شنبه ۵ مهر ۱۴۰۴ - Saturday 27 September 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Sat, 27.09.2025, 9:19

ایران در آستانه بازگشت تحریم‌های سازمان ملل

گرسنگی و اضطراب در ایران رو به افزایش است


جان گمبـرل و امیر وحدت / آسوشیتدپرس / ۲۷ سپتامبر ۲۰۲۵

در حالی‌که اقتصاد بیمار ایران روز شنبه خود را برای بازگشت تحریم‌های سازمان ملل متحد بر سر برنامه هسته‌ای آماده می‌کرد، این مردم عادی هستند که بیش از همه در تنگنای قیمت‌های سرسام‌آور مواد غذایی گرفتار شده‌اند و نگران آینده خودند.

ارزش پول ملی ایران، ریال، در پایین‌ترین سطح تاریخی قرار دارد و همین امر فشار مضاعفی بر قیمت مواد غذایی وارد کرده و زندگی روزمره را دشوارتر ساخته است؛ از گوشت و برنج گرفته تا دیگر اقلام اصلی سفره ایرانی.

در همین حال، نگرانی مردم از دور تازه‌ای از درگیری میان ایران و اسرائیل ـ و احتمالاً ایالات متحده ـ رو به افزایش است؛ به‌ویژه از آن‌جا که سایت‌های موشکی هدف قرارگرفته در جنگ ۱۲ روزه ماه ژوئن اکنون به نظر می‌رسد در حال بازسازی‌اند.

فعالان نگران موج فزاینده سرکوب در جمهوری اسلامی هستند؛ حکومتی که طبق گزارش‌ها امسال بیش از هر زمان دیگری در سه دهه گذشته دست به اعدام زده است.

سینا، پدر یک پسر ۱۲ ساله که به دلیل ترس از پیامدها تنها با ذکر نام کوچک حاضر به گفت‌وگو شد، گفت کشور هرگز با چنین دوران دشواری روبه‌رو نبوده است؛ حتی نه در محرومیت‌های جنگ ایران و عراق در دهه ۱۹۸۰ و نه در دهه‌ها تحریم‌های بعدی.

او به آسوشیتدپرس گفت: «تا جایی که به یاد دارم، همیشه با سختی اقتصادی دست‌وپنجه نرم کرده‌ایم و هر سال بدتر از سال قبل بوده است. برای نسل من همیشه یا خیلی زود است یا خیلی دیر ـ رؤیاهایمان در حال لغزیدن و از دست رفتن است.»

بازگشت تحریم‌های ایران از طریق «اسنپ‌بک»

بامداد یکشنبه رأس ساعت ۰۰:۰۰ گرینویچ (ساعت ۸ شب به وقت شرق آمریکا)، اگر در لحظات پایانی گشایشی دیپلماتیک رخ ندهد، تحریم‌های سازمان ملل علیه ایران از طریق «اسنپ‌بک» دوباره اعمال خواهد شد؛ مکانیسمی که دیپلمات‌ها هنگام مذاکره بر سر توافق هسته‌ای ۲۰۱۵ ایران با قدرت‌های جهانی در آن گنجاندند. اسنپ‌بک به گونه‌ای طراحی شده که در شورای امنیت وتو‌ناپذیر باشد؛ یعنی چین و روسیه نمی‌توانند به‌تنهایی مانع اجرای آن شوند، کاری که پیش‌تر درباره سایر اقدامات علیه تهران کرده بودند.

این تدبیر بار دیگر دارایی‌های ایران در خارج را مسدود کرده، معاملات تسلیحاتی با تهران را متوقف می‌سازد و هرگونه توسعه برنامه موشک‌های بالستیک ایران را مجازات خواهد کرد، در کنار اقدامات دیگر.

فرانسه، آلمان و بریتانیا سازوکار اسنپ‌بک را علیه ایران فعال کردند؛ اقدامی که نظارت بر برنامه هسته‌ای این کشور را بیش از پیش محدود می‌کند و بن‌بست مذاکرات با آمریکا را تشدید کرده است.

ایران پس از جنگ اسرائیل علیه این کشور در ماه ژوئن ـــ که با حملات آمریکا به سایت‌های هسته‌ای جمهوری اسلامی همراه شد ـــ بیش از پیش از همکاری با آژانس بین‌المللی انرژی اتمی عقب نشست. در همین حال، ایران همچنان ذخایری از اورانیوم با غنای ۶۰ درصد را نگه داشته است ـــ تنها یک گام فنی کوتاه تا سطح ۹۰ درصد مورد نیاز برای تولید سلاح هسته‌ای ـــ که به‌طور کلی برای ساخت چند بمب اتمی کافی است، اگر تهران تصمیم بگیرد به سمت تسلیحاتی شدن حرکت کند.

ایران همواره تأکید کرده است که برنامه هسته‌ای‌اش ماهیتی صلح‌آمیز دارد، هرچند غرب و آژانس بین‌المللی انرژی اتمی می‌گویند تهران تا سال ۲۰۰۳ یک برنامه سازمان‌یافته تسلیحات هسته‌ای داشته است.

تهران همچنین استدلال کرده است که سه کشور اروپایی نباید اجازه اجرای اسنپ‌بک را داشته باشند و بخشی از این استدلال را به خروج یک‌جانبه آمریکا از توافق در سال ۲۰۱۸، در دوره نخست ریاست‌جمهوری دونالد ترامپ، نسبت می‌دهد.

کِلسی داونپورت، کارشناس هسته‌ای در «انجمن کنترل تسلیحات» مستقر در واشنگتن، گفت: «به نظر می‌رسد دولت ترامپ پس از حملات اخیر فکر می‌کند دست برتر را دارد و می‌تواند منتظر بماند تا ایران به میز مذاکره بازگردد. اما با توجه به دانشی که ایران دارد و مواد هسته‌ای‌ای که در اختیار دارد، این یک فرض بسیار خطرناک است.»

او (کِلسی داونپورت) افزود: «در کوتاه‌مدت، بیرون راندن آژانس بین‌المللی انرژی اتمی خطر محاسبه‌ی غلط را افزایش می‌دهد. آمریکا یا اسرائیل می‌توانند از نبود بازرسی‌ها به‌عنوان بهانه‌ای برای حملات بیشتر استفاده کنند.»

خبرگزاری رسمی ایرنا روز شنبه گزارش داد که ایران در آستانه بازگشت تحریم‌ها، سفیران خود در فرانسه، آلمان و بریتانیا را برای مشورت فراخوانده است.

گرسنگی و اضطراب در ایران رو به افزایش است

پیامدهای جنگ ماه ژوئن قیمت مواد غذایی را در ایران بالا برد و گوشت ـــ که پیش‌تر هم گران بود ـــ را از دسترس خانواده‌های فقیر خارج کرد.

دولت ایران در ماه ژوئن نرخ تورم سالانه را ۳۴/۵ درصد اعلام کرد و مرکز آمار گزارش داد که هزینه اقلام غذایی اساسی در همین دوره بیش از ۵۰ درصد افزایش یافته است. اما حتی این آمار هم بازتاب واقعیت مغازه‌ها نیست. قیمت لوبیای چیتی در یک سال سه برابر شده و کره تقریباً دو برابر. برنج، به‌عنوان کالای اصلی، به‌طور متوسط بیش از ۸۰ درصد گران‌تر شده و در برخی انواع ممتاز تا ۱۰۰ درصد افزایش داشته است. قیمت مرغ کامل ۲۶ درصد بالا رفته، در حالی‌که گوشت گاو و گوسفند ۹ درصد افزایش داشته‌اند.

سیما تقوی، مادر دو کودک، در یک فروشگاه مواد غذایی در تهران گفت: «هر روز شاهد افزایش قیمت تازه‌ای برای پنیر، شیر و کره هستم. نمی‌توانم آن‌ها را مثل میوه و گوشت از فهرست خرید حذف کنم، چون بچه‌هایم خیلی کوچک‌اند و نباید محروم شوند.»

طبق گزارش رسانه‌های داخلی، فشار ناشی از کمبود غذا و ترس از آغاز دوباره جنگ باعث شده است که از ماه ژوئن شمار بیشتری از مردم به روان‌شناسان مراجعه کنند.

دکتر سیما فردوسی، روان‌شناس بالینی و استاد دانشگاه شهید بهشتی، در گفت‌وگویی با روزنامه همشهری که در ماه ژوئیه منتشر شد، گفت: «فشار روانی ناشی از جنگ ۱۲ روزه از یک‌سو، و تورم افسارگسیخته و افزایش قیمت‌ها از سوی دیگر، جامعه را خسته و بی‌انگیزه کرده است.»

او هشدار داد: «اگر وضعیت اقتصادی به همین شکل ادامه یابد، پیامدهای جدی اجتماعی و اخلاقی خواهد داشت.» روزنامه نیز نوشت: «ممکن است مردم برای بقا کارهایی انجام دهند که در شرایط عادی هرگز به آن‌ها فکر نمی‌کردند.»

جهش اعدام‌ها در سال ۲۰۲۵

ایران در سال‌های اخیر بارها شاهد اعتراضات سراسری بوده است؛ اعتراض‌هایی که خشم مردم از وضعیت اقتصادی، مطالبات مربوط به حقوق زنان و درخواست‌ها برای تغییر در نظام حاکم را شعله‌ور کرده است. تازه‌ترین مورد در سال ۲۰۲۲ رخ داد؛ پس از مرگ مهسا امینی، زن جوانی که پس از بازداشت توسط پلیس به دلیل آنچه «رعایت نکردن حجاب» خوانده شد، جان خود را از دست داد.

در واکنش به آن اعتراضات و نیز جنگ ماه ژوئن، ایران زندانیان را با سرعتی بی‌سابقه از سال ۱۹۸۸ تاکنون اعدام کرده است؛ سالی که در پایان جنگ ایران و عراق هزاران نفر اعدام شدند. گروه «حقوق بشر ایران» مستقر در اسلو و «مرکز عبدالرحمن بُرومند برای حقوق بشر در ایران» در واشنگتن شمار اعدام‌شدگان در سال ۲۰۲۵ را بیش از هزار نفر برآورد کرده‌اند؛ با این یادآوری که این رقم می‌تواند بیشتر باشد، زیرا ایران همه موارد اعدام را گزارش نمی‌کند.

این مرکز هشدار داد: «فضای سیاسی و مدنی در ایران به کلی نابود شده و در خارج از کشور نیز فعالان جامعه مدنی و مخالفان با سرکوب فراملی مواجه‌اند. مردم ایران ـ میلیون‌ها نفری که آرزوی چیزی بیش از یک نظام بسته و خشن را دارند ـ همه گزینه‌های در دسترس خود را امتحان کرده‌اند. رهبرانشان اما نه.»



چکاوک‌ها ماندند و او رفت...
شنبه ۵ مهر ۱۴۰۴ - Saturday 27 September 2025
iran-emrooz.net | Mon, 22.09.2025, 20:47

به یادبود استاد نادر مَجد

چکاوک‌ها ماندند و او رفت...


داوطلبان، با سلیقه، میزهای پذیرایی را با رومیزی‌های سفید و لیمویی، شیرینی‌های جوراجور و بساط چای و قهوه در بیرون سالن کنسرت کتابخانه‌ی همگانی شهر وینا/ویرجینیا چیده بودند. اندک اندک جمع مستان می‌رسیدند... اما فضا، فضای مستان نبود. چهره‌ها به یکدیگر سلام می‌گفتند، لبخند می‌زدند، اما نگاه‌ها، بهت‌زده و ناباور گویی در فضایی نامعلوم سرگردان بودند.

هیئت شش نفره‌ی مرکز حمایت از هنرها در فِرفکس کانتی که وارد تالار شدند، به استقبال آنها شتافتم: سه زن و سه مرد آمریکایی از داوران جوایز موسیقی و اعطای کمک هزینه‌ی سال ۲۰۲۱ به بهترین سازمان‌های غیرانتفاعی فعال در زمینه‌ی موسیقی در این کانتی. آنها هم بازرس و هم میهمان برنامه بودند و من را به عنوان تنظیم کننده‌ی تقاضای گرنت مرکز موسیقی سنتی ایرانی و مسئول تدوین اسناد داخلی این سازمان غیرانتفاعی در ایالت ویرجینیا می‌شناختند. در جلسه‌ی نمایندگان سازمان‌های درخواست کننده با هم آشنا شده بودیم.

خوشامد گفتم. برنامه بر اساس پروتوکل گرَنتِ دریافت شده، یک بخش آموزشی/تحقیقی به زبان انگلیسی داشت، و بخشی دیگر شامل اجرای گروهی چند قطعه‌ی موسیقی ایرانی با شرکت استادان منطقه بود. رهبری برنامه را استاد نادر مجد به عهده داشت که مرکز موسیقی سنتی ایران را در سال ۱۹۹۷ در شهر وینا تأسیس کرده بود. باید پیش از شروع برنامه به میهمانان آمریکایی توضیحی می‌دادم: به صورت ضرب‌الاجل به دنبال فاجعه‌ی سه هفته قبل، تِم برنامه را ناگهانی تغییر داده بودیم. چشمان خانم‌های آمریکایی اندوهگین شد و مردها با همدردی و تأسف سر تکان دادند. آ‌نها را به ردیف نخست صندلی‌ها هدایت کردم.

داستان زندگی‌اش را از زبان خودش شنیده بودم. در جاده‌ی طولانی و جنگلی به سمت شارلوتسویل می‌رفتیم تا در مراسم معارفه‌ی گرَنت فرفکس کانتی شرکت کنیم. تعریف کرد که قبل از انقلاب پس از پایان تحصیلات عالی در رشته‌ی اقتصاد در آمریکا در آرزوی خدمت به میهن به تهران بازگشته و مدتی در سازمان برنامه و بودجه کارکرده بود. اما همیشه احساس می‌کرد که علاقه‌ی اصلی زندگی‌اش سرکوب شده بود. او در خانواده‌ی مجد با استادان موسیقی بارآمده بود. سنتور و ویلون را در سن ۶ سالگی و تار و سه تار را از پدر و عموی خود که هر دو موسیقی‌دان‌های مشهوری بودند، فرا گرفته و در همان کودکی با نواختن کمانچه آشنا شده بود. وقتی پس از انقلاب اسلامی ناچار از ایران به آمریکا مهاجرت کرد، علاقه‌ی سوزان دیرینش را پی گرفت.

می‌گفت روزی که با خانواده‌اش به شهر ویِنا وارد شد، آنجا شهری کوچک و نیمه روستایی بود که در دروازه‌اش، گاری یا کالسکه‌ای قدیمی و تاریخی به نمایش گذاشته بودند. هوای نمناک و عطر چوب‌های جنگلیِ باران خورده که همیشه در فضای ویِنا موج می‌زد، او را به یاد زادگاهش ساری انداخت و همانجا ساکن شد. به تدریج ایرانیان بسیاری به آن منطقه آمدند. می‌گفت که بزرگترین شانس زندگی‌اش، همسرش، از ابتدا تا کنون حامی علاقه‌هایش بوده است. حاصل زندگی مشترک آ‌نها یک دختر و یک پسر بود که دیگر برای خود، موسیقیدانان جوان و مطرحی بودند، هرچند در سبک‌های متفاوت با پدر.

از دو سال پیش که با او کار می‌کردم، چندین بُعد شگفت انگیز را در او دیده بودم: از شعر و فلسفه و ادبیات بسیار می‌دانست و تاریخ از علاقه‌هایش بود. برای هر شماره از فصلنامه‌ی پژوهش‌های فرهنگی آرمان از او مقاله‌ای می‌گرفتم؛ یک از یک درخشان‌تر. گاهی هم دوستدارانش را به شعری میهمان می‌کرد، تر و تازه. مجموعه شعرهای او و کتابی با عنوان “زان یار دلنوازم” در ایران به چاپ رسیده بودند.

نادر مجد راه درازی آمده بود، اما نه این که فقط راهی را پیموده باشد، بلکه راه‌های ناپیموده را برای دیگران هموار کرده بود. اولین کلاس آموزش موسیقی ایرانی به کودکان و نوجوانان را در مدرسه‌ی ایرانی‌های شهر وینا برپاکرده بود و سال‌های پیاپی برای شاگردان کودک و نوجوانش کنسرت می‌گذاشت. او از مؤسسین کانون دوستداران فرهنگ ایران بود که سال‌های متمادی برنامه‌های سخنرانی‌های اجتماعی و هنری برگزار کرده بودند. بنیانگذار اولین ارکستر فیلارمونیک ایرانی به نام چکاوک در منطقه‌ی واشینگتن دی سی با چندین اجرای درخشان بود: نهادی حمایتگر برای خِیل پرشمار موسیقیدانان جوان و بااستعداد ایرانی که از فضای خفقان و موسیقی ستیز حکومت ایران گریخته بودند.

بیشک کافی نبود. این جوانترها با مدرک‌های مهندسی و علوم یا هنرها با ساز یا با حنجره‌های آموزش دیده نزد بهترین استادان آواز در ایران، به آمریکا کوچ کرده بودند، بی‌آنکه کسی آنها را بشناسد و جایی برای اجرا داشته باشند. اغلب ناچار در کارخانه‌ها یا فروشگاه‌ها کار می‌کردند. راستی که آسمان پر از دروغِ دین و استبداد، کشتیِ اربابِ هنر را شکسته بود. اما ساحل نجات هم برهوت بود! حمایت مردم ایرانی منطقه کافی نبود؛ وقت خواندن شعرِ “هنر نزد ایرانیان و بس” همه بلبل می‌شوند، اما وقتی برای حمایت سازمان‌های غیرانتفاعی هنرمندان به سراغ صاحبان مشاغل پردرآمد می‌روید، تلفن‌ها از کار می‌افتند و گاهی شماره‌ی فاندریزرها را بلاک هم می‌کنند! گاهی هم مانند آ‌ن فرش‌فروش شهر واشینگتن دی سی، تلفن را جواب می‌دهند، اما شروع می‌کنند به نالیدن از کسادی کسب و کار. ولی نادر مجد از پای نمی‌‌نشست، او هم پیمودن راه را بلد بود و هم هموار ساختن راه‌های ناپیموده را.

در سال‌های اخیر هم ارکستر مجلسی زنان را با شرکت نوازندگان و خوانندگان زن تشکیل داده بود که به ویژه اجرای آ‌نها از تصنیف‌های قدیمی، بسیار شورانگیز بود. نادر مجد آهنگساز و رهبر ارکستر برجسته‌ای بود که قطعه‌های “میخک سفید” و “شقایق” و دیگر آثار او عمق شگفت‌انگیزی دارند. پیش از آ‌نکه گرنت فرفکس کانتی به مرکز موسیقی‌اش تعلق بگیرد، بارها در فستیوال‌های موسیقی شرق آمریکا برنامه اجراکرده و ستایش همگان را برانگیخته بود؛ تصاویرش در کاتالوگ‌های مراکز مهم هنری شرق آمریکا در حال نواختن سازهای ایرانی ثبت بودند.

در راه شارلوتسویل بودیم تا در جلسه‌ی اولین گرنتی شرکت کند که سال‌ها تلاش خستگی ناپذیر برایش به همراه آورده بود؛ اما نه فقط برای خودش، بلکه برای تحقق آرزوهایی که برای هنرمندان جوان‌تر داشت. پس از آن جلسه بود که همراه هیئت مدیره‌ی مرکز، اولین برنامه از ده سری جلسات همگانی تاریخ موسیقی ایرانی همراه با اجرای قطعه‌های مشهور را برای اوایل فوریه ۲۰۲۰ برنامه‌ریزی کردیم. اما در ۸ ژانویه‌ی ۲۰۲۰ فاجعه از راه رسید...

حالا سالن کنسرت تا نیمه پر بود؛ هرچند برنامه رایگان و شرکت در آ‌ن برای همگان آزاد بود و همه جا تبلیغ شده بود. اما انگار مسئولیت اجتماعی، شامل حال مردم نمی‌‌شد که دستکم سالنی را با حضور خود پر کنند! با اعلام برنامه، سکوت برقرار شد. نادر مجد که سالخورده تر از سابق به نظر می‌رسید، با گام‌هایی استوار اما اعصابی لرزان از خستگی و فاجعه زدگیِ آن روزها پشت میکروفن رفت و برنامه را تقدیم به یاد قربانیان انفجار هواپیمای اوکراینی کرد. تنها حدود سه هفته از آن فاجعه‌ی ملی می‌گذشت. مجلس، سوگناک شد.

سخنرانی نادر مجد به زبان انگلیسی بود؛ او از تاریخ موسیقی ایران گفت و اسلاید نشان داد؛ با همان منش عالمانه و روشنفکرانه‌ی همیشگی‌اش: تاریخ و تحلیل در کنار نقد و بررسی. پس از او نوازندگان ارکستر با سازهایشان بر صحنه نشستند. همه سیاه پوش، اما آمده بودند تا شوری به پا کنند. تک نوازی استاد بهراد توکلی با قطعه‌ی “بیداد” لرز بر تن هر شنونده‌ای انداخت؛ جلوی اشک را نمی‌‌شد گرفت. چشم‌های آبی رنگ میهمانان آمریکایی هم نمناک و دهانشان از شنیدن موسیقی مردمان ایران زمین باز بود. یکی از آنها نگاهی معنادار به من انداخت که در ردیفی دیگر هق‌هق‌ام را در دستمالی فرو برده بودم. در پایان برنامه نادر مجد دوباره با لرز آشکارتری در دستانش به صحنه آمد با تشکر و قدردانی از هنرمندان و همه‌ی کسانی که به برنامه یاری رسانده بودند.

پس از آن برنامه به دلیل پاندمی کووید۱۹ دو سال هیچ یک از برنامه‌ریزی‌های مرکز موسیقی برای گرَنت آن سال اجرا نشد. من برای سازمان دیگری مشغول به کار شده بودم، اما نادر مجد، همچنان دوست فکرهای خوب و نوشته‌های بکر و تازه بود. برای هر شماره‌ی فصلنامه‌ی آرمان با هم گفتگوهایی داشتیم، از کارهایش باخبرم می‌کرد. در جلسات عصرهای تاریخ در منزل زنده یاد دکتر‌ هادی بهار می‌آمد و حضار را به نوای سازی مهمان می‌کرد. در فکرِ راه انداختن یک پادکست فلسفه و موسیقی بود به قول خودش برای Sound biteهایی مناسب دامنه‌ی تمرکز پایین نسل‌های جوان و نوجوان.

واپسین کنسرت ارکستر چکاوک به رهبری نادر مجد در تابستان امسال اجرا شد. سه ساعت فاصله‌ی راه، مانع من بود برای شرکت در کنسرت. عکس‌های کنسرت را فرستاد و گزارش آن در آرمان منتشر شد. سه هفته پیش بود که در گفتگوی تلفنی با هم از کاری مشترک در مورد اسطوره‌ها گفتیم. من به خطر اسطوره‌ها اشاره داشتم که می‌توانند پیچیدگی‌های دنیا را ساده و مسطح جلوه دهند، ولی او شاعر و موسیقیدانی بود که دنیای بدون اسطوره را دنیایی بی‌رنگ و عطر می‌دانست...

نادر مجد در هشتاد سالگی صبح ۲۳ شهریور ماه امسال در خانه‌اش روبه روی دریاچه‌ای با صفا در اشبرن ویرجینیا دیگر از خواب بیدار نشد. شاید پرنده‌ای از سینه‌ی اسطوره‌ها برای او خبری آورده بود. شاید شقایقی را در خواب دیده بود. یا شاید با نوای موسیقی افلاک رفته بود...

شیریندخت دقیقیان
۲۲ سپتامبر ۲۰۲۵

• قسمت اول برنامه‌ی مرکز موسیقی سنتی ایران در ویرجینیا در فوریه ۲۰۲۰
سخنرانی زنده یاد نادر مجد

• قسمت دوم برنامه‌ی مرکز موسیقی سنتی ایران در ویرجینیا در فوریه ۲۰۲۰
با استاد بهراد توکلی؛ دکتر علی فاطمی؛ علی زبهیده؛ میلاد نیکفرجام

• مقاله‌های زنده یاد نادر مجد را در شماره‌های فصلنامه‌ی پژوهش‌های فرهنگی آرمان در این لینک می‌یابید:

• جدیدترین اجرای ارکستر چکاوک- رهبر ارکستر: زنده یاد نادر مجد

• نادر مجد در جمع نوآموزان کودک و نوجوان در مدرسه‌ی ایرانیان شهر وینا


نظر خوانندگان:


■ بسیار مطلب خوب و یادآوری موثری بود. روحشان شاد و یادشان گرامی باشد.
نوید بازرگان


■ با عرض تسلیت به مناسبت درگذشت این ایرانی فرهیخته. آیا ایشان پسر زنده یاد لطف الله مجد نوازنده قدیمی تار بود؟
شاهین


■ با درود و تشکر از کامنت‌های شما. نادر مجد برادرزادهء استاد لطف‌الله مجد بوده است.
دقیقیان


■ سپاس از سرکار خانم شیرین دقیقیان که چنین یادمان انسانی و هنری را به این زیبایی ثبت کردند. یاد هنرمند عزیرمان مانا و نامشان نامیرا
آذر منش




شنبه ۵ مهر ۱۴۰۴ - Saturday 27 September 2025
iran-emrooz.net | Sat, 27.09.2025, 17:36




شنبه ۵ مهر ۱۴۰۴ - Saturday 27 September 2025
iran-emrooz.net | Sat, 27.09.2025, 16:21




شنبه ۵ مهر ۱۴۰۴ - Saturday 27 September 2025
iran-emrooz.net | Sat, 27.09.2025, 16:17




برای ایران بازخواست و پرسش کنید
شنبه ۵ مهر ۱۴۰۴ - Saturday 27 September 2025
iran-emrooz.net | Sat, 27.09.2025, 13:25

برای ایران بازخواست و پرسش کنید


انسان‌ها خود در یک جامعه باز خلق قداست‌ها، فاصله‌ای اجتماعی با امور متعالی برساخته را حقیقت می‌بخشند. این ویژگی در خیال دینی ایرانیان از دوران‌های دور تا کنون به مثابه مؤلفه‌ای بنیادین نهادینه شده است. این ویژگی حاکم بر بینش انسان ایرانی در عرصه سیاسی و حکمرانی به تقدیس جایگاه حاکم، شاهنشاه و در دوره معاصر ولی فقیه منتهی شده است. لذا هنگامی که حکمران در کنش سیاسی از دامنه صفات بایسته مطرح در بینش ایرانی که بوسیله آن موقعیت قدسی یافته، فرو می‌ریزد با بحران‌های فکری روبرو می‌شود. اگر به تاریخ سیاسی ایران از گذشته تا اکنون توجه کنیم، درمی‌یابیم که ریشه استبدادزدگی در این فرهنگ ناشی از همسازی دین و سیاست با هم بوده که به تولید حقیقت قدسی حکمران شده است. خیال‌اندیشی سیاسی ایرانی با برسازی حکمران مقدس از موقعیت مشروعیت دینی او برمی‌خیزد، امکان تداوم استبداد را در فرهنگ سیاسی صورت بخشیده است. مشروعیت برامده از مذهب آن چنان مهم می‌نماید که بر مقبولیت عمومی برتری دارد.

در دوره سقوط شاهنشاهی در ایرانشهر و حضور ایرانیان در دامنه اندیشمندان و کنش‌گران سیاسی در بستر اسلامی برای اولین بار ابن‌مقفع در کتاب‌های خود تلاش می‌کند تا با برسازی پندارهای نو بر پایه تجربه‌های گذشته به تصحیح خیال‌اندیشی سیاسی ایرانی – مسلمانی کوشش کند. او در ادب الکبیر اظهار می‌دارد که باید کارگزاران از همکاری و همسویی با حکامی که در اندیشه و فکر خیر و صلاح رعیت خویش نیست رهایی یابد.(ابن-مقفع، ادب الکبیر، ص۴۰) برای اولین‌بار ما با عمل‌گرایی متکی بر واقعیت و درس‌آموزی از قدسی‌سازی جایگاه حاکم که امکان نصحیت، مشورت و همنشینی با نخبگان و اندیشمندان حقیقی را از او می‌گیرد و حلقه پیرامونی نفع‌طلب، چاپلوس و متملق جایگزین می‌کند.

حال ابن‌مقفع در تصحیح خیال‌اندیشی سیاسی به کارگزاران این پندار را عرضه می‌دارد که عرصه حکمرانی و سیاست، مبتنی بر خیر عمومی و مصالح مردم است؛ حال اگر حکمران از آن عدول کرد و نصحیت نپذیرفت و خود را در مقامی قرار داد که دانای کل و فراتر از شنیدن هر نصیحت و مشورت دانست؛ نباید با او همسو و برای او کار کرد. ابن‌مقفع با کنار کشیدن از چنین حاکمی، او را در معرض مسئولیت تصمیمات، سیاست‌های خود قرار داد.

این آموزه ابن‌مقفع در خیال‌اندیشی سیاسی ایرانی به دلیل نهادینگی باور به همسازی دین و سیاست، امکان نمود و ظهور نیافته است. از این‌رو در دوره‌های مختلف این حکمرانی قدسی‌ساز به بازتولید حاکم مستبدِ مقدس همت گمارده است. در دوره معاصر ما با نمود مسئله ولایت فقیه از دل انقلابی برای مقابله با استبداد و تبعات آن، روبرو می‌شویم. در زمانی که حکومت سکولار که پادشاه را سایه خدا بر زمین می‌پنداشته را کنار می‌زند تا به تجسید کامل امر مقدس از دل دانش فقه اقدام کند. امری که آیت‌الله خمینی در درس‌گفتارهای حکومت اسلامی و در توضیح موقعیت و اختیارات ولی فقیه به این نکته اشاره می‌کند که هر آن‌چه از وظایف و تصور از توانایی و قدرتی که برای پیامبر می‌شناسید باید برای ولی فقیه هم در نظر بگیرید. آقای خامنه‌ای در دوران تثبیت جمهوریت و نهادینگی حکومت، این باور آیت‌الله خمینی را به صورت امر قدسی در سازمان حکومت نمود بخشید.

در سال ۱۳۶۸ش در زمان بازنگری قانون اساسی ج.ا.ا اصل ۱۱۰ با توجه به این تصور که رهبر بعد از آیت‌الله خمینی از موقعیت فرهمندی او برخوردار نیست؛ با ارتقاء گسترده وظایف و اختیارات رهبری به صورت قانونی قدرتی بسیار و بی‌پاسخ و مسئولیت‌پذیری را در دل قانون اساسی بوجود آوردند. شاید به این نکته اشاره شود که در ق.ا.ج.ا پاسخ‌گویی به نهادی به نام خبرگان در نظر گرفته شده است. امروز تجربه قانون‌گذاری در ایران معاصر به ما نشان می‌دهد که با برسازی قدرت مطلقه به صورت منشأ قدرت در نهادها، دوری بوجود می‌آید که نتیجه آن، خضوع نهادهای ناظر بر نهاد منشأ قدرت انتظام می‌گیرد. حال تصور کنید که این جایگاه قانونی با خیال‌اندیشی شیعی و ایرانی قدسی‌ساز همراه شود تا استبداد را در موقعیت امام و تالی تلو امام عصوم تجلی یابد.

آقای خامنه‌ای از این چشم‌انداز بیشترین بهره را از اعمال قدرت خود و نهاد رهبری در سرتاسر حکومت در جغرافیای ایران بُرده است. این در شرایطی است که بنگاه‌های اقتصادی بزرگی چون نهادهای انقلابی و مذهبی در اختیار رهبری، عدم پاسخ‌گویی را به حد کمال خود ارتقاء بخشیده است. او در سی و شش سال رهبری ج.ا با دخالت در تمام مسائل از سیاست‌گذاری‌های کلی تا جزء و از مسائل اجرایی و تقنینی، خود را به رهبری مطلق عنان در همه امور قدرت ج.ا قرار داده است. اما در قبال این قدرت تا کنون به صورت یک‌طرفه مسئولیت هیچ سیاستی، اتفاقی یا رخدادی داخلی و بین‌المللی را نپذیرفته است. او در مقام اعمال نفوذ در همه مسائل دخالت می‌کند تا جایی که در نهایت مسعود پزشکیان در آخرین انتخابات دوره چهاردهم ریاست جمهوری با طرح شعار انتخاباتی که هیچ برنامه‌ای ندارد و تنها برای اجرای منویات مقام رهبری آماده، مُهر تأییدی بر مقام فعال و مختار بی‌مسولیت رهبری در ایران زد.

خامنه‌ای و حلقه سازمانی پیرامون او که بزرگ‌ترین حکومت در حکومت در ساختار ج.ا. را شکل می‌دهد؛ عامل اصلی تمام حوادث و رخدادهای سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و نظامی و حتی اجتماعی در ایران امروز است؛ اما با عدم مسئولیت‌پذیری دولت‌های ادوار مختلف را عامل این فلاک امروز مطرح می‌کند.

روزی در سال ۱۳۸۸ش در اوج بحران ناشی از انتخابات ریاست جمهوری و اعتراض مردم به دخالت نهاد رهبری و شخص علی خامنه‌ای در انتخابات، مردم در جنبشی مدنی فریاد رأی من کو را سر داده بودند؛ طرحی را با یکی از اصلاح‌طلبان با نفوذ آن زمان مطرح کردم. طرح من در راستای حرکت مدنی خواستار کنشی برای پاسخگویی خامنه‌ای به مردم بود. می‌دانستم که نهاد قدرت هیچ طرحی را در به چالش کشیده شده مکانت قدسی‌سازی شده رهبری را نمی‌پذیرد؛ اما طرح آن همانند حرکت نمادین استعفای نماینندگان مجلس ششم در اعتراض به رد صلاحیت‌ها در وجدان سیاسی ایران معاصر به یادگار خواهد ماند. طرح این بود که مردم به طور مستقیم علی خامنه‌ای را مسئول تقلب در انتخابات ریاست جمهوری می‌دانند. حال اگر از این سه میلیون نفر حاضر در راهپیمایی سکوت، صد هزار نفر فردا صبح به دادگاه مراجعه و شکایتی مستقیم از علی خامنه‌ای دال بر دخالت در انتخابات و تقلب در رأی گیری را ثبت کنند، این امر باعث می‌شود تا قوه قضائیه و نهاد قدرت رهبری را به چالش پاسخگویی سوق دهد. از بیان عمومی این طرح هم خودداری شد؛ چون اصلاح‌طلبان حکومتی، منافع اقتصادی و مصالح در قدرت داشتند که حاضر به خطر انداختن آن برای مردم نبودند.

اما مردم ایران از جنبش دانشجویی ۱۸ تیر و اقدامات اعتراضی ناهمسو با خواست خامنه‌ای، همواره بر خلاف منویات رهبری گام برداشتند. جنبش‌های اعتراضی اصلاحی مدنی به جنبش-های اعتراضی کنش‌گرایانه در مقابله با قدرت مطلقه خامنه‌ای تغییر ماهیت می‌دهد تا حرکت‌های اعتراضی زن، زندگی، آزادی مشروعیت سیستم ج.ا را برای حکمرانی در ایران به چالش می‌کشد. خامنه‌ای عامل اصلی تمام سرکوب‌های خشن و اعدام‌ها به خصوص در جنبش زن، زندگی، آزادی بوده است. همچنین مسئول اول تمام سیاست‌های هسته‌ای در ایران است که به‌وسیله آن ایران و زیست ایرانیان را در راستای اهداف امپراتوری‌سازی شیعی و مقابله با غرب و اسرائیل است. او همواره به صورت یک‌طرفه بدون توجه به سخنان دیگران، مردم را مخاطب قرار می‌دهد. او سخنان افرادی از داخل حکومت را به صورت محدود و بدون ذکر نام در بعضی از سخنرانی‌ها پاسخ می‌گوید؛ بدون این که اجازه بده آنان پاسخی به گفتارهای او بدهند. او حتی اجازه شنیده شدن صدای منتقدین همسو با ج.ا متوجه خود او را نداده است.

اما اکنون شرایط ایران بسیار متفاوت شده است. در شرایطی که ایران یک تجربه سخت جنگ با اسرائیل در اختیار دارد و وضعیت ناگوار اقتصادی، شرایط زیست مردم را رو به قهقرا سوق داده است؛ سخنان وی در مخالفت با مذاکره و دمیدن شیپور از دهانه گشاد آن، نمونه‌ای دیگر دخالت در امور اجرایی برای بهبود شرایط زیست مردم است. اما در این شرایط از رئیس جمهوری که اوج خلاقیت‌اش اجرای منویات رهبری است، توقع هیچ نمی‌رود. دیپلماسی مبتنی بر تهدید طرف مقابل، جناب عراقچی که محصول درس‌آموزی ایشان از مکتب اجرای منویات است؛ چیزی جز قرار دادن ایران در ذیل فصل هفتم منشور سازمان ملل نخواهد بود.

حال نخبگان و اندیشمندان در داخل و خارج ایران باید در حرکتی همسو برای ایران و ایرانیان، نقدهای صریح و بی‌پروایی را متوجه سی و شش سال رهبری بی‌مسولیت خامنه‌ای آغاز کنند. اگر این امر صورت نپذیرد، دیر یا زود ما باید در بر سر آمدن فردی به غایت بدتر از علی خامنه‌ای در عدم مسولیت‌پذیری خواهیم شد. امروز وقتی برای نجات ایران و ایرانیان از لحظه بازتولید استبداد قدسی‌سازی شده هستیم. بی‌توجهی به این دوره و نیاز آن مسولیتی بر گردن تمام روشنفکران، اندیشمندان و نخبگان در سطوح مختلف اجتماعی خواهد بود.



تلاش روسیه و چین برای تعلیق مکانیسم ماشه ">
شنبه ۵ مهر ۱۴۰۴ - Saturday 27 September 2025
iran-emrooz.net | Sat, 27.09.2025, 12:17

تلاش روسیه و چین برای تعلیق مکانیسم ماشه




سندی دیگر بر جنایات سیستم زندان‌ها در ایران
شنبه ۵ مهر ۱۴۰۴ - Saturday 27 September 2025
iran-emrooz.net | Sat, 27.09.2025, 12:01

سندی دیگر بر جنایات سیستم زندان‌ها در ایران


بیانیه جمعی از زندانیان سیاسی زندان اوین در واکنش به جان باختن سمیه رشیدی؛

سندی دیگر بر جنایات سیستم زندان‌های جمهوری اسلامی

خانم سمیه رشیدی، زندانی سیاسی که با وجود ابتلا به بیماری صرع در زندان قرچک ورامین نگهداری می‌شد، پس از چندین بار تشنج ناشی از بیماری به بهداری زندان ارجاع داده شد و متاسفانه با بی‌توجهی بهداری زندان و مواجه شدن با اتهام تمارض، در نهایت در پی یکی از حملات تشنج، به کما رفت و پس از نه روز بستری بودن در بیمارستان، جان خود را از دست داد.

با وجود اعتراضات زنان زندان قرچک و هشدارهای گسترده‌ی فعالان اجتماعی و حقوق بشری مبنی بر نامساعد بودن و بلکه وخامت شرایط زیستی و بهداشتی _ درمانی زنان زندانی، متاسفانه بی توجهی مسئولان سازمان زندان‌ها و در راس آن‌ها ریاست قوه‌ی قضاییه نسبت به این هشدارها، منجر به کشته شدن خانم سمیه رشیدی شد.

مرگی که به دلیل اهمال و بی‌توجهی مسئولان زندان نسبت به شرایط حاد جسمی او، به قتل عمد پهلو می‌زند.

ما، جمعی از زندانیان سیاسی و عقیدتی، ضمن محکوم کردن نقض آشکار حقوق و عدم توجه به شرایط جسمانی خانم سمیه رشیدی، که منجر به کشته شدن او شد، و با اعتراض شدید به این نوع سهل‌ انگاری‌های مرگبار، اعلام می‌داریم:

۱. ضروری است که حاکمیت برای رسیدگی مؤثر به بیماران دربند، به ویژه زنان زندانی، اقدامات ضروری را انجام دهند. زندانیانی که بسیاری از آنان مشمول قانون عدم تحمل کیفر می‌شوند.
۲. برای تامین حداقل حقوق زنان زندانی و بهبود نسبی شرایط آن‌ها، زنان زندانی در زندان قرچک باید هر چه سریع‌تر به زندان اوین بازگردانده شوند و شرایطی مطابق با استانداردهای جهانی برایشان فراهم شود.
۳. خاطیان موضوع کشته شدن خانم سمیه رشیدی باید هر چه زودتر معرفی شوند و مورد پیگرد قانونی قرار بگیرند.

امضا کنندگان به ترتیب حروف الفبا:
مطلب احمدیان. سعید احمدی دلجو. حمید اردلان. شهریار براتی. مرتضی پروین. سید مصطفی تاج‌زاده. خشایار سفیدی. حسین شنبه زاده. سید محمدرضا فقیهی. ابوالفضل قدیانی. نواب قزلباش. محسن قشقایی. محمد نجفی. طاهر نقوی.

بند هفت زندان اوین؛  ۱۴۰۴/۶/۵


تلگرام مهدی محمودیان



شنبه ۵ مهر ۱۴۰۴ - Saturday 27 September 2025
iran-emrooz.net | Sat, 27.09.2025, 11:43




شنبه ۵ مهر ۱۴۰۴ - Saturday 27 September 2025
iran-emrooz.net | Sat, 27.09.2025, 11:41




فروریزی ستون اقتصادی رویای استقلال کردهای عراق
شنبه ۵ مهر ۱۴۰۴ - Saturday 27 September 2025
iran-emrooz.net | Sat, 27.09.2025, 11:29

فروریزی ستون اقتصادی رویای استقلال کردهای عراق


نشنال کانتکست / ۲۶ سپتامبر ۲۰۲۵

هجده سال پس از تصویب قانون نفت و گاز کردستان عراق و هشت سال پس از برگزاری همه‌پرسی نافرجام استقلال، پایه‌های اقتصادی‌ای که قرار بود بستر ایجاد یک دولت خودمختار کردی باشد، فروپاشیده است. در تاریخ ۲۵ سپتامبر ۲۰۲۵، درست در سالگرد هشت‌سالگی همه‌پرسی استقلال کردستان، بغداد و اربیل توافق مهمی را اعلام کردند که عملاً کنترل اقلیم بر باارزش‌ترین دارایی‌اش، یعنی نفت، را خاتمه می‌دهد.

همه‌پرسی مذکور زمانی نفت را ستون فقرات اقتصادی دولت مستقل می‌دانست؛ اکنون اما نفت بار دیگر به ساختارهای فدرال عراق بازگردانده می‌شود. بر اساس این توافق، مدیریت صادرات نفت اقلیم کردستان به شرکت بازاریابی دولتی نفت عراق (SOMO) واگذار می‌شود؛ رخدادی که پایان دوره‌ای را رقم زد که در آن دولت اقلیم به طور مستقل نفت می‌فروخت، از نظارت دولت مرکزی می‌گریخت و رؤیای استقلال را زنده نگه می‌داشت.

تسلیم نمادین

زمان‌بندی این رویداد به‌شدت معنادار است. در ۲۵ سپتامبر ۲۰۱۷، ۹۲/۷۳٪ از رأی‌دهندگان کرد به استقلال رأی دادند؛ به پشتوانه اطمینان از اینکه درآمدهای نفتی می‌تواند یک دولت مستقل کردی را سرپا نگه دارد. سال‌ها پیش از آن همه‌پرسی، کردستان صنعت انرژی خود را تقریباً مستقل پیش برده و با شرکت‌های بین‌المللی قرارداد امضا می‌کرد و بدون رضایت بغداد نفت را از طریق ترکیه صادر می‌نمود.

هشت سال بعد، درست در همان روز، رهبران کرد مجبور شدند همان استقلال را واگذار کنند. به‌جای جشن گرفتن حاکمیت، ۲۵ سپتامبر ۲۰۲۵، تاریخی شد که کردستان عملاً استقلال اقتصادی خود را به کنترل مرکزی واگذار کرد.

این موضوع نزد نخست‌وزیر عراق، محمد شیاع السودانی، بی‌اهمیت نبود. وی در اظهارنظری در شبکه اجتماعی X این توافق را دستاوردی خواند که بغداد هجده سال به‌دنبال آن بوده است — یعنی از همان زمان که اقلیم کنترل صنعت نفت خود را به دست گرفت. السودانی تأکید کرد که نظارت فدرال باعث “توزیع عادلانه منابع” خواهد شد و موقعیت عراق را در بازارهای جهانی انرژی تقویت می‌کند.

بهای عمل‌گرایی

محاسبات سختگیرانه این توافق، جایگاه ضعیف اقلیم کردستان در مذاکرات را نشان می‌دهد. از مارس ۲۰۲۳، به‌دلیل مناقشه حقوقی بین‌المللی، صادرات نفت این منطقه متوقف شده بود و دولت اقلیم به‌شدت نیازمند احیای جریان درآمدی بود که زمانی ستون بودجه آن را شکل می‌داد.

بر اساس ترتیب جدید، عراق اکنون سهم عمده‌ای از تولید نفت کردستان را تصاحب می‌کند — حدود ۲۳۰ هزار بشکه در روز، معادل ۶/۹ میلیون بشکه در ماه. با قیمت‌های فعلی حدود ۶۵ دلار برای هر بشکه (تقریباً ۲/۶۰ دلار پایین‌تر از شاخص جهانی)، این سهم فدرال ماهیانه تقریباً ۴۴۸/۵ میلیون دلار درآمد ایجاد می‌کند که همگی مستقیماً به بغداد و نه به اربیل سرازیر می‌شود.

در همین حال، کردستان تنها اجازه دارد ۵۰ هزار بشکه در روز را برای مصرف داخلی خود نگه دارد — کسری از حجمی که پیشتر کنترل می‌کرد. این رقم معادل ۱/۵ میلیون بشکه در ماه و ارزش تقریبی ۹۷/۵ میلیون دلار است و تنها بخش کوچکی از درآمدهای سابق را تأمین می‌کند. به عبارت دیگر، عراق اکنون بیش از چهار برابر آنچه کردستان برای خود نگه می‌دارد نفت دریافت می‌کند.

دولت منطقه‌ای [اقلیم کردستان] همچنین باید نیمی از کل درآمدهای غیرنفتی جمع‌آوری شده در کردستان را به بغداد واگذار کند، گرچه مقامات هنوز ارزش دلاری این سهم را مشخص نکرده‌اند. در مقابل، بغداد متعهد شده است ماهانه تقریباً یک تریلیون دینار عراقی — حدود ۷۵۸ میلیون دلار به نرخ فعلی ارز — به‌منظور پرداخت حقوق کارکنان و هزینه‌های اجرایی به دولت کردستان انتقال دهد.

شرکت‌های نفتی بین‌المللی فعال در میادین نفتی کردستان عراق، برای هر بشکه تولیدی ۱۶ دلار دریافت می‌کنند و علاوه بر این اجازه دارند ۴۰ لیتر از هر بشکه را به‌عنوان جبران خدمات، برای خود نگه دارند. این بند به‌منظور حفظ سرمایه‌گذاری خارجی تدوین شده که در زمان توقف دوساله صادرات، آینده‌شان نامعلوم شده بود.

از استقلال تا وابستگی

کردستان عراق زمانی از ثروت نفتی خود به‌عنوان نشانه توانایی بقا به‌عنوان دولت مستقل یاد می‌کرد. مقامات کرد بارها به درآمدهای انرژی اشاره می‌کردند تا اثبات کنند نیازی به حمایت بغداد ندارند. وزارت نفت اقلیم تقریباً مانند یک وزارتخانه مستقل عمل می‌کرد، توافق‌های مشارکتی و قراردادهای صادراتی را با کمترین دخالت فدرال به امضا می‌رساند.

اکنون این دوره به پایان خود رسیده است. نخست‌وزیر اقلیم، مسرور بارزانی — فرزند مسعود بارزانی، رهبر کرد که پرچم‌دار استقلال بود — این توافق را «اتصال مجدد کردستان به بازارهای جهانی» خوانده و می‌گوید حقوق «قانون اساسی» منطقه حفظ شده، اگرچه این حقوق هم‌اکنون به‌وضوح بسیار محدودتر و کم‌رنگ‌تر از گذشته است.

وزارت نفت عراق نیز این توافق را احیای نظارت فدرال بر منابع ملی خوانده است. مقام‌های عراق تأکید می‌کنند که مدیریت ثروت نفتی «بر اساس اصل حاکمیت ملی» صورت خواهد گرفت — عبارتی که به‌روشنی نشان می‌دهد اداره نهایی نفت اکنون در اختیار دولت مرکزی است.

بازنگری بزرگ‌تر

این توافق نفتی صرفاً یک تفاهم اقتصادی نیست — بلکه بازآرایی بنیادینی در ساختار قدرت نظام فدرالی عراق است. آزمایش کوتاه استقلال انرژی که در اوج خود شاهد فروش مستقیم نفت توسط کردستان در بازار جهانی و احداث خطوط لوله بدون اجازه بغداد بود، اکنون عملاً پایان یافته است.

همچنین این توافق بازتاب تغییرات وسیع‌تری در معادلات منطقه‌ای است که از سال ۲۰۱۷ به زیان خودمختاری کردستان تغییر یافته. ترکیه، ایران و عراق همگی با همه‌پرسی استقلال مخالفت کردند و واکنش هماهنگ آن‌ها — از جمله بستن مرزها و حریم هوایی — در نهایت اقلیم را مجبور به عقب‌نشینی از این آرمان نمود. توافق نفتی جدید نقطه پایان آن فرآیند است و تداوم وابستگی اقتصادی کردستان به نهادهای فدرالی را تضمین می‌کند.

برای شهروندان عادی کرد، تأثیر عملی این توافق می‌تواند دوگانه باشد. از سرگیری صادرات نفت احتمالاً به تثبیت وضعیت مالی دولت و پرداخت حقوق کارمندان که در زمان تعلیق صادرات نامنظم شده بود کمک خواهد کرد. اما این توافق به معنای آن است که آرمان استقلال — دست‌کم آن نوعی که بر ثروت نفتی استوار بود — دگر بار قابل تحقق نیست.

با آغاز فعالیت نفتی تحت این چارچوب تازه، سالگرد همه‌پرسی اکنون نه نمادی از تحقق رؤیاها، بلکه یاد‌آور عقب‌نشینی و بازتعریف آرمان‌هاست: آنچه به‌عنوان تلاش برای استقلال آغاز شد، به وابستگی مدیریتی بدل شده و ثروت نفتی‌ای که قرار بود پشتیبان حاکمیت باشد، اکنون بنیان نظارت فدرال شده است.

رؤیای استقلال کردستان که بر نفت سیاه بنا شده بود، به‌دست همان ثروتی که قرار بود پشتیبانش باشد، فروپاشیده است.



شنبه ۵ مهر ۱۴۰۴ - Saturday 27 September 2025
iran-emrooz.net | Sat, 27.09.2025, 8:19




شنبه ۵ مهر ۱۴۰۴ - Saturday 27 September 2025
iran-emrooz.net | Sat, 27.09.2025, 8:05




ابعاد جدید از پرونده «کلثوم اکبری»، قاتل ۱۱ شوهر
شنبه ۵ مهر ۱۴۰۴ - Saturday 27 September 2025
iran-emrooz.net | Sat, 27.09.2025, 7:01

ابعاد جدید از پرونده «کلثوم اکبری»، قاتل ۱۱ شوهر


بهاره شبانکارئیان / اعتماد

هفته گذشته خبر صدور رای در پرونده «کلثوم اکبری» قاتل سریالی مردان مازندرانی در رسانه‌ها منتشر می‌شود. طبق رای صادره کلثوم اکبری به ۱۰ بار قصاص محکوم شده است. با این حال وکیل این قاتل سریالی به «اعتماد» می‌گوید: «این رای بدوی بوده و هنوز حکم قطعی صادر نشده است.» همچنین وکیل این قاتل سریالی ادعا می‌کند که کلثوم اکبری دچار جنون ادواری است.

کلثوم اکبری در شهریور ماه ۱۴۰۲ به ظن دست داشتن در مرگ همسر ۸۲ ساله خود بازداشت می‌شود. او پس از دستگیری به قتل ۱۰ شوهر دیگر خود طی ۲۰ سال اعتراف می‌کند.

وکیل یکی از شکات در همین راستا به «اعتماد» می‌گوید: «ما معتقد هستیم تعداد قتل‌ها بیشتر است. بهتر بود در مورد این پرونده تحقیقات جامع‌تری صورت می‌گرفت.» حالا «اعتماد» درباره جزییات بیشتر پرونده با وکیل قاتل سریالی مردان مازندرانی و وکیل یکی از شکات به گفت‌وگو پرداخته است.

هیچ انگیزه‌ای برای ارتکاب جرم وجود نداشته است

«سعید علیزاده» یکی از وکلای «کلثوم اکبری» قاتل سریالی مردان مازندرانی در مورد پرونده موکلش به «اعتماد» می‌گوید: «هنوز پرونده منتج به صدور حکم قطعی نشده و فقط رای بدوی صادر شده است. ما درصدد تنظیم فرجام‌خواهی و ارجاع پرونده به دیوان عالی کشور هستیم. با این حال در مورد سلامت روان موکل باید بگویم ما معتقد هستیم ایشان دچار اختلالات روانی عدیده است و از نظر روانی ثبات یک انسان عادی را ندارد. مساله جنون بسیار گسترده‌تر از آن چیزی است که عرف عموم مردم به آن آگاهی دارند. قطعا ملاک و معیار برای تشخیص جنون در پرونده‌ها پزشکی قانونی است، اما متاسفانه از یک جایی به بعد این پرونده با فضای مجازی پیش رفته و باعث ایجاد حساسیت‌های زیادی شده است. در دادنامه و پرونده ۱۱ مورد قتل عمد به ایشان منتسب و طبق این ۱۱ مورد نیز رای بدوی صادر شده است. فقط یک خانواده گذشت و برخی اولیای دم به دریافت دیه بسنده کرده‌اند. با این حال موکل بنده به ۱۰بار قصاص محکوم شده‌ است.»

علیزاده، وکیل کلثوم اکبری به سوالات بیشتر «اعتماد» پاسخ می‌دهد.

* کلثوم اکبری در جلسات دادگاه انگیزه خود را از این قتل‌ها چه عنوان کرده است؟

وقتی ما صحبت از جنون می‌کنیم یعنی انگیزه مخدوش است. ارتکاب یک جرم به سه عنصر روانی، مادی و قانونی نیاز دارد؛ عنصر روانی متشکل از سوءنیت خاص و سوءنیت عام است. سوءنیت خاص همان انگیزه است. از دید ما فردی که مجنون قلمداد می‌شود قاعدتا سوءنیت خاص ندارد و چون سوءنیت خاص وجود ندارد، ما قائل به این امر هستیم که باید در قالب علل رافع مسوولیت کیفری برخورد شود. بنابراین بنده به عنوان وکیل ایشان وقتی صحبت از جنون می‌کنم، می‌توانم بگویم که ایشان هیچ انگیزه‌ای برای ارتکاب جرم نداشته است. یکسری حرف‌هایی در فضای مجازی وایرال شده مبنی بر اینکه موکل بنده فرزندش را کشته یا اموال زیادی به دست آورده است؛ اینها در قالب دروغ‌هایی بوده که صرفا در فضای مجازی منتشر شده و به هیچ عنوان هم اثبات و احراز نشده است.

* کلثوم اکبری مرتکب قتل‌های سریالی شده است. قتل‌های سریالی نیاز به نقشه و برنامه‌ریزی دارد. پس شما چطور مساله جنون را عنوان می‌کنید؟ در این باره توضیح می‌دهید؟

قتل‌های سریالی از یک اسلوب خاص پیروی می‌کند. بنابراین این‌گونه نیست که از ایشان به عنوان قاتل سریالی نام ببریم. نکته‌ای که وجود دارد این است؛ جنون فارغ از تقسیم‌بندی‌هایی است که در علم پزشکی شده است، شرایط آن نیز باید درنظر گرفته شود. بعضا جنون یا دایمی است یا ادواری. جنون ادواری به این معناست که فرد می‌تواند در طول روز در حالت افاقه خود به سر برد و در شرایطی خاص اراده‌اش مختل شود و مسلوب‌الاراده باشد. یعنی باید دید در چه حالتی آن فرد کاملا اراده خود را از دست می‌دهد و بدین معنا نیست که فرد ۲۴ ساعت مجنون باشد.

* با ادعای شما مبنی بر اختلالات روانی عدیده موکل، نظریه پزشکی قانونی در مورد سلامت روان کلثوم اکبری چه بوده است؟

پزشکی قانونی مساله جنون را رد کرده است، اما ما تقاضای اعزام موکل به هیات پزشکی را داشتیم که دادگاه باتوجه به استدلالی که از دادنامه داشته، این موضوع را نپذیرفته و باتوجه به اقاریر موکل معتقد بوده مساله جنون درست نیست.

* در طول این سال‌ها ملک یا اموالی به نام کلثوم اکبری انتقال داده شده است؟

به هیچ عنوان ملک یا اموالی به نام ایشان منتقل نشده و این صحبت‌ها فقط در فضای مجازی مطرح شده است.

۱۱ مورد قتل عمد، یک مورد شروع به قتل و دو مورد مرگ مشکوک

«علی نعمتی»، وکیل یکی از شکات به نام «مسیح.ن» است که توانسته از دست کلثوم اکبری، قاتل سریالی مردان مازندرانی جان سالم به در برد. این وکیل دادگستری در مورد جزییات پرونده به «اعتماد» می‌گوید: «موکل بنده تمایلی به ازدواج مجدد نداشته و سال ۱۳۹۹ به اصرار فرزندانش با کلثوم اکبری ازدواج می‌کند. موکل حدود پنج ماه با این خانم زندگی مشترک داشته تا اینکه شب حادثه متوجه می‌شود؛ کلثوم اکبری شربتی درست کرده و مرتب اصرار می‌کند که او از این شربت بخورد. موکل به خاطر اصرارهای این خانم به موضوع مشکوک و برایش سوال ایجاد می‌شود که اصرار این خانم به چه دلیل است! با این حال کمی از شربت می‌خورد. موکل بنده تعریف می‌کند که روی شربت کمی کف وجود داشته و وقتی شربت را مزه کرده، طعم شربت تلخ بوده است، به همین خاطر او به کلثوم اکبری گفته داخل شربت چه بوده که این‌قدر تلخ است! همان لحظه این خانم با عصبانیت لیوان شربت را از موکل گرفته و مابقی را داخل سینک ظرفشویی خالی کرده.

موکل بنده در مورد آن شب می‌گوید که کلثوم اکبری بعد از این ماجرا گوشه‌ای از اتاق مقابل او نشسته و چند بار پرسیده، حاجی باختی؟ به زبان مازندرانی یعنی حاجی خوابیدی؟ موکل چون به هوش بوده پاسخ این خانم را می‌داده، اما چند دقیقه بعد از خوردن شربت متوجه می‌شود زبانش سر و بدنش بی‌حال شده است. موکل وقتی پی می‌برد حال جسمی‌اش به‌هم ریخته، تصمیم می‌گیرد در آخرین سوالی که این خانم از او می‌پرسد، سکوت کند و خود را به خواب بزند. کلثوم اکبری چند بار موکل را صدا می‌زند و وقتی جوابی نمی‌گیرد از جایش بلند می‌شود و بالای سر موکل می‌رود و سوال خود را تکرار می‌کند. وقتی مطمئن می‌شود که موکل بی‌هوش است، دور دهان او را با شال می‌بندد و به پشت سرش گره کوچکی می‌زند. موکل در تمام این لحظات سکوت می‌کند و هیچی نمی‌گوید، اما ناگهان کلثوم اکبری بالشتی را روی صورت موکل قرار می‌دهد و شروع به فشار دادن می‌کند. در این لحظه موکل بنده از جایش بلند و با کلثوم اکبری درگیر می‌شود. طبقه بالای خانه موکل، پسر او به همراه خانواده‌اش زندگی می‌کرده. آنها وقتی متوجه این سر و صداها می‌شوند به طبقه پایین می‌آیند، اما در همان لحظه کلثوم اکبری وسایل خود را که از قبل جمع کرده، برمی‌دارد و سریع خانه را ترک می‌کند. بعد از این اتفاق موکل بنده را به بیمارستان می‌رسانند. همان شب موکل و خانواده او شکایتی مبنی بر این موضوع ثبت می‌کنند، اما شکایت را پیگیری نمی‌کنند، چراکه مهریه این خانم حدود ۷۰ میلیون تومان بوده و اگر خانواده شکایت می‌کرد شاید ماجرا برعکس و این خانم مدعی می‌شد. با این حال وقتی خبر قتل‌های سریالی کلثوم اکبری رسانه‌ای می‌شود، موکل بنده نیز شکایت خود را پیگیری می‌کند و این خانم برای بازسازی صحنه جرم به خانه موکل بازمی‌گردد.»

نعمتی به سوالات بیشتر «اعتماد» نیز پاسخ می‌دهد.

* آیا مشخص شده که کلثوم اکبری از چه قرص یا ماده‌ای برای بی‌هوشی موکل شما یا بقیه قربانیان استفاده کرده است؟

وقتی موکل بنده در بیمارستان بستری بوده از او آزمایش می‌گیرند، اما آزمایش تخصصی نبوده است. با این حال در مورد مقتول آخر آزمایش سم‌شناسی انجام و مشخص شده چه نوع قرصی استفاده شده است. ما گمان می‌کنیم این خانم در شربت موکل بنده قرص قند و فشار ریخته است.

* روند رسیدگی به پرونده چگونه بوده و آیا انگیزه اصلی این قاتل سریالی مشخص شده است؟

در مورد این پرونده می‌توانست تحقیقات جامع‌تری انجام شود. هر چند بنده معتقدم حتی اگر تحقیقات جامع‌تری صورت می‌گرفت باز به نتیجه نمی‌رسید. روند رسیدگی به پرونده در محمودآباد انجام می‌شود و کلثوم اکبری به جرایم خود اعتراف می‌کند. در مورد تمام قتل‌ها بازسازی صحنه جرم انجام و درنهایت پرونده به ساری ارجاع می‌شود؛ کیفرخواست صادر و جلسات رسیدگی به پرونده تشکیل می‌شود. در اولین جلسه دادگاه تمام شکایت‌های شکات ثبت می‌شود و فقط دادگاه در بحث پرونده شخصیت قاتل به مشکل برمی‌خورد، چراکه ظاهرا پرونده شخصیت بدون حضور او تشکیل شده بود. به همین خاطر پرونده مجدد به پزشکی قانونی ارجاع و در دومین جلسه رسیدگی این موضوع نیز برطرف می‌شود. در جلسه اول رسیدگی ایرادی وجود داشت و آن این بود که کلثوم اکبری هیچ پاسخ روشنی به سوالات قاضی نمی‌داد. این خانم مدعی بود که بی‌سواد است؛ بنابراین چطور و از کجا می‌دانسته که میزان استفاده از قرص‌ها چقدر باید می‌بوده که منجر به فوت قربانی شود؟

این خانم با استفاده از دوز مناسب قرص‌ها قربانیان را به قتل می‌رسانده. ما از همان ابتدا معتقد بودیم که داماد این خانم برنامه‌ریز او بوده است. کلثوم اکبری در مدت زمان ۵ ماهی که همسر موکل بنده بوده، مدام از این موضوع می‌گفته که دامادش دخترش را اذیت می‌کند و مرتب درخواست پول دارد. وقتی ماموران داماد کلثوم اکبری را بازداشت می‌کنند او ظاهرا در همین راستا اقراری هم می‌کند و می‌گوید که بله ۱۰۰ میلیون تومان از کلثوم اکبری گرفته‌ام، اما متاسفانه قاتل چه در دادسرا و چه در دادگاه هیچ اعترافی مبنی بر این موضوع نکرده و نمی‌دانیم این پول برای چه کاری به حساب داماد او واریز شده است. این خانم حتی در دادگاه در مورد اینکه میزان استفاده از قرص‌ها را از کجا آموخته، چیزی نگفته است. فقط طبق آنچه قید شده؛ این خانم در اکثر قتل‌ها از قرص […] استفاده می‌کرده. در واقع مشکل اساسی در این پرونده همین است که قاتل هیچ‌گونه اعترافی در مورد این موضوعات نداشته و هیچ مدرکی علیه داماد ایشان یا هر شخص دیگری وجود ندارد. در جلسه اول دادگاه قاضی صراحتا از کلثوم اکبری پرسید که از کجا می‌دانستی چه میزان از این قرص‌ها را باید استفاده کنی؟ اما کلثوم اکبری فقط می‌گفت؛ به من جنون دست داد؛ از همان ابتدا تا انتها او با هر سوال قاضی همین جواب را می‌داد. کلثوم اکبری به نوعی به سوالات جواب نمی‌داد یا هر چه قاضی از او می‌پرسید را تایید می‌کرد.

* آیا به‌طور دقیق مشخص شده این قاتل سریالی مرتکب چند قتل شده است؟

بر اساس پرونده؛ ۱۱ مورد قتل عمد، یک مورد شروع به قتل و دو مورد مرگ مشکوک ثبت شده که موارد مرگ مشکوک اثبات نشده است. البته ما بر اساس صحبت‌هایی که با افراد دیگر داشتیم بر این باور هستیم؛ این خانم بیش از ۲۰، ۳۰ شوهر خود را به قتل رسانده است؛ چراکه کلثوم اکبری در سالیان بسیار زیاد مرتکب این جنایات شده و این‌گونه بوده که بعد از پنج، شش ماه نقشه‌اش را عملی می‌کرده و سراغ کیس بعدی می‌رفته است. این خانم به قدری خوب رفتار می‌کرد و مهربان بود که اصلا کسی به او شک نمی‌کرد؛ به‌طوری که خانواده‌های قربانیان کلثوم اکبری را به خانواده‌های بعدی معرفی می‌کردند. به نوعی ایشان سراغ کسی نمی‌رفته و به خاطر رفتار خوبش بقیه سراغ ایشان می‌آمدند تا همسر پدرشان شود. با این حال اثبات غیر از این یازده مورد بسیار سخت است، چراکه هیچ مدرکی دال بر این موضوع وجود ندارد. حتی اگر یاد آن کلیپ معروف که شامل اعترافات کلثوم اکبری است، بیفتید، وقتی از او پرسیده می‌شود چند نفر را کشتی، می‌گوید؛ نمی‌دانم، ۱۳، ۱۴، ۱۵ نفر بودند. او این جواب را می‌داد، چون تعداد موارد ثبت شده همین مقدار بود. در مجموع پرونده بیش از ۶۰ شاکی دارد که شامل ورثه و اولیای دم می‌شود.

* طبق صدور رای بدوی کلثوم اکبری به ۱۰ بار قصاص محکوم شده است. در این باره بیشتر توضیح می‌دهید.

نسبت به ۱۰ قربانی، ۱۰ بار قصاص صادر شده؛ یکی از شکات تقاضای دیه کرده و در مورد پرونده موکل بنده نیز ۱۰ سال حبس برای این قاتل در نظر گرفته شده است. بدون در نظر گرفتن خانواده‌ای که عنوان کرده به شرط دریافت دیه رضایت می‌دهند، باید حدود ۶۰ نفر دیگر رضایت دهند تا این خانم از قصاص رهایی یابد، اما این موضوع اصلا امکان‌پذیر نیست، چراکه تبعات اجتماعی زیادی دربرخواهد داشت؛ به عبارتی بهتر است هر چه زودتر این پرونده بسته شود.



قطعنامه تعویق تحریم‌های ایران رد شد
شنبه ۵ مهر ۱۴۰۴ - Saturday 27 September 2025
iran-emrooz.net | Fri, 26.09.2025, 20:37

قطعنامه تعویق تحریم‌های ایران رد شد


شورای امنیت سازمان ملل متحد روز جمعه آخرین تلاش برای به تعویق انداختن بازگشت مجدد تحریم‌ها علیه ایران را رد کرد. قطعنامه‌ای که روسیه و چین برای تعویق شش ماهه بازگشت تحریم‌ها به رای‌گیری گذاشته بودند با ۹ رای مخالف، ۴ رای موافق و ۲ رای ممتنع رد شد.

کشورهای روسیه، چین، الجزایر و پاکستان به این قطعنامه رأی مثبت، آمریکا، انگلیس، فرانسه، سیرالئون، اسلونی، دانمارک، یونان و سومالی رأی منفی و گویان و کره جنوبی رأی ممتنع دادند.

رد قطعنامه‌ روسیه و چین به معنای آن است که از فردا شنبه ۲۷ سپتامبر مجموعه‌‌ی تحریم‌های سازمان ملل متحد علیه ایران طبق مکانیسم پیش‌بینی شده در توافق هسته‌ای ۲۰۱۵، دوباره اجرایی می‌شوند.

طبق گفته نماینده کره جنوبی به‌عنوان رئیس دوره‌ای شورای امنیت تحریم‌های سازمان ملل علیه ایران از روز شنبه ساعت ۲۰ به وقت نیویورک فعال می‌شوند.

بازگشت دوباره تحریم‌ها، باعث مسدود شدن مجدد دارایی‌های ایران در خارج از کشور، توقف معاملات تسلیحاتی با تهران و مجازات هرگونه توسعه برنامه موشک‌های بالستیک ایران، در کنار سایر اقدامات می‌شود. بازگشت تحریم‌ها اقتصاد اقتصاد متزلزل ایران را هر چه بیشتر تحت فشار قرار خواهد داد.

هفته‌ها مذاکره بدون نتیجه

سه کشور بریتانیا، آلمان و فرانسه، که به عنوان E3 شناخته می‌شوند، ماه گذشته پس از متهم کردن تهران به عدم رعایت شرایط توافق برجام و پس از آنکه هفته‌ها مذاکرات سطح بالا به راه‌حل دیپلماتیک نرسید، مکانیسم موسوم به «اسنپ‌بک» را فعال کردند.

از آن زمان تاکنون ایران و طرف‌های اروپایی برای دستیابی به توافق به اشکال مختلف درگیر مذاکره بودند که آخرین آن در حاشیه مجمع عمومی سازمان میان عباس عراقچی و وزیران خارجه سه کشور اروپایی برگزار شد. اما هیچ‌کدام این مذاکرات به توافق منجر نشد.

عباس عراقچی روز جمعه، ساعاتی پیش از برگزاری نشست شورای امنیت برای رأی‌گیری درباره قطعنامه پیشنهادی روسیه و چین در شبکه ایکس نوشت: «بعدازظهر امروز، شورای امنیت سازمان ملل درباره پیش‌نویس قطعنامه‌ای برای تمدید قطعنامه ۲۲۳۱ رای‌گیری خواهد کرد. این فرصتی کوتاه برای شورای امنیت است تا به رویارویی «نه» و به همکاری «آری» بگوید، و از این طریق زمان و فضای لازم را برای دیپلماسی فراهم کند».

وزیر خارجه جمهوری اسلامی نوشت: «در روزها و هفته‌های گذشته، ایران چندین پیشنهاد برای حفظ پنجره دیپلماسی ارائه کرده است، اما سه کشور اروپایی (E3) پاسخی ندادند و آمریکا نیز سیاست خود را با فشار بیشتر ادامه داد».

اما سه کشور اروپایی ادعای عباس عراقچی را رد می‌کنند. این کشورها اعلام کرده بودند که در صورت رعایت مجموعه‌ای از شرایط توسط ایران، مایل به تمدید مهلت مکانیسم ماشه هستند. این شرایط شامل از سرگیری مذاکرات مستقیم با ایالات متحده در مورد برنامه هسته‌ای، اجازه دسترسی بازرسان هسته‌ای سازمان ملل به سایت‌های هسته‌ای آن و همچنین مشخص کردن سرنوشت بیش از ۴۰۰ کیلوگرم اورانیوم غنی‌شده با خلوص بالا بودند.

عباس عراقچی روز جمعه در جلسه شورای امنیت گفت: «ایالات متحده به دیپلماسی خیانت کرده است، اما این سه کشور اروپایی هستند که آن را دفن کرده‌اند.» او گفت که بازگشت تحریم‌ها «از نظر قانونی باطل، از نظر سیاسی بی‌ملاحظه و از نظر رویه‌ای ناقص» است.

بنابر گزارش لارنس نورمن، خبرنگار وال استریت ژورنال، نماینده بریتانیا سه نکته را درباره کوتاهی ایران در ارائه اقدام جدی برای جلوگیری از بازگشت تحریم‌ها مطرح کرد:

۱) بیش از سه ماه از عدم دسترسی آژانس به سایت‌های آسیب‌دیده گذشته است.
۲) ایران هیچ گزارشی درباره وضعیت سایت‌ها و ذخایر ارائه نکرده (که باید ظرف یک ماه انجام می‌شد).
۳) اظهارات اخیر آیت‌الله خامنه‌ای در این هفته که مذاکرات را رد کرده است.

نماینده چین در نشست شورای امنیت گفت: «خروج آمریکا از توافق هسته‌ای با ایران (برجام)، علت چالش‌هایی است که امروز می‌بینیم. ایران بارها صداقت و تمایل خود را برای همکاری و یافتن راه‌حل‌های دیپلماتیک برای مسئله هسته‌ای نشان داده است. چین از پیشنهاد روسیه برای به تعویق انداختن اسنپ‌بک به مدت ۶ ماه حمایت می‌کند.»

نماینده فرانسه در شورای امنیت گفت: «ما تلاش‌های دیپلماتیکی زیادی برای یافتن راه‌حلی انجام دادیم که از اعمال مجدد تحریم‌ها علیه ایران جلوگیری کند. ما به ایران گفتیم حداقل بگوید ۴۰۰ کیلوگرم اورانیوم خود را کجا نگه می‌دارد و این حداقل خواسته ما بود. اما ایران تمامی پیشنهادات ما را نپذیرفت.»

نماینده ایالات متحده در شورا گفت که ایران در رسیدگی به نگرانی‌های سه کشور اروپایی شکست خورده است، به این معنی که بازگشت تحریم‌ها اجتناب‌ناپذیر است، اگرچه او در را برای دیپلماسی باز گذاشت.

ایران قصد خروج از ان‌پی‌تی را ندارد

به گزارش رویترز، مسعود پزشکیان، رئیس جمهور ایران، به گروهی از روزنامه‌نگاران و تحلیلگران گفت که ایران قصد ندارد در واکنش به احیای تحریم‌های سازمان ملل، از پیمان منع گسترش سلاح‌های هسته‌ای خارج شود.

پزشکیان گفت: «ایران هرگز به دنبال سلاح‌های هسته‌ای نخواهد بود... ما کاملاً آماده‌ایم که در مورد اورانیوم غنی‌شده با غنای بالای خود شفاف باشیم.»



شنبه ۵ مهر ۱۴۰۴ - Saturday 27 September 2025
iran-emrooz.net | Fri, 26.09.2025, 19:34




شنبه ۵ مهر ۱۴۰۴ - Saturday 27 September 2025
iran-emrooz.net | Fri, 26.09.2025, 17:18




شنبه ۵ مهر ۱۴۰۴ - Saturday 27 September 2025
iran-emrooz.net | Fri, 26.09.2025, 17:09




حتی مصرف اندک الکل هم خطر زوال عقل را بالا می‌برد
شنبه ۵ مهر ۱۴۰۴ - Saturday 27 September 2025
iran-emrooz.net | Fri, 26.09.2025, 14:29

حتی مصرف اندک الکل هم خطر زوال عقل را بالا می‌برد


بنابر نتیجه پژوهشی تازه که یافته‌‌های مطالعات قبلی را به چالش می‌کشد، نوشیدن هر میزان الکل خطر ابتلا به زوال عقل را در سال‌های بعدی زندگی افزایش می‌دهد.

برخی پژوهش‌ها پیش‌تر نشان داده بودند که مصرف کم الکل ‌ــ مثلا کمتر از هفت واحد در هفته ‌ــ حتی ممکن است محافظت‌کننده‌تر از پرهیز کامل از الکل باشد. با این حال، به گفته نویسندگان مطالعه جدید، آن پژوهش‌ها بیشتر بر افراد مسن متمرکز بودند و بین کسانی که سابقه مصرف الکل داشتند و کسانی که هرگز الکل ننوشیده بودند، تفاوتی قائل نمی‌شدند؛ موضوعی که احتمالا بر نتایج اثر گذاشته است.

در مطالعه جدید که روز سه‌شنبه در نشریه بریتانیایی پزشکی مبتنی بر شواهد (BMJ Evidence-Based Medicine) منتشر شد، پژوهشگران بررسی کردند که چگونه برخی ژن‌های مرتبط با الکل می‌توانند بر آثار مصرف آن بر مغز تاثیر بگذارند.

آنیا توپیوالا، نویسنده اصلی مطالعه، پژوهشگر ارشد دانشگاه آکسفورد بریتانیا، گفت: «نتایج تحلیل‌های ژنتیکی نشان داد حتی مقدار کم الکل هم می‌تواند خطر زوال عقل را افزایش دهد.» او افزود: «این بزرگ‌ترین مطالعه در این زمینه است و کلید یافته‌های آن ترکیب تحلیل‌های مشاهده‌ای و ژنتیکی بود.»

به‌ گزارش سی‌ان‌ان، تحلیل ژنتیکی موسوم به تصادفی‌سازی مندلی (Mendelian randomization) که برای این پژوهش استفاده شد، خطر ورود متغیرهای مخدوش‌کننده به ارتباط بین الکل و زوال عقل را کاهش می‌دهد. این روش احتمال «علیت معکوس» را هم کم می‌کند. در یک مطالعه ساده، ممکن است به نظر برسد مصرف الکل باعث زوال عقل می‌شود، در حالی که واقعیت برعکس است و آغاز فرایندهای زوال عقل عادات‌ نوشیدن فرد را تغییر داده باشد. تحلیل مندلی این مشکل را هم کاهش می‌دهد، چون ژن‌ها قبل از بروز بیماری تعیین شده‌اند.

از طرفی مطالعات مشاهده‌ای معمولا فقط رفتار افراد را در میانسالی یا سالمندی بررسی می‌کنند، آن هم با پرسشنامه‌هایی که به یادآوری فرد وابسته‌اند و همیشه دقیق نیستند، اما تحلیل ژنتیکی می‌تواند تصویری کلی از آثار مصرف الکل در تمام طول زندگی ارائه دهد.

دکتر ریچارد آیزاکسون، متخصص مغزواعصاب در موسسه بیماری‌های تخریب‌کننده عصبی فلوریدا، که در این تحقیق نقشی نداشت، گفت: «این مطالعه نسبتا پیچیده است اما شواهدی‌ــ هرچند نه قطعی‌ــ ارائه می‌دهد که الکل می‌تواند به مغز آسیب بزند و فرقی نمی‌کند مقدار آن چقدر باشد.»

او افزود: «ما به افرادی که ژن ای‌پی‌او‌ئی۴ (APOE4) دارند‌ــ شایع‌ترین عامل خطر ژنتیکی آلزایمرــ توصیه می‌کنیم اصلا الکل ننوشند.» با این حال، توضیح داد برای افرادی که از نظر ژنتیکی کمتر در معرض خطرند، زمان و شیوه نوشیدن هم اهمیت دارد. برای مثال، نوشیدن دو پیک الکل با معده خالی قبل از خواب در چند شب متوالی برای مغز آسیب‌زاتر است تا یک نوشیدنی الکلی سبک همراه با شام زودهنگام، فقط چند بار در هفته.

پیوند الکل و زوال عقل

در بخش پرسشنامه‌ای (مشاهده‌ای) که ۵۶۰ هزار نفر در آن شرکت داشتند، آشکار شد کسانی که مقدار کمی الکل می‌نوشیدند (کمتر از هفت نوشیدنی در هفته) نسبت به کسانی که زیاد الکل می‌نوشیدند، کمتر در خطر زوال عقل قرار داشتند، اما جالب اینکه، کسانی که اصلا الکل نمی‌نوشیدند هم تقریبا همان‌قدر در خطر زوال عقل بودند.

در ادامه، پژوهشگران داده‌های ژنتیکی ۲.۴ میلیون نفر را از ۴۵ مطالعه درباره زوال عقل بررسی و نشانگرهای ژنتیکی مرتبط با مصرف الکل در طول زندگی را مقایسه کردند. نتیجه این بود که هرچه خطر ژنتیکی بیشتر بود، با افزایش مصرف الکل، خطر زوال عقل هم به‌صورت خطی بالاتر رفت و حتی سه نوشیدنی در هفته، خطر زوال عقل را ۱۵ درصد بیشتر از یک نوشیدنی در هفته نشان داد.

دو برابر شدن خطر ژنتیکی وابستگی به الکل هم با ۱۶ درصد افزایش خطر زوال عقل همراه بود.

البته این مطالعه به‌تنهایی رابطه علت‌و‌معلولی قطعی را ثابت نمی‌کند، اما یافته‌ها با حجم زیادی از داده‌های مشابه که نشان می‌دهد مصرف الکل خطر زوال عقل را بالا می‌برد، هم‌راستا است. پژوهش‌های پایه‌ای در علوم اعصاب هم نشان داده‌اند که الکل به سلول‌های عصبی مغز مستقیم آسیب می‌زند.

ایندیپندنت فارسی



شنبه ۵ مهر ۱۴۰۴ - Saturday 27 September 2025
iran-emrooz.net | Fri, 26.09.2025, 14:17




شنبه ۵ مهر ۱۴۰۴ - Saturday 27 September 2025
iran-emrooz.net | Fri, 26.09.2025, 14:08




شنبه ۵ مهر ۱۴۰۴ - Saturday 27 September 2025
iran-emrooz.net | Fri, 26.09.2025, 14:07




اروپایی‌ها پیشنهادهای دقیقه نودی ایران را رد کردند
شنبه ۵ مهر ۱۴۰۴ - Saturday 27 September 2025
iran-emrooz.net | Fri, 26.09.2025, 13:54

اروپایی‌ها پیشنهادهای دقیقه نودی ایران را رد کردند


شورای امنیت سازمان ملل امروز (جمعه) در حالی درباره بازگشت تحریم‌های گسترده علیه ایران رأی‌گیری می‌کند که تلاش نهایی روسیه برای به تعویق انداختن این روند، بنا به ارزیابی دیپلمات‌های اروپایی، به شکست خواهد انجامید.

روسیه خواستار تعویق شش‌ماهه اجرای تحریم‌ها با هدف دادن فرصت بیشتر به مذاکرات دیپلماتیک است، اما کشورهای اروپایی معتقدند مسکو شانس دستیابی به ۹ رأی لازم در شورای امنیت را ندارد. تجربه آخرین رأی‌گیری نشان می‌دهد که این پیشنهاد تنها چهار رأی به دست آورد.

گاردین گزارش داده اروپا پس از ناکامی در آخرین گفت‌وگوها در نیویورک تصمیم به بازگرداندن تحریم‌ها گرفت. به گفته دیپلمات‌های اروپایی، عباس عراقچی، وزیر خارجه ایران، در مذاکرات پایانی تنها پیشنهاد کرد که بازرسان آژانس بین‌المللی انرژی اتمی اجازه بازدید از یکی از سایت‌های هسته‌ای بمباران‌شده ایران را داشته باشند، نه تمامی آن‌ها.

عراقچی هم‌زمان وعده داد ایران ظرف ۴۵ روز (به‌جای ۹۰ روز پیشنهادی پیشین) طرحی برای نحوه برخورد با ۴۰۰ کیلوگرم اورانیوم غنی‌شده ایران، ارائه کند. ایران در مقابل خواستار لغو کامل و دائمی تهدید بازگشت تحریم‌های سازمان ملل بود؛ درخواستی که از سوی اروپا رد شد.

بازگشت تحریم‌های سازمان ملل نقطه عطفی در تیرگی روابط ایران و غرب به شمار می‌رود و می‌تواند پیامدهای سیاسی قابل توجهی در داخل ایران به‌همراه داشته باشد. یکی از دیپلمات‌های اروپایی در همین‌باره گفت: «وزارت خارجه ایران تصور نمی‌کرد ما تا این مرحله پیش برویم، اما هیچ‌گاه پیشنهاد جدی روی میز نگذاشت. عراقچی در این زمینه دچار خطای محاسبه شد.» 

انتقادها همچنین متوجه رافائل گروسی، مدیرکل آژانس بین‌المللی انرژی اتمی است. به ادعای اروپایی‌ها، او در سفر اخیر به قاهره توافقی با ایران امضا کرد که فاقد محتوای واقعی بود و تنها به تهران امکان داد گفت‌وگوهای جدی را به تأخیر اندازد. یک دیپلمات غربی گروسی را متهم کرد که با هدف جلب رضایت همه طرف‌ها و در آستانه تلاش برای نامزدی در سمت دبیرکلی آینده سازمان ملل، چنین رویکردی در پیش گرفته است.

در این فضا، نمایندگان ایران کشورهای اروپایی – فرانسه، آلمان و بریتانیا – را به پیروی از فشارهای آمریکا متهم خواهند کرد. با این حال، برخی دیپلمات‌های غربی امیدوارند مسیر دیپلماسی همچنان باز بماند، هرچند هشدار می‌دهند که تندروها در پارلمان ایران ممکن است نه‌تنها خواستار توقف کامل همکاری با آژانس شوند، بلکه حتی خروج از معاهده منع گسترش سلاح‌های هسته‌ای (NPT) را مطرح کنند؛ اقدامی که احتمال حمله نظامی دوباره اسرائیل به ایران را افزایش خواهد داد.



چین با ناوگان سایه نفتی مقابله می‌کند
شنبه ۵ مهر ۱۴۰۴ - Saturday 27 September 2025
iran-emrooz.net | Fri, 26.09.2025, 13:26

چین با ناوگان سایه نفتی مقابله می‌کند


خبرگزاری رویترز: اپراتورهای پایانه در بندر نفتی هوانگ‌دائو در استان شاندونگ چین اعلام کردند که از ابتدای نوامبر، تدابیر تازه‌ای برای مقابله با فعالیت کشتی‌های موسوم به «ناوگان سایه» و محدود کردن ورود نفتکش‌های قدیمی اجرا خواهد شد.

طبق اطلاعیه‌ای که رویترز به آن دست یافته، این محدودیت‌ها شامل ممنوعیت تردد کشتی‌هایی است که از شماره‌های جعلی سازمان بین‌المللی دریانوردی استفاده می‌کنند، همچنین نفتکش‌های بالای ۳۱ سال عمر دیگر اجازه پهلوگیری در این بندر را نخواهند داشت. به گفته معامله‌گران، هدف اصلی این اقدام مقابله با ناوگان سایه حامل نفت کشورهای تحت تحریم غرب، به‌ویژه ایران، است.

چهار شرکت اپراتور پایانه در هوانگ‌دائو هفته گذشته این اطلاعیه را صادر کردند؛ اقدامی که یک ماه پس از آن صورت می‌گیرد که ایالات متحده یکی از پایانه‌های نفتی در بندر مجاور دونگجیاکو را به دریافت نفت ایران از کشتی‌های تحت تحریم متهم کرد.

هوانگ‌دائو و دونگجیاکو هر دو بخشی از مجموعه بندری کینگدائو، بزرگ‌ترین دروازه ورود نفت ایران به چین، هستند. پکن که بزرگ‌ترین خریدار نفت ایران محسوب می‌شود، همواره از معاملات انرژی با تهران دفاع کرده و تحریم‌های یک‌جانبه غرب را رد کرده است.

مقررات سخت‌گیرانه جدید

بر اساس این دستورالعمل، کشتی‌هایی که گواهی‌نامه‌های معتبر نهادهای بین‌المللی را نداشته یا اعتبار آنها منقضی شده باشد، حق ورود نخواهند داشت. همچنین هر نفتکشی که طی سه سال گذشته سابقه آلودگی یا حادثه داشته باشد از پهلوگیری منع می‌شود.

اپراتورهای پایانه یک نظام امتیازدهی جدید نیز معرفی کرده‌اند که سطح ریسک کشتی‌ها را مشخص می‌کند؛ در این نظام، هرچه سن کشتی بیشتر باشد امتیاز آن کاهش می‌یابد. کشتی‌هایی که از امتیاز ۵۵ پایین‌تر باشند پرریسک تلقی شده و اجازه توقف در بندر نخواهند داشت. این ارزیابی علاوه بر سن، عضویت کشتی در انجمن‌های رده‌بندی بین‌المللی و پوشش بیمه آلودگی را هم در نظر می‌گیرد.

واکنش‌ها

شرکت «کینگدائو شیهوا» تاکنون پاسخی به این خبر نداده و تلاش برای تماس با سه شرکت دیگر نیز بی‌نتیجه مانده است.

اما به گفته اِما لی، تحلیلگر شرکت ردیابی نفتکش «ورتکسا آنالیتیکس»، «این قوانین بیشتر اقدامی احتیاطی به دلایل زیست‌محیطی و نیز ناشی از فشار تحریم‌های آمریکا است، هرچند به طور مستقیم در متن اطلاعیه به تحریم‌ها اشاره نشده است.»

وی افزود که تأثیر این اقدامات محدود خواهد بود، زیرا نقش هوانگ‌دائو در پذیرش نفتکش‌های پرریسک در مقایسه با سایر بنادر شاندونگ چندان پررنگ نیست.

چهار شرکت اپراتور پایانه در این طرح عبارت‌اند از: «هایه اویل ترمینال کینگدائو»، «شیهوا پایانه نفت خام کینگدائو»، «گانگشین محصولات نفتی کینگدائو» و «لی‌شینگ لجستیک کینگدائو».



نگرانی از وضعیت حسین رونقی در اثر اعتصاب غذا
شنبه ۵ مهر ۱۴۰۴ - Saturday 27 September 2025
iran-emrooz.net | Fri, 26.09.2025, 11:41

نگرانی از وضعیت حسین رونقی در اثر اعتصاب غذا


میلاد پناهی‌پور، وکیل حسین رونقی نسبت به «شرایط جسمی بسیار نامساعد» او بعد از آغاز اعتصاب‌غذای خشک ابراز نگرانی کرد.

میلاد پناهی‌پور روز جمعه با ابراز نگرانی از وضعیت موکلش گفت: «نگذاریم که یک انسان به دلیل بیان نظرات و اعتقادات خود به زندان بیفتد و در زندان هم در اعتراض به‌عدم رعایت موازین قانونی، مجبور به احقاق حق خود با اعتصاب غذا شود.»

پناهی‌پور با اشاره به وضعیت جسمی رونقی افزود که موکلش «شرایط جسمی بسیار نامساعدی» دارد و پس از حدود سه ماه بازداشت هم‌اکنون در حال اعتصاب غذا است و در وضعیت خطرناکی به‌سر می‌برد. او همچنین تأکید کرد که حسین رونقی از اتهامی که منجر به صدور قرار بازداشتش شده، تبرئه شده اما دادگاه با آزادی او مخالفت می‌کند.

پیش‌تر شماری از فعالان مدنی، از جمله توماج صالحی، درباره وخامت حال حسین رونقی هشدار داده بودند.

حساب «ایکس» متعلق به آقای رونقی که توسط نزدیکان او اداره می‌شود، از دو روز پیش گزارش داد که حسین رونقی از طریق تماس تلفنی با مادرش اعلام کرده است از شامگاه چهارشنبه دوم مهر ۱۴۰۴ اعتصاب غذای خود را از «تر» به «خشک» تغییر می‌دهد.

براساس این گزارش، رونقی پیش‌تر به مدت ۲۲ روز در اعتصاب غذای تر (با مصرف آب و چای) به‌سر برده و اکنون از نوشیدن آب و چای نیز خودداری می‌کند.

رونقی در نامه‌ای که پیشتر در حساب شبکه‌های اجتماعی او منتشر شده، نوشت: «یقین داشته باشیم این دوران تاریک ایران تمام خواهد شد، اما امروز، اکنون و در چنین شرایطی زنده ماندن به هر قیمتی مطلوب و انتخاب من نیست، آن هم زیر سایه‌ی حاکمیتی خودکامِه که زندگی ایرانیان برای او اهمیتی ندارد، حتی اگر زندگی شهروندی به جرعه‌ای آب وابسته باشد.»

او همچنین در نامه‌ای دیگر نوشته بود: «ایران نیازمند فداکاری ماست. آزادی و آبادی ایران، حفظ یکپارچگی کشور و ملتش، و حق حاکمیت مردم بر پایه قانون و عدالت، خواست همه ماست. اگر بهای آن حتی خون ما باشد، آماده‌ایم با افتخار و شرافتمندانه... جانمان را فدای ایران کنیم...»

پیشتر برخی منابع حقوق بشری نوشتند، بر اساس متن پرونده و گواهی عدم تحمل حبس صادره از سوی پزشکی قانونی، نگهداری حسین رونقی در زندان «غیرقانونی» توصیف شده است. تاکنون آقای رونقی از پذیرش سرم و بستری شدن در بهداری یا بیمارستان امتناع کرده است.

برخی فعالان سیاسی و مدنی نسبت به تهدید مستقیم و فوری جان حسین رونقی هشدار داده‌اند و هرگونه کوتاهی در رسیدگی پزشکی یا ادامه بازداشت او می‌تواند عواقب جانی جدی در پی داشته باشد.


صدای آمریکا



شنبه ۵ مهر ۱۴۰۴ - Saturday 27 September 2025
iran-emrooz.net | Fri, 26.09.2025, 11:12




شنبه ۵ مهر ۱۴۰۴ - Saturday 27 September 2025
iran-emrooz.net | Fri, 26.09.2025, 10:56




شنبه ۵ مهر ۱۴۰۴ - Saturday 27 September 2025
iran-emrooz.net | Fri, 26.09.2025, 10:17




شنبه ۵ مهر ۱۴۰۴ - Saturday 27 September 2025
iran-emrooz.net | Fri, 26.09.2025, 9:13




تام باراک: سوریه فدراسیون نخواهد شد
شنبه ۵ مهر ۱۴۰۴ - Saturday 27 September 2025
iran-emrooz.net | Fri, 26.09.2025, 7:50

تام باراک: سوریه فدراسیون نخواهد شد


روداو – تام باراک، فرستاده ویژه آمریکا در امور سوریه، روز پنجشنبه در گفت‌وگو با شبکه روداو (شبکه تلویزیونی اقلیم کردستان عراق) اعلام کرد انتظار دارد تا پایان سال یک «دولت متمرکز» در سوریه که همه گروه‌ها و اقلیت‌ها را در برگیرد، تشکیل شود و امکان ایجاد «فدرالیسم» را منتفی دانست.

او بار دیگر بر حمایت کشورش از همه گروه‌های سوریه، از جمله کردها، در مسیر حل مسائل موجود تأکید کرد و افزود این حمایت «بدون دیکته کردن چیزی به هیچ طرفی» خواهد بود.

رئیس‌جمهور آمریکا، دونالد ترامپ، عصر پنجشنبه برای نخستین بار از سال ۲۰۱۹ میزبان رجب طیب اردوغان، همتای ترکیه‌ای خود در کاخ سفید بود. باراک در گفت‌وگو با خبرنگار روداو در کاخ سفید، این دیدار را «بیش از عالی» توصیف کرد و گفت: «دو رهبر برجسته... با وجود دیدگاه‌های متفاوت، درک و احترام واقعی نسبت به یکدیگر دارند.»

او افزود که دو طرف طی این نشست درباره «انبوهی از مسائل» گفت‌وگو کردند و نتایج آن را «بسیار مثبت» دانست.

باراک در موضوع سوریه پیش‌بینی کرد که «تا پایان سال، دولتی متمرکز، و نه فدرالی، شکل خواهد گرفت.» 

او توضیح داد این دولت حقوق همه طیف‌ها و جوامع را به رسمیت خواهد شناخت و از نگرانی آنان درباره تبدیل شدن به «شهروندان درجه دوم در کشور خود» آگاه است.

به گفته او، دولت مدنظر مطالبات مختلف اقلیت‌ها و گروه‌ها از جمله در زمینه نظام‌های آموزشی، حقوق زبانی و مذهبی و دیگر حقوق مدنی را در نظر خواهد گرفت.

با این حال، فرستاده ویژه آمریکا به «دشواری‌ها و موانع پیش‌رو» از جمله خشونت‌های فرقه‌ای در استان سویدا با اکثریت دروزی در جنوب سوریه در ماه ژوئیه اشاره کرد و آن را یکی از «سنگلاخ‌ها» بر سر این مسیر خواند.

در پاسخ به پرسش روداو درباره نقش واشنگتن در تسهیل گفت‌وگو میان جوامع مختلف سوریه، باراک بار دیگر به هدف رئیس‌جمهور ترامپ تأکید کرد که «هر منطقه بتواند سرنوشت خود را تعیین کند.» 

او گفت: «ما راهبری می‌کنیم، قانع می‌کنیم، کمک می‌کنیم، اما هیچ‌چیز را دیکته نمی‌کنیم.» 

متن کامل گفت‌وگو با تام باراک فرستاده ویژه آمریکا در امور سوریه:

روداو: آقای سفیر، همان‌طور که می‌دانید، وقتی رئیس‌جمهور [ترامپ] از نشست خارج شد، از او پرسیدم: نشست چگونه بود؟ و او پاسخ داد عالی بود. از نظر شما این نشست تا چه اندازه مهم و موفق بود؟

باراک: فکر می‌کنم بهتر از عالی بود. به نظر من، دو رهبر برجسته از دو سوی مختلف جهان که دیدگاه‌های متفاوتی دارند، اما واقعاً یکدیگر را درک می‌کنند و به هم احترام می‌گذارند. مجموعه بسیاری از مسائل و سؤالات روی میز بود که مطرح و بررسی شدند. فکر می‌کنم خواهید دید بازتاب نشست به‌طور شگفت‌آوری مثبت بوده است. من به هر دو طرف واقعاً احساس غرور داشتم.

روداو: شما فرستاده ویژه آمریکا در سوریه هم هستید؛ اجازه دهید سؤال‌هایی در این باره بپرسم. اکنون وضعیت سوریه چگونه است، به‌ویژه درباره ادغام نیروهای سوریه دموکراتیک (SDF) در ساختارهای دفاعی جدید سوریه؟ آیا نسبت به این موضوع خوش‌بین هستید و نگاهتان به خواسته کردها برای داشتن خودمختاری بیشتر چیست؟ 

باراک: نسبت به همه این مسائل خوش‌بین هستم. درباره موضوع «خودمختاری بیشتر»، این خواسته محدود به کردها نیست، بلکه مربوط به همه اقلیت‌ها و گروه‌هاست. دولت جدید هم این را فهمیده است. آن‌ها می‌خواهند نظام آموزشی خود را داشته باشند، زبانشان رسمیت داشته باشد و باورهای مذهبی‌شان محترم شمرده شود. آن‌ها نمی‌خواهند به چشم یک شهروند درجه دوم در سوریه دیده شوند. اما این مسئله نیازمند طراحی دقیق است: چطور باید یک دولت متمرکز بنا کرد که به فدراسیون تبدیل نشود اما همه این حقوق را به اقلیت‌ها اعطا کند؟ من فکر می‌کنم این روند در جریان است. متأسفانه با مانع‌ها و سنگلاخ‌های مسیر همراه است. اتفاقات سویدا یکی از همین موارد بود که زودتر رخ داد و ناگوار بود. هیچ‌کس نمی‌خواهد چنین وضعی ادامه پیدا کند و همه مشغول تلاش برای حل مسئله هستند. فکر می‌کنم تا پایان سال نوعی معماری سیاسی برای اینکه همه گروه‌ها و اقلیت‌ها به شکلی امن و مطمئن در ساختار جای بگیرند، محقق خواهد شد. آن‌ها در این مسیر تلاش می‌کنند و من امیدوارم که با کمک، به نتیجه برسند.

روداو: شنیدم که شما گفته‌اید آمریکا مذاکره میان سوری‌ها و کردها را دیکته نمی‌کند. اما برخی در منطقه این گفته شما را به این معنا تفسیر کرده‌اند که چون با فدرالیسم هم موافق نیستید، پس آمریکا خواسته خود را به سوریه دیکته می‌کند. می‌توانید برای مخاطبان ما توضیح دهید؟ و سؤال دوم: نگرانی کردها چیست که مبادا سرنوشتی مشابه دروزی‌ها یا علوی‌ها در مواجهه با گروه‌های شبه‌نظامی پیدا کنند؟ 

باراک: دیدگاه رئیس‌جمهور، یعنی رئیس من، ساده است: او صلح و رفاه برای همه می‌خواهد. او همچنین معتقد است دیکته‌های استعماری صد سال گذشته شکست خورده‌اند. او علاقه‌ای ندارد که یک مدل آمریکایی، اروپایی، آسیایی یا بریتانیایی را بر کسی تحمیل کند. هدفش این است که هر منطقه سرنوشت خود را تعیین کند؛ فقط همین. او تحریم‌ها را برداشت، هرچند زمان بیشتری برد، و به مردم منطقه گفت: خودتان تصمیم بگیرید چه می‌خواهید باشید. همین. ما راهبری می‌کنیم، کمک می‌کنیم، قانع می‌کنیم، اما چیزی را دیکته نمی‌کنیم.

روداو: آیا این موضوع را در دیدار با رئیس‌جمهور اردوغان هم مطرح کردید؟ 

باراک: بله، البته.

روداو: و موضع ترکیه درباره نقش شما در برقراری صلح و تشکیل سوریه جدیدی که همه در آن خود را شریک بدانند، چیست؟

باراک: شما چیزهای زیادی به پرسش خود اضافه می‌کنید. دقیقاً این موضوع تقسیم‌بندی پرسش نبود...

روداو: من فقط پرسش می‌کنم.

باراک: پرسش این است که دیدار چگونه پیش رفت؟ پاسخ من این است که دیدار خوب پیش رفت.



شنبه ۵ مهر ۱۴۰۴ - Saturday 27 September 2025
iran-emrooz.net | Thu, 25.09.2025, 22:04




شنبه ۵ مهر ۱۴۰۴ - Saturday 27 September 2025
iran-emrooz.net | Thu, 25.09.2025, 21:38




شنبه ۵ مهر ۱۴۰۴ - Saturday 27 September 2025
iran-emrooz.net | Thu, 25.09.2025, 21:16




سمیه رشیدی سرشار از میل به زندگی و آزادی بود
شنبه ۵ مهر ۱۴۰۴ - Saturday 27 September 2025
iran-emrooz.net | Thu, 25.09.2025, 20:55

سمیه رشیدی سرشار از میل به زندگی و آزادی بود


بیانیه ۴۵ تن از زندانیان سیاسی زن زندان قرچک ورامین

ضمن تسلیت به تمامی آزادی‌خواهان و زندانیان سیاسی و خانواده سمیه رشیدی، هم‌بندی جان‌باخته‌مان. امروز سوم مهرماه ۱۴۰۴ خبر جان‌باختن هم‌بندی‌مان سمیه رشیدی را در حالی می‌شنویم که اخبار ضد و نقیض شرح حال وضعیت او را به دور از واقعیت و با تحریفات دروغین بازنمایی می‌کند.

ما ۴۵ نفر از زندانیان زن بند سیاسی زندان قرچک ورامین شهادت می‌دهیم سمیه رشیدی نه به اعتیاد به مواد مخدر دچار بود و نه از بیماری روانی مشخصی رنج می‌برد. ما شهادت می‌دهیم سمیه رشیدی با اطلاع کامل مسئولان امنیتی، سازمان زندان‌ها، زندان اوین، زندان قرچک، بهداری زندان قرچک از زمان بدو ورود به زندان به بیماری صرع مبتلا بود و بارها در برابر چشمان‌مان، به‌ویژه در دو ماه اخیر دچار تشنج‌های شدید در بازه‌های زمانی کوتاه‌مدت شده و پس از انتقال به بهداری، بدون اعزام به بیمارستان جهت بستری، بدون رسیدگی به وضعیت اضطراری ایشان یعنی عدم تحمل مسئولیت کیفری او را به زندان باز می‌گرداندند.

ما هم‌بندی‌های سمیه رشیدی شهادت می‌دهیم او تا لحظه آخر سرشار از میل به زندگی و آزادی بود و تا روزهای واپسین مصرانه پیگیر وثیقه تعیین شده به ارزش سه میلیارد تومان بود که در هر صورت خانواده‌اش قادر به تامین آن نشدند.

مسئولان زندان قرچک و اوین و بازپرسی دادگاه کچوئی با اطلاع کامل از شرایط سلامتی او با گذشت نزدیک به پنج ماه اقدامی برای تسهیل آزادی او نکردند. اکنون که سمیه عزیزمان قربانی بی‌کفایتی و دروغ‌پردازی‌های عامدانه و همیشگی شده است، اخطار می‌دهیم «سمیه‌»های دیگر نیز همچنان در کنار ما و در سایر زندان‌های جمهوری اسلامی در بند هستند و سلامتی‌شان در خطر است. شاهدی بر این ادعا از دست دادن جان دو نفر از زندانیان جرائم عمومی در زندان قرچک در هفته پیش در سکوت و بی‌خبری است.

ما تکرار چنین فاجعه‌ای را بر‌نمی‌تابیم و هرچه‌زودتر خواهان اقدامات لازم جهت آزادی زندانیان بالای ۶۰ سال و نیز هم‌بندی‌هایمان با شرایط خطرناک سلامتی هستیم.

۴۵ تن از زندانیان سیاسی زن زندان قرچک ورامین
سوم مهر ۱۴۰۴


منبع: تلگرام مهدی محمودیان
https://t.me/MahmoudianMehdi



هزینه ۱۲۰۰ میلیارد دلاری تحریم‌ها برای مردم ایران
شنبه ۵ مهر ۱۴۰۴ - Saturday 27 September 2025
iran-emrooz.net | Thu, 25.09.2025, 18:42

هزینه ۱۲۰۰ میلیارد دلاری تحریم‌ها برای مردم ایران


اقتصاد24: پاییز امسال برای ایرانیان دیگر فقط یک تغییر فصل نیست؛ حالا دیگر ۵ مهر ماه به روزی تبدیل شده که می‌تواند سرنوشت اقتصاد کشور را رقم بزند. با پایان محدودیت‌های برجام و بازگشت احتمالی تحریم‌های سازمان ملل، یک بار دیگر اقتصاد ایران در آستانه دور تازه‌ای از فشار‌های بین‌المللی قرار دارد. اما این نخستین‌بار نیست که سایه تحریم‌ها بر سر اقتصاد ایران سنگینی می‌کند؛ چهار دهه است که نام ایران در کنار واژه «تحریم» معنا پیدا کرده است.

تحریم‌هایی که نه‌تنها در آمار‌های کلان اقتصاد، بلکه در زندگی روزمره مردم، از سفره و دارو گرفته تا اشتغال و مسکن، رد عمیقی گذاشته‌اند. روایت تحریم‌ها در ایران، داستانی تکراری است: هر بار به بهانه‌ای تازه، با فشار‌های گسترده‌تر و پیچیده‌تر. اکنون، با برآورد‌هایی که از خسارت ۱۲۰۰ میلیارد دلاری خبر می‌دهند، می‌توان گفت تحریم‌ها گران‌ترین صورت‌حساب تاریخ معاصر ایران را به مردم تحمیل کرده‌اند.

تاریخچه تحریم‌ها؛ چهار دهه فشار مداوم
ایران همواره از سال ۱۳۵۸ با انواع تحریم‌ها مواجه بوده است، اما شاید سخت‌ترین این تحریم‌ها مربوط به دهه ۷۰ تاکنون باشد. دوره‌های مختلف ریاست جمهوری دموکرات‌ها و جمهوری خواهان در آمریکا برای ایران یک موضوع ثابت در پی داشته است، تحریم در انواع مدل و رنگ‌های مختلف!

دوران کلینتون: آغاز مهار دوگانه
دهه ۷۰ شمسی، زمانی که اقتصاد ایران پس از پایان جنگ ایران و عراق تازه داشت نفس می‌کشید، دولت آمریکا به رهبری بیل کلینتون سیاست «مهار دوگانه» را علیه ایران و عراق اعمال کرد.
در این دوره، نخستین ضربه جدی به بخش نفت و گاز ایران وارد شد؛ با دستور اجرایی ۱۹۹۵، شرکت‌های آمریکایی از هرگونه سرمایه‌گذاری در صنعت انرژی ایران منع شدند.این تصمیم نه‌تنها جلوی ورود فناوری‌های روز به میادین نفت و گاز ایران را گرفت، بلکه سرمایه‌گذاران اروپایی و آسیایی را هم مردد کرد.

دوران بوش پسر: ایران در محور شرارت
با حملات ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱ و آغاز جنگ آمریکا علیه تروریسم، جورج بوش پسر ایران را در «محور شرارت» قرار داد. تحریم‌ها شدت گرفتند و ابعاد نظامی و مالی به خود گرفتند. به گزارش اقتصاد ۲۴، محدودیت‌های صادرات فناوری‌های دوگانه، فشار بر بانک‌های ایرانی و محدودیت‌های گسترده‌تر در بخش هواپیمایی از همان زمان کلید خورد. نتیجه آن نیز فرسودگی ناوگان هوایی ایران و ورود دلالان واسطه‌ای بود که با قیمت‌های گزاف قطعات دست‌دوم و فرسوده را به کشور می‌آوردند.

دوران اوباما: تحریم‌های فلج‌کننده
دهه ۹۰ شمسی نقطه عطف تحریم‌ها بود و با تصویب قوانین تحریم در کنگره و همراهی اتحادیه اروپا، شبکه بانکی ایران از سیستم جهانی سوئیفت جدا شد.صادرات نفت ایران به کمتر از یک میلیون بشکه در روز رسید. آمریکا از اصطلاح «تحریم‌های فلج‌کننده» استفاده می‌کرد و ایران به‌طور واقعی فلج شد و پول‌های نفت در حساب‌های بانکی بلوکه شد و دسترسی به بازار جهانی عملاً قطع گردید. همین شرایط زمینه‌ساز مذاکرات هسته‌ای و نهایتاً برجام شد.

دوره اول ترامپ: خروج از برجام
انتخاب دونالد ترامپ و خروج او از برجام در سال ۲۰۱۸، نقطه آغاز «فشار حداکثری» بود. همه تحریم‌های لغوشده دوباره بازگشتند و حتی گسترده‌تر شدند. صادرات نفت ایران بار دیگر سقوط کرد و دسترسی به منابع ارزی محدودتر شد. شرکت‌های اروپایی که پس از برجام به ایران بازگشته بودند، دوباره ایران را ترک کردند.

دوره بایدن: امید‌های نیمه‌کاره
با روی کار آمدن جو بایدن، امید‌ها برای بازگشت به برجام زنده شد. مذاکرات وین آغاز شد، اما به نتیجه نرسید. در عمل، سیاست بایدن چیزی جز ادامه همان فشار‌های ترامپ نبود، با این تفاوت که لحن دیپلماتیک‌تری داشت. ایران در این دوره همچنان با محدودیت‌های شدید بانکی و نفتی دست‌وپنجه نرم می‌کرد.

دوره دوم ترامپ: بازگشت مکانیسم ماشه
سال ۲۰۲۵، ترامپ دوباره به کاخ سفید برگشت. جمهوری‌خواهان تهدید کرده‌اند که مکانیسم ماشه را فعال می‌کنند و همه تحریم‌های سازمان ملل علیه ایران بازمی‌گردد. همین اولتیماتوم ۵ مهر، اکنون مثل شمشیری بالای سر دولت پزشکیان است. بازگشت این تحریم‌ها به معنای قطع کامل دسترسی ایران به بازار جهانی اسلحه، سرمایه‌گذاری و حتی برخی اقلام بشردوستانه خواهد بود.

بخش‌هایی از اقتصاد ایران که همیشه زیر ضرب بوده‌اند
به گزارش اقتصاد ۲۴، اما تحریم‌های ایران هیچ‌گاه محدود به یک حوزه خاص نبوده‌اند؛ اما مرور تاریخ نشان می‌دهد که برخی بخش‌ها همواره «سیبل اصلی» بوده‌اند و بیشترین آسیب را تحمل کرده‌اند.

نفت و گاز؛ قلب اقتصاد زیر فشار
از همان روز‌های نخست و با اولین تحریم‌ها نیز همواره صنعت نفت و گاز ایران هدف اصلی تحریم‌ها بود. درآمد‌های نفتی ستون اصلی بودجه کشور بودند و قطع یا کاهش صادرات نفت، مثل بستن شریان حیاتی اقتصاد ایران عمل می‌کرد.پیش از تحریم‌ها، ایران روزانه بیش از ۲.۵ میلیون بشکه نفت صادر می‌کرد؛ اما در اوج فشارها، صادرات به زیر یک میلیون بشکه سقوط کرد. این یعنی سالانه ده‌ها میلیارد دلار درآمد از دست رفته و کسری بودجه‌ای که دولت‌ها ناچار بودند با استقراض، چاپ پول یا افزایش مالیات جبران کنند؛ راه‌هایی که همگی به تورم و کاهش ارزش پول ملی ختم شد.

بانکداری و نظام مالی؛ ایران پشت در سوئیفت
با تحریم بانکی و خروج ایران از شبکه جهانی سوئیفت، حتی ساده‌ترین تراکنش‌های مالی هم غیرممکن شد. ایران برای واردات دارو یا قطعات صنعتی مجبور به پرداخت هزینه‌های گزاف به واسطه‌ها بود. این هزینه‌های پنهان، همان چیزی است که اقتصاددانان آن را «هزینه مبادله» می‌نامند، اما در واقع تبدیل به فشار مستقیم بر سفره مردم شد.

دارو و تجهیزات پزشکی؛ سایه مرگ خاموش
هرچند آمریکا و اروپا ادعا می‌کردند دارو و کالا‌های بشردوستانه مشمول تحریم نیستند، اما در عمل با محدودیت بانکی، واردات بسیاری از دارو‌های خاص غیرممکن شد. چنان چه داستان بیماران پروانه‌ای و کمبود دارو‌های خاص برای بیماران سرطانی نمونه بارزی است که نشان می‌دهد تحریم حتی به اتاق‌های بیمارستان هم سرایت کرده است.

حمل‌ونقل و کشتیرانی؛ تحریم در دریا
در دوره‌های مختلف تحریم بود که در نهایت نیز شرکت‌های کشتیرانی ایران در لیست تحریم قرار گرفتند. کشتی‌های ایرانی اجازه پهلوگیری در بسیاری از بنادر را نداشتند. شرکت‌های بیمه نیز از پوشش نفتکش‌های ایرانی سر باز زدند. در نتیجه، هزینه حمل‌ونقل کالا برای ایران چند برابر شد. هر کانتینر که به مقصد ایران حرکت می‌کرد، در واقع چندین برابر قیمت عادی برای کشور تمام می‌شد.

صنعت و فناوری؛ عقب‌ماندگی اجباری
از سوی دیگر تحریم‌ها دسترسی ایران به فناوری‌های نو را قطع کردند. در حوزه انرژی‌های نو، خودرو، هواپیمایی و حتی صنایع زیرساختی، ایران ناچار شد یا به روش‌های قدیمی ادامه دهد یا به خرید تجهیزات دست‌دوم و بی‌کیفیت از واسطه‌ها تن دهد. همین عقب‌ماندگی‌ها در بلندمدت به کاهش رقابت‌پذیری اقتصاد ایران در سطح منطقه و جهان منجر شد.

روایت اعداد از فشارها؛ تحریم‌ها چقدر هزینه داشته‌اند؟
اعداد و آمار درباره خسارت تحریم‌ها متفاوت هستند؛ اما تقریباً همه بر سر یک چیز توافق دارند: زیان ایران نجومی و غیرقابل جبران بوده است. کما این که در سال‌های اخیر اعداد نجومی زیان‌های تحریم حتی سر از رسانه محافظه کاری، چون صداوسیما نیز درآورده است.

برآورد ۱۲۰۰ میلیارد دلاری
سید سعیدرضا عاملی رنانی، دبیر پیشین شورای عالی انقلاب فرهنگی، در بهمن ۱۴۰۳ و در برنامه‌ای تلویزیونی اعلام کرد «از سال ۱۳۹۱ تاکنون، تحریم‌ها ۱۲۰۰ میلیارد دلار خسارت به ایران وارد کرده‌اند.»

دبیر پیشین شورای عالی انقلاب فرهنگی و رییس دانشکده مطالعات جهان دانشگاه تهران در یک برنامه خبری در ۱۲ بهمن ماه سال گذشته که از رسانه ملی پخش شد از خسارت‌های وارده تحریم‌ها بر کشور انتقاد و اعلام کرد «میزان این خسارت‌ها از سال ۱۳۹۱ تاکنون به ۱۲۰۰ میلیارد دلار رسیده است که این خسارت‌ها در اصل به مردم ایران وارد شده است و حتی دارو‌های خاص هم شامل تحریم شدند، البته خوشبختانه حدود ۹۵ درصد از تولید دارو در داخل کشور انجام می‌شود، اما برخی از دارو‌ها که مربوط به بیماران پروانه‌ای می‌شود هم تحریم و نایاب شده‌اند که این دسته از بیماران به‌شدت اذیت شدند؛ این در حالی است که یک سرمایه‌ای به نام حقوق بین‌المللی وجود دارد که ما از این سرمایه چندان استفاده‌ای نکرده‌ایم.»

در حقیقت این عدد معادل حدود ۱۰۰،۸۰۰ هزار میلیارد تومان است؛ رقمی که تصور آن هم سرگیجه‌آور است. بر اساس این محاسبه، هر ایرانی در این مدت بیش از یک میلیارد و ۱۸۵ میلیون تومان از دست داده است.این یعنی یک خانواده چهار نفره چیزی حدود پنج میلیارد تومان در فاصله ۱۲ سال از تحریم‌ها زیان دیده‌اند.

زیان سالانه ۱۰۰ میلیارد دلاری تحریم‌ها
اما از سوی دیگر نیز بر اساس گزارش‌های کارشناسی در دی ماه سال ۱۴۰۳، زیان ناشی از تحریم‌ها سالانه حدود ۱۰۰ میلیارد دلار برآورد شده است.برای درک بهتر این رقم باید توجه کرد که ۱۰۰ میلیارد دلار تقریباً معادل بودجه عمومی یک سال دولت ایران است؛ یعنی هر سال تحریم، معادل یک سال بودجه کشور را می‌بلعد.

سقوط GDP؛ ۶۰۰ میلیارد دلار از دست رفته
اما آمار‌های تکان دهنده به همین جا ختم نمی‌شود چنان که وحید شقاقی شهری، اقتصاددان و استاد دانشگاه نیز در زمستان سال ۱۴۰۳، با مرور آمار تولید ناخالص داخلی گفته بود که: «سال ۲۰۱۱ (۱۳۹۰) تولید ناخالص داخلی ایران به قیمت جاری حدود ۶۴۰ میلیارد دلار بود. در سال ۲۰۲۵، این رقم به ۴۰۰ میلیارد دلار رسیده است.»این بدان معناست که به بیان بسیار ساده، اقتصاد ایران در این مدت حدود ۶۰۰ میلیارد دلار کوچک‌تر شده و اگر تحریم‌ها نبود و اصلاحات ساختاری نی البته به سرانجام رسیده بود، امروز اقتصاد ایران باید به حدود یک تریلیون دلار می‌رسید.

زیان درآمد‌های نفتی؛ ۵۰۰ تا ۶۰۰ میلیارد دلار
البته شقاقی شهری یک برآورد تکان دهنده دیگر نیز درباره این زیان‌های اقتصادی دارد. به گزارش اقتصاد ۲۴، او تأکید کرده که در طول دوره تحریم‌ها، ایران حدود ۵۰۰ تا ۶۰۰ میلیارد دلار درآمد نفتی و غیرنفتی از دست داده و فقط در دوره دوم ترامپ، صادرات نفت ایران سالانه از ۶۰ میلیارد دلار به زیر ۳۰ میلیارد سقوط کرد؛ یعنی هر سال حدود ۳۰ میلیارد دلار از درآمد‌های کشور دود شد و به هوا رفت.

برآورد عادلی؛ ۵۳ میلیون تومان برای هر ایرانی در یک سال
ارقام نجومی زیان ایران از تحریم ها، اما به همین موارد خلاصه نمی‌شود. محمدحسین عادلی، رئیس کل پیشین بانک مرکزی (او در فاصله سال‌های ۱۳۶۸ تا ۱۳۷۳ رئیس بانک مرکزی ایران بوده است) و اقتصاددان و استاد دانشگاه، رقم‌های تکان دهنده دیگری را ارائه می‌دهد: بنا به آمار این رئیس پیشین بانک مرکزی تنها در سال ۱۴۰۲، هزینه‌های ناشی از تحریم‌ها حدود ۵۰ میلیارد دلار بوده است.

این رقم معادل ۵۳ میلیون تومان برای هر ایرانی در همان سال ۱۴۰۲ بوده است.به زبان ساده‌تر، هر خانواده چهار نفره در سال گذشته ماهیانه حدود ۱۸ میلیون تومان بابت تحریم‌ها ضرر کرده است.

کاسبان تحریم و سود در دل زیان
اما وقتی از تحریم صحبت می‌شود نباید یک بخش منفعت‌مند از این غائله را نادیده گرفت. وقتی می‌گویم تحریم و فشار بین المللی البته که ذهن‌ها بیشتر به سمت فشار بر مردم و زیان‌های ملی می‌رود؛ اما همزمان یک اقلیت هم وجود دارد که تحریم برایشان «فرصت طلایی» است؛ همان‌ها که به «کاسبان تحریم» معروف شده‌اند.

ادعای فلاحت‌پیشه؛ ۵۰ میلیارد دلار جیب خاص‌ها
در روز‌های اخیر، اما حشمت‌الله فلاحت‌پیشه، رئیس پیشین کمیسیون امنیت ملی مجلس، در شبکه اجتماعی ایکس خود نوشت: «کسانی که ایران را تا مکانیسم ماشه کشاندند، تا حالا حداقل ۵۰ میلیارد دلار به جیب زده‌اند. باید این اموال مصادره و صرف تاب آوری مردمی شود که فقط قربانی بوده‌اند. اگر دولت فشار را به ملت منتقل کند، اشتباهش جبران ناپذیر خواهد شد.»این جمله کوتاه، اما پرمعنا بود؛ چنان که نشان می‌داد در حالی که مردم عادی فشار تحریم را با کاهش قدرت خرید، تورم و گرانی دارو احساس می‌کنند، گروهی محدود با دور زدن تحریم‌ها به سود‌های نجومی دست یافته‌اند.

تجارت پنهان؛ از نفتکش بی‌پرچم تا دلال‌های مالی
به گزارش اقتصاد ۲۴، کاسبان تحریم در واقع واسطه‌هایی هستند که با دریافت پورسانت‌های سنگین، راه‌های غیررسمی را برای فروش نفت یا واردات کالا باز می‌کنند. نفتکش‌های بی‌پرچم، قرارداد‌های غیرشفاف، شرکت‌های صوری در کشور‌های ثالث و نقل و انتقال پول از طریق صرافی‌های ناشناس ابزار کار این شبکه است. هزینه این معاملات همیشه از جیب مردم پرداخت می‌شود: نفت ایران با تخفیف‌های سنگین فروخته می‌شود و کالا‌ها با قیمت چند برابر وارد می‌شوند.

تحریم به‌عنوان یک بیزینس
واقعیت تکان دهنده و ناراحت کننده اکنون این است که برای بخشی از شبکه‌های اقتصادی و سیاسی، تحریم نه تهدید بلکه یک «بیزینس» است. هر بار که احتمال رفع تحریم‌ها مطرح می‌شود، این گروه‌ها نگران می‌شوند، چون بازار سودآورشان کساد می‌شود.از همین روست که برخی ناظران، حتی نامه اخیر ۷۱ نماینده مجلس در حمایت از ساخت بمب اتم را هم به چشم «تداوم‌بخشیدن به تحریم» و «تضمین سود کاسبان» می‌بینند.

مکانیسم ماشه و سایه بازگشت تحریم‌های سازمان ملل
در چنین شرایطی که کمر اقتصاد ایران و پیکر دردمند معیشت شهروندان زیر فشار تحریم خرد شده، حالا همه نگاه‌ها به ۵ مهر دوخته شده است. چرا که اولتیماتوم غربی‌ها و بازگشت مکانیسم ماشه می‌تواند دوباره همه تحریم‌های شورای امنیت را برگرداند.

این روند بدان معناست که:
- ممنوعیت کامل فروش سلاح به ایران
- محدودیت سرمایه‌گذاری در نفت و گاز
- انسداد کانال‌های مالی رسمی
- و تشدید فشار سیاسی و امنیتی در کنار اقتصادی
دوباره برش بر شانه‌های اقتصاد ایران سنگینی خواهد کرد.

این وضعیت نیز برای اقتصادی که همین حالا زیر فشار ۱۲۰۰ میلیارد دلاری خم شده، چنین بازگشتی چیزی جز بحران عمیق‌تر نخواهد بود.

کانون بحران کجاست؟
در چنین شرایطی عجیب نیست که احمد زیدآبادی، تحلیلگر سیاسی به این روند اشاره کند و بنویسد: «کانون بحران کنونی در ایران، کمبود سرمایه و رکود فزاینده اقتصادی است؛ مسائلی مثل حجاب یا برگزاری کنسرت حاشیه‌اند. اگر دولت نتواند دری به سوی جذب سرمایه و رونق واقعی بگشاید، هم کار خودش تمام است و هم کار کشور.»

این هشدار به‌روشنی مسیر پیش روی دولت پزشکیان را ترسیم می‌کند که حل بحران اقتصادی در گرو دور کردن ایران از تحریم و جنگ است.بدون سرمایه‌گذاری خارجی، اقتصاد ایران حتی قادر به بازسازی زیرساخت‌های فرسوده خود هم نخواهد بود و هرگونه ماجراجویی سیاسی، تنها راه را برای کاسبان تحریم هموار می‌کند و بار بیشتری بر دوش مردم می‌گذارد.

آزمون بزرگ دولت پزشکیان
تحریم‌ها طی چهار دهه، از دوران کلینتون تا دور دوم ترامپ، اقتصاد ایران را بار‌ها به زمین زده‌اند. زیان‌هایی معادل هزاران میلیارد دلار ثبت شده و هر ایرانی میلیارد‌ها تومان از جیب خود هزینه داده است. اما در دل این فشارها، گروهی محدود هم سود‌های نجومی برده‌اند و ساختار اقتصاد ایران را بیش از پیش به سمت رانت و فساد سوق داده‌اند.

اکنون، در آستانه بازگشت احتمالی تحریم‌های سازمان ملل در ۵ مهر، دولت مسعود پزشکیان با یکی از دشوارترین انتخاب‌های تاریخ جمهوری اسلامی روبه‌روست:
- یا ادامه مسیر تحریم و فشار که معنایی جز فقر بیشتر و فرسایش اجتماعی ندارد
- یا یافتن راهی برای بازگشت به اقتصاد جهانی و جذب سرمایه‌ای که بتواند کشور را از رکود نجات دهد.

تاریخ نشان داده است که هر بار ایران بر لبه تیغ تحریم ایستاده، هزینه اصلی بر دوش مردم بوده است. این بار، اما شاید نتیجه انتخاب‌ها، نه فقط یک دوره چهارساله دولت، بلکه آینده کل کشور را رقم بزند.



شنبه ۵ مهر ۱۴۰۴ - Saturday 27 September 2025
iran-emrooz.net | Thu, 25.09.2025, 18:21




شنبه ۵ مهر ۱۴۰۴ - Saturday 27 September 2025
iran-emrooz.net | Thu, 25.09.2025, 18:01




الگوهای گذار/ حاتم قادری و تورج اتابکی ">
شنبه ۵ مهر ۱۴۰۴ - Saturday 27 September 2025
iran-emrooz.net | Thu, 25.09.2025, 17:46

الگوهای گذار/ حاتم قادری و تورج اتابکی




واکنش بازارها به مکانیسم ماشه / گزارش میدانی
شنبه ۵ مهر ۱۴۰۴ - Saturday 27 September 2025
iran-emrooz.net | Thu, 25.09.2025, 15:59

واکنش بازارها به مکانیسم ماشه / گزارش میدانی


رقیه ندایی / هم‌میهن

جمعه هفته گذشته، با رای منفی ۹ عضو شورای امنیت سازمان ملل متحد به پیش‌نویس قطعنامه «تداوم لغو تحریم‌ها علیه ایران»، روند بازگشت‌ تحریم‌های بین‌المللی علیه ایران به جریان افتاد و کمتر از یک هفته تا فعال شدن مکانیسم ماشه فرصت باقی مانده است؛ فرصتی که می‌تواند اقتصاد و سیاست ایران را وارد مرحله‌ای دشوار کند.

قرار است از روز شنبه ۵ مهر سال جاری، ۶ قطعنامه تحریمی شورای امنیت علیه ایران بار دیگر فعال شود. این قطعنامه‌ها طبق توافق برجام، متوقف شده بودند. نماینده فرانسه در شورای امنیت درنشست روز جمعه اعلام کرده بود که یک هفته برای همکاری ایران تا روز رسمی جریان یافتن بازگشت تحریم‌ها باقی است.

با آغاز جلسه شورای امنیت در روز جمعه بازارهای مالی در معاملات رسمی و غیررسمی خود به شدت نسبت به این موضوع واکنش نشان دادند. از روز جمعه تا به امروز شاهد نوسان و افزایش قیمت دلار، سکه و طلا در بازارها بودیم و در مقابل بورس تهران روند اصلاحی را تجربه کرد. برخی از کارشناسان اقتصادی عقیده دارند که بازارها واکنشی بیش از اندازه نسبت به موضوع مکانیسم ماشه داشته‌اند؛ به نوعی این رکود و رکودهای پی‌درپی در بازارها قابل توجیه نیست. در مقابل برخی از کارشناسان نیز می‌گویند که با اجرایی شدن اسنپ‌بک شرایط بازار وخیم‌تر از حال حاضر می‌شود.

هنوز اسنپ‌بک به مرحله اجرایی نرسیده و قرار است از شنبه هفته پیش رو اجرایی شود. اما اجرایی شدن آن می‌تواند تاثیر مستقیمی بر روی اقتصاد و سیاست کشور داشته و در نهایت تمامی بازارهای مالی به صورت مستقیم و غیرمستقیم از این موضوع تاثیر می‌پذیرند. برخی از فعالان اقتصادی عقیده دارند که واکنش‌های ناشی از اسنپ‌بک به صورت روانی و بیش از حد بوده و همین موضوع باعث می‌‌شود که اقتصاد کشور در میان‌مدت دچار خلل شود.

بررسی‌ها نشان می‌دهد که بازگشت تحریم‌ها می‌تواند بر روی بخش‌های اقتصادی کشور تاثیر بسزایی داشته باشد و باعث شود بازارها روند تازه‌ای را تجربه کنند.

البته باید به این نکته نیز توجه کرد که کشور پیش از این نیز درگیر تحریم‌ها بوده و برای اولین بار نیست که تحریم می‌شویم و اقتصاد و صنایع کشور دیگر عادت دارند خود را با تحریم‌ها وفق دهند. هر دوره با تحریم‌های جدید برخی از صنایع با زیان‌سازی مواجه شدند، برخی ورشکست شدند اما درنهایت توانسته‌اند از دام تحریم رها شوند و شرایط بهتری برای خود رقم بزنند. برخی از فعالان بازارهای مالی عقیده دارند که بازگشت مکانیسم ماشه به صورت واقعی تاثیر چندانی روی اقتصاد نخواهد داشت؛ چراکه پیش از این نیز تحریم بوده‌ایم، اقتصاد و سیاست کشور بیشتر به صورت روانی واکنش نشان می‌دهد.

همانطور که گفته شد بازارها از روز جمعه تا به امروز رکود و رکودهای بسیاری را تجربه کردند. قیمت طلا رکوردشکنی کرد و رقم‌های جدیدی را فتح کرد و می‌توان گفت برای سرمایه‌گذاران قدیمی خود بازدهی بسیار خوبی رقم زد. درحال حاضر قیمت طلا رو به بالا در حال نوسان است؛ کارشناسان حوزه طلا عقیده دارند که حباب طلا بیش از حد افزایش یافته و در میان‌مدت شاهد کاهش حباب طلا و کاهش قیمت در این بازار خواهیم بود. قیمت طلا طی ماه‌های اخیر به صورت میانگین با قیمت ۶ میلیون و ۵۰۰ الی ۷ میلیون تومان در هر گرم معامله می‌شد و اکنون با یک جهش قابل توجهی روبه‌رو شده است.

مریم، صاحب یک طلافروشی به «هم‌میهن» می‌گوید: «از روز شنبه با گران شدن طلا، مشتری‌های ما هم کاهش یافته و اغلب مردم نیز به دنبال طلای اجرت پایین هستند. روز شنبه مشتریان بسیار زیادی داشتم که اغلب از ترس گران شدن بیش از حد طلا به دنبال خرید بودند و روز چهارشنبه نیز تقریباً مشتریان بسیار زیادی در بازار داشتم. اکنون بیشترین مشتریان ما زوج‌های جوان برای خرید حلقه یا سرویس عروسی هستند و دومین نوع مشتری نیز خانم‌های خانه‌دار هستند که طلاهای با وزن بالا و اجرت پایین خریداری می‌کنند. در مقایسه با یک ماه گذشته مشتری ما نصف شده و تقریباً سایر همکاران نیز چنین وضعیتی دارند. احتمالاً تا چند هفته آینده شرایط همانند گذشته شود.»

سکه نیز همانند طلا به قله رسیده و هر روز شاهد ثبت قیمت‌های جدید بر روی تابلوی معاملات هستیم. قیمت سکه امامی توانست رکورد شش‌ماهه خود را بشکند. کارشناسان عقیده دارند که در میان‌مدت قیمت سکه کاهش چندانی نخواهد داشت مگر اینکه اجرای اسنپ‌بک به تعویق بیفتد.

محسن، فروشنده طلا و سکه نیز به «هم‌میهن» توضیح می‌دهد: «ماه‌هاست که خرید سکه امامی به صورت جدی کاهش یافته است و تنها افرادی که برای کارهای ضروری همانند مهریه یا هدیه‌های سنگین نیاز به پرداخت سکه تمام دارند، سکه خریداری می‌کنند به واسطه همین موضوع انتظار نداریم که در کوتاه‌مدت سکه تمام ارزان شود. اما احتمالاً به زودی سکه گرمی ارزان شود؛ چراکه از روز شنبه با گران شدن طلا و سکه مشتریان ما به صورت قابل توجهی سکه گرمی خریداری کردند و احتمالاً در این بازار کمی حباب وجود داشته باشد و با کاهش حباب قیمت سکه نیز آرام آرام کاهش خواهد یافت.»

بازار ارز، خصوصاً دلار این روزها بیش از هر بازار دیگری مورد توجه سرمایه‌گذاران قرار گرفته است. قیمت دلار طی روزهای اخیر روند صعودی داشته و رکورد ماه‌های اخیر خود را شکسته است. قیمت این ارز پرطرفدار سقف تاریخی را درنوردید. این درحالی است که اختلاف قابل توجهی با نرخ دلار سامانه سنا وجود دارد، قیمت دلار رسمی و غیررسمی علاوه بر تحریک انتظارات تورمی، موجب حرکت بخش قابل توجهی از نقدینگی به سمت بازار ارز شده است. کارشناسان معتقدند ادامه این روند می‌تواند فشار مضاعفی بر سایر بازارها وارد کند و سیاست‌گذاران را ناگزیر به تصمیمات تازه در حوزه کنترل بازار ارز نماید.

نکته قابل توجه اینجاست که به علت سختی دریافت دلار دولتی بسیاری از افراد به دنبال خرید دلار از بازار آزاد هستند و به همین واسطه باید هزینه بیشتری پرداخت کنند. درحال حاضر فاصله زیادی میان نرخ دلار بازار آزاد و نرخ دلار دولتی وجود دارد. اما دلار دولتی تنها به کسانی داده می‌‌شود که قصد سفر به خارج از کشور را داشته باشند یا به نوعی شرایط دریافت دلار را داشته باشند و این ارز محدودیت دارد و هر فرد برای قصد تحصیل، سفر یا زیارت که ارز دولتی دریافت می‌کند تنها ۲۰۰۰ دلار می‌تواند دریافت ‌کند اما دلار بازار آزاد هیچ محدودیتی ندارد و فرد خریدار می‌تواند هر چقدر دلار که می‌خواهد دریافت کند.

حسین که این روزها قصد سفر تفریحی به خارج از کشور را داشت به «هم‌میهن» گفت: «قرار بود اواخر هفته دوم مهرماه، سفر تفریحی به خارج از کشور داشته باشیم و این روزها با بلیت دنبال دریافت ارز بودیم که بعضی از صرافی‌ها گفتند ارز ندارند و امثال این حرفا؛ در نهایت به من گفتند با توجه به گران شدن دلار در بازار آزاد برخی از افراد ممکن است سوءاستفاده کنند و بهتر است داخل فرودگاه ارز خودمم را دریافت کنم.»

یک دلال بازار ارز گفت: «از جمعه شب من تماس‌های بسیاری برای خرید دلار داشتم و با شروع شنبه بسیاری از مردم خریدار دلار بودند، اکنون تب و تاب خرید دلار در بازار تا حدودی کاهش یافته اما همچنان بسیاری از مردم خریدار دلار هستند. در روز شنبه مشتری‌ها بسیار زیاد هستند و حتی من مشتری‌ای داشتم که ساعات پایانی شب دنبال دلار بود و من ارزی نداشتم و حاضر بود به میزانی بیشتر به ازای هر دلار دهد و همان شب دلار داشته باشد. بعضی اصرارها بیهوده است؛ اکنون قیمت دلار در بازار ما کمی ارزان‌تر شده و احتمالاً روند کاهشی باشد. اما همچنان مشتری زیاد است و کسی فروشنده نیست و همه خریدار هستند.»

بورس نیز شرایط چندان قابل توجهی ندارد. طی دو روز نخست معاملاتی یعنی شنبه و یکشنبه بورس تهران بیش از ۳/۵ درصد افت را ثبت کرد و پس از آن آرام آرام تغییر روند داد و کمی رشد نمود و به نوعی توانست شرایط بهتری را تجربه کند. شاخص‌کل بورس انتهای هفته گذشته روی عدد ۲ میلیون و۶۲۹ هزار واحدی بود و در پایان معاملات روز چهارشنبه هفته جاری به عدد ۲ میلیون و ۵۲۴ هزار واحدی رسید و در نهایت بازدهی منفی ۳/۹ درصدی را ثبت نمود. البته سایر شاخص‌های بازارهای سرمایه نیز شرایط خوبی نداشتند و نقدینگی حقیقی به سرعت از بازار خارح شد و از سوی دیگر نیز شاهد آن بودیم که قیمت پایانی اغلب سهم‌ها به شدت کاهش یافت. فعالان حوزه بازار سرمایه عقیده دارند که این روند اصلاحی در بورس فعلاً ادامه خواهد یافت.

کارشناسان پیش‌بینی می‌کنند که قیمت در بازارهای طلا، ارز و سکه روند صعودی داشته باشد و احتمالاً این بازارها در کوتاه‌مدت و تا نیمه مهرماه بتوانند رکوردهای خود را به صورت سنگین جابه‌جا کنند. از سوی دیگر پیش‌بینی می‌‌شود میزان سرمایه‌گذاری در این بازارها نیز افزایش یابد؛ چراکه به گفته فعالان اقتصادی، مردم ترس از زیان و گران شدن بیشتر دارند و به همین علت در همین قیمت‌های بالا به دنبال خرید هستند؛ همانند شرایطی که اکنون در بازار دلار شاهد هستیم. چند دلال بازار ارز به «هم‌میهن» اعلام کرده‌اند که میزان خرید دلار توسط مردم امروز نیز همانند روز شنبه بسیار افزایش یافته است و طلا نیز شرایط این‌چنینی دارد. از سوی دیگر بورس تنها بازاری است که در این بین روند اصلاحی دارد و نمی‌تواند صعود کند. بنابرگذشته بازار و بررسی روندها احتمالاً در کوتاه‌مدت این شرایط ادامه‌دار باشد.

مکانیسم ماشه چیست؟

مکانیسم ماشه یا اسنپ‌بک بخشی از متن اصلی توافق هسته‌ای یا همان برجام سال ۲۰۱۵ است که در قطعنامه‌ای این توافق را تایید کرد. براساس این توافق‌نامه اگر ایران تعهداتش را به صورت اساسی نقض کند، امکان بازگرداندن تحریم‌ها بدون نیاز به اجماع در شورای امنیت وجود دارد. در این صورت، هر یک از اعضای برجام می‌توانند به شورای امنیت اطلاع دهند که ایران به تعهدات خود پایبند نیست و این همان اقدامی است که چندی پیش سه کشور اروپایی انجام دادند و درنهایت قرار شد مکانیسم ماشه علیه ایران فعال شود.

حال پس از آن یک مهلت ۳۰ روز آغاز می‌شود، اگر تا پایان این مدت شورای امنیت نتواند قطعنامه‌ای برای ادامه تعلیق تحریم‌ها تصویب کند، همه تحریم‌های پیشین شورای امنیت به صورت خودکار و بدون رای‌گیری احیا می‌‌شود که در این روند هیچ‌یک از کشورهای دارای حق وتو همانند روسیه و چین نمی‌توانند مانع بازگشت تحریم‌ها شوند.

بازگشت تحریم‌های سازمان ملل به معنای احیای کامل شش قطعنامه شورای امنیت علیه ایران است که بین سال‌های ۲۰۰۶ تا ۲۰۱۰تصویب شدند و دامنه گسترده‌ای از محدودیت‌ها را در برمی‌گیرند. تحریم‌های سازمان ملل متحد، مندرج در قطعنامه‌های ۱۶۹۶، ۱۷۳۷، ۱۷۴۷، ۱۸۰۳، ۱۸۳۵، ۱۸۸۷ و ۱۹۲۹، دامنه‌ای از محدودیت‌ها از برنامه هسته‌ای و موشکی تا حمل‌ونقل و کشتیرانی را در بر می‌گیرد که جزئیات هر یک در ادامه آمده است.

در اولین سال یعنی ۲۰۰۶ شورای امنیت قطعنامه ۱۶۹۶ را تصویب کرد که بر اساس آن از ایران خواسته شد غنی‌سازی اورانیوم را متوقف کند، در غیر این صورت با تحریم‌های احتمالی دیپلماتیک یا اقتصادی روبه‌رو خواهد شد.

شورای امنیت در ۲۳ دسامبر ۲۰۰۶ برای وادار کردن جمهوری اسلامی ایران به پایان غنی‌سازی اورانیوم قطعنامه ۱۷۳۷ را به رای گذاشت که البته برخی از بند‌های آن بر اثر فشار روسیه و چین تعدیل شد و در نهایت ۱۵ کشور عضو شورا به آن رای مثبت دادند. همه دولت‌ها موظف شدند فروش، عرضه یا انتقال مستقیم یا غیرمستقیم این اقلام به ایران را ممنوع کنند. این موارد شامل تجهیزاتی بود که می‌توانست در غنی‌سازی اورانیوم، بازفرآوری پلوتونیوم یا فعالیت‌های آب سنگین به کار رود. قطعنامه ۱۷۳۷ نخستین محدودیت‌های مالی را وضع کرد که شامل انسداد دارایی‌ها و منابع اقتصادی برخی اشخاص و نهاد‌ها و ممنوعیت تامین وجوه یا منابع برای آنها بود.

در ۲۴ مارس ۲۰۰۷ میلادی، شورای امنیت سازمان ملل متحد با اجماع کامل ۱۵ عضو دائم و غیردائم، قطعنامه ۱۷۴۷ را علیه ایران تصویب کرد. در این قطعنامه از تمامی کشور‌های جهان خواسته شد همکاری خود با شرکت‌های ایرانی فعال در حوزه انرژی هسته‌ای را محدود کنند.

قطعنامه ۱۸۰۳ محدودیت‌های مالی را گسترش داد. در بند ۹ دولت‌ها به «هوشیاری ویژه» در اعطای حمایت‌های مالی عمومی برای تجارت با ایران، از جمله اعتبارات و بیمه‌های صادراتی، فراخوانده شدند تا این منابع به فعالیت‌های هسته‌ای حساس یا توسعه وسایل حمل سلاح هسته‌ای منجر نشود. بند ۱۰ این قطعنامه نیز بر لزوم نظارت بر تعامل موسسات مالی با بانک‌های ایرانی، به‌ویژه بانک ملی و بانک صادرات و شعب یا شرکت‌های وابسته به آنها، تاکید کرد. هدف این بود که شبکه بانکی ایران نتواند از حمایت‌های مالی بین‌المللی برای پیشبرد فعالیت‌های هسته‌ای یا موشکی استفاده کند.

شورای امنیت سازمان ملل در قطعنامه ۱۸۳۵، با اشاره به گزارش تازه محمد البرادعی، مدیرکل وقت آژانس بین‌المللی انرژی اتمی که تأکید داشت ایران غنی‌سازی اورانیوم را متوقف نکرده است، از تهران خواست بی‌درنگ و به‌طور کامل به مفاد قطعنامه‌های پیشین این شورا و درخواست‌های شورای حکام آژانس برای تعلیق برنامه هسته‌ای خود عمل کند.

در ۹ ژوئن ۲۰۱۰ میلادی، شورای امنیت سازمان ملل قطعنامه ۱۹۲۹ را علیه ایران تصویب کرد که در پی آن دامنه و شدت تحریم‌ها علیه تهران افزایش یافت. این قطعنامه بر پایه سه قطعنامه پیشین شورای امنیت علیه جمهوری اسلامی تدوین شد و اقدامات تازه‌ای را برای اعمال فشار تحریمی دربرگرفت.شورای امنیت سازمان ملل در قطعنامه ۱۹۲۹ فراتر رفت و سرمایه‌گذاری ایران در فعالیت‌های چرخه سوخت هسته‌ای یا فناوری‌های موشکی در خارج از کشور را هم ممنوع کرد.

تمامی این قطعنامه‌ها به صورت مستقیم و غیرمستقیم اقتصاد و شبکه بانکی کشور را تحت تاثیر قرار دادند، حتی در بلندمدت باعث شدند که بازارها دچار تنش و نوسان‌های سنگین شوند. البته در برخی از موارد این نوسان‌ها منفی و زیان‌بار بود که در این بازارها باقی ماند.

افزایش هزینه‌ها با مکانیسم ماشه

محمد خبری‌زاد، کارشناس بازارهای مالی گفت: فعال‌سازی احتمالی مکانیسم ماشه طی روزهای آینده، بار دیگر فضای اقتصادی و بازارهای مالی کشور را تحت تأثیر قرار داده است. دو سناریوی عمده می‌توان برای اثرات این رویداد بر اقتصاد ایران متصور شد؛ یکی بدبینانه و دیگری متعادل‌تر.  نظریه نخست بر این اساس است که اجرای مکانیزم ماشه به شکل جدی، به اقتصاد کشور ضربه سنگینی وارد خواهد کرد. در این سناریو، تجارت خارجی، درآمدهای ارزی و بخش‌های کلیدی اقتصاد تحت فشار قرار می‌گیرند و زنجیره‌ای از آثار منفی در داخل شکل می‌گیرد.

وی توضیح داد: نظریه دوم تأکید می‌کند که تحریم‌های عمده پیش‌تر از سوی آمریکا اعمال شده و اروپا نیز در همین مسیر حرکت کرده است؛ در نتیجه، اضافه‌شدن محدودیت‌های جدید، تفاوت چشمگیری در شرایط موجود ایجاد نمی‌کند. حتی چین و روسیه نیز در دوره اخیر از سیاست‌های محدودکننده آمریکا تا حدی پیروی کرده‌اند. با این حال، پذیرش این فرض به معنی نبود اثرات جانبی نیست و فعال‌سازی مکانیزم ماشه دست‌کم هزینه‌های مبادلات را در بخش‌های مختلف افزایش خواهد داد.

این کارشناس بازار سرمایه اظهار کرد: صرف‌نظر از اینکه کدام سناریو محقق شود، اجماع بر سر یک نکته وجود دارد؛ انتظارات تورمی افزایش خواهد یافت. این فرآیند معمولاً ارتباط مستقیمی با رشد نرخ دلار در بازار آزاد دارد. سرعت و دامنه این رشد، به‌ویژه به حجم صادرات نفت وابسته خواهد بود و ممکن است میزان صادرات نفت تغییر کند و همچنین می‌تواند آینده هزینه ورودی نفتی کشور را نیز به صورت قابل توجهی تغییر دهد.

وی ادامه داد: اگر فروش نفت کاهش شدیدی نداشته باشد، نرخ دلار متناسب با تورم پیش‌بینی‌شده تغییر خواهد کرد. در این شرایط، صندوق‌های طلا نیز با رشد مواجه می‌شوند. اما اگر سناریوی بدبینانه محقق شود و صادرات نفت افت محسوس داشته باشد، آن‌گاه سرعت جهش دلار بیشتر شده و اثرات آن در بازار سکه و طلا به شکل رشد سریع و پرشتاب، همراه با خطر تورم افسارگسیخته، آشکار می‌شود.

خبری‌زاد با اشاره به معاملات بازار سهام گفت: بورس تهران در ماه‌های اخیر، عملاً همه فرض‌های خود را بر وقوع مکانیزم ماشه بنا کرده و از نظر شاخص‌های بنیادی و تکنیکال به یکی از پایین‌ترین سطوح ۱۰ تا ۱۵ سال اخیر رسیده است. نسبت‌های مهم همچون P/E و P/S و ارزش بازار در محدوده‌های تاریخی کف قرار دارند.

وی افزود: با این حال، افزایش نرخ دلار به‌ویژه در سامانه نیما یا توافقی می‌تواند فروش شرکت‌ها را بالا ببرد، هرچند ممکن است حاشیه سود تحت فشار هزینه‌ها کاهش یابد. اثر تورمی رشد ارز، دیر یا زود در فروش و ارزش‌گذاری شرکت‌ها منعکس خواهد شد و در نهایت می‌تواند بورس را به مسیر صعودی بازگرداند.

این کارشناس بازارهای مالی اظهار کرد: با وجود این، دست‌یافتن به بازدهی دلاری در بازار سرمایه دشوارتر از پیش خواهد بود. مگر آنکه ریسک ژئوپلیتیکی بزرگ یا بحران تازه‌ای رخ دهد، افت سنگین شاخص‌ها محتمل نیست اما برای شروع رشد، بازار نیازمند محرک‌های جدی است.

وی تاکید کرد: آمارهای اخیر نشان می‌دهد نرخ دلار پس از تنش‌های جنگ ۱۲ روزه، روندی افزایشی داشته است. با شدت گرفتن اخبار مربوط به مکانیزم ماشه، دلار قله قیمتی جدیدی را فتح کرد. خبری‌زاد تشریح کرد: هم‌زمان، بازار سکه و طلا سقف‌های تاریخی جدیدی را ثبت کرده و حجم قابل‌توجهی از نقدینگی به صندوق‌های طلا وارد شده است. در دو هفته اخیر، رفتار سرمایه‌گذاران نشان می‌دهد بخش بزرگی از جامعه به‌دنبال پوشش ریسک و حفظ ارزش دارایی خود در برابر تورم احتمالی، به سمت دارایی‌های امن‌تر حرکت کرده‌اند و احتمالاً این روند و حرکت تا مدتی ادامه‌دار باشد.

این کارشناس بازارهای مالی توضیح داد: تنها بازاری که واکنش منفی نشان داده، بازار سرمایه بوده است. کاهش کوتاه‌مدت شاخص‌ها با توجه به ماهیت و شرایط فعلی بورس قابل دفاع است، اما پیش‌بینی می‌‌شود این واکنش بیش از حد پایدار نماند. معمولاً بورس با تاخیر زمانی نسبت به بازار ارز و طلا واکنش نشان می‌دهد؛ بنابراین، با تثبیت نرخ‌های بالاتر دلار، احتمال جبران ضعف‌ها و حرکت رو به بالا وجود دارد، هرچند این مسیر با چالش‌هایی همراه خواهد بود.

خبری‌زاد در نهایت گفت: فعال‌سازی مکانیزم ماشه، چه با آثار سنگین و چه با پیامدهای محدود، یک نقطه عطف دیگر در اقتصاد ایران محسوب می‌شود. افزایش نرخ دلار و تورم تقریباً قطعی است؛ بخش بزرگی از سرمایه‌ها به سمت بازارهای طلا، سکه و ارز حرکت کرده‌اند و بورس در کف تاریخی خود چشم‌به‌راه محرک‌های رشد است. در صورت نبود ریسک‌های بزرگ‌تر و جنگ، بازار سرمایه می‌تواند از فرصت تورمی برای بازگشت استفاده کند، اما این بازگشت ضامن کسب سود دلاری نخواهد بود.



شنبه ۵ مهر ۱۴۰۴ - Saturday 27 September 2025
iran-emrooz.net | Thu, 25.09.2025, 15:56




شنبه ۵ مهر ۱۴۰۴ - Saturday 27 September 2025
iran-emrooz.net | Thu, 25.09.2025, 13:38




شنبه ۵ مهر ۱۴۰۴ - Saturday 27 September 2025
iran-emrooz.net | Thu, 25.09.2025, 12:30




شنبه ۵ مهر ۱۴۰۴ - Saturday 27 September 2025
iran-emrooz.net | Thu, 25.09.2025, 11:40




خاستگاه اندیشه غربی
شنبه ۵ مهر ۱۴۰۴ - Saturday 27 September 2025
iran-emrooz.net | Thu, 25.09.2025, 11:20

فصل دیگری از کتاب «تاریخ جهان با شش پیاله»

خاستگاه اندیشه غربی


ریشه‌های اندیشه معاصر غربی را می‌توان به عصر طلایی یونان باستان در قرن‌های ششم و پنجم قبل از میلاد بازگرداند، زمانی که متفکران یونانی پایه‌های سیاست، فلسفه، علم و حقوق غرب مدرن را بنا نهادند. رویکرد نوین آنها پیگیری تحقیق عقلانی از طریق گفتگوی جدلی و چالشی (adversarial discussion) بود: آنها تصمیم گرفتند که بهترین راه برای ارزیابی یک مجموعه ایده، آزمودن آن در برابر مجموعه‌ای دیگر از ایده‌هاست. در حوزه سیاسی، نتیجه دموکراسی بود که در آن حامیان سیاست‌های رقیب برای برتری خطابه‌ای رقابت می‌کردند؛ در فلسفه، به استدلال‌های منطقی و گفتگوهایی درباره ماهیت جهان منجر شد؛ در علم، موجب ساخت نظریه‌های رقیب برای توضیح پدیده‌های طبیعی گردید؛ و در زمینه حقوق، سیستم حقوقی مبتنی بر تقابل را به وجود آورد. (رقابت نهادینه شده دیگری که یونانی‌ها به ویژه دوست داشتند، ورزش بود.) این رویکرد پایه سبک زندگی غربی مدرن است که در آن سیاست، تجارت، علم و حقوق همگی ریشه در رقابت منظم دارند.

ایده تمایز بین جهان غرب و شرق نیز ریشه یونانی دارد. یونان باستان یک ملت متحد نبود، بلکه مجموعه‌ای پراکنده از دولت - شهر‌ها، سکونتگاه‌ها و مستعمرات بود که اتحادها و رقابت‌هایشان به طور مداوم در تغییر بود. اما از همان قرن هشتم پیش از میلاد، تمایزی بین مردمان یونانی‌زبان و خارجی‌ها قائل شدند که به آن‌ها «بارباروی» (barbaroi) می‌گفتند، زیرا زبانشان به گوش یونانی‌ها مانند صدای نامفهوم و نامعقول می‌رسید. در رأس این «بربرها»، پارسیان در شرق قرار داشتند که امپراتوری وسیعشان بین‌النهرین، سوریه، مصر و آسیای صغیر (ترکیه امروزی) را در بر می‌گرفت. در ابتدا، دولت - شهرهای پیشرو یونان، یعنی آتن و اسپارت، متحد شدند تا در برابر پارسیان مقاومت کنند، اما بعدها پارس به نوبت از اسپارت و آتن حمایت کرد تا با یکدیگر بجنگند. در نهایت، اسکندر مقدونی یونانی‌ها را متحد کرد و در قرن چهارم پیش از میلاد، پارس را شکست داد. یونانی‌ها خود را در تقابل با پارسیان تعریف می‌کردند و معتقد بودند که اساساً با مردمان آسیایی متفاوت (و حتی برتر از آن‌ها) هستند.

اشتیاق به رقابت متمدنانه و برتری فرضی یونان بر خارجی‌ها در علاقه یونانیان به شراب آشکار بود. شراب در مهمانی‌های رسمی نوشیدنی، یا «سیمپوزیوم‌ها» (symposia)، [که به آن اصطلاحاً ضیافت هم گفته می شود] مصرف می‌شد که محل بحث‌های بازیگوشانه اما رقابتی بود و در آن شرکت‌کنندگان سعی می‌کردند در هوش، شعر یا سخنوری از یکدیگر پیشی بگیرند. فضای رسمی و روشنفکرانه « ضیافت» یا سیمپوزیوم همچنین به یونانی‌ها یادآوری می‌کرد که چقدر متمدن هستند، در مقابل بربرها که یا آبجوی پست و بی‌تکلّف می‌نوشیدند یا — بدتر از آن — شراب می‌نوشیدند اما به شیوه‌ای که مورد تأیید یونانی‌ها باشد، این کار را نمی‌کردند.

به گفته توسیدید، نویسنده یونانی قرن پنجم پیش از میلاد که یکی از بزرگترین تاریخ‌نگاران جهان باستان بود، «مردمان مدیترانه زمانی از بربریت خارج شدند که یاد گرفتند زیتون و مو (vine) بکارند.» بر اساس یک افسانه، دیونیسوس (Dionysus)، خدای شراب، به یونان گریخت تا از بین‌النهرین که عاشق آبجو بود، بگریزد. یک سنت یونانی دیگر، هرچند با نگاهی تحقیرآمیزتر، می‌گوید که دیونیسوس آبجو را برای مردمان سرزمین‌هایی که نمی‌توانستند مو بکارند، آفرید. اما در یونان، دیونیسوس شراب را در اختیار همه قرار داد، نه فقط نخبگان. همان‌طور که اوریپید (Euripides)، نمایشنامه‌نویس، در «زنان باکخوسی» (The Bacchae) می‌گوید: «به غنی و فقیر به یکسان لذت شراب را بخشید، که همه دردها را از بین می‌برد.»

شراب به اندازه‌ای فراوان بود که برای عموم مقرون‌به‌صرفه باشد، زیرا آب‌وهوا و زمین جزایر و سرزمین اصلی یونان برای تاک‌داری ایده‌آل بود. کشت مو به سرعت از قرن هفتم پیش از میلاد در سراسر یونان گسترش یافت، از آرکادیا و اسپارت (Arcadia and Sparta) در شبه‌جزیره پلوپونز (Peloponnese) شروع شد و سپس به سمت آتیکا (Attica)، منطقه اطراف آتن، پیش رفت. یونانی‌ها اولین کسانی بودند که شراب را در مقیاس تجاری بزرگ تولید کردند و رویکردی روشمند و حتی علمی به تاک‌داری داشتند. نوشته‌های یونانی در این زمینه با «کارها و روزها» اثر هزیود (Hesiod)، نوشته شده در قرن هشتم پیش از میلاد، آغاز می‌شود که شامل توصیه‌هایی درباره نحوه و زمان هرس، برداشت و فشردن انگور است. شراب‌سازان یونانی بهبودهایی در دستگاه فشار انگور ایجاد کردند و روش کاشت موها در ردیف‌های منظم، روی داربست‌ها و ستون‌ها، به جای پیچیدن به دور درختان را رواج دادند. این کار امکان کاشت تعداد بیشتری مو در یک فضای مشخص را فراهم می‌کرد، بازدهی را افزایش می‌داد و برداشت را آسان‌تر می‌کرد.

به تدریج، کشت غلات جای خود را به کشت مو و زیتون داد و تولید شراب از سطح معیشتی به صنعتی تغییر کرد. به جای اینکه شراب توسط کشاورز و خانواده‌اش مصرف شود، به طور خاص به عنوان یک محصول تجاری تولید می‌شد. و جای تعجب نبود؛ یک کشاورز می‌توانست تا بیست برابر بیشتر از کشت غلات، از کشت مو در زمین خود درآمد داشته باشد. شراب به یکی از صادرات اصلی یونان تبدیل شد و از طریق دریا در ازای کالاهای دیگر مبادله می‌شد. در آتیکا، تغییر از تولید غلات به تاک‌داری چنان چشمگیر بود که برای تأمین ذخیره کافی، غلات باید وارد می‌شد. شراب ثروت بود؛ تا قرن ششم پیش از میلاد، طبقات مالک در آتن بر اساس میزان زمین‌های موکاری‌شان دسته‌بندی می‌شدند: پایین‌ترین طبقه کمتر از هفت جریب زمین داشت و سه طبقه بعدی به ترتیب حدود ده، پانزده و بیست‌وپنج جریب زمین داشتند.

تولید شراب در جزایر دورافتاده یونان، از جمله خیوس (Chios)، تاسوس (Thasos) و لسبوس (Lesbos)، در سواحل غربی ترکیه امروزی نیز راه‌اندازی شد و شراب‌های متمایز این مناطق بسیار مورد احترام قرار گرفتند. اهمیت اقتصادی شراب با ظهور تصاویر مرتبط با شراب روی سکه‌های یونانی تأکید شد: سکه‌های خیوس طرح متمایز کوزه‌های شراب خود را نشان می‌دادند و دیونیسوس، خدای شراب، در حال استراحت روی الاغ، طرح رایج روی سکه‌ها و دسته‌های کوزه های یونانی (amphora) در شهر تراکیایی منده (Mende) بود. اهمیت اقتصادی تجارت شراب همچنین به این معنا بود که تاکستان‌ها در جنگ پلوپونز بین آتن و اسپارت به اهداف اصلی تبدیل شدند و اغلب لگدمال و سوزانده می‌شدند. یک بار، در سال ۴۲۴ پیش از میلاد، نیروهای اسپارتی دقیقاً قبل از زمان برداشت به آکانتوس (Acanthus)، شهر تولیدکننده شراب در مقدونیه که متحد آتن بود، رسیدند. مردم محلی با ترس برای انگورهایشان و تحت تأثیر سخنان براسیداس (Brasidas)، رهبر اسپارتی، رأی گیری کردند و تصمیم گرفتند اتحاد خود را تغییر دهند. سپس برداشت بدون مشکل ادامه یافت.

همان‌طور که شراب به طور گسترده‌تری در دسترس قرار گرفت — آنقدر گسترده که حتی بردگان نیز آن را می‌نوشیدند — دیگر مهم نبود که آیا شراب می‌نوشید یا نه، بلکه نوع شراب مهم بود. زیرا اگرچه دسترسی به شراب در جامعه یونانی دموکراتیک‌تر از سایر فرهنگ‌ها بود، باز هم می‌توانست برای ترسیم تمایزات اجتماعی استفاده شود. طرفداران شراب یونان به زودی تمایزهای ظریفی بین انواع شراب‌های داخلی و خارجی قائل شدند. همان‌طور که سبک‌های فردی معروف شدند، مناطق مختلف تولید شراب شروع به ارسال شراب خود در کوزه های یونانی با شکل متمایز کردند، تا مشتریانی که سبک خاصی را ترجیح می‌دادند، مطمئن باشند که محصول اصل را دریافت می‌کنند. آرخستراتوس (Archestratus)، یک خوش‌خوراک یونانی که در قرن چهارم پیش از میلاد در سیسیل زندگی می‌کرد و به عنوان نویسنده «آداب خورد و خوراک» (Gastronomia)، یکی از اولین کتاب‌های آشپزی جهان، به یادگار مانده است، شراب لسبوس را ترجیح می‌داد. اشاره‌ها در نمایش‌های کمدی یونانی قرن پنجم و چهارم پیش از میلاد نشان می‌دهد که شراب‌های خیوس و تاسوس نیز به‌ویژه مورد احترام بودند.

پس از [اهمیت به] محل تولید شراب، یونانیان بیشتر به سن شراب علاقه داشتند تا شرایط خاص تولید آن. آنها تفاوت چندانی بین روش تولید محصولات سال‌های مختلف قائل نبودند، احتمالاً به این دلیل که تغییرات ناشی از نحوه نگهداری و جابجایی، بسیار بیشتر از تفاوت‌های بین سال‌های مختلف بود. شراب قدیمی نشانه‌ای از جایگاه اجتماعی بود و هرچه قدیمی‌تر بود، بهتر محسوب می‌شد. ادیسه هومر، که در قرن هشتم پیش از میلاد نوشته شده، اتاق مخفی قهرمان افسانه‌ای، اودیسه (Odysseus) را اینگونه توصیف می‌کند: «جایی که طلا و برنز روی هم انباشته شده بود و لباس‌ها در صندوق‌ها و مقدار زیادی روغن خوش بو قرار داشت: و در آن کوزه‌های شراب قدیمی شیرین و خوش طعم با نوشیدنی الهی رقیق‌نشده در ردیف‌هایی کنار دیوار چیده شده بودند.»

برای یونانیان، نوشیدن شراب مترادف با تمدن و ظرافت بود: نوع شرابی که می‌نوشیدید و سن آن، نشان‌دهنده میزان فرهیختگی شما بود. شراب بر آبجو ترجیح داده می‌شد، شراب‌های مرغوب بر شراب‌های معمولی ارجحیت داشتند و شراب‌های قدیمی‌تر از شراب‌های جوان بهتر محسوب می‌شدند. اما آنچه حتی از انتخاب شراب نیز مهم‌تر بود، رفتار شما هنگام نوشیدن آن بود که حتی بیشتر از ماهیت درونی شما پرده برمی‌داشت. همانطور که آشیل (Aeschylus)، شاعر یونانی، در قرن ششم پیش از میلاد گفته است: «برنز آینه‌ی شکل ظاهری و بیرونی انسان است و شراب آینه‌ی ذهن.»

نوشیدن به سبک یونانی‌ها

آنچه رویکرد یونانی‌ها به شراب را از سایر فرهنگ‌ها متمایز می‌کرد، عادت یونانیان به مخلوط کردن شراب با آب پیش از مصرف آن بود. اوج ظرافت اجتماعی در میهمانی‌های خصوصی نوشیدن شراب به نام «سیمپوزیوم» (symposion) یا ضیافت تجلی می‌یافت. این مراسمی اشرافی و مختص مردان بود که در اتاقی ویژه به نام «آندرون» (andron) یا بخش مردانه خانه برگزار می‌شد. دیوارهای این اتاق اغلب با نقاشی‌ها یا ابزارهای مرتبط با شراب‌نوشی تزیین می‌شد، و استفاده از چنین فضایی بر جدایی میان زندگی روزمره و سیمپوزیوم تأکید داشت، جایی که قوانین متفاوتی حاکم بود. گاهی آندرون تنها اتاق خانه با کف سنگی بود که به سمت مرکز شیب داشت تا نظافت آن آسان‌تر شود. اهمیت این اتاق به حدی بود که معماری خانه‌ها اغلب حول آن طراحی می‌شد.

مردان روی مبل‌های مخصوصی می‌نشستند که بالشی زیر یک دستشان قرار می‌گرفت،  سبکی که در قرن هشتم پیش از میلاد از خاور نزدیک وارد یونان شده بود. معمولاً حدود دوازده نفر در ضیافت یا سیمپوزیوم شرکت می‌کردند و تعداد هرگز از سی نفر تجاوز نمی‌کرد. اگرچه زنان اجازه نداشتند کنار مردان بنشینند، ولی خدمتکاران، رقاصان و نوازندگان زن اغلب حاضر بودند. ابتدا غذا سرو می‌شد، با کم‌ترین نوشیدنی یا بدون آن. سپس میزها جمع می‌شد و شراب آورده می‌شد. سنت آتنی‌ها این بود که سه نذر تقدیم کنند: یکی برای خدایان، یکی برای قهرمانان درگذشته، به ویژه اجداد خودشان و یکی برای زئوس (Zeus)، پادشاه خدایان. در این مراسم ممکن بود نوازنده‌ای زن فلوت بنوازد و سپس سرودی خوانده شود. حلقه‌هایی از گل یا برگ‌های مو توزیع می‌شد و گاهی عطر نیز استفاده میگردید. آنگاه نوشیدن آغاز می‌شد.

شراب ابتدا در کوزه‌ای بزرگ به نام «کراتر» (krater) با آب مخلوط می‌شد. همیشه آب از ظرف سه‌دسته‌ای به نام «هیدریا» (hydria) به شراب اضافه می‌شد، نه برعکس. مقدار آب تعیین‌کننده سرعت مستی حاضران بود. نسبت‌های معمول مخلوط کردن آب به شراب ظاهراً ۲ به ۱، ۵ به ۲، ۳ به ۱ و ۴ به ۱ بود. مخلوط مساوی آب و شراب «شراب قوی» محسوب می‌شد. برخی شراب‌های غلیظ که پیش از حمل ونقل تا نصف یا یک‌سوم حجم اولیه جوشانده می‌شدند، باید با هشت یا حتی بیست برابر آب رقیق می‌شدند. در هوای گرم، شراب را با پایین فرستادن در چاه یا مخلوط کردن با برف خنک می‌کردند، البته برای کسانی که استطاعت چنین هزینه‌هایی را داشتند. برف در زمستان جمع‌آوری و در گودال‌های زیرزمینی با کاه پوشانده می‌شد تا از ذوب شدن آن جلوگیری شود.

نوشیدن حتی بهترین شراب‌ها بدون مخلوط کردن با آب، از نظر یونانی‌ها،  به ویژه آتنی‌ها، وحشی‌گری محسوب می‌شد. باور آنان این بود که تنها دیونیسوس (خدای شراب) می‌تواند شراب خالص را بدون خطر بنوشد. او اغلب در حال نوشیدن از نوعی کوزه ویژه به تصویر کشیده می‌شود که نشان‌دهنده عدم افزودن آب است. در مقابل، انسان‌های معمولی فقط می‌توانستند شرابی بنوشند که با آب تعدیل شده بود؛ در غیر این صورت به شدت خشن یا حتی دیوانه می‌شدند. هرودوت نقل می‌کند که این اتفاق برای پادشاه اسپارت، کلئومنِس (Cleomenes)، افتاد که عادت بربرگونه نوشیدن شراب خالص را از سکاها (Scythians)، مردمانی کوچ‌نشین در شمال دریای سیاه، آموخته بود. هر دو قوم سکاها و همسایگانشان، تراکیایی‌ها (Thracians)، از سوی فیلسوف آتنی، افلاطون، به دلیل رفتار ناآگاهانه و بی‌فرهنگ شان در خصوص نوشیدن شراب مورد انتقاد قرار گرفتند:

«سکاها و تراکیایی‌ها، هم مردان و هم زنان شان، شراب خالص می‌نوشند و آن را روی لباس‌های خود می‌ریزند، و این را رسمی خوشایند و باشکوه می‌پندارند.» مقدونی‌ها نیز به علاقه به شراب خالص شهرت داشتند. اسکندر مقدونی و پدرش، فیلیپ دوم، هر دو به میگساری مشهور بودند. اسکندر در یک نزاع مستانه دوستش، کلیتوس (Clitus)، را کشت و شواهدی وجود دارد که افراط در شراب‌نوشی در مرگ مرموز او در سال ۳۲۳ پیش از میلاد نقش داشت. اما ارزیابی اعتبار چنین ادعاهایی دشوار است، چرا که در منابع باستانی، فضیلت همواره با میانه‌روی و فساد با افراط پیوند خورده است.


نوشندگان ضیافت یونانی. مردان نشسته از کاسه‌های کم‌عمق شراب رقیق‌شده می‌نوشند، در حالی که نوازنده‌ای فلوت می‌نوازد و برده ای شراب بیشتری از کراتر مشترک می‌آورد.

آب شراب را ایمن می‌کرد؛ اما شراب نیز آب را ایمن می‌ساخت. شراب علاوه بر عاری بودن از عوامل بیماری‌زا، حاوی ترکیبات ضدباکتریایی طبیعی است که در فرآیند تخمیر آزاد می‌شوند. یونانی‌ها از این موضوع آگاه نبودند، هرچند با خطرات نوشیدن آب آلوده آشنا بودند. آنان آب چشمه‌ها، چاه‌های عمیق یا آب باران جمع‌آوری‌شده در مخازن را ترجیح می‌دادند. این مشاهده که زخم‌های درمان‌شده با شراب کمتر از زخم‌های شسته‌شده با آب عفونت می‌کنند (باز هم به دلیل عدم وجود عوامل بیماری‌زا و وجود ترکیبات ضدباکتریایی) ممکن است آنان را به این نتیجه رسانده باشد که شراب قدرت پاک‌کنندگی و تصفیه دارد.

این که هرگز شرابی ننوشیم به اندازه نوشیدن آن به طور خالص به عنوان عملی بد تلقی می‌شد. بنابراین، شیوه یونانیان در مخلوط کردن شراب و آب، حد وسطی بود بین بربرهایی که در نوشیدن افراط می‌کردند و آنهایی که اصلاً شراب نمی‌نوشیدند. پلوتارک (Plutarch)، نویسنده یونانی در دوره رومی، اینگونه بیان می‌کند: «مست گستاخ و بی‌ادب است... از سوی دیگر، فردی که کاملاً پرهیز می‌کند، ناخوشایند است و بیشتر مناسب نگهداری از کودکان است تا ریاست بر یک مهمانی شراب.» یونانیان معتقد بودند هیچ یک از این دو نمی‌توانند از هدیه دیونیسوس (خدای شراب) به درستی استفاده کنند. ایده‌آل یونانیان جایی بین این دو بود. تضمین این امر بر عهده سیمپوزیارک (symposiarch) یا پادشاه ضیافت بود - که یا میزبان بود یا یکی از اعضای گروه که با رأی یا پرتاب تاس انتخاب می‌شد. میانه‌روی کلید کار بود: هدف سیمپوزیارک حفظ جمعیت حاضر در مرز بین هوشیاری و مستی بود، تا بتوانند از آزادی بیان و رهایی از نگرانی‌ها لذت ببرند، اما مانند بربرها دارای رفتاری خشونت‌آمیز نشوند.

شراب اغلب در کاسه‌ای کم‌عمق با دو دسته و پایه کوتاه به نام سیلیکس (cylix) نوشیده می‌شد. گاهی نیز در ظرفی بزرگ‌تر و عمیق‌تر به نام کانتاروس (cylix) یا شاخی مخصوص نوشیدن به نام رایتون (rhyton) سرو می‌شد. از کوزه شراب یا اوینوخوئه (oinochoe) که در برخی موارد شبیه ملاقه‌ای دسته‌بلند بود، توسط خدمتکاران تحت نظر سیمپوزیارک برای انتقال شراب از کراتر [کوزه بزرگ] به ظروف نوشیدنی استفاده می‌شد. پس از اتمام یک کراتر، دیگری آماده می‌شد.

ظروف نوشیدنی با تزیینات پیچیده، اغلب با تصاویر دیونیسوسی، آراسته می‌شدند و به تدریج پرزرق‌وبرق‌تر شدند. برای ظروف سفالی، تکنیک کلاسیک سیاه‌قلم یا «شیوه نقاشی پیکره های سیاه رنگ بر روی زمینه قرمز سفال» (black-figure) بود که در آن اشکال و اشیا با مناطق سیاه رنگ نشان داده می‌شدند و جزئیات با خطوط حکاکی‌شده قبل از پخت [سفال] مشخص می‌شد و زمینه تصویر سفید بود. این تکنیک که در قرن هفتم پیش از میلاد در کورینت (Corinth) ابداع شد، به سرعت به آتن گسترش یافت. از قرن ششم پیش از میلاد، به تدریج با تکنیک سرخ‌قلم یا «شیوه نقاشی پیکره ها به رنگ قرمز سفال بر روی زمینه سیاه» (red-figure) جایگزین شد که در آن اشکال با حفظ رنگ طبیعی قرمز خاک رس و افزودن جزئیات به رنگ سیاه نمایش داده می‌شدند. با این حال، بقای بسیاری از سفالینه‌های سیاه‌قلم و سرخ‌قلم، از جمله ظروف نوشیدنی، تا به امروز گمراه‌کننده است. ثروتمندان از ظروف نقره‌ای یا طلایی می‌نوشیدند، نه سفالی. اما این ظروف سفالی هستند که به دلیل استفاده در تدفین‌ها باقی مانده‌اند.

پایبندی به قوانین و آیین‌های نوشیدن شراب، و استفاده از تجهیزات، مبلمان و پوشش مناسب، همگی بر پیچیدگی و ظرافت نوشندگان تأکید داشتند. اما در واقع هنگام نوشیدن شراب چه می‌گذشت؟ پاسخ واحدی وجود ندارد؛ سیمپوزیوم به اندازه خود زندگی متنوع بود، آینه‌ای از جامعه یونان. گاهی سرگرمی‌های رسمی مانند نوازندگان و رقصندگان استخدام‌شده وجود داشت. در برخی سیمپوزیوم ها، مهمانان خود در بداهه‌سرایی آهنگ‌های بامزه، شعر و مکالمه‌های سریع با یکدیگر رقابت می‌کردند؛ گاهی سیمپوزیوم محفلی رسمی برای بحث درباره فلسفه یا ادبیات بود که جوانان برای اهداف آموزشی در آن شرکت می‌کردند.

اما همه سیمپوزیوم ها اینقدر جدی نبودند. بازی محبوبی به نام کوتابوس (kottabos) بسیار رایج بود. این بازی شامل پرتاب آخرین قطره‌های شراب از فنجان به سمت هدفی خاص، مانند فرد دیگر، هدفی برنزی دیسک‌شکل، یا حتی فنجانی شناور در کاسه آب، با هدف غرق کردن آن بود. شیفتگی به کوتابوس به حدی بود که برخی علاقه‌مندان حتی اتاق‌های گرد مخصوصی برای بازی می‌ساختند. سنت‌گرایان ابراز نگرانی می‌کردند که جوانان به جای پرتاب نیزه، که حداقل در شکار و جنگ کاربردی داشت بر بهبود مهارت‌های کوتابوس خود تمرکز می‌کنند.

با جایگزینی کراترها (کوزه های مخصوص شراب) یکی پس از دیگری، برخی سیمپوزیوم ها به عیاشی و برخی دیگر به خشونت کشیده می‌شدند، زمانی که نوشندگان یکدیگر را به چالش می‌کشیدند تا وفاداری خود به گروه نوشیدنی یا هتایریا (hetaireia) را نشان دهند. گاهی سیمپوزیوم با کوموس (komos) همراه می‌شد، نوعی نمایش آیینی که در آن اعضای هتایریا در شبانگاهان در خیابان‌ها به گشت‌وگذار می‌پرداختند تا قدرت و وحدت گروه خود را نشان دهند. کوموس می‌توانست خوش‌خیم باشد، اما بسته به حالت شرکت‌کنندگان، ممکن بود به خشونت یا تخریب نیز منجر شود. همانطور که قطعه‌ای از نمایشی از اوبولوس (Euboulos) بیان می‌کند: «برای مردان خردمند فقط سه کراتر آماده می‌کنم: اولی برای سلامتی که ابتدا می‌نوشند، دومی برای عشق و لذت، و سومی برای خواب. پس از اتمام سومین، مردان خردمند به خانه می‌روند. چهارمین کراتر دیگر از آن من نیست - متعلق به رفتار بد است؛ پنجمی برای فریاد؛ ششمی برای بی‌ادبی و توهین؛ هفتمی برای دعوا؛ هشتمی برای شکستن مبلمان؛ نهمی برای افسردگی؛ و دهمی برای دیوانگی و بیهوشی.»

در اصل، سیمپوزیوم به دنبال لذت بود، خواه فکری، اجتماعی یا جنسی. همچنین راهی برای تخلیه و مقابله با هیجانات سرکش در تمام اشکال بود. این آیین بهترین و بدترین عناصر فرهنگی که به آن شکل داده بود را در خود جای داده بود. مخلوط آب و شراب مصرف‌شده در سیمپوزیوم، زمینه استعاری حاصلخیزی برای فیلسوفان یونانی فراهم کرد، که آن را به ترکیب خوبی‌ها و بدی‌ها در طبیعت انسان، چه در سطح فردی و چه در جامعه، تشبیه می‌کردند. بنابراین، سیمپوزیوم با قوانینش برای جلوگیری از خارج شدن کنترل یک ترکیب خطرناک، به لنزی تبدیل شد که افلاطون و دیگر فیلسوفان از طریق آن جامعه یونان را می‌نگریستند.

ادامه دارد ...

بخش‌های پیشین:
بخش نخست؛ مقدمه کتاب تاریخ جهان در شش پیاله
بخش دوم؛ آبجوی عصر حجر
بخش سوم؛ آبجوی عصر حجر
بخش چهارم؛ آبجو در جهان متمدن
بخش پنجم؛ خاستگاه خط

بخش بعدی فلسفه نوشیدن


A History of the World in Six Glasses, Tom Standage



شنبه ۵ مهر ۱۴۰۴ - Saturday 27 September 2025
iran-emrooz.net | Thu, 25.09.2025, 11:09




شنبه ۵ مهر ۱۴۰۴ - Saturday 27 September 2025
iran-emrooz.net | Thu, 25.09.2025, 10:59




حمایت رهبران منطقه از طرح صلح ترامپ برای غزه
شنبه ۵ مهر ۱۴۰۴ - Saturday 27 September 2025
iran-emrooz.net | Thu, 25.09.2025, 10:53

حمایت رهبران منطقه از طرح صلح ترامپ برای غزه


باراک راوید / آکسیوس

دونالد ترامپ، رئیس‌جمهور آمریکا، و استیو ویتکاف، فرستاده کاخ سفید، روز سه‌شنبه در نشستی با رهبران عرب و مسلمان، «طرح ۲۱ ماده‌ای» خود برای پایان جنگ در غزه و سازوکار اداره این منطقه در دوران پساحماس را ارائه کردند که با واکنش مثبت حاضران مواجه شد.

چرا مهم است: این نخستین بار است که ترامپ طرحی آمریکایی برای پایان جنگ غزه ارائه می‌دهد. روز چهارشنبه چندین رهبر منطقه در بیانیه‌هایی از این طرح تمجید کردند.

به گفته دو منبع آگاه، ترامپ در دیدار حاشیه‌ای مجمع عمومی سازمان ملل به رهبران گفت که این جنگ باید فوراً پایان یابد. یکی از منابع افزود که ترامپ تأکید کرد دلیل ارائه این طرح آن است که با ادامه جنگ، اسرائیل هر روز بیش از پیش در انزوای بین‌المللی قرار می‌گیرد.

ویتکاف روز چهارشنبه گفت: «امیدواریم، و حتی می‌توانم بگویم مطمئنیم، که در روزهای آینده بتوانیم از نوعی پیشرفت خبر دهیم.»

جزئیات: منابع گفتند که پیشنهادهای آمریکا نسخه‌هایی اصلاح‌شده از ایده‌هایی است که طی شش ماه گذشته مطرح بوده و به‌روزرسانی‌هایی از طرح‌هایی است که پیش‌تر توسط جرد کوشنر (داماد ترامپ) و تونی بلر، نخست‌وزیر پیشین بریتانیا، تهیه شده بود.

اصول اصلی این طرح عبارتند از:

🔸 آزادی تمامی گروگان‌های باقی‌مانده.
🔸 آتش‌بس دائمی.
🔸 خروج تدریجی نیروهای اسرائیلی از سراسر نوار غزه.
🔸 ایجاد سازوکار اداره غزه در دوران پساحماس.
🔸تشکیل نیروی امنیتی متشکل از فلسطینی‌ها و همچنین نیروهایی از کشورهای عرب و مسلمان.
🔸تأمین مالی دولت‌های عربی و اسلامی برای اداره جدید غزه و بازسازی این منطقه.
🔸نوعی مشارکت تشکیلات خودگردان فلسطین.

به گفته منابع، ترامپ از رهبران عرب و مسلمان خواست از این اصول حمایت کرده و برای مشارکت در طرح پساجنگ در غزه متعهد شوند.

واکنش طرف مقابل: در این نشست، رهبران و مقام‌های ارشد عربستان سعودی، امارات متحده عربی، قطر، مصر، اردن، ترکیه، اندونزی و پاکستان حضور داشتند. بنا بر گفته دو منبع آگاه، رهبران عرب چند شرط برای حمایت از طرح ترامپ مطرح کردند:

🔸اسرائیل بخش‌هایی از کرانه باختری یا غزه را به خاک خود ملحق نکند.
🔸اسرائیل بخش‌هایی از غزه را اشغال نکند.
🔸اسرائیل در غزه شهرک‌سازی نکند.
🔸اسرائیل از تضعیف وضعیت موجود در مسجدالاقصی دست بردارد.
🔸کمک‌های انسانی به غزه فوراً افزایش یابد.

دو منبع گفتند ترامپ به رهبران عرب و مسلمان به‌روشنی اعلام کرده که اجازه نخواهد داد اسرائیل بخش‌هایی از کرانه باختری را ضمیمه کند.

وبسایت پولیتیکو نخستین بار گزارش داد که ترامپ وعده داده مانع از الحاق شود.

به گفته منابع، در پایان نشست، رهبران عرب و مسلمان از اصول آمریکایی حمایت کرده و متعهد شدند در طرح پساجنگ غزه مشارکت کنند.

اظهارات رهبران: رهبران هفت کشور عرب و مسلمان که در نشست حضور داشتند، روز چهارشنبه در بیانیه مشترکی از طرح ترامپ حمایت کردند.

در این بیانیه آمده است: «ما بار دیگر تعهد خود را به همکاری با رئیس‌جمهور ترامپ تأیید کرده و بر اهمیت رهبری او برای پایان جنگ و گشودن افق‌های صلحی عادلانه و پایدار تأکید می‌کنیم.»

عبدالفتاح السیسی، رئیس‌جمهور مصر، نیز بیانیه‌ای جداگانه در حمایت از طرح ترامپ منتشر کرد.

او گفت: «من تلاش‌های رئیس‌جمهور ترامپ برای توقف جنگ جاری در نوار غزه به‌ویژه، و پیگیری صلح در خاورمیانه به‌طور کلی را ارج می‌نهم. من به ابتکاراتی که وی در دیدار دیروز خود در نیویورک با شماری از رهبران عرب و اسلامی ارائه کرد، ارزش می‌گذارم و آن‌ها را پایه‌ای مهم برای ادامه تلاش‌ها در دوره پیش‌رو جهت دستیابی به صلح می‌دانم.»

یکی از مقامات عرب حاضر در نشست گفت، این طرح «بسیار خوب» بود و تأکید کرد: «ترامپ بدون تردید متعهد به پایان دادن به جنگ است.»

مقام عرب دیگری نیز گفت حاضران نشست را «بسیار امیدوارانه» ترک کردند.

او افزود: «برای نخستین بار احساس کردیم که یک طرح جدی روی میز قرار گرفته است. رئیس‌جمهور ترامپ می‌خواهد این فصل به پایان برسد تا بتوانیم در منطقه به سمت آینده‌ای بهتر حرکت کنیم.»

تحولات بعدی: روز چهارشنبه، مارکو روبیو وزیر خارجه آمریکا و ویتکاف، نشستی تکمیلی با وزرای خارجه عربستان سعودی، قطر، امارات، مصر و اردن برگزار کردند تا اصول ارائه‌شده توسط ترامپ را به طرحی عملیاتی‌تر و دقیق‌تر تبدیل کنند.

گام بعدی: مقام‌های اسرائیلی گفتند بنیامین نتانیاهو، نخست‌وزیر اسرائیل، به‌طور کلی در جریان این اصول آمریکایی قرار دارد و رون درمر، مشاور نزدیک او، اخیراً با کوشنر و بلر در این باره گفتگو کرده است.

به گفته یک منبع آگاه از محتوای جلسه، ترامپ به رهبران عرب گفت که گام بعدی، بحث درباره این طرح با نتانیاهو در کاخ سفید در روز دوشنبه است تا حمایت او را جلب کند.

یکی از مقامات عرب حاضر در نشست گفت: «چارچوب آمریکا خوب بود اما نیاز به اندکی اصلاح با مشارکت کشورهای عرب دارد. پس از نهایی شدن، آمریکا باید آن را به بی‌بی (نتانیاهو) بفروشد.»



شنبه ۵ مهر ۱۴۰۴ - Saturday 27 September 2025
iran-emrooz.net | Thu, 25.09.2025, 10:47




تعلل در اعزام به بیمارستان؛ سمیه رشیدی درگذشت
شنبه ۵ مهر ۱۴۰۴ - Saturday 27 September 2025
iran-emrooz.net | Thu, 25.09.2025, 10:45

تعلل در اعزام به بیمارستان؛ سمیه رشیدی درگذشت


سمیه رشیدی، شهروند بازداشتی، در پی عدم رسیدگی پزشکی و تعلل مسئولان زندان در اعزام به مراکز درمانی، صبح امروز پنجشنبه ۳ مهرماه در بیمارستان جان خود را از دست داد. وی در تاریخ ۲۵ شهریورماه در نتیجه وخامت وضعیت پزشکی دچار تشنج شد و با سطح هوشیاری بسیار پایین، از زندان قرچک ورامین به بیمارستان منتقل شده بود.

یک منبع مطلع نزدیک به خانواده این زندانی در گفتگو با هرانا ضمن تایید خبر فوت وی گفت: «خانم رشیدی مدت‌ها از ناراحتی جسمی شکایت داشت، اما مسئولان زندان علیرغم تکرار مراجعات او به بهداری، وضعیتش را جدی نگرفتند و حتی در مواردی او را متهم به تمارض کردند. او تنها داروهای اعصاب و آرام‌بخش دریافت می‌کرد که باعث بدتر شدن وضعیت جسمی‌اش شد. روز سه‌شنبه ۲۵ شهریور، وی دچار تشنج شدید شد و با سطح هوشیاری پنج به بیمارستان مفتح ورامین منتقل شد. به گفته پزشکان بیمارستان، تأخیر در اعزام عامل اصلی وخامت غیرقابل بازگشت وضعیت جسمی او بود.»

مرکز رسانه قوه قضاییه با انتشار گزارشی، ضمن تایید خبر درگذشت این زندانی، مدعی شد که سمیه رشیدی در زمان ورود به زندان، به مصرف مواد مخدر صنعتی اعتیاد داشته و خوداظهاری کرده بود که دارای سابقه بیماری اعصاب و روان و تشنج است. خبرگزاری میزان در گزارش خود مدعی شده است که داروهای مورد نیاز وی توسط پزشک زندان تجویز شده و در اختیار او قرار گرفته بود.

قوه قضاییه همچنین مدعی است که خانم رشیدی در مدت بازداشت، هشت بار توسط پزشک عمومی و شش بار توسط پزشکان متخصص اعصاب و روان و داخلی ویزیت شده و همچنین دو بار نیز برای بررسی وضعیت روانی به پزشکی قانونی اعزام شده بود.

با این حال، بر پایه اطلاعات دریافتی هرانا، وضعیت جسمی خانم رشیدی طی دوران بازداشت به تدریج رو به وخامت گذاشت و شواهد حاکی از آن است که اقدامات پزشکی صورت‌گرفته، ناکافی و در مواردی غیراستاندارد بوده است. خانواده وی نیز پیشتر نسبت به وضعیت جسمی او ابراز نگرانی کرده بودند اما این هشدارها مورد توجه قرار نگرفته بود.

رسانه وابسته به قوه قضاییه، تمرکز عمده گزارش خود را نه بر علل و نحوه درگذشت این زندانی، بلکه بر سابقه انتسابی او قرار داده و مدعی شده است که وی با سازمان مجاهدین خلق در ارتباط بوده و در گذشته نیز به همین اتهام بازداشت شده بود. در این گزارش همچنین ادعاهایی درباره انجام برخی اقدامات خرابکارانه توسط خانم رشیدی مطرح شده، بی‌آنکه به روند درمان، تأخیر در اعزام پزشکی، یا مسئولیت قانونی نهاد بازداشت‌کننده در قبال سلامت و جان وی اشاره‌ای شود. طرح چنین مطالبی پس از مرگ فرد در بازداشت، بدون ارائه مستندات قابل بررسی عمومی، موجب نگرانی درباره تلاش برای انحراف افکار عمومی از مسئولیت‌های اصلی در ماجرای این مرگ شده است.

خانم رشیدی در تاریخ ۶ اردیبهشت ماه سال جاری، پس از دو روز بازداشت در بازداشتگاه آگاهی ۱۵ خرداد تهران به بند زنان زندان اوین منتقل شده بود. وی پس از حمله اسرائیل به زندان اوین، به همراه ده‌ها زندانی زن دیگر به زندان قرچک ورامین منتقل شد.

او همواره طی مدت زمان بازداشت با مشکلات پزشکی و عدم رسیدگی به وضعیت خود مواجه بود. اخیرا یک منبع مطلع نزدیک به خانواده این زندانی به هرانا گفته بود: «سمیه رشیدی سابقه ابتلا به اختلالات روانی داشته که به صورت دوره‌ای بروز می‌کند. این وضعیت موجب از دست دادن تمرکز و بروز اختلال در حرکات او می‌شود به طوری که گاهی توانایی راه رفتن ندارد و انجام امور روزمره‌اش تنها با کمک دیگر زندانیان ممکن است.»

بازداشت خانم رشیدی به دلیل شعارنویسی در محله جوادیه تهران صورت گرفته بود. سمیه رشیدی، متولد ۱۳۶۲ و ساکن تهران بود.

بر اساس آماربرداری سالانه مرکز آمار، نشر و آثار مجموعه فعالان حقوق بشر در ایران، محرومیت زندانیان سیاسی و عقیدتی از درمان مناسب در پنج سال اخیر، نسبت به دوره پنج‌ ساله پیش از آن، هشت برابر افزایش یافته است. طبق این گزارش‌ها که تنها بخشی از الگوی رفتاری نگران ‌کننده را نشان می‌دهند، در سال ۲۰۲۴، در ۴۱۲ مورد، مسئولین زندان از رسیدگی پزشکی مناسب به زندانیان سیاسی و عقیدتی خودداری کرده‌اند.



داستان تازه را چه کسی می‌نویسد
شنبه ۵ مهر ۱۴۰۴ - Saturday 27 September 2025
iran-emrooz.net | Thu, 25.09.2025, 9:58

داستان تازه را چه کسی می‌نویسد


دیروز یک روحانی در تلویزیون ایران ‌گفت مردم در وضع گرسنگی و رنج، آبدیده‌تر و مقاوم‌تر می‌شوند. مردم را توصیه ‌کرد یمنی‌ها را سرمشق خود قرار دهند. فقر و گرسنگی بر نیروی مقاومت آنها افزوده طوری که اسرائیل و آمریکا و اروپا، توان رویارویی با این جمع مردم گرسنه اما مقاوم را ندارند.

آنچه آن روحانی با زبانی صریح و ساده گفت، عمیق‌ترین فهم از راهی است که در آن پرتاب شده‌ایم. قرار است آنقدر مقاومت کنیم تا تمام شویم اما نام نیکی از ما باقی بماند. مقاومت نام دیگر تسلیم به تقدیر است. باید صبر کنیم معلوم شود چه آینده‌ای برای ما رقم خورده است.

داستانی که با آرزوی نابودی اسرائیل آغاز شد، اینک به پایان خود رسیده است. وضعیت تعلیق و امتناع تصمیم، از همین واقعیت سرچشمه می‌گیرد. تنها به شرط آغاز شدن داستانی تازه از بن‌بست تصمیم‌گیری بیرون می‌رویم.

داستان تازه ساختن در حوزه سیاست، کار هر کسی نیست. بیش از سه دهه است کسانی مسیر معکوس داستان موجود را سر می‌دهند اما موفق نیستند. می‌توان داستانی نوشت که مضمون آن دوستی با اسرائیل و آمریکا باشد و نماد آن ملاقات با رئیس جمهور آمریکا. رضا پهلوی در این داستان از همه پیشروتر است. اما داستانش سر نمی‌گیرد.

کافی است آن روحانی محترم، از مردم بپرسد در مسیر یمن شدن تا کجا همراه و همگام خواهند بود. قبل از آن خوب است از خود آن روحانی بپرسیم جنابعالی چند روز یمن شدن را تاب خواهد آورد. اگر مردم و البته آن روحانی محترم در مسیر یمن شدن همگام بودند، داستان مبتنی بر آروزی نابودی اسرائیل جان تازه‌ای خواهد گرفت. ااگر مردم تن زدند و نشان دادند جایی در مسیر یمن شدن، خواهند ایستاد، آنگاه داستان تازه‌ای آغاز خواهد شد.

اگر کار به خشونت و آشوب نکشد، مردم داستان تازه‌ای خواهند نوشت. داستان تازه صورت واژگون داستان به پایان رسیده نیست. در فضای معقول، داستانی می‌نویسند که حاوی انباشت تجربیات پیشین هست، اما انکار تام و تمام آن‌ها نیست. فرمان را لختی به دست مردم باید داد. متولیان سیاسی و البته بازیگران منتقد و مخالف، در فهم و راه اندازی این داستان تازه وامانده‌اند. تنها کسانی قادر به شروع تازه‌اند که بیش از همه تن‌ و روح‌شان زخمی روزگار است.

تلگرام نویسنده
@javadkashi



شنبه ۵ مهر ۱۴۰۴ - Saturday 27 September 2025
iran-emrooz.net | Thu, 25.09.2025, 9:17




چرا ترامپ موضع خود درباره اوکراین را تغییر داد؟
شنبه ۵ مهر ۱۴۰۴ - Saturday 27 September 2025
iran-emrooz.net | Thu, 25.09.2025, 9:13

چرا ترامپ موضع خود درباره اوکراین را تغییر داد؟


دیوید بلیوینز / اسکای‌نیوز / ۲۴ سپتامبر ۲۰۲۵ 

چرخشی تعیین‌کننده
در میان همه بازگشت‌های سیاسی، این یکی سرنوشت‌ساز است.

دونالد ترامپ از فشاری که بر اوکراین می‌آورد تا از بخشی از اراضی خود چشم‌پوشی کند، به سمتی رفته که اکنون می‌گوید این کشور می‌تواند تمام خاک ازدست‌رفته‌اش را پس بگیرد.

این همان فردی است که در ماه فوریه رئیس‌جمهور اوکراین، ولودیمیر زلنسکی، را از کاخ سفید بیرون راند و ماه گذشته ولادیمیر پوتین، رئیس‌جمهور روسیه، را در آلاسکا از انزوای دیپلماتیک خارج کرد.

پس چه چیزی باعث این تغییر ۱۸۰ درجه‌ای شد؟ چه شد که مذاکره، به‌عنوان واقع‌بینانه‌ترین راه‌حل، جای خود را به اطمینان تازه‌ای نسبت به توان اوکراین داد، آن هم وقتی اروپا و ناتو پشت سر آن قرار گرفته‌اند؟

واقعیت‌های میدانی 
نخستین عامل می‌تواند واقعیت‌های نظامی و اقتصادی جنگ باشد. روسیه بهای سنگینی می‌پردازد؛ هم در نیروی انسانی و هم در منابع مالی.

ترامپ اذعان کرده است که مسکو با «مشکلات اقتصادی بزرگی» دست و پنجه نرم می‌کند؛ موضوعی که استدلال برای پیروزی اوکراین با کمک غرب را تقویت می‌کند.

پایداری اوکراین نیز برداشت‌ها را تغییر داده است – ناممکن اکنون ممکن به‌نظر می‌رسد، در صورتی که متحدان همچنان متعهد بمانند. 

فشار متحدان اروپایی
دومین عامل می‌تواند نقش متحدان باشد. ماه گذشته رهبران اروپایی دسته‌جمعی به واشنگتن سفر کردند تا در مورد تعامل با پوتین هشدار دهند.

اعضای اروپایی ناتو کمک خود به اوکراین را افزایش داده‌اند؛ اقدامی که ادعای مکرر ترامپ مبنی بر این‌که آمریکا بار مالی جنگ را بر دوش می‌کشد، بیشتر تضعیف کرده است.

او اکنون ناگهان همسو با کشورهای اروپایی ظاهر می‌شود، تا جایی که سرنگونی هواپیماهای روسی در صورت ورود به حریم هوایی آنان را تأیید کرده است. 

سیاست داخلی آمریکا
سومین عامل می‌تواند بیشتر به سیاست داخلی مربوط باشد. ترامپ در داخل آمریکا به‌طور فراقوه‌ای و از سوی هر دو حزب، برای رویکرد «مداراگرانه» در برابر روسیه زیر ذره‌بین قرار گرفته است.

اتخاذ موضعی سخت‌تر در حوزه دفاع ملی می‌تواند جایگاه او را در میان جمهوری‌خواهان تقویت کند و همزمان نظر میانه‌روهایی را هم جلب کند که حمایت از اوکراین را معیاری برای اعتبار ملی آمریکا می‌دانند.

تاکتیک‌های مذاکره ترامپ
عامل دیگری هم هست که نباید از نظر دور داشت: شیوه مذاکره‌ای ترامپ. او سابقه طولانی در تغییر موضع برای کسب اهرم فشار دارد.

صحبت از مصالحه شاید راهبردی برای کشاندن روسیه و اوکراین به پای میز مذاکره بوده، اما حالا که مسکو تمایلی به سازش نشان نمی‌دهد، محاسبه او دوباره به سمت احیای کامل حاکمیت اوکراین تغییر کرده است.

ترامپ و جهان
دلیل هر چه که باشد، و فارغ از این‌که در سیاست رسمی آمریکا بازتاب پیدا کند یا نه، سه روز گذشته تصویری از دونالد ترامپی نشان داده که جسارتش بیشتر شده است.

از اعلام آشکار «نفرت» نسبت به مخالفانش در مراسم یادبود چارلی کرک، تا ادعای جنجالی کشف «پاسخی برای اوتیسم» و طعنه‌هایش به سازمان ملل متحد، او در این روزها هیچ فیلتر و خودسانسوری ندارد.

کافی است میکروفونی یا تریبونی اینترنتی پیش رویش بگذارید؛ صحنه به سرعت به «ترامپ در برابر جهان» تبدیل می‌شود.



برگرداندن ورق به سمت صلح در خاورمیانه
شنبه ۵ مهر ۱۴۰۴ - Saturday 27 September 2025
iran-emrooz.net | Thu, 25.09.2025, 8:39

برگرداندن ورق به سمت صلح در خاورمیانه


خوزه مانوئل آلبارس بوئنو (وزیر امور خارجه اسپانیا)
پراجکت سیندیکیت / ۲۴ سپتامبر ۲۰۲۵
برگردان: آزاد ـ شریف‌زاده

در مجمع عمومی سازمان ملل متحد امسال، جامعهٔ بین‌المللی باید مسئولیت جمعی خود را برای پایان دادن به چرخهٔ خشونت در خاورمیانه به رسمیت بشناسد. اکنون زمان آن فرارسیده است که پویایی‌های مثبتی در جهت تنها راه‌حل ممکن ایجاد شود: تشکیل دو کشور اسرائیل و فلسطین در کنار یکدیگر.

نیویورک – مجمع عمومی سازمان ملل متحد در سال ۲۰۲۵ با گامی مهم برای اجرای راه‌حل دو کشوری در مناقشهٔ اسرائیل و فلسطین آغاز شد: شناسایی دولت فلسطین. شناسایی صرفاً اقدامی نمادین نیست، بلکه پیش‌شرط هر صلح نهایی است. اسپانیا این گام را در ماه مه ۲۰۲۴، همراه با ایرلند، نروژ و اسلوونی برداشت و اکنون دیگر کشورها – از جمله استرالیا، بریتانیا، کانادا و پرتغال – نیز در حال پیروی هستند.

با این حال، جای چندان زیادی برای جشن گرفتن وجود ندارد. چرخهٔ خشونتی که با حملات تروریستی فجیع ۷ اکتبر ۲۰۲۳ به راه افتاد، همچنان بدون وقفه ادامه دارد. علاوه بر کشتارهای روزانه در غزه و گروگان‌هایی که همچنان در اسارت هستند، بی‌ثباتی در سراسر خاورمیانه رو به افزایش است. بمباران غیرقابل قبول اسرائیل علیه قطر در ۹ سپتامبر، یکی از جدی‌ترین چالش‌ها برای حقوق بین‌الملل و منشور سازمان ملل است که جامعهٔ جهانی با آن مواجه شده است.

نابودی ملت فلسطین و رد آرزوهای مشروع آنان برای زندگی در صلح و امنیت در کنار همسایگان اسرائیلی‌شان به همان اندازه غیرقابل قبول است که نابودی کشور اسراییل.

این هفته در نیویورک، همهٔ ما مسئولیت جمعی داریم که اطمینان حاصل کنیم این تشدید اخیر درگیری‌ها به نقطهٔ عطفی بدل شود. ما باید شروع به ایجاد پویایی‌های مثبت کنیم و این لحظه را به فرصتی برای عمل و امید تبدیل نماییم. این به معنای توقف جنگ و ایستادگی قاطع برای صلح، عدالت و کرامت است.

از اکتبر ۲۰۲۳ تاکنون، اسپانیا در واکنش خود شجاعانه و قاطع عمل کرده است. ما از همان آغاز کاملاً روشن ساختیم که این تنها یک بحران دیگر نیست، بلکه باید راه‌حلی را دنبال کنیم که به طور گسترده به‌عنوان تنها مسیر پیش رو پذیرفته شده است: دو کشور در کنار یکدیگر. ما خواستار برگزاری یک کنفرانس بین‌المللی در این زمینه شدیم و این کنفرانس اکنون همین هفته در نیویورک در حال برگزاری است. همچنین خواستار اقدام جمعی مؤثر شدیم که این امر به راه‌اندازی «ائتلاف جهانی برای اجرای راه‌حل دو کشوری» منجر شد. افزون بر این، گفت‌وگوی یورو-عربی را از طریق گروه مادرید+ حفظ کردیم؛ مجمعی برای ایجاد شتاب سیاسی به منظور برگزاری کنفرانس این ماه.

اسپانیا در سطح ملی نیز سه هدف کلیدی را دنبال کرده است. ما به تحریم تسلیحاتی پیوسته‌ایم تا جریان ارسال سلاح به اسرائیل را متوقف کنیم. ما تحریم‌هایی علیه کسانی اعمال کرده‌ایم که حقوق بشر را نقض می‌کنند، قوانین بین‌المللی را زیر پا می‌گذارند و در برابر اجرای راه‌حل دو کشوری کارشکنی می‌کنند (مانند فعالیت‌های مستمر شهرک‌سازی). همچنین حمایت خود را از مردم فلسطین و تشکیلات خودگردان فلسطین – شریک ما در مسیر صلح – حفظ کرده‌ایم.

این هفته در نیویورک، ما از همهٔ مجراهای ممکن برای ایجاد شرایط صلحی پایدار بهره خواهیم گرفت. ما همچنین از یک ابزار مهم جدید استفاده می‌کنیم: «اعلامیهٔ نیویورک». این اعلامیه که در ۱۲ سپتامبر به تصویب مجمع عمومی رسید، ما را متعهد می‌سازد که گام‌هایی ملموس، زمان‌بندی‌شده و غیرقابل بازگشت در جهت اجرای راه‌حل دو کشوری برداریم. دولت‌ها اقداماتی عینی برای تحقق چشم‌انداز تشکیل کشوری مستقل، دارای حاکمیت، قابل دوام و دموکراتیک برای فلسطین اتخاذ خواهند کرد؛ کشوری که در صلح و امنیت در کنار اسرائیل زندگی کند.

در جبههٔ انسانی، ما همراه با اردن و برزیل ریاست مشترک نشست وزیران «آژانس امداد و کار سازمان ملل برای پناهندگان فلسطینی(UNRWA)  » را بر عهده داریم. ما همچنان از ، آنروا (UNRWA) حمایت خواهیم کرد، چرا که این نهاد بیشترین حضور میدانی را دارد و توانمندترین سازمان در ارائهٔ کمک‌های انسانی است. در عین حال، هر پیشنهادی که با اصول انسانی سازگار نباشد را رد خواهیم کرد. اجرای راه‌حل دو کشوری مستلزم زنده نگه داشتن تشکیلات خودگردان فلسطین است. این نهاد در حال حاضر بسیار شکننده است، زیرا اسرائیل با نگه‌داشتن درآمدهای مالیاتی، آن را به مرز فروپاشی مالی کشانده است. خوشبختانه «کمیتهٔ ویژهٔ رابط سازمان ملل» فرصتی به ما خواهد داد تا با کمک اهداکنندگان بزرگ و سازمان‌های بین‌المللی برای احیای قابلیت بقا و ظرفیت نهادی تشکیلات خودگردان همکاری کنیم.

ما حتی یک گام فراتر خواهیم رفت و از این گردهمایی بین‌المللی سطح بالا برای جلب حمایت از «ائتلاف اضطراری برای فلسطین» استفاده خواهیم کرد. این ابتکار که با همکاری عربستان سعودی، نروژ و فرانسه آغاز شد، منابع مالی بیشتری را برای تقویت بودجهٔ تشکیلات خودگردان بسیج خواهد کرد.

در نیویورک، ما همچنان بر این موضع پافشاری خواهیم کرد که اتحادیهٔ اروپا توانایی، اراده و مسئولیت دارد که از همه ابزارهای در اختیار خود برای دستیابی به صلح استفاده کند. با توجه به اعلام‌های اخیر اورسولا فون در لاین، رئیس کمیسیون اروپا، ما انتظار داریم پیشرفت‌هایی حاصل شود؛ از جمله تعلیق «توافق‌نامهٔ اتحادیهٔ اروپا–اسرائیل» (مطابق با نظر مشورتی دیوان بین‌المللی دادگستری در ژوئیه ۲۰۲۴)، تحریم‌های بیشتر علیه حماس، شهرک‌نشینان خشونت‌طلب اسرائیلی و دیگر کارشکنان راه‌حل دو کشوری، و همچنین تصمیمات قاطع در خصوص تجارت اتحادیهٔ اروپا با شهرک‌های اسرائیلی در کرانهٔ باختری.

مجمع عمومی سازمان ملل متحد در سال ۲۰۲۵ خط پایان نیست، بلکه نقطهٔ آغاز برای تحقق نهایی راه‌حل دو کشوری است. این هدف همچنان ما را راهبری خواهد کرد تا همهٔ ابزارهای سیاسی و دیپلماتیک موجود را به کار گیریم و «ائتلاف جهانی» جدید به عنوان نهاد اجرایی «اعلامیهٔ نیویورک» عمل کند.

در برابر فاجعهٔ روزانه در غزه، همچنان می‌توانیم امید را در آنچه طی یک سال گذشته به دست آورده‌ایم بیابیم. بسیاری در سراسر جهان آماده‌اند که برای آینده‌ای صلح‌آمیز بسیج شوند. اسپانیا همچنان خود را در راه‌حل دو کشوری سرمایه‌گذاری خواهد کرد و در سطح ملی، اروپایی و چندجانبه از هر ابزار دیپلماتیک، اقتصادی و امنیتی موجود بهره خواهد گرفت.



اسرائیل باید آرزوی غیب شدن فلسطین را کنار بگذارد
شنبه ۵ مهر ۱۴۰۴ - Saturday 27 September 2025
iran-emrooz.net | Thu, 25.09.2025, 8:27

اسرائیل باید آرزوی غیب شدن فلسطین را کنار بگذارد


شیرا اِفران / فارن افرز

۲۳ سپتامبر ۲۰۲۵

در روزهای ۳۰ و ۳۱ شهریور (برابر با ۲۱ و ۲۲ سپتامبر)، استرالیا، کانادا، فرانسه، بریتانیا و شش کشور دیگر دولت فلسطین را به رسمیت شناختند. اسرائیل با واکنشی سرسختانه پاسخ داد. بنیامین نتانیاهو، نخست‌وزیر اسرائیل، در بیانیه‌ای ویدئویی به زبان عبری اعلام کرد: «این اتفاق نخواهد افتاد. هیچ دولت فلسطینی در غرب رود اردن تشکیل نخواهد شد.» او تصمیم نهایی درباره واکنش کامل اسرائیل را پس از بازگشت از دیدار با رئیس‌جمهور آمریکا، دونالد ترامپ، خواهد گرفت؛ با این حال ائتلاف حاکم بارها تهدید کرده است که بخش‌هایی از کرانه باختری را تصرف و الصاق کند و تشکیلات خودگردان فلسطین را به طور کامل فروبپاشاند.

این اقدام‌های متقابل به سود هیچ‌یک از طرفین نیست. اسرائیلی‌ها زیان خواهند دید، زیرا موج شناسایی دولت فلسطین و واکنش تهاجمی دولتشان، انزوای دیپلماتیک، اقتصادی و فرهنگی اسرائیل را شتاب می‌بخشد. فلسطینی‌ها هم سودی نخواهند برد، چون این شناسایی‌ها به تنهایی هیچ منفعت ملموسی برای مردم فلسطین فراهم نمی‌کند و به تشکیلات خودگردان بحران‌زده نیز کمکی نمی‌نماید. برعکس، این روند به جناح‌های تندرو دولت اسرائیل بهانه بیشتری می‌دهد تا در مسیر سرکوب حق تعیین سرنوشت فلسطینی‌ها و تضعیف بیشتر تشکیلات خودگردان حرکت کنند. حتی پیش از اعلام رسمی شناسایی‌ها، دولت اسرائیل با استناد به آن‌ها گام‌های تازه‌ای برای گسترش شهرک‌سازی در کرانه باختری برداشت. در روز ۲۹ مرداد (برابر با ۲۰ اوت)، اسرائیل ساخت شهرک بحث‌برانگیز E1 را تصویب کرد که عملاً کرانه باختری را به دو بخش تقسیم می‌کند. بزالل اسموتریچ، وزیر دارایی اسرائیل، این اقدام را پاسخی به درخواست‌ها برای تشکیل دولت فلسطین دانست و گفت: «این واقعیت بالاخره فکر تشکیل دولت فلسطین را به خاک می‌سپارد، چون چیزی برای شناسایی وجود ندارد و کسی برای شناسایی کردن هم نیست.»

با این حال، از روند شناسایی دولت فلسطین هنوز می‌توان نتیجه‌ای مثبت گرفت؛ به شرط آنکه رهبران اسرائیل و فلسطین از سطح نمادین ماجرا فراتر بروند و بازیگران بین‌المللی نیز شناسایی را نه اقدامی یک‌جانبه بلکه بخشی کوچک از یک تلاش چندجانبه دشوار برای شناسایی متقابل اسرائیل و فلسطین، عادی‌سازی روابط دیپلماتیک اسرائیل با همسایگانش، و ادغام منطقه‌ای بیشتر معرفی کنند. دولت‌هایی که فلسطین را به رسمیت شناخته‌اند باید تصمیم خود را روشن‌تر در چارچوب «اعلامیه نیویورک» [برای به رسمیت شناختن فلسطین] (که روز ۲۱ شهریور برابر با ۱۲ سپتامبر با رأی قاطع مجمع عمومی سازمان ملل تصویب شد) و کنفرانس ژوئیه سازمان ملل درباره راه‌حل دو کشوری به ریاست مشترک فرانسه و عربستان قرار دهند. هر دو این ابتکارها راهکارهای عملی‌تری برای آینده ارائه می‌دهند و اسرائیل باید از فرصت آن‌ها استفاده کند. اعلامیه نیویورک چارچوبی جامع ترسیم می‌کند که شامل پایان عملیات نظامی اسرائیل در غزه، آزادی گروگان‌های باقی‌مانده، برچیدن حماس، بازسازی نوار غزه، همراه با تضمین‌های امنیتی و ابتکارهایی برای تقویت ادغام منطقه‌ای است.

تمامی این اقدامات با اهداف نظامی و سیاسی اسرائیل هم‌راستا هستند. رهبران اسرائیل باید از سخت‌گیری‌های ایدئولوژیک که باعث مخالفتشان با هرگونه حق تعیین سرنوشت برای فلسطینیان می‌شود، فراتر بروند. آن‌ها باید از این فرصت برای همکاری با فرانسه و عربستان در زمینه اجرای «اعلامیه نیویورک» استفاده کنند، از فلسطینی‌ها و دیگر بازیگران منطقه بخواهند اسرائیل را به‌عنوان سرزمین ملی یهودیان به رسمیت بشناسند (چنان‌که حدود ۵ سال پیش در توافق‌های ابراهیم ۲۰۲۰ رخ داد)، و همچنین از رهبران فلسطینی بخواهند بر اساس قوانین بین‌المللی مسئولیت جلوگیری از استفاده سرزمین‌هایشان برای حمله به اسرائیل را بپذیرند. اگر چنین کنند، ممکن است دریابند که روند شناسایی برای اسرائیل مزایایی هم دارد. کشورهای شناسایی‌کننده هم باید نقش فعال‌تری ایفا کنند؛ از جمله با ملموس کردن تضمین‌های امنیتی و کمک به شکل‌گیری دولتی فلسطینی به شکلی که تهدیدی برای همسایگان نباشد و با ایجاد نهادهای کارآمد و ارائه خدمات مناسب، شأن مردم خود را حفظ کند.

واکنش آگاهانه

اسرائیل با قطعنامه مجمع عمومی سازمان ملل تأسیس شد؛ بنابراین از نظر تئوریک نمی‌تواند از طرفی مشروعیتی را که خود بر پایه آن به وجود آمده بپذیرد اما از طرف دیگر تشکیل دولت فلسطین بر همان اساس را رد کند. با این حال، مخالفت اسرائیل با تشکیل دولت فلسطین پس از حمله حماس در ۷ اکتبر ۲۰۲۳ سخت‌تر شده است. نظرسنجی «پیو» در ژوئن ۲۰۲۵ نشان داد تنها ۲۱ درصد اسرائیلی‌ها باور دارند «همزیستی مسالمت‌آمیز با یک دولت فلسطینی امکان‌پذیر است»؛ این کمترین میزان از سال ۲۰۱۳ است که این پرسش مطرح شده است. همچنین، یک نظرسنجی مشترک در سپتامبر ۲۰۲۴—که «مرکز فلسطینی پژوهش‌های سیاست و افکار عمومی (PCPSR)» و «برنامه بین‌المللی حل مناقشه دانشگاه تل‌آویو» انجام دادند—نشان داد که اکثر اسرائیلی‌ها معتقدند در صورت تشکیل دولت فلسطین، حملات تروریستی علیه اسرائیل ادامه خواهد یافت یا افزایش می‌یابد.

پس از حمله ۷ اکتبر، اسرائیلی‌ها بسیار محتاط‌تر شده و از دادن هرگونه امتیاز سرزمینی پرهیز می‌کنند و دلیل آن را تهدیدهای مداوم تروریستی از سوی سرزمین‌های فلسطینی و ناکارآمدی تشکیلات خودگردان توصیف می‌کنند. حتی رهبران میانه‌رو که همواره مخالف نتانیاهو بوده‌اند، با شناسایی دولت فلسطین به شدت مخالفت کرده‌اند. بنی گانتس، ژنرال بازنشسته و سیاستمدار میانه‌رو که در کابینه جنگی نتانیاهو حضور داشت، اظهار داشت شناسایی در شرایط کنونی «در نهایت فقط حماس را جسورتر می‌کند، جنگ را طولانی‌تر می‌سازد، احتمال توافق برای آزادی گروگان‌ها را دورتر می‌کند و پیام آشکاری از حمایت به ایران و نیروهای نیابتی‌اش می‌فرستد.» همچنین، یائیر لاپید، رهبر اپوزیسیون اسرائیل، چند روز پیش در روز ۲۱ سپتامبر گفت: «اقدام بریتانیا، استرالیا و کانادا مبنی بر شناسایی یک‌جانبه دولت فلسطین یک فاجعه دیپلماتیک، اقدامی زیان‌بار و پاداشی برای تروریسم است».

بسیاری از اسرائیلی‌ها ــ و تا حدی با دلیلی موجه ــ بر این باورند که زمان‌بندی اخیرِ شناسایی دولت فلسطین در واقع پاداشی به حماس است؛ دیدگاهی که خود مقامات حماس نیز بر آن تأکید کرده‌اند. غازی حمد، یکی از مقام‌های ارشد حماس، در روز ۲ اوت به الجزیره گفت: «ابتکار چند کشور برای شناسایی دولت فلسطین یکی از میوه‌های ۷ اکتبر است. ما ثابت کردیم که پیروزی بر اسرائیل ناممکن نیست و سلاح‌های ما نماد عزت فلسطین است.»

اما فراتر از این روایت، نگرانی‌های اسرائیل ابعاد دیگری هم دارد. شناسایی دولت فلسطین اساساً وضعیت کرانه باختری و نوار غزه را در حقوق بین‌الملل تغییر می‌دهد و کشورهای شناسایی‌کننده را موظف می‌کند توافق‌هایشان با اسرائیل را بازبینی کنند تا با تعهداتشان نسبت به دولت فلسطین در تضاد نباشد. در نتیجه، طیف گسترده‌ای از عملیات‌های نظامی اسرائیل ــ از جمله هزاران یورش سالانه برای بازداشت افراد متهم به تروریسم یا نابودی سلاح‌ها در سرزمین‌های فلسطینی ــ می‌تواند به جای «مبارزه با تروریسم» به عنوان نقض حاکمیت یک عضو سازمان ملل تفسیر شود.

پیش از سپتامبر، نزدیک به ۱۵۰ کشور عضو سازمان ملل فلسطین را به رسمیت شناخته بودند. اما پیوستن فرانسه و بریتانیا ــ دو عضو دائم شورای امنیت ــ و همچنین کشورهای گروه هفت مانند استرالیا و کانادا، اسرائیل را با فشار و نظارت بیشتری از سوی قانون‌گذاران و نهادهای مدنی روبه‌رو خواهد کرد، از جمله احتمال طرح دعاوی حقوقی جدی در دادگاه‌های بین‌المللی. حتی ممکن است آلمان، ایتالیا و حتی ایالات متحده آمریکا هم در نهایت احساس کنند چاره‌ای جز پیروی از همتایانشان در شورای امنیت ندارند. این روند همچنین جایگاه فلسطینی‌ها را در مجامع بین‌المللی تقویت خواهد کرد و راه را برای ارتقای موقعیت فلسطین از «ناظر دائم» در سازمان ملل به «عضو کامل» هموار می‌سازد ــ اقدامی که موقعیت دولتی فلسطین را، علیرغم مخالفت اسرائیل، بی‌چون‌وچرا تثبیت می‌کند.

رهبر شکست خورده

در کوتاه‌مدت، شناسایی دولت فلسطین بیش از همه به زیان خود فلسطینی‌ها تمام خواهد شد. بر اساس تعریف متعارف از یک کشور، فلسطین در حال حاضر شرایط لازم را ندارد: نهادهایش نیم‌بند کار می‌کنند، هیچ قلمرو مشخصی را به طور واقعی کنترل نمی‌کند، انحصاری بر استفاده از زور ندارد، اقتصاد مستقلی ندارد و از حاکمیت منسجم برخوردار نیست. بنابراین، «دولت فلسطین» که روی کاغذ و صرفاً به لطف اعلام شناسایی وجود دارد، در عمل هیچ قابلیت واقعی ندارد و حتی ممکن است این روند توانایی تشکیلات خودگردان را برای اداره همان بخش‌های محدود تحت کنترلش بیشتر تضعیف کند.

تشکیلات خودگردان در آستانه ورشکستگی است. مدارس دولتی کرانه باختری آغاز سال تحصیلی را به تعویق انداخته و اکنون تنها سه روز در هفته باز هستند؛ موضوعی که بیش از ۶۰۰ هزار کودک را تحت تأثیر قرار داده است. حقوق کارمندان دولتی تا ۵۰ درصد کاهش یافته و پرداخت‌ها به پیمانکاران بخش خصوصی به تعویق افتاده است. وزارتخانه‌هایی مانند بهداشت نیز تنها خدماتی ناقص ارائه می‌دهند. اقتصاد کرانه باختری به کمتر از یک‌ششم اندازه خود در سال ۲۰۲۲ سقوط کرده و بیکاری بالای ۳۰ درصد است. همچنین، تشکیلات خودگردان در میان مردم محبوبیتی ندارد؛ نظرسنجی ماه مه مرکز PCPSR نشان داد ۸۱ درصد فلسطینی‌ها خواستار استعفای محمود عباس هستند و ۶۹ درصد باور دارند این تشکیلات قادر به اجرای اصلاحات لازم برای اداره نخواهد بود.

شناسایی اخیر در عمل هیچ توان و ظرفیتی به تشکیلات خودگردان اضافه نمی‌کند و آن را در برابر فشارهای اسرائیل مقاوم‌تر نمی‌سازد؛ بلکه فلسطینی‌ها را بیش از پیش در تیررس مقامات اسرائیلی قرار می‌دهد که هدفشان ناممکن ساختن تشکیل دولت فلسطین است. در روز ۲۷ شهریور برابر با ۱۸ سپتامبر، بزالل اسموتریچ تهدید کرد اگر دولت اسرائیل در واکنش به این شناسایی‌ها کرانه باختری را ضمیمه نکند، از اختیاراتش به‌عنوان وزیر دارایی استفاده کرده و تشکیلات خودگردان را کاملاً فروخواهد پاشاند. بنیامین نتانیاهو نیز در روز ۲۹ شهریور برابر با ۲۰ سپتامبر در یک گردهمایی در شهرک بزرگ «معالیه آدومیم» در نزدیکی اورشلیم اعلام کرد: «ما وعده خود را عملی خواهیم کرد؛ هیچ دولت فلسطینی‌ای وجود نخواهد داشت. این سرزمین مال ماست».

خطر انزوا

با این حال، پیامدهای شناسایی دولت فلسطین برای اسرائیل فراتر از جنبه نمادین است و با اقداماتی مانند الحاق سرزمین‌ها به آسانی خنثی نخواهد شد. این موج شناسایی‌ها احتمالاً احساسات ضداسرائیلی را در جهان افزایش می‌دهد و روند تحریم‌ها و بایکوت‌ها را تسریع می‌کند. حتی دولت‌هایی که برای پاسخ به مخالفت‌های داخلی با سیاست‌های اسرائیل اقدام به شناسایی کردند، اکنون تحت فشار بیشتری برای اعمال تحریم‌های رسمی قرار خواهند گرفت. اتحادیه اروپا بزرگ‌ترین سرمایه‌گذار در اسرائیل است؛ هر ساله تقریباً دو برابر ایالات متحده آمریکا به اقتصاد اسرائیل کمک می‌کند، اصلی‌ترین مقصد سرمایه‌گذاری‌های اسرائیل محسوب می‌شود و بزرگ‌ترین شریک تجاری این کشور است.

انزوای دانشگاهیان اسرائیلی نشان‌دهنده روند وسیع‌تری است. ورزشکاران این کشور کمتر و کمتر می‌توانند با همسالان خود در خارج از کشور رقابت کنند. انتظار می‌رود کمیته اجرایی اتحادیه انجمن‌های فوتبال اروپا به زودی در مورد تعلیق تیم ملی اسرائیل و تمام باشگاه‌های آن از مسابقات رأی‌گیری کند، که این امر اسرائیلی‌ها را از یک جایگاه پیشرو برای ورزش مورد علاقه‌شان محروم می‌کند. نهادهای فرهنگی نیز با فشار شدیدی روبرو هستند - فشاری که پس از تقدیرهای این هفته افزایش خواهد یافت. در اوایل سپتامبر، جشنواره فلاندرز گنت در بلژیک، اجرای فیلارمونیک مونیخ را صرفاً به این دلیل لغو کرد که رهبر ارکستر آن، لاهاو شانی - که خواستار صلح در غزه شده است - همچنین فیلارمونیک اسرائیل را رهبری می‌کند. بیش از ۴۰۰۰ بازیگر و فیلمساز متعهد شده‌اند که با نهادهای اسرائیلی همکاری نکنند.

این شاید برای افراد خارجی بی‌اهمیت به نظر برسد، اما احتمال فزاینده حذف اسرائیل از مسابقه آواز «یوروویژن»، به ویژه برای اسرائیلی‌ها ضربه سختی است. این مسابقه یکی از گرامی‌ترین رویدادهای سال برای اسرائیل است و اسرائیلی‌ها به سابقه استثنایی خود افتخار می‌کنند: اسرائیل چهار بار برنده شده است و این واقعیت که یک شرکت‌کننده اسرائیلی به فینال ۲۰۲۵ راه یافته، برای اسرائیلی‌ها بسیار آرامش‌بخش بود و به آنها اطمینان می‌داد که هنرمندانشان هنوز هم می‌توانند در کشورهایی که اعتراضات علیه دولتشان رایج است، محبوب باشند. اما ایسلند، ایرلند، هلند، اسلوونی و اسپانیا همگی تهدید کرده‌اند که در صورت شرکت اسرائیل در «یوروویژن ۲۰۲۶»، آن را تحریم خواهند کرد. شناسایی‌های اخیر و واکنش تهاجمی اسرائیل ممکن است کشورهای بیشتری را به صدور تهدیدات مشابه سوق دهد.

نتانیاهو هفته گذشته در کنفرانس وزارت دارایی اذعان کرد که اسرائیل در حال ورود به «نوعی انزوا» است. اما او تلاش کرده است ادعا کند که این کشور می‌تواند این انزوا را مدیریت کند و اظهار داشت که اسرائیل می‌تواند سیاستی اقتصادی با «ویژگی‌های خودکفایی» را اتخاذ کند و به یک «ابر اسپارت» تبدیل شود. به نظر می‌رسد نتانیاهو فراموش کرده است که موفقیت اقتصادی اسرائیل تا حد زیادی مدیون «صلح اسلو» است و اسرائیل در نتیجه آن به یک اقتصاد صادرات‌محور تبدیل شده است — اقتصادی که به بخش فناوری و نیروی کار تحصیل‌کرده و متصل به جهان متکی است. موفقیت مداوم آن به روابط پررونق با سایر نقاط جهان بستگی دارد. به همین دلیل است که دیوید بن گوریون، پدر بنیانگذار اسرائیل، در سال ۱۹۵۵ جمله معروفی گفت که «قرار نیست اسرائیل به یک اسپارت جدید تبدیل شود». او ادامه داد، صرف نظر از درگیری‌های نظامی اسرائیل، «ما نباید از این واقعیت منحرف شویم» که «هدف نهایی ما در روابط با همسایگانمان صلح و همزیستی است.»

امنیت برای هر دو

اگر اسرائیل و سایر کشورها توجه خود را به «اعلامیه نیویورک» برگردانند، پس از فروکش کردن جنجال دیپلماتیک در سازمان ملل، هنوز فرصتی برای تبدیل غوره به انگور وجود خواهد داشت. هدف این اعلامیه، جلوگیری از خطاهای ابتکارات دیپلماتیک ناموفق قبلی با پیشنهاد گام‌های ملموس و زمان‌بندی‌شده به سمت حل و فصل مناقشه اسرائیل و فلسطین در چارچوب منطقه‌ای بود که حماس را کنار بگذارد و کشورهای عربی را برای ایفای نقش‌های اصلی تشویق کند. متأسفانه، لفاظی‌های تنش‌زا و تهدیدهای متقابل پیرامون به رسمیت شناختن، توجه را از این اقدامات منحرف کرد. اما این اقدامات می‌توانند برای دولت اسرائیل راهی برای پایان دادن به جنگ خود در غزه، که در بین اسرائیلی‌ها منفور است، فراهم کنند.

دولت اسرائیل مدت‌هاست که اصرار دارد پنج شرط باید قبل از توقف عملیات نظامی‌اش برآورده شود: حماس باید خلع سلاح شود؛ تمام گروگان‌های زنده و مرده باید بازگردانده شوند؛ غزه باید غیرنظامی شود؛ اسرائیل باید کنترل امنیتی بر نوار غزه را حفظ کند و یک دولت غیرنظامی جایگزین باید تأسیس شود که نه حماس در مدیریت آن نقش داشته باشند و نه تشکیلات خودگردان. اعلامیه نیویورک کاملاً با سه هدف اول اسرائیل همسو است و به طور ضمنی می‌پذیرد که در کوتاه‌مدت، اسرائیل کنترل امنیتی پیرامونی بر غزه را حفظ خواهد کرد و حماس به قدرت باز نخواهد گشت. چشم‌انداز آن برای اقتدار تشکیلات خودگردان بر غزه مشروط به اصلاحاتی است که تشکیلات خودگردان را به همسایه‌ای قابل اعتمادتر از امروز تبدیل کند.

در واقع، شکاف بین آنچه اسرائیل می‌خواهد و آنچه بازیگران بین‌المللی به آن امیدوارند، قابل پر شدن است. فرانسه، عربستان سعودی و دولت‌هایی که اعلامیه نیویورک را تأیید کرده‌اند، باید فوراً اقدامات عملی را برای عملیاتی کردن اقدامات پیشنهادی آن آغاز کنند، مانند طراحی مکانیسمی برای خلع سلاح حماس، آموزش یک نیروی امنیتی چندملیتی که بتواند به درستی آتش‌بس را نظارت و اجرا کند، کسب تعهدات واقعی از بازیگران بین‌المللی برای تثبیت و بازسازی غزه، و تدوین یک برنامه مشخص برای رادیکال‌زدایی از جنبش‌های مقاومت مسلحانه فلسطینی. علاوه بر این، دولت‌هایی که اعلامیه نیویورک را امضا کرده‌اند باید در بازاریابی مؤثرتر برای عموم مردم اسرائیل سرمایه‌گذاری کنند. آنها باید نشان دهند که چرا پیشنهاد آنها جایگزین مناسبی برای رویکرد فعلی دولت اسرائیل در قبال فلسطینیان است. آنها همچنین باید در دیدار روز ۲۳ سپتامبر خود با ترامپ، که انتظار می‌رود چشم‌انداز پس از جنگ برای غزه را پوشش دهد، تلاش کنند.

اسرائیل، به نوبه خود، نشان داده است که می‌تواند در مواقع لزوم عمل‌گرا باشد. به عنوان مثال، در طول آتش‌بس شش هفته‌ای در ژانویه ۲۰۲۵، به نیروهای امنیتی تشکیلات خودگردان فلسطین که پرچم فلسطین را حمل می‌کردند، اجازه داد تا در مرز رفح گشت‌زنی کنند. اکنون زمان آن رسیده است که عمل‌گراتر باشیم. به رسمیت شناختن‌های این هفته، یک عمل انجام شده است. اینکه آیا کشورهای قدرتمندتر، فلسطین را به رسمیت خواهند شناخت یا خیر، مسئله زمان آن است، نه اینکه آیا این اتفاق خواهد افتاد یا خیر. اسرائیل با حد و اندازه‌ای تازه از انزوا روبرو خواهد شد که مردم این کشور نمی‌توانند در درازمدت از آن جان سالم به در ببرند، مگر اینکه اسرائیل بپذیرد که تشکیلات خودگردان فلسطین باید نقشی در پایان دادن به جنگ غزه ایفا کند.

در حقیقت، به رسمیت شناختن می‌تواند برای اسرائیل مزایایی داشته باشد. اگر جامعه بین‌المللی شروع به برخورد با مناقشه اسرائیل و فلسطین به عنوان اختلافی بین نهادهای قانونی برابر به جای اختلاف بین یک اشغالگر و یک ملت اشغال شده کند، این امر می‌تواند سازمان ملل و سایر مجامع بین‌المللی (از جمله دادگاه‌های بین‌المللی) و همچنین رهبری فلسطین را مجبور کند تا بپذیرند که اسرائیل با تهدید امنیتی از سوی سرزمین‌های فلسطینی مواجه است. همچنین تعهدات رهبران فلسطینی برای رعایت قوانین بین‌المللی، جلوگیری از استفاده از سرزمین‌هایشان به عنوان پایگاهی برای حمله به اسرائیل و توقف فعالیت‌های تروریستی حماس را روشن خواهد کرد.

در خاورمیانه، اگر جایی برای خودتان در میز مذاکره پیدا نکنید، احتمالاً در نهایت جایتان در فهرست انتظار خواهد بود. اسرائیل به جای رد صریح تلاش‌های بقیه جهان برای مداخله، باید روشن کند که اجزای کلیدی «اعلامیه نیویورک» را می‌پذیرد، به بحث‌ها در مورد چگونگی اجرای آنها بپیوندد، به دنبال گفتگو در مورد عناصر نگران‌کننده باشد و درخواست اقدامات حیاتی اضافی مانند به رسمیت شناختن حق یهودیان برای تعیین سرنوشت خود در داخل اسرائیل را داشته باشد. تنها در این صورت است که روند وقایع در خاورمیانه می‌تواند از به رسمیت شناختن یکجانبه، تجزیه منطقه‌ای و انزوای بین‌المللی برای اسرائیل به ادغام منطقه‌ای و افزایش امنیت برای فلسطینی‌ها و اسرائیلی‌ها — هر دو — تغییر کند.



خرده‌های نمک به‌جا مانده از دریاچه ارومیه
شنبه ۵ مهر ۱۴۰۴ - Saturday 27 September 2025
iran-emrooz.net | Thu, 25.09.2025, 8:18

خرده‌های نمک به‌جا مانده از دریاچه ارومیه


روزنامه اعتماد

«ما با کمک ملت ایران، دریاچه ارومیه را نجات می‌دهیم»؛ این جمله‌ای بود که مسعود پزشکیان، هفته اول تیر ۱۴۰۳ و در آخرین ساعات باقی‌مانده تا دور دوم انتخابات ریاست‌جمهوری و در جمع چند هزار نفری مردم تبریز به زبان آورد.

از این وعده بیش از ۱۴ ماه گذشت. در طول این ۱۴ ماه، پزشکیان دو بار از دریاچه بازدید کرد. بار نخست، هفته اول فروردین امسال و در جریان یک سفر یک روزه به آذربایجان غربی بود که پزشکیان، این‌بار در کسوت رییس‌جمهور بر لزوم اجرای کامل طرح‌های احیایی و تلاش همگانی برای بهبود وضعیت این دریاچه تاکید کرد و وضع کنونی دریاچه را متوجه اجرا نشدن طرح‌های احیا دانست و گفت: «اگر ۲۷ طرح مصوب به درستی اجرا می‌شد، دریاچه به وضعیت کنونی نمی‌رسید. طبق برنامه‌ریزی‌ها قرار بود ۲۷ طرح برای احیای دریاچه اجرا شود که متاسفانه بسیاری از آنها محقق نشده است. به عنوان مثال انتقال ۱۲۰ میلیون مترمکعب آب تصفیه‌شده به دریاچه انجام نگرفته است.»

پزشکیان بعد از بازدید از دریاچه، در شبکه ایکس خود نوشت: «همراه با آقای دکتر رحمانی، استاندار و رییس ستاد احیای دریاچه ارومیه و بعضی از اعضای ستاد، ضمن بازدید، در جریان آخرین وضعیت دریاچه قرار گرفتم. تغییر نوع کشت و آبیاری مدرن، برخورد با چاه‌های غیرمجاز و اجرای سایر طرح‌ها و مطالعاتی که مورد تایید کارشناسان هستند باید با سرعت اجرا شوند.»

رییس‌جمهور، ۱۷ مرداد امسال باز هم به بازدید از دریاچه رفت و این‌بار، روی سطح خشک شده دریاچه قدم زد ولی این بازدیدها و تاکیدها به سرانجامی نرسید و اواخر شهریور خبر آمد که تراز دریاچه ظرف یک سال ۵۱ سانتی‌متر کاهش یافته و روز ۲۹ شهریور، حاکم ممکان؛ نماینده مردم ارومیه در مجلس، با تاکید بر ضرورت اقدام فوری دولت برای نجات دریاچه ارومیه گفت: «وضعیت دریاچه ارومیه بحرانی و نگران‌کننده است، این پدیده‌ نه ‌تنها یک دغدغه زیست ‌محیطی، بلکه بحرانی اجتماعی، اقتصادی و امنیتی برای شمال‌غرب کشور محسوب می‌شود. بنده در این باره به رییس‌جمهور تذکر می‌دهم که علی‌رغم بازدید جنابعالی از دریاچه، تشکیل ستاد احیای دریاچه ارومیه در دولت‌های پیشین و این دولت و صرف میلیاردها تومان بودجه، متاسفانه امروز شاهد خشک شدن این پهنه آبی، نابودی منابع آبی حوزه آبریز، تهدید کشاورزی منطقه و مهاجرت فزاینده روستاییان هستیم. ضروری است دولت با اولویت و فوریت، نسبت به اقداماتی ازجمله، احیای موثر و واقعی ستاد احیای دریاچه ارومیه با رویکرد علمی، غیرشعاری و مبتنی بر مشارکت مردمی و نهادهای تخصصی، تخصیص منابع اعتباری لازم برای اجرای طرح‌های انتقال آب، اصلاح الگوی کشت، صرفه‌جویی در مصرف آب کشاورزی و کنترل چاه‌های غیرمجاز، پاسخگویی شفاف دولت به مردم منطقه درباره دلایل توقف یا کندی طرح‌های احیا، تعیین تکلیف مسوولیت وزارتخانه‌ها و سازمان‌های مربوطه در روند احیای دریاچه و جلوگیری از تداخل و موازی‌کاری و همچنین بازبینی و نظارت مستمر بر عملکرد دستگاه‌های اجرایی منطقه‌ای در اجرای تعهدات زیست‌ محیطی خود، اقدام عاجل انجام دهد. وضعیت فعلی دریاچه ارومیه میراث سال‌ها کوتاهی متولیان امر است. از دولت انتظار می‌رود با درک اهمیت راهبردی این موضوع، با صداقت، مسوولیت‌پذیری و اقدام موثر، اعتماد عمومی را احیا و دریاچه ارومیه را نجات دهد.»

یک بازدید میدانی از نوعی دیگر

زهرا یوسفی خانقاه، دانشجوی دکترای زلزله‌شناسی در پژوهشگاه بین‌المللی زلزله‌شناسی و مهندسی زلزله است که ۲۰ شهریور امسال، به بازدید از دریاچه ارومیه رفت و گزارشی از بازدید خود نوشت. جزییات مطرح شده در این گزارش، با اینکه با قلم و ادبیات دانشگاهی نوشته شده ولی بسیار تلخ و تکان‌دهنده است. این گزارش، خبری قطعی درباره مرگ دریاچه‌ای است که روزگاری با نام «چی‌چست» معروف بود و چی‌چست به معنای «سپیدی درخشان» است.

وضعیت دریاچه ارومیه بر پایه مشاهدات میدانی و تحلیل زمین شناختی - زهرا یوسفی خانقاه

این بازدید در تاریخ ۲۰ شهریور ۱۴۰۴ انجام شده و مسیر بازدید، گذرگاه شهید کلانتری، بستر دریاچه نزدیک پل شهید کلانتری به سمت شمال و جنوب دریاچه، محور ارومیه به نقده، سد حسنلو است.

این گزارش، یافته‌های یک بررسی میدانی از دریاچه ارومیه را ارایه می‌دهد که حاکی از یک فاجعه اکولوژیک و زمین‌شناختی است. مشاهدات، خشکی کامل پهنه آبی، تشکیل یک بیابان نمکی وسیع و نابودی کامل زیست‌بوم دریاچه را تایید می‌کند. این گزارش با تحلیل علمی پیامدهای هیدروژئولوژیک این رویداد، ازجمله تغییرات فشار منفذی و اثرات آن روی زلزله، خطر فرونشست زمین و تاثیرات بالقوه بر سیستم گسل‌های منطقه، چشم‌اندازی جامع از ابعاد مختلف این بحران ارایه می‌دهد.

۱ - روش‌شناسی:

بازدید براساس مشاهده مستقیم و ثبت کیفی (وضعیت فیزیکی دریاچه، پوشش زمین و فعالیت‌های انسانی)، بررسی میدانی بستر دریاچه (ارزیابی ساختار و ترکیب رسوبات از طریق حرکت در بستر دریاچه) و مشاهده اکولوژیک (مستندسازی حضور، عدم حضور یا تغییر رفتار گونه‌های حیات‌وحش) انجام شده است.

۲ - یافته‌های کلیدی میدانی:

الف: هیدرولوژی و ژئومورفولوژی:

وضعیت آب: وقتی ناظر روی پل شهید کلانتری به سمت شمال دریاچه قرار می‌گیرد، هیچ پهنه آبی در بخش شمالی تا دوردست‌ها مشاهده نمی‌شود. فقط یک باریکه بسیار کوچکی از آب قابل مشاهده است. در بخش جنوبی پل گودال‌های کوچکی از آب دیده می‌شود که بیشتر شبیه مرداب است و این نشان از مدیریت بحرانی منابع آب یا ورود جریانات بسیار ضعیف دارد.

بستر دریاچه: به یک شوره‌زار نمکی یکپارچه تبدیل شده است. قشر نمک آن‌قدر ضخیم و محکم است که امکان پیاده‌روی گسترده روی آن فراهم شده است. صدای «خش‌خش نمک» زیرپا نشان‌دهنده بافت کریستالی و خشک نمک است.

خطوط تراز (ترازیاب‌های طبیعی): مشاهده «خطوط» واضح و متعدد روی بستر دریاچه نشان‌دهنده سطوح مختلف خشک شدن دریاچه در بازه‌های زمانی مختلف است. این خطوط، یک آرشیو طبیعی و غم‌انگیز از تاریخچه خشکسالی دریاچه محسوب می‌شوند.

ب: اکولوژی و محیط‌زیست:

نابودی زیست‌بوم: لاشه «نمک‌سود شده» پرندگان و حشرات زیاد روی بستر دریاچه، شاهدی بی‌چون و چرا بر مرگ کامل اکوسیستم است. نمک به عنوان یک ماده ضدعفونی‌کننده و نگهدارنده طبیعی عمل کرده و از تجزیه اجساد این حیوانات و حشرات جلوگیری کرده است.

تغییر رفتار گونه‌ها: مرغ ماهیخوار در مجاورت سد حسنلو به ناچار به «کرم‌خواری» روی آورده است. این تغییر رفتار، نشان‌دهنده فروپاشی زنجیره غذایی آبزیان و نابودی کامل جمعیت آرتمیا (Artemia urmiana) است.

کیفیت آب در سد حسنلو: راکد ماندن آب و مشاهده «جلبک» در وسط دریاچه سد، نشان‌دهنده پدیده اوتریفیکاسیون (Eutrophication) است. این امر ناشی از ورود مواد مغذی (از کودهای کشاورزی) و راکد ماندن طولانی‌مدت آب است که منجر به کاهش شدید اکسیژن و مرگ دیگر آبزیان می‌شود.

ج: ابعاد انسانی و اقتصادی:

وجود تاکستان‌ها و دیگر باغ‌های سرسبز ازجمله باغ سیب، با محصولات شیرین در مجاورت بلافصل دریاچه خشک شده، گواه آشکار بر تداوم الگوی ناپایدار کشاورزی و مصرف آب در حوضه آبریز است. این تصویر، نماد کامل تضاد منافع و مدیریت نادرست منابع آب است.

انعکاس شدید نور، از پهنه سفید نمک، ایجاد شرایط ناسالم برای چشم (احتمال برفکوری موقت) می‌کند. این پدیده همچنین نشان‌دهنده پتانسیل بسیار بالا برای ایجاد توفان‌های نمک است.

۳ - تحلیل علمی یکپارچه:

مکانیک خاک و هیدروژئولوژی: بحران فشار منفذی (Pore Pressure) و فرونشست (Subsidence) مشاهدات میدانی از بستر کاملا خشک و ترک ‌خورده دریاچه، نشان‌دهنده یک تغییر بنیادین در مکانیک زیرسطحی است.

کاهش فشار منفذی

(Pore Pressure Decline): آب موجود در منافذ خاک (آب منفذی) نقش حیاتی در تحمل بار ورقه فوقانی دارد. با خشک شدن کامل دریاچه و پایین رفتن شدید سطح آب‌های زیرزمینی، فشار این آب منفذی به‌ شدت کاهش یافته است. این کاهش فشار، باعث افزایش تنش موثر (Effective Stress) بر اسکلت خاک می‌شود. درنتیجه، ذرات خاک متراکم‌تر شده و حجم کل لایه‌های رسوبی کاهش می‌یابد. در بعضی نقاط این پدیده به صورت فرونشست زمین (Land Subsidence) در سطح منطقه ظاهر شده است.

فرونشست غیریکنواخت

(Differential Subsidence): از آنجایی که ضخامت و جنس رسوبات در کف دریاچه یکنواخت نیست، میزان این فرونشست در مناطق مختلف، متفاوت خواهد بود. این امر می‌تواند منجر به: ترک‌خوردگی گسترده در سطح زمین (حتی فراتر از محدوده فعلی دریاچه) آسیب به زیرساخت‌های حیاتی، شامل جاده‌ها، پل‌ها (مانند گذرگاه شهید کلانتری) خطوط انتقال برق و گاز و خطوط لوله آب و فاضلاب، تغییر الگوی زهکشی طبیعی (سبب ایجاد مخاطرات جدید مانند سیلاب می‌شود) شود.

تاثیر بر گسل‌ها و لرزه‌خیزی: ارتباط بین تغییرات فشار منفذی و لرزه‌خیزی یک موضوع پیچیده ولی شناخته‌شده در علم ژئوفیزیک است. تئوری کاهش فشار منفذی می‌تواند از طریق تغییر در تنش‌های القایی (تغییر حجم بزرگ‌مقیاس ناشی از فرونشست می‌تواند تنش‌های پوسته زمین را در مقیاس منطقه‌ای تغییر دهد) و کاهش فشار منفذی و پایدارسازی گسل (کاهش فشار منفذی در واقع باعث افزایش تنش موثر عمود بر صفحه گسل می‌شود که این امر اصطکاک روی گسل را افزایش داده و آن را «قفل‌شده‌تر» و پایدارتر می‌کند.

این اثر می‌تواند در کوتاه‌مدت باعث کاهش تعداد زمین‌لرزه‌های کوچک که به عنوان سنجشی برای آزادسازی تدریجی انرژی عمل می‌کنند، شود) روی گسل‌ها تاثیر بگذارد. اگرچه اثر پایدارسازی ممکن است غالب باشد، اما تغییرات بزرگ در تنش‌های پوسته زمین همواره با عدم قطعیت همراه است. این تغییرات می‌توانند به‌ طور تئوری توزیع، تنش روی گسل‌های مجاور بزرگ و عمیق (مانند گسل‌های مرزی منطقه) را تغییر دهند و به‌طور غیرمستقیم بر چرخه زمین‌لرزه‌زایی آنها تاثیر بگذارند.

بنابراین، اگرچه خشکی دریاچه به ‌طور مستقیم عامل ایجاد زمین‌لرزه‌های بزرگ نیست، اما یک تغییر محیطی عظیم و بی‌سابقه در یک منطقه فعال لرزه‌خیز محسوب می‌شود که پایش دقیق ژئودتیک و لرزه‌خیزی آن، کاملا ضروری است.

پیامدهای ترکیبی شامل توفان نمک و فرونشست: ترکیب این دو پدیده، یک سناریوی فاجعه‌بار چندلایه می‌سازد؛ زمین بر اثر فرونشست ترک می‌خورد، توفان‌های نمک، این ترک‌ها را با ذرات ریز نمک پر می‌کنند، با بارش احتمالی باران، نمک در این ترک‌ها حل شده و به لایه‌های زیرین خاک نفوذ می‌کند و به شور شدن بیشتر آب‌های زیرزمینی باقی‌مانده کمک می‌کند. این یک چرخه معیوب تشدیدکننده ایجاد می‌کند.

طی حدود ۳۰ سال  «۴۰ میلیارد مترمکعب آب چه شد؟»

مشاهدات میدانی نشان می‌دهد، آب دریاچه در این ۳۰ سال برای سه مورد صرف شده است:

کشاورزی ناپایدار (عامل اصلی): سرسبزی باغات اطراف دریاچه در محور ارومیه-نقده پاسخ این سوال است. بیشترین مقدار آب حوضه آبریز به کشت محصولات پرآب‌خواه (انگور، سیب) با روش‌های آبیاری منسوخ اختصاص یافته است.
سدسازی بی‌رویه: احداث ده‌ها سد روی رودخانه‌های ورودی (مانند سد حسنلو در جنوب دریاچه) شریان‌های حیاتی تغذیه دریاچه را قطع کرده است.
تغییر اقلیم: کاهش بارش و افزایش دما، فشار مضاعفی بر این سیستم از پیش آسیب‌دیده وارد کرده است.

آیا زمین «حق» خود را می‌گیرد؟

این استعاره از دیدگاه علم زمین قابل تحلیل است. زمین فاقد عاملیت انسانی است اما براساس قوانین فیزیکی و شیمیایی واکنش نشان می‌دهد.

خشک شدن دریاچه یک بازخورد طبیعی است و حتی می‌تواند این بازخورد فراتر برود و گسل‌های مهم منطقه ازجمله گسل شمال تبریز را تحریک کند و سبب ایجاد زلزله شود. همچنین فعالیت‌های انسان منجر به ایجاد یک منبع جدید برای توفان‌های نمک شده است. این توفان‌ها خاک‌های حاصلخیز کشاورزی را شور کرده، سلامت میلیون‌ها نفر را تهدید کرده و زیرساخت‌ها را تخریب می‌کنند. این، پیامد طبیعی و غیرقابل اجتناب یک کنش انسانی نادرست است.

چشم‌انداز احیا؛ بین امید  و  واقعیت

روی کشتی به نمک نشسته آرتمیا، جمله بسیار امیدوارکننده و دور از انتظاری نصب شده است: «دریاچه ارومیه با یک‌پنجم بارش‌های سالانه حوضه، در ۱۰ سال، کاملا احیا می‌شود.» این جمله یک نگاه خوشبینانه فنی است، اما با موانع اجرایی بزرگی روبه‌رو است:

۱ - از نظر تئوری، اگر کل حق‌آبه محیط‌زیستی (حدود ۳.۱ میلیارد متر مکعب در سال) به مدت یک دهه به دریاچه اختصاص یابد، شاید احیای دریاچه ممکن شود.

۲- مانع واقعی «بی‌مسوولیتی» و «باور نکردن نابودی دریاچه به دست انسان» است. تخصیص این حجم آب به معنای تغییر اساسی در الگوی کشت و اقتصاد کشاورزی منطقه است که با مقاومت ذی‌نفعان قدرتمند روبه‌رو خواهد شد. متقاعد کردن ذی‌نفعان پیرامون دریاچه ارومیه نیازمند رویکردی چندوجهی است که به نگرانی‌های آنها مانند از دست دادن معیشت و ثروت شخصی‌شان بپردازد و سلامت دریاچه را مستقیما به رفاه آنها مرتبط کند. این در مورد تغییر روایت از احیای دریاچه به عنوان «هزینه» یا «فداکاری» به یک «سرمایه‌گذاری ضروری» برای مردم در آینده آنهاست.

ذی‌نفعان براساس نیازهایشان متفاوتند. کشاورزان مهم‌ترین و مقاوم‌ترین گروه هستند که نگرانی آنها آب برای آبیاری و درآمد است.

شهرنشینان و شاغلان نگران سلامت در برابر توفان‌های نمک و گرد و غبار، کاهش گردشگری و رکود اقتصادی هستند.

مدیران صنایع و کارخانه‌داران نگران سهمیه‌های آب، مقررات و هزینه‌های عملیاتی هستند. برای همراه کردن مردم، پیام کلی باید شامل این مضمون باشد که «یک دریاچه سالم به معنای سلامت شما، خانواده‌تان و معیشت شماست.»

این یک پروژه محیط‌زیستی برای بقا و رفاه انسان است. برای کشاورزان توفان‌های نمک در حال حاضر نگرانی اصلی است. محصولاتشان را از بین می‌برند، خاک نیز مسموم می‌شود و بازده را کاهش می‌دهد. این یک تهدید مستقیم برای درآمد کشاورزان است.

نتیجه‌ چه خواهد بود؟

وضعیت مشاهده ‌شده، تنها یک فاجعه اکولوژیک نیست، بلکه یک بحران زمین ‌شناختی و زیست‌محیطی چندبعدی است که امنیت زیستی و زیرساختی میلیون‌ها نفر در شمال غرب کشور را تهدید می‌کند.



شنبه ۵ مهر ۱۴۰۴ - Saturday 27 September 2025
iran-emrooz.net | Thu, 25.09.2025, 7:59




حجاب‌بانی و کنترل دانشجویان در دانشگاه الزهرا
شنبه ۵ مهر ۱۴۰۴ - Saturday 27 September 2025
iran-emrooz.net | Thu, 25.09.2025, 7:23

حجاب‌بانی و کنترل دانشجویان در دانشگاه الزهرا


الهه محمدی / هم‌میهن

تذکرهای مکرر درباره حجاب، تشدید سختگیری‌ها در ورود و خروج و ارجاع پی‌درپی دانشجویان به کمیته انضباطی؛ این‌ها بخشی از گلایه‌های دانشجویان خوابگاهی دانشگاه الزهراست؛ اعتراض‌هایی که به گفته آنها از زمان ریاست «زهرا ناظم‌بکایی» در سال ۱۴۰۱ شروع شده و حالا با شروع سال‌تحصیلی تازه و ابلاغ بخشنامه‌های معاونت دانشجویی و حراست دانشگاه، دوباره شدت گرفته است.

درحالی دانشجویان به‌شدت به سیاست‌های زهرا ناظم‌بکایی، رئیس دانشگاه الزهرا اعتراض دارند که یک منبع آگاه در وزارت علوم به «هم‌میهن» می‌گوید، وزیر علوم هم از عملکرد او راضی نیست و هنوز نتوانسته او را از سمت‌اش برکنار کند، اما احتمالاً تا یک‌ماه دیگر او از این سمت برکنار خواهد شد.

فاطمه، زهرا، سارا، مریم و هانا از دانشجویان خوابگاهی این دانشگاه، به «هم‌میهن» می‌گویند این سختگیری‌ها جدیداً بسیار جدی‌تر و توهین‌آمیزتر شده و خوابگاه برایشان به «زندان» شباهت پیدا کرده است. محدودیت تازه مقرر می‌کند که رفت‌وآمد دانشجویان فقط بین ساعت شش صبح تا ۱۰ شب مجاز است؛ تصمیمی که به‌باور معترضان امنیت و آرامش روانی آنها را تهدید می‌کند. یکی از دانشجویان می‌گوید: «دوستم دیرتر از ساعت ۱۰ رسید و دید چند دانشجو همراه با بلیت سفر یا نسخه بیمارستانی، پشت گیت مانده‌اند. حتی زنی به همراه مادرش یک‌ساعت پشت در ایستاده بود تا بالاخره با التماس و تحمل توهین، اجازه ورود گرفت. یکی دیگر از بچه‌ها هم از شدت استرس، دچار حمله عصبی شد.»

ازسوی‌دیگر، محدودیت‌های پوششی و رفتاری هم پررنگ‌تر شده است. به روایت فاطمه، دانشجوی دانشگاه، هنگام خروج از خوابگاه «از سر تا نوک پای» دانشجوها بررسی می‌شود: «از پوشیدن دامن و شلوار گرفته تا دمپایی در سلف یا حتی نداشتن جوراب. در زمستان هم اگر کلاه و شال داشته باشیم، باز تذکر می‌دهند که چرا روسری زیرش نیست. این حجم از توهین و تحقیر هرروز به ما تحمیل می‌شود.»

دانشجویان دانشگاه الزهرا در کارزاری که چندروز پیش خطاب به وزیر علوم راه‌اندازی شده، نوشته‌اند که برخوردهای صورت‌گرفته از سوی حراست و معاونت دانشجویی دانشگاه بیش از هرچیز، آرامش روحی و روانی دانشجویان را خدشه‌دار کرده است. آنها گفته‌اند معاونت دانشجویی با قانون تازه‌ای که وضع کرده، جان همه‌ را به لب‌شان رسانده: «دانشجو به هیچ علتی پس از ساعت ۱۰ شب، حق ورود به خوابگاه ندارد! چنین تصمیمی یعنی اگر دانشجویی به‌ناچار دیر برسد، باید شب را در خیابان سپری کند! آیا این روش صحیح نگهداری از امانت‌های مردم است؟ آیا امنیت و آرامش روانی دانشجویان که سرمایه‌های علمی این کشورند، به این شکل تضمین می‌شود؟»

بااین‌حال، مسئولان دانشگاه الزهرا تمام این ادعاها را رد می‌کنند؛ «فاطمه زهرا حسینی»، معاون روابط عمومی دانشگاه به «هم‌میهن» می‌گوید: «هیچ تذکری درباره حجاب داده نشده. دانشجوها آزادانه می‌آیند و می‌روند.» همچنین «حدیث رجبی»، معاون دانشجویی هم در گفت‌وگو با «هم‌میهن» تأکید دارد که هیچ دانشجویی تاکنون پشت در خوابگاه نمانده و آنچه این روزها منتشر می‌شود «شانتاژ رسانه‌ای» است: «دست‌کم از سال ۱۴۰۱ که اوج اعتراضات دانشجویی بود تاکنون، حتی یک دانشجو هم شب را پشت در خوابگاه نگذرانده است. این آیین‌نامه جدید نیست و دانشجویان در بدو ورود آن را امضاء کرده‌اند. بیرون ماندن بعد از ساعت ۱۰ شب به‌صلاح دانشجویان نیست.»

به گفته او، تاکنون موردی مبنی بر ارجاع تأخیر در ورود به کمیته انضباطی ثبت نشده، مگر در مواردی که رفتارهای ناهنجار یا برخوردهای جدی با پرسنل گزارش شده باشد: «در این موارد موضوع به‌عنوان تخلف انضباطی و با امتیاز منفی در پرونده دانشجو محاسبه می‌شود.»

او می‌گوید با شروع سال تحصیلی، به‌دلیل احساس خطرهایی که وجود داشته و وضعیت «ولنگاری‌های» گذشته، همچنین هشدارهایی مبنی بر اینکه پیش از وقوع جنگ سخت ممکن است حوادثی در فضای دانشگاه رخ دهد، انتظار می‌رود چالش‌هایی شکل بگیرد و احتمال ایجاد جریان‌های ناهنجار وجود دارد: «براساس هشدارهای دریافتی، قرار است بعضی اقدامات آسیب‌رسان یا تلفات‌گیر رخ دهد؛ به‌ویژه اقدامات خشونت‌آمیز مانند خفت‌گیری و جرائم شبانه، که تاریکی شب و دیروقت بودن، بستر مناسبی برای آن‌ها فراهم می‌کند. همچنین هرچه به مهرماه نزدیک‌تر می‌شویم، دامنه «مشکلات» و اعتراض‌ها به همراه ریسک‌های ناشی از آن‌ها افزایش می‌یابد.»

تکلیف دانشجویان شاغل و گروه‌های حاشیه‌نشین چیست؟

«صمد حاج‌جباری»، معاون امور دانشجویان صندوق رفاه دانشجویان وزارت علوم، دو روز پیش درباره ورود و خروج دانشجویان، به‌ویژه زنان، گفته آیین‌نامه‌ای وجود دارد که باتوجه به شرایط جغرافیایی و فرهنگی هر منطقه، با مشورت شوراهای صنفی و دانشجویان تنظیم می‌شود. به گفته او، در موارد خاص مانند تأخیر به‌دلیل سفر یا ترافیک، دانشگاه‌ها همکاری لازم را دارند اما برای جلوگیری از بی‌نظمی، ورود و خروج‌های غیرعادی مدیریت می‌شود: «برای مثال اگر دانشجویی به‌دلیل کار تا ساعت یک بامداد بازگردد، دانشگاه باید پاسخگوی سایر دانشجویان و والدین آنها باشد. این موارد با انعطاف و درنظر گرفتن شرایط خاص، مدیریت می‌شود.»

اما دانشجویانی که با «هم‌میهن» گفت‌وگو کرده‌اند خلاف این را می‌گویند؛ در خوابگاه‌های دانشجویی زنان، سازوکارهای نظارتی و انضباطی به شکل‌های چندلایه عمل می‌کنند و اثرات آن برای گروه‌های مختلف یکسان نیست. به‌ویژه دانشجویان زن از خانواده‌های کم‌درآمد یا گروه‌های حاشیه‌نشین، با محدودیت‌ها و فشارهای بیشتری مواجه‌اند و آزادی‌عمل‌شان به‌شکل محسوسی کاهش پیدا می‌کند.

برای مثال، این دانشجویان معمولاً توانایی استفاده مداوم از تاکسی‌های اینترنتی یا دیگر وسایل حمل‌ونقل خصوصی را ندارند و هم‌زمان بسیاری از آن‌ها ناچارند در کنار تحصیل، برای تأمین هزینه‌های زندگی کار کنند. در چنین شرایطی، محدودیت‌های سختگیرانه بر زمان ورود و خروج به خوابگاه می‌تواند به‌معنای ازدست‌دادن شغل‌های موقتی و ناپایدارشان باشد.

مریم، یکی از دانشجویان ورودی ۱۴۰۱ دانشگاه الزهرا که در خوابگاه این دانشگاه سکونت دارد، درباره‌ شرایط خوابگاه و رفتار مسئولان دانشگاه به «هم‌میهن» می‌گوید، دانشجویانی که بیرون دانشگاه کار می‌کنند برای ورود و خروج از خوابگاه با مشکلاتی روبه‌رو هستند: «یکی از هم‌اتاقی‌های من می‌گفت که شیفت کاری‌اش تا ساعت ۱۰ شب طول می‌کشد و وقتی تاکسی اینترنتی بگیرد، حدود ۱۰:۳۰ می‌رسد خوابگاه. دانشجوی دیگری می‌گفت، باید ساعت پنج صبح از خوابگاه خارج شود تا سرِ کار برسد، اما اجازه‌ خروج قبل از شش‌ صبح را هم نمی‌دهند.»

او می‌گوید ازطرف‌دیگر، ممکن است کسی بخواهد در یک رویداد فرهنگی یا کنسرت شرکت کند و نتواند تا ساعت ۱۰ برگردد: «یا حتی فقط برای دیدن خانواده‌اش به شهر دیگری رفته باشد و تنها بلیت بازگشت‌اش به تهران طوری باشد که ساعت ۱۰ یا ۱۱ شب برسد. شاید بخواهد شب را در خانه‌ اقوام بماند و بعد از شام به خوابگاه برگردد. حتی مراجعه به بیمارستان هم ممکن است باعث تأخیر شود. هزار اتفاق ممکن است برای یک دانشجو بیفتد.» به گفته مریم، بااین‌حال قانون جدید به‌هیچ‌وجه استثنایی در نظر نمی‌گیرد، بعد از ساعت ۱۰ شب، درِ خوابگاه را باز نمی‌کنند و حتی حاضر نیستند دلیل تأخیر را بشنوند.

سارا، یکی دیگر از دانشجویان خوابگاهی به «هم‌میهن» می‌گوید که پیش از ریاست زهرا ناظم‌بکایی، حراست «آسان‌گیرتر» بود: «اگرچه مسئول شب خانواده را مطلع می‌کرد، اما معمولاً اگر دانشجویی ساعت ۱۱ شب می‌رسید هم امکان ورود به خوابگاه وجود داشت. ورودی دانشگاه آن‌زمان باز بود و دانشجو می‌توانست وارد محوطه و ساختمان خوابگاه شود.»

پس از انتصاب زهرا ناظم‌بکایی اما اوضاع تغییر کرد؛ اکنون اگر دانشجویی دیر کند، هنگام ورود به گیت باید تعهد دهد یا دلیل تأخیر خود را بنویسد. سارا درباره مشکلات دسترسی و حمل‌ونقل در حوالی دانشگاه می‌گوید: «نزدیک دانشگاه الزهرا ایستگاه اتوبوس مناسب، بی‌آر‌تی یا مترو وجود ندارد و تاکسی‌ها هم با تأخیر پر می‌شوند؛ بنابراین اغلب مجبوریم اسنپ بگیریم که برای دانشجو هزینه‌بر است و همه توانش را ندارند.» به گفته او، پس از آغاز ریاست ناظم‌بکایی، قانون جدیدی وضع شد که طبق آن باید تا ساعت ۹:۳۰ شب به خوابگاه برسند.

حدیث رجبی، معاون دانشجویی این دانشگاه اما می‌گوید کسانی که شاغلند یا عذر موجهی دارند، می‌توانند با دانشگاه هماهنگ کنند.

محدودیت‌ها و فشارهای روانی

فاطمه، یکی از دانشجویان دانشگاه الزهرا، در روایت خود از شرایط خوابگاه، سلف و فضای دانشگاه در سال‌های اخیر به «هم‌میهن» می‌گوید: «از سال ۱۴۰۰ که وارد دانشگاه شدیم، ریاست با خانم حق‌بین بود و اوضاع دانشگاه، خوابگاه و سلف خیلی بهتر از الان بود. شأن انسانی یک دانشجو واقعاً حفظ می‌شد؛ نه درباره حجاب سختگیری شدیدی وجود داشت و نه درباره ساعت ورود و خروج. یادم است یک‌بار با دوستانم ساعت ۱۲ و نیم شب به خوابگاه برگشتیم. مسئول گیت ورودی که آن زمان کارتی بود، هیچ واکنشی نشان نداد و فقط مسئول شب کمی غر زد که طبیعی بود. نه خبری از تعهد بود، نه جلوگیری از ورود. وضعیت سلف هم بسیار بهتر بود: دورچین غذا کامل بود، نوشیدنی سرو می‌شد، مقدار غذا کافی بود و حتی کنار غذاهایی مثل زرشک‌پلو با مرغ، سوپ هم می‌دادند.»

او می‌گوید اما هرچه جلوتر رفت، شرایط بدتر شد؛ به‌ویژه بعد از اعتراضات ۱۴۰۱: «من شخصاً احساس کردم که می‌خواهند به‌دلیل فعال‌بودن بعضی دانشجویان در آن ماجراها از ما انتقام بگیرند. دقیقاً بعد از همان اعتراضات بود که وضعیت خوابگاه، سلف و همه‌چیز تغییر کرد. انتصاب ناظم‌بکایی به ریاست دانشگاه هم بی‌تأثیر نبود. به نظر من، شاید او را گذاشتند تا انتقام‌شان را از ما بگیرند؛ چون از سال ۱۴۰۱ که به ریاست منصوب شد، بلایی نبود که سر ما نیاورد.» فاطمه می‌گوید الان قانون جدید این است که اگر بعد از ساعت ۱۰ شب برگردی، اصلاً راهت نمی‌دهند: «باید شب را بیرون بمانی اما بیرون از دانشگاه هم اجازه خروج نمی‌دهند که حداقل بتوانی به هتل یا خانه اقوام بروی. عملاً باید در محوطه دانشگاه بی‌خانمان بمانی؛ شبیه زندان.»

به گفته این دانشجو، موقع خروج از خوابگاه از سر تا نوک پا دانشجوها را چک می‌کنند: «اینکه دامن پوشیده‌ای زیرش شلوار داری یا نه، لباست کوتاه است یا نه، شلوارت تنگ است یا نه. حتی برای دمپایی پوشیدن در سلف یا نپوشیدن جوراب هم تذکر می‌دهند. زمستان هم اگر کلاه و شال سرمان باشد، می‌گویند چرا روسری زیرش نیست. درحالی‌که همان کلاه و شال خودش نوعی حجاب است. هزارویک توهین، تحقیر و ترس بابت لباس و ظاهر به ما تحمیل می‌شود.»

فاطمه می‌گوید بعد از اعتراضات سال ۱۴۰۱، وضعیت سلف هم بدتر شد: «دورچین و نوشیدنی حذف شد، تنوع غذایی کم شد و مقدار غذا آن‌قدر کاهش یافت که اصلاً سیر نمی‌شدیم. صبحانه‌های پک‌شده قبلی هم که با ۲۰ هزارتومان معادل ۴۰۰ هزار تومان ارزش داشت، حذف شد و جیره‌بندی جای آن را گرفت. مثلاً یک پنیر کوچک یا مربا یا خامه تک‌نفره با کمی نان. اعتراض‌ها هم بی‌فایده بود؛ همیشه می‌گفتند، بودجه نداریم، اما سؤال این است که اگر واقعاً بودجه نبود، چطور در سال تحصیلی ۱۴۰۳ دوباره نوشیدنی و پک صبحانه برگشت؟»

به گفته این دانشجو، از همان سال به‌بعد، در خوابگاه هم مشکلات دیگری به‌وجود آمد: «درِ غربی دانشگاه که نزدیک‌ترین مسیر به ده‌ ونک بود، بسته شد. دانشجویان خوابگاهی برای خرید نان و میوه به آن مسیر نیاز داشتند، اما مسئولان به‌بهانه مسائل امنیتی در را بستند. ما پیشنهاد دادیم مأمور بگذارند، اما توجهی نشد.»

فاطمه می‌گوید قانون ورود شبانه هم ابتدا فقط تعهدگرفتن بود، اما حالا کاملاً سختگیرانه شده است: «حتی یکی از دوستانم تعریف می‌کرد که شبی دیرتر از ۱۰ رسید و دید چند دانشجو با بلیت سفر یا حتی نسخه بیمارستانی جلوی گیت مانده‌اند، ازجمله دختری با مادرش. یک‌ساعت پشت در ماندند و فقط بعد از التماس و تحمل توهین، اجازه ورود گرفتند. یکی از دانشجوها هم از شدت استرس دچار شوک عصبی شد.»

او می‌گوید، باغ نوی خوابگاه را هم فنس‌کشی و دانشجویان را از محوطه دلباز آن محروم کردند: «فقط بعد از یک‌سال التماس، کمی حصارها عقب کشیده شد تا دو، سه سکو برای نشستن باقی بماند. بخش آلاچیق‌ها و فضای باربیکیو هم با فنس بسته شد تا مبادا دانشجویان از آن استفاده کنند. خلاصه اینکه همه‌چیز بعد از اعتراضات و انتصاب ناظم‌بکایی به ریاست دانشگاه بدتر شد و هرسال شرایط دشوارتر می‌شود.»

هانا، یکی دیگر از دانشجویان دانشگاه الزهرا هم از تجربه‌های خود درباره خوابگاه و تغییراتی که طی سال‌های اخیر اعمال‌شده می‌گوید. او معتقد است که سختگیری‌ها به‌طور چشمگیری افزایش یافته است. به‌گفته او، ورودی خوابگاه از همان درِ اصلی دانشگاه است و ورودی جداگانه‌ای ندارد. مسافت میان درِ دانشگاه تا خوابگاه که کم هم نیست باید به‌صورت پیاده طی شود. هانا توضیح می‌دهد: «تا چندماه پیش اگر چمدان و بار داشتیم اجازه ورود ماشین داده می‌شد. اما بعد اعلام کردند، از ساعت ۹ شب به‌بعد به‌دلیل امنیت خودمان اجازه ورود اسنپ یا خودروهای مشابه داده نمی‌شود. برای خود من پیش آمد که از شهرستان با چمدان و ساک رسیدم، اما اجازه ورود ماشین به داخل محوطه دانشگاه داده نشد و مجبور شدم تمام مسیر را با بار زیاد، پیاده طی کنم.»

او اضافه می‌کند که این محدودیت‌ها اخیراً سخت‌تر شده است: «دقیقاً هم‌زمان با تخلیه اتاق‌ها و برگشت اکثر بچه‌ها به شهرستان، ورود اسنپ به محوطه کاملاً ممنوع شد. با چشم خودم دیدم بچه‌ها چمدان و ساک‌هایشان را از خوابگاه تا درب دانشگاه، پیاده حمل می‌کردند.» به گفته هانا این محدودیت‌ها فقط به خودروها خلاصه نمی‌شود: «حتی والدین هم فقط در ساعات مشخصی اجازه ورود دارند. موردی داشتیم که والدین یک دانشجو ۱۰دقیقه به هفت عصر به درِ شرقی رسیدند و تا ساعت هفت نشد، به آن‌ها اجازه ورود ندادند.»

یکی از مهم‌ترین انتقادهای او، به موضوع ساعت ورود به خوابگاه است: «بعد از ۱۰ شب، دانشجو به‌هردلیلی اجازه ورود به خوابگاه را ندارد. بچه‌ها ابتدا پشت در می‌مانند و تا جایی که می‌دانم بعضی از آن‌ها بعد از حمله عصبی، استرس شدید و کلی معطلی توانستند وارد شوند. این رفتار در شأن یک دانشجو نیست. دانشجویان مستحق این حجم از فشار روانی و استرس برای ورود به خوابگاهی که حق آن‌هاست، نیستند. خیلی‌ها راه دوری را طی می‌کنند و ممکن است به‌دلایل مختلف مثل مشکلات جاده، پیدا نکردن بلیت یا اتفاقات دیگر دیر برسند.»

هانا از بسته‌شدن درهای فرعی دانشگاه نیز انتقاد می‌کند: «چون خوابگاه جز درب شرقی خروجی دیگری ندارد (داشته اما با دستور ریاست بسته شده)، نهایت سختگیری در کوچک‌ترین مسائل به‌کار گرفته می‌شود. درحالی‌که در دانشگاه‌های دیگر مثل دانشگاه تهران، خودم تجربه داشتم که حتی می‌توانی یک شب همراه دوستت به‌عنوان مهمان در خوابگاه بمانی. اما خوابگاه الزهرا آوردن مهمان را ممنوع کرده و حتی برای مهمانی مانند مادر یا خواهر هم کلی کاغذبازی و سختگیری وجود دارد.»

توهین بابت لباس و ظاهر

دانشجویان دانشگاه الزهرا در کارزاری که چندروز پیش راه انداخته‌اند خطاب به وزیر علوم نوشته‌اند: «ما هر روز شاهد این بوده‌ایم که هم از طرف حراست خوابگاه، هم از طرف حراست ورودی دانشگاه، به‌دلیل پوشش مورد توهین و دادوفریاد قرار گرفته‌ایم. آیا این رفتار و فریادزدن بر سر دختران، اسلامی‌ است؟» کارزاری که به گفته «هانا»، یکی از دانشجویان امضاءکننده این کارزار، موجب‌شده حراست این دانشگاه با خود و خانواده‌شان تماس بگیرند و آنها را تهدید به شکایت کنند.

مریم، یکی دیگر از دانشجویان این دانشگاه می‌گوید که بعد از اعتراضات ۱۴۰۱، اوضاع دانشگاه تغییر کرده است: «به‌نظر می‌رسید که دانشگاه می‌خواهد سختگیری‌ها را در زمینه‌ حجاب و سایر مسائل افزایش دهد.» او می‌گوید قبل از شروع ترم، فقط در حد صحبت در کانال‌ها و گروه‌های دانشجویی درباره‌ قانون جدید خوابگاه حرف زده شده؛ او هم نظرش را گفته و پیشنهاد داده که اگر قرار است اعتراضی باشد، بهتر است همه در خود خوابگاه جمعی این موضوع را مطرح کنند اما در عرض چندساعت، از حراست با خانواده‌اش تماس گرفتند و گفتند که او دانشجویان را به «اغتشاش» دعوت کرده‌ است: «این تماس باعث نگرانی شدید خانواده‌ام شد و آن‌قدر تحت فشار قرار گرفتیم که کارمان به مشاجره در خانه کشید.

حتی خانواده‌ام گفتند که این هفته اصلاً به دانشگاه نروم.» مریم می‌گوید تا جایی که اطلاع دارد، او تنها کسی نبوده که چنین تماسی با خانواده‌اش گرفته شده: «در یک گروه خوابگاهی، مدیرگروه فقط لینکی مربوط به یک کارزار اعتراضی گذاشته بود. با او و تعداد زیادی از دانشجویانی که صرفاً نظرشان را بیان کرده بودند هم تماس گرفتند و تهدیدشان کردند. این درحالی‌است که هنوز حتی به تهران نیامده بودیم و هیچ اعتراضی شکل نگرفته بود. ولی پیشاپیش شروع کردند به تهدید دانشجویان، آن هم به‌خاطر موضوعی‌که حداقل‌ترین حق ماست؛ اعتراض به قانونی که از دید بسیاری از دانشجویان، ناعادلانه و اشتباه است.»

حدیث رجبی، معاون دانشجویی دانشگاه الزهرا اما در گفت‌وگو با «هم‌میهن» این موضوع را قبول ندارد و درباره تماس حراست با خانواده‌ها و تهدید آن‌ها می‌گوید که چنین چیزی ندیده‌ است: «حراست دانشگاه هم متاسفانه دراین‌میان مورد تخریب قرار گرفته است.»

سارا، یکی دیگر از دانشجویان دانشگاه الزهرا که به‌تازگی فارغ‌التحصیل شده هم در گفت‌وگو با «هم‌میهن» می‌گوید، حتی در محدوده خوابگاه اگر دانشجویی لباس راحت می‌پوشید، مورد اعتراض قرار می‌گرفت و مسئولان خوابگاه به‌شدت در حریم شخصی دانشجویان تجسس می‌کردند. او از تجربه‌ای تلخ می‌گوید: «در اولین روزی که خانم ناظم‌بکایی رئیس شدند، فردی قصد داشت در خوابگاه ما را خفه کند؛ آن شخص دارویی مصرف کرده بود و تلاش داشت کار خطرناکی انجام دهد.» او همچنین به افزایش سرقت در خوابگاه اشاره می‌کند و می‌گوید، دانشگاه پیگیری لازم را انجام نمی‌دهد.

سارا تأکید می‌کند که در دانشگاه الزهرا، مهم‌ترین موضوعی که مورد سختگیری و تهدید است، حجاب است و این کنترل حتی در داخل خوابگاه نیز دنبال می‌شود. او می‌گوید، از دانشگاه دیگری به الزهرا منتقل شده و انتظارش از فضای خوابگاه متفاوت بوده، اما دو سال اول حضور در این دانشگاه را در حالت شوک و پنیک گذرانده است و بسیاری از دوستانش هم تجربیات مشابهی داشته‌اند.

هانا، یکی دیگر از دانشجویان این دانشگاه می‌گوید حتی وقتی دانشجو کلاسی ندارد و فقط می‌خواهد برای کارهای روزمره بیرون برود، باید مطابق سلیقه حراست لباس بپوشد: «برای من پیش آمده که با مقنعه و مانتوی بلند به بیمارستان، سینما یا کافه رفتم.»

«فاطمه زهرا حسینی»، معاون روابط عمومی دانشگاه الزهرا اما این حرف‌های دانشجویان را قبول ندارد و به «هم‌میهن» می‌گوید، اصلاً تذکر حجاب به دانشجویان داده نشده: «دانشجوها راحتند، می‌روند و می‌آیند.»

امنیت یا به‌بهانه امنیت؟

حفظ امنیت دانشجویان زن، از موارد مهمی است که سال‌هاست از سوی مسئولان دانشگاه‌ها برای اعمال آیین‌نامه‌هایی که به گفته زنان دانشجو، دستاویز سرکوب و تهدید بیشتر است، گفته می‌شود. حالا دانشجویان دانشگاه الزهرا می‌گویند، این برخوردها نه‌تنها برایشان امنیت نیاورده که حتی مخل آسایش روانشان شده است؛ مریم، یکی از این دانشجویان می‌گوید، از همان زمان قانونی گذاشتند که اگر بعد از ساعت ۱۰ شب برگردی، باید تعهد بدهی و اگر این تعهد سه‌بار تکرار شود، باید به حراست مراجعه کنی.»

او می‌گوید رفتار مسئولان دانشگاه در این شرایط بسیار توهین‌آمیز بوده: «با لحن زشت و تهدیدآمیز می‌گفتند: «کجا بودی تا این‌موقع شب؟ نباید تکرار شود، وگرنه خوابگاه را از شما می‌گیریم.» این برخوردها آن‌قدر اعصاب‌خُردکن بود که دانشجو سعی می‌کرد به هر قیمتی شده خودش را تا قبل از ساعت ۱۰ به خوابگاه برساند، مگر اینکه شرایط اضطراری پیش بیاید که در شهری مثل تهران کاملاً طبیعی است.»

سارا، یکی دیگر از دانشجویان دانشگاه الزهرا، هم شرایط خوابگاه را از زمان ورود خود به دانشگاه روایت می‌کند و می‌گوید آن‌موقع زهرا ناظم‌بکایی رئیس دانشگاه نبوده اما بعد از انتصاب او به ریاست دانشگاه الزهرا، رویه‌های جدید و تأثیرات آن بر زندگی دانشجویان پررنگ بوده است. او می‌گوید، در همان روزهای نخست، اداره امور خوابگاه‌ها از دانشجویان می‌خواست فرمی را امضا کنند که درواقع امضای محضری از والدین را لازم داشت؛ بدین‌معنا که والدین مطلع باشند دانشجو در خوابگاه ساکن است. براساس این رویه، درصورتی‌که هر شب دانشجویی دیر به خوابگاه برسد یا به‌کل به خوابگاه نیاید، با والدین یا همسر او تماس گرفته می‌شود.

سارا ادامه می‌دهد که یک مورد اقدام به خودکشی در خوابگاه رخ داده که مرتبط با همین سازوکار بوده است: «نمی‌دانم با پدرش یا همسرش تماس گرفته بودند یا نه، اما پس از آن اتفاق، از سوی خانواده‌اش تهدیدی علیه او مطرح شد.» او می‌گوید آن فرد، زنی سی‌وچندساله بوده و ماجرای او هرگز رسانه‌ای نشده است. سارا اضافه می‌کند که خودش از آن لحظات آگاه بوده و زمانی‌که زن قصد داشت از پله اضطراری خود را به پایین بیندازد، او مانع از این کار شد؛ آن زن سپس در حمام خود را حبس و تلاش به خودکشی کرد.

حدیث رجبی، معاون دانشجویی دانشگاه الزهرا اما می‌گوید، موقعیت جغرافیایی اطراف دانشگاه بر حساسیت‌ها افزوده است: «در محدوده پل‌مدیریت، بین دانشگاه الزهرا و دانشگاه امام صادق، نقاط تاریک و پرخطری وجود دارد که در گذشته حتی منجر به قتل دانشجو نیز شده است. مسیرهای منتهی به خوابگاه به‌هیچ‌وجه امن نیست.»

به گفته او، دانشگاه پس از حادثه قتل دانشجوی دانشگاه تهران بر اثر زورگیری، جلسات متعددی با مراجع امنیتی، فرمانداری، استانداری و نیروی انتظامی داشته و از سازمان امور دانشجویان درخواست کرده که روشنایی معابر و حضور پلیس در اطراف دانشگاه تقویت شود اما با وجود پیگیری‌ها، محدودیت منابع پلیس مانع تحقق ایده‌آل‌های دانشگاه شد و گفتند، نمی‌توانند کاری دراین‌باره انجام دهند: «کانکس پلیس که پیش‌تر در ورودی شیخ بهایی وجود داشت، از سال ۱۴۰۱ جمع‌آوری شده و اکنون تنها گشت‌های مقطعی پلیس حضور دارند.»

او می‌گوید: «در پشت خوابگاه، کوچه‌ای باریک و طولانی وجود دارد که محل وقوع خفت‌گیری‌های متعدد بوده است. ازاین‌رو با توصیه نهادهای امنیتی، آن درِ خروجی بسته شد. همچنین در پشت خوابگاه زمینی متروکه قرار دارد که وضعیت مالکیت آن روشن نیست و محل تجمع افراد معتاد و سارقان شده بود. در مواردی حتی این افراد از دیوار وارد دانشگاه شدند که نهایتاً با افزایش ارتفاع دیوار توسط حراست این مشکل تا حدی کنترل شد. در بعضی موارد هم کامیون‌های باربری اطراف خوابگاه به دانشجویان آموزش می‌دادند که از مسیرهای غیررسمی رفت‌وآمد کنند و یواشکی از خوابگاه خارج شوند، که این امر مخاطرات جدی به همراه داشت.»

به‌همین‌دلیل مسئولان این دانشگاه در جلسات متعدد به این نتیجه رسیدند که خودشان باید کاری انجام دهند: «دانشجویان هنگام ورود به دانشگاه تعهدنامه‌ای امضاء می‌کنند که ملزم به رعایت ضوابط خوابگاه هستند. براساس این ضوابط، ساعت ورود و خروج از شش صبح تا ۹:۳۰ شب تعیین شده است. این قانون پیش‌تر هم وجود داشت و تنها اجرای آن پررنگ‌تر شده است. البته در عمل، سختگیری مطلقی وجود ندارد اما دانشگاه از مواضع خود کوتاه نخواهد آمد.»

او می‌گوید درحال‌حاضر صف انتظار برای دریافت خوابگاه بسیار طولانی است و بسیاری از دانشجویان شهرهای اطراف تهران مانند قزوین، کرج، نظرآباد و پاکدشت امکان دسترسی به خوابگاه را ندارند و دانشجویانی که خوابگاه دریافت می‌کنند، باید به تعهدات خود پایبند باشند: «واقعیت این است که بعد از ساعت ۱۰ شب، حضور دختران دانشجو در سطح شهر با خطرات جدی همراه است. ما هرسال در جلسات توجیهی، خانواده‌ها را نسبت به شرایط تهران آگاه می‌کنیم. تهران برای یک دختر جوان ۲۰ ساله محیطی امن محسوب نمی‌شود و مسئولان خوابگاه نمی‌توانند به‌طورکامل از دو هزار دانشجو حمایت کنند. نهایت حمایتی که ازسوی دانشگاه امکان‌پذیر است، اجرای همان ضوابط مصوب است.»

رجبی می‌گوید، همچنین از سوی نهادهای ذی‌ربط هشدارهایی درباره‌ آینده‌ی کشور دریافت کرده اند؛ ازجمله اینکه پیش از بروز جنگ سخت، یک جنگ نرم در فضای داخلی، به‌ویژه در میان جامعه زنان و دانشگاه‌ها شکل خواهد گرفت: «بنابراین از استادان خواسته‌ایم شرایط را برای دانشجویان تبیین کنند و مشاوران هم به‌شکل دیگری وارد عمل شوند.» معاون دانشجویی این دانشگاه توضیح می‌دهد که گروه کوچکی از دانشجویان -که به‌گفته او عددشان کمتر از ۵۰ نفر در مجموعه خوابگاه است- رفتارهای هنجارشکن و خیابان‌گردی دارند و برای دیگر دانشجویان الگوی نادرستی خلق می‌کنند: «این افراد در بعضی موارد با حضور در کافه‌ها و دورهمی‌های شبانه، دیگر دانشجویان را هم در معرض خطر قرار می‌دهند.»

رجبی افزود: «دانشگاه مواردی را داشته است که دانشجویانی به‌دنبال حضور در این فضاها دچار آسیب روحی یا جسمی شده‌ و عده‌ای حتی برای مشکلات روحی و روانی به مراکز مشاوره مراجعه کرده‌اند.»

به گفته او در کنار این اقدامات، بخش‌های فرهنگی خوابگاه تقویت شده است تا دانشجویان از سر افسردگی به خیابان کشیده نشوند: «برنامه‌های فرهنگی و تفریحی مانند جشن‌های شبانه و مسابقات ورزشی در نظر گرفته شده است تا فضای خوابگاه نشاط‌آور باشد. هدف این است که دانشجویان به‌جای خیابان‌گردی، در فعالیت‌های داخل خوابگاه مشارکت کنند.»

ساعت ۱۰ شب به‌بعد بیرون نباشید؛ این طبیعی است

با اینکه روایات متعددی که به‌دست «هم‌میهن» رسیده که برخوردهای تند و محدودکننده دانشگاه الزهرا با دانشجویان خوابگاهی را تایید می‌کند، فاطمه زهرا حسینی، معاون روابط عمومی دانشگاه الزهرا به «هم‌میهن» می‌گوید، واقعیت با آن چیزی که در شبکه‌های اجتماعی گفته می‌شود، متفاوت است: «در گروهی که دانشجویان در تلگرام راه انداخته‌اند، یک‌سری فضا‌سازی‌های شخصی وجود دارد. مثلاً در این گروه می‌گویند، محمدرضا مخبر دزفولی، همسر زهرا ناظم بکائی، رئیس دانشگاه الزهرا، فامیل‌هایش را در دانشگاه به‌کار گرفته و حتی دخترش را که پزشک است به این دانشگاه آورده است؛ اصلاً آقای مخبر، بچه پزشک ندارد. یا مثلاً می‌گفتند که رئیس حراست، خواهرزاده رئیس دانشگاه است که این هم درست نیست.»

معاون روابط عمومی دانشگاه الزهرا درباره موضوع ساعت ورود و خروج دانشجویان به خوابگاه می‌گوید: «درباره مسئله ساعت ورود و خروج، من خودم تو جلسات بودم، پیگیر بودیم، یک‌نفر دانشجو پشت در تا حالا نمانده. من به‌عنوان روابط عمومی دانشگاه، خودم با قاطعیت اعلام می‌کنم که چنین چیزی نبوده. ما خودمان رفتیم و فیلم گرفتیم از رئیس خوابگاه، از همه نگهبان‌های آنجا. همه‌ این‌ موارد را رفتم و در موردشان سوال کردم. فقط نسبت به اینکه خیابان ده‌ونک کوچه‌پس‌کوچه زیادی دارد، نگرانی‌هایی وجود دارد. ازطرف‌دیگر، بعضی از دانشجوها خاصی برایشان توی کوچه‌های ونک پیش می‌آید.»

او درباره خطرات امنیتی اطراف دانشگاه می‌گوید: «پل عابرپیاده‌ای که کنار دانشگاه است و رویش هزارتا اتفاق مثل چاقوکشی اتفاق افتاده. یا مواردی بوده که دانشجویی به‌خاطر همین اتفاقات، فوت شده یا مثلاً به خانه دوست‌اش رفته و در حمام فوت کرده. دانشجو داشتیم که توی مترو بیهوش شد. طبیعی است که از ساعت ۱۰ به‌بعد، دانشجوها دیگر در خوابگاه باشند. چون خانواده‌ها از ما مدام سراغ می‌گیرند. همه دانشگاه‌ها هم این قوانین را دارند و برایشان مهم است.» حسینی می‌گوید: «قوانین خوابگاه ما مثل همه دانشگاه‌های دیگر است؛ هیچ تفاوتی با قوانین دانشگاه‌های دیگر یا خوابگاه‌های دیگر ندارد. همان‌چیزی است که صندوق رفاه از ما می‌خواهد؛ نه کم، نه زیاد.»



شنبه ۵ مهر ۱۴۰۴ - Saturday 27 September 2025
iran-emrooz.net | Wed, 24.09.2025, 22:56




از امر ملّی ایرانیان تا استقلال فلسطین / احمد زیدآبدی ">
شنبه ۵ مهر ۱۴۰۴ - Saturday 27 September 2025
iran-emrooz.net | Wed, 24.09.2025, 22:43

از امر ملّی ایرانیان تا استقلال فلسطین / احمد زیدآبدی




تیر خلاص رهبر؛ استیصال و حقارت در نیویورک ">
شنبه ۵ مهر ۱۴۰۴ - Saturday 27 September 2025
iran-emrooz.net | Wed, 24.09.2025, 21:39

تیر خلاص رهبر؛ استیصال و حقارت در نیویورک




شنبه ۵ مهر ۱۴۰۴ - Saturday 27 September 2025
iran-emrooz.net | Wed, 24.09.2025, 20:50




فرجام بد اندیشه‌های کج / موسی غنی‌نژاد

">
شنبه ۵ مهر ۱۴۰۴ - Saturday 27 September 2025
iran-emrooz.net | Wed, 24.09.2025, 20:33

فرجام بد اندیشه‌های کج / موسی غنی‌نژاد


داستان اقتصاد دهه ۴۰ ایران، حکایتی تراژیک و معماگونه است.

زمانی که گمان آن می‌رفت که یک و نیم قرن فراز و نشیب‌ پس از جنگ‌های ایران و روس به تدریج در حال رسیدن به ساحل امن است؛ زمانی که امید در حال جان گرفتن بود؛ زمانی که نه‌تنها روند انحطاط متوقف شده‌بود؛ بلکه، ما در مسیر رونق قرار گرفته‌بودیم؛ ناگهان همه‌چیز در چشم برهم‌زدنی تغییر پیدا کرد. تغییری که ایران را وارد یک ریل تاریخی دیگر نمود و دهه ۴۰، برای همیشه به مثابه یک حسرت در حافظه تاریخی ایرانیان باقی ماند. حسرتی که همواره با یک پرسش همراه است؛ پرسشی از این قسم که چرا وقتی همه‌چیز خوب پیش می‌رفت، ما تصمیم به تغییر مسیر گرفتیم؟

دهه ۱۳۴۰ نزد همگان معروف به دهه طلایی اقتصاد ایران است. دهه‌ایی که میانگین سالانه نرخ رشد اقتصادی بالای ۱۰ درصد و میانگین سالانه نرخ تورم نیز کمتر از ۳ درصد بود. آماری محسورکننده که باعث شد تا نام تکنوکرات‌های آن دوره همچون عالیخانی تا ابد در یاد ایرانیان بماند. آماری خیره‌کننده که اقتصاد ایران را در کنار اقتصادهای نوظهوری همچون کره‌جنوبی قرار می‌داد و مضاف بر این، از آن با عنوان نمونه‌های موفق رشد و توسعه اقتصادی یاد می‌شد.

این دهه طلایی با رویداد مهمی آغاز شد. رویدادی که سرآغاز فصل جدیدی در تاریخ ایران بود. فصل جدیدی که پایان آن نیز با رویداد غیر قابل انتظاری همراه بود. اصلاحات ارضی یا به صورت کامل‌تر، انقلاب سفید در سال ۱۳۴۱ سرآغاز فصل نوینی در تاریخ ایران بود. فصلی که هر چند آسیب‌های جدی به بخش کشاورزی وارد ساخت؛ اما، درخشش بخش صنعت اقتصاد ایران را به دنبال خود ایجاد کرد. درخششی که با هجوم درآمدهای نفت در ابتدای دهه ۵۰ شمسی خیلی زود به روزهای خوش اقتصاد ایران پایان داد.

کنفرانس رامسر در تابستان ۱۳۵۳و تاسیس حزب رستاخیز در زمستان همان سال، در میانه بهت تکنوکرات‌ها پایان این دوره طلایی را اعلام کرد. دوره طلایی جای خود را به دوره‌ایی داد که قصد داشت که در یک شب راه صد ساله را طی کند. اما، همانگونه که هرگز این مهم در تاریخ محقق نشده‌بود؛ این‌بار نیز محقق نشد. اما، داستان اقتصاد ایران به اینجا محدود نماند. اقتصاد کشور تمام دستاوردهای دهه ۴۰ را یکی‌ پس از دیگری از دست داد و زمانی عزم جبران نمود که دیگر دیر شده‌بود.

اینکه چرا دستگاه پهلوی دوم تصمیم به این‌چنین تغییر رویه‌ایی داد، همواره محل پرسش اهل فن علوم انسانی بوده‌است و خواهد‌بود. در خصوص چرایی انقلاب سفید، رشد و توسعه در دهه ۴۰ و تغییر رویه اقتصادی در دهه ۵۰، تاکنون روایت‌های مختلفی بیان شده‌است. لکن، این موضوع آنقدر پیچیده است که هر چه به آن بپردازیم، اندک است. از این روی، ما در این برنامه پای صحبت‌های دکتر موسی غنی‌نژاد نشسته‌ایم تا بار دیگر، قصه اقتصاد ایران را از ابتدای دهه ۱۳۴۰ تا انقلاب اسلامی مرور کنیم و دنبال پاسخ این پرسش باشیم که چرا پهلوی دوم تیم برنده خود را از زمین بازی خارج ساخت؟



شنبه ۵ مهر ۱۴۰۴ - Saturday 27 September 2025
iran-emrooz.net | Wed, 24.09.2025, 20:27




شنبه ۵ مهر ۱۴۰۴ - Saturday 27 September 2025
iran-emrooz.net | Wed, 24.09.2025, 20:18




ایران بازسازی سایت‌های موشکی را آغاز می‌کند
شنبه ۵ مهر ۱۴۰۴ - Saturday 27 September 2025
iran-emrooz.net | Wed, 24.09.2025, 20:11

ایران بازسازی سایت‌های موشکی را آغاز می‌کند


جان گمبرل / آسوشیتدپرس

تصاویر ماهواره‌ای که توسط آسوشیتدپرس تجزیه و تحلیل شده‌اند نشان می‌دهند که ایران بازسازی سایت‌های تولید موشک را که در طول جنگ ۱۲ روزه‌اش در ماه ژوئن توسط اسرائیل هدف قرار گرفته بود، آغاز کرده است، اما احتمالاً یک قطعه کلیدی هنوز مفقود است - میکسرهای بزرگ مورد نیاز برای تولید سوخت جامد برای سلاح‌ها.

بازسازی برنامه موشکی برای جمهوری اسلامی بسیار مهم است، چرا که معتقد است دور دیگری از جنگ با اسرائیل ممکن است رخ دهد. این موشک‌ها یکی از معدود عوامل بازدارنده نظامی ایران پس از جنگ هستند که سیستم‌های دفاع هوایی آن را نابود کرد - چیزی که تهران مدت‌هاست اصرار دارد هرگز در مذاکرات با غرب گنجانده نخواهد شد.

کارشناسان موشکی به آسوشیتدپرس گفتند که دستیابی به میکسرها یک هدف برای تهران است، به ویژه در حالی که  تحریم‌های احتمالی سازمان ملل متحد علیه این کشور در اواخر این ماه مجددا اعمال می‌شود. این تحریم‌ها هرگونه توسعه برنامه موشکی را در کنار سایر اقدامات، مجازات خواهد کرد.

مسعود پزشکیان، رئیس جمهور ایران، روز چهارشنبه در سخنرانی خود در مجمع عمومی سازمان ملل متحد، حملات اسرائیل و بمباران جداگانه سایت‌های هسته‌ای ایران توسط ایالات متحده را به دلیل «وارد کردن ضربه‌ای سهمگین» به مذاکرات صلح، سرزنش کرد.

این دستگاه‌ها که به عنوان مخلوط‌کن‌های سیاره‌ای شناخته می‌شوند، دارای تیغه‌هایی هستند که مانند سیارات در حال چرخش، حول یک نقطه مرکزی می‌چرخند و عملکرد مخلوط‌سازی بهتری نسبت به سایر انواع تجهیزات ارائه می‌دهند. ایران می‌تواند آنها را از چین خریداری کند، جایی که کارشناسان و مقامات آمریکایی می‌گویند در گذشته مواد سوخت موشک و سایر اجزا را از آنجا خریداری کرده‌اند.

سم لایر، پژوهشگر مرکز مطالعات عدم اشاعه جیمز مارتین که سایت‌های موشکی ایران را مطالعه کرده است، گفت: «اگر آنها بتوانند برخی از موارد کلیدی مانند مخلوط‌کن‌های سیاره‌ای را دوباره به دست آورند، آن زیرساخت هنوز وجود دارد و آماده است تا دوباره به کار بیفتد.»

نمایندگی ایران در سازمان ملل متحد به سوالاتی در مورد تلاش‌های این کشور برای بازسازی برنامه موشکی خود پاسخی نداد.

سایت‌های تولید سوخت جامد در جنگ قرار گرفته‌اند

موشک‌های سوخت جامد می‌توانند سریع‌تر از موشک‌هایی که از سوخت مایع استفاده می‌کنند، شلیک شوند، که باید درست قبل از پرتاب بارگیری شوند. این سرعت می‌تواند تفاوت بین پرتاب موشک و نابودی آن در پرتابگر را رقم بزند - چیزی که در طول جنگ با اسرائیل اتفاق افتاد.

ایران دارای پایگاه‌های تولید موشک سوخت جامد در خجیر و پارچین، دو سایت در خارج از تهران، و همچنین در شاهرود، حدود ۳۵۰ کیلومتری شمال شرقی پایتخت است. حتی قبل از آخرین جنگ، همه این سایت‌ها در اکتبر ۲۰۲۴ در جریان خصومت‌های بین دو کشور مورد حمله اسرائیل قرار گرفتند.

سایت موشکی شاهرود بازسازی می‌شود

به گفته کارشناسان، حملات در طول جنگ در ماه ژوئن ظاهراً با هدف تخریب ساختمان‌هایی که میکسرها را در خود جای داده بودند، انجام شده است، که برای اطمینان از ترکیب یکنواخت سوخت موشک مورد نیاز هستند. سایر سایت‌هایی که توسط اسرائیل مورد حمله قرار گرفته‌اند شامل تأسیسات تولیدی هستند که احتمالاً می‌توانند برای ساخت میکسرها استفاده شوند.

تصاویر ماهواره‌ای از Planet Labs PBC که در این ماه گرفته شده و توسط آسوشیتدپرس تجزیه و تحلیل شده‌اند، ساخت و ساز در هر دو تأسیسات پارچین و شاهرود را نشان می‌دهند.

سم لایر گفت، در پارچین، به نظر می‌رسد ساختمان‌های مخلوط‌کن در دست تعمیر هستند و بازسازی مشابهی در شاهرود در حال انجام است که شامل مخلوط‌کن‌ها، ساختمان‌ها و سایر سازه‌ها می‌شود.

سرعت بازسازی ایران نشان دهنده اهمیتی است که تهران برای برنامه موشکی خود قائل است. سایت‌های هسته‌ای بمباران شده ایران تاکنون شاهد چنین سطحی از فعالیت نبوده‌اند.

به گفته موسسه یهودی امنیت ملی آمریکا مستقر در واشنگتن که رابطه نزدیکی با ارتش اسرائیل دارد، در طول جنگ، ایران ۵۷۴ موشک بالستیک به سمت اسرائیل شلیک کرد. این اندیشکده اعلام کرد که در دو تبادل آتش قبل از جنگ، ایران ۳۳۰ موشک دیگر شلیک کرده است.

ارتش اسرائیل کل زرادخانه ایران را حدود ۲۵۰۰ موشک تخمین زده بود، به این معنی که بیش از یک سوم موشک‌های آن شلیک شده است.

کارل پارکین، پژوهشگر تابستانی در مرکز جیمز مارتین، گفت که پیش از جنگ، ایران در مسیر تولید بیش از ۲۰۰ موشک سوخت جامد در ماه بود. این امر حملات اسرائیل را به تأسیسات ساخت موشک جلب کرد.

او گفت: «هدف‌گیری اسرائیل نشان می‌دهد که آنها معتقد بودند مخلوط‌کردن، گلوگاهی در تولید موشک ایران است. اگر ایران بتواند بر محدودیت‌های مخلوط‌کردن خود غلبه کند، تمام ظرفیت ریخته‌گری لازم برای شروع دوباره تولید در حجم بالا را خواهد داشت.»

ارتش اسرائیل از پاسخ به سوالات مربوط به استراتژی خود خودداری کرد. ژنرال عزیز نصیرزاده، وزیر دفاع ایران، اخیراً ادعا کرد که تهران اکنون موشک‌های جدیدی با کلاهک‌های پیشرفته‌تر دارد.

او در ۲۲ آگوست گفت: «جنگ ۱۲ روزه با اسرائیل برخی از اولویت‌های ما را تغییر داده است. ما اکنون بر تولید تجهیزات نظامی با دقت بالاتر و قابلیت‌های عملیاتی بیشتر متمرکز هستیم.»

میکسرهای چینی در سایت موشکی سوریه وابسته به ایران دیده شدند

ایران ممکن است برای تهیه میکسر و مواد شیمیایی برای تولید سوخت جامد به چین تکیه کند.

چنین مواد شیمیایی احتمالا باعث انفجار عظیمی در ماه آوریل شده‌اند که حداقل ۷۰ نفر را در بندر رجایی در جنوب ایران کشته است. ایران هنوز در مورد این انفجار که همزمان با دیدار دیپلمات‌هایش با آمریکایی‌ها در عمان بر سر برنامه هسته‌ای‌اش رخ داد، توضیحی نداده است.

تنها چند روز پس از انفجار، وزارت امور خارجه ایالات متحده شرکت‌های چینی را که به گفته آنها «مواد اولیه پیشران موشک بالستیک» را در اختیار جمهوری اسلامی قرار می‌دادند، تحریم کرد.

در همین حال، سپاه پاسداران ایران احتمالاً یک میکسر سیاره‌ای را به یک مرکز ساخت موشک بالستیک زیرزمینی در سوریه در نزدیکی شهر مصیاف، حدود ۱۷۰ کیلومتری شمال پایتخت، دمشق، نزدیک مرز لبنان، عرضه کرده است. فیلم‌هایی که ارتش اسرائیل ماه‌ها پس از حمله سپتامبر ۲۰۲۴ به این مرکز منتشر کرد، این میکسر را نشان می‌داد که شباهت زیادی به میکسرهای دیگری داشت که توسط شرکت‌های چینی به صورت آنلاین فروخته می‌شدند.

رئیس جمهور و مقامات نظامی ایران اوایل این ماه برای رژه روز پیروزی چین از پکن بازدید کردند. دولت ایران هیچ توضیح دقیقی از آنچه پزشکیان به شی جین پینگ، رئیس جمهور چین، گفته است، ارائه نکرده است و رسانه‌های دولتی چین نیز هیچ نشانه‌ای مبنی بر درخواست کمک از سوی تهران ارائه نکرده‌اند.

وزارت امور خارجه چین در پاسخ به سئوالی در مورد احتمال تأمین میکسر و مواد سوخت برای تهران، به آسوشیتدپرس گفت که پکن «مایل است به استفاده از نفوذ خود برای کمک به صلح و ثبات در خاورمیانه ادامه دهد.»

این وزارتخانه گفت: «چین از ایران در حفاظت از حاکمیت ملی، امنیت و عزت ملی خود حمایت می‌کند. در عین حال، چین عمیقاً نگران تشدید مداوم تنش‌ها در خاورمیانه است.»

جان کاساپ‌اوغلو، پژوهشگر ارشد موسسه هادسون مستقر در واشنگتن، گفت که پکن می‌تواند سیستم‌های هدایت و ریزپردازنده‌ها را نیز برای موشک‌های بالستیک ایران تأمین کند.

او نوشت: «اگر ایران از روابط خود با چین برای تقویت قابلیت‌های نظامی مخرب خود استفاده کند، جنگ ۱۲ روزه می‌تواند صرفاً یک مانع سرعت برای رژیم ایران باشد، نه یک شکست قطعی.»

لیر، تحلیلگر، گفت اگر ایران تولید خود را در سطح قبل از جنگ از سر بگیرد، تعداد زیاد موشک‌های تولید شده، انهدام پیشگیرانه یا سرنگونی آنها را برای اسرائیلی‌ها دشوارتر خواهد کرد.

او گفت: «آنها آشکارا در برنامه موشکی خود بسیار سرمایه‌گذاری کرده‌اند و من فکر نمی‌کنم که هرگز بخواهند در مورد آن مذاکره کنند.»



ساعت طلایی فلسفه: گفتگو با ان اپلباوم
شنبه ۵ مهر ۱۴۰۴ - Saturday 27 September 2025
iran-emrooz.net | Wed, 24.09.2025, 17:53

ساعت طلایی فلسفه: گفتگو با ان اپلباوم


بخش اول
برگردان صوتی به متن و از متن به زبان فارسی: علی‌محمد طباطبایی

میراث پوتین: آن اپلباوم درباره محرومیت از آزادی سخن میگوید

* روز بخیر. ما خیلی راحت فراموش می‌کنیم که آزادی در یک جامعه باز تا چه اندازه شکننده و در معرض تهدید وخطر است. به همین دلیل مهمان امروز من، تاریخ‌نگار و نویسنده آن اپلباوم (Anne Applebaum)، خود را وقف تاریخ محرومیت از آزادی (Unfreiheit) کرده است، به‌ویژه تمامیت‌خواهی استالین. میراث او تا امروز بر سیاست جهانی اثر گذاشته است: از روسیه پوتین گرفته تا جنگ اوکراین، و حتی تا ریاست‌جمهوری دونالد ترامپ. این‌ها موضوعات داغی هستند که امروز می‌خواهیم دقیق‌تر بررسی کنیم. خانم اپلباوم، خوش آمدید.

ممنونم.

* خانم اپلباوم، اجازه دهید با لحنی مثبت آغاز کنیم. در هفته‌های اخیر کدام رویداد در تاریخ معاصر جهان بیش از همه به شما امید داده است؟

به‌نظر من در برخی کشورهای اروپایی، به‌ویژه در اروپای شرقی، شاهد آغاز یک واکنش ضدپوپولیستی هستیم که از گذشته هوشمندانه‌تر است. پیکربندی‌های حزبی تازه‌ای شکل می‌گیرد. سبزها و لیبرال‌ها شروع کرده‌اند به این درک که باید در سیاستشان موضع روشن‌تری بگیرند. نشانه‌های آن را می‌توان در سوئیس، اسپانیا، لهستان و اسلواکی دید.

* جالب است که شما در این زمینه به اوکراین اشاره نکردید. در آنجا انتخاباتی آزاد، انتقال مسالمت‌آمیز قدرت و یک رئیس‌جمهور شگفتی‌آفرین جدید، ولودیمیر زلنسکی (Volodimir Selenski)، داشتیم. دیدگاه شما درباره این رئیس‌جمهور جدید چیست؟

هنوز کمی زود است که چیزی قطعی درباره او بگوییم. نکته جالب و مشهور درباره زلنسکی این است که او کارزار انتخاباتی خود را به‌عنوان یک شخصیت خیالی پیش برد. کمپین انتخاباتی‌اش همان سریال تلویزیونی‌اش بود. او کمدین، بازیگر و تهیه‌کننده است. سریالش درباره یک معلم تاریخ از یکی از استان‌های اوکراین بود که ناگهان به ریاست‌جمهوری انتخاب می‌شود و بعد با فساد روبه‌رو می‌گردد. جالب اینجاست که ارزش‌هایی که این سریال منتقل می‌کند بسیار جذاب‌اند: معلم تاریخ یک دموکرات است، به آموزش باور دارد و با فساد مخالف است. او مردی از میان مردم، یک شهروند عادی است و بنابراین به نظر می‌رسد حرف دل بسیاری از اوکراینی‌های عادی را می‌زند. گیج‌کننده اینجاست که ما نمی‌دانیم آیا شخصیتی که او در تلویزیون بازی می‌کرد با شخصیت واقعی‌اش مطابقت دارد یا نه.

* پس شما معتقدید که در اصل همان شخصیت خیالی انتخاب شد یا دست‌کم تصویری که آن شخصیت ارائه می‌کرد؟

بله، کاملاً همین‌طور است.

* اما این کمی غیرمسئولانه به‌نظر نمی‌رسد؟ کشوری که پنج سال درگیر جنگ بوده، فردی را انتخاب می‌کند که هیچ تجربه‌ای ندارد و حتی مشخص نیست دقیقاً چه مواضعی دارد. می‌توان گفت این اصلاً دموکراسی نیست، بلکه نوعی بدبینی و واکنش منفی است. این صرفاً رأی علیه کسی است نه رأی به نفع کسی.

می‌توان گفت بخشی از ماجرا همین است. این رأی علیه پوروشنکو (Poroschenko) بود و علیه این باور رایج که اوکراین فقط توسط الیگارش‌های فاسد اداره می‌شود. اما همان‌طور که گفتم، هرچند عجیب به نظر برسد، ارزش‌هایی که این سریال منتقل می‌کرد و زلنسکی با شخصیت خود نشان می‌داد، جذاب بودند. آن مرد کوچک که برای حقوق بشر – یا بهتر بگویم، برای عدالت – می‌جنگد و جامعه‌ای برابرتر و بهتر می‌خواهد، این پیام چندان هم غیرجذاب نیست.

* پس می‌توان گفت ارزش‌های دموکراسی در اوکراین به شکل زلنسکی تأیید شده‌اند. این کشوری است که پنج سال درگیر جنگ بوده و در اروپای مرکزی ما تقریباً هیچ نمی‌دانیم. رسانه‌ها هم تقریباً هیچ گزارشی نمی‌دهند. می‌توان گفت با نوعی بی‌توجهی دائمی به این جنگ روبه‌رو هستیم. به نظر شما دلیل این بی‌توجهی چیست؟

ببینید، تا مدتی پیش، یعنی تا ۱۹۹۱، اوکراین کشوری مستقل نبود. مردم آن را بخشی از روسیه می‌دانستند و نمی‌دانستند که هویت و زبان خاص خود را دارد. بنابراین توضیحی منطقی برای این بی‌توجهی وجود دارد. در سال‌های اخیر، حق با شماست. وقتی در ۲۰۱۴ جنگ آغاز شد، رسانه‌ها پر از گزارش بودند، اما بعد از مدتی علاقه کاهش یافت. فکر می‌کنم این بی‌علاقگی و کمبود درک، بازتابی از عذاب وجدان غرب هم هست. چرا در اوکراین و روسیه الیگارش‌های فاسد وجود دارند؟ از جمله به این دلیل که بانک‌ها و مؤسسات مالی غربی این وضعیت را ممکن می‌سازند. ما پول آن‌ها را می‌شوییم. ما اجازه می‌دهیم این الیگارش‌ها در کشورهای ما زندگی کنند – همین‌جا، نه چندان دور از این استودیوی تلویزیونی. همین‌طور در سوئیس. البته در سوئیس هم همین‌طور است. ما خیلی به جامعه‌های «پاک» و «غیر فاسد» خودمان می‌بالیم. اما در عمل، همین ما هستیم که در بازارهای مالی و در اینترنت این معاملات کثیف را انجام می‌دهیم و به این روند امکان ادامه می‌دهیم.

* پس شما می‌گویید که نوعی همدستیِ نادیده‌گرفته‌شده در این بی‌توجهی دخیل است، و شاید هم نوعی ناتوانی نظامی: یعنی این‌طور می‌گوییم که «خب، ما چه کار می‌توانیم بکنیم؟»

چند سال پیش می‌توانستم پاسخ‌های متعددی به این پرسش بدهم و اکنون هم پاسخ‌های مختلفی وجود دارد. امروز اما به‌روشنی منافع ما ایجاب می‌کند که دولت اوکراین پابرجا بماند و بتواند از خودش دفاع کند.

* و منظور شما از «ما» همان جوامع آزاد غربی است؟

بله، ما، جوامع آزاد غربی، ما اروپایی‌ها اگر بخواهید این‌طور بگویید. به نفع ماست که بین اتحادیهٔ اروپا و روسیه یک کشور بزرگ وجود داشته باشد که طرفدار اروپا باشد یا دست‌کم در پی دموکراسی. این توازن قدرت را تغییر می‌دهد و برای ما خوب است: برای تجارت، برای کسب‌وکار. اوکراین اگر در این مسیر پیش برود، همسایه‌ای خوب برای اروپا خواهد بود. از دید ژئوپولیتیک و اقتصادی، این کاملاً به نفع ماست.

* چون بسیاری مردم دقیقاً نمی‌دانند آن‌جا چه می‌گذرد، یک گزارش کوتاه آماده کرده‌ایم دربارهٔ وضعیت کنونی. و تازه اقدام جدیدی هم صورت گرفته: ولادیمیر پوتین به ساکنان مناطق اشغالی اوکراین پیشنهاد کرده که بتوانند گذرنامهٔ روسی دریافت کنند. بگذارید گزارشی کوتاه ببینیم.

گزارش تلویزیونی:
فرمان روسیه برای جمهوری‌های خودخواندهٔ دونتسک و لوهانسک در شرق اوکراین صادر شده و بیش از سه میلیون شهروند را دربر می‌گیرد. از دیروز، آن‌ها می‌توانند در روندی ساده و سه‌ماهه تابعیت روسیه بگیرند. این دخالت مستقیم روسیه در امور داخلی یک کشور مستقل است. نقض فاحش حاکمیت و تمامیت ارضی اوکراین. در مناطق دونتسک و لوهانسک با مراکز هم‌نامشان، پنج سال است که جنگ جریان دارد. این مناطقِ سایه‌زده روی نقشه را جدایی‌طلبان جمهوری‌های مستقل می‌دانند. هرچند چهار سال پیش در توافق‌نامهٔ مینسک آتش‌بس اعلام شد، اما درگیری‌ها مدام شعله‌ور می‌شود. مأموریت نظارتی سازمان امنیت و همکاری اروپا تقریباً هر روز از نقض آتش‌بس توسط هر دو طرف خبر می‌دهد. با این تصمیم، پوتین عملاً خطر تشدید بحران در شرق اوکراین را به جان خریده است. در بهترین حالت، اعطای انبوه گذرنامه‌های روسی فقط یک تاکتیک سیاسی است برای تحت فشار گذاشتن کی‌یف. در بدترین حالت اما این کار می‌تواند به نوعی الحاق خزندهٔ دونتسک و لوهانسک به روسیه منجر شود. با این حال، روسیه در درازمدت توان یک تشدید واقعی بحران را ندارد. نه از نظر سیاسی و نه مالی. هزینهٔ مستقیم سرمایه‌گذاری روسیه در کریمه ۱۵ میلیارد فرانک بود. فقط ساخت پل میان شبه‌جزیرهٔ کریمه و سرزمین اصلی روسیه ۴ میلیارد فرانک خرج داشت. یارانه‌های زیرساختی و بیمه‌های اجتماعی را هم اضافه کنید. هیچ نشانی از توقف این هزینه‌ها دیده نمی‌شود. هر چه وضعیت فعلی طولانی‌تر شود، اثرات منفی بر اقتصاد روسیه بیشتر و هزینه‌ها بالاتر می‌رود. پنج سال پس از الحاق کریمه، نتیجهٔ سیاسی و اقتصادی برای روسیه ناامیدکننده تا ویرانگر بوده است. و این مردم هستند که بهای آن را می‌پردازند. پایان گزارش.

* خانم اپلبام، بیایید سعی کنیم موضوع را از نگاه روسیه ببینیم. این جنگ پرهزینه است، جان انسان‌ها را می‌گیرد. چرا روسیه می‌خواهد مناطقی را که جزو خاکش نیستند تصرف کند، آن‌ها را ضمیمه کند و جمعیتشان را «روس» بسازد؟

در اصل، جنگ اوکراین تقریباً ربطی به خود اوکراین نداشت. بیشتر به شخص پوتین مربوط می‌شد و میل او به ماندن در قدرت. خلاصه بگویم، پوتین در سال‌های نخست ریاست‌جمهوری خود با این استدلال مشروعیت می‌گرفت: «ممکن است من فاسد و دیکتاتور باشم، اما دست‌کم به لطف من وضع زندگی شما رو به بهبود است.» این حرف تا دو دورهٔ اولش درست بود. اما حالا دیگر چنین نیست. اوضاع اقتصادی برای همه بهتر نشده، به‌ویژه در استان‌ها. پس او با استدلال دیگری آمده که چیزی شبیه این است: «بله، من فاسدم، اما روسیه را دوباره بزرگ می‌کنم. روسیه کشوری قدرتمند است. ما در جهان اهمیت داریم.» تسخیر یا کنترل اوکراین این استدلال را بسیار تقویت می‌کرد. از سوی دیگر، باید به این هم توجه کرد که اوکراین برای روس‌ها چه معنایی دارد: یک استان از دست رفته، بخشی از قلمرو پیشین. اینکه اوکراین طرفدار اروپا شده و ممکن است یک دموکراسی واقعی شود، برای نظام روسیه تهدیدی بزرگ است. چون اگر اوکراینی‌ها بتوانند اروپایی و دموکرات باشند، چرا روس‌ها نتوانند؟ پوتین از وقوع شورشی مشابه آنچه در سال ۲۰۱۴ در کی‌یف دیدیم می‌ترسد. به همین دلیل است که باید با چنین اقدامی نشان دهد که مخالف است.

* بله، اینجا یک بُعد ژئو‌استراتژیک و ژئو‌پولیتیک هم وجود دارد که با موقعیت جغرافیایی مرتبط است. بیایید روی نقشه نگاه کنیم تا بدانیم درباره چه چیزی صحبت می‌کنیم. پیش از هر چیز، ببینیم این کشور چقدر بزرگ است: بزرگ‌ترین کشور اروپاست. مرزی طولانی با روسیه دارد، و استدلال روسیه هم همین بود که می‌گفتند می‌خواهند جنبهٔ امنیتی را پررنگ کنند، به‌ویژه در مورد کریمه. آن‌ها می‌گفتند از گسترش حوزهٔ نفوذ ناتو به شرق احساس تهدید می‌کنند.

اینکه روسیه از گسترش ناتو احساس تهدید کند، همیشه مضحک بوده است. زیرا هم‌زمان با گسترش ناتو به کشورهای سابق پیمان ورشو، ایالات متحده نیروهایش را از اروپا خارج می‌کرد. روسیه می‌داند که ناتو یک اتحاد دفاعی است. می‌داند که ناتو هرگز یک نیروی تهاجمی نخواهد شد و نمی‌تواند روسیه را اشغال کند. این صرفاً یک استراتژی از سوی دولت پوتین است که مدام از آن استفاده می‌کند. برای او یک دلیل دیگر است تا توجیه کند چرا باید در قدرت بماند. فراموش نکنید، او یک دیکتاتور غیردموکراتیک است که از حمایت عمومی برخوردار نیست یا هیچ‌وقت نمی‌تواند مطمئن باشد که برخوردار است. به همین دلیل، او باید مدام برای روس‌ها دلایلی بتراشد که چرا باید در قدرت بماند.

* شما نکتهٔ جالب دیگری هم گفتید: اینکه یک چشم‌انداز بزرگ‌تر به مردم روسیه فروخته می‌شود، یعنی بازسازی یا احیای حوزهٔ نفوذ اتحاد جماهیر شوروی سابق. بسیاری هم می‌ترسند که اوکراین فقط یک گام یا پیامی باشد برای سیاست توسعه‌طلبانهٔ گسترده‌تر.

این ایدهٔ اعطای گذرنامه‌های روسی به اوکراینی‌ها، همان چیزی است که روس‌ها قبلاً هم انجام داده بودند، وقتی به ساکنان استان‌های جداشده از گرجستان گذرنامه دادند. با این بهانه می‌گفتند: «ما باید از شهروندان روسی دفاع کنیم.» آنچه در اوکراین رخ می‌دهد، عملاً گام دیگری در همان روندی است که مدت‌هاست آغاز شده. البته اتحاد جماهیر شوروی دیگر به‌طور کامل بازنخواهد گشت، اما روسیه می‌خواهد دوباره خود را به‌عنوان یک بازیگر مهم ژئوپولیتیک تثبیت کند، و این کاملاً بخشی از مشروعیت‌سازی پوتین است.

* اینجا به اصل پروژهٔ شما نزدیک می‌شویم: بررسی نوعی تداوم در تاریخ روسیه و در کل تاریخ بلوک شرق. شما یک سه‌گانه نوشته‌اید دربارهٔ تاریخ توتالیتاریسم استالینیستی. کتاب نخست دربارهٔ گولاگ، یعنی اردوگاه‌های نابودی و کار در روسیه بود. کتاب دوم دربارهٔ گسترش پردهٔ آهنین در کشورهای پیمان ورشو. و کتاب سوم، که تازه منتشر شده، دربارهٔ «گرسنگی سرخ» است، همان‌طور که شما نامیده‌اید، یعنی جنگ استالین علیه اوکراین: یک قحطی در سال ۱۹۳۳ که چهار میلیون قربانی گرفت. آیا درست است که بگوییم این سه کتاب بسیار تأثیرگذار در واقع یک مجموعه‌اند و قصدشان نشان دادن تداوم تاریخ و بازتاب آن تا امروز است؟

من فکر می‌کنم بین روسیهٔ امروز و اتحاد شوروی تفاوت‌های مهمی وجود دارد. همه‌چیز دقیقاً یکسان نیست. اما این کتاب‌ها همان‌طور که شما گفتید، به‌منزلهٔ یک سه‌گانه در نظر گرفته شده‌اند، چون در همهٔ آن‌ها کوشیدم بفهمم توتالیتاریسم شوروی چه بود و چگونه کار می‌کرد. به‌نظرم دولت کنونی روسیه نمی‌خواهد این مدل را عیناً تکرار کند، چون نهایتاً شکست خورد. اما روسیه تلاش می‌کند از آن بیاموزد و اقدامات مشابهی انجام دهد، و اغلب تاکتیک‌هایشان برایم آشناست. مثلاً وقتی روس‌ها کریمه را گرفتند، من تازه کتاب «پردهٔ آهنین» را تمام کرده بودم. وقتی تهاجم را دیدم، با خودم گفتم: ای‌کاش این را پیش‌تر دیده بودم، چون دیدم چگونه سربازان ارتش بدون یونیفرم ظاهر شدند. هیچ‌کس دقیقاً نمی‌فهمید چه می‌گذرد. سربازان روسی خود را به‌عنوان سربازان اوکراینی جا می‌زدند. دقیقاً همین در سال ۱۹۴۴ در لهستان هم رخ داده بود. همان فیلمنامهٔ قدیمی بود، می‌شود گفت. همان فیلمنامهٔ به‌روز‌شدهٔ کا.گ.ب از سال ۱۹۴۴–۴۵. آن موقع بود که بهتر فهمیدم. آرزو می‌کردم زودتر دیده بودم. حتی نحوهٔ همکاری با باندهای جنایتکار محلی و کنار زدن برخی افراد برای ساختن یک گروه از نخبگان جدید در کریمه ــ این هم دقیقاً همان کاری بود که بیش از شصت سال پیش در اروپای مرکزی انجام داده بودند.

* یکی از راه‌های پنهان کردن این تداوم آن است که هیچ یادآوری‌ای صورت نگیرد. کار شما از این نظر چشمگیر است، زیرا در خود روسیه و شوروی، سال‌ها این خاطرات سرکوب می‌شد. چیزی مثل «گذشته‌پردازی» و کار بر روی حافظه، همان‌طور که در آلمان نسبت به جنایات نازی‌ها وجود داشت، در مورد این جنایات هرگز در روسیه دیده نشد.

نه، تنها در برهه‌ای کوتاه در اواخر دههٔ ۱۹۸۰، در دوران پرسترویکا، دربارهٔ گذشته صحبت شد. اما وقتی من در دههٔ ۱۹۹۰ زیاد به روسیه سفر می‌کردم، دیدم مردم آنجا تقریباً رویکردی منفی داشتند. می‌گفتند: «در دههٔ ۱۹۸۰ همهٔ این‌ها را شنیدیم. حالا اینجا هرج‌ومرج اقتصادی است. همه‌چیز شکست خورده. خیلی زود این حس پدید آمد که شاید ما دیگر ملت بزرگی نباشیم، اما نمی‌خواهیم بیشتر بشنویم که رژیم قدیم بد بود.» میل به این وجود داشت که از تاریخ روسیه یک درس مثبت به امروز منتقل کنند. پوتین این را خوب فهمید. یکی از مهم‌ترین کارهای او زنده کردن یاد «پیروزی بزرگ ۱۹۴۵» بود، از طریق جشن‌های سالانه در مسکو با حضور سربازانی در یونیفرم‌های شوروی و پرچم‌های شوروی. در واقع، این‌گونه بر تداوم تأکید می‌شود ــ اما بر بخش خاصی از گذشته. دربارهٔ گولاگ‌ها یا کشتارهای جمعی چیزی گفته نمی‌شود، بلکه دربارهٔ آن پیروزی در اروپا، آن لحظهٔ شکوه امپراتوری است که بازآفرینی می‌شود. پوتین همین را زنده می‌کند. جنبه‌های منفی اصلاً موضوع بحث نیستند. شاید متوجه شده باشید که در سال‌های اخیر حتی استالین دوباره به‌عنوان قهرمان بازمی‌گردد. در حافظهٔ بسیاری از روس‌ها او همچون یک شخصیت بزرگ جلوه داده می‌شود.

* در نتیجه، یک نوع دسترسی گزینشی به تاریخ استالینیسم وجود دارد. باید بگویم وقتی کتاب‌های شما را می‌خوانیم، آن‌ها کتاب‌هایی هستند که چیزی در ما تغییر می‌دهند. تجربه‌ای دگرگون‌کننده‌اند، چون رنج‌ها و تولید متمرکز رنج به دست دولت، آن‌قدر دردناک روایت شده که خواندن و دنبال کردنش سخت است. آدم از خود می‌پرسد، برای کسی که این کتاب‌ها را نوشته و ۲۵ سال از عمرش را صرف مطالعهٔ تاریخ رنجِ تولید‌شده به‌وسیلهٔ دولت کرده، این کار چه معنایی داشته است؟

این کار سختی است و من در دوره‌های مختلف زندگی‌ام به شکل‌های متفاوتی با آن کنار آمده‌ام. کتاب «گولاگ» را زمانی نوشتم که فرزندانم بسیار کوچک بودند. روی آن کار می‌کردم، از پنجره بیرون را نگاه می‌کردم، بچه‌های کوچک را می‌دیدم که بازی می‌کنند و با خودم فکر می‌کردم من چقدر خوشبخت هستم. کارم باعث شد جهانی را که امروز در آن زندگی می‌کنیم بیشتر قدر بدانم. همچنین قداست زندگی را، مثلاً وقتی که آن را می‌بینیم، و اینکه چه‌قدر باید شکرگزار باشیم که در این لحظه‌ی خارق‌العاده تاریخ زندگی می‌کنیم. ما صلح و دموکراسی داریم و جنگی در کار نیست. بنابراین تأثیر مثبتی بر من داشت. کتاب‌های «گولاگ» و «پرده آهنین» سرشار از داستان‌هایی از انسان‌هایی هستند که سعی داشتند با تروما و زخم‌هایشان کنار بیایند، تلاش می‌کردند مقاومت کنند، اعتراض کنند یا به‌لحاظ ذهنی با آن روبه‌رو شوند. بنابراین در هر دو کتاب داستان‌های مثبت زیادی هم وجود دارد. اما سخت‌ترین تجربه برای من کتاب درباره قحطی اوکراین بود، همان که تازه به زبان آلمانی منتشر شده است، زیرا موضوع آن این است که اغلب دهقانان بی‌سواد همراه با کودکانشان از گرسنگی مردند. موضوعی وحشتناک و بسیار دشوار. نمی‌توانم وانمود کنم که در آن چیزی مثبت وجود داشته است. هیچ چیز مثبتی از آن برنمی‌آید. باید آن را روایت کرد به‌مثابه یک یادآوری هشداردهنده: چنین رژیمی چه می‌تواند بکند.

* شاید باید دوباره به‌روشنی گفت که موضوع چه بود. «هولودومور» (Holodomor)، آن‌گونه که در زبان اوکراینی نامیده می‌شود، تجربه‌ی مرگ بر اثر گرسنگی حدود ۴ میلیون انسان در مدت یک سال، در زمستان و بهار ۱۹۳۲–۱۹۳۳ است. چهار میلیون انسان ظرف چند ماه از گرسنگی مردند، آن هم به سبب «اشتراکی‌سازی اجباری کشاورزی» به دست استالینیسم.

بله، مهم است بفهمیم که هولودومور نه تنها بر اثر اشتراکی‌سازی اجباری به وجود آمد، بلکه به سبب گروه‌هایی از پلیس و فعالان حزبی بود که خانه به خانه می‌رفتند و مواد غذایی را مصادره می‌کردند. آنها به معنای واقعی کلمه غذای دهقانان را از آنها می‌گرفتند. گاهی همه چیزشان را: گاو و گوسفندشان، ذخیره‌ی غله‌شان. این موضوع اتفاقی نبود یا نتیجه سیاست‌های ضعیف سیاسی نبود، بلکه یک «قتل‌عام عمدی» بود. باید این را فهمید.

* به همین دلیل هم آن را «جنگ علیه اوکراین» می‌نامند، زیرا اقدامی کاملاً هدفمند برای نابودی جمعیت بود.

دقیقاً. این اقدامی آگاهانه بود که چنین پیامدی داشت. هولودومور بخشی از یک قحطی بزرگ‌تر در سراسر شوروی بود که قزاقستان را هم دربر گرفت، جایی که باز هم بر اثر سیاست‌های هدفمند بیش از یک میلیون انسان جان باختند. اما ببینید، برای استالین اوکراین از جهت هایی همان نقشی را داشت که امروز برای پوتین دارد: یک «مقایسه تاریخی». استالین اوکراین را یک مشکل می‌دید. در سال ۱۹۱۸، در خلال جنگ داخلی، در آنجا یک شورش بزرگ ضد بلشویکی روی داد. و پس از آغاز اشتراکی‌سازی در ۱۹۲۹، شورش عظیم دیگری در میان دهقانان شکل گرفت. استالین دائماً می‌ترسید که این ناآرامی‌ها در اوکراین به روسیه، به مسکو سرایت کند و همانند جنگ داخلی نیروهای خارجی دوباره به کشور وارد شوند. پوتین هم امروز اوکراین را مشابه می‌بیند: آنچه آنجا اتفاق می‌افتد، می‌تواند به مسکو سرایت کند. آنچه در آنجا خراب شود، می‌تواند روسیه را هم گرفتار کند. اوکراین در صد سال گذشته بارها این نقش «عوامل مزاحم» را بازی کرده است.

* البته اوکراین همچنین «انبار غله» بود که باید به رژیم روسی خدمت می‌کرد، یعنی منبع مواد خام. و به همین شکل به آن نگاه می‌شد. بنابراین جمعیت آن تنها به‌طور ابزاری دیده می‌شد: باید محصولی تولید کنند، اما ضرورتی نداشت که به عنوان مردمی مستقل وجود داشته باشند.

بله، درست است. لنین قاطعانه باور داشت: «ما به اوکراین نیاز داریم، بدون آن از گرسنگی خواهیم مرد.» او بهتر از همه می‌دانست که در وهله اول «کمبود مواد غذایی» بود که انقلاب بلشویکی را شعله‌ور کرده بود. از همین رو، شوروی همیشه نوعی وسواس نسبت به اوکراین داشت. در مورد نابودی روستاها در خلال هولودومور باید یادآور شد که اوکراینی‌های جان‌باخته در برخی جاها با روس‌ها یا با اوکراینی‌های دیگری که از مناطق دیگر کوچانده می‌شدند، جایگزین شدند. چون حکومت به غله نیاز داشت، اما همیشه از این دهقانان یاغی می‌ترسید و می‌خواست از آنها در امان باشد.

* به نظر شما، تجربه‌ی هولودومور چه‌قدر در «هویت ملی اوکراین امروز» اهمیت دارد؟ می‌دانیم ملت‌ها یا مردمانی مانند اسرائیلی‌ها هستند که تجربه‌ی نابودی (مانند هولوکاست) برایشان عنصر بنیادی و محوری هویت جمعی شده است. آیا این را می‌توان برای اوکراین هم در مورد قحطی‌ـ‌مرگ (هولودومور) گفت؟

در حقیقت نخستین مواجهه با این موضوع در اواخر دهه‌ی ۱۹۸۰ و اوایل دهه‌ی ۱۹۹۰ نوعی مکاشفه برای اوکراینی‌ها بود. این همان لحظه‌ای بود که ملت شروع به یکپارچه شدن کرد و مقاومت علیه اتحاد شوروی افزایش یافت. بنابراین این مواجهه بسیار مهم بود. هولودومور همچنین اهمیت دارد، زیرا اوکراین از خلال آن با انواع گوناگونی از آسیب‌های جمعی زیست: جنگ، پاکسازی‌ها، هولوکاست. بله، مجموعه‌ای از تروماها. اما هولودومور بیش از آنکه موجب تفرقه شود، مردم را متحد می‌کند. اوکراینی‌ها از جنگ جهانی دوم یادهای بسیار متفاوتی دارند. در آن دوران یک شورش ملی رخ داد و اوکراینی‌ها برداشت‌های گوناگونی از آن دارند. اما هولودومور یک تراژدی وحدت‌بخش است. جالب است که در چهار یا پنج سال اخیر چنین به نظر می‌رسد که این موضوع نسبت به دهه‌ی ۱۹۹۰ جایگاه کمتری یافته است. زیرا امروز اوکراین یک دولت واقعی است و برای بقای خود علیه روسیه می‌جنگد. بنابراین پرداختن به گذشته اهمیت کمتری دارد. یکی از پیامدهای طنزآمیز حمله‌ی پوتین به اوکراین همین است: او آگاهی‌ای از هویت ملی را برانگیخت که پیش‌تر وجود نداشت و این آگاهی مردم را متحد کرد، حتی اوکراینی‌های روسی‌زبان را. اگر بخواهیم به انتخاب زلنسکی برگردیم، نکته‌ی مهم این است که او روسی صحبت می‌کند، مادرش روس است، اما خود را اوکراینی می‌داند و اوکراینی‌ها هم او را یکی از خود می‌شمارند. امروز بسیاری از اوکراینی‌های روسی‌زبان خود را اوکراینی می‌دانند و این یکی از پیامدهای جنگ است.

* این جالب است. شما می‌گویید او یک اوکراینی روسی‌زبان است. این را می‌توان برای پوتین به‌نوعی کابوس دانست، زیرا او قادر است به زبان روسی و با همان منش، روسیه را خطاب قرار دهد، کاری که پیش‌تر ممکن نبود.

بله، فکر می‌کنم پوتین وقتی به اوکراین لشکر کشید مرتکب خطا شد. او تصور می‌کرد اوکراینی‌هایی که روسی صحبت می‌کنند، روس هستند. اما این درست نیست. بخش بزرگی از روسی‌زبان‌ها اوکراینی هستند. اوکراین کشوری دو زبانه است. هر کس در کی‌یف به رویدادهای عمومی برود، می‌بیند مردم میان روسی و اوکراینی جابه‌جا می‌شوند و در هر دو زبان احساس راحتی دارند. همه به این عادت کرده‌اند. درست مثل سوئیس، که مردم ژنو فرانسوی حرف می‌زنند و در زوریخ آلمانی. اما بسیاری از اروپایی‌ها ادعای پوتین را پذیرفته‌اند که گویا اوکراینی‌های روس‌زبان روس هستند، در حالی که این نادرست است. آنان هرچه بیشتر خود را اوکراینی می‌دانند. برای بعضی‌ها همیشه چنین بوده است. نویسندگانی داریم که به روسی می‌نویسند اما خود را اوکراینی می‌دانند. بسیاری از روسی‌زبان‌ها نیز خود را بخشی از این کشور می‌شمرند. این موضوع به‌ویژه در چند سال اخیر روشن‌تر شده است.

* وقتی به سخنانشان گوش می‌دهید، درمی‌یابید که این فقط یک علاقه‌ی آکادمیک نیست، بلکه امری درونی است، یک انرژی و شعله‌ی درونی وجود دارد. بیائید کمی به عقب برگردیم. برای ما آمریکایی‌ها یا اروپای غربی‌ها، وقتی به تاریخ توتالیتاریسم فکر می‌کنیم، نخست آلمان نازی به ذهن می‌رسد. چطور می‌شود که یک آمریکایی نسل ما، زندگی‌اش را وقف پژوهش درباره‌ی جنایات شوروی می‌کند؟ چه انگیزه‌ی درونی در کار بوده؟ آیا رویداد خاصی جرقه زد؟

گفتنش دشوار است، اما می‌توانم چند قطعه‌ی پازل را کنار هم بگذارم. گمان می‌کنم جرقه‌ی اصلی این بود که در سال ۱۹۸۹ خوشبختی داشتم به‌عنوان خبرنگار جوان در ورشو کار کنم و فروپاشی نظام را از نزدیک تجربه کنم. وقتی این اتفاق افتاد، طبیعتاً از خود پرسیدم چرا؟ یادتان هست، در سال ۱۹۸۹ همه سقوط دیوار برلین را پیش‌بینی می‌کردند. اوضاع واقعاً وحشتناک بود. همه مطمئن بودند که دیوار فروخواهد ریخت و مردم از مرز میان شرق و غرب برلین عبور خواهند کرد. اما چگونه به این نقطه رسیده بودیم؟ این پرسشی بود که در ذهنم شکل گرفت و باعث شد متوجه شکافی بزرگ در آموزش خود شوم .فهمیدم درباره‌ی این موضوع چندان نمی‌دانم. البته درسی گذرانده بودم، اما تاریخ گولاگ را به اندازه‌ی تاریخ اردوگاه‌های نازی لمس نکرده بودم. از اردوگاه‌های نازی فیلم دیده بودم، رمان خوانده بودم و غیره. اما درباره‌ی گولاگ‌ها چنین تجربه‌ای نداشتم. برایم روشن شد که نیمه‌ای مهم از تاریخ گم شده و شایسته‌ی کشف است .از سوی دیگر، دهه‌ی ۱۹۹۰ را شاید بعضی بینندگان باور نکنند، اما دوره‌ای هیجان‌انگیز برای کشف آرشیوهای روسیه بود. همه‌چیز تازه بود. به اسنادی برمی‌خوردم که احتمالاً هیچ‌کس پیش از من نخوانده بود، دست‌کم نه کسی از آمریکا یا اروپای غربی. و این حس وجود داشت که می‌توان چیزی تازه روایت کرد و کاری اصیل انجام داد. نوعی گشایش علمی، پرسشی برخاسته از روزنامه‌نگاری.

* می‌توان همچنین گفت علاقه‌ی خانوادگی نیز در میان بوده است. خوانده‌ام که خانواده‌ی شما اصالتاً از بلاروس می‌آیند و ریشه‌هایی در آنجا دارند.

باید اعتراف کنم که این واقعیت که خانواده‌ام از آنجا می‌آیند چندان اهمیتی ندارد. به یاد داشته باشید که آمریکایی‌ها چگونه‌اند. من در ایالات متحده بزرگ شدم و خود را تمام‌وکمال آمریکایی می‌دانستم. ما هیچ‌وقت درباره‌ی ریشه و اصل‌ونسبمان صحبت نمی‌کردیم. نیاکان من خیلی وقت پیش، در اوایل قرن نوزدهم، به آمریکا مهاجرت کرده بودند. به محض اینکه به آنجا رسیدند، تلاش کردند گذشته‌ی خود را فراموش کنند؛ به این معنا که «اروپا وحشتناک بود، بیایید فراموشش کنیم. حالا ما آمریکایی هستیم.» این من بودم که ارتباط با روسیه را کشف کردم. آن زمان هنوز بلاروس وجود نداشت، بلکه روسیه‌ی پیش از جنگ یا بهتر بگوییم روسیه‌ی پیشاانقلابی بود. بنابراین من بودم که ریشه‌های خانوادگی‌مان را پیدا کردم و به آنجا رفتم، و خانواده‌ام از این کشف شگفت‌زده شدند.

* یعنی تاریخ‌دان، درواقع، تاریخ خانواده‌ی خودش را کشف کرده است. اما وقتی کسی خودش را وقف این موضوع می‌کند، وارد حوزه‌ای حساس هم می‌شود: پژوهش درباره‌ی توتالیتاریسم در قرن بیستم. اینجا با دو پدیده‌ی بزرگ روبه‌رو هستیم: شوآ (هولوکاست) به‌عنوان تجربه‌ی بزرگ نابودی، و گولاگ و رویدادهایی مثل هولودومور. چگونه می‌توان با این خطر روبه‌رو شد که یکی را در برابر دیگری قرار دهیم؟

پیش از هر چیز، همان‌طور که کتاب هانا آرنت (Hanna Arent) را آنجا می‌بینید، من فکر می‌کنم بسیار مهم است که این دو را با هم مقایسه کنیم و درباره‌شان حرف بزنیم. زیرا این‌ها دو نظام توتالیتر عظیم بودند که هم‌زمان وجود داشتند، از یکدیگر خبر داشتند، در برابر هم از هم استفاده می‌کردند، و همان‌طور که تاریخ‌دان تیموتی اسنایدر (Timothy Sneider) به‌زیبایی شرح داده است، بخش‌هایی از اروپا را مشترکاً تحت سلطه داشتند. پس مهم است که آن‌ها را در کنار هم ببینیم. در کتاب گولاگ این کار را کردم و در پیشگفتار به‌صراحت این دو نوع اردوگاه را مقایسه کردم. اما وقتی درباره‌شان می‌نویسیم، طبعاً به تفاوت‌ها هم پی می‌بریم. اردوگاه‌ها یکسان نبودند. وسواس هیتلر نسبت به یهودیان با وسواس‌های استالین قابل مقایسه نیست. تفاوت‌هایی وجود دارد. اما هرچه از آن دوران فاصله می‌گیریم و نیمه‌ی دوم قرن بیستم را تحلیل می‌کنیم، ضرورت صحبت کردن درباره‌ی هر دو نوع اردوگاه در کنار هم آشکارتر می‌شود. این موضوع دیگر به اندازه‌ی ۲۰ یا ۳۰ سال پیش تابو نیست. حتی وقتی من دانشجو بودم، به‌نوعی تابو محسوب می‌شد، و حالا دیگر چنین نیست.

* اگر به تاریخ تاریخ‌نگاری نگاه کنیم، می‌بینیم که تلاش‌هایی برای دیدن این موازات از دهه‌ی ۱۹۴۰ آغاز شد. و سپس در سال ۱۹۵۱ آن اثر بنیادین هانا آرنت منتشر شد: عناصر و خاستگاه‌های حاکمیت توتالیتر. این کتاب امکان درکی تازه از شباهت‌های ممکن میان نظام‌های استالین و هیتلر را فراهم آورد. آیا این کتاب برای شما هم در درک این شباهت‌ها اثری مهم بود؟

بله، بسیار سودمند و ارزشمند است که این قیاس‌ها را بکشیم. اما مهم است که بیندیشیم واژه‌ی «توتالیتاریسم» به چه معناست. در سال‌های اخیر برخی تاریخ‌دانان تجدیدنظرطلب گفته‌اند این واژه بی‌معناست، زیرا در هر دو نظام، کسانی بودند که مخالف حکومت بودند یا نهادهایی مستقل وجود داشت. در آلمان هیتلر شرکت‌های مستقلی وجود داشت، در روسیه‌ی استالین مناطق یا بازیگران مستقلی دیده می‌شد. اما هیتلر و استالین هر دو تمایل مشابهی به کنترل کامل داشتند: نه فقط اقتصاد و سیاست، بلکه فرهنگ، اندیشه‌ی مردم و آموزش. هر دو باور داشتند که این ممکن است، یعنی همه را وادار کنند یکسان بیندیشند، نوعی همسان‌سازی کامل زندگی اجتماعی. هدف، از میان بردن هر گونه مخالفت بود. با زندانی کردن، کشتن یا ناپدید کردن افراد. در هر دو نظام، باور بزرگی به قدرت تبلیغات وجود داشت. چیزی که امروز روابط عمومی می‌نامیم: این که بتوان ذهن مردم را تغییر داد و آن‌ها را در یک قالب فکری ریخت. هر دو نظام به این باور داشتند، هرچند هیچ‌یک به‌طور کامل به هدف نرسید و هیچ‌کدام کاملاً توتالیتر نشد. به‌ویژه در اروپای مرکزی، این هدف پیگیری شد اما بارها شکست خورد و بحران‌های پی‌درپی پیش آمد. با این حال، باور به امکان‌پذیری آن مهم بود. این نیت همان چیزی است که این دو نظام را به هم پیوند می‌داد. ارزشمند است که این را درک کنیم. همچنین ریشه‌های مشترکی در اوایل قرن بیستم داشتند.


ادامه دارد ...


نظر خوانندگان:


■ ضمن قدردانی از آقای طباطبایی عزیز. مطلب بسیار خوب و مهمی بود. من نیز هم افکار خانم اپلباوم را می‌شناسم و هم برنامه تلویزیونی SRF را. مطالعه آن را به دوستان توصیه می‌کنم. در مورد تاریخدان Timothy Sneider اضافه کنم که او کتابی با همراهی Tony Judt دارد به نام “فکر کردن به قرن بیستم”، که کتاب بسیار جالب و عمیقی است، در عین حال که پیچیدگی‌های تخصصی تاریخدانان را ندارد و خواندن آن برای عموم بسیار مفید است.
با احترام و آرزوی موفقیت. رضا قنبری. آلمان


■ با تشکر از جناب رضا قنبری که همیشه مشوق بنده بوده‌اند. البته این گفتگو مربوط به چند سال پیش و قبل از تهاجم اخیر روسیه به اوکراین انجام گرفته بود با این وجود سخنان خانم اپلباوم به نظر من خیلی مهم آمد و دیدم ارزش ترجمه و خواندن را دارد.
با تشکر. علی‌محمد طباطبایی




شنبه ۵ مهر ۱۴۰۴ - Saturday 27 September 2025
iran-emrooz.net | Wed, 24.09.2025, 17:18




سود سرشار چینی‌ها از بازگشت تحریم‌های ایران
شنبه ۵ مهر ۱۴۰۴ - Saturday 27 September 2025
iran-emrooz.net | Wed, 24.09.2025, 15:51

سود سرشار چینی‌ها از بازگشت تحریم‌های ایران


خبرگزاری رویترز: بعید است که احیای قریب‌الوقوع تحریم‌های بین‌المللی علیه ایران صادرات حیاتی نفت تهران را محدود کند، اما می‌تواند به نفع پالایشگاه‌های چینی باشد و به آنها امکان دسترسی به سهم بیشتری از نفت خام تخفیف‌دار ایران را بدهد.

بریتانیا، فرانسه و آلمان در ۲۸ آگوست یک فرآیند ۳۰ روزه را آغاز کردند که باعث اعمال مجدد تحریم‌های سازمان ملل علیه ایران خواهد شد و تهران را به عدم پایبندی به توافق ۲۰۱۵ با قدرت‌های جهانی با هدف جلوگیری از توسعه سلاح هسته‌ای متهم می‌کنند.

دیپلمات‌های ایرانی و اروپایی روز سه‌شنبه در نیویورک برای آخرین مذاکرات برای جلوگیری از اعمال مجدد تحریم‌ها دیدار کردند، اگرچه احتمال جلوگیری از به اصطلاح “بازگشت تحریم‌ها” کم به نظر می‌رسد.

این اقدامات تنبیهی که قرار است در پایان ماه اعمال شوند، شامل تحریم تسلیحاتی، محدودیت در آزمایش و فناوری موشک‌های بالستیک، مسدود کردن دارایی‌ها، ممنوعیت سفر و ممنوعیت تولید فناوری مرتبط با هسته‌ای است. این اقدام همچنین به اتحادیه اروپا و بریتانیا مبنای قانونی برای اعمال مجدد محدودیت‌ها بر بانکداری، کشتیرانی و صنایع انرژی ایران ارائه می‌دهد.

بازگشت تحریم‌ها می‌تواند عملاً به معنای مرگ توافق هسته‌ای ۲۰۱۵ (برجام) باشد، توافقی که پیش از این با خروج دونالد ترامپ، رئیس جمهور آمریکا، از آن در سال ۲۰۱۸، ضربه سنگینی خورده بود و منجر به بازگشت تحریم‌های سختگیرانه آمریکا علیه ایران شد. چین و روسیه اعلام کرده‌اند که از بازگشت تحریم‌ها حمایت نخواهند کرد.

ضربه محکم و ناگهانی

تحریم‌های غرب علیه ایران از سال ۲۰۱۰ صنعت نفت ایران را هدف قرار داده است تا تهران را بر سر برنامه هسته‌ای‌اش تحت فشار قرار دهد. این محدودیت‌ها منجر به کاهش تولید نفت ایران شد. طبق داده‌های بانک فدرال رزرو سنت لوئیس، صادرات نفت خام ایران از حدود ۲.۲ میلیون بشکه در روز در سال ۲۰۱۱ به کمتر از ۱ میلیون بشکه در روز در سال ۲۰۱۴ کاهش یافت.

طبق توافق سال ۲۰۱۵، بیشتر این تحریم‌ها لغو شدند و منجر به بهبود صادرات نفت شد که در سال ۲۰۱۷ به ۱.۸۵ میلیون بشکه در روز رسید.

اما پس از خروج ایالات متحده از توافق و اعمال مجدد تحریم‌ها، صادرات ایران به سرعت دوباره به پایین‌ترین حد خود یعنی ۴۴۴۰۰۰ بشکه در روز در سال ۲۰۲۰ سقوط کرد. اروپا خرید نفت خام ایران را در سال ۲۰۱۹ متوقف کرد.

با این وجود، تأثیر محدودیت‌های ایالات متحده به تدریج کاهش یافته است، زیرا ایران، بازرگانان و خریداران، به ویژه در چین، یک شبکه پیچیده و مبهم برای دور زدن تحریم‌ها ایجاد کرده‌اند. این سیستم، شامل شبکه‌ای از واسطه‌ها و شرکت‌های پوششی، ناوگان رو به رشدی از تانکرهای قدیمی و اغلب بدون بیمه، انتقال نفت از کشتی به کشتی در میانه اقیانوس و خاموش کردن سیستم‌های ردیابی کشتی‌ها برای دشوارتر کردن نظارت بر آنها است.

دولت ایالات متحده در سال‌های اخیر تعداد تحریم‌ها را به طور گسترده‌ای افزایش داده است تا هزاران نفر، تانکر، تاجر و پالایشگاه‌ها و بنادر چینی را هدف قرار دهد تا صادرات ایران را محدود کند. اما این تلاش‌های بی‌هدف تأثیر کم و اغلب کوتاه‌مدتی بر جریان نفت ایران داشته‌اند.


فروش نفت ایران

از ​​پایین‌ترین سطح سال ۲۰۲۰، صادرات نفت خام ایران به تدریج بهبود یافته و در سال ۲۰۲۴ به ۱.۵ میلیون بشکه در روز رسیده است که طبق داده‌های شرکت تحلیلی کپلر، تقریباً چهار پنجم (۸۰ درصد) آن به چین تحویل داده شده است. در سال جاری صادرات ایران به ۱.۶ میلیون بشکه در روز افزایش یافته است.

بهبود صادرات نفت در سال‌های اخیر درآمد حیاتی برای تهران به ارمغان آورده است، حتی اگر اعتقاد بر این باشد که نفت خام آن با تخفیف نسبت به قیمت‌های بین‌المللی فروخته می‌شود. صنعت نفت و پتروشیمی، حدود یک چهارم تولید ناخالص داخلی ایران را در سال ۲۰۲۴ تشکیل می‌داد.

بازگشت تحریم‌ها، لایه جدیدی از پیچیدگی‌ها را برای تعامل با ایران ایجاد خواهد کرد و آب را برای هر کسی که سعی در دور زدن آنها دارد، گل‌آلودتر خواهد کرد. با این حال، همانطور که تاریخ اخیر نشان داده است، کسانی که در دور زدن تحریم‌ها دست دارند، به احتمال زیاد راه‌های جدیدی برای دور زدن هرگونه مانع جدید پیدا خواهند کرد.

تحریم‌ها همچنین می‌توانند برخی از خریداران آسیایی را منصرف کنند، اما بعید است که چین را از ادامه خرید نفت خود بازدارند. در واقع، پالایشگاه‌های چینی ناخواسته می‌توانند با خرید هر بشکه نفت ایران، سود ببرند و به طور بالقوه به آنها اهرم بیشتری برای خرید نفت ایران با تخفیف‌های حتی بیشتر ارائه دهند.


واردات نفت چین

پکن که با تحریم‌های ایران مخالف است، از سال ۲۰۲۲ گزارش داده‌های رسمی در مورد واردات نفت خام ایران را متوقف کرده است، احتمالاً برای جلوگیری از بررسی دقیق توسط غرب.

چین در هفته‌های اخیر با واردات چندین محموله گاز طبیعی مایع از تأسیسات Arctic LNG 2 روسیه در غرب سیبری که به شدت تحت تحریم است، بی‌توجهی خود را به تحریم‌های غرب و ایالات متحده نشان داده است.

بنابراین بعید است که در مواجهه با تحریم‌های جدید، خرید از ایران را کاهش دهد.

کاهش اثربخشی تحریم‌های غرب علیه ایران و همچنین روسیه، به یکی از ویژگی‌های اصلی بازارهای بین‌المللی نفت و گاز امروز تبدیل شده و یک سیستم دو لایه از تجارت مطابق و غیرمطابق ایجاد کرده است.

بنابراین، فروپاشی توافق ۲۰۱۵ ایران و غرب و بازگشت تحریم‌ها بعید است که تأثیر قابل توجهی بر صادرات حیاتی نفت ایران داشته باشد، که بیشتر به بخش ناروشن تجارت بین‌المللی منتقل خواهد شد.



شنبه ۵ مهر ۱۴۰۴ - Saturday 27 September 2025
iran-emrooz.net | Wed, 24.09.2025, 13:53




رهبری که در جُبه امام رفت
شنبه ۵ مهر ۱۴۰۴ - Saturday 27 September 2025
iran-emrooz.net | Wed, 24.09.2025, 13:05

رهبری که در جُبه امام رفت


سیاست در دنیای مدرن، کنشی متکی به مصالح و منافع عمومی افرادی دانسته می‌شود که در دامنه محدودی به نام مرز‌های مشخص زندگی می‌کنند. این مجموعه انسانی در درون یک سرزمین با مرز مشخص را ملت می‌خوانند. بنابراین هر کنشی در عرصه قدرت داخلی و مناسبات بین‌المللی صورت گیرد، باید منافع عمومی را درنظر بگیرد. این رویکرد به کنش سیاسی، بسیار متفاوت از سیاست‌ورزی گذشته‌گرا و متعلق به دوران سنت یا پیشامدرن است. در گذشته، سیاست معطوف به قدرت و توسعه سرزمینی و دامنه اعمال حاکمیت بوده است. با این بینش به قدرت، ساختارهای حکومتی امپراتوری شکل گرفته‌اند. با سقوط دو امپراتوری بزرگ ساسانی و بیزانس در دوره پساباستان توسط حکومت نوپای مسلمانان، ایده برسازی امپراتوری توسط مسلمانان امتداد یافت. امری که در ابتدا در تلاش اموی در زمان هشام بن عبدالملک به اوج رسید و در زمان عباسی نهادینه شد.

شکل‌گیری امپراتوری اسلامی در قالب حکومت‌اندیشی اسلامی به مثابه مؤلفه‌ای پایدار در مُخلیه انسان مسلمان جای گرفت. این مؤلفه در بستر دانش اسلامی در عرصه سیاست‌نامه‌ها، شریعت‌نامه‌ها، فلسفه و تاریخ و ادبیات اندیشیده و نظریه-پردازی شد. در بستر تفکر شیعی که به مثابه جریان اپوزیسیون حکومت اسلامی عمل می‌کرد؛ بعد از ماجرای شهادت حسین بن علی و زید بن علی بن حسین به سمت گرایش معنویت‌گرایانه سوق یافته بود. با این وجود مؤلفه برسازی امپراتوری اسلامی در ذیل حکومت فرزندان پیامبر اسلامی از نسل فاطمه را در فقه خود مستور و نهادینه نگه‌داشتند.

از این چشم‌انداز اگر به جریان انقلاب اسلامی در ایران در سال ۱۳۵۷ش/۱۹۷۸م توجه کنیم، بعد از ارائه بُعد انقلابی از جریان فکر شیعی، برسازی امپراتوری با حاکمیت فکر شیعی در بنیاد فکری رهبرانش نمود داشت. اگر آیت‌الله خمینی را رهبر انقلاب تفکر شیعی در ایران بدانیم؛ حجه الاسلام خامنه‌ای را باید رهبری خودخوانده برسازی امپراتوری شیعی تلقی کرد. جریان شهادت امام حسین در سال ۶۱ هجری در کربلا توسط یزید بن معاویه، بُن‌مایه تفکر انقلابی شیعی را تغذیه می‌کرد. دکتر علی شریعتی با بازخوانی این تاریخ در چارچوب انگاره‌های انقلابی، خدمتی بی‌مانند را به تفکر فقهی شیعه کرد؛ زیرا دانش فقه در قالب داده‌های برسازنده نظم و استقرار در جامعه از هرگونه تفکر انقلابی بدور بود. حتی فقه شیعی که حاشیه‌ای بر فقه حاکم در امپراتوری مسلمانان بود؛ ایده‌های فردگرایانه ایمانی و شریعت مسلمان بودن را در خود نمود می‌داد. لذا تفکر موعودگرایی در دوری از انگاره‌های انقلابی و التزام به صبر و عمل به وظایف ایمانی تعریف می‌شد.

حال علی شریعتی با بازاندیشی تاریخی این حادثه حسینی را به بستری برای نمود زیست انقلابی در عصر انتظار موعود تبدیل کرد. موج فکری انقلاب شیعی را روحانیت شیعی مصادره و خود را رهبران عصر نظم و استقرار حکومت معرفی کردند. با مرگ آیت‌الله خمینی و پایان جنگ، خامنه‌ای ایده تداوم انقلاب را در بستر گسترش دامنه حکومت و نفوذ تفکر شیعی مطرح کرد. او که می‌توانست رهبری انقلاب را به رهبری حکومت و ساختار تبدیل کند؛ رهبری گسترش بخش تفکر حکومت شیعی بر مدار هلال سبز شیعی در خاورمیانه را به دست گرفت.

مسائلی چون غیریت‌سازی با غرب و سیاست‌های آنان که برآمده از تصور فکری عصر استعمار بود را به مثابه یک هدف مطرح کرد. مبارزه با غرب از طریق نمود عینی سیاست‌های استعماری آنان در خاورمیانه که همانا اسرائیل بود را در دستور کار قرار داد. اگر به سخن مهندس مهدی بازرگان به نیکی توجه کنیم که در مقایسه خود با آیت‌الله خمینی گفته بود که خمینی ایران را برای اسلام می‌خواست و من (بازرگان) اسلام را برای ایران؛ از این منظر باید گفت با پیروزی انقلاب اسلامی در ایران و به دست گرفتن قدرت توسط روحانیت شیعی، ایران از قالب یک حکومت با حاکمیت مشخص بر مرزهای ملی و ملت ایران به سمت ساختاری انقلابی و جنبش‌گرا سوق پیدا کرد که برای تحقق منویات ایدئولوژیک با مؤلفه‌های نهادینه در خیال رهبران مذهبی آن، یعنی ایده حکومت‌اندیشی امپراتوری سوق پیدا کرد.

در مدت سی و شش سال رهبری خامنه‌ای کشور در کشمکشی بی‌پایان با هدف مقابله با غرب و نمود استعماری آن اسرائیل، بنیاد دولت-ملت، حکومت ملی، رفاه و آزادی مردم ایران را به اسارت گرفته است. خامنه‌ای در مقام رهبری با مشکلات عدیده‌ای روبرو بود؛ از آن جمله، موقعیت علمی و آخوندی که در مقایسه با آیت‌الله خمینی و دیگر هم‌سلکان در پایین‌ترین سطح ممکن بود. همچنین او در زمانی به مقام رهبری دست یافت که تصور نخبگان، روشنفکران و بسیاری از عامه مردم این بود که با پایان جنگ و مرگ آیت‌الله خمینی، پایانی بر مرحله انقلابی‌گری و آغاز دوره ساختارگرایی متکی بر جمهوریت و دموکراسی بود.

خامنه‌ای برای مقابله با این دو دشواره، رهبری تداوم انقلابی‌گری را بر پایه رکن نظامی(سپاه) و امنیتی (وزارت اطلاعات) استوار ساخت. او می‌خواست رهبری حکومت ج.ا را با رفتن در جُبه آیت‌الله خمینی، به صورت رهبری تداوم انقلاب با هدف برسازی امپراتوری شیعی صورت دهد. او سپاه و وزارت اطلاعات را برای مقابله با منتقدین و معترضین ساحت رهبری به کار گرفت. در ابتدای رهبری، هاشمی رفسنجانی چون در اندیشه بازسازی کشور بود، در راستای مقابله با هرگونه نقد و اعتراض با سیاست‌ها با خامنه‌ای هم‌سو و هم‌آواز شد. اگرچه بعدها هاشمی از این کرده خود روی‌گردان شد؛ اما در زمانی بود که او خارج از ساحت قدرت بود و در نهادینه سازی ساحت قدسی برساخته برای مقام رهبری در عمل نقش داشت.

خامنه‌ای در طول رهبری خود، همواره به صورت یک طرفه و مونولوگ جامعه ایران را با سخنرانی‌های انقلابی می‌نواخت. هرکس به هر صورت به نقد و توصیه از باب نصیحت به ائمه مسلمین، سخنی را متوجه می‌کرد با اتهام توهین به مقام رهبری مواجه، محکوم و به حبس می‌رفت. خامنه‌ای در طول رهبری خود با ایجاد یک حاشیه مورد اعتماد خود که همواره او را تأیید کرده و خود را مجری منویات او می‌دانستند، مسیر یک‌سوی قدرت را پیموده است. نتیجه این ساختار، ایجاد توهم قدرت و برسازی امپراتوری شیعی بزرگی بود که از یک مقطع به بعد به صورت علنی و بدون ابأ از غرب و کنش متقابل آنان، به تهدید منافع و مصالح آنان اقدام کرد. مقابله با داعش در عراق و سوریه و ابقای بشار اسد در قدرت سوریه بر توهم قدرت و نفوذ خود در منطقه افزود. این روندِ در حال اوج با کشته شدن، قاسم سلیمانی، فرمانده نظامی برسازند امپراتوری روبه افول گذاشت.

خامنه‌ای چون همواره در چارچوب یاران چاپلوس محاصره و ارتباطی مونولوگ با جامعه قرار داشت؛ از شنیدن سخنان منتقدین باز ماند. او در زمانی که دکتر محمد جواد ظریف از سر مهر به ساختار ج.ا سخنی را مطرح کرد که داشته‌های نظامی ما در مقابله داشته‌های نظامی آمریکا چیزی نیست؛ به جای توجه به کُنه سخن ظریف، دستور داد تا او را به تور گردشی در شهرهای موشکی و بمب‌ها ببرند.

خامنه‌ای، رهبری که با رفتن در جُبه خمینی، دیکتاتور شد و با انجام ائتلاف‌های نامتقارن از لحاظ منافع ملی با روس و چین، خود را رهبر انقلابی برسازنده امپراتوری شیعی و نابود کننده غرب و اسرائیل معرفی می‌‌کرد. او چنان در درون این جُبه رفت؛ که چونان کلاغی که می‌خواست راه رفتن طاوس را بیاموزد، راه رفتن خود را هم فراموش کرد. او فراموش کرد که ج.ا قانون اساسی دارد که او آن را نادیده گرفته است و با به قدرت رسانیدن افرادی که الیگارشی مالی و سیاسی در ساختار قدرت شکل دادند، قدرت حکومت ج.ا به مثابه یک نظام را تضعیف کرد. او فراموش کرد که بر جامعه‌ای حکومت می‌کند که در مسیر تحولات زمانی با گسست نسلی، مشروعیت سیستم در ذن آنان سقوط کرده است. لذا با ایجاد ساختار سرکوب، اعتراض‌های به حق مردم را به بدترین شیوه دیکتاتوری که به توتالیتاریسم می‌نماید، مقابله کرد. چه نیک فرمود استاد علوم سیاسی که؛ خامنه‌ای در مقابله با اعتراض‌های مردم و سرکوب هرباره آن اعتراض‌ها، بخشی از مشروعیت و وجود سیاسی خود را می‌کشد و از دست می‌دهد.

حال خامنه‌ای در نقطه‌ای حساس از تاریخ ایران ایستاده است که مسیر بازگشت و تصحیح غلط‌های صورت گرفته را ندارد. در این مسیر سی و شش سال رهبری هزینه‌های مالی گزافی که با بحران‌های اقتصادی سخت بر مردم ایران تحمیل شده است؛ مسیری که با نابودی تمام مؤلفه‌های نفوذ و قدرت منطقه‌ای ج.ا به مثابه یک جنبش انقلابی از حزب‌الله در لبنان، سقوط حکومت بشار اسد در سوریه، برخورد با جریان حوثی در یمن و گروه‌های شبه نظامی عراق به مرگ سیاسی رسیده است.

در نقطه مرگ سیاسی، در سن پیری نزدیک به نود سال، تنها چیزی که برایش باقی مانده، سخن گفتن و رجزخوانی از پناهگاه بوده است. در حالی که به سخنان او بعد از سخنرانی ترامپ در سازمان ملل گوش می‌دادم که در تجسم جهل تنه به هم می‌زدند؛ همواره این پرسش را مطرح می‌کردم، چرا؟ دلیل تو چیست؟ مذاکره مفید نیست. چرا ضرر دارد؟ چرا؟ به چه دلیل؟ و تا پایان سخن انتظار ارائه یک تحلیل تازه، حرف جدید، درک مدیریت سیاسی متناسب با شرایط اکنون می‌رفت؛ اما تنها چیزی که در آن نمود می‌یافت، تکرار مکرار از رهبر خودخوانده‌ای که در کشورش مشروعیتش و مقبولیتش از بین رفته است.

امروز خامنه‌ای در نقطه‌ای از تاریخ ایستاده که با اصرار بر ادامه روند رو به افول و لجبازی‌های بی‌معنا در عرصه کنش سیاسی، کیان ایران و ایرانی را در معرض خطر قرار داده است. امروز پزشکیان باید بداند براساس وعده انتخاباتی خود، مجری منویات رهبر است؛ لذا در تمام مسائل پیش‌روی جامعه مسؤل و پاسخگو در مقابل ملت و تاریخ خواهد بود.



شنبه ۵ مهر ۱۴۰۴ - Saturday 27 September 2025
iran-emrooz.net | Wed, 24.09.2025, 12:37




شنبه ۵ مهر ۱۴۰۴ - Saturday 27 September 2025
iran-emrooz.net | Wed, 24.09.2025, 12:33




آشوب و همدلی
شنبه ۵ مهر ۱۴۰۴ - Saturday 27 September 2025
iran-emrooz.net | Wed, 24.09.2025, 11:36

آشوب و همدلی


برگردان: علی‌محمد طباطبایی

۷ اوت ۲۰۲۵

انتشار نامه‌های الیور ساکس در یک کتاب جدید

مقدمه مترجم: آشنایی من با الیور ساکس به فیلم سینمایی شاهکاری که از کتاب «بیداری ها» نوشته او اقتباس شده بود باز می‌گردد. این فیلم با بازی درخشان و بی نظیر «رابرت دنیرو» در نقش بیمار و هنرپیشه فقید «رابین ویلیامز» در نقش خود دکتر ساکس که البته در فیلم نام دیگری روی او گذاشته بودند باز می‌گردد. این فیلم را به گمانم در شبکه تلویزیونی zdf زمانی که هنوز در ایران قابل دریافت بود دیدم و برایم حقیقاً شوکه کننده بود. چنین دنیای عجیبی را تا به آن روز نه دیده و نه چیزی در باره اش خوانده بودم. فیلم تاثیر بسیار عجیبی رو من داشت هر چند در آن روز چیزی در باره پزشک و نویسنده‌ای به نام الیور ساکس نشنیده بودم. چند سال بعد از آن در اینترنت به کتابی برخوردم با عنوان «مردی که زنش را با کلاه عوضی گرفت» و هنگامی که متوجه شدم نویسنده این کتاب در عین حال نویسنده کتابی با عنوان «بیداری ها» نیز هست که آن فیلم بسیار اثرگذار را از روی آن ساخته اند بی درنگ کتاب را دانلود کرده و شروع به خواندن آن کردم. مدتی بعد دیدم که کتاب به فارسی نیز ترجمه شده. اکنون دو ترجمه از این کتاب در ایران موجود است که طبیعتاً من هر دو را تهیه کرده ام. نا گفته نماند که بخشی از آن کتاب را با عنوان « مردی که زنش را با کلاه عوضی گرفت» که در اصل یکی از موارد تشریح شده در کتاب است اما نام کتاب را هم از آن اقتباس کرده اند ترجمه کرده و در حال حاضر آماده انتشار است اما هنوز فرصت ارسال آن به ایران امروز نرسیده است. به نظرم حیف است که در این دنیا زندگی کنیم و چیزی از این قبیل رویدادها که باعث شناخت بیشتر خودمان می‌شود را نخوانیم و به آنها پی نبریم. برای آن که حوصله خواننده بیشتر از این سر نرود من شناخت نامه الیور ساکس را در انتهای مقاله آورده ام که توضیحات کافی در باره او ونوشته هایش را می‌توانید در آنجا بخوانید.

اندیشیدن به الیور ساکس (Oliver Sacks) فقید، پزشک و نویسنده، امروز یعنی به یاد آوردن انسان‌های شگفت‌انگیزی که نقص‌ها و استعدادهایشان که در کتاب‌ها و مقاله‌های ساکس تصویر شده‌اند جهان را اندکی بزرگ‌تر و بسیار جالب توجه ‌تر از پیش ساخت: دو پسر دوقلوی اوتیستیک که می‌توانستند بی‌درنگ اعداد صدرقمی را به یاد آورند، مردی که نمی‌توانست فردی را که در آینه به او خیره شده بود، بشناسد [به عبارت دیگر خودش را]، ملوانی که گذشته‌ای دور برایش سرشار از جزئیات و روشن بود، اما گذشتهٔ نزدیک برای او هیچ وجودی نداشت، زنی که آگاهی از این واقعیت نداشت که شصت سال در بدنی، یعنی در بدن خودش، زندانی بوده است و البته ده‌ها قربانی همه‌گیری انسفالیت (encephalitisepidemic) دههٔ ۱۹۲۰ که با داروی تازهٔ اِل-دوپا(L-DOPA) درمان شده بودند و برای مدتی کوتاه آگاهی از زندگی را دوباره بازیافته بودند. همهٔ این استثناهای انسانی جهان پزشکی‌ای را پر کرده بودند که ساکس برای خوانندگانش آفرید.

ساکس هنگام توصیف این استثناها، همواره به نظر می‌رسد که با قربانیان آنها همدل است. نه «مهربان» به‌سان یک پزشک، بلکه اطمینان‌بخش: ابتدا شگفت‌زده، اما هرگز شوکه‌شده نیست. او بر مشکل پیش آمده مسلط است، اما مزاحم بیمار نیست. او می‌خواهد بیمارانش، و همچنین خوانندگانش، بدانند که در دستان یک متخصص باتجربه‌اند که با آرامش آنچه در وجودشان به‌راستی بی‌مانند و تکان‌دهنده است را درک خواهد کرد.

البته آن پزشک یک چیز است و نویسندهٔ این نامه‌ها چیز دیگری: موجودی پر از تردید، ترس، حسرت، جاه‌طلبی، تسلیم، خجالت و خودبزرگ‌بینی. نه‌تنها مجموعهٔ نامه‌ها بسیار حجیم است (که به‌طرزی درخشان توسط کیت ادگار (Kate Edgar)، دستیار بلندمدت او، انتخاب شده)، بلکه مقیاس پیچیدگی روان‌شناختی نویسنده نیز به همان اندازه عظیم است. طول برخی از این نامه‌ها که بعضی به هزاران کلمه می‌رسند مردی را به تصویر می‌کشند که گرفتار چندگانگی (ambivalence) دردناک است («من هرگز نباید پزشک می‌شدم») و از خود بیزار است (در سی‌سالگی خود را «بزرگ و ورم کرده (oedematous)... چاق، کم‌مو و سالخورده» می‌بیند)، و در عین حال کودکانه به افتخار رتبهٔ نخستش در وزنه‌برداری بلند کردن ۵۷۵ پوند در حالت نشسته مباهات می‌کند.

ساکس، که در بیشتر زندگی بزرگسالی‌اش برای افسردگی تحت درمان روان‌پزشکی بود، صدها نامهٔ محبت‌آمیز به والدینش نوشت، در حالی که در جایی دیگر از آن‌ها با عباراتی چون «عزیزانِ تحمل‌ناپذیر» یاد می‌کرد و می‌نوشت: «نمی‌توانم والدینم را تحمل کنم مادرم افسرده، وسواسی و پارانوئید... پدرم دلقک‌مآب، اهل علم، و تمام تلاشش را می‌کند تا از خانه دوری کند.»

در همهٔ این نامه‌ها تنشی به چشم می‌خورد میان تردیدهای درونیِ جست‌وجوگرِ ساکس و جاه‌طلبیِ خروشانش، تنشی آن‌قدر شدید که خواننده را وادار می‌کند بپرسد چگونه از دل چنین منفی‌گرایی بزرگی، حرفه‌ای چنین درخشان و موفق پدید آمده است:

«من گاهی زودباورم و گاهی بی‌اعتماد، از نزدیکی و صمیمیت هراس دارم، چراکه آن را تهاجمی خطرناک می‌بینم، نابودی بالقوهٔ هویت خودم. و باز، در شمار این احساسات متناقض، مدام انتظار دارم رها شوم یا از آنچه دارم محروم بمانم…»

و آنچه او بیش از هر چیز داشت، «یک جبران بزرگ» بود: «می‌توانم بیندیشم، می‌توانم تعالی بخشم، می‌توانم شورو شوق هایبه جایی نرسیده خود را به سوی کارکردن هدایت کنم. و امیدهایم بیشتر در قالب کار معنا پیدا می‌کنند.»

و او واقعاً کار کرد: کتاب‌ها، ده‌ها مقاله و جستار، بسیاری از مصاحبه‌ها پس از آنکه مشهور شد، و سخنرانی‌های زیادی برای مخاطبان بالینی و عمومی. هرچه شهرتش بیشتر شد، آنچه را خود «نیروی بازدارنده- انفجاری» می‌نامید نیز در او شدت گرفت، یعنی میل به تجربهٔ احساسات هرچه شدیدترِ قدرت، بی‌توجه به منبع آن، حتی اگر نامشروع بود، حتی اگر از راه «نیکوتین، آمفتامین، مسکالین، کوکائین» می‌آمد. دوست نزدیکش، شاعر آنگلو-آمریکایی تام گان (Thom Gunn)، گفت که مصرف چنین موادی توسط ساکس «به‌طرزی افراطی و رسوایی‌آور بود، بسیار بیش از هرکسی که من می‌شناختم.» و با این حال، در میان چنین تلاطم‌های عاطفی، رگ پرثمر خلاقیت ساکس هرگز از جریان بازنایستاد به‌طور متوسط پنج هزار نامه در سال، شامل «تزریق‌های ناگهانی ده‌هزارکلمه‌ای»، و هر روز کتاب‌ها و مقالاتی بیشتر. آفرینش از دل آشوب فوران می‌کرد.

او می‌خواست بیمارانش، همانند خوانندگانش، بدانند که در دستان یک متخصص باتجربه‌اند که درک خواهد کرد چه چیزی در وجودشان به‌راستی یگانه و شگفت‌آور است.

در آغاز حرفه اش، او سه حقیقت را پذیرفت: نخست اینکه او «همیشه همه‌چیز را به افراط می‌کشاند». دوم اینکه به شیوهٔ مرسوم برای یک متخصص مغز و اعصاب ساخته نشده بود. هرگز در هیچ «خانهٔ» گروهی یا دپارتمانی احساس رضایت نکرد و آموخت که چگونه «خود را در برابر لجاجت پیش‌بینی‌پذیر و سردرگمی همکارانش مقاوم کند» و به این باور بسنده نماید که او «از توان درک یا پذیرش آن‌ها فراتر رفته است.» سومین کشف او این بود که یاران واقعی‌اش را نه در میان همکاران، بلکه در میان بیماران خواهد یافت. و این همان سرچشمهٔ مسیری بدیع و خوشبختانه به تنهایی و بدون همراهی شخص دیگری بود که او در بیشتر زندگی‌اش دنبال کرد. در یکی دیگر از نامه‌های بلند و صریحش به والدینش، نوعی وصیت‌نامهٔ شخصی را شرح داد:

«من آموزگاری خوب هستم (و در لحظات جادویی نادر، آموزگاری بزرگ). نه به این دلیل که حقایق را منتقل می‌کنم، بلکه چون به‌گونه‌ای شور و شوقی نسبت به بیمار و موضوع القا می‌کنم، شیوه‌ای که علائمشان با تمامیت وجودشان درهم‌می‌آمیزد، و اینکه این تمامیت چگونه با محیط کلی‌شان پیوند می‌خورد: به‌اختصار، نوعی شگفتی و لذت از اینکه چگونه همه‌چیز در کنار هم قرار می‌گیرد.»

او بررسی می‌کرد که چگونه ناخوشی ها و مشکلات بیمارانش بدل به هویت آن‌ها می‌شوند آن‌ها تبدیل می‌شدند به «ملوان گمشده»، «ویتی تیکی ری»، یا «هنرمند اوتیست». از آنجا که هر یک از این بیمارانی که برای خود اسم و رسمی داشتند و شناخته‌شده بودند و آن دیگر بیمارانی که کسی آنها را نمی‌‌شناخت در اصل حقیقت‌هایی مستقل بودند، مجموعهٔ کامل بیماران و رنج‌هایشان با وجود وسعت عظیمی که داشتند، با طیف کامل کشمکش‌ها و تلاطم‌هایی که ساکس در خود یافته بود، هم‌آهنگ و سازگار می‌شدند. واقعاً همه‌چیز در کنار هم می‌نشست. او اجازه می‌داد افراط‌ها و آشوب‌های خودش به‌گونه‌ای همدلانه به آشفتگی‌های بیمارانش پاسخ دهد،و این آن چیزی بود که شاید برای سایر عصب‌شناسان بیگانه یا دور به نظر می‌رسید، و با این وجود در بی‌نظمی‌های هویتِ ناآرام او همدمی می‌یافت..

این فرایند که او آن را «عصب‌شناسی رمانتیک» می‌نامید، می‌کوشید شخص واقعی، «من»ِ ذهنی، را از «آن» (وضعیت بالینی) جدا کند. با کار در چارچوب این جدایی ذهنی که یعنی برخلاف بسیاری دیگر از عصب‌شناسان عمل کردن او می‌توانست بگوید: «من هر بیماری را که می‌بینم، در هر جا، به‌روشنی زنده، جالب و پربار می‌یابم. هرگز بیماری ندیده‌ام که چیزی تازه به من نیاموزد یا در من احساسات و رشته‌های فکری تازه‌ای برنیانگیزد.» اما آن احساسات و اندیشه‌ها چیز تازه و نوظهوری نمی‌توانستند باشند، بلکه باید بالقوه در خود ساکس وجود می‌داشتند، آمادهٔ واکنش، و در نتیجه برای او نه فقط به‌عنوان پزشک بلکه به‌عنوان یک انسان بی‌اندازه رضایت‌بخش.

جالب اینکه این نامه‌ها به‌ندرت از موفقیت درمانی یا کاهش علائم سخن می‌گویند. ممکن بود این‌ها رخ داده باشند یا نه، اما تمرکز نامه‌ها بر رضایت پزشک بود، نه بیماران. این نامه‌ها در تنوع غنی، سرزندگی و کنجکاوی هوشمندانه‌شان، پرسشی را برمی‌انگیزند که در هر بحثی دربارهٔ الیور ساکس می‌تواند مطرح شود: چه چیزی بخت نیک او را در داشتن این همه بیمار با بیماری‌های چنین شگفت‌انگیز، عجیب و به‌یادماندنی توضیح می‌دهد؟ «مردی که همسرش را با کلاهش اشتباه گرفت» تنها یکی از بیماران بی‌شماری بود که دامنهٔ افراط یا محرومیتشان ظاهراً در کار سایر عصب‌شناسان یافت نمی‌شود.

خوانندگان ناچارند دربارهٔ چنین بختی حدس بزنند. آن‌ها می‌توانند و باید به رویکرد کاملاً همدلانهٔ ساکس به بیمارانش احترام بگذارند، رویکردی که شبیه را به شبیه پیوند می‌داد، فانیِ زخمی را با فانیِ زخمی دیگر، فرایندی شبیه به اتصال فرومون‌ها (pheromones connecting). پیوندهایی که ساکس با بیمارانش می‌بست اغلب به آن‌ها امید و دلگرمی می‌داد. نامه‌ها به ما می‌فهمانند که هرچند ساکس همیشه نمی‌توانست بهبودی از بیماری را وعده دهد، اما درک و هم‌احساسی از ژرف‌ترین و اصیل‌ترین نوعش عرضه می‌کرد. و این شاید بزرگ‌ترین هدیهٔ این مردِ بزرگ و شگفت‌انگیز بود.

ویلیام. ام. چیس استاد افتخاری ادبیات انگلیسی در دانشگاه استنفورد و رئیس پیشین دانشگاه اموری است.
https://www.commonwealmagazine.org/tumult-and-sympathy

***

شناخت‌نامه الیور ساکس:
الیور ساکس، عصب‌پزشکی که داستان‌گو شد

الیور ساکس (Oliver Sacks) ، ‏۱۹۳۳–۲۰۱۵) عصب‌پزشک، نویسنده و جستارنویس برجسته بریتانیایی-آمریکایی بود که به واسطه توانایی بی‌مانندش در پیوند دادن علم عصب‌شناسی با روایت انسانی بیمارانش شهرت جهانی یافت. او تحصیلات پزشکی را در دانشگاه آکسفورد گذراند و پس از مهاجرت به ایالات متحده، در بیشتر دوران حرفه‌ای‌اش در نیویورک به طبابت، پژوهش و تدریس پرداخت.

شهرت ساکس بیش از همه مدیون کتاب‌هایی است که در آنها تجربه‌های بالینی را با نثری روایی و عاطفی به تصویر می‌کشد. از مهم‌ترین آثار او می‌توان به «بیداری‌ها» (Awakenings) شاره کرد که بعدها الهام‌بخش فیلمی با بازی رابین ویلیامز و رابرت دنیرو شد، و همچنین کتاب «مردی که همسرش را با کلاه اشتباه می‌گرفت» (The Man Who Mistook His Wife for a Hat) که مجموعه‌ای از روایت‌های عجیب و در عین حال عمیق درباره بیماران مبتلا به اختلالات عصبی است.

ساکس همواره پزشکی را تنها به عنوان علمِ درمان بیماری نمی‌دید، بلکه آن را شیوه‌ای برای شناخت انسان و پیچیدگی‌های ذهن او می‌دانست. در نوشته‌هایش، بیماران نه نمونه‌های بالینی، بلکه شخصیت‌هایی کامل با زندگی، امیدها و رنج‌های خاص خود هستند. این نگاه انسانی، آثار او را برای طیف گسترده‌ای از مخاطبان – از پزشکان و دانشمندان تا علاقه‌مندان ادبیات و فلسفه – جذاب ساخته است.

او در سال‌های پایانی زندگی‌اش کتاب خاطرات «در حرکت» ((On the Move را منتشر کرد که به شدت مورد توجه قرار گرفت و تصویری صمیمی از زندگی، دغدغه‌ها و کشمکش‌های شخصی‌اش ارائه داد. ساکس تا واپسین روزهای عمر، همچنان می‌نوشت و اندیشه می‌ورزید. در واپسین مقالاتش که در نیویورک تایمز منتشر شد، با شجاعت به بیماری سرطان و مرگ خود پرداخت.

الیور ساکس تنها یک پزشک یا نویسنده نبود، او پلی بود میان علم و ادبیات، میان مشاهده‌ی دقیق بالینی و روایت انسانی. میراث او در قلمرویی میان پزشکی، علوم اعصاب و ادبیات باقی مانده و همچنان الهام‌بخش است.

کتاب بیداری‌ها (Awakenings)
این کتاب نخستین بار در سال ۱۹۷۳ منتشر شد و به‌سرعت توجه جامعه علمی و ادبی را به خود جلب کرد. در آن، الیور ساکس تجربه‌هایش با گروهی از بیماران را روایت می‌کند که در دهه ۱۹۶۰ در بیمارستان برونکس نیویورک تحت مراقبت او بودند. این بیماران به بیماری‌ای به نام انسفالیت لتارژیک(Encephalitis lethargica) مبتلا شده بودند. اپیدمی این بیماری در اوایل قرن بیستم (۱۹۱۶–۱۹۲۷) در جهان رخ داده بود و بسیاری از مبتلایان را در وضعیتی شبیه اغما یا «زندگی در سکون» فرو برده بود.

بیماران ساکس سال‌ها بی‌حرکت و کم‌واکنش در بخش مزمن بیمارستان بودند، گویی در «توقف زمانی» به‌سر می‌بردند. ساکس با داروی تازه‌ای به نام ال دوپا (L-DOPA) درمان آنها را آغاز کرد. نتیجه حیرت‌انگیز بود: بیماران پس از دهه‌ها سکون، به‌طور ناگهانی «بیدار شدند». آنها توانستند دوباره حرکت کنند، سخن بگویند و با اطرافیان ارتباط برقرار نمایند.

اما این بیداری معجزه‌وار پایدار نبود. بسیاری از بیماران پس از مدتی دچار عوارض جانبی شدید شدند و برخی دوباره به حالت سکون بازگشتند. ساکس با صداقت و همدلی این تجربه‌ها را روایت می‌کند و پرسش‌های ژرفی درباره هویت، زمان، رنج و معنای زندگی انسانی پیش می‌کشد.

کتاب بیداری ها تنها یک گزارش پزشکی نیست، اثری فلسفی و عاطفی است که مرزهای میان طبابت و ادبیات را درنوردید و موجب شد ساکس به‌عنوان «داستان‌گوی پزشکی» شناخته شود.


فیلم بیداری ها یا Awakenings ساخته شده در سال ۱۹۹۰

در سال ۱۹۹۰، فیلمی با همین نام بر اساس کتاب ساخته شد. کارگردان آن پنی مارشال (Penny Marshall) بود و فیلمنامه را استیون زایلیان (Steven Zaillian)نوشته بود.

در این فیلم:
· رابین ویلیامز نقش دکتر مالکوم سایر (بر اساس شخصیت واقعی الیور ساکس) را بازی می‌کند.
· رابرت دنیرو نقش یکی از بیماران، لئونارد لاو (Leonard Lowe) را ایفا می‌کند که پس از مصرف L-DOPA برای مدتی به زندگی بازمی‌گردد.

فیلم به‌خوبی توانست جنبه‌های انسانی داستان ساکس را بازآفرینی کند: امید ناگهانی بیماران و خانواده‌هایشان، شادی بازگشت به زندگی و سپس تلخی اجتناب‌ناپذیرِ بازگشت علائم بیماری.

این فیلم نامزد سه جایزه اسکار شد: بهترین فیلم، بهترین بازیگر نقش اول مرد (رابرت دنیرو) و بهترین فیلمنامه اقتباسی. همچنین تحسین گسترده منتقدان و مخاطبان را برانگیخت.

اهمیت فرهنگی و علمی
کتاب و فیلم بیداری ها به مردم نشان دادند که بیماران مزمن و به‌ظاهر «خاموش» نیز انسان‌هایی با دنیای درونی غنی و حقِ زندگی و احترام‌اند. ساکس با این اثر نه‌تنها پزشکی را به ادبیات پیوند زد، بلکه نگاه عمومی به بیماران عصبی و روانی را تغییر داد.

کتاب مردی که همسرش را با کلاه اشتباه می‌گرفت (۱۹۸۵)
این کتاب مجموعه‌ای از مطالعات موردی (case studies)است که ساکس در آنها روایت‌هایی واقعی و در عین حال شگفت‌انگیز از بیماران مبتلا به اختلالات عصبی را با زبانی داستانی بیان می‌کند.

نام کتاب از ماجرای یکی از بیماران او گرفته شده است، یک موسیقی‌دان بااستعداد که به اختلالی به نام اگنوزیای بینایی (visual agnosia)مبتلا بود. این بیماری موجب می‌شود فرد نتواند اشیاء یا چهره‌ها را به‌درستی تشخیص دهد. بیمار ساکس در یکی از دیدارها، سر همسرش را با کلاه اشتباه گرفت و تلاش کرد آن را از سر بردارد!

اما کتاب فقط روایت این بیمار نیست. ساکس در آن به ده‌ها مورد دیگر می‌پردازد، از جمله:

• فردی که حافظه‌اش فقط چند ثانیه دوام داشت و نمی‌توانست گذشته نزدیک یا حال پیوسته‌ای را تجربه کند.
• زنی که احساس بدن خود را از دست داده بود و نمی‌توانست بفهمد دست و پایش کجاست.
• بیمارانی که توانایی زبان، حرکت یا درک موسیقی‌شان به شکل عجیبی تغییر کرده بود.

اهمیت کتاب
۱. علمی و ادبی:این اثر نشان داد که گزارش‌های پزشکی می‌توانند به شکلی ادبی و پرکشش نوشته شوند. نه فقط برای پزشکان، بلکه برای عموم مردم.
۲. انسانی:بیماران در نگاه ساکس «مورد بالینی» خشک و بی‌روح نیستند. او آنها را با تمام فردیت، زندگی و احساساتشان به تصویر می‌کشد.
۳. فلسفی:روایت‌ها پرسش‌های عمیقی درباره هویت، ذهن، ادراک و رابطه انسان با جهان پیرامون مطرح می‌کنند.

واکنش‌ها
کتاب پس از انتشار در سال ۱۹۸۵ با استقبال بسیار مواجه شد، به چندین زبان ترجمه شد و ساکس را به یکی از پرخواننده‌ترین نویسندگان علوم اعصاب تبدیل کرد. سبک روایت همدلانه و انسانی او باعث شد که بسیاری از خوانندگان عادی برای نخستین بار به اختلالات عصبی با دیدی متفاوت بنگرند.
این کتاب همراه با بیداری‌ها دو ستون اصلی شهرت الیور ساکس محسوب می‌شوند و جایگاه او را به‌عنوان «پزشکی که داستان‌گو شد» تثبیت کردند.

عمو تانگستِن (Uncle Tungsten: Memories of a Chemical Boyhood)
این کتاب در واقع خاطرات کودکی ساکس است، به‌ویژه سال‌های دهه ۱۹۴۰ و ۱۹۵۰ که او در لندن می‌زیست. ساکس در خانواده‌ای یهودی و علمی بزرگ شد: پدر و مادرش پزشک بودند، و در فامیل، شخصیت‌های علمی و صنعتی متعددی حضور داشتند.

یکی از شخصیت‌های کلیدی دوران کودکی‌اش، عمو دیو تنگستِن بود (که نام کتاب از او گرفته شده است). او کارخانه‌ای در زمینه لامپ‌های تنگستنی داشت و عشق به علم و شیمی را به ساکس نوجوان منتقل کرد. ساکس در این کتاب با شور و شوق از آزمایش‌های خانگی‌اش، کشف عناصر شیمیایی، و شیفتگی‌اش به جدول تناوبی سخن می‌گوید.

ویژگی‌های کتاب
۱. خاطرات شخصی:بازتابی از کودکی کنجکاو و علمی در دوران جنگ جهانی دوم و پس از آن.
۲. عشق به علم:سرشار از توضیحات پرشور درباره شیمی، آزمایش‌های مواد، فلزات و تاریخ علم.
۳. ادبیات و فلسفه علم:ترکیبی از روایت زندگی شخصی با نگاهی عمیق به ماهیت علم و کشف.

اهمیت کتاب
• این اثر تصویر صمیمی و خودمانی‌تری از ساکس ارائه می‌دهد؛ نه فقط به‌عنوان پزشک و نویسنده، بلکه به‌عنوان کودکی عاشق علم که بعدها راه خود را در عصب‌شناسی پیدا کرد.
• بسیاری آن را یکی از بهترین کتاب‌های اتوبیوگرافیک درباره عشق به علم می‌دانند، چیزی شبیه به یک «نامه عاشقانه به شیمی».
• به مخاطبان نشان می‌دهد که علاقه و کنجکاوی علمی چگونه از سنین کودکی و با الهام از اطرافیان شکل می‌گیرد.
این کتاب همراه با خاطرات متأخر او «در حرکت» (On the Move, 2015)، دو قطب زندگی‌نامه شخصی ساکس را تشکیل می‌دهد: یکی از کودکی و نوجوانی‌اش، و دیگری از دوران بلوغ و سال‌های پایانی عمرش.



شنبه ۵ مهر ۱۴۰۴ - Saturday 27 September 2025
iran-emrooz.net | Wed, 24.09.2025, 11:11




شنبه ۵ مهر ۱۴۰۴ - Saturday 27 September 2025
iran-emrooz.net | Wed, 24.09.2025, 10:51




شنبه ۵ مهر ۱۴۰۴ - Saturday 27 September 2025
iran-emrooz.net | Wed, 24.09.2025, 10:21




دژ برزیل
شنبه ۵ مهر ۱۴۰۴ - Saturday 27 September 2025
iran-emrooz.net | Wed, 24.09.2025, 9:56

دژ برزیل


سردبیران پراجکت سیندیکیت
برگردان: آزاد - شریف‌زاده
۱۹ سپتامبر ۲۰۲۵

در ششم ژانویه ۲۰۲۱، هنگامی که کنگره آمریکا گرد هم آمد تا پیروزی جو بایدن بر دونالد ترامپ در انتخابات ریاست‌جمهوری ۲۰۲۰ را تأیید کند، ترامپ جمعیتی خشونت‌طلب را تحریک کرد تا به ساختمان کنگره یورش ببرند که در نتیجه آن پنج نفر کشته شدند. دو سال بعد، ژایر بولسونارو، رئیس‌جمهور وقت برزیل، همان کار را برای برگرداندن شکست انتخاباتی خود در برابر لوئیز ایناسیو لولا دا سیلوا امتحان کرد. امروز ترامپ دوباره در کاخ سفید است و بولسونارو در آستانه زندان – بازتابی آشکار از مسیرهای متفاوت دو بزرگ‌ترین دموکراسی قاره آمریکا.

همان‌طور که پدرو آبرامووای (Pedro Abramovay)، وزیر پیشین دادگستری برزیل، توضیح می‌دهد، بولسونارو با «مقاومتی به‌مراتب گسترده‌تر از سوی نظام حقوقی کشورش» روبه‌رو شد، بخشی از آن به این دلیل که قانون اساسی برزیل جرم «تلاش برای برچیدن حاکمیت دموکراتیک قانون» را به‌طور روشن تعریف کرده است و «کودتا» را صراحتاً جرم‌انگاری کرده است. امروزه، بزرگ‌ترین تهدید برای دموکراسی در برزیل نه در «کودتاهای کلاسیک» از نوعی که بولسونارو تلاش کرد، بلکه در «زوال تدریجی نهادهای دموکراتیک» نهفته است که به «اقتدارگرایان رقابتی» اجازه می‌دهد قدرت را به دست آورند و حفظ کنند.

در واقع، همان‌طور که کامیلا ویلارد دوران (Camila Villard Duran)، دانشیار حقوق در مدرسه مدیریت ESSCA، یادآور می‌شود، ترامپ دقیقاً با حمله به نهادهای دموکراتیک برزیل سعی داشت به بولسونارو کمک کند تا از پاسخگویی بگریزد. تحریم‌هایی که او علیه الکساندر د موراِس – قاضی دیوان عالی مسئول رسیدگی به پرونده‌های جنایی مرتبط با شورش ۲۰۲۳ – اعمال کرد، در عمل «حمله‌ای» به استقلال قضایی برزیل بود.

علاوه بر این، همان‌گونه که برنده نوبل، جوزف ای. استیگلیتز(Joseph E. Stiglitz)، خاطرنشان می‌کند، ترامپ در مخالفت آشکار با قانون آمریکا، تعرفه‌ای ۵۰ درصدی بر برزیل اعمال کرد تا آن کشور را به‌خاطر محاکمه بولسونارو مجازات کند.

با این حال، تحت رهبری لولا، برزیل «شجاعت» نشان داده، از «تسلیم شدن در برابر زورگویی آمریکا» سر باز زده، از حاکمیت خود دفاع کرده و تعهدش به «حاکمیت قانون» را دوباره تأیید نموده است – الگویی که سایر کشورها نیز باید از آن پیروی کنند.

اما سرجیو فاوستو (Sergio Fausto)، مدیر اجرایی بنیاد فرناندو انریکه کاردوسو، هشدار می‌دهد که هرچند دموکراسی برزیل وضعیت بهتری از آمریکا دارد، اما هنوز در امان نیست. تاب‌آوری نظم قانون اساسی برزیل بستگی خواهد داشت به این‌که آیا «محافظه‌کاران سنتی همچنان با راست افراطی متحد می‌مانند» و این‌که تا چه اندازه تلاش ترامپ برای ایجاد تردید در مشروعیت انتخابات ریاست‌جمهوری سال آینده «پویایی سیاست داخلی برزیل» را دگرگون خواهد کرد.

بولسونارو و ترامپ بزرگ‌ترین تهدید برای دموکراسی را آشکار کردند

🖊️ پدرو آبرامووای (Pedro Abramovay)
🗓️ ۵ سپتامبر ۲۰۲۵

دونالد ترامپ، رئیس‌جمهور ایالات متحده، و ژایر بولسونارو، رئیس‌جمهور پیشین برزیل، نمونه‌های بارز دوران کنونی «اقتدارگرایی رقابتی» هستند و هر دو تلاش کردند نتیجه یک انتخابات دموکراتیک را با تحریک هوادارانشان به خشونت بر هم بزنند. اما چرا یکی در دادگاه محاکمه می‌شود و دیگری دوباره در قدرت است؟

نیویورک – پوشش رسانه‌ای محاکمه رئیس‌جمهور پیشین برزیل، ژایر بولسونارو، اغلب بر شباهت‌های چشمگیر پرونده او با مسیر سیاسی دونالد ترامپ، رئیس‌جمهور آمریکا، تمرکز دارد. هر دو از بیرون از جریان‌های سنتی راست به قدرت رسیدند، در دوران همه‌گیری حکومت کردند، و با انکار علم پزشکی و تغییرات اقلیمی شناخته می‌شوند. هر دو علناً اعلام کردند که شکست انتخاباتی را نمی‌پذیرند و پس از باخت در پای صندوق‌ها، هواداران خود را به یورش به پارلمان‌های ملی برای لغو نتایج تحریک کردند.

اما امروز یکی از آن‌ها در جایگاه متهم نشسته و احتمالاً در دیوان عالی کشورش محکوم خواهد شد، در حالی که دیگری ایالات متحده را اداره می‌کند. همان‌طور که اکونومیست نوشت – جمله‌ای که تا چند سال پیش غیرقابل تصور بود – «دست‌کم به طور موقت، نقش عاقلانه دموکراتیک نیمکره غربی به جنوب منتقل شده است.» فهم چرایی این تحول برای مقابله با چالش‌های اصلی دموکراسی‌های امروز ضروری است.

بولسونارو نخستین بار در انتخاباتی که پس از تصویب قانون اساسی ۱۹۸۸ برزیل – بازگرداننده دموکراسی پس از بیش از دو دهه دیکتاتوری نظامی – برگزار شد، وارد سیاست شد. اما برنامه سیاسی‌اش بر اقتدارگرایی استوار بود. در اوایل کار، بولسونارو مدعی بود دیکتاتوری نظامی برزیل شکست خورد چون «چپ‌ها را به اندازه کافی نکشت.» او همچنین گفته بود فرناندو انریکه کاردوسو (Fernando Henrique Cardoso)، رئیس‌جمهور برزیل بین ۲۰۰۲-۱۹۹۵، باید اعدام می‌شد و وعده داد در صورت انتخاب شدن، کنگره را تعطیل کند. در زمان رأی‌گیری برای استیضاح دیلما روسف Dilma Rousseff در ۲۰۱۶، او رأی خود را به افتخار سرهنگی تقدیم کرد که در دوران دیکتاتوری مسئول شکنجه او بود. این‌ها و ده‌ها نمونه دیگر نشان می‌دهد بولسونارو محصول دموکراسی بود، با وجودی که دهه‌ها آن را مورد حمله قرار می‌داد.

مسیر سیاسی ترامپ متفاوت بود. او در دهه ۱۹۸۰ به عنوان یک جنجال‌آفرین سیاسی مطرح شد و خواستار مجازات اعدام برای پنج نوجوان سیاه‌پوست و لاتینی تبار شد که به ناحق به تجاوز در نیویورک متهم شده بودند. او بعدها در حالیکه هویت خود را به‌عنوان اجرا کننده میلیاردر واقع گرا در برنامه تلویزیونی تغییر داد و نوع فعالیت سیاسی‌اش را بر پایه نارضایتی‌های اقتصادی و فرهنگی بنا نهاد.

هرچند ترامپ هرگز به دموکراسی لیبرال پایبند نبود، بیشترین تبلیغات اهانی آمیزش متوجه دادگاه‌ها بوده است. در نگاه او، داشتن ثروت و قدرت سبب زدودن موانع نهادهای قانونی است – باوری که آن را به سیاست نیز منتقل کرده است. در دور دوم ریاست‌جمهوری‌اش، او در پی تضعیف قانون اساسی، پایان دادن به استقلال بانک مرکزی آمریکا، دستکاری در نظام انتخاباتی و بازتعریف شهروندی است.

ترامپ و بولسونارو هر دو در نخستین تلاش برای انتخاب مجدد شکست خوردند. اما شباهت‌ها همین‌جا پایان می‌یابد. نظام انتخاباتی برزیل بسیار متمرکزتر و مقاوم‌تر از سیستم آمریکا است. انتخابات در یک روز واحد در سراسر کشور، تحت نظارت دستگاه قضایی فدرال برگزار می‌شود و همه – از بومیان آمازون تا کشاورزان پامپاس – دسترسی برابر به صندوق رأی دارند. نتایج نیز ظرف چند ساعت اعلام می‌شود. بولسونارو نخستین نامزد در دهه‌های اخیر بود که مشروعیت انتخابات برزیل را زیر سؤال برد، سیستمی که تا آن زمان مورد اعتماد ملی بود. این در تضاد با نظام پراکنده آمریکا است که ترامپ آن را برای تضعیف اعتماد هوادارانش به دموکراسی و زمینه‌سازی برای حمله ششم ژانویه ۲۰۲۱ به کار گرفت. او حتی بر مسئولان ایالتی فشار آورد تا نتایج را دستکاری کنند.

بولسونارو پا را فراتر گذاشت.

تحقیقات نشان داد او و نزدیکانش پیش‌نویس فرمانی برای جلوگیری از مراسم تحلیف لولا تهیه کرده بودند – طرحی که تنها به دلیل اختلاف در ارتش ناکام ماند. طرح دیگری شامل ترور لولا، معاونش ژرالدو آلکیمین، و قاضی دیوان عالی الکساندر د موراِس بود – نقشه‌ای که باز هم به دلیل عدم حمایت ارتش در آخرین لحظه متوقف شد. پس از انتخابات، هواداران بولسونارو بیرون پادگان‌ها اردو زدند و خواستار مداخله نظامی شدند، در حالی که مقامات دولتی خواهان تشدید تنش بودند. یک هفته پس از تحلیف لولا، آن‌ها به‌طور خشونت‌آمیز به سه نهاد اصلی حکومت حمله کردند.

در آمریکا، اوضاع پس از تحریک شورش ششم ژانویه تغییر کرد. ترامپ با اتهامات جنایی مواجه شد، اما جدی‌ترین آن‌ها با رأی دیوان عالی – که اعلام کرد رؤسای‌جمهور تقریباً از مصونیت کامل برخوردارند – منتفی شد. پیروزی او در انتخابات ۲۰۲۴ عملاً تمام تلاش‌ها برای پاسخگویی را پایان داد. در مقابل، بولسونارو با مقاومت حقوقی گسترده‌تری روبه‌رو شد. یکی از اهداف اصلی‌اش در دوره ریاست‌جمهوری، دیوان عالی برزیل بود. هنگامی که دادستان کل – نهادی مستقل‌تر از همتای آمریکایی‌اش – علیه او کیفرخواست صادر کرد، این لحظه نقطه عطفی در تاریخ برزیل و پایان مصونیت برای تلاش‌های کودتاچیانه بود. اکنون او به جرم «تلاش برای برچیدن حاکمیت دموکراتیک قانون» محاکمه می‌شود – جرمی که در حقوق برزیل به وضوح تعریف شده، برخلاف آمریکا.

ترامپ و بولسونارو نمادهای اقتدارگرایی رقابتی هستند. هر دو با مهارت از اطلاعات نادرست استفاده می‌کنند، بر ضد علم و حقوق بشر سخن می‌گویند و به نهادهای دموکراتیک بی‌اعتنا هستند. اما بولسونارو ردپای آشکار اقتدارگرایی قرن بیستم را بر خود دارد. الگوی سیاسی او دیکتاتوری نظامی است که در دهه ۱۹۸۰ پایان یافت. هرچند هیچ کشوری در برابر فرسایش دموکراسی کاملاً مصون نیست، قانون اساسی پسادیکتاتوری برزیل حفاظ‌های محکمی ایجاد کرده است. بولسونارو محاکمه می‌شود چون نتوانست صبر کند و به فروپاشی تدریجی دموکراسی رضایت دهد؛ او تلاش کرد کودتایی کلاسیک به راه اندازد – و با کشوری مواجه شد که آماده رد آن بود.

به‌عنوان یک برزیلی که اعضای خانواده‌اش در دوران دیکتاتوری نظامی دستگیر یا تبعید شدند، دیدن بولسونارو در دادگاه آرامش‌بخش است، به‌ویژه وقتی هیچ فرمانده نظامی هرگز برای جنایات آن دوران محکوم نشد. اما امروز تهدید اصلی آزادی‌های ما کودتاهای نظامی نیستند، بلکه اقتدارگرایان رقابتی‌اند. در برزیل، آمریکا و جاهای دیگر، باید جلوی زوال تدریجی نهادهای دموکراتیک را گرفت – روندی که به آنان اجازه می‌دهد به قدرت برسند.

ایالات متحده چنگال مرگبار دلار را بر دموکراسی برزیل تنگ‌تر می‌کند

🖊️کامیلا ویلارد دوران (Camila Villard Duran)
🗓️ ۹ سپتامبر ۲۰۲۵

با تحریم الکساندر دِ موراِس Alexandre de Moraes، قاضی دیوان عالی برزیل، دولت دونالد ترامپ حمله‌ای بی‌سابقه به استقلال قضایی برزیل آغاز کرده است. این اقدام همچنین نشان می‌دهد چگونه برتری جهانی دلار حاکمیت کشورهای دیگر را تضعیف می‌کند.

آنژه – دفتر کنترل دارایی‌های خارجی وزارت خزانه‌داری آمریکا (OFAC Office of Foreign Assets Control) در نامه‌ای خطاب به بزرگ‌ترین بانک‌های برزیل، خواستار توضیح شد، که آن‌ها چه اقداماتی برای تبعیت از تحریم‌های اعمال‌شده علیه قاضی الکساندر د موراِس Alexandre de Moraes – تحت «قانون پاسخگویی حقوق بشری ماگنیتسکی جهانی Global Magnitsky Human Rights Accountability Act. » – انجام می‌دهند. دولت ترامپ پیامی آشکار ارسال کرد: آمریکا تصمیم می‌گیرد و دیگران باید پیروی کنند.

قرار دادن نام موراِس در فهرست «اتباع ویژه تحریم‌شده» اقدامی بی‌سابقه است، چرا که او نه الیگارشی متهم به فساد است و نه ناقض حقوق بشر. بلکه او به این دلیل هدف قرار گرفته که پرونده‌های جنایی مرتبط با شورش ۸ ژانویه ۲۰۲۳ در برازیلیا را بررسی می‌کرد؛ زمانی که هواداران رئیس‌جمهور وقت، ژایر بولسونارو، به کنگره ملی، دیوان عالی و کاخ ریاست‌جمهوری یورش برده بودند، تا شکست انتخاباتی او را برگردانند.

هرچند این موضوع ممکن است یک مسأله فنی در حوزه «انطباق مالی» به نظر برسد، اما اقدام ترامپ در اصل حمله‌ای به استقلال قضایی برزیل است.

تحریم موراِس تنها دارایی‌های شخصی او را محدود نمی‌کند؛ بلکه به‌طور غیرمستقیم به نهادهایی که او نمایندگی می‌کند فشار وارد می‌آورد. همچنین بانک‌های برزیلی را مجبور می‌کند میان اجرای احکام دادگاه‌های داخلی – و تحمل مجازات‌های سنگین آمریکا – یا حفظ دسترسی به بازارهای جهانی یکی را انتخاب کنند. هر دو انتخاب مشروعیت آن‌ها را در داخل و خارج تهدید می‌کند. نامه OFAC همچنین شکنندگی حاکمیت اقتصادی را برجسته کرد. هرچند قانون ماگنیتسکی رسماً یک قانون داخلی آمریکا است، اما نقش دلار به‌عنوان ارز ذخیره برتر جهان دامنه نفوذ آن را بسیار فراتر از مرزهای آمریکا گسترش داده است.

بانک‌های برزیل، مانند همتایان جهانی خود، برای تسویه تراکنش‌های دلاری به بانک‌های آمریکایی متکی هستند و بسیاری در نیویورک و دیگر مراکز مالی شعبه دارند. چه برای صادرات سویا به آسیا و چه برای انتشار اوراق قرضه در وال‌استریت، زیرساخت مالی مورد نیاز آمریکایی است. این وابستگی بدین معناست که نادیده گرفتن OFAC اقدامی شجاعانه نیست، بلکه گامی به سوی تبعید مالی – اگر نه نابودی کامل – است.

این همان پارادوکس حاکمیت است. از نظر حقوقی، دادگاه‌های برزیل می‌توانند حکم دهند که تحریم‌های آمریکا در داخل اعمال نمی‌شوند، زیرا طبق قانون اساسی و حقوق بین‌الملل، اقدامات خارجی تنها پس از تصویب رسمی اثرگذارند. اما از نظر اقتصادی، تبعیت اجتناب‌ناپذیر است، زیرا تجارت و نظام مالی برزیل بر زیرساخت‌های دلاری خارج از کنترل آن متکی است. در عمل، حاکمیت پولی در مرز سیستم دلاری پایان می‌یابد.

کنایه‌برانگیز است: ایالات متحده زمانی قانون ماگنیتسکی را برای مقابله با سوءاستفاده‌های اقتدارگرایانه در خارج به‌کار می‌برد، به‌ویژه با تحریم مقام‌های روسی درگیر در قتل سرگئی ماگنیتسکی در ۲۰۰۹. امروز همان قانون برای ارعاب قاضی‌ای استفاده می‌شود که می‌کوشد از نظم دموکراتیک برزیل (کشور خودش) دفاع کند. با تسلیح ابزارهای سیاست خارجی برای تأثیرگذاری بر فرآیندهای قضایی داخلی، دولت ترامپ عملاً حاکمیت برزیل را به آزمونی از میزان اطاعت فروکاسته است.

سیاست‌گذاران برزیل اکنون در وضعیتی دشوار قرار دارند. هدایت تراکنش‌های مالی شخصی موراِس از طریق تعاونی‌های داخلی، در بهترین حالت، راه‌حلی موقت است که مشکل بنیادی را حل نمی‌کند. گزینه‌های بلندمدت‌تر، مانند سامانه‌های پرداخت جهانی مبتنی بر پرداخت مستقیم دو کشور بدون استفاده از دلار (بلاک‌چین (Blockchain، هنوز فاصله زیادی تا عملی شدن دارند.

با گرفتار ماندن برزیل در مدار جاذبه دلار، بحران کنونی بر فوریت سرمایه‌گذاری در جایگزین‌ها تأکید دارد.

همان‌طور که در یک مقاله سیاستگذاری اخیر استدلال کرده‌ام، فناوری‌ها و بسترهای نو – از شبکه‌های مبتنی بر بلاک‌چین تا پرداخت‌های آنی فرامرزی – می‌توانند تسویه‌ها را کارآمدتر کنند و شاید سلطه دلار را به چالش بکشند. اما فعلاً این ابتکارات چیزی جز پروژه‌های آزمایشی پراکنده در میان «ائتلاف‌های مایل» نیستند که اغلب اقتصادهای در حال توسعه – وابسته‌ترین‌ها به دلار – را کنار می‌گذارند. حتی پیشرفته‌ترین پلتفرم‌های چندارزی نیز در عمل به دلار یا یورو بازمی‌گردند، هنگامی که نقدینگی ارزهای محلی کافی نیست؛ و همان سلسله‌مراتبی را بازتولید می‌کنند که مدعی‌اند به چالش می‌کشند.

با این حال، این نوآوری‌های پولی تصویری از آینده‌ای ارائه می‌کنند که در آن زیرساخت‌های چندجانبه دیگر تحت کنترل یک دولت یا نهادهای خصوصی تحت صلاحیت یک کشور واحد نباشند. اما تحقق چنین آینده‌ای نیازمند همکاری دیپلماتیک و فنی خارق‌العاده و چارچوب‌های حکمرانی تازه است. تا آن زمان، قدرت برون‌مرزی دلار بی‌رقیب باقی خواهد ماند.

از این منظر، نامه OFAC چیزی بیش از پیامی به بانک‌های برزیل است؛ یادآوری‌ای است برای همه کشورها درباره قدرت خارق‌العاده‌ای که آمریکا از طریق کنترل زیرساخت مالی جهانی اعمال می‌کند. برای مقابله با آن، کشورها باید با هم همکاری کنند تا جایگزین‌های معتبری چون ارزهای دیجیتال بانک‌های مرکزی، شبکه‌های پرداخت آنی سازگار و ترتیبات چندجانبه گسترده‌تر ایجاد کنند. در غیر این صورت، حاکمیت پولی و خودمختاری سیاسی‌شان همچنان در گرو تصمیم‌های سیاست‌گذاران آمریکایی خواهد بود.

ایستادگی شجاعانه برزیل در برابر ترامپ

🖊️ جوزف استیگلیتز
🗓️ ۲۸ ژوئیه ۲۰۲۵

تحت رهبری رئیس‌جمهور لولا داسیلوا، برزیل تصمیم گرفته است که بار دیگر به تعهد خود نسبت به حاکمیت قانون پایبند بماند، حتی در زمانی که ایالات متحده به نظر می‌رسد که از قانون اساسی خودش دست کشیده است. امید آن می‌رود که دیگر رهبران سیاسی نیز در برابر زورگویی قدرتمندترین کشور جهان، چنین شجاعتی از خود نشان دهند.

نیویورک – برای چندین دهه، ایالات متحده مدعی پیشتازی در دموکراسی، حاکمیت قانون و حقوق بشر بود. البته بین شعار و واقعیت شکاف‌های بزرگی وجود داشت: در طول جنگ سرد، آمریکا به بهانه‌ی مبارزه با کمونیسم، دولت‌های دموکراتیک منتخب در یونان، ایران، شیلی و جاهای دیگر را سرنگون کرد. در داخل کشور نیز، یک قرن پس از پایان برده‌داری، همچنان برای حفظ حقوق مدنی سیاه‌پوستان آمریکایی مبارزه می‌کرد.

اما در حالی‌که آمریکا پیش‌تر اغلب نتوانسته بود آنچه را که موعظه می‌کرد، در عمل پیاده کند، اکنون نه تنها در عمل، بلکه در گفتار هم از آن فاصله گرفته است. دونالد ترامپ و حزب جمهوری‌خواه مسئول این تغییر هستند.

در دوره‌ی اول ریاست جمهوری، بی‌احترامی ترامپ به حاکمیت قانون به اوج خود رسید، زمانی که تلاش کرد مهم‌ترین اصل دموکراسی، یعنی انتقال مسالمت‌آمیز قدرت را نقض کند. او ادعا کرد – و همچنان اصرار دارد – که در انتخابات ۲۰۲۰ پیروز شده، در حالی‌که جو بایدن حدود ۷ میلیون رأی بیشتر کسب کرده بود و ده‌ها دادگاه حکم دادند که هیچ تخلف انتخاباتی مهمی صورت نگرفته است.

کسانی که ترامپ را می‌شناسند شاید شگفت‌زده نشده باشند؛ شگفتی واقعی این بود که حدود ۷۰٪ از جمهوری‌خواهان باور داشتند که انتخابات تقلبی بوده است. بسیاری از آمریکایی‌ها – از جمله اکثریت یکی از دو حزب اصلی کشور – به دنیای توطئه‌های عجیب و اطلاعات نادرست سقوط کرده‌اند.

برای بسیاری از هواداران ترامپ، دموکراسی و حاکمیت قانون کمتر از حفظ «سبک زندگی آمریکایی» اهمیت دارد، که در عمل یعنی سلطه‌ی مردان سفیدپوست به قیمت حذف دیگران. اخیراً نیز دیوان عالی آمریکا به طور تهاجمی تلاش کرده که راه‌حل‌هایی برای جبران میراث تبعیض نژادی تاریخی را محدود کند.

چه خوب و چه بد، آمریکا مدت‌ها الگوی دیگر کشورها بوده است. متأسفانه، اکنون دموکرات‌های عوام‌فریب بسیاری در سراسر جهان حاضرند نسخه‌ی ترامپ برای لگدمال کردن نهادهای دموکراتیک و رد ارزش‌های بنیادین آن‌ها را تقلید کنند.

یکی از نمونه‌های برجسته، رئیس‌جمهور پیشین برزیل، ژایر بولسونارو است، که حتی تلاش کرد حمله‌ی ششم ژانویه‌ی ۲۰۲۱ به کنگره‌ی آمریکا را برای جلوگیری از روی کار آمدن بایدن تقلید کند. کودتای نافرجام هشتم ژانویه‌ی ۲۰۲۳ در برازیلیا از حمله به کنگره آمریکا بزرگ‌تر بود، اما نهادهای برزیل ایستادگی کردند – و اکنون خواستار پاسخ‌گویی بولسونارو هستند.

در مقابل، ایالات متحده از زمان بازگشت ترامپ به کاخ سفید در ژانویه، در جهت معکوس حرکت کرده است. ترامپ بار دیگر نشان داده که عاشق تعرفه‌هاست و از حاکمیت قانون بیزار – حتی توافق تجاری با مکزیک و کانادا را که در دوره‌ی نخست خود امضا کرده بود، نقض کرد.

اکنون، بی‌اعتنا به قانون اساسی آمریکا که تنها به کنگره اختیار وضع مالیات را داده – و تعرفه‌ها هم نوعی مالیات بر واردات کالا و خدمات هستند – تهدید کرده است که اگر برزیل پیگرد قضایی بولسونارو را متوقف نکند، ۵۰٪ تعرفه بر کالاهای برزیلی وضع خواهد کرد.

در این‌جا ترامپ برای نقض حاکمیت قانون پا پیش گذاشت تا برزیل را مجبور کند، برخلاف روند قانونی که در پیگرد بولسونارو رعایت کرده، آن را کنار بگذارد. کنگره‌ی آمریکا هرگز از تعرفه‌ها به عنوان ابزاری برای وادار کردن کشورها به تبعیت از دستورات سیاسی رئیس‌جمهور استفاده نکرده، و ترامپ نیز نتوانست حتی به قانونی برای پوشش ظاهری این اقدامات غیرقانونی استناد کند.

آنچه برزیل انجام می‌دهد، در تضاد آشکار با وضعیت ایالات متحده است. در حالی‌که روند قضایی در آمریکا برای پاسخ‌گویی به مشارکت‌کنندگان در شورش ششم ژانویه کند اما سنجیده پیش رفت، ترامپ بلافاصله پس از آغاز دوره‌ی دوم خود، با استفاده از قدرت عفو ریاست‌جمهوری، همه‌ی محکومین – حتی خشن‌ترین آن‌ها – را مورد عفو قرار داد. مشارکت در حمله‌ای که پنج کشته و بیش از صد پلیس زخمی بر جای گذاشت، دیگر جرم محسوب نشد.

برزیل، مانند چین، از زورگویی آمریکا سر باز زده است. رئیس‌جمهور لولا تهدید ترامپ را «باج‌خواهی غیرقابل‌قبول» خواند و افزود: «هیچ بیگانه‌ای به این رئیس‌جمهور دستور نخواهد داد.»

لولا نه تنها از حاکمیت کشورش در حوزه‌ی تجارت دفاع کرده، بلکه در زمینه‌ی تنظیم مقررات بر پلتفرم‌های فناوری تحت کنترل آمریکا نیز ایستادگی کرده است. الیگارش‌های فناوری آمریکا با پول و نفوذ خود در سطح جهانی تلاش می‌کنند کشورها را مجبور به تسلیم در برابر راهبردهای سودمحورشان کنند – راهبردهایی که اغلب آسیب‌های بزرگی وارد می‌کنند، از جمله از طریق گسترش اطلاعات نادرست.

همانند انتخابات اخیر در کانادا و استرالیا، در برزیل نیز لولا از «جهش ضدترامپی» در حمایت عمومی برخوردار شد، چرا که مردم از رفتار دولت آمریکا منزجر شدند و پشت سر او جمع شدند. اما انگیزه‌ی لولا از این موضع‌گیری، صرفاً کسب محبوبیت نبود، بلکه باور واقعی او به حق برزیل برای تعیین مسیر خود بدون دخالت بیگانگان بود.

تحت رهبری لولا، برزیل بار دیگر تعهد خود به حاکمیت قانون و دموکراسی را تأیید کرده، حتی زمانی که به نظر می‌رسد آمریکا در حال پشت پا زدن به قانون اساسی خویش است. امید آن می‌رود که دیگر رهبران کشورها، چه بزرگ چه کوچک، در برابر زورگویی قدرتمندترین کشور جهان شجاعت مشابهی از خود نشان دهند.

ترامپ دموکراسی و حاکمیت قانون در آمریکا را تضعیف کرده – شاید به شکلی جبران‌ناپذیر. نباید اجازه داد او همین کار را در جاهای دیگر نیز انجام دهد.

آیا دموکراسی برزیل از خطر گذشته است؟

🖊️سرجیو فاوستو (Sergio Fausto)
🗓️ ۱۵ سپتامبر ۲۰۲۵

محکومیت ژایر بولسونارو، رئیس‌جمهور پیشین برزیل، به جرم تلاش برای کودتا بار دیگر تاب‌آوری دموکراسی برزیل را به آزمایش می‌گذارد. بخش زیادی از آینده به این بستگی دارد که آیا محافظه‌کاران سنتی برزیل همچنان مانند دوران ریاست‌جمهوری بولسونارو با راست افراطی هم‌پیمان می‌مانند یا نه.

سائو پائولو – دیوان عالی برزیل مجازات‌های سنگینی را برای بولسونارو و هفت متهم دیگر، از جمله سه افسر عالی‌رتبه نظامی، به دلیل توطئه علیه دموکراسی و تلاش برای کودتا صادر کرد. بولسونارو به ۲۷ سال و سه ماه زندان محکوم شد. اما این پایان ماجرا نیست.

محاکمه و محکومیت بولسونارو دستاوردی تاریخی در کشوری است که بارها شاهد کودتا – با رهبری یا دخالت ارتش – و دو دیکتاتوری طولانی‌مدت بوده است، آخرین آن از ۱۹۶۴ تا ۱۹۸۵. تصمیم دیوان عالی (STF) جایگاه برزیل را در میان معدود کشورهایی تثبیت می‌کند که کودتاچیان را با رعایت روند قضایی محاکمه و محکوم کرده‌اند. این امر تا حدی خوش‌بینی نسبت به تاب‌آوری دموکراسی برزیل را توجیه می‌کند؛ دموکراسی‌ای که در چهار سال ریاست‌جمهوری بولسونارو سخت‌ترین آزمون خود از زمان بازسازی در ۴۰ سال پیش را پشت سر گذاشت.

اما اینکه آیا برزیل در آینده نزدیک از خطر یک ماجراجویی خودکامه جدید در امان خواهد بود، به چند پرسش کلیدی بستگی دارد:

۱. آیا راست افراطی با رهبر اصلی‌اش در زندان همچنان فعال و قدرتمند باقی می‌ماند؟
۲. احزاب سنتی راست برزیل – که با بولسونارو متحد شدند اما مستقیماً وارد کودتا نشدند – از این پس چه راهبردی در پیش می‌گیرند؟
۳. آیا آن‌ها از بولسونارو فاصله خواهند گرفت، حتی اگر برای شکست لولا در انتخابات اکتبر ۲۰۲۶ به رأی‌دهندگان راست افراطی نیاز داشته باشند؟

آخرین پرسش، و شاید مهم‌ترین: دونالد ترامپ، رئیس‌جمهور آمریکا، که با تحریم و تعرفه‌های تجاری تنبیهی کوشید جلوی محاکمه بولسونارو را بگیرد، احتمالاً مشروعیت انتخابات ریاست‌جمهوری سال آینده برزیل را زیر سؤال خواهد برد. این مداخله تا چه اندازه پویایی سیاست داخلی برزیل را مخدوش خواهد کرد؟

برای پاسخ باید برزیل را با ایالات متحده مقایسه کرد. هرچند ترامپیسم و بولسوناریسم شباهت‌هایی دارند، نباید تفاوت‌ها را نادیده گرفت. مهم‌ترین تفاوت این است که در برزیل، جامعه و نظام قضایی رهبر اقتدارگرا را از صحنه سیاسی کنار گذاشتند. برزیل بدون تردید از داشتن قانونی اساسی بهره‌مند است که از دل ۲۱ سال حکومت استبدادی الهام گرفته شد. مجلس مؤسسان ۱۹۸۷-۸۸ سازوکارهایی برای دفاع از دموکراسی در آن گنجاند و هر تلاش سازمان‌یافته برای نابودی آن را در قانون جزا جرم دانست.

از سوی دیگر، راست افراطی در برزیل نتوانسته خود را به‌صورت یک حزب غالب سازمان دهد. نظام چندحزبی مانع از شکل‌گیری اکثریت‌های قاطع می‌شود و برزیل هم از این قاعده مستثنا نیست. در آمریکا، ترامپ یکی از دو حزب اصلی را تسخیر کرد و تمام مخالفان داخلی را کنار زد. در برزیل، بولسونارو مجبور بود با نظام حزبی پراکنده کنار بیاید، جایی که احزاب محافظه‌کار عمدتاً به پایگاه‌های محلی و نفوذ پارلمانی خود اهمیت می‌دهند، نه پروژه سیاسی یک رهبر اقتدارگرا. به همین دلیل، راست افراطی نه جانشینی طبیعی برای بولسونارو دارد و نه حزبی که کاملاً قابل کنترل وی باشد.

جای تعجب نیست که احزاب راست، که از ۲۰۱۸ تاکنون در شوراهای شهری، دولت‌های ایالتی و کنگره ملی پیشروی کرده‌اند، تمایلی ندارند سرمایه سیاسی خود را صرف لایحه‌ای کنند که می‌تواند بولسونارو را از حکم دیوان عالی معاف کند و به صحنه سیاسی بازگرداند. در حال حاضر بیشتر آن‌ها در حالی که مخالفت خود با محکومیت بولسونارو را ابراز می‌کنند، در کنگره بر سر نوعی عفو سبک‌تر مذاکره می‌کنند. هدفشان اجتناب از تحریک هواداران بولسونارو است، بدون آنکه بحران سیاسی جدیدی بیافرینند، چراکه دیوان عالی قطعاً هرگونه عفو رهبران کودتا را غیرقانونی اعلام خواهد کرد.

دیدگاه عموم مردم متفاوت است. طبق نظرسنجی اخیر مؤسسه معتبر داتافولیا، ۵۴٪ مخالف عفو رهبران و شرکت‌کنندگان در کودتای ۲۰۲۳ هستند، در حالی که ۳۹٪ موافق‌اند. بزرگ‌ترین دشواری انتخاب رقیب اصلی لولا در انتخابات سال آینده است. در انتخاباتی که احتمالاً با اختلاف اندک در دو دور تعیین خواهد شد، چالش یافتن نامزدی است که هم راست افراطی (حدود ۲۵٪ رأی‌دهندگان) را بسیج کند و هم برای محافظه‌کاران غیررادیکال قابل قبول باشد.

این چالش زمانی پیچیده‌تر می‌شود که چنین نامزدی نیازمند تأیید بولسوناروست؛ فردی که به سختی به توافقات وفادار می‌ماند. چندین فرماندار راست‌گرا بارها وعده داده‌اند که در صورت رسیدن به ریاست‌جمهوری، بولسونارو را عفو خواهند کرد؛ وعده‌ای که از نظر حقوقی دشوار و از نظر سیاسی برای جلب حمایت او ناکافی است. در جلب حمایت بولسونارو، این فرمانداران جایگاه خود را نزد رأی‌دهندگان میانه‌رو تضعیف خواهند کرد.

این آسیب با هر اقدام تنبیهی و تهدید تازه‌ای که ترامپ علیه برزیل و اعضای دیوان عالی مطرح می‌کند، بیشتر می‌شود.

هرچند بعید است، نمی‌توان سناریویی را نادیده گرفت که در آن احزاب محافظه‌کار، از بیم قطع رابطه با بولسونارو به دلایل انتخاباتی کوتاه‌مدت، بار دیگر به استراتژی‌ای کشیده شوند که تنها به سود راست افراطی است: دامن زدن به دوقطبی شدید برای زیر سؤال بردن مشروعیت انتخابات سال آینده – با حمایت ترامپ. چنین راهبردی احتمالاً انتخاب مجدد لولا را تسهیل می‌کند و پیامدهای سنگینی برای کشور خواهد داشت.

قدرت هر دموکراسی به وفاداری همه نیروهای عمده سیاسی به نظم قانون اساسی بستگی دارد. راست غیر بولسوناریستی برزیل در ماه‌های پیش رو مسئولیتی تاریخی و بسیار سنگین بر دوش دارد.

—————————-
• پدرو آبرامووی
نویسنده در Project Syndicate از سال ۲۰۱۴
پدرو آبرامووی، وزیر دادگستری برزیل (۲۰۱۰–۲۰۱۱)، معاون برنامه‌ها در بنیاد «جامعه باز» است.

• کامیلّا ویلارد دوران
نویسنده در Project Syndicate از سال ۲۰۱۴
کامیلّا ویلارد دوران دانشیار حقوق در مدرسه مدیریت ESSCA است.

• جوزف ای. استیگلیتز
نویسنده در Project Syndicate از سال ۲۰۰۱
برنده جایزه نوبل اقتصاد و استاد دانشگاه کلمبیا، اقتصاددان ارشد پیشین بانک جهانی (۱۹۹۷–۲۰۰۰)، رئیس پیشین شورای مشاوران اقتصادی رئیس‌جمهور ایالات متحده، و هم‌رئیس پیشین کمیسیون عالی‌رتبه در زمینه قیمت‌گذاری کربن است. استیگلیتز همچنین هم‌رئیس «کمیسیون مستقل اصلاح مالیات شرکت‌های چندملیتی» است و تازه‌ترین کتاب او با عنوان راهی به‌سوی آزادی: اقتصاد و جامعه خوب در سال ۲۰۲۴ توسط انتشارات W. W. Norton & Company و Allen Lane منتشر شده است.

• سرخیو فاوستو
نویسنده در Project Syndicate از سال ۲۰۲۵
سرخیو فاوستو مدیر اجرایی بنیاد فرناندو هنریک کاردوسو است.
________________________________________
https://www.project-syndicate.org/onpoint/the-brazilian-bulwark


نظر خوانندگان:


■ دیدگاه اصلی این مقاله موجه است، فقط باید اضافه کرد که تفاوت برزیل و امریکا بدلیل انسجام در قوانین دموکراتیک نبود بلکه تفاوت اصلی و تعیین کننده در توان و انسجام و حجم پایه‌های پوپولیسم در سطح جامعه بود.
سیستم دموکراسی امریکا بعد از ژانویه ۲۰۲۱ ابزار کافی برای طرد و محکوم کردن ترامپ را داشت، اما تهدید اصلی در سطح جامعه بود تا جایی که حتی بالاترین نهاد قضایی امریکا مورد ارعاب ناگفته قرار گرفت. تنها اشاره می‌کنم به یک فاکت که رابط مستقیمی با موضوع ندارد، میزان اسلحه‌ای که در امریکا و تنها بعد از شروع “کووید” خریداری شد از بودجه نظامی بیش از صد کشور دنیا بیشتر بود. حائز اهمیت است که چالش امریکا و برزیل در انتظار بسیاری دیگر از کشورهاست. بویژه کشورهای اروپایی در سالهای آینده به نقطه جوش اجتماعی دموکراسی خود می‌رسند.
با احترام، پیروز




آغاز روند کوچک شدن اقتصاد ایران
شنبه ۵ مهر ۱۴۰۴ - Saturday 27 September 2025
iran-emrooz.net | Wed, 24.09.2025, 8:34

آغاز روند کوچک شدن اقتصاد ایران


علی ایوبی / هم‌میهن

رشد اقتصادی ایران پس از چهارسال‌ونیم که ۱۷ فصل را شامل می‌شود، در بهار امسال منفی شده است؛ این را مرکز آمار ایران در گزارشی اعلام کرده و گفته تولید ناخالص داخلی کشور به قیمت ثابت سال ۱۴۰۰ در سه ماهه اول امسال به رقم ۲۴ هزار و ۲۷۰ میلیارد ریال با نفت و ۱۸ هزار و ۶۴ میلیارد ریال بدون احتساب نفت رسیده است که نشان از رشد منفی ۰/۱ درصدی محصول ناخالص داخلی با نفت و ۰/۴- درصدی محصول ناخالص داخلی بدون نفت در سه‌ماهه اول سال ۱۴۰۴ دارد.

به نظر می‌رسد با توجه به قطع برق شهرک‌های صنعتی در تابستان امسال که به چهار روز در هفته رسیده بود و همچنین تعلیق‌های پس از جنگ ۱۲ روزه و تبعاتی که بر تولید داشت، روند افت رشد اقتصاد در فصل بعد به صورت شدیدتری ادامه داشته باشد.

نرخ رشد تولید ناخالص داخلی در بهار ۱۴۰۰، ۸/۳ درصد و در بهار ۱۴۰۱، ۴/۷درصد، در بهار ۱۴۰۲، ۴/۴درصد و در بهار ۱۴۰۳، ۴/۷ درصد بود که در بهار امسال به منفی ۰/۱- درصد رسید. این روند یعنی کشور دوران رکود را طی می‌کند و شرایط اقتصادی کشور رو به افول است، این در حالی است که در برنامه هفتم توسعه که در دولت قبل تهیه و تصویب شد و مسعود پزشکیان خود را موظف به اجرای آن می‌داند، برای رشد ۸ درصدی هدف‌گذاری شده است که فعلاً در سال اول اجرا این رشد منفی است.

براساس محاسبات فصلی که مرکز آمار ایران در قالب ۱۸ بخش اصلی متشکل از ۵۰ رشته فعالیت انجام داده، در سه‌ماهه اول امسال، گروه کشاورزی با زیربخش‌های زراعت و باغداری، دامداری، جنگل‌داری و ماهیگیری، رشد ۲/۷-، گروه صنایع و معادن با زیربخش‌های استخراج نفت خام و گاز طبیعی، استخراج سایر معادن، صنعت، تأمین آب و برق، توزیع گاز طبیعی و ساختمان رشد ۰/۳- و گروه خدمات با زیربخش‌های عمده و خرده‌فروشی، فعالیت‌های خدماتی مربوط به تأمین جا و غذا، حمل و نقل، انبارداری، پست، اطلاعات و ارتباطات، فعالیت‌های مالی و بیمه، مستغلات، کرایه و خدمات کسب و کار و دامپزشکی، اداره امور عمومی و خدمات شهری، آموزش، فعالیت‌های مربوط به سلامت انسان و مددکاری اجتماعی و سایر خدمات عمومی، اجتماعی، شخصی و خانگی ۰/۵ درصد نسبت به سه‌ماهه اول سال ۱۴۰۳ رشد داشته‌اند که افت این گروه‌ها کاملاً مشهود است.

تحریم علیه رشد

آنچه مشخص است، رشد اقتصادی در کشور ما وابسته به صادرات نفت است و تحریم‌های صورت‌گرفته در چند سال اخیر نشان می‌دهد که وضعیت رشد اقتصاد ایران در شیب منفی قرار گرفته است.

در دهه ۸۰ که هنوز از تحریم‌های سازمان ملل و آمریکا خبری نبود و صادرات نفت طبق روال عادی صورت می‌گرفت، رشد اقتصادی ایران نیز عادی و مثبت بود و تولید ناخالص داخلی آن به حدود ۱/۲ تریلیون دلار نیز می‌رسید؛ درحالی‌که فعلاً واقعیت چیز دیگری است و براساس آمار، سال گذشته تولید ناخالص داخلی کشور فقط ۴۳۶ میلیارد دلار بوده است.

اقتصاد ایران در سال‌های ابتدایی دهه ۹۰ با حدود ۵۰۰ میلیارد دلار در رده بیستم اقتصاد جهان بود اما در بین سال‌های ۱۳۹۰ تا ۱۳۹۴، تحریم‌ها باعث شد تا این رشد به صفر برسد و البته برجام بود که توانست باز رشد اقتصادی کشور را بالا ببرد و در سال‌های ۱۳۹۵ شاهد رشد آن تا ۲۰/۴ درصدی نیز باشیم که در سال ۱۳۹۶ نیز این روند ادامه داشت تا اینکه دونالد ترامپ در سال ۱۳۹۷ از برجام خارج شد؛ همین روند باعث گردید تا رشد اقتصادی ایران در پایان آن سال به ۱۱/۵- درصد برسد. از سال ۱۳۹۹ و با تغییر دولت در آمریکا، صادارت نفت ایران کمی بهتر شد و همین باعث شد تا رشد اقتصادی نیز به سمت مثبت شدن برود اما با بازگشت دوباره ترامپ اوضاع به روال قبل برگشت.

براساس گزارش مرکز آمار ایران، بخش استخراج نفت و گاز طبیعی به مرز توقف کامل در بهار امسال با نرخ رشد ۰/۸درصد رسیده، درحالی‌که از بهار سال ۱۴۰۰ تا بهار امسال رشد آن مثبت بود.

اگر رشد اقتصادی ایران مانند سال‌های ۱۳۸۰ تا ۱۳۸۹ ادامه پیدا می‌کرد، اقتصاد ایران در سال گذشته یعنی سال ۱۴۰۳، ۲/۷برابر اقتصاد اکنون بود و براساس آمار در بهار امسال تامین برق و آب رشد ۱۱/۸- درصدی داشته است. در حوزه کشاورزی، به دلایلی همچون کمبود منابع آب و افزایش هزینه‌های تولید کشاورزان رشد به ۲/۷- درصد رسیده و در بخش صنعت نیز ناترازی‌های انرژی که در امسال شدت نیز گرفته است باعث شد تا در فصل بهار در این حوزه شاهد رشد ۱/۷- درصدی باشیم و اگر بخش‌های گروه صنایع و معادن را نیز به آن اضافه کنیم به رشد ۱/۲-درصدی می‌رسیم.

باید به این نکته توجه داشت که امسال تقریباً از میانه بهار کشور با بی‌برقی و کم‌آبی مواجه شد که قطعاً تاثیر منفی آن در آمارهای بعدی دیده خواهد شد و درصدهای منفی‌تری را نشان خواهد داد که نشان از اوضاع بدتری در تولید ناخالص داخلی نسبت به سال گذشته خواهد بود. در کنار آن، صادرات و واردات کالا و خدمات نیز در بهار امسال افت داشته است. براساس آمار، صادرات ۴/۹ و واردات ۱۱/۸ درصد افت داشته‌اند که نشانگر این است که تجارت خارجی ایران نیز روزهای بدی را سپری می‌کند و با کمبود مواد اولیه و نبود تقاضا از سوی کشورهای دیگر مواجه است.

همچنین بر اساس گزارش مرکز آمار، تشکیل سرمایه ثابت ناخالص نیز در بهار ۱۴۰۴ با افت ۱/۹ درصدی روبه‌رو بوده و در بخش سرمایه‌گذاری در ماشین‌آلات نیز شاهد کاهش ۳/۳ درصدی هستیم؛ هرچند در سرمایه‌گذاری در بخش ساختمانی رشد بسیار ناچیز ۰/۴درصدی را شاهد بودیم که می‌توان اینگونه نتیجه گرفت که نه‌تنها در مورد تجهیزات بخش‌های مختلف دچار فرسودگی هستیم بلکه هیچ انگیزه‌ای برای نوسازی آنها وجود ندارد که قطعاً باعث افت بیشتر اقتصاد و تولید ناخالص داخلی خواهد شد. براساس این گزارش، قدرت خرید خانوارها نیز روند نزولی داشته و در بهار امسال نسبت به سال قبل ۱/۱درصد کاهش داشته است که در نتیجه باعث کم شدن رفاه مردم و همچنین توقف صنایع و خدماتی خواهد شد که خانوارها مجبور هستند آنها را از سبد خرید خود حذف کنند.

شاخص مدیران خرید افت کرد

مرکز پژوهش‌های اتاق بازرگانی نیز در گزارشی به طرح شاخص مدیران خرید یا «شامخ» پرداخته است. شامخ کل اقتصاد می‌تواند معیاری برای نشان دادن شرایط کلی سرمایه‌گذاری مولد و توسعه کسب وکار کشور باشد.

نظرسنجی مرکز پژوهش‌های اتاق ایران در مرداد ۱۴۰۴ نشان از تداوم شاخص مدیران خرید کل اقتصاد ایران (پس از تعدیل فصلی) است. مقدار این شاخص برای مردادماه برابر با ۴۵/۳  (کاهش نسبت به ماه قبل که ۴۷/۱ بود برآورد شده که نشان می‌دهد وضعیت کسب‌وکارها در این ماه برای هفدهمین ماه متوالی، کاهشی بوده است و هر پنج مؤلفه اصلی تشکیل‌دهنده شامخ کل اقتصاد یعنی میزان سفارشات جدید، میزان تولید، موجودی مواد اولیه، میزان استخدام و زمان تحویل سفارشات، همگی روندی نزولی و تا حدودی نامناسب را طی کرده‌اند.

این گزارش نشان می‌دهد شاخص مدیران خرید کل اقتصاد و همچنین شاخص مدیران خرید بخش صنعت در مردادماه نشان از تداوم روند رکودی ماه‌های اخیر دارد و میزان تولید محصول با ارائه خدمات کل اقتصاد در مردادماه کمترین میزان ۵۸ ماهه از آبان‌ماه ۱۳۹۹ را ثبت کرده و همچنین «انتظارات در مورد میزان فعالیت‌های اقتصادی در ماه آینده در کل اقتصاد» نیز کمترین مقدار ۳۹ ماهه را از خردادماه ۱۴۰۱ به ثبت رسانده و «میزان سفارشات جدید مشتریان کل اقتصاد» در مردادماه برای هجدهمین ماه متوالی و بخش صنعت برای چهاردهمین ماه متوالی روندی کاهشی داشته است؛ در کنار آن موجودی مواد اولیه خریداری‌شده بخش صنعت در شرایط رکود تورمی موجود برای هجدهمین‌ماه متوالی کاهشی بوده است.

همچنین میزان تولید محصول یا ارائه خدمات در مردادماه، معادل ۴۴ محاسبه شده که برای هفدهمین ماه متوالی کمتر از محدوده خنثی ۵۰ قرار گرفته و کمترین مقدار ۵۸ ماهه را از آبان‌ماه ۱۳۹۹ ثبت کرده است. در این ماه، تداوم قطعی‌های مکرر انرژی برق موجب اختلال در فرآیند تولید کالا و خدمات شده است. همچنین به دلیل کاهش سفارشات و مطالبات معوق بسیاری از شرکت‌ها با کمبود منابع مالی روبه‌رو بودند.

۱۶ ماه متوالی کاهش سفارشات جدید

در بخش تجارت خارجی نیز، میزان صادرات کالا و خدمات به عنوان عاملی تأثیرگذار در شاخص سفارشات جدید مشتریان، در مردادماه برای شانزدهمین ماه متوالی کاهشی بوده و شدت کاهش در این ماه نسبت به ماه قبل بیشتر بوده است.

همچنین رفع تعهد ارزی به عنوان مانعی جدی در مسیر صادرات غیرنفتی به‌خصوص برای صادرکنندگان خرد و متوسط تبدیل شده و انگیزه صادرکنندگان را کاهش داده است. این موضوع در داده‌های آمار پنج‌ماهه اول سال جاری کمرگ نیز بوده است. در همین حال، نااطمینانی‌های ناشی از سایه جنگ، برنامه‌ریزی برای صادرات را دشوار کرده و ریسک فعالیت‌های صادراتی را افزایش داده است که در نهایت به کاهش درآمدهای ارزی ناشی از فروش محصولات، تضعیف سودآوری و کاهش توان رقابتی در صادرات انجامیده است.

در کنار آن موجودی مواداولیه یا لوازم خریداری شده در مردادماه برای دوازدهمین ماه متوالی کاهشی بوده و تأمین مواداولیه و ملزومات تولید با تأخیر در تخصیص ارز و عدم ترخیص به موقع مواد وارداتی از گمرک، زنجیره تأمین را با چالش‌های جدی مواجه کرده است. علاوه بر این، نوسانات افزایشی نرخ ارز همراه با محدودیت‌های تخصیص ارز و مشکلات گمرکی، هزینه واردات مواد اولیه را افزایش داده و فرآیند تأمین را دشوارتر کرده است. افزایش قیمت مواداولیه با توجه به کاهش نقدینگی شرکت‌ها و همچنین عدم عرضه یا فروش محدود مواداولیه از سوی تأمین‌کنندگان به دلیل بی‌ثباتی بازار، فشار مضاعفی بر تولیدکنندگان وارد کرده است.

براساس این آمار، میزان استخدام و به‌کارگیری نیروی انسانی در مردادماه، برای چهارمین بار از ابتدای سال تاکنون کاهشی است که نتیجه شرایط رکودی حاکم بر فضای تولید و تقاضا است. افت در سفارشات جدید مشتریان، تعطیلی شرکت‌ها به دلیل ناترازی انرژی و کمبود مواداولیه، موجب کاهش حجم تولید در بسیاری از کسب وکارها شده و این موضوع نیاز به نیروی کار جدید را کاهش داده است.

همچنین تولیدکنندگانی که با رشد هزینه‌های تولید و افزایش فشارهای مالی مواجه هستند و تسهیلات مالی مناسبی نیز دریافت نمی‌کنند، در تلاش هستند تا با کنترل هزینه‌های جاری، از جمله نیروی انسانی، زیان‌های احتمالی را کاهش دهند. علاوه بر این، عدم قطعیت اقتصادی و سیاسی، کسب وکارها را در به‌کارگیری نیروی کار جدید با مشکل مواجه کرده است. از سوی دیگر، افزایش هزینه‌های زندگی انگیزه نیروی کار برای پذیرش مشاغل با سطوح درآمد فعلی را کاهش داده است. این مجموعه عوامل، بازاری را ایجاد کرده است که همزمان با کاهش فرصت‌های شغلی و کمبود جدی نیروی انسانی مواجه است، تضادی آشکار که نشان‌دهنده فشار هم‌زمان بر عرضه و تقاضای نیروی کار و ایجاد شرایط پیچیده و نامطمئن در بازار کار است.

چالش‌های پیش رو

ناترازی انرژی و کمبودهای برق برای واحدهای اقتصادی صنایع را به شدت تحت تأثیر قرار داده و تداوم فعالیت تولید بسیاری از واحدها را مختل کرده است. برخی شرکت‌ها تا سه روز در هفته با قطعی برق مواجه بوده و نیمی از روزهای کاری خود را از دست داده‌اند. به گفته فعالان  اقتصادی برای کاهش اثرات این وضعیت و جبران ناترازی انرژی برنامه‌هایی از جمله خرید ژنراتور و استفاده از موتورهای کم‌مصرف در نظر گرفته شده است تا تولید با وقفه کمتری ادامه یابد و مشکل انرژی تا حدی رفع شود.

در مورد تأمین مواد اولیه و نوسانات ارزی نیز افزایش قیمت مواد اولیه، بسیاری از شرکت‌ها را از تأمین و ذخیره‌سازی بازداشته و بسیاری از شرکت‌ها نتوانسته‌اند ارز برای واردات مواد اولیه با تجهیزات دریافت کنند. روند افزایش شاخص قیمت تولیدکننده در ماه‌های اخیر هشدار لازم برای مدیریت کنترل تورم را می‌دهد. برخی تأمین‌کنندگان مواد اولیه به دلیل شرایط ناپایدار بازار و نوسانات قیمتی و افزایش نرخ تولید یا از فروش خودداری کرده یا عرضه مواد اولیه را به صورت محدود انجام می‌دهند. همچنین مشکلات مربوط به واردات مانند عدم تأیید ثبت سفارش‌ها، تخصیص محدود ارز، طولانی بودن فرآیند ترخیص از گمرک و افزایش شدید هزینه‌های گمرکی دسترسی به مواد اولیه را دشوارتر کرده است و تداوم این وضعیت مسیر واردات را به سمت مبادی غیررسمی و قاچاق تشدید خواهد کرد.

در عین حال کمبود نقدینگی نیز توان مالی واحدهای تولیدی را برای خرید مواد اولیه محدود کرده که تزریق نقدینگی سیستم بانکی کشور در قالب سرمایه در گردش بنگاه‌های اقتصادی می‌تواند بخشی از شدت این چالش را کاهش دهد.

نوسانات شدید نرخ ارز به‌رغم ثبات نسبی در نرخ بازار مبادله طلا و ارز باعث شده قیمت مواد اولیه و محصولات نهایی مشخص نباشد و تولیدکننده و خریدار در بلاتکلیفی بمانند. هزینه‌های گمرک بسیار افزایش یافته، ترخیص مواد اولیه زمان‌بر و بسیار سخت شده و گروه‌های کالایی مدام تغییر می‌کنند. از سوی دیگر دپوی نهاده‌ها در گمرک وجود دارد اما به تولیدکنندگان به قیمت آزاد عرضه می‌شود.

باید به این نکته نیز توجه داشت که جنگ و نگرانی‌های ناشی از تهدید حمله مجدد و بازگشت تحریم‌ها تأثیرات جدی بر کسب و کارها و فضای اقتصادی گذاشته و موجب افزایش بی‌ثباتی و کاهش اعتماد فعالان اقتصادی شده است. به این موارد باید مشکلات کندی اینترنت و خرابی سامانه‌ها که منجر به اختلال در فعالیت‌های روزمره کسب و کارها می‌‌شود را نیز اضافه کرد.

در نهایت آنکه، این وضعیت نشان‌دهنده ضعف گسترده در بخش‌های مختلف اقتصاد کلان و افزایش ریسک‌های عملیاتی و مالی برای بنگاه‌ها است و کاهش فعالیت‌های اقتصادی ناشی از محدودیت‌های انرژی و نااطمینانی‌های موجود در فضای اقتصادی و موجود کشور است که رکود تورمی را تشدید کرده است. بی‌ثباتی موجود همراه با کاهش قدرت خرید خانوارها و مصرف‌کنندگان منجر به کاهش در میزان سفارشات جدید و رفتار محتاطانه در خریدها شده و محدودیت‌های صادراتی نیز تداوم کاهش صادرات را به دنبال داشته است. این عوامل به کاهش سطح تولید منجر شده و در مجموع کاهش میزان فروش را به همراه داشته است.

باید به این نکته توجه داشت که کاهش فروش و کاهش تولید در تشدید محدودیت‌های مالی شرکت‌ها و کمبود نقدینگی آنها اثرگذار است و طولانی شدن فرآیند واردات باعث کاهش موجودی مواد اولیه شده است. در کنار این مشکلات رفتار محتاطانه تأمین‌کنندگان و عرضه محدود مواد اولیه فشار مضاعفی بر واحدهای تولیدی در تأمین نهاده‌ها وارد کرده است. بنابراین رفع نگرانی برای تامین سرمایه در گردش و تامین مالی سرمایه‌گذاری‌ها توسط بانک مرکزی ایران و حتی سازمان بورس و اوراق بهادار می‌تواند دغدغه فعالان اقتصادی را کم کند اما در صورت تداوم این روند ظرفیت‌های صنعتی کشور با تهدیدی جدی روبه‌رو خواهد شد و کاهش سرمایه‌گذاری‌های جدید، کوچک شدن مقیاس تولید و افزایش ظرفیت‌های بیکار و غیرقابل استفاده، محتمل خواهد بود.

در کنار آن، برای کاهش اثرات عوامل یادشده و بهبود وضعیت تولید مجموعه‌ای از اقدامات سیاستی و اجرایی ضروری است که در گام نخست مدیریت ناترازی انرژی برق و گاز در نیمه دوم سال جاری باید در دستور کار قرار گیرد؛ به‌ویژه از طریق برنامه‌ریزی دقیق‌تر در توزیع برق میان بخش‌های  صنعتی و توسعه زیرساخت‌ها جهت بهره‌گیری از فناوری‌های نوین و کم‌مصرف که می‌تواند تداوم تولید را تضمین کند.

در گام بعد تسهیل تجارت خارجی از واردات و تأمین مواد اولیه تا فراهم آوردن بسترهای مناسب برای صادرات اهمیتی حیاتی دارد. تسریع فرآیند ترخیص کالا از گمرک کاهش هزینه‌های گمرکی تخصیص ارز به تولیدکنندگان و تامین نهاده‌ها و مواد اولیه واحدهای اقتصادی، می‌تواند تا حد زیادی از فشارهای موجود بکاهد. کنترل نوسانات ارزی و طراحی سیاست‌های پایدار ارزی نقش کلیدی در کاهش هزینه‌های واردات و ایجاد ثبات در بازار مواد اولیه دارد و این اقدام علاوه بر پیش‌بینی‌پذیرتر شدن محیط اقتصادی ریسک‌های تولیدکنندگان را کاهش می‌دهد.

در نهایت آنکه برای مقابله با تضعیف طرف تقاضا، تحریک بازار داخلی ضروری است. اجرای سیاست‌های حمایتی با هدف تقویت قدرت خرید مصرف‌کنندگان  و فراهم آوردن شرایط باثبات سیاسی اقتصادی می‌تواند موتور محرک تازه‌ای برای بازگشت به مسیر رشد و خروج تدریجی از رکود باشد.



احتمال انحلال گروه مطالعات زنان دانشگاه الزهرا
شنبه ۵ مهر ۱۴۰۴ - Saturday 27 September 2025
iran-emrooz.net | Wed, 24.09.2025, 8:09

احتمال انحلال گروه مطالعات زنان دانشگاه الزهرا


نیلوفر حامدی / روزنامه شرق

درحالی‌که فارغ‌التحصیلان کارشناسی مطالعات خانواده و ارشد مطالعات زنان بعد از چند دهه از تأسیس این رشته‌ها، هنوز در تقلای تثبیت جایگاه شغلی-اجتماعی خود هستند، زمزمه‌هایی پیرامون انحلال گروه مطالعات زنان در دانشگاه الزهرا بنا بر دستورات بالادستی شنیده می‌شود.

در همین راستا گفته می‌شود که دو رشته مطالعات خانواده در مقطع کارشناسی و مطالعات زنان با دو گرایش در مقطع ارشد در دپارتمانی جدید در کنار سایر رشته‌ها قرار داده شده‌اند. این در حالی است که رشته مطالعات زنان از سال 1402 که دانشکده خانواده در سه دانشگاه مهم کشور یعنی دانشگاه تهران، علامه و الزهرا راه‌اندازی شد، در تجربه‌ای تکراری در معرض حواشی متعدد و جرح و تعدیل‌های عجیب قرار گرفته بود؛ تجربه‌ای شبیه به آنچه در دولت نخست محمود احمدی‌نژاد هم طعمش را چشیده بود. «شرق» برای پیگیری این موضوع سراغ تعدادی از استادان مطالعات زنان دانشگاه الزهرا و حتی مدیر گروه هم رفت، اما پاسخ روشنی از آنها دریافت نکرد. در حالی که استادان سابق و دانشجویان فعلی این زمزمه‌ها را تأیید می‌کنند.

مطالعات زنان زیر سایه دانشکده خانواده

برای بررسی حال فعلی رشته مطالعات زنان در دانشگاه‌های کشور، بررسی سابقه راه‌اندازی دانشکده خانواده ضروری است. موضوع راه‌اندازی این دانشکده ابتدا 30 خرداد 1401 در هیئت رئیسه دانشگاه تهران مطرح شد، یعنی زمانی که تفاهم‌نامه همکاری بین دانشگاه تهران و معاونت امور زنان و خانواده ریاست‌جمهوری منعقد شده بود. سپس یک سال بعد در خرداد 1402 در وزارت علوم، تحقیقات و فناوری تصویب شد که دانشکده خانواده در سه دانشگاه کشور یعنی دانشگاه تهران، دانشگاه شهید بهشتی و دانشگاه الزهرا تأسیس شود. همین هم شد و در تاریخ 12 اردیبهشت 1403، با حضور انسیه خزعلی معاون رئیس‌جمهور در امور زنان و خانواده در زمان ریاست‌جمهوری ابراهیم رئیسی، مراسم افتتاح این دانشکده هم برگزار شد.

خزعلی در آیین افتتاح ساختمان دانشکده علوم خانواده که با حضور رئیس دانشگاه تهران و معاون آموزشی وزیر علوم برگزار شده بود، در همان ابتدای سخنرانی‌اش به اهمیت مسئله خانواده اشاره کرده و گفته بود: «بسیاری از تهاجم‌های دشمن در راستای حذف و انحراف خانواده و فردگرایی و فاصله‌گرفتن از یک زندگی جمعی و مشارکتی و طبیعی در خانواده است؛ بنابراین رئیس‌جمهور کشورمان عنوان «جنبش تعهد به خانواده» را در سازمان ملل مطرح کردند. حرکت غرب در سه حیطه «با نفی جنسیت در سند ۲۰۳۰»، «رواج خانواده‌های تک‌واحدی» و با «به رسمیت شناختن خانواده‌های انحرافی و هم‌جنس» به خانواده ضربه می‌زند و ما وظیفه داریم مبانی و زیرساخت‌های شناساندن خانواده‌های فطری و طبیعی که اساس تربیت انسان‌ها در آن شکل می‌گیرد را مورد توجه قرار دهیم، بر این مبنا ایستادگی کنیم و پایداری نشان دهیم و در حیطه علمی قوی پیش برویم و تأکید بر خانواده گسترده در فرهنگ و تمدن ایرانی اسلامی را معرفی کنیم».

او همچنین با اعلام امیدواری نسبت به اینکه دانشکده علوم خانواده دانشگاه تهران به عنوان مرکزیت و محوریت شناساندن خانواده، پشتیبانی از خانواده و انتشار و گسترش فکر در حوزه خانواده عمل کند، از رونمایی سند خانواده در آن روزها نیز خبر داده بود. حال، نکته مهم اینکه در طراحی و اجرای این دانشکده، اعضای هیئت‌علمی و متخصصان مطالعات زنان باسابقه که پیش‌تر در این رشته تدریس کرده بودند، جایی نداشتند و به همین دلیل هم روشن نیست که طراحی گروه‌ها و رشته‌های ذیل آنها در این دانشکده، بر مبنای کدام علم و تخصصی صورت گرفته است.

برای روشن‌شدن این گزاره، نگاهی به گروه‌ها و رشته‌ها می‌اندازیم: مقرر شده است که در گسترش این دانشکده، سه گروه آموزشی در قالب 11 رشته تحصیلی در مقاطع کارشناسی ارشد و دکتری فعالیت داشته باشند. این گروه‌ها شامل: 1- سلامت و خانواده 2- علوم خانواده و 3- آینده‌پژوهی و توان‌افزایی است. در گروه سلامت خانواده، رشته‌های روان‌شناسی سلامت، روان‌شناسی ورزشی، روان‌شناسی بالینی گرایش خانواده و سلامت زنان تدارک دیده شده‌اند. در گروه علوم خانواده رشته‌های مطالعات خانواده (که اصلا کارشناسی است و مطابق طرح تأسیس دانشکده نمی‌تواند دانشجو بگیرد)، مطالعات زنان گرایش حقوق زن در اسلام، گرایش زن و خانواده، اقتصاد خانواده و مطالعات جنسیت پیش‌بینی شده‌اند. گروه آینده‌پژوهی و توان‌افزایی نیز قرار است شامل رشته‌های «حکمرانی جمعیت و خانواده» و «کارآفرینی و نوآوری» باشد.

اما اکنون‌ که این دانشکده در فاز تأسیس قرار گرفته، هیچ‌کدام از این گروه‌ها و رشته‌ها واقعیت بیرونی ندارند، جز دو رشته‌ای که اکنون در گروه تقریبا 30ساله مطالعات خانواده و زنان دانشجو می‌پذیرد. نکته قابل توجه اینکه در این دانشکده تازه‌تأسیس گروه مطالعات زنان چندان به رسمیت شناخته نمی‌شود و تمایلاتی هم مبنی بر حذف رشته مطالعات زنان وجود دارد. حتی برخی شنیده‌ها حاکی از آن است که علی‌رغم اینکه اعضای گروه مطالعات زنان با منتقل‌شدن به دانشکده خانواده مخالفت کرده‌اند، تلاش‌هایی برای تخلیه اتاق‌های گروه و اساتید آن هم رخ داده است.

«زهرا میرحسینی» از استادان این رشته در دانشگاه الزهرا در پاسخ به چرایی این رخداد گفت‌وگو با «شرق» را نپذیرفت و ترجیح داد که مدیر گروه پاسخ‌گوی این پرسش باشد. مهرانگیز شعاع‌کاظمی هم که مدیریت این گروه را بر عهده دارد، با وجود تماس‌های مکرر «شرق» پاسخی به تلفن شخصی و تلفن دفتر کارش نداد. اما یکی از استادان سابق رشته مطالعات زنان که تمایل نداشت نامش منتشر شود، به «شرق» می‌گوید: «همه رشته‌های پیش‌بینی‌شده در این طرح، خاصیت میان‌رشته‌ای یا چندرشته‌ای داشته و بسیاری از آنها سرفصل مصوبی در وزارت علوم ندارند. بر فرض اگر هم بخواهند با همین دستپاچگی، سرفصل‌هایی برای این میان‌رشته‌ها مصوب کنند و بر اساس آن، دانشجو بگیرند، آن دانشجویان گرفتار مصائب بسیاری خواهند بود چون میان‌رشته‌های خام و جدید معمولا چارچوب نظری درست‌وحسابی ندارند و نه‌تنها به گیجی دانشجویان و متخصص‌نشدن فارغ‌التحصیلان منجر می‌شوند، بلکه دارندگان آن مدرک دانشگاهی، زمینه‌های شغلی و استخدامی مشخصی هم پیدا نمی‌کنند و سرگردان می‌مانند چون واقعیت اجتماعی، مدرک تحصیلی آنها را به رسمیت نمی‌شناسد».

تلاش همیشگی برای جابه‌جایی رشته مطالعات زنان

این نخستین‌بار نیست که رشته مطالعات زنان در بستری از حوادث و حواشی متعدد قرار می‌گیرد. در عمر نزدیک به دو دهه‌ای این رشته، همواره نیروهای زیادی علیه آن تاخته بودند. «شیرین احمدنیا» جامعه‌شناس و از فعالان حوزه زنان که در نخستین دوره راه‌اندازی این رشته در دانشگاه علامه حضور داشت، به «شرق» می‌گوید: «اتفاق مبارکی بود که این رشته به طور هم‌زمان در دانشگاه الزهرا و علامه راه‌اندازی شد. چهره‌های آکادمیک درخشانی همچون شهلا اعزازی، پروین اردلان، شهلا شرکت و... در دوره‌های اول و دوم این رشته حضور داشتند اما کم‌کم فضا تغییر کرد. در دانشگاه علامه هم بارها خواستند این رشته را میان دانشکده‌های مختلف جابه‌جا کنند و در نهایت هم به دانشکده جامعه‌شناسی رفت».

از تلفیق آموزش و پژوهش تا ممنوعیت پایان‌نامه با موضوع ایدز

«ژاله شادی‌طلب» جامعه‌شناس، استاد دانشگاه، نویسنده و پژوهشگری که مدرک جامعه‌شناسی خود را از دانشگاه آیوای آمریکا گرفته است، در تشریح سیر ایجاد رشته مطالعات زنان در دانشگاه‌های ایران به «شرق» می‌گوید: «ایجاد رشته مطالعات زنان نتیجه سال‌ها تلاش بزرگواران زنده‌یادی چون خانم دکتر زهرا شجاعی، خانم دکتر گرجی و آقای دکتر آیینه‌وند بوده است. در دوران ریاست‌جمهوری محمد خاتمی و وقتی که دکتر معین و توفیقی در وزارت علوم حضور داشتند و نگاه‌ها برای پذیرش گفتمان‌های نوین‌تر گشوده بود و آمادگی بیشتری برای تکثر عقاید وجود داشت، در آن دوران تلاش بر این بود که به دنیا نشان داده شود که موضوع زنان تحت یک حاکمیت دینی هم جریان دارد، حضور زنان در عرصه‌های علمی و اقتصادی و اجتماعی به جهان نشان داده شود و ضمن اینکه تلاش کنند تا با راه‌حل‌هایی این حضور پررنگ‌تر شود. از همان ابتدا که این رشته ایجاد شد، چند گرایش مشخص هم برای آن وجود داشت از جمله «زن در خانواده»، «زن در اسلام» و «زن در تاریخ» که البته این سومی چندان فرصت پیدا نکرد تا پا بگیرد. اما دو گرایش دیگر در دانشگاه‌های الزهرا و علامه کارشان را آغاز کردند».

عنوان «مطالعات زنان»؛ تنها روی کاغذ

اما تا این مرحله رشته مطالعات زنان تنها روی کاغذ این نام را داشت و در عمل، همان زن در خانواده بود: «این رشته تنها روی کاغذ مطالعات زنان نام داشت و در عمل، زن در خانواده بود که در فضای آکادمیک ما جریان داشت. در آن زمان من در مرکز مطالعات و پژوهش دانشگاه تهران حضور داشتم و پیشنهاد دادم که این رشته وارد مرکز شود. خانم شجاعی هم حمایت کردند و توانستیم این رشته را بدون گرایش‌های مرتبط با خانواده و دقیقا منطبق با واحدهای درسی‌ای که در دانشگاه‌های برجسته دنیا همچون «برکلی» و «یورک» تدریس می‌کردند، به ایران بیاوریم و در مرکز مطالعات راه‌اندازی کنیم. اگرچه در ابتدا دانشگاه تهران به شدت ممانعت می‌کرد اما  در نهایت توانستیم به هدفمان برسیم».

مدیر گروه اسبق رشته مطالعات زنان دانشگاه تهران معتقد است با ورود رشته مطالعات زنان بدون گرایش‌های دیگر و کاملا مستقل، حوزه میدانی و فعالیت‌های عملی هم به این رشته اضافه شد: «بالاخره مجوز برگزاری دو دوره از رشته مطالعات زنان در مرکز پژوهش را گرفتیم. اما این‌طور هم نبود که دانشجویان ما تنها درس بخوانند. آموزش و پژوهش را تلفیق کره بودیم. دانشجویان پس از گذراندن دوره‌های تئوری کارآموزی‌های ارزشمندی نیز در مراکز مختلف می‌دیدند. مثلا در حوزه حقوقی به قوه قضائیه فرستاده می‌شدند و در حوزه سلامت در وزارت بهداشت. همین هم شد که محصول دانشجویان همان دوره به چهره‌های مهمی در حوزه زنان کشور بدل شدند. همچون نوشین خراسانی که تألیفات متعددی هم در این زمینه دارد».

ولی این مسیر به مرور در سراشیبی سقوط قرار گرفت: «از همان روز نخست دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران هم قصد داشت این رشته را داشته باشد. بعد از گذشت یک دوره و با سرکارآمدن دولت محمود احمدی‌نژاد و رفتن خود من از مرکز پژوهش و همچنین ورود چهره‌های دانشگاهی جدید، بلایی که نباید سر مطالعات زنان آمد. این رشته از مرکز پژوهش به جامعه‌شناسی رفت و با استادانی که در آنجا حضور داشتند، تمام ماهیت کار عوض شد. دانشجویان را تفتیش می‌کردند که اصلا چرا چنین رشته‌ای را انتخاب کرده‌اند. بر سر موضوعات پایان‌نامه‌هایشان به شدت کارشکنی می‌شد و به طور مثال موضوعی مثل ایدز به طور کامل جزء موضوعات ممنوعه قرار گرفت».

از نگاه این استاد دانشگاه، 47 سال پس از برقراری نظام اسلامی در ایران، همچنان تجلی زن در نهایت در نهاد خانواده معنا می‌یابد و همین طرز نگاه هم باعث ایجاد کارشکنی‌های مختلف می‌شود: «مشکل اینجاست که نیروهای بالادستی سیاست‌گذاری در کشور بعد از گذشت چندین دهه همچنان برجسته‌ترین تجلی زن را در نهاد خانواده می‌بینند. به همین دلیل هم در کنار هر نامی از زن، یک پسوند خانواده و مادر هم الصاق می‌کنند. در حالی که خانواده یک نهاد اجتماعی است که از پیوند زن و مرد ایجاد شده و وظایف در آن هم مساوی و برابر است. پدر به همان اندازه در قبال فرزندان و خانواده مسئولیت دارد که مادر. به‌خصوص حالا که دیگر مادران هم پابه‌پای مردان کار می‌کنند و در اقتصاد خانواده نقش‌آفرینی دارند».

نرخ اشتغال زنان، نماد نگاه نیروهای بالادستی به زن است

این استاد بازنشسته دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران، نشان چنین نگاه‌هایی را به طور بسیار عیان در نرخ اشتغال زنان می‌بیند: «اگر هم کسی بگوید که این‌طور نیست، من به سادگی و تنها با مرور نرخ اشتغال زنان در این کشور به او نشان خواهم داد که دقیقا همین‌طور است. نرخ اشتغال زنان پیش از انقلاب حدود 13 درصد بوده است. 47 سال گذشته و زنان در فضاهای دانشگاهی مدت‌هاست که گوی سبقت را از مردان ربوده‌اند. فارغ‌التحصیلان زنی که در رشته‌های مختلف درخشیده‌اند و از بهترین دانشگاه‌ها خارج شده‌اند. اما نرخ اشتغال ما کماکان حدود 14 درصد است. چرا؟ چون هنوز در سطح کلان باور نداریم که زن هم می‌تواند مولد اقتصادی باشد و در عرصه اقتصاد کشور نقش‌آفرینی جدی کند. هروقت هم جایی حرف از اشتغال زنان زدیم سریعا به اشتغال خانگی محدودش کردیم».

به گفته شادی‌طلب تا زمانی که سیاست‌گذاران نگاهشان را به زن به مثابه فردی دارای حقوق مستقل از یک مادر و همسر تغییر ندهند، این اعمال سلیقه‌ها ادامه دارد: «زن موجودیتی دارد، دارای عاملیت. فارغ از زایش، فارغ از مادری و فارغ از همسری در جامعه حاضر می‌شود و بازیگری مهمی هم در مناسبات مختلف ایفا می‌کند. نکته مهم اینکه این فضا بستر رفتارهای سلیقه‌ای نیست. همان زمان که دانشکده خانواده با همکاری چهره‌هایی چون انسیه خزعلی و هم‌فکرانش ایجاد شد، ما متوجه بودیم که چه نگاهی به رشته‌های مطالعات زنان از دیدگاه آنها وجود دارد. اما چرا باید حضور آنها با منحل‌شدن مرکز مطالعات یکی شود؟ چرا سایت مرکز به طور کلی حذف شد؟ مرکزی که پروژه بانک جهانی بود. مرکزی که بستر تبادل دانشجو و استاد ایرانی و خارجی را مهیا می‌کرد. مرکزی که به معنای واقعی کلمه انسان‌سازی می‌کرد برای آینده این سرزمین چرا باید زیر نظرات شخصی یک‌سری افراد نابود می‌شد؟ ساحت عمومی مدت‌های زیادی است که به نقش زن به عنوان یک چهره تأثیرگذار در جامعه خو گرفته و فکر می‌کنم بهتر است هرچه زودتر مدیران هم به آن عادت کنند».



مذاکرات ایران و قدرت‌های اروپایی در بن‌بست
شنبه ۵ مهر ۱۴۰۴ - Saturday 27 September 2025
iran-emrooz.net | Wed, 24.09.2025, 7:31

مذاکرات ایران و قدرت‌های اروپایی در بن‌بست


جان آیریش و پریسا حافظی / خبرگزاری رویترز

ایران و قدرت‌های اروپایی روز سه‌شنبه همچنان بر سر دستیابی به یک توافق دقیقه نودی برای جلوگیری از بازگشت تحریم‌های سازمان ملل متحد، پیش از ضرب‌الاجل ۲۷ سپتامبر، در بن‌بست باقی ماندند؛ با این حال، هر دو طرف درها را برای ادامه گفت‌وگو باز گذاشتند. 

وزرای خارجه فرانسه، بریتانیا و آلمان – موسوم به سه کشور اروپایی (E3) – به همراه کایا کالاس، مسئول سیاست خارجی اتحادیه اروپا، در حاشیه مجمع عمومی سازمان ملل با همتای ایرانی خود دیدار کردند. 

کالاس به خبرنگاران گفت: «دیپلماسی هنوز شانس دارد. اما مهلت‌ها رو به پایان است، باید ببینیم چه می‌شود. ما همچنین نیاز داریم در طرف ایرانی اقدام واقعی ببینیم.»

سه کشور اروپایی در ۲۸ اوت روندی ۳۰ روزه برای بازگرداندن تحریم‌های سازمان ملل آغاز کردند که مهلت آن در ۲۷ سپتامبر به پایان می‌رسد. آنها تهران را متهم کرده‌اند که به توافق هسته‌ای سال ۲۰۱۵ با قدرت‌های جهانی – که هدفش جلوگیری از دست‌یابی ایران به سلاح هسته‌ای بود – پایبند نبوده است.

قدرت‌های اروپایی پیشنهاد داده‌اند بازگشت تحریم‌ها را تا شش ماه به تعویق بیندازند تا فرصت بیشتری برای گفت‌وگو بر سر یک توافق بلندمدت فراهم شود، مشروط به آنکه ایران دسترسی بازرسان هسته‌ای سازمان ملل را دوباره برقرار کند، نگرانی‌ها درباره ذخایر اورانیوم غنی‌شده خود را برطرف سازد و در گفت‌وگو با ایالات متحده شرکت نماید. 

با این حال، سه دیپلمات اروپایی گفته‌اند با وجود آنکه همه طرف‌ها می‌دانند برای رسیدن به مصالحه چه اقداماتی لازم است، همچنان شکاف‌های مهمی باقی مانده است.

ضرب‌الاجل نهایی سپتامبر ۲۷

یک منبع دیپلماتیک فرانسوی تأکید کرد: «در حال حاضر ایران شرایط را برآورده نکرده است، اما گفت‌وگوها برای بررسی همه امکانات ادامه خواهد یافت. ما تا آخرین لحظه بسیج خواهیم ماند. توپ در زمین ایران است.»

در صورتی که تهران و سه کشور اروپایی نتوانند تا پایان ۲۷ سپتامبر درباره تمدید مهلت به توافق برسند، همه تحریم‌های سازمان ملل علیه ایران – از جمله بخش حیاتی هیدروکربنی – دوباره برقرار خواهد شد؛ در حالی که اقتصاد ایران همین حالا هم زیر فشار تحریم‌های فلج‌کننده‌ای است که از سال ۲۰۱۸ و پس از خروج دونالد ترامپ، رئیس‌جمهور وقت آمریکا، از توافق اعمال شده‌اند.

تهران مدت‌هاست تأکید دارد که برنامه هسته‌ای‌اش صرفاً اهداف صلح‌آمیز دارد.

وزارت خارجه ایران در بیانیه‌ای اعلام کرد: «با توجه به اقدام غیرقانونی و غیرموجه برای آغاز روند بازگرداندن تحریم‌های شورای امنیت سازمان ملل، در نشست ایده‌ها و پیشنهادهایی برای ادامه مسیر دیپلماسی مطرح شد و توافق شد که رایزنی‌ها ادامه یابد.»

دیپلمات‌ها گفته‌اند حداقل انتظار آن است که ایران گزارشی ویژه و تفصیلی درباره سایت‌های هسته‌ای خود – از جمله سایت‌هایی که در ماه ژوئن هدف حملات آمریکا و اسرائیل قرار گرفتند – ارائه دهد، و همچنین چارچوب زمانی و شفافیتی مشخص در خصوص بازدید بازرسان از برخی سایت‌ها در اختیار بگذارد.

با این حال حتی این اقدام هم ممکن است کافی نباشد، چرا که آمریکا در نهایت می‌تواند با مخالفت خود مانع تصویب قطعنامه شورای امنیت برای تمدید این روند شود.

رافائل گروسی، رئیس آژانس بین‌المللی انرژی اتمی، که این روزها در حال مذاکره برای تجدید دسترسی بازرسان به تأسیسات ایران است، روز سه‌شنبه در نیویورک به رویترز گفت: «گفت‌وگوهای فشرده‌ای میان من، ایران، قدرت‌های اروپایی و ایالات متحده در جریان است تا راه‌حلی پیدا شود.»

او افزود تیمی از بازرسان در راه ایران است، به شرط آنکه تهران و قدرت‌های اروپایی در همین هفته به توافق برسند. گروسی گفت: «همه‌چیز ممکن است. جایی که اراده باشد، راهی هست.»

پیش از برگزاری نشست ایران و سه کشور اروپایی، یوهان واد‌فول، وزیر خارجه آلمان، اظهار داشت که «شانس دستیابی به یک راه‌حل دیپلماتیک پیش از فعال‌شدن تحریم‌ها، بسیار اندک است.»

ترامپ: موضع ما روشن است

علی لاریجانی، دبیر شورای عالی امنیت ملی در ایران، غرب را به «دادن وعده‌های توخالی» متهم کرد، رسانه‌های دولتی ایران روز سه‌شنبه گزارش دادند.

ترامپ نیز در سخنرانی خود در مجمع عمومی سازمان ملل تأکید کرد که «ایران هرگز نباید اجازه پیدا کند به سلاح هسته‌ای دست یابد.»

چند ساعت بعد، آیت‌الله خامنه‌ای، رهبر جمهوری اسلامی، در پیامی ضبط‌شده گفت: «ما نه به سلاح هسته‌ای نیاز داریم و نه قصد تولید آن را داریم.»

خامنه‌ای به‌طور صریح هرگونه مذاکره با واشنگتن – یکی از شروط سه کشور اروپایی – بر سر فعالیت‌های هسته‌ای ایران را رد کرد و افزود: «مذاکره با آمریکا نه به نفع تهران است و نه نتیجه‌ای جز بن‌بست خواهد داشت.»



شنبه ۵ مهر ۱۴۰۴ - Saturday 27 September 2025
iran-emrooz.net | Tue, 23.09.2025, 22:58




سکندری‌های زمین واقعیت
شنبه ۵ مهر ۱۴۰۴ - Saturday 27 September 2025
iran-emrooz.net | Tue, 23.09.2025, 22:37

سکندری‌های زمین واقعیت


داشتم رویاپردازی میکردم که رییس جمهور کشورم قرار است در مجمع عمومی سازمان ملل سخنرانی کند و دنیا در انتظار سخنان او لحظه‌شماری می‌کند. اما با صدای آقای خامنه‌ای سکندری خوردم به واقعیت! واقعیتی که ابتدا یادم انداخت این فردی که میخواهد در مجمع عمومی بعنوان نماینده‌ی کشورم سخنرانی کند نماینده‌ی تمام مردم ایران که نیست هیچ، حتی نماینده‌ی تمام عیار جمهوری اسلامی هم نیست. وگرنه در اتفاقی بی‌سابقه و در زمانی‌که رئیس‌جمهوری اسلامی قرار بر سخنرانی دارد و تمام نگاه‌ها به اوست که چه خواهد گفت، چه دیدارهایی می‌کند و کنش و واکنش‌ها و حواشی این سفر چه خواهد بود، ناگهان رهبر جمهوری اسلامی وارد معرکه نمی‌شد و پاسخ همه‌ی مسائل مورد نظر را نمی‌داد و این واقعیت را در چشم همه نمی‌کرد که حرف اول و آخر را من می‌زنم و این فردی که آمده به مجمع عمومی سازمان ملل، فقط کارمند دفتر من است و  حضورش فرمالیته! و هر فرجی که بسیاری انتظارش را می‌کشند برای این میانه‌ی پر آشوب دنیا، یا ثباتی که بسیاری از هموطنانم نیز در آن چهاردیواری رویایش را می‌پروراندند، دود کند بدهد هوا. سکندری‌های زمین واقعیت، بسیار محکم‌تر از این رویاهاست.

البته اگر از موضع مخالف جمهوری اسلامی کوتاه بیائیم و از پشت عینک آیت‌الله خامنه‌ای به عرصه نگاه کنیم، شاید موضع او را درست ببینیم. آن سوی میزی که دیگر نیست، آقای ترامپ میگوید تسلیم محض تا این سو، قول آقای خامنه‌ای صحیح شود که هیچ ایرانی شرافتمندی در چنین شرایطی تسلیم نخواهد شد. اما واقعیتی که علی خامنه‌ای پنهان میکند، ظلمی‌ست که در عرصه داخلی به مردم روا داشته تا اکثریت جامعه از نظام فعلی به کل عبور کنند، و در عرصه خارجی نیز بزرگترین فرصت‌سوزی‌های تاریخ که در مسیر مذاکره با منفعت و برکت برای کشور وجود داشت و شخص او، تاکید میکنم؛ شخص آیت‌الله علی خامنه‌ای آنها را سوزاند و حالا هم هرچه بخواهد نمیتواند چراغی بدست گیرد و دنبال فرصتی بگردد تا دوباره بسازد برای همین ایرانی که او در این ماه‌های اخیر خودش را بشدت دلسوز آن نشان میدهد!

اگر آیت‌الله خامنه‌ای تا پیش‌از جنگ ۱۲ روزه میتوانست با یک نرمش بقول خودش قهرمانانه یا بنقل مذهبی‌اش صلح امام‌ حسنی، بسیاری از مسائل جمهوری اسلامی یا به زبانی دقیق‌تر بحران‌های جمهوری اسلامی ساخته‌ای که کشور را مبتلا کرده، حل و فصل کند، پس از جنگ ۱۲ روزه و غیبت صغرای او، دیگر این امکان‌ از دست شده است.

یک رهبر مذهبی که سالها شعارهای سازش‌ناپذیرانه با غرب داده، آرمان‌های ایدئولوژی ذلت‌ناپذیری را فریاد زده، و با مشت‌های گره‌ کرده بر بخش بزرگی از دنیا بنام استکبارستیزی مرگ پرتاب کرده، اگر زیر بمباران کشورش به پناهگاهی نمی‌خزید و جان خود را مهم‌تر از ۹۰ میلیون ایرانی نمیدید، شاید امروز میتوانست از صلح بگوید و دوباره بساط میز مذاکره را حتی با همان استراتژی مذاکره برای مذاکره‌اش بچیند، شاید از این میز تا آن میز فرجی شد. چرا که حداقل در پیشگاه حامیانش بر موضع عزت تکیه زده بود. اما در هم شکستن تمام پروژه‌هایی که در تمام این سی و چندسال چیده بود با بمباران f35 های اسرائیل و b2 های آمریکا، مضاف بر اختفای خفت‌بارش در پناهگاهی که او را سوژه‌ی طنزهای جهانی کرد و‌ مضحکه‌ی نخست وزیر اسراییل و رییس جمهور آمریکا، رهبر جمهوری اسلامی را تبدیل به ورشکسته‌ای کرد که در پی کسب اعتبار و آبرویش دست به هرکاری میزند اما چون آلت قتاله‌ای‌ست که به قتل خویشتن خواهد رسید و هرکه اطرافش باشد را هلاک خواهد کرد. که کاش اطرافش فقط حکومت جمهوری اسلامی بود نه سرزمینی بنام ایران.

آقای خامنه‌ای همه چیزش را باخت و چون قماربازی که همه هستی‌اش را باخته، امشب قمار تازه‌ای را شروع کرد با تمام نداشته‌هایش، با سبیل گرو گذاشته‌ی ایران. شاید برای او‌ در این سالهای هشتاد و چند سالگی فقط یک نکته اساسی مانده باشد و آن اعاده‌ی حیثیت از دست شده با کشته شدن. شاید به رویای آنکه سالها بعد، هم مسلکانش از او هم قدیسی بسازند که تا لحظه‌ی آخر کوتاه نیامد و در جنگی نابرابر کشته شد.

حالا دیگر کلید باز کردن تمام گره‌های بزرگی که جمهوری اسلامی بر ایران زد در دست کسی نمانده غیراز عزرائیل و متاسفانه به دیده‌ی برخی اسرائیل!


تلگرام نویسنده
@hoseinrazzagh



خامنه‌ای راه هرگونه مذاکره با آمریکا را بست
شنبه ۵ مهر ۱۴۰۴ - Saturday 27 September 2025
iran-emrooz.net | Tue, 23.09.2025, 19:26

خامنه‌ای راه هرگونه مذاکره با آمریکا را بست


علی خامنه‌ای در یک سخنرانی غیرمنتظره راه هرگونه مذاکره با آمریکا را بست. این موضع‌گیری خامنه‌ای در حالی صورت گرفت که در روزهای اخیر در داخل کشور، هم در رسانه‌ها و هم در افکار عمومی، درباره احتمال گفت‌وگوی مسعود پزشکیان با دولت آمریکا و حتی با دونالد ترامپ، در سفرش به نیویورک گمانه‌زنی می‌شد. به این‌ترتیب خامنه‌ای پیشاپیش راه هرگونه ابتکار و اقدام ناگهانی مسعود پزشکیان در نیویورک را بست.

- در جنگ ۱۲ روزه اتحاد ملت ایران، دشمن را ناامید کرد. دشمن از همان روزهای اوائل و اواسط جنگ فهمید به آن مقصود و غرض خود دست نمی‌یابد.

- غرض دشمن زدن فرماندهان نبود؛ این یک وسیله بود. دشمن با خود فکر کرده بود فرماندهان نظامی و برخی شخصیت‌های مؤثر نظام را بزند و در کشور اغتشاش به‌وجود آید و در تهران به‌خصوص عوامل آنان دست به آشوب و اغتشاش بزنند و افرادی را که می‌توانند به خیابان‌ها بکشانند تا حادثه‌ای به وسیله مردم علیه جمهوری اسلامی درست کنند.

- هدف دشمن، جمهوری اسلامی و مختل کردن نظام بود. آنان برای بعد از جمهوری اسلامی نقشه کشیده بودند و فکر کرده بودند.

- دشمن می‌خواست فتنه‌های خیابانی درست کند و دسته‌جاتی راه بیندازند و ریشه اسلام را در کشور بکَنند که در همان قدم‌های اول شکست خورد.

- سرداران تقریباً بلافاصله معین شدند و وضع، نظام، ترتیب و قاعده نیروهای مسلح با همان استحکام و با روحیه بالاتر باقی ماند.

- مردم مطلقا تحت تأثیر آنچه دشمن می‌خواست قرار نگرفت. تظاهرات به وجود آمد و خیابان پر شد اما علیه دشمن نه علیه نظام اسلامی.

- عوامل دشمن در ایران و در تهران - که البته بدون‌شک عواملی دارند - به دشمن گفتند ما می‌خواستیم کارهایی بکنیم اما مردم به ما اعتنایی نکردند و مسئولان و کسانی که مسئول انضباط کشور بودند نگذاشتند و نتوانستیم کاری انجام دهیم. پس نقشه دشمن عقیم شد.

- عامل وحدت ملت ایران همچنان باقیست. عده‌ای که منشاء آنان خارج از کشور است، می‌خواهند اینجور وانمود کنند اتحادی که در ابتدای جنگ ۱۲ روزه و در این مدت پیدا شد برای همان روزها بود. چند روز بگذرد ضعیف می‌شود، اختلافات به‌وجود می‌آید و اختلاف‌نظرها غلبه پیدا می‌کند و این اتحاد از بین خواهد رفت. مردم ایران متفرق می‌شود و می‌توان از گسل‌های قومی و اختلافات سیاسی استفاده کرد و مردم را به جان هم انداخت و اغتشاش و شورش درست کرد. این حرف را تبلیغ می‌کنند اما این حرف غلط محض است.

- در مسائل سیاسی اختلاف‌نظر وجود دارد. ما اقوام زیادی در کشور داریم که همه ایرانی هستند و به ایرانی بودن خود افتخار می‌کنند اما در مقابل دشمن همه این مجموعه یک مشت محکم پولادین هستند که بر فرق دشمن فرود می‌آیند. امروز اینجور است و بعد از این هم به توفیق الهی اینجور خواهد بود.

- اتحاد ملی و یکپارچگی مردم همچنان وجود دارد و خواهد داشت و البته همه در مقابل آن مسئول هستیم.

- در اظهارات و بگومگوهای وزارت خارجه با طرف‌های سیاسی خود، کلمه غنی‌سازی بسیار تکرار می‌شود. غنی‌سازی یک کلمه است اما در زیر آن یک کتاب حرف است.

- غنی‌سازی اورانیوم یعنی دانشمندان و متخصصان این حوزه، اورانیوم خام را با یک رشته تلاش‌های فنی پیچیده و پیشرفته تبدیل به ماده‌ای بسیار باارزشی کنند که در مسائل گوناگون زندگی مردم دارای تأثیر است.

- امروز در سطح بالای غنی‌سازی اورانیوم قرار داریم. البته کشورهایی که می‌خواهند سلاح هسته‌ای درست کنند این را تا ۹۰ درصد خلوص می‌برد ولی ما چون احتیاج به سلاح نداریم و تصمیم بر عدم سلاح هسته‌ای داریم تا آنجا بالا نبردیم تا ۶۰ درصد بالا بردیم که رقم خوبی است و برای کارهای مورد نیاز کشور لازم است.

- ما یکی از ۱۰ کشور دنیا هستیم که این توانایی را داریم. ۹ کشور دیگر البته بمب هسته‌ای دارند. ما هستیم که بمب هسته‌ای نداریم و نخواهیم داشت و بنا نداریم از سلاح هسته‌ای استفاده کنیم.

- در گزارش متقن و موثقی که به ما داده‌اند، امروز در کشور ده‌ها دانشمند و استاد مبرز و ماهر، صدها دانش‌پژوه و هزاران تربیت‌شده گروه‌های هسته‌ای در رشته‌های گوناگون مرتبط با این موضوع اکنون در حال فعالیت هستند.

- علم با بمب و تهدید از میان نمی‌رود و وجود دارد.

- ما تسلیم فشار در این قضیه [هسته‌ای] نشده‌ایم و نخواهیم شد.

- طرف آمریکایی می‌گوید ایران باید غنی‌سازی نداشته باشد. یعنی دستاورد بزرگی که کشور برایش این‌همه تلاش و هزینه کرده و مشکلات فراوان از سر گذرانده را دود کنید و به هوا بفرستید. ملت غیرتمندی مثل ملت ایران به دهان گوینده این حرف می‌زند و آن را قبول ندارد.

- در اظهارات اهل سیاست، مسئله مذاکره با آمریکا زیاد مطرح می‌شود. برخی مفید و برخی مضر می‌دانند و برخی نظرات میانه‌تری دارند. آنچه در سال‌های متمادی فهمیدم و تجربه کردم را به ملت عزیز عرض می‌کنم و مسئولان و فعالان سیاسی هم بر این حرف‌ها فکر و تأمل کنند و قضاوتی براساس آگاهی و اطلاع انجام دهند.

- در حال حاضر با وضعیتی که وجود دارد - ممکن است ۲۰ یا ۳۰ سال دیگر وضعیت دیگری وجود داشته باشد که با آن کار نداریم- مذاکره با دولت آمریکا هیچ کمکی به منافع ملی ما نمی‌کند. هیچ سودی برای ما ندارد و هیچ ضرری از ما دفع نخواهد کرد.

- مذاکره با آمریکا در شرایط کنونی، ضررهای بزرگی هم برای کشور دارد که شاید بتوان گفت جبران‌ناپذیر هستند.

- طرف آمریکایی پیشاپیش نتیجه مذاکرات را خود، معین کرده است. یعنی اعلام کرده مذاکره‌ای را قبول دارد و می‌خواهد مذاکره‌ای کند که نتیجه آن باید تعطیل‌شدن فعالیت‌های هسته‌ای و غنی‌سازی در ایران باشد. این مذاکره نیست دیکته‌کردن است.

- چند روز قبل معاون او (ترامپ) اعلام کرده ایران نباید هیچ موشکی داشته باشد. یعنی ایران چنان دستش بسته و خالی باشد که اگر چنانچه به او تعرض شد به پایگاه آمریکایی در عراق و جای دیگر هم نتواند جواب دهد. مذاکره کنیم تا این نتیجه به وجود بیاید؟ این سود نیست و همه‌اش به ضرر ماست.

- وقتی کسی با ایران اسلامی طرف است، اینجور اظهارات ناشی از نشناختن ملت ایران و جمهوری اسلامی است.

- طرف تهدید کرده اگر مذاکره نکنید چنین و چنان خواهد شد. قبول چنین مذاکره‌ای نشانه تهدیدپذیری ایران اسلامی است. اگر با این تهدید مذاکره کردید یعنی در مقابل هر تهدیدی می‌ترسیم و می‌لرزیم و تسلیم طرف مقابل می‌شویم. این اگر به وجود آمد انتها نخواهد داشت.

- قبول مذاکره‌ای که با تهدید همراه است را هیچ ملت باشرفی انجام نمی‌دهد و هیچ سیاستمدار خردمندی آن را تصدیق نمی‌کند.

- طرف مقابل البته ممکن است بگوید در مقابل امتیازی هم به شما می‌دهم. دروغ می‌گویند؛ ده‌سال قبل، قراردادی با آمریکا بستیم که نامش در ایران برجام است.

- ما همه کارهایی که باید انجام می‌دادیم انجام دادیم اما او تحریم‌ها را برنداشت و هیچکدام از قول‌هایش را انجام نداد و بعد هم به تعبیر رایج، قرارداد را پاره کرد.

- تجربه ده‌سال گذشته را فراموش نکنیم.

- مذاکره با آمریکا برای مسئله هسته‌ای و شاید مسائل دیگر بن‌بست محض است.

- راه علاج پیشرفت کشور، قوی‌شدن است. قوی‌شدن نظامی، علمی، دولتی، ساختاری و سازمانی لازم است. باید افراد هوشمند و صاحب‌نظران دلسوز ما راه‌های تقویت کشور را پیدا و دنبال کنند. اگر چنین شود حتی طرف مقابل تهدید هم نمی‌کند.



ترامپ: ایران نباید خطرناک‌ترین سلاح را داشته باشد
شنبه ۵ مهر ۱۴۰۴ - Saturday 27 September 2025
iran-emrooz.net | Tue, 23.09.2025, 17:02

ترامپ: ایران نباید خطرناک‌ترین سلاح را داشته باشد


دونالد ترامپ،‌ رئیس جمهوری آمریکا، در سخنرانی‌اش در سازمان ملل گفت که «اولویتم را درباره ایران قرار می‌دهم» و تأکید کرد: «بزرگترین حامی تروریسم در جهان نباید خطرناکترین سلاح را داشته باشد.»

آقای ترامپ با بیان این که «اول که آمدم به آن به اصطلاح رهبر نامه فرستادم»، گفت که در مقابل «رژیم [جمهوری اسلامی] آمد و به کشورهای همسایه‌اش آسیب رساند.»

او تأکید کرد: «سه ماه قبل عملیات چکش شب انجام شد و هواپیماهای بی۲، ۳۷ ساعت پرواز کردند و تأسیسات هسته‌ایشان را نابود کردند و کاری را کردیم که ۲۲ سال بود مردم می‌خواستند انجام دهند و بدین ترتیب من جنگ ۱۲ روزه‌ای را پایان دادم و دو طرف توافق کردند که دیگر نجنگند.»

دونالد ترامپ، رئیس جمهوری ایالات متحده، روز سه‌شنبه اول مهر در هشتادمین نشست عمومی سازمان ملل که در مقر این سازمان در نیویورک آمریکا برگزار می‌شود، گفت: «شش سال پیش این جا ایستادم و گفتم یک جهانی بود که در رفاه و صلح بود و از آن زمان تا کنون جنگ‌ها در چندین قاره اتفاق افتاده، ثبات از بین رفته، و بحران‌های زیادی روی داده و چهار سال در آمریکا ضعف تجربه کردیم و کشورمان را به یک رشته فاجعه‌های پیاپی انداخت.»

او اضافه کرد: «در هشت ماه گذشته کشور ما جذاب‌ترین کشور جهان بوده و آمریکا قوی‌ترین ارتش، اقتصاد، و روحیه را دارد و اکنون عصر طلایی آمریکا است و به‌سرعت داریم بلایای اقتصادی گذشته را پشت سر می‌گذاریم و تحت رهبری من قیمت انرژی، بنزین، مواد غذایی، نرخ بهره خرید خانه پایین آمده است و در مقابل، رقم بازار سهام بالا رفته و همه کشورهایی که در این جا حضور دارند، منفعت می‌برند.»

رئیس جمهوری آمریکا با بیان این که «دستمزد کارگران دارد با شیبی بیش از ۶۰ سال گذشته بالا می‌رود»، گفت: «بیش از ۱۷ هزار میلیارد دلار سرمایه در هشت ماه اخیر به آمریکا آمد و یک بار دیگر به بهترین کشور جهان برای کسب و کار تبدیل کند و بیشتر کشورها در حال سرمایه‌گذاری در آمریکا هستند. ما بهترین اقتصاد را در تاریخ جهان داشتیم و اکنون دوباره دارم این کار را می‌کنم و بهتر از همیشه خواهد بود.»

آقای ترامپ با اشاره به ورود غیرقانونی مهاجران به آمریکا پیش از بازگشتن او به کاخ سفید، درباره دستاوردهای دور دوم ریاست‌جمهوری‌اش در هشت ماه گذشته گفت: «در مرزهای جنوبی آن حمله وحشتناک را توانستیم جلوگیری کنیم و تعداد ورود مهاجران غیرقانونی اکنون صفر است.»

او تأکید کرد: «در عرصه جهانی آمریکا یک بار دیگر مورد احترام است. ما در چهار سال گذشته مایه خنده جهان بودیم.»

دونالد ترامپ درباره نقش آمریکا در ایجاد امنیت در عرصه جهانی، با بیان این که اکنون اعضای ناتو «هزینه‌هایشان را می‌دهند»، گفت: «دولت من به طور پیاپی روابط تجاری را با بسیاری کشورها پیش برده. در هفت ماه جنگ‌هایی که گفته می‌شد هرگز قابل حل و فصل نیستند، پایان دادم. هفت جنگ را پایان دادم و در همه موارد جنگ‌هایی بودند که هزاران نفر کشته می‌شدند.»

او با اشاره به مواردی از جمله جنگ میان کامبوج و تایلند، اسرائیل و جمهوری اسلامی ایران، ارمنستان و آذربایجان، و همچنین مصر و اتیوپی گفت: «هیچ کشوری هیچ کاری در این مقیاس انجام نداد و فقط اینها در هفت ماه گذشته انجام شد. متأسفم که من مجبور شدم به جای سازمان ملل این کار را بکنم.»

آقای ترامپ با انتقاد از سازمان ملل گفت که «سازمان ملل حتی یک تلفن به من نزد برای کمک به من در پایان دادن به این جنگ‌ها» و با اشاره به کاستی‌هایی که امروز در نشست عمومی این سازمان مشاهده کرده، افزود: «سازمان ملل تا این جا یک پله برقی خراب و یک تله پرامپتر خراب به ما داده است.»

او اضافه کرد: «وقتی من تلاش می‌کردم به جنگ‌ها پایان بدهم، فهمیدم سازمان ملل کاری در این موارد نمی‌کند. سازمان ملل پتانسیل بسیار عظیمی دارد، اما حتی نزدیک نمی‌شود به این که پتانسیلش را به عمل برساند. فقط واژه توخالی است، در حالی که جنگ‌ها را با اقدام می‌توان به پایان رساند.»

رئیس جمهوری آمریکا با اشاره به انجام رساندن «مذاکرات ابراهیم» در دور نخست ریاست جمهوری‌اش گفت که بابت آن اقدامات «کسی به آمریکا اعتبار نداد.»

او همچنین اضافه کرد: «مهمترین هدیه برای من این است که پسرانی که در جنگ‌ها کشته می‌شدند، دیگر کشته نمی‌شوند و برای من مهمترین چیز حفظ جان انسان‌ها است.»

آقای ترامپ افزود: «رهبران آمریکا دست دوستی و رهبری به شما می‌دهند تا بتوانید جهانی ایمن‌تر بسازید. اما برای آن باید رویکردهای شکست‌خورده گذشته را کنار بگذارید.»

دونالد ترامپ در بخش دیگری از سخنانش با تأکید بر این که «هیچ تهدیدی بزرگتر از ویرانگرترین سلاح نیست»، گفت که هرچند خیلی کشورها چنین سلاح‌هایی دارند، اما «اولویتم را درباره [جمهوری اسلامی] ایران قرار می‌دهم.»

او توضیح داد: «بزرگترین حامی تروریسم در جهان نباید خطرناکترین سلاح را داشته باشد. اول که آمدم به آن به اصطلاح رهبر نامه فرستادم ... اما رژیم آمد و به کشورهای همسایه‌اش آسیب رساند.»

رئیس جمهوری ایالات متحده افزود: «سه ماه قبل عملیات چکش شب انجام شد و هواپیماهای بی۲، مدت ۳۷ ساعت پرواز کردند و تأسیسات هسته‌ای‌شان را نابود کردند و کاری را کردیم که ۲۲ سال بود مردم می‌خواستند انجام دهند و بدین ترتیب من جنگ ۱۲ روزه‌ای را پایان دادم و دو طرف توافق کردند که دیگر نجنگند.»

آقای ترامپ به مسئله غزه اشاره کرد و گفت: «ما نباید هفت اکتبر را فراموش کنیم. بسیاری کشورها تصمیم گرفتند کشور فلسطینی را به رسمیت بشناسند و این پاداشی برای تروریست‌ها است. آنها خیلی چیزها گرفتند و این باج‌خواهی می‌توانست تمام شود.»

او با انتقاد از کشورهایی که کشور فلسطینی را به رسمیت شناخته‌اند، گفت: «آنها که دنبال صلح هستند باید دنبال یک چیز باشند و پیامشان الان باید یک چیز باشد و آن هم این که گروگان‌ها را همین الآن آزاد کنید.»

آقای ترامپ با اشاره به تلاش‌های دولتش برای آزاد کردن گروگان‌ها گفت: «ما باید بلافاصله برای صلح مذاکره کنیم و هر ۲۰ گروگان را پس بگیریم. [با اقدامات] استیو ویتکاف و مارکو روبیو توانستیم اکثر گروگان‌ها را پس بگیریم و بارها گفته‌ام باقی‌مانده‌ها سخت‌ترین هستند و ما همین حالا می‌خواهیم ۲۰ گروگان باقی‌مانده و جنازه‌های باقی‌مانده را پس بگیریم.»

رئیس جمهوری ایالات متحده درباره جنگ روسیه علیه اوکراین به «رابطه خوب» خود با ولادیمیر پوتین اشاره کرد و با تأکید بر تلاش برای پایان دادن به جنگ گفت: «همه فکر می‌کردند روسیه سه روزه این جنگ را می‌برد، اما این اتفاق نیافتاد و سه سال و نیم است که دارند می‌جنگند و هر هفته بین پنج تا هفت هزار جوان از دو طرف کشته می‌شوند. اگر من رئیس جمهوری بودم، این جنگ هرگز آغاز نمی‌شد. چند هزار جان دیگر باید بی‌دلیل گرفته شود تا این جنگ تمام شود؟»

او با بیان این که «هند و چین این جنگ را تأمین مالی می‌کنند»، هشدار داد: «اگر روسیه حاضر به پایان دادن جنگ نباشد، ایالات متحده آماده است تحریم‌های بسیار شدیدی را بر آنها اعمال کند که باعث شود جنگ تمام شود.»

آقای ترامپ همچنین افزود: «اروپا باید پا پیش بگذارد و وظیفه‌اش را انجام دهد. شرم‌آور است که اروپا دارد از روسیه انرژی می‌خرد.»

او با بیان این که «من حق و حرف راست را می‌گویم»، اضافه کرد: «من تهدید سلاح‌های خطرناک را می‌گویم. از کشورهای جهان می‌خواهم به ما بپیوندند تا تولید سلاح‌های هسته‌ای و بیولوژیکی متوقف شوند. ما هیچ وقت نباید از آن استفاده کنیم. چرا که اگر از سلاح هسته‌ای استفاده بشود جهان می‌تواند به پایان برسد. دیگر سازمان مللی نخواهد بود.»

دونالد ترامپ گفت: «امیدواریم سازمان ملل در پروژه ما که تحت هوش مصنوعی انجام می‌شود برای جلوگیری از سلاح بیولوژیک مشارکت کند. سازمان ملل نه‌تنها مشکلاتی که باید را حل نمی‌کند، بلکه در بسیاری موارد خودش مشکل است.»

او توضیح داد: «سازمان ملل کسانی را که به طور غیرقانونی به آمریکا وارد می‌شوند، تأمین مالی می‌کند. آن هم در مسیری که از مرزهای جنوبی در حال ورود به کشور ما بودند. الآن ما همه‌اش را متوقف کرده‌ایم.»

آقای ترامپ گفت: «سازمان ملل باید جلو تهاجم‌ها را بگیرد، نه این که آنها را تأمین مالی کند. ورود غیرقانونی به کشور ما و از بین بردن امنیت کشورمان را نمی‌پذیریم. آمریکا متعلق به آمریکایی‌ها است.»

او با انتقاد از بی‌عملی برخی کشورها در این زمینه گفت: «من می‌بینم اما اسم نمی‌آورم از آنهایی که دارند کشورشان را از بین می‌برند. اروپا مشکلش جدی است. هیچ کسی کاری برای تغییر وضعیت و بیرون کردن مهاجران غیرقانونی انجام نمی‌دهند و برای این که «پالتیکلی کورکت» باشند این کار را انجام نمی‌دهند.»

دونالد ترامپ همچنین با تأکید بر اهمیت مالکیت ملی کشورها گفت: «آنچه جهان را زیبا کرده این است که هر کشوری منحصربه‌فرد است و هر کشوری زیبایی‌های خودش را دارد. کشورها باید مواظب جوامع محلی‌شان باشند و نگذارند مهاجران غیرقانونی کشورشان را از بین ببرند. آنها می‌آیند و با دلایل نامشروع تقاضای پناهندگی می‌کنند، اما کشورتان دارد می‌رود و وارد جهنم می‌شود.»

آقای ترامپ در بخش دیگری از سخنانش با اشاره به انهدام سه شناور حامل مواد مخدر، درباره اقدامات دولتش در مقابل قاچاق مواد مخدر گفت: «چندین کارتل مواد مخدر را به عنوان تروریست‌های جهانی تعیین کردم که کارشان قتل و شکنجه و مثله‌ کردن بود. آنها دشمنان بشریت هستند. قاچاق تروریستی ونزوئلا را که تحت کنترل مادورو است می‌خواهیم از بین ببریم. هشدار می‌دهم به قاچاقچیان مواد مخدر که ما شما را نابود می‌کنیم!»

رئیس جمهوری ایالات متحده درباره برنامه «انرژی‌های پاک»، گفت که برخی «طرفداران محیط زیست حاضر نیستند اذعان کنند چین و برخی کشورهای آسیایی آلودگی تولید می‌کنند و از طریق اقیانوس به این سو می‌رسد. سیاست‌های انرژی پاک نتوانسته موثر باشد، همه این‌ها مسخره‌بازی است. آمریکا و اروپایی‌ها هزینه‌هایی که می‌پردازند بسیار بیشتر از چین است.»

او همچنین درباره سیاست‌های تعرفه‌ای دولتش تأکید کرد: «ما از اعمال تعرفه برای حفظ حاکمیت ملی و امنیت ملی‌مان در کشورهای جهان استفاده می‌کنیم.»


صدای آمریکا



صلح و همکاری را بر هرج‌ومرج ترجیح دهید
شنبه ۵ مهر ۱۴۰۴ - Saturday 27 September 2025
iran-emrooz.net | Tue, 23.09.2025, 15:46

گوترش خطاب به رهبران جهان:

صلح و همکاری را بر هرج‌ومرج ترجیح دهید


دبیرکل سازمان ملل متحد نشست مجمع عمومی سالانه سازمان ملل را با پیامی صریح آغاز کرد: جهان غرق در بحران‌های همپوشان است ــ از جنگ‌ها و فجایع انسانی تا فروپاشی اقلیمی ــ و رهبران باید همین حالا تصمیم بگیرند «چه جهانی را می‌خواهیم با هم بنا کنیم.»

هر سال در ماه سپتامبر، رؤسای کشورها و دولت‌ها در هفته سطح عالی مجمع عمومی سازمان ملل در نیویورک گرد هم می‌آیند تا اولویت‌های جهانی خود را ارائه کنند. سخنرانی آغازین دبیرکل به‌طور سنتی لحن و جهت‌گیری نشست را تعیین می‌کند.

امسال که سازمان ملل هشتادمین سالگرد تأسیس خود را گرامی می‌دارد، آنتونیو گوترش یادآور شد که این نهاد پس از جنگ جهانی دوم و زمانی شکل گرفت که کشورها «سازمان ملل را به‌عنوان راهبردی عملی برای بقای بشریت» ایجاد کردند.

او به نمایندگان گفت: «هشتاد سال بعد، ما بار دیگر با همان پرسشی روبه‌روییم که بنیانگذاران‌مان با آن مواجه بودند ــ اما این بار فوری‌تر، پیچیده‌تر و بی‌رحمانه‌تر.»

جهانی در محاصره

دبیرکل سازمان ملل تصویری از جهان امروز ترسیم کرد که در آن خشونت، گرسنگی و فاجعه اقلیمی گسترده است.

او گفت: «ما وارد عصر آشفتگی بی‌محابا و رنج بی‌امان انسانی شده‌ایم» و هشدار داد که «ستون‌های صلح و پیشرفت زیر بار بی‌کیفرمانی، نابرابری و بی‌تفاوتی در حال فروریختن است.»

او به مواردی همچون تجاوزات نظامی، استفاده از گرسنگی به‌عنوان سلاح، انتشار اطلاعات نادرست برای خاموش کردن حقیقت، دود برخاسته از شهرهای ویران‌شده، خشم در حال دریدن بافت اجتماعی، و دریاهایی که سواحل کامل را می‌بلعند اشاره کرد.

هر یک از این موارد هم هشداری بود و هم پرسشی درباره انتخاب‌هایی که دولت‌ها اکنون پیش روی خود دارند.

اهمیت سازمان ملل

گوترش در برابر چنین پس‌زمینه‌ای تأکید کرد که سازمان ملل همچنان نهادی بی‌بدیل است.

او گفت: «سازمان ملل در بهترین حالت خود چیزی فراتر از یک محل گردهمایی است؛ یک قطب‌نمای اخلاقی، نیرویی برای صلح… نگهبان حقوق بین‌الملل و خط نجات مردم در بحران‌هاست.»

وی خاطرنشان کرد که جهان چندقطبی امروز می‌تواند پویایی ایجاد کند، اما بدون همکاری، خطر بی‌ثباتی در پی خواهد داشت.

او افزود: «چندقطبی‌گرایی بدون نهادهای چندجانبه کارآمد، هرج‌ومرج می‌آفریند ــ همان درسی که اروپا با بهای سنگین جنگ جهانی اول آموخت.»

گوترش اصرار کرد که همکاری بین‌المللی نه خیال‌پردازی بلکه ضرورتی اجتناب‌ناپذیر است.

او گفت: «هیچ کشوری به‌تنهایی نمی‌تواند جلوی یک بیماری همه‌گیر را بگیرد. هیچ ارتشی قادر به متوقف کردن افزایش دما نیست. هیچ الگوریتمی نمی‌تواند اعتماد ازدست‌رفته را بازسازی کند.» این همکاری به گفته او «واقع‌گرایی سرسختانه» در برابر تهدیدات مشترک جهانی است.

دبیرکل تأکید کرد که در این لحظه بحرانی، سازمان ملل بیش از هر زمان دیگر ضروری است.

او افزود: «جهان به مشروعیت منحصربه‌فرد ما نیاز دارد. به قدرت گردآورندگی ما. به چشم‌انداز ما برای متحد ساختن ملت‌ها، پل زدن بر شکاف‌ها و مقابله با چالش‌های پیش رو.»

پنج انتخاب فوری

دبیرکل پنج «انتخاب حیاتی» را برای دولت‌ها ترسیم کرد:

۱. صلح به‌جای جنگ: او با اشاره به درگیری‌ها از سودان تا اوکراین و غزه، هزینه نادیده گرفتن حقوق بین‌الملل را یادآور شد. گوترش گفت: «منشور سازمان ملل اختیاری نیست، بنیاد ماست» و خواستار آتش‌بس، پاسخگویی و دیپلماسی شد.

۲. کرامت و حقوق: او ادامه داد که حقوق بشر «سنگ‌بنای صلح» است. حمایت از آزادی‌های مدنی باید همزمان با تأمین مالی توسعه همراه باشد تا کشورها بتوانند در سلامت، آموزش و فرصت سرمایه‌گذاری کنند.

۳. عدالت اقلیمی: او اعلام کرد: «سوخت‌های فسیلی یک شرط‌بندی بازنده‌اند» و خواستار سرمایه‌گذاری سریع‌تر در انرژی‌های تجدیدپذیر، تعهدات ملی قوی‌تر برای مقابله با تغییرات اقلیمی و تأمین مالی بیشتر برای کشورهای آسیب‌پذیر شد. گوترش افزود: «علم می‌گوید محدود کردن افزایش دما به ۱.۵ درجه همچنان ممکن است… اما پنجره در حال بسته شدن است.»

۴. فناوری در خدمت انسان: وی تأکید کرد که هوش مصنوعی و سایر ابزارها باید مسئولانه مدیریت شوند. او گفت: «هیچ ماشینی نباید تصمیم بگیرد چه کسی زندگی کند یا بمیرد» و خواستار استانداردهای جهانی برای تضمین خدمت فناوری به مردم شد.

۵. سازمان ملل قوی‌تر: گوترش با اشاره به افزایش بحران‌ها گفت سازمان ملل باید سازگار شود و کشورهای عضو نیز باید آن را به‌طور شایسته تأمین مالی کنند. او عدم توازن کنونی را نقد کرد: «برای هر یک دلار سرمایه‌گذاری در صلح‌سازی، جهان ۷۵۰ دلار صرف تسلیحات جنگی می‌کند.»

«ما هرگز نباید تسلیم شویم»

گوترش در پایان با لحنی شخصی سخن گفت و یادآور شد که دوران کودکی خود را «در تاریکی دیکتاتوری، جایی که ترس صداها را خاموش کرده بود و امید تقریباً نابود شده بود» گذرانده است.

او گفت، تجربه بلوغ در پرتغال پسادیکتاتوری به او آموخت که «قدرت واقعی از مردم برمی‌خیزد ــ از عزم مشترک ما برای پاسداشت کرامت.»

پیام محوری او ساده بود: رهبران نباید تسلیم یأس شوند.

او تصریح کرد: «در جهانی با انتخاب‌های بسیار، یک انتخاب وجود دارد که هرگز نباید انجام دهیم: انتخاب تسلیم شدن. ما هرگز نباید تسلیم شویم.» و افزود: «این وعده من به شماست.»



سوریه در تدارک تشکیل پارلمان جدید
شنبه ۵ مهر ۱۴۰۴ - Saturday 27 September 2025
iran-emrooz.net | Tue, 23.09.2025, 13:21

سوریه در تدارک تشکیل پارلمان جدید


خبرگزاری رویترز

سوریه در حال آماده‌سازی برای تشکیل اولین پارلمان پس از سرنگونی بشار اسد است، نقطه عطفی در گذار از حاکمیت او، اما این فرآیند نگرانی‌های جدیدی را درباره فراگیری سیاسی تحت رهبری رئیس‌جمهور احمد شرع ایجاد کرده است.

کمیته‌های منطقه‌ای، هیئت‌های انتخاباتی را برگزیده‌اند که دوسوم از ۲۱۰ کرسی مجلس مردمی را در تاریخ ۵ اکتبر انتخاب خواهند کرد. یک‌سوم باقی‌مانده توسط شرع منصوب می‌شود.

مقامات اعلام کرده‌اند که به دلیل نبود داده‌های جمعیتی قابل اعتماد و آوارگی ناشی از سال‌ها جنگ، به جای رأی‌گیری عمومی به این سیستم روی آورده‌اند.

این فرآیند در حالی پیش می‌رود که شرع تلاش می‌کند کنترل خود را بر کشوری از هم گسیخته تثبیت کند، در حالی که سوءظن عمیقی نسبت به دولت تحت رهبری او در میان اقلیت‌های کرد، دروزی و علوی وجود دارد.

انتخابات چگونه برگزار می‌شود؟

این فرآیند توسط هیئتی ۱۱ نفره که در ژوئن توسط شرع منصوب شده، مدیریت می‌شود. این هیئت، کمیته‌های فرعی منطقه‌ای را تعیین کرده که اعضای هیئت‌های انتخاباتی منطقه‌ای را پس از رایزنی‌های محلی انتخاب کرده‌اند. فهرست اولیه‌ای شامل حدود ۶,۰۰۰ انتخاب‌کننده اعلام شده است. برای نامزدی در پارلمان، فرد باید ابتدا به عنوان عضو یکی از  هیئت‌های انتخاباتی انتخاب شود.

معیارهای انتخاب، حامیان رژیم سابق و طرفداران «تجزیه، تقسیم یا درخواست‌کنندگان مداخله خارجی» را رد صلاحیت می‌کند.

۱۴۰ کرسی میان ۶۰ حوزه انتخاباتی توزیع شده است.

آیا این انتخابات در سراسر سوریه برگزار می‌شود؟

خیر. به دلایل امنیتی و سیاسی، این فرآیند در مناطق تحت کنترل اداره کردی در شمال شرق، که اختلافات عمیقی با شرع بر سر نحوه اداره سوریه دارد، به تعویق افتاده است.

همچنین در منطقه عمدتاً دروزی سویدا در جنوب، جایی که تنش‌ها به دلیل درگیری میان نیروهای دولتی و جنگجویان دروزی همچنان بالاست، این فرآیند به تأخیر افتاده است.

این بدان معناست که حدود دوازده کرسی اختصاص‌یافته به این مناطق فعلاً پر نخواهد شد.

منتقدان چه می‌گویند؟

منتقدان می‌گویند این فرآیند متمرکز است و معیارهای واجد شرایط بودن به‌صورت مبهم تعریف شده‌اند، که از جمله نگرانی‌های موجود است.

در بیانیه‌ای از سوی ۱۵ گروه جامعه مدنی آمده است که این فرآیند راه را برای «تسلط قوه مجریه بر نهادی که باید مستقل از آن باشد و اراده مردمی را منعکس کند» باز می‌کند.

کمیته عالی اعلام کرده که فرآیند تجدیدنظر، امکان اعتراض به انتخاب انتخاب‌کنندگان را فراهم می‌کند.

اگرچه قوانین تصریح می‌کنند که حداقل یک‌پنجم انتخاب‌کنندگان باید زن باشند، اما هیچ الزامی برای حداقل نمایندگی زنان در پارلمان وجود ندارد. همچنین، هیچ سهمیه‌ای برای اقلیت‌های قومی و مذهبی تعیین نشده است.

تحلیلگران می‌گویند با توجه به سیستم رأی‌گیری «برنده همه چیز را می‌برد»، این انتخابات ممکن است نتیجه‌ای به نفع مردان از اکثریت سنی سوریه ایجاد کند. این موضوع ممکن است فشار را بر شرع، که بارها وعده فراگیری داده، افزایش دهد تا از یک‌سوم کرسی‌های تحت اختیار خود برای انتصاب زنان و اعضای گروه‌های اقلیت استفاده کند.

رادوان زیاد، دانشمند علوم سیاسی، این فرآیند را یک فرآیند گزینش توصیف کرد که خطر تشدید «بحران مشروعیت» را به دنبال دارد، زیرا «نمایندگی واقعی» را فراهم نمی‌کند. او گفت: «منتقدان خواهند گفت این دموکراتیک نیست، آزاد نیست، هرچند دولت هرگز ادعا نکرده که این یک فرآیند دموکراتیک است.»

گروه‌های عمده کرد این فرآیند را نشانه‌ای دیگر از تمایل دمشق به انحصار قدرت می‌دانند. شرع خواسته آن‌ها برای دولت غیرمتمرکز را رد کرده است.

ثریا مصطفی از حزب اتحاد دموکراتیک کرد (PYD) گفت این نشان‌دهنده همان «ذهنیت اقتدارگرایانه قبلی» در دولت جدید است.

در زمان اسد، پارلمان به عنوان مهر تأییدی بر تصمیمات او عمل می‌کرد.

شرع چه گفته است؟

شرع گفته است که مجلس به «شیوه‌ای قابل قبول» برای دوره گذار تشکیل می‌شود و «وضعیت دائمی» نیست. او گفت برگزاری انتخابات ملی به دلیل «فقدان اسناد» غیرممکن است و اشاره کرد که بسیاری از سوری‌ها خارج از کشور هستند و اسنادی در اختیار ندارند.

شرع پیش‌تر در گفت‌وگو با اکونومیست در ژانویه حمایت خود از حاکمیت دموکراتیک را اعلام کرده و گفته بود: «اگر دموکراسی به این معناست که مردم تصمیم بگیرند چه کسی بر آن‌ها حکومت کند و چه کسی در پارلمان نماینده آن‌ها باشد، بله، سوریه در این مسیر حرکت می‌کند.»

پارلمان چه اختیاراتی خواهد داشت؟

قانون اساسی موقت که در مارس معرفی شد، اختیارات محدودی به پارلمان اعطا کرده است. هیچ الزامی برای دولت وجود ندارد که رأی اعتماد پارلمان را کسب کند.

مجلس می‌تواند قوانین را پیشنهاد و تصویب کند. دوره آن ۳۰ ماهه و قابل تمدید است. این مجلس تا زمان تصویب قانون اساسی دائم و برگزاری انتخابات، اختیارات قانون‌گذاری را بر عهده خواهد داشت.



شنبه ۵ مهر ۱۴۰۴ - Saturday 27 September 2025
iran-emrooz.net | Tue, 23.09.2025, 13:18




شنبه ۵ مهر ۱۴۰۴ - Saturday 27 September 2025
iran-emrooz.net | Tue, 23.09.2025, 11:45




گذر از ۱۰۰۰ اعدام در سال جاری میلادی
شنبه ۵ مهر ۱۴۰۴ - Saturday 27 September 2025
iran-emrooz.net | Tue, 23.09.2025, 10:53

گذر از ۱۰۰۰ اعدام در سال جاری میلادی


جمهوری اسلامی در کمتر از ۱۰ ماه که از سال جاری میلادی می‌گذرد، دست‌کم هزار تن را اعدام کرده است. سازمان حقوق بشر ایران از یکم ژانویه ۲۰۲۵ تا امروز موفق به تایید یک‌هزار اعدام شده است. دست‌کم ۶۴ اعدام تنها در هفته‌ای که گذشت ثبت شد؛ یعنی میانگین بیش از ۹ اعدام در روز! شایان ذکر است که این رقم حداقلی‌ست و به دلیل مشکلات و محدودیت‌های گزارشگری از ایران، گمان می‌رود که آمار حقیقی بیش از این‌ها باشد.

سازمان حقوق بشر ایران با اشاره به هشدارهای پیشین در مورد عزم حکومت برای هراس‌افکنی از طریق اعدام‌های گسترده در سراسر کشور، بار دیگر از جامعه جهانی می‌خواهد که برای جلوگیری از ادامه کشتار زندانیان در ایران واکنش مناسب نشان دهد. این سازمان با اشاره به گستردگی و استفاده ابزاری از اعدام برای مقاصد سیاسی، از جمله کنترل جامعه از طریق وحشت‌پراکنی، از کمیته حقیقت‌یاب شورای حقوق بشر سازمان ملل متحد می‌خواهد تا این اعدام‌ها را از لحاظ انطباق با مصادیق جنایت علیه بشریت بررسی کند.

محمود امیری‌مقدم، مدیر سازمان حقوق بشر ایران، در این باره گفت: «جمهوری اسلامی طی ماه‌های گذشته کشتاری گسترده را در زندان‌های ایران آغاز کرده که ابعاد آن در فقدان واکنش‌های جدی بین‌المللی هر روز وسیع‌تر می‌شود. اعدام‌های گسترده، بی‌رویه و بدون دادرسی عادلانه زندانیان مصداق جنایت علیه بشریت است و باید در صدر برنامه جامعه جهانی در ارتباط با جمهوری‌اسلامی قرار گیرد.» او تاکید کرد: «هیچ گفت‌وگویی بین کشورهای پای‌بند به مبانی حقوق‌بشر و جمهوری اسلامی بدون شامل‌کردن بحران اعدام در ایران، قابل قبول نیست.»

اکثر اعدام‌ها به اتهام‌های مرتبط با مواد مخدر و جرایمی اجرا شده‌اند که به هیچ‌وجه مصداق مفهوم «جدی‌ترین جنایات» در حقوق بین‌الملل نیست.

۴۶ سال پس از انقلاب ۱۳۵۷، اعدام‌های مرتبط با مواد مخدر پس از رسیدگی در «دادگاه‌های انقلاب» صورت می‌گیرد که به محاکمات چند دقیقه‌ای بدون رعایت اصول دادرسی عادلانه شهره‌اند، دسترسی موثر به وکیل را سلب می‌کنند و آرای آن‌ها بر مبنای اعترافات زیر شکنجه صادر می‌شود. دادگاه‌های بین‌المللی و هیئت‌های تحقیق سازمان ملل تصریح کرده‌اند که اعدام‌ها پس از محاکمات نمایشی، از جمله علیه متهمان جرایم عادی، در صورتی که به‌طور نظام‌مند به‌عنوان ابزاری برای سرکوب به کار روند، می‌توانند جنایت علیه بشریت محسوب شوند.

با توجه به گستره، محرمانگی و کارکرد سیاسی آن‌ها، این برآورد جدی وجود دارد که این اعدام‌ها می‌توانند مصداق قتل، آزار و سایر رفتارهای غیرانسانی تحت ماده ۷ اساسنامه رم باشند.

به گزارش سازمان حقوق بشر ایران، از ابتدای سال جاری تاکنون، ٪۵۰ از کل اعدام‌ها اعدام‌های مربوط به «مواد مخدر»، ٪۴۳ «قتل عمد»، ٪۱ جاسوسی، ٪۳ محاربه و افساد فی الارض، ٪۳ «تجاوز به عنف» بوده است. از میان کل اعدام‌ها، تنها ٪۱۱ درصد ازسوی رسانه‌های داخل ایران اعلام شده است. در این مدت، رسانه‌های داخل ایران و منابع رسمی، حتی یک اعدام با اتهام «مواد مخدر» را نیز اعلام نکرده‌اند.



شنبه ۵ مهر ۱۴۰۴ - Saturday 27 September 2025
iran-emrooz.net | Tue, 23.09.2025, 8:54




بوی تلخ مهر برای دختران سوخته شین‌آباد
شنبه ۵ مهر ۱۴۰۴ - Saturday 27 September 2025
iran-emrooz.net | Tue, 23.09.2025, 8:08

بوی تلخ مهر برای دختران سوخته شین‌آباد


مهر از راه می‌رسد و دانش‌آموزان با شور و اشتیاق و با لباس‌ها و کتاب‌های نو سال تحصیلی جدید را آغاز می‌کنند. اما اول مهر برای دانش آموزان دختر مدرسه شین آباد یادآور خاطرات تلخ است. آن‌ها اکنون دانشجو هستند، اما هر بار با رسیدن مهر خاطرات تلخی را مرور می‌کنند.

۱۵ آذر ۱۳۹۱ بخاری نفتی یک کلاس درس در شین آباد پیرانشهر (آذربایجان غربی) منجر به بروز آتش سوزی و سوختگی ۲۸ دانش آموز و درگذشت ۲ نفر از آن‌ها شد.

به گزارش ایلنا، دانش‌آموزان دختر مدرسه شین‌آبادی که از این حادثه زنده ماندند، اما با آسیب‌های عمیق ادامه حیات می‌دهند.با گذشت ۱۳ سال از این حادثه دردناک، به سراغ دختران مدرسه شین آباد رفتیم تا از وضعیت آن‌ها و درمانشان جویا شویم.

با وجود وعده‌ها، به  دختران شین‌آبادی رسیدگی نمی‌شود

«جلال مرادی» پدر شیما یکی از دخترانی که در آتش سوزی مدرسه شین آباد دچار سوختگی شد، درباره سرنوشت درمان دخترش گفت: درمان دخترم به دلیل اینکه در حال تحصیل در دانشگاه بود، برای مدتی موقتاً متوقف شده بود. چند روز گذشته برای ادامه درمان و جراحی دخترم در تهران اقدام کردیم. روند درمان به آرامی پیش می‌رود و امیدوارم نتیجه مناسبی به دست آید، اما متاسفانه نتیجه‌ای تاکنون در پی نداشته است.

بی‌تفاوتی نسبت به  استخدام  دخترها دیگر اعصاب‌خردکن شده است

آنطور که دولت وعده داده بود که به دانش آموزان آسیب‌دیده رسیدگی کند. واقعاً رسیدگی لازم انجام نمی‌شود. این از مشکلاتی است که متاسفانه دولت وعده داده و عملی نکرده است. با وجوده وعده‌هایی مبنی بر استخدام دانش آموزان شین‌آبادی اما در حال حاضر سه ماهی است که به طور مداوم پیگیر  نامه‌ای در این زمینه هستیم و حتی دستور وزیر نیز روی آن است، اما متاسفانه کاری انجام نمی‌شود. روال کار به شدت کند پیش می‌رود و برای من واقعاً اعصاب‌خردکن شده است.

دولت اعلام کرده هزینه ادامه درمانمان در بیمارستان‌های خصوصی را پرداخت نمی‌کند

«اسرین معروفی» دانش‌آموز دیگری که در سال ۹۱ در حادثه مدرسه دچار سوختگی شدید شد، به خبرنگار ایلنا درباره شرایطش گفت: «همگی ما اکنون دانشجو هستیم و ۲۲ سال داریم. امکانات کافی برای درمان وجود ندارد. دکترهای ما بازنشسته شده‌اند و اکنون در بیمارستان خصوصی کار می‌کنند. دولت اعلام کرده است که هزینه ادامه درمان در بیمارستان‌های خصوصی را پرداخت نمی‌کند که متأسفانه باعث توقف درمان ما شده است.

یکی از این درمان‌ها لیزر پوستی است که در واقع زیبایی محسوب می‌شود. دلیل اینکه به لیزر نیاز داریم، این است که خود من واقعاً گوشه چشمم دچار مشکلاتی شده و می‌خواستم عمل کنم، اما جرأتش را نداشتم زیرا می‌ترسیدم که بعد عمل برای بینایی‌ام مشکل ایجاد شود.»

هزینه‌های اقامت‌مان در تهران برای درمان را دیگر باید خودمان پرداخت کنیم

اسرین معروفی در ادامه گفت: «از طرفی برای پیگیری درمان در تهران به لحاظ اسکان دچار مشکل هستیم. ما انتظار داشتیم که مانند سال‌های قبل دولت برای ما خوابگاه تأمین کند و هزینه‌های آن را بپردازد.  اما  اکنون درست است که به خوابگاه می‌رویم، اما هزینه غذا، خوراک و همچنین هزینه‌های تاکسی و رفت و آمد را خودمان باید پرداخت کنیم که با این هزینه‌های سرسام‌آور، واقعاً شرایط دشواری داریم.»

پزشکان‌مان بازنشسته شده‌اند و  به بیمارستان خصوصی رفته‌اند

وی با بیان اینکه درمان دانش‌آموزان حادثه دیده شین‌آبادی در بیمارستان حضرت فاطمه انجام می‌شد، افزود: «اما اکنون هیچ‌یک از دکترهایمان در آنجا حضور ندارند و همه بازنشسته شده‌اند و حالا در بیمارستان‌های خصوصی مشغول به کار هستند. دولت نیز اعلام کرده که هزینه‌های بیمارستان‌های خصوصی را پرداخت نمی‌کند.»

اسرین در ادامه گفت: «بیمارستان حضرت فاطمه یک بیمارستان آموزشی است و در گذشته ما برای درمان به پزشکان خود مراجعه می‌کردیم، اما حالا که آن‌ها نیستند، شرایط بسیار متفاوت شده است. هیچ‌یک از دکترهای مورد اعتماد ما در این بیمارستان حضور ندارند. حالا همه به بیمارستان‌های خصوصی رفته‌اند چون بازنشسته شده‌اند. واقعاً وضعیت به گونه‌ای شده که هیچ‌یک از بچه‌ها جرات رفتن زیر تیغ جراحی را ندارند و نمی‌توانند عوارض بیهوشی را تحمل کنند.»

نمی‌توانیم خودمان را به هر ریزیدنتی بسپاریم

وی خاطرنشان کرد: «نمی توانیم خودمان را به هر دکتر یا ریزیدنتی بسپاریم. بچه‌ها همه دچار مشکلات قلبی و مشکلات کلیوی هستند و عوارض بیهوشی هم بسیار نگران‌کننده است. من خودم مشکلات قلبی دارم.این وضعیت باعث شده که دانش‌آموزان شین‌آبادی  به شدت نگران سلامتی خود باشند و قادر به اقدام برای درمان‌های لازم نباشند.

آمنه راک، دختر دیگری که در آتش سوزی مدرسه شین آباد دچار سوختگی شد، در خصوص روند درمان خود به خبرنگار ایلنا گفت: یک سال پیش به تهران برای ادامه درمان و ویزیت به تهران مراجعه کردم و پزشک نظر داد. بعد از معاینه، ایشان تشخیص داد که من به یک دستگاه جدید نیاز دارم. این دستگاه، دستگاهی است که پوست جدید تولید می‌کند برای ناحیه‌ای که دچار سوختگی شده است.

دستگاهی که  باید با آن درمان شویم  در  ایران نیست

من هم قسمت زیادی از موهای سرم سوخته است. دکتر گفت که این دستگاه لازم است و باید تهیه شود. اما از طریق بیمارستان که پیگیری کردیم، گفتند که این دستگاه وارد کشور نمی‌شود و این به علت تحریم‌هاست. بسیاری از کارهایی که باید برای درمان ما انجام شود، به این دلایل پیش نمی‌رود.»

آمنه در ادامه توضیح داد: «یک سال است که معطل این دستگاه هستم تا صورتم عمل شود و چند عمل زیبایی دیگر انجام شود، اما این‌ها همچنان به تأخیر افتاده است. چون این دستگاه به خاطر تحریم‌ها وارد نمی‌شود. همچنین مفاصل ما خشک شده است.

اوایل می‌گفتند زمانی که به ۱۸ سالگی رسیدید، ما برای شما کاری می‌کنیم که ظاهرتان درست شود، اما وقتی به ۱۸ سالگی رسیدیم، گفتند دیگر کاری نمی‌توان انجام داد. پزشکان گفتند که برای دست‌هایمان هم کاری نمی‌شود کرد و بیمارستان حضرت فاطمه امکانات لازم را ندارد.»

وی افزود: «اوایل سوختگی در سال ۹۱ که آقای حاجی‌بابایی وزیر آموزش و پرورش بودند، ما به وزارت  می‌رفتیم تا ببینیم آیا اجازه می‌دهند در بیمارستان ساسان بستری شویم که یک بیمارستان خصوصی است. بعد از کلی پیگیری، اجازه دادند و یکی دو تا از عمل‌هایمان در آنجا انجام شد و هزینه‌اش را پرداخت کردند، اما بعدها گفتند که هزینه‌ها بسیار زیاد است و دیگر نمی‌توانند قبول کنند و باید به بیمارستان دولتی برویم.

بیمارستان ساسان، بیمارستان خصوصی است و عمل‌هایی که آنجا انجام می‌دهند با عمل‌هایی که بیمارستان فاطمه زهرا انجام می‌دهد، قابل مقایسه نیست. در نهایت، ما به بیمارستان فاطمه زهرا رفتیم. پزشکان آنجا بسیار خوب هستند و اساتید مجربی در آنجا حضور دارند، اما بیمارستان امکانات لازم را ندارد.»

یادآوری تلخ مخالفت بطحایی با  درمان دختران سوخته در خارج از کشور به دلیل هزینه‌های هنگفت!

آمنه  با یادآوری مخالفت بطحایی وزیر پیشین آموزش و پرورش با اعزام دختران شین‌آبادی ادامه درمان به خارج کشور  به دلیل هزینه‌های هنگفت گفت: «اگر آن زمان برای درمان به خارج از کشور می‌رفتیم چون در آن وقع در حال رشد بودیم،  نتایج درمان و وضعیت‌مان خیلی بهتر می‌شد. شاید اکنون وضعیت دست‌هایمان اینقدر وخیم نمی‌شد. من به یاد دارم کارهایی که فرضاً تا چند سال قبل می‌توانستم انجام دهم، اکنون با درد بیشتری همراه شده است، زیرا به تدریج مفاصل ما خشک‌تر و خشک‌تر می‌شوند و پوست دست‌مان نیز همین‌طور.»

هزینه درمان فقط ۱۰ دختر سوخته در بیمارستان خصوصی یا در خارج از کشور برای دولت زیاد است؟!

به گفته آمنه اگر در آن زمان ما را به یک بیمارستان خوب یا حتی یک مرکز درمانی در خارج از کشور می‌فرستادند، وضعیت ما اکنون به این شکل نمی‌بود. آن‌ها با اعزام ما به خارج از کشور به دلیل اینکه گفتند هزینه‌ها زیاد است، مخالفت کردند. اگر هم امکانش بود، بیمارستان خصوصی درمان‌ها پیگیری می‌شد، اکنون شرایط بهتری داشتیم اما اجازه ندادند. در واقع، هزینه درمان ما برای دولت اصلاً چیز زیادی نیست، مگر ما چند نفر هستیم؟ ده نفر هستیم!

آمنه در پاسخ به این سوال که در حال حاضر چه خواسته‌ای از دولت پزشکیان دارید، گفت: «یکی از خواسته‌های ما وقتی که کنکور می‌دادیم این بود که به دلیل رفت و آمدهایی که به تهران و عمل‌هایی که داشتیم و نمی‌توانستیم به‌طور مرتب در کلاس درس حاضر باشیم. آن زمان این درخواست را مطرح کردیم که به ما سهمیه اختصاص دهند اما این امکان را برای ما فراهم نکردند.»

خواسته دختران شین‌آبادی از پزشکیان

آمنه در ادامه توضیح داد: «در مورد درمان، خواسته اصلی ما این است که به یک بیمارستان خوب و خصوصی مراجعه کنیم که امکانات لازم را داشته باشد و بتواند وضعیت ما را بهتر کند. ما ادامه درمان در بیمارستان خصوصی را درخواست دادیم و در طی این مدت خیلی پیگیر بودیم، اما هزینه‌اش را نمی‌دهند و قبول نمی‌کنند.

برای بیمارستان دولتی هم به سختی هزینه‌ها پرداخت می‌شود. یادم می‌آید یکی از پزشکان گفت که دولت یک سال است که هزینه بیمارستان را نداده و ما خودمان داریم این هزینه‌ها را پرداخت می‌کنیم. در واقع، هزینه‌ها هم دیر به دیر پرداخت می‌شود.تنها خواسته اصلی ما درمان است، اما این روند خیلی دیر شده است و ما داریم عمر، جوانی و آینده‌مان را از دست می‌دهیم. اگر زودتر اقدام می‌شد و ما را به بیمارستان خصوصی یا حتی به خارج از کشور می‌فرستادند، وضعیت ما اکنون اینطور نمی‌شد.»

آمنه در پاسخ به این سوال که آغاز مهر ماه و بازگشایی مدارس برای او چه حسی را تداعی می‌کند، گفت: «برای من، یادآوری زمان مدرسه، حس خوبی داشت  در عین حال، حس بدی هم داشتیم، چون نگاه‌های بعضی از بچه‌ها ما را آزار می‌داد و بعضی از آن‌ها به خاطر ظاهری که داشتیم و زخم‌هایی که بر بدن‌مان بود، با ما دوست نمی‌شدند. حالا که به این دوران فکر می‌کنم، ناراحت می‌شوم. اوضاع اکنون هم هیچ فرقی نکرده و هنوز هم همین گونه است.»

سهل‌انگاری و بی‌کفایتی مسئولان باعث شد که ما به این شکل درآییم

آمنه در پایان گفت: «همین دانشگاهی که ما می‌رویم، وضعیت خاصی دارد. اولین روزی که به دانشگاه رفتم، خاطره بدی داشتم. یکی مرا دید و به خاطر ظاهرم فریاد زد. باید مسلماً آن روز برای من یک خاطره خوب می‌شد، اما به خاطر این رفتار، برایم خاطره بدی شد. حالا هم همین‌طور است؛ بعضی‌ها واقعاً رفتاری از خود نشان می‌دهند که انگار ما انسان نیستیم.

ما هم به دست خودمان به این وضعیت دچار نشده‌ایم و این اختلالات مادرزادی نیست. به طور کلی، سهل‌انگاری و بی‌کفایتی دولت و مسئولان باعث شده که ما به این شکل درآییم. اگر شهری چندین سال گاز دارد، چرا نباید مدرسه‌اش گازکشی شود؟ چرا هنوز باید از بخاری‌های نفتی استفاده کنیم؟ این نشان‌دهنده کم‌توجهی به نیازهای اولیه و ضروری است.»

خبرنگار: کیمیا افضلی کیان



یک سال از انفجار بزرگ طبس گذشت
شنبه ۵ مهر ۱۴۰۴ - Saturday 27 September 2025
iran-emrooz.net | Tue, 23.09.2025, 7:36

یک سال از انفجار بزرگ طبس گذشت


مرگ و مصدومیت کارگر، سرنوشت تمام اعضای خانواده را برای همیشه تحت تأثیر قرار می‌دهد، چنانچه برای دو کارگرِ جوان معدن طبس این‌گونه بوده است. هادی نوباغی و علی عباس‌زاده در سنینِ پایین، توانِ خود را برای کار کردن از دست داده‌اند اما بعد از گذشت یک سال، تأمین اجتماعی هنوز از کارافتادگیِ آن‌ها را به رسمیت نشناخته است!

به گزارش خبرنگار ایلنا، درست یک سال از فاجعه‌ی معدن ذغال‌سنگِ معدنجوی طبس می‌گذرد. شنبه ۳۱ شهریور ماه حوالی ساعت ۹ شب، با نشت گاز متان و سپس انفجار، یکی از بزرگ‌ترین حوادث کار ایران رقم خورد؛ ۵۳ کارگر در این حادثه جان خود را از دست دادند و حدود ۱۴ کارگر دیگر نیز مصدوم شدند.

پشت این اعداد که حالا بعد از یکسال برای خیلی‌های فقط عدد و رقم و آمار است، خانواده‌هایی، سنگینیِ این فاجعه‌ی عظیم را با مشکلات روحی و روانی و اقتصادی به دوش می‌کشند. بعد از حدود یکسال حالِ برخی از کارگرانِ مصدوم‌ِ آن حادثه، همچنان وخیم است و نتوانسته‌اند به کار برگردند؛ برخی هم که تواناییِ مجدد برای کار کردن به دست آورده‌اند، با مشکلات بسیاری دست و پنجه نرم می‌کنند، آنچنان که یکی از کارگران می‌گوید: «کار می‌کنم اما برای آنکه بتوانم سردردهای به جا مانده از آن حادثه را تحمل کنم، به مواد مخدر رو آورده‌ام….»

تأمین اجتماعی از کارافتادگی نمی‌دهد

علی عباس‌زاده، کارگر ۳۹ ساله‌ی معدن طبس، یکی از همان کارگرهایی است که بعد از حادثه دیگر به حالِ قبل برنگشته است. او نه توان کار کردن دارد و نه حتی می‌تواند به تنهایی امورِ روزمره را رتق و فتق کند. راه می‌رود و غذا می‌خورد اما نمی‌توان او را به حال خود رها کرد. علی نیازمندِ مراقبتِ دائم است؛ به تنهایی بیرون نمی‌رود و آنطور که همسرش می‌گوید درگیرِ فراموشی‌های گاه و بیگاه شده، آنچنان که حتی گاهی ساده‌ترین امور را هم به یاد نمی‌آورد. از همه چیز می‌ترسد و در اوجِ جوانی، ساعات  زیادی از زندگی‌اش را در خواب به سر می‌برد.

تنها درآمد خانواده‌ی این کارگر  ۳۹ساله همان ۱۰ میلیون تومانی است که از سوی معدنجوی طبس، ماهانه به حسابِ او واریز می‌شود؛ مبلغی که حتی کفافِ ساده‌ترین نیازهای یک خانواده را هم نمی‌دهد. این در حالی است که هزینه‌های درمان و چکاپ، گاهی چنان زیاد است که بیش از نیمی از این درآمدِ ناچیز را می‌بلعد! همسر می‌گوید: «ماه گذشته، علی خون‌ریزی مغزی کرد، بردیمش دکتر، ام آر آی گرفتند و متوجه شدیم در سرش لخته خون است که در نهایت با آمپول و قرص درمان شد».

او تعریف می‌کند که هزینه‌ی‌ ام آر آی ۵ میلیون تومان شد اما هیچ پولی برای پرداخت نداشته است. مستأصل تنها کاری که می‌توانسته انجام دهد، زنگ زدن به کارفرمای معدنجو بوده و آن‌ها پول را به حساب واریز کرده‌اند تا علی بتواند از بیمارستان مرخص شود.

با این میزان از ناتوانی،  هنوز تأمین اجتماعی با از کار افتادگیِ علی عباس‌زاده موافقت نکرده و این بزرگترین گلایه‌ی همسر اوست: «چندین بار به پزشکان متخصص مراجعه کردیم. می‌گویند خوب شدنی نیست. داروهای اعصاب به او داده‌اند که اگر این داروها را نخورد تشنج می‌کند و خود را می‎زند.»

همسر، چندین بار تکرار می‌کند که تأمین اجتماعی آن‌ها را اذیت کرده و دیگر نمی‌داند چه باید بکند: «باور کنید از بس پیگیری کرده‌ام دیگر خسته شده‌ام؛ امروز فقط باعث و بانیِ این وضعیت را نفرین می‌کنم. همین از کار افتادگی را هم به ما نمی‌دهند. نمی‌دانم باید فکر مریض باشم یا فکر گرفتنِ از کار افتادگی. نمی‌دانم باید دکتر بروم و از همسرم نگهداری کنم یا تأمین اجتماعی بروم و پیگیرِ کارهای از کارافتادگی باشم؟ حتی پزشکان هم از اینکه تأمین اجتماعی به همسرم از کارافتادگی نمی‌دهد، تعجب می‌کنند.»

مشکلات زندگیِ خانواده‌ی شش نفره‌ی آقای نوباغی

هادی نوباغی، کارگر دیگری است که هنوز نتوانسته به زندگیِ قبل از شبِ حادثه برگردد و آنطور که همسرش می‌گوید چندان امیدی هم به بازگشتِ سلامت او نیست. او ۴۳ساله است و توان کار کردن ندارد. هادی ۴ فرزند دارد و آخرین فرزندش ۱۱ روز بعد از حادثه به دنیا آمده است. درآمدِ ماهانه خانواده‌ی او فعلا فقط ۱۲ میلیون تومانی است که به عنوان بیمه بیکاری به هادی تعلق می‌گیرد و این ۱۲ میلیون تومان برای یک خانواده‌ی ۶ نفره با سرپرستی که حالا بیمار است و بخش زیادی از درآمد صرف دوا و درمانش می‌شود، بسیار ناچیز است. همسر هادی می‌گوید: «پول ویزیت و دارو و شیرخشک برای بچه و خورد و خوراک ساده بیشتر از این‌ها می‌شود و اگر کم بیاوریم مجبوریم از اقوام کمک بگیریم.»

اگر آن حادثه اتفاق نمی‌افتاد، احتمالا هادی برای گذرانِ امورِ  زندگیِ خانواده‌ی شش نفره‌ی خود مجبور بود یک هفته در معدن کار کند و هفته‌ی دیگر در شهر کار دوم داشته باشد. در آن صورت شاید درآمدش تا حدودی کفاف هزینه‌های زندگی را می‌داد. حالا اما این خانواده، تنها با مبلغِ ناچیزِ بیمه بیکاری سر می‌کند. همسر هادی می‌گوید: «سه تا بچه مدرسه‌ای دارم و یک شیرخوار. باور کنید حتی گاهی چون هزینه‌ها نمی‌رسد، مجبور می‌شوم از بردنِ هادی به دکتر صرفنظر کنم و همان داروهایی که برایش نوشته‌اند، ورقه‌ای بخرم.»

هنوز با از کارافتادگیِ هادی نوباغی موافقت نشده و پذیرش از کارافتادگی تنها امید خانواده‌‎ی آقای نوباغی برای کمی بهتر شدنِ اوضاع خانواده است. همسر می‌گوید: «نمی‌دانم چرا تأمین اجتماعی با از کارافتادگی موافقت نمی‌کند در حالیکه همسرم توان کار کردن ندارد و این را تمام دکترها تائید می‌کنند.»

تعداد کارگرانی که در حادثه‌ی معدنجوی طبس مصدوم شده‌اند و حالا سرپرست خانواده توان کار کردن ندارد فقط محدود به این دو خانواده نمی‌شود. شماره‌هایی از خانواده‌های دیگر به دستم رسیده اما هر چه تماس گرفتم نتوانستم با آن‌ها صحبت کنم. یکی از کارگرها می‌گوید آن‌ها آنقدر مشکلات دارند که فکر نمی‌کنم حتی بتوانند جواب تلفن بدهند....

مرگ دست کم ۸۲ کارگر معدن در یک سال گذشته

حادثه‌ی معدن طبس تنها یک نمونه از فاجعه‌ی وضعیت ایمنی در ایران است. بعد از آن حادثه دست کم ۲۹ کارگرِ دیگر در معادن ایران کشته شدند و شمار کارگران کشته شده‌ی معدن طی یک سال اخیر با احتسابِ حادثه‌ی طبس به حداقل ۸۲ تن رسید؛ این آمار البته بسیار حداقلی و نتیجه‌ی یک سرچ ساده در اخبار منتشر شده است. حال آنکه خبرِ بسیاری از حوادث کار در ایران، به رسانه‌ها نمی‌رسد و حتی جایی هم در آمار رسمی ندارد.

طبق آماری که پزشکی قانونی منتشر کرده، در سال ۱۴۰۳ یک هزار و ۹۸۶ کارگر جان خود را در حادثه‌ی کار از دست داده‌اند و ۲۶ هزار و ۵۴۸ کارگر نیز مصدوم شده‌اند. اگر این آمار بالای آسیب‌های ناشی از حادثه کار را در کنار خدماتِ بسیار ضعیف و حداقلیِ صندوق‌های بیمه‌گر اجتماعی و نهادهای حمایتی ببینیم، متوجه خواهیم شد که حادثه‌ی کار در ایران، تبعات بسیار فاجعه‌باری برای کارگران و خانواده‌های آن‌ها دارد. مرگ و مصدومیت کارگر، سرنوشت تمام اعضای خانواده را برای همیشه تحت تأثیر قرار می‌دهد، چنانچه برای دو کارگرِ جوان معدن طبس این‌گونه بوده است. هادی نوباغی و علی عباس‌زاده در سنینِ پایین، توانِ خود را برای کار کردن  از دست داده‌اند اما بعد از گذشت  یک سال، تأمین اجتماعی هنوز از کارافتادگیِ آن‌ها را به رسمیت نشناخته است! 

وعده‌ی ایمنی بدون اصلاحات اساسی، چیزی شبیه یک شوخی!

بعد از حادثه‌ی معدنجوی طبس، وعده‌های بسیار در رابطه با ایمنیِ کارگران به طور کلی و به طور مشخص، ایمنیِ کارگران معادن داده شد؛ وعده‌هایی که مشخص بود نمی‌تواند تاثیر چندانی روی کاهش آمار حوادث ناشی از کار داشته باشد. واقعیت این است که بهبود وضعیت  ایمنی در ایران مستلزمِ بهبود مجموعه‌‎ای از شرایط اساسی است. در ساختاری که کارگران از امنیت شغلی برخوردار نیستند، تشکل‌های مستقل کارگری اجازه‌ی فعالیت ندارند و بازرسی کار به درستی انجام نمی‌شود، ادعای بهبود وضعیتِ ایمنی چیزی شبیه به یک شوخی است.

کارگرانی که از اخراج می‌ترسند، توان اعتراض ندارند، حتی به مرگ نزدیک نمی‌توانند معترض شوند! چنانچه کارگران طبس ساعت‌ها قبل از وقوع حادثه، بوی گاز مرگبار را شنیده بودند، اما چون تهدید به اخراج شدند، اعتراض نکردند و به اعماق زمین رفتند و دیگر هرگز بازنگشتند....

یکی از کارگران طبس می‌گوید: «خیلی راحت می‌توانستند با رعایت ایمنی جلوی وقوع حادثه را بگیرند. ایمنی در معدن ضعیف بود و ما مقصریم که پیش از این اعتراض نکردیم؛ برای آنکه اخراج نشویم، خیلی چیزها را ندید گرفتیم. می‌ترسیدیم و می‌دانستیم که اگر چیزی بگوییم و یا کار را تعطیل کنیم باید تا تهران برای جواب پس‌دادن برویم….»

کارگران مقصر نیستند؛ آن‌ها در ساختاری کار می‌کنند که هیچ قانون و هیچ نهادی نمی‌تواند از آن‌ها حمایت کند. قراردادهای موقت، امکان  اخراجِ سریع را برای کارفرمایان فراهم کرده و در این شرایط، آن‌که به حداقل درآمد کارگری‌اش نیاز دارد، سکوت را به اعتراض ترجیح می‌دهد، حتی اگر پای جانش در میان باشد. آن‌ها در ساختاری کار می‌کنند که حتی تلاش برای داشتنِ تشکل‌های قانونی و غیرمستقل نیز معمولا به شکست می‌انجامد. کارگران صدایی ندارند، دیده نمی‌شوند و تنها زمانی که این چنین در وضعیتِ بی‌قدرتی‌شان فاجعه به بار می‌آید، یادشان برای چند روز  گرامی داشته می‌شود!

گزارش: زهرا معرفت



کنفرانس راه حل دو کشوری در نیویورک
شنبه ۵ مهر ۱۴۰۴ - Saturday 27 September 2025
iran-emrooz.net | Mon, 22.09.2025, 22:35

کنفرانس راه حل دو کشوری در نیویورک


در حالی که حمایت‌های جهانی از تشکیل کشور مستقل فلسطینی بویژه از سوی کشورهای غربی رو به افزایش است، فرانسه و عربستان سعودی روز دوشنبه پیش از آغاز نشست‌های مجمع عمومی سازمان ملل متحد میزبان کنفرانسی متمرکز بر همین موضوع هستند.

به همین منظور، ده‌ها تن از رهبران جهان قرار است در این کنفرانس گردهم‌ آیند تا اجماعی برای راه حل دو کشوری و حل مناقشه ریشه‌دار خاورمیانه تشکیل دهند.

انتظار می‌رود در این اجلاس چندین کشور دیگر رسماً کشور فلسطین را به رسمیت بشناسند؛ اقدامی که می‌تواند با واکنش‌های تند اسرائیل و ایالات متحده مواجه شود.

دنی دانون، سفیر اسرائیل در سازمان ملل با «سیرک» و نمایشی خواندن این رویکرد اعلام کرد که کشورش و ایالات متحده این اجلاس را تحریم خواهند کرد. او روز پنجشنبه به خبرنگاران گفت: «ما فکر می‌کنیم که این اقدام نه تنها مفید نیست بلکه نوعی پاداش به تروریسم محسوب می‌شود.»

مقامات اسرائیلی گفته‌اند که این کشور در حال بررسی الحاق بخش‌هایی از کرانه باختری اشغالی و همچنین اعمال اقدامات دو جانبه مشخص علیه پاریس به عنوان یک پاسخ احتمالی است.

دولت آمریکا نیز هشدار داده است که در برابر کشورهایی که علیه اسرائیل اقدامی انجام دهند، از جمله فرانسه به‌عنوان میزبان کنفرانس اجلاس به ریاست امانوئل ماکرون، واکنش نشان خواهد داد.

این کنفرانس پیش از نشست مجمع عمومی سازمان ملل و در شرایطی برگزار می‌شود که اسرائیل تهاجم زمینی به شهر غزه را که از مدت‌ها پیش نسبت به انجام آن هشدار داده بود، آغاز کرده و در شرایط کنونی به زعم تحلیل‌گران، چشم‌انداز بسیار اندکی برای آتش‌بس وجود دارد.

از سوی دیگر، بیش از ۵۲ شهرداری در فرانسه روز دوشنبه همسو با رئیس جمهوری این کشور و پیش از آنکه امانوئل ماکرون در نشست مجمع عمومی سازمان ملل رسما به رسمیت شناختن کشور فلسطین را اعلام کند پرچم فلسطین را بر فراز ساختمان این نهاد‌های اجرایی شهری برافراشتند.

در سایه تشدید حملات اسرائیل در غزه و افزایش خشونت شهرک‌نشینان اسرائیلی در کرانه باختری، احساس فوریت روزافزونی نسبت به انجام اقدامی فوری وجود دارد پیش از آنکه ایده راه‌حل دو کشوری به‌طور کامل از بین برود.

مجمع عمومی ماه جاری یک بیانیه هفت‌صفحه‌ای را تصویب کرد که در آن «گام‌های ملموس، زمان‌بندی‌شده و برگشت‌ناپذیر» برای دستیابی به راه حل دو کشوری ترسیم شده بود؛ این بیانیه همزمان ضمن محکوم کردن حماس، از این گروه شبه‌نظامی خواست تا سلیم شود و سلاح‌های خود را زمین بگذارد.

تلاش‌های جاری برای به رسمیت شناختن کشور فلسطینی با واکنش و سرزنش تند اسرائیل و ایالات متحده مواجه شده که چنین رویکردی را اقدامی مضر و یک نمایش تبلیغاتی خواندند.

ژان-نوئل بارو، وزیر امور خارجه فرانسه روز پنجشنبه به خبرنگاران گفت: «بیانیه نیویورک یک وعده مبهم برای آینده‌ای دور نیست، بلکه یک نقشه راه است که با اولویت‌های اصلی همچون آتش‌بس، آزادی گروگان‌ها و ورود بدون مانع کمک‌های بشردوستانه به غزه آغاز می‌شود.

وی افزود: «گام بعدی پس از دستیابی به آتش‌بس و آزادی گروگان‌ها، طرحی برای فردای پس از جنگ است که در دستور کار گفتگوهای روز دوشنبه قرار خواهد داشت.»

فرانسه محرک اصلی این ابتکار بوده است؛ ماکرون ماه ژوئیه اعلام کرد که پاریس سپتامبر فلسطین را به‌رسمیت خواهد شناخت و این امید را دارد که این تصمیم بتواند به جنبش شناسایی فلسطین که تاکنون عمدتاً توسط کشورهای کوچک‌تر و منتقد اسرائیل در پیش گرفته می‌شد، شتاب بیشتری ببخشد.

بریتانیا، کانادا، استرالیا و پرتغال روز یکشنبه کشور فلسطین را به رسمیت شناختند. انتظار می‌رود فرانسه و پنج کشور دیگر روز دوشنبه رسماً کشور فلسطین را به رسمیت بشناسند.

برخی از این کشورها اعلام کرده‌اند که اقدام آنها مشروط خواهد بود و برخی دیگر گفته‌اند که عادی‌سازی روابط دیپلماتیک به صورت مرحله‌ای و بسته به پیشرفت تشکیلات خودگردان فلسطین در عمل به وعده‌های اصلاحی خود انجام خواهد شد.

اسرائیل اعلام کرده است که با این اقدام مخالف است و به محمود عباس، رئیس ۸۹ ساله تشکیلات خودگردان فلسطین، برای عمل به تعهدات اصلاحی و نوسازی ساختار این تشکیلات اعتمادی ندارد. مقامات دولت اسرائيل این ملاحظات را در نامه‌ای که اوایل امسال به ماکرون ارسال شد، مطرح کرده بودند.

محمود عباس و ده‌ها مقام فلسطینی به دلیل محدودیت‌هایی که واشنگتن برای آنها ایجاد کرده شخصاً در این اجلاس حضور نخواهند داشت. با توجه به اینکه ایالات متحده، به عنوان متحد سرسخت اسرائیل، از صدور ویزا برای این افراد خودداری کرده، محمود عباس قرار است از طریق ویدئو در اجلاس شرکت کند.

محمد بن سلمان، ولیعهد عربستان سعودی نیز علیرغم میزبانی مشترک این رویداد، در این رویداد شرکت نمی‌کند. مجمع عمومی روز جمعه با اجماع و بدون رأی‌گیری موافقت کرد که او بتواند از طریق ویدئو کنفرانس در نشست روز دوشنبه حضور یابد.

وارسن آقابکیان شاهین، وزیر امور خارجه فلسطین، روز یکشنبه به خبرنگاران گفت: «جهان با صدای بلند از کشور فلسطین حمایت می‌کند و ما باید این خواسته را محقق کنیم. اکنون آن‌ها باید نشان دهند که این اقدامات مشخص چه هستند.»

یورونیوز فارسی


سعودی: «راه‌حل دو کشوری» فرصتی تاریخی برای صلح است

پادشاهی عربی سعودی بر عزم خود برای ادامه تلاش‌ها جهت پایان دادن به جنگ غزه و برپایی کشور فلسطین تاکید کرد.

کنفرانس بین‌المللی حل و فصل مسالمت‌آمیز مسئله فلسطین و اجرای راهکار دو کشوری امروز در نیویورک به ریاست مشترک سعودی و فرانسه آغاز به کار کرد. ریاض این کنفرانس را فرصتی تاریخی برای دستیابی به صلح توصیف کرد.

دامنه به رسمیت شناختن تاریخی بین‌المللی تاسیس کشور فلسطین گسترش یافته و به بیش از 150 کشور رسیده است. امانوئل مکرون، رئیس جمهوری فرانسه، به رسمیت شناختن کشور فلسطین توسط کشورش را اعلام کرد و به جمع کشورهای بریتانیا، کانادا، استرالیا و پرتغال پیوست.

در همین راستا، شاهزاده فیصل بن فرحان، وزیر خارجه سعودی، به نمایندگی از شاهزاده محمد بن سلمان، ولی‌عهد و رئیس شورای وزیران سعودی سخنرانی کرد. او خاطرنشان کرد که موضع تاریخی فرانسه منعکس کننده اراده جامعه بین‌المللی برای انصاف و اجرای عدالت در مورد فلسطینیان و احقاق حقوق مشروع آنها است و اظهار داشت که اسرائیل به اقدامات تهاجمی خود که صلح را تضعیف می‌کند، ادامه می‌دهد.

بن فرحان موضع تاریخی فرانسه و حمایت گسترده بین‌المللی از تصویب اعلامیه نیویورک در مورد حل و فصل مسئله فلسطین را نشان‌گر اراده جامعه بین‌المللی برای انصاف و اجرای عدالت در حق مردم فلسطین دانست.

شاهزاده فیصل بن فرحان اظهار داشت که سعودی مصمم است به همکاری‌های خود با فرانسه و کشورهای خواستار صلح برای پایان دادن به جنگ غزه و تحقق تاسیس کشور فلسطین ادامه دهد.

کنفرانس «راه‌حل دو کشوری» اجماع بین‌المللی در مورد حل و فصل مسالمت‌آمیز مسئله را تایید می‌کند و اقدامات بین‌المللی قاطع، هماهنگ و زمان‌بندی‌شده را برای اجرای راه‌حل دو کشوری ترغیب می‌کند. این کنفرانس سطح بالا تحت رهبری کشورهای عضو سازمان ملل متحد و طبق دو قطعنامه مجمع عمومی برگزار می‌شود.

العربیه فارسی



شنبه ۵ مهر ۱۴۰۴ - Saturday 27 September 2025
iran-emrooz.net | Mon, 22.09.2025, 22:28




شنبه ۵ مهر ۱۴۰۴ - Saturday 27 September 2025
iran-emrooz.net | Mon, 22.09.2025, 21:52




شنبه ۵ مهر ۱۴۰۴ - Saturday 27 September 2025
iran-emrooz.net | Mon, 22.09.2025, 21:47




خامنه‌ای و آتشی که شعله‌ور کرد
شنبه ۵ مهر ۱۴۰۴ - Saturday 27 September 2025
iran-emrooz.net | Mon, 22.09.2025, 19:58

خامنه‌ای و آتشی که شعله‌ور کرد


سیاست در عرصۀ بین‌الملل صحنۀ شطرنجی فراخ و گسترده است. شطرنج‌باز مجرب و دورنگر قبل از جابه‌جایی یک‌ مهره حرکت‌های بعدی مهره‌های خود و بازیگر مقابل را پیش‌بینی می‌کند. قطب‌نمای یک سیاست‌مدار به‌ ویژه در جای‌گاه رهبر یک جامعه و تعیین کنندۀ نیک و بد سرنوشت میلیون‌ها انسان، باید افق‌های دوردست را رصد کند تا بتواند کم‌ هزینه‌‌ترین، کم‌ دردسرترین و سریعترین مسیر را برای رسیدن به مقصد برگزیند. سیاست درعرصۀ کلان، نه خیابان یک ‌طرفه، بلکه میدانی‌ست با شاهراه‌ها و گذرگاه‌های متعدد و تودرتو و در بزن‌گاه‌های تاریخی فرصت زودگذری‌ست برای گزینش لحظه‌ به‌ لحظۀ هموارترین و نزدیکترین راه برای نیل به مقصود. در سیاست خط مستقیم کوتاه‌ترین راه برای رسیدن به هدف نیست.

انعطافِ و عقب‌گرد به موقع رهبران سیاسی و لگام زدن بر سیاست نابه‌‌هنگام و لجاجت خام ، شرط ضرور وعاملی حیاتی در رسیدن به هدف یا اجتناب از شکست جبران ناپذیر است.

واژه سیاست در زبان فارسی از ریشه «ساس، السَّائِس» از عربی به معنی رام کردن (سِيَاسَةً الدوابَّ: ستوران را مهتری و تيمار كردن) و همچنین ادب کردن و مجازات کردن است. مترجمان جهان اسلام در سده‌های میانه، «پولیتیکا» را به سِيَاسَةً ترجمه کردند. در آتن، واژه «پولیس» (Polis یا πόλις) را به معنی شهر، دولت‌ شهر و شهروند به‌کار می‌بردند و پولیتیکا به معنی «تدبیر امور شهر» بود.

ترجمه پولیتیکا به سِيَاسَةً، ناشی از ریشه زبان عربی از زیست بادیه‌نشینی بود؛ زیستی مبتنی بر شبانی و شتربانی که اهلی و رام کردن حیوانات در آن اهمیت فراوان داشت.

در کوته‌زمانی، تغییرات غیرقابل‌پیش‌بینی در ایران، منطقه و جهان رخ می‌دهد؛ بازی‌گرانی در شطرنج سیاسی بین‌المللی حذف و بازی گران جدیدی در این صحنه ظاهر می‌شوند، پیمان‌های پیشین بازنگری می‌شوند و اتحاد‌های جدید شکل می‌گیرند. در این زیست سیاره‌ای و درهم تنیده سودوزیان کشورها در امنیت و اقتصاد، دوستی‌ها در ترازوی منافع ملی سبک‌ سنگین می‌شوند، در وفاداری‌ها بازنگری به عمل می‌آید، تصمیم‌ها هر ساعت تغییر می‌یابند و محاسبه‌های دور از انتظار به ناگزیر در کانون توجهات قرار می‌گیرند.

عقربه زمان اما برای علی خامنه‌ای و مردان هم‌فکرش از حرکت باز مانده و در یک نقطه‌ سیاه میخ‌کوب شده است. آنان می‌خواهند جهان را با الگوهای قبیله‌ای و بدوی؛ از طریق برساختن امتی واحد، راه انداختن «غزوات» ویران‌گر از طریق ایجاد بازوهای اختاپوسی (شبکه‌ای از قشرهای فرقه‌ای و بدوی در منطقه)، بی‌ثبات‌سازی کشورهای دیگر، گروگان‌گیری، ترور و به کار گرفتن تبه‌کاران بین‌المللی سامان‌دهی کند.

جنگ ۱۲ روزه

آتش ویران‌گر و خانمان‌سوزی که با استقرار ج.ا. در سال ۵۷ درگرفت، از سال‌های نه چندان دور در زیر خاکستر اوهام خرافی (۱) و حکم‌‌رانی تک‌صدایی محمدرضا پهلوی، کج‌فهمی «روشن‌فکران» زمانه او (از گونه جلال آل‌احمد، خسرو گلسرخی، علی شریعتی) و حاشیه‌نشینان شهری، گرم و زنده جاخوش کرده بود. این آتش با جلوس جنگ‌افروز متعصب و متوهمی به نام روح‌الله‌ الموسوی‌الخمینی بر مسند قدرت، شعله‌ور شد و در سال‌های زمامداری ضحاکی به نام علی خامنه‌ای شعله‌ورتر گردید.

جنگ ۱۲ روزه پیامد ناگزیر رژیم آشوب‌گری بود که هویت خود را با عرب‌ ستیزی، امحای اسرائیل ( قوم یهود)، «تسخیر سفارتخانه»ها و لگدکوب کردن و به آتش‌کشیدن نماد ملی دیگر کشورها، گروگان‌گیری شهروندان خارجی با هدف بازپس‌گیری پول‌های بلوکه شده یا معامله برای آزادی تروریست‌های خودی، در آمیخته است.

در این نوشتار به گوشه‌هایی از جنگ ۱۲ روزه، «این گرانترین و پرهزینه‌ترین نبرد کوتاه مدت جهان»، به بازبینی حال و روز مردم در ایام جنگ (که هم‌اکنون شیپور جنگی دیگر از هر دو سو نواخته می‌شود)، به توانایی‌ها و امکانات نظامی و اطلاعاتی حکومت در دفاع سرزمینی، دفاع از مردم و حتا از خود، نه در شعارهای توخالی و رجزخوانی‌ها، بلکه در واقعیت عینی و زمینی، پرداخته می‌شود.

موشک‌ها و پهپادهای پرهزینه اما ناکارآمد

قبل از جنگ، فرماندهان نظامی و شخص خامنه‌ای، به اتکای موشک‌ها و پهپادهای خود که «قادرند اهداف مختلفی از جمله در عمق خاک دشمن را مورد اصابت قرار دهند»، همواره شعارهای «پشیمان کننده» سرمی‌دادند. موشک‌های ج. ا. شامل طیفی از موشک‌های پدافندی، موشک‌های کروز دریایی، موشک‌های هوا به زمین و هوا به هوا و موشک‌های فضایی و ماهواره‌ برها می‌باشد.

در جنگ ۱۲ روزه، ج. ا. در مجموع ۵۷۴ موشک به سوی اسرائیل پرتاب کرد. از این تعداد ۲۰۱ موشک توسط آمریکا و اسرائیل رهگیری و ساقط شد، ۵۷ موشک به مناطق مسکونی پرجمعیت و حدود ۳۱۶ موشک به مناطق بیابانی اصابت کرد.

در این جنگ ۱۸۵ پهپاد هم از گونه‌های مختلف به سوی اسرائیل پرتاپ شد. قیمت هرکدام از پهپادهای انتحاری شاهد ۱۳۶ و ۱۳۱ بین ۲۰ تا ۵۰ هزار دلار اعلام شده است، بنابراین میانگین هزینه‌ای که طی این حملات صرف این پهپاد‌ها شد، به حدود شش و نیم میلیون دلار بالغ می‌شود. از ۱۸۵ فروند پهپاد شلیک شده کمتر از ۱۰ فروند به خاک اسرائیل رسید.

بر طبق داده‌ها، تسلیحات مورد استفاده ج. ا. در این حملات هزینه‌ای حدود ۷,۵ میلیون دلار دربر داشته است. هزینه‌های لجستیکی، انسانی، ویرانی‌های مناطق مسکونی و دیگر ضررزیان‌ها را هم باید به این هزینه‌ها اضافه کرد.

جنگ ۱۲روزه، نبرد اهالی غار کهف با هوش‌مصنوعی بود

در جنگ ۱۲ روزه، اسرائیل توانست با ۲۴۰ جنگنده مدرن، برتری هوایی مطلق را به دست آورد و در آسمان تهران و دیگر شهرها حمله‌های هوایی و پهپادی گسترده‌ای را اجرا کند. پای‌گاه‌های هوایی در مشهد، تبریز، مهرآباد، اصفهان و همدان مورد هدف قرار گرفتند. این پای‌گاه‌ها مراکز اصلی جنگنده‌های عملیاتی و پشتیبانی لجستیکی هوایی بودند.

در پی این حمله‌ها آسمان بخش بزرگی از کشور عملا بدون پوشش مؤثر باقی ماند و شرایط برای انجام عملیات هوایی بدون مانع فراهم شد.

تومر بار، فرمانده نیروی هوایی اسراییل، پیش از آغاز حملات «طلوع شیران» اعلام کرده بود که براساس ارزیابی داخلی ارتش، احتمال سقوط ۱۰ جنگنده در نتیجه عملکرد پدافند هوایی ایران وجود دارد. این پیش‌بینی در جلسات محرمانه ارتش اسراییل به‌عنوان ریسک عملیاتی مطرح شده بود. اما در جریان جنگ ۱۲‌روزه، هیچ جنگنده‌ اسرائیلی مورد هدف قرار نگرفت.

چرا ج. ا. با آن همه هزینه در طی سال‌ها با این سرعت کنترل آسمان ایران را از دست داد؟ چرا جنگنده‌ها و سامانه‌های دفاعی نتوانستند با حمله‌های هوایی اسرائیل مقابله کنند؟ بنا به نظر کارشناسان، آنچه تفاوت اصلی را در میدان نبرد رقم زد، در واقع رویارویی فن‌اوری فرسوده و منسوخ ج. ا. با سامانه‌های به‌روز و مدرن اسرائیل بود.

رونن برگمن، روزنامه‌نگار تحقیقی و کارشناس اطلاعاتی اسرائیل، در باره پیروزی کشورش در جنگ ۱۲ روزه می‌گوید: «سرویس‌های اطلاعاتی اسرائیل ۳۲ سال است که برنامه هسته‌ای ایران را زیر نظر دارند. در مجموع، این کار میلیاردها دلار هزینه داشته و ده‌ها هزار نفر را درگیر کرده است.» مصاحبه با اشپیگل، ۹ مرداد ۱۴۰۴

از سوی دیگر، در سال‌هایی که اسرائیل صنایع جنگی، لجستیکی و پرسنل نظامی خود را برای نبردی احتمالی تجهیز و آماده می‌کرد، کارگزاران ج. ا. در پی شکار و بازداشت شهروندانی بودند که در پوشش، شیوه زیست و نگاه به عالم و آدم، به قالب‌های منسوخ حکومتی تن نمی‌‌‌دادند.

مردم رها شده

محسن رضایی در روزهای جنگ گفت: «ما از اسفند ۱۴۰۳ می‌دانستیم که جنگی رخ خواهد داد.» اما در عمل هیچ تمهیدی برای حفاضت از جان شهروندان صورت نگرفت.

آنچه آن‌روزها در تهران می‌گذشت، از نگاه بسیاری از تحلیل‌گران، نه فقط نشان‌گر کلان‌شهری در آستانه یک فاجعه انسانی، بلکه همچنین آینه‌ای تمام‌نما از بی‌کفایتی، بی‌توجهی و فقدان دوراندیشی سیاسی یک دستگاه متوهم حکومتی بود که به‌رغم جنگ‌طلبی‌هایش، خود را برای هیچ بحرانی آماده نکرده بود؛ نه در زیرزمین‌، نه در روی زمین ونه در دل مردم. آن‌چه اتفاق افتاد: مردم رها شده و سرزمینی در معرض جنگ هوش مصنوعی بدون آژیر خطر بود.

در روزهایی که از هر سو آتش می‌بارید، سخن‌گوی دولت گفت: «به علت نبود پناه‌گاه‌ها مردم در ایستگاه‌های مترو، مدرسه‌ها و مسجدها پناه بگیرند.»

ماندن یا نماندن

تهران؛ فضای اضطراب، آتش و دود و ویرانی، شهر بی‌پناه در برابر انتخابی حیاتی: ماندن، بی‌پناهی، مرگ یا ترک خانه‌وکاشانه و آوارگی، فرار از کلان‌شهر تهران توسط بیش از دو میلیون ساکنان آن تنها در چند روز نخست پس از حمله؛ صف طولانی خودروها در جای‌گاه‌های بنزین و ترافیک شدید در خروجی‌های متنهی به اتوبان‌ها؛ مقصد؟ استان‌های شمالی و غربی ایران، از مازندران و گلستان تا زنجان و آذربایجان شرقی، امید؟ فرار از مرگ!

آن‌ها که جایی برای رفتن نداشتند: ماندند و جان باختند یا آسیب‌های جدی دیدند. و حال‌وروز تیره‌‌وتار آن‌ها که به خانه ‌و کاشانه‌شان برمی‌گشتند؛ اگر هنوز سقفی و دیواری به جا مانده باشد. آبی در لوله‌ها جاری نیست، لامپی اتاقی را روشن نمی‌‌‌کند، گازی خانه‌‌ای را گرم نمی‌‌کند، خاکی که در زیر پایشان دهان به نفرین باز می‌کند. قفسه‌های خالی داروخانه‌ها، بیمارستان‌هایی که بدون پرداخت پیشاپیش، آسیب‌دیده‌ها را نمی‌‌‌پذیرند، «ناترازی» از درودیوار می‌بارد، اما «تراز» در برپایی سریع ایست‌های بازرسی‌ و بازداشت‌های بی‌دروپیکر در میدان‌ها و خیابان‌ها جاری است: انتقام از مردم به خاطر شکست در جنگ، ترس‌ولرز مردم از بگیروببندهای «دشمن داخلی» بعد از وحشت از حمله «دشمن خارجی»

علی خامنه‌ای هم که بعد از ترور اسماعیل هنیه، حسن نصرالله و دیگر انصار خود، دست‌خوش وحشتی مرگبار شده بود، به‌رغم اینکه قبلا گفته بود: «اگر جنگی رخ دهد من لباس رزم خواهم پوشید»، بر عهد خود وفا نکرد و از همان روز نخست جنگ ناپدید شد و در روزهای جنگ هم آفتابی نشد. «خامنه‌ای کجاست؟» پرسش پرتکرار آن روزهای مردم رها شده بود.

خامنه‌ای چند روز بعد از جنگ هم خود را علنی نکرد و در پیام سوم خود از مخفی‌گاه، از این‌که اسرائیل له شده و از پا درآمده و آمریکا هم سیلی سختی خورده است، به امت خود تبریک گفت.

دیپلماسی هیئتی

علی خامنه‌ای در دیدار با پزشکیان و هیئت وزیران در ۱۶ شهریور گفت: «حالت نه جنگ نه صلح برای کشور ضرر و خطر دارد. دشمن درصدد تحمیل حالت نه جنگ نه صلح است.» و اضافه کرد: «در حل مشکلات نباید منتظر تحولات بیرونی بود.»(جنگ پیش‌دستانه؟) عراقچی، وزیر خارجه نیابتی علی خامنه‌ای بعد از رد مذاکره با آمریکا و اروپا گفت: «جنگ کردن، گاهی از مذاکره‌ای که منجر به تسلیم شود، کم‌هزینه‌تر است.»

محمد جواد لاریجانی، معاون بین‌الملل و رئیس ستاد حقوق بشر قوه قضائیه ایران و مدیر پژوهشگاه دانش‌های بنیادی گفت: «گروسی فرد خلاف‌کار درجه یک است و باید محاکمه شود.» و افزود: «رژیم صهیونیستی دچار استیصال شده و برای آمریکا هزینه ساز شده است. آمریکا می‌داند در صورت ورود به جنگ، نمی‌‌‌‌‌تواند از آن خارج شود، در اینصورت تمام مقرهای سیاسی، نظامی و اقتصادی آمریکا جزو اهداف مشروع ما خواهد بود.» مدیر پژوهشگاه دانش‌های بنیادی یک بار هم گفت: «ترامپ دیگه نمی‌‌‌تونه در مارالاگو آفتاب بگیره، چون ممکنه وقتی دراز کشیده، یک ریزپرنده شکمش را نشونه بگیره و بزنه به نافش»!

علی لاریجانی، دبیر شورای عالی امنیت ملی هم گفت: «... همین آقای گروسی که آدم مالی هم نیست... جنگ تمام شود به حساب گروسی خواهیم رسید.» لاریجانی، مشاور رهبر انقلاب در مصاحبه‌هایش با تاکید گفت: «جنگ هنوز تمام نشده، ما در حالت توقف جنگ هستیم.»

عراقچی که این هفته در اجلاس عربی اسلامی قطر شرکت کرده بود، با رد پیشنهاد بیانیه اجلاس مبنی بر به رسمیت شناختن دو کشوری، در پیامی در شبکه اجتماعی ایکس نوشت: «من در دوحه هستم با پیامی روشن از طرف مردم ایران و ج. ا. در کنار قطر و در حقیقت در کنار تمام برادران و خواهران مسلمان ایستاده است، به‌ویژه در مقابله با بلایی که کل منطقه را تهدید می‌کند.»

بودن یا نبودن (۲)

به نظر می‌رسد آتشی که خامنه‌ای شعله‌ور کرده است دور نیست که بنیادش را به خاکستر نشانده و برباد دهد. آیا میهن بلادیده ما هم در فقدان اپوزیسونی منسجم، هماهنگ، متکثر، در هیئتت یک آلترناتیو کارساز و آینده‌نگر، جان سالم به در خواهد برد یا قربانی زبانه‌های این آتش خانمان‌سوز خواهد شد؟

در پاسخ به کامنت‌های دوستان در مقاله «اپوزیسیون» در چهار راه تصمیم، نوشتم:

اسرائیل برخلاف حکومت‌گران ج. ا. (و ایضا «اپوزیسیون» ج.ا.) از جنگ ۱۲ روزه درس‌های لازم را گرفته، سامانه‌های دفاعی خود را بازسازی کرده، بر موشک‌های دفاعی و جنگده‌هایش افزوده است. آسمان ایران هنوز هم در زیرجنگنده‌های مهاجم بی‌دفاع است. اسرائیل دست بر ماشه منتظر فعال‌شدن مکانیسم ماشه و پیامدهای آن است.

راز نهانی نیست که جاسوسان اسرائیل در کل ساختار حکومتی حضور فعال دارند و دور از ذهن نیست که گفته شود تصمیم‌های خامنه‌ای هم تحت تاثیر القائات عوامل اسرائیل گرفته می‌شوند؛ برای اسرائیل هم هزینه جنگ کمتر از مذاکره بی‌حاصل است. موضع کنونی آمریکا و اروپا در قبال ج.ا.، موضع مزورانه و موذیانه چین و روسیه، (دو متحد استراتژیک ج. ا.) و سکوت معنادار کشورهای منطقه، فرصت مغتنم است که اسرائیل کار دشمن دیرینه و چموش خود را برای همیشه یکسره کند.

نفس‌های خامنه‌ای به شمارش افتاده و با دوپینگ پزشکان و دارو و درمان زنده است. بحث‌هایی که در جلسات محرمانه و پشت درهای بسته در حلقه محدود قدرت درگرفته است و گوشه‌هایی از آن‌ها به بیرون درز می‌کند، نشان می‌دهد که بازی‌گران این حلقه از هم اکنون به رقابت تنگاتنگی برای جانشینی بعد از مرگ خامنه‌ای پرداخته‌اند.

ما فرصت‌های مغتنم اما پرهزینه‌ای را در سال‌های گذشته از دست داده‌ایم، دیگر فرصتی نیست که خود را در گرداب بحث‌های تکراری و بی‌حاصل گرفتار کنیم. بازگشت تحریم‌های بین‌المللی و تنگناهای حاصل از آن پیش پای مردم است. خامنه‌ای و کارگزارانش مذاکره با آمریکا و اروپا را بر اساس شرایط آنان استحاله و مرگ خود تلقی می‌کنند. از این رو، همچنان بر طبل جنگ می‌کوبند؛ آنان در جنگ (به‌رغم کشتار و ویرانی غیرقابل پیش‌بینی)، احتمال بقای خود را بیشتر از مذاکره ارزیابی می‌کنند.

برخی از کارگزاران ج.ا. پیش از آغاز جنگ امیدوار بودند با آزادسازی ۷۰ میلیارد دلار از دارایی‌های بلوکه‌شده و جذب قراردادهای بزرگ انرژی با کشورهایی مانند هند، چین و روسیه، به نوعی گشایش اقتصادی دست یابند. اما بعد از جنگ تحریم‌های بیشتری بر تحریم‌های قبلی اضافه شد، سرمایه‌گذاران خارجی به خاطر بی‌ثباتی اقتصادی و اجتماعی و آینده ناروشن‌، ابران را ترک کرده‌اند؛ حتا متحدی مثل چین هم محتاط‌تر شده‌؛ در سایه و از طریق کشتی‌های اشباح نفت ایران را در بنادر خود تحویل می‌گیرد.

اکنون در بزنگاه تاریخ میهنمان و بر لبه پرتگاه قرار گرفته‌ایم. ناقوس زمان، آینده شومی را برای مردم و میهن‌مان در روزها و ماه‌های نه چندان دور می‌نوازد. نتایج جنگ بعدی قابل پیش‌بینی نیست. ج. ا. همواره سیاست لبه پرتگاه را دنبال کرده و توانسته است تا مرزهای اوج تنش پیش برود و سپس در لحظه‌ای حساس و لغزنده عقب‌نشینی کند. علی خامنه‌ای نبرد با مردم و «دشمن صهیونی» را باخته است. او از این باخت زخم‌خورده و خشمگین است و دارد چهاردست و پا به استقبال جنگ می‌رود، اما به احتمال زیاد جنگ بعد به مرگ وی و نابودی رژیم برساخته‌اش منجر خواهد شد.

نیک و بد آینده در دست‌های ماست. آیا کاری از دست ما ساخته است؟ اگر پاسخ مثبت است، پس معطل چه هستیم؟

———————————
۱ــ شاه به مذهب نگاه خرافی داشت. در دوران کودکی در اوهام خود مردان سفیدپوش نورانی را دیده بود و فکر می‌کرد که نظر کرده و سلطنت‌اش «مستظهر به الطاف الهی» است. به قول علم: «اعتقاد و ایمانش به خدای متعال سبب شده که قضا و قدری بشود.» در تمام دوران سلطنت شاه نیروهای مذهبی آزادانه فعالیت می‌کردند، هر کوی و خیابانی مسجد، هیئت‌ و جلسه‌های مذهبی خود را داشت. شاه گمان می‌کرد که مسجدها و حوزه‌های علمیه و آموزش «تعلیمات دینی» در مدارس می‌توانند جوانان را از گزند نفوذ اندیشه‌های مارکسیستی مصون ‌دارند. شگفتا که شاه دوبار و هریارتوسط جوانان مذهبی مورد سو قصد قرار گرفت.
۲ــ (To be, or not to be, that is the question…) :
بودن، یا نبودن، مسئله این است،
آیا شایسته‌تر آن است که به تیر و تازیانهٔ تقدیرِ جفاپیشه تن دردهیم،
یا این که ساز و برگ نبرد برداشته، به جنگ مشکلات فراوان رویم
تا آن دشواری‌ها را ز میان برداریم؟
مردن، آسودن، سرانجام همین است و بس؟...
(بخشی از مونولوگ معروف هملت در پرده سوم، صحنه یکم در نمایش‌نامه هملت از ویلیام شکسپیر)


۲۲ سپتامبر ۲۰۲۵ / ۳۱ شهریور ۱۴۰۴


نظر خوانندگان:


■ این آتش خانمانسوز که از بدو جریانات ۱۳۵۷ شروع شده و بیش از همه به ایرانی و ایران ضرر زد، جز بتوسط ملت ایران و همکاری همه تفکرات که آگاهانه بتوانند با کنار گذاشتن یا حتی تعدیل خواسته‌های فردی و فرقه‌ای صورت پذیر نیست.
ن. آزاد




شنبه ۵ مهر ۱۴۰۴ - Saturday 27 September 2025
iran-emrooz.net | Mon, 22.09.2025, 19:56




«ایران در آستانه یک تحول بزرگ قرار دارد»
شنبه ۵ مهر ۱۴۰۴ - Saturday 27 September 2025
iran-emrooz.net | Mon, 22.09.2025, 18:13

«ایران در آستانه یک تحول بزرگ قرار دارد»


بنیامین وبر / شبکه اول تلویزیون آلمان (ARD)
۲۲ سپتامبر ۲۰۲۵

وقتی در پایتخت ایران با مردم گفت‌وگو می‌کنید، متوجه می‌شوید که فضای حاکم پرتنش است. دلایل این تنش فراوان‌اند. علی، مرد ۵۹ ساله‌ای که بازنشسته است، برای گذران زندگی تاکسی می‌راند، چون حقوق بازنشستگی‌اش کفاف هزینه‌ها را نمی‌دهد. او می‌گوید: «فشار اقتصادی و مالی بر مردم بسیار سنگین است. دولت توانایی رسیدگی به این مشکلات و برآورده کردن نیازهای مردم را ندارد. تنها چیزی که برای دولت اهمیت دارد، بقای خودش است.»

سقوط آزاد ارزش پول

بسیاری از مردم مثل علی صریح صحبت می‌کنند، اما بیشترشان تنها زمانی لب به سخن می‌گشایند که میکروفون ضبط صدا خاموش باشد. یک ساعت‌فروش در نزدیکی دانشگاه می‌گوید سال گذشته پیش‌بینی کرده بود که اگر ارزش پول ایران به زیر ۶۰,۰۰۰ تومان در برابر یک دلار برسد، اعتراضات جدیدی شکل خواهد گرفت.

امروز اما هر دلار حدود ۱۰۰,۰۰۰ تومان است. این مرد چهل‌وچندساله با قد بلند اعتراف می‌کند که اعتراضات پیش‌بینی‌شده رخ نداده‌اند. او می‌گوید: «مردم آنقدر درگیر گذران زندگی‌اند که توان اعتراض ندارند.» او هیچ امیدی به بهبود اوضاع در ایران ندارد.

لغو اجبار حجاب

سه سال از مرگ خشونت‌بار ژینا مهسا امینی می‌گذرد؛ همان رویدادی که جنبش «زن، زندگی، آزادی» را به راه انداخت. این بزرگ‌ترین جنبش اعتراضی سراسری در جمهوری اسلامی بود که به شدت سرکوب شد. اما احمد، جوانی ۳۰ ساله، معتقد است که این جنبش کشور را تغییر داده است.

او می‌گوید: «یکی از جاهایی که می‌توانیم تغییرات واقعی در جامعه را ببینیم، خیابان است.» به گفته او، برخلاف اعتراضات سال‌های ۱۳۹۶ و ۱۳۹۸ که نتایج ملموسی نداشتند، جنبش «زن، زندگی، آزادی» تغییرات مشخصی در جامعه ایجاد کرده است.

یکی از این تغییرات، کنار گذاشتن دائمی حجاب توسط زنان است. مریم، دختری ۲۷ ساله، یکی از این زنان است. او می‌گوید: «من با این شکل و شمایل در شهر راه می‌روم. گاهی ترس دارم، اما این یک تغییر بزرگ است. من تنها نیستم، ما خیلی‌ها هستیم.»

پلیس و مقامات دیگر اجبار به حجاب را اجرا نمی‌کنند. برای مریم، این کسب آزادی فردی یک موفقیت است، هرچند او مطمئن نیست این وضعیت تا کی ادامه خواهد داشت. او می‌گوید: «وضعیت کنونی حساس است، با سه ماه پیش یا یک سال پیش فرق دارد. فکر می‌کنم دولت در شرایط فعلی چاره‌ای جز مدارا ندارد، اما شاید هفته بعد دوباره علیه زنان سخت‌گیری کنند.»

تهدید بازگشت تحریم‌ها

این روزها در تهران بارها می‌شنوید که مردم نمی‌دانند آینده نزدیکشان چه خواهد شد؛ چه در هفته‌ها یا ماه‌های آینده. پس از جنگ دوازده‌روزه با اسرائیل در ژوئن، رژیم ایران همچنان در قدرت است، اما به وضوح تضعیف شده.

مریم می‌گوید: «تقریباً دیگر چیزی از رهبر انقلاب نمی‌شنویم. این خودش نشانه‌ای بزرگ از تغییر است.» او معتقد است این سکوت نشانه یک وضعیت بحرانی است.

هنوز مشخص نیست که حملات اسرائیل و آمریکا تا چه حد به برنامه هسته‌ای ایران آسیب زده است. اگر ایران تا پایان هفته با کشورهای اروپایی (فرانسه، بریتانیا و آلمان) درباره برنامه هسته‌ای به توافق نرسد، تحریم‌های قدیمی سازمان ملل به طور خودکار دوباره اعمال خواهند شد. پیامدهای این تحریم‌ها هنوز نامشخص است.

احمد: نباید از غرب انتظار داشت

مذاکرات هسته‌ای در حال حاضر پیشرفتی نداشته است. بسیاری در ایران نگران‌اند که یک برنامه هسته‌ای بدون نظارت، در میان‌مدت دلیلی برای حمله دوباره اسرائیل باشد. احمد که جنگ ژوئن را در تهران تجربه کرده، می‌گوید پیش از این جنگ به سیاستمداران غربی امیدوار بود، اما حالا نظرش تغییر کرده است.

او می‌گوید وقتی شنید که صدراعظم آلمان، فردریش مرتز، گفته بود اسرائیل با حمله به ایران «کار کثیف» آنها را انجام می‌دهد، دیدگاهش عوض شد. احمد می‌گوید: «نباید از سیاست غرب چیزی انتظار داشته باشیم.»

نقطه‌ای بحرانی

میان احتمال تحریم‌های هسته‌ای، خطر جنگ دوباره با اسرائیل، رهبری سالخورده، و مشکلات اقتصادی، بسیاری از مردم ایران احساس می‌کنند که چیزی در حال تغییر است. مریم می‌گوید: «امیدی ندارم، اما حس می‌کنم چیزی در حال رخ دادن است. نمی‌دانم به سمت بهتر شدن یا بدتر شدن، فقط می‌دانم همه این تغییر را احساس می‌کنند.» 

احمد اما خوش‌بین است: «من هنوز امیدوارم، با وجود وضعیت اقتصادی. فکر می‌کنم وقتی اوضاع در ایران به نقطه‌ای بحرانی برسد، بعد از آن بهتر خواهد شد.»



شنبه ۵ مهر ۱۴۰۴ - Saturday 27 September 2025
iran-emrooz.net | Mon, 22.09.2025, 15:58




 

ايران امروز (نشريه خبری سياسی الکترونیک)
«ايران امروز» از انتشار مقالاتی كه به ديگر سايت‌ها و نشريات نيز ارسال می‌شوند معذور است.
استفاده از مطالب «ايران امروز» تنها با ذكر منبع و نام نويسنده يا مترجم مجاز است.
Iran Emrooz©1998-2025 | editor@iran-emrooz.net