جمعه ۲۸ ارديبهشت ۱۴۰۳ -
Friday 17 May 2024
|
آب غم و غّصهام از سر گذشت. دیروز خان درگذشت.
نخستین بار چهل سال پیش در تالار اجتماعات خوابگاه دانشجویان شهر فرانکفورت دیدمش.
سبزی خشک از ایران رسیده بود و ما قرمهسبزی را بار گذاشته بودیم و ساز میزدیم و ترانههای شعارگونه میخواندیم. خان خاطرات ادبی میگفت و سرودههای منسوب به بوعلی را میخواند:
”شراب را چه گنه چون که ابلهی نوشد
زبان به هرزه گشاید دهد ز دست رمق؟”
صدایش از ساز من آهنگینتر بود. از اینکه از سازم خوشش آمده بود به خودم بالیدم و جرأت کردم و شماره تلفنش را گرفتم.
از آن پس هفتهای دو سه بار به او زنگ میزدم و او با بردباری بیمانندی به پرسشهایم درباره ادبیات و زبانشناسی و تاریخ فلسفه پاسخ میداد.
این همه زمان و بردباری را از کجا میآورد؟
روزها در دبیرستان ریاضیات درس میداد و بعد از ظهرها و شبهایش را صرف آدمهای عادی مانند من میکرد! آن هم من که همه وجودم یکدندگی بود و به خیال خودم زحمت کشیده از جهانبینی مذهبی به جهانبینی مارکسیستی برآمده بودم. تازه مارکس میگفتم ولی لنینی و استالینی میاندیشیدم.
اینکه او توانست پیچکهای خشکاندیشی را از سرم بزداید و تخم آزاداندیشی را در دلم بکارد، تنها به پشتوانه دل پاک و آگاهی گستردهاش بود و از دانشهای گوناگون و ذوق و شوقش به آموزش آدمهای عادی میجوشید.
و چه خوب که من هم از آن آدمهای عادی بودمَ.
اندیشههای فلسفی را شیرین و ساده میگفت و با تکمضرابهای خوشمزه همراه میکرد.
میگفتیم: “یک نشریه داریم، میخواهیم با اینکه برای خودمان آشکار نیست، درباره راه حل برونرفت از خودکامگی در ایران گفتوگو کنیم”.
میگفت: “میخواهید سردرگمی را منتشر کنید؟”
میگفتیم: “در حال حاضر باید با سرمایهداری ملی ائتلاف کرد”.
میگفت: “اگر قصد ائتلاف با سرمایهداری دارید، آجیلفروش به دردتان نمیخورد”.
جمعهشبها هربار بعد از جلسه درسمان میگفت: ”۱۰۰ کیلومتر راه برگشت داری. بیا خانه من. میگپیم و موسیقی میشنویم و فردا میرسانمت به راهآهن”.
گاهی شرم را کنار میگذااشتم و تا پاسی از شب سوالپیچش میکردم: ”از کی محمود مقدم شد خان؟”
”پدرم از خانهای پیرامون زنجان بود، پسوند نامش از بچگی روی من ماند”.
در آن زمان که کسی هنوز چیزی از همترازی و همپیوندی توانخواهان با دیگران نمیدانست. یک روز از او نشریههای “کاوش” را خواستم که از سال ۱۳۵۵ سردبیری میکرد و بسیاری از مطالبش را مینوشت. دو هفته بعد به جای نشریهها چند نوار کاست به من داد که: “برایت ضبطشان کردم که برای خواندنشان مشکل نداشته باشی”.
از درونمایه سیاسی نشریه که بگذریم، نوشتههایش از برابرنهادههای واژگان فارسی به جای لغات عربی و فرنگی پر بودند: ”درونسر و برونسر” به جای “ذهنی و عینی”، “دگرسانی” به جای تبدیل و ...
نمیدانم چرا، ولی از دانشگاه که درآمدم، آرام آرام تماسهایمان کم شد و جز گاه گاهی که در خانه دوست مشترکمان دکتر مجید بیات دردشناس و درمانگر همه ما، همدیگر را نمیدیدیم.
حالا نیست که در پاسخ؛ “خانَ دیروز به این فکر میکردم که چند سالی است حالت را نپرسیدهام” به من بخندد که: “شاید چون امروز بهروز خبر درگذشتم را داده، آن پندار دیروز در سرت پدید آمده که دیروز ...”.
یا: “پدید آمدن کیهان و جهان تصادفی است، این هم یک تصادف”.
یا: ”از خرافات سیاسی به خرافات شخصی افتادهای”.
هرچه هست یادش گرامی و زنده که سالها خان اندیشهورزی ما آدمهای عادی بود.
اسکندر آبادی، کلن - آلمان
۲۴ تیر ۱۴۰۰ / ۱۵ ژوئیه ۲۰۲۱
| |||||||
ايران امروز
(نشريه خبری سياسی الکترونیک)
«ايران امروز» از انتشار مقالاتی كه به ديگر سايتها و نشريات نيز ارسال میشوند معذور است. استفاده از مطالب «ايران امروز» تنها با ذكر منبع و نام نويسنده يا مترجم مجاز است.
Iran Emrooz©1998-2024
|