل به گفته‌ی مرجان»، بهرام بیضائی به هفت سالِ ناگفته‌ی داستان هدایت بازمی‌گردد و تماشاگر را به جست‌وجوی لایه‌های بازنگری‌نشده‌ در داستان دعوت می‌کند.

نمایش با فراخواندنِ هدایت توسط گروه بازیگران باز می‌شود. هدایت به صحنه می‌آید و رو به تماشاگران می‌گوید: «کسانی نوشته را بر زمین می‌‌کوبند! و کسانی از زمین برمی‌دارند!» (رَهامَد، ص۲) در صحنه‌ی بعد، نوشته‌ی از زمین برداشته شده، داستان هدایت را با کلام مرجان و قفس خالی، همراه با ناگفته‌های داش آکل در هم‌گوییِ مردان بازیگر ادامه می‌دهد: «مرجان تو مرا کشتی! مرجان - مرجان عشق تو مرا کشت.» (ص۱۳) نمایش به گذشته برمی‌گردد، روایت‌هایی از هفت سالِ خاموش‌مانده را در هفت ساعت بازمی‌گوید، به مرجان، مادر مرجان و قفس خالی می‌رسد، با هم‌گویی مردان بازیگر از زبان طوطی همراه می‌شود: «مرجان-مرجان- زنده باشی که مرا کشتی؛ با آن نگاه که آینه‌ها می‌دانند.» (ص۲۷۴) «مرجان-مرجان- کشته با که بگوید که زنده‌ی توست!» (ص۲۷۶) و با هشدار مهبانو به مرجان برای حفظ روایت به «پایان آغاز» می‌انجامد. 

راوی نمایش بیضائی مرجان است و مسیر روایتْ دایره‌ای که صدا و درایت و مدیریت زنان، و اندیشه‌ی بارور و زاینده‌شان را بازمی‌نماید.

***

در «پروین دختر ساسان»، خاک ایران تا پشت دروازه‌های ری به دست اعراب می‌افتد، پروین توسط سپاه عرب ربوده و از کشته‌شدن معشوقش به دست آنان آگاه می‌شود، دست‌درازی مرد عرب به پروین، به درگیری آن‌ دو و شکستن «گلدان بزرگ لعابی» می‌انجامد. پروین که راه فرار نمی‌یابد، با خنجر مرد عرب خودکشی می‌کند.

در بوف کور تکه‌های گلدان شکسته با نقش دختری در حال تعارفِ گل نیلوفر کبود به پیرمردی نشسته زیر سایه‌ی سرو از زیر خاک ری بیرون می‌آید و به راوی داستان تقدیم می‌شود. راوی می‌بیند که سال‌هاست همان تصویر را بر قلمدان نقش می‌زده.

نیلوفر آبی نمادی از دوباره‌زایی و جاودانگی است؛ درخت، نماد دانایی و خِرَد؛ و درخت سرو، افزون بر آن، نماد آزادگی، ایستادگی، سرافرازی و دیرپایی ایران. شاید از این روست که در «داش آکل به گفته‌ی مرجان» هرجا کلمه و کتاب و نوشتن و تبادل‌نظر مطرح است، صحنه با حضور درختان سرو جان می‌گیرد، و دانایی و خِرَد به ایستادگی و دیرپاییِ ایران پیوند می‌خورد.


مهبانو (مژده شمسایی)، مرجان (دینا ظریف) و درخت سرو. عکس از: Diaspora Arts Connection

مرجان، در روایت بیضائی، به‌تکرار، مرد میان‌سالِ نشسته زیر سایه‌ی سرو و گل شش‌پر را بر ظروف سفالیْ نقش می‌زند. تصاحب مرجان توسط سرسپردگانِ جریان فکریِ گسترش‌یافته از روزگار خودکشیِ پروین، به شکستنِ گلدان سفالی می‌انجامد. مهبانو، مادر مرجان، خفقانِ غیررسمیِ گسترده‌تر، چندلایه‌تر و درونی‌شده‌ترِ قرن‌های پس از اسارت پروین را می‌شناسد، می‌گوید برای مرجان است که خود را نمی‌کشد، و از مرجان می‌خواهد طوطی را از قفس برهاند.

در بوف کور، نقاشی زن اثیری و گل شش‌پر بر گلدان‌ها توسط مرد راوی، شاید نشانی از ناخودآگاه جمعی باشد که در سطحی فردی باقی مانده است. در نمایش بیضائی، تکرار و وصف این نقاشی توسط مرجان - که در داستان هدایت کلامی بر زبان نیاورد – ایستادگی مهبانو - که در آن داستان نام هم نداشت- و تأکید مادر به دختر برای رساندن «صدای روح کشته» به جهان و گرفتن دادِ تاریخ، جایگاه زن را از موضوعِ تصویر به آفریننده و هشداردهنده برمی‌کشد، جریان زندگی را به دست زنانی صاحبِ کلمه و نام می‌سپارد و هاله‌های معنایی داستان را در چشم‌اندازهای اجتماعی بازتعریف می‌کند.

زن در آثار بیضائی، صرفاً نقشی در حافظه نیست؛ حضوری کنش‌گر، نگهدارنده و بازآفریننده‌ی حافظه‌ی جمعی است، که در پی شکسته‌شدنِ گلدان و گل شش‌پر، دانایی، خِرَد و تواناییِ باززاییِ زندگی را حفظ می‌کند.

از چشم‌اندازی دیگر، راوی بوف کور، که نمی‌تواند و نمی‌خواهد مانند دیگران باشد، داستان را برای سایه‌اش بازمی‌گوید: «ورطه‌ی هولناکی میان من و دیگران وجود داشت... فهمیدم که تا ممکن است باید خاموش شد... و اگر حالا تصمیم گرفته‌ام که بنویسم، فقط برای این است که خودم را به سایه‌ام معرفی بکنم... می‌ترسم فردا بمیرم و هنوز خودم را نشناخته باشم.»

«داش آکل به گفته‌ی مرجان» شاید سهمی از روایتِ حفظ‌شده در خاطره‌ی آن سایه است، که مسیر شناختن خود را با پرسش‌های ناخودآگاه جمعی‌ تماشا‌گران پیوند می‌دهد. چنان‌که مهبانو یادآور می‌شود: «مردی می‌آید و می‌رود مرجان که پدرت نیست – و نه مثل خواب – مثل کسی که سایه‌یی دارد!» (ص ۲۵)

«سایه» در تحلیل فردی، می‌تواند بخش تاریک و نادیدهای باشد که شخص از رویاروییِ مستقیم با آن می‌گریزد، اما ناخواسته با او در گفت‌وگوست. در سطح جمعی، سایه با ناخودآگاهِ تاریخی گره می‌خورد: حافظه‌ی پنهانی که در لایه‌های ناخودآگاه جمعی باقی می‌ماند.


از راست: کاکارستم(علی زندیه)، داش آکل(عامر مسافر)، عکس از آکو سالمی

در روایت بیضائی، داشاک (داش آکل)، زمانی قدّاره بر کمر، مهبانوی هفت‌ساله را از «زِبره‌غول نکره؛ بالاتنه لخت و تسبیح دانه‌درشت بر گردن؛ شکم‌برآمده و لُنگ بر کمر» رهانیده و نامش را پرسیده بود. «دم‌بسته از دهن[ش] پرید مرجان...» (ص۲۴) مهبانو بود. همسر آینده‌ی عبدالصّمد بازرگان، با خیالی از زن، زندگی، رنگ، و رهایی در آغوش سیّال آب. خیالی که دخترش، مرجان را از هم‌آغوشی با یاد داشاک در آغوش عبدالصّمد تراشید، تا آرزوهای دست‌نیافته‌اش را در او محقّق ببیند. قدرت شیخ‌ها و عبدها بسیار بود و زیاده‌خواهی‌شان بسیارتر. داشاک دختر را هم نجات داد، مانند مادر؛ این بار از کاکارستم. با این همه، مهبانو و مرجان به زورِ «خدعه» زن چندم شیخ و پسرش شدند؛ چنان‌که دو خواهر عبدالصّمد عروس شیخ شده بودند، پیش‌تر. مرجان از زبان پدر گفته بود، «شیراز را شهرناز و ارنواز ساخته‌اند؛ که نامشان در شاهنامه هست.»(۵) (ص۱۳۲) و مهبانو می‌گفت، «من خود هزارافسان‌ام.»(۶) (ص۱۴۶) حالا مرجان و مهبانو، می‌توانستند شهرناز و ارنواز باشند و شهرزاد و دین‌آزاد. شهر را بسازند، خانه را حفظ کنند و زنان را آزاد.

روایت بیضائی سایه را نیز از سطح فردی به سطح تاریخی-اجتماعی کشانده است؛ مسیری که در دریافت من، هر شخصیت را پاره‌ای از خاطره‌ی جمعیِ بزرگ‌تر بازمی‌نماید.

در داستان‌های هدایت، پیمودن بخش‌هایی از مسیر روایت با هم‌پوشانیِ واقعیت، رؤیا و کابوس، و بر هم ریختن مرز روانِ یک‌لَخت و پریشیده پیش می‌رود. برای نمونه، در «سه قطره خون» پاره‌هایی از شخصیت‌های داستان، از قاتل و مقتول و مرغ حق و گربه هم، در خیال وهم‌آلود راویِ ساکنِ «دارالمجانین» حاضرند.

در بوف کور راوی از تردید در بازشناسی پدر از عمو به تماشای پیرمرد خنزرپنزری در خود و زن اثیری در ته چشم‌های زن لکّاته می‌رسد.

بازتعریف این مسیر در «داش آکل به گفته‌ی مرجان» از حافظهٔ‌ جمعیِ سرکوب‌شده‌ای می‌گوید که در غیابِ پرسش دربارهٔ هویت فردی و اجتماعی، به فراموشی تاریخی انجامیده و کاکارستم و داش آکل را بر نعش یکدیگر نشانده است. چشم‌اندازی که رحمان، شخصیت ایستاده در مرز واقعیت و رؤیا، بازمی‌گوید: «همین حالا که تو و کاکارستم همدیگر را شقّه می‌کنید مرجان را بردند – و مهبانو مادرجانم – و زیر و بالا شد جهان.» (ص۲۷۰)

این‌جاست که بیضائی با شکستنِ زمان خطی، امکان تکثیر روایت‌های بسیار از یک رویداد را فراهم می‌آورد.

مرجان، در خواب، بر دیوار داشاک طوطی کشیده بود، با گچ. (ص۲۱۴) طوطی از زبان داشاک حرف می‌زند: «مرجان- کشته با که بگوید که زنده‌ی توست!»

در خفقانِ چیره‌‌ای که هدایت از جان خود گذشت، داشاک در خواب به مهبانو که از دلیل «حتی یک کلمه» حرف‌نزدنش پرسیده بود «گفت من طوطی نیستم!» (ص۱۳۰) و با این وجود، هرچند به دست مزدور نهادِ سرکوب‌گر، با قدّاره‌ی نومیدِ خود کشته شد -شبیه هدایت-، و طوطی، امانت‌دارِ صدای داشاک، به گفته‌ی مرجان، «بالا و پایان قفس‌ش می‌پرید؛ خیالم برای گریز از تنگی جا!... که یکهو خود را به دیواره‌های قفس کویید جیغ‌کشان – مثل خودِ خودکشی!»؛ مهبانو که می‌دانست «آن خیالِ بیرون از خیال» جز در فاصله از حقارت و کوتاه‌نظری و تحکّم رسمی و غیررسمیِ ابتذال، صحنه‌ای را روشن نخواهد کرد، به مرجان می‌گوید:
«در قفس را وا کن، طوطی را پر بده برود-
و صدای روح کشته را با خود ببرد تا جهان بشنوند!
بیا دل خوش کنیم که فریاد وی داستان ما باشد!
هیچ‌کس قفس خالی را نمی‌شکند!» (ص ۲۷۷)

و داستان بیضائی با خودآگاه جمعی و تاریخی پیوند می‌خورد.

***


بهرام بیضایی، عکس: امیر نوژن

بهرام بیضائی معاشر آینه است. جهانِ به‌عادت پذیرفته‌شده‌ها را کنار گذاشته و تمام‌قد به اندیشیدن و بازاندیشیدن ایستاده؛ اندیشیدن به خود، که صورت‌بندیِ روایتی نو از دریافت‌ها و تجربه‌های فردی و نقدِ آن‌ها را در پی دارد، و اندیشیدن به برقراری گفت‌وگو میان پرسش‌های محوریِ خود و فرهنگ و تاریخ.

نمایش بیضائی، نور، تاریکی، رنگ، شعر، موسیقی، رقص، شمشیر، بیرق، نمایش روحوضی و تعزیه را به سود افشای یک تاریخ به آینه می‌ریزد و لحن و تابش‌های رنگِ صدای بازیگران را چنان سامان می‌دهد که هر صدا شخصیتی می‌شود مستقل‌ در لباس بن‌مایه‌های ریشه‌دار روایت‌ و هم‌سفرِ حیرت و پرسشِ آینه.

آینه می‌داند که مرجان، راویِ درس‌خوانده و هنر‌آموخته‌ی روایت بیضائی، که حساب می‌داند و ظرایف سامان‌دادن به دخل و خرج خانه را به داشاک درس می‌دهد؛ و مهبانو یا مهربانو، مادر آگاه و توانای او، دو هزار سال دارند و تابش‌هایی از آزادگی و دلاوری ویس و تهمینه و شیرین و سین‌دخت در ناخودآگاهشان گل شش‌پر می‌کارد. زنان آثار بیضائی در آینه جان می‌گیرند، تاریخ را در هستی خود درونی می‌کنند و خود را بر تاریخ باز می‌تابانند. عشق‌ورزیدن مهبانو و مرجان با مردانی که انتخاب می‌کنند، «پچ‌پچ لرزانی در ظلمت نیست»(۷)، تنانگی شیوا و رسای زن ایرانی است در آینه.

این رهیافتِ بی‌احتیاط بیضائی در بازتاب دشواری‌های آوار بر وطن نیز دیده می‌شود. آینه می‌گوید که وزیر و سلطان مملکت فارس، «تا عقل‌شان به دست آقایان است و حکم‌شان بازیچه‌ی خوابهای ایشان!» هیچ‌کاره‌اند. (ص۲۷۰) ایشان «عَلَمِ دین بازیچه» کرده‌‌اند و «ملّت» را «سه رنگِ منحوسِ شیر و خورشید» می‌نامند (ص۱۲۱)، هر باورِ هراندازه متفاوت با خوابِ خود را کفر می‌خوانند و سزاوار عذاب؛ در حریم خانه خبرچین می‌کارند، «هزارافسان در آتش کینه خاکستر» می‌کنند و بازرگانِ صاحبِ یاد را مسموم و سفرنامه‌اش را ناپدید، تا هویت فردی و اجتماعی خودخواسته‌شان را بازبنویسند به زبان مغلق.

این‌جا، در این سوی آینه، اما بهرام بیضائی ایستاده، آگاه، استوار، آزاده – مانند سرو – حرمت زبان فارسی را بازپس می‌گیرد، نظمِ ازیادرفته را به جمع برمی‌گرداند، طوطی از قفس می‌رهاند، و دشواریِ آفرینش در تبعید را بر خود روا می‌دارد تا آینه به شب هزار و یکم برسد.

۳۰ مرداد ۱۴۰۴
(اوت ۲۰۲۵)

————-
* نمایش «داش آکل به گفته‌ی مرجان»، آفریده‌ی بهرام بیضائی، در دو بخشِ سه و چهار ساعته، در تالار نمایش برکلی رِپ  (Roda Theatre Berkeley Repertory Theatre) بر صحنه رفت؛ بخش نخست، در شهریور و مهر ۱۴۰۳ و بخش دوّم در مرداد ۱۴۰۴. بضاعت بخت من، یک بار تماشای هر بخش بود. هم‌زمان با اجرای بخش دو، متن نمایش توسط نشر بیشه در شمال کالیفرنیا چاپ شد. این مقاله بیشتر به بازخوانی متن نمایش متکی است و ارجاع‌هایش به چاپ یکم این متن برمی‌گردد.

۱- برگرفته از گفتار شخصیت خانم بزرگ در فیلم «مسافران»، ساخته‌ی بهرام بیضائی.
۲- «پروین دختر ساسان» نمایشنامه‌‌‌ای از صادق هدایت است که نخستین بار در سال ۱۳۰۷ خورشیدی در پاریس چاپ شد. داستان نمایش به حدود سال ۲۲ ه.ق.، اوج جنگ اعراب مسلمان با ایرانیان، برمی‌گردد.
۳- سه قطره خون مجموعه‌‌ی چند داستان کوتاه صادق هدایت است که بار نخست، در سال ۱۳۳۱ خورشیدی در ایران چاپ شد. «سه قطره خون»، داستان یکم و «داش آکل» داستان سوّم این مجموعه‌اند.
۴- بوف کور، رمان کوتاه صادق هدایت، نخستین بار در سال ۱۳۱۵ خورشیدی در بمبئی چاپ شد.
۵- شهرناز و ارنواز، به روایت شاهنامه، خواهران جمشیدند، پس از پادشاهی ضحّاک، به اسارت و عقد ناخواستهٔ او درمی‌آیند و با پیروزی فریدون بر ضحّاک، آزاد می‌شوند و با فریدون ازدواج می‌کنند. بهرام بیضائی داستان ضحّاک و شهرناز و ارنواز را سرچشمه‌ی اصلی داستان پایه‌ای و بنیادین کتاب هزار افسان می‌داند. برای مطالعه‌ی بیشتر ر. ک. به: بیضائی، بهرام؛ شب هزارویکم، انتشاران روشنگران و مطالعات زنان، تهران، چاپ یکم، ۱۳۸۲، و ر.ک. به: بیضائی، بهرام؛ هزار افسان کجاست؟ انتشارات روشنگران و مطالعات زنان، تهران، ۱۳۹۱.
۶- هزار افسان همان هزارویک شب است. بهرام بیضائی در رساله‌ی پژوهشیِ هزار افسان کجاست؟ به ریشه‌یابیِ داستانِ هزارویک شب و اثبات ریشه‌های ایرانی آن پرداخته است. شهرزاد، قصّه‌گوی هزارویک شب و دین‌آزاد خواهر او، دختران وزیر اعظم‌ شهریارند که هرشب باکره‌ای تزويج می‌کند و هر صبح او را می‌کُشد. تدبیر دو خواهر در قصّه‌گویی برای شهریار در شب هزارویکم به تغییر نگاه و رفتار او و رهایی زنان می‌انجامد.
۷- فروغ فرخ‌زاد، «فتح باغ»، از مجموعه‌ی تولدی دیگر.



" width="640" /> ایران و اروپایی‌ها درباره تحریم‌ها گفتگو می‌کنند
يكشنبه ۲ شهريور ۱۴۰۴ - Sunday 24 August 2025
iran-emrooz.net | Fri, 22.08.2025, 8:15

ایران و اروپایی‌ها درباره تحریم‌ها گفتگو می‌کنند


خبرگزاری دولتی ایرنا گزارش داد که عباس عراقچی، وزیر امور خارجه ایران، روز جمعه با همتایان فرانسوی، بریتانیایی و آلمانی خود تماس تلفنی مشترکی خواهد داشت تا درباره مذاکرات هسته‌ای و تحریم‌ها گفتگو کند.

سه قدرت اروپایی تهدید کرده‌اند که اگر ایران به میز مذاکره درباره برنامه هسته‌ای خود بازنگردد، تحریم‌های سازمان ملل علیه ایران را تحت مکانیسم «بازگشت سریع» فعال خواهند کرد.

این کشورها، به همراه ایالات متحده، می‌گویند که ایران از برنامه هسته‌ای برای توسعه بالقوه سلاح استفاده می‌کند.

آژانس بین‌المللی انرژی اتمی اعلام کرده است که ایران به هیچ وجه نزدیک به توسعه بمب هسته‌ای نیست و تولسی گابارد، مدیر اطلاعات ملی ایالات متحده، در ماه مارس شهادت داد که مقامات اطلاعاتی هیچ مدرکی مبنی بر حرکت ایران به سمت سلاح هسته‌ای پیدا نکرده‌اند.

صدا و سیمای دولتی ایران اعلام کرد که عراقچی و وزرای امور خارجه بریتانیا و اروپا درباره فعال کردن مکانیسم بازگشت سریع بحث خواهند کرد.

تهران پس از حمله آمریکا و اسرائیل به سایت‌های هسته‌ای‌اش در ماه ژوئن، مذاکرات هسته‌ای با ایالات متحده را که با هدف مهار برنامه هسته‌ای جمهوری اسلامی انجام می‌شد، به حالت تعلیق درآورد.

از آن زمان، بازرسان آژانس بین‌المللی انرژی اتمی نتوانسته‌اند به تأسیسات هسته‌ای ایران دسترسی پیدا کنند، با وجود اینکه رافائل گروسی، رئیس آژانس بین‌المللی انرژی اتمی، اظهار داشت که بازرسی‌ها همچنان ضروری هستند.

خبرگزاری دولتی ایران اعلام کرد که قرار است یک هیئت ایرانی روز جمعه برای دیدار با مقامات آژانس بین‌المللی انرژی اتمی به وین سفر کند. این خبرگزاری جزئیات بیشتری ارائه نکرد.

خبرگزاری رویترز



خاورمیانه؛ بازگشت جنگ سرد؟
يكشنبه ۲ شهريور ۱۴۰۴ - Sunday 24 August 2025
iran-emrooz.net | Fri, 22.08.2025, 7:09

خاورمیانه؛ بازگشت جنگ سرد؟


استیون ای. کوک / فارین پالیسی / ۲۱ اوت ۲۰۲۵

بهار گذشته فرصتی دست داد تا به هنگ‌کنگ سفر کنم. در آنجا با شماری از افراد از سرزمین اصلی چین دیدار کردم و درباره طیف گسترده‌ای از موضوعات موجود در دستور کار روابط آمریکا و چین گفت‌وگو کردیم. وقتی صحبت به خاورمیانه رسید، یکی از مخاطبانم توضیح داد که پکن نگاهش به این منطقه با واشنگتن متفاوت است و گفت: «ما فقط می‌خواهیم از خاورمیانه خرید کنیم و به آن بفروشیم. همین.» بسیاری از تحلیلگران غربیِ مسائل چین طی سال‌ها سیاست پکن را با همین عبارات توصیف کرده‌اند، اما برایم سؤال است که آیا رویکرد چین به منطقه در حال تغییر است یا نه.

از زمان پایان درگیری‌های ایران و اسرائیل در اواخر ژوئن، چندین گزارش منتشر شده که نشان می‌دهد پکن در تلاش است به تهران برای بازسازی توانایی‌های نظامی‌اش کمک کند. اگر این گزارش‌ها درست باشد، این تحولات نشان‌دهنده تغییری چشمگیر از موضع بی‌طرفی رسمی چین در قبال درگیری‌های خاورمیانه خواهد بود. دلیل این تغییر چیست؟

هنوز آماده نیستم شلوار جین‌های «اسیدواش» دهه ۱۹۸۰ را از کمد بیرون بیاورم، اما به نظر می‌رسد نوعی درگیری نیابتی شبیه به دوران جنگ سرد در میانه دهه هشتاد میلادی در خاورمیانه در حال شکل‌گیری است. ایالات متحده و اسرائیل ضربات سنگینی به ایران وارد کرده‌اند و چین، برای حفاظت از سرمایه‌گذاری‌هایش در ایران، ظاهراً احساس می‌کند باید به رژیم کمک کند تا توان نظامی خود را بازسازی کند. هر کسی که با تاریخ روابط آمریکا و اتحاد جماهیر شوروی آشنا باشد، این الگو را به خوبی تشخیص می‌دهد. چنین روندی بعید است منطقه را امن‌تر کند.

منافع چین در خاورمیانه حول همان ضرورتی می‌چرخد که در هنگ‌کنگ شنیدم: فروش کالا به منطقه و خرید کالا (در درجه اول انرژی) از آن. این یعنی پکن خواهان ثبات منطقه‌ای، جریان آزاد منابع انرژی، آزادی ناوبری و دسترسی به بازارهاست.

این شرایط با منافع ایالات متحده در منطقه هم‌پوشانی دارد، اما به جای همکاری، واشنگتن و پکن درگیر رقابتی راهبردی شده‌اند. این رقابت ربط چندانی به خود خاورمیانه ندارد و بیشتر به تایوان، بخش‌هایی از آسیا که پکن آن‌ها را حوزه نفوذ خود می‌داند، و همچنین به رقابت اجتناب‌ناپذیر میان یک قدرت تثبیت‌شده و قدرتی در حال صعود که می‌خواهد نظم جهانی را به سود خود تغییر دهد، مربوط می‌شود.

با این حال، این رقابت در نقاط مختلف جهان بروز پیدا می‌کند، از جمله در خاورمیانه، جایی که پکن و واشنگتن پیوسته در تلاش‌اند یکدیگر را عقب بزنند.

یمن و حوثی‌ها نمونه خوبی از چگونگی بروز این رقابت است. هرچند چین و واشنگتن یک منفعت مشترک آشکار در تضمین آزادی ناوبری دارند، اما هر یک به شیوه‌ای کاملاً متفاوت با تهدیدهای حوثی‌ها علیه کشتیرانی در دریای سرخ برخورد کرده‌اند. پکن عملاً با حوثی‌ها معامله کرد تا خطوط کشتیرانی چین را از حمله مصون بدارد. در مقابل، واشنگتن از قدرت نظامی برای عقب راندن حوثی‌ها استفاده کرد (با نتایجی نه‌چندان قطعی). این سناریو برای پکن ایده‌آل است: واشنگتن در افکار عمومی جهانی بابت حمله به حوثی‌ها هزینه می‌دهد و منابع نظامی آمریکا که می‌توانست در آسیا به کار گرفته شود، در خاورمیانه گیر افتاده است. به‌عنوان مزیت جانبی، ارتش چین با استفاده از پایگاه خود در جیبوتی، فرصت می‌یابد از نزدیک عملکرد نیروی دریایی آمریکا را رصد کند؛ دانشی که می‌تواند در صورت بروز درگیری در تنگه تایوان بسیار مفید باشد.

چینی‌ها همچنین از حمایت آمریکا از اسرائیل پس از حملات حماس در ۷ اکتبر ۲۰۲۳ بهره‌برداری کرده‌اند تا نه‌فقط در خاورمیانه، بلکه در سراسر آنچه به «جهان جنوب» مشهور است، دست بالا را پیدا کنند. پکن برخلاف معمول، به‌شدت از اسرائیل انتقاد کرده است، اما لحن تند آن به نظر کمتر به سرنوشت فلسطینیان در غزه مربوط است و بیشتر به تلاش برای گره زدن واشنگتن به رنج فلسطینیان و در نتیجه ضربه زدن بیشتر به اعتبار جهانی ایالات متحده مربوط می‌شود.

معامله با حوثی‌ها و تند کردن لحن ضداسرائیلی، راهبردهایی کم‌هزینه برای سیاستمداران چینی است تا برای همتایان آمریکایی‌شان دردسر درست کنند. این رویکرد اما به‌وضوح با رویکرد پکن نسبت به ایران تفاوت دارد؛ چرا که چین واقعاً به ایران نیاز دارد. دولت چین می‌تواند بدون حوثی‌ها یا بدون حملات لفظی علیه اسرائیل هم کار خود را پیش ببرد، اما جایگزینی برای حدود ۱۳ درصد نفتی که از تهران وارد می‌کند به‌سادگی ممکن نیست. این موضوع برای بزرگ‌ترین واردکننده نفت خام جهان ــ با واردات روزانه ۱۱.۱ میلیون بشکه در سال ۲۰۲۴ ــ مسئله‌ای بسیار مهم است و دلیل اصلی علاقه‌مندی چین به ثبات ایران به شمار می‌رود.

در سال ۲۰۲۱، وزیران خارجه چین و ایران توافق‌نامه‌ای ۲۵ ساله امضا کردند. اگرچه نسخه نهایی هیچ‌گاه علنی نشد، اما «نیویورک تایمز» به نسخه‌ای پیش‌نویس دست یافت که چین را متعهد می‌کرد در ازای تأمین بی‌وقفه نفت ایران با تخفیف سنگین، ۴۰۰ میلیارد دلار در این کشور سرمایه‌گذاری کند. هرچند دسترسی آسان به منابع انرژی برای پکن محور اصلی این توافق بود، اما پیش‌نویس شامل پروژه‌های زیربنایی و همکاری‌های گسترده‌تر در حوزه دفاعی و امنیتی نیز می‌شد.

حتی اگر نسخه نهایی با پیش‌نویس تفاوت داشته باشد، همین تجارت نفتی به‌تنهایی نشانگر رابطه‌ای نزدیک‌تر میان پکن و تهران است، بسیار فراتر از آنچه تحلیلگران و سیاستگذاران معمولاً در نظر می‌گیرند. به همین دلیل است که ــ برخلاف ادعاهای محدودگرایان، واقع‌گرایان و منتقدان خودکار اسرائیل ــ جنگ ماه ژوئن میان ایران و اسرائیل برای پکن سودی نداشت.

عملیات‌های نظامی اسرائیل با فناوری پیشرفته و اجرای بسیار دقیق ــ همراه با حملات هوایی ایالات متحده به سه سایت هسته‌ای ایران ــ چین را از دو جهت عقب راند: نخست آنکه به نظر می‌رسد نظم تحت رهبری آمریکا در منطقه را تقویت کرده است. در سال‌های اخیر، هنگامی که هر دو حزب دموکرات و جمهوری‌خواه اقداماتی برای کاهش حضور آمریکا در منطقه انجام داده‌اند، این عقب‌نشینی باعث شده رهبران خاورمیانه برای توازن‌بخشی به چین (و روسیه) روی بیاورند.

عملیات «چکش نیمه‌شب» نشان داد که واشنگتن نگرانی‌های امنیتی کشورهای منطقه ــ نه فقط اسرائیل ــ را جدی می‌گیرد. این امر نظمی را که تحت رهبری آمریکا بود و به دلیل نگرانی‌ها از «چرخش به آسیا»ی واشنگتن متزلزل به نظر می‌رسید، تحکیم کرد. نمایش قاطعیت آمریکا به معنای پایان نفوذ چین در خاورمیانه نیست. رهبران منطقه روابط اقتصادی خود با پکن را دوست دارند، اما امنیتی را که آمریکا تأمین می‌کند، به هر گزینه دیگری ترجیح می‌دهند.

دوم آنکه اسرائیلی‌ها خسارات زیادی به توانایی‌های نظامی ایران و ابزارهای سرکوب رژیم وارد کردند. ایران امروز ضعیف‌تر از پیش از ۱۳ ژوئن است. ایرانی ضعیف‌تر و بالقوه بی‌ثبات هم از نظر اقتصادی و هم از نظر ژئو‌استراتژیک به ضرر چین خواهد بود. هرچند پکن هوشمندانه ذخایر نفتی انبار می‌کند، اما اگر جریان نفت به سمت چین حتی برای مدتی کوتاه قطع شود، احتمالاً پیامدهای منفی برای چینی‌ها (و البته برای همه دیگران) خواهد داشت. اگر رژیم اسلامی فروبپاشد و رهبری جدیدی روی کار بیاید که بیشتر متمایل به آمریکا باشد، توان پکن برای پیشی گرفتن از واشنگتن یا زمین‌گیر کردن آن در منطقه به خطر خواهد افتاد. به همین دلیل است که دولت چین منطقی می‌بیند هرچه سریع‌تر برای بازسازی توان دفاع هوایی ایران و انباشت موشک‌های بالستیک آن اقدام کند.

این روند برای کسانی که دهه‌هاست تحولات خاورمیانه را دنبال می‌کنند، بخشی از یک الگوی آشنا به نظر می‌رسد. در سال ۱۹۶۷، شوروی پس از پیروزی خیره‌کننده اسرائیل در جنگ شش‌روزه به‌سرعت برای بازسازی نیروهای مصر اقدام کرد. شکست سنگین مشتریان مسکو در آن جنگ، هم‌زمان یک پیروزی برای ایالات متحده نیز بود. نزدیک به شش دهه بعد، انگیزه‌ها و فشارهای مشابهی به نظر می‌رسد رابطه رقابتی میان آمریکا، اسرائیل، ایران و چین را شکل می‌دهد. دولت ترامپ متعهد است که اسرائیل آنچه برای مقابله با تهدیدهای امنیتی‌اش، از جمله تهدید ایران، نیاز دارد در اختیار داشته باشد. چین هم به همان ترتیب در تلاش است به تهران کمک کند تا با تهدید اسرائیل مقابله کند. اگر درگیری میان ایران و اسرائیل دوباره شعله‌ور شود، این روند به احتمال زیاد تکرار خواهد شد و بار دیگر سطح بالای مخاطرات موجود در نبرد منطقه‌ای ایران و اسرائیل را افزایش خواهد داد. این دقیقاً همان چیزی است که در دوران جنگ سرد هم اتفاق افتاد.

البته این قیاس کامل نیست. اسرائیل کمتر به یک کشور دست‌نشانده شباهت دارد ــ مثلاً مثل السالوادور در دهه ۱۹۸۰. افزون بر این، اسرائیل روابط اقتصادی قدرتمندی با چین دارد؛ روابطی که متحدان آمریکا در دوران جنگ سرد معمولاً فاقد آن بودند. با این حال، دشوار است وقتی به این شرایط نگاه می‌کنیم، آن «حس دهه ۱۹۸۰» را به یاد نیاوریم؛ زمانی که زیر سایه رقابت ابرقدرت‌ها، منطق بازی با «حاصل‌جمع صفر» حاکم بود و جهان بسیار خطرناک‌تر به نظر می‌رسید.

—-
* استیون ای. کوک ستون‌نویس مجله فارین پالیسی و پژوهشگر ارشد «انی انریکو ماتئی» در حوزه مطالعات خاورمیانه و آفریقا در شورای روابط خارجی است. آخرین کتاب او با عنوان «پایان جاه‌طلبی: گذشته، حال و آینده آمریکا در خاورمیانه» منتشر شده است.



آغاز خلع سلاح اردوگاه‌های فلسطینی در لبنان
يكشنبه ۲ شهريور ۱۴۰۴ - Sunday 24 August 2025
iran-emrooz.net | Fri, 22.08.2025, 6:49

آغاز خلع سلاح اردوگاه‌های فلسطینی در لبنان


لبنان روز پنجشنبه اعلام کرد که خلع سلاح برنامه‌ریزی‌شده گروه‌های فلسطینی در اردوگاه‌های پناهندگان را آغاز می‌کند. این خلع‌سلاح بخشی از تلاش گسترده‌تر دولت لبنان برای ایجاد انحصار سلاح در دست دولت  است.

به گزارش خبرگزاری رویترز، دفتر نخست‌وزیر لبنان اعلام کرد که خلع سلاح برنامه‌ریزی‌شده با تحویل سلاح‌ها در روز پنجشنبه از اردوگاه برج البراجنه در بیروت به ارتش لبنان آغاز می‌شود.

این دفتر در بیانیه‌ای اعلام کرد که این اقدام به عنوان آغاز تلاش گسترده‌تر برای خلع سلاح در نظر گرفته شده است و انتظار می‌رود در هفته‌های آینده، تحویل‌های بیشتری از برج البراجنه و سایر اردوگاه‌های سراسر کشور انجام شود.

یک مقام گروه فلسطینی فتح به رویترز گفت که تنها سلاح‌هایی که تاکنون تحویل داده شده‌اند، سلاح‌های غیرقانونی بوده‌اند که ۲۴ ساعت پیش وارد اردوگاه شده‌اند. تصاویر تلویزیونی نشان می‌دهد که خودروهای ارتش قبل از تحویل، وارد اردوگاه شده‌اند. رویترز نمی‌تواند به‌طور مستقل تأیید کند که چه سلاح‌هایی تحویل داده می‌شوند.

به عنوان بخشی از آتش‌بس با اسرائیل که در ماه نوامبر و با حمایت ایالات متحده منعقد شد، لبنان متعهد شد که سلاح‌ها را به شش نیروی امنیتی خاص دولتی محدود کند. این تعهد لبنان چالشی برای گروه شیعه حزب‌الله تحت حمایت ایران بود.

کابینه لبنان به ارتش مأموریت داده است تا طرحی را برای ایجاد انحصار دولتی بر سلاح تا پایان سال تهیه کند.

در بیانیه دفتر نخست‌وزیر آمده است که ابتکار خلع سلاح گروه‌های فلسطینی بخشی از توافقی است که در جریان نشست ۲۱ مه بین جوزف عون، رئیس‌جمهور لبنان، و محمود عباس، رئیس‌جمهور فلسطین، حاصل شد و بر حاکمیت لبنان و و این اصل که فقط دولت باید سلاح داشته باشد، تأکید کرد.

در این بیانیه آمده است که دو روز بعد، مقامات لبنانی و فلسطینی بر سر یک جدول زمانی و مکانیسم برای خلع سلاح توافق کردند.

گروه‌های فلسطینی مدت‌هاست که با خودمختاری نسبی در چندین اردوگاه از ۱۲ اردوگاه پناهندگان لبنان فعالیت می‌کنند که عمدتاً خارج از حوزه قضایی دولت لبنان قرار دارند. آخرین تحویل سلاح، جدی‌ترین تلاش در سال‌های اخیر برای رسیدگی به سلاح‌های نگهداری شده در داخل اردوگاه‌ها است.



يكشنبه ۲ شهريور ۱۴۰۴ - Sunday 24 August 2025
iran-emrooz.net | Thu, 21.08.2025, 21:22




يكشنبه ۲ شهريور ۱۴۰۴ - Sunday 24 August 2025
iran-emrooz.net | Thu, 21.08.2025, 21:15




از هر ۶ کشته در جنگ غزه، ۵ نفر غیرنظامی بودند
يكشنبه ۲ شهريور ۱۴۰۴ - Sunday 24 August 2025
iran-emrooz.net | Thu, 21.08.2025, 21:11

طبق آمار طبقه‌بندی‌شده ارتش اسرائیل:

از هر ۶ کشته در جنگ غزه، ۵ نفر غیرنظامی بودند


وبسایت روزنامه گاردین

بر اساس داده‌های یک پایگاه داده محرمانه اطلاعاتی ارتش اسرائیل، از هر شش فلسطینی که توسط نیروهای اسرائیلی در غزه کشته شده‌اند، پنج نفر غیرنظامی بوده‌اند. این نرخ بسیار بالای کشتار غیرنظامیان در مقایسه با جنگ‌های دهه‌های اخیر به‌ندرت دیده شده است.

بر اساس تحقیقات مشترک انجام‌شده توسط روزنامه گاردین، نشریه اسرائیلی-فلسطینی +۹۷۲ مگزین و رسانه عبری‌زبان لوکال کال، تا ماه مه، یعنی ۱۹ ماه پس از آغاز جنگ، مقامات اطلاعاتی اسرائیل ۸,۹۰۰ جنگجوی نام‌دار از حماس و جهاد اسلامی فلسطین را به‌عنوان کشته‌شده یا «احتمالاً کشته‌شده» ثبت کرده‌اند.

در آن زمان، بر اساس گزارش مقامات بهداشتی غزه، ۵۳,۰۰۰ فلسطینی در حملات اسرائیل کشته شده بودند که این آمار شامل جنگجویان و غیرنظامیان می‌شود. جنگجویان نام‌برده در پایگاه داده اطلاعاتی ارتش اسرائیل تنها ۱۷ درصد از کل کشته‌شدگان را تشکیل می‌دهند، که نشان می‌دهد ۸۳ درصد از کشته‌شدگان غیرنظامی بوده‌اند.

این نسبت ظاهری غیرنظامیان به جنگجویان در میان کشته‌شدگان برای جنگ‌های مدرن بسیار بالا است، حتی در مقایسه با درگیری‌هایی که به کشتار بی‌رویه شهرت دارند، مانند جنگ‌های داخلی سوریه و سودان.

ترز پترسون، از برنامه داده‌های درگیری اوپسالا که تلفات غیرنظامیان را در سراسر جهان رصد می‌کند، اظهار داشت: «این نسبت بالای غیرنظامیان در میان کشته‌شدگان غیرعادی است، به‌ویژه با توجه به اینکه این وضعیت برای مدت طولانی ادامه یافته است. اگر یک شهر یا نبرد خاص در درگیری دیگری را جدا کنید، ممکن است نرخ‌های مشابهی پیدا کنید، اما به‌ندرت در کل یک درگیری چنین چیزی دیده می‌شود.»

* تعداد جنگجویان نام‌دار ثبت‌شده به‌عنوان کشته‌شده یا «احتمالاً کشته‌شده» در پایگاه داده اسرائیل تا مه ۲۰۲۵: ۸,۹۰۰

به گفته پترسون، در درگیری‌های جهانی رصدشده توسط برنامه داده‌های درگیری اوپسالا از سال ۱۹۸۹، تنها در نسل‌کشی سربرنیتسا (نه کل جنگ بوسنی)، نسل‌کشی رواندا، و محاصره ماریوپل توسط روسیه در سال ۲۰۲۲، نسبت غیرنظامیان در میان کشته‌شدگان بیشتر بوده است.

بسیاری از پژوهشگران نسل‌کشی، وکلا، فعالان حقوق بشر، از جمله دانشگاهیان و گروه‌های مدافع اسرائیلی، معتقدند که اسرائیل در غزه مرتکب نسل‌کشی شده است و به کشتار گسترده غیرنظامیان و ایجاد قحطی عمدی اشاره می‌کنند.

ارتش اسرائیل وجود پایگاه داده یا داده‌های مربوط به کشته‌های حماس و جهاد اسلامی را در پاسخ به سؤالات لوکال کال و +۹۷۲ مگزین رد نکرد. وقتی گاردین درباره همین داده‌ها سؤال کرد، سخنگوی ارتش اعلام کرد که پاسخ خود را «بازنویسی» کرده‌اند.

بیانیه کوتاهی که به گاردین ارسال شد، به‌طور مستقیم به سؤالات درباره پایگاه داده اطلاعاتی ارتش پاسخ نداد. در این بیانیه آمده بود که «ارقام ارائه‌شده در مقاله نادرست هستند»، بدون مشخص کردن اینکه کدام داده‌ها مورد اختلاف است. همچنین ادعا شد که این ارقام «با داده‌های موجود در سیستم‌های ارتش اسرائیل مطابقت ندارند»، بدون اشاره به جزئیات این سیستم‌ها.

وقتی از سخنگو پرسیده شد که چرا ارتش به سؤالات درباره یک مجموعه داده واحد پاسخ‌های متفاوتی داده است، پاسخی فوری دریافت نشد.

این پایگاه داده ۴۷,۶۵۳ فلسطینی را که در شاخه‌های نظامی حماس و جهاد اسلامی فعال تلقی می‌شوند، نام برده است. این پایگاه بر اساس اسناد داخلی ظاهراً به‌دست‌آمده از این گروه‌ها در غزه است که گاردین آن‌ها را مشاهده یا تأیید نکرده است.

منابع اطلاعاتی متعددی که با این پایگاه داده آشنا هستند، اظهار داشتند که ارتش آن را تنها شمارش معتبر تلفات جنگجویان می‌داند.

طبق گزارش لوکال کال، ارتش اسرائیل همچنین آمار وزارت بهداشت غزه را قابل‌اعتماد می‌داند و رئیس پیشین اطلاعات نظامی اخیراً به آن استناد کرده است، هرچند سیاستمداران اسرائیلی معمولاً این آمار را به‌عنوان پروپاگاندا رد می‌کنند.

* آمار کل کشته‌شدگان اعلام‌شده توسط وزارت بهداشت غزه تا ۱۴ مه ۲۰۲۵: ۵۲,۹۲۸ 

هر دو پایگاه داده ممکن است تعداد تلفات را کمتر از واقعیت نشان دهند. وزارت بهداشت غزه تنها افرادی را که اجسادشان بازیابی شده ثبت می‌کند و هزاران نفری که زیر آوار مدفون شده‌اند را شامل نمی‌شود. اطلاعات نظامی اسرائیل نیز از همه مرگ‌های جنگجویان یا همه نیروهای تازه‌استخدام‌شده آگاه نیست. با این حال، این پایگاه‌های داده همان‌هایی هستند که افسران اسرائیلی برای برنامه‌ریزی جنگ از آن‌ها استفاده می‌کنند.

سیاستمداران و ژنرال‌های اسرائیلی تعداد جنگجویان کشته‌شده را تا ۲۰,۰۰۰ نفر اعلام کرده‌اند یا ادعا کرده‌اند که نسبت غیرنظامیان به جنگجویان ۱:۱ است.

ارقام بالاتری که مقامات اسرائیلی ذکر کرده‌اند ممکن است شامل غیرنظامیانی باشد که با حماس ارتباط دارند، مانند مدیران دولتی و پلیس، هرچند قوانین بین‌المللی هدف قرار دادن افرادی که در جنگ مشارکت ندارند را ممنوع می‌کند.

این ارقام احتمالاً شامل فلسطینیانی بدون ارتباط با حماس نیز می‌شود. فرماندهی جنوبی اسرائیل به سربازان اجازه داده است که افراد کشته‌شده در غزه را بدون شناسایی یا تأیید به‌عنوان تلفات جنگجویان گزارش کنند.



تحریم‌های جدید آمریکا علیه ایران
يكشنبه ۲ شهريور ۱۴۰۴ - Sunday 24 August 2025
iran-emrooz.net | Thu, 21.08.2025, 20:36

تحریم‌های جدید آمریکا علیه ایران


آمریکا دور جدیدی از تحریم‌های مرتبط با ایران را اعلام کرد که ۱۳ شرکت مستقر در هنگ کنگ، چین، امارات متحده عربی و جزایر مارشال و همچنین هشت کشتی را هدف قرار می‌دهد.

دفتر کنترل دارایی‌های خارجی وزارت خزانه‌داری ایالات متحده روز پنجشنبه ۳۰ مرداد در بیانیه‌ای گفت با اعمال تحریم‌هایی علیه آنتونیوس مارگاریتیس، تبعهٔ یونانی، شبکهٔ شرکت‌های او و نزدیک به هشت کشتی که در ناوگان سایهٔ ایران فعالیت دارند، صادرات نفت تهران را بیش از پیش مختل می‌کند.

به گفتهٔ این وزارتخانه، مارگاریتیس از دهه‌ها تجربهٔ خود در صنعت کشتیرانی برای تسهیل غیرقانونی حمل‌‌ونقل و فروش نفت ایران استفاده کرده است. امروز چندین کشتی و اپراتور دیگر نیز به دلیل نقش آن‌ها در تسهیل صادرات نفت ایران، که درآمد حاصل از آن به برنامه‌های تسلیحاتی پیشرفته ایران کمک می‌کند، تحریم می‌شوند.

اسکات بسنت، وزیر خزانه‌داری ایالات متحده، روز پنجشنبه در بیانیه‌ای گفت: «اقدام امروز علیه مارگاریتیس و شبکهٔ او، توانایی تهران را برای تأمین مالی برنامه‌های تسلیحاتی پیشرفته، حمایت از گروه‌های تروریستی و تهدید امنیت نیروهای ما و متحدان‌مان کاهش می‌دهد».

او افزود: «وزارت خزانه‌داری تحت رهبری رئیس‌جمهور ترامپ، همچنان مصمم است همه کسانی را که به دنبال کمک به رژیم ایران و تهدید امنیت جهانی هستند، پاسخگو نگه دارد».

تحریم‌های روز پنجشنبه طبق فرمان اجرایی ۱۳۹۰۲ ریاست‌جمهوری ایالات متحده صورت می‌گیرد که بخش نفت ایران را هدف قرار داده است.

به گفتهٔ وزارت خزانه‌داری ایالات متحده، اقدام امروز همچنین جدیدترین دور تحریم‌هایی است که فروش نفت ایران را از زمان صدور یادداشت امنیت ملی شماره ۲ ریاست‌جمهوری نشانه رفته است، که کارزاری برای اعمال حداکثر فشار اقتصادی بر ایران است.

بر اساس اقدام روز پنجشنبه ایالات متحده، دارایی‌‌های احتمالی افراد یا شرکت‌های تحریم‌شده در خاک آمریکا ضبط خواهد شد. علاوه بر این، معامله آمریکایی‌ها با آن‌ها ممنوع است.

ایران پس از حملات آمریکا و اسرائیل به تأسیسات هسته‌ایش در خرداد و تیرماه، مذاکرات با واشینگتن را به حالت تعلیق درآورد.

عباس عراقچی، وزیر خارجه ایران، روز چهارشنبه گفت که زمان مذاکرات هسته‌ای «موثر» با ایالات متحده هنوز فرا نرسیده است.

او افزود که ایران همکاری با آژانس بین‌المللی انرژی اتمی را به طور کامل قطع نخواهد کرد.

یک روز پیشتر، دولت بریتانیا نیز یک فرد و چهار نهاد را در ارتباط با ایران تحریم کرد و گفت آن‌ها بخشی از شبکه‌ای هستند که از فعالیت‌های برون‌مرزی تهران، از جمله بی‌ثبات‌ کردن اوکراین و اسرائیل، حمایت می‌کنند.

بر اساس اعلامیهٔ دولت بریتانیا، این تحریم‌ها شامل مسدود کردن دارایی‌های محمد حسین شمخانی، فعال نفتی و پسر مشاور رهبر جمهوری اسلامی، و چهار شرکت فعال در بخش‌های کشتیرانی، پتروشیمی و مالی است.

این شرکت‌ها عبارتند از: شرکت تجاری پتروشیمی، آدمیرال گروپ، اوشن لئونید اینوستمنتس و میلاوس گروپ.

رادیو فردا



يكشنبه ۲ شهريور ۱۴۰۴ - Sunday 24 August 2025
iran-emrooz.net | Thu, 21.08.2025, 20:26




يكشنبه ۲ شهريور ۱۴۰۴ - Sunday 24 August 2025
iran-emrooz.net | Thu, 21.08.2025, 17:26




بریتانیا حسین شمخانی و شرکت‌های او را تحریم کرد
يكشنبه ۲ شهريور ۱۴۰۴ - Sunday 24 August 2025
iran-emrooz.net | Thu, 21.08.2025, 15:47

بریتانیا حسین شمخانی و شرکت‌های او را تحریم کرد


دولت بریتانیا تحریم‌های جدیدی را علیه یک فرد و چهار نهاد اعلام کرد.

بر اساس بیانیه‌ی مطبوعاتی دولت بریتانیا که روز پنجشنبه ۲۱ اوت، ۳۰ مرداد منتشر شد، این تحریم‌ها شامل مسدود کردن دارایی‌های متعلق به حسین شمخانی و چهار شرکت ایرانی فعال در بخش‌های حمل‌ونقل دریایی، پتروشیمی و مالی می‌شود.

حسین شمخانی ماه گذشته نیز توسط ایالات متحده تحریم شده بود.

دولت بریتانیا همچنین اعلام کرد که این شبکه به فعالیت‌های خصمانه ایران، از جمله تلاش برای بی‌ثبات کردن بریتانیا و سایر کشورها، کمک کرده است.

بر اساس این تحریم‌ها، هرگونه دارایی این افراد و نهادها در بریتانیا مسدود خواهد شد و افراد و شرکت‌های بریتانیایی از انجام هرگونه معامله با طرف‌های تحریم‌شده منع شده‌اند.

بیانیه مطبوعاتی دولت بریتانیا
 
بریتانیا تحریم‌هایی را علیه افرادی که درآمدی در راستای حمایت از فعالیت‌های بی‌ثبات‌کننده ایران دارند، اعلام کرد.

هامیش فالکنر، وزیر امور خاورمیانه بریتانیا، اظهار داشت:

«امروز، بریتانیا تحریم‌هایی را علیه کسانی که به نمایندگی از ایران عمل می‌کنند و تلاش‌های این کشور برای تضعیف ثبات در خاورمیانه و امنیت جهانی را تقویت می‌کنند، اعلام می‌کند.

وابستگی ایران به درآمدهای حاصل از شبکه‌های تجاری و سازمان‌های مرتبط، این کشور را قادر می‌سازد تا فعالیت‌های بی‌ثبات‌کننده خود را، از جمله حمایت از گروه‌های نیابتی و شرکا در منطقه و تسهیل تهدیدات دولتی علیه خاک بریتانیا، ادامه دهد.

به همین دلیل، این دولت گام‌هایی برای افشای این رفتارها و ارسال پیامی روشن به کسانی که به نمایندگی از ایران عمل می‌کنند، برداشته است. مختل کردن نفوذ زیان‌بار ایران و حفظ امنیت مردم بریتانیا همچنان اولویت اصلی ما است که با برنامه تغییر ما پشتیبانی می‌شود.

ما به‌صراحت اعلام می‌کنیم که به پاسخگو کردن ایران ادامه خواهیم داد و تحریم‌های امروز گامی قاطع در این راستا است.»

پیش‌زمینه:

● فرد زیر امروز توسط دولت بریتانیا تحریم شده و مشمول مسدود شدن دارایی‌ها، محرومیت از مدیریت شرکت  و ممنوعیت سفر است: حسین شمخانی

● شرکت‌های زیر امروز توسط دولت بریتانیا تحریم شده و مشمول مسدود شدن دارایی‌ها و محرومیت از مدیریت هستند:
- شرکت تجاری پتروشیمی (PCC) 
- گروه آدمیرال
- سرمایه‌گذاری‌های اوشن لئونید
- گروه میل‌اووس

● فهرست کامل تحریم‌های امروز و اطلاعات بیشتر در اینجا قابل دسترسی است: [فهرست تحریم‌های بریتانیا - GOV.UK](https://www.gov.uk)

● تحریم‌های امروز تحت مقررات تحریم‌های ایران (۲۰۲۳) اعمال شده‌اند.

● تاکنون، بریتانیا بیش از ۴۵۰ فرد و نهاد ایرانی را در پاسخ به نقض حقوق بشر توسط رژیم، برنامه تسلیحات هسته‌ای و نفوذ زیان‌بار بین‌المللی آن تحریم کرده است.

● تعاریف:

۱. مسدود شدن دارایی‌ها: مسدود شدن دارایی‌ها مانع از آن می‌شود که هر شهروند بریتانیایی یا هر کسب‌وکاری در بریتانیا با هرگونه وجوه یا منابع اقتصادی که متعلق به فرد تحریم‌شده باشد، معامله کند یا تحت کنترل او باشد. همچنین از ارائه وجوه یا منابع اقتصادی به نفع فرد تحریم‌شده جلوگیری می‌کند. تحریم‌های مالی بریتانیا برای همه افراد در قلمرو و آب‌های سرزمینی بریتانیا و برای همه اتباع بریتانیا در سراسر جهان اعمال می‌شود.

۲. ممنوعیت سفر: ممنوعیت سفر به این معناست که به فرد تحریم‌شده اجازه ورود یا اقامت در بریتانیا داده نمی‌شود، زیرا این فرد طبق ماده ۸B قانون مهاجرت ۱۹۷۱ یک فرد مستثنی محسوب می‌شود.

۳. محرومیت از مدیریت: در مواردی که تحریم‌های محرومیت از مدیریت اعمال می‌شود، برای فرد تحریم‌شده جرم محسوب می‌شود که به‌عنوان مدیر یک شرکت بریتانیایی یا یک شرکت خارجی که به‌طور کافی با بریتانیا مرتبط است، فعالیت کند یا در مدیریت، تشکیل یا تبلیغ یک شرکت مشارکت داشته باشد.



يكشنبه ۲ شهريور ۱۴۰۴ - Sunday 24 August 2025
iran-emrooz.net | Thu, 21.08.2025, 15:15




يكشنبه ۲ شهريور ۱۴۰۴ - Sunday 24 August 2025
iran-emrooz.net | Thu, 21.08.2025, 14:12




يكشنبه ۲ شهريور ۱۴۰۴ - Sunday 24 August 2025
iran-emrooz.net | Thu, 21.08.2025, 13:57




يكشنبه ۲ شهريور ۱۴۰۴ - Sunday 24 August 2025
iran-emrooz.net | Thu, 21.08.2025, 12:20




آبجوی عصر حجر
يكشنبه ۲ شهريور ۱۴۰۴ - Sunday 24 August 2025
iran-emrooz.net | Thu, 21.08.2025, 10:42

فصل دیگری از کتاب «تاریخ جهان با شش پیاله»

آبجوی عصر حجر


«تخمیر و تمدن از هم جدایی‌ناپذیرند.»
جان سیاردی (John Ciardi)، شاعر آمریکایی (۱۹۱۶-۱۹۸۶)

پیمانه‌ای از پیشاتاریخ

انسان‌هایی که حدود ۵۰٬۰۰۰ سال پیش مهاجرت از آفریقا را آغاز کردند، در گروه‌های کوچک سیار، که احتمالاً تعدادشان حدود سی نفره بود، زندگی می‌کردند و در غارها، کلبه‌ها یا چادرهای پوستی سکونت داشتند. آنها به شکار حیوانات، صید ماهی و صدف، و جمع‌آوری گیاهان خوراکی می‌پرداختند و برای بهره‌برداری از منابع فصلی غذا، از اردوگاهی موقت به اردوگاه دیگر کوچ می‌کردند. ابزارهایشان شامل کمان و تیر، قلاب ماهیگیری و سوزن بود. اما سپس، از حدود ۱۲٬۰۰۰ سال پیش، تحولی شگفت‌انگیز رخ داد. انسان‌های خاور نزدیک سبک زندگی کهن شکارگر- گردآورنده دوره پارینه‌سنگی (عصر حجر قدیم) را رها کردند و به کشاورزی روی آوردند، در روستاها ساکن شدند و در نهایت نخستین شهرهای جهان را بنیان نهادند. آنها همچنین فناوری‌های بسیاری ابداع کردند، از جمله سفالگری، وسائط نقلیه چرخ دار و خط.

از زمان ظهور انسان‌های «از نظر کالبدشناسی مدرن» یا هومو ساپین ساپین‌ها در آفریقا حدود ۱۵۰٬۰۰۰ سال پیش، آب نوشیدنی اصلی بشر بود. این مایع حیاتی که دو سوم بدن انسان را تشکیل می‌دهد، شرط بقای هرگونه زندگی روی زمین است. اما با گذار از سبک زندگی شکارگر- گردآورنده به زندگی یکجانشینی، انسان‌ها به نوشیدنی جدیدی متکی شدند که از جو و گندم، یعنی اولین غلاتی که دانسته و از به قصد کشت شدند به دست می‌آمد. این نوشیدنی به عنصری محوری در زندگی اجتماعی، مذهبی و اقتصادی بدل شد و نوشیدنی اصلی نخستین تمدن‌ها بود. این نوشیدنی که راهگشای بشر به سوی جهان مدرن گردید، آبجو بود.

زمان دقیق اولین آبجویی که تخمیر شد نامعلوم است. تقریباً قطعی است که قبل از ۱۰٬۰۰۰ سال پیش از میلاد آبجو وجود نداشت، اما تا ۴۰۰۰ سال پیش از میلاد در خاور نزدیک گسترده شده بود، چنان‌که در یک نگاره از میان‌رودان (منطقه‌ای متناظر با عراق امروزی)، دو نفر دیده می‌شوند که با نی‌های بلند از خمره‌ای سفالی آبجو می‌نوشند. (آبجوی باستانی ذرات سبوس و سایر بقایای غلات را روی سطح خود داشت، بنابراین استفاده از نی برای جلوگیری از بلعیدن آنها ضروری بود.)

از آنجا که اولین نمونه‌های خط مربوط به حدود ۳۴۰۰ سال پیش از میلاد است، کهن‌ترین اسناد مکتوب نمی‌توانند به طور مستقیم به منشأ آبجو بپردازند. اما آنچه روشن است، این که ظهور آبجو پیوندی ناگسستنی با اهلی کردن غلات سازنده آن و روی آوردن به کشاورزی داشت. آبجو در دوره‌ای پرتلاطم از تاریخ بشر پدید آمد که شاهد گذار از زندگی کوچ‌نشینی به یکجانشینی و سپس افزایش ناگهانی پیچیدگی اجتماعی، به‌ویژه در قالب ظهور شهرها بود. آبجو بازمانده مایع (liquid relic) از پیشاتاریخ بشر است، و خاستگاه‌های آن با خاستگاه‌های خود تمدن درهم تنیده است.


نگاره‌ای از مهر (seal) یافت‌شده در گورا تپه (Tepe Gawra)  در میان‌رودان، مربوط به حدود ۴۰۰۰ سال پیش از میلاد. دو نفر را نشان می‌دهد که با نی از خمره‌ای بزرگ آبجو می‌نوشند.

کشف آبجو

آبجو اختراع نشد، بلکه کشف شد. این کشف از زمانی که جمع‌آوری غلات وحشی پس از پایان آخرین عصر یخبندان (حدود ۱۰٬۰۰۰ سال پیش از میلاد) در منطقه‌ای موسوم به هلال حاصلخیز (Fertile Crescent) رواج یافت، اجتناب‌ناپذیر بود. این منطقه از مصر امروزی آغاز می‌شود، در امتداد سواحل مدیترانه تا جنوب شرقی ترکیه امتداد می‌یابد، و سپس تا مرز عراق و ایران ادامه پیدا می‌کند. نام این منطقه به دلیل موقعیت جغرافیایی مساعدش انتخاب شده است.

پس از پایان عصر یخبندان، ارتفاعات این منطقه محیطی ایده‌آل برای گوسفندان، بزها، گاوها و خوک‌های وحشی، و در برخی مناطق، برای انبوهی از گندم و جو وحشی فراهم کرد. این یعنی هلال حاصلخیز شکارگاهی بی‌نظیر برای گروه‌های شکارگر- گردآورنده انسان بود. آنها نه‌تنها حیوانات را شکار و گیاهان خوراکی را جمع‌آوری می‌کردند، بلکه غلات فراوان روییده در طبیعت این منطقه را نیز می‌چیدند.


منطقه‌ای در خاور نزدیک که انسان‌ها برای اولین بار در آن کشاورزی و سکونتگاه‌های گسترده را آغاز کردند (منطقه سبز در نقشه)

این غلات منبع غذایی کسل کننده اما مطمئنی بودند. هرچند در حالت خام قابل‌مصرف نبودند، اما با کوبیدن یا خرد کردن و سپس خیساندن در آب، قابل‌خوردن می‌شدند. احتمالاً در ابتدا فقط در حالت نوعی سوپ مصرف می‌شدند. مواد مختلفی مانند ماهی، آجیل و توت با آب در سبدهایی گلی یا آغشته به قیر مخلوط می‌شدند. سپس سنگ‌های داغ شده در آتش با چنگک چوبی داخل آن انداخته می‌شد. غلات حاوی دانه‌های ریز نشاسته هستند که در آب داغ رطوبت جذب کرده و می‌ترکند و با رها کردن نشاسته، سوپ را غلیظ می‌کنند.

به زودی ویژگی غیرعادی دیگری در غلات کشف شد: برخلاف سایر خوراکی‌ها، در صورت نگهداری در محیط خشک و ایمن، ماه‌ها یا حتی سال‌ها بعد قابل‌مصرف بودند. وقتی مواد دیگری برای درست کردن سوپ موجود نبود، می‌شد از آنها به تنهایی برای تهیه حریره غلیظ یا آبگوشت رقیق استفاده کرد. این کشف منجر به توسعه ابزارها و روش‌هایی برای جمع‌آوری، پردازش و ذخیره غلات شد. هرچند به تلاش زیادی نیاز داشت، اما راهی برای مقابله با کمبودهای غذایی آینده فراهم می‌کرد. در سراسر هلال حاصلخیز، شواهد باستان‌شناسی از حدود ۱۰٬۰۰۰ سال پیش از میلاد نشان‌دهنده استفاده از داس‌های تیغه‌سنگی برای برداشت غلات، سبدهای بافته‌شده برای حمل آنها، اجاق‌های سنگی برای خشک کردن، گودال‌های زیرزمینی برای انبار کردن و سنگ‌های آسیاب برای پردازش آنهاست.

هرچند شکارچی- گردآورنده‌های (hunter-gatherers) پیشین به جای زندگی کاملاً کوچ‌نشینی، نیمه‌ساکن بودند و بین چندین پناهگاه موقت یا فصلی در حرکت، اما توانایی ذخیره‌سازی غلات آغازی بود برای تشویق مردم به ماندن در یک مکان. یک آزمایش انجام‌شده در دهه ۱۹۶۰ نشان می‌دهد چرا چنین شد. یک باستان‌شناس از داس تیغه‌سنگی استفاده کرد تا ببیند یک خانواده پیشاتاریخی چقدر می‌توانست غلات وحشی را که هنوز در برخی مناطق ترکیه می‌روید، به‌صورت کارآمد برداشت کند. او در یک ساعت بیش از دو پوند (حدود ۹۰۰ گرم) غلات جمع‌آوری کرد که نشان می‌داد خانواده‌ای که هشت ساعت در روز به مدت سه هفته کار می‌کرد، می‌توانست به اندازه‌ای غلات جمع‌آوری کند که به هر عضو خانواده یک پوند (کمتر از نیم کیلولگرم) غلات در روز برای یک سال برسد. اما این به معنای ماندن در نزدیکی مزارع غلات وحشی بود تا خانواده مناسب‌ترین زمان برداشت را از دست ندهد. و پس از جمع‌آوری مقدار زیادی غلات، تمایلی به ترک آن بدون محافظت نداشتند.

نتیجه همه این ها اولین سکونتگاه‌های دائمی بود، مانند آن‌هایی که از حدود ۱۰۰۰۰ سال قبل از میلاد در ساحل شرقی مدیترانه تأسیس شدند. این سکونتگاه‌ها از کلبه‌های ساده و گرد با سقف‌هایی که توسط تیرک‌های چوبی حمایت می‌شدند و کف‌هایی که تا یک یارد (در حدود ۹۱ سانتیمتر) در زمین فرو رفته بودند، تشکیل می‌شدند. این کلبه‌ها معمولاً یک اجاق و کف‌سنگی داشتند و قطرشان چهار یا پنج یارد بود. یک روستای معمولی متشکل از حدود پنجاه کلبه بود که جامعه‌ای دویست تا سیصد نفری را حمایت می‌کرد. هرچند ساکنان چنین روستاهایی به شکار حیوانات وحشی مانند غزال، گوزن و گراز ادامه می‌دادند، اما شواهد اسکلتی نشان می‌دهد که آن‌ها عمدتاً از رژیم گیاهی شامل بلوط، عدس، نخود و غلات تغذیه می‌کردند که در این مرحله هنوز به‌صورت وحشی جمع‌آوری می‌شدند و عمداً کشت نمی‌شدند.

غلات که در ابتدا به‌عنوان مواد غذایی نسبتاً بی‌اهمیت در نظر گرفته می‌شدند، پس از کشف دو ویژگی غیرمعمول دیگر، اهمیت بیشتری پیدا کردند. اول این‌که غلات خیس‌خورده در آب، به‌طوری که شروع به جوانه‌زنی کند، طعم شیرینی دارد. ساختن گودال‌های ذخیره‌سازی کاملاً ضد آب دشوار بود، بنابراین این ویژگی بلافاصله پس از شروع ذخیره‌سازی غلات توسط انسان‌ها آشکار شد. دلیل این شیرینی اکنون مشخص است: غلات مرطوب‌شده آنزیم‌های دیاستاز (diastase) تولید می‌کنند که نشاسته موجود در غلات را به قند مالتوز (maltose) یا مالت تبدیل می‌کنند. (این فرآیند در تمام غلات اتفاق می‌افتد، اما جو تاکنون بیشترین آنزیم‌های دیاستاز و در نتیجه بیشترین قند مالتوز را تولید می‌کند.) در زمانی که منابع کمیاب دیگری برای قند وجود داشت، شیرینی این غلات “مالت‌شده” بسیار ارزشمند بود و منجر به توسعه تکنیک‌های عمدی مالت‌سازی شد که در آن غلات ابتدا خیسانده و سپس خشک می‌شد.

کشف دوم حتی مهم‌تر بود. حریره‌ای (Gruel) که برای چند روز رها می‌شد، دچار دگرگونی مرموزی می‌شد، به‌ویژه اگر با غلات مالت‌شده درست شده بود: کمی گازدار و خوشایند مست‌کننده می‌شد، زیرا فعالیت مخمرهای وحشی موجود در هوا قند موجود در حریره را به الکل تخمیر می‌کرد. به‌طور خلاصه، حریره به آبجو تبدیل می‌شد. با این حال، آبجو لزوماً اولین شکل الکل نبود که به لب‌های انسان رسید. در زمان کشف آبجو، الکل ناشی از تخمیر تصادفی آبمیوه (برای ساخت شراب) یا آب و عسل (برای ساخت شراب انگبین) (mead) به‌طور طبیعی و در مقادیر اندک آن هم زمانی که مردم سعی در ذخیره میوه یا عسل داشتند، اتفاق می‌افتاد. اما میوه فصلی است و به‌راحتی فاسد می‌شود، عسل وحشی فقط در مقادیر محدود در دسترس بود و نه شراب حاصل از میوه و نه شراب انگبین را نمی‌شد بدون سفال که تا حدود ۶۰۰۰ سال قبل از میلاد ظهور نکرده بود، برای مدت طولانی ذخیره کرد. از طرف دیگر، آبجو را می‌شد از محصولات غلات که فراوان بودند و به‌راحتی ذخیره می‌شدند، تهیه کرد که امکان تولید قابل‌اعتماد و در مقدار زیاد در صورت نیاز را فراهم می‌کرد. مدت‌ها قبل از در دسترس بودن سفال، آبجو را می‌شد در سبدهای آغشته به قیر، کیسه‌های چرمی یا معده حیوانات، تنه‌های توخالی درختان، صدف‌های بزرگ یا ظروف سنتی تهیه کرد. از صدف‌ها تا قرن نوزدهم در حوزه آمازون برای پخت‌وپز استفاده می‌شد و ساتی (Sahti)، آبجوی سنتی تهیه‌شده در فنلاند، هنوز هم امروزه در تنه‌های توخالی درختان تهیه می‌شود.

پس از کشف حیاتی آبجو، کیفیت آن از طریق آزمون و خطا بهبود یافت. به‌عنوان مثال، هرچه غلات مالت‌شده بیشتری در حریره اولیه وجود داشته باشد و مدت زمان بیشتری برای تخمیر رها شود، آبجو قوی‌تر می‌شود. مالت بیشتر به معنای قند بیشتر است و تخمیر طولانی‌تر به معنای تبدیل قند بیشتر به الکل است. پخت کامل حریره نیز به قوی‌تر شدن آبجو کمک می‌کند. فرآیند مالت‌سازی فقط حدود ۱۵ درصد از نشاسته موجود در دانه‌های جو را به قند تبدیل می‌کند، اما وقتی جو مالت‌شده با آب مخلوط و به نقطه جوش رسانده می‌شود، سایر آنزیم‌های تبدیل‌کننده نشاسته که در دمای بالاتر فعال می‌شوند، نشاسته بیشتری را به قند تبدیل می‌کنند، بنابراین قند بیشتری برای تبدیل شدن به الکل توسط مخمر وجود دارد.

آبجوسازان باستانی همچنین متوجه شدند که استفاده مکرر از همان ظرف برای آبجوسازی نتایج قابل‌اعتمادتری تولید می‌کند. اسناد تاریخی بعدی از مصر و میان‌رودان نشان می‌دهد که آبجوسازان همیشه «ظروف مخلوط ‌کن» (mash tubs) خود را با خود حمل می‌کردند و یک اسطوره میان‌رودانی به «ظروفی که آبجو را خوب عمل می آورند» اشاره دارد. استفاده مکرر از همان ظرف مخلوط ‌کن تخمیر موفقیت‌آمیز را تقویت می‌کرد، زیرا کشت‌های مخمر در ترک‌ها و شکاف‌های ظرف ساکن می‌شدند، بنابراین نیازی به تکیه بر مخمرهای وحشی دمدمی ‌مزاج ‌تر نبود. در نهایت، افزودن توت‌ها، عسل، ادویه‌ها، گیاهان و سایر طعم‌دهنده‌ها به حریره، طعم آبجوی حاصل را به روش‌های مختلف تغییر می‌داد. در طول چند هزار سال بعد، مردم یاد گرفتند که چگونه انواع آبجو با قدرت و طعم‌های مختلف برای مناسبت‌های مختلف تهیه کنند.

اسناد بعدی مصر حداقل از هفده نوع آبجو نام می‌برند که برخی از آن‌ها با عبارات شاعرانه‌ای توصیف شده‌اند که به گوش امروزی تقریباً مانند شعارهای تبلیغاتی به نظر می‌رسند: آبجوهای مختلف به‌عنوان «زیبا و خوب»، «آسمانی»، «شادی‌آور»، «مکمل غذا»، «فراوان» و «تخمیرشده» شناخته می‌شدند. آبجوهای مورد استفاده در مراسم مذهبی نیز نام‌های خاصی داشتند. به‌طور مشابه، اشاره‌های نوشتاری اولیه به آبجو از میان‌رودان در هزاره سوم قبل از میلاد، بیش از بیست نوع مختلف را فهرست می‌کنند، از جمله آبجوی تازه، آبجوی تیره، آبجوی تازه- تیره، آبجوی قوی، آبجوی قهوه‌ای- قرمز، آبجوی سبک و آبجوی فشرده. آبجوی قهوه‌ای- قرمز یک آبجوی تیره بود که با مالت اضافی تهیه می‌شد، در حالی که آبجوی فشرده یک نوشیدنی ضعیف‌تر و آبکی‌تر بود که غلات کمتری داشت. آبجوسازان میان‌رودانی همچنین می‌توانستند طعم و رنگ آبجوی خود را با افزودن مقادیر مختلف بپیر (bappir) یا نان جو دو بار پخته شده یا همان نان آبجو کنترل کنند. برای تهیه بپیر، جو جوانه‌زده به صورت توده‌هایی مانند نان‌های کوچک شکل داده می‌شد که دو بار پخته می‌شد تا نان تیره‌رنگ، ترد و فطیری تولید شود که می‌شد سال‌ها قبل از خرد شدن در خمره آبجوساز ذخیره شود. اسناد نشان می‌دهد که بپیر در انبارهای دولتی نگهداری می‌شد و فقط در زمان کمبود غذا خورده می‌شد؛ این ماده بیشتر از آن‌که یک خوراکی باشد، راهی مناسب برای ذخیره مواد اولیه ساخت آبجو بود.

استفاده میان‌رودانی‌ها از نان در آبجوسازی منجر به بحث‌های زیادی در میان باستان‌شناسان شده است، برخی از آن‌ها پیشنهاد کرده‌اند که بنابراین نان باید محصول جانبی آبجوسازی باشد، در حالی که دیگران استدلال کرده‌اند که نان اولویت داشت و بعداً به‌عنوان ماده‌ای در آبجو استفاده شد. با این حال، به نظر می‌رسد که هم نان و هم آبجو از حریره مشتق شده‌اند. یک حریره غلیظ را می‌شد در آفتاب یا روی سنگ داغ پخت تا نان مسطح تهیه شود؛ یک حریره رقیق را می‌شد تخمیر کرد تا به آبجو تبدیل شود. این دو هرکدام روی یک سکه بودند: نان آبجوی جامد بود و آبجو نان مایع.

ادامه دارد ...

بخش نخست؛ مقدمه کتاب تاریخ جهان در شش پیاله

فصل بعدی تحت تأثیر آبجو؟ (Under the Influence of Beer)



يكشنبه ۲ شهريور ۱۴۰۴ - Sunday 24 August 2025
iran-emrooz.net | Thu, 21.08.2025, 10:20




يكشنبه ۲ شهريور ۱۴۰۴ - Sunday 24 August 2025
iran-emrooz.net | Thu, 21.08.2025, 10:08




جنگ جهانی ترامپ علیه کربن‌زدایی
يكشنبه ۲ شهريور ۱۴۰۴ - Sunday 24 August 2025
iran-emrooz.net | Thu, 21.08.2025, 10:00

جنگ جهانی ترامپ علیه کربن‌زدایی


دولت ترامپ هر کاری از دستش برمی‌آید انجام می‌دهد تا سوخت‌های فسیلی همچنان منبع غالب انرژی در قرن بیست‌ویکم باقی بمانند. اگر موفق شود، منافع کوتاه‌مدت برای ایالات متحده بسیار کلان خواهد بود؛ اما آسیب‌های بلندمدت به کره زمین چندین برابر بزرگ‌تر خواهد بود.

پراویدنس – درباره انگیزه‌های پشت سیاست‌های ضد محیط‌زیستی رئیس‌جمهور دونالد ترامپ، نظریه‌های متعددی وجود دارد. شاید این سیاست‌ها بازتاب نفوذ صنایع پرکربن در ایالت‌هایی باشند که جمهوری‌خواهان کنترل آن‌ها را در دست دارند. یا شاید ناشی از دشمنی ایدئولوژیک با این ایده باشند که دولت باید هر نوع نقش برنامه‌ریزی در اقتصاد ایفا کند.

در هر صورت، اکنون هرچه بیشتر آشکار می‌شود که دولت ترامپ در پی متوقف کردن کربن‌زدایی نه تنها در ایالات متحده بلکه در سطح جهانی است. از این زاویه، بخش زیادی از به‌ظاهر تناقض‌ها و ناهماهنگی‌های اخیر سیاست خارجی و داخلی آمریکا معنا پیدا می‌کند ــ هرچند به شکلی به‌شدت واپس‌گرایانه.

ایالات متحده بر ذخایر عظیم سوخت‌های فسیلی تکیه دارد؛ ذخایری که دهه‌ها پشتوانه رونق ملی بوده‌اند. این منابع، شهرها را روشن کرده، کارخانه‌ها را به حرکت درآورده، رشد اشتغال پس از جنگ را تسهیل کرده و ائتلاف‌های گسترده منطقه‌ای میان کارگران، کشاورزان و شرکت‌ها پدید آورده‌اند. این منابع همچنین کالاهایی بسیار سودآورند که صادراتشان وابستگی جهانی به عرضه آمریکا را ایجاد کرده است ــ به‌ویژه در حوزه گاز طبیعی مایع پس از تهاجم تمام‌عیار روسیه به اوکراین. در نتیجه، سوخت‌های فسیلی بخش جدایی‌ناپذیر اقتصاد سیاسی آمریکا و عامل کلیدی در سیاست‌گذاری داخلی و خارجی این کشورند.

دولت ترامپ این واقعیت را درک می‌کند. در این دولت ایدئولوژیست‌های واقع‌گرایی حضور دارند که می‌دانند گذارهای انرژی، هژمون‌ها را می‌سازند ــ انرژی یعنی قدرت. همان‌طور که زغال‌سنگ انقلاب صنعتی انگلستان را به حرکت درآورد، نفت و گاز نیز برتری آمریکا در دوره پس از جنگ جهانی دوم را تغذیه کردند. هر کس انرژی را کنترل کند، آینده را در دست دارد.

چین و آینده انرژی سبز

بدبختانه برای آمریکا، اگر گذار بعدی انرژی یک گذار سبز باشد، آینده بی‌تردید از آنِ چین است؛ کشوری که سلطه‌اش در فناوری‌های سبز آن‌قدر مستحکم شده که تقریباً فارغ از هر شاخصی قابل مشاهده است. از نظر مواد معدنی حیاتی برای این فناوری‌ها، چین ۷۰ درصد لیتیوم پالایش‌شده جهان، ۷۸ درصد کبالت، ۹۵ درصد گرافیت، ۹۱ درصد عناصر کمیاب خاکی و ۹۱ درصد منگنز را تأمین می‌کند. از نظر تولید فناوری سبز، چین ۸۰ درصد پنل‌های خورشیدی، ۵۰ تا ۷۰ درصد بازار توربین‌های بادی و بیش از نیمی از خودروهای برقی را در اختیار دارد. و از نظر توسعه پروژه‌ها، سه‌چهارم طرح‌های انرژی تجدیدپذیر جهان را اجرا می‌کند.

این وضعیت برای حامیان کربن‌زدایی خبر خوشی است؛ اما برای کسانی که خواهان تداوم هژمونی آمریکا هستند خبر بدی محسوب می‌شود. اگر ایالات متحده می‌خواهد برتری جهانی خود را حفظ کند، منطق واقع‌گرایانه حکم می‌کند که باید چین شکست بخورد ــ و آمریکا می‌تواند با ادامه همین مسیر کنونی این نتیجه را رقم بزند.

از زمان بازگشت ترامپ به قدرت، دولت او الگوی مصرف آمریکا را تغییر داده است: اعمال تعرفه‌های سنگین بر واردات، کنار گذاشتن مشوق‌ها و سرمایه‌گذاری‌های دولت پیشین برای کربن‌زدایی داخلی. «قانون کاهش تورم» تلاشی صریح برای رقابت با چین در حوزه فناوری سبز بود. اما اکنون آمریکایی‌ها از انرژی‌های تجدیدپذیر که تازه داشتند به آن عادت می‌کردند، دور می‌شوند.

«لایحه بزرگ و زیبای ترامپ» آینده سرمایه‌گذاری سبز در آمریکا را به نابودی می‌کشاند. در عین حال، دولت او مقررات مربوط به سوخت‌های فسیلی را بیشتر لغو کرده و موانع بیشتری بر سر راه پروژه‌های انرژی پاک ایجاد کرده است. سازمان حفاظت محیط زیست در حال از بین بردن توانایی خود برای تنظیم انتشار کربن است و ماهواره‌های ناسا که میزان انتشار آمریکا را رصد می‌کنند، هدف حذف قرار گرفته‌اند. همه این اقدامات، همراه با تعرفه‌های ۳۰ درصدی بر واردات از چین، پیامی روشن برای تولیدکنندگان فناوری سبز دارد: بزرگ‌ترین مصرف‌کننده جهان دیگر خواهان محصولات شما نیست.

فراتر از این، آمریکا می‌کوشد تقاضای جهانی برای فناوری سبز چین را کاهش دهد و در عوض، بزرگ‌ترین شرکای تجاری خود را مجبور به واردات سوخت‌های فسیلی آمریکا کند. اتحادیه اروپا ــ بزرگ‌ترین شریک تجاری چین ــ به‌تازگی متعهد شده تا سال ۲۰۲۸ به ارزش ۷۵۰ میلیارد دلار نفت و گاز از آمریکا خریداری کند؛ رقمی که بسیار بیش از تولید کنونی آمریکاست. سایر شرکای اصلی چین نیز همین مسیر را در پیش گرفته‌اند: ژاپن و تایوان میلیاردها دلار در گاز طبیعی مایع آمریکا سرمایه‌گذاری کرده‌اند و کره‌جنوبی هم آماده پیوستن است.

این اقدامات مستقیماً از الگوی آمریکا پس از جنگ جهانی دوم الهام گرفته‌اند: طرح مارشال با تضمین وابستگی اروپا به نفت آمریکا، مانع آن شد که اتحاد جماهیر شوروی بتواند از انرژی برای اعمال نفوذ بر قاره استفاده کند.

دولت کنونی آمریکا فقط در پی بازتعادل تجاری نیست. این دولت به‌طور آگاهانه کربن‌زدایی جهانی را مسدود می‌کند. کاهش تقاضای داخلی آمریکا برای فناوری سبز، به شکل قابل‌توجهی تقاضای جهانی را هم پایین می‌آورد. علاوه بر این، تغییر مفاد توافق‌های تجاری دوجانبه به نفع صادرات سوخت‌های فسیلی آمریکا، تقاضا برای فناوری سبز را بیشتر تضعیف می‌کند و گذار به انرژی پاک را در بلوک‌های کلیدی مانند اتحادیه اروپا و شرق آسیا به تعویق می‌اندازد.

دولت ترامپ تمام تلاش خود را می‌کند تا سوخت‌های فسیلی همچنان منبع اصلی انرژی در قرن بیست‌ویکم باقی بمانند. اگر موفق شود، منافع کوتاه‌مدت برای آمریکا بسیار بزرگ خواهد بود. اما آسیب بلندمدت به سیاره زمین به‌مراتب عظیم‌تر خواهد بود.

مارک بلایت و دنیل دریـسکال
پراجکت سندیکیت – ۲۱ اوت ۲۰۲۵
————————
* مارک بلایت(Mark Blyth)، استاد اقتصاد بین‌الملل و مدیر «مرکز رودس برای اقتصاد و مالیه بین‌الملل» در مؤسسه واتسون در دانشگاه براون است. او اخیراً همراه با نیکولو فرَکّارولی کتاب تورم: راهنمایی برای برندگان و بازندگان (انتشارات دبلیو. دبلیو. نورتون، ۲۰۲۵) را منتشر کرده است.
* دنیل دریـسکال(Daniel Driscoll)، استادیار جامعه‌شناسی در دانشگاه ویرجینیا و پژوهشگر غیرمقیم در «مؤسسه روزولت» است.



يكشنبه ۲ شهريور ۱۴۰۴ - Sunday 24 August 2025
iran-emrooz.net | Thu, 21.08.2025, 9:51




يكشنبه ۲ شهريور ۱۴۰۴ - Sunday 24 August 2025
iran-emrooz.net | Thu, 21.08.2025, 8:01




يكشنبه ۲ شهريور ۱۴۰۴ - Sunday 24 August 2025
iran-emrooz.net | Thu, 21.08.2025, 7:52




يكشنبه ۲ شهريور ۱۴۰۴ - Sunday 24 August 2025
iran-emrooz.net | Thu, 21.08.2025, 7:37




يكشنبه ۲ شهريور ۱۴۰۴ - Sunday 24 August 2025
iran-emrooz.net | Wed, 20.08.2025, 22:01




يكشنبه ۲ شهريور ۱۴۰۴ - Sunday 24 August 2025
iran-emrooz.net | Wed, 20.08.2025, 21:51




ترامپ هیچ شباهتی به یک رئیس‌جمهور آمریکا ندارد
يكشنبه ۲ شهريور ۱۴۰۴ - Sunday 24 August 2025
iran-emrooz.net | Wed, 20.08.2025, 20:00

ترامپ هیچ شباهتی به یک رئیس‌جمهور آمریکا ندارد


توماس فریدمن / نیویورک تایمز / ۱۹ اوت ۲۰۲۵

دیپلماسی اوکراین نشان می‌دهد ترامپ چقدر غیرآمریکایی است

من واقعاً تلاش می‌کنم در تحلیل درام ترامپ ـ پوتین ـ زلنسکی ـ اروپا که طی هفته‌های گذشته در جریان بوده، منصف باشم. سعی دارم میان تمایل ستودنی رئیس‌جمهور ترامپ برای پایان دادن به جنگ خونین اوکراین و شیوه کاملاً شخصی، بی‌برنامه و اغلب مضحکی که او در پیش گرفته ــ از جمله انرژی عظیمی که همه اطرافیان باید صرف تغذیه‌ی خودبزرگ‌بینی او و پرهیز از خشمش کنند، پیش از آنکه اصلاً به سازش‌های جهنمی لازم برای تحقق صلح برسند ــ تعادل برقرار کنم.

در حال حاضر، کل این ماجرا مرا به‌شدت نگران و ناراحت می‌کند.

از سال ۱۹۷۸ که روزنامه‌نگار شدم، مذاکرات دیپلماتیک بسیاری را پوشش داده‌ام، اما هرگز ندیده‌ام یکی از رهبران ــ در این مورد ولودیمیر زلنسکی، رئیس‌جمهور اوکراین ــ احساس کند لازم است در حدود چهار و نیم دقیقه‌ای که در حضور خبرنگاران با رئیس‌جمهور ما صحبت می‌کند، حدود ۱۵ بار از او تشکر کند. تازه این به کنار از تملق‌گویی‌های دیگر متحدان اروپایی‌مان که احساس می‌کنند باید بر او نثار کنند.

وقتی متحدان ما مجبورند این همه انرژی صرف کنند تا فقط صلح خود را با رئیس‌جمهور ما حفظ کنند، پیش از آنکه اصلاً شروع کنند به فکر کردن درباره‌ی اینکه چگونه با ولادیمیر پوتین صلح کنند؛ وقتی آنان باید مدام پشت سر خود را نگاه کنند تا مطمئن شوند ترامپ با یک پست در شبکه‌های اجتماعی از پشت به آنها شلیک نمی‌کند، پیش از آنکه پوتین با موشک از روبه‌رو به آنان حمله کند؛ و وقتی رئیس‌جمهور ما درک نمی‌کند که وقتی پوتین در عمل به اوکراین می‌گوید «یا با من ازدواج کن یا تو را می‌کشم»، زلنسکی به چیزی بیشتر از یک مشاور ازدواج آمریکایی نیاز دارد، همه‌ی اینها مرا به پرسش وا می‌دارد: این روند چطور قرار است کار کند؟

به‌ویژه وقتی همه‌ی وجودم به من می‌گوید ترامپ اصلاً درک نمی‌کند که این جنگ اوکراین واقعاً درباره‌ی چیست. ترامپ هیچ شباهتی به هیچ رئیس‌جمهور آمریکایی در ۸۰ سال گذشته ندارد. او هیچ احساس همبستگی عمیق با اتحاد فراآتلانتیک و تعهد مشترک آن به دموکراسی، بازار آزاد، حقوق بشر و حاکمیت قانون ندارد ـ اتحادی که بزرگ‌ترین دوره‌ی رفاه و ثبات را برای بیشترین جمعیت در تاریخ جهان رقم زده است.

مطمئنم که ترامپ به ناتو مثل یک مرکز خرید تحت مالکیت آمریکا نگاه می‌کند که مستأجرانش هیچ‌وقت اجاره‌ی کافی نمی‌پردازند. و اتحادیه اروپا را همچون یک مرکز خرید رقیب می‌بیند که می‌خواهد با کوبیدن آن از طریق تعرفه‌ها، تعطیلش کند.

این تصور که ناتو نیزه‌ای است برای حفاظت از ارزش‌های غرب و اتحادیه اروپا احتمالاً بهترین دستاورد سیاسی مدرن غرب ــ یک مرکز عظیم مردم آزاد و بازارهای آزاد که قاره‌ای را تثبیت کرده که هزاران سال به خاطر جنگ‌های قبیله‌ای و مذهبی شناخته می‌شد ــ برای ترامپ کاملاً بیگانه است.

واقعاً هم من با بیل بلِین، معامله‌گر اوراق قرضه و تحلیلگر اقتصادی مستقر در بریتانیا، موافقم که روز دوشنبه نوشت: «هرچقدر هم رهبران اروپایی تملق ترامپ را بگویند، آشکار است که پیوند بنیادین اعتماد که زیربنای موفقیت ۸۰ ساله اقتصاد فراآتلانتیک بود و دهه‌ها به سود ایالات متحده عمل کرد، اکنون گسسته شده است. پایان اقتصاد فراآتلانتیک به‌کلی اقتصاد جهانی را  دگرگون خواهد کرد ــ به سود آسیا و روابط تجاری جدید.»

از این رو برایم جای تعجبی ندارد که ترامپ هیچ نیاز درونی احساس نمی‌کند اوکراین را به غرب بیاورد یا بفهمد که تهاجم پوتین صرفاً تازه‌ترین گام او برای درهم شکستن غرب به‌عنوان انتقام از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی است.

چگونه می‌دانم ترامپ نسبت به همه‌ی اینها کر و ناشنواست؟ کافی است به مصاحبه‌ی فرستاده ویژه‌ی او نزد پوتین، استیو ویتکاف، با تاکر کارلسن در ماه مارس گوش کنید؛ مصاحبه‌ای پس از دومین دیدارش با پوتین در کرملین. بخشی از آن چنین بود:

کارلسن: «نظرت درباره او [پوتین] چه بود؟»

ویتکوف: «من از او خوشم آمد. فکر کردم با من صادق بود... به هر حال، چطور می‌توان با کسی که رهبر یک قدرت هسته‌ای بزرگ است، مناقشه‌ای را حل کرد مگر آنکه اعتماد و احساسات مثبت میان یکدیگر برقرار کنیم؟

در دومین دیداری که داشتم، موضوع شخصی شد. رئیس‌جمهور پوتین یک پرتره‌ی زیبا از رئیس‌جمهور ترامپ سفارش داده بود که توسط برجسته‌ترین هنرمند روس کشیده شده بود و واقعاً آن را به من داد تا برای رئیس‌جمهور ترامپ بیاورم و من هم آوردم و به او تحویل دادم. این موضوع در روزنامه‌ها هم گزارش شد، اما لحظه‌ای بسیار بزرگوارانه بود. و \[پوتین] داستانی برایم تعریف کرد، تاکر، درباره اینکه وقتی به رئیس‌جمهور سوءقصد شد، به کلیسای محلی‌اش رفت، با کشیش خود ملاقات کرد و برای رئیس‌جمهور دعا کرد ـ نه به این دلیل که او رئیس‌جمهور ایالات متحده بود یا می‌توانست رئیس‌جمهور شود، بلکه چون با او دوستی داشت و برای دوستش دعا می‌کرد. یعنی تصور کنید در چنین گفت‌وگوهایی نشسته باشید و این چیزها را بشنوید.»

ویتکاف: «و من به خانه برگشتم و آن پیام را به رئیس‌جمهورمان رساندم و نقاشی را هم تحویل دادم، و او آشکارا تحت تأثیر قرار گرفت. پس این همان نوع ارتباطی است که ما توانسته‌ایم دوباره برقرار کنیم؛ از راه، به هر حال، یک واژه‌ی ساده به نام “ارتباط”، که خیلی‌ها می‌گویند نباید آن را می‌داشتم، چون پوتین آدم بدی است. اما من پوتین را آدم بدی نمی‌دانم. این وضعیتی پیچیده است، آن جنگ و تمام عواملی که به آن منجر شد. می‌دانید، هیچ‌وقت فقط یک نفر دخیل نیست، درست است؟»

اما اوضاع از این هم بدتر است. ترامپ چنان درباره ماهیت پوتین دچار توهم است که روز دوشنبه در اجلاس با رهبران اروپایی، در میکروفونی که روشن مانده بود، شنیده شد که به امانوئل مکرون، رئیس‌جمهور فرانسه، درباره پوتین گفت: «فکر می‌کنم او می‌خواهد برای من معامله‌ای انجام دهد. می‌فهمی چه می‌گویم؟ هرچند دیوانه‌وار به نظر برسد.»

آیا کسی می‌تواند یک دیپلمات آمریکایی در مسکو یا یک تحلیلگر سازمان سیا را نام ببرد که امروز به ویتکاف و ترامپ مشاوره می‌دهد؟ شرط می‌بندم که هیچ‌کدام نیستند، چون هیچ تحلیلگر یا کارشناس جدی در امور روسیه به آنان نخواهد گفت: «ما به این نتیجه رسیده‌ایم که حق با شماست و همه‌ی ما اشتباه می‌کردیم: پوتین آدم بدی نیست، او فقط خواهان صلحی عادلانه با اوکراین است ـــ و وقتی به شما می‌گوید به کلیسا رفته و برای رئیس‌جمهور ترامپ دعا کرده، باید باور کنید.»

ببخشید، اگر پوتین واقعاً برای جان ترامپ دعا کرده باشد، فقط به این دلیل بوده که می‌داند هیچ رئیس‌جمهور آمریکایی دیگری به این آسانی قابل دستکاری نیست که ترامپ بوده است. پوتین نه اکنون و نه هرگز در پی «صلح» با اوکراین نبوده است. او همان‌طور که پیش‌تر نوشته‌ام، به دنبال تکه‌ای از اوکراین بوده ـــ در واقع اگر بتواند، کل اوکراین را می‌خواهد.

این همان «علت ریشه‌ای» جنگ اوکراین است ـــ به وام از یکی از عبارات محبوب پوتین ـــ و نیز «علت ریشه‌ای تلاش‌های سردرگم و بی‌ثمر ترامپ برای برقراری صلح در اوکراین ـــ یعنی ناتوانی‌اش در درک اینکه پوتین به دنبال صلح نیست بلکه در پی پیروزی است.» این را لئون آرون، پژوهشگر روسیه و نویسنده کتاب «سوار بر ببر: روسیه ولادیمیر پوتین و کارکردهای جنگ» به من گفت. او افزود: «پوتین به دلایل گوناگون ایدئولوژیک و سیاسی داخلی، باید اوکراین را در اختیار بگیرد. و او از پیگیری و فداکاری برای این هدف دست برنمی‌دارد ـ مگر اینکه غرب هزینه جنگ را از نظر نظامی و اقتصادی برایش غیرقابل تحمل سازد.»

پس همان‌طور که آغاز کردم، دوباره می‌گویم: ترامپ و ویتکاف در این نکته اشتباه نمی‌کنند که خواهان توقف جنگ و کشتار هستند. و اشتباه نیست اگر برای این کار با پوتین در ارتباط منظم باشند. من خودم با هر دوی اینها موافقم. اما برای توقف پایدار این جنگ، باید بفهمید پوتین کیست و قصدش چیست. پوتین آدم بدی است، یک قاتل خونسرد. او دوست رئیس‌جمهور نیست. این فقط یک خیال‌پردازی است که ترامپ تصمیم گرفته آن را واقعی بداند.

وقتی اینها را بفهمید، تنها به یک نتیجه می‌رسید: تنها راه پایدار برای متوقف کردن این جنگ و جلوگیری از بازگشت دوباره‌ی آن، تعهد گسترده و مستمر غرب به تأمین منابع نظامی اوکراین است تا پوتین متقاعد شود ارتش او تکه‌تکه خواهد شد. ایالات متحده همچنین باید تضمین‌های امنیتی بدهد که روسیه را از تلاش مجدد برای این کار بازدارد و متحدان اروپایی ما را تشویق کند که قول بدهند اوکراین روزی در اتحادیه اروپا خواهد بود ـــ و برای همیشه در غرب لنگر بیندازد.

مجازات پوتین برای این جنگ باید این باشد که او و مردمش برای همیشه به سوی غرب نگاه کنند و اوکراینی را ببینند که حتی اگر کوچک‌تر شده باشد، یک دموکراسی اسلاویِ بازار آزاد و شکوفا است ـــ در مقایسه با روسیه‌ی اسلاویِ رو به زوالِ پوتین که یک الیگارشی اقتدارگرای غارتگر است.

اما ترامپ چگونه قرار است به این حقیقت پی ببرد وقتی عملاً کارکنان شورای امنیت ملی را برچید و وزارت خارجه را کوچک و بی‌خاصیت کرد؛ وقتی رئیس آژانس امنیت ملی و معاون او را به توصیه یک دلقک تئوری‌توطئه‌پرداز به نام لورا لامر اخراج کرد؛ و وقتی یک شیفته پوتین، تولسی گابارد، را به عنوان مدیر اطلاعات ملی منصوب کرد؟

چه کسی حقیقت را به او خواهد گفت؟ هیچ‌کس.

هیچ‌کس جز زمین وحشی اوکراین. در سنگرهای دونباس، حقیقت وجود دارد. در میان ۲۰ هزار کودکی که کی‌یف می‌گوید پوتین ربوده است، حقیقت وجود دارد. در حدود یک‌میلیون و چهارصد هزار سرباز روس و اوکراینی که در نتیجه رؤیاهای تب‌آلود پوتین برای بازگرداندن اوکراین به «مادر روسیه» کشته یا زخمی شده‌اند، حقیقت وجود دارد. در غیرنظامیان اوکراینی که به‌دست پهپادهای روسی کشته شدند، در همان زمانی که ترامپ در آلاسکا برای پوتین فرش قرمز پهن کرده بود، حقیقت وجود دارد.

و هرچه ترامپ این حقایق را بیشتر نادیده بگیرد و استراتژی صلح خود را ـ نه بر پایه تخصص، بلکه بر اساس خودبزرگ‌بینی غول‌آسا و ضدغربیِ «غیرآمریکایی» خود ـــ بنا کند، این جنگ بیش از پیش به جنگ او تبدیل خواهد شد. و اگر پوتین پیروز شود و اوکراین شکست بخورد، ترامپ و اعتبارش دچار آسیبی جبران‌ناپذیر خواهند شد ـ اکنون و برای همیشه.



يكشنبه ۲ شهريور ۱۴۰۴ - Sunday 24 August 2025
iran-emrooz.net | Wed, 20.08.2025, 19:19




دیدار مقام‌های سوری و اسرائیلی در پاریس
يكشنبه ۲ شهريور ۱۴۰۴ - Sunday 24 August 2025
iran-emrooz.net | Wed, 20.08.2025, 18:33

دیدار مقام‌های سوری و اسرائیلی در پاریس


یوان وارد و گابی سوبلمان / نیویورک تایمز / ۲۰ اوت ۲۰۲۵

مقام‌های سوری و اسرائیلی در پاریس و با میانجی گری آمریکا دیدار کردند؛ تازه‌ترین تلاشی برای بازتنظیم روابطی که طی دهه‌ها خصومت میان دو کشور شکل گرفته است.

این دیدار روز سه‌شنبه میان اسعد الشیبانی، وزیر خارجه سوریه و هیأتی از اسرائیل برگزار شد. این نخستین بار بود که دولت جدید سوریه به‌طور علنی برگزاری مذاکرات مستقیم با همسایه قدرتمند و دشمن دیرینه‌اش را تأیید می‌کرد.

گفت‌وگوها بر کاهش تنش‌ها پس از درگیری‌های مرگبار ماه گذشته میان نیروهای دولتی سوریه و اقلیت دروزی در استان سویدای جنوبی متمرکز بود. خشونت فرقه‌ای در سویدا  بیش از ۱۶۰۰ کشته بر جای گذاشت و اسرائیل را بر آن داشت تا برای دفاع از دروزی‌ها به دمشق حملات هوایی انجام دهد.

دولت اسرائیل واکنشی فوری به خبر این دیدارها نشان نداد. این گفت‌وگوها با میانجیگری توماس باراک، نماینده ویژه آمریکا در امور سوریه انجام شد.

اما شیخ موفق طریف، رهبر معنوی جامعه دروزی اسرائیل، روز چهارشنبه در مصاحبه‌ای گفت که او همراه با ران درمر، وزیر امور راهبردی اسرائیل، در هیأت شرکت کرده است. دفتر درمر از اظهارنظر در مورد این دیدارها با مقام‌های سوری خودداری کرد.

از نظر حقوقی، اسرائیل و سوریه از سال ۱۹۴۸ در وضعیت جنگی قرار دارند و مهم‌ترین نقطه اختلافشان بلندی‌های جولان است؛ منطقه‌ای راهبردی که اسرائیل در جنگ شش‌روزه ۱۹۶۷ تصرف و سپس به خاک خود ملحق کرد. دو کشور در سال ۱۹۷۴ توافقی امضا کردند که با ایجاد منطقه حائل تحت نظارت سازمان ملل، عمدتاً مرزها را آرام نگه داشت؛ اما تلاش‌های سوریه برای بازپس‌گیری این سرزمین هیچ‌گاه به نتیجه نرسید و گهگاه خشونت در این جبهه شعله‌ور شد.

ماه گذشته، احمد الشرع، رئیس‌جمهور سوریه، اسرائیل را متهم کرد که در پی ایجاد «هرج‌ومرج» در کشور است. این اظهارات پس از آن بود که اسرائیل حملاتی هوایی در نزدیکی کاخ ریاست‌جمهوری در دمشق انجام داد و به وزارت دفاع سوریه آسیب رساند. سخنرانی الشرع، صریح‌ترین محکومیت اسرائیل از سوی او از زمان به قدرت رسیدنش در ژانویه – پس از برکناری دیکتاتور سوریه، بشار اسد – بود و تردیدهایی جدی درباره تلاش‌های دیپلماتیک نوپا برای کاهش تنش ایجاد کرد.

دولت جدید سوریه که برای تثبیت کشوری گرفتار پس از ۱۳ سال جنگ داخلی بی‌تاب است، در ماه‌های اخیر تلاش کرده بود تنش‌ها با اسرائیل را کاهش دهد و دهه‌ها انزوا و خصومت میان دو دشمن دیرینه را پایان دهد. از زمان سقوط اسد، ارتش اسرائیل بارها به جنوب سوریه نفوذ کرده و نگرانی‌ها از اشغال طولانی‌مدت را برانگیخته است؛ همچنین صدها حمله هوایی به اهداف نظامی در داخل سوریه انجام داده است.

مقام‌های اسرائیلی اقدامات خود را تلاشی برای جلوگیری از استقرار نیروهای متخاصم در امتداد مرز توصیف کرده‌اند.

آنها همچنین وعده داده‌اند از جامعه دروزی – اقلیتی مذهبی که بخشی کوچک اما اثرگذار از جمعیت اسرائیل را نیز تشکیل می‌دهد – حمایت کنند. در ماه‌های اخیر ارتش اسرائیل استان سویدا – مرکز اقلیت دروزی سوریه – را منطقه ممنوعه برای نیروهای دولتی سوریه اعلام کرده و با حملات هوایی این وضعیت را تحمیل کرده است.

اما حملات اسرائیل به دمشق در ژوئیه نشانه‌ای از تشدید چشمگیر کارزار بمباران بود و در بحبوحه یکی از مرگبارترین موج‌های خشونت فرقه‌ای در سوریه پس از سقوط اسد رخ داد.

از زمان برقراری آتش‌بس در سویدا، این منطقه راهبردی در نزدیکی مرزهای اسرائیل و اردن عملاً از باقی سوریه جدا شده است. سازمان بین‌المللی مهاجرت وابسته به سازمان ملل ماه جاری هشدار داد که استان با «بحران انسانی رو به وخامت» روبه‌رو است؛ بحرانی شامل فروپاشی خدمات عمومی، آوارگی گسترده و مسدود شدن مسیرهای دسترسی.

این بحران، همراه با خشونت، موجب افزایش حمایت در سویدا از حفاظت اسرائیل شده است و در عین حال دروزی‌های سوریه را بیش از هر زمان دیگری از دولت نوپای کشورشان منزوی کرده است.

روز چهارشنبه، شیخ طریف گفت که در پاریس دیداری «بسیار خوب» با آقای باراک، فرستاده آمریکا، داشته و از او خواسته است گذرگاه انسانی برای ارسال کمک‌ها به سویدا باز کند.

باراک در شبکه‌های اجتماعی نوشت که محور مذاکرات «همگرایی منافع همه طرف‌ها، کاهش تنش‌ها و ایجاد تفاهم» بوده است.



يكشنبه ۲ شهريور ۱۴۰۴ - Sunday 24 August 2025
iran-emrooz.net | Wed, 20.08.2025, 18:23




بیش از ۷۰ افغان بازگشتی از ایران در تصادف جان باختند
يكشنبه ۲ شهريور ۱۴۰۴ - Sunday 24 August 2025
iran-emrooz.net | Wed, 20.08.2025, 16:08

بیش از ۷۰ افغان بازگشتی از ایران در تصادف جان باختند


نیویورک تایمز / ۲۰ اوت ۲۰۲۵

مقامات محلی اعلام کردند که بیش از ۷۰ نفر از اتباع افغانستانی اخراج شده از ایران روز سه‌شنبه در یک حادثه اتوبوس در شمال افغانستان جان خود را از دست دادند. این حادثه پس از برخورد اتوبوس با یک کامیون و یک موتورسیکلت در ولایت هرات، در نزدیکی مرز ایران رخ داد. این اتوبوس یکی از بی‌شمار اتوبوس‌هایی بود که در سال جاری پناهجویان افغان اخراج‌شده از ایران را به کشورشان بازمی‌گرداند.

احمدالله متقی، مسئول ارتباطات ولایتی، اعلام کرد که از ۷۸ نفر کشته‌شده در این حادثه، ۷۱ نفر مسافران اتوبوس بودند که از ایران بازمی‌گشتند و ۱۷ نفر از آن‌ها کودک بودند.

حدود ۱.۸ میلیون نفر از اتباع افغانستان که سال‌ها، و برخی دهه‌ها، در ایران زندگی می‌کردند، در سال جاری از این کشور اخراج یا به‌اجبار به افغانستان بازگردانده شده‌اند. این اقدام در پی تعهد مقامات ایرانی به اخراج اتباع بدون مدارک قانونی صورت گرفته است.

افغان‌های بازگشتی، که بسیاری از آن‌ها پس از تسلط مجدد طالبان بر افغانستان در سال ۲۰۲۱ از کشور گریخته بودند، به کشوری بازگشته‌اند که تغییرات زیادی کرده است؛ جایی که اکثر زنان اجازه کار ندارند، دختران نمی‌توانند پس از کلاس ششم به مدرسه بروند و بیش از نیمی از جمعیت ۴۱ میلیونی کشور به کمک‌های بشردوستانه نیاز دارند.

از ماه ژوئن تاکنون، بیش از ۱.۲ میلیون نفر به افغانستان بازگشته‌اند که اکثر آن‌ها در گذرگاه مرزی ولایت هرات پیاده شده‌اند. اندکی پس از جنگ ایران با اسرائیل در ماه مه، مقامات ایرانی شروع به متهم کردن افغان‌ها به جاسوسی برای اسرائیل کردند و اخراج‌های گسترده را شدت بخشیدند.

بر اساس مصاحبه‌های انجام‌شده توسط روزنامه‌نگاران نیویورک تایمز با افغان‌‌های بازگشتی و کارکنان سازمان‌های امدادی که ماه گذشته از مرز بازدید کردند، اکثر اخراج‌ها الگویی مشابه داشته‌اند که بسیاری از افغان‌ها را سردرگم و در شوک فرو برده است.

در ایران، افغان‌‌هایی که در خانه یا محل کارشان دستگیر شده‌اند، به مراکز اخراج فرستاده می‌شوند و سپس با اتوبوس به سمت مرز افغانستان منتقل می‌شوند. پس از آن، آن‌ها وسایل خود را به مرکز ترانزیتی که توسط مقامات افغان‌ و سازمان‌های سازمان ملل متحد مدیریت می‌شود، حمل می‌کنند.

پس از ثبت‌نام به‌عنوان افراد بازگشتی و دریافت کمک‌هزینه، افغان‌‌ها معمولاً سوار اتوبوس‌هایی می‌شوند که توسط دولت افغانستان برای رفتن به شهر هرات، مرکز ولایت، یا کابل، که ۱۸ ساعت با آن فاصله دارد، فراهم شده است.

اتوبوسی که سه‌شنبه شب دچار حادثه شد، به مقصد کابل در حرکت بود. جاده دوطرفه خطرناکی که این اتوبوس در آن تردد می‌کرد، به‌طور مداوم در معرض طوفان‌های شن قرار دارد که دیدن ترافیک مقابل را دشوار می‌کند.

ویدئویی که توسط رسانه خبری افغان‌، عتیلات‌رسانه، در شبکه X منتشر شد، نشان می‌دهد که امدادگران در حال تلاش برای خاموش کردن شعله‌های آتش ناشی از اتوبوس سوخته هستند. بر اساس فهرستی که توسط آقای متقی منتشر شد، اکثر قربانیان از ولایت‌های کاپیسا، پروان و غزنی، در نزدیکی کابل، بودند.اجساد قربانیان روز چهارشنبه به کابل منتقل شدند.

بسیاری از افغان‌‌های بازگشتی بدون شغل و اغلب بدون خانه‌ای که در انتظارشان باشد، به کشور بازمی‌گردند. در کابل، صاحب‌خانه‌ها مستاجران را اخراج می‌کنند تا جا برای خویشاوندان بازگشتی خود باز کنند، در حالی که قیمت مسکن سر به فلک کشیده است.

ایران و همچنین پاکستان، کشور همسایه، دهه‌ها میزبان میلیون‌ها پناهجوی افغان‌، که بسیاری از آن‌ها بدون مدارک قانونی بودند، بوده‌اند.

سازمان‌های بشردوستانه و آژانس‌های سازمان ملل متحد از دولت‌های هر دو کشور خواسته‌اند که بازگشت افغان‌‌ها را به‌صورت تدریجی و انسانی انجام دهند، اما تاکنون موفقیت چندانی حاصل نشده است. این ماه، دولت پاکستان اعلام کرد که اخراج بیش از ۱.۳ میلیون پناهجوی افغان‌ که به‌صورت قانونی در این کشور زندگی می‌کنند را نیز آغاز خواهد کرد.



سقوط "مینی امپریالیسم" شیعی در منطقه
يكشنبه ۲ شهريور ۱۴۰۴ - Sunday 24 August 2025
iran-emrooz.net | Wed, 20.08.2025, 15:15

سقوط "مینی امپریالیسم" شیعی در منطقه


سال‌ها پیش در بحث دوستانه بر سر تنش‌های نظامی و ژئوپولتیکی منطقه با میشل، همکار دانشگاهی لبنانی ساکن بیروت، او از واژه “مینی امپریالیسم شیعه” برای توصیف حضور نظامی جمهوری اسلامی در لبنان، سوریه، عراق و یا یمن استفاده کرد. او می‌گفت که لبنان و کشورهای مشابه در حقیقت به صورت “نیمه مستعمره” از درون اشغال شده‌اند و بسیاری از تصمیمات سیاسی کلیدی در تهران گرفته می‌شود. حزب الله بدون پنهان‌کاری پول و اسلحه‌اش را از ایران می‌گیرد و در خدمت سیاست خارجی و اهداف راهبری این کشور به ویژه در رابطه با اسرائیل است.

کاربرد واژه “مینی امپریالیسم” برای من از آن نظر جالب بود که دخالت‌های قدرت‌های خارجی دغدغه همیشگی بسیاری در کشور ماست، ولی آن چه را که ما بر سر دیگران می‌آوریم را کمتر کسی می‌بیند و یا آن را نقد می‌کند.

میشل مورد لبنان را خیلی خوب و از درون می‌شناسد. او بدون انکار نقش سایر بازیگران خارجی مانند عربستان، اسرائیل، امریکا یا فرانسه در بحران لبنان به ویژگی‌های استعماری جمهوری اسلامی اشاره می‌کند که در عمل دولت و سیاست ملی را نابود کرده و به آن‌ها اجازه نمی‌دهد پای خود را از جنگ‌ها و بحران‌های منطقه‌ای بیرون بکشند.

دخالت‌های منطقه‌ای ایران که از دوران جنگ با عراق با شعار “آزادسازی قدس” و سپس “نابودی اسرائیل”  و گسترش سپاه قدس آغاز شد یکی از تجربه‌های کمیاب در دنیاست. حمید بوزرسلان، جامعه شناس کرد تبار ساکن فرانسه، در کتاب “آنتی دمکراسی در قرن ۲۱” (۲۰۲۵) به نکته اساسی درباره راهبرد جمهوری اسلامی در منطقه (نیابتی‌ها، سپاه قدس) اشاره می‌کند. نویسنده با تحلیل گفتمان رایج در میان رهبران ج.ا. به این نتیجه می‌رسد که ایران شاید تنها کشوری است که سیاست خارجی پرهزینه خود را نه بر اساس منافع ملی که با اهداف مبهم ایدئولوژیک تعریف کرده است.

امروز که در ایران بسیاری حتا در درون حاکمیت هم به خاطر شکست‌های پی‌در‌پی و بزرگ در لبنان، سوریه و یا عراق و نیز شرایط جنگی با اسرائیل و امریکا سخن از ضرورت بازبینی و چرخش سیاست‌های منطقه‌ای می‌گویند این پرسش پیش می‌آید که آیا همان معماران و کارگزاران سیاست ویران‌گر پیشین بدون سنجش شفاف گذشته می‌توانند پیام‌آور طرحی نو برای صلح در این منطقه‌ آشوب‌زده باشند؟ درس‌های گذشته کدامند و چرا بررسی سنجش‌گرانه آن‌چه گذشت و چرایی آن امری اساسی برای پی‌ریزی سیاست خارجی نوین در خدمت صلح است؟  بحث بر سر این است که چه چیزی باید تغییر کند، چگونه و توسط چه کسانی؟ مسئولیت آن‌چه گذشت و خسارت‌های بزرگ آن با کیست؟

پرسش هم‌چنین درباره واکنش و برخورد منفعل نخبگان، نیروهای سیاسی و روشنفکران و حتا دانشگاهیان با ماجراجویی‌های منطقه‌ای ج.ا. مطرح است. چرا در همه این سال‌ها به جز اقلیت کوچک کسان زیادی به نقد این سیاست و پی آمدهای ویرانگر آن برای کشور، توسعه و رفاه عمومی دست نزدند؟ چرا کسی نگفت که این بلندپروازی ماجراجویانه تناسبی با امکانات ایران ندارد؟ چرا کسی نگفت که این راهبرد ویرانگر نقش مهمی در قدرت گرفتن نظامیان در عرصه سیاست (داخلی و خارجی) و اقتصاد داشت؟

واقعیت تلخ این است که بسیاری، از اصلاح‌طلبان حکومتی تا منتقدان سکولار و برخی طرفداران نظام پادشاهی درباره اهداف و پی‌آمدهای این راهبرد سکوت کردند، بی‌تفاوت ماندند و یا آشکار و پنهان به دفاع از آن پرداختند. شماری دل به سویه ضدامپریالیستی و ضداسرائیلی “محور مقاومت” بستند، دیگرانی هم در میان گرایش‌های ناسیونالیستی از “نفوذ منطقه‌ای” ج.ا. چندان بدشان نمی‌آمد و با یادآوری رابطه تاریخی با شیعیان (به ویژه لبنان) از زمان شاه، این کشورگشایی امپریالیستی را به حساب قدرت و اقتدار ایران می‌گذاشتند و رخدادی نیکو برای امنیت ملی.

این سکوت کم و بیش فراگیر در غفلت و بی‌خبری جامعه ما از فاجعه‌ای که در حال وقوع بود نقش داشت. البته اگر با انصاف داوری کنیم باید بگوئیم ج.ا. هم در خلق روایت‌های تبلیغی برای سیاست خارجی خود برای خواب کردن افکار عمومی و نخبگان بسیار ماهرانه عمل کرد. حضور نظامی در سوریه برای حمایت از دولت اسد (پیش از پیدایی داعش) با روایت “مدافعان حرم” یا “اگر در سوریه نجنگیم باید در تهران با داعش بجنگیم” توجیه شد، دخالت منطقه‌ای با امنیت ایران گره خورد و یا ستیز کور با اسرائیل به صورت امری بدیهی و پرسش نکردنی در آمد.

اکنون ج.ا. مانده و یک صورت حساب کلان برای مردم ایران و آوار سنگین چهار دهه ماجراجویی مکتبی بی‌حاصل و ویران‌گر در منطقه. آن‌چه که قرار بود بازدارنده باشد و خاکریزهای دفاعی به تهدید امنیتی کلان تبدیل شده است.

سفر علی لاریجانی دبیر شورای عالی دفاع به عراق و لبنان اولین آزمون دورانی است که در آن سخن از تغییر سیاست جمهوری اسلامی در برخورد با نیروهای نیابتی به میان می‌آید. پرونده لبنان در این میان به خاطر درگیری مستقیم با اسرائیل از حساسیت بیشتری برخوردار است. در حقیقت کاهش تنش با امریکا و اسرائیل بدون توافقی بر سر آینده سلاح‌ها و نیروی نظامی حزب الله بسیار دشوار به نظر می‌رسد. از واکنش‌های انتقادی مقامات لبنانی در جریان سفر لاریجانی و آن‌چه نعیم قاسم، دبیر کل حزب الله، درباره طرح دولت لبنان و تهدید به جنگ داخلی و راه انداختن “نبرد عاشورایی” گفت هنوز بوی صلح نمی‌آید. 

نکته آخر این‌که نمی‌توان از سقوط “مینی امپریالیسم شیعی” و ورشکستگی سیاست‌های منطقه‌ای ج.ا. سخن گفت و یادی نکرد از جوانان و دیگرانی که از همان سال ۱۳۸۸ در خیابان‌ها فریاد “نه غزه، نه لبنان...” سر دادند. آن‌ها در سمت درست تاریخ ایستاده بودند.

کانال شخصی سعید پیوندی
https://t.me/paivandisaeed



" width="640" /> چرا از بیانیه جبهه اصلاحات کهیر زدند؟!
يكشنبه ۲ شهريور ۱۴۰۴ - Sunday 24 August 2025
iran-emrooz.net | Wed, 20.08.2025, 15:12

چرا از بیانیه جبهه اصلاحات کهیر زدند؟!


عصر ایران - بیانیه جبهه اصلاحات با چنان هجمه‌ای از سوی برخی جریانات سیاسی مواجه شده شده که اگر کسی آن را نخوانده باشد، تصور می کند، تعابیری که درباره اش گفته اند، مانند خیانت و وطن فروشی و انفعال و ... منطبق بر محتوای آن است.

بدون سو گیری له یا علیه این بیانیه، مفاهیم به کار رفته در این بیانیه را بازخوانی می کنیم و از منتقدان (شما بخوانید مهاجمان) می پرسیم کدام یک از این بخش ها مصداق وطن فروشی و خیانت است؟

این که چشم ببندند و دهان بگشایند و هر چه فحش سیاسی بلد هستند نثار مخالفان کنند، هنری نیست که بدان افتخار کنند. هنر این است که مثل هر آدم عاقلی، بگویند این بند و این سطر از بیانیه ، به این دلیل نادرست است.

بیایید بخش‌های اصلی این بیانیه را بازخوانی کنیم و از مهاجمان سیاست زده بپرسیم دقیقا کجای این بیانیه خیانت و جنایت است؟ (متن های داخل پرانتر از عصر ایران است).

● بدون بازسازی اعتماد ملی و گشودن باب تعامل سازنده با جهان، هزینه‌های انسانی، مالی و روانی بسیاری بر ملت تحمیل خواهد شد.
(اساساً بدون اعتماد در داخل و تعامل با خارج می شود کشور را اداره کرد؟)

● اقتصاد ایران نیز پیش از جنگ زیر فشار ناترازی‌های مزمن و تصمیمات ناپایدار رو به فرسایش بود و امروز، پیامدهای جنگ در کنار تورم افسارگسیخته، رکود تولید، سقوط ارزش پول ملی و فرار سرمایه، خطر فلج اقتصادی را بیش از هر زمان برجسته‌تر کرده است.
(حالِ اقتصاد ایران - و نه اقتصاد خود و آقازاده هایتان - جز این است که گفته‌اند؟)

● فعال‌سازی «مکانیزم ماشه» تحریم‌های سازمان ملل را بازمی‌گرداند و مشروعیت جنگ آینده علیه ایران را با برچسب «تهدیدکننده صلح» تأمین می‌کند.
(مگر مکانیسم ماشه معنایی جز بازگشت تحریم های رسمی شورای امنیت و رفتن ایران ذیل فصل هفتم منشور ملل - تهدید امنیت جهانی- متحد دارد؟)

● اصلاح از درون، آشتی ملی ، بازگشت به مردم، اصلاحات ساختاری عمیق، آشتی ملی و عفو عمومی، رفع حصر، آزادی زندانیان سیاسی، عقیدتی و فعالان مدنی و پایان دادن به سرکوب منتقدان مصلح برای بازسازی اعتماد ملی و ترمیم شکاف ملت–حاکمیت.
(اصلاح از درون نشود، از بیرون بشود؟! نباید به مردم بازگشت؟ نباید اصلاحات کرد؟ چرا از عفو عمومی و آزادی مخالفان و رفع حصر و ترمیم شکاف ملت و حاکمیت می ترسند؟ کدام یک از این کارها، علیه وطن است که این قدر برآشفته اند؟)

● ترجیح رفاه، آبادانی و کرامت شهروندان، به جای اولویت‌دادن به منازعات ایدئولوژیک
(منازعات ایدئولوژیک مقدم بر رفاه مردم باشد؟!)

● انحلال نهادهای موازی و پایان دادن به چندگانگی در تصمیم‌گیری‌ها و بازگرداندن اختیارات دولت 
(موازی کاری سمّ هر کاری است . بد است دولت منتخب مردم از اختیارات قانونی اش بهره مند شود؟)

● خروج نیروهای مسلح  از حوزه سیاست، اقتصاد و فرهنگ و تمرکز بر وظایف اصلی
(این که یک اصل پذیرفته شده در تمام دنیا و وصیت بنیانگذار نظام - امام خمینی”ره” است.)

● حذف نگاه گزینشی «خودی و غیرخودی»
(فقط موقع جنگ ایران و اسرائیل، خودی و غیر خودی نداریم؟)

● اصلاح رویکرد و مدیریت صدا وسیما و آزادی رسانه‌ها و حذف سانسور
(این خواست همه مردم ایران است که صدا و سیمایی که با پول مردم کار می کند، رسانه مردم باشد. آزادی هم که از شعارهای مبنایی جمهوری اسلامی و دستور قانون اساسی است.)

● تغییر در قوانین مربوط به حقوق زنان
(بهبود وضعیت زنان جز با تغییر یک سری قوانین میسر نمی شود. چرا از تغییر قانون می ترسند؟ مگر نه این است که قانون توسط مجلس وضع و توسط شورای نگهبان تایید می شود؟!) 

● خارج کردن اقتصاد کشور از تیول الیگارش‌های حکومتی و ایجاد فرصت‌های برابر اقتصادی برای همه مردم و فراهم کردن بستر برای سرمایه گذاران داخلی و خارجی
(اقتصاد یک مملکت تیول برخی ها باشد و مردم محتاج نان شب باشند؟)

● اصلاح سیاست خارجی  و بازگشت به جایگاه شایسته ملت با فرهنگ و صلح طلب ایران در نظام بین‌الملل  و اعلام آمادگی تعلیق داوطلبانه غنی‌سازی و پذیرش نظارت آژانس انرژی اتمی در قبال رفع کامل تحریم‌ها، با هدف آغاز مذاکرات جامع و مستقیم با ایالات متحده آمریکا و عادی‌سازی روابط بر اساس عزت، حکمت و مصلحت.
(چرا باید حرف زدن از “بازگشت ایران به جایگاه رفیع بین المللی” باعث می شود بعضی ها کهیر بزنند؟ چرا از مذاکره و عادی سازی روابط بین المللی بر اساس اصول سه گانه رهبری یعنی عزت، حکمت، مصلحت، می ترسند؟ درباره غنی سازی هم یک نظر این است که ادامه یابد و نظر دیگری، تعلیق آن در ازای رفع تحریم هاست؛ عده ای هم می گویند که بعد از بمباران امریکا، اصلا توانش موجود نیست. چگونه عده ای به خود حق می دهند صاحبان هر کدام از این دیدگاه ها را متهم به خیانت کنند؟)

● همگرایی منطقه‌ای برای ایجاد صلح پایدار و استفاده از فرصت تعامل با همسایگان، حمایت از تشکیل کشور مستقل فلسطین مطابق با خواست مردم این سرزمین 
(مگر سیاست جمهوری اسلامی همگرایی منطقه ای نیست و مگر، بد است که حمایت از تشکیل کشور مستقل فلسطینی بر مبنای خواست خود فلسطینی ها در دستور کار باشد؟)

● جمع شدن همه نیروهای سیاسی ملی بر حول محور منافع ملی به جای تداوم مرزبندی‌های مصنوعی و بی‌ثمر
(لابد دوست دارند نیروهای کشور متمرکز شوند روی مرزبندی های مصنوعی و بی خیال منافع ملی شوند)

و در پایان نقدی بر برخی اصلاح‌طلبان که بعد از حملات مهاجمان، منفعل شده و از این بیانیه انتقاد کرده‌اند و بعضا گفته‌اند وقتش نبود و نباید بهانه دست تندروها داد:

اولاً همان سوالی که از اصولگرایان پرسیده‌ایم را از شما هم می‌پرسیم: دقیقاً کجای این بیانیه مشکل دارد؟

ثانیاً اگر امروز که کشور در دو راهی تصمیم گیری است و هر تصمیمی، سرنوشت ملت را برای دهها سال تعیین می کند، همه دلسوزان کشور، نظرشان را نگویند، پس کی باید حرف بزنند؟ وقتی کار از کار گذشت؟!

ثالثاً تندروها دنبال بهانه نیستند، آنها به طور پیش فرض، نیش خود را می زنند؛ حتی اگر بیانیه جبهه اصلاحات درباره لزوم اجرای قانون هوای پاک بود باز هم داد و قال شان به راه بود چون برخلاف دستور حضرت علی علیه السلام که فرمودند: “بنگر چه چیزی گفته می‌شود، نه این که چه کسی می‌گوید” به گوینده می‌نگرند و با محتوا کاری ندارند.

دلسوز ایران باشیم و نگذاریم از دست برود.



دل فولاد هنوز مانده در راه مصدق
يكشنبه ۲ شهريور ۱۴۰۴ - Sunday 24 August 2025
iran-emrooz.net | Wed, 20.08.2025, 14:58

دل فولاد هنوز مانده در راه مصدق


به مناسبت سالگرد کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲

«از برای من ویران سفر گشته مجالی دمی استادن نیست
منم از هر که در این ساعت غارت زده تر
همه چیز از کف من رفته به در
دل فولادم با من نیست
همه چیزم دل من بود و کنون می بینم
دل فولادم مانده در راه. »
“نیما یوشیج”

با گذشت بیش از هفتاد سال از کودتای ۲۸ مرداد، قلب مصدق که در دفاع از حقوق ملت ایران در برابر دشمنان داخلی و استعمارگران خارجی چون فولاد بود، همچنان پرتپش و منتظر در محل خانه شماره ۱۰۹ خیابان کاخ تهران است، چشم به راه فرا رسیدن آزادی، دموکراسی، رفاه و شادابی پایدار برای ملت ایران.

مصدق در دامان مادری بزرگ شد که از نوادگان عباس میرزا بود. نجم السلطنه نخستین بیمارستان مدرن ایران «نجمیه» را بنیان گذارد. پس از درگذشت مادرش، مصدق تا زنده بود بر اداره ی امور این بیمارستان سرپرستی کرد و در ۱۴ اسفند ۱۳۴۵ در همانجا به خواب ابدی فرو رفت. از مادر و زنی چنین سترگ و ستبر بود که مصدق آموخت در راه پیشبرد و دفاع از حقوق مردم، نبایستی از ناسزا گویی بی همه چیزان نومید شد. می گویند که تا آخرین نفس، او دو چیز را در زندگی بیش از همه دوست داشت: ایران و مادرش.

نخستین یادگاری از پدر، میرزا هدایت‌الله وزیر دفتر، گرفتن عنوان مصدق السلطنه از ناصرالدین شاه بود که در سن نُه سالگی به مناسبت درگذشت پدرش به او رسید - اگرچه با نام دکترمصدق بود که شهره ی آفاق ایران و جهان شد. لیک بالاتر از لقب، آنچه از پدر برایش باقی ماند، مستوفی گری بود. او فراگرفت که در زندگی فردی و اجتماعی عصر جدید، تمشیت و نظارت درست بر  دخل و خرج در امور مالی است که به انسان، جامعه و کشور، آزادی، استقلال و احترام می بخشد. بر اثر تجربه ی کار مستوفی گری، مصدق به نیکی درک کرد که وابستگی مالی چه برای شخص و چه در امر کشورداری و سیاست، زود و یا دیر، فساد و مکافات به بار می آورد.

مصدق در سفرهایش به خارج کشور و ادامه تحصیل در فرانسه و سویس بود که بیش از پیش آموخت که ایران و جهان دارای وجه انسانیت مشترک و بهم پیوسته هستند. او به ژرفی دریافت که می بایستی هم ایرانی بود وهم آنچه موجب پیشرفت و خوشبختی بشر است را از فرهنگ های دیگر آموخت. زندگی توام با تحصیل و کارآموزی در رشته ی حقوق در نوشاتل سویس را بیش از هر جایی پسندید تا آنجا که می خواست تابعیت دوم خود را از کشور سویس بگیرد. لیک، تلگرامی از رئیس الوزرای وقت، مشیرالدوله، که او را برای خدمت در مقام وزات عدلیه (دادگستری) به تهران فراخوانده بود، سرنوشت او را به عنوان میهن پرست ایرانی رقم زد.

در کوران انقلاب مشروطیت و همنشینی با مشروطه خواهان و بویژه برجستگانی چون علی اکبر دهخدا، حاج میرزا یحیی دولت آبادی، مستوفی الممالک و احتشام السطنه بود که هویت، رویه و رویکردش با آرمان ها و رویه ی مشروطه خواهی، انساندوستی و میهن پرستی گره خورد و بر اثر یافتن تجربه های سترگ اجتماعی و سیاسی آبدیده شد. این تجربه های استثنایی شامل وکالت در مجلس، وزارت، معاونت وزیر و والیگری بود.

مصدق در دوره ی والیگری فارس با کودتای ۱۲۹۹ سید ضیاء الدین طباطبایی و رضا خان میرپنج که سپس به نام سردار سپه ملقب شد، رویارویی کرد. در سالهای پس از آن از رئیس الوزرایی سردار سپه در سلطنت احمد شاه پشتیبانی کرد. در نهم آبان ماه ۱۳۰۴، در مقام نماینده مجلس شورای ملی، با شاه شدن سردار سپه مخالفت اصولی کرد. او چنین گفت: 

«ما می‌گوییم که سلاطین قاجاریه بد بوده‌اند، مخالف آزادی بوده‌اند، مرتجع بوده‌اند، خوب حال آقای رئیس‌الوزراء پادشاه شد، اگر مسئول شد که ما سیر قهقرایی می‌کنیم. امروز مملکت ما بعد از بیست سال و این همه خونریزی‌ها، می‌خواهد سیر قهقرایی بکند و مثل زنگبار بشود، که گمان نمی‌کنم در زنگبار هم این‌طور باشد که یک شخص هم پادشاه باشد و هم مسئول مملکت باشد.

اگر گفتیم که ایشان پادشاه و مسئول نیستند آن وقت خیانت به مملکت کرده‌ایم برای این‌که ایشان در این مقامی که هستند موثر هستند همه کار می‌توانند بکنند.

در مملکت مشروطه، رئیس‌الوزراء مهم است نه پادشاه، پادشاه فقط می‌تواند به‌واسطه رای عدم اعتماد مجلس، یک رئیس الوزرایی را بفرستد که در خانه‌اش بنشیند یا به واسطه تمایل مجلس، یک رئیس‌الوزرایی را به کارد بگمارد. خوب اگر ما قائل شویم که آقای رئیس‌الوزرا پادشاه بشوند آن‌ وقت در کارهای مملکت هم دخالت کنند و همین آثاری که امروز از ایشان ترشح میکند، در زمان سلطنت هم ترشح خواهد کرد؛ شاه هستند، رئیس‌الوزراء هستند، فرمانده کل قوا هستند؛ بنده اگر سرم را ببرند، تکه‌تکه‌ام بکنند، و آقای سید یعقوب [نماینده مجلس که جانبدار پادشاهی رضا خان بود] هزار فحش به من بدهد، زیر بار این حرف‌ها نمی‌روم.

بعد از بیست سال خون‌ریزی. آقای آقا سید یعقوب! شما مشروطه‌خواه بودید، آزادی‌خواه بودید. ابتدا خودم شما را در این مملکت دیدم که پای منبر می‌رفتید و مردم را دعوت به آزادی می‌کردید؛ حالا عقیده شما این است که یک کسی در مملکت باشد که هم شاه باشد، هم رئیس الوزراء باشد، هم حاکم؟! اگر اینطور باشد که ارتجاع صرف است، استبداد صرف است‏. پس چرا خون شهدای راه آزادی را بی‌خود ریختند؟! چرا مردم را به کشتن دادید؟! می‌خواستید از روز اول بیایید بگویید که ما دروغ گفتیم و مشروطه نمی‌خواستیم؛ یک ملتی است جاهل، و باید با چماق آدم شود.»

باری، رضا خان، رضا شاه شد.

مصدق در سالهای ۱۳۰۵ تا ۱۳۰۷ نماینده مجلس ششم شورای ملی بود و در کنار اشخاصی چون سید حسن مدرس، از انگشت شمار نمایندگان منتقد سیاست های رضا شاهی به شمار می آید. با اوج گرفتن استبداد رضا شاه، مصدق ۱۲ سال را تبعید گونه در احمد آباد سپری کرد. در تیر ماه ۱۳۱۹ او به وسیله شهربانی رضا شاه دستگیر و به زندان بیرجند فرستاده شد. در آذر ماه همان سال، پس از درخواست ارنست پرون از ولیعهد، محمد رضا جوان از پدرش رضا شاه، برای آزادی مصدق میانجیگری کرد. مصدق از زندان بیرجند آزاد شد و در احمد آباد زیر نظر شهربانی قرار گرفت. مصدق تا زنده بود از محمد رضا شاه بابت این میانجیگری سپاسگزار بود. در سالهای پسین مصدق به شاه گفته بود که من به پدر شما باور نداشتم ولی به شما اعتقاد دارم. در زمان نخست وزیری دوباره در پی قیام ملی سی ام تیر ۱۳۳۱، مصدق در پشت قرانی برای محمد رضا شاه چنین نوشت: «دشمن قران باشم اگر بخواهم بر خلاف قانون اساسی عمل کنم و همچنین اگر قانون اساسی را نقض کنند و رژیم مملکت را تغییر دهند من ریاست جمهور را قبول نمایم.»

پس از اشغال ایران به وسیله ی متفقین و سقوط رضا شاه، در نخستین انتخابات مجلس (دوره چهاردهم) به سال ۱۳۲۲، مصدق با بیشترین رای به عنوان نماینده اول تهران انتخاب شد. مبارزات مصدق علیه دخالت خارجی و استبداد داخلی با تحصن در کاخ شاه در پاییز ۱۳۲۸ و تشکیل جبهه ملی ایران، به اوج رسید. سرانجام در تداوم این مبارزات و با پشتیبانی جمهور گسترده مردم، نمایندگان جبهه ملی در ۲۹ اسفند ۱۳۲۹، لایحه ملی شدن صنعت نفت ایران را به تصویب مجلس شورای ملی و توشیح محمد رضا شاه رساندند. از آن سال تا کنون، ۲۹ اسفند هر سال روزی است برای بزرگداشت سروری و عاملیت ملت ایران در تعیین سرنوشت خود.

با داشتن چنین توشه ی پرباری بود که مصدق بنابر اراده عمومی مردم و رای تمایل نمایندگان مجلس شانزدهم در اردیبهشت سال ۱۳۳۰ و تایید محمد رضا شاه، نخست وزیر ایران شد. هدف دولت او دو چیز بود: اجرای قانون ملی شدن صنعت نفت و برگزاری انتخابات آزاد. مصدق قویا این انتظار را داشت که دولت انگلستان به کمک سرسپردگان داخلی اش به هرگونه مبارزه همه جانبه آشکار و پنهان توام با ترفند و کارشکنی علیه او دست بزند تا او و همکارانش را از پیشبرد اهداف ملت ایران بازدارد. لیک او انتظار این را نداشت که پادشاه مملکت با زد و بند با سرویس های مخفی آمریکا و انگلیس و همکاری آخوندها علیه او کودتا کند.

مصدق می خواست که پادشاه متکی به دولت خدمتگزار مردم و ملت باشد، شاهی که بنابر اصول مشروطیت تنها سلطنت می کند و بری از مسوولیت حکومتگری است. شوربختانه محمد رضا شاه می خواست که هم سلطنت کند و هم حکومت.

مصدق قوای مملکت را ناشی از ملت می دانست. در مقابل، محمد رضا شاه، قوای مملکت را ناشی از شاه می دانست. مصدق به توانایی و مشارکت مردم باور داشت. شاه توانایی را از آن خود می دانست. مصدق شاهی می خواست متکی بر ملتش که همواره قدرش را بدانند تا مبادا روزی یک قدرت خارجی شاه را به مقام قدرت برساند و روزی دگر، او را بردارد. شوربختانه پندار و کردار محمد رضا شاه زیر چنبره ی قدرت های خارجی گرفتار بود و ماند.

در ۲۵ مرداد ۱۳۳۲، با ترغیت ملکه ثریا و خواهرش اشرف پهلوی، شاه با برنامه ریزی و کمک دولت های آمریکا و انگلستان و همکاری آخوندها به سرکردگی کاشانی و بهبهانی، ارتشی ها و سایر خود فروختگان، علیه دولت قانونی محمد مصدق کودتا کرد. کودتا پس از شکست نخستین در ۲۸ مرداد موفق شد. افسوس آنچه شاه نفهمید و نخواست بفهمد این بود که این کودتا تنها علیه شخص مصدق نبود. در بنیادش، کودتا علیه مشروطیت بود. کودتایی بود علیه باور داشتن به توانایی های ملت ایران و داشتن حق مشارکت مردم در اداره و گزینش سرنوشت خویش. کودتایی بود در نفی ادامه ی رویاپردازی قلب هایی پر تپش و سرهایی پر آرزو برای ایرانی آزاد، دموکرات، شاداب و آباد.

صبح روز ۲۸ مرداد، دکتر حسین فاطمی، وزیر خارجه دولت ملی به همراه پسر خواهرش، دکتر سعید فاطمی، برای آخرین دیدار در منزل نخست وزیر بودند. هنگام ترک منزل، دکتر فاطمی رو به دکتر غلامحسین مصدق، پسر مصدق، چنین پیش بینی کرد که رویه مصدق در قبال کودتا، دولت او و سر یارانش را به باد خواهد داد، ولی افزود، ما همچنان با دکتر مصدق خواهیم بود. آخرین فریاد فاطمی پیش از تیربارانش در مقابل جوخه ی آتش، «زنده باد مصدق» بود!


حوض قلبی شکل و دل فولاد در راه مانده مصدق

در روز ۲۸ مرداد، مصدق بهمراه نزدیکترین یارانش در خانه مانده بود. از بعد از ظهر، ارتشی های کودتا چی خانه را زیر رگبار گلوله گرفته بودند. سرهنگ ممتاز و سایر سربازان وفادار به دولت قانونی، از خانه ی نخست وزیر با شهامتی بی نظیر دفاع می کردند و بر عهد خود استوار بودند که تا آخرین فشنگ و نفس مقاومت کنند. مصدق می خواست که همانجا کشته شود. یارانش به او التماس کردند که به خاطر سربازهای فداکار و سایر بی گناهان، خانه را ترک کند که سرانجام چنین کرد، اگرچه دل فولادی اش که آکنده از امید و  آرزوهای بزرگی برای ایران بود را در آن خانه به جای گذارد.

در عکس های خانه ی مصدق از روز ۲۸ مرداد، نشانه های تخریب و غارت خانه بوسیله رجاله ها هویداست . اما حوضی با شکل قلب در حیاط دست نخورده به نظر می آید! چه کسی این قلب را در خانه ی مصدق ساخته و نگارده بود؟ حوضی که حتی کودتاچیان به آن صدمه نزدند! شاید او پیشاپیش متوجه اهمیت نمادین این حوض برای تاریخ ایران بود. شاید او پنداشته بود که مصدق دلش را در روز ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ پیش از ترک منزلش به شمایل آن حوض در آنجا خواهد گذاشت تا همچنان برای فرا رسیدن آمال ملت ایران بتپد. تا سرانجام روزی برسد که ملت ایران با رسیدن به آزادی و دموکراسی قرین آسایش بشود و دیگر نیازی به تپیدن دل مصدق نباشد. در چنان روزی، کودتای ۲۸ مرداد از موضوع روز خارج می شود و تنها روایتی برای تاریخ نگاران می شود.

تا آنروز در هر ۲۸ مردادی، دل فولادی در راه مانده مصدق،  بیش از هر روزی برای ایران در تپش و اضطراب است.

پی نوشت با متن کامل شعر نیما یوشیج:

دل فولادم

ول کنید اسب مرا
راه توشه ی سفرم را و نمد زینم را
و مرا هرزه درا،
که خیالی سرکش
به در خانه کشاندست مرا.

رسم از خطه ی دوری، نه دلی شاد در آن.
سرزمینهایی دور
جای آشوبگران
کارشان کشتن و کشتار که از هر طرف و گوشه ی آن
می نشاندید بهارش گل با زخم جسدهای کسان.

فکر می کردم در ره چه عبث
که ازین جای بیابان هلاک
می تواند گذرش باشد هر راهگذر
باشد او را دل فولاد اگر
و برد سهل نظر در بد و خوب که هست
و بگیرد
مشکلها آسان.
و جهان را داند
جای کین و کشتار
و خراب و خذلان.

ولی اکنون به همان جای بیابان هلاک
بازگشت من میباید، با زیرکی من که به کار،
خواب پر هول و تکانی که ره آورد من از این سفرم هست هنوز
چشم بیدارم و هر لحظه بر آن می دوزد،
هستیم را همه در آتش بر پا
شده اش می سوزد.

از برای من ویران سفر گشته مجالی دمی استادن نیست
منم از هر که در این ساعت غارت زده تر
همه چیز از کف من رفته به در
دل فولادم با من نیست
همه چیزم دل من بود و کنون می بینم
دل فولادم مانده در راه.
دل فولادم را بی شکی انداخته است
دست آن قوم
بداندیش در آغوش بهاری که گلش گفتم از خون وز زخم.
وین زمان فکرم این است که در خون برادرهایم
ـــ ناروا در خون پیچان
بی گنه غلتان در خون ـــ
دل فولادم را زنگ کند دیگرگون.

(برداشت متن شعر از تارنمای شعر نو)

*یادداشت: دو چیز الهام بخش من برای نوشتن این مقاله بوده است: ۱) دیدن و چند سال اندیشیدن به حوض قلبی شکل خانه ی مصدق که بنابرعکس های روز کودتای ۲۸ مرداد از هجوم کودتاگران در امان مانده بود؛ ۲) کتاب «فولاد قلب» به قلم زنده یاد مصطفی اسلامیه، نویسنده و روزنامه نگار، در باره ی زندگی دکتر محمد مصدق (انتشارات نیلوفر، تهران، ۱۳۸۱). از قرار، اسلامیه عنوان کتابش را بنابر شعری از نیما یوشیج توام با بازنویسی بخشی از آن که در سرآغاز کتابش درج شده، برگزیده است. در کنار سایر آثارش، اسلامیه نویسنده ی زندگینامه ای از نیما یوشیج نیز است. به تاکید، در این مقاله عنوان کتاب اسلامیه الهام بخشم بوده و تیتر مقاله را هم وامدار او هستم. با سپاس از او و یادش گرامی باد.


نظر خوانندگان:


■ با درود، سپاس از این مقاله‌ی پربار. مصدق تا ابد زنده است و اکنون بیشتر که حتا کسانی که ادعای دوستی و علاقه و احترام نسبت به آن مرد بزرگ دارند، ساعتها بحث می کنند که آیا واقعه ۲۸ مردا کودتا بود یا نه و اینکه آیا ملی کردن نفت به نفع منافع ملی بود یا نه. به نظر می رسد که ۴۶ سال جنایت و سکوت نخبگان این کشور را قانع کرده است که مقاومت میهن‌دوستان در مقابل سرمایه‌داری جهان قدرتمند که اکنون که تمام منابع جهان ضعیف را بلعیده است تصمیم دارند مردمان این جهان را نابود کرده تا شاید سرزمین‌های آنها را سکنه خالی کنند تا بتوانند برای آینده نه چندان دور جا برای خودشان به اندازه کافی داشته باشند. جنگ اسرائیل علیه مردم غزه که صدای کسی را در نمی‌آورد نمونه‌ای از آینده‌ای نزدیک است. ایجاد کشورهای اسلامی متعصب که افتخارشان نه پیشرفت علمی و پیشرفت رفاه مردمانشان که داشتن اعتقاد مذهبی خاصی است، هم یکی از همین برنامه‌ها بوده است. در واقع ایجاد حکومت‌هایی اقتدارگرا و خرافه‌گرا بهترین راه برای پیشبرد برنامه‌های این کشورهای به اصطلاح پیشرفته و دموکرات است.
پایدار باشید / ایرانی


■ با سپاس از توجه شما هم میهن گرامی “ایرانی”.
نکات شما هم تامل‌آور است و هم تاسف‌بار. بی‌شک دموکراسی و اخلاق در سراسر جهان زیر هجوم بزرگی است و امیدوارم آزادی خواهان و دموکراسی خواهان با همبستگی و کوشش بیشتری در مقابل این هجوم بیاستند و بر آن غلبه کنند.
پیروز باشید / حمید اکبری




يكشنبه ۲ شهريور ۱۴۰۴ - Sunday 24 August 2025
iran-emrooz.net | Wed, 20.08.2025, 11:38




ملی کردن نفت، بر ضد منافع ملی؟ ">
يكشنبه ۲ شهريور ۱۴۰۴ - Sunday 24 August 2025
iran-emrooz.net | Wed, 20.08.2025, 11:22

ملی کردن نفت، بر ضد منافع ملی؟


شهرام اتفاق:‌ «ملی شدن صنعت نفت ایران» یک پروژه سیاسی و یک خطای استراتژیک در تاریخ ایران است. درباره اهمیت مسئله نفت نباید دچار خطای زمان‌پریشی شد. در سال ۱۹۰۱ که «ویلیام ناکس دارسی» قرارداد اکتشاف نفت را با حکومت ایران منعقد کرد، سهم نفت از سبد سوخت جهان ۵ درصد بود و هرگز به‌عنوان طلای سیاه شناخته نمی‌شد. آنها پس از هزینه‌های زیاد در سال ۱۹۰۸ موفق به کشف نفت شدند. ایران به‌عنوان مالک منابع باید به‌سمت به‌روز کردن قرارداد و افزایش سهم خود می‌رفت. به‌گفته «سر فرانسیس شپرد» (سفیر وقت انگلیس در ایران) پس از جنجال‌هایی که پیرامون پیش‌نویس قرارداد «گس–گلشائیان» شکل گرفت، شرکت انگلیسی با رزم‌آرا، نخست‌وزیر وقت، توافق کرده بودند که سود قرارداد ۵۰-۵۰ باشد، اما رزم‌آرا در ۱۶ اسفند ۱۳۲۹ از سوی فداییان اسلام، ترور شد و طرح مصدق و جبهه ملی با عنوان «ملی شدن صنعت نفت» به تصویب رسید که با لغو کردن قرارداد دارسی، منجر به غرامت، تحریم‌ها و بحران‌های اقتصادی شد.

کوروش احمدی: اولین تلاش برای ملی کردن صنعت نفت، از سوی خود رضاشاه صورت گرفت. در سال ۱۳۱۲ رضاشاه قرارداد دارسی را در بخاری انداخت و به هیئت دولت دستور لغو امتیازات شرکت انگلیسی را صادر کرد. این دستور بعد از سه‌سال مذاکره تیمورتاش با شرکت انگلیسی بود و آنها به‌هیچ‌عنوان حاضر به تغییر قرارداد نبودند و بنابراین چاره‌ای جز ملی کردن صنعت نفت باقی نمانده بود. آمریکایی‌ها با عربستان قرارداد ۵۰-۵۰ منعقد کرده بودند و مصدق هم دنبال چنین قراردادی برای ایران بود. در سخنرانی‌ای که مصدق در مهر ۱۳۳۰ ایراد کرده، می‌گوید: «اگر انگلیس ۵۰-۵۰ را در همان زمان مجلس پانزدهم قبول می‌کرد، ما هیچ مشکلی با شرکت انگلیسی پیدا نمی‌کردیم.» انگلیس ابدا حاضر به پذیرش ۵۰-۵۰ نشده بود و تنها قبول کرده بود سهم ایران در هر تُن از ۴ شیلینگ، ۶ شیلینگ شود. در تحلیل وقایع تاریخی باید به روند تحولات توجه داشت. در آن دوران، ملی کردن و استعمارزدایی، جریان غالب جهانی بود. این مسئله را نباید به یک پروژه سیاسی یا توطئه تقلیل داد.



۲۰هزار درخت در پارک‌های تهران خشک شدند
يكشنبه ۲ شهريور ۱۴۰۴ - Sunday 24 August 2025
iran-emrooz.net | Wed, 20.08.2025, 10:31

۲۰هزار درخت در پارک‌های تهران خشک شدند


کاج‌های پارک‌های جنگلی تهران دیگر امکان ادامه زندگی ندارند؛ این را آخرین آمارها از وضعیت خشکیدگی و آفت سوسک پوستخوار نشان می‌دهد که سال‌هاست به‌دلیل تنش آبی به جان درختان سرخه‌حصار، چیتگر، لویزان و خرگوش‌دره افتاده‌اند. تا پایان تابستان سال ۱۴۰۳ نزدیک ۱۶ هزار درخت در این پارک‌ها با خشکی قطعی روبه‌رو شده‌بودند و حالا تعداد آنها از سال گذشته حداقل ۲۰ هزار اصله افزایش پیدا کرده است. این عددی است که هومن روانبخش، عضو هیئت‌علمی موسسه تحقیقات جنگل‌ها و مراتع کشور به «هم‌میهن» اعلام می‌کند.

سازمان منابع‌طبیعی می‌گوید، درختان این پارک‌ها به سن دیرزیستی رسیده‌اند و با برنامه‌های انجام‌شده به سمت احیای پارک‌ها می‌روند و جایگزینی درختان خشک و آسیب‌دیده در دستور کار آنهاست. معاونان خدمات شهری مناطق ۲۱ و ۱۳ هم می‌گویند، آفت و خشکسالی قطعی حدود سه تا چهار درصد درختان پارک‌های چیتگر و سرخه‌حصار را درگیر کرده‌ و کاشت نهال‌های جایگزین غیر از کاج آغاز شده است.

حالا بخش زیادی از درختان خشکیده و پلاک‌خورده چیتگر قطع شده‌اند و زمین‌های خالی بیشتری در پارک به‌چشم می‌خورد؛ چون نهال‌های جایگزین سن کمی دارند و هنوز جای خالی کاج‌های سالخورده را پرنکرده‌اند. اهالی می‌گویند، روند آبیاری درختانی که در معابرند، نسبت به سال قبل بهتر شده است و تا وقتی نهال‌های جوان جایگزین کاج‌های آفت‌زده چیتگر شوند، سال‌ها زمان می‌برد و هنوز حال چیتگر خوب نشده است.

معاون برنامه‌ریزی اداره کل منابع‌طبیعی و آبخیزداری استان تهران ۲۱ مردادماه امسال هشدار داده بود؛ «به‌دلیل تنش‌های آبی و عدم آبیاری مناسب توسط شهرداری تهران، پارک‌های جنگلی تهران ازجمله چیتگر، سرخه حصار، لویزان و مهرآباد در معرض خطر خشکیدگی و بروز آفت سوسک پوستخوار قرار گرفته است.» سوسک پوستخوار آفت ثانویه درخت کاج است و زمان سرزندگی و سلامتی درخت به آن نفوذ نمی‌کند، اما تنش آبی و آبیاری کم به‌صورت مداوم، کاهش ارتفاع سفره‌های آب زیرزمینی و عوامل دیگر درخت را ضعیف و مستعد ابتلا به آفت می‌کنند.

در سال‌های گذشته قراردادی برای واگذاری مدیریت پارک‌های جنگلی ـ از سازمان منابع‌طبیعی به شهرداری‌های مناطق ـ بسته و وظیفه آبیاری درختان و جلوگیری از ابتلا به آفات، به شهرداری‌ها سپرده شد. تا سال گذشته قرار بود درختان آفت‌زده و خشک این جنگل‌ها قطع و با درختان چهارساله و پهن‌برگ بومی تهران جایگزین شوند، به چیتگر حداقل دو دوره به میزان ۱۰۰ لیتر بر ثانیه حقابه اختصاص پیدا کند و اگر درختان پس از آبیاری رشد نکردند، قطع شوند. علاوه بر این قرار بود، عملیات کف‌شکنی برای شش‌حلقه چاه سرخه‌حصار انجام شود.

شهریار زمانی‌پور، معاون فنی سازمان منابع‌طبیعی استان تهران، به هم‌میهن می‌گوید که اگر شرایط فعلی از نظر تنش آبی و آفت در پارک سرخه‌حصار ادامه پیدا کند، حداقل ۷۰ تا ۸۰ درصد درختان آن باید جایگزین شوند: «تا امروز حدود ۱۰ درصد از درختان آسیب‌دیده پارک‌های سرخه‌حصار و چیتگر قطع و خارج شده‌اند، اما به همین اندازه و بیشتر از این رقم، درخت آفت‌زده در این دو پارک وجود دارد. باتوجه به اینکه این درختان به سن دیرزیستی رسیده‌اند و آفت هم پخش شده است، پیش‌بینی می‌کنیم که این درصد افزایش پیدا ‌کند.»

او می‌گوید، پارک جنگلی چیتگر هم از نظر تعداد میزان آفت‌زدگی و آسیب درختان تقریباً شرایط مشابهی دارد:«برای جلوگیری از شیوع این آفت، امکان سم‌پاشی در همه پارک وجود ندارد؛ چون مردم رفت‌وآمد می‌کنند و ممکن است به اکوسیستم جانوری و گیاهی هم آسیب برسد. کافی است ۱۰ درخت آلوده در محیط باقی بماند، همان درختان سبز می‌توانند به منبع شیوع آفت تبدیل شوند. در برخی موارد این درختان ظاهری سبز دارند و مردم می‌گویند که نباید قطع شوند، درحالی‌که همین درخت سبز، آلوده است. درخت خشک که دیگر منبع شیوع آفت نیست.»

آنطور که معاون فنی سازمان منابع‌طبیعی استان تهران توضیح می‌دهد، برای قطع درختان آلوده به آفت و خشک‌شده،‌ ابتدا باید فرآیندهای قانونی و اخذ مجوز و نشانه‌گذاری طی شود و در مراحل بعدی به مزایده گذاشته و قطع شوند. درنهایت برنده مزایده حقوق دولت را به خزانه واریز می‌کند و بعد چوب می‌زند: «دهه‌ها پیش درختان پارک‌های جنگلی با هدف زراعت چوب کاشته شده‌اند، نه گسترش فضای سبز و به همین‌ دلیل از یک‌گونه انتخاب شده‌اند. وجود تنها یک گونه گیاهی یا جانوری در یک محدوده، جمعیت آن را مستعد ابتلا به بیماری و آفت می‌کند.

مجموع عوامل مختلف از تنش آبی تا کاشت یک گونه خاص، باعث شده است که درختان به آفت سوسک پوستخوار مبتلا شوند. درختکاری‌های سرخه‌حصار، چیتگر و سایر پارک‌های جنگلی حدود ۶۰-۵۰ سال پیش ایجاد شده‌اند و  ضریب بالایی از آنها به‌مرور به همین آفت مبتلا می‌شوند و به همین دلیل باید قطع و جایگزین شوند. ما برای بهبود این شرایط برنامه‌ریزی کرده و با شهرداری‌ها هماهنگ شده‌ایم که به‌مرور این درختان را با کشت مختلط جایگزین کنیم. تا امروز هم قوه‌قضائیه، آبفا، رئیس دادسرای ناحیه ۳۷، معاون حقوق عامه دادسرا و نهادهای دیگر در این روند پیگیر شده‌اند.»

زمانی‌پور توضیح می‌دهد که تعداد درختان آسیب‌دیده در پارک جنگلی لویزان کمتر است؛ چون شرایط آبیاری بهتری داشته‌اند و به شدت پارک‌های دیگر ضعیف نشده‌اند. با پیگیری از شهرداری چاه‌های از رده خارج‌شده سرخه‌حصار هم در حال مرمت است و استخر آن مرمت و پر شده است. همه مجموعه‌ها از دستگاه‌های نظارتی و منابع‌طبیعی استان تا شهرداری‌های مناطق تلاش می‌کنند که درختان بیمار و خشک آفت‌زده را خارج و با گونه‌های پهن‌برگ و چندگونه‌ای جایگزین کنیم؛ چون این گونه‌ها هم مقاوم‌اند، هم با زیست‌بوم منطقه سازگاری دارند.

بیماری دو تا سه درصد درختان چیتگر

سال گذشته اعلام شد که قرار است برای آبیاری درختان چیتگر، ساخت تصفیه‌خانه خرگوش‌دره و استفاده از پساب آن در دستور کار قرار گیرد. محمدجواد خسروی، شهردار منطقه ۲۲، دی‌ماه ۱۴۰۳ گفته بود: «برای حفظ بوستان جنگلی چیتگر عملیات حفاری و سه هزار متر لوله‌گذاری با دبی ۲۰۰ لیتر بر ثانیه و انتقال آن به مخازن آب، قنوات و چاه‌ها انجام شده و در آینده‌ای نزدیک شاهد حجم آب ۵۰۰ لیتر بر ثانیه در ۸۷۰ هکتار اراضی پارک جنگلی چیتگر خواهیم بود.» آنچه تا امروز برای آبیاری درختان پارک جنگلی چیتگر انجام شده، استفاده از پساب شهرک شهید باقری، استفاده از حقابه حدود ۴۰ لیتر بر ثانیه از سد امیرکبیر و حجم آب حدود ۴۰ لیتر بر ثانیه از طریق چاه‌های فاز شرقی و غربی است.

ایمان گودرزی، معاون خدمات شهری منطقه ۲۲ تهران هم به هم‌میهن توضیح می‌دهد که درحال‌حاضر پسابی که چیتگر را تغذیه می‌کند، از شهرک شهید باقری تامین می‌‌شود و قراردادی برای ساخت تصفیه‌خانه چیتگر منعقد شده است: «طی واکاری و عملیات بهداشتی و پرورشی سال ۱۴۰۳، تعدادی درخت آفت‌دار در چیتگر حذف و حدود ۲۰ تا ۲۵ هزار درخت کاشته شد.

به کمک لوله‌گذاری که سال قبل برای انتقال پساب به چیتگر انجام دادیم، حدود ۷۰ لیتر بر ثانیه از پساب تصفیه‌خانه شهرک شهید باقری را به فاز شرقی و غربی منتقل می‌کنیم. حدود ۴۰ لیتر بر ثانیه آب خام توسط شرکت آبفا از سد امیرکبیر به ما تخصیص داده می‌‌شود اما درحال‌حاضر این حقابه کمتر شده است. علاوه بر این حدود ۴۰ لیتر بر ثانیه هم از طریق هفت چاهی که در فاز غربی و شرقی پارک وجود دارد، تامین می‌کنیم. درمجموع بیشتر منابع آبی این پارک پایدارند و وضعیت آبیاری در حدود ۸۷۰ هکتار فاز شرقی و غربی بهتر از سال‌های گذشته انجام می‌شود.

گودرزی توضیح می‌دهد که این آبیاری برای درختان سوزنی‌برگ و پهن‌برگ آن انجام می‌شود: «ما توافق‌نامه‌ای با شرکت فاضلاب داشتیم و طبق آن با اعتبارات شهرداری به دنبال عقد قرارداد برای احداث تصفیه‌خانه در پارک چیتگر هستیم.»

معاون خدمات شهری منطقه ۲۱ می‌گوید، در طرح بهداشتی و پرورشی اخیر، ۶۰ تا ۷۰ درصد از درختان آلوده و دارای آفت، از پارک خارج  شده و دنبال این هستیم که باقی درختان آلوده را هم در سال‌جاری از پارک خارج کنیم تا این عملیات به‌صورت کامل در پارک انجام شود: «رقم درختان آسیب‌دیده بیشتر از میزانی است که تا امروز از پارک خارج شده است. درمجموع پارک چیتگر حدود ۴۵۰ هزار درخت دارد که میزان درختان آسیب‌دیده کمتر از دو تا سه درصد است. با منابع‌طبیعی نامه‌نگاری کردیم که دوباره مجوزی برای خروج درختان آفت‌زده باقی‌مانده از فاز شرقی و غربی صادر کند.»

بیشتر گونه‌های قسمت شرقی پارک چیتگر، پهن‌برگ و بخش زیادی از درختان فاز غربی آن، سوزنی‌برگ‌اند و تا امروز آفت بیشتر درختان سوزنی برگ را تحت‌تاثیر قرار داده است. تا امروز درختانی حدود سه تا پنج ساله شامل زیتون تلخ، بلوط و آلبالوی وحشی، داغ‌داغان، زبان گنجشک و درختانی که با زیستگاه چیتگر همخوانی دارند به‌جای درختان آلوده کاشته شد‌اند. معاون خدمات شهری منطقه ۲۲ می‌گوید، قرار بود ۱۰۰ لیتر بر ثانیه به این پارک آب تخصیص داده شود اما به‌دلیل بی‌آبی روزبه‌روز در حال کم‌شدن است و امروز این حجم از آب حدود ۳۰ تا ۴۰ لیتر بر ثانیه است.

اضافه‌شدن ۲۰ هزار درخت خشک به پارک‌های جنگلی
هومن روانبخش، عضو هیئت‌علمی موسسه تحقیقات جنگل‌ها و مراتع کشور درباره آخرین آمار درختان آفت‌زده در پارک‌های جنگلی تهران توضیح می‌دهد: «سال گذشته تا اواخر تابستان، این رقم حدود ۱۶ هزار اصله درخت بود و از سال گذشته تا امروز حدود ۲۰ هزار درخت دیگر در پارک‌های جنگلی تهران خشک شده است. بیشترین سهم آن متعلق به چیتگر و سرخه‌حصار و به میزان کمتری در پارک‌های دیگر است.

پارک لویزان به‌دلیل مراقبت بهتر و قرارگیری در ارتفاعات بالاتر، شرایط مناسب‌تری نسبت به پارک‌های دیگر دارد اما چیتگر و سرخه‌حصار وضعیت خوبی ندارند. شهرداری کنده‌های درختان خشک‌شده را هم از خاک بیرون می‌آورد، درحالی‌که کنده‌ها به ثبات خاک کمک می‌کند. در نقاطی که کنده‌ها از خاک بیرون کشیده شده، خاک دچار فرسایش و تخریب شده و بهتر است جلوی آن گرفته شود.»

توضیحات روانبخش نشان می‌دهد که وضعیت بخش غربی پارک سرخه‌حصار که به‌سمت داخل شهر است، نامناسب‌تر از بخش شرقی آن است؛ چون منابع آبی سرخه‌حصار بیشتر از سمت شرق وارد می‌‌شود و ممکن است ورود آب به بخش غربی طولانی‌تر شود. او کاشت نهال‌های سه تا چهارساله در پارک‌های جنگلی را برنامه درستی می‌داند و توباید از گونه‌های مقاوم و بومی به‌عنوان جایگزین درختان بیمار استفاده کرد.

بهترین گونه‌ای که می‌توان پیشنهاد داد «بنه» است. ما در پارک ملی و مناطق مرکزی پارک سرخه‌حصار، درخت بنه‌های ۴۰۰ تا ۵۰۰ ساله داریم که به‌صورت خودرو رشد کرده‌اند. این گونه مقاوم است و اگر دو تا سه نوبت در سال آبیاری شود، به‌راحتی می‌تواند به گونه‌ای پایدار تبدیل شود. درخت داغ‌داغان و بعضی از بلوط‌های زاگرس هم می‌توانند در این پارک‌ها کاشته شوند. فعلاً نباید به سمت کاشت کاج برویم و تمرکز خود را روی مراقبت از کاج‌های باقی‌مانده بگذاریم.»

تاکید او روی مراقبت از نهال‌های جوان کاشته‌شده و رها نکردن آنهاست: «شهرداری منطقه ۱۳ در سرخه‌حصار در پاییز و زمستان درختکاری کرد و تلاش کرد با گونه‌های بومی آن را احیا کند، اما بعد از ۱۳ بدر بسیاری از این نهال‌ها آسیب دیدند و شهرداری باید در اوج زمان گردشگری، تسهیل‌گری در پارک بگذارد تا مردم خودشان از درختان مراقبت کنند؛ چون هر درختی در دو، سه سال اول زندگی خود، نیاز به مراقبت‌های جنگلداری دارد.»

قطع درختان آفت‌زده اقدام درستی است؟ عضو هیئت‌علمی موسسه تحقیقات جنگل‌ها و مراتع آن را تایید می‌کند و توضیح می‌دهد که بیش از ۹۰ درصد درختان بیمار باید قطع می‌شدند و نمی‌شد به ادامه زندگی آنها امیدوار بود؛ چون در مرحله پایانی زندگی قرار داشتند. به اعتقاد او درختی که در آستانه خشکی قرار دارد و علائم حیاتی کاملی از خود نشان نمی‌دهد، منبع آلودگی است و بهتر است قطع شود. علاوه بر این درختان آلوده نباید به‌ جایی که درختان سالمی دارد، منتقل شوند. برای مثال ممکن است این درختان آلوده به کارخانه‌های چوب شمال منتقل شوند،‌ اما این کار درختان آن منطقه را به‌شدت در معرض آلودگی قرار می‌دهد و اگر قرار است به زغال یا فرآورده دیگری تبدیل شوند، باید در تهران انجام شود.

خشکسالی درختان را نابود کرد

درختان پارک‌های جنگلی تهران حدود ۵۰ سال پیش و در شرایطی کاشته شده‌اند که منابع آبی برای آبیاری و رشد آنها به‌اندازه کافی موجود بود و شهر هنوز به وسعت امروز نرسیده بود. با گسترش شهر و افزایش جمعیت، بسیاری از این منابع به بخش کشاورزی و آب شرب اختصاص پیدا کرد و در کنار آن، کاهش بارندگی‌ و استفاده از منابع آب زیرزمینی به تنش‌های محیط‌زیستی این پارک‌ها دامن زد؛ منابعی زیرزمینی که دیگر تجدیدپذیر نیستند. حالا علاوه بر ازدست‌رفتن منابع آبی زیرزمینی و تجدیدناپذیر، لایه‌های زیرین خاک هم خشک شده است.

روانبخش می‌گوید، شاید ۱۰ سال پیش اگر آبیاری پارک‌های جنگلی نامنظم انجام می‌شد، ریشه درختان از عمق خاک آب را جذب می‌کرد، اما امروز این امکان دیگر وجود ندارد. او اولویت مراقبت از درختان پارک‌های جنگلی را آبرسانی می‌داند؛ چون شرایط فعلی برآیندی از کاهش سطح آب‌های زیرزمینی و منابع آب، توسعه شهر، افزایش جمعیت و گسترش صنعت، کشاورزی و افزایش مصرف آب شرب است: «بسیاری از چاه‌هایی که در گذشته آبیاری این پارک‌های جنگلی را برعهده داشتند، وارد مدار آب شرب شده‌اند؛ چون وضعیت آب در تهران بحرانی است. پساب تصفیه‌شده تهران قابلیت استفاده برای آبیاری این درختان را دارد و شهرداری هم این را پذیرفته و به‌سمت استفاده از آن می‌رود، اما به کندی پیش می‌رود و باید بسیار سریع‌تر این پساب جایگزین آب شود؛ چون وضعیت آنها اورژانسی است و باید تسریع شود.»

بیشتر تصفیه‌خانه‌های تهران در جنوب شهر قرار دارند و انتقال آنها به پارک‌های جنگلی هزینه‌بر است. علاوه بر این، زمین‌های کشاورزی جنوب تهران در حال توسعه است و از پساب تصفیه‌شده استفاده می‌کنند؛ پسابی که استانداردهای لازم برای آبیاری زمین‌ کشاورزی را ندارند و فقط برای فضای سبز قابل استفاده‌اند. روانبخش می‌گوید، چندسالی است که آبیاری پارک‌های جنگلی تهران نامنظم شده است: «در فصل‌های خشک که باید این آبیاری انجام شود، آبی موجود نیست. این معضل خودش را حدود پنج، شش سال پیش نشان داد و به همین‌ دلیل  درختان ضعیف‌شده مورد حمله برخی آفات قرار گرفته‌اند که مشخص‌ترین آن سوسک پوستخوار کاج است. این آفت عامل ثانویه است که در اثر تنش خشکی حمله کرده است و نمی‌تواند به درخت سالم صدمه بزند.»

خشکی و قطعی ۶ هزار درخت کاج سرخه‌حصار

«در سرخه‌حصار ۲۷۰ هزار درخت وجود دارد که ۲۵۰ هزار اصله آن کاج است و از این تعداد حدود شش هزار درخت به‌صورت قطعی خشک شده‌اند. در دوره جنگ ۱۲ روزه سم‌پاشی محدودی برای درختان آفت‌زده انجام داده شد و شدت آفت کاهش پیدا کرد.» این را مجتبی فتحی، معاون خدمات شهری منطقه ۱۳ می‌گوید و توضیح می‌دهد که پارک جنگلی سرخه‌حصار حدود دو سال با مشکل تامین آب روبه‌رو بود اما فعلاً مشکلی از نظر تامین منابع آبی ندارد؛ دلیل آن هم بازگشت شش حلقه چاه به مدار است و حالا به‌صورت کامل از منابع آبی آنها استفاده می‌شود، اما باید به‌سمت استفاده از منابع آبی دیگری غیر از آب‌های زیرزمینی بروند: «زمستان سال قبل سه چاه اورهال کامل شد و از سه چاه باقی‌مانده که پرآب‌اند فعلاً نیاز به کف‌شکنی ندارند.»

از سال ۹۶ آبی از پشت سد لتیان و پشت تصفیه‌خانه‌های ۳ و ۴  به این پارک می‌رسید که ۳۰ درصد آب سرخه‌حصار را تامین می‌کرد و حقابه آن است، اما بعد از ساخت پایانه شرق، لوله‌ای که این آب را منتقل می‌کرد قطع و جریان آن به سمت پارک بسته می‌شود. فتحی توضیح می‌دهد که در چندماه اخیر بدهی سال‌های گذشته پرداخت شده و شهرداری در حال مرمت لوله‌های قطع‌شده این مسیراست: «آبفا می‌گوید ابتدا باید یک حق انشعاب ۵۵ میلیاردی به‌ازای ۳۰ هزار مترمکعب در ماه خریداری کنید. ما درحال‌حاضر با این مشکل روه‌رو هستیم؛ چون دسترسی به این حجم از آب از ابتدای تاسیس سرخه‌حصار برای آن تعیین شده بود و نباید پولی برای آن دریافت شود. آبفا حداقل می‌تواند برای حل این مشکل تهاترهایی کلی انجام دهد و دریافت حقابه را مشروط به دریافت این پول نکند.  منابع آبی ما در سرخه‌حصار کامل است ولی باید این آب هم به پارک برسد که کمتر از آب‌های زیرزمینی استفاده شود.»

فتحی آخرین وضعیت راه‌اندازی تصفیه‌خانه شرق تهران را هم توضیح می‌دهد؛ تصفیه‌خانه‌ای که پساب آن باید به پارک سرخه‌حصار برسد. طبق گفته او، تا امروز آبفا اعلام کرده است که زمینی به وسعت ۱۲ هکتار به آنها معرفی شود تا فاضلاب شرق تهران در یک نقطه جمع و تصفیه‌خانه‌ای راه‌اندازی کنند. فتحی توضیح می‌دهد شهرداری با این موضوع موافق است اما اختصاص عرصه در اختیار منابع طبیعی است و این سازمان باید زمین را معرفی کند.

معاون خدمات شهری منطقه ۱۳ می‌گوید، از سال قبل که چاه‌ها به مدار برگشت، مشکل تامین آب سرخه‌حصار برطرف شده است و حالا منتظر قطع درختان خشک‌شده هستند که کاشت درختان جدید را آغاز کنند: «قطع درختان با منابع‌طبیعی است اما سرعت آن بسیار پایین است. اگر درختان کاملاً خشک‌شده، بیشتر قطع شوند، تا زمستان می‌توانیم بستر را برای کاشت درختان جدید آماده کنیم. سال قبل ۱۵۰۰ درخت قطع و ۱۲ هزار درخت کاشتیم.

امسال برای کاشت ۳۳ هزار درخت مناقصه گذاشته‌ایم و فقط منتظریم که منابع‌طبیعی درختان را قطع کند. کل درخت خشک چکش‌خورده در سرخه‌حصار شش هزار اصله است و امسال هم تصور می‌کنم منابع‌طبیعی حدود ۱۵۰۰ درخت را قطع کرده باشد. همه آن ۱۲ هزار درختی که سال قبل کاشته شد، با حضور مردم بود و به آنها مالکیت معنوی دادیم و گفتیم مسئول این درخت شده‌اند و برایشان شناسنامه‌ای تهیه کردیم. در برخی نقاط هم درختان مثمر مثل خرمالو، انار و سنجد کاشتیم که برای مردم جذاب شود. گونه‌های بومی کم‌آب مثل لی‌لکی، داغ‌داغان، ارغوان و بلوط همیشه سبز، بومی‌اند و می‌توانند در سرخه‌حصار کاشته شود.»



کاوشی در جهان‌نگری نجیب محفوظ
يكشنبه ۲ شهريور ۱۴۰۴ - Sunday 24 August 2025
iran-emrooz.net | Wed, 20.08.2025, 9:30

کاوشی در جهان‌نگری نجیب محفوظ


کاوشی در جهان‌نگری نجیب محفوظ و مواجهه روشنفکران عرب با سنت و مدرنیته

نجیب محفوظ، نویسنده‌ی بزرگ مصر و نخستین برندهٔ جایزهٔ نوبل ادبیات در جهان عرب، تنها یک رمان‌نویس نیست؛ او معمار جهان‌های انسانی و فیلسوفی است که اندیشه را در قالب داستان ریخته است. هر سطر او پژواکی است از تاریخ و اسطوره، از سیاست و کوچه‌های قاهره، و در عین حال از دغدغه‌های جاودان انسان: آزادی، مرگ، خدا، عشق، و تنهایی. اگر ادبیات عرب را رودخانه‌ای پرپیچ‌وخم بدانیم، نجیب محفوظ همان مصری است که توانست این رود را از اسطوره‌های فرعونی تا کوچه‌های فقیرنشین الحُسین جاری کند و جهانی بسازد که هم عربی است و هم جهانی. محفوظ دانش‌آموخته فلسفه بود و همین ریشه فلسفی به او اجازه داد که رمان را به ابزاری برای کاوش در پرسش‌های بنیادین تبدیل کند.

در آثار او شخصیت‌ها تنها آدم‌های کوچه و بازار نیستند، بلکه هر کدام نماینده یک موضع فلسفی‌اند. در اولاد حارتنا (بچه‌های محله)، ما شاهد تاریخ انسانیم: از پیامبران تا علم مدرن، در قالب شخصیت‌هایی که در کوچه‌های یک حاره (محله) می‌زیند. این رمان فریادی است که می‌گوید: تاریخ مقدس در خیابان‌های خاکی نیز تکرار می‌شود. محفوظ در سه‌گانه قاهره (بین‌القصرین، قصرالشوق، السكرية) تصویری از جامعه‌ای به دست می‌دهد که میان سنت و مدرنیته سرگردان است. شخصیت احمد عبدالجواد، پدر مستبد خانواده، تمثیلی است از قدرت پدرسالارانه و استبداد سیاسی؛ فرزندانش اما هر کدام نماینده نسلی‌اند که آزادی می‌خواهند، چه در سیاست و چه در عشق. در اینجا، رمان صحنه‌ای است برای جدال جاودانه میان اقتدار و رهایی.یکی از عمیق‌ترین اندیشه‌های محفوظ، جستجوی خدا در جهانی است که از معنویت تهی شده است. در اولاد حارتنا خداوند در هیئت «جبلاوی» حضور دارد؛ اما جبلاوی در قلعه‌ای دوردست زندگی می‌کند و تنها گهگاه، از طریق فرزندانش (نماد پیامبران)، به محله نظر می‌افکند. محله اما پر است از ظلم و فقر. این استعاره شگفت، هم ایمان را در خود دارد و هم شک را: آیا خدا هنوز با ماست یا ما را به دست تقدیر سپرده؟

در رمان‌های محفوظ، زمان تنها گذر ساعت‌ها نیست؛ زمان قهرمان است. نسل‌ها می‌آیند و می‌روند، خیابان‌ها تغییر می‌کنند، اما دغدغه‌های انسان همان است. سه‌گانه قاهره نشان می‌دهد که چگونه خانواده‌ای در گذر چند دهه، همه آرزوها، شکست‌ها و دگرگونی‌های ملت مصر را در خود منعکس می‌کند. فلسفه محفوظ این است: انسان هرچند می‌کوشد تقدیرش را تغییر دهد، اما اسیر چرخه‌ای است که تاریخ و زمان بر او تحمیل می‌کنند. مرگ در آثار محفوظ نه پایان خاموشی، بلکه رازِ همیشه‌حاضر است. در رمان الطریق (راه)، قهرمان در جستجوی پدر ناشناخته خویش است؛ اما در حقیقت او در پی معنای زندگی خویش است. پایان جستجو، رویارویی با مرگ است. بدین‌سان مرگ در رمان‌های محفوظ همچون آینه‌ای عمل می‌کند که انسان در آن چهره خویش را می‌بیند.

محفوظ عشق را نیرویی رهایی‌بخش می‌بیند. در بسیاری از داستان‌های کوتاهش، عشق جرقه‌ای است که قهرمان را از خواب عادت بیدار می‌کند؛ اما اغلب این عشق به شکست می‌انجامد، چرا که جامعه و تقدیر سد راهش می‌شوند. عشق در اندیشه محفوظ بیشتر از آنکه وصال باشد، عطش است؛ عطشی که انسان را به سوی آزادی و حقیقت می‌راند. زبان محفوظ ساده اما پر از لایه‌های فلسفی است. او همانند یک فیلسوف–شاعر سخن می‌گوید: کلماتش همزمان واقع‌گرایانه‌اند و سرشار از نماد. کوچه‌ها، قهوه‌خانه‌ها، و گورستان‌ها در قلم او نه فقط مکان، بلکه صحنه‌های هستی‌شناسی‌اند. او توانست فلسفه را از برج عاج دانشگاه به خیابان بیاورد، و خیابان را به فلسفه پیوند زند. نجیب محفوظ را باید شاعری دانست که شعرش نه در قالب بیت، بلکه در رمان جاری شد. اندیشه او آمیزه‌ای است از فلسفه یونانی، عرفان اسلامی، و تجربه تاریخی مصر. او به ما آموخت که انسان در جستجوی خدا، آزادی، عشق و معنا همواره در کوچه‌ای بی‌انتها گام می‌زند؛ کوچه‌ای که پر از سایه و نور است. بدین‌سان، آثار محفوظ نه تنها آینه مصر قرن بیستم‌اند، بلکه آینه تمام بشریت: بشری که هنوز در پی راهی است میان تقدیر و آزادی، میان ایمان و شک، میان زندگی و مرگ. این نوشتار در واقع،کاوشی است در میان سطور آثار این اندیشمند عرب و مواجهه اش با سنت و مدرنیته. امری که خواه و ناخواه با تقدیر تاریخی ما ایرانیان هم گره خورده است.

مواجهه نجیب محفوظ با سنت و مدرنیته در سه گانه قاهره

او این رویارویی را نه با شعار، بلکه با زندگی روزمره مردم مصر تصویر می‌کند؛ از کوچه‌های قاهره تا درون خانواده‌ها. در سه‌گانه قاهره (بین‌القصرین، قصرالشوق، السُکریّة) و آثار دیگرش، این جدال بزرگ در دو سطح جاری است:

۱. سطح سیاسی–اجتماعی (مصر در گذر از سلطه سنت به آرزوی آزادی و دموکراسی)
۲. سطح فردی–وجودی (شخصیت‌ها در کشاکش میان اطاعت از سنت و عطش فردیت)

شخصیت سید احمد عبدالجواد، پدر خانواده در سه‌گانه، مظهر استبداد سنتی است: بیرون از خانه مردی خوش‌گذران و آزاد، اما در خانه پدری مستبد و فرمانروا. او می‌گوید: «البيت بيتى، والكلمة كلمتى» (خانه، خانه من است و سخن، سخن من است). این جمله نشان می‌دهد که سنت در چهره او با اقتدار مطلق و بی‌چون‌وچرا ظاهر می‌شود. اما همین سنت وقتی در برابر نسل جوان قرار می‌گیرد، ترک برمی‌دارد. هر یک از فرزندان عبدالجواد تمثیلی از گرایش‌های مدرنیته‌اند:

فهمی، دانشجوی ملی‌گرا، به جنبش‌های آزادی‌خواهانه می‌پیوندد و کشته می‌شود؛ یعنی مدرنیته به بهای جان. یاسین، در جستجوی لذت‌های فردی و رهایی از قیود سنتی است و کمال، کوچک‌ترین فرزند، نماینده بحران فکری است: عاشق فلسفه و علم، اما در عین حال گرفتار پرسش‌های دینی. او در جایی می‌گوید: «أين الله؟ لماذا يتركنا نتعذب؟» (خدا کجاست؟ چرا ما را به رنج واگذارده است؟)

این پرسش، قلب مدرنیته است: جستجوی عقلانی به جای تسلیم سنتی. زنان نیز  در آثار محفوظ اغلب حامل رویارویی آشکار سنت و مدرنیته‌اند. در سه‌گانه، همسر و دختران عبدالجواد نمونه زنانی‌اند که در چهاردیواری خانه محبوس‌اند. لحظه‌ای که دختر خانواده می‌گوید: «هل نحن سجينات فى هذا البيت؟» (آیا ما زندانیان این خانه‌ایم؟)

صدای نسل تازه‌ای است که در پی گسستن زنجیرهاست. اما محفوظ هیچ‌گاه مدرنیته را ساده و سهل نمی‌بیند. در رمان اللص والكلاب (دزد و سگ‌ها)، شخصیت سعید مهران پس از زندان، به جامعه‌ای بازمی‌گردد که دیگر او را نمی‌پذیرد. او میان ارزش‌های قدیم (وفاداری، خانواده، عدالت سنتی) و جهان جدید (فردگرایی، خیانت، رسانه‌ها) گم می‌شود. در جایی فریاد می‌زند: «الخيانة فى كل مكان، أين العدل؟»  (خیانت همه جاست، عدالت کجاست؟). اینجا مدرنیته نه نجات، بلکه بی‌خانمانی است. در اولاد حارتنا، محفوظ تاریخ ادیان و سنت‌های مقدس را در قالب یک محله بازمی‌نویسد. جبلاوی (نماد خدا) فرزندانش را به نمایندگی پیامبران می‌فرستد، اما محله همچنان گرفتار ظلم و فقر می‌ماند. پیام این رمان این است: سنت (ادیان) هرچند سرچشمه معنا بوده‌اند، اما امروز انسان باید راه تازه‌ای بیابد. در پایان، دانشمند محله ظهور می‌کند: «العلم وحده هو الأمل الأخير» (تنها علم امید نهایی است). اینجا مدرنیته در هیئت علم و خرد، جایگزین سنت دینی می‌شود. نجیب محفوظ در مواجهه با سنت و مدرنیته موضعی یک‌سویه ندارد. او نه چون برخی روشنفکران، مدرنیته را ناجی مطلق می‌بیند، و نه چون محافظه‌کاران، به سنت پناه می‌برد.

در جهان او: سنت هم مایه اقتدار و معناست، هم عامل استبداد و محدودیت. مدرنیته نیز هم دریچه‌ای به آزادی و عقلانیت است، هم سرچشمه ازخودبیگانگی و بی‌خانمانی. بنابراین، در آثار محفوظ همواره شاهد دیالکتیک میان سنت و مدرنیته هستیم؛ دیالکتیکی که هرگز به آشتی کامل نمی‌رسد، زیرا خود حقیقت انسان همین کشاکش بی‌پایان است. مواجهه نجیب محفوظ با سنت و مدرنیته را در سه‌گانه‌اش در پیوند با تحولات سیاسی مصر از انقلاب ۱۹۱۹ تا میانه قرن بیستم  هم می توان پی گرفت.. این همان بستر تاریخی است که رمان‌های او را به چیزی فراتر از روایت خانوادگی تبدیل می‌کند: آیینه یک ملت. سه‌گانه محفوظ از همان ابتدا در فضای پس از انقلاب ۱۹۱۹ مصر تنیده می‌شود. این انقلاب، جنبشی ملی علیه استعمار بریتانیا و نمادی از تولد آگاهی مدرن مصری بود.در بین‌القصرین، جوانان به خیابان‌ها می‌ریزند. فهمی، پسر خانواده عبدالجواد، به صفوف دانشجویان و انقلابیون می‌پیوندد. در یکی از صحنه‌ها، او خطاب به دوستانش می‌گوید: «لن نحيا عبيداً بعد اليوم» (دیگر به عنوان برده زندگی نخواهیم کرد)

اینجا مدرنیته به معنای آزادی سیاسی و رهایی ملی جلوه می‌کند. اما مرگ فهمی در جریان قیام، نماد سنگین بودن بهای این مدرنیته است. در سطح خانواده، پدر (سید احمد عبدالجواد) همچنان تجسّم سنت است: مطلق‌گرا، سختگیر، و حاکم بر خانه. بیرون از خانه اما مردی عیاش و خوش‌گذران. این دوگانگی، تصویر مصر آن روزگار است: جامعه‌ای که در ظاهر به سنت پایبند است، اما در نهان با مدرنیته درگیر شده. او در یکی از جملات معروفش می‌گوید: «ما دام البيت عامراً بالطاعة، فلا شأن لى بما يحدث خارجه»(تا زمانی که خانه پر از اطاعت است، کاری ندارم بیرون چه می‌گذرد.)

این جمله، نمادی است از سیاست محافظه‌کارانه سنتی که در برابر موج انقلاب، چشم می‌بندد.در جلد دوم (قصرالشوق) و سوم (السكريّة)، فرزندان باقی‌مانده هرکدام مسیری متفاوت می‌پیمایند.كمال به فلسفه و علم روی می‌آورد، و می‌پرسد: «أين الحقيقة؟ فى الكتب أم فى قلوب الناس؟» (حقیقت کجاست؟ در کتاب‌ها یا در دل‌های مردم؟)

این پرسش بازتاب روشنفکران مصری است که در پی تلفیق علم غربی با میراث بومی بودند. دیگران جذب احزاب سیاسی، جنبش‌های ملی‌گرایانه یا گرایش‌های چپ می‌شوند.این چندپارگی سیاسی در خانواده، در حقیقت آینه فضای مصر میان‌دوجنگ است؛ نسلی که در جستجوی مدرنیته سیاسی و اجتماعی، دچار اختلاف و پراکندگی می‌شود. محفوظ نشان می‌دهد که مدرنیته برای مصری‌ها تنها آزادی به ارمغان نمی‌آورد، بلکه نوعی بی‌خانمانی معنوی نیز می‌آفریند. در اللص والكلاب، که پس از کودتای ۱۹۵۲ نوشته شد، قهرمان سعید مهران در بازگشت از زندان درمی‌یابد که هیچ جایی در جامعه ندارد: نه سنت پناهگاه اوست، نه مدرنیته. در جایی می‌گوید: «كل الوجوه غريبة، وكل الأبواب مغلقة» (همه چهره‌ها بیگانه‌اند، و همه درها بسته)

این تجربه تلخ، بازتاب بحران مدرنیته در مصر پس از استقلال است: آزادی سیاسی به‌دست آمد، اما عدالت و معنا همچنان گم شده‌اند. با کنار هم گذاشتن سه‌گانه و دیگر آثار محفوظ، می‌توان چنین گفت: سنت در آثار او هم به معنای ریشه‌های دینی و فرهنگی است، و هم به معنای ساختارهای پدرسالار و استبدادی. مدرنیته نیز هم به شکل آزادی، علم، فردیت و ملی‌گرایی ظاهر می‌شود، و هم در قالب بی‌ریشگی، فروپاشی ارزش‌ها، و تنهایی انسان مدرن.

بدین ترتیب، محفوظ با رمان‌هایش تاریخ سیاسی مصر و احتمالاً تاریخ خاورمیانه و مسلمانان را به زبان ادبیات ترجمه می‌کند: از امید انقلاب ۱۹۱۹، تا سردرگمی دهه‌های بعد، و سرانجام حس بی‌پناهی در دوران جمهوری. سه‌گانه محفوظ، در اصل تاریخ‌نگاری شاعرانه رویارویی سنت و مدرنیته در مصر است. خانواده عبدالجواد همان ملت مصر است: پدری که نماد سنت و استبداد است، فرزندانی که نماد نسل‌های مدرن‌اند، و مادری که صبورانه بار همه را بر دوش می‌کشد. محفوظ نشان می‌دهد که سنت و مدرنیته در مصر نه دشمنانی مطلق، بلکه نیروهایی در کشاکش‌اند؛ کشاکشی که گاهی به خون و مرگ می‌انجامد، و گاهی به امید و رهایی. اجازه بدهید سیر اندیشه نجیب محفوظ را از سه‌گانه قاهره به سوی دو اثر محوری دیگرش ـ اولاد حارتنا و اللص والكلاب ـ پی بگیریم تا ببینیم چگونه او کشاکش سنت و مدرنیته را از سطح خانوادگی–اجتماعی به سطحی اسطوره‌ای و اگزیستانسیالیستی ارتقا می‌دهد.

۱. از سه‌گانه تا اولاد حارتنا: سنت در هیئت اسطوره
اگر در سه‌گانه سنت به شکل پدرسالاری، دینداری رسمی و اقتدار خانوادگی بازنمایی می‌شد، در اولاد حارتنا محفوظ سنت را در هیئت اسطوره دینی–تاریخی تصویر می‌کند. شخصیت جبلاوی آشکارا نمادی از خدا یا «پدر نخستین» است، و فرزندان او تمثیل پیامبران (ادریس = قابیل، جُبل = موسی، رِفَع = عیسی، قاسم = محمد) هستند.اما مهم‌ترین نکته این است که با وجود همه پیامبران و شریعت‌ها، محله (جهان انسان) همچنان گرفتار ظلم و فقر باقی می‌ماند. تا آنجا که در پایان رمان، دانشمند محله ظهور می‌کند و مردم می‌گویند: «العلم وحده هو الأمل الأخير» (علم تنها امید نهایی است).

اینجا محفوظ در اوج صراحت می‌گوید: سنت دینی، هرچند منبع معنا و اخلاق بوده، دیگر توان رهایی ندارد؛ مدرنیته در هیئت علم و عقلانیت آخرین امید بشر است. این همان عبور از سنت است، اما نه به معنای نفی کامل، بلکه به‌منزله پایان یک دوران و آغاز افقی تازه.

۲. از سه‌گانه تا اللص والكلاب: مدرنیته به مثابه بی‌خانمانی
در اللص والكلاب، کشاکش سنت و مدرنیته به سطحی وجودی می‌رسد. شخصیت اصلی، سعید ،پس از زندان بازمی‌گردد تا انتقام بگیرد. او نماد انسانی است که هم از سنت خیانت دیده (دوستان و خانواده‌اش پشت او را خالی کرده‌اند)، و هم در مدرنیته بی‌پناه است (روزنامه‌نگار مدرن، راوف علوان، که زمانی دوست او بود، اکنون به چهره‌ای فاسد بدل شده). در یکی از لحظه‌های تراژیک او می‌گوید: «كل الوجوه غريبة، وكل الأبواب مغلقة» (همه چهره‌ها بیگانه‌اند، همه درها بسته است). اینجا دیگر نه سنت مأمن است، نه مدرنیته. فرد در میان این دو، تنها و بی‌خانمان رها شده است. این همان بُعد اگزیستانسیالیستی در آثار محفوظ است: کشاکش مدرنیته و سنت، به تنهایی و پوچی فرد منتهی می‌شود.

۳. سیر تحول: از تاریخ اجتماعی به اسطوره و اگزیستانس
اگر بخواهیم مسیر اندیشه محفوظ را خلاصه کنیم: سه‌گانه: کشاکش سنت و مدرنیته در سطح تاریخی–اجتماعی (انقلاب ۱۹۱۹، خانواده مصری). اولاد حارتنا: بازنویسی اسطوره‌ای این کشاکش، جایی که مواجهه  سنت = ادیان و مدرنیته = علم را می بینیم و  اللص والكلاب: تجربه اگزیستانسیالیستی این کشاکش را بازتاب می دهد، جایی که فرد نه در سنت آرامش می‌یابد و نه در مدرنیته. این سه مرحله نشان می‌دهند که محفوظ به‌تدریج درک خود از مسئله سنت و مدرنیته را ژرف‌تر می‌کند: از سطح اجتماعی، به اسطوره‌ای، و نهایتاً به وجودی.

تراژدی سرگردانی میان سنت و مدرنیته در جهان عرب و اسلام

نجیب محفوظ، نویسنده‌ی نوبلی مصری، در سراسر رمان‌های خود آینه‌ای در برابر جهان عرب نهاد. او با نگاهی عمیق و بی‌رحمانه نشان داد که مصر –و به‌طور کلی خاورمیانه– در مرحله‌ای بحرانی ایستاده است؛ جایی که نه سنت کارکرد گذشته را دارد و نه مدرنیته به ثمر نشسته است. این وضعیت، همان سرگردانی تاریخی است که قرن‌هاست اعراب و مسلمانان را در بر گرفته و آنان را در وضعیتی میان‌بودگی، بی‌معنایی و تعلیق تاریخی رها کرده است.

۱. سنت؛ از سرچشمه معنا تا زندان استبداد
سنت در تاریخ جهان اسلام، سرچشمه‌ی معنا، هویت و انسجام اجتماعی بود. دین و فرهنگ اسلامی نه تنها ضامن وحدت اجتماعی، بلکه خلاقیتی بی‌بدیل در فلسفه، هنر، معماری و دانش به وجود آورد. شهرهایی چون بغداد، قاهره، دمشق و قرطبه زمانی به کانون‌های تمدن بدل شدند، زیرا سنت اسلامی می‌توانست الهام‌بخش و سامان‌دهنده‌ی زندگی باشد. اما این سنت، از قرن‌ها پیش به‌تدریج از درون تهی شد. آنچه زمانی «سرچشمه معنا» بود، اکنون در قالب جمود و استبداد جلوه می‌کند. سنت، به جای آن‌که فضای نوآوری را بگشاید، به دستگاهی بوروکراتیک و فقهی تقلیل یافت؛ دستگاهی که اغلب در خدمت حاکمان قرار گرفت. نتیجه آن شد که سنت از یک منبع معنا به ابزار کنترل بدل شد. در مصر محفوظ و بسیاری دیگر از کشورهای عربی، سنت دیگر پاسخ‌گو نبود؛ اما همچنان همچون سنگی بزرگ بر گردن جامعه آویزان بود. انسان عرب یا مسلمان، به جای آنکه سنت را به مثابه سرمایه‌ای زنده بازآفرینی کند، آن را همچون میراثی مرده بر دوش می‌کشید.

۲. مدرنیته؛ نوید آزادی و علم، همراه با بی‌خانمانی
از سوی دیگر، مدرنیته –چه از راه استعمار و چه از طریق مدرنیزاسیون اجباری حکومت‌ها– وارد خاورمیانه شد. مدرنیته نوید آزادی، عقلانیت و علم می‌داد، اما به همان اندازه، بی‌ریشگی و بی‌خانمانی را نیز به همراه آورد. انسان عربی-اسلامی با مدرنیته نه از مسیر تحولی درونی، بلکه از طریق شوک بیرونی مواجه شد: توپ‌های استعمار، ارتش‌های غربی، کالاهای صنعتی و ایدئولوژی‌های مدرن. این مدرنیته وارداتی، در ابتدا به جای آنکه الهام‌بخش آزادی باشد، به تجربه‌ی تحقیر بدل شد؛ زیرا حضور مدرنیته به شکل سلطه‌ی خارجی فهمیده می‌شد. نتیجه چه بود؟ اعراب و مسلمانان نتوانستند به‌طور کامل از مواهب مدرنیته بهره‌مند شوند. عقلانیت، نهادهای دموکراتیک و فرهنگ نقد چندان درونی نشدند، بلکه بیشتر در سطح اشیاء، تکنولوژی و فرم باقی ماندند. از این رو، مدرنیته در جهان اسلام نه خانه‌ای برای زیستن، بلکه وضعیتی از بی‌خانمانی و تنهایی پدید آورد.

۳. انسان خاورمیانه‌ای؛ دوگانه‌ی ناکام
در این میان، فرد خاورمیانه‌ای همزمان از هر دو سو رنج می‌برد:
از یک‌سو، سنتی که به جای معنا، فقط سلطه و جمود عرضه می‌کند. از سوی دیگر، مدرنیته‌ای که به جای آزادی، احساس بی‌ریشگی و تنهایی می‌آفریند. محفوظ این وضعیت را در رمان‌هایش –از «سه‌گانه قاهره» تا «اولاد حارتنا»– به‌زیبایی نشان داد. شخصیت‌های او اغلب در کشاکش میان ایمان و شک، گذشته و آینده، پدرسالاری و فردیت، سرگردان‌اند. آنان نه می‌توانند به گذشته بازگردند و نه توان زیستن در آینده‌ای مدرن را دارند. به همین دلیل است که می‌توان گفت آثار محفوظ نوعی تراژدی تاریخی-فلسفی را بازتاب می‌دهند: تراژدی ملتی که میان دو جهان مانده است؛ سنت و مدرنیته، ایمان و علم، معنا و پوچی. این پرسش اساسی است: چرا اعراب و مسلمانان نه توانستند سنت را به‌روز کنند و نه مدرنیته را به‌درستی درونی سازند؟ در مورد سنت  مشکل آن بود که روح نوآوری و اجتهاد به‌تدریج خاموش شد. فقه و کلام به تکرار قالب‌های پیشین محدود گشت. به جای آنکه سنت خود را با چالش‌های تازه منطبق سازد، در برابر آن‌ها سنگر گرفت و هر نوآوری را بدعت و انحراف نامید. در مورد مدرنیته،  ورود مدرنیته از مسیر استعمار و تحقیر ملی، آن را به «دیگریِ دشمن» بدل کرد. اعراب و مسلمانان به جای جذب خلاق عناصر مدرنیته، بیشتر به واکنش‌های تدافعی دست زدند. در نتیجه، مدرنیته به کالایی وارداتی تقلیل یافت و نتوانست به بخشی از هویت بومی بدل شود.

پیامد چنین وضعیتی روشن است: رکود سیاسی؛ دو چهره‌ی یک استبداد

در جهان عرب و اسلام، دولت‌های اقتدارگرا همچون بازیگرانی دوچهره بر صحنه تاریخ ظاهر شدند. یک دست در گذشته داشتند و با آن تسبیح می‌گرداندند و از زبان سنت سخن می‌گفتند؛ دست دیگرشان اما در آینده فرو رفته بود، ماشه اسلحه را می‌فشرد و کلید ماشین‌های مدرن را می‌چرخاند. این دو دست، هرچند در ظاهر متناقض می‌نمودند، اما در حقیقت دو بازوی یک استبداد واحد بودند. سنت برایشان نقاب مشروعیت بود: حاکمان خود را وارثان پیامبران و پاسداران ایمان جا زدند، از دین و تاریخ سپری ساختند تا مردم گمان کنند فرمان آنان نه از کاخ‌های مرمرین، بلکه از آسمان فرو می‌افتد. در خطبه‌ها و رسانه‌ها، سنت چنان آراسته و بازنمایی شد که گویی ایستادن در برابر حاکم، هم‌سنگ ایستادن در برابر تقدیر الهی است. اما هنگامی که نقاب سنت کفایت نمی‌کرد، مدرنیته را به خدمت می‌گرفتند: سلاح‌های غربی، فناوری‌های نظارت، نهادهای امنیتی، همه همانند زنجیرهایی آهنین بر گرده‌ی مردمان نهاده شدند. تکنولوژی که می‌توانست در خدمت آزادی باشد، به ابزار تثبیت سلطه بدل شد. مدرنیته، که در اصل باید دروازه‌ای به آینده بگشاید، در دست اقتدارگرایان به زندان‌بان بدل شد. اینجاست که تراژدی رخ می‌نماید: سنتی که می‌توانست ریشه‌ای برای معنا باشد، به پوششی برای سرکوب فروکاسته شد؛ و مدرنیته‌ای که می‌توانست نردبانی برای آزادی باشد، به قفلی بر درهای جامعه بدل گشت. پس دو نیرویی که می‌توانستند در ترکیب خلاق، جامعه‌ای تازه بسازند، در چنگال استبداد به همدستانی شوم رسیدند: یک‌سو تقدس، یک‌سو تکنیک؛ هر دو در خدمت رکود. در چنین وضعیتی، سیاست به رودخانه‌ای مرده می‌ماند: سطحی آرام، بی‌جنبش، اما در عمق مملو از لجن و سکون. هیچ نسیمی از آزادی نمی‌وزد، هیچ موجی از مشارکت نمی‌خیزد. مردم، میان ترس از «خشم آسمان» و هراس از «باتوم و گلوله»، در انجمادی تاریخی فرو می‌روند. این همان رکود سیاسی است: نه بازگشت راستین به سنت ممکن است و نه حرکت رو به آینده؛ تنها چرخشی بی‌پایان در مدار اقتدار، جایی که حاکمان با زبان گذشته و ابزار آینده، اکنون را از مردم می‌دزدند.

بی‌معنایی فرهنگی؛ فرزندان برزخ

نسل‌های جوان خاورمیانه فرزندان برزخ‌اند؛ میان دو ساحل ایستاده‌اند، اما نه کشتی گذشته آنان را به بندر می‌رساند و نه قایق آینده توان حملشان را دارد. خانواده‌ها همچنان بر ارزش‌های سنتی تکیه می‌کنند: حرمت‌ها، ممنوعیت‌ها، معیارهایی که روزگاری ستون خیمه اجتماع بودند. اما این ارزش‌ها برای نسل جدید بیش از آنکه مأوا باشند، به دیوارهایی بلند شبیه‌اند؛ دیوارهایی که افق دیدشان را می‌بندد. از سوی دیگر، آرزوهای مدرن در قالب رسانه‌ها، تکنولوژی، دانشگاه‌ها و فرهنگ جهانی به سراغ آنان می‌آید: وعده آزادی فردی، انتخاب‌های بی‌پایان، و زندگی‌ای که به ظاهر از قید سنت رهاست. اما این وعده‌ها نیز اغلب توخالی‌اند؛ زیرا مدرنیته در این سرزمین بیشتر به کالایی مصرفی تقلیل یافته تا تجربه‌ای اصیل. جوان در آینه‌ی مدرنیته تصویری می‌بیند، اما هر بار که به آن نزدیک می‌شود، جز سایه‌ای لرزان نمی‌یابد.

این تضاد، نسلی را پرورده است که در بحران هویت به سر می‌برد. آنان به هنگام اطاعت از سنت، احساس خفگی می‌کنند، و هنگام روی آوردن به مدرنیته، حس بی‌ریشگی. چنین است که معنا از دست می‌رود: ارزش‌ها دیگر توان معنا بخشی ندارند و آرزوها نیز نمی‌توانند جای خالی آن را پر کنند. این بی‌معنایی فرهنگی، وضعیتی شبیه ایستادن در شهری بی‌تابلوست: خیابان‌ها پر از نور و صداست، اما هیچ نشانی به مقصدی نمی‌برد. جوانان در این شهر بی‌تابلو پرسه می‌زنند؛ نه می‌توانند با اطمینان به راهی پای بگذارند و نه توان بازگشت به خانه‌ای که دیوارهایش ترک برداشته است.

فلسفی‌تر بگوییم: این نسل در «وضعیتی تعلیقی» زیست می‌کند. همان‌گونه که هایدگر از «بی‌خانمانی در جهان» سخن گفت، جوانان خاورمیانه نیز بی‌خانمان‌اند؛ نه از آن رو که خانه فیزیکی ندارند، بلکه از آن‌رو که خانه‌ی معنایی خویش را از دست داده‌اند. سنت به زبان آنان سخن نمی‌گوید، و مدرنیته هنوز زبان مشترکی با آنان نیافته است. نتیجه آن است که نسل‌های جوان، بی‌پناه در میان گذشته و آینده، هویت‌های تکه‌تکه برای خود می‌سازند: نیمه سنتی، نیمه مدرن؛ نیمه مذهبی، نیمه سکولار؛ نیمه شرقی، نیمه غربی. اما هیچ‌یک از این نیمه‌ها به تمامیتی زنده بدل نمی‌شود. در نتیجه، جوان خاورمیانه‌ای در آیینه وجود خود، نه تصویر واحدی می‌بیند و نه معنای روشنی می‌یابد. این است معنای بی‌معنایی فرهنگی: سرگردانی نسلی که به جهان آمده تا «پل» باشد، اما خود بر روی پلی زندگی می‌کند که هیچ‌گاه به ساحل نمی‌رسد.

تنهایی و بی‌خانمانی وجودی انسان خاورمیانه‌ای

انسان خاورمیانه‌ای، فرزند دو جهان ناتمام است. او میراث‌دار سنتی است که زمانی چونان باغی سرسبز سایه بر سرش می‌افکند، اما اکنون به ویرانه‌ای بدل شده که تنها بوی خاک نم‌زده و دیوارهای فروریخته‌اش باقی مانده است. در این باغ ویران دیگر نه آوازی از پرنده شنیده می‌شود و نه آبی در جوی‌ها روان است. از سوی دیگر، او با مدرنیته‌ای روبه‌روست که همچون شهری بزرگ و درخشان به نظر می‌آید، اما وقتی وارد آن می‌شود، درمی‌یابد که همه خیابان‌هایش بی‌نام‌اند و هیچ خانه‌ای او را به درون نمی‌خواند. او میان این دو جهان، نه در گذشته مأوا دارد و نه در آینده. گذشته برایش همچون مادری است که پیر و ناتوان شده، و آینده همانند پدری غریبه که زبان فرزند را نمی‌فهمد. در نتیجه، انسان خاورمیانه‌ای به کودکی یتیم می‌ماند: همواره در جست‌وجوی پناه، اما هرگز به خانه‌ای حقیقی نمی‌رسد.

این تنهایی فقط تنهایی فردی نیست؛ تنهایی اجتماعی است. در کوچه‌های شهرهای خاورمیانه، هر فرد با دیگری سخن می‌گوید اما دل‌هایشان بیگانه‌اند؛ سنت، کلمات مشترکی به آنان می‌دهد، اما نه معنایی مشترک. مدرنیته ابزارهایی در دستشان می‌گذارد – تلفن‌های هوشمند، رسانه‌ها، واژه‌های وارداتی – اما هیچ‌کدام ریشه در خاک روحشان ندارد. پس آدمی میان واژه‌ها و ابزارها پرسه می‌زند، بی‌آنکه به «ما»یی واقعی دست یابد. این بی‌خانمانی وجودی، شبیه همان تجربه‌ای است که اگزیستانسیالیست‌ها در غرب از آن سخن گفته‌اند، اما در خاورمیانه بُعدی دوچندان دارد: غربیِ مدرن، خانه سنت را به‌تدریج ترک کرد و خانه مدرنیته را با دست‌های خودش ساخت؛ هرچند خانه‌ای پر از اضطراب.

اما انسان خاورمیانه‌ای نه توانسته در خانه سنت بماند و نه قدرت ساختن خانه‌ای تازه دارد. او در برزخی دائمی ایستاده است؛ برزخ میان خاطرات پرشکوه و خیابان‌های سردِ وارداتی. از همین روست که تنهایی او با نوعی بی‌مکانی پیوند خورده است. او در جغرافیای خویش بیگانه است؛ در قاهره، دمشق، بغداد یا تهران، ساختمان‌ها مدرن‌اند اما روح‌ها هنوز اسیر گذشته‌اند. او هرجا که می‌ایستد، حس می‌کند در سرزمینی تبعیدی است. این همان «بی‌خانمانی» است: نه به معنای نداشتن سقف، بلکه به معنای نداشتن مأوا در جهان معنا. شاید بتوان گفت انسان خاورمیانه‌ای همانند مسافری است که بر سر دو راهی ایستاده: یکی راهی که به ویرانه‌های اجدادش می‌رود و دیگری جاده‌ای که به شهری بیگانه منتهی می‌شود. او هر دو را می‌نگرد، اما هیچ‌کدام او را صدا نمی‌زند. پس سرگردان می‌ماند، و این سرگردانی جوهر تنهایی اوست.

افراط و تفریط

بخشی از جوامع اسلامی، در مواجهه با ناکامی مدرنیته و تحقیر ناشی از استعمار، راه «بازگشت به خویشتن» را برگزیدند. این واکنش نوعی پناه‌جویی در گذشته بود؛ گمان می‌رفت اگر به «دوران طلایی اسلام» بازگردیم، همه مشکلات امروز حل خواهد شد. اما این بازگشت نه به معنای بازآفرینی سنت، بلکه به معنای منجمد کردن سنت بود. جنبش وهابی در قرن هجدهم در شبه‌جزیره عربی که با شعار «پاک‌سازی دین از بدعت» شکل گرفت و تلاش کرد اسلام را به قرون نخستین بازگرداند. این جریان بعدها در پیوند با قدرت سیاسی سعودی، به یکی از نمادهای بنیادگرایی بدل شد. اخوان‌المسلمین در مصر. این جنبش در دهه ۱۹۲۰ شکل گرفت و واکنشی بود به سلطه استعماری بریتانیا و ضعف دولت مدرن مصر. حسن‌البنا و سید قطب با طرح ایده‌هایی چون «حاکمیت الهی» کوشیدند الگویی تمام‌عیار از دولت اسلامی بسازند، اما نتیجه بیشتر به انکار مدرنیته و دشمنی با نهادهای مدرن انجامید.و اخیراً گروه‌هایی چون طالبان و داعش که نه تنها مدرنیته را طرد کردند، بلکه حتی از دستاوردهای سنت تاریخی اسلام – مانند فلسفه، تصوف یا عقلانیت کلامی – نیز بریدند. آنان مدینه قرن هفتم را به صورت کاریکاتوری خشن بازسازی کردند و خشونت را به نام بازگشت به اصل توجیه نمودند.

در همه این نمونه‌ها، مشکل اصلی در این بود که بازگشت‌گرایی نه به بازخوانی نقادانه سنت منجر شد و نه توانست به نیازهای پیچیده عصر جدید پاسخ دهد. نتیجه آن شد که جوامع گرفتار دور باطل خشونت و انزوا شدند. در سوی مقابل، گروهی دیگر از نخبگان و حکومت‌ها، در مواجهه با عقب‌ماندگی، راه حل را در تقلید کورکورانه از غرب دیدند. آنان گمان کردند اگر تمام سنت‌ها را کنار بگذارند و نسخه‌های غربی را بی‌کم‌وکاست اجرا کنند، مدرنیته به سرعت محقق خواهد شد. اما این تقلید نه تنها به مدرنیته پایدار منجر نشد، بلکه بحران هویت را تشدید کرد. اصلاحات آتاتورک در ترکیه (دهه ۱۹۲۰) که با حذف کامل نهاد خلافت، تغییر خط عربی به لاتین، ممنوعیت حجاب و تقلید مستقیم از مدل دولت-ملت غربی همراه بود. این پروژه، هرچند برخی مدرنیزاسیون‌ها را به همراه آورد، اما جامعه ترکیه را در بحران هویت فرو برد و شکاف میان سنت‌گرایان و سکولارها را تا امروز تشدید کرد.

نمونه دیگر سیاست‌های رضاشاه در حذف حجاب اجباری و تغییرات نمادین برای «غربی‌سازی» جامعه. این اقدامات بیشتر از آنکه نهادهای دموکراتیک یا فرهنگ علمی بیافریند، نوعی تحمیل سطحی بود که با مقاومت بخش‌های وسیع جامعه روبه‌رو شد. همین تجربه، بعدها به تقویت گرایش‌های بنیادگرایانه  و واکنش منفی انجامید.و نمونه دیگرش برخی دولت‌های عربی حاشیه خلیج فارس که با سرمایه‌های نفتی، مدل‌های توسعه غربی را کپی کردند –آسمان‌خراش‌ها، مراکز خرید، دانشگاه‌ها و حتی شهرهای مصنوعی– اما در سطح سیاسی و فرهنگی همچنان گرفتار ساختارهای اقتدارگرا و سنتی باقی ماندند. این شکاف میان ظواهر مدرن و بطن سنتی، همان بحران هویت را عمیق‌تر ساخته است.

سخن واپسین

نجیب محفوظ راه‌حل نداد، اما با آثارش آینه‌ای صادق در برابر جامعه نهاد. کار او بیش از آنکه «نسخه درمان» باشد، «تشخیص بیماری» بود. با این حال، از دل این تشخیص می‌توان سرنخ‌هایی یافت:

نخست، سنت باید بازخوانی و نوسازی شود؛ نه به‌عنوان ابزار سلطه، بلکه به‌عنوان میراثی پویا که امکان اجتهاد و خلاقیت دارد.

دوم، مدرنیته باید از سطح تکنولوژی و ظاهر به سطح نهادها، عقلانیت و فرهنگ نقد ارتقا یابد.سوم، انسان خاورمیانه‌ای باید جسارت «زیستن میان‌بودگی» را پیدا کند: نه انکار گذشته، نه تقلید کور از غرب، بلکه راهی برای آفرینش سنتز تازه. سرگذشت جهان عرب و اسلام در دو قرن اخیر را می‌توان چنین خلاصه کرد: نه سنت ما را نجات داده، نه مدرنیته. سنت، به زندانی از جمود و استبداد بدل شد و مدرنیته، به تجربه‌ای از تحقیر و بی‌خانمانی. انسان عرب و مسلمان، میان این دو جهان معلق ماند: انسانی دچار رکود، بی‌معنایی، تنهایی و بی‌خانمانی.

آثار نجیب محفوظ بازتاب همین تراژدی‌اند. او نه از موضع روشنفکر آرمان‌گرا، بلکه از منظر نویسنده‌ای واقع‌بین نشان داد که چگونه یک ملت در مرز گذشته و آینده سرگردان است. شاید نخستین گام رهایی، پذیرش این حقیقت تلخ باشد: ما نه در گذشته خانه داریم و نه در آینده‌ای وارداتی؛ خانه‌ی ما باید از دل این سرگردانی ساخته شود.


نظر خوانندگان:


■ نکته‌ای که در ارتباط با این جستار بلند و خواندنی جناب عباسی در ذهن من خواننده شکل می‌گیرد این است: مدرنیته و البته به تعبیر درست‌تر، مدرنیزاسیون یا نوسازی، به همه کشورهای غیر غربی یا جهان سومی در قالب استعمار وارد شد(از خاور دور تا آمریکای لاتین). در هیچیک از این کشورها مدرنیته پدیده ای درون-زا نبوده که از درون نقد سنت برآمده باشد. پس چرا در کشورهای خاورمیانه اسلامی و آفریقای قبایلی با چنین بحران در گل-ماندگی روبرو هستیم؟
البته این گونه نیست که کشورهای آسیای خاوری- دور و آمریکای لاتین کاملاً مسئله تقابل بین سنت-مدرنیته در جوامع خودرا حل کرده و به سنتز کاملی دست یافته باشند. آن‌ها هم حتماً مشکلات خودرا دارند. اما به نظر می‌رسد که مشکلات آنها چنین عمیق و ساختاری نباشد که در خاورمیانه و آفریقا می‌بینیم. پس این پرسش به میان می‌آید که، آیا مشکل در سیطره تمام عیار فرهنگ و سنت اسلامی(در خاورمیانه) و فرهنگ و نگاه قبایلی(در آفریقا) نیست که مانع شکل گیری آن سنتز نجات بخش می شود؟
شاهین




" width="640" /> اکثر آمریکایی‌ها موافق به‌رسمیت شناختن فسلطین هستند
يكشنبه ۲ شهريور ۱۴۰۴ - Sunday 24 August 2025
iran-emrooz.net | Wed, 20.08.2025, 8:36

اکثر آمریکایی‌ها موافق به‌رسمیت شناختن فسلطین هستند


طبق نظرسنجی جدید رویترز/ایپسوس، اکثریت ۵۸ درصدی آمریکایی‌ها معتقدند که هر کشور عضو سازمان ملل باید فلسطین را به عنوان یک ملت به رسمیت بشناسد. حدود ۳۳ درصد از پاسخ‌دهندگان موافق نبودند و ۹ درصد پاسخی ندادند.

به گزارش خبرگزاری روتیرز، این نظرسنجی شش روزه که روز دوشنبه به پایان رسید، در عرض چند هفته پس از اعلام سه کشور، متحدان نزدیک ایالات متحده، کانادا، بریتانیا و فرانسه، مبنی بر قصد خود برای به رسمیت شناختن کشور فلسطین انجام شد.

این نظرسنجی در بحبوحه امیدها به توافق اسرائیل و حماس بر سر آتش‌بس برای ایجاد وقفه در جنگ، آزادی برخی از گروگان‌ها و تسهیل ارسال کمک‌های بشردوستانه انجام شد.

دو مقام اسرائيلی روز سه‌شنبه گفتند که اسرائیل در حال بررسی پاسخ حماس به توافق احتمالی برای آتش‌بس ۶۰ روزه و آزادی نیمی از گروگان‌های اسرائیلی است که هنوز در غزه اسیر هستند.

بریتانیا، کانادا، استرالیا و چندین متحد اروپایی آنها هفته گذشته اعلام کردند که بحران انسانی در منطقه جنگ‌زده فلسطین به «سطح غیرقابل تصوری» رسیده است. گروه‌های امدادی هشدار دادند که مردم غزه در آستانه قحطی هستند.

دفتر حقوق بشر سازمان ملل متحد روز سه‌شنبه اعلام کرد که اسرائیل اجازه ورود تدارکات کافی به نوار غزه را برای جلوگیری از گرسنگی گسترده نمی‌دهد. اسرائیل مسئولیت گرسنگی در غزه را رد کرده و حماس را به سرقت محموله‌های کمکی متهم کرده است، اتهامی که حماس آن را رد می‌کند.

اکثریت بیشتری از پاسخ‌دهندگان به نظرسنجی رویترز/ایپسوس، یعنی ۶۵٪، گفتند که ایالات متحده باید در غزه برای کمک به مردم گرسنه اقدام کند و ۲۸٪ با این نظر مخالف بودند. تعداد مخالفان شامل ۴۱٪ از جمهوری‌خواهان دونالد ترامپ، رئیس جمهور، بود.

ترامپ و بسیاری از جمهوری‌خواهان دیگر رویکرد «اولویت با آمریکا» را در روابط بین‌الملل اتخاذ کرده و از کاهش شدید برنامه‌های کمک‌های غذایی و پزشکی بین‌المللی این کشور حمایت می‌کنند، با این باور که بودجه ایالات متحده باید به آمریکایی‌ها کمک کند، نه به کسانی که خارج از مرزهای آن هستند.

جنگ غزه زمانی آغاز شد که جنگجویان تحت رهبری حماس در ۷ اکتبر ۲۰۲۳ به اسرائیل حمله کردند و ۱۲۰۰ نفر را کشتند و ۲۵۱ نفر را به گروگان گرفتند، طبق آمار اسرائیلی. به گفته مقامات بهداشتی غزه، تهاجم اسرائیل از آن زمان تاکنون بیش از ۶۲۰۰۰ فلسطینی را کشته، غزه را در بحران انسانی فرو برده و اکثر جمعیت آن را آواره کرده است.

نظرسنجی رویترز/ایپسوس همچنین نشان داد که ۵۹ درصد از آمریکایی‌ها معتقدند که پاسخ نظامی اسرائیل در غزه بیش از حد بوده است. سی و سه درصد از پاسخ‌دهندگان مخالف بودند.

در یک نظرسنجی مشابه رویترز/ایپسوس که در فوریه ۲۰۲۴ انجام شد، ۵۳ درصد از پاسخ‌دهندگان موافق بودند که پاسخ اسرائیل بیش از حد بوده است و ۴۲ درصد مخالف بودند.

آخرین نظرسنجی رویترز/ایپسوس که به صورت آنلاین انجام شد، پاسخ‌های ۴۴۴۶ بزرگسال آمریکایی را در سراسر کشور جمع‌آوری کرد و حاشیه خطای آن حدود ۲ درصد بود.



يكشنبه ۲ شهريور ۱۴۰۴ - Sunday 24 August 2025
iran-emrooz.net | Wed, 20.08.2025, 8:32




هشدار جدی برای خاموشی صنعت فولاد ایران
يكشنبه ۲ شهريور ۱۴۰۴ - Sunday 24 August 2025
iran-emrooz.net | Wed, 20.08.2025, 7:47

هشدار جدی برای خاموشی صنعت فولاد ایران


ندا جعفری / اعتماد

تاریخچه تولید فولاد در ایران به دهه ۵۰ شمسی بازمی‌گردد. نخستین کارخانه‌های فولاد کشور با هدف خودکفایی در صنایع سنگین راه‌اندازی شدند. بر اساس گزارش‌های انجمن جهانی فولاد، میزان تولید فولاد ایران تا پیش از سال ۱۹۷۹ (۱۳۵۷ شمسی) حدود ۱.۸ میلیون تن بود. در طول چهار دهه اخیر، این صنعت با وجود جنگ، تحریم‌ها و محدودیت‌های زیرساختی رشد چشمگیری داشته و در سال ۲۰۲۴ به ۳۱ میلیون و ۳۵۷ هزار تن رسیده است. این رشد نسبت به سال قبل تنها ۱ درصد بوده که نشان‌دهنده تأثیر مستقیم محدودیت‌های انرژی و سیاست‌های داخلی بر روند توسعه است.

جایگاه جهانی فولاد ایران

ایران طی ۷ سال متوالی رتبه دهم جهان در تولید فولاد را حفظ کرده است. فاصله کنونی ایران با آلمان (رتبه هفتم) حدود ۵.۸ میلیون تن است. با مدیریت صحیح منابع انرژی، سرمایه‌گذاری در زیرساخت‌ها و رفع موانع صادراتی، دستیابی به جایگاه هفتم جهان برای ایران امکان‌پذیر خواهد بود.

سهم صنعت فولاد در تولید ناخالص داخلی

بر اساس آمار رسمی، تولید ناخالص داخلی ایران در سال ۱۴۰۳ (با احتساب نفت و بر پایه قیمت‌های ثابت سال ۱۴۰۰) معادل ۱۰.۰۲۶ هزار میلیارد تومان بوده است. از این میزان، ۵.۵ درصد مربوط به صنعت فولاد است. این سهم نشان‌دهنده نقش محوری فولاد در اقتصاد ایران به عنوان صنعتی مادر است که بر صنایع پایین‌دستی همچون خودروسازی، ساختمان و لوازم خانگی نیز اثر مستقیم دارد.

اشتغال‌زایی مستقیم و غیرمستقیم

تعداد شاغلان مستقیم و غیرمستقیم در صنعت فولاد در سال ۱۴۰۳ حدود ۲ میلیون نفر بوده است. با توجه به آمار کل اشتغال کشور (حدود ۲۶ میلیون و ۸۰۰ هزار نفر) سهم اشتغال فولاد از کل بازار کار (مستقیم و غیرمستقیم) معادل ۸ درصد است. این سهم بالا نشان می‌دهد صنعت فولاد علاوه بر جایگاه اقتصادی، یک رکن کلیدی در ثبات اجتماعی و کاهش بیکاری نیز محسوب می‌شود.

ارزآوری و صادرات فولاد

در سال ۱۴۰۳، ارزش کل صادرات غیرنفتی ایران بیش از ۵۷.۸ میلیارد دلار برآورد شده است. از این میزان، ارزش صادرات زنجیره آهن و فولاد ۶.۶ میلیارد دلار بوده است. بنابراین سهم فولاد از کل صادرات غیرنفتی معادل ۱۱ درصد است. صنعت فولاد بعد از پتروشیمی، دومین صنعت ارزآور ایران محسوب می‌شود و نقشی تعیین‌کننده در تراز ارزی کشور دارد.

تراز تجاری فولاد ایران

ایران در سال ۱۳۹۰ دومین واردکننده خالص فولاد جهان بود. اما با توسعه ظرفیت‌ها و تغییر سیاست‌ها، امروز به دهمین صادرکننده فولاد دنیا تبدیل شده است. تراز تجاری فولاد ایران در سال ۱۴۰۳ به حدود ۵ میلیارد دلار مثبت رسید. هرچند این رقم نسبت به سال ۱۴۰۲ حدود ۹۹۰ میلیون دلار کاهش نشان می‌دهد، اما همچنان از وضعیت مطلوب صادرات حکایت دارد.

محدودیت‌های انرژی و خسارت‌های تولید

یکی از مهم‌ترین چالش‌های صنعت فولاد ایران محدودیت در تأمین انرژی (برق و گاز) است.  بر اساس برآوردها: مجموع ارزش تولید از دست‌رفته فولاد طی ۴ سال اخیر به دلیل این محدودیت‌ها، بالغ بر ۱۴ میلیارد دلار بوده است. صنعت فولاد تنها ۵‌درصد گاز کشور را مصرف می‌کند، اما بیش از ۳۱‌درصد درآمد فروش داخلی گاز را تأمین می‌نماید. این نابرابری نشان می‌دهد که برخلاف تصور عمومی، فولاد نه‌تنها مصرف‌کننده سنگین یارانه‌های انرژی نیست بلکه بخشی از تأمین‌کننده درآمدهای انرژی کشور نیز محسوب می‌شود.

روند افزایش نرخ انرژی برای فولادسازان

میانگین قیمت برق از سال ۱۳۹۸ تا ۱۴۰۳ بیش از ۲۲ درصد رشد داشته و از ۸۷۰ به ۲۰.۲۰۰ ریال رسیده و ۲۳ برابر شده است. میانگین قیمت گاز در همین بازه زمانی با ۱۲۹۸ درصد از ۲۸۷۰ به۴۰.۱۲۱ ریال رسید و با رشد تقریبا ۱۴ برابری روبه‌رو شد و قیمت فولاد نیز از ۳۸.۸۱۵ ریال به ۲۳۷.۰۷۵ ریال بر کیلوگرم رسیده است و تنها ۵۱۱ درصد رشد کرده است. این اختلاف نشان می‌دهد که رشد شدید بهای انرژی مستقیما بر کاهش حاشیه سود و رقابت‌پذیری فولاد ایران اثر گذاشته است.

مصرف آب در صنعت فولاد

مصرف کل آب کشور حدود ۱۰۰ میلیارد متر مکعب در سال است. سهم صنعت فولاد از این میزان تنها ۱۵۴ میلیون متر مکعب (کمتر از ۰.۱ درصد) است. از این مقدار، تنها ۴۴ میلیون متر مکعب از شبکه آبرسانی کشور تأمین می‌شود و باقی آن از طریق سرمایه‌گذاری فولادسازان در خط انتقال آب خلیج فارس، تصفیه پساب‌ها و بازچرخانی آب تأمین می‌گردد.

کاهش سودآوری شرکت‌های بورسی

شرکت‌های بزرگ فولادی که حدود ۱۸‌درصد ارزش کل بورس اوراق بهادار را در اختیار دارند، طی سال ۱۴۰۳ با کاهش سودآوری بین ۳ تا ۱۴‌درصد مواجه شدند. دلیل اصلی این کاهش، محدودیت‌های انرژی، مشکلات صادرات و تحریم‌ها بوده است. این روند می‌تواند زنگ خطری برای آینده صنعت فولاد ایران باشد.

از تحریم‌ها تا راهکارهای توسعه

صنعت فولاد ایران تنها صنعتی است که هم شرکت‌های دولتی و هم شرکت‌های خصوصی آن به‌طور همزمان در فهرست تحریم‌های اقتصادی قرار گرفته‌اند. این شرایط باعث شده است، هزینه‌های تولید فولادسازان افزایش یابد، توان رقابتی آنها در بازارهای صادراتی کاهش پیدا کند و در نهایت فولاد ایران در معاملات جهانی با قیمت پایین‌تری عرضه شود. بر اساس برآوردها، به دلیل همین فشارها فولاد ایران به‌طور میانگین ۵‌درصد کمتر از قیمت‌های جهانی امکان صادرات دارد. این موضوع در عمل حدود ۲۰دلار هزینه اضافی به ازای هر تن به فولادسازان تحمیل می‌کند.

داده و ستانده صنعت فولاد

نرخ گاز تحویلی به فولادسازان ایران حدود ۱۷ سنت به ازای هر مترمکعب است. در مقابل، کشورهای رقیب منطقه‌ای مانند عربستان، عمان و قطر، گاز را با نرخ ۶ سنت در اختیار صنایع خود قرار می‌دهند. این اختلاف قیمت موجب افزایش شدید بهای تمام‌شده فولاد در ایران و کاهش مزیت نسبی صادرات شده است. برق نیز برای فولاد ایران با نرخ معادل برق صادراتی ایران به عراق محاسبه می‌شود. این نرخ به دلیل هزینه‌های جانبی و پنهان بسیار بالاتر از استاندارد جهانی است و عملا توان رقابتی فولادسازان را از بین برده است. سنگ‌آهن هم تا حدود پنج سال پیش، سنگ‌آهن تحویلی به فولادسازان تقریبا نصف قیمت صادراتی بود. اما با ورود این ماده اولیه به بورس کالا، قیمت‌گذاری بر اساس مکانیزم عرضه و تقاضا انجام شد و فولادسازان مجبور به خرید با نرخ نزدیک به قیمت‌های صادراتی شدند، در نتیجه، مزیت نسبی این نهاده نیز برای صنعت فولاد ایران از بین رفت.

تعداد نیروی انسانی شاغل در این صنعت ۱۰ برابر استاندارد جهانی

نرخ تأمین مالی برای صنعت فولاد حداکثر ۵ درصد است. اما در ایران این نرخ به‌طور متوسط ۱۰ درصد برآورد می‌شود. به این ترتیب، فولادسازان ایرانی برای هر تن تولید حدود ۲۵ دلار هزینه مالی اضافی پرداخت می‌کنند. ضمن آنکه هزینه دلاری نیروی انسانی در ایران پایین‌تر از میانگین جهانی است. اما به دلیل ساختار ناکارآمد و تحمیل نیروی مازاد، تعداد نیروی انسانی شاغل در صنعت فولاد ایران ۱۰ برابر استاندارد جهانی است. همین موضوع مزیت نسبی پایین بودن دستمزد را از بین برده و به یک عامل بازدارنده تبدیل کرده است. بر اساس داده‌ها، صنعت فولاد ایران به جای بهره‌مندی از یارانه‌های انرژی، عملا با هزینه‌های تحمیلی متعددی مواجه است: ۲۵ دلار هزینه ناشی از نرخ بالای تأمین مالی، ۲۰ دلار هزینه ناشی از تحریم‌ها و کاهش قیمت صادراتی و ۵۰ دلار هزینه ناشی از کاهش تولید به دلیل قطعی یا کمبود انرژی برق و گاز.

جمع این هزینه‌ها برابر با ۱۰۰ دلار به ازای هر تن تولید فولاد است. این رقم به خوبی نشان می‌دهد که چرا مزیت رقابتی صنعت فولاد ایران در مقایسه با رقبای منطقه‌ای و جهانی به‌شدت کاهش یافته است.

نقش بالقوه فولادسازان در تولید انرژی

تضعیف شرکت‌های فولادی و معدنی یک تهدید استراتژیک است، زیرا این شرکت‌ها می‌توانند در توسعه تولید انرژی کشور نقش ویژه‌ای ایفاء کنند، در ایجاد اشتغال و افزایش تولید ناخالص داخلی موثر باشند و بهبود ارزآوری را به همراه داشته باشند. اگر شرایط مساعد شود، فولادسازان حتی توانایی سرمایه‌گذاری در تولید برق و گاز مورد نیاز کشور را دارند، اما لازمه آن حفظ سودآوری و پایداری فعالیت این صنعت است.

راهکارهای پیشنهادی برای خروج از بحران

حمایت‌های مالیاتی و سرمایه‌گذاری، لحاظ کردن سرمایه‌گذاری‌های صنعتی و معدنی در بخش تولید انرژی (برق، گاز و آب) به عنوان اعتبار مالیاتی، توسعه بازار انرژی و ایجاد بازار رسمی خرید و فروش برق و گاز صرفه‌جویی‌شده و امکان احداث ۱۰ هزار مگاوات نیروگاه توسط صنایع فولادی از جمله مواردی است که باید مورد توجه قرار گیرد. فراهم کردن شرایط برای سرمایه‌گذاری صنایع در پروژه‌های خورشیدی خانگی و انرژی تجدیدپذیر و خورشیدی و خرید تضمینی برق تولیدی بخش خانگی توسط سرمایه‌گذاران صنعتی و تخصیص بهینه گاز به نیروگاه‌های احداث‌شده توسط صنایع در زمان محدودیت انرژی و احتساب نرخ گاز نیروگاهی برای نیروگاه‌های احداثی صنایع از جمله موضوعاتی است که ضروری به نظر می‌رسد. همچنین در بخش مشوق‌های سرمایه‌گذاری طراحی سیاست‌های تشویقی برای صنایع پرمصرف به‌منظور مشارکت در پروژه‌های ذخیره‌سازی و صرفه‌جویی گاز و تخصیص تضمینی گاز صرفه‌جویی‌شده به سرمایه‌گذاران می‌توانند موثر باشند.

صادرکنندگان زیانده شده‌اند

سید رسول خلیفه سلطانی، دبیر انجمن تولیدکنندگان فولاد ایران می‌گوید‌ که یکی از جدی‌ترین مشکلات صادرات در ایران، عدم بازگشت ارز صادراتی است.  او توضیح می‌دهد: بسیاری از صادرکنندگان واقعی این روزها زیان می‌بینند، زیرا وقتی کالای خود را صادر می‌کنند، ارز حاصل از فروش با نرخ دستوری و پایین‌تر وارد کشور می‌شود که این وضعیت باعث می‌شود تا صادرات برای تولیدکننده واقعی صرفه اقتصادی نداشته باشد.

به گفته او، کارت‌های بازرگانی یک‌بار مصرف یکی از ریشه‌های اصلی این مشکل هستند. برخی افراد این کارت‌ها را به نام کشاورزان یا روستاییانی می‌گیرند که هیچ سابقه مالیاتی و حسابرسی ندارند. سپس کالا را ارزان‌تر در بازارهای خارجی، مانند عراق و افغانستان، می‌فروشند و ارز آن را به کشور بازنمی‌گردانند. در نتیجه، ارز صادراتی عملا از چرخه رسمی اقتصاد خارج می‌شود. دبیر انجمن فولاد می‌گوید: وقتی صادرکننده غیرواقعی کالای ایرانی را زیر قیمت واقعی عرضه می‌کند، نوعی دامپینگ رخ می‌دهد.

او تأکید می‌کند: کشورهای مقصد مانند عراق و افغانستان در واکنش به این موضوع، تعرفه‌های سنگین واردات فولاد ایران را وضع می‌کنند. به این ترتیب، بازارهای صادراتی ایران به‌تدریج از دست می‌رود و تولیدکننده داخلی بیش از پیش زیان می‌بیند. خلیفه‌سلطانی تصریح می‌کند: وقتی تولیدکننده واقعی ارز صادراتی را با نرخ دستوری و پایین‌تر برگرداند، طبیعی است که صادرات برایش به‌صرفه نیست.

او می‌گوید: در چنین شرایطی بسیاری از تولیدکنندگان ترجیح می‌دهند بخشی از تولید خود را کاهش دهند یا کالا را در بازار داخلی عرضه کنند. این مساله هم بر کاهش ظرفیت تولید تأثیر می‌گذارد و هم باعث بی‌ثباتی در بازار داخلی می‌شود.

دبیر انجمن فولاد ایران یکی دیگر از چالش‌های جدی صنایع را کمبود انرژی می‌داند، او در این خصوص توضیح می‌دهد: در تابستان به دلیل افزایش مصرف برق، صنایع با قطعی برق روبه‌رو می‌شوند و در زمستان نیز کمبود گاز فشار شدیدی وارد می‌کند، نتیجه این است که حدود ۳۰ تا ۴۰ درصد ظرفیت تولید فولاد کشور تحت‌الشعاع قرار می‌گیرد. او تأکید می‌کند: این مشکل نه تنها به زیان تولیدکنندگان است، بلکه باعث کاهش صادرات و از دست رفتن فرصت‌های بازار خارجی می‌شود.

خلیفه‌سلطانی از سیاست‌های وزارت نیرو و توانیر انتقاد کرده و می‌گوید: اینکه برخی مدیران توانیر اعلام می‌کنند صنایع باید برق مورد نیاز خود را تولید کنند، گواهی بر سوءمدیریت آنهاست. او یادآوری می‌کند: صنعت فولاد تاکنون حدود ۵۵۰۰ مگاوات نیروگاه احداث کرده است که از این میزان ۴۰۰۰ مگاوات برق را به شبکه ملی تزریق می‌کند. به گفته او، این سرمایه‌گذاری نشان می‌دهد که فولادسازان مسوولیت‌پذیر هستند، اما به دلیل ضعف مدیریت در بخش انرژی، همچنان با محدودیت برق و گاز مواجه‌اند.

دبیر انجمن فولاد ایران در پایان هشدار می‌دهد: ادامه این روند می‌تواند آینده تولید و صادرات فولاد ایران را به خطر بیندازد و اگر مشکل بازگشت ارز صادراتی و مدیریت انرژی حل نشود، تولیدکنندگان واقعی انگیزه خود را از دست می‌دهند، صادرات کاهش می‌یابد و بازارهای منطقه‌ای یکی پس از دیگری از دست خواهد رفت.



ابراهیم اصغرزاده: پاس‌گل منتقدان به اقتدارگرایان
يكشنبه ۲ شهريور ۱۴۰۴ - Sunday 24 August 2025
iran-emrooz.net | Wed, 20.08.2025, 7:00

ابراهیم اصغرزاده: پاس‌گل منتقدان به اقتدارگرایان


منتقدان بیانیه جبهه اصلاحات عملاً با امنیتی‌سازی فضای سیاسی و نشاندن جبهه اصلاحات در کنار دشمن، همان کاری را می‌کنند که سال‌ها امثال حسین شریعتمداری ها و مفسران صدا و سیما در رسانه‌های جریان حاکم کرده اند، یعنی برچسب‌زنی برای خفه کردن گفتمان اصلاحی.

منتقدان محترم متوجه نیستند در کنار چه کسانی ایستاده‌اند؟

وقتی بیانیه جبهه اصلاحات به جای نقد منصفانه، با واژگانی مثل “خیانت”، “پاس‌گل به دشمن” یا “بی‌مسئولیتی در شرایط جنگی” نواخته می‌شود، نتیجه‌اش روشن است، تقلیل یک گفت‌وگوی ملی به پرونده امنیتی، کنار زدن گفتمان اصلاح‌طلبی و نشاندن آن در جایگاه “ستون پنجم” و تکرار عین ادبیات کیهان شریعتمداری و بیانیه‌خوانی‌های جواد لاریجانی. کسی که چنین می‌کند، حتی اگر نام خود را اصلاح‌طلب بگذارد، در عمل همسنگر اقتدارگرایان امنیتی است.

اصلاح‌طلبی، مقابل امنیتی‌سازی تعریف می‌شود. اصلاحات، به‌معنای بازگرداندن سیاست از دست دستگاه‌های امنیتی و نظامی به دست جامعه است. وقتی منتقدان بیانیه با همان منطق امنیتی‌ها عمل می‌کنند، عملاً خود را از اردوگاه اصلاح‌طلبی خارج کرده‌اند. اصلاح‌طلبی با “عقلانیت سیاسی” و “گشودن راه تغییر راهبردی” تعریف می‌شود، نه با تکرار برچسب‌هایی که سال‌هاست برای بی‌اعتبار کردن اصلاح‌طلبان استفاده می‌شود.

خب بفرمایید پاس‌گل واقعی به کیست؟ اگر کسی امروز می‌خواهد نشان دهد که اصلاح‌طلبان کنار اسرائیل و آمریکا ایستاده‌اند، باید پاسخ بدهد، کدام جریان داخلی از این ادبیات بیشتر سود می‌برد؟ آیا این کمک به جامعه مدنی است یا کمک به نهادهای امنیتی برای سرکوب آن؟ آیا این تقویت گفت‌وگوی ملی است یا سوزاندن آخرین رشته‌های اعتماد؟

در واقع، پاس‌گل به اقتدارگرایان را همین «منتقدان مدعی اصلاح‌طلبی» می‌دهند، نه بیانیه‌ای که راه بازگشت به مردم و توسعه سیاسی را پیشنهاد می‌کند. دوستان ما هم آدرس غلط می‌دهند و هم در جای غلط می‌ایستند. سمت درست تاریخ این جغرافیا کجاست؟ تاریخ اصلاحات در ایران نشان داده است که هر بار اصلاح‌طلبان به دام امنیتی‌سازی افتادند و برای “حفظ ظاهر در شرایط خاص” سکوت کردند، شکست خوردند.

از سال ۷۸ تا ۸۸ و پس از آن، همیشه “حفظ مصلحت امنیتی” به‌جای “ایستادگی راهبردی” نتیجه‌ای جز حذف اصلاح‌طلبی نداشت. اصلاحات فقط زمانی معنا دارد که بتواند بر فراز منطق امنیتی بایستد و گفتمان دموکراسی، قانون و آشتی ملی را نمایندگی کند. به همین دلیل است که می‌گوییم امروز منتقدانی که با برچسب‌زنی و امنیتی‌سازی به سراغ جبهه اصلاحات می‌روند، سمت اشتباه تاریخ را انتخاب کرده‌اند؛ همان جایی که حسین شریعتمداری سال‌هاست در آن نشسته است.

بیانیه جبهه اصلاحات نه تنها فول درشت نبود که فول درشت روشی است که برخی مدعیان اصلاح‌طلبی در پیش گرفته‌اند. مصادره پروژه “وفاق ملی” به اصلاحات میلیمتری، امنیتی‌سازی گفتمان اصلاحی و ایستادن در کنار اقتدارگرایان به اسم اصلاحات. اگر اصلاح‌طلبی بخواهد باقی بماند، باید مرز خود را با این منطق روشن کند. وگرنه فردا که تاریخ داوری کند، جایگاه عده‌ای از رفیقان کنار حسین شریعتمداری‌ها و جواد لاریجانی‌ها ثبت خواهند شد، نه در صف اصلاح‌طلبان.

منتقدان محترمی که بیانیه را نقد کرده و مدعی شده‌اند که در شرایط جنگی، اصلاح‌طلبی نباید از مطالبات ساختاری سخن بگوید. در تله چند مغالطه‌ اساسی افتاده‌اند.

الف - مغالطه‌ جنگ‌محور کردن همه‌چیز. بله، ایران در شرایط تهدید خارجی است. اما آیا معنایش این است که جامعه و سیاست داخلی باید تعلیق شود؟ تجربه جهانی نشان داده که پایدارترین امنیت، محصول توسعه سیاسی و مشارکت اجتماعی است، نه فقط بسیج نظامی. آلمان و ژاپن بعد از جنگ جهانی دوم امنیت خود را نه از تانک و موشک، بلکه از بازسازی سیاسی و اقتصادی گرفتند. آفریقای جنوبی از دل بحران امنیتی و تهدیدهای داخلی بیرون آمد چون شجاعت داشت ساختار سیاسی‌اش را اصلاح کند. نادیده گرفتن اصلاحات ساختاری به بهانه جنگ، همان مسیری است که ایران را در چهار دهه گذشته به نقطه‌ “انباشت بحران” رسانده است.

ب - مغالطه تحریف معنای اصلاح‌طلبی. دائم می نویسند اصلاح‌طلبی یعنی “تغییر تدریجی درون سیستم، نه علیه آن”. دقیقاً! و این همان چیزی است که بیانیه جبهه اصلاحات بر آن تأکید دارد، آزادی زندانیان سیاسی، اصلاح صداوسیما، پایان دادن به دخالت نظامیان در اقتصاد، بازگرداندن انتخابات به مسیر واقعی و ابتکار عمل و تقویت دیپلماسی. کدام یک از این‌ها “براندازانه” یا “علیه سیستم” است؟ برعکس، این‌ها تنها راه‌هایی هستند که سیستم را از فروپاشی نجات می‌دهند.

ج - مغالطه‌ یک‌دست‌سازی حاکمیت و مردم در “وضعیت جنگی”. مقایسه مردم امروز ایران با مردم شوروی در جنگ جهانی دوم، قیاسی مع‌الفارق است. در آن زمان، اتحاد ملی محصول رهبری سیاسی مشروع بود، هرچند با هزینه‌های سنگین. امروز مسئله اصلی ایران همین است: فقدان مشروعیت و اعتماد اجتماعی. بیانیه جبهه اصلاحات دقیقاً روی همین زخم انگشت گذاشته و گفته بدون اعتمادسازی داخلی، هر پیروزی بیرونی یا مقطعی ناپایدار بوده و هم از درون تهی خواهد شد.

د - نادیده گرفتن واقعیت مذاکرات و سیاست خارجی. می نویسند جمهوری اسلامی “پنج دور مذاکره با آمریکا” داشته و این یعنی عدم تقابل. اما مگر نه اینکه همین مذاکرات بدون پشتوانه اجتماعی و بدون تغییر در ساختار سیاست داخلی بارها شکست خورده‌اند؟ برجام نمونه روشن است. توافق شد، ولی چون اصلاحات سیاسی و اقتصادی همراه نشد، تندروها کارشکنی خاص خودشان را کردند هم در داخل قربانی شد و هم در خارج با یک امضا هوا شد. اتفاقا بیانیه جبهه هشدار میدهد بدون اصلاحات راهبردی در داخل، هر توافق خارجی شکننده و ناپایدار است.

ه - وارونه‌نمایی نسبت اصلاحات و دولت پزشکیان. بارها دیده شده مینویسند بیانیه “حرکتی علیه دولت پزشکیان” است. در حالی که واقعیت برعکس است. اگر دولت پزشکیان بخواهد در توافق‌گرایی‌اش موفق شود، نیازمند پشتیبانی اجتماعی و اصلاح ساختارهاست. بیانیه دقیقاً میگوید “آشتی ملی” واقعی یعنی بازگرداندن اعتماد عمومی. وگرنه هیچ دولتی حتی با شعار توافق‌گرایی بدون سرمایه اجتماعی نمی‌تواند پایدار بماند.

و – اما پاس گل به کی؟ میگویید بیانیه پاس گل به دشمن بود. واقعیت اما این است که انکار مطالبات مردم و توجیه‌گری وضع موجود، بهترین پاس گل به تندروان داخلی و خارجی است. وقتی مردم می‌بینند هیچ جناحی مطالبات بنیادین آنها را نمایندگی نمی‌کند، میدان برای سرنگونی‌طلبان خالی می‌شود. برعکس، بیانیه جبهه اصلاحات تلاش کرد نشان دهد راهی میان “تندروی امنیتی” و “سیاست حذف” وجود دارد: راه اصلاحات سیاسی واقعی. اگر امروز اصلاح‌طلبی به جای شجاعت در بیان حقیقت، به حداقل‌ها و مصلحت‌جویی‌های بی‌حاصل و تکرار روایت سازی های جعلی بسنده کند، دیگر اصلاح‌طلبی نیست؛ بلکه شریک وضع موجود است. اصلاحات راهبردی و توسعه سیاسی مقدم بر هر رفرم اقتصادی اجتماعی، نه تهدید دولت و حاکمیت، بلکه تنها راه نجات ایران از بحران‌های پی‌درپی است.



بیانیه جبهه اصلاحات، آغاز پایان یک دوره!
يكشنبه ۲ شهريور ۱۴۰۴ - Sunday 24 August 2025
iran-emrooz.net | Tue, 19.08.2025, 21:28

بیانیه جبهه اصلاحات، آغاز پایان یک دوره!


بیانیه جبهه اصلاحات که شامل یک مقدمه، یازده بند و یک نتجه‌گیری است، در نوع خود متفاوت است. این بیانیه، مماس بر سقف اصلاح‌طلبی دوم خردادی نوشته شده و جا به جا برای عبور از این سقف هم خیز برداشته است.

چرا جبهه اصلاحات در ضعیف‌ترین دوران حیات خود، به این موضع رسیده است؟ پاسخ را می‌توان در مقدمه و مواخره این سند به راحتی مشاهده کرد:

۱- خطر فلج اقتصادی بیش از هر زمان برجسته‌تر شده است.
۲- بازگشت مکانیسم ماشه، مشروعیت جنگ آینده علیه ایران را با برچسب «تهدیدکننده صلح» تأمین می‌کند. بنابراین پیشگیری از این سناریو، فوریت امنیت ملی است.
۳- هرگونه بی‌اعتنایی به ضرورت تغییر، کشور را به مسیر فروپاشی تدریجی سوق می‌دهد.
۴- این لحظه، لحظه تصمیم بزرگ عبور از گذشته و گشودن دروازه‌های آینده‌ای متفاوت است. فردا ممکن است دیر باشد.

مطلب روشن است، آنچه را که مهندس موسوی و همه گذارطلبان در خشت خام می‌دیدند، اکنون اصلاح‌طلبان در آینه می‌بینند: نظام اگر به فوریت تغییرات عمیق ساختاری، سیاستی و مدیریتی را نپذیرد، فرو خواهد پاشید!

این اعتراف دیر هنگام اما، نشانه تغییراتی ژرف در جامعه و انعکاس آن در آینه سیاست است.

روندی که با شعار «اصلاح‌طلب، اصولگرا! دیگه تمومه ماجرا!» آغاز شد، اینک به نقطه جوش رسیده است. جامعه به سه جناح کلان «برانداز»، «گذارطلب» و «تداوم‌طلب» تقسیم شده است. در جبهه تداوم‌طلبی، جایی برای اصلاح‌طلبی نمانده است! در تعادل قوای موجود، زیر سقف « نظام» هیچ چیز را نمی‌‌توان اصلاح کرد. ماندن در این جبهه، به ناگزیر به عبور از پل «روزنه‌گشایی» و ذوب شدن در تداوم‌طلبان اصیل و تبدیل شدن به چرخ پنجم جبهه سیاه «مافیا-سردار-روحانی حکومتی» منجر می‌شود و سرنوشتی شبیه روزنه‌گشایان در انتظار آنها خواهد بود. از این منظر، بیانیه جبهه اصلاحات را می‌توان «آغاز پایان اصلاح‌طلبی دوم خردادی و زیر سقف نظام» و نیز گامی بلند به سوی گذارطلبی دانست.

از برداشتن این گام، تا پیوستن به جبهه گذارطلبان هنوز چند منزل راه مانده است، اما بدون تردید و گزافه‌گویی، می‌توان اطمینان داشت که به اجرا در آمدن برنامه یازده ماده‌ای مندرج در این بیانیه، کشور را در آستانه برگزاری رفراندم قانون اساسی و تشکیل مجلس موسسان قرار خواهد داد. از این زاویه، بیانیه را می‌توان آب جوشی بر خوابگه اقتدارگرایان و روزنه‌گشایان خواب آلود دانست. آنها از دیروز، با جیغ و فریاد «وا اسلاما، وا ایرانا!» و سطلی از اتهامات همیشگی، از خیانت و وادادگی تا جاده صاف‌کنی دشمن، فتنه‌گری، موسادی و بی‌خردی سیاسی، شلیک به نویسندگان بیانیه را آغاز کرده‌اند. این تهاجم با ورود دفتر خامنه‌ای و درج مطلبی با عنوان «خشاب دشمن را پر نکنید» در «صدای ایران»، روزنامه این دفتر، اوج تازه‌ای گرفت.
آنچه این جماعت را بیش از هر چیز دچار شوک و ناباوری کرد، مطالبه «اعلام آمادگی تعلیق داوطلبانه غنی‌سازی» بود که مثل آب سردی بر پیکر تداوم‌طلبان ریخته شد.

فشاری که از همه طرف‌های اقتدار حاکم، روی نویسندگان بیانیه و جبهه اصلاحات متمرکز شده، در همین نخستین روز‌ها، برخی از اصلاح‌طلبان بدلی و مینی‌بوسی، نظیر حزب ندای ایرانیان را به اعلام برائت علنی از جبهه اصلاحات واداشته است و به کلاغ دم بریده روزنه‌گشایان هم فرصت پرفسورنمایی مجدد اعطا کرد. این اما بخش کوچک و بی‌اهمیت داستان است. اصلاح‌طلبان با علم به این نظریه که جامعه به سمت بحران فیصله‌بخش روان است و تداوم‌طلبی شانسی در آینده ایران نخواهد داشت، و از جمله از ترس غلبه براندازی قهرآمیز، به گذارطلبی روی آورده‌اند. اما تا اینجا، کاملا مراقب هستند که همه پل‌ها با مرکز اقتدار را پشت سر خود خراب نکنند و شاید در تحولات آینده نقش نوعی «میانجی» را برای خود قابل تصور بدانند.

آنها در این بیانیه، از رفراندم قانون اساسی و تشکیل مجلس موسسان به عنوان محور اصلی راهبرد گذارطلبان سخنی به میان نیاوردند و سند را به گونه‌ای بافته‌اند که در آن فاصله روشنی با این راهبرد حفظ شود. تلاش برای ایفای نقش میانجی و زیر سقف شیشه‌ای، خواه ناخواه آنها را در مقابل فشار سنگین تداوم‌طلبان، به درجاتی آسیب‌پذیر می‌کند و در جبهه مقابل هم استقبال از آنها را با تردید روبرو خواهد کرد.

نظر به سیر شتابناک حوادث و آغاز «عصر بی‌دولتی»، ایستادن در این نقطه نمی‌‌تواند چندان دوام بیاورد و احتمالا در روز‌های آینده مرددین بیشتری خرج‌شان را از جبهه جدا خواهند کرد و بخش آینده نگرتر آن، گام‌های بعدی به سوی بیانیه مهندس موسوی را برخواهد داشت.

تا همین‌جا، یکی دیگر از اثرات مهم حضور نه چندان خاموش مردم و جامعه مدنی، به‌ویژه در شکل افکار عمومی غیر رسمی، با بیانیه جبهه اصلاحات آشکار شده است. این را باید به فال نیک گرفت، حرکت جبهه را قدر شناخت و این امید را تقویت کرد که با پیوستن جبهه اصلاخات به گذارطلبی، افق آینده آیران آزاد روشن و روشن‌تر شود. باشد که خطر فروپاشی و براندازی قهرآمیز از سر ایران دور و دور تر باد!



" width="640" />
يكشنبه ۲ شهريور ۱۴۰۴ - Sunday 24 August 2025
iran-emrooz.net | Tue, 19.08.2025, 20:57




يكشنبه ۲ شهريور ۱۴۰۴ - Sunday 24 August 2025
iran-emrooz.net | Tue, 19.08.2025, 20:23




هدف کرملین بی‌ثبات‌سازی اروپا است
يكشنبه ۲ شهريور ۱۴۰۴ - Sunday 24 August 2025
iran-emrooz.net | Tue, 19.08.2025, 19:40

هدف کرملین بی‌ثبات‌سازی اروپا است


لارا جیکس / نیویورک تایمز / ۱۹ اوت ۲۰۲۵

همزمان با تشدید حملات مرگبار روسیه در اوکراین و تلاش‌های دیپلماتیک برای پایان دادن به جنگ، خصومت این کشور علیه اروپا همچنان ادامه دارد؛ مقام‌ها و کارشناسان می‌گویند حملات اخیر علیه سدها و سامانه‌های ناوبری ماهواره‌ای نشان‌دهنده شکننده بودن قاره در برابر خرابکاری است.

به‌گفته گزارش تازه‌ای که روز سه‌شنبه از سوی «مؤسسه بین‌المللی مطالعات استراتژیک» منتشر شد، هدف روسیه بی‌ثبات کردن اروپا است. حمله به زیرساخت‌های حیاتی — از جمله سامانه‌های حمل‌ونقل، شبکه‌های مالی و پایگاه‌های نظامی — بخشی اساسی از این راهبرد را تشکیل می‌دهد.

یک مقام ارشد نظامی ناتو می‌گوید که روسیه همچنین گستره نقشه‌برداری خود از کابل‌ها و خطوط لوله زیردریایی در نزدیکی منطقه قطب شمال را افزایش داده است. این روند می‌تواند کشورهای شمال اروپا را مجبور به اختصاص منابع نظامی برای حفاظت از آنها کند، اقدامی که به‌احتمال زیاد به معنای کاهش منابع از جبهه اوکراین خواهد بود.

گزارش می‌افزاید: «اگرچه روسیه تاکنون در دستیابی به هدف اصلی خود ناموفق بوده است، پایتخت‌های اروپایی برای واکنش به عملیات خرابکارانه روسیه با مشکل روبه‌رو بوده‌اند؛ هماهنگ‌سازی اقدامات، طراحی بازدارندگی مؤثر و تحمیل هزینه کافی بر کرملین نیز دشوار بوده است.»

افزایش «حملات هیبریدی» پس از کمک ناتو به اوکراین
این خرابکاری‌ها که به «حملات هیبریدی» یا «خاکستری» مشهورند، پس از آن شدت گرفت که ناتو برای دفاع از اوکراین در برابر تهاجم روسیه، سلاح و اطلاعات نظامی در اختیار کی‌یف گذاشت. این نوع حملات به‌گونه‌ای طراحی می‌شوند که مسئولیت‌پذیری عاملان نامشخص باقی بماند و میزان خسارت درست کمی پایین‌تر از سطحی باشد که واکنش مستقیم و قاطع نظامی را اجتناب‌ناپذیر کند.

بنا بر گزارش، سرعت این حملات پس از رسیدن به اوج در سال گذشته کمی کاهش یافته است. با این حال، نتایج آنها — از پروازهای لغو شده، بسته‌های انفجاری گرفته تا قطع برق و اختلال در اینترنت — نشان می‌دهد که می‌توانند بسیار مختل‌کننده و حتی خطرناک باشند.

در بخشی از گزارش آمده است: «برخی کشورهای عضو ناتو ارزیابی کرده‌اند که جنگ نامتعارف روسیه بخشی از آمادگی‌های درازمدت آن برای یک رویارویی احتمالی نظامی با ناتو است.»

فعالیت گسترده‌تر روسیه در شمال اروپا

مقام نظامی ناتو که نخواست نامش فاش شود، گفت نیروی دریایی روسیه در ماه‌های اخیر «بسیار فعال» بوده است؛ گرمتر شدن هوا مسیرهای دریایی قطب شمال را گشوده و امکان گسترش حضور زیردریایی‌های روسیه و اقدامات نقشه‌برداری آنها را فراهم کرده است. همزمان پرواز بمب‌افکن‌های دوربرد روسیه در حریم هوایی قطب شمال که به آمریکای شمالی نزدیک است اما کمتر تحت نظارت قرار دارد، افزایش یافته است.

با این حال، به گفته این مقام، توجه ناتو عمدتاً بر جنگ اوکراین و سایر اولویت‌های فوری متمرکز بوده و این امر موجب «نابینایی قطبی» و افزایش خطر وقوع حملات هیبریدی می‌شود.

نمونه‌هایی از حملات اخیر در اروپا

- هفته گذشته، رئیس سرویس اطلاعاتی نروژ اعلام کرد یک گروه هکری وابسته به روسیه در آوریل موفق شد برای چهار ساعت کنترل یک سد تولید برق را به دست بگیرد. نروژ در مرز شمالی با روسیه همسایه است.

- اوایل ماه جاری، شرکت دولتی SIA Elektroniskie sakari در لتونی — که مدیریت طیف فرکانس رادیویی آن کشور را بر عهده دارد — اعلام کرد اختلال در ماهواره‌های GPS طی چند ماه اخیر را به سه منطقه روسیه که میزبان پایگاه‌های نظامی هستند ردیابی کرده است.

این اختلالات مشابه در کشورهای اروپای شرقی و حاشیه دریای بالتیک نیز مشاهده شده است، از جمله زمین‌گیر شدن یک‌ماهه پروازهای شرکت هوایی «فین‌ایر» به یکی از شهرهای استونی در سال گذشته. هر دو کشور لتونی و استونی با روسیه مرز مشترک دارند.

نمایندگی دیپلماتیک روسیه در اتحادیه اروپا به درخواست نظر پاسخی نداد.

زیرساخت‌های فرسوده اروپا و بی‌عملی سیاسی

به گزارش مؤسسه مطالعات استراتژیک، زیرساخت‌های حیاتی اروپا به‌طور مناسب نگهداری نشده و سامانه‌های امنیتی قدیمی دارند که به‌راحتی قابل نفوذ است. دلیل اصلی این وضعیت، کمبود سرمایه‌گذاری کافی از سوی دولت‌ها و شرکت‌های خصوصی است.

وجود بوروکراسی سنگین نیز مانعی دیگر است؛ زیرا قوانین نگهداری از زیرساخت‌هایی که از مرزهای ملی عبور می‌کنند، مانند خطوط راه‌آهن و خطوط لوله سوخت، در کشورهای مختلف یکسان نیست.

این گزارش افزود امتناع بسیاری از دولت‌های اروپایی از متهم کردن مستقیم روسیه، احتمالاً کرملین و دیگر بازیگران مانند چین و ایران را در ادامه حملات جسورتر کرده است. این کشورها از «اقدام قاطع و پذیرفتن مسئولیت» توسط دولت‌های اروپا طفره رفته‌اند، چراکه بیم آن را دارند که روابط پرتنش با روسیه به رویارویی آشکار نظامی بینجامد.

کاهش نسبی حملات؛ اما انگیزه‌های سیاسی پابرجا

بنابر یافته‌های گزارش، تعداد حملات هیبریدی عمده و تأییدشده در شش‌ماهه نخست سال جاری تقریباً یک‌سوم کل حملات در سال ۲۰۲۴ بوده است — سالی که اوج حملات محسوب می‌شد. این نشان می‌دهد که سرعت حملات تا حدی کاهش یافته است. با این حال، بسیاری از خرابکاری‌ها هنوز تأیید رسمی نشده‌اند و همچنین این احتمال وجود دارد که روسیه آگاهانه سرعت حملات را کاهش داده تا در آغاز ریاست‌جمهوری «دونالد ترامپ» در ژانویه، او را علیه خود تحریک نکند.

———————-
* لارا جیکس، خبرنگار نیویورک تایمز مستقر در رم، بر پوشش مناقشات و دیپلماسی تمرکز دارد، به ویژه درباره جنگ‌ها و تسلیحات در اوکراین و خاورمیانه. او بیش از ۳۰ سال سابقه روزنامه‌نگاری دارد.



يكشنبه ۲ شهريور ۱۴۰۴ - Sunday 24 August 2025
iran-emrooz.net | Tue, 19.08.2025, 19:35




ترامپ هیچ درکی از دیپلماسی ندارد
يكشنبه ۲ شهريور ۱۴۰۴ - Sunday 24 August 2025
iran-emrooz.net | Tue, 19.08.2025, 18:03

ترامپ هیچ درکی از دیپلماسی ندارد


استیون ام. والت / فارِن پالیسی / ۱۹ اوت ۲۰۲۵

ترکیب نشست عجیب در آلاسکا با ولادیمیر پوتین و نشست کم‌وبیش کمتر عجیب رهبران ناتو در واشنگتن، تازه‌ترین یادآوری بود که دونالد ترامپ، رئیس‌جمهور آمریکا، مذاکره‌کننده‌ای بسیار ضعیف است؛ یک استاد واقعی در «هنر امتیاز دادن». او هیچ‌گاه آماده نمی‌شود، مقدمات را به دست زیردستانش نمی‌سپارد، و هر جلسه‌ای را بدون آن‌که بداند چه می‌خواهد یا خطوط قرمز او کجاست آغاز می‌کند. او هیچ راهبردی ندارد و به جزئیات علاقه‌ای نشان نمی‌دهد؛ بنابراین همه‌چیز را به شکل بداهه پیش می‌برد.

همان‌طور که در دوره نخست ریاست‌جمهوری او دیدیم — زمانی که وقت خود را صرف دیدارهای بی‌حاصل و شبیه شوی تلویزیونی با کیم جونگ اون، رهبر کره شمالی، کرد — تمام چیزی که ترامپ واقعاً می‌خواهد توجه و تصاویری نمایشی است که القا کند او فرمانده است. محتوای هر توافقی که ممکن است به دست آید در درجه دوم اهمیت است، اگر نگوییم کاملاً بی‌اهمیت، و به همین دلیل برخی توافق‌های تجاری که اخیراً اعلام کرده کمتر از آنچه او ادعا می‌کند به سود ایالات متحده است.

تنها دلیلی که هر کسی به این اشتباهات دیپلماتیک متناقض ترامپ توجه می‌کند این است که او رئیس‌جمهور قدرتمندترین کشور جهان است و اعضای بزدل کنگره از حزب جمهوری‌خواه که به یک فرقه شباهت پیدا کرده، همچنان در برابر هر خواسته او سر فرود می‌آورند. اما وقتی افراد کم‌مایه‌ای چون ترامپ، مارکو روبیو وزیر خارجه آمریکا، و استیو ویتکاف دیپلمات آماتور، مقابل چهره‌هایی چون ولادیمیر پوتین، رئیس‌جمهور روسیه، یا سرگئی لاوروف، وزیر خارجه روسیه، قرار می‌گیرند، باید انتظار داشت طرف مقابل به‌راحتی جیب ایالات متحده را خالی کند. کافی است از خود بپرسید: ترامپ چه چیزی برای ایالات متحده، متحدانش یا اوکراین در دیدار با پوتین در آلاسکا به دست آورد؟ پوتین چه امتیازی داد؟ و فراتر از آن، ترامپ از رهبران اروپایی که برای متقاعد کردن او به عدم رها کردن اوکراین آمده بودند چه امتیازی گرفت؟

برای موفقیت در مذاکره با یک رقیب جدی، باید ارزیابی سرد و بی‌رحمانه‌ای از منافع، قدرت و اراده هر دو طرف داشت. شما نمی‌توانید رهبرانی مانند پوتین را تنها به این دلیل که از شما خوشش می‌آید یا فرش قرمز برایش پهن کرده‌اید، به دادن امتیاز وادار کنید. با توهمات خوش‌بینانه، تهدیدهایی که کسی جدی نمی‌گیرد یا وعده‌های توخالی هم به جایی نمی‌رسید.

این مشکل اخیر، بیش از یک دهه است که سیاست غرب در قبال روسیه و اوکراین را گرفتار کرده است. هرچند بیشتر سیاستمداران و تحلیلگران غربی هنوز از اعتراف به آن اکراه دارند، ریشه اصلی مشکل، عدم تقارن بنیادین در انگیزه میان روسیه و غرب است؛ شکافی که از برداشت‌های متفاوت دو طرف از تهدید و تعریف منافع حیاتی ناشی می‌شود. (برای ثبت در تاریخ، همین شکاف بود که باعث شد برخی از ما در سال ۲۰۱۴ نسبت به رفتن به این مسیر هشدار بدهیم). پوتین ممکن است دلایل متعددی برای اقداماتش داشته باشد، اما مهم‌ترین دلیل، ترسی بود که در سراسر طیف سیاسی روسیه گسترده شده بود: این باور که پیوستن اوکراین به ناتو تهدیدی وجودی برای روسیه است.

اشتباه راهبردی ناتو

هیچ چیز بیش از امتناع سرسختانه نخبگان سیاست خارجی غرب از پذیرش این واقعیت — که گسترش بی‌پایان ناتو، به‌ویژه دعوت سال ۲۰۰۸ به اوکراین و گرجستان برای آماده‌سازی درخواست عضویت آینده، یک اشتباه راهبردی بود — به موقعیت غرب آسیب نزده است. این همان مهم‌ترین «ریشه علّی» است که پوتین مدعی است باید در توافق صلح مورد رسیدگی قرار گیرد؛ و همان موردی که حامیان سرسخت گسترش ناتو در غرب بیش از همه تلاش کرده‌اند انکار یا نادیده بگیرند. هیچ‌کدام از این‌ها جنگ پیش‌دستانه و غیرقانونی پوتین را توجیه نمی‌کند، اما پایان دادن به یک منازعه جدی دشوار است اگر کسی دلایل آغاز آن را نپذیرد و به آن نپردازد.

واقعیت ناخوشایند این است که مسکو حاضر شده اقتصادش را در وضعیت جنگی قرار دهد و صدها هزار جان را برای رسیدن به اهدافش فدا کند، در حالی‌که حامیان غربی اوکراین چنین نکرده و نخواهند کرد. اوکراینی‌ها برای دفاع از کشورشان فداکاری‌های عظیم و قهرمانانه‌ای کرده‌اند، و کشورهای غربی نیز پول، سلاح، اطلاعات، آموزش و حمایت دیپلماتیک فراوانی در اختیار کی‌یف گذاشته‌اند. اما از همان ابتدا روشن بود که هیچ کشور دیگری در اروپا یا آمریکای شمالی نیروهای نظامی خود را برای جنگیدن و کشته شدن به آن‌جا اعزام نخواهد کرد. (باز هم باید گفت، ای کاش رهبران غربی این مسئله را در سال ۲۰۰۸ یا پس از ۲۰۱۴ با دقت بیشتری در نظر می‌گرفتند). برخی افراد معتقد بودند که ناتو باید مستقیماً وارد جنگ می‌شد، و من به خاطر ثبات موضع‌شان به آنها احترام می‌گذارم، اما آنها هرگز نتوانستند افکار عمومی یا رهبران مربوطه را متقاعد کنند.

نتیجه این وضعیت آن است که روسیه در میدان جنگ دست بالا را به دست آورده است؛ بخشی به دلیل برخی خطاهای اوکراین (مانند ضدحمله نافرجام تابستان ۲۰۲۳). کسانی که هنوز اصرار دارند تنها نتیجه قابل‌قبول این است که اوکراین تمام سرزمین‌های ازدست‌رفته‌اش (از جمله کریمه) را بازپس گیرد و سپس به ناتو و اتحادیه اروپا بپیوندد، باید دقیقاً توضیح دهند که چگونه قصد دارند به این هدف برسند. تا زمانی که آنها راهبردی منسجم و متقاعدکننده برای تحقق چنین معجزه‌ای ارائه نکنند، انتظار به دست آوردن چنین نتایجی پای میز مذاکره چیزی جز پوچ و مضحک نخواهد بود.

پس آیا ترامپ درست عمل کرده که در نشست اخیر آلاسکا جانب پوتین را گرفت و باید در برابر دلجویی‌ها و درخواست‌های رهبران اروپایی که به واشنگتن آمدند تا عزم او را تقویت کنند، مقاومت کند؟ پاسخ منفی است.

در اینجا پای مسائل بسیار مهم‌تری در میان است و راهبردهای مذاکره‌ای آمریکا و اروپا باید بر آنها تمرکز داشته باشد. حتی اگر برخی از مطالبات پوتین ناگزیر در توافق صلح آینده به رسمیت شناخته شود، برخی دیگر باید قاطعانه رد شوند؛ از جمله خواسته روسیه برای خروج نیروهای ناتو از برخی کشورهای عضو، یا مطالبه «نازی‌زدایی» از اوکراین و خلع سلاح نسبی آن. اگر روسیه اصرار دارد که باید از نیروهای خارجی که ممکن است روزی در اوکراین مستقر شوند مصون بماند، اوکراین هم باید از حملات مجدد روسیه محافظت شود و امکان دفاع از خود را داشته باشد.

همین نگرانی دوم است که باعث شده اوکراین و دیگر کشورهای اروپایی به دنبال نوعی تضمین امنیتی، شاید مشابه ماده ۵ پیمان ناتو، اما بدون عضویت رسمی، باشند. با این حال، این ایده دست‌کم با دو ایراد آشکار مواجه است. نخست، ماده ۵ تعهد امنیتی مطلق و بی‌قید و شرط نیست و به‌هیچ‌وجه ماشه‌ای خودکار برای اعزام نیروهای متحدان به یاری یک عضو مورد حمله قرار گرفته محسوب نمی‌شود. تمام آنچه ماده ۵ می‌گوید این است که حمله به یک عضو، حمله به همه تلقی می‌شود، و هر دولت عضو به صورت فردی و جمعی «چنان اقدامی را که ضروری می‌داند» انجام خواهد داد. دوم، و به همان اندازه مهم، چرا باید هر کشور عاقل و محتاطی، با توجه به کارنامه طولانی او در شکستن عهد و تغییر مسیر بدون هشدار، به وعده یا تعهد ترامپ اعتماد کند؟ حتی اگر سرانجام توافقی درباره نوعی تضمین امنیتی برای اوکراین به دست آید، چرا کسی باید آن را جدی بگیرد؟

گفت‌وگوهایی هم درباره ترتیب دادن دیدار رو‌در‌رو میان پوتین و زلنسکی مطرح شده، احتمالاً با میانجی‌گری ایالات متحده. این دیدار می‌تواند امتیازی نمادین از سوی پوتین باشد، زیرا او در گذشته با چنین درخواست‌هایی مخالفت کرده بود. اما برای من دشوار است باور کنم که چنین دیداری بتواند صلحی پایدار به ارمغان بیاورد، مگر آن‌که تحول مهمی در میدان جنگ یا در چشم‌انداز بلندمدت اوکراین رخ دهد. بار دیگر باید یادآور شد که نباید فریب درام دیدارهای شخصی را خورد؛ این دیدارها هرچند سر و صدای رسانه‌ای زیادی ایجاد می‌کنند، اما معمولاً نتیجه‌ای اندک دارند (به‌ویژه وقتی پای ترامپ و ویتکاف در میان باشد).

لزوم حفظ جبهه متحد آمریکا با اروپا

بهترین نتیجه‌ای که می‌توان امیدوار بود چیست؟ با توجه به روند جنگ و این واقعیت که روسیه بیش از هر طرف غیر اوکراینی برای این موضوع اهمیت قائل است، مسکو بخشی از خواسته‌هایش را به دست خواهد آورد. اما با توجه به هزینه‌های هنگفتی که تاکنون پرداخته و چشم‌انداز خسارات سنگین‌تر در صورت تداوم کمک‌های سخاوتمندانه خارجی به اوکراین، باید بتوان آن دسته از امتیازاتی را که در تضاد با منافع غرب است از دسترس روسیه خارج کرد.

به جای روش متزلزل و بی‌ثبات ترامپ، و میل او به درگیری با متحدان اروپایی‌اش بر سر مجموعه‌ای از مسائل دیگر، بهترین راه برای رسیدن به مطلوب‌ترین توافق این است: ایالات متحده جبهه‌ای متحد با اروپا حفظ کند، ناتو همچنان حمایت‌های سخاوتمندانه نظامی خود را از اوکراین ادامه دهد، و اوکراین و آمریکا مذاکراتی جدی و از پیش‌برنامه‌ریزی‌شده با روسیه را بر پایه ارزیابی واقع‌بینانه از مواضع دو طرف آغاز کنند. اما اگر به دنبال کسی برای انجام مذاکرات جدی و دقیق می‌گردید، نشانی شماره ۱۶۰۰ پنسیلوانیا اونیو (کاخ سفید) انتخاب مناسبی نیست.

همه اینها مرا به این پرسش می‌رساند که اگر کامالا هریس، معاون رئیس‌جمهور آمریکا، در انتخابات نوامبر گذشته به ریاست‌جمهوری رسیده بود چه می‌شد؟ هرچند هریس استراتژیست بزرگی در سیاست خارجی نبود و دولت بایدن نیز در قبال روسیه و اوکراین اشتباهات خاص خود را مرتکب شده بود، اما در واشنگتن (و در میان نخبگان حزب دموکرات) این درک فراگیر وجود داشت که اوکراین قادر نخواهد بود به همه اهداف خود دست یابد — هرچند آن اهداف به‌طور کلی مطلوب و مشروع باشند — و اینکه پس از پایان انتخابات آمریکا، باید به جنگ خاتمه داده شود. من معتقدم او تیم بایدن را با مشاورانی شایسته‌تر جایگزین می‌کرد، به آنها مأموریت می‌داد برای تحقق این نتیجه فشار بیاورند، و همچنان از اوکراین حمایت می‌کرد تا در یک وضعیت بد، بهترین توافق ممکن حاصل شود.

البته نمی‌دانم آیا دولت او در این مسیر موفق می‌شد یا نه. اما به‌سختی می‌توان تصور کرد که کاری بیش از آنچه ترامپ کرده، برای آسیب زدن به اعتبار ایالات متحده به‌عنوان یک بازیگر دیپلماتیک قابل‌اعتماد و کارآمد، انجام می‌داد.

————————-
* استیون ام. والت (Stephen M. Walt) ستون‌نویس نشریه فارین پالیسی و استاد روابط بین‌الملل در دانشگاه هاروارد است.



برگه تأیید دوشیزگی؛ گواهی شرم
يكشنبه ۲ شهريور ۱۴۰۴ - Sunday 24 August 2025
iran-emrooz.net | Tue, 19.08.2025, 17:19

برگه تأیید دوشیزگی؛ گواهی شرم


نسترن فرخه / روزنامه شرق

بغضی که از خانه همراهش بود، روی تخت مطب دکتر زنان می‌ترکد. با لرزشی در کل اندامش و دستانی که از استرس یخ کرده، باید لباسش را دربیاورد تا روی تخت دراز بکشد. حس شرم، خجالت و حتی خشمی را تجربه می‌کند که با انتظار عده‌ای پشت در مطب برای تأیید دخترانگی‌اش، بیشتر می‌شود. پشت درِ این اتاق، همه منتظرند تا پزشک فرم گواهی سلامت ... را به آنها تحویل دهد.

این رسمی همیشگی قبل از مراسم ازدواج در خانواده آنهاست که دختران باید گواهی بگیرند: «از خودم و همه آدم‌هایی که وادارم کرده بودند تا برای تأیید دخترانگی روی آن تخت دراز بکشم، بیزار شده بودم. از بدنم، از زن ‌بودنم، از همه چیز متنفر بودم. از اینکه همسرم پشت درِ مطب نشسته بود تا گواهی را تحویل بگیرد، خشمگین بودم».

همه آنها وقتی برای معاینه روی تخت مطب دکتر زنان دراز کشیدند، حس تحقیر‌ همراه با شرم و تنفر را تجربه کردند. تنفر از بدن زنانه خودشان و اجباری که آنها را به این کار وا‌داشته است. آنها زنانی جوان از طبقه‌های اقتصادی متفاوت‌اند که قبل از ازدواج، بنا بر فرهنگ خانواده باید برگه گواهی می‌گرفتند. حتی برخی هنگام طلاق هم این معاینه را انجام داده‌اند و آن را اجباری قانونی به حساب می‌آورند. رسم و رسوماتی که هنوز هم با وجود تحولات فرهنگی در بطن برخی خانواده‌ها ریشه دارد؛ روایت‌هایی که نه از سال‌ها دور، بلکه در همین چند سال و حتی چند هفته اخیر در دل کلان‌شهر تهران برای برخی زنان اتفاق افتاده است.

به باور بسیاری، این نگاه زن را نه به‌ عنوان یک انسان دارای احساس، بلکه کالایی برای سنجش آبروی خانوادگی می‌بیند؛ موضوعی که مرضیه مددی‌دارستانی سال‌ها روی آن پژوهش کرده و باور دارد که در مواجهه با این مقوله، در تمامی ابعاد آن، اعم از معاینه، عمل‌‌های ترمیم و مناسک مرتبط با آن در ازدواج، هویت انسانی زن نادیده گرفته می‌شود. با‌این‌حال، قانون هم بر اثرگذاری این فرهنگ شدت می‌بخشد. طبق گفته‌های شیما قوشه، وکیل دادگستری، با اینکه این گواهی برای زنان‌ در مراجع قانونی مرجعیت دارد، گواهی‌نامه‌ای برای مردان وجود ندارد تا در چالش‌های حقوقی بین زوجین مرجعیتی داشته باشد.

از زن‌بودنم متنفر شدم‌

«بدنم را دوست نداشتم. آن لحظه از زن‌بودنم متنفر شده بودم»؛ مونا اینها را می‌گوید. چند هفته قبل، به همراه مادر و همسرش راهی دکتر زنان شدند. آنها پشت در اتاق نشستند تا مونا توسط دکتر معاینه شود. از حال بدی که آن روز تجربه کرده، می‌گوید که تا همین حالا با بدنش بیگانه‌تر شده و خودش را دوست ندارد. هنگام صحبت‌کردن، انگشتان دستش را در هم جمع می‌کند و صدایش را آرام می‌کند تا شاید کسی متوجه حرف‌های او نشود: «پدرم به مادرم گفته بود مرا برای معاینه به دکتر ببرد. آن روز همسرم هم همراه ما آمد. اصلا حس خوبی نداشتم، حس خجالت همراه با یک خشم که نمی‌توانم درست توصیفش کنم. وقتی وارد اتاق شدم، دکتر با من رفتار خوبی نداشت و همین موضوع، حالم را بدتر کرد. با لحن تندی حرف می‌زد و بعد از آنکه معاینه تمام شد و فهمید من واقعا رابطه‌ای نداشتم، در لحظه رفتارش با من تغییر کرد».

تمایل چندانی برای توضیح بیشتر ندارد و از لحظه‌ای می‌گوید که پزشک برگه گواهی را به مادر و همسرش داد: «گریه نکردم ولی تا وقتی به خانه برسیم حال خوبی نداشتم. چند روز قبلش که مادرم به همسرم تلفن زد که برای رفتن به دکتر قرار بگذاریم، او موافقت چندانی نکرده بود، ولی آن روز همراه ما آمد و همین خجالت و حس بد من را بیشتر کرده بود. وقتی در گواهی ثبت شد که باکره‌ام، خوشحالی را در صورت هر دو دیدم و بعد هم تا خانه شروع به شوخی کردند. راستش من هم همراهشان می‌خندیدم ولی حس شرم و تنفر هنوز با من بود و هست».

از همه کسانی که به این کار وادارم کردند بیزارم

بیش از پنج سال از ازدواجش می‌گذرد. قبل از مراسم عقد، به خواست خانواده همسرش، برای معاینه راهی مطب دکتر زنان شده بود. حالا مادر جوانی است که به قول خودش، دیگر تفکرات سنتی خانواده را نمی‌پذیرد و به خواست خودش زندگی می‌کند: «سال‌ها قبل مادرم را از دست داده بودم و چون برای رفتن به دکتر استرس داشتم، زن‌دایی‌ام همراهم آمد. شاید بتوان گفت یکی از بدترین روزهای زندگی من، همان روز بود. از زمانی که راه افتادیم تمام تنم شروع به لرزش کرده بود و وقتی وارد اتاق دکتر شدم از شدت گریه نمی‌توانستم روی تخت بخوابم. زن‌دایی‌ام با من داخل اتاق شد و محکم دستم را گرفته بود تا آرام شوم. تصور کنید با چنین حالی، پزشک بدون هیچ توجهی به حال من کارش را می‌کرد. حتی یک جمله یا حرکتی از او ندیدم که نشان همدلی داشته باشد. معاینه‌اش را انجام داد و با همان لحن خشک گفت بلند شو و لباست را بپوش».

سارا، زن جوانی است که بعد از گذشت چند سال، همچنان به‌سختی از آن روزهای خود یاد می‌کند: «آن‌قدر بدنم را منقبض کرده بودم که تمام تنم درد می‌کرد. از بدن خودم منتفر بودم و دلم می‌خواست زمین دهان باز کند تا به داخلش فرو بروم. وقتی از روی تخت بلند شدم تا لباسم را تن کنم هنوز تنم می‌لرزید و با گوشه آستین اشک‌هایم را پاک می‌کردم. من فقط ۲۰ سال داشتم که به این کار وادارم کردند و هر زمان یاد آن روز می‌افتم، ‌حس تحقیرش برایم تازه می‌شود و از همه کسانی که به این کار وادارم کردند، متنفر می‌شوم».

رسم خانواده‌ ما‌ست‌

«رسم خانواده ما همین است؛ همه ما دخترها قبل از ازدواج باید از دکتر زنان گواهی بگیریم». از خانواده‌ای متمول است، این زن جوان ظاهری امروزی دارد و جزء معدود دختران فامیل به حساب می‌آید که پا به دانشگاه گذاشته و به قول خودش یک سنت‌شکن است: «همه خانواده و فامیل ما ظاهر امروزی دارند، ولی تفکرات همه آنها کاملا سنتی است. اگر هر‌کدام از اقوام و فامیل ما را ببینید، باورتان نمی‌شود هنوز درگیر این رسم و رسومات هستند. شاید تنها دختری که حاضر نشد این آزمایش را بدهد، من بودم».

بیش از شش سال از ازدواجش می‌گذرد و او هم مانند بسیاری دیگر از زنان، قبل از ازدواج برای گرفتن گواهی چالش‌هایی را پشت سر گذاشته است: «چند روز قبل از شروع مراسم‌ ازدواج بود که مادرم داخل اتاق آمد و گفت بابا گفته برای معاینه‌ به دکتر زنان برویم. آن زمان من ۱۸ سال داشتم و خواستگارم یکی از پسرهای فامیل خودمان بود. البته الان پدر دخترم شده و خدا را شکر خوشبختم، ولی آن روز از هر مردی که می‌شناختم متنفر شده بودم. جالبش آن بود که خانواده همسرم اصلا چنین درخواستی نداشتند و پدرم این درخواست را از مادرم کرده بود. آن روز هنوز حرف مادرم تمام نشده بود که از فشار روانی شروع به جیغ و گریه کردم. آن‌قدر حالم بد شده بود که مادرم بدون حتی یک کلمه از اتاقم بیرون رفت. به معنای واقعی از تمام مردهای عالم متنفر شده بودم و تا چند روز اصلا نمی‌خواستم همسرم با من تماس بگیرد. آن‌موقع زمان آشنایی بود و کاملا در خاطرم مانده که بهترین روزهای قبل از ازدواجم با این درخواست مادرم خراب شده بود. هر‌چند دخترهای دیگر فامیل این گواهی را می‌گیرند و بارها برای من از حس تحقیر و شرمی که تجربه می‌کنند، گفته‌اند».

نامزدی‌ام برای درخواست گواهی به هم خورد‌

نامزدی‌اش به دلیل درخواست خانواده همسر برای گرفتن گواهی به هم خورد. پریسا از تجربه سه سال قبل خود می‌گوید که تمام رؤیاهایش را خراب کرد: «حدود سه ماه با هم نامزد بودیم و همه چیز خوب بود. آن روزها هر دو هیجان زیادی داشتیم و در هر دیدار نامزدم برای من دسته‌گلی می‌خرید که حتی بین دوستانم سوژه شده بودم. اولین مرد زندگی‌ام بود و برای همین در حال تجربه‌ای شیرین بودم. کم‌کم خانواده‌ها در حال هماهنگی برای مراسم عقد بودند که یک روز مادر نامزدم با مادرم تماس گرفت. یادم هست مادرم با عصبانیت جواب تلفن را داد و بعد هم با لحن تندی خداحافظی کرد. وقتی برایم گفت که در این مکالمه چه چیزهایی رد‌و‌بدل شده، واقعا زمین دور سرم چرخید. اصلا توقع نداشتم آنها از ما بخواهند برای گواهی به پزشک بروم. به معنای واقعی آن روز قلبم شکست و تمام مدت به نامزدم فکر می‌کردم که او چطور با خانواده‌اش هم‌فکر بوده است. چنین درخواستی برای من یک معنی داشت، اینکه برای ازدواج تا قبل از معاینه، تصمیم قطعی نداشتند و تمام ابراز علاقه‌های نامزدم برای من کاملا بی‌معنا شده بود. عصبانی و خشمگین بودم. حتی نمی‌خواستم دیگر او را ببینم. بعد از واکنش مادرم چند باری برای عذرخواهی جلو آمدند ولی من دیگر حتی نخواستم آنها را ببینم».

بعد از این ماجرا، برنامه ازدواج بین آنها به هم خورد تا سال قبل که پریسا با مرد دیگری ازدواج کرد. او حالا از این روزهای خود می‌گوید که حتی بعد از سه سال، هنوز وقتی یاد درخواست خانواده نامزد سابقش می‌افتد، خشم تمام وجودش را می‌گیرد: «با اینکه زندگی جدیدی را شروع کرده‌ام و حالم خوب است، اما هنوز صدای آن تماس در گوشم تکرار می‌شود. شوکه شده بودم و بدترین شکست زندگی‌ام را در شروع جوانی با مردی تجربه کردم که به ظاهر کاملا امروزی و روشن بود».

«آن‌قدر گریه کردم که دکتر نتوانست معاینه‌ام کند»

سن و سال کمی دارد، اما چند سال از ازدواجش می‌گذرد. نوجوان بود که به اجبار خانواده ازدواج کرد: «یک روز عمه‌ام به خانه ما آمد و از مادر و پدرم من را خواستگاری کرد تا با پسرشان ازدواج کنم. بعد از آنکه فهمیدم عمه برای چه موضوعی به خانه ما آمده بوده، حسابی عصبی شدم، چون از پسرعمه‌ام خوشم نمی‌آمد. تنها خوشحالی‌ام همین بود که مادرم راضی به این وصلت نیست. اما نمی‌دانم چه اتفاقی افتاد که چند ماه بعد همه و حتی مادرم با این ازدواج موافقت کردند. خلاصه من در ۱۵ سالگی از سر اجبار خانواده به کسی که دوستش نداشتم «بله» گفتم. این ازدواج را نمی‌خواستم و در خانه مدام با مادر و پدرم دعوا داشتم، اما فایده نداشت و همه ‌چیز تمام شد. بعد از خواستگاری هم کم‌کم آرام گرفتم».

سمیه حالا مادری ۳۰ ساله است که مثل بسیاری از دخترهای اطرافش تجربه‌های تلخی از معاینه دارد: «چند روز به مراسم نامزدی مانده بود که مادرم گفت باید حاضر شویم تا به دکتر زنان مراجعه کنیم. هنوز جمله‌اش تمام نشده بود که بدنم شروع به لرزش کرد. تنم داغ کرده بود. هم خجالت کشیده بودم و هم نمی‌دانم چرا از خودم بدم آمد. دلم نمی‌خواست این حرف را از مادرم بشنوم. آن‌قدر حالم بد بود که حتی نتوانستم جوابی بدهم. لباس پوشیدم و همراه مادرم به دکتر رفتیم. وقتی در انتظار نوبت بودیم تمام تنم داغ کرده بود و فقط به زمین نگاه می‌کردم. وارد اتاق که شدیم دکتر گفت لباس‌هایم را دربیاورم و روی تخت دراز بکشم. دیگر نتوانستم مقاومت کنم و به گریه افتادم. آن‌قدر گریه کردم که کسی جرئت نکرد به من نزدیک شود. هنوز هم نمی‌توانم احساس آن روز را توصیف کنم. خلاصه ما بدون معاینه به خانه برگشتیم».

ماجرا برای سمیه به همین‌جا تمام نمی‌شود: «از مراسم نامزدی تا مراسم عقدم حدود یک سال طول کشید و دوباره چند هفته قبل از مراسم عقد، مادرم من را دکتر زنان برد تا معاینه شوم و برگه بگیرد. آن روز دوباره تمام حال بدی که تجربه کرده بودم به سراغم آمد ولی معاینه انجام شد و بدون حتی کلمه‌ای بین من و مادرم، به خانه برگشتم. بعدا فهمیدم مادرم این برگه را هیچ‌وقت به خانواده همسرم نداد و پیش خودش نگه داشت تا اگر روزی ما به مشکلی برخوردیم، این برگه را نشان آنها بدهد. این ماجرا آن‌قدر من را اذیت کرد که الان بعد از چند سال، هنوز در روابط جنسی با همسرم مشکل دارم و تحت درمان روان‌شناس هستم. آن‌قدر این خاطره‌ها اذیت‌کننده است که ذهنم ناخودآگاه حذفش می‌کند».

«معاینه، ابزار تحقیر من بود»

داستان پریناز کمی متفاوت‌تر است و درخواست طلاق در دادگاه، باعث شده بود مجبور به معاینه در پزشکی قانونی شود. این دختر جوان از اوایل رابطه‌اش می‌گوید که مادر و پدرش راضی به این ازدواج نبودند و بعد از ازدواج هم اختلاف بین او و همسرش شدت می‌گیرد، تا جایی که کار به تصمیم برای جدایی می‌رسد: «با اینکه اصلا مهریه نمی‌خواستم و فقط می‌خواستم زودتر این مرد از زندگی من بیرون برود، ولی مجبورم کردند برای جدایی معاینه انجام دهم. من سن و سال کمی داشتم و هنوز نمی‌دانم وقتی مهریه نمی‌خواستم نیازی به این معاینه بوده یا نه. چون اگر در دوران عقد دختر باکره باشد نصف مهریه به او تعلق می‌گیرد. آن روز وارد یکی از اتاق‌های پزشکی قانونی شدم. اتاق سرد با سه زن که اصلا رفتار خوبی نداشتند. فضا برای من ترسناک بود. روی تخت دراز کشیدم و سه نفری بالای سر من آمدند. کاملا حس خجالت و تحقیر داشتم و بدتر آنکه این سه نفر اصلا حتی با من حرف هم نمی‌زدند. نه جواب سؤالاتم را می‌دادند و نه جواب سلام و خداحافظی‌ام را دادند. کاملا شکلی رفتار می‌کردند که انگار من یک زن خطاکارم. آن روزها من در اوج بحران روحی بودم و به‌قدر کافی شرایط روانی بد را تجربه می‌کردم. ولی تجربه معاینه‌ام بدتر از دو سالی بود که برای جدایی در تلاش بودم. همیشه فکر می‌کنم در این اتاق‌ها چقدر آسیب زن‌هایی مثل من، بیشتر می‌شود».

قانون در کنار مردان

طبق قانون هر سند و گواهی که توسط مرجعی صادر شود، قابل استناد است. با این حال شیما قوشه، وکیل پایه‌یک دادگستری و فعال حقوق زنان، در گفت‌وگو با «شرق» تأکید می‌کند که چون گواهی را پزشک متخصص تنظیم می‌کند، قابل استناد است. با این حال چنین گواهی‌ای برای مردان وجود ندارد. این وکیل با توجه به پرونده‌های حقوقی که طی این سال‌ها داشته، توضیح می‌دهد که در بسیاری موارد خانواده دختر خودشان برای معاینه قبل از ازدواج اقدام یا پیشنهادش را مطرح می‌کنند، آن‌هم به این دلیل که به خانواده پسر بگویند ما دختر را سالم و به‌اصطلاح «دست‌نخورده» به شما تحویل می‌دهیم تا بعد ادعایی در آن نباشد؛ بنابراین طبق تجربه در پرونده‌های مختلف، اقدام برای معاینه توسط خانواده دختر، لزوما به آن معنا نیست که به دختر خودشان اعتماد نداشته باشند، بلکه برای احتمال مطرح‌شدن ادعاهایی است که بعدا عنوان می‌شود.

با این حال بیشترین بحثی که در این مورد مطرح است، تدلیس یا فریب در نکاح است؛ یعنی یکی از طرفین موضوعی را قبل از عقد پنهان کرده باشند. مثلا زن به‌ عنوان دوشیزه به عقد مرد دربیاید و بعد اثبات شود که دوشیزه نبوده و در این صورت عقد باطل است، درحالی‌که چنین موضوعی درمورد آقایان وجود ندارد. بیشتر زنانی که تجربه معاینه پرده دارند، از سر اجبار و با فشار روانی این کار را انجام داده‌اند. با این حال تعریف بدن زنانه، در جوامع مختلف، می‌تواند نشان از نوع نگرش آن فرهنگ باشد؛ موضوعی که مرضیه مددی‌دارستانی، دکترای انسان‌شناسی و جنسیت از دانشگاه تهران، اعتقاد دارد بیش از آنکه بدن یک مقوله زیستی باشد، امر فرهنگی است.

او در گفت‌وگو با «شرق» به همین موضوع می‌پردازد. این پژوهشگر در بخشی از صحبت‌هایش اشاره می‌کند که در طول تاریخ و در جوامع گوناگون همواره بدن و مباحث حول محور آن دچار تغییر شده است. این تغییرات نشان از فرهنگی‌بودن بدن‌مندی در جوامع دارد: «بدن زن متأثر از عوامل مختلفی همچون مذهب، سنت، نابرابری‌های جنسیتی، مردسالاری و عوامل اقتصادی و مصرف‌گرایی بوده است. این عوامل در بسیاری از موارد موجب سوءاستفاده از بدن زنانه و نگاه کالاگونه به آن می‌شود». مسئله بکارت در بسیاری از خانواده‌ها به نوعی کنترلگری اجتماعی تبدیل شده که به طبقه اجتماعی خاصی هم مربوط نیست. براساس نظر مددی‌دارستانی و با توجه به پژوهش‌هایی که در این زمینه انجام داده، معاینه دوشیزگی و گاهی ترمیم آن را یک مسئله پیچیده و چند‌بعدی می‌داند که به‌راحتی نمی‌توان درباره آن نظر داد یا حکم صادر کرد.

بدن زن؛ معیاری برای مجازات و پاداش

این پژوهشگر توضیح می‌دهد: «معاینه به طبقه اجتماعی یا اقتصادی خاصی بستگی ندارد. من موارد فراوانی از دختران را سراغ دارم که از اقشار بالای جامعه، خودخواسته یا با فشار خانواده تن به معاینه داده‌اند. پس بهتر است برای بررسی این مفهوم قشربندی اجتماعی و اقتصادی را حذف کنیم. در جامعه ایرانی به دلیل نابرابری‌های جنسیتی، دختر‌بودن مساوی است با نگه‌دارنده عفت خانواده که این حفظ آبرو در ارتباط مستقیم با حفاظت از بدن است. اما نکته متناقص ماجرا زمانی خودنمایی می‌کند که نسل‌ها تغییر می‌کند. نسل جوان به دلیل تغییرات فرهنگی و اجتماعی که رخ داده، ترجیح می‌دهد خودش برای بدن و روابطش تصمیم بگیرد».

در تمام ابعاد این مقوله، زن به ‌عنوان یک فرد دارای احساس در نظر گرفته نمی‌شود و این موضوع را افرادی که تجربه معاینه دارند، در این گزارش با توصیف شرایط روحی خود‌ بیان کردند. حتی مددی‌دارستانی‌ معتقد است: «در مواجهه با این مقوله در تمام ابعاد آن، اعم از معاینه، عمل‌‌های ترمیم، مناسک مرتبط با آن در ازدواج، هویت انسانی زن نادیده گرفته می‌شود. در این فرایند بدن زن محلی برای پاکی و ناپاکی، برای مجازات و پاداش در نظر گرفته می‌شود و زن‌بودن یا دختر‌بودن صرفا براساس جنسیت و هویت جنسی او تعریف می‌شود».

طبق گفته‌های او، خانواده، پزشکان و شریک عاطفی فرد بدون درنظرگرفتن عواطف انسانی و هویت زن در کلیت انسانی او آسیب‌‌های جبران‌ناپذیری وارد می‌کند که این آسیب‌ها در واکنش‌‌های روان‌شناختی، روابط فردی و اجتماعی فرد بروز خواهد کرد. این پژوهشگر باور دارد که معاینه یا هر مداخله بیرونی بر ناحیه زنانه یعنی تجاوز مستقیم به حریم خصوصی او. اگر در جامعه آموزش‌‌های لازم و آگاهی‌های درست چه برای خانواده‌ها و چه برای جوانان انجام شود، هیچ زنی و در نهایت هیچ جامعه‌ای دچار بحران‌های جنسیتی و جنسی نخواهد شد.



سراسیمگی اصلاح‌طلبان حکومتی
يكشنبه ۲ شهريور ۱۴۰۴ - Sunday 24 August 2025
iran-emrooz.net | Tue, 19.08.2025, 16:28

سراسیمگی اصلاح‌طلبان حکومتی


خونتای نظامی–دینی جمهوری اسلامی، و سراسیمگی اصلاح‌طلبان حکومتی

یکم) پس از جنگ ۱۲ روزۀ رژیم جمهوری اسلامی و اسرائیل و گوشمالی سختی که جمهوری اسلامی دید، این شکست و گوشمالی همچون آبی بود که در خوابگه همۀ مورچگان جمهوری اسلامی چه اصولگرا و چه اصلاح‌طلب ریخته شد. با این رویداد، ترسی بزرگ سراپای نظام جمهوری اسلامی ازجمله اصلاح‌طلبان حکومتی را فرا گرفت. ترس از احتمال فروپاشی کل نظام که اگر چنین شود، هیچیک از دو جناح آن، آینده‌ای نخواهند داشت. رهبری و اصولگرایان پیرو او دیگر نه حکومتی در دست خواهند داشت و نه گنج قارونی که به غارت ببرند. اصلاح‌طلبان نیز با جمع شدن سفرۀ نظام، دیگر جایی برای ریزه‌خواری از آن سفره نخواهند داشت، و بویژه روزنه‌جویان و رهبران خارج‌نشین آنها که سال‌ها است پای خود را لای در گذاشته‌اند تا مبادا در بهشت جمهوری اسلامی به روی آنها بسته شود، امید خود را بر باد رفته می‌بینند.

نیروی انقلابی هواداران مهندس موسوی در جنبش سبز هم دیگر نه به این گروه باوری جدی دارند و نه امیدی به آن جوش و خروش شبه انقلابی سال ۱۳۸۸، و نه نیرو و شور جوانی آن روزها را. حتا پرشورترین آنها که اکنون برخی در زندان هستند، نه می‌توانند از روزنه‌ها به درون بخزند، نه می‌توانند پای گیر کردۀ خود را از لای در بیرون بکشند، و نه امیدی به پذیرفته شدن دوباره در سراپردۀ نظام و دسترسی به شغل مهم و آب و نان داری در آن دارند، و نه اعتباری اجتماعی برای آنها باقی مانده است. با اینهمه بخشی از آنها به راستی و هرچند پنهان خواهان گذار از این نظام هستند، اما نه خود می‌دانند به کدام نظام بپیوندند، و نه دیگران.

دوم) در پی شکست در جنگ ۱۲ روزه، نظامیان و اصولگرایان نظام که تا روز بمباران به بوی برآمده از اورانیوم در حال غنی‌سازی برای بمب اتمی سرمست بودند و می‌پنداشتند که توپ هم نمی‌تواند آنها را جابجا کند، اکنون با باد بمب‌افکن‌های آمریکایی و موشک‌های اسرائیلی و فرار رهبرشان به نهانگاه زیرزمینی، زمین را زیر پای خود سست دیدند و دریافتند که اگر نه برای مردم بلکه برای منافع خود، باید کاری بکنند. اما نه کاری عاقلانه برای بهبود بنیادها اقتصادی و سیاسی کل کشور که در آن تخصصی ندارند، بلکه کاری برای خود که گمان می‌کردند در آن مهارتی دارند، اما جنگ ثابت کرد که در آن کارهم هیچ مهارتی ندارند. اکنون برای حفظ خود، راهی برای آنها نمانده بود جز آنکه با برخی دستکاری‌ها در نام نهادهای امنیتی موجود، یک خونتای نظامی– امنیتی با پشتوانه‌ی روحانیان مرتجع را سر پا کنند. چیزی که سخنگوی دولت دربارۀ آن گفته بود: «درخصوص تغییرات در شورای‌عالی امنیت ملی، این کار در راستای افزایش توان چانه‌زنی در عرصه بین‌المللی انجام شده است....» که این هم توهمی بیش نبود. آنگاه فزون بر عراقچی وزیر خارجه‌ی رسمی که مانند مرغ سرکنده از اینجا به آنجا می‌پرد بی‌آنکه دری را با تخته‌ای جور کند، یکی از چند برادر لاریجانی را نیز که همه مشکوک به انگلیسی بودن هستند، به شیلنگ تخته انداختن و رفتن به جاهایی مانند لبنان و عراق فرستادند و هرجا که رفت بویژه در لبنان و عراق، شری به پا کرد و با لب‌های آویزان بر گشت. در این گیرو دار، زمزمۀ بازگشت تحریم‌ها و حملۀ دوباره اسرائیل به جمهوری اسلامی همه گیر شد. این همه‌گیری تا جایی بود که یکی دیگر از مسئولان این خونتا یعنی سردار رحیم صفوی نیز از روشن شدن آتش جنگی دوباره با اسرائیل سخن به میان آورده، و بر دامنۀ ترس همگنان خود و اصلاح‌طلبان حاشیه نشین نیز افزوده است.

سوم) در این وضعیت ترسناک، «جبهۀ اصلاحات» در تاریخ ۲۶ مرداد ۱۴۰۴ بمبی رسانه‌ای منفجر کرد که آتش خرج آن در میانۀ راه خاموش شد. اما تا آن را نخوانده باشی گمان می‌کنی این بیانیه دنیا را زیر و رو خواهد کرد. اما بزودی انسان از این اشتباه بیرون میآید، زیرا از همان آغاز بیانیه با یکی وانمود کردن «ایران» و «جمهوری اسلامِی» تلاش می‌کند خود را همسو با حکومت نشان دهد زیرا پیش از هر چیز و بسیار باشتاب که حرفش را فراموش نکند، «تجاوز جنایتکارانه اسرائیل و تحمیل جنگ ۱۲ روزه» به ایران را محکوم کرده و نوشته است: با وجود پاسخ قاطع و آشکار شدن توان بازدارندگی و قدرت دفاعی نیروهای مسلح کشور، چهره امنیت ملی ما را در منطقه و جهان دگرگون ساخته است. این جنگ نشان داد که ایران در دفاع از تمامیت ارضی خود مصمم و تواناست، اما هم‌زمان روشن کرد که تداوم این مسیر، بدون بازسازی اعتماد ملی و گشودن باب تعامل سازنده با جهان، هزینه‌های انسانی، مالی و روانی بسیاری بر ملت تحمیل خواهد کرد. امروز، روان جمعی ایرانیان زخمی است و سایه ناامیدی و اضطراب، هم‌چنان بر زندگی روزمره مردم سنگینی می‌کند. در چنین شرایطی، تهدید فعال‌سازی «مکانیزم ماشه» از سوی ت اروپا بسیار واقعی و در شرف عملی شدن است و........»

آنگاه بیانیه به حکومت زنهار می‌دهد که پیشگیری از این سناریو، یک فوریت امنیت ملی است، نه موضوع جناحی یا انتخابات، و پیشنهاد می‌کند که: «امروز در این بزنگاه تاریخی، سه راه پیش روی ملت و حاکمیت است: الف. تداوم وضع موجود؛ با آتش‌بسی شکننده و آینده‌ای مبهم، ب: تکرار الگوی ۲۲ سال گذشته؛ مذاکره تاکتیکی برای خرید زمان، بی‌آنکه ریشه بحران‌ها درمان شود. ج. انتخاب شجاعانه آشتی ملی و ترک تخاصم در داخل و خارج ‌کشور؛ اصلاح ساختار حکمرانی و بازگشت به اصل حاکمیت مردم از طریق برگزاری انتخابات آزاد و حذف نظارت استصوابی و از سوی دیگر پایان دادن به تنش زایی و انزوای بین‌المللی، جبهه اصلاحات ایران بر اساس استراتژی اصلاح از درون، آشتی ملی و نتایج حاصل از آن را تنها راه نجات کشور و فرصتی طلایی برای تغییر و بازگشت به مردم ..... ..... بنابراین ما نقشه راه فوری و عملیاتی خود برای انجام اصلاحات ساختاری در دو حوزه سیاست داخلی و سیاست خارجی را چنین اظهار می‌کنیم»

آنگاه بیانیه گویا بی‌آنکه جز جبهه اصلاحات باشنده دیگری را برای اتحاد و گذار به یک نظام تازه ببیند، ۱۱ بند بی‌خاصیت را ردیف و پیشنهاد می‌کند که متن آن اکنون در دسترس همگان هست. بیانیه بی‌آنکه اشاره‌ای به عملکرد ایران‌برانداز و زیانبار ۴۷ سال نظام اسلامی و کارگزاران اصلاح‌طلب و اصولگرای آن در اعدام و کشتار هزاران مخالف سیاسی در زندانها، به کشتن دادن صدها هزار ایرانی در افروختن آتش جنگ جنگ با عراق و دیگر جنگ‌ها، انتقال میلیاردها دلار درآمد نفتی ایرانیان بویژه سهم مردم خوزستان به جیب گشاد حسن نصرالله و باندهای تروریستی حماس و مانند آن، در نخسین بند بیانیه خواهان «اعلام عفو و بخشودگی عمومی، برداشتن حصر مهندس میرحسین موسوی و دکتر زهرا رهنورد، رفع محدودیت‌های سیاسی سیدمحمد خاتمی، آزادی همه زندانیان سیاسی. ....... شده است. گویی این جمهوری اسلامی است که باید خانوادۀ جانباختگان هواپیمای اوکراینی، جوانانی که چشمان خود را در تظارات از دست داده یا کشته شده‌اند، نابودی فرهنگ انسانی کشور زیر نعلین خشونت اسلامی، ببخشد نه اینکه از مردم عذرخواهی کند، و دست کم مانند زنده یاد محمدرضا پهلوی، اعتراف کند که صدای انقلاب مردم را شنیده است.

به گمان این این نگارنده، در چند سال گذشته بسیاری از کارگزاران اصولگرا و اصلاح‌طلب جمهوری اسلامی از نظام بریده و برخی از آنها هم اکنون در زندان‌ها به سر می‌برند، باید هرچه زودتر از زندان آزاد شده و ددر کنار اوپوزیسیون باورمند به گذار از نظام جای گیرند. اما آنچه از زبان نویسندگان این بیانیه به گوش می‌رسد، صدای جمهوری اسلامی صدای اصلاح‌طلبان حکومتی ترس خورده و روزنه‌جوی خواهان بازگشت به زیر خیمۀ خامنه‌ای است. این بیانیه چیزی بیش از یک صفحه کاغذ مچاله شده‌ای نیست که از درون خیمۀ نظام به سوی آنها پرتاب شده و جبهۀ دموکراسی هم آن را نمی‌پذیرد زیرا بیش از هر زمان دیگر می‌توان گفت که اصلاح‌طلب، اصولگرا، دیگه تمومه ماجرا».



يكشنبه ۲ شهريور ۱۴۰۴ - Sunday 24 August 2025
iran-emrooz.net | Tue, 19.08.2025, 14:42




مصاحبه خیالی با کارل مارکس
يكشنبه ۲ شهريور ۱۴۰۴ - Sunday 24 August 2025
iran-emrooz.net | Tue, 19.08.2025, 14:26

مصاحبه خیالی با کارل مارکس


اثر دونالد ساسون از نشریه پروسپکت
برگردان: علی‌محمد طباطبایی

اکتبر۲۰۰۳

مقدمه کوتاه مترجم: پیدا کردن این مقاله جالب در نشریه پروسپکت به دوره ای باز می‌گردد که هر هفته چندین مقاله مختلف و بیشتر در باره سیاست‌های روز ایران و جهان برای سایت ایران امروز ترجمه می‌کردم و گاهی هم خودم چیزی می‌نوشتم. از آنجا که این مقاله ارتباطی با مسائل روز نداشت مانند بعضی مطالب مشابه برای روز مبادا کنار گذاشته می‌شد تا در صورت یافتن فرصت مناسب ترجمه شود. با پایان گرفتن کار ترجمه من در سال ۱۳۸۸ این مقاله و چندین کار مشابه همچنان بدون این که بتوانم آنها را ترجمه کنم باقی ماندند. از پنج شش ماه پیش که کار ترجمه را دوباره آغاز کردم در صدد یافتن فرصت برای پیدا کردن آن چند مقاله کنار گذاشته شده بودم. متاسفانه هارد اکسترنالی که داشتم خراب شده بود و گرچه مقاله‌ها را برای اطمینان بیشتر روی سی‌دی می‌ریختم اما نه لپتاپ قدیمی من درایو سی‌دی‌اش کار می‌کند و نه لپ تاپ جدیدم درایو سی‌دی دارد. بنابراین تنها راه جستجو در اینترنت بود که خوشبختانه توانستم چند تا از آنها را پیدا کنم. به همین خاطر است که تاریخ این مقاله به بیست و چند سال قبل باز می‌گردد اما به نظر من ارزش ترجمه را داشت.
متن زیر یک مصاحبه تخیلی با کارل مارکس است. من آن را تحت این عنوان ارائه می‌کنم: استفاده منصفانه

مارکس مسئولیت کمونیسم و اردوگاه‌های کار اجباری را نمی‌پذیرد. اما از نفوذ مستمر خود در محافل دانشگاهی لذت می‌برد!

دونالد ساسون: خب، دکتر مارکس، شما دیگر تمام شده‌اید، نه؟ پانزده سال پیش نظریه‌های شما بر نیمی از جهان حکومت می‌کرد. حالا چه چیزی باقی مانده؟ کوبا؟ کره شمالی؟

کارل مارکس: “نظریه‌های” من – همانطور که شما می‌گویید – هرگز “حکومت” نکردند. من پیروانی داشتم که نه آن‌ها را انتخاب کردم و نه دنبالشان بودم، و مسئولیتی برای اعمال آن‌ها ندارم، همانطور که عیسی مسیح مسئول تورکمادا (Torquemada) (۱) یا محمد مسئول اسامه بن لادن نبود. پیروان خودخوانده هزینه موفقیت هستند. بیشتر معاصرانم آرزو داشتند که به همان اندازه‌ی که شما فکر می‌کنید من شکست خورده‌ام، خودشان شکست خورده بودند. من نوشتم که مسئله تفسیر جهان نیست، بلکه تغییر آن است. و چند تن از ویکتوریایی‌های سرشناس چنین کرده‌اند؟

دونالد ساسون: جان استوارت میل(John Stuart Mill) را چه می‌گویید؟

کارل مارکس: او یک دزد ادبی خوش‌نیت بود و تا حدی در تلاش برای آشتی دادن ناسازگاری‌ها تأثیرگذار بود، و هنوز هم توسط ذهن‌های درجه دو در آکسفورد یا ییل (Oxford or Yale) خوانده می‌شود. اما آیا کسی در پیوریا (Peoria)، ایلینوی (Illinois)، یا حتی پیونگ‌یانگ (Pyongyang) نامی از او شنیده است؟ ویلیام جونز(William Jevons)، بنیانگذار نظریه مطلوبیت نهایی(marginal utility)(۲) را به خاطر دارید. او در زمان من بزرگ بود. اما آخرین باری که با یک طرفدار جونز برخورد کردید کی بود؟ و کنت (Comte)، پدر جامعه‌شناسی (اگر چیزی به نام جامعه‌شناسی وجود داشته باشد، که یک رشته مضحک است)، آیا آثارش هنوز چاپ می‌شود؟ و لطفاً از من درباره هربرت اسپنسر (Herbert Spencer) نپرسید، که آرامگاه غمگین‌اش در سایه بنای یادبود من در گورستان هایگیت (Highgate cemetery) قرار دارد. بی‌شک این چیدمان مارکس در مقابل اسپنسر شوخی یک گورکن بوده است.

دونالد ساسون: آیا متفکران بزرگ بورژوازی وجود ندارند؟

کارل مارکس: البته که وجود دارند. و من با دقت به آن‌ها ادای احترام کردم. اما امروز تعداد کمی از دشمنانم زحمت خواندن آدام اسمیت (Adam Smith) یا دیوید ریکاردو(David Ricardo) را به خود می‌دهند. و دانشمندانی بزرگ مانند چرنیشفسکی(Tschernyschewsky)(۳) اکنون فراموش شده‌اند.

دونالد ساسون: جرمی بنتام (Jeremy Bentham) را چه می‌گویید؟

کارل مارکس: چه تحریک کننده! بنتام، آن پیشگوی بی‌مزه، خشک، و زبان‌بسته عقل سلیم بورژوازی. یک پدیده کاملاً انگلیسی که فقط می‌توانست در انگلستان ساخته شود. هیچ‌گاه حرفی به این پیش‌پاافتادگی با چنین تکبر و خودبینیِ افراطی ادا نشده بود!

دونالد ساسون: متفکران جدیدتر چطور؟

کارل مارکس: مدافعان دنباله‌روی مالکیت‌های خصوصی هر از گاهی سعی می‌کنند رقیب مناسبی برای من پیدا کنند. آن‌ها به سادگی نمی‌توانند این فکر را تحمل کنند که یک نابغه شناخته‌شده ندارند. بنابراین یک تابستان هایک (Hayek) را زنده می‌کنند و تا بهار بعد همه در حال علم کردن پوپر (Popper) هستند (حالا کسی که فقط یک ایده در سر داشت و، پسر، چطور آن را تا سر حد مرگ و به‌طور غیرقابل‌ابطال مورد استفاده قرار داد!) تنبل‌ترین‌ها سراغ آیزایا برلین (Isaiah Berlin) می‌روند – چقدر ساده برای فهمیدن، چقدر بی‌نظیر تکراری، چقدر ویرانگرانه توخالی. از میان معاصرانم تنها داروین (Darwin) به موفقیت بزرگی دست یافت. و من این را فوراً فهمیدم. فریدریش (Friedrich) [انگلس.م] من را متقاعد کرد که سرمایه را به او [یعنی داروین.م] تقدیم کنم، اما داروین، ترسو تا آخرین لحظه، پیشنهاد مرا رد کرد. با تأمل، احتمالاً حق با او بود. اگر قبول می‌کرد، انتخاب طبیعی به عنوان یک توطئه دیگر مارکسیستی تلقی می‌شد.

دونالد ساسون: خوب. هیچ‌کس شهرت شما را دست کم نمی‌گیرد. اما باید قبول کنید: مارکسیسم آن چیزی نیست که قبلاً بود...

کارل مارکس: در واقعیت، کار من هرگز به اندازه امروز اهمیت نداشته است. در طول چهل سال گذشته یا بیشتر، دانشگاه‌ها در پیشرفته‌ترین کشورهای جهان را فتح کرده است. مورخان، اقتصاددانان، دانشمندان علوم اجتماعی، و حتی، به تعجب من، برخی از منتقدان ادبی همگی به برداشت مادی‌گرایانه روی آورده‌اند. هیجان‌انگیزترین تاریخ‌نگاری که امروز در ایالات متحده و اروپا تولید می‌شود، “مارکسیستی‌ترین” تاریخ‌نگاری تا به امروز است. فقط به کنوانسیون سالانه انجمن تاریخ علوم اجتماعی آمریکا بروید، که من به طور منظم به عنوان یک شبح در آن شرکت می‌کنم. آن‌ها با جدیت به بررسی ارتباط بین ساختارهای نهادی و سیاسی (institutional and political structures) با جهان تولید می‌پردازند. همه آن‌ها درباره طبقات، ساختارها، تعیین‌کننده‌های اقتصادی (economic determination)، روابط قدرت، ستمگران و ستمدیدگان صحبت می‌کنند. و همه وانمود می‌کنند که مرا خوانده‌اند – نشانه مطمئنی از موفقیت. حتی مورخان دیپلماتیک – یا حداقل بهترین‌های آن‌ها (که البته گروه کوچکی هستند) – اکنون به پایه اقتصادی قدرت‌های بزرگ نگاه می‌کنند. البته بخش زیادی از این کارها جبرگرایی اقتصادی خام است. اما می‌توان با مارکسیسم “عامیانه” راه زیادی رفت. به موفقیت نظریه‌های ساده‌انگارانه‌ای نگاه کنید که می‌گویند امپراتوری‌ها سقوط می‌کنند چون بیش از حد خرج می‌کنند. خب، حداقل اقتصاد دوباره مطرح شده است. تاریخ اجتماعی، تاریخ مردان و زنان عادی، جایگزین وسواس احمقانه نسبت به مردان بزرگ شده است. البته بسیاری چیزها تغییر کرده‌اند. خدا را شکر برای این تغییر. من هرگز طرفدار ایستایی نبودم. کتاب «سرمایه» ناتمام ماند، و نه فقط به این خاطر که عمر من خیلی زود به پایان رسید، بلکه به این دلیل که، به معنای واقعی کلمه، نمی‌توانست تمام شود. سرمایه‌داری پیش می‌رود و تحلیل همیشه عقب می‌ماند.

دونالد ساسون: پس چه دستاوردی داشته‌اید؟ چه چیزی باقی مانده است؟

کارل مارکس: من زندگی‌ام را به مطالعه سرمایه‌داری اختصاص دادم. سعی کردم قوانین حرکت آن را آشکار کنم. سعی کردم به هسته بنیادین آن برسم...

دونالد ساسون: شما نسبت به اقتصاد وسواس عجیبی داشتید...

کارل مارکس: و چقدر حق با من بود. شما همگی وسواس اقتصادی دارید و در آینده قابل پیش‌بینی نیز همین‌گونه خواهید ماند. نیازی به توضیح این موضوع برای خوانندگان فایننشال تایمز (Financial Times)، وال استریت ژورنال (Wall Street Journal) و اکونومیست(Economist) ندارم. یا برای سیاستمدارانی که وعده بهشت روی زمین می‌دهند و بعد می‌گویند “نمی‌توانید با بازارها بجنگید” و اینکه جهانی‌سازی (نام مودبانه کنونی برای سرمایه‌داری جهانی) غیرقابل توقف است. چه کسی وسواس دارد؟ آیا آن سیاستمدار کوچک از آرکانزاس (Arkansas) را به خاطر دارید که رئیس‌جمهور آمریکا شد و با کارآموز خود رابطه داشت؟ اسمش چه بود؟

دونالد ساسون: کلینتون.

کارل مارکس: بله. “همه چیز به اقتصاد بستگی دارد، احمق!” خوب، پسر عزیز، من اولین کسی بودم که این را گفتم.

دونالد ساسون: و با تفصیل زیاد...

کارل مارکس: درست است، “سرمایه” را نمی‌توان در یک جمله‌ی کوتاه خلاصه کرد. اما وقتی لازم بود، سهم خودم از نقل‌قول‌های خوب را ارائه دادم. “کارگران جهان متحد شوید. شما چیزی جز زنجیرهای خود برای از دست دادن ندارید” از هر چیزی که آن سخن‌پردازان کم‌مغز و پردرآمد داونینگ استریت (Downing Street)(۴) می‌توانند بگویند، بهتر است.

دونالد ساسون: اما این ایده که کارگران امروزی چیزی برای از دست دادن ندارند، مضحک است.

کارل مارکس: حق با شماست. کارگران شما — کارگران اروپا و آمریکای شمالی — اکنون چیزهای زیادی برای از دست دادن دارند. در زمان من، البته، هنوز بسیار بد با آنها رفتار می‌شد. حتی بیست سال پس از انتشار مانیفست (Manifesto)، اگرچه انگلستان ثروتمندتر از دیگر کشورها بود، وضعیت چندان بهبود نیافته بود. جست‌وجوی سود، قربانیان بیشتری می‌گرفت و نه فقط در میان کارگران. در سال ۱۸۶۶، به داستان‌های جنجالی روزنامه‌ها درباره سوانح قطار اشاره کردم. در آن روزها، وقتی بریتانیا بر دریاها حکومت می‌کرد، راننده یک لوکوموتیو گاهی ۳۰ ساعت متوالی کار می‌کرد با عواقبی فاجعه‌بار. آن زمان به فجایع قطار “اعمال خدا” (acts of God) می‌گفتند. من آن‌ها را “اعمال سرمایه‌داری” نامیدم. (البته امروز همه چیز کاملاً متفاوت است، نه؟) یا گزارش روزنامه‌های لندن در ژوئن ۱۸۶۳ را در نظر بگیرید با عنوان “مرگ ناشی از کار زیاد ساده”. این گزارش درباره مرگ ماری آن واکلی (Mary Anne Walkley) (۵)، یک دختر ۲۰ ساله کلاهدوز بود که در یک مغازه معتبر کار می‌کرد. این دختر به‌طور متوسط بیش از ۱۶ ساعت بدون وقفه کار می‌کرد. در فصل اوج کار، لازم بود لباس‌های مجلل برای بانوان اشرافی که به یک مهمانی به افتخار پرنسس ولز دعوت شده بودند، سریعاً آماده شود. واکلی بیش از ۲۶ ساعت بدون توقف کار کرده بود، همراه با ۳۰ دختر دیگر در یک اتاق کوچک. همه این‌ها را در “سرمایه” خواهید یافت. اگر زحمت خواندن آن را به خود می‌دادید، پسر عزیز، متوجه می‌شدید که این کتاب فقط یک رساله خشک اقتصادی نیست. از خشم و خروش سرشار می‌جوشد.

دونالد ساسون: اما حتی در آن زمان هم چنین چیزهایی استثنا بودند و به همین دلیل گزارش می‌شدند. امروز دیگر اتفاق نمی‌افتند. رانندگان قطار اکنون خانه‌های خوبی دارند، به تعطیلات خارجی می‌روند...

کارل مارکس: بله، بله، و دلیل اصلی این است که طرف من، حزب من، سوسیالیست‌ها، اتحادیه‌های کارگری، و اصلاح‌طلبان که من آن‌ها را حمایت و تشویق کردم، محدودیتی بر استثمار سرمایه‌داری گذاشتند. یا به زبان وحشتناک مفسران راضی مطبوعات بورژوازی، آن‌ها “سخت‌گیری‌هایی در بازار کار” ایجاد کردند. اما در جای دیگر، در مستعمرات سابق، جایی که دموکراسی، اتحادیه‌های کارگری و احزاب سوسیالیستی وجود ندارد، وضعیت کسانی که چیزی جز نیروی کار خود برای فروش ندارند، حتی از کارگاه‌های عرق‌ریزی زمان من هم بدتر است. و حتی در غرب، هرجا که کارگران سازمان‌دهی نشده‌اند، وضعیت فقط کمی بهتر است. چرا نشریات محترمی مانند پروسپکت (Prospect) [که این مصاحبه خیالی در همان منتشر شده. مترجم] واقعیت‌های جهان شما را آشکار نمی‌کنند، به جای آنکه با اضطراب به ناف بورژوازی خیره شوند و خوانندگان خود را در آسایش و انزوا نگه دارند؟ همه چیزهایی که من محکوم کردم، هنوز ادامه دارد. در خود نماد سرمایه‌داری، ایالات متحده آمریکا، کاهش مهارت‌ها و دستمزدهای پایین‌تر در طیف وسیعی از صنایع، از مدرن‌ترین تا عقب‌مانده‌ترین رخ می‌دهد. کارگاه‌های عرق‌ریزی جدید و کار در خانه، ستون فقرات اتحادیه‌ها را در مناطق پیشرفته‌ای مانند کالیفرنیا شکسته است. پس وقتی از نمایندگان نظم بورژوازی، بوش‌ها، بلرها (the Bushes and Blairs) و امثالهم حرف‌های ریاکارانه درباره حقوق بشر و آزادی می‌شنوم، سر محترمم را با تاسف تکان می‌دهم. آیا این مردم هرگز برای محدود کردن استثمار کار به جنگ می‌روند؟ آیا هرگز برای آزادی کارگران در پیوستن به اتحادیه‌ها می‌جنگند؟ تنها کاری که می‌کنند این است که دولت‌های “غیردوست” را با دولت‌های “دوست” جایگزین می‌کنند، دولت‌هایی که با انباشت سرمایه دوست هستند.

دونالد ساسون: اما در غرب، کارگران از آزادی‌هایی که اشاره کردید برای بهبود وضع خود تحت دولت‌های ملی سرمایه‌داری استفاده کردند، نه برای الغای آن‌ها. قبول کنید: طبقه کارگر برای شما ناامیدکننده بوده است.

کارل مارکس: درست است که دولت ملی که در ظاهر به عنوان ستمگر اصلی کارگران ظهور کرد، در صد سال بعد به منبع اصلی وفاداری آن‌ها تبدیل شد. طبقه متوسط، به ویژه روشنفکران، بسیار انترناسیونالیست تر از پرولتاریا بودند. ما پیش‌آگاهی‌ای درباره این رفرمیسم داشتیم. انتخابات اول تحت قانون اصلاحات ۱۸۶۷ را به یاد می‌آورم. منچستر (منچستر!) سه نماینده توری(Tories) و دو لیبرال انتخاب کرد. انگلس ناراحت بود. او نوشت: “پرولتاریا به طرز وحشتناکی خود را بی‌اعتبار کرده است.”

دونالد ساسون: چگونه این را توضیح می‌دهید؟

کارل مارکس: مبارزه سوسیالیستی یک تناقض اجتناب‌ناپذیر را ارائه می‌دهد. ما باید برای اصلاحات بجنگیم، اما هر دستاوردی اراده انقلابی کارگران را تضعیف می‌کند. کارگران قوی بهبودهای واقعی به دست می‌آورند. کارگران ضعیف گرسنگی می‌کشند. شما واقعاً فکر می‌کنید بورژوازی هشت ساعت کار در روز، تعطیلات با حقوق، مستمری سالمندی، خدمات درمانی رایگان، آموزش همگانی و بیمه ملی را در یک حمله بلندمدت از انسان‌دوستی اعطا کرده است؟ برای به دست آوردن این چیزها لازم بود نه به قلب سرمایه‌داران، بلکه به سود آن‌ها ضربه زد. شما فکر می‌کنید سرمایه به تایلند، تایوان، بنگلادش یا برزیل می‌رود با امیدیافتن کارگران سازمان‌یافته، آگاه از حقوق خود و قادر به تضمین دستمزدهای بالا؟ شرایط زندگی که کارگران در غرب به دست آورده‌اند، نمی‌تواند در سراسر سیاره تعمیم یابد. سرمایه‌داری می‌تواند جهانی شود، همانطور که من مدت‌ها پیش توضیح دادم، زمانی که «سرمایه» فقط نگاهی گذرا به یک باتلاق جهانی بود که تحت سلطه تولید کالایی خرد و دهقانان قرار داشت. اما آیا همه چیز دیگر می‌تواند جهانی شود؟ دموکراسی اجتماعی سوئد؟ یا سبک زندگی که بسیاری از کارگران آمریکایی به آن رسیده‌اند؟ حتی کاتولیک‌ها هم می‌دانند که نمی‌توانند همه پاپ باشند. آیا روزی ۱.۳ میلیارد چینی و ۱ میلیارد هندی با ماشین‌های شخصی خود که با بنزین ارزان حرکت می‌کنند، به سر کار خواهند رفت؟ و به خانه‌های دارای تهویه مطبوع بازخواهند گشت؟ و صبح‌ها زیر بغل‌های خود (۴.۶ میلیارد زیر بغل!) را با دئودورانت اسپری خواهند کرد بدون آنکه صدای ترک خوردن لایه اوزون را بشنوند؟ آیا هیچ حدی برای رشد وجود ندارد؟

دونالد ساسون: پس حالا شما هم به مالتوس متوسل می‌شوید و می‌گویید آینده ممکن است فاجعه‌بار باشد. اجازه دهید یادآوری کنم، دکتر مارکس، که شما یک خوشبین ویکتوریایی، فرزند روشنگری بودید. در مانیفست شما...

کارل مارکس: مانیفست، این مانیفست لعنتی! بگذارید آن را در جایگاه خود قرار دهم. من این چیز لعنتی را در فوریه ۱۸۴۸ نوشتم، وقتی کمتر از ۳۰ سال داشتم. بیشتر کار علمی من هنوز در پیش بود. مانیفست، که توسط یک گروه چپ بی‌اهمیت سفارش داده شده بود، تحت یک ضرب‌الاجل فشرده نوشته شد. همانطور که به کتابفروشی‌ها رسید (خوب، این یک تعبیر است، فکر نکنم در سال ۱۸۴۸ بیش از ۱۰۰۰ نسخه فروش رفته باشد)، اروپا درگیر موجی از انقلاب بود: فرانسه، آلمان، مجارستان، لهستان، ایتالیا. همه جا توده‌ها فریاد می‌زدند برای قانون اساسی، آزادی، دموکراسی. مانیفست خوشبینی آن روزهای پرتلاطم را منعکس می‌کرد. ما فکر می‌کردیم همه چیز ممکن است. تخیل قدرت را به دست گرفته بود.

دونالد ساسون: و بعد؟

کارل مارکس: سپس ضد انقلاب آغاز شد. برخی دستاوردها اینجا و آنجا حاصل شد، اما به طور کلی، طرف ما باخت. در فرانسه، خانه امیدهای دلبسته ما، یک نوچه کوچک با نامی بزرگ، لوئی ناپلئون (Louis Napoleon)، قدرت را به دست گرفت. او اولین دیکتاتور منتخب در تاریخ مدرن بود. من یک کتاب فوری نوشتم (من از اصطلاح شما استفاده می‌کنم، فقط برای نشان دادن اینکه قرن من بیشتر چیزهایی را که قرن شما به خود نسبت می‌دهد، اختراع کرده است). برخلاف تمام کوته‌فکران نئولیبرال که فکر می‌کنند من یک جبرگرای اقتصادی هستم — چه جسارتی از طرف آن احمق‌هایی که فریاد می‌زنند بازارها پایه آزادی هستند! من توضیح دادم که وقتی بورژوازی تهدید می‌شود، قدرت را به هر کسی که بتواند آن را از گنداب‌ها جمع کند، واگذار می‌کند. وقتی حکومت سرمایه در خطر باشد، چه کسی به حقوق مدنی، انتخابات و آزادی مطبوعات اهمیت می‌دهد؟ بورژوازی، با درک این که حکومت سیاسی‌اش با بقای خود ناسازگار است، نظام خود را نابود کرد، پارلمان خود را بی‌اعتبار کرد و از ناپلئون دعوت کرد تا حکومت کند. آن‌ها قدرت را به رهبر یک حزب از آدم‌های فاسد، کلاهبرداران، شارلاتان‌ها، قماربازان، استادان بی‌رتبه دانشگاه و گدایان واگذار کردند. با این پسماندها، امپراتوری دوم از طریق یک همه‌پرسی مردمی ایجاد شد. همه این‌ها را تحلیل کردم. همه این‌ها را ساختارشکنی کردم (بله، من با شارلاتان‌های مدرن همگام هستم). نتیجه: اولین نظریه فاشیسم. پس به من نگویید که من هرگز تحت هیچ توهمی درباره مردم نبوده‌ام. من می‌دانم چگونه با خونسردی به سخت‌ترین واقعیت‌ها نگاه کنم. من فهمیدم که ما باختیم، همانطور که دوستان سوسیالیست شما اکنون باخته‌اند. و من شجاعت به خرج دادم و به کار ادامه دادم. روزهایم را در اتاق مطالعه موزه بریتانیا گذراندم، تنها و مغرور، روحم از خشم می‌سوخت، کفلم از کورک می‌پوسید (۶)، اما ذهنم وظیفه خود را انجام می‌داد، وظیفه روشنفکران: روبرو شدن با واقعیت.

دونالد ساسون: هیچ‌کس در صداقت شما شک ندارد. این تحلیل‌های شماست که جای سوال دارد. اگر دولت‌های دموکراتیک می‌توانند تهدیدی برای بورژوازی باشند، پس قطعاً اشتباه است که بگویید،”قوه مجریه دولت مدرن چیزی نیست جز کمیته‌ای برای مدیریت امور مشترک کل بورژوازی”، همانطور که البته در مانیفست نوشتید.

کارل مارکس: خب، آیا من خیلی از واقعیت دور بودم؟ آیا اینطور نیست که همه دولت‌ها توسط ساختارهای خود سرمایه‌داری محدود شده‌اند؟ اینکه، وقتی همه چیز گفته و انجام شود، آن‌ها مجبورند هر کاری که می‌توانند انجام دهند تا سودآوری آن را تضمین کنند، نیروی کار آن را آموزش دهند، شکست‌های آن را جبران کنند و آشغال‌هایی که در مسیرش تولید می‌کند را جمع کنند؟ و همه آن‌ها این کار را می‌کنند، همه برده الزامات سرمایه‌داری هستند: چپ و راست و میانه و سوسیالیست‌ها و فاشیست‌ها و لیبرال‌ها و سبزها. وقتی به قدرت می‌رسند، باید نمایش را ادامه دهند. اگر نمایش خوب پیش برود، پس مالیات می‌گیرند و خرج می‌کنند و این و آن را توزیع می‌کنند و به فقرا و بیماران کمک می‌کنند، درست مانند ویکتوریایی‌ها. وقتی سودها سرازیر می‌شود، در پاکدامنی و اخلاقیات غرق می‌شوند. وقتی سودها کاهش می‌یابد و اقتصاد وارد یکی از چرخه‌های اقتصادی که من پیش‌بینی کرده بودم می‌شود، انسان‌دوستی مانند یک معشوقه پیر دور انداخته می‌شود. سپس بورژوای خوب شما کشف می‌کند که نمی‌توان مالیات گرفت و خرج کرد، که بیکاران تنبل هستند، که پزشکی عمومی هزینه زیادی دارد، که مادران مجرد بی‌مسئولیت هستند. وجدان بورژوازی به شدت به نوسانات بورس اوراق بهادار گره خورده است.

دونالد ساسون: و در مورد روشنفکران چه فکر می‌کنید؟

کارل مارکس: نظریه‌پردازان درجه دو. در واقعیت، غلام حلقه به گوش و مزدبگیر پولدارها. نکته مهم درباره نویسندگان بورژوا این است که آن‌ها همیشه پس از وقایع نظریه‌پردازی می‌کنند. آن‌ها آشغال‌های فکری را برمی‌دارند، آن را جلا می‌دهند، نامش را نظریه می‌گذارند و به عنوان علم سرو می‌کنند. شورش علیه مدرنیته سرمایه‌داری به شکل تعصب مذهبی ظاهر می‌شود و آن‌ها آن را “برخورد تمدن‌ها” (a clash of civilisations) می‌نامند. کمونیسم سقوط می‌کند و “پایان تاریخ” (end of history) اعلام می‌شود — آه هگل بیچاره، چه می‌گفت؟ بار اول یک متفکر بزرگ، و بار دوم یک نمایش مضحک به نام فوکویاما (Fukuyama)؟

دونالد ساسون: خونسرد باش. بیا ادامه دهیم. باید این را از تو بپرسم: اتحاد جماهیر شوروی، گولاگ، ترور کمونیستی.

کارل مارکس: فکر می‌کردم این را بپرسی. باید اعتراف کنم که من به اندازه هر کس دیگری مغرور هستم و همه این کیش شخصیت و مارکس‌پرستی واقعاً روی من تأثیر گذاشت. خوشحالم از دیدن صورتم روی اسکناس‌های آلمان شرقی قدیم و یک میدان مخصوص برای من در هر شهر پروسی. البته، به لطف مهارت‌های بازاریابی انگلس و تلاش‌های برنشتاین (Bernstein) و آن مرد خسته‌کننده، کائوتسکی (Kautsky)، من به زودی پس از مرگم به مرشد کبیر (grand guru) جنبش سوسیالیستی تبدیل شدم. در نتیجه، غرب‌گرایان روسی مجبور بودند مرا به اندازه برق جدی بگیرند. بنابراین تعجب نکردم وقتی لنین تصمیم گرفت مرا به کتاب مقدس تبدیل کند. لنین یک سیاستمدار باهوش با غرایز خوب بود. اما او همچنین یک بنیادگرا بود که مصمم بود در آثار من توجیهی برای هر کاری که می‌خواست انجام دهد پیدا کند. او “مارکسیسم” را در طول مسیری که به جلو می‌رفت مرتب [مطابق با نیازهای خودش. مترجم] جمع و جور می‌کرد. این عادت نفرت‌انگیز، که از زمان‌های قدیم در ادیان معمول بود، همه‌گیر شده است. من شروع به این احساس کردم که حتی لیست خریدهایم هم در خدمت این یا آن جناح جنبش قرار گرفته‌اند. مفهوم “دیکتاتوری پرولتاریا” را در نظر بگیرید. این فرمولی بود که من برای پیشنهاد یک دولت استثنایی در زمان بحران، با پیروی از کاربرد قدیمی رومی آن، ابداع کرده بودم. من احتمالاً این عبارت را بیش از ده بار در زندگی‌ام استفاده نکرده‌ام. نمی‌توانم به تو بگویم چقدر تعجب کردم وقتی این ایده به عنوان یک ایده مرکزی مارکسیسم دوباره ظاهر شد، برای توجیه حکومت تک‌حزبی استفاده شد. چه می‌توانم بگویم؟ و من وقتی اولین انقلاب به اصطلاح سوسیالیستی در چنین کشور عمیقاً عقب‌مانده‌ای رخ داد، که توسط اسلاوها، از بین همه مردم، اداره می‌شد بسیار تعجب کردم،. کاری که بلشویک‌ها انجام می‌دادند، انجام انقلاب بورژوایی بود که بورژوازی روسیه برای انجام آن بسیار کوچک و احمق بود. کمونیست‌ها از دولت برای ایجاد یک سیستم صنعتی مدرن استفاده کردند. اگر باید این را “دیکتاتوری پرولتاریا” بنامیم، خب، باشد.

دونالد ساسون: اما پاکسازی‌ها، جنایت‌ها، خون...

کارل مارکس: من گفتم که سرمایه از سر تا پا، از هر منفذ، با خون و کثافت متولد می‌شود.

دونالد ساسون: منظورم کمونیسم است، نه سرمایه‌داری.

کارل مارکس: انقلاب روسیه یک انقلاب سوسیالیستی علیه یک دولت سرمایه‌داری نبود. این یک انقلاب علیه یک خودکامگی نیمه‌فئودالی بود. این انقلاب درباره ساخت صنعت مدرن، جامعه مدرن بود. انقلاب‌های صنعتی همیشه با هزینه‌های زیادی همراه هستند، چه توسط کمونیست‌ها رهبری شوند و چه توسط بورژواهای واقعی. حسابداران سیاسی مدرن شما، همانطور که در تاریخ جستجو می‌کنند تا پرونده‌ای برای اتهام بسازند، آیا تعداد مرگ‌ومیرهای ناشی از استعمار و سرمایه‌داری را جمع زده‌اند؟ آیا همه آفریقایی‌هایی که در راه آمریکا در بردگی مردند را جمع زده‌اند؟ همه سرخ‌پوست‌های آمریکایی که قتل‌عام شدند؟ همه کشته‌شدگان جنگ‌های داخلی سرمایه‌داری؟ همه کسانی که توسط بیماری‌های ناشی از صنعت مدرن کشته شدند؟ همه کشته‌شدگان دو جنگ جهانی؟ البته استالین و شرکا جنایتکار بودند. اما آیا فکر می‌کنی روسیه می‌توانست با روش‌های دموکراتیک و مسالمت‌آمیز به یک قدرت صنعتی مدرن تبدیل شود؟ کدام راه صنعتی‌سازی بدون قربانی بوده و تحت یک سیستم خوش‌خیم آزادی‌های مدنی و حقوق بشر انجام شده است؟ ژاپن؟ کره؟ تایوان؟ آلمان؟ ایتالیا؟ فرانسه؟ بریتانیا و امپراتوری‌اش؟ چه جایگزین‌هایی برای لنین و استالین و ترور سرخ وجود داشت؟ شنل قرمزی کوچولو؟ جایگزین می‌توانست یک دیکتاتور یهودی‌ستیز مورد حمایت قزاق‌ها باشد که به همان اندازه استالین (یا تروتسکی؛ صادقانه بگویم، ترجیحی ندارم) بی‌رحم و پارانوئید بود، بسیار فاسدتر و بسیار کم‌کارآمدتر.

دونالد ساسون: پس آیا همه‌چیز اجتناب‌ناپذیر بود؟

کارل مارکس: این را من نمی‌دانم و تو هم نمی‌دانی. اما اجازه نداری یک قطره خون ریخته شده یا یک نویسنده به زندان افتاده را به من نسبت دهی. اجازه بده یادآوری کنم که من یک تبعیدی سیاسی بودم چون از آزادی بیان دفاع می‌کردم، که تمام عمرم در شرایط محقرانه زندگی کردم و در سال ۱۸۸۳ مردم، آن هم وقتیکه لنین تازه ۱۳ ساله و استالین ۴ ساله بود. من می‌توانستم یک “کتاب سیاه سرمایه‌داری” پرفروش بنویسم و همه جنایت‌هایی که به نام آن انجام شده را فهرست کنم. اما ننوشتم. من بدرفتاری‌های آن را بی‌طرفانه و متعادل بررسی کردم، همانطور که الان بدرفتاری‌های کمونیسم را بررسی می‌کنم. با وجود علاقه‌ام به جدل، می‌دانستم که سرمایه‌داری بهتر از هر چیزی است که قبل از آن وجود داشت و می‌تواند پایه‌ای برای قلمرو آزادی واقعی بگذارد، آزادی از نیاز، آزادی از ترس، آزادی از دولت، که همان چیزی است که کمونیسم است. مقاله‌ای را که درباره شورش هند در سال ۱۸۵۷ در نیویورک دیلی تریبون (New York Daily Tribune) نوشتم در نظر بگیر. سربازان انگلیسی جنایت‌هایی مرتکب شدند: تجاوز به زنان، سوزاندن کل روستاها. آیا من از این برای گرفتن امتیازات کوچک استفاده کردم؟ نکردم. همچنین درباره تخریب جوامع بومی آرمانی احساساتی نشدم. من این‌ها را به عنوان پایه‌های مستحکم استبداد شرقی و ابزارهای خرافات محکوم کردم. من توضیح دادم که امپریالیسم بریتانیا در حال ایجاد یک انقلاب اجتماعی است و آن را جشن گرفتم، اما دلیلی ندیدم که اثرات مخرب صنعت انگلیسی بر هند را سوگواری نکنم.

دونالد ساسون: در مورد نوشته‌های اولیه‌ات درباره ازخودبیگانگی (alienation) چطور؟ دست‌نوشته‌های ۱۸۴۴ در دهه ۱۹۶۰ محبوب بودند. مردم ارتباط آن‌ها با جهان مدرن را درک کردند.

کارل مارکس: مزخرف نگو! دلیل اینکه چنین چیزهایی را منتشر نکردم این بود که مهملات بی‌اهمیتی بودند. معمول است که روشنفکران ناراضی بورژوا این چیزها را با ولع می‌بلعند. من برای آن‌ها وقت ندارم.

دونالد ساسون: پس فکر نمی‌کنی رابطه‌ات با هگل...

کارل مارکس: چه هگلی؟ چه مگلی؟ (Hegel Schmegel). باید یک راز را به تو بگویم: من در واقع هرگز پدیدارشناسی روح یا علم منطق هگل را نخواندم، مگر به صورت بسیار سطحی. زندگی خیلی کوتاه است.

دونالد ساسون: اما این اظهار نظر تو برای برخی کمی تکان‌دهنده خواهد بود.

کارل مارکس: مردم باید اقتصاددانان بزرگ انگلیسی، آدام اسمیت و دیوید ریکاردو را بخوانند. خب، نه واقعاً انگلیسی: یکی اسکاتلندی است، دیگری یک یهودی سفاردی (Sephardic Jew)، مردمان باهوشی از نژاد خوب، که ارزش پول را می‌دانند. آلمانی‌هایی مانند هگل کلاه‌ها را به ایده تبدیل می‌کنند. من بریتانیایی‌ها را ترجیح می‌دهم که ایده‌ها را به کلاه تبدیل می‌کنند [آلمانی‌ها ذهنی‌گرا هستند، اما انگلیسی‌ها عمل‌گرا. مترجم].

دونالد ساسون: نظرت درباره سوسیالیسم امروزی چیست؟

کارل مارکس: مدتی است که در حال مرگ است. وظیفه خود را انجام داد: تمدن‌سازی سرمایه‌داری در قلب آن. بیشتر از این نمی‌توان از آن انتظار داشت. الان به آرامی در حال رفتن است. کمونیسم هم سقوط کرد، وظیفه خود را انجام داد: ساخت سرمایه‌داری. آن‌ها این را در چین خوب می‌فهمند، جایی که قرن آینده در آنجا رقم خواهد خورد. در روسیه، جایی که شاهد انتقال از کمونیسم لمپن به سرمایه‌داری لمپن هستیم، قضیه متفاوت است. اما چطور می‌توان با روس‌ها چیزی ساخت؟ باید رمان‌های آن‌ها را خواند، به موسیقی آن‌ها گوش داد، اما در مورد یک اقتصاد پایدار...

دونالد ساسون: نظرت درباره بلر، شرودر، راه سوم چیست؟

کارل مارکس: آیا باید نظری درباره این افراد داشته باشم؟ گفتن اینکه تاریخ آن‌ها را فراموش خواهد کرد، خیلی پرآب و تاب است. آن‌ها حتی ثبت هم نخواهند شد. و این نشان می‌دهد که کیفیت جمع شما چقدر پایین آمده است. در زمان من ما با بیسمارک (Bismarck)، لینکلن (Lincoln)، گلدستون (Gladstone) و دیزرائیلی (Disraeli) روبرو بودیم... دشمنان واقعی.

دونالد ساسون: پس همین است؟ پیروزی سرمایه‌داری.

کارل مارکس: دقیقاً، اما بگذارید کمی دیالکتیکی نگاه کنیم. این سیستمی نیست که همه در آن برنده شوند، پس مقاومت وجود خواهد داشت. فعلاً فقط فرقه‌های کوچکی هستند که با انقلاب بازی می‌کنند. یا آن گروه “ضد جهانی‌سازی”...

دونالد ساسون: نظرت درباره آن‌ها چیست؟

کارل مارکس: ترکیبی درهم‌وبرهم از تکه‌های ناپخته. اما بهتر از هیچی. حداقل در برابر سرمایه می‌ایستند، اما جهان را تغییر نخواهند داد، چه برسد به توضیح آن.

دونالد ساسون: و فمینیسم؟

کارل مارکس: من نوشته‌ام که تغییرات بزرگ اجتماعی بدون تلاطم زنانه غیرممکن است. اما راه درازی در پیش است. اکثریت کارگران جهان امروز زنان هستند، اما اکثریت قریب‌به‌اتفاق فمینیست‌ها کارگر نیستند. خواسته بسیاری از فمینیست‌های غربی این است که قدرت را با مردان غربی تقسیم کنند. و چرا که نه؟ چه کسی دلش می‌خواهد زن خانه‌دار یک آدم پَست باشد؟ اما این تغییری در ارتش کاری که از زنان تشکیل شده ایجاد نمی‌کند.

دونالد ساسون: آمریکا چطور؟

کارل مارکس: همیشه از یانکی‌ها خوشم آمده: بدون فئودالیسم، بدون سنت‌های مقدس. البته، پر از ریا و مذهب. اما به نوعی از هر بحران سرمایه‌داری قوی‌تر بیرون می‌آیند. سیستم حکومتی فوق‌العاده‌ای است. دموکراسی تقلبی، انتخابات تقلبی، سیستم سیاسی تقلبی محصور در حرف‌های پوچ و وکلای حریص. این به کسب‌وکار اجازه می‌دهد به کارش ادامه دهد، کاندیداها را بخرد، اینجا رشوه بدهد، آنجا رشوه بگیرد. مردم گول نمی‌خورند. نیمی از آن‌ها زحمت رای دادن نمی‌کشند. برای نیمی دیگر، سیاست سرگرمی بی‌خطری است، مثل تماشای مسابقه پر بیننده “چه کسی می‌خواهد میلیونر شود؟” (Who Wants to Be a Millionaire). من مقر بین‌الملل اول کارگران را به نیویورک منتقل کردم نه فقط برای کنترل بهتر، بلکه چون آمریکا داشت به کشور کارگران به معنای واقعی کلمه تبدیل می‌شد. در واقع این تنها کشور کارگری در جهان است. بازی‌هایشان، فرهنگشان، رفتارشان، غذایشان. همه چیز آمریکایی‌ها کارگری است. البته، اروپای پیر هنوز نسبت به آن‌ها تحقیرآمیز برخورد می‌کند، جایزه دلداری به خودش برای از دست دادن برتری.

دونالد ساسون: در آخر، جنگ علیه ترور؟

کارل مارکس: خب، در نهایت هر کسی دشمنان خود را انتخاب می‌کند. این مضحک است که فکر کنیم یک جهان سرمایه‌داری با هیچ مقاومتی روبرو نخواهد شد. کمونیست‌ها و سوسیالیست‌ها یک مخالفت عقلانی، مدرن و معقول ارائه دادند. آن‌ها بسیاری از ارزش‌های مخالفان لیبرال خود را داشتند: حقوق اولیه، ایده دموکراسی مردمی، رهایی زنان، بی‌زاری از مذهب سازمان‌یافته. اما وقتی کمونیست‌ها و سوسیالیست‌ها از بین رفتند، چه انتظاری دارید؟ پیروزی تفکر عقلانی؟ البته که نه. خلاء سیاسی با بنیادگرایان متعصب، متعصبین مذهبی، ملاهای دیوانه پر شد. شما کمونیست‌ها را در ایران از بین بردید و آیت‌الله آمد. همین کار را در عراق کردید، صدام حسین را گرفتید. اتحاد جماهیر شوروی سقوط کرد و اسامه بن لادن ظهور کرد.

دونالد ساسون: و تو؟ وقتت را چطور می‌گذرانی؟

کارل مارکس: آه! من خوش می‌گذرانم. فریدریش و من در اینترنت بازی می‌کنیم. می‌دانی “کارل مارکس” ۳۶۷,۰۰۰ نتیجه در گوگل دارد؟ و من هیچ وقت برنامه رادیویی “کمان داران” (Archers) (۷) را از دست نمی‌دهم، آن حماسه فوق‌العاده از حماقت زندگی روستایی. خیلی سرگرم کننده است!

Imaginary Interview with Karl Marx
by Donald Sassoon from Prospect
October 2003

——————-
زیرنویس‌های مترجم:
۱: توماس دِ تورکِمادا (Tomás de Torquemada ۱۴۲۰–۱۴۹۸) یکی از معروفترین و بحث‌برانگیزترین چهره های تاریخ اسپانیا است. او به عنوان اولین رئیس دادگاه تفتیش عقاید اسپانیا (Spanish Inquisition) شناخته می‌شود و نقش کلیدی در سرکوب غیرکاتولیکها، بهویژهیهودیان و مسلمانان، در اسپانیای قرن پانزدهم داشت.تورکمادا به عنوان نماد تعصب مذهبی و خشونت دینی در تاریخ اروپا شناخته میشود.برخی از مورخان او را یک متعصب مذهبی میدانند که باور داشت سرکوب مخالفان برای حفظ وحدت مسیحی ضروری است. اقدامات او تأثیر عمیقی بر جامعه اسپانیا گذاشت و منجر به کاهش تنوع فرهنگی و مذهبی در این کشور شد.تورکمادا در سال ۱۴۹۸ درگذشت، اما سیستم تفتیش عقاید اسپانیا تا قرنها پس از او ادامه یافت. نام او امروزه به عنوان نماد عدم تسامح دینی و وحشت مذهبی در تاریخ ثبت شده است.
۲: مطلوبیت نهایی (Marginal Utility) به میزان رضایتیا فایده‌ای گفته می‌شود که مصرف یک واحد اضافی از یک کالا یا خدمت برای مصرف‌کننده ایجاد می‌کند. معمولاً با مصرف واحدهای بیشتر از یک کالا، مطلوبیت نهایی آن کاهش می‌یابد (قانون کاهش مطلوبیت نهایی). مصرف‌کنندگان بر اساس مطلوبیت نهایی، انتخاب می‌کنند که چگونه پول خود را خرج کنند تا حداکثر رضایت را به دست آورند. این مفهوم در قیمت‌گذاری، نظریه تقاضا و تحلیل رفتار مصرف‌کننده اهمیت دارد. برای مثال اگر اولین لیوان آب برای شما بسیار ارزشمند باشد (مطلوبیت نهایی بالا)، اما با نوشیدن لیوان‌های بعدی، ارزش هر لیوان اضافی کمتر می‌شود.
۳: نیکلای چرنیشفسکی (NikolayChernyshevsky) (1828–1889) فیلسوف، منتقد ادبی و انقلابی دموکرات- رادیکال روس بود. او از چهره های تأثیرگذار جنبش روشنفکری روسیه در قرن نوزدهم محسوب میشد. چرنیشفسکی نماد روشنفکران رادیکال قرن ۱۹ روسیه بود که به عدالت اجتماعی و تغییرات بنیادین باور داشت.
۴: داونینگ استریت (Downing Street). خیابان داونینگ، به‌ویژه شماره ۱۰، نه‌تنها یک آدرس ساده، بلکه قلب تپنده سیاست بریتانیا و یکی از نمادهای جهانی قدرت سیاسی است. تصمیمات گرفته‌شده در پشت درهای آن، گاهی سرنوشت میلیون‌ها نفر را در سراسر جهان تغییر داده است.
۵: ماری آن واکلی (Mary Anne Walkley)ماری آن واکلی (Mary Anne Walkley) یک کارگر جوان انگلیسی در قرن نوزدهم بود که به دلیل شرایط سخت کاری و بی‌عدالتی‌های اجتماعی به نمادی از مبارزات کارگری تبدیل شد. او در ۲۳ سالگی (۱۸۶۳) در یک کارگاه تولید لباس‌های لوکس در لندن کار می‌کرد. پس از کار طولانیِ۲۶ ساعت بدون استراحت، از فرط خستگی درگذشت. مرگ او باعث رسوایی شد و توجه عمومی را به استثمار کارگران، به‌ویژه زنان، در دوران انقلاب صنعتی جلب کرد. این حادثه در نهایت به اصلاح قوانین کار در بریتانیا کمک کرد.
۶: کفلم از کورک می‌پوسید (۶): بر اساس برخی گزارش‌های تاریخی و نقل‌قول‌های مربوط به زندگی کارل مارکس، او در دوران اقامت طولانی‌اش در لندن (دهه‌های۱۸۵۰ و ۱۸۶۰) و هنگام تحقیق و نوشتن «سرمایه» (Das Kapital) در کتابخانه موزه بریتانیا، از مشکلات سلامتی متعددی رنج می‌برد. یکی از این مشکلات، «کورک کفل» (furuncleیاboil در ناحیه باسن) بود که گاهی او را آزار می‌داد. مارکس به دلیل فقر، استرس، و کار طاقت‌فرسا (از جمله پژوهش‌های اقتصادی عمیق) سلامت جسمی ضعیفی داشت. بیماری‌هایی مانند بیماری کبد، رماتیسم، و عفونت‌های پوستی (مثل کورک) در نامه‌های او و منابع تاریخی ذکر شده‌اند. فریدریش انگلس، دوست و حامی مالی مارکس، گاهی برای کمک به هزینه‌های درمان او پول می‌فرستاد. مارکس در نامه‌ای به انگلس (۱۸۶۷) با شوخی تلخ نوشت: «چه کنم؟ این کورک لعنتی اجازه نمی‌دهد بنشینم و بنویسم! انگار سرمایه‌داری نه‌تنها روح مرا، بلکه بدنم را هم استثمار می‌کند!»
۷: این برنامه یک سریال رادیویی بریتانیایی (radio soap opera) است که از سال ۱۹۵۱ تا امروز از شبکه‌ی BBC Radio 4 پخش می‌شود و در واقع قدیمی‌ترین نمایش رادیویی داستانی مداوم در جهان به شمار می‌آید. موضوع اصلی آن زندگی روزمره‌ی مردم روستایی در یک روستای خیالی به نام Ambridge در منطقه‌ی Borsetshire یک شهرستان خیالی در انگلستان است. هدف اولیه‌ی آن در دهه‌ی ۵۰ آموزش روش‌های کشاورزی مدرن به کشاورزان بود، اما به تدریج به یک داستان‌سرایی اجتماعی و خانوادگی تبدیل شد.

 



فریزر را خاموش کنید
يكشنبه ۲ شهريور ۱۴۰۴ - Sunday 24 August 2025
iran-emrooz.net | Tue, 19.08.2025, 11:03

فریزر را خاموش کنید


تردیدی نیست آمریکا یک دولت ملی و محبوب ایرانی را در سال 1332 سرنگون کرده است. جا دارد هر سال در روز 28 مرداد نسبت به این عمل قبیح آمریکا اظهار تنفر کنیم. اما معلوم نیست چرا به پشتوانه آن رویداد تاریخی، ستیز با آمریکا به مشخصه جدایی‌ناپذیر هویت یک نظام، یک هویت سیاسی و یک دستگاه ایدئولوژیک در عرصه سیاست تبدیل شده است.

مشکل اینجاست که مساله به آمریکاستیزی محدود نمی‌شود. یک فریزر در خانه هویتی نظام وجود دارد که به مثابه گنجینه مقدس عمل می‌کند. هر از چندی یک مولفه هویتی تازه را در داخل این فریزر انداخته‌ایم. در حال حاضر تعداد زیادی مولفه فریز شده انبار کرده‌ایم. تا توانسته‌ایم برای حراست از هر آنچه در این فریزر هست هزینه کرده‌ایم.

بعضی از اقلام فریز شده عبارتند از: انهدام اسرائیل، مبارزه با مظاهر تمدن غرب، پیاده سازی احکام و شرایع دینی، حمایت از مستضعفین عالم، مبارزه با ظلم، عدالت، اسلام و به تازگی ملیت. اینها همه خوب‌اند، اما وقتی به مولفه‌های هویتی تبدیل می‌شوند، صاحب اختیار ما می‌شوند و در هر لحظه مانع از آن می‌شوند که مصالح اینجا و اکنونی خود را درست تشخیص بدهیم. به عبارت دیگر خرد سیاسی را زائل می‌کنند.

آبروی خود را به این مولفه‌ها بسته‌اند. چندانکه گویی هر عمل و گفتاری که ناقض این مولفه‌ها باشد، همه چیز از دست خواهد رفت.

این مولفه‌ها فریز شده‌اند به این جهت که انعطافی از خود نشان نمی‌دهند. به حسب تغییر موقعیت‌های سیاسی و تاریخی جا به جا نمی‌شوند. به خاطر همین فریز شدگی، یک ساختار سیاسی را فریز کرده‌اند. روز و روزگار یک ملت را همراه با خودشان فریز کرده‌اند.

جالب اینجاست که روز داوری فرانمی‌رسد تا به این دو سوال پاسخ دهد: اول اینکه در کدام یک توفیقی حاصل شده است؟ اگر پاسخ به سوال  اول خیلی مثبت نبود، لطفا به سوال دوم پاسخ گفته شود: تا چه زمانی باید برای حراست از این مولفه‌های فریز شده هزینه داده شود؟

یک سوال سوم هم هست، آیا اقلام مصرفی در فریزر تاریخ مصرف ندارند؟

هر نظام سیاسی با مولفه‌هایی شناخته می‌شود. اما نظم سیاسی آویزان این مولفه‌ها نیست. نظم سیاسی قرار است منافع و مصالح مردمانش را تامین کند. اگر منافع و خواست مردم به سوی دیگری رفت، لاجرم باید تجدید نظر کرد.
برق فریزر را باید کشید. اجازه دهیم هر چه هست از یخ زدگی خارج شود. آنگاه یکی یکی وارسی شوند واقعا هنوز قابل مصرف‌اند؟

منبع: تلگرام نویسنده
@javadkashi



يكشنبه ۲ شهريور ۱۴۰۴ - Sunday 24 August 2025
iran-emrooz.net | Tue, 19.08.2025, 10:46




صلح ترامپ در زمان ما
يكشنبه ۲ شهريور ۱۴۰۴ - Sunday 24 August 2025
iran-emrooz.net | Tue, 19.08.2025, 9:02

صلح ترامپ در زمان ما


برگردان: آزاد ـ شریف‌زاده
۱۹ اوت ۲۰۲۵

پیامی که اجلاس ترامپ–پوتین به اوکراین فرستاد، این بود که حتی رئیس‌جمهور ایالات متحده هم می‌پذیرد که امپراتوری روسیه بازگشته است. به اوکراین گفته شد: «تو متعلق به روسیه‌ هستی، نه به غرب؛ و صلح تنها زمانی باز خواهد گشت که تو این واقعیت خشن را قبول کنی».

مونیخ – دونالد ترامپ و ولادیمیر پوتین بار دیگر با هم دیدار کردند، این بار در آلاسکا، سرزمینی که پیش‌تر متعلق به روسیه بود. یک ناظر بیرونی می‌توانست چنین احساسی داشته باشد که گویی زمان به عقب برگشته است، به دوران پیش از پایان جنگ سرد، زمانی که دو ابرقدرت، ایالات متحده و اتحاد شوروی، هنوز با غرور سرنوشت جهان را تعیین می‌کردند. اما این دیدار چیزی فراتر از یک یادآوری تاریخی بود.

سرگئی لاوروف، وزیر خارجه روسیه، لباسی غیرمعمول بر تن داشت که آن را مناسب این مناسبت و اهداف پوتین می‌دانست: یک بلوزی با نوشتهٔ «CCCP» (مخفف روسی اتحاد جماهیر شوروی) بر سینه. اگر این یک شوخی بود، پشت آن تهدیدی نهفته بود. کسانی که وزیر خارجه دیرپای روسیه را می‌شناسند می‌دانند که نه او به شوخ‌طبعی مشهور  است و نه در کار جدی دیپلماسی از کنار جزئیات می‌گذرد. انتخاب او عمدی بود: او می‌خواست اعلام کند که روسیه بزرگ به میز اصلی سیاست جهانی بازگشته است. فروپاشی اتحاد شوروی و امپراتوری اروپای شرقی‌اش در سال‌های ۱۹۸۹ تا ۱۹۹۱ پشت سر گذاشته شده است. امپراتوری بازگشته و سرزمین‌های از دست‌رفته‌اش را بازمی‌ستاند. مهم‌ترین این سرزمین‌ها، البته، اوکراین است. همان‌طور که زبیگنیو برژینسکی، مشاور پیشین امنیت ملی آمریکا، در سال ۱۹۹۴ به‌درستی گفت: «بدون اوکراین، روسیه دیگر امپراتوری نخواهد بود.»

بلوز لاوروف دربارهٔ جنگ سرد نبود، بلکه دربارهٔ جهانی بود که روسیه قصد ساختنش را دارد. دعوت ترامپ از پوتین – متهم به جنایت جنگی – برای دیدار در خاک آمریکا، تأیید همین چشم‌انداز بود. حضور مشترک پوتین با رئیس‌جمهور آمریکا، دست دادن در فرش قرمز باند فرودگاه و سوار شدن در یک لیموزین، پیامی به جهان داد: روسیه، بدون آنکه ذره‌ای از خواسته‌های حداکثری‌اش دربارهٔ آینده اوکراین کوتاه بیاید، بار دیگر به عنوان شریک برابر به رسمیت شناخته شد. و با این کار، پوتین بیش از سه سال انزوای دیپلماتیک خود را شکست.

پیام برای اوکراین هم روشن بود: حتی رئیس‌جمهور ایالات متحده پذیرفته است که امپراتوری روسیه بازگشته است. خیال نکن با رفتن به سوی غرب می‌توانی از آن بگریزی. تو متعلق به جایی هستی که هستی؛ تنها در زمانی صلح باز خواهد گشت که تو این واقعیت خشن را بپذیری . تو تنها هستی؛ آمریکا به تو کمک نخواهد کرد و اروپا هم به تنهایی  نمی‌تواند.

اما اروپایی‌ها نیز باید به دقت به پیام‌های ضمنی اجلاس آلاسکا توجه کنند، زیرا این نمایش یک نظم جهانی مبتنی بر منافع قدرت‌های بزرگ، برای آنها هم پیام‌های هشداردهنده‌ای دارد. اگر در این نشست بوی کنفرانس یالتای ۱۹۴۵ – جایی که پیروزمندان جنگ جهانی دوم غنایم ژئوپولیتیکی را تقسیم کردند – به مشام رسید، به این دلیل بود که این نیز نقطهٔ عطفی دیگر در افول چندجانبه‌گرایی و فراملی‌گرایی بود.

ایدهٔ «غرب» دیگر برای آمریکا تحت رهبری ترامپ معنای چندانی ندارد. تنها چیزی که اهمیت دارد، جهان‌بینی ترامپ و برداشت او از منافع آمریکاست – هرچند این برداشت‌ها مبهم و نادرست‌اند. اروپایی‌ها باید خود تصمیم بگیرند که کجا می‌ایستند. اگرچه ایالات متحده فعلاً روابط رسمی‌اش با اروپا را تغییر نخواهد داد، ترامپ همچنان به سخنان اروپایی‌ها گوش خواهد داد، با لبخندی تمسخرآمیز از چاپلوسی‌شان خوشنود خواهد شد و سپس آنها را نادیده خواهد گرفت – درست همان‌طور که در دیدار آلاسکا کرد.

بنابراین اروپایی‌ها باید بفهمند که در این نظم جهانی جدید تنها هستند. آمریکا دیگر منافع آنها را در نظر نخواهد گرفت – نه در امنیت و نه در تجارت. اروپا باید به سرعت و با قدرت به یک بازیگر جهانی مستقل بدل شود و با همهٔ چالش‌های گستردهٔ این جایگاه – از جمله فضا، سرویس‌های اطلاعاتی، و کل بخش دیجیتال – روبه‌رو شود. این «نقطهٔ عطف» در تاریخ طولانی اروپا به تلاش‌هایی بسیار بیشتر و گسترده‌تر از صرفاً بازتسلیح نظامی با تجهیزات و نیروی انسانی نیاز دارد، هرچند آن هم مهم است. این همان پیامی است که آلاسکا برای اروپایی‌ها دارد.

اما چرا آمریکای ترامپ آشکارا بر خلاف منافع خود عمل می‌کند؟ به جز لغو احتمالی تحریم‌های اقتصادی، پوتین عملاً هرچه می‌خواست از این اجلاس به‌دست آورد: خروج از انزوای دیپلماتیک، به رسمیت شناخته شدن روسیه به عنوان قدرتی جهانی هم‌سنگ آمریکا، و پذیرش سرنوشت اوکراین به عنوان بخشی جدایی‌ناپذیر از «روسکی میر» (جهان روسی). چرا ترامپ بدون هیچ چشم‌داشتی روسیه را تقویت می‌کند؟

چنین پرسش‌هایی – هرچند برای اروپایی‌ها حیاتی‌اند – تنها در عرصه سیاست داخلی آمریکا پاسخ خواهند یافت. اروپا اکنون باید خود به فکر خویش باشد.

———————-
* یوشکا فیشر، وزیر امور خارجه و معاون صدراعظم آلمان در سال‌های ۱۹۹۸ تا ۲۰۰۵، به مدت نزدیک به ۲۰ سال از رهبران حزب سبز آلمان بود.
* تصویر بالای گزارش عکسی تاریخی مربوط به نوویل چمبرلین (Neville Chamberlain)، نخست‌وزیر بریتانیا، است که در ۳۰ سپتامبر ۱۹۳۸ (۹ مهر ۱۳۱۷ شمسی) در فرودگاه هِستون (Heston Aerodrome) در لندن گرفته شده. چمبرلین پس از بازگشت از مونیخ، جایی که توافق مونیخ را با آدولف هیتلر امضا کرده بود، کاغذ توافق را در دست تکان می‌دهد و عبارت معروف “صلح برای زمان ما” (Peace for our time) را اعلام می‌کند. این توافق اجازه داد آلمان نازی منطقه سودتنلند چکسلواکی را ضمیمه کند، اما کمتر از یک سال بعد، با حمله آلمان به لهستان، جنگ جهانی دوم آغاز شد و این توافق به عنوان نمادی از سیاست مماشات (appeasement) چمبرلین شناخته می‌شود.



واکنش‌های منفی به بیانیه جبهه اصلاحات
يكشنبه ۲ شهريور ۱۴۰۴ - Sunday 24 August 2025
iran-emrooz.net | Tue, 19.08.2025, 8:26

واکنش‌های منفی به بیانیه جبهه اصلاحات


روزنامه هم‌میهن

بیانیه ۲۶ مرداد جبهه اصلاحات با عنوان «آشتی ملی؛ فرصتى طلایی برای تغییر و بازگشت به مردم» با واکنش‌های منفی و گاهی عصبی جریان اصولگرا و تندرو مواجه شد. بیانیه‌ای که راهکارهایی برای عبور کشور از وضعیت فعلی را پیشنهاد می‌کند و شامل گزینه‌هایی‌ در حوزه سیاست داخلی و خارجی ا‌ست که عمل به آن‌ها نیازمند تصمیماتی دشوار است.

اصولگرایان به طور کامل واکنش‌هایی منفی به این بیانیه نشان دادند اما بعضی از آن‌ها تندتر از دیگران بودند. به خصوص اینکه بخش عمده واکنش‌های آنان به بخش مربوط به اعلام داوطلبانه تعلیق غنی‌سازی، پذیرش نظارت آژانس، گفت‌وگوهای جامع با ایالات متحده آمریکا و عادی‌سازی روابط بر اساس سه اصل عزت، حکمت و مصلحت در سیاست خارجی بود. درحالی‌که این بیانیه ۱۱ بند دارد و وزن مسائل داخلی در آن بیشتر است. تا زمان تنظیم این گزارش، یک حزب و یک فعال سیاسی اصلاح‌طلب نسبت به این بیانیه واکنش منفی نشان دادند.

حسین شریعتمداری: ستون پنجم دشمن هستید!

روزنامه کیهان در شماره روز ۲۷ مرداد به‌طور ویژه این بیانیه را مورد توجه قرار داد. تیتر یک کیهان این بود: «بیانیه جبهه اصلاحات، یا ترجمه فارسی سخنرانی نتانیاهو.» نکات تکمیلی برداشت کیهان از این بیانیه هم در یادداشت حسین شریعتمداری، مدیرمسئول آن منعکس شد. شریعتمداری با بازتعریف مفهوم ستون پنجم، به این نتیجه رسید که جریان اصلاح‌طلب ستون پنجم دشمن است. او در بخشی از یادداشت خود نوشت: «بعد ‬از شکست اسرائیل و آمریکا در جنگ ۱۲‌روزه و بر باد رفتن آرزوی رسماً اعلام شده آنها برای تغییر نظام،

صادق محصولی: اسم رمز فتنه

صادق محصولی، دبیرکل جبهه پایداری درباره این بیانیه نوشت: «پس از شکست و عدم تاب‌آوری صهیونیسم جهانی در دفاع ۱۲ روزه، هم‌زمان و اشتراک مفهوم «تغییر پارادایم» در بیانیه اخیر جبهه اصلاحات و مقاله آقای برجام و موضع سران و اصحاب فتنه ۸۸ بیانگر کلیدواژه یا اسم رمز فتنه جدیدی است برای شکستن ایران از درون که موجبات خوشحالی دشمن خارجی را نیز به همراه دارد. آنها از مردمی دم می‌زنند که روزانه نتیجه دروغ و بی‌حاصل بودن شعارهایی از قبیل «نه غزه نه لبنان» و «گلابی‌های برجام» و «عدم وقوع جنگ در صورت پیروزی نامزد اصلاح‌طلبان» به‌جای کمک و تمرکز بر حل مشکلات معیشتی مردم را می‌بینند و تجربه می‌کنند.

متأسفانه متوهمان سکولار همچون گذشته درک درستی از آیه مبارکه «إِنَّ مَعِیَ رَبّی» که رهبری معظم اشاره فرمودند را ندارند و لذا این بار نیز از ملت قهرمان ایران پاسخ دندان‌شکنی خواهند گرفت چراکه ملت ایران به همراه نیروهای مسلح مقتدر و بسیج میلیونی مردمی، به حمایت الهی که «خیر الماکرین» است متکی می‌باشد از مسئولین محترم کشور انتظار می‌رود این بار به شکلی ورود کنند که متوهمان براندازی بفهمند که بین برخورد با خیانت و حماقت، فرقی اساسی وجود دارد.»

هسته‌ای، موشکی و منطقه‌ای

علی مطهری، نماینده ادوار مجلس واکنشی منفی اما ملایم به این بیانیه نشان داد: «در بیانیه جبهه اصلاحات ایران پیشنهاد شده است که «تعلیق داوطلبانه غنی‌سازی و پذیرش نظارت آژانس بین‌المللی انرژی اتمی در مقابل رفع کامل تحریم‌ها» اجرا شود. با این حال، بعید است که طرف مقابل این پیشنهاد را بپذیرد و احتمال دارد درخواست‌های جدیدی درباره مسائل موشکی و منطقه‌ای مطرح شود. تا زمانی که موجودیت اسرائیل در منطقه پذیرفته نشود، کوتاه نمی‌آیند.»

عبدالله گنجی: راهبرد موساد است!

عبدالله گنجی، فعال رسانه‌ای اصولگرا یک گفت‌وگو با روزنامه صبح نو (نزدیک به قالیباف) در این مورد انجام داد و در توئیتر نیز درباره آن نوشت: «از جمله راهبردهای رسانه‌ای موساد برای موساد اینترنشنال خاص دوران پس‌از جنگ عبارت است از: ۱- القای گستردگی نفوذ انسانی در ایران، ۲- دوقطبی‌سازی طرفداران و مخالفان غنی‌سازی. نرگس محمدی اولین چراغ مخالفت با غنی‌سازی را روشن کرد و از جایزه‌اش قدرشناس است. ‌دومین مورد مخالفت با غنی‌سازی در بیانیه امروز جبهه اصلاحات آمده است. دوبار کل بیانیه را خواندم و باورم نشد مربوط به جبهه اصلاحات است. امثال عارف، پزشکیان، هادی خامنه‌ای، عطریان‌فر و قوچانی و... ذیل این بیانیه تعریف می‌شوند؟ ادبیاتش شبیه تاجزاده و همسرش هست.»

او همچنین در گفت‌وگو با صبح نو نیز گفت: «آنچه از این جریان صادر می‌شود نه دغدغه معیشت و اقتصاد مردم، بلکه تلاشی برای بازگشت به قدرت یا عبور از نظام دینی است. این تصور که صرف طرح چنین اظهاراتی بتواند برای آنان دستاورد اجتماعی به همراه داشته باشد، اشتباه است. اگر واقعاً صادق باشند باید روشن بگویند مذاکره از منظر آنان به معنای معامله است و توضیح دهند آمریکا چه خواسته‌هایی دارد. اما تا زمانی که به کلی‌گویی بسنده می‌کنند، این رویکرد چیزی جز کاسبی سیاسی و اجتماعی نیست. بازگشت به مردم از نظر اصلاح‌طلبان یعنی بازگشت کسانی که به دلیل عبور از نظام دینی جایی در ساختار قدرت ندارند. هدف نهایی هم تشکیل حکومتی سکولار و دموکراتیک است نه توجه به مشکلات معیشتی مردم.» روزنامه صبح نو با تیتر «پیشنهاد مهار ایران» به این بیانیه پرداخت.

شورش علیه اصول انقلاب اسلامی و امنیت ملی

سعید آجرلو، فعال سیاسی اصولگرا و مدیرمسئول روزنامه صبح نو در توئیتر به این بیانیه واکنش نشان داد و دو پست منتشر کرد. او نوشت: «بیانیه جبهه اصلاحات بسیار شبیه نامه جام زهر سال ۸۲ نمایندگان مجلس ششم است. مخصوصاً در بخش سیاست خارجی، رمانتیک و ساده‌انگارانه و خیال‌پردازانه نوشته شده. در مبانی معرفتی هم یک شورش علیه اصول انقلاب اسلامی و امنیت ملی کشور است.» در یک پست کوتاه ضمیمه این توئیت نیز اظهار داشت: «بیانیه جبهه اصلاحات روی دیگر طرح عدم کفایت سیاسی پزشکیان است.»

در زمین دشمن بازی نکنید

علیرضا سلیمی، عضو هیئت رئیسه مجلس در گفت‌وگویی با سایت اصولگرای تابناک به این موضوع پرداخت. او گفت: «بخش‌هایی از این بیانیه یادآور بیانیه نهضت آزادی در دوران جنگ هشت‌‌ساله است؛ همان بیانیه‌ای که امام با قاطعیت و صراحت به آن پاسخ دادند. چرا آقایان باید به‌ گونه‌ای قلم بر کاغذ ببرند که چنین تداعی‌های نگران‌کننده‌ای در فضای سیاسی کشور ایجاد شود؟ آیا این بیانیه دشمن را خوشحال کرد یا ناراحت؟ آیا موجب دلگرمی جبهه مقاومت شد یا باعث سوءاستفاده رسانه‌های بیگانه؟ در این شرایط خاص، آیا چنین بیانیه‌ای کمکی به انسجام ملی می‌کند؟ آیا در مسیر منافع ملی نوشته شده است؟

بنده شخصاً از ابتدا تا انتهای بیانیه را مطالعه کردم، اما منطق انتشار چنین متنی در این شرایط را درک نمی‌کنم. فراموش نکنیم که نتانیاهو، مدعی شده که پیاده‌نظام ما در داخل ایران حضور دارند. این یعنی جبهه اصلاحات را به‌ عنوان پیاده‌نظام خود تلقی می‌کند. نباید با انتشار چنین بیانیه‌هایی، این شائبه در افکار عمومی تقویت شود. این مسئله جای نگرانی دارد. امیدوارم دوستان دقت بیشتری در مواضع خود داشته باشند.»

او در بخش دیگری راجع به موضوع زنان در این بیانیه نیز گفت: «در بخشی از بیانیه ادعا شده که در کشور تبعیض سیستماتیک علیه زنان وجود دارد. بنده می‌پرسم اسناد این ادعا کجاست؟ اخیراً در جلسه‌ای با رئیس قوه قضائیه، آقای حضرتی نتوانست حتی نام 5 زندانی سیاسی را ذکر کند. وقتی خودشان نمی‌توانند مصادیق را ارائه دهند، چرا بدون سند و مدرک ادعاهای سنگین مطرح می‌کنند؟ این نوع موضع‌گیری‌های تند، فقط دشمن را تحریک می‌کند و عواقب خوبی ندارد.»

فشار به پزشکیان و تکرار تجربه نهضت‌ آزادی

خبرگزاری تسنیم نیز به این بیانیه واکنشی تند در قالب یک یادداشت بدون نام نشان داد. در بخشی از یادداشت این خبرگزاری آمده است: «در حالی که طرف غربی یک جنگ ۱۲ روزه به ایران تحمیل کرده است، این جبهه با صدور بیانیه‌ای به دشمن پاس‌گل می‌دهد و به ایران اتهام‌زنی می‌کند. این رویکرد مشابه با موضع‌گیری نهضت آزادی پس از فتح خرمشهر در سال ۶۱ است؛ جایی که آنها پس از پیروزی بزرگ ایران در بازپس‌گیری خرمشهر خواستار توقف جنگ بودند درحالی که هنوز متجاوز تنبیه نشده بود و انگیزه‌ها برای حمله مجدد از جانب صدام به ایران وجود داشت. هر دو گروه در لحظات حساس به‌جای حمایت از تمامیت ارضی و منافع ملی به‌سمت اتهام‌زنی داخلی و پیشنهادهای یک‌طرفه گرایش پیدا کرده‌اند که اتفاقاً توپ طرف مقابل را برای توجیه تهاجم به ایران پر می‌کند.»

در قسمت دیگری از این یادداشت می‌خوانیم: «جالب‌توجه‌ترین بند این بیانیه، پیشنهاد «تعلیق داوطلبانه غنی‌سازی» است، که با سایر بندها در تناقض است. این جبهه که ایران را دعوت به کنار گذاشتن غنی‌سازی می‌کند، باید توضیح دهد چگونه همزمان با پیشنهاد مذاکره، موضوع مذاکره را حذف کرده است، همچنین، خواهان پذیرش نظارت آژانس انرژی اتمی در قبال رفع کامل تحریم‌ها شده است، که این بند نیز مطلوب ایران است، اما رفع تحریم‌ها به طرف غربی برمی‌گردد و تمایل ایران صرفاً ۵۰ درصد ماجراست و در این پیوند خیالی مدنظر جبهه اصلاحات ۵۰ درصد طرف مقابل هم شرط است.»

ترجمه‌ای از پیمان ابراهیم

روزنامه اصولگرای خراسان نیز با تیتر «جبهه‌ای علیه اصلاحات» به استقبال این بیانیه رفت. در بخشی از مطلب خراسان می‌خوانیم: «در بخشی از بیانیه جبهه اصلاحات سخن از «همگرایی منطقه‌ای برای ایجاد صلح پایدار و استفاده از فرصت تعامل با همسایگان» به میان آمده است. درحالی که همه می‌دانند که از سال ۱۴۰۰ به بعد، تصمیم نظام بر مبنای عادی‌سازی و بهبود روابط با همسایگانی مثل امارات و عربستان استوار شد. ترجمه «همگرایی» به معنای پذیرش پروژه آمریکایی «پیمان ابراهیم» است. همان طرحی که اسرائیل را با عنوان «صلح پایدار» به منطقه تحمیل می‌کند. قرینه‌ی این تفسیر را می‌توان در بخش دیگر بیانیه دید که صراحتاً سخن از «توافق جامع با آمریکا» به میان آورده است. هرگونه توافقی در این سطح، یعنی تهران دست‌کم بخشی از طرح‌های منطقه‌ای آمریکا از جمله همان پروژه «پیمان ابراهیم» را بپذیرد. ضروری است بزرگان اصلاحات نسبت خود را با این متن روشن کنند.»

مخالفت اصلاح‌طلبان

بخشی از اصلاح‌طلبان نیز به این بیانیه واکنش منفی نشان دادند و با پیشنهادهای مطرح‌شده در آن مخالفت کردند. سعید نورمحمدی، سخنگوی حزب ندای ایرانیان در این باره گفت: «اصولاً حزب ندای ایرانیان با دادن چنین بیانیه‌هایی از سوی جبهه اصلاحات مخالف است و در جلسات جبهه نیز به صدور آن‌ها رای منفی می‌دهد.ما معتقدیم با این مدل بیانیه‌ها نه‌تنها گره‌ای از مشکلات کشور باز نمی‌شود، بلکه به تنش‌ها و دوگانه‌سازی‌هایی دامن می‌زند که نفع مردم و‌ کشور در آن نیست. همچنان به روش‌های روزنه‌گشایانه و وفاق‌گرایانه معتقدیم.»

محمدرضا جلائی‌پور، فعال سیاسی اصلاح‌طلب نیز در یادداشتی تلگرامی که از سوی رسانه‌های اصولگرا مورد استقبال قرار گرفت، به این بیانیه اعتراض کرد. او نوشت: «چرا بعد از حمله دو قدرت اتمی به ایران و در کنار تاکید به‌جا بر ضرورت ابتکار عمل دیپلماتیک و ذی‌نفع‌سازی اقتصادیِ همسایگان و قدرت‌های جهانی در رشد و امنیت ایران و افزایش رضایت عمومی و همبستگی ملی، در متن بیانیه تاکیدی بر ضرورت تقویت قوای نظامی و دفاعی ایران نمی‌شود؟

آیا تصویر نویسندگان از اقتضائات امنیت ملی ایران در این منطقه و جهان زیاده ساده‌انگارانه و عقب‌مانده از زمان نیست؟ چرا یازده پیشنهاد متن شامل لوازم افزایش تاب‌آوری اقتصادی محروم‌ترین شهروندان ایران - مهم‌ترین قربانیان جنگ - نمی‌شود و صرفاً رضایت طبقه ‌متوسط و فرادستان اقتصادی را هدف می‌گیرد؟»



بی‌دولتی؛ سایه‌ای سنگین بر سر ایران / مصطفی تاجزاده
يكشنبه ۲ شهريور ۱۴۰۴ - Sunday 24 August 2025
iran-emrooz.net | Tue, 19.08.2025, 7:48

بی‌دولتی؛ سایه‌ای سنگین بر سر ایران / مصطفی تاجزاده


یکم:

چرا باوجود راهبرد رهبر که «نه جنگ می‌شود، نه مذاکره می‌کنیم» هم جنگ شد و هم به مذاکره تن داد؟ چرا به‌رغم اینکه می‌گفت «در حلب و دمشق می‌جنگیم تا در تهران و کرمانشاه نجنگیم»، اسرائیل و آمریکا به شهرهای ایران حمله کردند؟ و چرا باوجود شعار جدیدش که «نه زیر بار جنگ تحمیلی می‌رویم و نه آتش‌بس تحمیلی»، هم زیر بار جنگ تحمیلی رفت و هم به آتش‌بس تحمیلی رای داد؟ بگذریم از اینکه هم مذاکره با آمریکا و هم آتش‌بس با اسرائیل تصمیم‌های عاقلانه‌ای بودند. اکنون چه کنیم که شبح جنگ از آسمان ایران دور شود، تحریم‌ها لغو گردد، اوضاع کشور سامان یابد و ایرانیان نفس راحتی بکشند؟

دوم:

۱- کارنامه حاکمیت در تحقق توسعه همه‌جانبه، عادلانه و پایدار میهن و تامین رفاه مردم در مجموع منفی و در ۸ سال گذشته فاجعه‌بار بوده است. تورم افسارگسیخته، گرانی کمرشکن، رکود نفس‌گیر و بیکاری روبه‌رشد تداوم وضع را حتی برای حامیان نظام نیز تحمل‌ناپذیر کرده است. فساد هم چون موریانه به تن تحریم‌زده اقتصاد کشور افتاده است. بسیاری از شهروندان احساس «مالباختگی دائم» دارند. عدم شفافیت در عرصه‌های مختلف، بدبینی مردم را به حاکمیت افزایش داده است. قطعی‌های پی‌درپی آب، برق و گاز روند زندگی مردم را مختل و کسب و کار و نیز نظام اداری و آموزش و پرورش را دچار چالش‌های جدی کرده است. وعده بنیان‌گذار نظام، آب و برق مجانی بود. اینک بسیاری حتی با پرداخت هزینه نیز قادر به تامین آب و برق مورد نیاز خود نیستند. نابرابری‌های عظیم، تبعیض فراگیر، غارت نورچشمی‌ها و حرام‌خواری آقازاده‌ها بر خشم و انزجار شهروندان افزوده و قدرت نرم نظام را به‌سمت صفرشدن سوق داده است.

۲- شکست‌های استراتژیک در منطقه (سقوط اسد، ضربات وارده بر حزب‌الله لبنان، تضعیف حشدالشعبی عراق، به محاق‌رفتن فاطمیون افغانستان و زینبیون پاکستان) جمهوری اسلامی را از حمایت موثر متحدان منطقه‌ای خود محروم و کفه را به سود اسرائیل سنگین کرده است.

اشتباه محاسباتی حاکمیت در انجام وعده صادق ۲ نیز تجاوز هوایی اسرائیل به کشورمان را تسهیل کرد. توضیح آنکه وعده صادق ۱ با قواعد و موازین بین‌المللی و حق حاکمیت ملی سازگار بود و پاسخ مشروعی به حمله اسرائیل به کنسولگری ایران در دمشق تلقی‌می‌شد. به‌همین‌دلیل تل‌آویو نتوانست در پاسخ به عملیات مزبور به مرزهای کشورمان تجاوز کند.

۳- نفوذ عوامل موساد در ارکان لشکری و کشوری نظام در سالیان گذشته بیش از انتظار و در حد غافلگیری بود. شناسایی محل استقرار و آمدوشد فرماندهان نظامی و دانشمندان هسته‌ای، اطلاع از زمان و محل برگزاری سرّی‌ترین جلسات مقامات عالی و انجام عملیات متعدد از داخل کشور علیه اهداف موردنظر، نشانگر دست بالای اسرائیل در نبرد اطلاعاتی و عملیاتی بود. درحقیقت جنگ ۱۲ روزه بیش و پیش از هر امر دیگری نشان داد که دستگاه‌های امنیتی جمهوری اسلامی در هر سه زمینه تکنولوژی، مدیریت و مشارکت مردمی در وضعیت بسامانی به‌سر نمی‌برند. در دهه اول انقلاب اگرچه مدیران مجرب و تکنولوژی برتر برای کسب اطلاعات وجود نداشت، اما همکاری فعالانه مردم ازجمله در مقابله با تروریسم و نیز در روند جنگ ۸ساله، بسیاری از ضعف‌های اطلاعاتی و امنیتی سیستم را جبران می‌کرد. آن “حمایت فعال” به “همراهی حداقلی” سقوط کرده است. برای مثال سازمان اطلاعات سپاه که برای مقابله با نفوذ آمریکا به صورت موازی با وزارت اطلاعات تاسیس شد، خود بزرگ‌ترین قربانی نفوذ اسرائیل شد، در حدی که نتوانست از جان فرماندهان خود حفاظت کند. یک علت مهم آن تمرکز سازمان مزبور بر اهداف انحرافی برای مقابله با نفوذ بوده است. شنیدم که حتی پس از جنگ ۱۲ روزه نیز، در کماکان بر همان پاشنه می‌چرخد و مدیران «ساس» -سازمان اطلاعات سپاه- هنوز در این توهم به‌سر می‌برند که سرخط یا منشا نفوذ آمریکا در کشورمان نیروهای ملی-مذهبی هستند. ادعای مزبور نادرست و برخلاف گزارش کارشناسانه اطلاعاتی است، اما چه باید کرد وقتی شخص رهبر چنین اتهامی را متوجه “نهضت آزادی” و “جبهه مشارکت” می‌کند و برای اثبات آن، نزدیک به سه دهه مذبوحانه می‌کوشد و البته نتیجه‌ای جز غفلت از شبکه نفوذ گسترده اسرائیل در ایران نمی‌گیرد. درهرحال نفوذ گسترده اطلاعاتی و امنیتی از مشوق‌های نتانیاهو در تجاوز خونین و برخلاف موازین بین‌المللی به ایران بود.

۴- هولوکاست و نسل‌کشی در غزه و گرسنگی‌دادن به ساکنان آن، به چهره اسرائیل در افکارِعمومی جهانیان ضربه شدید و بی‌سابقه‌ای زده و حتی در کشورهای غربی آن را به زیر ۵۰درصد کاهش داده است. باوجوداین، نظام نتوانست از سقوط اعتبار دولت اسرائیل استفاده مؤثر ببرد و همبستگی جهانی علیه تجاوز تل‌آویو به تهران را جلب کند. یکی از دلایل مهم آن، رفتار ضد حقوق بشری جمهوری اسلامی و عملکرد طالبانیِ حاکمیت آن است. به‌علاوه حمایت از روسیه در حمله به اوکراین، اجازه بسیج نیروهای ضدجنگ و افکارِعمومی در غرب را به‌سود ایران نمی‌دهد.

۵- پیوندهای سیاسی و تاریخی مسکو و پکن با تل‌آویو و حجم بالای مبادلات اقتصادی آن دو کشور با اسرائیل، امکان حمایت مؤثر از ایران را به آن‌ها نمی‌دهد. هردو دولت منافع خود را در حفظ روابط دوستانه با تهران و تل‌آویو می‌بینند و حاضر نیستند به‌سود یکی منافع و روابط خود را با دیگری به مخاطره اندازند. ترس از دستیابی به سلاح هسته‌ای نیز چین و روسیه را در پشتیبانی معنادار از جمهوری اسلامی مردد و محتاط می‌کند. بگذریم از اینکه روسیه نیز مانند آمریکا و اروپا از ایران مقتدر، آباد، آزاد و مستقل استقبال نمی‌کند. ایران مهارشده به‌سود همه آن‌هاست و نتانیاهو از این واقعیت تلخ آگاه است.

۶- انباشته‌شدن روزافزون مشکلات و تهدیدات، هدردادن ثروت ملی، از کف‌دادن فرصت‌ها و لجاجت با افکارِعمومی شکاف دولت-ملت را چنان عمیق کرده که به بحران مشروعیت نظام انجامیده است. نشانه‌های این بحران و این گسست را می‌توان در اعتراضات سراسری دی ۹۶، آبان ۹۸ و خیزش «زن، زندگی، آزادی» در ۱۴۰۱ ازیک‌سو و ازسوی‌دیگر در بی‌رونقی انتخابات و کاهش مشارکت مردم به کمتر از ۵۰درصد واجدان شرایط در همین دوره ۸ساله ،از ۹۶ به این‌سو، مشاهده کرد. نارضایتی ۸۵درصدی شهروندان، از قدرت بازدارندگی سیستم سیاسی به میزان زیادی کاسته است. با این روند حتی اگر جنگ دوباره آغاز نشود، جمهوری اسلامی با چالش وجودی ماندن یا رفتن مواجه خواهد بود. به‌ویژه آنکه تداوم تحریم‌ها به معنای رشد بی‌رویه قیمت‌ها بوده و ترسیم چشم‌اندازی روشن را ناممکن می‌کند.

به باور من اگر نظام گرفتار بحران‌های هم‌افزا و خودساخته نبود، اسرائیل اجازه و فرصت ترور فرماندهان نظامی و دانشمندان هسته‌ای کشور را در قلب تهران نمی‌یافت. اگرچه احتمالاً به خرابکاری و کارشکنی در مراکز هسته‌ای می‌پرداخت.

سوم:

۱- انباشت مشکلات و تشدید روزافزون‌شان نشانه آن است که نظام حکمرانی از انجام وظایف اولیه خود رفته‌رفته بازمانده و باوجود نهادها و ارکان لشکری و کشوری، جامعه به‌سمت وضعیت بی‌دولتی حرکت می‌کند. درحقیقت عجز حاکمیت در مهار مشکلات و ناتوانی در ارائه خدمات ضروری به شهروندان موجب خواهد شد که از حکومت عملاً جز نامی باقی نماند. حتا ممکن است کار به جایی برسد که دولت قادر به پرداخت حقوق کارمندان خود نباشد. در آن حالت کابینه و پارلمان و ... داریم، اما بی‌دولتی حاکم می‌شود. چنین شرایطی مقدمه هرج‌ومرج است که از هر استبدادی ،چه دینی و چه سکولار، به‌مراتب زیان‌بارتر است و به احتمال زیاد به فاجعه ختم می‌شود.

۲- خطر حاکم‌شدن بی‌دولتی را نامشروع‌شدن صداوسیمای رهبر تشدید می‌کند. آن سازمان پرخرج و ناکارآمد با رویکرد فرقه‌ای و با مخاطب قرار دادن اقلیّت ۱۰-۱۵ درصدی خودی، در شرایط عادی بی‌اعتمادی تولید می‌کند و در شرایط بحرانی میدان را به رسانه‌های رقیب وامی‌گذارد. من وخامت اوضاع و عملکرد بد صداوسیما را دو عامل اصلی اقبال میلیون‌ها ایرانی به رسانه‌های برون‌مرزی می‌دانم و از اینکه مرجعیت خبری و رسانه‌ای کشور به علت سیاست‌های نابخردانه رهبر در سانسور و سرکوب اهل قلم به خارج منتقل شده است، متاسفم. صداوسیما باید آئینه حقایق و منعکس‌کننده صدا و سیمای آحاد ایرانیان و تمام قشرهای مختلف ملت باشد، نه آنکه رسالت خود را تمجید و تملّق رهبر و تنقید و تخریب منتقدانِ سیاست‌های ایران‌سوز آقای خامنه‌ای بداند و از گفت‌وگوی آزاد درباره مهم‌ترین مسائل مبتلابه کشور بپرهیزد.

چهارم:

۱- آیا راهبرد نظام باید تلاش برای «خنثی‌سازی» تحریم‌ها باشد، یا اولویت را باید به لغو تحریم‌ها دهد؟ آیا استراتژی دمکراسی‌خواهان و توسعه‌طلبان باید دورزدن سیاست‌های نادرست رهبر و کاستن از ضررهای آن باشد، یا لازم است تغییر رویکرد رهبر را در دستور کار قرار دهند؟ به‌لحاظ تاکتیکی نیز آیا باید تن به بحران جانشینی دهند و به کاهش عواقب زیان‌بار آن دل ببندند یا ضرورت دارد برای حل معضل قبل از وقوع و پایان‌دادن به حکومت مطلقه، مادام‌العمر و غیرپاسخ‌گوی رهبر بکوشند و با حذف ولایت‌فقیه از قانون اساسی بحران را پشت سر بگذارند؟

۲- من به درمان فوری سرطان اعتقاد دارم، قبل از آنکه چنان پیشرفت کند که سیستم از پا درآید و جامعه دچار بی‌دولتی و هرج‌ومرج، حتی باوجود دولت مستقر شود. من مخالف هیچ اصلاحی حتا تاکتیکی نیستم، اما آن‌ها را مسکن‌هایی می‌بینم که آرامش موقتی به دنبال دارند، بی‌آنکه مانع پیشرفت بیماری مرگ‌بار شوند. البته از هر اصلاح استراتژیک استقبال می‌کنم.

۳- منکر نقش مخرب «تحریم‌ها و جنگ» نیستم و آن‌ها را کوچک نمی‌شمارم، اما اولا هر دو را نتیجه رویکردهای غلط رهبر در داخل و خارج می‌دانم. ثانیاً بر این باورم که حتی اگر با دیپلماسی عاقلانه جنگ و تحریم منتفی شوند، تا زمانی‌که مشکلات سه‌گانه ساختاری، سیاسی و مدیریتی برطرف نشود، به توسعه همه‌جانبه، عادلانه و پایدار دست نخواهیم یافت و بسیاری دستاوردها متزلزل و ناپایدار خواهند بود. عبور از بن‌بست فعلی در گرو انجام تغییرات اساسی در هر سه زمینه است.

پنجم:

۱- ملموس‌ترین گام در زمینه تغییرات ساختاری -آرایش حقیقی و حقوقی قوا- اصلاح/تغییر قانون اساسی است تا قدرت به‌شکل مادام‌العمر، نامحدود و غیرپاسخ‌گو در دست یک فرد متمرکز نگردد و کشور هرازگاه با «بحران جانشینی» مواجه نشود. گذار به دمکراسی نیز به روش امن، کم‌هزینه و خشونت‌پرهیز ممکن گردد.

۲- نظام حکمرانی باید مهم‌ترین وظیفه خود را دستیابی به «خیرعمومی» بداند و درپی تامین رفاه و آسایش مردم و کاهش رنج و آلام آنان باشد. همچنین بکوشد حاکمیت موازین دمکراتیک و در راس همه تحقق “آزادی هم از ترس و هم از نیاز” و تامین برابری فرصت‌ها را برای تمام شهروندان تسهیل کند. متاسفانه رهبر به‌جای پیگیری این دو هدف به‌دنبال آمریکاستیزی و صرف ثروت ملی برای تقویت محور مقاومت و مقابله با اسرائیل رفت. در داخل نیز نظامی‌گری را جایگزین توسعه میهن و رفاه مردم کرد. آقای خامنه‌ای سرکوب هر فرد، گروه و اندیشه‌ای را که با نظام مبتنی بر ولایت‌فقیه یا عملکرد خود او زاویه و مغایرت داشت، هدف قرار داد و با امنیتی‌کردن امر سیاسی و پلیسی‌کردن فضای اجتماعی، گلوی مدافعان آزادی و برابری را فشرد. او با استراتژی «النصر بالرعب» حزب پادگانی را بر سرنوشت کشور حاکم کرد و فرصت‌های فراوانی را سوزاند.

۳- اگر مشارکت‌گریزی و آمریکاستیزی را دو راهبرد ایران‌سوز رهبر بدانیم که به تلنبارشدن مشکلات و عمومی‌شدن نارضایتی‌ها و ناامیدی فراگیر منجر شده است، راه نجات در جانب مقابل، در جلب مشارکت آحاد مردم و نیز در رسیدن به تفاهم با آمریکاست. ایران محکوم به تعامل و توافق با واشنگتن است، بدون آنکه مجبور به تسلیم برابر آن باشد. قوی‌ترین و سهل‌الوصول‌ترین اهرم برای رسیدن به تفاهم با آمریکا، جلب رضایت و حمایت ملت ایران است. همدلی و مشارکت ملی نیز به‌دست نمی‌آید جز با انجام تغییرات گسترده، ژرف و فوری -در سیاست‌های داخلی و خارجی- پیش از آنکه آخرین فرصت‌های حل مسالمت‌آمیز منازعات ازدست برود.

۴- بروز مجدد جنگ فاجعه است و پیامدهای مرگ‌باری برای امنیت عمومی و ملی و نیز مصالح و منافع ملت دارد. روشن است که در جنگ با ایران، اسرائیل نیز به‌احتمالِ‌زیاد ضربات سنگین و متقابلی متحمل می‌شود، اما شرایط دو طرف یکسان نیست. بنابراین باید کوشید مانع شروع مجدد جنگ شد.

وضعیت “نه‌جنگ و نه‌صلح” نیز به سود کسی نیست. هم کشور و هم مردم را در حالت تعلیق نگه می‌دارد؛ گرانی، تورم، بیکاری و رکود را گسترش می‌دهد؛ نگرانی، اضطراب، احساس ناامنی و بی‌ثباتی را به‌گونه‌ای فلج‌کننده وسعت می‌بخشد؛ ریسک سرمایه‌گذاری را بالا می‌برد و اجازه برنامه‌ریزی به دولت و حتا جامعه نمی‌دهد. ایران به صلح پایدار محتاج است.

۵- افزون بر استراتژی غلط و سیاست‌های نادرست، رهبر با نظارت مشارکت‌سوز و شایسته‌ستیز استصوابی به حذف چهره‌ها و مدیران کاربلد و جایگزینی آنان با «بله قربان‌گویانِ» کار نابلد و پرمدعا پرداخت. به‌این‌ترتیب ناکارآمدی سیستم را افزایش داد و فساد را سیستماتیک کرد. به‌همین‌دلیل هم راهبرد و سیاست‌ها و هم مدیریت کشور احتیاج به تغییرات اساسی دارند.

ششم:

۱- تغییرات ساختاری، سیاسی و مدیریتی با یکدیگر هم‌افزایی دارند؛ بدین معنا که تحقق هرکدام، راه محقق‌شدن دیگری را هموار می‌کند. پس می‌توان و باید هر سه مطالبه را هم‌زمان پیگیری کرد. یعنی هم برای تغییر قانون اساسی کوشید و هم خواهان تجدیدنظر در استراتژی کشور و تغییر در سیاست‌ها و مدیریت‌ها شد و انجام هیچ‌کدام را به عملی‌شدن دیگر مطالبات موکول نکرد و طرح و اجرای هیچ‌یک را به تعویق نینداخت. تلاش برای استقرار صلح و لغو تحریم‌ها و بهبود معیشت و رفاه شهروندان، منافاتی با کوشش برای تغییر قانون اساسی ندارد و برعکس.

۲- درست است که ولایت فقها و حکومت دینی شکست خورده و ایران و ایرانی را به بن‌بست کشانده است، اما این ایده که تا جمهوری اسلامی هست، نباید دست به سیاه و سفید زد، به‌جز به براندازی به چیزی نیندیشید و برای هیچ تغییر دیگری نکوشید، فاقد بنیان‌های نظری و تجربی استوار است و می‌تواند به یاس و انفعال عمومی دامن زند و وضع موجود را تداوم بخشد. مخالفان نباید خطای رهبر را مرتکب شوند و با تحلیل یک‌بعدی و خطی از شرایط، از واقعیات به‌دور افتند و مخاطرات بنیان‌افکن و همچنین تکثر و تنوع تاریخی و شگفت‌انگیز ایرانیان را نادیده انگارند، یا به بازی برد-باخت دل ببندند، خود را معادل ملت ایران بپندارند و تمامیت‌خواهی و انحصارطلبی پیشه سازند و اثبات خود را در نفی دیگری ببینند.

۳- می‌دانم که در تمام عرصه‌های لشگری و کشوری رهبر حرف آخر را می‌زند، اما به‌علت حساسیت شرایط و افق مایوس‌کننده سایه‌افکن بر میهن، شایسته و بلکه لازم است نزدیکان رهبر و منصوبانش از انفعال مقابل وی دست بردارند و در جهت تصحیح سیاست‌های او و بازکردن راه برای بهره‌مندی میهن از چهره‌های کاربلد و مجرب و زمینه‌سازی برای اصلاح/ تغییر ساختارها فعالانه بکوشند.

۴- استراتژی آقای خامنه‌ای شکست فاحش خورده و ولایت مطلقه فقیه به پایان خط بسیار نزدیک شده است. نباید استقلال کشور، تمامیت ارضی آن و امنیت ملی به‌علت خطاها و جفاهای یک‌نفر به خطر افتد. ما موظفیم که نگذاریم یک‌نفر برای سرنوشت کشور تصمیم بگیرد و با دنیانشناسی و توهم ایران را خدای‌نکرده به سمت ویرانی هدایت کند.

۵- من از هر اقدامی در جهت بهبود رفاه مردم و گذار به دمکراسی از جانب هر فرد و گروهی -پوزسیون یا اپوزسیون، مخالف یا موافق جمهوری اسلامی- استقبال می‌کنم و دست هر هم‌وطنی را در این مسیر به گرمی می‌فشارم، چرا که به راهبرد بُرد-بُرد باور دارم. به اعتقاد من باید با اروپا و آمریکا نقاط اشتراک را شناسایی کرد و تقویت نمود. سوءتفاهم‌ها را شناخت و برطرف کرد. نقاط اختلاف را به حداقل رساند و یا به سایه بُرد و تضاد منافع را از حالت فعال به وضعیت انفعال کشاند. برعکسِ رویکرد رهبر که دائم نقاط اختلاف و یا سوءظن‌های ایران و آمریکا را برجسته و بر آن تاکید می‌کند و منافع و مواضع مشترک طرفین را در قلمرو ملی، منطقه‌ای و جهانی نادیده می‌گیرد. او با این نگاه زیان‌های هنگفتی به ایران و ایرانی وارد آورده و فرصت‌های زیادی را از کف ملت ربوده است. همین راهبرد را باید در داخل در پیش گرفت. یعنی اپوزسیون و پوزسیون همدیگر را ببینند و به‌رسمیت بشناسند، نقاط اشتراک یکدیگر را شناسایی و بر آن‌ها تاکید کنند. در موضوعات اختلافی و یا سوءتفاهم‌ها به گفت‌وگو بپردازند، تا راه برای اتحاد ملی و مشارکت تمام ایرانیان با هر گرایش و عقیده‌ای در عرصه تعیین سرنوشت باز شود و تمام گروه‌ها، احزاب و تشکل‌های ملتزم به استقلال و حق حاکمیت ملّی، تمامیت ارضی و روش‌های مسالمت‌آمیز و خشونت‌پرهیز بتوانند در اداره میهن سهیم شوند و ایران برای همه ایرانیان گردد.

هفتم:

۱- عدم اجرای طرح طالبانیِ اجباری کردن حجاب، انجام مذاکرات با دولت آمریکا به منظور دستیابی به توافق و خویشتن‌داری در جواب به تحریکات اسرائیل پس از وعده صادق ۲ نقش مهمی در حفظ آرامش عمومی در جنگ ۱۲ روزه ایفا کرد. افراطیون نمی‌فهمند اگر این سه رخ نداده بود، معلوم نبود عکس‌العمل قشرهای وسیعی از مردم در زمان تجاوز اسرائیل به ایران چه می‌بود. رفتار بعدی ایرانیان نیز تا حدود زیادی به عملکرد امروز حاکمیت بستگی دارد. هرقدر رهبر و منصوبانش بیشتر مقابل خواست مردم بایستند، تاب‌آوری شهروندان در مواجهه با شدائد کمتر و احتمال بروز اعتراضات خیابانی و نیز اعتصابات کارگران و دیگر قشرها بیشتر خواهد شد. در طرف مقابل، همدلی و همراهی حکومت با مردم و تن‌دادن به تغییرات گسترده و فوری به سود ملت و تلاش برای حاکمیت قانون و موازین دمکراتیک، امید به حل مسائل را افزایش می‌دهد و مشکلات را قابل تحمل‌تر می‌کند.

۲-حاکمیت حتی اگر بتواند تحریم‌ها را لغو و سایه جنگ را دور کند، برای حل بسیاری از مشکلات درهم تنیده کشور بازهم به مشارکت فعال ايرانيان دارد. اتخاذ تصمیم‌های ملی و جراحی اقتصادی در شرایط کنونی در هر موضوعی -از آب تا بنزین و دیگر حامل‌های انرژی- جز با رضایت و همراهی اکثریت مردم با ریسک بالای اعتراضات همگانی همراه است. از محیط زیست جز با مشارکت مؤثر و همدلانه شهروندان نمی‌توان پاسداری کرد. همین منطق درباره مبارزه با فساد و دیگر آسیب‌های اجتماعی و سیاسی صادق است.

در عرصه جهانی نیز شرایط به‌گونه‌ای شکل گرفته که تامین امنیت و منافع ملی جز با تکیه حکومت به ملت، تقریباً ناممکن شده است. از یاد نباید برد که مشکلات کشور با تحریم‌های نفتی و بانکی در سال ۱۳۹۰ آغاز نشده است، اگرچه آن تحریم‌ها زیان‌های زیادی به میهن و مردم وارد آورده و فرصت‌های فراوانی از آن‌ها گرفته است. جنگ ۱۲ روزه نیز صرفاً بر انبوه معضلات افزوده، اما ماهیت مشکلات را عوض نکرده است. بنابراین حتی به فرض دست‌یابی به صلح و یا آتش‌بس پایدار و حتی لغو تحریم‌ها، مادام‌که تجدیدنظر اساسی در ساختارها، سیاست‌ها و مدیریت کشور رخ ندهد، مشکلات کمابیش ادامه می‌یابد. به‌ویژه آنکه در نبود تحریم و جنگ، توقع شهروندان برای دریافت خدمات و رفاه بالاتر می‌رود و رهبر نمی‌تواند با فرافکنی مشکلات به خارج، به توجیه کمبودها و ناکارآمدی‌ها بپردازد.

۳- نه جنگ به‌طور قطعی پایان یافته و نه تحریم‌ها لغو شده است. خطر استفاده از مکانیسم ماشه نیز جدی است. رهبر در چند سال گذشته از یک «پیچ تاریخی» سخن می‌راند که به سود جمهوری اسلامی درحال رقم خوردن است. آنچه در عالم واقع مشاهده شده است، اتفاقات ناگواری بوده که اگر نه همه، اغلب به زیان نظام ولایت فقیه رخ داده است. تاسف‌بار آنکه رهبر متناسب با این روند خطرناک، هنوز تن به تغییرات لازم نداده و راهی برای برون‌رفت از بحران‌ها نگشوده است. او از همراهی ملت با نظام و به تبع آن رهبری آن دم می‌زند، اما تا این لحظه حاضر نشده است به آحاد ایرانیان اعتماد و اطمینان کند و تسلیم اراده آن‌ها شود. به نظر می‌رسد آقای خامنه‌ای کوتاه آمدن برابر خواست‌های آمریکا را به عقب‌نشینی در قبال رای و نظر ملت ایران ترجیح می‌دهد. چنین رهیافتی نتایج مصیبت‌بار دارد.

۴- شکست‌های پی‌درپی، هم می‌تواند سبب بیداری و تنبّه یک سیستم سیاسی و گردانندگانش شود تا با آسیب‌شناسی خطاها و انحرافات به ترمیم نقاط ضعف و جبران اشتباهات بپردازند و هم قادر است نظام را فرو بپاشاند.

۵- من تحولات اساسی را قطعی و اجتناب‌ناپذیر می‌دانم. بنابراین پرسش اصلی را این می‌بینم که آیا رهبر با تحولات بنیادی قریب‌الوقوع همراهی می‌کند و در نتیجه خروج از بحران‌ها به‌شیوه مسالمت‌آمیز ممکن می‌شود یا در مقابل آن می‌ایستد و اعتصابات و اجتماعات خیابانی، وجه غالب اعتراضات مردمی خواهد شد که البته روشن نیست در نهایت سر از کدام ناکجاآباد در خواهیم آورد. من نمی‌دانم آیا رهبر تن به تغییرات مبنایی خواهد داد یا به لجاجت با خواست و نظر اکثریت ملت تا به آخر ادامه خواهد داد. اما می‌دانم راه گذر از بحران‌ها و دستیابی امن و مسالمت‌آمیز به توسعه دمکراتیک، همراهی حاکمیت هر کشور با ملت خود است.

۶- منتقدانی که نگرش مزبور را سراب می‌خوانند به این سوال جواب دهند که آیا با اعتصابات سراسری و اعتراضات مردمی می‌توانند نظام سیاسی را تغییر دهند؟ اگر پاسخ‌شان به هر دلیلی منفی است، راهی جز دل‌بستن به دخالت نظامی خارجی نمی‌یابند که برفرض نتیجه‌بخش بودن و سقوط نظام، وارث بی‌دولتی، بی‌ثباتی و هرج‌ومرج خواهیم شد، اگر به جنگ داخلی و تجزیه کشور نرسیم. چنانچه جواب‌شان مثبت است، پس علی‌الاصول می‌توانند چنان فشاری به رهبری وارد آورند که تن به تشکیل مجلس مؤسسان بدهد تا گذار به دمکراسی با حفظ نظم و امنیت و ثبات سیاسی ممکن شود.

۷. شکاف حاکمیت با ملت زمینه‌ساز جنگ ۱۲ روزه بود. بزرگ‌ترین اهرم جلوگیری از شروع مجدد جنگ پر کردن این شکاف است. انجام فوری اصلاحات ساختاری، سیاستی و مدیریتی می‌تواند فاصله مزبور را به حداقل خود برساند و تهدیدی وجودی را به ترمیمی تاریخی بدل کند. بازگشت حاکمیت به ملت قوی‌ترین وسیله هم در مهار مشکلات و هم در دفاع از امنیت عمومی و کسب منافع ملی به‌شمار می‌رود. موضع ایران را در مذاکره با آمریکا و اروپا و نیز مقابل تهدیدات اسرائیل به‌شدت تقویت می‌کند. به باور من یا ملت ایران و نیروهای سیاسی‌اش می‌توانند رهبر را به اجرای تغییرات اساسی و اصلاحات سه‌گانه مجاب/مجبور کنند و بحران‌ها را به سلامت پشت سر بگذارند یا ایران خدای‌ناخواسته گرفتار بی‌دولتی و هرج‌ومرج می‌شود. بدون تغییرات بنیادین مشکلات گسترش می‌یابد و جدایی حاکمیت از ملت به اوج خود می‌رسد. در آن صورت جنگ بشود یا نشود، و جمهوری اسلامی بماند یا برود، بی‌دولتی مهلک‌ترین خطری است که ایران و ایرانی را تهدید می‌کند. نباید گذاشت میهن به آن نقطه برسد.


۲۷ مرداد ۱۴۰۴
زندان اوین

تلگرام مصطفی تاج‌زاده
@MostafaTajzadeh



آیا زلنسکی می‌تواند به ترامپ اعتماد کند؟
يكشنبه ۲ شهريور ۱۴۰۴ - Sunday 24 August 2025
iran-emrooz.net | Tue, 19.08.2025, 7:36

آیا زلنسکی می‌تواند به ترامپ اعتماد کند؟


زولان کانّو-یانگز / نیویورک‌تایمز / ۱۸ اوت ۲۰۲۵

برای ولودیمیر زلنسکی، رئیس‌جمهور اوکراین، بسیاری چیزها به این بستگی دارد که تا چه اندازه بتواند به دونالد ترامپ، رئیس‌جمهور ایالات متحده، اعتماد کند.

ترامپ روز دوشنبه تنها تضمین‌هایی مبهم داد مبنی بر این‌که آمریکا نقشی در تضمین امنیت اوکراین ایفا خواهد کرد، اگر زلنسکی حاضر شود با ولادیمیر پوتین، رئیس‌جمهور روسیه، بر سر توقف جنگ به توافق برسد.

ترامپ در آغاز دیداری چندساعته با زلنسکی و هیئتی از رهبران اروپایی در کاخ سفید گفت: «ما مطمئن خواهیم شد که این کار جواب می‌دهد. و فکر می‌کنم اگر بتوانیم به صلح برسیم، این موضوع عملی خواهد شد. هیچ شکی در این باره ندارم.»

این نشست با ارزیابی‌های مثبت رهبران اروپایی و نشانه‌هایی از پیشرفت به‌سوی دیدار احتمالی میان زلنسکی و پوتین در مکانی که بعداً تعیین خواهد شد، پایان یافت. اما پرسش اصلی این است که آیا می‌توان به ترامپ اعتماد کرد که به وعده‌اش پایبند بماند؛ پرسشی که ریشه در سابقه او از تغییر مداوم مواضع و احساسات متغیر نسبت به اوکراین و دیگر بحران‌های دیپلماتیک دارد، به‌ویژه وقتی پای مذاکرات حساس در میان است.

این برای یک رهبر زمان جنگ مانند زلنسکی ریسک بزرگی است، آن هم در حالی که کشورش سه سال و نیم است درگیر جنگی است که روسیه آغاز کرده است.

ویلیام بی. تیلور جونیور، سفیر پیشین آمریکا در اوکراین، می‌گوید: «آن‌ها (اوکراینی‌ها) تنها به دنبال چنین تضمین‌هایی نیستند. آن‌ها علاقه‌ای ندارند که ترامپ بگوید: “می‌توانید روی من حساب کنید.” آن‌ها توافق یا پذیرش یک تضمین سیاسی را نمی‌پذیرند. این برایشان امنیتی که نیاز دارند فراهم نمی‌کند.»

زلنسکی پس از نشست روز دوشنبه گفت که گفت‌وگو درباره تضمین‌های امنیتی شامل خرید ۹۰ میلیارد دلار تسلیحات آمریکایی از طریق اروپا و خرید پهپادهای اوکراینی توسط آمریکا بوده است. او افزود که هنوز نیاز به توافق رسمی وجود دارد.

با این حال، صحبت ترامپ درباره تضمین‌های امنیتی تغییر آشکاری نسبت به موضع پیشین او بود که بر اساس آن حفاظت از اوکراین باید صرفاً بر عهده اروپایی‌ها گذاشته می‌شد.

این تنها تغییر موضع نبود. تنها چند روز پیش، ترامپ تهدید کرده بود اگر پوتین با آتش‌بسی فوری موافقت نکند، «پیامدهای شدیدی» در انتظارش خواهد بود؛ آتش‌بسی که اوکراین آن را پیش‌شرط آغاز هرگونه مذاکره برای صلح پایدار قرار داده است.

اما او پس از دیدار با پوتین در آلاسکا در روز جمعه، مسیرش را تغییر داد و موضع پوتین مبنی بر پیگیری توافقی جامع‌تر بدون نیاز به آتش‌بس فوری را پذیرفت.

ترامپ سپس فشار خود را متوجه زلنسکی کرد و در آخر هفته گفت که رهبر اوکراین می‌تواند «تقریباً بلافاصله» جنگ با روسیه را پایان دهد، «اگر بخواهد»، یا می‌تواند به جنگ ادامه دهد.

دستیاران ترامپ هم دیدار او با پوتین در آلاسکا و هم نشست‌های روز دوشنبه در کاخ سفید را گام‌هایی حیاتی به سوی صلح توصیف کردند. رهبران اروپایی نیز از تلاش ترامپ برای کشاندن پوتین و زلنسکی به میز مذاکره تمجید کردند، حتی اگر در هرگونه طرح صلح احتمالی هنوز جزئیات حیاتی غایب باشد.

مارک روته، دبیرکل ناتو، در بخشی از نشست که از تلویزیون پخش شد به ترامپ گفت: «من واقعاً هیجان‌زده‌ام. این‌که شما گفتید حاضر هستید در تضمین‌های امنیتی مشارکت کنید، یک گام بزرگ است. این واقعاً یک پیشرفت مهم است.»

اما همچنان شفافیت اندکی درباره سطح دخالت ایالات متحده در چنین طرحی وجود داشت.

دنیل فرید، سفیر پیشین آمریکا در لهستان، گفت یکی از گزینه‌هایی که احتمالاً مورد حمایت اوکراینی‌ها قرار خواهد گرفت این است که کشورهای اروپایی متعهد شوند در صورت وقوع حمله‌ای در آینده، دارایی‌های نظامی خود را در خاک اوکراین مستقر کنند، در حالی که ترامپ هم متعهد شود با تجهیزات دفاعی مستقر در کشورهای همسایه از آن‌ها پشتیبانی کند.

فرید گفت: «فکر نمی‌کنم زلنسکی به یک تضمین شفاهی ساده از سوی رئیس‌جمهور بسنده کند. اگر زلنسکی به ترامپ بگوید که حرف شما مهم و عالی است، بعد باید سازوکارهای اجرایی آن مشخص شود.»

فراتر از جنگ اوکراین، ترامپ بارها به رهبران جهان دلیل داده است که به وعده‌های او تردید داشته باشند. او تهدید کرده بود که اگر تمامی گروگان‌های در بند حماس در غزه آزاد نشوند، «جهنم» را بر سر این گروه خراب خواهد کرد. اما در هفته‌های اخیر از بحران انسانی در غزه فاصله گرفته است.

او در طول دوران ریاست‌جمهوری‌اش بارها تهدید به اعمال تعرفه‌های سنگین کرده و سپس در لحظات پایانی از آن عقب‌نشینی کرده است. حتی زمانی ایده جابه‌جایی اجباری فلسطینیان غزه را مطرح کرد، اما پس از مخالفت کشورهای عربی از آن عقب نشست.

ترامپ همچنین بارها رویکرد خود به پوتین را تغییر داده است؛ گاهی گفته می‌تواند با رهبر روسیه برای برقراری صلح همکاری کند و گاهی هم او را به مجازات‌های اقتصادی گسترده تهدید کرده است.

ترامپ روز دوشنبه با صراحت اعتراف کرد که جنگ اوکراین – که پیش‌تر وعده داده بود ظرف ۲۴ ساعت پایانش خواهد داد – بسیار دشوارتر از آن چیزی است که تصور می‌کرد.

او گفت: «فکر می‌کردم این یکی از راحت‌ترین‌ها باشد، اما در واقع یکی از سخت‌ترین‌ها و بسیار پیچیده است.»



آغاز «مقدمات دیدار» بین پوتین و زلنسکی
يكشنبه ۲ شهريور ۱۴۰۴ - Sunday 24 August 2025
iran-emrooz.net | Tue, 19.08.2025, 7:17

آغاز «مقدمات دیدار» بین پوتین و زلنسکی


پس از نشست روسای جمهور آمریکا و اوکراین به همراه رهبران اروپایی در کاخ سفید در روز دوشنبه ۱۸ اوت، ترامپ در شبکه اجتماعی توت‌سوشال نوشت:

‏«من یک جلسه بسیار خوب با مهمانان برجسته داشتم: رئیس‌جمهور ولودیمیر زلنسکی از اوکراین، رئیس‌جمهور امانوئل مکرون از فرانسه، رئیس‌جمهور الکساندر استوب از فنلاند، نخست‌وزیر جورجیا ملونی از ایتالیا، نخست‌وزیر کیر استارمر از بریتانیا، صدراعظم جمهوری فدرال آلمان فریدریش مرتس، رئیس کمیسیون اروپا اورسولا فون در لاین، و دبیرکل ناتو مارک روت، در کاخ سفید؛ که در نهایت به جلسه‌ای دیگر در دفتر بیضی منجر شد.

‏در طول این نشست درباره تضمین‌های امنیتی برای اوکراین صحبت کردیم؛ تضمین‌هایی که توسط کشورهای مختلف اروپایی و با هماهنگی ایالات متحده آمریکا ارائه خواهد شد. همه از احتمال برقراری صلح میان روسیه و اوکراین بسیار خرسند بودند.

‏در پایان این دیدارها، من با رئیس‌جمهور پوتین تماس گرفتم و مقدمات برگزاری جلسه‌ای میان او و رئیس‌جمهور زلنسکی، در مکانی که بعداً تعیین خواهد شد، را آغاز کردم. پس از آن دیدار، یک نشست سه‌جانبه برگزار خواهیم کرد که شامل دو رئیس‌جمهور و خود من خواهد بود.

‏این یک گام بسیار خوب و اولیه برای جنگی است که نزدیک به چهار سال ادامه داشته است. معاون رئیس‌جمهور جی‌دی ونس، وزیر خارجه مارکو روبیو و نماینده ویژه استیو ویتکاف در حال هماهنگی با روسیه و اوکراین هستند.»

اعلام آمادگی پوتین برای دیدار با زلنسکی

خبرگزاری فرانسه گزارش داد که پوتین به ترامپ گفته است که آماده دیدار با زلنسکی است.

هنوز تاریخ و مکان برگزاری این دیدار مشخص نیست ولی بنا به گفته ترامپ مقدمات دیدار احتمالی بین پوتین و زلنسکی را فراهم کرده است و مکان آن بعداً مشخص خواهد شد.

برخی منابع از احتمال برگزاری دیدار پوتین و زلنسکی تا پایان ماه جاری میلادی خبر دادند.

تعهد ترامپ درباره تضمین امنیت اوکراین

دونالد ترامپ، رئیس جمهور ایالات متحده، روز دوشنبه به ولادیمیر زلنسکی، رئیس جمهور اوکراین، گفت که ایالات متحده در هر توافقی برای پایان دادن به جنگ روسیه در آنجا به تضمین امنیت اوکراین کمک خواهد کرد، اگرچه میزان این کمک بلافاصله مشخص نشد.

خبرگزاری رویترز نوشته است ترامپ این تعهد را در جریان یک نشست فوق‌العاده روسای جمهور آمریکا و اوکراین به همراه رهبران اروپایی در کاخ سفید، مطرح کرد.

ترامپ به خبرنگاران گفت: “وقتی صحبت از امنیت می‌شود، کمک زیادی وجود خواهد داشت.” او افزود که کشورهای اروپایی نیز درگیر خواهند شد. “آنها خط مقدم دفاع هستند زیرا آنجا هستند، اما ما به آنها کمک خواهیم کرد.”

زلنسکی این وعده را «گامی بزرگ به جلو» خواند و افزود که این تضمین‌ها «ظرف یک هفته تا ۱۰ روز آینده روی کاغذ رسمی خواهند شد» و گفت که اوکراین پیشنهاد خرید حدود ۹۰ میلیارد دلار سلاح آمریکایی را داده است.

***

اجلاس کاخ سفید، کلاس پیشرفته دیپلماسی

(شاون مک‌کریش / نیویورک تایمز / ۱۸ اوت ۲۰۲۵)

طی هفت ماه گذشته، رهبران دنیای غرب در یک دوره فشرده آموزش «ترامپ‌شناسی» شرکت کرده‌اند. یکی پس از دیگری، رؤسا و نخست‌وزیران کشورهای اروپایی به واشنگتن سفر کرده‌اند تا درس‌هایی درباره چگونگی برخورد با مرد پیچیده‌ای که پشت میز بزرگ در اتاق طلایی و بیضی‌شکل کاخ سفید نشسته است، بیاموزند.

روز دوشنبه، کل این گروه در کاخ سفید گرد هم آمدند. زمان آن رسیده بود که آموخته‌هایشان را به کار گیرند. ولودیمیر زلنسکی، رهبر اوکراین، به نظر می‌رسید که از آخرین دیدارش درس‌های بیشتری گرفته باشد؛ دیداری که در آن به دلیل نپوشیدن کت‌وشلوار مورد تمسخر قرار گرفت، به اندازه کافی احترام‌آمیز تلقی نشد و در نهایت از کاخ سفید بیرون شد.

این بار او با ظاهری رسمی‌تر، حس شوخ‌طبعی قوی و نامه‌ای برای بانوی اول به دیدار در دفتر بیضی آمد.

ترامپ در حالی که زلنسکی را با لباس جدید سیاه‌رنگش برانداز می‌کرد، گفت: «باورم نمی‌شود. عاشقش شدم. نگاه کن!»

در دفتر بیضی، زلنسکی بار دیگر با برایان گلن، گزارشگر راست‌گرای جنجالی که در دیدار قبلی از لباس زلنسکی انتقاد کرده بود، روبه‌رو شد. گلن به زلنسکی گفت که حالا «فوق‌العاده» به نظر می‌رسد. زلنسکی با شوخ‌طبعی پاسخ داد: «تو همان کت‌وشلوار قبلی را پوشیدی. ببین، من تغییر کردم، تو نه!» همه خندیدند.

رئیس‌جمهور اوکراین نامه‌ای از همسرش خطاب به ملانیا ترامپ ارائه کرد. ترامپ از این موضوع به وجد آمد. زلنسکی در حالی که نامه را به دست ترامپ می‌داد، گفت: «این برای تو نیست، برای همسرت است.» این جمله باعث شد ترامپ بخندد و با لبخند بگوید: «من می‌خوامش!»

بعدازظهر همان روز، ترامپ و زلنسکی به رهبران بریتانیا، آلمان، ایتالیا، فرانسه و فنلاند در اتاق غذاخوری رسمی کاخ سفید پیوستند. مارک روته، دبیرکل ناتو، و اورسولا فون در لاین، رئیس کمیسیون اروپا، نیز حضور داشتند. هر دوی آن‌ها در ماه‌های گذشته راه‌های خاص خود را برای تعامل با ترامپ پیدا کرده بودند. حالا آن‌ها دور یک میز نشسته بودند و سعی داشتند به‌صورت جمعی روی او تأثیر بگذارند.

یکی پس از دیگری، آن‌ها از ترامپ برای کارهایی که انجام داده بود تشکر کردند و در عین حال، به آرامی درخواست‌های خود را برای تضمین امنیت پایدار در اوکراین و آتش‌بس فوری مطرح کردند.

این رقص دیپلماتیک ظریف برای لحظه‌ای به خطر افتاد وقتی فردریش مرتس، صدراعظم آلمان، با تأکید بیشتری نسبت به دیگران خواستار آتش‌بس شد. چند روز پیش، ترامپ به آلاسکا سفر کرده بود تا به گفته خودش به آتش‌بس دست یابد، اما پس از ناکامی، موضعش را تغییر داد. او حالا علناً معتقد است که آتش‌بس برای ادامه مذاکرات ضروری نیست. وقتی مرتس بر خلاف این نظر تأکید کرد، لبخند از چهره ترامپ محو شد.

صدای ناخن روی تخته سیاه. کسی رئیس‌جمهور را ناراحت کرده بود. او برای لحظه‌ای حالت تدافعی گرفت، اما سپس جلسه دوباره با ریتمی خوشایند پیش رفت.

رهبران اروپایی در اتاق غذاخوری رسمی برای مدیریت یک بحران جهانی گرد هم آمده بودند. این یعنی آن‌ها همچنین باید خلق‌وخوی مردی را که به غیرقابل‌پیش‌بینی بودن شهرت دارد، مدیریت می‌کردند. موضوع این اجلاس دیپلماتیک سطح بالا، ترکیبی از دیپلماسی و روان‌شناسی بود.

به این فضای عجیب، حضور نامرئی ولادیمیر پوتین، رئیس‌جمهور روسیه، اضافه شده بود که مانند شخصیتی پشت صحنه، بر همه‌چیز سایه انداخته بود. ترامپ بارها به دیدگاه پوتین اشاره کرد و ادعا کرد: «ولادیمیر پوتین می‌خواهد این موضوع تمام شود.» او چندین بار گفت که باید با پوتین تماس بگیرد تا او را در جریان پیشرفت جلسات قرار دهد.

رهبران اروپایی هر بار که نام پوتین برده می‌شد، چهره‌ای بی‌تفاوت به خود می‌گرفتند، گویی نیازی به یادآوری دیدگاه رهبر روسیه نداشتند.

چه کسی بهتر توانسته است هنر جلب نظر ترامپ را به کار ببندد، پوتین یا اروپایی‌ها؟ پس از دیدار رو در رو پوتین با ترامپ در اجلاس آنکوریج در روز جمعه، رئیس‌جمهور آمریکا رویکردی مشابه پوتین در قبال اوکراین اتخاذ کرده بود.

اما تا پایان روز دوشنبه، به نظر می‌رسید که اروپایی‌ها نیز چند نکته آموخته‌اند.

ترامپ پس از پایان جلسه در شبکه‌های اجتماعی نوشت: «جلسه بسیار خوبی با مهمانان برجسته داشتم.»



يكشنبه ۲ شهريور ۱۴۰۴ - Sunday 24 August 2025
iran-emrooz.net | Mon, 18.08.2025, 14:47




يكشنبه ۲ شهريور ۱۴۰۴ - Sunday 24 August 2025
iran-emrooz.net | Mon, 18.08.2025, 13:51




يكشنبه ۲ شهريور ۱۴۰۴ - Sunday 24 August 2025
iran-emrooz.net | Mon, 18.08.2025, 13:49




چالش خشکسالی و کمبود گندم در سوریه
يكشنبه ۲ شهريور ۱۴۰۴ - Sunday 24 August 2025
iran-emrooz.net | Mon, 18.08.2025, 13:02

چالش خشکسالی و کمبود گندم در سوریه


ساره السفتی و مها الدهن / خبرگزاری رویترز / ۱۸ اوت ۲۰۲۵

سوریه پس از شدیدترین خشکسالی در ۳۶ سال گذشته که تولید گندم را حدود ۴۰ درصد کاهش داده است، با خطر بروز یک بحران غذایی روبه‌روست؛ بحرانی که دولت این کشور با کمبود منابع مالی و ناتوانی در انجام خریدهای عمده غله با آن دست‌به‌گریبان است.

بر اساس اعلام «برنامه جهانی غذا»ی سازمان ملل در پاسخ کتبی به پرسش‌های رویترز، حدود سه میلیون سوری ممکن است با گرسنگی شدید مواجه شوند، هرچند زمان‌بندی مشخصی ارائه نشد. این نهاد افزود که هم‌اکنون بیش از نیمی از جمعیت ۲۵.۶ میلیونی سوریه دچار ناامنی غذایی هستند.

در گزارشی در ماه ژوئن، سازمان خواربار و کشاورزی ملل متحد (فائو) برآورد کرد که سوریه امسال با کسری ۲.۷۳ میلیون تُن گندم مواجه است؛ مقداری که برای تغذیه حدود ۱۶ میلیون نفر به مدت یک سال کافی است.

این شرایط چالشی جدی برای رئیس‌جمهور احمد الشرع محسوب می‌شود؛ دولتی که او هدایت آن را برعهده دارد تلاش می‌کند سوریه را پس از جنگ داخلی ۱۴ ساله که در دسامبر به سرنگونی بشار اسد، حاکم دیرینه کشور، انجامید، بازسازی کند.

گندم مهم‌ترین محصول کشاورزی سوریه و پایه‌گذار برنامه نان یارانه‌ای دولتی است که نقشی حیاتی در زندگی روزمره مردم دارد. با این حال، دولت الشرع در جلب حمایت بین‌المللی برای خریدهای بزرگ غله کند عمل کرده است.

رویترز با یک مقام سوری، سه تاجر، سه امدادگر و دو منبع صنعتی آگاه از روند تأمین گندم گفت‌وگو کرده است. آنان تأکید کردند برای کاهش کمبود پیشِ‌رو، واردات بیشتر و منابع مالی لازم است.

به گفته یک مقام دولتی سوری که نخواست نامش فاش شود، دولت جدید در این فصل تنها ۳۷۳ هزار و ۵۰۰ تُن گندم از کشاورزان داخلی خریداری کرده است؛ رقمی معادل نیمی از حجم خرید سال گذشته. این مقام افزود که دولت برای تأمین نیاز امسال باید حدود ۲.۵۵ میلیون تُن گندم وارد کند.

با این حال، دمشق تاکنون هیچ قرارداد عمده واردات گندم را اعلام نکرده و تنها به محموله‌های کوچک خصوصی به میزان تقریبی ۲۰۰ هزار تُن تکیه دارد؛ محموله‌هایی که از طریق قرارداد مستقیم با واردکنندگان داخلی تأمین می‌شود. دو منبع صنعتی که به دلیل حساسیت موضوع نخواستند نامشان فاش شود این اطلاعات را تأیید کردند.

وزارت اطلاع‌رسانی سوریه به درخواست رویترز برای اظهار نظر پاسخی نداد.

تونی ایتل، نماینده فائو در سوریه، به رویترز گفت: «نیمی از جمعیت در معرض پیامدهای خشکسالی قرار دارند، به‌ویژه در زمینه دسترسی به نان که مهم‌ترین ماده غذایی در دوران بحران است.»

تاکنون سوریه تنها کمک‌های اضطراری محدودی دریافت کرده است؛ از جمله ۲۲۰ هزار تُن گندم از عراق و ۵۰۰ تُن آرد از اوکراین.

«بدترین سال»

سوریه سالانه حدود چهار میلیون تُن گندم مصرف می‌کند. اما طبق آمار فائو، تولید داخلی امسال پیش‌بینی می‌شود به حدود ۱.۲ میلیون تُن برسد که ۴۰ درصد کمتر از سال گذشته است.

نزیه الطرشه، کشاورزی در استان حمص که خانواده‌اش از سال ۱۹۶۰ مالک شش هکتار زمین بوده‌اند، می‌گوید: «از زمانی که کشاورزی را شروع کرده‌ام، این بدترین سال بوده است.»

عباس عثمان، کشاورز گندم در قامشلی واقع در استان حسکه – بخش اصلی «سبد نان» سوریه در شمال شرق – حتی یک دانه هم برداشت نکرده است. او به رویترز گفت: «۱۰۰ دونم (شش هکتار) کاشتیم اما هیچ چیز برداشت نکردیم.»

طبق گزارش فائو، تنها ۴۰ درصد از زمین‌های کشاورزی امسال کشت شدند که بخش زیادی از آن هم از بین رفته است، به‌ویژه در مناطق کلیدی تولید غذا مانند حسکه، حلب و حمص.

به گفته مقام رسمی سوری، دولت برای تشویق کشاورزان، گندم تولیدی را به قیمت ۴۵۰ دلار برای هر تُن خریداری کرده است؛ یعنی حدود ۲۰۰ دلار بالاتر از قیمت بازار.

الطرشه، کشاورز حمصی، افزود: «در یک سال خوب می‌توانم حدود ۲۵ تُن از شش هکتار زمینم به دولت بفروشم، اما امسال فقط توانستم هشت تُن بفروشم.» او گفت بقیه محصولش آنقدر بی‌کیفیت بود که مجبور شد آن را به دام‌هایش بخوراند و امیدوار است بارش‌های بهتری در دسامبر و آغاز فصل کشت جدید داشته باشد.

پیش از جنگ داخلی، سوریه در سال‌های خوب تا چهار میلیون تُن گندم تولید می‌کرد و حدود یک میلیون تُن آن را صادر می‌کرد.

تغییر سیاست آمریکا

در یک تغییر بزرگ سیاستی در ماه مه، رئیس‌جمهور دونالد ترامپ اعلام کرد تحریم‌های سوریه را لغو خواهد کرد؛ تحریم‌هایی که روند بهبود اقتصادی کشور را به خطر انداخته بود.

بر اساس پایگاه داده وزارت کشاورزی آمریکا، انتظار می‌رود سوریه در سال زراعی ۲۰۲۵/۲۶ رکورد ۲.۱۵ میلیون تُن گندم وارد کند؛ رقمی که نسبت به سال گذشته ۵۳ درصد افزایش دارد.

با این حال، اصلی‌ترین نهاد خرید غلات سوریه هنوز استراتژی جدیدی برای خرید اعلام نکرده است. این نهاد نیز به پرسش‌های رویترز در این باره پاسخی نداد.

به گفته دو منبع آگاه، باوجود لغو تحریم‌ها، واردات گندم همچنان با تأخیر در پرداخت‌ها به دلیل مشکلات مالی مواجه است.

هرچند مواد غذایی به طور مستقیم مشمول تحریم‌های غرب علیه سوریه در دوران اسد نبودند، اما محدودیت‌های بانکی و مسدود شدن دارایی‌ها باعث می‌شد بیشتر شرکت‌های تجاری از معامله با دمشق خودداری کنند.

منابع مطلع افزودند که روسیه، بزرگ‌ترین صادرکننده گندم جهان و حامی سرسخت اسد، پس از دسامبر و در پی سرنگونی او، تا حد زیادی عرضه گندم به سوریه را متوقف کرده است؛ دلیل آن هم تأخیر در پرداخت‌ها و بی‌اطمینانی نسبت به دولت جدید عنوان شده است.



يكشنبه ۲ شهريور ۱۴۰۴ - Sunday 24 August 2025
iran-emrooz.net | Mon, 18.08.2025, 12:55




يكشنبه ۲ شهريور ۱۴۰۴ - Sunday 24 August 2025
iran-emrooz.net | Mon, 18.08.2025, 12:29




هزینه‌های چهار دهه تقابل ایران و آمریکا
يكشنبه ۲ شهريور ۱۴۰۴ - Sunday 24 August 2025
iran-emrooz.net | Mon, 18.08.2025, 12:04

هزینه‌های چهار دهه تقابل ایران و آمریکا


اسماعیل خلفازاده
(دانش آموخته دکترای مدیریت توسعه)

هزینه‌های چهار دهه تقابل ایران و آمریکا؛‌ تحلیل تطبیقی توسعه با ترکیه

مقدمه: واگرایی تاریخی: در آستانه انقلاب ۱۳۵۷، ایران و ترکیه با تولید ناخالص داخلی سرانه ۲,۵۰۰ دلاری در موقعیت برابر قرار داشتند. امروز پس از چهار دهه، ترکیه با ۱۳,۵۰۰ دلار (۳.۲ برابر ایران) به قدرت منطقه‌ای تبدیل شده، درحالی که ایران با ۴,۲۰۰ دلار در انزوای اقتصادی گرفتار است. این شکاف عظیم، حاصل ترکیب تحریم‌های فلج‌کننده و نارسایی‌های حکمرانی داخلی است.

فصل ۱: هزینه‌های کلان اقتصادی

۱-۱. محاصره مالی و انرژی
تحریم‌های بانکی، ذخایر ارزی ایران را از اوج ۱۲۲ میلیارد دلاری (۱۳۹۷) به ۳۰ میلیارد دلار (۱۴۰۳) تقلیل داده است. صادرات نفت به کمتر از ۸۰۰ هزار بشکه در روز (یک‌سوم دوره اوج) تنزل یافته و دسترسی به فناوری‌های استخراج میدان‌های مشترک مانند پارس جنوبی را مسدود کرده است. در مقابل، قطر با بهره‌برداری از همین میدان، تولید گاز خود را به ۸۰ میلیارد مترمکعب رسانده است.

۱-۲. فروپاشی پولی و تورمی
ریال ایران ۹۵% ارزش خود را از ۱۳۵۷ تاکنون از دست داده و تورم مزمن با میانگین ۲۰% ، در پنج سال اخیر به ۴۰% جهش یافته است. این روند، دستمزد واقعی را ۵۰% کاهش داده و طبقه متوسط را به حاشیه رانده است.

۱-۳. رکود سرمایه‌گذاری
جذب سرمایه خارجی ایران به ۱.۵ میلیارد دلار در سال محدود شده که معادل تنها ۳% میانگین سالانه ترکیه است. صنایع با ۳۰% ظرفیت کار می‌کنند و هزینه‌های نظامی ناشی از تقابل، ۳۰% بودجه ملی را بلعیده است.

فصل ۲: پیامدهای اجتماعی

۲-۱. فروپاشی معیشتی
ضریب جینی از ۰.۳۷ به ۰.۴۲ صعود کرده و ۳۰% جمعیت (۲۷ میلیون نفر) زیر خط فقر مطلق زندگی می‌کنند. نرخ بیکاری فارغ‌التحصیلان به ۲۵% رسیده است.

۲-۲. بحران جمعیتی
موالید در ۱۴۰۳ به زیر ۱ میلیون سقوط کرده و سالانه ۱۵۰-۲۰۰ هزار نخبه مهاجرت می‌کنند. پیش‌بینی می‌شود سهم جمعیت فعال تا ۱۴۳۰ به ۵۰% کاهش یابد.

۲-۳. فاجعه زیست‌محیطی
تحریم‌ها دسترسی به فناوری مدیریت آب را محدود کرده و بحران بی آبی و ناترانرژی انرژی، نه تتها کل معیشت و اقتصاد تحت الشعاع خود قرار داده، بلکه کشور ایران را در آستانه یک فاجعه زیستی قرار داده است.

فصل ۳: مقایسه تطبیقی با ترکیه

۳-۱. شاخص‌های کلان
ترکیه با جذب ۲۲۴ میلیارد دلار سرمایه خارجی در دو دهه، صادرات غیرنفتی خود را به ۲۵۵ میلیارد دلار (۴.۸ برابر ایران) رسانده است. تولید خودروی ترکیه با ۱.۵ میلیون دستگاه ، تقریباً دو برابر ایران ( ۰.۸ میلیون دستگاه) است. در شاخص توسعه انسانی، ترکیه با امتیاز ۰.۸۳۸ (رتبه ۴۸ جهانی) ۲۸ پله بالاتر از ایران (۰.۷۷۴) قرار دارد.

۳-۲. برتری فناورانه
ترکیه با ایجاد ۸۰ پارک فناوری و ۶,۰۰۰ شرکت R&D ، سهم محصولات پیشرفته در صادرات را به ۱۸% (۹ برابر ایران) رسانده است. ارزش بازار ICT ترکیه (۲۸ میلیارد دلار) ۵.۶ برابر ایران (۵ میلیارد دلار) است. این کشور در شاخص نوآوری جهانی از رتبه ۶۵ (۲۰۱۱) به ۳۷ (۲۰۲۴) صعود کرده است.

۳-۳. دیپلماسی اقتصادی
عضویت در اتحادیه گمرکی اروپا، زیرساخت‌های گردشگری ترکیه را قادر به جذب ۵۰ میلیون گردشگر سالانه کرده است. در مقابل، ایران با وجود پتانسیل بالاتر، تنها ۵ میلیون گردشگر جذب می‌کند.

فصل ۴: عوامل داخلی تشدیدکننده

۴-۱. وابستگی به نفت
۶۰% بودجه دولت و ۸۵% صادرات همچنان متکی به نفت است، در حالی که ترکیه تنها ۱۲% درآمد صادراتی خود را از انرژی تأمین می‌کند.

۴-۲. حکمرانی معیوب
فساد سیستماتیک در توزیع ارز ترجیحی و نوسان سیاست‌ها (مانند تعلیق ۱۱ پروژه نفتی در پنج سال) سرمایه‌گذاری را مختل کرده است. بودجه تحقیق و توسعه به ۰.۵% تولید ناخالص داخلی (یک‌سوم استاندارد جهانی) کاهش یافته است.

فصل ۵: راهکارهای برون‌رفت

۵-۱. تنش‌زدایی هوشمند
احیای برجام می‌توانست ۱۰۰ میلیارد دلار دارایی‌های بلوکه شده را آزاد و صادرات نفت را به ۲.۵ میلیون بشکه بازگرداند.

۵-۲. اصلاحات نهادی
- ایجاد سامانه شفافیت دارایی‌های مسئولان
- تأسیس نهاد مستقل ضدفساد با اختیارات قضایی
- افزایش بودجه تحقیق و توسعه به ۲% تولید ناخالص داخلی

۵-۳. ادغام در اقتصاد جهانی
پیوستن به سازمان تجارت جهانی و بهره‌گیری از کریدور شمال-جنوب می‌تواند سهم ایران در زنجیره‌های ارزش جهانی را افزایش دهد. همکاری فناوری با ترکیه در حوزه‌های امنیت سایبری و هوش مصنوعی، شکاف دیجیتالی را کاهش خواهد داد.

نتیجه‌گیری: انتخاب سرنوشت‌ساز

هزینه تقابل با آمریکا ۳۰% رشد سالانه اقتصاد ایران را بلعیده است، اما نقش حکمرانی معیوب در این شکست غیرقابل انکار است. ترکیه با وجود تورم ۴۵% در ۲۰۲۴ (ناشی از رشد شتابان)، مسیر توسعه را طی می‌کند، درحالی که ایران با تورم مزمن ۳۵% در رکود فرورفته است. نجات اقتصاد ایران نیازمند:
۱. چرخش دیپلماتیک برای شکستن محاصره مالی
۲. تغییرات ساختاری در حکمرانی با محوریت شفافیت و پاسخگویی
بدون این دو، شکاف با ترکیه از ۳.۲ برابر امروز به ۵ برابر در دهه آینده خواهد رسید.

—————-
منابع:
۱. World Bank MENA Economic Update (2023)
۲. شاخص جهانی نوآوری ۲۰۲۴
۳. مرکز آمار ایران (۱۴۰۳)
۴. Acemoglu, D. (2021). «نهادها و توسعه: درس‌هایی از مقایسه ایران و ترکیه»
۵. IMF Country Report No. 24/87 (2024)



 

ايران امروز (نشريه خبری سياسی الکترونیک)
«ايران امروز» از انتشار مقالاتی كه به ديگر سايت‌ها و نشريات نيز ارسال می‌شوند معذور است.
استفاده از مطالب «ايران امروز» تنها با ذكر منبع و نام نويسنده يا مترجم مجاز است.
Iran Emrooz©1998-2025 | editor@iran-emrooz.net