iran-emrooz.net | Tue, 15.01.2008, 9:42
نسرین بصیری
برلین، دوشنبه 14 ژانویه 2008
روز دوشنبه ۱۴ ژانویه موکریان نیوز نوشت : صبح امروز فاطمۀ گفتاری مادر یاسر گلی دانشجوی سنندجی توسط نیروهای امنیتی در سنندج بازداشت گردید. نامبرده که به بهانۀ گرفتن وسایل فرزند در بندش به ادارۀ اطلاعات سنندج احضار شده بود و در پی مراجعه به این نهاد بازداشت شد تا کنون از اتهام مادر یاسر گلی و محل نگهداری وی اطلاعی در دست نیست. گفتنی است یاسر گلی دانشجوی سنندجی مهرماه گذشته توسط نیروهای امنیتی بازداشت شد و تا کنون در زندان بسر میبرد.
هفتۀ پیش برای رادیو مولتی کولتی مصاحبهای داشتم با فاطمۀ گفتاری مادر یاسر گلی. یاسر گلی 25 ساله است و در سنندج در رشتۀ عمران تحصیل میکند و در عین حال وبلاگ نویس و روزنامه نگار و فیلمساز هم هست. گلی به تازگی با رتبۀ خوبی در آزمون رشتۀ معماری دانشگاه تهران قبول شد، اما هنوز عازم نشده بود که دستگیرش میکنند.
از خانم گفتاری در سنندج سوال میکنم چند وقت است که پسرتان زندانی شدند؟
گفتاری : هشتاد و شش روز است تا حالا... بردندش به ما نشان ندادند.
بصیری: شما اطلاعی دارید که ایشان کجا هستند ؟
گفتاری : وزارت اطلاعات
بصیری: از کجا میدانید که آنجا هستند ؟
گفتاری : سه دفعه زنگ زده. همین. تو این ۹۰ روز سه دفعه زنگ زده. از خودش هم پرسیدم؛ گفتم بردندت یک جای دیگر؟ گفت نه ! همان جای قبلی هستم؛ تا حالا هیچ جا نرفتم. یکی دو بار گفتند بردندش اوین و نمیدانم کرج و اینها. اما دروغ بود ، صحت نداشت. تو سنندج است یاسر. پارسال گرفتندش و چهار ماه تعلیقی بهش دادند. حکمش آمد گفتند : " اقدام علیه امنیت ملی" این است جرمش! امسال هم که گرفتندش تا حالا هیچ چیز به ما نگفتند. همان یکی دوبار به ما گفتند؛ پروندۀ پارسالش تمام نشده، باز دوباره امسال همین کاره. اما اینکاره نبود پسر من! دانشجو است، وبلاگ نویس هم هست روزنامه نگار هم هست دبیر اتحادیۀ دموکراتیک دانشجویان کرد هم بود. البته استعفا داده؛ حالا جایگزین داره. این کار ها را کرده. اما تا حالا نبردندش دادگاه تا بفهمد اتهامش چیست اما به خودمان میگویند همان پروندۀ پار سال است
بصیری: ایشان تو وبلاگ شان چه مینوشتند چه حرف هایی میزدند که اقدام علیه امنیت ملی حساب میشود؟
گفتاری : والله من نمیدانم خانم بصیری جان ؛ میدانی من... مادر گلی... بیسواد است. بچه هام تحصیلکرده اند اما خودم نه متاسفانه. نمیدونم چی چی نوشته..... فقط فعالیت دانشجویی داشت ، مقاله هاش را میداد به روزنامه ها مقاله هاش را چاپ میکردند. مثلا هاوار بود مثلا آشتی بود مثلا سیروا، روسلات.. همین ها بود ! ناگفته نماند واقعا یاسر خیلی فعال بود یکی دو تا فیلم هم بازی کرده... نوشته... تو فیلم هم کار میکرد حالا هم چیزاش مانده تو خانه. فیلم هاش همه هستش
بصیری: امیدوارم که بزودی از پسرتان خبری داشته باشید و ایشان آزاد بشوند
گفتاری : خیلی ممنون مرسی زحمت کشیدید که زنگ زدید
بصیری:خواهش میکنم
گفتاری : واقعا من دعای خیر شما را میخواهم، الان ۹۰ روز است ، برای یک مادر خیلی سخت است، حتی پسرش را از دور نبیند. نداند کجاست؟ واقعا این ظلم است نسبت به من!
بصیری: شما مراجعه میکنید، به شما چه میگویند؟ چه جوابی میدهند؟
گفتاری : هیچ چیز نمیگویند. میگویند امروز برو فردا بیا ! فردا برو پس فردا بیا ! اما من هم به شان میگویم خوب... تحقیق تا کی؟ سه ماه؟ تحقیق سه ماه طول میکشد؟ خودت بگو؟! تحقیق سه ماه ؟! تازه، پسر من ناراحتی قلبی داره. هر سه تا بچههام ناراحتی قلبی دارند. نسخۀ دکتر را آوردم براش، ما دکتر مخصوص داریم. میگوید باید برم ویزیتش کنم. آنها تا حالا اجازه نداده اند. چهل روزه نسخۀ دکتر را بردم براش، تا حالا هیچ اقدامی نکردند. اصلا نبردندش دکتر !
بصیری: شما برای آزاد شدن شان چه کوشش هایی کردید؟ پیش کی ها رفتید؟
گفتاری: نامه نوشتم برای آقای شاهرودی، پیش دادستان رفتم، پیش مدیر کل رفتم، پیش دادیار رفتم، قاضی رفتم، نمیدانم ماموستاهای محل.. ریش سفید ها رفتم.. متاسفانه شوهرم را یکی دو بار زندانی کردند. دیگر دستم به هیچ جا بند نیست. پسر کوچکم هم یکی دو ساعت بازداشتش کردند. تازه پسر کوچکم نصف قلبش کار میکند. واقعا نزدیک بود قلبم به ایستد. خوب این نصف قلب دارد! عملش کردیم. کوچکه را عمل کردیم، اما دو تا بزرگ ها را عمل نکردیم. مادرزادی است ناراحتی شان. به هر جا سر میزنم سرم به سنگ میخورد. چند دفعه به خودم گفتند خودت را هم میاندازیم زندان! شوهرت را انداختیم ، پسرت را هم انداختیم ، خودت را هم میاندازیم زندان! پس دیگر نمیتوانم... به کجا پناه ببرم؟ واقعا پناهی ندارم دیگر.
برای شنیدن صدای مادر یاسر گلی به این آدرس مراجعه کنید :
http://www.multikulti.de/sendungen/sprache/persisch/persisch/persisch.html
روی تاریخ 6.1.08 کلیک کنید