جمعه ۲۸ ارديبهشت ۱۴۰۳ -
Friday 17 May 2024
|
کمیته پیگری بازداشتشدگان
اخطار: این متن حاوی روایت تجاوز است و خواندنش ممکن است برای همه مناسب نباشد.
ساعت ۱۷:۳۰ تو بازار تبریز جرقه اعتراضات زده و هرجومرج شروع شد. همون اولش شروع کردن اشکآور زدن و با باتوم زن و بچه رو میزدن. دیدم دوتا دخترو لباس شخصیا رو زمین میکشن، و پشتشون باز لباس شخصیا ۳ تا دخترو گرفته بودن میبردن. این صحنه رو دیدم و فریاد زدم حمله کنید دارن دخترارو میبرن. جمعیت بزرگی پشت سرم اومد. یک لگد به لباس شخصی زدم، اونا هم از ترسشون ۵ تا دخترو ول کردن و فرار کردن. ولی به صورتم شوکر زدن.
دخترا فرار کردن. ماهم گروهی شعار میدادیم و درگیر بودیم. تمام چراغای خیابونارو خاموش کردن و شروع کردن به تیراندازی.با ساچمه و تیرهوایی و پینتبال و اشکآور حمله میکردن. از نفس افتادم. با رفیقم مسیرمو عوض کردم. کاپشنمو پشتورو کردم ولی انگار یکی افتاده بود دنبالم. سر بزنگاه نزدیک ۲۰ تا شخصی ریختن رو سرم. انقدر کتکم زدن که داشتم جون میدادم. انداختنم توی ماشین و داخلش چشمبند زدن. یکم نگه داشتن و بعد دوباره حرکت کردن. از پیچیدن ماشین فهمیدم که رفتیم داخل مصلی. اونجا پیاده کردن و جیبامونو گشتن.
من کاپشنمو انداخته بودم رو زمین. مدل موهامو عوض کرده بودم و ماسکم رو هم انداخته بودم. اونا دنبال این بودن که کی دخترارو فراری داده، اما با نبود کاپشن و انداختن ماسک نتونسته بودن منو پیدا کنن. مارو داخل یه ماشین دیگهای کردن. همونطور که چشمبند داشتیم در ماشین رو باز کردن و پیاده شدیم. دوباره شروع کردن به کتک زدن. تقریبا ۱۱ نفر بودیم. با باتوم اینا میزدن بعد از اینکه یکم کتک زدن دوباره سوار ماشینمون کردن. من گفتم تشنهمه آب میخوام.
گفت: آب میخوای گفتم آره، یه مشت محکم زد تو صورتم.سمت راست صورتم یه چیزی پرت شد و توی گلوم یه چیز سفت پرید. درآوردم دیدم دندونمه. بعد زبونمو روی دندونام چرخوندم دیدم فقط یه دندون نیست، چهار پنج تا از دندونام خرد شده. برگشت بهم گفت اینجا هتل نیست که بهت آب بدیم فلان فلان شده. خیلی فحشهای بدی میداد. خیلی. اصلا آدم روش نمیشه بگه. بعد در رو باز کردن گفتند همه باید لخت بشن. من اعتراض کردم گفتم چرا باید لخت بشم.
مارو گشتن. گوشیهای همه رو میگرفتن. پشتشون رمز گوشی رو می نوشتن، با اسم و شماره. من گوشی نداشتم. اعتراض کردم که مارو گشتید، گوشیها رو که گرفتید، چرا باید لخت بشیم. یه پسره دیگه هم بود، اونم شروع کرد به اعتراض کردن که بله دلیلی نداره لخت بشیم. بعد من اعتراض کردم و گفتم اگر مارو لخت بکنید بعد از اینکه آزاد شدیم میریم به سازمانهای خارج از کشور مثل عفو بینالملل گزارش میدیم. من و اون پسره با هم اینارو گفتیم. چشمبند داشتیم اما از صداش میتونستم بفهمم که هجده بیستساله اینا بود، دست ما رو گرفتند گفتن شما بیایین، گفتیم کجا بیاییم؟ گفتن بیایین بهتون معلوم میکنیم که خارج از کشور کجاست و چطور گزارش میکنند.
یکی دست اونو گرفته بود، یکی دست منو، یکی هم از پشت میومد. از پشت چشمبند یکم دیده میشد. دیدم که کفش سازمانی پاش بود. فهمیدم که همون لباس شخصیه. بعد مارو بردن داخل ماشین. گفتن که لخت بشین. ما دوباره گفتیم که چرا باید لخت بشیم؟ و اعتراض کردیم. گفتن لخت نمیشین؟ بعد شروع کردن به کتک زدن ما. دستامونو دستبند زدن. از این دستبندهای فلزی. دستبندهامون رو زدن به یه میلههایی که اونجا بود، بعد شروع کردن شلوارمونو درآوردن. ما مقاومت میکردیم. بعد با شوکر. این شوکر خیلی قوی بود. زدن به پاهامون. انقدر قوی بود که از کمر احساس بیحسی میکردم. شلوارمو در آوردن شروع کردند هر سه نفرشون تجاوز کردند. (گریه) وقتی تجاوزشون تا آخر تموم شد، تا آخرین لحظه انجام دادن. حتی اون آخرین کثیفکاریهاشونو هم ریختن. من هنوزم احساس میکنم. هنوزم آلت احساس میکنم. وقتی فرستادنم زندان چند روزی ازم خون میاومد. موقع برگشتن هم پسره گفت به کسی چیزی نگیم. نگی که با ما اینکارا کردن. حالا مارو میفرستن زندان ولی تورو خدا به کسی نگید.
بقیه پرسیدن چیکار کردن، گفتم هیچی بردن زدنمون یه خورده و گفتن دیگه بار آخرتون باشه که این حرفو میزنید. بعد سوارمون کردن بردنمون آگاهی. تو آگاهی قاضی برای همه مینوشت اتهام اقدام علیه امنیت ملی و شرکت در تجمعات و میگفتند باید امضا کنید. بعد در گوش قاضی گفتم اینا به من تجاوز کردن (گریه) گفت دوست داری منم بکنمت؟ گفتم نه. هیچکاری نکردن بیخیال. گفت امضا کن گمشو برو بابا. امضا کردم. نزدیکای صبح بود دوباره فرستادن زندان.
بعد دیگه هرکی میخواست حرف بزنه یه لگدی میزدن که از اینور سالن پرت میشدی اونور سالن. بعد بردنمون زندان. از درد تجاوز نمیتونستم بخوابم، همش گریه میکردم. یه پسره قدیمی بود گفت چی شده گفتم هیچی از بس کتک خوردم بدنم درد میکنه. گفت مسکن میخوای؟ گفتم آره اگر مسکن باشه خوبه. ولی میدونستم مسکن اثر نمیکنه. پاشدم رفتم دستشویی تا که نشستم دیدم خون آمد. نمیتونستم دست بزنم، چندشم میشد و دست نمیزدم و تقریبا ۴ شبانهروز بیدار بودم نمیخوابیدم. داروهای اعصاب هم نمیدادن. من داروی اعصاب استفاده میکنم. مشکل خواب دارم. خیلی وقته تحت نظر پزشک دارو استفاده میکنم. از یه طرف شکنجه و از یه طرف نبود دارو، دیگه داشتم دیوونه میشدم.
از من گوشی پیدا نکرده بودند. خودم میدونستم هیچچیزی از من نمیتونند پیدا کنند چون در جایی بودم که نه دوربینی بود نه گوشی داشتم. نمیتونستن از من چیزی پیدا کنند. بهش که فکر میکنم حالم خراب میشه. داخل زندان که بودیم بعضی از بچهها تعریف میکردن چه اتفاقاتی افتاد. روز دوم بود یا همون روز فرداش صدای اون پسره رو شنیدم که با هم بهمون تجاوز شد. ازش دوری کردم. باهاش حرف نزدم. گفتم اونم الان صدای منو میشناسه. روم نمیشد. ازش خجالت میکشیدم. حتی یکبار سعی کرد با من حرف بزنه، الکی گفتم دندونم درد میکنه دوری کردم که با من حرف نزنه. هم تجاوز شده بود، هم تا حالا انقدر کتک نخورده بودم. هم دندونام شکسته بود. هم به خاطر فقر خانوادگی حتی پول نداشتم اونجا سیگار بخرم. از بچهها سیگار میگرفتم. اولش ممنوعالتماس بودیم ولی فرداش یا دو روز بعدش گفتن که میتونید زنگ بزنید به خانوادههاتون و بگید که اینجایید. زنگ زدم به مادرم گفتم که اینجام. گفت زدنت؟ گفتم آره. بعد من میدونستم مادرم پولی نداره. (گریه) بهش نگفتم برام پول بفرست. گفتم چیزی نمیخوام مامان. من اینجام، همهچیز میدن. سیگارم از بچهها میگیرم. ولی آخه چندبار میگرفتم سیگار؟ یکبار، دوبار، سه بار. دیگه روم نمیشد. خجالت میکشیدم.
از وقتی اومدم بیرون. زیادم نبودم. ۸ روز موندم. چون دنبال طرف میگردن که ازش چیزی پیدا کنن. حتی ریخته بودن خونمون که ازم گوشی پیدا کنن. من واقعا گوشی نداشتم. من پول خرید یک موبایل هم ندارم. برای همین رفته بودم توی خیابون که بابا این چه زندگیه که من نمیتونم یه موبایل بخرم. از موقعی که اومدم بیرون همش افسردهم. همش حالم خرابه. یه گوشه میشینم یه جایی میشینم که اصلا کسی منو نبینه. همش تو خودمم. فقط سیگار میکشم و فیلم میبینم به این چیزا فکر میکنم. از اون به بعد وقتی میرم دستشویی شماره ۲ حتی دست هم نزدم به پشتم. فقط با فشار آب تمیز میکنم. خجالت میکشم. چی بگم چندشم میشه دست بزنم. هرشب خوابشو میبینم که دارن تجاوز میکنند. به زور خودمو از خواب بیدار میکنم که آخیش خواب بود. آرزو میکنم کاشکی منو یک ماه میزدند اما تجاوز نمیکردند. سه نفر. سه نفری کردند. (گریه)
| |||||||
ايران امروز
(نشريه خبری سياسی الکترونیک)
«ايران امروز» از انتشار مقالاتی كه به ديگر سايتها و نشريات نيز ارسال میشوند معذور است. استفاده از مطالب «ايران امروز» تنها با ذكر منبع و نام نويسنده يا مترجم مجاز است.
Iran Emrooz©1998-2024
|