جمعه ۲۳ آبان ۱۴۰۴ - Friday 14 November 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Thu, 13.11.2025, 11:07

واقعیت دوگانه در ایران:

کاهش محدودیت‌های حجاب، تشدید سرکوب سیاسی


پریسا حافظی / خبرگزاری رویترز / ۱۳ نوامبر ۲۰۲۵

در خیابان‌های پرجنب‌وجوش تهران، نشانه‌های تغییر آشکار است. زنانی که بی‌حجاب در خیابان‌ها قدم می‌زنند، با شلوار جین و کتانی؛ مردان و زنانی که در کافه‌هایی می‌نشینند که موسیقی غربی به‌آرامی در آنها پخش می‌شود؛ و زوج‌هایی که دست در دست در خیابان قدم می‌زنند — کنش‌هایی کوچک اما معنادار که به تدریج ساختارهای سخت‌گیرانه اجتماعی جمهوری اسلامی را به چالش می‌کشند.

اما در پس این چهره‌ی ظاهری، واقعیتی تاریک‌تر در جریان است. به گفته‌ی چهار فعال داخل ایران که با خبرگزاری رویترز گفت‌وگو کرده‌اند، حاکمان روحانی کشور در حال تشدید سرکوب مخالفان سیاسی هستند تا با ایجاد ترس، از بروز ناآرامی جلوگیری کنند.

به گزارش گروه‌های حقوق بشری و فعالان، در ماه‌های اخیر صدها روزنامه‌نگار، وکیل، دانشجو، نویسنده و کنشگر حقوق بشر مورد آزار و تهدید قرار گرفته، احضار یا بازداشت شده‌اند و یا با مجازات‌های دیگر روبه‌رو شده‌اند.

به گفته‌ی سه مقام ایرانی و یک مقام پیشین اصلاح‌طلب، استراتژی حکومت حساب‌شده است: کاهش محدودیت‌های آشکار اجتماعی برای آرام کردن افکار عمومی در شرایط انزوای فزاینده اقتصادی ایران، و در عین حال تشدید پنهانی سرکوب سیاسی.

الکس وطنخواه، مدیر برنامه ایران در اندیشکده «مؤسسه خاورمیانه» در واشنگتن، می‌گوید این رویکرد نشان‌دهنده‌ی نوعی «مدیریت تاکتیکی» است، اما خطوط قرمز حکومت همچنان سخت و تغییرناپذیر باقی مانده است.

او افزود: «این تناقض عامدانه است — نوعی دریچه اطمینان برای تخلیه خشم عمومی، همراه با سقفی سخت بر هرگونه مخالفت واقعی.»

حاکمان روحانی ایران اکنون با یکی از جدی‌ترین آزمون‌های خود از زمان انقلاب اسلامی ۱۳۵۷ روبه‌رو هستند. درگیری با اسرائیل در ماه ژوئن، موجب وارد آمدن خسارات شدید به تأسیسات نظامی و هسته‌ای ایران شد و شبکه‌ی منطقه‌ای متحدان تهران — از حماس در غزه تا حزب‌الله لبنان و گروه‌های شبه‌نظامی در عراق — را تا حد زیادی از هم پاشاند.

در داخل کشور، اقتصاد ایران با سقوط ارزش ریال، تورم افسارگسیخته، و بحران شدید انرژی و کمبود آب دست‌به‌گریبان است.

به گفته یکی از منابع مطلع، «ایران وارد قلمروی ناشناخته‌ای شده است، و رویکرد کنونی حکومت بیش از آن‌که یک راهبرد منسجم باشد، مجموعه‌ای از آزمون‌های کوتاه‌مدت برای بقا در شرایطی ناپایدار است.»

وزارت امور خارجه و وزارت دادگستری ایران در پاسخ به درخواست رویترز برای اظهار نظر در این‌باره، پاسخی ارائه نکرده‌اند.

حجاب، که در جریان اعتراضات سراسری پس از مرگ مهسا امینی — زن جوانی که در سال ۲۰۲۲ به‌دلیل نقض قانون حجاب اجباری بازداشت شد — به نقطه‌ی کانونی خشم عمومی بدل شد، اکنون به‌صورت گزینشی اجرا می‌شود.

در شرایطی که نارضایتی عمومی رو به افزایش است و بیم از بازگشت اعتراضات سراسری وجود دارد، مسعود پزشکیان، رئیس‌جمهور ایران، از اجرای قانون موسوم به «حجاب و عفاف» که سال گذشته با حمایت جناح تندرو تصویب شده بود، خودداری کرده است.

در فضای مجازی، سیلی از ویدیوهای رنگارنگ تصویری از ایرانِ زنده، جذاب و مهمان‌نواز ارائه می‌دهند. برخی از این تولیدکنندگان محتوای گردشگری خارجی — که به دعوت و حمایت دولت به ایران سفر کرده‌اند — با چشمانی شگفت‌زده از ویرانه‌های باستانی، بازارهای شلوغ و سفره‌های مجلل فیلم می‌گیرند و ایران را کشوری معرفی می‌کنند که «به‌اشتباه قضاوت شده و ناعادلانه بدنام» است.

محتوای آنان که میلیون‌ها بازدید در شبکه‌های اجتماعی دارد، بخشی از تلاش نهادهای مذهبی حاکم برای بازتعریف چهره ایران به‌عنوان کشوری امن و جذاب برای گردشگران است.

در همین حال، ویدیوهای پرطرفدار از کنسرت‌های خیابانی اخیر نشان می‌دهد که جوانان ایرانی بی‌حجاب می‌رقصند و در سالن‌های کنترل‌شده با خوانندگان پاپ هم‌خوانی می‌کنند — صحنه‌هایی که تا دو سال پیش حتی تصورشان ناممکن بود.

کاهش محدودیت‌های اجتماعی برای پنهان کردن سرکوب سیاسی

اما منتقدان می‌گویند این نمایش‌ها به‌دقت طراحی و کارگردانی شده‌اند تا ظاهری از گشایش اجتماعی به نمایش بگذارند، در حالی‌که در پسِ پرده، سرکوب سیاسی عمیق‌تر از گذشته در جریان است.

نرخ اعدام در ایران به بالاترین سطح از سال ۱۹۸۹ رسیده است. بر اساس گزارش دفتر حقوق بشر سازمان ملل متحد، تا تاریخ ۲۱ اکتبر، مقامات ایران در سال ۲۰۲۵ دست‌کم ۱٬۱۷۶ نفر را اعدام کرده‌اند — یعنی به‌طور میانگین چهار نفر در روز.

یکی از فعالان سیاسی که در اعتراضات سال ۲۰۱۹ علیه افزایش بهای سوخت — که به سرعت رنگ و بوی سیاسی گرفت و شعارهای «تغییر رژیم» در آن طنین‌انداز شد — بازداشت و زندانی شده بود، به رویترز گفت: «فشارها روزبه‌روز بیشتر می‌شود — از تهدید خانواده‌هایمان گرفته تا بازداشت فعالان، دانشجویان و روزنامه‌نگاران. هدفشان در هم شکستن هرگونه مخالفت است.»

تمامی فعالانی که با رویترز گفت‌وگو کردند، به‌دلیل ترس از تلافی و انتقام‌جویی حکومت، خواستار ناشناس ماندن خود شدند.

نخبگان حاکم در ایران میان نارضایتی فزاینده داخلی و بن‌بست در مذاکرات هسته‌ای با واشنگتن برای پایان دادن به اختلافی چنددهه‌ای گرفتار شده‌اند — وضعیتی که کشور را در انزوای سیاسی و مالی بی‌سابقه‌ای قرار داده است.

بازگشت تحریم‌های سازمان ملل در ماه سپتامبر، به‌دلیل ناکامی در دستیابی به توافق هسته‌ای، می‌تواند فشار مضاعفی بر اقتصاد ایران وارد کند و تجارت کشور را حتی با دولت‌هایی که پیش‌تر تحریم‌های یک‌جانبه آمریکا را نادیده می‌گرفتند، به‌شدت محدود سازد.

به گفته منابع رسمی، در راهروهای قدرت تهران نگرانی فزاینده‌ای درباره احتمال حملات مجدد اسرائیل به ایران در صورت شکست کامل دیپلماسی با ایالات متحده وجود دارد — سناریویی که فشارهای داخلی و خارجی بر حاکمیت را بیش از پیش تشدید خواهد کرد.

ایالات متحده و اسرائیل هشدار داده‌اند که اگر ایران بار دیگر غنی‌سازی اورانیوم را از سر بگیرد — اقدامی که می‌تواند راه را برای دستیابی به سلاح هسته‌ای هموار کند — از حمله مجدد به این کشور تردید نخواهند کرد. ایران هرگونه تلاش برای ساخت بمب هسته‌ای را رد کرده است.

تهران می‌گوید از یک توافق هسته‌ای «صلح‌آمیز» استقبال می‌کند، اما در صورت حمله دوباره، تهدید کرده است که پاسخ «قاطع و سنگینی» خواهد داد.

الکس وطنخواه در گفت‌وگویی با رویترز گفت: «خطر بروز دوباره ناآرامی‌های گسترده کاملاً واقعی است؛ جامعه ایران همچنان خشمگین، سرخورده و قانع شده است که بن‌بست اقتصادی و دیپلماتیک کشور برطرف نخواهد شد.»

او افزود: «استراتژی آیت‌الله علی خامنه‌ای، رهبر جمهوری اسلامی، به‌نظر می‌رسد دو مسیره است — در عرصه خارجی، روزنه‌ای محدود از دیپلماسی را باز نگه می‌دارد تا از جنگ با اسرائیل یا آمریکا جلوگیری کند؛ و در داخل، با امتیازدهی‌های حساب‌شده و محدود، نوعی مدیریت کنترل‌شده نارضایتی را دنبال می‌کند.»

افزایش شمار اعدام‌ها

سرکوب سیاسی در ایران پس از جنگ ۱۲ روزه با اسرائیل در ماه ژوئن شدت گرفته است؛ جنگی که به کشته شدن چندین مقام ارشد نظامی ایران انجامید و پایه‌های حاکمیت را لرزاند.

دومین فعال سیاسی که با رویترز گفت‌وگو کرده، گفت: «کاهش محدودیت‌های اجتماعی فقط راهی است برای دور نگه داشتن مردم از خیابان‌ها. اما این فقط یک مُسکن موقتی است. از پایان جنگ در ماه ژوئن تاکنون چندین‌بار از سوی نهادهای امنیتی احضار و تهدید شده‌ام. آن‌ها حتی گفته‌اند اگر فعالیت سیاسی انجام دهم، برادرم را بازداشت خواهند کرد.»

وزارت دادگستری ایران به پرسش‌های رویترز درباره این ادعاها و تهدیدها پاسخی نداده است.

در پی آن جنگ، مقامات با استناد به «امنیت ملی» سرکوب گسترده داخلی را توجیه کردند. قوه قضاییه ایران دستور برگزاری محاکمات سریع برای افرادی را صادر کرد که به «همکاری با اسرائیل» متهم شده‌اند، و مجلس نیز قانونی را تصویب کرد که دامنه مجازات اعدام برای جرایم جاسوسی را گسترش می‌دهد.

این قانون جدید همچنین فعالیت‌های اینترنتی را هدف گرفته و انتشار مطالبی را که «حاوی اطلاعات نادرست» تشخیص داده شود، جرم‌انگاری می‌کند.

به گزارش قوه قضاییه ایران، بیش از ۲۱ هزار نفر در این دوره بازداشت شده‌اند — از جمله روزنامه‌نگاران، فعالان مدنی و اعضای اقلیت‌های قومی همچون کردها، بلوچ‌ها و عرب‌ها.

به گفته سازمان‌های حقوق بشری، اعضای جامعه مذهبی بهایی نیز به اتهام «جاسوسی برای صهیونیست‌ها» بازداشت شده‌اند؛ نیروهای امنیتی در یورش به منازل برخی از آنان، ضمن بازداشت‌شان، اموالشان را نیز مصادره کرده‌اند.

یکی از مقامات پیشین اصلاح‌طلب که به‌دلیل دیدگاه‌های سیاسی خود سال‌ها به اتهام «اقدام علیه امنیت ملی» در زندان بوده، گفت: «فشارهای بین‌المللی بر حکومت رو به افزایش است و آنان بیم آن دارند که کنترل خود را از دست بدهند — به همین دلیل، برای حفظ قدرت در داخل، حلقه‌ی سرکوب سیاسی را هرچه تنگ‌تر می‌کنند.»



جمعه ۲۳ آبان ۱۴۰۴ - Friday 14 November 2025
iran-emrooz.net | Fri, 14.11.2025, 10:06




جبهه اصلاحات: باید اصلاح‌طلبی را از نو بسازیم
جمعه ۲۳ آبان ۱۴۰۴ - Friday 14 November 2025
iran-emrooz.net | Fri, 14.11.2025, 9:45

جبهه اصلاحات: باید اصلاح‌طلبی را از نو بسازیم


نامه کمیته سیاسی جبهه اصلاحات به محمد خاتمی:
باید اصلاح‌طلبی را از نو بسازیم و در کنار مردم بایستیم

جناب آقای خاتمی
با سلام و احترام

کمیته سیاسی در جمع‌بندی خود بر این باور است که ما اکنون در یکی از حساس‌ترین و خطرناک‌ترین مقاطع تاریخ معاصر ایران ایستاده‌ایم. تحریم‌های شورای امنیت بازگشته، روابط خارجی کشور محدود شده، فشار اقتصادی بر مردم به مرز بحران معیشتی رسیده، و نارضایتی اجتماعی در حال انباشت است.

در عین حال، در مواجهه با این بحران‌ها، کمتر به سمت گفت‌وگو و اصلاح پیش رفته‌ایم و بیشتر بر حفظ وضع موجود تأکید شده است. جامعه خسته است، و به نظر می‌رسد دولت در مدیریت این شرایط با مشکلات و ضعف‌ در تصمیم‌گیری و اجرا مواجه است، و ملت میان احساس ناامنی و نگرانی نسبت به آینده سرگردان.

در چنین وضعیتی، پرسش اساسی برای ما اصلاح‌طلبان این است:

چه باید کرد؟

آیا باید نظاره‌گر کاهش تدریجی اعتماد ملی باشیم؟ یا باید با نگاهی نو، رسالت تاریخی خود را بازتعریف کنیم و بار دیگر به نیرویی برای نجات ایران تبدیل شویم؟

به نظر کمیته سیاسی، اصلاح‌طلبی نه پایان یافته و نه بی‌اثر شده است، اما به‌شدت نیازمند تغییر در رویکرد و پارادایم کنشگری است. اصلاح‌طلبیِ امروز نمی‌تواند همان اصلاح‌طلبیِ دهه هفتاد باشد. آن گفتمان در بستر امید، امکان و اعتماد شکل گرفته بود؛ اما امروز ما در شرایطی به‌سر می‌بریم که با فشارهای اقتصادی و اجتماعی و محدودیت در فرصت های اصلاح و گفت‌وگو مواجه‌ایم.

بنابراین، اگر اصلاح‌طلبی بخواهد معنا و اثر تازه‌ای بیابد، باید از مشی قدرت‌محور به جامعه‌محور، و از اصلاح‌طلبی محافظه‌کارانه به اصلاح‌طلبی مسئولانه و اخلاقی گذر کند. یعنی باید از انتظار برای گشایش از بالا، به ساختن ظرفیت اجتماعی و فرهنگی از پایین روی آوریم.

پرسش مهم این است که آیا در سطوح رسمی و جامعه گوش شنوا وجود دارد؟

در پاسخ باید گفت: در سطوح رسمی شاید فرصت گفت‌وگو محدود باشد، اما در جامعه هنوز امید زنده است؛ نه به افراد و جناح‌ها، بلکه به امکان نجات ایران از مسیر عقلانیت، عدالت و گفت‌وگو.

مردم ممکن است از اصلاح‌طلبان ناامید شده باشند، اما هنوز از اصلاح به‌ عنوان راه، دست نکشیده‌اند. اگر ما بتوانیم نشان دهیم که اصلاح‌طلبی یعنی صداقت، شجاعت و مسئولیت‌پذیری در برابر رنج مردم، این گوش شنوا دوباره بازخواهد گشت.

در شرایط کنونی، کمیته سیاسی پنج اقدام اساسی را به‌عنوان مسیر خروج از وضعیت موجود و احیای نقش اصلاح‌طلبان پیشنهاد می‌کند:

الف) نخستین و بنیادی‌ترین کار، بازگشت به جامعه است.

اصلاح‌طلبی باید از اتاق‌های سیاست به میدان زندگی مردم بازگردد.

ما باید در کنار گروه‌های اجتماعی، صنفی، زنان، معلمان، کارگران و جوانان بایستیم، دردشان را بشنویم، نه برای شعار دادن، بلکه برای یادگیری و همراهی. بدون حضور میدانی و بدون گفت‌وگو با جامعه، هیچ اصلاحی پایدار نخواهد ماند.

ب) اصلاح‌طلبی در این مرحله باید از سطح جناحی فراتر رود و به حرکتی فراگیر برای نجات ایران از بحران‌ها تبدیل شود.

گفتمانی که هدفش، حفظ تمامیت ایران، جلوگیری از خشونت داخلی، و بازسازی اعتماد عمومی باشد. این به معنای پیشنهاد راه‌حل‌هایی عملی و قابل اجرا برای عبور کشور از بحران است: اصرار بر دیپلماسی، شفافیت در مدیریت، مبارزه با فساد، و کاهش تنش‌های داخلی و خارجی.

ج) مردم به اصلاح‌طلبان زمانی اعتماد می‌کنند که مرز اخلاقی ما با قدرت روشن باشد.

هیچ اصلاحی بدون صداقت ممکن نیست. ما باید صریح بگوییم که در برابر بی‌عدالتی و محدودیت‌های ناعادلانه ایستاده‌ایم؛ و برای استمرار اصلاح‌طلبی، پذیرش برخی دشواری‌ها بخشی از مسیر است.

د) یکی از آفت‌های سال‌های گذشته، تبدیل اصلاح‌طلبی به نوعی سیاست توجیه بود؛

توجیه ناکامی‌ها، توجیه سکوت‌ها، و توجیه خطاها. زمان آن رسیده است که اصلاح‌طلبی به جای دفاع از گذشته، به نقد صادقانهٔ خود بپردازد. ما باید بپذیریم که در مقاطعی دچار خطا شدیم؛ در همراهی با مردم کوتاهی کردیم و اکنون تنها راه بازیابی اعتماد، گفتن حقیقت است.

ه) اصلاح‌طلبی باید خود را از نظر ساختار نیز نوسازی کند.

نسل جدید باید در تصمیم‌گیری‌ها حضور واقعی داشته باشد. جبهه اصلاحات باید باز، شفاف، و پاسخگو شود. نمی‌توان از دموکراسی سخن گفت و در درون جبهه، رفتار غیر دموکراتیک داشت.

جناب آقای خاتمی،

امروز اصلاح‌طلبی اگر بخواهد بماند، باید با اصلاح خود آغاز کند. ما دیگر نمی‌توانیم منتظر اصلاح دیگران باشیم، وقتی خودمان تغییر نکرده‌ایم. اصلاح‌طلبی جدید باید نه فقط در حرف، بلکه در کنش و سبک زندگی سیاسی‌اش متفاوت باشد. اصلاح‌طلبی اگر از درد مردم، از خشم و امید مردم فاصله بگیرد، دیگر اصلاح‌طلبی نیست. ما باید در کنار مردم بایستیم، نه فقط برای آنان سخن بگوییم.

در شرایطی که کشور با فشار تحریم‌ها، تهدید خارجی و چالش‌های داخلی در پیشبرد اصلاحات و سیاست‌ها مواجه است، تنها نیرویی می‌تواند ایران را نجات دهد که هم عاقل باشد و هم اخلاقی — و این دو ویژگی، ریشه‌های واقعی اصلاح‌طلبی‌اند.

بنابراین، پاسخ ما به پرسش «چه باید کرد؟» روشن است:

باید اصلاح‌طلبی را از نو بسازیم؛
باید از قدرت فاصله بگیریم تا به مردم نزدیک شویم؛
باید از محافظه کاری عبور کنیم تا صادق باشیم؛
و باید به جای انتظار، خود آغازگر تغییر شویم. در کنار همدلی و همراهی و انسجام داخلی.

اگر چنین کنیم، اصلاح‌طلبی پایان نیافته است — بلکه تازه آغاز می‌شود.

کمیته سیاسی جبهه اصلاحات ایران
آبان ۱۴۰۴



جمعه ۲۳ آبان ۱۴۰۴ - Friday 14 November 2025
iran-emrooz.net | Fri, 14.11.2025, 9:29




جمعه ۲۳ آبان ۱۴۰۴ - Friday 14 November 2025
iran-emrooz.net | Fri, 14.11.2025, 9:25




جمعه ۲۳ آبان ۱۴۰۴ - Friday 14 November 2025
iran-emrooz.net | Fri, 14.11.2025, 9:22




کانادا: تهدید مرگبار ایران را خنثی کردیم
جمعه ۲۳ آبان ۱۴۰۴ - Friday 14 November 2025
iran-emrooz.net | Thu, 13.11.2025, 23:33

کانادا: تهدید مرگبار ایران را خنثی کردیم


خبرگزاری رویترز / ۱۳ نوامبر ۲۰۲۵ 

رئیس آژانس جاسوسی داخلی کانادا در یک سخنرانی در روز پنجشنبه (۱۳ نوامبر ۲۰۲۵) گفت، نهاد زیر نظر او امسال تهدیدهای بالقوه مرگباری را که از سوی ایران علیه افرادی که تهران آن‌ها را دشمن می‌داند، خنثی کرده است.

دن راجرز، مدیر «سرویس اطلاعات امنیتی کانادا» (CSIS)، همچنین گفت که مأمورانش تلاش‌های روسیه برای دستیابی غیرقانونی به کالاها و فناوری‌های کانادایی را مسدود کرده‌اند.

راجرز که در ماه فوریه منصوب شده بود، این سخنان را در حالی ایراد کرد که به‌روزرسانی سالانه‌ای در مورد چالش‌های امنیتی پیش روی کانادا ارائه می‌داد. مدیران CSIS به ندرت در انظار عمومی ظاهر می‌شوند.

اظهارات او نخستین تأیید رسمی بود مبنی بر اینکه این آژانس برای حفاظت از منتقدان حکومت ایران مستقر در کانادا مداخله کرده است. در ماه اوت، CSIS صرفاً اعلام کرده بود که در حال بررسی تهدیدهای ایران است.

راجرز گفت: «در موارد به‌خصوص نگران‌کننده طی سال گذشته، ما مجبور شده‌ایم عملیات خود را برای مقابله با اقدامات سرویس‌های اطلاعاتی ایران و عوامل نیابتی آنها که افرادی را که به عنوان تهدید برای رژیم خود تلقی می‌کنند، هدف قرار داده‌اند، دوباره اولویت‌بندی کنیم.»

او بدون ارائه جزئیات ادامه داد: «در بیش از یک مورد، این شامل شناسایی، تحقیق و خنثی کردن تهدیدهای بالقوه مرگبار علیه افراد در کانادا بود.»

روابط کانادا با ایران به‌ویژه تیره است. این کشور در سال ۲۰۱۲ روابط دیپلماتیک خود را قطع کرد. سال گذشته کانادا سپاه پاسداران انقلاب اسلامی ایران را در فهرست سازمان‌های تروریستی قرار داد که این اقدام با محکومیت تهران همراه شد.

کانادا همچنین منتقد روسیه و تهاجم سال ۲۰۲۲ این کشور به اوکراین است. راجرز گفت شبکه‌های تدارکاتی غیرقانونی روسیه در تلاش برای دستیابی غیرقانونی به کالاها و فناوری‌های کانادایی هستند.

او گفت: «امسال، «سرویس اطلاعات امنیتی کانادا» با اطلاع دادن به چندین شرکت کانادایی مبنی بر اینکه شرکت‌های صوری مستقر در اروپا که به دنبال دستیابی به کالاهای آنها هستند، در واقع با مأموران روسی مرتبط هستند، برای جلوگیری از این امر اقدام کرد.»

وی افزود که این شرکت‌ها اقدامات فوری را برای رد درخواست روس‌ها انجام دادند.



جمعه ۲۳ آبان ۱۴۰۴ - Friday 14 November 2025
iran-emrooz.net | Thu, 13.11.2025, 22:39




نگرانی مقامات آمریکایی از احتمال فروش F-35 به عربستان
جمعه ۲۳ آبان ۱۴۰۴ - Friday 14 November 2025
iran-emrooz.net | Thu, 13.11.2025, 22:35

نگرانی مقامات آمریکایی از احتمال فروش F-35 به عربستان


ادوارد وانگ و اریک اشمیت / نیویورک تایمز / ۱۳ نوامبر ۲۰۲۵

در حالی که دولت ترامپ تلاش می‌کند معامله‌ای برای فروش جت‌های جنگنده پیشرفته F-35 به عربستان سعودی را نهایی کند، یک گزارش اطلاعاتی پنتاگون نگرانی‌هایی را مطرح کرده است مبنی بر اینکه چین ممکن است فناوری این هواپیمای جنگی را در صورتی که فروش انجام شود، به دست آورد؛ این مطلب بر اساس گفته افرادی است که با ارزیابی مذکور آشنا هستند.

افرادی که از مسائل مطلع شده‌اند، گفتند: مقامات پنتاگون که معامله را بررسی کرده‌اند، ترس‌هایی را ابراز داشته‌اند مبنی بر اینکه فناوری F-35 ممکن است از طریق جاسوسی چینی یا شراکت امنیتی چین با عربستان سعودی به خطر بیفتد. این خطرات در یک گزارش گسترده‌ای که توسط آژانس اطلاعات دفاعی (DIA) – بخشی از وزارت دفاع – تدوین شده، توصیف شده است.

دولت ترامپ و عربستان سعودی در حال تلاش برای حل و فصل عناصر نهایی توافقی هستند که بر اساس آن، تولیدکنندگان تسلیحات آمریکایی ۴۸ جت F-35 را به عربستان سعودی به ارزش میلیاردها دلار خواهند فروخت. افراد مطلع گفتند: وزیر دفاع پیت هگست قرار است این توافق را تأیید کند، پیش از آنکه به فرآیند بررسی بین‌سازمانی ادامه یابد.

محمد بن سلمان، ولیعهد اما رهبر واقعی عربستان سعودی، قرار است روز سه‌شنبه با رئیس‌جمهور ترامپ در کاخ سفید دیدار کند. مقامات آمریکایی گفتند: موارد اصلی دستور کار، معامله بالقوه F-35 و یک توافق دفاعی متقابل است. عربستان سعودی بزرگ‌ترین خریدار تسلیحات آمریکایی است.

خالد بن سلمان، وزیر دفاع عربستان، روز سه‌شنبه در رسانه‌های اجتماعی نوشت که اخیراً با آقای هگست، مارکو روبیو – وزیر امور خارجه – و استیو ویتکوف، فرستاده خاورمیانه ترامپ – دیدار کرده است. او گفت: «ما روابط عربستان-آمریکا را بررسی کردیم و راه‌هایی برای تقویت همکاری استراتژیک خود کاوش نمودیم.»

آژانس اطلاعات دفاعی از اظهارنظر در مورد گزارش خود درباره معامله F-35 خودداری کرد. سفارت عربستان سعودی در واشنگتن به درخواست برای اظهارنظر پاسخی نداد.

کاخ سفید در بیانیه‌ای گفت: «ما پیش از رئیس‌جمهور در مورد گفتگوهایی که از قبل در حال انجام است، جلوتر نخواهیم رفت.»

محمد بن سلمان و دستیارانش همچنین ایالات متحده را ترغیب کرده‌اند تا در مذاکرات برای تأیید کمک به عربستان سعودی در توسعه برنامه هسته‌ای غیرنظامی پیش بروند؛ تلاشی که باعث شده مقامات آمریکایی بحث کنند آیا این پادشاهی می‌تواند از آن فناوری هسته‌ای برای تلاش در جهت توسعه سلاح هسته‌ای استفاده کند یا نه.

دولت ترامپ، مانند دولت بایدن، تلاش کرده است عربستان سعودی را به عادی‌سازی روابط با اسرائیل ترغیب کند. اما با توجه به تلفات بالای جنگ اسرائیل-حماس و سیاست‌های افراطی دولت اسرائیل نسبت به فلسطینیان، بعید است این امر به زودی رخ دهد.

علاوه بر نگرانی‌ها در مورد به دست آوردن فناوری F-35 توسط چین، فروش‌های پیشنهادی همچنین سؤالاتی را در مورد اینکه آیا دولت آمریکا مزیت نظامی منطقه‌ای اسرائیل را به خطر می‌اندازد یا نه، مطرح می‌کند. اسرائیل تنها کشور خاورمیانه است که جت‌های F-35 دارد و از آنها برای حملات هوایی به ایران در اکتبر ۲۰۲۴ و ژوئن ۲۰۲۵ استفاده کرده است.

از زمان جنگ اعراب و اسرائیل در ۱۹۷۳، سیاست‌گذاران آمریکایی تلاش کرده‌اند اطمینان حاصل کنند که اسرائیل «برتری کیفی نظامی» خود را در منطقه حفظ کند. در دولت‌های قبلی، یک فرآیند بین‌سازمانی بسیار محرمانه و چندماهه برای بررسی اینکه آیا فروش‌های تسلیحاتی پیشنهادی در منطقه با این امر سازگار است یا نه، وجود داشت.

کنگره می‌گوید ایالات متحده باید اطمینان حاصل کند که اسرائیل می‌تواند «هر تهدید نظامی متعارف معتبر» را در حالی که «حداقل آسیب و تلفات» را متحمل می‌شود، شکست دهد.

در سال ۲۰۲۰، دولت اول ترامپ موافقت کرد که جت‌های F-35 را به امارات متحده عربی بفروشد؛ این اقدام بخشی از توافقی برای ترغیب این کشور به عادی‌سازی روابط دیپلماتیک با اسرائیل در چارچوب پیمان ابراهیم بود. برخی مقامات آمریکایی با این فروش‌ها مخالفت کردند، زیرا امارات شراکت نزدیکی با چین داشت و نگرانی‌هایی وجود داشت که برتری نظامی اسرائیل تضعیف شود.

دولت بایدن در اوایل سال ۲۰۲۱ این معامله را به حالت تعلیق درآورد تا آن را بررسی کند؛ عمدتاً به دلیل ترس از اینکه چین ممکن است فناوری F-35 را در صورتی که جت‌ها در امارات باشند، به دست آورد. سپس ایالات متحده فهرستی از مطالبات به امارات ارائه داد که شامل نصب کلیدهای خاموش‌کننده (kill switches) در جت‌ها بود تا دولت آمریکا در صورت لزوم بتواند آنها را غیرقابل استفاده کند. مقامات اماراتی این مطالبات را بیش از حد سنگین دانستند و معامله به بن‌بست رسید.

همان نگرانی‌ها اکنون در مورد عربستان سعودی نیز مطرح شده است. مقامات آمریکایی در حال بحث هستند که آیا باید اقدامات حفاظتی روی فناوری F-35 اعمال شود یا نه، هرچند مشخص نیست چه چیزی در توافق فروش گنجانده خواهد شد و گزارش اطلاعاتی پنتاگون چه پیشنهادهایی – اگر پیشنهادی داشته باشد – ارائه کرده است.

چین و عربستان سعودی برخی روابط نظامی دارند. ارتش چین به عربستان سعودی کمک می‌کند تا موشک‌های بالستیک بسازد، موشک‌های توانمندتر به دست آورد و آنها را عملیاتی کند. قانون‌گذاران دموکرات این نگرانی‌ها را در نامه‌ای به رئیس‌جمهور جو بایدن در ژوئن ۲۰۲۲ – پیش از اولین سفر او به عربستان – ابراز کردند.

عربستان سعودی سال‌های قبل موشک‌های بالستیک کوتاه‌برد از چین خریداری کرده بود و اخیراً شروع به خرید موشک‌های توانمندتر با برد بیشتر از چین کرده است. مقامات آمریکایی گفتند: آنها همچنین شروع به کسب فناوری برای ساخت اجزای خود، راه‌اندازی تأسیسات تولید و انجام پرتاب‌های آزمایشی کرده‌اند؛ ظاهراً با هدف نهایی تولید موشک‌های خودشان.

جفری لوئیس، کارشناس کنترل تسلیحات در مؤسسه مطالعات بین‌المللی میدلبری در مونتری کالیفرنیا، در مصاحبه‌ای گفت که تصاویر ماهواره‌ای از یک سایت آزمایش موشکی در عربستان سعودی دیده است که نسخه کوچک‌تری از یک سایت چینی است.

گرث جنینگز، ویراستار بخش هوانوردی در شرکت اطلاعاتی دفاعی جینز، گفت: برای عربستان سعودی، به دست آوردن F-35 – برترین جت جنگنده آمریکا – مزایای عمده‌ای در پنهان‌کاری به نیروی هوایی این کشور می‌دهد و به خلبانانش کمک می‌کند فضای نبرد پیچیده را به شیوه‌ای ارزیابی کنند که ناوگان جنگنده‌های فعلی‌شان نمی‌تواند.

او گفت: «به طور خلاصه، F-35 اوج هوانوردی رزمی غربی را از نظر قابلیت‌ها و مزیت‌های افتخارآمیز نمایندگی می‌کند.»

قدرت F-35‌ها به طور کامل در جنگ ۱۲ روزه اسرائیل با ایران در ژوئن به نمایش گذاشته شد. جنینگز گفت: در حالی که ارتش اسرائیل جزئیات نقش این هواپیما در آن درگیری را توصیف نکرده است، توانایی F-35 در نابود کردن برخی سامانه‌های پدافند هوایی ایران، به جت‌های قدیمی‌تر اسرائیلی اجازه داد «با مصونیت کامل بر فراز ایران فعالیت کنند و احتمالاً عامل مؤثر عظیمی در موفقیت اسرائیل در آن عملیات بود.»

آقای ترامپ به معاملات خود با عربستان سعودی ثروتمند از نظر نفتی، به ویژه در زمینه تسلیحات، افتخار کرده است. وقتی رئیس‌جمهور آمریکا در ماه مه به این پادشاهی سفر کرد، کاخ سفید اعلام کرد که ۶۰۰ میلیارد دلار قرارداد با دولت و شرکت‌های سعودی به دست آمده است. بزرگ‌ترین بسته، فروش ۱۴۲ میلیارد دلار تسلیحات بود. اما برخی از پروژه‌های تجاری که دولت تبلیغ می‌کرد، پیش از روی کار آمدن آقای ترامپ در جریان بودند.

—————-
* ادوارد وانگ برای تایمز درباره امور جهانی، سیاست خارجی آمریکا و وزارت امور خارجه گزارش می‌دهد.
* اریک اشمیت خبرنگار امنیت ملی تایمز است. او بیش از سه دهه درباره امور نظامی آمریکا و مبارزه با تروریسم گزارش داده است.



جمعه ۲۳ آبان ۱۴۰۴ - Friday 14 November 2025
iran-emrooz.net | Thu, 13.11.2025, 22:26




قمار بزرگ ممدانی
جمعه ۲۳ آبان ۱۴۰۴ - Friday 14 November 2025
iran-emrooz.net | Thu, 13.11.2025, 21:59

قمار بزرگ ممدانی


پروجکت سندیکت
برگردان: آزاد و شریف‌زاده
۱۰ نوامبر ۲۰۲۵

    ایالات متحده در حال دگرگونی از یک نظام دو حزبی سنتی به سیستمی متشکل از چهار جریان عمده است: جمهوری‌خواهان وابسته به ساختار قدرت، دموکرات‌های وابسته به ساختار قدرت، پوپولیست‌های راست افراطی، و سوسیالیست‌های دموکرات. شهردار منتخب نیویورک، زهران ممدانی، در مواجهه با تمام نیروهایی که خواهند کوشید مسیر او را منحرف کنند، باید این تصویر کلی را همواره در ذهن داشته باشد.

جنبش‌های رهایی‌بخش در سراسر جهان به‌درستی از پیروزی زهران ممدانی در انتخابات شهرداری نیویورک به وجد آمدند. روشن است که در حال حاضر پوپولیست‌های راست‌گرا، دیگر به تنهایی توانایی بسیج توده‌ها و جذب رأی‌دهندگان جدید یا سرخورده را در انحصار خود ندارد. سوسیالیست‌های دموکرات نیز می‌توانند چنین کنند.

اما همان‌طور که ممدانی به‌خوبی می‌داند، پیروزی او با تلاش‌هایی برای خرابکاری اقتصادی و مالی مواجه خواهد شد. ساختار سیاسی مستقر در ایالات متحده – «دولت پنهان»: چه جمهوری‌خواه و چه دموکرات – منافعی اساسی در آن دارد که دوران شهرداری او به شکست و رسوایی بینجامد. خود دونالد ترامپ، رئیس‌جمهور آمریکا، از مردم نیویورک خواست تا به رقیب اصلی ممدانی، اندرو کومو، فرماندار سابق ایالت نیویورک، رأی دهند. با روی کار آمدن ممدانی، پوپولیست‌های ترامپی و دموکرات‌های جریان اصلی ناگهان به زبانی واحد سخن خواهند گفت. آن‌ها هر کاری خواهند کرد تا ممدانی را فردی ناکام جلوه دهند. در مورد ترامپ، این امر حتی ممکن است شامل اعلام دوباره‌ی «وضعیت اضطراری» برای توجیه اعزام گارد ملی باشد.

بنابراین، برای چپ‌گرایان، این لحظه نه‌تنها زمانی برای عمل، بلکه فرصتی برای اندیشیدن به تصویر بزرگ‌تر است. ایالات متحده در حال دگرگونی از یک نظام سیاسی دوحزبی به ساختاری است که از چهار جریان تشکیل شده است: جمهوری‌خواهان وابسته به ساختار قدرت، دموکرات‌های وابسته به ساختار قدرت، پوپولیست‌های راست افراطی، و سوسیالیست‌های دموکرات. هم‌اکنون می‌توان نشانه‌های شکل‌گیری ائتلاف‌های جدیدی را مشاهده کرد که از مرزهای سنتی حزبی فراتر می‌روند. در سال ۲۰۲۰، جو بایدن اشاره کرد که ممکن است یک جمهوری‌خواه میانه‌رو را به‌عنوان معاون رئیس‌جمهور خود نامزد کند، در حالی که استیو بنن، استراتژیست ارشد پیشین ترامپ، از هواداران برنی سندرز – سناتور مستقل و سوسیالیست دموکرات از ایالت ورمونت – خواست تا پس از نامزدی بایدن از سوی حزب دموکرات، به ترامپ رأی دهند.

تفاوت بزرگ در اینجاست که پوپولیسم ترامپ توانست به‌راحتی بر ساختار قدرت درون حزب جمهوری‌خواه چیره شود (که خود، اگر هنوز نیازی به اثبات باشد، نشانه‌ی روشنی است از این‌که ادعای او درباره‌ی دغدغه برای کارگران عادی دروغی بیش نبود)، در حالی‌که شکاف درون حزب دموکرات روزبه‌روز عمیق‌تر می‌شود. در واقع، نبرد میان ساختار سنتی حزب دموکرات و جناح سندرز تنها مبارزه‌ی واقعی سیاسی در ایالات متحده‌ی امروز است. همان‌طور که إما بروکز (Emma Brocks) از روزنامه‌ی گاردین بیان کرده است: «بزرگ‌ترین تهدید برای ممدانی دونالد ترامپ نیست، بلکه محافظه‌کاران کهنه‌کار حزب دموکرات‌اند».

ما با دو تضاد (یا به تعبیر دیگر، «تناقض») روبه‌رو هستیم: یکی میان ترامپ و ساختار لیبرال حاکم، و دیگری میان جناح سندرز در حزب دموکرات و سایر نیروهای سیاسی. روند استیضاح ترامپ در دوران نخست ریاست‌جمهوری‌اش تلاشی ناامیدانه از سوی ساختار قدرت بود تا رهبری اخلاقی و اعتبار از دست‌رفته‌ی خود را بازپس گیرد؛ اما در نهایت، این روند چیزی جز تمرینی طنزآمیز در ریاکاری نبود، چراکه کاستی‌ها و فساد درونی همان ساختار نیز به‌روشنی آشکار شده بود. بی‌پرده‌گویی و ابتذال آشکار ترامپ صرفاً آن چیزی را برملا کرد که از پیش وجود داشت.

اردوی سندرز این واقعیت را به‌روشنی می‌بیند. آنان می‌دانند که بازگشتی در کار نیست و زندگی سیاسی آمریکا باید به‌طور ریشه‌ای از نو ساخته شود. ممدانی پیروز شد، زیرا همان کاری را برای چپ انجام داد که ترامپ برای راست انجام داده بود. او موضع رادیکال خود را با صراحت بیان کرد، بی‌آن‌که نگران از دست دادن رأی‌دهندگان میانه‌رو باشد.

اما چهار نیرویی که اکنون در سیاست ایالات متحده وجود دارند، در یک سطح قرار ندارند. دو حزب در حال زوال — جمهوری‌خواهان سنتی و دموکرات‌ها — در دام اینرسی گرفتار شده‌اند و هیچ چشم‌انداز جدی و الهام‌بخشی برای آینده‌ی کشور ندارند، در حالی‌که پوپولیست‌های ترامپی و سوسیالیست‌های دموکرات نمایانگر جنبش‌های سیاسی واقعی‌اند. در این چارچوب، تنها انتخاباتی که می‌تواند معنای واقعی داشته باشد، رقابتی است میان ترامپ و یک سوسیالیست دموکرات.

پس، آیا سوسیالیست‌های دموکرات باید رسماً از حزب دموکرات جدا شوند؟

من توصیه می‌کنم نوعی عمل‌گرایی همراه با حفظ اصول را در پیش گیرند: بر اهداف اصلی که به بقای تفکر آن‌ها مربوط می‌شود تمرکز کنند، و سپس هر آنچه را که می‌تواند در پیشبرد آن اهداف مؤثر باشد، را مجاز بشمارند.

برای درک منظور من، به یک نمونه‌ی اخیر توجه کنید. در ماه ژوئیه، ایلان ماسک پس از درگیری شدید با ترامپ اعلام کرد که قصد دارد حزبی به نام «حزب آمریکا» تأسیس کند. ماسک، که در ایالات متحده متولد نشده و بنابراین نمی‌تواند برای مقام ریاست‌جمهوری نامزد شود، تلاش کرد از ترامپ پیشی بگیرد و به‌جای پوپولیسم، فئودالیسم فناورانه را در اولویت قرار دهد. اما بالاخره، این پروژه هرگز به مرحله‌ی اجرا نرسید.

در مقابل، حزب چپ‌گرای جدید زهرا سلطانه (Zahra Soltana) و جرمی کوربین (JermyCorbyn) در بریتانیا نشانه‌هایی از موفقیت و امیدواری را نشان می‌دهد. برخی نظرسنجی‌ها حاکی از آن‌اند که حدود یک‌سوم از جوانان و رأی‌دهندگان حزب کارگر آماده‌اند وابستگی سیاسی خود را به این حزب جدید منتقل کنند.

با این حال، عدم قطعیت همچنان پابرجاست، و همان‌گونه که از یک حزب چپ‌گرا انتظار می‌رود، این دو رهبر خیلی زود درگیر اختلاف و مناقشه‌ی علنی شده‌اند.

بنابراین، یک انتخابات واقعاً معنادار در بریتانیا، رقابت اصلی میان پروژه‌ی راست افراطی و نایجل فاراژ (Nigel Fargee) از (Niegel“s far Right Reform UK) و چپ جدید خواهد بود، در حالی که حزب کارگر غیر موثر در حاشیه به‌همراه محافظه‌کاران بطور غیرمعمولی ناپویا در حاشیه قرار می‌گیرند. درست است که می‌توان به‌طور مطمئن پیش‌بینی کرد که در چنین رویارویی مستقیمی، فاراژ پیروز خواهد شد، همان‌طور که بوریس جانسون در سال ۲۰۱۹ بر کوربین غلبه کرد. با این حال، کوربین موفق شد برای مدتی کنترل حزب کارگر را به دست گیرد و کل ساختار قدرت را به لرزه درآورد.

در نهایت، پاسخ قطعی و اصولی برای انتخاب بهترین استراتژی وجود ندارد. گاهی باید تلاش کرد تا رهبریت یک حزب بزرگ و پیشرو را در دست گرفت؛ و گاهی هم جدایی ضرورت دارد. من فکر می‌کنم ممدانی درست عمل کرد که فعلاً درون حزب دموکرات باقی ماند، زیرا این امر به او امکان داد پایه‌ی مردمی حزب را علیه ساختار قدرت بسیج کند. اگر او می‌خواست به تنهایی با سه نیروی سیاسی دیگر مقابله کند، شکست می‌خورد.

اکنون که ممدانی پیروز شده است، باید با قاطعیت و تدبیر اقدام کند تا کنترل حزب دموکرات ایالت نیویورک را به دست گیرد، و هم‌زمان شبکه‌ای از ارتباطات با سوسیالیست‌های دموکرات در سراسر ایالات متحده برقرار کند و – مطابق توصیه‌ی سندرز – به‌طور هوشمندانه به کارگران و کشاورزان کم‌درآمد ناامید که به ترامپ رأی داده‌اند، نزدیک شود. آینده‌ی پروژه‌ای که ممدانی نماینده‌ی آن است، در جذب رأی‌دهندگان ناامید ترامپ نهفته است، نه در تصاحب مرکز سست و بی‌تحرک. تنها یک چپ‌گرای رادیکال می‌تواند رأی‌دهندگان طبقه کارگر ترامپی را به خود جلب کند – گروهی که بی‌اعتمادی‌شان به ساختار قدرت کاملاً موجه است.

———————
* اسلاوی ژیژک، استاد فلسفه در مدرسه‌ی تحصیلات تکمیلی اروپا، آخرین کتاب خود را با عنوان «آتئیسم مسیحی: چگونه یک ماتریالیست واقعی باشیم » منتشر کرده است (Bloomsbury Academic)



جمعه ۲۳ آبان ۱۴۰۴ - Friday 14 November 2025
iran-emrooz.net | Thu, 13.11.2025, 21:21




جمعه ۲۳ آبان ۱۴۰۴ - Friday 14 November 2025
iran-emrooz.net | Thu, 13.11.2025, 21:10




جمعه ۲۳ آبان ۱۴۰۴ - Friday 14 November 2025
iran-emrooz.net | Thu, 13.11.2025, 20:19




نگاهی شوخ‌طبعانه به زندگی نویسندگان-۱۴
جمعه ۲۳ آبان ۱۴۰۴ - Friday 14 November 2025
iran-emrooz.net | Thu, 13.11.2025, 15:16

این قسمت: اسکار وایلد

نگاهی شوخ‌طبعانه به زندگی نویسندگان-۱۴


قطعاً اسکار وایلد یک نامزد عادی نبود. در هفته‌های منتهی به ازدواجش، او بر روی کوچکترین جزئیات لباس عروس خود وسواس داشت.

اسکار وایلد (Oscar Wilde) زمانی گفت: «هدف از زندگی آدمی فراغتی است که با فرهیختگی بگذرد.» و او کوشید با تقریباً حتی یک روز کار نکردن در زندگی‌اش، این سخن خود را ثابت کند. به جز یک دوره دو ساله کوتاه به عنوان سردبیر مجله «دنیای زنان» (The Woman’s World)، این نمایشنامه‌نویس و طنزپرداز افسانه‌ای هرگز شغل واقعی‌ای نداشت و این به او زمان کافی می‌داد تا آن طعنه‌های تیز و مشهورش را خلق کند.

جای تعجب نیست که بسیاری از این نکته‌سنجی‌ها حول محور تنبلی می‌گشت. او در یک مورد اعلام کرد: «تمام صبح مشغول کار روی غلط‌گیری یکی از شعرهایم بودم و یک ویرگول را حذف کردم. بعدازظهر دوباره آن را سر جایش گذاشتم.» او یک بار گدایی را که به او گفته بود کاری برای انجام دادن و نانی برای خوردن ندارد، سرزنش کرد: «کار! چرا باید بخواهی کار کنی؟ و نان! چرا باید نان بخوری؟» (اگر بخواهیم منصف باشیم، باید بدانیم که وایلد در پایان این سخنرانی تند به آن مرد بی‌چیز کمی پول خرد هم داد.)

به نظر می‌رسید تا زمانی که او یکی از جذاب‌ترین هم‌میزبان‌های شام در جهان باقی مانده بود کسی هم از تنبلی وایلد ناراحت نبود. او این عجیب‌وغریب بودن را به طور «حقیقی» به ارث برده بود، به عنوان پسر یک خانم شاعر ملی‌گرای ایرلندی کمی دیوانه و همسرش ویلیام (William)، که جراح ماهر چشم و گوش بود (آنقدر ماهر که نوعی برش جراحی به نام او هنوز هم انجام می‌شود). با این حال، خارج از اتاق عمل، نام فامیل وایلد همواره درگیر جنجال بود. یکی از بیماران پدرش علیه او شکایت کرد و او را متهم کرد که وقتی تحت بیهوشی بوده، به او تجاوز کرده است. پدر وایلد این پرونده را باخت و این نشانه بدی برای آینده اسکار جوان در موارد مربوط به دادگاه بود.

البته باید گفت که وایلد در مدرسه همیشه یک کمی متفاوت از بقیه بود. او از همه ورزش‌های «مردانه» پرهیز می کرد و در عوض استعداد خود را در دکوراسیون داخلی پرورش می داد و اتاقش در کالج را با پر طاووس، سوسن (گل مورد علاقه‌اش) و ظرف هایی از جنس چینی‌آبی (blue china) تزئین می کرد. او ممکن است یکی از اولین قربانیان برجسته چیزی باشد که امروز آن را «حمله به همجنس‌گرایان» می‌نامیم. افسانه ای هست که میگوید هم‌دانشگاهی‌هایش به خاطر رفتار «عجیب» که ممکن بوده شامل فعالیت همجنس‌گرایانه باشد اتاق خواب وایلد را ویران کردند و او را در رودخانه چروئل (Cherwell) غوطه‌ور ساختند. با این حال، مشخص نیست که او در آن زمان هویت جنسی‌اش را چگونه درک می‌کرد. در سال ۱۸۸۴ با کونستانس لوید (Constance Lloyd) ازدواج کرد، اما مدت زمان نامتعارفی را قبل از روز عروسی صرف کار روی طراحی لباس عروسش نمود، در واقع نشانه‌ای از اینکه ازدواجشان چقدر غیرمتعارف خواهد بود. کمی پس از ملاقات با معشوق مذکر طولانی‌مدتش، رابرت «رابی» راس (Robert “Robbie” Ross) در سال ۱۸۸۶، وایلد به کونستانس اطلاع داد که دیگر نمی‌تواند با او رابطه جنسی داشته باشد، آن هم از ترس اینکه بیماری سیفلیس خودش را به او منتقل کند.

بی‌تردید، زمانی که او در دهه ۱۸۹۰ شروع به تولید نمایشنامه‌هایی کرد که شهرتش را پایه ریزی نمودند، با معیارهای آن زمان، [حقیقت وجودی او] به طور کامل «آشکار» بود (۱) . برای تفریح، به ارتباط با «پسران اجاره‌ای» طبقه کارگر علاقه داشت، در ملاقات‌هایی که آن را به «ضیافت با پلنگ‌ها» تشبیه می‌کرد. اما او چندین رابطه بلندمدت نیز تشکیل داد. سرنوشت ساز ترین‌آنها با لرد آلفرد داگلاس (Lord Alfred Douglas)، پسر مارکیز کوینزبِری (Marquess of Queensbury) که شهرتش از قوانین بوکس ناشی می شود بود. کوینزبِری، که یک همجنس‌گراستیز شدید بود (حتی قبل از اینکه چنین کلمه‌ای وجود داشته باشد)، وقتی از رابطه وایلد با پسر بیست و دو ساله‌اش باخبر شد، از خشم منفجر گردید. او تهدید کرد که در شب افتتاحیه نمایش «اهمیت ارنست بودن» (The Importance of Being Earnest) به سمت وایلد شلغم گندیده پرتاب کند و کارت ویزیت بی‌ادبانه‌ای گذاشت که این نمایشنامه‌نویس را به عنوان «همجنس‌باز» معرفی می‌کرد.

تحریک شده توسط لرد آلفرد، وایلد علیه کوینزبِری به اتهام افترا شکایت کرد. او دادگاه را باخت و اوضاع فقط بدتر شد. کوینزبِری متقابلاً شکایت کرد و وایلد را به «بی‌عفتی شدید» متهم نمود. یک کارآگاه خصوصی شواهدی از رفتار همجنس‌گرایانه وایلد را کشف کرد و نوشته‌ها و نامه‌های شخصی نویسنده به عنوان مدرک علیه او استفاده گردید. او گناهکار شناخته شد و به دو سال کار سخت در زندان ریدینگ (Reading Jail) محکوم گردید. (در حالی که در باران منتظر انتقال به زندان بود، طعنه زد: «اگر این روشی است که ملکه ویکتوریا با زندانیانش رفتار می‌کند، پس شایسته داشتن هیچ زندانی‌ای نیست.») این رسوایی به حرفه نویسندگی وایلد پایان داد و او را در محافل پُرمدعای اجتماعی که روزگاری به راحتی در آنها رفت و آمد داشت، به فردی غیرقابل قبول تبدیل کرد.

تجربه زندان، وایلد را از نظر روحی و جسمی به مردی شکسته تبدیل کرد. بی پول، به فرانسه مهاجرت کرد، نام مستعار سِباستیان ملماث (Sebastian Melmoth) را برگزید و از سخاوت دوستانش به زندگی خود ادامه داد.

از قضا، وفاداری او به فراغت ممکن است در مرگش نقش داشته باشد. در زندان ریدینگ، پس از اینکه التماس کرده بود اجازه داشته باشد بخوابد، از تختخواب زندان بیرون کشیده شد و مجبور به حضور در مراسم نماز کلیسا گردید، که در آنجا زمین خورد و جمجمه‌اش ترک برداشت. پس از آزادی‌اش، تحت عمل جراحی برای تسکین درد مزمن ناشی از آن قرار گرفت. پزشک عمل ماستوئیدکتومی (mastoidectomy) (۲) را به روشی که پدر وایلد پایه‌گذاری کرده بود، با استفاده از «برش وایلد» مشهور انجام داد. با این حال، چیزی اشتباه پیش رفت و وایلد به یک مورد کشنده مننژیت مغزی مبتلا شد. پس از بیان آخرین نکته طنزآمیزش در مورد کاغذ دیواری زشت اتاق هتلش — «یکی از ما دو تا باید برود» — در ۳۰ نوامبر ۱۹۰۰ در اقامتگاهش در پاریس درگذشت.

می‌خوام تو رو بپوشونم با عشقم

اسکار وایلد و ارنست همینگوی چه چیز مشترکی دارند؟ چیز زیادی نیست، فراتر از سابقه مشترک پوشیدن لباس جنس مخالف، البته. هر دو مرد بخش زیادی از کودکی‌شان را به دستور مادرانشان لباس دخترانه پوشیدند. مادر وایلد، لیدی جین وایلد، شاعری نامتعارف بود که دوست داشت خود را با لباس‌های عجیب و غریب بپوشاند، که هر کدام با کلاه‌خودی جواهرنشان و پر (feather) آراسته شده بود. ظاهراً به شدت مشتاق یک همنشین برای لباس پوشیدن بود، احساس می‌کرد با به دنیا نیاوردن یک دختر، چیزی را از دست داده است. برای جبران، به سادگی تظاهر می‌کرد که اسکار کوچک یک دختر است، او را پشت یک سری از دامن‌های پرچین ویکتوریایی پنهان می‌کرد. اما قبل از اینکه عجولانه نتیجه‌گیری کنید، هیچ ارتباطی بین چنین رفتاری و همجنس‌گرایی وجود ندارد — اگرچه این موضوع می‌تواند بسیاری از ژست‌های مردانه‌ی همینگوی را توضیح دهد (۳). ببخشید! کسی سخنی در باره «جبران افراطی» گفت؟

عروس دراکولا

وایلد برای به دست آوردن دست «فلورانس بالکامب» (Florence Balcombe) ، یعنی نخستین نامزدش و دختر زیبای یک سرهنگ، با رقابت سختی روبرو بود. «برام استوکر»، (Bram Stoker) نویسنده کتاب دراکولا، مهمان همیشگی خانه والدین وایلد و از اعضای ثابت سالن ادبی لیدی وایلد بود. در سال ۱۸۷۸، او وایلد را برای ازدواج با فلورانس شکست داد. ظاهراً فلورانس تصمیم گرفت که ازدواجی بی‌عشق با یک مرد همجنس‌گرای آشکار، جذابیت کمتری دارد تا اینکه بقیه عمرش را کنار برجسته‌ترین متخصص خون‌آشام های جهان بخوابد.

دندان خودش را نشان می‌دهد

وایلد ممکن است یک بذله‌گوی افسانه‌ای بوده باشد، اما خوش‌قیافه‌ترین مرد جهان نبود. منفورترین ویژگی او، دندان‌های سیاه و متعفنش بود که عارضه جانبی درمان جیوه‌ای محسوب می‌شد که علت آن نیز تسکین علائم سیفلیسی بود که در اواخر نوجوانی به آن مبتلا شده بود. در سراسر بزرگسالی، هنگامی که درگیر گفتگویی صمیمانه بود، همیشه با یک دست دهانش را می‌پوشاند، مبادا که دندان‌های پوسیده‌اش همصحبتش را منزجر کند.

وایلد در غرب

شاید «اسکار وایلد» و «کابوی» به هم نیایند - مگر اینکه برای یک نسخه جدید از گروه «ویلیج پپل» (Village People) در حال انتخاب بازیگر باشید. اما این مرد ایرلندی رنگارنگ، در طول تور یکساله سخنرانی‌اش در غرب آمریکا در سال‌های ۱۸۸۱-۱۸۸۲، به طور فوق‌العاده‌ای ارتباط برقرار کرد. درحالی که کتی مخملی و سرآستین‌های توری به تن داشت، در شهرهایی مانند لیدویل و کلرادو (Leadville, Colorado)، در برابر مخاطبان پرشمار و قدردان حاضر شد، جایی که اعلام کرد معدنچیان محلی «در مقایسه با افرادی که در شهرهای بزرگتر شرق [کشور] ملاقات کرده‌ام، مودب و فرهیخته هستند.» او همچنین با طعنه زدن گفت که تابلویی در یک سالن دیده که روی آن نوشته شده بود: «لطفاً به پیانیست شلیک نکنید. او دارد بهترین کارش را می‌کند.» نمایانگر «تنها روش منطقی نقد هنری است که تا به حال دیده‌ام.»

رفتن به جنوب

هنگام سفر در ایالات متحده، وایلد بیش از هر کسی می‌خواست با یک مرد ملاقات کند. نه، منظور «والت ویتمن» (Walt Whitman) نبود، اگرچه آن دو ملاقات کرده و بوسه‌ای رد و بدل نمودند. آن مرد در واقع «جفرسون دیویس» (Jefferson Davis)، رئیس جمهور پیشین ایالات مؤتلفه (Confederacy) (۴) بود. وایلد بالاخره در ۲۷ ژوئن ۱۸۸۲ فرصتش را پیدا کرد، وقتی در مسیرش به مونتگومری (Montgomery)، آلاباما برای ایراد سخنرانی‌ای با موضوع «هنر تزئینی» در سالن اپرای محلی، از بیووار (Beauvoir)، میسیسیپی دیدن کرد. این دو که به ظاهر با هم جور نبودند، نقاط مشترک زیادی پیدا کردند. وایلد به شباهت‌های بین جنوب آمریکا و زادگاهش ایرلند اشاره کرد: هر دو برای کسب خودمختاری جنگیده بودند و هر دو شکست خورده بودند. او سپس اعلام کرد که «اصولی که جفرسون دیویس و جنوب به خاطر آنها به جنگ رفتند، نمی‌توانند شکست بخورند.»

اما در مورد سخنرانی، مشخص شد که تا حدی مأیوس کننده بود. روزنامه «سلما تایمز» (Selma Times) در مقاله‌ای پیش از رویداد اعلام کرد: «جمعیت عظیمی از افراد به شدت کنجکاو از او استقبال خواهند کرد.» روزنامه «مونتگومری آدورتیزر» (The Montgomery Advertiser) نیز مشتاق بود بشنود که این بذله‌گوی مشهور چه چیزی برای ارائه دارد. «هیچ بانویی نیست که در مورد آقای وایلد چیزی شنیده باشد و اکنون مشتاق دیدن و شنیدن او نباشد. و گفته می‌شود که او عاشق جنس لطیف است.» اما اظهار نظرهای وایلد در مورد زیبایی‌شناسی، که با لهجه‌ای عجیب و غریب بیان می‌شد، برای مخاطبان جنوبی به هدر رفت. روزنامه آدورتیزر پس از آن جمع‌بندی کرد: «سخنرانی از آن نوع خاص بود که باید شنیده می‌شد تا قدردانی شود، و البته خلاصه یا حتی طرح کوتاهی از آن ارائه نخواهد شد.»

دوریان خاکستری می‌شود

بسیاری از محققان رمان «تصویر دوریان گری» اثر وایلد را که درباره یک شیک‌پوش هرزه‌ای است که با ابزار فراطبیعی روند پیری را به چالش می‌کشد نیمه‌خودزندگینامه‌ای (semiautobiographic) خود او می‌دانند. وایلد قطعاً تلاش زیادی برای پنهان کردن موهای خاکستریش می‌کرد. در واقع، رنگ‌هایی که برای رنگ کردن گیسوان بلندش استفاده می‌کرد، باعث یک بیماری شدید پوستی شد که در دهه آخر عمرش باعث خارش دیوانه‌وار صورت، بازوها، سینه و کمرش می‌شد.

تمام انگلستان پشت سرمن است

در مراحل اولیه محاکمه بی‌عفتیش، وایلد هنوز مطمئن بود که پیروز خواهد شد. روزی در «پیکادیلی سیرکوس» (Piccadilly Circus) (۵) به یکی از دوستان قدیمی برخورد که به نظر می‌رسید در برخورد با این موضوع دست‌پاچه است. وایلد به او دلداری داد. پرسید: «در مورد پرونده من شنیده‌ای؟ نگران نباش. همه چیز خوب است. طبقه کارگر حامی من هستند... تا [آخرین] پسر. (۶)»

مردی بازپروری شده

پس از آزادی از زندان، وایلد یک بار دیگر تلاش کرد تا «شرافت» خود را به عموم مردم بریتانیا ثابت کند. او و دوستش، «ارنست داؤسون» (Ernest Dowson) که یک شاعر بود، از یک فاحشه‌خانه در فرانسه بازدید کردند. با جمع کردن پول‌هایشان، فقط پول کافی برای این که یکی از آنان از خدمات استفاده کند، داشتند. داؤسون وایلد را تشویق کرد که امتحان کند، و اصرار داشت که شهرت او نجات می‌یابد اگر به سلیقه‌ای «سالم‌تر» - یعنی دگرجنس‌گرایانه - روی آورد. خبر این بازدید پخش شد و به زودی جمعیتی دور آن خانه بدنام جمع شدند. وقتی وایلد بیرون آمد، به داؤسون گزارش داد: «اولین بار در این ده سال، و آخرین بار خواهد بود. مثل گوشت گوسفند سرد بود.» سپس خطاب به جمعیت گفت: «اما این را در انگلستان نقل کنید، چون کاملاً شخصیت مرا بازسازی خواهد کرد!»

ورود اعضا آزاد است

خشم عمومی نسبت به «انحراف» ادعایی (alleged perversity) وایلد، تا مدتها پس از مرگش ادامه یافت. در سال ۱۹۱۲، بنای یادبودی که او را به صورت یک ابوالهول پرنده به تصویر می‌کشید، روی قبرش در گورستان معروف پر لاشز (Père Lachaise) پاریس نصب شد. اما آلت تناسلی عظیم این مجسمه ظاهراً باعث رسوایی یک بازدیدکننده ناشناس گورستان گردید که با چکشی به آن حمله کرد و آن را شکست. (متولیان گورستان بعداً این عضو شکننده را بازیابی کرده و از آن به عنوان وزنه کاغذ (paperweight) استفاده کردند.) این ابوالهول تا سال ۲۰۰۰ بدون جنسیت باقی ماند، تا اینکه لئون جانسون (Leon Johnson)، هنرمند چندرسانه‌ای، یک آلت تناسلی پروتزی از جنس نقره خالص سفارش داد و آن را در طی مراسمی چهل دقیقه‌ای به لگن خردشده وایلد چسباند، مراسمی که بسیار به جا، «یادآوری وایلد» نام گرفته بود.

در عمق

در اوایل کارش، بازیگر جانی دپ (Johnny Depp) شبی را در اتاق هتل پاریسی که وایلد در آن درگذشته بود، خوابید. این ستاره جذاب هالیوود گزارش داد: «اسکار را ندیدم»، هرچند اعتراف کرد که «کمی دچار کج خیالی شده بودم که مبادا روحش ساعت ۴ صبح به من تعرض کند». بی‌شک روح وایلد در پاسخ می‌گفت: «حیف شد، چون تو دقیقاً سلیقه من هستی».

قطعاً اسکار وایلد یک نامزد عادی نبود. در هفته‌های منتهی به ازدواجش، او بر روی کوچکترین جزئیات لباس عروس خود وسواس داشت.

قسمت‌های قبلی:
اونوره دو بالزاک
ویلیام شکسپیر
لرد بایرون
ادگار آلن پو
چارلز دیکنز
خواهران برونته
هنری دیوید ثورو
والت ویتمن
لئو تولستوی
امیلی دیکینسون
لوییس کارول
لوئیزا می الکات
مارک توِین

————————————
زیرنویس‌های مترجم:

۱: نویسنده با این عبارت می‌گوید که وایلد در آن دوره‌ی تاریخی تا حد امکان ممکن و قابل تصور، درباره همجنس‌گرایی خود آشکار و بی‌پرده عمل می‌کرد. این به معنای آن نیست که او به شکلی امروزی و آزاد «آشکار» بود، بلکه در چارچوب اجتماعی محدود و اغلب خصمانه ویکتوریایی، سبک زندگی، روابط و رفتار او به وضوح حاکی از این موضوع بود و برای همعصرانش کاملاً قابل تشخیص. جمله تأکید می‌کند که وایلد، علیرغم زندگی در یک جامعه‌ی به شدت محافظه‌کار و همجنس‌گراستیز، هرگز سعی نکرد هویت واقعی خود را پنهان کند. او با اعتماد به نفس و آشکارا در اجتماع ظاهر می‌شد، با مردان دیگر رابطه داشت و این موضوع بخشی از شخصیت عمومی او بود. این آشکارگی در نهایت بود که دشمن قدرتمندی مانند مارکیز کوئینزبری (پدر لرد آلفرد داگلاس) را برانگیخت و به دادگاه و زندان او انجامید.
۲: ماستوئیدکتومی چیست؟ این عمل، یک جراحی برای برداشتن بخشی از استخوان ماستوئید در پشت گوش است. این استخوان به طور طبیعی حاوی حفره‌های هوایی است که اگر عفونت گوش میانی درمان نشود، می‌تواند به آن نفوذ کند و باعث عفونت شدید و تجمع چرک (آبسه) در استخوان شود. هدف از این جراحی در زمان وایلد، معمولاً تخلیه این عفونت و جلوگیری از گسترش آن بود. پدر اسکار وایلد، سر ویلیام وایلد، یک جراح بسیار مشهور و متخصص در بیماری‌های گوش در ایرلند بود. او یک تکنیک جراحی خاص برای این عمل ابداع کرده بود که به «برش وایلد» (Wilde incision) معروف شد. بنابراین، تلاش برای نجات پسر با استفاده از تکنیک پدر، جنبه‌ای از طنز تلخ سرنوشت را دارد. در مورد وایلد، این عمل با عوارضی روبرو شد (احتمالاً عفونت پس از عمل) که در نهایت منجر به مننژیت مغزی کشنده شد. بنابراین، این جراحی که قرار بود درد مزمن ناشی از آسیب قدیمی جمجمه او را درمان کند، به طور مستقیم به مرگش منجر گردید.
۳: مادراسکار وایلد لیدی جین وایلد، زنی شاعر و عجیب‌غریب بود که علاقه شدیدی به لباس‌های نامتعارف و کلاه‌های پر از پر و جواهر داشت. او از اینکه دختری نداشت تا با او هم‌پوشی کند، احساس محرومیت می‌کرد و بنابراین، پسرش اسکار را مانند یک دختر لباس می‌پوشاند و در لباس‌های ویکتوریایی پر از تزئینات و چین‌ودار پنهان می‌کرد. در مورد ارنست همینگوی اگرچه در این پاراگراف جزئیاتی داده نشده است، اما اشاره می‌کند که مادر همینگوی نیز او را وادار به پوشیدن لباس‌های دخترانه می‌کرد. این یک واقعیت تاریخی شناخته‌شده است. مادر همینگوی، گریس، تا سن دو سالگی او را با لباس‌های دخترانه می‌پوشاند و حتی با برادرش که یک سال بزرگتر بود، به عنوان «دوقلوهای دختر» از آنان عکس می‌گرفت. کنایه اینجاست: نویسنده با طرح پرسش طعنه‌آمیز «آیا کسی گفت جبران افراطی؟» به این ایده می‌پردازد که شاید شخصیت بسیار خشن، ماجراجو و به شدت «مردانه» (مچویی) همینگوی در بزرگسالی، یک واکنش افراطی و دفاعی به خاطرات شرم‌آور پوشیدن لباس زنانه در کودکی بوده است. او آنقدر در نمایش مردانگی اغراق می‌کرد تا هر گونه شائبه‌ی “زنندگی” را در خود بزداید.
۴: جفرسون دیویس از ۱۸۶۱ تا ۱۸۶۵ میلادی به عنوان رئیس جمهور ایالات مؤتلفه آمریکا (Confederate States of America)  خدمت کرد. این حکومت توسط یازده ایالت بردهدار جنوبی تشکیل شد که از ایالات متحده جدا شده بودند تا نظام بردهداری را حفظ کنند. کنفدراسیون در جنگ داخلی آمریکا (۱۸۶۵-۱۸۶۱) با ایالات متحده (اتحادیه) جنگید. انگیزه اصلی تاسیس کنفدراسیون، حفظ نهاد بردهداری و حقوق ایالت‌ها در برابر حکومت فدرال بود. - کنفدراسیون در نهایت شکست خورد و بردهداری در آمریکا ملغی شد.
۵: پیکادلی سیرکوس (Piccadilly Circus) یکی از میدان‌های معروف و شلوغ لندن است که در مرکز شهر و در تقاطع چند خیابان مهم قرار دارد. این مکان به مجسمه‌ی مشهور «فرشته‌ی صلح» و در واقع تندیسی از الهه عشق یا اروس و تابلوهای نئون بزرگش شناخته می‌شود و همیشه محل تجمع مردم و یک نقطه‌ی دیدنی و توریستی مهم است.
۶: وایلد با گفتن «طبقه کارگر حامی من هستند... تا آخرین پسرشان» ادعا می‌کند که پشتیبانی مردمی، به ویژه از سوی قشر زحمتکش جامعه را دارد.



نوشیدنی‌هایی که آمریکا را ساختند
جمعه ۲۳ آبان ۱۴۰۴ - Friday 14 November 2025
iran-emrooz.net | Thu, 13.11.2025, 14:08

فصل دیگری از کتاب «تاریخ جهان با شش پیاله»

نوشیدنی‌هایی که آمریکا را ساختند


نیوانگلند (New England) از ملاس ارزان جزایر فرانسوی، رامی (rum) ساخت که منبع اصلی ثروت آن بود، رامی که با آن برده‌ها را برای مریلند (Maryland) و کارولینا (Carolina) می‌خرید و بدهی‌هایش به تجار انگلیسی را پرداخت می‌کرد.
وودرو ویلسون (Woodrow Wilson)، رئیس‌جمهور آمریکا (۱۹۲۴-۱۸۵۶)

نوشیدنی محبوب آمریکا

طرح انگلستان برای تأسیس مستعمرات در آمریکای شمالی، که از اواخر قرن شانزدهم آغاز شد، بر پایه یک اشتباه بود. تصور رایج این بود که منطقه‌ای از قاره آمریکای شمالی که انگلستان ادعای مالکیت آن را داشت – سرزمین‌های بین ۳۴ تا ۳۸ درجه شمالی، که به افتخار ملکه الیزابت اول (Queen Elizabeth I)، ملکه باکره (virgin)، ویرجینیا (Virginia) نامیده شده بود – آب‌وهوایی مشابه منطقه مدیترانه‌ای اروپا خواهد داشت، زیرا در عرض‌های جغرافیایی مشابهی قرار گرفته بود. در نتیجه، انگلیسی‌ها امیدوار بودند که مستعمرات آمریکا، پس از تأسیس، بتوانند کالاهای مدیترانه‌ای مانند زیتون و میوه را تأمین کنند و وابستگی انگلستان به واردات از اروپای قاره‌ای را کاهش دهند. یک طرح تبلیغاتی ادعا می‌کرد که مستعمرات «شراب، میوه و نمک فرانسه و اسپانیا... ابریشم ایران و ایتالیا» را تأمین خواهند کرد. به همین ترتیب، چوب فراوان نیاز به واردات چوب از اسکاندیناوی را از بین می‌برد. مهاجران و حامیان آنها در لندن همچنین امیدوار بودند که فلزات گران‌بها، کانی‌ها و جواهرات پیدا کنند. به طور خلاصه، انتظار می‌رفت آمریکا سرزمینی پرنعمت باشد که به سرعت سودآور شود.

اما واقعیت بسیار متفاوت بود. آب‌وهوای سخت‌تر از حد انتظار آمریکای شمالی به این معنی بود که محصولات مدیترانه‌ای و سایر واردات مانند نیشکر و موز رشد نمی‌کنند. همچنین هیچ فلز گران‌بها، کانی یا جواهری یافت نشد و تلاش‌ها برای تولید ابریشم نیز شکست خورد. در دهه‌های پس از تأسیس اولین مستعمره دائمی انگلیسی در سال ۱۶۰۷، مهاجران با مشکلات غیرمنتظره‌ای روبرو شدند در حالی که برای امرار معاش از زمین تلاش می‌کردند. آنها مجبور بودند با بیماری، کمبود غذا، درگیری‌های داخلی و نبردهای مداوم با سرخپوستان محلی، که زمین‌هایشان را تصاحب کرده بودند، مقابله کنند.

در میان چنین سختی‌هایی، تأمین منبع قابل اعتماد الکل اهمیت زیادی پیدا کرد. هنگامی که دو تا از سه کشتی که اولین مهاجران دائمی را در سال ۱۶۰۷ به ویرجینیا آورده بودند، به سمت انگلستان بازگشتند، توماس استادلی (Thomas Studly)، یکی از ساکنان مستعمره جدید جیمزتاون (Jamestown)، شکایت کرد که «نه میخانه‌ای، نه آبجوفروشی‌ای و نه جایی برای تسکین باقی نمانده است.» اولین کشتی تأمین‌کننده که در آن زمستان رسید، مقداری آبجو آورد، اگرچه بیشتر آن توسط خدمه نوشیده شده بود. محموله‌های بعدی اغلب زیر استاندارد بودند یا در طول سفر فاسد شده بودند. در سال ۱۶۱۳، یک ناظر اسپانیایی گزارش داد که ۳۰۰ مهاجر چیزی جز آب برای نوشیدن ندارند، «که برخلاف طبیعت انگلیسی‌هاست – به همین دلیل همه آنها آرزو می‌کنند برگردند و اگر آزاد بودند این کار را می‌کردند.» تا سال ۱۶۲۰ وضعیت تغییر چندانی نکرده بود: جمعیت به سه هزار نفر افزایش یافته بود، اما همانطور که یک ناظر خاطرنشان کرد، «بزرگترین کمبودی که از آن شکایت دارند نوشیدنی خوب (good drink) است» – به عبارت دیگر، چیزی غیر از آب.

در همان سال، کمبود آبجو محل استقرار دومین مستعمره انگلیسی را تعیین کرد که توسط جدایی‌طلبان پاکدین (Puritan separatists) معروف به کشیشان زائر (Pilgrims) تأسیس شد. کشتی می‌فلاور در سال ۱۶۲۰ با هدف رسیدن به رودخانه هادسون (Hudson River) حرکت کرد، اما بیشتر به سمت شمال در کیپ کاد (Cape Cod) پهلو گرفت. آب‌وهوای بد مانع از حرکت کشتی به سمت جنوب شد، بنابراین کاپیتان کشتی مسافران را در ساحل رها کرد. ویلیام برادفورد (William Bradford)، رهبر پیلیگریم‌ها که بعدها فرماندار مستعمره شد، در خاطرات خود نوشت: «اکنون نمی‌توانستیم زمان بیشتری را برای جستجو یا بررسی اختصاص دهیم، زیرا ذخایر غذایی ما به شدت کاهش یافته بود، به ویژه آبجویمان.» ملوانان مشتاق بودند ذخایر کافی آبجو برای سفر بازگشت را تضمین کنند، زیرا در آن زمان به اشتباه اعتقاد داشتند که نوشیدن آبجو در سفرهای دریایی از ابتلا به اسکوربوت جلوگیری می‌کند. کشیشان زائر (پیلیگریم‌ها)، مانند مهاجران ویرجینیا، مجبور شدند به آب متوسل شوند. «تصور می‌شود که هیچ آبی در جهان بهتر از این وجود ندارد، اما من جرات نمی‌کنم آن را بر آبجوی خوب ترجیح دهم، همانطور که برخی انجام داده‌اند،» یک مهاجر به نام ویلیام وود (William Wood)  خاطرنشان کرد، «اما هر کسی آن را بر آبجوی بد ترجیح خواهد داد.» هنگامی که سومین مستعمره انگلیسی در ماساچوست (Massachusetts) تأسیس شد، مهاجران مطمئن شدند که مقدار زیادی آبجو با خود آورده‌اند. در سال ۱۶۲۸، کشتی آربلا (Arbella) که رهبر مهاجران پیوریتن، جان وینتروپ (John Winthrop)، را حمل می‌کرد، در میان تدارکات خود «۴۲ تن آبجو» یا حدود ده هزار گالن داشت.

به دلیل آب‌وهوای سخت، کشت غلات اروپایی که می‌توانست برای ساخت آبجو استفاده شود، بسیار دشوار بود. به جای تکیه بر آبجوی وارداتی از انگلستان، مهاجران سعی کردند آبجوی خود را از ذرت، نوک صنوبر (spruce tips)، شاخه‌های کوچک، شیره افرا، کدو تنبل و پوست سیب بسازند. یک ترانه معاصر گواهی بر ابتکار این آبجوسازان است: «آه، ما می‌توانیم از کدو تنبل، زردک و تراشه‌های درخت گردو مشروبی بسازیم که لب‌هایمان را شیرین کند.» تولید شراب نیز گزینه‌ای نبود، برخلاف مستعمره‌نشینان اسپانیایی و پرتغالی در جنوب. مهاجران سعی کردند تاک‌های اروپایی را معرفی کنند، اما تلاش‌های آنها به دلیل آب‌وهوا، بیماری و کمبود تجربه در تولید شراب – زیرا آنها از شمال اروپا بودند – شکست خورد. آنها سعی کردند به جای آن از انگورهای محلی شراب تهیه کنند، اما نتیجه مشمئزکننده بود. در نهایت، مهاجران ویرجینیا تصمیم گرفتند بر کشت تجاری تنباکو تمرکز کنند و جو مالت (برای ساخت آبجو) را به همراه شراب و براندی از اروپا وارد کنند.

با این حال، همه چیز در نیمه دوم قرن هفدهم تغییر کرد، زمانی که رام در دسترس قرار گرفت. رام بسیار ارزان‌تر از براندی بود، زیرا از ملاس باقیمانده به جای شراب گران‌قیمت ساخته می‌شد و نیازی نبود از اقیانوس اطلس حمل شود. علاوه بر ارزان‌تر بودن، رام قوی‌تر نیز بود. رام به سرعت به نوشیدنی مورد علاقه مهاجران آمریکای شمالی تبدیل شد. این نوشیدنی سختی‌ها را کاهش می‌داد، در زمستان‌های سخت به عنوان یک سیستم گرمایشی مایع عمل می‌کرد و وابستگی مهاجران به واردات از اروپا را به راحتی کاهش می‌داد. رام معمولاً توسط فقرا خالص نوشیده می‌شد و توسط ثروتمندان به صورت پانچ – مخلوطی از مشروبات، شکر، آب، آب لیمو و ادویه‌جات که در کاسه‌ای تزیین‌شده سرو می‌شد – مصرف می‌شد. (این نوشیدنی، مانند گروگ خام نیروی دریایی، پیشگام کوکتل مدرن بود.)

مهاجران از رام در هنگام تنظیم قرارداد، فروش مزرعه، امضای سند، خرید کالا یا حل و فصل دعوا استفاده می‌کردند. بر اساس یک رسم رایج، هر کس که پیش از امضای قرارداد از آن انصراف می‌داد، می‌بایست نیم بشکه آبجو یا یک گالن رام به عنوان غرامت پرداخت کند. با این حال، همه از ظهور این نوشیدنی جدید، ارزان و قوی استقبال نکردند. وزیر بوستون، اینکریز ماثر (Increase Mather)، در سال ۱۶۸۶ چنین اظهار تاسف کرد: «افسوس که در سال‌های اخیر نوشیدنی‌ای به نام رام در میان ما رواج یافته است. افراد فقیر و شرور می‌توانند با یک یا دو پنی خود را مست کنند.»

از اواخر قرن هفدهم، رام به پایه‌ای برای صنعتی پررونق تبدیل شد، زیرا بازرگانان نیوانگلند – عمدتاً در سیلم، نیوپورت، مدفورد و بوستون (Salem, Newport, Medford, and Boston) – شروع به واردات ملاس خام به جای رام کردند و خود عمل تقطیر را انجام دادند. رام حاصل شده به خوبی رام جزایر هند غربی (West Indies) تلقی نمی‌شد، اما حتی ارزان‌تر بود، و این همان چیزی بود که برای بیشتر مصرف‌کنندگان اهمیت داشت. رام به سودآورترین کالای تولیدی در نیوانگلند تبدیل شد. به گفته یک ناظر معاصر: «مقدار مشروبی که آن‌ها در بوستون از ملاس وارداتی تقطیر می‌کنند به اندازه ارزانی آن شگفت‌انگیز است، که کمتر از دو شیلینگ برای هر گالن است؛ اما آن‌ها بیشتر به خاطر مقدار و ارزانی شهرت دارند تا کیفیت رامشان.» رام آنقدر ارزان شد که در برخی موارد دستمزد یک روز کارگر می‌توانست او را برای یک هفته مست کند.

از رام تا انقلاب

علاوه بر فروش رام برای مصرف محلی، تقطیرکنندگان نیوانگلند بازاری آماده در میان تاجران برده یافتند، که رام برای آن‌ها به شکل ارز ترجیحی و برتر نوشابه الکلی برای خرید برده در سواحل غربی آفریقا تبدیل شده بود. تقطیرکنندگان در نیوپورت (Newport) حتی رامی با درصد الکل بالاتر مخصوص استفاده به عنوان ارز در تجارت برده تولید می‌کردند. از آنجا که الکل بیشتری در حجم معینی جای می‌گرفت، شکلی متمرکزتر از ثروت ارائه می‌داد. با این حال، این تجارت پررونق رام مورد پسند کشاورزان جزایر شکر بریتانیا یا حامیان آن‌ها در لندن نبود، زیرا تقطیرکنندگان نیوانگلند ملاس خود را از جزایر شکر فرانسه وارد می‌کردند. از آنجا که فرانسه تولید رام در مستعمرات خود را به منظور حمایت از صنعت تولید برندی داخلی (domestic brandy) ممنوع کرده بود، تولیدکنندگان شکر فرانسه خوشحال بودند که ملاس خود را به قیمت کم به تقطیرکنندگان نیوانگلند بفروشند. در همان زمان، تولیدکنندگان شکر بریتانیا در بازار اروپا در حال باخت به فرانسوی‌ها بودند. استفاده تقطیرکنندگان نیوانگلند از ملاس فرانسوی نمک به زخم آن‌ها پاشید. تولیدکنندگان بریتانیایی خواستار مداخله دولت شدند و در سال ۱۷۳۳ قانون جدیدی به نام قانون ملاس در لندن تصویب شد.

این قانون مالیاتی تحمیل نمود که معادل بود با شش پنس برای هر گالن بر ملاس وارداتی به مستعمرات آمریکای شمالی از مستعمرات یا مزارع خارجی (به عبارت دیگر، فرانسوی). هدف این بود که تقطیرکنندگان نیوانگلند را تشویق به خرید ملاس از جزایر شکر بریتانیا کند، زیرا صادرات آن‌ها مشمول این مالیات نبود. اما جزایر بریتانیایی حتی نزدیک به مقدار کافی ملاس برای تامین صنعت رام نیوانگلند تولید نمی‌کردند؛ و به هر حال، تقطیرکنندگان ملاس فرانسوی را مرغوب‌تر می‌دانستند. اگر این قانون به شدت اجرا می‌شد، تقطیرکنندگان مجبور می‌شدند هم تولید را کاهش دهند و هم قیمت‌ها را افزایش دهند، و این به معنای پایان ناگهانی رونق نیوانگلند با حذف پایه اصلی اقتصادش بود، زیرا رام در آن زمان ۸۰ درصد صادرات را تشکیل می‌داد. همچنین مستعمره نشینان آمریکای شمالی را از نوشیدنی محبوبشان محروم می‌کرد؛ در این زمان، میزان مصرف رام به حدود چهار گالن آمریکایی [حدود ۱۵ لیتر.م] در سال برای هر مرد، زن و کودک در مستعمرات رسیده بود.

بنابراین تقطیرکنندگان تقریباً به طور کامل این قانون را نادیده گرفتند، ملاس را از جزایر فرانسه قاچاق می‌کردند، و در صورت لزوم به مامورانی که قرار بود مالیات را جمع‌آوری کنند رشوه می‌دادند، اگرچه بیشتر آن‌ها چشم‌پوشی می‌کردند. ماموران گمرک در انگلستان منصوب می‌شدند، و بیشتر آن‌ها در آنجا می‌ماندند، حقوق خود را دریافت می‌کردند و به فرد دیگری برای انجام وظایفشان در خارج از کشور پرداخت می‌کردند. در نتیجه، این کارمندان جزء (junior functionaries) همدردی بیشتری با هم‌مستعمره‌ای‌های خود داشتند تا اربابانشان در لندن. در طی چند سال پس از تصویب قانون، اکثریت قریب به اتفاق رام تولید شده – بیش از پنج ششم، بر اساس برخی برآوردها – هنوز هم از ملاس قاچاق ساخته می‌شد. در همان زمان، تعداد کارخانه‌های تقطیر رام در بوستون از هشت مورد در سال ۱۷۳۸ به شصت و سه مورد در سال ۱۷۵۰ افزایش یافت. رام به جریان خود ادامه داد و جایگاه خود را در تمام جنبه‌های زندگی مستعمراتی حفظ کرد. این نوشیدنی نقشی مهم در کمپین‌های انتخاباتی ایفا می‌کرد: وقتی جورج واشنگتن در سال ۱۷۵۸ برای انتخابات مجلس محلی قانون گذاری ویرجینیا، که اصطلاحاً به آن خانه بورگس‌ها (House of Burgesses) می گفتند، نامزد شد، تیم انتخاباتی‌اش ۲۸ گالن رام، ۵۰ گالن پانچ رام، ۳۴ گالن شراب، ۴۶ گالن آبجو و ۲ گالن شراب سیب‌ در منطقه‌ای با تنها ۳۹۱ رای‌دهنده توزیع کرد.

اگرچه قانون ملاس اجرا نشد، اما باعث نارضایتی گردید. تصویب این قانون از سوی دولت بریتانیا یک اشتباه فاحش بود. این قانون با قابل قبول کردن قاچاق از نظر اجتماعی، احترام به قوانین بریتانیا را به طور کلی تضعیف کرد و سابقه‌ای حیاتی ایجاد نمود: از آن پس، مستعمره نشینان احساس می‌کردند حق دارند سایر قوانینی را که مالیات‌هایی به ظاهر غیرمنطقی بر کالاهای ارسالی به و از مستعمرات وضع می‌کردند، زیر پا بگذارند. در نتیجه، نافرمانی گسترده از قانون ملاس گامی اولیه در مسیر استقلال آمریکا بود.

گام بعدی با تصویب قانون شکر در سال ۱۷۶۴، در پایان جنگ فرانسه و هند رخ داد، زمانی که سربازان بریتانیایی و مستعمره نشینان آمریکایی با هم برای شکست فرانسوی‌ها جنگیدند. (این درگیری بخش آمریکاییِ جنگِ گسترده‌تری میان فرانسه و بریتانیا بود که در اروپا، آمریکای شمالی و هند در حال انجام بود و به جرأت می‌توان گفت اولین جنگ واقعی جهانی بود.) پیروزی، سلطه بریتانیا بر قاره آمریکای شمالی را تضمین کرد، اما بدهی عمومی عظیمی برای بریتانیا باقی گذاشت. با این استدلال که جنگ عمدتاً به نفع مستعمره نشینان در آمریکا به انجام رسیده بود، دولت بریتانیا نتیجه گرفت که آن‌ها باید در پرداخت هزینه‌ها مشارکت کنند. علاوه بر این، بسیاری از مستعمره نشینان در طول جنگ به تجارت با دشمن، یعنی فرانسه، ادامه داده بودند. بنابراین دولت تصمیم گرفت قانون ملاس را تقویت و اجرا کند. مالیات شش پنس برای هر گالن ملاس به نصف کاهش یافت، اما دولت اقداماتی انجام داد تا اطمینان حاصل کند که این بار به طور کامل جمع‌آوری خواهد شد. دیگر به ماموران گمرک اجازه داده نمی‌شد در بریتانیا بمانند در حالی که دیگران به جای آن‌ها مالیات جمع‌آوری می‌کردند. از فرمانداران مستعمرات خواسته شد قوانین را به شدت اجرا و قاچاقچیان را دستگیر کنند، و به نیروی دریایی سلطنتی اختیار داده شد تا مالیات‌ها را در آب‌های آمریکا جمع‌آوری کند.

این قانون جدید با هدف صریح افزایش درآمدها، به جای صرفاً تنظیم تجارت، در آمریکا به شدت نامحبوب بود. تقطیرکنندگان رامِ نیوانگلند با سازماندهی تحریم واردات از بریتانیا، پیشتاز مخالفت با مقررات جدید شدند. بسیاری از آمریکایی‌ها، نه فقط کسانی که معیشتشان تحت تأثیر این قانون قرار گرفته بود، معتقد بودند پرداخت مالیات به پارلمان دوردستی که در آن نماینده‌ای ندارند ناعادلانه است. شعار «مالیات بدون نمایندگی هرگز» (no taxation without representation) به شعاری محبوب بدل شد. هواداران استقلال، معروف به «پسران آزادی» (Sons of Lib­erty)، شروع به بسیج افکار عمومی برای جدایی از بریتانیا کردند. این مبارزان اغلب در تقطیرخانه‌ها و میخانه‌ها گرد هم می‌آمدند. یکی از رهبران انقلابی، جان آدامز (John Adams)، در خاطرات خود نوشت که در سال ۱۷۶۶ در «اتاق حسابداری تقطیرخانه چِیس و اسپیکمن» در جلسه‌ای از پسران آزادی شرکت کرده که حاضرین در آن پانچ رام (rum punch) می‌نوشیدند، پیپ می‌کشیدند و پنیر و بیسکویت می‌خوردند.

پس از قانون شکر، مجموعه‌ای دیگر از قوانین نامحبوب از جمله قانون تمبر در ۱۷۶۵، قوانین تاونشند (Townshend Acts) در ۱۷۶۷ و قانون چای در ۱۷۷۳ تصویب شد. نتیجه این اقدامات، مهمانی چای بوستون (the Boston Tea Party) در ۱۷۷۳ بود که در آن سه محموله چای به نشانه اعتراض به قوانین مالیاتی جدید به آب‌های بندر بوستون ریخته شد. اما اگرچه چای به عنوان نوشیدنی مرتبط با آغاز انقلاب شناخته می‌شود، رام نیز در دهه‌های منتهی به جنگ انقلاب در ۱۷۷۵ نقشی به همان اندازه مهم ایفا کرد. به طرزی نمادین، در آستانه آغاز خصومت‌ها، هنگامی که پاول ریوره (Paul Revere) برای اخطار به جان هنکاک و ساموئل آدامز (John Hancock and Samuel Adams) درباره نزدیک شدن نیروهای بریتانیایی، سوارکاری معروف خود از بوستون (Boston) به لکسینگتون (Lexington) را انجام داد، در میخانه‌ای در مدفورد متعلق به اسحاق هال، کاپیتان شبه‌نظامیان محلی، توقف کرد و تودی رام (rum toddy) (مخلوط رام، شکر و آب که با فرو بردن سیخ گداخته در آن گرم می‌شد) نوشید.

با آغاز جنگ، رام به نوشیدنی مورد علاقه سربازان آمریکایی در طول شش سال درگیری بدل شد. هنری ناکس (General Henry Knox)، ژنرال ارتش، در نامه‌ای به جورج واشنگتن در ۱۷۸۰ درباره تأمین آذوقه از ایالت‌های شمالی بر اهمیت ویژه رام تأکید کرد: «علاوه بر گوشت گاو و خوک، نان و آرد، رام نیز ماده‌ای بسیار مهم است که نباید از قلم بیفتد. باید تمام تلاش را برای تأمین مقادیر کافی از آن به کار برد.» مالیات بر رام و ملاس که آغازگر جدایی بریتانیا از مستعمرات آمریکایی بود، به رام طعمی آشکارا انقلابی بخشید. سال‌ها پس از تسلیم بریتانیا در ۱۷۸۱ و تأسیس ایالات متحده آمریکا، جان آدامز که اکنون یکی از بنیانگذاران کشور بود، به دوستی نوشت: «نمی‌دانم چرا باید از اعتراف به این که ملاس عنصری ضروری در استقلال آمریکا بود خجالت بکشیم. بسیاری از رویدادهای بزرگ از دلایل بسیار کوچک‌تر نشأت گرفته‌اند.»

ادامه دارد ...

بخش‌های پیشین:
بخش نخست؛ مقدمه کتاب تاریخ جهان در شش پیاله
بخش دوم؛ آبجوی عصر حجر
بخش سوم؛ آبجوی عصر حجر
بخش چهارم؛ آبجو در جهان متمدن
بخش پنجم؛ خاستگاه خط
بخش ششم؛ خاستگاه اندیشه غربی
بخش هفتم؛ فلسفه نوشیدن
بخش هشتم؛ تاکستان امپراتوری
بخش نهم؛ شراب، نوشیدنی برای همه؟
بخش دهم؛ چرا مسیحیان شراب می‌نوشیدند اما مسلمانان نه؟
بخش دهم؛ نشاط در دوران استعماری
بخش یازدهم: نوشیدنی‌هایی که آمریکا را ساختند

بخش بعدی: روحیه پیشگامی

A History of the World in Six Glasses, Tom Standage



سوریه در مبارزه با داعش و حزب‌الله کمک خواهد کرد
جمعه ۲۳ آبان ۱۴۰۴ - Friday 14 November 2025
iran-emrooz.net | Thu, 13.11.2025, 13:28

سوریه در مبارزه با داعش و حزب‌الله کمک خواهد کرد


باراک، فرستاده ویژه آمریکا، روز پنجشنبه گفت سوریه نقش فعالی در کمک به ایالات متحده برای مقابله با گروه‌های مسلح، از جمله سپاه پاسداران انقلاب اسلامی ایران، حماس و حزب‌الله ایفا خواهد کرد.

احمد شرع، رئیس‌جمهور موقت اسلام‌گرا که خود سابقه فعالیت جهادی دارد، نخستین رهبر سوریه از زمان استقلال این کشور در سال ۱۹۴۶ بود که در کاخ سفید حضور یافت.

اندکی پس از این دیدار، ائتلاف تحت رهبری آمریکا که با گروه داعش می‌جنگد، اعلام کرد سوریه به عنوان نودمین عضو به این ائتلاف پیوسته است.

باراک روز پنجشنبه در شبکه اجتماعی ایکس نوشت: «دمشق اکنون به‌طور فعال به ما در مقابله و نابودی بقایای داعش، سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، حماس، حزب‌الله و دیگر شبکه‌های تروریستی کمک خواهد کرد.»

سپاه پاسداران ایران و حزب‌الله لبنان از حامیان اصلی رئیس‌جمهور پیشین سوریه، بشار اسد، بودند؛ پیش از آنکه وی در دسامبر گذشته توسط ائتلافی از شورشیان به رهبری شرع برکنار شود.

باراک همچنین گفت که دیداری «سرنوشت‌ساز» با مارکو روبیو، دیپلمات ارشد آمریکا، هاکان فیدان وزیر خارجه ترکیه و اسعد الشیبانی نماینده سوریه داشته است؛ دیداری که طی آن درباره گام‌هایی برای «ادغام نیروهای دموکراتیک سوریه (SDF) در ساختار جدید اقتصادی، دفاعی و مدنی سوریه» گفت‌وگو شد.

نیروهای دموکراتیک سوریه به رهبری کردها که مورد حمایت واشنگتن هستند، نقش کلیدی در بیرون راندن داعش از آخرین پایگاه‌هایش در سوریه ایفا کردند.

مظلوم عبدی، فرمانده نیروهای دموکراتیک سوریه، ماه گذشته به خبرگزاری فرانسه گفت که به «توافق اولیه» با دمشق درباره ادغام نیروهایش در ارتش و نیروهای امنیتی سوریه دست یافته است.

عبدی روز سه‌شنبه در پستی در ایکس نوشت که با باراک درباره «تعهد ما برای تسریع روند ادغام نیروهای دموکراتیک سوریه در دولت سوریه» گفت‌وگو کرده است.

دولت شرع و نیروهای دموکراتیک سوریه در ماه مارس توافقی برای ادغام در نهادهای ملی غیرنظامی و نظامی امضا کردند، اما این روند با موانعی روبه‌رو شده است.

باراک همچنین نوشت که یکی دیگر از موضوعات مورد بحث در نشست میان روبیو، فیدان و الشیبانی، «بازتعریف روابط ترکیه-سوریه-اسرائیل و پیشبرد هماهنگی‌هایی بود که زیربنای آتش‌بس اسرائیل-حماس و همچنین مسائل مرزی لبنان را تشکیل می‌دهد.»

وی همچنین از کنگره آمریکا خواست تحریم‌های سوریه را لغو کند و نوشت: «اینکه دشمنان سابق می‌توانند به متحدان سرسخت تبدیل شوند، موضوع تازه‌ای در تاریخ یا این منطقه نیست.آنچه تازه و خارق‌العاده است این است که این امر توسط خود کشورهای منطقه محقق می‌شود، نه به‌واسطه دستورات و الزامات غربی.»

باراک که پیش‌تر انتقادات تندی علیه لبنان مطرح کرده بود، کشورهای خاورمیانه را به پیوستن به توافق‌های ابراهیم و عادی‌سازی روابط با اسرائیل ترغیب کرد.روابط اسرائیل و ترکیه نیز پس از جنگ غزه به پایین‌ترین سطح خود رسیده است.

پس از دیدار شرع با رئیس‌جمهور آمریکا، دونالد ترامپ، در کاخ سفید در روز دوشنبه، وی روز سه‌شنبه احتمال عادی‌سازی روابط سوریه با اسرائیل را رد کرد و گفت ترامپ از عقب‌نشینی کامل اسرائیل از سوریه حمایت می‌کند.



جمعه ۲۳ آبان ۱۴۰۴ - Friday 14 November 2025
iran-emrooz.net | Thu, 13.11.2025, 12:50




جمعه ۲۳ آبان ۱۴۰۴ - Friday 14 November 2025
iran-emrooz.net | Thu, 13.11.2025, 12:47




جمعه ۲۳ آبان ۱۴۰۴ - Friday 14 November 2025
iran-emrooz.net | Thu, 13.11.2025, 10:46




جمعه ۲۳ آبان ۱۴۰۴ - Friday 14 November 2025
iran-emrooz.net | Thu, 13.11.2025, 10:20




بهرام مشیری: اعلیحضرت ملت ایران را به لب پرتگاه برد ">
جمعه ۲۳ آبان ۱۴۰۴ - Friday 14 November 2025
iran-emrooz.net | Thu, 13.11.2025, 10:16

بهرام مشیری: اعلیحضرت ملت ایران را به لب پرتگاه برد




جمعه ۲۳ آبان ۱۴۰۴ - Friday 14 November 2025
iran-emrooz.net | Thu, 13.11.2025, 8:59




جمعه ۲۳ آبان ۱۴۰۴ - Friday 14 November 2025
iran-emrooz.net | Thu, 13.11.2025, 8:47




جمعه ۲۳ آبان ۱۴۰۴ - Friday 14 November 2025
iran-emrooz.net | Thu, 13.11.2025, 8:44




یک‌سوم پزشکان کشور طبابت را کنار گذاشته‌اند
جمعه ۲۳ آبان ۱۴۰۴ - Friday 14 November 2025
iran-emrooz.net | Thu, 13.11.2025, 8:22

یک‌سوم پزشکان کشور طبابت را کنار گذاشته‌اند


رئیس انجمن پزشکان عمومی ایران گفت: اکنون حدود یک‌سوم از پزشکان عمومی کشور عملاً طبابت را کنار گذاشته‌اند.

«احمد ولی‌پور» رئیس انجمن پزشکان عمومی ایران در گفت‌وگو با خبرنگار ایلنا گفت: در سال‌های اخیر، مجموعه‌ای از تصمیم‌های اشتباه در سیاست‌گذاری سلامت توسط افراد یا نهاد‌های خارج از نظام سلامت از یک طرف و ایجاد جو رسانه‌ای و منفی علیه جامعه پزشکی از طرفی دیگر، موجب شده است که بیش از ۳۰ هزار پزشک عمومی از طبابت فاصله بگیرند و به مشاغل دیگر یا مهاجرت روی آورند.

به گفته وی در یک دهه گذشته، تعرفه‌های خدمات درمانی به‌شدت سرکوب شده، مالیات‌های سنگین بر دوش پزشکان گذاشته شده و شرایط دوره‌های دستیاری و طرح تخصص به‌جای تسهیل، سخت‌تر شده است. حقوق پزشکان عمومی شاغل در مراکز دولتی نیز ناچیز و با تأخیرهای طولانی در پرداخت‌ کارانه روبه‌رو هستند.

رئیس انجمن پزشکان عمومی با بیان اینکه امروزه تأسیس مطب برای پزشک عمومی با تعرفه‌های فعلی و هزینه‌های بالا تقریباً غیرممکن شده است، گفت: تعرفه‌های پایین پاسخگوی هزینه‌های بالای اجاره، تجهیزات و حقوق نیروهای کمکی نیست. در چنین شرایطی، پزشکان ترجیح می‌دهند به مشاغل کم‌ریسک‌تر و با درآمد بالاتر روی بیاورند.

ولی‌پور در ادامه خاطرنشان کرد: از سوی دیگر، رقابت نابرابر با درمانگاه‌های دولتی و سازمانی که خدمات ارزان یا رایگان ارائه می‌دهند، موجب تعطیلی بسیاری از مطب‌ها در بخش خصوصی شده است. اکنون حدود یک‌سوم از پزشکان عمومی کشور عملاً طبابت را کنار گذاشته‌اند.

وی با اشاره به اینکه در مسیر دستیاری نیز شرایط دشوار و بی‌ثبات است، گفت: دوره  چهار ساله دستیاری و دوساله طرح تخصص بدون درآمد مکفی و آینده مبهم رشته‌های تخصصی باعث شده بسیاری از پزشکان جوان علاقه‌ای به ادامه تحصیل در تخصص نداشته باشند. حتی متخصصان جوان نیز از درآمد پایین و نبود موقعیت شغلی مناسب گلایه دارند و برخی از آنان راه مهاجرت را برمی‌گزینند.

رئیس انجمن پزشکان عمومی اظهار کرد: نبود امنیت شغلی، فشار مالیاتی، هزینه سنگین مطب و ریسک بالای طبابت و مبالغ سنگین دیه در مقابل مبلغ ویزیت، همگی عواملی‌اند که انگیزه ماندن در حرفه پزشکی را کاهش داده‌اند. بسیاری از پزشکان برای بقا، ناچار به فعالیت در حوزه‌های زیبایی یا مشاغل غیرپزشکی شده‌اند.

به گفته وی سیاست‌های نادرست در تعرفه‌گذاری و نظام پرداخت، همراه با سپردن تصمیم‌گیری‌های کلان سلامت به افراد غیرمتخصص و خارج از نظام سلامت، نتیجه‌ای جز بی‌اعتمادی، فرسودگی و دلسردی جامعه پزشکی نداشته است. افزایش ظرفیت پذیرش پزشکی نیز بدون اصلاح ساختارها و تامین منابع کافی، تنها به تربیت پزشکانی منجر می‌شود که فرصت شغلی و انگیزه کافی برای ادامه طبابت ندارند.

ولی‌پور در ادامه تصریح کرد: از طرفی کیفیت آموزش پزشکی افت کرده و بی‌اعتمادی میان مردم و پزشکان نیز در حال گسترش است؛ امنیت جانی پزشکان در مراکز دولتی که بار مراجعه بالایی دارد نیز تامین نمی‌شود و  هر از چند گاهی شاهد خشونت‌های کلامی و فیزیکی علیه پزشکان هستیم. آینده نظام سلامت نگران‌کننده به نظر می‌رسد.

وی در پایان تاکید کرد: اگر اصلاحات اساسی در سیاست‌گذاری‌های سلامت، نظام تعرفه‌گذاری و حمایت از پزشکان صورت نگیرد، نظام درمانی کشور با  چالش جدی‌تری روبه‌رو خواهد شد. از نهادهای قانون گذار و دولت درخواست می‌کنم که سیاست‌گذاری در حوزه سلامت را به کارشناسان خبره این حوزه در نظام سلامت بسپارند و مسیر اشتباه مداخله از بیرون که طی یک دهه گذشته انجام شد را اصلاح کنند.



ائتلاف نخست‌وزیر عراق پیشتاز انتخابات پارلمانی
جمعه ۲۳ آبان ۱۴۰۴ - Friday 14 November 2025
iran-emrooz.net | Thu, 13.11.2025, 8:21

ائتلاف نخست‌وزیر عراق پیشتاز انتخابات پارلمانی


قاسم عبد‌الزهرا / آسوشیتدپرس / ۱۲ نوامبر ۲۰۲۵

مقامات انتخاباتی عراق روز چهارشنبه نتایج اولیه انتخابات پارلمانی این کشور را اعلام کردند که نشان‌دهنده تداوم تسلط نیروهای سنتی در مناطق تحت نفوذشان و در عین حال بروز چند شگفتی بود.

ائتلاف «بازسازی و توسعه» به رهبری محمد شیاع السودانی، نخست‌وزیر عراق، در هشت استان از مجموع ۱۸ استان کشور بیشترین کرسی‌ها را به دست آورد؛ از جمله در بغداد، نجف، قادسیه، کربلا، مثنی، میسان، ذی‌قار و بابل.

با وجود عملکرد قدرتمند بلوک السودانی، هیچ ائتلافی نتوانست پیروزی قاطعی کسب کند که امکان تشکیل مستقل دولت را فراهم کند. این بدان معناست که تشکیل دولت بعدی مستلزم توافق و ائتلاف‌سازی میان قدرتمندترین بلوک‌ها برای دستیابی به اکثریت خواهد بود.

در چند انتخابات گذشته عراق نیز بلوکی که بیشترین کرسی‌ها را به دست آورده بود، نتوانسته بود نامزد مورد نظر خود را برای نخست‌وزیری تحمیل کند. از جمله در انتخابات پارلمانی سال ۲۰۲۱، زمانی که جنبش صدر به رهبری روحانی بانفوذ شیعه، مقتدی صدر، بیشترین کرسی‌ها را کسب کرد اما پس از شکست مذاکرات برای تشکیل دولت و بن‌بست با احزاب رقیب شیعه، از روند سیاسی کنار رفت. صدر از آن زمان تاکنون نظام سیاسی را تحریم کرده و از هواداران خود نیز خواسته بود انتخابات امسال را تحریم کنند.

به گفته مقامات انتخاباتی، میزان نهایی مشارکت در انتخابات ۵۶ درصد از واجدان شرایط بوده است. این رقم شامل رأی‌گیری عمومی روز سه‌شنبه و همچنین رأی‌گیری ویژه روز یکشنبه برای نیروهای نظامی و امنیتی و افراد آواره ساکن در اردوگاه‌ها می‌شود.

میزان مشارکت در مناطق دارای جمعیت زیاد از حامیان صدر، از جمله بغداد و نجف، کمتر از حد میانگین بود.

به طور کلی، نیروهای شیعه در استان‌های شیعه‌نشین، نیروهای سنی در استان‌های سنی‌نشین و احزاب کردی در استان‌های کردنشین پیروز شدند، همان‌طور که انتظار می‌رفت.

بنابر نتایج اولیه، گروه‌های شیعی ۱۷۹ کرسی، گروه‌های سنی ۶۹ کرسی و کردها ۵۸ کرسی به دست آورده‌اند.

بزرگ‌ترین شگفتی در استان نینوا رخ داد؛ استانی عمدتاً سنی‌نشین که حزب دموکرات کردستان (KDP) بیشترین تعداد کرسی‌ها را در آن به دست آورد — تغییری غیرمنتظره برای ناظران. در مقابل، در استان دیاله که جمعیت قابل توجهی از کردها را در خود جای داده است، هیچ نامزد کردی برای نخستین بار از سال ۲۰۰۵ تاکنون موفق به کسب کرسی نشد.

سه استان بغداد، نینوا و بصره بیشترین تعداد کرسی‌ها را دارند: ۷۱ کرسی در بغداد، ۳۴ در نینوا و ۲۵ در بصره. ائتلاف السودانی در بغداد، حزب دموکرات کردستان در نینوا و فهرست «تصمیم» به رهبری اسعد العیدانی، استاندار بصره، در بصره پیروز شدند.

در استان کرکوک – جایی که پیش از انتخابات میان هواداران احزاب رقیب درگیری‌هایی روی داد و دو افسر پلیس کشته شدند – حزب اتحادیه میهنی کردستان (PUK) در جایگاه نخست قرار گرفت. پس از آن حزب «تقدم» به رهبری محمد الحلبوسی، رئیس پیشین پارلمان عراق، دوم شد و حزب ترکمن‌ها در جایگاه سوم ایستاد.

هواداران السودانی بلافاصله پس از اعلام نتایج اولیه، در بغداد جشن گرفتند.

صدها نفر از حامیان وی با خودرو و موتورسیکلت در کاروان‌هایی به میدان تحریر در مرکز بغداد رفتند و با رقص و سر دادن شعار جشن گرفتند.

«او نفر اول عراق است، نه فقط بغداد»، حمید حمید، یکی از شرکت‌کنندگان در جشن، از بغداد گفت.

السودانی نیز در پیامی در شبکه اجتماعی ایکس (توییتر سابق) نوشت: «ائتلاف ما در رتبه نخست قرار گرفت، زیرا ما باور داریم که ‘عراق در اولویت است.’»

او در این پیام افزود: «از مردم عراق برای حمایتشان در مسیر کار، بازسازی و دستاورد، صمیمانه سپاسگزاریم.»

السودانی که در سال ۲۰۲۲ با حمایت گروهی از احزاب نزدیک به ایران به قدرت رسید، از آن زمان کوشیده است روابط بغداد را با تهران و واشنگتن متوازن کند و خود را سیاستمداری عمل‌گرا معرفی کرده که تمرکزش بر بهبود خدمات عمومی است.

در دوران نخست‌وزیری السودانی، عراق از ثبات نسبی برخوردار بوده است، اما او همچنان با چالش‌هایی روبه‌رو است. فشار ایالات متحده بر دولت عراق برای مهار نفوذ گروه‌های مسلح وابسته به ایران افزایش یافته است؛ گروه‌هایی که برخی از نامزدهایشان نیز در انتخابات روز سه‌شنبه شرکت داشتند. این احزاب وابسته به شبه‌نظامیان در برخی مناطق عملکرد خوبی داشتند، هرچند در سطح ملی در صدر نتایج قرار نگرفتند.

از زمان اشغال عراق به رهبری آمریکا در سال ۲۰۰۳ که به سرنگونی صدام حسین، دیکتاتور دیرپای کشور، انجامید، تنها یک نخست‌وزیر توانسته است بیش از یک دوره در قدرت باقی بماند.



جمعه ۲۳ آبان ۱۴۰۴ - Friday 14 November 2025
iran-emrooz.net | Thu, 13.11.2025, 8:16




جمعه ۲۳ آبان ۱۴۰۴ - Friday 14 November 2025
iran-emrooz.net | Thu, 13.11.2025, 8:08




اطلاعیه ایران آکادمیا درباره گزارش‌ ساختگی
جمعه ۲۳ آبان ۱۴۰۴ - Friday 14 November 2025
iran-emrooz.net | Wed, 12.11.2025, 22:38

اطلاعیه ایران آکادمیا درباره گزارش‌ ساختگی


اطلاعیه مطبوعاتی
لاهه، هلند ۱۲ نوامبر ۲۰۲۵

اطلاعیه ایران آکادمیا درباره گزارش‌ ساختگی و فاقد مبنا

ایران آکادمیا با هدف روشنگری برای مخاطبان و جامعه دانشگاهی، گزارش‌ رسانه‌های امنیتی را فاقد اعتبار دانسته و بر تعهد خود به استقلال علمی و دسترسی آزاد به دانش تأکید می‌کند.

متن اطلاعیه:

ایران آکادمیا گزارش منتشرشده از سوی رسانه‌های وابسته به نهادهای اطلاعاتی، درباره «شناسایی ۴۰۰ نفر از اعضای اصلی ایران آکادمیا» را بی‌پایه و با هدف ایجاد فضای ارعاب در میان جامعه، دانشگاهیان و دانش‌پژوهان ارزیابی می‌کند. هدف این اطلاعیه نه پاسخگویی به نهادهای فاقد شأن و اعتبار رسانه‌ای، بلکه روشنگری و بیان ارزیابی دانشگاه در احترام به مخاطبان آن است.

ایران آکادمیا یک بستر مستقل تبادل دانش است که بر حوزه‌های آموزشی و پژوهشی متمرکز است و هیچ هدف و برنامه سیاسی‌ای را دنبال نمی‌کند. فلسفه وجودی این دانشگاه از هنگام تاسیس در سال ۲۰۱۲ پاسخ به نقض آزادی‌های آکادمیک، استقلال نهاد دانشگاه و تامین حق تحصیل به‌ویژه برای افراد محروم از دسترسی به آموزش آزاد و قشرهای آسیب‌پذیر بوده است. رویکرد علمی و انتقادی این دانشگاه و استقلال آن از نظام سانسور، دلیل اصلی خصومت هم‌زمان نهادهای سرکوب و دیگر جریان‌های اقتدارگرا با آن است.

این نهاد دانشگاهی مستقل به خود می‌بالد که با بیش از یک دهه تلاش بی‌وقفه در ارائه فرصت‌های تحصیلی و تحقیقی و موفقیت در جلب اعتماد چهره‌های برجسته دانشگاهی، گردآوری حمایت‌های بین‌المللی و کمک‌های بی‌دریغ مردمی، الگویی یگانه و پیشرو از دموکراتیزه کردن آموزش، دسترسی رایگان به فضاهای آموزشی، پژوهشی و نشر علمی با کیفیت و مطابق با استانداردهای بین‌المللی پدید آورده است.

این مجموعه متشکل از همکاران اداری- آموزشی و اساتید دانشگاهی شناخته شده در سطح بین‌المللی است و فراتر از آن، هیچ عضوی در ایران و در دیگر نقاط جهان ندارد. حضور همه اهالی قلم و پژوهشگرانی که تاکنون از بسترهای رایگان علمی این نهاد مانند کنفرانس‌ها یا زیرساخت‌های نشر مقاله‌های علمی و پژوهشی برای انتشار یافته‌های خود و پیشبرد گفتگوی علمی بهره‌ برده‌اند به‌صورت علنی و شفاف در سایت ایران آکادمیا در قالب بیش از ۴۰۰ پروفایل بازتاب یافته است و در دسترس همگان است، از این رو ادعای «شناسایی ۴۰۰ نفر» فاقد معنا و با هدف مرعوب کردن جامعه دانشگاهیان و دانش‌پژوهان است.

همچنین، آن‌گونه که همواره تأکید شده، داشتن پروفایل در وب‌سایت‌های ایران آکادمیا به‌هیچ‌وجه به معنای وابستگی نهادی نبوده و تنها برای بازنمایی دیجیتال، معرفی آثار علمی، و تسهیل دسترسی پژوهشگران و علاقه‌مندان به نتایج پژوهش‌ها و آموزش‌ها و بر مبنای اصل شناخته شده حقوق مؤلف و احترام به حق مالکیت فکری است.

شایانِ تأکید است که تمامیِ محتوای منتشرشده در سامانه‌های ایران آکادمیا به‌صورت داوطلبانه و رایگان تالیف و ارائه شده است، و هیچ‌گونه پرداختی به مؤلفان و پژوهشگران بابت مطالب یا پژوهش‌های آنان انجام نمی‌گیرد. ایران‌آکادمیا به جنبش دسترسی آزاد به تولیدات علمی تعلق و باور دارد و نقش خود را انتشار و تسهیل دسترسی آزاد به تولیدات علمی و پژوهشی می‌داند.

جمهوری اسلامی از انقلاب فرهنگی سال ۱۳۵۹ در پی نظارت ایدئولوژیک و کنترل کامل دانشگاه در ایران است و نهادهای مستقل دانشگاهی مانند ایران آکادمیا را تهدیدی علیه خود تلقی می‌کند. پژوهش‌ها و تجارب تاریخی نشان می‌دهند که حکومت‌های اقتدارگرا با استقلال علمی، اندیشه انتقادی و پرسشگری سر آشتی ندارند و در مواجهه با بحران مشروعیت، همواره به تخریب و تهدید اندیشمندان، پژوهشگران، دانشگاهیان و نهادهای مستقل علمی روی می آورند. ایران آکادمیا ضمن محکوم‌کردن این اقدامات، بر تعهد خود به آزادی اندیشه، استقلال علمی و گسترش دانش انتقادی پای می‌فشرد.

هیئت اجرائی ایران آکادمیا



آیا مرگ یا حذف خامنه‌ای باعث فروپاشی نظام می‌شود؟ ">
جمعه ۲۳ آبان ۱۴۰۴ - Friday 14 November 2025
iran-emrooz.net | Wed, 12.11.2025, 20:47

آیا مرگ یا حذف خامنه‌ای باعث فروپاشی نظام می‌شود؟




جمعه ۲۳ آبان ۱۴۰۴ - Friday 14 November 2025
iran-emrooz.net | Wed, 12.11.2025, 19:58




جمعه ۲۳ آبان ۱۴۰۴ - Friday 14 November 2025
iran-emrooz.net | Wed, 12.11.2025, 18:29




نگرانی آژانس از تأخیر در بازرسی از تاسیسات ایران
جمعه ۲۳ آبان ۱۴۰۴ - Friday 14 November 2025
iran-emrooz.net | Wed, 12.11.2025, 18:20

نگرانی آژانس از تأخیر در بازرسی از تاسیسات ایران


استفانی لیختنشتاین / آسوشیتدپرس / ۱۲ نوامبر ۲۰۲۵

آژانس بین‌المللی انرژی اتمی از زمان حملات اسرائیل و ایالات متحده به تأسیسات هسته‌ای ایران در جریان جنگ ۱۲ روزه ماه ژوئن، نتوانسته است وضعیت موجودی اورانیوم نزدیک به درجه تسلیحاتی این کشور را تأیید کند. این موضوع بر اساس گزارش محرمانه‌ای از سوی دیده‌بان هسته‌ای سازمان ملل متحد که در میان کشورهای عضو توزیع شده و روز چهارشنبه توسط آسوشیتدپرس مشاهده شده، اعلام گردید.

این آژانس هشدار داد که «تداوم دانش خود در رابطه با موجودی‌های اعلام‌شده قبلی مواد هسته‌ای در ایران» در تأسیساتی که تحت تأثیر جنگ قرار گرفته‌اند، از دست رفته است و تأکید کرد که این مسئله باید «به فوریت مورد توجه قرار گیرد».

در گزارش تأکید شده است که «عدم دسترسی آژانس به این مواد هسته‌ای در ایران به مدت پنج ماه، به معنای آن است که راستی‌آزمایی آن — بر اساس رویه استاندارد پادمان‌ها — مدت‌هاست که به تعویق افتاده است».

بر اساس آخرین گزارش آژانس در ماه سپتامبر، ایران موجودی ۴۴۰.۹ کیلوگرم اورانیوم غنی‌شده تا خلوص ۶۰ درصد را حفظ کرده است — که تنها یک گام فنی کوتاه با سطوح تسلیحاتی ۹۰ درصد فاصله دارد.

رافائل گروسی، مدیرکل آژانس بین‌المللی انرژی اتمی، در مصاحبه اخیر با آسوشیتدپرس هشدار داد که این موجودی می‌تواند به ایران اجازه دهد در صورت تصمیم به تسلیحاتی کردن برنامه خود، تا ۱۰ بمب هسته‌ای بسازد. وی افزود که این به معنای آن نیست که ایران چنین سلاحی در اختیار دارد.

ایران همواره اصرار داشته که برنامه‌اش صلح‌آمیز است، اما آژانس و کشورهای غربی می‌گویند تهران تا سال ۲۰۰۳ یک برنامه سازمان‌یافته تسلیحات هسته‌ای داشته است.

آژانس خواستار گزارش ویژه از ایران است

بر اساس توافقنامه پادمان‌هایی که ایران با دیده‌بان هسته‌ای سازمان ملل متحد دارد، این کشور موظف است پس از رویدادهایی مانند حملات یا زلزله، یک «گزارش ویژه» ارائه دهد که در آن مکان و وضعیت مواد هسته‌ای خود، از جمله موجودی اورانیوم با غنای بالا، را به تفصیل شرح دهد. این گزارش ویژه همچنین باید وضعیت تأسیساتی را که در جنگ ماه ژوئن آسیب دیده‌اند، روشن کند.

آژانس روز چهارشنبه اعلام کرد که «ارائه چنین گزارشی برای آژانس ضروری است تا بتواند تضمین دهد که مواد هسته‌ای مشمول پادمان‌ها در ایران همچنان در فعالیت‌های هسته‌ای صلح‌آمیز باقی مانده و تأسیسات مشمول پادمان‌ها مورد سوءاستفاده قرار نگرفته‌اند».

در گزارش آمده است که ایران در نامه‌ای به آژانس در تاریخ ۱۱ نوامبر توضیح داده که «هرگونه همکاری با آژانس منوط به تصمیم شورای عالی امنیت ملی (SNSC) ایران است».

گزارش روز چهارشنبه آژانس همچنین اعلام کرد که ایران به بازرسان آژانس اجازه دسترسی به سایت‌های آسیب‌دیده از جنگ را نداده است.

با این حال، تهران پس از توافق رافائل گروسی با عباس عراقچی، وزیر امور خارجه ایران، در قاهره در اوایل ماه سپتامبر، به آژانس اجازه داد تأسیسات سالم را بازرسی کند.

این تأسیسات شامل نیروگاه هسته‌ای بوشهر، رآکتور تحقیقاتی تهران و سه تأسیسات هسته‌ای دیگر در تهران می‌شود.

در گزارش همچنین آمده است که بازرسان آژانس روز چهارشنبه برای انجام بازرسی‌ها به مرکز فناوری هسته‌ای اصفهان عازم ایران هستند.

این تأسیسات که در حدود ۳۵۰ کیلومتری (۲۱۵ مایلی) جنوب شرقی تهران واقع شده، هزاران دانشمند هسته‌ای را به کار گرفته است. همچنین محل استقرار سه رآکتور تحقیقاتی چینی و آزمایشگاه‌های مرتبط با برنامه اتمی ایران است.

در جریان جنگ، اسرائیل به ساختمان‌هایی در سایت اصفهان، از جمله یک تأسیسات تبدیل اورانیوم، حمله کرد. ایالات متحده نیز با موشک به اصفهان حمله کرد.

تحریم‌ها تهران را بیش از پیش منزوی می‌کنند

ایران پس از جنگ با اسرائیل، تمام همکاری‌های خود با آژانس را معلق کرد.

سپس رافائل گروسی، رئیس آژانس، در اوایل ماه سپتامبر در قاهره با عباس عراقچی، وزیر امور خارجه ایران، به توافقی برای ازسرگیری بازرسی‌ها دست یافت.

اما در اواخر همان ماه، سازمان ملل متحد تحریم‌های سنگین را علیه ایران از طریق مکانیسم موسوم به «بازگشت خودکار» مجدداً اعمال کرد که با واکنش خشمگینانه تهران همراه شد و این کشور اجرای توافق قاهره را متوقف کرد.

ایران بر اساس پیمان منع گسترش سلاح‌های هسته‌ای (NPT) موظف به همکاری قانونی با آژانس است.

قدرت‌های اروپایی پس از آن‌که ایران وارد مذاکرات مستقیم با ایالات متحده نشد، همکاری کامل با آژانس را از سر نگرفت و وضعیت موجودی اورانیوم نزدیک به درجه تسلیحاتی خود را روشن نکرد، تصمیم به اعمال مجدد تحریم‌های سازمان ملل از طریق مکانیسم بازگشت خودکار گرفتند.

این تحریم‌ها دارایی‌های ایران در خارج از کشور را مسدود می‌کند، معاملات تسلیحاتی با تهران را متوقف می‌کند و هرگونه توسعه برنامه موشکی بالستیک ایران را جریمه می‌کند؛ اقداماتی که اقتصاد در حال فروپاشی این کشور را بیش از پیش تحت فشار قرار داده و تهران را پس از بمباران مکرر تأسیسات اتمی‌اش در جریان جنگ ۱۲ روزه با اسرائیل، منزوی‌تر کرده است.



جمعه ۲۳ آبان ۱۴۰۴ - Friday 14 November 2025
iran-emrooz.net | Wed, 12.11.2025, 18:01




جمعه ۲۳ آبان ۱۴۰۴ - Friday 14 November 2025
iran-emrooz.net | Wed, 12.11.2025, 16:55




جمعه ۲۳ آبان ۱۴۰۴ - Friday 14 November 2025
iran-emrooz.net | Wed, 12.11.2025, 16:41




از ایران‌مارین‌سرویس تا بانک آینده ">
جمعه ۲۳ آبان ۱۴۰۴ - Friday 14 November 2025
iran-emrooz.net | Wed, 12.11.2025, 15:43

از ایران‌مارین‌سرویس تا بانک آینده




جمعه ۲۳ آبان ۱۴۰۴ - Friday 14 November 2025
iran-emrooz.net | Wed, 12.11.2025, 15:30




جمعه ۲۳ آبان ۱۴۰۴ - Friday 14 November 2025
iran-emrooz.net | Wed, 12.11.2025, 14:32




در باره دنیس دیدرو (۱۷۱۳-۱۷۸۴)
جمعه ۲۳ آبان ۱۴۰۴ - Friday 14 November 2025
iran-emrooz.net | Wed, 12.11.2025, 14:10

در باره دنیس دیدرو (۱۷۱۳-۱۷۸۴)


مارتین جنکینز به بررسییکی از کسانی که مایه رسوایی روشنگری فرانسه بودند می‌پردازد.

سه فیلسوف و هم زمان نویسنده برجستهٔ عصر روشنگری فرانسه در قرن هجدهم، ولتر (Voltaire)، روسو (Rousseau) و دیدرو (Diderot) هستند. دو نفر اول در جهان انگلیسی‌زبان نسبتاً شناخته‌شده اند، اما دیدرو چنین شهرتی ندارد. انصافاً باید گفت که حتی در فرانسه نیز میراث او تا حدی مورد مناقشه است. ولتر و روسو در پایان قرن هجدهم در معبد مشاهیر فرانسه (Panthéon) جای گرفتند، اما دیدرو تا سال ۱۹۱۳ برای این افتخار پیشنهاد نشد و آنگاه نیز مجمع ملی با این پیشنهاد مخالفت کرد. او هنوز هم به این افتخار نرسیده است.

شرح خلاصه زندگانی دیدرو

دنیس دیدرو در سال ۱۷۱۳ در لانگر در شامپانی (Langres in Champagne) به دنیا آمد. قرار بود جانشین عمویش در مقام مهم کلیسایی یا همان کرسی کانُن (canonry) شود، از این رو در سن سیزده سالگی آئین تراشیدن سر یا تونسور (tonsure) به نشانهٔ پیوستن به روحانیت در مورد او اجرا شد. اما پس از پایان تحصیلات، به زندگی غیرمتعارف هنری و آسمان جلی (bohemian life) در پاریس روی آورد. در سال ۱۷۴۱ با خدمتکاری به نام آنتوانت شامپیون (Antoinette Champion) آشنا شد. پدر دنیس با این رابطه مخالف بود و او را در یک صومعه زندانی کرد. او فرار کرد و در سال ۱۷۴۳ با آنتوانت ازدواج نمود. سپس به زندگی محترمانه‌ای روی آورد و از طریق ترجمه از انگلیسی امرار معاش می‌کرد. شاید نتوان او را همسری کاملاً وفادار نامید، اما روابطش با مادام دو پویزیو (Madame de Puisieux) و سوفی والان (Sophie Volland) به نظر می رسید که عمدتاً ناشی از نیاز او به همراهی فکری بود. او در کتاب «برادرزادهٔ رامو» (Le Neveu de Rameau) نوشت: «افکارم فاحشه‌گان من هستند. (Mes pensées, ce sont mes catins)»

دیدرو در زمان حیاتش عمدتاً به عنوان منتقد هنری و یکی از مدیران دایره‌المعارف (Encyclopédie) شناخته می‌شد. نقش دوم از نظر سیاسی ناراحت‌کننده بود. دایره‌المعارف ابتدا مجوز گرفت، سپس ممنوع شد، بعد مجدداً آزاد و دوباره ممنوع گردید تا اینکه مدیران از پا درآمدند و اعلام کردند جلدهای نهایی رسماً در سوئیس منتشر خواهد شد. در سال ۱۷۶۶ ناشر دایره‌المعارف به باستیل (Bastille) فرستاده شد.

دیدرو برای چند ماه (در وینسن، نه باستیل) زندانی شد. در این زمینه، کتاب «گفت‌وگو با مارشال» (Entretien avec la Maréchale) (۱۷۷۶) گویاست. در این اثر دیدرو می‌کوشد به مخاطب متدینش ثابت کند که یک بی‌خدا مانند خودش می‌تواند انسانی شریف باشد. اما نتیجه‌گیری چنین است:

مارشال: «راستی، اگر می‌بایست در برابر رئیس دادگاه از اعمالی که انجام داده ای حساب پس بدهی، به آن چه کرده بودی اعتراف می‌کردی؟»
دیدرو: «تمام سعی خودم را می‌کردم تا آنها را از انجام عملی سبعانه معاف کنم.»
مارشال: «آه، ترسو! و اگر در بستر مرگ بودی، آیا به مراسم کلیسا تن می‌دادی؟»
دیدرو: «از انجامش درنمی‌ماندم.»
مارشال: «وای! ریاکار رذل!»

در سال ۱۷۶۵ دیدرو کتابخانه‌اش را به کاترین امپراتریس روسیه (Empress Catherine of Russia) در ازای یک مبلغ کلی و مستمری، به علاوهٔ حق استفاده از آن تا پایان عمرفروخت. این معامله در نهایت به تنها سفر او به خارج از فرانسه انجامید. از ۱۷۷۳ تا ۱۷۷۴ ابتدا به هلند، سپس به سنت پترزبورگ و دوباره به هلند سفر کرد. به نظر می‌رسد دیدرو طبعی آسان‌گیر داشت. او پانزده سال با روسو همکاری کرد قبل از آنکه با هم اختلاف پیدا کنند (روسو با همه اختلاف داشت) و سپس توانست یک سال دیگر نیز با او همکاری کند. پس از تأمین مالی، دیدرو سالهای پایانی عمرش را در رفاه نسبی گذراند. او از روسو و ولتر بیشتر عمر کرد و در سال ۱۷۸۴ به مرگ طبیعی درگذشت. او از طریق ازدواج تنها فرزند بازمانده‌اش، ماری- آنجلیک (Marie-Angélique)، آیندهٔ او را تضمین کرده بود و دامادش، وانده‌ول (Vandeul)، بود که سرانجام در سال ۱۷۹۶ مجموعه آثار (تقریباً) کامل دیدرو را منتشر کرد.

حرفهٔ نوشتاری

دیدرو تقریباً هیچ‌یک از نوشته‌های فلسفی‌اش را در زمان حیاتش منتشر نکرد، هرچند آنها را برای دوستانش می‌خواند و به صورت دست‌نوشت پخش می‌کرد. دلایل متعددی برای انتشار عمدتاً پس‌ازمرگ آثار دیدرو وجود داشت. نخست، ایده‌هایی که مطرح می‌کرد به‌طور بالقوه خطرناک بودند. او تا آنجا که جرات داشت به بیان یک موضع مادیگرایانه (و به‌طور ضمنی، بی‌خدایانه) نزدیک شد. حتی ولتر نیز، با وجود ضدیت با روحانیت، ادعا می‌کرد دئیست (deist) است (این ایده که خدایی وجود دارد اما به امور انسانی علاقه‌ای ندارد). حتی بیان دیدگاه یک بی‌خدا از زبان یک شخصیت خیالی نیز نویسنده را درگیر مقامات کلیسا و دولت می‌کرد. دیدرو تا پایان عمر از این موضوع به ستوه آمده بود. همچنین، او ایده‌هایش را به صورت گفت‌وگو (یا آنطور که خود ترجیح می‌داد، گفت‌وگوهای غیررسمی) ارائه می‌داد و بسیاری از آنها شامل معاصرانش می‌شد. برخی از این گفت‌وگوها، مانند «گیج کردن» (Mystification)، به نظر می‌رسد نسخه‌های پرداخته‌شدهٔ گفت‌وگوهای واقعی باشند. در نهایت، دیدرو یک کمال‌گرا (یا یک وسواسی) بود: او مدام گفت‌وگوهایش را بازبینی می‌کرد تا بیش‌وکم راضی شود. در نتیجه، ویراستاری دیدرو به چالشی بزرگ در محافل علمی فرانسه تبدیل شده است.

گفت‌وگوهای اولیهٔ او نسبتاً سرراست هستند. در اینجا دیدرو به عنوان یک شخصیت ظاهر می‌شود و دیدگاه‌هایش را مطرح می‌کند. نمونهٔ خوبی از این مورد «گفت‌وگوی بین آقای دالامبر و آقای دیدرو» (۱۷۶۹) (Entretien Entre M. d’Alembert et M. Diderot) است. در این اثر، دیدرو موضعی کاملاً مادیگرایانه را مطرح می‌کند، از جمله استدلالی چندصفحه‌ای که سنگ‌ها ممکن است درجاتی از هوشیاری داشته باشند. در گفت‌وگوهای بعدی، تکنیک دیدرو ظریف‌تر می‌شود، حتی می‌توان گفت عجیب‌وغریب. در پایان گفت‌وگویی که ذکر کردم، دالامبر قدرت استدلال‌های دیدرو را می‌پذیرد اما اصرار دارد که به موضع خود پایبند خواهد ماند. اما در اثر بعدی «رویای دالامبر» (۱۷۶۹) (Le Rêve de d’Alembert)، دالامبر به سخنگوی دیدگاه‌های خود دیدرو تبدیل می‌شود، هرچند این کار را در حالی انجام می‌دهد که روی صندلی خوابش برده است. سپس دکتر بوردو (Dr Bordeu) و دوشیزه د لسپیناس (Mlle de l’Espinasse) دربارهٔ آنچه دالامبر در خواب گفته بحث می‌کنند و وقتی بیدار می‌شود، به او می‌گویند دوباره بخوابد یا فقط مزاحم گفت‌وگوی آنها نشود. (در ادامهٔ گفت‌وگو، آنها کاملاً بدون دالامبر کار را پیش می‌برند.) این قالب بازتاب ایدهٔ بسیار مدرن دیدرو است که ما افکار واقعی خود را در ناخودآگاهمان می‌یابیم، درحالی‌که ذهنمان آنها را برای ارائه به خودآگاه ویرایش می‌کند. بنابراین، آنچه دالامبر در حالت ناخودآگاه بیان کرده، در واقع همان چیزی است که به آن اعتقاد دارد. با این حال، واقعیت پیچیده‌تر از این است.

برترین نمونه از فلسفه گفتگومحور (conversational philosophy) (1) دیدرو، کتاب «مکمل سفر بوگنویل» (1772) (theSupplément au Voyage de Bougainville) است. در این گفتگو، دیدرو با یکی از نظریه‌های عمده قرن هجدهم روبرو می‌شود، نظریه‌ای که به «حالت طبیعی» بشریت اولیه و «انسان وحشی نجیب» (۲) که تصور می‌شد در آن حالت زندگی می‌کند، می‌پرداخت. روسو به ایده حالت اولیه انسان از منظر نظری نزدیک شده بود. او فرضیه‌پردازی کرد که انسان بدوی چگونه بوده و بشر چگونه به حالت متمدنانه‌ای که اکنون به آن دست یافته، رسیده است. (ضمایر مذکر را به خاطر بسپارید، آنها مرتبط خواهند بود) (۳). در مقابل، دیدرو از یک مثال واقعی شروع می‌کند – توصیف بوگنویل از جامعه تاهیتی. (با این حال، با گستاخی ادعا می‌کند که در حال نقل مطالبی است که بوگنویل از گزارش منتشرشده خود حذف کرده است!)

برخلاف معمول دیدرو، شرکت‌کنندگان در این گفت‌وگو ناشناس هستند. آنها فقط با حروف A و B مشخص شده‌اند. ممکن است فرض شود که B نمایندهٔ دیدرو است، چون حرف‌های بسیار بیشتری برای گفتن دارد. اما همانطور که خواهیم دید، این فرضیه چندان قابل اطمینان نیست.نقطهٔ آغاز گفت‌وگو، سخنرانی ادعایی یک رئیس قبیله سالخوردهٔ تاهیتی است که مداخلهٔ اروپاییان در آداب و رسوم بومیان را محکوم می‌کند. این متن، خطابه‌ای فریبنده به سبک روسو است (درحالی‌که سخنرانی‌های خود دیدرو هرگز خطابی نیستند)، و A را برمی‌انگیزد تا اظهار کند که این اظهار نظر بسیار اروپایی به نظر می‌رسد. در پاسخ، B می‌گوید که این متن از تاهیتی به اسپانیایی و سپس به فرانسوی ترجمه شده است. سپس اضافه می‌کند که رئیس قبیله متن را شب قبل از ایراد آن به مترجمش اورو (Orou) داده بود تا او بتواند آن را به اسپانیایی ترجمه کند تا بوگن‌ویل درحالی‌که این انتقاد تند بر زبان آورده می‌شود نسخهٔ اسپانیایی را در دست داشته باشد. (۴)

حتی همین شروع نیز ایدهٔ ساده‌لوحانهٔ انسان وحشی نجیب را تضعیف می‌کند. اولاً، ترجمهٔ سخنرانی به ما یادآوری می‌کند که خود این مفهوم از طریق ترجمه از صافی حساسیت‌های غربی گذشته است - که ما «انسان وحشی نجیب» را از دیدگاه اروپایی می‌بینیم. ثانیاً، پیشنهاد می‌کند که انسان وحشی نجیب آنقدرها که روسو می‌خواهد باور کنیم ساده‌دل یا خودانگیخته نیست، بلکه مثلاً به طور کامل قادر است از پیش یک سخنرانی مناسب را آماده کند.

بخش عمده این سخنرانی شامل گفتگویی بین «اورو» (مترجم تاهیتیایی) و «کشیش بوگنویل» است. کشیش در خانه اورو اسکان داده شده است و اورو به او حق انتخاب می‌دهد که یکی از سه دخترش یا همسرش را به عنوان شریک جنسی خود انتخاب کند. کشیش به نام دین و تجرد خود اعتراض می‌کند. دختر کوچک‌تر اورو از او التماس می‌کند که این لطف را در حق او انجام دهد، به این دلیل که خواهران بزرگ‌ترش هر دو بچه دارند و او ندارد، و این موضوع او را شرمسار می‌کند. کشیش تسلیم می‌شود، در حالی که احساس گناه می‌کند (او بعداً با هر دو دختر دیگر و همچنین، از روی ادب، با همسر اورو نیز رابطه جنسی خواهد داشت) (۵). در گفتگویی که دنبال می‌شود، اورو از نوعی از اخلاقیات دفاع می‌کند که در آن مردم در روابط خود آزادانه انتخاب می‌کنند، در حالی که کشیش مجبور می‌شود اعتراف کند که در مقابل، اروپایی‌ها وعده‌های رابطه‌ای می‌دهند که به آن عمل نمی‌کنند. (۶)

با این حال، در میانهٔ این گفت‌وگو، به درخواست A، B سخن خود را قطع می‌کند تا داستان پولی بکر (Polly Baker) را (که از گزارشی از بنجامین فرانکلین اقتباس شده بود) بازگو کند. پولی بکر که ابتدا توسط یک مرد محلی فریب خورده و باردار شده بود، پنج فرزند خارج از ازدواج به دنیا آورد، که آنها را فایده‌ای برای نیو انگلند می‌دانست، اگرچه مرتباً در دادگاه‌ها محکوم می‌شد.

در پایان این گفت‌وگو پیشنهاد می‌شود که A و B به بانوان بپیوندند. این تبادل نظر جالب است:

A: «فکر می‌کنی اگر گفت‌وگوی بین کشیش و اورو را برایشان بخوانیم چه؟»
B: «فکر می‌کنی آنها چه خواهند گفت؟»
A: «واقعاً نمی‌دانم.»
B: «و چه فکری خواهند کرد؟»
A: «شاید برعکس آنچه خواهند گفت.»

ناگهان به یاد می‌آوریم که گفت‌وگوی بین اورو و کشیش، که بخش عمدهٔ متن است، بین دو مرد بوده است و تنها صداهای زنانه‌ای که شنیده شده متعلق به دختر کوچک اورو و پولی بکر (Polly Baker) بوده است، و این که پولی بکر با پدرسالاری‌ای مقابله کرد که اغوا کردن آن دختر را تحمل می‌کرد اما در عین حال تلاش‌هایش برای زندگی با نتایج آن را محکوم می نمود. اورو نیز یک پدرسالار است. در مورد زنانش به کشیش می‌گوید: «آنها متعلق به من هستند، و من آنها را به تو پیشنهاد می‌کنم. آنها از آن خودشان هستند، و خودشان را به تو می‌دهند.» یک نفر گمان می‌کند که بخش اول جمله دقیق‌تر از بخش دوم است. دیدرو مدام تأکید می‌کند که نتیجهٔ آزادی جنسی بارداری است: به عبارت دیگر، که مرد فقط از لذت بهره‌مند می‌شود، درحالی‌که زن نیز با عواقب آن روبه‌رو می‌شود. بر اساس این مدل، زندگی در «حالت طبیعی» ممکن است برای مردان گزینه‌ای بسیار بهتر از زنان باشد.علاوه بر این، اگر بانوان ممکن است چیزی غیر از آنچه فکر می‌کنند بگویند، آیا می‌توانیم مطمئن باشیم که A و B خودشان نیز افکار واقعی‌شان را بیان می‌کنند؟ تنها چیزی که از این گفت‌وگو کم است این تکذیبیه (disclaimer) است: «دیدگاه‌های مطرح‌شده در این گفت‌وگو لزوماً متعلق به نویسنده - یا گویندگان - نیست.» (۷)

فلسفهٔ واقعی

ولتر و روسو می‌دانستند چه فکر می‌کنند و سعی کردند دیگران را نیز به همان فکر وادارند. دنیس دیدرو احتمالاً می‌دانست چه فکر می‌کند، اما در گفت‌وگوهای بعدی‌اش دیدگاه‌های مختلف و متعارضی را مطرح می‌کند، سپس به طور ظریف آنها را تضعیف می‌کند. این نشان می‌دهد که دیدرو به واقع‌ترین معنا فیلسوف بود - عاشق خرد. او عاشق واقعیت‌ها بود، و آنها را برای دایره‌المعارف جمع‌آوری می‌کرد، اما به کاوش در ایده‌ها نیز می‌پرداخت، با این شناخت که برخلاف واقعیت‌ها، آنها نهایی نیستند، و این که مردم اغلب از بررسی ایده‌هایی که ممکن است با ایده‌های خودشان در تضاد باشد غفلت می‌کنند. به جای گفتن اینکه باید چه فکر کنیم، دیدرو، مانند سقراط، ما را به اندیشیدن برای خودمان تشویق می‌کردبر این اساس، او احتمالاً با کسانی که رأی به عدم پذیرش او در پانتئون دادند، همدردی می‌کرد. در واقع، بعید نیست که خودش نیز به همراه آنان رأی داده باشد.

***

© MARTIN JENKINS 2017
Martin Jenkins is retired community worker and Quaker in London.
A Note On Texts
Diderot’s philosophical dialogues are not readily available inEnglish translation, with the exception of the Penguin Classicsedition of Rameau’s Nephew and d’Alembert’s Dream. The mostconvenient French edition is that of Jean Varloot, Le Neveu deRameau et Autres Dialogues Philosophiques, by Folio Classique

© مارتین جنکینز۲۰۱۷
مارتین جنکینزیک مددکار اجتماعی بازنشسته و عضو جامعهٔ کویکرها (فرقهٔ مذهبی پروتستان) در لندن است.
یادداشتی دربارهٔ متون
دیالوگ‌های فلسفی دیدرو به‌راحتی در ترجمهٔ انگلیسی در دسترس نیستند، به استثنای نسخهٔ انتشارات پنگوئن کلاسیک از «برادرزادهٔ رامو» و «رؤیای دالامبر». مناسب‌ترین نسخهٔ فرانسوی، اثر ژان وارلو با عنوان «برادرزادهٔ رامو و دیگر گفت‌وگوهای فلسفی» از انتشارات فولیو کلاسیک (Folio Classique) است.

Denis Diderot (1713-1784) Martin Jenkins considers a black sheep of the French Enlightenment
48 Philosophy Now ●June/July 2017


——————————-
زیر نویس‌های توضیحی مترجم:
۱: سبک «گفتگومحور» او به این معناست که او ایده‌های پیچیده فلسفی را نه در قالب رساله‌های خشک، بلکه از طریق مکالمه بین شخصیت‌های مختلف ارائه می‌داد. این کار به او اجازه می‌دادجنبه‌های مختلف یک مسئله را به نمایش بگذارد و خواننده را به تفکر وادارد.
۲: نظریه «حالت طبیعی» و «انسان وحشی نجیب» چه می گویند: حالت طبیعی: یک مفهوم نظری بود که فیلسوفان برای توصیف شرایط انسان‌ها قبل از تشکیل تمدن و قوانین اجتماعی از آن استفاده می‌کردند. انسان وحشی نجیب بیان می‌کرد که انسان در حالت طبیعی، ذاتاً پاک، بی گناه، آزاد و شادتر از انسان «متمدن» است که توسط جامعه فاسد شده است. ژان- ژاک روسو از مشهورترین حامیان این ایده بود. اما رویکرد روسو در مقابل رویکرد دیدرو قرار داشت. دیدگاه روسو مبتنی بر نظریه صرف بود. او سعی کرد با استدلال انتزاعی و فرضی، وضعیت اولیه بشر را بازسازی کند. او به شواهد عینی متکی نبود. در مقابل دیدرو دیدگاهی عینی و طنزآمیزداشت. دیدرو برای نقد این ایده، از گزارش سفرنامه لوئی آنتوان دو بوگنویل، جهان‌گرد فرانسوی، که جامعه جزیره تاهیتی در اقیانوس آرام را توصیف کرده بود، استفاده کرد. او ادعا کرد که دارد بخش‌های حذف‌شده از سفرنامه بوگنویل را نقل می‌کند (ادعایی که احتمالاً ساختگی است). این کار به او اجازه می‌داد تا به طور غیرمستقیم و با طنز، جامعه «طبیعی» تاهیتی را به عنوان آلترناتیوی برای جامعه اروپایی معرفی و از آن برای نقد جامعه خودش استفاده کند. این پاراگراف تفاوت عمده بین دو روش فلسفی در عصر روشنگری را نشان می‌دهد: روش تئوریک و انتزاعی روسو در مقابل روش طنزآمیز و مبتنی بر داده‌های عینی (ولو تقلبی) دیدرو. دیدرو با استفاده از توصیفیک جامعه غیرغربی، در پی به چالش کشیدن مفاهیم رایج «توحش» و «تمدن» و نقد جامعه اروپایی خود بود.
۳: تذکر درباره ضمایر مذکر در متن بالا. نویسنده متن به ما هشدار می‌دهد که استفاده از ضمایر مذکر (مانند «او»ی مذکر برای اشاره به بشر) تصادفی نیست و بعداً در تحلیل فمینیستی متن اهمیت خواهد داشت. این نشان می‌دهد که دیدرو (و همعصرانش) «انسان» را عمدتاً مرد در نظر می‌گرفتند و نقش زنان در این جوامع فرضییا واقعی اغلب نادیده گرفته می‌شد.
۴: شرکت‌کنندگان ناشناس A و B. این برخلاف روش معمول دیدرو است که اغلب شخصیت‌های مشخصی در گفتگوهایش دارد. این ناشناس بودن، بر ماهیت انتزاعی و همه‌شمول گفتگو تأکید می‌کند. A و B می‌توانند نماینده هر فردی باشند. نویسنده به ما هشدار می‌دهد که حتی با وجود اینکه B بیشتر صحبت می‌کند، نمی‌توان به سادگی او را «قهرمان» دیدرویا سخنگوی مستقیم او در نظر گرفت. این نشان‌دهنده پیچیدگی و ظرافت روش گفتگومحور دیدرو است که در آن ایده‌ها به سادگی به خواننده تحمیل نمی‌شوند. دیدرو در این گفتگو نه تنها استعمار اروپا را نقد می‌کند، بلکه خود مفهوم رمانتیک «انسان وحشی نجیب» را نیز به چالش می‌کشد. او با ظرافتی طنزآمیز نشان می‌دهد که واقعیت پیچیده‌تر از تئوری‌های ساده‌انگارانه فیلسوفانی مانند روسو است. این پاراگراف، نمونه‌ای درخشان از این که چگونه دیدرو از طنز و گفتگو برای زیر سؤال بردن خود ایده‌های فلسفی استفاده می‌کند.
۵: تضاد بین حرف و عمل کشیش بسیار طنزآمیز است. او ابتدا به دلایل اخلاقی سختگیرانه مقاومت می‌کند، اما در نهایت نه تنها تسلیم می‌شود، بلکه با تمام زنان خانواده رابطه برقرار می‌کند. این رفتار نشان می‌دهد که «طبیعت» در نهایت بر «آموزه‌های مصنوعی» غلبه می‌کند، اما این پیروزی با احساس گناه و ریاکاری همراه است.
۶: این بخش، قلب استدلال دیدرو در نقد جامعه اروپایی و ارائه یک آلترناتیو فرضی را تشکیل می‌دهد. فرهنگ تاهیتی (نماینده: اورو): بر اساس «قوانین طبیعی»، سودمندی و آزادی فردی است. روابط جنسی به عنوان یک عمل طبیعی، اجتماعی و مفید دیده می‌شود که می‌تواند برای استقبال از یک مهمان، تولید مثل و افزایش ثروت قبیله (با داشتن فرزندان بیشتر) و رضایت شخصی به کار رود. هیچ شرم یا گناهی در آن وجود ندارد. اما فرهنگ اروپایی- مسیحی (نماینده: کشیش): بر اساس قوانین مذهبی، پرهیزگاری و گناه است. روابط جنسی تنها در چارچوب ازدواج و برای تولیدمثل مجاز شمرده می‌شود. تجرد کشیش نماد اوج این کنترل است. این نگاه، سرکوب غرایز طبیعی و همراه کردن آن با احساس گناه است. وقتی کشیش اعتراف می‌کند که اروپایی‌ها «وعده‌هایی می‌دهند که حفظ نمی‌کنند»، دیدرو در حال اشاره به ریاکاری جامعه خودش است. ازدواج‌های اروپایی اغلب بر اساس مصلحت‌های اقتصادی و اجتماعی بنا شده بودند، در حالی که خیانت و فحشا در پشت پرده رواج داشت. دیدرو استدلال می‌کند که سیستم تاهیتی، با پذیرش صادقانه غرایز طبیعی، در واقع اخلاقی‌تر از جامعه مسیحی ریاکار اروپاست.
۷: جمله پایانی با طنز تلخی اشاره می‌کند که این اثر فاقد یک «سلب مسئولیت» مدرن است. این طنز بر عدم قطعیت عمدیای که دیدرو در اثرش ایجاد کرده است، تأکید می‌کند. هدف دیدرو ارائه یک یوتوپیای ساده (مدینه فاضله) نیست، بلکه برانگیختن فکر، طرح پرسش‌های دشوار و نشان دادن پیچیدگی مسائل اخلاقی و اجتماعی از زوایای مختلف است. این پاراگراف به ما یادآوری می‌کند که اگرچه دیدرو منتقد جامعه خود بود، اما یک انقلابی کامل یا فمینیست به معنای مدرن نبود. اثر او، در عین جسارت، محدودیت‌های عصر خود و ذهنیت پدرسالار حاکم بر آن را نیز منعکس می‌کند. قدرت اثر دیدرو در همین است که آنقدر غنیو چندلایه است که حتی می‌تواند در برابر خوانش‌های انتقادی نسبت به خودش نیز مقاومت کند و ما را به تفکر بیشتر وامیدارد.



فاجعه‌آبی درراه است، دولت ازمخزن‌خانگی می‌گوید!
جمعه ۲۳ آبان ۱۴۰۴ - Friday 14 November 2025
iran-emrooz.net | Wed, 12.11.2025, 13:49

فاجعه‌آبی درراه است، دولت ازمخزن‌خانگی می‌گوید!


اقتصاد۲۴: جیره‌بندی خاموش، تهدید تخلیه پایتخت، بی‌عملی مزمن و خطا‌های تکراری در حکمرانی آب؛ این‌ها یعنی حالا دیگر ایران به مرز «فاجعه آبی» رسیده و هیچ طرح پایداری در دست ندارد.

بحران آب دیگر نه هشدار آینده که واقعیت امروز است. در تهران، شب‌ها آب بی‌صدا قطع می‌شود، وزیر نیرو از «فشار صفر» می‌گوید و ساخت اصطلاحی تازه به جای قطعی آب! ؛ رئیس‌جمهور نیز از «تخلیه پایتخت» و کارشناسان از فرسودگی ساختار و بی‌برنامگی حرف می‌زنند.

در کشوری که ۸۰ درصد آب خود را در کشاورزیِ پرمصرف و ناکارآمد تلف می‌کند و بازچرخانی آب هنوز در حدِ شعار مانده، و آینده بحرانی دیگر مسأله‌ای دور نیست؛ تهران تشنه است و دولت هنوز درگیر مُسکّن‌هاست.

فصل بی‌بارانی؛ وقتی آسمان بسته و زمین خسته است

خشکسالی در ایران دیگر پدیده‌ای اقلیمی نیست، یک واقعیت اجتماعی است. سد‌های تهران در کمترین تراز تاریخی خود بسر می‌برند و طبق اعلام مرکز ملی پیش‌بینی، «تا پایان آبان‌ماه، در اغلب مناطق کشور خبری از بارش نخواهد بود».

صادق ضیاییان، رئیس این مرکز، گفته که «برای افزایش بارش‌ها نمی‌توان کاری کرد؛ تولید سامانه‌های بارشی انرژی‌ای معادل چندین بمب هسته‌ای نیاز دارد؛ اما برای این که همین میزان اندک آب را درست مدیریت کنیم، راه‌های زیادی وجود دارد.»او هشدار داده که ایران هنوز آب خود را در قالب محصولات کشاورزی به‌صورت «آب مجازی» صادر می‌کند و می‌گوید که «برای هر کیلو هندوانه، هزار لیتر آب مصرف می‌شود، اما ما همچنان صادرکننده‌ایم. آیا واقعاً به این صادرات نیاز داریم؟»

تهرانِ بی‌صدا؛ جیره‌بند پنهان و قطع شبانه

در تهران، اما بحران دیگر در حد هشدار نیست؛ مردم عملاً با آن زندگی می‌کنند. از اوایل مهرماه، شهروندان مناطق مختلف از قطع آب شبانه از ساعت ۱۰ یا ۱۲ نیمه‌شب تا ۵ صبح خبر داده‌اند. شرکت آبفا این اقدام را «برای پر کردن مخازن روز بعد» توجیه می‌کند. با این حال، وزیر نیرو، عباس علی‌آبادی، همین روز‌ها گفته «ممکن است مجبور شویم بعضی شب‌ها فشار آب را تا حد صفر پایین بیاوریم... مردم حتماً به نصب ذخیره‌ساز آب اقدام کنند.»

این یعنی جیره‌بندی رسمی در راه است، اما بی‌آن که حتی نامش را بگویند. در حالی‌که به‌ظاهر از مردم خواسته می‌شود با خرید مخزن خانگی بحران را دور بزنند، بسیاری از خانواده‌ها همین حالا شب‌ها آب ندارند و آن‌که توان مالی دارد پمپ و مخزن می‌خرد، و آن‌که ندارد، سطل و بطری می‌گذارد زیر شیر خشک. از سوی دیگر هیچ جدول یا اطلاعیه‌ای از سوی دولت منتشر نمی‌شود. آن‌که توان مالی دارد پمپ و مخزن می‌خرد؛ و دیگران با بطری و سطل به جنگ بی‌آبی می‌روند.

وعده تخلیه؛ هشدار یا فرار از مسئولیت؟

مسعود پزشکیان، رئیس‌جمهوری ایران هفته گذشته گفت «اگر تا آذر باران نبارد باید آب را جیره‌بندی کنیم، و اگر باز هم نبارد باید تهران را خالی کنیم.» سخنی که شوک‌آور بود.سخنی که هرچند شاید برای جلب توجه دستگاه‌های اجرایی بیان شده باشد، اما پرسش بزرگ را پیش کشید: تهران را کجا ببریم؟ آیا دولت حتی نقشه‌ عملیاتی برای جیره‌بندی دارد که حالا از «تخلیه» سخن می‌گوید؟

تخلیه پایتختِ ۱۱ میلیون‌نفری، نه راه‌حل است و نه هشدارِ عاقلانه و هیچ نقشه عملیاتی برای این سناریو وجود ندارد.

از سوی دیگر درست پس از این جملات رئیس جمهوری ایران بود که یکی از نمایندگان مجلس پزشکیان را متهم کرد که «مخالفتش با قانون حجاب باعث کاهش نزولات آسمانی شده است». این سطح از اظهارنظر‌ها نشان می‌دهد که سیاست آب در ایران، هنوز گروگان نگاه ایدئولوژیک و عوام‌پسند است؛ و این‌گونه، بحران واقعی آب دوباره به حاشیه رانده شد؛ میانِ جدل‌های ایدئولوژیک و فرافکنی‌های مذهبی.

خطا‌های تکراری در حکمرانی آب

دهه‌هاست که دولت‌ها با نسخه‌ای واحد سراغ بحران می‌روند: «انتقال آب از جایی دیگر». از طالقان تا کرج و فیروزکوه، هر بار لوله‌ای جدید پیشنهاد می‌شود، اما هیچ‌گاه ساختار مصرف اصلاح نمی‌شود.

در بخش کشاورزی نیز هنوز ۸۰ تا ۹۰ درصد آب کشور صرف تولید محصولات آب‌بر می‌شود و آبیاری سنتی همچنان غالب است.

حتی طرح‌های مکانیزه مثل آبیاری بارانی که بدون توجه به اقلیم ایران وارد شدند، در مناطق خشک و بادخیز عملاً آب را پیش از رسیدن به خاک تبخیر می‌کنند. کشت برنج در مناطق خشک، هندوانه و خربزه در کویر و صدور «آب مجازی» در قالب صادرات، از مصادیق سیاست‌گذاری معکوس است.

از سوی دیگر، آبیاری‌های مکانیزه وارداتی بدون توجه به اقلیم ایران اجرا می‌شوند؛ مثل آبیاری بارانی در مناطق بادخیز که نیمی از آب پیش از رسیدن به خاک تبخیر می‌شود.

در واقع تا بیش از ۸۰ درصد کل آب مصرفی کشور در بخش کشاورزی صرف می‌شود؛ بخشی که نه بازده اقتصادی قابل‌توجهی دارد و نه بهره‌وری آبی آن قابل دفاع است. سال‌هاست یارانه‌های پنهان آب و برق، تولید محصولاتی مانند برنج، هندوانه، خربزه و ذرت را در اقلیم خشک و نیمه‌خشک ایران ممکن کرده، در حالی‌که این محصولات به‌صورت مستقیم یا غیرمستقیم در فهرست صادراتی نیز قرار دارند؛ یعنی صادرات آب در قالب محصول کشاورزی. کارشناسان محیط‌زیست بار‌ها هشدار داده‌اند که هر کیلوگرم هندوانه برابر با هزار لیتر آب تجدیدناپذیر از دست‌رفته است؛ آبی که هیچ‌گاه به سفره‌های زیرزمینی بازنمی‌گردد.

اضافه بر این سیاست‌های کشاورزی در ایران عمدتاً بر پایه خودکفایی صوری و فشار سیاسی طراحی شده‌اند، نه بر مبنای ملاحظات اقلیمی و اقتصادی. دولت‌ها به‌جای تغییر الگوی کشت به محصولات کم‌آب‌بر و منطقه‌محور، همچنان از آبیاری‌های پرهزینه و غیرکارآمد مانند آبیاری بارانی در مناطق خشک حمایت می‌کنند؛ روشی که در باد و گرمای ایران، بخش زیادی از آب را پیش از رسیدن به خاک تبخیر می‌کند.
نتیجه، اما هدررفت منابع، فرونشست زمین و ته‌کشیدن آبخوان‌هاست. در حالی‌که هر مترمکعب آب در کشاورزی به‌طور میانگین کمتر از یک‌دهم ارزش افزوده‌ مصرف آن در صنعت یا خدمات را دارد، هنوز اصلی‌ترین سهم‌بر بودجه و منابع آبی کشور همین بخش است؛ بخشِ پرمصرف و کم‌ثمر.

هم چنین در شهر‌ها نیز فرسودگی شبکه‌های لوله‌کشی، نشت گسترده و نبود تعرفه واقعی، میلیون‌ها مترمکعب آب را در سکوت از بین می‌برد.

بازچرخانی آب؛ راهی که ایران فراموش کرد

در این میان  بازچرخانی آب یا بازیافت و استفاده‌ دوباره از فاضلاب تصفیه‌شده، یکی از مهم‌ترین ابزار‌های پایداری منابع آبی در جهان است.در این روش، آب مصرف‌شده خانگی یا صنعتی، پس از تصفیه‌ کامل دوباره به چرخه مصرف برمی‌گردد؛ برای آبیاری فضای سبز، استفاده صنعتی، و حتی تغذیه‌ سفره‌های زیرزمینی.چنان که به گفته محمد ارشادی، عضو شورای راهبردی اندیشکده تدبیر آب «حدود ۷۰ تا ۸۰ درصد آب مصرفی در منازل به فاضلاب تبدیل می‌شود و می‌تواند دوباره مورد استفاده قرار گیرد. در حالی که ما در ایران هنوز این منبع عظیم را هدر می‌دهیم».

در حال حاضر حدود یک‌هزار واحد صنعتی کشور، سالانه ۸۳۰ میلیون مترمکعب آب از طریق بازچرخانی تأمین می‌کنند؛ عددی که در مقایسه با مصرف کل، بسیار ناچیز است.در تهران، تصفیه‌خانه‌ها اغلب پساب را صرف آبیاری فضای سبز شهری می‌کنند و هیچ طرح جدی برای استفاده‌ گسترده در صنعت یا بازتغذیه سفره‌های زیرزمینی وجود ندارد. درحالی‌که در بسیاری از شهر‌های جهان، بازچرخانی تبدیل به ستون اصلی سیاست آبی شده است.

نمونه‌های موفق بازچرخانی در جهان

سنگاپور؛ شهرِ بدون رودخانه
سنگاپور یکی از موفق‌ترین الگو‌های بازچرخانی آب در جهان است. این کشور کوچک که منابع آبی طبیعی ندارد، از اوایل دهه‌ ۲۰۰۰ پروژه‌ای به‌نام NEWater را آغاز کرد. در این طرح، فاضلاب شهری در تصفیه‌خانه‌های پیشرفته با فرآیند‌های اسمز معکوس و فرابنفش تصفیه می‌شود و دوباره برای مصرف صنعتی، آبیاری و حتی آب شرب استفاده می‌شود.امروز بیش از ۴۰ درصد نیاز آبی سنگاپور از همین آبِ بازچرخانی تأمین می‌شود و قرار است تا سال ۲۰۳۰ به ۵۵ درصد برسد.

کالیفرنیا؛ بازگشت آب به زمین
در ایالت کالیفرنیای آمریکا، که سال‌هاست با خشکسالی دست و پنجه نرم می‌کند، پروژه «پرورش سفره‌های زیرزمینی» اجرا شده است. فاضلاب تصفیه‌شده به زمین تزریق می‌شود تا آبخوان‌ها دوباره تغذیه شوند. این آب پس از گذر از لایه‌های طبیعی خاک، کیفیتی نزدیک به آب شرب پیدا می‌کند. در لس‌آنجلس و سن‌دیگو، بیش از ۳۰ درصد آب مصرفی شهر از بازچرخانی و تغذیه‌ مصنوعی آبخوان‌ها تأمین می‌شود.

پرت استرالیا؛ از فاضلاب تا امنیت آبی
پرت، یکی از خشک‌ترین شهر‌های استرالیاست. این شهر از دهه ۲۰۰۰ پروژه‌ای گسترده برای تزریق آب تصفیه‌شده به سفره‌های زیرزمینی آغاز کرد. اکنون حدود ۱۰۰ میلیارد لیتر آب تصفیه‌شده به آبخوان‌ها بازگردانده شده و بخش بزرگی از نیاز شرب شهر را تأمین می‌کند. نتیجه این شد که پرت برخلاف گذشته، دیگر نگران افت سطح آب زیرزمینی نیست.
دوبی؛ بازچرخانی برای فضای سبز
در خاورمیانه نیز نمونه‌هایی از موفقیت وجود دارد. چنان که دوبی و ابوظبی بخش عمده آب مورد نیاز فضای سبز شهری و پارک‌ها را از طریق بازچرخانی فاضلاب تأمین می‌کنند. در نتیجه، مصرف آب آشامیدنی برای آبیاری تقریباً به صفر رسیده است.

اکنون در شرایط بحران آبی چه باید کرد؟

بحران آب ایران نه صرفاً نتیجه‌ خشکسالی، که محصول دهه‌ها سوء‌مدیریت و انکار ساختاری است. راه برون‌رفت نه در ابر‌های بارور است و نه در لوله‌کشی از کوه‌های اطراف؛ بلکه در اصلاح فوری سیاست‌های مصرف و تولید است.

کارشناسان مجموعه‌ای از اقدامات فوری را پیشنهاد می‌کنند:
- اعلام سهمیه‌ شفاف مصرف شهری (مثلاً ۵۰ لیتر در روز برای هر نفر) با اطلاع‌رسانی عمومی و نقشه‌ دقیق مناطق.
- تعرفه واقعی و پلکانی برای پرمصرف‌ها و تخفیف برای خانوار‌های کم‌درآمد.
- نوسازی شبکه‌ فرسوده‌ شهری و کاهش تلفات آب از ۳۰ درصد به کمتر از ۱۵ درصد.
- تغییر الگوی کشت و توقف یارانه به محصولات آب‌بر.
- سرمایه‌گذاری فوری در بازچرخانی آب شهری و صنعتی.

ایرانِ تشنه و سیاست‌های بی‌افق

کارد بحران آبی در ایران اکنون به استخوان خاک تشنه رسیده و آن هم در حالی‌که جهان به سمت بازچرخانی، اصلاح الگوی مصرف و تنوع‌بخشی منابع می‌رود، اما سیاست‌گذاران ایرانی هنوز از «انتقال آب» و «مخزن خانگی» می‌گویند.  در برنامه‌های وزارت نیرو، هیچ جدول زمان‌بندی برای گسترش بازچرخانی در مقیاس ملی دیده نمی‌شود. پروژه‌های کوچک محلی هم یا نیمه‌کاره مانده‌اند یا به‌دلیل نبود بودجه متوقف شده‌اند.کارشناسان معتقدند اگر همین امروز بازچرخانی شهری به‌صورت جدی آغاز شود، می‌تواند تا ده سال آینده ۲۰ تا ۳۰ درصد نیاز آبی تهران را تأمین کند. این رقم معادل چند سد بزرگ است، اما بدون تخریب محیط‌زیست و بدون هزینه‌های میلیاردی انتقال آب.

تهران تشنه است و سیاست‌گذاران هنوز میان شعار و تصمیم معلق‌اند. هر شب که آب در محله‌ای از پایتخت قطع می‌شود، نشانه فروپاشی تدریجی اعتماد و کارآمدی است.راه نجات نه در دعا برای بارش، نه در تهدید به تخلیه و نه در لوله‌کشی تازه است؛ در بازچرخانی، اصلاح مصرف و شجاعت در تصمیم‌گیری است.اگر سنگاپورِ بی‌رودخانه توانست با بازیافت فاضلاب به خودکفایی آبی برسد، چرا تهرانِ نرسد و دریاچه‌های خشک، هنوز از ترس حقیقت به تخلیه‌ پایتخت فکر می‌کند؟



جمعه ۲۳ آبان ۱۴۰۴ - Friday 14 November 2025
iran-emrooz.net | Wed, 12.11.2025, 13:31




در سقوط هواپیمای نظامی ترکیه ۲۰ نفر جان باختند
جمعه ۲۳ آبان ۱۴۰۴ - Friday 14 November 2025
iran-emrooz.net | Wed, 12.11.2025, 13:13

در سقوط هواپیمای نظامی ترکیه ۲۰ نفر جان باختند


تووان گومروکجو / خبرگزاری رویترز / ۱۲ نوامبر ۲۰۲۵

ترکیه روز چهارشنبه اعلام کرد که ۲۰ تن از نظامیان این کشور در پی سقوط یک هواپیمای ترابری نظامی در گرجستان در روز سه‌شنبه کشته شدند؛ رویدادی که مرگبارترین سانحه نظامی برای این عضو ناتو از سال ۲۰۲۰ تاکنون به شمار می‌رود.

هواپیمای باری C-130 که از جمهوری آذربایجان به مقصد ترکیه پرواز کرده بود، روز سه‌شنبه در گرجستان سقوط کرد و قطعات فلزی درهم‌پیچیده آن در تپه‌ای پوشیده از چمن پراکنده شد.

آنکارا دلیلی برای این سقوط ارائه نکرده است، اما گفته است که مقام‌های ترکیه و گرجستان از ساعت ۰۳:۳۰ بامداد چهارشنبه به وقت گرینویچ، بازرسی در محل حادثه را آغاز کرده‌اند. محل سقوط در منطقه سیغناغی از استان کاختی در شرق گرجستان قرار دارد.

تصاویر ثبت‌شده از محل نزدیک مرز آذربایجان، حضور آمبولانس‌ها، خودروهای آتش‌نشانی و وسایل نقلیه نظامی را در اطراف بدنه سوخته هواپیما نشان می‌داد؛ در حالی‌که گروه‌های امداد و نجات در حال جست‌وجو در محل بودند.

ویدئوهایی تأییدنشده که روز سه‌شنبه در شبکه‌های اجتماعی منتشر شد، نشان می‌داد هواپیما در آسمان متلاشی شده و سپس در حالی‌که در آتش می‌سوخت، به شکل مارپیچ به سوی زمین سقوط کرده است.

وزارت دفاع ترکیه روز چهارشنبه فهرست اسامی ۲۰ سرباز کشته‌شده را منتشر کرد.

هواپیمای تاکتیکی پرکاربرد

کشورهای آذربایجان، گرجستان، دبیرکل ناتو، آلمان، ایالات متحده، روسیه و چند کشور دیگر با ارسال پیام‌هایی، ضمن ابراز همدردی با ترکیه، بر همبستگی خود با این کشور تأکید کردند. آنکارا اعلام کرد که در ارتباط نزدیک با آذربایجان و گرجستان برای پیشبرد تحقیقات است.

شرکت آمریکایی لاکهید مارتین، سازنده هواپیمای C-130 هرکولس، اعلام کرد که متعهد به همکاری کامل در روند تحقیق است.

هواپیماهای C-130 هرکولس یکی از پرکاربردترین هواپیماهای ترابری نظامی در جهان است. این هواپیمای چهارموتوره توربوپراپ قادر است از باندهای آماده‌نشده نیز عملیات انجام دهد.

قابلیت‌های چندمنظوره این هواپیما شامل جابه‌جایی محموله، نیرو و تجهیزات، انجام عملیات هوابرد و مأموریت‌های شناسایی است و به همین دلیل در شمار اصلی‌ترین هواپیماهای تاکتیکی ترابری در بسیاری از ارتش‌های جهان قرار دارد.

شواهد اولیه نشانگر وقوع سانحه است

برخی تحلیلگران گفته‌اند تصاویر و ویدئوها حاکی از آن است که هواپیما در میانه پرواز از هم پاشیده است. آنان افزودند ناوگان C-130 ترکیه قدیمی است و با وجود قابلیت اطمینان بالای این هواپیما، نیاز به نوسازی دارد.

جَراد فیلیپس، کارشناس پیشین نیروی هوایی آمریکا در زمینه هواپیماهای C-130، گفت: «فیلم‌ها نشان می‌دهد بخش دم هواپیما در حین پرواز جدا شده و سوخت از سوپاپ‌های انتهایی بال نشت می‌کرده است، که احتمالاً نشان می‌دهد خدمه در حال تخلیه سوخت برای فرود اضطراری بوده‌اند»،

بر اساس داده‌های وب‌سایت FlightRadar24 و دو تحلیلگر دفاعی ترکیه، هواپیمای سقوط‌کرده ۵۷ سال عمر داشت و در سال ۲۰۱۰ وارد خدمت نیروی هوایی ترکیه شده بود.

ماه گذشته، وزارت دفاع ترکیه از امضای توافقی با بریتانیا برای خرید ۱۲ فروند C-130J خبر داد. طبق این توافق، این هواپیماها در بریتانیا مورد تعمیر و نوسازی قرار خواهند گرفت و سپس خدمت خود را در ترکیه آغاز خواهند کرد.

در حادثه‌ای مشابه در سال ۲۰۱۷، یک هواپیمای KC-130T متعلق به ایالات متحده در ایالت می‌سی‌سی‌پی سقوط کرد و هر ۱۶ سرنشین آن جان باختند. شاهدان گفته بودند هواپیما در حالی‌که در آتش می‌سوخت، در چرخشی صاف سقوط کرد. گزارش نهایی علت حادثه را تعمیر نادرست یکی از پره‌های پروانه که دچار خوردگی بود اعلام کرد.

سقوط روز سه‌شنبه مرگبارترین حادثه نظامی ترکیه از فوریه ۲۰۲۰ تاکنون بود؛ زمانی که نیروهای سوری مورد حمایت روسیه در ادلب، واقع در شمال‌غرب سوریه، ۳۳ سرباز ترک را کشتند. این سانحه همچنین مرگبارترین حادثه غیررزمی ترکیه در بیش از یک دهه اخیر به شمار می‌رود.



فلج اجتماعی و سکوت جمعی
جمعه ۲۳ آبان ۱۴۰۴ - Friday 14 November 2025
iran-emrooz.net | Wed, 12.11.2025, 12:42

«واکاوی یک پدیده‌ی جهانی»

فلج اجتماعی و سکوت جمعی


پیشگفتار: هر تمدن، لحظاتی دارد که در آن زبان از کار می‌افتد و حقیقت، در سکوتی سنگین مدفون می‌شود. در چنین لحظه‌هایی، جامعه نه فریاد می‌زند و نه می‌شنود؛ تنها تماشا می‌کند. سکوت، در ظاهر نشانه‌ی آرامش است، اما در عمق، حکایت از زخمی دارد که هنوز التیام نیافته. زخمی که از تکرار شکست‌ها، از ترس‌های به ارث رسیده و از خاطره‌ی سرکوب‌های جمعی شکل گرفته است.

در دوران انجماد روح، واژه‌ها محتاط می‌شوند، معناها می‌گریزند و اندیشه، پیش از تولد در ذهن می‌میرد. این سکوتِ آرام، نشانه‌ی مرگی پنهان است؛ مرگی که در لباس عادت، در قالب انضباط و در نقاب عقلانیت پنهان شده است. انسانِ گرفتار در چنین وضعی، میان میل به گفتن و ترس از گفتن معلق است؛ در تضادی که ریشه در تاریخ دارد.

جامعه‌ای که از گفتن بازمانده، در واقع از بودن بازمانده است. زیرا زبان، خانه‌ی وجود است. هر واژه‌ی نگفته، بخشی از هستیِ خاموش ‌شده‌ی ماست. در لحظات فلج جمعی، انسان‌ها نه از نادانی، بلکه از فرسودگی خاموش می‌شوند. ذهن، دیگر نمی‌خواهد بداند، زیرا دانستن، دردناک شده است.

اما این خاموشیِ عمومی، صرفاً نشانه‌ی ضعف نیست؛ گاه مرحله‌ای از بلوغ تاریخی است. هر سکوتی، در دل خود اندیشه‌ای نهفته دارد که در انتظار زمانِ تولد است. همان‌گونه که شب، زایشِ سپیده را در خود می‌پروراند، جامعه‌ی خاموش نیز می‌تواند زمینه‌ساز بیداری باشد.

این پژوهش، تلاشی است برای فهم آن وضعیت میانی میان گفتن و خاموشی، میان دانستن و انکار، میان ترس و بیداری. در پی آن نیست که صرفاً فلج اجتماعی را تشریح کند، بلکه می‌کوشد نشان دهد چگونه سکوت، خود به پدیده‌ای روانی و تاریخی بدل می‌شود؛ پدیده‌ای که نه از بیرون، بلکه از درون جامعه زاده می‌گردد.

در این مسیر، سه قلمرو به هم می‌رسند: روان‌شناسی فردی، روان‌کاوی جمعی و جامعه‌شناسی قدرت. زیرا فلج اجتماعی، مرزی میان درون و بیرون را می‌شکند؛ ترسِ سیاسی را به ترسِ روانی تبدیل می‌کند، و سرکوبِ اجتماعی را در ناخودآگاه فردی ریشه می‌دواند.

در جهانی که رسانه ها ، معنا را مهندسی می‌کنند و حقیقت، در انبوه روایت‌ها گم می‌شود، سکوت به شکلی نو بازمی‌گردد. سکوتی داوطلبانه، حاصل از فرسودگی ذهن و انفعال اخلاقی. چنین سکوتی، خطرناک ‌ترین نوع آن است، زیرا بی‌صدا و بی‌خصومت، بنیانِ حقیقت را از درون می‌فرساید.

پرسش محوری این پژوهش، پرسشی فلسفی است: چرا انسان، آگاهانه در سکوت می‌ماند؟ چگونه جامعه‌ای که درد را می‌فهمد، از فریاد بازمی‌ماند؟ پاسخ این پرسش، در فهم رابطه‌ی میان ترس و تعلق، میان وجدان و قدرت و میان آگاهی و بقا نهفته است.

شاید هیچ حقیقتی به اندازه‌ی سکوت، پیچیده و دوپهلو نباشد. سکوت می‌تواند نشانه‌ی تسلیم باشد، اما می‌تواند مقدمه‌ی طغیان نیز باشد. می‌تواند ابزار انکار باشد، یا ظرف تأمل. این پژوهش، تلاشی است برای خواندنِ چهره‌ی پنهان سکوت؛ آن چهره‌ای که در پسِ واژه‌های فروخورده و احساس‌های به‌ظاهر خاموش، در حال تپیدن است.

در نهایت، هدف این نوشته: نه فقط تحلیل، بلکه دعوت به اندیشیدن است. اندیشیدن درباره‌ی این پرسش بنیادین که «چگونه می‌توان دوباره سخن گفت؟» زیرا تا جامعه سکوت خود را نفهمد، نمی‌تواند از آن عبور کند. فهمِ سکوت، نخستین گامِ رهایی است؛ و این پژوهش، در جست وجوی همان گام نخست است.

***

آغاز: هر جامعه، در مسیر تاریخ خویش، به لحظه‌هایی می‌رسد که در آن زبان از کار می‌افتد و اندیشه در نقطه‌ی تولد خاموش می‌شود. در ظاهر، آرامشی حکم‌فرماست؛ اما در عمق، زخم کهنه‌ای از تکرار ترس و شکست، روح جمعی را منجمد کرده است. این سکوت، نشانه‌ی ثبات نیست، بلکه صورتِ روانیِ یک فرسودگی است؛ فرسودگی آگاهی.

فلج اجتماعی زمانی رخ می‌دهد که حافظه‌ی تاریخی از انباشت رنج و سرکوب آکنده شود. ترسِ تکرارشونده، به تدریج درون جان آدمی رسوخ می‌کند و از یک واکنش، به یک ساختار درونی بدل می‌شود. در چنین وضعیتی، نه فقط گفتار، بلکه میل به گفتن نیز فرومی‌میرد. جامعه‌ای که به ظاهر آرام است، در حقیقت در وضعیت بی‌حسی اخلاقی و روانی به سر می‌برد؛ در وضعیتی که انفعال، به فضیلت تبدیل می‌شود.

در این حالت، ساختارهای قدرت نیازی به اعمال قهر مستقیم ندارند. نظمی پدید می‌آید که در آن کنترل، از بیرون به درون منتقل می‌شود. انسان، به‌جای آنکه از بیرون سانسور شود، خود سانسورگر خویش می‌گردد. سکوت، به بخشی از شخصیت روانی بدل می‌شود؛ نوعی انضباط درونی که پیش از سخن گفتن، فرمان خاموشی صادر می‌کند.

در جامعه‌ی دچار فلج، دروغ گفتن ضروری نیست، زیرا حقیقت دیگر خواستنی نیست. وقتی میل به حقیقت از بین برود، دروغ به خودی خود بی‌رقیب می‌شود. در این چرخه، سکوت نه فقط ابزار بقا، بلکه سازوکار بازتولید نظم موجود است. هر کس، با خویشتن‌داری در گفتار، در تداوم آن سهم دارد.

در این دوران، تبلیغات و تکرار روایت‌های رسمی، نقش تزریق آرامش روانی دارند. کارکرد آن‌ها نه اقناع، بلکه جایگزین واقعیت است. جامعه‌ای که از رنج و بحران خسته است، به پذیرش روایت‌هایی پناه می‌برد که اضطراب را کاهش دهند، نه آگاهی را افزایش. بدین‌سان، حقیقت جای خود را به روایت می‌سپارد و روایت، به واقعیت بدل می‌شود.

ترسِ انباشته، نه فقط کنش را می‌خشکاند، بلکه قوه‌ی داوری را نیز فلج می‌کند. انسان از تشخیص درست و نادرست ناتوان می‌شود. در این حالت، شرارت نه از قصد، بلکه از بی‌فکری برمی‌خیزد. جامعه به جایی می‌رسد که اعمال ناعادلانه، عادی می‌شوند و وجدان جمعی، در برابر بی‌عدالتی بی‌حس می‌گردد.

اما فلج اجتماعی فقط محصول ترس نیست؛ نتیجه‌ی خستگی نیز هست. خستگی از امید، از تلاش‌های بی‌ثمر، از گفتن‌های بی‌پاسخ. وقتی کنشگر بارها شکست بخورد، به این باور می‌رسد که تغییر ممکن نیست. این باور، از سطح فردی به سطح جمعی گسترش می‌یابد و به عادتی فرهنگی تبدیل می‌شود. جامعه یاد می‌گیرد که ناتوانی را بپذیرد و آن را عقلانیت بنامد.

در این میان، میل به تعلق، سکوت را تقویت می‌کند. هر جامعه، مرزهای گفتنی و ناگفتنی دارد. انسان‌ها برای آنکه طرد نشوند، از گفتن آنچه خلافِ عرف است پرهیز می‌کنند. بدین‌گونه، خودسانسوری به مکانیسمی برای بقا بدل می‌شود. سکوت، نقابی می‌گردد که انسان با آن در میان جمع می‌ماند، بی‌آنکه به خطر بیفتد.

تمدن، همواره با میزانی از سرکوب همراه بوده است. اما وقتی سرکوب از حد بگذرد، نیروی حیاتی جامعه را تحلیل می‌برد. احساس گناه، جای احساس مسئولیت را می‌گیرد و بی‌تفاوتی، جای خشم اخلاقی را. در این فضای بی‌حسی، جامعه از درون می‌پوسد، زیرا امکان سوگواری از او سلب شده است.

جامعه‌ای که نتواند بر شکست‌های خود سوگواری کند، محکوم به تکرار آن‌هاست. سوگواریِ جمعی، نه ضعف بلکه مرحله‌ای از ترمیم است. اما وقتی سانسور و انکار، مجال سوگواری را از بین ببرند، زخم‌ها به چرخه‌ی خشونت و ترس بدل می‌شوند. انسانِ خسته، در برابر قدرت سر فرود می‌آورد تا احساس امنیت کند، حتی اگر این امنیت، توهمی بیش نباشد.

قدرت مدرن، بیش از آنکه با زور اداره شود، با ذهن‌ها کار دارد. کنترل، از سطح بدن به سطح معنا منتقل شده است. نظم موجود، در قالب ارزش‌ها و هنجارها بازتولید می‌شود، بی‌آنکه نیاز به اجبار مستقیم باشد. انسان‌ها خود یاد می‌گیرند که چگونه درست فکر کنند، درست رفتار کنند و درست خاموش بمانند.

تبلیغات و رسانه‌ها، در چنین وضعیتی، نه ابزار اطلاع‌رسانی بلکه ابزار تولید معنا هستند. معنایی ساخته می‌شود که در آن بی‌عدالتی طبیعی جلوه می‌کند و رنج، گریزناپذیر. بدین‌گونه، رضایت مصنوعی شکل می‌گیرد. رضایتی که از جهل نمی‌روید، بلکه از خستگی و ناامیدی برمی‌خیزد.

وقتی اقتصاد به مرز بحران می‌رسد، بقا جای آزادی را می‌گیرد. ناامنی اقتصادی، اضطراب جمعی را افزایش می‌دهد و انرژی اعتراض را می‌بلعد. در چنین شرایطی، سکوت، نه انتخابی اخلاقی، بلکه ضرورتی حیاتی می‌شود. جامعه به خواب می‌رود، اما این خواب، خواب آسودگی نیست؛ خوابی است آکنده از کابوس.

در دل این خواب، نشانه‌هایی از بیداری نهفته است. زیرا هیچ فلجی ابدی نیست. در زیر پوست جامعه، اندیشه‌های تازه شکل می‌گیرند، زبان‌های نو در حال تولدند و نسل‌هایی در سکوت، جهان را از نو ترسیم می کنند. سکوت، همیشه به معنای رضایت نیست؛ گاه مرحله‌ای از تأمل است، فاصله‌ای میان ویرانی و آفرینش.

هر جامعه، برای رهایی از فلج، نیازمند چشم‌اندازی از آینده است. امید، نه یک احساس، بلکه یک ساختار شناختی است؛ قابلیتی برای تصور فردای ممکن. تا زمانی که تصویر روشنی از آینده وجود نداشته باشد، هیچ کنشی آغاز نمی‌شود. رهایی، با نفی وضع موجود آغاز نمی‌گردد، بلکه با آفرینش معنای تازه‌ای از زندگی جمعی.

تحول واقعی، از درون آگاهی آغاز می‌شود. جامعه‌ای که صرفاً در برابر قدرت واکنش نشان دهد، هنوز در مدار همان قدرت می‌چرخد. رهایی زمانی ممکن است که انسان‌ها درونی‌ترین ترس‌های خود را بشناسند و بازاندیشی کنند. شناخت، نخستین گام در شکستن سکوت است.

در این مسیر، نقش زبان تعیین‌کننده است. زبان، نه فقط ابزار ارتباط، بلکه بستر اندیشیدن است. هنگامی که زبان آلوده به ترس شود، اندیشه نیز فلج می‌شود. احیای زبان، یعنی احیای اندیشه و هر سخنِ راستینی که در برابر دروغ ایستد، نخستین شکاف در دیوار سکوت است.

هیچ قدرتی نمی‌تواند واژه را برای همیشه خاموش کند، زیرا واژه، نمودِ وجود است. تا زمانی که حتی یک ذهن آزاد باقی بماند، اندیشه زنده است. سکوت جمعی، ممکن است طولانی باشد، اما هرگز مطلق نیست. در ژرفای آن، معنا رسوب می‌کند و خود را برای تولد دوباره آماده می‌سازد.

در دوران خستگی جمعی، امید باید چون وظیفه‌ای آگاهانه فهمیده شود. امید، نه به معنای نادیده گرفتن تاریکی، بلکه به معنای دیدن امکان روشنایی در دل تاریکی است. جامعه‌ای که سکوت خود را می‌فهمد، یک گام از سکوت فراتر رفته است.

فلج اجتماعی، مرگی موقتی است؛ توقفی در جریان حیات جمعی تا آگاهی خود را بازسازی کند. سکوت، اگر فهمیده شود، به مرحله‌ای از تکوین بدل می‌گردد. زیرا هیچ جامعه‌ای نمی‌تواند برای همیشه در خاموشی بماند. نیاز به معنا، سرانجام در قالب سخن، هنر یا کنش اجتماعی سر برمی‌آورد.

هیچ نظامی نمی‌تواند میل به حقیقت را نابود کند. ممکن است آن را پنهان کند، اما این میل، در زیر فشار، عمیق‌تر می‌شود. حقیقت، همچون بذر، حتی در دل سنگ نیز راهی برای روییدن می‌یابد و روزی که نخستین واژه دوباره بر زبان آید، زنجیر سکوت ترک برمی‌دارد.

جامعه‌ای که زبان خود را از دست بدهد، حافظه‌اش را از دست داده است. اما حافظه، همیشه راهی برای بازگشت دارد. در لحظه‌ی بازگشت، مردم دوباره به یاد می‌آورند که گفتن، نه فقط عملِ زبانی، بلکه عملِ اخلاقی است. گفتن، یعنی به رسمیت شناختنِ وجود خویش.

درک فلج، آغاز درمان آن است. وقتی جامعه به آگاهی از سکوت خود می‌رسد، در حقیقت آغاز به سخن گفتن کرده است. سکوت، تنها زمانی خطرناک است که ناآگاهانه باشد. اما اگر فهمیده شود، می‌تواند به پله‌ای برای تحول بدل گردد.

امروز، بسیاری از جوامع در وضعیت میانِ سکوت و سخن قرار دارند؛ نه در طغیان، نه در آرامش. در این میان‌بودگی، نیروهای تازه شکل می‌گیرند. اندیشه‌هایی که هنوز بر زبان نیامده‌اند، اما در ناخودآگاه جمعی می‌جوشند. این سکوت، اگر به زبان بدل شود، می‌تواند آغاز دوره‌ای نوین از زیست جمعی باشد.

تاریخ، چرخه‌ای از سرکوب و بیداری است. هیچ قدرتی تا ابد پایدار نمی‌ماند، زیرا انسان، ذاتاً موجودی آغازگر و کنجکاو  است. هر بار که تاریخ در تاریکی فرو می‌رود، اندیشه‌ای تازه از دل همان تاریکی سر برمی‌آورد. همین توان آغازگری، سرچشمه‌ی امید است.

شاید امروز، ما در آستانه‌ی چنین آغازی ایستاده‌ایم: در میان خستگی و ترس، اما با امکانِ دوباره سخن گفتن. اگر این سکوت، فهمیده شود، می‌تواند مرحله‌ای از بلوغ تاریخی باشد . زمانی برای بازسازی معنا، بازاندیشی در ارزش‌ها و بازگشت به کرامت انسانی!

تاریخ انسان، تاریخ سخن گفتنِ دوباره است. هر بار که واژه‌ای خاموش شد ، واژه‌ای دیگر از نو زاده شده است. هیچ قدرتی توان خاموش کردن انسانِ آگاه را ندارد و تا زمانی که اندیشه زنده است، امید زنده است؛ امید به گفتن دوباره، به اندیشیدن دوباره، و به زیستن دوباره.

سخن پایانی: هر دوره‌ی سکوت، دیر یا زود به لحظه‌ی گفتن می‌رسد. هیچ خاموشی‌ای ابدی نیست، همان‌گونه که هیچ سلطه‌ای بی‌پایان نخواهد ماند. در ژرفای هر جامعه‌ی خاموش، صداهایی هست که هنوز شنیده نشده‌اند؛ اندیشه‌هایی که در دل سکوت رسوب کرده‌اند و در انتظار فرصتی برای شکفتن‌اند.

فلج اجتماعی، هرچند ظاهراً مرده متحرک است، در باطن می‌تواند مرحله‌ای از تکوین آگاهی باشد. جامعه، در سکوت خود می‌اندیشد، خود را می‌سنجد و از زخم‌هایش درس می‌گیرد. این دوره‌ی خاموشی، گاه ضرورتی است تا وجدان جمعی از هیاهوی تبلیغات فاصله گیرد و بار دیگر، خود را بشنود.

سکوتِ جمعی را نمی‌توان تنها به ترس نسبت داد؛ گاه نوعی سوگواری است، برای آرزوهایی که ناکام مانده‌اند و اعتمادهایی که شکسته‌اند. جامعه‌ای که در حال سوگواری است، هنوز زنده است، زیرا هنوز احساس می‌کند. خطر، زمانی آغاز می‌شود که احساس نیز بمیرد.

امروز، نشانه‌های ریز اما روشنی از بیداری در گوشه ‌وکنار کشور ما در لایه‌های زیرین جامعه پدیدار است. زبان‌های تازه در حال تولدند، واژه‌های نو از دل هنر و اندیشه سر برمی‌آورند و معناهای کهنه در حال فروپاشی‌اند. این‌ها نشانه‌های حیات‌اند، نشانه‌های بازگشتِ واژه.

رهایی، نه با فریاد ناگهانی، بلکه با بازیابیِ توان اندیشیدن آغاز می‌شود. جامعه‌ای که می‌آموزد دوباره فکر کند، پیش از آنکه سخن بگوید، در واقع نخستین گام رهایی را برداشته است. اندیشه، شکل آرام مقاومت است؛ مقاومتی که بدون خشونت، زنجیر را از درون می‌ساید.

در عصر خستگی جمعی، امید، فضیلتِ اخلاقی ؛ امید، نه به معنای خوش‌باوری، بلکه به معنای پایداری در اندیشیدن و گفتن است. امید یعنی باور به اینکه واژه، هنوز می‌تواند معنا را نجات دهد. جامعه‌ای که امید را در زبان خود حفظ کند، هرگز به سکوت مطلق فرو نخواهد رفت.

هیچ قدرتی، توان خاموش کردن آگاهی را ندارد. شاید بتواند گفتار را مهار کند، اما اندیشه را ؛ نه! اندیشه، در خلوت ذهن‌ها ادامه می‌یابد، در هنر، در شعر، در نگاه‌های ناگفته، در گفتگوهای پنهان میان انسان‌ها و همین استمرارِ پنهان، بذرِ تولدِ دوباره است.

اگر فلج اجتماعی، مرگِ موقت روح جمعی است، پس بیداری، باززایی آن است. باززایی از دل سکوت، با زبانی تازه، با اخلاقی تازه، با آگاهی‌ای که از رنج برخاسته است. هیچ جامعه‌ای بدون عبور از رنج، بالغ نمی‌شود و هیچ رنجی، اگر فهمیده شود، بی‌ثمر نمی‌ماند.

شاید اکنون، در میانه‌ی همین خستگی و ترس، تاریخ در حال آماده شدن برای گفتاری تازه است. نسل نو، زبانی نو می‌جوید؛ زبانی که نه در شعار، بلکه در اندیشه و عمل ریشه دارد. زبانی که بتواند معنای عدالت، کرامت و آزادی را از نو بسازد.

تاریخ، بارها ثابت کرده است که “واژه ها را باید شست”! هرچقدر سنگین باشد، سکوت نمی‌تواند حقیقت را دفن کند. حقیقت، در ذهن‌ها پنهان می‌شود، در رؤیاها ادامه می‌یابد و روزی از دهان نخستین انسانِ شجاع، دوباره بر زبان خواهد آمد.

آن روز، آغازِ سخن گفتنِ دوباره خواهد بود. روزی که انسان، بار دیگر به یاد می‌آورد که زبان، ابزار قدرت نیست، بلکه راهِ رهایی است! و در آن لحظه، جامعه از فلج بیرون می‌آید، نه با فریاد، بلکه با آگاهی. زیرا هیچ چیز نیرومندتر از اندیشه‌ای نیست که از دل سکوت برخاسته باشد.

پائیز ۲۰۲۵


نظر خوانندگان:


■ آقای یاسائی گرامی، تا زمانی که امید به صورت انتظار باشد، انتظاری فاقد عمل و کنش سیاسی فعال، تنها به عنوان مخدری برای آرامش و پس زدن ناراحتی وجدان و خود فریبی عمل می‌کند. بارها جوانان این آب و خاک به عنوان “نخستین انسانِ شجاع” صدای خود را بلند کرده و برای حفظ کرامت انسانی‌شان به میدان آمدند ولی بدون پشتیبانی سایرین خصوصا طبقه متوسط شهری سرکوب شدند. خاموشی طبقه متوسط به هیچ وجه “مرحله‌ای از بلوغ تاریخی” نیست و همان طور که به درستی نوشتید “نشانه‌ی مرگی پنهان است؛ مرگی که در لباس عادت، در قالب انضباط و در نقاب عقلانیت پنهان شده است” مقاله را با عباراتی کلیشه ای با اینکه “هیچ قدرتی، توان خاموش کردن آگاهی را ندارد و ....” به پایان رساندید، ولی علت اینکه چرا جامعه ای که “نادان” نیست اما “از فرسودگی خاموش” است، بی‌جواب میماند. آیا نقد چنین جامعه ای نباید در دستور قرار گیرد؟ مقاله ”طبقه متوسط بی‌ریشه” از آقای سجاد بهزادی در ایران امروز نگاهی دیگر دارد و مراجعه به آن مقداری از عوام‌گرایی و جمع بندی های کلیشه‌ای می‌کاهد.
با احترام سالاری


■ آقای یاسایی عزیز. مقاله شما را با علاقه و دقت خواندم. تلاش شما برای واکاوی اوضاع و نشان دادن راه امید، جالب است. برای من جالب‌تر می‌شد، اگر به برخی نشانه‌ها نیز اشاره می‌کردید، تا مقصودتان روشن‌تر شود. مثلأ آنجا که نوشته‌اید “این سکوت، اگر به زبان بدل شود، می‌تواند آغاز دوره‌ای نوین از زیست جمعی باشد”، منظورتان برای مثال، شعر “برای” از شروین حاجی‌پور است؟ البته که ابتکاراتی در عرصه هنر و مبارزه وجود داشته است و جامعه از تلاطم و تلاش باز نایستاده است. سؤال اما این است که حجم و سرعت حرکت کافی بوده است؟ قبول می‌کنم که جامعه در سکوت خود می‌اندیشد، اما از زخم‌هایش “به اندازه کافی” درس می‌گیرد؟ به نظر شما آیا جامعه ایران از جنگ ۱۲ روزه به اندازه کافی درس گرفت؟ به نظر من متاسفانه نه!
با احترام. رضا قنبری. آلمان


 



بازداشت «شماری از افراد مرتبط با ایران آکادمیا»
جمعه ۲۳ آبان ۱۴۰۴ - Friday 14 November 2025
iran-emrooz.net | Wed, 12.11.2025, 12:21

بازداشت «شماری از افراد مرتبط با ایران آکادمیا»


تلویزیون دولتی جمهوری اسلامی ایران با طرح اتهاماتی علیه یک دانشگاه آنلاین مستقر در خارج از کشور، از بازداشت شماری از «افراد مرتبط با آن» خبر داد.

تلویزیون دولتی ایران سه‌شنبه شب، ۲۰ آبان، در گزارشی، دانشگاه «ایران آکادمیا» را به اجرای آنچه که پروژه «براندازی نرم» خواند، متهم کرد.

در این گزارش با پخش تصاویری از برخی فعالان سیاسی و مدنی مقیم خارج از کشور، ضمن طرح اتهاماتی علیه آن‌ها، ادعا شد که این افراد با تدریس در ایران آکادمیا «خواسته‌های آمریکا و اسرائیل» را در راستای آنچه «تسلیم ایران» خوانده شد، اجرا می‌کنند.

در این گزارش گفته شد که سپاه پاسداران انقلاب اسلامی با «شناسایی حدود ۴۰۰ نفر» از افراد مرتبط با این مؤسسه دانشگاهی آنلاین، «برخی از آنان را بازداشت کرده و به تعداد دیگری تذکر داده است».

جزئیات بیشتری در این زمینه اعلام نشده است.

یکی از مسئولان «ایران آکادمیا» در پاسخ به پیگیری‌های رادیو فردا برای اطلاع از واکنش احتمالی این مؤسسه گفت که پاسخ در این زمینه موکول به نتیجه‌گیری هیئت مدیره آن است.

گزارش تلویزیون دولتی ایران همزمان با انتشار بیانیه‌ای از سوی سازمان اطلاعات سپاه پاسداران پخش شد که بدون اشاره به جزئیاتی خبر داد اعضای یک شبکه «ضد امنیتی مرتبط با سازمان‌های جاسوسی آمریکا و اسرائیل» را در چند استان ایران بازداشت کرده است.

«ایران آکادمیا» که در هلند مستقر است، در سال ۲۰۱۲ به عنوان یک دانشکدهٔ تحصیلات تکمیلی آموزش از راه دور رایگان، در حوزهٔ علوم انسانی و اجتماعی، تأسیس شد.

در وب‌سایت ایران آکادمیا اشاره‌ای به حامیان مالی این مؤسسه نشده است.

سعید پیوندی، جامعه‌شناس و از استادان دانشگاه «ایران آکادمیا»، دربارهٔ سوابق و اهداف تشکیل این مؤسسه و شیوۀ کاری آن می‌گوید این مؤسسه تاکنون از اسرائیل هیچ حمایت مالی دریافت نکرده است.

بیانیهٔ سازمان اطلاعات سپاه پاسداران و گزارش تلویزیون رسمی جمهوری اسلامی چند روز پس از بازداشت تعدادی از پژوهشگران اجتماعی و جامعه‌شناسی منتشر شده‌اند.

هنوز مشخص نیست این بیانیه و گزارش با بازداشت این افراد مرتبط است یا نه.

رادیو فردا



جمعه ۲۳ آبان ۱۴۰۴ - Friday 14 November 2025
iran-emrooz.net | Wed, 12.11.2025, 10:41




جمعه ۲۳ آبان ۱۴۰۴ - Friday 14 November 2025
iran-emrooz.net | Wed, 12.11.2025, 10:17




جمعه ۲۳ آبان ۱۴۰۴ - Friday 14 November 2025
iran-emrooz.net | Wed, 12.11.2025, 8:52




انتخابات پارلمانی عراق با موفقیت برگزار شد
جمعه ۲۳ آبان ۱۴۰۴ - Friday 14 November 2025
iran-emrooz.net | Wed, 12.11.2025, 8:07

انتخابات پارلمانی عراق با موفقیت برگزار شد


رئیس کمیته عالی امنیتی انتخابات عراق اعلام کرد فرآیند رأی‌گیری با موفقیتی بی‌سابقه از نظر امنیتی، فنی و سازماندهی به پایان رسیده است و عملیات انتقال کارت های الکترونیکی حافظه و صندوق‌های رأی به انبارهای بغداد تا صبح امروز ادامه دارد.

قیس المحمداوی رئیس کمیته عالی امنیتی انتخابات عراق گفت، فرآیند انتخابات به صورت روان و  شفافیت بالا برگزار شد و در سطوح امنیتی، فنی و سازمانی به موفقیتی بی‌سابقه دست یافته است.

بر اساس اعلام خبرگزاری رسمی عراق، وی ضمن اعلام ثبت بیش از ۱۳۲ مورد تخلف که تأثیری بر نتایج انتخابات نداشته‌اند، تصریح کرد: عملیات انتقال کارت‌های حافظه الکترونیکی(فلش مموری‌ها)، صندوق‌ها و مواد انتخاباتی به انبارهای بغداد تا ساعاتی از صبح امروز چهارشنبه نیز ادامه خواهد داشت.

المحمداوی گفت: عملیات انتقال از ساعت هشت شب پس از پایان شمارش دستی و تحویل نوار نتایج به نمایندگان جریان‌های سیاسی آغاز شد. این فرآیند پیچیده، تمام استان‌ها را در بر می‌گیرد و مواد از مراکز رأی‌گیری به مراکز ثبت‌نام، سپس به انبارهای استانی و در نهایت به دفتر ملی در بغداد منتقل می‌شوند.

رئیس کمیته عالی امنیتی عراق گفت: هواپیمایی ارتش عراق در انتقال کارتهای حافظه و مواد انتخاباتی از مناطق دورافتاده در صحرای السماوه، الانبار و نجف اشرف شرکت کرده و نیروی هوایی نیز آماده انتقال مواد از استان‌های دارای فرودگاه به فرودگاه بغداد است ضمن آنکه استان‌های نزدیک، مواد را به صورت زمینی منتقل خواهند کرد.

المحمداوی تأکید کرد: مرحله اول برنامه امنیتی با سلامت، امنیت و شفافیت بالا به پایان رسیده و بخش فنی عملکردی متمایز داشته و هیچ‌گونه خرابی یا توقفی در دستگاه‌های ارسال و دریافت گزارش نشده است.

وی ضمن تقدیر از تلاشهای نیروهای امنیتی و نظامی و اطلاعاتی خاطرنشان کرد: کمسیاریای عالی مستقل انتخابات عراق، حداکثر تا عصر چهارشنبه نتایج اولیه را اعلام خواهد کرد و همزمان کمیته امنیتی متعهد است تمامی مواد انتخاباتی را تا صبح همان روز به انبارها برساند و فعالیت‌های امنیتی تا رسیدن تمام مواد انتخاباتی به انبارها ادامه خواهد داشت.

المحمداوی خاطرنشان کرد: بیش از ۱۳۲ مورد تخلف ثبت شده است، اما هیچکدام تاثیری بر نتایج انتخابات نداشته‌اند و هیچ‌گونه نقض امنیتی هم گزارش نشده است.

وی در پایان افزود: هیچ‌گونه ممنوعیت رفت‌وآمدی اعمال نشد و فرودگاه‌ها و گذرگاه‌ها نیز باز بودند و این امر نشان از موفقیت برنامه امنیتی و سازماندهی انتخابات است که یکی از موفق‌ترین فرآیندهای انتخاباتی در تاریخ کشور به شمار می‌رود.

مشارکت بیش از ۵۵ درصدی در انتخابات

میدل ایست نیوز: کمیساریای عالی مستقل انتخابات عراق امروز سه شنبه در بیانیه ای اعلام کرد که پس از بررسی ۹۹.۷ درصد آرا در انتخابات پارلمانی عراق، شمار رای دهندگان انتخابات عمومی به ۱۰ میلیون و ۸۹۸ هزار و ۳۲۷ نفر از میان ۲۰ میلیون و ۶۳ هزار و ۷۷۳ واجد شرایط رای رسید.

به گزارش خبرگزاری رسمی عراق، بدین ترتیب میزان مشارکت در انتخابات عمومی به بیش از ۵۴ درصد رسیده است.

در روز انتخابات ویژه نظامیان نیز یک میلیون و ۸۴ هزار و ۲۸۹ نفر در انتخابات شرکت کردند که درصد مشارکت به ۸۲.۵ درصد رسید.

درخصوص انتخابات ویژه آوارگان نیز، ۲۰ هزار و ۵۲۷ نفر از ۲۶ هزار و ۵۳۸ نفر در انتخابات شرکت کردند که میزان مشارکت ۷۷ درصد بوده است.

بدین ترتیب شمار کل شرکت کنندگان در انتخابات عراق به ۱۲ میلیون و ۳ هزار و ۱۴۳ نفر از ۲۱ میلیون و ۴۰۴ هزار و ۲۹۱ نفر رسید و میزان مشارکت از ۵۵ درصد فراتر رفت.

السودانی توانست اعتماد اجتماعی به انتخابات را برگرداند

روزنامه «عراق الیوم» نوشت: برای اولین بار در بیش از یک دهه، نخست وزیر محمد شیاع السودانی موفق شده است اعتماد به روند سیاسی را که از سال ۲۰۱۴ با بحران‌های پی در پی آسیب دیده بود، بازگرداند. این فرسایش ناشی از مجموعه‌ای از شکست‌های دولت ها و کاهش خدمات عمومی بود که بر احساسات عمومی تأثیر منفی گذاشت و منجر به موج‌هایی از تحریم‌های خاموش و اعتراضات شد.

از سال ۲۰۱۴، عراقی‌ها با خودداری از رأی دادن، نارضایتی خود را از وضعیت عمومی ابراز کرده‌اند، روندی که به وضوح در کاهش مشارکت رأی‌دهندگان منعکس شده است، که شاخصی نگران‌کننده از کاهش اعتماد به طبقه سیاسی است.

با این حال، سال‌های اخیر، به ویژه با تصدی پست نخست وزیری توسط السودانی، شاهد تغییر قابل توجهی در این مسیر بوده‌ایم.

ابتکارات ملموس خدمات‌محور انجام شده توسط دولت او، همراه با پروژه‌های اجرا شده در استان‌های مختلف، به بازگرداندن بخش بزرگی از اعتماد از دست رفته و متقاعد کردن بخش وسیعی از جمعیت مبنی بر اینکه مشارکت می‌تواند تفاوت واقعی در آینده کشور ایجاد کند، کمک کرده است.

آمار رسمی مشارکت رأی‌دهندگان به وضوح این تغییر را نشان می‌دهد، به طوری که انتخابات ۲۰۲۵ افزایش قابل توجهی در تعداد رأی‌دهندگان نسبت به دوره‌های قبلی نشان می‌دهد:

- ۲۰۱۴: ۱۱,۸۹۷,۹۱۲ رأی‌دهنده
- ۲۰۱۸: ۱۰,۸۴۰,۹۶۹ رأی‌دهنده
- ۲۰۲۱: ۹,۶۲۹,۶۰۱ رأی‌دهنده
- ۲۰۲۵: ۱۲,۰۰۳,۱۴۳ رأی‌دهنده

تحلیلگران سیاسی معتقدند که این افزایش صرفاً یک اتفاق عددی نبوده، بلکه نتیجه مستقیم اعتماد دوباره به دولت فعلی است که مدل متفاوتی از عملکرد اجرایی و پاسخگویی به خدمات عمومی را ارائه داده و فراتر از شعارهای سیاسی سنتی حرکت کرده است.

لازم به ذکر است که انتخابات ۲۰۱۴ و ۲۰۱۸ با استفاده از کارت بیومتریک موقت، چه با عکس و چه بدون عکس، انجام شد که مقایسه واقع‌بینانه بین میزان مشارکت را افزایش می‌دهد و تأیید می‌کند که ۲۰۲۵ آغاز مرحله جدیدی در رابطه عراقی‌ها با روند دموکراتیک است.



بحران بی‌بی‌سی: علت آن چه بود و گام بعدی چیست؟
جمعه ۲۳ آبان ۱۴۰۴ - Friday 14 November 2025
iran-emrooz.net | Wed, 12.11.2025, 7:26

بحران بی‌بی‌سی: علت آن چه بود و گام بعدی چیست؟


کیت هالتون و پل سندل / خبرگزاری رویترز / ۱۲ نوامبر ۲۰۲۵

بی‌بی‌سی پس از استعفای دو تن از رهبران ارشد خود به دلیل اتهامات جانبداری، که باعث شده دونالد ترامپ، رئیس جمهور ایالات متحده، تهدید به اقدام قانونی برای دریافت غرامتی یک میلیارد دلاری کند، با بزرگترین بحران خود در دهه‌های اخیر دست و پنجه نرم می‌کند.

این شبکه روز دوشنبه بابت برنامه‌ای از مجموعه «پانوراما» عذرخواهی کرد که در آن دو بخش از سخنرانی ترامپ در ۶ ژانویه ۲۰۲۱ – روزی که حامیان او به ساختمان کنگره یورش بردند – به‌گونه‌ای در کنار هم قرار گرفته بود که این تصور را ایجاد می‌کرد وی خواستار اعمال خشونت شده است.

در ادامه جزئیاتی درباره‌ی نحوه‌ی شکل‌گیری این بحران، ساختار تأمین مالی و اداره‌ی بی‌بی‌سی و نیز روند انتخاب مدیرکل جدید آمده است.

یادداشت داخلی که بحران‌ساز شد

این ماجرا پس از افشای یک یادداشت داخلی از سوی مشاور سابق استانداردهای حرفه‌ای بی‌بی‌سی آغاز شد؛ یادداشتی که در آن به ادعای نویسنده‌اش فهرستی از کاستی‌ها در پوشش اخبار مربوط به ترامپ، جنگ اسرائیل و حماس و مسائل مربوط به حقوق افراد تراجنسیتی آمده بود.

این یادداشت را «مایکل پرسکات»، سردبیر سیاسی پیشین روزنامه‌ی ساندی تایمز، تهیه کرده بود. او در آن مدعی شد که مجموعه‌ای از کاستی‌های تحریری در بی‌بی‌سی وجود دارد که حاکی از نوعی جانبداری نظام‌مند چپ‌گرایانه است.

پرسکات به عنوان مشاور بیرونی در کمیته‌ی «راهنماها و استانداردهای تحریری بی‌بی‌سی» فعالیت می‌کرد؛ نهادی که بر محتوای خبری، رعایت دستورالعمل‌ها و رسیدگی به شکایات نظارت دارد.

یادداشت او که خطاب به هیئت‌مدیره‌ی بی‌بی‌سی نوشته شده بود، به دست روزنامه‌ی راست‌گرای «دیلی تلگراف» رسید و مخالفان و رقبای شبکه بی‌بی‌سی – که به خط‌مشی لیبرال و تأمین مالی عمومی آن اعتراض دارند – آن را دستاویز انتقادهای تازه قرار دادند.

بی‌بی‌سی یک هفته برای واکنش صرف کرد و این سکوتِ نسبی، نشانه‌ای از سردرگمی در برابر بارانی از انتقادها تلقی شد.

به گفته‌ی «کیتی رزل»، خبرنگار رسانه‌ای بی‌بی‌سی و «نیک رابینسون»، یکی از مجریان سیاسی برجسته‌ی آن، میان مدیران خبر و هیئت‌مدیره اختلاف‌نظر وجود داشت: گروه نخست خواهان عذرخواهی به‌دلیل ویرایش سخنرانی ترامپ بودند، اما گروه دوم معتقد بود باید ریشه‌ی مشکل جانبداری نهادی بررسی شود.

رابینسون انگشت اتهام را به‌سوی «رابی گیب»، عضو هیئت‌مدیره و سخنگوی نخست‌وزیر پیشین بریتانیا «ترزا می»، نشانه رفت و گفت گیب معتقد بود بی‌بی‌سی دچار نقایص ساختاری است. گیب به درخواست اظهار نظر پاسخی نداد.

«جان سوپل»، سردبیر پیشین بخش آمریکای شمالی بی‌بی‌سی نیز در پادکست خود گفت گیب پیگیر شکایت‌هایی درباره‌ی جانب‌داری چپ‌گرایانه در برنامه‌های بی‌بی‌سی بوده، اما هرگز در مورد جانب‌داری راست‌گرایانه – چنان‌که برخی از جناح چپ در پوشش اخبار اسرائیل ادعا دارند – اقدامی نکرده است.

دفتر مطبوعاتی بی‌بی‌سی از اظهار نظر خودداری کرد.

موضع رسمی بی‌بی‌سی

«سمیر شاه»، رئیس هیئت‌مدیره‌ی بی‌بی‌سی، گفت «خیالبافی» است که تصور شود اعضای هیئت‌مدیره‌ی مخالف رهبری فعلی، استعفای «تیم دیوی» مدیرکل، و «دبورا ترنس»، رئیس خبر بی‌بی‌سی را طراحی کرده‌اند.

او در نامه‌ای به قانون‌گذاران در روز دوشنبه افزود که بی‌بی‌سی موارد خطا را پنهان نکرده و در مواقع لزوم اطلاع‌رسانی عمومی، اصلاح دستورالعمل‌ها، تغییرات مدیریتی و اقدامات انضباطی انجام داده است.

شاه همچنین گفت یادداشت پرسکات تنها بخشی از مشکلات را بازتاب داده اما تصریح کرد پیش از دریافت آن یادداشت، خود او بررسی عملکرد «هیئت استانداردها» را آغاز کرده بود.

بررسی دوباره‌ی نحوه‌ی تأمین مالی بی‌بی‌سی

بودجه‌ی بی‌بی‌سی از محل حق اشتراک اجباری تلویزیون تأمین می‌شود؛ هزینه‌ای که همه‌ی خانوارهای تلویزیون‌دار در بریتانیا پرداخت می‌کنند. در سال مالی ۲۰۲۴–۲۰۲۵، درآمد حاصل از این محل ۳.۸ میلیارد پوند (حدود ۵.۱ میلیارد دلار) بود و همراه با درآمدهای تجاری، مجموع دارایی بی‌بی‌سی را به ۵.۹ میلیارد پوند رساند.

تأمین مالی این شبکه در منشور سلطنتی ۱۰ساله‌ی اخیر آن مشخص شده که اعتبارش تا سال ۲۰۲۷ پابرجاست. دولت قرار است تا پایان امسال گزینه‌های مدل‌های جدید تأمین مالی را اعلام کند، زیرا دفاع از نظام فعلی دشوارتر می‌شود؛ بسیاری از بینندگان به شبکه‌هایی مانند «نتفلیکس» و دیگر پلتفرم‌های پخش آنلاین روی آورده‌اند.

تعداد مشترکانی که حق اشتراک پرداخت می‌کنند رو به کاهش است؛ این رقم در پایان آخرین سال مالی به ۲۳.۸ میلیون خانوار رسید که از ۲۵.۳ میلیون دو سال پیش کمتر است.

حمایت عمومی از رسانه‌ی عمومی

طبق نظرسنجی‌ها، بی‌بی‌سی – که از مشتریان خبرگزاری رویترز نیز هست – همچنان قابل اعتمادترین و پرمخاطب‌ترین منبع خبری بریتانیاست.

بر اساس گزارش نهاد تنظیم‌گر رسانه، «آفکام»، در ژوئیه گذشته پوشش اخبار بی‌بی‌سی از طریق تلویزیون، رادیو و فضای آنلاین به ۶۷ درصد از بزرگسالان کشور می‌رسید، هرچند این میزان نسبت به سال ۲۰۱۹ یازده درصد کاهش یافته است.

نتیجه‌ی نظرسنجی فوری مؤسسه‌ی «یوگاو» در روز دوشنبه نیز نشان داد نیمی از پاسخ‌دهندگان معتقدند بی‌بی‌سی جانبدار سیاسی دارد، هرچند این برداشت در امتداد گرایش حزبی افراد تقسیم می‌شود: ۳۱ درصد آن را متمایل به چپ و ۱۹ درصد متمایل به راست دانستند.

انتخاب مدیرکل جدید

هیئت‌مدیره‌ی ۱۴ نفره‌ی بی‌بی‌سی مسئول انتخاب مدیرکل جدید خواهد بود.

از میان اعضای غیرموظف، پنج نفر از جمله رئیس هیئت توسط دولت منصوب می‌شوند.

از جمله گزینه‌های مطرح برای جانشینی تیم دیوی، «شارلوت مور»، مدیر پیشین محتوای بی‌بی‌سی است که اکنون مدیرعامل شرکت فیلم‌سازی «لفت بنک پیکچرز» و از مدیران ارشد «سونی پیکچرز تلویژن» است.

نام «جی هانت»، مدیر پیشین شبکه‌های بی‌بی‌سی وان، کانال ۴ و کانال ۵ نیز مطرح است؛ او در حال حاضر مدیر خلاق بخش اروپای ویدیو جهانی در شرکت «اپل» است.

دیگر نام‌های احتمالی شامل «الکس ماهون»، مدیر پیشین کانال ۴ که اکنون کسب‌وکاری در حوزه‌ی برگزاری رویدادها اداره می‌کند، «کارولین مک‌کال» مدیرعامل شبکه‌ی ITV و «جین ترتون»، مدیر شرکت «آل تری مدیا» است.



سرانجام تلخ خودسوزی دانشجوی اهوازی
جمعه ۲۳ آبان ۱۴۰۴ - Friday 14 November 2025
iran-emrooz.net | Wed, 12.11.2025, 7:03

سرانجام تلخ خودسوزی دانشجوی اهوازی


نادره  وائلی‌زاده / اعتماد

اهواز دوباره عزادار شده است. این‌بار برای «احمد بالدی» دانشجوی ۲۰‌ ساله که یک هفته پیش در اعتراض به تخریب اغذیه‌فروشی خانوادگی‌شان در پارک زیتون اهواز خودسوزی کرد و بامداد دیروز ۲۰ آبان جان باخت. این چهارمین خودسوزی در خوزستان در ماه‌های گذشته است که احساسات عمومی را به‌شدت جریحه‌دار کرده است.

مجاهد بالدی (عبدالسیدی) پدر احمد با انتشار ویدیویی خبر درگذشت او را اعلام کرد و دانشگاه علوم پزشکی جندی‌شاپور اهواز نیز اعلام کرد «این جوان که به خاطر سوختگی ۷۰ ‌درصدی در بیمارستان طالقانی اهواز بستری بود، به‌رغم تلاش کادر درمانی درگذشت.»

احمد بزرگ‌ترین فرزند مجاهد بالدی (عبدالسیدی) صاحب یک مغازه اغذیه‌فروشی در پارک زیتون کارمندی اهواز و دانشجوی نقشه‌کشی دانشگاه آزاد بود. عصر دوشنبه ۱۲ آبان ماموران شهرداری اهواز برای تخلیه اغذیه‌فروشی آنها مراجعه می‌کنند. احمد که تلاش‌هایش برای جلوگیری از اقدام ماموران ناکام می‌ماند، در اعتراض به تخریب اغذیه‌فروشی خانوادگی‌شان خودسوزی می‌کند.

در روزهای گذشته تعداد زیادی از بستگان و شهروندان در مقابل بیمارستان برای دلجویی از خانواده بالدی تجمع کردند و در حضور استاندار که برای عیادت احمد آمده بود، خواستار برکناری شهردار اهواز شدند.

مجاهد بالدی (عبدالسیدی) پدر احمد پیش از فوت پسرش، در گفت‌وگو با «اعتماد» درباره روز حادثه می‌گوید: «شش فرزند دارم و معیشت ما از این مغازه است که ۲۰ سال پیش از شهرداری اجاره کردیم و حالا می‌گویند باید تخلیه‌اش کنی. احمد آن‌ روز کلاس داشت و باید ساعت ۶ از دانشگاه برمی‌گشت ولی استادش نیامده بود. با مادرش تماس گرفته و گفته بود یک دقیقه دیگر به منزل می‌رسد اما دیر کرد و نیامد، مادرش نگران می‌شود و به مغازه که فاصله خیلی کمی با منزلمان دارد می‌رود و می‌بیند که تعداد زیادی از ماموران شهرداری آنجا هستند و درگیری رخ داده است. احمد وقتی با ماموران شهرداری مواجه شده بود که می‌خواستند مغازه را خراب کنند، از آنها درخواست کرده که این‌کار را نکنند ولی نمی‌پذیرند. بعد از در پشتی به داخل مغازه می‌رود. ماموران برق را قطع می‌کنند و او در داخل می‌ماند همانجا روی خودش بنزین می‌ریزد و می‌گوید می‌خواهم خودم را آتش بزنم اما ماموران به او می‌گویند، آتش بزن ببینیم.»

مجاهد بالدی گفت: تا زمانی که رضا امینی، شهردار اهواز، و امید شمس، مدیر زیر دست او، از این شهر نروند و پاسخگوی این جنایت نباشند، پیکر فرزندم را تحویل نخواهم گرفت.

پیگیری قضایی و بازداشت متهمان

پزشکیان، رییس‌جمهور در پیامی ضمن تسلیت و ابراز همدردی با خانواده بالدی به وزیر کشور دستور داد، هر چه سریع‌تر کمیته‌ای ویژه برای بررسی دقیق ابعاد ماجرا و پیگیری برخورد قاطع با خاطیان تشکیل شود. همچنین موالی‌زاده، استاندار خوزستان با صدور پیامی ضمن ابراز همدردی با بازماندگان بر برخورد شدید با مسببان و خاطیان سانحه تاکید کرد. پیش از این نیز، دادسرای عمومی و انقلاب مرکز خوزستان ۱۸‌ آبان در بیانیه‌ای با تاکید بر اینکه «دستگاه قضایی با هر فرد یا جریان و با هر گرایشی، همگام با دشمنان میهن اسلامی، بخواهند از این حادثه برای ایجاد تفرقه و تحریک احساسات قومیتی و برهم زدن آرامش و امنیت عمومی بهره‌برداری کنند، برخورد می‌کند» اعلام کرد: «رسیدگی قضایی دقیق و همه‌جانبه به حادثه تلخ در دستور کار دادسرای مرکز استان قرار گرفته و با جدیت در حال پیگیری است.»

براساس گزارش خبرگزاری میزان، همچنین «امیر خلفیان» دادستان اهواز از دستگیری شهردار و مسوول اجراییات شهرداری منطقه ۳ اهواز در پی حادثه خودسوزی جوان اهوازی خبر داده و گفته است: «برای سه نفر دیگر نیز دستور جلب به دادرسی صادر شده است که با قرار وثیقه آزاد شدند. چند نفر نیز که در فضای مجازی به دنبال ایجاد تنش و آشوب بودند در حال حاضر با قرار کفالت آزاد هستند.»

او با اشاره به اتمام مهلت قرارداد اغذیه‌فروشی می‌گوید: «در همین رابطه گزارشی ازسوی شهرداری به معاونت حقوق عامه دادستانی اهواز واصل شده و معاون دادستان اهواز نیز به کلانتری محل دستور می‌دهد که تخلیه این واحد با رعایت کامل موازین قانونی، حقوقی، شرعی و حقوق شهروندی، صیانت از اموال نامبرده، در زمان مناسب و بدون هیچ‌گونه تنشی انجام شود. شهرداری بدون توجه به تاکیدات مقام قضایی، شروط تعیین شده و به صورت خودسرانه و در زمان نامناسب مجددا برای تخلیه این واحد به محل مورد نظر مراجعه می‌کند.»

صرفا گفت‌وگو کردیم

شهرداری اهواز با گذشت بیش از یک هفته از این حادثه (تا زمان تهیه این گزارش) هیچ‌گونه عذرخواهی یا دلجویی از خانواده بالدی نکرد و به هیچ‌کدام از رسانه‌ها پاسخ نداد. با انتشار خبر بازداشت امینی، شهردار اهواز، صفحه اینستاگرام شهرداری، دوشنبه‌شب ویدیویی از او در حاشیه اجلاس کلان‌شهرها در قم منتشر و این خبر را تکذیب کرد. پیش از این شهرداری اهواز نامه‌ها و اخطاریه‌های تخلیه اغذیه‌فروشی را منتشر و طی بیانیه‌ای هر‌گونه درگیری فیزیکی و اقدام قهری را رد کرد و مدعی شد: «صرفا برای گفت‌وگو و حل مساله به صورت مسالمت‌آمیز به محل اعزام شدند.»

در این بیانیه شهرداری اهواز اعلام کرده است که «در راستای اجرای طرح عمران و توسعه فضای سبز پارک زیتون و باتوجه به درخواست‌های متعدد مردم و دستگاه‌های نظارتی، همچنین سپری شدن مدت زیادی از اتمام قرارداد رستوران احداث شده در پارک زیتون و ارسال اخطاریه‌های متعدد درخصوص تخلیه از طریق کلانتری محل و همچنین الصاق بنر نسبت به اطلاع‌رسانی مورد ذکر شده در محل اقدام کرده است. اما پس از پیگیری‌های متعدد عوامل شهرداری اهواز متاسفانه مجددا بهره‌بردار از تمکین امتناع می‌کند.»

شهردار اهواز در ویدیوی دیگری می‌گوید: «سال ۸۴ یک قطعه زمین ۱۵۰ متری در یکی از فضاهای سبز برای مدت ۲۰ سال دراختیار شهروندی قرار می‌گیرد که در این مدت به ۲۵۰ متر افزایش پیدا می‌کند و از سال ۹۷ اجاره پرداخت نشده. تیر ماه ۱۴۰۴ قرارداد تمام می‌شود و شهرداری از چند ماه قبل و سال گذشته، به دلیل تخلفاتی که از لحاظ شکلی و محتوایی در محل اتفاق افتاده با هماهنگی بخش‌های نظارتی استان و مقامات قضایی، اقدام قانونی برای تخلیه محل را انجام داد. مستاجر هم پذیرفت که محل را تخلیه کند اما ۱۲ آبان ‌ماه با مراجعه به معاونت خدمات شهری تهدید به خودسوزی و آتش‌سوزی خودش و معاون ما می‌کند که با دخالت ماموران شهرداری متواری می‌شود و به یکی از معاونان دادستان مراجعه می‌کند و در آنجا هم با تهدید باعث می‌شود دستور بازداشتش صادر شود. بعدازظهر همان‌روز همکارانم برای توضیح به متصرفین به محل مراجعه می‌کنند که فرزند این شخص خودسوزی می‌کند. ماموران سریعا اقدام به خاموش کردن آتش می‌کنند و به بیمارستان منتقل می‌شود.»

راویان  پارک زیتون

دیوارهای سیاه اغذیه‌فروشی حکایت از حادثه تلخی دارد. درِ بزرگ شیشه‌ای شکسته، همه جا را دوده سیاه پوشانده و داخل اغذیه‌فروشی همه‌چیز به‌هم ریخته است. یک هفته بعد از خودسوزی احمد، حال و هوای پارک در خیابان کمیل محله زیتون‌کارمندی که یکی از شلوغ‌ترین خیابان‌های اهواز است و مردم درباره رویدادهای عصر روزی حرف می‌زنند که تعدادی از ماموران شهرداری اهواز برای تخلیه یک اغذیه‌فروشی مراجعه می‌کنند و احمد خودسوزی می‌کند.  چند نفر از جوانان خانواده بالدی (عبدالسیدی) در این یک هفته، شبانه‌روز از سازه نیم‌سوخته نگهبانی می‌کنند. برخی رهگذران نگران احمد هستند و جویای احوالش می‌شوند که آن‌موقع هنوز در بیمارستان سوختگی طالقانی اهواز بستری و وضعیتش وخیم بود.

رضا یکی از بستگان مجاهد حدود ساعت ۱۵ دوشنبه با تماس پدربزرگ احمد از حادثه باخبر می‌شود: «وقتی رسیدم دیر شده بود، احمد با تن سوخته و برهنه وسط خیابان بود. لباس‌هایش در آتش سوخته بودند با این حال ماموران شهرداری می‌خواستند او را سوار وانت کنند. خبری از نیروی انتظامی و کلانتری نبود، بعد از مدتی آمبولانس آمد و احمد را برد، مادرش را هم ماموران پشت وانت گذاشتند و باخودشان بردند. بعد از آن بود که ماموران کلانتری سررسیدند.»

«میساء» خواهر کوچک‌تر احمد هم که در کنار اغذیه‌فروشی نشسته، می‌گوید که شاهد ماجرا و بازداشت مادرش بوده است: «مادرم فریاد می‌زد اما مامور شهرداری دست او را کشید و با خودش برد، آنها مامور زن همراهشان نداشتند. مادرم به او اصرار کرده و گفته بودکه تا حالا بازداشت نشدم و پایم به کلانتری و دادگاه باز نشده، آنها هم نزدیک خانه فامیل‌هایمان در کوی الصافی پیاده‌اش کردند. پدر و مادرم حال خوبی ندارند و مادرم بیمار شده است.»

ویدیوهایی از روز حادثه منتشر شده که درگیری‌ها را نشان می‌دهد. اطراف پارک، شلوغ و عده زیادی از مردم و عابران جمع شده بودند. یکی از شاهدان حادثه که نخواست نامش ذکر شود به «اعتماد» می‌گوید: «۳۰-۲۰ تا مامور شهرداری آمده بودند برای تخلیه اغذیه‌فروشی. ما کاری نداریم که در ماجرای تخلیه حق با کیست و مقصر چه کسی است، مساله مهم شکل رفتار ماموران شهرداری با مردم بود. چرا باید زن و بچه مردم را کتک بزنند؟ ماموران شهرداری با مردم هم درگیر می‌شدند و هر کسی که می‌خواست فیلمبرداری کند برخورد سختی می‌کردند. آیا این ماموران اجازه چنین رفتاری را دارند؟ آیا نباید از این ماموران خاطی فیلمبرداری شود تا تخلفشان را ثابت کنیم؟»

او هم تایید می‌کند که ماموران نیروی انتظامی در این حادثه حاضر نبودند: «فقط ماموران شهرداری بودند، شهردار منطقه۳ هم در محل حضور داشت. وقتی پسر جوان خودسوزی کرد مردم می‌خواستند برای خاموش کردن آتش و کمک بروند اما ماموران اجازه نمی‌دادند کسی نزدیک شود. به آنها گفتیم نباید به او دست بزنند تا وقتی اورژانس بیاید اما گوش نمی‌کردند و او را می‌کشیدند تا سوار وانت کنند. با مادرش هم برخورد فیزیکی کردند. اتفاق فاجعه‌باری بود، بعضی از شاهدان ماجرا همان موقع حالشان بد شد، من‌ هم از آن ‌موقع تا حالا حتی نمی‌توانم بخوابم.»

«عبدالنبی عباسی» وکیل خانواده احمد بالدی (عبدالسیدی) در گفت‌وگو با «اعتماد» ضمن دعوت به آرامش، از آغاز پیگیری‌های قضایی معاون دادستان اهواز از جهت جنبه عمومی جرم، علیه شهردار و عوامل شهرداری منطقه ۳ اهواز خبر می‌دهد و می‌گوید: «از جنبه خصوصی هم شکایتی ازسوی مادر احمد طرح کردیم که در حال پیگیری آن هستم. دستورات قضایی آن روز یکشنبه صادر شده و تحقیقات قضایی شروع شده است.»

او توضیح می‌دهد: «اجراییات شهرداری منطقه ۳ اهواز روز دوشنبه ۱۲ آبان، با داشتن دستور قضایی که خطاب آن به کلانتری ۲۶ اهواز بوده برای تخلیه محلی که در اجاره مجاهد عبدالسیدی (بالدی) است به آنجا مراجعه می‌کند. این درست است که قرارداد اجاره ۲۰ساله ایشان تمام شده بود و باید محل را تخلیه می‌کرد، اما مشکل از اینجا آغاز می‌شود که این دستور قضایی خطاب به کلانتری ۲۶ زیتون کارمندی بود، در‌حالی که شهرداری و عوامل اجراییات منطقه ۳ اهواز، خود مستقیما وارد عمل شده و بدون همراهی و معیت کلانتری مربوطه به دکه خانواده عبدالسیدی مراجعه می‌کنند. در واقع کارکنان شهرداری بدون همراه داشتن ماموران کلانتری و نیروی انتظامی و بدون اطلاع کلانتری محل که مامور اجرای دستور قضایی بوده درصدد اجرای دستور قضایی برآمدند و همان‌طور که در فیلم منتشر شده مشاهده می‌شود، خودشان وارد عمل می‌شوند که برخوردهای غیرمسوولانه و خارج از قانون ماموران، حوادثی به دنبال داشته که منجر به اتفاقاتی مانند خودسوزی پسر جوان موکلم به‌نام احمد عبدالسیدی (بالدی) و موارد دیگری مانند برخورد فیزیکی و بازداشت و بردن مادر احمد به مکانی دیگر به‌وسیله خودرو و تخریب و ورود خسارت به اموال موکل توسط ماموران شهرداری شد. تمامی این موارد در فیلم‌ منتشر شده، مشخص و مشهود است. این در‌حالی است که دستور قضایی که در دست عوامل شهرداری بود حاوی این‌گونه اقدامات فراقانونی نبوده و اقدامات ماموران شهرداری خودسرانه و بر خلاف ضوابط و قوانین اجرای دستورات قضایی بوده است.» عباسی با بیان اینکه میزان خسارت‌ها بعد از بررسی کارشناسی اعلام می‌شود، به جزییات و مستندات دیگری نیز اشاره می‌کند که در دست رسیدگی قضایی است و فعلا در این مرحله از تحقیقات قضایی امکان طرح آنها نیست.

این وکیل دادگستری می‌گوید: «حسب ادعا و دلایل و شواهد و مستنداتی که برای طرح شکایت از‌سوی خانواده بالدی در این واقعه دراختیارم قرار داده‌اند و با بررسی موضوع از منظر قانونی به‌نظر می‌رسد در نگاه اول چندین عنوان مجرمانه متصور و در طرح شکایت نسبت به این واقعه قابل بررسی قضایی است که در شکایت خصوصی به وکالت از خانواده احمد عبدالسیدی مطرح و در حال رسیدگی است.» او همچنین درباره عدم حضور مجاهد بالدی در روز حادثه توضیح می‌دهد: «بنا بر اظهار ایشان بازداشت بوده است که کاملا مشخص نیست بازداشت از ناحیه چه مرجع و به چه دلیل اتفاق افتاده ولی بی‌ارتباط با مساله تخلیه و حواشی قبل از آن روز نبوده و به گفته موکلم برای گرفتن مهلت بیشتر برای تخلیه دکه مراجعه کرده بود. او قصد تخلیه را داشت ولی مهلت بیشتری می‌خواست، چون وسایل زیادی در آن محل دارد که با هزینه زیادی تهیه کرده بود.»

عباسی مهم‌ترین مساله را در حال حاضر پیگیری قضایی و سریع واقعه عنوان می‌کند که باتوجه به دستورات صادره ازسوی معاون دادسرای عمومی و انقلاب اهواز تحقیقات قضایی و احضار عاملان و مرتبطین با این موضوع انجام و در دست رسیدگی است.

او تاکید می‌کند: «موضوع مهم دیگر که باید مدنظر قرار گیرد و بی‌توجهی به آن باعث وقوع و تکرار این‌گونه اتفاقات می‌شود این است که دستور قضایی را باید مرجع انتظامی اجرا کند. اگر ماموران شهرداری در معیت و همراهی مامور نیروی انتظامی برای اجرای دستور قضایی مراجعه می‌کردند شاید این اتفاقات نمی‌افتاد، چون مرجع انتظامی برای این کار آموزش دیده و ابزار و منطق قانونی خودش را دارد و حتی لباس ماموران انتظامی برای مردم احترام و جایگاه خودش را دارد و به عنوان ماموران اجرای قانون در اجرای دستورات قضایی بدون تنش و با پذیرش و همکاری افراد اجرا می‌شود، بنابراین اجرای دستورات قضایی و مر قانون تنها با مکانیزم قانونی خاص خودش صحیح است و نه فرای قانون.» عباسی ادامه می‌دهد: «نکته دیگر اینکه، ممکن است در فضای مجازی و فضای عمومی جامعه این اتفاق بازتاب‌های مختلفی داشته و یکسری حواشی و شایعه‌هایی دربرداشته باشد که از نظر ما قابل‌قبول نیست، چرا که این پرونده در مراجع قضایی در حال پیگیری و رسیدگی قضایی است و دامن زدن به برخی گمانه‌ها یا مطالب خارج از مجاری و منابع قانونی و رسمی ممکن است موضوع قضایی واقعه را به حاشیه ببرد و اصل موضوع که لزوم رسیدگی قضایی در چارچوب قوانین است در فضای جامعه مغفول بماند. همچنین موکلینم اصرارشان بر این است که موضوع از طریق مراجع قضایی و در چارچوب قانون پیگیری شود و با توجه به وجود ادله کافی در این پرونده ما این را بهترین راه می‌دانیم که به نتایج قانونی و حقوق موکلینم دست یابیم.»



جمعه ۲۳ آبان ۱۴۰۴ - Friday 14 November 2025
iran-emrooz.net | Tue, 11.11.2025, 20:53




جمعه ۲۳ آبان ۱۴۰۴ - Friday 14 November 2025
iran-emrooz.net | Tue, 11.11.2025, 20:44




جمعه ۲۳ آبان ۱۴۰۴ - Friday 14 November 2025
iran-emrooz.net | Tue, 11.11.2025, 18:26




جمعه ۲۳ آبان ۱۴۰۴ - Friday 14 November 2025
iran-emrooz.net | Tue, 11.11.2025, 15:47




جمعه ۲۳ آبان ۱۴۰۴ - Friday 14 November 2025
iran-emrooz.net | Tue, 11.11.2025, 15:14




جمعه ۲۳ آبان ۱۴۰۴ - Friday 14 November 2025
iran-emrooz.net | Tue, 11.11.2025, 14:35




جمعه ۲۳ آبان ۱۴۰۴ - Friday 14 November 2025
iran-emrooz.net | Tue, 11.11.2025, 13:53




نگاه به حکومت از منظر نورث
جمعه ۲۳ آبان ۱۴۰۴ - Friday 14 November 2025
iran-emrooz.net | Tue, 11.11.2025, 13:32

نگاه به حکومت از منظر نورث


برای تحلیل حاکمیت، سیستم‌های تحلیلی مختلفی وجود دارد. تقسیم جوامع به راست مرتجع، راست افراطی، راست میانه، میانه‌روها، چپ میانه، چپ افراطی و چپ ماجراجو و موارد مشابه، کارکرد تحلیلی عمیقی ندارد و در بهترین حالت تصویری مبهم و صرفاً سیاسی ارائه می‌دهد. برای بررسی ساختار سیاسی، اقتصادی و اجتماعی ایران و بازتاب آن در ساختار حاکمیت، باید از دستگاه‌های تحلیلی دیگری استفاده کرد.

دستگاه تحلیلی داگلاس نورث و همکارانش یکی از سیستم‌های مناسب برای تحلیل وضعیت ایران است. کتاب «در سایه خشونت» این تیم چندین بار در ایران ترجمه شد و مدت‌ها مرجع علاقه‌مندان به مباحث راهبردی بوده است و هنوز هم چنین جایگاهی دارد.

نورث و همکارانش با طراحی این مدل تحلیلی که نگرش بانک جهانی نسبت به توسعه را تغییر داد، جایزه نوبل اقتصاد را دریافت کردند. محمد فاضلی نیز چندین پادکست آموزنده درباره این نظریه تهیه کرده که تحت عنوان “دغدغه ایران” در دسترس است.

نورث و همکاران کشورها را، بر اساس میزان دسترسی مردم به حقوق مالکیت و قانون، به دو گروه «کشورهای با دسترسی محدود» و «کشورهای با دسترسی نامحدود» تقسیم می‌کنند. گروه نخست بر اساس کیفیت توزیع رانت، نسبت رانت مولد و غیرمولد، مهار خشونت و سطح سازمان‌یافتگی (از فردمحوری تا شکل‌گیری سازمان‌ها)، به سه دسته «پایه»، «رشد یافته» و «بالغ» تقسیم می‌شوند. در جوامع پایه، کنترل خشونت در اختیار افراد است و رانت‌ها میان آنان تقسیم می‌شود؛ سهم رانت مولد ناچیز است، و دولت یا وجود ندارد یا توانایی اعمال و کنترل خشونت و توزیع رانت را ندارد. در جوامع رشد یافته، ترکیبی از افراد و سازمان‌ها به وجود می‌آید؛ بخشی از کنترل خشونت به دولت منتقل می‌شود و سهم رانت مولد افزایش می‌یابد، اما همچنان افراد مقتدر ضمن سهیم بودن در کنترل خشونت دولتی، ارتش‌های خصوصی را حفظ می‌کنند. در مرحله بالغ، کنترل خشونت و توزیع رانت‌ها به انحصار دولت درمی‌آید، رانت مولد نقش تعیین‌کننده دارد و هر چند مردم به حقوق مالکیت و قانون دسترسی ندارند، کشور در آستانه گذار به جامعه‌ای با دسترسی نامحدود قرار می‌گیرد.

در تمامی این جوامع، «گروه‌های برخوردار» با سازش بر سر تقسیم رانت‌ها، خشونت را مهار می‌کنند. هر زمان این توافق به هر دلیلی بر هم بخورد، درگیری‌های خشونت‌آمیز داخلی رخ می‌دهد تا تعادل جدیدی برقرار شود.

ایران از مشروطه تا سال ۵۷، با تغییر ترکیب گروه‌های برخوردار و تحولات سیاسی و اجتماعی، مسیر گذار از جامعه‌ای با دسترسی محدود پایه به بالغ را طی کرد. در دهه پنجاه، حق اعمال خشونت به انحصار دولت درآمد و جز در موارد معدود، نظیر ترور جزنی و برخی زندانیان، خشونت متمرکز شد و گروه‌های برخوردار نیازی به اعمال خشونت غیردولتی نمی‌دیدند. جامعه از فردمحوری به سازمان‌محوری عبور کرد و با رشد صنعت، سهم رانت مولد افزایش یافت و کشور در آستانه گذار به جامعه‌ای با دسترسی نامحدود قرار گرفت.

انقلاب اسلامی این فرآیند را دچار اختلال کرد و پس از چند نوسان بزرگ، ایران یک پله عقب رفت و به مرحله دسترسی محدود رشد یافته بازگشتی که در آن مدیریت خشونت و تقسیم رانت‌ها شکلی پیچیده یافت. دسترسی به حقوق مالکیت و قانون محدودتر شد، سهم رانت غیرمولد افزایش یافت، ارتش و پلیس ایدئولوژیک و انحصاری به وجود آمدند و ارتش‌های خصوصی در قالب گروه‌های فشار و “خودسر” نقش‌آفرینی کردند.

جمهوری اسلامی بر پایه ائتلاف سه گروه برخوردار جدید – روحانیت، بازار و لمپن‌ها – به قدرت رسید. این هسته تلاش کرد فن‌سالاران، دیوان‌سالاران و بخش خصوصی اقتصاد را نیز به عنوان شرکای درجه دوم با خود همراه کند. تقریباً پنجاه سال حیات جمهوری اسلامی محصول سازش این شش گروه برخوردار در تقسیم رانت‌ها و مهار خشونت است. سه گروه اول به مرور با تصاحب بنگاه‌های دولتی، مصادره اموال و بهره‌برداری از درآمدهای نفتی و ازدواج‌های سیاسی، به الیگارشی مالی، تجاری و صنعتی تبدیل شدند. لمپن‌های سابق سردار شدند، ملاهای روضه‌خوان ثروتمند شدند و بازاری‌ها به غول‌های مالی تبدیل شدند.

رابطه سه گروه برخوردار دیگر یعنی بخش خصوصی، دیوان‌سالاران و فن‌سالاران با متحدان موسوم به هسته سخت، بسیار پرنوسان بوده است. آنها در مجموع از نعمت وجود جمهوری اسلامی بهره‌مند شدند. دیوان‌سالاری چندین برابر شد و با چنگ انداختن بر سرمایه‌های دولتی فرصت فربه‌شدن را از دست نداد. فن‌سالاران، گرچه گاهی از جفای متحدان نالیده‌اند، اما در بخش بالایی خود، صاحب ثروت‌های زیادی شدند و در زندگی افسانه‌ای، از شمال تهران تا لندن و تورنتو، از متحدان خود چندان عقب نماندند. بخش خصوصی هم عمدتاً توانست سهم قابل ملاحظه‌ای از رانت‌های نفتی را در اختیار بگیرد و در دهه‌هایی که بخش‌هایی از رانت‌های نفتی به صورت یارانه به جامعه تزریق شد، موفق به ثروت‌اندوزی عظیمی گردید.

اما با تشدید بحران اقتصادی و تحریم‌ها، سه گروه اخیر دیگر نمی‌توانند سهم مورد نظرشان از رانت‌ها را دریافت کنند، اما برای جلوگیری از فروپاشی حکومت، ائتلاف با هسته سخت را حفظ می‌کنند. آینده جمهوری اسلامی تا حد زیادی به بقای این ائتلاف راهبردی وابسته است.

نقش اصلی خامنه‌ای این است که با حفظ هژمونی هسته سخت سه‌گانه اول و ائتلاف آن با سه‌گانه دوم، تداوم جمهوری اسلامی را میسر سازد. نظر به ساختار ائتلاف که بر مبنای قبول ولایت مطلقه فقیه شکل گرفته و دوام آورده، خامنه‌ای نه حاکم مطلق‌العنان است و نه در حد یک دبیر کل معمولی حزب حاکم. او دبیر کلی است که حق وتو دارد و حرف آخر را می‌زند.

در روند تحول گروه‌های برخوردار، هسته سخت به شبکه‌ای از اولیگارش‌ها و باندهای مافیایی استحاله شد و سه گروه دیگر به رانت غیرمولد معتاد گردیدند.

نظریه نورث و همکاران از دو بخش «تحلیلی» و «تجویزی» برخوردار است. به همان اندازه که بخش تحلیلی آن از توانایی زیادی در تحلیل حاکمیت درکشورهای دارای نظام‌های دسترسی محدود، برخوردار است، بخش تجویزی آن صرفاً یا اساساً برای بانک جهانی تهیه شده است. تا قبل از آن، بانک روی دو شرط خصوصی‌سازی و انتخابات آزاد، برای تنظیم رابطه با همه این کشورها تاکید می‌کرد و به آنها فشار می‌آورد که در این دو جهت حرکت کنند. نورث به بانک پیشنهاد می‌کند که تلاش خود را روی افزایش سهم رانت مولد، گذار از فردمحوری به گروه‌محوری و انحصار اعمال قهر در دست دولت متمرکز کند و دنبال خصوصی‌سازی و انتخابات آزاد نباشد.

بخش تجویزی این نظریه، در واقع تنظیم‌گر رابطه بانک با این‌گونه کشورهاست و علی‌العموم فاقد کارایی تدوین راهبرد برای نیروهای اپوزیسیون در این کشورها و از جمله ایران است. به این نکته مهم، کسانی نظیر محمد فاضلی که دست به نظریه‌پردازی برای «روزنه‌گشایی» زدند، توجه چندانی نکردند و به نوعی گرفتار اجرای نسخه‌ای شدند که نورث برای بانک پیچیده بود!

یک جریان سیاسی اپوزیسیون که از منظر گروه‌های نابرخوردار جامعه، به صحنه نگاه می‌کند، می‌تواند از بخش تحلیلی نظریه به خوبی استفاده کند، اما تجویز آن، در بخش اصلی خود، از جنس دیگری خواهد بود و بر این واقعیت استوار است که چگونه مردم نابرخوردار بتوانند صدا و عاملیت مستقل خود را داشته باشند. در این عرصه کمک اصلی نگاه نورث، شناخت شکاف‌های درون گروه‌های برخوردار و بازی با آنهاست. در تنظیم بقیه بخش‌های یک راهبرد کلان، شاید هنوز نگاه تداوم و تکامل‌یافته مارکسی، بی‌رقیب باشد و گذار به یک «جامعه با دسترسی نامحدود به قانون و حقوق مالکیت» (لیبرال دموکراسی) محور اصلی راهبرد را شکل بدهد.

با استفاده از سیستم تحلیلی نورث، از جمله می‌توان عروج و سقوط محمدرضا شاه را به خوبی تحلیل کرد. بعد از رفرم‌های سال ۱۳۴۱ ترکیب گروه‌های برخوردار دستخوش تغییر شد. ملاکین موقعیت پیشین خود را از دست دادند و جای آن‌ها را سرمایه‌داران گرفتند. با رشد شتابان اقتصاد کشور، وزن فن‌سالاران و دیوان‌سالاران در حکومت افزایش یافت و این مجموعه در کنار نظامیان و درباریان، ترکیب جدید گروه‌های برخوردار را پدید آوردند. سلطنت شاه چتر وحدت‌بخش همه این گروه‌ها بود. تا زمانی که شاه دچار توهم آریامهری و عروج به سلطنت مطلقه نشده بود، به رغم رفتار توهین‌آمیز با مقامات لشکری و کشوری و فساد فزاینده درباریان که به افزایش سهم رانت غیرمولد منجر می‌شد، سرمایه‌داران، دیوان‌سالاران و صاحبان علم و فن، در سودای حفظ و افزایش قدرت و ثروت، از منزلت خود می‌گذشتند و ائتلاف حکومتی پابرجا می‌ماند. اما وقتی درآمدهای نفتی افزایش سر‌سام‌آوری یافت و خودکامگی شاه به سطح استبداد فردی بیمارگونه‌ای رسید که ساواک‌سالاری نتیجه آن بود، نظم حکمرانی با خطر جدی مواجه شد، شکاف در درون گروه‌های برخوردار پدید آمد و به سرعت رشد کرد. بخش‌های بزرگی از سرمایه‌داران، دیوان‌سالاران و فن‌سالاران که اغلب مغضوب واقع شده بودند، نقش خود را در حکومت از دست دادند و هنگامی که توده‌های کم برخوردار و نابرخوردار جامعه به خروش در آمدند تا در سیمای خمینی، حکومت عدل علی را برقرار سازند، شاه تنها‌تر از آن شده بود که بتواند جلوی سیل را بگیرد.

واقعیت این است که ائتلاف گروه‌های برخوردار‌ی که دوره طلایی رشد و شکوفایی اقتصادی را رقم زدند، حتی بدون آنکه طبقات متوسط را در قدرت سهیم کنند، هنوز ظرفیت‌های بزرگی برای تداوم حکمرانی داشتند. آنچه حکمرانی را ممتنع کرد، این بود که شاه بر سر شاخ نشست و بن برید. او برای عروج به مقام آریامهری چتر سلطنت را سوراخ کرد. علی‌نقی عالیخانی که بسیاری او را معمار توسعه اقتصادی دهه چهل می‌دانند، در پاسخ به این سوال که برای جلوگیری از انقلاب چه می‌بایست می‌کردیم، پاسخ حکیمانه‌ای می‌دهد: کافی بود که اعلیحضرت دست از دخالت در امور دولت برمی‌داشتند! و این یعنی آنکه آن ائتلاف ظرفیت تداوم حکمرانی را داشت و باز یعنی اینکه هیچ سلطان عاقلی تیشه به ریشه عمود خیمه نظام نمی‌زند و چتر وحدت‌بخش ائتلاف حاکم را سوراخ نمی‌کند! ظاهراً خامنه‌ای در این مقوله، پا جای پای شاه گذاشته است!


نظر خوانندگان:


■ با درود و تشکر از آقای پورمندی برای مقاله قابل‌توجه‌شان.
بنظر من چند نکته قابل تامل در مقاله وجود دارد:
نخست آنکه نوشته تلاش می‌کند چارچوب نظری داگلاس نورث (Douglass C. North) را بر وضعیت ایران تطبیق دهد که تلاش نیکویی است، اما بنظر می‌رسد لغزش‌هایی در درک نظریه‌ی اصلی و هم در کاربرد آن به ساختار سیاسی ایران وجود داشته باشد: کتاب In the Shadow of Violence: The Politics of Limited Access Orders (نورث، والیس و وینگاست، 2009) چارچوبی نهادی برای توضیح تفاوت کشورها از منظر سازمان سیاسی و اقتصادی ارائه می‌دهد. در این نظریه: همه جوامع برای مهار خشونت سازمان می‌یابند.
در جوامع پیشامدرن یا «با دسترسی محدود» (Limited Access Orders)، نخبگان از طریق توزیع رانت و انحصار سازمانی خشونت را کنترل می‌کنند. در جوامع «با دسترسی باز» (Open Access Orders)، نهادها و سازمان‌ها برای همگان باز هستند و رقابت اقتصادی و سیاسی نهادینه شده است. توسعه، یعنی گذار تدریجی از دسترسی محدود به دسترسی باز، نه از طریق انقلاب بلکه از طریق تحول نهادی درون‌زا و افزایش ظرفیت‌های سازمانی دولت و جامعه مدنی.
جناب پورمندی این تقسیم‌بندی را تا حدودی درست نقل کرده است (پایه، رشد یافته، بالغ)، اما در توضیح منطق گذار دچار ساده‌سازی و جابه‌جایی مفاهیم کلیدی شده اند: نورث و همکاران هرگز نگفته‌اند که دولت «باید» انحصار خشونت را در دست داشته باشد تا توسعه رخ دهد؛ بلکه گفته‌اند مهار خشونت باید از طریق نهادهای پایدار و تعامل نخبگان در چارچوب قانون صورت گیرد. نظریه نورث در سطح تحلیلی است، نه تجویزی برای بانک جهانی به‌معنای تجویز سیاست‌های اجرایی. توصیه او «به بانک جهانی» آن نیست که خصوصی‌سازی را کنار بگذارد، بلکه هشدار می‌دهد که بدون نهادهای کنترل خشونت و تضمین حقوق مالکیت، خصوصی‌سازی و انتخابات آزاد نیز بی‌ثمر خواهد بود. بنابراین استناد نویسنده به این‌که «نورث به بانک پیشنهاد کرد که دنبال خصوصی‌سازی و انتخابات آزاد نباشد، موثق نیست. نورث برعکس تأکید دارد که این ابزارها فقط در مراحل بعدی گذار و پس از تثبیت حکومت قانون کار می‌کنند، نه این‌که باید از آنها چشم پوشید. بنابراین اگر کتاب مورد بحث را به عنوان یک نسخه‌ی سیاست‌گذاری برای رژیم‌ها تلقی کنیم صحیح نیست زیرا نورث و همکار نویسنده او آن را به‌منزله‌ی الگوی تبیینی تطوری برای فهم تحول نهادها نوشته است.
دیگر آنکه در تطبیق نظریه بر ایران، (قبل و بعد از انقلاب 1357) این که انقلاب اسلامی را نوعی بازگشت به مرحله‌ی پایین‌تر (Limited Access Order Mature → Developed) می داند در ظاهر منطبق بر ساختار نظری نورث است، اما از دو جهت ناقص است:
- در دهه‌ی ۱۳۵۰، هرچند دولت مدرن‌سازی اقتصادی را پیش برد، اما ایران هرگز به آستانه‌ی «جامعه با دسترسی باز» نرسید. ساخت قدرت هنوز شخصی و غیرنهادی بود، احزاب مستقل وجود نداشتند، و مالکیت اقتصادی از طریق دولت و شاه کنترل می‌شد. در چارچوب نورث، این دقیقاً یک Limited Access Order – Mature بود، نه جامعه در آستانه‌ی Open Access. بنابراین، این که ایران «در آستانه‌ی گذار به جامعه با دسترسی نامحدود» بود، صحیح نیست. در مدل نورث، این گذار فقط وقتی ممکن است که سازمان‌های مستقل و رقابت قانونی و نهادینه وجود داشته باشد، که در ایران پیش از انقلاب وجود نداشت.
- تحلیل از جمهوری اسلامی به‌عنوان «بازگشت به مرحله رشد‌یافته‌ی دسترسی محدود» از منظر توصیفی تا حدی درست است و نظام ائتلاف نخبگان، کنترل خشونت درون‌نخبگانی، و توزیع رانت را می‌توان با مدل نورث توضیح داد. اما این که تصور شود می‌توان با «بازی در شکاف نخبگان» (همان‌طور که نورث می‌گوید) رژیم را برانداخت اشتباه است. نورث هیچ‌گاه نمی‌گوید شکاف نخبگان به‌تنهایی می‌تواند به گذار دموکراتیک بینجامد؛ بلکه نیاز به نهادسازی تدریجی، کاهش وابستگی رانت و رشد سازمان‌های مدنی دارد. بنابراین کاربرد نظریه در نسخه‌ی اپوزیسیونی مقاله، از نظر سیاست‌گذاری ناسازگار با روح نظریه‌ داگلاس نورث و همکار او است.
سه دیگر آنکه در مقاله، رفتار رژیم به “ائتلاف شش‌گانه‌ی گروه‌های برخوردار” فرو کاهیده شده و نقش رهبری سیاسی (خامنه‌ای) “حفظ توازن این ائتلاف” دانسته شده است. این بخش تحلیلی شاید از نظر توصیف اجتماعی و ساده سازی وضعیت پیچیده سیاسی-اجتماعی ایران قابل قبول باشد، اما با دقت بیشتر ملاحظه میکنیم که برای تحلیل عمیقتر مناسب نیست. ائتلاف‌ها در ایران سیال‌تر، شکننده‌ تر و چندلایه‌ ترند.
برای مثال، نقش ایدئولوژی، مشروعیت، و هویت (اسلام سیاسی، شیعی‌گری، ضدغرب‌گرایی) کاملاً نادیده گرفته شده است؛ در حالی که در نظریه نورث، نهادهای باور و روایت‌های مشروعیت‌ بخش نقشی اساسی در تثبیت نظم دارند. از سوی دیگر این فرض که «شاه و خامنه‌ای هر دو چتر وحدت‌بخش ائتلاف بودند و وقتی شخص حاکم دچار توهم شد، نظام فروپاشید» نوعی شخص‌گرایی تاریخی است که با روش نهادگرایی نورث ناسازگار است. از نظر تجویزی نیز توصیه‌ی مقاله که اپوزیسیون باید «با استفاده از شکاف‌های نخبگان» و بر پایه‌ی نظریه نورث عمل کند، ناقص است. زیرا نورث بر فرآیند نهادی بلندمدت و اصلاحات تدریجی تأکید دارد، نه بر تاکتیک‌های انقلابی یا فروپاشی سریع. بنابراین نویسنده عملاً نظریه‌ای اصلاح‌گرا را در خدمت گفتمان براندازانه به‌کار گرفته است؛ در حالی که پیش‌فرض‌های آن با چنین هدفی سازگار نیستند.
نهایتا این جمله که “شاید هنوز نگاه تداوم‌ یافته مارکسی بی‌رقیب باشد” نیاز به توضیح بیشتری دارد. شاید منظور جناب پورمندی این بوده که در سطح تحلیلی، اپوزیسیون می‌تواند از چارچوب نورث برای فهم ترکیب و تضادهای درونی نخبگان حاکم استفاده کند. اما در سطح تجویزی، یعنی طراحی راهبرد سیاسی، نظریه نورث برای نیروهای مردمی کارایی ندارد و برای طراحی راهبرد تحول سیاسی از پایین، نظریه‌ی مارکسیستی (یا نئومارکسی) که بر تعارض طبقاتی و مبارزه‌ی نیروهای نابرخوردار برای کسب قدرت سیاسی تأکید دارد، هنوز چارچوبی قدرتمندتر از نهادگرایی نورث است. به عبارت دیگر، نورث برای فهم نظم موجود خوب است؛ مارکس برای تغییر آن. از این نظر شاید جناب پورمندی با وجود استفاده از زبان نهادگرایی مدرن، هنوز در لایه‌ی زیرین تحلیلی خود در پارادایم تضاد و مبارزه‌ی طبقاتی باقی مانده است؛ هر چند مطمئن نیستم منظور ایشان از این جمله را درست درک کرده باشم.
خسرو


■ خسرو گرامی،
این طور نیست که احمد پورمندی احتیاجی به کمک من برای توضیح نظرش داشته باشد. اما می‌خواهم شوخ‌طبعانه بگویم که “تقصیر خودته!” چرا؟
دانش‌آموختگان علوم طبیعی/تجربی (مانند من و بسیاری از خوانندگان سایت ایران امروز، و شاید احمد پورمندی)، که می‌خواهند درگیر مسائل سیاسی باشند، نگاهی کاربردی به علوم انسانی/اجتماعی دارند. در نتیجه وقتی از نظریات اندیشمندان این رشته‌ها (مانند داگلاس نورث) نام می‌برند، نوعی از ترجمه، ترجمه از “علم” به “سیاست”، در نوشته وارد می‌شود. رعایت ظرافت‌هایِ تئوریکِ علوم انسانی/اجتماعی، برای آدمی مانند من امکان پذیر نیست. نمی‌توان هم از من توقع داشت که چنین ظرافت‌هایی را مانند یک دانش‌آموخته علوم انسانی/اجتماعی بدانم. نقش من هم این نیست که چنین ظرافت‌هایی را به “شهروندان” منتقل کنم. نقش من این است که به عنوان یک “حیوان سیاسی” یک پل ارتباطی بین دانش‌آموختگان علوم انسانی/اجتماعی و “شهروندان” عمل کنم.
با این توضیح، حالا می‌توانم بگویم که “تقصیر تو” در کجاست. تقصیر دانش‌آموختگان علوم انسانی/اجتماعی در آن است که گمان می‌کنند دانش‌آموختگان علوم طبیعی/تجربی (مانند من) احتیاجی به آموزش ندارند. چنین نیست! من بیش از “شهروندان معمولی” احتیاج به آموزش دارم. متاسفانه آموزش از طریق یک بار خواندن یک کتاب (مثلا از داگلاس نورث و همکارانش) میسر نمی‌شود. ما احتیاج به آموزش دائم داریم. کسانی مانند خودت که به ظرافت‌های تئوریک در رشته‌های علوم انسانی/اجتماعی واقفند، می‌توانند با نوشتن خلاصه‌بندی‌های متفاوت و با بیان‌های متفاوت به ما کمک کنند تا ما بتوانیم ترجمان سیاسی تئوری‌ها را به “شهروندان معمولی” به بهترین صورت منتقل کنیم.
قبلا گفته‌ام، الان تکرار می‌کنم. در کنار نوشتن نظرات مفیدی که در باره مقالات دیگران می‌نویسی، هر از گاهی هم چیزی بنویس که هم ما آدم‌های سیاسی، و هم شهروندان معمولی، از آن بیاموزند.
با احترام - حسین جرجانی


■ جناب جرجانی! با سپاس از لطف و محبت شما. من تنها یک دانشجوی علوم اقتصاد سیاسی هستم و حد و جایگاه خود را بخوبی میدانم و بزرگوارانی مانند جنابعالی و جناب پورمندی را که در بخش سیاست، فرهنگ و اندیشه سایت وزین ایران امروز قلم میزنند استادان خود میدانم. اگر هم گاهی اظهار نظری در مقالات برخی از دوستان میکنم صرفا با نیت تبادل نظر برای روشنتر شدن موضوع بحث بوده و منظور دیگری نداشته ام. شخصا از علاقمندان و تحسین کنندگان جناب پورمندی به دلیل توان بالای ایشان در تحلیل مسایل پیچیده اجتماعی-سیاسی و نیز صداقت و شجاعتی که در بیان نظرات و مواضع سیاسی خود دارند، بوده ام. امیدوارم اظهار نظر من در مورد مقاله ایشان باعث سوء تفاهم نشده باشد.
به درستی به تفاوتهایی که در رویکردها و برداشتها از نظریه ها در علوم انسانی با علوم طبیعی/تجربی وجود دارند اشاره کرد اید. اتفاقا، از اوایل قرن گذشته، تلاش های زیادی از سوی دانشمندان و نظریه پردازان علوم انسانی، بخصوص اقتصاد، برای استفاده از مدلهای ریاضی و آماری و اقتصاد سنجی به عمل آمده تا استحکام چارچوبهای نظری و قدرت توضیحی و پیش بینی در علوم انسانی و بخصوص اقتصادی را به علوم طبیعی و تجربی نزدیک کنند. بنابراین بنظرم نوعی همگرایی وجود دارد هر چند روند ممکن است خیلی سریع نباشد. در واقع در دوره معاصر بسیاری از اقتصاددانان بزرگ دارای سابقه تحصیلات فیزیک و ریاضی و مهندسی بوده اند و نظریه های خود را با استفاده از ریاضیات پیشرفته و یا با استفاده از روشهای آماری و اقتصاد سنجی طرح کرده اند. زیرا ریاضیات و روشهای آماری و اقتصاد سنجی ابزار مناسبی برای بیان روشنتر ایده ها و نظریه های اقتصادی و اثبات یا رد فرضیه ها و نیز پیش بینی در اختیار این نظریه پردازان قرار میدهند. برای مثال اخیرا مقاله ای از یک اقتصاددان بزرگ میخواندم که برای بررسی توسعه اقتصادی و ثبات سیاسی در یک رژیم دیکتاتوری یک مدل اقتصادی ریاضی طراحی کرده است (1). یک معادله پیچیده مطلوبیت بین دوره ای خانوارها شامل عبارات لگاریتمی و غیر لگاریتمی در این مدل وجود دارد که آستانه قیام مردم علیه دیکتاتور را نشان میدهد. یعنی هنگامی که معادله منفی شود نشان میدهد که مطلوبیت زندگی تحت دیکتاتوری (که از وجود حداقلی از نظم و قانون حاصل می شود) به دلیل هزینه های فزاینده ناشی از سیاستهای نامناسب دیکتاتور بهاندازه ای سقوط میکند که بنفع مردم است که قیام کرده و دیکتاتور را سرنگون کنند؛ با آنکه میدانند در تلاش برای سرنگونی دیکتاتور احتمال وقوع آشوب و بهم ریختن اوضاع و هزینه های مترتب با آن وجود دارد. حال اگر این اقتصاددان میخواست این مفاهیم را بدون استفاه از ریاضیات طرح و بحث کند احتمالا مقاله بسیار طولانی میشد و دقت بحثها نیز در آن پائین می آمد و در عین حال احتمال برداشتهای مختلف از سوی خوانندگانی که پیشینه تخصصی و یا تحصیلی متفاوت داشتند نیز بیشتر می شد.
بهر حال امیدوارم علوم سیاسی و انسانی در کشورما نیز پیشرفت کرده و به پای جوامع مترقی برسد؛ که این خود عامل موثری در آگاهی بیشتر هموطنان و کمکی در تعالی روند عمومی گذار به دموکراسی خواهد بود و به همین دلیل نیز جمهوری اسلامی، بیشترین تلاش خود برای جلوگیری از این امر بکار می بندد. تا آن زمان ما دموکراسی خواهان گریزی نداریم در مباحث خود از نظریه های مطرح در علوم سیاسی و انسانی برای توضیح وضعیت پیچیده سیاسی، اجتماعی و اقتصادی کشورمان استفاده کنیم، یعنی همین کاری که جناب پورمندی در مقاله اشان انجام داده اند. طرح این مباحث در عین حال فرصت مغتنمی برای دانشجویان علوم انسانی مانند من فراهم می کند که بتوانیم با تبادل نظر در این زمینه ها دانش خود در کاربرد این نظریه ها در مسائل ایران عزیز را بیشتر کنیم.
ارادتمند- خسرو
Artige, L. (2004), “On Dictatorship, Economic Development and Stability” (1)”




" width="640" />
جمعه ۲۳ آبان ۱۴۰۴ - Friday 14 November 2025
iran-emrooz.net | Tue, 11.11.2025, 12:41




درون نخستین پرواز اخراج مهاجران به ایران
جمعه ۲۳ آبان ۱۴۰۴ - Friday 14 November 2025
iran-emrooz.net | Tue, 11.11.2025, 11:20

درون نخستین پرواز اخراج مهاجران به ایران


فرناز فصیحی و حامد آل‌عزیز / نیویورک تایمز / ۱۱ نوامبر ۲۰۲۵

در ساعات پیش از سپیده‌دم یکی از روزهای اوایل اکتبر، «مهرداد دلیر» خود را در ایستگاه اتوبوس در ایران سرگردان یافت. او به یاد می‌آورد که نگاه سنگین رهگذران را بر خود حس می‌کرد و از سرما می‌لرزید. ظاهرش نامعمول بود — لباس‌هایی شبیه به پوشش زندان بر تن داشت: شلوار و بلوز ورزشی خاکستری و یک جفت دمپایی پلاستیکی آبی.

حدود دو روز پیش از آن، مأموران اداره مهاجرت آمریکا، آقای دلیر را از مرکز بازداشت واقع در فرودگاه «الکساندریا» در ایالت لوئیزیانا بیرون آورده و او را سوار هواپیمایی به مقصد ایران کرده بودند — بخشی از یک اخراج جمعی غیرعادی به کشوری با سابقه ضعیف در حقوق بشر، کشوری که ایالات متحده در اوایل همین سال آن را بمباران کرده بود تا برنامه هسته‌ای‌اش را عقب بیندازد.

آقای دلیر، ۳۴ ساله، می‌گوید که دستبند و پابند به او زده بودند و اجازه ندادند لباس زندان خود را عوض کند. او همان لباسی را بر تن داشت که در دوران بازداشت در اداره مهاجرت و گمرک (ICE) پوشیده بود. پس از رسیدن به ایران، با استفاده از مترو و اتوبوس از فرودگاه بین‌المللی تهران خود را به زادگاهش، مشهد در شمال‌شرق ایران، رساند.

پس از قرض گرفتن یک تلفن همراه، آقای دلیر خبر را به خانواده‌اش که هنوز در مشهد بودند رساند: ایالات متحده او را به ایران بازگردانده است. به مادرش گفت: «مامان، بیا دنبالم» — و زد زیر گریه. تمام دارایی‌هایش در یک کوله‌پشتی آبی جا داشت: چند تکه لباس، گذرنامه، کارت‌های مهاجرت، تلفن همراهی با باتری خالی، و یک اسکناس ۲۰ دلاری.

او در مصاحبه‌ای سه‌ساعته از ایران گفت: «احساس می‌کنم در یک کابوس گرفتار شده‌ام.»

او تأیید کرد که در ماه آوریل به‌طور غیرقانونی وارد ایالات متحده شده بود، اما گفت تصور می‌کرد پرونده محکمی برای دریافت پناهندگی دارد، چون از منتقدان قانون شریعت اسلامی و فعال سیاسی بوده است. هرگز انتظار نداشت به ایران بازگردانده شود.

دلیر گفت: «هر کاری از دستم برمی‌آمد انجام دادم تا جلوی‌شان را بگیرم، اما مأموران آی‌سی‌ای اهمیتی ندادند. به من گفتند: یا خودت سوار هواپیما می‌شوی، یا ما دست و پایت را می‌بندیم و می‌فرستیمت.»

ماه‌ها مذاکره با ایران برای اخراج ۵۴ مهاجر

در ۲۹ سپتامبر، دولت ترامپ پس از دستیابی به توافقی با تهران، گروهی از ایرانیان از جمله آقای دلیر را به ایران اخراج کرد. این پرواز اجاره‌ای ویژه، نخستین مورد از این دست بود. پیش‌تر، ایرانیانِ مشمول اخراج به‌صورت فردی با پروازهای تجاری به ایران بازگردانده می‌شدند. هماهنگی برای اعزام یک هواپیما به مقصد تهران ماه‌ها مذاکره میان مقام‌های آمریکایی و ایرانی در پی داشت.

برای دهه‌ها، موج‌هایی از ایرانیانی که از آزار و تعقیب می‌گریختند، در ایالات متحده پناه گرفته بودند — از جمله بسیاری که در ابتدا ورود غیرمجاز داشتند اما بعدها موفق به دریافت پناهندگی شدند.


مهرداد دلیر، پس از سفری طاقت‌فرسا از ایران به ترکیه، برزیل و مرز ایالات متحده، بازداشت و سپس به ایران بازگردانده شد

اما رئیس‌جمهور ترامپ، اخراج‌های جمعی را به یکی از ارکان اصلی سیاست مهاجرتی خود تبدیل کرده و در نخستین روز ریاست‌جمهوری‌اش فرمانی اجرایی امضا کرد که بر اساس آن، مهاجرانی که به‌صورت غیرقانونی از مرز عبور کرده‌اند از حق درخواست پناهندگی محروم می‌شوند. این سیاست بعداً تا حدی توسط دادگاه فدرال متوقف شد. دولت ترامپ اواخر ماه گذشته اعلام کرد که شمار پناهندگانی که مجاز به ورود به آمریکا خواهند بود به رکورد پایین ۷۵۰۰ نفر کاهش یافته است.

در حالی که از نظر تاریخی، مهاجران کشورهای دشوار برای اخراج — مانند ایران و ونزوئلا — معمولاً یا در بازداشت طولانی‌مدت می‌ماندند یا در داخل آمریکا آزادانه زندگی می‌کردند، دولت ترامپ اکنون کشورهای سراسر جهان را تحت فشار قرار داده تا اتباع خود را بازپس بگیرند.

«تریشا مک‌لافلین»، سخنگوی وزارت امنیت داخلی، گفت ۵۴ ایرانی اخراج‌شده در آن پرواز یا حکم نهایی اخراج داشتند یا داوطلبانه با بازگشت موافقت کرده بودند و همگی از روند قانونی برخوردار شده‌اند. او گفت در میان ایرانیان اخراج‌شده «تروریست‌ها، قاچاقچیان انسان و مظنونان به فعالیت به‌عنوان عوامل بیگانه» نیز حضور داشتند.

به گفته خانم مک‌لافلین، از میان ۵۴ ایرانی اخراج‌شده، ۲۳ نفر دارای ارتباط با تروریسم، هفت نفر در فهرست مراقبت ضدترور، و پنج نفر دیگر مرتبط با شبکه‌های قاچاق انسان بوده‌اند. او نام یک فرد محکوم به همکاری با گروه‌های تروریستی و دو نفر دیگر را نیز ارائه کرد که به گفته او مرتکب تقلب در بارگذاری عکس‌های جعلی و دست‌کاری‌شده شده بودند.

«راهی به سوی آمریکا»

«دولت ترامپ همچنان متعهد است که وعده رئیس‌جمهور را برای اخراج سریع و با بالاترین استانداردها از کشورِ اتباع غیرقانونی عملی کند.» این را «ابیگیل جکسون»، سخنگوی کاخ سفید، گفت.

وزارت خارجه ایران اعلام کرده است که بیش از ۴۰۰ ایرانی در ایالات متحده در معرض اخراج قرار دارند و برنامه‌ریزی برای پروازهای بعدی در دست انجام است.

به گفته آقای دلیر و شماری دیگر از اخراج‌شدگان، او و دست‌کم هشت نفر دیگر از مسافران به‌شدت در برابر بازگردانده شدن مقاومت کردند. آنان بارها به مقام‌های آمریکایی گفتند که در ایران تحت آزار قرار خواهند گرفت و از جان خود بیم دارند. در میان این گروه، افراد تازه‌مسیحی‌شده، اقلیت‌های قومی و مخالفان سیاسی نیز حضور داشتند.

این گزارش بر پایه گفت‌وگو با آقای دلیر، یکی دیگر از اخراج‌شدگان که خواست تنها با حروف اختصاری نامش «اِی.اِی.» معرفی شود (زیرا از بازداشت در صورت انتشار نام کاملش می‌ترسید)، اعضای خانواده هر دو مرد، وکلای آمریکاییِ مدافع برخی از اخراج‌شدگان، و سه ایرانی در بازداشتگاه اداره مهاجرت و گمرک (ICE) که چند تن از مسافران پرواز را می‌شناختند، تنظیم شده است.

نه آقای دلیر و نه آقای اِی.اِی. در فهرستی که وزارت امنیت داخلی از افراد دارای ارتباط با تروریسم یا مرتکب تقلب ارائه کرده بود، نامی از آنان برده نشده است.

نیویورک تایمز همچنین سوابق دولتی هر دو نفر را به دست آورده و روایت‌های آنان از بازداشت و اخراج را با اطلاعات موجود در پرونده‌ها تطبیق داده است. نیویورک تایمز همچنین بیانیه‌های کتبی گردآوری‌شده توسط پدر آقای دلیر از هفت نفر دیگر از مسافران پرواز را بررسی کرده است — کسانی که گفته‌اند به اجبار از آمریکا اخراج شده‌اند.

خانم «مک‌لافلین» گفت که آقای دلیر و آقای اِی.اِی. به‌صورت غیرقانونی وارد ایالات متحده شده بودند و به‌سرعت حکم اخراج دریافت کردند. او افزود که هر دو نفر فرصت داشتند نگرانی‌های خود از بازگردانده شدن را مطرح کنند.

به گفته او: «هر دو نفر از روند قانونی برخوردار شدند و تمام ادعاهای‌شان مورد بررسی قرار گرفت. ادعاها معتبر شناخته نشد و هر دو حکم نهایی اخراج دریافت کردند.» خانم مک‌لافلین بخشی از روایت آقای دلیر از چگونگی اخراجش به ایران را رد کرد.

هرچند مقام‌های ایرانی هنگام ورود هیچ‌یک از دو مرد را بازداشت نکردند، اما هر دو می‌گویند در ایران همچنان در معرض خطر جدی‌اند.

«دولت فعلی (آمریکا) هیچ اولویتی برای سرنوشت اخراج‌شدگان قائل نیست و خطرات سنگینی را که متوجه ایرانیانِ جویای پناه در مرزهای ماست نادیده می‌گیرد.»

این را «علی هِریشی»، وکیل مهاجرت مستقر در واشنگتن، گفت که نماینده‌ی آقای اِی.اِی. و همچنین یک زنِ تازه‌مسیحی‌شده است که او نیز در همان پرواز اخراج شد.

او افزود: «گریز به ایالات متحده — که دشمن ایران به شمار می‌رود — این افراد را در کشور خود در معرض آزار و تعقیب قرار می‌دهد.»

مسیر پناهندگی

سفر آقای دلیر به‌عنوان یک پناهجو در سال ۲۰۱۴ آغاز شد، زمانی که، به گفته خودش، همراه با پدر و دو برادر دوقلوی کوچک‌ترش از ایران به ترکیه گریخت.

«حسن دلیر»، پدر ۶۰ ساله خانواده، معلمی بود که می‌گفت به دلیل انتقاد از اسلام و حکومت زندانی و شکنجه شده است. او می‌گوید مأموران امنیتی او و خانواده‌اش را به خشونت و مرگ تهدید کرده بودند، زیرا پسرانش نیز فعالیت سیاسی داشتند.

در ترکیه، خانواده دلیر در دفتر کمیساریای عالی پناهندگان سازمان ملل (UNHCR) ثبت‌نام کردند تا راهی قانونی برای اسکان در کشوری امن بیابند. کمیساریا در اسناد رسمی که نیویورک تایمز مشاهده کرده، هر چهار نفر را «پناهنده و مشمول حمایت» شناسایی کرده بود.


حسن دلیر، پدر خانواده

اما ترکیب نامناسبی از زمان‌بندی و تغییر سیاست‌ها نسبت به پناهندگان، خانواده را از هم پاشید. کمیساریا پدر و دو برادر نوجوان‌تر را برای اسکان در ایالات متحده معرفی کرد، اما مهرداد دلیر را نه — بدون توضیحی روشن. پرونده او به‌جای آن به دولت ترکیه ارجاع شد، که سیاستی بازدارنده نسبت به مهاجران منطقه دارد و درخواست پناهندگی‌اش را رد کرد. مقام‌های ترکیه از او خواستند کشور را ترک کند.

دو برادر کوچک‌تر دو سال پیش در شهر «رالی» ایالت کارولینای شمالی اسکان یافتند و اکنون در فروشگاه زنجیره‌ای «وال‌مارت» کار می‌کنند.

بر اساس اسناد بررسی‌شده توسط نیویورک تایمز، پدر خانواده نیز برای اسکان در ایالات متحده پذیرفته شده بود، اما به دلیل طولانی بودن روند بررسی این پرونده‌ها و نیز موانع جدید — از جمله تعلیق پذیرش پناهندگان — انتقال او از ترکیه متوقف مانده و هنوز تنها اقامت موقت دارد.

پدر خانواده در مصاحبه‌ای از ترکیه گفت: «زندگی ما یک تراژدی واقعی است، هرکدام از ما شکسته‌ایم. خانواده‌ای شش‌نفره که در جاهای مختلف پراکنده شده‌ایم و حتی نمی‌توانیم همدیگر را ببینیم.»

همسر و دخترش در ایران مانده‌اند و در نهایت این زوج از هم جدا شده‌اند.

مسیر فرار

پس از آن‌که ترکیه پناهندگی آقای دلیرِ جوان‌تر را رد کرد، او می‌گوید به یونان گریخت اما بازداشت و به ترکیه بازگردانده شد. سپس چشم به مرز جنوبی ایالات متحده دوخت. پس از سفری طاقت‌فرسا از برزیل، عبور از جنگل‌های خطرناک «داریِن‌گپ» تا رسیدن به مکزیک، در ماه آوریل وارد ایالت کالیفرنیا شد و خود را تسلیم نیروهای گشت مرزی کرد.

آقای دلیر چندین بار بین ایالت‌های مختلف جابه‌جا شد و در بازداشتگاه‌های گوناگون نگهداری شد. هرچند مقام‌های مهاجرتی برای ارزیابی پرونده‌اش مصاحبه‌ای تلفنی با او انجام دادند، درخواستش برای حمایت رد شد و حکم اخراج دریافت کرد.

در ماه مه، او را به فرودگاه لس‌آنجلس بردند و بلیت پرواز تجاری به ایران به دستش دادند — تنها روشی که اداره مهاجرت و گمرک (ICE) در آن زمان برای بازگرداندن افراد به ایران در اختیار داشت. او از سوار شدن خودداری کرد و دوباره به بازداشتگاه سن‌دیگو بازگردانده شد.

در ماه ژوئن، در بازداشت دست به اعتصاب غذا زد. در پرونده‌های رسمی آمده که او ۹ وعده‌ی غذایی پیاپی را نخورد. خودش می‌گوید پس از آن‌که رئیس بازداشتگاه قول داد در صورت پایان اعتصاب برایش کمک خواهد کرد، به خوردن غذا رضایت داد.

بر اساس سوابق دولتی، او در مقطعی از مأموران خواهش کرده بود فرصتی دوباره برای بررسی پرونده‌اش بدهند تا بتواند زنده بماند.

در ماه‌های بعد، وکیل و خانواده‌اش به‌طور بی‌وقفه تلاش کردند تا برایش جلسه‌ی استماع تازه‌ای بگیرند. «مهرزاد دلیر»، برادر ۲۸ ساله‌اش، با دفتر سناتور جمهوری‌خواه ایالت کارولینای شمالی، «تام تیلیس»، تماس گرفت و از او خواست در پرونده مداخله کند.

به گفته مکاتبات و پیام‌های صوتی‌ای که در اختیار نیویورک تایمز قرار گرفته، دفتر سناتور تیلیس نسبت به پرونده و خانواده همدلی نشان داده و درگیر موضوع شده بود. دفتر تیلیس به خانواده اطلاع داده بود که با دفتر کمیساریای عالی پناهندگان سازمان ملل و اداره مهاجرت تماس گرفته است، اما مقام‌های آی‌سی‌ای از بررسی دوباره پرونده خودداری کرده‌اند. دفتر تیلیس به درخواست‌های تایمز برای اظهارنظر پاسخ نداد.

پرواز

آقای دلیر گفت که او و دیگر بازداشت‌شدگان ایرانی در لوئیزیانا زمانی متوجه شدند اخراج‌شان قریب‌الوقوع است که «ابوالفضل مهرآبادی»، مدیر دفتر حفاظت منافع ایران در واشنگتن، برای دیدار با آنان به بازداشتگاه آمد.

آقای مهرآبادی در گفت‌وگویی گفت: «ما با آمریکایی‌ها همکاری کردیم تا این پرواز انجام شود، چون سیاست ما این است که حتی یک شهروند ایرانی در بازداشت رنج نکشد.» او افزود به اخراج‌شدگان اطمینان داده بود که پس از بازگشت به ایران با هیچ مشکلی روبه‌رو نخواهند شد.

پرواز، روز بعد انجام شد.

آقای دلیر گفت در اقدامی از سر استیصال، در همان روز پرواز در بازداشتگاه اقدام به خودکشی کرده بود. او با تیغ اصلاح‌صورت که در آستین پنهان کرده بود، رگ‌های مچ دست خود را برید. به گفته او، مأموران متوجه خون‌ریزی شدند و او را به درمانگاه بازداشتگاه بردند، سپس تا زمان آماده‌شدن هواپیما در سلول انفرادی نگه داشتند.

اما خانم مک‌لافلین، سخنگوی وزارت امنیت داخلی، گفت آقای دلیر دست به خودکشی نزده و در سلول انفرادی نیز قرار نگرفته است.


برادران دوقلوی کوچکتر دgیر، مهران (چپ) و مهرزاد، در خانه‌شان در رالی، کارولینای شمالی

آقای دلیر به یاد می‌آورد زمانی که اتوبوس حامل بازداشت‌شدگان در باند فرودگاه الکساندریا متوقف شد و در برابر پله‌های هواپیما ایستاد، دچار وحشت شد. او فریاد می‌زد و در حالی که گریه می‌کرد، التماس می‌کرد: «در ایران مرا می‌کشند، خواهش می‌کنم من را برنگردانید، به من رحم کنید!»

او گفت وقتی از سوار شدن امتناع کرد، چند مأمور بازویش را گرفتند و او را به زور از پله‌ها بالا بردند و روی صندلی‌اش نشاندند.

به گفته‌ی آقای دلیر و روایت‌های دیگر اخراج‌شدگان، صحنه‌ی سوار کردن مسافران آشفته بود و مأموران آی‌سی‌ای با برخی از افرادی که از سوارشدن خودداری می‌کردند، درگیر شدند. خانم مک‌لافلین روایت‌ها درباره‌ی خشونت مأموران را «نادرست» خواند. برخی از اخراج‌شدگان درخواست کردند به وسایل خود دسترسی داشته باشند تا مدارکی را که می‌توانست در ایران علیه‌شان استفاده شود ــ مانند یک انجیل، صلیب، یا اسناد ارتباط با گروه‌های مخالف ــ از بین ببرند.

آقای اِی.اِی. که با اتوبوسی جداگانه به محل رسیده بود، گفت از پنجره نگاه کرد و دید که آقای دلیر را به‌زور به هواپیما می‌کشانند. او گفت با قفل‌کردن در اتوبوس و بستن دست‌هایش به صندلی‌ها مقاومت کرد. گروهی از مأموران آی‌سی‌ای درِ اتوبوس را شکستند و او را بیرون کشیدند.

آقای اِی.اِی. که از اعضای یکی از اقلیت‌های قومی ایران است، گفت مدام فریاد می‌زد: «باید اول مرا بکشید، بعد برگردانید!»

همسر او، مینا، دو ماه پیش در ایالت تنسی نخستین فرزندشان را به دنیا آورد — پسری که «اِی.اِی.» هنوز او را ندیده است. مینا در زمان عبور از مرز و ورود به ایالات متحده باردار بود و آن دو هنگام بازداشت از هم جدا شدند. مینا که هنوز پابند الکترونیکی اداره مهاجرت و گمرک (ICE) را به پا دارد، برای زایمان تحت سرپرستی یکی از بستگان آزاد شد.

مینا در گفت‌وگویی گفت: «شوهرم هرگز، به هیچ وجه، داوطلبانه کشور را ترک نمی‌کرد، چون بیش از هر چیز در دنیا دلش می‌خواهد پسرش را ببیند و برای او زنده بماند.» او افزود که به او نیز گفته‌اند با خطر اخراج از کشور روبه‌رو است.

پرواز به ایران نزدیک به ۵۰ ساعت طول کشید و در پورتوریکو، قاهره و دوحه توقف داشت. تمام افراد بازگردانده‌شده در طول پرواز تا دوحه در غل و زنجیر و دست‌بند بودند. وزارت امنیت داخلی آمریکا اعلام کرد که استفاده از وسایل بازدارنده در پروازهای اخراج، یک «رویه دیرینه» و «اقدامی اساسی» برای حفظ امنیت هم بازداشت‌شدگان و هم مأموران همراه آنان است.

به گفته «اِی.اِی.»، در طول پرواز او به زبان فارسی به دیگران فریاد می‌زد که باید در دوحه آخرین اقدام جمعی مقاومت را انجام دهند.

هواپیما در یک پایگاه نظامی دورافتاده فرود آمد، جایی که یک هواپیمای دوم چارترشده از خطوط هوایی قطر در انتظارشان بود. آقای دلیر، «اِی.اِی.» و حدود هشت نفر دیگر در جریان انتقال با دراز کشیدن در اتوبوس دست به اعتراض زدند. مأموران امنیتی قطر با بی‌سیم درخواست نیروی کمکی کردند و سپس به گفته دلیر و «اِی.اِی.»، مردان را کتک زدند و از اتوبوس بیرون کشیدند. زنجیرهایشان باز شد، اما تا زمان رسیدن به تهران همچنان دست‌بند به دست داشتند.

«اِی.اِی.» گفت: «از شوک الکتریکی استفاده کردند تا مرا آرام کنند، و وقتی جواب نداد، من و یک نفر دیگر را در کت‌های مخصوص (تنگ‌کننده) بستند و به صندلی‌هایمان گره زدند.»

دولت قطر از اظهار نظر رسمی خودداری کرد، اما یک مقام قطری مطلع از جزئیات پرواز گفت قطر هیچ درخواستی برای پناهندگی دریافت نکرده و انتقال بازداشت‌شدگان کاملاً مطابق با استانداردهای بین‌المللی حقوق بشر و پروتکل‌های امنیت داخلی انجام شده است.

ترس در ایران

صفی از مقام‌های دولتی و مأموران امنیتی با لباس شخصی هنگام فرود هواپیما در تهران در انتظار بازگردانده‌شدگان بودند.

آقای دلیر گفت: «همه‌مان به‌شدت ترسیده بودیم، نمی‌دانستیم با ما چه خواهند کرد. بعضی از مأموران می‌گفتند: “به خانه خوش آمدید”، انگار همه‌چیز غیرواقعی بود.»

مقام‌های ایرانی فرمی دوصفحه‌ای به آن‌ها دادند که شامل نام، نشانی و شماره تلفن محل سکونت، نام و شماره تماس بستگان در ایران، نشانی ایمیل و شماره واتساپ، علت ترک ایران و مسیر ورودشان به ایالات متحده بود.

به گفته آقای دلیر، او و چند نفر دیگر را به اتاقی بردند تا مأموران امنیتی از آنان بیشتر بازجویی کنند. به آن‌ها گفته شد باید آماده باشند تا برای بازجویی‌های بیشتر احضار شوند. از آن زمان تاکنون مأموران اطلاعاتی چند نفر از بازگشتگان، از جمله آقای دلیر و «اِی.اِی.» را تماس گرفته و دستور داده‌اند برای بازجویی حاضر شوند.

تلویزیون دولتی ایران نیز مصاحبه‌های کوتاهی با چند نفر از بازگردانده‌شدگان داوطلب پخش کرد. مردی که خود را پرستار معرفی کرد گفت برای یافتن فرصت‌های اقتصادی بهتر به آمریکا رفته بود. او افزود: «از همان لحظه‌ای که گفتند “اخراج خواهی شد” خوشحال شدم؛ رنج تمام می‌شد.» او نامش را اعلام نکرد.

«اِی.اِی.» به توصیه وکیلش، آقای هریشی، یک روز پس از ورود به ایران از بیم بازداشت گریخت. او با کمک قاچاقچیان از مرز به کشور همسایه عبور کرد و اکنون در مخفیگاه است.

به گفته آقای دلیر، از زمان بازگشت، گذرنامه سه نفر از دیگر بازگردانده‌شدگان ضبط شده و به آنان گفته‌اند از خروج از کشور ممنوع هستند.

آقای دلیر نیز مدام محل اقامتش را تغییر می‌دهد. او گفت مأموران امنیتی چند بار با مادرش تماس گرفته و گفته‌اند باید برای بازجویی در دفتر محلی واحد اطلاعات سپاه پاسداران انقلاب اسلامی حاضر شود، اما تاکنون این درخواست را نادیده گرفته است. او گفت می‌خواهد از ایران خارج شود، اما از زندگی در حال فرار خسته شده است.

او پرسید: «اصلاً کجا بروم؟ در این مرحله کدام کشور مرا خواهد پذیرفت؟»



جمعه ۲۳ آبان ۱۴۰۴ - Friday 14 November 2025
iran-emrooz.net | Tue, 11.11.2025, 10:49




جمعه ۲۳ آبان ۱۴۰۴ - Friday 14 November 2025
iran-emrooz.net | Tue, 11.11.2025, 9:56




جمعه ۲۳ آبان ۱۴۰۴ - Friday 14 November 2025
iran-emrooz.net | Tue, 11.11.2025, 9:53




جمعه ۲۳ آبان ۱۴۰۴ - Friday 14 November 2025
iran-emrooz.net | Tue, 11.11.2025, 9:49




خوزستان؛ درس در دود، زندگی در غبار
جمعه ۲۳ آبان ۱۴۰۴ - Friday 14 November 2025
iran-emrooz.net | Tue, 11.11.2025, 8:12

خوزستان؛ درس در دود، زندگی در غبار


مریم لطفی / روزنامه شرق

هر نفس در اهواز، حمیدیه و سوسنگرد و سایر شهرهای خوزستان، آمیخته به طعم گرد‌و‌غبار است؛ زندگی جریان دارد، اما سخت و در زیر لایه‌ای از غباری مرگ‌بار. در پی ادامه نفس‌گیر آلودگی هوا در خوزستان، استانداری خوزستان در تاریخ ۱۸ آبان جاری، با صدور اطلاعیه‌ای اعلام کرد که تمام مدارس دوره ابتدایی و متوسطه اول در شهرهای آلوده استان تا پایان آبان‌‌ به‌ صورت غیرحضوری فعالیت خواهند کرد؛ تصمیمی که با هدف حفظ سلامت دانش‌آموزان و جلوگیری از تشدید مشکلات تنفسی گرفته شده است. در این میان، مدارس دوره متوسطه دوم، دانشگاه‌ها و ادارات دولتی طبق تصمیم ستاد استانی مدیریت بحران، همچنان حضوری فعالیت می‌کنند.

مسئولان آموزش و پرورش استان اعلام کرده‌اند که امکان تعطیلی کامل مقاطع بالاتر فقط در صورت «وضعیت بحرانی‌تر شاخص آلودگی» بررسی خواهد شد. با‌این‌حال، تصمیم استانداری همه شهرستان‌ها را شامل نشده است. شهرهای ایذه، باغ‌ملک، لالی و اندیکا از این مصوبه مستثنا شدند و مدارس در این مناطق همچنان به‌ صورت حضوری فعالیت می‌کنند؛ تصمیمی که به گفته منابع محلی، با انتقاد خانواده‌ها و برخی فعالان آموزشی روبه‌رو شده است؛ چرا‌که شاخص آلودگی در برخی از این شهرها نیز در روزهای اخیر از حد مجاز فراتر رفته بود.

«شرق» در این گزارش به بررسی ابعاد مختلف بحران آلودگی هوای خوزستان می‌پردازد؛ از تصمیمات رسمی استانداری و تعطیلی مدارس تا پیامدهای مستقیم و غیرمستقیم بر سلامت مردم، آموزش و زیرساخت‌های درمانی.

زندگی در هوای سمی خوزستان

آمارهای رسمی تصویری نگران‌کننده از وضعیت سلامت مردم و تعطیلی‌های پی‌درپی مدارس ارائه می‌دهند. روایت‌های محلی و گزارش‌های میدانی نیز نشان می‌دهد ابعاد بحران فراتر از آن چیزی است که در اطلاعیه‌های رسمی بازتاب می‌یابد. در سطح شهرها و روستاهای خوزستان، زندگی روزمره به شکلی محسوس مختل شده است. در چنین شرایطی، فعالان مدنی و اجتماعی خوزستان تلاش کرده‌اند با جمع‌آوری داده‌های میدانی و طرح پیشنهادهای فوری، مسئولان را به اتخاذ تصمیم‌های مؤثرتر وادار کنند.

میلاد منصوری، فعال اجتماعی خوزستان، وضعیت فعلی آلودگی هوا را فراتر از یک مشکل شهری توصیف می‌کند و به «شرق» می‌گوید: «آلودگی اکنون روستاها را هم در بر گرفته و در بسیاری نقاط، شدت آن‌چنان است که یک لایه قابل رؤیت از دود بر شهر نشسته است. در روزهایی که انتظار می‌رود با تغییر فصل یا وزش باد آلودگی کاهش یابد، این بار نه باد می‌وزد و نه باران می‌بارد؛ نتیجه، تجمع دود و گرد‌و‌غبار در هوا و خفگی مطلق در بعدازظهرها و عصرهاست».

مسئله اطلاع‌رسانی و پایش نیز چالش‌زا‌ست؛ به گفته منصوری، پیش‌بینی و پایش دقیق جهت و شدت دود عملا ممکن نیست و دستگاه‌ها توان پیش‌بینی رفتار دود را ندارند. اطلاع‌رسانی نیز پراکنده و دیرهنگام است؛ نهادهای محلی و فعالان مدنی فقط پس از فشار و پیگیری توانسته‌اند تعطیلی مدارس را اجرائی کنند؛ اتفاقی که در استان‌های دیگر با شاخص‌های کمتر به‌سرعت رخ می‌دهد. او این امر را ناشی از نگاه اقتصادی کلان به خوزستان می‌داند؛ استانی درآمدزا که گاهی منافعش بر سلامت مردم اولویت داده می‌شود.

منصوری پیشنهاد عملیاتی و فوری‌ هم مطرح می‌کند: «اجرای پایلوت تغییر زمان کاری و تحصیلی (مثلا شیفت ۹ تا ۱۳ یا مدل دوشیفت) تا دانش‌آموزان و کارمندان در ساعات نسبتا کم‌خطر حضور فیزیکی داشته باشند».

او این پیشنهاد را برای مسئولان استان و استاندار فرستاده و آن را نسخه‌ای آزمایشی می‌داند که می‌تواند بدون تعطیلی کامل آموزش و با کمترین آسیب به فرایند کار، وضعیت را تا حدی تسهیل کند. از نظر درمانی و زیرساختی، منصوری بر نیاز فوری استان به یک مرکز تخصصی تنفسی مجهز تأکید دارد: «مراجعات بیمارستانی بابت بیماری‌های تنفسی و قلبی-عروقی به‌ صورت قابل‌ قبولی افزایش یافته و زیرساخت‌های بهداشت و درمان در بسیاری از شهرها پاسخ‌گوی موج جدید بیماران نیستند». در حوزه فضای سبز و پیشگیری محلی نیز او شهرداری‌ و نهادهای مربوطه را متهم به کوتاهی می‌داند.

آفتی برای آموزش

در‌حالی‌‌که فعالان مدنی بر ضرورت تغییر فوری در الگوهای کاری و آموزشی تأکید دارند، معلمان خوزستانی از زاویه دیگری به بحران نگاه می‌کنند؛ از درون کلاس‌های درس نیمه‌تعطیل و دانش‌آموزانی که نفس‌کشیدن برایشان دشوار شده است. عبدالامام منصوری، معلم و کارشناس حوزه آموزش در خوزستان در گفت‌وگو با «شرق»، یکی از چالش‌های بزرگ آموزش غیرحضوری را محدودیت‌های اینترنت و زیرساخت‌های آنلاین می‌داند: «سرعت پایین اینترنت و مشکلات سامانه شاد، تراکم آموزش را افزایش می‌دهد و قطعی‌های مکرر، روند تدریس را کند و سطح یادگیری را کاهش می‌دهد».

کارگاه‌های آموزشی به صورت مستمر از سوی نهادها و مراکز محیط‌زیستی برای معلمان و دانش‌آموزان برگزار می‌شود، اما او معتقد است آلودگی‌های موجود عمدتا ناشی از سیاست‌های بالادستی است و آموزش و پرورش و فعالان محیط‌ زیست قادر به کنترل آن نیستند. این معلم پیشنهاد می‌کند به‌جای ادامه آموزش غیرحضوری، همانند استفاده از کولر در کلاس‌ها، هر کلاس مجهز به دستگاه تصفیه هوا شود تا با کاهش اثرات آلاینده‌ها، کیفیت آموزش نیز ارتقا یابد.

نابرابری دسترسی به فناوری

پنجم آبان، مصیب رفیعی‌پور، مدیر امور بیمارستانی دانشگاه علوم پزشکی اهواز، از ثبت بیش از ۷۰۰ مورد مراجعه اورژانسی به بیمارستان‌های اهواز فقط در پی یک روز آلودگی شدید هوا خبر داده بود. روایت آلودگی، فقط صدای پزشکان و فعالان مدنی نیست؛ معلمان نیز مانند سایر گروه‌ها هر روز در خط مقدم مواجهه با این وضعیت قرار دارند. علی فردوس‌پناه، معلم و کارشناس حوزه آموزش، در گفت‌وگو با «شرق»، تعطیلی طولانی‌مدت کلاس‌های حضوری در خوزستان را با پیامدهای گسترده‌ای بر روند آموزشی و تربیتی دانش‌آموزان همراه می‌داند. او خود ساکن این استان است.

به گفته او، نبود حضور فیزیکی معلم و حذف تعامل مستقیم دانش‌آموز و معلم، زمینه افت تحصیلی را فراهم کرده و پرسش و پاسخ‌های کلاس حضوری را کم‌رنگ کرده است. او ادامه می‌دهد: «دسترسی نابرابر دانش‌آموزان به اینترنت و فناوری، یکی دیگر از چالش‌های اصلی است که با سیاست‌های رفع تبعیض آموزشی در تضاد قرار دارد. حضور در کلاس‌های حضوری نه‌تنها برای یادگیری علمی اهمیت دارد، بلکه نقش کلیدی در ایجاد روابط دوستی، تکمیل شخصیت اجتماعی و جلوگیری از انزوا ایفا می‌کند. کلاس حضوری مهارت‌هایی مانند مسئولیت‌پذیری، نظم، یادگیری جمعی و کار گروهی را نیز تقویت می‌کند، اما این قابلیت‌ها در آموزش غیرحضوری تقریبا وجود ندارد».

به گفته این معلم، استان خوزستان با محدودیت‌های جدی در تجهیزات آموزشی و زیرساخت‌های فناوری مواجه است و امکانات کافی برای تولید و ارائه محتوای آموزشی هدفمند و خلاقانه وجود ندارد: «دسترسی معلمان و دانش‌آموزان به اینترنت پرسرعت و سیستم‌های مدیریت یادگیری مناسب محدود است و سامانه شاد فعلا بیشتر نقش یک پیام‌رسان را دارد تا یک پلتفرم آموزشی کامل. علاوه بر این، کمبود سخت‌افزار مانند کامپیوتر، لپ‌تاپ و تبلت، به‌ویژه در خانواده‌هایی که چندین فرزند دانش‌آموز دارند، روند تولید و دریافت محتوای آموزشی را دشوار کرده و کیفیت آموزش را کاهش می‌دهد».

او به موضوع دیگری هم اشاره می‌کند: «نبود قالب واحد و امکان نظارت دقیق بر کلاس‌های آنلاین نیز کاهش کیفیت آموزش غیرحضوری را تشدید می‌کند». فردوس‌پناه معتقد است بار اصلی همچنان بر دوش آموزش و پرورش است و دیگر نهادها تاکنون کمکی نکرده‌اند. با توجه به اینکه تعطیلی مدارس باید کوتاه‌مدت باشد، حال که وضعیت طولانی شده، ضرورت دارد ارگان‌ها و نهادهای مرتبط وارد عمل شوند.

او پیشنهاد می‌کند: «وزارت ارتباطات اینترنت رایگان و پرسرعت در اختیار معلمان و دانش‌آموزان قرار دهد و صدا‌و‌سیما با تخصیص زمان مشخص، امکان حضور معلمان در تلویزیون را فراهم کند تا خانواده‌هایی که دسترسی به فناوری ندارند از آموزش عقب نمانند». فردوس‌پناه همچنین به مسئولیت اجتماعی شرکت‌های بزرگ و نهادهای استان اشاره می‌کند و معتقد است این منابع می‌توانند بستر و زیرساخت مناسب برای آموزش فراهم کنند.

کاهش اثربخشی یادگیری

علی شریفی، معلم زبان در خوزستان، نیز تعطیلی طولانی‌مدت کلاس‌های حضوری را تجربه‌ای چالش‌برانگیز برای دانش‌آموزان می‌داند. شریفی در گفت‌وگو با «شرق»، تأکید می‌کند که سلامت دانش‌آموزان اولویت دارد و با توجه به آمار نگران‌کننده مرگ‌های ناشی از آلودگی هوا، تصمیم‌گیری‌های مبتنی بر حفظ سلامت عمومی اهمیت ویژه‌ای پیدا می‌کند. آموزش غیرحضوری عمدتا از طریق سامانه شاد انجام می‌شود که امکان ارسال پیام، برگزاری کلاس آنلاین و بارگذاری محتوا را فراهم می‌کند، اما سرعت و کیفیت این برنامه در سطح مطلوب نیست و در بسیاری موارد از اپلیکیشن‌های دیگر برای تکمیل آموزش استفاده می‌شود.

در روستاهایی که شریفی تدریس می‌کند، وضعیت اینترنت قابل قبول است اما هنوز نیاز به بهبود دارد و مدارس امکانات دیگری برای پشتیبانی از آموزش غیرحضوری در اختیار ندارند. از نگاه شریفی، همکاری نهادهای آموزشی و محیط‌زیستی برای کاهش اثرات آلودگی هوا بر آموزش چندان مؤثر نبوده است: «تصمیم‌ها معمولا مقطعی و در زمان اوج آلودگی گرفته می‌شوند، مانند تعطیلی مدارس، بدون برنامه‌ریزی بلندمدت برای تداوم آموزش یا بهبود شرایط محیطی».

ناکامی در کنترل منابع آلاینده

۱۸ آبان‌ماه، مهرداد شریفی، رئیس مرکز بهداشت خوزستان، اعلام کرد که در سال گذشته، هزار‌و 624 نفر در استان به‌ دلیل آلودگی هوا جان خود را از دست داده‌اند. در مهرماه نیز حدود دو‌هزارو 600 مورد بستری ناشی از آلودگی هوا ثبت شده است. کاهش روزهای سالم، افزایش بیماری‌ها و فشار بر سیستم بهداشت و درمان، سلامت مردم را تهدید کرده و هزینه اقتصادی این مرگ‌ها حدود ۴۸۷ میلیون دلار برآورد شده است. شبنم قنواتی، کارشناس محیط‌ زیست و مدیرعامل انجمن دیده‌بان جلگه سبز خوزستان، آلودگی هوای استان را بحرانی هفت تا هشت‌ماهه می‌داند که زندگی روزمره مردم را به‌‌شدت تحت تأثیر قرار داده است.

او در گفت‌وگو با «شرق» توضیح می‌دهد که دود و غبار از صبح تا شب در سراسر استان پراکنده است و اگرچه در نگاه مردم گاهی فقط در ساعات شب و صبح محسوس است، درواقع در طول روز نیز حضور دارد و فقط به دلیل جریان هوا ارتفاع می‌گیرد و از دید مستقیم شهروندان پنهان می‌شود.

به گفته او، منشأ اصلی این آلودگی، آتش‌سوزی‌ها در بخش عراقی و بخش محدودی در بخش ایرانی است: «بخش ایرانی به محض وقوع آتش‌سوزی تحت کنترل قرار می‌گیرد، اما بخش عراقی با اهمال ادامه پیدا می‌کند. علاوه‌بر‌این فلرهای نفتی و سوزاندن مزارع نیشکر نیز به حجم آلاینده‌ها افزوده است».

قنواتی هشدار می‌دهد که برخی نهادهای متخلف با پنهان‌شدن پشت دود تالاب هورالعظیم، به شکل بی‌رحمانه‌ای آلاینده‌های خود را وارد هوا می‌کنند و با پرداخت جریمه‌های اندک، اجازه ادامه تخلفات خود را می‌یابند. نظارت‌های محیط زیست ضعیف است و جریمه‌ها نه‌تنها به بهبود وضعیت کمک نمی‌کنند، بلکه بیشتر به خزانه دولت و مصارف غیرمرتبط منتقل می‌شوند. تعطیلی مدارس و برگزاری کلاس‌های غیرحضوری به ‌عنوان راهکاری کوتاه‌مدت برای حفظ سلامت کودکان در نظر گرفته شده است.

با این حال، قنواتی تأکید می‌کند که این اقدام فقط واکنشی اضطراری است و نشان‌دهنده ناکامی در کنترل منابع آلاینده با حجم و شدت بالا در کلان‌شهرهایی مانند اهواز، حمیدیه، سوسنگرد و دیگر شهرهای استان است. برای کاهش تکرار چنین بحران‌هایی، قنواتی، اقدامات کوتاه‌مدت را شامل تأمین پایدار حقابه رودخانه کرخه و تالاب هورالعظیم و حفظ رطوبت تالاب می‌داند تا از بلند‌شدن دود جلوگیری شود. به عقیده او، در سطح میان‌مدت و بلندمدت، توقف سدسازی‌های بالادست و اجرای مدیریت یکپارچه منابع آب ضروری است.

قنواتی تأکید می‌کند که توسعه کشاورزی پرآب در استان‌های بالادست بدون رعایت حقابه پایین‌دست، علاوه بر فرسایش خاک، کیفیت محیط زیست را در پایین‌دست کاهش می‌دهد. او همچنین بر ضرورت جمع‌آوری فلرهای نفتی در استان تأکید دارد و معتقد است که با وجود تحریم‌ها، امکانات داخلی برای انجام این کار کافی است و در صورت دستور وزارت نفت، می‌توان جمع‌آوری فلرها را به‌سرعت اجرائی کرد تا بخشی از منابع آلاینده کنترل شود.

ضرورت ورود مدعی‌العموم

به‌تازگی مصیب رفیعی‌پور، مدیر امور بیماری‌ها و مراکز تشخیصی درمانی دانشگاه علوم پزشکی جندی‌شاپور اهواز، وضعیت مراجعه بیماران به بیمارستان‌ها به دلیل آلودگی هوا را تشریح کرده است. او به ایسنا گفته که از ابتدای تیرماه تاکنون، مراجعات مرتبط با آلودگی هوا در مقایسه با مدت مشابه سال گذشته ۱۷ درصد افزایش یافته و این روند افزایشی از سال ۱۴۰۰ ادامه دارد.

او اضافه کرده که بیماری‌های قلبی-تنفسی در کودکان افزایش یافته، بروز سرطان صعودی است و بیماری‌های گوارشی نیز روند افزایشی دارند، ضمن آنکه مشکلات کیفیت آب همراه با آلودگی هوا، دو عامل اصلی تهدیدکننده سلامت مردم خوزستان محسوب می‌شوند. مسعود کنعانی، فعال محیط زیست خوزستان، آلودگی شدید هوای استان را بحرانی همه‌جانبه توصیف می‌کند که آثار و پیامدهای آن بر سلامت جسم و روان شهروندان و زیست اجتماعی قابل چشم‌پوشی نیست.

او با تأکید بر ترکیب چند منبع آلودگی، می‌گوید خشکی تالاب‌ها و ایجاد کانون‌های ریزگرد در پایین‌دست رودخانه‌ها و مزارع، همراه با آلاینده‌های نفتی ناشی از استخراج، بهره‌برداری و فلرهای نفتی، باعث شده است شهروندان خوزستانی به‌ طور دائمی با ذرات معلق و دود مواجه باشند. این وضعیت در کنار کمبود زیرساخت‌های بهداشتی و درمانی و افزایش هزینه‌های درمان، بحران فعلی را تشدید کرده است. او انتقاد می‌کند که بسیاری از پروژه‌ها و طرح‌ها در استان یا فاقد پیوست زیست‌محیطی هستند یا به‌درستی اجرا نمی‌شوند و دستگاه‌های مسئول به آنها پایبند نیستند.

کنعانی بر ضرورت ورود مدعی‌العموم و دادستانی برای حفاظت از حقوق عامه و برخورد قاطع با آلایندگان هوا تأکید دارد. از نگاه کنعانی، مدیریت بحران آلودگی هوا نیازمند تشکیل ستادی ویژه با اختیارات مشخص در اهواز و استان خوزستان است. این ستاد باید امکان مشارکت فعالان محیط زیست، کنشگران مدنی و شهروندان علاقه‌مند را فراهم کند تا راهکارهای مشترک و عملی برای مقابله با بحران‌های زیست‌محیطی در خوزستان طراحی و اجرا شود.

زنگ خطر خاموش

در خوزستان، آلودگی دیگر به بخشی از زندگی روزمره مردم تبدیل شده است؛ چیزی که در نفس‌کشیدن، در خواب‌ رفتن شبانه و حتی در فعالیت‌های ساده روزانه حضور دارد. علیرضا عامری، استاد دانشگاه و فعال محیط‌ زیست، در گفت‌وگو با «شرق» می‌گوید آثار این وضعیت صرفا در سرفه‌های روزانه یا سوزش چشم‌ها خلاصه نمی‌شود، بلکه «با آسیب‌های زیربنایی و ماندگار بر سلامت جامعه» روبه‌رو هستیم؛ آسیب‌هایی که آرام و بی‌صدا، ریه و قلب مردم را فرسوده می‌کند.

به باور او، وقتی آلودگی به یک وضعیت مستمر بدل شود و سال‌های سال ادامه یابد، اثراتش به‌مراتب مخرب‌تر از بحران‌های مقطعی است. بسیاری از شهروندان حتی متوجه نمی‌شوند که سال‌هاست با مشکلات ریوی زندگی می‌کنند تا زمانی که در فعالیت‌های ساده‌ای مثل بالا‌رفتن از پله یا پیاده‌روی روزانه، دچار تنگی نفس می‌شوند. عامری تأکید می‌کند که باید به نشانه‌هایی که سال‌هاست نادیده گرفته می‌شود، توجه کرد.

براساس بررسی‌های غیررسمی، سه حوزه نگران‌کننده در سلامت استان خوزستان وجود دارد: «افزایش موارد سرطان، رشد بیماری‌های ریوی و بالا‌رفتن آمار تولد نوزادان با نقص‌های مغزی و قلبی. به گفته او، اگر متولیان امر مقایسه‌ای میان وضعیت خوزستان با میانگین کشوری و جهانی انجام دهند، «زنگ خطری به صدا درمی‌آید که سال‌هاست از آن غفلت شده است».

یکی دیگر از محورهای انتقادی عامری، نحوه هزینه‌کرد «حق آلایندگی» است: «این منابع که باید صرف بهبود شرایط زیست‌محیطی شود، اغلب به پروژه‌های عمرانی شهرداری‌ها اختصاص می‌یابد و در عمل، تغییری در وضعیت محیط‌ زیست یا کیفیت هوای استان ایجاد نمی‌کند».

او بر نقش فعالان اجتماعی و جامعه مدنی در پیگیری مطالبات محیط‌زیستی نیز تأکید می‌کند و ساختار اجتماعی را دوپایه می‌داند: «مدیریت کلان از بالا و مطالبه‌گری از پایین. وقتی مدیران به مسئولیت خود بی‌توجه‌اند، این فشار جامعه است که می‌تواند مسیر را اصلاح کند».



داستان آب در ایران / گفت‌وگو با شهرام اتفاق
جمعه ۲۳ آبان ۱۴۰۴ - Friday 14 November 2025
iran-emrooz.net | Tue, 11.11.2025, 7:15

داستان آب در ایران / گفت‌وگو با شهرام اتفاق


مرتضی نیساری / چشم‌انداز ایران

گفته‌اند آب مایه حیات است، اما چند سالی است در ایران این مایه حیات به بحران تبدیل شده است. برای واکاوی علل این بحران با آقای شهرام اتفاق پژوهشگر، اقتصاد سیاسی محیط زیست، به گفت‌وگو نشسته‌ایم.

* چشم‌انداز ایران: اخیراً از زبان مسئولان ارشد نظام و کارشناسان مکرر می‎شنویم ایران با بحران آب روبه‌روست. آیا به کار بردن واژه بحران برای شرایط فعلی درست است؟

واژه‌هایی مانند «بحران» یا «ناترازی»، برای تلطیف شرایطی که در آن قرار داریم به خدمت گرفته می‌شوند. در واقع اوضاع بسیار خراب‌تر از «بحران» یا «ناترازی» است. ما در برخی از عرصه‌های مربوط به آب، از نقطه ‌برگشت‌پذیر عبور کرده‌ایم و حتی اگر از فردا صبح هم الگوی مصرف خودمان را به موفقیت‌آمیزترین شکل ممکن اصلاح کنیم، نمی‌توانیم از نابودی محیط زیست‌مان جلوگیری کنیم؛ البته فنّاوری‌های جدید احتمالاً می‌توانند در آینده به کمک ما بیایند و شرایط ما را به شکلی باورنکردنی بهبود ببخشند.

* چشم‌انداز ایران: ریشه این بحران در کجاست؟ ناسازگاری طبیعت یا سوء‌مدیریت؟

ورشکستگی آبی در ایران سه علت دارد: دلیل اول، مربوط به تغییرات اقلیمی، افزایش دمای زمین، کاهش میزان بارندگی و مجموعه عوامل طبیعی در منطقه جغرافیایی ماست؛ دلیل دوم، تغییر مسیر جریان آب رودخانه‌هایی است که سرشاخه آن‌ها در کشورهای همسایه است؛ و دلیل سوم و مهم‌ترین دلیل، ورشکستگی آبی در ایران، ساختار اقتصادی و سیاسی حاکم بر کشور است. این ادعا که مشکل اصلی آب در کشور، همان علت سوم یا ساختار اقتصادی و سیاسی حاکم بر کشور است، متکی بر استدلال‌های محکمی است و درباره نقش آن به تفصیل سخن خواهم گفت، اما در اینجا می‌خواهم به این نکته اشاره کنم که حتی مواجهه بسیار ضعیف با مسئله اولی (عوامل طبیعی) و دومی (قطع آب توسط همسایگان) نیز نشانگر قصور و ناتوانی نظام حکمرانی بوده است.

برای نمونه، کاهش بارندگی در کشور و روند میزان مصرف آب در کشور، امری پیش‌بینی‌شده بود و حکمران نباید غافلگیر شود. پیشاپیش این اطلاع وجود داشت که یکی از جدی‌ترین بحران‌های محیط زیستی در سیاره زمین، بحران گرمایش زمین و تغییرات اقلیمی است و اغلب دانشمندان جهان، ظهور این پدیده‌ها را اطلاع داده بودند. به استناد گزارش‌های مجمع جهانی اقتصاد طی سال‌های متوالی ۲۰۲۰ و ۲۰۲۱، «ریسک» بروز بحران‌های اقتصادی ناشی از عوامل محیط زیستی و از جمله آبی، چه از حیث «احتمال وقوع» و چه از منظر «شدت اثر»، بالاترین جایگاه را به خود اختصاص داده است. یکی از پیامدهای گرمایش زمین و تغییر اقلیمی در کشورهایی با موقعیت ایران، تشدید تنش آبی (Water scarcity or water stress) بوده است. به‌علاوه روند کاهشی بارش طی سال‌های گذشته، وضعیت امروز ما را پیشاپیش عیان ساخته بود؛ بنابراین نظام حکمرانی می‌توانست و می‌بایست، تدابیری برای مواجهه با این مسئله طبیعی پیش‌بینی‎پذیر اتخاذ می‌کرد که نکرد. به‌ موازات آن، رابطه سرشار از تنش نظام حکمرانی ایران با سایر کشورهای جهان، همواره فرصت مغتنمی را برای سوءاستفاده همسایگان ایران فراهم می‌سازد تا راه‌آب رودخانه‌ها را روی ما ببندند و ما را از حقابه‌های خودمان محروم سازند. دعاوی فزاینده درباره حقابه رودخانه‌های میان ایران، عراق، ترکیه و افغانستان نمونه‌هایی از این ادعاست؛ بنابراین در یک کلام، علت‌العلل بحران آب در کشور، همچون سایر بحران‌ها، ساختار اقتصادی و سیاسی حاکم بر کشور است.

* چشم‌انداز ایران: برخی از مسئولان مردم را مقصر وضعیت فعلی می‎دانند که با مصرف بی‎رویه در بخش خانگی و کشاورزی باعث کمبود آب شده‎اند. نظر شما در این باره چیست؟

حدود ۹۰ درصد آب کشور در بخش کشاورزی مصرف می‌شود و حدود ۱۰ درصد باقی‌مانده مربوط بخش صنعت و مصرف شهروندان، اعم از شرب و بهداشتی، است. در نتیجه، مشکل اصلی آب در کشور مربوط به بخش کشاورزی است. سهم بخش کشاورزی در کل تولید ناخالص داخلی کشور (GDP) حدود ۱۰ درصد است؛ بنابراین ۹۰ درصد منابع آبی کشور، صرف یک فعالیت اقتصادی کم‌ارزش به نام کشاورزی می‌شود. از ۱۰ درصد باقی‌مانده منابع آبی کشور، حدود ۵ درصد در بخش صنعت و ساختمان مصرف می‌شود و حدود ۵ درصد نیز مربوط به مصرف شهروندان در بخش شرب و بهداشتی است و البته حدود ۶۵ الی ۷۰ درصد از آب شرب و بهداشتی، دوباره از مجرای فاضلاب بازیافت می‌شوند. به این اعتبار، یک افزایش ۱۰ درصدی در مصرف مردم در بخش شرب و بهداشتی، به معنای تغییر ۰٫۵ درصدی در کل منابع کشور است. به سخن دیگر، نقد شهروندان بابت میزان مصرف آب شرب و بهداشتی، به منزله آدرس دادن برای مشکلات آبی کشور است. ممکن است ادعا شود هزینه صرف‌شده برای آب شرب و بهداشتی، بسیار افزون‌تر از هزینه آب در بخش کشاورزی است، اما در واقع ماجرا از این قرار است که این اصل تئوریک، در ساختار اقتصادی ایران چندان اعتبار ندارد. به‌عنوان نمونه، ادعا می‌شود تاکنون چند هزار میلیارد تومان در پروژه‌های آب‌رسانی استان سیستان و بلوچستان هزینه شده است، اما این هزینه‌کردن‌ها به‌جز انتفاع مجریان پروژه به هیچ نتیجه فرخنده‌ای رهنمون نشده است. اگر هزینه اقسام و انواع این پروژه‌ها را در قیمت تمام‌شده آب کشاورزی حساب کنیم، درمی‌یابیم آب کشاورزی هم چندان ارزان درنیامده است. به‌ویژه باید به این نکته توجه کرد که آب کشاورزی تقریباً با قیمت نزدیک به صفر به بخش کشاورزی عرضه می‌شود، درحالی‌که احداث یک سد در استرالیا یا اروپا، مستلزم محاسبات بازگشت سرمایه و اقتصادی بودن طرح است.

* چشم‌انداز ایران: از چه زمانی و چگونه، کشاورزی مسبب بحران آب در کشور شده است؟

پیش از انقلاب ۵۷، محصولاتی برای کشاورزی انتخاب می‌شدند که قیمت جهانی بالاتری داشتند و آب بسیار کمتری مصرف می‌کردند. این محصولات صادر می‌شدند و نیازهای غذایی کشور هم از کشورهای دیگر وارد می‌شد. در سال ۱۳۵۳، یک پروژه مطالعاتی به نام «استراتژی درازمدت طرح آمایش سرزمین» آغاز شد. کارفرمای این طرح، سازمان برنامه و بودجه و مجری آن مهندسان مشاور ستیران بود. طرح در سال ۱۳۵۶ تدوین شد و پس از انقلاب رها شد. در ایران پیش از انقلاب ۵۷، همچون کشورهای توسعه‌یافته در جهان، تقسیم کار بر اساس «مزیت نسبی» انجام می‌شد. «مزیت نسبی»؛ یعنی هر کشور یا هر تولیدکننده‌ای، کالاها و خدماتی را تولید کند که در آن «مزیت نسبی» داشته باشد.

پس از انقلاب ۵۷، تئوری منسوخ «خودکفایی» به یکی از مبانی اصلی اقتصاد سیاسی در کشور تبدیل شد و «مزیت نسبی» و «آمایش سرزمینی» فراموش شد. سیاستمداران انقلابی معتقد بودند ایران قرار است کشوری در نبرد و نزاع با دیگر کشورها باشد و از همین رو، باید همه منابع غذایی مورد نیازش را خودش تولید کند. دستیابی به این «امنیت غذایی» مستلزم کشت محصول کم‌ارزش و آب‌بری مانند گندم بود؛ بنابراین سرتاسر ایران به کشتزارهای گندم تبدیل شد و ۹۰ درصد منابع آبی کشور به آن اختصاص یافت.

* چشم‌انداز ایران: در یکی از گفت‌وگوهایی که اخیراً از شما منتشر شده است به نقش برخی از نهادها و بنگاه‌های اقتصادی و شرکت‌های زراعی که به فعالیت‎های کشاورزی مشغول‌اند، در به وجود آمدن وضعیت فعلی اشاره کرده‌اید. اگر ممکن کمی بیشتر در این باره توضیح دهید.

متولیان بخش کشاورزی در ایران، شامل سه گروه هستند: الف) انفال؛ ب) دولت؛ و ج) خرده‌مالکان.

الف) انفال عبارت است از دارایی‌هایی که در دوران غیبت امام معصوم، تصدی آن‌ها بر عهده ولی فقیه قرار می‌گیرد. ستاد اجرایی فرمان امام، آستان قدس رضوی، آستان حضرت عبدالعظیم، سازمان اوقاف و امور خیریه و بنیادها زیرمجموعه‌های انفال به شمار می‌روند. تعدادی از این سازمان‌ها زمین‌ها و اراضی بسیار بزرگ، اعم از مصادره‌ای و وقفی دارند و به کشاورزی مشغول‌اند. به‌عنوان نمونه، «هلدینگ کشاورزی ستاد اجرایی فرمان امام»، «شرکت کشاورزی رضوی» متعلق به آستان قدس، «شرکت گسترش کشاورزی و دامپروری فردوس پارس» متعلق به بنیاد مستضعفان، در زمره این موارد هستند.

ب) در ایران، دولت نیز مالک مجتمع‌های کشت و صنعت است. «شرکت کشت و صنعت نیشکر هفت‌تپه» شاید شناخته‌شده‌ترین آن‌ها باشد که مالک تقریبی ۲۴ هزار هکتار زمین است.

ج) افزون بر دو گروه پیشین، خرده‌مالکانی هم هستند که از گذشته‌های دور کشاورزی می‌کرده‌اند.

موضوع تأمل‌برانگیز اینجاست که سیاست‌گذاران «کشاورزی» و «آب» و «قیمت» در ایران، همان دو گروه الف و ب؛ یعنی انفال و دولت هستند. به اتکای این سیاست‌گذاری، آب به‌عنوان اصلی‌ترین نهاده کشاورزی، تقریباً به‌صورت رایگان (حدود ۱ تا ۳ درصد ارزش محصول) در اختیار بخش کشاورزی قرار می‌گیرد؛ یعنی مبلغ پرداختی بخش کشاورزی بابت هزینه آب تقریباً نزدیک به صفر است، چون «قیمت» از طریق سازوکار عرضه و تقاضای بازار معین نمی‌شود، نمی‌تواند ابزاری برای کنترل مصرف آب باشد؛ بنابراین شاهدیم که به‌رغم وجود ورشکستگی آبی، برخی از شرکت‌های زیرمجموعه گروه الف و ب، یعنی انفال و دولت، محصولات کشاورزی را صادر می‌کنند. صادرات این محصولات به معنای صادرات آب ارزان و انرژی ارزان است؛ البته قیمت نزدیک به صفر آب، پیامدهای دیگری هم دارد. از جمله اینکه، در هر سه بخش الف و ب و ج، کشاورزی غالباً با سطح بسیار پایین تکنولوژی انجام می‌شود به همین دلیل با سه گروه مشکل روبه‌روست: اولاً، محصولاتی کشت می‌شوند که آب زیادی مصرف می‌کنند و اصطلاحاً آب‌بر هستند؛ دوماً مصرف آب به ازای هر تن محصول، در مقایسه با تولیدکنندگان خارجی بسیار زیاد است؛ و سوماً، ضایعات کشاورزی نیز زیاد است.

* چشم‌انداز ایران: برخی از کارشناسان نیز از مافیای آب می‎گویند. آیا این سخن را قبول دارید؟ اگر پاسخ‎تان مثبت است، این مافیا چه کسانی هستند و چگونه عمل می‌کنند؟

بخش کشاورزی در ایران، عمده منابع آبی کشور را می‌بلعد و بحران‌زاست، اما ابربحران‌های آبی در کشور، عده‌ای را خشنود می‌کند و ذی‌نفعانی دارد که به آن‌ها مافیای آب می‌گویند. پروژه‌های آبی در کشور، مانند پروژه‌های سدسازی، پروژه‌های آبیاری، پروژه‌های انتقال سرشاخه، پروژه‌های اکتشاف آب ژرف، پروژه‌های انتقال آب از دریای فلان به فلان منطقه و نظایر آن‌ها، محل‌های انتفاع ذی‌نفعان مزبوریا اصطلاحاً مافیای آب هستند؛ بنابراین چرخه معیوب بحران آب این‌طور است: «کشاورزی نابسامان» >>> «کمبود آب» >>> «اجرای پروژه‌های آبی» >>> کوشش برای تداوم «کشاورزی نابسامان». در تمام این چرخه، خود نظام حکمرانی و شرکت‌های وابسته به آن نیز دخیل هستند. به‌تازگی و البته بسیار دیرهنگام، آقای عیسی کلانتری مطالبی را در این باره مطرح کرده‌اند و از برخی از شرکت‌ها و نهادها نام برده‌اند.

* چشم‌انداز ایران: از قدیم گفته‎اند آب الفبای آبادانی است و بدون آب عمران و آبادی در کشور صورت نمی‎گیرد. تأثیر شرایط فعلی بی‎آبی را در فعالیت بنگاه‎های اقتصادی و به تبع آن در توسعه اقتصادی کشور چگونه ارزیابی می‌کنید؟

از یک‌سو، کشور با یک بحران تمام‌عیار در زیرساخت‌ها اعم از آب، برق و گاز مواجه است و از سوی دیگر، تورم مزمن دورقمی، رکود اقتصادی، کاهش روزمره ارزش پول ملی، عدم امکان مبادلات مالی و تجاری با جهان، وضعیت بلاتکلیفی پس از جنگ دوازده‌روزه و غیره و غیره، باقی‎مانده بنگاه‌های اقتصادی را نیز به تعطیلی، ورشکستگی و نابودی خواهد کشاند.

* چشم‌انداز ایران: راه‎حل پیشنهادی شما برای عبور از این شرایط چیست؟

حل مشکل آب کشور به‌طور خاص، در گرو حل مسئله «مالکیت آب»، «مالکیت زمین» و «قیمت آب» است، اما من مسئله آب در کشور را بخشی از یک مسئله بزرگ‌تر می‌دانم. مسئله بزرگ‌تر آن است که ساختار کنونی نظام حکمرانی، دیگر نه قادر به حل مشکلات کنونی کشور است و نه قادر به برآورده ساختن انتظارات فزاینده نسل‌های جدید است. به این اعتبار، بر این گمانم که حل مسئله آب، همچون حل سایر مسائل کشور، مستلزم تحولی جدی در ساختار نظام حکمرانی کشور است.



مروری بر کتاب دادگاه آیشمن نوشته دبورا لیپشتات
جمعه ۲۳ آبان ۱۴۰۴ - Friday 14 November 2025
iran-emrooz.net | Mon, 10.11.2025, 23:31

مروری بر کتاب دادگاه آیشمن نوشته دبورا لیپشتات


برگردان: علی‌محمد طباطبایی

  مقدمه‌ای انتقادی مترجم بر کتاب دبورا لیپشتات دربارۀ محاکمۀ آیشمن در تقابل با روایت هانا آرنت: محاکمۀ آدولف آیشمن در اورشلیم (۱۹۶۱) نه تنها یک رویداد قضایی تاریخی، بلکه عرصه‌ای برای برخورد روایت‌ها و تفاسیر متعارض از ماهیت شر، عدالت و حافظۀ جمعی بود. در مرکز این عرصه، دو اثر برجسته قرار دارند که تا به امروز به کانون بحث‌های فکری و تاریخی بدل شده‌اند: گزارش هانا آرنت تحت عنوان «آیشمن در اورشلیم: گزارشی در باب ابتذال شر» (۱۹۶۳) و کتاب متأخر دبورا لیپشتات با عنوان «محاکمۀ آیشمن» (۲۰۱۱). در حالی که روایت آرنت برای دهه‌ها گفتمان مسلط در درک این محاکمه بود، کتاب لیپشتات با رویکردی نقادانه و مبتنی بر تحقیقات تاریخی جدید، بسیاری از فرضیات بنیادین آرنت را به چالش می‌کشد.

هانا آرنت، فیلسوف سیاسی برجسته، با مشاهدۀ مستقیم محاکمه، این تز را مطرح کرد که آیشمن نه یک هیولای شیطانی، بلکه کارمندی معمولی، «پیش‌پاافتاده» و فاقد قوۀ تفکر عمیق بود که صرفاً با دنبال کردن دستورات و حفظ وفاداری به نظام بوروکراتیک، نقشی محوری در هولوکاست ایفا کرد. مفهوم «ابتذال شر» او اگرچه در آغاز جنجال‌برانگیز بود، اما به سرعت به تحلیلی مسلط و تقریباً مقدس در درک روانشناسی جنایتکاران نازی تبدیل شد.

آرنت در گزارش مشهور خود از دادگاه، تصویری از آیشمن ترسیم کرد که برخلاف انتظار بسیاری از بازماندگان هولوکاست و ناظران، نه هیولایی شیطانی بلکه بوروکراتی میان‌مایه و فاقد تخیل اخلاقی بود. انسانی که نه از سر نفرت یا ایدئولوژی عمیق، بلکه از سر بی‌فکری و اطاعت کورکورانه به دستگاه جنایت خدمت می‌کرد. مفهوم «ابتذال شر» که او از دل این مشاهده بیرون کشید، تأملی ژرف بر ساختارهای مدرن قدرت و فرمان‌برداری بود، اما در عین حال موجی از انتقاد را نیز برانگیخت: بسیاری از شاهدان و پژوهشگران، از جمله لیپشتات، استدلال کرده‌اند که آرنت در تحلیل خود از آیشمن دچار ساده‌سازی و نوعی روان‌شناسی اخلاقی بیش از اندازه انتزاعی شد. او جنبهٔ ایدئولوژیک و تعهد نازیستی آیشمن را نادیده گرفت و نقش شخصی و آگاهانهٔ او در سازمان‌دهی مرگ میلیون‌ها انسان را کمرنگ جلوه داد.

دبورا لیپشتات، مورخ نامدار، در کتاب خود با بازخوانی دقیق صورتجلسات دادگاه، اسناد آرشیوی و تحلیل رویکردهای حقوقی، نشان می‌دهد که روایت آرنت نه تنها از کاستی‌های تاریخی رنج می‌برد، بلکه تحت تأثیر پیش‌داوری‌های عمیق فکری و فرهنگی او قرار دارد. لیپشتات استدلال می‌کند که آرنت، در دلبستگی افراطی به تئوری «ابتذال شر»، از درک عمدۀ اهداف محاکمه بازماند: محاکمه تنها برای اثبات جرم یک فرد نبود، بلکه فرصتی بود برای روایت فاجعۀ هولوکاست از زبان بازماندگان و ثبت این تراژدی در حافظۀ تاریخی جهان. لیپشتات به وضوح نشان می‌دهد که چگونه آرنت، با تحقیر دادستان گیدئون هاوزنر و حتی برخی قربانیان، نتوانست اهمیت نمادین و آموزشی محاکمه را درک کند.

این مقاله قصد دارد با اتکا به تحلیل‌های تند و تیز لیپشتات، نقدی ساختاری بر روایت آرنت ارائه دهد. ما در ادامه بررسی خواهیم کرد که چگونه پیش‌فرض‌های فلسفی آرنت مانع از درک کامل او از کارکردهای سیاسی و تاریخی محاکمه شد. چگونه تحقیر او نسبت به «یهودیان شرق اروپا» (اوست‌یودن) مانند هاوزنر، و نیز نسبت به یهودیان مزراحی (خاورمیانه‌ای)، بر قضاوت او دربارۀ پویایی‌های جامعه اسرائیل تأثیر گذاشت و در نهایت، چگونه تمرکز انحصاری بر مفهوم «ابتذال شر»، از درک عمدۀ ماهیت نظامی که آیشمن در آن خدمت می‌کرد – نظامی که در آن «ابتذال» و «وحشت» در هم تنیده بودند – جلوگیری کرد. با بررسی انتقادی کتاب لیپشتات، این مقاله استدلال می‌کند که اگرچه تز آرنت در مورد خطرات اطاعت کورکورانه همچنان معتبر است، اما روایت او از محاکمۀ آیشمن به دلیل غفلت از ابعاد تاریخی، قضایی و انسانی رویداد، نهایتاً ناتمام و گمراه‌کننده است. کتاب لیپشتات نه تنها تصحیحی ضروری بر روایت تاریخی است، بلکه یادآوری قدرتمندی است که چگونه پیش‌داوری‌های فکری حتی بزرگترین متفکران را نیز در تحلیل رویدادهای عینی به خطا می‌برد.

در سال ۱۹۶۰، دولت اسرائیل سازمان‌دهنده‌ی کلیدی هولوکاست، آدولف آیشمن، را از آرژانتین ربود و سال بعد او را در اورشلیم به محاکمه کشاند. به مناسبت پنجاهمین سالگرد این دادرسی، کتاب «دادگاه آیشمن» (The Eichmann Trial) اثر تاریخ‌نگار برجسته هولوکاست، «دبورا لیپشتات» (Deborah Lipstadt)، به‌موقع بر تنها کتاب دیگری که پیش‌تر عمدتاً بر خودِ دادگاه تمرکز کرده بود به‌روزرسانی‌ای ارائه می‌دهد .منظور از کتاب دیگر اثر بحث‌برانگیز هانا آرنت (Hannah Arendt) است با عنوان آیشمن در اورشلیم: گزارشی درباره ابتذال شر (Eichmann in Jerusalem: A Report on the Banality of Evil). همان‌گونه که عنوان فرعی مشهور کتاب نشان می‌دهد، کتاب آرنت بیشتر رویکردی فلسفی دارد تا حقوقی. اما اثر لیپشتات این خلأ را به‌خوبی پر می‌کند.

برای کتابی که مدخلی عالی بر تحقیق سال ۱۹۶۱ ارائه می‌دهد، «دادگاه آیشمن» همچنین بینش‌های ارزشمندی درباره برخی مسائل پیچیده حقوقی آن عرضه می‌کند. برای نمونه، بحث لیپشتات درباره صلاحیت قضایی، هم جنبه‌های سنتی «عطف به ماسبق» را دربرمی‌گیرد — مثلاً اینکه آیا «جنایت علیه بشریت» می‌توانست مبنای اتهام قرار گیرد وقتی که در سال‌های ۱۹۴۵–۱۹۴۱ هنوز به‌عنوان جرم شناخته نشده بود — و هم ابعاد ویژه زمانی/جغرافیایی آن را بررسی می‌کند — اینکه آیا اسرائیل حق داشت آدولف آیشمن را محاکمه کند وقتی که این دولت حتی تا پس از جنگ وجود نداشت؟

به همین ترتیب، از منظر حقوق بین‌الملل این پرسش مطرح بود که آیا دادرسی اسرائیل مشروع بود آن هم هنگامی که آیشمن توسط مأموران موساد از آرژانتین ربوده شده بود؟ لیپشتات این مسائل را با ارجاع به استدلال‌های مطرح‌شده در دادگاه و نیز تصمیم کتبی قضات بررسی می‌کند.

مسئله عطف به ماسبق پیش‌تر در نورنبرگ حل شده بود — جنایات علیه بشریت می‌توانستند مورد پیگرد قرار گیرند، هرچند تازه تعریف شده بودند، زیرا جامعه بین‌الملل «راه‌حل نهایی» (Final Solution) را ذاتاً شریرانه دانست و جنایت علیه بشریت بهترین قالب برای توصیف ماهیت آن جرم بود. لیپشتات از دادگاه بدوی که آیشمن را محکوم کرد نقل می‌کند: ««هولوکاست یک «جنایت تازه و ناشناخته» نبود، بلکه کنشی جنایی مطابق قوانین همه ملل متمدن بود… آیشمن و همدستانش می‌دانستند اعمال‌شان نادرست است، وگرنه چرا باید می‌کوشیدند ردپاهای خود را محو کنند؟»»

در خصوص مشکل زمانی/جغرافیایی ناشی از تشکیل اسرائیل پس از جنگ، از یک‌سو محاکمه آیشمن نمونه‌ای درست از اِعمال صلاحیت جهانی بود (هرچند نخستین بار در تاریخ برای یک پیگرد حقوق بشری به کار می‌رفت) و «این اندیشه را تقویت کرد که نسبت به نسل‌کشی صلاحیت جهانی وجود دارد.» از سوی دیگر، درباره نقش خاص دولت یهود، لیپشتات باز هم به تصمیم دادگاه بدوی ارجاع می‌دهد: هدف راه‌حل نهایی نابودی «تمامی ملت یهود» بود. اینکه گفته شود میان یهودیان اسرائیل و یهودیانی که به دست نازی‌ها کشته شدند «هیچ ارتباطی» وجود ندارد «مانند آن است که ریشه‌ها و شاخه‌های یک درخت را قطع کنیم و به تنه‌اش بگوییم: به تو آسیبی نرسانده‌ام.»

و هرچند آیشمن از آرژانتین ربوده شده بود، «محاکم پیوسته حکم داده‌اند که نحوه‌ی آوردن متهم به دادگاه، حق دادگاه برای محاکمه را بی‌اعتبار نمی‌کند» و به هر حال «این آدم‌ربایی هیچ تأثیری بر پرونده نداشت، چون آیشمن به‌طور غیرقانونی در آرژانتین اقامت داشت.» آیشمن هرگز برای پناهندگی در آرژانتین درخواست نداده بود، با نام مستعار در آنجا زندگی می‌کرد و مرتکب جنایاتی شده بود که خودِ آرژانتین نیز آن‌ها را محکوم کرده بود.

علاوه بر مواجهه با این پرسش‌های حقوقی، و نیز مسئله اعتبار دفاع آیشمن مبنی بر «اجرای دستورات مافوق»، لیپشتات به موضوعی می‌پردازد که در دادگاه‌های جنایات جنگی معاصر پژواک ویژه‌ای دارد: نقش قربانیان در دادرسی. بررسی لیپشتات از این موضوع شاید مهم‌ترین سهم کتاب از منظر حقوقی باشد.

دادگاه‌های جنایات جنگی مدرن رویکرد یکسانی به نقش قربانیان نداشته‌اند. در نورنبرگ و دادگاه‌های ویژه دهه ۱۹۹۰، قربانیان هیچ نقش رسمی نداشتند — شهادت‌شان صرفاً برای اثبات عناصر قانونی جرم ارائه می‌شد. اما در سال‌های اخیر، قربانیان نقشی رسمی و قضایی یافته‌اند و دادگاه‌های جنایات بین‌المللی کوشیده‌اند عناصر «عدالت ترمیمی» را وارد سازند. هم دادگاه کیفری بین‌المللی (ICC) و هم دادگاه‌های فوق‌العاده کامبوج (ECCC) آشکارا مشارکت و شهادت قربانیان را در نظر می‌گیرند. لیپشتات نشان می‌دهد که دادگاه آیشمن در این زمینه پیشرو ICC و ECCC بوده است. دادستان اسرائیلی، گیدئون هاوزنر (Gideon Hausner)، می‌خواست کاری بیش از صرفاً اثبات مسئولیت کیفری فردی آیشمن انجام دهد. او می‌خواست داستان هولناک هولوکاست را از زبان بازماندگان روایت کند. حتی اگر آنان شاهد مستقیم اعمال آیشمن نبودند، شهادت‌شان به ارائه‌ی تصویری کامل از نابودی جامعه یهود اروپا کمک می‌کرد، آگاهی جهانی را بالا می‌برد و تا حدی برای خود و دیگر بازماندگان تسکین ایجاد می‌کرد. همان‌طور که لیپشتات می‌نویسد: «[دادستان] هاوزنر با عزم خود که این دادگاه بر پایه داستان انسانی رنج قربانیان یهودی بنا شود، از چشم‌انداز پنج دهه، مهم‌ترین میراث دادگاه را رقم زد... از خلال شهادت بازماندگان، آنچه بر یهودیان اروپا گذشت در آگاهی عمومی دگرگون شد.»

کتاب «محاکمه آیشمن» همچنین کمک می‌کند تا روند دادرسی ۱۹۶۱ در زمینه‌ی تاریخ حقوقی مربوط به هولوکاست به درستی قرار گیرد. این امر به‌ویژه از آن جهت پرمعناست که لیپشتات خود در سال ۲۰۰۰ در دادگاه افترا با دیوید اروینگ (David Irving) ــ منکر هولوکاست ــ به‌عنوان متهم حاضر شد، چنان‌که در کتاب ۲۰۰۵ او «تاریخ در محکمه: روز من در دادگاه با دیوید اروینگ» شرح داده شده است (History on Trial: My Day in Court with David Irving). همان‌طور که دیلی تلگراف (Daily Telegraph) در مورد آن دادرسی نوشت: «این محاکمه برای قرن جدید همان کاری را کرد که دادگاه‌های نورنبرگ یا محاکمه آیشمن برای نسل‌های گذشته انجام دادند.»

لیپشتات در کتاب خود، دست‌نوشته را با بینش‌های شخصی آمیخته است که از جایگاه منحصربه‌فرد او به‌عنوان یک مشارکت‌کننده برمی‌آید. او یادآور می‌شود که هم آیشمن (در کمک به اجرای هولوکاست) و هم اروینگ (در کمک به انکار وقوع آن) انگیزه‌ی مشترکی داشتند: نفرت از یهودیان. همچنین اشاره می‌کند که اگرچه بازماندگان شاهد دادگاه او نبودند، اما به او فهماندند که صدای آن‌ها و نماینده‌ی حافظه‌شان است: گرچه من نماینده‌ی بازماندگان نبودم، حضورشان را در دادگاه احساس می‌کردم. آن‌ها جایگاه عمومی را پر می‌کردند. فهرست‌هایی از نام خویشاوندان قتل‌عام‌شده‌شان به من می‌دادند. و هنگامی که پیروز شدم، مرا در آغوش گرفتند، با من خندیدند و گریستند. هرچند قصد نداشتم، اما در نهایت برای آن‌ها جنگیدم.»

یکی از افشاگری‌های جذاب کتاب، پیوندی مستقیم میان محاکمه آیشمن و دادرسی اروینگ برقرار می‌کند. مشخص شد که آیشمن در طول محاکمه‌اش خاطراتی نوشته بود. پس از اعدام، اسرائیل این دست‌نوشته را مهر و موم کرد با این استدلال که آیشمن پیش‌تر فرصت کافی برای ارائه‌ی دفاعیاتش داشته است. درخواست‌های قبلی برای انتشار آن (از جمله از سوی یکی از پسران آیشمن) رد شده بود. اما زمانی که لیپشتات در دادگاه اروینگ خواستار دسترسی به متن شد، اجازه صادر گردید. بدین ترتیب، دو دادرسی آیشمن و اروینگ مستقیماً به هم پیوند خوردند، زیرا لیپشتات از بخش‌هایی از خاطرات نازی برای رد انکار اروینگ درباره «راه‌حل نهایی» استفاده کرد.

از منظر حقوقی، بررسی و تحلیل لیپشتات از وکلا و شیوه‌های رویه‌ای آنان نیز جالب توجه است. او نشان می‌دهد که گیـدئون هاوزنر، دادستان کل اسرائیل، تنها اندکی پیش از آن‌که مأموران موساد آیشمن را در آرژانتین بربایند، به این سمت منصوب شده بود. هاوزنر یک وکیل دعاوی تجاری بود که هیچ تجربه‌ای در دادگاه‌های کیفری نداشت، اما با این وجود، خود را به‌عنوان وکیل اصلی محاکمه آیشمن منصوب کرد.

لیپشتات ارزیابی بسیار خوبی از عملکرد او ارائه می‌دهد: در بیانیه‌ی افتتاحیه بسیار فصیح و بلیغ بود، اما در جریان بازجویی متقابل ضعف‌های تاکتیکی و واکنش‌های عاطفی نامناسبی داشت (چیزی شبیه به عملکرد نامتوازن قاضی جکسون در نورنبرگ). (۱) با این حال، از چشم‌انداز تاریخی، این کم‌تجربگی شاید مزیتی هم داشت، زیرا موجب شد ارائه‌ی پرونده بیش از هرچیز بر قربانیان متمرکز شود. یک وکیل باتجربه‌ی کیفری احتمالاً بیشتر بر شواهد آسان و مستقیمِ مربوط به خود متهم برای اثبات گناهکاری آیشمن تمرکز می‌کرد، چنان‌که دادستان‌ها در محاکمه صدام حسین در پرونده دوجیل (Dujail) (۲) عمل کردند، اما هاوزنر برنامه‌ی دیگری در ذهن داشت.

اگرچه قضات بارها او را به‌خاطر انحراف از موضوع نکوهش می‌کردند، اما همین پرسش‌های ژرف او از قربانیان بود که محاکمه را در حافظه عمومی ثبت کرد. در عین حال، لیپشتات خاطرنشان می‌کند که هاوزنر تلاش داشت بیش از حد مسئولیت‌ها را بر گردن آیشمن بیندازد. او آیشمن را چهره‌ای محوری در تمام عملیات هولوکاست می‌دید، در حالی‌که این «قاتل پشت میز» نمی‌توانست مثلاً به قتل‌عام‌های عمده‌ی نازی‌ها مانند عملیات راینهارد (۳) یا تیراندازی‌های دسته‌جمعی گروه‌های عملیاتی (Einsatzgruppen) در پشت جبهه‌های شوروی مرتبط شود.

در راستای همین تحلیل، یک مفسر یادآور شده است: «رویکرد دوگانه و وسیع دادستانی آیشمن تأثیری مخدوش‌کننده بر محاکمه داشت. دست‌کم یک‌سوم شواهد (آنچه مربوط به گروه‌های عملیاتی ، عملیات راینهارد در لهستان، عملکرد اردوگاه‌های خاص و خیزش یهودستیزی آلمان پیش از جنگ بود) هیچ ربطی به آیشمن نداشت.»

لیپشتات همچنین به دشواری‌های آیشمن در یافتن وکیل مدافع مناسب می‌پردازد. او سرانجام روبرت سرواتسیوس (Robert Servatius)، حقوق‌دان آلمانی را برگزید که پیش‌تر از فریتس زاوکل، کارل برانت و پاول پِلگر در نورنبرگ دفاع کرده بود. برای این کار، قانون اسرائیل باید اصلاح می‌شد، چراکه پیش‌تر وکلای خارجی اجازه‌ی حضور در دادگاه‌های اسرائیلی را نداشتند. قانون جدید فقط به کسانی که با حکم اعدام مواجه بودند امکان می‌داد تا وکیلی غیر اسرائیلی داشته باشند.

هرچند آیشمن سرواتسیوس را استخدام کرده بود، هزینه‌های او را دولت اسرائیل پرداخت. لیپشتات نشان می‌دهد که سرواتسیوس در دفاع از آیشمن عملکرد قابل توجهی داشت: او با ظرافت، متهم را در توضیحات پیچیده‌ی نقش خود هدایت کرد و با احتیاط، پرسش‌های بازجویی متقابلش را محدود به این نکته ساخت که شاهدان نمی‌توانند بدبختی‌های خود را مستقیماً به آیشمن نسبت دهند.

هرچند تمرکز اصلی کتاب خود دادگاه است، اما با مقدمه و موخره‌ای عالی آغاز و پایان می‌یابد. در مقدمه، لیپشتات خاطرات شخصی خود از دادگاه به‌عنوان یک کودک و همچنین پیوند میان آن محاکمه و نبرد حقوقی‌اش با دیوید اروینگ (David Irving) را شرح می‌دهد. او همچنین به رخدادهای پیش از دادگاه آیشمن می‌پردازد، از جمله زندگینامه‌ای کوتاه و نافذ از متهم و گزارشی مهیج از دستگیری او در آرژانتین. این بخش از کتاب حاوی اطلاعاتی شگفت‌انگیز و خلاف انتظار است. برای نمونه، لیپشتات نشان می‌دهد که برخلاف تصور عمومی و ادعاهای خودِ سیمون ویزنتال (Simon Wiesenthal)، شکارچی مشهور نازی‌ها، او نقشی مستقیم در دستگیری آیشمن نداشت. به‌طور مشابه، آرژانتینی‌ها از عملیات اسرائیل برای ربودن آیشمن آگاه بودند و تنها اجازه دادند این اتفاق بیفتد (لیپشتات گمان می‌برد که آن‌ها می‌خواستند از دست او خلاص شوند، هرچند به دلایل سیاسی رسماً علیه این آدم‌ربایی اعتراض کردند).

این بخش همچنین شکاف عمیق در جامعه یهودی جهانی درباره بهترین روش محاکمه آیشمن را آشکار می‌کند. خارج از اسرائیل، بسیاری از صداهای برجسته یهودی خواستار تحویل آیشمن به آلمان یا یک دادگاه بین‌المللی بودند (هرچند چنین دادگاهی در آن زمان وجود نداشت). در نهایت، آلمانی‌ها با خوشحالی این پرونده را به اسرائیلی‌ها واگذار کردند و جنگ سرد مانع از آن شد که دادگاهی مشابه نورنبرگ دوباره شکل گیرد.

مواد پس از محاکمه در کتاب نیز به همان اندازه جالب‌اند. تمرکز اصلی اینجا بر مشهورترین گزارشگر محاکمه، هانا آرنت (Hannah Arendt)، و کتاب اوست که بر اساس گزارش‌هایش برای مجله نیویورکر (New Yorker) نوشته شد. آرنت طی سال‌ها به‌شدت برای نوشته‌هایش در ارتباط با محاکمه آیشمن مورد انتقاد قرار گرفته است. منتقدان دیدگاه او نسبت به خود آیشمن را نادرست دانسته‌اند. با وجود شواهد روشن از یهودستیزی شدید آیشمن، آرنت او را به‌عنوان یک بوروکرات بی‌فکر، در بدترین حالت یک «دلقک» بی‌اعتقاد ایدئولوژیک که فقط دستورات را اجرا می‌کرد، تصویر کرد (هم‌راستا با دیدگاه‌های پیشین او درباره ماهیت توتالیتاریسم و توصیف مشهورش از «ابتذال شر»).

در این زمینه، بسیاری یادآور شده‌اند که آرنت تنها بخش‌هایی از محاکمه را حضوری دید و برای قسمت‌های عمده‌ای که از دست داد (از جمله بخش مهم بازجویی متقابل آیشمن) به متن پیاده‌شده اتکا کرد. همچنین منتقدان از شیوه برخورد او با قربانیان گلایه کرده‌اند. در کتاب و نامه‌هایش در جریان محاکمه، او نوعی ضدیت با قربانیان هولوکاست که از خود مقاومتی نشان نداده بودند ابراز نمود، زیرا معتقد بود مقاومت نکردن (و در مورد شورای یهود یا یودنراته (Judenräte or Jewish Councils)، حتی همکاری فعال) برابر با همدستی در جنایات نازی‌هاست. برخی دیگر هم به این نکته اشاره کرده‌اند که گزارشگری او تحت تأثیر پیش‌داوری‌های ضدیهودیِ خودش قرار گرفته بود.

به‌عنوان یک یهودی آلمانی، آرنت به آنچه «یهودیان شرقی» (Ostjuden) می‌نامید نگاه از بالا به پایین داشت. در نتیجه، او عملکرد گیدئون هاوزنر را به تمسخر گرفت و در نامه‌ای به فیلسوف آلمانی، کارل یاسپرس، او را «نمونه بارز از یهودی گالیسیایی (۴) (typical Galician Jew)... که مدام اشتباه می‌کند. احتمالاً یکی از همان آدم‌هایی که هیچ زبانی را درست بلد نیست» توصیف کرد. او همچنین نسبت به اسرائیل و یهودیان خاورمیانه‌ای نیز احساسات منفی داشت. در نامه‌ای دیگر، جمعیت اسرائیلی را چنین توصیف کرد: «یک اوباش شرقی، انگار در استانبول یا کشوری نیمه آسیایی هستیم.» (۵) او نوشت که پلیس اسرائیل باعث «وحشت» او می‌شود: «فقط عبری صحبت می‌کند و قیافه‌ای عربی دارد (looks Arabic) (۶).»

با این حال، لیپشتات در حالی که این انتقادها را می‌پذیرد، در برابر کاریکاتوری‌سازی از این متفکر سیاسی پرنفوذ مقاومت می‌کند. او یادآور می‌شود که آرنت «با صداهای بسیاری سخن گفت» و از حق اسرائیل برای در اختیار گرفتن آیشمن و محاکمه او حمایت کرد. همچنین نشان می‌دهد که برخلاف تصوری که نوشته‌های آرنت در زمان محاکمه ایجاد کرد، او در مجموع حامی سرسخت اسرائیل بود. افزون بر این، گرچه آرنت منتقد شوراهای یهودی بود، بسیاری از یهودیان اسرائیل و دیگر نقاط جهان نیز همین نگاه انتقادی را داشتند.

علاوه بر این، آرنت در این دیدگاه که محاکمه بیش از حد بر قربانیان متمرکز بود تنها نبود. قضات اسرائیلی نیز آشکارا این نظر را داشتند، همان‌طور که انتقادهای رسمی آن‌ها از استراتژی هاوزنر نشان می‌دهد، به‌ویژه تأکید بیش از حد او بر شواهدی که قضات بی‌ربط می‌دانستند.

در نهایت، لیپشتات خاطرنشان می‌کند که آرنت درباره یک ویژگی مرکزی نازیسم (و در کل، جوامع توتالیتر) و به‌ویژه «راه‌حل نهایی» درست می‌گفت: برای موفقیت، آن‌ها نیازمند توده‌های مطیعی هستند که بی‌آن‌که به پیامدها فکر کنند، صرفاً اطاعت می‌کنند. در واقع، دیدگاه آرنت در این زمینه تأثیری بزرگ بر رشد فلسفه سیاسی گذاشته است. این‌که او دادگاه آیشمن را به نادرستی به‌عنوان مثالی برای نظریه خود به کار برد، از قدرت یا اهمیت تاریخی نظریه‌اش نمی‌کاهد.

در حقیقت، آیشمن یکی از آن توده‌های بی‌فکر نبود. برخلاف ادعاهایش در دادگاه، او یک رهبر نازی با باورهای ایدئولوژیک قوی بود و در بسیاری موارد به‌عنوان عاملی خلاق و مستقل در بوروکراسی نازی عمل کرد. لیپشتات می‌نویسد: هرچند ممکن است او کار خود را با یهودستیزی افراطی آغاز نکرده باشد، اما این ایدئولوژی را در اوایل حرفه‌اش جذب کرد و آن‌قدر به آن میدان داد که پس از جنگ از «شادی‌ای» سخن گفت که از کشتار بی‌سابقه یهودیان مجارستان احساس کرده بود و از «لذتی» که به‌خاطر داشتن مرگ میلیون‌ها یهودی در کارنامه‌اش برده بود. تلاش‌های او، همراه با دیگر نازی‌ها، برای پنهان کردن جنایاتشان پس از جنگ نشان می‌دهد که می‌دانست اعمالش غیرقانونی بوده است.

بی‌شک، برداشت‌های آرنت از محاکمه آیشمن باید با احتیاط و انتقاد نگریسته شود. اما کتاب لیپشتات کمک می‌کند تا حکمت مرسوم در این زمینه متعادل گردد. از این جهت، و در بسیاری جهات دیگر، کتاب «محاکمه آیشمن» سهمی گرانبها در ادبیات این حوزه دارد. این کتاب جمع‌وجور اما پربار نه تنها روایت می‌کند که در دادگاه چه گذشت، بلکه چشم‌اندازی درباره‌ی ابعاد حقوقی، تاریخی و فلسفی این رویداد بنیادین ارائه می‌دهد و آن را هم برای عموم و هم برای متخصصان خواندنی می‌سازد. از این‌رو، شاید در نیم‌قرن دیگر، اثر لیپشتات به‌عنوان گزارش قطعی از یک دادرسی دوران‌ساز باقی بماند.

BOOK REVIEW
THE EICHMANN TRIAL
Gregory S. Gordon

———————————
زیر نویس‌های مترجم:
۱. روبرت جکسون دادستان کل آمریکا و قاضی اصلی دادگاه نورنبرگ اگرچه در بیانیه افتتاحیه خود نطق فصیح و قدرتمندی ارائه داد، اما در مرحله بازجویی و استنطاق متهمان عملکرد ضعیفی از خود نشان داد. نقاط ضعف جکسون در نورنبرگ را شامل چنین مواردی می دانند: آمادگی ناکافی برای مواجهه با تاکتیک‌های دفاعی متهمانی مانند هرمان گورینگ/ از کوره دررفتن و نمایش واکنش‌های احساسی نامتناسب/ناتوانی در کنترل جریان بازجویی. نویسنده با قیاس گیدئون هاوزنر (دادستان پرونده آیشمن) با جکسون، نشان می‌دهد که هر دو در بیانات افتتاحیه باشکوه عمل کردند، اما نکته پارادوکسیکال این جا است که بی‌تجربگی هاوزنر در واقع مزیت بود، زیرا به جای تمرکز صرف بر شواهد حقوقی فنی امکان ارائه روایت تاریخی مبتنی بر دیدگاه قربانیان را فراهم کرد. این مقایسه نشان می‌دهد که در محاکمات تاریخی، گاهی کاستی‌های حرفه‌ای می‌تواند به امتیاز تاریخی تبدیل شود و ثبت روایت تاریخی را در اولویت بالاتری نسبت از دقت حقوقی صرف قرار دهد.
۲: این پاراگراف، به محاکمهٔ صدام حسین به خاطر کشتار شهر دجیل (Dujail)  در عراق اشاره دارد. این رویکرد، که در محاکمهٔ صدام حسین به خاطر کشتار دجیل نیز به کار رفت، دادستان‌ها به طور بسیار متمرکز و محدود، تنها بر روی مدارک و شواهد محکم و مستقیمی که مستقیماً متهم را به جنایت مرتبط می‌کند، تمرکز می‌کنند. این روش معمولاً از بیان کلیات فاجعه و روایت‌های گستردهٔ قربانیان خودداری می‌کند. اتفاقی که در شهر دجیل (۱۹۸۲) افتاد، یکی از جنایات معروف دوره حکومت صدام حسین است. این حادثه در پاسخ به یک سوءقصد نافرجام علیه صدام حسین رخ داد. در تاریخ ۸ ژوئیه ۱۹۸۲، صدام حسین در حین بازدید از شهر دجیل (شهری با اکثریت شیعه در شمال بغداد)، هدف سوءقصد توسط اعضای حزب الدعوه اسلامی قرار گرفت. او از این سوءقصد جان سالم به در برد. در پاسخ، رژیم صدام یک عملیون مجازات جمعی وحشیانه را علیه مردم شهر به راه انداخت. اقدامات رژیم صدام به این شرح بوده است: ویرانی گسترده خانه‌ها و مزارع مردم با بولدوزر ویران شدند. اعدام‌های دسته‌جمعی: ده‌ها نفر از ساکنان بدون محاکمه منصفانه اعدام شدند. بازداشت و شکنجه صدها نفر از مردان و پسران نوجوان شهر دستگیر و به زندان‌های مخوف مانند «قصر النهیه» منتقل شدند. بسیاری از آنان تحت شکنجه کشته شدند یا بعدها اعدام شدند.  هزاران نفر از ساکنان بازمانده به اجبار به اردوگاه‌هایی در جنوب عراق تبعید شدند و برای سال‌ها اجازه بازگشت به خانه‌های خود را نداشتند. در محاکمه صدام حسین این جنایت به عنوان یکی از اصلی‌ترین موارد اتهامی در دادگاه صدام حسین مطرح شد. در سال ۲۰۰۶، صدام حسین به جنایت علیه بشریت در رابطه با این واقعه محکوم و به اعدام محکوم شد. حکم او در دسامبر ۲۰۰۶ اجرا شد.
۳: عملیات راینهارد (Operation Reinhard) این عملیات، یک برنامه سیستماتیک و سری برای قتل‌عام یهودیان در منطقه‌ای به نام «حکومت عمومی» (لهستان اشغالی) تحت نظارت «اودیلو گلوبوکنیک» بود. هدف اصلی آن، کشتار با گاز در اردوگاه‌های مرگ ویژه و مصادره اموال قربانیان بود. بازه زمانی آن ۱۹۴۲ تا ۱۹۴۳بود. اردوگاه‌های مرگ مرتبط: این عملیات منجر به ساخت و بهره‌برداری از سه اردوگاه مرگ اصلی شد که تنها با هدف کشتار فوری طراحی شده بودند: سوبیبور/بلزک/تربلینکا. وظیفه اصلی آدولف آیشمن در «بخش IV-B4» گشتاپو، سازماندهی و مدیریت تراباند (دیپورت) یهودیان از سراسر اروپا به این اردوگاه‌های مرگ بود. او در تدارکات و لجستیک این جنایت نقش کلیدی داشت، اما در مدیریت مستقیم خود اردوگاه‌ها یا فرآیند کشتار در آنها دخیل نبود. بنابراین، او در دادگاه نمی‌توانست مستقیماً به عنوان “قاتل” در این اردوگاه‌ها محکوم شود.
۴: یهودیان گالیسیایی (Galician Jews) و تحقیر آرنت: گالیسیا منطقه‌ای تاریخی در مرز لهستان و اوکراین امروزی بود که پیش از جنگ جهانی اول بخشی از امپراتوری اتریش-مجارستان به شمار می‌رفت. یهودیان این منطقه، که زیرمجموعه‌ای از «اوست یودن» (Ostjuden) یا «یهودیان شرق اروپا» محسوب می‌شدند، اغلب لهجه‌ای خاص از زبان ییدیش را تکلم می‌کردند و فرهنگ متمایزی داشتند. از نگاه یهودیان آلمانیِ اغلب جذب‌شده در جامعه مدرن و غیردینی محسوب می شدند و همین طور اغلب «عقب‌مانده»، «سنتی» و «غیرمدرن». تحقیر از سوی آرنت که خود یک یهودی آلمانی با تحصیلات عالی و فرهنگ آلمانی بود، این پیش‌داوری طبقاتی- فرهنگی را در خود درونی کرده بود. وقتی او گیدئون هاوزنر، دادستان کل اسرائیل (که اصالتاً لهستانی بود) را یک «یهودی گالیسیایی نمونه» توصیف می‌کند و ادعا می‌نماید که او «مدام اشتباه می‌کند» و «احتمالاً یکی از آن افرادی است که هیچ زبانی را به درستی نمی‌داند»، در حال به کار بردن کلیشه‌های تحقیرآمیزی است که یهودیان آلمانی نسبت به برادران شرق اروپایی خود داشتند. این نوع از تحقیر نشان می‌دهد که او عملکرد حرفه‌ای هاوزنر را نه بر اساس شایستگی، بلکه بر اساس پیشینه قومی-فرهنگی او قضاوت می‌کرد.
۵: مقایسه مردم اسرائیل با مردم استانبول (نگاه «نیمه-آسیایی»). توصیف آرنت در نامه‌ای دیگر، جمعیت اسرائیل را «انبوهی شرقی (Oriental mob)، گویی که در استانبول یا یک کشور نیمه-آسیایی دیگر هستی» توصیف می‌کند. انبوه شرقی (Oriental mob) و استفاده از واژه mob (انبوه/اغتشاشگر) به خودی خود حاوی تحقیر و بی‌اعتباری است و جمعیتی غیرمنظم و غیرمتمدن را تداعی می‌کند. «استانبول» و «نیمه-آسیایی»: در گفتمان اروپامحور آن زمان، «شرقی» (Oriental) و به ویژه «نیمه-آسیایی» (half-Asiatic) بار معنایی شدیداً تحقیرآمیزی داشت و به مناطقی اطلاق می‌شد که از نظر فرهنگی و تمدنی در حاشیه یا پایین‌تر از «تمدن پیشرفته اروپایی» قرار داشتند. استانبول (پایتخت امپراتوری عثمانی سابق) نماد چنین جهان «شرقی» و «غیراروپایی» تلقی می‌شد. با این مقایسه، آرنت در واقع جامعه نوپای اسرائیل را نه به عنوان یک جامعه اروپایی- مدرن، که به عنوان جامعه‌ای شرقی، عقب‌مانده و غیرغربی به تصویر می‌کشد. این دیدگاه، ریشه در همان برتری‌جویی فرهنگی یهودیان آلمانی (و به طور کلی اروپای غربی) نسبت به یهودیان خاورمیانه (مزراحی) و شرق اروپا دارد.
۶: پلیس اسرائیلی که «عربی» به نظر می‌رسد. وقتی آرنت اشاره می‌کند که پلیس اسرائیل به او «احساس دلهره: می‌دهد چون » فقط عبری صحبت می‌کند و عربی به نظر می‌رسد، این دیدگاه نژادپرستانه و اروپا محور خود را به وضوح نشان می‌دهد. بسیاری از این پلیس‌ها احتمالاً یهودیانی بودند که از کشورهای عربی (مانند عراق، یمن، مراکش) به اسرائیل مهاجرت کرده بودند. برای آرنتِ اروپامحور، ظاهر و ریشه «شرقی» این افراد، حتی در یک نهاد رسمی مانند پلیس، غریبه‌آمیز، ترسناک و غیرغربی تلقی می‌شد. این اظهارات هانا آرنت، که از نامه‌های خصوصی او استخراج شده‌اند، نشان می‌دهند که او، علیرغم تیزهوشی فلسفی‌اش، از پیش‌داوری‌های عمیق فرهنگی و نژادی رایج در میان طبقه روشنفکر یهودی-آلمانی زمان خود مبرا نبود. این پیش‌داوری‌ها علیه یهودیان شرق اروپا (اوست‌یودن) و یهودیان مزراحی (خاورمیانه‌ای) بدون شک بر نقد معروف او از محاکمه آیشمن و تئوری «ابتذال شر» سایه انداخته و زمینه‌ساز بخشی از انتقادات به دیدگاه‌های او شده است.


نظر خوانندگان:


■ آقای طباطبایی گرامی، مقاله با ارزشی بود دستتان درد نکند بابت برگردانش. یک فیلم سینمایی هم نام Denial هست با بازیگری  Rachel Weisz و Timothy Spall در نقش لیپشتات و اروینگ.
با احترام سالاری


■ با تشکر از جناب سالاری عزیز و راهنمایی در مورد فیلم سینمایی که البته هیچ اطلاعی از آن نداشتم و دنبالش خواهم گشت.
مخلص شما علی‌محمد طباطبایی


■ سلام ممنون از معرفی این کتاب. کتاب دیگری بنام Eichman before Jerusalam از نویسنده دیگری بنام Bettina Stangneth هست که در آن فعالیت های آیشمن را در آرژانتین نشان می‌دهد و ثابت می‌کند که او در آنجا فعالیت‌هایی را جهت احیای نازیسم انجام می‌داده است و این بر خلاف دیدگاهآرنت است که او فردی معمولی بوده که فقط دستورات را اجرامیکرده. این کتاب مستند و مبتنی بر نوارهای سخنرانی او و یادداشت‌هایش درارژانتین است.
رضا


■ با تشکر بسیار از دوست عزیز جناب رضای گرامی و اطلاع‌رسانی ایشان. خوشبختانه این کتاب روی اینترنت موجود بود و همین الان آن را دانلود کردم.
با تشکر علی‌محمد طباطبایی




تعلیق تحریم‌های قانون قیصر علیه سوریه
جمعه ۲۳ آبان ۱۴۰۴ - Friday 14 November 2025
iran-emrooz.net | Mon, 10.11.2025, 23:22

تعلیق تحریم‌های قانون قیصر علیه سوریه


وزارت خزانه‌داری ایالات متحده، دوشنبه ۱۹ آبان همزمان با دیدار احمد شرع و دونالد ترامپ در کاخ سفید از تعلیق تحریم‌هایی خبر داد که به‌موجب «قانون قیصر» علیه کشور سوریه اعمال شده است.  تعلیق تحریم‌های سوریه، شامل برخی از معاملات مربوط به روسیه و ایران نمی‌شود.

یک مقام کاخ سفید بعد از ظهر دوشنبه به وقت محلی واشینگتن اعلام کرد که دیدار میان دونالد ترامپ، رئیس جمهوری آمریکا و احمد شرع، همتای سوری او در کاخ سفید با حضور تام باراک، فرستاده ویژه ایالات متحده در امور سوریه و مارکو روبیو، وزیر خارجه آمریکا پشت درهای بسته برگزار شد.

دو رئیس‌جمهوری علاوه بر بحث در مورد مسائل سیاسی، اقتصادی و امنیتی، در مورد تکمیل لغو تحریم‌های اعمال شده علیه سوریه و پیوستن رسمی دمشق به ائتلاف بین‌المللی به رهبری آمریکا علیه «داعش» گفتگو کردند.

از سوی دیگر وزارت خارجه آمریکا اعلام کرد که «تعلیق اعمال تحریم‌های قانون قیصر علیه سوریه برای مدت ۱۸۰ روز به‌طور جزئی خواهد بود که نشانگر پایبندی ما به کاهش تحریم‌ها از سوریه است و این جایگزین تعلیق از تحریم‌های قیصر که در ۲۳ مه صادره است، می‌شود».

بنا بر بیانیه وزارت خارجه آمریکا «تعلیق تحریم‌های قانون قیصر شامل معاملات مشخص شده مربوط به روسیه و ایران یا انتقال کالاها، فناوری‌ها یا نرم‌افزارها یا اموال یا تامین مالی یا خدمات با منشأ روسی یا ایرانی، نمی‌شود».

در هیمن راستا ریاست جمهوری سوریه اعلام کرد که احمد شرع طی دیدار با دونالد ترامپ، رئیس جمهوری آمریکا در واشینگتن درباره راهکارهای تقویت روابط و مسائل منطقه‌ای با حضور وزرای خارجه دو کشور، گفت‌وگو کرده است.

احمد شرع، رئیس‌جمهوری سوریه، امروز (دوشنبه) در کاخ سفید با دونالد ترامپ، همتای آمریکایی خود، دیدار کرد.

حضور امروز احمد شرع در کاخ سفید، نخستین حضور رسمی یک رئیس‌جمهوری سوریه واشینگتن از زمان استقلال این کشور در سال ۱۹۴۶ است. دمشق امیدوار است با بهبود روابط، زمینه احیای اقتصادی و عبور از مرحله فروپاشی ناشی از جنگ را فراهم کند.

این دیدار سومین دیدار میان احمد شرع و دونالد ترامپ محسوب می‌شود؛ دو دیدار پیشین یکی در ماه مه در ریاض و دیگری در ماه سپتامبر گذشته در نیویورک، در حاشیه نشست مجمع عمومی سازمان ملل برگزار شده بود.

در همین راستا، خبرگزاری رسمی سوریه «سانا»، گزارش داد که محور اصلی سفر شرع به واشینگتن، مسائل اقتصادی و تلاش‌ها برای لغو تحریم‌های اعمال‌شده علیه سوریه، به‌ویژه «قانون قیصر» است؛ تحریم‌هایی که تأثیرات سنگینی بر اقتصاد سوریه گذاشته و روند بازسازی کشور را مختل کرده است.

شرع در واشینگتن در دیدار با افراد و نهادهای سوری گفت: «تحریم‌ها در مراحل پایانی خود قرار دارند و باید برای لغو کامل آن‌ها تلاش کنیم.» او تاکید کرد که سوریه برای بازسازی، به تلاش فرزندان خود در داخل و خارج این کشور نیاز دارد.

ترامپ در تاریخ ۳۰ ژوئن فرمان اجرایی برای پایان دادن به برنامه تحریم‌ها علیه سوریه صادر کرد. پس از آن، روند لغو قانون قیصر با رأی‌گیری در سنای ایالات متحده در ۱۰ اکتبر آغاز شد. قانون قیصر برای لغو رسمی نیاز به تصویب مجلس نمایندگان و امضای رئیس جمهوری آمریکا دارد.

شرع از زمان تصدی ریاست جمهوری، اقتصاد را در اولویت قرار داده و در موارد متعدد تاکید کرده است که امنیت و ثبات تنها از طریق توسعه حاصل می‌شود. این شامل تلاش برای بازگرداندن جایگاه سوریه به عنوان یک مقصد اصلی سرمایه‌گذاری در منطقه پس از سال‌ها جنگ و انزوا است.

ترامپ چند روز قبل از دیدار با شرع، به خبرنگاران در کاخ سفید گفت که «پیشرفت قابل توجهی» در مورد مسئله سوریه حاصل شده است. انتظار می‌رود لغو قانون قیصر، سرمایه‌گذاری جهانی را در کشوری که ۱۴ سال جنگ آن را ویران کرده است، به حرکت درآورد. بانک جهانی تخمین می‌زند که بازسازی سوریه به بیش از ۲۰۰ میلیارد دلار نیاز دارد.

العربیه فارسی



جمعه ۲۳ آبان ۱۴۰۴ - Friday 14 November 2025
iran-emrooz.net | Mon, 10.11.2025, 22:14




سرنوشت تلخ زاینده رود در انتظار قزل‌اوزن
جمعه ۲۳ آبان ۱۴۰۴ - Friday 14 November 2025
iran-emrooz.net | Mon, 10.11.2025, 19:14

سرنوشت تلخ زاینده رود در انتظار قزل‌اوزن


رودخانه قزل اوزن که پیش از این نقش حیاتی در تامین آب مورد نیاز کشاورزان چند استان از جمله زنجان داشت این روزها به دلایل مختلف به ویژه خشکسالی در آستانه مرگ و تکرار سرنوشت تلخ زاینده رود قرار دارد.

به گزارش ایرنا، این روزها دیگر قزل اوزن (به معنی طلای روان) رودخانه نام آشنای شمالغرب کشور حال خوشی ندارد درحالیکه در گذشته نه چندان دور جزو رودخانه های پر آب و خروشان منطقه محسوب می شد.

این رودخانه طولانی‌ترین رودخانه شمال غرب کشور است که از کوه‌های ۴۰ چشمه استان کردستان سرچشمه می‌گیرد و پس از گذر از استان‌های آذربایجان شرقی و زنجان در نهایت به عنوان اصلی‌ترین منبع تامین کننده آب به سد منجیل می‌ریزد.

پیش از این حجم آب رودخانه قزل اوزن به قدری زیاد بود که اهالی روستاهای اطراف مسیر این رودخانه به کاشت برنج و پرورش و نگهداری ماهی قزل آلا مشغول می شدند، اما خشکسالی‌های پیاپی و طولانی موجب شده است تا این رودخانه خروشان و وحشی پائیزی در گذشته‌های نه‌چندان دور هم اکنون خشک شده و به یک رودخانه فصلی تبدیل شود.

کم آبی این روزهای این رودخانه، حیات گونه های مختلف جانوری را در آن به شدت تهدید کرده است و به گفته متولیان محیط زیست استان زنجان بی توجهی به این موضوع، تراژدی تلخی را رقم خواهد زد.

خشک شدن قزل ازون باعث ایجاد گرد و غبار محلی می‌شود

مدیرکل محیط زیست استان زنجان با بیان اینکه رودخانه قزل اوزن در بخش های مختلف و طول مسیر رفتارهای مختلفی نشان می دهد و جریان آن نیز متفاوت است، گفت: بخش قابل توجهی از این رودخانه در استان زنجان قرار دارد که تاثیر زیادی بر اقتصاد، معیشت و محیط زیست این مناطق دارد.

سید رضا موسوی مشکینی افزود: در سال های اخیر کاهش جریان این رودخانه به ویژه در فصل تابستان و تاثیر مستقیم آن بر حیات رودخانه و کشاورزی منطقه را شاهد بوده ایم که متاسفانه به دلایل مختلف از جمله کاهش نزولات، برداشت های بیش از اندازه آب و ایجاد موانع در مسیر رقم خورده که به شدت اکوسیستم منطقه را به هم می زند و موجب از بین رفتن یا کاهش تنوع زیستی رودخانه می شود.

موسوی افزود: از طرف دیگر خشک شدن بستر رودخانه باعث ایجاد کانون های محلی گرد و غبار می شود و همچنین تعدی و تصرف بستر رودخانه و تغییر کاربری آن را در پی دارد.

مدیرکل محیط زیست استان زنجان ادامه داد: احداث سازه ها بر مسیر رودخانه قزل اوزن چه در حال و چه آینده باید به نحوی باشد که بتواند حق حیات رودخانه یا به اصطلاح حقابه زیست محیطی را برای رودخانه از نظر کمی و کیفی تضمین کند.

وی اظهار داشت: متاسفانه شاهد آن هستیم که بهره برداران قانونی و غیر قانونی حقابه را بدون ملاحظات از طریق انحراف مسیر، پمپ های غیرمجاز و استخرهای به ظاهر معیشتی برداشت می کنند به طوری که امروزه طبیعت و محیط زیست بی پناه در معرض خطر نابودی قرار دارد.

مدیرکل محیط زیست استان زنجان با بیان اینکه البته طبیعت هم می داند چگونه انتقام این ناسپاسی انسان ها را بگیرد،‌گفت: وزارت نیرو، متولی تامین و تخصیص آب است و برنامه ریزی اصولی در این زمینه باید توسط این وزارتخانه انجام شود.

وی گفت: هر چند که در سال های اخیر موضوع خشکسالی و کم بارشی بسیار جدی بوده است اما بارگذاری بیش از حد در بهره برداری از منابع آبی، بی توجهی به پدیده تغییر اقلیم، افزایش چاههای غیرمجاز، اضافه برداشت ار برخی چاههای مجاز و افزایش بی ضابطه سطح کشت باعث بهره برداری بیش از حد منابع آبهای زیرزمینی شده است.

به گفته موسوی، تبعات منفی چنین اقداماتی به افت سطح سفره های آب زیرزمینی، کاهش پوشش گیاهی، فرسایش خاک و در نهایت فرونشست دشت ها منجر می شود که آثار و نتایج منفی بسیاری را برای انسان و سایر موجودات در پی خواهد داشت.

مدیریت‌های جزیره‌ای در بالا دست،علل مهم خشکی قزل اوزن

فرماندار طارم نیز با بیان اینکه قزل اوزن یکی از رودخانه های حیاتی در استان به ویژه شهرستان طارم محسوب می شود، گفت: متاسفانه مدیریت‌های جزیره‌ای در بالا دست، رعایت نکردن حقابه های انتهای حوزه وسیع قزل اوزن تا سفیدرود موجب شده است این رودخانه به تدریج در این شهرستان به سرنوشت زاینده رود گرفتار شود که امیدواریم این اتفاق نیفتد و زودتر به وضعیت ایده آل برسیم.

سید حنیف شفیعی افزود: سرشاخه‌های رودخانه‌های قزل اوزن در بالادست، به خصوص در حوزه آذربایجان شرقی و مناطق بالاتر، نقش مهمی در تامین آب قزل‌اوزن و سد سفیدرود دارند.

فرماندار طارم ادامه داد: در این مناطق، حدود ۳۰ سد و بند انحرافی و تنظیمی، چه در سدهای کوچک و چه در سدهای بزرگ، وجود دارد که باعث حبس آب و کاهش جریان طبیعی آن شده است.

به گفته وی، علاوه بر این، خشکسالی‌های مکرر و بارش‌های ناچیز در این حوزه، وضعیت را بحرانی‌تر کرده است و این عوامل دست به دست هم داده‌اند تا منابع آب در این منطقه کاهش یابد و مشکلاتی جدی ایجاد شود.

وی با بیان اینکه در سال جاری، از سد سهند هشترود(مراغه)، سه بار رهاسازی آب انجام شده و آب به منطقه آچاچی شهرستان میانه رسیده است ولی چون در این مناطق حدود پنج تا ۶ هزار هکتار شالیزار وجود دارد و این مناطق هم دچار کمبود آب هستند،آب به شهرستان طارم نمی رسد و در نتیجه، این وضعیت باعث شده است که شهرستان طارم نتواند حقآبه خود را بگیرد و از آب کافی بهره‌مند شود.

به گفته فرماندار طارم، وضعیت خشکسالی و کمبود منابع آبی همچنان ادامه دارد و این مشکلات به دلیل توسعه ناپایدار و مدیریت نادرست منابع آبی، وضعیت منطقه را بحرانی‌تر کرده است.

زندگی نامطلوب گونه‌های جانوری در حریم رودخانه قزل اوزن

معاون محیط زیست طبیعی و تنوع زیستی اداره‌کل محیط زیست استان زنجان در خصوص علل مرگ ماهیان رودخانه قزل اوزن به خبرنگار ایرنا گفت: متاسفانه کاهش بارش و وخیم شدن شرایط آبی رودخانه قزل اوزن را شاهد هستیم که این مشکل شرایط زیستی را برای گونه‌های جانوری این رودخانه بسیار سخت یا غیرممکن ساخته است.

امجد باقری با بیان اینکه رودخانه قزل اوزن به عنوان یکی از رودخانه‌های مهم و دائمی کشور محسوب می شد، افزود: این روزها قزل اوزن، شرایط بحرانی خود را سپری می کند، البته طی سالیان گذشته نیز چنین شرایطی را تجربه کرده بود.

وی با بیان اینکه در بخشی از سال به ویژه از نیمه تیر تا پایان شهریور ماه، بخش قابل توجهی از رودخانه قزل اوزن دیگر جریان آبی ندارد، گفت: نبود جریان آب موجب می شود، گونه های جانوری که در رودخانه زیست می کنند، در گودال های ایجاد شده با اندکی ذخیره آب، روزهای سختی را سپری کنند.

معاون محیط زیست طبیعی و تنوع زیستی اداره‌کل محیط زیست استان زنجان ادامه داد: بروز چنین وضعیتی شرایط سختی را برای ماهیان و سایر آبزیان رودخانه رقم زده است.

باقری یکی دیگر از علل تاثیر گذار در بروز مرگ ماهیان این رودخانه را رعایت نکردن الگوی مصرف آب دانست و افزود: متاسفانه آنگونه که باید و شاید مردم، کشاورزان و تمامی بهره‌برداران این موضوع را رعایت نمی کنند.



استعفای رئیس و مدیر خبر بی‌بی‌سی پس از انتقادها
جمعه ۲۳ آبان ۱۴۰۴ - Friday 14 November 2025
iran-emrooz.net | Mon, 10.11.2025, 15:19

استعفای رئیس و مدیر خبر بی‌بی‌سی پس از انتقادها


اندرو مک‌اسکیل، کیت هالتون و پل ساندل / خبرگزاری رویترز / ۱۰ نوامبر ۲۰۲۵ 

رئیس بی‌بی‌سی و مدیر اخبار این شبکه روز یکشنبه پس از اتهاماتی مبنی بر جانبداری در پخش‌کننده عمومی بریتانیا، از جمله نحوه ویرایش سخنرانی دونالد ترامپ، رئیس‌جمهور ایالات متحده، استعفا دادند.

بی‌بی‌سی که با بودجه عمومی اداره می‌شود، پس از افشای گزارشی داخلی توسط یک مشاور سابق استانداردهای این شبکه در روزنامه دیلی تلگراف، تحت فشار فزاینده‌ای قرار گرفته بود. این گزارش به نقص‌هایی در پوشش خبری جنگ اسرائیل و حماس، مسائل افراد تراجنسیتی و سخنرانی ترامپ اشاره کرده بود.

ترامپ از این استعفاها استقبال کرد و این دو نفر را «افراد بسیار غیرصادقی» نامید. برنامه «پانوراما» در بی‌بی‌سی، دو بخش از یکی از سخنرانی‌های او را به یکدیگر متصل کرده بود تا به نظر برسد که او در حال تشویق به شورش کاپیتول هیل در ژانویه ۲۰۲۱ است.

احترام جهانی، اما تردید در قضاوت خبری

تیم دیوی، که از سال ۲۰۲۰ رهبری شرکت پخش بریتانیا (بی‌بی‌سی) را بر عهده داشته، از این سازمان دفاع کرد و گفت روزنامه‌نگاری آن در سراسر جهان به عنوان استاندارد طلایی شناخته می‌شود. اما او افزود که اشتباهاتی رخ داده و او باید مسئولیت نهایی را بر عهده بگیرد.

دبورا ترنس، مدیرعامل اخبار بی‌بی‌سی، نیز استعفا داد. او در ایمیلی به کارکنان گفت: «می‌خواهم کاملاً روشن کنم که اتهامات اخیر مبنی بر جانبداری نهادی در اخبار بی‌بی‌سی اشتباه است.»


تیم دیوی، مدیرعامل بی‌بی‌سی

بی‌بی‌سی که در سراسر جهان مورد احترام گسترده است، همچنان در نظرسنجی‌های بریتانیا به عنوان معتبرترین برند خبری رتبه اول را دارد و دنبال‌کننده گسترده‌ای در این کشور دارد و اخبار، سرگرمی و ورزش ارائه می‌دهد.

اما این شرکت که از طریق حق اشتراک که توسط همه خانوارهای تماشاگر تلویزیون پرداخت می‌شود، تأمین مالی می‌شود، تحت نظارت شدید برخی روزنامه‌ها و منتقدان در رسانه‌های اجتماعی قرار دارد که به مدل تأمین مالی و موضع لیبرال آن اعتراض دارند.

این شرکت در سال‌های اخیر از سوی منتقدان هر دو جناح سیاسی متهم شده که به تعهد خود برای اخبار بی‌طرفانه پایبند نبوده و در پیمایش محیط سیاسی و فرهنگی پرتنش با مشکل مواجه بوده است.

در گزارش داخلی افشاشده آمده است که بی‌بی‌سی عربی در گزارش‌دهی از جنگ غزه جانبداری ضداسرائیلی نشان داده و  و تلاش برای پوشش دادن به گروهی که برای فضاهای تک جنسیتی مبارزه می‌کنند، توسط گروه کوچکی از کارکنان که آن را خصمانه با جامعه تراجنسیتی می‌دانستند، سرکوب شده است.

این گزارش توسط مایکل پرسکات، سردبیر سابق سیاسی ساندی تایمز، نوشته شده که به مدت سه سال مشاور مستقل هیئت راهنمای ویرایشی و استانداردهای بی‌بی‌سی بود و پیش از ترک در ماه ژوئن، این سمت را داشت.

او پس از آنکه گفت مدیران در مقابله با آنچه که او نمونه‌های متعددی از تعصب نهادی توصیف کرد، “بارها شکست خورده‌اند”، پرونده‌ای را برای هیئت مدیره بی‌بی‌سی گردآوری کرد.

بی‌بی‌سی با چندین رسوایی دست و پنجه نرم کرده است

بی‌بی‌سی در سال‌های اخیر برای مهار چندین رسوایی تلاش کرده است.

در سال ۲۰۲۳، گری لینکر، که در آن زمان پردرآمدترین مجری ورزشی آن بود، به دلیل انتقاد از سیاست مهاجرتی دولت از کار معلق شد. این اتفاق برای مدت کوتاهی منجر به استعفای بسیاری از کارکنان ورزشی به نشانه همبستگی شد.

شبکه بی‌بی‌سی به دلیل نمایش گروه موسیقی پانک-رپ باب ویلان که در جشنواره موسیقی گلاستونبری تابستان امسال علیه ارتش اسرائیل شعار می‌دادند، محکوم شد و اوایل امسال نیز پخش مستندی درباره غزه را به دلیل حضور پسر معاون وزیر در دولت تحت کنترل حماس متوقف کرد.


دبورا ترنس، سردبیر خبر بی‌بی‌سی

در مستند پانوراما که سال گذشته پخش شد، این طور نشان داده شد که ترامپ به حامیانش می‌گوید «ما به سمت ساختمان کنگره راهپیمایی خواهیم کرد» و اینکه آنها “به سختی خواهند جنگید”، اظهارنظری که او در بخش دیگری از سخنرانی‌اش کرده بود.

ترامپ در واقع گفته بود که حامیانش «سناتورها و نمایندگان شجاع ما را تشویق خواهند کرد».

ترامپ روز یکشنبه در پستی در شبکه‌های اجتماعی، این دو مدیر را به تلاش برای تأثیرگذاری بر انتخابات ریاست جمهوری ایالات متحده متهم کرد. او گفت: “علاوه بر همه چیز، آنها از یک کشور خارجی هستند، کشوری که بسیاری آن را متحد شماره یک ما می‌دانند. چه اتفاق وحشتناکی برای دموکراسی!”

مدیر اخبار بی‌بی‌سی اتهامات جانبداری را رد می‌کند

لیزا ناندی، وزیر فرهنگ بریتانیا، از دیوی به خاطر کارش به عنوان مدیرکل تشکر کرد. فردی آشنا با این وضعیت گفت که تصمیم دیوی هیئت مدیره بی‌بی‌سی را شوکه کرده و او تا چند ماه آینده در سمت خود باقی خواهد ماند تا جایگزینی پیدا شود.

دیوی از بی‌بی‌سی دفاع کرد و گفت که به دلیل نقش آن در کمک به ایجاد یک جامعه سالم و بخش خلاق پررونق، باید از آن حمایت شود، نه اینکه به عنوان سلاح استفاده شود.

اما او گفت که بی‌بی‌سی کامل نیست و او پس از “تأمل در مورد خواسته‌های بسیار شدید شخصی و حرفه‌ای برای مدیریت، این نقش در طول سال‌های متمادی در این دوران تب‌آلود” تصمیم خود را گرفته است.

بی‌بی‌سی که باید در سال ۲۰۲۷ برای تضمین منابع مالی خود، اساسنامه جدیدی را با دولت مذاکره کند، در واکنش به  موج اخیر تیترهای منفی، کند عمل کرده است و کیتی رزال، سردبیر رسانه‌ای بی‌بی‌سی، گفت که اختلاف بین هیئت مدیره این شرکت و رهبران خبری، چندین روز مانع از ارائه پاسخ رسمی شده است.

انتظار می‌رود سمیر شاه، رئیس هیئت مدیره بی‌بی‌سی، روز دوشنبه از قانونگذاران به خاطر این جنجال عذرخواهی کند.



جمعه ۲۳ آبان ۱۴۰۴ - Friday 14 November 2025
iran-emrooz.net | Mon, 10.11.2025, 14:38




جمعه ۲۳ آبان ۱۴۰۴ - Friday 14 November 2025
iran-emrooz.net | Mon, 10.11.2025, 13:57




جمعه ۲۳ آبان ۱۴۰۴ - Friday 14 November 2025
iran-emrooz.net | Mon, 10.11.2025, 12:46




جمعه ۲۳ آبان ۱۴۰۴ - Friday 14 November 2025
iran-emrooz.net | Mon, 10.11.2025, 11:47




جمعه ۲۳ آبان ۱۴۰۴ - Friday 14 November 2025
iran-emrooz.net | Mon, 10.11.2025, 11:14




جمعه ۲۳ آبان ۱۴۰۴ - Friday 14 November 2025
iran-emrooz.net | Mon, 10.11.2025, 11:12




جمعی از چهره‌های لیبرال: منتقدان را آزاد کنید
جمعه ۲۳ آبان ۱۴۰۴ - Friday 14 November 2025
iran-emrooz.net | Mon, 10.11.2025, 11:07

جمعی از چهره‌های لیبرال: منتقدان را آزاد کنید


جمعی از اقتصاددانان، جامعه‌شناسان، دیپلمات‌ها و روزنامه‌نگاران آزادی‌خواه با انتشار بیانیه‌ای، خواستار آزادی چند پژوهشگر و نویسنده منتقد با گرایش چپ شدند. این بیانیه به امضای شماری از اقتصاددانان سرشناس آزادی‌خواه از جمله محمدمهدی بهکیش، محمد طبیبیان، موسی غنی‌نژاد و مسعود نیلی رسیده است.

متن بیانیه:

آزادی بیان، ضرورتی اخلاقی و شرطی بنیادین برای پیشرفت جامعه است.

برخورد امنیتی با اهل قلم و بازداشت آنان صرفاً به دلیل ابراز عقیده، اقدامی ناپذیرفتنی و مغایر با اصول اخلاقی و حقوق شهروندی است.

در روزهای اخیر، گزارش‌هایی از بازداشت شماری از اصحاب رسانه با گرایش‌های فکری چپ منتشر شده است، بی‌آنکه توضیح روشنی از سوی مقامات مسئول ارائه شود.

احضار و بازداشت آقایان پرویز صداقت، محمد مالجو  و هِیمن رحیمی و خانم‌ها مهسا اسدالله‌نژاد و شیرین کریمی،  از فعالان رسانه‌ای پایگاه «نقد اقتصاد سیاسی» تنها به دلیل بیان دیدگاه‌هایشان، قابل قبول نیست.

ما ضمن محکوم کردن این برخوردها، خواستار آزادی فوری این هموطنان و ارائه توضیح شفاف از سوی مقامات مسئول هستیم. حمایت ما صرفا بر اساس دفاع از حقوق انسانی و آزادی بیان است و به معنی تایید همه مواضع این بزرگواران نیست.

امضا‌کنندگان بیانیه:
کوروش احمدی، محمدمهدی بهکیش، مهدی حق‌باعلی، جلال‌الدین جلالی، پویا جبل‌عاملی، شاهین چراغی، امیر حسینی، امیرحسین خالقی، علی دادپی، نوید رئیسی، مهرداد سپهوند، حسین سلاح‌ورزی، مریم سعیدی، علی‌اصغر سعیدی، علی سرزعیم، علی شوریده، جواد شمسی، همایون شیرازی، ابراهیم صحافی، شلاله صحافی، محمد طبیبیان، محمد طاهری، احمد عزیزی، حسین عباسی، مجید عینیان، آرش علویان، موسی غنی‌نژاد، پویا فیروزی، محمد قوچانی، حجت‌الله قندی، بهرنگ کمالی، مرتضی کاظمی، علی میرزاخانی، مسعود نیلی، کامران ندری، نیما نامداری، مهدی ناجی، فاطمه نجفی.



دیدار ترامپ با شرع، نقطه عطفی در تحولات سوریه
جمعه ۲۳ آبان ۱۴۰۴ - Friday 14 November 2025
iran-emrooz.net | Mon, 10.11.2025, 10:47

دیدار ترامپ با شرع، نقطه عطفی در تحولات سوریه


استیو هالند و تیمور ازهری / خبرگزاری رویترز / ۱۰ نوامبر ۲۰۲۵

دیدار احمد الشرع، رئیس‌جمهوری سوریه، با دونالد ترامپ، رئیس‌جمهوری ایالات متحده، در روز دوشنبه در کاخ سفید، نقطه پایانی است بر سالی شگفت‌انگیز برای فرمانده سابق شورشی که با سرنگونی رهبر مستبدِ دیرپای کشور، به قدرت رسید و از آن زمان در تلاش برای پایان دادن به انزوای بین‌المللی سوریه، در سراسر جهان سفر کرده است.

ترامپ قرار است از شرع در نخستین دیدار رسمی یک رئیس‌جمهور سوری از کاخ سفید استقبال کند؛ شش ماه پس از نخستین دیدار این دو در عربستان سعودی و تنها چند روز پس از آن‌که واشنگتن اعلام کرد شرع، عضو پیشین القاعده، دیگر در فهرست «تروریست‌های جهانیِ به‌ویژه تعیین‌شده» قرار ندارد.

شرع ۴۲ ساله سال گذشته و در پی حمله برق‌آسای نیروهای اسلام‌گرای تحت فرمانش از منطقه تحت کنترلشان در شمال‌غرب سوریه، به قدرت رسید. این حمله چند روز بعد با سقوط بشار اسد، رئیس‌جمهور دیرپای سوریه، در ۸ دسامبر به نتیجه رسید. 

از آن زمان، روند تغییر جهت‌گیری منطقه‌ای سوریه با سرعتی چشمگیر پیش رفته است؛ از ائتلاف با ایران و روسیه، متحدان اصلی اسد، به سوی نزدیکی با ترکیه، کشورهای خلیج فارس و اکنون، واشنگتن.

امنیت احتمالاً در صدر گفت‌وگوهای دوشنبه قرار خواهد داشت.

ایالات متحده میانجی‌گری گفت‌وگوهای سوریه و اسرائیل درباره توافق احتمالی امنیتی را بر عهده گرفته و به گزارش رویترز، قصد دارد نیروهای نظامی خود را در یکی از پایگاه‌های هوایی دمشق مستقر کند.

سوریه همچنین قرار است به ائتلاف تحت رهبری آمریکا برای مبارزه با گروه داعش بپیوندد؛ اقدامی که ممکن است در جریان دیدار کاخ سفید به‌طور رسمی اعلام شود.

آخرین مانع تحریم‌ها

چند روز پیش از این دیدار، ترامپ در جمع خبرنگاران در کاخ سفید گفت: «پیشرفت زیادی درباره سوریه حاصل شده است. فکر می‌کنم او [شرع] کارش را خیلی خوب انجام می‌دهد. منطقه سختی است و او آدم سرسختی است، اما من به‌خوبی با او کنار آمده‌ام.»

پس از دیدار شرع و ترامپ در ریاض در ماه مه، ترامپ اعلام کرد که تمامی تحریم‌های اعمال‌شده علیه سوریه لغو خواهد شد.

با این حال، سخت‌گیرانه‌ترین اقدامات تحریمی، موسوم به «قانون تحریم سزار»، نیازمند لغو رسمی از سوی کنگره است. کاخ سفید و وزارت خارجه از لغو این تحریم‌ها پیش از پایان سال ۲۰۲۵ حمایت کرده‌اند، اما کارشناسان می‌گویند تعطیلی دولت ممکن است این زمان‌بندی را تحت تأثیر قرار دهد.

انتظار می‌رود شرع در این دیدار به‌طور جدی خواستار لغو این قانون شود؛ اقدامی که می‌تواند زمینه‌ساز سرمایه‌گذاری جهانی در کشوری شود که پس از ۱۴ سال جنگ ویران شده و بانک جهانی هزینه بازسازی آن را بیش از ۲۰۰ میلیارد دلار برآورد کرده است.

در داخل سوریه، بافت اجتماعی کشور همچنان به شدت در معرض آزمون است. موج تازه‌ای از درگیری‌های فرقه‌ای از زمان سقوط اسد دست‌کم ۲۵۰۰ نفر را به کام مرگ کشانده و زخم‌های جنگ داخلی را عمیق‌تر کرده است؛ به‌گونه‌ای که توانایی حاکمان جدید برای اداره کشور به نمایندگی از تمامی اقشار سوریه مورد تردید قرار گرفته است.

تحولات چشمگیر

زندگی خود شرع نیز تحولاتی کمتر از کشورش نداشته است. او در زمان حمله آمریکا به عراق در سال ۲۰۰۳ به القاعده در عراق پیوست و سال‌ها در زندان‌های آمریکا در آن کشور به‌سر برد، پیش از آن‌که به سوریه بازگردد و به شورش علیه اسد بپیوندد.

در سال ۲۰۱۳، ایالات متحده شرع را که آن زمان با نام ابومحمد الجولانی شناخته می‌شد، به‌دلیل ارتباطاتش با القاعده به‌عنوان یک تروریست معرفی کرد. او در سال ۲۰۱۶ از القاعده جدا شد و نفوذ خود را در مناطق شمال‌غرب سوریه تثبیت کرد.

دولت آمریکا در دسامبر گذشته جایزه ۱۰ میلیون دلاری برای دستگیری او را لغو کرد و تنها هفته گذشته شورای امنیت سازمان ملل نیز تحریم‌های مرتبط با تروریسم را از او و وزیر کشورش، انس خطاب، برداشت.

پس از تصمیم شورای امنیت، بریتانیا و آمریکا نیز تحریم‌های خود علیه این دو نفر را لغو کردند؛ از جمله حذف نام آن‌ها از فهرست «تروریست‌های جهانیِ به‌ویژه تعیین‌شده».

فیراس مقصد، مدیر بخش خاورمیانه و شمال آفریقای اندیشکده اوراسیا در نیویورک، در این باره گفت: «سفر شرع به واشنگتن نماد تغییری چشمگیر است؛ جایی که سوریه از موقعیت تابعی ایران به عضوی از اردوگاه تحت رهبری آمریکا بدل شده و خود شرع نیز از یک فرد تحت تعقیب به شریکی در جنگ با ترور تبدیل شده است.»

او افزود: «در این تجربه تازه، هنوز امکان بروز خطاهای بزرگ وجود دارد و نگرانی‌های جدی درباره حقوق اقلیت‌ها و آزادی‌های فردی همچنان پابرجاست، اما نخستین سفر رئیس‌جمهور سوریه به واشنگتن نشانه‌ای از امید است؛ امید به آن‌که سوریه در مسیر درستی گام برمی‌دارد.»



جمعه ۲۳ آبان ۱۴۰۴ - Friday 14 November 2025
iran-emrooz.net | Mon, 10.11.2025, 10:41




بهرام مشیری، برنامه‌ساز و منتقد ایرانی درگذشت
جمعه ۲۳ آبان ۱۴۰۴ - Friday 14 November 2025
iran-emrooz.net | Mon, 10.11.2025, 10:36

بهرام مشیری، برنامه‌ساز و منتقد ایرانی درگذشت


دفتر برنامه «سرزمین جاوید» در اطلاعیه‌ای رسمی، درگذشت بهرام مشیری، برنامه‌ساز و منتقد ایرانی را اعلام کرد.

بنابر این اطلاعیه، آقای مشیری شامگاه روز یکشنبه ۹ نوامبر ۲۰۲۵ در بیمارستان هوگ ارواین در ایالت کالیفرنیا، بر اثر خونریزی مغزی درگذشته است.

متن اطلاعیه دفتر «سرزمین جاوید»:

با درود بر هم‌وطنان گرامی،

با اندوهی ژرف و دلی آکنده از غم، درگذشت استاد بهرام مشیری – نویسنده، روشنفکر، تاریخ‌شناس، منتقد دین و استبداد، آزادی‌خواه، برنامه‌ساز سرزمین جاوید، و از پیشگامان اندیشه‌ی آزادی، را به آگاهی عموم می‌رسانیم.

استاد مشیری، ساعت ۹ و ۴۴ دقیقه شب یک‌شنبه ۹ نوامبر ۲۰۲۵ به وقت کالیفرنیا (برابر با ساعت ۹ و ۱۴ دقیقه صبح دوشنبه ۱۹ آبان ۱۴۰۴ به وقت تهران) در بیمارستان هوگ ارواین در ایالت کالیفرنیا (Hoag Hospital Irvine)، بر اثر خونریزی مغزی، چشم از جهان فروبست.

خانواده، دوستان و همکاران ایشان، ضمن ابراز هم‌دردی با جمع کثیری از دوستداران و پیرو اندیشه‌های وی در سراسر جهان، این ضایعه بزرگ را به ملت فرهیخته ایران تسلیت می‌گویند.

نام و یاد استاد بهرام مشیری، این اندیشمند آزاده و فرزند راستین ایران‌زمین، در تاریخ فرهنگ و آزادی‌خواهی ایران جاودان خواهد ماند.

جاوید ایران‌زمین
زنده‌باد آزادی
دفتر سرزمین جاوید

درباره بهرام مشیری (ویکی‌پدیای فارسی):

بهرام مشیری (زادهٔ ۲ فروردین ۱۳۲۶-درگذشته ۱۹ آبان ۱۴۰۴) نویسنده، نوازنده تار، پژوهشگر تاریخ، مجری و برنامه‌ساز تلویزیونی ایرانی بود. وی اجرای برنامهٔ سرزمین جاوید در تلویزیون پارس را برعهده داشت. پخش برنامهٔ سرزمین جاوید از سال ۲۰۰۲ میلادی آغاز شده و به مذهب، تاریخ، ادبیات، فلسفه، سیاست و مسائل روز می‌پرداخت. مشیری همچنین در رادیوهای فارسی‌زبان در آمریکا دربارهٔ ایران و تاریخ ایران و علل انحطاط ایران باستان و ایران کنونی به بیان نظریات خود می‌پرداخت.

وی یکشنبه ۹ نوامبر ۲۰۲۵ به وقت کالیفرنیا در بیمارستان هوگ ارواین در کالیفرنیا به دلیل خونریزی مغزی چشم از جهان فروبست.

زندگی
بهرام مشیری متولد ۱۳۲۶ بود. پدرش، عزت‌الله مشیری، اهل روستای دُر (از توابع گلپایگان) و مادرش بی‌بی گوهرتاج (دختر میرزا حسین خان انتظام‌الملک) از ایل بختیاری بود. وی پس از اخذ دیپلم در گلپایگان، در دوران پهلوی دوم، وارد شهربانی شد. پس از پایان دانشگاه، به خدمت در شهربانی درمی‌آید و در سال ۱۹۷۴ میلادی، به آمریکا می‌رود. مشیری دارای مدرک فوق لیسانس در علم مواد و مهندسی شیمی از دانشگاه کاتولیک آمریکا بود.

دیدگاه‌ها
چندین دهه فعالیت‌های فرهنگی و ادبی بهرام مشیری را می‌توان تلاشی مستمر از جانب وی در راستای نفی فرهنگ خرافه، استبدادستیزی، آزادی‌خواهی و بازگشت به خردگرایی دانست.

در حال حاضر برنامه‌های او از طریق رادیو، تلویزیون و اینترنت منتشر می‌شود. وی در این برنامه‌ها (سرزمین جاوید) به بیان نظراتش در مورد موضوعات مختلف مانند اسلام، تاریخ اسلام، تسنن، تشیع، سیاست، مسائل روز ایران و جهان، ادیان و مذاهب، تاریخ کهن، تاریخ معاصر ایران و جهان، مسائل اجتماعی، شعر، هنر، فلسفه، فرهنگ، ادبیات، علوم تجربی، تاریخ علم، سینما، موسیقی سنتی به‌ویژه تکنوازی تار می‌پردازد.

او در این برنامه‌ها اسلام و عقاید اسلامی را مورد انتقاد قرار می‌دهد و اغلب زبان طنز را چاشنی سخنانش می‌کند. همین موضوع باعث شده است که برخی وی را محکوم کنند و سخنان او را توهین به عقاید اسلامی بپندارند. با این حال، او با رد این ادعاها، سخنان خود را روشنگری بر اساس متون کلاسیک اسلام مانند تاریخ طبری و مغازی می‌داند که گاهی این منابع را در مقابل دوربین می‌خواند و به آن‌ها استناد می‌کند.

مشیری دلیل انتقاد از دین اسلام را حاکمیت آخوندهای شیعه و سلطهٔ آنان بر مبنای این مذهب اعلام می‌دارد و ریشهٔ مشکلات جامعه را حکومت مذهبی برمی‌شمرد. وی اعلام کرده است که اگر حکومت بر مبنای اسلام نبود، به تحلیل منتقدانه از اسلام نمی‌پرداخت.

بهرام مشیری از جمله منتقدان حکومت پهلوی بود. به نظر او حاکمیت کنونی روحانیون به دلیل سانسور و اختناق دورهٔ پهلوی بوده و کودتای ۲۸ مرداد را انحرافی بزرگ در راه آزادی‌خواهی ملّت ایران و نقطهٔ سیاه تاریخ ایران به‌ویژه پس از مشروطه می‌داند. همچنین وی انقلاب مشروطه را نقطهٔ عطف پیشرفت ایران بر مبنای آزادی‌خواهی می‌داند. او همواره تاریخ ایران به‌ویژه دورهٔ مشروطه را می‌ستاید.

وی از هواداران محمد مصدق است؛ امّا هیچ‌گاه خود را متعلق به گروه یا ارگان خاصی نمی‌داند.

مشیری در برنامه‌های خود به‌طور متناوب بخشی را به خوانش صحیح شاهنامه اختصاص می‌دهد و سعی می‌کند تا با زبانی هرچه ساده‌تر آن را برای مخاطبان خود شرح و بسط دهد. وی در خلال خوانش شاهنامه ریشه‌های تاریخی مطالب آن را آشکار و نکات مستتر در آن را نقد و بررسی می‌کند و از جمله ستایندگان ابوالقاسم فردوسی است و او را از بزرگ‌ترین میراث‌داران زبان و ادب پارسی می‌داند.



جمعه ۲۳ آبان ۱۴۰۴ - Friday 14 November 2025
iran-emrooz.net | Mon, 10.11.2025, 9:51




وقتی نان و ماست هم برای کارگران لوکس می‌شود
جمعه ۲۳ آبان ۱۴۰۴ - Friday 14 November 2025
iran-emrooz.net | Mon, 10.11.2025, 9:27

وقتی نان و ماست هم برای کارگران لوکس می‌شود


سطح پوشش حداقل دستمزد به زیر ۳۰ درصد رسیده؛ در واقع حداقل حقوق فقط ۲۸ درصد سبد معیشت خانوار را پوشش می‌دهد.

به گزارش خبرنگار ایلنا، نان در مشهد دوباره گران شد؛ ابتدا شبانه و مخفیانه با استفاده از کارتخوان دوم در نانوایی‌ها و سپس، مسئولان، آشکارا این گرانی را تایید کردند. این دومین دور گرانی نان در سال جاری‌ست.

جمعه شانزدهم آبان، رئیس اتحادیه نانوایان این شهر افزایش رسمی ۱۵ درصدی قیمت نان از شب قبل را تأیید کرد و یک روز بعد، هفدهم آبان، معاون برنامه‌ریزی و توسعه فرمانداری مشهد، از اجرای مصوبات جدید کارگروه آرد و نان شهرستان و آغاز اجرای قیمت اصلاحی نان یارانه‌ای خبر داد. «سیدمرتضی حیدری» گفت: بر اساس مصوبه شورای تامین خراسان رضوی در خصوص کمک‌هزینه یارانه‌ای دولت، قیمت اصلاحی انواع نان یارانه‌ای در استان تعیین و برای اجرا به شهرستان‌ها ابلاغ شده است.

دورنمای گرانی‌ها

گرانی حداقل ۱۵ درصدی نان در نیمه های آبان ماه در مشهد – که به روال شوک قبلی گرانی بازهم از مشهد به سایر شهرها و استان‌ها و نهایتاً به پایتخت سرایت می‌کند- در حالی اتفاق افتاده است که بنابر داده‌های رسمی مرکز آمار ایران، تورم نقطه به نقطه نان و غلات در مهرماه امسال ۱۰۰ درصد بوده است. در واقع در یکسال اخیر، نان به تنهایی ۱۰۰ درصد گران شده است و حالا یک گرانی حداقل ۱۵ درصدی در راه خواهد بود. آیا قرار است مردم به خصوص حداقل‌بگیران و فرودستان در خرید نان خالی درمانده شوند و مقابل نانوایی‌ها دست و دلش‌شان بلرزد؟

چرخه گرانی نان، یک چرخه ثابت تکراری‌ست؛ ابتدا نان در یکی از استان‌ها (معمولاً خراسان) گران می‌شود و بعد در یک بازه زمانی دو یا سه هفته‌ای، به کل کشور سرایت می‌کند؛ اما گرانی فقط محدود به نان نیست.

در روزهای اخیر، «مجید میرلطیفی» عضو هیات علمی دانشگاه تربیت مدرس، هشدار داد « قیمت ماست به زودی دو برابر می‌شود و مردم دیگر نان و ماست هم نمی‌توانند بخورند».

فروردین ماه امسال، قیمت دام زنده ۲۵۰ هزار تومان بود که امروز به ۳۱۰ هزار تومان رسیده است و با تداوم وضعیت کنونی در بازار نهاده‌های دامی، از این هم گران‌تر می‌شود‌.

همین امروز هم خیلی‌ها نمی‌توانند به طور مرتب شیر کیلویی ۴۵ هزار تومانی بخرند؛ برای یک زندگی سالم، یک خانواده ۳ نفر، هر ۱.۵ روز حداقل به یک لیتر شیر نیاز دارد؛ در ماه خرید ۲۰ لیتر شیر، حدود یک میلیون تومان می‌شود که برای کارگر حداقل‌بگیر با ۱۵ میلیون حقوق ماهانه، مبلغ کمی نیست؛ پول شیر خانواده به تنهایی یک میلیون تومان است و تعجبی نیست که براساس اعلام مدیرکل دفتر بهبود تغذیه وزارت بهداشت، سرانه مصرف روزانه لبنیات مردم ایران به ۱۶۰ گرم و حدود یک واحد رسیده (برای کارگران این شاخص بازهم پایین‌تر است)، در حالیکه استاندارهای حداقلی می‌گویند هر فرد باید روزانه ۲ واحد لبنیات مصرف کند.

صعود نرخ سبد معیشت

با این حساب، در روزها و هفته‌های آینده، دوباره کالاهای اساسی سفره‌های مردم، از نان و غلات و زیرمجموعه‌های آن گرفته تا شیر و ماست و لبنیات گران می‌شود و یک شوک تورمی جدید در راه خواهد بود آنهم در شرایطی که شاخص‌های تورمی مهرماه، همه حصارهای قیمتی سابق را پشت سر گذاشته و به معنای واقعی کلمه «رکوردشکن» بوده است.

همین امروز سبد معیشت حداقلی مرز ۵۰ میلیون تومان را پشت سر گذاشته و با هر تکانه تورم جدید (ولو کوچک و جزئی) کارگران دیگر نان و ماست خالی هم نمی‌توانند بخورند.

«فرامرز توفیقی» فعال کارگری که محاسبات مستقل سبد معیشت خانوارهای کارگری را انجام می‌دهد، در مورد گرانی‌ها به خصوص گرانی محتمل لبنیات می‌گوید: دولت کنترلی بر قیمت‌ها ندارد و مافیاها خودسرانه جولان می‌دهند و مسئول این گرانی‌ها هستند؛ حتی شیر و نهاده‌های دامی هم مافیا دارد و به همین دلیل، بی‌وقفه گران می‌شود. نهادها و شرکت‌هایی که از دامداران شیر خام می‌خرند و تبدیل به لبنیات مصرفی مردم می‌کنند، همگی دولتی، نیمه دولتی یا خصولتی هستند؛ از ابتدای سال تا امروز چند بار لبنیات گران شده است. چه کسانی پشت این گرانی‌ها هستند؟

او با بیان اینکه هر روز صبح متوجه می‌شویم چند قلم کالا گران شده است؛ افزود: در این شرایط جز عجز و ناتوانی دولت چیزی نمی‌بینیم؛ گوشت و دام زنده هم به شدت گران شده است؛ ما پشت پرده‌ی ماجرای تب برفکی و گرانی دام را نمی‌دانیم!

به گفته توفیقی، تورم نقطه به نقطه واقعی سبد خوراکی‌ها در مهرماه، بیش از ۹۰ درصد است اما دولت با عددسازی، این شاخص را ۶۴ درصد اعلام می‌کند. این فعال کارگری ادامه می‌دهد: نان اخیراً ۱۰۰ درصد گران شده بود اما دوباره در مشهد گران شده است. برخی اطلاعات از گرانی ۴۰ درصدی نان در مشهد حکایت دارد.

سبد معیشت خانوارهای کارگری- همان سبد رسمی شورایعالی کار- که در اسفند سال قبل حدود ۲۴ میلیون نرخ‌گذاری شده بود، با این تورم کمرشکن ماه‌های اخیر، در مهرماه به چه رقمی رسیده است؛ توفیقی درپاسخ می‌گوید: نرخ همان سبد معیشتِ غیرواقعی با احتساب معیارهای محاسباتی رسمی، امروز به حدود ۵۸ میلیون تومان رسیده است. این عدد را ببینید و کنار حداقل دستمزد ۱۵ میلیون تومانی بگذارید؛ سطح پوشش حداقل دستمزد به زیر ۳۰ درصد رسیده؛ در واقع حداقل حقوق فقط ۲۸ درصد سبد معیشت خانوار را پوشش می‌دهد.

او تصریح می‌کند: دستمزد یک کارگر فقط برای ۶.۵ روز ماه کافی‌ست؛ باقی هزینه‌ها با ارزان‌خری، حاشیه‌نشینی و زندگی در حلبی‌آبادها، خود-درمانی یا زدن از هزینه‌های تحصیل و آموزش فرزندان جبران می‌شود؛ در نهایت بازهم حفره‌های خالی‌ای باقی می‌ماند که با هیچ ترفند محیرالعقولی پُر نمی‌شود!

شکاف سنگین دستمزد و سبد معیشتِ بسیار حداقلی و غیرواقعی، بیش از ۳۰ میلیون تومان است؛ کارگری که از صبح تا شام زحمت می‌کشد و ۱۵ میلیون تومان یا کمی بیشتر حقوق می‌گیرد، این شکاف حدوداً ۳۰ میلیون تومانی را چطور پُر کند که خانواده‌اش بتوانند ادامه حیات بدهد و برای «بقا» به دردسر نیفتد؟!

گزارش: نسرین هزاره مقدم



املاک ۱۴۲ میلیون پوندی علی انصاری در لندن
جمعه ۲۳ آبان ۱۴۰۴ - Friday 14 November 2025
iran-emrooz.net | Mon, 10.11.2025, 7:55

گزارش روزنامه تایمز لندن از املاک علی انصاری در لندن

املاک ۱۴۲ میلیون پوندی علی انصاری در لندن


دیپش گادر / تایمز / ۹ نوامبر ۲۰۲۵

یک تاجر ایرانی که به دلیل ادعای تأمین مالی «سپاه پاسداران انقلاب اسلامی ایران» توسط بریتانیا تحریم شده است، مجموعه‌ای از املاک به ارزش ۱۴۲ میلیون پوند در معتبرترین محله‌های لندن جمع‌آوری کرده است.

علی انصاری، ۵۶ ساله، در سال ۲۰۱۳ موفق شد دوازده ملک را – که در مجموع ۷۳ میلیون پوند ارزش داشتند – در خیابان بیشاپس (The Bishops Avenue) و اطراف آن، خیابانی در همپستد که به «ردیف میلیاردرها» معروف است، از طریق یک شرکت صوری ثبت‌شده در «جزیره مان» خریداری کند.

او بعداً یک عمارت ۳۳.۷ میلیون پوندی در همان خیابان و همچنین دو آپارتمان لوکس با اتاق‌های جداگانه برای خدمتکاران، نزدیک کاخ کنزینگتون، به مبلغ تقریباً ۳۶ میلیون پوند خرید.

تمام این املاک اکنون مشمول توقیف دارایی‌ها هستند که محدودیت‌هایی برای فروش یا توسعه آینده آنها ایجاد می‌کند. انصاری، بانکداری که گمان می‌رود روابط نزدیکی با خانواده آیت‌الله علی خامنه‌ای، رهبر جمهوری اسلامی، داشته باشد، همچنین تحت تحریم‌ها با ممنوعیت سفر به بریتانیا مواجه است.

تنش‌ها با تهران در اوج خود است. کن مک‌کالوم، مدیرکل MI5 بریتانیا، اخیراً فاش کرد که سرویس امنیتی بیش از ۲۰ توطئه بالقوه مرگبار حمایت‌شده توسط ایران در خاک بریتانیا را تنها در ۱۲ ماه گذشته ردیابی کرده است.

برخی از این توطئه‌ها، که روزنامه‌نگاران مستقل و مخالفان ایرانی را هدف قرار داده‌اند، باور بر این است که توسط نیروی قدس سپاه پاسداران انقلاب اسلامی (IRGC) سازماندهی شده‌اند، که مسئول حملات خارجی است.

انصاری در ۳۰ اکتبر تحت تحریم‌های بریتانیا قرار گرفت، یعنی چند روز پس از فروپاشی بانک خصوصی آینده (Ayandeh) که خانواده‌اش بیش از یک دهه پیش در ایران تأسیس کرده بودند و با بدهی‌های چند میلیارد پوندی مواجه بود.

همیش فالکونر، یکی از مدیران وزارت امور خارجه بریتانیا، با اعلام این تحریم، انصاری را «بانکدار و تاجر فاسد ایرانی» توصیف کرد که «در حمایت مالی از فعالیت‌های سپاه پاسداران انقلاب اسلامی دخیل است».

در فهرست تحریم‌های دولت بریتانیا آمده است: «انصاری فعالیت‌های خصمانه دولت ایران را تسهیل و از آنها حمایت کرده است، یعنی منابع اقتصادی را در اختیار سپاه پاسداران انقلاب اسلامی و افرادی قرار داده است که فعالیت‌هایی را انجام داده‌اند که هدف آن بی‌ثبات کردن بریتانیا یا هر کشور دیگری است.»

انصاری هرگونه تخلفی را رد کرده است. در متن تحریم‌ها، آدرسی در حومه اختصاصی امارات هیلز در دبی به عنوان محل اقامت اصلی این بانکدار ذکر شده است. در این آدرس آمده است که انصاری تابعیت قبرسی دارد و همچنین دارای گذرنامه‌هایی از ایران و سنت کیتس و نویس در کارائیب است.

اما تحلیل امپراتوری املاک او در لندن نشان می‌دهد که او همچنین مکرراً به بریتانیا سفر کرده است.


برج‌ها در شکوه و جلالشان در سال ۱۹۹۲

سوابق ثبت املاک نشان می‌دهد که در اکتبر ۲۰۱۳ او دوازده ملک و قطعه زمین در خیابان بیشاپس یا اطراف آن را در معامله‌ای به ارزش ۷۳ میلیون پوند خریداری کرد. این املاک توسط شرکت بیرچ ونچرز لیمیتد (Birch Ventures Limited)، شرکتی ثبت‌شده در جزیره مان که انصاری به عنوان تنها مالک ذی‌نفع آن ذکر شده، خریداری شدند.

این فروش توجه قابل توجهی جلب نکرد، تا حدی به این دلیل که ملیت انصاری در «خانه شرکت‌ها» (Companies House) به عنوان قبرسی به جای ایرانی در رابطه با «بیرچ ونچرز» ثبت شده است.

روز پنجشنبه گذشته، املاکی که او در ردیف میلیاردرها و اطراف آن خریداری کرده بود – که زمانی خانه سلطان برونئی و کنستانتین دوم، پادشاه یونان، بود – یا خالی بودند یا در مراحل مختلف فرسودگی قرار داشتند.

این قطعات شامل شماره ۵۳، معروف به «برج‌ها» (The Towers)، مکانی که دیم گریسی فیلدز، بازیگر و خواننده، زمانی در آن زندگی می‌کرد، می‌شود. در سال ۲۰۲۳، عمارت تا حدی در آتش‌سوزی که گمان می‌رود توسط خرابکاران شروع شده باشد، نابود شد:

شرکت «بیرچ ونچرز» از شورای شهر بارنت مجوز برنامه‌ریزی برای تخریب ملک و ساخت ۶۵ آپارتمان لوکس در این محل را دریافت کرده است. همچنین موافقت شده است که سه قطعه زمین مجاور، که زمانی خانه‌های جورجیانز (The Georgians)، ردکرافت (Redcroft) و ایلکلی هاوس (Ilkley House) پیش از تخریب در آنها قرار داشتند، به آپارتمان تبدیل شوند.

پنج عمارت دیگر در نزدیکی در باغ‌های آردن کورت (Arden Court Gardens) خالی مانده‌اند. یک نگهبان امنیتی هفته گذشته گفت: «در هفت سالی که اینجا کار می‌کنم، کسی اینجا زندگی نکرده است.»

نگهبان گفت: «مردی که صاحب آنهاست، سالی چند بار برای سرکشی به آنها می‌آید و سپس ناپدید می‌شود. قبلاً بچه‌ها و متصرفان غیرقانونی سعی می‌کردند وارد این ملک شوند، اما از زمانی که ما شروع به استفاده از سگ‌های نگهبان کردیم، آنها رفته‌اند.» یکی دیگر از املاک متعلق به Birch Ventures، 6 White Lodge Close، تخته کوبی شده بود، در حالی که زمین پشت آن پوشیده از درخت بود.

سوابق رسمی نشان می‌دهد که در دسامبر ۲۰۱۴ انصاری عمارت دیگری در خیابان بیشاپس را به مبلغ ۳۳.۷ میلیون پوند خریده است. این خرید برای اولین بار هفته گذشته توسط پروژه گزارش‌دهی جرایم سازمان‌یافته و فساد (Organised Crime and Corruption Reporting Project) فاش شد.

این ملک مدرن، که دارای استخر سرپوشیده، سینما و هشت اتاق خواب با حمام اختصاصی است، به نظر می‌رسد برای استفاده شخصی انصاری و خانواده‌اش باشد و در ثبت املاک تحت نام خود بانکدار ثبت شده است. روز پنجشنبه، مردی که خود را «سرایه‌دار» انصاری معرفی کرد، گفت که رئیسش در خانه نیست اما موافقت کرد پیامی را به «شرکت او در لندن» برساند.

انصاری به عنوان مدیر هیچ شرکت فعالی در بریتانیا ثبت نشده است و قرار گرفتن او در فهرست تحریم‌ها، او را از داشتن چنین نقشی محروم می‌کند. با این حال، او خدمات یک دستیار شخصی را حفظ کرده است که به نظر می‌رسد از دو آپارتمان دو طبقه او در یک بلوک عمارت نزدیک به کاخ کنزینگتون مراقبت می‌کند. انصاری اولین مورد از این املاک را در مارس ۲۰۱۴ به قیمت ۱۶.۷۵ میلیون پوند خریداری کرد. او حدود ۱۸ ماه بعد، ملک دوم را به قیمت ۱۹ میلیون پوند خریداری کرد. هر دو ملک دارای آپارتمان‌های طبقه همکف اختصاصی برای اسکان کارکنان بودند.

به نظر می‌رسد خریدهای نجومی انصاری در لندن، مدت کوتاهی پس از راه‌اندازی بانک خانوادگی‌اش، آینده، در ایران در سال ۲۰۱۲ آغاز شده است. این بانک پس از ارائه برخی از بالاترین نرخ‌های بهره در بازار و جذب سپرده‌های کلان، با بدهی‌ها و زیان‌های فزاینده‌ای مواجه شد. آینده سرانجام در پایان ماه گذشته منحل شد و زیان‌ها و بدهی‌های آن در بانک ملی ایران که متعلق به دولت است، ادغام شد.

با انصاری برای اظهارنظر تماس گرفته شد.



بن‌بست خطرناک بر سر برنامه هسته‌ای ایران
جمعه ۲۳ آبان ۱۴۰۴ - Friday 14 November 2025
iran-emrooz.net | Sun, 09.11.2025, 22:13

بن‌بست خطرناک بر سر برنامه هسته‌ای ایران


استیون ارلانگر / نیویورک تایمز / ۹ نوامبر ۲۰۲۵

دونالد ترامپ، رئیس‌جمهور ایالات متحده، اصرار دارد که حملات آمریکا در تابستان امسال «برنامه غنی‌سازی هسته‌ای ایران را نابود کرد»، اما مقام‌های منطقه‌ای و تحلیلگران در ماه‌های پس از آن کمتر متقاعد شده‌اند و هشدار می‌دهند که شعله‌ور شدن دوباره جنگ میان اسرائیل و ایران فقط مسئله زمان است.

توافق سال ۲۰۱۵ که هدف آن محدود کردن برنامه غنی‌سازی ایران بود، ماه گذشته منقضی شد. تحریم‌های شدید علیه ایران دوباره برقرار شده است. مذاکرات درباره برنامه هسته‌ای ایران، دست‌کم در حال حاضر، مرده به نظر می‌رسد. و ذخایر اورانیوم با غنای بالا در ایران – به اندازه‌ای که برای ساخت ۱۱ سلاح هسته‌ای کافی است – یا طبق ادعای تهران زیر آوار مدفون شده، یا آن‌گونه که مقام‌های اسرائیلی باور دارند، به مکان امنی منتقل شده است.

به نظر می‌رسد ایران همچنین در حال ادامه کار بر روی سایت جدیدی برای غنی‌سازی به نام «کوه کلنگ» (Pickaxe Mountain) است. تهران از دادن اجازه بازرسی به بازرسان بین‌المللی برای ورود به این سایت یا هر سایت مشکوک دیگر، جز آن‌هایی که پیش‌تر اعلام شده‌اند، خودداری کرده است.

نتیجه این وضعیت، بن‌بستی خطرناک است — بدون مذاکره، بدون اطمینان از سرنوشت ذخایر هسته‌ای ایران، و بدون نظارت مستقل. بسیاری در خلیج فارس بر این باورند که این شرایط حمله دوباره اسرائیل به ایران را تقریباً اجتناب‌ناپذیر می‌سازد، با توجه به این‌که مقام‌های اسرائیلی مدت‌هاست برنامه هسته‌ای ایران را تهدیدی موجودیتی تلقی می‌کنند.

علی واعظ، مدیر پروژه ایران در «گروه بین‌المللی بحران»، می‌گوید ایران احتمالاً در صورت حمله اسرائیل، واکنشی بسیار کم‌مهارتر از آنچه در ماه ژوئن انجام داد نشان خواهد داد. به گفته او، مقام‌های ایرانی به وی گفته‌اند کارخانه‌های موشک‌سازی شبانه‌روزی در حال کارند و اگر جنگ دیگری درگیرد، «امید دارند ۲ هزار موشک را همزمان شلیک کنند تا سامانه‌های دفاعی اسرائیل را از کار بیندازند، نه ۵۰۰ موشک در طول ۱۲ روز» همانند تابستان گذشته.

هیچ نشانه‌ای از قریب‌الوقوع بودن حمله جدید وجود ندارد. اما به گفته واعظ، «اسرائیل احساس می‌کند کار ناتمام مانده و دلیلی نمی‌بیند که درگیری را از سر نگیرد؛ در نتیجه ایران آمادگی خود را برای دور بعدی دوچندان کرده است.»

ایران اکنون بیش از هر زمان دیگری در چند دهه گذشته از غرب منزوی شده است. قدرت‌های عرب منطقه مانند عربستان سعودی، مصر و امارات متحده عربی نفوذ خود را بر واشنگتن و آقای ترامپ افزایش داده‌اند — بخشی از طریق روابط اقتصادی و بخشی از طریق تمایل‌شان به همکاری با ایالات متحده برای یافتن راه‌حلی پایدار برای جنگ غزه. رئیس‌جمهور جدید سوریه قرار است دوشنبه آینده به کاخ سفید برود تا به دنبال حمایت آمریکا باشد؛ سوریه که در دوران حکومت اسد (که سال گذشته سقوط کرد) متحد راهبردی ایران محسوب می‌شد.

در عین حال، به گفته «سَنام وکیل»، مدیر برنامه خاورمیانه و شمال آفریقا در مؤسسه چتم هاوس، این قدرت‌های منطقه‌ای در تلاش‌اند روابط خود را با ایران نیز حفظ کنند. او می‌گوید آن‌ها خواهان جنگ منطقه‌ای دیگری نیستند و توان ایران را — هرچند تضعیف‌شده — در ایجاد بی‌ثباتی از طریق نیروهای نظامی خود و گروه‌های نیابتی‌اش در لبنان، عراق، یمن، خلیج فارس و سایر نقاط، محترم می‌شمارند.

«ایران در ضعیف‌ترین وضعیت خود از زمان حمله آمریکا به عراق قرار دارد، اما آن‌قدر ضعیف نیست که بی‌اهمیت شده باشد»، «سوزان مالونی»، کارشناس مسائل ایران و مدیر برنامه سیاست خارجی در مؤسسه بروکینگز، می‌گوید. «ایرانِ ضعیف‌تر برای کشورهای خلیج آسان‌تر است تا با آن تعامل کنند و نزدیکش نگه دارند، چون ایرانِ ناامید می‌تواند خطرناک‌تر هم بشود.»

مقام‌های اسرائیلی از ماه ژوئن هشدار داده‌اند که اگر ایران به تولید سلاح هسته‌ای نزدیک‌تر شود — اقدامی که تهران همواره انکار کرده — آماده‌اند دوباره به آن حمله کنند. اسرائیلی‌ها می‌دانند که برنامه هسته‌ای ایران آسیب دیده اما نابود نشده است، تا حدی به این دلیل که آقای ترامپ جنگ ژوئن را زودتر از آنچه اسرائیل می‌خواست پایان داد.

«اچ. اِی. هِلیر»، پژوهشگر ارشد در «مرکز پیشرفت آمریکا» در واشنگتن و «مؤسسه خدمات سلطنتی بریتانیا» در لندن، می‌گوید: «اسرائیل می‌خواهد مطمئن شود که برنامه هسته‌ای ایران مهار شده، و چون از مسیر مذاکره به این هدف نمی‌رسد، به‌گمان من قصد دارد دوباره حمله کند».  «ایرانی‌ها در حال بازسازی‌اند، اما وقتی از حدی فراتر روند، اسرائیل دوباره حمله خواهد کرد.»

کشورهای عربی نیز مشتاق همکاری با آقای ترامپ هستند تا نوعی مهار بر اسرائیل اعمال شود؛ کشوری که پس از ویرانی غزه، حماس و حزب‌الله و وارد آوردن آسیب به ایران، جاه‌طلبی‌هایی برای تبدیل شدن به قدرت مسلط منطقه دارد. مقام‌های عرب در حال تشویق به ازسرگیری گفت‌وگوهای هسته‌ای میان ایران و ایالات متحده‌اند، اما فعلاً امید چندانی به نتیجه ندارند.

آیت‌الله علی خامنه‌ای، رهبر جمهوری اسلامی روز سه‌شنبه گفت که دشمنی آمریکا با ایران ریشه‌دار است. او در سخنرانی‌ای به مناسبت سالگرد تسخیر سفارت آمریکا در تهران در ۴ نوامبر ۱۹۷۹ اظهار داشت: «ماهیت متکبرانه آمریکا چیزی جز تسلیم را نمی‌پذیرد.»

اظهارات او ظاهراً با هدف بستن راه هرگونه مذاکره جدید با ایالات متحده درباره برنامه هسته‌ای ایران ایراد شده بود.

هفته گذشته، عباس عراقچی، وزیر خارجه ایران، گفت واشنگتن «شرایطی غیرقابل‌قبول و غیرممکن» مطرح کرده است، از جمله گفت‌وگوی مستقیم و توقف کامل و قابل‌راستی‌آزمایی غنی‌سازی اورانیوم در ایران. او بار دیگر گفت‌وگوی مستقیم و پایان دادن به غنی‌سازی را رد کرد.

اما او تکرار کرد که ایران همچنان تحت شرایطی خاص آماده گفت‌وگوهای غیرمستقیم است. این شرایط شامل تضمین عدم حملات نظامی یا فشارهای اقتصادی بیشتر و نیز پرداخت غرامت خسارت‌های جنگی است — خواسته‌هایی که واشنگتن حاضر به پذیرش آن‌ها نیست. عراقچی در گفت‌وگو با شبکه الجزیره همچنین اسرائیل را نسبت به «عواقب وخیم» هرگونه حمله بعدی هشدار داد.

به گفته واعظ، در پی این بن‌بست دیپلماتیک، بحثی در داخل ایران در جریان است درباره اینکه چه مسیری باید در پیش گرفته شود، هرچند گزینه‌های خوبی پیش روی کشور نیست. برخی مقام‌های ایرانی خواهان مصالحه و دستیابی به توافق با آقای ترامپ هستند. آنان استدلال می‌کنند که ایران حتی قادر به تأمین برق خود نیست و ادامه مقاومت، بازی در زمین اسرائیل است و ممکن است با فشارهای داخلی، به فروپاشی حکومت بینجامد.

او می‌گوید در مقابل، برخی دیگر خواهان رویارویی‌اند، چراکه باور دارند تعامل با ترامپ ممکن نیست — همان کسی که از توافق هسته‌ای ۲۰۱۵ خارج شد و بار دیگر ایران را با بمباران به نفع اسرائیل، آن‌هم در میانه مجموعه‌ای دیگر از مذاکرات هسته‌ای، خشمگین کرد.

اما به گفته واعظ، هر دو جناح بر این باورند که دور دیگری از رویارویی با اسرائیل اجتناب‌ناپذیر است. او افزود: «بنابراین کشور در حال دوچندان کردن آمادگی خود برای دور بعدی است، و می‌خواهد این رویارویی به نوعی موازنه تازه منجر شود که احساس ضعف ایران را از میان ببرد.»

رافائل گروسی، مدیرکل آژانس بین‌المللی انرژی اتمی، هفته گذشته به روزنامه «فایننشال تایمز» گفت که این نهاد بر این باور است که بخش عمده‌ای از ذخایر اورانیوم با غنای بالای ایران از جنگ جان سالم به در برده، اما بدون بازرسی، وضعیت آن نامشخص است. او برآورد کرد که ایران حدود ۴۰۰ کیلوگرم اورانیوم با غنای ۶۰ درصد دارد، که نزدیک به سطح لازم برای تولید سلاح هسته‌ای است.

واعظ گفت در حال حاضر، تمرکز کشورهای عرب منطقه بر غزه است. هرچند ایرانِ هسته‌ای همچنان نگرانی آن‌هاست، اما سعودی‌ها در تلاش‌اند امنیت خود را از طریق پیمان دفاع متقابل با پاکستان — که در ماه سپتامبر امضا شد — تقویت کنند و همچنین امیدوارند تضمین‌های امنیتی از ایالات متحده دریافت کنند، مشابه آنچه قطر پس از بمباران رهبران حماس در خاک خود توسط اسرائیل به دست آورد؛ اقدامی که خشم آقای ترامپ را برانگیخت.

به گفته صنم وکیل، مواضع کشورهای منطقه دارای ظرایف خاصی است. برداشت از ضعف و عقب‌نشینی ایران به عنوان فرصتی دیده می‌شود تا تهران به‌طور رسمی‌تر از حمایت از نیروهای نیابتی‌اش عقب‌نشینی کند. او افزود کشورهای خلیج فارس در حال اندیشیدن به چشم‌انداز بلندمدت‌اند.

او گفت: «اکنون فرصتی برای مصالحه‌های بیشتر با ایرانی ضعیف‌تر و منزوی‌تر وجود دارد. اما هم‌زمان نگرانی هست که در دور بعدی جنگ ایران و اسرائیل، ایران کمتر از گذشته خوددار باشد.»

—-
* استیون ارلانگر خبرنگار ارشد دیپلماسی نیویورک‌تایمز در اروپاست و در برلین مستقر است. او از بیش از ۱۲۰ کشور، از جمله تایلند، فرانسه، اسرائیل، آلمان و اتحاد جماهیر شوروی سابق گزارش تهیه کرده است.



دولت و ثبات اقتصادی: از دست نامرئی تا نهادهای ناپیدا
جمعه ۲۳ آبان ۱۴۰۴ - Friday 14 November 2025
iran-emrooz.net | Sun, 09.11.2025, 21:56

دولت و ثبات اقتصادی: از دست نامرئی تا نهادهای ناپیدا


پیش‌گفتار
در بخش “مقالات خواندنی از رسانه‌های دیگر” در سایت ایران امروز مقاله‌ای از هومن علوی، پژوهشگر اقتصاد توسعه، به نام “از علم بی‌چهره تا نیاز به راهبران شجاع و خلاق اقتصادی” منتشر شده است [پانویس ۱]. در این مقاله هومن علوی به بحران مالی سال ۲۰۰۸ میلادی که ابعاد جهانی هم یافت اشاره می‌کند و آن را نقطه عطفی در تاریخ اندیشه اقتصادی می‌داند. او در ادامه به لزوم وجود رهبران [سیاسی] اقتصاد و نهادها می‌پردازد. او تاکید می‌کند که “در جریان بحران، نقش رهبران اقتصادی و نهادها دوباره به مرکز توجه بازگشت. رؤسای بانک‌های مرکزی و وزرای خزانه‌داری ناگهان در جایگاه تصمیم‌گیرانی قرار گرفتند که باید در زمانی کوتاه، تصمیم‌هایی سرنوشت‌ساز و اقتضائی اتخاذ کنند.”

من با نکاتی که در بالا از هومن علوی نقل کردم، موافقت دارم. اما هومن علوی نکته‌ای را از قلم انداخته است که شایان توجه است. سوال این است که چرا در بحران مالی سال ۲۰۰۸ سیاست‌مداران کشور‌های مختلف، از چپ تا راست، تصمیم گرفتند به کمک بازارهای مالی بشتابند؟ چرا روسای بانک‌های مرکزی، آن هم صرفنظر از تئوری‌هایی که راهنمای عمل هر کدام بود و شرایط متفاوت اقتصادی که هر کشوری داشت، آن همه از پول مالیات دهندگان را برای نجات بازارهای مالی هزینه کردند؟ چرا سیاست‌مداران اجازه ندادند که بازارهای مالی زیر بار اشتباه‌های خود سقوط کنند؟ چه استدلالی پشت تصمیم‌های سیاست‌مداران و روسای بانک‌های مرکزی بود؟

پاسخ موقتی و گذرا به این پرسش این است که کل حیات اقتصادی کشورها و مخصوصا رفاه شهروندان در معرض خطر بود و  نجات بازارهای مالی اجتنام‌ناپذیر می‌نمود. و هر سیاست‌مداری، که “گاو گند چاله دهانی” [پانویس ۲] بیش نبود، برای نجات زندگی روزانهٔ مردم “مجبور” شد، میلیاردها میلیارد از مالیات‌های شهروندان را به بازارهای مالی بدهند.

البته که پاسخ بالا، توضیحی مصنوعی برای مخفی نگه داشتن دلیل اصلی نجات بازارهای مالی بود. برای یافتن دلیل اصلی نجات نهادهای مالی در سال ۲۰۰۷ باید به حدود ۳۰ سال قبل آن بازگشت. آنچه در بسیاری از کشورهای اروپایی، پیش از موج خصوصی‌سازی‌های دههٔ ۱۹۸۰ میلادی، وجود داشت، حضور شبکه‌ای از مؤسسات مالی دولتی و عمومی بود.

زمینه‌های دخالت دولت‌ها در بحران مالی سال ۲۰۰۸
سوئد نمونه‌ای روشن از وجود شبکه‌ای چند‌لایه از مؤسسات مالی دولتی و عمومی بود. در کنار نظام بانکی خصوصی، نهادهایی چون پست‌جیرو (Postgirot) برای انتقال‌های بدون وجه نقد و خدمات پرداخت، صندوق دولتی مسکن (Statshypoteket) برای تأمین مالی مسکن و کشاورزی، و اس‌بی‌ای‌بی (SBAB) به‌عنوان بانک دولتی وام‌های مسکن فعالیت می‌کردند. همچنین نورد‌بانکن (Nordbanken)، که در پی بحران بانکی دههٔ ۱۹۹۰ به مالکیت کامل دولت درآمد، و نهادهایی نظیر شرکت اعتبار صادراتی سوئد (SEK) و صندوق تضمین صادرات (EKN)، ابزارهای سیاست صنعتی و بازرگانی دولت به‌شمار می‌رفتند. افزون بر این‌ها، بانک رهنی کشتی‌رانی (Svenska Skeppshypotekskassan) و شبکهٔ صندوق‌های پس‌انداز محلی (Sparbankerna) بخش‌های حمل‌ونقل و پس‌اندازهای خانوار را پوشش می‌دادند. این مجموعهٔ به‌هم‌پیوسته، در مجموع، نه‌تنها ابزار توزیع اعتبار بلکه یکی از پایه‌های ثبات مالی و توسعهٔ متوازن در اقتصاد سوئد بود.

در دیگر کشورهای اروپایی نیز ساختاری مشابه وجود داشت. در آلمان، شبکه‌ای از بانک‌های پس‌انداز محلی (Sparkassen)، بانک‌های ایالتی (Landesbanken) و بانک توسعه‌ای فدرال (KfW) ستون اصلی تأمین مالی عمومی را تشکیل می‌داد. در فرانسه، صندوق پس‌انداز پستی (CCP)، بانک رهنی فرانسه (CFF) برای تأمین مالی مسکن، و بانک اعتباری کشاورزی (Crédit Agricole) برای حمایت از بخش کشاورزی فعالیت داشتند. در ایتالیا، صندوق سپرده‌ها و وام‌ها (CDP) و پست ایتالیا (Poste Italiane) نقش مشابهی ایفا می‌کردند، و در هلند، پست‌بانک (Postbank) و بانک اعتبار صادراتی هلند (NIB) ساختار معادل به‌شمار می‌رفتند. حتی در بریتانیا، بانک ملی گیرو (National Girobank) و ادارهٔ تضمین صادرات (ECGD) نمونه‌هایی از همین گرایش بودند. در مجموع، تا پیش از دههٔ ۱۹۸۰، بیشتر کشورهای اروپایی از شبکه‌ای از مؤسسات مالی عمومی یا پستی برخوردار بودند که هدفشان تسهیل پرداخت‌ها، تقویت پس‌انداز، و هدایت اعتبار به سوی بخش‌های مولد اقتصاد بود.

با آغاز موج آزادسازی‌ها و خصوصی‌سازی‌های مالی در دهه‌های ۱۹۸۰ و ۱۹۹۰، نقش این مؤسسات در اقتصاد خانوار و در تأمین مالی بنگاه‌های کوچک و متوسط، صنایع محلی و بخش‌های تولیدی به‌تدریج کاهش یافت. سرمایه‌گذاری و اعتبار به سوی بازارهای مالی جهانی و نهادهای فاقد نظارت مستقیم دولتی هدایت شد، و شبکه‌ای که پیش‌تر ثبات و تداوم جریان اعتباری را تضمین می‌کرد، جای خود را به نظامی داد که در آن سود کوتاه‌مدت و سفته‌بازی مالی بر کارکردهای عمومی و تولیدی غلبه یافت. نتیجه آن بود که در بحران مالی سال ۲۰۰۸، بخش بزرگی از اقتصاد به مؤسسات مالیِ بی‌نظارت و بی‌ضابطه وابسته شده بود، و در غیاب بانک‌ها و نهادهای عمومیِ نیرومند، دولت‌ها ناچار شدند برای جلوگیری از فروپاشی کامل نظام مالی، به یاری همان بازارهایی بشتابند که پیش‌تر از مهار و مسئولیت عمومی رها شده بودند.

نقدی بر “دست نامرئی” آدام اسمیت
در آستانهٔ بحران مالی سال ۲۰۰۸، هنوز برخی مدعی بودند که بازارها به‌طور ذاتی خودتنظیم‌اند و می‌توان از “دست نامرئی” آدام اسمیت برای اثبات این ادعا مدد گرفت. جالب آن‌که اسمیت این مفهوم را در دو معنای متفاوت به‌کار برده است. در معنای نخست، او در تمثیل معروف “قصاب، نانوا و آبجوساز” نشان می‌دهد که چگونه منافع شخصی می‌تواند به نظم عمومی بینجامد؛ استدلالی که من در جای دیگری به‌کمک برهانی آماری آن را نقد کرده‌ام [پانویس ۳]. در معنای دوم، اسمیت از سیارهٔ مشتری، نه در مقام یک ایزد، بلکه به‌عنوان جرمی عظیم در منظومهٔ شمسی، یاد می‌کند که صرفاً به‌سبب بزرگی خود، نیروی گرانشی پایداری پدید می‌آورد و مانع از آشفتگی مدارات دیگر سیارات می‌شود.

آلترناتیو چه بود؟
از این منظر، می‌توان گفت که مؤسسات مالی عمومی نقشی مشابه نیروی گرانش مشتری در اقتصاد داشتند: عاملی نادیدنی اما تعیین‌کننده برای حفظ تعادل. اگر دولت‌ها، به‌ویژه دولت‌های سوسیال‌دموکرات، درایت آن را داشتند که مؤسسات مالی دولتی و عمومی را نیرومند نگاه دارند، می‌توانستند به دو هدف اساسی دست یابند. نخست آن‌که از رشد سرطانی مؤسسات مالی خصوصی جلوگیری کنند و مانع تمرکز بی‌مهار سرمایه در دست نهادهای سودمحور شوند. دوم آن‌که، حتی در صورت وقوع بحرانی مالی، بخش‌های واقعی اقتصاد، از جمله اقتصاد خانوار، بنگاه‌های کوچک و متوسط، صنایع محلی و دیگر حوزه‌های تولیدی، از زیان‌های مستقیم مصون می‌ماندند. در آن صورت، دولت‌ها می‌توانستند بخش آزاد و بازارمحور اقتصاد را با پیامدهای طبیعی اشتباه‌های خود روبه‌رو سازند، بی‌آن‌که ناچار شوند با پول مالیات‌دهندگان به یاری همان مؤسساتی بشتابند که خود سرچشمهٔ بحران بودند.

نتیجه‌گیری
در جمع‌بندی، با حفظ احترام برای مالکیت خصوصیِ ابزار تولید، باید یادآور شد که حضور نیرومند مؤسسات مالی دولتی و عمومی، همان نقشی را در ثبات اقتصادی ایفا می‌کنند که سیارهٔ مشتری در منظومهٔ شمسی ایفا می‌کند؛ سرچشمهٔ ثبات، تعادل و بازدارندگی از آشوب است. در جهانی که سرمایهٔ مالی بی‌مرز شده است، شاید بازاندیشی در نهادهای مالی عمومی همان بازگرداندنِ مشتری به منظومهٔ شمسی اقتصاد باشد.

————————————-
پانویس‌ها:

[۲] اشاره به شعر “با چشم‌ها” از احمد شاملو، که در آن واژهٔ “گاوگندچاله‌دهان” به نمادی از ابتذال گفتار و زوال خرد بدل می‌شود.

حسین جرجانی
https://hosseinjorjani.com/



ریشه درگیری اسرائیلی‌ها و فلسطینی‌ها
جمعه ۲۳ آبان ۱۴۰۴ - Friday 14 November 2025
iran-emrooz.net | Sun, 09.11.2025, 19:59

ریشه درگیری اسرائیلی‌ها و فلسطینی‌ها


فایننشال تایمز / ۸ نوامبر ۲۰۲۵

هیچ دلیل عینی وجود ندارد که چرا اسرائیلی‌ها و فلسطینی‌ها باید با یکدیگر بجنگند. اگرچه هر دو ملت ادعای مالکیت یک سرزمین بین رود اردن و دریای مدیترانه را دارند، اما آن سرزمین در واقع به اندازه کافی بزرگ و غنی است که به همه ساکنان فعلی خود اجازه دهد در آنجا در امنیت، رفاه و عزت زندگی کنند.

اگر از همه قضاوت‌های اخلاقی و ادعاهای ایدئولوژیک اجتناب کنیم و به سادگی حساب کنیم که این سرزمین چند کیلومتر مربع مساحت دارد، چند کیلووات برق می‌تواند تولید کند، چند کیلوگرم گندم می‌تواند وارد کند و چند مولکول آب می‌تواند پمپ یا نمک‌زدایی کند، متوجه خواهیم شد که این سرزمین می‌تواند به راحتی از همه اسرائیلی‌ها و همه فلسطینی‌ها پشتیبانی کند.

آنچه به درگیری اسرائیل و فلسطین دامن می‌زند، کمبود عینی قلمرو یا منابع نیست، بلکه یقین‌های اخلاقی کاذبی است که توسط روایت‌های تاریخی بیش از حد ساده‌شده ایجاد شده است. بسیاری از اسرائیلی‌ها و فلسطینی‌ها، در اعماق وجودشان متقاعد شده‌اند که صد در صد حق با آنهاست و طرف مقابل صد در صد اشتباه می‌کند و بنابراین طرف مقابل حقی برای وجود ندارد.

حتی اگر شرایط آنها را مجبور به امضای این یا آن توافق کند، هر دو طرف تمایل دارند آن را به عنوان یک اقدام موقت ببینند و امیدوارند که در درازمدت، عدالت مطلق برقرار شود و آنها کل سرزمین را به دست آورند. علاوه بر این، هر دو طرف از یقین اخلاقی طرف مقابل آگاه هستند ـــ و از آن وحشت دارند. هر دو طرف می‌ترسند که طرف مقابل بخواهد آنها را نابود کند، و هر دو طرف حق دارند از این بترسند.

چرخه خشونت و رنج تنها زمانی می‌تواند شکسته شود که مردم یقین‌های اخلاقی خود را کنار بگذارند و به جای آن از راه‌حل‌های عملی و سخاوتمندانه حمایت کنند. برای درک اینکه یقین‌های اخلاقی نادرست و مخرب از کجا ناشی می‌شوند، باید نگاهی به تاریخ طولانی مدت سرزمین بین اردن و مدیترانه و روایت‌های تاریخی تحریف شده‌ای که اسرائیلی‌ها، فلسطینی‌ها و بسیاری از مردم دیگر در سراسر جهان برای مدت طولانی پرورش داده‌اند، بیندازیم.

روایتی که قطعیت اخلاقی فلسطینیان را ایجاد می‌کند، کم و بیش به این شکل است: فلسطینیان بومیان اصلی سرزمین بین اردن و مدیترانه هستند. این سرزمین همیشه متعلق به آنها بود، تا اینکه یهودیان از راه رسیدند و آن را دزدیدند. طبق این روایت فلسطینی، این یهودیان، استعمارگران اروپایی هستند. آنها در اواخر قرن نوزدهم به عنوان بخشی از پروژه گسترده‌تر استعمار اروپایی به خاورمیانه آمدند. همانطور که اروپاییان مسیحی آفریقای جنوبی را فتح و در آن ساکن شدند، اروپاییان یهودی نیز فلسطین را فتح و در آن ساکن شدند. ضعف سیاسی ممکن است فلسطینیان را مجبور کند تا مدتی با مهاجران-استعمارگران یهودی سازش کنند، اما فلسطینیان در اعماق وجود خود می‌دانند که یهودیان هیچ ارتباطی با این سرزمین ندارند و حقی برای زندگی در آنجا ندارند.

روایتی که قطعیت اخلاقی اسرائیلیان را ایجاد می‌کند، چیزی شبیه به این است: یهودیان بومیان اصلی سرزمین بین اردن و مدیترانه هستند. آنها توسط رومی‌ها از این سرزمین اخراج شدند. یهودیان در طول زندگی در تبعید، همیشه می‌خواستند به سرزمین اجدادی خود بازگردند، اما قدرت‌های امپریالیستی متخاصم مانع از این کار شدند. سرانجام، در اواخر قرن نوزدهم، جنبش صهیونیستی یهودیان را بسیج کرد تا بر موانع عظیم غلبه کنند، به سرزمین خود بازگردند و میراث باستانی خود را بازپس گیرند.

در مورد فلسطینی‌ها، بسیاری از اسرائیلی‌ها معتقدند که چیزی به نام مردم فلسطین وجود ندارد. ظاهراً، هنگامی که یهودیان صهیونیست در اواخر قرن نوزدهم شروع به بازگشت به سرزمین مادری خود کردند، این سرزمین عمدتاً خالی از سکنه بود. درست است که شامل برخی قبایل کوچ‌نشین و روستاهای فقیرنشین بود، اما تعداد آنها کم بود و هیچ ملت فلسطینی قابل تشخیصی را تشکیل نمی‌دادند.

هر دوی این روایت‌ها در تضاد با حقایق تاریخی متعددی هستند. بیایید برخی از برجسته‌ترین این حقایق را مرور کنیم و سپس بررسی کنیم که چگونه می‌توان این دو روایت را با هم تطبیق داد.

اشتباهات در روایت اسرائیلی

این ادعا که یهودیان بومیان اصلی سرزمین بین اردن و مدیترانه هستند، آشکارا نادرست است، زیرا آن سرزمین هیچ «مردم بومی اولیه» قابل تشخیصی ندارد. مانند اکثر سرزمین‌های دیگر روی سیاره زمین، این سرزمین نیز هزاران سال قبل از زندگی اولین یهودی (یا فلسطینی) توسط اقوام مختلف متعددی اسکان و اسکان مجدد یافته است. درست است که در هزاره اول قبل از میلاد، چند قرن وجود داشت که یهودیان اکثریت جمعیت این سرزمین را تشکیل می‌دادند. با این حال، حتی در آن زمان نیز آنها تنها ساکنان این سرزمین نبودند. پیش از آنها کنعانی‌ها، نطوفی‌ها و نئاندرتال‌ها در آنجا ساکن بودند. و هیچ دلیل قانع‌کننده‌ای برای برتری دادن به هزاره اول قبل از میلاد به عنوان نقطه شروع تاریخ این سرزمین وجود ندارد.

همچنین این ادعا که یهودیان توسط رومیان یا هر امپراتوری بعدی دیگری از این سرزمین اخراج شدند، درست نیست. به دنبال شورش بزرگ یهودیان (۶۶-۷۰ پس از میلاد) و شورش بارکوخبا (۱۳۲-۱۳۶ پس از میلاد)، بسیاری از یهودیان توسط رومیان به بردگی گرفته شدند و یهودیان همچنین از زندگی در مکان‌های خاصی در یهودیه، به‌ویژه شهر اورشلیم، منع شدند. با این حال، هیچ امپراتور رومی هرگز فرمانی مبنی بر ممنوعیت دائمی حضور یهودیان در سرزمین بین اردن و مدیترانه صادر نکرد، گواه این امر این است که برخی یهودیان — مانند نویسندگان میشنا و تلمود اورشلیم — در تمام طول دوره رومی به زندگی در آنجا ادامه دادند. با این وجود، بیشتر یهودیان به دلیل مهاجرت داوطلبانه، در جستجوی شرایط زندگی بهتر و فرصت‌های اقتصادی، به زندگی در جای دیگری روی آوردند. حتی پیش از شورش بزرگ یهودیان، حدود ۵۰ درصد از یهودیان در خارج از این سرزمین، در مکان‌هایی مانند مصر و بین‌النهرین زندگی می‌کردند.


محل یادبود قربانیان حمله حماس

پس از آن‌که بیشتر یهودیان از آن سرزمین رفتند، هیچ‌کس مانع بازگشت آنها نشد. امپراتوری‌های روم، عرب و عثمانی که طی دو هزاره‌ی گذشته بر این سرزمین حکومت کردند، مهاجرت یهودیان را ممنوع نکردند و حتی در برخی موارد  از آن استقبال نیز کردند. (برای مثال، مانند دهه‌ی ۱۵۶۰ میلادی، زمانی که «دونا گراسیا مندس ناسی» بازرگان یهودی، حمایت رسمی دولت عثمانی را برای اسکان یهودیان در شهر طبریه دریافت کرد). اما، قبل از ظهور صهیونیسم مدرن، تعداد کمی از یهودیان می‌خواستند در سرزمین بین اردن و مدیترانه زندگی کنند و بنابراین آنها تنها حدود ۵ درصد از جمعیت را تشکیل می‌دادند.

اسرائیلی‌ها اصرار دارند که گرچه اندک یهودیانی به آن سرزمین مهاجرت کردند، اما تمامی یهودیان جهان همواره دعا می‌کردند که روزی بازگردند. اما دعا که سند مالکیت به شمار نمی‌آید! اگر همسایه‌ام خانه‌ی زیبایی داشته باشد و من هر روز دعا کنم که روزی آن خانه از آنِ من شود، پس از چند دعای متوالی می‌توانم به اداره‌ی ثبت اسناد بروم و سند خانه‌ی او را به نام خود بگیرم؟

در مورد روایت اسرائیلی درباره‌ی فلسطینیان نیز باید گفت: هنگامی که نخستین صهیونیست‌ها در اواخر سده‌ی نوزدهم میلادی به این سرزمین آمدند، آن زمین «خالی» نبود. در آن زمان، این منطقه نه‌تنها صدها روستا و شهر اورشلیم را در خود داشت، بلکه چندین مرکز شهری بزرگ دیگر همچون عکّا، یافا، غزه، نابلس و الخلیل نیز در آن آباد بود.

ممکن است درباره‌ی این‌که تا چه اندازه ساکنان آن سرزمین در قرن نوزدهم – اعم از مسلمان، مسیحی یا یهودی – خود را یک «ملت فلسطینیِ مستقل» می‌دانستند، بحث شود. اما حتی اگر تندروهای اسرائیلی درست بگویند و هویت ملیِ مشخص و متمایز فلسطینی در قرن نوزدهم وجود نداشته باشد، این امر ادعای ملت فلسطین در قرن بیست‌ویکم را تضعیف نمی‌کند. همه‌ی ملت‌ها زاده‌ی زمان‌اند، و دو قرن برای شکل‌گیری یک ملت، زمانی بس کافی است.

کسانی که در خانه‌ای شیشه‌ای زندگی می‌کنند، نباید به خانه‌ی همسایه سنگ پرتاب کنند. در قرن نوزدهم، یهودیان نیز فاقد یک هویت ملیِ قوی و متمایز بودند. اکثریت قریب به اتفاق یهودیان در اواخر قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم، ایده‌ی صهیونیسم را رد می‌کردند و هیچ میلی به ترک سرزمین‌های محل اقامت خود و تأسیس یک دولت‌ـ‌ملت یهودی نداشتند. یهودیانی هم که به دلیل یهودستیزی یا جنگ، زادگاه خود را ترک کردند – مثلاً در لهستان – بیشتر تمایل داشتند به ایالات متحده، کانادا یا آرژانتین مهاجرت کنند تا به سرزمین میان اردن و مدیترانه. میان سال‌های ۱۸۸۰ تا ۱۹۲۴، تنها حدود ۳٫۵ درصد از مهاجران یهودی راهی آنجا شدند.

خطاهای روایت فلسطینی

وجود شکاف‌ها و نادرستی‌های آشکار در روایت اسرائیلی از «قطعیت اخلاقی»، به این معنا نیست که روایت فلسطینی از «قطعیت اخلاقی» درست است. ادعای فلسطینیان مبنی بر اینکه آنان «مردمان بومیِ اصیل» سرزمین میان اردن و مدیترانه‌اند، از همان مشکلی رنج می‌برد که ادعای مشابه یهودیان گرفتار آن است. همان‌طور که پیش‌تر اشاره شد، این سرزمین «مردمان بومیِ اصیل» ندارد؛ مگر آن‌که بخواهیم از حقوق نئاندرتال‌هایی دفاع کنیم که صدها هزار سال پیش از ورود نخستین انسان‌های خردمند (هوموساپینس) از آفریقا، در آن زندگی می‌کردند. در طول قرن‌ها، این سرزمین بارها فتح شده و اقوام گوناگون در آن ساکن گشته‌اند.

در سراسر تاریخ طولانی این منطقه، هیچ‌گاه محدوده‌ی جغرافیایی میان رود اردن و دریای مدیترانه، با دولتی مستقل به نام «فلسطین» هم‌پوشان نبوده است. البته نام «فلسطین» قدمتی کهن دارد؛ از یک‌سو به فلسطینیانِ کتاب مقدس (Philistines) بازمی‌گردد و از سوی دیگر، به تصمیم امپراتور رومی «هادریان» که پس از سرکوب شورش بارکوخبا، استان رومی یهودیه را به‌عنوان تنبیه، به «سوریه فلسطین» تغییر نام داد. بااین‌حال، سرزمینی که این نام بعدها بر آن اطلاق شد، معمولاً مجموعه‌ای از واحدهای کوچک‌تر بود یا بخشی از امپراتوری‌های بسیار بزرگ‌تر. از زمان سقوط پادشاهی یهودا به‌دست امپراتوری نوبابلی در سال ۵۸۶ پیش از میلاد تا تأسیس دولت اسرائیل در سال ۱۹۴۸، تنها دو بار پادشاهی‌های مستقلِ محلی توانستند بخش عمده‌ای از این سرزمین را برای مدتی در اختیار داشته باشند: نخست، پادشاهی یهودیِ حَسمونی (حدود ۱۴۰ تا ۳۷ پیش از میلاد) و دوم، پادشاهی صلیبی اورشلیم (۱۰۹۹ تا ۱۲۹۱ میلادی).

در قرن هفتم میلادی، امپراتوری عرب این سرزمین را از امپراتوری روم شرقی فتح کرد؛ اما امپریالیسم عربی را نمی‌توان اخلاقاً برتر از امپریالیسم رومیِ پیش از آن یا امپریالیسم بریتانیاییِ پس از آن دانست. کسانی که بر این باورند امپراتوری بریتانیا هیچ حقی برای اشغال آفریقای جنوبی در قرن نوزدهم یا فلسطین در اوایل قرن بیستم نداشت، باید بپذیرند که امپراتوری عرب نیز هیچ حقی برای فتح سرزمین میان اردن و مدیترانه در قرن هفتم نداشت.

در واقع، این امپراتوری بریتانیا بود – و نه هیچ‌یک از امپراتوری‌های اسلامی پیشین – که تا حد زیادی تعیین کرد چه کسانی امروزه «فلسطینی» به شمار می‌آیند. در اواخر دوران عثمانی، سرزمین میان اردن و مدیترانه به چند واحد اداری تقسیم شده بود؛ برای مثال، عکّا و غزه هر یک در استان‌های جداگانه قرار داشتند. پس از جنگ جهانی اول، بریتانیا و فرانسه نقشه‌ی خاورمیانه را از نو ترسیم کردند، و این بریتانیایی‌ها بودند که عمدتاً تصمیم گرفتند مردم عکّا و غزه از آن پس در چارچوب یک واحد سیاسی جدید – یعنی قلمرو تحت قیمومت بریتانیا بر فلسطین – تعریف شوند.

اما درباره‌ی ادعای فلسطینیان مبنی بر اینکه اسرائیلی‌ها فرزندان استعمارگران اروپایی‌اند، باید گفت این نگاه نادیده می‌گیرد که سرزمین میان اردن و مدیترانه در سه هزار سال گذشته همواره جمعیت یهودی قابل‌توجهی داشته و پیوند یهودیان با این سرزمین ساخته‌وپرداخته‌ی دوران مدرن نیست. هنگامی که مهاجران بریتانیایی در آفریقای جنوبی زمین را می‌کاویدند، هرگز با کتیبه‌هایی انگلیسی از دو هزار سال پیش روبه‌رو نمی‌شدند؛ اما وقتی اسرائیلی‌ها برای ساخت خانه یا جاده‌ای خاک‌برداری می‌کنند، گاه کتیبه‌هایی عبری از دو هزار سال پیش پیدا می‌شود.

این امر البته به معنای «مالکیت مطلق» یهودیان بر آن سرزمین نیست؛ چرا که در همان خاک، کتیبه‌های باستانی فراوانی نیز به زبان‌های عربی، لاتین، یونانی، آرامی، کنعانی و دیگر زبان‌ها یافت می‌شود. با این‌حال، چنین واقعیتی نشان می‌دهد که درک تاریخ یهودیان خاورمیانه از زاویه‌ی استعمار اروپاییِ مدرن، بسیار گمراه‌کننده است. به‌ویژه، اطلاق عنوان «استعمارگران اروپایی» به یهودیان اسرائیلی امروزی، به‌غایت ناعادلانه است؛ زیرا تقریباً نیمی از یهودیان کنونیِ اسرائیل، نوادگان پناهجویان خاورمیانه‌ای‌اند که پس از سال ۱۹۴۸، در پی شکست‌های پی‌درپی اعراب از اسرائیل، از سرزمین‌های نیاکانی خود – از جمله در مصر، عراق و یمن – رانده شدند.

صلح سخاوتمندانه

در اوایل دهه‌ی ۱۹۲۰ میلادی، زمانی که بریتانیا در حال ترسیم مرزهای استان جدید خود، یعنی «فلسطین» بود، مردمی که در آن واحد سیاسی زندگی می‌کردند، به‌مراتب حقی نیرومندتر از مهاجرانی که از بیرون می‌آمدند بر آن سرزمین داشتند. در آن زمان، تنها حدود ۱۰ درصد از جمعیت فلسطینِ تحت قیمومت بریتانیا را یهودیان تشکیل می‌دادند. این واقعیت که دو هزار سال پیش، پادشاهی یهودی بر بخش‌هایی از آن سرزمین حکومت می‌کرد، به‌هیچ‌وجه به یهودیان حق نمی‌داد که در قرن بیستم مالک آن شوند. به‌همین‌سان، این حقیقت که در قرن بیستم یهودیان در بسیاری از کشورها مورد آزار و ستم قرار گرفتند، بی‌تردید فاجعه‌ای بزرگ بود، اما این فاجعه نه به‌دست فلسطینیان پدید آمد و نه حل آن بر عهده‌ی آنان بود.

با این‌همه، بیش از یک قرن از آن زمان گذشته است، و در تاریخ، گذر زمان همه چیز را دگرگون می‌سازد. امروز، در دهه‌ی ۲۰۲۰ میلادی، هم اسرائیلی‌ها و هم فلسطینی‌ها بر این سرزمین ادعایی موجه دارند؛ به این دلیل ساده که هر دو در آن زندگی می‌کنند و هیچ‌یک جای دیگری برای رفتن ندارند. اکنون، سرزمین میان اردن و مدیترانه خانه‌ی بیش از هفت میلیون یهودی است که بیشترشان در همان‌جا زاده شده‌اند و پناهگاه دیگری ندارند. در عین حال، همان سرزمین خانه‌ی بیش از هفت میلیون فلسطینی نیز هست که آنان نیز در همان‌جا متولد شده‌اند و جای دیگری برای رفتن ندارند.

این واقعیت بدان معناست که نه اسرائیلی‌ها و نه فلسطینی‌ها کاملاً برحق یا کاملاً برخطا نیستند، و هیچ‌یک دلیل کافی برای خواستنِ نابودی کامل دیگری ندارند. هیچ اندازه‌ای از خشونت امروز نمی‌تواند مردگان را زنده کند یا دردهای گذشته را از میان ببرد؛ اما می‌توان از جنگ‌ها و فاجعه‌های آینده جلوگیری کرد.

برای دستیابی به چنین هدفی، صرف رسیدن به توافقی موقت میان دو طرف کافی نیست. هیچ سازش کوتاه‌مدتی پایدار نخواهد بود تا زمانی که هر یک از دو طرف خود را صددرصد برحق بداند و «عدالت» را در ناپدید شدن نهایی طرف مقابل ببیند. چرخه‌ی جنگ و رنج تنها زمانی پایان می‌یابد که هر دو طرف از «قطعیت اخلاقی» خویش دست بردارند، حق موجودیت دیگری را بپذیرند و به‌جای آتش‌بسی موقت و سرد، صلحی گشاده‌دست و صادقانه عرضه کنند. هر دو باید از خود بپرسند: «اگر من در جای طرف مقابل بودم، برای آن‌که بتوانم در امنیت، رفاه و کرامت زندگی کنم، به چه نیاز داشتم؟»

بیش از هر چیز، هر دو طرف باید سخاوت نشان دهند. اسرائیلی‌ها باید از چانه‌زنی بر سر هر تپه و چشمه دست بردارند. صلحِ خوب برای اسرائیل، صلحی نیست که یک کیلومتر مربع بیابان یا یک چشمه‌ی دیگر نصیبش کند، بلکه صلحی است که برایش همسایگانِ خوب به ارمغان آورد. منافع واقعی اسرائیل در آن است که فلسطین کشوری امن، آباد و برخوردار از کرامت باشد؛ و چنین چیزی تنها زمانی ممکن است که فلسطین واقعاً کشوری مستقل باشد، نه مجموعه‌ای از محوطه‌های محصور و جداافتاده.

فلسطینیان نیز باید سخاوتمند باشند. آنچه می‌توانند به اسرائیل بدهند، نه دره‌ای دیگر است و نه درختی دیگر، بلکه چیزی به‌مراتب ارزشمندتر: مشروعیت. اسرائیلی‌ها در ترسی دائمی از نابودی زندگی می‌کنند، و این ترس بی‌دلیل نیست. توازن کنونی قدرت آشکارا به سود اسرائیل است، اما جهان عرب و جهان اسلام از آن به‌مراتب بزرگ‌ترند، و آینده می‌تواند این توازن را دگرگون سازد، چه‌بسا به زیان اسرائیل. اگر فلسطینیان حق موجودیت اسرائیل را به‌راستی به‌رسمیت بشناسند، این مسیر را برای پذیرش اسرائیل از سوی کل جهان عرب و اسلام نیز هموار خواهد کرد. تنها در آن صورت است که اسرائیلی‌ها می‌توانند نفسی آسوده بکشند – و آن هنگام، فلسطینیان نیز خواهند توانست سرانجام آرامش را تجربه کنند.

هر دو طرف باید سخاوتمند باشند، زیرا تنها سخاوت است که می‌تواند پیش از آن‌که دیر شود، صلح را ممکن سازد. تندروها دوست دارند از «ابدیت» سخن بگویند و گمان می‌کنند زمان بی‌پایان در اختیار دارند. اما ابدیت توهّمی بیش نیست، و زمان برای همه در حال پایان یافتن است. میلیون‌ها سال پیش، نه اسرائیلی‌ای وجود داشت و نه فلسطینی‌ای؛ در آن زمان اصلاً انسانی وجود نداشت. اکنون اما آینده‌ی همه‌ی انسان‌ها در خطر است – به‌سبب فناوری‌های قدرتمند تازه‌ای که خود ما در حال ساختن‌شان هستیم: از بمب‌های هسته‌ای نسل آینده گرفته تا پهپادهای مجهز به هوش مصنوعی و ارتش‌های کاملاً خودکار.

دهه‌ها شعار غالب برای حل مناقشه‌ی اسرائیل و فلسطین این بود: «دو دولت برای دو ملت.» اما اگر این دو ملت نتوانند سخاوتمندتر شوند، راه‌حل نهاییِ نزاع‌شان شاید چنین باشد: «صفر دولت برای صفر ملت.»

—————-
* یووال نوح هراری مورخ، فیلسوف و نویسنده است.


نظر خوانندگان:


■ بر حسب تصادف به نوشته‌ای از چرچیل برخوردم که در ادامه مقاله آقای هراری بسیار قابل توجه است. وینستون چرچیل در مؤخره‌ای که در سال ۱۹۵۷ بر کتاب خود “جنگ دوم جهانی” نوشته است، چشم‌انداز همزیستی مسالمت‌آميز در منطقه را دیده است، و در عین حال نیروهای متعصب و بی‌خردی که مانع تحقق صلح و آبادی می‌شوند. آنچه در مورد ترور رهبران میانه‌رو و آینده‌نگر می‌نویسد، سال‌ها بعد با ترور انور سادات به اثبات رسید. متن ترجمه از زبان آلمانی:
خشونت‌های پی‌در‌پی و متقابل که به دنبال اعلام استقلال کشور اسرائیل به وقوع می‌پیوندد، تشنجات در خاورمیانه را تشدید کرده است. من با تحسین به کار بزرگی که در تشکیل دولت انجام داده‌اند نگاه می‌کنم: آباد کردن بیابان‌ها و اسکان دادن یهودیان مصیبت‌دیده‌ای که از همه جای دنیا به آنجا رفته‌اند! اما چشم‌انداز منطقه تیره و تار است. وضع چندصد هزار عرب که از محل زندگی خود رانده شده‌اند، و سپس زندگی آنها در دست تصمیم خودخواهانه دیگران است، در مناطق اطراف اسرائیل حلقه زده‌اند، بسیار تلخ و خطرناک است. قتل و درگیری‌های مسلحانه، مرزهای اسرائیل را ناامن می‌کنند و کشورهای عربی در دشمنی با اسرائیل هم‌قسم هستند. توصیه‌های رهبران آینده‌نگر عرب به اعتدال، شنیده که نمی‌شود هیچ، با فریاد و تهدید و ترور تهدید می‌شوند. وضع خطرناک و خشونت بی حد و مرز و بی‌تدبیری و گمراهی حاکم شده است. یک چیز واضح است: هم شرافت و وجدان و هم عقل سلیم حکم می‌کند که کشور اسرائیل باقی بماند. و این نژاد شجاع و فعال و بااستعداد، امکان یابد با همسایگان خود در صلح زندگی کند. این ملت می‌تواند در این منطقه، در پیشبرد علم و دانش، آبادانی و سازندگی مشارکت کند. این اقدامات به صلاح تمام خاورمیانه است.
رضا قنبری. آلمان


■ بسیار جالب و آموزنده می‌باشد و پیشنهاد ایشان تنها راه حل این معضل است. ولی کشورها و گروه‌های تندروی دیگری در هر دو طرف وجود دارند که مانع تحقق این راه حل هستند. در یک طرف، جمهوری اسلامی و تفکر اخوان‌المسلمین این معضل را وسیله‌ای برای پیشبرد اهداف سلطه خواهانۀ خود و رؤیاهای تشکیل امپراطوری بزرگ اسلامی می دانند و حاضرند درآمد های کشورهای خود را در راه خرید “رهبران” فلسطینی و تشکیل گروه‌های نیابتی و مسلح کردن آنها برای نابودی اسرائیل نمایند. از طرف دیگر متعصبین یهودی با استناد به جمله‌ای از کتاب مقدس خود، این سرزمین را وعدۀ خداوند به قوم بنی‌اسرائیل می‌دانند و بیرون راندن فلسطینیان و تصاحب از بحر تا نهر را فریضۀ دینی خود تلقی می‌کنند. ای کاش آقای هراری به این جنبه از معضل هم عنایتی می‌کردند.
باقر قلیائی




سیاست جهانی اقلیم شکست خورده است
جمعه ۲۳ آبان ۱۴۰۴ - Friday 14 November 2025
iran-emrooz.net | Sun, 09.11.2025, 19:43

سیاست جهانی اقلیم شکست خورده است


جسیکا اف. گرین
فارن افرز – ۷ نوامبر ۲۰۲۵

تمرکز بر میزان انتشار گازهای گلخانه‌ای، اقتصاد جهانی را کربن‌زدایی نخواهد کرد

اکنون زمان آن رسیده که با واقعیت بحران اقلیم روبه‌رو شویم. همکاری جهانی در زمینه‌ی تغییرات اقلیمی بیش از سه دهه است که جریان دارد؛ از سال ۱۹۹۲، زمانی که «کنوانسیون چارچوب سازمان ملل درباره تغییرات اقلیمی» (UNFCCC) امضا شد. در سال ۲۰۱۵، دولت‌ها «توافق پاریس» را برای محدود کردن افزایش میانگین دمای جهانی به دو درجه‌ی سانتی‌گراد (و در حالت ایده‌آل به ۱.۵ درجه) تصویب کردند. نشست‌های سالانه‌ی «کنفرانس طرف‌ها» (COP) نیز با هدف پیشبرد این هدف برگزار می‌شود. اما اکنون، در حالی‌که کشورها برای گردهمایی در برزیل به‌منظور برگزاری سی‌امین نشست COP آماده می‌شوند، توافق پاریس – و به تبع آن، خود UNFCCC – در آستانه‌ی از دست دادن کارکرد و اعتبار خود قرار گرفته است.

در دهه‌ای که از توافق پاریس گذشته، کشورها در برخی زمینه‌ها پیشرفت‌هایی داشته‌اند؛ از جمله تدوین برنامه‌های ملی برای کاهش انتشار گازهای گلخانه‌ای، ایجاد چارچوبی برای ارزیابی سازگاری با تغییرات اقلیمی، و تشکیل صندوقی جدید برای جبران خسارت کشورهای در حال توسعه از پیامدهای تغییر اقلیم. با این حال، این دستاوردها همچنان بسیار محدودند و حتی در برخی زمینه‌ها متوقف شده‌اند: تاکنون تنها ۶۷ کشور برنامه‌های ملی به‌روزشده‌ی خود را ارائه کرده‌اند. کشور میزبان نشست امسال، برزیل، یکی از بزرگ‌ترین تولیدکنندگان نفت جهان است؛ این کشور به‌تازگی مقررات مربوط به صدور مجوزهای زیست‌محیطی را تضعیف کرده است – اقدامی که می‌تواند روند جنگل‌زدایی در آمازون را افزایش دهد – و همچنین تولید نفت و گاز خود را بالا برده است. دو میزبان پیشین، جمهوری آذربایجان و امارات متحده عربی، هر دو دولت‌های نفتی‌اند و هر دو افرادی با پیوندهای عمیق به صنعت نفت را برای نظارت بر مذاکرات COP منصوب کردند.

در همین حال، دونالد ترامپ، رئیس‌جمهور ایالات متحده – دومین آلاینده‌ی بزرگ کربن در جهان – بار دیگر دستور خروج آمریکا از توافق پاریس را صادر کرده است. ترامپ در دور دوم ریاست‌جمهوری خود حتی بیش از دوره‌ی نخست، با ابتدایی‌ترین تدابیر اقلیمی دشمنی می‌ورزد. در ماه سپتامبر، «سازمان حفاظت محیط زیست آمریکا» اعلام کرد که قصد دارد گردآوری داده‌های مربوط به انتشار آلاینده‌ها از سوی شرکت‌های بزرگ را متوقف کند؛ اقدامی که عملاً امکان نظارت بر پایبندی شرکت‌ها به سیاست‌های اقلیمی را از میان می‌برد.

در همین حال، طبل اضطرار اقلیمی بلندتر از همیشه به صدا درآمده است. جهان هم‌اکنون از مرز افزایش میانگین دمای ۱.۵ درجه‌ی سانتی‌گراد عبور کرده است. پدیده‌های جویِ شدید به‌طور فزاینده‌ای رایج شده‌اند؛ طوفان ملیسا در ماه گذشته یکی از نیرومندترین طوفان‌های ثبت‌شده در تاریخ دریای کارائیب بود. حتی دبیرخانه‌ی UNFCCC – نهادی که همواره در زبان و رفتار خود جانب احتیاط را نگه می‌دارد – سال گذشته هشدار داد که «آلودگی گازهای گلخانه‌ای در این سطح، برای همه‌ی کشورها بدون استثنا فاجعه‌ای انسانی و اقتصادی به‌بار خواهد آورد.»

توافق پاریس نتوانسته است این روندهای فاجعه‌بار را معکوس کند. از آنجا که هدف اصلی آن کاهش انتشار گازهای گلخانه‌ای است، سیاست‌هایی که کشورها در چارچوب این توافق دنبال می‌کنند عمدتاً بر اندازه‌گیری و مبادله‌ی واحدهای انتشار تمرکز دارد؛ رویکردی که من آن را «مدیریت تُن‌ها» می‌نامم. این روش به دولت‌ها اجازه می‌دهد تا سیاست‌های اقلیمی خود را به گونه‌ای تنظیم کنند که از نظر اقتصادی کارآمد و انعطاف‌پذیر باشد. اما در عمل، این سیاست‌ها چندان مؤثر نیستند: آن‌ها به بزرگ‌ترین آلاینده‌ها اجازه می‌دهند همچنان به فعالیت ادامه دهند و در عین حال، برای شرکت‌ها و دولت‌ها پوشش سیاسی راحتی فراهم می‌کنند تا از پرداختن به ریشه‌ی اصلی مشکل – یعنی چگونگی تداوم حمایت سیاست‌های ملی و بین‌المللی از اقتصاد سوخت‌های فسیلی – طفره روند.

دیپلماسی اقلیمی که در قالب توافق پاریس و تحت نظارت UNFCCC اجرا می‌شود، از عهده‌ی وظیفه‌ی اساسی کربن‌زدایی از اقتصاد جهانی برنمی‌آید. بنابراین، UNFCCC دیگر نباید نهاد اصلی سیاست اقلیمی جهان باشد. روند کنونی، هرگونه انرژی و تحرک دیپلماتیک مرتبط با سیاست اقلیم را به‌سوی راه‌حل‌هایی نسبتاً بی‌اثر هدایت می‌کند، به‌جای آن‌که آن را صرف تلاش‌های مؤثرتری کند که سرمایه‌گذاری‌ها را از سوخت‌های فسیلی دور و به‌سوی گزینه‌های سبز سوق دهد — مأموریتی که مستلزم مذاکره درباره‌ی قواعد مالیاتی و سرمایه‌گذاری میان کشورها و تعامل با نهادهایی همچون «سازمان همکاری و توسعه اقتصادی» (OECD) و «نظام حل‌وفصل اختلافات سرمایه‌گذار و دولت» (ISDS) است.

UNFCCC می‌تواند همچنان به‌عنوان مجمعی برای تبادل اطلاعات میان دولت‌ها و دیگر بازیگران، و نیز توزیع منابع مالی جانبی برای کشورهای در حال توسعه باقی بماند، اما نقش آن باید به همین‌جا محدود شود تا فضا برای دولت‌هایی که واقعاً به سیاست اقلیمی متعهدند، جهت پیشبرد تغییرات بنیادی‌تر اقتصادی باز شود.

نقص‌های مهلک

سه دهه دیپلماسی اقلیمی نتوانسته است روند کربن‌زدایی را با سرعت لازم برای جلوگیری از بدترین پیامدهای بحران اقلیم پیش ببرد. دلیل این ناکامی آن است که سیاست‌های مبتنی بر «مدیریت تُن‌ها» در چارچوب UNFCCC – مانند «اعتبارات کربن» و «قیمت‌گذاری کربن» – تأثیر بسیار اندکی داشته‌اند.

«اعتبارات کربن» (یا همان carbon offsets) به شرکت‌ها و کشورها اجازه می‌دهد تا بخشی از تعهدات خود برای کاهش انتشار را از طریق تأمین مالی پروژه‌های کاهش انتشار در نقاط دیگر جهان جبران کنند؛ برای نمونه، کشوری می‌تواند با خرید اعتبار کربن از اندونزی، از حفاظت از جنگل‌های بارانی گسترده آن حمایت کرده و آن را به‌عنوان بخشی از کاهش انتشار خود محسوب کند. در نظام «قیمت‌گذاری کربن»، آلاینده‌ها یا باید برای هر تُن دی‌اکسیدکربنِ منتشرشده مبلغی به دولت بپردازند (مالیات کربن)، یا در قالب نظام «سقف و تجارت» (cap-and-trade) عمل کنند؛ در این حالت، دولت سقفی برای میزان کل انتشار تعیین می‌کند و شرکت‌ها می‌توانند مجوزهای انتشار را بخرند و بفروشند تا زیر آن سقف باقی بمانند.

هر دو سازوکار بر این فرض استوارند که بازار می‌تواند موتور اصلی کربن‌زدایی باشد. اما هیچ‌یک به نتایج مورد انتظار نرسیده است. «اعتبارات کربن» از زمان به‌کارگیری‌شان توسط سازمان‌های غیردولتی در میانه‌ی دهه‌ی ۱۹۹۰ همواره وعده‌های بزرگ داده اما نتایج اندکی به بار آورده‌اند. در برخی موارد، این پروژه‌ها تنها موجب جابه‌جایی محل فعالیت‌های آلاینده شده‌اند؛ مثلاً ممکن است جنگل‌زدایی در یک استان متوقف شود اما در استان دیگر ادامه یابد، به‌طوری‌که سطح کلی انتشار تغییری نکند. یک فراتحلیل تازه از بیش از ۲۰۰۰ پروژه‌ی اعتبار کربن نشان داده است که کمتر از ۱۶ درصد از اعتبارات صادرشده از سال ۲۰۰۵ واقعاً با کاهش واقعی انتشار گازهای گلخانه‌ای مطابقت داشته‌اند.

«قیمت‌گذاری کربن» نیز نتایج مشابه و متناقضی به بار آورده است. چند واقعیت ساده گویا هستند: در حال حاضر، تنها ۲۸ درصد از انتشارهای جهانی مشمول نوعی قیمت‌گذاری کربن‌اند، اما میزان کل انتشار همچنان رو به افزایش است. میانگین قیمت جهانی کربن تنها حدود ۵ دلار برای هر تُن است، در حالی‌که اقتصاددانان هزینه‌ی اجتماعی واقعیِ انتشار کربن – یعنی خسارت اقتصادی ناشی از انتشار هر تُن دی‌اکسیدکربن – را بین ۴۴ تا ۵۲۵ دلار برآورد می‌کنند. تنها در شرایط بسیار خاص است که قیمت‌گذاری کربن می‌تواند ابزار مفیدی برای کاهش انتشار باشد. اتحادیه اروپا در یکی از معدود نمونه‌های موفق، منابع سیاسی و نظارتی قابل توجهی را صرف ایجاد یک نظام کارآمد تجارت انتشار کرد و حتی نوعی «بانک مرکزی کربن» تشکیل داد تا قیمت کربن را در سطح بالا نگه دارد. با این حال، چنین مدلی در اغلب کشورها از نظر سیاسی قابل اجرا نیست. برای مثال، استرالیا و کانادا – که هر دو کشورهایی ثروتمند و از آلاینده‌های بزرگ هستند – به دلیل شکاف‌های حزبی بر سر سیاست اقلیم و نگرانی از هزینه‌های آشکار آن برای رأی‌دهندگان، سال‌ها دچار بی‌ثباتی در سیاست‌گذاری بوده‌اند.

هم نظام اعتبارات کربن و هم قیمت‌گذاری کربن دارای مشکلات ساختاری تقریباً حل‌ناپذیری‌اند. در مورد اعتبارات کربن، همه‌ی بازیگران درگیر صرفاً بر «درست در آمدن عددها» تمرکز دارند. فروشندگان – که معمولاً شرکت‌های خصوصی توسعه‌دهنده‌ی پروژه‌های جبرانی‌اند – در پی آن‌اند که بیشترین تعداد اعتبار ممکن را صادر کنند. خریدارانِ آلاینده نیز به‌دنبال خرید اعتبارهای ارزان هستند. واسطه‌ها – شامل خرده‌فروشان، تأییدکنندگان و راستی‌آزمایان – هم صرفاً می‌خواهند معاملات انجام شود. در نتیجه، موفقیت معاملاتی بر تأثیر واقعی آن بر کاهش انتشار ارجحیت می‌یابد.

مشکل در مورد قیمت‌گذاری کربن ماهیتی متفاوت اما به همان اندازه جدی دارد. نظام‌های سقف و تجارت معمولاً شامل معافیت‌ها و تخصیص‌های رایگان برای آلاینده‌های بزرگ‌اند تا از آسیب به «رقابت‌پذیری» آن‌ها جلوگیری شود. اما وقتی چنین امتیازهایی تثبیت شد، حذفشان بسیار دشوار است. حتی نظام اتحادیه اروپا – قدیمی‌ترین، بزرگ‌ترین و از نظر بسیاری موفق‌ترین بازار تجارت انتشار – تازه در سال ۲۰۲۴، یعنی نزدیک به دو دهه پس از آغاز به کار، شروع به حذف تدریجی تخصیص‌های رایگان کرد. تا زمانی که روند UNFCCC همچنان از سازوکارهایی مانند قیمت‌گذاری و اعتبارات کربن به‌عنوان راه‌حل تغییرات اقلیمی استفاده کند، اکثر کشورها از اهداف کاهش انتشار خود عقب خواهند ماند؛ زیرا این سیاست‌ها به‌طور بنیادی به مسئله‌ی کاهش عرضه‌ی سوخت‌های فسیلی نمی‌پردازند.

افزون بر این، روند UNFCCC پر از وعده‌های شکسته‌شده به کشورهای در حال توسعه است. روش «جمع‌آوری داوطلبانه‌ی کمک» از کشورهای ثروتمند برای تأمین مالی اقلیمی ناکارآمد بوده است. در سال ۲۰۰۹، کشورهای توسعه‌یافته تعهد کردند تا سال ۲۰۲۰ سالانه ۱۰۰ میلیارد دلار برای کمک به کشورهای فقیر در جهت کربن‌زدایی و سازگاری با تغییرات اقلیم اختصاص دهند. آن‌ها سرانجام به این هدف رسیدند – دو سال دیرتر از موعد – و آن هم نه از محل منابع جدید، بلکه با برداشت از بودجه‌ی کمک‌های توسعه‌ای موجود. در نشست سال گذشته‌ی COP که «نشست مالی اقلیم» لقب گرفت، کشورهای توسعه‌یافته توافق کردند تا از سال ۲۰۳۵ میزان تعهد سالانه‌ی خود را به ۳۰۰ میلیارد دلار افزایش دهند. اما بسیاری از کشورهای در حال توسعه اعلام کردند که برای مقابله‌ی واقعی با تغییرات اقلیم، تا سال ۲۰۳۵ به حدود ۱.۳ تریلیون دلار در سال نیاز است و رقم ۳۰۰ میلیارد دلار را به‌طرز شوک‌آوری ناچیز و ناکافی خواندند.

مالیات و هزینه‌کرد (Tax and Spend)

برای آغاز واقعی روند کربن‌زدایی، راه‌هایی مؤثرتر از ادامه‌ی مسیر فعلی در چارچوب UNFCCC وجود دارد. برای ایجاد شرایطی که گذار به انرژی سبز را ممکن سازد، شرکت‌ها باید احساس کنند مالکیت و توسعه‌ی دارایی‌های فسیلی پرریسک است و در عوض، توسعه‌ی سریع انرژی‌های تجدیدپذیر اقدامی مطلوب و سودآور به‌شمار می‌آید. این توازن تنها زمانی تغییر خواهد کرد که قدرت تثبیت‌شده‌ی مالکان دارایی‌های فسیلی کاهش یابد و شرکت‌های انرژی‌های تجدیدپذیر، تولیدکنندگان پنل‌های خورشیدی و دیگر مالکان دارایی‌های سبز سهم بیشتری از بازار و نفوذ سیاسی گسترده‌تری به دست آورند. تحقق چنین تغییری مستلزم محدود کردن ثروت آلاینده‌های بزرگ و توان آن‌ها برای کارشکنی در سیاست‌های اقلیمی است؛ هدفی که کشورها می‌توانند با بازنگری در نظام مالیاتی و رویکردهای سرمایه‌گذاری خود به آن نزدیک شوند. این تحول در نشست‌های COP رخ نخواهد داد، بلکه در نهادهایی مانند «سازمان همکاری و توسعه اقتصادی» (OECD) و از طریق مفاد توافق‌های سرمایه‌گذاری دوجانبه و چندجانبه باید دنبال شود.

آغازگاه مناسب برای یک تحول جدی اقلیمی، حوزه‌ی مالیات است. پژوهش‌ها برآورد می‌کنند که بین ۷ تا ۳۲ تریلیون دلار از دارایی‌های شرکتی در حساب‌های برون‌مرزی (offshore) نگهداری می‌شود که در آن‌ها مالیات بسیار اندکی اعمال می‌شود یا اساساً مالیاتی وجود ندارد. «رصدخانه مالیاتی اتحادیه اروپا» – یک نهاد پژوهشی – گزارش داده است که بیش از یک‌سوم از سود شرکت‌های چندملیتی، معادل یک تریلیون دلار در سال ۲۰۲۲، برای فرار مالیاتی به حوزه‌های برون‌مرزی منتقل شده است. این انتقال سود موجب افزایش ثروت – و در نتیجه نفوذ سیاسی – مالکان بزرگ دارایی‌های فسیلی می‌شود و در عین حال، زیان‌های هنگفتی به دولت‌ها وارد می‌کند، به‌ویژه به کشورهای در حال توسعه. بسیاری از شرکت‌ها از طریق فعالیت‌هایی مانند جمع‌آوری داده، تبلیغات و دیگر خدمات دیجیتال در کشورهای در حال توسعه سود کسب می‌کنند، اما این سودها را در حوزه‌های قضایی دیگری ثبت می‌کنند. بازگرداندن این درآمدها می‌تواند منابع مالی لازم برای گذار به انرژی سبز و سازگاری با تغییرات اقلیمی را فراهم کند – منابعی که کشورهای در حال توسعه به‌شدت به آن‌ها نیاز دارند.

بیشترین پیشرفت در زمینه‌ی مقابله با فرار مالیاتی از مسیر OECD حاصل شده است. این نهاد در سال ۲۰۲۱ «قواعد الگو»یی را برای مهار انتقال سود به حوزه‌های مالیاتی امن تدوین کرد و در آن حداقل نرخ مالیات شرکتی ۱۵ درصدی را پیشنهاد داد. تاکنون نزدیک به ۱۴۰ کشور با این نرخ حداقلی موافقت کرده‌اند و ۶۵ کشور نیز قوانین داخلی لازم برای اجرای آن را تصویب یا معرفی کرده‌اند. کشورهایی که هنوز قانون اجرایی آن را ایجاد نکرده‌اند باید هر چه زودتر این کار را انجام دهند و همه‌ی کشورها نیز باید آثار این قواعد را رصد کنند تا شکاف‌های باقی‌مانده را بیابند و ببندند. گروه‌های جامعه‌ی مدنی نیز باید به حمایت از گسترش دامنه‌ی مالیات ادامه دهند؛ از جمله از طریق طرح‌هایی مانند «مالیات زوکمان» در فرانسه (که نام خود را از اقتصاددانی گرفته است که آن را پیشنهاد کرد، گابریل زوکمان). این طرح که در پارلمان فرانسه رأی نیاورد، قرار بود بر دارایی‌های بیش از ۱۰۰ میلیون یورو، مالیاتی دو درصدی وضع کند.

شاید مالیات در نگاه نخست ارتباط مستقیمی با سیاست اقلیمی نداشته باشد، اما برخلاف «قیمت‌گذاری کربن» یا «اعتبارات کربن»، به ریشه‌ی مسئله می‌پردازد: یعنی پول. ثروت افراطی با میزان بالای انتشار گازهای گلخانه‌ای رابطه‌ی مستقیم دارد. گزارش اخیر سازمان آکسفام نشان داده است که ثروتمندترین یک‌دهم درصد از جمعیت جهان در یک روز به اندازه‌ی فقیرترین ۵۰ درصد مردم در طول یک سال کربن منتشر می‌کنند. اطمینان از اینکه مالکان دارایی‌های فسیلی سهم منصفانه‌ی خود از مالیات را می‌پردازند، به‌تدریج از برتری سیاسی عظیم آن‌ها می‌کاهد.

گام دیگر برای پیشبرد کربن‌زدایی، محدود کردن حمایت‌های سرمایه‌گذاری از مالکان دارایی‌های فسیلی است. از سال ۱۹۸۰ تاکنون، کشورها بیش از ۲۶۰۰ توافق سرمایه‌گذاری دوجانبه و چندجانبه امضا کرده‌اند که سرمایه‌گذاران را در برابر مصادره‌ی دارایی، تبعیض تجاری یا بارگذاری بیش‌ازحد مقرراتی از سوی دولت‌ها محافظت می‌کند. شکایات ناشی از نقض ادعایی این معاهدات از طریق نظام «حل‌وفصل اختلافات سرمایه‌گذار و دولت» (Investor-State Dispute Settlement یا ISDS) داوری می‌شود – سازوکاری که به سود شرکت‌های فعال در حوزه‌ی سوخت‌های فسیلی عمل کرده است. از سال ۲۰۱۳ تاکنون، حدود ۲۰ درصد از پرونده‌های ISDS را شرکت‌های نفت، گاز و زغال‌سنگ آغاز کرده‌اند. این شرکت‌ها در حدود ۴۰ درصد از موارد پیروز شده‌اند و میانگین مبلغ غرامت دریافتی‌شان حدود ۶۰۰ میلیون دلار بوده است. از میان ۱۱ حکم بزرگ ISDS که همگی بیش از یک میلیارد دلار ارزش داشته‌اند، هشت مورد به نفع شرکت‌های سوخت فسیلی صادر شده است.

حمایت‌های ISDS نه‌تنها سودآوری دارایی‌های فسیلی را تقویت می‌کند، بلکه بار مالی ناشی از این دعاوی چنان سنگین است که برخی دولت‌ها را از تصویب سیاست‌های اقلیمی بازداشته است، از بیم آن‌که با شکایت‌های بین‌المللی مواجه شوند. به‌عنوان نمونه، دولت نیوزیلند در سال ۲۰۱۸ اکتشافات جدید نفتی در فراساحل را ممنوع کرد، اما تصمیم گرفت این ممنوعیت را شامل امتیازهای موجود نکند تا از خطر شکایت‌های احتمالی در امان بماند. اگر چنین مفاد ISDS وجود نداشت، دولت‌ها مجبور نبودند نگران پرداخت غرامت‌های سنگین در صورت اتخاذ تصمیماتی باشند که ممکن است منافع سرمایه‌گذاران حوزه‌ی سوخت فسیلی را تهدید کند.

یکی از راه‌حل‌های این مشکل آن است که کشورها از مرکز بین‌المللی حل و فصل اختلافات سرمایه‌گذاری (ICSID) خارج شوند؛ نهادی وابسته به بانک جهانی که یکی از مجاری اصلی داوری در چارچوب نظام ISDS است. بولیوی، هندوراس و ونزوئلا پیش‌تر با استناد به ضرورت حفظ حاکمیت ملی، چنین اقدامی انجام داده‌اند. یا کشورها می‌توانند به سادگی بندهای مربوط به ISDS را از معاهدات سرمایه‌گذاری موجود یا آینده حذف کنند؛ همان‌گونه که کانادا، مکزیک و ایالات متحده در توافق تجاری سال ۲۰۲۰ خود چنین کردند. گزینه‌ای محدودتر، اما همچنان مؤثر، می‌تواند مستثنا کردن صنعت سوخت‌های فسیلی از حمایت‌های داوری باشد. هند، برای نمونه، در نسخه جدید موافقت‌نامه الگوی سرمایه‌گذاری خود – که به عنوان مبنای توافق‌های دوجانبه به کار می‌رود – اصلاحاتی اعمال کرده است تا در موارد مرتبط با سلامت انسان، حیوانات و گیاهان استثناهایی قائل شود.

اصلاح یا حذف کامل حمایت‌های سرمایه‌گذاری از توافق‌های سرمایه‌گذاری، راهی گسترده‌تر برای اندیشیدن به سیاست اقلیمی است. هنگامی که دولت‌ها دیگر ناچار نباشند مبالغ هنگفتی به مالکان دارایی‌های فسیلی که در دعاوی داوری پیروز می‌شوند بپردازند، این منابع می‌تواند برای سرمایه‌گذاری‌های سبز آزاد شود؛ نوعی از تأمین مالی اقلیمی. حتی اگر این منابع برای مقاصد کم‌تر سازگار با اقلیم نیز مصرف شوند، دست‌کم مستقیماً به خزانه شرکت‌های عظیم سوخت‌های فسیلی واریز نخواهند شد.

زمان رو به پایان است

مدافعان روند کنفرانس‌های اقلیمی سازمان ملل (COP) معمولاً استدلال می‌کنند که با وجود تمام کاستی‌ها، این روند «تنها بازی موجود» است. اما این‌گونه نیست. زمان آن رسیده است که از صرف اراده سیاسی و منابع در سیاست‌هایی که کارآمد نیستند، دست برداریم و نیروی بین‌المللی را به سمت تغییرات ساختاری اقتصادی‌ای سوق دهیم که برای کربن‌زدایی ضروری است. این یعنی محدود کردن نقش کنوانسیون چارچوب سازمان ملل درباره تغییرات اقلیمی (UNFCCC). کارایی این نهاد به عنوان میزبان بازارهای جبران انتشار بسیار اندک است، و دولت‌ها نباید توهم داشته باشند که ارزیابی سالانه آن‌ها ذیل توافق پاریس، موجب پاسخ‌گویی واقعی یا انگیزه‌ای برای تعهدات ملی بلندپروازانه‌تر خواهد شد.

توافق پاریس می‌تواند همچنان منبع ثانویه‌ای برای تأمین مالی تلاش‌های کاهش انتشار و سازگاری باقی بماند، اما توانایی انجام بیش از این را ندارد. در حال حاضر شش سازوکار مالی ذیل UNFCCC فعالیت دارند که بزرگ‌ترین آن‌ها، صندوق سبز اقلیم، از زمان تأسیس خود در سال ۲۰۱۰ تاکنون حدود ۶ میلیارد دلار پرداخت کرده است. هر میزان کمک مالی البته ارزشمند است، اما چنین رقمی تنها خراشی سطحی بر نیاز سالانه بیش از یک تریلیون دلاری کشور‌های در حال توسعه محسوب می‌شود.

UNFCCC همچنین باید به عنوان بستری برای گردآوری داده‌ها و تبادل اطلاعات و فناوری حفظ شود. این کنوانسیون کشورها را ملزم می‌کند تا به طور منظم (با توجه به سطح توسعه) انتشار گازهای گلخانه‌ای خود را گزارش دهند؛ کاری حیاتی برای ارزیابی پیشرفت در تحقق اهداف اقلیمی. کمیته‌های مختلف این نهاد نیز به دولت‌ها در زمینه‌های عملی سیاست اقلیمی یاری می‌رسانند؛ از جمله در طراحی برنامه‌های کاهش انتشار و سازگاری، تسهیل دسترسی به فناوری‌های نو، و تبادل اطلاعات درباره نیازهای مالی، فناورانه و ظرفیت‌سازی.

با این حال، انتقال محور اصلی تلاش‌های کربن‌زدایی از زیر چتر UNFCCC ممکن است موجب نگرانی کشورهای در حال توسعه شود. زیرا روند تصمیم‌گیری در این نهاد بر پایه اجماع استوار است و به نوعی توازن قدرت را برای کشورهای کم‌نفوذتر برقرار می‌کند. اما واقعیت این است که چارچوب کنونی سیاست اقلیمی اساساً برای موفقیت طراحی نشده است—و تداوم وضع موجود در میانه بحرانی تشدیدشونده، به‌ویژه برای کشورهای در حال توسعه که بیشترین آسیب را از تغییرات اقلیمی می‌بینند، زیان‌بار خواهد بود. با آنکه بسیاری از کشورها حتی در انجام ابتدایی‌ترین تعهدات خود ذیل توافق پاریس ناتوان مانده‌اند، این پیمان در خطر آن است که به سندی بی‌اثر و فراموش‌شده تبدیل شود. پایبندی به روندی که تاکنون نتیجه‌ای نداشته، تنها به معنای ادامه یافتن خسارت و مرگ بیشتر خواهد بود.

—-
* جسیکا اف. گرین، استاد علوم سیاسی در دانشگاه تورنتو و نویسنده کتاب سیاست‌های وجودی: چرا نهادهای جهانی اقلیم شکست می‌خورند و چگونه باید اصلاح شوند.



شکاف در میان دموکرات‌های یهودی با پیروزی ممدانی
جمعه ۲۳ آبان ۱۴۰۴ - Friday 14 November 2025
iran-emrooz.net | Sun, 09.11.2025, 19:23

شکاف در میان دموکرات‌های یهودی با پیروزی ممدانی


هلن کاستر و جیمز اولیفانت / خبرگزاری رویترز / ۹ نوامبر ۲۰۲۵

انتخاب زهران ممدانی به عنوان شهردار بعدی نیویورک، شکاف عمیقی را بین رأی‌دهندگان سنتی یهودی دموکرات و جوانان ترقی‌خواه آشکار کرد — شکافی که می‌تواند سیاست‌های این کلان‌شهر با بزرگ‌ترین جمعیت یهودی جهان خارج از اسرائیل را برای سال‌ها دگرگون سازد.

ممدانی، یک سوسیالیست دموکرات ۳۴ ساله، به راحتی اندرو کومو، فرماندار پیشین نیویورک از حزب دموکرات که به عنوان نامزد مستقل رقابت می‌کرد، را شکست داد و همزمان اتهامات یهودستیزی را که به دلیل حمایت‌اش از فلسطینی‌ها در درگیری غزه مطرح شده بود، دفع کرد.

ممدانی، یک مهاجر مسلمان، از موج خشم نسبت به رفتار اسرائیل در غزه میان برخی دموکرات‌ها و آمریکایی‌های یهودی بهره برد؛ افرادی که ابتدا از اسرائیل حمایت کرده بودند اما بعداً ناامید شدند. این تغییر در اعتراضات بهاری سال گذشته در دانشگاه کلمبیا نمود یافت که ممدانی از آن‌ها حمایت کرد و از نظر سیاسی از آن‌ها سود برد.

نظرسنجی مرکز تحقیقاتی پیو در سال گذشته نشان داد که تنها نیمی از آمریکایی‌های یهودی زیر ۳۵ سال گفته‌اند نحوه پیشبرد جنگ توسط اسرائیل قابل قبول بوده است، در حالی که ۶۸ درصد یهودیان ۵۰ سال به بالا آن را قابل قبول دانسته‌اند.

در نیویورک، حدود یک سوم از رأی‌دهندگان یهودی در انتخابات سه‌شنبه از ممدانی حمایت کردند، نظرسنجی‌های پس از رأی‌گیری نشان داد که این پیروزی، مخالفان یهودی او را که عادت نداشتند نامزد موردحمایت‌شان بازنده شود، نگران کرد.

هیندی پوپکو، معاون ارشد رئیس فدراسیون «UJA» نیویورک، یک سازمان غیرانتفاعی بزرگ یهودی، گفت: «صبح روز بعد از انتخابات، بسیاری از اعضای جامعه ما با احساس ناراحتی از خواب بیدار شدند. عدم قطعیت زیادی در مورد نحوه عملکرد شهردار ممدانی پس از ورود به شهرداری وجود دارد.»

ممدانی به سرعت مورد آزمایش قرار گرفت. هنگامی که ساعاتی پس از انتخابات، گرافیتی یهودستیزانه روی دیوار یک مدرسه روزانه یهودی در بروکلین کشیده شد، شهردار منتخب این اقدام را محکوم کرد.

او در پستی در پلتفرم X نوشت: «به عنوان شهردار، همیشه قاطعانه در کنار همسایگان یهودی‌مان خواهم ایستاد تا بلای یهودستیزی را از شهرمان ریشه‌کن کنیم.»

«جهانی‌سازی انتفاضه»

مخالفان یهودی ممدانی نگرانی خود را از امتناع او از محکوم کردن عبارت «جهانی‌سازی انتفاضه» ابراز کردند؛ شعاری در حمایت از فلسطینی‌ها که برخی آن را فراخوانی به خشونت علیه یهودیان تفسیر می‌کنند. بر اساس گزارشی از نیویورک تایمز در ماه جولای، ممدانی پس از نامزدی‌اش، به طور خصوصی به گروهی از رهبران تجاری گفت که از این عبارت استفاده نخواهد کرد و دیگران را نیز از به‌کارگیری آن منع می‌کند.

او گفته است که از جنبش تحریم، عدم سرمایه‌گذاری و تحریم (BDS) حمایت می‌کند؛ جنبشی که خواستار تحریم اقتصادی و فرهنگی اسرائیل است.

اتحادیه ضد افترا (Anti-Defamation League) هفته گذشته «نظارت ممدانی» را برای ردیابی انتصابات اجرایی و سایر اقدامات او برای آسیب‌های احتمالی به جامعه یهودیان راه‌اندازی کرد. همچنین یک خط تلفن برای ساکنان نیویورک ایجاد کرد تا موارد یهودستیزی را گزارش دهند.

جاناتان گرینبلات، مدیرعامل این گروه، گفت: «وظیفه ما کاملاً ساده است — حفاظت از مردم یهود.»

جذب رأی‌دهندگان

در میان شکاف‌های حزب دموکرات بر سر رفتار اسرائیل در غزه، دونالد ترامپ، رئیس‌جمهور جمهوری‌خواه و حامی سرسخت بنیامین نتانیاهو، نخست‌وزیر اسرائیل، به رأی‌دهندگان یهودی تأکید کرده است که حزب او خانه بهتری برای آن‌هاست. 

این فراخوان علی‌رغم این واقعیت مطرح شد که کامالا هریس، رقیب دموکرات ترامپ در انتخابات ۲۰۲۴، بر اساس نظرسنجی‌هایی که هنگام خروج از حوزهانجام شد، ۷۹ درصد آرای یهودیان سفیدپوست را به دست آورد. 

ترامپ روز سه‌شنبه گفت هر رأی‌دهنده یهودی که از ممدانی حمایت کرده باشد، «فردی احمق» است. 

حزب جمهوری‌خواه پس از آنکه تاکر کارلسون، کارشناس راست‌گرا، ماه گذشته میزبان نیک فوئنتس، ملی‌گرای سفیدپوست، برای مصاحبه‌ای دلسوزانه در پادکست خود بود، با اتهامات یهودستیزی مواجه شد.

کارلسون، شخصیت سابق شبکه فاکس نیوز، از سوی قانون‌گذاران جمهوری‌خواه از جمله سناتور تد کروز از تگزاس محکوم شد که این هفته گفت: «تعداد انگشت‌شماری از صداها این مزخرفات را پخش می‌کنند و این لحظه‌ انتخاب برای همه ماست.» 

جمهوری‌خواهان قصد دارند از پیروزی ممدانی برای جذب حمایت بیشتر یهودیان در انتخابات میان‌دوره‌ای سال آینده بهره‌برداری کنند؛ جایی که کنترل کنگره در معرض خطر است. این حمایت می‌تواند در حوزه‌های نوسانی مانند حوزه‌ای که در شمال شهر نیویورک در اختیار مایک لاولر جمهوری‌خواه است، بسیار مهم باشد.

فورد اوکانل، استراتژیست جمهوری‌خواه، با اشاره به محل اقامت رسمی شهردار نیویورک، گفت: «صعود ممدانی به عمارت گریسی می‌تواند نقشه راه جمهوری‌خواهان را بازنویسی کند و تسلط آنها را بر مجلس نمایندگان ایالات متحده تقویت کند.»

ممدانی همچنین قرار است در رقابت سال آینده برای فرمانداری نیویورک نقش‌آفرین باشد. الیز استفانیک، متحد ارشد ترامپ، هفته گذشته اعلام کرد که به دنبال نامزدی جمهوری‌خواهان خواهد بود و از کتی هوچول، فرماندار دموکرات  به دلیل حمایت از ممدانی انتقاد کرد.

یک بلوک در حال تفرقه

هزینه‌های بالای زندگی در شهر، محور اصلی کمپین ممدانی بود و موج حمایت جوانان ترقی‌خواه را برانگیخت. حتی برخی منتقدان ممدانی، مانند گرینبلات، پیروزی او را به تمرکز بی‌وقفه‌اش بر مسائل اقتصادی نسبت می‌دهند. 

حامیان یهودی ممدانی گفتند این انتخابات ثابت می‌کند که رأی یهودیان یکپارچه نیست. 

رونی زهاوی-برونر، ۲۶ ساله، یک اسرائیلی که برای این نامزد فعالیت انتخاباتی کرد، گفت: «من از ممدانی نه به خاطر دیدگاه‌هایش در مورد اسرائیل و فلسطین، بلکه به خاطر آنها حمایت می‌کنم. فکر نمی‌کنم صحبت کردن علیه نسل‌کشی ریسک بزرگی باشد.»

برخی دیگر به دلیل حمایت کومو از اسرائیل، به او رأی دادند. 

آلیسون دولین، ۵۰ ساله، ساکن منطقه آپِر ایست ساید منهتن که به کومو رأی داد، گفت: «احساس خالی بودن می‌کنم. قطعاً نگرانم چون آشکارا یهودی و صهیونیست هستم.» 

او افزود: «نمی‌دانم چه اتفاقی خواهد افتاد. نمی‌دانم آیا بعد از این در شهر می‌مانم یا نه.» 

کورین گرینبلات، ۲۷ ساله، که در آموزش عالی شهر کار می‌کند، گفت از این که ممدانی «علاقه‌مند به ارتباط با طیف گسترده‌ای از جامعه یهودی است، نه فقط کسانی که کاملاً با او هم‌رأی سیاسی هستند»، قدردانی می‌کند؛ «چون جامعه یهودی از نظر سیاسی بسیار متنوع است.» 

کورین گرینبلات گفت جنگ غزه «تغییر اساسی در سیاست یهودیان ایجاد کرده است؛ جایی که اکنون کاملاً مشخص است یهودیانی طرفدار فلسطین، یهودیانی طرفدار اسرائیل و یهودیانی که هیچ رابطه‌ای با اسرائیل ندارند، وجود دارند.» 

آندرو کان، خاخام بروکلین، گفت ممدانی بارها تعهد خود را به مبارزه با یهودستیزی تأیید کرده و از گروه‌هایی مانند ADL به دلیل به «عمیق‌تر کردن تفرقه با استفاده از ترس یهودیان به عنوان بهانه‌ای برای نظارت» انتقاد کرده است. 

کان گفت: «بیایید به او فرصتی بدهیم تا نشان دهد تعهدش به مبارزه با یهودستیزی واقعی است و با او همکاری کنیم تا نوعی همبستگی بین‌جامعه‌ای بسازیم که همه نیویورکی‌ها را امن‌تر کند.»



جیره‌بندی آب در تهران قطعی است
جمعه ۲۳ آبان ۱۴۰۴ - Friday 14 November 2025
iran-emrooz.net | Sun, 09.11.2025, 18:13

جیره‌بندی آب در تهران قطعی است


کارشناس حوزه تاکید کرد: در این مقطع چاره فوری و اساسی و تنها راه باقی مانده جیره‌بندی است که باید اجرا شود، اما این را نیز در نظر داشته باشیم که اگر به اوضاعی برسیم که مثلا ۲ ساعت در روز آب وصل باشد، تهران هم تخلیه خواهد شد.

محمدابراهیم رئیسی در گفت‌وگو با خبرنگار اقتصادی ایلنا، درباره اظهارات اخیر رئیس‌جمهور مبنی بر جیره‌بندی و یا تخلیه تهران به دلیل بحران کنونی آب اظهار داشت: وقتی کمبود آب داریم یا باید مدیریت عرضه و یا مدیریت تقاضا داشته باشیم، در مدیریت عرضه برای تهران همه کارهایی که امکان داشت را انجام داده‌ایم، یعنی درواقع سدها که از تابستان آب نداشتند و مدت زیادی است که در حال برداشت از آب زیرزمینی هستیم و افت آبخوان داریم، بعبارت دیگر علاوه بر سدها منابع آب زیرزمینی را نیز از دست داده‌ایم.

آب سدها تک‌رقمی شد

وی با اشاره به اوضاع وخیم منابع آب سطحی تصریح کرد: اکنون بیشترین حجم آب در طالقان و در حد تنها ۳۴ درصد و میزان موجودی آب در ۴ سد دیگر تهران در حد بسیار کم و حتی تک رقمی است، بنابراین آب سطحی شارژ نشده و با این وضعیت طبیعتا عرضه آب نداریم زیرا هر کاری که می‌توانستیم؛ انجام داده‌ایم.

مردم بی‌اعتمادند

این کارشناس حوزه آب تاکید کرد: اگر از گذشته در حوزه مدیریت تقاضا کار می‌کردیم و ابزارهای مدیریت تقاضا را بکار گرفته و یا روی قیمت‌گذاری کار می‌کردیم امروز می‌توانستیم کاری کنیم، اما هیچ اقدامی نکردیم هرآنچه در کوتاه‌مدت انجام دهیم؛ تاثیری ندارد، توصیه به مردم هم تاثیری نداشته و چون مردم به دولت‌ها باور ندارند، ما حتی نتوانسته‌ایم NGOها را به سمت مردم جذب کنیم، در فضای مجازی را در حوزه موضوع آب تحت تاثیر قرار نداده‌ایم.

جیره‌بندی قطعی است

وی بیان کرد: دولت از تابستان فشار آب را کم کرده و تعبیه مخزن را در منازل اجباری کرده، اما اکنون آب وجود ندارد و این منبع محدود باید بین همه مردم پخش شود و جیره‌بندی یکی از روش‌ها است، امروز به جایی رسیدیم که لاجرم از جیره‌بندی آب هستیم و باید بدانیم که ۲۴ ساعته آب نداریم.

رئیسی خاطرنشان کرد: اکنون اگر قرار است چاره‌ای داشته باشیم تنها راهکار مدیریت مصرف است که یک طرف مردم هستند که به نظر می‌رسد؛ همکاری لازم را به دلیل بی‌اعتمادی ندارند و یک طرح فعالیت فنی وزارت نیرو بوده که همان اجرای پروژه‌های تامین از جمله انتقال آب است. با تمام این اوصاف آخرین اقدام جیره‌بندی و این اکنون تنها راه‌حل باقی مانده است.

تهران تخلیه می‌شود؟

وی گفت: تهران با دستور تخلیه نمی‌شود اما شرایط است که ما را به این مرحله و به سمت تخلیه می‌کشاند، اگر بخوبی نگاه کنیم اکنون هم تهران تقریبا تخلیه شده به طوی که شاهدیم آخر هفته همه بدنبال این هستند که به خاطر اوضاع هوا، انرژی و اکنون آب از شهر خارج شوند. در هر حال، عوامل متعددی برای تخلیه تهران وجود دارد. اگر شرایط آب اگر بدتر شود و مردم برای تامین آب شرب و بهداشت خود با قطعی مواجه شوند خود به خود این اتفاق می‌افتد.

چالش آبی تهران با ۳ میلیون افغان

این کارشناس حوزه تاکید کرد: موضوع اصلی در تهران جمعیت زیاد است که باید کنترل شود اکنون در این شهر فقط ۳ میلیون افغانستانی ساکن هستند، باید همان رویه خروج افغان‌ها ادامه پیدا می‌کرد که کمک بزرگی برای مصرف آب تهران بود، درست است که مهمان هستند اما وقتی ما کمبود آب داریم اولویت با تامین آب شهروندان کشور خودمان است.

تداوم ساخت و ساز شهرداری تهران با وجود کم‌آبی

وی با اشاره به چالش رشد جمعیت برای تامین آب در تهران گفت: اکنون شهرداری از منابع ساخت و ساز امرار معاش می‌کند و این همه مسائل بعدی را بوجود می‌آورد و جمعیت که زیاد می‌شود اما آیا ما آبی برای تامین این میزان جمعیت داریم یا خیر. همه مسائل باید باهم و در یک راستا برنامه‌ریزی شوند نه اینکه یک ارگان کاری انجام دهد و دیگری خلاف مسیر را طی کند.

رئیسی با بیان اینکه نقش مدیریت نادرست آب را نباید نادیده بگیریم، تاکید کرد: در این مقطع چاره فوری و اساسی مدیریت مصرف است، البته همه اقدامات صورت گرفته و تنها راه باقی مانده جیره‌بندی است که باید اجرا شود، اما این را نیز در نظر داشته باشیم که اگر به اوضاعی برسیم که مثلا ۲ ساعت در روز آب وصل باشد تهران هم تخلیه خواهد شد.

زمستان پربارشی خواهیم داشت

به گفته وی؛ اگرچه به احتمال خیلی زمستان پرآب خواهیم داشت اما چنانچه چند سال پشت سرهم ترسالی نداشته باشیم، برداشت آب زیرزمینی جبران نمی‌شود و اوضاع به همین شکل خواهد بود.

این کارشناس حوزه آب یادآور شد: اینکه تهران تخلیه شود حرف رادیکالی است اما دور از ذهن نیست.



جمعه ۲۳ آبان ۱۴۰۴ - Friday 14 November 2025
iran-emrooz.net | Sun, 09.11.2025, 17:28




جمعه ۲۳ آبان ۱۴۰۴ - Friday 14 November 2025
iran-emrooz.net | Sun, 09.11.2025, 16:01




جمعه ۲۳ آبان ۱۴۰۴ - Friday 14 November 2025
iran-emrooz.net | Sun, 09.11.2025, 15:53




جمعه ۲۳ آبان ۱۴۰۴ - Friday 14 November 2025
iran-emrooz.net | Sun, 09.11.2025, 12:05




جمعه ۲۳ آبان ۱۴۰۴ - Friday 14 November 2025
iran-emrooz.net | Sun, 09.11.2025, 11:59




کارزار آمریکا برای مهار نفوذ ایران در عراق
جمعه ۲۳ آبان ۱۴۰۴ - Friday 14 November 2025
iran-emrooz.net | Sun, 09.11.2025, 11:43

کارزار آمریکا برای مهار نفوذ ایران در عراق


در اقدامی آشکار و قابل توجه که نشان‌دهنده تشدید فشارهای آمریکا بر بغداد است، وزیر امور خارجه عراق، فؤاد حسین، اعلام کرد ایالات متحده نام شش گروه مسلح عراقی را در فهرست «ممنوعه» قرار داده و به این ترتیب، حضور آنان در هر دولت آینده عراق را به طور کامل منع کرده است.

این افشاگری که روز شنبه در یک مصاحبه تلویزیونی صورت گرفت، نشانگر قاطع‌ترین و مؤثرترین گام سیاسی واشنگتن در کارزار طولانی‌مدت خود برای مهار نفوذ گروه‌هایی است که از نگاه آمریکا، نیروهای نیابتی و بی‌ثبات‌کننده مورد حمایت ایران محسوب می‌شوند. واشنگتن بر این باور است که این اقدام برای تضمین «روابط سالم» عراق با جامعه جهانی و موفقیت دیپلماتیک آن ضروری است.

فؤاد حسین در گفت‌وگو با شبکه «الحدث» با صراحت موضع جدید آمریکا را تشریح کرد؛ موضعی که از سطح هشدارهای کلی فراتر رفته و وارد مرحله حذف سیاسی مستقیم شده است. او گفت: «آمریکا نام شش گروه مسلح عراقی را در فهرست ممنوعه قرار داده است؛ گروه‌هایی که اجازه ندارند در دولت آینده عراق مشارکت کنند.»

وی این تحول را نشانه تغییری قاطع در سیاست واشنگتن دانست و در توضیح انگیزه آمریکا افزود که هدف از این اقدام بی‌سابقه آن است که بغداد بتواند بدون وابستگی به گروه‌هایی که حاکمیت و اعتبار بین‌المللی آن را تضعیف می‌کنند، در عرصه جهانی عمل کند.

وزیر خارجه عراق گفت: «آمریکا بر این باور است که این تصمیم را به‌منظور کمک به عراق برای ایجاد روابط دیپلماتیک موفق با جامعه جهانی و تسهیل تعامل با همه کشورها اتخاذ کرده است.»

اگرچه این تحول تازه‌ای در سطح اجرایی است، اما ریشه در موضع دیرینه و ثابت آمریکا دارد؛ نکته‌ای که خود حسین نیز بر آن تأکید کرد. او خاطرنشان ساخت که هشدارهای واشنگتن «موضوعی جدید نیست» و در دوره‌های مختلف دولت‌های آمریکا، این نگرانی‌ها همواره تکرار شده است.

حسین گفت: «در دولت پیشین نیز آمریکا چندین بار عراق را هشدار داده بود، به‌ویژه درباره گروه‌هایی که دولت آمریکا نسبت به آنها نگرانی دارد و آنها را وابسته و تحت حمایت ایران می‌داند.»

اظهارات او در واقع تأیید رسمی بغداد بر وجود یکی از اساسی‌ترین نقاط اصطکاک در روابط راهبردی میان عراق و ایالات متحده است؛ اصطکاکی که اکنون به مرحله‌ای حساس رسیده است.

اعلام این موضع از سوی وزیر خارجه عراق در شرایطی صورت می‌گیرد که طی هفته‌های اخیر شاخه‌های مختلف دولت آمریکا نیز مجموعه‌ای از مواضع و اقدامات قاطع در همین راستا اتخاذ کرده‌اند.

در آغاز ماه جاری میلادی، وزارت امور خارجه آمریکا یکی از شدیدترین بیانیه‌های خود را درباره ضرورت پایان دادن کامل و انحلال گروه‌های مسلح خارج از چارچوب دولت عراق صادر کرد.

در بیانیه مطبوعاتی وزارت خارجه آمریکا به تاریخ ۲۱ اکتبر ۲۰۲۵، در ارتباط با گفت‌وگوی تلفنی میان وزیر خارجه روبیو و نخست‌وزیر عراق، محمد شیاع السودانی، آمده بود: «وزیر خارجه بر ضرورت خلع سلاح شبه‌نظامیان مورد حمایت ایران که حاکمیت عراق را تضعیف می‌کنند، جان و کسب‌وکار شهروندان آمریکایی و عراقی را تهدید می‌نمایند و منابع عراق را به نفع ایران به یغما می‌برند، تأکید کرد. وزیر خارجه بار دیگر تعهد ایالات متحده را به همکاری نزدیک با شرکای عراقی برای پیشبرد منافع مشترک — حفظ حاکمیت عراق، تقویت ثبات منطقه‌ای و گسترش روابط اقتصادی دو کشور — یادآور شد.»

این فشارهای دیپلماتیک و سیاسی با کارزاری اقتصادی نیز به‌طور نظام‌مند همراه شده است.

در تاریخ ۹ اکتبر ۲۰۲۵، وزارت خزانه‌داری ایالات متحده مجموعه جدید و گسترده‌ای از تحریم‌ها را علیه چند بانک عراقی و به‌ویژه شرکت «المهندس جنرال» اعمال کرد. مقام‌های آمریکایی این شرکت دولتی را وابسته به سپاه پاسداران انقلاب اسلامی (IRGC) و گروه قدرتمند کتائب حزب‌الله معرفی کردند و آن را بازوی اقتصادی «حشد الشعبی» (نیروهای بسیج مردمی عراق) خواندند.

این اقدام نشان داد که واشنگتن آماده است از اهرم مالی خود برای هدف قرار دادن مستقیم زیرساخت‌های اقتصادی که گروه‌های مسلح عراقی را پشتیبانی می‌کنند، استفاده کند؛ اقدامی که حلقه فشار بر فعالیت‌های این گروه‌ها را بیش از پیش تنگ‌تر کرد.

تحریم‌های اخیر در آن زمان با واکنشی تند از سوی بغداد مواجه شد. «باسم العوادی»، سخنگوی دولت عراق، این تحریم‌ها را «یک‌جانبه و بی‌اساس» خواند و هشدار داد که چنین اقداماتی «روح شراکت» میان دو کشور را تضعیف می‌کند.

اظهارات تازه وزیر خارجه، فؤاد حسین، در واقع بر پایه همین فشارهای فزاینده شکل گرفته است. او در مصاحبه‌ای تلویزیونی در هفته گذشته تأکید کرد که موضع ایالات متحده در قبال این گروه‌ها «شفاف و ثابت» است و افزود که سیاست واشنگتن در این زمینه «نه جدید است و نه مبهم».

با این حال، این سخنان بلافاصله پس از آن ایراد شد که واشنگتن شدیدترین هشدار نظامی خود طی سال‌های اخیر را خطاب به بغداد صادر کرد.

این هشدار در یک تماس تلفنی قاطع و بی‌پرده از سوی وزیر جنگ آمریکا، «پیت هگزث»، خطاب به همتای عراقی‌اش، «ثابت العباسی»، منتقل شد. به گفته العباسی، این گفت‌وگوی ۱۱ دقیقه‌ای از طریق کاردار سفارت آمریکا در بغداد صورت گرفته بود. وزیر جنگ آمریکا در این تماس، دولت عراق را از هرگونه دخالت گروه‌های مسلح در عملیات نظامی آتی ایالات متحده در «مناطق نزدیک به عراق» برحذر داشت و در پایان جمله‌ای تهدیدآمیز گفت: «این آخرین اخطار شماست، و خوب می‌دانید دولت کنونی در برابر چنین اقداماتی چگونه واکنش نشان خواهد داد.»

تحلیلگران سیاسی در بغداد این تهدید مستقیم را نقطه عطفی در روابط واشنگتن و بغداد دانسته‌اند و معتقدند که «صبر راهبردی» آمریکا به پایان رسیده است.

«دکتر احسان الشمری»، رئیس مرکز اندیشه سیاسی عراق، این هشدار را نشانه «پایان مرحله آزمون سیاست آمریکا» توصیف کرد. او گفت که گروه‌های مسلح اکنون در برابر انتخابی سرنوشت‌ساز قرار گرفته‌اند: «یا باید با دولت همسو شوند و سلاح زمین بگذارند، یا با احتمال اقدام نظامی آمریکا روبه‌رو خواهند شد.»

این تحلیل را «مخلد حازم»، کارشناس امنیتی، نیز در گفت‌وگو با روزنامه الشرق‌الاوسط تأیید کرد و گفت: «آماده‌سازی‌های نظامی در منطقه به‌روشنی در جریان است و احتمال دارد عملیات هوایی هماهنگی علیه گروه‌های مورد حمایت ایران انجام شود.»

این کارزار چندلایه و هماهنگ — که تهدید نظامی، فشار دیپلماتیک و تحریم‌های اقتصادی فلج‌کننده را دربر می‌گیرد — دولت «محمد شیاع السودانی»، نخست‌وزیر عراق را در موقعیتی بسیار حساس و شکننده قرار داده است.

ائتلاف حاکم او، موسوم به «چارچوب هماهنگی شیعی»، شامل طیفی گسترده از گروه‌های قدرتمند شیعه است که واشنگتن اکنون آنها را آشکارا دشمن خود می‌داند و نامشان را در فهرست «ممنوعه» قرار داده است.

این واقعیت، نخست‌وزیر را در تنگنایی دشوار قرار داده است: از یک سو فشار سنگین مهم‌ترین شریک راهبردی بین‌المللی عراق، یعنی ایالات متحده، و از سوی دیگر الزام‌های سیاسی برای حفظ ائتلاف حاکم که خود متکی بر همین گروه‌های مسلح است.

هم‌زمانی این تشدید تنش‌ها با آستانه انتخابات پارلمانی عراق در ۱۱ نوامبر، فضای سیاسی کشور را پیچیده‌تر کرده و فشار خارجی بی‌سابقه‌ای را بر محیط داخلی متشنج عراق افزوده است.

تحلیلگر سیاسی «عباس عبود سالم» استراتژی کنونی آمریکا را نمونه‌ای کلاسیک از سیاست «چماق و هویج» توصیف کرده است. به گفته او، در همان تماس تلفنی که وزیر جنگ آمریکا هشدار نهایی خود را ابلاغ کرد، درباره ادامه همکاری‌های امنیتی و اطلاعاتی میان دو کشور، عملیات مشترک پهپادی و تحویل بالگردهای «بل» به عراق نیز گفت‌وگو شد.

این رویکرد دوگانه — ترکیب پیشنهاد همکاری با تهدید به اقدام تنبیهی — با هدف وادار کردن بغداد به انتخابی سرنوشت‌ساز طراحی شده است: یا هم‌پیمانی روشن با شرکای بین‌المللی خود به رهبری آمریکا، یا ادامه تساهل نسبت به گروه‌های مسلح قدرتمندی که در داخل مرزهای عراق بدون محدودیت عمل می‌کنند.

افشای فؤاد حسین مبنی بر اینکه نام شش گروه از این نیروها به‌طور رسمی در فهرست سیاه قرار گرفته و از حضور در دولت‌های آینده منع شده‌اند، تندترین بخش از سیاست «چماق» واشنگتن محسوب می‌شود. این تصمیم، هشدارهای پیشین را از سطح بیانیه‌های انتزاعی به یک مانع سیاسی عینی تبدیل می‌کند و معادلات تشکیل دولت آینده عراق را دگرگون می‌سازد — چالشی مستقیم برای ساختار کنونی قدرت در بغداد.

تأیید رسمی حسین نشان می‌دهد که دوران هشدارهای مبهم به سر آمده و عراق اکنون وارد مرحله‌ای تازه و قاطع‌تر در روابط خود با ایالات متحده شده است — مرحله‌ای که می‌تواند چهره امنیتی کشور را به‌طور بنیادین دگرگون کند و بغداد را ناگزیر از تعیین تکلیف نهایی درباره مرجعیت و اقتدار واقعی دولت مرکزی سازد.


منبع: Kurdistan24



خیابان شاپور در تهران بد بود، مجسمه او خوب است!
جمعه ۲۳ آبان ۱۴۰۴ - Friday 14 November 2025
iran-emrooz.net | Sun, 09.11.2025, 11:28

خیابان شاپور در تهران بد بود، مجسمه او خوب است!


عصر ایران؛ مهرداد خدیر

دُز ناسیونالیستی شهردار تهران و اقتدارگرایان حامی او چندان بالا رفته که به بنر  و شعار قانع نیستند و سراغ مجسمه رفته‌اند در حالی که تا چند سال پیش به جای کلمۀ مجسمه از تندیس یا سردیس استفاده می‌کردند که البته چون هر دو پارسی است استقبال شد ولی در واقع مجسمه و مجسمه سازی را برنمی‌تافتند و در برخی شهرها افراطی‌ها با تلقی بت از مجسمه یا تخریب کردند یا ربودند!

گفته‌اند قرار است مجسمه شاپور (به روایتی اول و یه روایتی دوم) را در ورودی تهران نصب کنند و در میدان انقلاب تنها رونمایی شده هر چند نمی‌دانم ورودی تهران کجاست؟ چون از شمال تا ارتفاعات رفته و در شرق هم اگر کوه نبود ادامه می‌یافت و در غرب کم مانده به کرج متصل شود و در جنوب از یک سو به شهرری می‌رسد و از جانب دیگر خود شهرری یکی مناطق شهرداری تهران است.

از این که بگذریم مگر نام خیابان شاپور را در همین تهران به وحدت اسلامی تغییر نداده بودید؟! خیابان شاپور بد بود و مجسمه شاپور خوب است؟ قبل‌تر نوشته بودم اصول‌گرایی ایرانی یک اصل بیشتر ندارد و آن همانا قدرت است و به خاطر قدرت هم جنگ را توجیه ‌هم صلح را. ناگهان و اصطلاحا یهو ملی هم می‌شوند اگرچه در این فقره شاید مفهوم تحقیر امپراتور روم را بیشتر بپسندند و زانو زدن را تا خود شاپور.

صحبت از تغییر نام خیابان شاپور به وحدت شد. بد نیست بدانید نام تالار زیبای رودکی را که یادآور شاعر ایرانی در هزار سال قبل و پیوند ما با سرزمین‌های جداشده است به وحدت تغییر دادند و وقتی دیدند چه خبطی مرتکب شده‌اند یک بنیاد درست کردند به نام بنیاد رودکی و تالار وحدت ذیل آن رفت! 

نام رادیو و تلویزیون ملی ایران را به صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران تغییر دادند. ملی شدن به اقتضای سلب مالکیت از ثابت پاسال بود و تغییر نام به اقتضای تغییر نظام سلطنتی به جمهوری اسلامی. تا اینجا درست. اما چرا به همین صدا و سیما که صدا و سیمای کلیت جمهوری اسلامی هم نیست و صدا و سیمای جبهۀ پایداری است می‌گویید رسانه ملی! مگر ملی بد نبود؟ مگر کلمه ملی را از سر در سازمان ملی انتقال خون ایران در خیابان ویلا هم برنداشتید؟! بگذریم از این که رسانه ملی نمی‌تواند شهروندان این سرزمین را در کوی و خیابان نشان دهد چون پوشش آنها شباهتی به پوشش مجریان‌شان و بازیگران سریال‌هاشان ندارد. اما چرا دوباره به ملی بازگشتید؟ 

نام خبرگزاری رسمی کشور پارس بود. مشکلی هم نداشت ولی به خبرگزاری جمهوری اسلامی تغییر کرد تا ناسیونالیستی نباشد. منتها بعدتر دو اتفاق افتاد. خبرگزاری اصول‌گرا برای خود نام فارس را برگزید که یادآور همان پارس بود با این تفاوت که پارس عمومیت بیشتری دارد تا فارس که نام یکی از استان‌های ایران است. پارس بد بود و فارس خوب است؟ اتفاق مهم‌تر اما این بود به جای خبرگزاری جمهوری اسلامی از ایرنا استفاده می‌شود که سرواژۀ ۴ کلمه انگلیسی است. فقط پارس بد بود؟!

نام فروشگاه‌های زنجیره‌ای کوروش که در آن زمان بدون واو نوشته می‌شد به قدس تغییر یافت چون کوروش یادآور جشن‌های ۲۵۰۰ ساله بود و حالا همه جای ایران با فروشگاه‌های زنجیره‌ای کوروش مواجهیم در حالی که قدس از رمق افتاده و فروشگاه مرکزی آن در نبش زرتشت بعد از مدت‌ها بلاتکلیفی تحویل فروشگاه رفاه شده. 

حالا که داریم مرور می‌کنیم یادی کنیم از یک بنده خدای مرحوم به نام مصطفی داوودی که با کلمه جام و تخت‌جمشید مشکل داشت و فرمان داد به جای مسابقات فوتبال جام تخت جمشید بگویید بزرگ‌داشت شهدای ۱۷ شهریور. هر چه گفتند جام که الزاما جام شراب نیست و معادل زیبای کاپ انگلیسی است به خرجش نرفت که نرفت و سال‌ها بعد نام روزنامه ارگان صدا و سیما که خودش به خودش می‌گوید رسانه ملی را گذاشتند جام جم! آخر مگر نمی‌گفتید هم جام بد است و هم جم که یادآور جمشید است و اگر با جم و جمشید آشتی کردید چرا هنوز به عید نوروز می‌گویید سال نو و بهار و عارتان می‌آید از کلمۀ عید استفاده کنید؟ نمی‌شود که نان جم و جمشید را بخورید و با یادگار او که عید نوروز است نامهربان باشید.

از همه بامزه‌تر توییت مدیر روابط عمومی سازمان تبلیغات اسلامی بود که از رسانه‌های اصلاح‌طلب انتقاد کرد که چرا مراسم شب ایران را که یادآور عظمت ایران است پوشش ندادند.

سازمانی که سالانه چند هزار میلیارد تومان بودجه می‌گیرد و ناگهان از مضامین ایدیولوژیک و سیاسی سراغ مفاهیم ملی رفته به روزنامه‌هایی که به خاطر کاغذ ۹۵ هزار تومانی زانوی غم بغل گرفته‌اند طعنه می‌زند که چرا یاد نکردید؟

البته او از لفظ بایکوت استفاده نکرده و تنها نوشته بود حیف است که ننوشتند و رسانه‌های مورد علاقه واژه بایکوت را به کار بردند ولی این که سازمان تبلیغات اسلامی که سال‌ها با آیت‌الله جنتی شناخته می‌شد که هزاران چهره ملی را از شرکت در انتخابات محروم کرده بود و در سالیان بعد با آقای مهدی خاموشی که حالا رییس اوقاف است ناگهان متوجه امر خطیر ملی شده هم در نوع خود اتفاق جالبی است.

آیدین آغداشلو در کتاب خاطرات خود یک جا به روزنامه‌نگار مشهوری طعنه می‌زند و می‌پرسد: فقط نمی‌دانم از کی مصدقی شد! حالا حکایت ماست و جماعت اقتدارگرای ایرانی و مشخصا جناب علیرضا زاکانی شهردار فرهنگ‌دوست و درخت‌دوست و اندیشمنددوست تهران که از کی یهو ملی و ناسیونالیست شدی؟!



خصوصی‌سازی صنعت روسیه
جمعه ۲۳ آبان ۱۴۰۴ - Friday 14 November 2025
iran-emrooz.net | Sun, 09.11.2025, 10:46

(الگویی برای خصولتی‌سازی در ایران)

خصوصی‌سازی صنعت روسیه


در اوایل و اواسط دهه ۱۹۹۰، بوریس یلتسین، رئیس‌جمهور وقت روسیه، یک برنامه خصوصی‌سازی گسترده را آغاز کرد. این برنامه که بزرگ‌ترین فروش دارایی‌های دولتی در تاریخ بود، با سرعتی معادل حدود ۸۰۰ شرکت در ماه انجام شد. در پایان، ۷۷ درصد از شرکت‌های بزرگ و متوسط و ۸۲ درصد از شرکت‌های کوچک در روسیه خصوصی شدند. این ۱۵ هزار کارخانه خصوصی‌شده، دو سوم تولید صنعتی و ۶۰ درصد نیروی کار صنعتی کشور را به خود اختصاص دادند. همچنین، ۸۵ هزار مغازه، رستوران و کسب‌وکار کوچک خصوصی شدند که ۷۰ درصد کل این کسب‌وکارها در سطح کشور را شامل می‌شد. همه چیز، از کارخانه‌های چوب‌بری گرفته تا رول‌های سیم خاردار، به حراج گذاشته شد. لاستیک خودرو به قیمتی معادل حقوق یک ماه یک کارگر روسی فروخته شد و جنگنده‌های میگ-۲۹ به قیمت ۲۳ میلیون دلار به فروش رفتند.

هرچند در ظاهر، این برنامه به نظر موفق می‌رسید، اما واقعیت متفاوت بود. بسیاری از شرکت‌های دولتی مرتبط با منابع طبیعی توسط گروه‌های تبهکار و مقامات فاسد غارت شدند. جفری ساکس، اقتصاددان دانشگاه هاروارد که به دولت روسیه مشاوره می‌داد، معتقد بود که منابع طبیعی روسیه فرصتی بی‌نظیر برای دزدی مقامات فراهم کرد، چرا که «نفت، گاز، الماس و ذخایر سنگ معدن، اسماً متعلق به دولت بودند و در عمل به هیچ‌کس تعلق نداشتند. آن‌ها برای سرقت آماده بودند.» یک خبرنگار تجاری روسی نیز به نشنال جئوگرافیک گفته بود که دولت، مغازه‌ها را نه به کارگرانی که در آن‌ها کار می‌کردند، بلکه به «تازه‌به‌دوران‌رسیده‌های ثروتمندی که به نحوی سرمایه جمع کرده بودند» می‌فروخت. پس از خصوصی‌سازی اولیه، تنها ۲۷ میلیون نفر از ۶۷ میلیون کارگر روسیه در بخش خصوصی فعالیت می‌کردند و دولت همچنان مسئول پرداخت حقوق ۴۰ میلیون نفر بود. درآمدهای مالیاتی به هیچ وجه کفاف این حقوق‌ها را نمی‌داد و دولت مجبور بود گروه‌های مختلف را به نوبت پرداخت کند.

نقش آناتولی چوبایس

برنامه خصوصی‌سازی روسیه توسط آناتولی چوبایس، یکی از نزدیک‌ترین و قدیمی‌ترین مشاوران یلتسین، طراحی و رهبری شد. او که برای سال‌ها دومین فرد قدرتمند پس از یلتسین در روسیه بود، این برنامه را هدایت کرد و به عنوان وزیر دارایی و معاون نخست‌وزیر خدمت کرد. چوبایس که یک محقق آکادمیک بود، توسط طبقه سیاسی کمونیست مورد تنفر قرار داشت و بسیاری او را فردی مغرور، تندخو و مبارزه‌طلب، اما مدیری توانا می‌دانستند. او در غرب محبوب بود و با برخی از الیگارش‌هایی که به آن‌ها کمک کرد تا ثروتمند شوند، روابط نزدیکی داشت.

چوبایس به عنوان معمار سیاست اقتصادی روسیه در دهه ۱۹۹۰ شناخته می‌شود، اما لقب «منفورترین مرد روسیه» را نیز به دست آورد؛ زیرا سیستمی را پایه‌گذاری کرد که به گروه کوچکی از افراد خودی و سفته‌بازان اجازه داد کنترل بخش بزرگی از دارایی‌های روسیه را به دست گیرند و به الیگارش‌های فوق‌العاده ثروتمند تبدیل شوند. با این حال، حتی منتقدان او نیز اذعان داشتند که او با سرعت، یک سیستم مبتنی بر اقتصاد بازار را پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی ایجاد کرد و با انتقال سریع دارایی‌های دولتی به دست بخش خصوصی، آخرین میخ را بر تابوت سوسیالیسم دولتی زد.

چوبایس در سال ۱۹۹۵ گفت: «حتی قبل از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی، مدیران در حال دزدی هر آنچه که می‌توانستند، با همدستی بوروکرات‌های دولتی بودند. نمی‌توانستید جلوی آن را بگیرید. نمی‌توانستید مدیران—افراد خودی—را بیرون کنید. آن‌ها به قدری قدرتمند بودند که هر چیزی را مسدود می‌کردند. تنها راه حل برای وارد کردن دارایی به بخش خصوصی این بود که به افراد خودی انگیزه و پاداش داده شود.»

چوبایس دو بار از سمت خود اخراج و مجدداً استخدام شد. او در آوریل ۱۹۹۸، زمانی که یلتسین کل کابینه خود را برکنار کرد، دولت را ترک کرد. در آن زمان مشخص شد که او ۹۰,۰۰۰ دلار برای نوشتن کتابی از یک ناشر سوئیسی که از سیاست‌های او بهره‌مند شده بود، دریافت کرده است. پس از بازنشستگی یلتسین، چوبایس مدیرعامل شرکت انحصاری برق ملی روسیه، Unified Energy Systems RAO، شد که بزرگ‌ترین شرکت برق جهان از نظر ظرفیت تولید بود. او بعداً یک حزب سیاسی به نام اتحادیه نیروهای راست را راه‌اندازی کرد که با پوتین به چالش پرداخت. در مارس ۲۰۰۵، چوبایس از یک سوءقصد جان سالم به در برد. مهاجمان در مقابل خودروی بی‌ام‌و زرهی او، بمبی را منفجر کردند و به خودروی او تیراندازی کردند، اما کسی آسیب ندید. چوبایس که دشمنان زیادی داشت، این حمله را چهارمین سوءقصد به جان خود عنوان کرد.

برنامه خصوصی‌سازی یلتسین

برنامه خصوصی‌سازی بوریس یلتسین با خصوصی‌سازی شرکت‌های کوچک آغاز شد و بخش بزرگی از این شرکت‌ها تا سال ۱۹۹۵ به بخش خصوصی منتقل شدند. با این حال، فروش شرکت‌های بزرگ‌تر که در چند مرحله انجام شد، با مشکلات قابل توجهی روبه‌رو گردید. در سال ۱۹۹۵، اتهامات فساد مالی و همچنین مخالفت‌های مداوم جناح‌های ضداصلاحات در دومای ایالتی (پارلمان) روند خصوصی‌سازی را کند کرد. این فرآیند تقریباً در طول مبارزات انتخاباتی ریاست‌جمهوری سال ۱۹۹۶ متوقف شد، اما در ژوئیه همان سال، دولت اهداف جدیدی را اعلام کرد و سیستم انتقال مالکیت را اصلاح نمود. ارزیابی‌های اولیه غربی‌ها از این برنامه مثبت بود، اما در سال ۱۹۹۶ به دلیل عواملی مانند حمایت مداوم دولت از شرکت‌های دولتی سابق، فروش سهام سرمایه‌گذاری به بانک‌ها و مؤسسات نزدیک به دولت به جای عموم مردم و کندی محسوس این فرآیند، این ارزیابی‌ها با احتیاط بیشتری همراه شد. برای مثال، در اکتبر ۱۹۹۶، دولت تنها ۱۴ درصد از درآمد هدف‌گذاری شده ۲.۲ میلیارد دلاری حاصل از خصوصی‌سازی را جمع‌آوری کرده بود. در نوامبر همان سال، فروش عمومی سهام دو شرکت بزرگ دولتی مخابرات، Rostelekom و Svyazinvest، به نفع فروش سهام به دو بانک بزرگ که کمپین انتخاباتی یلتسین در سال ۱۹۹۶ را تأمین مالی کرده بودند، لغو شد؛ این موضوع خود آغاز یک رسوایی جدید در خصوصی‌سازی بود. در بودجه سال ۱۹۹۷، هدف درآمد حاصل از خصوصی‌سازی به ۱.۱ میلیارد دلار کاهش یافت، اما در فوریه همان سال، ولادیمیر پوتانین، رئیس کمیسیون جمع‌آوری درآمدهای خصوصی‌سازی، ابراز تردید کرد که این هدف قابل دستیابی باشد. در آوریل، یک سری از فرمان‌های ریاست‌جمهوری، سیاست دولت را در برخی بخش‌ها به خصوصی‌سازی نزدیک‌تر کرد. البته حمایت سیاسی قوی از انحصارات عظیم در دومای ایالتی تضمین می‌کرد که بوریس نمتسوف، معاون نخست‌وزیر، برای از بین بردن آن‌ها با مبارزه‌ای سخت روبه‌رو شود.

بر اساس اهداف جدید خصوصی‌سازی، یارانه‌های دولتی برای مسکن و خدمات شهری که در سال ۱۹۹۷ حدود ۲۷ میلیارد دلار بود، قرار بود کاهش یابد. در آن زمان، هر شهروند روسی تنها ۲۷ درصد از هزینه‌های خود را پرداخت می‌کرد. قرار بود این یارانه‌ها بر اساس یک مقیاس تدریجی تا سال ۲۰۰۳ به صفر برسند، اگرچه مقداری حمایت دولتی از مسکن برای افراد نیازمند باقی می‌ماند. در بهار ۱۹۹۷، افزایش هزینه‌های خدمات و مسکن در سن پترزبورگ باعث تظاهرات شد و یوری لوژکوف، شهردار قدرتمند مسکو، به شدت با این پیشنهاد ملی مخالفت کرد.

تمهیداتی برای تغییرات اساسی در قیمت‌گذاری و/یا ساختار صنعت برق و شبکه راه‌آهن تحت کنترل دولت در نظر گرفته شد. یلتسین همچنین دستور فروش ۴۹ درصد از سهام شرکت غول‌آسای مخابراتی Svyazinvest را صادر کرد؛ تقسیم این سهام یکی از بحث‌برانگیزترین مسائل خصوصی‌سازی بود. در ماه ژوئیه، ۲۵ درصد از کل سهام Svyazinvest در مزایده به گروهی شامل Uneximbank روسیه و سرمایه‌گذاران آلمانی و آمریکایی واگذار شد. به دلیل وضعیت عقب‌مانده سیستم تلفن روسیه، صنعت مخابرات به عنوان یکی از بزرگ‌ترین صنایع با پتانسیل رشد در این کشور شناخته می‌شد. نتیجه مزایده Svyazinvest که بوریس نمتسوف آن را کاملاً آزاد و عادلانه معرفی کرد، اعتراضات شدیدی را از سوی منافع تجاری قدرتمندی که نتوانسته بودند سهام را به دست آورند، برانگیخت. این موضوع بلوک تجاری بزرگی را که از یلتسین قبل و بعد از انتخابات ۱۹۹۶ حمایت کرده بود، تهدید به شکاف کرد.

فاز اول خصوصی‌سازی در روسیه

در اغلب موارد، بین سال‌های ۱۹۹۲ و ۱۹۹۵، روسیه با برنامه اصلی خصوصی‌سازی اکتبر ۱۹۹۱ همگام بود و حتی از سرعت فروش دارایی‌های دولتی فراتر رفت. چوبایس، به عنوان معاون نخست‌وزیر در سیاست اقتصادی، مدافع مؤثری برای خصوصی‌سازی در مراحل اولیه و مهم آن بود. در سال ۱۹۹۲، خصوصی‌سازی شرکت‌های کوچک از طریق خرید توسط کارمندان و مزایده‌های عمومی آغاز شد. تا پایان سال ۱۹۹۳، بیش از ۸۵ درصد از شرکت‌های کوچک و بیش از ۸۲,۰۰۰ شرکت دولتی روسی (حدود یک سوم کل شرکت‌های موجود) خصوصی شدند.

در ۱ اکتبر ۱۹۹۲، کوپن‌های خصوصی‌سازی که هر کدام ارزشی معادل ۱۰,۰۰۰ روبل (حدود ۶۳ دلار) داشتند، به ۱۴۴ میلیون شهروند روسی توزیع شد تا سهام شرکت‌های متوسط و بزرگی را که برای این نوع خصوصی‌سازی تعیین شده بودند، خریداری کنند. دارندگان کوپن‌ها همچنین می‌توانستند آن‌ها را بفروشند که ارزش نقدی آن‌ها بسته به شرایط اقتصادی و سیاسی کشور متغیر بود، یا آن‌ها را در صندوق‌های کوپن سرمایه‌گذاری کنند. تا پایان ژوئن ۱۹۹۴، فاز اول برنامه خصوصی‌سازی با کوپن به پایان رسید. این برنامه در انتقال مالکیت ۷۰ درصد از شرکت‌های بزرگ و متوسط و خصوصی‌سازی حدود ۹۰ درصد از شرکت‌های کوچک در روسیه موفق بود. در آن زمان، ۹۶ درصد از کوپن‌های صادر شده در سال ۱۹۹۲ توسط صاحبانشان برای خرید مستقیم سهام در شرکت‌ها، سرمایه‌گذاری در صندوق‌های سرمایه‌گذاری یا فروش در بازارهای ثانویه استفاده شده بودند. بر اساس گفته سازمان‌دهندگان این سیستم، حدود ۱۴,۰۰۰ شرکت که تقریباً دو سوم نیروی کار صنعتی را به کار گرفته بودند، به دست بخش خصوصی منتقل شده بودند.

حراج‌های خصوصی‌سازی در روسیه (خصولتی‌سازی‌های روس‌ها)

به عنوان بخشی از برنامه خصوصی‌سازی یلتسین، سهام هزاران شرکت دولتی سابق به حراج گذاشته شد یا به کارگران و مدیران واگذار گردید. اکثر این شرکت‌ها ورشکسته بودند و دولت دیگر تمایلی به حمایت از آن‌ها نداشت. بین سال‌های ۱۹۹۲ تا ۱۹۹۴، دولت ۱۴۴ میلیون کوپن خصوصی‌سازی توزیع کرد که می‌توانستند به سهام شرکت‌های دولتی تبدیل شوند؛ این شرکت‌ها شامل همه چیز، از مغازه‌های کوچک تا غول‌های نفتی بودند. از جمله شرکت‌های برجسته می‌توان به Rostelecom (شرکت تلفن روسیه) و غول نفتی Lukoil اشاره کرد.

جان لوید در مجله نیویورک تایمز، در توصیف یکی از اولین حراج‌های خصوصی‌سازی که در اواخر سال ۱۹۹۲ توسط یک فرد چک در شهر نیژنی نووگورود نظارت می‌شد، نوشت: «در حین حراج هر قطعه، حراج‌گذار مغازه را با عباراتی درخشان توصیف می‌کرد و سپس آن را به حراج می‌گذاشت. در این لحظه مشخص شد که گروه‌ها از قبل در مورد اینکه کدام یک برای کدام مغازه پیشنهاد بدهند، توافق کرده‌اند؛ به همین دلیل افزایش قیمت چندانی وجود نداشت. برخی از این گروه‌ها مردانی با پوست تیره‌تر از روس‌های بور بودند. دو بانوی مسن نزدیک من گفتند: «سیاه‌ها!»... و سپس «مافیا!»... این گردهمایی، جمعی از بازیگران آگاه به مسائل اقتصادی نبود. اکثریت، شهروندان گیج و متخاصمی بودند که در فرهنگ شوروی رشد کرده بودند، با چند مشتری زیرک در میان آن‌ها که شاید قبلاً به قانون‌شکنی و معامله‌گری در شکاف‌های متعدد اقتصاد دستوری عادت کرده بودند.»

در برخی موارد، حراجی وجود نداشت و کوپن‌ها به سادگی بین کارمندان شرکت‌هایی که خصوصی می‌شدند و افراد دیگر توزیع شد. به روش‌هایی که هنوز کاملاً مشخص نیست، برخی افراد توانستند مقادیر زیادی از سهام املاک باارزش را جمع‌آوری کنند، حتی با وجود اینکه سهام بین ۴۱ میلیون روس توزیع شده بود. از آنجا که این سهام سود سهامی پرداخت نمی‌کردند و نتوانستند سرمایه‌گذاران خارجی را جذب کنند، بسیاری از آن‌ها با قیمت‌های بسیار پایین توسط سفته‌بازان خریداری شدند. بسیاری از کارگران که نیاز شدید به پول نقد داشتند، سهام خود را بدون درک ارزش واقعی آن‌ها فروختند. کوپن‌ها همچنین به بستگان داده می‌شد و کوپن‌های تقلبی نیز چاپ می‌شد.

سیاست و فاز دوم خصوصی‌سازی در روسیه

مرحله بعدی برنامه خصوصی‌سازی شامل فروش نقدی مستقیم سهام در شرکت‌های دولتی باقیمانده بود. این مرحله، فرآیند انتقال شرکت‌های دولتی را تکمیل و به درآمدهای دولت اضافه می‌کرد. پس از اینکه این رویه با مخالفت شدید در دومای ایالتی روبرو شد، یلتسین آن را در ژوئیه ۱۹۹۴ با صدور فرمان اجرایی اجرا کرد؛ اما تعهد رئیس‌جمهور به خصوصی‌سازی به زودی زیر سوال رفت. در پاسخ به بحران پولی اکتبر ۱۹۹۴، یلتسین چوبایس را از سمت خود به عنوان رئیس کمیته دولتی مدیریت اموال دولتی برکنار کرد و به جای او ولادیمیر پولوانوف، مقام ناشناس را گماشت. پولوانوف با پیشنهاد ملی‌سازی مجدد برخی شرکت‌های حیاتی، خصوصی‌سازی‌خواهان روسی و غربی را شوکه کرد. یلتسین در واکنش، پولوانوف را با پیتر موستووی، متحد چوبایس، جایگزین کرد. در هجده ماه بعدی، یلتسین دو بار دیگر رئیس این کمیته را تغییر داد. در سال‌های ۱۹۹۵ و ۱۹۹۶، شرایط سیاسی همچنان مانع از پیشرفت برنامه خصوصی‌سازی شد و رسوایی‌های فساد، وجهه عمومی این برنامه را خدشه‌دار کرد. تا سال ۱۹۹۵، خصوصی‌سازی با دیدگاه منفی روس‌های عادی روبرو شده بود. آن‌ها واژه عامیانه “prikhvatizatsiya” را ابداع کردند که ترکیبی از کلمه روسی “grab” (گرفتن) و واژه انگلیسی روسی‌شده “privatize” بود و معنای «قاپیدن‌سازی» می‌داد. این اصطلاح منعکس‌کننده این باور بود که فرآیند خصوصی‌سازی اغلب کنترل شرکت‌ها را از نهادهای دولتی به گروه‌هایی از افراد با ارتباطات داخلی در دولت، مافیا یا هر دو منتقل می‌کرد. بی‌اعتمادی به فرآیند خصوصی‌سازی بخشی از بدبینی فزاینده عمومی نسبت به رهبران سیاسی و اقتصادی کشور بود که با شکست ظاهری اصلاحات پر سر و صدای یلتسین در بهبود وضعیت زندگی مردم عادی، تقویت می‌شد.

فاز دوم برنامه خصوصی‌سازی با فروش نقدی سهام دولتی پیش رفت. هرچند این فرآیند تا پایان سه‌ماهه اول سال ۱۹۹۶ عملاً تکمیل شده بود، دولت نتوانست درآمدهای مورد انتظار را کسب کند. یک معامله در سال ۱۹۹۵ که در آن بانک‌های دولتی به شرکت‌های دولتی وام می‌دادند در ازای دریافت سهام «خصوصی‌سازی» در آن شرکت‌ها، ویژگی اصلی فاز دوم خصوصی‌سازی بود. بانک‌ها به دولت پول نقد مورد نیاز را بر اساس وثیقه سهام شرکت‌ها می‌دادند، با این فرض که بعداً قادر به فروش آن‌ها خواهند بود؛ اما اکثر ۲۹ شرکت دولتی که در ابتدا قرار بود در این طرح شرکت کنند، عقب‌نشینی کردند و بانک‌هایی که سهام را دریافت کردند، به دلیل نقششان در تعیین قوانین مزایده، با تضاد منافع روبرو بودند.

در پر سروصداترین معامله، Uneximbank مسکو سهم ۳۸ درصدی از شرکت بزرگ Noril’sk Nickel را با قیمتی حدود نصف قیمت پیشنهاد رقیب به دست آورد. دیگر بانک‌ها و سازمان‌های تجاری به مخالفان سنتی خصوصی‌سازی پیوستند و به برنامه «وام در ازای سهام» حمله کردند و در سال ۱۹۹۶، دولت پذیرفت که این برنامه به درستی اداره نشده است. در نتیجه اتهامات فساد، دومای ایالتی کمیته‌ای را برای بررسی برنامه خصوصی‌سازی تشکیل داد و نخست‌وزیر چرنومیردین درخواست بودجه خارج از برنامه برای بازخرید سهام از بانک‌ها را کرد.

تلاش یلتسین برای انتخاب مجدد در ژوئن ۱۹۹۶ عملاً خصوصی‌سازی شرکت‌های دولتی را در طول دوره کمپین انتخاباتی متوقف کرد. در فوریه ۱۹۹۶، دادستانی یک تحقیق کامل در مورد شیوه‌های خصوصی‌سازی، به ویژه معامله سال ۱۹۹۵ وام در ازای سهام را اعلام کرد. از آنجا که ایرادات برنامه خصوصی‌سازی یلتسین یک بخش مهم از پلتفرم انتخاباتی حزب کمونیست فدراسیون روسیه — قوی‌ترین حزب مخالف — در انتخابات ریاست‌جمهوری ۱۹۹۶ بود، استراتژی کمپین یلتسین این بود که تا حد امکان خصوصی‌سازی را از مسائل کمپین دور کند. بخشی از این استراتژی، انتقال فرآیند خصوصی‌سازی از مسکو به مناطق بود. در فوریه ۱۹۹۶، یک فرمان ریاست‌جمهوری به سادگی سهام حدود 6هزار  شرکت تحت کنترل دولت را به دولت‌های منطقه‌ای واگذار کرد تا بتوانند سهام را به حراج بگذارند و سود آن را برای خود نگه دارند.

پس از انتخاب مجدد یلتسین در ژوئیه ۱۹۹۶، نمایندگان مالی او ادامه برنامه خصوصی‌سازی را اعلام کردند، با تمرکز جدید بر فروش ده تا پانزده شرکت بزرگ دولتی، از جمله شرکت سهامی سیستم برق یکپارچه روسیه (YeES Rossii)، شرکت بیمه دولتی روسیه (Rosgosstrakh) و بندر دریایی سن پترزبورگ. قرار بود شرکت سهامی سرمایه‌گذاری ارتباطات (Svyazinvest)، که فروش آن در سال ۱۹۹۵ ناموفق بود، در سال ۱۹۹۶ به شرکت‌های مخابراتی غربی ارائه شود. مرحله جدید خصوصی‌سازی پس از انتخابات، همچنین قرار بود نقش کارگران شرکت در سهامداری را کاهش دهد. در سال‌های اولیه چنین مالکیتی، بیشتر سهام کارگران با قیمت‌های پایین فروخته شده بود که ارزش کل سهام را کاهش داده و سود دولت از فروش شرکت‌ها را کم کرده بود. بنابراین، برای رسیدن به هدف بودجه‌ای ۱۲.۴ تریلیون روبل (حدود ۲.۴ میلیارد دلار) سود از فروش خصوصی‌سازی در سال ۱۹۹۶، توزیع سهام قرار بود به گیرندگانی اختصاص یابد که سهام را نگه دارند و بلافاصله نفروشند.

علی‌رغم تأخیرهای دوره‌ای، مدیریت ناکارآمد مراحل اخیر برنامه، و اتهامات پارتی‌بازی و معاملات فاسد در ساختارهای شرکتی و مالی، کارشناسان بین‌المللی در سال ۱۹۹۶ تلاش خصوصی‌سازی روسیه را یک موفقیت نسبی ارزیابی کردند. انتقال دارایی‌های سرمایه‌ای از دست دولت به دست خصوصی بدون عقب‌گرد جدی در مسیر پیش رفته است — علی‌رغم درخواست‌های دوره‌ای برای بازگرداندن کنترل دولتی بر دارایی‌های خاص. همچنین، این فرآیند به ایجاد طبقه جدیدی از کارآفرینان خصوصی کمک کرده است.

خصوصی‌سازی قرار بود آزاد و عادلانه باشند، اما چنین نبود. سودآورترین شرکت‌ها در حراج‌های عمومی عرضه نشدند؛ این شرکت‌ها یا به مقامات دولتی واگذار شدند یا در حراج‌های نسبتاً بسته‌ای که توسط آناتولی چوبایس سازماندهی می‌شد، فروخته شدند. کارخانه‌ها و دیگر دارایی‌های باارزش در این حراج‌های ساختگی به کسری از ارزش واقعی خود فروخته شدند. گروه کوچکی از افراد خودی و سفته‌بازان کنترل بخش بزرگی از دارایی‌های روسیه را به دست گرفتند و به الیگارش‌های فوق‌العاده ثروتمند تبدیل شدند.

الیگارش‌ها توانستند دارایی‌ها را با کسری از ارزش واقعی به دست آورند، زیرا پیشنهادات بالاتر به بهانه‌های فنی رد می‌شد یا فرآیند مزایده دستکاری می‌شد، مانند ماجرای یوکوس. صدها، شاید هزاران شرکت به این شیوه به دست آمدند. قوانین به شکل ضعیفی نوشته و اجرا شده بودند و پر از حفره‌هایی بودند که افراد خودی را قادر می‌ساخت تا نقشه‌های پیچیده‌ای را عملی کنند. تصرف دارایی‌های دولتی پس از فروپاشی کمونیسم، از سوی برخی روس‌ها به عنوان «خصوصی‌سازی خودجوش» نامیده می‌شود. برخی این فرآیند را «کلاهبرداری قرن» می‌دانستند. یک شوخی رایج این بود که روسیه بیش از اینکه مشتاق خصوصی‌سازی شرکت‌ها باشد، مشتاق خصوصی‌سازی مدیران است.

الیگارش‌ها

اصطلاح «الیگارش» به گروه کوچکی از صنعتگران و بانکداران اشاره دارد که در دوران یلتسین به طرز خیره‌کننده‌ای ثروتمند شدند. این افراد، که تا حدودی شبیه به رابربارون‌ها (سرمایه‌داران استثمارگر) مانند راکفلرها و کارنیگی‌ها هستند، مردانی بودند که در دهه‌های ۳۰، ۴۰ و ۵۰ سالگی خود، در دوران پر هرج‌ومرجی که کمونیسم رو به افول بود و سرمایه‌داری جایگزین آن می‌شد، امپراتوری‌هایی برای خود ساختند. برخی از آن‌ها زندگی نسبتاً ساده‌ای دارند، اما برخی دیگر بسیار پر زرق و برق بوده و با جت‌های شخصی و عمارت‌های بزرگ خودنمایی می‌کنند. بسیاری در خارج از کشور، از جمله در لندن، مستقر شدند. در روسیه، بیشتر آن‌ها با خودروهای سدان مرسدس زرهی و همراه با خودروهای محافظ مجهز به مسلسل سفارشی تردد می‌کنند. گفته می‌شود یکی از آن‌ها حتی یک هواپیمای بوئینگ ۷۶۷ با سیستم ضد موشکی مخصوص خود سفارش داده است.

الیگارش‌ها عمدتاً تحصیل‌کرده هستند و بسیاری قبل از ورود به دنیای تجارت، در بوروکراسی شوروی مشغول به کار بودند. اکتساب دارایی‌های آن‌ها اغلب نتیجه ارتباطاتشان بود تا مهارت‌های کارآفرینی. با ثروتمند شدن، آن‌ها در رسانه‌ها سرمایه‌گذاری کردند تا نفوذ بیشتری کسب کنند. نفوذ، ثروت و قدرت بیشتر را به دنبال داشت. آن‌ها همچنین بانک‌هایی تأسیس کردند که به نقاط دریافت بودجه‌های دولتی تبدیل شدند و گاهی این وجوه به حساب‌های خارج از کشور منتقل می‌شد. همچنین معافیت‌های مالیاتی و امتیازات ویژه‌ای از طریق فرمان‌های ریاست‌جمهوری به دست آوردند. اقتصاد روسیه تحت سلطه الیگارش‌ها است. تا سال ۲۰۰۳، ۱۷ نفر از روس‌ها در فهرست ثروتمندترین مردان جهان مجله فوربز حضور داشتند؛ موضوع قابل توجهی است اگر در نظر بگیریم که تنها ۱۵ سال قبل، افراد کمی در روسیه بیش از چند هزار دلار ثروت داشتند. بر اساس یک برآورد، الیگارش‌ها ۷۰ درصد اقتصاد روسیه، از جمله تقریباً کل صنعت نفت، را کنترل می‌کنند. الیگارش‌ها از منفورترین شخصیت‌ها در روسیه هستند. یک نظرسنجی در سال ۲۰۰۳ نشان داد که ۷۰ درصد از روس‌ها از آن‌ها متنفرند. آن‌ها به دلیل استفاده از روش‌های زیرکانه برای به دست آوردن دارایی‌ها و سپس دور زدن سرمایه‌گذاران خارجی با کاهش ارزش سهام سهامداران اقلیت، مورد انتقاد گسترده قرار گرفتند.

اکثر الیگارش‌ها کار خود را در اواخر دهه ۱۹۸۰ آغاز کردند، زمانی که اقتصاد شوروی در حال آزاد شدن بود. جزئیات نحوه به دست آوردن دارایی‌ها توسط برخی هنوز مبهم است، اما بسیاری موقعیت‌های کلیدی در بوروکراسی شوروی داشتند که به آن‌ها اجازه می‌داد دارایی‌ها را تصاحب کنند. تعداد کمی رهبران حزب کمونیست بودند که به سرعت برای کنترل مشاغل سودآور مانند نفت، گاز طبیعی، فلزات گرانبها و بانکداری اقدام کردند. برخی دیگر جوانان جسوری بودند که هوش تجاری بیشتری نسبت به رؤسای خود داشتند و توانستند از ناآگاهی یا بی‌علاقگی آنان برای توسعه نقشه‌هایی جهت به دست آوردن دارایی‌ها بهره ببرند.

برخی از الیگارش‌ها به دلیل ارتباطات خود توانستند معاملات بسیار مطلوب برای دارایی‌های دولتی ترتیب دهند بدون آنکه نیاز به شرکت در فرآیند حراج داشته باشند. دیگران توانستند از ناآگاهی بوروکرات‌های مسئول خصوصی‌سازی برخی دارایی‌ها بهره ببرند. بوریس برزوفسکی، یکی از الیگارش‌ها، در یک مستند PBS توضیح داد: «بوروکرات‌های شوروی باور نداشتند که سرمایه‌داری پیروز خواهد شد. شما به یک مقام ۱۰,۰۰۰ دلار می‌دادید و او سند مالکیت را به شما می‌داد. حتی برای یک ثانیه هم انتظار نداشت که این کارخانه خصوصی بماند. او مطمئن بود که کمونیست‌ها بازخواهند گشت و آن را پس خواهند گرفت.»

برای پیشی گرفتن و به دست آوردن مزیت نسبت به رقبا، الیگارش‌ها از تاکتیک‌های تهاجمی برای تصرف، دستکاری در مجالس محلی و قضات، و بهره‌برداری از فقدان قوانین و سهولت در دور زدن قوانین ضعیف موجود استفاده کردند. اغلب شبیه گنگسترها رفتار می‌کردند و از زور برای سوءاستفاده از افراد ضعیف بهره می‌بردند، تا بازرگانانی که به دنبال توافق برد-برد باشند. میخائیل خودورکوفسکی، یکی دیگر از الیگارش‌ها، گفت: «در آن زمان، قوانین روسیه به ما اجازه می‌داد کارهایی انجام دهیم که در دنیای تجارت غرب غیرقابل تصور بود.»

نفوذ الیگارش‌ها به ویژه در میان بوروکرات‌ها و قضات کم‌درآمد در استان‌های روسیه قوی بود. یک سیاستمدار لیبرال به نیویورک تایمز گفت: «دستکاری زیادی در دادگاه‌ها و اجرای قانون وجود دارد. این نوعی سیستم شرکتی و تا حدی مجرمانه است—یک ازدواج قانونی بین تجارت و قدرت.»

اولگ دریپاسکا، بارون آلومینیوم، فردی سخت‌کوش و دراز قامت است که به دلیل روش‌های تهاجمی و بی‌پروا در به دست آوردن دارایی‌ها شناخته شده است. تا سال ۲۰۰۲، ارزش دارایی‌های او ۱.۵ میلیارد دلار تخمین زده می‌شد و دومین شرکت بزرگ آلومینیوم جهان را کنترل می‌کرد. در اواسط دهه ۱۹۹۰، در سن ۲۶ سالگی، مدیر یک کارخانه بزرگ آلومینیوم در سیبری شد، در دورانی که گروه‌های مختلف برای تصاحب دارایی‌ها، آدم‌کش‌های قراردادی استخدام می‌کردند. گذشته او چنان لکه‌دار است که ایالات متحده به او ویزا نمی‌دهد.

در سال ۲۰۰۲، دریپاسکا یک معامله «وام در ازای سهام» انجام داد که طی آن ۱۰ میلیون دلار وام به کنسرسیومی داد که در حال ساخت نیروگاه ۳,۰۰۰ مگاواتی ۲ میلیارد دلاری بوگیچانسک در سیبری بود و به دلیل کمبود نقدینگی تنها تا نیمه تکمیل شده بود. بر اساس توافق، اگر وام بازپرداخت نمی‌شد، الیگارش ۲۵ درصد از نیروگاه را به دست می‌آورد—و همین اتفاق نیز افتاد.

الیگارش‌ها با تصاحب دارایی‌های باارزش دولتی به قیمت‌های بسیار ناچیز، ثروتمند شدند. آن‌ها از تمامی روش‌های ذکرشده و سایر روش‌ها برای تصاحب اموال استفاده کردند. گاهی اوقات، الیگارش‌ها دارایی‌های به دست آمده را از بین بردند یا منابع طبیعی را تصاحب کرده و سپس آن‌ها را فروختند و پول را به خارج از کشور منتقل کردند. در مواقع دیگر، توانستند درصد بالایی از املاک باارزش را به دست آورند. پس از تسلط بر یک ملک یا اکثریت سهام، می‌توانستند سهامداران اقلیت را دستکاری کنند (به ماجرای یوکوس مراجعه شود)

برخی از الیگارش‌ها توانستند از طریق سفته‌بازی و فرصت‌های تجاری «پول آسان» مقادیر زیادی ثروت کسب کنند. در سال ۱۹۹۰، هزینه یک تن نفت در روسیه به قیمت بازار آزاد، معادل یک بسته سیگار مارلبرو بود. کسانی که توانستند نفت را به خارج از کشور ارسال کنند، سودهای کلانی به دست آوردند. برخی دیگر نیز با خرید منابع دیگر و فروش آن‌ها در خارج از کشور با قیمت بالا، سودهای هنگفتی کسب کردند. هنگامی که روبل سقوط کرد، فرصت‌های مشابهی ایجاد شد؛ زیرا قیمت چیزهایی مانند نفت، چوب و مواد معدنی در روبل ثابت باقی ماند، در حالی که ارزش آن‌ها به دلار به شدت افزایش یافت. بسیاری از الیگارش‌های آینده، زمانی که سیستم مالی روسیه تحت نظارت گورباچف آزاد شد، بانک‌های خود را تأسیس کردند. هنگامی که قیمت‌ها در سال ۱۹۹۲ آزاد شد، الیگارش‌ها از طریق بانک‌های خود، ثروت‌های عظیمی از سفته‌بازی روبل-دلار به دست آوردند و اغلب برای این کار از پول دولتی استفاده می‌کردند. از آنجا که روسیه خزانه رسمی نداشت، سپرده‌گذاری‌ها اغلب در بانک‌های «غیرمجاز» انجام می‌شد که غالباً متعلق به خود الیگارش‌ها بود. در طول این فرآیند، الیگارش‌ها یک کار مهم انجام دادند: آن‌ها نخبگان حزب کمونیست و مدیران محافظه‌کار کارخانه‌ها را از مشاغلشان بیرون راندند و تا حدی به اصلاحات و حرکت به سوی کارآمدی کمک کردند.

یلتسین و الیگارش‌ها - شکست خصوصی‌سازی در روسیه

یلتسین با محبوبیت تک‌رقمی وارد انتخابات ۱۹۹۶ شد. بسیاری از تحلیلگران معتقدند که زمان پخش فراوان و تبلیغات مثبت در روزنامه‌ها و ایستگاه‌های تلویزیونی تحت کنترل دولت و الیگارش‌ها، عامل تعیین‌کننده در این انتخابات بود. اگر یلتسین پیروز نمی‌شد، به احتمال زیاد رئیس‌جمهور یک عضو حزب کمونیست می‌شد و این خبر بسیار بدی برای الیگارش‌ها بود. در دوران یلتسین، الیگارش‌ها در حراج‌های ساختگی‌ای که ایجاد شد، دارایی‌ها را به کسری از ارزش واقعی‌شان به دست آوردند. الیگارش‌ها نیز به نوبه خود از یلتسین حمایت کردند؛ با دادن پول و پوشش تلویزیونی در رسانه‌های تحت کنترل خود، او بتواند در سال ۱۹۹۶ دوباره انتخاب شود. یلتسین نیز متعهد شد که از الیگارش‌ها حمایت کند و آن‌ها حتی ثروتمندتر و قدرتمندتر شدند.

الیگارش‌ها در دوران یلتسین چنان قدرتمند شدند که یکی از دستیاران وی به نیویورک تایمز گفت: «الیگارش‌ها تا حدی خود را دولت واقعی روسیه می‌دانستند و تا حدی هم واقعاً دولت بودند. آن‌ها به راحتی می‌توانستند وزرا را برکنار کنند و افرادی را که به آن‌ها وفادار بودند در پست‌های وزارتخانه منصوب کنند.»

بوریس برزوفسکی، الیگارش، به دلیل نفوذی که بر یلتسین و خانواده‌اش داشت، «راسپوتین» لقب گرفت. والنتین یوماشف (روزنامه‌نگار سابق و نویسنده خاطرات یلتسین) گفت دختر و داماد یلتسین به برزوفسکی نزدیک بودند. برزوفسکی پس از اینکه یکی از شرکت‌هایش به شنود تلفنی یلتسین متهم شد، از چشم افتاد. الیگارش‌ها به یلتسین وام دادند و پوشش رسانه‌ای فراهم کردند تا او در انتخابات ریاست‌جمهوری ۱۹۹۶ پیروز شود؛ وام‌هایی که هرگز بازپرداخت نشد. در مقابل، الیگارش‌ها سهام در برخی از باارزش‌ترین شرکت‌های روسیه دریافت کردند. به این ترتیب، برزوفسکی سهم خود را در شرکت Aeroflot و خودورکوفسکی سهم خود را در Yukos به دست آوردند. این روش، مسیر بسیاری از الیگارش‌ها برای تصاحب دارایی‌های باارزش بود.

در سال ۱۹۹۵، دولت یلتسین برای پرداخت بدهی‌ها و حقوق سربازان، معلمان و بازنشستگان به پول نقد نیاز داشت و از بانک‌های متعلق به الیگارش‌ها در قالب «وام در ازای سهام «کمک گرفت. در ازای پول، بانک‌ها شرکت‌های دولتی خاصی را به عنوان وثیقه دریافت کردند. هنگامی که شرکت‌ها خصوصی شدند، بانک‌ها سهام آن‌ها را به تصرف خود درآوردند، اغلب با نرخ‌های کمتر از بازار، زیرا دولت قادر به بازپرداخت وام‌ها نبود. منتقدان این فرآیند را» کلپتوکاپیتالیسم« (سرمایه‌داری دزدی) نامیدند. در برخی موارد، به بانک‌ها سهام در شرکت‌های دولتی به صورت امانی داده می‌شد. وقتی این سهام به آن‌ها تبدیل شد، بانک‌ها در حراج‌های ساختگی برای تصاحب آن‌ها شرکت می‌کردند. الیگارش‌ها همچنین به شرکت‌ها یا پروژه‌هایی که در حال ورشکستگی بودند وام می‌دادند، با این شرط که اگر پول بازپرداخت نشود، الیگارش بتواند برخی دارایی‌های شرکت را تصاحب کند.

برنامه خصوصی‌سازی اکنون توسط بسیاری، به عنوان یک اشتباه بزرگ تلقی می‌شود. این برنامه اجازه داد تا دارایی‌های باارزش دولتی به صورت عمده و با قیمت‌های ناچیز به الیگارش‌ها منتقل شود و کارخانه‌های ناکارآمد به مدیران خود واگذار شوند که در برابر بازسازی مقاومت می‌کردند و پول را از خزانه‌های دولتی خارج کردند. تصاحب دارایی‌ها با قیمت‌های ارزان، دولت را از پولی که می‌توانست به اقتصاد کمک کند، محروم ساخت. الیگارش‌ها در بسیاری از موارد برای رشد، رونق و کارآمدتر شدن شرکت‌هایی که خریداری کردند، پول تزریق نکردند. در عوض، بیشتر به فروش دارایی‌ها، تبدیل آن‌ها به پول نقد و انتقال آن به دلار و خارج از کشور علاقه‌مند بودند و اقتصاد روسیه را از منابع مالی لازم برای رشد محروم کردند. با وجود خصوصی‌سازی تا سال ۱۹۹۹ تنها ۱۰ میلیون نفر در بخش خصوصی کار می‌کردند، در حالی که دولت ۴۰ میلیون نفر از ۶۷ میلیون کارگر روسیه را استخدام کرده بود. هنگامی که مالکیت بین سهامداران کوچک تقسیم شد، مدیران دوران شوروی به اداره شرکت‌ها ادامه دادند، به عنوان ترکیبی از یک کسب‌وکار و یک نهاد رفاهی. نسخه روسی خصوصی‌سازی فساد، جرم و بدبینی را تشدید کرد. برخی از به اصطلاح اصلاح‌طلبان، بیشترین سود را از این فرآیند بردند. روس‌ها اغلب به کل این فرآیند به عنوان «قاپیدن بزرگ» اشاره می‌کنند. آلفرد کوخ، رئیس آژانس خصوصی‌سازی روسیه، پس از پذیرش 100 هزار دلار از یک شرکت سوئیسی که علاقه‌مند به تنظیم معاملات با دولت بود، مجبور به استعفا شد. جوزف استیگلیتز، اقتصاددان برنده جایزه نوبل و بانک جهانی، نوشت که بزرگ‌ترین اشتباهات انجام شده عبارت بودند از: ایجاد انگیزه‌های اقتصادی که به جای تولید ثروت، به تخلیه دارایی‌ها تشویق می‌کرد. دوم، هدر رفت سرمایه انسانی روسیه در زمینه‌های فنی و علمی و سوم، از دست رفتن معیشت طبقه متوسط بزرگ و نسبتاً برابر که در تاریخ، ثبات و عدالت اقتصادی را فراهم می‌کرد.

و اینک یک پرسش بنیادی و تامل برانگیز به نظر مخاطبان گرامی این نوشتار سرنوشت خصولتی سازی درایران چگونه بود؟به این موضوع پرداخته خواهد شد البته پس ازاین که به رابطه این الیگارش ها با پوتین پرداخته شد.

ادامه دارد...


نظر خوانندگان:


■ با تشکر بسیار از جناب قربان عباسی که برای تهیه این مقاله بسیار بسیار مهم و خواندنی زحمات زیادی کشیده‌اند. مطلب شما بسیار مهم و ارزشمند است اما به علت طولانی بودن خواهش من این است که چنانچه مقدور باشد این بخش اول به اضافه قسمت‌های بعدی را در یک کتاب با فرمت پی دی اف در سایت وزین ایران امروز قرار دهید که خواندن آن در گوشی و تبلت بسیار ساده‌تر است. و بار دیگر از شما به خاطر زحمات‌تان در تهیه چنین مطالب مهم ارزشمندی تشکر می‌کنم.
با عرض ارادت؛ علی‌محمد طباطبایی




" width="640" />
 

ايران امروز (نشريه خبری سياسی الکترونیک)
«ايران امروز» از انتشار مقالاتی كه به ديگر سايت‌ها و نشريات نيز ارسال می‌شوند معذور است.
استفاده از مطالب «ايران امروز» تنها با ذكر منبع و نام نويسنده يا مترجم مجاز است.
Iran Emrooz©1998-2025 | editor@iran-emrooz.net