دوشنبه ۲۰ مرداد ۱۴۰۴ - Monday 11 August 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Mon, 11.08.2025, 6:59

پزشکیان: یکی بیاید بگوید چه کار کنیم؟


مسعود پزشکیان صبح روز یکشنبه ۱۹ مرداد، در نشستی با مدیران رسانه، به مناسبت فرارسیدن روز خبرنگار اظهار داشت: بر اصول کاملا معتقدم و باور دارم؛ همان‌گونه که اصول دین، بنیاد اعتقادات ما را شکل می‌دهد، در کنار آن فروع دین نیز وجود دارد و برخی مسائل حتی جزو فروع هم نیستند و نباید بر سر آنها اختلاف ایجاد شود، اما از اصول نباید کوتاه آمد.

رئیس جمهور با اشاره به تنوع دیدگاه‌ها و نظرات در جامعه گفت: مباحث مختلفی در این خصوص مطرح است و نمونه بارز آن را می‌توان در ساختار یک خانواده مشاهده کرد. فرزندان من حاضر بودند و هستند در سخت‌ترین شرایط مانند بمباران و جنگ ۱۲ روزه همواره همراه من باشند، اما در برخی موضوعات، نظر متفاوتی دارند و حتی با وجود همراهی فیزیکی، مخالفت و چالش فکری خود را بیان می‌کنند.

پزشکیان تأکید کرد: همه ما نظرات و دیدگاه‌های خاص خود را داریم و این تفاوت نظر امری طبیعی است. بحث بر سر این است که اصول را باور داشته باشیم که اگر کسی به اصول معتقد نباشد، موضوع متفاوت خواهد بود.

رئیس جمهور با تأکید بر جایگاه رفیع رهبری در نظام سیاسی کشور بیان داشت: مقام معظم رهبری ستون و پایه نظام هستند و اگر موضوعی مطابق نظر ایشان باشد، باید از آن تبعیت کرد. هیچ سیاستی در ارتباطات بین‌المللی و مذاکرات، بدون هماهنگی با رهبری از سوی دولت مطرح و پیگیری نمی‌شود و این امر شعاری نیست، بلکه از اصول و بنیان‌های انسجام ملی و مبنای عمل دولت چهاردهم است.

پزشکیان وحدت را اصل و محور همه مسائل کشور دانست و گفت: اگر پایه‌ها و چارچوب انسجام ملی خدشه‌دار شود، کشور آسیب خواهد دید. مسائل فرعی در برابر اصل وحدت اهمیت چندانی ندارد. در دوران جنگ و بمباران‌ها، دشمنان انتظار داشتند در کشور شورش و اختلاف ایجاد شود و امروز نیز همچنان به این مسئله امید دل بسته‌اند.

رئیس جمهور خاطرنشان کرد: هیچ‌کس نمی‌تواند خود را حق مطلق و دیگران را کفر مطلق بداند. در جنگ ۱۲ روزه شاهد بودیم حتی افرادی که در زندان بودند، برای دفاع از کشور بیانیه صادر کردند. باید دل‌ها را نسبت به دیگران و همسایگان گشود، با دشمنان اصلی همچون آمریکا و رژیم صهیونیستی مقابله کرد و به جای انتظار برای ایجاد اختلاف، با اتحاد و همکاری همسایگان، دشمن را شکست داد.

پزشکیان در ادامه با اشاره به برخى موضوعات مطرح‌شده از سوی حاضران گفت: چند مسئله از جمله جابجایی پایتخت مطرح شد، اما باید پرسید چگونه بدون برنامه‌ریزی و آینده‌نگری، تهران، کرج و حاشیه‌های این شهرها توسعه یافته‌اند. امروز با کاهش ۴۵ درصدی بارندگی و خالی‌شدن پشت سدها، منابع آبی ما در حال نابودی است.

رئیس جمهور با تأکید بر ضرورت یافتن راهکارهای عملی برای رفع این چالش‌ها افزود: باید به صورت مشخص بپرسیم راهکار چیست؟ آیا با شعار دادن، نقد کردن و ایجاد توقع می‌توان مشکلات را حل کرد؟ امروز طرح انتقال آب از طالقان در حال اجرا است، چرا که در تهران، کرج و قزوین با بحران جدی آبرسانی مواجه هستیم و باید پاسخگو باشیم. نمی‌توان آب را با تانکر جابجا کرد و به درِ خانه مردم رساند؛ امروز با بحرانی غیرقابل انکار و جدی روبه‌رو هستیم که نباید به آسانی چشم بر آن بست.

پزشکیان با انتقاد از سوءمدیریت‌های گذشته تصریح کرد: امروز باید پرسید با کسانی که مدیریت نکرده‌اند و عامل بروز مشکلات بوده‌اند، چگونه می‌توان مسائل را حل کرد؟ به دلیل توسعه بدون فکر، امروز نه زیر پایمان آب داریم و نه در پشت سدها، خوب شما بگویید ما چه کار کنیم؟ یکی بیاید بگوید چه کار کنیم؟

او افزود: دولت اکنون با همکاری دانشگاهیان، فعالان محیط‌زیست و دستگاه‌های اجرایی به دنبال یافتن راه‌حل برای این چالش است. حتی دستور دادم از آبیاری چمن‌ها و فضاهای سبز در شهرها و ساختمان‌های دولتی جلوگیری شود تا در مصرف آب صرفه‌جویی شود.

رئیس جمهور با اشاره به شرایط اقتصادی کشور گفت: وضعیت دخل و خرج دولت روشن است. در دوران جنگ، بسیاری از منازل مردم، تأسیسات و مناطق نظامی و واحدهای صنعتی آسیب دیدند و بمباران شدند و حل این مشکلات با منابع محدودی که در اختیار داشتیم کار ساده‌ای نبود.

پزشکیان با انتقاد از شیوه تخصیص یارانه سوخت افزود: امروز چند میلیارد دلار برای واردات بنزین تخصیص می‌یابد، در حالی که نباید قشری که نیازی به بنزین یارانه‌ای ندارند، بنزین ۱۵۰۰ تومانی مصرف کنند. این در حالی است که می‌توان با مدیریت این منابع، معیشت افراد نیازمند را تامین کرد و با حمایت از اقشار آسیب‌پذیر، مانع شکل‌گیری نارضایتی شد.

رئیس جمهور تأکید کرد: باید تمام توان دولت صرف حل مشکلات مردم شود و این اصل را در تمامی برنامه‌ها و تصمیمات اجرایی مدنظر قرار می‌دهیم.

پزشکیان در پاسخ به انتقاد از بازدیدهای سرزده از وزارتخانه و مراکز دولتی اظهار داشت: هرگز در بازدیدهای سرزده به دنبال نمایش نبودیم و نیستیم وحتی هیچ گروه خبری را همراه خود نمی‌بریم. برای مثال چندین مرتبه به سازمان برنامه و بودجه مراجعه کردم تا بودجه‌ریزی سال ۱۴۰۵ به مدل عملیاتی تغییر یابد. معتقدم باید نظام پرداخت بر اساس عملکرد و اثربخشی یکی از محورهای اصلی بودجه‌ریزی سال ۱۴۰۵ باشد.

رئیس جمهور با انتقاد از تخصیص منابع به موسسات و مراکز بدون خروجی مشخص گفت: بسیاری از مؤسسات و بنیادها بودجه دریافت می‌کنند، بدون آنکه خروجی ملموسی در جامعه داشته باشند؛ در حالی که در تأمین معیشت مردم با مشکل روبه‌رو هستیم، منابع مالی صرف امور دیگری می‌شود. معتقدم تا زمانی که نان مردم تأمین نشده، اولویت باید با معیشت باشد و حتی اگر لازم است از کالابرگ استفاده شود. توسعه بدون تأمین نیازهای اساسی ممکن نخواهد بود و حل مشکلات نیز به این سادگی نیست.

پزشکیان ادامه داد: هر کسی که ادعا دارد می‌تواند به دولت کمک کند، دولت آماده است به او اختیار بدهد، اما در بسیاری از موارد انتخابی جز اقدام اجباری برای ما باقی نمانده است. امروز نمی‌توان مشکلات اساسی را نادیده گرفت، چرا باید به افرادی که چهار کارت سوخت دارند، یارانه بنزین داده شود؟ عدالت‌محوری ایجاب می‌کند با راهنمایی و گفت‌وگو به دولت کمک شود تا بتوان گام‌های مؤثری در حل مشکلات برداشت.

رئیس جمهور درباره موضوع حجاب گفت: معتقدم همان‌طور که با زور نمی‌توان حجاب را بر سر مردم گذاشت، با زور هم نمی‌توان آن را از سر برداشت. امروز ۸۰ هزار مسجد در کشور داریم و به ازای هر ۱۰۰۰ نفر یک مسجد وجود دارد، بنابراین می‌توان با منطق و گفت‌وگو این موضوع را پیش برد.

پزشکیان تأکید کرد: امروز حتی با دختر خودم هم نمی‌توانم با زبان زور صحبت کنم و باید با گفت‌وگو و همراهی، موضوعات را پیش برد. نباید به دنبال دین‌‌دار کردن اجباری مردم باشیم. باید آنان را به سمت هدایت سوق دهیم، نه اینکه با رفتارهای نادرست در جامعه تنفر ایجاد کنیم.

رئیس جمهور افزود: معتقد به بی‌حجابی نیستم و نخواهم بود، اما با زورگویی و تحمیل مخالفم و چنین روشی را بلد نیستم. حل مسئله حجاب باید از مسیر مدرسه و مسجد آغاز شود. بسیاری از روحانیون در مساجد و مدارس حضور دارند و رسانه ملی نیز باید با فرهنگ‌سازی و تولید محتوای درست، در این زمینه نقش‌آفرینی کند. موضوع حجاب در خیابان قابل حل نیست. البته معتقدم برهنگی هم امری پسندیده نیست و باید چارچوب داشته باشد، همان‌گونه که در سراسر دنیا چارچوب دارد.

پزشکیان با استناد به آیه «ولا تستوی الحسنة ولا السیئة ادفع بالتی هی احسن» تأکید کرد: حل این مسئله باید با موعظه حسنه و بهترین شیوه ممکن انجام شود، زیرا مشکل اصلی امروز جامعه بی‌عدالتی، فقر و تورم است که موجب عقب‌گرد روزافزون کشور شده است.

رئیس جمهور با اشاره به وضعیت نظام آموزشی کشور گفت: امروز در آموزش دچار بی‌عدالتی محض هستیم. در حالی که برخی خانواده‌ها در شهرها با پرداخت مبالغ میلیونی از دستاوردهای آموزشی قابل توجهی بهره‌مند می‌شوند، بسیاری از دانش‌آموزان در روستاها حتی از آموزش‌های اولیه محروم‌اند. این در حالی است که ما خود را یک کشور اسلامی می‌دانیم.

پزشکیان افزود: امروز می‌توان کمبودها در مدارس مناطق محروم را بدون نیاز به بودجه دولتی تأمین کرد. در حال حاضر هشت هزار مدرسه در حال ساخت داریم و به دنبال تغییر روش‌های آموزشی نیز هستیم. بی‌عدالتی آموزشی، پیامدهایی همچون نابرابری در معیشت و اشتغال به دنبال دارد.

پزشکیان با اشاره به فشارها و اقدامات دشمنان گفت: امروز دشمن به دنبال ایجاد موانع است و هر روز تحریم‌های جدیدی را اعمال می‌کند. اگر به باور، استقلال و اعتقاد خود پایبندیم، باید سختی‌ها را تحمل کنیم. همان‌گونه که شاعر گفته است: «هم یار طلب کنی و هم سر خواهی/ آری خواهی ولی میسر نشود». نمی‌توان همزمان یاری خواست و انتظار داشت که بدون تحمل دشواری‌ها، اهداف تحقق یابد. بسیاری از مسائل را باید با صبر و تدبیر حل کرد، چرا که با دعوا و درگیری به نتیجه نخواهیم رسید.

رئیس جمهور تأکید کرد: تسلیم شدن در ذات ما نیست، اما باور من این است که با دعوا هم به جایی نمی‌رسیم. همان‌گونه که امیرالمؤمنین(ع) فرمودند، اگر به صلحی تو را دعوت کردند، آن را رد نکن. نباید احساسی برخورد کرد.

رئیس جمهور درباره مذاکرات گفت: خب می‌خواهی چه‌کار کنی، بجنگی؟ خب آمد زد و دوباره درست هم بکنیم هم می‌زند. یکی بگوید مذاکره نکنیم، چه‌کار کنیم؟ این مسائلی نیست که احساسی با آن برخورد کنیم.

پزشکیان افزود: تسلیم شدن در ذات ما نیست، اما باور من این است که با دعوا هم به جایی نمی‌رسیم. همان‌گونه که امیرالمؤمنین(ع) فرمودند، اگر به صلحی تو را دعوت کردند، آن را رد نکن. نباید احساسی برخورد کرد.

پزشکیان با تأکید مجدد بر هماهنگی کامل تصمیمات دولت با مقام معظم رهبری اظهار داشت: هر اقدامی با رضایت و هماهنگی مقام معظم رهبری انجام خواهد شد. از نظر علمی و اعتقادی معتقدم کاری را که خلاف نظر مقام معظم رهبری باشد، نباید انجام داد و انجام هم نخواهم داد. هنگامی هم که نظر مقام معظم رهبری عنوان شد، دیگر نباید بهانه‌گیری کرد، بلکه باید به نفع مصلحت کشور و مردم سخن گفت.

رئیس جمهور خاطرنشان کرد: امروز با کمک رسانه‌ها و همراهی مردم می‌توان در حل ناترازی‌ها و چالش‌ها گام برداشت. تمام توجه دولت این است که هیچ تصمیمی نباید موجب زیر پا گذاشته‌شدن حقوق محرومان شود.

***

در ابتدای این نشست، ۲۵ تن از مدیران مسئول رسانه‌ها، دیدگاه‌ها، انتقادات و پیشنهادات خود را در حوزه‌های اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی و رسانه‌ای مطرح کردند. محور مشترک بسیاری از سخنان، ضرورت وفاق ملی، همگرایی در شرایط حساس کشور و استفاده از ظرفیت رسانه‌ها برای تقویت وحدت و انسجام بود. همچنین بر اهمیت بهره‌گیری از آموزه‌های دینی، نقش رسانه‌ها در بازتاب مطالبات عمومی و لزوم هم‌افزایی میان دولت و مطبوعات تأکید شد.

حاضران با اشاره به چالش‌های جدی در حوزه معیشت مردم، ناترازی‌های گسترده در بخش‌های مختلف، بحران کاغذ مطبوعات، ضعف در نظام توزیع و تنظیم بازار و برخی تصمیمات غیرکارشناسی، خواستار بازنگری در برخی سیاست‌ها شدند.

مسائلی چون محدودیت‌های رسانه‌ای، فیلترینگ، کاهش اعتماد عمومی، فقدان نهاد صنفی قدرتمند برای روزنامه‌نگاران و عدم تحقق برخی وعده‌های دولت از جمله رفع فیلترینگ نیز از دغدغه‌های اصلی بود.

شماری از سخنرانان بر لزوم اصلاح قوانین قدیمی مطبوعات، بازتعریف مأموریت رسانه‌های حاکمیتی و ایجاد فضای رقابتی سالم برای فعالیت رسانه‌های مستقل تأکید کردند. همچنین به ضرورت بازسازی گفتمان جمهوری اسلامی در حوزه فرهنگی و فکری، توجه به نشریات اندیشه‌محور و حمایت از اصحاب فرهنگ و رسانه به‌ویژه در شرایط تورم و فشار اقتصادی اشاره شد.

موضوعاتی چون مدیریت بحران‌ها، بهره‌گیری از ظرفیت رسانه ملی و خبرگزاری‌ها برای تقویت سرمایه اجتماعی، مقابله با شایعات، ضرورت تصمیمات امیدبخش برای مردم و هماهنگی میان دستگاه‌ها نیز مطرح و برخی حاضران نیز نسبت به مسائلی همچون تحولات اخیر منطقه قفقاز، مذاکرات با آمریکا و تهدیدات امنیتی ابراز نگرانی کردند و بر لزوم اتخاذ تدابیر راهبردی در برابر این رویدادها تأکید داشتند.


منابع گزارش: خبرگزاری ایلنا، جماران و ویدیوهای سخنرانی پزشکیان



احساس شرم جمعی
دوشنبه ۲۰ مرداد ۱۴۰۴ - Monday 11 August 2025
iran-emrooz.net | Mon, 11.08.2025, 9:31

احساس شرم جمعی


نیمه‌های اگوست، در دو یا سه نشریه پر تیراژ یومیه صبح هلند، رشته گزارش‌هایی از سوی سازمان ملل و صلیب سرخ منتشر گردید که سرمقاله آن، اشاره به سرنوشت انسان‌هایی داشت که در یک بیابان بی‌آب و علف، در زیر آفتاب سوزان و گرمای چهل درجه و بدون سایه، از جمله تعداد زیادی زن و اطفال خردسال، بدون نان و آب رها شده‌اند. طبیعتا با خواندن این سرمقاله فکر من متوجه غزه گردید و احتمال کمی هم می‌دادم که شاید سودان باشد، چون آنجا هم یک فاجعه انسانی وسیع در حال شکل‌گیری می‌باشد.

خواندن مقاله را که آغاز کردم ناگهان چشمم افتاد به دو کلمه “اسلام قلعه” نقطه مرزی بین ایران و افغانستان. صلیب سرخ بین‌المللی اعلام خطر نموده بود که هر روز هزارها افغانستانی با اتوبوس به آنجا آورده می‌شوند که از آنجا روانه افغانستان شوند. صلیب سرخ بین‌المللی و هلال احمر ایران و افغانستان علنا اعلام نمودند که از عهده رسیدگی، تغذیه و درمان این تعداد وسیع (بیش از یک ملیون از اول امسال) بر نمی‌‌آیند و تقاضای کمک و یاری از سازمان‌های بین‌المللی نموده‌اند که متاسفانه توجه زیادی به این کمک‌خواهی تا کنون نشده.

بر طبق آمار این دو سازمان بین‌المللی حدود چهار میلیون افغانستانی بدون اجازه اقامت قانونی ساکن ایران هستند. در میان افغان‌های اخراجی نیز تعداد زیادی خانواده به چشم می‌خورند که سال‌های اقامتشان در ایران طولانی تر از دوران اقامتشان در افغانستان می‌باشد و دارای کسب و کار و زندگی مرفه بودند و الآن باید با دست خالی به کشورشان برگردند مضافا به این که تعدادی از این نگون‌بختان زمان ورود به افغانستان مورد آزار و اذیت طالبان قرار گرفته‌اند.

حال علاوه بر نوک تیز انتقاد و سرزنش که باید به سوی رژیم اسلامی ایران نشانه گرفت، اولین سوالی که به ذهن من خطور کرد، چرا من باید خبر این فاجعه چشمگیر انسانی و این اعلام خطر دو سازمان بین‌المللی را، آن هم در نشریات هلندی بخوانم. طبیعی است از رژیمی که قتل و آدم‌کشی با خونش عجین شده نمی‌‌توان انتظار داشت که جنایت خودش را علنا اعلام دارد.

من به جز، یکی دو بار، در ایران امروز، گزارشی یا خبری از عمق فاجعه‌ای که در حال وقوع است، در نشریات فارسی زبان نخواندم حتی از رادیو تلویزیون‌های فارسی‌زبان هم از زنگ خطر این دو سازمان معتبر بین‌المللی خبری نشنیدم و ندیدم. حالا این امکان وجود دارد که چون من اخبار از رسانه‌های فارسی زبان را تعقیب نمی‌‌کنم، برعکس تصورم رسانه‌ها و نشریاتی در داخل و خارج ایران بوده‌اند که به نوعی زنگ خطر ، درباره یک فاجعه انسانی که در اسلام قلعه، و به‌طور یقین، نقاط دیگر در حال شکل‌گیری می‌باشد را به صدا در آورده باشند. شاید هم چون من در یک کشور کوچک، دورافتاده از وطن، قرار دارم صدای زنگ خطر دل‌تشویشان، را نشنیده‌ام. واقعیت اینجاست که سازمان ملل و زیرمجموعه‌های آن و همچنین صلیب سرخ بین‌المللی، اطلاعیه‌ها و اعلام خطرهای خود را بطور گزینشی، برای یک یا دو نشریه در کشور کوچک هلند ارسال نمی‌‌کنند، بلکه مانند همیشه از طریق کانال‌های شناخته شده‌شان ندا‌هایشان را منتشر می‌کنند. حالا سوال اینجاست چرا این اطلاعیه‌های بین‌المللی در نشریات (به عنوان مثال) هلند انتشار پیدا می‌کنند ولی در ایران نه؟

دوستان عزیز، هرچه کوشش می‌کنم دلایل موردنظرم را بالا پایین کنم تا شاید یک دلیل، یا بهتر بگویم، یک بهانه منطقی برای برائت هموطنانم از یک خطای اخلاقی بیابم، دلیلی نمی‌یابم. به احتمال زیاد وقوع این فاجعه فقط در اسلام قلعه نیست. آیا وجدان خودمان، در عالم تنهائی را چگونه مورد خطاب قرار می‌دهیم وقتی هزاران طفل خردسال همراه مادرانشان، در گرمای بیش از چهل درجه و آفتاب سوزان، بدون کوچکترین سایه، و نبود آب و غذا، در حال (بدون اغراق) جان کندن تدریجی می‌باشند و این خبر در صحنه سیاسی و اجتماعی داخل و بیرون کشورمان کوچکترین انعکاسی نداشته. فقط تعدادی از اصلاح‌طلبان (به عنوان مثال زیدآبادی) اشاره ضعیفی به این فاجعه نمودند. اجتماع مونیخ و سایر اجتماعات متعلق به گرایش‌های مختلف، که تقریبا همزمان با وقوع این جنایت گرد هم آمدند، در این سکوت، شریک جرم، می‌باشند.

مسئول ایرانی صلیب سرخ آن منطقه، سامی فخوری، در یک مصاحبه، مطالب دلخراشی را ابراز داشته. افغان‌هایی که یک پاکت نسخه و مدارک پزشکی با خود داشتتند از داروهایی که مبلغش را پرداخته بودند ولی چنان سریع اخراجشان نموده‌اند که قادر به دریافت داروهایشان نبودند. مسئول ایرانی حکایت از زنان بارداری داشت که در اثر گرما، سختی راه و سنگینی بار دچار سقط چنین شده‌اند.

مقصر اصلی جمهوری اسلامی می‌باشد ولی سکوت (البته غیر عمدی) جامعه ایرانی، باید دلیلی برای “احساس شرم جمعی‌مان” گردد. تمام قربانیان این فاجعه مرتکب فقط یک جرم!! شده‌اند: دارا بودن ملیت افغانستانی.

از جمله مطبوعات هلندی که خبر این فاجعه را منتشر کردند، نشریه ” تراو” دوشنبه ۴ اگوست ۲۰۲۵.

داریوش مجلسی، اگوست ۲۰۲۵



دوشنبه ۲۰ مرداد ۱۴۰۴ - Monday 11 August 2025
iran-emrooz.net | Mon, 11.08.2025, 8:36




دوشنبه ۲۰ مرداد ۱۴۰۴ - Monday 11 August 2025
iran-emrooz.net | Mon, 11.08.2025, 8:05




ازدواج اجباری، بی‏‌خانمانی و خودسوزی
دوشنبه ۲۰ مرداد ۱۴۰۴ - Monday 11 August 2025
iran-emrooz.net | Mon, 11.08.2025, 7:54

ازدواج اجباری، بی‏‌خانمانی و خودسوزی


الهه محمدی / روزنامه هم‌میهن

در آستانه چهارمین سالگرد سلطه‌ دوباره‌ طالبان بر افغانستان، گزارش‌های میدانی رسیده به فعالان زن افغانستانی از فاجعه‌ پرده برمی‌دارد: زنان بازگردانده‌شده از ایران، حتی در همان نخستین ایستگاه ورود به افغانستان، قربانی ازدواج‌های اجباری با نیروهای طالبان شده‌اند. زنانی جداشده از خانواده، بدون خانه، کار یا پشتوانه‌ای، در سرزمینی که یا هیچ‌گاه ندیده‌اند یا از آن گریخته بودند.

حالا بسیاری از زنانی  که چهار سال پیش از ترس طالبان به ایران پناه آوردند یا در ایران به دنیا آمده و بزرگ شده بودند، باید برگردند و در سرزمین آبا و اجدادی‌شان، هیچ ندارند. مثل «مریم»، «سومن»، «معصومه(ها)»، «آنجلا» و «وجیهه»؛ زنانی که از ایران ردمرز شده و حالا در کابل، هرات و مزارشریف‌اند و به «هم‌میهن» از رنج دوباره «زن زیستن» در افغانستان می‌گویند و بیشترشان حرف‌شان را با این جمله تمام می‌کنند: «کاش بشود برگردم ایران.»

«هلن فرمان»، «زهرا موسوی» و «مزدا مهرگان» سه فعال زن افغانستانی که برای بهبود وضعیت زنان افغانستانی ردمرز شده تلاش می‌کنند، به «هم‌میهن» می‌گویند که بسیاری از این زنان با اجبار پلیس ایران، دستگیر و همراه با تحقیر و اهانت، اخراج شده‌اند. بعضی از زنان و‌ حتی کودکان با بی‌توجهی تمام، از خانواده‌هایشان جدا و به‌صورت تنها به افغانستان ردمرز شده‌اند. همچنین نزدیک‌ پنج هزار کودک افغانستانی تنها، به افغانستان ردمرز شدند و این آن‌ها را در معرض بروز خشونت‌های بیشتر قرار خواهد داد. این فعالان می‌گویند محرومیت از تحصیل، بیکاری، ازدواج‌های اجباری، خشونت خانگی، تجاوز، قتل‌های منتسب به ناموس و خودسوزی نتیجه بازگرداندن این زنان به افغانستان است. آنها از ازدواج اجباری زنان با نیروهای طالبان و زنانی که خودشان را آتش می‌زنند و خودکشی می‌کنند در مناطق مختلف افغانستان خبر می‌دهند.

زهرا موسوی از موارد متعددی می‌گوید که زنان، درست در لحظه عبور از مرز، به خانواده‌هایی تحویل داده شده‌اند که آنان را در ازای زنده‌ماندن، به عقد طالبان درآورده‌اند. بسیاری از بازگردانده‌شدگان ازجمله زنان باردار یا دارای نیازهای درمانی، پس از ورود به افغانستان، حتی به مراقبت‌های اولیه بهداشتی دسترسی ندارند و این به گفته این فعالان، یک بحران انسانی است.

«مریم بخشی» یکی از زنان ردمرز شده است و از ۲۰ روز پیش که از ایران به افغانستان برگشته و در شهرش «هرات»، گوشه اتاقی شش‌متری حسرت روزهای گذشته را می‌خورد، به چشم خودش دیده که طالبان دست زنان را از بازار گرفته و کشان‌کشان با خودشان می‌بردند؛ زنانی که از کلاس درس انگلیسی‌ای برمی‌گشتند که زیرزمینی به‌پا کرده بودند و ماسک و برقع، زده بودند تا دستگیر نشوند؛ اما گیر افتادند.

از قلعه حسن‌خان تا زورآباد کابل

در گوشه‌ای از کابل، در منطقه‌ای به‌نام زورآباد، زنی زندگی می‌کند که هنوز هم ذهن و دل‌اش در کوچه‌پس‌کوچه‌های شهر قدس تهران جا مانده است. زنی ۳۱ ساله از ولایت کاپیسا که بیشتر سال‌های عمرش را نه در افغانستان، که در مهاجرت گذرانده است.

«سومن حمیدی» در سه‌سالگی همراه خانواده‌اش به ایران رفت و دوران مدرسه‌اش را همان‌جا گذراند اما سال ۱۳۹۱، پس از فوت پدربزرگش، ناچار به بازگشت به افغانستان شد. بازگشتی که ۱۱ سال طول کشید و سرانجام هم به بن‌بست ختم شد. او به «هم‌میهن» از حال و روز این هجرت می‌گوید؛ هجرتی که برایش شبیه سقوط بوده: «من و مادرم، هردو زن سرپرست بودیم. پدرم هم پیر و ناتوان بود. با وخیم‌شدن شرایط امنیتی و اقتصادی، چاره‌ای جز مهاجرت دوباره نمانده بود.»

این‌بار هم ایران مقصد بود؛ اما در سایه حاکمیت طالبان، بازگشت او با بیم مضاعفی همراه بود. همسر سابق‌اش عکاس ریاست‌جمهوری بوده و خودش هم در حرفه عکاسی فعالیت می‌کرده است. شرایطی که او و خانواده‌اش را از نظر امنیتی در معرض خطر قرار می‌داد. به‌همین‌دلیل با ویزای توریستی به ایران رفتند و در شهر قدس ساکن شدند. با پایان مهلت ویزا و توانایی نداشتن در تمدید آن، اقامت او و خانواده‌اش غیرقانونی تلقی شد. وقتی فشارها زیاد شد، برای دریافت راه‌حل به دفتر امور اتباع مراجعه کردند؛ پاسخی که شنیدند ساده و تلخ بود: «همه باید اخراج شوند.» خروج از ایران هم به آسانی ممکن نبود. نبودن سرپرست مرد، وجود یک کودک بیمار و ترس از اردوگاه‌های مهاجران باعث شد که خانواده با پرداخت هزینه‌ای سنگین برایشان - حدود ۱۲ میلیون تومان- یک راننده را برای انتقال مستقیم تا مرز اجاره کنند. با کمترین امکانات، چند پتو و کمی دارو راهی شدند. کودک پنج‌ساله اما هنوز بیمار بود و سرفه می‌کرد: «در تمام مسیر در آغوشم بود که اذیت نشود.»

در مرز، کمک‌های کمی مثل کمی غذا وجود داشت و دو هزار افغانستانی و ماشین‌هایی برای انتقال رایگان تا کابل. اما مقصدبرای سومن کجا بود؟ در کشور آبا و اجدادی‌اش چه چیزی انتظارش را می‌کشید؟: «فقط فقر و بی‌پناهی.» او و خانواده‌اش بعد از ورود به افغانستان، به خانه خاله پیر سومن، در یک منطقه اطراف کابل رفتند: «چون نه مسکن و نه وسیله‌ای داشتیم. آن خانه هم درست وسط یک منطقه فاضلاب بود. نه جایی برای رفتن داشتیم و نه وسیله‌ای، جز چند دست لباس.» پایشان را در خانه‌ای قدیمی و بدون آب گذاشتند، در محله‌ای پایین‌شهر کابل با نام زورآباد. اجاره‌خانه ۱۰ هزار افغانی در ماه بود، بدون هیچ منبع درآمدی. سومن می‌گوید، زندگی برای زنان در افغانستان فعلی، چیزی شبیه خفگی است: «اجازه تحصیل، کار یا حتی تردد آزادانه ندارند. بدون محرم، بسیاری از مکان‌ها ورود ممنوع است. خانه نمی‌دهند، کار نمی‌دهند. من فقط می‌خواهم پسرم را در آرامش بزرگ کنم، مادری باشم که بعدها باعث افتخارش باشم. اما اینجا هیچ‌چیز در اختیار ما نیست. حتی آب آشامیدنی را باید از تانکرها بخریم.»

سومن در پاسخ به این سؤال که آیا باز هم به ایران برمی‌گردد؟ می‌گوید: «اگر ممکن باشد، حتماً. چون دست‌کم بخشی از نگرانی‌های بزرگ اینجا را ندارم. الان همه وجودم سرشار از ترس، ناامیدی و ناامنی است. ای‌کاش مرزها وجود نداشتند.»

جهنم زنان در افغانستان

اسم خودش را گذاشته: «آنجلا»؛ او که حالا ۳۰ ساله و متولد «ولسوالی بهسود ولایت میدان وردک» افغانستان است، شش ماه پیش تنها به ایران پا گذاشت و پیش از اینکه طالبان دوباره خیمه حمکرانی‌شان را بر افغانستان پهن کنند، در یک «شفاخانه» کار می‌کرد. اما آن‌ها آمدند و دیگر زنان نباید کار می‌کردند، نباید درس می‌خواندند، نباید در خیابان به‌تنهایی راه می‌رفتند. یکی از طالب‌ها، آنجلا را در شفاخانه شناسایی کرد و «راپورت‌اش» را داد، خانه‌نشین شد و بالاخره شش‌ماه پیش، تنها و ترس‌خورده وسایل‌اش را ریخت در یک ساک کوچک و راهی ایران شد.

در تهران، منطقه قلعه‌حسن‌خان، زندگی و کار کرد تا ۱۸ روز پیش که آمدند سراغ‌اش و «پس آمدم به افغانستان، در کابل.» آنجلا به «هم‌میهن» می‌گوید که حالا در کابل، هم ماسک می‌زند، هم عینک که یک وقت نکند طالبان اذیت‌اش کنند: «خیلی ترس‌خورده و ناامیدم. امیدم را در همان ایران گذاشتم و آمدم.» او بیش از دو سال در تهران، در محله‌ قلعه‌نو زندگی و کار کرد.

خانه فامیل‌ها پناهش بود، اما عملاً تنها بود و خانواده‌اش در افغانستان. آنجلا می‌گوید، در روزهای آخر اقامت‌اش در ایران، با تبعیض و بی‌مهری‌های آشکاری روبه‌رو شده: «یک راننده اسنپ گفت به‌خاطر شما ترور شدیم، شما جاسوس اسرائیل هستید. گفتم ما کاری نکردیم، ما فقط زندگی می‌کنیم. یک‌بار در نانوایی بودم و زنی که نان زیادی می‌خرید، به جمعیت می‌گفت: می‌خرم که به افغان‌ها نرسد، آن‌ها کشورمان را اشغال کرده‌اند.»

آنجلا ۱۸ روز پیش، بدون پس‌انداز و تنها با فروش یک‌جفت گوشواره برای پرداخت کرایه راه، مجبور شد به افغانستان برگردد. خانه فعلی‌ او و خانواده‌اش کرایه‌ای است. بسیاری از فامیل‌هایشان ردمرز شده و حتی خانه‌ای برای اجاره پیدا نکرده‌اند و شب‌ها بین خانه‌های مختلف آواره‌اند. افزایش بازگشت مهاجران از ایران و پاکستان باعث‌شده پیدا کردن مسکن دشوار و خدماتی مانند آب و برق محدود شود.

آنجلا شرایط زنان را در افغانستان «بدتر از جهنم» توصیف می‌کند: «درس که نمی‌شود خواند، بیرون‌رفتن با ترس همراه است، محدودیت‌ها از اوج هم گذشته. باید همیشه برقع یا ماسک بپوشی. حتی تفریح کوتاه با خانواده در فضای سبز هم با دخالت طالبان قطع می‌شود. یک‌بار با اعضای فامیلم در فضای سبزی نشسته بودیم، آمدند و گفتند زن‌ها حق ندارند اینجا بنشینند، گفتند دیگر تکرار نکنید.» او می‌گوید محدودیت‌ها تنها به جامعه ختم نمی‌شود: «در خانه هم تحت فشارم. مادرم اجازه بیرون رفتن نمی‌دهد، اما مجبورم پنهانی دنبال کار بگردم. پدر و برادرم مریض‌اند، هزینه زندگی را باید چطور تأمین کنم؟ من یگانه امید خانواده‌ام.» آنجلا مدام در ترس دستگیری توسط طالبان زندگی می‌کند: «به‌محض دیدن یک طالب، قلبم می‌ریزد. اگر مرا بگیرند، نه کسی را دارم که حمایتم کند، نه پولی برای آزادی‌ام داریم. خودکشی بهتر از افتادن به دست طالبان است.»

آنجلا می‌گوید اگر شرایط بدتر شود، ناچار است هرطور شده دوباره از افغانستان خارج شود: «اگر کسی صدای من را می‌شنود، می‌خواهم بگویم تا حدی که می‌توانید زنان را از ایران به افغانستان برنگردانید. اینجا جای زندگی برای زنان نیست.»

از مشهد تا هرات با چمدانی از خاطرات

«مریم» از ۲۰ روز پیش که از ایران به افغانستان برگشته و در شهرش «هرات»، گوشه اتاقی شش‌متری حسرت روزهای گذشته را می‌خورد، به چشم خودش دیده که طالب‌ها دست زنان را از بازار گرفته و کشان‌کشان با خودشان می‌بردند؛ زنانی که از کلاس درس انگلیسی‌ای برمی‌گشتند که زیرزمینی به‌پا کرده بودند و ماسک و برقع، زده بودند تا دستگیر نشوند اما گیر افتادند.

«مریم بخشی»، ۳۹ ساله، اهل هرات افغانستان است؛ اما تولد و بیشتر زندگی‌اش در ایران گذشته و حالا به «هم‌میهن» از کوچ دوباره به سرزمین مادری‌اش می‌گوید. برای مریم این روزها خیلی سخت گذشته. او می‌گوید: «ایران وطنم بود. من را از وطنم بیرون کردند.» او سال‌ها پیش، برای مدتی به افغانستان برگشته و همان‌جا ازدواج کرده است اما با شوهرش دوباره به ایران برگشته و ۱۵ سال و شش‌ماه در مشهد زندگی کرده است.

مریم و خانواده‌اش در محله مهرآباد مشهد ساکن بودند و یک دختر و یک پسر دارد. اقامت آنها ابتدا با پاسپورت بود، اما بعد برگه سرشماری دریافت کردند که هر چندوقت یک‌بار باید تمدید می‌شد؛ تمدیدی که گاهی انجام می‌شد و گاهی نه و مشکل اصلی از جایی شروع شد که صاحبخانه تهدیدشان کرد: «خانه ما رهن کامل بود، ۳۰۰ میلیون تومان. گفت اگر بروید، پول‌تان را می‌دهم، اگر نروید، دیگر پولی پس نمی‌دهم.» این فشار مالی باعث شد مریم و خانواده‌اش مجبور به گرفتن برگه خروج و تحویل برگه سرشماری به دفتر کفالت شوند. مریم حتی به دفتر کفالت مراجعه و شرایط ویژه همسرش را توضیح داد؛ مردی که در زمان حکمرانی طالبان، مجروح شده و یک دست‌اش را از دست داده بود. اما پاسخ روشن بود: «به ما ربطی ندارد، باید بروید.»

با وجود اینکه خروج‌شان «اختیاری» ثبت شد، اما واقعیت این بود که این تصمیم تحت فشار گرفته شده بود. بازگشت برای مریم اصلاً آسان نبوده: «من در ایران به دنیا آمده بودم، بچه‌هایم در ایران بزرگ شده بودند. وقتی به مرز رسیدیم، حس می‌کردم از وطن واقعی‌ام بیرون می‌شوم.» او از روزهای مشهد با احترام یاد می‌کند: «همسایه‌ها، به‌ویژه زنان ایرانی، با ما رفتار خوبی داشتند. هیچ مشکلی با آن‌ها نداشتم.»

آنها 20 روز است که به افغانستان برگشته‌اند: «در یک اتاق سه در چهار در گوشه حیاط، بدون آشپزخانه، با حمام و دستشویی مشترک زندگی می‌کنیم. شوهرم حتی جرأت ندارد راحت بیرون برود، چون می‌ترسد طالبان یا آشنایی از گذشته او را بشناسد.» حالا تنها آرزوی او، بازگشت به ایران است.

روزهای بی‌امید

«کاش اگر هم قرار بود بمیرم، در ایران می‌مردم.» این اولین جمله‌ای است که «معصومه»، ۲۵ ساله و اهل مزارشریف افغانستان، به «هم‌میهن» می‌گوید؛ او هفت‌سال‌ونیم همراه خانواده‌اش در شهر قم زندگی کرد؛ خانه‌دار بود و روزهایش آرام و ساده می‌گذشت. اما دوماه پیش، با «نامه خروج» که مسئولان توصیه کرده بودند، همراه خانواده‌اش به افغانستان برگشت. او و خانواده‌اش در خانه‌ای ساکن شده‌اند اما درآمد؟ هیچ.

بازگشت به مزارشریف، برای او به‌معنای آغاز فصلی پر از حسرت بود: «ایرانی‌ها از اینکه افغان‌ها را بیرون کردند، خوشحال‌اند. اما افغانستان اصلاً به‌درد نمی‌خورد. وضعیت زنان خراب است، باید نان بپزیم و هیچ امکاناتی نیست.» او از برخورد بعضی از زنان ایرانی هم خاطره خوشی ندارد: «تحقیر می‌کردند، می‌گفتند سگ افغان.» بخشی از خانواده‌ معصومه همچنان در ایران مانده‌اند، اما او در افغانستان با ترس و استرس روزگار می‌گذراند: «نه پول داریم، نه کار. تپش قلبم شدید شده، ولی چون دست‌مان خالی است نمی‌توانم دکتر بروم.» معصومه پایان حرفش را با یک آرزو تمام می‌کند: «کاش اتفاقی بیفتد که برگردم ایران.»

ما باید قربانی شویم

«معصومه کریمی»، ۲۷ ساله به همراه پنج خواهرش در تهران به دنیا آمد، در شهر قدس زندگی کرد و هنوز هم وقتی به مسیر زندگی‌اش نگاه می‌کند، خودش را میان دو سرزمین و دو تصمیم سخت می‌بیند. خانواده‌ معصومه اولین‌بار در سال ۱۳۸۵ به افغانستان برگشتند و تا سال ۱۴۰۰ آنجا ماندند. او قرار بود تحصیلاتش را در رشته مامایی در افغانستان به پایان برساند اما بعد از روی کار آمدن طالبان، دانشگاه‌ها بسته شد و ناچار دوباره به ایران مهاجرت کردند. او به «هم‌میهن» از امیدش به ادامه تحصیل در ایران می‌گوید. از اینکه دلیل مهاجرت دوباره او و خانواده‌اش به افغانستان، رفتن خواهرش به آلمان بوده تا آن‌ها هم بتوانند به او بپیوندند اما همان سال همه سفارت‌ها در افغانستان بسته شد و دوباره به ایران بازگشتند.

معصومه در ایران به بچه‌های مهاجر درس می‌داد؛ بچه‌هایی که بیشترشان کودکان کار بودند. وقتی دوباره تصمیم گرفتند به افغانستان برگردند، طالبان نه‌تنها دانشگاه‌ها را بسته بود بلکه محدودیت‌های شدید برای حضور زنان در جامعه وضع کرده بود: «تصمیم گرفتیم مدتی بمانیم شاید دیدگاه طالبان درباره زنان تغییر کند، اما تغییری رخ نداد و تا امروز هم پابرجاست.

دوباره که تصمیم گرفتیم برگردیم، طالبان آرایشگاه‌های زنانه را تعطیل کرد. درحالی‌که آرایشگری شغل دوم ما بود و با آن باید هزینه تحصیل و خانواده را بدهیم و به همین دلیل، مجبور شدیم از تصمیم‌مان منصرف شویم و در ایران بمانیم، اما کم‌کم آرایشگاه‌ها باز شدند، با این شرط که در یک ساختمان مسکونی کار کنیم. زمانی که جنگ ایران و اسرائیل آغاز شد، تصمیم ما برای بازگشت جدی‌تر شد.»

او حالا یک‌ماه است که در کابل است. در یک آرایشگاه کار می‌کند و با دو خواهرش بخشی از خانه را هم به آرایشگاه تبدیل کرده‌اند. بااین‌حال می‌داند که هر روز ممکن است قانونی تغییر کند: «همان‌طور که یک‌بار گفتند شاید آرایشگاه‌ها دوباره بسته شود. هنوز هم دلهره دارم. انگار افغانستان در چهار سال پیش متوقف شده؛ نه در تحصیل پیشرفتی وجود دارد، نه در ساخت‌وساز.» معصومه می‌گوید او و دیگر زنان باید همان حجابی را داشته باشند که دولت می‌خواهد: «اگر آن حجاب را نداشته باشیم، امر به معروف زنان را می‌برد، حتی اگر پوشش مناسب داشته باشی و ماسک به صورت نزده باشی، حتماً به تو تذکر می‌دهند. از زمانی که مهاجران از ایران برگشته‌اند و قانون افغانستان را نمی‌دانند و با پوششی که به‌قول خودشان نامناسب است، رفت‌وآمد می‌کنند، آنها را امر به معروف می‌برد. من نمی‌توانم با پوششی که خواست خودم است، بیرون بروم.»

آرزوهایم به خواب می‌ماند

«وجیهه» ۲۹ ساله است؛ در سال ۱۴۰۰، همراه همسر و دو پسرش به ایران مهاجرت کرد و دلیل‌اش بیکاری و ناامنی افغانستان بود. در ایران، چهار سال ماند و سه سال‌اش را در مدرسه‌ای برای کودکان کار، تدریس کرد. همسرش هم کارگاه کفش داشت اما جنگ ایران و اسرائیل ورق را برگرداند. شرایط کار برای همسرش سخت شد و دو ماه بیکار ماندند. همان موقع تصمیم گرفتند پول پیش خانه را بردارند و برگردند افغانستان، هرچند تا ماه چهارم فرصت قانونی داشتند. او به «هم‌میهن» می‌گوید، بازگشت برایش آسان نبوده: «باور می‌کنید وقتی از مرز خارج می‌شدم، اشک می‌ریختم؟ از مرز اسلام قلعه که وارد افغانستان شدیم، یک شبانه‌روز در اردوگاه ماندیم، بدون آب و غذا. بعد راهی کابل شدیم.»

حالا دو هفته است که به کابل رسیده‌اند. زمینی دارند اما اجازه ساخت‌وساز نیست و خانه هم پیدا نمی‌شود. او نگران تحصیل فرزندانش است: «در ایران، پسرهایم حتی وقتی مریض بودند، با شوق به مدرسه می‌رفتند. حالا با این لباس و شرایط اصلاً راضی نیستند. پسرم می‌گوید: مامان، کاش این یک خواب باشد.»

قوانین کابل برای زنان سخت است؛ دختران از کلاس ششم به‌بعد حق تحصیل ندارند. زنانی که قبلاً کار می‌کردند، بازنشسته شده‌اند و پارک‌ها و اماکن تفریحی برای زنان بسته شده است: «اینجا باید مثل بقیه زنان خانه‌دار بمانم و آشپزی کنم. کار نیست، حتی برای مردها.»

افغانستان از سال ۱۴۰۰ تا امروز برای او «از این‌رو به آن‌رو» شده است؛ محدودیت‌های کاری و اجتماعی بیشتر، نبود نظم قبلی و کاهش فرصت‌ها برای پیشرفت. بزرگ‌ترین دغدغه‌اش آینده فرزندان است. آرزویش این بود که فرزندانش در ایران درس‌شان را تمام کنند و پیشرفت کنند.

همدستی با نظام زن‌ستیز طالبان

بازگشت اجباری زنان افغان از ایران به افغانستان، شبکه‌های اجتماعی و حمایتی زنان را قطع و آنان را به چرخه فقر مطلق، ازدواج اجباری، حبس خانگی و پوشش اجباری برقع سوق می‌دهد. زنانی که در ایران بزرگ شده‌اند، در افغانستان نه‌تنها غریب‌اند، بلکه ممکن است هیچ خویشاوند یا منبع حمایتی نداشته باشند. گروه‌های پرخطر شامل زنان مجرد، سرپرست خانوار، دارای معلولیت، دارای بیماری روان، سابقه فعالیت مدنی، اقلیت‌های جنسی و جنسیتی و زنان زیر سن قانونی، بیش از همه در معرض خشونت و بهره‌کشی‌اند. در چنین شرایطی، زن مهاجری که سال‌ها تلاش کرده بود خود را در دل جامعه‌ میزبان جا دهد، حالا در کشوری رها می‌‌شود که زن را نه انسان، بلکه ملک خصوصی یا تهدیدی برای نظم پدرسالار می‌داند.

«هلن فرمان»، کنشگر حقوق زنان که در ایران متولد شده و ۱۸ سال از عمرش را در آن گذرانده، بازگرداندن اجباری زنان به افغانستان را «فرستادن آنان به یکی از خطرناک‌ترین کشورها برای زیست زنان» توصیف می‌کند. او در گفت‌وگو با «هم‌میهن» این اقدام را «نقض آشکار تعهدات بین‌المللی ایران در حوزه حقوق بشر و حقوق پناهندگان» می‌داند: «زنان در افغانستان تحت سلطه طالبان، از ابتدایی‌ترین حقوق انسانی خود محروم‌اند؛ از آزادی، تحصیل و کار گرفته تا دسترسی به خدمات درمانی. بدن و پوشش و حتی رفت‌وآمدشان تحت کنترل اجباری است. آن‌ها با خطر مداوم خشونت جنسی، فیزیکی و روانی، ازدواج اجباری، زندان، شکنجه و حتی مرگ روبه‌رو هستند.» به گفته او، برای بسیاری از زنانی که سال‌ها در ایران زندگی کرده یا حتی در این کشور به دنیا آمده‌اند، افغانستان نه وطن، که سرزمینی بیگانه و خصمانه است: «بسیاری از بازگردانده‌شدگان، ازجمله زنان باردار یا دارای نیازهای درمانی، پس از ورود به افغانستان، حتی به مراقبت‌های اولیه بهداشتی دسترسی ندارند. این یک بحران انسانی است.»

«مزدا مهرگان»، فعال حقوق زنان افغانستانی هم در گفت‌وگو با «هم‌میهن» این روند را نه یک اقدام سیاسی یا مهاجرتی، که یک فاجعه انسانی می‌داند: «این فقط یک اخراج نیست، بلکه تحویل زنِ بی‌پناه به چنگال طالبان است. عواقبش هر روز روشن‌تر می‌‌شود و ما هنوز فقط سطح این فاجعه را دیده‌ایم.» به گفته او، بسیاری از این زنان در ایران به دنیا آمده یا سال‌های زیادی از عمرشان را آنجا گذرانده‌اند.

اما هیچ‌گاه نه شهروند به حساب آمدند، نه در جامعه جایی یافتند. برچسب «اتباع بیگانه» آن‌ها را از حقوق انسانی، اجتماعی و حتی حقوق اولیه مانند آموزش و بهداشت محروم کرد؛ در عوض، سال‌ها کار کم‌درآمد، مالیات بدون مزایا و تحقیرهای سیستماتیک را تجربه کردند؛ تحقیرهایی که نه‌فقط از سوی نهادهای حکومتی، بلکه از جامعه هم بر آن‌ها روا شد.

هلن فرمان اما از گزارش‌های میدانی‌ای می‌گوید که نشان می‌دهد شماری از این زنان بلافاصله پس از ورود به افغانستان، بازرسی و تحقیر و با ازدواج اجباری، فقر شدید، بی‌خانمانی و نبود کار و شبکه حمایتی روبه‌رو شده‌اند. بعضی هم در مرز، عملاً رها شده‌اند: «زنان و کودکان بسیاری با بی‌توجهی کامل از خانواده‌هایشان جدا و به‌تنهایی ردمرز شدند. نزدیک به پنج هزار کودک افغانستانیِ تنها به افغانستان بازگردانده شده‌اند؛ این یعنی قرار دادن آن‌ها در بالاترین سطح آسیب‌پذیری.» «زهرا موسوی»، فعال زنان و فمینیست هم در گفت‌وگو با «هم‌میهن» از موارد متعددی سخن می‌گوید که زنان، درست در لحظه عبور از مرز، به خانواده‌هایی تحویل داده شده‌اند که آنان را در ازای زنده‌ماندن، به عقد طالبان درآورده‌اند.

به گفته این فعالان زنان، شواهد میدانی نشان می‌دهد طالبان حتی در مناطق مرزی، بعضی از زنان بازگردانده‌شده را برای ازدواج اجباری با نیروهای خود می‌ربایند. فشار اقتصادی هم خانواده‌ها را به فروش دختران یا کودکان‌شان وادار می‌کند. خشونت خانگی در شرایط بی‌پناهی و نبود قانون، تشدید می‌‌شود و آمار خودکشی و خودسوزی زنان بالا می‌رود.  هلن فرمان می‌گوید، بازگرداندن زنان به افغانستان، نقض فاحش حقوق بشر و همدستی با نظام زن‌ستیز طالبان است: «دولت ایران باید فوراً اخراج اجباری زنان و کودکان را متوقف کند و به تعهدات بین‌المللی‌اش پایبند بماند. جامعه جهانی هم باید از عادی‌سازی روابط با طالبان دست بکشد و مکانیزم‌های جدی نظارتی برای جلوگیری از این بازگرداندن‌های مرگبار ایجاد کند.»

نهادهای حقوق بشری و نقاب‌های افتاده

«مزدا مهرگان»، فعال حوزه زنان افغانستانی یادآوری می‌کند که بسیاری از زنان افغانستانی‌تبار ساکن ایران، قربانی خشونت‌های خانگی بودند اما از ترس ردمرز شدن یا نگاه تبعیض‌آمیز جامعه، هرگز جرأت مراجعه به مراجع قانونی را نداشتند و بار سنگین زن‌بودن را در کنار بیگانگی و نادیده‌انگاشته‌شدن حمل کردند. مزدا از بی‌تفاوتی جامعه جهانی به‌شدت انتقاد می‌کند: «کمک‌های محدود در مرزها، بسته‌های غذایی یا وسایل بهداشتی، دردی را دوا نمی‌کند.» زهرا موسوی، فعال زنان افغانستانی هم می‌گوید که باید واژه «ازدواج» را برای آنچه رخ می‌دهد کنار گذاشت، آنچه در مرزها و روستاها در باره زنان اخراج‌شده می‌گذرد، بردگی جنسی است.

با وجود دامنه‌ فاجعه، موسوی می‌گوید که حتی در سطح افکار عمومی جهانی، هیچ موج مؤثری در همبستگی با زنان افغانستانی شکل نگرفته است: «افغانستان به فاجعه‌ای عادی‌شده، بدل شده. در سایه جنگ اوکراین، غزه و درگیری‌های دیگر، این جامعه به حاشیه رانده شده است.» او از این شکایت دارد که نه‌فقط حکومت‌ها، بلکه حتی جنبش‌های مردمی، فمینیستی و رهایی‌بخش در غرب هم حساسیت لازم به مسئله‌ زنان افغانستان را ندارند: «دولت‌ها یا حاکمیت‌ها و نظام‌های سلطه نئولیبرال فقط مصالح سیاسی خودشان را در نظر می‌گیرند.»

همبستگی در دل تاریکی

با وجود همه‌ این تاریکی‌ها، زهرا موسوی، فعال زنان و فمینیست افغانستانی به یک نقطه‌ امید باور دارد: مقاومت مردمی. به گفته او، زنانی که خود در خطر بوده‌اند، در مرزها به استقبال زنان اخراج‌شده رفته‌اند، کمیته‌های امداد تشکیل داده‌اند و دست‌تنها در برابر یک فاجعه‌ بی‌رحمانه ایستاده‌اند: «این مقاومت، سندی ا‌ست بر این‌که جنبش زنان افغانستان، هنوز زنده است. اگرچه از سوی همه نادیده گرفته شده، اما در سخت‌ترین شرایط، هنوز از پا ننشسته.»

مزدا مهرگان، دیگر فعال زنان افغانستانی هم می‌گوید، در داخل افغانستان اما تلاش‌ها برای حمایت از زنان بیشتر به شکل فردی و پنهانی است. با همه این‌ها، پیام اصلی مزد،ا نه به حاکمان ایران و نه به قدرت‌های جهانی، بلکه به مردم ایران است: «سکوت ما در برابر تبعیض، ما را شریک آن می‌کند. آن داروفروش که به مادر افغانستانی شیرخشک نمی‌فروشد، آن جوانی که به‌صورت پناهجو سیلی می‌زند، بخشی از فاجعه است. اگر روزی هیچ مهاجری باقی نماند، خشونتی که در ما نهادینه شده باقی می‌ماند.»

زهرا موسوی هم تأکید می‌کند که پناهجویان برای حاکمان ایران، همواره سپر بلا، دشمن داخلی یا ابزار انحراف افکار عمومی بوده‌اند. در نگاه او، تمام نقاب‌های حقوق بشری پس از قدرت‌گیری راست‌های افراطی در اروپا افتاده‌اند: «انسان صرفنظر از همه این سیاست‌های سکتاریستی هویتی و طبقاتی در مواجهه با فاجعه و بحران به یک اندازه آسیب‌پذیر است و هیچ تضمینی وجود ندارد که در نظام سلطه‌ای که ما فعلاً در آن زندگی می‌کنیم که نسل‌کشی، جنگ‌افروزی و خشونت عریان و سیستماتیک توجیه می‌شود، کسی جان به‌در ببرد از این ماشین مرگ.»



افزایش چشمگیر شهریه‌های مدارس غیردولتی
دوشنبه ۲۰ مرداد ۱۴۰۴ - Monday 11 August 2025
iran-emrooz.net | Mon, 11.08.2025, 7:38

افزایش چشمگیر شهریه‌های مدارس غیردولتی


نسیم سلطان‌‏بیگی / روزنامه هم‌میهن

درس خواندن دانش‌آموزان ساکن ایران، روزبه‌روز گران‌تر از دیروز. این خلاصه آنچه است که دانش‌آموزان و خانواده‌ها این روزها و در فصل ثبت‌نام مدارس تجربه می‌کنند. خانواده‌ها از افزایش عجیب شهریه‌های مدارس غیردولتی می‌گویند و مسئولان وزارت آموزش‌وپرورش از پلمب مدارس متخلف. خانواده‌های دانش‌آموزان می‌گویند پرداخت شهریه‌های تا ۲۰۰ میلیون تومان، در توان‌شان نیست اما به‌دلایل شرایط زندگی و کاری‌شان مجبورند فرزندان‌شان را در مدارس غیردولتی ثبت‌نام کنند اما هزینه‌های تحصیل دانش‌آموزان‌شان به آنها فشار زیادی وارد می‌کند.

«اگر مجبور نبودم این انتخاب را نمی‌کردم.» این را پدر یکی از دانش‌آموزان مدارس غیردولتی می‌گوید. مادر دیگری می‌گوید، استانداردهای آموزشی در بدترین وضعیت ممکن است. پدر دیگری هم بر این‌باور است که کیفیت آموزشی چندان بالا نیست. تمام این گلایه‌ها درحالی‌است که بررسی‌های «هم‌میهن» نشان می‌دهد مدارس غیردولتی، شهریه‌هایی تا حدود ۲۰۰ میلیون تومان از خانواده‌ها دریافت می‌کنند. شهریه‌ای که به‌باور معلمان همین مدارس شکل‌دهنده بی‌عدالتی گسترده‌ای در نظام آموزشی است.

معلمان معتقدند در مدارس غیردولتی رویکردی تجاری‌ پیش گرفته شده و مسئولان هدف خود را «پرورش نسل آینده مدیران» عنوان می‌کنند. از سوی دیگر، نبود نظارت روی کیفیت آموزش معلمان در مدارس دولتی، یکی از نقاط پررنگ اختلاف مدارس دولتی و غیردولتی است. سمانه تاجور، معلمی که در مدارس دولتی و غیردولتی تدریس کرده است، مسئولیت این موضوع را متوجه سیاست‌گذاری‌های آموزشی کشور می‌داند: «زمانی که حاکمیت تصمیم به گسترش مدارس خصوصی می‌گیرد، درواقع بخشی از مسئولیت آموزش عمومی را به بخش خصوصی واگذار و از دوش خود سلب می‌کند.»

زهرا وکیل هم معلم دیگری است که در مدارس غیردولتی تدریس می‌کند: «وقتی نگاهی به نظام آموزشی می‌اندازیم، می‌بینیم که اغلب افراد برجسته سیاسی و فرهنگی، از طبقه خاص اجتماعی و مدارس خاصی فارغ‌التحصیل شده‌اند که این خود پیام واضحی درباره بی‌عدالتی است.» احمد محمودزاده، رئیس اداره مدارس غیردولتی آموزش‌وپرورش هم در گفت‌وگو با «هم‌میهن» از تعطیلی ۲۲ مدرسه در سه‌ماه اخیر به‌دلیل تخلف در دریافت شهریه خبر می‌دهد: «در گزارش‌های سه‌ماهه اخیر، ۱۰۴ مدرسه توسط شورای نظارت بررسی شده‌اند که با ۲۲ مورد از این مدارس برخورد شده است؛ برخی تعطیلی موقت و برخی تعطیلی دائم داشته‌اند.»

ثبت‌نام ۲۰۰ میلیون تومانی

جواد و همسرش مجبور شدند فرزندشان را در مدرسه غیرانتفاعی ثبت‌نام کنند: «چون من و همسرم هردو شاغل هستیم و باید فرزندمان را در مدرسه‌ای ثبت‌نام می‌کردیم که بتوانند تا ساعت چهار او را نگه دارند.» آنها فرزندشان را در مدرسه‌ای حوالی خیابان انقلاب،‌ نزدیک محل کارشان، ثبت‌نام کردند و امسال در زمان ثبت‌نام از آنها خواستند به‌عنوان مبلغ اولیه، ۹۵ میلیون تومان پرداخت کنند: «در طول سال برای کلاس‌های فوق‌برنامه و اردوهایی که می‌برند، هزینه جدا دریافت می‌کنند و این عدد معمولاً از ۱۵۰ میلیون تومان بیشتر می‌شود.»

جواد در پاسخ به سوال «هم‌میهن» درباره هزینه‌های جانبی تحصیل فرزندش می‌گوید: «هزینه کلاس‌های فوق‌برنامه، جشن‌ها و اردوها را جدا دریافت می‌کنند. پول کتاب‌ها و جزوه‌ها هم جدا محاسبه می‌شود. تغذیه هم چیزی است که در مدرسه به بچه‌ها نمی‌دهند و باید خودمان تهیه کنیم. اما مواد موجود در وعده غذایی را مدرسه تعیین می‌کند.» به گفته او، تقریباً معادل شهریه اولیه‌ای که مدرسه می‌گیرد، هزینه‌های جانبی است که باید پرداخت کنند: «در مدرسه غیرانتفاعی، تعداد دانش‌آموزان در هر کلاس کمتر است و برخورد پرسنل مدرسه هم بهتر است اما به‌هرحال به پولی که می‌گیرند، نمی‌ارزد و من اگر مجبور نبودم این انتخاب را نمی‌کردم.»

مریم، مادری است که این روزها در جست‌وجوی یک مدرسه خوب برای فرزندش در رودسر می‌گردد، اما کیفیت آموزشی و تربیتی مدارس را متناسب با هزینه‌ای که از آنها دریافت می‌کنند، نمی‌داند. او به «هم‌میهن» می‌گوید: «مدیران باتجربه و توانمند، بازنشسته شده‌اند و اجازه داده نشده که آن‌ها مدارس غیرانتفاعی یا مراکز آموزشی مانند مهدکودک یا پیش‌دبستانی را اداره کنند. به‌جای آن، مدیران منصوب از سوی سازمان آموزش‌وپرورش، چه در مدارس دولتی و چه در غیرانتفاعی، مسئولیت مدیریت را برعهده گرفته‌اند.»

به گفته او معلم‌های توانمند بسیاری از کار کناره‌گیری کردند: «دختر من در دبستان دو یا سه معلم بسیار خوب داشت که توانایی تبدیل شدن به معلم نمونه کشوری را داشتند. اما اکنون این معلمان به‌دلایل مختلف خانه‌نشین شده‌اند و حاضر به تدریس نیستند. وقتی علت را جویا می‌شویم، می‌گویند نه به آن‌ها احترام گذاشته می‌شود، نه حقوق و مزایای مناسب دریافت می‌کنند و نه شرایط کاری مناسبی دارند. آن‌ها ترجیح می‌دهند روح و روان خود را در محیطی نامناسب به خطر نیاندازند.»

او بر این‌باور است که استانداردهای آموزشی در بدترین وضعیت ممکن است: «معلمان بی‌انگیزه، مدیران ناتوان و ناظمانی بدون مسئولیت‌پذیری، وضعیت آموزش را به‌شدت تحت‌تأثیر قرار دادند. من شخصاً در یک دبیرستان دخترانه به ناظم گفتم که چرا درباره مسائل مطرح‌شده در کلاس مانند تتو، مداخله نمی‌کنید. مشاور مدرسه پاسخ داد که باید ملایم‌تر برخورد کنم. من گفتم تتو برای افراد بالای ۱۸ سال مجاز است و نمی‌توانم اجازه دهم دخترم که زیر ۱۸ سال است، به آن فکر کند. برخی مسائل استانداردهای مشخصی دارند و باید فرد به بلوغ لازم برسد تا درباره امور مربوط به بدنش تصمیم بگیرد.»

در دوماه گذشته او فشار زیادی را به‌دلیل نبود کیفیت آموزشی لازم، متحمل شده است. وقتی به یک دبیرستان مراجعه کردیم، همسرم مشاهده کرد که در مدرسه هیچ کتابخانه‌ای وجود ندارد. درحالی‌که من در دهه ۷۰ از دبیرستان فارغ‌التحصیل شدم و کتابخانه مدرسه، بزرگ‌ترین سالن آن بود. اما الان یک مدرسه غیرانتفاعی نباید حتی کتابخانه داشته باشد یا تجهیزات آزمایشگاهی حداقلی را ندارد.» خواهرزاده او هم‌سن دخترش است و در تهران محصل است: «آنها برای کلاس هشتم حدود ۱۵۰ تا ۱۷۰ میلیون تومان شهریه می‌پردازند؛ اما مشکلات مشابهی در کیفیت آموزش وجود دارد و تناسبی بین هزینه پرداختی و کیفیت آموزشی وجود ندارد.» او بر این‌باور است که هیچ استاندارد آموزشی مشخص و مشترکی در مدارس وجود ندارد و هر مدرسه، مستقل و بدون نظارت جامع عمل می‌کند و یک ایالت خودمختار است.

ندا، مادر دیگری است که فرزندش در مقطع متوسطه درس می‌خواند. او درباره هزینه‌های مدرسه فرزندش به «هم‌میهن» می‌گوید: «هزینه ثبت‌نام امسال ۲۰۰ میلیون تومان بود درحالی‌که سال گذشته ۱۵۰ میلیون تومان بود.» ندا، فرزندش را در مدرسه‌ای در منطقه لویزان ثبت‌نام کرده و این مدرسه برای اردو یا برنامه‌های جانبی و فوق‌برنامه آموزشی، هزینه جداگانه‌ای دریافت نمی‌کند: «مگر موارد خاصی که تفریحی است و اجباری نیست و خانواده‌ها هرکدام بخواهند، می‌توانند ثبت‌نام کنند و هزینه آن را پرداخت کنند.»

ندا از جلسات هم‌افزایی تربیتی با والدین می‌گوید که مدرسه برای آنها برگزار می‌کند: «مدرسه برنامه‌های هم‌افزایی تربیتی برای اولیاء می‌گذارد و از ابتدای دبیرستان هر دوماه یک‌بار این جلسات برگزار شده است. بحران‌ها و نوع رفتار با نوجوانان را در هر دوره سنی به مادران توضیح می‌دهند و این جلسات برای ما بسیار مفید است.» به گفته او این کلاس‌ها جزو هزینه ثبت‌نام است و هزینه اضافی از آنها دریافت نمی‌کنند: «بچه‌ها این امکان را دارند که تا ساعت هفت‌عصر در مدرسه بمانند و از سالن مطالعه مدرسه برای خواندن درس‌هایشان استفاده کنند.»

فرزاد، پدری است که فرزندش را در مدارس غیرانتفاعی ثبت‌نام نکرده اما دوستانی دارد که فرزندان‌شان در مدارس غیردولتی درس می‌خوانند. او درباره تجربه آنها به «هم‌میهن» می‌گوید: «والدین به‌واسطه پولی که می‌دهند، خواستار عملکرد بهتری هستند اما گاهی اوقات به‌بهای پایین آوردن سطح امتحان و سنجش در غیرانتفاعی‌ها، دانش‌آموزان نزد خانواده‌ها به‌شکل خوب و برتر بازنمایی می‌شوند. درحالی‌که کیفیت آموزشی چندان بالا نیست.»

او معتقد است برای پدر و مادر این مهم است که احساس کنند بازخورد مدرسه و معلم درباره فرزندشان مثبت است: «من از برخی شنیدم که می‌گویند، عملکرد فرزندشان از سمت مدرسه همیشه عالی عنوان می‌شود ولی در یک آزمون خارج از مدرسه که شرکت کردند، عملکرد چندان خوبی نداشتند.» او و همسرش زمانی که در جست‌وجوی مدرسه برای فرزندشان بودند، حوالی فاطمی مدرسه‌ای غیردولتی را پیدا کردند که برای مقطع دبستان ۹۰ میلیون تومان هزینه اولیه ثبت‌نام دریافت می‌کردند و ۳۰ میلیون تومان هم هزینه غذا: «اینها مدارسی هستند که تا ساعت چهار دانش‌آموز در آنجا می‌ماند.»

گسترش بی‌عدالتی برای پرورش مدیران آینده

هزینه تحصیل دانش‌آموزان در مدارس غیردولتی به گفته خانواده‌ها، به‌طور متوسط حدود ۱۵۰ میلیون تومان است. هزینه‌ای که پرداخت آن در توان مالی بسیاری از خانواده‌ها نیست و نتیجه آن وجود نابرابری و بی‌عدالتی گسترده در نظام آموزشی است. سمانه تاجور، معلمی است که هم در مدارس دولتی، هم غیردولتی تدریس کرده و درباره امکانات آموزشی مدارس دولتی می‌گوید: «نبود امکانات آموزشی یکی از چالش‌های جدی مدارس دولتی است.حتی ابتدایی‌ترین نیازها، مانند امکان پرینت برگه‌های آموزشی، به‌سختی برآورده می‌شود.

آزمایشگاه یا کتابخانه استاندارد وجود ندارد و تهیه بسیاری از لوازم آموزشی برعهده خانواده‌ها گذاشته می‌شود که یا توان مالی آن را ندارند یا به اهمیت آن آگاه نیستند.» به گفته او، در این مدارس نظارت چندانی بر عملکرد معلمان وجود ندارد: «معلم ممکن است بدون طرح درس مشخص و روش آموزشی نوین، تدریس کند و ارزشیابی‌ها نیز بیشتر جنبه صوری داشته باشد. معاون آموزشی نیز عمدتاً درگیر فرآیندهای بوروکراتیک و اجرای بخشنامه‌هاست و مسئولیت مستقیمی در قبال کیفیت آموزش ندارد.»

در نقطه مقابل، مدارس غیردولتی ملزم به سرمایه‌گذاری در آموزش معلمان هستند: «معلم باید با جدیدترین روش‌ها و محتوای آموزشی آشنا شود، مهارت‌های ارتباطی خود را ارتقاء دهد و به‌طور مداوم ارزیابی شود. در این مدارس، بقای شغلی معلم به کیفیت عملکرد او بستگی دارد و کمترین قصور می‌تواند موجب کنار گذاشته شدن او شود.» تاجور بر این‌باور است که این سیستم ارزیابی مداوم، سبب رشد حرفه‌ای معلم و به‌تبع‌آن، ارتقای کیفیت آموزش می‌شود.

بااین‌حال این تفاوت ساختاری، نابرابری آموزشی را عمیق‌تر می‌کند: «مدارس غیردولتی در فضایی رقابتی فعالیت می‌کنند و برای جذب بیشتر دانش‌آموزان، نوآوری‌های آموزشی ارائه می‌دهند. درنتیجه آموزش به یک بنگاه اقتصادی بدل شده که قواعد بازار بر آن حاکم است.» تاجور مسئولیت این موضوع را متوجه سیاست‌گذاری‌های آموزشی کشور می‌داند: «زمانی که حاکمیت تصمیم به گسترش مدارس خصوصی می‌گیرد، در واقع بخشی از مسئولیت آموزش عمومی را به بخش خصوصی واگذار و از دوش خود سلب می‌کند.»

او معتقد است آموزش‌وپرورش باید در حوزه تربیت معلم عملکرد موثرتری داشته باشد: «مشکل اساسی در این حوزه، ضعف برنامه‌های تربیت معلم است. تجربه من از دانشگاه فرهنگیان نشان می‌دهد که این مرکز در بسیاری از موارد نتوانسته نیازهای واقعی نظام آموزشی را پاسخ دهد. بسیاری از معلمان تازه‌کار حتی با مفاهیم پایه‌ای آموزش، مانند روش‌های فعال یادگیری یا اصول طراحی طرح درس، آشنا نیستند و تدریس آن‌ها محدود به سخنرانی و آزمون‌های سنتی است.» به گفته او، برخی موسسات غیردولتی با همکاری آموزش‌وپرورش مناطق، اقدام به شناسایی و آموزش معلمان مدارس دولتی در مناطق کم‌برخوردار می‌کنند، اما این اقدامات محدود و پراکنده است.

«م»، یکی دیگر از معلمان مدارس غیردولتی است که نمی‌خواهد نام‌اش در گزارش بیاید. او از شکاف طبقاتی و اقتصادی به «هم‌میهن» می‌گوید که سبب شده مدارس غیردولتی نتوانند گزینش‌های معمول و پیشین خود را داشته باشند: «چون در وهله اول، اولویت آن‌ها یافتن خانواده‌هایی است که توان پرداخت شهریه را داشته باشند.»

به گفته او، ۱۰ سال پیش امکان اعمال گزینش‌های دقیق‌تر و انتخاب دانش‌آموزانی که واجد معیارهای مدنظر مدرسه بودند فراهم بود، اما اکنون این امکان بسیار محدود شده است: «شکاف اقتصادی ایجاد شده، تا حد زیادی مانع از اعمال گزینش‌های اعتقادی یا تربیتی شده و ترکیب دانش‌آموزان در مدارس خاص از یکدستی پیشین برخوردار نیست و تنها وجه اشتراک عمده این دانش‌آموزان آن است که خانواده‌های آنها همگی در دهک‌های بالای درآمدی قرار دارند.»

به نظر می‌رسد با سخت‌تر شدن یافتن خانواده‌هایی که توان پرداخت شهریه‌های بالا را داشته باشند، مدارس ناگزیر از کوتاه آمدن از برخی ارزش‌های پیشین خود شده‌اند و رویکردی تجاری‌تر پیش گرفتند؛ چون فضای رقابت میان مدارس دشوارتر شده است: «مدارس خاص برای توجیه این وضعیت، بیان می‌کنند که به شکاف طبقاتی آگاهند و می‌دانند هرکسی نمی‌تواند وارد مدارس آنها شود، اما هدف خود را «پرورش نسل آینده مدیران» عنوان می‌کنند.

آنها بر این باورند که این مدیران آینده با کیفیت آموزشی بالاتری که دریافت می‌کنند، قادر خواهند بود عدالت را در جامعه برقرار سازند.» او بر این‌باور است که چنین نگاهی «مکانیکی» است و به این موضوع توجه ندارد که خود این روند، بخشی از مسئله است: «حتی اگر این مدارس در پرورش مدیران آینده موفق باشند، تربیت این افراد در محیطی ایزوله، سبب می‌شود که درک عمیقی از اقشار مختلف جامعه نداشته باشند.»

او در پاسخ به سوالی درباره نقش آموزش‌وپرورش در شکل‌گیری این وضعیت می‌گوید: «این نهاد به تمام این مسائل آگاه است، اما به‌نظر می‌رسد قادر به مداخله مؤثر نبوده و حتی تا حدودی با ایجاد و استمرار مدارس خاص، بار مسئولیت خود را سبک‌تر کرده است.» به گفته «م»، درصورتی‌که خانواده‌های صاحب‌نفوذ امکان ثبت‌نام فرزندان خود در مدارس خاص را نداشته باشند، ناگزیر خواهند بود آنان را به مدارس دولتی بفرستند و در آن صورت، احتمال اعتراض به کیفیت پایین آموزش عمومی افزایش می‌یابد: «وجود مدارس خاص موجب می‌شود که مدارس دولتی بتوانند با کیفیت فعلی ـ که نه‌تنها در حد صفر نیست، بلکه گاه منفی ارزیابی می‌شود ـ به فعالیت خود ادامه دهند.»

او با انتقاد از شیوه آموزش معلمان در سال‌های اخیر می‌گوید: «بخش زیادی از معلمان، به‌ویژه آنانی که در ۱۰ سال اخیر مشغول به تدریس شده‌اند، حتی یک‌سال آموزش حرفه‌ای ندیده‌اند و آموزش‌های آنان محدود به چند کارگاه آنلاین کوتاه‌مدت بوده است. علاوه بر این، هیچ‌گونه گزینش علمی یا روان‌شناختی جدی برای ارزیابی صلاحیت آن‌ها صورت نگرفته است.»

به نظر می‌رسد که این روند نوعی همکاری نانوشته و غیرعلنی میان مدارس خاص، خانواده‌ها و نظام آموزشی ایجاد کرده است که منافع متقابل را تأمین می‌کند؛ مدارس خاص درآمد بالایی کسب می‌کنند، خانواده‌ها از آموزش نسبتاً باکیفیت‌تر فرزندان خود راضی هستند و نظام آموزشی هم با کاهش فشار عمومی مواجه می‌شود. اما بازنده اصلی این وضعیت، جامعه و اقشار ضعیف‌تر آنند.

بازتولید طبقه اجتماعی خاص در مدارس

زهرا وکیل، معلم دیگری است که در مدارس غیردولتی مشغول به تدریس است. او معتقد است، نمی‌توان کلیت مدارس غیرانتفاعی را به یک‌شکل در نظر گرفت، زیرا برخی مدارس غیرانتفاعی استانداردهای مناسبی دارند و برخی دیگر چنین نیستند؛ این شرایط در مدارس دولتی نیز وجود دارد. او به «هم‌میهن» درباره تفاوت‌های مدارس دولتی و غیردولتی می‌گوید: «مدارس غیرانتفاعی بسیار متنوع‌اند؛ برخی فقط به‌دنبال فراهم‌کردن فضایی سالم و امن برای کودکانند تا تجربه‌ای خوشایند و مثبت داشته باشند و دغدغه آموزش چندانی ندارند، درحالی‌که برخی دیگر به‌طور خاص برای موفقیت در کنکور و رتبه‌آوری، هدف‌گذاری شده‌اند.

مدارس غیرانتفاعی توجه ویژه‌ای به خواسته‌ها و انتظارات مخاطبان خود دارند. این یکی از تفاوت‌های کلیدی مدارس غیرانتفاعی است.» به گفته او تفاوت کیفی در آموزش میان مدارس دولتی و غیرانتفاعی وجود دارد: «می‌توان مدرسه قوی دولتی را با مدرسه قوی غیرانتفاعی مقایسه کرد، اما تنوع و تکثر مدل‌های آموزشی که در مدارس غیرانتفاعی دیده می‌شود، در مدارس دولتی کمتر وجود دارد.»

وکیل خانواده‌هایی را دیده که لزوماً نه برای آموزش بهتر، که برای بازتولید طبقه اجتماعی که به آن تعلق دارند فرزندان‌شان را در مدارس غیردولتی ثبت‌نام کردند: «در مدارس غیرانتفاعی، برخی مدارس بسیار پیشرفته و خلاق‌اند و محدودیت‌ها و قیود مدارس دولتی را ندارند؛ درحالی‌که برخی دیگر فضای کنکوری و آزمون‌های مکرر دارند و تفاوتی با مدارس نمونه‌مردمی سابق ندارند. این تنوع گسترده است، اما نکته‌ای که به‌نظرم مهم است این است که خانواده‌هایی که فرزندان‌شان را در مدارس غیرانتفاعی ثبت‌نام می‌کنند، الزاماً به‌دنبال آموزش بهتر نیستند، بلکه گاهی هدف‌شان بازتولید طبقه اجتماعی مطلوب و تضمین امنیت اخلاقی و کنترل محیط برای فرزندان‌شان هستند.»

چنین انتخاب‌هایی در مدارس دولتی کمتر دیده می‌شود: «چون مدرسه دولتی چارچوب‌های مشخص آموزش‌وپرورش را رعایت می‌کند و خانواده‌ها معمولاً براساس محل سکونت، فرزندشان را ثبت‌نام می‌کنند.» به گفته او در تهران، شهریه مدارس غیرانتفاعی در مقطع دبستان و متوسطه اول از ۸۰ تا ۹۰ میلیون تومان شروع می‌شود و ممکن است تا ۲۵۰ میلیون تومان هم برسد: «در مقطع متوسطه دوم، هزینه‌ها معمولاً بالاتر است و شرایط متفاوتی دارد.» وکیل در ادامه درباره تفاوت حقوق معلمان در مدارس دولتی و غیردولتی می‌گوید: «معلمان رسمی معمولاً قرارداد پنج روز هفته دارند، ولی حقوق‌شان پایین است؛ اما این امکان را دارند که کار دوم هم داشته باشند. در مدارس غیرانتفاعی، معمولاً حقوق معلمان بالاتر است و ممکن است از یک‌ونیم برابر تا دوونیم برابر حقوق مدارس دولتی باشد.»

وکیل بر این‌باور است که این سیستم و عملکرد، بازتولید بی‌عدالتی آموزشی در کشور است: «وقتی نگاهی به نظام آموزشی می‌اندازیم، می‌بینیم که اغلب افراد برجسته سیاسی و فرهنگی از طبقه خاص اجتماعی و مدارس خاصی فارغ‌التحصیل شده‌اند که این خود پیام واضحی درباره بی‌عدالتی است.» او بر این‌باور است که آنچه در مدارس غیرانتفاعی دیده می‌شود، اغلب با سبک زندگی و طبقه اجتماعی خاصی همراه است و دانش‌آموزان در محیط‌های متفاوت از هم رشد می‌کنند: «این مسئله باعث ایجاد فاصله و تفاوت‌های اجتماعی می‌شود.» او یکی از راه‌های کاهش این نابرابری را ایجاد تعامل میان دانش‌آموزان مدارس دولتی و غیردولتی می‌داند: «بهتر است برنامه‌ها و پروژه‌هایی طراحی شود که مدارس دولتی و غیرانتفاعی با هم تعامل داشته باشند و دانش‌آموزان در رویدادها و برنامه‌های مشترک شرکت کنند تا این فاصله‌ها کاهش یابد و تبعیض کمتری ایجاد شود.»

دریافت هزینه‌های سرسام‌آور، مدارس غیردولتی را ملزم به پاسخگویی به خانواده‌ها می‌کند: «اغلب مدارس غیرانتفاعی به‌دلیل دریافت شهریه، مجبورند پاسخگو باشند و این موجب تعهد بیشتری به کیفیت می‌شود، درحالی‌که مدارس دولتی به‌دلیل محدودیت منابع و عدم‌پاسخگویی دقیق، ممکن است کیفیت پایین‌تری داشته باشند.»

تعطیلی ۲۲ مدرسه در ۳ ماه گذشته

وزارت آموزش‌وپرورش اعلام کرده که سقف شهریه برای مدارس غیردولتی در سال تحصیلی جدید، ۱۴۵ میلیون تومان است؛ عددی که تفاوت فاحش با برخی از اعداد اعلام‌شده از سوی خانواده‌ها دارد. احمد محمودزاده، رئیس اداره مدارس غیردولتی آموزش‌وپرورش درباره این اختلاف به «هم‌میهن» می‌گوید: «شهریه‌ای که ما اعلام می‌کنیم، مربوط به برنامه درسی و فوق‌برنامه است. وقتی مدرسه، شهریه‌ای اعلام می‌کند، برخی تصور می‌کنند این مبلغ شامل لباس، غذا، سرویس ایاب‌وذهاب و فعالیت‌های آموزشگاهی است که باعث ایجاد تناقض می‌شود.

اگر این موضوع به‌طور دقیق مشخص شود، بسیاری از مشکلات مدارس ما حل خواهد شد و دوگانگی برطرف می‌شود.» به گفته او اگر شهریه‌ای با در نظر گرفتن این موارد، بالاتر از مبلغ اعلام‌شده اعلام شود، آن مدرسه جزو مدارس متخلف محسوب شده و آنها گزارش‌های مردمی درباره آن را پیگیری می‌کنند: «ثبت این گزارش‌ها از طریق سامانه امکان‌پذیر است و مردم می‌توانند گزارش یا شکایت‌هایشان را ثبت کنند. گزارش‌ها می‌تواند بدون ذکر نام و مشخصات باشد، اما ثبت شکایت‌های همراه با نام و مشخصات هم امکان‌پذیر است.»

محمودزاده از تعطیلی ۲۲ مدرسه در سه‌ماهه اخیر به‌دلیل تخلفات مرتبط با شهریه خبر می‌دهد: «ما بازدیدهای میدانی هم داریم و درصورتی‌که به تخلف شهریه یا سایر تخلفات برسیم، اقدامات لازم را انجام می‌دهیم. به‌عنوان نمونه، در گزارش‌های سه‌ماهه اخیر ۱۰۴ مدرسه توسط شورای نظارت بررسی شده‌اند که با ۲۲ مورد از این مدارس برخورد شده است؛ برخی تعطیلی موقت و برخی تعطیلی دائم داشته‌اند.» به گفته او مدیریت مدارس براساس پیشنهاد موسس مدرسه است: «مدیریت مدارس می‌تواند از بین نیروهای رسمی آموزش‌وپرورش، نیروهای آزاد، همچنین بازنشستگان به پیشنهاد موسس مدرسه انتخاب شود. اما اولویت با بازنشستگان است و ما از آنها به وفور استفاده می‌کنیم، مگر در مواردی که استعلامی داشته باشند که به ما مربوط نیست.»

محمودزاده در پاسخ به سوالی درباره نظارت روی مدارس غیردولتی می‌گوید: «نظارت ما بر مدارس صرفاً مبتنی بر گزارش‌های مردمی نیست، بلکه شورای نظارت، وظایف متعددی در این زمینه برعهده دارد، ازجمله صدور مجوزها. وظیفه مهم دیگر، نظارت شورا بر همه شاخص‌ها و حوزه‌ها ازجمله مسائل آموزشی است. به‌طور مثال، درحال‌حاضر دوره متوسطه دوم را مورد تحلیل قرار داده‌ایم و نمرات مدارس را بررسی می‌کنیم.

براساس وضعیت آموزشی هر مدرسه، تصمیماتی ازجمله مدیریت شهریه، تذکر، توبیخ یا تشویق گرفته می‌شود. همچنین بازدیدهای دوره‌ای توسط معاونان آموزشی‌وپرورشی با همکاری حوزه مدارس غیردولتی انجام می‌پذیرد و گزارش‌ها تحلیل و بررسی می‌شود.» درحال‌حاضر تحلیل‌های آماری انجام‌شده در دوره‌های تحصیلی دهم، یازدهم و دوازدهم به تفکیک منطقه، جنسیت و پایه تحصیلی در اختیار مدیران کل مناطق قرار گرفته است: «برخی از این اطلاعات محرمانه است، اما به‌طورکلی می‌دانیم کدام مدارس به‌عنوان مثال در درسی مانند عربی در کشور وضعیت بهتری دارند و کدام بدتر. این داده‌ها پایه برنامه‌ریزی ما هستند.»

محمودزاده درباره رویکردی که آنها برای افزایش مبلغ شهریه در سال جدید داشتند، می‌گوید: «ما برای افزایش شهریه، امسال سه رویکرد داشتیم. اول واقعی‌سازی شهریه به‌گونه‌ای‌که مبلغ اعلام‌شده با واقعیت مدرسه هماهنگ باشد تا دوگانگی ایجاد نشود و مردم به ما اعتماد کنند. دوم، توجه به کیفیت آموزشی در مدارس غیرانتفاعی با شهریه پایین، به‌گونه‌ای‌که کیفیت آموزش کاهش نیابد. سوم، رعایت قانون ۳۰ ساعته‌شدن تدریس معلمان براساس قانون مصوب سال گذشته مجلس؛ یعنی اگر معلمی کمتر از ۳۰ ساعت تدریس کند، حقوقش متناسب با آن کاهش ‌یابد.»

به گفته او افزایش شهریه‌ها براساس الگوی مشخصی صورت می‌گیرد که هفت شاخص دارد و به‌عنوان مثال در یک شاخص ۱۵۰ مورد برای بررسی وجود دارد و این شاخص‌ها برای همه مدارس یکسان نیست: «هر مدرسه شاخص‌های خود را ارائه می‌دهد، سپس منطقه بررسی و تأیید یا رد می‌کند. اگر تأیید شود، به استان ارسال و پس از تأیید نهایی، ابلاغ می‌شود.» محمودزاده اجرای این رویکرد را براساس مواد ۱۵ و ۱۶ قانون تأسیس مدارس غیردولتی می‌داند و می‌گوید: «هیچ‌کس نمی‌تواند خارج از این چارچوب عمل کند. البته تخلف ممکن است رخ دهد که با آن برخورد خواهد شد، اما کلیت فرآیند مشخص و شفاف است.»



نگاهی شوخ طبعانه به زندگی نویسندگان
دوشنبه ۲۰ مرداد ۱۴۰۴ - Monday 11 August 2025
iran-emrooz.net | Sun, 10.08.2025, 21:40

این قسمت: ویلیام شکسپیر

نگاهی شوخ طبعانه به زندگی نویسندگان


همسر شکسپیر در روز عروسی‌شان چندین ماهه باردار بود - و او آخرین زنی نبود که فرزندی از این شاعر به دنیا آورد.

۲۳ آوریل هم یکی از شادترین و هم غمگین‌ترین روزها در تاریخ ادبیات است. این همان روزی است که در سال ۱۵۶۴ ویلیام شکسپیر متولد شد (اگر به این فرضیه منطقی اعتقاد داشته باشید که تولد او سه روز قبل از غسل تعمیدش بوده) و همچنین روزی است که پنجاه‌ و دو سال بعد در همان روز درگذشت. ۲۳ آوریل ۱۶۱۶ همچنین روز درگذشت میگل د سروانتس (Miguel de Cervantes) است، اما قطعاً حتی نویسنده دن کیشوت هم با افتخار می‌پذیرفت که توسط مردی که بزرگترین نویسنده تاریخ شناخته می‌شود، تحت‌الشعاع قرار گیرد.

شکسپیر دقیقاً در یک خانواده اشرافی متولد نشد. پدرش، جان، یک دستکش‌ساز موفق بود که گاهی با قانون مشکل پیدا می‌کرد. او به دلیل نگهداری توده کود در مقابل خانه خانواده‌اش جریمه شد و به دلیل فروش پشم در بازار سیاه تحت پیگرد قرار گرفت. زمانی که عضو محترم شورای شهر بود، شکسپیر پدر به تدریج شاهد کاهش موقعیت اجتماعی خود بود تا جایی که درخواست او برای دریافت نشان خانوادگی توسط کالج هرالدز (College of Heralds) رد شد. ویلیام شکسپیر بعدها در جایی که پدرش شکست خورده بود موفق شد و شعار «Non sanz droit» («نه بدون حق») را انتخاب کرد که نشان می‌دهد او هنوز از نحوه برخورد با پدرش عصبانی بود.

جزئیات زندگی اولیه این شاعر بزرگ مبهم است. در هجده سالگی، با آن هاثوی (Anne Hathaway) بیست‌وشش ساله ازدواج کرد که در روز عروسی حداقل سه ماهه باردار بود. تا سال ۱۵۸۵، شکسپیرها دوقلوهایی نیز به خانواده اضافه کرده بودند. حدود این زمان، شکسپیر به اصطلاح از نقشه محو می‌شود. گمانه‌زنی‌های زیادی در مورد فعالیت‌های او در طول هفت سال بعد وجود دارد. برخی می‌گویند که او به عنوان منشی، باغبان, کالسکه‌ران, ملوان, چاپگر یا نزول خوار کار می‌کرد. یکی از طرفداران خیال‌پرداز شکسپیر حتی ادعا می‌کند که مدتی را به عنوان راهب فرانسیسکن گذرانده است. احتمالاً هرگز داستان واقعی را نخواهیم دانست.

شکسپیر در سال ۱۵۹۲ به اسناد تاریخی بازمی‌گردد، زمانی که یک نمایشنامه‌نویس دیگر او را در نوشته‌ای به عنوان «کلاغ تازه‌به‌دوران‌رسیده‌ای که با پرهای ما زیبا شده» محکوم می‌کند. تندخویی این اظهارنظر نشان می‌دهد که ویل جوان در آن زمان در لندن به میزان قابل‌توجهی موفقیت دست یافته بود. اگرچه نمایش‌نامه‌های اولیه او امروز ممکن است کمی خام به نظر برسند، اما در آن زمان بسیار پرطرفدار بودند. درآمد حاصل از کمدی‌های مستهجنی مانند «کمدی اشتباهات» (Comedy of Errors) و تراژدی‌های خونینی مانند «تیتوس آندرونیکوس» (Titus Andronicus) به شکسپیر این امکان را داد که زندگی یک مرد نجیب‌زاده روستایی را داشته باشد، هدفی که همیشه به آن آرزو داشت. او در املاک و مستغلات معامله می‌کرد، با بهره وام می‌داد و برای پس‌گرفتن آن شکایت می‌کرد، و سهمی در تئاتر گلوب خرید که به ثروتمند شدنش کمک کرد. او همچنین با خیال راحت به همسرش خیانت می‌کرد، از پرداخت مالیات طفره می‌رفت و عموماً مانند مردی رفتار می‌کرد که نه قانون و نه اخلاق بورژوازی به او دسترسی نداشتند. آیا جای تعجب دارد که چرا این مرد را دوست داریم؟

زندگی برای شکسپیر وقتی در سال ۱۶۱۳ به املاک خود در استراتفورد (Stratford) بازنشسته شد، خوب بود و از آن زمان تاکنون از نظر شهرت ادبی برایش خوب بوده است. البته، هنوز کسانی هستند که ادعا می‌کنند کسی با چنین پیشینه فروتنانه‌ای و با تحصیلات نه چندان قابل توجهی نمی‌توانسته چنین نمایش‌نامه‌های درخشانی بنویسد، اما آنها اکثراً افرادی عجیب مانند ساموئل تیلور کولریج (Samuel Taylor Coleridge)، هنری جیمز (Henry James)، چارلز دیکنز (Charles Dickens)، جیمز جویس (James Joyce) و سر جان گیلگود (Sir John Gielgud) هستند. برخی حتی ادعا می‌کنند که ملکه الیزابت اول (Queen Elizabeth I) نمایش‌نامه‌های شکسپیر را نوشته است، اگرچه چگونگی ادامه نوشتن آن‌ها پس از مرگش در سال ۱۶۰۳ هنوز یک راز است. شکسپیر واقعی تا سال ۱۶۱۶ زندگی کرد، زمانی که احتمالاً پس از یک دوره نوشیدن مشروبات الکلی سنگین بیمار شد و در سن پنجاه‌ودو سالگی که سن بالایی برای آن زمان بود درگذشت.

در یک اسم چه چیزی نهفته است؟

همانطور که هر کسی که سعی کرده است از یک راه دشوار و سخت عبور کند می‌تواند به شما بگوید، املای انگلیسی به‌طور بدنامی نامنظم و بی‌قاعده است. در زمان شکسپیر حتی آشفته‌تر بود. در نتیجه، بیش از هشتاد‌وسه روش کاملاً معتبر برای نوشتن شکسپیر وجود دارد. «شَگسپِر» (Shagspere) و «شَکسبِرد» (Shaxberd) فقط دو مورد از عجیب‌ترین آن‌ها هستند. حتی خود شاعر بزرگ نیز در ثابت‌نوشتن نام خانوادگی خود مشکل داشت. او آن را حداقل به شش روش مختلف و با دستخطی به‌طور فزاینده‌ای نامرتب امضا کرد: «شَکپِر» (Shackper) (در یک شهادت سال ۱۶۱۲)، «شَکسپیر» (Shakspear) (در یک سند سال ۱۶۱۲)، «شَکسپِی» (Shakspea) (در یک وام رهنی سال ۱۶۱۲)، «شَکسپِر» (Shackspere) (در صفحه اول وصیت‌نامه سال ۱۶۱۶ او)، «شَکسپِر» (Shakspere) (در صفحه ۲ همان سند)، و در نهایت، «شَکسپیر» (Shakspeare) (در صفحه ۳ همان وصیت‌نامه آخر). حداقل هر بار کمی به شکل درست نزدیک‌تر می‌شد.

آه، گوزن!

آیا محبوب‌ترین شاعر و نمایشنامه‌نویس انگلستان یک دزد پست و فرومایه بوده است؟ افسانه‌های عامه می‌گویند که در دهه ۱۵۸۰، شکسپیر جوان به دلیل شکار غیرقانونی گوزن در ملک یک قاضی قدرتمند به نام سر توماس لوسی (Sir Thomas Lucy) دستگیر شد. اندکی پس از مرگ شکسپیر، یک روحانی به نام ریچارد دیویس (Richard Davies) نوشت که این نمایشنامه‌نویس در جوانی «به دزدی گوشت گوزن و خرگوش معروف بود» و لوسی «بارها او را شلاق زد، گاهی زندانی کرد و در نهایت باعث شد از زادگاهش فرار کند، فراری که به پیشرفت بزرگ او انجامید.» به هر دلیلی که بود، شکسپیر در همان دوران از استراتفورد به لندن گریخت. حتی ممکن است انتقامی از آزاردهنده خود گرفته باشد. گفته می‌شود شخصیت «قاضی شالو» (Justice Shallow) در نمایش‌های «بانوان سرخوش ویندزور» (The Merry Wives of Windsor) و «هنری ششم، بخش دوم» (Henry VI)، تصویر کم‌رنگی از لوسی است.

مالیات این رو بده!  

تا سال ۱۵۹۷، شکسپیر با معیارهای زمان خودش فردی ثروتمند محسوب می‌شد. و ظاهراً به استراتژی سنتی ثروتمندان برای حفظ دارایی‌های خود پی برده بود: یعنی همان فرار از مالیات! نام او در فهرست بدهکاران مالیاتی دفتر مالیات پادشاهی آن سال ثبت شده است. سه سال بعد، بدهی‌اش ظاهراً هنوز پرداخت نشده بود. در سند مالیاتی سال ۱۶۰۰ آمده: «مالیات ۱۳ شیلینگ و ۴ پنی هنوز پرداخت نشده» و این بدهی به اسقف وینچستر ارجاع داده شده است، کسی که حوزه قضایی او شامل بدنام‌ترین زندان بدهکاران لندن می‌شد. اسناد بعدی نشان می‌دهند که شکسپیر— یا کسی از طرف او—بالاخره پول را پس داد.

شایلاکِ واقعی

شکسپیر شاید همیشه بدهی‌های خود را پرداخت نمی‌کرد، اما اصرار داشت دیگران بدهی‌شان را بپردازند. او به عنوان یک وام‌دهنده خسیس شناخته می‌شد که به دوستان نیازمندش پول قرض می‌داد، البته با بهره زیاد! پدر داماد آینده‌اش یک بار گفته بود: «اگر با آقای شکسپیر معامله می‌کنی، تا میتوانی پولت را پس بگیر و برگرد!» شکسپیر مشهور بود که برای وصول بدهی‌های معوق، حتی کم‌مقدار به دادگاه شکایت می‌برد. بدتر از آن، او خسیسی به اندازه «اسکروچ» بود. حتی یک پنی هم به فقرای استراتفورد کمک نکرد و در دوران قحطی، به انبار کردن غله و جو شهرت داشت. پژوهشگران هنوز در این بحث هستند که آیا وصیت او به همسرش، که فقط «دومین تختخواب خوب» خانه را به او بخشید یک حرکت عاشقانه بود یا آخرین خست یک مرد محتضر.

پسر ویل؟

پسران نامشروع نقش‌های مهمی در چندین نمایشنامه شکسپیر دارند، پس جای تعجب نیست اگر خودش هم یکی داشته باشد. او بیشتر وقتش را در لندن می‌گذراند و همسرش، آن هاثوی  را در استراتفورد تنها گذاشته بود تا از بچه‌ها مراقبت کند. در سفرهای بازگشت به خانه، از شهر آکسفورد می‌گذشت و معمولاً در مسافرخانه‌ای متعلق به جان داونانت (John Davenant)، یک شراب‌فروش ثروتمند، اقامت می‌کرد. دونانت همسر خوشچهره‌ای به نام «جین» داشت، و البته شایعه است که او و «بیلی شکس» (1) با هم «هیولای دوپشت» (2) را آفریدند! پسرجین که ویلیام داونانت (William Davenant) نام داشت، در فوریه ۱۶۰۶ به دنیا آمد. شکسپیر پدرخوانده این کودک بود. وقتی پسر بزرگ شد، شباهت‌های عجیبی به پدر ادعایی‌اش پیدا کرد. ویلیام داونانت نمایشنامه‌نویس، مدیر تئاتر و شاعری شد که در سال ۱۶۳۷ به عنوان ملک‌الشعرای انگلستان انتخاب شد. او حتی در سال ۱۶۶۷ با جان درایدن (John Dryden) روی نسخه‌ای جدید از توفان (The Tempest) همکاری کرد. ساموئل باتلر (Samuel Butler) درباره او نوشت: «به نظر می‌رسید با همان روحیه شکسپیر می‌نوشت و کاملاً راضی بود که پسر او خطاب شود.» بدون آزمایش DNA، شاید هرگز از صحت این ادعا مطمئن نشویم.

اولویت با ویلیام!

شکسپیر هوسباز یک بار دوست و همبازی خود، ریچارد بوربیج (Richard Burbage)، را از ملاقات عاشقانه با یک زن جوان که نزدیک تئاتر زندگی می‌کرد، محروم کرد. او شنید که آن دو برای یک قرار مخفیانه برنامه ریزی می‌کنند. زن به بوربیج گفت: «خودت را به نام ریچارد سوم معرفی کن.» «شکسپیر که سریع فکر کرد، به سمت خانه زن شتافت، نام رمز توافق شده را پشت در گفت و به اتاق خواب او راه یافت تا جلسه پرحرارتی را با او سپری کند. وقتی چند دقیقه بعد «بوربیج» رسید، شکسپیر یادداشتی برایش فرستاد: ویلیام فاتح (William the Conqueror) پیش از ریچارد سوم (Richard III) آمد.»(۳)

به هر نام دیگر...

اینکه شکسپیر کمی عیاش بوده انکارناپذیر است. بالاخره او ۲۶ سونات عاشقانه پر از شهوت برای زنی متأهل ناشناس به نام «بانوی سیاه‌پوش» سرود. اما آیا محترم‌ترین شاعر عاشقانه‌سرای جهان گاهی اوقات برای تیم مقابل هم بازی می‌کرد؟ پژوهشگران هنوز در حال بحث هستند که آیا شکسپیر دوجنس‌گرا بوده است یا نه. طرفداران این ایده به ۱۲۶ سونات دیگر او اشاره می‌کنند که برای مردی به نام «جوان خوش‌چهره» یا «لرد خوش‌سیما» سروده شده. تنها نسخه سونات‌هایی که در زمان حیاتش منتشر شد، به «آقای دبلیو.اچ» (Mr. W. H) مرموز تقدیم شده است. و در وصیت‌نامه‌اش، شکسپیر به دوستان مردش، جان همینگز (John Heminges)، ریچارد بوربیج (Richard Burbage) و هنری کاندل (Henry Condell)—پول داد تا انگشترهای یادبودی بخرند که نشان‌دهنده رابطه نزدیکشان باشد. چنین شواهدی دهه‌هاست که باعث بحث‌های دانشگاهی شده است.

بستگان شرم‌آور

مانند بیشتر چهره‌های مشهور، شکسپیر هم بستگان شرم‌آوری داشت که البته هیچ‌کدامشان به پای دامادش، توماس کواینی (Thomas Quiney)، نمی‌رسیدند. کواینی، صاحب میخانه‌ای بددهن که یک بار به دلیل فروش شراب تقلبی محاکمه شد، همسر مناسبی برای جودیت (Judith)، دختر شکسپیر، نبود. با این حال شکسپیر مانع ازدواج آنها نشد و این دو در ۱۰ فوریه ۱۶۱۶ و آنهم درست دو ماه قبل از مرگ شکسپیر ازدواج کردند. هنوز کیک عروسی کهنه نشده بود که جودیت فهمید کواینی با زن دیگری رابطه دارد. منطقه استراتفورد غرق در رسوایی شد. خود شکسپیر سریعاً وصیت‌نامه‌اش را تغییر داد تا کواینی را کاملاً از ارث محروم کند. در ۲۶ مارس، این میخانه‌دار هرزه به جرم «ارتباط نامشروع» محکوم شد. دستور داده شد که به صورت عمومی توبه کند، هرچند بعداً این حکم به پرداخت جریمه ناچیز و توبه خصوصی کاهش یافت. این ماجرای کثیف باعث شایعاتی شد مبنی بر اینکه شکسپیر توسط خود کواینی به قتل رسید، به عنوان انتقام برای محروم کردن او از ارث. با این حال، هیچ مدرک محکمی برای اثبات این نظریه وجود ندارد.

شاعر خشک و جدی

برای منصرف کردن گورکن‌ها از نبش قبر و انتقال بقایای او به استخوان‌دان (کاری رایج در آن زمان)، شکسپیر روی قبرش یک نفرین نوشت. این سنگ‌نوشته چنین است:

«ای دوست خوب، به خاطر مسیح،
از کندن خاکی که اینجا نهفته است بپرهیز!
خوشا به حال کسی که این سنگ‌ها را نگه دارد،
و نفرین بر کسی که استخوان‌های مرا جابه‌جا کند.»

برخی پژوهشگران پیشنهاد کرده‌اند بقایای شکسپیر نبش قبر شود، یا برای بررسی جمجمه‌اش و تعیین دقیق‌تر ظاهرش، یا برای تأیید شایعه‌ای که می‌گوید او با مجموعه‌ای از شاهکارهای منتشرنشده دفن شده است. اما تاکنون هیچ‌کس جرات نکرده است این نفرین را نادیده بگیرد.

افسانه‌ها و سوءبرداشت‌ها

علاوه بر جنجال بی‌پایان درباره اینکه چه‌کسی «واقعاً» نمایش‌نامه‌های شکسپیر را نوشته، چندین افسانه رنگارنگ درباره زندگی و حرفه او ساخته شده است. یک افسانه مداوم می‌گوید شکسپیر در نوشتن نسخه کتاب مقدس شاه جیمز (King James Bible) مشارکت داشته.(۴) ظاهراً اگر مزمور ۴۶ را باز کنید و از ابتدا ۴۶ کلمه و از انتها ۴۶ کلمه بشمارید، به کلمات «تکان» (shake) و «نیزه» (spear) می‌رسید [یعنی همان نام شکسپیر.م]. (این چه چیزی را ثابت می‌کند، خدا می‌داند!) افسانه دیگری می‌گوید شکسپیر در واقع یک نجیب‌زاده ایتالیایی به نام میکل‌آنجلو کرولالانزو (Michelangelo Crollalanzo) (که ترجمه نامش می‌شود «تکان دادن نیزه» یا همان shake spear) بوده که در ۲۴ سالگی به انگلستان فرار کرد تا از تفتیش عقاید اسپانیایی‌ها در امان بماند.

بارنوم و شاعر

هر ساله میلیون‌ها نفر به استراتفورد- آپون- ایون (Strat-ford-upon-Avon) می‌روند تا زادگاه شکسپیر را ببینند. اگر پی.تی. بارنوم (P. T. Barnum)، نمایشگردان آمریکایی سیرک، به خواسته‌اش رسیده بود، کلبه‌ای که شکسپیر در آن به دنیا آمد ممکن بود در حلقه سوم سیرک قرار می‌گرفت، درست کنار فیل رقصان و پسر سگ‌چهره (dog-faced boy)! در دهه ۱۸۵۰، بارنوم از وضعیت اسفناک این بنا (بخشی از آن به عنوان قصابی استفاده می‌شد) چنان شوکه شد که سعی کرد آن را بخرد تا به آمریکا بفرستد و نمایش دهد. اما قبل از اینکه معامله کامل شود، دولت انگلستان، که به حق شرمسار شده بود وارد شد و آن ملک را به عنوان بنای ملی ثبت کرد.

Secret lives of great authors : what your teachers never told you about famous novelists, poets, and playwrights
By Robert Schnakenberg

————————————————-
زیر نویس‌های مترجم:
۱: «بیلی شکس»: نام غیررسمی و خودمانی برای ویلیام شکسپیر (William Shakespeare)، مشابه «حافظ» که گاهی «خواجه» خطاب می‌شود.
۲: «هیولای دوپشت»: ترجمهٔ اصطلاح “the beast with two backs” (کنایهٔ ادبی و طنزآمیز از رابطهٔ جنسی، برگرفته از نمایشنامهٔ «اتللو»ی خود شکسپیر). اگر بخواهیم ترجمهٔ صریح‌تر و امروزی‌تری ارائه دهیم، می‌توان گفت: «...و می‌گویند او و شکسپیر با هم به بستر رفتند!»
۳: طنز تاریخی و ادبی: «ویلیام فاتح» (William the Conqueror) اشاره به ویلیام شکسپیر دارد (همنام با ویلیام فاتح، پادشاه معروف انگلیسی).
- “ریچارد سوم” اشاره به ریچارد بوربیج (بازیگر مشهوری که نقش ریچارد سوم را در نمایش‌های شکسپیر بازی می‌کرد).
- شوخی جنسی: شکسپیر با این پیام کنایه‌آمیز به بوربیج می‌فهماند که «زودتر از تو رسیدم و کارم را کردم!» (چون ویلیام فاتح قرن‌ها قبل از ریچارد سوم می‌زیست).
۴: کتاب مقدس شاه جیمز (ترجمه انگلیسی سال ۱۶۱۱) یکی از مهم‌ترین متون مسیحی و ادبیات انگلیسی است. شایعاتی وجود دارد که ویلیام شکسپیر در ترجمه یا ویرایش آن نقش داشته است، اما این ادعاها بیشتر اسرارآمیز و اثبات‌نشده هستند. برخی محققان معتقدند سبک نوشتاری بعضی بخش‌های این کتاب (مخصوصاً مقدمهٔ آن) شبیه به نوشته‌های شکسپیر است. اما  چرا این نظریه رد می‌شود؟ عدم وجود سند تاریخی زیرا هیچ مدرک معتبری از ارتباط شکسپیر با مترجمان این کتاب وجود ندارد. مورد دیگرتفاوت محتوایی است. شکسپیر بیشتر نمایشنامه‌نویس بود تا متخصص متون مذهبی. از همه مهم تر این که فهرست مترجمان اسامی تمام مترجمان (۴۷ نفر از دانشمندان دانشگاهی) ثبت شده و نام شکسپیر در آن نیست.



دوشنبه ۲۰ مرداد ۱۴۰۴ - Monday 11 August 2025
iran-emrooz.net | Sun, 10.08.2025, 21:08




دوشنبه ۲۰ مرداد ۱۴۰۴ - Monday 11 August 2025
iran-emrooz.net | Sun, 10.08.2025, 20:49




اسرائیل و ایران برای یک رویارویی تازه آماده می‌شوند
دوشنبه ۲۰ مرداد ۱۴۰۴ - Monday 11 August 2025
iran-emrooz.net | Sun, 10.08.2025, 20:22

اسرائیل و ایران برای یک رویارویی تازه آماده می‌شوند


یک ماه و نیم پس از پایان «جنگ دوازده روزه اسرائیل و ایران» بسیاری بر این باورند که این جنگ در ماه‍ها و یا هفته‌های آینده دوباره آغاز می‌شود. هیچک از اهداف اصلی تعیین شده توسط اسراییل برای آغازِ این جنگ به طور کامل تأمین نشده است. برنامه هسته‌ای ایران خصوصا بمباران سایت فوردو توسط بمب‌های سنگر شکنِ آمریکایی موجبِ خساراتِ قابلِ توجهی به این سایت شده است، ولی این خسارات بر اساس برآورد کارشناسانِ بین‌المللی نمی‌‌تواند مانع از سرگیری دوباره فرآیند غنی سازی اورانیوم در ایران ظرف چند ماه آینده شود. سکوها و ظرفیت موشک‌های کروز و بالستیک ایرانی طی جنگ دوازده روزه آسیب دیده و کاهش یافته است، ولی این آسیب‌ها و کاهشِ شمارِ موشک‌ها قابل ترمیم بوده و کماکان تهدید بسیار مهمی برای اسراییل محسوب می‌شود.

فرانسوا‌هایسبورگ، مشاور در موسسه بین‌المللی مطالعات استراتژیک فرانسه، معتقد است که جنگ دوازده روزه سرنوشت برنامه هسته‌ای ایران را حل نکرده است، اما اسرائیل می‌تواند برای مدتی از«چمن‌زنی» انجام شده، خود را راضی کند. او در یک مقاله تحلیلی در نشریه اقتصادی «لِزاِکو» در پایان جنگ دوازده روزه اسرائیل و ایران، شروع دوباره جنگ را بسیار محتمل دانست. او در این باره نوشت: از آنجایی که برنامه‌ی هسته‌ای ایران نابود نشده است، وقوع یک جنگ جدید در آینده بسیارمحتمل است. می‌توان با اطمینان فرض کرد که روزی یک دولت اسرائیلی، هر دولتی که باشد، «چمن‌زنی دوباره» را ضروری بداند. به خصوص اگر اسرائیل موفق شود محل اختفای ۴۰۰ کیلوگرم اورانیوم غنی‌شده با خلوص بالا را در ایران پیدا کند و فرصت نابودی آن پیش بیاید، لحظه‌ای درنگ نخواهد کرد. در همین حال، ایران نیز به نوبه خود تمایلِ خود را برای بازسازی تأسیساتِ تخریب‌شده نشان داده است. بنابراین، از دیدگاه اسرائیل و ایران، می‌توان آن را «روال همیشگی» دانست.

بر اساس تازه ترین گزارشِ هفته نامه فرانسوی «اکسپرس» یک ماه و نیم پس از پایانِ یک درگیری بی‌سابقه و آشکار بین دو قدرت بزرگ نظامی در خاورمیانه، هر یک از طرفین در حال فعال کردن برنامه‌های خود برای آماده شدن برای پرده دومِ این جنگ هستند. دالیا شیندلین (Dahlia Scheindlin)، پژوهشگر در اندیشکده آمریکایی سنچری اینترناشنال (Century International) و متخصص افکار عمومی اسرائیل، می‌گوید: «مانعِ روانی حمله‌ی مستقیم بین ایران و اسرائیل در کمتر از دو سال، سه بار فرو ریخته است. این موضوع به این معناست که اکنون همه گزینه‌ها، از جمله از سرگیری خصومت‌ها، روی میز است. افزون بر این، همه می‌دانند که موفقیت‌های [اسرائیل] در ایران قابل توجه بوده است، اما دامنه آنها همچنان محدود بوده است.»

هیچ کس نمی‌‌تواند موفقیت حمله تهاجمی و غافلگیرانه اسراییل علیه ایران را انکار کند. پس از آغار جنگ یک منبع اطلاعاتی اسرائیل فاش کرد که حمله شبانه ۱۳ ژوئن( ۲۳ خرداد ) اسراییل به تأسیسات هسته‌ای و نظامی ایران با یک برنامه‌ریزی دقیق اطلاعاتی از ماهها پیش طراحی شده بود. در جریان حمله اسرائیل همچنین مکان دقیق برخی از اهداف استراتژیک، از جمله فرماندهان سپاه و دانشمندان هسته‌ای با دقت تعیین شده بود. یادآور می‌شویم که در حملات اسرائیل دها تن از فرماندهان ارشد نظامی ایران و چندین دانشمند هسته‌ای ایران کشته شدند.

در اولین موج حملات، مراکز راهبردی ایران و مقام‌های ارشد و دانشمندان هسته‌ای ایران هدف قرار گرفتند.حسین سلامی، فرمانده کل سپاه پاسداران، محمد باقری، رئیس ستاد کل نیروهای مسلح، غلامعلی رشید، فرمانده قرارگاه مرکزی خاتم‌الانبیاء و امیرعلی حاجی‌زاده، فرمانده نیروی هوافضای سپاه پاسداران از جمله فرماندهانی بودند که در جریان حملات روز اول جان خود را از دست دادند. محمدمهدی تهرانچی، رئیس دانشگاه آزاد اسلامی و فریدون عباسی، رئیس پیشین سازمان انرژی اتمی و چند تن از دانشمندان هسته‌ای ایران از جمله عبدالحمید مینوچهر، احمدرضا ذوالفقاری، امیرحسین فقهی و مطلبی‌زاده در این حملات کشته شدند. رسانه‌های ایران این حملات را اقدامی بی‌سابقه در هدف‌گیری مستقیم چهره‌های کلیدی نظام توصیف کردند.

اسرائیل در موج اولِ حمله همچنین مراکز حیاتی و زیرساخت‌ها را در ۱۲ استان ایران از جمله تأسیسات هسته‌ای در تهران و نطنز، سایت راداری سوباشی در نزدیکی مرز عراق و پایگاه هوایی نوژه در نزدیکی همدان را مورد هدف قرار داد. حملات هوایی اسرائیل در روزهای بعد مراکز نظامی، صنایع موشکی، سکوهای پرتاب موشک وبرخی از صنایع و پالایشگاه‌ها را در برگرفت. کمتر از یک روز بعد، حملات شدید موشکی ایران علیه اسرائیل آغاز شد. برای اولین بار در تاریخِ پیدایش اسرائیل شهرها و مراکز نظامی و صنعتی این کشور مورد حمله قرار گرفت و ظاهرا موجب خرابی‌های بسیاری شد.

به رغم تمامی موفقیت‌های نظامی بدست آمده که بدان اشاره شد، اسرائیل در رسیدن به اهداف اصلی تعیین شده در حمله نظامی خود به ایران کاملاً موفق نبوده است. اهدافِ اصلی اسرائیل در حمله به ایران انهدامِ برنامه‌ی هسته‌ای و ظرفیت موشک‌های کروز و بالستیک ایران بوده است. در مورد اول، اسرائیل حتی نتوانست طی دهها حمله سایت‌های هسته‌ای ایران را که دهها متر زیر زمین قرار دارند را تخریب کند. بدون مداخله آمریکا در بمباران سایت‌های هسته‌ای ایران[١]، می‌توان گفت که عملیات نظامی اسرائیل در این مورد، با موفقیت چندانی روبرو نبوده است. در مورد برنامه موشکی ایران نیز می‌توان به نتیجه گیری مشابهی رسید.

بر خلاف این نظر، فرانسوا‌ هایسبورگ می‌گوید که هدف اسرائیل انهدام کامل برنامه هسته‌ای ایران نبوده است: اسرائیل، اهداف جنگی مشخصی را اعلام کرده بود. آنچه را که گفته بود، انجام داد و آنچه را که انجام داد، بیان کرد. اما، ادعای ریشه‌کنی کامل برنامه هسته‌ای ایران را مطرح نکرد. ما در شرق هستیم، جایی که می‌دانیم همیشه نمی‌توانیم مشکلات را از ریشه حل کنیم. در این حالت، ما از عبارت «چمن‌زنی» Mow the grass برای یادآوری راهی برای حل جزئی یک مشکل لاینحل استفاده می‌کنیم.

از سوی دیگر، اگر موضوع را از دیدگاه تحلیگران نزدیک به مواضع رژیم اسلامی در نظر بگیریم، گزینه شروع مجدد جنگ بین اسرائیل و ایران بسیار محتمل است. در این رابطه، حسین قتیب تحلیلگر مسائل استراتژیک( این تحلیلگر تا کنون ناشناخته بوده است) در تحلیلی در سایت بازتاب، وابسته به محسن رضایی، فرمانده سابق سپاه پاسداران می‌گوید:« به نظر می‌رسد برای مدیریت مرحله‌ی پس از جنگ ۱۲روزه و پیشگیری از بازگشتِ برنامه‌ی هسته‌ای ایران، ایالات متحده و اسرائیل دو گزینه پیش‌رو دارند. گزینه‌ی اول حمله‌ی همه‌جانبه‌ی دوم به منظور تخریب زیرساخت‌های موشکی ایران اعم از زیرساخت‌های تولید و سامانه‌های پرتاب. در این حالت آنها، تاسیسات هسته‌ای ایران را نیز برای اطمینان از نابودی کامل، مجددا مورد هدف قرار خواهند داد.» وی در ادامه می‌نویسد: این گزینه تا زمانی که برنامه موشکی کشور توانایی ضربه متقابل را داشته باشد دارای ریسک بالایی برای آنهاست؛ لذا گزینه دومی نیز مطرح و در کنار آماده‌سازی گزینه‌ی اول در حال پیگیری و عملیاتی شدن است.

او می‌گوید در چارچوب گزینه دوم، آمریکا و اسراییل راهبردی چندلایه را دنبال خواهند کرد: دروهله نخست، عملیات‌های نظامی محدودتر، هوشمندانه و هدفمند برای نابود کردن مقطعی زیرساخت‌های حساس و کارگاه‌های بازسازی سانتریفیوژها و برنامه‌ی موشکی ایران...؛ دوم، کارت دیپلماسی: واشینگتن احتمالا چارچوبی تازه برای مذاکره با ایران پیشنهاد خواهد کرد. چارچوبی که بازگشت حداقلیِ بازرسان آژانس، محدودسازی برنامه موشکی ایران و ایجاد کنسرسیوم غنی‌سازی خارج از ایران را در ازای مشوق‌های ملموسِ نفتی و بانکی و حفظ تحریم‌ها در بر خواهد داشت...؛ و بالاخره، شکل دادن به انزوای کامل منطقه‌ای ایران، ساختار سه لایه گزینه دوم را تشکیل می‌دهند. در سومین لایه، آمریکا به دنبال ائتلافی فراگیر است که از جمله، عربستان، امارات، ترکیه و دولت تازه‌ی دمشق را در بر بگیرد؛ گفت‌وگوی امنیت جمعی در خلیج فارس و شرق مدیترانه می‌تواند فشارهزینه‌های مهار را میان بازیگران توزیع کند و فضا را برای بازگشت نفوذ ایران تنگ‌تر سازد...

در نگاه من در جنگ احتمالی آینده ی اسرائیل علیه ایران، امریکا مستقیماً مشارکت نخواهد کرد، ولی حمایت و پشتیبانی‌های لازم را در زمینه تجهیزات، تدارکات، اطلاعات و دفاع موشکی در اختیارِ اسرائیل قرار خواهد داد.

دلایل عدم مشارکت مستقیم آمریکا در جنگ احتمالی آینده اسرائیل علیه ایران را باید در شکافی جستجو کرد که در بطنِ جنبشِ «ماگا» (MAGA) علیه این جنگ بروز کرده است. دخالت مستقیمِ احتمالی ایالات متحده در درگیری بین اسرائیل و ایران، یک خطر سیاسی برای دونالد ترامپ محسوب می‌شود. در حالی که ایالات متحده و حزب جمهوری‌خواهِ حامی رئیس جمهوری کنونی آمریکا همچنان متحدان سرسخت اسرائیل هستند، بخش عمده‌ای از جنبش «ماگا MAGA » عمیقاً با ایده ورود ایالات متحده به جنگ مخالف هستند.

بر اساس دیدگاه « آمریکا نخست» که از ایدئولوژی «ماگا» (MAGA) سرچشمه می‌گیرد، دخالت ایالات متحده در درگیری‌های خارجی باید صرفاً به مواردی محدود شود که مستقیماً بر منافع آمریکا تأثیر می‌گذارند. مداخله احتمالی ایالات متحده در خاورمیانه، همچنین خاطرات تلخ مداخله آمریکا درعراق و افغانستان در اوایل دهه 2 هزارمیلادی را در اذهان زنده می‌کند.

از جمله چهره‌های برجسته «ماگا» (MAGA) که مخالفت خود را صریحاً با مداخله نظامی آمریکا در ایران ابراز کرده‌اند، می‌توان به استیو بنن (Steve Bannon)، استراتژیست سابق جمهوری‌خواه، تاکر کارلسون (Tucker Carlson)، مجری سابق فاکس نیوز، مارجوری تیلور گرین (Marjorie Taylor Greene)، نماینده کنگره، سناتور جان تون (John Thune)، و چهره‌های تأثیرگذار: چارلی کرک (Charlie Kirk)، جک پوزوبیچ (Jack Posobiec) و کرت میلز (Jack Posobiec)، اشاره کرد. اظهارات این چهره‌های معروف «ماگا» (MAGA) به نحو گسترده‌ای در شبکه‌های اجتماعی منتشر شده و ده‌ها میلیون نفر آن‌ها را دیده‌اند. به عنوان مثال «استیو بنن» استراتژیست سابقِ دونالد ترامپ در دولت نخست وی ، به رئیس‌جمهوری آمریکا هشدار داد که اجازه اقدام نظامی علیه ایران را ندهد و در صورت پیوستن به اسرائیل در جنگ علیه ایران، ایالات متحده دچار از هم پاشیدگی خواهد شد. شاید همه شما گفتگوی تاکر کارلسون با تد کروز، سناتور ایالت تگزاس را دیده اید. پرسش‌های تند کارلسون در باره جنگ علیه ایران و پاسخ‌های مسخره تد کروز که باعث می‌شود اعتبار این سناتور آمریکایی فرو بریزد.

هوگو دیکسون (Hugo Dixon)، روزنامه نگار معروف خبرگزاری رویترز در گفتگو با «انستیتو مونتین» (اتاق فکر معروف فرانسوی) از شرایطِ دشواری سخن می‌گوید که دونالد ترامپ در باره مداخله در ایران در آن قرار دارد: مداخله آمریکا در ایران در ۲۱ و ۲۲ ژوئن [ بمباران فوردو و سایت‌های اتمی ایران]، دونالد ترامپ را در موقعیت دشواری قرار داد. در بهترین حالت، می‌توان چنین توجیه کرد که این مداخله جنگ نبوده و یک عملیات مقطعی بود که در نابودی تأسیسات هسته‌ای ایران موفق شد: این امر تندروها را خشنود کرد ولی انزواطلبان را شدیداً ناراضی نکرد. اما این احتمال نیز وجود دارد که برنامه هسته‌ای ایران نابود نشده باشد: در آن صورت، دونالد ترامپ شاید مجبور شود دوباره مداخله کند - که این امر باعث نارضایتی شدید انزوا طلبان خصوصاً اعضای جنبش «ماگا» (MAGA) خواهد شد - یا وضعیت را به همین شکل رها کند، حتی اگر تهران برنامه خود را بازسازی کند – در این صورت، چنین رویکردی باعث نارضایتی شدید تندروها خواهد شد...

از سوی دیگر، اسرائیل شدیدا نگران تهدیدی است که از سوی جمهوری اسلامی زخم دیده می‌تواند این کشور را تهدید کند. آیا در یک جنگ دیگر، اسرائیل قادر خواهد بود تا به اهداف اصلی خود، که همانا نابود کردن برنامه هسته‌ای ایران و موشک‌های بالستیک است، دست یابد؟

در شرایط کنونی به نظر من رسیدن به این اهداف برای اسرائیل بسیار مشکل خواهد بود. نخست اینکه فناوری هسته‌ای در ایران بومی سازی شده و با بمباران شاید مدتی در آن وقفه ایجاد شود، ولی نمی‌‌توان آن را از بین برد. در باره برنامه موشکی، در فقدان تسلیحات هسته‌ای، موشک‌ها، عامل اصلی بازدارندگی و شیشه عمر رژیم اسلامی است، تخریب کلی آنها امکان پذیر نیست، زیرا فناوری ساخت موشک و پهپاد نیز در ایران نهادینه شده است. تنها راه رسیدن اسرائیل به اهداف اصلی اش، مصالحه از طریق مذاکرات بین المللی برای محدود کردن برنامه هسته‌ای ایران و یا تغییر رژیم سیاسی در ایران است. فرانسوا‌هایسبورگ در این باره می‌گوید: هیچ مدرکی وجود ندارد که نشان دهد در صورت گذار دموکراتیک در حاکمیت سیاسی ایران، مقامات جدید، برخلاف آنچه در آرژانتین یا برزیل اتفاق افتاد، از سلاح‌های هسته‌ای برای مقاصد نظامی صرف نظر کنند. فروپاشی رژیم ملاها «به سبک سوریه» البته می‌تواند منجر به صرف نظر کردن از سلاح‌های هسته‌ای نظامی در این کشور شود، اما این رویکرد نیز قطعی نیست.

کورانتَن پِنارگوئر، فرستاده ویژه هفته نامه فرانسوی اکسپرس در یک گزارش میدانی که این هفته منتشر شد، فضای حاکم بر این کشور را ترسیم می‌کند. ابعاد گسترده خرابی‌های ناشی از موشک‌های بالستیک ایران در شهرهای اسرائیل، از جمله تل آویو، ترس و نگرانی مردم این کشور از آینده، در این گزارش آمده است. اکسپرس همچنین از اوضاع و احوال ایران پس ازجنگ ١٢ روزه گزارش می‌دهد. برگردان بخش‌های عمده این گزارش در زیر آمده است:

زخم عمیقی چهره‌ی درخشان تل‌آویو را شکافته است
کورانتَن پِنارگوئر (Corentin Pennarguear) گزارش خود را از ساحل تل آویو آغازمی کند: در این ماه جولای آفتابی، بسیاری از اسرائیلی‌ها در ساحل طولانی پایتخت اقتصادی خود جمع شده‌اند. دوندگان عرق‌کرده، بازیکنان فوتبالِ یکشنبه و آنانی که در آرامش، حمام آفتاب می‌گیرند، مشاهده می‌شوند. چند متر آن‌طرف‌تر از این «کارت پستال» زیبا دیگر خبری نیست. آنچه می‌بینیم: ساختمان‌های به دو نیم تقسیم شده‌، سقف‌های فرو ریخته و آپارتمان‌ها با خاک یکسان شده‌اند. این خرابی، نتیجه‌ی حمله‌ی موشکی ایران به منطقه‌ی مسکونی هولونِ تل‌آویو در ۱۹ ژوئن، در جریان «جنگ دوازده روزه» بین اسرائیل و ایران است. یک افسر ارشد اسرائیلی از دفتر خود که چند صد متر از محل اصابت موشک فاصله دارد، زمزمه می‌کند: «می‌توانید ببینید که یک موشک بالستیک ایرانی چه آسیبی می‌تواند در تل‌آویو ایجاد کند. ساده است: اگر ایران همچنان یک تهدید وجودی برای کشور ما باشد، ما از آن جلوگیری خواهیم کرد. اگر آنها بخواهند ما را بکشند، ما[ پیش دستی کرده] و زودتر آنها را خواهیم کشت.»

۱ - فضای تهاجمی کماکان فزاینده است
به گفته پنتاگون( وزارت دفاع آمریکا)، حملات اسرائیل و آمریکا در ماه ژوئن گذشته به ایران توانسته تنها چند ماه برنامه هسته‌ای جمهوری اسلامی را به تأخیر بیاندازد. این امر باعث شده که تندروها در تل‌آویو خواستار حملات بیشتر به تهران برای “تمام کردن کار” در اسرع وقت شوند. یکی از مشاوران بنیامین نتانیاهو، نخست‌وزیر اسرائیل، به طور محرمانه گفت: «برای اسرائیل، عدم حمله پیشگیرانه به ایران به منزله خودکشی خواهد بود. خود ایرانی‌ها دائماً تکرار می‌کنند که اسرائیل کشوری به اندازه هیروشیما است و یک بمب اتمی برای محو آن از نقشه جهان کافی است...» رافائل گروسی، مدیر آژانس بین‌المللی انرژی اتمی نیز هشدار داده که ایران می‌تواند غنی‌سازی اورانیوم را ظرف سه تا چهار ماه آینده از سر بگیرد. در ۱۱ ژوئیه گذشته، بنیامین نتانیاهو اعلام کرد تا قبل از «تصمیم‌گیری در مورد گام بعدی» ۶۰ روز صبر خواهد کرد تا سیر تکامل تهدید هسته‌ای ایران را مشاهده کند.

یکی دیگر از دلایل نگرانی در تل آویو: قابلیت‌های موشک‌های بالستیک ایران است. با کمک سامانه‌های ضد موشکی( گنبد آهنین، سامانه پیکان 2، سامانه فلاخن داوود، سامانه پیکان ۳، و سامانه تاد آمریکا) پدافند اسرائیل توانسته بود حدود ۹۰ درصد از حملات موشکی به خاک اسرائیل را دفع کرد. با این حال، این شبکه دفاعی چند لایه نتوانسته ۱۰ درصد از این حملات موشکی را رهگیری کند. مشکلی که همواره مقامات اسرائیلی را آزار می‌دهد... یک افسر ارشد اسرائیلی اطمینان می‌دهد: «در طول جنگ دوازده روزه، ایران بیش از ۵۰۰ موشک بالستیک به اسرائیل شلیک کرد و اعلام کرده بود که توانایی پرتاپ ۱۰هزار یا حتی تا ۲۰ هزار موشک بالستیک را دارد. باید اکنون اقدام کنیم، اگر دو سال دیگر صبر کنیم تا ببینیم آیا آنها به ما حمله می‌کنند یا نه، آنگاه قادر به دفاع از خود نخواهیم بود. هیچ سیستم دفاع هوایی در جهان قادر نخواهد بود جلوی چنین تعداد زیاد موشک را بگیرد. اگر اکنون وارد جنگ نشویم، بعداً خواهیم مرد، پس بیایید اکنون بجنگیم!»

در این مورد، بی‌اعتمادی و سوءظن اسرائیل بیش از حد است.در طرف مقابل، از زمان آتش‌بس اعلام شده توسط دونالد ترامپ در ۲۴ ژوئن، ایران شاهد افزایش انفجارهایی است که هیچ توضیح منطقی برای ان وجود ندارد. هر روز یک یا دو انفجار، اغلب در مکان‌های استراتژیک مانند پالایشگاه‌ها یا انبارهای نظامی اتفاق می‌افتد. در حال حاضر، رژیم ایران از متهم کردن مستقیم اسرائیل خودداری می‌کند تا به نظریه نفوذ گسترده دشمن به صفوف خود اعتبار بیشتری ندهد.

اما این نشت‌های متعدد گاز، که در گزارش‌های رسمی به تأسیسات قدیمی یا تجهیزات معیوب نسبت داده می‌شود، نمی‌‌توانند صرفاً تصادفی باشند: برخی از مقامات ایرانی که در روزهای اخیر با نشریه نیویورک تایمز مصاحبه کرده‌اند، می‌گویند که دست اسرائیل را در پشت این حوادث می‌بینند. در ماه ژوئن، پس از آتش‌بس، مدیر «موساد» ( سازمان اطلاعات برون مرزی اسرائیل) در یک بیانیه عمومی نادر، به صراحت حضور مأموران این سازمان اطلاعاتی را در ایران تأیید کرد. او گفت: «ما همچنان آنجا خواهیم بود، همانطور که تاکنون بوده‌ایم.» در تل‌آویو، یک ژنرال اسرائیلی با بی‌تفاوتی به ما این چنین پاسخ داد: «اگر موساد [ پشتِ این اتفاقات] باشد، ما نمی‌توانیم هیچ اطلاعاتی در مورد این موضوع داشته باشیم... اما فکر نمی‌کنم ما باشیم.»

رژیم ایران در مواجهه با این تهدید‌ها، دست روی دست نگذاشته است. جمهوری اسلامی که از موفقیت‌های اطلاعاتی اسرائیل که توانسته شمار بسیار زیادی از رهبران نظامی و دانشمندان اتمی این کشور را شناسایی و با اجرای عملیاتی بسیار دقیق از بین ببرد، تحقیر شده است، درحال پاکسازی گسترده در صفوف خود است و همه جا به دنبال جاسوس اسرائیلی می‌گردد. نتیجه: صدها نفر در ایران دستگیر شده‌اند، محاکمه‌های شتاب‌زده آغاز شده و شمار بی‌سابقه‌ای از زندانیان اعدام شده‌اند. سیامک نمازی، تاجر ایرانی-آمریکایی ( زندانی و یا گروگان سابق در ایران)، در مصاحبه‌ای در کنفرانس موسسه خاورمیانه، گفت: «رژیم ایران در همان وضعیتی قرار دارد که صدام حسین در عراق در سال ۱۹۹۱، پس از جنگ خلیج فارس، قرار داشت: کشور را کنترل می‌کند و بر سرکوب گسترده تأکید دارد، اما قادر به کنترل آسمان و در نتیجه دفاع هوایی خود نیست.»

در تهران، سرلشکر امیرحاتمی، رئیس ستاد کل نیروهای مسلح، در روز سوم اوت طی سخنانی اطمینان داد که اسرائیل برای ایران همچنان «یک تهدید ۱۰۰ درصدی» است و موشک‌ها و پهپادهای جمهوری اسلامی « در دسترس و همگی آماده عملیات جدید هستند.» از سوی دیگر « اران اتزیون Eran Etzion »، رئیس سابق شورای امنیت ملی اسرائیل، می‌گوید که: «ایرانی‌ها در یک موضع عمیقاً تهاجمی قرار دارند. غرور ملی آنها ضربه جدی خورده است و اکنون درک می‌کنند که راهبرد دفاعی سال‌های اخیر آنها دیگر قابل دوام نیست.»

۲ – تجدید سریع تسلیحات و مهمات
پس از آتش‌بس، بنیامین نتانیاهو برای دیدار با رئیس جمهوری آمریکا به سرعت به سوی واشنگتن پرواز کرد. در این سفر نخست‌وزیر اسرائیل از فرصت استفاده کرد تا اقدام اسرائیل برای نامزدی رسمی دونالد ترامپ برای جایزه صلح نوبل را به وی تقدیم کند. اما مهم‌تر از همه، او درخواست موشک‌های مورد نیاز برای سامانه‌های دفاع هوایی و مهمات پیشرفته را مطرح کرد. در کاخ سفید، دونالد ترامپ با یک چشم بهم زدن و بدون هیچ تردیدی این درخواست را پذیرفت. در همین جال، دونالد ترامپ در پایان ماه ژوئیه به ایران هشدار داد: «ایرانی‌ها سیگنال‌های بسیار بدی، سیگنال‌های بسیار تهاجمی ارسال می‌کنند، آنها نباید این کار را انجام دهند... ما قابلیت‌های هسته‌ای آنها را نابود کرده‌ایم و اگر دوباره این کار را انجام دهند، آنها را سریع‌تر از آنکه بتوانید انگشت خود را تکان دهند، نابود خواهیم کرد.»

ایران نیز برای تأمین تسلیحات مورد نیاز خود، فعال شده است. به گفته چندین رسانه عربی، چین به محض پایان جنگ، سامانه‌های موشک‌های جدید زمین به هوا را به تهران تحویل داده است. همچنین گفته می‌شود که رژیم ایران برای خرید جت‌های جنگنده «جی ١۰ سی» در ازای نفت خام مذاکرات با پکن را از سر گرفته است. «اران اتزیون Eran Etzion » توضیح می‌دهد: «با وجود موفقیت‌های عملیاتی، احساس ناامنی عمیقی در اسرائیل حاکم است. در این جنگ ١٢ روزه ایران موفق شده است خسارات قابل توجهی به خاک ما وارد کند و اسرائیلی‌ها می‌دانند که ایران نه حزب‌الله است، نه حماس و نه حتی سوریه: این کشور یک قدرت منطقه‌ای مهم است که قادر به بازسازی سریع قابلیت‌های نظامی خود است و در حال حاضر با چین برای بهبود فناوری و دفاع هوایی خود همکاری می‌کند.»

۳ - هر یک از طرفین متحدان خود را بسیج می‌کنند
به گزارش «اسرائیل هیوم»، پرتیراژترین روزنامه این کشور، بنیامین نتانیاهو اوایل ماه ژوئیه در دیدار خود با دونالد ترامپ چراغ سبز واشنگتن برای حمله مجدد به ایران در صورت لزوم را گرفته است. این موضوع موجب اطمینان خاطر اساسی برای نیروی هوایی ارتش اسرائیل است که در ماه ژوئن گذشته تقریباً بدون مقاومت در آسمان ایران عمل کرد، اما ذخایر نظامی آن به دلیل جنگ علیه حزب‌الله در لبنان و حماس در غزه به پایان رسیده بود.

در ایران، تلاش‌های بزرگی با جدیت برای بازسازی نیروهای نیابتی در جبهه منطقه‌ای آغاز شده است. پس از دو سالِ فاجعه ‌بار برای متحدانش، تهران در تلاش است تا «محور مقاومت» به شدت تضعیف‌شده خود را دوباره فعال کند: حزب‌الله لبنان و حماس توسط ارتش اسرائیل آسیب‌های جدی دیده‌اند و بشار اسد مجبور شد در دسامبر گذشته رژیم را رها کرده و از سوریه فرار کرد. در نتیجه، در ماه ژوئن، در هنگام جنگ، ایران خود را در برابر اسرائیل تنها یافت.

در هفته‌های اخیر، چندین جلسه بین فرماندهان ایرانی و نمایندگان گروه‌های نیابتی نزدیک به جمهوری اسلامی برگزار شده است. در اوایل ماه ژوئیه در بغداد، حزب‌الله، حوثی‌ها، حماس، جهاد اسلامی، ائتلاف عراقی حشد الشعبی و دو گروه اسلام‌گرای رادیکال مستقر در عربستان سعودی و بحرین با هم دیدار کردند. از زمان این جلسه، خصومت‌ها بین این گروه‌های نیابتی و کشورهایی که در آنها فعالیت می‌کنند از سر گرفته شده است. به عنوان مثال، در لبنان، حزب‌الله از زمین گذاشتن سلاح‌های خود امتناع می‌ورزد و در تلاش است تا فعالیت‌های خود را در جنوب این کشور از سر بگیرد. رویکردی که منجر به حملات تقریباً روزانه اسرائیل در جنوب لبنان شده است.

در اواسط ماه ژوئیه، فرماندهی مرکزی ایالات متحده «سنتکام»، مسئول عملیات نظامی ایالات متحده در خاورمیانه، اعلام کرد که مقامات یمنی ۷۵۰ تن تجهیزات نظامی از ایران که برای حوثی‌ها ارسال شده بود را توقیف کرده‌اند. این تجهیزات شامل: موشک‌های کروز، موشک‌های ضد کشتی و ضد هواپیما و موتورهای پهپاد بوده‌اند. یک منبع نظامی اسرائیلی تأکید کرد: «تهدید از سوی نیروهای نیابتی ایران امروز به لطف تلاش‌های گسترده ما علیه آنها در دو سال گذشته کمتر شده است. اما ما اطلاعات بسیار دقیقی در اختیارد داریم که طرحی برای احیا و تکرار ۷ اکتبر در چند سال آینده در حال آماده شدن است، اما این بار حملات از همه جهات طرح ریزی شده است: با حماس، حزب‌الله، شبه‌نظامیان سوریه و اردن... ما همچنین می‌دانیم که ایران گروه‌های تروریستی را تشویق کرده است تا از طریق مصرعلیه ما اقدام کنند.» دشمنان جدید، بی‌ثباتی جدید: پیچش‌های واقعی جنگ‌ در خاورمیانه شاید تازه آغاز شده است.

———————
[۱] بامداد روز یکشنبه ۲۲ ژوئن، در دهمین روز درگیری‌ها میان ایران و اسرائیل، ایالات متحده تأسیسات هسته‌ای فردو، نطنز و اصفهان را در ایران هدف قرار داد. در حمله به سایت فردو، شش بمب سنگرشکن به وزن ۳۰ هزار پوند که برای نفوذ به تأسیسات زیرزمینی مورد استفاده قرار گرفت. این تأسیسات در عمق ۹۰ متری زیر کوهستان واقع شده است. همچنین، ۳۰ موشک کروز تاماهاک از زیردریایی‌های آمریکایی به‌سوی تأسیسات نطنز و اصفهان شلیک شد.



بیانیه ۱۴ زندانی سیاسی درباره انتقال مجدد به اوین
دوشنبه ۲۰ مرداد ۱۴۰۴ - Monday 11 August 2025
iran-emrooz.net | Sun, 10.08.2025, 19:30

بیانیه ۱۴ زندانی سیاسی درباره انتقال مجدد به اوین


در شب ۱۶ مرداد ۱۴۰۴ به زندانیان اعلام کردند که ساعت ۴ صبح به اوین منتقل خواهید شد، وسایل‌تان را جمع کنید و آماده باشید. روند انتقال با ۲ ساعت تاخیر آغاز شد. ما تعدادی از زندانیان سیاسی از قبل اعلام کرده بودیم که دستبند و پابند نخواهیم زد. بار گذشته که به این عمل تمکین کردیم به دلیل بمباران زندان اوین و غیرطبیعی شدن شرایط بود. این‌بار شرایط عادی است و آن را تکرار نخواهیم کرد. مسئولان زندان تهران بزرگ پذیرفتند که این‌بار خبری از دستبند و پابند نخواهد بود. درحالی‌که ما را بدون پابند و دستبند به سوی اتوبوس بردند، تعدادی عکاس و فیلمبردار این صحنه را ضبط و ثبت می‌کردند.

بعد از حدود ۲ ساعت افسری از نیروی انتظامی در درون اتوبوس به ما اعلام کرد همه باید دستبند بزنند، ما امتناع کردیم. بعد از چند دقیقه ما را پیاده کردند، درحالی‌که دورتادورمان را گارد محاصره کرده بود. سپس با اعمال زور خواستند که به ما دستبند بزنند. دراین‌حین آقایان مهدی محمودیان، مطلب احمدیان، محمدباقر بختیار، خشایار سفیدی، حسین شنبه‌زاده، مرتضی پروین، سعید احمدی و احسان روازژیان مورد ضرب‌وشتم قرار گرفتند. به دلیل اعمال خشونت فیزیکی دست آقای ابوالفضل قدیانی با ۸۰ سال سن زخمی شد؛ آقای مصطفی تاجزاده را روی آسفالت خیابان خوابانده و به دستان او دستبند زدند. دیگر زندانیان سیاسی با هر گرایش و عقیده‌ای با دیدن این صحنه‌ها اعتراض خود را با سردادن شعار ابراز کردند.

این رفتار وحشیانه با زندانیانی صورت گرفت که به‌رغم احکام ظالمانه علیه تک‌تک آن‌ها، در هنگام بمباران زندان اوین نه‌تنها فرار نکردند، بلکه کوشیدند کسانی را که زیر آوار بودند، نجات دهند. این تنها درگیری نبود، بلکه برای جداسازی زندانیان محکوم به اعدام هم متوسل به توهین و خشونت فیزیکی شدند و نهایتاً آن‌ها را با وسیله جداگانه به محل نامعلومی بردند که یکی از صحنه‌های تلخ این جابه‌جایی بود.

به‌رغم این خشونت عریان، قوه‌قضائیه سعی و تأکید کرد که روند انتقال، عادی، آرام و بی‌مسئله بود.

درباره اطلاعیه دستگاه قضا باید بگوییم:

۱- شما که می‌دانستید اعمال خشونت (آن‌هم علیه زندانیان سیاسی) با محکومیت شدید عموم ایرانیان مواجه می‌شود، چرا آن‌را مرتکب شدید که بعد بخواهید با دروغ آن‌را منکر شوید؟
۲- اگر ضرب‌وشتم زندانیان به دستور مقامات عالی صورت نگرفته است، چرا به‌جای پذیرش اشتباه، پیگرد متخلفان و عذرخواهی از زندانیان، دستگاه قضا اطلاعیه دروغ صادر می‌کند؟
۳- درحالی‌که صدها نفر زندانی و صدها نفر مأمور شاهد ماجرا بودند، چرا دروغی می‌گویید که به‌راحتی افشا می‌شود و به‌این‌ترتیب به اعتبار مخدوش شده خود ضربه جدیدی می‌زنید؟ به‌علاوه پایه دیگر ادعاهای خود را نیز بیش از گذشته سُست می‌کنید؟
۴- حدود ۴۰ زندانی سیاسی از ساعت ۶-۱۲:۳۰ در اتوبوس معطل شدند، آن‌هم برای طی‌کردن مسیری حداکثر ۲ساعته درحالی‌که تعدادی از زندانیان دچار بیماری‌هایی مختلف ازجمله دیابت بودند و باید از داروهای خاص یا انسولین استفاده می‌کردند. ولی قریب به ۶ساعت ناشتا ماندند و تعدادی نیز برای قضای حاجت مجبور شدند به روش غیرمتعارف اقدام کنند.

این گزارش برای ثبت در تاریخ، محکومیت خشونت و افشای دروغ‌های حاکمیت صادر می‌شود تا معلوم شود هزینه شیوه مدیریت نابخردانه و متوهمانه نظام را فرزندان این ملت باید پرداخت کنند.

🔷 اسامی امضاکنندگان:

۱- سیامک ابراهیمی
۲- سعید احمدی دلجو
۳- مطلب احمدیان
۴- محمدباقر بختیار
۵- شهریار براتی
۶- مرتضی پروین
۷- مصطفی تاجزاده
۸- احسان روازژیان
۹- خشایار سفیدی
۱۰- حسین شنبه‌زاده
۱۱- ابوالفضل قدیانی
۱۲- محسن قشقایی
۱۳- مهدی محمودیان
۱۴- محمد نجفی

۱۹ مرداد ۱۴۰۴


تلگرام مهدی محمودیان
http://t.me/MahmoudianMehdi



زنگزور و جمهوری اسلامی!
دوشنبه ۲۰ مرداد ۱۴۰۴ - Monday 11 August 2025
iran-emrooz.net | Sun, 10.08.2025, 17:41

زنگزور و جمهوری اسلامی!


ملاقات نخست وزیر ارمنستان و رئیس جمهور آذربایجان با هم و با دونالد ترامپ در کاخ سفید و تفاهمات انجام شده، مقدمه اتخاذ تصمیمات اقصادی، سیاسی و ژئوپلیتیک بزرگی در قفقاز جنوبی را فراهم آورد. اگر این تفاهمات به توافقنامه‌های اجرایی و اقدامات عملی منجر شوند، تاثیرات ژرف ژئوپلیتیکی را در منطقه به زیان ایران رقم خواهد زد و ایران برای مدت غیرقابل پیش‌بینی، از ترانزیت صد‌ها میلیارد دلاری کالا و خدمات میان آسیا و اروپا حذف خواهد شد.

به دنبال تفاهمات واشنگتن، مقامات و رسانه‌های ریز و درشت ج.ا.، گویی که از خواب هزاران ساله بیدار شده باشند، با تهدید و پرخاش به استقبال ضربه مرگباری رفتند که ظاهرا ترامپ مبتکر اصلی آن بوده است.

گرچه فعلا ادعای آقایان این است که اجازه نمی‌‌دهند تا ارتباط ایران با ارمنستان قطع شود، اما روشن است که قصد امریکا به عنوان پیمانکار اصلی پروژه کریدور زنگزور، این نیست که حق حاکمیت ارمنستان بر آن را نقض کند و مثلا در مورد مسیر حمل و نقل میان ایران و ارمنستان، به جای این کشور تصمیم بگیرد و تا وقتی ارمنستان نخواهد، تغییری در مسیر‌های حمل و نقل میان دو کشور رخ نخواهد داد.
درد ج.ا. اما، از جای دیگری است. آنها با یک حرکت ترامپ در معرض دو ضربه بسیار سنگین قرار گرفته‌اند: علاوه بر حذف شدن از یک شاهراه تجاری با اهمیت جهانی، آمریکا و اروپا، از طریق تعریف منافع مشترک با ارمنستان و آذربایجان، یکشبه با ما همسایه خواهند شد و این امر شوکی مرگبار بر نظامی وارد می‌کند که بدون آن هم در معرض فروپاشی قرار دارد.

واکنش‌های کسانی نظیر ولایتی، جوانی و سایر کار به‌دستان نظام و زوزه‌های کیهان و بقیه بوق‌های اقتدارگرایان حاکم، نشانگر عجز و درماندگی حکومتی است که نه ایران برایش مهم است و نه درکی از مناسبات قدرت در جهان دارد.

واقعیت آن است که ایران، قفقاز و آسیای میانه به یک حوزه تمدنی با قدمت چند هزار سال تعلق دارند و رشته‌های یک فرهنگ تنومند، ملل و اقوام ساکن در این منطقه پهناور را به یکدیگر پیوند می‌دهند. اصلا مبالغه نیست اگر بگوییم که گوگوش بیش از هر شهر ایرانی در باکو، دوشنبه، سمرقند و بخارا محبوبیت داشت و دارد!

وقتی اتحاد شوروی فروپاشید، در‌های این مناطق به روی ایران گشوده شدند و فرصتی تاریخی و بی‌نظیر برای طرفین فراهم آمد که بهترین مناسبات سیاسی، اقتصادی و فرهنگی را میان خود برقرار سازند و پیمان‌های گسترده، عمیق و پایداری را میان خود سازمان دهند. دریایی از امکانات در این کشور‌ها خوابیده بود و همه این ملت‌ها نگرشی بسیار مثبت به ایران داشتند!

و چه کرد جمهوری اسلامی با این سرمایه و فرصت تاریخی بی‌نظیر؟ رابطه فرهنگی به صدور قران، مفاتیح و آخوند محدود شد، رابطه اقتصادی عمدتا به هجوم مشتی ماجراجوی بی فرهنگ، بی‌پول و در سودای تب طلا خلاصه شد و رابطه سیاسی هم قربانی دفاع از گروه‌های بنیادگرا و گسترش فعالیت امنیتی گردید. نتیجه این حماقت ژئو استراتژیک، چیزی جز قطع امید مردم و مقامات نوظهور این کشور‌ها نسبت به ایران نبود. ایرانِ اسیر غرب‌ستیزی و بنیادگرایی، به سرعت بازی را به روسیه، ترکیه و کشور‌های غربی واگذار کرد و در چشم مردم این مناطق هم به کشوری آبرو باخته، بی لیاقت و مخل نظم و امنیت همسایگان بدل شد.

اگر امروز آمریکا و ناتو با استقبال ارمنستان، با ما همسایه می‌شوند و حکومت به‌درستی، دچار احساس خطر جدی امنیتی می‌شود، ریشه‌اش را باید در چهار دهه خرابکاری و بی‌کفایتی نظام پخمه‌سالار ولایت مطلقه فقیه جستجو کرد که یک سرمایه تاریخا شکل گرفته در این حوزه تمدنی را بر باد داد، همانطور که مثلا ذخایر آب‌های زیر زمینی هزاران ساله کشور را نابود کرد! و همانطور که ملت ایران را در پیش پای امت اسلام دراز کرد و دار و ندار ملت را خرج امپراطوری توهمی شیعه نمود. آنکه خواست باد اسلام‌گرایی را در این منطقه بکارد، حالا باید طوفان محاصره و حذف را درو کند!



" width="640" /> از لاریجانی تا زنگزور تا بیروت / احمد زیدآبادی ">
دوشنبه ۲۰ مرداد ۱۴۰۴ - Monday 11 August 2025
iran-emrooz.net | Sun, 10.08.2025, 16:25

از لاریجانی تا زنگزور تا بیروت / احمد زیدآبادی




بحران تصمیم‌ها، ایران را تشنه‌تر کرد
دوشنبه ۲۰ مرداد ۱۴۰۴ - Monday 11 August 2025
iran-emrooz.net | Sun, 10.08.2025, 12:44

بحران تصمیم‌ها، ایران را تشنه‌تر کرد


مدیر سابق طرح جامع آب کشور گفت: بحران آب ایران، بحران نبود منابع نیست، بحران تصمیم‌هایی است که زمین را تشنه‌تر و آینده را تیره‌تر ساخته‌اند. رودخانه‌های خشکیده، تالاب‌های فروریخته، و زمین‌های فرونشسته‌ امروز ایران، تنها نشانه‌های یک بحران نیستند؛ آن‌ها آینه‌ آینده‌ای هستند که اگر امروز تغییر نکند، فردا را برای همیشه از دست خواهیم داد.
به گزارش ایلنا، مصطفی فدایی‌فرد در مقایسه بحران آب در ایران و جهان اظهار داشت: کمبود  آب  می‌تواند نتیجه دو مکانیسم متفاوت کمبود فیزیکی آب  یا همان کمبود مطلق آب ، کمبود اقتصادی آب باشد، منظور از کمبود  فیزیکی آب، نبود و یا کمبود منابع کافی آب طبیعی برای تأمین تقاضای یک منطقه است در حالی که کمبود  اقتصادی آب، نتیجه مدیریت ضعیف یا سوءمدیریت منابع  آب موجود است.

وی ادامه داد: ایران در منطقه خشک و نیمه‌خشک جهان قرار گرفته است، میانگین بارندگی سالانه‌اش حدود یک‌سوم میانگین جهانی و تبخیر آن حدود سه برابرِ میانگین تبخیر آب در جهان است. این بارش‌ اندک نیز هم از نظر مکانی و هم از نظر زمانی به‌شدت نامتوازن‌ است، بیشتر بارندگی‌ها در فصول پاییز و زمستان رخ می‌دهد که نیاز آبی نسبت به سایر فصول بسیار کمتر است، همان مقدار اندک بارندگی هم فقط در بخش‌های کوچکی از کشور به وقوع می پیوندد درحالی‌که گستره بسیار وسیعی از کشور عملا بارش مؤثری را تجربه نمی‌کنند. تغییرات اقلیمی جهانی هم به این نابسامانی‌ها دامن زده است. افزایش دمای هوا، تبخیر شدید، نوسانات شدید بارشی و تشدید دوره‌های خشک‌سالی، منابع طبیعی را بیش از پیش تحت فشار قرار داده‌اند. الگوهای بارندگی به شدت ناپایدار شده، دوره‌های خشکسالی طولانی‌تر و سیلاب‌ها شدیدتر شده‌اند. با این حال، اقلیم و تغییرات آن، تنها بخش کوچکی از پازل بحران آب در ایران است.

بحران آب در ایران، فقط کمبود آب نیست
مدیر سابق طرح جامع آب کشور گفت: بر این اساس و با وجود این که کمبود فیزیکی آب می تواند منجر به بحران آب شود ولی دلیل تنش شدید و بحران آب در ایران، فقط کمبود آب نیست چراکه به لحاظ اقلیمی بسیاری از کشورهای اطراف ایران مانند عربستان سعودی، فلسطین اشغالی و سایر کشورهای جنوب خلیج‌فارس که از هوای بسیار خشک‌تر نسبت به ایران برخوردارند، شدت بحران آب در آن کشورها بسیار اندک و غیر قابل مقایسه با ایران است.

چرا اوضاع آبی ایران از کشورهایی با کم‌آبی مطلق بدتر است؟
وی افزود:  از سویی دیگر، بر اساس آمارهای جهانی، سرانه آب قابل مصرف در ایران حدود ۱۳۰۰  متر مکعب در سال است، این در حالی است که کشور کویت دارای سرانه فقط ۱۱ متر مکعب در سال است و در رده کشورهایی است که دچار کم‌آبی مطلق است. کشورهای عربستان سعودی با ۱۱۶ متر مکعب و امارات متحده عربی با ۷۳ متر مکعب سرانه آب نیز در این رده قرار می‌­گیرند. بقیه­ کشورهای حاشیه خلیج‌فارس نیز دارای سرانه آبی اندک و غیر قابل مقایسه با ایران هستند که در ردیف کشورهای دچار کم‌آبی مطلق  هستند ولی با این وجود نیز بحران آب در ایران بسیار بیشتر و بحرانی‌تر از سایر کشورهای منطقه است. کشورهایی با بارندگی بسیار کمتر از ایران مانند فلسطین اشغالی یا برخی کشورهای عربی حاشیه جنوبی خلیج‌فارس، با تکیه بر مدیریت علمی، فناوری و تصمیم‌گیری‌های هوشمندانه، بحران آب را کنترل کرده‌اند. مشکل ایران، بیش از کم‌آبی، بحران تصمیم‌گیری و حکمرانی است.

بحران تصمیم‌ها ایران را تشنه‌تر کرد
فدائی‌فرد تصریح کرد: بحران آب ایران، بحران نبود منابع نیست، بحران تصمیم‌هایی است که زمین را تشنه‌تر و آینده را خشک‌تر ساخته‌اند. رودخانه‌های خشکیده، تالاب‌های فروریخته، و زمین‌های فرونشسته‌ امروز ایران، تنها نشانه‌های یک بحران نیستند؛ آن‌ها آینه‌ آینده‌ای هستند که اگر امروز تغییر نکند، فردا را برای همیشه از دست خواهیم داد.

ریشه مشکل در جای دیگری است
وی گفت: طی سال‌های اخیر و به خصوص سال جاری، با بحران جدی و شدید کاهش منابع آب مواجه شده است و بر بسیاری از مناطق کشور اثرگذار بوده است. این بحران، به‌ویژه در کلان‌شهرها و استان‌های پرجمعیت نمود بیشتری یافته و چالش‌های فراوانی را در تأمین آب شرب، کشاورزی و صنعت ایجاد کرده است. در همین راستا بسیاری از کارشناسان منابع آب، اصلاح ساختارهای مدیریتی، تقویت فرهنگ مصرف بهینه آب و مشارکت فعالانه مردم و نهادهای مختلف، مدیریت دقیق، رعایت الگوی کشت، حذف چمن کاری های شهری، تغییر روش‌های آبیاری، استانداردسازی شیرآلات مصرف آب، تقویت کار تیمی، هماهنگی بین‌دستگاهی و اتخاذ سیاست‌های سازگار با واقعیت‌های اقلیمی و حتی  تشکیل یک وزارتخانه جدید و ادغام‌ها و انحلال‌ها را به عنوان یگانه راهکار برای عبور از این بحران‌ها معرفی می‌کنند. هرچند که همه راهکارهای یاد شده بسیار تاثیرگذار است ولی بحران را برطرف نخواهد کرد زیرا ریشه مشکل در جای دیگری است.

توسعه کانون‌های گرد و غبار و فرونشست،  هشداری جدی که دیده نمی‌شود
این پژوهشگر آب و محیط زیست با اشاره به هشدار جدی توسعه کانون‌های تولید گرد و غبار و توسعه روزافزون فرونشست زمین،  تصریح کرد: سوءمدیریت و تغییرات اقلیمی این روزها دست به دست هم داده و  آشکارا بر پیکر ایران چنگ انداخته و بحران آب را به اوج خود رسانده است. وزارت نیرو اعلام کرده است که شاهد شدیدترین خشکسالی در نیم قرن اخیر هستیم. این فاجعه تا جایی پیش رفته که ذخایر آب در سدهای اصلی تأمین‌کننده آب شرب پایتخت و کلان شهرهای دیگر، به شدت کاهش یافته است و از سویی دیگر کفگیر برداشت آب از چاه‌ها نیز به ته دیگ خورده است.

تالاب‌ها از نقشه ایران محو می‌شوند
وی ادامه داد: پیامدهای این وضعیت، در جای‌جای کشور قابل مشاهده است. تالاب‌های پرآب دیروز، امروز به بیابان‌هایی از شن و غبار تبدیل شده‌اند و چاه‌ها یکی پس از دیگری خشک می‌شوند.

کشاورزی و دامداری، آسیب دیده و محصولات و دام‌ها در حال نابودی هستند؛ اما شاید نگران‌کننده‌تر از همه، پدیده تولید گرد و غبار و همچنین پدیده فرونشست زمین است که پس از تخلیه بی‌رویه آبخوان‌ها، با سرعتی زیاد در حال پیشروی است. نمونه بارز آن، تالاب گاوخونی است که بر اساس آمار و اطلاعات موجود، از زمستان ۱۴۰۲ تاکنون هیچ حقابه‌ای برای آن رهاسازی نشده و تالاب گاوخونی به خشکی صددرصد رسیده و تبدیل به یک کانون تولید گردوغبار تبدیل شده است و هوای سمّی را به عنوان میراث خشکی خود بر جای گذاشته است.

ذرات معلق تولید شده ساختاری ریز و سمّی دارند که هم‌اکنون تهدیدی جدی برای سلامت عمومی به شمار می‌آید. در حال حاضر این ریزگردها به صورت مستقیم مناطق شرق اصفهان، روستاها و شهرها و حتی استان‌های مجاور را تحت‌تاثیر قرار داده‌اند.

کدام استان‌ها بیشترین فرونشست را دارند؟
فدائی‌فرد بیان داشت: بر اساس آمار رسمی منتشر شده، بخش‌هایی از استان‌های تهران، اصفهان، البرز، قزوین، خراسان رضوی، کرمان و فارس نیز از جمله مناطقی هستند که بیشترین نرخ فرونشست را ثبت کرده‌اند و بعضا بیش از ۳۰ سانتی‌متر در سال فرونشست می‌کنند. دریاچه‌ها و مخازن آبی که روزگاری برای قایق‌رانی، ماهیگیری و شنا مورد بهره‌برداری قرار داشتند، حالا یا کاملا خشک شده‌اند یا به مرداب‌های کوچکی تقلیل یافته‌اند. تبعات هر دو پدیده یاد شده، جبران‌ناپذیر و بازگشت‌ناپذیر است.

کاهش آب تجدیدپذیر کشور به ۱۰۰ میلیون متر مکعب در سال
وی افزود: توسعه ریزگردها باعث به خطر افتادن سلامتی مردم و محیط زیست شده و علاوه بر تحمیل هزینه‌های درمان، باعث افزایش مرگ و میر ایرانیان شده که جبران‌ناپذیر است. از سویی دیگر، توسعه فرونشست باعث از بین رفتن مخازن طبیعی در زیرِ زمین شده است و موجبات بر هم خوردن چرخه طبیعی هیدرولوژی، افزایش وقوع فراوانی سیلاب‌ها و افزون شدن فرسایش و تولید رسوب را فراهم کرده است. تا پیش از این، بخشی از رواناب‌های سطحی حاصل از وقوع بارندگی‌های شدید به صورت طبیعی در مخازن زیرزمینی نفوذ کرده و ذخیره  و از تبدیل شدن آن به سیلاب جلوگیری می‌شد ولی در اثر توسعه پدیده فرونشست و از بین رفتن مخازن زیرزمینی و همچنین کاهش نفوذپذیری خاک، بخشی از رواناب در اثر سیلاب، علاوه بر وارد آوردن خسارات جانی و مالی، حجم قابل توجهی از آب قابل استفاده از دسترس خارج می‌شود. با توجه به اینکه امکان احیای مخازن زیرزمینی که در اثر پدیده فرونشست نابود شده‌اند، به هیچ وجه ممکن نیست، تبعات حاصل از فرونشست بازگشت‌ناپذیر است.

یکی از دلایل اصلی کاهش حدود ۳۰ درصدی آب تجدیدپذیر و قابل مصرف کشور در طی همین دو-سه دهه اخیر، توسعه پدیده فرونشست است. آب تجدیدپذیر کشور تا حدود ۳۰ سال قبل، بالغ بر ۱۳۰ میلیارد متر مکعب محاسبه شده بود که اکنون به حدود ۱۰۰ میلیون متر مکعب در سال کاهش یافته است. پیش‌بینی می‌شود با تداوم سوءمدیریت‌های موجود، آب تجدیدپذیر ایران بیش از این نابود شود و موجبات خشکی بیشتر و نابودی سرزمین را فراهم کند. این در حالی است که کشورهای خشک‌تر در اطراف ایران که با سوءمدیریت مواجه نیستند.

توسعه اجباری کشاورزی
این پژوهشگر آب و محیط زیست تصریح کرد: بخش کشاورزی در ایران بزرگ‌ترین مصرف‌کننده آب است و عمده منابع آبی کشور که بیش از ۹۰ درصد تخمین زده شده است، به این بخش اختصاص دارد. با این حال، راندمان مصرف آب در کشاورزی بسیار پایین و ناکارآمد است و آبیاری‌های سنتی و غرقابی که همچنان در بخش زیادی از مزارع به کار می‌رود، باعث هدررفت قابل توجه منابع آبی شده است. این روش‌های ناکارآمد در کنار نبود سیاست‌های شفاف برای اصلاح الگوی کشت، بحران آب را تشدید می‌کند. دلیل اصلی توسعه کشاورزی در ایران این است که در هیچ‌یک از دولت‌های پس از انقلاب، ایجاد اشتغال به میزان لازم و کافی صورت نپذیرفته است و مردم به اجبار و برای امرار معاش خود و خانواده، به کشاورزی رو آورده‌اند و با وجود مصرف فراوان و بیش از اندازه آب، فقط نان بخور نمیر را برای بسیاری از کشاورزان و خانواده ایشان فراهم می‌کند. این در حالی است که دولت نیز در طی بیش از چهار دهه گذشته، همواره در پی توسعه کشاورزی و آن هم از نوع کم‌راندمان بوده و هست.

حرکت در مسیر عکس طرح جامع آب
وی افزود:  آخرین طرح جامع آب مصوب و اجرایی که در سال ۱۳۵۳ توسط فرانسوی‌ها در ایران به انجام رسید، تاکید شده که به لحاظ اقلیمی و منابع آب، ایران پتانسیل توسعه شدید کشاورزی را ندارد ولی متاسفانه ما دقیقا معکوس عمل کرده و همه تخم‌مرغ‌های خود را در سبد توسعه کشاورزی قرار دادیم که موجبات نابودی سرزمین را فراهم کرده است. کل زمین‌های زراعی تا پیش از انقلاب به ۱۰ میلیون هکتار نیز نمی‌رسید ولی متاسفانه مساحت زمین‌های زراعی در حال حاضر بالغ بر ۱۶ میلیون هکتار است که برای سرزمین ایران که در یک منطقه خشک و نیمه خشک واقع شده است، فاجعه‌بارتر است. البته ما به سایر دستاوردها و توصیه‌های طرح جامع آب سال ۱۳۵۳ نیز یعنی  به منظور دستیابی به توسعه پایدار، نبایستی صنایع آب‌بر در مناطق خشک و کم‌آب مرکزی ایران توسعه یابد بلکه باید در سواحل بسیار طولانی جنوب کشور توسعه یابد، اینکه از توسعه جمعیت در کلان‌شهرها و پایتخت جلوگیری شود و مشوق های لازم برای تمرکز جمعیت در سواحل جنوبی مدنظر قرار گیرد؛ توجه نکرده و مسیرهای معکوس آن را طی کرده‌ایم. بنابراین یکی از دلایل اصلی تشدید بحران، توسعه ناهماهنگ صنایع و کشاورزی در مناطقی است که از ابتدا ظرفیت اکولوژیکی کافی نداشته‌اند.

اصرار به ادامه کشاورزی در بستر خشک
به گفته فدائی‌فرد؛ در چهار دهه‌ گذشته، دولت‌های مختلف با شعار توسعه و خودکفایی، بدون آن ‌که ارزیابی دقیق منابع آبی، محیط‌زیستی و پایداری آنها مناسب انجام شود، اقدام به ایجاد طرح‌های عظیم صنعتی و کشاورزی در نقاط خشک کشور کردند. نمونه  آشکار این رویکرد، استان اصفهان است؛ منطقه‌ای در قلب فلات مرکزی ایران، با یکی از وخیم‌ترین شرایط آبی و محیط زیستی در کشور؛ این استان با وجود بحران شدید آب، افت سفره‌های آب زیرزمینی، فرونشست زمین و حتی تهدید سکونت‌گاه‌های انسانی، همچنان اشتهای سیری‌ناپذیری برای جذب و توسعه  صنایع بزرگ را دارد.

صنایع فولاد، نیروگاه‌ها و صنایع سنگین، در منطقه‌ای متمرکز شده‌اند که حتی برای آب آشامیدنی هم با مشکل مواجه است و همزمان، مردم منطقه نیز اصرار به ادامه کشاورزی در همین بستر خشک دارند. کشت محصولاتی مانند هندوانه، یونجه، صیفی‌جات، سیب‌زمینی و حتی برنج، در شرایطی انجام می‌شود که زمین‌ها ترک برداشته‌ و منابع آبی به‌شدت افت کرده‌اند. بعبارت دیگر سود توسعه در اصفهان به جیب عده‌ای خاص می‌رود، اما هزینه زیست‌محیطی آن، یعنی خالی‌شدن سفره‌های زیرزمینی، فرونشست، توسعه ریزگردها و آلودگی‌های مربوطه، بر دوش مردم اصفهان باقی می‌ماند و سلامت‌شان را به خطر انداخته است. یعنی اینکه اصولا تنها مسیری را که طی چند دهه گذشته به خوبی طی کرده‌ایم، توسعه ناپایدار بوده است.



الویری: نتیجهٔ حاکمیت فعلی فروپاشی ایران است
">
دوشنبه ۲۰ مرداد ۱۴۰۴ - Monday 11 August 2025
iran-emrooz.net | Sun, 10.08.2025, 12:34

الویری: نتیجهٔ حاکمیت فعلی فروپاشی ایران است




دوشنبه ۲۰ مرداد ۱۴۰۴ - Monday 11 August 2025
iran-emrooz.net | Sun, 10.08.2025, 11:11




جنگ دیگر اسرائیل و ایران: جنگ دیجیتال
دوشنبه ۲۰ مرداد ۱۴۰۴ - Monday 11 August 2025
iran-emrooz.net | Sun, 10.08.2025, 10:36

جنگ دیگر اسرائیل و ایران: جنگ دیجیتال


جیمز شاتر (اورشلیم) و بیتا غفاری (تهران)
فایننشال تایمز – ۱۰ اوت ۲۰۲۵

در روزهای پس از حمله غافلگیرانه هوایی اسرائیل به ایران، مقام‌های اسرائیلی با انبوهی از پیامک‌های مشکوک حاوی لینک‌های آلوده روبه‌رو شدند.

از نظر آنها، مقصر روشن بود: تهران؛ کشوری که اسرائیل سال‌هاست با آن جنگ سایبری پنهانی را پیش می‌برد و این رویارویی در ماه ژوئن همزمان با جنگ فیزیکی، شدت گرفت.

حملات اخیر از یک سرقت در یک صرافی رمزارز ایرانی تا افزایش پیام‌های «فیشینگ هدفمند» علیه شخصیت‌های برجسته اسرائیلی را دربر می‌گرفت؛ پیام‌هایی که به گفته شرکت امنیت سایبری «چک پوینت»، گاه وانمود می‌کردند از سوی دیپلمات‌ها یا حتی دفتر نخست‌وزیر اسرائیل ارسال شده‌اند.

اما در حالی که نبرد فیزیکی پس از ۱۲ روز پایان یافت، جنگ دیجیتال متوقف نشد. یک مقام اسرائیلی درباره این پیامک‌ها گفت: «بعد از شروع جنگ شدت گرفت و هنوز هم ادامه دارد… من هنوز هم آنها را دریافت می‌کنم.»

به گفته بوعز دولف، مدیرعامل شرکت اسرائیلی «کلیرسکای» که در حوزه اطلاعات تهدیدات سایبری فعالیت دارد، از زمان آتش‌بس، گروه‌های همسو با ایران تلاش کرده‌اند با استفاده از یک آسیب‌پذیری تازه کشف‌شده در حمله جهانی به نرم‌افزار سرور مایکروسافت، به شرکت‌های اسرائیلی نفوذ کنند.

دولف افزود: «گرچه در دنیای واقعی آتش‌بس برقرار است، اما در عرصه سایبر حملات متوقف نشده‌اند.»

هرچند اسرائیل و ایران تا سال گذشته به طور علنی به یکدیگر حمله نکرده بودند، اما این دو دشمن دیرینه سابقه تبادل حملات سایبری را دارند.

اسرائیل همراه با آمریکا به‌طور گسترده متهم به طراحی ویروس استاکس‌نت در سال ۲۰۱۰ است که سانتریفیوژهای تأسیسات غنی‌سازی نطنز ایران را تخریب کرد. در مقابل، ایران مظنون به انجام سلسله حملاتی علیه زیرساخت آب اسرائیل در سال ۲۰۲۰ است.

بر اساس اطلاعاتی که پس از جنگ ژوئن فاش شد، به نظر می‌رسد نیروهای سایبری اسرائیل ضربات تعیین‌کننده‌تری وارد کرده‌اند.

ستار هاشمی، وزیر ارتباطات و فناوری اطلاعات ایران، اخیراً گفت که ایران در طول جنگ بیش از ۲۰ هزار حمله سایبری را تجربه کرده که «بزرگ‌ترین» کارزار از این نوع در تاریخ جمهوری اسلامی بوده است.

از جمله این حملات، اختلال در سامانه‌های پدافند هوایی ایران هنگام آغاز حملات هوایی اسرائیل در ۱۳ ژوئن بود.

اما به گفته تحلیلگران و مقام‌های پیشین اسرائیلی، شاید مهم‌ترین نقش عرصه دیجیتال در تعیین مسیر جنگ، کارزار جاسوسی سایبری پیش از آغاز آن بود.

این کارزار به اسرائیل کمک کرد تا پروفایل بسیار دقیقی از دانشمندان هسته‌ای و مقام‌های نظامی ایران تهیه کند و در نتیجه بتواند بیش از دوازده تن از آنها را در حمله اولیه و برق‌آسای خود ترور کند.

منی بارزیلای، کارشناس امنیت سایبری و رئیس پیشین امنیت اطلاعات در بخش اطلاعات ارتش اسرائیل گفت: «حمله به پدافند هوایی یک اقدام تاکتیکی بود؛ بسیار خاص و برای این‌که اسرائیل بتواند اولین ضربه را بزند. اما جمع‌آوری اطلاعات، مهم‌ترین عامل تغییر بازی بود.»

در روزهای نخست جنگ، گروه هکری «گنجشک درنده» که به‌طور گسترده همسو با اسرائیل شناخته می‌شود، ۹۰ میلیون دلار از صرافی رمزارز ایرانی «نوبیتکس» را با واریز به کیف‌پول‌های دیجیتال بدون کلید خصوصی سوزاند و این صرافی را «ابزار» رژیم خواند.

نوبیتکس این ادعا را رد و تأکید کرد که یک شرکت خصوصی و مستقل است.

«گنجشک درنده» همچنین به دو بانک بزرگ ایرانی، بانک سپه (وابسته به نیروهای مسلح) و بانک پاسارگاد (خصوصی) حمله کرد و دامنه گسترده‌ای از خدمات آنها را مختل ساخت.

شرکت فناوری «داتین» که نرم‌افزار هر دو بانک را تأمین می‌کند، اعلام کرد این حمله به سخت‌افزار آسیب زده و مراکز داده اصلی، پشتیبان و اضطراری بانک‌ها را از کار انداخته است.

دولف از «کلیرسکای» گفت گروه‌های وابسته به ایران در مقابل، حدود ۵۰ شرکت اسرائیلی را هدف حملات «هک و افشا» قرار داده و همچنین بدافزاری را پخش کرده‌اند تا سیستم‌های رایانه‌ای اسرائیل را تخریب کنند.

به گفته او، این گروه‌ها ظاهراً به دفاع سایبری ارتش و بزرگ‌ترین شرکت‌های اسرائیل نفوذ نکرده‌اند و بیشتر سراغ کسب‌وکارهای کوچک‌تر در زنجیره تأمین رفته‌اند که هدف‌های آسیب‌پذیرتری بودند.

این شرکت‌ها شامل گروه‌های لجستیکی و سوخت و همچنین شرکت‌های منابع انسانی بوده‌اند؛ هکرها سپس رزومه هزاران اسرائیلی شاغل در بخش‌های دفاعی و امنیتی را افشا کردند.

همزمان، هکرها هزاران پیام جعلی ارسال کردند که ظاهراً از سامانه فرماندهی جبهه داخلی اسرائیل (مسئول صدور دستورهای ایمنی در مواقع اضطراری) می‌آمد و به مردم می‌گفت از پناهگاه‌ها استفاده نکنند. آنها همچنین تلاش کردند دوربین‌های امنیتی اسرائیل را هک کنند؛ روشی که به گفته یک منبع آگاه، می‌تواند برای ردیابی محل اصابت موشک‌ها به‌کار رود.

موتی کریستال، مذاکره‌کننده بحران و سرهنگ دوم ذخیره ارتش اسرائیل که تجربه زیادی در مذاکره با گروه‌های باج‌افزار دارد، گفت که گرچه نباید توانمندی‌های ایران را دست‌کم گرفت، اما هیچ‌یک از حملات سایبری ایران در طول جنگ، اثر «دراماتیکی» بر اسرائیل نگذاشت.

در مقابل، در ایران نفوذ به سامانه‌های دفاع سایبری نگرانی برانگیخت و محمدرضا عارف، معاون اول رئیس‌جمهور، خواستار تدوین یک «برنامه جدی کوتاه‌مدت» برای تقویت توانمندی‌های ایران شد.

به گفته محمدجواد آذری جهرمی، مدیر فنی پیشین در وزارت اطلاعات ایران، یکی از نقاط ضعف، «تمرکز مرکزی داده‌ها» در تهران بود. او گفت فرماندهانی که هدف حملات اسرائیل قرار گرفتند، شماره تلفن و کدپستی خود را برای حساب‌های بانکی ثبت کرده بودند و سازمان هدفمندی یارانه‌ها نیز اطلاعات شخصی دقیق کل جمعیت را در اختیار داشت.

او افزود: «این نشان می‌دهد که چگونه نفوذ و نشت اطلاعات می‌توانسته رخ دهد.»

با این حال، بارزیلای گفت انتظار ندارد این شکست‌ها مانع ادامه حملات سایبری از سوی گروه‌های همسو با ایران علیه اسرائیل شود؛ به‌ویژه چون این روش بسیار آسان‌تر از اقدام نظامی متقابل است، آن هم پس از خسارات سنگینی که جمهوری اسلامی در جنگ فیزیکی متحمل شد.

او افزود، امکان انکارپذیری حملات سایبری باعث می‌شود دو طرف بتوانند به تبادل ضربه ادامه دهند، حتی با وجود فشارهایی همچون فشار دونالد ترامپ، رئیس‌جمهور آمریکا که میانجی آتش‌بس شد، برای عدم بازگشت به درگیری نظامی.

بارزیلای گفت: «هم اسرائیل و هم ایران می‌دانند که اگر به هم حمله کنند، ترامپ عصبانی می‌شود. اما در فضای سایبر می‌توان هر کاری کرد و احتمالاً کسی هم چیزی نخواهد گفت.»



نتیجه حاکمیت‌فعلی فروپاشی ایران است
دوشنبه ۲۰ مرداد ۱۴۰۴ - Monday 11 August 2025
iran-emrooz.net | Sun, 10.08.2025, 10:12

نتیجه حاکمیت‌فعلی فروپاشی ایران است


رادیو فردا

بعد از حملهٔ اسرائیل به ایران و توقف جنگ ۱۲ روزه بین دو کشور، گروهی از فعالان سیاسی خواستار برگزاری رفراندوم در ایران برای گذار مسالمت‌آمیز ار جمهوری اسلامی شده‌اند.

پیشنهادی که از ابتدا دو سال پیش از سوی میرحسین موسوی، آخرین نخست‌وزیر ایران و از رهبران جنبش سبز مطرح شده بود. آقای موسوی ۲۰ تیر امسال هم در بیانیه‌‌ای از حبس خانگی، خواستار برگزاری رفراندوم و تشکیل مجلس موسسان شد و اعلام کرد که ساختار کنونی حکومت ایران نمایندهٔ همه ایرانیان نیست.

مرتضی الویری، شهردار اسبق تهران و سفیر سابق ایران در اسپانیا، از حامیان این پیشنهاد است که بیانیه‌ای را همراه با بیش از ۸۰۰ فعال سیاسی و فرهنگی دیگر امضا کرده است.

او در گفت‌وگو با رادیوفردا می‌گوید که «تداوم وضعیت فعلی،‌ فروپاشی و نابودی ایران است» و راهکار جلوگیری از این مسئله را برگزاری رفراندوم می‌داند.

آقای الویری پیشتر نماینده سه دورهٔ مجلس و رئیس سازمان مناطق آزاد تجاری ایران بوده است.

این سیاستمدار ایرانی معتقد است که باید با آمریکا،‌ مذاکرهٔ مستقیم صورت بگیرد و «حاکمیت باید به صورت صریح و روشن، ‌بیان کند که به دنبال محو اسرائیل نیست. به طور صریح بیان کند که مسائل فلسطینی‌ها را از طرق قانونی پی‌گیری خواهد کرد».

* شما بیانیهٔ حمایت از رفراندوم و تاسیس مجلس مؤسسان که آقای میرحسین موسوی پیشنهاد کرده را امضا کرده‌اید. به چه دلیلی از رفراندوم حمایت می‌کنید؟

من دغدغهٔ ایران را دارم. احساس می‌کنم که کشور به مرحلهٔ حساسی رسیده؛ هم در بعد خارجی و مسئلهٔ حملهٔ خارجی و شکل گرفتن یک آتش‌بس شکننده و هم ناترازی‌های ‌اقتصادی، سیاسی و فرهنگی که در سه چهار زمینه دارد خودش را به شدت و با تلخی نشان می‌دهد. در این وضعیت و با این مشخصات، همه کسانی که دل در گرو این آب و خاک دارند و نگران سرنوشت کشور هستند، طبیعتاً در این مقطع این حساسیت را خیلی بالاتر احساس می‌کنند. من هم قطره‌ای از این مجموعه هستم و با توجه به تجربیاتی که از گذشته دارم به این جمع‌بندی رسیده‌ام که تداوم روش‌های گذشته، ‌راه به جایی نمی‌برد.

حرکت‌های اصلاح‌طلبانه‌ای که در زمان آقای خاتمی از سال ۷۶ به بعد شروع شد، به تعبیر خود ایشان، به صخره‌های سخت برخورد کرده است؛ به دلیل مقاومت جریان به اصطلاح حاکمیت و انقباضی که وجود دارد. لذا با توجه به این مسائل،‌ احساس می کنم راه‌حلی که میرحسین موسوی ارائه داده یک راه حل گذار به سیستم دموکراتیک و آزاد است که همه می‌توانند در آن مشارکت داشته باشند. در عین حال خشونت‌پرهیز هم است. تجربهٔ تلخی که من از سال ۵۷ دارم نمی‌خواهم دوباره تکرار شود. وقوع یک انقلاب جدید، بسیار می‌تواند خسارت‌بار باشد. بنابراین من براندازی را به مفهوم برخورد خشونت‌آمیز یا جایگزینی یک سیستم جدید به جای سیستم قدیم از طریق روش‌های خشونت‌آمیز، به هیچ وجه به مصلحت نمی‌دانم. به همین دلیل است که از نظرات آقای میرحسین موسوی برای یک رفراندوم حمایت کردم.

* فرآیند این گذاری که شما از آن حمایت می‌کنید چگونه باید باشد؟ در داخل ایران خیلی از کسانی که مخالف یا منتقد هستند یا خواستار تغییرات اساسی هستند با سرکوب مواجه هستند. خود شما هم زندانی شده‌اید. این فرآیند چگونه می‌تواند اتفاق بیفتد؟

من می‌دانم که راه دشواری را در پیش داریم. ولی در مقایسه با براندازی، این راه بسیار مقبول‌تر و راحت‌تر به نظر می‌رسد. چون اگر این گزینه را ما نداشته باشیم یا بایستی تن به همین حاکمیت فعلی و روش‌هایی که وجود دارد بدهیم که من نتیجهٔ آن را جز فروپاشی نمی‌دانم. سرزمینی با این سوابق و با این مشخصات که می‌توانست جایگاه بسیار برتری در سطح دنیا داشته باشد در حال نابودی است. بنابراین تداوم وضعیت فعلی که فروپاشی و نابودی ایران است. من نگران نابودی جمهوری اسلامی نیستم. من نگران نابودی ایران هستم.

روش دیگری که می‌تواند متصور باشد این است که یک حملهٔ خارجی صورت بگیرد و از طریق به اصطلاح امید به این‌که خارجی‌ها برای ما کاری کنند. من در این زمینه هیچ ذهنیت مثبتی ندارم و کاملا منفی هستم. برای این‌که هیچ کشوری را نمی‌شناسم که درگیر حملهٔ خارجی شده باشد و توانسته باشد سرانجام مطلوب و خوبی پیدا کند. شما وضعیت عراق، افغانستان و کشورهایی شبیه آن را نگاه کنید. لذا راهی باقی نمی‌ماند جز این‌که ما بتوانیم عِده و عُده جمع کنیم. فشار مدنی بوجود بیاوریم با حرکت‌های خشونت پرهیز و گفت‌وگو با نخبگان جامعه، و حاکمیت را وادار به انجام یک رفراندوم کنیم.

* سوال همین است. ابزارهای عملی چیست؟ آیا فکر می‌کنید کسانی در درون حاکمیت هستند که مثل شما فکر می‌کنند که بتوانید گفت‌وگوها را با آن‌ها برای انتقال آرام قدرت یا آن چیزی که می‌گویید جلو ببرید؟

ببینید! من با خیلی از دوستان در درون حاکمیت صحبت کرده‌ام. این‌ها می‌گویند که حرف،‌ حرف درستی است. حرفی که میرحسین موسوی زده. ولی از نظر اجرایی و امکان علمی، سخت است. می‌گوییم چرا سخت است؟ می‌گویند برای این‌که حاکمیت تن نمی‌دهد.

پاسخ ما این است که اگر فشار جدی شود و خواسته عمومی شکل گیرد، ‌حاکمیت مجبور به تمکین خواهد شد. در آفریقای جنوبی، آقای نلسون ماندلا نزدیک به ۳۰ سال زندان بود. سختی‌های زیادی کشید. ولی توانستند به وسیله فشار مدنی،‌ رژیم آپارتاید را به اصطلاح به یک سیستم دموکراتیک جدید تبدیل کنند؛ بدون خونریزی و بدون براندازی به آن مفهوم.

در داخل کشور شما نگاه کنید تحت فشار افکار عمومی،‌ حاکمیت مجبور شد که قانون حجاب را اجرا نکند و کنار بگذارد. و اِلا مگر می‌شد که مصوبه مجلس را کنار بگذارند؟ تحت فشار عمومی حتی مصوبه مجلس هم بر زمین می‌ماند مثل ماهواره‌ها. دیش‌های ماهواره‌ را ایرانی‌ها به خوبی به یاد دارند که چگونه ماموران نیروی انتظامی می رفتند توی کوچه‌ها و با جرثقیل از خانه‌ها توی کوچه‌ها پرت می‌کردند. چرا دیگر نمی‌کنند؟ برای این‌که ...

* آقای الویری این‌ها به سبک زندگی برمی‌گردد ولی این‌جا بحث تغییر حکومت است؛ به نوعی اگر رفراندومی صورت گیرد و مجلس موسسانی تشکل شود و آن گذاری که شما و آقای موسوی می‌گویید انجام شود به معنی پایان جمهوری اسلامی است. و این چیزی است که حکومت حاضر نیست تن بدهد.

خب اگر این خواسته عمومی شکل بگیرد و تظاهرات میلیونی به حرکت دربیاید و فریاد بزنند که ما خواستار دگرگونی و تغییر قانون اساسی هستیم، شما فکر می‌کنید که حاکمیت در مقابلش ایستادگی می‌کند؟ من فکر نمی‌کنم.

* اعتراضات مختلفی بوده که سرکوب شده است. در همان خیابان‌ها،‌ معترضان را کشتند و سرکوب به قیمت کشتن معترضان و مردم تمام شد.

خب بالاخره هرچیزی هزینه‌ای دارد. من مثال اسپانیا را خدمت شما می‌زنم. فرانکو تا سال ۱۹۷۵ که سیستم دیکتاتوری حاکم بود، داشت ادامه می‌داد ولی وقتی حرکت‌های مدنی شکل گرفت و اعتراض‌ها جدی شد گفت که دیکتاتوری بس است، قانون اساسی را بعد از مرگ من اصلاح کنید. و این‌کار را کردند. بدون این‌که تن به یک انقلاب جدید بدهند فقط به وسیله فشارهای سیاسی اجتماعی در سطح کشور.

من فکر ‌می‌کنم که در این‌جا هم، همین فرمول می‌تواند به کار گرفته شود. یعنی به وسیله نخبگان جامعه، ما باید سعی کنیم یک وحدت کلمه‌ و گفتمان واحدی را به وجود بیاوریم. آن هم عبارت از این است که از طرق خشونت‌پرهیز و به وسیله حرکت‌های مدنی،‌ تقاضای گسترده‌ای برای ضرورت اصلاح قانون اساسی شکل دهیم. من قبول دارم راه سختی است ولی راه دیگری به ذهن من نمی‌رسد.

* آقای الویری، حملهٔ اسرائیل به ایران و جنگ ۱۲ روزه بین دو کشور تاثیر داشته در این‌که شما هم از چنین پیشنهادی حمایت کنید یا این‌که از پیش هم به چنین موضوعی فکر می‌کردید؟

نه. الان چهار پنج سال است که ما با تعدادی از دوستان روی این مسئله کار کرده‌ایم. فاز اول کار ما عبارت از این بود که فقط دنبال اصلاح قانون اساسی و بازنگری قانون اساسی در چند زمینه بودیم. یعنی ذیل اصل ۱۷۷ قانون اساسی که می‌گوید بازنگری قانون اساسی در برخی اصول امکان‌پذیر است و در برخی اصول نیست. ما تا آن مرحله جلو رفتیم که قانون اساسی را تا آن میزان اصلاح کنیم که دورهٔ رهبری زمان‌دار باشد،‌ مادام‌العمر نباشد. مجلس خبرگان که بر رهبری نظارت دارد فقط روحانیت نباشد. صداوسیما از انحصار حاکمیت خارج، و مردمی شود. سپاه در کارهای اقتصادی دخالت نکند. قوه قضائیه مستقل باشد. یک چنین اصلاحاتی را ما در هشت مورد فهرست کردیم. خواستیم حاکمیت را متقاعد کنیم و مکاتبه‌ای با آقای خامنه‌ای بکنیم؛ چون می‌دانید که به موجب اصل ۱۷۷ حتی تغییر جزئی قانون اساسی هم باید با موافقت رهبری باشد. خب این را ما می‌خواستیم جلو ببریم ولی بهمن دو سال قبل آقای میرحسین موسوی،‌ بحث رفراندوم قانون اساسی را مطرح کردند. یعنی یک گام جلو گذاشتند. تحولات اجتماعی هم به همین ترتیب پیش رفت.

ما هم به این نتیجه رسیدیم که اصلاحات جزئی در قانون اساسی اگر چه که برخی از مشکلات را حل می‌کند ولی مشکلات کلیدی و مبنایی، ‌بر جای خود باقی می‌ماند. به عنوان مثال، همین مسئله اصل ولایت فقیه و ولایت مطلقه فقیه که اختیارات تام دارد اصلا مسئله قانونمداری را به محاق می‌برد و موضوع قانون اساسی هرچه که باشد،‌ وجود ولایت مطلقه فقیه در قانون اساسی،‌ ناقض سایر اصول است، چون می‌تواند بقیه را وتو کند. از آن‌جا بود که به این جمع‌بندی رسیدیم که ما بایستی سراغ اصلاح بنیادین قانون اساسی برویم. بنابراین این قصه سر دراز دارد و از دو سه سال قبل...

* از مدت‌ها پیش شروع شده ولی آقای الویری،‌ ما که می‌گویید چه کسانی هستند؟

ببینید الان همین دو هزار و سی نفر که تا دو سه روز قبل امضا کردند. این‌ها عمدتاً افراد و شخصیت‌های سیاسی هستند که در همین نظام حضور داشتند. یا قبل از انقلاب و یا بعد از انقلاب، ‌زندان رفته‌اند و پای برگزاری رفراندوم هم ایستاده‌اند و دنبالش هستند. فکر و اندیشه‌ای نیست که در اثر جریان جنگ ۱۲ روزه شکل گرفته باشد. مربوط به گذشته است.

* فکر نمی‌کنید که حمایت از برگزاری رفراندوم و تشکیل مجلس موسسان و تلاش برای عملی کردن این موضوع و همین گفت‌وگویی که می‌کنید و بحث‌هایی که پیش می‌برید باعث فشار بیشتر به خود شما شود؟

‌بله خب، بالاخره چاره‌ای نیست. ما باید برای ایران هزینه بدهیم. چاره‌ای نیست. من می‌دانم که می‌تواند مشکلاتی داشته باشد. ولی با توجه به این‌که بر این باور هستم که من یک کار قانونی دارم انجام می‌دهم و برای منافع ملی دارم حرکت می‌کنم، کارم را دارم انجام می‌دهم و نگرانی هم از پرداخت هزینه ندارم. بقیه هم همین‌طور هستند.

* گفتید که ادامهٔ وضعیت فعلی و حکومت فعلی، فروپاشی خواهد بود. فکر می‌کنید به چه سمتی داریم می‌رویم؟ بعد از جنگ ۱۲ روزه، ‌جامعه‌ای که نگران و ملتهب است نگران از این‌که دوباره جنگ آغاز شود، وضعیت اقتصادی را شما در ایران خیلی بهتر می‌دانید به چه شکلی است. الان چه اتفاقی دارد می‌افتد؟

من شدت نگران هستم. تمایل دارم که حاکمیت به صورت جدی وارد مذاکره با آمریکا شود. محدویت‌هایی که در مورد مذاکره می‌گذارند را من به صلاح نمی‌دانم. بر این باور هستم که بایستی مذاکره مستقیم صورت گیرد. بایستی به صورت فراگیر و برای مخاصمه با آمریکا،‌ وارد گفت‌وگو با این کشور شویم. حاکمیت باید این کار را بکند. حاکمیت باید به صورت صریح و روشن، ‌بیان کند که به‌دنبال محو اسرائیل نیست. به طور صریح بیان کند که مسائل فلسطینی‌ها را از طرق قانونی پی‌گیری خواهد کرد. در داخل کشور بایستی زندانیان سیاسی را آزاد کند. فضای باز به وجود بیاورد. انتخابات آزاد برگزار کند و بگذارد که نمایندگان واقعی مردم در پارلمان حضور پیدا کنند. اگر این حرکت‌ها صورت گیرد، من فکر می‌کنم که ما به سرعت به طرف حل مسائل پیش خواهیم رفت. خصومت‌ها کنار خواهد رفت. سایهٔ جنگ،‌ سایهٔ منحوس جنگ و تاریکی برطرف خواهد شد. همه این‌ها امکان‌پذیر است ولی اگر این‌کار را نکند و بخواهد روش‌های گذشته را ادامه دهد، من نگران هستم؛ نگران روزهای سخت هستم.



دوشنبه ۲۰ مرداد ۱۴۰۴ - Monday 11 August 2025
iran-emrooz.net | Sun, 10.08.2025, 10:10




دوشنبه ۲۰ مرداد ۱۴۰۴ - Monday 11 August 2025
iran-emrooz.net | Sun, 10.08.2025, 9:27




تاکید اروپایی‌ها بر ضرورت حفظ منافع اوکراین
دوشنبه ۲۰ مرداد ۱۴۰۴ - Monday 11 August 2025
iran-emrooz.net | Sun, 10.08.2025, 8:01

تاکید اروپایی‌ها بر ضرورت حفظ منافع اوکراین


رهبران اروپایی روز شنبه از برنامه رئیس‌جمهور آمریکا، دونالد ترامپ، برای دیدار با رئیس‌جمهور روسیه، ولادیمیر پوتین، با هدف پایان دادن به جنگ اوکراین استقبال کردند، اما هم‌زمان بر لزوم حفظ فشار بر مسکو و دفاع از منافع امنیتی اوکراین و اروپا تأکید نمودند.

ترامپ قصد دارد روز جمعه با پوتین در آلاسکا دیدار کند و گفته است که طرف‌ها، از جمله رئیس‌جمهور اوکراین ولودیمیر زلنسکی، به توافقی نزدیک شده‌اند که می‌تواند به جنگ سه‌ونیم‌ساله پایان دهد.

به گزارش خبرگزارای رویترز، یک مقام کاخ سفید اعلام کرد که رئیس‌جمهور آمریکا آمادگی برگزاری نشست سه‌جانبه با پوتین و زلنسکی را دارد، اما فعلاً بر اساس درخواست پوتین، برنامه‌ریزی‌ها برای دیداری دوجانبه در جریان است. مقامات روسیه و اوکراین هنوز درباره احتمال برگزاری نشست سه‌جانبه اظهارنظری نکرده‌اند.

جزئیات توافق احتمالی اعلام نشده، اما ترامپ گفته است این توافق شامل «نوعی مبادله سرزمینی به نفع هر دو طرف» خواهد بود. چنین توافقی ممکن است اوکراین را مجبور به واگذاری بخش‌های مهمی از سرزمین خود کند؛ امری که زلنسکی و متحدان اروپایی‌اش می‌گویند تنها موجب تشویق بیشتر روسیه به تهاجم خواهد شد.

روز شنبه، معاون رئیس‌جمهور آمریکا، جی‌دی ونس، با وزیر خارجه بریتانیا دیوید لَمی و نمایندگان اوکراین و متحدان اروپایی در عمارت دولتی «چِوِنینگ هاوس» در جنوب‌شرقی لندن دیدار کرد تا درباره تلاش ترامپ برای دستیابی به صلح گفت‌وگو کنند.

در بیانیه مشترک رهبران فرانسه، ایتالیا، آلمان، لهستان، بریتانیا، فنلاند و رئیس کمیسیون اروپا، ضمن استقبال از تلاش‌های ترامپ، بر لزوم تداوم حمایت از اوکراین و حفظ فشار بر روسیه تأکید شد.

در این بیانیه آمده است: «ما بر این باور مشترک هستیم که راه‌حل دیپلماتیک باید منافع حیاتی امنیتی اوکراین و اروپا را حفظ کند.»

«ما توافق داریم که این منافع حیاتی شامل تضمین‌های امنیتی قوی و قابل اتکایی است که به اوکراین امکان دهد به‌طور مؤثر از حاکمیت و تمامیت ارضی خود دفاع کند.» همچنین افزوده شده است: «مسیر صلح در اوکراین نمی‌تواند بدون اوکراین تعیین شود.»

رهبران تأکید کردند که «به اصل تغییرناپذیری مرزهای بین‌المللی با توسل به زور پایبند هستند» و افزودند: «خط تماس کنونی باید نقطه آغاز مذاکرات باشد.» آنان تصریح کردند که مذاکرات تنها در چارچوب آتش‌بس یا کاهش درگیری‌ها می‌تواند انجام شود.

«خط مقدم مرز نیست»

آندری یرماک، رئیس دفتر زلنسکی که در مذاکرات با رهبران اروپایی و مقامات آمریکایی شرکت داشت، گفت اوکراین از رویکرد سازنده آنان قدردان است.

او در شبکه اجتماعی ایکس نوشت: «آتش‌بس ضروری است – اما خط مقدم یک مرز نیست.» یرماک بار دیگر بر موضع کی‌یف مبنی بر رد هرگونه امتیاز سرزمینی به روسیه تأکید کرد.

او همچنین از ونس بابت «احترام به همه دیدگاه‌ها» و تلاش برای دستیابی به «صلحی قابل اعتماد» تشکر کرد.

یک مقام اروپایی گفت که نمایندگان اروپا یک پیشنهاد متقابل ارائه کرده‌اند، اما جزئیات آن را فاش نکرد.

روزنامه «وال استریت ژورنال» گزارش داد که این پیشنهاد متقابل شامل این شرط است که آتش‌بس باید پیش از هر اقدام دیگری برقرار شود و هرگونه مبادله سرزمینی باید متقابل بوده و همراه با تضمین‌های امنیتی محکم باشد.

این روزنامه به نقل از یک مذاکره‌کننده اروپایی نوشت: «شما نمی‌توانید روندی را با واگذاری سرزمین در میانه جنگ آغاز کنید.»

یک مقام آمریکایی گفت که نشست‌های چندساعته در چِوِنینگ «پیشرفت قابل توجهی در راستای هدف رئیس‌جمهور ترامپ برای پایان دادن به جنگ اوکراین، پیش از دیدار او و پوتین در آلاسکا» داشته است.

کاخ سفید درباره پیشنهاد متقابل اروپایی‌ها اظهار نظری نکرد.

سخنگوی دفتر نخست‌وزیری بریتانیا گفت که کی‌یر استارمر و امانوئل مکرون تلفنی گفت‌وگو کرده و متعهد به یافتن «صلحی عادلانه و پایدار» در اوکراین و «حمایت بی‌قیدوشرط» از زلنسکی شدند، در حالی که از تلاش‌های ترامپ برای پایان دادن به جنگ استقبال کردند.

رگبار تماس‌ها

مشخص نبود که در نشست چِوِنینگ چه مواردی مورد توافق قرار گرفته است، اما زلنسکی این نشست را سازنده خواند. او در پیام شبانه خود به مردم اوکراین گفت: «مسیر صلح برای اوکراین باید با هم و فقط با هم، همراه با اوکراین، تعیین شود؛ این اصل کلیدی است.»

مکرون نیز بر لزوم نقش‌آفرینی اوکراین در هرگونه مذاکرات تأکید کرد. او پس از تماس با زلنسکی، صدر اعظم آلمان فریدریش مرتس و استارمر در X نوشت: «آینده اوکراین نمی‌تواند بدون اوکراینی‌ها، که بیش از سه سال برای آزادی و امنیت خود جنگیده‌اند، تعیین شود. اروپایی‌ها نیز ناگزیر بخشی از راه‌حل خواهند بود، زیرا امنیت خودشان نیز در خطر است.»

زلنسکی در روزهای اخیر تماس‌های متعددی با متحدان اوکراین داشته است؛ این تماس‌ها پس از آن صورت گرفت که استیو ویتکاف، فرستاده ترامپ، روز چهارشنبه به مسکو رفت و به گفته ترامپ، «پیشرفت چشمگیری» حاصل شد.

اوکراین و اتحادیه اروپا با پیشنهادهایی که به نظرشان امتیازدهی بیش از حد به پوتین است مخالفت کرده‌اند. نیروهای روسیه در فوریه ۲۰۲۲ به اوکراین حمله کردند و مسکو این جنگ را با توجیه «تهدیدات امنیتی ناشی از گرایش اوکراین به غرب» آغاز کرد.

کی‌یف و متحدان غربی‌اش این حمله را تلاشی امپریالیستی برای تصرف سرزمین می‌دانند.

مسکو مدعی مالکیت چهار استان اوکراین – لوهانسک، دونتسک، زاپوریژیا و خِرسون – و همچنین شبه‌جزیره کریمه است که در سال ۲۰۱۴ ضمیمه روسیه شد.

تردید درباره اجرای توافق

نیروهای روسیه بر همه مناطق چهار استان تسلط کامل ندارند و مسکو خواستار عقب‌نشینی نیروهای اوکراینی از بخش‌هایی است که همچنان در کنترل کی‌یف قرار دارد.

اوکراین می‌گوید نیروهایش همچنان در بخشی کوچک از استان کُرسک روسیه حضور دارند؛ حضوری که یک سال پیش با هدف کسب اهرم فشار در مذاکرات آغاز شد. روسیه گفته بود که در آوریل این نیروها را بیرون رانده است.

تاتیانا استانُوایا، پژوهشگر ارشد مرکز روسیه-اوراسیا کارنگی، گفت این تلاش صلح نخستین تلاش «کمابیش واقع‌بینانه» برای توقف جنگ است، اما نسبت به امکان اجرای توافقات تردید دارد.

او افزود: «تقریباً هیچ شکی نیست که تعهدات جدید می‌تواند برای اوکراین فاجعه‌بار باشد.»

در امتداد جبهه‌ای به طول بیش از هزار کیلومتر در شرق و جنوب اوکراین، درگیری‌های شدید جریان دارد و نیروهای روسیه حدود یک‌پنجم خاک این کشور را در اختیار دارند.

به گفته تحلیلگران نظامی اوکراینی، نیروهای روس در شرق این کشور به آهستگی پیشروی می‌کنند، اما حمله تابستانی‌شان تاکنون به موفقیت بزرگ و قاطعی منجر نشده است.

مردم اوکراین همچنان مقاوم مانده‌اند.

اولسیا پتریتسکا، ۵۱ ساله، در حالی که به صدها پرچم کوچک اوکراین در میدان مرکزی کی‌یف – یادبود سربازان کشته‌شده – اشاره می‌کرد، به رویترز گفت: «هیچ سربازی حاضر نخواهد شد سرزمین را واگذار کند یا نیروها را از خاک اوکراین خارج نماید.»



آسیب‌دیده نیستیم؛ تخریب شده‌ایم
دوشنبه ۲۰ مرداد ۱۴۰۴ - Monday 11 August 2025
iran-emrooz.net | Sun, 10.08.2025, 7:52

آسیب‌دیده نیستیم؛ تخریب شده‌ایم


بنفشه سام‌گیس / اعتماد

روایت «اعتماد» از مردمی که در جنگ ۱۲ روزه دچار خسارت مالی و روانی شدند

«چون بخش امنیتی جنگ ۱۲ روزه خیلی پررنگ بود، متاسفانه امکان حضور کارشناسان سلامت روان خیلی میسر نشد. ما در بحران‌ها معمولا خانواده‌ها و کودکان را تحت پیگیری قرار می‌دهیم و تا ۶ ماه بعد هم این پیگیری و خدمت‌رسانی ادامه دارد ولی در این حادثه، به دلایل امنیتی که در جای خودش قابل بحث است، حتی ارتباط مستقیم کارشناسان سلامت روان با حادثه‌دیدگان سخت  بود.»

این جمله‌های یک روانپزشک است؛ روانپزشکی که یک ماه بعد از پایان جنگ ۱۲ روزه، مهمان یک برنامه تلویزیونی با موضوع «بررسی پیامدهای روانی و اجتماعی بحران» است و از امنیتی شدن مداخلات سلامت روان برای آسیب‌دیدگان جنگ ۱۲ روزه انتقاد می‌کند.

سه‌شنبه ۷ مرداد ۳۵ روز بعد از پایان  جنگ ۱۲ روزه؛ خیابان پاسداران

از دو ساختمان نبش کوچه بوستان نهم چیزی باقی نمانده. تا پیش از ۲۳ خرداد امسال، این دو ساختمان، خانه‌های ویلایی زیبایی بود با نمای آجر سرخ کهنه و حیاط بزرگ و معماری اروپایی. بامداد سوم تیر، حدود دو ساعت قبل از اعلام آتش‌بس، موشک‌های اسراییل، این خانه‌های ویلایی را هدف گرفت و حالا، فقط آواری سرد و سوخته است که دیگر تماشایی هم نیست. مردی از اهالی کوچه بوستان نهم می‌گوید که هر دو خانه را، نهادهای نظامی خریده بودند و با تعمیرات، به یک واحد نیمه مسکونی تبدیلش کرده بودند. مرد طبق شنیده‌هایش می‌گوید که در حمله اسراییل این ساختمان سه کشته داشت؛ سرایدار و همسرش و مهندس جوانی که در زمان حمله موشکی در این خانه ساکن بوده.

مرد وقتی حرف می‌زند، گوشه لبش پرش دارد انگار که یک نخ به گوشه لبش دوخته باشند و به فاصله هر دو یا سه ثانیه، نخ به سمت بالا کشیده شود. مرد می‌گوید بعد از موشک‌باران شب آخر و به دلیل صدای مهیب انفجار، دچار تیک عصبی شده. خانه مرد، در ضلع جنوبی بوستان نهم و سه پلاک دورتر از آوار ویلاهاست و می‌گوید که غیر از غبار متعفنی که بلافاصله بعد از انفجار تمام فضای خانه را پر کرد و نفسش را به شماره انداخت، خانه‌اش دچار آسیبی نشده است. بیشترین آسیب را ساکنان آپارتمان‌های همسایه و روبروی ساختمان ویلایی دیده‌اند. هم خانه و وسایل زندگی‌شان از بین رفته و هم دچار مشکلات عصبی و روانی جدی شده‌اند. آپارتمانی که تا قبل از جنگ، دیوار به دیوار ویلاها بود، یک ساختمان ۶ طبقه است که نه دیواری برایش مانده و نه پنجره‌ای. شده مثل ساختمانی نیمه‌کاره. سرایدار خانه روبروی ویلاها می‌گوید تمام ساکنان این ساختمان ۶ طبقه را برده‌اند به یکی از هتل‌های اسکان جنگ‌زده‌ها.

اول: خانم «ب»
خانم «ب» یکی از ساکنان همین ساختمان ۶ طبقه است؛ یک زن ۶۰ ساله، کارمند و خیلی خسته که فعلا تنها چیزی که می‌خواهد، این است که برای ساعت‌ها و روزها بخوابد و حداقل در خواب و بی‌هوشی، یادش برود که هرچه در روزها و هفته‌های قبل به سرش آمده، واقعیت داشته. خانم «ب» لابه‌لای هر چند سوالی که می‌پرسم و هر چند جوابی که می‌گوید، سکوت‌های طولانی دارد؛ سکوتی که با گریه می‌شکند و کلمات، لابه‌لای اشک‌ها به زبانش می‌آید. خانم «ب» و خانواده‌اش، در طول جنگ ۱۲ روزه حتی یک خراش هم برنداشتند اما بامداد سوم تیر و کمتر از دو ساعت پیش از آتش‌بس، ماحصل زندگی ۴۰ ساله‌شان زیر آوار جنگ دفن شد.

چقدر از وسایل شما تخریب شده؟ خسارت مالی براتون چقدر بوده؟

«فقط چند تیکه از لباسامون سالم مونده بود و چند تا پتو. هیچی باقی نموند. همه ‌چیز خراب شد. هیچی نداریم... من تمام اون ۱۱ شب رو توی خونه موندم. هر شب می‌رفتم روی پشت‌بوم و از حملات و پدافند فیلم و عکس می‌گرفتم ولی اون شب به مدت چند ساعت از خونه بیرون رفتم. بعد از حمله موشکی، به من تلفن زدن و نیم ساعت بعد خودم رو رسوندم. وقتی جلوی خونه‌ام رسیدم، اصلا باورم نمی‌شد چنین اتفاقی برای زندگیم افتاده باشه. شنیده بودم جنگ چطور زندگی آدما رو نابود می‌کنه ولی باورم نمی‌شد که برای خودم هم اتفاق بیفته. دسترنج تمام عمرم زیر آوار مونده بود. مشاهده این وضع منو داغون کرد. قدرت حرف زدن رو از دست دادم. روحیه‌ام رو باختم. طول کشید تا به حال عادی برگردم.»

خانم «ب» در این روزها خودش را با این باور تسکین داد که بعد از بامداد سوم تیر، مرده و حالا در دنیایی دیگر است و آدم مرده هم که نیازی به یخچال و مبل و ماشین ظرفشویی ندارد.

«اون چه به سر من و امثال من اومد، خیلی فراتر از آسیبه. اصلا آسیب به چه معناست؟ آسیب یعنی یک خسارت جانی یا مالی جزیی. ما تخریب شدیم. ما همه ‌چیز رو از دست دادیم. ما از بین رفتیم. گودالی که بعد از حمله موشکی کنار خونه من درست شد، حالا با ضایعات اسباب و لوازم زندگی ما پر شده. اون ضایعات، زندگی چندین ساله‌مون بود. خونه من پر بود با یادگارهای مادر و پدرم. من تمام این سال‌ها رو با نگاه کردن به این یادگارها زندگی کردم. حالا  تمام اون یادگارها  از  بین رفته.»

خانم «ب» می‌گوید که در این روزها، در ساعات کوتاهی که به سالن عمومی هتل محل اقامتش می‌آمده، مسوولان هتل به او گفته‌اند اگر مایل باشد، می‌تواند با روان‌شناس یا مشاوری که برای خدمات روان‌شناسی به جنگ‌زدگان می‌آید، صحبت کند ولی خانم «ب» دلش نمی‌خواهد با کسی حرف بزند و حتی دلش نمی‌خواهد کسی را ببیند. خانم «ب» قبل از جنگ برای خودش برنامه‌ریزی کرد که تابستان امسال، برود و چند روزی در استان‌های گیلان و مازندران بچرخد و نگاهش را با زیبایی‌های طبیعت پر کند و به تهران برگردد.

حالا، کمتر از ۴۰ روز تا پایان تابستان مانده و حدود یک ماه است که تمام ساعات صبح تا غروبش، در رفت و برگشت به شهرداری و ستاد بازسازی ناحیه و بالا و پایین رفتن از پله‌های هتل و یک روزمرگی فرساینده با چاشنی از دست رفتن‌های بی‌شمار سپری می‌شود. لابه‌لای این هدر رفتن لحظه‌ها، گاهی هم یک ماشین می‌گیرد به مقصد خانه‌اش، ماشین جلوی ساختمان ۶ طبقه ترمز می‌کند، خانم «ب»  از پنجره ماشین به خانه‌اش نگاه می‌کند، اشک می‌ریزد، ماشین بعد از یک ربع، راه می‌افتد، می‌راند به سمت هتلی در شرق تهران...

دوم: مهتاب:
ساختمان روبروی آوار ویلاهای کوچه بوستان نهم هم خسارت دیده. شیشه تمام واحدهای شمالی این ساختمان، شکسته و قاب پنجره‌ها کنده شده و کارگران مشغول کوبیدن پتک به دیوارهای ترک خورده ضلع شمالی‌اند. برای ورود به این ساختمان باید از روی آوار دیوارهای فروریخته گذشت. برق ساختمان قطع است و ساکنان ساختمان، هر روز و در ساعات روشنی هوا می‌آیند که به کار نقاش و گچکار و بنا نظارت کنند و حوالی عصر برمی‌گردند خانه دوست و اقوام‌شان.

ساکن طبقه دوم این ساختمان، یک خانواده ۴ نفره‌اند؛ مادر و پدر و دو فرزندشان، مهتاب ۱۲ ساله و پدرام ۸ ساله. این خانواده، از دومین روز جنگ، ۴ کوله‌پشتی با وسایل ضروری و شخصی آماده کردند و مادر خانواده، رختخواب‌ها را کف زمین نزدیک به ورودی خانه و کنار دیوارهای بدون شیشه و پنجره پهن کرد. این خانواده ۱۱ شب، تقریبا آرام خوابیدند تا آن بامداد آخر؛ همان شبی که خانه‌های ویلایی نبش بوستان نهم با موشک اسراییل منهدم شد.

«ساعت ۲.۵ صبح بود. بیدار بودم. اول صدای سوت بود و بعد، صدای جنگنده‌ها رو شنیدم. با اولین انفجار، شیشه‌ها خرد شد. همه جا پر از دود و بوی باروت و غبار سیاه شد. چشممون چیزی نمی‌دید. گلومون می‌سوخت. بچه‌ها گریه می‌کردن. یه بالش روی صورت دخترم گذاشتم که اگه شیشه‌ای شکست، خرده‌هاش به صورتش نپاشه. شوهرم هم روی گوش‌های پسرم رو گرفت که لرزه‌های انفجار رو نشنوه. با انفجار دوم از جا پریدیم. کوله‌هامون رو برداشتیم و به سمت در دویدیم. فقط دعا کردم پله‌ها خراب نشده باشه که بتونیم به خیابون برسیم. از پله‌ها که پایین می‌رفتیم، شیشه‌ها و خرده سنگ از سقف و راه‌پله‌ها می‌ریخت زمین. بوی نشت گاز کل کوچه رو پر کرده بود. تمام ترسمون این بود که الان با یه کبریت، تمام کوچه منفجر میشه.»

در اغلب واحدهای این ساختمان، دریچه‌های کولرها از جا کنده شده، یخچال، با ترکش‌های انفجار، سوراخ شده، وسایل برقی سوخته، تمام شیشه‌ها شکسته، تمام کاشی‌های آشپزخانه ریخته و شکسته، کابینت‌های آشپزخانه نشست کرده، دیوارهای مشرف به ویلاهای موشک خورده ترک برداشته، چارچوب درها از جا درآمده. مادر خانواده می‌گوید از روز چهارم تیر تا حالا، فقط افرادی برای بازدید خانه آمده‌اند و به خرابی‌های ساختمان نگاه کرده‌اند و چیزهایی در کاغذهای‌شان نوشته‌اند و گفته‌اند حداکثر کمک دولت، پرداخت هزینه خرید و نصب شیشه‌هاست.

این ساختمان حدود ۲۰۰ متر با ویلاهای موشک خورده فاصله دارد و مادر خانواده می‌گوید از روز چهارم تیر حتی یک روان‌شناس به این ساختمان مراجعه نکرده که از حال ناخوش ساکنان گزارشی بگیرد. موهای پشت سر مهتاب، به اندازه ته استکان ریخته و پوست لخت پشت سرش را زیر انبوه موهای بلندش پنهان کرده است. از چهارم تیرماه، مادر خانواده، شب‌ها با درد قلبی می‌خوابد و در طول روز، ۵ قرص آرامبخش می‌خورد و مهتاب و پدرام، حتی یک ثانیه از مادر و پدر جدا نمی‌شوند.

تمام ساکنان این ساختمان مستاجرند و مادر مهتاب از هزینه‌های نوسازی خانه‌شان اطلاعی ندارد ولی کارگری که مشغول پتک زدن به دیوار اتاق‌های شمالی بود، گفت که روزی ۸۵۰ هزار تومان مزد می‌گیرد و دو نفر نقاش که در یکی از واحدها مشغول بتونه‌کاری و ترک‌گیری بودند، گفتند هزینه نقاشی هر  واحد، ۵۰  میلیون تومان است.

سوم؛ شیما:
خانه پلاک ۲۰ کوچه آبشوری، بامداد ۲۳ خرداد و بین ساعت ۳ و ۴ صبح با موشک منفجر شد و ساختمان ۵ طبقه، مثل کاغذ خوابید کف زمین. غیر از ساکنان پلاک ۲۰، ساختمان‌های دو طرفش هم در این حمله کشته داشت؛ یک دختر و مادر و پدر در ساختمان غربی و یک سرباز وظیفه و یک کودک در ساختمان شرقی. حالا غیر از پلاک ۲۰ که فقط آواری از خرده سنگ است، ساختمان‌های دو طرفش هم خالی از سکنه است. از بالای آوار پلاک ۲۰ ساختمان‌های کوچه پایینی معلوم است و دیوار ضلع شمالی بعضی واحدهای ساختمان روبروی پلاک ۲۰ ریخته است. این ساختمان هم خالی از سکنه شده است.

خانم «ه» ساکن یکی از طبقات همین ساختمان کوچه پایینی است که برای برداشتن چند تکه لباس آمده و می‌گوید که از هفته قبل، بعد از آنکه صاحبخانه، بخشی از پول ودیعه‌شان را پس داده، ۴ خیابان پایین‌تر، خانه‌ای اجاره کرده‌اند و حالا هر روز می‌آید و لابه‌لای وسایل خراب و شکسته و سوخته می‌گردد تا ببیند اگر چیزی قابل استفاده باقی مانده، بسته‌بندی کند و به خانه جدید ببرند. خانم «ه» از همان شب دوم شروع جنگ تا همین حالا، هر شب با کابوس حمله از خواب می‌پرد؛ مثل دختر ۴ ساله‌اش؛ شیما که از شب دوم جنگ، بین ساعت ۳ و نیم تا ۴ و نیم صبح، بیدار می‌شود و به گریه می‌افتد.

«تمام پنجره ها با قابش از جا در اومد و وسط خونه افتاد. تمام شیشه ها شکست. تمام پرده ها پودر شد. دریچه کانال کولر از جا دراومد و افتاد وسط سالن. یه تکه از بتون ساختمون روبرویی پرت شد وسط سالن پذیرایی. تمام وسایل برقی من ترکید و تکه تکه شد. تکه های سرب انفجار پرت شد روی فرش و فرش سوخت. روز بعد از حمله اومدیم مدارکمون رو برداریم. اون موقع دیدیم که زیر آوار دنبال جنازه ها می گردن. جنازه ها بس که سوخته بود ، مثل زغال سیاه شده بود.»

خانم «ه» از روز دوم جنگ در این خانه نماند و خبر ندارد که آیا تیم مشاور و روان‌شناس برای اهالی این کوچه آمده است یا نه ولی یکی از ساکنان ساختمان شرقی پلاک‌۲۰ کوچه آبشوری و یکی از ساکنان ساختمان‌های روبه‌روی آوار پلاک‌۲۰ می‌گویند که تا امروز، جز ماموران شهرداری که برای برآورد خسارت خانه‌ها آمده‌اند، روان‌شناس و مشاوری سراغ از اهالی این محل نگرفته است.

ساکنان ساختمان  روبه‌روی پلاک‌۲۰ آسیب‌های جسمی زیادی دیدند؛ با موج انفجار، شیشه‌های خانه‌شان شکست، ترکش‌های شعله‌ور به خانه‌شان پرتاب شد و فرش و مبل‌شان را به آتش کشید، دختر ۱۱‌ساله یکی از ساکنان این ساختمان که پیش از حمله روی نیمکت خانه‌شان به خواب رفته بود، با موج انفجار از روی نیمکت پرت شد و استخوان لگن و پاهایش شکست. دوست یکی از ساکنان این خانه که برای سرکشی به رفیقش آمده بود، می‌گفت هراسی که به جان اهالی این ساختمان افتاده، تا مدت‌ها از دل‌شان پاک نخواهد شد.

سه‌شنبه ۱۴‌مرداد، ۵۳  روز بعد از آغاز  جنگ ۱۲روزه؛ خیابان اندرزگو:

از سر چهارراه اندرزگو، بقایای ساختمان موشک خورده معلوم است. هدف حمله، یک واحد در طبقه یازدهم ساختمان بوده ولی واحد پشت سرش هم ترکیده. از این فاصله و از کف زمین، آوار این دو واحد مسکونی، مثل دهان آدمی است که وسط فریاد زدنش، زمان و زندگی، از حرکت و ادامه بازمانده باشد؛ نمایی انتزاعی از انجماد شاید. از اول چهارراه تا ساختمان موشک خورده، هیچ ساختمانی مسکونی نیست و تمام ساختمان‌ها، تابلوی « شرکت و دفتر و مرکز » دارد. کوچه پایین ساختمان، اوضاع متفاوت است.

ساکنان یکی دو ساختمان در این کوچه اصلا حاضر به حرف و جواب نیستند. یک دندانپزشک در هنگام خروج از پارکینگ ساختمانش، قبول می‌کند که در حد ۵ دقیقه توقف کند و به سوالاتم جواب بدهد. این آقای دندانپزشک، از روز ۲۵‌خرداد تا حالا، با دو قرص آرامبخش به خواب می‌رود و می‌گوید که حال الانش خیلی بهتر از روزهای اول جنگ است؛ همان روزهایی که با صدای افتادن در قابلمه از جا می‌پرید و پرخاشگر شده بود و به پنجره‌های خانه‌اش، چسب‌های ضربدری زد که در حملات جدید، شیشه‌ها بر سر و زندگی‌اش نبارد چون بزرگ‌ترین ترس این دندانپزشک، مرگ بر اثر بریده شدن شریان‌های  حیاتی  است.

صاحب داروخانه‌ای در خیابان اندرزگو که فاصله نزدیکی با ساختمان موشک خورده دارد، این دندانپزشک را می‌شناخت و می‌گوید که در طول جنگ ۱۲ روزه، هم تعداد مراجعات داروخانه خودش و هم داروخانه همکارانش در نزدیکی مناطق موشک باران شده، بابت خرید داروهای آرامبخش و اعصاب حدود ۳۰‌درصد افزایش داشته اما آنچه در این مراجعات شاهد بوده و شنیده، این است که اغلب مراجعان، نسل جوان بوده‌اند.

«میانسال‌ها و سالمندها، جنگ ۸ ساله ایران و عراق رو دیدن و تجربه زندگی در جنگ دارن ولی نسل جوون، نسل دهه ۷۰ و ۸۰ از جنگ واهمه داره چون نمی‌دونه با این جنگ مدرن، چی به سر خودش و زندگی و آرزوهاش میاد. این بچه‌ها، زیاد به داروخانه اومدن. بدون نسخه اومدن. می‌گفتن یه دارویی بده که شبا بدون ترس از مرگ بخوابیم. تنها دارویی که اجازه داشتم به این بچه‌ها بدم، آرامبخش‌های بسیار ضعیف بود ولی بهشون تلقین می‌کردم که این  داروها  معجزه می‌کنه. »

جنگ با خودش آسیب روانی می‌آورد. فرقی نمی‌کند در فاصله چند متری از جنگ باشی. حتی اگر خبر جنگ را بشنوی هم ممکن است دچار آسیب روانی بشوی. سوزان سانتاگ؛ نظریه‌پرداز و منتقد ادبی که سال ۲۰۰۴ از دنیا رفت درکتاب « به تماشای رنج دیگران » نوشت که بسیاری از مردم جهان، وقتی مشغول تماشای تلویزیونند و پخش خبری درباره جنگ در نقطه‌ای دیگر از کره زمین آغاز می‌شود، کانال تلویزیون‌شان را عوض می‌کنند. سانتاگ در این کتاب نوشت که جنگ در هر سرزمینی و برای هر ملتی در این سرزمین، درد مشترکی می‌آفریند که ساکنان مناطق آرام و دور از جنگ، این درد را درک نمی‌کنند. حسن رفیعی؛ روانپزشکی است که حدود دو دهه بعد از حرف‌های سانتاگ، در گفت‌وگو با  «اعتماد» تایید می‌کند که جنگ آسیب روانی دارد؛ فارغ از اینکه در فاصله چند متری یا چند کیلومتری آدم  رخ  داده  باشد.

«همه شهر به درجات مختلف دچار آسیب روانی می‌شوند. در حمله ۱۱ سپتامبر، طبق بررسی‌ها معلوم شد که ساکنان برج‌های دوقلو، به میزان ۳۰ درصد دچار اختلال فشار عصبی بعد از ضربه روانی شدند ولی هر چه فاصله افراد از محل حملات دورتر شد این شدت هم کمتر شد به گونه‌ای که میزان آسیب در کل جمعیت شهر به ۷.۵ درصد رسید. بنابراین تمام جمعیت در جریان جنگ دچار آسیب روانی به درجات مختلف خواهند شد و استرس‌ها با شدت و طیف متفاوت و درجات مختلف فشار عصبی، بیشترین و شایع‌ترین آسیب‌هاست که در جمعیت بزرگسال، کودک، زن و مرد شاهد خواهیم بود. این آسیب‌ها اگر کارکرد فرد را مختل کرده یا رنج و عذاب زیادی برای فرد ایجاد کند، نوعی از اختلال است و در غیر این صورت، باید به عنوان مشکلات روانی اجتماعی بررسی و درمان  شود.»

وزارت بهداشت: نهادهای نظامی گفتند  خودمان مشاور و  روان‌شناس داریم

محمدرضا شالبافان؛ مدیرکل سلامت روان وزارت بهداشت، در توضیح خدمات روان‌شناسی و مداخلات روانی برای آسیب‌دیدگان روانی در جنگ ۱۲ روزه به «اعتماد» می‌گوید: «تعدادی از آسیب دیدگان جنگ شامل مجروحان یا بازماندگان حملات یا افرادی که شاهد کشته شدن عزیزان‌شان بودند، از همان روزهای اول مورد ارزیابی روانی قرار گرفتند و پیگیری مداخلات روانی برای این افراد، همچنان ادامه دارد. تعدادی هم که در اثر تخریب خانه‌شان دچار خسارت مالی شدند، بعد از انتقال به هتل‌هایی که در شهر تهران برایشان در نظر گرفته شده بود، حداقل به مدت ۴ هفته توسط دانشگاه‌های علوم پزشکی تحت درمان‌ها و مشاوره‌های روان‌شناسی قرار دارند. یک سری اقدامات باید برای جمعیت عمومی انجام شود و لازم است که به سلامت روان کل جامعه ایرانی توجه داشته باشیم. برای جمعیت عمومی هم در مراکز جامع سلامت، غربالگری اختلالات مرتبط با حادثه آغاز شده و البته در شهرهای آسیب دیده مثل تهران، فعالیت در این زمینه، پررنگ‌تر است. هر فردی هم که احساس می‌کند نیاز به مداخله روان‌شناسی و مشاوره دارد، در مراجعه به نزدیک‌ترین مرکز جامع سلامت شهر و منطقه خودش، بعد از غربالگری اولیه توسط روانشناسان مستقر در مراکز، خدمات تخصصی رایگان و بدون هزینه، چه به صورت مداخلات گروهی و چه به صورت مداخلات انفرادی دریافت خواهد کرد.»

شالبافان در جواب «اعتماد»  و در توضیح ممنوعیت‌های ایجاد شده برای ارائه خدمات روان‌شناسی و مشاوره‌ای برای تعدادی از خانواده شهدا و مجروحان می‌گوید: «از ابتدای سانحه و جنگ، به خصوص در مناطق نظامی و برای ساکنان این مناطق که اغلب، خانواده افراد خاص و نیروهای نظامی و انتظامی بودند، از ما خواسته شد که این خدمات توسط روان‌شناسان سیستم‌های نظامی-  انتظامی ارائه شود. ما در این خصوص آموزش‌های مناسبی دادیم و محتوای آموزشی در اختیار این نهادها قرار دادیم ولی با توجه به حساسیت‌هایی که در این زمینه وجود داشت، این خدمات در این مناطق توسط نیروهای ارگان‌های نظامی انجام شد و همکاران ما جز با اجازه مراجع ذی‌صلاح وارد مراکز نظامی نشدند. ارائه خدمات مشاوره و روان‌شناسی در بعضی هتل‌ها هم با حساسیت‌های جدی مواجه شد و هماهنگی‌ها در این زمینه، زمانبر بود. در بعضی هتل‌ها اجازه دریافت شماره تماس یا اطلاعات هویتی افراد ساکن را به همکاران ما ندادند و حتی با اینکه همکاران ما مایل بودند خودشان به تک تک اتاق‌ها مراجعه کرده و در خصوص خدمات مشاوره‌ای و روان‌شناسی اطلاع‌رسانی کنند، در بعضی هتل‌ها این اجازه داده نشد و اعلام کردند که خودمان در این زمینه اطلاع‌رسانی می‌کنیم در حالی که اطلاع‌رسانی همکاران ما، همراه با اقدامات انگیزشی و همراهی‌طلبی برای آسیب‌دیدگان بود. در نهایت با هماهنگی‌های انجام شده و البته با تاخیر، مشکل در ارائه خدمات مشاوره‌ای و روان‌شناسی در هتل‌ها تا حد زیادی برطرف شد ولی همچنان برای دریافت اطلاعات بسیاری از بازماندگان، نیازمند کمک جدی هستیم. بعضی اوقات هم با اینکه طبق اسناد بالادستی در خصوص مداخله در بحران و بلایا، وزارت بهداشت مسوول این مداخلات است ولی سایر نهادهای همکار، خود را متولی امر می‌دانند. چالش‌ها همچنان هست و البته، می‌شود با در نظر گرفتن ملاحظات امنیتی، دسترسی بیشتری برای وزارت بهداشت و برای ارائه خدمات روان‌شناسی و غربالگری برای بسیاری از بازماندگان و خانواده شهدا و آسیب‌دیدگان داده شود ولی متاسفانه هنوز یک‌سری از داده‌ها را در اختیار ما قرار نمی‌دهند.» 



ایستادگی شجاعانه برزیل در برابر ترامپ
دوشنبه ۲۰ مرداد ۱۴۰۴ - Monday 11 August 2025
iran-emrooz.net | Sun, 10.08.2025, 7:24

ایستادگی شجاعانه برزیل در برابر ترامپ


۲۸ ژوئیه ۲۰۲۵
برگردان: آزاد ـ شریف‌زاده

تحت رهبری رئیس‌جمهور لولا داسیلوا، برزیل تصمیم گرفته است که بار دیگر به تعهد خود نسبت به حاکمیت قانون پایبند بماند، حتی در زمانی که ایالات متحده به نظر می‌رسد که از قانون اساسی خودش دست کشیده است. امید آن می‌رود که دیگر رهبران سیاسی نیز در برابر زورگویی قدرتمندترین کشور جهان، چنین شجاعتی از خود نشان دهند.

نیویورک – برای چندین دهه، ایالات متحده مدعی پیشتازی در دموکراسی، حاکمیت قانون و حقوق بشر بود. البته بین شعار و واقعیت شکاف‌های بزرگی وجود داشت: در طول جنگ سرد، آمریکا به بهانه‌ی مبارزه با کمونیسم، دولت‌های دموکراتیک منتخب در یونان، ایران، شیلی و جاهای دیگر را سرنگون کرد. در داخل کشور نیز، یک قرن پس از پایان برده‌داری، همچنان برای حفظ حقوق مدنی سیاه‌پوستان آمریکایی مبارزه می‌کرد.

اما در حالی‌که آمریکا پیش‌تر اغلب نتوانسته بود آنچه را که موعظه می‌کرد، در عمل پیاده کند، اکنون نه تنها در عمل، بلکه در گفتار هم از آن فاصله گرفته است. دونالد ترامپ و حزب جمهوری‌خواه مسئول این تغییر هستند.

در دوره‌ی اول ریاست جمهوری، بی‌احترامی ترامپ به حاکمیت قانون به اوج خود رسید، زمانی که تلاش کرد مهم‌ترین اصل دموکراسی، یعنی انتقال مسالمت‌آمیز قدرت را نقض کند. او ادعا کرد – و همچنان اصرار دارد – که در انتخابات ۲۰۲۰ پیروز شده، در حالی‌که جو بایدن حدود ۷ میلیون رأی بیشتر کسب کرده بود و ده‌ها دادگاه حکم دادند که هیچ تخلف انتخاباتی مهمی صورت نگرفته است.

کسانی که ترامپ را می‌شناسند شاید شگفت‌زده نشده باشند؛ شگفتی واقعی این بود که حدود ۷۰٪ از جمهوری‌خواهان باور داشتند که انتخابات تقلبی بوده است. بسیاری از آمریکایی‌ها – از جمله اکثریت یکی از دو حزب اصلی کشور – به دنیای توطئه‌های عجیب و اطلاعات نادرست سقوط کرده‌اند.

برای بسیاری از هواداران ترامپ، دموکراسی و حاکمیت قانون کمتر از حفظ «سبک زندگی آمریکایی» اهمیت دارد، که در عمل یعنی سلطه‌ی مردان سفیدپوست به قیمت حذف دیگران. اخیراً نیز دیوان عالی آمریکا به طور تهاجمی تلاش کرده که راه‌حل‌هایی برای جبران میراث تبعیض نژادی تاریخی را محدود کند.

چه خوب و چه بد، آمریکا مدت‌ها الگوی دیگر کشورها بوده است. متأسفانه، اکنون دموکرات‌های عوام‌فریب بسیاری در سراسر جهان حاضرند نسخه‌ی ترامپ برای لگدمال کردن نهادهای دموکراتیک و رد ارزش‌های بنیادین آن‌ها را تقلید کنند.

یکی از نمونه‌های برجسته، رئیس‌جمهور پیشین برزیل، ژایر بولسونارو است، که حتی تلاش کرد حمله‌ی ششم ژانویه‌ی ۲۰۲۱ به کنگره‌ی آمریکا را برای جلوگیری از روی کار آمدن بایدن تقلید کند. کودتای نافرجام هشتم ژانویه‌ی ۲۰۲۳ در برازیلیا از حمله به کنگره آمریکا بزرگ‌تر بود، اما نهادهای برزیل ایستادگی کردند – و اکنون خواستار پاسخ‌گویی بولسونارو هستند.

در مقابل، ایالات متحده از زمان بازگشت ترامپ به کاخ سفید در ژانویه، در جهت معکوس حرکت کرده است. ترامپ بار دیگر نشان داده که عاشق تعرفه‌هاست و از حاکمیت قانون بیزار – حتی توافق تجاری با مکزیک و کانادا را که در دوره‌ی نخست خود امضا کرده بود، نقض کرد.

اکنون، بی‌اعتنا به قانون اساسی آمریکا که تنها به کنگره اختیار وضع مالیات را داده – و تعرفه‌ها هم نوعی مالیات بر واردات کالا و خدمات هستند – تهدید کرده است که اگر برزیل پیگرد قضایی بولسونارو را متوقف نکند، ۵۰٪ تعرفه بر کالاهای برزیلی وضع خواهد کرد.

در این‌جا ترامپ برای نقض حاکمیت قانون پا پیش گذاشت تا برزیل را مجبور کند، برخلاف روند قانونی که در پیگرد بولسونارو رعایت کرده، آن را کنار بگذارد. کنگره‌ی آمریکا هرگز از تعرفه‌ها به عنوان ابزاری برای وادار کردن کشورها به تبعیت از دستورات سیاسی رئیس‌جمهور استفاده نکرده، و ترامپ نیز نتوانست حتی به قانونی برای پوشش ظاهری این اقدامات غیرقانونی استناد کند.

آنچه برزیل انجام می‌دهد، در تضاد آشکار با وضعیت ایالات متحده است. در حالی‌که روند قضایی در آمریکا برای پاسخ‌گویی به مشارکت‌کنندگان در شورش ششم ژانویه کند اما سنجیده پیش رفت، ترامپ بلافاصله پس از آغاز دوره‌ی دوم خود، با استفاده از قدرت عفو ریاست‌جمهوری، همه‌ی محکومین – حتی خشن‌ترین آن‌ها – را مورد عفو قرار داد. مشارکت در حمله‌ای که پنج کشته و بیش از صد پلیس زخمی بر جای گذاشت، دیگر جرم محسوب نشد.

برزیل، مانند چین، از زورگویی آمریکا سر باز زده است. رئیس‌جمهور لولا تهدید ترامپ را «باج‌خواهی غیرقابل‌قبول» خواند و افزود: «هیچ بیگانه‌ای به این رئیس‌جمهور دستور نخواهد داد.»

لولا نه تنها از حاکمیت کشورش در حوزه‌ی تجارت دفاع کرده، بلکه در زمینه‌ی تنظیم مقررات بر پلتفرم‌های فناوری تحت کنترل آمریکا نیز ایستادگی کرده است. الیگارش‌های فناوری آمریکا با پول و نفوذ خود در سطح جهانی تلاش می‌کنند کشورها را مجبور به تسلیم در برابر راهبردهای سودمحورشان کنند – راهبردهایی که اغلب آسیب‌های بزرگی وارد می‌کنند، از جمله از طریق گسترش اطلاعات نادرست.

همانند انتخابات اخیر در کانادا و استرالیا، در برزیل نیز لولا از «جهش ضدترامپی» در حمایت عمومی برخوردار شد، چرا که مردم از رفتار دولت آمریکا منزجر شدند و پشت سر او جمع شدند. اما انگیزه‌ی لولا از این موضع‌گیری، صرفاً کسب محبوبیت نبود، بلکه باور واقعی او به حق برزیل برای تعیین مسیر خود بدون دخالت بیگانگان بود.

تحت رهبری لولا، برزیل بار دیگر تعهد خود به حاکمیت قانون و دموکراسی را تأیید کرده، حتی زمانی که به نظر می‌رسد آمریکا در حال پشت پا زدن به قانون اساسی خویش است. امید آن می‌رود که دیگر رهبران کشورها، چه بزرگ چه کوچک، در برابر زورگویی قدرتمندترین کشور جهان شجاعت مشابهی از خود نشان دهند.

ترامپ دموکراسی و حاکمیت قانون در آمریکا را تضعیف کرده – شاید به شکلی جبران‌ناپذیر. نباید اجازه داد او همین کار را در جاهای دیگر نیز انجام دهد.

——————-
* جوزف ای. استیگلیتز (Joseph E. Stiglitz)، برنده جایزه نوبل اقتصاد و استاد دانشگاه کلمبیا، اقتصاددان ارشد پیشین بانک جهانی (۱۹۹۷–۲۰۰۰)، رئیس پیشین شورای مشاوران اقتصادی رئیس‌جمهور ایالات متحده، و هم‌رئیس پیشین کمیسیون عالی‌رتبه در زمینه قیمت‌گذاری کربن است. او نویسنده اصلی گزارش ارزیابی اقلیمی IPCC در سال ۱۹۹۵ بوده است. استیگلیتز همچنین هم‌رئیس «کمیسیون مستقل اصلاح مالیات شرکت‌های چندملیتی» است و تازه‌ترین کتاب او با عنوان راهی به‌سوی آزادی: اقتصاد و جامعه خوب در سال ۲۰۲۴ توسط انتشارات W. W. Norton & Company و Allen Lane منتشر شده است.

 



«نه تسلیم، نه تقابل؛ گفت‌وگو با امریکا»
دوشنبه ۲۰ مرداد ۱۴۰۴ - Monday 11 August 2025
iran-emrooz.net | Sun, 10.08.2025, 7:10

«نه تسلیم، نه تقابل؛ گفت‌وگو با امریکا»


گفت‌وگوی اعتماد با ابراهیم اصغرزاده، رییس کمیته سیاسی جبهه اصلاحات

ابراهیم اصغرزاده در گفت‌وگویی اختصاصی با «اعتماد» به برخی پرسش‌های مهم درباره تحولات اخیر در منطقه و فضای داخلی پاسخ گفته است. اصغرزاده در پاسخ به این پرسش که ایران در مواجهه با امریکای مدل ترامپ چه راهبردی را باید مدنظر قرار دهد، از ترجیع‌بند «نه تسلیم، نه تقابل» استفاده کرده و می‌گوید که ایران باید در راستای منافع ملی‌اش با امریکا و اساسا هر کشور دیگری مذاکره و مراوده و گفت‌وگو داشته باشد.

* آقای اصغرزاده! شما سال‌ها به ‌عنوان یکی از چهره‌های ضد‌امپریالیست شناخته می‌شدید. حالا در شرایطی از ضرورت رابطه با امریکا و غرب سخن می‌گویید. این تغییر موضع نیست؟

بگذارید صریح بگویم. نه در گذشته، شعارهایم از سر نفرت بود، نه امروز موضع من از سر شیفتگی. منافع ملی ایران، قطب‌نمای فکری‌ام است. در دهه‌ شصت، استقلال و حق تعیین سرنوشت ملت‌ها در برابر سلطه خارجی برای ما اولویت داشت. امروز هم همان است. اما راه‌های حفظ این منافع، در جهان متحول امروز، تغییر کرده. اگر زمانی مقاومت با تکیه بر شور انقلابی ممکن بود، امروز نیازمند عقلانیت ژئوپلیتیک و دیپلماسی پیش‌دستانه هستیم. دشمنی کور، ما را به بن‌بست رسانده. وادادگی هم راه نیست. ما باید با امریکا و غرب رابطه داشته باشیم، اما نه از سر ضعف، بلکه از موضع منافع و مصالح ملت.

* اما اظهارات اخیر دونالد ترامپ، لحن تهدیدآمیزی دارد. او می‌گوید ایران به‌ زودی مکان متفاوتی خواهد بود. این پیام را چطور تحلیل می‌کنید؟

ترامپ در سیاست خارجی، یک پوپولیست تمام‌عیار است، اما بی‌برنامه نیست. تهدیدهای او را باید جدی گرفت، چون پشت آنها برنامه هست. جمله‌ «ایران مکان متفاوتی خواهد شد» یک اعلام خطر است، نه صرفا یک توییت مبهم. این حرف یعنی: یا جمهوری اسلامی تغییر می‌کند، یا تغییر داده می‌شود. این، زبان دیپلماسی نیست؛ زبان اولتیماتوم است. از قضا، خطر اینجاست: او دیگر دنبال نیت‌خوانی مقامات ایرانی نیست، دنبال اثر میدانی است. اگر ایران تنها دانش هسته‌ای داشته باشد و توان بالقوه ساخت بمب اتمی، نه نیت آن را، از نگاه ترامپ، این یعنی عبور از خط قرمز و چنین برداشتی، مقدمه اقدام نظامی است، بدون نیاز به اجماع جهانی یا قطعنامه شورای امنیت. مدل لیبی یا عراق و رژیم چنج که البته کور خوانده است.

* برخی معتقدند این حرف‌ها تکرار همان سیاست فشار حداکثری است. چه چیز اکنون را متفاوت کرده؟

اکنون چند تفاوت مهم وجود دارد: نخست، واشنگتن و تل‌آویو به ‌لحاظ نظامی هماهنگ‌تر از گذشته‌اند؛ دوم، هیچ‌یک از متحدان ما حاضر به ورود به جنگی پرهزینه در کنار ایران نیستند؛ نه روسیه که درگیر اوکراین است و نه چین که اساسا بازیگر اقتصادی است. و سوم -و شاید مهم‌تر- وضعیت داخلی ایران دیگر مانند دهه‌ ۸۰ یا ۹۰ نیست. جامعه خسته است، زیرساخت‌ها فرسوده‌اند و مشروعیت اجتماعی و سیاسی نیازمند بازسازی. در چنین وضعی، تصور یک جنگ دیگر، فاجعه‌بار است. مردم از تورم مزمن، بحران اقتصادی، ناترازی انرژی، بحران آب، بی‌اعتمادی به آینده و عدم قطعیت درباره پایگاه طبقاتی‌شان رنج می‌برند. حاکمیت باید به جای قمار با بقا، مسیر توسعه را از دل عقلانیت سیاسی پیدا کند.

* برخی در داخل، گفت‌وگو با امریکا را خیانت می‌دانند و آن را به معنای تسلیم تعبیر می‌کنند. پاسخ شما چیست؟

این نگاه، یا ساده‌انگارانه است، یا نان‌بر سفره تحریم. سیاست خارجی، میدان دوگانه‌های ساده‌لوحانه نیست. ما نه برای جنگ ساخته شده‌ایم، نه برای تحقیر. اگر می‌خواهیم استقلال خود را حفظ کنیم، باید ظرفیت گفت‌وگو و تعامل مبتنی بر احترام متقابل را داشته باشیم. کسانی که اینجا از «مقاومت بی‌پایان» دم می‌زنند، مدل کره‌شمالی در ذهنشان است. معمولا حاضر به پرداخت هزینه‌اش هم نیستند؛ این مردم‌اند که تاوان می‌دهند. من می‌گویم: نه تسلیم، نه تقابل. ما می‌توانیم از «تعامل عزتمندانه» حرف بزنیم؛ تعاملی که در آن، امریکا هم بفهمد ایران کشوری قابل مذاکره است، نه قابل تهدید، ولی شرطش این است که ما خودمان راه‌حل‌های واقعی برای خروج از بحران داشته باشیم، نه تکرار شعارها و روایت‌های نخ‌نما شده.

* اگر امروز در راس تصمیم‌گیری بودید، نخستین پیشنهاد شما برای عبور از وضعیت کنونی چه بود؟

پیشنهاد اول: بازگشت فوری به مذاکرات با امریکا و اروپا، نه فقط درباره هسته‌ای یا مکانیزم ماشه، بلکه برای تنظیم یک توافق جامع و پایدار در حوزه امنیت منطقه‌ای، رفع تحریم‌ها و تضمین‌های متقابل.
پیشنهاد دوم: اعلام یک بسته اصلاحات داخلی برای ترمیم شکاف اجتماعی، آشتی ملی، آزادی زندانیان سیاسی و کاهش تنش و جداسری در سیاست داخلی.
پیشنهاد سوم: تعلیق داوطلبانه برخی سطوح غنی‌سازی در ازای لغو فوری برخی تحریم‌ها و باز شدن مسیر تجارت بانکی و نفتی.
اینها نشانه ضعف نیست؛ نشانه تدبیر است. کشوری که ۲ تریلیون دلار زیان دیده، نمی‌تواند باز هم آزمون و خطا کند.

* پیام شما به آنهایی که در ایران هنوز درگیر دوگانه‌ تسلیم یا مقاومت هستند.

پیام من کاملا روشن است: موجودیت ایران مهم‌تر از هر سیاستی است. تمامیت ارضی و امنیت مردم، از هر ایدئولوژی‌ای اولویت بیشتری دارد. امروز، کسی که دیر تصمیم بگیرد، بازنده است، نه کسی که راه میانه را انتخاب می‌کند. بگذارید یک بار هم که شده، شجاعت در نرمش را به جای شجاعت در تعصب تجربه کنیم.

* نظر شما درباره انتخاب علی لاریجانی به عنوان دبیر شورای عالی امنیت ملی چیست؟

این انتخاب را باید یک فرصت تلقی کرد. اگر لاریجانی بتواند در هماهنگی با رییس‌جمهور پزشکیان، رویکرد امنیتی ایران را از مسیر برخوردهای پرهزینه به مسیر تدبیر و تعامل هدایت کند، می‌توان امیدوار بود که کشور از لبه پرتگاه جنگ به منطقه امن صلح بازگردد. فرصتی پیش آمده تا با عقلانیت سیاسی و تجربه‌گرایی، دکترین امنیت ملی ایران بازتعریف شود؛ نه فقط برمبنای بازدارندگی نظامی، بلکه با گسترش دامنه اتحاد و آشتی ملی، ارتقای اعتماد عمومی و شکوفایی اقتصادی. بازدارندگی، فقط در موشک نیست، در توسعه متوازن و رضایت اجتماعی هم هست.



شرط‌بندی پرمخاطره آمریکا روی زنگزور
دوشنبه ۲۰ مرداد ۱۴۰۴ - Monday 11 August 2025
iran-emrooz.net | Sun, 10.08.2025, 7:06

شرط‌بندی پرمخاطره آمریکا روی زنگزور


(Güney Yıldız)

چگونه یک کریدور به رهبری ایالات متحده می‌تواند هزینه‌های انرژی اروپا را کاهش داده و با روسیه مقابله کند.

مقدمه مترجم:
در زیر ترجمه مقاله‌ای از نشریه معتبر آمریکایی «فوربس» را ملاحظه می‌کنید که به تحلیل عرصه‌های گوناگون طرح پیشنهادی برای توسعه مسیر ترانزیتی زنگزور می پردازد که در جلسه ۸ آگوست رئیس جمهور آمریکا، دونالد ترامپ، با نخست وزیر ارمنستان و رئیس‌جمهور آذربایجان اعلام شد. این مقاله در اواسط جولای و بر اساس حدسیات و گزارشات غیر رسمی که در این زمینه منتشر شده بودند، نوشته شده، اما تصویر خوبی از پتانسیل‌های اقتصادی، پیامدهای ژئوپلیتیکی و چالش‌های پیش‌روی این طرح ارائه می‌دهد.
در عرصه پتانسیل اقتصادی، انتظار می‌رود مسیر زنگزور سالانه بین ۵۰ تا ۱۰۰ میلیارد دلار تجارت را فعال کند و ارتباط بین اروپا، ترکیه، آذربایجان و آسیای مرکزی را تسهیل نماید. این مسیر شامل خطوط ریلی، خطوط لوله نفت و گاز، کابل‌های فیبر نوری و جاده‌ها است که می‌تواند هزینه‌های انرژی را ۱۰ تا ۱۵ درصد کاهش دهد و ارمنستان را در مسیر تجارت «کریدور میانه» قرار دهد که از ایران و روسیه عبور نمی‌کند.
در عرصه پیامدهای ژئوپلیتیکی، قرار است تا آمریکا حق توسعه انحصاری این مسیر را برای مدت ۹۹ سال به یک کنسرسیوم خصوصی بدهد که این باعث کاهش نقش روسیه در منطقه شده و ارمنستان را به سمت همکاری‌ با غرب سوق خواهد داد. این مسیر به جمهوری آذربایجان امکان می‌دهد تا اتصال حمل‌ونقل مستقیمی به منطقه خودمختار خود، نخجوان، داشته باشد که پیش‌تر از طریق ارمنستان امکان‌پذیر نبود. ایران این مسیر را تهدیدی برای توازن قدرت منطقه‌ای خود می‌داند و روسیه ضمن استقبال مشروط، نسبت به دخالت‌های خارجی هشدار داده است.
در عرصه چالش‌های پیش‌رو، با وجود خوش‌بینی‌ها، موانعی مانند اصلاح قانون اساسی ارمنستان، مسائل گمرکی، امنیتی و حقوق مربوط به عبور وجود دارند که ممکن است موفقیت بلندمدت این پروژه را تهدید کنند.
نویسنده مقاله، گونئی ییلدیز که یک روزنامه‌نگار و تحلیلگر ترک است که در حوزه‌های سیاست، امنیت و امور خاورمیانه، به‌ویژه در موضوعات مربوط به ترکیه، سوریه و تحولات منطقه‌ای تخصص دارد.

***

در جهانی که در بحبوحه تشدید تنش‌های جهانی، برای انرژی غیرروسی تلاش می‌کند، آیا یک نوار ۴۳ کیلومتری از خاک ارمنستان می‌تواند به شاهکار آمریکا علیه مسکو و تهران تبدیل شود؟ پیشنهاد جسورانه ایالات متحده برای اجاره کریدور زنگزور به مدت یک قرن، نویدبخش ۵۰ تا ۱۰۰ میلیارد دلار جریان تجاری سالانه است - اما خطر شعله‌ور شدن یک نقطه اشتعال جدید جنگ سرد در قفقاز را نیز به همراه دارد.

ایالات متحده خود را در مرکز یک قمار دیپلماتیک پرخطر قرار داده است که می‌تواند جریان انرژی در سراسر اوراسیا را به طور اساسی تغییر دهد. واشنگتن از طریق پیشنهاد بلندپروازانه خود برای کریدور زنگزور - یک گذرگاه استراتژیک ۴۳ کیلومتری از استان سیونیک ارمنستان - قصد دارد بن‌بست‌های چند دهه‌ای را بشکند، منابع انرژی اروپا را از روسیه متنوع کند و با نفوذ رو به رشد مسکو، پکن و تهران در یک منطقه ترانزیتی حیاتی مقابله کند.

این ابتکار بازتاب دهنده جاه‌طلبی گسترده‌تر آمریکا برای بهره برداری از خلاء قدرت نادر در قفقاز جنوبی است، منطقه‌ای که از نظر تاریخی تحت سلطه روسیه بوده اما اکنون پس از شکست آشکار مسکو در محافظت از متحد خود ارمنستان در جریان حمله سرنوشت‌ساز آذربایجان در سپتامبر ۲۰۲۳ به قره باغ، مستعد تجدید آرایش است.

تجدید آرایش استراتژیک در قفقاز

اعتبار روسیه به عنوان ضامن امنیت در قفقاز جنوبی در حال نابودی است. علیرغم حضور نیروهای حافظ صلح روسی که طبق توافق آتش‌بس نوامبر ۲۰۲۰ ایجاد شده بود، مسکو هنگامی که آذربایجان کنترل قره‌باغ کوهستانی را بازپس گرفت و  صد هزار ارمنی را آواره کرد، مداخله‌ای نکرد. این بی‌عملی در ایروان به عنوان یک خیانت عمیق تلقی شد که اعتماد به ضمانت‌های امنیتی روسیه را از بین برد و چرخش تاریخی ارمنستان به سمت غرب را تسریع کرد.

پیامدهای استراتژیک سریع و چشمگیر بوده‌اند. پارلمان ارمنستان در آوریل ۲۰۲۵ قانون الحاق به اتحادیه اروپا را تصویب کرد، در حالی که منشور استراتژیک ایالات متحده با ارمنستان، همکاری رو به رشد آنها را رسمیت بخشید. همانطور که جیمز اوبراین، معاون وزیر امور خارجه سابق ایالات متحده، خاطرنشان کرد : «آینده‌ای که حول محور روسیه و ایران به عنوان بازیگران اصلی امنیت منطقه‌ای ساخته شود، ناپایدار و نامطلوب است، از جمله برای دولت‌های ارمنستان و آذربایجان.»

این اتحاد غرب، زمینه بی‌سابقه‌ای را برای نفوذ ایالات متحده ایجاد می‌کند. واردات روسیه به منطقه که پیش از سال ۲۰۲۲، ۲۰ تا ۳۰ درصد از تجارت منطقه‌ای را تأمین می‌کرد، اکنون با محدودیت‌های تحریم مواجه است. در همین حال، لوئیس بونو، مشاور ارشد ایالات متحده در مذاکرات قفقاز، با تکیه بر سوابقی مانند کانال پاناما و کریدورهای برلین در دوران جنگ سرد، پیشنهادهایی را برای نظارت بین‌المللی بر این کریدور ارائه کرده است.

جایزه اقتصادی

مزایای اقتصادی بالقوه به اندازه‌ای گسترده هستند که می‌توانند نگرانی‌های سیاسی و امنیتی را نادیده بگیرند. مدل‌سازی بانک جهانی نشان می‌دهد که این کریدور می‌تواند تا سال ۲۰۲۷، ارزش تجاری سالانه ۵۰ تا ۱۰۰ میلیارد دلار را آزاد کند. این افزایش به دلیل پیشرفت‌های چشمگیر لجستیکی خواهد بود - داده‌های بلومبرگ از ماه مه ۲۰۲۵ نشان می‌دهد که این مسیر می‌تواند زمان ترانزیت اروپا-آسیا را در مقایسه با مسیرهای موجود ۱۲ تا ۱۵ روز کاهش دهد.

بازگشت سرمایه قانع‌کننده به نظر می‌رسد. مرکز سیاست خزر هزینه‌های زیرساخت را طی ۵ تا ۱۰ سال ۳ تا ۵ میلیارد دلار تخمین می‌زند، در حالی که مدل‌های اقتصاد آکسفورد ۲۰ تا ۳۰ میلیارد دلار صرفه‌جویی لجستیکی سالانه را پیش‌بینی می‌کنند. مرکز تحلیل و ارتباطات اصلاحات اقتصادی پیش‌بینی می‌کند که این کریدور برای آذربایجان صادرات کل را بیش از ۷۰۰ میلیون دلار افزایش می‌دهد و تولید ناخالص داخلی غیرنفتی را سالانه ۲ درصد افزایش می‌دهد.

جریان‌های انرژی، فوریت این موضوع را برجسته می‌کنند. کریدور گاز جنوبی آذربایجان در سال ۲۰۲۳، ۱۲ میلیارد متر مکعب به اروپا تحویل داد و طبق تفاهم‌نامه اتحادیه اروپا در سال ۲۰۲۲، این رقم را تا سال ۲۰۲۷ به ۲۰ میلیارد متر مکعب هدف‌گذاری کرده است. قزاقستان قصد دارد حجم فزاینده‌ای از نفت را از طریق آذربایجان ترانزیت کند و با وجود چالش‌های فنی محدودکننده ظرفیت، جریان واقعی بین ژانویه و اکتبر ۲۰۲۴ به ۱.۲ میلیون تن برسد.

برای امنیت انرژی اروپا، این امر پیامدهای عمیقی دارد. چشم‌انداز انرژی جهانی ۲۰۲۵ آژانس بین‌المللی انرژی پیش‌بینی می‌کند که اروپا تا سال ۲۰۳۰ به ۲۰ میلیارد متر مکعب گاز غیر روسی بیشتری نیاز خواهد داشت. عادی‌سازی مرزهای ارمنستان و ترکیه می‌تواند دسترسی به ذخایر دریای خزر را افزایش دهد و به‌طور بالقوه هزینه‌های واردات را برای شرکت‌هایی مانند BP (بی‌پی) ۱۰ تا ۱۵ درصد کاهش دهد.

نوآوری دیپلماتیک

چالش اصلی در مواضع آشتی‌ناپذیر نهفته است: آذربایجان خواستار یک کریدور بدون مانع به عنوان سود حاصل از پیروزی نظامی خود در سال ۲۰۲۳ است، در حالی که ارمنستان قاطعانه از واگذاری حاکمیت بر آنچه که آن را سرزمینی حیاتی می‌داند، خودداری می‌کند. پیشنهاد «اجاره» ایالات متحده نشان دهنده تلاشی خلاقانه برای استفاده از چارچوب‌های حقوقی-شرکتی برای دور زدن این بن‌بست است که به باکو تضمین‌های امنیتی می‌دهد و در عین حال به ایروان اجازه می‌دهد حاکمیت اسمی خود را حفظ کند.

این رویکرد از سوابق تاریخی الهام می‌گیرد که در آن‌ها ترتیبات خلاقانه‌ حکمرانی، اختلافات به ظاهر لاینحل را حل می‌کردند. مانند کانال پاناما تحت مدیریت ایالات متحده از سال ۱۹۱۴ تا ۱۹۹۹، این مدل نوید تسهیل تجارت جهانی را می‌دهد و در عین حال به نگرانی‌های امنیتی نیز می‌پردازد. با این حال، منتقدان نسبت به پیامدهای احتمالی نو استعماری و خطر واکنش‌های منفی بلندمدت هشدار می‌دهند.

پیش‌نویس‌های توافق صلح در مارس ۲۰۲۵، پیشرفت قابل توجهی را نشان دادند و شرایط مربوط به به رسمیت شناختن متقابل سرزمین‌ها، تعیین حدود مرزی و عدم استفاده از زور را نهایی کردند. با این حال، آنها در مورد تضمین‌های حمل و نقل و دسترسی به مناطق محصور - دقیقاً همان جایی که پیشنهاد ایالات متحده به دنبال دستیابی به آن است - متوقف شدند.

محاسبات ژئوپلیتیکی و واکنش‌های رقبا

موفقیت این کریدور، پویایی قدرت منطقه‌ای را اساساً تغییر خواهد داد و توضیح می‌دهد که چرا قدرت‌های رقیب در حال بازنگری در استراتژی‌های خود هستند. ایران با احتمال از دست دادن ۲۰ تا ۳۰ درصد از نقش ترانزیتی خود و مختل شدن شریان‌های حیاتی تجاری از جمله ۴۳۰۰۰ کامیون ترکیه‌ای که سالانه به آسیای مرکزی تردد می‌کنند، روبرو است. روسیه با ضررهای احتمالی ۱۰ تا ۲۰ میلیارد دلاری در درآمدها طی یک دهه و فرسایش ۱۰ تا ۱۵ درصدی نفوذ خود بر بازارهای انرژی اروپا روبرو خواهد شد.

نکته استراتژیک: کریدور زنگزور، آزمون تعیین‌کننده‌ای برای ظرفیت ایالات متحده در مهندسی راه‌حل‌های برد-برد در مناطق مورد مناقشه است.

در همین حال، چین به دنبال افزایش بهره‌وری ۲۰ تا ۳۰ میلیارد دلاری در طرح کمربند و جاده تا سال ۲۰۳۰ از طریق بهبود ارتباطات است. با این حال، پکن باید این دستاوردها را در مقابل خطر کاهش وابستگی به مسیرهای تحت کنترل چین متعادل کند. این کریدور می‌تواند ترکیه را به عنوان یک مرکز انرژی حیاتی با دسترسی مستقیم به کشورهای ترک زبان قرار دهد و به طور بالقوه تا سال ۲۰۳۰، ۱۰ تا ۱۵ میلیارد دلار درآمد سالانه از طریق ترانزیت به دست آورد.

شرکت‌های بزرگ انرژی در حال آماده‌سازی برای فرصت‌ها هستند. شرکت دولتی نفت آذربایجان (SOCAR) ظرفیت خط لوله را گسترش می‌دهد در حالی که شرکت ملی نفت ابوظبی (ADNOC) در حال بررسی سرمایه‌گذاری‌های مشترک هیدروژنی است. شرکت‌های BP و Chevron افزایش ۵ تا ۱۰ میلیارد دلاری سرمایه‌گذاری در بخش بالادستی را از طریق افزایش ظرفیت صادرات پیش‌بینی می‌کنند. با این حال، بن‌بست‌های سیاسی می‌توانند هزینه‌های پروژه را تا ۲۰ درصد افزایش دهند، در حالی که تاخیرهای نظارتی ممکن است جدول زمانی را فراتر از بازه‌های سرمایه‌گذاری قابل اجرا سوق دهد.

بُعد ترکیه و بازتنظیم منطقه‌ای

محاسبات استراتژیک ترکیه، این معادله را پیچیده‌تر می‌کند. آنکارا در حال بررسی کاهش تنش با کردها از طریق گفتگو با پ.ک.ک است که نشان‌دهنده یک «بازتنظیم بزرگ» است که می‌تواند مرزها را تثبیت کرده و پتانسیل اقتصادی را آزاد کند. این بهبود دیپلماتیک، در صورت موفقیت، می‌تواند با ایجاد یک محیط منطقه‌ای پایدارتر برای پروژه‌های زیرساختی بزرگ، ابتکار زنگزور را تکمیل کند.

کسب‌وکارهای ترکیه در استان‌های شرقی آناتولی، در صورت تحقق این کریدور، افزایش ۳۱۰ درصدی ظرفیت صادرات - از ۱۶۰ میلیون دلار به ۵۰۰ میلیون دلار در سال - را پیش‌بینی می‌کنند. این حرکت اقتصادی، حتی در بحبوحه حساسیت‌های سیاسی داخلی، انگیزه‌های قدرتمندی برای تعامل دیپلماتیک پایدار فراهم می‌کند.

ریسک‌ها و چالش‌های پیاده‌سازی

علیرغم شواهد اقتصادی قانع‌کننده، خطرات قابل توجهی همچنان وجود دارد. ناظران احتمال ۶۰ درصدی را برای توقف مذاکرات قائل هستند که می‌تواند اجرای توافق را ۱۲ تا ۱۸ ماه به تاخیر بیندازد. داده‌های لویدز از ژوئن ۲۰۲۵ هشدار می‌دهد که در صورت شکست مذاکرات، نوسانات ۲۰ درصدی کالاها وجود خواهد داشت، در حالی که حق بیمه می‌تواند ۲۰ درصد افزایش یابد.

ارمنستان صراحتاً هرگونه بحث در مورد اجاره یا انتقال کنترل ارضی را تکذیب کرده است. نازلی باغداساریان، سخنگوی مطبوعاتی، قاطعانه اظهار داشت که «ارمنستان در مورد انتقال کنترل بر قلمرو حاکمیتی خود به هیچ شخص ثالثی بحث نکرده و نمی‌کند.» این مقاومت، چالش اساسی پیش روی میانجیگران آمریکایی را برجسته می‌کند.

امکان‌سنجی نظارت بین‌المللی همچنان نامشخص است. تحلیل‌های CSIS احتمال موفقیت را حتی با تضمین‌های سازمان ملل تنها ۴۰ تا ۵۰ درصد تخمین می‌زند، که در برابر وتوهای ارمنستان به دلیل تجاوز به حاکمیت آسیب‌پذیر است. موفقیت این مدل به پرداختن به نگرانی‌های امنیتی اصلی در عین حفظ مشروعیت بین‌المللی کافی بستگی دارد.

پیامدهای استراتژیک

طرح زنگزور، بیش از یک پروژه توسعه زیرساختی، آزمونی گسترده‌تر از خلاقیت دیپلماتیک آمریکا در جهانی است که به طور فزاینده‌ای چند قطبی می‌شود. موفقیت آن، توانایی واشنگتن را در ایجاد راه‌حل‌هایی که با نفوذ رقیب مقابله می‌کند و در عین حال منافع اقتصادی ملموس را تأمین می‌کند، نشان می‌دهد. شکست آن می‌تواند نشان‌دهنده کاهش ظرفیت ایالات متحده برای شکل‌دهی به نتایج در مناطق مورد مناقشه باشد.

برای متحدان اروپایی، این کریدور مسیری برای دستیابی به تنوع واقعی در منابع انرژی را فراهم می‌کند. صرفه‌جویی انرژی اتحادیه اروپا می‌تواند تا سال ۲۰۳۰ به ۲۰ تا ۳۰ میلیارد دلار برسد و گذار به سمت کربن‌خنثی را پشتیبانی کرده و وابستگی به تأمین‌کنندگان اقتدارگرا را کاهش دهد. این دستاوردها توضیح می‌دهند که چرا پایتخت‌های اروپایی، با وجود احتیاط علنی درباره تنش‌های منطقه‌ای، به‌طور پنهانی از این ابتکار آمریکا حمایت می‌کنند.

این پروژه همچنین محک می‌زند که آیا مشوق‌های اقتصادی می‌توانند بر کینه‌های تاریخی غلبه کنند یا خیر. دسترسی بالقوه ارمنستان به ۲.۵ میلیارد دلار از صندوق‌های توسعه اتحادیه اروپا، انگیزه‌ای قدرتمند برای سازش ایجاد می‌کند، اما تنها در صورتی که نگرانی‌های مربوط به حاکمیت به‌طور کافی مورد توجه قرار گیرد.

مسیر پیش رو

تا سال ۲۰۲۷، اجرای موفق این طرح می‌تواند با افزایش ظرفیت «کریدور میانی» منجر به جریان سالانه ۲۰ تا ۵۰ میلیارد دلار تجارت شود. بانک جهانی ظرفیت بالقوه جابه‌جایی ۱۱ میلیون تن بار را برآورد کرده که می‌تواند به‌طور بنیادین لجستیک اوراسیا را دگرگون کند. با این حال، دستیابی به این دستاورد منوط به مدیریت حساسیت‌های ارمنستان و حفظ حمایت بین‌المللی است.

رهبران شرکت‌ها همچنان باید در برابر عدم قطعیت‌های زنگزور از طریق استراتژی‌های متنوع، محافظه‌کارانه عمل کنند و با ایجاد شراکت‌های آذربایجانی-ترکی، سود بالقوه ۱۰ تا ۱۵ درصدی را هدف بگیرند و در عین حال برای شکست احتمالی دیپلماتیک، سناریوهای جایگزین آماده کنند. شرکت‌ها باید به‌طور فعال با میانجی‌گران آمریکایی تعامل داشته باشند تا ضمن عبور از ریسک‌های حاکمیتی، موقعیت خود را برای موفقیت نهایی تثبیت کنند.

طرح پیشنهادی زنگزور به رهبری ایالات متحده، در جهانی که رقابت قدرت‌های بزرگ هرچه بیشتر بر نتایج منطقه‌ای اثر می‌گذارد، از اهمیت بالایی برخوردار است. موفقیت در گرو پرداختن به نگرانی‌های مشروع در مورد حاکمیت و در عین حال آزادسازی پتانسیل اقتصادی تحول‌آفرین است و این را می‌آزماید که آیا نوآوری دیپلماتیک آمریکا هنوز می‌تواند نظم جهانی را تغییر دهد یا خیر.


نظر خوانندگان:


■ جناب خون‌جوش گرامی درود بر شما. گزارش بسیار سودمند و آگاه کننده‌ای بود که من به سهم خود از زحمت شما در برگردان آن به فارسی سپاسگزارم. از حکومت جمهوری اسلامی که هر روز ضربۀ تازه‌ای را نوش جان می‌کند و همچنان سر در آخور تهی از خوراک روسیه دارد، هیچ انتظاری ندارم. همچنین از بیشینه‌ی اوپوزیسیون در بلا پیچیدۀ ایرانی که بیش از نوک دماغ خود را نمی‌بینند، و بیشتر آنها به تنها چیزی که نمی‌اندیشند ایران است، و به بیشترین چیزی که می‌اندیشند فرقۀ خویش است. اما امیدوارم مردم و جوانان ایرانی از این رویداد پند آموزند و لقمه‌ای بیشتر بیندیشند.
با سپاس دوباره. بهرام خراسانی ۱۹ مرداد ۱۴۰۴


■ ممنون از انتخاب و ترجمه این مقاله. با دقت خواندم. کلمه “پرمخاطره” را مناسب متن نیافتم.
هیچ پروژه بزرگ با اهمیت جهانی با گارانتی و تضمین کلید نمی‌خوره. فلسفه جلب شدن دولتهای بزرگ و شرکتهای بین‌المللی با سرمایه کلان هم به این خاطر است که اقتصادهای کوچک توان تحمل ضرر و زیان احتمالی را ندارند. کریدور شرقی غربی در منطقه جنوب قفقاز سالهاست که از مسیر گرجستان عمل می‌کند. وقتی در آغاز دهه ۱۹۹- خط لوله باکو تفلیس جیهان طراحی می‌شد، قیمت نفت در پایین‌ترین حد بود و با هر محاسبه َ(با عزیمت از داده های آن زمان) توجیه اقتصادی نداشت. کریدور گازی جنوب در بخش اول یعنی TANAP و بخش دوم TAP در زمان احداث با علامت سوالهای بسیاری مواجه بود چون روسیه با تأسیسات موجود براحتی نیاز اروپا به گاز را تأمین می‌کرد. همین تردیدها در مورد مسیر جاده و راه آهن باکو تفلیس قارص مطرح بود.
با سپاس علی‌رضا




حکم جدید زندان برای علی یونسی و امیرحسین مرادی
دوشنبه ۲۰ مرداد ۱۴۰۴ - Monday 11 August 2025
iran-emrooz.net | Sun, 10.08.2025, 6:38

حکم جدید زندان برای علی یونسی و امیرحسین مرادی


شعبه ۲۹ دادگاه انقلاب تهران، علی یونسی را به تحمل مجموعاً ۶ سال و ۳ ماه حبس و محرومیت‌های اجتماعی و تبعید محکوم کرد. همچنین امیرحسین مرادی نیز توسط همین شعبه به ۱۵ ماه حبس محکوم شد.

به گزارش خبرگزاری هرانا، مصطفی نیلی، وکیل مدافع این دو دانشجو با انتشار مطلبی در این خصوص اعلام کرد که امیرحسین مرادی و علی یونسی توسط شعبه ۲۹ دادگاه انقلاب از بابت فعالیت تبلیغی علیه نظام هر کدام به ۱۵ ماه حبس محکوم شدند. آقای یونسی از بابت “تایید و تقویت رژیم صهیونیستی”، به پنج سال حبس در زندان کرمان محکوم شده است.

به گفته نیلی: همچنین به عنوان مجازات تکمیلی، علی یونسی در مدت حبس از دسترسی به هرگونه فضای مجازی و برقراری ارتباط تلفنی با خارج از زندان، جز در موارد ضروری و با نظارت مدیر زندان، محروم شده است.
جلسه دادگاه رسیدگی به اتهامات علی یونسی در تاریخ ۶ مردادماه و امیرحسین مرادی روز یکشنبه ۲۹ تیرماه برگزار شد.

علی یونسی، دانشجوی مهندسی کامپیوتر و امیرحسین مرادی، دانشجوی فیزیک دانشگاه صنعتی شریف در تاریخ ۲۲ فروردین ۹۹ توسط ماموران وزارت اطلاعات بازداشت و به بازداشتگاه این نهاد موسوم به بند ۲۰۹ زندان اوین منتقل شدند. بازداشت این دانشجویان، توسط ماموران لباس شخصی، بدون ارائه حکم قضایی و همراه با ضرب و شتم صورت گرفت.

غلامحسین اسماعیلی، سخنگوی قوه قضاییه ایران در تاریخ ۱۶ اردیبهشت ۹۹ این دانشجویان را به همکاری با یکی از گروههای اپوزیسیون (مجاهدین خلق) متهم کرد. چندی بعد آیدا یونسی، خواهر علی یونسی با انتشار ویدئویی در فضای مجازی این اتهامات را تکذیب کرده و دلیل مطرح شدن آن را سابقه زندان پدر و مادر خود در دهه شصت عنوان کرد.

آقایان مرادی و یونسی در تاریخ ۴ تیرماه ۱۴۰۱، پس از گذشت بیش از دو سال از زمان بازداشت، از بازداشتگاه وزارت اطلاعات موسوم به بند ۲۰۹ زندان اوین به بند عمومی این زندان منتقل شدند.

این دو دانشجوی نخبه دانشگاه شریف در دادگاه بدوی به ۱۰ سال حبس بابت تخریب و آتش‌سوزی اموال عمومی، به عنوان مجازات اشد محکوم شدند. آنها همچنین به اتهام اجتماع و تبانی علیه امنیت ملی به پنج سال حبس و از بابت اتهام تبلیغ علیه نظام حکم یک سال زندان دریافت کرده بودند. شعبه ۳۶ دادگاه تجدیدنظر تهران در خرداد ۱۴۰۱، حکم بدوی علی یونسی و امیرحسین مرادی را عینا تأیید کرده بود.

در اسفندماه سال گذشته، مصطفی نیلی، وکیل مدافع این دو دانشجوی زندانی، اعلام کرد که پس از پذیرش اعاده دادرسی این افراد در دیوان عالی کشور، شعبه هم‌عرض حکم حبس اشد علی یونسی را از ۱۰ سال به شش سال و هشت ماه کاهش داده است. وی افزود که این روند پیشتر در مورد امیرحسین مرادی نیز اجرا شده و میزان حبس قابل اجرای او نیز به شش سال و هشت ماه تقلیل یافته است.

امیرحسین مرادی، برنده مدال نقره المپیاد نجوم کشوری سال ۹۶ و علی یونسی، برنده مدال نقره المپیاد نجوم کشوری سال ۹۵ و مدال طلای المپیاد نجوم سال ۹۶ است. علی یونسی نیز با کسب مدال طلا در دوازدهمین المپیاد جهانی نجوم و اخترفیزیک که در چین برگزار شد، به مقام نخست دست یافت.



دوشنبه ۲۰ مرداد ۱۴۰۴ - Monday 11 August 2025
iran-emrooz.net | Sat, 09.08.2025, 21:59




چرا چین و روسیه ایران را در برابر اسراییل تنها کذاشتند؟ ">
دوشنبه ۲۰ مرداد ۱۴۰۴ - Monday 11 August 2025
iran-emrooz.net | Sat, 09.08.2025, 19:47

چرا چین و روسیه ایران را در برابر اسراییل تنها کذاشتند؟


ایران پست:نقش اسطوره ای پر سوم سیمرغ بزرگمنشی و جوانمردی کوروش کبیر



دوشنبه ۲۰ مرداد ۱۴۰۴ - Monday 11 August 2025
iran-emrooz.net | Sat, 09.08.2025, 19:03




دوشنبه ۲۰ مرداد ۱۴۰۴ - Monday 11 August 2025
iran-emrooz.net | Sat, 09.08.2025, 17:50




دوشنبه ۲۰ مرداد ۱۴۰۴ - Monday 11 August 2025
iran-emrooz.net | Sat, 09.08.2025, 17:30




دوشنبه ۲۰ مرداد ۱۴۰۴ - Monday 11 August 2025
iran-emrooz.net | Sat, 09.08.2025, 17:11




دوشنبه ۲۰ مرداد ۱۴۰۴ - Monday 11 August 2025
iran-emrooz.net | Sat, 09.08.2025, 16:42




افلاطون فیلسوف فاشیست‌ها
دوشنبه ۲۰ مرداد ۱۴۰۴ - Monday 11 August 2025
iran-emrooz.net | Sat, 09.08.2025, 16:20

افلاطون فیلسوف فاشیست‌ها


به نظر من هیچ فیلسوفی، با فلسفه‌اش، به اندازه افلاطون باعث جنایت در حق بشر نشد.

ما هنوز هم گریبان خود را از ترهات افلاطون رها نساخته‌ایم.

فلسفه-ادبیات افلاطون ریشه در سه اصل داشت که انصافا باید آنها را نوآوری خلاقانه خود او دانست. از این نظر او واقعا نابغه عصر خود بود و تاثیر نبوغش تا به عصر ما هم کشیده شده است.

- یکم ایده آلیسم عینی اوست. فعلا به ایده‌آلیسم ذهنی او در اینجا نمی‌پردازیم.
- دوم فرضیه مدینه فاضله اوست.
- سوم روش او در اثبات هر آن چه که می‌خواست اثبات کند و خود دیالکتیکش می‌نامید.

با این سه شلاق، افلاطون بیست و چند قرن بر گرده بشریت تازیانه زد و زخم‌های بی‌شماری ایجاد کرد، باعث کشتارهای فراوان گردید و هنوز هم اثرات شومش از بین نرفته است.

هنوز هم بی‌شمارانی، همچون بیمارانی که عاشق بیماری خود هستند، ایده‌آلیست‌هایی که به‌خاطر ایده‌آل‌های فرقه‌ای خود آدم می‌کشند، خود را وامدار افلاطون می‌دانند و با ترهات نیمه‌فلسفی و نیمه‌ادبی او جنایات خود را توجیه می‌کنند.

اگرچه ممکن است یافته‌های افلاطون را، اگر خود او نمی‌یافت، دیگرانی می‌یافتند ولی ممکن بود این دیگران چندین نفر و در چندین زمان متفاوت آن اصول را یافته و شرح می‌دادند و هر پاره‌ای به کاری می‌آمد و تاثیر دیگری می‌داشت. ولی افلاطون با بیانی بسیار جذاب و زبانی ادبی همه آنها را در یک بافتار منسجم و در خدمت یک کل بیان کرد و چنان قابل‌فهم برای عوام توضیح داد که ناگزیر به خاستگاه فکری بسیاری از اندیشه‌ورزان بعدی تبدیل شد. بنابر این نبوغ شخصی افلاطون باعث ترویج افکار خطرناک و جنایت‌زای او شد.

عجیب است که انتقاد از افلاطون تقریبا تابو بود و هنوز هم تا درجه‌ای هست. هم در فلسفه غرب و هم در اسلام و هم نزد مکاتبی که نهایتا راهی جز به فاشیسم نمی‌‌برند.

البته شجاعت اندیشمندانی چون نیچه و برتراند راسل و کارل پوپر را باید ستود که اسیر جو عمومی تحسین بلاانتقاد افلاطون نشدند و نقدهای جدی بر او وارد کردند.

ایده مدینه فاضله، که به‌زعم افلاطون شکل کامل و بی‌نقص آن در دنیای صور موجود است، سرمشقی شد برای فاشیست‌های گوناگون که برای جامعه خیالی خود، که هرگز محقق نشد، آدم‌ها بکشند و جنایت‌ها بکنند.

اما چرا افلاطون اینقدر از مدینه واقعا موجود آتن بیزار بود و در ذهن خود مدینه فاضله را ساخت؟ ساده‌اش کنیم این است که چون آتن، یعنی دموکراسی آتن، استاد محبوبش را، سقراط را، به مرگ محکوم کرده بود.

افلاطون اسپارت را بر آتن ترجیح می‌داد ولی با اینکه دموکراسی آن‌زمان آتن با مفهوم امروزی دموکراسی فرق دارد نمی‌‌شد مستقیما استبداد اسپارتی را ستود. البته برای ما که سالیان درازی تحت استبداد زندگی کرده‌ایم اوصافی که افلاطون از مدینه فاضله خود بدست می‌دهد بسیار آشناست و برای حاکمان ما مقدس!

واضح است که استبداد چه در فرم حاکمیت استبدادی و چه در فرم ساختار اجتماعی، قبل از افلاطون وجود داشته اما این هنر افلاطون بود که این نظم طبیعی را فرمولیزه و موردپسند همه دیکتاتورهای چپ و راست کرد.

هدف من در این نوشته پرداختن به زندگی و شرح افکار افلاطون نیست. هدف توجه دادن به جوانان است که مواظب باشند مقلدانه و نادانسته احترام و تکریم‌هایی را که نسبت به افراد و مکاتب رایج است تکرار نکنند. بسیاری از روایات رسمی از بودجه‌های رسمی ارتزاق می‌کنند و روایتی را ترویج می‌کنند که مآلا به نفع حاکمان باشد. میزان دلبستگی شخص به افلاطون یا نظر انتقادی او نسبت به افلاطون می‌تواند یکی از مولفه‌هایی باشد که به شما کمک کند تشخیص دهید آن شخص چقدر آزاد و آزاداندیش است.



دوشنبه ۲۰ مرداد ۱۴۰۴ - Monday 11 August 2025
iran-emrooz.net | Sat, 09.08.2025, 15:23




زلنسکی پیشنهاد واگذاری خاک اوکراین را رد کرد
دوشنبه ۲۰ مرداد ۱۴۰۴ - Monday 11 August 2025
iran-emrooz.net | Sat, 09.08.2025, 13:21

زلنسکی پیشنهاد واگذاری خاک اوکراین را رد کرد


ولودیمیر زلنسکی، رئیس‌جمهور اوکراین، پیشنهاد دونالد ترامب مبنی بر اینکه توافق صلح با روسیه می‌تواند شامل «تبادل برخی سرزمین‌ها» باشد را رد کرد و تأکید نمود که اوکراینی‌ها «زمین خود را به اشغالگر هدیه نخواهند داد».

اظهارات رئیس‌جمهور اوکراین در یک سخنرانی ویدئویی در روز شنبه، یک روز پس از اعلام ترامب مبنی بر دیدار با ولادیمیر پوتین در آلاسکا در هفته آینده بیان شد.

زلنسکی گفت: «پاسخ به مسئله سرزمینی اوکراین در قانون اساسی این کشور مشخص شده است. هیچ‌کس از این اصل تخطی نخواهد کرد و هیچ‌کس نمی‌تواند چنین کند.»

ترامب روز جمعه در پلتفرم تروث سوشال اعلام کرد که دیدار «بسیار مورد انتظار» او با پوتین در ۱۵ اوت برگزار خواهد شد.

رئیس‌جمهور آمریکا افزود که توافق صلح احتمالاً شامل واگذاری سرزمین توسط کی‌یف خواهد بود و اشاره کرد که روسیه همچنان به خواسته‌های حداکثری خود که در سال ۲۰۲۲ مطرح کرده بود، پایبند است.

ترامب در کاخ سفید گفت: «این موضوع بسیار پیچیده است. ما برخی سرزمین‌ها را بازمی‌گردانیم، برخی را مبادله می‌کنیم. تبادل سرزمین‌هایی صورت خواهد گرفت که به نفع هر دو طرف باشد.»

مقامات ارشد اوکراینی به فایننشال تایمز گفتند که پیشنهاد روسیه شامل تثبیت خط مقدم در جنوب شرقی اوکراین است، به شرطی که کی‌یف با عقب‌نشینی از بخش‌هایی از مناطق دونتسک و لوهانسک که هنوز تحت کنترل اوکراین است، موافقت کند.

مسکو پیش‌تر ادعای مالکیت بر کل مناطق خرسون و زاپوریژیا را مطرح کرده بود، با وجود اینکه مراکز این دو منطقه همچنان تحت کنترل اوکراین هستند.

به گفته مقامات، بخش‌هایی از زمین‌های تحت کنترل نیروهای روسیه در مناطق خرسون و زاپوریژیا و همچنین مناطق کوچکی در مناطق سومی و خارکف ممکن است موضوع مذاکره باشند.

کی‌یف به‌طور مداوم تأکید کرده که واگذاری سرزمین در مذاکرات غیرقابل‌قبول است.

زلنسکی اظهار داشت: «اوکراین برای تصمیمات واقعی که صلح به همراه داشته باشد، آماده است. هر تصمیمی که علیه ما باشد، هر تصمیمی که بدون حضور اوکراین گرفته شود، در عین حال تصمیمی علیه صلح است.»

آندری سیبیها، وزیر امور خارجه اوکراین، گفت: «ما به صلحی پایدار نیاز داریم که با حرکت بعدی مسکو نابود نشود.»

رهبران کشورهای بالتیک از هرگونه فشار برای وادار کردن اوکراین به واگذاری سرزمین انتقاد کردند و نگرانند که این منطقه ممکن است هدف بعدی پوتین باشد.

مارگوس تساهکنا، وزیر امور خارجه استونی، روز شنبه گفت: «اگر مرزها با زور تغییر کنند، هیچ مرزی امن نیست... حاکمیت و تمامیت ارضی پایه‌های ثبات جهانی هستند. ما تجاوز را پاداش نخواهیم داد — نه در اوکراین و نه در هیچ جای دیگر.»

بایبا براژه، وزیر امور خارجه لتونی، اظهار داشت: «صلح عادلانه، پایدار و شرافتمندانه چیزی است که همه ما، به‌ویژه اوکراینی‌ها، خواستار آن هستیم. چنین صلحی باید شامل اوکراین باشد و حاکمیت و تمامیت ارضی آن را حفظ کند.»

تهاجم تابستانی روسیه نتوانسته است به پیشرفت عمیقی دست یابد. اما حملات گروه‌های کوچک پیاده‌نظام و حملات پهپادی بارها خطوط لجستیکی اوکراین را هدف قرار داده و چندین شهر در امتداد خط مقدم را تهدید کرده‌اند.

اوکراین در چند سال گذشته شهرهای بزرگ منطقه دونتسک را که مسکو گزارش شده خواستار واگذاری آن‌ها از سوی کی‌یف است، مستحکم کرده است. بیش از ۱۲۰,۰۰۰ نفر هنوز در کراماتورسک و اسلوویانسک، دو شهر اصلی در بخش تحت کنترل اوکراین در منطقه دونتسک، زندگی می‌کنند.

یک افسر سابق اوکراینی که گروه تحلیلی Frontelligence Insight را اداره می‌کند، در پلتفرم ایکس نوشت: «اگر اوکراین بدون امتیاز یا تضمین‌های قابل‌اجرا سرزمینی را واگذار کند، روسیه خطوط دفاعی مستحکم را بدون هزینه تصرف خواهد کرد.»

او افزود: «از آن موقعیت، مسکو می‌تواند خصومت‌ها را با مصونیت از سر بگیرد.»



دوشنبه ۲۰ مرداد ۱۴۰۴ - Monday 11 August 2025
iran-emrooz.net | Sat, 09.08.2025, 12:14




دوشنبه ۲۰ مرداد ۱۴۰۴ - Monday 11 August 2025
iran-emrooz.net | Sat, 09.08.2025, 10:57




دوشنبه ۲۰ مرداد ۱۴۰۴ - Monday 11 August 2025
iran-emrooz.net | Sat, 09.08.2025, 10:46




دوشنبه ۲۰ مرداد ۱۴۰۴ - Monday 11 August 2025
iran-emrooz.net | Sat, 09.08.2025, 10:33




دوشنبه ۲۰ مرداد ۱۴۰۴ - Monday 11 August 2025
iran-emrooz.net | Sat, 09.08.2025, 10:03




روزنامه و کتاب درگیر بحران بی‌کاغذی
دوشنبه ۲۰ مرداد ۱۴۰۴ - Monday 11 August 2025
iran-emrooz.net | Sat, 09.08.2025, 8:30

روزنامه و کتاب درگیر بحران بی‌کاغذی


مریم شکرانی / روزنامه شرق

«سه ماه است حتی یک نسخه کتاب چاپ نکرده‌ایم». «کاغذ نیست و با کاغذ قرضی روزنامه را منتشر می‌کنیم». «فعلا چاپخانه‌مان تعطیل است و نمی‌دانیم این وضعیت تا چه زمانی طول بکشد». این چکیده جملاتی است که فعالان صنعت نشر کتاب و مطبوعات در توضیح وضعیت خود به زبان می‌آورند. از آن سو، روزنامه «شرق» در آستانه روز خبرنگار اعلام کرد‌ «به‌ دلیل نبود کاغذ در بازار و بی‌نتیجه‌ماندن تلاش‌ها برای تأمین کاغذ، نسخه چاپی روزنامه در روزهای چهارشنبه ۱۵ مرداد و پنجشنبه ۱۶ مرداد ۱۴۰۴ منتشر نمی‌شود».

رضا خجسته‌رحیمی، سردبیر ماهنامه اندیشه پویا نیز در یادداشتی توضیح داد: «۱۰ روز است که می‌خواهیم شماره جدید «اندیشه پویا» را منتشر کنیم، اما کاغذ نشریه (کاغذ رول وارداتی) در بازار موجود نیست. حتی حاضریم به بالاترین و غیرمنصفانه‌ترین قیمت‌ها کاغذ از بازار به‌ظاهر آزاد تهیه کنیم که پیش خوانندگان مجله شرمنده نباشیم و به هر دری زده‌ایم فقط برای چند رول کاغذ، اما به جایی نرسیده‌ایم؛ نه یارانه خواسته‌ایم، نه ارز یارانه‌ای و حتی مبادله‌ای، نه هیچ کمک پیدا و پنهانی، فقط کاغذ خواسته‌ایم برای انتشار مجله، اما تدبیر مسئولان و مدیران، برخورداری از کاغذ آزاد برای انتشار نشریه را نیز تبدیل به مطالبه‌ای زیاده‌خواهانه کرده است».

به نظر می‌رسد‌ بازار کاغذ به حال خود رها شده است و نه صدایی از دولت بلند می‌شود و نه پیگیری‌های متعدد دست‌اندرکاران صنعت چاپ و نشر و رسانه‌ها به جایی رسیده است.

ماجرای کمبود کاغذ حالا آن‌قدر بیخ پیدا کرده که نه‌تنها چاپ کتاب‌های عمومی و درسی را مختل کرده است، ‌بلکه نشریات چاپی ناچار شده‌اند انتشار نسخه کاغذی را متوقف کنند یا تیراژ خود را به‌شدت کاهش دهند.

غلامحسین کرباسچی، مدیرمسئول روزنامه هم‌میهن، به «شرق» توضیح می‌دهد:‌ «گرفتاری کمبود کاغذ سبب شده است‌ روزنامه هم‌میهن تیراژ خود را به‌شدت کاهش دهد و برای همان نسخ محدود هم با کاغذ قرضی منتشر شود».

او در ادامه می‌گوید: «حدود ۲.۵ تا سه سال قبل قیمت هرکیلوگرم کاغذ هشت هزار تومان بود و قبل از نوروز ۱۴۰۴ بهای هرکیلوگرم کاغذ به ۴۰ تا ۴۵ هزار تومان رسید و حالا بهای هرکیلوگرم کاغذ به ۶۰ هزار تومان و بیشتر رسیده است».

کرباسچی تأکید می‌کند: «گرانی کاغذ یک مسئله است و کمبود شدید کاغذ یک مسئله و حالا مسئله دست‌اندرکاران حوزه نشر از گرانی کاغذ گذشته و به کمبود شدید کاغذ رسیده است».

مدیرمسئول روزنامه هم‌میهن با این توضیح که تصور می‌کند احتکار کاغذ در بازار رخ داده، می‌گوید: پیگیری‌های این روزنامه برای تأمین کاغذ منتج به نتیجه نشده است و گویا نظارتی بر بازار وجود ندارد و مشخص نیست کاغذهای وارداتی در شش ماه یا یک سال گذشته در کدام انبار ذخیره شده و به بازار عرضه نمی‌شود.

بی‌تفاوتی وزارت ارشاد به بحران کاغذ

رضا خجسته‌رحیمی، سردبیر ماهنامه اندیشه پویا، توضیحات دیگری دارد. او به «شرق» می‌گوید:‌ کمبود کاغذ آن‌قدر به نشریات چاپی فشار آورده است که ناچار به رسانه‌ای‌کردن این موضوع شده‌اند.

او توضیح می‌دهد که پس از رسانه‌ای‌کردن این موضوع، تماس‌هایی از وزارت صنعت و حتی نهاد ریاست‌جمهوری برای حل مشکل دریافت کرده، اما در نهایت حیرت متوجه شده است‌ بسیاری از متولیان خبر ندارند ‌در بازار کاغذ چه می‌گذرد و حتی معدود رول کاغذی وجود ندارد که با سفارش و توصیه مشکل نشریات چاپی را به‌صورت موقت حل کنند.

خجسته‌رحیمی ادامه می‌دهد که مسئله غم‌انگیز اینجاست که در ظاهر، بازار کاغذ برای وزارت فرهنگ و ارشاد کوچک‌ترین اهمیتی ندارد و نه‌تنها پاسخ‌گوی مشکلات پیش‌آمده نیست، بلکه پیگیری‌های او حاکی از آن است که از شش ماه گذشته تاکنون سفارشی برای واردات کاغذ ثبت نشده ‌و گویا دولت با هدف صرفه‌جویی ارزی، تصمیم گرفته است‌ واردات کاغذ را متوقف کند و وزارت ارشاد هیچ‌گونه حساسیتی به این موضوع نشان نداده است.

رسانه و کتاب در اولویت دولت نیست

علیرضا بختیاری، مدیرمسئول روزنامه دنیای اقتصاد نیز به «شرق» می‌گوید: «‌تصور می‌کنم برداشت آقای خجسته‌رحیمی از علت چالش در بازار کاغذ درست باشد و ظاهرا دولت هیچ‌گونه ارزی حتی با ‌نرخ آزاد‌ برای واردات کاغذ تخصیص نداده ‌و همین مسئله باعث شکل‌گیری بازار سیاه کاغذ شده است».

او در ادامه می‌گوید: «به‌جز کمبود شدید کاغذ باید گفت‌ مجوزهای فله‌ای رسانه‌ها و رسانه‌های چاپی صوری هم باعث شده است‌ در ازای واردات محدود کاغذ، تقاضا ‌سیر صعودی داشته باشد و این بازار را بیش از پیش گرفتار چالش کند».

بختیاری تأکید می‌کند: «در نشست‌هایی که مدیران مسئول با برخی مدیران متولی داشته‌اند، بارها تأکید شده است‌ رقم واردات کاغذ آن‌قدر بالا نیست که تأثیری در صرفه‌‌جویی ارزی داشته باشد، اما ظاهرا وضعیت انتشار رسانه و کتاب برای متولیان اهمیت ندارد و البته این موضوع به دولت فعلی محدود نمی‌شود و در تمام دولت‌های گذشته، این موضوع واجد اهمیت نبوده و بازار کاغذ را در مقاطع مختلف گرفتار بحران کرده است».

این توضیحات در شرایطی مطرح می‌شود که پیگیری‌های «شرق» از وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی و وزارت صنعت، معدن و تجارت بی‌نتیجه بوده است و متولیان نسبت به بحران کاغذ در بازار سکوت اختیار کرده‌اند.

کاغذ نایاب شد

کاغذ در بازار نایاب شده است و انتشاراتی‌ها و رسانه‌های چاپی به در بسته خورده‌اند. این در حالی است که حدود ۱.۵ ماه دیگر مدارس کشور شروع به فعالیت می‌کنند، اما کمبود کاغذ، چاپ کتاب‌های درسی را هم مختل کرده است. ۱۳ خرداد امسال سجاد رحیمی، رئیس هیئت‌مدیره شرکت چاپ و بسته‌بندی افست، به ایرنا گفت: ‌با وجود اطلاع‌رسانی درباره واردات کاغذ کتاب‌های درسی در حدود شش تا هفت ماه پیش، هنوز هیچ کاغذی به دست ما نرسیده و همچنان از کاغذ ایرانی و ذخایر محدود کاغذ خارجی که مربوط به چهار تا پنج سال گذشته است، استفاده می‌شود.

امیرسامان اسفندیاری، دبیر سندیکای تولیدکنندگان کاغذ و مقوا نیز درباره میزان تولید کاغذ در کشور، به صداوسیما گفته بود: «بررسی آمارهای موجود نشان می‌دهد‌ تولید کاغذ چاپ و تحریر در کشور طی سال‌های اخیر با نوسان زیادی همراه بوده است؛ به‌طوری‌ که در سال ۱۳۹۹ تولید تقریبا به صفر رسید و در سال ۱۴۰۰ میزان تولید به پنج هزار تن افزایش یافت، در سال ۱۴۰۱ به ۳۰ هزار تن و در سال ۱۴۰۲ با ثبت رکوردی بی‌سابقه، بین ۵۵ تا ۶۰ هزار تن تولید شد. با‌این‌حال، در سال ۱۴۰۳ بار دیگر تولید کاهش یافت و این رقم به ۳۳ هزار تن برگشت».

اسفندیاری درباره میزان کاغذ مورد نیاز کشور گفت: «نیاز اساسی کشور به کاغذ چاپ و تحریر ۱۸۰ هزار تا ۲۰۰ هزار تن است و تولیدکنندگان می‌توانند ۱۲۰ هزار تن یعنی ۷۰ درصد از نیاز کشور را تأمین کنند و ۳۰ درصد هم از واردات تأمین شود». هفته پیش هم بابک عابدین، رئیس اتحادیه صادرکنندگان صنعت چاپ ایران، درباره وضعیت تولید کاغذ در ایران به تجارت‌نیوز گفت: در حال حاضر، ایران به دلیل وضعیت شکننده محیط زیست، وضعیت‌ مساعدی در بخش تولید کاغذ ندارد. در بحث تأمین کاغذ مورد نیاز برای کتاب‌های درسی نیز مشکلاتی وجود دارد. قرار بود در زمینه تولید کاغذ کتاب‌های درسی، نیاز کشور به‌طور کامل تأمین شود و حتی کاغذها از کیفیت مناسبی برخوردار باشند، اما این اتفاق رخ نداد.

او همچنین توضیح داده است: «تولید کاغذ بازیافتی، کاغذهای کرافت، مقواهای پشت‌طوسی و... توجیه اقتصادی دارند، اما در تولید این محصولات هم میزان مصرف آب قابل توجه است و دولت باید به‌جای تمرکز بر تولید کاغذ،‌ با توسعه صادرات محصولات پلیمری و سرمایه‌گذاری در این بخش، منابع ارزی لازم برای واردات کاغذ را تأمین کند». گزارش‌های متعدد درباره کمبود کاغذ در شرایطی است که پیش از این در اردیبهشت سال جاری ناشران در نمایشگاه کتاب‌ این موضوع را با محمدرضا عارف، معاون اول رئیس‌جمهوری، در میان گذاشتند و او قول حل مشکل کاغذ را داده و گفته بود: «این موضوع یک وعده نیست، بلکه الزام است؛ چراکه کتاب‌های درسی باید از نخستین روز سال تحصیلی در اختیار دانش‌آموزان قرار گیرند. بنابراین باید از مدت‌ها پیش برنامه‌ریزی شود تا به‌طور مثال‌، در اواخر مرداد یا اوایل شهریور کاغذ مورد نیاز آماده باشد. وزارت آموزش و پرورش و دولت در تلاش هستند تا از هر منبع ممکن، ابتدا با تکیه بر تولید داخلی و در صورت نیاز از طریق واردات، کاغذ لازم برای چاپ کتاب‌های درسی را تأمین کنند».

ناشران کتاب: ماه‌هاست هیچ کتابی چاپ نکرده‌ایم

با تمام این اوصاف، کار به جایی رسیده است که چاپ کتاب‌های درسی و انتشار رسانه‌های چاپی مختل شده‌ و ناشران کتاب‌های عمومی می‌گویند‌ ماه‌هاست حتی یک نسخه کتاب چاپ نکرده‌اند.

حدادی، مدیر انتشارات میراث کتاب، به «شرق» توضیح می‌دهد که بازار کتاب در حال حاضر شرایط وخیمی را تجربه می‌کند و نه‌تنها فروش کتاب به‌طور محسوسی افت کرده و تقریبا به صفر رسیده‌، بلکه اصولا کاغذ در بازار نایاب ‌و چاپ کتاب غیرممکن شده است.

او تأکید می‌کند: «‌تورم دو‌رقمی و کاهش مداوم قدرت خرید مردم متأسفانه کتاب را به یک کالای غیرضروری تبدیل کرده است و مردم به راحتی آن را از سبد خرید خود حذف کرده‌اند. اما مسئله بغرنج اینجاست که گویا دولت هم کتاب را کالای غیرضروری تصور کرده و عملا بازار کاغذ به حال خود رها شده ‌و چاپ کتاب هم‌اکنون متوقف شده است».

اگر بخواهیم قیمت کتاب در ۱۰ سال اخیر را ‌بررسی کنیم، باید به آمار ۱۵ اردیبهشت‌‌ ۱۳۹۳ تا ۱۵ اردیبهشت‌ ۱۴۰۴ اشاره کنیم. میانگین قیمت کتاب در این سال ۹‌هزار‌و ۲۰۰ تومان است و قیمت هر صفحه کتاب ۴۶ ریال. با توجه به پایه حقوق ۶۰۸ هزار تومانی در سال ۱۳۹۳، می‌شد با پایه حقوق حدود ۶۶ کتاب خرید. این در حالی است که در سال ۱۴۰۴ پایه حقوق مصوب ۱۰‌میلیون‌و ۳۰۰ هزار تومان است و با توجه به این رقم و با فرض اینکه قیمت کتاب در سال ۱۴۰۴ رشد نکند و همین رقم ۲۱۲ هزار تومان بماند، حدود ۴۹ کتاب می‌شود خرید. به گزارش فرهیختگان، این یعنی حدود ۱۷ کتاب سبد خانوار ایرانی کوچک‌تر شده و مجموعه این اتفاقات نشان می‌دهد‌ با وجود تخصیص یارانه کتاب و ادعا‌های وزرای ارشاد در ۱۰ سال اخیر، یکی‌یکی کتاب‌ها از سبد خانوار ایرانی کم می‌شود و ایده‌هایی هم مانند فرهنگ کارت (تخصیص مبلغی برای ارتقای سبد فرهنگی خانوار) عملا در حد و اندازه شوخی باقی مانده است.



یک محیط‌بان دیگر در پارک ملی گلستان کشته شد
دوشنبه ۲۰ مرداد ۱۴۰۴ - Monday 11 August 2025
iran-emrooz.net | Sat, 09.08.2025, 7:16

یک محیط‌بان دیگر در پارک ملی گلستان کشته شد


مژگان جمشیدی / اعتماد

درحالی که روسای سازمان حفاظت محیط‌زیست همچنان از ضرورت افزایش حمایت‌های قانونی و  قضایی از محیط‌بانان سخن می‌گویند، یک محیط‌بان دیگر عصر روز چهارشنبه گذشته، در جریان تعقیب و گریز با شکارچیان در منطقه سولگرد پارک ملی گلستان، هدف شلیک مستقیم شکارچیان از فاصله نزدیک قرار گرفت و در دم جان باخت تا شمار شهدای محیط‌زیست ایران در نیم قرن اخیر به ۱۵۴ نفر برسد!

محیط‌بان محمود شهمرادی ازجمله محیط‌بانان خبره پارک ملی گلستان بود که همچون دیگر همکارش کاظم مصدق که سه ماه قبل در همین منطقه هدف گلوله قرار گرفته و به شهادت رسیده بود، چهارشنبه گذشته به قتل رسید. قتل این مامور دولت در‌حالی به وقوع می‌پیوندد که کمتر از دو ماه قبل نیز محیط‌بان سرشناس و خبره دیگری در منطقه حفاظت‌شده خاییز در استان کهگیلویه و بویراحمد به طرز ناجوانمردانه‌ای توسط یک شکارچی به رگبار بسته شد و به شهادت رسید.

از این رو به نظر می‌رسد تشدید حملات به محیط‌بانان در سراسر کشور و شلیک‌های عامدانه و مستقیم به سر و سینه حافظان طبیعت آن‌هم از فواصل نزدیک که منجر به شهادت و زخمی و نقص عضو شدن عده دیگری از آنان شده، نیازمند آسیب‌شناسی جدی، بازنگری قانون و احکام صادره برای متخلفان و نیز تغییر روش‌های سنتی مدیریتی در سازمان حفاظت محیط‌زیست دارد. اگر‌چه سال‌هاست مسوولان سازمان محیط‌زیست و متخصصان و صاحب‌نظران به رفع کاستی‌های قضایی و قانونی در حوزه حمایت از محیط‌بانان تاکید می‌کنند، اما برخی متخصصان هم هستند که معتقدند سازمان حفاظت محیط‌زیست باید روش‌های مدیریتی خود را از روش‌های تکراری و سنتی به روش‌های نوین‌تر همچون مدیریت مشارکتی یا بهره‌گیری از تکنولوژی‌های روز در حفاظت تغییر بدهد.

اما حضور نیم قرن مدیران و سیاستگذاران ناآشنا با محیط‌زیست در راس این سازمان که منجر به ظهور مدیران و حتی بعضا کارشناسانی ضعیف‌تر در رده‌های میانی این سازمان شده، باعث شده تا این سازمان همیشه یک مانع جدی برای افزایش مشارکت نخبگان و مشارکت همگانی در حفظ محیط‌زیست و بهره‌مندی جامعه محلی از منافع بحق محیط‌زیستی باشد. در عین حال برخی کارشناسان هم معتقدند باید به مقوله حفاظت رویکرد علمی داشت و از مداخله‌های سلیقه‌ای و غیرکارشناسی پرهیز کرد. در همین حال تشدید برخی برخوردهای امنیتی نسبت به فعالان حوزه محیط‌زیست به ویژه فعالان حیات وحش در سال‌های اخیر، باعث شده تا این سازمان بیش از گذشته از همکاری کارشناسی صاحب‌نظران مستقل و مشارکت مردمی به دلیل برخی سیاست‌های حذفی این سازمان بی‌نصیب بماند که این امر منجر به تشدید برخی مشکلات در برخی موضوعات ازجمله حوزه‌های مرتبط با ارزیابی و حفاظت شده است.

«آهای مردم بدانید ما برای زیست شماها کشته می‌شویم. ما برای آب و هوای این کشور زحمت می‌کشیم. ما برای حفظ تنوع زیستی این کشور داریم زحمت می‌کشیم. حق ما نیست این‌طور بمیریم. واقعا حق ما نیست.»

و بغض دیگر امانش نمی‌دهد! اینها بخشی از سخنان یکی از محیط‌بانان پارک ملی گلستان است که همراه گروهی از همکارانش در حال حمل پیکر بی‌جان محیط‌بان شهید «محمود شهمرادی» بودند. در‌حالی که ساعت از ۱۲ شب هم گذشته و بیش از ۷ ساعت از زمان کشته شدن محمود شهمرادی به دست شکارچیان می‌گذشت ولی آنها خسته و سوگوار، همچنان با دست خالی در حال حمل پیکر همکارشان در میانه کوه و دره در تاریکی شب بودند!

این فریاد دادخواهی یکی از محیط‌بانان از دل مهم‌ترین و قدیمی‌ترین پارک ملی ایران است که بیشترین تنوع زیستی ایران را در کمترین مساحت در دل خود جای داده است و سال‌هاست به گل سر سبد پارک‌های ملی ایران و غرب آسیا معروف شده، اما همین سه ماه پیش یکی دیگر از محیط‌بانان خبره و جوانش را در پی شلیک مستقیم شکارچیان از دست داد. تراژدی غمباری که سال‌هاست ادامه دارد و گویا قرار نیست این تراژدی پایان یابد و هر بار جان محیط‌بان دیگری را می‌گیرد.

محیط‌بانان ایرانی سال‌هاست که محکوم به مرگ هستند، آنها یا با شلیک گلوله شکارچیان می‌میرند یا اگر از سلاح‌شان استفاده کنند و این استفاده مجازشان از سلاح در تاریکی مناطق صعب‌العبور منجر به مرگ شکارچی شود با حکم قاضی به قصاص محکوم می‌شوند! و این تراژدی تلخی است که نزدیک به نیم قرن است ادامه دارد و هنوز این روند اصلاح نشده است!

براساس آمارهای موجود از ابتدای تاسیس سازمان حفاظت محیط‌زیست تاکنون ۱۵۴ محیط‌بان حین انجام وظیفه یا دچار سانحه و مرگ شده یا به ضرب گلوله کشته شدند و نزدیک به ۴۰۰ محیط‌بان هم در راه حفاظت از محیط‌زیست دچار جراحت یا بعضا نقص عضو شده‌اند. در این میان محیط‌بانان بسیاری هم بوده‌اند که حین درگیری برای دفاع از خود دست به سلاح برده و چنانچه شکارچی با اصابت گلوله زخمی و کشته شده، محیط‌بان راهی زندان شده و در نهایت با احکام قصاص به اتهام قتل عمد مواجه شدند. اگر چه در بیشتر موارد سازمان و فعالان محیط‌زیست تلاش کردند تا رضایت خانواده مقتول را بگیرند، اما مواردی هم بوده که حکم قصاص اجرا شده یا چند روز قبل از اجرای حکم، محیط‌بان در زندان سکته کرده و جان باخته است.

در همین حال شینا انصاری، معاون رییس‌جمهور و رییس سازمان حفاظت محیط‌زیست، در واکنش به اخبار شهادت محیط‌بانان می‌گوید: «ریخته شدن خون محافظان طبیعت برای حفظ تنوع زیستی کشور پذیرفتنی نیست و باید با بازنگری فوری در روش‌های حفاظتی و کاهش تعارضات، از تکرار این تراژدی‌ها جلوگیری کنیم.» اما همچنان کوچک‌ترین تغییری در سیاست‌های این سازمان نه در گذشته و در نه در حال حاضر برای کاهش تنش‌ها بین شکارچیان و محیط‌بانان صورت نگرفته است.  تنها مروری کوتاه بر اخبار منتشره در یک سال اخیر نشان می‌دهد که دست‌کم سه محیط‌بان در سه ماه اخیر کشته شده‌اند و تعداد قابل توجهی نیز در درگیری با شکارچیان با شلیک گلوله زخمی و نقص عضو شده یا با تبر آسیب‌های جدی دیده‌اند. تنها در یک مورد سال گذشته یکی از محیط‌بانان به نام اسماعیل عرب در پارک ملی پابند در استان مازندران با تبر آسیب دید.

در اصفهان نیز یک محیط‌بان از ناحیه چشم هدف شلیک قرار گرفت. دو محیط‌بان در دنا مورد ضرب و شتم از ناحیه سر و دست قرار گرفتند و دو محیط‌بان دیگر در مازندران حین گشت و کنترل و یک محیط‌بان دیگر هم در بوشهر مورد حمله قرار گرفتند.

به‌رغم اینکه محیط‌بانان همیشه تلاش می‌کنند شکارچیان غیرمجاز را خلع سلاح کنند و بعد از سه بار تذکر تیر هوایی شلیک می‌کنند، ولی متاسفانه برخی شکارچیان به ‌صورت مستقیم به محیط‌بانان شلیک می‌کنند و تعدد این موارد اخیرا شدت یافته است.

«فتح‌الله امیری» مستندساز حیات وحش نیز در این باره به «اعتماد» می‌گوید: «انگار شهادت و درگیری، بخشی از زندگی محیط‌بانان شده است که جان‌شان را کف دست‌شان گرفته‌اند. اما چرا فقط در پارک ملی گلستان در مدت چند ماه باید دو محیط‌بان این‌گونه شهید شوند؟ این روند کشته شدن محیط‌بانان تا کی باید این‌گونه ادامه داشته باشد؟»

او می‌افزاید: «چرا قاتل شهید محمد باشقره محیط‌بان پارک ملی گلستان که سال ۱۳۹۶ به شهادت رسید تا همین چند وقت پیش مشغول شکار بود؟ چه شده که شکارکشان افسار پاره کرده‌اند؟ چرا جان محیط‌بانان اهمیت ندارد و در این مورد سازمان آسیب‌شناسی نمی‌کند؟» 

«حسین آخانی» زیست‌شناس و عضو هیات علمی دانشگاه تهران با توجه به تشدید حملات به محیط‌بانان به «اعتماد» می‌گوید: «ما نیاز به تحول در محیط‌زیست کشور داریم. ما نیاز به متخصصان برجسته داریم و حاکمیت باید دست از این لجبازی بردارد و ساختارهای ضدامنیتی که به اسم حراست و گزینش درست کرده را جمع کند و به جای آن ساختارهای حقوقی حرفه‌ای بنشاند که نگرانی‌شان نه مسائل موی زنان که جلوگیری از انقراض گونه‌ها و زوال زیست بوم باشد.»

قوانین فعلی محیط‌بانان را ناتوان کرده است

چند هفته قبل معاون سازمان حفاظت محیط‌زیست با اشاره به قوانین به‌کارگیری سلاح برای محیط‌بانان و محدودیت‌هایی که در استفاده از آن وجود دارد، گفته بود: این محدودیت باعث شده تا محیط‌بانان در مواجهه با متخلفان مانند شکارچیان، آسیب‌پذیرتر باشند. حمید ظهرابی یادآور شده بود در حال حاضر محیط‌بانان فقط در صورتی مجاز به استفاده از سلاح هستند که جان خود را در خطر ببینند، نه صرفا برای جلوگیری از تخلفات. با این وجود محیط‌بانان نمی‌توانند برای مهار یا جلوگیری از تخلفات از سلاح خود استفاده کنند. به گفته او قوانین فعلی محیط‌بانان را در مواجهه با متخلفان مسلح ناتوان کرده است و باید برای تجهیز آنان به امکانات دفاعی مناسب و بازنگری در مقررات، چاره‌اندیشی شود.

وی با اشاره به دیگر محدودیت‌های محیط‌بانان گفت: متاسفانه به دلیل کمبود نیرو، محیط‌بانان مجبورند به تنهایی با شکارچیان مسلح و قانون‌شکن درگیر شوند که کمبود نیرو، جان محیط‌بانان را به خطر انداخته است. ظهرابی بر لزوم برخورد قاطع با شکارچیان غیرمجاز تاکید کرده و یادآور شده بود: تامین تجهیزات و امکانات برای محیط‌بانان نه‌تنها امنیت آنان را افزایش می‌دهد، بلکه بازدارندگی موثری در کاهش تخلفات زیست‌محیطی ایجاد خواهد کرد.

یک بوم‌شناس: محیط‌بانان چاقوی بدون تیغه در دست دارند!

اما «عبدالحسین وهاب‌زاده» بوم‌شناسی که نامی آشنا در جامعه محیط‌زیست ایران دارد، موضوع را جامع‌تر می‌بیند. او به «اعتماد» می‌گوید: «افزایش شمار حملات به محیط‌بانان یا بعضا شکارچیان یک موضوع ساده نیست، بلکه موضوع پیچیده‌ای است که یک یا دو بعد ندارد و چندین وجه دارد که باید تمامی این وجوه مورد بررسی قرار بگیرد. نخست اینکه مسوولان باید روشن کنند چطور یک محیط‌بان در‌حالی که ضابط قضایی است ولی اگر حین انجام وظیفه و درگیری با شکارچی به او شلیک کرد، باید محکوم به اعدام شود؟! این واقعا شرم‌آور است. درست مثل این است که چاقویی را دست محیط‌بان داده باشند ولی این چاقو تیغه نداشته باشد! متاسفانه قانون در ایران برای حفظ طبیعت و حفظ جان محیط‌بان کمترین اهمیت را قائل شده و در این میان اشکالات قضایی هم به نظر می‌رسد محرز باشد.»

او می‌افزاید: «در حال حاضر گفته می‌شود حداقل ۵۰۰ تا ۶۰۰ هزار تفنگ بدون مجوز در کشور موجود است و این یک پرسش جدی است حکومتی که اگر مخالفانش نمک‌پاش هم در جیب داشته باشند، یا تیغ چاقو هم داشته باشند، آنها را محاکمه می‌کند، چطور نمی‌تواند جلوی این همه اسلحه غیرمجاز را بگیرد و دارندگان این سلاح‌های غیرمجاز را باز دارد؟!»

این بوم‌شناس به جنبه‌های دیگری از نظارت‌های رایج در مناطق تحت حفاظت در جهان اشاره می‌کند و می‌افزاید: «اگر نظارت‌های امروزی در پارک به اندازه کافی با ابزار پیشرفته و به‌روز مثل پهپاد و دوربین‌های مدار بسته و تصاویر ماهواره‌ای وجود می‌داشت، دیگر لازم نبود محیط‌بان به‌ طور مستقیم با شکارچی در برخی موارد رودررو شود. با این ابزارها جرم فرد محرز می‌شد و با مستندات روی میز محاکمه در دادگاه قرار می‌گرفت. در این صورت بخشی از تنش‌ها و درگیری‌ها بین محیط‌بانان و شکارچیان کاهش می‌یافت.»

وهاب‌زاده در ادامه گفت: «خیلی از این شکارچیان سال‌هاست در محاکم قضایی و انتظامی پرونده دارند و سال‌هاست به عنوان متخلف دستگیر و شناسایی و به مراجع قضایی فرستاده می‌شوند، ولی دادگاه‌ها با این افراد برخورد جدی نمی‌کنند.»

این بوم‌شناس همچنین معتقد است: «نباید به دنبال حذف شکارچی باشیم. سال‌هاست که تاکید می‌شود شکارچی هم به نوعی عاشق طبیعت است. در بسیاری از موارد این افراد در جامعه محلی خود افرادی مهم و دارای احترام و جایگاه هستند و می‌توان با نگاه انسانی و محترمانه با آنها روبه‌رو شد و آنها را از روند شکار برحذر داشت. کما اینکه موارد زیادی بوده که از سال‌های پیش از انقلاب برخی شکارچیان مطرح با آموزش‌های درست، شکار را کنار گذاشته و خود به استخدام محیط‌زیست درآمدند و بهترین محیط‌بانان شدند، بنابراین تداوم درگیری بین شکارچیان و محیط‌بانان صرفا یک موضوع ساده نیست و ابعاد مختلفی دارد که حتی برخی ابعاد در یک گفت‌وگوی ساده رسانه‌ای جای بحث ندارد و نیازمند گفت‌وگوهای اجتماعی بیشتری است تا این ابعاد همگی شناسایی و بررسی و با مشارکت برخی مشکلات حل شود.»  او می‌افزاید: «باید شکارچی را به عنوان عاشق طبیعت دید و درصدد این بود که جای اشتباه او را در طبیعت تغییر داد. تنها در این صورت است که می‌توان از تقابل و روبه‌رو شدن شکارچی و محیط‌بان تاحد زیادی کاست و تلفات انسانی را کاهش داد.»

حفاظت فقط با تفنگ امکان‌پذیر نیست!

او می‌گوید: «بیایید تجربه دیگر نقاط جهان را ببینید. هر کجا که حفاظت راه درست خود را می‌رود و این درگیری‌ها کاهش یافته، همه این نقاط ضعف را برطرف کرده‌اند، اما در برخی نقاط دنیا مثل برخی کشورهای آسیایی و آفریقایی که این تقابل‌ها همچنان کمابیش ادامه دارد به این دلیل است که همه ابعاد موضوع را برای یک مدیریت درست در نظر نگرفته‌اند. محیط‌بانی در بسیاری از کشورها یک شغل پراهمیت است. من وقتی سال‌ها قبل در امریکا مشغول تحصیل بودم با یکی از دانشجویان فوق‌لیسانس زیست‌شناسی هم‌اتاق بودم که دو سال بود داشت دروس تخصصی مثل مدیریت حیات وحش و اکولوژی حیات‌وحش و... را می‌خواند تا فقط در آزمون محیط‌بانی شرکت کند! اینکه مردم یک کشور هیچ آموزشی در ارتباط با محیط‌زیست نبینند و بچه‌ها از کودکی رنگ طبیعت را نبینند، با این روند نمی‌توان طبیعت را حفظ کرد. اینکه محیط‌بانان با تلاش وافر متخلفان را شناسایی و به دادگاه ببرند، اما متاسفانه در برخی موارد مورد تمسخر قاضی قرار بگیرند که برای شکار یک کبک وقت دستگاه قضا را گرفته‌اند، با این تفکر و این اشکالات اساسی در قانون و قضا نمی‌توان طبیعت را حفظ کرد. ضمن اینکه دیگر نمی‌توان فقط با تفنگ طبیعت را حفظ کرد! ما نیاز به یک گفت‌وگوی اجتماعی برای بررسی همه ابعاد ماجرای شکار در کشورمان داریم و نمی‌شود فقط وقتی محیط‌بان تیر خورده و روی زمین افتاد همه سرو صدا کنیم و بعد دوباره فراموش کنیم. باید ببینیم آیا حفاظت فقط با تفنگ امکان‌پذیر است یا راه‌های کمکی دیگری هم هست و این نیازمند گفت‌وگو و بررسی‌های بیشتر است.»



دیدار ترامپ و پوتین، هفته آینده در آلاسکا
دوشنبه ۲۰ مرداد ۱۴۰۴ - Monday 11 August 2025
iran-emrooz.net | Fri, 08.08.2025, 23:19

دیدار ترامپ و پوتین، هفته آینده در آلاسکا


دونالد ترامپ، رئیس‌جمهور آمریکا، اعلام کرده که جمعه آینده در آلاسکا با ولادیمیر پوتین، رئیس‌جمهور روسیه، دیدار می‌کند. این دیدار در چارچوب تلاش‌های او برای دستیابی به توافقی به‌منظور پایان‌دادن به جنگ میان روسیه و اوکراین انجام می‌شود.

ترامپ روز جمعه، اندکی پس از اینکه اشاره کرد توافق صلح ممکن است شامل «مبادله بخش‌هایی از سرزمین‌ها» باشد، این دیدار را علنی کرد. این اظهارات نشان می‌دهد که آمریکا ممکن است با روسیه همکاری کند تا اوکراین را وادار به واگذاری دائمی بخشی از خاک خود کند.

ترامپ در جریان میزبانی از رهبران ارمنستان و آذربایجان برای نشست صلح در کاخ سفید گفت: «بخش‌هایی را پس می‌گیریم و بخش‌هایی را جابه‌جا می‌کنیم. مبادله سرزمین‌هایی صورت خواهد گرفت که به نفع هر دو طرف باشد، اما جزئیات آن را بعداً یا فردا بررسی خواهیم کرد.»

او اطلاعات بیشتری درباره اینکه کدام مناطق ممکن است مبادله شوند یا طرح کلی توافق صلح چیست، ارائه نکرد و گفت نمی‌خواهد توجه‌ها از تعهد صلح میان ارمنستان و آذربایجان منحرف شود.

رهبران اوکراین همواره با واگذاری خاک خود به روسیه مخالف بوده‌اند. علاوه بر این، قانون اساسی این کشور ولودیمیر زلنسکی، رئیس‌جمهور اوکراین، را از انجام چنین کاری منع می‌کند و واگذاری زمین به روسیه با موانع سیاسی و نظامی متعددی برای اوکراین روبه‌رو خواهد بود.

پیش از این، ترامپ به رهبران اروپایی گفته بود که پس از دیدار با پوتین، قصد دارد نشستی سه‌جانبه میان خود، پوتین و زلنسکی ترتیب دهد.

چالش‌های پیش رو برای توافق صلح

فراتر از مسئله سرزمین، مسائل پیچیده دیگری نیز باید حل شوند. برای مثال، آیا زلنسکی تضمین‌های امنیتی از اروپا، آمریکا یا ناتو دریافت خواهد کرد تا از توقف موقت جنگ و ازسرگیری دوباره آن توسط روسیه برای تصرف باقیمانده اوکراین جلوگیری شود؟

پوتین نیز در گذشته خواستار محدودیت‌های شدید در تعداد و کیفیت تسلیحات غربی به اوکراین بوده و اقداماتی مانند برگزاری انتخابات را مطرح کرده که می‌تواند به تغییر دولت اوکراین منجر شود. انتخابی که به نظر می‌رسد او قصد دارد با حمایت از یک رهبر طرفدار روسیه، بر آن تأثیر بگذارد.

مقامات روسیه خواستار واگذاری چهار منطقه‌ای شده‌اند که مسکو در اواخر سال ۲۰۲۲ ادعا کرد آن‌ها را از اوکراین «ضمیمه» کرده است، هرچند بخش‌هایی از این مناطق هنوز تحت کنترل اوکراین است.

ترامپ که به‌عنوان نامزد ریاست‌جمهوری وعده داده بود این جنگ را در ۲۴ ساعت به پایان می‌رساند، به‌تدریج از ناتوانی خود در پایان‌دادن به این درگیری ابراز ناامیدی کرده است. از زمان روی کار آمدن، رویکرد او نسبت به روسیه نوسان داشته است. در ابتدای دوره ریاست‌جمهوری، او احترام زیادی برای پوتین قائل بود تا جایی که همراه با کره شمالی در مخالفت با قطعنامه سازمان ملل برای محکومیت حمله روسیه به اوکراین در سال ۲۰۲۲ رأی داد.

او همچنین امسال در دفتر بیضی‌شکل کاخ سفید، زلنسکی را به دلیل «قدردانی نکردن کافی» از حمایت‌های نظامی آمریکا سرزنش کرد و به رهبر اوکراین گفت که «برگ برنده‌ای در دست ندارد» تا به یک توافق صلح برسد. اما اخیراً، او از پوتین به دلیل نپذیرفتن شرایط پیشنهادی آتش‌بس و طولانی کردن جنگ انتقاد کرده است.

استیو ویتکوف، فرستاده ویژه ترامپ، روز چهارشنبه در مسکو با پوتین دیدار کرد که ترامپ آن را «بسیار سازنده» توصیف کرد. اما اندکی پس از این دیدار، ترامپ اعلام کرد تعرفه‌های واردات از هند را به ۵۰ درصد افزایش می‌دهد تا این کشور را به دلیل خرید نفت از روسیه جریمه کند.

جمعه همچنین آخرین مهلت روسیه برای پذیرش آتش‌بس پیش از اعمال تحریم‌های بیشتر ترامپ بر صادرات نفت این کشور بود، هرچند مشخص نیست که آیا او پس از تأیید دیدار با پوتین، این تهدید را عملی خواهد کرد یا خیر.

تایلر پیجر و دیوید ای. سنگر / نیویورک تایمز / ۸ اوت ۲۰۲۵



امضای توافق صلح بین آذربایجان و ارمنستان
دوشنبه ۲۰ مرداد ۱۴۰۴ - Monday 11 August 2025
iran-emrooz.net | Fri, 08.08.2025, 22:05

امضای توافق صلح بین آذربایجان و ارمنستان


آذربایجان و ارمنستان روز جمعه ۸ اوت ۲۰۲۵ در کاخ سفید و در کنار دونالد ترامپ، رئیس جمهور آمریکا، توافق صلحی را امضا کردند که پس از دهه‌ها درگیری، روابط اقتصادی دوجانبه را تقویت خواهد کرد.

ترامپ در مراسم امضای این توافق در کاخ سفید، در حالی که الهام علی‌اف، رئیس جمهور آذربایجان و نیکول پاشینیان، نخست وزیر ارمنستان در کنارش بودند، گفت: «مدت زیادی است - ۳۵ سال - آنها جنگیده‌اند و اکنون دوست هستند و قرار است برای مدت طولانی دوست باشند.»

او افزود: «ارمنستان و جمهوری آذربایجان متعهد شده‌اند که برای همیشه به همه درگیری‌ها پایان دهند، روابط تجاری، مسافرتی و دیپلماتیک را برقرار کنند و به حاکمیت و تمامیت ارضی یکدیگر احترام بگذارند.»

ترامپ گفت که ایالات متحده با هر کشور قراردادهای جداگانه‌ای برای گسترش همکاری در زمینه انرژی، تجارت و فناوری، از جمله هوش مصنوعی، امضا کرده است. او گفت که محدودیت‌های مربوط به همکاری دفاعی بین آذربایجان و ایالات متحده نیز برداشته شده است.

این توافق صلح می‌تواند قفقاز جنوبی، منطقه‌ای تولیدکننده انرژی در همسایگی روسیه، اروپا، ترکیه و ایران را که توسط خطوط لوله نفت و گاز در هم آمیخته شده اما توسط مرزهای بسته و درگیری‌های قومی دیرینه از هم گسیخته شده است، متحول کند.

مقامات دولتی آمریکا این هفته به رویترز گفتند که ارمنستان قصد دارد حقوق توسعه ویژه انحصاری این کریدور ترانزیتی را برای مدت طولانی به ایالات متحده اعطا کند. یکی از مقامات که نخواست نامش فاش شود گفت که طرح موسوم به «مسیر ترامپ برای صلح و رفاه بین‌المللی» تاکنون توجه ۹ شرکت، از جمله سه شرکت آمریکایی، را به خود جلب کرده است.

ترامپ:
● «اصلاحیه ۹۰۷ علیه آذربایجان متوقف شده است.» [مربوط به تحریم تسلیحاتی آذربایجان از سوی ایالات متحده]
● «مدیریت بخشی از کریدور زنگزور که از ارمنستان عبور می‌کند به مدت ۹۹ سال به یک شرکت آمریکایی داده شده است.»
● «ارمنستان و آذربایجان همیشه قول داده‌اند که جنگ را متوقف کنند. ما بسیاری از مسائل مهم را حل کرده‌ایم، بیانیه‌ای امضا خواهد شد.»
● «ارمنستان و آذربایجان ۳۵ سال است که در جنگ هستند. این درگیری به هر دو کشور آسیب رسانده است. آنها به دنبال راهی برای خروج بودند. جو بایدن که تمام روز می‌خوابید، نیز تلاش کرد. اما نتیجه‌ای نداشت.»
● «این دو کشور ۳۵ سال است که در جنگ هستند. اما اکنون تصمیم گرفته‌اند که این جنگ را متوقف کنند. من به هر دو رهبر افتخار می‌کنم.»
● «ارمنستان در حال ایجاد یک همکاری انحصاری با ایالات متحده برای توسعه این کریدور است که می‌تواند تا ۹۹ سال تمدید شود.»
● «شرکت‌های آمریکایی به شدت علاقه‌مند به مشارکت در توسعه زیرساخت‌ها هستند.»
● «ما در حال حذف محدودیت‌های همکاری دفاعی بین آذربایجان و ایالات متحده هستیم.»
● «من فکر می‌کنم بسیاری از کشورها به توافق‌نامه‌های ابراهیم خواهند پیوست.»

اظهارات علی‌یف و پاشینیان

الهام علی‌یف، رئیس جمهوری آذربایجان در مراسم امضای توافق صلح گفت: «اول از همه، از این دعوت سپاسگزارم. این یک رویداد تاریخی است. در واقع، ما در حال امضای یک تاریخ جدید هستیم. ما در حال آغاز صفحه جدیدی در روابط بین آمریکا و آذربایجان هستیم و منشور این شراکت ظرف چند ماه آینده تدوین خواهد شد.»

رئیس جمهوری آذربایجان افزود: «امضای توافق صلح اینجا در پایتخت شماره یک جهان و با حضور رئیس جمهور عالی در حال انجام است. این بدان معناست که نباید هیچ شکی در اینجا وجود داشته باشد. اگر نخست وزیر پاشینیان یا من قصد داشتیم یک قدم عقب برداریم، به اینجا نمی‌آمدیم. می‌توانید کاملاً مطمئن باشید که آنچه در اینجا برای مردم و جامعه آذربایجان اتفاق می‌افتد، به صلح ابدی و بلندمدت منجر خواهد شد.»

علی‌یف در مورد لغو محدودیت‌های ایجاد شده در روابط آذربایجان و آمریکا، گفت «لغو اصلاحیه ۹۰۷ و آغاز همکاری استراتژیک ما (با امریکا) یک رویداد تاریخی است.»

نیکول پاشینیان، نخست وزیر ارمنستان نیز در این مراسم گفت: «امروز با توافق صلح با آذربایجان به دستاورد مهمی رسیده‌ایم و پایه‌گذار نوشتن تاریخ جدیدی میان دو کشور هستیم.» وی افزود: «ما قادر خواهیم بود با ایالات متحده به صلح و شکوفایی دست یابیم.»

نخست وزیر ارمنستان تأکید کرد: «توافق صلح با آذربایجان معامله‌ای بزرگ برای صلح است که تأثیرات مثبت آن منطقه و جهان را تحت الشعاع قرار خواهد داد.» وی افزود: «توافق صلح با آذربایجان جهان را به جای بهتری تبدیل خواهد کرد.»... «این روز تاریخی را به رئیس‌جمهور علی‌اف، مردم آذربایجان و ارمنستان و رهبری ایالات متحده تبریک می‌گویم.»

هر دو رهبر از ترامپ به خاطر کمک به پایان دادن به درگیری تمجید کردند و گفتند که او را برای جایزه صلح نوبل نامزد خواهند کرد. علی‌اف گفت: «پس چه کسی جز رئیس جمهور ترامپ شایسته جایزه صلح نوبل است؟»

بیانیه مشترک رئیس جمهور جمهوری آذربایجان و نخست وزیر جمهوری ارمنستان
در مورد نتایج دیدارهایشان در واشنگتن دی سی، در ۸ آگوست ۲۰۲۵

ما، رئیس جمهور جمهوری آذربایجان و نخست وزیر جمهوری ارمنستان، که در ۸ آگوست ۲۰۲۵ در واشنگتن دی سی دیدار کردیم، موارد زیر را اعلام می‌کنیم:

ما و رئیس جمهور ایالات متحده آمریکا، دونالد جی. ترامپ، شاهد امضای متن توافق شده توافقنامه برقراری صلح و روابط بین دولتی بین جمهوری آذربایجان و جمهوری ارمنستان بودیم. متن توافقنامه توسط وزرای امور خارجه جمهوری آذربایجان و جمهوری ارمنستان امضا شد. در این راستا، ما لزوم اقدامات بیشتر برای دستیابی به صلح بین طرفین و تضمین تصویب نهایی توافقنامه را تشخیص دادیم و همچنین بر اهمیت حفظ و تقویت صلح بین دو کشور تأکید کردیم.

همچنین شاهد درخواست مشترک وزرای امور خارجه جمهوری ارمنستان و جمهوری آذربایجان از سازمان امنیت و همکاری اروپا در مورد پایان روند مینسک و مسائل مرتبط با آن بودیم. ما از همه کشورهای شرکت کننده در سازمان امنیت و همکاری اروپا می‌خواهیم که این تصمیم را اتخاذ کنند.

ما بر اهمیت ارتباطات حمل و نقل بین دو کشور، چه به صورت دوجانبه و چه به صورت بین‌المللی، برای توسعه صلح، ثبات و رفاه در منطقه و اطراف آن تأکید کردیم. این امر باید مطابق با اصول احترام به حاکمیت، برابری و صلاحیت کشورها اجرا شود. ما توافق کردیم که این پیوندهای حمل و نقل شامل ارتباط بدون مانع بین بخش اصلی جمهوری آذربایجان و جمهوری خودمختار نخجوان باشد که از قلمرو جمهوری ارمنستان عبور می‌کند. این امر منافع متقابلی را برای جمهوری ارمنستان در روابط حمل و نقل بین‌المللی و داخلی فراهم خواهد کرد.

جمهوری ارمنستان، به همراه ایالات متحده آمریکا و طرف‌های ثالث مورد توافق متقابل، برای تعریف چارچوب پروژه «نقشه راه ترامپ برای اتصال بین‌المللی برای صلح و رفاه» (TRIPP) در قلمرو ارمنستان تلاش خواهند کرد.

ما عزم خود را برای ادامه تلاش‌هایمان با حسن نیت برای دستیابی به این هدف در اسرع وقت، مجدداً تأکید می‌کنیم.

ما بر لزوم تدوین نقشه راهی برای آینده‌ای روشن، مستقل از درگیری‌های گذشته، مطابق با منشور سازمان ملل متحد و اعلامیه آلما-آتا ۱۹۹۱ اذعان داریم. اکنون، شرایطی برای مردم ما ایجاد شده است تا روابط حسن همجواری را بر اساس اصول مصونیت مرزهای بین‌المللی و عدم پذیرش تصرف ارضی با زور برقرار کنند. این واقعیت که منجر به رنج عظیم انسانی ناشی از جنگ شده است، نباید تغییر کند و هرگز نباید مورد تجدیدنظر قرار گیرد.

این امر راه را برای بسته شدن صفحه خصومت بین دو کشور هموار می‌کند. ما قاطعانه هرگونه تلاش برای انتقام، چه در حال حاضر و چه در آینده، را رد و منتفی می‌دانیم.

مذاکرات درباره نحوه توسعه پروژه مسیر ترامپ

آنا کلی، سخنگوی کاخ سفید، روز جمعه گفت: «نقشه راهی که ارمنستان و جمهوری آذربایجان بر سر آن توافق می‌کنند، «آینده‌ای مبتنی بر همکاری را شکل خواهد داد که به سود هر دو کشور، منطقه قفقاز جنوبی و فراتر از آن است.»

او افزود که کریدور جدید حمل‌ونقل «امکان اتصال بدون مانع میان دو کشور را فراهم خواهد کرد، در حالی که حاکمیت، تمامیت ارضی و مردم ارمنستان نیز محترم شمرده می‌شود.»

دولت ترامپ از ابتدای امسال، مشارکت فعال‌تری در روند میانجی‌گری میان ارمنستان و جمهوری آذربایجان آغاز کرد؛ استیو ویتکاف، فرستاده دیپلماتیک دونالد ترامپ، با الهام علی‌اف رئیس‌جمهور آذربایجان، و سایر مقامات در باکو دیدار کرد و دربارهٔ آنچه یک مقام ارشد دولت آمریکا «بازتنظیم منطقه‌ای» نامید، گفت‌وگوهایی صورت گرفت.

به گزارش اسوشیتدپرس، مذاکرات درباره نحوه توسعه پروژه مسیر ترامپ از هفته آینده آغاز خواهد شد. این مسیر شامل خط راه‌آهن، خطوط انتقال نفت و گاز و کابل‌های فیبر نوری خواهد بود.

به گفته یک مقام ارشد آمریکایی، تاکنون دست‌کم ۹ شرکت علاقه‌مندی خود را اعلام کرده‌اند. به گفته همین مقام، پیشنهاد نام‌گذاری مسیر به نام رئیس‌جمهور آمریکا از سوی ارمنستان مطرح شده است.

به‌صورت جداگانه از توافق مشترک، هر دو کشور ارمنستان و جمهوری آذربایجان نیز توافقاتی را با ایالات متحده امضا می‌کنند که هدف آن تقویت همکاری‌ها در حوزه‌های انرژی، فناوری و اقتصاد خواهد بود.

ارمنستان و آذربایجان از ۳۵ سال پیش بر سر منطقه قره‌باغ با هم اختلاف داشتند. این منطقه که بخشی از خاک آذربایحان می‌شود، از سوی ارمنی‌های ساکن این منطقه و با حمایت ارمنستان از آذربایجان جدا شد. آذربایجان نخست در سپتامبر ۲۰۲۰ و سپس در  سپتامبر ۲۰۲۳ کنترل کامل این منطقه را پس گرفت.

از آن زمان تلاش برای تعیین و تثبیت حدود مرزی دو کشور و برقراری صلح میان آنها آغاز شد. در ماه مارس ۲۰۲۵ دو کشور بر سر پیش‌نویس توافق صلح به تفاهم رسیدند. در نهایت توافق‌نامه صلح میان دو کشور با میانجی‌گری آمریکا در روز جمعه ۸ اوت ۲۰۲۵ امضا شد.

 



اتمیزه‌شدن جامعه ایران
دوشنبه ۲۰ مرداد ۱۴۰۴ - Monday 11 August 2025
iran-emrooz.net | Fri, 08.08.2025, 21:56

اتمیزه‌شدن جامعه ایران


اتمیزه‌شدن جامعه ایران؛ زوال همبستگی و بحرانی که باید پشت سر گذاشته شود

جامعه ایرانی امروز در بزنگاهی تاریخی ایستاده است: بر سر دو راهی انفعال و بازسازی، انزوای فردی و احیای جمعی. شاید هیچ‌گاه در تاریخ معاصر، ما تا این اندازه تجربه‌ی «تنهایی در میان جمع» نکرده بودیم؛ شهروندانی که ظاهراً در ازدحام کوچه‌ها، صف‌ها، و شبکه‌های اجتماعی غرق‌اند، اما در واقع از یکدیگر جدا و بی‌اعتمادند. این وضعیت را می‌توان با مفهوم کلاسیک «اتمیزه‌شدن» (social atomization) وصف کرد؛ وضعیتی که در آن روابط افقی و پیوندهای اجتماعی به‌شدت فرسایش می‌یابند، افراد به واحدهای منزوی و غیرپیوندی فروکاسته می‌شوند و احساس بی‌قدرتی، بی‌معنایی و انفعال عمومی، بستر استبدادهای نوین را فراهم می‌کند.

این یادداشت موجز و مختصر در پی آن است که با اتکا به آرای فیلسوفان و متفکرانی چون هانا آرنت، الکسی دو توکویل و آرتور کورنهاوزر، پیامدهای اتمیزه‌شدن جامعه ایران را واکاوی کند و نشان دهد که چگونه این روند خزنده، نه‌فقط مانع توسعه‌ی دموکراتیک و عدالت اجتماعی، که حتی حیات اخلاقی و معنوی جامعه را نیز تهدید می‌کند.

اتمیزه‌شدن، به تعبیر جامعه‌شناسان، فرایندی است که طی آن افراد جامعه در اثر زوال نهادهای میانجی (مانند خانواده گسترده، انجمن‌های مدنی، سندیکاها و محافل فرهنگی)، از یکدیگر جدا و منزوی می‌شوند و پیوندهای افقی میان اعضای جامعه تضعیف می‌شود. در چنین وضعی، افراد به «اتم»های جداگانه و بی‌ارتباط بدل می‌شوند.

آرتور کورنهاوزر در کتاب سیاست توده‌ها و دموکراسی صنعتی (۱۹۵۹) اتمیزه‌شدن را یکی از مهم‌ترین بسترهای شکل‌گیری توده‌های مستعد استبداد می‌داند: «توده، جمعیتی است از اتم‌هایی منزوی که به‌جای روابط متقابل، فقط به مرکز قدرت چشم دوخته‌اند.» از نظر او، فروپاشی نهادهای اجتماعی، افراد را از حمایت هم‌نوعان و هم‌قطاران‌شان محروم می‌کند و آنان را در برابر اقتدار سیاسی آسیب‌پذیرتر می‌سازد.

در ایران امروز، اتمیزه‌شدن را می‌توان در زوال شدید اعتماد اجتماعی، نابودی تشکل‌های مستقل، خانواده‌های ازهم‌پاشیده، کاهش مشارکت مدنی و بی‌تفاوتی اخلاقی مردم نسبت به رنج یکدیگر دید. مطالعات داخلی نیز نشان می‌دهد که سطح اعتماد عمومی در جامعه ایران به‌شدت پایین آمده و حس تعلق به جمع، تضعیف شده است.

هانا آرنت در ریشه‌های توتالیتاریسم (۱۹۵۱) با موشکافی تجربه‌های آلمان نازی و اتحاد شوروی استالینی نشان داد که استبداد نوین در بستر «توده‌های اتمیزه» شکل می‌گیرد. به گفته‌ی آرنت، پیش‌نیاز توتالیتاریسم، آن نیست که توده‌ها پرشور و انقلابی باشند، بلکه آن است که منزوی و بی‌قدرت باشند؛ مردمانی که «از هم جدا شده‌اند، هیچ دوستی یا همبستگی ندارند و فقط در اطاعت از قدرت مرکزی می‌توانند با هم یکی شوند.»

این تحلیل در مورد جامعه ایران به‌طرز هشداردهنده‌ای مصداق دارد. فرسایش انجمن‌های صنفی، سرکوب تشکل‌های دانشجویی، بی‌اعتمادی میان گروه‌های اجتماعی و حتی تضعیف شبکه‌های حمایتی غیررسمی، جامعه را به افرادی منزوی و بی‌قدرت بدل کرده است. در چنین وضعیتی، هر صدایی به‌راحتی خاموش می‌شود، چون کسی برای دفاع از دیگری پا پیش نمی‌گذارد. همان‌طور که آرنت می‌گوید: «فرد منزوی، زودتر تسلیم دروغ‌های رسمی و خشونت سیاسی می‌شود، چون در برابر او هیچ حقیقت مشترکی و هیچ پیوند حمایتی باقی نمانده است.»

الکسی دو توکویل، نظریه‌پرداز کلاسیک دموکراسی در دموکراسی در آمریکا (۱۸۳۵)، به نقش حیاتی انجمن‌های مدنی در حفظ آزادی‌های عمومی و پیشگیری از استبداد اشاره می‌کند. از نظر توکویل، «انجمن‌ها، مدارس دموکراسی‌اند؛ چرا که به شهروندان یاد می‌دهند همکاری کنند، اعتماد بسازند، و منافع جمعی را فراتر از منافع فردی ببینند.» توکویل هشدار می‌دهد که در غیاب این انجمن‌ها، افراد در برابر دولت تنها می‌مانند و جامعه به «انبوهی از افراد منزوی» بدل می‌شود که مستعد استبدادند.

جامعه امروز ایران دقیقاً همان‌جایی ایستاده است که توکویل از آن بیم داشت. بسیاری از نهادهای میانجی یا نابود شده‌اند یا بی‌اعتبار. اتحادیه‌های کارگری به ابزار دولت بدل شده‌اند، انجمن‌های صنفی استقلال ندارند، انجمن‌های فرهنگی و خیریه‌ها تحت فشار امنیتی‌اند و رسانه‌ها سرکوب شده‌اند. در نتیجه، افراد منزوی شده‌اند و فاقد هرگونه تجربه‌ی جمعی یا اعتماد به یکدیگرند. این وضع، هم توان جامعه برای دفاع از خود در برابر استبداد را تضعیف می‌کند، هم بر کیفیت زندگی اخلاقی و روانی افراد سایه می‌افکند.

پیامدهای اخلاقی و روانی

اتمیزه‌شدن فقط یک مشکل سیاسی یا اجتماعی نیست؛ بلکه ضربه‌ای عمیق به اخلاق و معنا در زندگی روزمره وارد می‌کند. افراد اتمیزه، دچار احساس بی‌معنایی، اضطراب و بیگانگی می‌شوند. وقتی پیوندهای افقی زایل شوند، فرد دیگر انگیزه‌ای برای عمل اخلاقی ندارد، چون دیگران برای او «دیگری»های بیگانه‌اند. بی‌دلیل نیست که در جامعه امروز، بی‌تفاوتی نسبت به رنج دیگری، بی‌اعتمادی به همسایه و حتی خشونت کور نسبت به هم‌نوع، عادی شده است.

اتمیزه‌شدن جامعه ایران، نه‌فقط یک بحران اجتماعی، که یک خطر وجودی است. هر روز که بگذرد و پیوندهای اجتماعی بیش‌تر فرسایش یابد، زمینه برای استبداد و سرکوب گسترده‌تر آماده‌تر می‌شود. از آرنت می‌آموزیم که استبداد نوین در همین انزوای توده‌ها ریشه دارد. از توکویل می‌آموزیم که آزادی بدون انجمن‌های میانجی و همبستگی اجتماعی دوام نمی‌آورد. و از کورنهاوزر می‌آموزیم که اتمیزه‌شدن، مردم را به انبوهی از اتم‌های بی‌قدرت بدل می‌کند که تنها تسلیم می‌شوند.

جامعه ایران در دهه‌های اخیر، به چشم‌اندازی هولناک بدل شده است: فردیت‌هایی منزوی، بی‌ریشه، بی‌پیوند و مشغول به بقا. ما در میانه فرآیندی خزنده و بی‌رحم ایستاده‌ایم که جامعه را به اتم‌هایی پراکنده و بی‌قدرت تقلیل داده است. آنچه به نام «اتمیزه شدن» می‌شناسیم، تنها یک وصف جامعه‌شناسانه نیست؛ یک بیماری تاریخی، یک تهدید وجودی و یک شکست اخلاقی است که شالوده‌ی هرگونه امکان تغییر را تهدید می‌کند.

اتمیزه شدن، یعنی فرسایش تدریجی همبستگی اجتماعی، زوال اعتماد متقابل و مرگ نهادهای میانجی. اتمیزه شدن، یعنی خانواده‌ای که فرو می‌پاشد، همسایگانی که از هم می‌ترسند، همکارانی که به جای همیاری، به هم به چشم رقیب و تهدید نگاه می‌کنند. اتمیزه شدن، یعنی مردمی که حتا در خشم و اعتراض، تنها هستند؛ جمعیتی از تنهاها، بدون وجدان جمعی، بدون زبان مشترک، بدون امید به دیگری. این همان چیزی است که قدرت‌های حاکم می‌خواهند: انبوهی از منفردان هراسان، که تنها به فکر نجات خویش‌اند و به هیچ «ما»یی باور ندارند.

جامعه اتمیزه، به‌ظاهر شلوغ و پرهیاهوست اما در باطن تهی است. همان‌طور که هانا آرنت هشدار می‌داد، استبداد مدرن نه از طریق خشونت آشکار، بلکه از طریق جدا کردن افراد از هم و انکار امکان عمل جمعی تحقق می‌یابد. وقتی مردم دیگر به هم اعتماد ندارند، وقتی از کنار ظلمی که به دیگری می‌شود بی‌تفاوت می‌گذرند، وقتی خیال می‌کنند «اگر من ساکت باشم، شاید جان سالم به‌در ببرم»، زمینه‌ی تمام جنایت‌ها فراهم می‌شود. اتمیزه شدن، مقدمه‌ی عادی‌شدن رنج دیگری است.

ما امروز در کوچه و خیابان، در تاکسی و اداره، در شبکه‌های اجتماعی، تصویری واضح از این شکست را می‌بینیم. هرکس در سنگر خود نشسته، بی‌آنکه چشم در چشم دیگری بدوزد. روابط اجتماعی به معامله تقلیل یافته‌اند، دوستی به مصلحت، عشق به مصرف. خشم و نفرت انباشته، اما همبستگی تهی و خاموش. مردمی که یاد گرفته‌اند سکوت کنند، چون «به من چه؟» شعار تک تک ما شده است و زخم‌هایی که دیگر هیچ‌کس به مرهم‌شان نمی‌اندیشد.

اما آیا این وضعیت طبیعی است؟ آیا ناگزیر است؟ پاسخ منفی است. این دقیقاً همان نقطه‌ای است که باید اندیشیدن آغاز شود. باید از خود بپرسیم: چه کسی از اتمیزه شدن ما سود می‌برد؟ کدام قدرت‌ها از این بی‌اعتمادی و انزوا تغذیه می‌کنند؟ چرا از ما یک «ما» ربوده شده است؟

بر ماست که  با جسارت بازاندیشی کنیم. همبستگی را از نو بیاموزیم، نه به مثابه شعاری اخلاقی بلکه به مثابه کنشی سیاسی و فلسفی. «ما» نه یک رؤیاست، نه یک آرزو؛ «ما» ضرورتی حیاتی است. بدون «ما»، هیچ عدالت و آزادی‌ای ممکن نیست. بدون «ما»، تنها قربانیان بی‌قدرتی هستیم که یک‌به‌یک شکار می‌شوند.

بیایید بی‌رحمانه به خود نگاه کنیم: ما که در اعتراضات تنها ایستادیم و تماشا کردیم که دیگری در خون می‌افتد؛ ما که در صف اداره، خشم خود را بر سر دیگری خالی کردیم؛ ما که در شبکه‌های اجتماعی، نفرتی کور را علیه هم نوع خود شعله‌ور کردیم؛ ما که از «همدیگر» بریدیم و خود را تنها رهانیدیم. این ما نیستیم؛ این اتم‌هایی پراکنده‌اند؛تنها و خوار و خفیف شده

پرسش از امکان تغییر: چگونه می‌توانیم دوباره «ما» شویم؟

اگر بپذیریم که اتمیزه‌شدن نتیجه‌ای ناگزیر نیست، بلکه محصول ساختارهای سیاسی و اجتماعی معیوب و انفعال اخلاقی ماست، آنگاه پرسش اصلی این است: چه می‌توان کرد؟

در وهله‌ی نخست، باید به بازسازی نهادهای میانجی و انجمن‌های مدنی اندیشید؛ از اتحادیه‌های مستقل و سندیکاهای کارگری گرفته تا انجمن‌های فرهنگی و داوطلبانه. این نهادها همان «مدارس همبستگی»اند که می‌توانند به تدریج، پیوندهای افقی را احیا کنند.

دوم، باید به سطحی از اخلاق اجتماعی بازگشت که در آن «دیگری» بی‌نام، دشمن من نیست، بلکه هم‌سرنوشت من است. همان‌گونه که آرنت می‌گوید، «قدرت سیاسی، نه از اجبار، که از توان عمل جمعی برمی‌خیزد»؛ بنابراین، بدون آگاهی از پیوند متقابل با دیگران، قدرتی برای تغییر هم وجود نخواهد داشت.

و سوم، باید بر بسترهای فرهنگی‌ای که بی‌اعتمادی و انزوا و تفرقه و تشتت را عادی و نرمالیزه می‌کنند، نقد جدی وارد شود. زبان رایج رسانه‌ای و فرهنگی که «هر کس باید فقط به فکر خودش باشد» باید به چالش کشیده شود.

و چهارم که به گمان بنده مهمترین است شکل گیری احزاب است که ستون فقرات دموکراسی محسوب می شوند.احزاب موجود اعم از چپ و راست باید از حالت محفلی و دایره ای خارج شده و به نامنویسی و عضو گیری گسترده در سطح ملی و فراملی همت بورزند و کمیته های کاری-تشکیلاتی خود را به کاربگیرند.

نتیجه‌گیری
جامعه، نام دیگر امید است. اگر باور کنیم که دیگری دشمن ما نیست، اگر دریابیم که نجات فردی افسانه‌ای دروغین است، اگر جرئت کنیم از لاک انزوای خود بیرون بزنیم، شاید دوباره بتوانیم جامعه شویم. امروز بیش از هر زمان دیگری، ما به «ما» نیاز داریم. ما باید دوباره شجاعت داشته باشیم که بگوییم: «رنج تو، رنج من است. آزادی تو، آزادی من است. شکست تو، شکست من است.» وگرنه، در سکوت و انزوای خود، یک‌به‌یک فرومی‌پاشیم.

به یاد آورید: اتمیزه شدن، نه تقدیر ماست، نه سرنوشت ما. اما اگر اکنون نجنبیم، اگر اکنون اندیشه نکنیم، اگر اکنون عمل نکنیم، شاید آخرین فرصت را از دست داده باشیم.


نظر خوانندگان:


■ از نوشته پژوهشی و عمیق شما سپاسگذارم، شما عمدتا به نشانه‌ها و پیامدهای “اتمیزه‌شدن” پرداختید و بسیار هم قابل فهم آن را شکافتید. در مورد علل پیدایش این پدیده نیز به سست شدن روابط افقی جامعه و محو شدن انجمن‌های مردمی اشاره کردید، و گفتید “.. اتمیزه‌شدن نتیجه‌ای ناگزیر نیست، بلکه محصول ساختارهای سیاسی و اجتماعی معیوب و انفعال اخلاقی ماست..” . آیا می‌توان فرایند این سست شدن اخلاق جمعی را در بستر ضربات روانی به جامعه توضیح داد؟ از دیدگاه قربانی شناسی (victimology ) چگونه ترامای (truma) مزمنی که چند نسل به ایرانیان وارد آمده را جمع‌بندی کنیم تا مردم و ما بدانیم که شرایط تفرقه، ناامنی، بی‌اعتمادی، و ناخشنودی اجتماع نه تقصیر ماست و نه ناگزیر شیرازه فرهنگی ماست، هم راهی برای درمان آن وجود دارد و هم ما شایسته و توانا در انجامش هستیم؟
شما در بر شمردن انجمن ها و اجتماعات مردمی به جنبش های دانشجویی اشاره کردید. بسیار جالب است که در همه جای دنیا از زبان حامیان شیوه توتالیتر می‌شنویم که مدرسه و دانشگاه جای درس خواندن است نه هیچ کار دیگر ؟
روزتان خوش، پیروز.


■ جناب پیروز عزیز. شما به درستی به عمق موضوع اشاره کرده‌اید: «شرایط تفرقه، ناامنی، بی‌اعتمادی، و ناخشنودی اجتماع نه تقصیر ماست و نه ناگزیر شیرازه فرهنگی ماست». اما آنچه می‌خواهم به آن اضافه کنم این است که تفرقه و بی‌اعتمادی، در حالت فاجعه و جنگ و دفاع، فرق دارد با حالت سازماندهی و حرکت به سمت پیروزی. از آنجا که عزاداری، ریشه فرهنگی عمیقی در جامعه ما دارد، ما برای مقابله با بدبختی (جنگ، زلزله، سیل،...) خیلی خوب متحد می‌شویم، اما نمی‌توانیم متحد شویم تا پیروز شویم. در همین جنگ ۱۲ روزه دیدیم، که چطور عده‌ای که اصلا تصور آن را نمی‌کردیم، تحت عنوان “دفع تجاوز” هم‌سو با ج.ا. قرار گرفتند.
ارادتمند. رضا قنبری. آلمان




" width="640" />
دوشنبه ۲۰ مرداد ۱۴۰۴ - Monday 11 August 2025
iran-emrooz.net | Fri, 08.08.2025, 20:04




امشب زنگ‌ها در واشنگتن برای که به صدا درمی‌آیند؟
دوشنبه ۲۰ مرداد ۱۴۰۴ - Monday 11 August 2025
iran-emrooz.net | Fri, 08.08.2025, 17:11

امشب زنگ‌ها در واشنگتن برای که به صدا درمی‌آیند؟


تاریخ بشر، تاریخی سراسر نزاع و جنگ است و «صلح» در بیشتر موارد، بیشتر شبیه آتش‌بس برای تدارک جنگ بعدی بوده است. اما جهان امروز و تمدن بشری، نتیجه صلح پایدار در قرون اخیر است. پایدارترین و موفق‌ترین نمونه صلح‌ها نیز، صلح پس از جنگ جهانی دوم است که با «سازمان زغال‌سنگ و فولاد اروپا» (۱۹۵۱-۲۰۰۲) طرفین درگیر در جنگ را حول منافع اقتصادی در یک پروژه مشترک به هم وصل کرد.

اگر جنگ نتیجه عصبیت و یادگار دوران بدویت انسانی است، صلح نتیجه درایت مردمان و رهبرانی است که صلح را ممکن می‌کنند. با این مقدمات، صلحی که بتواند به مناقشه طولانی آذربایجان و ارمنستان پایان دهد، یک امر تاریخی و مبارک است؛ اما اگر این صلح بتواند طرفین درگیر را حول یک پروژه اقتصادی به هم پیوند دهد، امری ستودنی است که امید پایدار ماندن آن زیاد خواهد بود.

در ساعات نوشتن این مطلب، همه جزئیات توافقی که ساعاتی بعد در کاخ سفید و در حضور پرزیدنت ترامپ امضا خواهد شد، روشن شده‌اند. احتمالاً برخی از این موارد مندرج در اخبار خبرگزاری‌ها، در متن امضاشده و بیانات رسمی پس از آن نخواهد بود. آنچه مسلم است، ارمنستان در پی یک راهپیمایی طولانی از پروژه‌ای دست‌ساز امپراتوری روسیه که از سوی اتحاد شوروی و روسیه پوتین هم با بی‌رحمی تمام مدیریت می‌شد، دست شسته است. نظرات نیکول پاشینیان در این موضوع بسیار مهم است، اما آنچه شبیه معجزه است، همراه شدن (ولو منفعلانه) افکار عمومی ارمنستان با افکار اوست. نیکول پاشینیان در دوران جوانی و فعالیت‌های خود به‌عنوان روزنامه‌نگار، حرف‌هایی زده است که با موضع امروزی او تفاوت زیادی ندارد. با این وجود، به محض رسیدن به قدرت در سال ۲۰۱۸، علی‌رغم آنچه انتظار می‌رفت، سریعاً مدافع نظرات رهبران سابق ارمنستان شد.

با پایان جنگ دوم (۴۴ روزه) قره‌باغ در دهم نوامبر ۲۰۲۰، انتظار می‌رفت که او حتی یک شبانه‌روز کامل در قدرت دوام نیاورد. با این وجود، او در فاصله هفت ماه پس از پایان جنگ، پیروز یک انتخابات عادلانه شد (۲۱ ژوئن ۲۰۲۱). از این نقطه به بعد، کارشناسان این حوزه شروع به صحبت درباره یک جریان عمیق در افکار عمومی ارمنستان کردند. نتیجه انتخابات یک پیروزی برای پاشینیان بود، اما یک پیروزی حداقلی در انتخاباتی کم‌فروغ بود و نه یک پیروزی درخشان. حزب «پیمان مدنی» ارمنستان به رهبری نیکول پاشینیان با کسب نزدیک به ۵۴ درصد آرا و از دست دادن ۱۶ کرسی پارلمانی نسبت به دور قبل، موفق به حفظ مقام نخست‌وزیری ارمنستان شد. محبوبیت پاشینیان هم در حول همان نتایج انتخابات و ادواری بسیار پایین‌تر در نوسان بوده است، اما پاشینیان و «پیمان مدنی» همیشه به‌عنوان نیروی اول سیاسی ارمنستان، بیشترین حمایت افکار عمومی را داشته‌اند. این ثبات نسبی افکار عمومی در حمایت از «پیمان مدنی»، مهم‌ترین سرمایه ارمنستان (و آذربایجان و منطقه) برای پیشبرد پروژه صلح بود.

تولد یک مثلث جدید و چشم‌انداز اتحادهای بین‌المللی

تاکنون دو مثلث شامل مثلث اول (آذربایجان، گرجستان، ارمنستان) و مثلث دوم شامل سه قدرت بزرگ منطقه‌ای (روسیه، ترکیه، ایران) بود. اینک مثلث جدیدی عبارت از آمریکای ترامپ، ارمنستان و آذربایجان هم به این مثلث‌ها اضافه شده است. آنچه در همه سو در حد برآورد از گفت‌وگوهای جاری در کریدورهای قدرت گفته می‌شود، نقش اسرائیل و از جمله گسترش «پیمان ابراهیم» به کشورهای جدید از جمله آذربایجان و ارمنستان و ۵ کشور آسیای مرکزی است. این پیمان که در دور اول ریاست جمهوری ترامپ، اتحادی مابین اسرائیل، آمریکا و برخی کشورهای عربی بود، امروز با همان منطق، پتانسیل جالبی برای یارگیری از جمهوری‌های سابق شوروی (همسایگان شمالی ایران و همسایگان جنوبی روسیه) در پیش رو دارد.

اهمیت تاریخی امضاها و بیانات مقامات رسمی امروز

آنچه حوادث امروز را مهم می‌کند، در وهله اول صلح متصل به یک پروژه با منافع اقتصادی دوجانبه است که توانسته است خود را به منافع بزرگ‌ترین قدرت اقتصادی و نظامی دنیا گره بزند. نکته جالب دیگر، وجود منافع مشترک چین و اتحادیه اروپا در این پروژه ترکیبی صلح و تجارت بین‌المللی است.

شخصیت جنجالی و جنجال‌پسند ترامپ و استفاده‌های شخصی او از این پروژه نباید ما را از اهمیت تاریخی این اقدام غافل کند. بسیاری از کارهای بزرگ تاریخ از سوی کسانی انجام شده است که امروز کسی نام آن‌ها را هم به یاد نمی‌آورد. امروز هم دیوار بزرگ چین و هم کانال سوئز را همه دنیا تحسین می‌کنند، اما کسی نام چین شی هوانگ (اولین امپراتور چین واحد) و فردیناند دو لیسپس (دیپلمات فرانسوی موفق در ساخت کانال سوئز) را به یاد نمی‌آورد. نمونه دیگر این‌گونه کارهای بزرگ، زیبایی بی‌حدوحصر پاریس است. این زیبایی مدیون شهردار بی‌رحم پاریس به نام بارون ژرژ-اوژن هوسمان است که بین سال‌های ۱۸۵۳ تا ۱۸۷۰ میلادی به‌عنوان فرماندار (Préfet) پاریس فعالیت می‌کرد. هیچ‌کدام از این سه بزرگوار، علیه‌السلام نبودند، اما نتایج کارهای آنان، امروز هم جهانی را مسحور عظمت خود می‌کند. کارنامه دونالد ترامپ برحسب اهمیت نیک و بد تک‌تک کارهایش نوشته خواهد شد و این کارنامه صرف‌نظر از نمره قبولی یا مردودی کلی، می‌تواند در ریزنمرات خود، مواردی را داشته باشد که با نتیجه کلی همخوانی ندارد.

اهمیت کریدور زنگه‌زور برای اقتصاد جهان

این کریدور حلقه‌ای از یک مسیر کلی به نام «کریدور میانی» است. کریدور میانی امروز مسیر دشوار قفقاز جنوبی را از طریق مناطق صعب‌العبور کوهستانی گرجستان طی می‌کند. عبور از این مناطق، سرعت حمل‌ونقل را کاهش می‌دهد و هزینه‌های نگهداری زیرساخت‌ها را افزایش می‌دهد.

مزایای کریدور زنگه‌زور:

کریدور زنگه‌زور که قرار است یک مسیر زمینی (ریلی و جاده‌ای) از طریق استان سیونیک ارمنستان، سرزمین اصلی آذربایجان را به نخجوان و سپس به ترکیه متصل کند، مزایای مهمی دارد:

• اتصال زمینی مستقیم: بزرگ‌ترین مزیت این کریدور، ایجاد یک اتصال زمینی مستقیم و بدون وقفه بین آذربایجان و ترکیه است. این امر نیاز به عبور از گرجستان را برطرف می‌کند.
•  مسیر کوتاه‌تر و سریع‌تر: این کریدور مسیری کوتاه‌تر، هموارتر و مستقیم‌تر برای اتصال آسیا و اروپا فراهم می‌کند و می‌تواند زمان ترانزیت را به شکل قابل‌توجهی کاهش دهد.
• اهمیت ژئوپلیتیک: این مسیر وابستگی به تنها گزینه فعلی (عبور از طریق گرجستان) را کاهش می‌دهد و به افزایش ثبات و همکاری‌های اقتصادی در منطقه قفقاز کمک می‌کند.
• اهمیت از نظر تضمین صلح پایدار در منطقه: کریدور زنگه‌زور منافع کاملاً مشابهی برای آذربایجان و ارمنستان به همراه دارد و هر دو کشور (اکنون در شراکت با ایالات متحده آمریکا) صاحب یک پروژه سودآور اقتصادی با اهمیت ویژه در اقتصاد بین چین (کارخانه دنیا) و اتحادیه اروپا می‌شوند.

کریدور زنگه‌زور به دلیل ایجاد یک مسیر زمینی مستقیم، مزایای قابل‌توجهی در کاهش زمان، مسافت و هزینه‌های کریدور میانی فراهم می‌کند و افق‌های جدیدی برای توسعه می‌گشاید. تنها یکی از امکانات جدید ناشی از وجود مسیری زمینی، تأمین ترانزیت سریع و ارزان برای کالاهایی است که امروز یک مسیر سه‌ماهه را برای رسیدن از چین به اروپا طی می‌کنند. کاهش این مدت به دو هفته، چیزی کمتر از انقلاب در اقتصاد جهانی نیست و این ویژگی، کریدور میانی را در گذرگاهی هم‌طراز با کانال سوئز و کانال پاناما قرار می‌دهد.

یکی از ده‌ها نمونه تسریع زمان ترانزیت کالا بین چین و اروپا، «موجودی مجازی» (Virtual Inventory) است. در این حالت، شرکتی کالایی را عرضه می‌کند که فیزیکی در انبار آن نیست، اما امکان تأمین آن طی زمان مشخص از تولیدکننده یا تأمین‌کننده را دارد. یکی از فواید این سیستم، کاهش هزینه انبارداری کارخانه‌ها و شرکت‌هاست. با این تسریع در ترانزیت، یک مدل کسب‌وکار به نام «دراپ‌شیپینگ» (Dropshipping) نیز ممکن می‌شود. در این روش، شما به‌عنوان یک واسطه عمل می‌کنید. محصولات را در فروشگاه خود (مثلاً یک وب‌سایت یا کاتالوگ فروش) به نمایش می‌گذارید، اما هیچ انباری برای نگهداری کالا ندارید. وقتی مشتری از شما خرید می‌کند، شما سفارش را به‌صورت مستقیم به تأمین‌کننده (کارخانه یا شرکت اصلی) ارسال می‌کنید و آن‌ها کالا را از انبار خودشان به نام شما برای مشتری ارسال می‌کنند.

کاهش زمان و مسافت

کریدور زنگه‌زور با فراهم کردن یک مسیر زمینی مستقیم از جمهوری آذربایجان به نخجوان و سپس ترکیه، نیاز به عبور از گرجستان را برطرف می‌کند. این مسیر نه‌تنها مسافت جغرافیایی را کوتاه‌تر می‌کند، بلکه به‌ویژه در صورت کاهش مراحل تشریفات قانونی و لجستیکی پیچیده، زمان ترانزیت را نیز به شکل چشمگیری کاهش می‌دهد. باید توجه کرد که در این منطقه از نظر جغرافیای طبیعی در مسیر شرقی-غربی، دره رود ارس (آراز) شامل هر دو ساحل شمالی و جنوبی ارس، مناسب‌ترین مسیر برای احداث اتوبان و راه‌آهن و ارزان‌ترین گزینه از نظر کاربردی است.

• کاهش مسافت: این کریدور بسته به نقطه مبدأ و مقصد، می‌تواند مسیر زمینی را تا چند صد کیلومتر کوتاه‌تر کند.
• کاهش زمان: با حذف نیاز به حمل‌ونقل چندوجهی در دریای خزر و پیچیدگی‌های عبور از مرزهای گرجستان، انتظار می‌رود زمان ترانزیت کالا در کریدور میانی، که در حال حاضر حدود ۱۸ تا ۲۳ روز است، به میزان قابل‌توجهی کاهش یابد.

افق‌های توسعه

راه‌اندازی کریدور زنگه‌زور، پتانسیل‌های جدیدی را برای توسعه کریدور میانی و منطقه به وجود می‌آورد:

• افزایش رقابت‌پذیری: این مسیر جدید، کریدور میانی را به‌عنوان یک جایگزین رقابتی و جذاب‌تر برای مسیرهای شمالی (از طریق روسیه) و جنوبی (از طریق کانال سوئز) مطرح می‌کند.
• تقویت روابط منطقه‌ای: این کریدور به‌طور خاص به تقویت پیوندهای اقتصادی و تجاری بین آذربایجان، ترکیه و کشورهای آسیای مرکزی کمک می‌کند.
• توسعه زیرساخت‌ها: ایجاد کریدور زنگه‌زور، سرمایه‌گذاری‌های بیشتری را در زیرساخت‌های ریلی، جاده‌ای و لجستیکی در منطقه جذب خواهد کرد.
• کاهش وابستگی: این مسیر، وابستگی کریدور میانی به تنها یک مسیر (از طریق گرجستان) و یا وابستگی به مسیر دریایی از طریق کانال سوئز را کاهش می‌دهد و انعطاف‌پذیری و ثبات آن را در شرایط بحران‌های ژئوپلیتیکی افزایش می‌دهد.

استراتژی تخریب به‌جای رقابت سالم

یکی از نمایندگان جناح ایران‌شهری رژیم، یعنی آرش رئیسی‌نژاد، استاد سابق روابط بین‌الملل دانشگاه تهران، در گفت‌وگو با نشریه «دنیای اقتصاد»، ریشه واقعی مسئله را با صراحت ستودنی بیان کرده است:

“رشد اقتصادی دالان‌های کاسپین و میانی و همچنین بازیگری فعال ترکیه توانسته باکو و تفلیس را به جرگه کشورهای اصلی در راه ابریشم نوین وارد کنند. مهم‌تر آنکه آمریکا نیز پیوستن این جمهوری‌ها به راه ابریشم نوین را تحمل‌پذیرتر از گذر راه ابریشم نوین از ایران می‌بیند. در همین راستا، مسیر باکو - تفلیس - قارص در ۳۰ اکتبر ۲۰۱۷ افتتاح شد. این مسیر موازی با دو خط لوله گاز و نفت است: خط لوله گاز طبیعی قفقاز جنوبی که با انتقال گاز آذربایجان به گرجستان و ترکیه، ۲۳ درصد از تقاضای ترکیه و ۸۷ درصد تقاضای گاز طبیعی گرجستان را تأمین می‌کند و خط لوله نفت باکو - تفلیس - جیحان که در سال ۲۰۰۵ راه‌اندازی شد. طراحان و سرمایه‌گذاران این پروژه، به‌ویژه بریتیش پترولیوم، بر این باور هستند که خط لوله باکو - تفلیس - جیحان می‌تواند عرضه انرژی به آمریکا و اروپا را برای ۵۰ سال آینده تضمین کرده و وابستگی این کشورها به عربستان و کشورهای صادرکننده نفت اوپک را کاهش دهد. مهم‌تر اینکه این خط لوله امکان صادرات میدان نفتی تنگیز قزاقستان به اروپا و دریای مدیترانه را فراهم کرده است که تا پیش از این، بخش عمده آن به بندر نوروسیسک روسیه حمل می‌شد. در سال ۲۰۲۰ حدود ۸۱ درصد از صادرات نفت دولت باکو [منظور کشور جمهوری آذربایجان] از طریق این خط لوله حمل شده است. به‌بیان‌دیگر این سه مسیر شاهرگ حیاتی باکو است که آن را به ترکیه و بازارهای اروپا پیوند می‌دهد. گذشته از این، رهبران باکو به سرمایه‌گذاری در زیرساخت و نوسازی بنادر و خطوط راه‌آهن و همچنین فرودگاه‌های خود پرداخته‌اند. برخلاف تفلیس و باکو، ایروان از این کلان‌پروژه دور افتاده است.”

ترسی که در سخنان نقل‌شده از آرش رئیسی‌نژاد موج می‌زند، از جمله هراس او از نام بردن از جمهوری آذربایجان به نام رسمی و واقعی کشور، نشانه چیزی جز اعتراف به عجز نیست. او در سخنان بالا یک سلسله از سیاست‌های درست جمهوری آذربایجان برای توسعه اقتصاد و برعهده گرفتن نقش در نظم جهانی را برمی‌شمارد و از جمله به تنبیه مؤثر جمهوری ارمنستان از سوی آذربایجان اشاره می‌کند. نتیجه اصولی که هر فرد دارای عقل سلیم باید از این مقدمات بگیرد، چیزی جز توصیه به رهبران جمهوری اسلامی ایران برای اصلاح سیاست جنگ با جهان و بهبود زیرساخت‌ها برای گرفتن سهم هرچه‌بزرگ‌تر در اقتصاد جهانی نمی‌توانست باشد. متأسفانه انتظار عقلانیت از ایران‌شهریان کار عبثی است و این استاد روابط بین‌الملل به‌جای تشویق رژیم به اصلاح رفتار خود در عرصه سیاست بین‌المللی و انجام اقداماتی برای بالا بردن شانس ایران در رقابت بین‌المللی، همان نسخه‌ای را می‌پیچد که بالاروندگان از دیوار سفارتخانه‌های خارجی در تهران بلدند؛ یعنی توسل به اقدامات تخریبی برای «جلوگیری» از تحقق کریدور میانی چین به اروپا! او در همان مصاحبه، فتوای زیر را صادر می‌کند:

“دوم اینکه، باید از تحقق دو دالان کاسپین و میانی که از چین آغاز شده و با گذر از آسیای میانه و دریای کاسپین به جمهوری آذربایجان و گرجستان وارد ترکیه می‌شود جلوگیری کرد.” (لینک منبع در سایت نشریه «دنیای اقتصاد»، تأکید از من)

کریدور زنگه‌زور قرار است هم ریسک وابستگی به تنها مسیر موجود از گرجستان را کاهش دهد و هم مسیری کوتاه‌تر و اینک با ضمانت بزرگ‌ترین قدرت نظامی جهان در اختیار ارمنستان و آذربایجان قرار دهد.

این جملات که از بیت رهبری هم بیان نمی‌شود و سخنان یک فرد فرهیخته اصلاح‌طلب است، زاویه نگاه جمهوری اسلامی به مسئله و استراتژی تخریبی آن را نشان می‌دهد؛ یعنی به‌جای اصلاح رفتار خود نسبت به همسایگان و کشورهای جهان و به‌جای بهبود زیرساخت‌های لازم جهت کسب برتری نسبی در رقابت کریدورها، تخریب پروژه برنده این رقابت بزرگ! همین! آنچه در این نگاه و مجموعه رفتارهای رژیم فقهی با غیبت خود، خودنمایی می‌کند، منافع ملی ایران است که در بهترین حالت خود در هم‌گرایی منطقه‌ای و جهانی کشور ایران قابل تأمین است و نه با زدن مشت به دهان جهان و جهانیان!

در همه این سال‌ها که دستگاه‌های غول‌پیکر شرکت‌های بین‌المللی در منطقه زنگه‌زور شرقی (بخش آذربایجانی مسیر) مشغول ساخت‌وسازهای عظیم بوده‌اند، جمهوری اسلامی ایران مشغول حرکت دادن تانک‌های روسی مدل جنگ جهانی دوم به طرف مرز آذربایجان و برعکس بوده است. آذربایجان در این سال‌ها متکی بر ارتش فوق‌مدرن خود و حامیان بین‌المللی نیرومند خود، این رفتار بی‌سرانجام جمهوری مداحان را نادیده گرفته است. حرکت قابل‌انتظار از سوی رژیم جمهوری اسلامی ایران، پس از امضایی که در ساعات پیش‌رو بر روی سند تأییدکننده نیات ناظر بر صلح و همکاری ارمنستان و آذربایجان نهاده خواهد شد، احتمالاً، متوجه کردن مسیر حرکت عقب و جلوی تانک‌ها و غضب مداحان رژیم به سوی ارمنستان به‌عنوان حلقه ضعیف مثلث جدید خواهد بود.

«غوچ شاخ کج» و «غوغای جنگ غوچ»

رفتار جمهوری آذربایجان و ایران نسبت به یک شانس بزرگ برای همه کشورهای منطقه و برخوردار از اهمیت اقتصادی و ژئوپلیتیکی در مقیاس جهانی، شبیه مصداق شعر معروف وحشی بافقی است که حکایتی از تقسیم ارث مابین دو برادر است. در این شعر کوتاه، یکی از برادران هرآنچه شامل ارزش مادی ملموس است، برای خود برمی‌دارد و برادر دیگر را به هیجان و غوغا حواله می‌دهد. در بیتی از این شعر می‌خوانیم:

این غوچ شاخ کج که زند شاخ، از آن من
غوغای جنگ غوچ و تماشا از آن تو

الحق که رژیم ایران در این ماجرا (مثل بقیه سیاست‌های داخلی و بین‌المللی خود) به دنبال غوغا و تماشا بوده است. در عوض، آذربایجان با گسترش اقدامات زیرساختی و توسعه روابط مثبت بین‌المللی، برای توسعه کریدور میانی، با تمرکز بر همه حوزه‌ها اقدام کرده است. این اقدامات شامل توسعه زیرساخت‌های فیزیکی مانند راه‌آهن و بنادر، و همچنین زیرساخت‌های غیرفیزیکی مانند دیجیتالی‌سازی فرآیندها و ایجاد پلتفرم‌های حقوقی برای تسهیل و تسریع ترانزیت کالا است. آذربایجان مبلغی غیرقابل مقایسه با وزن اقتصادی خود (۳۵۰ میلیارد دلار) در ارتقای پتانسیل‌های موجود و ایجاد شانس‌های جدید، در همه عرصه‌ها سرمایه‌گذاری کرده است. در تأمین مالی این سرمایه بزرگ، منابع بین‌المللی سهم بزرگی بر عهده دارند که به‌نوبه خود نیازمند دادن اطمینان به صاحبان سرمایه از طریق قابل‌پیش‌بینی کردن سیاست اقتصادی و سیاست بین‌المللی کشور بوده است. به‌ویژه با توجه به ناامنی و عدم اطمینان ناشی از وجود بازیگرانی چون ایران در جنوب و روسیه در شمال و جاری بودن یکی از مهم‌ترین مناقشات پس از شوروی در بیست درصد از اراضی خود، این یک هنر بزرگ بوده است.

رفتار جمهوری اسلامی بی‌شباهت به پیگیری چیزهای بی‌ارزش در شعر یادشده از وحشی بافقی نیست:

«مهمیز کله‌تیز»، «چمچه‌ هریسه و حلوا»، «غوغای جنگ غوچ و تماشا»، «گربهٔ مصاحب بابا»، «ز بام خانه تا به ثریا» (!)

جالب اینکه از روز مشخص شدن توافق امشب (به وقت ایران) دسته نوحه‌خوانان و مداحان و پروپاگاندیست‌های دولتی داخلی مانند حسین شریعتمداری و رائفی‌پور تا فرنگ‌نشینان «مستقل» مانند پیمان عارف و امثالهم، مشغول طرح دور از عقل‌ترین ادعاها و سرگرم کردن مخاطبان همفکر خود شده‌اند. نمونه دزدیده شدن ابرهای ایران از سوی اسرائیل و ارسال آن به جمهوری آذربایجان البته مدال بی‌ربط‌گویی در مقیاس جمهوری اسلامی را هم از آن خود کرده است، اما حقیقت تلخ‌تر است. اصولاً برای هر دولتی در موقعیت کنونی ایران، می‌توانست برداشتن قدم‌هایی در جهت ورود به همکاری با نزدیک‌ترین همسایگان خود را دیکته کند. اما به‌جای برداشتن این قدم ضروری، مسائلی حاصل تخیل مداحان حکومتی، دستور کار رژیم را تعیین کرده‌اند.

گفته می‌شود که این مداحان و پروپاگاندیست‌ها در استخدام دولت هستند و به خواست آن‌ها فعال یا منفعل می‌شوند، اما آنچه دیده می‌شود و به‌مراتب از ادعای فوق بدتر است، القای این تصور به بیننده است که انگار همین مداحان هستند که سران رژیم را اداره می‌کنند! رسانه‌های جریان اصلی رژیم و همکاران آن‌ها در خارج از کشور به‌طور پیوسته سرگرم حمله به آسیاب‌های بادی هستند که اساساً وجود آن‌ها قابل اثبات نیست. به‌طور ادواری بحث‌هایی از قبیل ادعای قاچاق خاک ایران به کشورهای عربی (به‌ویژه قطر و امارات)، ماهیگیری بی‌رویه چینی‌ها در آب‌های جنوب ایران، دست‌کاری ژنتیکی در کشاورزی و محصولات غذایی وارداتی توسط دشمنان، ادعای انتقال بیماری‌های دامی یا انسانی از سوی افغانستان یا پاکستان و از این قبیل. آدم دلش می‌خواهد که سران رژیم حداقل خودشان به این مهملات باور نکنند. در جریان بحث‌های بعد از آشکار شدن ضعف‌های دفاعی کشور در برابر تجاوز نظامی اسرائیل و آمریکا شاهد بودیم که چگونه بحث اصلی و حیاتی امنیت کشور و شهروندان و مثلاً نبود پناهگاه در کشوری که ۴۶ سال است به جهان اعلام جنگ کرده است، به موضوعاتی غیرجدی مثل اعمال کاترین شکدم یا وام بانک ملی برای تولید پهپادهای اسرائیلی در خاک ایران(!) منحرف شد. دست‌آخر هم مداحان محترم و رهبری غوغاسالار رژیم، جنجالی پوچ بر سر نقش جمهوری آذربایجان در جنگ ۴۶ ساله ایران و جهان آفریدند که از جمله با پاسخ دیروز یوسف پزشکیان مواجه شد.[۱]

طی ۵ سال اخیر که مسئله کریدور زنگه‌زور به‌طور جدی در بسیاری از کنفرانس‌ها و ملاقات‌های دیپلماتیک در عالی‌ترین سطوح مورد بحث بود، جمهوری اسلامی ایران به‌جای شرکت در این بحث‌ها و پیگیری منافع ملی بلندمدت، میان‌مدت و کوتاه‌مدت کشور، به یک هیاهوی بی‌معنی پرداخت. در این هیاهو چنان از نقش «حیاتی» مرز ایران و ارمنستان یاد می‌شد که انگار پنجاه یا صد درصد تجارت خارجی ایران از این مرزها بوده است. گاه‌وبیگاه هم «منافع حیاتی ارمنستان» از سوی رژیمی که هیچ اهمیتی به منافع ملی خود نمی‌دهد، به رهبران ارمنستان یادآوری می‌شد. ارقام رسمی نقل‌شده از معتبرترین منبع موجود در این زمینه گواهی می‌دهند که سهم تجارت با ارمنستان و تجارت از طریق مرز زمینی با ارمنستان، درصدی نزدیک به صفر (۱۲۶ هزارم درصد!) است؛ در حالی که تجارت زمینی ایران با روسیه و از طریق روسیه، انحصاراً از اتوبان‌های فوق‌مدرن آذربایجان عملی می‌شود و همه تجارت ایران با اروپا مثل همیشه از راه ترکیه. (به جدول استخراج‌شده از آمار رسمی منبع ایرانی و گرافیک آماده‌شده بر اساس آن توجه کنید)

اهمیت زنگی که امروز در کاخ سفید به صدا درخواهد آمد

سندی که امروز در کاخ سفید امضا خواهد شد، شکست سیاست دفاع از جنگ بین دو همسایه و تبدیل اراضی اشغالی آذربایجان طی ۲۶ سال به شاهراه جهانی تجارت مواد مخدر از سوی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی ایران است. (طبق گفته سرهنگ سابق اطلاعات سپاه، علی رضایی [۲]) این سند، سند شکست رقص بر گور سی هزار قربانی در همسایگی شمالی ایران و شکست سیاست ایجاد «بیزنس» برای فروش مصالح ساختمانی ناشی از تخریب سیستماتیک خانه‌های اشغال‌شده صدها هزار آذربایجانی در بازارهای ایران است. این کار رسم همسایگی نیست. عاقبت آن هم امروز دامن سران رژیم را گرفته است: کریدور ترامپ در نقطه صفر مرزی در خاک ارمنستان و بیرون ماندن ایران نه‌تنها از کریدور زنگه‌زور، بلکه از همه کریدورهایی که تنها وجه اشتراک همه آن‌ها دور زدن ایران است.

تعداد زیاد مقالاتی در رسانه‌های ایران با تیتر «مسیرهایی که ایران را دور می‌زنند» به‌تنهایی نشان‌گر استثنا نبودن کریدور زنگه‌زور است. ناموسی کردن مرزهایی که نزدیک به صفر درصد تجارت کشور از آن‌ها انجام می‌شود و جنگ لفظی سریالی طی چند سال علیه آذربایجان، همان نتیجه‌ای را برای رژیم ایران بار آورده است که اعلام جنگ علیه کشورهای عربی. این تنها یک طنز تلخ تاریخ است که پیمان ابراهیم که برای متحد کردن کشورهای عربی با اسرائیل در برابر تهدیدات ایران شکل گرفته بود، اینک به‌عنوان بستری برای متحد ساختن آذربایجان، ارمنستان و پنج کشور آسیای مرکزی با آمریکا و اسرائیل در برابر روسیه و ایران مورد بحث است.

زنگ‌هایی که امروز در کاخ سفید به صدا درمی‌آید، به رهبران رژیم ایران یادآوری می‌کند که امنیت در جهان مدرن تنها نتیجه داشتن موشک و سلاح نیست. چه‌بسا کشورهای کوچک ثروتمندی که کشور همسایه‌شان با کمک نیروی آتش‌نشانی خود قادر به تصرف آن‌ها هستند. امنیت هر کشوری در درجه اول به درایت رهبران آن‌ها وابسته است. امیدی به اینکه سران رژیم جمهوری اسلامی صدای این زنگ‌ها را هم بشنوند، بیهوده است.

استکهلم، ۸ ماه اوت ۲۰۲۵

آدرس ایمیل نویسنده:
alirza.g@gmail.com

————————-
[۱] یکی از سخنرانان رژیم، رابطه برادری با جمهوری آذربایجان در سخنان رئیس‌جمهور مسعود پزشکیان را به قوم‌وخویشی بنی‌امیه و بنی‌قریش تشبیه کرده بود. یک فعال رسانه اجتماعی از دشت مغان به نام «یوسوب» در پاسخ به این رهبر رژیم استدلال کرد: پس باید نتیجه گرفت که در اصل اختلافی بین بنی‌امیه و بنی‌قریش هم در کار نبوده و فرد نانجیبی از جنس تو، بین آنان نفاق افکنده است!
[۲] گفت‌وگوی ویژه مهدی فلاحتی از تلویزیون صدای آمریکا به تاریخ اولین سالگرد پایان جنگ دوم قره‌باغ یعنی ۱۹ نوامبر ۲۰۲۱ با سرهنگ پاسدار سابق علی رضایی، جانشین پیشین اطلاعات سپاه استان اردبیل در سه بخش.
لینک یوتیوبی
https://www.youtube.com/watch?v=gnZR9xKBe0s



چگونه دریاچه ارومیه را خشکاندند؟
دوشنبه ۲۰ مرداد ۱۴۰۴ - Monday 11 August 2025
iran-emrooz.net | Fri, 08.08.2025, 16:53

چگونه دریاچه ارومیه را خشکاندند؟


احمدرضا لاهیجان‌زاده، معاون سازمان حفاظت محیط زیست ایران، در نشست خبری روز سه‌شنبه، ۱۴ مرداد ۱۴۰۴، درباره دریاچه ارومیه گفت: «شوربختانه اکنون تراز آب به پایین‌ترین حد خود رسیده است و اگر از این پایین‌تر رود، دیگر اعلام نمی‌شود؛ چراکه همین آمار، کمترین میزان ممکن است».

او اضافه کرد: «بر اساس آخرین داده‌ها در ۱۱ مرداد، تراز آب دریاچه ۱۲۶۹.۷۴ متر، وسعت آن تنها ۵۸۱ کیلومتر مربع و حجم آب موجود نیم میلیارد مترمکعب است. این رقم در زمان مشابه سال گذشته، دو میلیارد مترمکعب بود». او همچنین گفت: «از نظر میدانی به دلیل گرما و تبخیر، وضعیت از ارقام فعلی هم بدتر خواهد شد و پیش‌بینی‌ها درباره خشکی کامل دریاچه تا پایان تابستان کاملاً درست است».

دریاچه‌ای که ۲۰ سال پیش ۳۳ میلیارد مترمکعب آب با ۱۵۰ کیلومتر طول و ۵۰ کیلومتر عرض، مساحت ۶ هزار کیلومتر مربع و عمق متوسط ۱۶ متر داشت، اکنون خشک شده و به کویری با ۱۰ میلیارد تن نمک تبدیل شده است. این شرایط باعث می‌شود در سال‌های آینده، طوفان‌های نمک تا ۵۰۰ کیلومتر دورتر از دریاچه را ویران کنند.

خشک شدن دریاچه ارومیه و سایر دریاچه‌های کشور، از بین رفتن تالاب‌ها، خشک شدن رودخانه‌ها، گسترش ریزگردها و نشست زمین در ۱۵ استان کشور تنها یک دلیل دارد و آن هم سیاسی است.

سیاست‌های ایدئولوژیک و مبتنی بر توهم رهبران جمهوری اسلامی، مبنای همه این بحران‌هاست. سیاست خودکفایی کشاورزی و شعار «اقتصاد مقاومتی» با هدف مبارزه با استکبار جهانی به هر قیمت، کشور را به ویرانه تبدیل کرده است. فقط سیاستمداران متوهم در کشوری چون ایران که دومین منابع گاز و نفت دنیا را دارد، به فکر خودکفایی کشاورزی می‌افتند و فاجعه می‌آفرینند و زندگی ۹۰ میلیون انسان را تباه می‌کنند. آب و خاک ایران نمی‌تواند غذای بیش از ۵۰ میلیون نفر را تأمین کند، آن هم به شرطی که نیمی از این جمعیت در سواحل جنوب اسکان داده شوند.

البته شعارهای خودکفایی کشاورزی، امنیت غذایی و اقتصاد مقاومتی در عمل نتایج معکوس به بار آوردند. به گفته محمدرضا مرتضوی، رئیس کانون انجمن‌های صنایع غذایی ایران: «طبق آمارها، سالیانه بین ۱۷ تا ۱۸ میلیون تن انواع غلات به کشور وارد می‌شود».

کارشناسان داخلی از جمله عیسی کلانتری، وزیر کشاورزی سابق، و محمد درویش، از کارشناسان محیط زیست، می‌دانستند که سیاست «اقتصاد مقاومتی»، دریاچه ارومیه را خشک کرده است و به اشکال مختلف آن را به‌صورت پوشیده بیان می‌کردند، ولی نمی‌توانستند علناً علیه سیاست‌های راهبردی رهبری حرف بزنند. تمام کارشناسان برجسته آب نیز پیش‌بینی می‌کردند که بالاخره کار به اینجا خواهد کشید و می‌دانستند که در آینده ایران باید نفت خام بدهد و آب آشامیدنی از کشورهای همسایه بگیرد، اما جرئت مخالفت با استراتژی مبتنی بر توهم رهبری جمهوری اسلامی را نداشتند. فقط کسی چون کاوه مدنی جرئت کرد حقایق را رودررو به مسئولان حکومت بگوید که قصد جانش را کردند و حسین طائب در مقام رئیس سازمان اطلاعات سپاه پاسداران گفت: «مدنی می‌خواست سیاست‌های راهبردی ما را تغییر بدهد، دورش انداختیم».

مسئولان ریز و درشت اجرایی جمهوری اسلامی، دلایل حاشیه‌ای را برای خشکی دریاچه ارومیه برمی‌شمردند. از جمله، گرمایش کره زمین را علت اصلی خشک شدن دریاچه می‌دانستند. برخی نیز خشکسالی را دلیل می‌آوردند و یا پل میان‌گذر را یکی از علل می‌دانستند، از دزدیده شدن ابرهای ایران حرف می‌زدند و درباره تغییر مسیر ابرهای دریای سیاه داستان‌سرایی می‌کردند. البته وعده‌های زیادی نیز می‌دادند که آب دریای خزر را به دریاچه ارومیه خواهیم آورد و حتی سلمان ذاکر، نماینده فعلی ارومیه در مجلس که مثل اغلب به‌اصطلاح نمایندگان، حساب و کتاب بلد نیست، می‌گوید که آب دریای عمان را به دریاچه ارومیه خواهیم آورد.

اکنون که بعد از جنگ ۱۲ روزه بین ایران و اسرائیل مشخص شده که عوامل نفوذی همه‌جا و از جمله در سیاست‌گذاری‌های راهبردی ایران حضور داشتند و سیاست‌های دلخواه خود را به سیاستمداران متوهم جمهوری اسلامی دیکته می‌کردند، می‌توان گفت که به احتمال قوی، سیاست خودکفایی کشاورزی و اقتصاد مقاومتی را هم استراتژیست‌های نفوذی در دهان رهبر متوهم جمهوری اسلامی و مشاوران او گذاشته‌اند.

دریاچه ارومیه بزرگ‌ترین قربانی سیاست اقتصاد مقاومتی است، ولی سیاست‌های مخرب همچنان دنبال می‌شوند و حتی بعد از جمهوری اسلامی هم دهه‌ها آثار مخرب سیاست اقتصاد مقاومتی باقی خواهد ماند. به گفته کارشناسان، هزاران سال نیز طول خواهد کشید تا ذخایر آب‌های زیرزمینی احیا گردد و فرونشست زمین متوقف شود.

طی ۲۰ سال گذشته که تراز دریاچه ارومیه پایین می‌رفت و کشتیرانی و صنعت توریسم در اطراف دریاچه غیرممکن می‌شد، در مرحله اول کسانی که از کاهش آب دریاچه متضرر می‌شدند و بعد از آن ساکنان اطراف دریاچه و نهایتاً طرفداران محیط زیست آذربایجانی به نامه‌نویسی و مراجعه به مقامات مسئول و اعتراض روی آوردند و خطرات ناشی از خشک شدن دریاچه را که زندگی ۱۴ میلیون انسان را با خطر مواجه خواهد ساخت، با اعداد و ارقام یادآوری کردند. اما مقامات جمهوری اسلامی نگاه امنیتی به این هشدارها داشتند، چنانکه طرفداران محیط زیست را در اداره اطلاعات تبریز شلاق می‌زدند و می‌گفتند: «دریاچه بهانه است و شما پان‌ترکیسم تبلیغ می‌کنید».

نظریات عجیب‌وغریب دیگری نیز فراوان بود. خشکی دریاچه را به بی‌حجابی خانم‌ها مربوط دانستند. احمدی‌نژاد در مقام ریاست جمهوری ایران گفت که «دریاچه ارومیه هر ۵۰۰ سال یک‌بار خشک می‌شود و دوباره خودبه‌خود احیا می‌گردد».

هرچه تراز آب دریاچه پایین می‌رفت، سدسازی‌ها بر روی رودخانه‌هایی که به این دریاچه می‌ریختند، توسعه می‌یافت. حزب‌اللهی‌ها برای خشکاندن دریاچه ارومیه در دانشگاه تبریز کنفرانسی تحت عنوان «چگونه می‌توانیم از شر دریاچه ارومیه خلاص شویم» تشکیل دادند و گفتند که حتی یک قطره آب شیرین نباید با آب شور دریاچه مخلوط شود. بر روی ۲۲ رودخانه‌ای که به دریاچه می‌ریزند، ۴۴ سد زدند و مساحت زیر کشت را از ۳۰۰ هزار هکتار به ۶۸۰ هزار هکتار رساندند که اکنون مجموع سدهای بتنی، خاکی و سدهای سیل‌بند به ۱۱۰ سازه رسیده است. وزارت نیرو، وزارت جهاد کشاورزی و سازمان حفاظت محیط زیست ایران سه مجری اصلی خشکاندن دریاچه ارومیه هستند.

در طول تاریخ، آذربایجان غربی انبار خشکبار دنیا بوده، اما در جمهوری اسلامی تاکستان‌های انگور را از ریشه کندند و درخت سیب کاشتند که سردخانه‌ای برای نگهداری سیب ندارند. چندین کارخانه قند در آذربایجان غربی به کار انداختند، حتی کارخانه قندی که در خراسان به علت نبود چغندر کار نمی‌کرد را پیاده کردند و آن را دوباره در مهاباد مونتاژ نمودند. کشت یونجه را که یک محصول آب‌بر است، توسعه دادند تا برای گاوداری‌های مشهد و اصفهان یونجه تولید بکنند. ده‌ها هزار چاه عمیق در حوزه آبریز دریاچه حفر کردند و نه تنها چشمه‌ها را خشکاندند، بلکه ۸۵ درصد آب‌های زیرزمینی را نیز مصرف کردند.

نتیجه این شد که هیچ آبی به دریاچه نرسید. گفتند از سد کانی‌سیب که بر روی رودخانه زاب کوچک زده شده، آب به دریاچه می‌آوریم. بنیاد خاتم‌الانبیاء بودجه کلانی برای آن از دولت گرفت، اما بعد از سال‌ها قطره‌ای آب به دریاچه نرسید؛ زیرا در مسیر انتقال، مجتمع‌های کشاورزی رانت‌خواران، آب را با پمپ‌های ۶ اینچی می‌کشند و کشتزارهای یونجه و چغندر اطراف کانال را آبیاری می‌کنند. ۶۳ درصد آب‌ها در آذربایجان غربی صرف تولید سه محصول غیرراهبردی، یعنی یونجه، چغندر و سیب می‌شود.

ستاد احیای دریاچه ارومیه در دولت حسن روحانی ایجاد شد و راهکارهایی برای احیای دریاچه ارائه کرد، اما با شروع ریاست جمهوری ابراهیم رئیسی، به بهانه تحقیق و تفحص در مصرف بودجه احیای دریاچه، اندک مبلغی را هم که به احیای دریاچه ارومیه اختصاص داشت قطع کردند و محمدصادق معتمدیان، استاندار آذربایجان غربی را که مخالف ورود آب رودخانه‌ها به دریاچه بود، ارتقای مقام دادند و استاندار تهران کردند.

ماشااله رزمی
۷ ژوئیه ۲۰۲۵



" width="640" /> آیا حاکمیت "ولایی"، "دولت ملی" است؟
دوشنبه ۲۰ مرداد ۱۴۰۴ - Monday 11 August 2025
iran-emrooz.net | Fri, 08.08.2025, 16:28

آیا حاکمیت "ولایی"، "دولت ملی" است؟


مقدمه
مقامات حاکمیت ولایی در تبلیغات و رسانه های خود، بخصوص در دوره جنگ دوازده روزه شان با دولت اسرائیل از مفاهیمی همچون “ایران” و “ملت” استفاده بسیار نمودند. اما از آنجایی که ساختار حقوقی و حقیقی این رژیم با دولت ملی سازگاری ندارد، این تبلیغات راه به جایی نبرده و نمی‌تواند ناسازگاری ساختاری مابین ساختار این رژیم و مفهوم دولت ملی را پنهان نماید.

این گزارش به بررسی نسبت میان ساختار حاکمیتی “جمهوری اسلامی ایران” و مفهوم “دولت ملی” می‌پردازد. با تحلیل نظریه دولت ملی در سنت اندیشمندان مدرن و تطبیق آن با ساختارهای حقوقی، سیاسی، و ایدئولوژیک آنچه جمهوری اسلامی خوانده میشود، نشان داده شود که حکومت ولایی در ایران نه تنها فاقد شاخصه‌های اصلی دولت-ملت مدرن است، بلکه در تضاد ساختاری و ارزشی با آن قرار دارد.

مقاله در ادامه، بر تمایزهای بنیادین در سطح مشروعیت، قانون‌گذاری، هویت، پاسخ‌گویی و برابری شهروندی تأکید می‌گذارد.

فصل اول: مفهوم دولت ملی

۱.۱ تعریف دولت ملی

دولت ملی یا nation-state نهاد سیاسی مدرنی است که بر پایه هم‌پوشانی دولت (ساختار قدرت سیاسی) و ملت (اجتماع فرهنگی و سیاسی یکپارچه) شکل گرفته است. ویژگی‌های آن عبارتند از:

حاکمیت ملی: قدرت سیاسی از رأی و اراده مردم نشأت می‌گیرد (اصل حاکمیت ملت).
مرزهای مشخص جغرافیایی: دولت بر یک سرزمین مشخص و تعریف‌شده اعمال قدرت می‌کند.
برابری حقوقی شهروندان: همه افراد، صرف‌نظر از جنس، دین، مذهب یا قومیت، در برابر قانون برابرند.
مشروعیت عرفی-دموکراتیک: قوانین و نهادها مبتنی بر منافع عمومی، عرف اجتماعی و مشارکت دموکراتیک هستند.
پاسخ‌گویی قدرت: نهادهای قدرت پاسخ‌گو، شفاف و قابل تغییر از طریق انتخابات‌اند.

۱.۲ نظریه‌پردازان کلیدی

بندیکت اندرسون (۱۹۸۳)، دولت-ملت را به عنوان یک «اجتماع خیالی Imagined Communities » در نظر می‌گیرد که از طریق نهادهای مدرن، رسانه‌ها و آموزش شکل می‌گیرد. ارنست گلنر (۱۹۸۳) نیز تأکید دارد که دولت ملی نتیجه فرآیند صنعتی‌شدن و همگون‌سازی فرهنگی است. ماکس وبر (۱۹۱۹) دولت را نهادی تعریف می‌کند که دارای انحصار مشروعیت استفاده از زور در یک قلمرو مشخص است.

فصل دوم: ساختار حکومت جمهوری اسلامی ایران

۲.۱ معرفی حکومت ولایی

جمهوری اسلامی بر پایه اصل ولایت فقیه شکل گرفته است. طبق قانون اساسی، رهبر عالی کشور فقیهی است که مشروعیت خود را از «نصب شرعی» می‌گیرد و نه از رأی مردم (اصل ۵ و ۱۱۰ قانون اساسی). این اصل، پایه ساختاری و گفتمان حکومت ولایی را تشکیل می‌دهد.

۲.۲ دوگانگی قدرت

در این ساختار، دو نوع نهاد قدرت وجود دارد:
نهادهای انتخابی: مانند رئیس‌جمهور و مجلس شورای اسلامی که عملاً تحت نظارت نهادهای غیرانتخابی‌اند.
نهادهای انتصابی: مانند رهبری، شورای نگهبان، قوه قضائیه و سپاه پاسداران، که از رأی عمومی مستقل‌اند و پاسخ‌گو به مردم نیستند (اصل ۹۱ تا ۱۱۰ قانون اساسی).

فصل سوم: چرا حکومت ولایی، دولت ملی نیست؟

۳. جدول مقایسه تطبیقی

۳.۱ مشروعیت
دولت ملی: مشروعیت از ملت و رأی عمومی ناشی می‌شود. قانون، عرفی و نتیجه‌ی قرارداد اجتماعی میان شهروندان است.
حاکمیت ولایی: مشروعیت از ولایت فقیه، فقه شیعه و نصوص دینی گرفته می‌شود. در اصل پنجم قانون اساسی آمده که ولایت امر و امامت امت بر عهده فقیهی است که شرایط خاصی را دارد، نه بر اساس رأی مردم. در دولت ملی، حکومت بازتاب اراده مردم است؛ در حکومت ولایی، مردم تنها پیروان اراده فقهی‌اند.

۳.۲ ساختار قدرت
دولت ملی: قدرت میان سه قوه تفکیک می‌شود (قوه مقننه، مجریه و قضائیه). شفافیت عملکرد نهادها و پاسخ‌گویی دموکراتیک جزء اصول اساسی است.
حاکمیت ولایی: تمرکز قدرت در نهاد رهبری است؛ رهبر از طریق مجمع خبرگانی انتخاب می‌شود که خود توسط شورای نگهبانی تأیید شده‌اند که اعضایش مستقیماً یا غیرمستقیم منصوب رهبری‌اند. حلقه بسته قدرت در جمهوری اسلامی، اصل تفکیک قوا را بی‌اثر کرده و اقتدار عمودی جایگزین مشارکت افقی شده است.

۳.۳  قانون‌گذاری
دولت ملی: قانون‌گذاری عرفی، عقلانی و تابع منافع عمومی و تحولات جامعه است.
حاکمیت ولایی: قوانین باید با شریعت اسلامی و فقه شیعه منطبق باشند. شورای نگهبان وظیفه دارد مصوبات مجلس را با شرع تطبیق دهد. در دولت ملی، قانون ابزار حل تعارض منافع شهروندان است؛ در حکومت ولایی، قانون تابع احکام ثابت فقهی است.

۳.۴ برابری شهروندان
دولت ملی: همه شهروندان فارغ از دین، جنسیت، قومیت یا باورهای سیاسی دارای حقوق برابر هستند.
حاکمیت ولایی: فقط مردان شیعه اثناعشری امکان دستیابی به پست‌های عالی دارند (مانند ریاست‌جمهوری - اصل ۱۱۵ قانون اساسی). زنان، دگراندیشان و اقلیت‌های مذهبی با تبعیض ساختاری مواجه‌اند. مفهوم شهروند برابر در جمهوری اسلامی وجود ندارد؛ جای آن را رعیت‌مداری دینی گرفته است.

۳.۵ هویت سیاسی
دولت ملی: هویت بر پایه ملت، زبان مشترک، حافظه تاریخی و سرزمین شکل می‌گیرد؛ «ایران‌محوری».
حاکمیت ولایی: هویت بر اساس «امت اسلامی» تعریف می‌شود؛ «شیعه‌محوری» جای ایران‌محوری را گرفته است.
تقدم امت بر ملت باعث می‌شود منفعت ایرانی قربانی اولویت‌های فراملی ایدئولوژیک شود (نمونه‌اش، مداخلات منطقه‌ای در یمن، عراق و لبنان).

۳.۶ پاسخ‌گویی سیاسی
دولت ملی: نهادهای قدرت از طریق انتخابات آزاد و رقابتی پاسخ‌گو به مردم‌اند و امکان عزل و جایگزینی آن‌ها وجود دارد.
حاکمیت ولایی: رهبر غیرقابل عزل، مادام‌العمر و مصون از خطا است (اصل ۱۱۱ قانون اساسی شرایط محدود عزل را عملاً ناممکن کرده). پاسخ‌گویی که از پایه‌های دولت ملی است، در حکومت ولایی تبدیل به اقتدار مطلقه فقیه شده است.

۳.۷ سیاست خارجی
دولت ملی: مبتنی بر منافع ملی، امنیت و توسعه اقتصادی است.
حاکمیت ولایی: سیاست خارجی بر پایه «صدور انقلاب» و حمایت از جنبش‌های شیعی استوار است (اصل ۱۵۴ قانون اساسی). ایران به جای ایفای نقش یک دولت ملی، در نقش رهبر ایدئولوژیک امت شیعه جهانی ظاهر می‌شود؛ این سیاست منجر به انزوا و تحریم شده است.

۳.۸ نظام حقوقی
دولت ملی: حقوق مبتنی بر اصول عرفی و انسانی است که قابلیت اصلاح و پیشرفت دارد.
حاکمیت ولایی: حقوق بر اساس فقه سنتی شیعه و احکام شرعی است. قوانین خانواده، مجازات و ارث بر اساس تبعیض شرعی نوشته شده‌اند. حقوق در حکومت ولایی ثابت، الهی و اقتدارگرا است، نه تابع تغییرات اجتماعی و خواست عمومی. جدول زیر ناسازگاری مفهوم حاکمیت ولایی و دولت ملی را به نمایش می گذارد.

جدول شماره یک ناسازگاری مفهوم حاکمیت ولایی و دولت ملی را به نمایش می گذارد

  مؤلفه دولت ملی جمهوری اسلامی ایران (حکومت ولایی)
منبع مشروعیت ملت، رأی عمومی، قانون عرفی ولایت فقیه، فقه شیعه، نصوص دینی
ساختار قدرت تفکیک قوا، شفافیت، پاسخ‌گویی دموکراتیک تمرکز قدرت در رهبری که بوسیله حوزویانی انتخاب میشود که از سوی خود رهبر برگزیده شده‌اند
قانون‌گذاری عرفی، مبتنی بر منافع عمومی و مشارکت نهادهای مدنی شرعی، تحت نظارت انحصاری فقهی شورای نگهبان
برابری شهروندان تساوی حقوقی برای همه تبعیض علیه زنان، گروه های قومی و مذهبی، دگراندیشان
هویت سیاسی ملت‌محور (ایران‌محور) امت‌محور (شیعه‌محور)
پاسخ‌گویی سیاسی انتخاب‌پذیر و دارای شفافیت و مسئول در برابر مردم و نهادهای مدنی ولی‌فقیه مادام‌العمر، غیر شفاف، غیرپاسخ‌گو
سیاست خارجی معطوف به منافع ملی معطوف به صدور تشیع ولایی و امت‌گرایی
نظام حقوقی سکولار یا عرفی مبتنی بر اصل برائت و تساوی شهروندان در مقابل قانون فقه‌محور و تبعیض‌آمیز

۴. پیامدهای ناسازگار ساختاری رژیم ولایی و دولت ملی

۴.۱ بی‌ثباتی در روابط بین‌الملل
امت‌محوری به جای ملت‌محوری سبب بی‌اعتمادی جهانی نسبت به ایران، انزوای بین‌المللی و تحریم‌های گسترده شده است (Bakhash, ۲۰۲۰).

۴.۲ بحران مشروعیت داخلی
عدم مشارکت معنادار مردم در تصمیم‌گیری‌ها و تبعیض حقوقی منجر به بی‌اعتمادی اجتماعی، نارضایتی و بحران مشروعیت شده است.

۴.۳ ناکارآمدی ساختاری
دوگانگی نهادها، تداخل وظایف، عدم پاسخ‌گویی و رانتپردازی، فساد ساختاری از نتایج فقدان ویژگی‌های دولت ملی در جمهوری اسلامی‌اند.

نتیجه‌گیری
حاکمیت ولایی ایران با ساختار مبتنی بر ولایت فقیه و امت‌گرایی، فاقد مؤلفه‌های اصلی دولت ملی است. مشروعیت غیرمردمی، ساختار قدرت غیرپاسخ‌گو، تبعیض ساختاری، و اولویت دادن به ایدئولوژی مذهبی به جای منافع ملی، باعث شده که حاکمیت ولایی در تضاد ساختاری و ارزشی با دولت-ملت مدرن قرار گیرد. در نتیجه، می‌توان گفت حکومت ولایی، یک دولت ملی به معنای مدرن آن نیست، بلکه ساختاری پیشامدرن با ویژگی‌های ایدئولوژیک و مذهبی است.

——————————
منابع
Anderson, B. (1983). Imagined Communities. London: Verso.
Bakhash, S. (2020). “Iran’s Foreign Policy and its Revolutionary Mission.” In Iran in a Changing World, Routledge.
Gellner, E. (1983). Nations and Nationalism. Oxford: Blackwell.
Weber, M. (1919). Politics as a Vocation.
جوادی آملی، عبدالله (۱۳۸۰). ولایت فقیه، ولایت فقه. قم: اسراء.
قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران، مصوب ۱۳۵۸، با اصلاحات ۱۳۶۸

 



دوشنبه ۲۰ مرداد ۱۴۰۴ - Monday 11 August 2025
iran-emrooz.net | Fri, 08.08.2025, 13:26




قدرت‌گیری «شبکه آزادی آریایی» زیر سایه ترامپ
دوشنبه ۲۰ مرداد ۱۴۰۴ - Monday 11 August 2025
iran-emrooz.net | Fri, 08.08.2025, 13:21

قدرت‌گیری «شبکه آزادی آریایی» زیر سایه ترامپ


آرام روستن و جیم اورکهارت / خبرگزاری رویترز / ۸ اوت ۲۰۲۵ 

دالتون هنری استوت با شلوارک کارگو، دمپایی لاانگشتی و کلاه بیسبال که چشمانش را از آفتاب محافظت می‌کند، به‌راحتی در مناطق روستایی آمریکا جلب توجه نمی‌کند.

به‌جز نشان روی کلاهش. این نشان شامل جمجمه و استخوان‌های متقاطع معروف به «سر مرگ» (Death’s Head) است که یگان‌های اس‌اس نازی آلمان، مسئول نظارت بر اردوگاه‌های کار اجباری، از آن استفاده می‌کردند – و همچنین حروف اختصاری «AFN» که مخفف شبکه آزادی آریایی (Aryan Freedom Network)، گروه نئونازی تحت رهبری استوت و شریک زندگی‌اش است.

این زوج از خانه‌ای ساده در تگزاس شبکه‌ای را اداره می‌کنند که به گفته خودشان، با بازگشت دونالد ترامپ به کاخ سفید، به طور چشمگیری تقویت شده است. آنها به سخنان ترامپ اشاره می‌کنند – حملات او به ابتکارات تنوع، موضع سخت‌گیرانه‌اش در قبال مهاجرت و تأکید بر «ارزش‌های غربی» – که به گفته آنها، موجی از علاقه و جذب نیرو را به همراه داشته است.

استوت در گفت‌وگو با رویترز اظهار داشت: «ترامپ بسیاری از مردم را نسبت به مسائلی که ما سال‌ها مطرح کرده‌ایم، بیدار کرد. او بهترین اتفاقی است که برای ما افتاده است.»

اگرچه شبکه آزادی آریایی و دیگر گروه‌های نئونازی همچنان در حاشیه‌ترین بخش‌های سیاست آمریکا قرار دارند و به طور کلی از سوی محافظه‌کاران و جریان اصلی آمریکا به‌عنوان گروه‌هایی سمی تلقی می‌شوند، اما بر اساس مصاحبه با دوازده عضو گروه‌های افراطی، نه کارشناس افراط‌گرایی سیاسی و بررسی داده‌های مربوط به خشونت راست افراطی، این گروه‌ها به طور فزاینده‌ای در مرکز تظاهرات عمومی و اقدامات خشونت‌آمیز راست افراطی قرار دارند.

رویترز دریافت که از زمان انتخاب مجدد ترامپ، چندین روند با هم تلاقی کرده‌اند. سخنان ترامپ موج جدیدی از فعالان راست افراطی را تهییج کرده و به رشد صفوف برتری‌طلبان سفیدپوست دامن زده است. عفو افرادی که در حمله ۶ ژانویه به کنگره مشارکت داشتند و تغییر تمرکز اجرای قانون فدرال به سمت مسائل مهاجرتی، باعث شده بسیاری در راست افراطی باور کنند که تحقیقات فدرال درباره ناسیونالیست‌های سفیدپوست دیگر در اولویت نیست.

همچنین، مرزهای راست افراطی در حال تغییر است. ایده‌هایی که زمانی به گروه‌های حاشیه‌ای مانند پراود بویز (Proud Boys) – که در حمله ۶ ژانویه نقش داشتند – محدود بود، اکنون در سیاست‌های جمهوری‌خواهان، از انکار نتایج انتخابات گرفته تا توصیف مهاجران به‌عنوان «مهاجمان»، بیشتر دیده می‌شود. حمایت عمومی ترامپ و عفو او از چهره‌های راست افراطی به عادی‌سازی این دیدگاه‌ها کمک کرده است، به گفته محققان. آنها افزودند که با تبدیل شدن جنبش «دوباره آمریکا را بزرگ کنیم» به هویت اصلی حزب جمهوری‌خواه، تمایز بین راست افراطی و محافظه‌کاری جریان اصلی روزبه‌روز دشوارتر شده است.

هایدی بیرایش، یکی از بنیان‌گذاران پروژه جهانی علیه نفرت و افراط‌گرایی، یک سازمان غیرانتفاعی که گفتار نفرت‌پراکن و افراط‌گرایی را رصد می‌کند، گفت: «آنچه زمانی افراطی بود، اکنون به‌راحتی با راست افراطی گسترده‌تر ترکیب می‌شود، نه به این دلیل که گروه‌های افراطی تغییر کرده‌اند، بلکه به این دلیل که فضای اطراف آنها تغییر کرده است.» او افزود: «یک پراود بوی دیگر حتی آن‌قدر ترسناک به نظر نمی‌رسد، زیرا این فرآیند عادی‌سازی رخ داده است.»

این تغییر با افزایش فعالیت‌های ناسیونالیستی سفیدپوست همزمان شده است. طبق پروژه داده‌های مکان و رویداد درگیری‌های مسلحانه (ACLED)، یک سازمان تحقیقاتی غیرانتفاعی که درگیری‌های جهانی را رصد می‌کند، سفیدپوستان افراطی بخش روبه‌رشدی از خشونت سیاسی در آمریکا را مرتکب می‌شوند. در سال ۲۰۲۰، این گروه‌ها با ۱۳ درصد از کل تظاهرات و اقدامات خشونت‌آمیز مرتبط با افراط‌گرایی در آمریکا مرتبط بودند، یعنی ۵۷ مورد از رویدادهایی که ACLED رصد کرده بود. تا سال ۲۰۲۴، این رقم به نزدیک ۸۰ درصد، یعنی ۱۵۴ رویداد، افزایش یافت.

ترامپ حمایت از افراط‌گرایی سفیدپوست را رد کرده و کاخ سفید این ادعا را که سخنان او نژادپرستی را ترویج می‌کند، رد می‌کند.

هریسون فیلدز، سخنگوی کاخ سفید، در پاسخ به سؤالات مطرح‌شده برای این گزارش گفت: «رئیس‌جمهور ترامپ رئیس‌جمهوری برای همه آمریکایی‌هاست و نفرت در کشور ما جایی ندارد.» او افزود: «رئیس‌جمهور ترامپ بر اتحاد کشور، بهبود اقتصاد، تأمین امنیت مرزها و برقراری صلح در سراسر جهان متمرکز است.» فیلدز همچنین به افزایش قابل‌توجه حمایت از ترامپ در میان رأی‌دهندگان سیاه‌پوست اشاره کرد. در انتخابات سال گذشته، سهم آرای سیاه‌پوستان به نفع او از حدود ۸ درصد در سال ۲۰۲۰ به حدود ۱۵ درصد افزایش یافت.

ترامپ اتهامات نژادپرستی را رد کرده است. در یک گردهمایی انتخاباتی در سال گذشته، او اظهار داشت: «من نازی نیستم. من نقطه مقابل یک نازی هستم.» چند ماه پیش‌تر، او به یک مصاحبه‌کننده گفته بود که نمی‌تواند نژادپرست باشد، زیرا «دوستان سیاه‌پوست زیادی دارد.»

حتی با جذب رأی‌دهندگان غیرسفیدپوست، دونالد ترامپ به‌طور مداوم از گروه‌های ناسیونالیست سفیدپوست و افراطی حمایت دریافت کرده و از لفاظی‌های تفرقه‌انگیز نژادی استفاده کرده است. او ادعای نادرستی را ترویج داد که باراک اوباما، اولین رئیس‌جمهور سیاه‌پوست آمریکا، در ایالات متحده متولد نشده است. در کارزار انتخاباتی ۲۰۲۴، او اظهار داشت که مهاجران به دلیل «ژنتیک» خود مرتکب جرایم خشونت‌آمیز می‌شوند، اظهارنظری که بسیاری آن را نژادپرستانه محکوم کردند.

استوت می‌گوید گروهش با خشونت مخالف است. با این حال، شبکه آزادی آریایی آشکارا برای آماده‌سازی جهت یک «جنگ مقدس نژادی» تبلیغ می‌کند. این گروه ایدئولوژی برتری سفیدپوستان را ترویج می‌دهد، به دنبال متحد کردن عناصر جنبش گسترده‌تر ناسیونالیسم سفیدپوست است و به‌طور فعال اعضای سابق گروه‌های افراطی دیگر را جذب می‌کند.

دولت ترامپ تلاش‌ها برای مقابله با افراط‌گرایی داخلی را کاهش داده و منابع را به سمت اجرای قوانین مهاجرتی هدایت کرده و مرز جنوبی را به‌عنوان اصلی‌ترین تهدید امنیتی معرفی کرده است. اداره تحقیقات فدرال (FBI) تعداد کارکنان بخش عملیات تروریسم داخلی خود را کاهش داده است. وزارت امنیت داخلی (DHS) نیز پرسنل دفتر پیشگیری از خشونت خود را کم کرده است.

برخی از متخصصان تروریسم داخلی می‌گویند این اقدامات ممکن است با تضعیف توانایی ایالات متحده در شناسایی و خنثی‌سازی تهدیدات، به افراط‌گرایان جسارت بیشتری بدهد. وزارت امنیت داخلی و FBI از این کاهش‌ها دفاع کرده و گفته‌اند که همچنان به مبارزه با تروریسم داخلی متعهد هستند. FBI در بیانیه‌ای اعلام کرد که منابع خود را بر اساس تحلیل تهدیدات و «نیازهای تحقیقاتی اداره» تخصیص می‌دهد و به تحقیقات درباره تروریسم داخلی پایبند است.

«اشراف نژادپرست»

استوت در اولین مصاحبه خود با یک رسانه خبری، در ماه آوریل در رستورانی در هوچاتاون، اکلاهما – شهری آرام که به دلیل پیاده‌روی و ماهیگیری، در فاصله یک ساعته رانندگی از خانه آنها در تگزاس شناخته می‌شود – با خبرنگاران رویترز دیدار کرد. او همراه با شریک زندگی‌اش که با نام دیزی بار (Daisy Barr) شناخته می‌شود، در این دیدار حضور داشت.

استوت می‌گوید شبکه آزادی آریایی بر رعایت قانون متمرکز است. او گفت: «ما باید مراقب رفتارمان باشیم.» سپس لحنش آخرالزمانی شد: «و وقتی آن روز فرا برسد، آن روز خواهد بود – آن زمان است که خشونت همه‌چیز را حل خواهد کرد.» اگرچه او زمانی برای این رویداد مشخص نکرد، محققانی که افراط‌گرایی داخلی را مطالعه می‌کنند، می‌گویند این اظهارات بازتاب استراتژی برخی گروه‌های راست افراطی است: فعالیت در چارچوب قانون، در حالی که آشکارا لحظه‌ای از تحول و آشوب را پیش‌بینی می‌کنند.

شبکه آزادی آریایی اولین‌بار در سال ۲۰۲۱ پس از سازمان‌دهی کنفرانسی با عنوان «اتحاد سفیدپوستان» در لانگ‌ویو، تگزاس، توجه ملی را جلب کرد. تا سال بعد، این گروه شروع به توزیع برگه‌های تبلیغاتی در شهرهای سراسر کشور کرد. یکی از این برگه‌ها در تگزاس، کاریکاتورهای نژادپرستانه‌ای از سیاه‌پوستان آمریکایی را نشان می‌داد – یکی در حال آویزان شدن از تیر چراغ برق در میان آوار و خودرویی واژگون‌شده – با این زیرنویس: «با نرخ کنونی زوال، شهرهای بزرگ آمریکا در ده سال آینده چه شکلی خواهند داشت؟»

شبکه آزادی آریایی همچنین شروع به برگزاری تظاهرات کرد، اغلب با هدف قرار دادن رویدادهای درگ و گردهمایی‌های جامعه LGBTQ+. استوت می‌گوید این تظاهرات برای جذب نیرو طراحی شده‌اند. کنفرانس‌ها و «جشن‌های آریایی» سالانه این گروه به مراکز شبکه‌سازی برای راست افراطی تبدیل شده‌اند و طبق گفته دو نفر مرتبط با این جنبش‌ها، شرکت‌کنندگانی از گروه‌هایی مانند کو کلاکس کلان و دیگر سازمان‌های ناسیونالیست سفیدپوست را جذب می‌کنند. رویترز نتوانست این ادعا را به‌طور مستقل تأیید کند.

مفهوم شبه‌علمی نژاد برتر آریایی سفید – که اساساً ژرمنی تلقی می‌شود – یکی از اصول اساسی رژیم نازی هیتلر بود. گردهمایی‌های شبکه آزادی آریایی مملو از میم‌های نازی است: صلیب‌های شکسته به‌صورت تشریفاتی سوزانده می‌شوند و شعارهای «قدرت سفیدپوستان» در جنگل‌ها طنین‌انداز می‌شود. وب‌سایت این گروه به‌طور خاص به گروه‌های برتری‌طلب سفیدپوست خشن گذشته، مانند «The Order» که اعضای آن در سال ۱۹۸۴ یک مجری رادیویی یهودی را کشتند، ادای احترام می‌کند. دو عضو کلیدی مسئول این قتل به حبس‌های طولانی‌مدت محکوم شدند و اکنون درگذشته‌اند.

باورهای استوت ریشه در جنبش هویت مسیحی (Christian Identity) دارد که ادعا می‌کند اروپاییان سفیدپوست، نه یهودیان، اسرائیلی‌های واقعی کتب مقدس هستند و بنابراین قوم برگزیده خدا محسوب می‌شوند. استوت و بار همچنین ادعا می‌کنند که سیاه‌پوستان آمریکایی، تحت تأثیر یهودیان، در حال رهبری یک انقلاب کمونیستی هستند – ایدئولوژی‌ای که برتری نژادی را با تئوری‌های توطئه راست افراطی درهم می‌آمیزد.

استوت، ۳۴ ساله، و بار، ۴۸ ساله، در خانواده‌هایی خودخوانده برتری‌طلب سفیدپوست با روابط عمیق با کو کلاکس کلان متولد شده‌اند، گروهی که به خاطر ردای سفید، سوزاندن صلیب‌ها و تاریخ طولانی خشونت نژادپرستانه، از جمله دهه‌ها لینچ کردن و کارزارهای تروریستی علیه سیاه‌پوستان آمریکایی، بدنام است.

استوت می‌گوید در کودکی در مراسم‌های کو کلاکس کلان و اردوهای جوانان ناسیونالیست سفیدپوست شرکت می‌کرد. او به یاد می‌آورد که ترجمه‌های کتابچه‌های آموزشی یگان‌های اس‌اس از آلمان دوران نازی را مطالعه کرده است. در حالی که دختران دیگر مشغول بازی‌های ویدیویی بودند، بار می‌گوید او مشعل‌ها را با نوارهای پارچه‌ای می‌پیچید تا برای مراسم مخفیانه سوزاندن صلیب‌های کو کلاکس کلان آماده شوند.

اگرچه آنها اکنون خود را نازی‌های آمریکایی معرفی می‌کنند، ایدئولوژی آنها در کو کلاکس کلان و دیگر گروه‌های افراطی سفیدپوست ریشه دارد. خانواده‌های آنها برای مورخان این جنبش شناخته‌شده هستند. پدر استوت، جورج استوت، «اژدهای بزرگ» در شوالیه‌های سفید تگزاس، شاخه‌ای از کو کلاکس کلان، بود. او از اظهارنظر برای این گزارش خودداری کرد.

پدر مرحوم بار، «جادوگر بزرگ» کو کلاکس کلان از ایندیانا بود که به دلیل تهدید دو روزنامه‌نگار با اسلحه به هفت سال زندان محکوم شد. شبکه آزادی آریایی از اعضا می‌خواهد که از نام‌های مستعار استفاده کنند؛ بار نام «دیزی بار» را به یاد یکی از رهبران زن کو کلاکس کلان در دهه ۱۹۲۰ که ردای کلان را می‌فروخت و در یک تصادف رانندگی جان باخت، انتخاب کرد.

یکی از افراد آشنا با این زوج، ازدواج آنها در سال ۲۰۲۰ را اتحادی از «اشراف نژادپرست» توصیف کرد.

آنها دو سال بعد درخواست طلاق دادند، اما استوت گفت این جدایی تنها در ظاهر بود – اقدامی قانونی برای محافظت از دارایی‌هایشان در صورت مواجهه با دعاوی حقوقی حقوق مدنی، مشابه دعاوی‌ای که زمانی کو کلاکس کلان و آریایی نیشنز، گروه نئونازی که در سال ۱۹۹۹ به دلیل تحریک خشونت مسئول شناخته شد، را ورشکست کرد.

استوت و بار از به اشتراک گذاشتن تعداد اعضای گروه خودداری کردند اما گفتند که شبکه آزادی آریایی اکنون تقریباً دو برابر ۲۳ شعبه‌ای که در اوایل سال ۲۰۲۳ ادعا کرده بود، شعبه دارد.

کنسرسیوم تحقیق و تحلیل تروریسم (TRAC)، یک گروه تحقیقاتی خصوصی که جنبش‌های افراطی را رصد می‌کند، تخمین می‌زند که اعضای شبکه آزادی آریایی به بین ۱۰۰۰ تا ۱۵۰۰ نفر افزایش یافته است. موسکَن سانگوان، محقق TRAC، گفت: «ما هر رویداد آنها را جمع‌آوری و ثبت می‌کنیم.» او افزود که برخی از اولین شعبه‌ها، از جمله شعبه‌های تگزاس، احتمالاً هر کدام با حدود ۱۰۰ عضو شروع به کار کرده‌اند، که نشان می‌دهد این گروه در مراحل اولیه حدود ۲۰۰ عضو داشته است.

کریس ماگاریکس، پژوهشگر ارشد در اتحادیه ضد افترا (ADL)، سازمانی یهودی که آزارهای یهودستیزانه را رصد می‌کند، گفت که به بزرگی شبکه آزادی آریایی مشکوک است اما داده مستقلی درباره اندازه آن ندارد. او گفت: «بزرگ‌ترین گروه نئونازی قبلی تنها چند صد عضو داشت»، اشاره‌ای به جنبش سوسیالیست ملی که در حال افول مداوم است.

رویترز نتوانست به‌طور مستقل گستردگی عضویت شبکه آزادی آریایی را تأیید کند.

با وجود عدم قطعیت در مورد تعداد اعضا، این گروه در رادار محققان مستقل قرار دارد. جان لوئیس، پژوهشگر تخصصی در زمینه افراط‌گرایی داخلی در برنامه افراط‌گرایی دانشگاه جورج واشنگتن، گفت که این گروه در میان «شتاب‌دهندگان» راست افراطی – اصطلاحی که توسط برتری‌طلبان سفیدپوست برای توصیف کسانی که از خشونت برای تسریع جنگ نژادی حمایت می‌کنند – «بسیار محبوب» بوده است.

استوت گفت گروهش از افول پراود بویز پس از حمله به کنگره سود برده است. پراود بویز که زمانی به دلیل درگیری‌های خیابانی در دوران دولت ترامپ برجسته بودند، پس از محکومیت بسیاری از اعضای خود – که بعداً توسط ترامپ عفو شدند – به دلیل نقششان در شورش‌های ۶ ژانویه کنگره، با مشکلات قانونی و نظارت عمومی مواجه شده‌اند. این گروه ایدئولوژی خود را «شوونیسم غربی» توصیف می‌کند. منتقدان می‌گویند این گروه از واژه «غربی» به جای «سفید» استفاده می‌کند تا نژادپرستی خود را پنهان کند، اتهامی که حامیان پراود بویز آن را رد می‌کنند.

استوت گروه‌هایی مانند پراود بویز را «ناسیونالیست‌های مدنی» توصیف کرد – جنبش‌هایی که با لفاظی‌های میهن‌پرستانه دنبال‌کنندگان را جذب می‌کنند و سپس به‌عنوان پلی به سمت سازمان‌های آشکارا نژادپرستانه‌تر مانند شبکه آزادی آریایی یا کو کلاکس کلان عمل می‌کنند.

استوت گفت: «بسیاری از افراد تازه‌وارد به جنبش، ابتدا به این نوع جنبش‌ها می‌پیوندند قبل از اینکه به ما ملحق شوند.»

رویترز نتوانست با نماینده‌ای از پراود بویز برای اظهارنظر تماس بگیرد.

اسلحه و جنگ نژادی

اگرچه استوت گفت شبکه آزادی آریایی خشونت را رد می‌کند، اسلحه‌های گرم و آموزش‌های تاکتیکی همچنان در هویت این گروه نقش محوری دارند و در گردهمایی‌ها و تلاش‌های جذب نیروی آن برجسته هستند، بر اساس بررسی سوابق دادگاه فدرال.

یکی از اعضای سابق، اندرو مانسنیگر، تفنگ‌های نیمه‌خودکار AR-15 و سایر سلاح‌ها را می‌ساخت و معامله می‌کرد و از یک کارگاه ماشین‌سازی برای ساخت قطعات غیرقابل‌ردیابی استفاده می‌کرد، طبق سوگندنامه‌ای که توسط FBI در دادگاه فدرال ثبت شده است. او به دیگر اعضای شبکه آزادی آریایی از انباشت مهمات و ساخت دستگاه‌های انفجاری سخن گفته و ادعا کرده بود که تفنگ شکاری را به سمت یک دادستان در حال خواب نشانه گرفته است، طبق این سوگندنامه.

مانسنیگر، که با نام مستعار «تور» شناخته می‌شد، سال گذشته در مینیاپولیس به اتهامات فدرال مبنی بر نگهداری غیرقانونی سلاح‌های گرم دستگیر شد. او به‌عنوان یک مجرم محکوم، طبق قانون فدرال از داشتن سلاح منع شده بود. FBI اعلام کرد که او در طول یک سال در حداقل پنج رویداد شبکه آزادی آریایی شرکت کرده بود. مأموران او را به‌عنوان یکی از پیروان شتاب‌گرایی (accelerationism) توصیف کردند، دیدگاهی که از طریق خشونت به دنبال تحریک یک جنگ نژادی است.

در سوگندنامه FBI آمده است که شبکه آزادی آریایی «یک سازمان چتری برای دیگر سازمان‌های برتری‌طلب سفیدپوست» است. اسناد مربوط به پرونده مانسنیگر، از جمله شهادت یک خبرچین FBI که به این گروه نفوذ کرده بود، نگاهی به فعالیت‌های داخلی آن ارائه می‌دهد: آموزش استفاده از سلاح‌های گرم در چندین ایالت، ارتباطات رمزگذاری‌شده با تمرکز بر سلاح‌ها، رویداد جذب نیرو در یک بار کنار دریاچه در اوهایو، و اعضای جدید که به‌صورت تشریفاتی صلیب‌های شکسته چوبی می‌سازند.

استوت گفت که مانسنیگر را طرد کرده است. مانسنیگر در ماه آوریل توسط هیئت منصفه فدرال به اتهام نگهداری غیرقانونی سلاح‌های گرم و مهمات و همچنین قاچاق ماری‌جوانا محکوم شد. او در انتظار صدور حکم است. مانسنیگر و وکیلش به درخواست‌ها برای اظهارنظر پاسخ ندادند.

استوت گفت شبکه‌اش با کو کلاکس کلان، که از اوج خود در یک قرن پیش به شدت تکه‌تکه شده و کوچک‌تر شده، ارتباطاتی دارد.

در ماه مه، رویترز در مراسمی مدرن از کو کلاکس کلان که در فضایی باز در عمق جنگل‌های زمینی خصوصی در شمال شرقی کنتاکی برگزار شد، شرکت کرد. ویلیام بادر، رهبر شوالیه‌های ترینیتی، شاخه‌ای کوچک از کو کلاکس کلان، با پوشیدن ردای ابریشمی بنفش و کلاه مخروطی، مراسم سوگند حدود نیم‌دوجین عضو جدید با تتوهای سنگین را برگزار کرد.

بادر در مصاحبه‌ای گفت که ترامپ جنبش ناسیونالیسم سفیدپوست را تقویت کرده است. او گفت: «سفیدپوستان بالاخره برای اولین‌بار چیزی را به نفع خود می‌بینند.» بادر افزود که قبلاً در یک رویداد شبکه آزادی آریایی شرکت کرده بود، اما جزئیات بیشتری ارائه نکرد.

استیو باورز، یکی دیگر از مقامات کو کلاکس کلان در این مراسم که شبکه آزادی آریایی در آن حضور نداشت، گفت که به دلیل روابط نزدیک دولت ترامپ با اسرائیل، طرفدار او نیست. اما او گفت بسیاری از ناسیونالیست‌های سفیدپوست کاملاً از رئیس‌جمهور حمایت می‌کنند. باورز که ردای سفید کو کلاکس کلان با دو صلیب خونی روی سینه‌اش پوشیده بود، گفت: «مردم فکر می‌کنند او نژاد سفید را در آمریکا نجات خواهد داد.»

کو کلاکس کلان در دهه ۱۹۲۰ تا شش میلیون عضو ادعا می‌کرد. طبق گزارش مرکز حقوقی فقر جنوبی (SPLC)، سازمان غیرانتفاعی که گروه‌های افراطی را رصد می‌کند، تا سال ۲۰۱۵ این تعداد به حدود ۲۰۰۰ تا ۳۰۰۰ عضو در ۷۲ شعبه کاهش یافته بود. یک تحلیلگر پژوهشی این مرکز گفت که آمار جدیدتری در دسترس نیست.

شبکه آزادی آریایی برخی از تاکتیک‌ها و آیین‌های کو کلاکس کلان، از جمله توزیع گسترده برگه‌های تبلیغاتی نژادپرستانه، را اقتباس کرده است.

طبق گزارش‌های پلیس، برگه‌های تبلیغاتی شبکه آزادی آریایی در شهرها و شهرک‌های متعدد، از فلوریدا تا ایالت واشنگتن، ظاهر شده‌اند. استوت و بار گفتند که این برگه‌ها را ابزاری برای جذب نیرو می‌دانند. پلیس در وست بند، ویسکانسین، گزارش داد که در ماه مه صدها flyer با هدف مهاجران توزیع شده بود. یکی از برگه‌ها یافت‌شده در روستای موکوناگو، ویسکانسین، نوشته بود: «از اینکه به دلیل سفیدپوست بودن مورد تبعیض قرار می‌گیرید خسته شده‌اید؟ به ما بپیوندید.»

استوت گفت به اعضا دستور داده شده که برگه‌های تبلیغاتی را در شب توزیع کنند – آنچه او «سوارهای شبانه» می‌نامد، اصطلاحی که یادآور کارزارهای تروریستی تاریخی کو کلاکس کلان علیه سیاه‌پوستان است.

در تقلیدی دیگر از کو کلاکس کلان، در گردهمایی‌های شبکه آزادی آریایی، صلیب‌های شکسته به جای صلیب‌های سوزان امضا شده این گروه، به آتش کشیده می‌شوند. در ویدیویی از شبکه آزادی آریایی که در فضای آنلاین منتشر شده، استوت روی کفی یک وانت ایستاده، نقاب‌زده و در کنار نگهبانان مسلح، با دست بالا برده به سبک سلام نازی.

او با صدای گرفته تگزاسی فریاد می‌زند: «قدرت سفیدپوستان!» مخاطبانش با سلام نازی پاسخ می‌دهند: «قدرت سفیدپوستان!»

در رستوران در اکلاهما، وقتی از استوت پرسیده شد چرا معتقد است گروهش در حال کسب قدرت است، توضیح ساده‌ای ارائه داد: «طرف ما در انتخابات پیروز شد.»



جزئیاتی از چگونگی یارگیری و عملیات موساد در ایران
دوشنبه ۲۰ مرداد ۱۴۰۴ - Monday 11 August 2025
iran-emrooz.net | Fri, 08.08.2025, 11:46

جزئیاتی از چگونگی یارگیری و عملیات موساد در ایران


وبسایت پرو‌پابلیکا / ۷ اوت ۲۰۲۵

در ساعات اولیه بامداد ۱۳ ژوئن، یک تیم کماندویی به رهبری یک جوان ایرانی به نام «س.ت.» در حومه تهران مستقر شد. هدف آن‌ها یک سامانه پدافند ضدهوایی بود؛ بخشی از چتر راداری و موشکی که برای محافظت از پایتخت و تأسیسات نظامی آن در برابر حملات هوایی مستقر شده بود.

در سراسر کشور، تیم‌هایی از کماندوهای آموزش‌دیده توسط اسرائیل که از میان ایرانیان و اتباع کشورهای همسایه جذب شده بودند، آماده می‌شدند تا از درون به سامانه‌های دفاعی ایران حمله کنند.

به گفته افسران هدایت‌کننده این عملیات‌ها، انگیزه‌های این نیروها ترکیبی از دلایل شخصی و سیاسی بود. برخی به‌دنبال انتقام از رژیمی روحانی و سرکوبگر بودند که محدودیت‌های سخت‌گیرانه‌ای بر آزادی‌های سیاسی و زندگی روزمره اعمال کرده بود. برخی دیگر با وعده پول، مراقبت پزشکی برای اعضای خانواده یا فرصت تحصیل در خارج از کشور جذب شده بودند.

برنامه‌ریزی این حمله از بیش از یک سال پیش آغاز شده بود و توسط موساد، سازمان اطلاعاتی اسرائیل، هدایت می‌شد. تنها ۹ ماه پیش از آن، موساد با اجرای عملیاتی پیچیده که در سال ۲۰۱۴ و در زمان ریاست «تمیر پاردو» طراحی شده بود، جهان را شگفت‌زده کرد. در آن عملیات، موساد توانست حزب‌الله را به‌شدت تضعیف کند؛ آن هم با کار گذاشتن مقادیر اندک اما بسیاز کشنده مواد منفجره در دستگاه‌های بی‌سیم قابل‌حمل. به گفته حزب‌الله، این انفجارها به کشته شدن ۳۰ نیروی رزمنده و ۱۲ غیرنظامی، از جمله دو کودک، انجامید و بیش از ۳۵۰۰ نفر را مجروح کرد.

ساعت ۳ بامداد ۱۳ ژوئن، «س.ت.» (مقامات موساد فقط حروف اول نام او را در اختیار ما گذاشتند.) و یک «لژیون خارجی» متشکل از حدود ۷۰ کماندو با پهپادها و موشک‌ها به فهرستی از پیش انتخاب‌شده از سامانه‌های پدافند هوایی و پرتابگرهای موشک بالیستیک حمله کردند. روز بعد، گروه دیگری از ایرانیان و نیروهایی که از منطقه جذب شده بودند، موج دوم حملات را در داخل ایران به راه انداختند.

در جریان مصاحبه‌های مفصل، ۱۰ مقام فعلی و پیشین اطلاعاتی اسرائیل جزئیاتی از این عملیات‌های کماندویی و همچنین اطلاعاتی افشاشده از تلاش‌های چند دهه‌ای مخفیانه اسرائیل برای جلوگیری از دستیابی ایران به بمب اتم را ارائه دادند. آن‌ها برای آن‌که بتوانند آزادانه سخن بگویند، خواستار حفظ ناشناس‌ماندگی شدند.

به گفته این مقامات، حملات کماندویی نقش محوری در حملات هوایی ماه ژوئن داشت؛ به‌طوری‌که نیروی هوایی اسرائیل توانست موج‌پشت‌موج عملیات بمباران را بدون از دست دادن حتی یک فروند هواپیما انجام دهد. با تکیه بر اطلاعاتی که عوامل موساد از درون ایران جمع‌آوری کرده بودند، جنگنده‌های اسرائیلی تأسیسات هسته‌ای ایران را بمباران کردند، حدود نیمی از ۳۰۰۰ موشک بالیستیک ایران و ۸۰ درصد از پرتابگرهای آن‌ها را منهدم کردند و موشک‌هایی را مستقیماً به اتاق‌خواب دانشمندان هسته‌ای و فرماندهان نظامی ایرانی شلیک کردند.

درست همان‌طور که در ماجرای دستگاه‌های بی‌سیم عمل کرده بودند، جاسوس‌های اسرائیلی از توانایی خود برای نفوذ به سامانه‌های ارتباطاتی دشمن استفاده کردند. در مراحل ابتدایی حملات هوایی، جنگ‌جویان سایبری اسرائیل پیامی جعلی برای فرماندهان ارشد نظامی ایران ارسال کردند و آن‌ها را به نشستی خیالی در یک پناهگاه زیرزمینی فراخواندند؛ پناهگاهی که سپس با حمله‌ای دقیق منهدم شد. در این حمله ۲۰ نفر کشته شدند، از جمله سه رئیس ستاد نیروهای مسلح.

از زمان حملات ۷ اکتبر ۲۰۲۳ که در آن حماس بیش از ۱۲۰۰ اسرائیلی را کشت و ۲۵۱ نفر را به گروگان گرفت، نقشه راهبردی منطقه به‌شدت تغییر کرده است. در هفته‌های اخیر، توجه عمومی عمدتاً بر اقدامات تلافی‌جویانه اسرائیل علیه غزه متمرکز بوده؛ حملاتی که به مرگ ده‌ها هزار نفر و قحطی شدیدی منجر شده که محکومیت جهانی را به‌دنبال داشته است.

در این میان، جنگ پنهانی میان اسرائیل و ایران توجه بسیار کمتری را به خود جلب کرده، اما این جنگ نیز نقش مهمی در تغییر توازن قوا در منطقه ایفا کرده است.

در سال ۲۰۱۸، عوامل آموزش‌دیده توسط اسرائیل وارد انبار متروکه‌ای در تهران شدند که بدون محافظت رها شده بود. آن‌ها با استفاده از دستگاه‌های برش پلاسما با دمای بالا، گاوصندوق‌هایی را گشودند که حاوی نقشه‌ها، داده‌ها، دیسک‌های کامپیوتری و دفترهای برنامه‌ریزی بود. این مدارک، که بیش از ۴۵۰ کیلوگرم وزن داشت، در دو کامیون بارگیری شد و به کشور همسایه، جمهوری آذربایجان، انتقال یافت. بنیامین نتانیاهو، نخست‌وزیر اسرائیل، این اسناد را در یک نشست خبری در تل‌آویو به نمایش گذاشت و مدعی شد که این اسناد ثابت می‌کنند ایران درباره مقاصد هسته‌ای خود دروغ گفته است.

دو سال بعد، موساد یکی از دانشمندان برجسته فیزیک ایران را ترور کرد. آن‌ها از فناوری تشخیص چهره مبتنی بر هوش مصنوعی برای هدایت یک تیربار کنترل‌ از راه‌دور که در کنار جاده‌ای نزدیک خانه ویلایی او مستقر شده بود، استفاده کردند.

بر اساس روایت برنامه‌ریزان اسرائیلی، در آستانه حملات هوایی ماه ژوئن، آن‌ها ترتیبی دادند تا رانندگان کامیون، بدون آنکه اطلاعی داشته باشند، چندین تن «تجهیزات فلزی» را که در واقع قطعات تسلیحاتی مورد استفاده تیم‌های کماندویی بودند، به داخل ایران قاچاق کنند.

مامورانی که اسرائیلی نبودند

به گفته مقام‌های اسرائیلی، این عملیات‌ها بازتاب‌دهنده تغییری اساسی در رویکرد موساد هستند که حدود ۱۵ سال پیش آغاز شد. مأمورانی که در ایران به گاوصندوق‌ها نفوذ کردند، تیربارها را نصب کردند، سامانه‌های پدافند هوایی را منهدم کردند و آپارتمان‌های دانشمندان را زیر نظر گرفتند، اسرائیلی نبودند. بنا بر اظهارات مقام‌های بلندپایه اسرائیلی که مستقیماً در جریان این عملیات‌ها هستند، همگی آن‌ها یا ایرانی بودند یا از اتباع کشورهای ثالث.

برای سال‌ها، این‌گونه مأموریت‌ها در داخل ایران به‌طور انحصاری توسط مأموران میدانی اسرائیلی انجام می‌شد. اما مقام‌ها می‌گویند که افزایش نارضایتی از رژیم ایران، جذب عوامل محلی را بسیار آسان‌تر کرده است.

«س.ت.» یکی از همین نیروها بود. مقام‌های اسرائیلی می‌گویند او در خانواده‌ای کارگری در شهر کوچکی در نزدیکی تهران بزرگ شد. او وارد دانشگاه شد و زندگی دانشجویی نسبتاً عادی‌ای داشت، تا اینکه همراه با چند تن از هم‌کلاسی‌هایش توسط نیروی ترسناک بسیج بازداشت شد و به یک مرکز بازداشت منتقل گردید؛ جایی که با شوک الکتریکی و ضرب و شتم شدید شکنجه شد.

در نهایت، «س.ت.» و دوستانش آزاد شدند، اما این تجربه خشونت‌بار، او را خشمگین و مشتاق انتقام ساخت. اندکی بعد، یکی از بستگان او که در خارج از کشور زندگی می‌کرد، نام او را در اختیار یک جاسوس اسرائیلی قرار داد که مأمور شناسایی ایرانیان ناراضی بود. پیام‌هایی از طریق یک اپلیکیشن رمزگذاری‌شده رد و بدل شد و «س.ت.» دعوت‌نامه‌ای برای سفر رایگان به کشوری همسایه را پذیرفت.

یک افسر پرونده از موساد، او را دعوت کرد تا به‌عنوان عامل مخفی علیه ایران همکاری کند. او پذیرفت، به این شرط که اسرائیل متعهد شود اگر مشکلی پیش آمد، از خانواده‌اش مراقبت کند. (در ایران، کسانی که به جاسوسی برای کشورهای خارجی، به‌ویژه اسرائیل، متهم شوند به‌سرعت اعدام می‌شوند.)

او ماه‌ها در خارج از ایران توسط متخصصان تسلیحاتی اسرائیلی آموزش دید. اندکی پیش از آغاز حمله، او و تیم کوچک همراهش مخفیانه به ایران بازگشتند تا نقشی کلیدی در یکی از بزرگ‌ترین و پیچیده‌ترین عملیات‌های نظامی تاریخ اسرائیل ایفا کنند.

آغاز یک جنگ مخفی

موساد از سال ۱۹۹۳، پس از آنکه اسرائیلی‌ها و فلسطینی‌ها در مراسمی در محوطه کاخ سفید توافق‌نامه اسلو را امضا کردند و به‌نظر می‌رسید دهه‌ها درگیری به پایان می‌رسد، ایران را به بالاترین اولویت خود تبدیل کرد.

اسرائیل همواره رابطه‌ای پیچیده با ایران داشته است. برای چندین دهه، این کشور با شاه ایران یک اتحاد راهبردی برقرار کرده بود. اما آیت‌الله روح‌الله خمینی و اسلام‌گرایانی که در سال ۱۹۷۹ حکومت شاه را سرنگون کردند، اسرائیل را «غده سرطانی» توصیف کردند که باید از خاورمیانه ریشه‌کن شود.

استراتژی اسرائیل در عمل بر حفظ انحصار هسته‌ای خود در منطقه استوار است. این کشور هرگز به‌طور رسمی زرادخانه خود را به رسمیت نشناخته، اما برآورد می‌شود که بیش از ۹۰ کلاهک هسته‌ای در اختیار دارد. نیروی هوایی اسرائیل در سال ۱۹۸۱ رآکتور هسته‌ای عراق و در سال ۲۰۰۷ رآکتور در حال ساخت سوریه را منهدم کرد.

پس از حمله هوایی به عراق، مناخم بگین، نخست‌وزیر وقت اسرائیل اعلام کرد که کشورش حق دارد مانع از ساخت بمب اتم توسط همسایگان شود. او گفت: «ما نمی‌توانیم اجازه دهیم که یک هولوکاست دیگر رخ دهد.»

چند سال بعد، ایران شروع به تحقیق درباره تسلیحات هسته‌ای کرد و از تخصص یک مهندس پاکستانی به نام عبدالقدیر خان بهره برد؛ کسی که پیش‌تر در یک شرکت هلندی تولیدکننده اورانیوم غنی‌شده کار می‌کرد.

شبتای شاوِت، رئیس وقت موساد که دوره‌اش در سال ۱۹۹۶ پایان یافت، گفت اسرائیل از سفرهای خان در منطقه باخبر بود، اما در ابتدا نقش کلیدی او در برنامه هسته‌ای ایران را درک نکرد. شاوِت در مصاحبه‌ای پیش از مرگش در سال ۲۰۲۳ به ما گفت: «ما به‌طور کامل مقاصد او را نفهمیدیم. اگر می‌دانستیم، به نیروهایم دستور می‌دادم او را بکشند. معتقدم این کار می‌توانست مسیر تاریخ را تغییر دهد.»

به گفته بازرسان هسته‌ای سازمان ملل، ایرانی‌ها با استفاده از نقشه‌هایی که خان در اختیارشان گذاشت، شروع به ساخت سانتریفیوژهایی کردند که برای غنی‌سازی اورانیوم لازم بود. آن‌ها این اورانیوم را از پاکستان، چین و آفریقای جنوبی خریداری کردند.

در سال ۲۰۰۰، جانشین شاوِت در موساد برنامه‌ای طراحی کرد تا واحد عملیات ویژه موساد، موسوم به «کیدون» (به عبری به‌معنای «سرنیزه»)، عبدالقدیر خان را ترور کند؛ آن هم در جریان سفرش به کشوری در جنوب‌شرقی آسیا که یکی از مقام‌ها محل آن را این‌گونه توصیف کرده بود. اما این عملیات زمانی کنار گذاشته شد که پرویز مشرف، رئیس‌جمهور وقت پاکستان، به بیل کلینتون، رئیس‌جمهور آمریکا، قول داد که فعالیت‌های بین‌المللی خان را محدود خواهد کرد.

اما آن وعده هرگز عملی نشد.

در همان سال، موساد کشف کرد که ایرانی‌ها در حال ساخت یک تأسیسات مخفی غنی‌سازی در نزدیکی نطنز هستند؛ شهری در حدود ۳۲۰ کیلومتری جنوب تهران. این سازمان جاسوسی، اطلاعات را به یک گروه مخالف ایرانی منتقل کرد؛ گروهی که دو سال بعد این افشاگری را علنی کرد.

افسران کهنه‌کار موساد می‌گویند که مأمورانی — احتمالاً اسرائیلی‌هایی که در نقش تکنسین‌های اروپایی برای نصب یا تعمیر تجهیزات ظاهر شده بودند — در محوطه تأسیسات نطنز قدم می‌زدند و کفش‌هایی با کفی‌های دو‌لایه به پا داشتند که نمونه‌هایی از گردوخاک و خاک محل را جمع‌آوری می‌کرد. آزمایش این نمونه‌ها سرانجام نشان داد که سانتریفیوژهای ساخت ایران، اورانیوم را به میزانی بسیار فراتر از سطح ۵ درصدی مورد نیاز برای نیروگاه‌های برق غنی‌سازی می‌کنند. (برای تولید ایزوتوپ‌های پزشکی به اورانیوم با غنای ۲۰ درصد نیاز است؛ و برای ساخت بمب، اورانیوم باید ۹۰ درصد غنی شده باشد.)

در سال ۲۰۰۱، اسرائیل ژنرال آریل شارون را که به دلیل سرسختی جنگ‌طلبانه‌اش شهرت داشت، به‌عنوان نخست‌وزیر انتخاب کرد. سال بعد، شارون یکی از ژنرال‌های موردعلاقه‌اش، مئیر داگان، را به ریاست موساد منصوب کرد. هر دو به عبور از خطوط قرمز و زیر پا گذاشتن هنجارها معروف بودند.

داگان که از سال ۲۰۰۲ تا ۲۰۱۱ ریاست موساد را بر عهده داشت، تصمیم گرفت که متوقف کردن برنامه هسته‌ای ایران را به هدف اصلی این سازمان اطلاعاتی تبدیل کند.

همانند مناخم بگین که اصالتی لهستانی داشت، داگان نیز کابوس هولوکاست را با خود حمل می‌کرد. رؤسای سازمان‌های اطلاعاتی خارجی به یاد می‌آورند که در بازدید از دفتر داگان، عکسی از سربازان نازی که در حال شکنجه پدربزرگ داگان بودند، روی دیوار دیده می‌شد. داگان در یک تجمع ضد نتانیاهو در سال ۲۰۱۵ درباره معنای آن عکس گفت: «سوگند خوردم که چنین چیزی دیگر تکرار نشود. امیدوارم و باور دارم که تمام تلاشم را کرده‌ام تا به آن سوگند وفادار بمانم.»

در دوران ریاست داگان، موساد مجموعه‌ای از عملیات‌های مخفی را برای کند کردن برنامه هسته‌ای ایران سازمان داد. مأموران اسرائیلی شروع به ترور دانشمندان هسته‌ای ایران کردند؛ آن‌ها مأمورانی را سوار بر موتورسیکلت به خیابان‌ها فرستادند تا بمب‌های کوچک را به خودروها در میان ترافیک بچسبانند.

هنر جذب نیرو

داگان به توانایی رو‌به‌رشد موساد در جذب ایرانیان و دیگر نیروها برای عملیات‌های مخفی در داخل ایران افتخار می‌کرد.

یکی از کلیدهای موفقیت موساد، بافت قومی جمعیت ایران بود. مقام‌های اسرائیلی در مصاحبه‌ها اشاره کردند که حدود ۴۰ درصد از جمعیت ۹۰ میلیونی ایران از اقلیت‌های قومی تشکیل شده‌اند: عرب‌ها، آذری‌ها، بلوچ‌ها، کردها و دیگران.

داگان اندکی پیش از مرگش در سال ۲۰۱۶ به ما گفت: «بهترین منبع برای جذب نیرو در داخل ایران، درون همین موزاییک انسانی و قومی کشور است. بسیاری از آن‌ها با رژیم مخالف‌اند. برخی حتی از آن متنفرند.»

مقام‌های فعلی و پیشین می‌گویند داگان از تغییر رویکرد موساد برای اتکا به نیروهای غیربومی حمایت می‌کرد. در سال‌های آغازین تلاش برای نفوذ به ایران، موساد عمدتاً به مأموران اسرائیلی تکیه داشت؛ افرادی که در داخل موساد به آن‌ها «آبی و سفید» گفته می‌شد — اشاره‌ای به رنگ‌های پرچم اسرائیل.


مئیر داگان، رئيس وقت موساد

در دوران داگان، رهبران موساد به این باور رسیدند که می‌توانند مأموران بسیار مؤثری را در داخل ایران یا در میان ایرانیان تبعیدی و دیگرانی که در یکی از هفت کشور هم‌مرز با ایران زندگی می‌کنند، پیدا کنند.

مقام‌های فعلی و پیشین می‌گویند نیروهای جذب‌شده به دو دسته تقسیم می‌شدند: برخی جذب حوزه کلاسیک جاسوسی می‌شدند، یعنی جمع‌آوری اطلاعات و تحویل آن به افسر هدایتگرشان؛ و برخی دیگر تمایل خود را برای اجرای عملیات‌های خشونت‌آمیز، از جمله حمله به دانشمندان هسته‌ای، ابراز می‌کردند.

با توجه به خطر اعدام فوری، تعجبی ندارد که بسیاری در ابتدا تردید داشتند.

یک افسر ارشد پیشین موساد که مسئولیت نظارت بر واحدهای مأمور کار با عوامل خارجی را داشت، گفت: «قانع کردن کسی به خیانت به کشورش کار کوچکی نیست. این یک فرایند فرسایشی تدریجی است. ابتدا با یک درخواست جزئی، یک مأموریت کم‌اهمیت شروع می‌کنی. بعد یکی دیگر. این‌ها آزمایش‌های مقدماتی هستند. اگر خوب عمل کنند، مأموریتی بزرگ‌تر و جدی‌تر به آن‌ها می‌سپاری. و اگر امتناع کردند — خب، تا آن زمان در موقعیتی هستی که ابزار فشار داری: تهدید، فشار روانی، حتی باج‌گیری.»

او گفت که مأموران هدایتگر ترجیح می‌دهند از تهدید و اجبار اجتناب کنند. «بهتر آن است که آن‌ها را به جایی برسانی که خودشان با اختیار عمل کنند — جایی که قدم اول را با اراده خودشان بردارند.»

عنصر حیاتی در این میان، اعتماد است. «عامل تو باید وفادار و از نظر عاطفی با تو پیوند خورده باشد. همان‌طور که یک سرباز با وجود خطر به جلو می‌تازد چون به همراهانش اعتماد دارد، یک مأمور نیز چنین است. او به‌خاطر اعتماد به افسر هدایتگرش و احساس مسئولیت عمیق نسبت به او، وارد مأموریت می‌شود.»

بیشتر کسانی که پذیرفتند برای اسرائیل کار کنند، در ازای ریسک‌هایی که متحمل می‌شدند، انتظار دریافت پول داشتند. اما به گفته مقام‌های فعلی و پیشین، انگیزه اصلی کسانی که حاضر می‌شوند علیه کشور خود جاسوسی کنند، اغلب امری بسیار بنیادی‌تر است.

افسر پیشین موساد گفت: «پاداش مالی، البته که مهم است. اما مردم بیشتر با احساسات خود هدایت می‌شوند — نفرت، عشق، وابستگی، انتقام. با این حال، همیشه بهتر است که انگیزه فرد با نوعی منفعت ملموس همراه باشد: نه لزوماً پرداخت مستقیم پول، بلکه نوعی کمک غیرمستقیم.»

به این ترتیب بود که «اس. تی.» جذب شد.

افسران رابط او گفتند که او سرشار از نفرت نسبت به رژیم و آن‌چه که از سوی شبه‌نظامیان بسیج بر سرش آمده بود، بود. اما آن‌چه سرانجام او را به همکاری واداشت، پیشنهاد موساد برای ترتیب دادن درمان پزشکی برای یکی از بستگانش بود که چنین درمانی در ایران در دسترس نبود.

برای دهه‌ها، مراقبت‌های پزشکی یکی از شیوه‌های شاخص موساد برای جذب نیرو بوده است. سازمان اطلاعاتی اسرائیل با پزشکان و کلینیک‌هایی در چندین کشور ارتباط دارد، و ترتیب دادن عمل جراحی یا درمان‌های خاص، پیش‌تر نیز برای نفوذ به گروه‌های افراطی فلسطینی به کار گرفته شده بود. اما در مورد ایرانی‌ها، این روش به مراتب بیشتر مورد استفاده قرار گرفته، با این امید که آنان را به همکاری با اسرائیل ترغیب کند.

جذب از طریق اینترنت

موساد همچنین از اینترنت برای جذب نیرو استفاده می‌کند، از طریق ایجاد وب‌سایت‌ها و انتشار پست‌هایی در شبکه‌های اجتماعی که مخاطب آن‌ها ایرانی‌ها هستند و در آن‌ها پیشنهاد کمک به افراد مبتلا به بیماری‌های تهدیدکننده‌ی حیات، مانند سرطان، داده می‌شود. این پست‌ها معمولاً شامل شماره تلفن یا گزینه‌هایی برای تماس رمزگذاری‌شده‌اند.

سازمان اطلاعاتی اسرائیل می‌تواند شبکه‌ی بین‌المللی خود را برای یافتن پزشکان یا کلینیک‌هایی قابل اعتماد به کار گیرد — جاهایی که پرسش‌های زیادی نمی‌پرسند. موساد معمولاً صورت‌حساب‌ها را مستقیماً و به‌طور محرمانه پرداخت می‌کند.

یکی دیگر از مشوق‌هایی که برای وسوسه‌ کردن جاسوسان احتمالی به کار می‌رود، تحصیلات عالی در کشوری خارجی است. بر پایه‌ی سال‌ها تحقیق و تجربه، نیروهای جذب موساد می‌دانند که ایرانی‌ها شدیداً مشتاق دسترسی به آموزش با کیفیت هستند. حتی رژیم مذهبی بنیادگرای آیت‌الله علی خامنه‌ای، رهبر کنونی جمهوری اسلامی، ارتقای علمی را تشویق می‌کند. این امر موجب شده است که پیشنهاد تحصیل در دانشگاه‌های غربی، یا ثبت‌نام نوجوانان در مدارس شبانه‌روزی خارجی، به ابزاری به‌ویژه مؤثر برای جذب تبدیل شود.

پس از شناسایی یک داوطلب بالقوه، موساد اولین دیدار را در مکانی در دسترس ترتیب می‌دهد — اغلب در کشورهای همسایه مانند ترکیه، ارمنستان یا جمهوری آذربایجان که ورود به آن‌ها برای ایرانیان نسبتاً آسان است. گزینه‌های دیگر شامل کشورهایی در جنوب‌شرق آسیا مانند تایلند و هند هستند که امکان درخواست ویزای تجاری، پزشکی یا گردشگری به‌صورت آنلاین برای ایرانیان فراهم است.

داوطلبان از مجموعه‌ای از دیدارها و ارزیابی‌های روان‌شناسی عبور می‌کنند. روان‌شناسان رفتار آن‌ها را زیر نظر دارند، اغلب از پشت آینه‌های یک‌طرفه. آن‌ها پرسشنامه‌های مفصلی درباره‌ی گذشته‌ی شخصی خود، از جمله جزئیاتی درباره‌ی زندگی خانوادگی‌شان، پر می‌کنند و همچنین توسط کارشناس دروغ‌سنج (پلی‌گراف) مورد بازجویی قرار می‌گیرند.

پس از آغاز فعالیت مأمور، این آزمایش‌ها به‌طور منظم تکرار می‌شود. هر اقدام، چه کوچک و چه بزرگ، با آزمایش دروغ‌سنجی دیگری پیگیری می‌شود تا وفاداری فرد تأیید گردد.

آموزش و نظارت گسترده‌ای بر مأموران اعمال می‌شود. برای اجتناب از جلب توجه، به آن‌ها گفته می‌شود چه بپوشند، لباس‌هایشان را از کجا بخرند، چه خودروهایی سوار شوند، و حتی چگونه، چه وقت و در کجا پولی را که دریافت می‌کنند واریز کنند.

رابطه‌ی میان مأمور و افسر رابط نقش حیاتی دارد، چنان‌که یکی از افسران پیشین موساد که مسئول «هدایت» مأموران بود، توضیح داد. در بسیاری از موارد، افسر رابط هم‌زمان در نقش شنونده‌ی اعترافات، پرستار بچه، روان‌شناس، راهنمای معنوی و عضو جایگزین خانواده عمل می‌کند.

هدف آن است که پیوندی چنان مستحکم ساخته شود که مأمور احساس امنیت و حمایت کند — تا جایی که راحت باشد عمیق‌ترین اسرار شخصی‌اش، از جمله روابط جنسی‌اش را نیز در میان بگذارد.

هرگونه اطلاعاتی درباره‌ی مأمور می‌تواند برای موساد ارزشمند باشد، چه به عنوان زنگ خطر برای آسیب‌پذیری احتمالی در برابر پلیس مخفی ایران و چه به‌عنوان بخشی از زندگی مأمور که بتوان از آن بهره‌برداری کرد. از جمله پرسش‌های کلیدی این است: چه کسانی در حلقه‌ی اجتماعی این فرد قرار دارند؟ آیا می‌توان از آن رابطه به نفع موساد استفاده کرد؟

افرادی که برای ترور دانشمندان هسته‌ای در خیابان تعیین شده بودند، آموزش‌های گسترده‌ای از سوی افسران پرونده‌ی موساد دریافت کردند. به آن‌ها آموزش داده شد چگونه موتورسواری کنند و یا از فاصله‌ی نزدیک هدف را گلوله‌باران کنند یا مواد منفجره را به خودروهای آن‌ها بچسبانند.

هدف از این عملیات، هم از بین بردن تخصص علمی در برنامه‌ی هسته‌ای ایران بود و هم ایجاد هراس در میان دانشمندان مستعد برای همکاری با برنامه‌ی تسلیحات هسته‌ای جمهوری اسلامی. از سال ۲۰۱۰ تا ۲۰۱۲، اسرائیل دست‌کم چهار دانشمند ایرانی را کشت و در یک مورد دیگر، تنها اندکی با شکست مواجه شد.

این عملیات‌ها از سوی اسرائیلی‌ها، تا کوچک‌ترین جزئیات، مدیریت می‌شد — گاه از کشورهای همسایه و گاه مستقیماً از مقر اصلی موساد در شمال تل‌آویو. در برخی موارد نیز افسران اطلاعاتی اسرائیلی برای مدت کوتاهی وارد خاک ایران می‌شدند.

عملیات «شیر خیزان»

در طول سال‌ها، موساد و ارتش اسرائیل بارها طرح‌هایی برای توقف برنامه هسته‌ای ایران از طریق بمباران تأسیسات کلیدی آن تهیه کردند. اما رهبران سیاسی اسرائیل همواره تحت فشار رؤسای‌جمهور آمریکا از انجام حمله صرف‌نظر کردند؛ چرا که واشینگتن نگران بود چنین اقدامی به جنگی منطقه‌ای منجر شود و خاورمیانه را بی‌ثبات کند. حزب‌الله، نیروی نیابتی ایران در لبنان، ده‌ها هزار موشک انبار کرده بود؛ موشک‌هایی که می‌توانستند سامانه‌های دفاع هوایی اسرائیل را از کار بیندازند و شهرهای بزرگ آن را هدف قرار دهند.

اما این محاسبات در سال گذشته به‌شدت تغییر کرد.

در ماه‌های آوریل و اکتبر ۲۰۲۴، ایران به‌طور مستقیم موشک‌ها و پهپادهایی به سوی اسرائیل شلیک کرد. تقریباً همه این حملات با کمک ایالات متحده و متحدانش رهگیری و منهدم شد. نیروی هوایی اسرائیل در پاسخ، با حملات هوایی بخش قابل توجهی از سامانه‌های پدافند هوایی ایران را نابود کرد.

از میانه سال ۲۰۲۴، ارتش اسرائیل طرح‌ریزی یک کارزار بمباران علیه ایران را آغاز کرده بود؛ عملیاتی که انتظار می‌رفت تا یک سال بعد آماده اجرا شود. با پیروزی دونالد ترامپ در انتخابات ریاست‌جمهوری نوامبر و با خنثی‌ شدن تهدید حزب‌الله، مقامات اسرائیلی فرصتی طلایی پیش روی خود دیدند.

خلبانان اسرائیلی که آموزش‌دیده در آمریکا بودند، از سال ۲۰۱۶ پروازهای محرمانه‌ای بر فراز ایران انجام داده بودند تا با محیط جغرافیایی آشنا شوند و مسیرهایی را شناسایی کنند که احتمال شناسایی‌شدن در آن‌ها به حداقل برسد.

با این حال، یکی از اهداف هسته‌ای در ایران چنان مستحکم بود که نیروی هوایی اسرائیل هیچ برنامه‌ای برای نابودی آن نداشت. ایران تأسیسات غنی‌سازی اورانیوم خود را در فردو در دل کوه ایجاد کرده بود — در عمقی نزدیک به ۳۰۰ فوت (۹۰ متر) زیر سطح زمین. ایران تلاش داشت وجود سایت فردو را پنهان نگاه دارد، اما موساد و نهادهای اطلاعاتی آمریکا و بریتانیا موفق به رهگیری رفت‌وآمدها به درون کوه شدند. باراک اوباما، رئیس‌جمهور وقت آمریکا، در سال ۲۰۰۹ وجود این سایت را فاش کرد و بازرسان سازمان ملل که به‌زودی از آن بازدید کردند دریافتند که ایران در حال برنامه‌ریزی برای نصب حدود ۳۰۰۰ سانتریفیوژ بسیار پیشرفته برای غنی‌سازی اورانیوم است.

تنها ایالات متحده بمبی در اختیار داشت که قدرت نفوذ در دل کوه را داشت: بمب GBU-57 موسوم به «نفوذگر عظیم مهمات» (Massive Ordnance Penetrator)، که بزرگ‌ترین بمب متعارف جهان و به‌اصطلاح «بانکر بَستر» (شکننده پناهگاه) محسوب می‌شود.

از همین‌رو، برنامه‌ریزان نظامی اسرائیل طرحی بسیار پرریسک برای یک عملیات زمینی تهیه کردند — جزئیاتی که اکنون برای نخستین بار افشا می‌شود. بر اساس این طرح، کماندوهای زبده باید به‌طور مخفیانه به سایت فردو منتقل می‌شدند، بی‌آنکه شناسایی شوند. سپس با تکیه بر عامل غافلگیری، ساختمان را تصرف می‌کردند. مأموریت آن‌ها پس از ورود، نابود کردن سانتریفیوژها، تصاحب اورانیوم غنی‌شده ایران و فرار از محل بود.

رئیس جدید موساد نسبت به این طرح بدبین بود. دیوید بارنئا، که با نام دَدی شناخته می‌شود، از مدت‌ها پیش خواستار اقداماتی تهاجمی علیه ایران بود. او حمله با مسلسل کنترلی در سال ۲۰۲۰ را پیش از انتصاب به ریاست موساد نظارت کرده بود. اما حتی او نیز فکر می‌کرد که طرح حمله کماندویی به فردو بیش از حد خطرناک است. بارنئا نگران بود که برخی از زبده‌ترین نیروهای نظامی و اطلاعاتی اسرائیل کشته یا اسیر شوند — کابوسی برای جامعه‌ای که همچنان از درد گروگان‌گیری‌های حماس پس از حمله ۷ اکتبر ۲۰۲۳ در رنج بود.

بارنئا و دیگر مقامات اسرائیلی به این باور رسیدند که دولت ترامپ ممکن است در حمله به ایران با اسرائیل همراه شود و هواپیماهای جنگی آمریکا بمب‌های عظیم «بانکر بَستر» را بر روی فردو بیفکنند. ترامپ بارها و به‌صراحت اعلام کرده بود که اجازه نخواهد داد ایران به سلاح هسته‌ای دست یابد.

برای آمادگی جهت عملیاتی که بعدها «شیر برافراشته» نام گرفت، موساد و سازمان اطلاعات نظامی اسرائیل موسوم به آمان، رهگیری فرماندهان نظامی و تیم‌های هسته‌ای ایران را تشدید کردند. به‌گفته چند نفر از طراحان عملیات، بارنئا واحد «تزومت» (به‌معنای «چهارراه») موساد را — که مسئول جذب و آموزش مأموران غیر اسرائیلی است — به‌شدت گسترش داد. تصمیم گرفته شد که پیشرفته‌ترین تجهیزات عملیات شبه‌نظامی و سامانه‌های ارتباطی اسرائیل در اختیار این لژیون خارجی قرار گیرد. داستان‌های پوششی هر مأمور، که با عنوان «افسانه» (legend) شناخته می‌شود، بارها و بارها از نظر هرگونه تناقض بررسی شد.

تلاش‌های جاسوسی موساد از یک واقعیت جغرافیایی نیز بهره می‌برد: ایران با کشورهای عراق، ترکیه، جمهوری آذربایجان، ارمنستان، پاکستان، ترکمنستان و افغانستان هم‌مرز است. در این منطقه، قاچاق به‌مثابه شیوه‌ای از زندگی ریشه دوانده است و هزاران نفر از راه انتقال مواد مخدر، سوخت و لوازم الکترونیکی با استفاده از الاغ، شتر، خودرو و کامیون در مرزها امرار معاش می‌کنند.

پنج ماه آموزش مأموران غیر‌اسرائیلی

موساد در همه‌ی هفت کشور همسایه‌ی ایران با قاچاقچیان — و اغلب با دستگاه‌های اطلاعاتی دولتی — ارتباطاتی برقرار کرده بود.

یکی از اسرائیلی‌هایی که در زمینه‌ی لجستیک با موساد همکاری داشته می‌گوید: «وارد کردن و خارج کردن تجهیزات نسبتاً آسان است. موساد همچنین از شرکت‌های صوری استفاده می‌کرد که به‌صورت قانونی جعبه‌ها و محموله‌هایی را با کشتی یا کامیون از گذرگاه‌های مرزی عبور می‌دادند.»

این تجهیزات به «عوامل زیرساختی» تحویل داده می‌شد — مأموران موساد در داخل ایران که وظیفه داشتند آن را تا زمان نیاز ذخیره کنند. کهنه‌کاران موساد می‌گویند این تجهیزات می‌توانند سال‌ها در خانه‌های امن مخفی بمانند و در صورت پیشرفت فناوری یا نیاز به نگهداری، به‌روزرسانی شوند.

مقام‌ها می‌گویند موساد به مدت حدود پنج ماه به آموزش مأموران غیر‌اسرائیلی که قرار بود به اهداف ایرانی حمله کنند پرداخت. برخی از آن‌ها به اسرائیل آورده شدند، جایی که مدل‌هایی از اهداف ساخته شده بود تا تمرینات عملی انجام شود. برخی دیگر در کشورهای ثالث با کارشناسان اسرائیلی دیدار کردند و مأموریت‌های خود را تمرین نمودند.

دو گروه از نیروهای کماندویی تشکیل شده بود که هرکدام شامل ۱۴ تیم چهار تا شش نفره بودند. برخی از این نیروها از قبل در ایران ساکن بودند. دیگران تبعیدی‌های ضد‌حکومت بودند که در آستانه‌ی حمله مخفیانه وارد کشور شدند.

هر تیم دستورالعمل خاص خود را داشت، اما همچنین با طراحان عملیات در اسرائیل در تماس بودند تا در صورت نیاز، برنامه به‌روزرسانی شود. بیشتر این تیم‌ها مأموریت داشتند که سامانه‌های پدافند هوایی ایران را هدف قرار دهند، براساس فهرستی که نیروی هوایی اسرائیل در اختیارشان گذاشته بود.

موساد برای هر تیم و مأموریت آن‌ها اسم رمزهایی انتخاب کرده بود که بر اساس ترکیب‌هایی از نت‌های موسیقی بودند.

در شب ۱۲ ژوئن، تیم‌ها طبق برنامه در موقعیت‌های تعیین‌شده مستقر شدند. مقام‌های اسرائیلی مسئول عملیات مخفیانه به مأموران دستور داده بودند که تجهیزات اندکی بر جای بگذارند، یا اصلاً چیزی باقی نگذارند. (رسانه‌های ایرانی پس از حمله گزارش دادند که نفوذی‌ها اهداف را از دست داده و بدون تجهیزات گریخته‌اند؛ مقام‌های اسرائیلی گفتند آنچه ایرانی‌ها پیدا کردند قطعات بی‌اهمیتی بود — معادل بسته‌ی آدامس!)

یکی از مقام‌های ارشد اطلاعاتی اسرائیل گفت: «صد درصد از سامانه‌های ضد‌هوایی که نیروی هوایی فهرست آن را در اختیار موساد گذاشته بود، نابود شدند.» بیشتر این سامانه‌ها در نزدیکی تهران قرار داشتند — در مناطقی که نیروی هوایی اسرائیل پیش‌تر در آنجا فعالیت نکرده بود.

در نخستین ساعات جنگ، یکی از تیم‌های کماندویی یک پرتابگر موشک بالیستیک ایران را هدف قرار داد. تحلیل‌گران اسرائیلی معتقدند این عملیات تأثیر نامتناسبی داشت، زیرا باعث شد ایران در آغاز حمله‌ی تلافی‌جویانه‌اش تأخیر کند — از ترس اینکه پرتابگرهای دیگر هم در برابر حملات داخلی آسیب‌پذیر باشند.

مقام‌ها تأکید کردند که تدارکات نظامی این عملیات، کار سازمان اطلاعات نظامی اسرائیل (آمان) و نیروی هوایی بود که در طول ۱۱ روز حملات هوایی، بیش از هزار هدف را هدف قرار دادند. اما همه بر این باورند که موساد نقش کلیدی اطلاعاتی در یکی از ابعاد عملیات «شیر خیزان» ایفا کرد: ترور فرماندهان نظامی ارشد ایرانی و دانشمندان هسته‌ای.

موساد اطلاعات دقیقی درباره‌ی عادت‌ها و مکان‌های حضور ۱۱ دانشمند هسته‌ای ایرانی جمع‌آوری کرده بود. پرونده‌ها حتی موقعیت دقیق اتاق‌خواب این افراد را نیز ثبت کرده بودند. صبح روز ۱۳ ژوئن، جنگنده‌های نیروی هوایی اسرائیل با موشک‌های هوا‌به‌زمین آن مختصات را هدف گرفتند و هر ۱۱ نفر را کشتند.

پس از تأخیر، ایران با یک رگبار موشکی واکنش نشان داد. بیشتر موشک‌ها رهگیری شدند، اما آن‌هایی که به هدف خوردند خسارت قابل‌توجهی وارد کردند. اسرائیل ۳۰ کشته‌ی غیرنظامی گزارش داد و هزینه‌ی بازسازی را ۱۲ میلیارد دلار برآورد کرد. رسانه‌های دولتی ایران شمار کشته‌شدگان در آن کشور را بیش از ۶۰۰ نفر اعلام کردند.

سؤال درباره‌ی اینکه برنامه‌ی هسته‌ای ایران تا چه حد عقب افتاده همچنان مورد مناقشه است. ترامپ مدعی شده که حملات هوایی آمریکا به فردو، نطنز و اصفهان، برنامه‌ی ایران را «نابود» کرده است. اما تحلیل‌گران اطلاعاتی اسرائیل و آمریکا محتاط‌تر هستند.

ژنرال تمیر هایمن، رئیس پیشین سازمان آمان، می‌گوید: «این جنگ آن‌ها را به‌طور چشمگیری عقب راند. ایران دیگر در آستانه‌ی هسته‌ای نیست، چنان‌که در آستانه‌ی جنگ بود. در خوش‌بینانه‌ترین حالت، آن‌ها شاید بتوانند طی یک یا دو سال دیگر به وضعیت آستانه بازگردند، به‌شرط اینکه رهبر عالی تصمیم به حرکت به‌سوی ساخت بمب بگیرد.»

هایمن که اکنون ریاست مؤسسه‌ی مطالعات امنیت ملی اسرائیل را بر عهده دارد، می‌گوید این احتمال نیز وجود دارد که این حمله نتیجه‌ی معکوس بدهد، و ایران بیش از پیش مشتاق ساخت بمبی شود که حملات آینده‌ی اسرائیل را بازدارند.

————————
* یوسی ملمن (Yossi Melman) تحلیل‌گر مسائل اطلاعاتی اسرائیل و مستندساز است. دن راویو (Dan Raviv) خبرنگار پیشین شبکه‌ی CBS و مجری پادکست «پرونده‌های موساد» است. آن‌ها نویسندگان مشترک کتاب جاسوسان علیه آرماگدون: درون جنگ‌های پنهانی اسرائیل هستند.



دوشنبه ۲۰ مرداد ۱۴۰۴ - Monday 11 August 2025
iran-emrooz.net | Fri, 08.08.2025, 9:40




آذربایجان و ارمنستان توافق صلح امضا می‌کنند
دوشنبه ۲۰ مرداد ۱۴۰۴ - Monday 11 August 2025
iran-emrooz.net | Fri, 08.08.2025, 8:09

آذربایجان و ارمنستان توافق صلح امضا می‌کنند


میشل پرایس / آسوشیتدپرس / ۸ اوت ۲۰۲۵ 

رئیس‌جمهور دونالد ترامپ اعلام کرد که رهبران ارمنستان و آذربایجان قرار است روز جمعه در کاخ سفید توافق صلح امضا کنند که می‌تواند به دهه‌ها درگیری پایان دهد.

ترامپ اظهار داشت که نیکول پاشینیان، نخست‌وزیر ارمنستان، و الهام علی‌اف، رئیس‌جمهور آذربایجان، همچنین توافق‌نامه‌هایی با ایالات متحده امضا خواهند کرد تا «فرصت‌های اقتصادی را به‌صورت مشترک دنبال کنند، تا بتوانیم پتانسیل کامل منطقه قفقاز جنوبی را آزاد کنیم.»

ترامپ پنج‌شنبه شب در شبکه اجتماعی خود، تروث‌سوشال، نوشت: «بسیاری از رهبران تلاش کردند به جنگ پایان دهند، اما تا کنون موفقیتی نداشتند، تا اینکه حالا به لطف “ترامپ” این امر محقق شد.»

  یادداشت ترامپ در تروث‌سوشال:
«با کمال افتخار، فردا میزبان رئیس‌جمهور آذربایجان، الهام علی‌اف، و نخست‌وزیر ارمنستان، نیکول پاشینیان، در کاخ سفید برای برگزاری یک نشست تاریخی صلح خواهم بود. این دو کشور سال‌های طولانی درگیر جنگ بوده‌اند که منجر به کشته شدن هزاران نفر شده است. بسیاری از رهبران تلاش کرده‌اند این جنگ را پایان دهند، اما تا کنون موفقیتی به دست نیامده بود، تا اینکه اکنون، به لطف «ترامپ»، این امر محقق شده است. دولت من مدت‌هاست که با هر دو طرف در حال مذاکره بوده است. فردا، رئیس‌جمهور علی‌اف و نخست‌وزیر پاشینیان در کاخ سفید به من ملحق خواهند شد تا در مراسم رسمی امضای صلح شرکت کنند. ایالات متحده همچنین توافق‌نامه‌های دوجانبه‌ای با هر دو کشور امضا خواهد کرد تا فرصت‌های اقتصادی مشترکی را دنبال کنیم و بتوانیم ظرفیت‌های منطقه قفقاز جنوبی را به‌طور کامل شکوفا کنیم. من بسیار مفتخرم که این رهبران شجاع برای مردم بزرگ ارمنستان و آذربایجان کار درستی انجام داده‌اند. این روز، روزی تاریخی برای ارمنستان، آذربایجان، ایالات متحده و جهان خواهد بود. به امید دیدار در آن زمان! 
دونالد جی. ترامپ»

این توافق احتمالی می‌تواند به دهه‌ها درگیری پایان دهد و زمینه را برای بازگشایی مسیرهای حمل‌ونقل کلیدی در سراسر قفقاز جنوبی که از اوایل دهه ۱۹۹۰ بسته شده‌اند، فراهم کند.

سه مقام آمریکایی که مجاز به صحبت عمومی پیش از اعلام رسمی نبودند و به شرط ناشناس ماندن سخن گفتند، اظهار داشتند که این توافق‌ها شامل پیشرفتی بزرگ در ایجاد یک کریدور ترانزیتی کلیدی در منطقه است که مانعی در مذاکرات صلح بود.

طبق گفته این مقامات، توافق‌نامه به ایالات متحده حقوق اجاره برای توسعه این کریدور را می‌دهد و آن را «مسیر ترامپ برای صلح و رفاه بین‌المللی» نام‌گذاری می‌کند. این مسیر، آذربایجان را به منطقه نخجوان متصل می‌کند که توسط قطعه‌ای ۳۲ کیلومتری از خاک ارمنستان از سایر نقاط این کشور جدا شده است.

انتظار می‌رود این کریدور ترانزیتی در نهایت شامل خط راه‌آهن، خطوط نفت و گاز و خطوط فیبر نوری باشد که امکان جابه‌جایی کالاها و در نهایت افراد را فراهم می‌کند. این توافق، ایالات متحده را ملزم به پرداخت هزینه ساخت این کریدور نمی‌کند، بلکه شرکت‌های خصوصی آن را توسعه خواهند داد.

این توافق پس از سفر استیو ویتکاف، فرستاده ویژه ترامپ، به باکو، پایتخت آذربایجان، در اوایل سال جاری و ادامه مذاکرات بین طرفین حاصل شد.

نزدیک به چهار دهه خونریزی بین دو طرف

ارمنستان و آذربایجان نزدیک به چهار دهه برای کنترل منطقه قره‌باغ، که در سطح بین‌المللی به نام ناگورنو-قره‌باغ شناخته می‌شود، درگیر جنگ بودند.

در دوران اتحاد جماهیر شوروی، این منطقه که عمدتاً ساکنان آن ارمنی بودند، وضعیت خودمختاری در داخل آذربایجان داشت. تنش‌های طولانی‌مدت بین ارمنی‌های مسیحی و آذربایجانی‌های عمدتاً مسلمان — که با خاطرات قتل‌عام ۱.۵ میلیون ارمنی توسط ترک‌های عثمانی مسلمان در سال ۱۹۱۵ شدت گرفته بود — در سال‌های پایانی فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی به اوج خود رسید.

درگیری‌ها در سال ۱۹۸۸ آغاز شد، زمانی که این منطقه خواستار پیوستن به ارمنستان شد. با فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی در سال ۱۹۹۱ و اعلام استقلال ارمنستان، خصومت‌ها به جنگی تمام‌عیار تبدیل شد که حدود ۳۰,۰۰۰ نفر کشته و حدود یک میلیون نفر آواره شدند.

هنگامی که جنگ در سال ۱۹۹۴ با آتش‌بس پایان یافت، نیروهای ارمنی مورد حمایت دولت ایروان نه‌تنها کنترل منطقه را به دست گرفتند، بلکه بخش‌های وسیعی از خاک آذربایجان را نیز تصرف کردند.

دهه‌ها تلاش برای میانجیگری بین‌المللی ناکام ماند. در سپتامبر ۲۰۲۰، آذربایجان عملیاتی را برای بازپس‌گیری منطقه آغاز کرد. ترکیه، عضو ناتو، که پیوندهای قومی، فرهنگی و تاریخی نزدیکی با آذربایجان دارد، حمایت قوی از آن کرد.

در شش هفته نبرد که شامل استفاده از توپخانه سنگین، موشک‌ها و پهپادها بود و بیش از ۶,۷۰۰ نفر را کشت، نیروهای آذربایجانی، نیروهای ارمنی را از مناطق تحت کنترل آنها در خارج از قره‌باغ بیرون راندند و بخش‌های وسیعی از قره‌باغ را بازپس گرفتند. توافق صلح با میانجیگری روسیه، حدود ۲,۰۰۰ نیروی نظامی را به‌عنوان حافظ صلح در منطقه مستقر کرد.

آذربایجان سپس در سپتامبر ۲۰۲۳ در یک عملیات نظامی برق‌آسا تمام قره‌باغ را بازپس گرفت. بیش از ۱۰۰,۰۰۰ نفر، تقریباً تمام جمعیت ارمنی ناگورنو-قره‌باغ، در عرض یک هفته به دلیل ترس از حاکمیت آذربایجان به ارمنستان گریختند.

روسیه، که مشغول جنگ در اوکراین بود، مداخله نکرد و این امر خشم رهبران ارمنستان را برانگیخت. آنها در پاسخ، روابط خود با مسکو را کاهش داده و روابط با غرب را تقویت کردند.

چشم‌انداز صلح و روابط بهتر

پس از بازپس‌گیری قره‌باغ، آذربایجان با ارمنستان وارد مذاکراتی برای عادی‌سازی روابط شد. در چارچوب مذاکرات، ارمنستان پذیرفت چندین روستای مرزی را به آذربایجان واگذار کند.

آذربایجان همچنین خواستار بازنویسی قانون اساسی ارمنستان شده است که به اتحاد احتمالی ارمنستان و منطقه قره‌باغ اشاره دارد. مقامات ارمنستان هنوز پیش‌نویس اصلاح‌شده‌ای را در برابر اعتراضات عمومی ارائه نکرده‌اند.

یکی از موانع کلیدی در مذاکرات صلح، درخواست آذربایجان برای ایجاد یک پل زمینی به منطقه نخجوان بود. آذربایجان به ارمنستان برای کنترل کریدور موسوم به زنگزور اعتماد ندارد، در حالی که ارمنستان به شدت با کنترل این کریدور توسط طرف سوم مخالفت کرده و آن را نقض حاکمیت خود می‌دانست.

مشخص نیست که چگونه این مقاومت در توافق جدید برطرف شده است.

روسیه، که پایگاه نظامی در ارمنستان دارد، پیش‌تر پیشنهاد داده بود نیروهایش را برای تأمین امنیت این کریدور مستقر کند. ارمنستان، که قصد کاهش روابط با روسیه و تقویت روابط با غرب را داشت، این ایده را رد کرد.

اولسیا وارتانیان، کارشناس قفقاز جنوبی، اظهار داشت: «روسیه در حاشیه قرار گرفته است، زیرا کرملین چیزی برای عرضه به ارمنستان و آذربایجان ندارد.» او خاطرنشان کرد که نفوذ منطقه‌ای مسکو پس از تمرکز بر جنگ در اوکراین کاهش یافته است.

وارتانیان افزود: «روسیه اکنون منابع لازم برای تعامل با ارمنستان و آذربایجان را ندارد.»

این توافق صلح احتمالی همچنین راه را برای ترکیه و آذربایجان برای بازگشایی مرزهای خود با ارمنستان، که برای نزدیک به چهار دهه بسته بوده‌اند، هموار می‌کند. این امر ارمنستان محصور در خشکی را مجبور کرده بود به مسیرهای ترانزیتی محدود از طریق گرجستان و ایران وابسته باشد.

ترکیه این توافق احتمالی را بخشی از تلاش‌های خود برای گسترش نفوذ در قفقاز جنوبی می‌بیند، در حالی که ارمنستان بازگشایی مرز و ازسرگیری تجارت با ترکیه را اولویت اصلی می‌داند. پاشینیان، که در ژوئن به ترکیه سفر کرد — اولین سفر یک رهبر ارمنی به این کشور — عادی‌سازی روابط با ترکیه را هدفی کلیدی قرار داده است.

وارتانیان گفت: «برای ارمنستان، این امر ثبات را تضمین می‌کند و امکان دسترسی به بازار ترکیه، بنادر و سرمایه‌گذاری‌ها و همچنین مشارکت در کریدورهای حمل‌ونقل کلیدی منطقه‌ای را فراهم می‌کند.» او افزود که توافق صلح به ارمنستان کمک می‌کند تا به‌عنوان حلقه‌ای کلیدی بین اروپا و آسیا شناخته شود.

او اظهار داشت: «ارمنستان از دوران شوروی دارای زیرساخت‌های حمل‌ونقل گسترده‌ای از جمله راه‌آهن و بزرگراه‌هایی است که می‌توانند مسیرهای تجاری در قفقاز جنوبی را به‌طور قابل‌توجهی گسترش دهند.»



چشم‌انداز: زمینه‌سازی سپاه برای ساخت سلاح اتمی ">
دوشنبه ۲۰ مرداد ۱۴۰۴ - Monday 11 August 2025
iran-emrooz.net | Fri, 08.08.2025, 7:17

چشم‌انداز: زمینه‌سازی سپاه برای ساخت سلاح اتمی




کابینه اسرائیل طرح جدید اشغال شهر غزه را تصویب کرد
دوشنبه ۲۰ مرداد ۱۴۰۴ - Monday 11 August 2025
iran-emrooz.net | Fri, 08.08.2025, 7:13

کابینه اسرائیل طرح جدید اشغال شهر غزه را تصویب کرد


باراک راوید / آکسیوس

یک مقام ارشد اسرائیلی اعلام کرد که کابینه امنیتی این کشور پیشنهاد نخست‌وزیر بنیامین نتانیاهو برای اشغال شهر غزه را تصویب کرده است.

چرا این موضوع اهمیت دارد: این تصمیم که پس از بیش از ده ساعت رایزنی در کابینه امنیتی اتخاذ شد، نخستین مرحله از یک عملیات تهاجمی است که ممکن است به اشغال کامل نوار غزه توسط نیروهای دفاعی اسرائیل (IDF) منجر شود.

به گفته مقامات آمریکایی، رئیس‌جمهور ترامپ تصمیم گرفته در این موضوع مداخله نکند و اجازه دهد دولت اسرائیل به‌طور مستقل تصمیم‌گیری کند.

مقامات اسرائیلی می‌گویند انتظار می‌رود ارتش اسرائیل پیش از آغاز عملیات جدید، دستور تخلیه حدود یک میلیون فلسطینی ساکن شهر غزه و مناطق اطراف آن را صادر کند.

آن‌چه گفته شده: دفتر نخست‌وزیری اسرائیل در بیانیه‌ای اعلام کرد: «کابینه امنیتی، پیشنهاد نخست‌وزیر برای شکست دادن حماس را تصویب کرده است. ارتش اسرائیل برای تسلط بر شهرغزه آماده خواهد شد، در عین‌حال به جمعیت غیرنظامی خارج از مناطق درگیری، کمک‌های بشردوستانه ارائه خواهد شد.»

نتانیاهو پیش از تشکیل جلسه کابینه، تأیید کرده بود که ارتش اسرائیل قصد دارد عملیات جدیدی را برای اشغال کامل نوار غزه به منظور ریشه‌کن کردن حماس آغاز کند.

او در مصاحبه‌ای با شبکه فاکس‌نیوز گفت: «ما قصد داریم بر تمام غزه کنترل داشته باشیم. اما نمی‌خواهیم غزه را نگه داریم. ما به یک منطقه حائل امنیتی نیاز داریم. می‌خواهیم غزه را به نیروهای عربی واگذار کنیم که به‌درستی آن را اداره کنند.»

پشت پرده: به گفته مقامات اسرائیلی، در جریان جلسه کابینه، رئیس ستاد کل ارتش اسرائیل، ایال زامیر، با پیشنهاد نتانیاهو مخالفت کرد و استدلال نمود که چنین عملیاتی جان گروگان‌ها را به خطر می‌اندازد و ممکن است به حاکمیت مستقیم نظامی اسرائیل بر غزه با مسئولیت کامل در قبال دو میلیون فلسطینی منجر شود.

دفتر نخست‌وزیر اعلام کرد: «اکثریت قاطع وزرای کابینه معتقد بودند که طرح جایگزینی که ارتش به کابینه ارائه داد، نه به شکست حماس منجر می‌شود و نه به بازگرداندن گروگان‌ها.»

مقامات اسرائیلی گفتند که دو وزیر افراط‌گرا، ایتامار بن‌گویر و بتسلائل اسموتریچ، به این تصمیم کابینه رأی منفی دادند.

بن‌گویر با هرگونه ارسال کمک‌های بشردوستانه به غیرنظامیان در غزه مخالفت کرد و اسموتریچ خواستار آن شد که در متن مصوبه کابینه، تعهدی قید شود مبنی بر اینکه عملیات تحت هیچ شرایطی متوقف نخواهد شد، حتی برای مذاکره بر سر آزادی گروگان‌ها.

آنچه باید انتظار داشت: یک مقام ارشد اسرائیلی گفت عملیاتی که ارتش در حال آماده‌سازی آن است، صرفاً در شهر غزه اجرا خواهد شد.

نخست‌وزیر و وزیر دفاع از سوی کابینه اختیار یافته‌اند تا در هفته‌های آینده، طرح نهایی عملیات ارتش را تأیید کنند.

این مقام گفت: «هدف این است که تا تاریخ ۷ اکتبر، تمام غیرنظامیان فلسطینی از شهر غزه به اردوگاه‌های مرکزی و سایر مناطق منتقل شوند. حلقه محاصره‌ای بر پیکارجویان حماس که در شهر غزه باقی مانده‌اند، اعمال خواهد شد و همزمان، عملیات زمینی در شهر غزه آغاز می‌شود.»

چشم‌انداز کلی: به گفته دفتر نخست‌وزیری اسرائیل، کابینه پنج اصل را برای پایان جنگ در غزه تصویب کرده است:
۱. خلع سلاح کامل حماس
۲. بازگرداندن تمامی گروگان‌ها – چه زنده و چه جان‌باخته
۳. خلع سلاح کامل نوار غزه
۴. حفظ کنترل کامل امنیتی اسرائیل بر نوار غزه حتی پس از پایان جنگ
۵. ایجاد یک حکومت غیرنظامی جایگزین در غزه که نه حماس باشد و نه تشکیلات خودگردان فلسطین

در لفافه: عملیات جدید برای اشغال مناطق بیشتری از مرکز غزه، از جمله شهر غزه، احتمالاً چندین ماه به طول خواهد انجامید و حدود یک میلیون غیرنظامی فلسطینی را آواره خواهد کرد.

همچنین ارتش اسرائیل وارد مناطقی خواهد شد که مقامات اسرائیلی احتمال می‌دهند گروگان‌ها در آن‌جا نگهداری می‌شوند، و این مسئله می‌تواند جان آن‌ها را به خطر بیندازد.



استقبال آمریکا از مصوبه دولت لبنان
دوشنبه ۲۰ مرداد ۱۴۰۴ - Monday 11 August 2025
iran-emrooz.net | Thu, 07.08.2025, 21:55

استقبال آمریکا از مصوبه دولت لبنان


العربیه فارسی

هیئت دولت لبنان پنج‌شنبه ۱۶‌ مرداد، در نشستی که به موضوع حصر سلاح در دست دولت اختصاص داشت، «اهداف کلی» پیشنهادی را که تام باراک، فرستاده آمریکایی ارائه کرده بود، تصویب کرد.

پُل مرقص، وزیر اطلاع‌رسانی لبنان، اعلام کرد: «هیئت دولت با اهداف سند آمریکایی موافقت کرد». او افزود: «ما با حصر سلاح در دست دولت و استقرار ارتش لبنان در مناطق مرزی موافقت کردیم». مرقص ادامه داد: «منتظر [تدوین] طرح اجرایی ارتش برای تحقق حصر سلاح هستیم»، و در عین حال تاکید کرد که در این نشست جدول‌های زمانی اجرای مفاد سند مورد بحث قرار نگرفت.

استقبال آمریکا از مصوبه دولت لبنان

در واکنش به این مصوبه، توماس باراک، فرستاده ویژه ترامپ در امور سوریه و لبنان گفت هیئت وزیران لبنان [با تصویب کردن مفاد بند مربوط به انحصاری شدن سلاح در دست دولت لبنان] تصمیم تاریخی، شجاعانه و درست را اتخاذ کرد.

باراک ضمن تاکید بر ادامه حمایت ایالات متحده از مردم لبنان، گفت: تصویب طرح آمریکایی از سوی شورای وزیران لبنان را تبریک می‌گویم.

وزارت خارجه آمریکا نیز اعلام کرد که ایالات متحده از تصمیم کابینه لبنان در مامور کردن ارتش این کشور برای انحصاری کردن سلاح در دست دولت استقبال می‌کند.

در همین حال، دولت لبنان خواستار خروج اسرائیل از پنج نقطه‌ای شد که همچنان در جنوب لبنان در آن‌ها مستقر است و همچنین با آغاز مذاکرات غیرمستقیم برای ترسیم مرزها با اسرائیل موافقت کرد. کابینه نواف سلام همچنین بر ترسیم دائم و آشکار مرزهای بین‌المللی با اسرائیل و نیز بر ضرورت تعیین مرزهای زمینی با سوریه تاکید کرد.

این جلسه با هدف تکمیل بررسی موضوع خلع سلاح حزب‌الله برگزار شد، پس از آنکه دولت لبنان ارتش را موظف کرد تا طرحی اجرایی تدوین کند که به موجب آن تا پیش از پایان سال جاری میلادی حصر کامل سلاح در دست دولت صورت گیرد. این تصمیم در چارچوب فشارهای فزاینده ایالات متحده اتخاذ شده است؛ تصمیمی که حزب‌الله صراحتا آن را رد کرده است.

بر اساس نسخه‌ای از دستور جلسه هیئت دولت، ایالات متحده پیشنهادی را ارائه کرده که بر اساس آن باید سلاح حزب‌الله تا پایان سال جاری خلع شود و در عین حال، عملیات نظامی اسرائیل متوقف شده و نیروهای اسرائیلی از پنج موقعیت در جنوب لبنان خارج شوند. این سند دقیق‌ترین نقشه‌ راه ارائه‌شده تاکنون برای خلع سلاح حزب‌الله توصیف شده است.

خروج وزرای جنبش امل و حزب‌الله

در همین راستا، خبرنگار«العربیه» گزارش داد که وزرای وابسته به حزب‌الله و جنبش امل جلسه کابینه را ترک کردند.

هم‌زمان، فراکسیون پارلمانی حزب‌الله پس از نشست پنج‌شنبه خود اعلام کرد که دولت باید از «لغزش در مسیر اجرای درخواست‌های آمریکا» که در نهایت به سود اسرائیل تمام می‌شود، عقب‌نشینی کند. این فراکسیون در بیانیه‌ای اعلام کرد: «هیچ تصمیمی از سوی دولت برای خلع یا ضبط سلاح را به رسمیت نخواهیم شناخت»، و افزود: «وزرای ما به هیچ‌ یک از تصمیمات مربوط به خلع سلاح رای نخواهند داد».

راهپیمایی گروه فشار حزب‌الله

همزمان با آن نیروهای ارتش لبنان شبانه در برخی مناطق مستقر شده و راهپیمایی‌های موتورسوران عضو گروه فشار حزب‌الله در اعتراض به مصوبه جدید دولت ادامه یافت.

در شرایطی که فشارهای آمریکا افزایش یافته و نگرانی‌ها از گسترش حملات اسرائیل به لبنان علی‌رغم وجود توافق آتش‌بس تشدید شده است، نواف سلام، نخست‌وزیر لبنان، سه‌شنبه اعلام کرد که ارتش موظف شده طرحی اجرایی تدوین کند که تا پیش از پایان سال جاری همه سلاح‌ها در اختیار نهادهای مشخص‌شده در اعلامیه مربوط به توقف درگیری‌ها حصر شود. قرار است این طرح تا ۳۱ اوت تدوین و به دولت ارائه شود تا مورد بررسی قرار گیرد.

مخالفان حزب‌الله این تصمیم را «تاریخی» توصیف کرده و آن را بخشی از اجرای توافق آتش‌بس ۲۷ نوامبر میان حزب‌الله و اسرائیل دانسته‌اند؛ توافقی که با میانجی‌گری آمریکا حاصل شد و تاکید دارد که حمل سلاح منحصرا در اختیار نهادهای نظامی و امنیتی رسمی دولت لبنان باشد.

در مقابل، حزب‌الله که در جنگ اخیر در سطوح ساختاری و فرماندهی خسارات سنگینی متحمل شده است، این تصمیم را فورا رد کرد. این گروه، که مورد حمایت ایران است، خواهان خروج اسرائیل از پنج ارتفاع باقی‌مانده در جنوب لبنان و توقف حملات اسرائیل شده و معتقد است که بررسی موضوع سلاح باید در قالب راهبردی دفاعی و درون‌ لبنانی انجام گیرد.



دولت آمریکا ۱۸ فرد و نهاد ایرانی را تحریم کرد
دوشنبه ۲۰ مرداد ۱۴۰۴ - Monday 11 August 2025
iran-emrooz.net | Thu, 07.08.2025, 21:32

دولت آمریکا ۱۸ فرد و نهاد ایرانی را تحریم کرد


تمی بروس، سخنگوی وزارت امور خارجه در بیانیه‌ای اعلام کرد:

«امروز (۷ اوت ۲۰۲۵/ ۱۶ مرداد ۱۴۰۴)، ایالات متحده ۱۸ نهاد و فرد ایرانی را که دور زدن تحریم‌های ایالات متحده و سرکوب مداوم مردم ایران توسط حکومت جمهوری اسلامی را تسهیل می‌کنند، تحریم می‌کند. اهداف این تحریم‌ها شامل شرکت‌های فعال درحوزه مالی و فناوری اطلاعات (IT)، از جمله شرکتی است که به سرویس‌های امنیتی ایران امکان محدود کردن دسترسی به اینترنت مردم عادی را داده است.

ایالات متحده تا زمانی که رژیم ایران به فعالیت‌های بی‌ثبات‌کننده خود در خاورمیانه و سراسر جهان ادامه دهد، به جلوگیری از دسترسی ایران به سیستم مالی بین‌المللی ادامه خواهد داد. ما از تمام ابزارهای موجود برای مبارزه با تلاش‌های ایران برای دور زدن تحریم‌ها و بازگرداندن درآمدهای غیرقانونی خارجی استفاده خواهیم کرد.

ما تأکید می‌کنیم که همه معاملات با نهادهای تحریم‌شده، از جمله مؤسسات مالی ایرانی، در معرض خطرات قابل توجه تحریم‌های آمریکا قرار می‌گیرند. ایالات متحده از پاسخگویی کسانی که به دنبال تضعیف صلح و امنیت بین‌المللی و همچنین حقوق بشر هستند، حمایت می‌کند.

اقدام امروز توسط دفتر کنترل دارایی‌های خارجی وزارت خزانه‌داری ایالات متحده و طبق فرمان اجرایی (E.O.) ۱۳۹۰۲ انجام می‌شود که بخش‌های مالی و نفت و پتروشیمی ایران را هدف قرار می‌دهد. این اقدام، یادداشت شماره ۲ امنیت ملی ریاست جمهوری را اجرا می‌کند که دستور ایجاد کمپین فشار اقتصادی حداکثری بر ایران را می‌دهد.»

افزاد و شرکت‌های تحریم‌شده:

۱- وزارت خزانه‌داری شرکت سامانه تبادل ارزی رانک (RUNC) را که با نام راهکارهای بانکداری بین‌المللی رانک نیز شناخته می‌شود، به دلیل نقش آن در توسعه سامانه پیام‌رسانی بین‌بانکی فرامرزی ایران (CIMS)، تحریم کرده است. این سامانه بانکی، به‌تازگی طراحی شده تا ایران و متحدانش بتوانند از کنترل‌های اعمال‌شده بر سامانه‌های پرداخت رایج بین‌المللی عبور کنند.

همچنین، اعضای هیئت‌مدیره و مدیران RUNC نیز به دلیل ارتباط مستقیم یا غیرمستقیم با این شرکت تحت تحریم قرار گرفته‌اند:
۲- علی مرتضی بیرنگ (عضو اصلی هیئت‌مدیره و مدیرعامل)
۳- محمد شفیع‌پور (نایب‌رئیس هیئت‌مدیره)
۴- سید محمودرضا سجادی (رئیس هیئت‌مدیره)
۵- بانک فراساحلی کوروش در منطقه آزاد کیش
۶- هادی نوری (عضو هیئت‌مدیره بانک پارسیان، مدیرعامل بانک کوروش)
۷- علیرضا فتاحی‌نژوکمبَری (مدیر عملیاتی، نایب‌رئیس هیئت‌مدیره بانک کوروش)
۸- عادل برجسیان (عضو هیئت‌مدیره، دارای حق امضا)
۹- شرکت فناپ (شرکت فناوری اطلاعات و ارتباطات پاسارگاد آریان) که یک هلدینگ نرم‌افزاری ایرانی تحت مالکیت یا کنترل بانک پاسارگاد است، تحریم شد.

زیرمجموعه‌های فناپ که همگی امروز تحریم شده‌اند عبارت‌اند از:
۱۰- شرکت نرم‌افزاری قشم آریان داتیس (داتین)
۱۱- شرکت پرداخت فناوری اطلاعات آروند آریان پاسارگاد (فناپ‌تک)
۱۲- شرکت پردازش الکترونیکی رشید سامانه (پارسا)
۱۳- شرکت پست فناور آریان (باران تلکام)
۱۴- شرکت زیرساخت ارتباطات فناپ (فناپ اینفرا)
۱۵- شرکت توسعه اکوسیستم فناوری فناپ (فناپ پلاس)
۱۶- شرکت فناوری داده و ارتباطات آرمان کیش
۱۷- شرکت خدمات پرداخت الکترونیک پاسارگاد
۱۸- شهاب جوانمردی نیز طبق فرمان اجرایی ۱۳۹۰۲ به دلیل ارتباط با فناپ تحریم شده است.



دوشنبه ۲۰ مرداد ۱۴۰۴ - Monday 11 August 2025
iran-emrooz.net | Thu, 07.08.2025, 21:24




اوپن‌ای‌آی مدل پیشرفته چت‌بات خود را معرفی کرد
دوشنبه ۲۰ مرداد ۱۴۰۴ - Monday 11 August 2025
iran-emrooz.net | Thu, 07.08.2025, 20:38

اوپن‌ای‌آی مدل پیشرفته چت‌بات خود را معرفی کرد


خبرگزاری رویترز

شرکت اوپن‌ای‌آی (OpenAI) روز پنج‌شنبه مدل هوش مصنوعی جدید خود با نام «GPT-5» را عرضه کرد؛ نسخه‌ای که مدت‌ها در انتظار آن بودند و ادامه‌دهنده فناوری‌ای است که طی سال‌های اخیر کسب‌وکار و فرهنگ جهانی را دگرگون ساخته است.

به گزارش خبرگزاری رویترز، مدل‌های «GPT» شرکت اوپن‌ای‌آی همان فناوری‌ای هستند که پشت چت‌بات محبوب «ChatGPT» قرار دارند. طبق اعلام شرکت، GPT-5 از امروز برای تمام ۷۰۰ میلیون کاربر ChatGPT در دسترس خواهد بود.

اکنون پرسش مهم این است که آیا شرکتی که موج جهانی هوش مصنوعی مولد را آغاز کرد، قادر خواهد بود به پیشرفت‌های فناورانه‌ای ادامه دهد که کاربران سطح سازمانی را جذب کرده و هزینه‌های سنگین سرمایه‌گذاری در این حوزه را توجیه کند یا نه.

عرضه این مدل در زمانی حساس برای صنعت هوش مصنوعی انجام شده است. غول‌های بزرگ فناوری – آلفابت (شرکت مادر گوگل)، متا (مالک فیسبوک)، آمازون و مایکروسافت (حامی مالی اوپن‌ای‌آی) – به شکل بی‌سابقه‌ای هزینه‌های سرمایه‌ای خود را برای توسعه مراکز داده هوش مصنوعی افزایش داده‌اند؛ اقدامی که امید سرمایه‌گذاران به بازدهی‌های چشمگیر را تقویت کرده است. این چهار شرکت در مجموع پیش‌بینی می‌کنند که در سال مالی جاری نزدیک به ۴۰۰ میلیارد دلار هزینه کنند.

در همین حال، اوپن‌ای‌آی مذاکرات اولیه‌ای را آغاز کرده تا به کارکنان خود اجازه دهد بخشی از سهامشان را در چارچوب ارزش‌گذاری ۵۰۰ میلیارد دلاری نقد کنند؛ جهشی بزرگ از ارزش فعلی این شرکت که ۳۰۰ میلیارد دلار برآورد شده است. گفته می‌شود که پژوهشگران ارشد در این حوزه اکنون پاداش‌های امضای قرارداد تا سقف ۱۰۰ میلیون دلار دریافت می‌کنند.

نوآ اسمیت، نویسنده اقتصادی، در این‌باره می‌گوید: «تا این‌جا هزینه‌کرد سازمان‌ها برای هوش مصنوعی نسبتاً پایین بوده، در حالی‌که استقبال کاربران عادی بسیار پررونق بوده است، چون مردم از چت کردن با ChatGPT لذت می‌برند. اما هزینه‌کرد کاربران خانگی به‌تنهایی هرگز نمی‌تواند این سطح از سرمایه‌گذاری در مراکز داده را توجیه کند.»

اوپن‌ای‌آی در تلاش است بر قابلیت‌های حرفه‌ای و سازمانی GPT-5 تأکید کند. این شرکت می‌گوید GPT-5، افزون بر توسعه نرم‌افزار، در زمینه‌هایی مانند نگارش، پاسخ به پرسش‌های مرتبط با سلامت و مسائل مالی نیز عملکرد بسیار خوبی دارد.

سم آلتمن، مدیرعامل اوپن‌ای‌آی، در یک نشست خبری گفت: «GPT-5 نخستین بار است که یکی از مدل‌های اصلی ما واقعاً این حس را ایجاد می‌کند که می‌توانید از یک کارشناس واقعی در سطح دکترای تخصصی هر سؤالی بپرسید.»

او افزود: «یکی از جذاب‌ترین قابلیت‌های GPT-5 این است که می‌تواند برایتان بلافاصله نرم‌افزارهای باکیفیت بنویسد. ایده تولید نرم‌افزار به‌درخواست، یکی از ویژگی‌های شاخص دوران GPT-5 خواهد بود.»

یکی از معیارهای مهم موفقیت این مدل، میزان پیشرفت آن نسبت به نسخه پیشین (GPT-4) است؛ اینکه آیا این ارتقا همان‌قدر چشمگیر است که در جهش‌های قبلی مشاهده شد. دو ارزیاب اولیه به رویترز گفته‌اند که هرچند GPT-5 از نظر توانایی در کدنویسی و حل مسائل علمی و ریاضی آن‌ها را تحت تأثیر قرار داده، اما به‌نظرشان جهش از GPT-4 به GPT-5 به اندازه جهش‌های قبلی قابل‌توجه نیست.

تفکر بیشتر

نزدیک به سه سال پیش، ChatGPT برای نخستین بار جهان را با هوش مصنوعی مولد آشنا کرد. این ابزار با توانایی‌اش در نوشتن متون و اشعار شبیه به انسان، به یکی از سریع‌ترین برنامه‌های در حال رشد تاریخ بدل شد.

در مارس ۲۰۲۳، اوپن‌ای‌آی با عرضه GPT-4 گام بلندی رو به جلو برداشت. این مدل زبانی بزرگ، جهشی قابل‌توجه در سطح هوش داشت. در حالی که نسخه پیشین یعنی GPT-3.5، در آزمون وکالت آمریکا نمره‌ای در میان ۱۰ درصد پایینی کسب کرده بود، GPT-4 موفق شد در میان ۱۰ درصد بالایی قرار گیرد.

این جهش GPT-4 حاصل افزایش توان محاسباتی و داده‌های آموزشی بود. اوپن‌ای‌آی امیدوار بود که ادامه این مسیر – یعنی «افزایش مقیاس» – به‌طور پیوسته به پیشرفت بیشتر مدل‌ها بینجامد.

اما این شرکت در روند افزایش مقیاس با مشکلاتی روبه‌رو شد. یکی از چالش‌ها، محدودیت داده‌ها بود. ایلیا سوتسکِوِر، رئیس پیشین علمی اوپن‌ای‌آی، سال گذشته گفته بود که گرچه توان پردازشی به‌طور پیوسته در حال افزایش است، اما داده‌های آموزشی چنین نیستند.

منظور او این بود که مدل‌های زبانی بزرگ با حجم عظیمی از داده‌های متنی انسان‌ساخت – که عمدتاً از کل اینترنت استخراج می‌شوند – آموزش می‌بینند، و آزمایشگاه‌های هوش مصنوعی منبع بزرگ‌تری برای این نوع داده‌ها در اختیار ندارند.

در کنار کمبود داده، چالش دیگر این است که «دوره‌های آموزشی» برای مدل‌های عظیم به دلیل پیچیدگی سیستم، بیشتر در معرض خطاهای سخت‌افزاری هستند. افزون بر این، پژوهشگران تا پایان دوره که ممکن است چندین ماه طول بکشد، از عملکرد نهایی مدل اطلاع دقیقی ندارند.

در همین حال، اوپن‌ای‌آی مسیر تازه‌ای برای افزایش هوشمندی مدل‌های خود کشف کرد: «محاسبه در زمان اجرا» (test-time compute)؛ روشی که در آن مدل هوش مصنوعی می‌تواند زمان پردازشی بیشتری را صرف «تفکر» درباره هر سؤال کند. این قابلیت امکان حل مسائل دشواری همچون ریاضیات پیشرفته یا عملیات پیچیده‌ای را که نیازمند استدلال و تصمیم‌گیری دقیق هستند، فراهم می‌سازد.

GPT-5 در این زمینه مانند یک مسیریاب عمل می‌کند: هرگاه کاربر سؤال پیچیده‌ای مطرح کند، مدل از طریق test-time compute وارد عمل می‌شود تا پاسخ دقیق‌تری ارائه دهد.

این نخستین بار است که عموم کاربران به فناوری محاسبه در زمان اجرا در محصولات اوپن‌ای‌آی دسترسی پیدا می‌کنند؛ قابلیتی که آلتمن آن را بخشی از مأموریت اصلی شرکت برای توسعه هوش مصنوعی به نفع تمامی بشریت می‌داند.

آلتمن در پایان تأکید کرد که سطح فعلی سرمایه‌گذاری در این حوزه هنوز کافی نیست.

او گفت: «ما باید زیرساخت‌های بسیار بیشتری را در سطح جهانی ایجاد کنیم تا بتوانیم هوش مصنوعی را به‌صورت محلی در همه بازارها در دسترس قرار دهیم.»



دوشنبه ۲۰ مرداد ۱۴۰۴ - Monday 11 August 2025
iran-emrooz.net | Thu, 07.08.2025, 20:10




طرح چهار مرحله‌ای آمریکا برای خلع سلاح حزب‌الله
دوشنبه ۲۰ مرداد ۱۴۰۴ - Monday 11 August 2025
iran-emrooz.net | Thu, 07.08.2025, 20:10

طرح چهار مرحله‌ای آمریکا برای خلع سلاح حزب‌الله


خبرگزاری رویترز

بر اساس نسخه‌ای از دستور کار کابینه لبنان که توسط رویترز بررسی شده است، ایالات متحده پیشنهادی برای خلع سلاح حزب‌الله تا پایان سال، همراه با پایان دادن به عملیات نظامی اسرائیل در این کشور و خروج نیروهایش از پنج موضع در جنوب لبنان به لبنان ارائه کرده است.

این طرح که توسط تام باراک، فرستاده دونالد ترامپ، رئیس جمهور آمریکا به منطقه، ارائه شده و در جلسه کابینه لبنان در روز پنجشنبه مورد بحث قرار گرفته است، دقیق‌ترین مراحل تاکنون برای خلع سلاح گروه حزب‌الله تحت حمایت ایران را مشخص می‌کند، گروهی که از زمان جنگ ویرانگر سال گذشته با اسرائیل، درخواست‌های فزاینده برای خلع سلاح را رد کرده است.

پل مورکوس، وزیر اطلاعات لبنان، پس از جلسه کابینه در روز پنجشنبه گفت که کابینه فقط اهداف طرح باراک را تصویب کرده اما به طور کامل در مورد آن بحث نکرده است.

مورکوس گفت: «ما به جزئیات یا اجزای پیشنهاد ایالات متحده نپرداختیم. بحث و تصمیم ما محدود به اهداف آن بود.»

اهداف پیشنهاد ایالات متحده شامل حذف تدریجی حضور مسلحانه بازیگران غیردولتی از جمله حزب‌الله، استقرار نیروهای لبنانی در مناطق کلیدی مرزی و داخلی، تضمین خروج اسرائیل از پنج موضع، حل مسائل زندانیان از طریق مذاکرات غیرمستقیم و تعیین مرزهای دائمی لبنان با اسرائیل و سوریه خواهد بود.

وزارت امور خارجه ایالات متحده بلافاصله به درخواست اظهار نظر پاسخ نداد.

دفتر نخست وزیر اسرائیل از اظهار نظر خودداری کرد، در حالی که وزارت دفاع بلافاصله پاسخی نداد.

حزب‌الله هیچ اظهار نظر فوری در مورد این پیشنهاد نداشت، اما سه منبع سیاسی به رویترز گفتند که وزرای این گروه تحت حمایت ایران و متحدان شیعه مسلمان آنها در اعتراض به بحث‌های مربوط به این پیشنهاد، از جلسه کابینه روز پنجشنبه کناره‌گیری کردند.

اسرائیل در حمله‌ای در سال گذشته، ضربات بزرگی به حزب‌الله وارد کرد، اوج درگیری‌ای که در اکتبر ۲۰۲۳ آغاز شد، زمانی که این گروه لبنانی به مواضع اسرائیل در مرز آتش گشود و در آغاز جنگ غزه از متحد فلسطینی خود، حماس، حمایت کرد.

پیشنهاد ایالات متحده با هدف “تمدید و تثبیت” توافق آتش‌بس بین لبنان و اسرائیل که در ماه نوامبر منعقد شد، ارائه شده است.

در این گزارش آمده است: “فوریت این پیشنهاد با افزایش تعداد شکایات در مورد نقض آتش‌بس فعلی توسط اسرائیل، از جمله حملات هوایی و عملیات فرامرزی، که خطر فروپاشی وضع شکننده موجود را به همراه دارد، برجسته می‌شود.”

مرحله اول این طرح مستلزم آن است که دولت بیروت ظرف ۱۵ روز فرمانی صادر کند که در آن به خلع سلاح کامل حزب‌الله تا ۳۱ دسامبر ۲۰۲۵ متعهد شود. در این مرحله، اسرائیل همچنین عملیات نظامی زمینی، هوایی و دریایی را متوقف خواهد کرد.

مرحله دوم، لبنان را ملزم می‌کند که ظرف ۶۰ روز اجرای طرح خلع سلاح را آغاز کند و دولت «یک طرح استقرار دقیق (ارتش لبنان) را برای پشتیبانی از طرح قرار دادن تمام سلاح‌ها تحت اختیار دولت» تصویب کند. این طرح اهداف خلع سلاح را مشخص خواهد کرد.

در طول مرحله دوم، اسرائیل شروع به عقب‌نشینی از مواضع خود در جنوب لبنان می‌کند و زندانیان لبنانی که در اسارت اسرائیل هستند، با هماهنگی کمیته بین‌المللی صلیب سرخ (ICRC) آزاد می‌شوند.

در طول مرحله سوم، ظرف ۹۰ روز، اسرائیل از دو نقطه پایانی از پنج نقطه‌ای که در اختیار دارد، عقب‌نشینی خواهد کرد و بودجه لازم برای شروع آواربرداری در لبنان و احیای زیرساخت‌ها در آماده‌سازی برای بازسازی تأمین خواهد شد.

در مرحله چهارم، ظرف ۱۲۰ روز، سلاح‌های سنگین باقی‌مانده حزب‌الله، از جمله موشک‌ها و پهپادها، باید برچیده شوند.

در مرحله چهارم، ایالات متحده، عربستان سعودی، فرانسه، قطر و سایر کشورهای دوست، یک کنفرانس اقتصادی برای حمایت از اقتصاد و بازسازی لبنان و «اجرای چشم‌انداز رئیس‌جمهور ترامپ برای بازگشت لبنان به عنوان یک کشور مرفه و پویا» برگزار خواهند کرد.



دوشنبه ۲۰ مرداد ۱۴۰۴ - Monday 11 August 2025
iran-emrooz.net | Thu, 07.08.2025, 17:38




دوشنبه ۲۰ مرداد ۱۴۰۴ - Monday 11 August 2025
iran-emrooz.net | Thu, 07.08.2025, 13:29




«راه ترامپ برای صلح و شکوفایی» در قفقاز
دوشنبه ۲۰ مرداد ۱۴۰۴ - Monday 11 August 2025
iran-emrooz.net | Thu, 07.08.2025, 12:14

نشست رهبران آذربایجان و ارمنستان در کاخ سفید

«راه ترامپ برای صلح و شکوفایی» در قفقاز


استیو هالند / خبرگزاری رویترز /  ۷ اوت ۲۰۲۵

به گفته‌ی مقام‌های آمریکایی، دیدار رئیس‌جمهور ایالات متحده، دونالد ترامپ، با رهبران ارمنستان و جمهوری آذربایجان که روز جمعه در کاخ سفید برگزار خواهد شد، با امضای چارچوبی برای صلح به پایان می‌رسد که بر اساس آن، حقوق انحصاری توسعه‌ی یک مسیر ترانزیتی راهبردی در منطقه‌ی قفقاز جنوبی به ایالات متحده اعطا خواهد شد.

ارمنستان و جمهوری آذربایجان از اواخر دهه‌ی ۱۹۸۰ با یکدیگر دچار اختلاف شدند؛ زمانی که منطقه‌ی ناگورنو-قره‌باغ — بخشی از خاک جمهوری آذربایجان با جمعیتی عمدتاً ارمنی‌تبار — با حمایت ارمنستان از آذربایجان جدا شد. هر دو کشور در سال ۱۹۹۱ از اتحاد جماهیر شوروی مستقل شدند.

توافق صلح می‌تواند چهره‌ی قفقاز جنوبی را دگرگون کند؛ منطقه‌ای انرژی‌خیز که با روسیه، اروپا، ترکیه و ایران هم‌مرز است، خطوط لوله‌ی نفت و گاز از آن عبور می‌کند، اما گرفتار مرزهای بسته و منازعات دیرینه‌ی قومی است.

به گفته‌ی مقام‌های آمریکایی که نخواستند نام‌شان فاش شود، رئیس‌جمهور آذربایجان، الهام علی‌اف، و نخست‌وزیر ارمنستان، نیکول پاشینیان، قرار است برای گفتگو و مراسم امضای توافق در کاخ سفید به ترامپ بپیوندند.

به گفته‌ی این مقام‌ها، طرفین چارچوبی را امضا خواهند کرد که هدف آن، ترسیم «مسیری مشخص برای صلح» و حل‌وفصل یکی از مسائل دیرینه‌ی مربوط به حمل‌ونقل منطقه‌ای است.

جمهوری آذربایجان خواستار ایجاد یک مسیر حمل‌ونقل از داخل خاک ارمنستان شده که سرزمین اصلی این کشور را به نخجوان — منطقه‌ای محصور در خشکی و هم‌مرز با متحد جمهوری آذربایجان یعنی ترکیه — متصل کند.

به گفته‌ی مقام‌ها، در یکی از بندهای با دقت مذاکره‌شده‌ی این توافق، قرار است ارمنستان برای مدت زمانی مشخص، حقوق ویژه و انحصاری توسعه‌ی یک کریدور ترانزیتی را به ایالات متحده اعطا کند. این مسیر «راه ترامپ برای صلح و شکوفایی بین‌المللی» نام خواهد گرفت و با سرواژه‌ی TRIPP شناخته خواهد شد.

مقام‌های آمریکایی افزودند این مسیر طبق قوانین ارمنستان اداره خواهد شد و ایالات متحده زمین آن را به یک کنسرسیوم برای ساخت زیرساخت و مدیریت مسیر اجاره خواهد داد.

یکی از مقام‌ها اظهار داشت: «این اقدام از طریق روش‌های تجاری، باعث گشایش منطقه خواهد شد و از بروز درگیری‌های بیشتر جلوگیری خواهد کرد.»

رهبران ارمنستان و جمهوری آذربایجان همچنین قرار است اسنادی را امضا کنند که در آن خواستار انحلال گروه مینسک شده‌اند؛ نهادی که از سال ۱۹۹۲ با هدف میانجی‌گری در این مناقشه با مشارکت مشترک فرانسه، روسیه و ایالات متحده تشکیل شده بود.

پیشرفت در پرونده‌ی ارمنستان و آذربایجان از ماه مارس آغاز شد؛ زمانی که استیو ویتکاف، نماینده‌ی ویژه‌ی آمریکا، به منطقه سفر کرد. اعضای تیم او در ادامه چندین سفر دیگر برای کمک به پیشبرد توافق انجام دادند.

مقام‌های آمریکایی بر این باورند که توافق صلح میان ارمنستان و جمهوری آذربایجان می‌تواند زمینه‌ساز مذاکراتی برای پیوستن جمهوری آذربایجان به توافق‌نامه‌های ابراهیم شود؛ مجموعه‌ای از توافقات عادی‌سازی روابط که ترامپ در دوره‌ی نخست ریاست‌جمهوری خود میان اسرائیل و چهار کشور مسلمان‌نشین دیگر میانجی‌گری کرد.

نشست کاخ سفید در شرایطی برگزار می‌شود که ترامپ در ماه‌های نخست دوره‌ی دوم ریاست‌جمهوری‌اش تلاش کرده خود را به‌عنوان یک میانجی جهانی صلح معرفی کند. کاخ سفید ادعا کرده که او در برقراری آتش‌بس میان کامبوج و تایلند، و همچنین توافق‌های صلح میان رواندا و جمهوری دموکراتیک کنگو، و میان پاکستان و هند نقش داشته است.

با این حال، ترامپ در پایان دادن به جنگ روسیه علیه اوکراین و نیز مناقشه‌ی اسرائیل و حماس در غزه، کمتر موفق بوده است.

این نشست در همان روزی برگزار خواهد شد که ترامپ آن را به‌عنوان ضرب‌الاجل برای رئیس‌جمهور روسیه، ولادیمیر پوتین، تعیین کرده تا برای توقف تهاجمش به اوکراین اقداماتی انجام دهد؛ در غیر این صورت، با تحریم‌های اقتصادی بیشتری روبه‌رو خواهد شد.



کاهش ۴۰ درصدی ظرفیت تولید واحد‌های صنعتی
دوشنبه ۲۰ مرداد ۱۴۰۴ - Monday 11 August 2025
iran-emrooz.net | Thu, 07.08.2025, 9:21

کاهش ۴۰ درصدی ظرفیت تولید واحد‌های صنعتی


شهرک‌های صنعتی ایران با موج گسترده‌ای از خاموشی‌های برنامه‌ریزی‌نشده و بی‌برنامه مواجه شده‌اند؛ خاموشی‌هایی که بیش از آن‌که مقطعی باشند، به یک الگوی تکرارشونده و مزمن بدل شده‌اند. این وضعیت نه‌تنها ظرفیت‌های تولیدی کشور را تهدید می‌کند بلکه اثرات بلندمدتی بر زنجیره تأمین، اشتغال، درآمد‌های مالیاتی و بیمه‌ای و حتی توان صادراتی خواهد داشت.

به گزارش اقتصاد24، با توجه به تکرار خاموشی‌ها در فصل‌های مختلف سال، دیگر نمی‌توان آن را صرفاً به تابستان یا کمبود برق نسبت داد. آنچه امروز صنعت ایران با آن مواجه است، بحران مدیریت انرژی و ناترازی برنامه‌ریزی است که نیازمند تجدیدنظر فوری در سیاست‌گذاری و تقویت گفت‌وگوی میان دولت و بخش تولید است. اگر این روند ادامه یابد، باید انتظار داشت بخش قابل توجهی از ظرفیت صنعتی کشور برای مدتی نامعلوم از مدار خارج شود و تبعات آن در همه سطوح اقتصادی احساس شود.

کاهش ۳۰ تا ۴۰ درصدی ظرفیت تولید واحد‌های صنعتی

مهدی بستانچی، رئیس شورای هماهنگی شهرک‌های صنعتی درباره افزایش قطعی برق صنایع  می‌گوید: «واقعیت این است که ما با یک قطعی برق گسترده در شهرک‌های صنعتی مواجه هستیم. اتفاقی که افتاده این است که قطعی برق صنایع در شهرک‌ها با یک روز در هفته آغاز شد و بعد به دو و سه روز افزایش پیدا کرد؛ حتی در برخی مواقع ۴ روز هم اتفاق افتاده است.»

وی درباره اثر قطعی برق بر کاهش تولید، بیان کرد: «بخش قابل توجهی از ظرفیت تولیدی صنایع ما به دلیل قطعی برق از بین می‌رود. براساس آمار‌های سال گذشته، در حوزه صنایع حدود ۳۰ درصد ظرفیت تولیدی‌مان به دلیل قطعی برق کاهش پیدا کرده است. اگر در واحد‌های صنعتی برق یک یا دو روز در هفته قطع شود، برآورد می‌کنیم که حدود ۳۰ تا ۴۰ درصد ظرفیت واقعی تولید ما از بین می‌رود. در صنایع بزرگ میانگین خسارت روزانه صد‌ها میلیارد تومان و در صنایع کوچک ماهانه به ده‌ها میلیارد تومان می‌رسد.»
افزایش قیمت ۱۰ تا ۲۰ درصدی محصولات

این فعال بخش صنعتی درباره اختلال در زنجیره تامین ناشی از قطع برق بیان کرد: «اثر دیگر قطعی برق بر زنجیره تامین و افزایش قیمت نهایی است. قطع برق در چند روز هفته منجر به بی‌ثباتی در کل زنجیره تأمین می‌شود. یه عنوان مثال کارخانه‌ای که قطعات را با تأخیر از تأمین‌کننده دریافت می‌کند، تولید خود را نیز با تأخیر انجام می‌دهد. این وضعیت باعث افزایش قیمت تمام‌شده محصولات بین ۱۰ تا ۲۰ درصد و یا اعدادی به مراتب بیشتر در برخی رشته‌های صنعتی شده است.»

بیش از ۲۰۰ هزار شغل صنعتی در معرض خطر

بستانچی همچنین درباره تبعاتی که قطعی برق صنایع بر نیروی انسانی دارد، گفت: «زمانی که ۳۰ تا ۴۰ درصد تولید را کاهش می‌دهیم، برخی واحد‌ها به طور موقت یا دائم نیروی انسانی را تعدیل می‌کنند. برآورد‌ها مختلف است ولی با قطعی برق بیش از ۲۰۰ هزار شغل صنعتی در معرض خطر قرار می‌گیرند و هر هفته یک سوم فرصت اقتصادی و اشتغال پایدار کشور دارد از بین می‌رود.»

رئیس شورای هماهنگی شهرک‌های صنعتی در پاسخ به اینکه تداوم این وضعیت، صنعت و اقتصاد کشور را به چه نقطه‌ای می‌رساند؟ گفت: «تداوم این وضعیت، یعنی ادامه‌دار بودن قطعی برق و بی‌ثباتی در زیرساخت‌های انرژی، تنها یک مشکل فنی یا موقتی نیست؛ بلکه تبعات گسترده‌ای برای اقتصاد کشور دارد. به‌طور مشخص، اگر این روند ادامه یابد، سهم صنعت از تولید ناخالص داخلی با کاهش قابل‌توجهی مواجه خواهد شد. برآورد‌ها نشان می‌دهد که این سهم می‌تواند تا ۱۵ درصد کاهش یابد.»

وی ادامه داد: «باید دقت کنیم که از مجموع تولید ناخالص داخلی کشور سهم صنایع غیرنفتی حدود ۶۸ میلیارد دلار بوده است. کاهش ۱۵ درصدی این سهم، به معنای از دست رفتن بیش از ۱۰ میلیارد دلار از ارزش‌افزوده صنعتی کشور است. این معادل از بین رفتن هزاران شغل، ده‌ها هزار میلیارد تومان مالیات، بیمه، صادرات و چرخه نقدینگی زنجیره تأمین و تقاضاست. این وضعیت منجر به کاهش درآمد بنگاه‌های اقتصادی کشور، کاهش حق بیمه کارگران و مستمری بگیران و افت مالیات‌های مستقیم و غیرمستقیم شده و به دنبال آن کسری بودجه دولت را به همراه دارد. دولت هم مانند الان ناچار به چاپ پول می‌شود و زنجیره‌وار تبعاتی برای مردم به دنبال خواهد داشت.»

بستانچی در پاسخ به این پرسش که آیا با وجود تعطیلی ناشی از قطع برق، حقوق کارگران به‌طور کامل محاسبه می‌شود یا خیر، گفت: «این موضوع بسته به شرایط متفاوت است؛ برخی کارفرمایان حقوق کامل را پرداخت می‌کنند، اما برخی دیگر قادر به پرداخت حقوق کامل نیستند. از طرفی، مسئله قطع برق برای تأمین اجتماعی قابل قبول نیست. تأمین اجتماعی توجهی به این ندارد که در یک ماه ۱۲ روز برق قطع بوده باشد و می‌گوید باید حق بیمه ۳۰ روز کامل پرداخت شود. این موارد، صنعت را در شرایط سختی قرار داده است.»

رئیس شورای هماهنگی شهرک‌های صنعتی همچنین با اشاره به جلسه صنعت‌گران با وزیر صمت اظهار کرد: «با وزیر صمت جلسه داشتیم و مشکلات را به ایشان گفتیم. وزیر نیرو که اساسا قائل به جلسه و گفت‌و‌گو نیست و در ذهن خود برای صنعت‌گران جایگاهی قائل نیست. احتمالا خودشان را بالاتر از این می‌دانند که حاضر نیستند با ما جلسه‌ای بگذارند.»
بستانچی در پاسخ به اینکه وضعیت قطعی برق تا تابستان است یا در فصول دیگر نیز ادامه خواهد داشت؟ گفت: «سال گذشته به ما گفتند در زمستان قطعی برق نداریم ولی از پاییز شروع کردند. الان هم وزیر نیرو می‌گفت امسال اصلا قطعی برق نداریم ولی از بهار شروع کردند. این موضوع گویی دائمی شده است. واقعیت این است که اصلا ناترازی معنا ندارد بلکه همه ناشی از سوء مدیریت است.»



احتمال دیدار ترامپ و پوتین در هفته آینده
دوشنبه ۲۰ مرداد ۱۴۰۴ - Monday 11 August 2025
iran-emrooz.net | Thu, 07.08.2025, 9:02

احتمال دیدار ترامپ و پوتین در هفته آینده


خبرگزاری رویترز

یک مقام کاخ سفید روز چهارشنبه گفت، دونالد ترامپ، رئیس جمهور، می‌تواند هفته آینده با ولادیمیر پوتین دیدار کند، زیرا ایالات متحده به آماده‌سازی خود برای اعمال تحریم‌های ثانویه، از جمله احتمالاً علیه چین، برای فشار بر مسکو برای پایان دادن به جنگ در اوکراین ادامه می‌دهد.

چنین دیدار رو در رو، اولین دیدار بین یک رئیس جمهور در حال خدمت ایالات متحده و روسیه از زمان ملاقات جو بایدن با پوتین در ژنو در ژوئن ۲۰۲۱ خواهد بود. دیدار بایدن و پوتین حدود هشت ماه قبل از بزرگترین حمله روسیه به یک کشور اروپایی از زمان جنگ جهانی دوم انجام شد.

پوتین و ولودیمیر زلنسکی، رئیس جمهور اوکراین، از دسامبر ۲۰۱۹ تاکنون با یکدیگر ملاقات نکرده‌اند و تحقیر یکدیگر را پنهان نمی‌کنند. نیویورک تایمز گزارش داد که ترامپ روز چهارشنبه در تماسی تلفنی به رهبران اروپایی گفته است که قصد دارد با پوتین دیدار کند و سپس با یک نشست سه‌جانبه با حضور رهبر روسیه و زلنسکی پیگیری کند.

ترامپ به خبرنگاران گفت: “احتمال زیادی وجود دارد که خیلی زود جلسه‌ای برگزار شود.”

کارولین لیویت، سخنگوی مطبوعاتی کاخ سفید، گفت: “روس‌ها تمایل خود را برای دیدار با رئیس‌جمهور ترامپ ابراز کردند و رئیس‌جمهور آماده ملاقات با رئیس‌جمهور پوتین و رئیس‌جمهور زلنسکی است.”

این جزئیات پس از دیدار روز چهارشنبه بین پوتین و استیو ویتکوف، فرستاده ویژه ایالات متحده، منتشر شد. ترامپ در پستی در شبکه اجتماعی «تروث‌سوشال» نتیجه دیدار پیتکاف با پوتین را “پیشرفت بزرگی” توصیف کرد، اگرچه بعداً گفت که آن را یک پیشرفت بزرگ نمی‌نامد.

یکی از دستیاران کرملین گفت که مذاکرات “مفید و سازنده” بود.

این مانورهای دیپلماتیک دو روز قبل از مهلت تعیین شده توسط ترامپ برای روسیه برای موافقت با صلح در اوکراین یا مواجهه با تحریم‌های جدید انجام می‌شود.

ترامپ به دلیل عدم پیشرفت در جهت صلح، به طور فزاینده‌ای از پوتین ناامید شده است و تهدید کرده است که تعرفه‌های سنگینی را بر کشورهایی که صادرات روسیه، از جمله نفت، را خریداری می‌کنند، اعمال خواهد کرد.

ترامپ روز چهارشنبه همچنین گفت که می‌تواند تعرفه‌های بیشتری علیه چین، مشابه تعرفه‌های ۲۵ درصدی که پیشتر علیه هند به دلیل خرید نفت روسیه اعلام شده بود، اعلام کند.

او گفت: «ما این کار را با هند انجام دادیم. احتمالاً با چند کشور دیگر هم در حال انجام این کار هستیم. یکی از آنها می‌تواند چین باشد.»

این مقام کاخ سفید پیش از این گفته بود که اگرچه دیدار بین ویتکاف و پوتین به خوبی پیش رفته و مسکو مشتاق ادامه تعامل با ایالات متحده است، اما انتظار می‌رود تحریم‌های ثانویه‌ای که ترامپ علیه کشورهای طرف تجارت با روسیه تهدید کرده بود، روز جمعه اجرا شوند.

یوری اوشاکوف، دستیار سیاست خارجی کرملین، گفت که دو طرف در مورد مسئله اوکراین «سیگنال‌هایی» رد و بدل کرده‌اند و در مورد امکان توسعه همکاری استراتژیک بین مسکو و واشنگتن بحث کرده‌اند، اما تا زمانی که ویتکوف به ترامپ گزارش ندهد، از ارائه جزئیات بیشتر خودداری کرد.

زلنسکی گفت که معتقد است فشار بر روسیه مؤثر بوده و مسکو اکنون بیشتر به آتش‌بس «تمایل» دارد.

زلنسکی در سخنرانی شبانه خود گفت: «فشار بر آنها مؤثر است. اما نکته اصلی این است که آنها ما را در جزئیات فریب نمی‌دهند - نه ما و نه ایالات متحده.»

ترامپ در یک برنامه تلویزیونی گفت که پس از دیدار ویتکوف، برخی از متحدان اروپایی واشنگتن را در جریان آخرین تحولات قرار داده است.

سخنگوی دولت آلمان گفت که ترامپ در تماس تلفنی با صدراعظم آلمان و دیگر رهبران اروپایی، اطلاعاتی در مورد وضعیت مذاکرات با روسیه ارائه کرده است.

فشار بر هند - و شاید چین؟

ترامپ روز چهارشنبه با اعمال تعرفه اضافی ۲۵ درصدی بر واردات از هند، با اشاره به ادامه واردات نفت روسیه توسط دهلی نو، گامی کلیدی به سوی اقدامات تنبیهی برداشت.

این اقدام جدید، تعرفه برخی از کالاهای هندی را تا ۵۰ درصد افزایش می‌دهد - که از شدیدترین تعرفه‌هایی است که هر شریک تجاری ایالات متحده با آن مواجه شده است. وزارت امور خارجه هند این تصمیم را «بسیار تأسف‌بار» خواند.

کرملین می‌گوید تهدید به مجازات کشورهایی که با روسیه تجارت می‌کنند غیرقانونی است.

اظهارات ترامپ در روز چهارشنبه مبنی بر اینکه می‌تواند تعرفه‌های بیشتری بر چین اعمال کند، تشدید بیشتر تنش بین دو اقتصاد بزرگ جهان خواهد بود.

اسکات بسنت، وزیر خزانه‌داری ایالات متحده، هفته گذشته به مقامات چینی هشدار داد که ادامه خرید نفت تحریم‌شده روسیه به دلیل تصویب قانون در کنگره منجر به تعرفه‌های سنگین خواهد شد.

ایالات متحده و چین در حال مذاکره در مورد تجارت و تعرفه‌ها بوده‌اند و به دنبال تمدید آتش‌بس ۹۰ روزه تعرفه‌ای هستند که قرار است در ۱۲ آگوست منقضی شود، زمانی که تعرفه‌های دوجانبه آنها به ارقام سه رقمی بازگردد.

حملات هوایی

بلومبرگ و خبرگزاری مستقل روسی «بل» گزارش دادند که کرملین ممکن است پیشنهاد توقف حملات هوایی روسیه و اوکراین را مطرح کند - ایده‌ای که هفته گذشته توسط الکساندر لوکاشنکو، رئیس جمهور بلاروس، در دیدار با پوتین مطرح شد.

چنین اقدامی، در صورت توافق، با آتش‌بس کامل و فوری که اوکراین و ایالات متحده ماه‌ها به دنبال آن بوده‌اند، فاصله زیادی دارد. اما برای هر دو طرف تا حدودی تسکین‌بخش خواهد بود.

از زمانی که دو طرف مذاکرات مستقیم صلح را در ماه مه از سر گرفتند، روسیه سنگین‌ترین حملات هوایی خود را در طول جنگ انجام داده و تنها در کیف، پایتخت، حداقل ۷۲ نفر را کشته است. ترامپ هفته گذشته حملات روسیه را «نفرت‌انگیز» خواند.

اوکراین همچنان به پالایشگاه‌ها و انبارهای نفت روسیه حمله می‌کند، که بارها به آنها حمله کرده است.

سه منبع نزدیک به کرملین به رویترز گفته‌اند که بعید است پوتین در برابر اولتیماتوم تحریم‌های ترامپ تسلیم شود زیرا معتقد است که در حال پیروزی در جنگ است و اهداف نظامی او بر تمایل او برای بهبود روابط با ایالات متحده اولویت دارد.

منابع روسی به رویترز گفتند که پوتین پس از موج‌های متوالی مجازات‌های اقتصادی در طول جنگ، تردید دارد که تحریم‌های بیشتر ایالات متحده تأثیر چندانی داشته باشد.



زخم گرسنگی بر صورت کودکان ایرانی
دوشنبه ۲۰ مرداد ۱۴۰۴ - Monday 11 August 2025
iran-emrooz.net | Thu, 07.08.2025, 8:12

زخم گرسنگی بر صورت کودکان ایرانی


نیلوفر حامدی / روزنامه شرق

به گزارش گروه رسانه‌ای شرق، خبرهای خوبی از سرانه مصرف گوشت، مرغ، لبنیات، میوه و فیبر به گوش نمی‌رسد؛ بررسی داده‌های آماری وزارت بهداشت، مرکز داده‌های باز ایران، مرکز پژوهش‌های مجلس، اداره امور فراورده‌های غذایی و آشامیدنی سازمان غذا و دارو و همچنین رصد میدانی مناطق مختلف کشور از سوی دیگر، در پژوهشی که به کوشش جمعی از داوطلبان یکی از نهادهای مدنی انجام شده و نتایج آن در اختیار «شرق» قرار گرفته، مهر تأییدی بر این وضعیت است. بحران تغذیه، در تقاطع با اقتصاد، بیکاری و اعتیاد خانوارهای فرودست جامعه سبب شده سفره‌های آنها روز‌به‌روز کوچک‌تر شود. پیوند ساختاری فقر غذایی با آسیب‌های اجتماعی و در مقابل، فقدان حمایت اجتماعی سبب شده مواد غذایی اولیه به کالایی لوکس تبدل شود و در این وضعیت کودکان بیش از هر گروه دیگری آسیب می‌بینند.

سفره‌هایی بدون پروتئین

در سایه‌ تورم فزاینده، کمبود آب و برق و به طور کلی ناترازی انرژی، بحرانی عمیق و آرام نیز در کف جامعه در حال گسترش است: فقر غذایی. به‌تازگی تعدادی از فعالان اجتماعی و داوطلبان یکی از نهادهای مدنی که همه آموزش دیده‌اند، با انجام پژوهشی به بررسی عمیق این آسیب اجتماعی پرداخته و نتیجه این پژوهش را در اختیار «شرق» قرار داده‌اند. داده‌ها با روش خوداظهاری خانواده‌ها گردآوری شده‌‌اند، اما این فرایند از سوی مددکاران اجتماعی داوطلب آموزش‌دیده انجام شده است؛ عاملی که به افزایش دقت و درستی پاسخ‌ها، به‌ویژه در زمینه‌های حساسی مانند وضعیت معیشت و اعتیاد، کمک کرده است.

همچنین یادآوری این نکته ضروری است که تحلیل‌های این پژوهش جنبه توصیفی دارد، توزیع ناهمگون جغرافیایی، بر تحلیل داده‌ها تأثیر گذاشته و لزوم احتیاط در تعمیم نتایج به کل کشور را یادآور می‌شود. پژوهش حاضر که بر‌اساس ۴۰۲ پرسش‌نامه‌، گردآوری و تدوین‌ شده، نشان می‌دهد بخش چشمگیری از خانواده‌های مورد مطالعه با مشکلات جدی در تأمین پروتئین، لبنیات و حداقل‌های تغذیه‌ای مواجه‌اند.

در این پیمایش، داده‌ها از ۱۴ منطقه‌ کشور گردآوری شده‌اند. بیشترین مشارکت از استان لرستان با ۲۶۱ پرسش‌نامه (۶۴.۹ درصد) ثبت شده است و دیگر مناطق عبارت‌اند از: سیستان‌و‌بلوچستان، مریوان، سنندج، پاکدشت، کرمان، یزد، بوشهر، گنبد کاووس، کرمانشاه، شهریار و محله‌های فرحزاد، دروازه‌ غار و شاهپور تهران. از میان ۴۰۲ پرسش‌نامه، بیشترین داده‌ها از استان لرستان (۶۵ درصد از کل نمونه) و کمترین از مناطق شهریار و فرحزاد گردآوری شده است. در حدود ۵۳ درصد از خانوارها مردان، ۴۳ درصد زنان و چهار درصد دیگر افراد سرپرستی خانواده را بر عهده داشته‌اند.

داده‌های این پژوهش نشان می‌دهد منشأ فقر غذایی در خانواده‌های بررسی‌شده، اقتصاد، بیکاری و اعتیاد بوده است. دلایل اصلی تأمین‌نشدن غذای مناسب طبق پاسخ‌های ارائه‌شده به این شرح است: اقتصاد ضعیف خانواده، ۴۳.۸ درصد؛ بیکاری سرپرست خانوار، ۳۲.۶ درصد، از‌کارافتادگی و نداشتن منبع درآمد، ۱۱.۷ درصد، اعتیاد سرپرست خانوار، ۵.۵ درصد و فقدان سرپرست، ۶.۵ درصد. به‌این‌ترتیب، بیش از ۸۰ درصد از پاسخ‌ها مستقیم یا غیرمستقیم به نبود درآمد پایدار و اشتغال اشاره کرده‌‌اند.

یکی از وجوه درخورتوجه در این پژوهش، خالی‌بودن سفره‌های ایرانی از پروتئین بود. تحلیل رابطه‌ اشتغال سرپرست خانوار با مصرف پروتئین (گوشت، مرغ، تخم‌مرغ و حبوبات) در وعده‌های غذایی خانوار حاوی واقعیتی هشداردهنده بود. چرا‌که تنها ۱.۷ درصد از خانوارها اعلام کردند که روزانه پروتئین مصرف می‌کنند. ۲۶.۹ درصد از کل خانوارها گفته‌اند هیچ‌گونه پروتئینی مصرف نمی‌کنند و در میان خانوارهای دارای شغل موقت، بیش از ۹۳ درصد کمتر از هفته‌ای یک‌ بار پروتئین مصرف می‌کنند یا اصلا پروتئین مصرف نمی‌کنند.

در خانوارهای دارای سرپرست بیکار نیز این نسبت به ۹۵ درصد می‌رسد. البته مصرف لبنیات نیز تعریف چندانی در این خانواده‌ها ندارد و بحران تغذیه جدی برای کودکان به شمار می‌رود. بر‌اساس این گزارش، تنها دو درصد از کودکان هر روز لبنیات مصرف می‌کنند و ۵۰ درصد آنها اصلا لبنیات دریافت نمی‌کنند. حتی در خانوارهای دارای شغل ثابت، هیچ‌یک از کودکان مصرف روزانه لبنیات نداشته‌اند. این داده‌ها بیانگر گسترش سوءتغذیه پنهان در میان کودکان و احتمال بروز مشکلات رشدی، استخوانی و شناختی در نسل آینده است.

هم‌پوشانی دو آسیب ساختاری اعتیاد و درآمد نیز از سویه‌های تأمل‌برانگیز در این پژوهش است. از میان ۴۰۲ خانوار، تنها ۲۵ مورد منبع درآمد ثابت دارند. در همین گروه اندک ۳۶ درصد از خانوارها، پدر معتاد دارند و هیچ موردی از اعتیاد مادر یا هر دو والد در این گروه دیده نشده است. در مقابل، میان خانوارهای فاقد درآمد ثابت (۳۷۷ خانوار) بیش از ۲۱ درصد یکی از والدین معتاد است و ۰.۵ درصد هر دو والد درگیر اعتیادند. این آمار نشان می‌دهد، نبود درآمد پایدار با آسیب‌های اجتماعی مانند اعتیاد همبستگی بالایی دارد و چرخه‌ای از ناتوانی اقتصادی و اجتماعی را بازتولید می‌کند.

فقر غذایی شدیدتر  در  خانواده‌های زن‌سرپرست

در این پیمایش، ۴۳ درصد از خانوارها تحت سرپرستی زنان قرار دارند؛ عددی درخورتوجه که نشان از حضور پررنگ و پرمسئولیت زنان در خطوط مقدم تأمین معیشت دارد. با این حال، داده‌ها گویای آن است که بخش بزرگی از این زنان یا فاقد شغل ثابت‌اند یا به دلیل ساختارهای مردسالار بازار کار، به مشاغل موقت، غیررسمی یا بدون بیمه محدود شده‌اند. در نتیجه، خانواده‌های زن‌سرپرست بیشتر در معرض ناامنی غذایی قرار دارند؛ به‌ویژه در وضعیت مصرف پروتئین و لبنیات که نیازهای پایه‌ کودکان را شامل می‌شود. در‌این‌میان فقدان نظام حمایتی پایدار برای این گروه از زنان، شکافی عمیق را در سیاست‌های رفاهی کشور عیان می‌کند؛ شکافی که هر روز، با پیامدهایی برای سلامت نسل آینده، عمیق‌تر می‌شود.

ناتوان از خرید ضایعات گوشت و پای مرغ

گفت‌وگو با فعالان اجتماعی و مددکارانی که به طور حضوری و میدانی نیز با خانواده‌های فرودست جامعه در ارتباط هستند، به شکلی دیگر داده‌های این پیمایش را تأیید می‌کند. «ریحانه شیرازی»، از فعالان اجتماعی که سال‌هاست در دروازه غار تهران فعالیت می‌کند، در گفت‌و‌گو با «شرق» توضیح می‌دهد که مشاهده زندگی خانواده‌های این منطقه در سال‌های اخیر نشان‌دهنده این است که سبد غذایی آنها مدام کوچک و کوچک‌تر شده است: «اقلام ضروری مثل گوشت و مرغ تا لبنیاتی مثل شیر و پنیر در سبد غذایی خانواده‌ها به صفر رسیده است.

حتی خانواد‌ه‌هایی هستند که پیش‌تر به بازار مراجعه می‌کردند و ضایعات و پای مرغ یا بسته‌بندی‌های مرغی را که تازه تاریخ مصرف‌شان به اتمام رسیده بود، برای خود جمع می‌کردند. اما شاید باورتان نشود که تهیه همین اقلام هم برای این خانواده‌ها سخت شده است. یا اینکه بیشتر این خانواده‌ها قبلا توان این را داشتند که یک سبد پرتقال بخرند و خانوادگی همان را به‌عنوان میوه مصرف کنند اما با بالا رفتن قیمت میوه و سبزیجات، دیگر امکان خرید همین اقلام هم برای این خانواده‌ها و طبعا فرزندان‌شان وجود ندارد».

معده‌درد ناشی از سوءتغذیه

او که به طور منظم به خانه‌های این خانواده‌ها رفت‌و‌آمد دارد و شرایط آنها را رصد می‌کند، می‌گوید: «ما با حضور در خانه‌های این افراد یا رصد وضعیت رشدی کودکان متوجه می‌شویم که هر بار مصرف این مواد غذایی رو به کاهش است. خیلی اوقات دیده می‌شود که کودکان با معده‌‌درد جدی روبه‌رو شده‌اند که مستقیم تحت تأثیر تغذیه آنهاست. در گذشته توزیع کیسه ارزاق تنها مربوط به خانواده‌های بسیار خاصی بود که شرایط ویژه‌ای داشتند، اما به‌تدریج به تعداد این خانواده‌ها اضافه شده و این موضوع برای خودمان هم خیلی عجیب است».

«ملیحه میرجعفری» نیز که اغلب رصدهای میدانی‌اش مربوط به محله ملک‌آباد کرج است، به خانواده‌هایی اشاره می‌کند که در این شرایط با بیماری هم دست‌و‌پنجه نرم می‌کنند: «یک خانواده پنج‌نفره داریم که مادر به‌تازگی جراحی تومور مغزی کرده و کاملا از کار افتاده است. پدر معتاد است و اغلب به خانه نمی‌‌آید. مادر و پسر بزرگ خانواده «نصیر» رد مرز شده‌اند، «نظیر» کلاس دوم دبیرستان است و بعد از مدرسه کار می‌کند و فرزند سوم هم «سمیر» است که ۱۴ سال دارد و او هم بعد از مدرسه در خانه کار می‌کند. خانواده هیچ منبع درآمدی ندارد و یک وعده غذا در روز می‌خورند که آن یک وعده هم یا نان است یا نان با تخم‌مرغ».

«حنانه نوایی»، از دیگر فعالان کرج نیز معتقد است عددهایی که وزارت کار ادعا می‌کند به‌عنوان کمک به این خانواده‌ها اختصاص داده، هیچ دردی از آنها دوا نمی‌کند: «تأمین کامل لبنیات و پروتئین و مکمل‌های دیگر دست‌کم برای هر کودک حدود پنج میلیون تومان هزینه می‌برد. حالا اگر کودک دچار سوتغذیه هم باشد، این عدد بسیار بالاتر می‌رود و در نتیجه عددهایی که مسئولان از آن حرف می‌زنند و به حساب سرپرستان خانوار واریز می‌کنند، شبیه شوخی است». نگاهی به وضعیت این خانواده‌ها نشان می‌دهد، فقر تا چه اندازه بر سلامت آنها اثر گذاشته است.

او با اشاره به یک خانواده که پدر به‌ دلیل بیماری توان کار‌کردن را از دست‌ داده است، می‌گوید: «پدر خانواده راننده تاکسی بود اما پس از ابتلا به سرطان و شیمی‌درمانی بسیار قوی، امکان کار‌کردن را از دست داده است. پسر خانواده بیماری مربوط به اعصاب رشدی دارد که کوتاه‌قامت مانده و درد استخوانی شدیدی نیز با مصرف داروهای بسیار تحمل می‌کند. یک دختر پنج‌ساله و یک دختر کلاس یازدهم دارند. مادر تمام‌وقت مشغول رسیدگی به خانواده‌ای است که دو بیمار دارد. محل درآمدشان پولی است که پدر خانواده با روزی نهایتا دو ساعت کار به دست می‌آورد و چند صد تومان هم یارانه. فقر غذایی در این خانواده به شکل محسوسی دیده می‌شود و اگر کمی دیرتر به دختر خانواده که دردهای استخوانی زیادی داشت می‌رسیدیم، او هم مشابه برادرش با بیماری رشدی روبه‌رو می‌شد. پزشک تأیید کرد که سوءتغذیه عامل این دردها بوده است».

نمی‌دانند قصابی کجاست

فعال دیگری که معلم است و در منطقه گلدشت، حوالی جنوب کرمان، فعالیت می‌کند، از مردمی می‌گوید که اصلا در محله‌شان فروشگاهی تحت عنوان قصابی وجود ندارد: «اینجا اصلا قصابی وجود ندارد و کسی سراغی از گوشت‌فروشی نمی‌گیرد. اگر هم بخشی از مردم توان خرید داشته باشند، نهایتا بتوانند مرغ بخرند. چطور بشود که کسی نذری بدهد و گوشت به خانواده‌های این مناطق برسد. میوه یک کالای کاملا لوکس محسوب می‌شود؛ به‌جز هندوانه که در زمین‌های اطراف کشت می‌شود. همچنین سبزیجات و صیفی‌جات هم مصرف نمی‌کنند و حتی در فروشگاه‌هایشان هم آن‌چنان دیده نمی‌شود».

غذای این مردم اغلب عدس و نان است: «اینجا عدس و نان بیشتر خورده می‌شود و وعده‌ صبحانه معنی ندارد. به‌ دلیل تمام این موارد، قابل پیش‌بینی است که تا چه اندازه بیماری‌های مختلف تحت تأثیر تغذیه، در این مناطق بالاست؛ به‌ویژه میان کودکان که در سن رشد هستند و اتفاقا بیشتر هم باید به تغذیه آنها توجه شود».

تمرکز کمتر و ناتوانی در یادگیری

‌پریسا احمدی، مددکار ساکن شیراز نیز در گفت‌و‌گو با «شرق» به کمبود آهن و ویتامین شایع در میان خانواده‌های فرودست حاشیه‌های شهر اشاره می‌کند: «خانواده‌هایی داریم که والدین دست‌فروشی می‌کنند و فرزندان‌شان هم در سنین کم کار می‌کنند. پزشک تأیید کرده که همه اعضای خانواده از‌جمله کودکان دچار سوءتغذیه حاد و فقر آهن و ویتامین هستند. نبود دسترسی به تغذیه مناسب و کافی، تأثیر مستقیمی بر روند رشد این کودکان گذاشته و باعث شده نه‌تنها از نظر جسمی ضعیف باشند، بلکه توان یادگیری و تمرکز ذهنی‌شان نیز به‌شدت کاهش یابد». بیشترین غذایی که مصرف می‌کنند، بادمجان، لوبیا، عدس، ماش و ماکارونی است: «مرغ و تخم‌مرغ را نهایتا ماهی یک‌ بار مصرف می‌کنند. برنج نیز به میزان بسیار کم در رژیم غذایی‌شان وجود دارد».

واریزی‌های ناچیز، درمان سوءتغذیه نیست

‌منصوره قاسمی، از مددکاران ساکن تبریز، در گفت‌و‌گو با «شرق» از حذف سمن‌های دغدغه‌مند در این حوزه توسط مسئولان گلایه می‌کند: «سوءتغذیه کودکان ایرانی فاجعه‌ای است که طی سالیان دراز از سوی مدیران ابتدا انکار شد و حتی سمن‌هایی هم که در جهت اطلاع‌رسانی و پیدا‌کردن راه‌حلی در تلاش برای این کودکان بودند، توسط مسئولان از چرخه این کمک‌رسانی حذف شدند». او معتقد است این واریزی‌های ناچیز دردی از این خانواده‌ها و کودکان‌شان دوا نمی‌کند و باید به فکر راه‌حل بنیادی بود: «مسئولان جای این پول ناچیز باید سیستم حمایت غذایی رایگان و عادلانه‌ای ایجاد کنند. وام و یارانه و واریز پول بدون توجه به توان اقتصادی خانواده‌ها دردی از آنها درمان نمی‌کند که هیچ، حتی در مواردی باعث تشدید فقر یا کاهش اعتماد عمومی هم می‌شود و بیشتر شبیه ویترینی است که هیچ مشکل ریشه‌ای را حل نمی‌کند. درمان این معضل جز با تشویق به ایجاد سازمان‌های مردم‌نهاد، تقویت همکاری مؤثر و منطقی سمن‌ها و ایجاد شبکه‌های بهداشت و خدمت‌رسانی به مناطق محروم ممکن نخواهد بود».

شدیدترین سوءتغذیه برای کودکان سیستان‌و‌بلوچستانی‌

فائزه درخشانی، مدیر مجموعه دستادست، فعال حوزه کودکان و کارآفرین اجتماعی است که چند سال پیش پروژه میوه‌یاری را مبتنی بر خلاقیت و البته دغدغه‌ای که نسبت به کودکان و تغذیه و سلامت آنها داشت، آغاز کرد. او که ساکن ارومیه است، متوجه شد میزان زیادی میوه هر‌ساله در شهرهای مختلف ایران از بین می‌رود و فکر کرد چقدر خوب است اگر با خرید و تبدیل میوه‌ها به میوه خشک، هم جلوی نابودی این منابع غذایی ارزشمند را بگیرد و هم منابعی غنی از انواع ریزمغذی‌ها را برای کودکان فراهم کند. به این ترتیب، او و گروهش در سال گذشته توانستند ۱۳۰ کیلوگرم میوه خشک را به دست کلاس‌های آمادگی یک مدرسه در سیستان‌و‌بلوچستان برسانند و در تلاش هستند این عدد را در سال جدید افزایش دهند.

درخشانی با اشاره به معضل سوءتغذیه در ریزمغذی‌ها به «شرق» می‌گوید: «گزارشی تفکیک‌شده از جزئیات مصرف اقلام غذایی (گوشت، لبنیات، میوه و سبزیجات و...) برای کودکان وجود ندارد. در کشور ما علاوه بر سوءتغذیه پروتئین و انرژی، سوءتغذیه ریزمغذی‌ها را داریم که چون مثل مدل قبلی سوءتغذیه واضح نیست، راحت‌تر نادیده گرفته می‌شود، در‌حالی‌که اثرات ماندگاری بر رشد کودکان دارد و کل آینده آنها را تحت تأثیر قرار می‌دهد. مثلا در چند گزارش گفته شده که در کودکان ایرانی کمبود روی، آهن، ویتامین A و ویتامین D دیده شده است. مثلا کمبود آهن به تضعیف سیستم ایمنی، کاهش قدرت یادگیری و کندی رشد منتهی می‌شود که واضح است چه اثرات بدی روی تحصیل، زندگی و آینده کودک دارد».

او با فهرست‌بندی از اوضاع وخامت استان‌های مختلف ایران ادامه می‌دهد: «طبیعتا هر جایی که فقر بیشتر باشد، شرایط وخیم‌تر است؛ مثلا استان سیستان‌و‌بلوچستان بدترین وضعیت سوءتغذیه کودکان را در کشور دارد. تا جایی که می‌دانم بعد از سیستان‌و‌بلوچستان، کهگیلویه‌و‌بویراحمد، ایلام، هرمزگان، بوشهر، خوزستان، کرمان و خراسان جنوبی بیشتر از بقیه استان‌ها با سوءتغذیه درگیر هستند».

از نظر او، مسئولان از زیر بار گرسنگی مردم شانه خالی کرده‌اند: «جلوگیری از گرسنگی در کشور مسئولیت اصلی حکومت است. مشکلی که با این وسعت، این تعداد از کودکان را درگیر کرده‌، قطعا مشکلی است که حکومت وظیفه حل آن را دارد، ولی از زیر بارش شانه خالی کرده است. از سوی دیگر، سازمان‌های مردم‌نهاد هم کوچک هستند و امکانات مالی، آماری و لجستیکی محدودی دارند. این سازمان‌ها در شرایط درست باید نقش آگاهی‌بخشی ایفا می‌کردند؛ یعنی درباره اهمیت انواع ریزمغذی‌ها با خانواده‌ها صحبت می‌کردند، درباره تغذیه متعادل، گیاهان و سبزی‌هایی که بهتر است وارد رژیم غذایی کنند و این‌طور چیزها. اما در حال حاضر بشخصه چندین سازمان مردم‌نهاد فعال را در حوزه کودکان می‌شناسم که با مشکلات زیادی دنبال خیرانی هستند که حداقل آن چند کودک تحت پوشش خودشان را سالم و درست تغذیه کنند و این برایشان به یک چالش بزرگ تبدیل شده است».

سوء‌تغذیه ۱۴.۵ میلیون کودک ایرانی تا سال ۱۴۰۲

وضعیت سوءتغذیه و مصرف پروتئین در کشور هر سال وخیم‌تر می‌شود. آمارها نشان می‌دهند‌ سال گذشته شهروندان ترکیه به‌طور میانگین ۵۰ درصد بیش از ایرانیان گوشت مصرف کرده‌اند.

در واکنش به این کاهش، دولت ایران واردات گوشت قرمز را ۱۳۳ درصد افزایش داد که این اقدام موجب افزایش ۱.۵ کیلوگرمی در سرانه مصرف گوشت قرمز شد. با‌این‌حال، این میزان همچنان ۲۸ درصد کمتر از سطح مصرف در میانه دهه گذشته است. مرکز پژوهش‌های مجلس نیز با اشاره به تغییر الگوی مصرف پروتئین حیوانی در کشور اعلام کرده که در سال ۱۳۶۸ مصرف گوشت قرمز در ایران دو برابر گوشت مرغ بود، اما این نسبت در سال ۱۳۸۰ برابر شد و اکنون مصرف گوشت مرغ سه برابر گوشت قرمز است. افزایش قیمت و کاهش دسترسی به گوشت قرمز از دلایل اصلی این تغییر الگو عنوان شده است. بر پایه داده‌های فائو (سازمان خواروبار و کشاورزی ملل متحد) و مرکز داده‌های باز ایران، در سال ۲۰۲۳ سهم گوشت قرمز از مجموع مصرف گوشت در ایران به حدود ۳۰ درصد کاهش یافته است.

افت مصرف سرانه گوشت قرمز در کشور از سال‌های ابتدایی دهه ۹۰ شروع شد و در سال‌های اخیر کمتر و کمتر شد. داده‌های مرکز آمار هم نشان می‌دهد‌ متوسط سرانه مصرف محصولات پروتئینی ازجمله گوشت قرمز و سفید، در بازه سال‌های ۱۳۹۵ تا ۱۴۰۲، حدود ۱۴ کیلوگرم کاهش یافته است. اما این آمار هولناک تنها محدود به مصرف گوشت و مرغ نمی‌شود؛ سرانه مصرف لبنیات و سبزیجات و فیبر نیز در ایران نگران‌کننده است.

طبق اعلام علیرضا رئیسی، معاونت بهداشت وزارت بهداشت، درمان و علوم پزشکی، سرانه مصرف گوشت در کشور باید ۷۵ گرم باشد، اما اکنون ۳۵ گرم در روز است. همچنین به گفته او، هر انسانی روزانه باید ۲۵ گرم فیبر مصرف کند؛ در‌حالی‌که این میزان در کشور ما اکنون ۱۵ گرم در روز است. نان سبوس‌دار، سبزیجات و میوه‌ها منبع فیبر هستند و افزایش مصرف فیبر از بروز مشکلات گوارشی و سرطان‌ها جلوگیری می‌‌کند. از سوی دیگر، به گفته حشمت‌اله رضوی، سرپرست اداره امور فراورده‌های غذایی و آشامیدنی سازمان غذا و دارو، سرانه مصرف لبنیات در کشور حدود ۷۰ تا ۸۰ کیلوگرم در سال است؛ در‌حالی‌که میانگین جهانی به بیش از ۲۵۰ کیلوگرم می‌رسد.

تفاوت‌هایی که ایرانیان با سایر کشورهای جهان در زمینه مصرف اقلام غذایی مختلف دارند، نگران‌کننده است و می‌تواند در بلندمدت سلامت عمومی جامعه را تهدید کند. این نگرانی درباره کودکان اما سویه‌های جدی‌تری پیدا می‌کند. مدیر کل مطالعات وزارت تعاون، کار و رفاه نیز در سال ۱۴۰۲ گفته بود ۵۷ درصد جمعیت کشور درگیر سوءتغذیه هستند که بیش از ۱۴.۵ میلیون نفر این جمعیت را کودکان تشکیل می‌دهند. نسلی که قرار است رشد کند تا به نیروی مولد آینده این کشور تبدیل شود، در وهله نخست به بدن و ذهنی سالم نیاز دارد و این دو مهم، بدون تغذیه سالم، تقریبا غیرممکن خواهد بود. اما وضعیت بحران سوءتغذیه در ایران و در بین کودکان چگونه است؟

سبدهای حمایتی درمان درد است؟

نهم فروردین‌ امسال بود که وزیر تعاون، کار و رفاه اجتماعی از شارژ مرحله یازدهم حساب سرپرستان خانوار دارای کودک زیر پنج سال دارای سوءتغذیه خبر داد. احمد میدری اعلام کرد که با تخصیص اعتبار سبد حمایتی برای کودکان دارای سوءتغذیه، بیش از ۱۳۴ هزار کودک پنج تا ۵۹‌ماهه دارای سوءتغذیه، بن‌کارت خرید سبد غذایی دریافت کردند؛ یعنی برای مرحله یازدهم حساب سرپرستان خانوار ایشان شارژ شده است.

میدری درباره نحوه پرداخت سرانه اعتبار خرید سبد غذایی کودکان که در حساب سرپرست خانوار از طریق طرح کالابرگ الکترونیکی شارژ می‌شود، توضیح داد: «برای ۱۲۵‌هزار‌و ۳۵۶ کودک دارای سوءتغذیه دهک‌های یک تا پنج، مبلغ ۱۱ میلیون ریال و برای هشت‌هزارو ۸۹۲ کودک دارای سوءتغذیه در دهک‌های شش و هفت مبلغ ۶.۶ میلیون ریال برای تأمین سبد غذایی اختصاص داده شده است».

وزیر رفاه امیدوار است‌ با اجرای این برنامه، سوءتغذیه در کشور کم شود. اما این موضوع چقدر به واقعیت‌های جامعه نزدیک است؟ پژوهش‌های اخیر و حقیقت جاری در بستر جامعه، شواهد دیگری را نشان می‌دهد.



وعده تشکیل کشور فلسطین توخالی به نظر می‌رسد
دوشنبه ۲۰ مرداد ۱۴۰۴ - Monday 11 August 2025
iran-emrooz.net | Thu, 07.08.2025, 7:32

وعده تشکیل کشور فلسطین توخالی به نظر می‌رسد


نیویورک تایمز / ۶ اوت ۲۰۲۵
برگردان: شریف‌زاده و آزاد

در حالی که قحطی در غزه همه‌گیر شده است، کشورهای فرانسه، بریتانیا و کانادا قصد خود را برای به رسمیت شناختن یک کشور فلسطینی اعلام کرده‌اند. پاسخ فوری اسرائیل و ایالات متحده هشداردهنده بود. بنیامین نتانیاهو، نخست‌وزیر اسرائیل، چنین اقدامی را «پاداشی» به حماس خواند که مسئول کشتار حدود ۱۲۰۰ نفر در اسرائیل در حمله ۷ اکتبر ۲۰۲۳ بود. مقامات آمریکایی نیز به رسمیت شناخته شدن برنامه‌ریزی‌شده کشور فلسطین را محکوم کردند.

با این حال، موج جدید به رسمیت شناختن طرح «راه‌حل دو کشوری» توسط دولت‌های جهان، نشان‌دهنده تأیید آشکار استقلال سیاسی و تمامیت ارضی فلسطین است. این موضوع پس از دهه‌ها ابهام دیپلماتیک و نقض طولانی‌مدت حق تعیین سرنوشت فلسطینی‌ها توسط اسرائیل، مسئله کوچکی نیست. از آنجا که استقلال حاکمیت کشوری، اصلی مهم در حقوق بین‌الملل است، این اقدام می‌تواند اهرم فشار بیشتری برای مدافعان حقوق فلسطینی‌ها فراهم کند تا دولت‌هایشان را برای رعایت قوانین بین‌المللی در قبال اسرائیل تحت فشار قرار دهند.

در حال حاضر، ۱۴۷ کشور «کشور فلسطین» را به رسمیت شناخته‌اند. اضافه شدن این سه قدرت غربی (فرانسه، بریتانیا و کانادا) - که متحدان کلیدی اسرائیل هستند - گامی بزرگ خواهد بود و ایالات متحده را به‌عنوان حامی اصلی اسرائیل منزوی‌تر خواهد کرد.

با این حال، این به رسمیت شناختن بسیار کم و دیر است. همچنین پاسخی کاملاً ناکافی به قحطی است، چه رسد به نسل‌کشی؛ موضوعی که به گفته بسیاری از گروه‌های حقوق بشر، محققان نسل‌کشی و مطالعات هولوکاست و سازمان ملل، رخ داده است. گزارشگران ویژه سازمان ملل اقدامات اسرائیل در غزه را پس از تقریباً دو سال جنگ بررسی و دسته‌بندی کرده‌اند. آنها معتقدند جمعیت غزه به دلیل جنگ و گرسنگی در حال نابودی است. اما این موضوع، به طرز شرم‌آوری، به شرایط خاصی گره خورده و متوقف شده است.

کیر استارمر، نخست‌وزیر بریتانیا، به رسمیت شناختن را به‌عنوان یک تهدید در نظر می‌گیرد: او فلسطین را به رسمیت خواهد شناخت اگر اسرائیل «گام‌های اساسی» برای پایان دادن به «وضعیت وحشتناک» غزه برندارد، با آتش‌بس موافقت نکند و به صلح متعهد نشود. مارک کارنی، نخست‌وزیر کانادا، به رسمیت شناختن را مشروط به اصلاحات سیاسی فلسطین، حذف حماس از انتخابات و تشکیل یک کشور غیرنظامی کرده است. امانوئل مکرون، رئیس‌جمهور فرانسه، که به‌صراحت شرط خود را اعلام نکرد، وعده به رسمیت شناختن آن را داد و در عین حال تعهداتش را به محمود عباس، رهبر تشکیلات خودگردان فلسطینی، یادآوری نمود.

در همین حال، علی‌رغم اجماع گسترده مبنی بر اینکه اسرائیل مرتکب نقض حقوق بشر و جنایات بین‌المللی شده است، این کشور با محدودیت‌ها یا شرایط اندکی برای مصرف میلیاردها دلار کمک نظامی روبرو است.

اعلامیه‌های این سه کشور همزمان با کنفرانس هفته گذشته مجمع عمومی سازمان ملل متحد درباره «راه‌حل دو کشوری» بود که به میزبانی فرانسه و عربستان سعودی برگزار شد. این گردهمایی که شامل نمایندگانی از کانادا و بریتانیا نیز بود، آنچه را که «اعلامیه نیویورک» نامیده شد، تهیه کرد و گام‌هایی را برای حل مناقشه تعیین نمود. این قانون خواستار پایان دادن به جنگ در غزه، دسترسی فوری بشردوستانه، اتحاد غزه و کرانه باختری، از جمله اورشلیم شرقی، در یک کشور فلسطینی و توقف شهرک‌سازی و الحاق سرزمین‌های تصاحب‌شده فلسطینی توسط دولت اسرائیل شده است.

برگزارکنندگان امیدوارند اکثریت اعضای مجمع عمومی این طرح را در نشست سالانه سازمان ملل در ماه سپتامبر تأیید کنند و از همه کشورهایی که تاکنون این کار را نکرده‌اند، خواستند که کشور فلسطین را به رسمیت بشناسند.

این اعلامیه، در کنار به رسمیت شناختن بالقوه و جنبش‌های رو به رشد جامعه مدنی، اسرائیل را به طور فزاینده‌ای در جامعه جهانی تنها کرده است. اما همچنین نشان می‌دهد که بازی «استقلال حاکمیت» دارای قوانینی متفاوت برای بازیگران مختلف است؛ قوانینی که درخواست‌های بوروکراتیک و نهادی از مردمی می‌کند که جمعیت و زیرساخت‌هایشان به طور سیستماتیک در حال نابود شدن است، در حالی که خواسته‌هایشان از عاملان این تخریب بسیار کمتر است.

بر اساس این اعلامیه، انتظار می‌رود فلسطینی‌ها خشونت را رد کنند، به یک کشور غیرنظامی متعهد شوند، یک سیستم امنیتی مفید برای «همه طرف‌ها» حفظ کنند، انتخابات برگزار کنند و «حکمرانی خوب، شفافیت، پایداری مالی» را در کنار «ارائه خدمات، فضای کسب‌وکار و توسعه» توسعه دهند. در مقابل، از اسرائیل خواسته شده است که از قوانین اساسی بین‌المللی اطاعت کند، علناً راه‌حل دو کشوری را بپذیرد و نیروهای خود را از غزه خارج کند.

سناریوی دو کشوری که در چند دهه قبل نوشته شده بود، برای عصر جدیدی که شامل نسل‌کشی در غزه است، بازنویسی نشده است. یاسر عرفات، رئیس سازمان آزادی‌بخش فلسطین، در سال ۱۹۹۳ در تبادل نامه‌ها، «حق دولت اسرائیل برای موجودیت در صلح و امنیت» را به رسمیت شناخته بود و سازمان آزادی‌بخش فلسطین را متعهد به مذاکرات مسالمت‌آمیز، نفی تروریسم و اصلاح منشور فلسطین برای انعکاس این تعهدات کرده بود. در حالی که، اسرائیل صرفاً سازمان آزادی‌بخش فلسطین را به عنوان نماینده مردم فلسطین و تنها «در پرتو» تعهدات آقای عرفات به رسمیت شناخته بود. استقلال حاکمیت فلسطین دور از دسترس باقی ماند و اشغال سرزمین‌های فلسطینی توسط اسرائیل به سرعت ادامه یافت.

این بی‌عدالتی اساسی از آن زمان تاکنون در تمام تلاش‌های دیپلماتیک وجود داشته است. دولت فلسطین، نهادهای محدودی را که بر اساس پیمان اسلو مجاز بود، ایجاد کرد، با نیروهای امنیتی اسرائیل همکاری کرد و حمایت خود را از روند صلحی که مدت‌ها توسط اسرائیل تضعیف شده بود، ابراز کرد. کارزار دولت خودگردان فلسطین در دهه ۲۰۰۰ به رهبری سلام فیاض، نخست‌وزیر وقت، کاملاً مبتنی بر بازی بر اساس قوانین تعیین‌شده توسط اسرائیل و جامعه بین‌المللی تحت سلطه غرب بود. اما، با این حال، به رسمیت شناخته شدن کشور مستقل فلسطین متوقف شد، و ایالات متحده از عضویت کامل فلسطین در سازمان ملل جلوگیری کرد؛ در حالی که در طول این مدت، هیچ قدرت بین‌المللی، هیچ‌گونه شرطی برای جلوگیری از قدرت اشغالگری اسرائیل قائل نشد.

امروز، دولت‌های غربی از فلسطینی‌ها می‌خواهند که این عملکرد بوروکراتیک را تکرار کنند، در حالی که مقامات اسرائیلی آشکارا در مورد «مهاجرت داوطلبانه» از غزه و الحاق دائمی کرانه باختری بحث می‌کنند.

دولت‌هایی که اعلامیه نیویورک را تأیید و برنامه‌هایی را برای به رسمیت شناختن اعلام می‌کنند، با دو آزمون فوری روبرو هستند. آزمون اول، آیا آنها قوانین بین‌المللی را در رابطه با فاحش‌ترین نقض‌های اسرائیل در غزه و کرانه باختری اجرا خواهند کرد؟ آیا آنها اتهاماتی شامل نسل‌کشی، جنایت علیه بشریت و جنایات جنگی را قبول دارند؟ آیا اسرائیل این اتهامات و همچنین اتهام ایجاد گرسنگی در غزه را رد خواهد کرد؟

طرفین کنفرانس سازمان ملل ابزارهای زیادی در اختیار دارند: اطمینان از دسترسی بشردوستانه، تحریم اسرائیل به دلیل مسدود کردن کمک‌ها و تعلیق روابط تجاری. اگر آنها نمی‌توانند به طور مؤثر جان کسانی را که امروز در معرض جدی‌ترین تهدید قرار دارند، نجات دهند، پس چه امیدی می‌توانند برای آینده ارائه دهند؟

آزمون دوم مربوط به پاسخگو کردن اسرائیل است. در این اعلامیه به «فاجعه انسانی» و گرسنگی با لحنی منفعل اشاره شده است، گویی قحطی فراگیر به سادگی اتفاق افتاده، نه اینکه مهندسی شده باشد، همانطور که بسیاری از ناظران معتقدند. جالب است که کلمه «پاسخگویی» فقط یک بار ظاهر می‌شود، اما کلمه «عدالت» اصلاً. این نیز یادآور قرارداد اسلو است که مذاکرات را بر اساس کنار گذاشتن پاسخگویی، عدالت و حقیقت‌گویی بنا نهاده بود.

پس از تقریباً دو سال محدودیت‌های شدید دسترسی و برچیدن سیستم کمک‌رسانی به رهبری سازمان ملل به نفع توزیع نظامی مواد غذایی که بیش از ۱۳۰۰ فلسطینی کشته بر جای گذاشته است، ۱۵ کشوری که با این اعلامیه موافقت کردند، هنوز به طور جمعی نمی‌گویند که «اسرائیل مسئول گرسنگی در غزه است.» اگر آنها نمی‌توانند مشکل را حتی نام ببرند، به سختی می‌توانیم امیدوار باشیم که آن را حل خواهند کرد.

زبان اصلاحات و حتی قطعنامه‌های امروز به طور فزاینده‌ای توخالی به نظر می‌رسد. این اعلامیه نوید «گام‌های برگشت‌ناپذیر» به سوی تشکیل یک کشور را می‌دهد، اما برای کسانی که امروز از گرسنگی می‌میرند، تنها مرگ یک گام برگشت‌ناپذیر است. تا زمانی که به رسمیت شناختن کشور منجر به اقداماتی - تحریم‌های تسلیحاتی، تحریم‌ها، اجرای قوانین بین‌المللی - نشود، این یک وعده عمدتاً توخالی باقی خواهد ماند که در درجه اول به منحرف کردن توجه از همدستی غرب در تخریب غزه کمک خواهد کرد.

—————-
* زینایده میلر استاد حقوق و امور بین‌الملل و یکی از مدیران مرکز حقوق و عدالت جهانی در دانشگاه نورث ایسترن است

 



ایران یک دانشمند هسته‌ای خود را اعدام کرد
دوشنبه ۲۰ مرداد ۱۴۰۴ - Monday 11 August 2025
iran-emrooz.net | Thu, 07.08.2025, 7:11

ایران یک دانشمند هسته‌ای خود را اعدام کرد


فرناز فصیحی / نیویورک تایمز / ۶ آگوست ۲۰۲۵

به گزارش خبرگزاری میزان، وابسته به قوه قضائیه، ایران روز چهارشنبه یکی از دانشمندان هسته‌ای خود را به اتهام جاسوسی برای اسرائیل و تسهیل ترور یک دانشمند هسته‌ای دیگر توسط اسرائیل در جریان جنگ دو کشور در ماه ژوئن اعدام کرد.

قوه قضائیه اعلام کرد که این دانشمند، روزبه وادی، در یکی از حساس‌ترین و مهم‌ترین سایت‌های هسته‌ای کشور کار می‌کرده و به اطلاعات طبقه‌بندی‌شده‌ای که دشمنان ایران به دنبال آن هستند، دسترسی داشته است. قوه قضائیه اعلام کرد که آقای وادی پس از آنکه به جرم جاسوسی و ارائه اطلاعات به اسرائیل مجرم شناخته شد، با طناب دار اعدام شد.

این اعدام پس از جنگ ۱۲ روزه با اسرائیل و ایالات متحده در ماه ژوئن انجام شد، زمانی که اسرائیل حداقل ۳۰ فرمانده ارشد نظامی ایران و ۱۱ دانشمند هسته‌ای را ترور کرد.

مقامات ایرانی علناً اذعان کرده‌اند که نفوذ گسترده اسرائیل در دستگاه‌های امنیتی و اطلاعاتی این کشور، اسرائیل را قادر ساخت تا بخش‌های کلیدی زنجیره فرماندهی نظامی ایران را در شب اول جنگ از بین ببرد و به آن در انجام حملات پهپادی از داخل ایران کمک کند. پس از جنگ، مقام‌های ایران، اسرائیل را به خاطر مجموعه‌ای از انفجارها و آتش‌سوزی‌ها در سراسر کشور سرزنش کرده‌اند.

اگرچه این دو کشور سال‌هاست درگیر یک جنگ پنهان هستند، اما دقت اطلاعات اسرائیل و توانایی آن در انجام حملات داخل ایران، مقامات ایرانی را به شدت نگران کرده است.

گزارش‌های رسانه‌های ایرانی و گروه‌های حقوق بشری می‌گویند از زمان پایان جنگ، مقام‌های ایران صدها نفر، از جمله فعالان و مخالفان، را به ظن جاسوسی و تهدید امنیت ملی دستگیر کرده‌اند.

اما دستگیری و اعدام یک دانشمند هسته‌ای در کشوری که به برنامه هسته‌ای داخلی خود افتخار می‌کند و دانشمندانش را قهرمانان ملی می‌داند، بسیار نادر است. این اقدام همچنین اعترافی شرم‌آور به میزان احتمالی نفوذ موساد، سرویس اطلاعاتی خارجی اسرائیل، در ایران است.

وزارت اطلاعات ایران هفته گذشته در بیانیه‌ای اعلام کرد که ۲۰ جاسوس و عامل مرتبط با اسرائیل را دستگیر کرده است. گروه‌های حقوق بشری می‌گویند ایران از زمان آغاز جنگ در ماه ژوئن، ۱۰ نفر از جمله آقای وادی را به اتهام جاسوسی برای اسرائیل اعدام کرده است.

دفتر بنیامین نتانیاهو، نخست وزیر اسرائیل - که بر موساد نظارت دارد - به درخواست اظهار نظر در مورد اعدام آقای وادی و ادعاهای وابستگی او به اسرائیل پاسخی نداد. خانواده یا نماینده قانونی آقای وادی بلافاصله در این مورد اظهار نظر نکردند. تا زمان اعلام اعدام او توسط قوه قضائیه، ایران دستگیری او را فاش نکرده بود.

غلامحسین محسنی اژه‌ای، رئیس قوه قضائیه ایران، روز سه‌شنبه گفت که این کشور با جاسوسان با قاطعیت برخورد خواهد کرد. طبق گزارش‌های رسانه‌های رسمی ایران، محاکمه افرادی که اخیراً دستگیر شده‌اند را تسریع خواهد کرد.

آقای محسنی اژه‌ای گفت: «جاسوسان باید شناسایی شوند، اما شناسایی جاسوسان آسان نیست، ما نمی‌توانیم آنها را در خیابان‌ها پیدا کنیم، سیستم اطلاعاتی ما باید آنها را شناسایی و دستگیر کند.» «اما ما باید این کار را با روند قضایی مناسب و عادلانه انجام دهیم.»

گروه‌های حقوق بشر، ایران را به نقض حقوق ایرانیان و انجام اعدام‌های خودسرانه متهم کرده‌اند و ابراز نگرانی کرده‌اند که سرکوب گسترده از زمان جنگ در ماه ژوئن می‌تواند برای سرکوب مخالفان مورد استفاده قرار گیرد. روند قضایی در ایران برای افراد متهم به جاسوسی اغلب مبهم است و محاکمه‌ها توسط دادگاه انقلاب پشت درهای بسته انجام می‌شود.

حداقل دو دستگیری و اعدام مهم دیگر مربوط به جاسوسی برای ایالات متحده و بریتانیا وجود داشته است.

در سال ۲۰۱۶، ایران شهرام امیری، دانشمند هسته‌ای، را پس از آنکه به ایالات متحده پناهنده شد و سپس به ایران بازگشت و ادعا کرد که توسط سرویس‌های اطلاعاتی ایالات متحده در حین انجام یک سفر زیارتی در عربستان سعودی ربوده شده است، به جرم خیانت اعدام کرد.

و در سال ۲۰۲۳، ایران علیرضا اکبری، معاون سابق وزیر دفاع، را اعدام کرد. او به مدت ۱۵ سال برای سرویس اطلاعاتی بریتانیا جاسوسی می‌کرد و اسرار حساس هسته‌ای، از جمله محل سایت هسته‌ای زیرزمینی فوردو را که در ماه ژوئن توسط ایالات متحده بمباران شد، برای غرب فاش کرده بود.

قوه قضائیه ایران ادعاهای خود علیه آقای وادی را در خبرگزاری خود که به عنوان یک پلتفرم ارتباط عمومی عمل می‌کند، منتشر کرد. در این گزارش آمده است که موساد آقای وادی را به صورت آنلاین استخدام کرده و او پنج بار با عوامل خود در اتریش ملاقات کرده و گزارش‌های هفتگی در مورد فعالیت‌های سایت هسته‌ای محل کار خود برای آنها ارسال کرده است. در این گزارش آمده است که اسرائیل به او ارز دیجیتال پرداخت کرده است، اما مبلغ آن فاش نشده است.

تلویزیون دولتی ایران روز چهارشنبه ویدئویی از اعترافات آقای وادی را پخش کرد که در آن به اتهامات علیه خود اعتراف می‌کرد. گروه‌های حقوق بشری، ایران را به مجبور کردن بازداشت‌شدگان به ضبط ویدیوهای اعتراف تحت فشار متهم کرده‌اند.

شبکه فارغ‌التحصیلان دانشگاه امیرکبیر، یک دانشکده برجسته علوم و مهندسی، در بیانیه‌ای اعلام کرد که آقای وادی با مدرک دکترای مهندسی هسته‌ای با تمرکز بر راکتورها از این دانشگاه فارغ‌التحصیل شده بود و به عنوان محقق در پژوهشکده علوم هسته‌ای نخبگان در سازمان انرژی اتمی ایران مشغول به کار بود.

ایران همچنین روز چهارشنبه مرد دوم، مهدی اصغرزاده، را اعدام کرد که قوه قضائیه او را به عنوان عضوی از گروه تروریستی داعش معرفی کرد. ایران اعلام کرد که او در عراق و سوریه آموزش دیده و برای انجام حملات تروریستی وارد ایران شده بود.



میهن‌پرستی و حقوق بشر -۳
دوشنبه ۲۰ مرداد ۱۴۰۴ - Monday 11 August 2025
iran-emrooz.net | Wed, 06.08.2025, 21:18

میهن‌پرستی و حقوق بشر -۳


برگردان علی‌محمد طباطبایی

بخش سوم و پایانی

میهن‌پرستی و حقوق بشر: استدلالی برای میهن‌پرستی غیرمیهن پرستانه

میهن‌پرستی غیر میهن‌پرستانه

استدلال من این است که می‌توان از ابعاد خاصی از استدلال میهن‌پرستی قانون‌اساسی استفاده کرد تا پیوندی با حقوق بشر ایجاد شود. اما باید رابطه دیالکتیکی بین قانون، قانونیت، سیاست و حاکمیت مستقل را به رسمیت شناخت. خوانش یکپارچه‌گرایانه من لزوماً مانع از ایجاد پیوند بین حقوق بشر و درک خاصی از میهن‌پرستی نمی‌شود.

استدلال من بر چیزی متمرکز است که پیشنهاد می‌کنم آن را «میهن‌پرستی غیرمیهن پرستانه» (unpatriotic patriotism) بنامیم. پیش‌فرض این است که سیاست مستلزم تکثر، تقسیم‌بندی و عدم قطعیت است. این ویژگی همزیستی انسانی است. اما مهم‌تر از آن، سیاست راهی برای میانجی‌گری این همزیستی متکثر است. بنابراین، سیاست هم عدم قطعیت و هم امکان میانجی‌گری آن را در خود جای داده است. (۱۵) سیاست وسیله‌ای برای دستیابی به چیز دیگری، برخی ارزش‌های اخلاقی والاتر نیست، اگرچه برخی از انواع ترتیبات نهادی که در دموکراسی‌های لیبرال توسط سیاست تسهیل می‌شوند، می‌توانند و گاهی به‌صورت احتمالی با جنبه‌هایی از چنین ارزش‌هایی ادغام شوند. سیاست می‌تواند خام، از نظر فلسفی ناقص، غیراخلاقی، به‌طرز ناامیدکننده‌ای بی‌اثر باشد و به‌طور منظم طیفی از مهارت‌ها را فرا می‌خواند که واقعاً ممکن است از نظر اخلاقی نگران‌کننده به نظر برسند. اما همانطور که استوارت همپشر (Stuart Hampshire) خاطرنشان می‌سازد، ما انسان‌ها «در زندگی‌مان آثار هنری بی‌نقصی نیستیم، و حیات جوامع نیز دوره‌های آموزشی کامل و بی‌عیبی محسوب نمی‌شوند. ما به دنبال تخفیفی در تنش‌ها هستیم، اما تا دم مرگ، انتظار محو شدن منظم و کامل کشمکش‌ها و تنش‌ها را نداریم، چه در درون روان خود و چه در بطن جامعه» (همپشر ۱۹۹۹، ص. ۴۰). تعارض و عدم قطعیت نشانه رذیلت نیستند. آن‌ها صرفاً واقعیت‌های همزیستی انسانی هستند. آنچه در مورد سیاست متمایز است، این است که آن روش عملیاتی است که از طریق آن تعارض میانجی‌گری می‌شود. سیاست چارچوبی عمومی را تشکیل می‌دهد که در آن تعارضات می‌توانند مورد بحث قرار گیرند، شاید حل نشوند، اما قطعاً مورد توجه قرار می‌گیرند. بنابراین، سیاست نشان‌دهنده رویکردی به امور عمومی است.

رایج‌ترین راه برای نهادینه کردن این نقش میانجی‌گرانه سیاست، از طریق دولت مدنی است. دولت مدنی، که تجسم‌بخش سیاست است، قانونیت (constitutionality) را فرا می‌خواند که در فهم من، ظرفیتی برای خودمحدودسازی است. این ظرفیت به‌طور ضمنی و ناقص، در عمل همه دولت‌های مدنی وجود دارد. جنبه قانون اساسی سیاست، در چارچوب دولت مدنی، ساختار و رویه‌ای برای میانجی‌گری تعارض فراهم می‌کند. حقوق بشر اساسی ادعاهای نهفته‌ای هستند که از یک فرهنگ قانون اساسی نشأت می‌گیرند، به این معنا که آن‌ها نظام‌مندسازی عناصر اصلی دولت مدنی و سیاست هستند. این نکته اخیر به مفهوم من از میهن‌پرستی غیرمیهن پرستانه منجر می‌شود. میهن‌پرستی وفاداری به دولت است - که در خوانش من دولت مدنی است. دولت مدنی یک ساختار سیاسی است. (۱۸) حقوق بشر جزء اصلی سیاست و دولت مدنی است. اگر میهن‌پرستی به معنای وفاداری به دولت (در استدلال من یک دولت مدنی) باشد، و دولت مدنی (به‌عنوان سیاست) مستلزم تکثر و عدم قطعیت باشد، پس نتیجه می‌گیریم که میهن‌پرستی تا حد زیادی وفاداری به عدم قطعیت و تکثر و مذاکره در مورد آن است.

با این حال، چیزی در نگاه اول متناقض، اگر نه کاملاً عجیب، در تفکر درباره میهن‌پرستی به‌عنوان وفاداری به عدم قطعیت و تکثر وجود دارد. برای مرور مختصر استدلال من: همزیستی انسانی مستلزم تکثر، تعارض بالقوه و عدم قطعیت است. سیاست بر این واقعیت استوار است، اما در عین حال، شامل راه‌هایی برای میانجی‌گری این عدم قطعیت نیز می‌شود. شکل نهادی که سیاست در آن میانجی‌گری می‌کند، دولت مدنی است. نتیجه می‌گیریم که دولت مدنی (که قانونیت و حقوق بشر را به‌عنوان اجزای تشکیل‌دهنده فرا می‌خواند) تجسم شناسایی تکثر و عدم قطعیت است. بنابراین، وفاداری میهن‌پرستانه به دولت مدنی، در اصل، وفاداری به تکثر و عدم قطعیت است. در این معنا، میهن‌پرستی مستلزم تعهد به یک عدم قطعیت مداوم، تردید انتقادی و تمایل به تعدیل است. بنابراین، ویژگی سنت دولت مدنی، گشودگی، خودپرسش‌گری و ناکامل بودن است. در نتیجه، هر ارزش ماهوی مرتبط با میهن‌پرستی (و چنین ارزش‌هایی به‌طور مداوم در بحث‌های دولت‌های مدنی مطرح می‌شوند) همواره در معرض عدم قطعیت و انتقاد قرار دارند. (۱۷) این مفهوم از میهن‌پرستی غیرمیهنی را می‌توان به‌عنوان تعهدی دید که «از همان شناسایی‌هایی که شهروندان به آن‌ها وابسته هستند، امتناع می‌ورزد یا در برابر آن‌ها مقاومت می‌کند». وفادار بودن به سیاست و دولت مدنی، به‌عنوان تکثر و عدم قطعیت، به این معناست که به‌طور مداوم و بالقوه نسبت به وفاداری‌های ماهوی که بسیاری ممکن است حیاتی بدانند، غیرمیهنی یا پیمان شکن باشید. این پیمان شکنی را من وفاداری عمیق‌تری می‌دانم. از این رو، من آن را «میهن‌پرستی ناهمگون با میهن‌پرستی مرسوم» می‌نامم. این نگرش در ذات خود به پیش‌شرط‌های اساسی اندیشه‌ورزی انتقادی پایبند است. وفاداری در این معنا یعنی التزام به اصول قانون‌مداری و حقوق بشری که بسترهای ضروری برای میانجی‌گری در منازعات و نابسامانی‌ها را فراهم می‌آورند.

در اینجا دو استدلال دیگر اضافه می‌کنم تا تلاش نمایم این نکته را بیشتر روشن کنم. اولین مورد شامل اصطلاحی است که ژاک دریدا (Jacques Derrida) در فلسفه زبان معرفی کرد و در تلاش برای بیان اصل عدم قطعیت سیاست مفید است. این اصطلاح «دوباره گویی» (iteration) است. این اصطلاح نشان می‌دهد که وقتی مفهومی را بازگو یا دوباره به کار می‌بریم، صرفاً یک کاربرد اصلی را تکثیریا بازتولید نمی‌کنیم، بلکه هر تکرار، انحراف یا تغییر ظریفی در معنا و استفاده از مفهوم ایجاد می‌کند. (۱۸) بنابراین، هر تکرار به‌طور ظریف و مداوم معنا را بازسازی می‌کند. در نتیجه، به‌طور مداوم مفهوم را گسترش می‌دهد. با اقتباس از اصطلاح دریدا در اینجا، «تکرار مدنی» (civil iteration) بعد مهمی از آنچه من عدم قطعیت ضمنی در سیاست و دولت مدنی می‌نامم را مشخص می‌کند. میهن‌پرستی غیرمیهن پرستانه مستلزم تکرار انتقادی مداوم هر یک از اشیاء ماهوی وفاداری میهن‌پرستانه است. به این معنا که هر شیئی که به‌عنوان منبعی برای وفاداری میهن‌پرستانه شناسایی می‌شود، بلافاصله موضوع تأمل و تردید انتقادی قرار می‌گیرد. در نتیجه، هر ادعایی درباره یک شیء میهن‌پرستانه تغییرناپذیر، با گسترش تکراری مواجه می‌شود. با این حال، تکرار به خودی خود وفاداری عمیق‌تری است.

استدلال دوم به دیدگاه دیگری درباره مفهوم سیاست به‌عنوان عدم قطعیت مربوط می‌شود. ممکن است وسوسه شویم که عدم قطعیت را به‌عنوان یک مسئله منفی ببینیم - مقدمه‌ای برای یافتن یک اجماع مثبت رضایت‌بخش. با این حال، عدم قطعیت را می‌توان به‌صورت مثبت نیز دید، به‌عنوان درگیر شدن با آنچه هانا آرنت «فضای ظهور» (space of appearance) نامید، که سیاست و حوزه عمومی را مشخص می‌کند. از آنجا که عدم قطعیت همیشه حاضر است، سیاست دارای ویژگی باز و خودجوش است - آنچه آرنت به آن «صرف توانایی آغاز» (sheer capacity to begin) اشاره کرد. (۱۹) فضای عمومی سیاست بنابراین به‌عنوان حوزه‌ای از تأمل مداوم تصور می‌شود. به همان اندازه مهم، آرنت این «فضای ظهور» در سیاست (که من آن را با میهن‌پرستی غیرمیهن پرستانه مرتبط می‌دانم) را با مفهوم آزادی پیوند می‌زند؛یعنی آزادی فقط واقعاً در سیاست وجود دارد. آزادی نه درباره اراده انسان است و نه درباره برخی شرایط درونی انتخاب. آزادی در عوض در سیاست و بنابراین (در استدلال من) در دولت مدنی به وجود می‌آید. به‌زبان آرنت، آزادی توانایی آغاز یا شروع کردن است. این خودجوشی و آزادی در سیاست، آرنت با نظم سیاسی جمهوری‌خواهانه مرتبط می‌داند. استدلال من آن را با مفهوم و عمل دولت مدنی مرتبط می‌کند. با این حال، هنوز به‌زبان آرنت به‌عنوان فضای عمومی تقویت‌شده توسط ساختارهای قانون اساسی و پایدار شده توسط وفاداری عمومی شهروندان تصور می‌شود. در این معنا، میهن‌پرستی میهن‌پرستانه نه‌تنها به معنای وفاداری به عدم قطعیت است، بلکه با درک آزادی به‌عنوان «صرف توانایی آغاز» نیز مرتبط می‌شود.

نکات دیگری از این استدلال ناشی می‌شود که مستقیماً به حقوق بشر مربوط می‌شود. آرنت روشن می‌کند که سیاست برای انسان‌ها نه‌تنها برای تجربه آزادی، بلکه همچنین برای عملکرد به‌عنوان انسان‌ها ضروری است. در این معنا، سیاست برای دستیابی به انسانیت ضروری است. در این زمینه، او استدلال می‌کند که جنبه حیاتی سیاست، شناسایی حقوق بشر است. حقوق بشر بخشی جدایی‌ناپذیر از شرایط انسانیت است. همان‌طور که آرنت اشاره می‌کند، «محرومیت اساسی از حقوق بشر ابتدا و بیش از همه در محرومیت از جایگاهی در جهان [یک فضای سیاسی] آشکار می‌شود که به نظرات معناداری و به اقدامات اثربخشی می‌دهد... از دست دادن حکومت، فرد را از انسانیت بیرون می‌اندازد». بدون یک دولت مدنی، در استدلال من، حقوق بشر، برای مثال، پناهندگان و مهاجران به سادگی وجود ندارد - مگر اینکه دولتی متعهد به حمایت از آن‌ها باشد. آرنت این ایده اساسی را با «حق برخورداری از حقوق» (the right to have rights) مرتبط می‌کند، که به معنای حق انسانی تعلق به یک جامعه سیاسی است. در این بعد شکننده تمدن انسانی، دولت مدنی زمینه‌ساز سیاست است، جایی که آزادی و انسانیت می‌تواند آشکار شود. این همچنین مبنای درک من از میهن‌پرستی غیر میهن‌پرستانه است، یعنی چیزی که تجسم‌بخش فرهنگ امکان‌پذیری انتقادی (فضای ظهور) و آزادی انسانی است.

مشکلات میهن‌پرستی غیرمیهن‌پرستانه

مشکلات میهن‌پرستی غیرمیهن‌پرستانه شبیه به چالش‌های پیش روی میهن‌پرستی قانون‌اساسی هابرماس است. در برخی موارد، حتی می‌توان از تعبیر من به عنوان نسخه‌ای ضعیف‌تر از استدلال هابرماس انتقاد کرد. بنابراین، آیا دولت مدنی و میهن‌پرستی غیرمیهن‌پرستانه واقعاً می‌توانند جایگزین ملت یا یک میهن‌پرستی تمام‌عیار (یا به بیان قوی‌تر، میهن‌پرستی به معنای متعارف آن) شوند؟ مطمئناً، همانطور که ممکن است استدلال شود، میهن‌پرستی غیرمیهن‌پرستانه بیش از حد انتزاعی، بی‌روح و نازل است تا بتواند برای جمعیتی که مشتاق هویتی قوی هستند، کاربردی واقعی داشته باشد. بنابراین، این تصور که میهن‌پرستی غیرمیهن‌پرستانه می‌تواند جایگزین میهن‌پرستی به هر معنای غنی شود، توهمی بیش نیست. انسان‌ها به چیزی بسیار ملموس‌تر از دولت مدنی، عدم قطعیت و تکرار مدنی نیاز دارند. آنها به حس هویتی غنی‌تر، حیاتی‌تر و بی‌واسطه‌تر نیازمندند. یک دولت باید در معنایی قوی، «دولت ما» باشد، و این حس از آنِ «ما» بودن هرگز با این تعاریف ضعیف و نازل از میهن‌پرستی قابل دستیابی نیست.

شایان ذکر است که تحت این چارچوب، تمام تعابیر میانه‌روی میهن‌پرستی زیر سؤال می‌روند. علاوه بر این، همانطور که مارگارت کانووان [۱] (Margaret Canovan) با تمرکز انتقادی بر میهن‌پرستی قانون‌اساسی هابرماس اشاره می‌کند، این ایده ادعا می‌کند که شکل جدیدی از همبستگی را کشف کرده که بر اساس یک قانون‌اساسی لیبرال دموکراتیک بنا شده است. «اما این تصویر جذاب، باورپذیری خود را مدیون یک پیش‌فرض ضمنی است که آرمان‌های جهان‌شمول را تضعیف می‌کند. زیرا علیرغم زبان لیبرالی تعهدات فردی و وضعیت حقوقی انتزاعی، میهن‌پرستان قانون‌اساسی ... وجود جوامع تاریخی را امری مسلم می‌پندارند» (کانووان ۲۰۰۰، ص ۴۶). از نظر کانووان، باید حس زیرزمینی پیشاسیاسی تاریخی از «دولت ما» وجود داشته باشد، دولتی که تجسم قدرت است. هر فرهنگ لیبرال دموکراتیک ناگزیر به میهن‌پرستی - یا به طور خاص‌تر از نظر کانووان، ملی‌گرایی - نیاز دارد تا هویت جمعی‌ای را حفظ کند.

از نظر کانووان، اصطلاح مناسب‌تر «ملی‌گرایی» است - میهن‌پرستی به تنهایی برای او کافی نیست. با این حال، جایگزین کردن استدلال‌های ملی‌گرایانه او با معنای قوی‌تر میهن‌پرستی راحت است، زیرا تقریباً همان مسائل انتقادی را برای میهن‌پرستی غیرمیهن‌پرستانه مطرح می‌کند. از نظر کانووان، میهن‌پرستی باید یک پیش‌فرض ضمنی برای سیاست باشد. این پیش‌فرض باید پیشاسیاسی باشد. تمام سازمان‌ها، و به ویژه دولت، به این هویت جمعی نیاز دارند. دولت به تنهایی کافی نیست؛ همانطور که پیشتر اشاره شد، باید «دولت ما» باشد. باید یک «حضور روح‌وار» (ghostly presence) وجود داشته باشد که سیاست را تقویت کند. از نظر کانووان، به ویژه ملی‌گرایی «امکان ایجاد نوعی جامعه را فراهم می‌کند که نظریه‌های لیبرال دموکراتیک به آن نیاز دارند» (کانووان ۲۰۰۰، ص ۶۸). یک ملت به طور نامحسوس مانند باتری عمل می‌کند که در صورت نیاز، قدرت و احساسات مردمی را تولید می‌کند و در دوره‌های طولانی عدم نیاز، غیرفعال می‌ماند. هرچه ریشه‌دارتر و ضمنی‌تر باشد، عملکردش بی‌زحمت‌تر است. این دقیقاً دلیلی است که کانووان به ویژگی نازل، غیرواقعی و بی‌اثر میهن‌پرستی غیرمیهن‌پرستانه اعتراض می‌کند.

او همچنین استدلال می‌کند که نباید انتظار وضوح مفهومی زیادی از میهن‌پرستی یا ملی‌گرایی داشت. وضوح مفهومی کافی نیست. ملت‌ها ضروری هستند، حتی اگر از نظر مفهومی پرداختن به آنها دشوار باشد. در واقع، او پیشنهاد می‌کند که «ملی‌گرایی» ممکن است مرحله‌ای در تکامل «ملت» باشد. وجود ملی‌گرایی حتی ممکن است به معنای عدم وجود ملت باشد. او از نویسندگانی مانند بهیخو پارخ (Bikhu Parekh) انتقاد می‌کند که معتقدند دولت خود به خود در چارچوب تعهد به حاکمیت قانون، احترام به کرامت انسانی و شهروندی مشترک، از مشروعیت اخلاقی برخوردار است. کانووان این را به عنوان ارائه «خدمات» توسط دولت به شیوه‌ای غیراحساسی تفسیر می‌کند. با این حال، وفاداری مصرف‌کننده به «دولت ایستگاه خدماتی» (service station state) به اندازه کافی قوی نیست. چیزی بسیار ملموس‌تر مورد نیاز است (کانووان ۱۹۹۶، ص ۶۱). این موضوع بار دیگر اعتراض او به میهن‌پرستی غیرمیهن‌پرستانه را به دلیل فقدان قدرت ملموس تأیید می‌کند.

رویکرد من در پاسخ به این استدلال، در مورد پذیرش پیشنهاد کانووان است و به باور من وضوح مفهومی کافی نیست. چیزی ملموس‌تر مورد نیاز است. در این زمینه، می‌توان برای چند لحظه از ملموس‌بودن سخن گفت. انسان‌ها تحت تأثیر بسیاری از اشکال وفاداری‌های ملموس قرار دارند. شاید این حرکت کمی شخصی به نظر برسد، اما چند نفر از خوانندگان این صفحات - که همه ما تحت تأثیر احساسات ریشه‌دار وظیفه‌شناسی متنوعی هستیم - در حال حاضر میهن‌پرستی (یا ملی‌گرایی) را به عنوان قوی‌ترین یا منحصربه‌فردترین وفاداری خود در نظر می‌گیرند؟ آیا وفاداری میهن‌پرستانه عامل کلیدی در حس عمیق «ما» بودن ماست؟ البته ممکن است اینطور باشد که حتی اگر از نظر مفهومی یا تجربی از آن آگاه نباشیم، از نظر کانووان این ممکن است در واقع «اثبات وجود آن» باشد. اما این می‌تواند اثبات بسیاری چیزها باشد - نه فقط پری‌های انتهای باغ من یا فرشته‌های فردیت یافته.

ما به صورت روزانه تحت تأثیر شناسایی‌های فراگیر و وفاداری‌های چندگانه ریشه‌دار و تقسیم‌کننده‌ای در مورد مذهب، خانواده، دوستی، جنسیت، قومیت، شغل یا طبقه اجتماعی قرار داریم که همه می‌توانند به همان اندازه - اگر نه بیشتر از - میهن‌پرستی، نفوذ داشته باشند. همه این مسائل در مقطعی ادعا کرده‌اند که از میهن‌پرستی و ملی‌گرایی فراتر رفته‌اند. علاوه بر این، اگر کانووان بپذیرد که کمبود ذاتی وضوح مفهومی وجود دارد، چگونه می‌توان فهمید که آنچه با آن سروکار داریم میهن‌پرستی است؟ دفاع از یک ملت در جنگ ممکن است در واقع دفاعی ملموس از عزیزان، محله آشنا، چشم‌انداز (landscape) یا مذهب باشد. آنهایی که از دولت خود دفاع می‌کنند، هنگام دفاع از آن به چه چیزی فکر می‌کنند؟ احتمالاً بیشتر به بقای خود، فرزندانشان، همرزمان، زمین‌های کشاورزی یا سگشان، یا ترکیبی از اینها فکر می‌کنند، نه به میهن‌پرستی. فکر کردن غیر از این واقعاً به معنای درک نکردن انسانیت است. ممکن است احساسات شدید را آراسته و عناوین افتخاری به آنها بدهیم، اما چیزی پیچیده‌تر در پشت آن در جریان است. بنابراین، مگر اینکه فقط به حدس‌وگمان متوسل شویم، با چه معیارهای مفهومی روشنی می‌توان وفاداری‌های ملموس را اولویت‌بندی کرد؟ کانووان پاسخی برای این سوال ندارد.

بنابراین، حتی اگر میهن‌پرستی (و ملی‌گرایی) در بسیاری از بحث‌های آکادمیک و سیاسی مطرح شود، مهم است که به خاطر داشته باشیم که می‌تواند، و در واقع همین گونه هم هست  که میزبان دیگری از وفاداری‌های معمولی وجود داشته باشد، و هیچ دلیل صریحی برای اولویت دادن به میهن‌پرستی ذاتی وجود ندارد. در واقع، حتی فراتر از چنین وفاداری‌های معمولی، دلایل بسیاری وجود دارد که چرا مردم روز به روز به هم می‌پیوندند: بی‌تفاوتی، عادت، اضطراب متقابل نسبت به خطر، امنیت شخصی، رضایت مصرف‌کننده یا رفاه اقتصادی، اجتماعی شدن از طریق سیستم آموزشی، احساسات مذهبی مشترک، یا نفوذ ایدئولوژی‌های هژمونیک مختلف در مورد ارزش نظم. همه اینها و عوامل بسیار دیگری به کیفیت‌های گریزان ثبات و انسجام اجتماعی درون دولت‌ها کمک می‌کنند. در این معنا، استدلال‌های کانووان معیوب هستند. آنها بی جهت انسان‌ها و روابط اجتماعی‌شان را بیش از حد ساده می‌کنند و انگیزه‌های انسانی را در مفاهیم جمعی مبهم و نامشخصی مانند ملی‌گرایی محدود می‌کنند. چنین مفاهیمی مانند میهن‌پرستی ذاتی قوی یا ملی‌گرایی، به خودی خود، انگیزه یا حس هویت انسانی را توضیح نمی‌دهند، مگر در قالب یک پانتومیم پر از حرافی که بینش کمی ارائه می‌دهد یا اصلاً ارائه نمی‌دهد.

آنچه ضروری است این است که هم دولت و هم انگیزه‌های انسانی را به شیوه‌ای چندوجهی و به عنوان محصولات تاریخیِ مشروط ببینیم که گاه به سطحی از مدنیت می‌رسند، جایی که سیاست می‌تواند وجود داشته باشد. سیاست بر پیش‌فرض‌های تنوع، تعارض و کثرت استوار است و به تبع آن، شناخت نیاز به میانجی‌گری این تعارضات. میهن‌پرستی غیرمیهن‌پرستانه، وفاداری به شکنندگی و عدم قطعیت سیاست است، همچنین آگاهی از طیف گسترده انگیزه‌های انسانی. این وفاداری به هیچ شیء میهن‌پرستانه خاصی نیست، بلکه هوشیاری نسبت به پیچیدگی عظیم انگیزه‌ها و خواسته‌های انسانی است، به همراه تصدیق وفاداری‌ها و مطالعات متنوع شهروندان درون یک نظام سیاسی. دولت مدنی، رویه‌های میانجی‌گری مدنی را نهادینه می‌کند. بنابراین، دولت مدنی به عنوان ساختاری رسمی و رویه‌ای تصور می‌شود که با وضعیت کثرت انسانی درگیر می‌شود، یعنی دامنه اجتناب‌ناپذیر منافع و مطالبات بر سر منابع که در عرصه عمومی سیاست ظاهر می‌شود. میهن‌پرست غیرمیهن‌پرست بودن به معنای وفاداری به هر دو عنصر عدم قطعیت، دوباره گویی، کثرت و امکان میانجی‌گری است. این تعهدی است به تردید داشتن در خود تعهد، که همچنین به عنوان مبنای آزادی انسان فهمیده می‌شود، آزادی که به عنوان ظرفیت محض برای آغاز کردن درک می‌شود.

بازبینی حقوق بشر و دولت

یک انتقاد نهایی که باید به اختصار به آن پرداخت، مرتبط با استدلال من درباره دولت مدنی و میهن‌پرستی غیرمیهن‌پرستانه است. این استدلال را می‌توان به صراحت بیان کرد: در گفتمان رایج حقوقی و اخلاقی قرن بیستم، دولت‌ها منبع بی‌پایان نقض حقوق بشر در طول این قرن بوده‌اند. در واقع می‌توان استدلال کرد که کنوانسیون‌های حقوق بشر پس از ۱۹۴۵ عمدتاً برای مقابله با سوءاستفاده دولت‌ها از حقوق بشر توسعه یافته‌اند. آیا این واقعیت به تنهایی هر استدلال منسجمی درباره رابطه بین حقوق بشر و دولت مدنی و میهن‌پرستی را به شدت تضعیف نمی‌کند؟

پاسخ من کوتاه است و مسائل دیگری را مطرح می‌کند که در اینجا نمی‌توان به آن‌ها پرداخت. ایده دولت به وضوح در مفهوم دولت مدنی خلاصه نمی‌شود. سنت دولت‌ملی، پیچیدگی گسترده‌ای از اشکال را در بر می‌گیرد. همانطور که پیش‌تر اشاره شد، هم سیاست و هم دولت مدنی دستاوردهایی شکننده و نادر هستند. با این حال، سنت دولت‌ ملی، به معنای گسترده هم مدعی اصلی حقوق بشر است و هم متهم اصلی. از یک سو، دولت یک انجمن مدنی است که به خوبی برای حمایت از رفاه انسان‌ها مناسب است. از سوی دیگر، می‌تواند تهدیدی مرگ‌بار برای اعضا و غیراعضا باشد. اینجایک تنش عمیق دائمی وجود دارد. بنابراین می‌توان حقوق بشر را به عنوان عاملی دید که پیوسته «کارایی قدرت دولت را با محافظت در برابر همان قدرت دولت» آشتی می‌دهد (Tomuschat 2003, p. 7). حقوق بشر را نمی‌توان از سنت دولت‌ملی به لحاظ سیاسی، تاریخی، مفهومی یا حقوقی جدا کرد. بنابراین حقوق بشر را می‌توان به عنوان محافظتی متقابل در برابر جنبه‌هایی از سنت دولت‌ملی دید، اما در عین حال، این محافظت توسط یا در درون سنت دولت‌ملی ایجاد می‌شود. این همان چیزی است که در مفهوم خودمحدودیتی قانون‌اساسی (که پیش‌تر ذکر شد) و ذاتاً در دولت مدنی وجود دارد، نهفته است. پس از ۱۹۴۵ می‌بینیم که این حقوق بشر از سطح دولت به سطح بین‌المللی گسترش یافته‌اند، به عنوان بخشی از جامعه دولت‌های مدنی. در این معنا، منتقد درست می‌گوید که سنت دولت‌ملی بوده و هست مشکل اصلی برای حقوق بشر. اما این مشکلی نیست که خارج از سنت دولت‌ملی یا حتی خارج از سیاست حل شود.

نتیجه‌گیری

موضوع اصلی که در این مقاله به آن استدلال کرده‌ام این است که می‌توان راه‌حلی برای رابطه بین حقوق بشر و میهن‌پرستی یافت. اما این گزینه‌ای محدودتر یا مقیدتر از چیزی است که معمولاً انتظار داریم. در نتیجه، فهم‌های خاصی از دولت و میهن‌پرستی برای برقراری پیوند با حقوق بشر فراخوانده می‌شوند. در مورد حقوق بشر، از فهم سیاسی‌شده حق استفاده می‌شود، یعنی حقوق بشر در چارچوب یک نوع خاص از انجمن دولت مدنی (یا توافقی میان و درون دولت‌های مدنی) معنادار و مؤثر دیده می‌شوند. سیاست به عنوان کثرت و عدم قطعیت، جزئی جدایی‌ناپذیر از مفهوم دولت‌مدنی است. در این سناریو، حقوق بشر به عنوان اجزای شرطی تشکیل‌دهنده‌ای دیده می‌شوند که از دولت‌مدنی سرچشمه می‌گیرند. میهن‌پرستی به مثابه سیاست، مستلزم میهن‌پرستی غیرمیهن‌پرستانه است. دلبستگی میهن‌پرستانه در این معنا همیشه متناقض‌نماست. این دلبستگی مستلزم تکرار مدنی، گفت‌وگوی انتقادی مستمر، تمایل به تعدیل و (به تعبیر آرنت) ظرفیت محض برای آغاز کردن است. بنابراین، فرهنگ قانون‌اساسی یک سنت دولت مدنی که فرد به آن وفادار است، همیشه باز، خودپرسش‌گر و ناکامل است. همانطور که یان- ورنر مولر (Jan-Werner Muller) اشاره می‌کند (و به نظر من این حتی به طور موجزتری در مورد میهن‌پرستی غیرمیهن‌پرستانه صدق می‌کند): «به نظر من میهن‌پرستی قانون‌اساسی هرچه بیشتر موفق خواهد بود که بیشتر برای استدلال کردن بحث کند، تا برای هر استدلال خاصی از گذشته» (Muller 2007, p. 57).

بخش‌های پیشین مقاله:
بخش نخست: میهن‌پرستی و حقوق بشر: استدلالی برای میهن‌پرستی غیرمیهن‌پرستانه
بخش دوم: میهن‌پرستی و حقوق بشر: استدلالی برای میهن‌پرستی غیرمیهن‌پرستانه
بخش سوم: میهن‌پرستی و حقوق بشر: استدلالی برای میهن‌پرستی غیرمیهن‌پرستانه

————————————————-
زیر نویس‌های مقاله:
۱۵- با این حال، بسیاری به اشتباه کوشیده‌اند - و هنوز هم می‌کوشند - سیاست را ذیل اخلاق، فلسفه، حقوق یا دین قرار دهند.
۱۶- در واقع، این یک شبکه پیچیده از روابط بین حقوق موضوعه، قانون اساسی و حقوق بشر است.
۱۷- بنابراین برای مثال، ممکن است میهن‌پرستی را با یک فرهنگ، نگرش‌های خاص، یک دین یا باورهای اخلاقی مرتبط دانست.
۱۸- در واقع چیزی عجیب در کل مفهوم معنای اصلی برای دریدا وجود دارد.
۱۹- نقل شده در کانووان (۱۹۹۴، ص ۲۱۳).
۲۰- آرنت نقل شده در یانگ-بروئل (۱۹۸۲، ص ۲۵۷).
۲۱- رجوع شود به باینر (۲۰۰۰، ۵۴-۵۵).
۲۲- کانووان (۲۰۰۰، ص ۴۶).
۲۳- من همچنین استدلال می‌کنم که رویه حقوق بین‌الملل نیز تا حد زیادی تجسم ویژگی‌های سازنده آن چیزی است که از دولت مدنی و بنابراین سیاست انتظار می‌رود. از این منظر، هم حقوق بشر و هم حقوق بین‌الملل باید به صورت سیاسی درک شوند. همانطور که مارتی کوسکنیمی استدلال می‌کند: «ایدهال به ارث رسیده ما از نظم جهانی مبتنی بر حاکمیت قانون، به صورت سطحی این واقعیت را پنهان می‌کند که تعارضات اجتماعی هنوز هم باید از طریق ابزارهای سیاسی حل شوند و اگرچه ممکن است یک گفتمان حقوقی مشترک میان حقوقدانان بین‌المللی وجود داشته باشد، این گفتمان به دلایل درونی خودِ آن ایده‌آل، ناگزیر باید بر اصول ذاتاً مورد مناقشه - و سیاسی - تکیه کند تا نتایج حاصل از اختلافات بین‌المللی را توجیه نماید» (کوسکنیمی ۱۹۹۰، ص ۷).

زیر نویس مترجم:
[1]: مارگارت کانووان (Margaret Canovan, 1939-2018) یکی از برجسته‌ترین نظریه‌پردازان سیاسی معاصر بود که عمدتاً بر مفاهیم مردم‌سالاری، ملی‌گرایی، و سیاست‌های هویتی تمرکز داشت. آثار او به ویژه در تحلیل تنش‌های ذاتی دموکراسی و رابطهٔ پیچیدهٔ بین لیبرالیسم و ملی‌گرایی تأثیرگذار بوده است.
زندگی و تحصیلات:
کانووان استاد دانشگاه کییل (Keele University) در بریتانیا بود و در حوزهٔ فلسفهٔ سیاسی و نظریهٔ دموکراسی فعالیت می‌کرد. او دانش آموختهٔ دانشگاه آکسفورد بود و تحت تأثیر اندیشمندانی مانند هانا آرنت قرار داشت.
مهم‌ترین ایده‌ها و آثار:
۱. مردم به مثابه یک هیولای دوگانه (The People as a Two-Headed Monster):
- کانووان استدلال می‌کرد که مفهوم “مردم” در دموکراسی‌های مدرن ذاتاً دوپاره است: از یک سو، “مردم” به عنوان یک ایدهٔ انتزاعی و حقوقی (ملت- دولت) تعریف می‌شود و از سوی دیگر، به عنوان یک واقعیت عینی و انضمامی (جامعهٔ مدنی). این دوگانگی می‌تواند به تنش‌های سیاسی بینجامد.
۲. نقد دموکراسی لیبرال:
- او معتقد بود دموکراسی‌های لیبرال اغلب از خطرات عوام‌گرایی (پوپولیسم) غافل می‌شوند، زیرا تصور می‌کنند نظام‌های حقوقی و نهادهای رسمی به تنهایی می‌توانند ثبات را حفظ کنند.
۳. رابطهٔ ملی‌گرایی و دموکراسی:
- در کتاب ملی‌گرایی و دموکراسی (Nationhood and Political Theory) ، کانووان نشان داد که چگونه ملی‌گرایی نه صرفاً یک نیروی مخرب، بلکه گاهی بخشی ضروری از مشروعیت‌یابی دموکراسی است.
۴. تأثیر هانا آرنت:
- او یکی از مفسران برجستهٔ آرنت بود و در کتاب هانا آرنت: بازخوانی نظریهٔ سیاسی (Hannah Arendt: A Reinterpretation of Her Political Thought) به تحلیل انتقادی اندیشه‌های آرنت پرداخت.
میراث فکری:
کانووان با ترکیب تاریخ اندیشه، نظریهٔ سیاسی و نقد اجتماعی نشان داد که دموکراسی‌های مدرن همواره در معرض تنش بین جهان‌وطنی (کاسموپولیتانیسم) و تعلقات ملی هستند. آثار او امروزه در تحلیل پدیده‌هایی مانند پوپولیسم، بحران مهاجرت و بنیادگرایی ملی مورد توجه است.

References

Beiner, Ronald. 2000. Arendt and nationalism. In The Cambridge companion to Hannah Arendt, ed. Dana Villa. Cambridge: Cambridge University Press.
Bolingbroke, Henry. 1738. The idea of a Patriot King’ in David Armitage. In Political writings, ed. Bolingbroke. Cambridge: Cambridge University Press.
Canovan, Margaret. 1994. Hannah Arendt: A reinterpretation of her political thought. Cambridge: Cambridge University Press.
Canovan, Margaret. 1996. Nationalism and political theory. London: Edward El gar.
Canovan, Margaret. 2000. Patriotism is not enough. British Journal of Political Science 30: 413-432. Derrida, J. 1988. Signature, event, context. In Limited Inc, ed.
J. Derrida. Evanston, 111: Northwestern University Press. Habermas, Jurgen. 2001. Remarks on legitimation through human rights. In The postnational constellation: Political essays, ed.
Habermas. Cambridge: Polity Press.
Habermas, Jurgen. 1984. The theory of communicative action: Rationality and rationalization, Vol. 1. Boston: Beacon Press. Habermas, Jurgen. 1992. Citizenship and national identity: Some reflections on the future of Europe. Praxis International 12: 1.
Habermas, Jurgen. 2006. The divided west. Cambridge: Cambridge Polity. Hampshire, Stuart. 1999. Justice as conflict. London: Duckworth. Ingram, Attracta. 1996. Constitutional patriotism. Philosophy and Social Criticism 22: 1-18. Koskenniemi, Martti. 1990. The politics of international law. European Journal of International Law 1: 7-19.
Maclntyre Alasdair. 1981. After virtue. London: Duckworth.
Maclntyre, A. 1984. Is patriotism a virtue? Kansas: University of Kansas Press. Markell, Patchen. 2000. Making affect safe for democracy? On “constitutional patriotism”. Political Theory 28(1): 38-63. Muller, Jan-Werner. 2007. Constitutional patriotism. Princeton: Princeton University Press. Nathanson, S. 1993. Patriotism, morality and peace. Lanham: Rowman and Littlefield
Salter, Michael. 1999. Neo-Fascist legal theory on trial: An interpretation of Carl Schmitt’s defence at Nuremberg from the perspective of Franz Neumann’s critical theory of law. Res Publica 5: 161 193. Schmitt, Carl. 1996. The concept of the political Chicago: The University of Chicago Press. Taylor, Charles. 1997. Nationalism and modernity. In The Morality of Nationalism, eds. Robert McKim, and Jeff McMahan. Oxford: Oxford University Press. Tomuschat, Christian. 2003. Human rights: Between idealism and realism. Oxford: Oxford University Press. Viroli, Maurizio. 1995. For love of country. Oxford: Clarendon Press. Weber, Max. 1970. Politics as a vocation. In From Max Weber: Essays in sociology, eds. H. H. Gerth, and C. Wright Mills. London: Routledge and Kegan Paul. Young-Bruehl, Elizabeth. 1982. Hannah Arendt: For love of the world. New Haven: Yale University Press


نظر خوانندگان:


■ دست شما جناب طباطبایی گرامی درد نکند، خواندن این مقاله را باید به آن عده “وطن پرست” که اخیرا از آن ور بام افتادند و زیر خیمه نظام چه ناآگاهانه و یا به عمد خزیده‌اند، توصیه کرد. نمونه‌هایش را در سایت ایران امروز و ملیون و ایران لیبرال می‌توان دید.
موفق باشید و با درود سالاری


 



ترامپ از "پیشرفت بزرگ" با روسیه خبر داد!
دوشنبه ۲۰ مرداد ۱۴۰۴ - Monday 11 August 2025
iran-emrooz.net | Wed, 06.08.2025, 19:13

ترامپ از "پیشرفت بزرگ" با روسیه خبر داد!


باراک راوید / آکسیوس

رئیس‌جمهور ترامپ روز چهارشنبه برای اولین بار جریمه‌هایی را به دلیل تهاجم روسیه به اوکراین اعمال کرد، در حالی که همزمان لحنی خوش‌بینانه در مورد احتمال پیشرفت در این زمینه ابراز داشت.

تصویر دوگانه: اندکی پس از دیدار استیو ویتکاف، فرستاده کاخ سفید، با ولادیمیر پوتین، رئیس‌جمهور روسیه، در کرملین در روز چهارشنبه، رئیس‌جمهور ترامپ فرمانی را امضا کرد که تعرفه‌های گمرکی هند را به دلیل خرید نفت روسیه به ۵۰ درصد افزایش داد و راه را برای اعمال جریمه‌های مشابه برای سایر کشورها هموار کرد.

اما چند ساعت بعد، او در پستی اعلام کرد که در دیدار پوتین-ویتکاف “پیشرفت بزرگی” حاصل شده و کار برای پایان دادن به جنگ “در روزها و هفته‌های آینده” ادامه خواهد یافت.

خبر اصلی: با اعمال تعرفه‌ها بر هند، ترامپ پیش از موعد مقرر برای ضرب‌الاجل آتش‌بس یا تحریم‌ها علیه پوتین، که قرار بود روز جمعه به پایان برسد، اقدام کرد.

ترامپ اعلام کرد که تعرفه‌های ۵۰ درصدی از ۲۷ اوت اجرایی خواهد شد و سایر کشورها نیز در صورت ادامه خرید نفت روسیه ممکن است با تعرفه‌هایی مواجه شوند. او مشخص نکرد که آیا چین، دیگر مشتری اصلی روسیه، با جریمه‌ای مشابه هند مواجه خواهد شد یا خیر.

دهلی نو اعلام کرده است که عرضه نفت روسیه را قطع نخواهد کرد و کشورهای غربی را به دلیل روابط اقتصادی خودشان با روسیه به دورویی متهم کرده است.

با این حال: پست ترامپ در شبکه اجتماعی تروث سوشال در اواخر روز چهارشنبه، خوش‌بینانه‌ترین اظهارنظر او درباره این درگیری در ماه‌های اخیر بود. هنوز مشخص نیست که پوتین چه چیزی به ویتکاف گفته که ترامپ آن را این‌قدر دلگرم‌کننده یافته است.

یوری اوشاکوف، مشاور سیاست خارجی پوتین، به خبرنگاران در مسکو گفت که این دیدار “مفید و سازنده” بوده و پوتین “سیگنال‌هایی درباره موضوع اوکراین ارسال کرده است.”

یک مقام کاخ سفید اظهار داشت که دیدار سه‌ساعته در مسکو “خوب پیش رفت” و افزود: “روس‌ها مشتاق ادامه تعامل با ایالات متحده هستند. انتظار می‌رود تحریم‌های ثانویه همچنان در روز جمعه اجرا شوند.”

ترامپ همچنین روز چهارشنبه با ولودیمیر زلنسکی، رئیس‌جمهور اوکراین، برای دومین تماس تلفنی در این هفته گفت‌وگو کرد. یک منبع آگاه به آکسیوس گفت که رهبران اروپایی نیز در این تماس حضور داشتند.

زلنسکی پس از این تماس نوشت: “موضع مشترک ما با شرکایمان کاملاً روشن است — جنگ باید پایان یابد. و این کار باید به‌صورت صادقانه انجام شود.”

مروری سریع: سه هفته پیش، ترامپ اعلام کرد که به پوتین ۵۰ روز فرصت داده تا با آتش‌بس در اوکراین موافقت کند.

این اولتیماتوم پس از آن اعلام شد که ترامپ متقاعد شده بود رئیس‌جمهور روسیه با حسن نیت مذاکره نمی‌کند. هفته گذشته، او به همین دلیل ضرب‌الاجل را کوتاه‌تر کرد.

او همچنین با دمیتری مدودف، رئیس‌جمهور سابق روسیه، تبادل لفاظی‌های هسته‌ای داشت که نشانه‌ای از وخامت روابط آمریکا و روسیه است، با وجود تمایل ترامپ برای بهبود این روابط پس از به قدرت رسیدن.

گام بعدی: پس از فرمان ترامپ در روز چهارشنبه، کاخ سفید اعلام کرد: “وزیر بازرگانی، در هماهنگی با وزیر امور خارجه، وزیر خزانه‌داری و سایر مقامات ارشد، تعیین خواهد کرد که آیا سایر کشورها به‌طور مستقیم یا غیرمستقیم نفت فدراسیون روسیه را وارد می‌کنند و اقدامات بعدی را به رئیس‌جمهور توصیه خواهد کرد.”



هشدار نرگس محمدی درباره رقابت هسته‌ای
دوشنبه ۲۰ مرداد ۱۴۰۴ - Monday 11 August 2025
iran-emrooz.net | Wed, 06.08.2025, 18:01

هشدار نرگس محمدی درباره رقابت هسته‌ای


نرگس محمدی، کنشگر حقوق بشر ایرانی و برنده جایزه صلح نوبل، روز چهارشنبه ۶ اوت (۱۵ مرداد) در هشتادمین سالروز بمباران هیروشیما، نسبت به افزایش وسوسه کشورها برای دستیابی به سلاح هسته‌ای هشدار داد.

او در کنفرانسی که به تجلیل از تلاش‌های نیهون هیدانکیو، دیگر برنده نوبل، در کارزار جهانی علیه تسلیحات هسته‌ای اختصاص داشت، گفت: «ما در جهانی زندگی می‌کنیم که در آن حکومت‌های اقتدارگرا برای تضمین بقای خود به دنبال دستیابی به سلاح‌های هسته‌ای هستند.»

او که از طریق ارتباط ویدئویی از ایران سخن می‌گفت، افزود: «در شرایطی که تهاجم یک کشور به کشور دیگر به امری عادی تبدیل شده و نهادهای بین‌المللی نظیر سازمان ملل به‌تدریج نفوذ خود را از دست می‌دهند، وسوسه کشورها برای پیگیری تسلیحات هسته‌ای روز به روز افزایش می‌یابد.»

سخنان او در حالی ایراد شد که ژاپن هشتادمین سالگرد بمباران اتمی هیروشیما را گرامی می‌دارد؛ بمبارانی که در آن ۱۴۰ هزار نفر جان خود را در اثر انفجار عظیم و پیامدهای ناشی از تشعشعات رادیواکتیو از دست دادند.

محمدی همچنین تأکید کرد که این سیاست هیچ کمکی به بهبود وضعیت معیشتی مردم ایران نکرده است. او گفت: «ما در سراسر کشور با کمبود گسترده برق و آب روبه‌رو هستیم.»

دومین برنده ایرانی صلح نوبل پس از شیرین عبادی گفت: «من از سرزمین ایران سخن می‌گویم؛ سرزمینی که مردم آن، قربانی سیاست‌های رژیم حاکم، از جمله برنامه‌های هسته‌ای‌ای شده‌اند که پیامدی جز گسترش فقر، فلاکت، تحریم، انزوای بین‌المللی، تخریب گسترده محیط زیست و تهدید جنگ در پی نداشته‌اند، سیاست‌هایی که مردم ایران هیچ نقشی در شکل‌گیری آن نداشته‌اند.»

نرگس محمدی در سخنان خود با اشاره به وضعیت بحرانی زیرساخت‌ها در ایران گفت که با وجود منابع عظیم و تجدیدپذیر انرژی همچون باد و خورشید، مردم با بحران‌های گسترده‌ای در زمینه برق و آب روبه‌رو هستند، به‌طوری که زندگی روزمره در بسیاری از مناطق کشور به‌طور مکرر مختل می‌شود.

برنامه هسته‌ای ایران، «شعار» سیاسی

او گفت که ادعای صلح‌آمیز بودن سیاست هسته‌ای جمهوری اسلامی، بیش از آن‌که بازتاب‌دهنده واقعیت باشد، به یک «شعار سیاسی» بی‌پشتوانه و نوعی «لفاظی» شباهت دارد چراکه برای همگان، چه در عرصه بین‌المللی و چه در داخل کشور، روشن است که در پس این برنامه، هدفی جز کسب قدرت و ورود به رقابت‌های ژئوپلیتیک نهفته نیست.

او همچنین گفت: «اگر مردم ایران امکان مشارکت واقعی در تعیین سرنوشت خود را داشته باشند، بدون تردید مسیر دموکراسی، آزادی، توسعه، و روابط مسالمت‌آمیز با جهان را برمی‌گزینند.»

نرگس محمدی یادآور شد که جنبش «زن، زندگی، آزادی» نمادی از خواست مردم برای تغییر و دستیابی به حقوق بنیادین‌شان بوده است.

او در بخشی دیگر از سخنان خود خطاب به شرکت‌کنندگان نشست سالانه مرکز نوبل صلح، به شدت از پاسخ سرکوبگرانه حکومت ایران به مطالبات مردم انتقاد کرد و گفت که حکومت در برابر صدای آزادی‌خواهی مردم، تنها با اعدام، زندان، شکنجه و ارعاب واکنش نشان داده است.

او یادآوری کرد که امروز شعار رسمی حکومت مبنی بر «انرژی هسته‌ای حق مسلم ماست» با واکنش انتقادی مردم روبه‌رو شده است، مردمی که خواهان نان، آب، برق، آزادی، آموزش، اشتغال، کرامت انسانی و زندگی شرافتمندانه‌اند و این‌ها را حقوق مسلم خود می‌دانند.

نرگس محمدی تاکنون بارها به‌دلیل فعالیت‌هایش علیه استفاده گسترده از مجازات اعدام در ایران و همچنین مبارزه با حجاب اجباری تحت پیگرد قضایی قرار گرفته است.

او جایزه نوبل را عمدتاً به خاطر مبارزه‌اش علیه سرکوب زنان در ایران دریافت کرد. فرزندانش این جایزه را به‌جای او، در حالی که در زندان بود، دریافت کردند.

نرگس محمدی که در سال ۲۰۲۳ برنده جایزه صلح نوبل شد، بخش زیادی از دهه گذشته را در زندان گذرانده است. او در ماه دسامبر، برای مدتی محدود و به دلایل پزشکی از زندان آزاد شد. تیم حقوقی او هشدار داده که هر لحظه ممکن است دوباره بازداشت شود.

یورونیوز فارسی



قراردادهای ۱۴ میلیارد دلاری سرمایه‌گذاری در سوریه
دوشنبه ۲۰ مرداد ۱۴۰۴ - Monday 11 August 2025
iran-emrooz.net | Wed, 06.08.2025, 17:55

قراردادهای ۱۴ میلیارد دلاری سرمایه‌گذاری در سوریه


تفاهم‌نامه‌های سرمایه‌گذاری به ارزش ۱۴ میلیارد دلار با تعدادی از شرکت‌های بین‌المللی، روز چهارشنبه ۶ اوت ۲۰۲۵، در حضور رئیس جمهور احمد الشرع، در کاخ الشعب در دمشق امضا شد.

به گزارش خبرگزاری سوری «سانا»، در جریان امضای این تفاهم‌نامه، طلال الهلالی، مدیر کل سازمان سرمایه‌گذاری سوریه، گفت: «جلسه امروز ما فقط یک مراسم رسمی نیست. این یک اعلام آشکار است که سوریه پذیرای سرمایه‌گذاری است، مصمم به ساختن آینده‌ای شکوفا است و آماده است تا در کنار شرکای مورد اعتماد خود برای نوشتن فصل جدیدی از پیشرفت و توسعه همکاری کند.»

وی افزود: «امروز، ما مجموعه‌ای از ۱۲ پروژه استراتژیک بزرگ را با ارزش کلی ۱۴ میلیارد دلار اعلام می‌کنیم. این پروژه‌ها تغییر کیفی در زیرساخت‌ها و زندگی اقتصادی سوریه ایجاد خواهند کرد.»

این مقام ارشد سرمایه‌گذاری تصریح کرد که «از جمله برجسته‌ترین این پروژه‌ها می‌توان به فرودگاه بین‌المللی دمشق با سرمایه‌گذاری ۴ میلیارد دلار؛ متروی دمشق با سرمایه‌گذاری ۲ میلیارد دلار؛ برج‌های دمشق با سرمایه‌گذاری ۲ میلیارد دلار؛ برج‌های برامکه با سرمایه‌گذاری ۵۰۰ میلیون دلار؛ و مرکز خرید برامکه با سرمایه‌گذاری ۶۰ میلیون دلار اشاره کرد.»

قرارداد ۴ میلیارد دلاری ساخت فرودگاه بین‌المللی دمشق با شرکت قطری اورباکو هلدینگ امشا شده. قرارداد ۲ میلیارد دلاری ساخت مترو در پایتخت سوریه نیز به  شرکت سرمایه‌گذاری ملی امارات متحده عربی واگذار شده است. پروژه ۲ میلیارد دلاری برج‌های دمشق با شرکت ایتالیایی یاکوب امضا شده است.

توماس باراک، فرستاده ویژه ایالات متحده در سوریه، در مراسم امضای قرارداد گفت که سوریه هزاران سال مرکز تجارت بین کشورهای منطقه بوده است و سرزمین سوریه به خاطر پرورش افراد بزرگ در طول تاریخ خود شناخته شده است. او تمایل کشورش را برای تقویت دمشق به عنوان مرکز تجارت و رفاه ابراز کرد.

ایمن حمویه، مشاور اداره عالی توسعه اقتصادی سوریه، در یک کنفرانس مطبوعاتی که پس از مراسم امضای قرارداد برگزار شد، تأیید کرد که تمرکز بر پروژه‌هایی است که با زندگی شهروندان مرتبط هستند و هماهنگی با همه وزارتخانه‌ها و استان‌ها برای تکمیل مطالعات سرمایه‌گذاری برای آغاز بازسازی در حال انجام است.

او خاطرنشان کرد که دولت سوریه به دنبال ایجاد یک محیط سرمایه‌گذاری و اقتصادی امن و بی‌طرف و گذار به اقتصاد آزاد است که از طریق قوانین تازه صادر شده در حال انجام است.

حمویه گفت که با توجه به مسائل حقوقی مربوط به مالکیت، استان‌ها نقش محوری در این پروژه‌ها دارند. بنابراین، آنها هستند که این موضوع را از طریق مشورت و هماهنگی با شوراهای محلات و مالکان برای رسیدن به یک فرمول اجماعی، ترتیب می‌دهند.

او خاطرنشان کرد که این سرمایه‌گذاری‌ها با ایجاد فرصت‌های شغلی و باز کردن راه برای ورود سرمایه‌گذاران سوری و خارجی به بازار سوریه، آرمان‌های مردم سوریه را برآورده می‌کنند.



پس از جنگ ۱۲روزه، چه چیزی در پیش است؟
دوشنبه ۲۰ مرداد ۱۴۰۴ - Monday 11 August 2025
iran-emrooz.net | Wed, 06.08.2025, 13:49

پس از جنگ ۱۲روزه، چه چیزی در پیش است؟


۶ اوت ۲۰۲۵

در تاریخ معاصر، کمتر عملیات نظامی‌ای تا این اندازه با صدای بلند و مداوم هشدار داده شده بود که قرار است رخ دهد، آن‌گونه که در مورد حملات اسرائیل و ایالات متحده به برنامه هسته‌ای ایران در ژوئن ۲۰۲۵ رخ داد. بیش از سه دهه است که رهبران در تل‌آویو و واشنگتن هشدارهایی صریح درباره جاه‌طلبی‌ها و فعالیت‌های هسته‌ای جمهوری اسلامی ایران داده‌اند و پنج رئیس‌جمهور آمریکا تعهد کرده‌اند که اجازه نخواهند داد تهران از آستانه دستیابی به توانمندی تسلیحات هسته‌ای عبور کند.

با وجود این همه هشدار و نشانه‌هایی دال بر آمادگی قریب‌الوقوع، حمله اولیه اسرائیل به زیرساخت‌های هسته‌ای ایران ــ که با دخالتی کوتاه اما قاطع از سوی آمریکا همراه شد ــ باز هم تهران و بسیاری از نقاط جهان را غافلگیر کرد. همین عنصر غافل‌گیری به موفقیت خیره‌کننده عملیات یاری رساند: عملیات، رهبری نظامی ایران را به‌سرعت از کار انداخت، برتری هوایی اسرائیل بر فراز خاک ایران را تضمین کرد، توان ایران برای تلافی را تضعیف نمود و خسارت سنگینی به گوهرهای اصلی برنامه هسته‌ای کشور وارد ساخت.

اجرای استادانه این عملیات و عدم وجود یک ضدحمله مؤثر از سوی تهران یا شبکه‌ی نیروهای نیابتی منطقه‌ای آن که زمانی ترسناک بودند، منجر به یک غافل‌گیری دیگر شد: پایان سریع بحران از طریق آتش‌بس تحمیلی آمریکا در دوازدهمین روز درگیری. در کمتر از دو هفته، تلاش مشترک آمریکا و اسرائیل کاری را به انجام رساند که بسیاری آن را ناممکن می‌پنداشتند: وارد آوردن ضربه‌ای بی‌سابقه به برنامه هسته‌ای ایران، آن هم بدون شعله‌ور ساختن یک آتش‌افروزی گسترده‌تر در منطقه. حملات موشکی تلافی‌جویانه ایران به اسرائیل، و نیز حمله نمایشی به پایگاه هوایی آمریکا در قطر، پر سروصدا اما بی‌اثر بودند. برای بسیاری در واشنگتن، این نتیجه، همچون تطهیر خاطره شکست‌ها یا ناکامی‌های مداخلات نظامی آمریکا در خاورمیانه طی چهار دهه گذشته بود.

این نتیجه چشمگیر، به فروپاشی گسترده‌تری در موقعیت راهبردی تهران دامن زد؛ روندی که از سال گذشته آغاز شده بود، زمانی که اسرائیل با نابود کردن مهم‌ترین دارایی رژیم ــ گروه شبه‌نظامی حزب‌الله لبنان ــ ضربه‌ای مرگبار وارد ساخت و پایگاه ایران در سوریه نیز هم‌زمان با سقوط رژیم بشار اسد فرو ریخت. در جریان جنگ ژوئن، شرکای به ظاهر راهبردی ایران در مسکو و پکن چیزی جز محکومیت‌های ملایم ارائه نکردند.

از سال ۱۹۷۹ که یک رژیم اسلام‌گرای انقلابی در تهران به قدرت رسید، واشنگتن و متحدانش کوشیده‌اند ایران را مهار کنند. اکنون این تلاش به نقطه عطفی رسیده است: جمهوری اسلامی ضعیف‌تر و منزوی‌تر از هر زمان دیگری در دو دهه گذشته است. دیگر نمی‌تواند اراده‌اش را بر منطقه تحمیل کند، حتی توان دفاع از مرزها و مردم خود را نیز از دست داده است. اکنون که غول به زمین افتاده، وسوسه‌ای وجود دارد تا مأموریت را تمام‌شده تلقی کنیم. اما این کار شتاب‌زده خواهد بود: ایران زمین‌خورده اما هنوز نابود نشده است.

خطرات جدی ناشی از جمهوری اسلامی همچنان پابرجاست و درگیری‌هایی که در جریان‌اند ممکن است این خطرات را دگرگون یا حتی تشدید کنند. با وجود خسارات سنگین و تحقیر حاصل از شکست در برابر اصلی‌ترین دشمنانش، این رژیم انقلابی همچنان با قدرت سرکوبگرانه بر سر کار است. زیرساخت‌های هسته‌ای‌اش ویران شده، اما به‌هیچ‌وجه به‌طور کامل نابود نگشته‌اند. دو الزام حیاتی ــ انتقام‌گیری و بقای رژیم ــ ممکن است تمایلات خشونت‌بار و بی‌ثبات‌کننده تهران را در داخل کشور و سراسر منطقه تداوم بخشند و هرگونه تردید باقی‌مانده را درباره ارزش بازدارندگی هسته‌ای از میان ببرند.

همان‌گونه که نویسنده آمریکایی جیمز بالدوین زمانی گفته بود: «خطرناک‌ترین مخلوق هر جامعه، انسانی است که چیزی برای از دست دادن ندارد.» این توصیف اکنون ممکن است در مورد مردانی صدق کند که بر ویرانه‌های نظام انقلابی ایران حکم می‌رانند. با تضعیف شبکه نیابتی‌شان، نابودی سامانه‌های پدافند هوایی و آشکار شدن پوچی هم‌پیمانی‌هایشان با قدرت‌های بزرگ، نگهبانان ناتوان جمهوری اسلامی برای دور نگه‌داشتن دشمنان به ابزارهای تازه‌ای نیاز دارند. پیش‌بینی سیر تحول در پویایی‌های جناحی رژیم، پس از این تحقیر، کار دشواری است و ممکن است غافلگیری‌های بیشتری در راه باشد. اما تردیدی نیست که قدرتمندترین بازیگران در تهران خواهند کوشید بازمانده‌های برنامه هسته‌ای را بازسازی کنند و سلطه رژیم بر جامعه ایران را از نو برقرار سازند.

حتی در وضعیت تحقیرشده کنونی، یک تهران سرکش همچنان بازیگری خطرناک و منبعی قدرتمند از بی‌ثباتی و عدم قطعیت در منطقه باقی خواهد ماند. در خاورمیانه مدرن، ضربه‌ای کوبنده به یک اخلال‌گر به‌ندرت به آشتی، تسلیم یا حتی کاهش تنش پایدار منجر شده است. هرگونه اجماع احتمالی میان قدرت‌های باقی‌مانده ــ اسرائیل، عربستان سعودی و ترکیه ــ درباره شکل نظم جدید منطقه‌ای، پیش‌تر در نتیجه جنگ غزه در هم شکسته، و درگیری حل‌نشده با ایران، این اجماع را بیش از پیش تحت فشار قرار خواهد داد.

در نهایت، اسرائیل و ایالات متحده با توسل به نیروی نظامی ممکن است دقیقاً همان نتیجه‌ای را سرعت بخشیده باشند که هدف‌شان جلوگیری از آن بود: یک تئوکراسی اسلامی سرکوبگرتر و خصمانه‌تر، با بمبی در زیرزمین و فهرستی از انتقام‌ها در حیاط خلوتش. و دونالد ترامپ، رئیس‌جمهور ایالات متحده که همواره علیه مداخلات طولانی و پرهزینه واشنگتن در خاورمیانه کارزار کرده، ممکن است دریابد که راهبرد خروج مطلوبش صرفاً به موفقیتی عملیاتی فروکاسته شده که قادر به تحقق توازن سیاسی پایدار نیست.

محاسبه‌گری جدید ایران

برنامه هسته‌ای ایران در دهه ۱۹۷۰ و به‌عنوان یک پروژه انرژی غیرنظامی از سوی حکومت سلطنتی پهلوی ــ که وابسته به ایالات متحده و شیفته پرستیژ بود ــ آغاز شد؛ هرچند آمریکا نسبت به خطر اشاعه تسلیحات ابراز تردید می‌کرد. پس از انقلاب ۱۹۷۹، حاکمان جدید ایران این برنامه را میراثی از نفوذ غربی تلقی کرده و تا حد زیادی آن را تعطیل کردند. با این حال، بخشی از تحقیقات هسته‌ای ادامه یافت، و پس از آن‌که نظام نوپای تئوکراتیک در سال ۱۹۸۰ مورد تجاوز عراقِ صدام حسین قرار گرفت و وارد جنگی فرسایشی و خونین شد، سرمایه‌گذاری در زیرساخت هسته‌ای دوباره مطرح شد؛ این بار به‌عنوان منبعی ارزان برای انرژی، ابزاری برای نمایش قدرت، و نوعی بازدارندگی در برابر تهدیدهای آتی.

در چهار دهه بعدی، جمهوری اسلامی موفق به ایجاد برنامه‌ای هسته‌ای در مقیاس صنعتی شد که رفته‌رفته به بخشی از هویت رژیم و رابطه پرتنش آن با قدرت‌های غربی بدل شد. پیگیری‌های هسته‌ای ایران پس از انقلاب در آغاز بر خودکفایی فناورانه و ظرفیت‌های داخلی متمرکز بود، اما تا اواخر دهه ۱۹۹۰، این تلاش‌ها گسترش یافت و شامل فعالیت‌های پنهانی گسترده برای دستیابی به توان تسلیحاتی نیز شد. رهبران ایران که حمله اسرائیل به راکتور هسته‌ای اوسیراک عراق در سال ۱۹۸۱ را از نزدیک دیده بودند، به‌خوبی نسبت به مخاطرات آن آگاه بودند. به‌ویژه پس از آن‌که دولت جورج دبلیو بوش در سال ۲۰۰۳ به عراق حمله کرد، تهران به‌طور موقت فعالیت‌های تسلیحاتی خود را متوقف ساخت.

این احتیاط از آغاز، مشخصه رویکرد تهران بود. رهبران ایران بارها به فتوای دینی رهبر جمهوری اسلامی، آیت‌الله علی خامنه‌ای، در سال ۲۰۰۳ استناد کرده‌اند که استفاده از سلاح‌های کشتار جمعی را ممنوع می‌دانست. با این‌ حال، اکبر هاشمی رفسنجانی ــ که از ۱۳۶۸ تا ۱۳۷۶ رئیس‌جمهور ایران بود ــ در سال ۲۰۱۵ اذعان کرد: «هیچ‌گاه از ذهن‌مان خارج نشد که اگر روزی تهدیدی جدی پیش آید و ضرورت یابد، باید بتوانیم راه دیگر را هم در پیش بگیریم.» پس از آن‌که ایران و اسرائیل در آوریل و سپس اکتبر ۲۰۲۴ به‌طور مستقیم به یکدیگر حمله کردند، حتی صداهای نسبتاً عمل‌گراتر در درون نظام نیز شروع به طرح علنی احتمال «شکستن سقف» هسته‌ای کردند. کمال خرازی، وزیر امور خارجه پیشین، در نوامبر ۲۰۲۴ تأکید کرد: «اگر تهدیدی وجودی شکل گیرد، ایران دکترین هسته‌ای خود را تغییر خواهد داد. ما توانایی ساخت سلاح را داریم و در این زمینه مشکلی نداریم.»

اکنون و در پی حمله مشترک ایالات متحده و اسرائیل در ژوئن، یک «بیمه‌نامه اتمی» ممکن است برای جمهوری اسلامی به‌طرز تصاعدی جذاب‌تر شود. رهبران ایران ممکن است با اتکا به این ایده که «شرایط همه چیز را توجیه می‌کند»، بر روی قمار هسته‌ای خود دوچندان سرمایه‌گذاری کنند، سعی کنند باقی‌مانده‌های برنامه را نجات دهند و تلاشی همه‌جانبه را برای دستیابی به سلاح آغاز نمایند ــ اما این بار، بسیار پنهان‌تر از گذشته.

توانایی ایران برای چنین اقدامی، وابسته به وضعیت زیرساخت‌های هسته‌ای آن خواهد بود؛ زیرساخت‌هایی که دچار آسیب جدی شده‌اند. حملات اسرائیل همچنین گروه کلیدی‌ای از دانشمندان هسته‌ای را که طراحی و نظارت بر برنامه را بر عهده داشتند، از میان برد. گرچه ارزیابی دقیق میزان خسارت هنوز در جریان است، اما گزارش‌های اولیه از آژانس بین‌المللی انرژی اتمی (IAEA) و کارشناسان مستقل نشان می‌دهد که توان غنی‌سازی ایران به‌شدت تخریب یا حتی به‌کلی از کار افتاده است. با این‌ حال، برخی کارشناسان گفته‌اند که تهران ممکن است طی چند ماه یا چند سال بتواند این خسارات را جبران کرده و آن‌ها را بازسازی کند. افزون بر این، اجزای اصلی‌ای نظیر ذخایر اورانیوم غنی‌شده و سانتریفیوژهایی که در زمان حمله نصب نشده بودند، احتمالاً از حملات جان سالم به در برده‌اند و ممکن است به‌سمت برنامه‌ای فشرده برای ساخت سلاح در کمتر از یک سال هدایت شوند.

تلاش‌های ایران برای بازسازی برنامه هسته‌ای‌اش، بدون هیچ‌گونه نظارت رسمی و در نقض تعهدات رسمیِ همچنان پابرجای این کشور در چارچوب پیمان منع گسترش سلاح‌های هسته‌ای (NPT) انجام خواهد شد. در طول عمر کوتاه «برجام» ــ توافق هسته‌ای ایران با ایالات متحده و دیگر قدرت‌ها در سال ۲۰۱۵ ــ رهبران ایران در ازای حفظ برنامه هسته‌ای و رهایی از تحریم‌های فلج‌کننده اقتصادی، میزان معینی از شفافیت را پذیرفتند. اما پس از آن‌که دونالد ترامپ در سال ۲۰۱۸ ایالات متحده را از توافق خارج کرد، تهران به‌تدریج، اما پیوسته، از اجرای تعهداتش عقب‌نشینی کرد؛ از جمله با محدود کردن دسترسی به برخی تأسیسات تحت پادمان.

پس از حملات اخیر، سیاست‌مداران و مفسران ایرانی ادعا کردند که همکاری پیشین ایران با آژانس بین‌المللی انرژی اتمی، امکان گردآوری داده‌های هدف‌گیری را برای اسرائیل و ایالات متحده فراهم کرده بود. مجلس ایران همکاری با آژانس را به حال تعلیق درآورد و این اقدام، آژانس را وادار کرد تا برای حفاظت از کارکنانش، با شتاب بازرسان باقی‌مانده خود را از ایران خارج کند. در کوتاه‌مدت و شاید در بازه‌ای طولانی‌تر، هیچ نهاد مستقلی وجود نخواهد داشت که بتواند وضعیت برنامه هسته‌ای ایران را راستی‌آزمایی کند.

ایران در گذشته برای حفاظت از سرمایه‌گذاری هسته‌ای خود ــ و در واقع برای حفظ بقای رژیم ــ بر احتیاط و شفافیت تکیه می‌کرد. اما حملات ژوئن احتمالاً این معادله را بر هم زده‌اند؛ در پی این حملات، ممکن است تهران آماده باشد تا برای حفظ گزینه‌های هسته‌ای‌اش و اطمینان از پنهان ماندن این مسیر از چشم جهان، ریسک‌های بیشتری را بپذیرد. این چرخش راهبردی، با تضعیف «دفاع پیشدستانه»‌ای که شبکه نیابتی ایران فراهم می‌کرد نیز تشدید شده است. با موفقیت اسرائیل در خنثی‌سازی حزب‌الله و فروپاشی رژیم متحد ایران در سوریه، رهبران جمهوری اسلامی ممکن است به این جمع‌بندی برسند که گزینه هسته‌ای، تنها گزینه باقی‌مانده برای‌شان است.

صف‌آرایی پشت پرچم

رویکرد تهران به برنامه هسته‌ای‌اش، تحت تأثیر تحولات سیاست داخلی پس از حملات اسرائیل و آمریکا شکل خواهد گرفت. رهبران ایران به‌شدت نسبت به احتمال بی‌ثباتی داخلی حساس‌اند. رسانه‌هایی که به‌مثابه تریبون‌های رسمی رژیم عمل می‌کنند، نتایج جنگ ۱۲روزه را به‌عنوان پیروزی معرفی کرده‌اند: نظام حاکم پابرجا مانده و برای نبردی دیگر زنده است. پیامدهای اولیه این درگیری، سلطه رژیم را تقویت کرده و رهبرانش در حال اجرای همان تاکتیک‌هایی هستند که در بحران‌های پیشین آموخته‌اند تا در دوره‌ای که انتظار دارند ناپایدارتر باشد، ثبات را حفظ کنند. در آستانه درگیری‌های بیشتر، رژیم از پیش دست به سرکوب صداهای منتقد زده است. مخالفان ــ از جمله نرگس محمدی، برنده جایزه صلح نوبل در سال ۲۰۲۳ ــ تهدید شده‌اند؛ صدها تن دیگر بازداشت شده‌اند، از جمله به اتهام جاسوسی؛ و قوه قضائیه تندرو ایران با سرعتی فزاینده در حال برگزاری دادگاه‌ برای متهمان به همکاری با اسرائیل است. حدود نیم میلیون افغان که طی سال‌های جنگ طولانی کشورشان به ایران پناه آورده بودند، تحت فشار وادار به بازگشت شده‌اند؛ چرا که در جریان جست‌وجو برای همکاران اسرائیل، کارزار اخراج پناه‌جویان که از اوایل سال آغاز شده بود، شدت گرفت.

با وجود این‌که مقامات آمریکایی اصرار دارند که هدف از این حملات، تغییر رژیم نبوده، اما به نظر می‌رسد نقشه اسرائیل بلندپروازانه‌تر بوده است. روزنامه «واشنگتن‌پست» گزارش داده که مقامات ارشد ایران تماس‌های تلفنی ناشناسی به زبان فارسی دریافت کرده‌اند که آن‌ها را به ترک رژیم یا مواجهه با مرگ تهدید می‌کرد. «تهران‌تایمز»، رسانه‌ای انگلیسی‌زبان و وابسته به حکومت، گزارش داده که اسرائیل تلاش گسترده‌تری را برای «قطع سر» رژیم تدارک دیده بود که شامل ترور رئیس‌جمهور، رئیس مجلس و شماری دیگر از مقامات بلندپایه ایران می‌شد، اما در اجرای آن ناکام ماند.

به‌جای سرنگونی یا فلج‌ کردن رژیم، حملات اسرائیل به‌نظر می‌رسد احساس تعلق ملی دیرینه ایرانیان به کشورشان را برانگیخته باشد. با آن‌که بسیاری از ایرانیان از رژیم عمیقاً سرخورده‌اند ــ آن‌گونه که اعتراض‌های عمومی مکرر نیز نشان داده‌اند ــ اما اشتیاق گسترده به آینده‌ای بهتر و رهبری مسئولانه‌تر، در کنار ملی‌گرایی ریشه‌دار و رنجش از دشمنان خارجی، هم‌زمان در جامعه ایران وجود دارد. فقدان هرگونه جنبش سیاسی سازمان‌یافته یا چهره‌ای کاریزماتیک که بتواند اپوزیسیونی پراکنده و بی‌شکل را بسیج کند، جمهوری اسلامی را به «تنها بازی در میدان» تبدیل کرده است.

گرچه این درگیری کوتاه‌مدت بود، اما بمباران‌ها ۲۷ استان از ۳۱ استان کشور را دربر گرفت و برای ایرانیان شدید، آشفته‌کننده و وحشت‌آور بود. پس از آن‌که ترامپ در نیمه‌شب از طریق شبکه‌های اجتماعی خواستار تخلیه پایتخت شد، هزاران نفر از ساکنان تهران گریختند. در این میان، اجتماعات محلی با حس همبستگی برای کمک به هم‌وطنان‌شان بسیج شدند. در برخی موارد، حملات نمادین اسرائیل نتیجه معکوس داشتند. به‌عنوان نمونه، حمله به زندان بدنام اوین در تهران ــ جایی که بسیاری از مخالفان سیاسی محبوس‌اند ــ احتمالاً با هدف تقویت روحیه منتقدان رژیم انجام شده بود، اما در عوض موجی از خشم عمومی را برانگیخت، از جمله در میان چهره‌های سرشناس اپوزیسیون؛ زیرا قربانیان این حمله، اعضای خانواده و وکلای برخی زندانیان بودند.

مقامات رژیم از واکنش مردمی دلگرم شدند. علی لاریجانی، مقام کهنه‌کار دولتی و مذاکره‌کننده پیشین، در گفت‌وگویی مفصل با یکی از رسانه‌های داخلی با افتخار گفت: «برخلاف انتظار دشمن برای بروز تفرقه و شکاف داخلی، ملت ایران ــ فارغ از گرایش‌های سیاسی ــ اتحاد بی‌سابقه‌ای نشان داد. حتی برخی از مخالفان دولت نیز پشت ایران ایستادند.» رهبران فعلی نظام در برانگیختن احساسات ملی‌گرایانه بسیار کارآزموده‌اند، همان‌گونه که در دوران جنگ ایران و عراق در دهه ۱۳۶۰ چنین کردند. اندکی پس از پایان جنگ ۱۲روزه، آیت‌الله خامنه‌ای از پناهگاه خود خارج شد و مراسم مذهبی باشکوهی را رهبری کرد. این مراسم با اجرای سرود میهنی پیش از انقلاب «ای ایران» آغاز شد که متن آن برای گنجاندن مضامین مذهبی تغییر یافته بود. خامنه‌ای، خاموش و بهت‌زده یا مستأصل به نظر می‌رسید، در برابر جمعیتی پرهیاهو حاضر شد.

غیبت عمومی خامنه‌ای در طول درگیری و صدای خش‌دار او در سخنرانی پس از آن، گمانه‌زنی‌هایی را درباره وضعیت سلامت او و تداوم رهبری در نظام تئوکراتیک برانگیخته است. حضور او در رأس نظام رو به کمرنگ شدن است و ممکن است مدیران ارشد ساختار قدرت از این بحران به‌عنوان تمرینی مقدماتی برای تضمین انتقال رهبری به نسل بعد، در هنگام وقوع تغییر، استفاده کنند. با تشدید رقابت بر سر نفوذ، دور تازه‌ای از حملات، پیوند هم‌زیستانه میان ساختار روحانیت و نهادهای نظامی رژیم را مستحکم‌تر خواهد کرد. همکاری آن‌ها در مدیریت جنگ و دوران پس از آن پیامی است به دشمنان داخلی و خارجی: نظام حتی در فشار هم دوام می‌آورد و مانع از ظهور هرگونه جایگزین می‌شود. این روند احتمالاً چشم‌انداز هرگونه تغییر سیاسی معنادار پس از مرگ خامنه‌ای را تضعیف خواهد کرد.

علف‌های بلند

برای رقبای تاریخی‌اش، ایرانِ تضعیف‌شده ممکن است چشم‌اندازی وسوسه‌انگیز باشد. برای اسرائیلی‌ها، این وضعیت به‌منزله موفقیتی چشم‌گیر علیه سرسخت‌ترین و مرگبارترین دشمن آن‌هاست. برای بنیامین نتانیاهو، نخست‌وزیر اسرائیل، تضعیف برتری‌ای که به نظر می‌رسید تهران پس از حملات ۷ اکتبر ۲۰۲۳ به دست آورده، نوعی اثبات وسواس دیرینه‌اش نسبت به تهدید ایران محسوب می‌شود. همراه با ضرباتی که به حزب‌الله و حماس وارد کرد، این اقدامات به بازسازی چشمگیر جایگاه سیاسی او در داخل کمک کرده است. پس از سال‌ها بحث و تردید، و با وجود اکراه فزاینده آمریکا نسبت به استفاده از نیروی نظامی در خاورمیانه، تمایل واشنگتن به پیوستن به کارزار علیه ایران، برای اسرائیل اطمینانی دوباره بود که ایالات متحده همچنان آماده است برای تحقق اهداف راهبردی خود خطر کند.

اما پیامدهای پس از حمله، عدم‌قطعیت‌هایی جدید برای اسرائیل به همراه آورده است. برخلاف ترامپ، رهبران اسرائیل هیچ توهمی ندارند که برنامه هسته‌ای ایران «محو» شده باشد؛ آن‌ها کاملاً انتظار دارند که تهران تلاش کند توانمندی‌های خود را بازسازی کند و آماده‌اند تا کارزار خود را ادامه دهند تا ایران نتواند در این مسیر موفق شود. سهولت نسبی اجرای اهداف در ماه ژوئن ممکن است اسرائیل را به آغاز عملیات نیمه‌دائمی «چیدن علف‌ها» ترغیب کند؛ عملیاتی با هدف فرسایش پیوسته ظرفیت‌های دشمنان، همان‌گونه که اسرائیل طی سال‌ها در لبنان و سوریه دنبال کرده است. این کارزارها تا امروز نیز ادامه دارند و اسرائیلی‌ها موفقیت آن‌ها را در تضعیف حزب‌الله و سقوط رژیم اسد، سند می‌دانند.

با این‌حال، چشم‌انداز یک کارزار نظامی درازمدت برای تضعیف توانمندی‌های هسته‌ای ایران با موانع قابل‌توجهی مواجه خواهد بود؛ به‌ویژه در مورد نقش ایالات متحده. ترامپ سرمایه سیاسی خود را بر شک و تردید نسبت به درگیری‌های نظامی مستمر در خاورمیانه بنا کرده و طبق گزارش شبکه NBC، طرحی را که از سوی فرماندهان نظامی‌اش ارائه شده بود و می‌توانست ضربه‌ای پایدارتر به آرمان‌های هسته‌ای ایران وارد سازد، رد کرده است. اسرائیلی‌ها می‌دانند که پیگیری موفقیت نظامی‌شان با محدودیت‌هایی مواجه است؛ به‌ویژه هزینه‌های سنگین و کمبود سامانه‌های رهگیر موشکی برای دفاع از کشور در برابر حملات احتمالی ایران. همین کمبود، عاملی بود که در تصمیم واشنگتن برای درخواست آتش‌بس پس از تنها ۱۲ روز، نقش مهمی ایفا کرد.

مسائل مربوط به مهمات و بودجه تنها محدود به اسرائیل نیست؛ تقاضای بالا برای موشک‌های رهگیر و همچنین منابع نظامی آمریکا که برای دفاع از اسرائیل به منطقه منتقل شده‌اند، فشار زیادی بر منابع حیاتی‌ای وارد کرده که واشنگتن به آن‌ها در مناطق دیگر، به‌ویژه آسیا، نیاز دارد. تداوم درگیری میان ایران و اسرائیل به بهای چشم‌پوشی از عزم دولت ترامپ برای تمرکز بر دفاع از منافع ایالات متحده در منطقه ایندو-پاسیفیک در برابر ارتش فزاینده جسور چین تمام خواهد شد.

در همین حال، همسایگان ایران با نگرانی به ادامه اقدامات نظامی علیه این کشور می‌نگرند و آن را خطری غیرقابل‌تحمل از بابت بی‌ثباتی و تشدید تنش می‌دانند. رهبران سعودی و سایر کشورهای خلیج فارس که در سال‌های اخیر مصمم به ادامه روند تحول اقتصادی و اجتماعی خود برای تبدیل‌شدن به قطب‌های جهانی در فناوری، گردشگری و تجارت هستند، در سال‌های اخیر تلاش کرده‌اند به جای مقابله، ایران را در پروژه‌های خود سهیم کنند. آن‌ها بر این باورند که طرد تهران از نظم منطقه‌ای تنها به فرصت‌طلبی‌های بیشتر ایران خواهد انجامید.

حملات اسرائیل و آمریکا به برنامه هسته‌ای ایران این تمایل را تقویت کرده است. کشورهای حاشیه خلیج فارس با حضور یک غول زخمی در همسایگی خود احساس امنیت نمی‌کنند. رهبران این کشورها به‌خوبی به یاد دارند که جمهوری اسلامی نوپا چگونه برای تقویت پروژه انقلابی خود به ترور و خشونت متوسل شد. آن‌ها همچنین سایه دراز یک صدام حسین شکست‌خورده اما ستیزه‌جو را طی چندین دهه فراموش نکرده‌اند.

اقدام نهایی تهران در جریان جنگ اخیر ــ یعنی پرتاب موشک‌های بالستیک به سوی پایگاه هوایی آمریکا در قطر ــ بیشتر جنبه نمایشی داشت. ایرانی‌ها هم به قطری‌ها و هم به آمریکایی‌ها پیشاپیش هشدار داده بودند، و این حمله آسیب چندانی به تأسیسات از پیش تخلیه‌شده وارد نکرد. با این حال، همین اقدام نیز نشان‌دهنده خطری بود که یک ایران منزوی و سرخورده می‌تواند متوجه همسایگانش سازد. «انور قرقاش»، مشاور دیپلماتیک رئیس‌جمهور امارات متحده عربی، در گفت‌وگویی با اندیشکده فرانسوی GEG چنین گفت: «ما بارها دیده‌ایم که وقتی کشوری احساس می‌کند مورد حمله قرار گرفته، موج ناسیونالیسم در آن اوج می‌گیرد. نمی‌توانیم این سناریو را منتفی بدانیم.» او افزود: «نمی‌توان با نیروی قهری نظم منطقه‌ای را بازسازی کرد. ممکن است برخی مسائل حل شود، اما مسائل تازه‌ای به وجود خواهد آمد. باید به تاریخ خاورمیانه و درس‌های ۲۰ سال گذشته نگاه کنیم. استفاده از نیروی نظامی راه‌حل آنی نیست.»

با وجود همکاری امنیتی نزدیک اسرائیل و کشورهای خلیج فارس، نظم منطقه‌ای تحت سلطه اسرائیل چندان همسو با آرزوهای این کشورها به نظر نمی‌رسد. راهبرد پیش‌دستانه و تهاجمی اسرائیل در سراسر منطقه نویدبخش اختلال‌های بیشتری برای طرح‌های اقتصادی جاه‌طلبانه رهبران خلیج فارس است. ادامه جنگ نتانیاهو در غزه ــ حتی بدون اهداف نظامی مشخص ــ همچنین روند گسترش «توافق‌نامه‌های ابراهیم» را نیز با مانع روبه‌رو کرده است؛ توافق‌هایی که با میانجی‌گری ایالات متحده برخی کشورهای عربی روابط خود با اسرائیل را عادی کرده بودند.

برخی از مقامات آمریکایی نیز نسبت به راهبرد اسرائیل احساس نگرانی پیدا کرده‌اند. این نگرانی‌ها پس از حمله اسرائیل به سوریه در ماه ژوئیه شدت گرفت ــ زمانی که اسرائیل به ساختمان وزارت دفاع سوریه و محوطه‌ای در نزدیکی کاخ ریاست‌جمهوری حمله کرد. پس از فروپاشی رژیم اسد در اواخر سال ۲۰۲۴، واشنگتن و متحدان منطقه‌ای‌اش از دولت جدید سوریه استقبال کردند، حتی با وجود آنکه برخی از رهبران این دولت پیش‌تر با القاعده هم‌راستا بودند. کشورهای خلیج فارس و دولت ترامپ اکنون دمشق را نقطه اتکایی برای نظم امنیتی منطقه‌ای مبتنی بر حاکمیت عربی می‌دانند. ترکیه نیز هم از نظر راهبردی و هم از نظر اقتصادی سرمایه‌گذاری سنگینی روی دولت جدید سوریه کرده و اقدامات اسرائیل در سوریه را عامدانه بی‌ثبات‌کننده می‌بیند. تشدید خشونت‌های فرقه‌ای در سوریه همراه با تلاش‌های اسرائیل برای تضعیف دولت جدید می‌تواند به آغاز رقابتی تازه و شاید خطرناک‌تر میان اسرائیل و ترکیه بینجامد ــ و همزمان، مجالی برای تهران فراهم آورد تا نفوذ خود را در سوریه و شبکه فراملی شبه‌نظامیانش احیا کند.

با وجود همه این اظهارات اغراق‌آمیز، برنامه هسته‌ای ایران نابود نشده است. تحقق قاطع این هدف، نیازمند یا دیپلماسی است یا تغییر رژیم، و تنها گزینه نخست در دسترس است. ترامپ همواره ادعا کرده که می‌تواند توافقی بهتر از برنامه جامع اقدام مشترک سال ۲۰۱۵ حاصل کند؛ و بر اساس اظهارات علنی‌اش، به نظر می‌رسد آماده است تا روابط دیپلماتیک و اقتصادی عادی‌تری با تهران را مد نظر قرار دهد. حتی اگر این پیشنهاد از سوی ایران رد شود، صرف ارائه آن می‌تواند فرصتی مؤثر برای برجسته کردن شکاف میان آرمان‌های رهبری کنونی جمهوری اسلامی و خواسته‌های مردم ایران باشد.

طراحی چارچوبی تازه برای مدیریت بحران هسته‌ای ایران آسان نخواهد بود. وزیر خارجه ایران، عباس عراقچی، در عین باز گذاشتن در برای مذاکرات، تأکید کرده که این حملات، مسیر رسیدن به هرگونه توافقی را بسیار دشوارتر کرده‌اند. مقامات ایرانی از آن‌چه که فریب‌دادن‌شان پیش از حمله غافلگیرکننده اسرائیل می‌دانند ــ یعنی استفاده از دوری از پیش برنامه‌ریزی‌شده برای مذاکرات برای ایجاد احساس امنیت کاذب ــ خشمگین‌اند، و برخی از آن‌ها تأکید کرده‌اند که انجام اقداماتی برای اعتمادسازی، لازمه بازگرداندن تهران به میز مذاکره خواهد بود.

شرکای واشنگتن در اروپا در دوران دولت بایدن نقش پررنگی ایفا کردند و در برابر بی‌میلی آمریکا، از آژانس بین‌المللی انرژی اتمی خواستند تا تهران را به‌خاطر عدم همکاری با بازرسان این نهاد و خودداری از پاسخ‌گویی به سؤالات درباره فعالیت‌های هسته‌ای‌اش، مورد توبیخ قرار دهد. کشورهای اروپایی اکنون نیز می‌توانند نقش مؤثری ایفا کنند، از جمله با فعال‌سازی «مکانیسم ماشه» در چارچوب برنامه جامع اقدام مشترک، توافقی که آن‌ها و ایران از نظر فنی هنوز طرف‌های آن به شمار می‌روند. این بند که از مکانیزم‌های اضطراری تعبیه‌شده در توافق سال ۲۰۱۵ بود، در صورت فعال‌سازی توسط یکی از طرف‌ها، تحریم‌های اقتصادی سازمان ملل علیه ایران را دوباره به اجرا می‌گذارد. با این حال، بی‌اعتمادی ایران به کشورهای غربی و تاب‌آوری رژیم در برابر شرایط بسیار دشوار، باعث می‌شود حتی این ابزار هم کارآمدی محدودی در مهار رهبری سرسخت جمهوری اسلامی داشته باشد.

دیپلماسی به‌تنهایی راه‌حل نیست، اما تلاشی جدی برای کشاندن تهران به گفت‌وگویی معنادار درباره آینده برنامه هسته‌ای‌اش، می‌تواند زمان بخرد، شکاف‌های ناگزیر درون ساختار قدرت جمهوری اسلامی را تعمیق کند و شفافیت را درباره تاسیسات و سامانه‌هایی که به هرگونه «گریز هسته‌ای» ایران کمک می‌کنند، افزایش دهد. نظمی جدید در منطقه در حال شکل‌گیری است؛ نظمی که در آن، ایران و نیروهای نیابتی‌اش دیگر در مرکز صحنه قرار ندارند. هرچند جنگ ماه ژوئن به‌خوبی اجرا شد، اما جلوگیری از دستیابی ایران به بمب هسته‌ای به چیزی بیش از فهرستی از اهداف نظامی نیاز دارد. یک رژیم انقلابی را نمی‌توان برای همیشه با زور سرکوب کرد.

رهبران ایران دلیل چندانی برای اعتماد به پیشنهادهای آمریکا برای گفت‌وگو ندارند، اما ترامپ ممکن است بتواند با تکیه بر بی‌اعتنایی‌اش به الگوهای مرسوم سیاست‌ورزی، روایت مسلط را دگرگون کند. آمادگی او برای حمایت نظامی از عملیات اسرائیل در ایران، به او اعتباری ویژه و فضایی برای مانور می‌دهد. پیش از جنگ ژوئن، مذاکره‌کنندگان ایرانی و آمریکایی در حال بحث درباره راه‌حل‌های خلاقانه برای عبور از مسئله غنی‌سازی اورانیوم ــ که همواره گره‌گاه اصلی مناقشه و مذاکره درباره فعالیت‌های هسته‌ای ایران بوده ــ بودند. برخی از پیشنهادهای مطرح‌شده، مانند ایجاد یک کنسرسیوم منطقه‌ای برای غنی‌سازی در خارج از خاک ایران و نیز سرمایه‌گذاری خارجی در تاسیسات انرژی هسته‌ای غیرنظامی، می‌توانند به‌ویژه در صورت همراهی با کاهش تحریم‌ها، راه‌گریزی از بن‌بست فعلی فراهم کنند. هرگونه توافقی همچنین باید محدودیت‌هایی بر توسعه موشکی ایران وضع کرده و دسترسی کامل بازرسان به تأسیسات را برای راستی‌آزمایی رعایت تعهدات از سوی تهران، تضمین کند.

چنین مفادی برای مقامات ایرانی به‌سختی قابل پذیرش خواهد بود، حتی با در نظر گرفتن هزینه‌هایی که جنگ برای کشور داشته است. برای تقویت اعتبار هرگونه پیشنهادی، ترامپ باید همچنان بر تمایل خود برای دیدن آینده‌ای روشن‌تر برای ایران و روابطی متفاوت میان دو کشور تأکید کند. حتی اگر این تلاش به نتیجه نرسد، دعوت آمریکا برای آغاز رابطه‌ای تازه در سطح دیپلماتیک و اقتصادی با تهران می‌تواند در لحظه‌ای بحرانی، بذر شکاف راهبردی درون رژیم جمهوری اسلامی را بکارد.

در شرایطی که قدرت و نفوذ ایران در حال افول است و چالش‌های فزاینده چین و روسیه لجوج، به‌ناچار اولویت‌های دستور کار امنیت ملی آمریکا را تشکیل می‌دهند، بی‌تفاوتی ممکن است در نگاه اول گزینه‌ای وسوسه‌انگیز برای واشنگتن به نظر برسد. اما این یک اشتباه خواهد بود. جهان در آستانه عصری خطرناک از گسترش تسلیحات هسته‌ای قرار گرفته که می‌تواند جغرافیای ریسک فاجعه‌بار را وسعت بخشد. تدوین مسیری دیپلماتیک برای بازگرداندن شفافیت به برنامه هسته‌ای ایران و یافتن راهی برای گریز از توفان تنش‌های فزاینده‌ای که در پس سکوت ناآرام پس از جنگ کمین کرده، ضرورتی حیاتی است.



دوشنبه ۲۰ مرداد ۱۴۰۴ - Monday 11 August 2025
iran-emrooz.net | Wed, 06.08.2025, 13:20




دوشنبه ۲۰ مرداد ۱۴۰۴ - Monday 11 August 2025
iran-emrooz.net | Wed, 06.08.2025, 11:49




دوشنبه ۲۰ مرداد ۱۴۰۴ - Monday 11 August 2025
iran-emrooz.net | Wed, 06.08.2025, 10:46




دوشنبه ۲۰ مرداد ۱۴۰۴ - Monday 11 August 2025
iran-emrooz.net | Wed, 06.08.2025, 9:24




آمار تکان‌دهنده رشد قیمت گوشت در ۴ ماه اول سال
دوشنبه ۲۰ مرداد ۱۴۰۴ - Monday 11 August 2025
iran-emrooz.net | Wed, 06.08.2025, 8:17

آمار تکان‌دهنده رشد قیمت گوشت در ۴ ماه اول سال


این روز‌ها بحث افزایش تورم و گرانی کالا‌ها به دلیل رخداد‌های متعدد مانند جنگ و کمبود انرژی برای تولید، بسیار شنیده می‌شود، اما در این میان برخی از کالا‌ها فارغ از عوامل پیش آمده، شیب تندتری را برای گران شدن در پیش گرفتند.

به گزارش اقتصاد۲۴، اقلام پروتئینی به‌ویژه گوشت قرمز، در صدر جدول این گرانی‌ها به چشم می‌خورد؛ تا حدی که زمستان سال گذشته برخلاف روند رو به نزول یا حتی با ثبات نرخ تورم، گوشت قرمز بر مدار افزایش قیمت حرکت می‌کرد. آمار‌ها نشان می‌دهد در ماه‌های پایانی سال گذشته و همزمان با کاهش محدود تورم عمومی، گوشت گوسفندی با سرعتی نگران‌کننده رکورد تورم را شکست. قیمت این کالا در آذر ۱۴۰۳ کیلویی ۶۵۰ هزار تومان بود و در اسفند ماه همین سال به بیش از ۸۵۰ هزار تومان رسید. یعنی بیش از ۳۰ درصد گرانی تنها طی سه ماه از سال! حال در مرداد ۱۴۰۴ این رقم به یک میلیون و ۱۲۵ هزار تومان رسیده که باز هم به معنای تورمی حدود ۳۰ درصد در ۴ ماه است.

گوشت گوسفندی پیشتاز بازار است
در شرایطی که هر ماه حداقل ۱۰ درصد به قیمت گوشت گوسفندی اضافه می‌شود، سایر اقلام پروتئینی چنین شرایط مشابهی را تجربه نمی‌کنند؛ به عنوان مثال قیمت گوشت گاوی (گوساله) با رشدی قابل‌توجه، اما متوسط طی سه ماه اخیر همراه بوده و نصف شیب رشد قیمت گوشت گوسفندی را داشته است. از سویی دیگر مرغ که از پیش از آغاز سال جدید، بحث و جدل‌های زیادی بر سر نحوه توزیع و تنظیم بازار آن در جریان بود و کالایی به مراتب مهم‌تر برای خانواده‌های کم درآمد است، نرخی تقریبا ثابت با روند رشد معمولی‌تری را تجربه کرد.

فاصله معنادار بین تورم گوشت قرمز و سفید و نبود برنامه جدی برای تنظیم بازار و جلوگیری از رشد افسارگسیخته قیمت‌ها، صدای گلایه مردم را درآورده است. این در حالیست که تولیدکنندگان و فعالان در این حوزه معتقدند حتی با وجود این رشد، چرخ صنعت دامپروری نمی‌چرخد.

مشکلات تولید پابرجاست
صحبت با تولیدکنندگان گوشت قرمز، مشکلات متعدد در این بخش را نشان می‌دهد؛ از نبود انرژی کافی برای دامپروری و تلف شدن دام از گرما گرفته تا مسائل مربوط به واردات خوراک دام و گرانی این کالا به دلیل تغییر منبع نرخ ارز وارداتی. به عنوان مثال یکی از این تولیدکنندگان به اقتصاد ۲۴ گفت: دولت حمایت لازم را برای تولید داخلی ندارد. شهرک‌های صنعتی بی‌آب و برق مانده‌اند و این موضوع تنها مختص به بخش دامپروری نیست. خشکسالی بسیاری از مراتع را از بین برده و برای تامین چراگاه گوسفندان در برخی مواقع دچار مشکلیم. خوراک تخصصی دام بیشتر در گاوداری‌ها استفاده می‌شود، اما برای پرورش گوسفند هم بسیار کالای مهمیست. حتی خوراک دام هم نه به اندازه کافی داریم و نه با قیمت مناسب.
با وجود اهمیت بالای مشکلات فعلی بر سر صنعت دامپروری ایران، بررسی داده‌ها در سال‌های گذشته نشان می‌دهد روند رو به رشد نرخ گوشت گوسفندی طی ۸ سال گذشته آن هم در زمان‌هایی که ارز دولتی برای واردات خوراک دام تعلق می‌گرفت و یا درگیر بحران تامین انرژی نبودیم، توجیهی غیر از ناکارآمدی چرخه تولید و توزیع بازار ندارد.

واردات گوشت گوسفندی هم راهگشا نبود
نگاهی به قیمت گوشت گوسفندی طی سال‌های گذشته نشان می‌دهد قیمت این کالا رشد ۱۷۴۸ درصدی را طی ۸ سال تجربه کرده که رقمی تکان‌دهنده است. با وجود کاهش توان مردم برای خرید این کالا و افت تقاضا، همچنان شیب تند صعود آن در این مدت ادامه داشته که باید به آن توجه کرد.

دولت در سال‌های گذشته کم‌توانی تولید داخلی برای پاسخ به نیاز بازار را دلیل این نابه‌سامانی‌ها اعلام کرد و حتی واردات ۲۰ درصد تقاضای گوشت قرمز را به منظور تنظیم بازار این کالا دانست. هرچند که از این میزان تنها ۷ درصد با ارز ترجیحی و مابقی با ارز توافقی وارد شد و برخی یکی از دلایل تشدید موج گرانی را همین موضوع دانستند. علاوه بر آن بر سر نحوه توزیع این گوشت‌ها، دعوا‌ها و جدال‌های بسیار زیادی پیش آمد دولت در سال جدید از توقف تخصیص ارز به واردات گوشت قرمز را به دلیل جلوگیری از سوداگری در بازار خبر داد.

نگاه به روند تورم گوشت گوسفندی در چند ماه پایانی سال گذشته هم نشان می‌دهد واردات یا بهتر بگوییم توزیع گوشت دولتی چنان تاثیر چشمگیری بر بازار نداشت. علیرغم تخصیص بیش از یک میلیارد دلار ارز برای واردات گوشت، قیمت این کالا برای مصرف‌کننده واقعی پایین نیامد و بازار به صورت ملی تنظیم نشد. خود دولت در اردیبهشت ماه امسال به این شکست اذعان کرد، اما هنوز راهکار جایگزینی برای بهبود وضعیت اعلام نشده است.

برنامه برای تنظیم بازار نداریم
سیاست واردات گوشت قرمز و حتی گوشت مرغ برای تنظیم بازار، در ادوار مختلف به صورت دوره‌ای عملکرد خوب و بد داشته و به نظر می‌رسد تنها این راهکار بر مسئله قیمت گوشت تاثیرگذار نباشد. از دلالی در بازار و نقش واسطه‌گران گرفته تا همیشه ناراضی بودن تولیدکنندگان و حتی نحوه توزیع کالا در بازار، همه باعث شده‌اند تا طی ۸ سال گوشت گوسفندی جهشی حدود ۲ هزار درصد داشته باشد. لزوم اجرای راهکار‌های حمایتی برای تولیدکنندگان از یک سو، داشتن برنامه مناسب برای توزیع کالا و تنظیم و کاهش التهاب بازار از سویی دیگر، مهم‌ترین وظیفه دولت در این بخش است. اما سه دولت حداقل نتوانسته آن را اجرایی کند و باید دید دولت چهاردهم از پس شاخ غول گوشت گوسفندی بر می‌آید؟



اینترنت آنگولایی در «ایران ای سرای امید»
دوشنبه ۲۰ مرداد ۱۴۰۴ - Monday 11 August 2025
iran-emrooz.net | Wed, 06.08.2025, 7:25

اینترنت آنگولایی در «ایران ای سرای امید»


مهرداد خدیر در عصرایران نوشت: گزارش تازه دربارۀ کیفیت اینترنت در ایران نشان می‌دهد وضعیت اینترنت در ایران تنها از کوبا، ترکمنستان، آنگولا و کنگو بهتر است!

بخش دردآور گزارش تنها این نیست که نام ایران در کنار کشورهایی قرار گرفته که گرفتار جنگ داخلی یا فقر گسترده یا حکم‌رانی‌های فروریخته و از هم گسیخته‌اند. حتی به خاطر تحریم‌ها هم نیست بلکه دلیلی دارد که قابل کنترل است و به بیان دیگر خودمان به دست خودمان آبروریزی یا آبروبری کرده‌ایم و آن هم فیلترینگ و محدودیت‌های ناشی از آن است و تازه اینها در حالی است که ۸۶ درصد کاربران اینترنت در ایران از فیلترشکن استفاده می‌کنند و بد نیست بدانیم قبل از ۱۴۰۱ به میزان کمتری بوده است.
  قصه اینترنت در ایران وضعیت شگفت‌آوری پیدا کرده است: از یک سو وزارت ارتباطات از افزایش پهنای باند و توسعۀ زیر ساخت سخن می‌گوید که درست هم هست و از جانب دیگر نهادهایی برای فیلتر کردن و بستن می‌کوشند! از منظر بیرونی شاید ملانصرالدین که تازگی‌ها بر سر حکایتی دیگر بر سر زبان ها افتاد هم به خنده افتد که چرا خودشان با خودشان چنین می‌کنند؟

استفاده ۸۶ درصد از کاربران از فیلترشکن کافی است تا فیلترکنندگان را به این نتیجه برساند که دست از شکار باد بردارند و جدای این فیلترشکن به معنی آن است که مستهجن‌ترین سایت‌ها که در جاهای دیگر دنیا هم فیلتر می‌شوند اینجا باز شود! استفاده از فیلترشکن راه نفوذ را هم باز می‌گذارد و شبکه را آلوده کرده اما برخی از اعضای شورای عالی فضای مجازی همچنان بر استمرار فیلترینگ اصرار دارند!

دهه ۵۰ خورشیدی مرحوم پدربزرگ تلویزیون مبلۀ بلر را در اتاقی گذاشته و درِ آن را قفل کرده بود تا نوه‌ها در پیش از ظهر تابستان با کانال آمریکایی در معرض تصاویری قرار نگیرند که او نمی‌پسندید. کلید آن اما از جنس کلید در و پنجره نبود و از آن کلید بوفه‌ای‌ها بود که همه به هم می‌خورد و ما همه یکی در خانه داشتیم و تماشا می‌کردیم. پای پدربزرگ درد می‌کرد و نمی‌توانست زیاد از پله بالا بیاید و یک بار صبح قفل می‌کرد و می‌رفت و نمی دانم چرا با خود نمی اندیشید اگر او قفل کرده چگونه باز شده است!

داستان فیلترینگ البته پیچیده‌تر است ولی این آمار هم قابل توجه است که استفاده جوانان زیر ۳۰ سال از فیلتر شکن به ۹۴ درصد می‌رسد.  این گزاره‌ها به معنی آن است که بر کاری بس عبث همچنان اصرار می‌شود و وقت وزیری که نوبت قبل نوشتم متخصص هوش مصنوعی است و می‌تواند صرف تمرکز بر ارتباطات یا تخصص خود شود به این امر اختصاص یافته تا ثابت کند فیلترینگ بی‌فایده است و جز ناراضی‌تراشی ثمری ندارد و هزینه مضاعفی به خانواد ها تحمیل می کند که در صورت نبود آن حاضرند همین پول را به خدمات داخلی اینترنت اختصاص دهند.

جدای اینها شبکه را آلوده کرده ولی این نوشته بر نکتۀ دیگری تأکید دارد و آن آبروبری ملی است.  این که در بحث اینترنت رده سه چهار کشور آخر قرار داریم چه تصویری از ایران نزد جهانیان ترسیم می‌کند؟

همین حالا که موضوع چهار صفر از پول ملی مطرح است همه می‌دانند تاثیر اقتصادی ندارد یعنی قدرت خرید را زیاد نمی‌کند و از تورم نمی‌کاهد و تنها نتیجۀ آن را آسان شدن عملیات حسابداری و مالی ذکر می‌کنند ولی یک دلیل پنهان و واقعی و ملی دارد که بالصراحه اعلام نمی‌شود ولی به این نوشته مربوط است و آن هم این است که با حذف چهار صفر رتبه برابری ایران با ارزهای معتبر جهانی ولو از حیث ظاهری بالا می‌آید قعر جدول نمی مانیم و از این منظر ریال از این خاک بر سری بیرون می‌آید و دیگر نمی‌گویند ضعیف ترین پول جهان یا در زمره ضعفاست.

این وضعیت را که حاصل تورم است و تازه بخشی از آن باافزایش دستمزد جبران شده ( مثلا حقوق ۳۰ هزار تومانی ۳۰ سال قبل به ۱۰ تا ۲۰میلیون تومان رسیده) تحمل نمی‌کنیم و می گوییم آبروی ایران را می‌برد و چهار صفر را برداریم تا به جای این که یک دلار معادل ۹۰۰۰۰۰ریال ( ۹ با پنج تا صفر) باشد یک دلار برابر با ۹۰ ریال باشد و جای ما در جدول آن پایین‌ها نباشد. تازه این در حالی است که حذف صفرها باید با افزایش دستمزد و بهبود قدرت خرید همراه باشد و چنین نشانه هایی در دست نیست و بیشتر کاری ظاهری و نمایشی و نهایتا تسهیل حسابداری است نه بیشتر.

رفع فیلترینگ اما قطعا نتایج واقعی تری به نسبت حذف چهار صفر دارد. چون فیلترینگ کاری است که خودمان با خودمان کرده‌ایم و توطئه استکبار جهانی و صهیونیسم بین الملل و ارتجاع منطقه نبوده است. (این ارتجاع منطقۀ آخری بی‌خود بود چون قرار است با کشورهای منطقه دوست باشیم)

اگر حذف چهار صفر به صورت نمایشی کمی صورت‌مان را سرخ می کند رفع فیلترینگ اما به شکل واقعی به بهبود کیفیت می‌انجامد و همان گونه که ۱۰۰ شرکت فناور فعال در حوزه فناوری اطلاعات و ارتباطات یادآور شده اند ایجاد محدودیت‌های گسترده نه تنها تا کنون هیچ انتفاعی برای کشور ایجاد نکرده بلکه برعکس، باعث ترویج استفاده از فیلترشکن های خطرناک شده است. سوق دادن کاربران به این تصمیم علاوه بر تحمیل هزینه‌های اضافه به سبد خانوار، باعث آلودگی شبکه و از آن مهم‌تر رخ‌دادهای ضدامنیتی شده است. تا جایی که بی گمان اسراییل از آن سوء استفاده کرده و یکی از دریچه های نفوذ بوده است.

رییس جمهور پزشکیان که قول داده بود به نظرات کارشناسان بها دهد اکنون می‌شنود هم وزیر او با ادامه این کار مخالف است و هم  متخصصان حوزه شبکه و اینترنت با تأکید برامنیت سایبری پرسیده‌اند در وضعیت تهدیدهای امنیتی، چه معیارهای فنی‌یی برای ارزیابی ضرورت محدودسازی دسترسی اینترنت در نظر گرفته می‌شود؟  آنان گفته اند کنج کاوند بدانند چگونه می توان بین نیازهای امنیتی و حقوق دیجیتال شهروندان تعادل برقرار کرد و چه فرآیندهای تصمیم‌گیری و ارزیابی ریسک در این موارد دنبال می‌شود؟ 

به بخشی از نتایج تازه‌ترین نتایج نظرسنجی مشترک کمیسیون اینترنت و زیرساخت انجمن تجارت الکترونیک و مرکز افکارسنجی ایسپا در خرداد امسال در ابتدا اشاره شد ولی بر هر یک که انگشت می‌گذاریم نشان می‌دهد استمرار فیلترینگ جز خودزنی و آبرو بری ملی نیست. نتایجی از این دست:

- اینستاگرام پرکاربردترین پلتفرم میان ایرانی‌هاست
- ۸۶ درصد از کاربران اینترنت از فیلترشکن استفاده می کنند
- اینستاگرام انتخاب اول ۶۳درصد از کاربران اینترنت است
- ۲.۶۲ درصد از کاربران پیش از سال ۱۴۰۱ و فیلتر شبکه‌های اجتماعی مانند تلگرام و یوتیوب و ... از فیلترشکن و پروکسی ها استفاده نمی کردند!
- ۶۰ درصد از آنهایی که از شبکه‌های اجتماعی به عنوان منبع درآمد استفاده می کردند، اینستاگرام مهم ترین بستر کسب درآمدشان است
- ۸.۹۳ درصد از جوانان زیر ۳۰ سال ایرانی از فیلترشکن استفاده می‌کنند

چون این یادداشت تخصصی نیست و بر وجوه فنی تأکید ندارد به اینترنت طبقاتی نمی‌پردازم که با داعیه عدالت سازگار نیست و نشان تبعیض است و به میزانی که تبعیض اعمال شود عدالت رخت برمی‌بندد و تنها نتیجه آن رفع محدودیت از اصنافی است که صدای بلندتری دارند و عامه را متقاعد نمی‌کند.

چون کل داستان سیاسی است و اعضای مخالف شورای عالی فضای مجازی به دلایل سیاسی لج بازی می‌کنند و مانع رفع فیلترینگ می‌شوند جا دارد رییس جمهوری با زبان سیاسی آنان را توجیه کند که خوب نیست نام کشور ما در کنار کوبا و ترکمنستان و آنگولا و سودان مطرح شود!

یا از منظر امنیتی توضیح دهد اسراییل چگونه از این اختلالات و از نیاز مردم به استفاده از فیلترشکن‌ها استفاده می کند و در واقع در جنگ ۱۲ روزه بهره برده است. یا از حیث اخلاقی یادآور شود نه تنها با این کار مانع دست‌رسی نوجوانان نشده‌ایم که به عکس کار به جایی رسیده که دختر و پسر نوجوان برای پدر و مادر یا حتی پدربزرگ و مادربزرگ فیلترشکن نصب می‌کنند!

حتی وقتی شاعر می‌گوید “هرگز کسی این گونه فجیع به کشتنِ خود برنخاست” در ادمه می‌آورد: “که من به زندگی نشستم!” در این فقره اما مشخص نیست چرا جماعتی اصرار دارند دست از کشتن آبروی ملی برندارند!

یکی باید به اینها حالی کند اگر اینترنت را شر می‌دانید برای مقابله آن هم با این شیوه‌ها دیر شده چون هم چوب را دارید می‌خورید و هم پیاز را. هم خلق‌الله با فیلتر شکن دور می‌زنند و هم انگ محدودیت بر شما می‌نشیند و هم هزینه اضافی تحمیل می‌شود و اگر همان اوایل دهه ۷۰ کاری می‌کردید شاید ثمر می‌داد. به زبان استعاری جلوی هیتلر را در مونیخ باید می‌گرفتید هر چند که اینترنت هیتلر نیست و اتفاقا به جهان پیرامونی امکان رقابت و حضور در صحنه داده است.  اینستاگرام تنها شبکه‌ای برای جلوه‌گری و نمایش نمودها به جای بودهای واقعی نیست. همین دیروز رفیق ما در صفحۀ یک پیرزن روستایی بهترین خوراکی‌ها را با قیمت بسیار مناسب سفارش داد و قرار شد بفرستد و مگر عدالت جز توزیع فرصت‌هاست؟

به عنوان یادداشت بازمی‌گردم. واقعا از این که نام بلند ایران در کنار توسعه نایافته ترین کشورهای جهان قرار گیرد بر خود نمی‌لرزید؟

۲۴ سال قبل وقتی در دی ۱۳۸۰ جرج بوش پسر از سه کشور ایران و کره شمالی و عراق به عنوان محور شرارت یاد کرد جایی نوشتم بخش دردناک‌تر قضیه این است که بین ما و عراقی که ۸ سال در جنگ بوده‌ایم آخر چه اشتراکی است که کنارهم آورده است؟

نمی‌توان از صبح تا شب در صدا و سیما ایران ایران و وطن وطن کرد و به ذکر نام ایران در کنار آنگولا و سودان اهمیت نداد.  داستان آب دست شما نیست، در برق هم سرمایه گذاری کافی نشده و عجالتا باید ساخت با اینترنت چرا این گونه می‌کنند؟ می‌دانیم رییس جمهور و وزیر ارتباطات موافق این وضع نیستند ولی همچنان باید از شورایی که به جای مجلس قانون‌گذاری می‌کند بخواهند پایشان را از روی سیم انیترنت بردارند و خیال نکنند اگر چنین کنند موضوعیت و هویت‌شان در این شورا زیر سؤال می رود.

کافی است به آبروی ملی بیندیشند و کمی از آب رفته را به جوی بازگردانند. این دیگر آب نیست که چون آسمان بخیل شده و بر خلاف پیشینیان نزولات را نه در قنات که در سد و زیر تابش آفتاب نگاه می‌داریم تا تبخیر شود باید در انتظار ایرانی تشنه باشیم یا مثل برق نیست که قابل ذخیره سازی نیست و همین است که هست. چون در قضیه اینترنت خودمان با خودمان کرده‌ایم!



درباره درخواست بختیار از موساد برای ترور خمینی
دوشنبه ۲۰ مرداد ۱۴۰۴ - Monday 11 August 2025
iran-emrooz.net | Tue, 05.08.2025, 22:23

درباره درخواست بختیار از موساد برای ترور خمینی


به تازگی در برخی سایت‌های فارسی‌زبان، خبری به نقل از الیعزر تسافریر، آخرین نماینده موساد در ایران پیش از انقلاب اسلامی منتشر شده است. تسافریر در کتاب خاطراتش شیطان بزرگ، شیطان کوچک گفته است شاپور بختیار، آخرین نخست‌وزیر نظام پادشاهی در ایران از او خواسته بود تا اسرائیل آیت‌الله خمینی را در فرانسه ترور کند. تسافریر این درخواست را به اسحاق حوفی، رئیس وقت آن سازمان منتقل کرده بود. او، حوفی و برخی دیگر از مقامات وقت موساد و کارشناسان امور ایران در سازمان اطلاعات و جاسوسی اسرائیل، به دلایل «اخلاقی و سیاسی» با این کار مخالفت کرده بودند. چند کشور اروپایی نیز با این برنامه مخالف بودند. جیمی کارتر و مناحم بگین، روسای جمهور وقت آمریکا و اسرائیل نیز درگیر مذاکرات صلح با مصر، فرصت پرداختن به این موضوع را نیافتند و ماجرا منتفی شد.

حمید مهدی‌پور از انتشارات فروغ، با توجه به کتاب یکرنگی، به قلم بختیار و کتاب پرواز در ظلمت؛ زندگی سیاسی شاپور بختیار که با استقبال گسترده‌ی خوانندگان در ایران و خارج از کشور روبه‌رو شد، نظر حمید شوکت، پژوهشگر تاریخ معاصر ایران و نویسنده‌ آن کتاب را در این زمینه پرسیده است.

* آقای شوکت، با توجه به تحقیقات شما، سخنان تسافریر که با گذشت نزدیک به بیست سال بار دیگر مطرح شده است تا چه اندازه می‌تواند حقیقت داشته باشد؟

حمید شوکت: گذشته از  دلایل «اخلاقی» رئیس دستگاهی چون موساد در مخالفت با درخواست بختیار که درباره درستی آن جز آنچه تسافریر در این زمینه گفته است چیز دیگری نمی‌دانیم، پرداختن به جنبه‌های سیاسی موضوع اهمیت دارد. اگر «گرفتاری‌های» کارتر و بگین به خاطر مذاکره صلح با مصر، فرصت پرداختن به رویدادهای ایران را در آن روزهای سرنوشت‌ساز از آنها سلب کرده بودند کنار بگذاریم، واقعیتی را نمی‌توان نادیده گرفت. واقعیتی به نشانه آنکه گرایش نیرومندی در سیاست آمریکا، حکومت‌های غربی و اسرائیل نه تنها اسلام سیاسی را خطری نمی‌دانستند، بلکه مانعی در برابر نفوذ کمونیسم  و شوروی می‌شناختند. سیاست جیمی کارتر و رونالد ریگان در برابر اسلام‌گرایان ایران و افغانستان نشانه‌های فراوانی از پیشبرد چنین سیاست خانمان‌براندازی را آشکار ساختند.

* به این ترتیب پیروزی اسلام‌گرایان را در ایران نتیجه سیاست‌های آمریکا، غرب و اسرائیل می‌دانید.

به هیچ وجه. چنین ادعایی نادیده گرفتن عوامل درونی تحولات جامعه ایران، نقش پادشاه و اپوزیسیونی است که از ضرورت آزادی بیان و اندیشه سخن می‌گفت تا در آنچه انقلاب اسلامی نام گرفت، سرنوشت  خود و ایران را در کف برگزیدگانی نهد که حرمت آزادی و اندیشه را به هیچ می‌انگاشتند.

* به خاطرات تسافریر درباره درخواست بختیار بازگردیم. کارکردهای سیاسی آن را در این لحظه‌ تاریخی میان ایران اسرائیل در چه می‌دانید؟

چنین به نظر می‌رسد که گفته‌های آخرین نماینده موساد در ایران پیش از انقلاب و بازنشر آن، بیش از آنکه به دنبال بیان خاطره‌ای تاریخی از دوره کوتاه زمامداری بختیار باشد، هدفی سیاسی را دنبال می‌کند. موسادی که به‌رغم گفته تسافریر چون گذشته‌های دور و نزدیک، هیچ مانع اخلاقی و سیاسی در پیشبرد برنامه خود نمی‌شناسد. از این رو، صرف‌ نظر از درستی یا نادرستی سخنان او در این زمینه، نخستین پیامد چنین ادعایی این خواهد بود که اگر در گذشته به خاطر چنان ملاحظاتی از کشتن آیت‌الله خمینی خودداری کردند، این بار نه تنها مانعی برای از میان برداشتن جانشین او و سران جمهوری اسلامی نمی‌بینند، بلکه بنا بر آنچه گذشته است بر حق هستند.

* درباره درستی یا نادرستی درخواست بختیار برای کشتن خمینی چه می‌گویید؟

بختیار در کتاب یکرنگی می‌گوید کشتن آیت‌الله خمینی را منتفی می‌دانست، چون نمی‌خواست از او اسطوره‌ای ساخته شود.(۱) اینکه به واقع چنین بود یا اینکه امید داشت بتواند او را مهار کند ناروشن است.

در تدارک نوشتن کتاب «پرواز در ظلمت» با پنج وزیر بختیار، منشی او در دوره نخست‌وزیری، دختر و همسر و شماری از نزدیکانش گفتگو کردم. هیچ یک از آنها، جز سیروس آموزگار، وزیر اطلاعات و جهانگردی کابینه او در این خصوص چیزی نگفتند. آموزگار در نقد سیاستی که بختیار پس از ترک ایران در رویارویی با جمهوری اسلامی پیش گرفت، درباره ایجاد ایستگاه فرستنده رادیویی در خاک عراق که مخالف آن بود گفت: «... آبان یا آذر ماه ۱۳۵۹ بود. نمی‌خواستم صدای بختیار از عراق به ایران برسد و تمام تلاشم این بود که محل رادیو در بغداد نباشد. برای این کار سه محل را در نظر گرفته بودم. نیکوزیا در قبرس، بیروت در لبنان و سیسیل در ایتالیا. قاهره نیز مورد نظر بود و سرانجام این امکان در آنجا فراهم شد. به این منظور با چند نفر از کسانی که می‌توانستند چنین امکانی را در اختیارمان قرار بدهند مذاکره کردیم. روشن بود که ایجاد فرستنده رادیویی در قبرس بدون موافقت آمریکا عملی نخواهد بود...

«با این حال در پاریس با پاکانیدس، معاون نخست‌وزیر آن کشور تماس گرفتیم. این ملاقات در آپارتمان دوستی ایرانی در محله پانزدهم پاریس انجام گرفت. پاکانیدس شخصی با نام مستعار جونز از اهالی سیسیل را به ما معرفی کرد. می‌دانستیم که سیسیل در اختیار مافیا است. جونز که در این میان نقش واسطه را ایفا می‌کرد ما را در ارتباط با یک شهروند فرانسوی به نام میشل قرار داد. میشل تقریباً ۳۵ ساله، سبزه، با صورتی گرد و موهایی خرمایی بود. موضوع گفتگوی با میشل که او نیز خود را با نامی مستعار به ما معرفی کرده بود، درباره تدارک‌های فنی و اینکه مثلاً ایستگاه فرستنده رادیو می‌بایست روی کوه باشد و غیره دور می‌زد...

«در این بین میشل کاغذهایی را که روی میز بود جمع کرد و گفت: “این حرف‌ها بچه‌گانه است، بیایید کمی جدی صحبت کنیم” و افزود: “من پنج میلیون دلار می‌گیرم و خمینی را می‌کشم. این پول را هم پس از اینکه خمینی کشته شد بدهید.” روشن بود که میشل از طرف مافیا حرف می‌زند. گفتم “اگر خمینی را کشتید و پول را ندادیم چطور؟” گفت: “نگران نیستیم، می‌دهید.” گفتم: “تصمیم در این باره بالاتر از حدود اختیاراتم است و باید بپرسم” که پذیرفت...

«پس محل ملاقات را ترک کردم و از یک تلفن عمومی با بختیار تماس گرفتم. چون نمی‌خواستم تلفنی ماجرا را بگویم، گفتم لازم است موضوع مهمی را با او در میان بگذارم. به ملاقاتش رفتم و ماجرا را توضیح دادم. اشاره کردم که حاضرند پولی را که برای کشتن خمینی می‌خواهند بعداً بگیرند. بختیار وقتی صحبت‌هایم را شنید، مثل فنر با عصبانیت از جا پرید و گفت: “این حرف‌ها چیست که می‌زنی؟ معتقدی من پول بدهم یک ایرانی را بکشند، آن هم به یک جانی؟ ما اختلاف داریم، اما این اختلاف و دشمنی بین خودمان است. ما تمام این کارها را می‌کنیم که قانون رعایت شود. آن وقت من بیایم پول بدهم یک مافیایی برود خمینی را بکشد؟ دیگر راجع به این موضوع با هیچ کس صحبت نکن.” و بدین ترتیب موضوع خاتمه یافت. میشل اواخر دسامبر ۱۹۸۰، مدت کوتاهی پس از این ملاقات در جریان یک درگیری مسلحانه که گزارش آن در روزنامه فرانسوی فرانس سوار انتشار یافت کشته شد.»(۲)

سخنان آموزگار از بابت دیگری نیز درخور توجه است. آموزگار سال‌ها پس از قتل بختیار از مخالفت او با کشتن آیت‌الله خمینی یاد می‌کند. در این سال‌ها مدتی از جدایی آموزگار از نهضت مقاومت ملی که بختیار بنیاگذار آن بود می‌گذشت. پس دلیلی نداشت این چنین به دفاع از او برخیزد

* به این ترتیب خاطرات آخرین نماینده موساد را در ایران بی‌اساس می‌دانید.

بی‌اساس نمی‌دانم. اما هر سند و مدرک یا خاطره و یادمانده دیپلمات و مقام بلندپایه‌ای را به صرف آنکه از نظمی منطقی برخوردار است، نباید بدون کاوشی نقادانه معیار سنجش و داوری رویدادی تاریخی قرار داد و به بازنشر آن دست زد. اگر تاریخ به تجدیدنظر زنده است و نباید آنچه را که کارگزار دستگاهی امنیتی چون تسافریر درباره درخواست بختیار برای کشتن آیت‌الله خمینی گفته است نادیده گرفت، درباره نظر بختیار و کسانی چون آموزگار، وزیر اطلاعات و جهانگردی کابینه او نیز نباید سکوت کرد و به آنچه گفته‌اند بی‌اعتنا ماند. نادیده گرفتن چنین اصلی در سنجش رویدادها و شناخت از  نیک و بد زندگی سیاسی دولتمردی چون بختیار سزاوار نیست. بختیاری که مهرش به ایران از اندازه فزون بود.

———————
۱. شاپور بختیار، یکرنگی، ترجمه مهشید امیرشاهی (پاریس: نشر خاوران، ۱۹۷۲)، ۱۶۶-۱۶۷.
۲. حمید شوکت، پرواز در ظلمت: زندگی سیاسی شاپور بختیار ( کُلن: ُانتشارات فروغ، ۱۴۰۲)، ۴۲۳-۴۲۴.


نظر خوانندگان:


■ این سخن حمید شوکت بسیار آموزنده و به جا است که: «اگر «گرفتاری‌های» کارتر و بگین به خاطر مذاکره صلح با مصر، فرصت پرداختن به رویدادهای ایران را در آن روزهای سرنوشت‌ساز از آنها سلب کرده بودند کنار بگذاریم، واقعیتی را نمی‌توان نادیده گرفت. واقعیتی به نشانه آنکه گرایش نیرومندی در سیاست آمریکا، حکومت‌های غربی و اسرائیل نه تنها اسلام سیاسی را خطری نمی‌دانستند، بلکه مانعی در برابر نفوذ کمونیسم و شوروی می‌شناختند. سیاست جیمی کارتر و رونالد ریگان در برابر اسلام‌گرایان ایران و افغانستان نشانه‌های فراوانی از پیشبرد چنین سیاست خانمان‌براندازی را آشکار ساختند»، سخن بسیار درستی است که از چند سال پیش از انقلاب، جز شمار اندکی از از روشنفکران سکولار، تقریباً همۀ نیروها و روشنفکران انقلابی آن روزها، دچار این بدفهمی و کژفهمی شده بودند، و ایرانیان هنوز تاوان آن را می‌پردازند.
شوربختانه هنوز هم بسیاری از روشنفکران بویژه چپ‌های همسو با به اصطلاح «محور مقاومت» جمهوری اسلامی آن را درنیافته‌اند. این کژفهمی و نفهمیدن اهمیت و جایگاه مهم ایرانگرایی و رابطۀ سکولاریسم و اسلامگرایی را درنیافته‌اند. گناه آمریکا و انگلیس را به دلیل ایدئولوژی مذهبی و منافع ملی آنها حتی در نمونۀ طالبان برای بازگشت به قدرت می‌توان بخشید. اما به گمان من، گناه چپ‌ها، و جمهوریخواهان مدعی سکولاریسم را در همسویی با شکل‌های گوناگون اسلام سیاسی و شیفتگی نسبت به اصلاح‌طلبان روزنه‌جوی جمهوری اسلامی را نمی‌توان بخشید. امیدوارم همۀ ما درس‌های تاریخ را بیشششتر جدی بگیریم.
همراه با گرامی‌داشت چهاردهم مرداد و روز مشروطیت، و آرزوی درک شرایط روز ودرس آموزی از گذشته.
بهرام خراسانی ۱۴ مرداد ۱۴۰۴


■ چقدر مردم الجزایر در بعداز جنگ جهانی دوم شانس آوردندکه به استعمار ۱۵۰ ساله فرانسه خاتمه دادند و در بحث ها رایج بعداز ظهور خمینی و تشنج آفرینی ها حکومت اسلامی ایران توسط جامعه جهانی تضعیف نشدند.
وقتی جناب شوکت می‌نویسد: “واقعیتی را نمی‌توان نادیده گرفت. واقعیتی به نشانه آنکه گرایش نیرومندی در سیاست آمریکا، حکومت‌های غربی و اسرائیل نه تنها اسلام سیاسی را خطری نمی‌دانستند، بلکه مانعی در برابر نفوذ کمونیسم و شوروی می‌شناختند.”
نگارنده تصور نمی کند که این گزاره فقط در مورد ایران و قبل از ۵۷ صدق می‌کرد. همانطور که در مصاحبه آمده ست رونالد ریگان هم ادامه داد.
ریگان با اشتهای بیشر در پنهان با آیت الله خمینی بعداز ماجرای گروگان گیری در سفارت آمریکا ساخت و پاخت کرد و ۴۴۴ روز گروگانها اسیر حکومت ارتجاعی بودند تا ریگان جیمی کارتر را در انتخابات ۱۹۸۰ شکست دهد و داد. ریگان در ظاهر و علنی حرفهای دیگری می‌زد و جیمی کارتر را برای تضعیف آخرین شاه سرزنش می‌کرد.(دو روئی مشمئز کنند!)
آیا این با «منافع ملی» آمریکا مطابقت داشت؟ همه می‌دانیم که خیانت و دروغگوئی خمینی به مردم ایران در معامله با ریگان دور ازچشم چهانیان تا ۱۹۸۶ ادامه داشت و وقتی بر ملاشد رونالد ریگان استیضاج و رسوائی «ایران گیت» جهانی شد.این واقعه نشان داد که دروغگوئی ریگان و دور زدن قانون و تحریم های آمریکا علیه ایران و معامله با تروریستهای لبنانی و دیگر کشور ها بی جواب نماند و حمایت ریگان از اسلام، خمینی، مجاهدین افغانستان برای مقابله با شوروی در افغانستان نتوانست سوء استفاده کثیف شخصی او برای پیروزی بر جیمی کارتر در معامله با حکومت خمینی را بی مجازات بگذارد. بهر صورت و باوجود فروپاشی شوروی تبعات رشد واپسگرائی و تروریسم اسلامی در خاورمیانه و جهان انکار ناپذیر ست که القاعده، داعش، حزب الله، حماس، حوثی ها و ده ها فرقه دیگر و به قدرت ر سییدن حزب توسعه و عدالت اردوغان در ترکیه و پیروزی اخوان المسلمین بعداز «بهار عربی » جّو سیاسی جهان را بکلی بعداز جنگ سرد تغییر داد.
دیگر بلوک شرق وجود ندارد که فدرتهای غربی جهان برای مقابله با آن به پیاده نظام مسلمان و متعصب نیاز داشته باشند که آنها را علیه کمونیسم آموزش دهند و مجهز نمایند. ترجیح می‌دهند که طالبان به افغانستان برگردد و احمد الشرع که برای سَرَش جائزه گذاشتنه بودند به جای بشار السد به قدرت رساندند.اگر در بعداز جنگ جهانی دوم قانون ملی شدن نفت ایران را تحمل نمیکردند و علیه دولت ملی و مشروطه کودتا می‌کردند اصلا قابل توجیه نبود که به آن «منافع ملی » انگلیس یا آمریکا بگوئیم.
این ماهیت قدرتهای جهانی بود که در بنگلادش، اندونزی، غنا، کنگو، ویتنام، شیلی و دیگر کشور های جهان به بیرحمانه ترین شکلی خصلت نمائی کرد. وگرنه مردم فلسطین هم مانند ترکیه، عراق، اردن، لبنان، سوریه و....بعداز جنگ جهانی اول و انتقام از خلاف عثمانی که به چند کشور تقسیم شد همه به استقلال رسیدند به استقلال می‌رسید!! حکایت از تبعیض و سوء استفاده ی قدرت های جهان در حق تعیین سرنوشت مردم جهان ست که فلسطین نه تنها به استقلال نرسید بلکه بعداز جنگ جهانی دوم طبق قطعنامه ۱۸۱ به سه قشمت تقسیم شد که تا امروز به عنوان یک کشور مستقل از طرف قدرتهای جهان برسمیت شناخته نشده باوجودی که حدو ۱۵۰ کشور جهان آن را برسمیت شناخته اند.
از همه بدتر قدرتهای جهانی و راست افراطی به بهانه حماس که بعداز فروپاشی شوروی و مرگ یاسر عرفات و ترور اسحاق رابین رشد کرد حق حاکمیت مردم فلسطین را انکار می‌کنند. این استاندارد های دو گانه شناخته شده ست. با این وجود معلوم نیست قدرتهای جهانی در مورد حکومت اسلامی ایران با تمام جنگ افروزی های تاکنونی و شعار های ارتجاعی و اقدامات تروریستی چه اقدامی خواهند کرد. ایران با افغانستان، عراق، لیبی، سوریه و... فرق دارد
بهمن خیرخواه




چرا «هندوانه» وکیل مدافع دارد، اما «کولر آبی» غریب است؟
دوشنبه ۲۰ مرداد ۱۴۰۴ - Monday 11 August 2025
iran-emrooz.net | Tue, 05.08.2025, 20:06

چرا «هندوانه» وکیل مدافع دارد، اما «کولر آبی» غریب است؟


۱۲ مرداد ماه ۱۴۰۴ / ۴ آگوست ۲۰۲۵

به تازگی تلاشی آغاز شده است تا تصویری غیرواقعی از دلایل اصلی مشکلات آبی کشور به مردم عرضه شود. نمادها یا سمبل‌های این تلاش، «هندوانه» و «کولر آبی» هستند. تولید و صادرات محصولات کشاورزی با نماد «هندوانه»، ذینفعان خاص دارد. اما ذینفعان «کولرهای آبی» شهروندان عادی و مردم کوچه و بازار هستند که گزینه ارزان‌تری برای سرمایش ندارند.[۱]

واقع ماجرا از این قرار است که حدود ۹۰ درصد منابع آبی کشور صرف کشاورزی می‌شود و سهم کشاورزی در تولید ناخالص داخلی (GDP)  نیز حدود ۱۰ درصد است. به زبان ساده، ۹۰ درصد منابع آبی کشور، صرف یک فعالیت اقتصادی‌ کم‌ارزش به نام کشاورزی می‌شود.

از منظر سیاستگذار، هدف از تداوم این رویه غیر اقتصادی، تامین امنیت غذایی کشور است. در واقع به همین سبب نیز، آب به عنوان اصلی‌ترین نهاده کشاورزی، تقریبا به صورت رایگان (حدود ۱ تا ۳ درصد ارزش محصول) در اختیار بخش کشاورزی قرار می‌گیرد.

بخشی از اراضی کشاورزی و باغات و غیره در ایران، جزو املاک دولتی (مانند کشت و صنعت نیشکر هفت تپه) و انفال (مانند شرکت‌های کشت و صنعت وابسته به آستان قدس، بنیاد مستضعفان و ...) هستند و مابقی اراضی و باغات، به خرده‌مالکان تعلق دارد. هر سه گروه، یعنی دولت، انفال و خرده‌ماکان، بخشی از محصولات تولیدی خودشان یا محصولات تولیدی همدیگر را به خارج از کشور صادر می‌کنند.

آب و انرژی نهفته در محصولات کشاورزی، تقریبا رایگان در اختیار بخش کشاورزی قرار گرفته است و صادرات محصولات کشاورزی، به منزله صادرات آب و انرژی نهفته در آن‌هاست. یعنی به رغم وجود بحران عظیم آبی و بحران عظیم انرژی در سرتاسر کشور، آب و انرژی نهفته در محصولات کشاورزی، به خارج از کشور صادر می‌شود و سود حاصل از این صادرات، نصیب ذینفعان مزبور می‌شود.

هندوانه، مربا، انواع میوه، سیب‌زمینی، پرتقال، تخم خوراکی پرندگان، جو دوسر، گوجه‌فرنگی زراعی و گلخانه‌ای، رب گوجه‌فرنگی، پنیر، کشمش، بادام‌زمینی و غیره، از جمله محصولات صادراتی به شمار می‌روند.

فعالیت‌ بخش کشاورزی، حتا در استان تهران که عظیم‌ترین بحران آبی تاریخ حیات‌اش را سپری می‌کند، بی‌وقفه در جریان است و سهم قابل تاملی از کشاورزی کل کشور را به خود اختصاص می‌دهد.

از ۱۰ درصد باقیمانده منابع آبی، حدود ۵ درصد مربوط به مصرف شهروندان (اعم از شرب و بهداشتی) و حدود 5 درصد مربوط به بخش صنعت و غیره است. (حدود ۶۵ درصد از آب شرب و بهداشتی از مجرای فاضلاب، دوباره بازیافت می‌شوند)

در بخش مصرف شهروندان (اعم از شرب و بهداشتی) هم هدررفت آب زیاد است. مثلا هدررفت آب در کولرهای آبی بسیار زیاد است. اما مصرف‌کنندگان کولرهای آبی عامه مردم هستند که گزینه ارزان‌تری برای سرمایش ندارند. به‌علاوه، همچنانکه گفته شد، سهم بخش شرب و بهداشتی در کل، بسیار ناچیز (حدود ۶ درصد) است.

اکنون قادریم تا درک روشن‌تری از دو نماد «هندوانه» و «کولر آبی» داشته باشیم. «هندوانه» و «کولر آبی» سمبل‌های مصرف دو گروه متفاوت از ذینفعان هستند. کولر آبی «وکیل مدافع» ندارد. اما محصولات کشاورزی صادراتی، از جمله هندوانه صادراتی، وکیل مدافعانی دارد. وکیل مدافعانی که زیر باد کولر گازی، در مقابل دوربین فیلمبرداری ظاهر می‌شوند و با اعداد ارقام ثابت می‌کنند که مقصران اصلی بحران آبی در کشور، «عوام» و کولرهایشان هستند.

بنابراین با تبرئه «نظام حکمرانی آب» و محکوم کردن «عوام» و «کولرهای آبی‌شان»، کسب و کار پررونق کشاورزی می‌تواند هم‌چنان ادامه پیدا کند.

————————
[۱] به عنوان نمونه، رجوع کنید به برنامه «ناگفته‌های بحران آب» در آدرس:
https://www.youtube.com/watch?v=1-zm2EvFr-g


نظر خوانندگان:


■ به گمانم آقای اتفاق با کمی بی‌دقتی، وارد دوگانه «هندوانه و کولر آبی» شده‌اند. در همین گفتگویی که مورد استناد ایشان قرار گرفته، آقایان فاضلی و میان‌آبادی، روی دو دو گانه کاملا متفاوت بحث کرده‌اند. دوگانه نخست «گندم- هندوانه» است و دوگانه دوم «آب شرب و کولر آبی»! در دوگانه اول حکومت و ذینفعان برای آنکه حماقت مستتر در شعار خودکفایی و تداوم فاجعه‌بار کشت گندم در زمین‌های آبی را بپوشانند، هندوانه را به عنوان آفتابه دزد و موجودی که آب را می‌بلعد، پیش می‌اندازند تا گندم موذی را بپوشانند! در دوگانه دوم، با اشاره به درخواست حکومت به کاهش مصرف در خانه، از بی‌کفایتی حکومتی که کشور را در سطح تکنولوژیک ۶۰ سال پیش منجمد کرده، با اشاره با حجم آبی که کولرها می‌بلعند، رونمایی می‌شود. یعنی کولر در مقابل آب شرب و هندوانه در مقابل گندم! بدون آنکه بتوان چیزی را با فاکتورگیری ، حذف کرد!
با ارادت پورمندی


■ ۱) درود آقای پورمندی عزیز.
درباره انتقاد از حکومت: پیش از هر چیز توصیه میکنم که نوشته بنده را درباره «اصلاح‌طلبان و مسئله آب» مطالعه بفرمایید.
در آنجا شرح داده‌ام که از مجموع ۳۶ سال حاکمیت جمهوری اسلامی پس از خاتمه جنگ (از ۶۸ به بعد)، اصلاح‌طلبان تاکنون ۲۵ سال (ربع قرن) در مسند قدرت بوده‌اند. به علاوه خود جناب فاضلی نیز ۴ سال از این ۲۵ سال در حوزه آب با نظام‌ حکمرانی همکاری داشته‌اند. به عنوان نمونه پروژه ۴۶ هزار هکتاری آبیاری دشت سیستان، که مورد نقد ایشان است، در سال ۱۳۹۴ و در زمان همکاری فاضلی با دولت کلید خورده بود. اما امروز، یعنی در سال ۱۴۰۴، فاضلی با شگفتی از پروژه‌های شکست خورده‌ی ده سال پیش و هدر رفتن منابع در سیستان و بلوچستان یاد می‌کند و منتقد آن‌هاست. گویی اصلاح‌طلبان به عنوان یک توریست، تازه وارد این کشور شده‌اند و نخستین بار است که با چنین پدیده‌ای مواجه می‌شوند. از نگاه من جناب فاضلی نماینده تمام عیار رویکرد اصلاح‌طلبی در ایران هستند. اصلاح‌طلبانی که ربع قرن در مسند قدرت بوده‌اند و همواره از موضع اپوزیسیون و منتقد درباره عملکرد حاکمیت طی ۳۶ سال گذشته سخن می‌گویند. میان‌آبادی در آن جلسه به درستی درباره تعارض منافع سخن میگوید. اما مگر اصلاح‌طلبان همواره یکی از عوامل و طرفین این تعارض منافع در قوه مجریه و مجلس نبوده‌اند؟
۲) درباره آب: نکته نهفته در بحث بنده «ذینفعان» هستند. «گندم- هندوانه» یک دوگانه جعلی است و هدف از آن گمراه کردن ذهن مخاطب است. «گندم- هندوانه» ذینفعان مشترکی دارد و لازم است تا درباره ذینفعان خاص آن‌ها سخن گفته شود. دوگانه جعلی بعدی «آب شرب و کولر آبی» است که ذینفعان آن‌ها عامه مردم هستند. در آن نشست، ایجاد این دوگانه‌های جعلی سبب می‌شود که دست آخر، «مردم عادی» به عنوان ذینفعان کولر آبی، به اندازه «شرکت‌های کشت و صنعت خاص» مقصر جلوه داده شوند.
فاضلی در حوالی دقیقه 02:26:10 گفتگوی یادشده، به وضوح تاکید دارد که «اهمیت و اولویت رسیدگی به مسئله آب کشاورزی و کم اهمیت بودن آب شرب در برابر آن» صرفا یک «افسانه» است. درحالی‌که علت‌العلل مسئله اب در کشور کشاورزی است. بحران آب در کشاورزی خلق می‌شود و در پروژه‌های آبی رانتی به ثمر می‌نشیند.
۳) راهکارها: راهکارهای «من‌درآوردی» فاضلی در بخش‌های پایانی این گفتگو، اوج این اغتشاش فکری عامدانه است. توصیه می‌شود که «دانشگاه» و «معدن‌چی» و «دولت» و «کشاورز» و غیره، در یک ساختار نامعلومی با هم تعامل داشته باشند تا مسئله آب حل شود. یعنی اختراع دوباره چرخ گاری.
با احترام - اتفاق


■ آقای اتفاق گرامی! سپاس از پاسخ. من در فکر دفاع از فاضلی و اصلاح طلبان نیستم و در حد توانم، نقش او ، از جمله در رابطه با بدفهمی از آرای داگلاس نورث، جریان روزه گشایی را نقد کرده‌ام. تا آنجایی که دنبال کرده‌ام، همه تفاهم داریم که ریشه اصلی بحران و ورشکستگی آبی در شعار خود کفایی و تخصیص ۹۰ در صد آب به بخش کشاورزی نهفته است که به قول درست شما سهم آن در تولید ناخالص ملی حدود ده در صد است. اما در هر دو حوزه آب شرب و آب کشاورزی، به نظر می‌رسد که عمدی در کار است تا صورت مساله درست مطرح نشود. سوال این است که چند درصد از این نود درصد، صرف گندم و برنج می شود و چند درصد صرف هندوانه؟ و آیا گرفتاری اصلی گندم است یا هندوانه؟ به نظرم هم فاضلی و هم میان‌آبادی در این رابطه دست روی نقطه درستی گذاشتند که نباید مورد مخالفت شما باشد. این حقیقتی است که افسانه هندوانه به مخفی کردن فاجعه گندم کمک می‌کند و شاید به همین خاطر ساخته شده باشد!
در مورد دوگانه دوم هم، کماکان با برداشت شما مشکل دارم. تاکید بر کولر آبی اتفاقا از سوی میان‌آبادی صورت گرفته است. پیام او هم روشن است: یقه مردم را نگیرید که چرا بیشتر از ۱۳۰ لیتر در روز مصرف می‌کنند، فکری به حال کولرهای آبی و تکنولوژی دوره استالین! بکنید. او وکیل کولر نیست، از موضع وکیل مردم، یقه کولر را می‌گیرد. بعید می‌دانم که در مورد میزان مصرف آب در کولر ها، حرف پرتی زده باشد.
در مورد ذینفعان، مستقل از گندم و هندوانه، به گمانم گفتگوی آزاد با فاضلی و میان‌آبادی بسیار روشنگر و تا آن حد تکان دهنده بود که مهدی احمدی را هم دچار شوک کرد. در اینجا باید منصف باشیم و بپذیریم که مساله ذینفعان و تعارض منافع را هر دو خوب بیان کردند و فاضلی هم کم نگذاشت. من به دقایق مورد اشاره شما مراجعه کردم. به گمانم یا شما سریع گوش دادید و یا مطلب در جای دیگری گفته شده است. تعامل بین بخشی، برای غلبه بر ورشکستگی آبی و فراتر از آن، برای تدوین حکمرانی آبی درست، آیا امری بدیهی نیست؟ بحث ساختار این تعامل البته مقوله دیگری است که باید در جای خود مطرح شود
با ارادت پورمندی


■ جناب پورمندی
محاسبه سهم محصولات کشاورزی و دامی (گندم، جو، برنج، هندوانه، گوشت گاو و ...) در مصرف آب، با احتساب سطح زیر کشت آن‌ها، کشف جدیدی نیست و جزو الفبای اقتصاد آب است. به‌عنوان نمونه، بنده در سال ۲۰۲۳ در صفحه۲ بی.بی.سی، [۱] بحران کشت گندم را توضیح دادم. یا در سومین جلسه درس‌گفتارهای اقتصاد سیاسی آب در جولای ۲۰۲۴، [۲] آن را با نمودار و جزئیات بیان کرده‌ام. بنابراین تمامی آمارهایی که در ان جلسه بیان شد، تقریبا صحیح است و بقیه کارشناسان هم از آن مطلع بوده و هستند.
الان پرسش این است که اصلاح‌طلبان (و از جمله جناب فاضلی)، در طی ربع قرن تصدی قوه مجریه (و گاهی تصدی کرسی‌های مجلس و شورای شهرها) چه اقدامی برای حل مشکلات آبی کشور انجام داده‌اند؟ و اکنون، اصللح‌طلبان منتقد چه کسی هستند؟
مثلا در طی سال‌های گذشته کنشگران محیط زیست تلاش کردند تا قانونی را به نام «سند ملی امنیت غذایی»،[۳] برای محدود کردن کشاورزی (گندم و ...) و صیانت از آب کشور تصویب کنند. اما دولت اصلاح‌طلبان تن به این اصلاحات نداد و در نهایت، کنشگران محیط زیستی دولت رئیسی را مجاب کردند تا آن را تصویب کند. (البته شاید دولت رئیسی هم نمیدانست که چه چیزی را تصویب کرده است)
[۱] لینک bbc
https://www.youtube.com/live/ieE2ZZB3aMA?si=eV48O9cV4lQuI2dl
[۲] لینک سومین جلسه درسگفتار
https://youtu.be/1pz9MfKdKbg?si=Oj8crxea7IehtPGv
[۳] لینک سند ملی امنیت غذایی
https://www.iran-emrooz.net/index.php/think/more/116276/
اتفاق


■ شهرام اتفاق گرامی،
این بحث یک مشکل دارد و آن هم این است که تقسیم “تقصیر” و “ملامت” جایگاه مهمی در آن یافته است. به عنوان مثال، تعداد چاه‌های عمیق و پی‌آمدهای آن از قبیل گودال‌ها، فرونشست زمین و خشکی/خشکسالی در همه نقاط دنیا، در طول ۵۰ سال گذشته تقریبا همزمان رو به افزایش گذاشته است. مشاهده همین پدیده در فلوریدا “تقصیر” اصول‌گرایان یا اصلاح‌طلبان ایرانی نیست. بنابراین، بهتر است بحث را حداقل به سه بخش تقسیم کرد.
بخش اول یک بحث کارشناسی از دیدگاه علوم طبیعی/تجربی/اقتصادی است. چاه عمیق چیست؟ پیشرفت تکنیک‌های حفاری چگونه بوده است؟ سفره‌ آبی زیرزمینی چیست؟ قیمت حفاری چه تغییراتی را نشان می‌دهد؟ تکنیک‌های آبیاری کدامند؟ منابع آبی در کجا قرار دارند؟ انتقال آب از سطح یا عمق زمین، و از یک منطقه به منطقه دیگر چه پیامدهایی دارند؟ و بحث‌های دیگری از این قبیل!
بخش دوم یک بحث کارشناسی از دیدگاه علوم اقتصادی/اجتماعی است. نیازهای آبی یک منطقه یا یک کشور در کجاست (کشاورزی، نوشیدن/بهداشت، صنعت)؟ منابع لازم انسانی/دانشیک چه هستند؟ انتقال آب از سطح یا عمق زمین به چه مقدار منابع مالی نیاز دارد؟ و غیره!
بخش سوم یک بحث کارشناسی از دیدگاه علوم اجتماعی/انسانی است. ساختار تصمیم‌گیری چیست؟ اولویت‌ها چگونه تقسیم می‌شوند؟ چه ساختاری برای انتقال تجربیات به تصمیم‌گیران وجود دارد؟ حتی اینکه چه کسی چه حرفی را می‌تواند بزند یا نزند جزیی از این بخش است. مثلا اگر من در ایران زندگی می‌کنم، آیا می‌توانم از خمینی و خامنه‌ای انتقاد کنم یا مجبورم انتقاد را به اصول‌گرایان/اصلاح‌طلبان محدود کنم؟ و دیگر چیزها!
اگر یک بخش‌بندی، نه حتما مانند بخش‌بندی بالا، صورت بگیرد شاید بتوان گفت:
- در دهه 11970، و در تمام جهان، باور اشتباهی وجود داشت که گمان می‌کرد منابع آب زیرزمینی نه محدودیت دارد و نه پی‌آمدهای اسفناک. مشکل، یک مشکل جهانی است. در مورد ایران، حتی خمینی به اشتباه گمان می‌کرد که ایران آب زیاد دارد؛
- در هر کشوری/منطقه‌ای دلایل خاص اقتصادی سرعت حفاری چاه‌های عمیق بالا و پایین می‌برد. در شروع سال ۱۳۵۸ در ایران، استفاده از منابع مالی/اقتصادی عمومی برای کمک به کشاورزی بسیار رایج بود و همین امر اجازه می‌داد که جهاد کشاورزی وجود داشته باشد. در این مورد تفاوتی بین اندیشه‌های اسلامی‌ها و مارکسیست‌ها و یا دیگران وجود نداشت. خمینی که اقتصاد را مال خر می‌دانست صریح‌ترین بروز این اندیشه بود. بنی‌صدر در شورای انقلاب پی‌گیری می‌کرد تا تعاونی‌های تولیدی (مخصوصا در بخش کشاورزی) وام‌های مناسب دریافت کنند؛ - در هر کشوری انتقال تجربیات از سطح کارشناسی به سطح تصمیم‌گیری با موانع زیادی روبرو بوده است. دلایلی که در آمریکا یا چین یا پرو وجود دارد، با دلایل ایران فرق دارد. در ایران بطور خاص ذهنیت “خودی” و “دیگری” بسیار قوی بود و کار را به اولویت “تعهد” بر “تخصص” کشاند.
- ساختار تعیین اولویت‌ها و تصمیم‌گیری در ایران از قبل از انقلاب هم از بالا و دستوری کار می‌کرد. خمینی از پاریس به کشاورزان سلام می‌رساند و از آن‌ها می‌خواست گندم بکارند تا کشور خودکفا بشود. نتیجه آن شد که در دشت گرگان زمین‌های پنبه‌کاری به گندم‌کاری تبدیل شدند. در آذربایجان مراتع سرسیز را شخم زدند تا گندم بکارند. غافل از آنکه محصولات پنبه (پنبه، روغن، کنجاله) یا محصول مرتع (بره؛ و پشم و کوشت و شیر حاصل از آن) ده‌ها برابر تولید گندم است. هم بنی‌صدر و هم خامنه‌ای صدای رسایی بودند برای افزایش جمعیت به ۱۰۰ تا ۱۵۰ میلیون نفر. توگویی، این دهان‌های باز، غذا لازم ندارند.
- ...
این‌ها را نوشتم که بگویم مشکل آب مشکلی عمومی است، و هر فردی/گروهی/اندیشه‌ای سهمی در ایجاد بحران آب دارد. در بهار سال ۱۳۵۸ من با تبدیل زمین‌های پنبه‌کاری به گندم‌کاری یا تبدیل مراتع به گندم‌کاری مخالف بودم، اما هیچ نکته‌ی منفی در حفر چاه عمیق نمی‌دیدم (فقط از هدر رفتن آن همه آب “حیفم” می‌آمد) . در این بین، جمهوری اسلامی در تمامیتش، باعث بروز و تشدید این مشکل، و تبدیل آن به یک بحران بزرگ شده است. همچنین اینکه بروز و تشدید این مشکل در ایران به قبل از ایجاد دوگانگی اصول‌گرا/اصلاح‌طلب بر‌می‌گردد. تقسیم “تقصیر” در مراحل ابتدایی یک تحلیل می‌تواند به ضعف تحلیل بیانجامد.
با احترام – حسین جرجانی


■ حسین جرجانی گرامی
ممنون از توجه‌ شما و ممنون از اینکه در این بحث مشارکت دارید.
۱) «فقر»، «دیابت»، «بیکاری»، «بیماری‌های واگیردار»، «آلودگی هوا»، «ترافیک» یا «کمبود آب»، جملگی از مسائلی هستند که در همه کشورهای دنیا وجود دارند. اما موضوع مورد بحث ما، «شیوه مواجهه نظام‌های حکمرانی با این مسائل» است. بنابراین بیان این نکته که، «کمبود آب» در همه جای دنیا وجود دارد، صرفا «تطهیر» عملکرد نظام حکمرانی آب در کشور ماست. برخی از نظام‌های حکمرانی در جهان توانسته‌اند مسائلی را که در همه جهان وجود دارند، به بهترین شکل ممکن حل کنند. بنابراین، آنچه در کانون توجه من قرار دارد، دست بر قضا همان یافتن «تقصیر» حکمرانی است.
۲) شما می‌فرمایید که “مسئله آب در ایران، به پیش از دوگانه «اصولگرا» و «اصلاح‌طلب» برمی‌گردد.” به گمان من، این استدلال سبب «تطهیر» عملکرد نظام حکمرانی می‌شود. ما در همه دوره‌های تاریخی مشکل آب داشته‌ایم. اما در هر دوره، تدبیری برای حل مشکل اندیشیده شده است.‌ ایلامی‌ها هم ۱۲۵۰ سال پیش از میلاد مسیح مشکل آب داشتند و برای حل آن، مجموعه عظیم و باشکوه «چغازنبیل» را در خوزستان بنا کردند.[۱] بنابراین ما امروز ایلامی‌ها را به خاطر «شیوه مواجهه نظام‌ حکمرانی» با مشکلات آن روزشان تمجید می‌کنیم.
۳) شما می‌فرمایید: “جمهوری اسلامی در تمامیتش، باعث بروز و تشدید این مشکل، و تبدیل آن به یک بحران بزرگ شده است.” من با این فرمایش شما کاملا موافقم. اما از درون این کلیت، یک جناح به نام «اصلاح‌طلب»، فریبکارانه قصد دارد تا مردم را بفریبد و خودش را مبرای از مسئولیت‌ها و بیگناه جلوه بدهد.
۴) بدیهی است که ناکارآمدی حکمرانی و قصور شرکای آن (از جمله اصلاح‌طلبان)، فقط به این یک مورد «کمبود آب» محدود نمی‌شود. در عین حال شاهد این هستیم که در سایر موارد، «اصلاح‌طلبان» کوششی مشابه را در پیش گرفته‌اند و از موضع یک منتقد خارج از نظام حکمرانی، به انتقاد از عمکرد گذشته می‌پردازند.
با احترام - اتفاق
[۱] درباره سازه چغازنبیل - جلسه دوم درسگفتارهای اقتصاد سیاسی آب در نشانی: https://youtu.be/0zDg70vxtug?si=eg_bqR4ZM5Y4Jchr


 



" width="640" />
دوشنبه ۲۰ مرداد ۱۴۰۴ - Monday 11 August 2025
iran-emrooz.net | Tue, 05.08.2025, 18:45




دوشنبه ۲۰ مرداد ۱۴۰۴ - Monday 11 August 2025
iran-emrooz.net | Tue, 05.08.2025, 17:27




نشست بین‌المللی درباره بحران آلودگی پلاستیکی
دوشنبه ۲۰ مرداد ۱۴۰۴ - Monday 11 August 2025
iran-emrooz.net | Tue, 05.08.2025, 16:43

نشست بین‌المللی درباره بحران آلودگی پلاستیکی


جنیفر مک‌درموت / آسوشیتدپرس / ۵ اوت ۲۰۲۵

کشورهای جهان روز سه‌شنبه نشستی را در ژنو آغاز کردند تا معاهده‌ای تاریخی با هدف پایان دادن به بحران آلودگی پلاستیکی که بر هر اکوسیستم و هر فرد روی کره زمین تأثیر می‌گذارد، نهایی کنند.

این ششمین نشست مذاکره‌کنندگان است و آن‌ها امیدوارند آخرین نشست باشد. یکی از اختلافات اصلی این است که آیا این معاهده باید شامل کاهش تولید پلاستیک باشد یا خیر. کشورهای قدرتمند تولیدکننده نفت، که اکثر پلاستیک‌ها از سوخت‌های فسیلی تولید می‌شوند، با این موضوع مخالف‌اند. آن‌ها معتقدند بازطراحی، بازیافت و استفاده مجدد می‌تواند مشکل را حل کند، در حالی که برخی کشورها و شرکت‌های بزرگ می‌گویند این اقدامات کافی نیست.

لوئیس وایاس والدیویزو، رئیس کمیته مذاکره‌کننده که هدفش تدوین یک ابزار قانونی الزام‌آور برای مقابله با آلودگی پلاستیکی است، گفت: «ما کاملاً مطمئن هستیم که هیچ‌کس آلودگی پلاستیکی نمی‌خواهد. با این حال، هنوز نتوانسته‌ایم راهی منظم و مؤثر برای توقف آن پیدا کنیم.»

فرصتی برای «پایان دادن به آلودگی پلاستیکی»

وایاس معتقد است این گردهمایی ۱۰ روزه در ژنو می‌تواند نقطه عطفی باشد.

وی که همچنین سفیر اکوادور در بریتانیا است، گفت: «برای اولین بار در تاریخ، جهان در آستانه دستیابی به یک ابزار قانونی الزام‌آور بین‌المللی برای پایان دادن به آلودگی پلاستیکی قرار دارد. ما با یک بحران جهانی مواجه هستیم. آلودگی پلاستیکی به اکوسیستم‌ها آسیب می‌رساند، اقیانوس‌ها و رودخانه‌های ما را آلوده می‌کند، تنوع زیستی را تهدید می‌کند، به سلامت انسان‌ها آسیب می‌رساند و به‌طور ناعادلانه‌ای جوامع آسیب‌پذیر را تحت تأثیر قرار می‌دهد. این فوریت واقعی است.»

آنجلیک پوپونو، مذاکره‌کننده ارشد اقیانوس برای ۳۹ کشور در حال توسعه جزیره‌ای و ساحلی کوچک، گفت که تنها یک معاهده می‌تواند اقدام جهانی لازم را بسیج کند. او در سیشل، کشور خود، اظهار داشت که پلاستیک ماهی‌هایی که می‌خورند را آلوده می‌کند، در سواحل انباشته می‌شود و اقیانوس را خفه می‌کند و به گردشگری و سبک زندگی آن‌ها آسیب می‌رساند.

او گفت: «این آخرین فرصت جهان برای انجام این کار و انجام آن به‌درستی است. اگر به وظیفه خود عمل نکنیم، یک تراژدی خواهد بود.»

اینگر اندرسن، مدیر اجرایی برنامه محیط‌زیست سازمان ملل متحد، گفت که مسائل پیچیده هستند، اما این بحران «واقعاً در حال افزایش است» و مسیر باریکی برای رسیدن به معاهده وجود دارد. او افزود که بسیاری از کشورها در زمینه بازطراحی محصولات پلاستیکی برای بازیافت و بهبود مدیریت پسماند توافق دارند.

اندرسن گفت: «ما باید راه‌حلی برای این مشکل پیدا کنیم. همه آن را می‌خواهند. هنوز کسی را ندیده‌ام که طرفدار آلودگی پلاستیکی باشد.»

بر اساس گزارش سازمان ملل، سالانه بین ۱۹ تا ۲۳ میلیون تن زباله پلاستیکی وارد اکوسیستم‌های آبی می‌شود که بدون اقدام فوری، این مقدار تا سال ۲۰۴۰ ممکن است ۵۰ درصد افزایش یابد.

اختلافات شدید بر سر محدود کردن تولید پلاستیک

در مارس ۲۰۲۲، ۱۷۵ کشور توافق کردند که تا پایان سال ۲۰۲۴ اولین معاهده قانونی الزام‌آور در مورد آلودگی پلاستیکی را تدوین کنند. این معاهده قرار بود کل چرخه عمر پلاستیک، از جمله تولید، طراحی و دفع را در بر بگیرد.

مذاکرات سال گذشته در کره جنوبی قرار بود دور نهایی باشد، اما در دسامبر به دلیل بن‌بست بر سر کاهش تولید متوقف شد. جهان سالانه بیش از ۴۰۰ میلیون تن پلاستیک جدید تولید می‌کند که بدون تغییر سیاست‌ها، این مقدار تا سال ۲۰۴۰ ممکن است حدود ۷۰ درصد افزایش یابد.

حدود ۱۰۰ کشور خواستار محدود کردن تولید و همچنین رسیدگی به پاکسازی و بازیافت هستند. بسیاری گفته‌اند که رسیدگی به مواد شیمیایی سمی ضروری است.

پاناما در کره جنوبی تلاشی را برای گنجاندن موضوع تولید در معاهده رهبری کرد. دبرا سیسنروس، مذاکره‌کننده، گفت که در ژنو نیز این کار را ادامه خواهند داد، زیرا به شدت به رسیدگی به آلودگی در مبدأ اعتقاد دارند، نه فقط از طریق اقدامات پایین‌دستی مانند مدیریت پسماند.

او گفت: «اگر اکنون از این جاه‌طلبی عقب‌نشینی کنیم، خطر پذیرش توافقی را داریم که از نظر سیاسی مناسب است، اما از نظر زیست‌محیطی ناکارآمد است.»

حدود ۳۰۰ شرکت عضو ائتلاف تجاری برای معاهده جهانی پلاستیک — شرکت‌هایی مانند والمارت، کوکاکولا، پپسی‌کو و لورئال — از کاهش تولید همراه با افزایش بازیافت و استفاده مجدد حمایت می‌کنند. این ائتلاف شامل شرکت‌های بزرگ مواد غذایی، نوشیدنی و خرده‌فروشی است که خواستار یک معاهده مؤثر و الزام‌آور با قوانین جهانی هستند تا از مشکلات ناشی از رویکردهای متفاوت در کشورهای مختلف جلوگیری کنند.

برخی کشورهای تولیدکننده پلاستیک و نفت و گاز به شدت با محدودیت‌های تولید مخالف‌اند. عربستان سعودی، بزرگ‌ترین صادرکننده یک نوع پلاستیک رایج، رهبری این گروه را بر عهده دارد و معتقد است اگر جهان آلودگی پلاستیکی را مدیریت کند، تولید پلاستیک مشکلی ایجاد نخواهد کرد.

موضع ایالات متحده در مورد معاهده

ایالات متحده از محدودیت‌های جهانی تولید یا ممنوعیت برخی محصولات پلاستیکی یا افزودنی‌های شیمیایی به آن‌ها حمایت نمی‌کند.

وزارت امور خارجه آمریکا اعلام کرد که از مفادی برای بهبود جمع‌آوری و مدیریت پسماند، بهبود طراحی محصول و ترویج بازیافت و استفاده مجدد حمایت می‌کند.

این وزارتخانه در بیانیه‌ای به آسوشیتدپرس گفت: «برای موفقیت مذاکرات، این توافق باید با هدف حفاظت از محیط‌زیست در برابر آلودگی پلاستیکی باشد و باید اهمیت پلاستیک‌ها در اقتصادهای ما را به رسمیت بشناسد.»

این دیدگاه مشابه نظر صنعت پلاستیک است که می‌گوید محدودیت تولید می‌تواند پیامدهای ناخواسته‌ای مانند افزایش هزینه‌های پلاستیک داشته باشد و مواد شیمیایی بهتر است در جای دیگری تنظیم شوند.

چین، ایالات متحده و آلمان در تجارت جهانی پلاستیک از نظر صادرات و واردات پیشرو هستند، بر اساس انجمن صنعت پلاستیک.

مذاکره‌کنندگان تا کجا پیش خواهند رفت؟

برای گنجاندن هر پیشنهادی در معاهده، همه کشورها باید توافق کنند. برخی کشورها می‌خواهند فرآیند را تغییر دهند تا در صورت لزوم، تصمیم‌گیری با رأی‌گیری انجام شود. هند، عربستان سعودی، ایران، کویت و دیگران با این موضوع مخالف‌اند و استدلال می‌کنند که اجماع برای یک معاهده مؤثر حیاتی است.

مذاکره‌کنندگان در حال بررسی گزینه‌های انتخابی یا انصرافی برای برخی مفاد هستند تا از بن‌بست جلوگیری کنند. بیورن بیلر، هماهنگ‌کننده بین‌المللی شبکه حذف آلاینده‌های بین‌المللی، گفت که این کار به معنای معاهده‌ای بدون قدرت اجرایی یا تعهدات خواهد بود که ارزش کمی دارد. سیسنروس گفت که اگر با دقت طراحی شود، این گزینه می‌تواند زمینه مشترکی ایجاد کند.

تریسی کمپبل، معاون اجرایی شرکت پلاستیک و مواد شیمیایی لیوندلباسل و نایب‌رئیس کمیته اجرایی شورای جهانی پلاستیک، گفت که از مذاکره‌کنندگان خواهد خواست «راهی برای توافق بر سر چند موضوع پیدا کنند و کار را شروع کنند» و سپس از آنجا پیش بروند.

او پیشنهاد کرد که مسائلی مانند بازطراحی محصول، الزامات محتوای بازیافتی و تأمین مالی جمع‌آوری پسماند، مرتب‌سازی پسماند و فناوری‌های بازیافت مورد توجه قرار گیرند.

در مقابل، سازمان صلح سبز (گرین‌پیس) در ژنو خواستار کاهش حداقل ۷۵ درصدی تولید پلاستیک تا سال ۲۰۴۰ خواهد بود.

گراهام فوربس، که رهبری هیئت گرین‌پیس را بر عهده دارد، گفت: «ما هرگز نمی‌توانیم با بازیافت از این مشکل خارج شویم.»

هزاران نفر در حال مشارکت

نمایندگان اکثر کشورها، صنعت پلاستیک و کسب‌وکارهایی که از پلاستیک استفاده می‌کنند، فعالان محیط‌زیست، دانشمندان، رهبران بومی و جوامعی که از آلودگی پلاستیکی آسیب دیده‌اند، در ژنو حضور دارند. حدود ۸۰ وزیر دولت در مذاکراتی که ۱۰ روز طول خواهد کشید — طولانی‌ترین جلسه تاکنون — شرکت می‌کنند و قرار است تا ۱۴ اوت به پایان برسد.

فرانکی اورونا، مدیر اجرایی انجمن ملل بومی در تگزاس، در تمام جلسات مذاکره حضور داشته است. او گفت که زمین، آب و هوای بومیان در اثر استخراج سوخت‌های فسیلی و تولید پلاستیک با استفاده از مواد شیمیایی خطرناک آلوده می‌شود.

او گفت: «ما احساس می‌کنیم که باید حضور داشته باشیم تا به آن‌ها نشان دهیم و بگوییم چه کسانی واقعاً از بحران پلاستیک آسیب می‌بینند.»



«علی خامنه‌ای می‌کشد تا حکومت کند»
دوشنبه ۲۰ مرداد ۱۴۰۴ - Monday 11 August 2025
iran-emrooz.net | Tue, 05.08.2025, 16:35

«علی خامنه‌ای می‌کشد تا حکومت کند»


بیانیه ابوالفضل قدیانی و مهدی محمودیان

این روند دادرسی نیست، تبانی حکومت خامنه‌ای برای قتل یک انسان است

وقتی طناب دار در کشور آویزان است، ما با چشمان باز، به تدریج می‌میریم.

در دو دهه‌ی گذشته، بارها اعدام دیده‌ایم. نه از تلویزیون، نه از اخبار، بلکه از فاصله‌ی چند قدمی. کسانی را که با آنها خندیده‌ایم، نفس کشیده‌ایم، روزها یا ماه‌ها در یک فضا زیسته‌ایم، برده‌اند به جایی که دیگر بازگشتی در کارشان نیست. مرگ برای اعدام‌شده ظرف چند لحظه تمام می‌شود، اما برای ما زندانیان، از همان لحظات شروع می‌شود.

این روزها بابک شهبازی در آستانه حکم اعدام قرار گرفته و اجرای حکمش قریب‌الوقوع است؛ نه برای اجرای عدالت، بلکه برای اجرای تصمیمی که از همان روز بازداشتش، گرفته شده بود. هیچ روند قضایی واقعی‌ای در این میان طی نشد. یک پرونده‌ی امنیتی و مثل همیشه با سناریویی از پیش‌ نوشته‌ شده، یک بازجوییِ آلوده به فشار، تهدید و بی‌خوابی، یک دادگاه فرمایشی با قضاتی که هیچ بویی از شرافت و انسانیت نبرده‌اند. و اینبار یک شاهکار دیگر از قوه قضائیه علی خامنه‌ای خودکامه قدرت پرست؛  رد درخواست اعاده‌ی دادرسی، آن هم کمتر از ۲۴ ساعت بعد از ارائه‌ی لایحه و ثبت درخواست اعاده دادرسی توسط وکلا به دیوان عالی کشور.

رد اعاده دادرسی در کمتر از ۲۴ ساعت، نه فقط نقض عدالت، بلکه تمسخر آن است. در پرونده‌ی بابک شهبازی، نه نشانی از بررسی دقیق هست، نه جست‌وجوی حقیقت؛ فقط عجله برای کشتن.

مسئله فقط بابک نیست؛ مسئله، نهادینه‌شدن یک کشتار اداری‌شده، منظم و برنامه‌ریزی شده است. قتل‌هایی که نه بر پایه اثبات جرم، بلکه بر اساس نیاز حکومتی طراحی می‌شوند که قربانی می‌خواهد؛ و قربانی را می‌سازد، اگر حتی وجود نداشته باشد. بابک شاید فقط «در لحظه‌ی مناسب، سوژه‌ی مناسبی برای کشته شدن» بوده است.

این دادرسی نیست؛ یک قتل سازمان‌یافته است. برنامه‌ریزی‌شده، هدفمند، و با مهر تأیید نهایی حکومت و در رأس این حکومت، کسی نشسته که دیگر حتی زحمت نمایش عدالت را هم به خود نمی‌دهد: علی خامنه‌ای. همه‌چیز زیر سایه‌ی اراده‌ی او شکل می‌گیرد. وقتی می‌خواهد ببخشد، متهم با دهها و صدها و هزاران میلیارد تومان اختلاس و دزدی می‌شود ریبس مجلس و امام جمعه، و وقتی بخواهد حذف کند، طناب دار زودتر از دادنامه آماده می‌شود.

اعدام بابک شهبازی اعدام یک فرد نیست؛ یک پیام است:
علی خامنه‌ای می‌کشد تا حکومت کند.»

او به ما می‌گوید عدالت را فراموش کنید، چون اینجا تنها چیزی که اهمیت دارد، بقای من است.

در تمام این ماجرا، هر مرحله از «روند حقوقی» فقط نقابی بوده برای پوشاندن یک واقعیت: ما با حکومتی مواجهیم که جان انسان را ابزار بقا می‌داند.

وقتی حکومتی تا این اندازه از مرگ تغذیه می‌کند، دیگر نامش نه جمهوری است، نه اسلامی؛ یک دستگاه مرگ است با صورتک دین.

ما مخالف اعدامیم، چه برای بابک، چه برای قاتل فرزندمان، اگر روزی در موقعیت مشابه باشیم. اما امروز فراتر از آن ایستاده‌ایم:

باید این ماشین مرگ را متوقف شود. باید گرهِ طناب دار از گردن کشورمان باز شود.

باید نشان داده شود این قتلهای حکومتی که توسط حکومت نامشروع ج.ا انجام می‌گیرد  نه فقط مثل گذشته پذیرفتنی نیست بلکه همه تلاش کنیم هزینه اینگونه جنایتهای سازمانه یافته برای حکومت افزایش پیدا کند.

بابک هنوز زنده است و این مسئولیت ما را چند برابر می‌کند، به جای سوگواری در فردای اعدام همه باید بدانیم، اگر امروز بسیاری از کسانیکه با اینگونه احکام جنایکارانه روبرو شده‌اند و هنوز زنده‌اند، نه به‌خاطر لطف حکومت، که به‌خاطر فشار، اعتراض، و ایستادگی مردم است و آنها که کشته شده‌اند، ننگی ابدی است بر پیشانی علی خامنه‌ای -نه به عنوان یک رهبر، بلکه به‌عنوان رهبر یک گروه تبهکار - خواهد ماند.

ابوالفضل قدیانی و مهدی محمودیان
زندان تهران بزرگ؛ ۱۴مرداد ۱۴۰۴


منبع: تلگرام مهدی محمودیان
@MahmoudianMehdi



زوج گردشگر بریتانیایی ۲۰۰ روز در زندان‌های ایران
دوشنبه ۲۰ مرداد ۱۴۰۴ - Monday 11 August 2025
iran-emrooz.net | Tue, 05.08.2025, 16:26

زوج گردشگر بریتانیایی ۲۰۰ روز در زندان‌های ایران


کریگ و لینزی فورمن، زن و شوهر بریتانیایی، بیش از شش ماه است که در ایران در زندان به سر می‌برند. آن‌ها در جریان سفر با موتورسیکلت به دور دنیا بازداشت شدند.

این زوج که هر دو ۵۲ ساله هستند، با وجود هشدارهای وزارت خارجه بریتانیا و خانواده‌شان مبنی بر پرهیز از عبور از خاک ایران، کشوری که به سخت‌گیری‌های امنیتی شناخته می‌شود، وارد ایران شدند. آنها در اوایل ژانویه (أواسط دی‌ماه) در شهر کرمان در مرکز ایران، دستگیر شدند.

دولت ایران مدعی شده که این زوج “تحت عنوان گردشگر” وارد کشور شده‌اند تا علیه جمهوری اسلامی اطلاعات جمع‌آوری کنند.

خانواده‌ نگران آنها اعلام کرده‌اند که از زمان بازداشت تاکنون هیچ ارتباط مستقیمی با لینزی و کریگ نداشته‌اند.

به گزارش سازمان حقوق بشری هه‌نگاو، لینزی فورمن به زندان زنان قرچک و کریگ فورمن به زندان بزرگ تهران (فشافویه) منتقل شده‌اند. این دو زندان بیش از ۳۲ کیلومتر از یکدیگر فاصله دارند.

پیش‌تر وزارت خارجه بریتانیا اعلام کرده بود که تا چند هفته‌ پیش نمی‌توانسته مکان نگهداری آن‌ها را تأیید کند.

جو بنت، پسر لینزی در مصاحبه‌ای  گفته است که از زمان بازداشت والدینش در بیش از ۲۰۰ روز پیش تاکنون با آن‌ها صحبت نکرده است. او این موضوع را “باورنکردنی و دشوار” توصیف کرده است.

بنت از وضعیت زندان‌هایی که مادر و ناپدری‌اش در آنجا حبس هستند به خصوص به خاطر تعداد زندانیان بیشتر از ظرفیت محل، احتمال بدرفتاری با آن‌ها و همچنین اثرات ناشی از جدایی اجباری‌شان ابراز نگرانی کرده، ولی گفته است که به مقاومت آنها مطمئن است: «با هم بودن‌شان نقطه قوتشان بود و حالا که جدا شده‌اند، آن ریسمان امید از آن‌ها گرفته شده... ولی من به تاب‌آوری‌شان اطمینان دارم، آن‌ها از نظر ذهنی قوی هستند.»

این زوج از ارمنستان وارد ایران شدند و فقط قصد داشتند چهار روز در ایران بمانند و سپس به پاکستان بروند.

دولت بریتانیا پیش‌تر هشدار داده بود که از هرگونه سفر به ایران باید خودداری شود، چرا که در دهه گذشته چندین شهروند یک یا دو تابعیتی بریتانیایی در ایران بازداشت شده‌اند.

دولت‌های غربی، از جمله بریتانیا، جمهوری اسلامی ایران را به گروگان‌گیری اتباع خارجی به عنوان ابزار چانه‌زنی سیاسی در روابط متشنج خود با غرب متهم کرده‌اند.

در اردیبهشت امسال دولت فرانسه اعلام کرد که در اعتراض به ادامه حبس یک زوج فرانسوی در ایران، شکایتی رسمی علیه جمهوری اسلامی در دیوان بین‌المللی دادگستری ثبت می‌کند. سسیل کوهلر و همسرش ژاک پاریس از سه سال پیش به اتهام “جاسوسی” در زندان بسر می‌برند.

شمار کنونی زندانیان اروپایی در ایران که عمدتا به اتهام “جاسوسی” بازداشت شده‌اند بیش از ده نفر تخمین زده می‌شود. در سال‌های گذشته جمهوری اسلامی شماری از زندانیان اروپایی را در قبال آزادی بستگان حکومتی که عمدتا به دلایل امنیتی در اروپا بازداشت شده بودند یا در قبال آزادی اموال مسدودشده‌اش در خارج، از حبس رها کرد،این وضعیت در مورد تعدادی از شهروندان آمریکایی نیز مصداق داشته است.

”به خطرکردنش می‌ارزد”

با وجود هشدارهای رسمی و خانوادگی  زوج بریتانیایی در پیامی در شبکه اجتماعی در تاریخ ۳۰ دسامبر، نوشتند که “می‌ارزد که خطر کنیم”.

در این پیام آمده است: «با وجود توصیه‌های دوستان، خانواده و وزارت خارجه بریتانیا (که شدیداً سفر به ایران برای شهروندان بریتانیایی را منع کرده)، ما تصمیم گرفتیم به مسیر خود ادامه دهیم. چرا؟ چون باور داریم که در هر جای دنیا، بیشتر مردم انسان‌های خوب و مهربانی هستند که به دنبال زندگی معنادارند. بله، ما از خطرات آگاهیم اما می‌دانیم که شوق و لذت دیدن مناظر شگفت‌انگیز این مناطق و شنیدن داستان‌های مردم فوق‌العاده، می‌تواند از ترس فراتر رود.»

به گفته بنت، والدینش برای سفر ایمن و قانونی به ایران، تمامی اقدامات لازم از جمله دریافت ویزای توریستی، استخدام راهنما، حرکت در جاده‌های اصلی و اقامت در هتل‌ها را انجام داده‌ بودند.

خانواده ابتدا زمانی متوجه شدند مشکلی وجود دارد که ارتباط این زوج با آنها قطع شد، در حالی که پیام‌هایشان در واتس‌اپ و سایر پیام‌رسان‌ها به عنوان “خوانده شده” نمایش داده می‌شد.

مقامات ایرانی نهایتا یک ماه بعد، یعنی در ماه فوریه، اعلام کردند که فورمن‌ها به اتهام ورود به ایران “تحت عنوان گردشگر” ولی “با هدف جمع‌آوری اطلاعات”  بازداشت شده‌اند.

انتقاد از “انفعال” دولت بریتانیا

ایران مدعی شده که بین این زوج و سرویس‌های اطلاعاتی خارجی ارتباطاتی وجود داشته و آن‌ها به اتهام جاسوسی بازداشت شده‌اند. پسر لینزی فورمن اما این اتهام را “احمقانه” خوانده و گفته است “آن‌ها جاسوس یا فعال سیاسی نیستند. فقط دو نفر هستند که می‌خواستند دنیا را ببینند”.

بنت همچنین بار دیگر از دولت بریتانیا انتقاد کرد و گفت که احساس می‌کند وزرا و مقامات دولتی با (طرف ایرانی) فقط در حال انجام “تعارف و تشریفات” هستند.

سخنگوی وزارت خارجه بریتانیا اعلام کرد که “نگرانی عمیقی” نسبت به این اتهامات دارد و افزود: «ما در حال ارائه کمک کنسولی به آن‌ها هستیم و با خانواده‌شان در تماس نزدیک هستیم.»

بنت اما می‌گوید نامه‌های خانواده به نخست‌وزیر و وزیر خارجه  بریتانیا بی‌پاسخ مانده و جلسات با مسئولان رده پایین هم باعث دلسردی آن‌ها شده است.

او گفت: «وقتی مسئولیت دو شهروند بریتانیایی در خارج از کشور را به عهده نمی‌گیرید و ما را به عنوان خانواده آن‌ها به رسمیت نمی‌شناسید، احساس نمی‌کنیم که حمایتی درست از ما می‌شود.»

بنت در پایان افزود که خانواده‌اش از افراد سابقاً بازداشت‌شده در ایران و خانواده‌هایشان از جمله نازنین زاغری‌رتکلیف و همسرش ریچارد رتکلیف مشاوره و حمایت دریافت کرده‌اند.

رتکلیف پس از سال‌ها تلاش برای آزادی همسرش، سرانجام در سال ۲۰۲۲ موفق به بازگرداندن او به بریتانیا شد.


دویچه وله فارسی



مسعود نیلی: جرم و جنایت در سایه شوک اقتصادی ">
دوشنبه ۲۰ مرداد ۱۴۰۴ - Monday 11 August 2025
iran-emrooz.net | Tue, 05.08.2025, 15:55

مسعود نیلی: جرم و جنایت در سایه شوک اقتصادی


هرچند آمار دقیقی در دست نیست اما شواهد نشان می‌دهد جامعه ایران بیشتر از گذشته گرفتار خشونت شده است.
برخی می‌گویند افزایش جرائم در جامعه ما ناشی از فقر فراگیر است و برخی بر این باورند که جامعه به دلیل رنگ باختن باورهای اخلاقی و مذهبی به این روز افتاده است. برخی هم می‌گویند خشونت‌ها اتفاق تازه‌ای نیست و فقط افشای آنها به دلیل سهولت دسترسی به شبکه‌های اجتماعی، افزایش قابل توجهی پیدا کرده است.
این‌بار سراغ اقتصاددانان رفتیم تا این پرسش را مطرح کنیم که «ریشه‌های اقتصادی» جرم و جنایت چیست؟
به طور مشخص اکنون که حکم قاتل خانم الهه حسین‌نژاد صادر شده، بک‌بار دیگر پرونده را می‌گشاییم و با مسعود نیلی اقتصاددان ریشه‌های اقتصادی چنین جرم‌هایی را بررسی می‌کنیم.

اکوایران - ECOIRAN



آمریکایی که می‌شناختیم، در حال از دست رفتن است
دوشنبه ۲۰ مرداد ۱۴۰۴ - Monday 11 August 2025
iran-emrooz.net | Tue, 05.08.2025, 15:55

آمریکایی که می‌شناختیم، در حال از دست رفتن است


توماس فریدمن / نیویورک تایمز / ۴ اوت ۲۰۲۵

از میان تمام گفته‌ها و اقدامات فاجعه‌بار دونالد ترامپ در مقام رئیس‌جمهور، خطرناک‌ترین آن‌ها به‌تازگی و در روز جمعه رخ داد. ترامپ در عمل به اداره مستقل و قابل‌اعتماد آمارهای اقتصادی کشور دستور داد که به اندازه خودش دروغ‌گو باشد.

او اریکا مک‌انترفر، رئیس دفتر آمار کار ایالات متحده را که با تأیید سنا منصوب شده بود، صرفاً به این دلیل که خبرهای اقتصادی ناخوشایندی به او داده بود، اخراج کرد. و در ساعات بلافاصله پس از آن، دومین اتفاق خطرناک‌تر هم افتاد: مقام‌های ارشد دولت ترامپ که مسئول مستقیم هدایت اقتصاد کشور هستند — کسانی که در کسب‌وکارهای شخصی خود هرگز به ذهنشان خطور نمی‌کرد زیردستی را صرفاً به خاطر ارائه داده‌های مالی ناخوشایند اخراج کنند — بی‌هیچ مقاومتی با تصمیم او همراه شدند.

آن‌ها باید این را به ترامپ می‌گفتند: «آقای رئیس‌جمهور، اگر در این تصمیم تجدیدنظر نکنید — اگر رئیس دفتر آمار کار را فقط به خاطر ارائه خبر بد اقتصادی اخراج کنید — در آینده چه کسی به این دفتر اعتماد خواهد کرد، وقتی که خبرهای خوب منتشر کند؟» اما در عوض، فوراً پشت او ایستادند.

همان‌طور که روزنامه وال‌استریت ژورنال اشاره کرد، وزیر کار، لوری چاوز-دریمر، صبح جمعه در مصاحبه‌ای با شبکه بلومبرگ گفته بود که هرچند گزارش اشتغال که به‌تازگی منتشر شده، شامل بازنگری نزولی برای ماه‌های مه و ژوئن است، «ما همچنان رشد مثبت اشتغال را شاهد بوده‌ایم». اما تنها چند ساعت بعد، وقتی خبردار شد که ترامپ مدیر همان اداره‌ای را که به او گزارش می‌دهد، اخراج کرده، در شبکه ایکس نوشت: «کاملاً با @POTUS موافقم که آمارهای اشتغال ما باید منصفانه، دقیق و هرگز تحت تأثیر اهداف سیاسی دستکاری نشده باشد.»

وال‌استریت ژورنال پرسید: «پس آیا آمار اشتغالی که صبح “مثبت” بود، تا بعدازظهر دستکاری شده بود؟» بدیهی است که نه.

به‌محض اینکه از اقدام ترامپ باخبر شدم، خاطره‌ای به ذهنم آمد. ژانویه ۲۰۲۱ بود، و تازه گزارش شده بود که ترامپ، پس از شکست در انتخابات ۲۰۲۰، تلاش کرده بود تا به وزیر جمهوری‌خواه ایالت جورجیا فشار بیاورد که برای او «به‌قدر کافی رأی پیدا کند» — دقیقاً ۱۱٬۷۸۰ رأی، به گفته خود ترامپ — تا نتیجه انتخابات ریاست‌جمهوری را تغییر دهد، و حتی او را به «ارتکاب جرم کیفری» تهدید کرده بود اگر این کار را نکند. این فشار طی یک تماس تلفنی یک‌ساعته انجام شده بود، طبق فایل صوتی مکالمه‌ای که در اختیار رسانه‌ها قرار گرفت.

اما تفاوت اینجاست که در آن زمان، چیزی به نام مقام جمهوری‌خواه با وجدان و شرافت وجود داشت. و بنابراین وزیر ایالت جورجیا حاضر نشد آرایی خیالی برای ترامپ جعل کند. اما به نظر می‌رسد این نوع مقام‌های جمهوری‌خواه در دوره دوم ترامپ به‌کلی منقرض شده‌اند. و حالا شخصیت فاسد ترامپ به مسئله‌ای برای کل اقتصاد کشور بدل شده است.

از این پس، چند کارمند دولتی جرئت خواهند داشت که خبرهای ناخوشایند را به سطوح بالا گزارش دهند، وقتی می‌دانند که رؤسایشان — افرادی مانند وزیر خزانه‌داری، اسکات بسنت، مدیر شورای ملی اقتصاد، کوین هستت، وزیر کار، چاوز-دریمر، و نماینده تجاری ایالات متحده، جیمیسان گریر — نه‌تنها از آن‌ها دفاع نخواهند کرد، بلکه آن‌ها را قربانی خواهند کرد تا شغل خودشان را حفظ کنند؟

برای تک‌تک این افراد باید احساس شرم کرد — به‌ویژه اسکات بسنت، مدیر سابق یک صندوق پوشش ریسک (hedge fund)، که بهتر می‌دانست و هیچ اقدامی نکرد. چه بزدل! همان‌طور که جانت یلن، وزیر خزانه‌داری پیشین و رئیس پیشین فدرال رزرو — کسی که واقعاً از وجدان و شرافت برخوردار است — در واکنش به اخراج مدیر دفتر آمار کار به همکارم در نیویورک تایمز، بن کسلمن، گفت: «چنین چیزی را فقط در یک جمهوری موزی انتظار دارید.»

مهم است بدانیم که خارجی‌ها به این اتفاق چگونه نگاه می‌کنند. بیل بلین، معامله‌گر اوراق قرضه مستقر در لندن که نویسنده یک خبرنامه پرطرفدار در میان کارشناسان بازار به نام فرنی صبحگاهی بلین است، روز دوشنبه نوشت: «جمعه، اول اوت ممکن است در تاریخ به عنوان روز مرگ بازار خزانه‌داری آمریکا ثبت شود. خواندن آمارهای اقتصادی آمریکا نوعی مهارت بود. و این مهارت به اعتماد وابسته بود. حالا آن اعتماد از بین رفته — اگر نتوان به داده‌ها اعتماد کرد، به چه چیز می‌توان اعتماد کرد؟»

او سپس به تصور اینکه خبرنامه فرنی او در ماه مه ۲۰۳۱ چگونه خواهد بود، پرداخت. او نوشت که این خبرنامه با این جمله آغاز خواهد شد: «لینکی به بیانیه‌ای از وزارت حقیقت اقتصادی ترامپ، که پیش‌تر به آن وزارت خزانه‌داری ایالات متحده می‌گفتند: “تحت رهبری رئیس‌جمهور ترامپ، اقتصاد ایالات متحده با سرعتی بی‌سابقه به رشد خود ادامه می‌دهد. داده‌های اشتغال منتشرشده توسط وزارت حقیقت — زیرمجموعه‌ای از شبکه Truth Social — نشان می‌دهند که در سراسر آمریکا اشتغال کامل برقرار است. میزان ناآرامی در مناطق درونی شهرها هیچ‌گاه تا این حد پایین نبوده است. تمام فارغ‌التحصیلان جدید دانشگاه‌ها، شغل‌های پردرآمدی در بخش تولیدیِ در حال گسترش آمریکا یافته‌اند، و همین باعث شده بسیاری از شرکت‌های بزرگ وابسته به Trump Inc با کمبود شدید نیروی کار مواجه شوند.»»

اگر تصور می‌کنید این سناریو دور از ذهن است، مشخص است که اخبار حوزه سیاست خارجی را دنبال نمی‌کنید — چرا که این شیوه دستکاری اطلاعات به نفع منافع سیاسی ترامپ، هم‌اکنون نیز در حوزه اطلاعاتی به کار گرفته شده است.

در ماه مه، رئیس سازمان اطلاعات ملی، تولسی گبارد، دو مقام ارشد اطلاعاتی را که ناظر ارزیابی‌ای بودند که با ادعای ترامپ مبنی بر اینکه باند تبهکار ترن دِ آراگوا تحت فرمان حکومت ونزوئلا فعالیت می‌کند، در تعارض بود، از کار برکنار کرد. ارزیابی این دو مقام، پایه حقوقی مشکوکی را که ترامپ به آن استناد کرده بود — یعنی قانون دشمنان بیگانه مصوب ۱۷۹۸ که به ندرت به کار گرفته می‌شود — تضعیف می‌کرد. ترامپ به پشتوانه آن قانون، تلاش کرده بود اعضای مظنون این باند را بدون طی روند قانونی از کشور اخراج کند.

و حالا این روند «خودکورسازی» به سایر نهادهای دولتی نیز سرایت کرده است.

یکی از برجسته‌ترین فرماندهان جنگ سایبری آمریکا، جن ایستِرلی، که در دوران دولت بایدن رئیس آژانس امنیت زیرساخت‌ها و امنیت سایبری (CISA) بود، هفته گذشته از دریافت یک سمت ارشد آموزشی در آکادمی نظامی ایالات متحده در وست‌پوینت بازماند. وزیر ارتش، دنیل دریسکول، این انتصاب را پس از آنکه لورا لوومر، نظریه‌پرداز توطئه راست‌افراطی، در شبکه‌های اجتماعی نوشت ایسترلی «مُخفی بایدنی» است، لغو کرد.

لطفاً این جمله را دوباره و خیلی آهسته بخوانید: وزیر ارتش، بر اساس ادعای فردی افراطی و طرفدار ترامپ، انتصاب آموزشی یکی از زبده‌ترین فرماندهان سایبری غیرحزبی آمریکا — که خود از فارغ‌التحصیلان وست‌پوینت است — را لغو کرد.

و بعد از خواندن این، واکنش ایسترلی در لینکدین را هم بخوانید: «به عنوان فردی مستقل در تمام عمر، چه در دوران صلح و چه در جنگ، در دولت‌های جمهوری‌خواه و دموکرات به کشورم خدمت کرده‌ام. در داخل و خارج از کشور مأموریت‌هایی را برای حفاظت از مردم آمریکا در برابر تروریست‌های بی‌رحم رهبری کرده‌ام … تمام دوران حرفه‌ای‌ام را نه به‌عنوان یک مهره حزبی، بلکه به‌عنوان یک وطن‌دوست کار کرده‌ام — نه در پی قدرت، بلکه در خدمت به کشوری که دوستش دارم و وفادار به قانون اساسی‌ای که سوگند خورده‌ام از آن در برابر همه دشمنان حفاظت و دفاع کنم.»

او سپس این توصیه را خطاب به دانشجویان وست‌پوینت، که اکنون فرصت تدریس به آن‌ها را ندارد، اضافه کرد: «تمام اعضای خط مقدس وست‌پوینت (Long Gray Line) دعای شاگردان را می‌دانند. در آن دعا آمده که از خدا می‌خواهیم ما را یاری کند تا «راه دشوارِ درست را بر راه آسانِ نادرست ترجیح دهیم.» این جمله — به ظاهر ساده ولی عمیقاً نیرومند — بیش از سی سال چراغ راه من بوده است. در اتاق‌های هیئت‌مدیره و اتاق‌های عملیات. در لحظات خاموش تردید و در کنش‌های علنی رهبری. راه درستِ دشوار هرگز آسان نیست. اصل ماجرا همین است.»

و این همان زنی است که ترامپ نمی‌خواست نسل بعدی رزمندگان کشورمان را آموزش دهد.

و این خصلت — انتخاب همیشگیِ راه درستِ دشوار بر راه نادرستِ آسان — همان چیزی است که بسِنت، هستت، چاوز-دریمر و گریر هیچ آشنایی‌ای با آن ندارند — چه برسد به خود ترامپ.

به همین دلیل است، خواننده عزیز، که با آنکه ذاتاً انسانی خوشبینم، برای نخستین‌بار باور دارم که اگر رفتارهایی که این دولت تنها در شش ماه نخست خود نشان داده ادامه یابد و در طول چهار سال آینده تشدید شود، آمریکایی که می‌شناختید از میان خواهد رفت. و نمی‌دانم چگونه می‌توان آن را بازگرداند.



دوشنبه ۲۰ مرداد ۱۴۰۴ - Monday 11 August 2025
iran-emrooz.net | Tue, 05.08.2025, 15:16




نشست مهم کابینه لبنان درباره سلاح‌های حزب‌الله
دوشنبه ۲۰ مرداد ۱۴۰۴ - Monday 11 August 2025
iran-emrooz.net | Tue, 05.08.2025, 14:51

نشست مهم کابینه لبنان درباره سلاح‌های حزب‌الله


پس از آنکه واشنگتن فشار بر دولت لبنان برای تعهد علنی به خلع سلاح گروه حزب‌الله را افزایش داد، کابینه لبنان برای بحث در مورد زرادخانه حزب‌الله امروز، روز سه‌شنبه، تشکیل جلسه می‌دهد. این جلسه در بحبوحه نگرانی‌ها از تشدید حملات اسرائیل در صورت عدم انجام این کار، برگزار می‌شود.

به گزارش خبرگزاری رویترز، این جلسه قرار است ساعت ۳ بعد از ظهر (۱۲:۰۰ به وقت گرینویچ) در کاخ ریاست جمهوری لبنان برگزار شود. این نخستین بار  است که کابینه در مورد سرنوشت سلاح‌های حزب‌الله بحث خواهد کرد. تا دو سال پیش کهاین گروه در اوج قدرت خود بود، چنین بحثی غیرقابل تصور بود.

فشار از سوی ایالات متحده و رقبای داخلی حزب‌الله برای کنار گذاشتن سلاح‌های این گروه پس از جنگ سال گذشته با اسرائیل که منجر به کشته شدن رهبران ارشد حزب‌الله و هزاران جنگجوی آن و نابودی بخش زیادی از زرادخانه موشکی این گروه شد، افزایش یافته است.

در ماه ژوئن، توماس باراک، فرستاده ایالات متحده، نقشه راهی را به مقامات لبنانی پیشنهاد داد تا حزب‌الله را به طور کامل خلع سلاح کنند، در عوض اسرائیل حملات خود به لبنان را متوقف کند و نیروهای خود را از پنج نقطه‌ای که هنوز در جنوب لبنان اشغال کرده است، خارج کند.

این پیشنهاد باراک مشروط به این بود که دولت لبنان قراری را در کابینه تصویب کند که به وضوح تعهد به خلع سلاح حزب‌الله را نشان می‌دهد.

برای پافشاری بر اجرای این طرح، نوماس باراک در هفته‌های اخیر چندین بار به لنبان سفر کرد و به مقام‌های لبنان گوشزد کرد که  صبر واشنگتن رو به پایان است. باراک در این سفرها دولت لبنان را تحت فشار قرار داد تا به سرعت این تعهد عمومی را اعلام کنند تا مذاکرات ادامه یابد.

اما مقامات و دیپلمات‌های لبنانی می‌گویند چنین تعهد صریحی از سوی دولت ممکن است باعث تنش‌های فرقه‌ای در لبنان شود، چرا که حزب‌الله و زرادخانه آن از حمایت قابل توجهی در میان جامعه مسلمانان شیعه این کشور برخوردار است.

عصر دوشنبه، گروهی متشکل از ده‌ها موتورسیکلت از محله‌ای در حومه بیروت که در آنجا حزب‌الله از حمایت قوی برخوردار است، با حمل پرچم‌های این حزب به راه افتادند.

متن پیشنهادی متحد حزب‌الله

دو مقام لبنانی به رویترز گفتند که نبیه بری، رئیس پارلمان لبنان و متحد اصلی حزب‌الله، پیش از جلسه سه‌شنبه، در حال مذاکره با جوزف عون، رئیس جمهور و نواف سلام، نخست‌وزیر، بوده است تا بر سر یک عبارت کلی برای گنجاندن در تصمیم کابینه به منظور راضی کردن ایالات متحده و خرید زمان بیشتر برای لبنان، به توافق برسند.

به گفته این دو مقام، عبارت پیشنهادی بری، لبنان را به تشکیل یک استراتژی دفاع ملی و حفظ آتش‌بس با اسرائیل متعهد می‌کند، اما از تعهد صریح برای خلع سلاح حزب‌الله در سراسر لبنان اجتناب می‌کند.

کمال شهادی، وزیر وابسته به حزب نیروهای لبنانی مخالف حزب‌الله، گفت که سایر وزرای لبنان قصد دارند فرمولی را پیشنهاد کنند که لبنان را به تعیین ضرب‌الاجل برای خلع سلاح حزب‌الله متعهد کند.

شهادی به رویترز گفت: «صادقانه بگویم، نیازی به کنار گذاشتن [موضوع] و به تعویق انداختن تصمیم‌گیری نیست. ما باید منافع لبنان را در اولویت قرار دهیم و امروز تصمیم بگیریم.»

مقامات لبنانی و فرستادگان خارجی می‌گویند رهبران لبنان نگرانند که عدم صدور یک تصمیم روشن در روز سه‌شنبه ممکن است اسرائیل را به تشدید حملات خود، از جمله به بیروت، سوق دهد.

آتش‌بس نوامبر گذشته با میانجیگری آمریکا به درگیری بین حزب‌الله و اسرائیل پایان داد، اگرچه اسرائیل همچنان به حملات خود به آنچه انبارهای تسلیحات و جنگجویان حزب‌الله می‌نامد، عمدتاً در جنوب لبنان، ادامه داده است.



اعدام ۱۱۰ تن در ماه ژوئیه در ایران
دوشنبه ۲۰ مرداد ۱۴۰۴ - Monday 11 August 2025
iran-emrooz.net | Tue, 05.08.2025, 13:07

اعدام ۱۱۰ تن در ماه ژوئیه در ایران


دست‌کم ۶۷ زندانی سیاسی، معترض و متهم به جاسوسی در خطر اعدام قرار دارند

در ماه گذشته میلادی (ژوئیه ۲۰۲۵) دست‌کم ۱۱۰ نفر، شامل ۱ زن، ۷ تبعه افغانستان، ۹ شهروند بلوچ، ۴ شهروند کُرد و ۳ شهروند عرب در ایران اعدام شدند. این آمار در مقایسه با ۴۸ اعدام در ماه ژوئیه سال ۲۰۲۴ بیش از دو برابر شده است. سه اعدام در ملأ عام اجرا شد که کودکان نیز در محل اجرا شاهد به دار آویخته‌شدن محکومان بودند.

همزمان با موج اعدام‌ها در ایران، صدور یا تایید احکام اعدام برای معترضان، زندانیان سیاسی و همچنین متهمان به جاسوسی برای اسرائیل شدت یافته است. سازمان حقوق بشر ایران هم‌اکنون دست‌کم ۶۷ زندانی را که با اتهام‌های فوق به اعدام محکوم شده‌اند، ثبت کرده است که حکم ۲۲ تن از آنان تایید شده و هر لحظه ممکن است اجرا شود. سازمان حقوق بشر ایران هشدار می‌دهد که در صورت فقدان واکنش مناسب افکار عمومی و جامعه جهانی، در هفته‌های آینده ممکن است با موج تازه‌ای از اعدام زندانیان سیاسی و متهمان به جاسوسی برای اسرائیل مواجه شویم.

محمود امیری‌مقدم، مدیر سازمان حقوق بشر ایران، گفت: «جمهوری اسلامی قصد دارد تا در شرایط جنگی زندانیان سیاسی را با هزینه کمتری اعدام کند. خطر اجرای احکام این زندانیان جدی‌ است و فقط با بالا بردن هزینه سیاسی می‌توان از این اعدام‌ها جلوگیری کرد.» او در ادامه گفت: «احکام این زندانیان بدون دادرسی عادلانه و بر اساس اعترافات زیر شکنجه صادر شده و علاوه بر نقض قوانین بین‌المللی، حتی قوانین جمهوری‌اسلامی را نیز نقض می‌کنند.»

اعدام‌های ژوئیه ۲۰۲۵ در یک نگاه:

دست‌کم ۱۱۰ نفر در ماه ژوئیه ۲۰۲۵ اعدام شدند
از مجموع ۱۱۰ اعدام ثبت‌شده، تنها ۸ مورد (۷ درصد) را رسانه‌های رسمی اعلام کردند:
- ۵۹ تن با اتهام‌های مربوط به مواد مخدر اعدام شدند که ۵۴ درصد از کل اعدام‌هاست.
- اتهام ۴۴ تن (۴۰ درصد) قتل عمد بوده است.
- ۲ زندانی سیاسی با اتهامات امنیتی بغی بدون اطلاع خانواده و وکلایشان اعدام شدند.
-  اتهام ۵ نفر تجاوز بوده است.
- ۱ زن در این ماه اعدام شد.
- ۹ شهروند بلوچ (۸ درصد)، ۴ شهروند کُرد و ۳ عرب در میان اعدام‌شدگان بودند.
- ۷ شهروند افغان در این مدت اعدام شدند.
- ۳ اعدام در ملأ عام اجرا شد.

در هفت ماه نخست سال جاری، دست‌کم ۷۱۶ اعدام توسط سازمان حقوق بشر ایران به ثبت رسیده است که از این میان ۳۴۷ نفر با اتهامات مربوط به «مواد مخدر» در زندان‌های مختلف ایران اعدام شدند. همچنین حکم اعدام ۳۱۰ نفر با اتهام «قتل عمد»، ۳۵ نفر با اتهام «محاربه، بغی و افساد فی الارض» و ۲۴ نفر با اتهام «تجاوز به عنف» در این مدت به اجرا درآمد. از میان ۷۱۶ اعدام ثبت‌شده در این مدت، نهادهای رسمی و یا رسانه‌های داخل ایران، تنها اعدام ۵۵ تن را اعلام کرده‌اند.

در بین اعدام‌شدگان هفت ماه نخست سال جاری میلادی، ۱۸ زن، ۴۷ تبعه افغانستان، یک تبعه عراق، یک نفر که رسانه‌های ایران از او با عنوان «اتباع بیگانه» نام بردند و ۵ اعدام در ملأ عام دیده می‌شود. از بین اعدام‌شدگان با اتهام‌های امنیتی، ۸ تن با اتهام «جاسوسی برای اسرائیل» و دو زندانی سیاسی به اتهام همکاری با سازمان مجاهدین خلق ایران به اعدام محکوم شده بودند.

سازمان حقوق بشر ایران اسامی و پرونده‌های ۶۷ تن از زندانیانی را که در خطر تایید حکم اعدام یا اجرای آن قرار دارند، گردآوری کرده است.

مسئولان زندان تهران بزرگ تلاش کردند تا در روزهای اخیر بابک شهبازی، یکی از این ۶۷ زندانی را که حکم اعدام او به اتهام جاسوسی برای اسرائیل در دیوان‌عالی کشور تایید شده، به قزل‌حصار کرج منتقل کنند که در آن‌جا احکام اعدام اجرا می‌شود. این تلاش برای انتقال، با مقاومت هم‌بندی‌های بابک شهبازی روبه‌رو شد و فعلا به تعویق افتاده است اما خطر هرلحظه او و دیگران را تهدید می‌کند.

در میان این ۶۷ تن، ۲۰ معترض (دو معترض آبان ۹۸ و ۱۸ معترض زن زندگی آزادی)، ۳۷ زندانی سیاسی و عقیدتی، ۹ متهم به جاسوسی (هشت تن در ارتباط با اسرائیل و یک تن آمریکا) و یک نفر به اتهام توهین به مقدسات در زندان به‌سر می‌برند.

طبق گزارش‌های رسیده، یکی از این زندانیان در هنگام ارتکاب جرم انتسابی زیر ۱۸ سال بوده است. سازمان حقوق بشر ایران تاکنون نتوانسته سن دقیق متهم را احراز کند.

در میان ۶۷ زندانی در خطر تایید یا اجرای حکم اعدام، سه زن، ۱۳ شهروند بلوچ، ۱۲ شهروند کرد و ۱۱ شهروند عرب، یک زندانی دوتابعیتی و یک شهروند کرد ترکیه‌ای دیده می‌شوند که حضور اتنیک‌ها در این فهرست قابل توجه است.

بیشترین اتهامی که برای صدور احکام اعدام به کار رفته، بغی است که در ۵۴ درصد از اتهام‌ها دیده می‌شود. «بغی» به معنای شورش یا قیام مسلحانه علیه حکومت اسلامی، نخستین‌بار به شکل صریح و مستقل در قانون مجازات اسلامی ۱۳۹۲ وارد قوانین کیفری ایران شد و در سال‌های اخیر در بسیاری از احکام اعدامی که با اهداف سیاسی صادر می‌شوند، استفاده شده است.

از میان ۶۷ محکومی که در فهرست کنونی سازمان حقوق بشر ایران به آن‌ها اشاره شده است، حکم اعدام ۲۲ تن در دیوان عالی کشور تایید شده که این افراد نسبت به سایرین در خطر بیشتری قرار دارند. ۳۹ حکم اعدام صادر شده و در انتظار تصمیم دیوان‌عالی است. شش مورد به دادگاه هم‌عرض ارجاع شده است.

تنها در بازه زمانی یک‌ساله میان یکم اوت ۲۰۲۴ تا یکم اوت ۲۰۲۵ دست‌کم ۳۲ معترض و زندانی سیاسی و عقیدتی برای اولین بار حکم اعدام دریافت کردند. این ۳۲ تن، شامل ۱۵ معترض و ۱۷ زندانی سیاسی می‌شوند. ۱۳ تن از ۱۷ زندانی سیاسی که در یک سال گذشته حکم اعدام دریافت کرده‌اند، متهم‌ به ارتباط با سازمان مجاهدین خلق ایران شده‌اند.

از بین ۶۷ متهمی که در این فهرست قرار دارند، ۵۸ حکم اعدام را دادگاه انقلاب و ۱۰ حکم اعدام را دادگاه کیفری صادر کرده است. توضیح این‌که یکی از متهمان در هر دو دادگاه به اعدام محکوم شده است.

این متهمان در زندان‌های دست‌کم ۱۰ استان نگهداری می‌شوند. ۲۱ تن در البرز/تهران، ۱۲ نفر در خوزستان، ۹ تن در آذربایجان غربی، ۸ نفر در سیستان و بلوچستان، ۴ تن در گیلان، سه نفر در خراسان رضوی، ۲ نفر در اصفهان، یک تن در کردستان و یک نفر در استان آذربایجان شرقی. همچنین محل نگهداری ۶ متهم به جاسوسی دقیقا مشخص نیست.

برای آگاهی از جزئیات بیشتر و آشنایی با خلاصه پرونده این زندانیان سیاسی، عقیدتی، معترضان و متهمان به جاسوسی یا توهین به مقدسات، از این صفحه روی وب‌سایت سازمان حقوق بشر ایران بازدید کنید.



دوشنبه ۲۰ مرداد ۱۴۰۴ - Monday 11 August 2025
iran-emrooz.net | Tue, 05.08.2025, 11:50




دوشنبه ۲۰ مرداد ۱۴۰۴ - Monday 11 August 2025
iran-emrooz.net | Tue, 05.08.2025, 11:47




دوشنبه ۲۰ مرداد ۱۴۰۴ - Monday 11 August 2025
iran-emrooz.net | Tue, 05.08.2025, 10:58




مشروطیت و تاریخ حال و آیندۀ ما
دوشنبه ۲۰ مرداد ۱۴۰۴ - Monday 11 August 2025
iran-emrooz.net | Tue, 05.08.2025, 9:57

مشروطیت و تاریخ حال و آیندۀ ما


روزنامه هم‌میهن

اغلب ما ایرانیان به انقلاب مشروطیت که به‌واقع یک حرکت کاملاً اصلاحی بود، تفاخر می‌کنیم. از جهاتی جای تفاخر هم دارد اما نباید فراموش کرد که انقلاب مشروطیت یک حرکت ناکام و شکست‌خورده بود و راه به جایی نبرد! براساس چه شواهدی راه به جایی نبرد؟ نیازی به شاهدتراشی افراطی نیست! همین‌که جامعۀ امروزِ ما همچنان درگیر همان مشکلات عینی و ذهنی زمان مشروطیت است، خود شاهدی استوار از شکست و ناکامی مشروطیت به‌شمار می‌رود.

اما چرا مشروطه شکست خورد؟ دلایل و علت‌هایش به اندازۀ ریگ‌های بیابان است. آن علل و دلایل همچنان گریبان ما را گرفته‌اند و رهایمان نمی‌کنند. درست به همین دلیل، انقلاب مشروطیت، «تاریخ دور» ما نیست، حال و آیندۀ ماست. هدف خودآگاهانۀ انقلاب مشروطیت، مهار استبداد و خروج از انحطاط تقریباً همه‌جانبه بود. این هدف، نیاز به دانش بسیار ژرفی از پیشینه و موقعیتِ ایرانِ آن‌روز، ساختار آگاهی جامعه و سرشت مدرنیسم غربی داشت تا بتوان با سنتزِ تئوریکِ این اقنوم‌های سه‌گانه ازیک‌طرف، یک دستگاه مفاهیم تازه خلق کرد و ازطرف‌دیگر، سامان سیاسی و اجتماعی کارآمدی ارائه داد و از راه بحث‌های همدلانه و اقناعی، پیرامون آن اجماعی نسبی پدید آورد.

بدبختانه پدران فکری ما در عهد مشروطیت، از پس این کار شگرف برنیامدند و به‌لحاظ شرایط تاریخی‌شان، شاید اصلاً نمی‌توانستند برآیند! آنان هرکدام یک بخش را دیدند و از دیدن بخش‌های دیگر عاجز ماندند. ادراک خود از همان یک بخش را هم چنان مطلق کردند که امکانی برای بحث همدلانه و گفت‌وگوی اقناع‌کننده با رقبا و مخالفان باقی نمی‌گذاشت. ازاین‌رو، بر سر پاره‌ای مفاهیم تعریف‌نشده و نامنقح در قالب شعارهای دهان پُرکن و پا در هوا، به جان هم افتادند و چون از اصل رواداری و تسامح نیز بهرۀ لازم را نبرده بودند، مرحله‌به‌مرحله کلام و عمل خویش علیه یکدیگر را زهرآگین‌تر کردند و خون هم را به زمین ریختند.

نتیجه، تشکیل دولتی بدون اقتدار، کارآمدی و قدرت نظم‌بخشی تحت عنوان مشروطیت بود. بازی قدرت‌های بزرگ آن‌روز جهان به‌خصوص روس و انگلیس هم مزید بر علت شد و با جنگ جهانی اول، ایران به‌طرز بی‌نهایت خطرناکی در معرضِ نیستی و نابودی قرار گرفت. به‌واقع فقط قضا و قدر الهی بود که باعث نجات و بقای ایران شد. در میانۀ جنگ، تزاریسم روسی بر اثر انقلاب اکتبر سقوط کرد و بولشویسم روسی جای آن را گرفت. بدین‌ترتیب، همگرایی موقت روس و انگلیس علیه ایران به پایان رسید و تضاد منافع  بنیادی آنها روزنی برای نفس‌کشیدن ایران باقی گذاشت.

با‌این‌همه، بی‌اقتداری و ناکارآمدی دولت مشروطه گویی به دردی بی‌درمان تبدیل شده بود. دولت‌ها به‌طور متوسط عمری شش‌ماهه داشتند. مردم در انواع مشکلات غرق بودند. از نظم، انضباط و امنیت خبری نبود. سران محلی از هر سو، سر به شورش گذاشته بودند. اوضاع چنان وخیم و خطرناک بود که حتی بریتانیا هم نگرانِ بهره‌برداری بلشویک‌ها و به‌خطر افتادن مستعمره‌اش در شبه‌قاره شد. ازاین‌رو، بریتانیا به تکاپو افتاد تا دولتی اقتدارگرا و قادر به حفظ نظم و امنیت در ایران شکل گیرد و سرکشان محلی را به‌جای خود بنشاند.

کودتای سیّم حوت سال ۱۲۹۹ و برآمدن رضاشاه، نتیجۀ این نگرانی و تکاپو بود. این بخش از تاریخ پس از مشروطیت بسیار مهمتر از اصلِ ماجرای انقلاب مشروطیت و بسیار درس‌آموزتر از آن است. برخی شباهت‌های آن دورۀ تاریخی با دوران کنونی، روشن‌تر از آن است که قابل پرده‌پوشی باشد. اگر تلاش یک ملت برای تأسیس دولتی مشروطه، مقید، کارآمد و قدرتمند به شکل‌گیری ساختاری ضعیف، ناتوان، ناکارآمد و بازیچۀ دست انواع باندهای فاسد و خودسر منجر شود، آن‌گاه لحظۀ تاریخی عمیقاً تراژیکی فرا می‌رسد.

در آن شرایط، تودۀ عادی مردم، عطای مشروط و مقید بودن قدرت دولت را به لقایش می‌بخشند و به استقبال فرد یا گروه یکه‌تازی می‌روند که وعدۀ حل بحران‌ها را از راه زور و سرکوب دهد! جمهوری وایمار درست به همین دلیل به ظهور نازیسم انجامید. دولت مشروطه نیز درست به همین دلیل مغلوب رضاشاه شد و مسیر او را تا رسیدن به تاج‌وتخت پادشاهی و به‌بازی‌گرفتن میراث مشروطه به‌خصوص مجلس شورای ملی، هموار کرد.

بنابراین مطرح شدن دوبارۀ نام رضاشاه در پاره‌ای محافل سیاسی امروز ایران، امری انتزاعی یا صرفاً نوستالژیک نیست. زمینه‌های اجتماعی و اقتصادی آن ظاهر شده است. فقط توانمندی و کارآمدی دولت در رفع عینی بحران‌های کشور می‌تواند این زمینه را زائل کند، وگرنه فلک در آستین خود چیزهای حیرت‌آور نهفته دارد!



بحران کتاب و بحران آب در ایران
دوشنبه ۲۰ مرداد ۱۴۰۴ - Monday 11 August 2025
iran-emrooz.net | Tue, 05.08.2025, 9:04

بحران کتاب و بحران آب در ایران


راستی در میانه جنگ و مسایل سیاسی مهم چه جایی برای بحران “کتاب ” می‌ماند؟

وقتی کشور در بحران عمیق بی آبی به سر می‌برد بحران کتاب دیکر چه صیغه ایست؟

پاسخ دو تاست اول آنکه سالهاست در یک “برهه حساس” هستیم که همه چیز را تحت‌الشعاع خود قرار می‌دهد و با این ترتیب هیچگاه در مورد هیچ چیز نباید در این “برهه حساس” حرف بزنیم.

دوم آنکه بحران کتاب قاعدتا باید بر هر بحران دیگری مقدم‌تر و به عبارتی پیشینی‌تر باشد. برای هر کار باید دانش اندوخت و دانش را باید از کتاب یاد گرفت.

البته که الان از طریق اینترنت همه اطلاعات در دسترس هستند اما باید امکان خرید اطلاعات از طریق اینترنت وجود داشته باشد که متاسفانه به دلیل تحریم و قطع ارتباطات بین‌المللی بانکی این هم امکان پذیر نمی‌‌باشد.

  اما بحران کتاب در کشور ما هیح چیز کم از سایر بحران‌ها ندارد. در کشور ما اگرچه زبان انگلیسی یکی از ملزومات تحصیلات پایه است ولی شاید جزو معدود کشورهایی باشیم که کتاب‌های روز دنیا به زبان انگلیسی در آن بطور مداوم جریان ندارند.

حتی در فرودگاه هم کسی نمی‌‌تواند سراغ آخرین رمان پرهبجان نویسنده مورد علاقه اش را بگیرد. جایی در شهر تهران نیست که “همه” کتاب‌هایی را که در دنیا منتشر می‌شوند، حداقل پر فروشترین‌ها یا معروف‌ترین‌ها را در یک فاصله زمانی معقول تهیه و به فروش برساند.

جامعه روشنفکری ایران و مردم کتابخوان هیچ چاره‌ای ندارند جز آنکه صبر کنند تا بالاخره یک نفر کتاب را ترجمه کند و آن وقت انتشار پیدا کند. همین جا بگویم که در رشته پزشکی و شاید رشته‌های فنی به دلیل قانونی بودن سرقت بین‌المللی اندیشه در کشور ما، بسیاری از کتاب‌های روز هک و به سرعت در دسترس قرار می‌گیرند و بعد از استفاده، توهم دانشمند شدن “با کتابی چند بر پشت” دست داده بخش‌ها و دانشگاه‌ها گسترش پیدا می‌کنند. که اگر این نبود نه تنها گسترش آموزش پزشکی بلکه درمان مردم هم در شرایط انزوای بین‌المللی غیرممکن می‌شد.

  در هر حال تعداد زیادی کتاب هر روز منتشر می‌شود که تیراژ محدودی دارند پانصد گاهی سیصد، یعنی ترجمه کتاب و تألیف که تحت تاثیر این جو قرار می‌گیرد سودی ندارد، از این طریق نمی‌‌توان زندگی کرد یا ساعاتی را به آن اختصاص داد.

جامعه‌ای که فرصت تفکر ایجاد نمی‌‌کند تنها در خطر کم آبی نیست تمام بنیان‌های آن در خطر است.

قیمت کتاب ترجمه به شکل باور نکردنی‌ای با قیمت کتاب تألیف تفاوت اندکی دارد و وسعت ترجمه این نرخ را پایین‌تر هم می‌آورد در نتیجه کتابت، زندگی از راه کتابت یا صرف أوقاتی از زندگی به کتابت نازل و نازل‌تر و در نتیجه تعطیل می‌شود.

جامعه‌ای با کتابت تعطیل شده تنها مشکل آب نخواهد داشت جامعه‌ای که کتاب نمی‌‌خواند حوصله تفکر در زمان و مقیاس گسترده‌تر را ندارد، عنان خود را به فضای مجازی در دقایق کوتاه نتایج قطعی احساس اطمینان و هیجان می‌بازد.

چنین جامعه‌ای از سطح فراتر نخواهد رفت. مطالعه در فضای مجازی حتی برای تقویت کارکردهای مغزی هم ارزش چندانی ندارد.

بنده و بسیاری نورولوژیست‌های دیگر به کسانی که می‌خواهند الزایمر نگیرند توصیه می‌کنیم رمان بخوانند. هیچ چیز مثل یک زیست موازی ولو در زمان محدود در رمان، مغز را تقویت نمی‌‌کند.

برای تقویت مطالعه - وقت گذاری برای مطالعه - حتی کتاب‌های خواندنی پرهیجان عشقی جنایی هم اهمیت دارند. تولید چنین کتاب‌هایی هم در فرهنگ بومی ما، در حالی که فضای مجازی تمام وقت را ربوده، باعث غنای فرهنگ و گسترش مطالعه می‌شوند.

نویسندگانی که در همین فضا داستان همه خوان عشقی و جنابی و جنگی بنویسند و با تیراژ بالا به فروش برسانند زیربنای کتاب و کتابخوانی و یک کلام غنای فرهنگی به شمار می‌روند. صحنه‌هایی از کامیون‌هایی که بسته‌های بزرگ حاوی کتاب‌های قطور هری پاتر و گیم او ترونز را جلوی کتابفروشی‌ها خالی می‌کردند بسیار گویاست، بسته‌هایی که داخل مغازه جا نمی‌‌شد و جلوی مغازه و با سرعت فروش می‌رفت.

یا عکس‌هایی از زمستان پربرف مسکو و صف طولانی‌ای که در انتظار انتشار رمان پایوستوفسکی، الکسی تولستوی یا فادایف بودند.

  در ایران هم همه ما چنین نویسندگانی را از سالها پیش به یاد می‌آوریم و همین ذوق کتابخوانی مختصر را هم به درجاتی مدیون آنها هستیم. مستعان، ر اعتمادی، قاضی سعید، ذبیح الله منصوری ……

در حال حاضر  چنین نام‌هایی از زندگان به زحمت به ذهن  می‌آیند.

در چنین فضائی است که ادیو بوک هم جای خود را باز می‌کند.

تیراژ سیصدتایی کتاب معنای دیگری هم دارد اگر فکر می‌کنید این کتاب را ممکن است روزی بخوانید باید در همان لحظه بخرید وگرنه دیگر آن را روی پیشخوان کتابفروشی نخواهید دید. کتابخانه‌های بزرگ در خانه‌ها و کتابخوان‌هایی که چند ده یا چند صد برابر کتابدار هستند هم پدیده نوظهوری است که به تیراژ کمتر کتاب و تمام شدن زودتر یک چاپ می‌انجامد.



مهم‌ترین ناترازی در ایران، ناترازی مدیریتی است
دوشنبه ۲۰ مرداد ۱۴۰۴ - Monday 11 August 2025
iran-emrooz.net | Tue, 05.08.2025, 7:36

مهم‌ترین ناترازی در ایران، ناترازی مدیریتی است


مهدی بیک‌اوغلی / اعتماد

ناترازی انرژی، ناترازی بودجه‌ای، ناتراژی آب، ناترازی بنزین و... بخشی از کمبودهای جدی اقتصاد ایران است که طی سال‌ها و دهه‌های اخیر نهادینه شده است، اما علی‌رغم اهمیت هر کدام از این ناترازی‌ها، عیسی کلانتری، فعال سیاسی اصلاح‌طلب معتقد است مهم‌ترین ناترازی در ایران، ناترازی مدیریتی است.

کلانتری که رده‌های مختلف مدیریتی را در دولت‌های هاشمی‌رفسنجانی، محمد خاتمی و حسن روحانی تجربه کرده، کمبود مدیران متخصص و افراد شایسته را مهم‌ترین مشکل عرصه مدیریتی کشور در شرایط فعلی می‌داند. مشکلی‌که به‌زعم این تحلیلگر زیربنای شکل‌گیری سایر ناترازی‌های اقتصادی و راهبردی در کشور بوده است.

مبتنی بر یک چنین زاویه دیدی است که کلانتری از نشانه‌های تغییر و اصلاح نظم حکمرانی استقبال کرده اما در عین حال فرصت را برای عبور از چالش‌ها بسیار اندک می‌داند. او که روز و روزگاری زمینه حضور کاوه مدنی را در عرصه مدیریتی سازمان محیط‌زیست به عنوان معاون خود فراهم کرد و در عمل فشارها و هزینه‌های بسیاری را متحمل شد، می‌گوید مدیران و نخبگانی مانند کاوه مدنی در حوزه های مختلف بسیارند اما گزینش‌ها، استصواب‌ها و رویکردهای حراستی باعث شده، کشور نتواند از ظرفیت‌های آنها استفاده مناسبی کند.

این‌گونه است که به جای شایستگان، افرادی در عرصه‌های مدیریتی حضور پیدا کرده و کار را به جایی رسانده‌اند که ایران که بزرگ‌ترین دارنده انرژی‌های فسیلی و گونه‌های مختلف انرژی است از ناترازی گاز و بنزین و... می‌نالد و برای تامین گاز موردنیاز نیروگاه‌هایش با مشکلات جدی مواجه است. مانند اینکه یک ماهی در بستر اقیانوس از کمبود آب و تشنگی ناله کند!

گفت‌وگوی عیسی کلانتری با «اعتماد» در یک چنین بستری آغاز شد و به سرانجام رسید؛ از سال ۱۴۰۴ که موعد رسمی سند چشم‌انداز ۲۰ ساله است، آغاز شد و به جنگ ۱۲ روزه که ایران را وارد عرصه و هنگامه تازه‌ای کرده ختم شد.

*  در سالگرد امضای بیانیه انقلاب مشروطه قرار داریم، انقلابی که ایرانیان برای تحقق توسعه و دستیابی به یک ساختار تقنینی نوین و مردمی و یک عدالت‌خانه مطلوب آن را پایه‌ریزی کردند. امسال سالگرد مشروطه در شرایطی برگزار می‌شود که بحث اصلاحات و تغییر در نظام حکمرانی بیش از همیشه مطرح شده است. به نظر شما مطالبات امروز مردم ایران با مطالبات ایرانیان در عصر مشروطه چه تفاوتی کرده است؟

واقعیت‌های موجود حاکی از آن است که مطالبات مردم ایران در عصر مشروطه هنوز باقی هستند و عملکرد مناسبی در بخش حکمرانی ثبت نشده است. در جنگ ۱۲ روزه به‌رغم همه دستاوردهای قابل توجه و اتحاد ملی فراگیری که شکل گرفت، مساله نفوذ نشان داد در ساختار سیاستگذار و تصمیم‌ساز کشور مشکلاتی جدی وجود دارد. ۱۴۰۴ برای ایرانیان سال مهمی است. سالی که ۲۰سال قبل به آنها وعده داده شد که در این موعد ایران در راس هرم کشورهای منطقه در بخش‌های مختلف اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی و... می‌ایستد و الهام‌بخش سایر کشورها خواهد بود.

زمانی که سند چشم‌انداز ۲۰ساله در سال ۸۲ نوشته شد، ایران در بین ۲۳ کشور منطقه در جایگاه هفتم قرار داشت و قرار بود طی ۲۰ سال در جایگاه نخست بنشیند. اما پس از ۲۰سال نه تنها رشدی در رنکینگ منطقه‌ای ایران ایجاد نشده، بلکه رتبه هفتم ایران به رتبه هفدهم تنزل پیدا کرده است. در سال ۸۲، رقبای منطقه‌ای ایران کشورهای عربستان و ترکیه با تولید ناخالص داخلی حدود ۷۰۰میلیارد دلاری بودند، امروز اما GDP این دو کشور به بالای یک تریلیون دلار رسیده، اما حجم اقتصاد ایران به زیر ۴۰۰میلیارد دلار رسیده است!

این اعداد و ارقام نشان می‌دهد، تیم مدیریتی کشور در این بازه زمانی به درستی عمل نکرده است. جمهوری اسلامی باید به سمت کارآمدی مدیریتی حرکت کند و مشکلاتی مانند فقر، تورم، ناترازی‌های مختلف و...را حل و فصل کند. توزیع ثروت در ایران همگی به نفع ثروتمندان و به ضرر دهک‌های محروم است. درصد اندکی، بخش قابل توجهی از ثروت کشور را می‌بلعند و اگر اصلاحات لازم برای تغییر ریل مدیریت و حکمرانی صورت نگیرد، اوضاع از این هم بدتر می‌شود.
*  چه اتفاقی رخ داد که ایران به چنین جایگاهی رسید؟ منظورم این است که کدام عامل را در بروز مشکلات فعلی موثر‌تر می‌دانید؟

مهم‌ترین ثروت هر کشوری در مسیر توسعه، نیروی انسانی و مدیریتی آن کشور است. در این زمینه در ایران اشتباهات بسیاری صورت گرفته است. ما به جای استفاده مناسب از نیروهای خلاق و نخبه کشور، ‌آنها را تاراندیم و مناصب حیاتی و سرنوشت‌ساز را در اختیار چاپلوسان و افرادی که منافع شخصی و جناحی‌شان را به منافع ملی ترجیح می‌دهند، قرار دادیم. این افراد ثروت‌های نجومی اندوختند و هیچ کس از آنها نپرسید از کجا آورده‌ای؟ امروز که سیستم ظاهرا قصد دارد تن به اصلاحات دهد، نشانه خوبی است که باید به استقبال آن رفت. این اصلاحات، تنها راه برون‌رفت از مشکلات موجود است.

ساختارهای غلط حراست، استصواب و گزینش کار را به جایی رساندند که شایستگان از حلقه مدیریت دور ماندند و افراد سطحی سکان هدایت را به دست گرفتند. به نظرم برای درک مشکلات باید مسیری که کشور پس از سال ۸۴ پیموده مورد بررسی قرار گیرد. در این بازه زمانی است که ایران ذیل تحریم‌های گسترده قرار می‌گیرد و از چرخه تجارت و فناوری باز می‌ماند. به نظرم افرادی که این وضعیت را ایجاد کرده‌اند باید از دایره مدیریت خارج شوند و اجازه داده شود، فرزندان شایسته ایران در جایگاه خود قرار بگیرند و کشور را به سمت رشد هدایت کنند.

*  اخیرا اعلام شده تغییراتی قرار است در شورای عالی امنیت ملی به وقوع بپیوندد و سعید جلیلی جای خود را به علی لاریجانی بدهد. این نوع تغییرات را چطور می‌توان تفسیر کرد؟

سعید جلیلی نماد یک دوران خاص و شیوه مدیریتی افراطی است. جلیلی ساخته و پرداخته برخی تنگ‌نظری‌ها در کشور است. وقتی برای یک انتخابات ساده، شورای نگهبان به گونه‌ای عمل می‌کند که یک جناح که به دنبال اصلاح و شایسته‌سالاری و تنش‌زدایی است، تار و مار شود و طرف دیگر که تندروها در آن حضور دارند و به دنبال هزینه‌سازی و تنش‌زایی بیشتر برای کشور هستند، بدون رقیب قدرت را به دست گیرند، ماحصل آن شرایط فعلی می‌شود. یکی از اصلاحات ضروری در دوران تازه، آزادی انتخابات و اصلاح نارسایی‌های قبلی است. ما که نمی‌توانیم به بهانه‌های مختلف، آزادی‌های قانونی مردم را محدود کنیم و کشور را به دامان تندروها بیندازیم.

همین علی لاریجانی که امروز برای پست شورای عالی امنیت ملی نامزد شده، ۲بار توسط شورای نگهبان ردصلاحیت شده است. در حالی که قبلا رییس سازمان صدا و سیما بوده، اصولگرا بوده، دبیر شورای عالی امنیت ملی بوده، رییس مجلس بوده و... نام رییس‌جمهور فعلی هم در لیست ردصلاحیت‌ها بوده ... وقتی دایره خودی‌ها به اندازه‌ای تنگ می‌شود که حتی شخصی مانند لاریجانی هم فرصت حضور در ساختار مدیریتی را پیدا نمی‌کند، طبیعی است که نخبگان و شایستگان هم فرصت حضور در عرصه مدیریتی را پیدا می‌کنند.

*  شما مدیری بودید که شخصی مانند کاوه مدنی را به عنوان معاون خود در سازمان محیط زیست انتخاب کردید. اولا با چه دورنمایی این انتخاب را صورت دادید و بعد هم بفرمایید چه مشکلاتی را برای تداوم کار ایشان متحمل شدید؟

عدم وجود نخبگانی مانند کاوه مدنی و کاوه مدنی‌ها ناترازی‌های امروز را شکل داده‌اند. اگر امروز در بخش آب، برق، گاز و...ناترازی و کمبود داریم، به این دلیل است که شایستگان از عرصه مدیریت خارج شده و افراد غیرمتخصص و جناحی جایگزین آنها شده‌اند. اگر قرار است اصلاحی صورت گیرد، یکی از بخش‌های اصلی آن اصلاح بخش‌های گزینشی، حراستی و استصوابی است. همین امروز هم دولت برای انتخاب مدیران مدنظرش مشکل دارد. استعلام افراد شایسته و مورد نظر یا طول می‌کشد یا اینکه هرگز نمی‌آید! به اندازه‌ای افراد رد می‌شوند تا افراد غیرمتخصص جای آنها را می‌گیرند. این در حالی است که جوانان این کشور در بخش‌های گوناگون ثابت کرده‌اند، کشور و مردم و آینده این کشور را دوست دارند و برای توسعه آماده تلاش و همکاری‌اند. اما افراد بی‌سواد جایگزین افراد باسواد و افراد غیرمتخصص جایگزین افراد متخصص و شایسته شده‌اند.

همین امروز هم بسیاری از نخبگان ایرانی هستند که دوست دارند در کشورشان کار کنند و منشا تحول شوند. افرادی مانند کاوه مدنی در همه بخش‌ها وجود دارند. بخشی از این نخبگان را به دلیل مشکلات مالی، برخی دیگر را به دلیل سبک زندگی و برخی دیگر را به دلایل دیگر تارانده‌ایم. این‌گونه می‌شود که در شرایطی که طبیعت هر روز ۴۰۰ لیتر برای هر ایرانی آب وارد لوله می‌کند، اما مدیران ایرانی نمی‌توانند ۱۵۰ لیتر مورد نیاز دیگر را مدیریت کنند. این در حالی است که ایران پر از ظرفیت و منابع و ثروت است.

*  این روزها مشکل ناترازی‌ها، مردم را بسیار آزار می‌دهد برای رفع ناترازی‌ها به نظر شما چه باید کرد؟

بزرگ‌ترین ناترازی ایران، ناترازی مدیریتی است. گزینش‌ها، حراست‌ها و استصواب‌ها کاری کرده که کشور از مدیران شایسته خالی شده و افراد غیرمتخصص جایگزین آنها شده‌اند. مدیریت اشتباه با تصمیمات غلط است که ناترازی‌های بنیادین ایجاد می‌کند. ما آب کم داریم و من ۳۰سال است که از کمبود آب می‌گویم، اما این کمبود به اندازه‌ای نیست که ما برای مصرف خانگی و مصرف مورد نیاز مردم کمبودی داشته باشیم! این کمبودها نشان‌دهنده ناکارآمدی مدیران است. درست است که کشاورزی ایران ۷۵میلیارد مترمکعب آب مصرف می‌کند و این رقم بالایی است، اما برای بخش خانگی نباید مشکلی وجود داشته باشد.

درآمد سرانه ایران به نسبت ۲۰سال قبل به نصف کاهش یافته است. رقم تولید ناخالص داخلی هم کاهش یافته و کیک اقتصادی ایران نصف شده است. مساله نفوذ تنها در عرصه نظامی و راهبردی که بروز و ظهور ندارد. شک نکنید ما در حوزه‌های اقتصادی، اجتماعی، تقنینی و... هم عوامل نفوذی داریم. برخی قوانین در مجلس ایران تصویب می‌شود که با هیچ عقل و منطقی جور در نمی‌آید. این نوع قوانین بیشتر از اینکه به نفع ایران باشد به نفع دشمنان ایران است.

*  شما اشاره کردید که بسیاری از ایرانیان خارج از کشور وطن‌دوست بوده و پیشرفت کشور برای آنها اهمیت دارد. چطور می‌شود این خیل عظیم ایرانیان را در جای جای جهان حول محور مشترکی ساماندهی کرد؟

ایران همان کلمه مشترکی است که همه ایرانیان را در جای جای جهان گرد هم می‌آورد. اما ناکارآمدی‌ها بیشتر بر تفاوت‌ها تاکید دارد. برخی را به بهانه تفاوت‌های قومی، برخی را به بهانه تفاوت‌های اقلیمی، برخی را به بهانه تفاوت‌های مذهبی، برخی دیگر را به بهانه تفاوت‌های جناحی و... می‌تاراند. ضوابط انتخابات و گزینش‌ها و جذب ما ناکارآمد است. این رویکردها به تجدیدنظر نیاز دارد. باید اجازه دهیم ایرانیان توانمند وارد کشور شده و به توسعه ایران کمک کنند. کسی که نگرش درستی از منافع ملی نداشته باشد نباید در بخش‌های تاثیرگذار حضور داشته باشد و دایره خودی را به اندازه‌ای تنگ کند که جز عده اندکی در آن نگنجند.

اتفاقا این رویکردهای سلبی نه تنها به امنیت کشور کمک نکرده، بلکه باعث شده، نفوذ فراگیرتر شود. شخصا رویکرد نظام برای انجام اصلاحات را رویکرد معقولی می‌دانم. حضور احتمالی علی لاریجانی و جایگزینی او با سعید جلیلی و سایر تصمیمات اینچنینی هر چند معقول است، اما نباید به همین موارد ختم شود. یکی از اصلاحات ضروری پایان دادن به شکل فعلی نظارت استصوابی، گزینش‌ها و رویکردهای حراستی است.



 

ايران امروز (نشريه خبری سياسی الکترونیک)
«ايران امروز» از انتشار مقالاتی كه به ديگر سايت‌ها و نشريات نيز ارسال می‌شوند معذور است.
استفاده از مطالب «ايران امروز» تنها با ذكر منبع و نام نويسنده يا مترجم مجاز است.
Iran Emrooz©1998-2025 | editor@iran-emrooz.net