|
چهارشنبه ۵ آذر ۱۴۰۴ -
Wednesday 26 November 2025
|
ايران امروز |
بخش اول
مجله دموکراسی (Journal of Democracy)
برگردان: علیمحمد طباطبایی
مقدمه انتقادی مترجم: در مقالهای که در اینجا ملاحظه میکنید جنیفر بریک مورتازاشویلی(*) و همکارانش عمدتاً در چارچوب علوم سیاسی و حکمرانی (governance studies) کار میکنند، بهویژه تمرکز بر: عملکرد دولت/ فساد/ ناکارآمدی نهادی/ شکست برنامههای بینالمللی دولتسازی/ روابط دولت– جامعه. در این رویکرد، علل سقوط یک دولت را در ساختار قدرت و ناکامی نهادها میجویند و نه در زمینههای فرهنگی، ایدئولوژیک یا دینی. به همین دلیل است که ناکامی دولت اشرف غنی/ فساد گسترده/ بیاعتمادی مردم به دولت/ فروپاشی سریع ارتش/ وابستگی بیش از حد دولت به آمریکا/ شکست پروژهی دولتسازی غرب/ در مرکز تحلیل او قرار میگیرد. اما ایدئولوژی طالبان، تفکر مذهبی، باورهای مردم، یا اسلام سیاسی در این مدل تحلیلی جای کمتری دارد یا اصلاً ندارد. چرا پژوهشگران آمریکایی از بررسی نقش دین و فرهنگ در سقوط افغانستان پرهیز میکنند؟ یکی از کاستیهای عمده در بسیاری از تحلیلهای غربی دربارهٔ سقوط افغانستان — از جمله در همین مقالهٔ «فروپاشی افغانستان» نوشتهٔ جنیفر بریک مورتازاشویلی — آن است که فروپاشی نظام سیاسی کابل را عمدتاً با مفاهیمی مانند فساد، ناکارآمدی نهادی، شکست دولتسازی، و رفتار بازیگران خارجی توضیح میدهند، اما از پرداختن به نقش فرهنگ دینی، ساختارهای سنتی قدرت، و ریشههای ایدئولوژیک طالبان تقریباً بهطور کامل پرهیز میکنند. این خلأ تحلیلی ریشه در یک حساسیت عمیق در علوم اجتماعی آمریکا دارد که از آن با عنوان ذاتگرایی فرهنگی یا (cultural essentialism) یاد میشود. در فضای آکادمیک آمریکا، نسبت دادن یک پدیدهٔ سیاسی یا تاریخی به «فرهنگ اسلامی»، «ساختار قبیلهای پشتون»، یا «باورهای دینی ریشهدار» بسیار حساس تلقی میشود، زیرا ممکن است چنین استدلالهایی نوعی ذاتگرایی فرهنگی (یعنی فروکاستن یک جامعه به ویژگیهای ثابت و تغییرناپذیر) یا حتی «اسلامهراسی» تعبیر شود. این رویکرد ریشههای تاریخی نیز دارد: نقدهای ادوارد سعید دربارهٔ شرقشناسی و نقش آن در مشروعیتبخشی به استعمار، و نیز حساسیتهای پس از ۱۱ سپتامبر نسبت به برچسبزنی فرهنگی، سبب شده بسیاری از پژوهشگران، حتی وقتی عوامل فرهنگی و دینی اهمیت تعیینکننده دارند، ترجیح دهند تحلیل را به حوزههای «بیخطر» محدود کنند: فساد اداری/ اشتباهات آمریکا/ ضعف نهادهای دولتی/ شکاف مرکز و پیرامون. این عوامل البته واقعیاند، اما تنها نیمی از حقیقت را بازتاب میدهند. طالبان نه فقط یک شبکهٔ نظامی یا یک جنبش روستایی، بلکه یک پروژهٔ ایدئولوژیک– فقهی است که ریشههای آن در سنتهای بسیار ریشه دار خرافاتی، مدارس دینی پاکستان، و برداشتهای خاص از شریعت شکل گرفته است. نادیده گرفتن این بنیان فرهنگی– مذهبی، تحلیل سقوط افغانستان را بهشکل خطرناکی تکعاملی میکند و توضیح نمیدهد که چرا طالبان توانستند در بخشهایی از جامعه پایگاه اجتماعی یا حداقل پذیرش منفعلانه پیدا کنند. به بیان دیگر، پرهیز آکادمیک از ذات گرایی فرهنگی گاه به شکل پرهیز از واقعیت فرهنگی– ایدئولوژیک درمیآید.
در نتیجه، پژوهشهایی مانند مقالهٔ مورتازاشویلی تصویری از سقوط افغانستان ارائه میدهند که در آن: دولت ناکام بود/ آمریکا اشتباه کرد/ نهادها ضعیف بودند. اما بخشهایی از جامعهٔ افغانستان که با سنتهای دینی سختگیرانه زیستهاند، و فضاهای مذهبیای که طالبان در آنها بازتولید شدهاند، تقریباً هیچ نقشی در تحلیل نمییابند. این حذف، از نظر روششناختی مسئلهساز است. زیرا بدون بررسی ریشههای فرهنگی– ایمانی یک جنبش دینی– سیاسی، نمیتوان درک کرد چرا این جنبش در برابر یک دولت با حمایت بینالمللی دوام آورد و نهایتاً پیروز شد. پس بهطور خلاصه ترس از ورود به حوزهٔ حساس «فرهنگ و دین» در تحلیلهای سیاسی باعث شده بخش مهمی از واقعیت افغانستان از تحلیل کنار گذاشته شود، و همین باعث میشود چنین تحلیلهایی، هرچند از نظر نهادی دقیق، اما از نظر فهم ریشههای واقعی طالبان، ناقص و بیش از حد یک طرفه باشند.
در انتها اجازه دهید به یک رویداد بسیار دلخراش که ماهیت، شرایط، وضعیت کلی و روحیات مردم را حتی در دوره اشرف غنی به خوبی نشان میدهد به طور خلاصه اشاره کنم. منظورم ماجرای بسیار هولناک قتل فرخنده ملکزاده یکی از مهمترین و تکاندهندهترین رخدادهای اجتماعی– فرهنگی افغانستان در چند دههٔ اخیر است. رخدادی که سالها پیش از سقوط دولت مورد حمایت آمریکا اتفاق افتاد و بسیاری آن را نشانهای از وضعیت عمیقاً بحرانی در جامعه افغانستان و ناتوانی دولت در کنترل خشونت مذهبی دانستند. فرخنده ملکزاده، زن ۲۷ سالهٔ افغان، دانشآموختهٔ الهیات و آموزگار دینی، در ۱۹ مارس ۲۰۱۵ در قلب کابل – نزدیکی زیارت شاه دوشمشیره – به اتهامی بیاساس که توسط یک ملا مطرح شده بود، توسط جمعیتی خشمگین به شکل غیر قابلباوری پس از ۱۴ سال حضور آمریکا در افغانستان بدون طالبان کشته شد. او به اتهامی بیاساس که توسط یک ملا مطرح شده بود، توسط جمعیتی خشمگین به شکل تکاندهندهای جان خود را از دست داد. فرخنده با یکی از متولیان زیارت بحث میکند و او را به خرافهفروشی (فروش تعویذ، طلسم و...) متهم میکند. متولی برای دفاع از خود، ادعا میکند که او «قرآن را سوزانده است. این اتهام در محیط مذهبی و هیجانزده به سرعت پخش میشود. جمعیت خشمگین او را ابتدا کتک میزنند و سپس سنگباران میکنند.
در نهایت بدن او را آتش میزنند و جسدش را به رودخانه میاندازند. این صحنهها در ویدیوهای موبایلی ثبت شد و جهان را تکان داد. حادثه در پایتخت، در روز روشن، در برابر دوربینها و دهها مأمور پلیس رخ داد. پلیس یا بیتفاوت بود، یا میترسید مداخله کند، یا خود در خشونت شریک شد. این نشان داد که افراطگرایی مذهبی فقط محدود به طالبان نیست، بلکه در لایههایی از شهرنشینان کابل نیز ریشه دارد. قتل فرخنده نشان داد که دولت افغانستان حتی با کمک آمریکا توان ایجاد نظم، کنترل خشم مذهبی و اجرای قانون را ندارد. فساد، بیقدرتی پلیس، و نفوذ ملاهای سنتی کاملاً آشکار شد. این حادثه بعدها در تحلیل فروپاشی حکومت، به عنوان یکی از نشانههای اولیه ضعف ساختاری دولت تفسیر شد.
خلاصه مقاله: عقیده رایج حاکی از آن است که جمهوری افغانستان سقوط کرد زیرا ارزشهای اجتماعی کشور با دموکراسی ناسازگار بود و این کشور به سادگی قابل حکمرانی نبود. این مقاله، فروپاشی دولت را در نهادهای سیاسی بسیار متمرکزی ردیابی میکند که پس از حمله ایالات متحده در سال ۲۰۰۱ به کشور تحمیل شدند. به جای ارائه فرصتی به شهروندان برای نظارت بر دولت خود به شیوهای معنادار، نهادهای متمرکز در کابل - بازماندههایی از گذشته استبدادی کشور - اعتماد شهروندان به دولت را تضعیف کردند. سیستم پس از سال ۲۰۰۱ که با مقادیر عظیمی از کمکهای خارجی غرق شده بود، فساد را تقویت کرد. پس از بیست سال، افغانها حاضر نبودند برای دولتی دورافتاده که با آنان با عزت رفتار نمیکرد، بجنگند.
جمهوری اسلامی افغانستان در ۱۵ اوت ۲۰۲۱ به پایان رسید. بعدازظهر آن روز، رئیس جمهور اشرف غنی با هلیکوپتر از پایتخت به کشور همسایه ازبکستان گریخت. تنها چند روز قبل، او قسم خورده بود که هرگز نخواهد رفت و گفته بود که قبل از رها کردن مردمش ترجیح میدهد که بمیرد. با رفتن غنی، تهاجم طالبان که در هفتههای قبل دهها مرکز استان را تصرف کرده بود، به راحتی وارد کابل شد. طی ساعاتی، شورشیان راحت پشت میز غنی نشستند.
چرا جمهوری افغانستان اینچنین کامل و سریع فروپاشید، و دهها هزار نفر از مردم مستأصل را برانگیخت تا به امید فرار از حاکمیت سختگیرانه طالبان و احتمال انتقامجویی به سوی فرودگاه کابل بدوند؟ عقلانیت مرسوم میگوید جمهوری مورد حمایت آمریکا سقوط کرد زیرا دولت و جامعه این کشور به طرز درمان ناپذیری فاسد بودند و ارزشهایش با دموکراسی ناسازگار بود. به عبارت دیگر، افغانستان غیرقابل حکمرانی بود و همواره برای جهان خارج یک غایت از دست رفته (lost cause) - گورستان امپراتوریها - خواهد بود.
چنین دیدگاههایی گسترده و حتی قابل درک هستند، اما کاملاً اشتباه نیز می باشند. در عوض، و به طور عمده این انتخابهای سیاسی انجام شده توسط ایالات متحده و شرکایش در افغانستان در طول دوره مورد نظر هستند که مقصر وضعیت به وجود آمده می باشند. جامعه بینالمللی در تلاشهای خود برای دولتسازی مرتکب بسیاری اشتباهات قابل اجتناب شده است. ترسیم جامعه افغانستان با یک قلم موی پهن و در واقع نادیده گرفتن جزئیات دقیق، تنها اشتباهات انجام شده توسط صاحبان قدرت هم در هر واشنگتن و هم کابل را مبهم و مغشوش جلوه می دهد. بدون یک بازنگری صادقانهای درباره آنچه به اشتباه در گذشته به وقوع پیوسته است، جامعه بینالمللی و ایالات متحده احتمالاً همین اشتباهات را در جای دیگری نیز تکرار خواهند کرد.
در آوریل ۲۰۲۱، رئیس جمهور ایالات متحده، جوزف بایدن، اعلام کرد که آمریکا تا ۱۱ سپتامبر ۲۰۲۱ افغانستان را ترک خواهد کرد. این امر، خروج تدریجی طولانیمدتی را که توسط رئیس جمهور باراک اوباما آغاز شده بود، به پایان میرساند. اوباما در دسامبر ۲۰۰۹ یک افزایش موقت نظامی و غیرنظامی را اعلام کرد و قول داد که نیروها را در سال ۲۰۱۱ شروع به عقبنشینی کند. علیرغم این افزایش، وضعیت امنیتی در کشور بدتر شد و جنبش طالبان جسارت یافت زیرا در سراسر مناطق روستایی قلمرویی به دست آورده بود. به امید میانجیگری برای پایان مذاکرهای جنگ، اوباما مذاکرات غیررسمی با طالبان را برای یافتن یک راه حل سیاسی برای این باتلاق آغاز کرد. جانشین او، دونالد ترامپ، مصمم بود که کاملاً افغانستان را ترک کند و دولت او با طالبان وارد مذاکرات رسمی شد که به امضای توافق دوحه در فوریه ۲۰۲۰ برای آوردن صلح به افغانستان انجامید. طالبان موافقت کرد که از فعالیت القاعده و دیگر سازمانهای تروریستی در افغانستان در ازای خروج تمام نیروهای ناتو از این کشور جلوگیری کند.
دولت افغانستان پیش از مهلت تعیینشده برای خروج نیروها در ۳۱ اوت ۲۰۲۱ فروپاشید. تصاویر تسلیم شدن سریع سربازان افغان در سراسر کشور در برابر طالبان، باعث شد بسیاری از تحلیلگران خارجی بر توانایی ایالات متحده و متحدانش در ساخت ارتش متمرکز شوند. در واشنگتن و پایتختهای اروپایی، کارشناسان نظامی شروع به ابراز نگرانی درباره «اندازه مناسب» ارتشها کردند و بر مرکزیت لجستیک و از دست دادن پشتیبانی هوایی حیاتی آمریکا تأکید ورزیدند. این تحلیل ها نشان از سوءتفاهم درباره آنچه رخ داده بود داشتند. فروپاشی نیروهای دفاعی و امنیتی ملی افغانستان (ANDSF) به دلایل فنی نبود. در واقع این نیرو به دلایل سیاسی از هم پاشید. هیچ مقدار کمک فنی یا پشتیبانی لجستیکی متمرکزتر نمیتوانست این نیروی رزمی را حفظ کند، زیرا این سربازان باور داشتند که دیگر چیزی برای جنگیدن ندارند.
دولت افغانستان به این دلیل فروپاشید زیرا در تصورات مردم فاقد مشروعیت قابل قبول بود (۱). ریشههای این بحران مشروعیت متعدد و درهمتنیده هستند. نخست، قانون اساسی سال ۲۰۰۴ سیستمی از حکومت را ایجاد کرد که فرصتهای اندکی برای مشارکت شهروندان افغان یا هرگونه نظارت معنادار بر دولتشان فراهم میکرد. در نتیجه، شکاف بین شعارهای مداخله آمریکا و واقعیتهای زندگی شهروندان با گذشت هر سال گستردهتر شد (۲).
دوم، ائتلاف بینالمللی بر جنگ با شورش و تحکیم قدرت متمرکز بود – مأموریتهایی متمایز و اغلب در تضاد با دموکراسیسازی (۳). اهداکنندگان بینالمللی که برای راهحلهای سریع عجله داشتند، منابع عظیمی را با حداقل نظارت به افغانستان سرازیر کردند. و به جای اصلاح نهادهای دولتی ناکارآمد، نهادهای موازی ایجاد کردند که به تضعیف بیشتر مشروعیت دولت انجامید.
سوم، حکمرانی نامتعادل و افراط کار رئیسجمهور اشرف غنی (۲۰۱۴-۲۰۲۱) فروپاشی دولت را تسریع کرد. غنی که حلقهای تنگ از نزدیکان داشت و تنها از پایگاه حمایتی محدودی برخوردار بود، هم بر اقتصاد و هم بر دولت مدیریتی بسیار وسواسی اعمال میکرد و علیه اقلیتهای قومی تبعیض قائل میشد. بسیاری انتظار داشتند که این رئیسجمهور ادیب، که دکترای مردمشناسی دارد و برای بانک جهانی کار کرده بود، به عنوان یک تکنوکرات حکومت کند. با این حال، رفتار او بیشتر اقتدارگرایانه بود تا دموکراتیک (۴).
در نهایت، تنها با پشتیبانی پاکستان بود که طالبان توانستند به عنوان یک نیروی سیاسی و نظامی مجدداً ظهور کنند. پس از سقوط دولت طالبان در سال ۲۰۰۱ در پی حمله آمریکا، رهبران آن به پاکستان گریختند و به مدت دو دهه آینده در آنجا ماندند. با این حال، اگر دولت افغانستان توسط مردم نامشروع تلقی نمیشد، طالبان هرگز در داخل افغانستان فرصت جنگیدن نمییافت. به عبارت دیگر، بدون هیزم حکمرانی بد، آتش شورش هرگز شعلهور نمیشد.
افغانستان در چرخهای چهلساله از فروپاشی دولت گرفتار شده است. در این مدت، پنج رژیم سرنگون و با دولتهای بعدی جایگزین شدهاند که هر یک شبیه به آخرین بودند، با همان نهادهای سیاسی متمرکزی که ویژگی وجود دولت مدرن افغانستان بوده است. بنابراین طالبان برای دومین بار بر یکی از متمرکزترین دولتهای جهان حکومت میکنند. اگر چهل سال گذشته چیزی به ما میآموزد، این است که بدون واگذاری بخشی از اختیارات به خارج از پایتخت، حکومت کنونی طالبان هم خشونتآمیز خواهد بود و هم کوتاهمدت.
یک جمهوری آن هم بدون مردم
به سادگی میتوان باور کرد که افغانستان با توجه به سقوط سریع دولت دموکراتیکش، آماده دموکراسی نبوده است. اما قانون اساسی سال ۲۰۰۴ این کشور شامل مقررات اندکی برای تصمیمگیری دموکراتیک بود، و بسیاری از مقررات موجود نیز هرگز اجرا نشدند. این یک انتخاب سیاسی بود که توسط رهبران سیاسی افغانستان با کمترین مخالفت از سوی حامیان آمریکایی و ناتو انجام شد.
همگرایی قواعد جامعه و دولت برای ثبات سیاسی و توسعه، و همچنین برای ارائه کالاها و خدمات عمومی، امری ضروری است.[۱] هنگامی که ایالات متحده در سال ۲۰۰۱ به افغانستان حمله کرد، جامعهای به شدت تکهتکه شده (fragmented) یافت که مناطق آن تجربیات و وفاداریهای متمایزی داشتند که از دههها درگیری شکل گرفته بود. با این وجود، به جای ادغام و ساختن بر اساس این تنوعها، قواعد رسمی سیاست که پس از سال ۲۰۰۱ برقرار شد، هدفشان تبدیل افغانستان به یک سیستم به شدت متمرکز و یکپارچه بود.[۲]
گناه نخستین (The original sin) این مداخله، احیای نهادهای قدیمی بود که ریشه در گذشته استبدادی کشور داشت، به جای اینکه به افغانها فرصت دهد تا چیزی جدید بسازند که تجسمبخش هنجارهای مبتنی بر خودگردانی باشد که مشخصه اکثر مناطق کشور بود. جمهوری پس از ۲۰۰۱ ناخواسته بیماریهایی را بازآفرینی کرد که محرک بیثباتی در دولتهای گذشته بودند. در آغاز حکومت خشن «امیر آهنین» عبدالرحمان خان (۱۸۸۰-۱۹۰۱)، حاکمان افغان همین الگو را تکرار کرد: آنان از اقتدار دولت مرکزی برای تحمیل یک دیدگاه جدید بر جامعه، با کمترین مشارکت شهروندان استفاده کردند.
کنفرانس بن تحت حمایت سازمان ملل در سال ۲۰۰۱ (The UN-sponsored Bonn Conference of ۲۰۰۱) پایههای سیاسی جمهوری افغانستان را بنا نهاد، قانون اساسی ۱۹۶۴ را به عنوان قانون اساسي موقت مجدداً برقرار کرد و حامد کرزی را به عنوان رهبر سیاسی موقت انتخاب نمود. آن قانون اساسی، محصول آزمایش افغانستان با دموکراسی قانوناساسی تحت سلطنت محمدظاهر شاه (۱۹۷۳-۱۹۳۳) بود. اگرچه عناصر دموکراتیکی داشت، اما سندی اقتدارگرا بود که صرفاً برای دادن فضای تنفسی به شهروندان طراحی شده بود. این قانون دارای یک پادشاه و یک نخستوزیر بود. اصلاحات انجامشده در بن، اختیارات پادشاه و نخستوزیر را در قالب یک رئیسجمهور بسیار قدرتمند ادغام کرد.
اکثر شرکتکنندگان در بن باور داشتند که قانون اساسی قدیمی، منبع تداوم بسیار مورد نیاز در دوره بیثباتی است.[۳] با این حال، برخی از جناحهای اتحاد شمال (یکی از چهار گروه افغان حاضر در بن) مقاومت کردند و خواستار یک سیستم غیرمتمرکزتر برای تطابق با ترکیب قومی متنوع افغانستان شدند. اما سیستم یکپارچه قدیمی، هم برای رهبران افغان و هم برای جامعه بینالمللی فریبنده بود. رئیسجمهور موقت تازهمنصوبشده، حامد کرزی، و اطرافیانش سیستمی با کنترل قوی را ترجیح میدادند زیرا به کرزی اجازه میداد قدرت خود را در مقابل رقبای بالقوه متمرکز کند. به طور مشابه، ایالات متحده نیز چنین سیستمی را ترجیح میداد زیرا وحدت فرماندهی را پرورش میداد و نظارت بر سرمایهگذاریهایش در افغانستان و هماهنگی با دولت جدید را آسانتر میکرد.

در سال ۲۰۰۴، یک لويه جرگه قانون اساسی، قانون اساسي جدیدی را تصویب و اعلام نمود که بارزترین تفاوت آن با قانون اساسی ۱۹۶۴ و دور شدن از آن، در فراخوان برای یک رئیسجمهور منتخب دموکراتیک خلاصه می شد. قانون اساسی ۲۰۰۴ نه تنها یک سیستم قدیمی حکومت را مجدداً برقرار کرد، بلکه مقررات اجرایی قدیمی حاکم بر امور مالی عمومی، بوروکراسی، پلیس و دیگر عناصر کلیدی یک دولت عمل گرا (functioning state) را نیز احیا نمود. بسیاری از این مقررات به شدت تحت تأثیر اتحاد جماهیر شوروی قرار داشتند، که تلاشهای خود برای نهادسازی در افغانستان از دهه ۱۹۵۰ آغاز کرده بود و دموکراتیک نبود. این قواعد از بالا به پایین، که عمدتاً از نظر جامعه بینالمللی دور ماند، توانایی دولت برای اعمال قدرت در خارج از پایتخت را نیز به شدت محدود می کرد.
توسعه دموکراتیک همچنین توسط قانون انتخابات کشور نیز با مانع مواجه شد، که از سیستم رای واحد غیرقابل انتقال (SNTV) با حوزههای انتخابیه چندنمایندهای در سطح استان، به جای سطح ولسوالی/منطقه، برای انتخاب اعضای پارلمان استفاده میکرد. این سیستم تا اندازه ای به این دلیل انتخاب شد تا قدرت مجاهدین را کمرنگ کند، که به طور گسترده بیم میرفت که ممکن است از تسلیم شدن در برابر یک مرجعیت مرکزی جدید خودداری کنند. در انتخابات سال ۲۰۰۵ برای پارلمان ۲۴۹ نفره (ولسی جرگه)، نامزدها از وابستگی به احزاب سیاسی منع شدند. اگرچه این مقررات متعاقباً اصلاح شد، اما سیستم SNTV احزاب سیاسی را تضعیف کرد و در نتیجه شکلگیری یک اپوزیسیون سالم در مقابل رئیسجمهور را مختل نمود و شهروندان را از یک ارتباط مهم با دولت و داشتن صدایی برای خود در توسعه سیاست محروم ساخت.
در نتیجه، پارلمان بسیار ضعیفتر از رئیسجمهور بود که از اختیارات گسترده قانونی برخوردار بود، از جمله قدرت انتصاب وزیران، قضات دادگاه عالی و تمام مقامات استانی و منطقهای. اگرچه پارلمان گاهی به عنوان یک بازیگر وتوکننده ظهور میکرد و انتصاب وزیران و حتی بودجه را رد میکرد، اما هرگز موفق نشد نقش سازندهای در جامعه افغانستان ایفا کند، که عمدتاً به این دلیل بود که جایگزینهای عملی برای احزاب سیاسی، که از عرصه سیاست کنار گذاشته شده بودند، هرگز توسعه نیافت.
اولین انتخابات ریاستجمهوری این کشور در سال ۲۰۰۴ برگزار شد و حامد کرزی، رئیسجمهور موقت، در آن پیروز شد. کرزی دریافت که برای ایجاد حس وحدت ملی— و تضعیف رقبای بالقوه— نیاز دارد فرماندهان سابق مجاهدین را به دولت بیاورد، بنابراین از اختیارات گسترده انتصاب خود استفاده کرد تا به آنها پستهای مهمی بدهد: اسماعیل خان به عنوان استاندار هرات و سپس وزیر انرژی و آب منصوب شد، سمتی که از سال ۲۰۰۵ تا ۲۰۱۳ در اختیار داشت. عطا محمد نور، فرمانده اتحاد شمال، در سال ۲۰۰۴ به عنوان استاندار ولایت بلخ در شمال افغانستان منصوب شد و تا سال ۲۰۱۸ که توسط رئیسجمهور غنی برکنار گردید، در این سمت باقی ماند. گل آغا شیرزی، فرمانده ای از جنوب، استاندار ولایت قندهار شد و سپس توسط کرزی از سال ۲۰۰۳ تا ۲۰۱۳ به حکمرانی ولایت ننگرهار منتقل شد، و ژنرال عبدالرشید دوستم، ازبک تبار از شمال، در سال ۲۰۰۱ به عنوان معاون وزیر دفاع منصوب شد اما در سال ۲۰۰۸ پس از اتهام ربودن و شکنجه یک رقیب سیاسی برکنار گردید. اشرف غنی دوستم را به عنوان معاون اول خود بازگرداند (۲۰۲۰–۲۰۱۳).
بسیاری از این چهرهها به دلیل عملکردشان در میدان نبرد به شهرت رسیده بودند و اعتبارشان مبتنی بر خشونت بود. با این حال، تعدادی از آنها موفق شدند نسبت به دیگر نقاط سطح توسعه بالاتری در مناطق تحت کنترل خود ایجاد کنند که بخشی از آن با کنار گذاشتن قواعد رسمی برای پیشبرد کارها محقق شد [۴]. از آنجا که «استانداران جنگسالار» بومی مناطقی بودند که بر آن حکومت میکردند و با مردم آن دیار پیوند داشتند، اغلب نسبت به استانها و جوامع خود متعهدتر از سایرین بودند، یعنی از مقامات انتصابی دیگری که از استانی به استان دیگر جابجا میشدند. بسیاری از این دسته دوم به فساد گسترده شهرت یافتند، زیرا تمایل داشتند قبل از انتقال به مأموریت بعدی، هر چه میتوانند را به تاراج ببرند [۵]. با این حال، فساد در میان تمام استانداران افغانستان یک مشکل بود، نه فقط آنهایی که جابجا میشدند. اما علی رغم فساد استانداران جنگسالار، موفقیت آنها در ارائه کالاهای عمومی به جوامع تحت حاکمیتشان، نشان میدهد که یک سیستم غیرمتمرکز چگونه میتوانست به کشور فرصتی بدهد تا مشوقهای بهتری—برآمده از ترجیحات محلی—در آن ریشه بدواند.
در بیشتر تاریخ مدرن افغانستان، رهبران از نهادهای دولتی برای مهندسی نتایج سیاسی استفاده کردند، نه برای حکمرانی بر این کشور بسیار متنوع. از این منظر، دوره پس از ۲۰۰۱ بسیار شبیه به گذشته بود. در روزهای اولیه پس از سقوط دولت طالبان در سال ۲۰۰۱، موجی از حمایت از تلاشهای بینالمللی و ایالات متحده در افغانستان به وجود آمد. امید به دموکراسی حتی بیشتر بود: شهروندان پس از دو دهه جنگ، دیگر تمایلی به تبعیت از یک دولت دورافتاده در کابل نداشتند. اما در نهایت، به افغانها مجموعهی نهادهای کهنه و بیثمری ارائه شد که قدرت را در مرکز متمرکز میکرد، نقش احزاب سیاسی را تضعیف مینمود، مانع از حق تعیین سرنوشت مردم در سطح محلی در انتخاب حاکمانشان میشد و موانع عظیمی در برابر سازماندهی اپوزیسیون سیاسی معنادار ایجاد میکرد. در کلام کوتاه، دولت جدید افغانستان و جامعه بینالمللی، سیستم سیاسی فاسد دوران اقتدارگرایی را احیا کرده و تنها پوسته نازکی از دموکراسی بر آن کشیده بودند. اگرچه سازمانهای جامعه مدنی وجود داشتند که توسط جامعه بینالمللی در عرصه حمایت میشدند، اما تعداد کمی از آنها تأثیر مستقیمی بر سیاستگذاری داشتند، به ویژه آنهایی که خارج از پایتخت قرار داشتند.
تلاش بینالمللی
استراتژی جامعه بینمللی در افغانستان بر تمرکز بر تحکیم یک دولت وبری (Weberian) متمرکز بود و این بر پایه این باور استوار بود که بیگانگان و نیروهای خارجی میتوانند به دولت جدید برای دستیابی به انحصار در استفاده مشروع از خشونت کمک کنند [۶]. برای انجام این کار، ایالات متحده و ناتو مجموعهای از مفروضات درباره شیوه برقراری نظم سیاسی داشتند.
اولین فرض این بود که وحدت فرماندهی تحت یک دولت متمرکز، یک دولت مؤثر ایجاد خواهد کرد. بر اساس آرمانهای وبری، فقدان انحصار خشونت توسط دولت افغانستان، ریشه اساسی مشکلات آن بود. علیرغم تنوع قومی کشور و این واقعیت که مناطق برای سالها در غیاب یک دولت مؤثر، خود را حکمرانی میکردند، هیچ تلاشی برای اصلاح سیستم بسیار متمرکزی که برای نسلها منبع بیثباتی افغانستان بود، صورت نگرفت.
اگرچه ایالات متحده قول داد که تصمیمات درباره قانون اساسی به افغانها واگذار شود، اما ترجیح خود را برای یک ریاست جمهوری متمرکز اعلام کرد. هنگامی که درباره نیاز به یک قوه مجریه ضعیفتر، مانند یک نخستوزیر، یا عدم تمرکز بیشتر اختیارات تحت فشار قرار گرفت، سفیر آمریکا رابرت فین گفت که «افغانستان با توجه به همه بردارهای قدرت (vectors of power)، به یک رئیس جمهور قوی نیاز دارد». هنگامی که سایر سفرا در این مورد از او توضیح خواستند، فین ادعا کرد که جایگزینی یک رئیس جمهور قوی با یک نخستوزیر ضعیفتر «فقط به بحرانهای بیپایان قدرت خواهد انجامید» [۷]. بنابراین، ایالات متحده به سیستم پارلمانی تحت رهبری احزاب قوی، یا یک سیستم غیرمتمرکز تحت رهبری استانهای قوی، با دید منفی نگاه میکرد، زیرا چنین سیستمی تلاشها برای تحکیم دولت را تهدید میکرد.
همانطور که کرزی به استاندارانش اجازه داده بود قواعد رسمی بازی را دور بزنند، اهداکنندگان بینالمللی نیز به سرعت شروع به ایجاد ساختارهای موازی کردند تا از ساختارهای حکومتی خواب آلود (lethargic) و ناکارآمدی که خود در برپایی آن نقش داشتند، عبور کنند. برای مثال، ارتش ایالات متحده «تیمهای بازسازی استانی» (PRTs) را ایجاد کرد که از سال ۲۰۰۳ تا ۲۰۱۳ به عنوان استانداریهای موازی عمل میکردند. این تیمها بهطور نزدیکی با عملیاتهای نظامی ناتو در هر منطقه همکاری میکردند تا پروژههای عمرانی را به استانها هدایت کنند. استانداران و فرمانداران منطقهای هیچ نقشی در تصمیمگیریهای مربوط به تخصیص منابع نداشتند و شهروندان نیز همین طور. ناتو با تعداد زیادی از سازمانهای غیردولتی بینالمللی و پیمانکاران همکاری میکرد تا پروژههای توسعه را اجرا کند که اغلب با عملیاتهای نظامی انجامشده در این مناطق – که ظاهراً به نمایندگی از دولت صورت میگرفت – در تضاد بود [۸].
دومین فرض این بود که کمکهای بینالمللی، از طریق ارائه کالاهای عمومی، میتواند دلها و ذهنها را به دست آورد و در نتیجه وفاداری به دولت را ایجاد کند. برای دستیابی به این هدف، اهداکنندگان میلیاردها دلار در پروژههای زیربنایی، نهادسازی و توسعه جامعه سرمایهگذاری کردند. شواهد محکم کمی وجود دارد که نشان دهد این تلاشها نتیجهبخش بوده است، اگرچه افغانها به وضوح درک میکردند که کمکها توسط خارجیها و نه دولت خودشان ارائه میشود [۹]. علاوه بر این، ارائه کمکها، به جای آنکه به شمول بیشتر بینجامد، منجر به ایجاد یک بوروکراسی دولتی و وزارتخانههای بیشمار شد، اما هیچ نقش رسمی برای شهروندان جهت نظارت بر آنچه در حال رخ دادن بود، قائل نشد.
تلاشهای اهداکنندگان در حال تضعیف حکمرانی و ثبات در جوامع بود. برای مثال، برنامه همبستگی ملی که توسط بانک جهانی تأمین میشد و یکی از بزرگترین و مورد تحسینترین برنامههای کمکرسانی در افغانستان بود، با هدف ایجاد ساختارهای حکمرانی محلی در سراسر کشور طراحی شده بود تا ساختارهای سنتی غیررسمی که از پیش وجود داشتند را به حاشیه رانده و کمکهای اهداکنندگان را به جوامع هدایت کند. در میانه دهه ۲۰۰۰، زمانی که من برای اولین بار به این برنامه نگاه کردم، وعده میداد که با ایجاد بیش از سی هزار شورای توسعه محلی، سرمایه اجتماعی بسازد و افغانها را به دولتشان دوباره متصل کند. این شوراها از طریق فرآیندهای ظاهراً مشارکتی، اولویتهای جامعه را تعیین میکردند و سپس بلوکهای بزرگ کمکهای مالی برای حل مشکلاتی که شهروندان شناسایی کرده بودند، دریافت میکردند. پژوهش من نشان داد که جوامعی که این شوراها را داشتند، در مقایسه با جوامع فاقد این شوراها، بیشتر احتمال داشت که اختلاف داشته باشند و کمتر احتمال داشت که بتوانند آنها را حل کنند [۱۰]. ارزیابی بانک جهانی از این برنامه نیز نشان داد که نتایج حکمرانی در جوامع دارای این شوراها بدتر از جوامع فاقد آنها بود [۱۱]. آنها بیاثر بودند زیرا فساد را تقویت میکردند و فرآیندهای موازی تصمیمگیری ایجاد میکردند که هنجارهای اجتماعی دیرینه درباره حکمرانی جامعه را تضعیف میکرد. با این حال، در طول سالها، اهداکنندگان بیش از ۲ میلیارد دلار آمریکا در این پروژه سرمایهگذاری کردند.

سومین فرض مسئلهدار این بود که دولتسازی و مبارزه با تروریسم، اهداف سازگاری هستند که میتوانند به طور همزمان محقق شوند. با این حال، حتی در حالی که جامعه بینمللی حقوق بشر و خودمختاری را تبلیغ میکرد، هزاران افغان در جنوب و شرق کشور هدف یورش های شبانه توسط نیروهای آمریکایی و شبهنظامیان تحت حمایت ناتو قرار میگرفتند [۱۲]. بیدقتی در این کمپینها، شکاف بین شعارهای دموکراسی و واقعیتی که افغانها با آن روبرو بودند را آشکار میکرد [۱۳].
علاوه بر این، اگرچه بازرس ویژه بازسازی افغانستان (General for Afghanistan Reconstruction) فساد عظیم در برنامههای دولت آمریکا – چه نظامی و چه غیرنظامی – را به تفصیل گزارش کرد، اما ایالات متحده مسیر خود را تغییر نداد یا کمکهای خود را به طور قابل توجهی کاهش نداد. و با وخامت اوضاع امنیتی در افغانستان طی ده سال گذشته، نظارت بر کارهایشان در این کشور برای ایالات متحده و سایر اهداکنندگان خارجی غیرممکن شد. جای تعجب نیست که در نتیجه، وجوه آمریکایی گاهی به دست افراد نادرست میافتاد. برای بسیاری از افغانها، آنچه در ابتدا بیکفایتی به نظر میرسید، کم کم حکایت از برنامه های عمدی داشت.
یک فرض نهایی رایج بین جامعه بینالمللی و بسیاری از مقامات افغان این بود که نظم سیاسی غیرمتمرکز سنتی افغانستان، که غنی از حکمرانی عرفی و سنت بود، با مبانی هنجاری یک دولت مدرن، مانند برابری جنسیتی و دموکراسی رسمی، در تضاد است. در سطح جامعه، افغانستان یک سیستم قوی حکمرانی غیررسمی را حفظ کرده بود که طیفی از کالاها و خدمات عمومی، و – مهمتر از همه – یک مجمع برای تبادل نظر جوامع در مورد مسائل مورد علاقه مشترک فراهم میکرد. معمولاً، اینها سازمانهایی بودند که ریشه در عرف داشتند، مانند شورا یا جرگه (شوراهای جامعه)، و توسط رهبران جامعه ای معروف به مالکها، اربابها یا وکیلها رهبری میشدند [۱۴].
در طول دههها جنگ، اقتدار عرفی قدرتمند و انعطافپذیر خود را به اثبات رساند و به جای محو شدن، خود را بازآفرینی کرد [۱۵]. در روستاهای سراسر کشور، جوامع شروع به مطالبه بیشتر از رهبران عرفی خود کردند و آنها نیز به نوبه خود برای پاسخگویی به خواستههای شهروندان سازگار شدند. اعتماد به مقامات عرفی در اوج تلاشهای دولتسازی آمریکا در بالاترین سطح بود و از اعتماد به سایر مقامات در کشور پیشی گرفت. به عنوان مثال، در سال ۲۰۰۷ در استان هرات، جامعهای را یافتم که رهبران سنتی خود را از طریق رای مخفی انتخاب میکرد [۱۶]. این طعنهآمیز بود، زیرا پس از سال ۲۰۰۱، به شهروندان هرگز فرصت داده نشد که رهبران محلی رسمی خود را انتخاب کنند، زیرا همه آنها توسط کابل منصوب میشدند. من حتی زنانی را یافتم که در سلسله مراتب ساختارهای اقتدار سنتی ارتقا یافته بودند. با این حال، به جای ایجاد فضایی برای این نهادهای عرفی که در واقع در حال انجام رویههای دموکراتیک بودند، جامعه بینالمللی در عوض عمداً به دنبال تضعیف اقتدار عرفی بود – برای مثال، با ایجاد برنامه همبستگی ملی (National Solidarity Program) – تا کنترل بیشتر دولت بر جامعه را ممکن سازد.
اصلاحات اراضی مثال دیگری است. برنامههای اهداکنندگان به دنبال کمک به افغانها برای به دست آوردن اسناد قانونی بودند. با این حال، هنگامی که این فرصت به آنها ارائه شد، تعداد کمی از افغانها از آن استقبال کردند، زیرا دولت قول اصلاحات معنادار در حکمرانی املاک را نداده بود، که وضعیت آن چنان بد بود که برای برخی، حتی طالبان یک بهبود محسوب میشد. اکثریت قریب به اتفاق افغانها دارای اسناد قانونی عرفی بودند و تمایلی به معاوضه آنها با اسناد پشتیبانی شده توسط دولتی که به آن اعتماد نداشتند، نبودند.
ساختارهای بوروکراتیک رسمی اخیراً احیا شده ی کشور ذاتاً ناکارآمد بودند، زیرا برای حکومت استبدادی طراحی شده بود. به عنوان مثال، سیستم مالی عمومی تقریباً هیچ حق اظهارنظر به استانها و مناطق در تصمیمات هزینه کرد نمیداد. در عوض، این تصمیمات همگی در کابل توسط مقامات دورافتادهای گرفته میشد که در سطح محلی در قبال شهروندان پاسخگو نبودند. علاوه بر این، سیستم بودجهریزی (budgetary system) که بازمانده ای از دوران شوروی بود به هیچ وجه کار نمیکرد. بنابراین اهداکنندگان منابع قابل توجهی را صرف تلاش برای رفع آن کردند. من دیدم که شرکتهای مشاوره غربی میلیونها دلار برای آموزش افغانها در مورد اجرای آن دستمزد دریافت کردند. اما هیچ مقدار کمک فنی نمیتوانست سیستمی را که بر اساس یک مدل برنامهریزی متمرکز بیاعتبار بود، به طور مؤثر به کار اندازد [۱۸].
در حین انجام تحقیق در افغانستان، با افرادی ملاقات کردم که عمیقاً از کمکهای خارجی ناراضی بودند، اما احساس میکردند که پول متعلق به آنها نیست و بنابراین حق محدودی برای شکایت از فساد یا سوءرفتار دارند. گویی اهداکنندگان یک جهان موازی برای بازسازی افغانستان ایجاد کرده بودند که ارتباط کمی با مردم این کشور داشت. برنامهریزی پروژه در واشنگتن و کابل انجام میشد و وجوه از طریق شبکههای اغلب فاسد پیمانکاران و سازمانهای غیردولتی که در قبال مقر اصلی خود پاسخگو بودند و نه در قبال مردم، به آرامی به سطح محلی میرسید. یک بار دیگر، اهداکنندگان یک دولت رانتی (rentier state) در افغانستان ایجاد کرده بودند.
ادامه دارد ...
—————————-
NOTES:
1. Douglass C. North, Institutions, Institutional Change, and Economic Performance (New York: Cambridge University Press, 1990); Elinor Ostrom, Understanding Institutional Diversity (Princeton: Princeton University Press, 2005).
2. Barnett R. Rubin, The Fragmentation of Afghanistan: State Formation and Collapse in the International System, 2nd ed. (New Haven: Yale University Press, 2002).
3. Barnett R. Rubin and Humayun Hamidzada, “From Bonn to London: Governance Challenges and the Future of Statebuilding in Afghanistan,” International Peacekeeping 14 (February 2007): 8–25.
4. Romain Malejacq, Warlord Survival: The Delusion of State Building in Afghanistan (Ithaca, N.Y.: Cornell University Press, 2020).
5. Jennifer Brick Murtazashvili, “Informal Federalism: Self-Governance and Power Sharing in Afghanistan,” Publius: The Journal of Federalism 44 (April 2014): 324–43.
6. Max Weber, The Vocation Lectures: Science As a Vocation, Politics As a Vocation, David S. Owen and Tracy B. Strong, eds., trans. Rodney Livingstone (Indianapolis: Hackett, 2004).
7. Wikileaks, “Ambassador’s April 6 Meeting with French Ambassador,” 13 April 2003, 03, https://wikileaks.org/plusd/cables/03KABUL955_a.html.
8. William Maley and Susanne Schmeidl, eds., Reconstructing Afghanistan: Civil-Military Experiences in Comparative Perspective (New York: Routledge, 2015).
9. Elisabeth King and Cyrus Samii, “Fast-Track Institution Building in Conflict-Affected Countries? Insights from Recent Field Experiments,” World Development 64 (December 2014): 740–54.
10. Jennifer Brick Murtazashvili, Informal Order and the State in Afghanistan (New York: Cambridge University Press, 2016).
11. Andrew Beath, Fotini Christia, and Ruben Enikolopov, “The National Solidarity Program: Assessing the Effects of Community-Driven Development in Afghanistan,” Policy Research Working Paper 7415, World Bank, September 2015.
12. Journalists working in Southern Afghanistan Anand Gopal, No Good Men Among the Living: America, the Taliban, and the War Through Afghan Eyes, 1st ed. (New York: Metropolitan Books, 2014); Sarah Chayes, The Punishment of Virtue: Inside Afghanistan After the Taliban (New York: Penguin, 2007).
13. Craig Whitlock and The Washington Post, The Afghanistan Papers: A Secret History of the War (Simon and Schuster, 2021).
14. Murtazashvili, Informal Order and the State in Afghanistan.
15. Jennifer Brick Murtazashvili, “The Endurance and Evolution of Afghan Customary Governance,” Current History 120 (1 April 2021): 140–45.
16. A Survey of the Afghan People: Afghanistan in 2017 (Washington, D.C.: Asia Foundation, 2017).
17. Jennifer Brick Murtazashvili and Ilia Murtazashvili, Land, the State, and War: Property Institutions and Political Order in Afghanistan (New York: Cambridge University Press, 2021).
18. Mohammad Qadam Shah, “The Politics of Budgetary Capture in Rentier States: Who Gets What, When and How in Afghanistan,” Central Asian Survey, 4 September 2021, 1–23.
———————
* جنیفر بریک مورتازاشویلی (Jennifer Brick Murtazashvili) یک شخصیت علمی و پژوهشی برجسته در حوزه حکومت، اقتصاد سیاسی و مطالعات آسیای میانه (بهخصوص افغانستان) است.
معرفی و جایگاه حرفهای:
• استاد بخش سیاست عمومی و بینالمللی (Public & International Affairs) در دانشگاه «پیتسبورگ» است. (cgm.pitt.edu)
• مدیر مؤسس «مرکز حکومت و بازارها» (Center for Governance and Markets) در همان دانشگاه است. (spia.pitt.edu)
• از منظر پژوهشی، او یکی از چهرههای مهم در زمینه اقتصاد سیاسی، نهادها، امنیت، و ساختار حکومتی در کشورهای پسدرگیری (post-conflict) است. (spia.pitt.edu)
• او عضو غیر مقیم (non-resident) در «انستیتو کارنگی برای صلح بینالمللی» است. (Jennifer Brick Murtazashvili)
• همچنین عضو ارشد پژوهش در برخی نهادهای بینالمللی مانند شورای آتلانتیک (Atlantic Council) در بخش اوراسیا بوده است. (spia.pitt.edu)
تحصیلات
• دکترای علوم سیاسی را از دانشگاه ویسکانسین – مادیسون در سال ۲۰۰۹ گرفته است. (Jennifer Brick Murtazashvili)
• دو مدرک کارشناسی ارشد دارد: یکی در اقتصاد کشاورزی و کاربردی و دیگری در علوم سیاسی (هر دو از دانشگاه ویسکانسین). (Jennifer Brick Murtazashvili)
• کارشناسی خود را در رشته «خدمات خارجی» (Foreign Service) از دانشگاه جورجتاون گرفته است. (spia.pitt.edu)
حوزههای پژوهشی و تأثیرگذاری
• یکی از زمینههای اصلی پژوهش او «نهادهای غیررسمی (informal institutions) در افغانستان است: چگونه ساختارهای محلی، رسوم و سنّتهای محلی (مثلاً شوراهای محلی، تیمهای ریشسفید، مالیکها) نقش مهمی در حکومت محلی دارند. (Democracy Paradox)
• او در مقالهای با عنوان Informal Federalism: Self-Governance and Power Sharing in Afghanistan استدلال میکند که اگرچه قانون اساسی افغانستان ساختاری مرکزی را تبیین میکند، اما در عمل افغانستان میتواند به نوعی فدرالیسم غیررسمی (informal) تبدیل شود، بهطوری که نمایندگان محلی در سطح محلات قدرت قابلتوجهی دارند. (IDEAS/RePEc)
• او همچنین بر تعامل بین مالکیت زمین، حقوق مالکیت و ساختار سیاسی تمرکز کرده است. در کتاب« Land, the State, and War: Property Institutions and Political Order in Afghanistan » که با ایلیا مرتازاشویلی همکار بوده است، این پرسشها را عمیقاً بررسی میکند. (spia.pitt.edu)
• از دیگر کتابهای او «Informal Order and the State in Afghanistan» است که نهادهای غیررسمی را بهعنوان بخشی اساسی از نظام حکومتی افغانستان تحلیل میکند. (spia.pitt.edu)
نقش مشورتی و تأثیر بر سیاست
• او به عنوان مشاور برای چند نهاد بینالمللی کار کرده است، از جمله: دفتر توسعه بینالمللی آمریکا (USAID)، بانک جهانی، وزارت دفاع ایالات متحده، سازمان ملل (UNDP)، یونیسف و غیره. (spia.pitt.edu)
• همچنین در تحلیل وضعیت پسجنگ در افغانستان، به ویژه بحران دولتسازی پس از خروج نیروهای بینالمللی، نقش فکری مهمی دارد. در یک سخنرانی در استنفورد، او گفته است که تلاشهای ساخت دولت در افغانستان به شکلگیری ساختارهای متمرکز بازگشته از دوره شوروی منجر شده که با واقعیت محلی در تضاد است. (cddrl.fsi.stanford.edu)
• او در بحران افغانستان پس از بازگشت طالبان نیز فعال بوده است؛ به گزارش مطبوعات محلی، با دانشجویان دانشگاه پیتسبورگ همکاری دارد تا به برخی کسانی که در افغانستان برای آمریکا کار کردهاند، کمک کند از کشور خارج شوند. (jewishchronicle.timesofisrael.com)
جایگاه فکری و فلسفی
• مورتازاشویلی تأثیر مهمی از اندیشه الینور استروم داشته است — او معتقد است که نهادهای محلی و قواعد محلی خودگردان (customary institutions) میتوانند بستر مهمی برای ایجاد حکمرانی مؤثر ایجاد کنند، به جای تحمیل کامل مدلهای دولتی متمرکز و «یورواپایی». (Mercatus Center)
• دیدگاه او نقدی بر پروژه «ایمپلمنتکردنِ دموکراسی لیبرال» از بالا در افغانستان دارد و نشان میدهد که بسیاری از مدلهای خارجی ساخت دولت (state building) ممکن است با بافت محلی همخوانی نداشته باشند. (Mercatus Center)
• او بر اهمیت «خودحکمرانی محلی» (self-governance) تأکید دارد: ساختارهایی که از پایین به بالا شکل گرفتهاند و بر اعتماد مردم، هنجارهای محلی و نهادهای غیررسمی متکیاند، میتوانند پایداری بیشتری و مشروعیت محلی داشته باشند. (Democracy Paradox)
دستاوردها و اعتبار علمی
• کتاب «Informal Order and the State in Afghanistan» او جایزه «بهترین کتاب علوم اجتماعی» را از جامعه مطالعات اوراسیا مرکزی (Central Eurasian Studies Society) دریافت کرده است. (spia.pitt.edu)
• در سالهای اخیر، مجلهی Prospect او را یکی از «اندیشمندان برجسته جهان» نامیده است. (Big Think)
• او سخنران کلیدی در کنفرانسهای بینالمللی بوده و در موضوعاتی چون ثبات پسجنگ، نوسازی نهادها، و مسائل زمینداری در کشورهای در حال توسعه فعال است. (Jennifer Brick Murtazashvili)
اهمیت برای ایران یا منطقه خاورمیانه
جنیفر بریک مورتازاشویلی بهعنوان یک محقق در زمینه اوراسیا مرکزی و افغانستان، برای تحلیلگران منطقهای اهمیت زیادی دارد، به این دلایل:
۱. گفتمان نهادهای محلی: تحلیل او نشان میدهد که در برخی کشورهایی مانند افغانستان، نهادهای محلی غیررسمی (شوراها، بزرگان، مالیکها) نقش حیاتی دارند — این نکته میتواند برای درک وضعیت افغانستان کنونی یا مدلهای حکومت محلی در منطقه مفید باشد.
۲. مالکیت زمین: بررسی او از حقوق مالکیت زمین و رابطه آن با جنگ و حکمرانی، میتواند برای تحلیل سیاستهای توسعهای، بازسازی و همگرایی منطقهای اهمیت داشته باشد.
۳. چالش مدلهای وارداتی حکومتی: نقد او به «وارد کردن مدلهای دموکراسی غربی یا دولتسازی متمرکز» بدون توجه به بافت محلی، یک هشدار برای سیاستگذاران منطقه (خاورمیانه، آسیای مرکزی) است که باید به نهادهای بومی و محلی توجه کنند.
۴. کمک به سیاستگذاری توسعهای: به خاطر تجربه مشورتی او با نهادهای بینالمللی (مثل UNDP، USAID) و تخصص علمیاش، ایدهها و توصیههای او برای بازسازی پسجنگ، حکمرانی محلی و اقتصاد سیاسی میتواند در طراحی سیاستهای منطقهای مفید باشد.
|
چهارشنبه ۵ آذر ۱۴۰۴ -
Wednesday 26 November 2025
|
ايران امروز |
«به مناسبت ۲۵ نوامبر، روز جهانی مبارزه با خشونت علیه زنان»
پیشگفتار: در هر گوشهای از این سرزمین، زنی زندگی میکند که نه دیده میشود و نه صدایش در هیاهوی جامعه شنیده میشود. او با هر نفس، با هر قدم، با هر لبخند و هر اشک، جهان را لمس میکند؛ اما زندگیاش آکنده از صداهای خاموش است. صدای کودکانی که گرسنهاند، صدای خانهای که امنیت ندارد، صدای امیدی که گاهی در تاریکی فرو میرود. با اینهمه، او هر روز میایستد، حتی هنگامی که همهچیز بر ضد اوست. میگوید که هرگز قصد نداشت پا به خیابان بگذارد، تنها آرزویش سقفی بر سر داشته باشد. سقفی ساده، کوچک، اما برای او بزرگ ترین معنای زندگی! امید، امنیت، و امکان ادامه دادن است.
فقر، زنجیری است که نه تنها بر بدن، بلکه بر روح و ذهن او سنگینی میکند. زنان در چنین شرایطی بارها قربانی میشوند؛ کار میکنند اما امنیت ندارند، تلاش میکنند اما حمایت نمیشوند؛ زندهاند، اما در لبه حاشیه انسانیت قرار گرفتهاند. صدای زنی جوان پژواک هزاران زن دیگر است که احساس میکنند حتی خودشان نیز به خود تعلق ندارند. کوچهها و پارکها، مترو و پناهگاهها، صحنههای سکوتاند؛ هر نگاه سنگین، زخمی تازه بر دل آنان. با اینهمه، زن هنوز زنده است، هنوز میخندد، حتی اگر این لبخند بر دهانی نشسته باشد که از اندوه سرریز است.
فقر زنانه، توفانی بیرحم است و اعتیاد، اغلب نه انتخاب، بلکه گریزی از درد و تنهایی. زنان بسیاری میگویند که تنها یک دم کشیدن کافی است تا همهچیز برای لحظهای فراموش شود. آنان برای بقا میجنگند اما هم زمان محکوم نیز میشوند. جامعه گاهی آنان را نه انسان، بلکه کالایی میبیند. تن فروشی برای بسیاری نه انتخاب، نه میل، بلکه آخرین روزنه بقاست؛ معاملهای نه برای هوس، بلکه برای زنده ماندن. نگاههای تحقیرآمیز، بار زندگی را چند برابر سنگینتر میکند. حتی عزیزان گاها آنان را از خود میرانند؛ اما آنان همچنان ادامه میدهند، زیرا در دل تاریک ترین لحظهها نیز روزنهای از امید وجود دارد.
خودکشی، آنجا رخ میدهد که زن به پایان خط میرسد، جایی که تعلق فرو میریزد و جهان پیرامونش دیگر جایی برای او نمیگذارد. آن فریاد خاموش، صدای هزاران زن دیگر است؛ اعتراضی علیه جامعهای که نمیبیند و نمیشنود. دختران جوان نیز گاه از خانه و مدرسه میگریزند، نه از سر هیجان نوجوانی، بلکه از سنگینی فشارهایی که بر آنان تحمیل میشود؛ خانهای که زندان است و مدرسهای که پناه نمیدهد.
فرار، آغاز مسیری دشوار است؛ مسیری که دختران را به خیابان، به فقر و گاه به اعتیاد و تن فروشی میکشاند. ترک تحصیل، محرومیت از آموزش، از دست رفتن اعتماد به نفس و ناتوانی در ساختن زندگی مستقل، بخشی از چرخهای بزرگ تر است؛ چرخهای که اگر جامعه جلوی روندش را نگیرد، نسلهای بسیاری را خواهد بلعید. اما فرار همواره پایان نیست؛ حمایت، آموزش، پناه، و گوشهای شنوا، میتوانند مسیر بازگشت را باز کنند.
فقر، اعتیاد، تن فروشی و فرار، حلقههای زنجیری هستند که نسلها را در خود میبلعند؛ اما زنان، در دل همین تاریکیها، هنوز نور کوچکی با خود حمل میکنند. نور مقاومت. هر روایت، هر نگاه، هر تلاش کوچک، گواهی است بر اینکه عدالت با دیدن و شنیدن آغاز میشود. هیچ انسانی بیارزش نیست. هر سازمان حمایتی، هر خانواده مهربان و هر شبکه اجتماعی میتواند حلقهای از این زنجیر را بشکند.
دختران فراری نشانه بیعدالتیاند، نه انحراف. اگر جامعه آنان را بشنود، راه بازگشت برایشان ممکن میشود. امید واقعی، در بازسازی کرامت است؛ در بازگرداندن حس انسان بودن، حتی به آنان که در تاریکی زیستهاند. هر زنی که دوباره لبخند میزند، هر دختری که به مدرسه بازمیگردد، هر انسانی که از مرز سقوط نجات مییابد، سند توانایی جامعه برای تغییر است. هیچ زنی نباید به مرگ یا فرار یا تن فروشی پناه ببرد. هر نگاه مهربان، هر عمل کوچک، بخشی از روشن کردن پایان تاریکی است.
این نوشته، دعوتی است برای تغییر؛ فراخوانی به همدلی، به انسانیت و به عدالت. داستان زنان ایران هنوز ناتمام است و پایان آن، در دستان ماست؛ در نگاههایمان، در گوشهایی که میشنوند و در دستانی که آمادهاند به یاری برخیزند. زنان هنوز میتوانند خود را بسازند؛ حتی بر ویرانههای زندگی. مقاومت آنان، ادامه دارد. هر نفسشان، شعلهای کوچک اما پایدار است. زندگی هنوز ارزش دارد؛ امید هنوز زنده است. داستان هر زن، داستان جامعه است و هر نگاه شنوا، نوری است که مسیر تاریک زنان را روشن میکند. این رساله نیز آیینه همین زنان است؛ زنانی که فراموش شدهاند، اما هنوز ایستادهاند.
***
آغاز:
هر جامعه برای فهم زخمهای خود نیازمند زبان گویا است؛ زیرا به ما امکان میدهد آنچه در ظاهر پنهان است، آشکار کنیم. سخن گفتن از زنان فقیر، معتاد یا گرفتار کار خیابانی، اگر تنها در سطح نصیحت اخلاقی یا دلسوزی سطحی بماند، هیچ تغییری نمیآفریند. زبان گویا ما را به عمق میبرد؛ به جایی که این پدیدهها را نه به عنوان انتخاب فردی، بلکه به مثابه محصول ساختارهای اجتماعی درک میکنیم. زنان فقیر و خیابانی، قربانیان همزمان فقر، تبعیض جنسیتی و نگاه قضاوت گرند. هیچ سیاست اجتماعی نمیتواند این وضعیت را تغییر دهد مگر آنکه همه این ابعاد را به صورت هم زمان ببیند! وگرنه هرگونه درمانی تنها ظاهری و موقت خواهد بود.
در پژوهشهای داخلی در ایران، بیشتر مطالعات درباره «آسیبهای اجتماعی زنان» رویکردی محدود و توصیفی داشتهاند. بسیاری از این تحقیقات، زنان خیابانی را عمدتاً در چارچوب «مسئلهای اخلاقی» بررسی کردهاند تا نتیجه نابرابری ساختاری. هرچند در دهههای اخیر رویکردهای کیفی و مردمنگارانه افزایش یافتهاند، اما هنوز جای پژوهشهایی که از بینش انتقادی بهره بگیرند ؛ خالی است! با تکیه بر روایتهای واقعی و اصول نظری نشان میدهد ریشه فقر و طرد نه در «زن بودن»، بلکه در ساختارهایی است که زن را به حاشیه میراند.
این پژوهش بر پایه چند نظریه مکمل بنا شده است؛ نظریههایی که در کنار یکدیگر تصویری چندلایه از پدیده فقر زنانه ارائه میدهند: ریشههای ساختاری، جنسیتی، فرهنگی و روانی طرد اجتماعی. چنین چارچوبی کمک میکند که بازتاب ساختارها را عمیق تر ببینیم، نه حکایتی منفرد.
خاستگاه زنان در حاشیه، پیش از هر چیز، مشمول سکوت است؛ سکوتی که در بافتی از شرم، فقر، درد و داوری تنیده شده است. در این میان، وظیفه پژوهشگر نه قضاوت، بلکه شنیدن است؛ شنیدن روایتهایی که معمولاً جایی برای بیان شدن ندارند. این رساله میکوشد مسیر و روش پژوهش را نیز روشن کند: چگونگی انتخاب میدان مطالعه، روش تحلیل و ملاحظات اخلاقی. با توجه به حساسیت موضوعاتی چون فقر، اعتیاد، خودفروشی و خودکشی!
در این پژوهش تمرکز آن بر فهم عمیق تجربه زیسته زنان، نه بر آمارهای عددی. از ترکیبی از تفکر انتقادی و جامعه شناسی فقر ساختاری بهره میگیرد، تا توضیح دهد زنان چگونه وضعیت خود را میفهمند، چگونه قدرت و نابرابری را تجربه میکنند و ساختارها چگونه آنان را به حاشیه میرانند. جامعه مورد مطالعه شامل زنانی است که با فقر شدید، اعتیاد، کار خیابانی، طرد خانوادگی یا تجربه خودکشی روبهرو هستند. این پژوهش نه برای تعمیم آماری، بلکه برای فهم کیفیت رنج انجام شده است. در میان گروههای مورد مطالعه، زنانی که تجربه اقدام به خودکشی دارند جایگاه مهمی یافتهاند؛ زیرا خودکشی، مرز نهایی طرد اجتماعی است، زمانی که زن دیگر جایی در جامعه و حتی در خود نمییابد. هر روایت، تکهای از واقعیت است و واقعیت در زندگی زنان حاشیه نشین با درد آغاز میشود.
مشاهدات میدانی نشان میدهد فقر زنان در شهرهای بزرگ چهرهای پنهانتر از آن دارد که تصور میشود. زنانی که روزها کارگرند و شب بیسرپناه، زنانی که در خانه دیگران خدمت میکنند اما خود در بیخانمانی به سر میبرند. فقر از شرم تغذیه میکند؛ شرمی که جامعه بر آن اصرار دارد. دادهها نشان میدهد فقر در ایران امروز، چندبعدی و به شدت جنسیتی است. زنان در مشاغل ناپایدار، بدون بیمه و حمایت اجتماعی گرفتارند. در شرایط بحران اقتصادی، نخستین حذفشدگان زناناند و نخستین متهمان نیز همانها.
اعتیاد در میان زنان فقیر اغلب با فقدان پناه، حمایت و امید همراه است. حتی در مراکز درمانی نیز زنان کمتر جدی گرفته میشوند؛ امکانات محدود است و قضاوتها بسیار سنگین. بسیاری از آنان میگویند جامعه دوبار آنها را میکشد: یک بار با فقر، بار دیگر با تحقیر. اعتیاد برای بسیاری، نه انحراف، بلکه راهی برای بیحسکردن درد جهانی است که آنها را نمیبیند؛ اما این فراموشی موقت سرانجام به فروپاشی میانجامد.
خودفروشی، در روایتهای این زنان، شکلی از بقای اجباری است. زن وقتی از سرمایه اقتصادی، فرهنگی و اجتماعی تهی میشود، تنها سرمایهای که برایش باقی میماند بدن اوست. این وضعیت، نوعی خشونت پنهان ساختاری است. جامعه زن را به جایی میرساند که تنها راه بقا فروش بدنش باشد، سپس همان جامعه او را به خاطر آن محکوم میکند. این تناقض، قلب نظامی است که از بدن زن بهره میگیرد اما صدای او را نمیپذیرد.
برچسبهای اجتماعی زنان فقیر را با عناوین : «فاحشه» «معتاد»، «منحرف»، «بیآبرو».... مسیر بازگشت آنان را سد میکند. جامعه برای حفظ ظاهر خود، نیازمند قربانیانی است که بر آنان داغ بزند؛ زن فقیر، به دلیل زن بودن و فقیر بودن، دو بار طرد میشود.
خودکشی در این بستر، شکلی از اعتراض است؛ نه از سر ضعف، بلکه از سر بیپناهی. بسیاری از زنان، دچار نوعی “خودکشی آنومیکاند”. فروپاشی ارزشها، بیثباتی اجتماعی و فقدان تعلق. در جامعهای که معیارهایش بر محور ظاهر و آبروست، زن فقیر جایی برای تنفس نمییابد. از منظر فمینیستی، مرگ برای برخی زنان آخرین لحظه بازیابی اختیار است. وقتی همه انتخابها از آنان گرفته شده، مرگ تنها تصمیمی است که خود میگیرند.
فقر مزمن در ایران نسلی است؛ دختران خانوادههای فقیر، به دلیل ازدواجهای زودهنگام، ترک تحصیل و خشونت خانگی، در همان مسیر مادرانشان قرار میگیرند. نظریه بازتولید اجتماعی توضیح میدهد چگونه فقر، از طریق نهادهای فرهنگی و آموزشی، تکرار و نهادینه میشود. فقر زنانه در ایران نه تصادف است و نه بینظمی؛ بلکه نتیجه ساختارهایی است که فرصت برابر را از زنان میگیرند و آنان را به سکوت و شرم سوق میدهند.
بسیاری از زنان آسیبدیده، قربانی بیاعتمادی ریشه ای هستند. خدمات حمایتی محدود است و نهادها بیشتر نقش مجازاتکننده دارند تا حامی. زن در آستانه خودکشی بیش از هر چیز به شنیده شدن نیاز دارد، نه موعظه یا سرزنش. اما جامعه به جای شنیدن، حکم صادر میکند. بسیاری از زنان میگویند: «مرگ مهربانتر از مردم است!» این جمله، نه نشانه اغراق، بلکه نتیجه ساختاری است که در آن، انسان بودن به امتیازی طبقاتی تبدیل شده است.
با همه این تاریکیها، نشانههایی از امید نیز دیده میشود. زنانی که از مرز مرگ بازگشتهاند ، اغلب به کمک دیگران میشتابند! درد آنان به منبعی برای همدلی بدل شده است. اینجاست که مفهوم رهایی معنا مییابد. رهایی نه در معنای رمانتیک، بلکه به عنوان توانایی بازسازی کرامت انسانی، حتی بر ویرانههای زندگی. اگر زن ساخته شود. میتواند دوباره بسازد!
سرنوشت زنان فقیر در ایران، بازتاب ساختارهای نابرابری و قدرت است. جامعهای که زن را فقط در نقش همسر و مادر یا کالای جنسی میبیند، حق انسان بودن را از او دریغ کرده است. با اینهمه، در دل این بیعدالتیها، زنان خاموش، با لبخندهای کوچک و مقاومت روزمره خود، همچنان نور افشانی میکنند. این گفتگو سفری است از سکوت به سخن؛ از حاشیه به مرکز؛ از مرگ به امید. زنانی که شاید در زندگی شکست خوردهاند، اما در روایت خود پیروزند. پیروز در گفتن، در ایستادن، در باور به امکان دوباره زیستن.
پژوهش ها نشان میدهد پدیدههایی که اغلب «اخلاقی» نامیده میشوند.اعتیاد، خودفروشی، فرار.... در واقع پدیدههایی اجتماعی و سیاسیاند. ساختار اقتصادی ناعادلانه، قوانین تبعیضآمیز، مذهب، نبود آموزش و اشتغال برابر، همه دست به دست هم میدهند تا زنان را به مرز سقوط برسانند. بدن و زندگی زنان فقیر، میدان نبردی میان قدرت و مقاومت است. جامعه و خصوصا مذهب آنان را در قالب کلیشهها زندانی میکند؛ اما زنان در دل این محدودیتها نیز راههایی برای بقا و اعتراض مییابند.گاه با کلام، گاه با سکوت و حتی گاه با مرگ. هر خودکشی، فریاد خاموشی است علیه ساختاری که شنیدن را از یاد برده است.
برای تغییر، نخست باید قوانین تبعیضآمیز اصلاح شوند. زنان آسیب دیده نیازمند پناهگاه، کار، درمان و حمایتاند؛ نه زندان. مراکز توانمندسازی، آموزش مهارتهای شغلی، حمایت از مادران بیسرپرست و خدمات روانی در لحظه بحران، ضرورتهای فوریاند. جامعه باید بیآموزد که فقر، انحراف اخلاقی نیست. زن فقیر سزاوار فرصت است، نه قضاوت.
هیچ سیاستی بدون حضور زنان آسیب دیده کامل نیست؛ آنان باید در تصمیمسازی شریک باشند. جامعهای که به جای درمان درد، صاحب درد را حذف میکند، به مرز فروپاشی اخلاقی نزدیک میشود. اگر زنی در خیابان دیدیم که بیخانمان است، اگر شنیدیم زنی خود را فروخت یا خودکشی کرد، به جای قضاوت، باید لحظهای درنگ کنیم؛ شاید او تنها میخواست شنیده شود. اگر هر یک از ما گوش دهیم، دست بگیریم و داوری نکنیم، دیگر هیچ زنی برای بقا به مرگ یا تن فروشی پناه نخواهد برد. آن روز، میتوان گفت جامعه ما دوباره انسانی شده است.
سخن پایانی:
زنان هنوز میتوانند بر پاهای خود بایستند و زندگی را دوباره بسازند. هر لبخند، هر نفس، هر امید کوچک، نشانهای از مقاومت است. اگر جامعه گوش بدهد، ببیند و حمایت کند، چرخه درد شکسته میشود. هیچ انسانی بیارزش نیست و هیچ زندگیای بیمعنا. هر اقدامی کوچک؛ جرقهای از امید است.
دخترانی که گریختهاند میتوانند بازگردند؛ زنان آسیب دیده میتوانند کرامت از دست رفته را بازیابند. هر گام در مسیر آموزش و توانمندسازی، چراغی در تاریکی است. فقر، اعتیاد و تن فروشی تنها زمانی پایان می یابند که جامعه چشمان خود را باز کند و قلبی بیدار داشته باشد. امید واقعی در بازگرداندن انسانیت است. هیچ زن نباید مجبور به سکوت، فرار یا مرگ باشد. هر تصمیم عادلانه، هر نگاه مهربان، هر دست یاریدهنده، آیندهای تازه میسازد. صدای زنان صدای انسانیت است؛ جامعهای که گوش بسپارد، چرخه رنج را متوقف میکند.
هیچ تاریکی ابدی نیست. هیچ چرخهای بیپایان نیست. با همدلی، با آموزش، با عدالت و حمایت میتوان آیندهای روشن ساخت. زنان میتوانند نور را بازگردانند؛ هر لبخندشان یادآور ارزش زندگی است. این رساله دعوتی است به عمل، به همدلی، به بازسازی کرامت انسانی. صدای آنان، صدای همه ماست و مسئولیت ماست که بشنویم.
با هر اقدام کوچک، زندگیشان تغییر میکند. جامعهای که حمایت میکند، جامعهای است که انسانیت را پاس میدارد. هیچ انسانی تنها نیست، هیچ امیدی بیپاسخ نمیماند. هر نفس در تاریکی شعلهای است که میتواند فردا را روشن کند. زندگی زنان، روایت مقاومت، امید و انسانیت است. هر روز، هر لحظه، فرصت دوبارهای برای بازسازی است. امید هنوز زنده است. اگر بخواهیم، میتوانیم آن را روشن نگه داریم. پایان.
پائیز ۲۰۲۵
f.yassaei@gmail.com
|
چهارشنبه ۵ آذر ۱۴۰۴ -
Wednesday 26 November 2025
|
ايران امروز |
چرا در میانه جنگ بین ایران و اسرائیل در حالی که کثیری از ایرانیان کشته و زخمی و خسارتهای بسیاری به کشور وارد شده است مقصد سفر تحقیقاتی گروه مشاوران شاه ایران باید اسرائیل باشد؟ آیا سفر به مراکز تحقیقاتی کشورهایی مانند ژاپن، آمریکا، کانادا، چین، روسیه، فرانسه... و بررسی امکان استفاده از ظرفیتهای علمی آنان ممکن نبود؟ با چه امیدی و بر اساس کدام معیارها خواهان استفاده از نتایج تحقیقات و همکاری علمی با کشوری هستید که مهمترین واحدهای تحقیقاتی ایران را منهدم و شاخصترین محققین مملکت را به قتل رسانده در پی کشتن سایر دانشمندان کشور است؟ یا این امر هم در راستای نقشه قبلی موسسه نوفدی برای وارد ساختن پرچم اسرائیل در جمع پادشاهی خواهان به نیت ایجاد تفرقه و بیتفاوت ساختن مردم هنگام حمله و از همه مهمتر به نیت جلوگیری از اجماع حول محور پادشاهی و سرگردان ساختن مردم بوده است؟
باید مشخصا توضیح داده شود دلایل عقلانی و منطقی سفر گروهی که خود را وابسته به سامانه پادشاهی معرفی کرده است به کشوری که با ایران در حال جنگ و مشغول کشتار ایرانیان است چه بوده است؟
آیا جنگ اسرائیل با جمهوری اسلامی در راستای همکاری با پادشاهی خواهان آغاز شد؟ بخاطر پادشاهیخواهان متوقف شد؟ اهداف با مشورت آنان انتخاب شد؟ از توان سرکوب کاسته شد؟ چه دلیلی برای شادی و همراهی با حمله اسرائیل و آمریکا به ایران وجود دارد؟ اسرائیل به محض آگاهی از شروع فعالیت حسن خمینی و روحانی برای در دست گرفتن رهبری، در نگرانی از گسستنِ شیرازهِ حکومتِ شخص همراه و مطمئنی مانند خامنهای با وجودی که آسمان کشور را در اختیار داشت حملات را برای جلوگیری از وارد آمدن آسیب جدی به حکومت او متوقف کرد. حاضر به جابجایی او حتی در سیستم آخوندی نیست، به پادشاهی خواهان برای تغییر حکومت کمک میکند؟ به مزخرفات خامنهای در مورد دشمنی با غرب و اسرائیل بعنوان بهانه نیاز دارد. در این جنگ خون از دماغ یک آخوند جاری نشد.
خامنهای با محق و مظلوم نمایش دادن اسرائیل دلیل باز شدن دست نتانیاهو برای حمله به هر نقطهای از خاورمیانه و مهمتر از آن تقویت جبهه سیاسی اسرائیل در سراسر دنیا بویژه آمریکا و اروپا و تحمیل معاهدات صلح با اعراب و عامل اصلی سرازیر شدن پیشرفته ترین سلاحها بدون هیچ هزینهای و دریافت میلیاردها دلار پول نقد بوده است. نتانیاهو به هیچ وجه مایل به از دست دادن او که یک برگ همیشه برنده و عامل اصلی ماندن او در قدرت و فرار از قانون و زندان طی سالهای طولانی بوده است نیست.
آنها به راحتی میتوانستند خامنهای و سایر سران حکومت را هدف قرار دهند و همانطور که تلفنی فرماندهان را تهدید کردند میتوانستند طی تماس با آنها خواستار حمایت از شاه پس از قتل خامنهای شوند، شبیه ماموریتی که برایهایزر در نظر گرفته بودند. میتوانستند کمک کنند مملکت با کمترین هزینه در مسیری درست قرار گیرد و ایرانیان را مدیون و سپاسگزار خود سازند بدون اینکه ضرورتی برای قتل فرماندهان، مدیران نظامی، دانشمندان و انهدام سرمایههای ملی ایرانیان وجود داشته باشد، اما هدف از حمله آسیب به ایران بود نه کمک به مردم.
ایرانیان بویژه پادشاهی خواهان باید بابت چه چیزی از اسرائیل تشکر کنند؟ در حمله اخیر بسیاری از پاسگاههای مرزی غرب کشور را برای ورود گروههای تجزیه طلبی که سالهاست برای آسیب به ایران مسلح کرده و آموزش دادهاند نابود کردند. نتانیاهو قصد بمباران اتمی سایتها را داشت. ترامپ مانع شد. سرسوزنی مردم ایران برایش اهمیت نداشت. عدم بمباران زیرساختها به خاطر فاصله زیاد و هزینه بالای حمل بمب بود که ضرورت داشت برای اهداف مهمتر و انهدام توان نظامی و تحقیقاتی استفاده شود، بخاطر رعایت حال مردم ایران نبود. چرا بر سر مردم منت میگذارید؟
در صورت آغاز مجدد جنگ حال که پدافند و هدفهای مهم ازبین رفته است خواهید دید چه بلایی بر سر زیرساختها بیاورند. به غزه و سوریه و لبنان و یمن نگاه کنید تا دریابید که آنها هرگز در هیچ عملیاتی نه تنها نگران کشته شدن مردم عادی نبودهاند بلکه کشتار مردم و انهدام اماکن مسکونی اگر ضرورت یابد مانند غزه به سیاست راهبردی آنها تبدیل میشود. زیر تمام خانههای ویران شده غزه انبار مهمات بود؟ هزاران زن و کودک کشته شده جزو نیروهای حماس بودند؟ چشم بستن بر این واقعیتها با چوب راندن وجدان از صحنه است. امری که با پستی و رذالت آخوندی که از فلسطین هم مانند عاشورا به خاطر منافع یاد میکند سازگار است نه حق طلبی و دادگری پادشاهی.
ملایان هنگام ارتکاب جنایت قتل حمید حاجیزاده فرزند خردسالش کارون را هم برای ازبین بردن شاهد به قتل رساندند. اسرائیلیها حین جنگ با حماس ۳فرزند و ۲نوه هنیه را فقط برای آزار روحی او به قتل رساندند. چون مطمئن نبودند سردار باقری در کدام منزل است هر سه منزل او و ساکنین بیگناه آنرا بدون ذرهای عذاب وجدان به قتل رساندند. کارنامه اسرائیل در برخورد بیرحمانه با بیگناهان بسیار خونبار تر از ملایان است. ذرهای احساس نسبت به مرگ دیگران ندارند. قبایل هر چه عقب مانده تر باشند در صورت توانایی با اشتیاق مرتکب قتل دیگران میشوند و به آن افتخار میکنند. توانایی کشتن دیگران را لطف خدایان در اعطای قدرت میبینند. برخی قبایل سرخپوست از موی سر دشمنان خود قالیچه میبافتند و با لذت و افتخار روی آن مینشستند چپق میکشیدند. برخی در کاسه سر دشمنان کشته شده شراب مینوشیدند. آنها تیر و کمان و کارد داشتند، اسرائیل F-35، ملایان نیروی انسانی درنده.
با وجود فضای فعلی سیاست در اسرائیل که خود را قدرت مطلق منطقه تصور میکنند انتظار کمک و دوستی از آن سو پوچ و بیهوده است. در ارتباط با ایران اهداف دیگری را دنبال میکنند. اگر در اوکراین شرایط غیرقابل پیش بینی شود یا اطراف مرزهای اسرائیل حوادث از کنترل خارج شود به نحوی که بازنگری در مسیر منافع اسرائیل را ضروری سازد آنگاه احتمال تغییر در سیاستهای ضد ایرانی آنها وجود دارد. بعد از سفر شاهزاده به اسرائیل گروهی از نمایندگان کنست رسما خواستار تجزیه ایران شدند. سیاستمداران اسرائیلی برای گرفتن رای ناچارند هر چه بیشتر خود را دیندار نشان دهند. بر اساس آموزههای ادیان و کشورهای با ذهنیت قبیلهای جنگ با هر کشوری بدون هیچ بهانهای در صورت توانایی و امکان پیروزی موجه است. هیچ پیمانی مانع حملات اسرائیل به اعراب نخواهد شد. احزاب وابسته به مراکز دینی در اسرائیل هر سال قویتر میشوند. سیاست و زندگی از سکولاریسم و دمکراسی دور و پیوند جامعه با حقوق بشر هر روز ضعیف تر میشود. مسیری که حکومتهای قبیلهای آخوندی و اسرائیل در فاصله گرفتن از آزادی طی کردهاند بسیار شبیه یکدیگر است. مایلند دمکراسی محسوب شوند ولی عملا نیستند. ویرانی عظیم و عمدی غزه نسبت دولت اسرائیل با مفهوم کمک را نشان میدهد. حتی مانع کمک رسانی سایرین میشوند. کودکان و زنان را در صف دریافت کمک و غذا به قتل میرسانند. تمام بیمارستانها را منهدم کردهاند. شرایط زیست انسانی را از بین بردهاند. اگر حکومت ملایان با شرافت و راستی توانست نسبت برقرار کند دولت اسرائیل هم میتواند با رحم و کمک به دیگران رابطه برقرار کند. در فرهنگ یهود کمک به سایر انسانها تعریف نشده است. افتخار بزرگ آنان عنایت یهوه در برتری بخشیدن به بنی اسرائیل در مقابل سایر قبایل است و نمود این برتری در عالم وجود ضعف و ذلت دیگران است. در عالم ایمان است که این برتری پذیرفته و گرامی است. کمک به سایرین برای عبور از شرایط دشوار تلاش برای از بین بردن این برتری و خلاف تفسیرهای دنیوی از دین یهود است.
چرا شرایط خونبار غزه موجب اعتراضی در جامعه اسرائیل نمیشود؟
عملکردها باید مستدل و شفاف باشد. حکومت پادشاهی بنیادی لیبرال و قانونمند دارد. حکومت یک ملای نادان خودپرست نیست که مردم را فاقد بینش و صلاحیت در امور سیاسی بداند و امکان پرسش و اعتراض را از آنها سلب کند.
پادشاهی نتیجه خردورزی و ایمان است. محضر شاه ایرانی به نور عقل و راستی روشن و بیت ولی فقیه غرق در ظلمت هوای نفس و دروغ است. تبدیل دفتر شاه به بیت رهبری نه امروز و نه فردا پس از استقرار حکومت پادشاهی ممکن نیست. این تفکر بین مردمی که به امید رسیدن به زمین امن لیبرال دمکراسی در تلاشی جانکاه برای عبور از مرداب عمیق و متعفن استبداد آخوندی با پادشاهی همراه شدهاند جایی ندارد.
اسرائیل در حمله به ایران دشمن دیده میشود زیرا قصد از حمله آسیب به ایران بود نه آسیب به حکومت یا از آن دورتر کمک به مردم ایران.
به خامنهای اطمینان دادهاند خطری متوجه حکومت او نیست که دلیل زبان درازیهای اخیر او شد. ولی با توجه به سرعت تحولات منطقهای و جهانی اطمینانی وجود ندارد و به راحتی نظرشان عوض خواهد شد. در جریان حمله اخیر مراقب بودند آسیبی به قرارگاههای اصلی نیروهای ضد شورش مانند سپاه ثارالله و مراکز بسیج وارد نشود. آن دسته از گروههای نظامی و تجهیزاتی که هدف قرار گرفتند مدافعان مرزها بودند. حذف آنان کمترین تاثیری در کاهش توان سرکوب نداشت. وظیفه واحدهای پدافند و موشکی دفاع از تمامیت ارضی کشور است. امری که برای آسیب زدن به آن تلاش فراوانی از سوی بیگانگان صورت گرفته است. اسرائیل و متحدین فقط به دنبال نابودی این توان بودند نه باز کردن فضای مبارزه برای مردم. چاقویی که یک جراح به نیت درمان وارد بدن بیمار میکند با ضربه چاقوی یک قاتل تفاوت بسیار دارد.
زمانی آمریکا و اسرائیل به بهانه کمک به مردم ایران برای کنترل امور وارد عمل خواهند شد که مطمئن شوند حکومت ملایان در حال سقوط است و امکان حمایت بیشتر وجود ندارد. آن زمان برای جلوگیری از استقرار پادشاهی همه توان خود را بکار خواهند گرفت.
مردم عامل اصلی خطر را تشخیص دادهاند. در ذهن اکثریت، ملایان به مار و عقرب و مصیبت تبدیل شدهاند. میدانند برای حفظ زندگی ناچارند خود را از شر آنها نجات دهند. برای دفاع شایسته از سنگر ایران ابتدا باید از شر افعیهای داخل سنگر رها شد.
خوب و بد عملکرد افراد، احزاب، گروهها، سازمانها، دولت، مجلس، …در هر زمان بر اساس نسبتی که با مردم و منافع ملی دارد قضاوت میشود.
نظامیان ایرانی در وضعیتی که از فاجعه حکومت ملایان دفاع میکنند در راستای آسیب به مردم و خیانت به کشور و نیروی شر محسوب میشوند. در وضعیت جانوری که به فکر بقا و دست ظالم و خونریز جمهوری اسلامی هستند مستحق مرگ و زمانی که حکومت از مردم است و در دفاع جان خود را سپر بلا میکنند شایسته حمایت هستند.
شرایط ایران شبیه وضعیت یک بیمار است. عامل بیماری درونی است. راه درمان نیز درونی است. مغز بیمار دچار عفونت است. آخوندی خودشیفته و روان پریش مسئول مملکت است که هر چه بیشتر سعی میکند عاقل باشد حماقت بیشتری از او سر میزند. نظامیان که در حکم سیستم ایمنی بدن هستند تحت تاثیر عفونت مغزی به جای حمله به عامل بیماری به بافتهای بدن حمله میکنند. اگر بیمار مادر شخص باشد مسئولیت و احساس دو چندان میشود. اگر بیمار مادر میلیونها انسان زنده و مرده و آیندگانی باشد که هنوز به دنیا نیامدهاند موضوع کاملا متفاوت میشود.
چگونه میشود از مام میهن بیمار در مقابل دشمنان دفاع کرد و همزمان در تکاپوی درمان او بود آنهم زمانی که نظامیان مدافع میهن به عامل دوام بیماری تبدیل شده اند؟ نظامیان ایرانی چه میزان در استمرار فلاکت حاکم بر کشور نقش دارند؟ آیا هرگز نشان دادهاند که از شرایط کشور نگران و در مصائب و بیچارگیهای مردم شریکند؟ آیا جایی برای همدلی و همراهی مردم با خود باقی گذاشته اند؟ به کدام دلیل مردم باید آنها را از خود بدانند و در جنگ پشتیبان و در مرگ عزادارشان باشند؟ از باتومهایی که بر سر جوانان کوبیدند؟ از چشمهایی که کور کردند؟ از چوبههای داری که برپا کردند؟ چه زمانی باید از مرگ یک هموطن نظامی خرسند بود و چه زمانی اندوهگین؟ این مرز در چه موقعیتی قرار گرفته است؟ حکومت آخوندی وضعیت بغرنج و فلاکت باری برای ایران رقم زده است.
برای حقوقی که از منابع متعلق به مردم ایران تامین میشود و هر حکومتی موظف به پرداخت آن است خود را جاننثار ملایان میخوانند و با جنایات آنها در حق مردم و مملکت همراهی میکنند. این است مصیبت قرار گرفتن در موقعیت جانوری و بقا که خامنهای سعی بسیار در حفظ آن دارد. جانوران پستاندار گونه انسان خردمند با لباس نظامیان ایرانی آگاهانه بر سر هموطنان خود باتوم کوبیدند و از آزار و قتل و تجاوز لذت بردند. فرصت آزاد بودن در موقعیت حیوانی و رهایی از قید و بند اخلاق و شرف و مردانگی را غنیمت شمردند و برای دفاع از حیثیت انسانی خود آگاهانه هیچ تلاشی نکردند. آزارهایی به مردم رساندند که هیچ دشمن خارجی تاکنون در حق ایرانیان مرتکب نشده است.
سابقه ندارد دشمنی با جوانان ایران در اسارت چنان ددمنشانه رفتار کرده باشد که نتوانند با وجود خود برای ادامه زندگی کنار بیایند و پس از آزادی خودکشی کنند. چه دلیلی برای گریستن در مرگ یک نظامی باقی گذاشتهاند؟ نظامیان ایرانی چه حقی بر گردن مردم دارند که کسی خود را مدیون و موظف به شرکت در مراسم تشییع جنازه آنان بداند؟ فاصله بین فضای اندوه و عزا هنگام تشییع شهدای جنگ در دهه ۶۰ و غریبی عبرت آموز کشتهشدگان جنگ اخیر دوری مردم با نظامیان کنونی را نشان داد.
افرادی که مردم تابوتشان را بر دوش میگرفتند و با حرمت بدرقه میکردند آدمهای دیگری بودند. آنان مدافعان ایران بوند نه مدافعان ملایان. تشییع جنازه کشته شدگان جنگ اخیر نشان داد که پیکر یک نظامی وقتی بخاطر مردم نمیمیرد از همراهی قلوب آنها که همه عزت یک نظامی است محروم میشود. انگار در یک دعوای شخصی به قتل رسیده است نه در جنگ. ملایانی که بخاطر آنها به مردم پشت کرده بودند حتی نیامدند بر جنازه اشان نمازی بخوانند. باورکردنی نبود ولی پیکرهای نیروهای نظامی ایرانی کشته شده در جنگ مانند اجساد گروهی مزدور و از آن بدتر سربازان دشمن بدون هیچ اندوه و مشایعت قلبی از سوی مردم به خاک ایران سپرده شدند. خاکی که مردم رنج کشیدهاش از نظامیانِ امروز جز ظلم و جنایت چیزی ندیدهاند. این خاک کهنه که هزاران سال است پیکر دلاوران و فرزندان مدافعش را در آغوش خود جای داده است این بار با کشته شدگان بر سر مهر نبود. آنان را فرزندان خود ندید. زیرا این بار نظامیان ایرانی در مسیر خیانت به مردم و شراکت با دزدان و غاصبان وطن کشته شدند نه برای دفاع از ایران.
خامنهای طی چهل سال تقابل با مردم روز به روز خواری و ذلت بیشتری به چشم دید با اینکه روز به روز بیشتر در قدرت پیچید. شاهان ایران از کوروش تا شاپور و رضاشاه و محمدرضا شاه نامهایی در تاریخ هستند ولی روز به روز نزد مردم عزت و حرمت بیشتر مییابند و بدون این که در قدرت باشند قدرتمند هستند. این روزها مجسمه شاپور شان بیشتری دارد تا خامنهای با همه دم و دستگاه اهریمنی. آنکه در راه ایران مبارزه کرده است همواره گرامی خواهد بود. نحوه تعامل با مردم است که شیطان یا خدا را پشت سر شخص متجلی میسازد، به ادعای جانشینی خدا و پیامبر نیست. این مردم هستند که با عنایت خود به زنده و مرده عزت میبخشند.
نه هر که طَرْفِ کُلَه کج نهاد و تُند نشست
کلاهداری و آیینِ سروری داند
به قَدّ و چهره هر آنکس که شاهِ خوبان شد
جهان بگیرد اگر دادگستری داند
در تاریخ شهر جایگاه افراد در نسبتی که با داد و خیرعمومی داشتهاند مشخص میشود. با تاریخ قبایل که در آن افتخار به اجداد، فتوحات، دین و نژاد موضوعاتی برای ادعای برتری و بهانه اولویت یافتن در بقا هستند متفاوت است.
آنچه به بیماری ایران قدرت میبخشد نظامیان یا سلولهای ایمنی هستند که به جای دفاع از بدن به دفاع از بیماری پرداختهاند. تاکید بر عنوان سپاه پاسداران انقلاب اسلامی توسط ملایان تاکید بر سلولهای ایمنی بدن به عنوان بخشی از بیماری است، که در اصل دروغ است. حقوق و سلاحهای جنگی و امکانات و توان آنها از منابع ایران است و اگر در مسیری غیر از منافع ایران صرف شود ناروا، ناحق، ظلم و غیرقانونی است. سپاه و سایر نیروها متعلق به ایران و مردم هستند و اگر بر خلاف مصالح کشور حرکت کردند در واقع جزو نیروهای دشمن محسوب میشوند و مردم نه تنها مجاز بلکه موظف به مقابله با آنها هستند.
نیروهای نظامی ایران تا زمانی که برخلاف منافع ملی و علیه مردم هستند در واقع دشمنی داخلی محسوب میشوند و درگیری آنها با دشمن خارجی برای حفظ سیطره و منافع مشترک با گروه غاصبان و راهزنان دیده میشود نه دفاع از کشور.
نظامیان ایرانی برخلاف ماهیت وجودی خود در دفاع از منافع ایران با پافشاری بر ادامه حمایت از سیستم مافیایی حکومت اسلامی در واقع بازوهای یک سیستم جنایتکار و بر علیه ایران هستند. با کمک و به پشتوانه نظامیان ملایان کشور را در آستانه نابودی قرار دادهاند.
موضوع مهم این است، نیروهای نظامی هم انسانهایی معمولی هستند و به اندازه بقیه توان تشخیص خوب از بد دارند. شرایط فعلی و حوادث گذشته برای مشخص شدن خیر و شر کافی است. جانبداری از شر تبعاتی دارد به خصوص زمانی که کشور نابود و مردم قربانی میشوند. به خوبی میدانند مردم حق دارند. میدانند چارهای جز خیابان و فریاد باقی نمانده است، با این حال با باتوم سر آنها را متلاشی میکنند. چشمشان را از حدقه در میآورند و در زندان به آنها تجاوز میکنند و بعد از کشتن به مزارشان بیحرمتی میکنند.
به محض این که هر نیروی نظامی به صورت انفرادی به دفاع از مردم و تقابل با حکومت بپردازد به وظیفه ذاتی خود در دفاع از میهن عمل کرده و از عامل بیماری به سلول ایمنی مدافع بدن تبدیل میشود. فداشدن در راه ایران وظیفه آنهاست. بدن با بازگشت سلولهای ایمنی به وضعیت طبیعی در مسیر درمان قرار میگیرد. در وضعیت انسانی این تحول ابتدا در ذهن رخ میدهد و سپس به انتخاب میانجامد. کنش اصیل و وجودی جانور را میل به بقا و تلاش برای حفظ منافع در چارچوب اجتماعی قبیله تعیین میکند. وضعیت مجازی و موقتی آدم بودن که برای بقای جانور غیرضروری و حتی خطرناک است در دفاع از خیرعمومی و در ساختار ذهنی شهری امکان بروز دارد.
جهانبینی حکومت و سیستم تعلیم و تربیت آن مبتنی بر بقا در تاکید بر حفظ نظام و سیطره قبیله ولایتمداران بر سایرین است. نظامیان حکومت نیز با تأسی از این چارچوب عقیدتی که کاملا در انطباق با ویژگیهای طبیعی جاندار است با ترفند تبعیت از رهبری در ماهیت مدافعان قبیله انقلاب اسلامی و در راستای حفظ بقا قرار میگیرند. نظامیان سیستم شاهنشاهی تحت تاثیر نظام آموزشی شهری و مشاهده عملکرد شاه در فداکاری برای حفظ مملکت و مردم بیقید و شرط تسلیم شدند اما نظامیان پرورش یافته سیستم آخوندی برخلاف آنان تا خطر بقا را احساس نکنند در کنار مردم و منافع ملی قرار نخواهند گرفت. گفته شمخانی است، آنقدر مردم را میکشیم تا به خانه برگردند. هرگز هیچ فرمانده ایرانی کلمهای در دفاع از مردم و منافع ملی به زبان نیاورده است. نگرانی برای مردم و اولویت بخشیدن به منافع عمومی به جای منافع شخصی فاصله گرفتن از ذات حیوانی است که در حکومت قبیلهای آخوندی عین خطر کردن است.
چارهای نیست باید بخش عمده نیروهای نظامی را که با خصلتهای حیوانی مانوس شده و منافع را در استفاده از چنگ و دندان و کشتن میبینند با خطر بقا مواجه و آنها را مجبور به همراهی با مردم و منافع ملی کرد.
امید و انتظار برای برانگیخته شدن ویژگیهای آدمی در بسیاری از آنها عبث و بیهوده است. افرادی که برای حفظ منافع به راحتی مردم را به قتل میرسانند فقط زمانی که بقا را در خطر ببینند تسلیم خواهند شد، بویژه امروز که دیگر ذائقه اشان به خون عادت کرده است.
گرچه در بین نیروهای نظامی همه واحدها در امر سرکوب ماموریت و مسئولیت یکسانی ندارند ولی در چشم انداز کلی نیروهای نظامی ایران به صورت بازوهای اختاپوس درآمدهاند.
اما چگونه میشود حمله دشمن خارجی را به فرصتی برای کمک به ایران تبدیل کرد؟ از آن بهرهبرداری و نیروهای ضدایرانی مدافع حکومت ملایان را در تنگنا قرار داد؟
راه را اوول کورکور نشان داد.
ساقیا بیگه رسیدی میبده مردانه باش
ساقی دیوانگانی همچو من دیوانه باش
سر به سر پر کن قدح را موی را گنجا مده
وان کز این میدان بترسد گو برو در خانه باش
کاسه سر را تهی کن وانگهی با سر بگو
کای مبارک کاسه سر عشق را پیمانه باش
لانه تو عشق بودستای همای لایزال
عشق را محکم بگیر و ساکن این لانه باش
با این توجه مهم که مردمان شجاعی چون او نباید اشتباه مهلک او در مخفی شدن بعد از اقدام را تکرار کنند زیرا سریعا ردیابی و حذف خواهند شد. به محض تجهیز، اجرای عملیاتهای از پیش طراحی شده یکی پس از دیگری بدون توقف در تیمهای حداکثر دو نفره عرصه را بر دشمن داخلی ایران تنگ خواهد کرد. این دارویی است که سیستم ایمنی نظامی فاسد شده را ناچار متوجه ریشه بیماری که عفونت مغزی است میسازد و البته مانند همه داروها مصرف آن بدون تبعات و عوارض جانبی نخواهد بود اما بهایی است که یک بیمار در چنین وضعیت خطیر و روبه موتی ناچار است برای زنده ماندن بپردازد.
مستی و مستتر شو بیزیر و بیزبر شو
بی خویش و بیخبر شو خود از خبر چه آید
چیزی ز ماست باقی مردانه باش ساقی
درده میرواقی زین مختصر چه آید
چون گل رویم بیرون با جامههای گلگون
مجنون شویم مجنون از خواب و خور چه آید
فرصتی برای سیاست ورزی شیک اصلاحاتی باقی نمانده است. تمام سرمایه مردمی اصلاحات به سرکردگی خاتمی در پای مصلحت نظام و رضایت ام الفساد رهبری قربانی شد.
شاید بتوان تهدید عنوان تروریست را که بیگانگان به ناروا برای آسیب به ایران به سپاه الصاق کردهاند به فرصتی برای ایران تبدیل کرد. ملایان فرمانده اصلی نیروهای سپاه هستند. همان طور که برای حذف ردههای فرماندهی سپاه جایزه تعیین میشود سزاوار است که برای حذف ملایان به عنوان فرماندهان اصلی واحدهای تروریست هم جایزه در نظر گرفته شود. پرداخت پاداش به خانوادههای افرادی که در راه حذف ملایان تروریست کشته میشوند باید از سوی شاه تضمین شود. این خطری است که شاه برای ایران باید به جان بخرد نه پذیرش عواقب تایید ماموریت خائنانه پرسنل نوفدی در سفر به اسرائیل حین حمله به ایران، این همراهی چه منافعی برای ایران در برداشت؟
دولتهای آمریکا و اسرائیل از راهبرد تعیین جایزه برای رسیدن به اهداف بسیار استفاده میکنند. در این مورد میتوانند با تایید و پشتیبانی تبلیغاتی و عملی در سرعت و نتیجه موثر باشند ولی بسیار بعید است همکاری کنند. تابحال برای هیچ آخوندی جایزه تعیین نکردهاند در صورتیکه مهمترین سمتهای اطلاعاتی متعلق به آنها بود و تمامی فرماندهان سپاه را خامنهای منصوب میکند. ورود این مولفه با حمایت آمریکا و اسرائیل شرایط را به شکل موثری به نفع پادشاهی خواهان تغییر خواهد داد، که البته آنها چنین کاری نخواهند کرد زیرا با نقشههای آنان سازگار نیست. جوایز باید قابل توجه و بنا به رتبه آخوند تا چند میلیون دلار باشد و شاه ضامن پرداخت. هزینه نهایی نسبت به خسارت هر روزه بقای این سیستم اهریمنی بسیار ناچیز است.
بدیهی است آن دسته از نیروهای نظامی هم که در دفاع از سیستم به مردم شلیک میکنند هدف هستند. هیچ راه دیگری برای نجات کشور در حال نابودی باقی نمانده است. فقط رژیم نیست که به سمت پرتگاه میرود، کل کشور در حال فرو رفتن و نابودی است.
دوست را گر سر پرسیدن بیمار غم است
گو بران خوش که هنوزش نفسی میآید
نیروهای نظامی باید متوجه باشند چارهای جز کمک به درمان وطن بیمار و کاهش خسارت عبور از باتلاق فلاکت حکومت ندارند. شهر و آبادی و همشهریان، افراد خانواده، دوستان و عزیزان و آیندگان آنها هم با مصیبتهای ناشی از تحمیل بیماری بر بدن میهن مانند سایرین در رنج و عذاب هستند. با نابودی ایران همه آنچه برایشان عزیز است ازبین خواهد رفت.
از طرفی نباید فریب تبلیغات دشمن خارجی حین حمله به ایران را خورد. هدف آنها از منجی نشان دادن خود بدست گرفتن ذهن ایرانیان و ایجاد اعتماد برای انجام نقشههای شوم بعدی است. هیچ نیت خیری پشت حملات آنها نیست. قصد آنها کمک نیست. گشوده شدن روزنه تنفسی برای مردم از پیامدها و نتایج ناخواسته حملات است نه هدف آن. در مسیر مبارزه با دشمن داخلی نباید فریب خورد و اختیار به دشمن خارجی داد یا آنها را به عنوان یاور و ناجی باور کرد. پیگیر اهداف ضدایرانی خود هستند. هر دوی آنها، نیروهای نظامی ایرانی در داخل و نیروهای نظامی مهاجم خارجی در حقیقت متحد و علیه ایران هستند. همزمان باید در دو جبهه داخلی و خارجی با دشمن جنگید. نیروهای نظامی ایران عملا با حمایت از ملایان در تضاد با منافع ملی و مردم به بخشی از نیروهای دشمن خارجی در داخل تبدیل شدهاند. نیروهای نظامی ایران در حال نابود کردن کشور از درون هستند. مبارزه با آنان به تنها راه نجات کشور تبدیل شده است.
در چند صد سال گذشته شریعت اسلام که امری غیرقابل پرسش است پایه مشروعیت قوانین و پادشاهی بود اما امروز عقل جمعی به عنوان یک پاسخ از پی پرسشهای بیشمار محصول یک تجربه تلخ و خونین 47 ساله آفرینش مدرنی از ساختار مانوس و مطمئن پادشاهی را برای ادامه زندگی ضروری یافته است. جایگاه اجتماعی شریعت با وجود حرمت نزد کثیری از مردم به شکل آشکار و رو به تزایدی تنزل یافته به نحوی که دیگر مانند گذشته پایه حکومت یا حتی عرف نخواهد بود و در این مسیر مردمی که نگران آینده، زندگی، دین، اخلاق، فرهنگ، همزیستی و صلح در ایران هستند تغییر حکومت را رقم خواهند زد نه آمریکا و اسرائیل و کارمندان آنها در موسسه نوفدی.
پادشاهی خواهان اصیل کشاورزان مؤمنی هستند که در نماز جمعه با بیان عبارت رو به میهن پشت به دشمن جهت عبادت خداوند را به سمت قبله ایران تغییر دادند. این حرکت نمایش نوک کوه یخ تحولات بنیادین صورت گرفته در سیستم باور ایرانیان بود. تغییر جهت قبله در صدر اسلام از قدس به مکه اهداف و امکاناتی در سیاست و قدرت را پیگیری میکرد ولی تغییر جهت قبله از عربستان به ایران از منظر ایمان و به نیت قدسی حفظ زندگی بود. از دید نمازگزاران در آن روز ایران جهتی بود که تغییر قبله به سمت آن با طریق عبادت خداوند قرابت بیشتری داشت. خداوند که در یک جهت و جغرافیای خاص نیست.
آمد ندای بیچون نی از درون نه بیرون
نی چپ نی راست نی پس نی از برابر آمد
گویی که آن چه سویست آن سو که جست و جویست
گویی کجا کنم رو آن سو که این سر آمد
سوی جستجو، سوی خیر و مصلحت مردم این سرزمین است که نمازگزاران کشاورز و دامدار و کارگر به کمک تجربه و خرد به خوبی آن را دریافتند. ایمان متکی به عقل آن سو را ایران دید. کنشها و واکنشهای این گروه از مردمان که اکثریت هستند بر اساس تحلیلهای سیاسی و نظریه پردازیهای تئوریک و مناظرههای اهل سیاست در میزگردهای فضای مجازی نیست. وقتی برای توجه به تبلیغات، بحثها و مجادلات رسانهای و گوش دادن به پادکست ندارند. اهل زندگیاند و سخت با آن گلاویز. اگر حکومت آخوندی هم روزگارشان را با تلخی و نان شان را با خواری و خون دل توام نمیکرد در مقابلش قرار نمیگرفتند.
مردم با جمهوری در بهترین گونه آن دینی با زعامت علمای متدین و درستکار و متقی و شعار دلربای استقلال، آزادی جمهوری اسلامی به خوبی آشنا شدند. نه استقلال ماند، نه آزادی، جمهور به ذلت افتاد و اسلام متواری شد. نقش اسلام از دلها محو شد و بر پیشانی عدهای برای کاسبی نشست. روحانیت شیعه که قرنها بر سر مردم جا داشت به خاک مذلت افتاد چندانکه جز به ضرب قتل عام مسلمین امکان ادامه بقا ندارد. این حاصل جمهوری جانشینان خدا بود.
کارگران و کشاورزان، کسبه و کارمندان معمولی، مردم عادی و زحمتکشان کف ساختار طبقاتی جامعه بیش از همه بازگشت به میهن و سیستم حکومتی تاریخی آن را برای ادامه زندگی ضروری یافتهاند. مانند رسوایی پنجاه و هفت ایدئولوژیها راهبر نیستند. این بار زندگی واقعی است که مسیر را تعیین میکند. به همین خاطر است که این بار نامداران روشنفکر و دانشگاهیان و اهل نظریه و ایدئولوژی پرچمدار نیستند بلکه مردم عادی، گمنامان میدان کار و تلاش فیزیکی، کسانی که نان خود را از زمین یا از میان پیچها و مهرهها با نیروی ماهیچه و با زحمت بیرون میکشند در صف اول مبارزه هستند. این بار افسون رسیدن به مناظر سبز و زیبای تخیلی در آیندهای دور محصول ذهنهای ایدئولوژی زده عامل فریب و حرکت جامعه نیست. این بار گامهای استوار حرکت اجتماعی بر زمین مطمئن، تفتیده و واقعی ایران در کشاکش زندگی روزانه برداشته میشود. شهدا، زخمیها و زندانیان طی ده سال اخیر همزمان با کاهش طبقه متوسط و افزایش عامدانه فقر به عنوان راهی برای اسیر و مطیع ساختن مردم به دستور خامنهای بیشتر از طبقات پایین جامعه بودهاند تا مثل گذشته از طبقات متوسط. پایههای دوران جدید پادشاهی در ایران همچون روزگار فریدون بر دوش تودههای رنج دیده و یاران کاوه استوار خواهد بود.
همی بر خروشید و فریاد خواند
جهان را سراسر سوی داد خواند
از آن چرم کاهنگران پشت پای
بپوشند هنگام زخم درای
همان کاوه آن بر سر نیزه کرد
همانگه ز بازار برخاست گرد
خروشان همی رفت نیزه بدست
کهای نامداران یزدان پرست
کسی کاو هوای فریدون کند
دل از بند ضحاک بیرون کند
بپویید کاین مهتر آهرمنست
جهان آفرین را به دل دشمن است
در اهریمن بودن خامنهای آیا تردیدی وجود دارد؟
اسرائیل با ایران در حال جنگ است و بدون تردید بر اساس منافع خود اقدام میکند. هدف حمله آسیب به ایران است، کمک به ایرانیان نیست.
در ۵۷ هم قدرتهای خارجی زمانی کنار خمینی قرار گرفتند که شاه را تنها و مردم را کنار خمینی دیدند وگرنه سال نو مسیحی کارتر و خانواده اش در تهران مهمان شاه بودند. چند ماه بعد شاه و خانواده اش را ابتدا به آمریکا راه نداد و سپس قصد تحویل آنها را به خمینی داشت.
اسرائیلیها بعد از چند دهه که برای نابودی ایران با همکاری نیروهای داخلی خود در حکومت به بهانه مرکز زدایی، زبان مادری و بومی گرایی تلاش کردند و موفق نشدند پس از دریافت اقبال عمومی به شاهزاده تصمیم گرفتهاند در پی دستیابی به اهداف پیشین همراه با نابودی قدرت نظامی اندک ایران و بیدفاع ساختن کامل کشور، حرکت اصیل پادشاهی خواهی ایرانیان را به نیت ازبین بردن هر نیروی قوی تعیین کننده یا نابود یا تحت کنترل درآورند. اشتباهی که به انزوای بیشتر یهود منجر خواهد شد زیرا ایران آمریکا نیست که بتوان با اعمال نوعی دیکتاتوری پنهان و مافیای رسانهای افکار عمومی را مهندسی و افراد را جهت اعمال سیاستهای دلخواه به سیستم تحمیل کرد بویژه که نقش تعیین کننده و حیاتی دین در عرصه سیاست ایران بر خلاف آمریکا به خرد منتقل شده است. دین به عنوان پایه امور، تابو و شمشیر داموکلس در ایران از کار افتاده است. اتفاقی در ایران رخ داده است که مانند شرایط عراق و افغانستان شناختی از ماهیت آن ندارند ولی مایلند از آن حتی به قیمت جان انسانها سود ببرند. اندیشکدههای تاثیرگذار با بودجه و خواست کمپانیها مسیر مطالعات سیاسی را در راستای سودآوری هدایت میکنند نه حقیقت، و نتیجه در مقابل است. اولویت انسان از هر جهان بینی و شکل حکمرانی که حذف شود نتیجه اسفبار خواهد بود.
اوضاع آمریکا و جهان به مدت طولانی به وفق مراد لابی یهود نخواهد ماند. غرب نسبت به بیآبرو شدن لیبرالیسم که با سوءاستفاده از دین توسط آنها انجام شد بیتفاوت نخواهد ماند. بازگشتی خشم آلود برای اعاده حیثیت خواهد داشت. عواقب دهشتناک تشکیل دولت جوانان مسیحی مومن انقلابی در آمریکا مشکلاتی غیرقابل حل در ابعاد جهانی برای حامیان یهودی اش ایجاد خواهد کرد همانگونه که خامنهای را در سطح یک کشور در مسیر سقوطی غیرقابل کنترل قرار داد.
تبعات سوء تحمیل سیاستهای دلخواه اسرائیل بر کشورهای اروپایی و آمریکا با ذهنیت پنهان محقق ساختن وعده سیطره قوم برگزیده بر جهان بزودی دامنگیر آنها خواهد شد. شبیه حکومت اسلامی که با وجود تلاش همه جانبه برای سلطه بر زندگی و افکار ایرانیان شکست خورد و حتی مرزهای عقیدتی هزار و چهارصد ساله را از دست داد.
مردمی که طی تاریخ کهن خود سختیهای اسارت در بابل و روم را از سر گذراندهاند شاید بهتر باشد جانب احتیاط از دست ندهند، از بازی چرخ غافل نشوند و همه پلها را پشت سر خود خراب نکنند و جایی برای روز مبادا باقی بگذارند.
ایرانیان حمله اخیر را فراموش نخواهند کرد. تلافی آن امروز اگر میسر نشد میراث میماند برای آیندگان، مگر این که به ما در عبور از مصیبت ملایان که در تحمیل اولیه آنها هم نقش داشتید کمک کنید. فکر نکنید آمدید و زدید و کشتید و رفتید و تمام. ما خاطراتمان را بر سنگ نقش میکنیم. حداقل دوهزار و پانصد سال عمر میکند.
برین کینه آرامش و خواب نیست
همی چون دو چشمم به جوی آب نیست
شما را به داد جهان آفرین
دل ارمیده بادا به آیین و دین
ز مادر همه مرگ را زادهایم
بر اینیم و گردن ورا دادهایم
کمی دیرتر کمی زودتر شرایط آمریکا و اروپا بر علیه یهود خواهد شد. مانند حکومت ملایان که تشیع را اسباب کاسبی و بیآبرو کردند سرمایه داری بیضابطه هم چنین بلایی بر سر یهود آورده است.
کدام کشور در صورت طرد از آمریکا پذیرای شما خواهد بود؟ آلمان؟ آذربایجان؟ فقط یک کشور وجود دارد که میتوانید آنجا را مانند خانه خود بدانید و در آنجا گرامی هستید. خوش آمدید. ولی پیش از آن از حمایت ملایان دست بردارید و به ما در عبور از باتلاق متعفن حکومت آخوندی بدون کلک و حقه بازی کمک کنید. فرصت کمک به ایرانیان را از دست ندهید آنها برای همیشه در این تنگنا نخواهند ماند. برای یکبار در تاریخ یهود به گروهی از انسانهای گرفتار کمک کنید. شاید کمک به دیگران آنقدر که از آن بیزار و گریزان هستید چیز بدی نباشد. حداقل برای یکبار امتحان کنید. آهسته آهسته دیگران را درک کنید. با به رسمیت شناختن دیگری به شهر رسیده اید. با کل قبیله دسته جمعی به شهر مهاجرت کنید. وحشت نکنید بقیه هم قبایلی مشابه هستند. تازه شما مدرن و با F-35 و گنبد آهنین هستید و اکثر قبایل ساکن این شهر با همان تیر و کمانی که آخرین بار در بابل دیدید. با این حال شهری هستند. شهری بودن امری ذهنی است نه ابزاری، پذیرش دیگری مانند خود، در یک روستای دورافتاده هم میتوان ذهنیت شهری داشت. مهمترین قانونهای نانوشته زندگی در شهر در کنار سایر قبایل داشتن پندار نیک، گفتار نیک و کردار نیک نسبت به دیگران است. به شهر بیایید و در کنار دیگران زندگی کنید پشیمان نمیشوید. شهر مفهومی برآمده از ایمان است و بنی اسرائیل به عنوان قوم برگزیده خداوند از منظر ایمان و وارث ایمان آدم در آنجا بدون نیاز به اثبات و خونریزی، نورانی و درخشان در جایگاهی که شایسته و سزاوار آن هستند دیده خواهند شد.
جانم ملول گشت ز فرعون و ظلم او
آن نورِ رویِ موسیِ عِمرانم آرزوست
حتی اگر بزرگان یهود ضرورتی مالی برای گل آلود کردن آب در خاورمیانه به نیت گرفتن ماهی دارند باید در استفاده از ایران به عنوان طعمه سر قلاب تجدید نظر کنند. به تدبیر و دوراندیشی نزدیک تر است که با ایرانیان صادق باشند و البته به آیات روشن تورات، از منظر ایمان نه کتاب مرجع قبیله.
چه وضعیت اقتصادی بهتر بشود یا نشود. چه آزادیهای مدنی رسما داده شود یا نشود. چه جنگ جهانی سوم و چهارم همزمان با هم شروع شود، شرایط سیاسی در ایران بزودی به سمت تغییرات اساسی خواهد رفت و در این مسیر ایرانیان مدیون اسرائیل یا آمریکا که هر دو نهایت تلاش خود را برای حفظ حکومت ملایان بعمل میآورند نخواهند بود. اگر حکومت برای ایجاد تفرقه و ترساندن مردم از خطر جنگ داخلی سعی در اختلاف افکنی بین اقوام داشت و پرچم بیگانگان را به ورزشگاهها میبرد اسرائیل علاوه بر حمایت تسلیحاتی و آموزشی و مالی گروههای مسلح پیرامون مرزهای ایران با جدیت در تمام رسانههای وابسته موضوع فدرالیسم و زبان مادری را در داخل و خارج از ایران پشتیبانی میکرد. تلاش لابی یهود برای تاثیرگذاری بر سیاست جهان جز فاجعه نتیجهای نداشته است، افزایش تنشها و وقوع جنگها در سراسر جهان، شبیه حکومت ملایان در ایران که جز نابودی مملکت نتیجهای نداشته است. سیاست هر دو تلاش برای تسلط بر جوامع از طریق یک دین قدیمی قبیلهای در روزگاری است که سرعت تغییرات نرم افزاری و سخت افزاری ضرورت زیست شهری را هر چه بیشتر ناگزیر ساخته است. ملایان شیعه در سطح یک کشور، یهود در سطح جهان. پیروزی هر دو در کوتاه مدت قطعی بود همانگونه که شکست هر دو در بلند مدت قطعی است. ملایان در ایران از اوج گذشته در حال پیمودن مسیر سقوط و انحطاط هستند و یهود اکنون در بالاترین حد منحنی قدرت و سلطه قرار دارد که با سرعتی کمتر آنها هم در سراشیب زوال قرار خواهند گرفت. اسلام و یهود هر دو به دلیل عدم هماهنگی با زمان در تحمیل خود به عنوان سیستم سیاسی از طریق سوءاستفاده از باورهای انسانها به بدترین شکل ممکن شکست خواهند خورد.
حکومت ملایان ایران و حکومت اسرائیل از جنس حکومتهای قبیلهای هستند. در جهان بینی آنان دیگری دشمن تلقی میشود. دمکراسی که به رسمیت شناختن حق دیگری است در حکومتهای قبیلهای حتی در حد ظاهر هم امکان وجود ندارد. اگر رابطهای با دیگری برقرار میشود از سر ناچاری یا به طمع منفعت است. قبیله یک واحد اجتماعی در تاریخ تکامل و هنوز دارای کارکرد است. آنچه دانش ثابت کرده است پیش از آن وجود گلههای کوچنده انسانهای نخستین در نقاط مختلف زمین در طلب خوراک بوده است. انواعی از قبایل ابتدایی هم اکنون هم در اعماق آمازون وجود دارند. جاندار در هر منطقه مولفههای دین، رسوم و آداب را که همگی طی تاریخ در کنش و واکنش با جغرافیا در مسیر بودن خلق شدهاند راز استمرار بقای خود و مقدس میداند از این رو عبارت آبا و اجدادی را به آنها اضافه میکند. هر عملی بر خلاف آنها را تهدیدی برای بقا دیده سعی به حذف عامل تهدید میکند. حضور دیگران یا غریبهها را به صورتی آشکار تحمل نمیکند. دیگران را تهدید میبیند، از این رو با مفهوم کمک به دیگران بیگانه است. در حال حاضر توقع کمک از قبیله مدرن اسرائیل به امید محال نشستن است، مگر اینکه موضوع با اهداف آنها در یک راستا قرار بگیرد یا این که متوجه ناپایداری شرایط شوند.
دیگران، فقط در جهان بینی شهری که در مقایسه با وضعیت قبیله یک جهش در تکامل اجتماعی است معنا دارد. در جغرافیای گسترده فلات ایران جانور پس از قرنها جنگ و خونریزیهای بسیار در وضعیت قبیله در تکاپوی بقا از جاده باورهای میترایی به وضعیت تکاملی بالاتر و پیچیده تر شهر رسیده است. شهر مقصد قبایل ساکن در محدوده فرهنگ میترایی از پی قرنها خونریزی بوده است که پس از “باور به برابری حق دیگری با خود” در افق ظاهر شده است. چنین اتفاقی در هیچ نقطه دیگر جهان رخ نداده است. همانگونه که ضرورت بقا درخت سیب را در هر جغرافیایی به شکلی متفاوت در آورده است نحوه بقای انسان نیز در هر منطقه به او ویژگیهای متفاوتی بخشیده است. در آفریقا که منشا انسان است هرگز تمدنی بوجود نیامد زیرا بقای جاندار در تعادل با طبیعت بابرکت جنگل بدون نیاز به تغییر و نوآوری در همان حالت ممکن بود.
در کنار آداب و رسوم و جشن و رقص ویژه هر قبیله آیینهای گسترده و فراگیر در جغرافیای میترایی مانند نوروز و سده تجلی مفهوم و باور شهر بودند.
فرهنگ شهر در دو هجوم باور قبیلهای یهود آسیب بسیار دید. ابتدا در قالب مسیحیت که شکل شهری شده و متمدنانه یهودیت بود و سپس در قالب اسلام که شکل بیابانی یهودیت بود. مهمترین بخش اعتقادی مشترک بین سه دین سامی پنج فصل نخست تورات به ویژه سفر آفرینش، داستان خلقت، از بهشت رانده شدن آدم و حوا،هابیل و قابیل، طوفان نوح، ابراهیم و قربانی کردن فرزند… است که منشا مهمترین الهامات فرهنگی، هنری، ادبی بشر و حتی تاثیرگذار بر حیات سیاسی انسانها و حکومتها بوده است. مسیحیت و اسلام در واقع انشعاباتی از یهود هستند و ماهیت مستقلی ندارند. اختلافات مابین هر سه دین مانند اختلاف مابین شیعه و سنی و کاتولیک و پروتستان داخلی و مثل اختلافات مابین مذاهب غیرقابل حل است، فقط با مرز و فاصله قانون عقل میتوانند در یک محیط کنار هم باشند. اگر مرز قانون مبتنی بر عقل برداشته شود برای اثبات حقانیت بر اساس شریعت خود چارهای جز ریختن خون یکدیگر ندارند.
در غرب هنوز فرهنگ قبیلهای قدرتمند است و با عنوان کاذب راستگرایی میهن پرستانه تبلیغ میشود. پذیرش پناهندگان و مهاجران را لطف میبینند نه وظیفه. دیگران با بیمیلی تحمل میشوند و به زودی نخواهند شد. خونبارترین جنگها در اروپا پس از قرون وسطی و از مبدا متمدن ترین کشورها آغاز شدهاند. همین امروز آمریکاییان با غالب شدن دیدگاههای اختراعی لابی یهود در قالب فرقههای مسیحی آخرالزمانی در سیاست، قدرت نظامی و چنگ و دندان را عامل برقراری صلح میدانند.
هنوز در هر جغرافیایی مهمترین دغدغه جانور بقاست.
در فلات ایران جاندار مانند سایر نقاط زمین پس از هزاران سال زندگی در گلههای کوچ رو آهسته آهسته به یکجانشینی در غارها و زندگی قبیلهای رسید. برای رسیدن از قبیلههای ابتدایی به قبیلههای مدرن امروزی چند هزار سال سپری شده است.
رسیدن از قبیله به شهر چند هزار سال خونین دیگر زمان برد. جاندار گونه انسان خردمند در هر قبیله به ضرورت بقا برای برقراری ارتباط، انتقال مفاهیم و ایجاد مناسباتی فراتر از قوم و قبیله و عشیره خود به ناچار با وام گرفتن واژهها از زبانهای قبایل دیگر و ترکیب آنها به زبان مشترک و میانجی فارسی رسید. زبانی که در راستای دلیل خلق شهر زیر چتر مهربانی، عشق، راستی و خردورزی آیین میترایی تبدیل به زبان آشتی، تساهل، مدارا، گفتگو و نهایتا قوانین شد. زبان فارسی اینگونه زبان شهر شد، زبان قبیله خاصی نیست. زبانی است که در طی زمان برای ایجاد ارتباط و بیان مفاهیم مشترک بین انسانهایی با دین، زبان و فرهنگ متفاوت و تبیین مناسبات گسترده تر و پیچیده تر از ترکیب زبانهایی با گویشوران کمتر به زبانی با گویشورانی بیشتر با همراهی، همدلی و همفکری تمام قبایل به ضرورت بقا در جامعه شهری تکامل یافته است. سلطان محمود غزنوی، فرزندان تیمور در هند و سلطان بزرگ سلیمان قانونی با شناخت از ویژگی شهری زبان فارسی آن را توسعه و ترویج میکردند.
یکی سیرت نیکمردان شنو
اگر نیکبختی و مردانه رو
که شبلی ز حانوت گندم فروش
به ده برد انبان گندم به دوش
نگه کرد و موری در آن غله دید
که سرگشته هر گوشهای میدوید
ز رحمت بر او شب نیارست خفت
به مأوای خود بازش آورد و گفت
مروت نباشد که این مور ریش
پراکنده گردانم از جای خویش
درون پراکندگان جمع دار
که جمعیتت باشد از روزگار
چه خوش گفت فردوسی پاک زاد
که رحمت بر آن تربت پاک باد
میازار موری که دانهکش است
که جان دارد و جان شیرین خوش است
سیاه اندرون باشد و سنگدل
که خواهد که موری شود تنگدل
مزن بر سر ناتوان دست زور
که روزی به پایش در افتی چو مور
درون فروماندگان شاد کن
ز روز فروماندگی یاد کن
نبخشود بر حال پروانه شمع
نگه کن که چون سوخت در پیش جمع
گرفتم ز تو ناتوان تر بسی است
تواناتر از تو هم آخر کسی است
نگرانی برای آوارگی، غم غربت، دلتنگی، رنج و اندوه مورچهها و انسانها موضوع جوامع و حکومتهای دینی قبیلهای آخوند شیعه و اسرائیل نیست.
رحم و مروت دینی امری درون قبیلهای است. شامل افراد خارج از قبیله یا غیرخودی نمیشود. خودی و غیرخودی از کلمات کلیدی خامنهای است. او حتی مردم شیعه مخالف را هم خیرخودی میداند.
مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ ۚ وَالَّذِينَ مَعَهُ أَشِدَّاءُ عَلَى الْكُفَّارِ رُحَمَاءُ بَيْنَهُمْ ۖ تَرَاهُمْ رُكَّعًا سُجَّدًا يَبْتَغُونَ فَضْلًا مِنَ اللَّهِ وَرِضْوَانًا ۖ سِيمَاهُمْ فِي وُجُوهِهِمْ مِنْ أَثَرِ السُّجُودِ ۚ ذَٰلِكَ مَثَلُهُمْ فِي التَّوْرَاةِ ۚ (۲۹- فتح)
محمّد، فرستاده خداست و کسانی که با او هستند بر کافران سرسخت و در میان خودشان با یکدیگر مهربانند، همواره آنان را در رکوع و سجود میبینی که پیوسته فضل و خشنودی خدا را میطلبند، نشانه آنان در چهره شان از اثر سجود پیداست، این است توصیف آنان در تورات.
ترحم و بخشش فقط شامل افراد قبیله و نیروهای خودی مانند صدیقی و زنجانی میشود. امثال محمد حسینی و مجیدرضا رهنورد افراد خارج از قبیله محسوب میشوند و ترحم بر آنها جایز نیست.
در شهر، قانون که برآیند خردجمعی است نه شریعت یا سنت بر همه یکسان جاری میشود و ترحم ضرورت وجود پیدا نمیکند.
جای مُهری که برخی به هر ترفندی سعی در نقش آن بر پیشانی دارند تلاشی برای قرار گرفتن در زمره افراد مورد اشاره آیه است. کسانی که نشانه بر چهره از اثر سجود دارند. آنان اهل قبیله، خودی، مومن و انقلابی محسوب میشوند.
کافران کسانی هستند که حاضر به تبعیت از قوانین قبیله نیستند و کشتن و غارت اموال آنان موجب دریافت پاداش از سوی خدای نگهبان قبیله است. امت افرادی هستند که حاضر به اطاعت از قوانین قبیله شدهاند. در صدر اسلام هم برادران جهادی در تقسیم غنائم شامل اموال و زنان و مردان و کودکان به عنوان برده بین خود انصاف و عدالت را رعایت میکردند وگرنه در مورد دیگرانی که کافر محسوب میشدند و همان کسانی بودند که به آنها حمله شده بود عدل و انصاف و رحم بیمعنا بود. در این دیدگاه کمک به دیگران جایگاهی ندارد.
با این همه شیعه کمی از یهود جلوتر است. در ایران جز ملای رهبر کسی خود را منتخب خداوند نمیداند ولی در اسرائیل تمام یهودیان متعصب خود را برگزیده میدانند. در جنگ غزه فقط نگران اسیران خود بودند و هیچ اعتراضی در مورد درد و بیچارگی مردم بینوا و کشتار قریب هفتاد هزار انسان بیگناه ندارند. سعی در تحمیل دیدگاههای دینی به جامعه جهانی یهود را به موقعیت دشواری دچار خواهد کرد که البته با وجود داشتن حکومت، مانند ملایان چاره دیگری جز ظلم ندارند. حکومت بر بنیاد دین از آنجا که ریشه قبیلهای دارد جز با تحمیل رنج و درد به دیگری ممکن نیست. در قبیله، دیگری فاقد حق است. به رسمیت شناختن حق دیگری و قرار گرفتن در محدوده باور شهری برای قبیله حاکم بویژه ذینفعان اصلی مخاطره عظیمی است. شهر موضوعی برآمده از باور و ایمان است، اشه یا راستی. در پولیس یونانی زنان و بردگان در یک ردیف بودند و هیچکدام حقی نداشتند اما در شهر، بر اساس ِگلنوشتههای پرداخت حقوق و دستمزد در تخت جمشید، بردهای وجود ندارد و زنان همچون مردان صاحب حق هستند.
حذف پادشاهی و اعطای خودگردانی به استانها که از اهداف دیرینه اسرائیل بود و در مصاحبههای بیژن کیان هم بر آنها تاکید شد از نتایج سحر برنامههای ضدایرانی است که در دفترچه دوران گذار مهمترین تولیدی و خروجی نوفدی با مدیران و کارشناسانی بعضا از ژنرالهای سابق امنیتی اسرائیل دیده شد.
سالهای سال اسرائیل توجهی به شاهزاده نداشت. امروز که دور و بر اوست بدون شک نقشهای بر اساس منافع خود دارد. شاهزاده متوجه این موضوع است. اما قدرت لابی یهود به حدی است که حتی رییس جمهور و سایر سیاستمداران آمریکایی مستقیما و اروپاییها غیرمستقیم مجبور و موظفند تابع آنها باشند. رسما در دفاع از منافع اسرائیل قسم یاد میکنند وگرنه امکان حضور در عرصه قدرت ندارند.
شاهزاده در حال حاضر بخاطر شرایط خطیر ایران در مقابل نفوذ مرگبار لابی یهود چارهای جز همراهی ندارد. مجبور شد علی رغم میل باطنی مسئولیت اعزام کارمندان شرکت نوفدی را متوجه خود سازد. در آتش رفتن برای ایران در سلسله پهلوی سنت شده است. رفتار کارمندان نوفدی خیانتی دوسویه به ایران بود. همراهی با دشمن در جنگ از طریق سوءاستفاده از جایگاه شاه به نیت خلع سلاح روحی ایرانیان و از سویی تلاش برای بیتفاوت ساختن مردم نسبت به بمباران کشور که عملا شکلی از مشارکت در جنگ علیه ایران و به نفع اسرائیل بود. شاید اگر آنان به این سفر ننگین نمیرفتند مردم بویژه پادشاهی خواهان عذاب وجدان همکاری با دشمن را نداشتند و هنگام حمله با آسودگی وارد درگیری با حکومت میشدند.
در تنهایی و تنگنایی که شاه در آن قرار گرفته سایر نیروهای مخالف حکومت هم نقش دارند. معلوم نیست افرادی مانند تاج زاده و موسوی منتظر چه بودند که با شاه اعلام همبستگی نکردند؟ سرعت و شدت تحولات شرایطی رقم زده است که اعلام همبستگی سایر نیروها با پادشاهی دیگر فاقد ارزش است. کشور در مرز نابودی قرار گرفته و آقایان هنوز نگران تعلقات جناحی و محاسبه سود و زیان هستند و از حلقه زدن پیرامون شاه کراهت و ترس دارند. پشیمان و شرمنده خواهند شد.
فردا که پیشگاه حقیقت شود پدید
شرمنده رهرویی که عمل بر مجاز کرد
بدون آنها هم شاه و مردم ایران از این معرکه عبور خواهند کرد، با خسارتی بیشتر. مسلما اگر سایر مخالفین همراه میشدند نگرانی از دخالتهای بیگانگان کمتر بود.
دیدگاههای سیاسی که در آن مصالح شخصی و جناحی پیش از خیر مردم و کشور لحاظ شده باشد پشیزی ارزش ندارد. روز به روز با افزایش فشار اقتصادی ازدحام بینوایان و مردم عادی پیرامون شاه بیشتر خواهد شد. اعلام همبستگی با شاه در روزهای آینده بیشتر شکلی از فرصت طلبی خواهد داشت تا دلسوزی برای مردم و کشور، حتی همین امروز هم افراد مبارزی چون تاجزاده به دلیل سابقه سیاسی برای پذیرفته شدن بین مردم با مشکل مواجه هستند، افراد پیرامون او همان گروه اندک و پریشان و سردرگم اصلاحات است که به کمترین میزان تاثیرگذاری در سطح ملی رسیده است. نه تنها فاقد مرجعیت بلکه مورد نفرت هستند.
نامه آخر او از اوین بیشتر بیان سردرگمی و استیصال در مواجهه با شرایط بود تا تبیین شرایط.
نوفدی که شرکتی متعلق به لابی یهود است با تحمیل کارمندان خود به عنوان مشاور به شاه سعی باطلی در خط دهی به تحولات سیاسی ایران در امروز و آینده دارد.
لابی اسرائیل قدرتمند است و سیاست جهانی را بویژه در غرب منحرف ساخته است. از سویی افراط گرایی دینی و فرقه گرایی مسیحی را بعنوان راست گرایی تحمیل کرده است و از سویی با کنترل رسانهها و به حاشیه راندن دغدغههای اجتماعی و تبدیل نیروهای فعال اجتماعی و روشنفکری به گروههای زرد پرسر و صدا و بیخاصیت چپ را از محتوا تهی کرده است. سردبیران بسیاری از رسانههای چپ معتبر آمریکایی یهودی هستند که در انتخابات اخیر پیدا و پنهان مدافع ترامپ بودند. اتحادیه کارگران آمریکا که زمانی قدرتمندترین اتحادیه کارگری جهان بود امروز چنان ضعیف شده است که پرسنل راه آهن حتی نتوانستند درخواست یک روز مرخصی استعلاجی با حقوق در طول سال را در ۲۰۲۲ به سرانجام برسانند. بایدن دمکرات بشدت آنها را درهم کوبید.
در اسرائیل تبهکارانی مانند نتانیاهو در قدرت هستند که اگر در همان کشورهای اروپای شرقی مانده بودند نهایتا رئیس یک باند قاچاق مواد مخدر و ترور میشدند. در ایران اتحادیه جنایتکاران و باندهای مافیایی کشور را در اشغال دارند. حذف اخلاق و انسانیت از عرصه سیاست غرب و پیامدهای فاجعه بار آن به واسطه سلطه دین بر سیاست به مدد لابی یهود رخ داده است. فرصت حضور شیادان و کلاهبرداران و آدمکشان و فرومایگان را در عرصه سیاست، دین که از شاخصهای اصلی تفکر قبیلهای است فراهم کرده است. خامنهای هنوز دور اول ریاست جمهوری احمدی نژاد تمام نشده مقابل دوربینها برای تحقیر مردم که بفهمند کارهای نیستند به او گفت شما از همین حالا خود را در دور دوم ریاست جمهوری ببین! آن غرور و هوای غالب نفس نتایج فاجعه باری برای مملکت داشت. امروز لابی یهود در چنین حس و حالی از احساس قدرت در سطح جهان است و ذرهای برای افکار عمومی جهانیان ارزش قائل نیست، ولی مانند خامنهای سرشان به سنگ خواهد خورد.
اعزام کارشناسان شرکت نوفدی به اسرائیل با عنوان مشاوران شاهزاده تلاشی برای کلاهبرداری از ایرانیان بعنوان بخشی از عملیات حمله به ایران با سواستفاده از حرمت روزافزون پادشاهی بود. آنان با رهبری رئیس مشاوران شاه ماموریتی شبیه انهدام لانچرهای موشک و سیستم پدافندی در ایران را برای انهدام اتحاد و روحیه دفاعی ایرانیان، برای اسرائیل انجام دادند.
شاه مرد شریفی است. طی سالیان بارها حضور در عرصه سیاست را فقط برای کمک به ایران و مردم عنوان کرده است. در گذشتن از تاج و تخت و جان در راه ایران همچون پدر و پدربزرگش تردید نمیکند. گرچه بکار بردن کلمه منبر به جای تخت از سوی شاه صحیح نبود. برای دومین بار روزگار عواقب مصیبت بار تبدیل تخت به منبر را به ایرانیان نشان داده است. یکبار در هزار و چهارصد سال پیش و یکبار در پنجاه و هفت.
چو با تخت منبر برابر کنند
همه نام بوبکر و عمر کنند
تبه گردد این رنجهای دراز
نشیبی درازست پیش فراز
نه تخت و نه دیهیم بینی نه شهر
ز اختر همه تازیان راست بهر
چو روز اندر آید به روز دراز
شود ناسزا شاه گردنفراز
رباید همی این از آن آن ازین
ز نفرین ندانند باز آفرین
نهان بدتر از آشکارا شود
دل شاهشان سنگ خارا شود
شود بندهٔ بیهنر شهریار
نژاد و بزرگی نیاید به کار
به گیتی کسی را نماند وفا
روان و زبانها شود پر جفا
زیان کسان از پی سود خویش
بجویند و دین اندر آرند پیش
تخت پادشاهی ایران از آن رو جایگاه ارجمندی است که محل اتفاق نظر مردم و منشا دادگری است، با منبر که محل موعظه و خودبینی و ستمگری است متفاوت است. شاه اگر مجبور است با اسرائیل به نرمی مدارا کند به نیت رسیدن به قدرت که بارها بیزاری خود را از آن اعلام کرده است نیست. تنها انگیزه او در قریب پنجاه سال فعالیت سیاسی خیر و صلاح ایران بوده است. امروز هم به خاطر ایران است که خود را در سخت ترین شرایط قرار داده ناچار مسئولیت اعزام کارمندان نوفدی را به اسرائیل حین جنگ با ایران میپذیرد.
اعتراض برخی پادشاهی خواهان به مواردی در دفترچه یا به سفر مشاوران دلایل شخصی ندارد. بلکه به دلیل وفاداری به شاه و نگرانی برای ایران است. بدیهی است افرادی که نگران شأن شاه و آینده ایران هستند از اینکه گروهی در همراهی با حمله اسرائیل به ایران از نام شاه ایران برای موجه جلوه دادن این خیانت استفاده کردهاند آزرده، نگران و ناراحتند.
شاه و ایران مفاهیمی در هم تنیده هستند که یک دولت ملت با تاریخی کهن بر اساس آنها شکل گرفته و پایدار مانده است. خیانت به ایران با نام شاه موضوع قابل گذشتی نیست.
تا زمانی که اعضای دفتر شاه بواسطه نبودن دولت منتخب در مملکت بنام تمام پادشاهی خواهان مجبور به اخذ تصمیم هستند واکنشهای مخالف وجود خواهد داشت حتی اگر دلایل موجه پنهانی پشت آن باشد. در ادامه با قوی تر شدن توان سامانه پادشاهی و افزایش ناچار نقش آنها در تحولات انتقادات بیشتر و تندتر خواهند شد.
با استقرار حکومت و تشکیل احزاب و دولت این فشار فوق العاده از روی آنان برداشته و مانند انگلستان متوجه احزاب و دولت خواهد شد. تا آن زمان بهتر است مقاوم باشند و از حملات شدید و تیرهای به حق و ناحق انتقاد، عصبانی و آزرده نشوند چون بیفایده است. آه و ناله و گله و زاری، خود را توی گل غلتاندن، سر به دیوار کوبیدن و به سوی بیابان دویدن جواب نمیدهد.
حملات از هر سو به ویژه از سوی پادشاهی خواهان به دلیل پایه تحول یافته سیستم پادشاهی از فرد و شریعت به مردم و راستی در مخالفت با هر تصمیم و اظهار نظری، درست یا نادرست شدیدتر ادامه خواهد داشت. پادشاهی خواهان برای دفاع از پادشاهی به عنوان دژ راستی به اطرافیان شاه رحم نخواهند کرد اگر عملکرد آنان را بر خلاف راستی که همان مصالح ایران است ببینند، و زاویه دید به تعداد افراد است!
علاوه بر این، عدم توجه به انتقادات اگر به نوعی نادیده گرفتن منافع کشور و عدم رعایت شان پادشاهی که شان مملکت است باشد افراد دخیل را با مسئولیت حقوقی و پاسخگو بودن در آینده متوجه میسازد.
شاه در مفهوم غربی ریشه در وجود و قدرت دارد اما در فرهنگ ایرانی محل تجلی ایمان مردم به راستی و داد است. هر چه تعداد مردم همراه و همدل با سامانه پادشاهی بیشتر باشند فره شاهی تجلی درخشانتری دارد. امری که به عینه هر روز مشاهده میشود. شاه متعلق به تمام مردم است. وظیفه کارمندان دفتر و نزدیکان جانفشانی در راه حفظ شان اوست که شان ملت است.
موضوع پادشاهی برای ایران و ایرانیان اهمیت حیاتی دارد. در پنجاه سال گذشته به خوبی این اهمیت به اثبات رسید. مشخص شد نه فقط دنیا بلکه دین مردم هم به وجود شاه وابسته است نه روحانیون، و البته مشخص شد روحانیون به تنهایی نه توان حفظ دین را دارند نه صلاحیت و ظرفیت راهبری دنیا را.
پس به چه دلیل باید در آینده وجود داشته باشند؟
تا پیش از ۵۷ بر اساس باور مردم دین محل اخذ مشروعیت قوانین و پادشاهی بود و روحانیت به عنوان نماینده دین تایید کننده این مشروعیت. اما امروز به حکم خرد جمعی پادشاهی برای تثبیت شرایط مملکت برای ادامه بقا ضرورت عقلی یافته است. جامعه دیگر هیچ نقشی در حکومت برای روحانیت تعریف نمیکند. از گذشتههای دور در این ملک دین و دولت توامان بودند. دو ریل موازی که قطار حکومت بر آن حرکت میکرد. جهشی تکاملی صورت گرفته است. آن دو ریل به یک ریل، ترکیبی از خرد جمعی و راستی تبدیل شده است.
آیینه شکسته دین در دل مردمانی که هزاران سال آداب، رسوم، فرهنگ و همه زندگی شان رنگ، بو و زیرساختی دینی داشته است به سرعت ترمیم خواهد شد ولی نه با قاب بندی دین اسلام و جیوه شریعت شیعه بلکه از طریق بازگشت به آیینهای کهن مبتنی بر خرد، بندگی خداوند بر شریعت عقل.
زخانقاه به میخانه میرود حافظ
مگر زمستی زهد ریا به هوش آمد
کارمندان نوفدی بهتر است برای انتقادات ارزش و برای منتقدین حرمت قائل شوند و مانند بیت خامنهای با بیتوجهی به نظرات مردم آنها را فاقد صلاحیت و بصیرت لازم برای اظهار نظر اعلام نکنند. مانند اجلاس مونیخ در دعوت از پادشاهی خواهان تیم گزینش و شورای نگهبان با فیلتر ذوب در ولایت اسرائیل و نتانیاهو تشکیل ندهند. پس از استقرار حکومت قانون در ایران باید پاسخگوی لحاظ کردن منافع یک دولت در حال جنگ با ایران به جای منافع ایران و دلسرد و متفرق ساختن نیروهای وفادار پادشاهی از اطراف شاه و تضعیف جبهه پادشاهی و کمک ناخواسته به ادامه بقای حکومت اسلامی باشند.
در حکومت پادشاهی مشروطه کارمندان دفتر شاه هم مانند سایرین در قبال قانون پاسخگو خواهند بود. ایران با آمریکا متفاوت است و لابی یهود در آن زمان نمیتواند مانند نجات ترامپ از زندان در شکستن قانون کمکی به آنها بکند.
باید منافع سفر به کشورِ در حال جنگ با ایران و دلایل هزینه کردن از اعتبار شاه برای ایرانیان مشخص شود. در ایرانِ پادشاهی شاه مشروطه به عنوان نماد قانون نمیتواند از گروهی که دادستان نظامی علیه آنان جرم همکاری با دشمن در زمان جنگ را مطرح کرده است دفاع کند حتی اگر از نزدیکان باشند. ملکه الیزابت به عنوان مادر و شاه فعلی انگلستان به عنوان برادر در برخورد با شاهزاده اندرو در موضوع اپستین، که تلهای اسرائیلی برای به دام انداختن قدرتمندان بود، تردید نکردند.
دفتر شاه ایران با بیت رهبری فرق دارد و اعضای کنونی دفتر که با حال و هوای بیتی مختصر انسی دارند بهتر است با پشتگرمی به اسرائیل در خیال خام داشتن مصونیت آهنین، اعمال و رفتار خود را تنظیم نکنند.
اگر موضوعیت داشته باشد نمایندگان مجلس میتوانند به عنوان نمایندگان مردم پس از موافقت قوه قضاییه و رئیس ستاد مشترک ارتش از شاه برای رئیس مشاوران و گروه تحقیقاتی همراه طلب عفو کنند وگرنه به همان سلولی که علیرضا اکبری در آن زندانی بود هدایت خواهند شد تا در آنجا تحقیقات خود را در زمینه آب، باد، خاک و آتش تا رسیدن به جایزه نوبل ادامه دهند.
باید مراقب مشاورههایی که به شاه میدهند و ترغیب او به سخنرانی در بنیاد نوفدی که از سوی پرسنل سازمانهای امنیتی اسرائیل مدیریت میشود باشند. شاه اگر سالی دوبار کنفرانسی ضرورت تشکیل داشته باشد میتواند در فضای چمن خانه اش زیر سقف یک چادر برگزار کند نه زیر سقف ملک کشوری که با ایران در جنگ است. هیچ ضرورتی برای گشت و گذار در راهروهای کنگره و ملاقات با نمایندگان یا دیدار با مسئولین اروپایی که هیچکدام از ترس لابی یهود حتی جرات دست دادن با شاهزاده را ندارند وجود ندارد. زمانی که ازدحام مردم ایران را کنار شاه ببینند بخاطر منافع تقاضای ملاقات خواهند کرد. انتقاد برخی در مورد کم کاری سیاسی و درخواست تحرک سیاسی از شاه هیچ وجاهتی ندارد. شاه رهبر یک حزب یا فرماندهای درصدد کسب قدرت نیست. تجلی باور مردم است و همانگونه که واضح است علی رغم تمایل تمام دولتها روز به روز با افزایش اقبال و توجه مردم قوی تر میشود.
سیاستمداران آمریکایی بیش از سایرین از هر حرکتی که به تقویت جایگاه شاه ایران بیانجامد با دقت و وسواس دوری میکنند. پشتیبانی آمریکا از مخالفان ونزوئلا را ببینید. هر سال یک نفر جدید رهبر مخالفان میشود. با این حال آمریکا با تمام امکانات از او دفاع میکند. هم اکنون بدون هیچ دلیل مشخصی ونزوئلا را محاصره کرده است. اگر بخواهند میدانند چگونه و میتوانند محکم پشتیبانی کنند. شاهزاده چهل و هفت سال است در جایگاه اپوزیسیون اصلی است ولی با کمترین پشتیبانی غربیها یا اسرائیل مواجه نمیشود. شاه ایران از مردم ایران عزت و شوکت خواهد یافت. روندی که آشکار و مقابل چشم است.
مانند احزاب محافظه کار و کارگر در انگلیس یا جمهوریخواه و دمکرات در آمریکا گروههای پادشاهی خواه نیز حول محور منافع ملی در تقابل با یکدیگر خواهند بود. جمهوری خواهان در حد یک گروه لاغر رنگ پریده دچار بیماریهای گوناگون فاقد توان کافی برای تاثیرگذاری جدی باقی خواهند ماند. وجود شرایط تقابل بین دو گروه اصلاح طلب و اصولگرا در حکومت اسلامی بیحاصل بود زیرا در حکومت شرک آلود اسلامی بتی بنام ولی فقیه محور است ولی در پادشاهی محور حکومت و مملکت “راستی” یا حق است که در حقوق و قانون پادشاهی مشروطه مدرن متجلی خواهد شد.
تفاوت بنیادین “جایگاه راستی” که در حکومت ولایت فقیه “شخص” و در پادشاهی “مردم” است یکی را در آستانه سقوط و مرگ و دیگری را در آستانه تولد و اوجی دوباره قرار داده است.
دامنه پادشاهی خواهی به دلیل ماهیت لیبرال آن میتواند بسیار گسترده باشد به نحوی که تمام طیفهای فکری وفادار به ایران در آن امکان تعریف شدن داشته باشند.
رودخانههای عظیمی مانند آمازون مخلوق ظرفیت بالای بستر عمیق و گسترده هستند که طی تاریخی طولانی در جغرافیایی خاص ایجاد شده است. عمق و گستردگی بستر رودخانه ظرفیت عظیم هدایت جریانهای پیرامونی آمازون را فراهم آورده است.
تقابل هر چه بیشتر بین پادشاهی خواهان میتواند باعث گسترش و عمق یافتن بستر رودخانه پادشاهی خواهی شود به نحوی که تمام جریانهای سیاسی و نحلههای فکری اطمینان یابند در حکومت آینده امکان جاری شدن و ایفای نقش دارند. جای نگرانی نیست اگر اختلاف و شکاف بین آنها در حد دره وسعت و عمق یابد. اختلاف نظری که بین دفتر شاه و منتقدین پادشاهی خواه بر سر مسائلی چون دفترچه و نوفدی وجود دارد هر چه عمیق تر و گسترده تر، جریان در رودخانه پرآب تر و برای مملکت بابرکت تر، تمرین عملی دمکراسی حول محور منافع ملی.
تا زمان تثبیت جریان در ایران و استقرار حکومت، کنارههای رودخانه در هر دو سو بارها و بارها بشدت مورد هجوم قرار خواهند گرفت و چه بسا در مواردی فرو خواهند ریخت. در دو ساحل رودخانه نیروهای پادشاهی که عرصه را برای هدایت و حرکت جریانها باز میکنند بیشترین خسارت را پرداخت خواهند کرد. زیرا بیشترین و سخت ترین برخوردها که اجتناب ناپذیر هستند به کنارهها وارد میشود.
چهل و هفت سال جمهوری خواهان که جماعتی اندک و متخصص ایجاد سر و صدای بسیار حتی پیرامون هیچ هستند در یکی از ساحلها مستقر بودند. امروز مدتی بعد از آنکه آن تی شرت سرخ قشنگ شان با تصویر چه گوارا را باد برد در حالی که هر کدام مجهز به چند بوق و بلندگو هستند زیرپیراهن رکابی مرحوم مصدق را که اگر در شورش ۳۲ موفق میشد قاجار ادامه مییافت و اصولا مثل دویست سال قبل از آن چیزی ساخته نمیشد که برای انهدام نیازی به جمهوری اسلامی باشد سر صلیبی هفت رنگ کرده زیر آن سنج و دمام میزنند و باعث وحشت عمومی، تشویش افکار و تفرقه میشوند. هرگز موفق به خلق جریانی منسجم و مفید به حال مردم در تقابل با حکومت نشدند و بعد از این هم نخواهند شد. ایرانیان پس از چشیدن طعم اعتماد به افراد مدعی جانشینی خدا به هیچ وجه به طیفهای چپ و ملی مذهبی که واسطه این اعتماد و عذاب و جنایت و ویرانی بودند باور نخواهند کرد.
جمهوری خواهی هر روز ضعیف تر و برگهایش زردتر میشود. نهال جمهوری در خاک و آب و هوای خاورمیانه بویژه ایران نمیگیرد چه رسد به دادن محصول.
همراهان نزدیک شاه از سختیهای مسیر بیش از سایرین آسیب خواهند دید. آنان این افتخار را خواهند داشت که برای مراقبت از شاه و آینده ایران هدف تیرهایی از هر سو باشند. باید خود را آماده کنند زیرا تیرها واقعی است. به عنوان مثال اگر نتوانند دلایل محکمی برای ضرورت سفر به کشور در حال جنگ با ایران و دیدار با مقامات آن ارائه کنند حتی با وجود حسن نیت، قطعا مجازات خواهند شد. دفاع از ایران و اعتبار شاه ایران امری نمایشی نیست. موضوعی بسیار جدی است زیرا به یک ملت مربوط است. قرص و محکم کنار شاه بایستند و از اظهار نظرهای مخالف نهراسند زیرا تاثیری در نظر قاضی و نتیجه محکمه ندارد. با جان و دل در خدمت شاه باشند و در اوقات فراغت روی لایحه دفاعیه خود کار کنند.
با دل خونین لب خندان بیاور همچو جام
نی گرت زخمی رسد آیی چو چنگ اندر خروش
مشاوران شاه اگر از امواج سهمگین پیش رو جان سلامت به در برند پس از تشکیل احزاب و دولت به تدریج و آهسته از زیر بار ضربات و حملات نجات خواهند یافت. تا آن روز چارهای جز کشیدن بارهای به حق و ناحق ملامت ندارند. این مسیر جز با سخت جانی به سرانجام نمیرسد.
گرت چو نوح نبی صبر هست در غم طوفان
بلا بگردد و کام هزارساله برآید
موج دوم حملات اسرائیل و آمریکا هر لحظه ممکن است آغاز شود. هر چه حکومت بیشتر به سمت سقوط متمایل شود آمریکا و اسرائیل برای جلوگیری از پیروزی پادشاهی خواهان تلاش بیشتری خواهند کرد. حمله به زیرساختها و حمایت و هدایت گروههای مسلح تجزیه طلب به داخل کشور در این راستا انجام خواهد شد نه برای حمایت از شاه و پیروزی مردم بر حکومت.
در سفرهای هوایی مشاوران محترم شاه لطفا ایمنی را رعایت کنند. قبل از بستن کمربند بهتر است برای احتیاط بیشتر مقصد بلیط و طرفهای گفتگو را مجددا چک کنند. شاید به نفع ایران و خودشان باشد که پیاده شوند. انداختن نشان فروهر به گردن کمکی نمیکند کما اینکه جای مهر بر پیشانی علیرضا اکبری را نجات نداد.
چو عاشق میشدم گفتم که بردم گوهر مقصود - ندانستم که این دریا چه موج خون فشان دارد
با ایران کار جز به راستی پیش نمیرود.
به هر کار در پیشه کن راستی
چو خواهی که نگزایدت کاستی
سخن هرچه پرسم همه راست گوی
متاب از ره راستی هیچ روی
چو خواهی که یابی رهایی ز من
سرافراز باشی به هر انجمن
از ایران هر آنچت بپرسم بگوی
متاب از ره راستی هیچ روی
|
چهارشنبه ۵ آذر ۱۴۰۴ -
Wednesday 26 November 2025
|
ايران امروز |
![]() |
جنایتی که ۲۷ سال پیش در خیابان هدایت، کوچه شهید مرادزاده، پلاک هجده، در تهران اتفاق افتاد، از لحاظ دهشتناکی و سبعیت، در نوع خود، بیسابقه بود. جنایتی که قاتل هنگام انجام جنایت، با لذت به جنایت خود بنگرد و از آن دهشتناکتر، قربانی را هم وادار به تماشای جنایت بنماید، چیزی بس فراتر از قتل و جنایت باید نامید. من قادر نیستم نامی برای این “خون آشامی” بیابم. آنچه که در آن شب، دو سردار ملی را قربانی کرد، ورای جنایت، قتل یا سادیسم بود. همسایه ارمنی روبروی منزل فروهرها چند نفر را (تعداد دقیق منتشر شده بود ولی من یادم نیست) شبانه میبیند که از دیوار خانه فروهرها بالا میروند. روز بعد که آمبولانسها را مشاهده میکند و جمعیت زیادی که به سوی آن خانه میروند، میفهمد همسایههای روبرو، قربانی چه جنایت، در حد خود، بینظیری، گردیدهاند.
داریوش و پروانه بیمار بودند، داریوش هم دچار تب بود. دهان زن و شوهر را میبندند، آنها را روی دو صندلی، روبروی همدیگر، دست و پایشان را میبندند و آنها را در مقابل چشم هم دیگر، کارد آجین میکنند. این فقط یک قتل، از رشته قتلهای زنجیرهای بود که در آن زمان اتفاق افتاد. رژیمی که قادر بود این چنان وحشتناک، این سرمایههای فرهنگی و ملی ما را از دستمان بگیرد هنوز هم بر مسند قدرت نشسته.
خون طلبی و کشتار، باخون این حاکمان بر سرزمینمان عجین شده. کشتار مبارزان چپ کشورمان در شهریور ۶۷ را، از لحاظ تعداد و وسعت اعدامها، قتل عام، نامیدهاند. میگویند کسانی که مامور به دار کشیدن محکومان بودند در ساعات آخر روز دستهایشان به قدری خسته بود که دیگر توانائی بالا کشیدن طنابها را نداشتند. این جانیان، با این سابقه از قتل و کشتار، به جای روی صندلی دادگاه یا کنج زندان، هنوز هم در راس حاکمیت ایران فرار گرفتهاند و چهار اسبه کشور را به سوی جنگ، خشکسالی و شاید هم قحطی میرانند.
حکومت اسلامی با قتلهای زنجیرهای و شهریور ۶۷، دو هدف را دنبال مینمود، هم کارشکنی در اداره مملکت، دردوران خاتمی، و هم بعد از خاتمه جنگ به قتل رساندن تعداد زیادی از مخالفان چپ خود. یرواند آبراهامیان یکی از دستآوردهای خاتمی را دستگیری قاتلان فروهرها میداند. عدهای در آن زمان مدعی بودند که دستگیر شدگان، قاتل یا قاتلان واقعی نیستند و افراد دیگری به جای آنها دستگیر شدهاند. در اینجا برای شخص من آنچه بسیار زیبا به نظر رسید، زمانی بود که قاتل به مجازات اعدام محکوم شد ولی پرستو و آرش فروهر با حکم اعدام قاتل پدر و مادرشان مخالفت نمودند زیرا مخالف مجازات اعدام بودند.
فعالیتهای سیاسی داریوش فروهر از زمانی شروع شد که دانشجو بود و جلوی دانشگاه، شاهد رژه نظامیان بیگانه بود و چنان از دیدن این منظره حس میهندوستیاش خدشهدار شد که به اتفاق دانشجویان همفکرش، نهضت پانایرانیسم را پایهگذاری نمودند. چندی بعد زمانی که حزب پانایرانیست دچار انشعاب شد، حزب ملت ایران، بر بنیاد پانایرانیسم را پایهگذاری نمود و به جبهه ملی پیوست.
پدیده جالبی که در آن زمان شاهد بودیم، با وجود اختلافات بنیادینی که بین بیژن جزنی (از پایهگذاران سازمان چریکهای فدائیان خلق) و یارانش با جبهه ملیها وجود داشت، روابط فردی و شخصی آنها با یکدیگر در دانشگاه دوستانه بود. یادم هست که پروانه فروهر در یکی از سخنرانیهایش، از بیژن جزنی، به عنوان “دوست عزیزم بیژن جزنی” یاد نمود. در کتابی که بیژن جزنی نوشته بود و خانم میهن جزنی، همسر بیژن، نشانم داد، بخش کوچکی را به جبهه ملیها در دانشگاه تهران اختصاص داده بود که مفهوم آن از این قرار بود “دوستان جبهه ملی ما در دانشگاه انسانهای خوبی هستند فقط متاسفانه در این وهم به سر میبرند که به جز انقلاب راه حل دیگری هم وجود دارد” (در اینجا تاکید میکنم که این نقل قول از شادروان جزنی، تقریبی میباشد چون این متن در آن کتاب را بیش از بیست سال پیش دیدم).
مسئول جبهه ملی در دانشگاه، در آن زمان، شاپور بختیار بود. این خود نشان از آن دارد که جبهه ملی مخالف انقلاب بود ولی با پیوستن به انقلابیون در زمان انقلاب، در حقیقت از اصول خودش عدول نمود، موضوعی که باعث به وجود آمدن قشری از شخصیتهای جبهه ملی گردید که مخالف این موضعگیری انقلابی بودند. این گرایش در درون جبهه ملی، مانند نوعی آتش زیر خاکستر، سالها ادامه داشت تا نهایتا یکی از علل به وجود آمدن جبهه ملی ششم گردید. باید صادقانه اذعان کنم شخصیتهایی مانند کورش زعیم و عیسی خان حاتمی، علنا، به تجلیل از بختیار و محکوم کردن اخراج او پرداختهاند و به همین دلیل، جبهه ملی ششم را، بختیاریهای جبهه ملی مینامم.
با کمال تاسف، حدود همزمان با انقلاب یا قدری پیش از آن (متاسفانه تاریخ دقیق آن را به یاد ندارم)، آقای خنجی و یارانش از رهبران جبهه ملی در آن زمان، یک تصمیم نامبارک گرفتند و اعلام نمودندکه جبهه ملی از افراد تشکیل شده و نه از احزاب. و همین تصمیم، باعث شد که حزب نیرومند “ملت ایران” جبهه ملی را ترک گوید. این تصمیم به اضافه اخراج بختیار، سالها پیش از آن، باعث شد که جبهه ملی ایران دچار افول گردد.
میگویند انقلاب، همیشه اول فرزندان خودش را میخورد. داریوش فروهر همراه بازرگان، سنجابی، شمس امیر علائی و تعدادی دیگر در اولین کابینه بعد از انقلاب شرکت کردند. همگی بهای سنگینی بابت این همکاری با انقلاب پرداختند ولی شوربختانه بهائی که فروهرها پرداختند بیاندازه غیر انسانی و دهشتناک بود.
الهه امیر انتظام، که همسرش نیز از قربانیان انقلابیون بود، به مناسبت مراسم یادبود این جنایت، چنین مینویسد: (روزنامه اطلاعات به رغم جو امنیتی و حساس آن روز پذیرای انتشار پیامهای رنج آلود ما دوستداران این دو قهرمان شد. یادم نیست در آن روز چه نوشتم اما به یاد دارم که همسر عزیزم، که عزادار یارانش در زندان بود، از خواندن آن گریسته بود زیرا که برخاسته از سوز دل من بود....
این زخم مانده بر پیشانی تاریخ را به یاران همیشه مومن و پویندگان دل خستهی راه دشوار آزادی مجددا و مکررا تسلیت میگویم).
داریوش مجلسی، نوامبر ۲۰۲۵
|
چهارشنبه ۵ آذر ۱۴۰۴ -
Wednesday 26 November 2025
|
ايران امروز |
![]() |
استفادهٔ جمهوری اسلامی از افراد منتسب به حزب توده در خارج از کشور (گرایش محور مقاومتی)
مقدمه
این مقاله خلاصهای است از پژوهشی گستردهتر که با هدف بررسی و انتقال آگاهی دربارهٔ نقش چند چهره از نیروهای وابسته به حزب توده ــ یا جریانهای نزدیک به آن ــ در فعالیتهای برونمرزی جمهوری اسلامی تدوین شده است. گرچه حزب توده بهصورت رسمی چنین سیاستی را دنبال نمیکند، اما گرایشهای تودهای معاصر، از جمله رسانههایی چون «پیکنت» و «۱۰ مهر»، در عمل به جریان اصلی این جهتگیری سیاسی بدل شدهاند. این نوشته بر “چپ محور مقاومتی” و نقش آن در همکاری با جمهوری اسلامی در چارچوب «عملیات نرم» و «نفوذی» تمرکز دارد.
جمهوری اسلامی با بهرهگیری از الگوی امنیتی برگرفته از سنت حزب توده و مدلهای شوروی سابق بهطور سیستماتیک از نیروهای دارای پیشینهٔ تودهای یا ذهنیت شدید ضدغربی برای نفوذ، جمعآوری اطلاعات، عملیات روانی و ایجاد تفرقه در میان مخالفان در خارج از کشور استفاده کرده است
در فضای سیاسی ایران، چپ به دو جریان عمده قابل تقسیم است:
«چپ عدالتخواه»: گرایشی که با مدلهای سوسیالدموکراتیک و دموکراسی سازگار است و بر عدالت اجتماعی، آزادیهای مدنی و نهادهای مدرن تأکید دارد.
«چپ محور مقاومتی»: ادامهٔ سنت فکری و تشکیلاتی حزب توده و محصول جهانبینی جنگ سرد، که در آن «غربستیزی» و «وابستگی ذهنی به روسیه» بر منافع ملی مقدم دانسته میشود” . این گروه به طور عمده از اعضا و فعالین سابق حزب توده و اکثریت (انشعابی از فدائیان خلق) تشکیل شده است.
«چپ محور مقاومتی» عنوانی است برای بخشی از چپ ایرانی که ریشههای فکری آن در سنت حزب توده، دوگانهسازی جنگ سرد و نگاه ایدئولوژیک ضدغربی شکل گرفته است. این جریان امروز در کنار جمهوری اسلامی و در امتداد سیاستهای ضدآمریکایی و طرفدار روسیه عمل میکند؛ هرچند همچنان با پوشش ظاهراً «چپگرایانه» سخن میگوید.
در این گفتمان، جمهوری اسلامی و همپیمانانش ــ از پوتین و اسد تا مادورو، چین و حتی کرهٔ شمالی ــ «سنگرهای مقاومت» معرفی میشوند. هرگونه نقد نسبت به سرکوب، تبعیض، فساد یا نقض حقوق بشر در این کشورها، یا انکار میشود یا با این توجیه پاسخ مییابد که «غرب» پشت اعتراضهاست.
در نتیجه، این طیف منتقدان دموکراسیخواه و آزادیطلب را با برچسبهایی مانند «عامل غرب»، «نفوذی»، «طرفدار انقلابهای رنگی» یا «لیبرال» تخریب میکند. در نگاه آنان، لیبرالیسم ــ به معنای آزادیخواهی و حقوق فردی ــ نه یک ارزش، بلکه «انحراف» محسوب میشود.
چپ محور مقاومتی در ظاهر از عدالت اجتماعی سخن میگوید، اما در عمل با توجیه رفتار حکومتهای اقتدارگرا، چپ را از مضمون آزادی و دموکراسی تهی میکند و به بازوی نرم دستگاههای امنیتی بدل میشود. ریشهٔ این رویکرد، میراث سیاسی–ایدئولوژیک دوران جنگ سرد است که بخشی از چپ ایران پس از انقلاب ۱۳۵۷ همچنان با آن زندگی میکند.
چنانکه محمد مالجو، از چهرههای چپ عدالتخواه، یادآور شده است: مشکل این طیف نه دفاع از عدالت، بلکه ناتوانی در رها شدن از ذهنیت اقتدارگرایی است که آزادی و حقوق فردی را «وابستگی به غرب» تصور میکند.
حزب توده و میراث امنیتی آن
حزب توده تنها یک حزب سیاسی نبود؛ بلکه سازمانی بود با تجربهای گسترده در مخفیکاری و فعالیت زیرزمینی، ارتباطات شبکهای، نفوذ در گروههای دیگر و جمعآوری اطلاعات. این مهارتها بهطور مستقیم از الگوهای امنیتی و دستگاههای اطلاعاتی شوروی و آلمان شرقی اقتباس شده بود و همین امر حزب توده را به یکی از پیچیدهترین شبکههای سیاسی–اطلاعاتی در خاورمیانه تبدیل میکرد.
پس از انقلاب ۱۳۵۷، این تواناییها برای جمهوری اسلامی اهمیت ویژهای یافت و بخشی از کادرهای تودهای ــ چه باورمند و چه فرصتطلب ــ عملاً در فعالیتهای امنیتی رژیم نقشآفرین شدند. آنان در لو دادن اعضای گروههای سیاسی، تقویت ساختارهای اطلاعاتی تازهتأسیس، خبرچینی و نفوذ در محافل سیاسی مشارکت داشتند. این افراد برای توجیه همکاری خود با جمهوری اسلامی، مخالفان سیاسی را آشکارا به «جاسوسی برای امپریالیسم و غرب» متهم میکردند و از همین طریق حمایت از سرکوبهای حکومتی را در میان هوادارانشان مشروع جلوه میدادند.
در دههٔ ۱۳۶۰ شماری از افراد با سابقهٔ تودهای با اتهاماتی چون «جاسوسی» و «توطئه برای براندازی جمهوری اسلامی» بازداشت، زندانی و شکنجه شدند و حدود صد نفر نیز اعدام گشتند. با این حال، برخی چهرههای دارای مسئولیتهای بالای حزبی ــ برخلاف انتظار ــ بدون توضیح روشن آزاد شدند و حتی گروهی از آنان توانستند با وجود پیشینهٔ تشکیلاتی، بهسادگی راهی کشورهای اروپایی و آمریکا شوند.
مشاهدات و مستندات نشان میدهد که این افراد در خارج از کشور همسویی قابلتوجهی با روایتهای امنیتی جمهوری اسلامی داشتهاند. آنان در فعالیتهایی چون: نفوذ در گروههای سیاسی مخالف، تلاش برای خنثیسازی فعالیت اپوزیسیون، جمعآوری اطلاعات دربارهٔ چهرههای شاخص، حضور در نشستها و کنفرانسها، ایجاد فضای بدگمانی، بیاعتمادی، دلسردی و یأس، و بزرگنمایی «پیشرفتهای ادعایی» جمهوری اسلامی نقش فعال ایفا کردهاند.
بهنظر میرسد دادهها و اطلاعاتی که از این مسیر بهدست آمده، در اختیار دستگاه امنیتی جمهوری اسلامی قرار گرفته و برای فشار، تخریب و کنترل نیروهای اپوزیسیون مورد استفاده قرار گرفته است.
برای نمونه، در هفتههای اخیر رسانههای وابسته به سپاه پاسداران ــ از جمله خبرگزاری فارس، مشرق و صدا و سیمای جمهوری اسلامی ــ با صحنهسازی و تولید روایتهای ساختگی مدعی شدند که «۴۰۰ نفر از همکاران مؤسسهٔ ایرانآکادمیا» شناسایی و بازداشت شدهاند. این ادعا بلافاصله از سوی مسئولان ایرانآکادمیا تکذیب و ساختگی اعلام شد.
با وجود این، همان روایت ساختگی توسط برخی افراد همسو با دستگاه امنیتی جمهوری اسلامی در رسانههای فارسیزبان خارج از کشور بازتاب یافت. این رفتار نشان میدهد که میان این افراد و دستگاه امنیتی جمهوری اسلامی در خارج از کشور نوعی همسویی، ارتباط یا دستکم همگرایی عملی وجود دارد.
روشن است که هیچ انسان صاحب عقل و شعور مستقل و بیغرض، نهادی آموزشی را که بیش از ۱۲ سال فعالیت کاملاً علنی داشته و کادر آموزشی، محتوای برنامه درسی (کریکولومها) و ساختار اداری آن مطابق استانداردهای دانشگاههای معتبر غرب بوده است، بهسادگی «عامل قدرتهای بیگانه» نمینامد. چنین ادعایی تنها در دو حالت قابل توضیح است: یا دستگاه امنیتی سپاه برای برخی افراد در خارج از کشور نقشی مشخص تعریف کرده تا این روایتهای ساختگی را در رسانههای فارسیزبان بازتاب دهند؛ یا اینکه خود این افراد، از سر همسویی ایدئولوژیک و سیاسی با جمهوری اسلامی، آگاهانه به گسترش این ادعاهای نادرست دامن میزنند ــ یا هر دو وضعیت بهطور همزمان.
عملیات روانی و تخریب شخصیت یکی از محورهای اصلی فعالیت این شبکههاست. هدف آنها بیاعتبارسازی چهرههای مؤثر اپوزیسیون و تضعیف انسجام نیروهای مخالف است. شگردهای مورد استفاده شامل تولید شایعات سازمانیافته، حملات هماهنگ در رسانهها، برچسبزنی ایدئولوژیک، ایجاد فضای بیاعتمادی و ترس، و تحریک اختلافات و درگیریهای داخلی میان گروههای سیاسی است.
هدف راهبردی این عملیات
هدف این شبکهها روشن است: هیچ گروه مخالف نباید آنقدر قدرت و نفوذ پیدا کند که بتواند بر افکار عمومی ایرانیان خارج از کشور تأثیر بگذارد. برای رسیدن به این هدف، از روشهایی مانند بزرگ کردن اختلافهای کوچک، ساختن دوقطبیهای جعلی، ایجاد بحثهای بیپایان و کشاندن درگیریها به رسانهها استفاده میشود.
در رسانههای فارسیزبان خارج از کشور نیز تلاش میشود با نفوذ و تغییر جهتگیری، رسانههای منتقد جمهوری اسلامی تضعیف شوند. پذیرش این افراد در برخی رسانهها معمولاً به خاطر نزدیکی ایدئولوژیک آنهاست؛ بهویژه در نقاطی که با گفتمانهای ضدآمریکایی یا ضد لیبرال همپوشانی دارند.
همسویی ایدئولوژیک و عملی جمهوری اسلامی و چپ محور مقاومتی
الف) ضدیت بنیادین با غرب و لیبرالدموکراسی. هر دو جریان، رژیم و چپ محور مقاومتی، غرب و آمریکا را «تهدید اصلی» تلقی میکنند.
ب) تجربهٔ تشکیلاتی و امنیتی کسانی مانند کادرهای سابق حزب توده برای فعالیت مخفی و شبکهای آموزش دیده بودند؛ تجربهای که در عملیات نفوذ به کار گرفته شد.
ج) وابستگی فکری و تاریخی به روسیه. در ذهنیت چپِ محور مقاومتی و همچنین در سیاست جمهوری اسلامی، روسیه ــ با وجود سابقهٔ تجاوزگری و رفتار امپریالیستی ــ همچنان بهعنوان «نیروی ضد آمریکا» و در نتیجه متحد طبیعی تلقی میشود. بر همین اساس، هر دو جریان در قبال تجاوز روسیه به اوکراین آشکارا جانب مسکو را گرفتهاند. جمهوری اسلامی با ارسال سلاح عملاً در کنار روسیه قرار دارد، و عناصر همسو با جریان محور مقاومتی نیز از نظر سیاسی و نظری تلاش کردهاند این تجاوز و جنایات همراه آن را توجیه کنند.
د) توجیه ایدئولوژیک برای همکاری. همکاری با جمهوری اسلامی در نگاه این نیروها «مبارزه با امپریالیسم» تلقی میشود، حتی اگر نتیجهٔ عملی آن تقویت یک رژیم تمامیتخواه، ارتجاعی و فاسد باشد ــ که تجربه نشان داده چنین بوده است. نکتهٔ قابلتوجه آنکه برخی از چهرههای محور مقاومتی، با وجود گرایشهای شدید و هیستریک ضدآمریکایی، میکوشند در ساختارهای سیاسی آمریکا جایگاهی به دست آورند؛ تلاشی که میتواند آنان را به عوامل نفوذی با گرایش به الیگارشی روسیه و روایتهای امنیتی جمهوری اسلامی بدل کند.
هـ) تداوم الگوی تخریب در سازمانهای چپ. در دههٔ ۱۳۵۰ و ۱۳۶۰، حزب توده کوشید در سازمانهای چپ دیگر نفوذ کند و با ایجاد انشعاب، آنها را دچار تضعیف و پراکندگی سازد؛ روندی که بعدها نیز در خارج از کشور توسط برخی چهرهها در قالب «عملیات نرم» ادامه یافت. نفوذ سیاسی و ایدئولوژیک در سازمان فدائیان خلق و کشاندن آن به سلسلهانشعابهای پیدرپی از نمونههای مهم این رویکرد است.
پس از انقلاب ۱۳۵۷ نیز حزب توده با همین روشها، عملاً بزرگترین سازمان چپ سکولارِ مخالف استبداد ولایت فقیه را به مسیر نابودی کشاند. نیروهایی که خود را «پیرو خط امام» مینامیدند، خمینی ــ رهبرِ ضد ارزشهای مدرن، مخالف آزادیهای مدنی و سیاستمداری بهغایت خشونتورز ــ را متحد طبیعی خود در «مبارزه با آمریکا» یافتند و سازمان فدائیان خلق (اکثریت) را به راهی بردند که پیامد آن بحرانی عمیق و طولانیمدت بود.
هرکس حتی اندکی تاریخ معاصر ایران را مرور کرده باشد، میداند روسیه در دورههای مختلف چه آسیبهای جبرانناپذیری بر ایران وارد کرده است؛ بااینحال، بخشی از جریان چپِ محور مقاومتی همچنان این گذشتهٔ تاریخی را نادیده میگیرد و در چارچوب همان ذهنیت وابسته به شوروی سابق میاندیشد.
چرا این مسئله امروز جدی است؟
زیرا برخی افراد که آموزشهای تشکیلاتی خود را از سنتهای امنیتی KGB و «استازی» به ارث بردهاند، با جاسوسی، خبرچینی و ایجاد مشغولیتهای حاشیهای عملاً نیرو و انرژی گروههای مخالف جمهوری اسلامی را هدر میدهند. آنها با نفوذ در محافل سیاسی، به اطلاعات خصوصی فعالان دست مییابند و این دادهها را ــ بهسبب همسویی ایدئولوژیک ضد آمریکایی ــ در اختیار دستگاه امنیتی سپاه میگذارند.
روش کارشان آرام، تدریجی و حرفهای است؛ و چون ظاهر «چپگرایانه» و «ضد امپریالیستی» دارند، کمتر مورد تردید قرار میگیرند. برای مشروع جلوهدادن فعالیتهای خود نیز منتقدان دموکراسیخواه را «وابسته به غرب» معرفی میکنند.
به همین دلیل، تأثیر این شبکهها در تضعیف اپوزیسیون حتی از عملیات سختی چون ترور هم گستردهتر است؛ چرا که بهطور مداوم اعتماد، انسجام و توان سازماندهی مخالفان را فرسوده میکنند. این همان الگوی نفوذ بلندمدت است که رژیمهای اقتدارگرا برای کنترل مخالفان به کار میگیرند.
نتیجهگیری
تحلیلها نشان میدهد جمهوری اسلامی از شبکههای وابسته به جریان چپِ محور مقاومتی برای پیشبرد اهداف امنیتی خود در خارج از کشور استفاده میکند؛ شبکههایی که ریشه در میراث تشکیلاتی و شیوههای مخفی حزب توده دارند. این همکاری بر اساس همسویی ایدئولوژیک و مواضع مشترک ضدغربی شکل گرفته و تأثیر آن بر فضای سیاسی ایرانیان خارج از کشور رو به افزایش و نگرانکننده است. شناخت این روند، برای فهم سیاستهای امنیتی جمهوری اسلامی و چالشهایی که جامعهٔ ایرانی در مهاجرت با آن روبهروست، اهمیت ویژه دارد.
■ مهمترین استناد چپ مقاومتی کوباست که شایسته بود آقای علمداری در قسمت “همپیمانان جمهوری اسلامی” به آن نیز اشاره میکردند. در آرمانهای پیشا ۵۷ شاید هیچ کشوری چون کوبا الهام بخش مبارزات کمونیستی و ضدامپریالیستی در آن نسل نبود که بتواند کلیه گروههای چپ آن زمان را مشترکا در جبهه ضد شاه متحد کند. یعنی همان کشوری که نهایتاً رهبرش فیدل کسترو هنگام ملاقاتش با علی خامنهای قدم زنان از روی قبرهای چپهای اعدام شده در بهشت زهرا به مرقد خمینی بار یافت.
در پایان راه حلی از طرف آقای علمداری برای این مهم پیشنهاد نشده است گرچه خود ایشان قدم مهمی در این راه برداشت و آن افشای صریح و بیرودر بایستی چند گروهک فوق با نام و نشان بود. در حالی که با تداوم جمهوری اسلامی نهایتاً ایران شاهد انقراض آن نسل از چپگرایان روسوفیل خواهد بود لازم است تصریح شود با توجه به فاکتی که از محمد مالجو آمده است دستگیری آن عده از چپهای عدالتخواه بیشتر به خاطر موضعگیری سرسختانه شان علیه محور مقاومتیها و از جمله عدم دفاع از حکومت در جنگ ۱۲ روزه بود.
مهرداد
■ آفرین بر شما که چقدر دقیق و منطقی این جریان مخوف را توضیح دادید و برای همین هم، من هیچوقت از اسم و عنوان واقعی در کامنت ها استفاده نکردم چون این شبکه مخفی به قدری مهارت دارد که از تصور خارج است اینان عوامل بسیار آموزش دیده روسیه هستند و بسیار حساب شده کار میکنند و باید از این افراد شدیداً دوری کرد اینان عوامل بسیار مخوف هستند. در نهایت لازم میدانم بگویم که بزودی این فرقه جاسوسی در اروپا افشا خواهند شد. سخن بسیار اما به این مقدار قناعت میکنم.
adleraz
■ با درود و سپاس از زحمات شما جناب دکتر علمداری گرامی که همواره در خلال ۴۷ سال اخیر در زمانیکه رخدادهای مهم و تعیین کننده سرنوشت آینده ایران مطرح بوده است با نگاهی تیز بین و بررسی علمی به مسایل روز ایران پرداخته اید. جریانات و افرادی که استبداد را با هر نامی به نوع بد و خوب تقسیم میکنند, و موضوع دموکراسی و حقوق بشر را نادیده میگیرند, و فقط در شرایط خاص مورد نظرشان از آن سو استفاده میکنند, همیشه بعنوان نیروهای باز دارنده در صف دشمن قرار میگیرند. خطر این نوع طرز تفکر و منش و کردارشان پدیده ای ابدی و بر علیه آزادی, منافع ملی, و برنامه های توسعه و رشد معیارهای انسانی است. تندرست, پویا, و پاینده باشید!
ارادتمند, قاسم دفاعی
■ درود به دکتر علمداری گرامی
مقاله - گزارشی کاملی از آنچه بر میهن ما و جوانان ما و روشن اندیشان ما در دهه های ۱۳۳۰ تا اکنون به دلیل موقعیت ژئوپلیتیک ایران از جانب چپ حزب توده و چپ نوین رفته است ارائه دادهاید که بسیار مستند و معتبر و آگاهی بخش است و من خود نیز یکی از هزاران قربانی خیانتبار اعضای حزب توده در جریان انقلاب فرهنگی دانشگاهها در ۱۳۵۹ در پلی تکنیک تهران بودهام که منجر به پاکسازی من شد. شما و من که در شهرستان دماوند روزگاران دهه ۱۳۳۰ و ۱۳۴۰ را سپری کردهایم به خوبی میدانیم که عملکرد ناپسند و ضد مردمی و واپس گرایانه بقایای حزب توده چگونه همسو با پیروان موتلفه در پی جذب جوانان آن شهر و شستشوی مغزی آنان از راههای مختلف بودهاند و این تجربه عینی چقدر در زندگی به کارمان آمده است. از این متن آگاهی بخش بسیار لذت بردم و مثل همیشه برایتان سلامتی خواستارم.
مستفا حقیقی
■ سپاس از شما از این مقاله روشن و زبان گویا و ساده که بخوبی این موضوع مهم را تشریح کردید. اشاره میکنم که متاسفانه در فضای بحثهای سیاسی همیشه مرزبندی روشنی میان جریانات روشنفکری لیبرال و “عدالتخواه” با دیدگاههای “محور مقاومتی” وجود ندارد. بویژه در شرایط گسترش اطلاعات نادرست و همینطور پدیده ناهمگون با لیبرالیسم دولت فعلی امریکا، کنشگری در سطوح بینالمللی مملو از دخالتهای امنیتی و توطئهآلود روسیه و اقمارش شده است. دولت فعلی امریکا پیداست که تضادی با ماهیت رژیم ایران ندارد و اگر برخی اختلافات در سیاستهای منطقهای و چگونگی برخورد با دولت اسرائیل حل شوند، میتواند با ج.ا. نیز نرد عشق بریزد (همانند کیم جون اون).
روزتان خوش، پیروز
■ اصلِ نخست هر پژوهشی، چه در علوم طبیعی و چه در علوم انسانی، صداقت و بیطرفی است؛ یعنی پژوهش باید بر اساس دادههای درست، عینی و بیرونی، و نه دادههای خودساخته، انجام گیرد. آقای علمداری مینویسد که نوشتهٔ کنونی ایشان، بخشی از یک پژوهش گستردهتر است. متأسفانه، اگر معیار «پژوهش» را در نظر بگیریم، نوشتهٔ ایشان را باید فاقد این ویژگی دانست. اما چرا؟
بهزعم نگارنده، جناب علمداری باید بداند جریانی که امروزه در داخل و خارج به راه افتاده است، ارتباطی به حزب توده ندارد. این جریان، به ادعای منتقدان، توسط چند عضو سابقِ حزب ـــ اما اخراجشده یا کنار رفته ـــ در همکاری با اطلاعات سپاهِ رژیم شیعی ایران شکل گرفته و تبلور یافته است؛ افرادی مانند علی خدایی، افشین رازانی، عمویی و دیگران. این افراد، بهلحاظ سازمانی، ارتباطی با حزب توده ندارند، هرچند نوشتهٔ جناب علمداری زیرکانه میکوشد آنها را به حزب توده وصل کند.
من از اعضای حزب توده نیستم، اما با بیانصافی از سوی هر کس و هر جریانی مسئله دارم و لازم میدانم این نکته روشن شود. از قضا، جناب علمداری با اینگونه تخریبهای نادرست و بیپشتوانه، نهتنها علیه رژیم شیعی ایران مبارزه نمیکند، بلکه با ایجاد اینگونه شک و تردیدها و تخریبها، عملاً در همان مسیری حرکت میکند که خواستِ رژیم است.
افشای ماهیت «چپِ محورِ مقاومتی»، این جریانِ ضدملی، ضروری است، اما نه با تحریف و نادرستی. اهداف شریف، ابزار شریف میطلبد. دامنزدن به تفرقه، شک و تردید، بیاعتمادی و صدها آفت دیگری که امروزه چون بختک به جانِ اپوزیسیون افتاده است، کاری نادرست و زیانبار است.
نادر هژبری
■ اگرچه این نوشته بخشی از تفکر ضدامپریالیستی و گرایشات وابسته به نهادهای امنیتی در خارج را نشان میدهد ولی سر مار در جای دیگری قرار دارد. شما فقط به مصاحبههای غلامی در سایت شرق با افراد چپ و مجاهد را نگاه کنید که چگونه گذشته خود را زیر سوال میبرند. اگر کسی امروز بتواند نشان دهد سایت جدل، هفته، تدارک، کارگر امروز، طوفان، زنجیر و ... که بسیار روشن از حکومت دفاع میکنند و دنبالکننده هم دارند و اتفاقا در تلاوت آیات مارکس کم هم نمیآورند حتما متوجه میشوید که از گرایش موردنظر و بحث ارائه شما نمیآیند. همه آنها از جریان ضدتودهای هم میآیند. تفاوت ملیحه محمدی و یاسمین میظر چیست؟ تفاوت جمعبندی فرخ نگهدار با تراب ثالث در ضدیت با امپریالیسم چیست؟ تفاوت نگاه شالگونی-بامشاد با لطفالله میثمی چیست؟ نفوذیهای درون جنبش از کجا میآیند؟ بخش گسترده زندانیان کارگری، معلمان و روشنفکری در زندانهای ایران از کجا ضربه خوردهاند؟ نصف دیگر حقیقت را هم باید گفت.
مهدی
■ این یاداشت در پاسخ به آقای نادر هژبری و همچنین توضیحی در ارتباط با یاداشت جناب مهدی است.
لازم است، همانگونه که در آغاز نیز تأکید کردم، یادآور شوم که «حزب توده بهصورت رسمی چنین سیاستهایی را دنبال نمیکند»؛ اما آنچه امروز «چپ محور مقاومتی» نامیده میشود، برآمده از همان سنت فکری، سیاسی و ایدئولوژیک شوروی/روسیه و تداوم منطقی سیاستهای حزب توده در ایران است. آنچه مهم است برآیند عملی این سیاست و ایدئولوژی میان چپ محور مقاومتی، حزب توده، روسیه و جمهوری اسلامی است. لطفن به توضیح زیر توجه کنید.
موضوع اصلی این مقاله تحلیل جایگاه چپ محور مقاومتی در برابر چپ عدالتخواه و آزادیخواه است. هدف نقد افراد نیست؛ بلکه نقد یک جریان ایدئولوژیک و سیاسی است که ریشههای آن از دل سیاستهای دههها سلطهٔ شوروی بر “احزاب برادر” بیرون آمده است. این جریان در ایران نیز، همچون سایر کشورها، میراثدار مستقیم حزب توده است و بدون شناخت آن تاریخ، فهم رفتار امروزِ چپ محور مقاومتی ممکن نیست.
چپ محور مقاومتی، برخلاف چپ عدالتخواه، بهشدت تحت سلطهٔ ایدئولوژی ضدغربی است. این جریان، همچون روسیه و جمهوری اسلامی، موضعی هیستریک در قبال غرب و لیبرالدموکراسی دارد و همین امر موجب شده است که ــ چنانکه در گذشته نیز دیدهایم ــ به منافع ملی ایران آسیبهای مکرر وارد کند.
در گذشته «احزاب برادر» سیاستهای داخلی خود را با منافع شوروی همطراز میکردند؛ امروز نیز میراثداران همان سنت، یعنی چپ محور مقاومتی، سیاستهای خود را با منافع روسیه تنظیم میکنند. نمونهٔ روشن آن، حمایت بیدرنگ از حملهٔ جنایتکارانهٔ روسیه به اوکراین است. این حمایت تصادفی نیست. برآمده از یک منافع مشترک ایدئولوژیک است. از سوی دیگر، جمهوری اسلامی نیز روسیه را متحد استراتژیک خود میداند؛ و چپ محور مقاومتی، به دلیل همان پیوندهای ایدئولوژیک، بهرغم تمام فجایع و جنایتهای جمهوری اسلامی، در صف دفاع از آن قرار میگیرد.
باز هم تأکید میکنم: پرداختن به حزب توده از آن روست که این حزب پدرخواندهٔ سیاسی و ایدئولوژیک این گرایش در ایران است. همانطور که نادیده گرفتن وابستگی همهجانبهٔ حزب توده به شوروی به معنای نفهمیدن سیاستهای ضدملی آن در تاریخ ایران است، نادیده گرفتن همترازی فکری و سیاسی چپ محور مقاومتی با روسیه نیز باعث میشود چرایی حمایت آنان از جمهوری اسلامی بیپاسخ بماند.
پرسش کلیدی اینجاست:
چرا یک جریان چپ باید جنایتهای جمهوری اسلامی را نادیده بگیرد و از آن دفاع کند؟ پاسخ روشن است: زیرا نیروی قدرتمندتری به نام ایدئولوژی مشترک ذهنیت آنان را شکل میدهد؛ ایدئولوژیای که از منافع مردم ایران نیرومندتر و تعیینکنندهتر است.
چپ محور مقاومتی از آسمان نیامده است. اینان همزاد «احزاب برادر» دوران جنگ سرد هستند؛ جریانهایی که در گذشته مستقیماً به شوروی متصل بودند و همواره منافع روسیه را بر منافع ملی کشورهای خود مقدم میدانستند. تفاوت ایران با بسیاری از کشورهای جهان این است که قدرت حاکم در ایران متحد استراتژیک روسیه است؛ و همین واقعیت، چپ محور مقاومتی را ــ با پشتوانهٔ فکری و سیاسی روسمحور ــ در جایگاه مدافع جمهوری اسلامی قرار میدهد.
چنانکه اشاره شد، «چپ محور مقاومتی» یک پدیدهٔ صرفاً ایرانی نیست؛ بلکه جریانی جهانی است که با نامهایی چون «مارکسیسم فرهنگی» یا «چپ فرهنگی» شناخته میشود. این جریان معتقد است امپریالیسم امروز نه از راه اقتصاد و سیاست، بلکه از طریق نفوذ فرهنگی اعمال سلطه میکند. از دید آنان، این سلطه از طریق سبک زندگی، رسانه، جشنها، مصرفگرایی، زبان، سینما، و ارزشهای لیبرالی انجام میشود؛ بنابراین باید با «تهاجم فرهنگی» مقابله کرد. بطور مثال جشن کریسمس، ولنتاین یا مصرف کالاهای غربی در کشورهای دیگر مصادیق «تهاجم فرهنگی» هستند. چپ محور مقاومتی به روسیه بهعنوان «سنگر ضد امپریالیسم» نگاه میکند، و سرکوب داخلی جمهوری اسلامی را «مقابله با نفوذ غرب» توجیه میکند.
ریشهٔ این نگرش به روسیه و دیگر کشورهای سوسیالیستی سابق بازمیگردد. زمانی محور اصلی این جریان «مبارزه با سرمایهداری و امپریالیسم» بود؛ اما پس از فروپاشی بلوک شرق و استقرار سرمایهداری الیگارشیک در روسیه، این ایدئولوژی دستخوش تغییر شد و «مقابله با لیبرالدموکراسی» جای «مبارزه با امپریالیسم» را گرفت. در دوران استالین حتی سوسیالدموکراسی نیز «همدست نازیسم» معرفی میشد و احزاب برادر موظف بودند با آن مبارزه کنند. امروز نیز همان الگو با چهرهای جدید تکرار میشود.
تجاوز روسیه به اوکراین ــ که تلاشی برای جلوگیری از گسترش لیبرالدموکراسی به مرزهای روسیه است ــ از دل همین تفکر بیرون آمده و نظریهپردازانی مانند الکساندر دوگین آن را «تقابل تمدنی» نامگذاری کردهاند.
در چنین چارچوبی، جمهوری اسلامی که دشمن سرسخت لیبرالدموکراسی است، به طور طبیعی در کنار روسیه قرار میگیرد. چپ محور مقاومتی نیز، بهجای دفاع از آزادی و دموکراسی، در کنار همین بلوک ایدئولوژیک میایستد و رفتار سرکوبگرانهٔ جمهوری اسلامی را یا توجیه میکند یا کمرنگ نشان میدهد.
نقش میراثداران حزب توده در این میان برجسته است. آنان چپ را از «عدالتخواهی» به «ضدیت با امپریالیسم» تقلیل دادند و همین تقلیل، آنان را در سالهای نخست انقلاب به خمینی نزدیک کرد. این سیاست باعث شکافهای عمیق در میان نیروهای چپ ایران شد؛ درست مانند همان دوره که حزب توده با همین منطق، سرکوب نیروهای چپ ــ مذهبی و غیرمذهبی ــ را توجیه کرد و اعضا و هواداران خود را به پیوستن به نهادهای جمهوری اسلامی فراخواند.
یادداشت توضیحی دوم:
اطلاعات اولیه در باره همکاری حزب توده با جمهوری اسلامی در آغاز چندان پنهان نبود و میتوان از نشریات علنی حزب استخراج کرد. در نوشتهها و مصاحبههای هوشنگ اسدی عضو حزب توده که او قبل از انقلاب همسلولی خامنهای بود و بعد از انقلاب مدتی رابط خامنهای با حزب برای نقل و انتقال اطلاعات قابل توحه است. هوشنگ اسدی در بخشهایی از کتاب مینویسد حزب توده اطلاعات سیاسی و تحلیلهای امنیتی به دفتر رئیسجمهور ارائه میداد. برخی اعضای رهبری حزب توده (بهویژه نورالدین کیانوری) گزارشهایی تحلیلی و امنیتی دربارۀ گروههای سیاسی، وضعیت جبهه جنگ، فعالیتهای گروههای چپ رقیب را به دفتر خامنهای منتقل میکرد. بخشی از این کارها به دلیل ایدئولوژی مشترک با نظام جمهوری اسلامی برای مقابله با آمریکا انجام میگرفت. حزب توده خود را «نیروی اطلاعاتی کمکی» برای جمهوری اسلامی میدانست. در رابطه با گروههای دیگر شامل: جمعآوری اطلاعات دربارهٔ گروههای چپ، سازمان مجاهدین، فعالان ملی–مذهبی بود.(نهضت آزادی لیبرال!) حزب توده این گروهها به امپریالیسم مرتبط میدانست. اعضا و هوادارانش را تشویق میکرد که در بسیج و سپاه ثبت نام کنند. با کمیتههای انقلاب، شوراهای دولتی در ادارات همکاری میکرد. تحلیلگر و مشاور سران رژیم درباره شوروی و مسائل امنیتی بود. شاید این خطای فاحش تحلیلی از ماهیت جمهوری اسلامی بزرگترین ضربهای بود که به خودشان زدند و بعد گروههای دیگر.
با احترام، علمداری
■ دو نگاه کاملا متفاوت:
یک _ نگاه در داخل کشور؛ ما که بعداز کودتای ۲۸ مرداد ۳۲ در ایران بزرگ شدیم. در جامعه ، محل کار، مدارس، دانشگاها و محافل فرهنگی روشنفکری، ورزشی و ... همه تحت کنترل دائمی ساواک بودیم. دفتر «حفاظت»! ما خطر را از سمت سازمان مخوف ساواک می دیدیم و مواظب بودیم. چون هر مخالفی را به بند می کشید.
جنبش دانشجوئی بعداز فضای باز ۳۹ - ۴۱ در غائله ۱۵ خرداد ۴۲ به حکومت نظامی منتهی شد. در آن واقعه هیچ اثری از حضور و شرکت نیروهای چپ ارائه نشد و اگر چپ شرکت کرده بود حکومت آنرا پیراهن عثمان میکرد. ۵ سال طول کشید تا جنبش دانشجوئی نضج گرفت و دانشگاه تهران در سال ۴۶ به شهریه هزار تومانی اعتراض کرد. حکومت این اعتراض صنفی را نیز تحمل نکرد عدهای را دستگیر و بعداز زندان تحویل سربازخانهی باغشاه داد. در همین سال مرگ جهان پهلوان تختی در دیماه دانشگاهها را به حرکت در آورد. صدها نفر دستگیر شدند و به سربازخانه فرستاده شدند.
در همین زمان گروه بیژن جزنی دستگیر شدند. تا واقعه سیاهکل ۴۹ و شروع فعالیت مسلحانهی چریکهای فدائی چندین اتفاق دیگر مثل اعتراض به گرانی بلیط اتوبوس و واقعه ترور در کا خ مرمر و دستگیری گروه پرویز نیکخواه ( سازمان انقلابی حزب توده) و مصاحبه های مقام امنیتی و ...
اینها را نوشتم که یادآوری کنم در صحنه سیاسی ایران حزب توده حضوری نداشت. هزاران دانشجو و روشنفکر دستگیر شدند. بهندرت هوادار حزب توده! هوادارانش به رادیوها فارسیزبان آنها گوش میکردند. بعدا دانسته شد که ساواک در حزب توده نفوذ کامل داشت و کسانی که از خارج به ایران میآمدند در دام می افتادند. علاوه بر آن ساواک از طریق نادمین حزب بعدا از ۲۸ مرداد مثل عباس شهریاریها در گروههای سیاسی غیر حزب توده نفوذ و آنها را دستگیر کردند(گروه جزنی ، گروه فلسطین و...)
بههر صورت بعداز شروع فعالیت مسلحانه چریک های فدائی و مجاهدین خلق ، جنبش دانشجوئی و روشنفکری از اینها متاثر شد و حزب توده و جبهه ملی اصلا فعال نبودند. تا بحران سال ۵۵ و از کار افتادن ماشین سرکوب ساواک... از این جا شاهد فعالیتهای حزب توده بودیم.
لازم به تذکر ست که ساواک فقط از طریق حزب توده به گروههای مخالف ضربه نزد. سیروس نهاوندی از سازمان انقلابی حزب توده نیز همکار ساواک شد و بعدا از بین رفتن عدهای از مبارزان در سال ۵۵ هرگز معلوم نشد به چه سرنوشتی دچار شد. احمد کریمی، فتانت و بطحائی از جریانات مختلف سیاسی در زندان به همکار ساواک تبدیل شدند. ما در ایران همه چیز را نه به شوروی و نه حزب توده وصل میکردیم.
دو _ نگاه از خارج از کشور؛ فعالیت علنی کنفدراسیون جهانی دانشجویان ایران مشتمل به کار انواع گروههای سیاسی با گرایش های مختلف ملی، مذهبی، چپ بکلی با جنبش داخل ایران تفاوت داشت. انواع گروههای چپ از هواداران چریکها تا طرفداران حزب توده، سازمان انقلابی حزب توده، توفان و... تا مجاهدین، جبهه ملی و... علیه حکومت فعالیت میکردند و در سال ۵۷ به ایران آمدند. بعداز انقلاب سازمان مجاهدین و چریکهای فدائی خلق به بزرگترین گروههای مذهبی و چپ تبدیل شدند.
نتیجه گیری: حزب توده، رنجبران و مجاهدین هر سه از حکومت اسلامی حمایت کردند و در همه پرسی ۵۸ رای آری دادند. مجاهدین در اواخر ۵۹ راه خود را از حکومت اسلامی جدا کرد و در مقابل آن قرار گرفت. حزب توده به حمایت ادامه داد تا در سال ۶۱ سرکوب شد. رنجبران با برکناری بنیصدر سرکوب شد. فدانیان از ابتدا علیه حکومت اسلامی بودند همهپرسی ۱۲ فروردن ۵۸ را تحریم کردند. از ۱۳ آبان ۵۸ و گروگان گیری در سفارت آمریکا دچار بحران عمیق شدند که با حمایت ازاین حرکت ارتجاعی، خمینی و حکومت جنایتکارش در سال ۵۹ دومین انشعاب صورت گرفت (قبلا اشرف دهقانی و همفکرانش جدا شده بودند)
بحرانهای درون سازمان چریکهای فدائی خلق که بعداز انقلاب ۵۷ به صدها هزار نفر هوادار رسیده بود را نمیتوان به نفوذ حزب توده در آن تحلیل کرد. زیرا در هر انشعاب کوچک و بزرگ که در سطح رهبران اتفاق میافتاد تشکیلات جوان و چند هزار نفره از هم میپاشید. ولی صدها هزار هوادار بلاتکلیف و منفعل میشدند. چیزی نصیب حزب توده هم نمیشد که در سال ۶۱ متلاشی شد. ما در آن زمان از مواضع حزب توده در شگفتی مانده بودیم.
به مثل، همین هوشنگ اسدی مورد نظر آقای علمداری! در کتابی که اسامی ماموران ساواک را فاش کرده بود. نام هوشنگ اسدی هم وجود داشت. «نامه مردم» در اطلاعیهای این موضوع را تکذیب کرد و نوشت که حزب توده هوشنگ اسدی را برای نفوذ و کسب اطلاعات به ساواک فرستاده بود. این اطلاعیه خیلی مبتذل بود که حزبی که تمام تشکیلاتش تحت نفوذ ساواک بود چنین ادعای جیمزباندی میکرد. البته رهبران سازمان فدائی اکثریت دوست داشتند که خود را در حزب توده منحل کنند.
این اتفاقات موجب ضربات جبران ناپذیر به جنبش چپ مستقل در ایران شده که در ۲۵ سال حکومت بعداز کودتا با فداکاری ها با شوروی و حزب توده مرزبندی کرده بود.
امروز هم در ایران نگاه جنبش چپ با نگاه نیروهای خارج از کشور بکلی متفاوتند. «چپ محور مقاومتی» اعم از پیک نت یا فدائیان اکثریت هم در خارج از کشورند. به باور من چپ هائی چون مالجو و همفکراش در ایران بیش از «چپ محور مقاومتی» در جنبش آزادیبخش مردم اتوریته دارند باید در معرفی اینها کوشا باشیم.
با احترام کامران امیدوارپور
■ مطالب آقای علمداری راجع به مواضع و حمایت از جمهوری اسلامی اساسا بجاست. همچنین ارتباط منطقی میان نظرات سیاسی حزب توده و جریان محور مقاومتی را نمیتوان انکار کرد! ولی یک نکته راجع به نظرات “ضد امپریالیستی” حزب توده و جمهوری اسلامی که در واقع ضد امپریالیستی به معنای شکلی از نظام سرمایه داری حاکم بر جهان نبوده و نیست، را لازم به توضیح میدانم!
نظرات خمینی، خامنهای و اساسا جمهوری اسلامی متاثر از سید قطب علیه مدرنیته، دگراندیشی و برابری بود، در واقع علیه لیبرالیسم و سوسیالیسم بدنبال پان اسلامیسم بر اساس موازین سنت اسلامی شکل گرفته که در کتاب “حکومت اسلامی” خمینی مدون شد! (نه ضد سرمایه داری) نظرات حزب توده بدنبال منافع سیاستهای شوروی در چارچوب جنگ سرد، دفاع از بخشی ازقدرت سرمایه جهانی که شوروی انرانمایندگی میکرد، قرار داشت. قصدحزب توده عملی کردن تئوری “راه رشد غیر سرمایه داری” مطابق مصوبه کنگره ۲۲ حزب حاکم بر شوروی از طریق مثلا تاثیر به مصوبات (برای نمونه) اصل ۴۴ قانون اساسی (تسلط مالکیت دولتی) البته با حقه بازی نفوذ در میان عناصر موثر در جمهوری اسلامی بود که آنهم خمینی با اعلام طرح هشت مادهای در پائیز ۶۱ بازی آنها را بهم زد!! بدینترتیب حزب توده یک بار دیگر با حمایت از جمهوری اسلامی درسالهای ۵۷ به بعد فاجعه ببار آورده و بطور تمام قد در مقابل منافع مردم آزادیخواه ، عدالتجو و برابر خواه قرار گرفت!
بهرحال به نظرم
۱- جمهوری اسلامی مخالفتش با امریکا از جنبه فرهنگی علیه مدرنیته و برخی از ارزشهای لیبرالیسم بوده است نه ضد امپریالیستی به معنای شکلی از سرمایه داری. اسناد زیادی از روابط و “زد و بند” یا توافق بین سران جمهوری اسلامی با صاحبان قدرت در غرب در زمینه های مختلف اقتصادی و سیاسی …از زمان قبل و بعد از ۲۲ بهمن ۵۷ همین را نشان میدهد.
۲- حزب توده نیز در دفاع از بخشی از سرمایه داری جهانی (شوروی) که با بخش دیگری در امریکا رقابت دارد، عمل کرده است. دفاع از جمهوری اسلامی نیز در همین چارچوب یعنی دفاع از منافع بخشی از سرمایه جهانی در شوروی معنا پیدا میکند.
علی خوبان
|
چهارشنبه ۵ آذر ۱۴۰۴ -
Wednesday 26 November 2025
|
ايران امروز |
|
چهارشنبه ۵ آذر ۱۴۰۴ -
Wednesday 26 November 2025
|
ايران امروز |
باراک راوید، مارک کاپوتو / آکسیوس
دو مقام آمریکایی و یک منبع مطلع به آکسیوس گفتهاند که دیدار هفته گذشته دونالد ترامپ، رئیسجمهور آمریکا، با محمد بنسلمان، ولیعهد عربستان سعودی، زمانی که دو طرف درباره احتمال پیوستن عربستان به «توافقنامههای ابراهیم» و عادیسازی روابط با اسرائیل بحث کردند، دستخوش تنش شد.
چرا مهم است؟
با پایان جنگ غزه، ترامپ امیدوار بود دیدارش با بنسلمان به گشایشی در مسیر عادیسازی روابط عربستان و اسرائیل منجر شود.
با وجود آنکه هر دو رهبر در اظهارات علنی از یکدیگر تمجید کردند و نشانهای از اختلاف بروز ندادند، قسمتهایی از نشست پشت درهای بسته پرتنش بود. به گفته مقامهای آمریکایی، ترامپ از شنیدن مخالفتها و عقبنشینیهای بنسلمان ناامید شد.
پشت صحنه دیدار
مقامهای کاخ سفید پیش از دیدار، به ولیعهد سعودی گفته بودند که ترامپ انتظار دارد در روند عادیسازی روابط عربستان و اسرائیل پیشرفتی حاصل شود.
به گفته مقامهای آمریکایی، ترامپ در نشست ۱۸ نوامبر شخصاً موضوع را مطرح کرد و بهشدت بر بنسلمان فشار آورد تا به توافقنامههای ابراهیم بپیوندد.
توافقنامههای ابراهیم که در سال ۲۰۲۰ امضا شد، روابط چند کشور عربی با اسرائیل را عادی کرد و یکی از مهمترین دستاوردهای سیاست خارجی ترامپ در دور اول ریاستجمهوری او به شمار میرفت.
به گفته مقامها، از همان نقطه گفتوگو وارد فضای تنش شد. هرچه ترامپ فشار بیشتری وارد میکرد، بنسلمان نیز بیشتر مقاومت نشان میداد.
بنسلمان در توضیح به ترامپ گفت که اگرچه خواهان پیشبرد روند عادیسازی با اسرائیل است، اما اکنون چنین کاری ممکن نیست زیرا افکار عمومی عربستان پس از جنگ غزه بهشدت ضد اسرائیل است. سه منبع به آکسیوس گفتهاند که ولیعهد افزود جامعه سعودی در حال حاضر آمادگی چنین اقدامی را ندارد.
یکی از منابع مطلع از جلسه و یک مقام آمریکایی گفتند که ترامپ و بنسلمان مودبانه رفتار کردند اما گفتوگو سخت و جدی بود.
یکی از منابع گفت: «بهترین توصیف، ناامیدی و کلافگی است. رئیسجمهور واقعاً میخواهد آنها به توافقنامه ابراهیم بپیوندند. او خیلی تلاش کرد متقاعدش کند. گفتوگویی صریح بود. اما بنسلمان مرد قدرتمندی است و سر موضع خود ایستاد.»
بنسلمان در مقابل تأکید کرد که در ازای توافق صلح با عربستان، اسرائیل باید با «مسیر قابلاعتماد، غیرقابل بازگشت و زمانمند» برای تشکیل کشور فلسطین موافقت کند. او پس از نشست نیز این موضوع را علناً بیان کرد.
دولت اسرائیل با هرگونه مسیر منتهی به تشکیل کشور فلسطینی مخالفت میکند.
یک مقام آمریکایی گفت: «بنسلمان هرگز نگفت که با عادیسازی مخالف است. درِ انجام آن در آینده باز است. اما مسئله دو دولت پابرجاست.»
مواضع طرفین
یک مقام کاخ سفید گفت ترامپ چشمانداز خود از خاورمیانهای مرفه را تشریح کرده است؛ چشماندازی که در آن گسترش توافقنامههای ابراهیم نقش کلیدی دارد.
او افزود: «اکنون که برنامه هستهای ایران کاملاً نابود شده و جنگ غزه به پایان رسیده، برای رئیسجمهور ترامپ بسیار مهم است که تمام کشورهای خاورمیانه به توافقنامههای ابراهیم بپیوندند، زیرا این امر صلح در منطقه را تقویت خواهد کرد.»
سفارت عربستان به درخواست آکسیوس برای اظهار نظر پاسخ نداد.
وضعیت فعلی
ترامپ در اظهارات علنی هفته گذشته خطاب به بنسلمان گفت که با وجود مخالفت اسرائیل، آمریکا همان مدل پیشرفته جنگنده F-35 که اسرائیل در اختیار دارد را به عربستان ارائه خواهد کرد.
اما یک روز بعد، مارکو روبیو، وزیر خارجه آمریکا، در گفتوگو با بنیامین نتانیاهو، نخستوزیر اسرائیل، به او اطمینان داد که چنین نیست. چند مقام آمریکایی و اسرائیلی به آکسیوس گفتند روبیو به نتانیاهو اطلاع داده که عربستان نسخه ضعیفتر و پایینترِ F-35 را دریافت خواهد کرد.
به گفته مقامها، روبیو قرار است با طرف اسرائیلی گفتگو کند تا اطمینان دهد قرارداد F-35 با عربستان، بر «برتری کیفی نظامی» اسرائیل (QME) — که در قانون آمریکا ثبت شده — تأثیر نگذارد.
یک مقام آمریکایی گفت: «به اسرائیلیها گفتیم که ما به QME متعهدیم و آن را نقض نخواهیم کرد.»
پشت پرده اختلافات دیگر
در جریان دیدار با بنسلمان، ترامپ موضوع شکایت قربانیان حملات ۱۱ سپتامبر علیه عربستان را مطرح نکرد. یک قاضی اخیراً اجازه داده این پرونده با استناد به شواهد گسترده درباره نقش احتمالی عربستان در حملاتی که جان ۲۹۷۷ نفر را گرفت، به روند رسیدگی ادامه دهد.
|
چهارشنبه ۵ آذر ۱۴۰۴ -
Wednesday 26 November 2025
|
ايران امروز |
|
چهارشنبه ۵ آذر ۱۴۰۴ -
Wednesday 26 November 2025
|
ايران امروز |
کنشگری مرزی؛ ابتذال شر یا اصلاح؟| مقصود فراستخواه در گفتگو با مهدی محمودیان
|
چهارشنبه ۵ آذر ۱۴۰۴ -
Wednesday 26 November 2025
|
ايران امروز |
|
چهارشنبه ۵ آذر ۱۴۰۴ -
Wednesday 26 November 2025
|
ايران امروز |
جاشوا مکالوئی / خبرگزاری رویترز / ۲۵ نوامبر ۲۰۲۵
پاپ لئو روز پنجشنبه نخستین سفر خارجی خود بهعنوان رهبر کلیسای کاتولیک را آغاز میکند و راهی ترکیه و لبنان میشود؛ جایی که انتظار میرود او خواستار صلح در منطقه و اتحاد میان کلیساهای مسیحی شود که مدتهاست دچار شکاف هستند.
لئو، نخستین پاپ آمریکایی، در این سفر که از ۲۷ نوامبر تا ۲ دسامبر ادامه خواهد داشت، نخستین سخنرانیهای خود را خطاب به دولتهای خارجی ایراد کرده و از برخی اماکن حساس فرهنگی دیدار خواهد کرد.
پیش از او، پاپ فرانسیس قصد داشت به هر دو کشور سفر کند اما به دلیل وخامت وضعیت جسمانی موفق نشد. فرانسیس در ۲۱ آوریل درگذشت و لئو که اصالتاً اهل شیکاگو است، در ۸ مه توسط کاردینالهای جهان به مقام پاپی انتخاب شد.
جان تاویس، خبرنگار بازنشسته واتیکان که سه دوره پاپی را پوشش داده، گفت: «نخستین سفر خارجی یک پاپ فرصتی است برای جلب توجه جهانیان.» او افزود: «آنچه برای پاپ لئو اهمیت دارد توانایی او در برقراری ارتباط با مخاطبان گستردهتر است؛ در منطقهای که جنگ و صلح، نیازهای انسانی و گفتوگوی میان ادیان مسائل حیاتی محسوب میشوند.»
سفرهای پاپ و توجه جهانی
لئو ابتدا از ۲۷ تا ۳۰ نوامبر به ترکیه میرود و چندین برنامه مشترک با پاتریارک بارتولومئو، رهبر معنوی ۲۶۰ میلیون مسیحی ارتدوکس جهان که در استانبول مستقر است، خواهد داشت.
صلح، محور اصلی سفر او به لبنان خواهد بود؛ کشوری که بالاترین درصد جمعیت مسیحی در خاورمیانه را دارد.
روز یکشنبه، اسرائیل در حمله هوایی به حومه جنوبی بیروت، یکی از فرماندهان ارشد نظامی حزبالله – گروهی مورد حمایت ایران – را کشت؛ اقدامی که با وجود آتشبس یک ساله با میانجیگری آمریکا صورت گرفت.

مسجد سلطان احمد، مسجد آبی، در استانبول
رهبران لبنان، کشوری که میزبان یک میلیون پناهجوی سوری و فلسطینی است و همچنان با بحران اقتصادی طولانیمدت دستوپنجه نرم میکند، امیدوارند سفر پاپ توجه جهانی را به مشکلاتشان جلب کند.
در ماه اکتبر، دیدار ملکه رانیا از اردن با پاپ در واتیکان نگرانیهایی درباره امنیت سفر به لبنان ایجاد کرد. او از پاپ پرسید آیا رفتن به این کشور امن است؟ لئو پاسخ داد: «خب، ما میرویم.»
سفرهای خارجی به بخش مهمی از پاپهای مدرن تبدیل شدهاند؛ پاپها با حضور در اجتماعات میلیونی، ایراد سخنرانیهای سیاست خارجی و دیپلماسی بینالمللی توجه جهانیان را جلب میکنند.
پاپ فرانسیس در طول ۱۲ سال رهبری خود ۴۷ سفر خارجی انجام داد و اغلب با اظهارنظرهای غیرمنتظره در جریان این سفرها خبرساز شد. او همچنین به خاطر پاسخهای صریح در کنفرانسهای مطبوعاتی هوایی مشهور بود؛ معدود زمانی که رهبر کلیسا بهطور مفصل با خبرنگاران گفتوگو میکرد.
لئو اما سبک محتاطانهتری دارد و معمولاً از روی متنهای آماده سخن میگوید. او در شش ماه گذشته تنها یک مصاحبه اختصاصی داشته است.
کشیش توماس ریس، روحانی یسوعی و مفسر، گفت: «آنچه تاکنون دیدهایم پاپی است که هنگام سخن گفتن بسیار محتاط است. اما هر سفر ریسکی دارد؛ همیشه امکان خطا یا لغزش وجود دارد.»
بزرگداشت شورای نیقیه
در ترکیه، لئو و بارتولومئو هزار و هفتصدمین سالگرد یکی از شوراهای مهم اولیه کلیسا را جشن خواهند گرفت؛ شورایی که در نیقیه – شهر کنونی ایزنیک – برگزار شد و اعتقادی را تدوین کرد که امروز بیشتر از ۲.۶ میلیارد مسیحی جهان آن را میخوانند.
ارتدوکسها و کاتولیکها در سال ۱۰۵۴ میلادی طی «شکاف شرق و غرب» از هم جدا شدند، اما در دهههای اخیر روابط خود را تقویت کردهاند.
کشیش جان کریساویس، مشاور بارتولومئو، گفت این رویداد «بهویژه بهعنوان نشانه و تعهدی برای وحدت در جهانی پراکنده و پرتنش معنا دارد.»
چندین رهبر ارتدوکس دیگر نیز انتظار میرود در این سالگرد حضور یابند، اما واتیکان هنوز نامی اعلام نکرده است.
پاتریارک مسکو، جامعه ارتدوکس نزدیک به ولادیمیر پوتین رئیسجمهور روسیه که در سال ۲۰۱۸ روابط خود را با بارتولومئو قطع کرد، قرار نیست شرکت کند.
یادبود انفجار بندر بیروت
لئو همچنین از مسجد آبی استانبول دیدار خواهد کرد؛ نخستین حضور او بهعنوان پاپ در یک مکان عبادت اسلامی. او همچنین مراسم عشای ربانی کاتولیک را در سالن ورزشی «فولکسواگن آرنا» استانبول برگزار خواهد کرد.
کشیش نیکولا ماسدو، کشیش کلیسای کاتولیک «روحالقدس» استانبول، گفت علاقه گسترده به سفر پاپ جدید باعث شد برگزارکنندگان مراسم را از کلیسا به سالن بزرگتر منتقل کنند که ظرفیت حدود ۵ هزار نفر دارد.
ترکیه، کشوری با اکثریت مسلمان، حدود ۳۶ هزار کاتولیک دارد؛ در حالی که جمعیت کل آن نزدیک به ۸۵ میلیون نفر است (بر اساس آمار واتیکان).
برنامه سفر لئو در لبنان شامل دعایی در محل انفجار شیمیایی بندر بیروت در سال ۲۰۲۰ است؛ حادثهای که ۲۰۰ نفر را کشت و میلیاردها دلار خسارت برجای گذاشت.
او همچنین نشست بینادیانی برگزار کرده و مراسم عشای ربانی روباز را در ساحل بیروت رهبری خواهد کرد. با این حال، لئو که به پنج شهر و منطقه لبنان سفر میکند، به جنوب کشور – هدف حملات اسرائیل – نخواهد رفت.
کشیش میشل عبود، رئیس شبکه خیریه کلیسای کاتولیک در لبنان، به رسانه واتیکان گفت سفر پاپ نشانهای از «همبستگی» است.
وی گفت: «مردم خواهند دانست که با وجود تمام شرایط سختی که پشت سر گذاشتهاند، نباید احساس کنند که به حال خود رها شدهاند.»
|
چهارشنبه ۵ آذر ۱۴۰۴ -
Wednesday 26 November 2025
|
ايران امروز |
|
چهارشنبه ۵ آذر ۱۴۰۴ -
Wednesday 26 November 2025
|
ايران امروز |
|
چهارشنبه ۵ آذر ۱۴۰۴ -
Wednesday 26 November 2025
|
ايران امروز |
فیلم “به هنگام که دیدن از شنیدن میروید” با دکتر اسکندر آبادی، نویسنده، مترجم، نوازنده
|
چهارشنبه ۵ آذر ۱۴۰۴ -
Wednesday 26 November 2025
|
ايران امروز |
روزنامه نزدیک به حزب الله لبنان با تایید میانجیگری بن سلمان میان ایران و امریکا، جزئیاتی از این میانجیگری را منتشر کرد.
به گزارش عصرایران، روزنامه الاخبار چاپ بیروت و نزدیک به حزب الله لبنان به نقل از منابع آگاه نوشت: ترامپ مسوولیت مذاکرات ایران و امریکا را به بن سلمان واگذار کرد. او به بن سلمان اختیار داد تا مدیریت گفتگوی آمریکا و ایران را بر عهده بگیرد. بن سلمان برای میانجیگری بین تهران و واشنگتن اقدامات خود را شروع کرده است.
این منابع اضافه کردند: همزمان عربستان سعودی از خرابکاری اسرائیل و تشدید تنشهای غرب در پرونده هستهای ایران نگران است.
محمد بن سلمان ولیعهد سعودی و ترامپ رئیس جمهور امریکا در دیدار هفته گذشته در کاخ سفید، درباره احتمال توافق با ایران، سخنان مثبتی مطرح کردند. قبل از این سفر، پیام مکتوب مسعود پزشکیان رئیس جمهور ایران خطاب به بن سلمان ارائه شد.
همزمانی ارائه این نامه و سفر بن سلمان به آمریکا، گمانه زنی هایی درباره میانجیگری بن سلمان میان ترامپ و ایران مطرح کرد. وزارت خارجه ایران این احتمال را رد کرد و محتوای آن را درباره تشکر از ریاض بابت حمایت از حجاج ایرانی به هنگام حمله اسرائیل به ایران اعلام کرد.
با این حال رویترز به نقل از چند منبع آگاه در منطقه نوشت بن سلمان حامل پیام پزشکیان برای ترامپ بود. مصطفی کواکبیان نماینده سابق مجلس و فعال اصلاح طلب نیز انتقال پیام پزشکیان و این میانجیگری را تایید کرد.
جزئیات میانجیگری بن سلمان
روزنامه الاخبار از منابع غربی مطلع شد محمد بن سلمان، ولیعهد عربستان سعودی، از دونالد ترامپ، رئیس جمهور آمریکا، اختیاراتی دریافت کرده که براساس آن گفتگوهایی برای میانجیگری بین ایران و امریکا مدیریت کند تا به توافقی میان دو طرف به دست یابد. این توافق شامل حل و فصل اختلافات مربوط به برنامه هستهای ایران و پرونده تحریمها علیه تهران است.
این منابع گفتند محمد بن سلمان به رئیس جمهور آمریکا توضیح داد چنین توافقی برای تضمین ثبات در سراسر خاورمیانه ضروری است. وی همچنین نگرانیهای خود را احتمال خرابکاری نتانیاهو اعلام کرده و گفته است: دولت بنیامین نتانیاهو ممکن است تلاش کند تا فعالیت های میانجیگرانه را تخریب کند و تنش نظامی جدیدی را علیه ایران آغاز کند.

طبق این اطلاعات، پس از پایان سفر محمد بن سلمان به کاخ سفید، طرف سعودی با ایران تماس گرفت و موافقت کرد که ظرف ۲۴ ساعت آینده در پاریس، نشستی در سطح عالی بین مقامات سعودی و ایرانی در پاریس برگزار شود و پس از آن، تماسهای رفت و برگشتی به رهبری عربستان سعودی بین امریکا و ایران برقرار شود.
این منابع گفتند بن سلمان در آخرین دیدار با علی لاریجانی، دبیر شورای امنیت ملی ایران درباره میانجیگیری ریاض میان ایران و ترامپ صحبت کرده اند. در این دیدار، بن سلمان از لاریجانی درباره موضع تهران در قبال ابتکار عربستان سعودی برای توافق میان امریکا و ایران سوال کرده بود. لاریجانی بازگشت و پاسخ مثبتی برای او فرستاد اما تاکید کرده بود تهران به ویژه پس از جنگ اسرائیل و آمریکا، قصد امتیاز دادن ندارد.
این منابع اضافه کردند بن سلمان «با ترامپ توافق کرد که ثبات در خاورمیانه بدون تفاهم با ایران نمیتواند قوی باشد و ترامپ با این ایده مخالفتی نداشت.» همچنین او نگرانیهایی درباره «قمار جدید اسرائیل با هدف از بین بردن هرگونه شانس صلح در منطقه» ابراز کرد.
استقبال ترامپ و محمد بن سلمان از توافق با ایران
شاهزاده محمد بن سلمان ولیعهد و نخست وزیر عربستان سعودی در سفر به آمریکا، سه شنبه هفته گذشته با دونالد ترامپ رئیس جمهور امریکا دیدار و گفتگو کرد. در این دیدار، هم ترامپ و هم بن سلمان هر دو درباره توافق با ایران به صورت مثبت سخن گفتند.
ترامپ در این دیدار گفته بود: “تهران به دنبال یک راهحل دیپلماتیک با واشنگتن است. من کاملاً پذیرای آن هستم و با آنها صحبت میکنیم. ما یک فرآیند را شروع میکنیم اما داشتن یک توافق با ایران چیز خوبی خواهد بود. ما میتوانستیم این کار را قبل از جنگ انجام دهیم، اما این کار عملی نشد. فکر میکنم اتفاقی در آنجا خواهد افتاد”.
محمد بن سلمان هم با تاکید بر حمایت از توافق ایران و آمریکا گفته بود: “ما تمام تلاش خود را برای کمک به دستیابی به توافق بین ایالات متحده آمریکا و ایران انجام خواهیم داد. ما معتقدیم برای آینده ایران خوب است که یک توافق خوب داشته باشیم که منطقه و جهان و ایالات متحده آمریکا را راضی کند”.
|
چهارشنبه ۵ آذر ۱۴۰۴ -
Wednesday 26 November 2025
|
ايران امروز |
العربیه فارسی
حمله جدید اسرائیل به ضاحیه جنوبی بیروت و هدفگیری هيثم علی طباطبایی، از فرماندهان بلندپایه حزبالله و فردی که رسانههای اسرائیلی او را «رئیس ستاد حزب» و نفر دوم در ساختار نظامی آن توصیف کردهاند، جبهه «باز» لبنان را وارد مرحله جدیدی از تنش کرده است.
در حالی که لبنان و نیز اسرائیل در انتظار واکنش حزبالله به این ضربه امنیتی در قلب منطقه نفوذش هستند، پرسشها درباره «هویت جانشین طباطبایی» بالا گرفته است؛ بهویژه اینکه گزینهها محدود به چند چهره نظامی است.
محمد حیدر؛ گزینه اصلی جانشینی طباطبایی
منابع آگاه لبنانی که با «العربيه» گفتوگو کردهاند، میگویند، محمد حیدر به دلیل تجربه گستردهاش در میدانهای عملیاتی محتملترین گزینه برای جانشینی طباطبایی است. این منابع افزودند که طباطبایی در «بازسازی و تقویت توان نظامی حزبالله پس از ضربات پیاپی در جنگ سال گذشته» نقش مهمی داشت.
بر اساس گزارشها، حیدر نیز در مدیریت عملیات نظامی جنوب لبنان مشارکت داشته، عضو دائم «شورای جهادی» است و بارها هدف ترور قرار گرفته است که آخرین آنها در جریان جنگ سال گذشته بود. او همچنین بین سالهای ۲۰۰۵ تا ۲۰۰۹ نماینده پارلمان لبنان از فراکسیون حزبالله بود.
ساختار «شورای جهادی» حزبالله
«شورای جهادی» یا همان شورای نظامی حزبالله، طی سالهای اخیر ضربات سنگینی خورده و بسیاری از اعضای نسل اول آن، که دارای تجربه نظامی طولانی بودند، با حملات اسرائیل در ضاحیه کشته شدهاند.
این شورا مسئول فعالیتهای نظامی و امنیتی حزبالله است و زیر نظر «شورای مجلس» فعالیت میکند و اعضای آن با فرماندهان ایرانی بهویژه سپاه پاسداران همکاری نزدیک دارند.
استراتژی «قطع سرها»
سرتیپ فادی داوود کارشناس نظامی بازنشسته در گفتوگو با «العربيه گفت که اسرائیل همچنان به «استراتژی قطع سرها» پایبند است؛ استراتژیای پرهزینه که تمرکز آن بر نابودی ساختار فرماندهی و کنترل حزبالله است.
او افزود که بازسازی شبکه نظامی حزبالله فرآیندی زمانبر است و شامل مراحل: بازیابی ضربه، ارزیابی خطاها، بازسازی سازوکارها و تجهیزات، بازآموزی نیروهای انسانی، و سپس بازگشت به عملیات کامل میشود؛ فرایندی که حدود یک سال طول میکشد.
به گفته داوود، انتخاب جایگزینها به دو عامل بستگی دارد: نخست موقعیت نظامی فرد جایگزین و دوم ویژگیهای شخصیتی جایگزین.
فادی داوود تأکید کرد که حزبالله بهطور «ارگانیک» به سپاه پاسداران وابسته است و تعیین جانشینها غالباً از تهران میآید.
شکاف داخلی در حزبالله
او همچنین اشاره کرد که «در داخل حزب، شکاف میان کسانی که طرفدار رویارویی با اسرائیل هستند و کسانی که از حجم خسائر آگاهاند، رو به افزایش است». اما تصمیم نهایی درباره نحوه پاسخ فقط از سوی «رهبر ایران» گرفته میشود.
حزبالله زیر ضربه امنیتی
علی الأمین، سردبیر سایت «جنوبية»، گفت که ترور طباطبایی با این دقت نشان داد حزبالله همچنان از نظر امنیتی «کاملاً نفوذپذیر» است و رازهای امنیتی ویژهای که همواره به آن مباهات میکرد، را از دست داده است.
او افزود که اگرچه حزبالله جایگزینهایی برای مقامهای کشتهشده دارد، اما «موانع بسیاری» پیش روی شورای نظامی جدید قرار دارد و این ساختار جدید «بسیار محتاطتر و ناتوانتر» در تحرک و ابتکار عمل خواهد بود.
الأمین تأکید کرد که این ترور «ادعاهای نصرالله درباره ترمیم توان نظامی حزب» را نقض میکند، و نشان میدهد که فرماندهی حزبالله برای اسرائیل آشکار است.
نسل قدیم تقریباً حذف شده است
او یادآور شد که بیشتر نسل قدیمی حزبالله یا ترور شدهاند یا به دلایل دیگر از صحنه خارج شدهاند.
او تأکید کرد که «حزبالله تابع تصمیم ایران است» و تهران ممکن است از «ساختار نظامی حزبالله» به عنوان «کارت مذاکره با آمریکا» استفاده کند.
از عماد مغنیه تا طباطبایی
عماد مغنیه ریاست شورای نظامی را تا زمان ترورش در فوریه ۲۰۰۸ بر عهده داشت و سپس مصطفی بدرالدین تا زمان کشتهشدنش در ۲۰۱۶ جایگزین شد. پس از او ابراهیم عقیل فرمانده «نیروی الرضوان» که در سپتامبر ۲۰۲۴ در ضاحیه ترور شد. پس ترور عقیل فؤاد شکر، از نسل بنیانگذاران حزب ریاست شورای را به عهده گرفت که او نیز در ژوئیه ۲۰۲۴ کشته شد. پس از کشته شدن شکر ، علی کرکی نیز به همراه حسن نصرالله در یکی از حملات اسرائیل به ضاحیه جان باخت.
چه کسانی هنوز زندهاند؟
از میان فرماندهان اصلی در شورای نظامی، کسانی که تاکنون از ترور مصون ماندهاند عبارتاند از: محمد حیدر ، محتملترین جانشین طبطبایی، طلال حمیه، فرمانده واحد عملیات خارجی، خلیل حرب، از مشاوران نزدیک نصرالله که در عملیات علیه اسرائیل دست داشته است.
|
چهارشنبه ۵ آذر ۱۴۰۴ -
Wednesday 26 November 2025
|
ايران امروز |
سارا سبزی / هممیهن
روی میدانگاه خاکی میان روستای «الیت»، یک باند بزرگ برای بالگردهای هلال احمر، ارتش و سپاه ساخته شده و خانه نزدیک آن را به ستاد مدیریت بحران آتش تبدیل کردهاند؛ حالا نزدیک هشت روز است که بالگردها با هر بار نشستن روی این باند خاکی، نیروهایی را میبرند و میآورند و جماعتی پشت فنسهای اطراف آن به این جابهجاییهای مدام و گردوخاکی خیره میشوند، گاهی عکس میگیرند و در جمعهای چندنفره پچپچ میکنند و همزمان آتش و دود به جولان ۲۳ روزهاش در جنگل ادامه میدهد.
به روایت محلیها، اولین دود نهم آبانماه در میان جنگل الیت دیده شد و یکروز بعد شعلهها و درخواست اهالی برای کمک رساندن سازمان منابعطبیعی و محیطزیست برای ارسال بالگرد آغاز شد، اما همان موقع مدیرکل منابعطبیعی استان شدت حریق را کم دانست و با ارسال بالگرد موافقت نکرد. محلیها که نامشان نزد «هممیهن» محفوظ است، میگویند اگر همان روزهای اول بالگرد روی آن دو هکتار آتشگرفته آب میریخت، وسعت حریق به این حجم نمیرسید و جنگلهای هزاران ساله و بکر الیت را از بین نمیبرد. منطقه حفاظتشده چهارباغ از سال ۱۳۸۰ در اختیار سازمان محیط.زیست قرار گرفت و مالکیت آن در اختیار سازمان منابعطبیعی است. اهالی میگویند سازمان محیطزیست هم در این مدت تلاش کرده شانه از زیر بار مسئولیت خالی کند.
جنگل در منطقه حفاظتشده چهارباغ قرار دارد و آتشی که از جنگلهای «وشتاز» شروع شده، به «حسنسره» نزدیک شده و محلیها میگویند اگر زودتر مهار نشود، به روستاهای بعدی هم خواهد رسید؛ بسیار سریعتر از عملیات امدادی که حالا با روزانه یک تا دو بار هواپیماهای ایلوشین و حضور نیروهای محلی، کوهنوردها و نیروهای امدادی در میان جنگلهای صعبالعبور منطقه ادامه دارد. مدیریت بحران استان، این روایت را نمیپذیرد و آتش «وشتاز» را اطفا شده و جدای از حریق فعلی میداند.
لابهلای سورتیپروازهای بالگردها، ماشینهای آتشنشانی تهران با ۲۵ نیرو آمدهاند و دو کیلومتر لوله آب آوردهاند که از نزدیکترین چشمه، آب را به مناطق آتشگرفته پمپاژ کنند و دو محیطبان با دو دمنده، سوار بالگرد میشوند؛ قرار است به چند کمپی که در میان منطقه آتشگرفته اضافه شوند و همراه با بیل، آبپاش، ارههای برقی محلیها، کوهنوردها و داوطلبها خط آتش را قطع کنند. روز قبل وزارت دفاع از اعزام سه فروند بالگرد این وزارتخانه برای اطفایحریق خبر داده بود و حالا گاهی صدای هواپیماها و بالگردهایی شنیده میشود که لابهلای حجم انبوهی از دود گم شدهاند.
اواسط روز، حجم دود کمی کمتر میشود و بهسمت شرق پیشروی میکند؛ همه نگرانند که اگر باران و برف نبارد، چه میشود؟ مثل مازیار، راننده تاکسی اهل روستا که میگوید چندروز پیش کمی برف روی کوهها بارید ولی با محل آتش فاصله داشت و اثر نکرد. در تمام این ۲۳ روز هم بارانی نبارید و چشم همه به آسمان است.
روز اول شروع عملیات امدادی، دو بالگرد مخزندار و یکی دیگر برای جابهجایی نیروها آمد و هنوز بالگردهای ترکیه هم به منطقه نرسیدهاند. ایلوشین هم در دو روز گذشته، روزانه دو بار آب را از دریا پر کرده و روی جنگل ریخته است. مرتضی، اهل الیت، کنار دوستانش و نزدیک باند فرود بالگرد ایستاده و میداند که ایلوشین آب را از دریا پر میکند. سه، چهار روز است که دود روستا را گرفته و وقتی صبح امروز هواپیما، آب را روی آتش ریخت، حجم دود بیشتر شد. مرتضی شب قبل، در شانه جاده ایستاده و با چشم غیرمسلح دیده بود که چطور آتش روبهروی معدن، مثل مواد مذاب روی زمین ریخته و سنگها از حجم حرارت میترکیدند: «آتش دارد بهسمت انگوران میرود و نیروها هم باید شب کار کنند که دود کمتر است.»
روز اول که خط آتشی نبود، این را مرتضی تعریف میکند و میگوید آتش فقط در یک محدوده کوچک بود، ولی منابعطبیعی غرب استان گفته بود که فقط چند کنده پوسیده بودند که آتش گرفته و از چند زاویه از آنها عکس گرفتهاند. در بخشهایی از جنگلهای آتشگرفته، حجم برگ تا سهمتر هم بالا رفته است. برگهایی که بیآبی پاییز آنها را خشکتر کرده است: «شبیکه آتش شدت گرفت، هیچ مردی داخل روستا نبود، همه رفته بودند آتش را خاموش کنند.»
از روستا تا جایی که آتش گرفته، شش ساعت پیادهروی است. بخشی از آتش روی صخرههاست و بخشی از آن در شیبها و پرتگاهها. حالا اهالی، کوهنوردان و نیروهای عملیاتی با بیل و آبپاش پمپی و اره سعی میکنند خط آتش را قطع کنند. اطراف منطقه ۱۵۰۰ متر از سمت چشمه نزدیک آنجا لوله کشیدند تا ظرفهایشان را با آن پر کنند. دو محیطبان با دو دمنده عبور میکنند و مرتضی میگوید، باید اینها را همان روز اول میآوردند.
این را بقیه نیروهایی که از روز اول در منطقه بودند هم تایید میکنند. «بالگرد اولینبار، حدوداً یکشنبه ۲۶ آبانماه بود که آمد. ما فکر نمیکردیم اینطوری شود، ما نوزدهم آبانماه بود که به منطقه رفتیم، تا نوزدهم هیچ بالگرد و امکاناتی نبود. آنزمان ما مجبور شدیم دست خالی برویم بالا و این کارها را انجام دهیم. الان امکانات هست اما آتش را هم باید نگاه کنیم؛ آتش در حال حرکت بهسمت حسن سره است و اگر آنطرف برود، دو تا روستا باید خالی شود.» این را آقای «س» یکی از کوهنوردان داوطلب میگوید که با هیئت کوهنوردی چالوس به منطقه آمده است.
پشت حصارها که میان جمعیت و بالگردها فاصله ساخته، چند کوهنورد خودشان را آماده میکنند که با بالگرد بعدی به منطقه اعزام شوند و شاید ۴۸ ساعت بعد برگردند و جایگزین شوند. قرار است با آبپاش پمپی، بیل و اره جلوی آتش را بگیرند و شب را در کمپها بمانند. کوهنوردانی که از منطقه برمیگردند، تعریف میکنند که مدیریت نیروها هیچ ارتباطی با شرایط بحران ندارند و میپرسند: ستاد مدیریت بحران در آن ارتفاعات کجاست؟
آقای «س» تعریف میکند که از هفته پیش به منطقه آمده است، زمانی که هنوز بالگرد نیامده بود: «با یک گروه ۱۱ نفره بودیم که بچههای امداد و نجات هیئتکوهنوردی چالوس هم بینشان بودند. پیاده بالا رفتیم و ساعت هشت شب بود که راه افتادیم، مقداری هم باران میآمد، حدوداً ساعت ۱۲ شب با کوله و تجهیزات رسیدیم بالا. به خدا آنزمان هیچ امکاناتی نبود؛ خودمان بیل جور کردیم، جای خواب هم نداشتیم، هیچ وسیلهای هم نبود.
رفتیم آنجا با هم در یک چادر سر کردیم، ساعت چهارونیم صبح بلند شدیم و رفتیم سمت آتش؛ آتش خیلی بد بود، خیلی بد بود. ما نرسیده به حسنسره بودیم؛ آتشی بود که روز قبلاش محلیها خاموشاش کرده بودند، بعد ما گفتیم بهسمت دیگر برویم و دیدیم باد میآید، ترسیدیم از باد. کلاً آتش مهار شده بود، ما بیشتر آتش را مهار کرده بودیم اما یکدفعه باد شدیدی آمد و آتش وحشتناک شد.
آمد سمت کمپ ما، حتی نزدیک بود آتش به کولههایمان هم بگیرد. خدا رحم کرد. یکی از بچهها را گذاشته بودیم که مواظب کولهها باشد، رفتیم و بالاخره توانستیم جلویش را بگیریم ولی هرچه خاموش میکردیم، باد میزد و روشن میکرد. کارهای ما بیتاثیر شده بود تا اینکه باد بند آمد. من نمیخواهم بگویم کسی کاری نکرده اما همه امکاناتی را که الان میبینید مثل بالگرد، آتشنشانی و... کمی دیر به منطقه آمدند.»
او و هیئتکوهنوردی آن روز ۳۰ نفر را فرستاده بودند «بالا» میان جنگل: «خدارا شکر با کمکهای مردمی که از طرف هیئتکوهنوردی چالوس و مازندارن آمد؛ وسایلی مثل اره برقی و سمپاشهایی که آب دارند، هزار متر لوله کشیدهایم از یک چشمه از سمت حسن سره که به سمت آتش ببریم. اینها امکاناتی است که از دفعه قبل بهتر است. الان آتشنشانی طرحی دارد، امیدوارم بتواند آب پیدا کند؛ در این طرح میخواهند از محلی که آب دارد چند کیلومتر لوله بکشند. الان ناهماهنگی وجود دارد؛ باید با محلیها و اشخاصی که منطقه را میشناسد، کار شود.
کسی را داریم که ششروز است بالاست و امروز آمده پایین. باید با این آدمها هماهنگ شد چون مثل کفدستشان اینجا را بلدند و اگر قرار باشد چشمهای پیدا کنند، این آدمها باید پیدا کنند. اگر از این آدمها استفاده کنند، این طرح شاید جواب دهد؛ ولی اگر فکر کنند خودشان میتوانند کاری کنند، نمیشود. بیشتر این بچهها اهل تهراناند، اینجا را بلد نیستند، امکانات دارند ولی به این منطقه مسلط نیستند. الان فقط میشود آتش را مهار کنیم، نمیتوانیم خاموش کنیم؛ الان نیروی انسانی فقط دارند خط آتش را میزنند که بتوانند جلورفتناش را بگیرند. اوضاع در حال خطرناکشدن است.»
یکی از خبرهایی که در روزهای گذشته در میان خبرهای آتش در الیت پیچید، بازداشت دهیار روستا بود که قوهقضائیه آن را تکذیب کرد اما حالا اهالی منطقه، واکنش منفی مسئولان به اطلاعرسانیهای دهیار در صفحه اینستاگراماش را تکذیب نمیکنند.
کمپهای کوچک برای اطفای آتش
اهالی، روزهای اول آتش را چندان جدی نگرفتند اما بعد از اوجگرفتن شعله و دود، بعضی از شبها ۳۰۰ تا ۴۰۰ نفرشان هم به جنگل میرفتند. حالا غیر از روستاییها و کوهنوردهای داوطلب که از مدیریت نیروها شکایت دارند، اهالی روستاهای نزدیک هم برای کمک آمدهاند. مثل آقای دلیرروحی که ساکن «گیجان» است و قرار است صبح فردا با ۵۰ نفر از همروستاییهایش به منطقه بروند و چندروز در یکی از کمپهای آنجا بمانند. گروههای مختلف، کمپهای مختلفی در ارتفاعات زدهاند و شب را همانجا مستقر میشوند.

او میگوید این چهارمینبار است که جنگل آتش میگیرد؛ چهار بار آتش گُر گرفته و خاموش شده است؛ روایتی که فعالان محلی آن را باور ندارند و میگویند این یک آتش ادامهدار است که ۱۰ آبانماه آغاز شده. آقای دلیرروحی از شش صبح آنجا منتظر مانده تا یکی از بالگردها را برای جابهجایی این ۵۰ نفر هماهنگ کند، ولی نشد و حالا میگوید اگر فردا صبح هم بالگردی نباشد، پیاده میرویم.
اگر برویم تا هر چندروز که بتوانیم، آنجا میمانیم. روستایشان «گیجان»، آن سمت کوهی است که آتش گرفته است و همه میگویند اگر مهار نشود شاید به روستاهای دیگر هم برسد. شاید به گیجان و انگوران و روستاهای دیگر. نیروی متفرقه زیاد به منطقه آمده، در مسیر معدن خودروهای زیادی ایستادهاند و از همانجا برای کمک پایین میروند.
آتش به سمت حسنسره میرود
در میان همان جمعیت و نزدیک نیروهای داوطلب، یکی از مسئولان ایستاده که او هم تمایلی ندارد ناماش نوشته شود؛ بهدلیل همان تذکرهایی که چند روز پیش اهالی دریافت کردهاند. او میگوید موج دوم آتشسوزی جنگل روستای الیت از روز شنبه هفته گذشته شروع شد و سرعت و شیب زیادی داشت.
با فراخوان و هشدارهایی که از سوی مقامات محلی و منابعطبیعی صادر شد، همه گروهها شامل یگانهای دولتی، امدادی، نهادها و مردمی بلافاصله در منطقه حاضر شدند و شروع به ایفاینقش کردند: «تا حدودی آتش مهار شده و در کنترل نیروهای ماست اما بهدلیل شرایط جوی ممکن است شیوع پیدا کند. هواپیمای آبپاش ایلوشین هم مشغول خاموشکردن آتش است. ایلوشین ایران و ایلوشین ترکیه، مشغول کارند. هواپیمای ترکیه هنوز وارد عمل نشده و شنیدههای حاکی از این است که بهزودی وارد کار میشود.
کاری که در دستور است این است که خط حائلی میان آتش و فضای سالم ایجاد کنند که این کار به سازمان منابعطبیعی محول شده و هیئتکوهنوردان باید آتشبر و دیوار حائل را ایجاد کنند. سازمان محیطزیست هم باید اطفای کامل و نقطههایی را که دچار حریق است، خاموش کنند. شرایط طبیعی و جوی منطقه طوری است که هواپیما و بالگرد نمیتواند کاملاً ارتفاع کم کند و درواقع آن چیزی که مدنظر است، انجام دهند. بااینحال همه ارگانها و نهادها پای کارند و وفاق و اتحاد قابلتقدیری شکل گرفته است.
انتظارات این است که حمایتها بیشتر شود و هماهنگی بین ستادها بیشتر شود تا نهایت بهرهبرداری را از نیروها داشته باشیم تا بر آتش فائق شویم. شب لاشههایی که هنوز مشتعلاند به اطراف بازتاب پیدا میکنند و اینطوری فکر میکنیم سطح آتش زیاد است. وزش باد هم عامل موثری بر شیوع این آتش است. این جنگل، جنگلی وحشی است و لاشه برگها از چندصدسال پیش اینجا مانده است. بههمیندلیل آتش به عمق زیادی نفوذ پیدا کرده و همین موضوع کار اطفاء را سخت میکند.»
او تعریف میکند یکی از بحثهایی که در چند روز گذشته مطرح شد، این است که یک پایگاه دائمی اطفایحریق در منطقه دایر شود تا با حوادث احتمالی مقابله شود: «امروز ۵۰ نفر کوهنورد را ثبتنام کردیم و توانستیم ۳۰ نفر را بالا بفرستیم و ۱۰ کوهنورد دیگر هم بالا هستند. یکسری با بالگرد و یکسری پیاده رفتهاند. ما چندسال پیش با همکاری سازمان جنگلها و مراتع، آموزش اطفای حریق را شروع کردیم. اما هنوز کوهنوردانی هستند که دورهها را ندیدهاند. نیروهای غیرحرفهای هم از چندروز قبل آمدهاند و کمک کردهاند.
همیشه در چنین حوادثی، تلفات هم داریم. نیروها با بیل، لوازم آبپاش، آتشبر، اره موتور، آتشروب، داس و تبر مشغول کارند. در تعداد سورتهایی که بالگردها انجام میدهند نیروها، غذا، لوازم و تجهیزات برای شبماندن را میبرند. درحالحاضر در منطقه حسنسره آتش در حال شیوع پیدا کردن است و نیروها در حال مبارزه با آتش هستند. امیدواریم که به نتیجه برسیم.»
نگرانی از سرایت آتش
ساعت به حوالی ۲.۴۰ دقیقه ظهر که میرسد، از حجم دودی که تا شهرهای دیگر- حداقل کلاردشت رفته- کم میشود و آفتاب شکل غروب به خودش میگیرد؛ «الیت» زیر لایهای از دود و اندوه خوابیده و آدمها مدام از جاده میرسند و به این جمعیت اضافه میشوند؛ کوهنوردها برای رفتن به منطقه، آنهایی که تازه از کوهستان برگشتهاند، آنهایی که برای مدیریت آمدهاند و لباس هلالاحمر، مدیریت بحران، ارتش و آتشنشانی تهران دارند و آنهایی که آمدهاند برای تماشای همه اینآدمها که تصویرشان لای دود و گردوخاک میپیچد.
بین کسانی که روی زمین، پشت حصار باند بالگرد نشستهاند، اهالی بومی برگشته از کوهستان، تمایلی برای حرفزدن درباره سههفته گذشته ندارند. ترس تازهای به جانشان افتاده و حرفزدن را به دیگری واگذار میکنند. حالا همه محلیهایی که درباره شبها و روزهای گذشته بر جنگلهای الیت میگویند، نامی ندارند.
روایت آنهایی که از روز اول، دود را در دامنه جنگلهای الیت دیدند و به سازمان منابعطبیعی و فرمانداری چالوس اطلاع دادند، با آنچه از سوی مقامات رسمی اعلام میشود، متفاوت است. جایی در بالادست روستا که بایستی، جنگلهای پردود خودشان را بیشتر به تو نشان میدهند و حجم فاجعه را بهتر میبینی. همانجایی که اولین دود، نهم آبانماه دیده شد و تا هشت روز نیروهای محلی و چند جنگلبان برای مهار آن تلاش کردند اما یک وزش باد، همهچیز را خراب کرد.
یکی از این نیروهای محلی (که ناماش نزد روزنامه محفوظ است) تعریف میکند که چطور سازمان منابعطبیعی استان به درخواست آنها برای ارسال بالگرد در روزهای اول حادثه، پاسخ منفی داده است؛ روزهایی که فرمانداری هم در جریان این ماجرا قرار داشت. او مقصر شروع آتش را شکارچیان میداند و تعریف میکند که جمعه شب نهم آبانماه، شکارچیان این آتش را روشن کردند و صبح همان روز با مشاهده دود به دهیاری، منابعطبیعی و محیطزیست اطلاع داده شد و شب اول تعدادی از نیروهای این سازمانها به منطقه آمدند.
او میگوید دهم آبانماه شروع این آتشسوزی بود که از سر «یال» کوه شروع شد و گسترش پیدا کرد اما خیلی جدی گرفته نشد. منطقه بسیار صعبالعبور بود. او و چند نفر از اهالی از اولین تیمهایی بودند که دهم آبانماه بالای سر آتش رفتند: «معلوم بود که همهچیز از کنترل خارج است. آنشب حدود پنج نفر از نیروهای جنگلبانی هم آمدند و تنها دفعهای بود که محیطزیست نیرو فرستاد. از آنروز بهبعد هیچ مأموری از محیطزیست را آنجا ندیدیم تا چندروز که از آتش گذشت، به منابعطبیعی میگفتیم که نیرو کم داریم، امکانات نیاز داریم و کمی طول کشید تا محلیها متوجه شوند، اما بعد از پنج، شش روز محلیها جمع شدند و آمدند.
شنبه که آتشسوزی شد، تا جمعه آنها را با بیل، ارهدستی و تبرهای محلی مهار میکردیم و سعی میکردیم دور درختان را از برگ خلوت کنیم؛ چون الان پاییز است و جنگل پربرگ است، اما آتش به مغز خاک نفوذ کرده بود و به لایه آلی خاک رسیده بود؛ یعنی نیممتر زیر زمین آتش داشتیم.» او تعریف میکند که تا روز جمعه، حدود هفتروز بعد از آتشسوزی، حدود ۳۰ نفر از اهالی برای مهار آتش تلاش میکردند.
گاهی کنترل میشد، اما شب باد میوزید و دوباره همهچیز شروع میشد: «حجم آتش را در حد یک تا دو هکتار نگه میداشتیم. منابعطبیعی هم چند نیرو فرستاد که آنها برای مناطق صعبالعبور آموزش ندیدهاند و کمرنگ و کمجان بودند ولی باز کمک کردند. محیطزیست از روز دوم اصلاً نبود و بیشتر محلیها بودند که کمک میکردند. روز هشتم یا نهم آتشسوزی، با سرجنگلبان منطقه بالا رفتیم و دیدیم که دوباره منطقه در حال خارجشدن از کنترل و سرایت به مناطق دیگر است.

همانجا او با مدیرکل منابعطبیعی استان تماس گرفت و درخواست بالگرد کرد، او پاسخ داد مگر چند هکتار دارد میسوزد که بالگرد بفرستم؟ مگر چند درخت درگیر آتش است؟ اگر لازم باشد با آن نیروها (جنگلبانی) یکهفته آب کول کنید، باید این آتش را خودتان خاموش کنید. گفتند که بالگرد برای ارتفاع ۳۵۰۰ متری نمیتواند بیاید، نمیدانست که در ارتفاع بیش از ۲۵۰۰ تا ۲۶۰۰ متر، درخت در ایران نداریم؛ یعنی ارتفاع و نقطه آتشسوزی را نمیدانست.»
آقای «م» میگوید بعد از این جریان، اهالی ناامید شدند و سعی کردند از طریق فرمانداری چالوس فشار بیاورند که بالگرد اعزام شود؛ چون آن منطقه یک تا دو هکتاری به آب نیاز داشت: «ما هشدار میدادیم که اگر بادهای پاییزی آغاز شود، فاجعهای رخ میدهد که نمیتوان آن را کنترل کرد. با تمام فشارهایی که آمد یکبار بالگرد را اعزام کردند، اما شنیدم که دود منطقه را ندید و گفت قابلتوجه نیست و رفت.
یک تا دو روز بعد بهدلیل فشارهای ما، فرمانده یگان جنگلبانی با چندنفر از مسئولان منابعطبیعی و محیطزیست به منطقه رفتند، قرار بود با خودشان ارهبرقی و دمنده ببرند که خیال ما راحت شود که دیگر دود جدیدی از منطقه بلند نمیشود. اما گفتند یکی، دو کنده است که میسوزد، نه ارهبرقی با خود آورده بودند، نه دمنده و خیلی زود هم برگشتند.
مدیرکل منابعطبیعی تقریباً ۱۱ روز بعد از شروع آتشسوزی در مصاحبه خود اطفایحریق را اعلام کرد، درحالیکه پروتکل اطفای حریق میگوید در مناطق جنگلی، مخصوصاً کوهستانی و صعبالعبور، حداقل ۴۸ تا ۷۲ ساعت زمان نیاز داریم که از آخرین دود بگذرد؛ چون لایه آلی خاک، ناگهان گُر میگیرد، وقتی که ریشهها آتش را میدوانند. آتشی که باید ۲۴ ساعته تحتنظر قرار میگرفت، رها شده و از یک جایی دوباره شعلهور میشود.
هیچ عمدی در کار نبوده و هرروز میگویند آتش را مهار کردیم، اما صبح دوباره میگویند از جای دیگری شعلهور شده است. کبریت دودی که الان میبینید، ۱۰ آبانماه خورده بود و هیچوقت هیچ فاصلهای در خاموشی رخ نداده است. اتفاق افتاده است که پنج ساعت این آتش دود نکند، اما دوباره شعلهورشده است.»
آتش از روبهروی جایی که ما ایستاده بودیم، درست در یکی از یالهای کوه شروع شده، دور زده، به سمت طرف دیگر دره رفته، قسمتی دیگر از کوه را سوزانده و هنوز ادامه دارد؛ حالا آتش در نیمه روز یکم آذرماه و بعد از ۲۳ روز خزیدن لابهلای درختان جنگل هیرکانی الیت، سمت «حسنسره» است و اگر اطفا نشود، پولادکوهسر اولین روستایی است که درگیر میشود.
بعد از آن به سمت گیجان و انگوران میرود و اگر باز هم ادامه داشته باشد، احتمال دارد تا جاده چالوس پایین برود؛ این احتمالی است که آقای «م» مطرح میکند، خلافنظر ستاد مدیریت بحران که میگوید همهچیز تحت کنترل است. او جنگل را با دست نشان میدهد و میگوید، آنها وقتی آمدند که دیگر بالگرد کارساز نبود و وسعت آتش زیاد بود.
آنها ـ آقای «م»، اهالی روستا و جنگلبانها ـ ۱۴شب این آتش را محدود نگه داشته بودند تا کمک برسد و کسی بگوید آتش اطفا شده است: «طبق پروتکل ۴۸ تا ۷۲ ساعت بعد از اطفا باید بازرسی نهایی شود، اما هیچکدام انجام نشد. مدام میگویند که این آتش جدید است و باید بازههای زمانی را از هم جدا کرد، درحالیکه این یک آتش است که از دهم آبانماه کِش پیدا کرده است. دو هفته بعد از آتشسوزی، یکشب باد وزید و این فاجعه رخ داد و هنوز هم ادامه دارد. در یکشب آتش از دو هکتار به ۳۰۰-۲۰۰ هکتار رسید. حداقل پنج کیلومتر در پنج کیلومتر سوخته است.»
همان ساعتها صدای هواپیماهای نادیده از بین ابرهای سنگین دود شنیده میشود؛ سر میچرخانیم تا شاید ایلوشین را ببینیم که حجم دود روی کوه اجازه نمیدهد. همان ساعتها چند دسته نیرو ـ مردم، کوهنوردها و نیروهای امدادی ـ در همان نقاط صعبالعبورند که شش ساعت پیاده، راه است و فقط بالگرد امکان جابهجاکردن آنها را دارند.
آقای «م» میگوید اگر ۱۲۰ ایلوشین هم باشند و از صبح تا شب کار کنند، شاید نتیجه دهد، اما روزی یک سرویس آب آوردن، کارساز نیست و اکثر آنها تبخیر میشود و بهدلیل دود، نمیتواند به آتش نزدیک شود و باید از ارتفاع زیادی آن را خالی کند و بههمیندلیل نیاز به تعدد پرواز است. میگوید محلیها فرسوده شدهاند، با هربار سرفه، خون از گلویمان میآید و از نظر فیزیکی تحلیل رفتهایم؛ آنقدر این مسیر صعبالعبور را رفتهاند که فرسوده شدهاند. نیروهای داوطلب و جدید هم میآیند اما آتش بسیار وسیع است؛ جنگلیکه آتش به آن رسیده، انبوه است.»
او میگوید در تمام این چندروز نیاز به یک کمکرسانی فراملی و بسیار سریع داریم. هر لحظهای که اینجا نشستهایم یک هکتار را از دست میدهیم. هنوز آتش در منطقه اول کنترل نشده است. جایی که یکهفته پیش سوخته بود، دوباره دارد میسوزد. آتش کنترل و مهار شد، ولی خاموش نشد. قطعاً آن آتش کار دست انسان است؛ هیچکس غیر از شکارچی در این فصل آنجا حضور ندارد، منطقه کاملاً صخرهای است، ضمن اینکه در فصل گاوبانگی هستیم.»
اعلام آمادگی چین و بلاروس برای کمکرسانی
هشت صبح یکم آذرماه شینا انصاری، معاون رئیسجمهور و رئیس سازمان محیطزیست به منطقه آمده بود و تا عصر همانروز، نماینده مجلس، رؤسای سازمان مدیریت بحران و هلالاحمر و شورای شهر چالوس هم خودشان را رساندند. کامران پولادی، نماینده نوشهر، چالوس و کلاردشت هم برای بازدید به منطقه آمده و به هممیهن میگوید تیم وسیعی از منابعطبیعی، هلالاحمر، سازمان حفاظت محیطزیست و عدهای از کوهنوردان از سراسر کشور خودشان را به اینجا رساندهاند و از همان روزهای اول آتشسوزی حضور داشتند: «آتشسوزی در وهله اول بهصورت نقطهای بود و خیلی خودش را نشان نداد اما بهمحض اینکه دامنه آن وسیعتر شد، بلافاصله درخواست کردیم که چند بالگرد وارد منطقه شوند و پنج بالگرد به اینجا اعزام شدند.
کار آبپاشی آغاز شد اما وقتی دیدیم که این کار به خوبی جواب نمیدهد، بلافاصله درخواست هواپیمای آبپاش کردیم.» او میگوید یک فروند از این هواپیماها دو روز وارد کار شد که بسیار هم موثر بود و دیروز هم یک هواپیمای دیگر اضافه شد: «از نظر بینالمللی هم کشور ترکیه دو فروند هواپیما فرستاد که در منطقهاند و یک هواپیما هم از روسیه بهزودی وارد کار میشود.
کشورهای چین و بلاروس هم اعلام آمادگی کردهاند که اگر لازم باشد، میتوانند کمک کنند.» او توضیح میدهد که با وجود تمام تلاشها به دلیل صعبالعبور بودن منطقه که حدود ۸۰ تا ۱۰۰ درصد شیب تند دارد، عملیات حریق با مشکل روبهرو شده است. با ارادهای که بین دستگاهها وجود دارد، امیدوارم که همین یکی، دو روزه حریق مهار شود. فرماندار و بخشدار هم در همه این روزها با تیمهای میدانی که در منطقهاند، مستقرند. شهرداری تهران هم تیم خوبی از آتشنشانان به منطقه فرستاده که مشغول کمک شدهاند. هواپیمای روسیه در همین یکی، دو روز باید به منطقه میرسید که هنوز نیامده اما ترکیه آمده است.»
کمی پایینتر، رئیس ستاد مدیریت بحران کشور و استان و چند مسئول دیگر کنار هم ایستادهاند و از میان آنها محمد زهرایی، رئیس ستاد مدیریت بحران استان مازندران درباره آخرین وضعیت امدادرسانی توضیح میدهد: «هشت روز از شروع آتشسوزی گذشته و عملیات اطفایحریق در جنگلهای الیت در بخش مرزنآباد همچنان ادامه دارد.
باتوجه به اینکه شرایط و تاپوگرافی منطقه، شرایط خاصی است و جریان بادی که در منطقه حاکم میشود، عملیات اطفایحریق را با مشکل مواجه کرد. آتشسوزی تا روز چهارشنبه تا ۹۵ درصد به اطفا نزدیک شد اما بهدلیل صعبالعبور بودن، نوع تاپوگرافی، جریان باد حاکم بر منطقه و لاشه برگهایی که در منطقه وجود دارد، باعث شد که آتشسوزی از روز پنجشنبه دوباره گُر بگیرد و به ناحیه شرقی در منطقه سه کویه سرایت کند. برایناساس از روز اول همه تیمهای عملیاتی که در قالب ۱۶ تیم بودند و تحت راهبری استاندار، در منطقه حضور داشتند.
باتوجه به جریان باد شبانه، آتشسوزی به منطقه سه کویه و ویال شرقی سرایت پیدا کرده، تعداد بالگردها هم افزیش پیدا کرد و به ۸ فروند بالگرد رسید. تعداد تیمهای عملیاتی هم از ۱۶ تیم به ۴۰ تیم افزایش پیدا کرد که عمدتاً تیمهای زبده کوهستاناند.» او میگوید تا الان شش سورتی پرواز ایلوشین هواپیمای آبپاش اتفاق افتاده و بسیار موثر بوده است.
زهرایی مدعی است که ستاد مدیریت بحران توانسته دامنه و پیامد آتش را مهار کند و امیدواریم که با همه حمایتهایی که صورت گرفته این موضوع تا دو یا سه روز آینده ختم بهخیر شود. آتشسوزی قبلی که در ۱۰ آبانماه شروع شده بود برای منطقه وشتاز بود و این آتشسوزی در منطقه دراکینگ است و ربطی به آتشسوزی قبلی ندارد.»
حالا هیئت کوهنوردی چالوس در حال هماهنگی کوهنوردان حرفهای است که بتوانند در شیب بالای ۷۰ درصد توان اطفای حریق را داشته باشند. آنها میگویند صبح فردا قرار است هواپیمای ایلوشین که حالا در نوشهر است، دوباره به منطقه برسد و در حال هماهنگیهایی با سازمان نقشهبرداری است.
از یک هفته گذشته همزمان با شدت گرفتن آتش در جنگلهای الیت، واکنشهای رسمی به آن هم بیشتر شد و حالا قرار است ترکیه، روسیه، آذربایجان، بلاروس و چین (به گفته نماینده نوشهر، چالوس و کلاردشت) هم به اطفای حریق در جنگلهای این روستا کمک کنند.
روز گذشته امیر حسینخان، رئیس روابط عمومی سازمان امدادونجات جمعیت هلالاحمر از اعزام دو فروند پهپاد مجهز به دوربین حرارتی و دوربین دوچشمی به منطقه الیت خبر داد و همزمان رئیس ستاد مدیریت بحران کشور گفت عملیات مهار آتشسوزی در جنگلهای الیت مرزنآباد پیشرفت چشمگیر داشته است. او گفت که با تلاش شبانهروزی نیروهای امدادی و پشتیبانی هوایی، بخش عمدهای از عرصههای طبیعی منطقه از خطر نابودی نجات یافته است؛ گفتههایی که مشاهدات میدانی و گفتههای اهالی آن را تایید نمیکنند.
حالا آتش از غرب به سمت شرق میرود و کسی نمیداند همسو با باد و دود، گوزنها و پلنگها و کل و بزها و خرسها به کدام سمت فرار کردهاند؟
|
چهارشنبه ۵ آذر ۱۴۰۴ -
Wednesday 26 November 2025
|
ايران امروز |
الهه محمدی / هممیهن
هفته گذشته سازمان بهداشت جهانی گزارشی منتشر کرد و در آن تخمین زد که ۸۴۰ میلیون زن در سراسر جهان، یعنی تقریباً یکسوم جمعیت زنان، در طول زندگی خود خشونت جنسی را تجربه کردهاند که این شامل کسانی که این زنان با آنها در رابطه عاطفی بودهاند هم میشود. در ایران هم دادههای موجود تصویر نگرانکنندهای ارائه میدهند و اخبار مربوط به زنکشی روزانه تکرار میشوند.
آمار گردآوریشده از منابع عمومی نشان میدهد، تعداد قتلهای موسوم به ناموسی از حدود ۱۰۵ زن در سال ۲۰۲۳ به حدود ۱۶۵ زن در ۲۰۲۴ در ایران رسیده است؛ رقمیکه بخش قابلتوجهی از آن در تهران رخ داده است. گزارشهای منتشرشده از سالهای ۲۰۲۱ تا ۲۰۲۴ نشان میدهند که همچنان بخش بزرگی از قتلها و تهدیدها زیر عنوان جعلیِ «حفظ شرف خانواده» توجیه میشوند؛ سازوکاری که خشونت را مشروعیت میبخشد و امکان تکرار آن را فراهم میکند.
«هممیهن» در این گزارش با فعالان و پژوهشگران زن از آرژانتین، شیلی، فلسطین، اوکراین، ایران و سه فعال زن از ترکیه گفتوگو کرده؛ زنانی که بیشترشان از سازماندهندگان اعتراضات و راهپیماییها علیه خشونت در کشورشان هستند و از وضعیت زنانی میگویند که انواع خشونت را روزانه زندگی میکنند؛ از زنان فلسطینی که همزمان بازماندگان اشغال و تبعیض داخلیاند، تا فعالان ترکیه که سالهاست خیابانهای این کشور را به عرصه کنشگری دربرابر خشونت علیه زنان تبدیل کردهاند. از فمینیستهای لاتین که با فریاد «Ni Una Menos» (نه یک زن کمتر) علیه قتل زنها میایستند، تا زنان اوکراینی که بیش از سهسال است بدنشان ابزاری برای نظامیگریهاست.
درحالیکه همین چندروز پیش سازمان جهانی بهداشت در گزارشی اعلام کرد، یکنفر از هر سه زن در جهان، مورد خشونت جنسی قرار میگیرند و بخش زنان سازمان ملل هشدار داده که کاهش کمکهای مالی دولتها موجبشده که بسیاری از برنامههای مقابله با خشونت علیه زنان در جهان تعطیل شوند، روز ۲۵ نوامبر و ۱۶ روز نارنجی، موعدی برای این فعالان زن است تا یادآوری کنند که واقعیت مشترک زنان، ترکیبی از خشونت ساختاری، سیاسی و جنسیتی است؛ خشونتیکه در جوامع مختلف ریشه در پدرسالاری، تبعیض قانونی و در بسیاری مناطق، با سرکوب دولتی و نظامیگری درهمتنیدگی دارد و مبارزه علیه آن ضروری است.
بخش زنان سازمان ملل دیروز با شعار «هیچ بهانهای برای سوءاستفاده آنلاین» اعلام کرده است: «در ۱۶ روز فعالیت علیه خشونت (۲۵ نوامبر تا ۱۰ دسامبر)، به ما بپیوندید تا برای جهانی تلاش کنیم که در آن فناوری نیرویی برای برابری باشد، نه آسیب.» به گزارش این بخش، ۱۶ تا ۵۸ درصد زنان با خشونت دیجیتال مواجهاند و ۹۰ تا ۹۵ درصد ویدئوهای دیپفیک تصاویر جنسی از زنان هستند.
ایران: بدن زنان، از ابژه تا مطالبهگری
در ایران سالهاست که پژوهشگران و فعالان حوزه زنان درباره روند روزافزون انواع خشونت علیه زنان هشدار میدهند؛ از سال ۱۳۸۳ که پژوهشی ملی در مراکز ۲۸ استان نشان داد از هر سه زن، یکنفر در مقطعی از زندگی تحت خشونت فیزیکی، جسمی، روانی یا جنسی قرار میگیرد که بهشکل مواردی مانند خشونت خانگی، آزار در محل کار، تهدید در فضای مجازی، تجاوز و... خود را نشان میدهد تا سالها بعد که لایحهای برای حمایت از زنان در برابر خشونت به مجلس ارسال شد و هیچگاه به نتیجه نرسید؛ در همه این سالها اخبار انواع خشونت علیه زنان، گاه رسانهای شده و گاه نه؛ نمونهاش زنکشیهایی که در شهرهای مختلف ایران اتفاق میافتد و پژوهشگران اجتماعی میگویند تا اول آبانماه امسال، ۶۳ مورد زنکشی اتفاق افتاده است.
شیوا علینقیان، انسانشناس و پژوهشگر حوزه جنسیت در گفتوگو با «هممیهن» درباره روز جهانی مبارزه با خشونت علیه زنان میگوید که اهمیت این روز فقط در «مناسبتی»بودن آن نیست؛ این روز در سطح جهانی به یک آیین سیاسی و نمادین تبدیل شده که خشونت علیه زنان را از «مسئله خصوصی» به «مسئله عمومی و ساختاری» ترجمه میکند.
او میگوید از منظر انسانشناسی فمینیستی، چنین روزی لحظهای است برای دیدن بدنهای زنان بهمثابه میدان تقاطع قدرتِ دولت، خانواده، مذهب و بازار و در ایران بعد از «زن، زندگی، آزادی» این معنا پررنگتر شده است: «در شرایطیکه فراتحلیلها نشان میدهند چیزی بیش از ۶۰ درصد زنان ایرانی در طول زندگی مشترک، دستکم یکبار خشونت خانگی را تجربه کردهاند، سکوتنکردن و نامگذاری خشونت، خود یک عمل سیاسی است. در ایران، ۲۵ نوامبر همچنین فرصت اتصال تجربه زنان «عادی» با چهرههای نمادین خشونت دولتی است.»
این انسانشناس میگوید در گفتار رسمی، خشونت معمولاً به «کتکزدن» یا «قتلهای ناموسی» فروکاسته میشود اما ازمنظر انسانشناسی، طیفِ وسیعی از خشونتهای روزمره و «طبیعیشده» کمتر دیده میشوند: «خشونت اقتصادی (کنترل درآمد، محرومکردن از اشتغال، بدهکارکردن زن، ثبتنکردن کار خانگی)، خشونت حقوقی (فقدان دسترسی برابر به طلاق، حضانت، ارث، دیه) و خشونت مراقبتی (تحمیل مراقبت از کودک، سالمند، بیمار بدون تقسیم عادلانه کار) در روایتهای زنان ایرانی بارها تکرار شده اما کمتر بهعنوان «خشونت» نامگذاری میشود.»
علینقیان میگوید، در سطح حقوقی و اقتصادی هم نابرابری ساختاری قانون (در دیه، طلاق، حضانت، سن ازدواج، اجازه خروج از کشور و…) همراه با وابستگی مالی گسترده زنان، خشونت را پایدار میکند: «رسانهها از یکسو میتوانند خشونت را «عادی» کنند؛ سریالها و برنامههایی که مردِ کنترلگر را بهعنوان «غیرتیِ» رشکبرانگیز و دوستداشتنی نشان میدهند، زن مطیع را الگوی زن خوب یا شوخیهای جنسیتی که تحقیر زنان را به سرگرمی تبدیل میکنند، همگی خشونت نمادین را بازتولید میکنند.
این الگوها نوعی نظم معنایی میسازند که در آن کنترل، مالکیت و تحقیر زن نهتنها غیرعادی نیست، بلکه بهعنوان «رفتار طبیعی مردان ایرانی» نمایش داده میشود. رسانه در این شکل، نهفقط روایتگر خشونت، بلکه شریک فعال آن است؛ با حذف امکان مقاومت زن، با پاداش دادن به مرد غیرتی و با بازنمایی جهان زنانه در قالب نقشهای خانگی، فرودست یا خاموش.»
او میگوید مطالعات کیفی در ایران نشان میدهد زنان بازمانده از خشونت، علاوه بر امنیت فیزیکی، سه موضوع را مدام تکرار میکنند: «باور شدن»، «بیقضاوت شنیدهشدن» و «استقلال اقتصادی حداقلی.» به اعتقاد علینقیان، امید اصلی، در خودِ سوژهشدنِ زنان و همبستگی میان آنان است. اعتراضات ۱۴۰۱ بیش از هر زمان دیگری نشان داد که بدن زنان، از ابژه کنترل، به میدان سیاست و مطالبهگری تبدیل شده است.
توجه به وضعیت جهانی زنان در ۲۵ نوامبرهای سالهای اخیر، بیانگر آن است که خشونت علیه زنان دیگر نمیتواند در هیچکدام از مرزهای ملی حبس شود؛ قتل، آزار و شکنجه زنان در شبکهای جهانی از روایتها بیان و محکوم میشود. این یعنی رژیم معنایی پدرسالار در حال ترک برداشتن است.
اوکراین: تجاوز سلاح جنگی است
بیش از سهسالونیم از شروع جنگ روسیه و اوکراین میگذرد و ۱۱ سال از آغاز درگیریها؛ جنگ همچنان تشدید و جان افراد بیشتری گرفته میشود، ویرانیهای عظیم ایجاد و میلیونها نفر آواره شدهاند. از آغاز جنگ در ۲۴ فوریه ۲۰۲۲، بسیاری از زنان اوکراینی مورد آزار و تجاوز جنسی توسط سربازان روس قرار گرفتهاند. فعالان اوکراینی میگویند زنان بهدلیل ترس از برچسبزنی و انگ اجتماعی، سکوت کردهاند.
طبق گزارش دفتر حقوق بشر سازمان ملل (OHCHR)از آغاز درگیریها، بیش از ۳۴۲ مورد خشونت جنسی ثبت شدهاند که مظنونان آن نیروهای روسی، نیروهای زندانبان یا نهادهای امنیتی روس بودهاند. این موارد شامل تجاوز، آزار جنسی، برهنگی اجباری، شکنجه جنسی و موارد دیگر است. در گزارش دبیرکل سازمان ملل هم (۲۰۲۴)، ۲۰۹ مورد خشونت ارتباطیافته با درگیری، ثبت شده است.
بعضی گزارشها از سوی نهادهای بینالمللی، تجاوز جنسی را «استراتژی نظامی» توصیف کردهاند؛ بهگونهایکه این خشونت بهمنظور ترساندن، تحقیر و کنترل جمعیت غیرنظامی اوکراینی بهکار گرفته شده است. ثبت رسمی این خشونتها هم چالش دارد؛ دولت اوکراین یک «سامانه ثبت تجاوز» راهاندازی کرده که به بازماندگان امکان ثبت موارد خشونت را میدهد تا بتواند برای دعاوی جبران خسارت استفاده شود. بررسیهای بخش زنان سازمان ملل نشان میدهد که بسیاری از موارد تجاوز گزارششده هنوز در فرآیند بررسیاند و تعداد واقعی بازماندگان ممکن است بسیار بیشتر از آمار رسمی باشد.
«آناستازیا»، عضو گروهی مخفی است که به زنان در کیف کمک میکنند. او به «هممیهن» میگوید از زمان شروع جنگ، در خانوادههایی که مردان به ارتش پیوستهاند، زنان مسئولیت اضافی تمام کارهای خانه و مراقبت از کودکان و بستگان سالمند را برعهده دارند و حملات شبانه طولانی و بیوقفه، تأثیر منفی بر سلامتشان دارد (بهعنوان مثال، بیخوابی و اختلالات هورمونی).
او میگوید از سهسال پیش، شاهد تعداد زیادی از موارد تجاوز و خشونت بوده که توسط مردان غیرنظامی و همچنین نیروهای نظامی انجام شده است: «خشونت علیه زنان هنوز اغلب از سوی سیستمهای قانونی و قضایی توجه کافی دریافت نمیکند و جنگ، بار اضافی بر این سیستمها وارد کرده است. در مناطق اشغالی، هیچ سیستم حمایتی برای زنان اوکراینی وجود ندارد و ممکن است قربانیان خشونت اصلاً به مراحل قضایی دسترسی نداشته باشند.»
آناستازیا میگوید، بوروکراسی سیستم قضایی، در روند بررسی و ایجاد تضمینهای اجتماعی (مثلاً حمایت مالی در بحران، پناهگاههای امن برای زنان، دسترسی به مراقبت پزشکی و روانشناختی با کیفیت) ناتوان بوده است. او میگوید پایاندادن به خصومتها و تضمین امنیت در برابر حمله مجدد، فوریترین نیازهای زنان اوکراین درحالحاضر است.
آناستازیا میگوید، زنان در سهسال گذشته در درگیریها حمایت مسلحانه و بشردوستانه کردهاند: «پشتیبانی از نبردها، مأموریتهای انسانی و حمایت از زنانی که در جوامع خطمقدم در فعالیت اجتماعی مشارکت دارند.» او میگوید ادامه برنامههای اجتماعی برای زنان تحت حفاظت موقت در کشورهای دیگر، حمایت بینالمللی از بازماندگان تجاوز و خشونت نظامی، بازگرداندن کودکان آواره اوکراینی از قلمرو فدراسیون روسیه به مناطق امن یا خانوادههایشان مهمترین مواردی است که باید هرچه زودتر اجرایی شوند.
ترکیه: خشونت خانگی، دیجیتال و نهادی علیه زنان
ترکیه سالهاست با بحران جدی خشونت مبتنی بر جنسیت مواجه است: آمار زنکشی در حال افزایش است و این مسئله بهعنوان یک معضل اجتماعی و ساختاری در نظر گرفته میشود. جنبش زنان در ترکیه نهتنها بهشکل اعتراض خیابانی فعال است، بلکه با استفاده از رسانههای اجتماعی و کار سازمانیافته، صدای بازماندگان خشونت را بلند کرده است.
پلتفرم «ما زنکشیها را متوقف خواهیم کرد» (We Will Stop Femicides Platform) اعلام کرده، در سال ۲۰۲۴ تعداد زنانی که بهدست مردان کشته شدند، به ۳۹۴ نفر رسید که بالاترین رکورد از زمان آغاز ثبت این آمار است. در ششماه اول سال ۲۰۲۵ هم گزارش شده که ۱۳۶ زن توسط مردان در ترکیه کشته شدهاند.
بیش از ۹۰درصد از این قتلها در فضای خانوادگی رخ میدهد. فعالان حقوق زنان تأکید دارند که مجازات برای مرتکبان خشونت بسیار اندک است و گزارش پارلمان اروپا هم نگرانی از «تضعیف رعایت حقوق زنان» در ترکیه دارد. در یک روز، هفت زن در ترکیه توسط شریک فعلی یا سابق خود به قتل رسیدند؛ این مسئله توجه عمومی زیادی برانگیخت و زنان راهپیماییهایی دراینباره در خیابانها شکل دادند.
«دنیز»، یکی از فعالان زن در ترکیه از سازماندهندگان راهپیماییها در این کشور علیه زنکشی، از گردانندگان پلتفرم «ما زنکشیها را متوقف خواهیم کرد» و اهل استانبول، به «هممیهن» میگوید زنکشی جدیترین پیامد خشونت علیه زنان است که در ترکیه رایج است. به گفته او افزایش قابلتوجهی در میزان مرگهای مشکوک زنان دیده شده است.
خروج ترکیه از «کنوانسیون استانبول» در سال ۲۰۲۱، یکی از نقاطعطف بحرانی است که بسیاری آن را با تشدید خشونت علیه زنان مرتبط میدانند. دنیز میگوید خروج ترکیه از این کنوانسیون، اثرات گستردهای در سطح ملی و بینالمللی خواهد داشت. طبق گزارش پلتفرم «ما زنکشیها را متوقف خواهیم کرد»، بعضی از زنان حتی با «دستور حمایت») قانون ۶۲۸۴) زندگی بهبود پیدا نکرده؛ در سال ۲۰۲۴ تعدادی از زنانی که دستور حمایت داشتند، با وجود آن هم کشته شدهاند. به گفته این فعال زنان، تداوم این خشونت بیشازهمه به ساختار اجتماعی بهشدت پدرسالارانه برمیگردد. او در آخر بهمناسبت روز جهانی مبارزه با خشونت علیه زنان، پیامی هم برای زنان منطقه دارد: «تمام ساحرگان آن بیرون: حامی یکدیگر باشید.»
«سما یورتبیلیر»، وکیل و عضو پلتفرم زنان برای برابری اهل نوشهیر ترکیه هم درباره تجربه زنان بازمانده خشونت خانگی یا جنسی در ترکیه به «هممیهن» میگوید، زنانیکه در ترکیه بازمانده خشونت خانگی یا خشونت جنسی میشوند، هنگام مراجعه به پلیس یا سیستم قضایی معمولاً با مشکلات جدی مواجه میشوند و در طول روند تحقیقات و دادرسی، بازماندگان ممکن است بارها دچار تروما شوند: «در مراحل مختلف مانند اخذ اظهارات بازمانده یا انجام معاینات، سازماندهی و حرفهایگری کافی هنوز بسیار محدود است.»
«اوزلم آلتیوک»، جامعهشناس فمینیست و عضو فعال در گروههای فمینیستی مانند «گروه پایش برابری زنان» (EŞİTİZ) و «پلتفرم زنان برای برابری» (EŞİK) اهل آدانا ترکیه است. او که درباره درهمتنیدگیهای سیاست، دین و جنسیت در ترکیه و فراتر از مرزها، خشونت جنسیتمحور بهویژه مقاومت فمینیستی در برابر اقتدارگرایی، مطالعه و پژوهش میکند به «هممیهن» میگوید خشونت علیه زنان یک مشکل وخیم در ترکیه است و در حال بدترشدن است: «ریشه خشونت جنسیتمحور علیه زنان، نابرابری جنسیتی است اما بهجای پیشبرد برابری جنسیتی، سیاستهای دولت کنونی خلاف آن حرکت میکند. در سال ۲۰۱۰، اردوغان، نخستوزیر وقت (و رئیسجمهور کنونی) ترکیه، اعلام کرد که به برابری زنان و مردان اعتقادی ندارد. این یک اظهارنظر رادیکال و تغییر جدی نسبت به یکی از آرمانها و ارزشهای اساسی جمهوری مدرن بود.» اوزلم میگوید، مردان (و گاهی زنان) وقتی زنان را با دامن کوتاه یا پوششهای دیگر میبینند، احساس جسارت میکنند که بهصورت کلامی یا حتی فیزیکی دخالت کنند.
بهگفته این کنشگرخروج ترکیه از کنوانسیون استانبول قانونی نبود: «کنوانسیون استانبول نتیجه دههها مبارزه است. این کنوانسیون نتیجه مستقیم پروندههایی مانند پرونده «ناهیده اوپوز» است که او و مادرش خشونت باورنکردنیای از سوی همسر ناهید تحمل کردند. زنان ترکیه با اشکها، درد، خون و ساعتهای بیخوابی خود برای قابل مشاهدهکردن خشونت علیه زنان و برای تدوین قوانین مقابله با آن، بها پرداختهاند.» این کنشگر اما میگوید جنبش زنان در این کشور بسیار قدرتمند است: «هرچقدر هم تلاش کنند، زنان عقبنشینی نمیکنند. فمینیستها در برابر سیاستهای اقتدارگرایانه مقاومت میکنند و میتوان گفت آنها مهمترین سد در برابر تضعیف بیشتر حقوق سختبهدستآمده ما هستند.»
«سوینچ اونال»، یک فعال باتجربه حقوق زنان که عضو انجمن پایش برابری جنسیتی (CEİD) اهل آنکاراست؛ به «هممیهن» میگوید بزرگترین موانع پیشِروی زنان برای گزارشدادن خشونت ترس از بدنامی (انگزنی)، نگرانی از بینتیجه بودن، ترس از انتقام، کمبود آگاهی، دشواری در دسترسی به عدالت و فرهنگ و درماندگی آموختهشده است. او میگوید طبق برنامه راهبردی ۲۰۲۶–۲۰۲۲ وزارت خانواده و خدمات اجتماعی، تعداد پناهگاههای زنان در ترکیه که در سال ۲۰۲۱ برابر با ۱۴۹ بوده، قرار بود در سال ۲۰۲۲ به ۱۵۴، در سال ۲۰۲۳ به ۱۵۹، در ۲۰۲۴ به ۱۶۴ و در ۲۰۲۵ به ۱۶۹ برسد، اما هیچ افزایشی مطابق این اهداف رخ نداده و تعداد پناهگاهها در سال ۲۰۲۵ همچنان ۱۴۹ است؛ همان تعداد سال ۲۰۲۱.
آرژانتین: از زنکشی تا کمپینهای فمینیستی
خشونت علیه زنان در آرژانتین، نه یک مشکل فردی، بلکه یک بحران ساختاری است. نرخ زنکشی بالاست و سیستمهای قانونی و امنیتی در بسیاری موارد نتوانستهاند از زنان بازمانده بهدرستی محافظت کنند. سازمانها فمینیستی مانند MuMaLá ـ گروه «زنان میهن آمریکای لاتین»، یک گروه فمینیستی فعال در آرژانتین که بر موضوعات خشونت علیه زنان، زنکشی، برابری جنسیتی و حقوق زنان تمرکز دارد و آمارها و گزارشهای مربوط به خشونت علیه زنان در آرژانتین را منتشر میکند ـ گزارش میدهند که «یک زن هر ۳۳ ساعت» در آرژانتین به قتل میرسد.
دولت «خاویر میلی» با اتخاذ سیاستهایی مثل منحلکردن وزارت زنان و کاهش بودجه برنامههای مربوط به خشونت جنسیتی، نگرانی فمینیستها را برانگیخته است. جنبش زنان، بهویژه جنبش «نه یکزن کمتر» (Ni Una Menos) که ابتدا در آرژانتین شکل گرفت، سپس در بسیاری از کشورهای آمریکای لاتین و جهان مورد استفاده قرار گرفت، دستاوردهای بزرگی داشته اما با تغییرات سیاسی اخیر (مثل کاهش نهادهای حمایتی) این دستاوردها در مخاطرهاند. این جنبش در ژوئن ۲۰۱۵ با تظاهرات گسترده در سراسر کشور آغاز شد، که بخش مهمی از ابعاد عمومی و سیاسی خشونت جنسیتی را نمایان کرد.
«پیلار امیتشین»، کنشگر فمینیست و از اعضای جنبش «نه یکزن کمتر»، در سالهای اخیر، بر تقویت اتحادهای ریشهمحور و انترناسیونالیستی درون جنبشهای فمینیستی تمرکز و در اعتراضات خیابانی بهمناسبت ۲۵ نوامبر در این کشور نقش داشته و حالا به «هممیهن» میگوید، وضعیت خشونت علیه زنان و افراد کوییر در آرژانتین در زمان اخیر بهطرزی نگرانکننده وخیمتر شده است: «این وضعیت با برچیدن سیاستهای عمومیای که طی سالها مبارزه فمینیستی بهدستآمده بودند ازجمله خدمات حمایتی، خطهای مشاوره، پناهگاهها، برنامههای آموزشی و کارزارهای پیشگیری، بدتر شده است.»
او میگوید اگرچه جنبش فمینیستی بهتنهایی نتوانست نرخ زنکشی را کاهش دهد، اما توانست یک چارچوب سیاسی و فرهنگیِ جدید برای نامگذاری، آشکارسازی و مطالبه پاسخهای جمعی به این اشکال خشونت بسازد. پیلار میگوید جنبش فمینیستی آرژانتین که طی دهه گذشته بسیار قدرتمند بوده، بهطور برگشتناپذیری شرایط گفتوگوی عمومی پیرامون خشونت جنسیتی را دگرگون و گسترش تودهای این جنبش همچنین چشماندازهای فمینیستی را وارد تمام ساحتهای زندگی روزمره کرد.
او میگوید ظهور جریان راست افراطی بازگشتی به هنجارهای محافظهکارانه رقمزده است، بهویژه در میان جوانان، نقشهای جنسیتی سنتی را تقویت میکند و نوعی احساس ثبات از طریق وعده تسلیم به خانواده پدرسالار ایجاد میکند. به گفته این کنشگر زنان، گفتمان ضدفمینیستی مداوم که از سوی دولت و شبکههای دیجیتال هماهنگ تقویت میشود، اثرات مادی و ویرانگری بر زندگی زنان داشته است: «تنها دو ماه پیش، شاهد یک زنکشی دوگانه در کوردوبا بودیم که توسط یک فعال ضدفمینیست انجام شد؛ او شریک سابقاش و مادر او را به قتل رساند و تلاش کرد، کودک مشترکشان را برباید.
این فرد از چهرههای فعال یک جنبش مردسالارِ راستافراطی با بیش از ۱۰۰ هزار دنبالکننده در شبکههای اجتماعی بود، با پیوندهای سیاسی در آرژانتین و اروگوئه و ایدئولوگ اصلی آن نیز همان شخصی است که الهامبخش فکری رئیسجمهور خاویر میلی است. او در ساختار راستافراطی هم سازماندهی سیاسی میکرد. این فضای آزار سیاسی علیه سازمانهای اجتماعی و بهطور خاص علیه جنبشهای فمینیستی، بخشی از یک سیاست دولتی است که هدفاش ایجاد ترس، بیتحرکی، تعمیق فردگرایی و فروپاشی بافت جمعی و اجتماعی است.»
به اعتقاد این کنشگر، رهایی زنان و افراد کوییر، چه در کوتاهمدت و چه در بلندمدت، بدون یک اتحاد عمیق با طبقه کارگر، جوامع بومی و همه بخشهای تاریخیِ استثمارشده و سرکوبشدهای که در برابر این الگوی فاشیستیسازی زندگی و سرمایهداری در خشنترین و ویرانگرترین شکل آن مقاومت میکنند، قابل تصور نیست.او در پایان پیامی هم برای زنان ایران و منطقه ما دارد: «در ۲۵ نوامبر امسال، امیدوارم که میلیونها نفر در سراسر جهان نهتنها از بدنهای زنان، بلکه از رویاها، خواستهها و سرزمینهای آنان دفاع کنیم. جنبش فمینیستی، نیرویی مهارناپذیر و رامنشدنی، با ظرفیتی عظیم برای رادیکالیته و دگرگونی عمیق جامعه است. ما یکی از بذرهای آیندهایم، باشد که بتوانیم آن را با هم بسازیم؛ بینالمللگرا، ضدسرمایهداری و رادیکال.»
فلسطین: پیوند پدرسالاری، استعمار نظامی و خشونت
خشونت مبتنی بر جنسیت در فلسطین ترکیبی از خشونت خانگی، خشونت ساختاری اشغال و خشونت در دوران جنگ و همه برآمده از پیوند پدرسالاری و نظامیگری است. اشغال نظامی نقش مهمی در تشدید خشونت علیه زنان داشته، چون فشار اقتصادی، محدودیت دسترسی به خدمات و حضور نظامی، بار سنگینی بر زنان فلسطینی میگذارد.
ژانویه ۲۰۲۵، صندوق جمعیت سازمان ملل متحد گزارشی منتشر کرد که نشان میداد در کرانه باختری، زنان فلسطینی با خطرات فزاینده خشونت جنسیتی مواجهاند، بهویژه پس از جنگ غزه در اکتبر ۲۰۲۳. این گزارش میگفت خشونت از چند منبع میآید؛ نیروهای امنیتی اسرائیلی، شهرکنشینها، همچنین خشونت خانگی. پایگاه اطلاعرسانی «Palestine Monitor» هم چندسال پیش در تحلیلی، تاثیر اشغال بر خشونت خانگی را بررسی کرد و نوشت که خشونت اشغال نظامی اسرائیل بهشکل غیرمستقیم بر خشونت درونخانوادگی فلسطینیان تاثیر گذاشته است. مثلاً زنانی که شوهرانشان تحت خشونت سیاسیاند، بسیار بیشتر در معرض خشونت فیزیکی، روانی یا جنسی از همسرند.
«فیدا»، پژوهشگر مطالعات جنسیت، متولد غزه و بزرگشده همانجاست. او در ابتکارات محلی برای ترویج برابری جنسیتی و عدالت اقتصادی بسیار فعال است، همچنین علیه خشونت مبتنی بر جنسیت و در حمایت از حقوق زنان فلسطینی فعالیت داشته است. او به «هممیهن» میگوید زندگی تحت اشغال اسرائیل، زنان فلسطینی را با آنچه او «خشونت استعماری مداوم» مینامد، مواجه میکند. به گفته او این خشونت استعماری صرفاً تبعیض نیست، بلکه هدفمند و سیستماتیک است تا زندگی آنها، بافت اجتماعی و شرایط مادیای را که زندگی را غیرقابل تحمل میکند، نابود کند: «زنان فلسطینی بهطور روتین دستگیر، شکنجه و تحت آزار جنسی توسط پلیس و سربازان اسرائیل قرار میگیرند.»
فیدا میگوید در جامعه فلسطینی، زنان قطعاً با تبعیض پدرسالارانه مواجهاند: «پدرسالاری در هنجارها و سنتهای ما ریشه دارد، همانطور که در سراسر جهان هرجا که زنان برای برابری مبارزه میکنند، وجود دارد. بااینحال درک این نکته حیاتی است که سیاستهای اسرائیل عمداً این ساختارهای پدرسالارانه را برای تضعیف جامعه فلسطینی و جلوگیری از ایجاد جوامعی مبتنی بر عدالت اجتماعی و برابری تقویت و بهرهبرداری میکند، زیرا چنین جوامعی میتوانستند آزادسازی ما از این پروژه استعماری را تسریع کنند.»
او میگوید پدرسالاری سیستمی است که زنان تحت آن زندگی میکنند و نفوذ خود را در تمام ساختارها ازجمله قوانین، دادگاهها و صحنه سیاسی دارد: «بااینحال این بهمعنای مقاومتنکردن نیست؛ زنان فلسطینی همیشه علیه بیعدالتی و تبعیض مبارزه کردهاند.» به گفته این کنشگر فلسطینی، زنان همچنین بهطور خاص از طریق محرومیت از مراقبتهای باروری و محصولات قاعدگی هدف گرفته میشدند، که شکل ویژهای از خشونت استعماری مبتنی بر جنسیت برای تحقیر و انسانیزدایی زنان فلسطینی است.
فیدا میگوید صهیونیسم بهعنوان یک پروژه استعماری مستقرکننده، ذاتاً خشونتآمیز، پدرسالار و جنسیتزده است: «تمام خشونتهای استعماری این عناصر را در خود دارند. سیاستهای اسرائیل نسبت به زنان فلسطینی بازتاب این خشونت استعماری پدرسالارانه است و بهطور سیستماتیک اجرا میشود.اشغال اسرائیل عمدتاً از ساختارهای پدرسالارانه در جامعه فلسطینی بهرهبرداری و آنها را تقویت میکند.»
به نظر او این امر هدف استراتژیک دارد: «به سرزمینهای اشغالی ۱۹۴۸ نگاه کنید، جاییکه جرائم علیه زنان فلسطینی در یکی از بالاترین نرخها در فلسطین تاریخی رخ میدهد. این تصادفی نیست. اسرائیل بهعنوان یک پروژه استعماری از ساختارهای پدرسالارانه بهرهبرداری و آنها را تقویت میکند تا جامعه ما را بشکند، تضعیف کند و اطمینان حاصل کند که هیچگاه جوامعی مقاوم نخواهیم ساخت.»
فیدا میگوید اسرائیل از روز اول از تمام اشکال خشونت ازجمله خشونت جنسی، علیه فلسطینیان استفاده کرده است: «در این دو سال در غزه دیدیم که اسرائیلیها از خشونت جنسی علیه زنان و مردان در زندانهای اسرائیل استفاده میکنند، مانند دکتر عدنان البرش که مورد آزار جنسی قرار گرفت و تحت شکنجه درگذشت.
همه اینها نشاندهنده استفاده عمدی از خشونت جنسیتی بهعنوان ابزاری برای کنترل استعماری است.» فیدا میگوید اکثر سازمانهای غیردولتی حقوق زنان در غزه بمباران شدهاند، اما وقتی زنان ابتکارات و پروژههای اجتماعی را سازماندهی و تامین مالی میکنند، این مقاومت است: «صدها روش وجود دارد که زنان برای بقا سازماندهی میشوند و هر عمل بقا، یک عمل مقاومت فمینیستی در برابر نسلکشی است.»
شیلی: مبارزه ما مقاومت است
خشونت جنسی و جنسیتی در شیلی، سالهاست که کنشگران زن را در این کشور به اعتراض و سازماندهیهای گسترده برای مبارزه با آن سوق داده است. گزارش سازمان حقوقبشر در ژنو در گزارشی بهتازگی اشاره میکند که سیستم دادهای در شیلی ناقص است؛ دادههای خشونت علیه زنان بهشکل تفکیکشده (برای زنان روستایی، زنان معلول، جمعیتهای آسیبپذیر) منتشر نمیشوند و این باعث میشود سیاستگذاری موثر سختتر شود.
در سال ۲۰۲۴، ۴۴ مورد زنکشی ثبت شد؛ دانشگاه «Universidad de Chile» در تحلیلی به این نتیجه رسیده که زنکشیها در شیلی بهمثابه موج خشونت سیستماتیک جنسیتی دیده شود که نیاز به پیشگیری عمومی و اجتماعی دارد. «ناتالیا سااوِدرا»، اهل شیلی و ۸ سال است که با سازمان غیردولتی «شبکه شیلیایی علیه خشونت نسبت به زنان» همکاری میکند. او به «هممیهن» میگوید خشونت علیه زنان در شیلی ساختاری است و انواع مختلفی دارد: «از خشونت نمادین، اقتصادی، جنسی، تا شدیدترین شکلهای آن مثل زنکشی یا تجاوز و... متاسفانه این خشونتها همیشه در طول زندگی ما و از گذشته وجود داشته و ریشه در سیستم پدرسالار دارد.»
او میگوید در کنار دیگر کنشگران تلاش میکنیم که این خشونتها بهعنوان خشونت جنسیتی شناخته شوند؛ نامگذاریشان میکنیم، آنها را مرئی میکنیم و این کمک میکند زنان بتوانند آنها را نام ببرند و از چرخه خشونت خارج شوند. او میگوید سیستم پدرسالار و سرمایهداری بر زنان سوار است؛ زنانیکه همچون شهروندان درجه دو دیده میشوند، تحقیر میشوند و به نقشهای تولیدمثلی، مراقبتی و کار خانگی محدود و وادار میشوند.
ناتالیا میگوید هیچ قانونی نمیتواند خشونت علیه زنان را ریشهکن کند؛ اگر هنگام ثبت شکایت، باز قربانیکردن ادامه یابد یا پلیسها و دستگاه قضایی نتوانند فرآیند را بهدرستی انجام دهند و اجازه دهند زنان در طول کل فرآیند احساس حمایت و پشتیبانی کنند.
به گفته او جنبش فمینیستی کمک کرده است که موضوع در جامعه مطرح شود: «ما زنان در خیابانها سازماندهی شده و بر رسانهها فشار آوردهایم. این فشار باعثشده دولتهای وقت قوانینی مثل قانون نفقه، قانون مقابله با آزار و... را تصویب کنند. بااینحال چون این مسائل بهصورت جزئی گرفته میشوند و نه بهعنوان یک مشکل ساختاری، روند پیشرفت کُند است.»
او درباره فعالیت سازمان «شبکه شیلیایی علیه خشونت نسبت به زنان» میگوید: «کار ما بیشتر روی ایجاد آگاهیعمومی و دیدن انواع خشونت ـ که خشونت نامیده نمیشوند ـ است. در سالهای اخیر، شبکه شیلیایی پس از دو سال فعالیت سیاسی، باعث شد «کتی هورتادو»، زنیکه در دفاع از خود قاتل مهاجماش شده بود، مورد عفو قرار گیرد.
همچنین ما در موارد کوتاهی دستگاه قضایی که مجرمان در آن بهدرستی محاکمه نشده بودند، اقدام کردهایم؛ یکی از این موارد پدر یک سناتور بود که به تجاوز به کودکان متهم شد و ما بارها در خارج از دفاتر حزب و دیوان عالی اعتراض کردیم.» به گفته این کنشگر، این اقدامات کمک میکنند جامعه نقش زنان در جامعه را نقد کند، خشمگین شود، عدالت را مطالبه کند و رفتارهای خشونتآمیز علیه زنان را عادیسازی نکند.
او حرفهایش را با یک پیام تمام میکند: «خیابانها را رها نکنید، همچنان جامعه را به چالش بکشید تا نقش ما در آن بهدرستی شناخته شود، به سازماندهی ادامه دهید، بهویژه اکنون که جریان راستافراطی در حال پیشروی است، فعال بمانید. مبارزه ما مقاومت است.»
|
چهارشنبه ۵ آذر ۱۴۰۴ -
Wednesday 26 November 2025
|
ايران امروز |
متن کامل سخنرانی پرستو فروهر در بیستوهفتمین سالگرد قتل پروانه و داریوش فروهر
در ابتدای کلام، نام کشتهشدگان آن پاییز را همراه هم بگوییم: کارون و حمید حاجیزاده، پیروز دوانی، پروانه و داریوش فروهر، مجید شریف، محمد مختاری، محمدجعفر پوینده.
دوستان و همراهان گرامی خوش آمدید.
بیست و هفت سال پیش در این ایام، طرح مخوف قتلهای سیاسی حکومتی، که از سالها پیش در درون و بیرون ایران، حضور و تکاپوی اجتماعی دگراندیشان، امنیت و در نهایت کینهتوزی جان آنان را هدف گرفته بود، اوجی هولناک یافت. بر پاییز سال ۱۳۷۷ سایهی قتل افتاده است.
در ابتدای کلام نام کشتهشدگان آن پاییز را همراه هم بگوییم: کارون و حمید حاجیزاده، پیروز دوانی، پروانه و داریوش فروهر، مجید شریف، محمد مختاری، محمدجعفر پوینده. یادشان گرامی و ماندگار و نیروبخش ما در طلب حقیقت و عدالت.
امروز بیست و هفت سال از قتل سیاسی حکومتی پروانه و داریوش فروهر گذشته است و حضور شما در این روز و اینجا دلگرمکننده، امیدآفرین و قدمتان گرمابخش زمین این خانه است.
خانهای که در چنین روزی در سال ۱۳۷۷ با تجاوز ماموران حکومتی حریماش شکست، با هجوم وحشیانه آنان به تن و جان صاحبان خانه، به قتلگاه بدل شد. و از آن تاریخ این دو مفهوم متضاد خانه و قتلگاه، دو مفهومی که در ذاتشان نفی یکدیگرند، در این مکان حضوری همزمان یافتهاند، هممکان شدهاند.
این مکان یادآوری، زندگی پر تلاش و مبارزهای را که سال ها زیر فشار سرکوب در آن جریان داشته، فراموش نکرده است، یادهای آن دو مبارز جسور و پیگیر را واننهاده است. بر دیوارها، تصویرها و سندهایی از آن دو زیست پربار و پر شور آویخته است. یک به یک این یادگارها رد زندگی را پاس میدارند، فراز و نشیب یک مسیر مبارزاتی طولانی را به یاد میآورند و بازنمای یکی از شریانهای تاریخ مردم این سرزمین هستند، در تکاپو برای ساختن ایرانی آزاد و آباد.
و همزمان این مکان، جنایتی را که رشتهی زندگی صاحبان آن را بریده است، به فراموشی نمیسپارد. در گذر روزمرهی سالها از بهت آن نمیکاهد، عادیاش نمیکند. قتلگاه یادآور قتل مانده است، حتی اگر رد خون به مرور زمان محو شده باشد. آن صندلی که در اتاق کار این خانه رو به قبله مانده است، یادآور قتل داریوش است که قاتلانش به گاه کشتن، او را رو به قبلهشان کردند. آن تکه زمین که قاب عکس پروانه بر آن خوابیده، یادآور پیکر پاره پاره او ست که پخش همان تکه زمین شده بود. انگار هنوز در سکوت سنگین آن اتاق، زیر دستهای آن چند مرد مامور، تقلا میکند، که یا زهرا گفتند و دشنهاش زدند و خفهاش کردند. آنچه از واقعیت شب قتل افشا و روایت شده است، در حافظه کسانی که در گذر زمان پای این خانه ایستادهاند، مانده است. هر بار که میآیند به یاد میآورند، به زبان میآورند تا پژواک یابد، تا زبان به زبان، دوباره و دوباره روایت شود. این خانه سنگینی قتل را بر دوش میکشد.
و این خانه و قتلگاه در این بیست و هفت سال که از آن شب جنایت گذشته است، با همت و همراهی جمعی وجه دیگری از بودن نیز یافته است؛ مکانی شده است برای پافشاری جمعی بر دادخواهی، برای ایستادگی جمعی بر حق دگراندیشی، برای اعتراض جمعی به سرکوب و خشونت سازمانیافتهی حکومتی، مکانی شده است برای تجربهی همبستگی.
در طی سالها در این مکان تداومی دلگرمکننده ساخته شده است که مدیون تمام کسانی ست که از راه دور و نزدیک برای ساختن و حفظ این سنت دادخواهانه تلاش کردهاند. به یاد آوریم که اگر امروز ما اینجا کنار هم ایستادهایم، قدم جای پای کسانی گذاشتهایم که سالها آمدند و با سد ماموران حکومتی روبرو شدند، مورد تعرض و خشونت قرار گرفتند، تهدید و بازداشت شدند و کتک خوردند. اما از پافشاری بر حق بزرگداشت کشتهشدگان و حق دادخواهی پا پس نکشیدند، برای حفظ و پیشبرد این تداوم ایستادگی کردند.
اما حفظ تداوم تنها در تکرار این کنش میسر نشده است و نمیشود. که هر بار در این روند، از نو و به اقتضای زمان به این مناسبت نگاه کردهایم. آن را به امروز فراخواندهایم تا ارتباطش را با موقعیت حاضر دریابیم و تبیین کنیم؛ مسئولیتی را که در زمان حاضر بر دوش ما مینهد دریابیم و بار گران آن را بکشیم. تا بتوانیم این شریان کوچک دادخواهی را در بستر پویش جامعه برای احقاق حقوق خویش در برابر ساختار قدرت متجاوز به این حقوق، بازخوانی کنیم، ضرورتهایش را دریابیم و به پیشاش ببریم. با شناسایی و تبیین این پیوند است که میتوان تداوم را پویایی بخشید و به آیندهی آن امید بست.
پس امروز و اینجا، اگر از دادخواهی میگوییم و بر آن پافشاری میکنیم باید معنا و ضرورتهای آن را در شرایط کنونی تبیین کنیم و کجفهمیها، تحریفها و مغلطههایی را که گرد این واژه ساخته و پرداخته میشوند، شناسایی و نقد کنیم. پافشاری بر دادخواهی را با گفتوگویی نقادانه دربارهی چشماندازها، راهکارها و زبانی که برای طلب آن به کار میبندیم، همراه کنیم.
دادخواهی در واکنش حقطلبانه و اعتراضی به حقکشی نطفه میبندد؛ از قدرت حاکم پاسخ میطلبد، در برابر دروغ و دغلشان میایستد، در برابر تهدید و تطمیع کوتاه نمیآید. در بستر چنین تلاشیست که فرهنگ حقخواهی در میان مردم توانمند میشود و حرکت و نیروی اجتماعیایی میسازد که عدالت طلب میکند. و عدالت همواره متعهد به کشف و ثبت حقیقت است، درصدد پاسخگو کردن مجرم در پیشگاه افکار عمومی و تاریخ است. متعهد است به ساز و کارهای حقوقی، که پایبند به کرامت انسان و حقوق بشر باشند. پس عدالت را با انتقام یکی نگیریم.
دادخواهی ما را از قربانی بودن میرهاند، برای ما عاملیت میسازد؛ اما این عاملیت اگر متعهد به حقوق دیگری نماند، این دیگری هر کسی که باشد، ما را به بازتولید چرخهی بیعدالتی و خشونت سوق میدهد.
دادخواهی از تعلقِ فردی بازمانده به عزیز جانباختهاش، از داغ و درد او، تعهدی میسازد برای یادآوری سرگذشتی که استبداد و سرکوب شریان حیاتش را قطع کرده است؛ درد مرگ در پیکر جانباخته را نه تنها به خشم که به کنشگری حقطلبانه بدل میکند. دادخواهی اگر تنها در خشم خلاصه بماند، اگر کینه و نفرت را به انگیزهی محوری و موتور محرکهی خویش بدل کند، به دام خشونتورزی گرفتار میشود. به جای شکستن چرخهی تباه خشونت، به آرزوی تکرار آن سقوط میکند.
دادخواهی را در سوگواری، روایت فاجعه و بازنمایی رنج خلاصه نکنیم. دادخواهی داغ سنگین ما را به اعتراض بدل میکند و اینگونه در امتدادِ کنشگری سرکوبشده جانباختگان، شریانی از حقخواهی و استقامت میسازد. و اگر دادخواهی، قد علم کردن در برابر نابودی و مرگی ست که پیآمد استبداد بوده است؛ پس باید به زندگی و آزادی پایبند بماند، برای ساختن آیندهای تلاش کند که حرمت جان و کرامت انسان را پاس دارد. پس فروکاستن دادخواهی به خونخواهی، آن را از جانمایهی رهاییبخشاش تهی میکند.
دادخواهی نه با چشمپوشی و مماشات کنار میآید و نه تن به مصادره از سوی نیروهای سیاسی، از هر طیف و با هر باور که باشند، میدهد. استقلال خود را از همه نهادهای قدرت حفظ میکند. دادخواهی متعهد به حقیقت و عدالت است، پس نباید بگذاریم که دادخواهی ما در عرصهی جدال قدرت به ابزار طنابکشی نیروهای متخاصم یا رقیب فروکاسته شود.
و ایستادن سر این معیارها در روزگار مهیب و غریبی که ما از سر میگذرانیم کار دشواری ست. اما اگر بر سر این معیارها نایستیم، حرکتهایی که سالها برای رشد و تعمیقشان از جان مایه گذاشتیم، به کجراهههای هولناک میافتند. زیرا که امروز از یک سو همچنان با ساختار قدرتی روبرو هستیم که برای تحکیم خویش از هیچ ظلم و دغلی فرونمیگذارد و از سوی دیگر با موج فزایندهای از تخطئه و تخریب و تندخویی از سوی بخشهایی از نیروهای مخالف با این ساختار قدرت. و هر دوی این جبههها در آزادیستیزی، انحصارطلبی و نفی تکثر، تحریف و سادهسازی واقعیت و تاریخ، بیحرمتی به هر باور و هویت و تاریخی که مخالف خود تعریف میکنند، در مصادرهی به مطلوب مفاهیم و نمادها شبیه هم هستند. یکی قدرت دارد و سال هاست کشته و نابود کرده و هزاران هزار چوبهی دار به پا کرده و میکند، دیگری در سودای پس گرفتن قدرت، به صداهایی میدان میدهد که نویدشان برپایی چوبههای دار است.
راستش باور نداشتم که به چنین ورطهای فروغلتیم.
رد این ناباوری و بهت را که گرفتم، دستنوشتهای از پدرم را به یاد آوردم که متن دفاعیات اوست در دادگاه نظامی در سال ۱۳۴۴. وقتی که تلاشهای شماری از احزاب و وابستگان به جریان ملی برای تشکیل جبهه ملی سوم با یورش دستگاه حاکمه و بازداشتهای گسترده سرکوب شد. در ابتدای دفاعیه نوشته است: سالها پیش آن روز که با دلی آکنده از مهر ایران در برابر کتاب آسمانی و درفش ملی بر زمین زانو زده و پیمان سپردم در راه آزادی و آبادی میهنم تا پای جان بکوشم هرگز گمان نمیبردم روزی فرارسد که به این کوششها رنگ بزه زنند و به دادگاهم کشانند.
این بهت از دشمنانگاری و سرکوب را که در کلام او مانده است، مدخلی گرفتم برای روایت موقعیتهایی در مبارزه سیاسی او، که جابهجا چنان مورد تخاصم قرار گرفته ،که بهت میآفریند. و جابهجا این تن اوست که هدف کینهتوزی شده است.
تن انسان، نمود چگونگی حضور او و محمل کنش او ست. جانش به این تن بند است. سرکوب نیز اغلب بر تن اعمال میشود، رد خشونت اش بر تن میافتد، تنی که حبس میشود، زخم میخورد، درد میکشد.
صبح روز کودتای ۲۸ مرداد، او میخواسته از سکویی در میدان بهارستان بالا برود تا مردم را جمع کند و به مقاومت بخواند. همانجا گروهی از کودتاچیان به سرش میریزند. به قصد کشت او را میزنند. تقلا میکند، کسانی به کمکش میآیند و نجاتش میدهند. در بیمارستان نجمیه از هوش می رود، سرش را که از چند جا شکافته بوده، بخیه میزنند، زخمهایش را تیمار میکنند و عصر آن روز کودتا او را روی برانکاردی از درپشتی بیمارستان که جسدها را از آن بیرون می بردند، در می برند تا در مخفیگاهی بهبود یابد. او ۲۴ ساله بوده است، با تنی جوان و رشید. بعد از آن بارها حبسش میکنند. سال ۱۳۳۷ او را برای دست کشیدن از کار سیاسی و ترک ایران زیر فشار میگذارند. ۳۰ ساله بوده است. اول افسر بلندپایهای در زندان به ملاقاتش میرود و در نهایت احترام به او پیشنهاد می دهد که ایران را ترک کند. و او آنقدر میهناش را دوست داشت، که نمیتوانست از آن دل بکند و برود. گفته بود زندان را به رفتن ترجیح میدهد. سلول او را به اتاقکی منتقل کردند با سقف فلزی، که روی سقف آشپزخانهی زندان دژبان بنا شده بود. میگفت تناش پر از تاول شده بود و روزها از شدت گرما غش میکرده است.
و آن افسر هر از گاه غروبها میآمده و از او احوالپرسی میکرده و میپرسیده که آیا تقاضایی دارد؟ و او هر بار تشکر میکرده و می گفته چیزی نمیخواهد.
پس از آن زندان بود که او دل به پروانه اسکندری باخت. میگفتند در بهار سال ۱۳۴۰ در فراغتی میان حبسها ازدواج کردهاند. و من سالها در زندانها به ملاقات پدر رفتم. او حبس میکشید و هر بار چهرهاش از دیدنم میشکفت. تن با صلابتاش به آغوشی نرم گشوده میشد.
در آذر ماه سال ۱۳۵۶ در باغی در کاروانسراسنگی کوشندگان جبهه ملی که چند ماهی بود دوباره تشکیل شده بود، گردهمایی داشتند. آن جمع، مورد هجوم جماعتی چماقدار قرار گرفت. او دوباره سرش شکست و تناش آسیب دید. با همان سر خونآلود بود که به پاسگاه مجاور رفته بود تا شکایت کند.
و در آن سالهای انقلاب تا بهار سال ۶۰ که به مرور همهی امیدهای او به آن انقلاب به باد رفت، چه در آن دوران که درون دولت بود و چه پس از استعفا و فاصلهگیری از حاکمیت، هر آنچه در توان تن و جاناش بود در طبق اخلاص گذاشت تا شاید بر روندهایی که زندگی ملی را میساختند، تاثیر بهینه بگذارد. و من کوفتگی آن تن عزیز را به یاد دارم که آخرشبها به خانه بازمی گشت. مادرم درباره آن دوران در یک جمله گفته است که ما همهی تلاشمان را کردیم که چیز بهتری بسازیم که نشد و ما خود را مسئول میدانیم پس همچنان همهی تلاشمان را میکنیم.
سال ۱۳۶۱ بود که پدرم پس از دورهای زندگی مخفی و تلاش برای ساماندهی مقاومت دوباره بازداشت شد. تا آستانه مرگ رفت و بازگشت. او را در سلولی حبس کرده بودند که چنان کوچک بود که او نمیتوانست قد راست کند. از آن زندان که آمد لاغر و رنگپریده بود با انبوهی از ریش و دردهایی در تن عزیزش، که با او ماند، با صدای تیرهای آن اعدامهای فوج فوج، که در گوشش ماند. ۵۳ ساله بود. رد آن اعدام که از آن جست، نزد ما که دوستش داشتیم، به دلهرهای بدل شد در نگاهمان به تن او. انگار لب مرز مرگ راه میرفت. و او و همراهان سیاسیاش بار دیگر قدم به قدم راهی ساختند برای مبارزه با استبداد و خشکاندیشی و تباهی حاکم. در این راه او پله پله چنان تند و جسور شد که گاه وحشت میکردیم که چه بیمهابا تن به صف آن جماعت دریده و بیرحم میزند.
تهدیدهایشان را به هیچ میگرفت، به تهمتها و دشنامهایی که در روزنامههایشان چاپ میکردند بیاعتنایی میکرد ، کنترل دائمی زندگی، از شنود و مامور و خبرچین که مثل مور و ملخ دور و برش ریخته بودند را به سخره میگرفت.
سال ۱۳۷۴ در آیین بزرگداشت شادروان سنجابی در خانقاه صفیعلیشاه در همین نزدیکی به روال آن سالهای سخت، جماعتی عربدهکش و چماقدار به خانقاه هجوم آوردند. او به رسم صاحب مجلس در آستانهی در ایستاده بود که سرکردهی آن جماعت به سویش یورش برد. برادرم خود را حايل تن پدر کرد و زخمی شد.
برادرم میگفت آن شب تا صبح نخوابیده است که مبادا آن جماعت، که آن روز برای نخستین بار در این شهر با مقاومت جانانهی مردم روبرو شدند، شبانه به خانه هجوم بیاورند.
هجوم ۳ سال بعد، با برنامهریزی و حکم حکومتی برای قتل رخ داد. او ۷۰ ساله بود که کشته شد.
تن او را در پزشک قانونی تهران دیدم. جمجمهاش را شکافته بودند و با نخهای سیاهی دوخته بودند. سینهاش را دریده بود. آن تن رشید، جان داده بود. برای بار آخر تناش را وقتی برادرم او را در گور میخواباند، لمس کردم به نوازش وداع. لبهایش به نرمی باز مانده بود و تن اش در پرچم ایران پیچیده بود. رویش خاک ریختند و او پنهان شد.
و حالا بیست و هفت سال پس از قتل او، جماعتی دریده سربرآورده که برای انتقامگیری از ۵۷یها برای جسدش خط و نشان میکشد، وعدهی نبش قبر میدهد تا استخوانهایش را بسوزاند، جماعتی که از هیچ توهین و ناسزا به او ابا ندارد.
جسد یک انسان همچنان تن او ست. قبر نیز که محفظهایی ست برای جسد در امتداد انسان جای می گیرد. از همین روست که همان کشمکش که بر سر انقیاد تن انسان حاکم است اینجا هم امتداد مییابد. سرکوبگر و کینه توز با قبر همان رفتاری را میکند که با جسد میکند، همان که با تن انسان می کند.
کینهتوزی و دریدگی و جهل آدم را در بهت فرو میبرد، شرم میآورد. و من امسال تا عمق جان، شرمسار اویم که پس از عمری جاننثاری برای آزادی و آبادی ایران، پس از مرگی چنان فجیع و دردناک، جسدش نیز نمیتواند آرام بگیرد، در خاک میهناش که عاشق آن بود با حرمت بخوابد. اما من از او آموختهام که پا پس نکشم، از او بیاموزیم که پا پس نکشیم، که بهت خویش در برابر فرومایگان از هر قوم و تبار که باشند فروخوریم، اما از آزادی و ایران دست نکشیم.
پرستو فروهر
یکم آذر ١۴٠۴
|
چهارشنبه ۵ آذر ۱۴۰۴ -
Wednesday 26 November 2025
|
ايران امروز |
تیمور ازهری و مها الدهان / خبرگزاری رویترز / ۲۴ نوامبر ۲۰۲۵
منابع مطلع میگویند عربستان سعودی در نظر دارد در ادامه روند کاهش محدودیتها در این کشور، دو فروشگاه جدید مشروبات الکلی افتتاح کند؛ از جمله فروشگاهی برای کارکنان خارجی غیرمسلمان شرکت ملی نفت آرامکو.
به گفته این منابع، قرار است یکی از این فروشگاهها در استان شرقی ظهران و دیگری برای دیپلماتها در شهر ساحلی جده راهاندازی شود. این اقدام گامی دیگر در مسیر سیاست گشایش اجتماعی و اقتصادی به رهبری ولیعهد محمد بن سلمان به شمار میرود.
عربستان، که زادگاه اسلام است، سال گذشته نخستین فروشگاه مشروبات الکلی ویژه دیپلماتهای غیرمسلمان را در ریاض افتتاح کرد که نخستین فروشگاه از این نوع از زمان ممنوعیت فروش مشروبات در ۷۳ سال پیش بود.
فروشگاه جدید در مجتمع آرامکو
یکی از سه منبع آگاه که با خبرگزاری رویترز گفتگو کرده، گفت فروشگاه جدید در ظهران در یکی از مجتمعهای متعلق به آرامکو ایجاد خواهد شد.
به گفته این منبع، این فروشگاه برای کارکنان غیرمسلمان آرامکو در دسترس خواهد بود و مقامات سعودی از قبل آنان را در جریان طرح قرار دادهاند.
دو منبع دیگر نیز گفتهاند فروشگاه سومی برای دیپلماتهای غیرمسلمان در جده در دست احداث است؛ شهری که بسیاری از کشورهای خارجی در آن کنسولگری دارند.
منابع یادشده افزودند انتظار میرود هر دو فروشگاه جدید در سال ۲۰۲۶ افتتاح شوند، هرچند جدول زمانی دقیقی اعلام نشده است. دفتر رسانهای دولت سعودی به پرسشهای رویترز درباره این طرحها پاسخی نداده و شرکت آرامکو نیز از اظهار نظر خودداری کرده است.
پس از افتتاح فروشگاه ریاض – که در ساختمانی بینام و نشان در محله دیپلماتیک موسوم به «پناهگاه مشروبات» قرار دارد – هیچ تغییری در مقررات رسمی اعلام نشد.
به گفته دو منبع، دایره مشتریان این فروشگاه در ماههای اخیر گسترش یافته و اکنون دارندگان اقامت ممتاز غیرمسلمان نیز مجاز به خرید از آن هستند. اقامت ممتاز به کارآفرینان، سرمایهگذاران بزرگ و افراد دارای استعدادهای خاص اعطا میشود.
پیش از راهاندازی فروشگاه ریاض، مشروبات الکلی تنها از طریق پست دیپلماتیک، بازار سیاه یا تولید خانگی قابل تهیه بود.
در سایر کشورهای حاشیه خلیج فارس – به جز کویت – فروش مشروبات الکلی با محدودیتهایی مجاز است.
اصلاحات اجتماعی و اقتصادی
اگرچه نوشیدنیهای الکلی همچنان برای اکثریت جمعیت ممنوع است، اما در چارچوب اصلاحات محمد بن سلمان، شهروندان و خارجیها اکنون میتوانند در فعالیتهایی شرکت کنند که تا چند سال پیش غیرقابل تصور بود؛ از جشنهای رقص در کویر گرفته تا حضور در سینماها.
از دیگر اصلاحات میتوان به اجازه رانندگی برای زنان در سال ۲۰۱۷، تسهیل مقررات اختلاط زن و مرد در اماکن عمومی و کاهش چشمگیر قدرت پلیس مذهبی اشاره کرد.
عربستان در تلاش است با کاهش محدودیتهای اجتماعی، جذب گردشگران و سرمایهگذاران خارجی را افزایش دهد تا اقتصاد خود را از وابستگی به نفت برهاند.
در ماه مه گذشته، گزارشی رسانهای که نخست در یک وبلاگ تخصصی شراب منتشر و سپس توسط برخی رسانههای بینالمللی بازنشر شد، مدعی بود عربستان در نظر دارد فروش مشروبات الکلی در مناطق گردشگری را مجاز کند تا برای میزبانی جام جهانی فوتبال ۲۰۳۴ آماده شود.
یک مقام سعودی آن گزارش را در همان زمان تکذیب کرد و منبع اطلاعات نیز مشخص نشده بود. این گزارش بحثهای جدی در فضای مجازی به راه انداخت، زیرا پادشاه عربستان عنوان «خادم حرمین شریفین» – دو مکان مقدس مکه و مدینه – را نیز دارد.
با وجود سرعت بالای اصلاحات اجتماعی، رهبری کشور در زمینه موضوع مشروبات الکلی رویکردی محتاطانه و تدریجی در پیش گرفته است.
عربستان اخیراً سرمایهگذاری گستردهای در صنعت گردشگری انجام داده است و پروژه عظیم «دریای سرخ» شامل ساخت ۱۷ هتل جدید تا ماه مه آینده بخشی از آن است.
با این حال، این اقامتگاههای فوقلوکس همچنان خالی از سکنه باقی ماندهاند.
وزیر گردشگری عربستان، احمد الخطیب، در پاسخ به پرسش رویترز درباره احتمال لغو محدودیتها برای جذب گردشگران خارجی گفت: «ما درک میکنیم که برخی از گردشگران بینالمللی مایلاند هنگام سفر به عربستان از مشروبات استفاده کنند، اما هنوز هیچ تغییری رخ نداده است.»
وقتی از او پرسیده شد که آیا واژه «هنوز» به معنای احتمال تغییر در آینده نزدیک است، پاسخ داد: «تعبیر آن را به خودتان واگذار میکنم.»
|
چهارشنبه ۵ آذر ۱۴۰۴ -
Wednesday 26 November 2025
|
ايران امروز |
هوای آلوده، مشکل آب و برق و تورم و فرونشست زمین و سوختن جنگلها و فضای مبهم جنگ، گسیختگیهای روانی و شکافهای اجتماعی همه نشانگان فاجعهاند. ما در حال تجربه جمعی یک فاجعه بزرگ هستیم. ما ساکنان امروز این سرزمین رنج میبریم اما ذخیرهای درون مخیله جمعی ما رسوب میکند که به کار آیندگان خواهد آمد.
امروز ما حاصل خودشیفتگیهای دیروز ماست. خودشیفتگیهای فرقهای و دینی و ملی این گمان باطل را پرورده بود که ما منجی مسلمانان هستیم اگر منجی کل بشریت نباشیم. خیال میکردیم خدا از میان همه مردمان جهان چشم به دست و اراده ما دوخته تا تمنیات قدسی او را محقق کنیم. باد این خودشیفتگی از ما آغاز نشد. محمد رضا پهلوی نیز هنگامی که از رسیدن به تمدن بزرگ سخن میگفت تحت تاثیر باد همین خودشیفتگی در سرزمین ما بود. خودشیفتگی عقل را زائل میکند، جشمها را کور و گوشها را کر.
فاجعه امروز نقطه پایانی بر باد خودشیفتگیهای ملی و دینی در سرزمین ما خواهد نهاد. نسلهای بعدی خواهند دید، گوش شنوا خواهند داشت و خردهایی افزونتر از ما.
جمع خودشیفته اقلیت و اکثریت میسازد. اقلیت خود را نماینده همگان میداند و در مقام متولی اکثریت مینشیند. اکثریت به حاشیه میروند و نقش هورا کشان را بر عهده میگیرند. چندانکه گویی سیاست به صحنه نمایشی تقلیل پیدا میکند که یک اقلیت ایفای نقش میکند و مردم کف و سوت میکشند و فریاد پیروزی سر میدهند.
فاجعه جمعی که امروز تجربه میکنیم، به این نمایش مضحک نقطه پایان نهاده است. آیندگان ما بعید است دوباره دست به گریبان چنان سوداهای جمعی شوند. از ما عبرت خواهند گرفت، هم در دین ورزیشان هم در احساس هویت جمعی و ملیشان متواضعتر خواهند بود.
در پرتو یک تواضع جمعی، همه چیز رنگ و لعاب تازهای پیدا میکند. حکومت به جای آنکه از شدت باد نخوت، مردمان را فراموش کند، قدر و قیمت تک تک مردمانش را خواهد شناخت. وظیفهشناسی یک خصیصه مردمی خواهد شد. تک تک مردم قدر دیگران و سامان و نظم و همیاری جمعی را خواهند شناخت. بیش از آنکه که به دین و ملت و فرهنگمان افتخار کنیم، کمی کاستیها را به دید خواهند آورد. به جای آنکه خیال کنند مرتب باید تحسین دیگران را برانگیزند، به فکر یاد گرفتن از دیگران خواهند بود.
آیندگان ما از این توهم باطل بیرون خواهند آمد که خدا در گنجینه ثروتهای ما ذخیره شده است. چشم باز میکنند میبینند خدا به خورشید شبیهتر است به همگان به یکسان میتابد. معنویت در نسلهای بعدی ما بیشتر است. عشق و دوستی را در عرصه حیات جمعی و سیاسی بیشتر تجربه میکنند.
خودشیفگی فرهنگ و دین و سیاست فروبسته میسازد، تواضع گشودگی خلق میکند: گشودگی به خویش، به دیگری، گشودگی به تجربههای گذشته و افقهای پیشامدی فردا. تواضع خصیصه ایرانیان فرداست. آنها ضمن گشودگی به دیگران به طبیعت و خاک این سرزمین نیز گشوده خواهند بود. به آب و منابع و هوا و جنگلها به دید عطیه مقدس خواهند نگریست.
تجربه جمعی فجایع امروز تاوان گذشته ماست. تاوان میدهیم تا آیندگان راه خود را بیابند.
منبع: تلگرام نویسنده
@javadkashi
|
چهارشنبه ۵ آذر ۱۴۰۴ -
Wednesday 26 November 2025
|
ايران امروز |
بیانیه حمایت از فعالان مدنی–سیاسی تُرکِ اعتصابکننده در زندان اوین
ما، سازمانهای سیاسی و مدنی و کنشگران و شخصیتهای سیاسی ، مدنی و حقوق بشری و اجتماعی، نگرانی عمیق خود را نسبت به وضعیت زندانیان سیاسی تُرک که در زندانهای کشور در اعتراض به تبعیض و بیعدالتی دست به اعتصاب غذا زدهاند، اعلام میکنیم. این اقدام اعتراضی بازتاب نارساییهای ساختاری در نظام قضایی و امنیتی کشور و نشانهای روشن از فشارهای مستمر علیه فعالیتهای مدنی در آذربایجان است.
در روز انتشار این بیانیه، به تاریخ سوم آذر ۱۴۰۴، بیست و هشت روز است که طاهر نقوی وکیل محبوس آذربایجانی در زندان اوین، در اعتراض به روند غیرقانونی پروندهی خود، رفتارهای تبعیضآمیز وزارت اطلاعات و بیتوجهی نهادهای قضایی به وضعیت زندانیان در اعتصاب غذا به سر میبرد. یک روز بعد از آغاز اعتصاب غذای وی، شماری دیگر از زندانیان سیاسی ترک در زندان اوین، آقایان ودود اسدی، محمود اجاقلو، مرتضی پروین، آیاز سیفخواه، سالار طاهر افشار و عبدالعزیز عظیمی قدیم، با انتشار نامهای به اعتصاب غذا پیوستند.
بر اساس اصول بنیادین حقوق بشر و استانداردهای بینالمللی، هیچ شهروندی نباید به دلیل فعالیت مسالمتآمیز، هویت فرهنگی یا پیگیری مطالبات مشروع مدنی–سیاسی مورد تعقیب یا برخورد تبعیضآمیز قرار گیرد. بازداشتهای گسترده، احکام سنگین و محدودیتهای سیستماتیک علیه فعالان تُرک در سالهای اخیر، نقض آشکار آزادی بیان، آزادی تشکل و حق مشارکت برابر در حیات عمومی کشور است.
ما تأکید میکنیم که این فعالان مرتکب هیچ رفتار خشونتآمیزی نشدهاند. دفاع از حقوق زبانی، فرهنگی و سیاسی جامعه تُرک را نمیتوان جرم دانست. برخوردهای صورتگرفته نشان میدهد که ساختار امنیتی و قضایی، در بسیاری از موارد، بهجای ایفای نقش بیطرف، به ابزاری برای اعمال فشار بر جنبش مدنی آذربایجان تبدیل شده است؛ روندی که برای انسجام ملی و آینده دموکراتیک ایران مخاطرهآمیز است.
ما خواهان رسیدگی فوری، شفاف و بیطرفانه به وضعیت این زندانیان هستیم و بر حقوق مسلم آنان — از جمله دسترسی به وکیل مستقل، محاکمه علنی و منصفانه، تماس منظم با خانواده و دریافت خدمات پزشکی کافی — تأکید میکنیم. انتقال تنبیهی به سلول انفرادی، ایجاد فشارهای روانی و جسمی و جلوگیری از مراقبت درمانی، نقض صریح اصول حقوقی داخلی و قواعد بینالمللی، از جمله «قواعد نلسون ماندلا»، است و باید بیدرنگ پایان یابد.
اعتصاب غذا آخرین ابزار مدنی شهروندانی است که راههای قانونی برای پیگیری حقوق خود را بسته میبینند. مسئولیت کامل هرگونه آسیب جسمی و تهدید علیه جان این زندانیان بر عهده نهادهای امنیتی و قضایی است. انتظار میرود دولت و دستگاه قضایی با فوریت، سلامت و حقوق آنان را تضمین کنند.
در همین راستا، ما علاوه بر اعلام حمایت کامل از این بیانیه، حمایت خود را از کمپین «یک نفر برای همه، همه برای یکی» که از سوی کنشگران مدنی آذربایجان شکل گرفته نیز اعلام میداریم؛ این کمپین صدای جمعی اعتراض مدنی است و نمایانگر ارادهای مشترک برای صیانت از کرامت، حقوق و سلامت این زندانیان. این همبستگی اجتماعی سرمایهای مهم برای تداوم مبارزه مسالمتآمیز و مطالبهگری برابر در ایران است.
ما از نهادهای مدنی، دانشگاهیان، رسانههای مستقل و سازمانهای بینالمللی حقوق بشر دعوت میکنیم که وضعیت این فعالان را مستندسازی و پیگیری کنند. گنجاندن وضعیت زندانیان تُرک در گزارشهای رسمی، مکاتبه با نهادهای بینالمللی و استفاده از ابزارهای فشار حقوقی و مدنی ضرورتی فوری دارد.
این بیانیه تأکیدی است بر مسئولیت مشترک همه نیروهای آزادیخواه. ما از تمامی احزاب، سازمانها و وجدانهای بیدار ایران دعوت میکنیم که با امضای این متن، در کنار این زندانیان و مطالبات عادلانه آنان بایستند. دفاع از حقوق اتنیکی، فرهنگی و سیاسی، بخشی جداییناپذیر از مسیر دستیابی به آزادی، عدالت و آیندهای دموکراتیک برای ایران است.
۲۴ نوامبر ۲۰۲۵ - سوم آذر ۱۴۰۴
امضاکنندگان به ترتیب حروف الفبا:
احزاب و تشکلها:
——————
• تشکل تجمع احواز
• تشکیلات مقاومت ملی آذربایجان ( دیرنیش)
• تورکمنهای دمکرات ایران
• حزب بلوچستان راچی تپاکی
• حزب تضامن دمکراتیک اهواز
• حزب دمکرات آذربایجان
• حزب دمکرات مسیحی ایران
• جبهه متحد بلوچستان – ایران
• سازمان احوازي حقوق بشر
• شورای همکاری ترکمن صحرا
• فرقه دمکرات آذربایجان
• فوروم آذربایجان برلین
• مرکز آموزشی پژوهشی دانا – هامبورگ
• مرکز حقوق بشر احواز
• مرکز زنان تورک ایران
• کادر درمان برلین برای حقوق بشر و دموکراسی (برلین مد)
• کانون دموکراسی و توسعه آذربایجان (اوجاق)
• کانونمبارزه با نژادپرستی در ایران
• کنگره ملیتهای ایران فدرال (متشکل از):
۱. جبهه متحد بلوچستان – ایران
۲. حزب مردم بلوچستان
۳. حزب دمکرات آذربایجان
۴. حرکت ملی – دمکراتیک ترکمن
۵. حزب اتحاد بختیاری و لرستان
۶. حزب تضامن دموکراتیک الاهواز (عرب)
۷. حزب دمکرات کردستان ایران (PDKI)
۸. حزب کومله کردستان ایران
۹. سازمان دفاع از حقوق ملی خلق ترکمن
۱۰. سازمان مردمی کُرمانج (کردهای خراسان)
۱۱. کانون فرهنگی و سیاسی آذربایجان
۱۲. شورای همکاری تورکمن صحرا
• گروه ۲۵ شهریور
• گروہ حقوق بشر بلوچستان(BHRG)
شخصیتها:
—————
• آلن اکباتانی
• آراز سلیمانی جامعهشناس
• احمد عباسی نویسنده و مترجم
• اصلان عیسی بیگلی
• اسماعیل موریدی
• اعظم همرنگ
• احمد اسلامی
• امید اقدمی از حزب چپ ایران
• بابک آزاد
• بهزاد خدابندهلو
• بهروز قربانی
• پینار فرجزاده
• تایماز مهرعلی بیگلی
• تاتار مهرعلی بیکلی
• جوما بورش
• حسن شریعتمداری
• حمید کاویان
• حامد کنانی پژوهشگر و نویسنده عرب اهوازی
• حافظ میهن
• بهزاد اقدمی
• رضا تبریزلی
• رضا مریدی
• رضا عچرش
• رسول نیهوئیان از حزب چپ ایران
• رحیم بندویی
• سهیلا انزلی
• سئودا فرجزاده
• سهند تبریز
• طالب عامری (استاد بازنشسته دانشگاه)
• علی افشاری
• علی ملک
• علی رضایی
• علی سلیمانی
• عواطف اسدی (مدافع حقوق زنان)
• فرامرز بختیار
• فریبا قربانی
• کیانا کثیری
• کریم دحیمی
• مهران براتی
• مهدی انصاری
• مهدی خادمی
• محمد امین نعامی
• ناهید حسینی
• نسیمی آراز
• هاجر ترخانی
• هادی آقازری (فعال سیاسی و حقوق بشر)
• یوسف عزیزی بنیطرف
• یوسف دردیانی
• یوروش مهرعلی بیگلی
• ییلماز مهرعلی بیگلی
|
چهارشنبه ۵ آذر ۱۴۰۴ -
Wednesday 26 November 2025
|
ايران امروز |
|
چهارشنبه ۵ آذر ۱۴۰۴ -
Wednesday 26 November 2025
|
ايران امروز |
|
چهارشنبه ۵ آذر ۱۴۰۴ -
Wednesday 26 November 2025
|
ايران امروز |
|
چهارشنبه ۵ آذر ۱۴۰۴ -
Wednesday 26 November 2025
|
ايران امروز |
باراک راوید، دیو لاولر، مارک کاپوتو، کالین دمرست
آکسیوس / ۲۴ نوامبر ۲۰۲۵
یک هفته پیش، ولودیمیر زلنسکی در حالی پشت بلندگو به سخنان مشاوران دونالد ترامپ ــ استیو ویتکاف و جرد کوشنر ــ گوش میداد که آنها بندبهبند طرح ۲۸ مادهای پایان جنگ اوکراین را برایش میخواندند.
دو روز بعد، وجود این طرح برای نخستینبار در آکسیوس فاش شد. تا روز جمعه، زلنسکی به مردم اوکراین هشدار میداد که این طرح ــ و فشاری که برای امضایش بر او وارد میشود ــ کشور را وارد یکی از دشوارترین لحظات تاریخ خود کرده است.
مشارکت زلنسکی در نشست آخر هفته گذشته میان مشاور امنیت ملیاش، روستم عمروف، و تیم ترامپ ــ آن هم از طریق تماس تلفنی ــ پیشتر گزارش نشده بود و اکنون روشن میکند که او در چه مرحلهای وارد گفتوگوها شده است.
فرایندی که به آن نشست دراماتیک و به طرح ۲۸ مادهای منتهی شد، حدود یک ماه پیش و در پرواز بازگشت ویتکاف و کوشنر از خاورمیانه به میامی آغاز شد.
این روایت بر پایه گفتوگو با شش مقام آمریکایی، دو مقام اوکراینی و یک منبع مطلع دیگر تهیه شده است؛ افرادی که اکثرشان بهطور مستقیم در مذاکرات مربوط به این طرح دخیل بودهاند.
چگونه ماجرا شروع شد
در آن پرواز ۲۲ اکتبر، کوشنر و ویتکاف که تا دقایقی قبل درباره توافق غزه ــ که در شکلگیری آن نقش داشتند ــ صحبت میکردند، گفتوگو را به جنگ اوکراین کشاندند.
ترامپ همان روز برای نخستینبار از زمان بازگشت به قدرت، تحریمهایی علیه روسیه اعمال کرده بود و روند صلح تقریباً کاملاً متوقف شده بود. این دو نفر میخواستند همان رویکرد غزه را تکرار کنند: طرحی بنویسند، روی میز بگذارند و ببینند چگونه میتوان دو طرف را به توافق رساند.
سه روز بعد، ویتکاف و کوشنر با نماینده رئیسجمهور ولادیمیر پوتین، کریل دیمیتریف، در میامی شام خوردند و یکشنبه نیز چند ساعت دیگر با او دیدار کردند.
نماینده روسیه ــ که رئیس صندوق سرمایهگذاری دولتی روسیه نیز هست ــ در مصاحبهای با آکسیوس در ۱۷ نوامبر گفت که در این دیدارها تلاش شده «تفاهمهای حاصلشده در نشست ترامپ–پوتین در آلاسکا» روی کاغذ آورده شود.
به گفته دیمیتریف، هدف ارائه چارچوبی بود که «اساساً میپرسید: چگونه میتوانیم بالاخره امنیتی پایدار برای اروپا، نه فقط برای اوکراین، ایجاد کنیم؟»
نتیجه این دیدارها، نسخه اولیه طرحی بود که بعدها به «طرح ۲۸ مادهای آمریکا» تبدیل شد.
دیمیتریف در آن مصاحبه مستقیماً به طرح صلح آمریکا اشاره نکرد، اما گفت نسبت به روند گفتگوها خوشبین است: «احساس میکنیم موضع روسیه واقعاً شنیده میشود.»
تا آن زمان، ویتکاف و کوشنر چراغ سبز ترامپ را گرفته بودند. یک مقام آمریکایی گفت: «ویتکاف و کوشنر بدون اجازه ترامپ هرگز وارد گفتوگو با روسها و اوکراینیها درباره طرح جدید نمیشدند.»
به گفته همین مقام، مارکو روبیو، وزیر خارجه آمریکا، «در تمام مراحل در جریان کار بود». معاون رئیسجمهور، جیدی ونس، نیز در جریان جزئیات قرار داشت.
فرستاده غیرمنتظره
به گفته یکی از مقامهای ارشد دولت، ایده اعزام دن دریستکال، وزیر نیروی زمینی آمریکا، از سوی ونس مطرح شد؛ همکلاسی دوران حقوق او در دانشگاه ییل.
قرار بود دریستکال بههمراه هیئتی بزرگ نظامی برای بررسی فناوری دفاعی و استراتژی به اوکراین سفر کند. چند روز مانده به سفر، کاخ سفید به او گفت برنامه سفرش را جلو بیندازد و خود را برای مذاکره درباره صلح آماده کند.
یکی از مقامهای آمریکایی به آکسیوس گفت: «همانطور که تصور میکنید، برنامهها را کاملاً کنار گذاشتیم و وارد حالت کامل برنامهریزی و آمادهسازی شدیم.»
او افزود: «او گزارشهای سیاستی دریافت میکند، سوابق و تاریخ جنگ را بررسی میکند، همه چیز را تا آخر هفته مطالعه میکند و سپس با عجله از واشنگتن حرکت میکنند.»
در همین حال، ویتکاف و کوشنر طی دو روز در خانه ویتکاف در میامی با مشاور زلنسکی، عمروف، دیدار کردند.
یک مقام ارشد قطری نیز حضور داشت؛ فردی که روابط خوبی با فرستادگان آمریکایی، عمروف و پوتین دارد.
ویتکاف و کوشنر طرح را برای عمروف تشریح کردند و برخی از نظرات او را در آن گنجاندند. ایده تماس گرفتن با زلنسکی از سوی عمروف مطرح شد تا او بتواند طرح را مستقیماً از تیم ترامپ بشنود.
یک مقام اوکراینی که بهشدت با طرح و شیوه ارائه آن مخالفت داشت، گفت: «آنها تلاش کردند بندهای طرح را برای رئیسجمهور بخوانند، اما واقعاً امکان ندارد چنین کاری را از طریق تلفن انجام داد.»
با وجود این، تیم آمریکایی پس از آن دیدار با این تصور بیرون آمد که اوکراینیها همراه شدهاند. ویتکاف قصد داشت چهارشنبه به ترکیه سفر کند تا مستقیماً با زلنسکی درباره طرح گفتوگو کند.
اما آن دیدار برگزار نشد. از نگاه طرف آمریکایی، اوکراینیها از آمادگی خود برای ورود به این طرح عقبنشینی کرده بودند.
یک مقام اوکراینی این وضعیت را ناشی از «سوءتفاهم» دانست و گفت تیم زلنسکی تصور میکرد ویتکاف و کوشنر صرفاً در حال ارائه ایدههای اولیه هستند، در حالی که آمریکاییها آن را یک پیشنهاد رسمی تلقی میکردند.
اکنون وظیفه آن بود که دریستکال روز پنجشنبه طرح را رسماً بهصورت حضوری به زلنسکی ارائه کند و او را برای موافقت با آن تحت فشار بگذارد.
افشای خبر
در ۱۸ نوامبر، یک مقام آمریکایی به آکسیوس درباره ۲۸ بند و حوزههای کلی آنها گفت: صلح در اوکراین؛ تضمینهای امنیتی؛ امنیت در اروپا؛ آینده روابط آمریکا با روسیه و اوکراین.
مقام آمریکایی دیگری تأیید کرد که دیمیتریف در جریان کار قرار داشته و یک مقام اوکراینی نیز تأیید کرد که طرح به عمروف ارائه شده است.
همان شب، نخستین گزارش ما [آکسیوس] منتشر شد.
این خبر در پایتختهای اروپایی و همچنین در میان بسیاری از مقامهای واشنگتن و کییف ــ که هنوز در جریان امور نبودند ــ با سردرگمی مواجه شد.
بسیاری، پس از انتشار جزئیات توسط آکسیوس و رسانههای دیگر در روز چهارشنبه، با وحشت واکنش نشان دادند. از جمله امتیازهای سنگین مطرحشده، این بود که از اوکراین خواسته میشد از بخشهای بیشتری از سرزمین خود، فراتر از مناطق تحت اشغال روسیه، چشمپوشی کند.
هنگامی که مقامهای اروپایی در ابتدا با وزارت خارجه آمریکا تماس گرفتند و خواستار توضیح شدند، به گفته دو دیپلمات، پاسخ شنیدند که این یک «طرح ترامپ» نیست.
اما ترامپ نهتنها از طرح استقبال کرد، بلکه از اوکراین خواست آن را تا روز شکرگزاری امضا کند.
پس از دیدار زلنسکی و دریستکال در روز پنجشنبه، یک مقام آمریکایی مدعی شد که «زمانبندی تهاجمی برای امضا» میان طرفین توافق شده است.
یک مقام اوکراینی گفت زلنسکی پذیرفت از این طرح بهعنوان پایه مذاکرات استفاده کند، زیرا میدانست نمیتواند آن را رد کند. فشار ساعتبهساعت در حال افزایش بود.
زلنسکی روز جمعه خطاب به مردم اوکراین هشدار داد. او گفت اوکراین با خطر «از دست دادن عزت» یا از دست دادن حمایت آمریکا مواجه است. «آنها از ما انتظار پاسخ خواهند داشت.»
عقبنشینی
دستکم برخی از اعضای دولت ترامپ ــ از جمله روبیو ــ بر این باور بودند که امور بیش از حد و بیش از اندازه سریع پیش رفته است.
مقام ارشد دولت مدعی شد دریستکال «بیش از حد جلو رفته» و «مذاکرات کامل صلح» با مقامهای ارشد اوکراینی برگزار کرده است.
او گفت: «طبعاً اوکراینیها میگویند ما تلاش داریم آنها را به یک توافق موردنظر روسیه مجبور کنیم. این کاری است که همیشه میکنند. این حرف درست نبود، حتی یک دقیقه. اما ما کمی غافلگیر شدیم.»
خود ترامپ بود که ضربالاجل روز شکرگزاری را تعیین کرد؛ بخشی از سر ناراحتی از زلنسکی. مقام ارشد دولت گفت رئیسجمهور تا روز جمعه احساس میکرد اوضاع بیش از حد آشفته شده است.
او روبیو را همراه با ویتکاف، کوشنر و دریستکال به ژنو اعزام کرد.
اظهارات عمومی و خصوصی روبیو درباره میزان جدیت این طرح و دیدگاه شخصی او نسبت به آن، موجب سردرگمی بیشتر شد.
اما زمانی که در سوئیس مستقر شد، روبیو به تیم اوکراینی گفت آمریکا تا زمانی حاضر به دیدار نیست که کییف بیانیهای منتشر کند مبنی بر اینکه این طرح یک طرح روسی نیست و اوکراین نیز در تدوین آن نقش داشته است.
طرف آمریکایی اوکراینیها را متهم کرد که جزئیات منفی را به رسانههای آمریکایی درز دادهاند. اوکراینیها پذیرفتند برای ایجاد فضای مثبت، بیانیهای حاکی از نظر مساعد صادر کنند.
با این حال همه اخبار برای اوکراینیها بد نبود. از جمله، طرف آمریکایی از آن پس ۲۸ بند را «چارچوب» مینامید، نه یک پیشنهاد نهایی. همچنین در نشست ژنو، آمریکا نشان داد که آماده است بخشهایی از پیشنهادهای متقابل اوکراین را وارد متن کند.
وضعیت کنونی
اگرچه طرفهای آمریکایی و اوکراینی روز یکشنبه پس از گفتوگوهای ژنو بیانیهای امیدوارکننده منتشر کردند، اما نشست چندساعته تنشآلود بود.
روبیو آن را «سازندهترین روز ما در این پرونده» توصیف کرد. اما در واشنگتن، ترامپ اوکراینیها را به ناسپاسی متهم کرد.
در خصوص ضربالاجل روز شکرگزاری، روبیو گفت هدف واقعی «دستیابی به توافق در سریعترین زمان ممکن» است.
به گفته دو منبع مطلع، اگر این گفتوگوها پیشرفت بیشتری نشان دهد، احتمال دارد ترامپ و زلنسکی این هفته یا اوایل هفته آینده دیدار کنند. هنوز تاریخی تعیین نشده است.
|
چهارشنبه ۵ آذر ۱۴۰۴ -
Wednesday 26 November 2025
|
ايران امروز |
بخش دوم و پایانی
* پروست واقعاً بزرگترین ماجراجویی من است. پس از او دیگر چه چیزی میتوانست نوشته شود؟(ویرجینیا وولف)
* پس از خواندن در جستجوی زمان از دسترفته با خود گفتم: همین است. و آرزو میکردم که ای کاش خودم آن را نوشته بودم.(ویلیام فاکنر)
* پروست را نشناختن یعنی تمدن غرب را درنیافتن. (لارنس دارل)
مرگ مادر برایش چنان ضربهی سهمگینی بود که برای مدتی ثبات روانی او را به طور کامل بر هم زد. در فرهنگ فرانسه، مادر جایگاهی بسیار مهم دارد و نزد پروست این اهمیت ده برابر بیشتر از هر فرد فرانسوی دیگر بود. مرگ او دو پیامد برای پروست داشت: نخست آنکه او را آزاد ساخت تا چیزهایی را بگوید که پیشتر از بیم رنجاندن مادرش هرگز بر زبان نمیآورد. دوم آنکه توانست این اندوه عظیم را سراسر تجربه کند، اندوهی که او را چنان از پا انداخت که دیگر قادر به نوشتن یا انجام هیچ کاری نبود. و هنگامی که تا حدی ــ اگر بتوان چنین گفت ــ از آن بهبود یافت، توانست ماهیت اندوه را دریابد.

پس از یک سال ناخوشایند در پاریس، سرانجام به توصیهٔ پزشکش عمل کرد و به مرخصی رفت. تابستان ۱۹۰۷، رنگپریده و نحیف بود به طوری که فقط با دیدن خورشید چشمانش آزرده می شدند. برای آرام کردن اعصابش روزانه هفده فنجان قهوه مینوشید و وسیلهای نوظهور و هراسانگیز برای خود فراهم آورد: یک تاکسی با راننده. رانندگی با اتومبیل را چنین توصیف میکرد: «انگار که آدم از درون یک توپ شلیک شود.»
او به نورماندی سفر کرد و روستاهایی را دید که در کودکی تعطیلاتش را در آنها گذرانده بود. طبیعی بود که این مکانها پیوسته او را به یاد مادرش بیندازند. و بااینحال، این سفر به گذشته نشانهای از نوزایی بود. نمیتوان از رنجی شفا یافت، مگر آنکه آن را به تمامی و با شدت تجربه کرد. شاید اندوه عظیمی که در پی مرگ مادر بر او سایه افکند، هرچه زودتر پوستهٔ وجود را بشکافد، دگردیسی را شتاب بخشد و هستیِ نهفتهای را که در درون است، به سطح آورد.

در گراند هتلِ کابور، که از کودکی آن را میشناخت، بار دیگر آنچه خود «سالهای خوشبختی»اش مینامید را به یاد آورد. و همین یادآوری به او توان کافی بخشید تا دوباره بنویسد. او میگفت: «ایدهها جایگزین رنجها هستند.» و چنین ادامه میدهد: «اکنون مشغول مطالعهای دربارهٔ اشرافم، در حال نگارش مقالهای دربارهٔ سنبو (Sainte Beuve) و فلوبر(Gustave Flaubert)، مقالهای دربارهٔ زنان، و دیگری دربارهٔ پدراستی (Pederastia) [یا همان رابطه جنسی مردان با پسران جوان در یونان باستان] ــ که انتشارش آسان نخواهد بود ــ همچنین پژوهشهایی دربارهٔ شیشههای رنگی کلیسا و نیز بر روی یک رمان.»
پروست بر روی مقالهاش دربارهٔ سنبو (Chaarles-Augustin Sainte-Beuve)، منتقد برجستهٔ ادبی فرانسهٔ آن دوران کار میکرد. در این مقاله، او با نظر منتقد مخالفت میکرد که نویسندگان باید بر اساس نگرش اخلاقی و عقلانیتشان ــ یعنی بهمثابه موجوداتی اجتماعی ــ داوری شوند. تأملات پروست به رسالهای هفتصدصفحهای گسترش یافت، رسالهای که در آن توضیح میداد آفرینش هنری از «خود»ی پنهان و تا حد زیادی رازآمیز سرچشمه میگیرد، در حالی که عقل معمولاً جریان خلاقیت را سد میکند. و چه برهانی برای این نظریه بهتر از خود پروست؟ یک روشنفکر درخشان که تاکنون بهعنوان هنرمند شکست خورده بود. او سالها بود که روی رمانی کار میکرد، اما با همهٔ طرحهایش حتی یک گام هم به آنچه «نکته اصلی درونی من» مینامید، نزدیکتر نشده بود.

تا اینکه ناگهان لحظهای فرا رسید: «در همان ثانیهای که جرعهای چای آمیخته با خردههای کیک بر کامم نشست، از جا پریدم و در خود تجربهای شگرف یافتم. چیزی در من رخ داد که بیدرنگ همهٔ دگرگونیهای زندگی را بیاهمیت کرد. فجایعش بیخطر، و کوتاهیاش خیالی شد. دیگر احساس نمیکردم موجودی معمولی، تصادفی و فناپذیر باشم. این شادی عظیم از کجا به سراغم آمده بود؟ همهٔ گلهای باغ ما و آنهایی که در پارک سوان بودند، نیلوفرهای آبی ویوون، همهٔ مردم روستا و خانههای کوچکشان و کلیسا و تمام کومبره و پیرامونش ــ همهٔ اینها که شکلی و استواری گرفته بودند ــ از درون فنجان چای من سربرآوردند.»
ما همه این جرقههای حافظه را میشناسیم که آنقدر زندهاند که ما را به نقطهای خاص در گذشته بازمیگردانند. چیزی شبیه به یک اتصال کوتاه، نوعی یکیشدن واقعی با گذشته. اما اغلب به آن بیاعتنا میمانیم. پروست اما همهچیز را وارونه کرد و گفت:
«این، برعکس، مهمترین چیزی است که تاکنون احساس کردهام.»

و بر همین اساس نوشت. او به یادداشتهایی بازگشت که سالها پیش نوشته بود و بدین ترتیب کارش را بر شاهکار خود آغاز کرد«: در جستوجوی زمان از دسترفته». برای اینکه زندگیاش با عادات عجیب کارش هماهنگ شود، پروست آپارتمانش را کاملاً دگرگون کرد. او از خانوادهٔ مادرش ارثیهای کوچک دریافت کرده بود و بنابراین میتوانست هرطور که میخواهد زندگی و کار کند. از آنجا که بسیار نسبت به سر و صدا حساس بود، اتاق خوابی عایق صدا برای خود ساخت. دیوارها و سقفها را با تختههای چوبپنبهای پوشاند تا خود را از دنیای بیرون جدا کند.
زمانی که همسایههای طبقهٔ بالا کارگرانی را به کار میگرفتند، به آنها تنها ۵۰ فرانک در ماه دستمزد میدادند. اما در همان بالا، آقای مارسل پروست بود که اگر کارگران لطف میکردند و با دمپایی راه میرفتند ــ چون سر و صدا آزارش میداد ــ مرتب به آنها ۱۰۰ فرانک پرداخت میکرد. بله، او آنقدر از سر و صدا میترسید که حاضر بود مبلغی گزاف به کارگران بپردازد تا هیچ کاری در آپارتمان انجام ندهند. مردم وقتی برمیگشتند، شگفتزده میشدند، چون هیچکدام از کارهایی که باید انجام میشد، صورت نگرفته بود. دلیلش این بود که مارسل پول زیادی میداد تا هیچ کاری انجام نشود، فقط برای اینکه ذهنش آرام بماند.

تدابیر او شاید عجیبوغریب به نظر برسند، اما در واقع تلاشهای مردی مصمم ــ و حتی درمانده ــ هستند. پروست کار روزانهاش را از هنگام غروب آغاز میکند و تمام شب را به نوشتن میگذراند. پنجرهها همیشه بستهاند و پردهها کشیده. آلرژیهای پروست بیش از هر زمان دیگری او را آزار میداد و او دچار ترسی بیمارگونه از گرد و خاک و دوده شده بود. حتی در سردترین زمستانها نیز به ندرت اجازه میداد شومینه را روشن کنند.
او در نامهای به دوستی مینویسد: «برای اثری طولانی خود را به انزوایی کامل کشاندهام.» رمان پروست خیلی زود از حدود یک جلد فراتر رفت و اوردید ناچار گ آن را به دو بخش تقسیم کند. تصمیمی سرنوشتساز. در همین زمان نیز عنوان کلی اثر را پیدا کرد «در جستوجوی زمان از دسترفته.»

در پاییز ۱۹۱۲، پروست نخستین جلد را با امید فراوان برای ناشران مختلفی ارسال کرد. عنوان آن دنیای سوان بود. ابتدا آن را به انتشارات وابسته به نوول رِوو فرانسز (Novellrevue Française)، نشریهای شناختهشده در عرصه ادبیات آوانگارد، سپارد. اما مدیر مجله، نویسنده آندره ژید، نسخه را بازگرداند و پروست را یک «شیاد» و «آماتور ادبی» خواند. ژید بعدها گفت: رد کردن این کتاب بزرگترین اشتباه زندگیاش بوده است.
سپس پروست به سراغ انتشارات فاسکل رفت، ناشری که به کشف شاهکارهای آینده میبالید. اما این «شاهکار» هرگز در فهرست آنها جای نگرفت، زیرا ویراستار چنین پاسخ داد:
«هیچ خوانندهای پیدا نخواهد شد که بیش از یک ربعساعت طاقت خواندن این کتاب را بیاورد، بهویژه به خاطر جملاتش که از هر سو سستی و رخنه دارند.» مدیر انتشارات اولندورف ــ که عمدتاً نویسندگان فرانسوی گمنام را چاپ میکرد ــ پاسخی نوشت که امروز بدنام است: «دوست عزیز، شاید من کودن باشم، اما هرچه فکر میکنم نمیفهمم چرا کسی باید ۳۰ صفحه وقت صرف کند تا فقط شرح دهد چگونه در تخت پیش از خواب غلت میزند.»
با این حال، همه هم اینگونه فکر نمیکردند. برخی میگفتند: «من عاشق جملههای طولانیاش هستم. به هنری جیمز (Henry James) هم همین ایراد را میگرفتند و بیم دارم مردم به همان دلایل او را هم نپسندند. اما من میتوانم از یک جمله بلند لذت ببرم. درست است که در آثار پروست ــ و حتی گاهی جیمز ــ یافتن فعل اصلی کار دشواری است، اما ارزشش را دارد.»

سرانجام، برنار گراسه (Bernard Grasset)، ناشری نسبتاً گمنام، پذیرفت «دنیای سوان» را منتشر کند، البته به شرطی که خود پروست هزینههای چاپ را بپردازد. بعدها روشن شد نقش گراسه در تاریخ ادبیات صرفاً تجاری بود. او حتی کتاب را پیش از انتشار نخوانده بود. «دنیای سوان» در سال ۱۹۱۳ منتشر شد. برخی از همان آغاز دریافتند که این کتاب شکل تازه و شگفتانگیزی از رمان را ارائه کرده است و پروست را بهعنوان صدایی کاملاً نو شناختند.
یکی از بازماندگان آن دوره سال ها پیش در مصاحبه ای در باره او گفته بود: «او تنها کسی بود که میتوانست آنچه را که باید بگوید، به خوبی بیان کند، و برای گفتن آن، سبکی بیمانند اختراع کرده بود. پروست لحظات بهظاهر پیشپاافتاده را چنان زیر ذرهبین میگذاشت که بزرگ و شفاف جلوه میکردند.»
مانند این توصیف مشهور از یک شببخیر ساده از رمان مشهور او: «تنها تسلایم هنگام خواب این بود که مادرم، وقتی در تخت بودم، نزد من میآمد و مرا میبوسید. اما این شببخیر گفتن خیلی کوتاه بود. او خیلی زود میرفت و مرا تنها می گذاشت. گاهی، وقتی پس از بوسهاش در را باز میکرد تا برود، دلم میخواست صدایش کنم و بگویم: “یک بوسه دیگر.” اما میدانستم همان لحظه چهرهای سختگیر به خود میگرفت، زیرا همین امتیاز کوچک که به اندوهم داده بود و نزد من آمده بود تا با این بوسه آشتیجویانه شببخیر بگوید، پدرم را میرنجاند. دیدن خشم او همه تسلای قلبم را که مادرم دمی پیش با خم شدن بر بالینم و نهادن چهره مهربانش چون قرص نان بدون خمیر مایه (Hostia) یک عشای ربانی بر من ارزانی داشته بود، نابود میکرد. آن دم که لبانم حضور زنده او را لمس کرده و توان خوابیدن از او گرفته بودند.»
«دنیای سوان» چنان موفق شد که خیلی زود به چاپ چهارم رسید. نیمهی دوم رمان نیز تقریباً آمادهی انتشار گردید. با این حال، به نظر میرسید پروست ـ آنگونه که گزارش شده ـ نتواند با دوستانش از این موفقیت شادمان باشد.

راننده سابقش، آلفرد آگوستینلی (Alfred Agostinelli)، اکنون بهعنوان منشیاش کار میکرد و پروست بیامان دلباختهی اوشده بود. او حتی برای این جوان در آپارتمان پاریسیاش اتاقی در نظر گرفته بود، اما آگوستینلی معشوقهاش، آنا (Anna) را نیز با خود میآورد و پروست از شدت حسادت در آتش میسوخت. او مینویسد: «چه می توان کرد که در عشق، تنها میتوانیم تصمیمی نادرست بگیریم».
با این حال، در نهایت این ورزش خطرناکِ تازهپدیدِ آمده یعنی پرواز با هواپیماهای اولیه است که آگوستینلی را از او میرباید. آنا، آگوستینلی را التماس میکرد که هر چه زودتر پروست را ترک گوید و خوشبختیاش را در مقام خلبان بجوید. او سپس به ریویرا (Riviera) رفت و در آنجا با نامی جعلی به یک مدرسهی خلبانی پسوشت. در واقع به طرز کنایهآمیزی با نام «مارسلان» (Marcelan). پروست از سوی دیگر پیوسته او را برای بازگشت تحت فشار قرار میداد. حتی به او وعده داده بود که یک هواپیما و یک رولزرویس خواهد خرید.
در رمان او، این دختری جوان به نام آلبرتین است که راوی پیوسته در پی اوست و او نیز بارها و بارها از دستش میگریزد. پروست مینویسد: «در ابتدا میخواستم شما آن چیزهایی را داشته باشید که با آنها میتوانستید سفر کنید، در حالی که من در وضعیت رنجورم در بندر منتظرتان میماندم. بر خشکی نیز میخواستم شما تنها مالک اتومبیل خود باشید. اما اکنون به نظرم میرسد دیوانگی است که بهخاطر یک قایق بادبانی و یک رولزرویس، دیدارمان و خوشبختی زندگیتان به خطر بیفتد. خوشبختیای که به عقیدهی خودتان در دوری از من است.»
در ۳۰ مه ۱۹۱۴، آگوستینلی به تنهایی به فراز دریا پرواز و سپس سقوط کرد. به این ترتیب او در ۲۶ سالگی جان خود را از دست داد. آگوستینلی از هوشی مسحورکننده برخوردار بود. پروست بعدها نوشت: «پس از مادرم و پدرم، او انسانی بود که بیش از همه دوستش داشتم.» سه ماه بعد فرانسه وارد جنگ شد. پروست، که وضع جسمی و روانی ناپایدارش او را از خدمت نظامی بازداشته بود، رویدادها را دنبال میکرد: روزانه هفت روزنامه میخواند و با سربازان در جبهه مکاتبه داشت. یکی پس از دیگری خبر مرگها به او میرسید. دوستانش یکی پس از دیگری در میدانهای نبرد کشته میشدند. پروست آنها را «سواحل مرگ» نامید. او از ویرانیهایی که ارتش آلمان به بار آورده بود نیز باخبر میشد: از نابودی شهرهای کهن و ویرانی کلیساهای جامع بزرگ که زمانی الهامبخش او بودند. « آمیزهی تاریخ و هنر زندهای که در فرانسه وجود داشت، از دست میرود و پایانی برای آن دیده نمیشود».

حتی زمانی که پاریس در برابر حملات هوایی آلمان آماده میشد، پروست همچنان در شهر باقی مانده بود. چون خدمتکار مخصوص و آشپزش به جبهه رفتهبودند، او زنی کارآمد از روستا به نام سلست آلبار (Celest Albar) را بهعنوان خانهدار استخدام کرد. از آن پس سلست با فداکاری بسیار از او مراقبت میکرد و پروست تقریباً همهچیز را به او میسپارد. نقش سلست در زندگی پروست و در شکلگیری «در جستوجوی زمان از دسترفته» را نمیتوان به اندازه کافی ستود. او وظایف گوناگونی بر عهده داشت، چنانکه پروست بدون او بهسختی میتوانست از عهدهی زندگی برآید. البته میتوان به قول ولتر گفت که اگر سلستی وجود نداشت، پروست او را اختراع میکرد. اما شایستگیهای او انکارناپذیر است و کارش بههیچوجه آسان نبود.
با شروع جنگ، انتشار بخش دوم رمانش به تعویق افتاد و پروست کل طرح را تغییر داد. او اگرچه پایان اولیه را همچنان حفظ کرد، اما میان آغاز و پایان بخشهای مفصلی اضافه نمود. پروست چرخهای رمانگونه با ابعادی بیسابقه را در نظر گرفته بود: کلیسای جامعِ کلمات. ویرانیهای جنگ جهانی اول و تلاشهای بیهودهی راوی برای نگهداشتن آلبرتین، بخشهای تازه و کامل یک جلد جدید را پُر میکنند. رمان اکنون بهتدریج تیره و تار میشود، همچون شهر در شبهای خاموشی.

در بعضی شبها، پروست به هتلی نزدیک می رفت، در واقع آنجا مکان خوشگذرانی برای همجنسگرایان بود و ظاهراً او بخشی از اثاثیهی موروثی خانوادهاش را به آنجا اهدا کرده بود. پروست خود را در معرض تابوهای سهمگین این دنیای ممنوعه قرار داده بود و آنها را همانقدر عمیق کاوش میکرد که روزگاری با جوهرهی اندوه چنین کرده بود، یعنی با اجازه داده به اینکه اندوه سراسر وجودش را در هم بکوبد.

او مینویسد: «همجنسگرا به نژادی تعلق دارد که نفرینی بر آن نهاده شده است و ناگزیر در دروغ و سوگندهای دروغین زندگی میکند، چرا که میداند خواهشش ـ همان چیزی که برای هر موجودی بالاترین سعادت هستی است ـ گناهآلود و ننگین و کاملاً غیرقابل اعتراف به شمار میآید. پسرانی بیمادر، چرا که باید تمام عمر به مادرانشان نیز دروغ بگویند، حتی در همان لحظهای که چشمانشان را برای آخرین بار میبندند.»
نوامبر ۱۹۱۸. پاریس پایان جنگ را جشن گرفته بود: صلحی شگفتانگیز و سرگیجهآور، همانطور که پروست نوشته است. شهر دوباره به زندگی بازگردید و پروست آن را حیاتی کاملاً دگرگونشده احساس میکرد. میان طنین فلزی ریفهای «عصر جاز» و آداب فرهیختهی دوران «بلاپوک» جهانی فاصله افتاده بود. پروست از «حماقت همگانی» شکایت داشت، حماقتی که به گمان او پس از جنگ همهجا را فراگرفته بود. او از آن بیم داشت که چنین مخاطب مصرفزده و سبکسری دیگر به یک روایت طولانی و مراقبهگون (meditative)، همچون آنچه او پنج سال پیش با «دنیای سوان» آغاز کرده بود اعتنایی نکند.
سال ۱۹۱۹ دومین جلد «در جستوجوی زمان از دسترفته» منتشر شد.عنوان فرعی آن «در سایهی دوشیزگان شکوفا » نام داشت. در این بخش، راوی که حالا نوجوانی در آستانهی بلوغ است، به اقامتگاه ساحلی «بالبک» (Balbeck) سفر میکند، جایی که نخستین لذتهای عشق را تجربه میکند: «چون تنها بودم، بیحرکت مقابل گراند هتل ایستادم، وقتی پنج یا شش دختر کوچک را دیدم که از نظر ظاهر و رفتار بهکلی از هر آنچه در بالبک دیده میشد متفاوت بودند. گویی گروهی مرغان دریایی بودند با منشأ ناشناخته که تازه فرود آمدهاند و حالا در امتداد ساحل گام میزدند، در حالی که عقبماندهها بالزنان خود را به دیگران میرساندند».
دسامبر ۱۹۱۹، «در سایهی دوشیزگان شکوفا» جایزهی گنکور (Prix Goncourt)، والاترین جایزهی ادبی فرانسه را بهدست آورد. تقریباً همهی روزنامهها این خبر را منتشر کردند و خبرنگاران و عکاسان برای مصاحبه با نویسندهی ۴۸ ساله هجوم بردند. اما سلست (خدمتکار وفادار) فقط به معدودی اجازهی دیدار میداد. او مأموریت دشوار نظمبخشیدن به دستنوشتههای پروست را بر عهده داشت: یادداشتهای ریز و اصلاحات او را بر برگههای پراکنده میچسباند. در آن زمان هنوز پنج جلد دیگر در انتظار انتشار بودند و خود پروست مطمئن نبود که از عهدهی چنین طرح عظیمی برآید.
سلامتیاش رو به وخامت گذارد و برخی روزها حملات آسم کاملاً مانع کارش میشدند. تنها با کمک کافئین خالص و تزریق آدرنالین بیدار میماند و حاشیههای نمونههای چاپی را با جزئیاتی سیاه میکرد که هرچند داستان را غنیتر میساخت، اما انتشار آن را مدام عقب میانداخت.

سال ۱۹۲۰ جلد سوم، «طرف خانه گرمانت»، منتشر گردید. پروست در آن با طنزی هنرمندانه و نیشدار، تجملپرستی و نخوت جامعهی اشرافی را به باد نقد گرفته بود:. در بخشی از آن چنین آمده است «خب، حالا خیلی کوتاه به من بگویید چه دلیلی دارید که نمیتوانید با ما به ایتالیا بیایید؟» او از دوشس سوان پرسید و از جا برخاست. دوست عزیزم، چون بنا به نظر پزشکانی که به آنها رجوع کردهام، در آن زمان چندین ماه است که درگذشتهام.» «چه میگویید!» دوشس برای نخستین بار در زندگیاش میان دو وظیفهی متضاد مردد شده بود: یکی سوار شدن به کالسکه برای رفتن به ضیافتی اجتماعی، و دیگری ابراز همدردی با انسانی در آستانهی مرگ.»

۱۹۲۲جلد بعدی منتشر میشود: « سُدوم و گُموُرا». در آنجا می خوانیم: «در معرض نگاه دیگران بودن، لذت بازیهای جسورانهشان را با چاشنی انحراف همراه میکرد. آنها نیاز داشتند که ماجراجوییهای بیپروای خود را در برابر همه به نمایش بگذارند. شبی، سرانجام در گوشهای نهچندان تاریک از تالار بزرگ رقص، روی نیمکتی چنان بیپروا رفتار کردند که گویی در بستر خویشاند.»

سلست (خدمتکار وفادارش) به یاد می آورد: «او به من میگفت که مرگ میخواهد کارش را تمام کند و بسیار متأسف خواهد شد که این همه زحمت کشیده و همه چیز را ناتمام رها کند. او مثل کودکی بود که برایش زیباترین اسباببازی جهان را یافته باشند — خوشبختیای کامل. به من گفت: «اَه، خبر بزرگی برای گفتن دارم: من لحظهای اینچنین مهم را گذراندم و همهچیز اینقدر خوب پیش رفت که گفتم الآن میتوانم بمیرم.» اما بعد با خودش گفت: «امّا چه چیزهایی را من شروع کردهام؟ چه ورقههایی باقی میماند؟ شما چه خواهید نوشت؟ کار مرا اصلاح کنید».
پاییز ۱۹۲۲، در حالی که همچنان با تب و بیوقفه کار میکرد، پروست کاملاً از غذا خوردن دست کشید و همانطور که سلست میگوید، تنها از وجود خود تغذیه میکرد. نفس کشیدن برای او هر روز دشوارتر میشد و خیلی زود تنها با مصرف دوزهای بسیار بالاتر از داروی ضد آسم ممکن بود.
پروست می نویسد: «این اندیشهی مرگ در من جا خوش کرد،ه همانطور که عشق همین کار را میکند. نه اینکه من مرگ را دوست میداشتم. برعکس، از او بسیار بیشتر بیزار بودم. با اینکه بیشک گاهبهگاه به او فکر کرده بودم، مانند زنی که هنوز دوستش نداری، اما این فکر اکنون چنان در ژرفترین لایهی مغزم جای گرفته بود که نمیتوانستم به هیچ چیز دیگری بپردازم، مگر آنکه نخست از میان اندیشهی مرگ عبور کرده باشد. اندیشهی مرگ همانقدر همدم ناگزیر من شده بود که تصور من از خویشتن.»

در ۱۸ نوامبر ۱۹۲۲، در سن ۵۱ سالگی، مارسل پروست بر اثر ذاتالریه درگذشت. دو روز تمام، دوستان و ستایشگرانش بر بالین جسد او آمدند تا آخرین احترام خود را به جای آورند. نویسنده ژان کوکتو از دیدن کاغذهای پروست که کنار پیکر بیجان او انباشته شده بود، سخت متأثر شد. او گفت: «این دستنوشتهها همچنان زندهاند، همچون ساعت مچیای که بر دست یک سرباز مرده هنوز تیکتیک میکند.»
تنها چند سال پس از مرگ پروست، آخرین جلدهای رمان منتشر شدند و بدین ترتیب، چرخهی رمان به شکلی که امروز میشناسیم تکمیل شد. این حقیقت که چنین اثر شگفتانگیزی وجود دارد، مایهی شادمانی است. این هماهنگی درونیِ شگفتانگیز و شیوهای که او تمام موضوعات متفاوت را به هم پیوند میزند و به شیوهای روشن و قابلفهم پردازش میکند، همان بالاترین لذتی را برمیانگیزد که هنر بزرگ میتواند پدید آورد. هیچکس در آگاهی فردی با چنین دقت میکروسکوپی نزدیک نشده است، همچون پروست. هنگام خواندن این رمان، با انسانی زندگی میکنی که در هر سطر حضور دارد و سرانجام به درون اندیشه و احساس او نفوذ میکنی.
اگر پروست را واقعاً با فهم بخوانی، جهانی کاملاً نو بر تو گشوده میشود. این جهان برای تو به یک کائنات دوم بدل میشود و از آن پس جزئی از توشهی همیشگی تو خواهد بود. تا پایان زندگیات، این جهان بخشی از اندیشه و هستی تو خواهد بود.
روزهای گذشته بهتدریج همهی روزهایی را که پیش از آنها بودهاند میپوشانند و خود نیز به نوبهی خود زیر روزهای تازهتر دفن میشوند. بااینحال، هر روز گذشته در ما ذخیره میشود، همچون کتابخانهای بیپایان که حتی از کهنترین کتابهایش هم یک نسخه وجود دارد، هرچند شاید هیچ انسانی هرگز سراغش نرود. اما هنگامی که آن روز کهنه بار دیگر سر برمیآورد، در درون ما گسترده میشود و بر همه چیز جاری میگردد. آنگاه نامهای گذشته برای لحظهای دوباره معنای کهن خود را بازمییابند، چهرهی انسانها به همان سیمای پیشینشان بازمیگردد، و ما روح خود را بر آنها میافزاییم. و در آن روزِ زیبا، ناگهان نه تنها تلاشهای جستجوگرانهی اندیشهام معنای خود را یافتند، بلکه گویا هدف زندگیام و شاید حتی هدف هنر بهطور کلی روشن شد.

|
چهارشنبه ۵ آذر ۱۴۰۴ -
Wednesday 26 November 2025
|
ايران امروز |
نشریه اینترنتی گاردین
نگاهی به جدید ترین اثر استیون پینکر: وقتی همه میدانند که همه میدانند
کتاب «گرهها» (۱۹۷۰) اثر آر. دی. لینگ (RD Laing) (۱)، مجموعهای از گفتوگوهای کوتاه بود که درهمتنیدگیِ «فرافکنی» و «سوءتعبیر» را در مواجهههای انسانی نشان میداد. این روانپزشک رادیکال، تأثیر «بارِ عاطفیِ تصدیقنشده» و «تنظیم آگاهانه یا ناخودآگاه تلهها برای طرف مقابل» را آشکار کرد و به ما کمک نمود تا حتی موانع گفتوگوهای روزمره مان را واضحتر ببینیم. در دورهای مانند امروز، که روابط جهانی میتواند به اندازه روابط خصوصی حاوی «رواندرام» باشد، گفتوگوهای «ذِنگونه» لینگ بیش از صرفِ ارتباط فردی اهمیت دارند.
تضاد بین حسگرایی پوچگرایانه و تراژی کُمیک لینگ با «عقلانیت روشن و واضح» استیون پینکر آشکار است (۲). اما اشتراکات بیشتری از آنچه در نگاه اول فکر میکنیم بین آنها وجود دارد. پینکر استدلالهایش را با گفتوگوهای کوتاه و تند و تیز نشان میدهد که برخی در سطح لینگ هستند: «اول تو گوشی را بگذار.» «نه، اول تو بگذار.» «باشه.» «او گوشی را روی من قطع کرد!» این کتاب، روانترین ارائه «علوم شناختی» (cognitive science) است که به احتمال زیاد پیدا خواهید کرد.
درونمایه اصلی به سادگی بیان شده است:
همه اقدامات و کنشهای ارتباطی در پسزمینهای از «فرضیات پیچیده و بازگشتی» رخ میدهند:
- من x را میدانم.
- تو میدانی که من x را میدانم.
- من میدانم که تو میدانی که من x را میدانم.
- تو میدانی که من میدانم که تو میدانی...
و تا بینهایت.
آنچه پینکر «دانش مشترک» مینامد، هم چیزی است که «تبادل قابل درک» را ممکن میسازد و هم آن را پیچیده میکند. ارتباطات یک داد و ستد مرتب و منظم بستههای اطلاعاتی نیست. بلکه حاصل تاریخچهای طولانی از فرضیات و نمادهاست. ما باید از «عقل» بهره بگیریم تا به نتایجی برسیم که برای همه طرفها خوب باشد و در برابر روایتهای فریبنده اما بالقوه ویرانگر و مهلک که فقط نوید سود فردی را میدهند، مقاومت کنیم.
پینکر به «معمای زندانی» مشهور میپردازد: دو مجرم که به طور جداگانه بازجویی میشوند، باید تصمیم بگیرند که آیا یکدیگر را لو میدهند یا خیر تا محکومیت خود را به حداقل برسانند. اگر هر دو از کمک به پلیس خودداری کنند، محکومیت کمی میشوند. اگر یکی دیگری را متهم کند، ممکن است آزاد شود، در حالی که شریکش با سرنوشتی بدتر مواجه میشود: یک امکان فریبنده. اما اگر هر زندانی روی این استراتژی شرط بندی کند (یعنی دوستش را لو دهد)، آنگاه شکست میخورد و هر دو برای مدتی طولانی زندانی میشوند. این نشان میدهد که یافتن «کمترین نتیجه نامطلوب برای همه» ممکن است مستلزم «کنار گذاشتن منافع فردی» باشد.
همانطور که پینکر میگوید، این الگویی است که در طیف بسیار گستردهای از انتخابها اعمال میشود – و دقیقاً به همین دلیل، میتواند وسوسهانگیز باشد که از آن به عنوان یک شبکه جهانی برای انتخاب استفاده کنیم. این مدلی است که در آن همیشه یک پاسخ بهینه وجود دارد، جایی که انتخابها را میتوان به صورت نموداری ترسیم کرد تا به وضوح نشان دهد چه چیزی برای همه بهترین است. اما این تنها در صورتی کار میکند که هر دو طرف نوعی «دانش» نسبت به طرف دیگر داشته باشند – یا، شاید واقعیتر این باشد که بگوییم، نوعی «اعتماد» داشته باشند که طرف دیگر به شیوهای قابل درک پاسخ خواهد داد.
زمانی که طرفین یک مناقشه بر لبه پرتگاه نابودی میایستند، این اعتماد به یک قمار خطرناک تبدیل میشود – قماری مبتنی بر این باور که هر یک طرف مقابل را آنقدر خوب میشناسند که پیشبینی میکنند او عقبنشینی خواهد کرد (که بخشی از آن، در یک پیچش طعنهآمیز مضحک ، به این دلیل است که خودشان نیز اگر جای طرف مقابل بودند همین کار را میکردند). این دقیقاً دلیلی است که به اصطلاح «استراتژی مرد دیوانه»(۳) در روابط بینالملل (زمانی که یک رهبر به گونهای غیرقابل پیشبینی رفتار میکند که هیچکس نمیتواند حدس بزند در یک بحران چگونه پاسخ خواهد داد) ابزاری بسیار قدرتمند برای مرعوب کردن دیگران است.

همه این موارد بر مرکزیت «دانش مشترک» در درک اعمال و گفتار دیگران تأکید دارند (پینکر در تحلیل توانایی ما در خوانش نشانگرهای فیزیکی افکار و نگرشها بسیار قوی عمل میکند). دانش مشترک در طیف گستردهای از عادات که ممکن است مبهم یا دلبخواهی به نظر برسند، اما اعتماد متقابل ذاتی در همکاری اجتماعی را تحکیم میکنند – از اسطوره و مناسک گرفته تا قراردادهای اجتماعی – نقش دارد. و به همین دلیل است که، به نقل از بیان ظریف پینکر، «بحث عقلانی باید بیشتر شبیه یک رقص باشد تا یک جنگ». این بحث یک به کارگیری آیینی از کنایه، انتظارات مشترک و اجرای فرهنگی است – یا میتواند چنین باشد – که در آن «معقولیت» توسط عوامل دیگر قاببندی و جاندار میشود.
پینکر تندترین مواضع جدلی خود را متوجه کسانی میکند که عمداً به دنبال سرکوب یا محدود کردن دانش مشترک برای محافظت از آنچه که یک اجماع اجتماعی آسیبپذیر یا شکننده تصور میشود، هستند. او استدلال میکند که مشکل «غریزه حذف/لغو کردن» (the cancelling instinct) این است که واقعیت (fact) و ارزش (value) را درهم میآمیزد و با دفاع از آنچه «درست» است از طریق سکوت قانونی یا اجتماعی، این استنباط خطرناک را تقویت میکند که ادعاهای مربوط به حقیقت، همیشه تلاشهای پنهان برای کسب قدرت هستند. اما او یک مطلقگرای آزادی بیان نیست و استدلال و موضع دقیقی برای «موضوعات تحت قرنطینه» (the cancelling instinct) مطرح میکند – موضوعاتی که ممکن است توافق کنیم ارتباطات بیقید و شرط در آنها به طور نامتناسب زیانبار است – مانند مانیفستهای تیراندازان انبوه (manifestos of mass shooters) (۴). او به صراحت کامل بیان نمیکند، اما به نظر میرسد میگوید که این «قرنطینه کردن» خود باید موضوعی از تشخیص و بینش فرهنگی مشترک باشد، نه فرآیندهای تفتیشی (چه در دادگاهها و چه در فضای مجازی).
بنابراین در کل، موضوع یک بحث روشن و متعادل است درباره آنچه باید در مورد ارتباطاتمان با یکدیگر درک کنیم. پینکر در این لحظه، لحن «عقلانیت به شدت خشمگین» را با بسیاری از فیلسوفان سکولار دیگر به اشتراک میگذارد: یک باور پیشفرض که واقعاً در نهایت مواضع معقولی وجود دارند که افراد خردمند نمیتوانند به طور منطقی درباره آنها اختلاف نظر داشته باشند، و یک تصدیق ناامیدکننده که این ایده به نظر به طور فزایندهای غیرمحبوب میرسد. او کمی تلاش میکند تا به ابعادی از زندگی اخلاقی ما که همیشه تابع عقل نیستند وزن بدهد (برای مثال، او به طور قابل پیشبینی در مورد دین دیدگاه تحقیرآمیز دارد)، اما در نهایت این بعد را جدی میگیرد و مشروعیت نشانگرهای اجتماعی همبستگی را میپذیرد – که بدون آنها اعتماد متقابلی که او در حال کاوش آن است، دوام نمیآورد.
این کتاب برای کسانی که در جستجوی تحلیل متافیزیکی از «انسان حیوانی دارای زبان» (به اصطلاح چارلز تیلور، فیلسوف) هستند، نیست. اما روشنگر و برانگیزنده است. با ادامه استعاره خودش، ارزش دارد که با آن «رقصید».
When Everyone Knows That Everyone Knows by Steven Pinker review – communication, broken down
This article is more than 1 month old
The Harvard psychologist on unwritten rules, social contracts, shared logic – and what happens when they fall apart
https://www.theguardian.com/books/2025/sep/29/when-everyone-knows-that-everyone-knows-by-steven-pinker-review-communication-breakdown
—————————-
زیرنویسها و توضیحات مترجم:
۱: آر. دی. لینگ (R.D. Laing) روانپزشک و نویسنده اسکاتلندی بود که در کتاب «گرهها» (Knots) در سال ۱۹۷۰، به بررسی پیچیدگیهای ارتباطات انسانی پرداخت. این کتاب شامل گفتگوهای کوتاه و چرخشی است که نشان میدهد چگونه سوءتفاهمها، پیشداوریها و بازیهای روانی، روابط را درگیر میکنند. لینگ با نگاهی رادیکال تأثیر «بار عاطفی ناخودآگاه» و نقشههای پنهانی را که در گفتگوها به کار میبریم، آشکار میکند. او نشان میدهد که حتی معمولیترین مکالمات ما نیز میتوانند پر از دامهای روانی باشند. در دوران ما که روابط جهانی نیز به اندازه روابط شخصی آکنده از کشمکشهای روانی است، بینش لینگ تنها به حوزه فردی محدود نمیشود. گفتگوهای موجز و عارفانهگونه او (شبیه به مکالمات ذن) امروز برای درک تنشهای بینالمللی، بحرانهای سیاسی و حتی بنبستهای فرهنگی نیز کاربرد دارند. لینگ به ما یادآوری میکند که «گرههای» ارتباطی در هر سطحی — از یک رابطه عاشقانه تا مناقشات جهانی — ریشه در الگوهای مشترک انسانی دارند.
۲: این دو کتاب، با فاصله نیم قرن، دو روی یک سکه را بررسی میکنند: لینگ به تراژدی درونی و بینفردی «گرهها» میپردازد، در حالی که پینکر به تراژدی جمعی و اجتماعی «دانش مشترک» معیوب میپردازد. هر دو به دامهای ارتباطی میپردازند که زمانی ایجاد میشوند که افراد نتوانند از الگوهای فکری خود فراتر روند. در ادامه، این ارتباط را در یک نمودار ساده و سپس به صورت تشریحی میتوان مشاهده کرد:

لینگ در «گرهها»: به دامهای روانی در روابط دو نفره (خرد-سطح) میپردازد. او نشان میدهد چگونه دو فرد در چرخهای از سوءتفاهم، فرافکنی و خوانش ذهن یکدیگر گرفتار میشوند و یک «گره» روانی ایجاد میکنند. مثال لینگی: «تو میترسی که من بدانم که تو میدانی که من میدانم...»
پینکر در کتاب فرضی خود: به دامهای شناختی در سطح جامعه (کلان سطح) میپردازد. او احتمالاً تحلیل میکند که چگونه «دانش مشترک» (Common Knowledge) یعنی هنگاکهمی همه میدانند که همه میدانند میتواند ناقص، تحریفشده یا برای هماهنگی جمعی مخرب باشد. مثال پینکری (فرضی): «همه میدانند که سیستم ناعادلانه است، اما همه میدانند که کسی برای تغییر آن اقدامی نمیکند، بنابراین هیچکس عمل نمیکند.» (یک تراژدی جمعی). لینگ بر «بار عاطفی ناخودآگاه» و «تلههای ناخودآگاه» تأکید دارد. گفتگوهای او نشان میدهند که مشکل از کلمات نیست، بلکه از پیشداوریها و تاریخچه روابطی است که هدایت نشدهاند. پینکر به طور حتم بر «پیشفرضهای فرهنگی»، «سوگیریهای شناختی» و «اطلاعات ناقص» که به عنوان دانش مشترک در جامعه پذیرفته میشوند، تمرکز خواهد کرد. این پیشفرضهای معیوب، تصمیمگیریهای جمعی را به انحراف میکشند. لینگ به عنوان یک روانپزشک رادیکال، این پدیده را در مطب درمانی خود مشاهده و ثبت کرد. پینکر به عنوان یک روانشناس شناختی، همان ایده را با ابزارهای علمی مدرن و در مقیاس بزرگتر (جامعه، اینترنت، سیاست) بررسی و بسط میدهد.
میتوان گفت «گرهها»ی لینگ، نمونههای خرد و بالینی از همان پدیدهای هستند که پینکر در مقیاس کلان و جامعهشناختی آن را «وقتی همه میدانند که همه میدانند» مینامد. مطالعه هر دو کتاب، ما را به این بینش مجهز میکند که بسیاری از بنبستهای فردی و اجتماعی ما ریشه در الگوهای شکستخوردهای از تفکر و ارتباط دارند که به طور جمعی تقویت میشوند. لینگ نشانمان میدهد که این الگوها چگونه در ذهن ما تنیده میشوند و پینکر نشان میدهد که این الگوها چگونه در تاروپود جامعه گسترده میشوند.
۳: «استراتژی مرد دیوانه» Madman Strategy:. این یک تئوری و تاکتیک در بازیهای راهبردی (Game Theory) و دیپلماسی است که بر اساس ایجاد ترس و عدم قطعیت عمدی کار میکند. منطق پشت این استراتژی به این گونه است: ایده اصلی این است که یک رهبر خود را به گونهای نشان دهد که عقلانی و قابل پیشبینی نیست. او القا میکند که ممکن است برخلاف منافع عقلانی و حتی به قیمت نابودی خود، دست به اقدامات شدید و غیرمنتظره بزند. وقتی حریف باور کند که طرف مقابل «دیوانه» است و ممکن است بدون محاسبه عواقب، جنگ تمامعیار یا حمله اتمی را آغاز کند، احتمال عقبنشینی او به شدت افزایش مییابد زیرا هزینه ریسک کردن در برابر چنین فردی بسیار بالا میرود. نمونه تاریخی مشهور: این استراتژی اغلب به ریچارد نیکسون، رئیسجمهور پیشین آمریکا، نسبت داده میشود. در دوران جنگ ویتنام، او عمداً تلاش کرد این تصور را برای رهبران ویتنام شمالی و اتحاد جماهیر شوروی ایجاد کند که فردی غیرقابل پیشبینی و مستعد تشدید شدید درگیری است تا آنها را وادار به پذیرش توافق در میز مذاکره کند. این تاکتیک «دیوانگی عقلانی» نام گرفت. این پاراگراف به درستی به دو نکته کلیدی اشاره میکند: معمولاً بازی بر سر «اعتماد» و «پیشبینیپذیری» است. در بحرانها، طرفین سعی میکنند رفتار طرف مقابل را بر اساس منطق عقلایی پیشبینی کنند (او میداند که اگر حمله کند، من نیز تلافی خواهم کرد، پس عقب میکشد). «استراتژی مرد دیوانه» این منطق را وارونه میکند: این استراتژی دقیقاً با شکستن عمدی پیشبینیپذیری کار میکند. رهبر میگوید: «نمیتوانید رفتار مرا با معیارهای عقلانی پیشبینی کنید، زیرا من ممکن است بر اساس خشم، غرور یا ایدئولوژی، حتی برخلاف منافع خودم نیز عمل کنم.» این عدم قطعیت، حریف را به بنبست شناختی میکشاند و او را وادار به عقبنشینی میکند، زیرا ترجیح میدهد به جای خطر رویارویی با یک «دیوانه»، امتیاز بدهد. در یک کلام استراتژی مرد دیوانه مانند بازی شطرنجی است که در آن یکی از بازیکنان به طور مداوم تهدید میکند که صفحه بازی را به هم میریزد. این تهدید، حتی اگر غیرعقلانی به نظر برسد، میتواند بسیار موثر باشد.
۴: منظور از «مانیفست تیراندازان انبوه» (Manifestos of Mass Shooters) نوشتهها، بیانیهها یا ویدیوهایی است که برخی از مرتکبان قتلهای دستهجمعی پیش از جنایت خود منتشر میکنند. ویژگیهای این مانیفستها: ۱. تبیین ایدئولوژی: این نوشتهها معمولاً حاوی توجیه ایدئولوژیک، سیاسی یا نژادی برای اقدام خشونتآمیز هستند. آنها ممکن است مملو از نفرت پراکنی، تئوریهای توطئه و تحریک دیگران به پیروی باشند. ۲. جستجوی شهرت: یکی از انگیزههای اصلی انتشار این مانیفستها، جلب توجه و کسب شهرت پس از مرگ است. قاتل میخواهد نام و «پیام» او در رسانهها گسترش یابد. ۳. ایجاد «مسابقه تقلید»: انتشار گسترده این مطالب میتواند خطر «مسابقه تقلید» (Copycat Effect) را به شدت افزایش دهد. افراد آسیبپذیر یا مستعد خشونت ممکن است با خواندن این مانیفستها تحریک شده و برای کسب همان “افتخار” دست به جنایات مشابه بزنند.
چرا پینکر آن را مثال میزند؟ پینکر از این مانیفستها به عنوان نمونهای بارز از یک «موضوع در قرنطینه» نام میبرد زیرا: آزادی بیان مطلق در مورد این محتوا (یعنی انتشار آزادانه و بدون کنترل آن) میتواند آسیب اجتماعی بسیار بزرگی (قتلهای بیشتر) ایجاد کند. منفعت عمومی در محدود کردن آن به وضوح از منفعت فردی در انتشار آن بیشتر است. این مثال، مرز دقیق نظریه او را نشان میدهد: او از یک سو با «فرهنگ لغو» (Cancel Culture) مخالف است، اما از سوی دیگر معتقد است جامعه باید برای محافظت از خود در برابر محتوایی که به وضوح و به طور مستقیم خشونت جمعی را دامن میزند، مکانیسمهایی داشته باشد. بحث پینکر این است که ما به عنوان یک جامعه به یک تشخیص جمعی و خردمندانه نیاز داریم تا مواضعی را شناسایی کنیم که در آنها محدودیتهای ارتباطی (قرنطینه) موجه است. این محدودیتها نباید از بالا و با قوانین سختگیرانه (فرآیندهای تفتیشی) تحمیل شوند، بلکه باید نتیجه یک توافق فرهنگی باشد که تشخیص میدهد برخی سخنان – مانند مانیفست یک قاتل – آنقدر خطرناک هستند که ارزش گسترش را ندارند. این یک راهحل ظریف و مبتنی بر مسئولیت جمعی در برابر معضل آزادی بیان است.
|
چهارشنبه ۵ آذر ۱۴۰۴ -
Wednesday 26 November 2025
|
ايران امروز |
اما فارژ، الیویا لو پویدوَن و اندی سالیوان / خبرگزاری رویترز / ۲۴ نوامبر ۲۰۲۵
ایالات متحده و اوکراین قرار بود روز دوشنبه به کار بر روی طرحی برای پایان دادن به جنگ با روسیه ادامه دهند؛ طرحی که پس از توافق دو طرف برای اصلاح نسخه اولیه ــ که بهطور گسترده بهعنوان پیشنهادی بیش از حد مطلوب برای مسکو تلقی شده بود ــ مورد بازبینی قرار گرفته است.
دو طرف در بیانیهای مشترک اعلام کردند که پس از مذاکرات روز یکشنبه در ژنو، یک «چارچوب صلحِ اصلاحشده» تدوین کردهاند، هرچند جزئیاتی از آن ارائه نکردند.
کاخ سفید جداگانه اعلام کرد هیئت اوکراینی به آنها گفته است که این چارچوب «بازتابدهنده منافع ملی اوکراین» بوده و «نیازهای راهبردی اصلی» این کشور را برآورده میکند؛ هرچند خود کییف هیچ بیانیهای صادر نکرده است.
هنوز روشن نیست که این نسخه بهروزشده چگونه مجموعهای از موضوعات حساس ــ ازجمله تضمین امنیت اوکراین در برابر تهدیدهای مداوم روسیه ــ را مدیریت خواهد کرد. ایالات متحده و اوکراین اعلام کردند که پیش از ضربالاجل پنجشنبه «کار فشرده» را ادامه خواهند داد، اگرچه مارکو روبیو، وزیر خارجه آمریکا که ریاست هیئت آمریکایی را در مذاکرات بر عهده داشت، شامگاه یکشنبه ژنو را به مقصد واشنگتن ترک کرد.
دونالد ترامپ، رئیسجمهوری ایالات متحده، فشار بر اوکراین را برای رسیدن به توافق حفظ کرده است. او روز یکشنبه گفت اوکراین در قبال تلاشهای آمریکا درباره جنگ، «هیچ قدردانی» نشان نداده است؛ اظهاراتی که مقامات اوکراینی را بر آن داشت تا بر سپاسگزاری خود از حمایت ترامپ تأکید کنند.
ترامپ پیشتر برای «ولودیمیر زلنسکی»، رئیسجمهوری اوکراین، ضربالاجل پنجشنبه را برای پذیرش طرح صلح تعیین کرده بود، اما روبیو روز یکشنبه گفت ممکن است این ضربالاجل «قطعی» نباشد.
به گفته منابع آگاه، زلنسکی ممکن است همین هفته به ایالات متحده سفر کند تا حساسترین ابعاد این طرح را با ترامپ به بحث بگذارد.
طرح اولیه ۲۸ مادهای که هفته گذشته از سوی ایالات متحده ارائه شد، از اوکراین میخواست بخشی از قلمرو خود را واگذار کند، محدودیتهایی بر توان نظامیاش بپذیرد و از پیوستن به ناتو صرفنظر کند. این شروط برای بسیاری از اوکراینیها پس از نزدیک به چهار سال جنگ ــ مرگبارترین درگیری اروپا از زمان جنگ جهانی دوم ــ معادل تسلیم قلمداد میشود.
این طرح اولیه برای بسیاری از مقامهای آمریکایی نیز شگفتانگیز بود و دو منبع گفتند این طرح در نشستی در ماه اکتبر در میامی تدوین شد؛ نشستی که شامل استیو ویتکاف، فرستاده ویژه، جرد کوشنر داماد ترامپ، و کریل دیمیتریِف، نماینده روسیه که تحت تحریمهای آمریکا قرار دارد، بود.
کشورهای اروپایی طرحی متقابل ارائه کردند
نمایندگان دموکرات در کنگره این طرح را فهرستی از خواستههای روسیه توصیف کردهاند، اما روبیو اصرار دارد که واشنگتن این طرح را با مشارکت هر دو طرف درگیر تهیه کرده است.
متحدان اروپایی گفتهاند که در تدوین طرح اولیه مشارکت نداشتند و روز یکشنبه طرحی متقابل منتشر کردند که برخی از امتیازهای ارضی پیشنهادی را تعدیل میکند و یک تضمین امنیتی مشابه ناتو از سوی ایالات متحده برای اوکراین ــ در صورت حمله به آن ــ در بر میگیرد.
این مذاکرات در حالی انجام میشود که روسیه بهتدریج در برخی مناطق پیشروی کرده و همزمان نیروگاههای برق و تأسیسات گاز اوکراین هدف حملات پهپادی و موشکی قرار گرفتهاند؛ حملاتی که میلیونها نفر را هر روز ساعتها بدون آب، گرمایش و برق گذاشته است.
زلنسکی همچنین در داخل کشور تحت فشار است، زیرا یک رسوایی بزرگ فساد برخی از وزیرانش را درگیر کرده و خشم تازهای نسبت به فساد گسترده برانگیخته است. این موضوع تلاشهای این کشور برای تأمین بودجه جهت سرپا نگه داشتن اقتصاد خود را دشوارتر کرده است.
کییف در هفتههای اخیر دلگرم شده بود؛ پس از آنکه ایالات متحده فشار بر بخش نفت روسیه ــ منبع اصلی تأمین مالی جنگ ــ را افزایش داد و در مقابل، حملات پهپادی و موشکی دوربرد اوکراین خسارت قابل توجهی به این صنعت وارد کرده بود.
متن کامل پیشنهاد متقابل اروپا
خبرگزاری رویترز / ۲۳ نوامبر ۲۰۲۵
در ادامه، متن پیشنهاد متقابل اروپایی به پیشنویس طرح ۲۸ مادهای ایالات متحده برای صلح اوکراین آمده است که روز یکشنبه توسط رویترز مشاهده شد.
این پیشنهاد متقابل که توسط سه قدرت اروپایی E۳ شامل بریتانیا، فرانسه و آلمان تهیه شده است، طرح آمریکا را مبنا قرار داده و سپس ماده به ماده با پیشنهاد تغییرات و حذفهایی پیش میرود.
متن به شرح زیر است:
۱. حاکمیت اوکراین مجدداً تأیید میشود.
۲. یک توافقنامه کامل و جامع عدم تجاوز بین روسیه و اوکراین و ناتو برقرار خواهد شد. تمامی ابهامات ۳۰ سال گذشته حلوفصل خواهد شد.
۳. (بند ۳ طرح آمریکا حذف شده است. متن آن بند در نسخه طرح آمریکا که رویترز مشاهده کرده، چنین بود: «انتظار میرود که روسیه به کشورهای همسایه خود حمله نکند و ناتو بیش از این گسترش نیابد.»)
۴. پس از امضای توافق صلح، گفتوگویی میان روسیه و ناتو آغاز خواهد شد تا تمام نگرانیهای امنیتی مورد بررسی قرار گیرد و یک محیط کاهش تنش بهمنظور تضمین امنیت جهانی و افزایش فرصتهای اتصال و رشد اقتصادی آینده ایجاد شود.
۵. اوکراین ضمانتهای امنیتی قدرتمند دریافت خواهد کرد.
۶. اندازه نیروهای نظامی اوکراین در زمان صلح به ۸۰۰ هزار نفر محدود میشود.
۷. پیوستن اوکراین به ناتو منوط به اجماع اعضای ناتو است؛ اجماعی که در حال حاضر وجود ندارد.
۸. ناتو موافقت میکند که در زمان صلح، نیروهای تحت فرماندهی خود را به صورت دائمی در اوکراین مستقر نکند.
۹. جنگندههای ناتو در لهستان مستقر خواهند شد.
۱۰. تضمین امنیتی آمریکا که منعکسکننده ماده ۵ است:
a. ایالات متحده برای ارائه این تضمین، غرامت دریافت میکند
b. اگر اوکراین به روسیه حمله کند، این تضمین را از دست میدهد
c. اگر روسیه به اوکراین حمله کند، علاوه بر واکنش نظامی هماهنگ و قدرتمند، تمامی تحریمهای جهانی احیا شده و هرگونه بهرسمیتشناسی برای قلمرو جدید و تمام امتیازات ناشی از این توافق لغو خواهد شد.
۱۱. اوکراین واجد شرایط عضویت در اتحادیه اروپا است و تا پایان دوره ارزیابی، دسترسی ترجیحی کوتاهمدت به بازار اروپا خواهد داشت.
۱۲. بسته بازسازی جهانی قدرتمند برای اوکراین شامل، اما محدود به موارد زیر نیست:
a. ایجاد صندوق توسعه اوکراین به منظور سرمایهگذاری در صنایع با رشد بالا از جمله فناوری، مراکز داده و تلاشهای هوش مصنوعی
b. ایالات متحده با اوکراین برای بازسازی، توسعه، نوسازی و بهرهبرداری مشترک از زیرساختهای گاز این کشور، شامل خطوط لوله و تأسیسات ذخیره، همکاری خواهد کرد
c. تلاش مشترک برای بازسازی مناطق آسیبدیده از جنگ و نوسازی شهرها و مناطق مسکونی
d. توسعه زیرساختها
e. استخراج منابع معدنی و طبیعی
f. بانک جهانی یک بسته مالی ویژه برای تأمین منابع لازم برای تسریع این تلاشها فراهم خواهد کرد.
۱۳. روسیه بهصورت تدریجی دوباره در اقتصاد جهانی ادغام خواهد شد:
a. روند کاهش تحریمها به صورت مرحلهای و مورد به مورد مورد بحث و توافق قرار میگیرد.
b. ایالات متحده وارد یک توافق بلندمدت همکاری اقتصادی با روسیه خواهد شد تا توسعه متقابل در حوزههای انرژی، منابع طبیعی، زیرساخت، هوش مصنوعی، مراکز داده، مواد معدنی کمیاب، پروژههای مشترک در قطب شمال و سایر فرصتهای اقتصادی سودمند مشترک دنبال شود.
c. روسیه دوباره به گروه G۸ دعوت خواهد شد.
۱۴. اوکراین بهطور کامل بازسازی شده و از نظر مالی جبران خسارت خواهد شد، از جمله با استفاده از داراییهای دولتی روسیه که تا پرداخت خسارات اوکراین همچنان بلوکه خواهند ماند.
۱۵. یک نیروی مشترک امنیتی با مشارکت ایالات متحده، اوکراین، روسیه و کشورهای اروپایی برای ترویج و اجرای تمامی مفاد این توافق تشکیل خواهد شد.
۱۶. روسیه سیاست عدم تجاوز به اروپا و اوکراین را بهصورت قانونی تصویب خواهد کرد.
۱۷. ایالات متحده و روسیه توافق میکنند که معاهدات کنترل و منع اشاعه هستهای، شامل «استارت منصفانه»، تمدید شوند.
۱۸. اوکراین متعهد میشود که تحت پیمان NPT یک کشور غیرهستهای باقی بماند.
۱۹. نیروگاه هستهای زاپوریژیا تحت نظارت آژانس بینالمللی انرژی اتمی دوباره راهاندازی خواهد شد و برق تولیدشده به نسبت ۵۰-۵۰ بهطور عادلانه میان روسیه و اوکراین تقسیم خواهد شد.
۲۰. اوکراین قوانین اتحادیه اروپا درخصوص تسامح مذهبی و حمایت از اقلیتهای زبانی را خواهد پذیرفت.
۲۱. قلمروها:
اوکراین تعهد میدهد که برای بازپسگیری سرزمینهای اشغالی خود از ابزار نظامی استفاده نکند. مذاکرات درباره مبادلات سرزمینی از خط تماس آغاز خواهد شد.
۲۲. پس از توافق بر سر ترتیبات نهایی سرزمینی، فدراسیون روسیه و اوکراین متعهد میشوند که این وضعیت را با استفاده از زور تغییر ندهند. هرگونه تضمین امنیتی در صورت نقض این اصل بیاعتبار خواهد بود.
۲۳. روسیه مانع استفاده اوکراین از رودخانه دنیپر برای فعالیتهای تجاری نخواهد شد و توافقاتی برای آزاد بودن مسیر صادرات غلات از طریق دریای سیاه انجام خواهد گرفت.
۲۴. کمیتهای بشردوستانه برای حل مسائل باقیمانده تشکیل خواهد شد:
a. تمامی زندانیان و اجساد طبق اصل «همه در برابر همه» مبادله خواهند شد
b. تمامی غیرنظامیان بازداشتی و گروگانها از جمله کودکان بازگردانده میشوند
c. برنامهای برای اتحاد مجدد خانوادهها اجرا خواهد شد
d. تمهیداتی برای رسیدگی به رنج قربانیان درگیری اتخاذ خواهد شد
۲۵. اوکراین در اولین فرصت پس از امضای توافق صلح، انتخابات برگزار خواهد کرد.
۲۶. تمهیداتی برای رسیدگی به رنج قربانیان درگیری اتخاذ خواهد شد.
۲۷. این توافق الزامآور قانونی خواهد بود. اجرای آن توسط «شورای صلح» به ریاست دونالد جی. ترامپ نظارت و تضمین خواهد شد. برای نقض توافق، مجازاتهایی در نظر گرفته میشود.
۲۸. پس از توافق همه طرفها با این یادداشت، آتشبس بلافاصله با عقبنشینی دو طرف به نقاط توافقشده لازمالاجرا میشود تا روند اجرای توافق آغاز گردد. شرایط آتشبس، شامل نظارت، توسط طرفین و تحت نظارت ایالات متحده مورد توافق قرار خواهد گرفت.
|
چهارشنبه ۵ آذر ۱۴۰۴ -
Wednesday 26 November 2025
|
ايران امروز |
|
چهارشنبه ۵ آذر ۱۴۰۴ -
Wednesday 26 November 2025
|
ايران امروز |
|
چهارشنبه ۵ آذر ۱۴۰۴ -
Wednesday 26 November 2025
|
ايران امروز |
باراک راوید / آکسیوس
نیروی هوایی اسرائیل روز یکشنبه حملهای در بیروت انجام داد تا هیثم علی طباطبایی، فرمانده ارشد حزبالله را ترور کند؛ موضوعی که بنیامین نتانیاهو، نخستوزیر اسرائیل اعلام کرد.
چرا مهم است: این مهمترین حمله اسرائیل علیه رهبران حزبالله از زمان برقراری آتشبس یک سال پیش تاکنون به شمار میرود و نخستین باری است که اسرائیل طی پنج ماه گذشته به بیروت حمله میکند.
این حمله در حالی انجام شد که در هفتههای اخیر تنشها در حملات اسرائیل به مواضع حزبالله در لبنان افزایش یافته است؛ حملاتی که اسرائیل آن را پاسخی به تلاش این گروه برای تجدید قوای تسلیحاتی و بازسازی توان نظامیاش در لبنان توصیف میکند.
مقامهای اطلاعاتی اسرائیل مدعیاند طباطبایی اصلیترین مخالف درون حزبالله نسبت به تصمیم دولت لبنان برای خلع سلاح این گروه بوده است. آنها مدعیاند او برای پایان دادن به آتشبس و ازسرگیری درگیری با اسرائیل فشار وارد کرده است.
جزئیات بیشتر: نتانیاهو گفت ارتش اسرائیل «رئیس ستاد نظامی حزبالله را که رهبری تلاشهای این سازمان برای ایجاد و تقویت توان تسلیحاتیاش را برعهده داشت» هدف قرار داد.
به گفته او، این حمله بنا به توصیه وزیر دفاع و رئیس ستاد کل ارتش اسرائیل انجام شده است.
نتانیاهو افزود: «اسرائیل مصمم است اهداف خود را در هر مکانی و در هر زمانی دنبال کند.»
موشکهایی که نیروی هوایی اسرائیل شلیک کرد، طبقات چهارم و پنجم یک ساختمان ۱۰ طبقه را در جنوب بیروت ــ که بهعنوان یک پایگاه مهم حزبالله شناخته میشود ــ هدف قرار داد.
طبق گزارش رسانههای لبنانی، در این حمله یک نفر کشته و پنج نفر زخمی شدهاند.
پشت پرده: یک مقام ارشد آمریکایی به آکسیوس گفت که اسرائیل پیش از حمله، واشنگتن را در جریان اقدام خود در بیروت قرار نداده بود. او گفت: «ما بلافاصله پس از انجام حمله مطلع شدیم.»
یک مقام ارشد دیگر آمریکایی گفت آمریکا چند روزی بود که میدانست اسرائیل قصد دارد سطح حملات خود در لبنان را افزایش دهد، اما از زمان، مکان یا هدف دقیق این حمله از پیش اطلاع نداشت.
یک مقام اسرائیلی نیز تأیید کرد که آمریکا پیشاپیش از این حمله باخبر نشده بود.
نکته مهم: طباطبایی سالهاست که تحت تعقیب دولت آمریکا قرار دارد؛ دولتی که برای ارائه اطلاعات منجر به دستگیری او پاداش ۵ میلیون دلاری تعیین کرده است. وزارت خارجه آمریکا در سال ۲۰۱۶ طباطبایی را در فهرست «تروریستهای جهانی بهطور ویژه تعیینشده» قرار داد.
به گفته مقامهای اسرائیلی، طباطبایی پس از نعیم قاسم، رهبر سیاسی حزبالله، نفر دوم این سازمان بود. او پس از آنکه اسرائیل فرماندهان پیشین حزبالله را ترور کرد، بهعنوان فرمانده نظامی این گروه منصوب شد.

تایید کشتهشدن رهبر نظامی حزبالله
ارتش اسرائیل اعلام کرد که در حمله روز یکشنبه به حومه جنوبی بیروت، علی طباطبائی، رئیس ستاد کل گروه شبهنظامی حزبالله را به قتل رسانده است.
به گزارش خبرگزاری رویترز، در بیانیه ارتش اسرائیل آمده است که طباطبائی «فرماندهی اکثر واحدهای حزبالله را بر عهده داشت و برای بازگرداندن آنها به آمادگی جنگ با اسرائیل، سخت تلاش کرد».
بنیامین نتانیاهو، نخست وزیر اسرائیل، در یک بیانیه کوتاه تلویزیونی گفت که اسرائیل اجازه نخواهد داد حزبالله نیروهای خود را بازسازی کند و انتظار دارد که دولت لبنان «به تعهد خود برای خلع سلاح حزبالله عمل کند.»
حزبالله نیز در بیانیهای مرگ طباطبائی را تأیید کرد و از او به عنوان «فرمانده بزرگ جهادی» که «تا آخرین لحظه عمر پربرکت خود برای مقابله با دشمن اسرائیلی تلاش کرده بود» یاد کرد و ارشدیت او را نشان داد، اما جزئیاتی در مورد نقش دقیق او ارائه نکرد.
محمود قماطی، یکی از مقامات حزبالله، در حالی که در نزدیکی ساختمان بمباران شده در حومه حاره حریک، یکی از پایگاههای حزبالله، ایستاده بود، گفت که حمله اسرائیل از «خط قرمز» عبور کرده است. او افزود که رهبری حزبالله در مورد چگونگی و نحوه واکنش این گروه تصمیم خواهد گرفت.
پنج کشته در حمله
وزارت بهداشت لبنان اعلام کرد که این حمله منجر به کشته شدن پنج نفر و زخمی شدن ۲۸ نفر دیگر شده است. این حمله به یک ساختمان چند طبقه برخورد کرد و آوار آن به خودروهایی که در جاده اصلی پایین آن بودند، برخورد کرد.
حمله اسرائيل یک هفته قبل از اولین سفر خارجی پاپ لئو به لبنان انجام شد و بسیاری از لبنانیها امیدوار بودند که این دیدار نشانهای از حرکت کشور به سوی روزهای بهتر باشد.
جوزف عون، رئیس جمهور لبنان، از جامعه بینالمللی خواست تا برای توقف حملات اسرائیل مداخله کنند.
|
چهارشنبه ۵ آذر ۱۴۰۴ -
Wednesday 26 November 2025
|
ايران امروز |
|
چهارشنبه ۵ آذر ۱۴۰۴ -
Wednesday 26 November 2025
|
ايران امروز |
|
چهارشنبه ۵ آذر ۱۴۰۴ -
Wednesday 26 November 2025
|
ايران امروز |
نتایج یک گزارش تحقیقی در رسانههای اسرائيلی نشان میدهد، گروه هکری «گربه جذاب» که گفته میشود زیرنظر سپاه پاسداران ایران فعالیت میکند، در طول سالهای اخیر، عملیات پیچیده سایبری را برای نفوذ در اسرائيل پیش برده که در برخی موارد هم موفقیت آمیز بوده است.
روزنامه هاآرتص اسرائيل در یک مطالعه تحقیقی به این نتیجه رسیده که واحدهای سایبری سپاه پاسداران در سالهای اخیر، در یک پروژه بزرگ نفوذ و هک در اسرائيل نقش داشتهاند.
در عین حال افشای این گروه سایبری باعث شده تا هویت هکرها و فرماندهان سپاهی که در این فرآیند نقش داشتهاند نیز مشخص شود. بر اساس این گزارش واحد سایبری ایرانی با نام «گربه جذاب» یکی از سه گروه هکری اصلی ایران محسوب میشود و حوزه تخصصی آن سرقت هویت است؛ روشی که عمدتا برای نفوذ به حسابهای ایمیل، سیستمهای کامپیوتری و زیرساختهای حساس استفاده میشود.
هاآرتص اسنادی را بررسی کرده که نشان میدهد هکرها چگونه تلاش کردهاند به شبکهها و وبسایتهایی مانند شرکت تسلیحاتی رافائل، سازمان فرودگاههای اسرائیل و وزارت حملونقل نفوذ کنند. برخی از این تلاشها موفقیتآمیز نیز بوده است.
این افشاگری در یک پلتفرم میزبان کدنویسان به نام گیت هاب و توسط یک حساب ناشناس منتشر شده است. این اطلاعات شامل لاگهای فعالیت گروه، کد منبع بدافزار و جاسوسافزار، و همچنین فایلهایی شامل کارتهای شناسایی و عکسهای هکرهای عضو سپاه پاسداران است.
این مجموعه، همراه با گزارشهای سازمانیافته، مستندی مفصل از حملات سایبری و عملیات نفوذ است که این گروه بین سالهای ۲۰۲۲ تا ۲۰۲۵ علیه اسرائیل و دیگر کشورها انجام داده است. این مستندات بهصورت گزارشهای هفتگی و ماهانه تنظیم شده و برای فرماندهان بالادستی این واحد در سپاه ارسال میشده است.
طبق اسناد افشاشده، اسم رسمی این واحد سایبری «گروه اطلاعات سایبری ۱۵۰۰ سپاه پاسداران» است و این اسناد روی سربرگ «مرکز عملیات سایبری، سازمان اطلاعات سپاه پاسداران» چاپ شده و لوگوی رسمی دارد.
این اسناد، ساختار و شیوه عملیات این واحد را شرح میدهد و فایلهای شخصی، نقش افراد مختلف را مشخص میکند: از رهبران تیمها و متخصصان نفوذ گرفته تا توسعهدهندگان جاسوسافزار، کاردانهای فیشینگ، تولیدکنندگان بدافزار، مجریان کمپینهای نفوذ و هماهنگکنندگان رسانهای.
یکی از افراد افشاشده عباس رهنروی (یا عباس حسینی) است که در اسناد بهعنوان رئیس عملیات واحد و رابط با دستگاه اطلاعاتی سپاه معرفی شده. بخش مهم اسناد، «گزارش حمله» است: گزارشهایی عملیاتی همراه با اسکرینشاتهایی که حملات سایبری و عملیات نفوذ در اروپا و خاورمیانه را نشان میدهند؛ اهدافی که با منافع ژئوپلیتیک ایران هماهنگ است.
از محتواهای فنی افشاشده، کد منبع جاسوسافزارBellaCiao یا همان «بلا چائو» است؛ برنامهای که ایران برای هک تلفن همراه توسعه داده بود. همچنین دفترچههای راهنمای استفاده از «تروجانهای ایرانی»،ـ برنامههایی برای دسترسی غیرمجاز به موبایل منتشر شده است.
هاآرتص در گزارشها دهها دامنه اینترنتی اسرائیلی و شماره تلفن اسرائیلی پیدا کرده که هکرها برای پنهانسازی حملاتشان استفاده کردهاند.
در دهها گزارش حمله، تلاش برای اسکن سیستمهای اسرائیلی و یافتن رخنههای قابل نفوذ شرح داده شده است. اسکرینشاتها دسترسی از راه دور به رابطهای صنعتی با علائم عبری را نشان میدهند؛ یعنی گروه در برخی موارد واقعا توانسته رخنهها را پیدا و سوءاستفاده کند، از جمله در یک سامانه مربوط به صنایع لبنیاتی در اسرائيل.
شرکت «انرسان» که سیستمهای صنعتی از جمله تاسیسات آب را توسعه میدهد، تایید کرده یکی از اسکرینشاتها مربوط به پروژهای است که این شرکت در سالهای ۲۰۱۸ و ۲۰۱۹ انجام داده بود. قرار بوده این سیستمها اصلا به اینترنت متصل نباشند، اما یکی از کارکنان مشتری یا پیمانکار، قطعه سختافزاری مقرونبهصرفهای خریده و به سیستم متصل کرده که امکان اتصال از راه دور را فراهم کرده است.
انرسان اعلام کرده که سیستمهایش مطابق استانداردهای امنیت سایبری حفاظت میشوند، اما امکان کنترل بر مشتریانی که با وجود هشدارها، تجهیزات اضافه نصب میکنند ندارد؛ تجهیزاتی که دسترسی از راه دور ایجاد میکند و سیستمها را در برابر هک آسیبپذیر میگذارد.
گزارشها همچنین تلاش برای نفوذ به رافائل را نشان میدهد؛ بهویژه تلاش برای دسترسی به وبسایتی که امکان ارتباط کارکنان با سرور ایمیل داخلی و سیستمهای مدیریت پروژه را فراهم میکند. رافائل یکی از بزرگترین شرکتهای تسلیحاتی اسرائیل و سازنده سامانه «گنبد آهنین» است.
هاآرتص همچنین تلاشهای گسترده برای اسکن و نفوذ به اهداف دیگری مانند سازمان فرودگاهها، وزارت حملونقل (از جمله سرور ایمیل و سامانههای ارسال فایل) و چندین شرکت اینترنتی و آژانس مسافرتی را یافته است.
اسناد داخلی نشان میدهد که ایرانیها از یک آسیبپذیری جهانی در نرمافزار VPN استفاده کردهاند؛ همان نرمافزاری که کارکنان برای اتصال از راه دور به سیستمهای سازمانی به کار میبرند. این آسیبپذیری باعث شده تا هکرها بتوانند سازمانهایی در اسرائیل را هدف قرار دهند که هشدارها را جدی نگرفته و سیستم خود را بهروز نکرده بودند.
گزارش فوریه ۲۰۲۴ نشان میدهد تیم هکری، ۲۵۶ سرور VPN اسرائیلی را اسکن کرده و ۲۹ مورد آسیبپذیر یافته و به دو مورد نفوذ کرده است. یک ماه پیش از آن، مرکز ملی سایبری اسرائیل هشدار داده بود که هکرها از رخنه نرمافزار VPN شرکت آمریکایی Ivanti سوءاستفاده میکنند و سازمانها باید فورا سیستمهای خود را بهروز کنند.
در پاسخ به گزارش هاآرتص، مرکز سایبری اسرائیل تأیید کرده که حداقل ۶ نفوذ موفق از طریق این آسیبپذیری ثبت شده و احتمالا موارد گزارشنشده بیشتری نیز وجود دارد. این نمونه نشان میدهد ایران چگونه با اسکن و هدفگیری سریع، از سازمانهایی که سیستمشان را بهروز نمیکنند سوءاستفاده میکند.
دوربینهای مداربسته و عملیات تبلیغاتی
گروه هکری «عصای موسی» مسئولیت مجموعهای از حملات علیه اسرائیل را از سال ۲۰۲۰ بهعهده گرفته؛ از جمله هک و انتشار اطلاعاتی درباره رئیس موساد (دیوید بارنیه) و همچنین هک دوربینهای امنیتی. در سال ۲۰۲۲، این گروه یک ویدئو از صحنه یک حمله تروریستی در اورشلیم منتشر کرد که از طریق هک یک دوربین ضبط شده بود.
برای سالها تصور میشد این گروه هکری حملاتی نسبتا ساده انجام میدهد که هدفشان نه جاسوسی یا تخریب که جنگ روانی است: سرقت اسناد، ایمیلها و عکسهای شخصی و انتشار آنها برای تحقیر قربانی و ایجاد احساس ناامنی.
گروه ایرانی دیگری به نام Handala «حنظله» نیز همین کار را میکند و ایمیلها، اسناد و عکسهای خصوصی مقامهای ارشد سیاسی و امنیتی اسرائیل را منتشر میکند.
اسناد افشاشده نشان میدهد که یک واحد رسانهای، عملیات «عصاب موسی» را اجرا کرده و با هماهنگی «عملیات جمعآوری» و «عملیات رسانهای»، نفوذ به دوربینهای امنیتی در مکانهای حساس را دنبال میکرده است. این اسناد، لوگو و طراحیهای گرافیکی مطابقتدار با محتوایی را که «عصای موسی» طی سالها در تلگرام منتشر کرده، نشان میدهند.
شخصیتهای جعلی اسرائیلی: از «شلدون» تا «مالکی»
رسیدها و سوابق انتقال رمزارز موجود در اسناد نشان میدهد ایران زیرساخت گستردهای برای عملیات نفوذ سایبری ساخته که شامل هویتهای جعلی اسرائیلی همراه با شماره تلفنهای اسرائیلی است.
در اسناد، فردی جعلی به نام شلدون بایر ساکن «خیابان احد هعام ۸۵ پتاحتیکوا» معرفی شده و فرد دیگری به نام مالکی تایتل، ساکن تلآویو که هیچکدام وجود خارجی ندارند.
ایران با استفاده از رمزارز، از طریق این هویتها سه سرور مجازی در داخل اسرائیل خریده و از آنها برای انجام حملات از IPهای محلی استفاده کرده؛ اقدامی که باعث واقعیتر شدن حملات فیشینگ شده است.
اسناد همچنین فهرست شمارههای اسرائیلی خریداریشده برای این هویتها را نشان میدهد. این زیرساخت میتوانست به ایران در جذب و اداره عوامل در داخل اسرائیل کمک کند. طبق گزارش هاآرتص، ایران در جریان جنگ غزه از طریق تلگرام تلاش کرده بود با استفاده از شمارههای محلی، افراد را تهدید کند، بستههایی به روزنامهنگاران، نمایندگان کنست و خانواده گروگانها بفرستد و عملیات روانی انجام دهد.
اسناد همچنین نشان میدهد ایران تلاش کرده به اهداف دیگری در جهان حمله کند، از جمله: پلیس دبی، دولت اردن، شرکتهای کشتیرانی یونان (برای رصد فعالیتهای دریایی و دور زدن تحریمها)، وزارت خارجه ترکیه و مخالفان حکومت ایران در خارج از کشور.
یورونیوز فارسی
|
چهارشنبه ۵ آذر ۱۴۰۴ -
Wednesday 26 November 2025
|
ايران امروز |
|
چهارشنبه ۵ آذر ۱۴۰۴ -
Wednesday 26 November 2025
|
ايران امروز |
|
چهارشنبه ۵ آذر ۱۴۰۴ -
Wednesday 26 November 2025
|
ايران امروز |
|
چهارشنبه ۵ آذر ۱۴۰۴ -
Wednesday 26 November 2025
|
ايران امروز |
|
چهارشنبه ۵ آذر ۱۴۰۴ -
Wednesday 26 November 2025
|
ايران امروز |
|
چهارشنبه ۵ آذر ۱۴۰۴ -
Wednesday 26 November 2025
|
ايران امروز |
فیل استوارت و ادریس علی / خبرگزاری رویترز / ۲۳ نوامبر ۲۰۲۵
چهار مقام آمریکایی به رویترز گفتهاند که ایالات متحده در روزهای آینده آماده آغاز مرحله جدیدی از عملیات مرتبط با ونزوئلا است؛ اقدامی که در چارچوب تشدید فشار دولت دونالد ترامپ بر حکومت نیکلاس مادورو، رئیسجمهور ونزوئلا، صورت میگیرد.
رویترز نتوانست زمان دقیق یا گستره این عملیات جدید را مشخص کند و همچنین مشخص نیست که آیا رئیسجمهور دونالد ترامپ تصمیم نهایی برای اقدام را گرفته است یا خیر. در هفتههای اخیر، گزارشهای متعددی از احتمال اقدام قریبالوقوع منتشر شده است؛ همزمان با اعزام نیروهای نظامی آمریکا به منطقه کارائیب در بحبوحه وخامت روابط با ونزوئلا.
دو تن از این مقامات آمریکایی گفتند که به احتمال زیاد «عملیات مخفیانه» اولین بخش از اقدام جدید علیه مادورو خواهد بود. هر چهار مقامی که در این گزارش نقل قول شدهاند، به دلیل حساسیت بالای اقدام پیشروی ایالات متحده، به شرط ناشناس ماندن سخن گفتند.
پنتاگون پرسشها را به کاخ سفید ارجاع داد و سازمان سیا از اظهارنظر خودداری کرد.
یک مقام ارشد دولت آمریکا روز شنبه هیچ گزینهای را در مورد ونزوئلا رد نکرد و گفت: «رئیسجمهور ترامپ آماده است تا از تمام عناصر قدرت آمریکا برای جلوگیری از سرازیر شدن مواد مخدر به کشورمان و به عدالت سپردن مسئولین آن استفاده کند.» این مقام نیز به شرط ناشناس ماندن سخن میگفت.
دولت ترامپ در حال بررسی گزینههای مختلف در قبال ونزوئلا است تا با آنچه «نقش مادورو در تأمین مواد مخدر غیرقانونی که جان آمریکاییها را گرفته» توصیف کرده، مقابله کند. مادورو هرگونه ارتباط با قاچاق مواد مخدر را رد کرده است.
دو مقام آمریکایی به رویترز گفتند که یکی از گزینههای در حال بررسی، تلاش برای سرنگونی نیکلاس مادورو است.
مادورو که از سال ۲۰۱۳ در قدرت است، مدعی است که ترامپ به دنبال برکناری اوست و تأکید کرده که مردم و ارتش ونزوئلا در برابر هرگونه تلاش در این زمینه مقاومت خواهند کرد.
رئیسجمهور ونزوئلا که روز یکشنبه ۶۳ سالگی خود را جشن میگیرد، شب شنبه در تئاتر اصلی کاراکاس در مراسم افتتاحیه یک سریال تلویزیونی بر اساس زندگی خود حضور یافت.
تقویت حضور نظامی آمریکا در منطقه کارائیب از چند ماه پیش آغاز شده و ترامپ پیشتر مجوز عملیات مخفی سیا در داخل ونزوئلا را صادر کرده بود. اداره هوانوردی فدرال آمریکا (FAA) روز جمعه به شرکتهای هواپیمایی بزرگ هشدار داد که پرواز بر فراز ونزوئلا ممکن است با «وضعیت بالقوه خطرناک» همراه باشد و از آنها خواست احتیاط کنند.
پس از این هشدار، سه شرکت هواپیمایی بینالمللی پروازهای خروجی خود از ونزوئلا را در روز شنبه لغو کردند.
مقامات آمریکایی اعلام کردند که ایالات متحده روز دوشنبه کارتل «کارتل د لوس سولس» (کارتل خورشیدها) را به دلیل نقش ادعایی آن در وارد کردن مواد مخدر غیرقانونی به آمریکا، بهعنوان یک سازمان تروریستی خارجی معرفی خواهد کرد. دولت ترامپ مادورو را رهبر این کارتل معرفی کرده؛ اتهامی که او قویاً رد میکند.
هگست: پس از تعیین تروریستی بودن، گزینههای جدیدی در اختیار داریم
پیت هگست، وزیر دفاع ایالات متحده، هفته گذشته اظهار داشت که این تعیین تروریستی بودن «مجموعهای کاملاً جدید از گزینهها را در اختیار ایالات متحده قرار میدهد».
ترامپ گفته است که این اقدام آتی به آمریکا اجازه میدهد داراییها و زیرساختهای مادورو در ونزوئلا را هدف قرار دهد، اما همزمان اعلام کرده که آماده مذاکره و پیگیری راهحل دیپلماتیک نیز هست.
دو مقام آمریکایی تأیید کردند که گفتوگوهایی بین کاراکاس و واشنگتن در جریان بوده است. مشخص نیست که آیا این گفتوگوها میتواند بر زمانبندی یا مقیاس عملیات آمریکا تأثیر بگذارد یا خیر.
بزرگترین ناو هواپیمابر نیروی دریایی آمریکا، «جرالد آر. فورد»، روز ۱۶ نوامبر همراه با گروه ضربت خود وارد منطقه کارائیب شد و به دستکم هفت ناو جنگی دیگر، یک زیردریایی هستهای و جنگندههای اف-۳۵ ملحق گردید.
نیروهای آمریکایی در این منطقه تاکنون بر عملیات مبارزه با مواد مخدر تمرکز داشتهاند؛ هرچند قدرت آتش جمعآوریشده به مراتب بیش از نیاز چنین عملیاتی است. از ماه سپتامبر تاکنون، نیروهای آمریکایی دستکم ۲۱ حمله به قایقهای مشکوک به حمل مواد مخدر در کارائیب و اقیانوس آرام انجام دادهاند که طی آن حداقل ۸۳ نفر کشته شدهاند.
گروههای حقوق بشری این حملات را «اعدامهای فراقضایی غیرقانونی غیرنظامیان» محکوم کردهاند و برخی از متحدان آمریکا نگرانی فزایندهای از احتمال نقض قوانین بینالمللی توسط واشنگتن ابراز داشتهاند.
ایالات متحده در ماه اوت پاداش خود برای اطلاعات منجر به دستگیری مادورو را دو برابر کرد و به ۵۰ میلیون دلار رساند.
ارتش آمریکا از نظر قدرت به مراتب بر ارتش ونزوئلا برتری دارد؛ ارتشی که به دلیل کمبود آموزش، حقوق پایین و فرسودگی تجهیزات به شدت تضعیف شده است. رویترز پیشتر گزارش داده بود که برخی فرماندهان واحدهای نظامی مجبور شدهاند برای تأمین غذای سربازان خود با تولیدکنندگان محلی غذا مذاکره کنند، زیرا کمکهای دولتی کافی نیست.
این واقعیت باعث شده دولت مادورو در صورت حمله آمریکا، به استراتژیهای جایگزین از جمله پاسخ «مقاومت طولانیمدت» به سبک چریکی فکر کند؛ اصطلاحی که در پخشهای تلویزیون دولتی نیز به کار رفته است.
بر اساس گزارشهای قبلی رویترز با استناد به منابع و اسناد برنامهریزی قدیمی، این رویکرد شامل فعالیت واحدهای کوچک نظامی در بیش از ۲۸۰ نقطه در سراسر کشور برای انجام خرابکاری و دیگر تاکتیکهای چریکی خواهد بود.
|
چهارشنبه ۵ آذر ۱۴۰۴ -
Wednesday 26 November 2025
|
ايران امروز |
بنی سبتی / اسرائیل هیوم / ۲۳ نوامبر ۲۰۲۵
آیتالله خامنهای با اعتمادبهنفس بیشتری سخن میگوید و اسرائیل را «غدهای سرطانی که باید ریشهکن شود» میخواند؛ در حالیکه گزارشها درباره بازسازی توان نظامی ایران رو به افزایش است. با این حال، این نمایش قدرت ظاهری واقعیتی عمیقتر را پنهان میکند: بحرانی درونی و فراگیر در ساختار جمهوری اسلامی.
در هفتههای اخیر و بهویژه در روزهای گذشته، مقامهای ایرانی تهدیدهای تازهای درباره احیای ظرفیتهای هستهای کشور مطرح کردهاند و آن را همچون ابزاری حیاتی برای بازدارندگی رژیم جلوه میدهند. همزمان، گزارشهای متعددی از تلاش برای بازسازی سامانههای تولید موشک در ایران منتشر میشود که ظاهراً با سرعت قابلتوجهی در حال انجام است.
حتی گزارشهایی وجود دارد مبنی بر اینکه ایران در حال پر کردن دوباره انبارهای موشکهای دوربرد خود است و ذخایر پیش از جنگ با اسرائیل ـــ حدود دو هزار موشک ـــ را بازسازی میکند. البته باید توجه داشت که ایران در حال حاضر بخش قابلتوجهی از پرتابگرهای خود را از دست داده و از این رو، شمار موشکها بهخودیخود تهدیدی به آن اندازه بزرگ نیست.
این تهدیدها مستقیماً متوجه اسرائیل، ارتش این کشور و مقامات بلندپایه آن است. علی خامنهای، رهبر جمهوری اسلامی، که از آغاز جنگ تنها در چند مراسم محدود و کماهمیت حضور یافته بود، بهتدریج نشانههایی از بازگشت اعتمادبهنفس از خود بروز میدهد.
هفته گذشته، او بار دیگر اسرائیل را «غدهای سرطانی در خاورمیانه» توصیف کرد و گفت باید «برای همیشه از میان برداشته شود». طبق روال همیشگی، سخنانش را به صورت سومشخص بیان کرد تا خود را از مسئولیت مستقیم مبرّا نشان دهد و چنین القا کند که نابودی اسرائیل یا به خودیِ خود رخ میدهد یا به دست «انبوه مسلمانانی» که علیه اسرائیل قیام میکنند، بدون آنکه ایران نقش مستقیمی داشته باشد. او پیشتر نیز از همین شگرد استفاده کرده است.
در نگاه نخست، این اظهارات شاید تهدیدآمیز جلوه کند و هر شهروند اسرائیلی را به نگاهی بدبینانه نسبت به پیامدهای جنگ با ایران وادارد؛ نگاهی متفاوت با روزهای نخست پس از پیروزی قاطع اسرائیل بر رژیم ایران. با این حال، در پسِ این هیاهوی رسانهای که ایران ایجاد میکند، نباید از چند واقعیت کلیدی درباره شرایط کنونی این کشور غفلت کرد.
۱. سنت دیرینه رجزخوانی
در چارچوب سنت چندصدساله ایران برای مقابله با دشمنان، این کشور همواره تمایل دارد قدرت خود را بیش از اندازه واقعی جلوه دهد و در عین حال ضعف دشمنانش را بزرگنمایی کند. رژیم ایران با راهاندازی سایتها و حسابهای بیشمار در شبکههای اجتماعی، تصویری از نیرویی عظیم، منابع بیپایان و تواناییهای نامحدود ارائه میدهد تا رقبای خود را مرعوب و از هرگونه اقدام علیه ایران بازدارد.
این رفتار در فارسی با واژه «رجزخوانی» شناخته میشود؛ سنتی که در آن جنگجوی ایرانیِ نیرومند پیش از نبرد به صف مقدم دشمن نزدیک میشد و با فریاد، از قدرت خود و سپاهش میگفت، به امید آنکه دشمن دچار هراس شود و از نبرد بپرهیزد. این تاکتیک بخشی از سنت راهبردی ایران در «پیشگیری بهجای پاسخ» است، که نقطه مقابل دکترین اسرائیلی واکنش سریع محسوب میشود.
۲. فساد و ناکارآمدی در حاکمیت
امروز ایران به دست گروهی از سیاستمداران و فرماندهان سپاه پاسداران اداره میشود که گرفتار توهم توطئه، فساد مالی و نزاعهای درونیاند. بسیاری از آنان گذرنامه غربی در اختیار دارند تا در زمان بحران از کشور بگریزند و فرزندانشان از پیش در غرب اقامت دارند و با پول نفت ایران داراییهای کلان گرد آوردهاند. از همینرو، شعار «دفاع از ایران تا آخرین قطره خون» بیش از آنکه واقعیتی سیاسی باشد، پروپاگاندایی است آموخته از دستگاههای اطلاعاتی روسیه و چین که به مقامهای ایرانی آموختهاند چگونه با ناسیونالیسمِ توخالی افکار عمومی را فریب دهند. در مقابل، اسرائیل از وجود کارشناسان حرفهای، بهویژه در بخش امنیتی، و از مدیرانی وفادار به دولت بهرهمند است؛ امری که برایش برتری راهبردی ایجاد میکند.
۳. ایرانِ خودویرانگر
زیر رهبری خامنهای، ایران به کشوری خودویرانگر بدل شده است. رژیم، بهشکلی وسواسآمیز منابع طبیعی و زیستمحیطی کشور را میفرساید تا بودجه شبکههای ترور، برنامههای موشکی و هستهای و ماشین تبلیغاتی خود را تأمین کند؛ ماشینی که نیروهایی از آفریقا، آمریکای لاتین و خاورمیانه را برای هدف قرار دادن غرب و اسرائیل جذب میکند. این همان کشوری است که شهروندانش از کمبود آب و برق در رنجاند، در حالیکه رژیم در آفریقا برای کودکان قبیلهای مهدکودک میسازد و در آمریکای جنوبی مسجد بنا میکند.
بهایندلیل، تهدید ایران باید در ابعاد واقعیاش دیده شود؛ نه بزرگنمایی شود و نه بیاهمیت تلقی گردد. اکنون لحظهای حساس است که باید واقعیتها بر ترسهای عمومی غلبه کنند. افکار عمومی اسرائیل باید بداند که ایران هرچند موشکهای زیادی دارد، اما پرتابگر کافی در اختیار ندارد؛ و در عین حال اسرائیل موفق شده است فعالیتهای تروریستی حزبالله را مختل کند و از تلاشهای این گروه برای مسلح شدن مجدد جلوگیری نماید، با وجود اصرار ایران برای انتقال پول و سلاح به آن.
ناتوانی تاریخی ایران در مصالحهجویی، بارها به فروپاشی حکومتها و امپراتوریهایش انجامیده است؛ از زمان اسکندر مقدونی ــــ که تنها در پی نوار ساحلی کوچکی نزدیک آتن بود ــــ تا فتح ایران به دست عربها و در نهایت سقوط آخرین شاه در سال ۱۹۷۹. رژیم کنونی نیز بهای تکبّر و تهدیدهای بیپایه خود را خواهد پرداخت، و شاید مردم ایران سرانجام نقشی در پایان دادن به آن ایفا کنند. تا آن زمان، اسرائیل بر جزئیات تهدیدهای ایران تمرکز دارد و اجازه نمیدهد لفاظیهای تند رژیم، بر ارزیابی واقعبینانهاش سایه بیفکند.
|
چهارشنبه ۵ آذر ۱۴۰۴ -
Wednesday 26 November 2025
|
ايران امروز |
|
چهارشنبه ۵ آذر ۱۴۰۴ -
Wednesday 26 November 2025
|
ايران امروز |
توماس فریدمن / نیویورکتایمز / ۲۲ نوامبر ۲۰۲۵
سرانجام، به نظر میرسد رئیسجمهور ترامپ ممکن است جایزهٔ صلحی دریافت کند که جایگاه او را در تاریخ تثبیت کند. اما متأسفانه، این همان جایزهٔ صلح نوبلی نیست که او چنان مشتاقانه در پی آن است. این جایزه، «جایزهٔ صلح نویل چمبرلین» (Neville Chamberlain Peace Prize) است — جایزهای که تاریخ به رهبر کشوری اعطا میکند که بیش از هر کشور دیگری، متحدان و ارزشهای خود را به یک دیکتاتور متجاوز میفروشد.
این جایزه شایسته است با بسیاری از «وزرای خارجه» ترامپ — استیو ویتکاف، مارکو روبیو و دن دریسرل — شریک شود؛ کسانی که با هم تسلیم اوکراین در برابر مطالبات ولادیمیر پوتین را بدون هیچ مشورت قبلی با اوکراین یا متحدان اروپایی ما مذاکره کردند — و سپس به اوکراین گفتند که باید این طرح را تا روز شکرگزاری بپذیرد.
یعنی همین پنجشنبهٔ پیشِ رو.
اگر اوکراین واقعاً مجبور شود تا آن زمان در برابر مفاد مشخص این «توافق» تسلیم شود، روز شکرگزاری دیگر یک تعطیلات آمریکایی نخواهد بود. این روز به یک تعطیلات روسی تبدیل خواهد شد؛ روز سپاسگزاری از اینکه پیروزی در جنگ وحشیانه و بیاساس پوتین علیه مردم اوکراین — جنگی که از لحاظ اخلاقی، نظامی، دیپلماتیک و اقتصادی کاملاً شکست خورده — نه از راه برتری تسلیحاتی یا مشروعیت ادعاهای روسیه، بلکه از طریق یک دولت آمریکایی به روسیه اهدا شده است.
«روز شکرگزاری» را به روسی چگونه میگویند؟
به همهٔ آقایانی که این بوقلمون را تحویل مسکو دادند، فقط یک توصیه میتوانم بکنم: هیچ توهّمی به خود راه ندهید. نه شبکهٔ فاکسنیوز و نه کارولین لویت، سخنگوی کاخ سفید، تاریخ این توافق را نخواهند نوشت. اگر این توافق را به همین شکل به اوکراین تحمیل کنید، نام تکتک شما در دفتر ننگِ تاریخ کنار نام چمبرلین ثبت خواهد شد؛ کسی که امروز تنها برای یک چیز به یاد آورده میشود:
او نخستوزیر بریتانیا بود که سیاست «مماشات» را پی گرفت؛ سیاستی که میکوشید برای جلوگیری از جنگ با آلمان هیتلری، در برابر مطالبات او عقبنشینی کند. این سیاست در توافق مونیخ ۱۹۳۸ عینیت یافت، جایی که چمبرلین، همراه با دیگر رهبران اروپایی، به آلمان اجازه داد بخشهایی از چکسلواکی را ضمیمه کند. او با غرور اعلام کرد این کار «صلح در زمان ما» را تضمین خواهد کرد. یک سال بعد، با حملهٔ آلمان به لهستان، جنگ جهانی دوم آغاز شد و چمبرلین مجبور به استعفا شد — و ننگ ابدی برای او باقی ماند.
طرح ترامپ، اگر اجرا شود، همان معادل امروزی این اشتباه خواهد بود. با پاداش دادن به حملهٔ بیدلیل پوتین به اوکراین — حملهای مبتنی بر وسواس او برای تبدیل اوکراین به بخشی از «مادر روسیه» — ایالات متحده کل اتحادیهٔ اروپا را زیر نفوذ پوتین قرار خواهد داد. پیام ترامپ به متحدان ما کاملاً روشن خواهد بود: پوتین را تحریک نکنید، زیرا تا زمانی که من فرماندهٔ کل قوا هستم، آمریکا هیچ هزینهای نخواهد پرداخت و هیچ باری در دفاع از آزادی شما بر دوش نخواهد گرفت.
به همین دلیل، اگر این طرح به همین شکل به اوکراین تحمیل شود، باید فعل جدیدی به واژگان دیپلماتیک اضافه کنیم: «ترامپ شدن» — یعنی فروخته شدن توسط رئیسجمهور آمریکا، به دلایلی که هیچیک از شهروندانش نمیدانند (هرچند بیگمان دلایلی وجود دارد). و تاریخ، مردانی را که این کار را کردند — دونالد ترامپ، استیو ویتکاف، مارکو روبیو و دن دریسرل — هرگز فراموش نخواهد کرد؛ زیرا ننگ آنان ابدی خواهد بود.
همانگونه که یک سرمقالهٔ والاستریت ژورنال در روز جمعه نوشت: «آقای ترامپ ممکن است تصور کند اگر اروپا و اوکراین پیشنهاد او را رد کنند، بالاخره میتواند دست خود را از اوکراین بشوید. او آشکارا از سر و کار داشتن با این جنگ به ستوه آمده است. اما مماشات با آقای پوتین، باقی دورهٔ ریاستجمهوری او را تسخیر خواهد کرد. اگر آقای ترامپ فکر میکند رأیدهندگان آمریکایی از جنگ متنفرند، صبر کند تا بفهمد چقدر از ننگ بیزارند. … یک توافق بد در اوکراین به دشمنان آمریکا نشان خواهد داد که میتوانند آنچه را میخواهند با زور، باجگیری هستهای یا صرفاً ادامهٔ فشار تا زمانی که آمریکا علاقهاش را از دست بدهد، تصاحب کنند.»
توجه داشته باشید که من بههیچوجه با یک راهحل مذاکرهشده مخالفتی ندارم. در واقع، از همان آغاز این جنگ بارها گفتهام که پایان آن تنها با یک «توافق کثیف» ممکن است. اما این توافق نمیتواند «توافقی چرکین» باشد؛ و طرح ترامپ همان چیزی است که تاریخ آن را یک توافق چرکین خواهد نامید.
حتی پیش از رسیدن به جزئیات کلیدی، کافی است در نظر بگیرید که تا چه اندازه مضحک است ترامپ با پوتین توافقی انجام دهد و اوکراین و متحدان اروپایی ما را تنها زمانی وارد مذاکرات کند که توافق تقریباً نهایی شده باشد. سپس ترامپ اعلام کرد این طرح باید تا پنجشنبه پذیرفته شود؛ گویی ولودیمیر زلنسکی، رئیسجمهور اوکراین ــ که باید پذیرش پارلمان کشورش را نیز جلب کند ــ میتواند حتی اگر بخواهد، تا آن زمان چنین کاری انجام دهد.
دیوید سنجر، همکارم در نیویورکتایمز، در تحلیل محتوای این طرح نوشت: «بسیاری از ۲۸ بندِ طرح پیشنهادی کاخ سفید برای صلح روسیه–اوکراین، گویی در کرملین نوشته شدهاند. این بندها تقریباً همهٔ مطالبات حداکثری پوتین را منعکس میکنند.»
طبق این طرح، اوکراین باید رسماً تمام قلمرویی را که روسیه در مناطق دونتسک و لوهانسک برای خود اعلام کرده، به آن واگذار کند. ایالات متحده نیز آن را بهعنوان قلمرو روسیه بهرسمیت خواهد شناخت. هیچ نیروی ناتو اجازهٔ استقرار در داخل اوکراین را نخواهد داشت تا تضمین شود روسیه هرگز دوباره حمله نکند. شمار نیروهای ارتش اوکراین باید به ۶۰۰ هزار نفر محدود شود — یعنی ۲۵ درصد کمتر از سطح فعلی — و این کشور از داشتن سلاحهای دوربردی که بتواند به روسیه برسد منع خواهد شد. کییف نیز «تضمینهای امنیتی» مبهمی از آمریکا در برابر احتمال حملهٔ دوبارهٔ روسیه دریافت خواهد کرد (اما چه کسی در اوکراین یا مسکو به چنین تضمینهایی از سوی ترامپ اعتماد خواهد کرد؟).
طبق طرح ترامپ، ۱۰۰ میلیارد دلار از داراییهای مسدودشدهٔ روسیه به تلاشهای تحت رهبری آمریکا برای بازسازی و سرمایهگذاری در اوکراین اختصاص مییابد، و ایالات متحده سپس ۵۰ درصد از سود این سرمایهگذاری را دریافت میکند. (بله، ما نیمی از سود صندوقی را مطالبه میکنیم که قرار است کشوری ویرانشده را بازسازی کند.)
ترامپ، که با واکنش شدید متحدان، کنگره و اوکراین روبهرو شد، روز شنبه گفت این «پیشنهاد نهایی» او نیست؛ اما افزود اگر زلنسکی این شروط را نپذیرد، «میتواند تا جایی که دل کوچکش میخواهد به جنگ ادامه دهد.» ترامپ، همچون همیشه، مواضعی پراکنده دارد — و همچون همیشه آماده است ضربه را به زلنسکی بزند، مردی که برای آزادی کشورش میجنگد، و نه به پوتین، مردی که آزادی اوکراین را میخواهد بگیرد.
یک «توافق کثیفِ قابلقبول» چه ویژگیهایی دارد؟
چنین توافقی خطوط نبرد را در وضعیت فعلی منجمد میکرد، اما هیچ بخش اشغالشدهای از خاک اوکراین را رسماً واگذار نمیکرد. همچنین مستلزم استقرار نیروهای امنیتی اروپا ــ با پشتیبانی لجستیکی آمریکا ــ در امتداد خط آتشبس بود، بهعنوان ماشهای نمادین در برابر هرگونه حملهٔ دوبارهٔ روسیه. این توافق، روسیه را مجبور به پرداخت مبلغی قابلتوجه برای جبران همهٔ ویرانیهایی میکرد که به اوکراین وارد کرده — و تا زمان انجام این تعهد، مسکو را منزوی و تحت تحریم نگه میداشت — و شامل تعهد اتحادیهٔ اروپا برای پذیرش اوکراین بهعنوان عضو، بهمحض آمادگی این کشور و بدون دخالت روسیه، میشد.
این نکتهٔ آخر بسیار حیاتی است. چرا که در این صورت مردم روسیه ناچار خواهند بود همواره ببینند برادران و خواهران اسلاو اوکراینیشان در اتحادیهٔ اروپا ــ اتحادیهای شکوفا ــ زندگی میکنند، در حالی که خودشان در دیکتاتوری غارتگرِ پوتین گرفتار ماندهاند. این تضاد، بهترین مجازات پوتین برای این جنگ است و چیزی است که پس از پایان جنگ، بیشترین دردسر را برای او ایجاد خواهد کرد.
چنین توافق کثیفی، توافقی بود که تاریخ ترامپ را بابت آن تحسین میکرد — بهدست آوردن بهترین نتیجه از یک دست نهچندان خوب، با استفاده از اهرم فشار آمریکا بر هر دو طرف، همانطور که او در غزه انجام داد.
اما استفاده از اهرم فشار آمریکا فقط بر اوکراین، یک توافق چرکین است — یعنی تا کردن یک دست ضعیف در برابر رهبری روسیه که خودش نیز دست فاجعهباری دارد.
در پوکر برای چنین چیزی یک اصطلاح وجود دارد: «سادهلوح».
|
چهارشنبه ۵ آذر ۱۴۰۴ -
Wednesday 26 November 2025
|
ايران امروز |
|
چهارشنبه ۵ آذر ۱۴۰۴ -
Wednesday 26 November 2025
|
ايران امروز |
|
چهارشنبه ۵ آذر ۱۴۰۴ -
Wednesday 26 November 2025
|
ايران امروز |
ابراز نگرانی از سرنوشت احسان افرشته و مهدی فرید، دو زندانی محکوم به اعدام
احسان افرشته، زندانی متهم به جاسوسی که حکم اعدام او تایید شده، روز ۱۹ آبان با توسل نیروهای امنیتی به زور، از بند عمومی به بند امنیتی ۲۴۱ منتقل شد. همچنین مهدی فرید، دیگر زندانی متهم به جاسوسی که به اعدام محکوم شده بود، به زندان قزلحصار منتقل شده است.
سازمان حقوق بشر ایران با اشاره به افزایش اعدام متهمان جاسوسی در ماههای گذشته، نسبت به سرنوشت این دو متهم ابراز نگرانی میکند و از جامعه جهانی میخواهد تا برای نجات جان آنها بکوشد.
از ۱۰ اردیبهشت ۱۴۰۴ تاکنون، جمهوری اسلامی دستکم ۱۲ نفر را به اتهام «افساد فیالارض» و «محاربه» از طریق جاسوسی برای اسرائیل اعدام کرده است.
احسان افراشته
احسان افرشته (افراشته)، ۳۱ ساله، فارغالتحصیل مهندسی عمران است که طبق گزارشها پیش از بازداشت در حوزههای امنیت سایبری، تحلیل اطلاعات متنباز (OSINT)، تست نفوذ و ساخت ماکتهای صنعتی فعالیت میکرده است. به گفتهٔ همسلولی او، مهدی محمودیان: «احسان افرشته [افراشته] پیشتر پس از خروج از کشور و اقامت در ترکیه، زمانی که متوجه سوءاستفاده سرویسهای خارجی از او شد، با گفتوگوی پدرش با نهادهای امنیتی و هماهنگی با آنان، تصمیم به بازگشت داوطلبانه به ایران گرفت. اما پس از بازگشت، در روندی قضایی به اعدام محکوم شد.»
پس از بازگشت، احسان خود را معرفی کرد، بازداشت شد و به مدت پنج ماه در سلول انفرادی نگهداری شد. گفته میشود که در این مدت، بازجویان اعترافاتِ او را با قرار دادن یک تختهسفید مقابلش و وادار کردن او به تکرار جملات از پیش نوشته شده، به مدت حدود دو ساعت مقابل دوربین ضبط کردند.
او تهدید شده بود که اگر همکاری نکند، چند عملیات ترور را به او نسبت خواهند داد. بازجویان از تصاویر خصوصی برای تحت فشار گذاشتن او و خانوادهاش استفاده کردند. بازپرس پرونده به او گفته بود که بین دو تا ده سال حبس خواهد گرفت و یک تهیهکننده تلویزیون یا بازجو نیز به او وعده داده بود که حکم بیش از هفت سال نخواهد بود و شامل عفو زودهنگام میشود؛ وعدههایی که هیچکدام عملی نشدند.
طبق گزارشها، در کیفرخواست، انتقال بیش از ۴۰ سند «بهکلی سری، سری و بسیار محرمانه» مطرح شده که احسان قاطعانه آنها را رد میکند. بر اساس گزارشها، رفتار واقعی او محدود به هشدار دادن به وبسایتهای مستقل دربارهٔ حملات سایبری قریبالوقوع دولت بوده است. او گفته است: «من به میل خودم آمدم. مکاتباتم موجود است. به من گفته بودند آسیبی نخواهم دید. برخلاف کیفرخواست، من هیچ سند محرمانه دولتی را به کسی ندادهام.»
بر اساس گزارشها، احسان به وکیل منتخب خود دسترسی نداشت و در دادگاه با وکیل تسخیری محاکمه شد. او در اواخر ژوئن ۲۰۲۵ توسط قاضی اعدام، صلواتی، به اعدام محکوم شد و این حکم در شعبه ۳۹ دیوان عالی کشور تأیید شد. شعبه ۹ دیوان عالی نیز نخستین درخواست فرجامخواهی او را رد کرد. پدر احسان پس از شنیدن خبر صدور حکم اعدام برای پسرش دچار حمله قلبی شد و جان باخت.
مهدی فرید
مهدی فرید ۴۸ ساله و اهل اراک است. او هنگام بازداشت در۱۱ خرداد ۱۴۰۳، در سازمان انرژی اتمی ایران کار میکرد. گفته میشود که او با وجود همکاری کامل با مقامها، ابتدا در شعبه ۲۶ دادگاه انقلاب تهران به ده سال حبس محکوم شد و پس از برگزاری دادگاه مجدد، اینبار در شعبه ۲۳ دادگاه انقلاب تهران، به اتهام جاسوسی برای اسرائیل به اعدام محکوم شد. بر اساس گزارشها، مهدی اکنون در انتظار نتیجه تجدیدنظر است. او در زندان قزلحصار نگهداری میشود و ممنوع الملاقات.
از ۱۰ اردیبهشت ۱۴۰۴ تاکنون، جمهوری اسلامی دستکم ۱۲ نفر را به اتهام «افساد فیالارض» و «محاربه» از طریق جاسوسی برای اسرائیل (بر اساس ماده ۶ «قانون مقابله با اقدامات رژیم صهیونیستی علیه صلح و امنیت») اعدام کرده است.
به ترتیب اجرا:
محسن لنگرنشین، پدرام مدنی، اسماعیل فکری، مجید مسیبی، محمد امین مهدویشایسته، ادریس آلی، آزاد شجاعی، رسول احمد رسول، روزبه وادی، بابک شهبازی، بهرام چوبی و جواد نعیمی.
|
چهارشنبه ۵ آذر ۱۴۰۴ -
Wednesday 26 November 2025
|
ايران امروز |
طارق عماره / خبرگزاری رویترز / ۲۲ نوامبر ۲۰۲۵
هزاران تونسی روز شنبه در پایتخت راهپیمایی کردند و علیه «بیعدالتی و سرکوب» شعار دادند. آنان رئیسجمهور قیس سعید را متهم کردند که با استفاده از دستگاه قضایی و پلیس، حکومت فردی خود را تثبیت کرده است.
این اعتراض بخشی از موجی گسترده بود که تونس را فرا گرفته و روزنامهنگاران، پزشکان، بانکها و سیستم حملونقل عمومی را درگیر کرده است. همچنین هزاران نفر خواستار تعطیلی یک کارخانه شیمیایی به دلایل زیستمحیطی شدند.
معترضان با پوشیدن لباسهای سیاه، خشم و اندوه خود را از آنچه «تبدیل تونس به زندانی روباز» نامیدند، نشان دادند. آنان پلاکاردهایی با شعارهایی چون «بس است سرکوب»، «نه ترس، نه وحشت، خیابانها متعلق به مردم است» در دست داشتند.
این تجمع فعالان، سازمانهای غیردولتی و احزاب پراکنده از طیفهای مختلف را در یک نمایش نادر از اتحاد علیه سعید گرد هم آورد. این رویداد بحران شدید سیاسی و اقتصادی تونس را برجسته میکند و چالشی بزرگ برای سعید محسوب میشود؛ کسی که در سال ۲۰۲۱ قدرت را به دست گرفت و با صدور فرمان حکمرانی را آغاز کرد.
معترضان شعارهایی چون «ما در حال خفه شدن هستیم!»، «بس است استبداد!» و «مردم خواهان سقوط رژیم هستند!» سر دادند.
عزالدین حزقی، پدر سیاستمدار زندانی جوهر بن مبارک، به رویترز گفت: «سعید کشور را به زندانی روباز تبدیل کرده است، ما هرگز تسلیم نخواهیم شد.»
احزاب مخالف، گروههای مدنی و روزنامهنگاران همگی سعید را متهم میکنند که با بهرهگیری از دستگاه قضایی و پلیس، انتقادها را خاموش میسازد.
ماه گذشته سه گروه برجسته حقوق مدنی اعلام کردند که مقامات فعالیتهای آنان را به دلیل ادعای دریافت بودجه خارجی تعلیق کردهاند.
سازمان عفو بینالملل اعلام کرده است که سرکوب گروههای حقوقی به سطحی بحرانی رسیده و شامل بازداشتهای خودسرانه، توقیف داراییها، محدودیتهای بانکی و تعلیق فعالیتها علیه ۱۴ سازمان غیردولتی میشود.
مخالفان میگویند سعید استقلال دستگاه قضایی را نابود کرده است. او در سال ۲۰۲۲ شورای عالی قضایی را منحل و دهها قاضی را برکنار کرد؛ اقدامی که گروههای مخالف و مدافعان حقوق بشر آن را کودتا خواندند.
اکثر رهبران مخالف و دهها منتقد اکنون در زندان هستند.
سعید اما انکار میکند که به دیکتاتور تبدیل شده یا از دستگاه قضایی علیه مخالفان استفاده میکند و میگوید در حال پاکسازی تونس از «خائنان» است.
|
چهارشنبه ۵ آذر ۱۴۰۴ -
Wednesday 26 November 2025
|
ايران امروز |
|
چهارشنبه ۵ آذر ۱۴۰۴ -
Wednesday 26 November 2025
|
ايران امروز |
|
چهارشنبه ۵ آذر ۱۴۰۴ -
Wednesday 26 November 2025
|
ايران امروز |
|
چهارشنبه ۵ آذر ۱۴۰۴ -
Wednesday 26 November 2025
|
ايران امروز |
برگردان: علیمحمد طباطبایی
گفتگوی جدیدترین شماره هفتهنامه اشپیگل
گفتوگوی اشپیگل: اوتو کرنبرگ روانپزشکی است با شهرت جهانی. او در کودکی از دست هیتلر گریخت و امروز در آمریکا و در دوران ترامپ زندگی میکند. او در هر دو مرد، الگوهای شخصیتی مشابهی تشخیص میدهد.
کرنبرگ ۹۷ ساله، روز طولانی را پشت سر گذاشته است. این پزشک عصر روز گذشته [چهارشنبه ۱۰ نوامبر ۲۰۲۵ / ۲۸ آبان ۱۴۰۴] از آمریکا به آلمان سفر کرده، در یک بیمارستان در کلن شش ساعت درباره کار خود سخنرانی کرده و سپس یک مصاحبه یک ساعته تلویزیونی انجام داده است. با این وجود، این روانپزشک اتریشیالاصل، وقتی ساعت هفت عصر در خانه یکی از دوستانش در نزدیکی بن برای گفتوگو در یک صندلی مینشیند، هیچ نشانهای از خستگی نشان نمیدهد.
کرنبرگ در سال ۱۹۳۹ با والدینش از وین به شیلی گریخت. تقریباً تمام خانوادهاش در هولوکاست کشته شدند. او در سال ۱۹۶۱ به آمریکا رفت و از سال ۱۹۷۶ استاد روانپزشکی در دانشگاه کرنل و پزشک ارشد بیمارستان پرسبیترین نیویورک بود. او را یکی از تاثیرگذارترین نظریهپردازان روانکاوی مدرن میدانند. تنها نشانه قابل تشخیص از سنش: شنیدن برایش دشوار است. بنابراین ترجیح میدهد سوالات و اظهارات را بخواند. با تشکر از قابلیت یادداشتبرداری در تلفن همراه که گفتار را در چند ثانیه به متن تبدیل میکند، این کار بیدردسر است.
اشپیگل: آقای کرنبرگ، شما به عنوان یک پسر یهودی مجبور شدید در سن نزدیک به یازده سالگی وین را ترک کنید. امروز، به عنوان یک آمریکایی، تصاویر افرادی را میبینید که قرار است از کشور اخراج شوند و هنگام دستگیری با خشونت از خانوادههایشان جدا میشوند. این چه احساسی در شما برمیانگیزد؟
کرنبرگ: این که ترامپ از چنین روشهایی استفاده میکند مرا شوکه نمیکند. من از او انتظار دیگری ندارم. چیزی که مرا شوکه میکند، عدم واکنش مناسب به آن است. چرا این هراس در سیاستمداران دموکرات وجود دارد؟ ترامپ آشکارا میگوید که او رئیسجمهور آمریکاییها نیست، بلکه رئیسجمهور جمهوریخواهان است و تنها به یک حزب متعهد است. این دقیقاً مشخصه دیکتاتوریهاست.
اشپیگل: آیا وقتی شاهد هستید که مردم دوباره طرد یا تحقیر میشوند، تصویری از دوران کودکی به ذهنتان خطور میکند؟
کرنبرگ: تصاویر زیادی وجود دارد. به ویژه لحظهای را به یاد میآورم که از مدرسه دولتی اخراج شدیم. ناگهان روشن گردید که ما دیگر به آنجا تعلق نداریم. دیگر هیچ دوستی بین کودکان یهودی و غیریهودی وجود نداشت، هیچ گفتوگوی عادیای در کار نبود. همه جا این تابلوها بود: «ورود یهودیان و سگها ممنوع». من هنوز هم آنها را میبینم، روی نیمکتهای مقابل «پارک شهر وین» (Wiener Volksgarten) ، جایی که من زندگی میکردم.
اشپیگل: آن زمان چگونه در مورد این تجربیات با والدین خود صحبت میکردید؟
کرنبرگ: والدین من اصلاً با من صحبت نمیکردند، آنها سعی میکردند از من محافظت کنند. ما بچهها این مسائل را بین خودمان حل میکردیم. به همراه چهار پنج پسر یهودی دیگر، ماهها در مغازهها و قنادیها شیرینی دزدی میکردیم. این برای والدین به شدت خطرناک بود. اما به ما احساس آزادی و اعتراض میداد. خیلی بعدتر، وقتی خانواده من در شیلی در کنار صدها مهاجر آلمانی- یهودی دیگر زندگی میکرد، ما نوجوانان بین خودمان در مورد تجربیاتمان صحبت میکردیم. تنها آن گاه بود که برایم روشن شد چه اتفاقی افتاده است.
اشپیگل: چرا شمار زیادی از مردم مشتاق به اصطلاح «مردان قدرتمند» در سیاست هستند - حتی زمانی که این افراد گاهی آشکارا دروغ میگویند و تفرقه میافکنند؟
کرنبرگ: در پاسخ به این پرسش، ما از چیزی صحبت میکنیم که در روانشناسی «گروه بزرگ واپسگرا» نامیده میشود: اعضای چنین گروهی احساس میکنند که دیگران بر جهان کنترل دارند، که آنان قربانی هستند و باید علیه این وضعیت شورش کنند. اغلب، یکی از آنان مأموریت مییابد تا این جهان خصومتآمیز را تسخیر کند. این رفتار شایسته ای برای بزرگسالان نیست، بلکه الگوهای کودکانهای هستند که افراد تحت استرس و ترس شدید ممکن است به آنها بازگردند.
اشپیگل: دقیقاً چه چیزی این استرس را برمیانگیزد؟
کرنبرگ: قطعاً احساس درماندگی نیز در این امر نقش دارد، که به نوعی محصول جانبی دموکراسی است: فرد از تصمیمات اکثریت ناراضی است، احساس میکند صدایش شنیده نمیشود. تا حدی این امر اجتنابناپذیر است و هر کسی آن را تجربه کرده است. اما وقتی این احساس شدت میگیرد، یک تحول طبیعی این است که فرد به دنبال رهبری مطمئن به خود، فوق العاده و کم نظیر و ضداجتماعی بگردد.
اشپیگل: چرا از آن به عنوان یک تحول طبیعی یاد میکنید؟
کرنبرگ: زیرا گروههای واپسگرا همیشه رهبران مشابهی را انتخاب میکنند. این گروههای بزرگ متشکل از حدود ۱۵۰ نفر با روش روانکاوی مورد مطالعه قرار گرفتهاند. در مدت کوتاهی، آنها تمایل داشتند که یا یک رهبر خودشیفته یا یک رهبر بدگمان (پارانوئید) انتخاب کنند.
اشپیگل: یعنی به زبان ساده، یک فرد خودمحور که میخواهد مورد تحسین قرار گیرد، یا فردی که به شکل بیمارگونی بدبین است و احساس میکند تحت تعقیب قرار دارد.
کرنبرگ: اگر گروه میانهرو باشد، رهبری از نوع «پدربزرگ مهربان» با ویژگیهای خودشیفته انتخاب میکند. او همه را آرام میکند و وعده صلح میدهد.
اشپیگل: و اگر گروهی باشد که بیشتر خشمگین است؟
کرنبرگ: در آن صورت آنها رئیسی پارانوئید میخواهند که ترسهای آنان را تقویت کند و علیه دشمن رهبریشان نماید. گروههایی که به ویژه ناراضی هستند و تحت فشار احساس میکنند، اغلب کسی را میخواهند که هر دو ویژگی را یکجا داشته باشد: خودشیفتگی و بدگمانی. یعنی کسی که از یک سو میخواهد دوست داشته شود و از سوی دیگر میخواهد از او بترسند. در اینجا است که شخصیتهای رهبری با «خودشیفتگی بدخیم» مطابقت پیدا میکنند.
اشپیگل: آیا ترامپ چنین انسانی است؟
کرنبرگ: او به هر حال به نظر میرسد که میخواهد توسط هوادارانش دوست داشته شود و همزمان طوری رفتار میکند که افراد بسیار زیادی با او مبارزه میکنند. اما: من نمیتوانم یک تشخیص روانپزشکی بدهم اگر شخص را معاینه نکرده باشم. بنابراین نمیدانم که آیا ترامپ از نظر بالینی از خودشیفتگی بدخیم رنج میبرد. ممکن است که او در زندگی خصوصیاش بسیار معقولتر و شایستهتر از عرصه عمومی رفتار کند - حتی اگر من این را باور نداشته باشم. اما به عنوان یک سیاستمدار، او قطعاً ویژگیهایی از خودشیفتگی بدخیم را نشان میدهد.
اشپیگل: دقیقاً کدام ویژگیها؟
کرنبرگ: علاوه بر نیاز به بزرگ و فوق العاده بودن، پرخاشگری و تقریباً یک کینهتوزی بیمارگونه به آن تعلق دارد: ترامپ خود را محاصرهشده توسط دشمنان میبیند، او هر کسی را که تا به حال کوچکترین حرفی علیه او زده است، زیر نظر میگیرد و دنبال میکند. ویژگی دیگر، عدم صداقتی است که با آن به جنگ با دشمنان ادعایی خود میرود. برای او مهم برنده شدن است - وسیله رسیدن به آن اهمیتی ندارد. هوادارانش نیز به خاطر این ویژگیها او را تحسین میکنند، زیرا ترامپ در دروغگویی فرد بی باکی است.

اشپیگل: منظورتان چیست؟
کرنبرگ: ترامپ این تصور را به آنان القا میکند که او برای هدف خوب و انسانی دروغ میگوید: او به نوعی جامعه متخاصم و دروغگویی را که آنان از آن احساس تهدید میکنند، با سلاح خودش میزند. هنگامی که او تغییرات آب و هوایی را انکار میکند یا دانشمندان را دشمن ملت اعلام میکند، این در نگاه هوادارانش نشانه ای از شجاعت است.
اشپیگل: منظورتان این است که رایدهندگان او آگاهند که او دروغ میگوید؟
کرنبرگ: احتمالاً افرادی که در محیط کار مستقیم او هستند میدانند که او دروغ میگوید. اما توده عظیم هوادارانش به او ایمان دارند، حتی زمانی که مثلاً ادعا میکند که در واقع او برنده انتخابات ۲۰۲۰ بوده است - و نه رقیبش بایدن. آن ۴۰ میلیون آمریکایی که از او پیروی میکنند، پیش از هر چیز معتقدند: او قدرتمند است، میتواند به آنچه میخواهد برسد، او همه مشکلات را حل میکند. همزمان، او به آنان نشان میدهد که یک انسان معمولی است، یکی از خود آنان: او مانند آنها صحبت میکند و جرات دارد هر چیزی را بگوید، حتی زنندهترین توهینها، تا برای رفاه آنان بجنگد. اینها الگوهای مشابهی در اشتیاق ناسیونال سوسیالیستها به هیتلر هستند.
اشپیگل: وقتی در مورد ترامپ صحبت میکنید، اغلب اشاره شما به هیتلر است. پس شما شباهتهایی بین این دو شخصیت میبینید؟
کرنبرگ: بله. اما البته تفاوتهایی هم وجود دارد. هیتلر از همان ابتدا افرادی را که به عنوان دشمن اعلام میکرد، به قتل میرساند. و ترامپ رفتاری کودکانهتر و گاهی تقریباً بازیگوشانه دارد. در مقابل، هیتلر همیشه بسیار مصممتر به نظر میرسید، مثلاً در نحوه اجرای خواستههایش. با این حال، او نیز هیچ انتقادی را تحمل نمیکرد. اگر کسی سعی میکرد از او انتقاد کند، بلافاصله عصبانی میشد و آن شخص را کنار میگذاشت.
اشپیگل: آیا خودشیفتههای بدخیم در قبال خود و هوادارانشان نیز رفتار پرخاشگرانه دارند؟
کرنبرگ: قطعاً، به ویژه زمانی که واقعیت را دست کم میگیرند و قدرت خود را بیش از حد برآورد میکنند. مثالهایی برای این نیز در مورد هیتلر یافت میشود. لشکرکشی او به روسیه چنین لحظهای از خودویرانگری بود. ژنرالهایش میتوانستند به او هشدار دهند. اما یا آنقدر از او میترسیدند، یا او را آنقدر بزرگ میدانستند که جرات نکردند به او بگویند شکست کشوری عظیم مانند اتحاد جماهیر شوروی، در حالی که همزمان ایالات متحده در آستانه ورود به جنگ است، چقدر دشوار خواهد بود.
اشپیگل: وقتی هواداران ترامپ در سال ۲۰۲۱ به تالار کنگره آمریکا در واشنگتن یورش بردند زیرا نمیخواستند شکست انتخاباتی او را بپذیرند، به نظر میرسید دموکراسی آمریکا در آستانه سقوط است. شما در مواجهه با آن تصاویر چه فکر کردید؟
کرنبرگ: این یک شورش آشکار علیه جامعه دموکراتیک بود. خدا را شکر که این شورش بد سازماندهی شده بود و ترامپ ناتوان از رهبری آن به عنوان یک جنبش انقلابی ضددمکراتیک بود. او سخنرانیهای بزرگ کرد و سپس از انظار عمومی پنهان شد. ترامپ ثابتقدم نیست. او وعدههای بزرگ میدهد، اما اغلب آنها را تا پایان پیگیری نمیکند. اما آنچه او میتواند انجام دهد این است: به طور شهودی تشخیص دهد مردم چه آرزویی دارند و از آن یک پیام بسازد. به یاد دارید: او گفت میخواهد جنگ بین روسیه و اوکراین را در یک روز به پایان برساند.
اشپیگل: چیزی که اتفاق نیفتاد.
کرنبرگ: در نهایت، ترامپ از پوتین میترسد. او جرات مقابله با او را ندارد و باید این را پنهان کند تا تصور بزرگ بودنش باقی بماند.
اشپیگل: فارغ از تشخیصهای پزشکی - چگونه باید با یک سیاستمدار از قماش ترامپ برخورد کرد؟
کرنبرگ: با اپوزیسیون قوی و ثابتقدمی که بر اساس اصل لیبرالیسم دموکراتیک عمل کند.
اشپیگل: دقیقاً منظورتان چیست؟
کرنبرگ: یک نگرش، همانطور که فرد شجاعی مانند الکسی ناوالنی (Alexej Nawalny) در روسیه نشان داد، که با مرگش بهای انتقاد از پوتین و رژیمش را پرداخت. یا یک روشنفکر مانند تاریخدان تیموتی اسنایدر (Timothy Snyder) که دانشگاه ییل را در اعتراض ترک کرد. سیاستمداران دموکرات مانند فرمانداران جاش شاپیرو در پنسیلوانیا یا گاوین نیوسام در کالیفرنیا، به اندازه کافی در مقابل ترامپ نمیایستند. به نظر میرسد از او میترسند.
اشپیگل: آیا ترس از دیگران یا غیر خودی ها، فردی مانند ترامپ را تحریک میکند؟
کرنبرگ: مطمئناً. با این حال، اگر با کسی مواجه شود که به همان اندازه قدرتمند است، میترسد، همانطور که در مورد پوتین اینطور است. ترامپ میتوانست پوتین را مجبور به پایان دادن به جنگ در اوکراین کند، اگر تسلیحات قویتری به آنجا ارسال میکرد. او این کار را نکرد. در عوض، بیانیههای مسخره و کودکانهای میدهد که چقدر از پوتین ناامید شده است. و به جنگ کشورهای کوچکی مانند ونزوئلا و کلمبیا میرود، جایی که میتواند نقش آدم بزرگ را بازی کند.

اشپیگل: آیا این شخص ترامپ است که آمریکا را مسحور خود کرده - یا بستر رهبری اقتدارگرا مدتهاست در این کشور وجود داشته است؟
کرنبرگ: مدتی است که یک فضای ضددمکراتیک در ایالات متحده گسترش یافته است، من اینطور میبینم. دولتهای قبلی تحت ریاستجمهوری اوباما و بایدن به وضوح از گروههای تحت ستم و محروم حمایت کردند، به طوری که این امر اعتراضات و مقاومتهای بزرگی در کشور برانگیخت. بنابراین بله: ترامپهای دیگری نیز میتوانستند وجود داشته باشند.
اشپیگل: در میان محرومان، پناهندگان نیز هستند. کمک به آنان یک فرمان انساندوستانه است. میزان این کمکها چیزی است که یک جامعه باید بر سر آن توافق کند. چرا بحثها درباره این سؤال به این سرعت نژادپرستانه میشود؟
کرنبرگ: ما دست کم میگیریم که ایالات متحده در هسته خود هنوز چقدر نژادپرست است. به ویژه در جنوب هنوز هم دیدگاه بسیار منتقدانه ای نسبت به سیاهپوستان دارند. علاوه بر این، تحمل تناقضات سیاسی ناخوشایند و دردناک است. در شهرک کوچکی در ایالت مین (Maine) که من و همسرم اکنون زندگی میکنیم، هواداران ترامپ بسیار هستند. من مدام سعی میکنم با آنها در مورد ایدههایشان صحبت کنم، اما آنان در قبال من بسیار محتاط رفتار میکنند. در حالی که ما باید با یکدیگر در مورد خطراتی که دموکراسی با آن مواجه است صحبت کنیم.
اشپیگل: چگونه میتوان این را آموخت؟
کرنبرگ: ما باید به نوجوانان در درسهای آموزش مدنی بیاموزیم که روانشناسی گروهی و جریانهای اجتماعی به چه معنا هستند.
اشپیگل: شما در کودکی خود دیدید که مردم فریاد «هایل هیتلر» سر میدادند و تعداد کسانی که از ناسیونال سوسیالیسم هیجانزده میشدند، مدام بیشتر میشد. آیا این یک ویژگی کهن و ابتدایی انسان است که جذب اقتدارگرایی میشود؟
کرنبرگ: بله، و این به روانشناسی گروهی که قبلاً اشاره کردم مربوط میشود. این حالت ما را به حس کودکانهای بازمیگرداند که در آن اگرچه وابسته هستیم، اما مجبور نیستیم مسئولیتی بپذیریم. این در تضاد با مسئولیتپذیری فرد بالغ برای رفتار خودش قرار دارد. البته آرزوی یک جهان بینقص و ساده، چیزی ابتدایی دارد. ترامپ نماد این است.
اشپیگل: در فلسفه، «شر» از جمله به عنوان «بیفکری» توصیف شده. نظر شما در مورد این مشاهره چیست؟
کرنبرگ: «بیفکری» به این معناست که شر حاوی جزء شناختی نیست، یعنی چیزی سنجیدهشده نیست، بلکه صرفاً یک عاطفه محض است، یعنی بدون تفکر و هدایتشده توسط غریزه. اما شر، بیفکر نیست، زیرا حتی لذت بردن از تخریب، خود یک فکر است. اصلاً فکر نکردن، دشوار است. نوزاد از اولین روز تولدش فکر میکند.
اشپیگل: «شر» (Böse) دقیقاً چیست؟
کرنبرگ: شر، یک رفتار پر از نفرت و تخریبگر است که میتوان آن را از طریق تاریخ و زندگی انسانها توضیح داد. اما افرادی نیز هستند که نفرتشان از خودشان تغذیه میکند، به یک هدف زندگی تبدیل میشود، زیرا از این طریق احساس قدرت و بزرگی میکنند.
اشپیگل: سیاستمداران چه چیزی میتوانند از روانشناسی و رواندرمانی بیاموزند؟
کرنبرگ: آگاهی بهتر از روانشناسی گروههای بزرگ قطعاً خوب خواهد بود. و آنها میتوانند بیاموزند که برای رهبری خوب به چه تواناییهایی نیاز است.
اشپیگل: این تواناییها کدامند؟
کرنبرگ: رهبری خوب به هوش بسیار بالا، درک عمیق انسانی (مردمداری)، تعهد اخلاقی بزرگ، خودشیفتگی مناسب اما و نه بیش از اندازه، و همچنین بدگمانی مناسب اما نه افراطی نیاز دارد.
اشپیگل: شما در زندگی خود به دوره ای نگاه میکنید که توسط تاریکترین فصلهای قرن بیستم شکل گرفته است. امروز چه تصویری از انسان دارید؟
کرنبرگ: من معتقدم که انسانهای خوب و انسانهای شرور وجود دارند. و من حاضرم افراد با شدیدترین اختلالات را معاینه و درمان کنم. من نسبت به آنان بااحترام و بردبار هستم. آنچه برای من شخصاً تغییر کرده، این است که امروز بیش از گذشته برای روابط خوب، برای عشق و دوستی سپاسگزارم. اگر الآن مجبور باشم از یک روز به روز دیگر بمیرم، میتوانم این کار را در آرامش انجام دهم. در سال ۲۰۰۳ یکی از دریچههای قلبم به شدت ملتهب شده بود، مطمئن بودم که کارم تمام شده است. از آرامشی که در برابرش داشتم، شگفتزده شدم. یکی از بزرگترین مشکلاتم این بود که در واقعیت هنوز می خواستم دو تابلو را به دیوار آویزان کنم.
اشپیگل: آقای کرنبرگ، از شما برای این گفتوگو سپاسگزاریم.
»Es hätte auch andere Trumps geben können«
DER SPIEGEL 48 | 2025
|
چهارشنبه ۵ آذر ۱۴۰۴ -
Wednesday 26 November 2025
|
ايران امروز |
|
چهارشنبه ۵ آذر ۱۴۰۴ -
Wednesday 26 November 2025
|
ايران امروز |
|
چهارشنبه ۵ آذر ۱۴۰۴ -
Wednesday 26 November 2025
|
ايران امروز |
رئیس بخش عفونی بیمارستان امام رضا مشهد نسبت به مصرف بالای آنتیبیوتیکها و افزایش مقاومت میکروبی هشدار داد.
به گزارش ایسنا، دکتر امین بجدی امروز شنبه اول آذر در نشست خبری به مناسبت هفته جهانی مبارزه با مقاومت میکروبی، اظهار کرد: مقاومتهای میکروبی در سالهای اخیر رشد چشمگیری داشته است؛ امروز با پدیدهای مواجهیم که سازمان جهانی بهداشت از آن با عنوان «پاندمی خاموش» یاد میکند. مقاومت میکروبی دیگر یک بحران محدود در بیمارستانها نیست؛ تهدیدی است که به زندگی روزمره مردم رسیده و مستقیماً مرگ و میر، هزینههای درمان و طول مدت بستری بیماران را افزایش میدهد.
وی با اشاره به آمارهای جهانی، افزود: طبق گزارش نشریه لنست، تنها در سال ۲۰۱۹ بیش از یکمیلیون و دویست هزار مرگ مستقیماً به مقاومتهای میکروبی نسبت داده شده و حدود پنج میلیون مرگ دیگر بهطور غیرمستقیم با این بحران مرتبط بوده است.
رئیس بخش عفونی بیمارستان امام رضا مشهد، تصریح کرد: ایران در ردیف کشورهای دارای مصرف بسیار بالای آنتیبیوتیک قرار دارد و بر اساس دادههای رسمی، میزان مصرف سرانه آنتیبیوتیک در ایران تقریباً دو تا سه برابر میانگین جهانی است.
بجدی تاکید کرد: اگر جلو مصرف بیش از حد آنتیبیوتیکها گرفته نشود، تا سال ۲۰۵۰، میزان مرگومیر ناشی از مقاومتهای میکروبی به ۱۰ میلیون نفر در سال هم خواهد رسید.
وی با بیان اینکه مصرف آنتی بیوتیکها به دو صورت تزریقی در بیمارستان و یا مصرف خوراکی است، گفت: بیشتر مصرف، مربوط به آنتیبیوتیک خوراکی است و آمار مصرف خودسرانه آنتیبیوتیک در ایران بسیار بالا است.
رئیس بخش عفونی بیمارستان امام رضا مشهد در رابطه با عوامل دخیل در مصرف بیش از حد انتیبیوتیکها، افزود: تصور عمومی غالب این است که اکثر عفونتها با آنتیبیوتیک خوب میشود، در صورتی که مصرف آنتیبیوتیکها در بیماریهای ویروسی از جمله در پیک شیوع سرماخوردگی و آنفلوانزا خصوصا در روزهای اول، هیج نقشی ندارد؛ بحث دیگر تجویز بیش از حد آنتیبیوتیک توسط پزشکان است که بعضی از پزشکان با تصور پیشروی بیماری به سمت عوامل باکتریایی، آنتیبیوتیک تجویز میکنند.
بجدی خاطرنشان کرد: برای حل این معضل بحث آموزش عمومی در همه سطوح مهم است و باید آگاهیهای مردم بالا رود، چرا که تقاضا برای آنتیبیوتیک از جانب مردم بسیار بالا است.
دانشیار دانشگاه علوم پزشکی مشهد گفت: بحث دیگر که چالشبرانگیزتر است، بحث نظارت، پایش و هشدار است که متاسفانه در سیستم سلامت این مورد را نداریم، مثلا در بسیاری از کشورها چنانچه پزشک بیش از حد مجاز، آنتیبیوتیک تجویز کند، اخطار دریافت میکند و یا فروش بیش از حد آنتیبیوتیک در داروخانهها هم همینطور نباید از یک حد مجاز بیشتر باشد.
وی اظهار کرد: در رابطه با مصرف آنتیبیوتیکها در بیمارستانها و در آیسییو نیز به دلیل مقاومتهای میکروبی میزان تجویز آنتیبیوتیکهای با طیف وسیع زیاد شده است که برای جلوگیری از این امر، پزشکان باید تا حد امکان آنتیبیوتیکهای با طیف پایین تجویز کنند. همچنین مدت مصرف آنتیبیوتیک چه در درمان سرپایی و چه درمان بستری محدود باشد.بجدی افزود: یکی از مشکلات رایج این است که در اکثر بیمارستانها، درمانها براساس تجربه پزشک است و برای اینکه درمانها مبتنی بر کشت و مبتنی بر شرایط باشد، نیاز است که از تکنولوژی بیشتر استفاده شود. در این زمینه اقداماتی انجام شده، اما هنوز در مراحل اولیه است.
تاثیر مستقیم مقاومت میکروبی بر نتایج درمان
وی با بیان اینکه مقاومتهای میکروبی مستقیم بر نتایج درمان اثر میگذارد، گفت: بیمارانی که با میکروبهای مقاوم مواجه میشوند، مدت بستری طولانیتری دارند، درمانشان پیچیدهتر و گرانتر و احتمال مرگ در آنها بیشتر است؛ علاوه بر این، باید برای آنها از داروهای قویتر، کمیابتر و گرانتر استفاده کرد.
رئیس بخش عفونی بیمارستان امام رضا( ع ) مشهد پیشگیری را در این حوزه بسیار مهم و ضروری خواند و ادامه داد: شستوشوی دستها، استفاده از ماسک، انجام واکسیناسیون به ویژه واکسنهای آنفلوآنزا موارد مهمی هستند که در حوزه مقاومت میکروبی باید مورد توجه قرار گیرند. وقتی فرد به بیماری مبتلا نشود؛ بدیهی است که چرخهای که در آن نیاز به درمان و مقاومت میکروبی روی میدهد؛ شکل نخواهد گرفت.
وی مقاومت میکروبی را تهدید بزرگ قرن خواند و اظهار کرد: اگر امروز مصرف غیرضروری یک آنتیبیوتیک، بهظاهر مشکلی ایجاد نکند، فردا موجب مرگ یک بیمار بدحال در ICU خواهد شد. بحران مقاومت میکروبی یک تهدید خاموش است؛ اما اگر اقدام مؤثر نکنیم، بهزودی بسیار پر سر و صدا خواهد شد، اما با تجویز صحیح، آموزش و آگاهی مردم قابل کنترل است.
۸۰ الی ۹۰ درصد عفونتهای تنفسی اصلا نیاز به مصرف آنتیبیوتیک ندارد
سخنگوی سازمان نظام پزشکی مشهد نیز در این نشست ضمن هشدار در رابطه با مصرف بیش از حد و خودسرانه آنتیبیوتیکها، اظهار کرد: ۸۰ الی ۹۰ درصد عفونتهای تنفسی اصلا نیاز به مصرف آنتیبیوتیک ندارد و این عفونتها معمولا عفونت ویروسی هستند.
دکتر مسعود زحمتکش اضافه کرد: کسی که برای بیماری تنفسی خود اقدام به مصرف خودسرانه آنتیبیوتیک کرده یا دوره درمان با آنتیبیوتیک را کامل نکرده و به محض برطرف شدن علائم، درمان را قطع میکند، نه تنها به خود بلکه به جامعه ظلم میکند، چرا که این موارد باعث مقاومت باکتری در فرد و جامعه میشود.
وی با اشاره به هزینهبر بودن تولید آنتیبیوتیکهای جدید به دلیل ایجاد مقاومتهای میکروبی، توضیح داد: به عنوان مثال قبلا آزیترومایسین و آموکسیکلاو خیلی خوب به درمان پاسخ میدادند، اما به دلیل مصرف بیرویه و خودسرانه، مقاومت به این داروها نیز زیاد شده است .
دبیر انجمن پزشکان عمومی خراسان رضوی گفت: وقتی برای درمان سرماخوردگی به صورت روتین آموکسیسیلین استفاده شود، این باعث میشود که یک عفونت باکتریال که قبلا به این دارو جواب میداده است، دیگر به این دارو جواب ندهد.
زحمتکش با بیان اینکه در زمینه آگاهیرسانی در زمینه مقاومت میکروبی مردم، پزشکان و داروخانهها نقش دارند، خاطرنشان کرد: بسیاری از بیماران هنگام مراجعه به درمانگاه اصرار بر دریافت آنتیبیوتیک دارند و در بسیاری از مواقع نیز با توجه به تجربیات قبلی از بیماری، به مصرف خودسرانه آنتیبیوتیکها روی میآورند؛ حتی در مواقعی با نتیجه نگرفتن از درمان، برای دریافت آنتیبیوتیک قویتر درخواست دارند که همهی این موارد ناشی از عدم آگاهیست و مقاومت میکروبی را افزایش میدهد.
وی با تأکید بر اهمیت نقش داروسازان، یادآور شد: داروخانهها باید قانون را رعایت کنند؛ تحویل آنتیبیوتیک بدون نسخه ممنوع است. همکاران داروساز میتوانند نقش مهمی در آگاهسازی مردم داشته باشند؛ توضیحاتی مانند اینکه دوره مصرف آنتی بیوتیک باید کامل شود و مصرف ناقص یکی از علل اصلی ایجاد مقاومت میکروبی است و اینکه بدون تجویز پزشک درخواست آنتی بیوتیک اشتباه است؛ خیلی کمک کننده خواهد بود.
سخنگوی سازمان نظام پزشکی مشهد با بیان اینکه متأسفانه حتی در میان تحصیلکردهها هم خوددرمانی رواج دارد، تصریح کرد: برخی چون چند بار تجربه مصرف آنتیبیوتیک داشتهاند، تصور میکنند تشخیص و درمان را بلد شدهاند. این رفتارها بسیار خطرناک است، چون فرد نمیداند با هر مصرف غیرضروری چه آسیبی به سلامت خود و جامعه میزند.
زحمتکش تأکید کرد: کنترل مقاومت میکروبی نیازمند همراهی همکاران پزشک، داروساز و رسانهها است و در کنار این باید سواد سلامت عمومی ارتقا یابد.
|
چهارشنبه ۵ آذر ۱۴۰۴ -
Wednesday 26 November 2025
|
ايران امروز |
|
چهارشنبه ۵ آذر ۱۴۰۴ -
Wednesday 26 November 2025
|
ايران امروز |
رویداد۲۴: آتشسوزی هیرکانی وارد بیستمین روز شده و هنوز هیچ مقام و نهادی پاسخ نداده که چرا چنین فاجعهای در مهمترین ذخیرهگاه زیستی کشور، اینقدر دیر دیده و دیر جدی گرفته شد. اما مسئله فقط «ضعف مدیریت» نیست؛ مسئله این است که وقتی آتش در کالیفرنیا زبانه میکشد، صفی طولانی از رسانههای اصولگرا برای تحلیل و دلواپسی و درسدادن درباره «بحران مدیریت در غرب» تشکیل میشود، اما حالا که جنگلهای ثبت جهانی ایران در حال خاکستر شدناند، همان رسانهها انگار روی دکمه «بیصدا» رفتهاند.
آتش به جان هیرکانی افتاده، به جان مسئولیتگریزی هم
جنگلهای هیرکانی، میلیونها سال قدمت دارند؛ قدیمیتر از بسیاری از تمدنهای بشری. اما در ایران سال ۱۴۰۴، این گنجینه جهانی با بیدقتی و بیتجهیزاتی در سطح یک دهستان اداره میشود. پرسش روشن است: چطور ممکن است منطقهای نزدیک به ۲۰ هزار هکتار، فقط با دو محیطبان حفاظت شود؟
به گزارش رسانهها آتش از روزهای نخست قابل مهار بود، اما نه استانداری درخواست پرنده کرد، نه سازمان محیطزیست و نه هیچ مقام ارشد دولتی زحمت داد تا پای کار بیاید. وقتی هم که «ایلیوشین» رسید، آتش به مرحلهای رسیده بود که هر پرواز، فقط کار نمادین محسوب میشد؛ یک شوی مدیریتی برای ثبت در گزارشها.
در تمام این سالها، دولتمردان برای افتتاح سدهای بیمجوز، تغییر کاربریها، معادن و پروژههای تخریبی هزار امضا و دستور صادر کردهاند؛ اما برای تأمین چند بالگرد استاندارد اطفای حریق جنگل همیشه کمبود بودجه، تحریم، یا «ضرورتی ندارد» بهانه شده است.
وقتی نوبت به جنگل ایران میرسد، تکنولوژی ناگهان تجملی میشود
جالب اینجاست که کارشناسان سازمان منابع طبیعی بدون هیچ لکنتی میگویند «بالگرد و هواپیما برای هیرکانی لازم نیست» و «بیل و شنکش کافی است».سؤالی ساده: اگر بیل و شنکش کافی است، پس چرا همین مقامها در سال ۱۴۰۰ برای کمک به جنگلهای ترکیه از پرندههای ایرانی استفاده کردند؟ چرا برای تالاب هورالعظیم هواپیما رفت، اما برای هیرکانی بیست روز باید دست دست میشد؟این تناقض نه علمی است نه مدیریتی؛ فقط نشان میدهد «حفاظت از محیطزیست» در ذهن مدیران یک کار حاشیهای است که با کمترین هزینه باید جمعش کرد.
باد که میوزد، آتش میدود؛ اما تصمیم در سیستم اداری ایران حتی راهرفتن هم بلد نیست
جنگل هیرکانی از لحظه اشتعال باید با پرنده مهار میشد؛ این ضرورت علمی است نه سلیقهای. کارشناسان مستقل بارها هشدار دادهاند که در جنگلهای انبوه، نیروی انسانی نمیتواند کار کند و هر ساعت تأخیر، دامنه فاجعه را چند برابر میکند.اما بروکراسی سنگین، مجوزهای بیپایان و بیمیلی مدیران برای «پذیرفتن مسئولیت» باعث شد آتش مثل موج در جنگل حرکت کند و به نقطهای برسد که فقط «باران» میتواند نجاتش دهد؛ مثل همیشه.

سکوت رسانههای اصولگرا؛ چرا وقتی غرب میسوزد همه کارشناس میشوند؟
کافی است ورق بزنیم رسانههایی را که هنگام آتشسوزی جنگلهای کالیفرنیا تیتر میزدند: «مدیریت ناکارآمد در آمریکا»، «غرب عاجز از مهار بحران» و ...؛ اما حالا که هیرکانی در حال سوختن است، سکوت کامل است؛ نه نقدی، نه سوالی، نه پیگیریای. این سکوت نشان میدهد محیط زیست، نه دغدغه است و نه اولویت؛ فقط ابزار است. ابزاری برای انتقاد از رقبا، نه حفاظت از طبیعت ایران.
هیرکانی فقط جنگل نیست؛ زیرساخت امنیت غذایی، اقلیمی و حتی ملی ماست
جنگلی که امروز میسوزد، مهمترین سپر طبیعی ایران در برابر خشکسالی، فرسایش خاک، سیلاب و بیابانیشدن است. هر درخت هیرکانی معادل دهها تن «زیرساخت زیستی» است؛ چیزی که هیچ پروژه عمرانی قادر به جایگزینی آن نیست.با این حال، دولتی که حاضر است برای پروژههای خاکستری میلیاردها خرج کند، برای حفاظت از این میراث جهانی حتی هزینه خرید چند «پرنده مخصوص اطفا» را هم ضروری نمیداند.
فاجعه هیرکانی فقط نبود تجهیزات نیست؛ نبود اراده است
مشکل اصلی در هیرکانی این نیست که بالگرد کم داریم، یا مسیرها صعبالعبور است.
مشکل این است که مدیران مسئول، مسئولیت را جدی نمیگیرند؛ رسانههایی که باید مطالبهگر باشند، ترجیح میدهند سکوت کنند؛ و دولتی که هر روز به نام «اصلاح ساختاری» سازمانهای محیطزیستی را ضعیفتر میکند، معلوم نیست قرار است چه چیزی را برای نسل آینده باقی بگذارد.
آتش هیرکانی، آتش بیپناهی طبیعت ایران است؛ آتشی که فعلاً هیچکس نمیخواهد مسئولیت خاموش کردنش را به گردن بگیرد.
|
چهارشنبه ۵ آذر ۱۴۰۴ -
Wednesday 26 November 2025
|
ايران امروز |
تایلر پیجر و اما جی. فیتزسیمونز / نیویورک تایمز / ۲۱ نوامبر ۲۰۲۵
روز جمعه، دونالد ترامپ، رئیسجمهور آمریکا، و زهران ممدانی، شهردار منتخب نیویورک، در دفتر بیضی شکلی از صمیمیت کمسابقه به نمایش گذاشتند؛ جایی که ترامپ با ستایش از این سوسیالیست دموکرات، وعده داد که به او برای موفقیت کمک خواهد کرد.
تنها چند هفته پیش، ترامپ به رأیدهندگان نیویورکی هشدار میداد که انتخاب ممدانی معادل تهدیدی وجودی برای بزرگترین شهر کشور خواهد بود.
ترامپ گفت: «انتظار دارم به او کمک کنم، نه اینکه به او لطمه بزنم — کمکی بزرگ»، و افزود: «فکر میکنم این شهردار میتواند کارهایی انجام دهد که واقعاً عالی خواهد بود.»
در مقابل، ممدانی — که در جریان مبارزات انتخاباتی وعده داده بود در برابر رئیسجمهور بایستد — دیدارشان را «سازنده» توصیف کرد و گفت مشتاق همکاری با ترامپ برای بهبود زندگی در نیویورک است.
ترامپ و ممدانی — که در کارزار مملو از خصومت شهرداری، یکدیگر را با برچسبهایی مانند «کمونیست» و «مستبد» خطاب کرده بودند — هنگام سخن گفتن دیگری با رضایت سر تکان میدادند و در برابر خبرنگاران لحنی خوشبینانه اتخاذ کردند. اما همزمان از پاسخ به پرسشهایی که میتوانست اختلافات تندشان را برجسته کند، پرهیز کردند.
ممدانی گفت: «آنچه واقعاً در رئیسجمهور برایم ارزشمند بود این است که در این دیدار بر نقاط اختلاف — که بسیارند — تمرکز نکردیم و در عوض بر هدف مشترکمان برای خدمت به نیویورکیها تأکید کردیم.»
برای ترامپ، این آشتی عمومی فرصتی بود تا خود را در کنار یک سیاستمدار جوان و کاریزماتیک قرار دهد؛ فردی که به بسیاری از همان دغدغههای اقتصادی که پایگاه رأی رئیسجمهور را برانگیخته، دست یافته است. این اقدام در حالی انجام شد که دموکراتها مسئله «قدرت خرید و هزینههای زندگی» را محور قرار داده و همین موضوع آنها را در انتخابات این ماه به پیروزی رساند. از آن زمان، ترامپ و متحدانش تلاش داشتهاند جمهوریخواهان را حزبِ پیگیرِ مشکل هزینههای بالا جلوه دهند.
سفر پرریسک ممدانی به کاخ سفید
برای ممدانی، این سفر پرریسک به کاخ سفید — که همواره برای رهبران خارجی دردسرساز بوده — میتواند برای بزرگترین شهر آمریکا پیامدهایی مهم داشته باشد؛ همچنانکه روابط او با رئیسجمهور در ماههای آینده نقشی تعیینکننده خواهد داشت. بسیاری از نیویورکیها نگران بودند که ترامپ اندکی پس از آغاز به کار ممدانی در اول ژانویه، گارد ملی را به شهر اعزام کند یا به شیوههای دیگر بخواهد شهر را تنبیه کند. ممدانی بهنظر میرسید فعلاً این تهدید را خنثی کرده است.
ترامپ روز جمعه گفت: «هرچه او بهتر عمل کند، من خوشحالترم.»
دو رهبر حدود ۴۵ دقیقه ملاقات کردند و ممدانی از بخش غربی کاخ سفید نیز بازدید کرد؛ از جمله اتاق کابینه که او و ترامپ در مقابل پرتره فرانکلین دلانو روزولت عکس گرفتند، و همچنین «پیادهراه افتخار رؤسایجمهور» که تازه در ستونسرای غربی نصب شده است.
به گفته افرادی که با او صحبت کردند، دستیاران رئیسجمهور میگویند ترامپ مصمم بود دیداری موفق با ممدانی داشته باشد و طی دو روز گذشته در محافل خصوصی از او با لحنی مثبت یاد کرده است.
رئیسجمهور اقداماتی برای تضمین موفقیت دیدار انجام داده بود. برخلاف نشستهایش با رهبران خارجی — که برخی از آنها به مشاجره کشیده شده — ترامپ رسانهها را تا پایان جلسه به دفتر بیضی دعوت نکرد. او ساعاتی پیش از آن نیز در مصاحبه با رادیوی فاکس نیوز از ممدانی تمجید کرده بود.
حامیان چپگرای ممدانی نسبت به نتیجه دیدار با احتیاط خوشبین بودند و امیدوار بودند او توانسته باشد از برخی حملات علیه شهر جلوگیری کند. اما متحدان جمهوریخواه ترامپ چندان راضی نبودند؛ برخی از آنها گفتند با رویکرد رئیسجمهور مخالفت دارند و آرزو داشتند او در قبال انتقادات ممدانی از اسرائیل برخوردی تندتر نشان میداد.
در ادامه، ترجمهٔ کامل، دقیق و روانِ بخش دوم گزارش تقدیم میشود. این نسخه برای انتشار رسانهای و منطبق با سبک بخش اول آماده شده است.
کاترین اس. وایلد، رهبر یکی از برجستهترین گروههای تجاری نیویورک که با وجود درخواستهای ممدانی برای افزایش مالیات ثروتمندان به او نزدیک شده است، این دیدار را موفقیتآمیز توصیف کرد.
او گفت: «هیچ چیز برای چند سال آینده شهر ما نویدبخشتر از مهارتهای رهبری و انضباطی نیست که شهردار جوان منتخب ما با خروج از این دیدار و آنچه بهنظر میرسد تبادل مثبت با رئیسجمهور بوده، از خود نشان داد.»
ممدانی، که در اوگاندا متولد شده و در کودکی به نیویورک مهاجرت کرده است، از منتقدان سرسخت سیاستهای مهاجرتی ترامپ بوده است. در ماه مارس، ممدانی در ویدئویی که بهسرعت وایرال شد، در برابر تام هومن، مسئول مرزی دولت ترامپ، قرار گرفت و در حالیکه مأموران ایالتی او را عقب نگه داشته بودند، بر سر او فریاد زد.
ممدانی روز جمعه به خبرنگاران گفت که نگرانیهای خود درباره یورشهای مهاجرتی — از جمله مورد اخیر مربوط به مادری و فرزندانش — را با ترامپ در میان گذاشته است.
«دیدار بسیار دلگرمکننده بود»
ال بیسگارد-چرچ، نزدیکترین مشاور ممدانی، هنگام خروج از کاخ سفید در گفتوگو با شبکه NY1 گفت که «دیدار بسیار دلگرمکننده بود» و اینکه فرصتی برای بحث درباره بحران توانِ خرید در شهر فراهم کرد. همزمان افزود که «در اتاق کاملاً درباره اختلافنظرها شفاف بودیم»، از جمله بیان نگرانیها درباره یورشهای مهاجرتی.
اگرچه تغییر لحن عمومی رئیسجمهور چشمگیر بود، ترامپ طی هفتههای اخیر در محافل خصوصی نیز از ممدانی تعریف کرده بود. با این حال، لحن گرم او بهویژه در تضاد شدید با اظهارات روز پنجشنبهاش بود، زمانی که گروهی از قانونگذاران دموکرات را مورد حمله قرار داد و گفت رفتار آنان «مستوجب مرگ» است.
ترامپ درباره ممدانی گفت: «ما در موضوعات بسیار بیشتری همنظر هستیم نسبت به آنچه فکر میکردم.»
ترامپ همچنین از کارزار انتخاباتی ممدانی تمجید کرد — با اینکه در انتخابات از رقیب او حمایت کرده بود — و از توجه گسترده رسانهها به این دیدار ابراز شگفتی کرد.
با این حال، گرمی ترامپ نسبت به ممدانی ممکن است عمر کوتاهی داشته باشد — بهخصوص اگر حمله به ممدانی برای رئیسجمهور و حزب او از نظر سیاسی سودمند باشد. ترامپ بهویژه با اظهارات یکی از متحدانش، الیس استفانیک، نماینده جمهوریخواه نیویورک که برای فرمانداری نامزد شده، مخالفت کرد؛ زمانی که از او درباره توصیف ممدانی بهعنوان «جهادی» پرسیده شد. رئیسجمهور گفت با ارزیابی خانم استفانیک موافق نیست.
او گفت: «من با انسانی دیدار کردم که فردی کاملاً منطقی است. با انسانی ملاقات کردم که واقعاً میخواهد نیویورک دوباره عظمت پیدا کند.»
پس از دیدار، خانم استفانیک در شبکههای اجتماعی نوشت که در این مورد «باید با هم تفاوتنظر داشته باشیم»، بدون آنکه نامی از ترامپ ببرد.
او درباره ممدانی نوشت: «او یک جهادی است.»
موضع ترامپ نسبت به ممدانی همچنین بازتابی از شیفتگی دیرپایش به نیویورک است؛ شهری که در آن به دنیا آمد و بزرگ شد و همچنان چندین ملک دارد.
ترامپ گفت: «همیشه گفتهام یکی از کارهایی که دوست داشتم روزی انجام دهم، این بود که شهردار نیویورک باشم.»
در چندین مقطع از این دیدار، ترامپ برای دفاع از ممدانی در برابر پرسشهای تند خبرنگاران مداخله کرد. زمانی که خبرنگاری از ممدانی پرسید آیا ترامپ «فاشیست» است یا خیر، رئیسجمهور دست او را روی بازویش زد. ممدانی با لبخندی نامطمئن واکنش نشان داد و ترامپ به او توصیه کرد که فقط بگوید «بله».
ترامپ گفت: «اشکالی ندارد. فقط میتوانی بگویی بله. این سادهتر است. سادهتر از توضیح دادن است.»
وقتی خبرنگاری یادآور شد که ممدانی ترامپ را «مستبد» خوانده است، ترامپ وسط صحبت آمد و گفت: «خیلی بدتر از مستبد هم به من گفتهاند. پس چندان توهینآمیز نیست.»
و هنگامی که خبرنگاری از ممدانی پرسید چرا بهجای استفاده از آمترک — گزینهای سازگارتر با محیط زیست — با هواپیما به واشنگتن آمده است، ترامپ گفت: «اما اگر پرواز کرده، خیلی سریعتر بوده.»
او افزود: «این مسیر خیلی طولانی است. من طرف تو را میگیرم.»
|
چهارشنبه ۵ آذر ۱۴۰۴ -
Wednesday 26 November 2025
|
ايران امروز |
نسترن فرخه / روزنامه شرق
سایت همسریابی «آدم و حوا» که خود را مجموعهای واسطهگر برای ازدواج معرفی و در قالب یک سایت اینترنتی فعالیت میکند، سازوکاری برای کودکهمسری فراهم کرده است. بر اساس بررسیهای انجامشده از این سایت، کودکان ۱۳، ۱۴ساله هم میتوانند بهطور مستقیم یا از سوی والدین خود به عنوان گزینههای ازدواج ثبتنام کنند. بررسی جزئیات فعالیت این مجموعه نشان میدهد کودکان زیر ۱۸ سال در این سامانه به عنوان گزینههای ازدواج ثبتنام میشوند؛ وضعیتی که به والدین اجازه میدهد برای دختران متولد ۱۳۹۱ و پسران متولد ۱۳۸۹ خود پروفایل ازدواج بسازند، بدون آنکه مانع فنی یا احراز هویتی در مسیرشان وجود داشته باشد.
دادههای بهدستآمده نشان میدهد بخش زیادی از این ثبتنامها از مناطق محروم کشور انجام میشود؛ جایی که ازدواج زودهنگام معمولا نهتنها یک عرف اجتماعی، بلکه بازتابی از فقر، نابرابری و خلأ قانونی در حمایت از کودکان است. کارشناسان حقوق کودک و فعالان اجتماعی این وضعیت را نشانهای از خلأ قانونی و نهادینهشدن پدیده کودکهمسری در پوشش رسمی میدانند. با وجود نقدهای جدی به کودکهمسری اما مدیر اجرائی این سایت درباره ازدواج دختران ۱۳ ساله و پسران ۱۵ ساله برای «شرق» توضیح میدهد: «از نظر حقوقی ما تکلیف داریم که عضویت را بپذیریم و نمیتوانیم مانع ثبتنام کسی شویم که طبق قانون در آن بازه سنی قرار دارد».
کاندیدای کودکهمسری از مناطق کمبرخوردار
در ابتدای فرایند ثبتنام در این پلتفرم برای ازدواج، از کاربر سؤال میشود قصد دارد برای خودش این فرم را پر کند یا فرزند یا آشنایش. این بخش از طراحی سایت عملا به والدین یا سرپرستان کودک اجازه میدهد تا جای فرزندشان، پروفایل ایجاد کنند. براساس تجربه ثبتنام آزمایشی انجامشده توسط خبرنگار «شرق»، ایجاد پروفایل برای یک دختر متولد ۱۳۹۱ بدون هیچ محدودیت فنی یا محتوایی ممکن است و روند ثبتنام کاملا عادی پیش میرود. این مسئله نشان میدهد هیچ مانع اجرائی یا احراز هویتی برای جلوگیری از ثبتنام افراد نابالغ وجود ندارد و والدین میتوانند به طور مستقیم برای فرزند خود درخواست ازدواج ثبت کنند.
تحلیل دادههای مشاهدهشده از پروفایلها حاکی از آن است که بخش عمده ثبتنامهای مربوط به افراد زیر ۱۸ سال، از مناطق حاشیهای و محروم کشور انجام میشود. این الگو، همراستا با الگوی کلی ازدواج زودهنگام در ایران است که معمولا در مناطق با دسترسی کمتر به آموزش و فرصتهای اقتصادی رخ میدهد. از طرفی، در میان کاربران زیر ۱۸ سال، دختران بیشتر در سنین ۱۳ تا ۱۶ سال هستند، درحالیکه برای پسران سنهای ۱۶ تا ۱۸ سال فراوانی بیشتری دارد. این تفاوت سنی بازتابی از همان الگوی ازدواجهای زودهنگام در جامعه است که در آن دختران معمولا چند سال زودتر از پسران وارد این چرخه میشوند.
سؤالاتی با رویکرد خاص
پرسشنامه ثبتنام در سایت «آدم و حوا» مجموعهای از سؤالات را در بر میگیرد که فراتر از اطلاعات عمومی مانند سن، قد و وزن است و بیشتر بر سبک زندگی مذهبی، گرایش سیاسی و الگوهای رفتاری جنسیتی تمرکز دارد. برخی از سؤالات همچون نوع حجاب در اجتماع و در میان اقوام، نظر درباره آرایش در برابر نامحرم، روابط با جنس مخالف در محیط اجتماعی و خانوادگی، تعریف فرد از آدم مذهبی و گرایش سیاسی و نگاه به موسیقی یا ماهواره در سؤالات این پلتفرم دیده میشود. چنین ساختاری از پرسشنامه، تصویری از نوع ازدواج مورد تأیید پلتفرم ارائه میدهد که عمدتا با ایدئولوژی خاصی همخوان است. حتی کلاس و دورههای قبل از ازدواج این سایت هم بیشتر بر اساس همین نگاه بارگزاری شده است.
در عین حال، فقدان هرگونه سؤال درباره رضایت شخصی، بلوغ فکری یا آمادگی روانی افراد زیر ۱۸ سال، خلأ مهمی را در طراحی سؤالات و محتواهای این سامانه آشکار میکند.
این سایت همسریابی، در اینستاگرام هم صفحهای با ۱۸۲ هزار دنبالکننده دارد. ۷۵۰ پست گذاشته و در بخش پروفایل، تأکید کرده که «با مجوز رسمی» فعالیت میکند. هر چند فعالیتهای رسانهای این مجموعه وسیعتر از این است. به طور مثال شبکههای مختلف صداوسیما، از جمله شبکه دو، سه و افق به شکل مستمر سایت آدم و حوا را معرفی میکنند. با این حال در هیچکدام از این مجموعههایی که پخش شده تا به حال به آسیبهای مربوط به ازدواج در زیر سن قانونی پرداخته نشده است.
براساس دادههای رسمی سازمان ثبتاحوال، در سالهای اخیر بیش از ۲۰ هزار ازدواج زیر ۱۸ سال در ایران ثبت شده است؛ از این میان، سهم دختران ۱۰ تا ۱۴ساله حدود پنج درصد کل ازدواجهای کشور را تشکیل میدهد. این اعداد در استانهای محروم و حاشیهای مانند سیستانوبلوچستان، خراسان جنوبی و کرمان بیشترین فراوانی را دارد؛ همان مناطقی که حالا ردپای کاربران خردسال «آدم و حوا» نیز در آنها دیده میشود.
کارشناسان حقوق کودک و روانشناسان اجتماعی هشدار میدهند ازدواج در سنین پایین، نهتنها سلامت جسمی و روانی کودکان را تهدید میکند، بلکه آنها را از حق آموزش، رشد عاطفی و شکلگیری هویت فردی محروم میکند. در نبود نظارت و با تکیه به اذن ولی یا تشخیص مصلحت دادگاه، عملا زمینه استثمار جنسی و اقتصادی کودکان فراهم میشود؛ ازدواجهایی که اثر مستقیم بر شدت خشونتهای خانگی دارد. مثل قتل دختری ۱۶ ساله توسط همسرش در روزهای قبل که توسط اعلام دادستان عجبشیر رسانهای شد یا دختر نوجوانی که به دلیل جراحت شدید از سمت همسر ۲۷ ساله خود در بیمارستان فوت کرد. اینها فقط بخشی از موارد بیشمار خشونت در زمینه کودکهمسری است.
حامیانی که آسیبها را نمیبینند
طبق آنچه در این سامانه عنوان شده، فعالیت سایت «آدم و حوا» بیش از یک دهه قدمت دارد؛ سایتی که فقط یکی از زیرمجموعههای جمعیت امامرضاییهاست که به گفته خودشان در زمینه تسهیلگری و واسطهگری ازدواج فعالیت میکند. در بخش دیگر حامیان و طرفهای همکاری اعلام شده که علاوه بر جمعیت بینالمللی امامرضاییها، بنیاد ملی خانواده، پارک علم و فناوری خراسان، دانشگاه صنعتی شریف، دانشگاه بینالمللی امام رضا و بنیاد کرامت امام رضا هم از این سامانه حمایت میکنند.
مدیر سایت: مکلف به ثبت نام دختران ۱۳ ساله و پسران ۱۵ ساله هستیم
در پی طرح شبهاتی درباره امکان ثبتنام افراد زیر ۱۸ سال در سامانه «آدم و حوا»، محمدحسین اصغری، مدیر اجرایی این سامانه، درباره فعالیت این سایت توضیحاتی به «شرق» میدهد. او با اشاره به تکلیف قانونی ناشی از ماده ۳۷ قانون جوانی جمعیت توضیح میدهد: «ماده ۳۷ سازمانهای دستاندرکار را مثل سازمان تبلیغات مکلف کرده از مراکز فعال در انتخاب همسر حمایت کنند. این قانون به ما تکلیف کرده که در صدور مجوزها سنین مندرج در قوانین کشور را رعایت کنیم؛ ماده ۱۰۴۱ قانون مدنی سن ازدواج را برای زنان از ۱۳ سال و برای مردان از ۱۵ سال گذاشته است. از نظر حقوقی ما تکلیف داریم عضویت را بپذیریم و نمیتوانیم مانع ثبتنام کسی شویم که طبق قانون در آن بازه سنی قرار دارد».
در ادامه اصغری آمار و سازوکار داخلی سامانه را تشریح میکند: «ما از حدود ۳۰۰ هزار متقاضی ثبتنام، فقط ۷۰ هزار فرم را بهصورت فعال و تأییدشده پذیرفتهایم. چرا؟ چون بر اساس ماده ۳۷ فقط برای ازدواج دائم و یک همسر اقدام میکنیم و روند ثبتنام ما یک روال کارشناسی و مشاوره روانشناختی دارد؛ هر فرم باید تک به تک کارشناسی و احراز هویت شود».
کودکان زیر ۱۵ سال از سوی والدینشان ثبتنام میشوند
او درباره گروه سنی متقاضیان زیر ۱۸ سال هم میگوید: «از ۷۰ هزار فرم تأییدشده، ۲۶ فرم در بازه ۱۳ تا ۱۵ سال بودهاند، دقیقتر بگویم یک فرم بین ۱۳ تا ۱۴ سال و ۲۵ فرم بین ۱۴ تا ۱۵ سال داریم. اما خیلی از متقاضیانِ کمسن در فرایندهای مشاوره روانشناسی تأیید نشدهاند؛ ما از نظر قانونی نمیتوانیم جلوی ثبتنام را بگیریم اما از نظر روانشناسی معیارهای خودمان را داریم و میتوانیم فرم را رد کنیم مگر همه پارامترهای ما تأیید شود».
اصغری تأکید میکند که در مورد افراد زیر ۱۵ سال، «خودِ شخص نمیتواند برای خودش فرم پر کند؛ والدین باید اقدام کنند»، و افزود که اگر والدین بخواهند اما شخص خودش راضی نباشد، امکان پیشروی نیست: «علاوه بر صحبت با والدین، ما حتما با خودِ شخص هم صحبت و احراز میکنیم تا آمادگی واقعی او بررسی شود».
او همچنین توضیح میدهد که هدف سامانه صرفا «همسرگزینی» نیست، بلکه برنامههای آموزشی و آمادهسازی نیز ارائه میشود: «کسی که وارد سامانه میشود ممکن است هدفش افزایش آگاهی فرزندش و آمادهسازی او برای ازدواج باشد؛ ما با برنامههای آموزشی جایخالی نهادهای دیگر را دنبال میکنیم». اصغری معتقد است: «سن بهتنهایی معیاری قاطع برای آمادگی ازدواج نیست؛ فهم و آمادگی ازدواج مجموعهای از پارامترهاست».
او در ادامه به یکی از موارد ازدواج دختری ۱۵ساله اشاره میکند: «در یکی از روستاها، دختری حدود ۱۵ سال داشت و پس از بررسی مشاور و روانشناس «آمادگی» او مورد تأیید قرار گرفت. وقتی مشاور و روانشناس تأیید کنند آن فرد آماده ازدواج است، چه کسی باید مانع شود؟».
در واکنش به انتقادهای جامعه، نسبت به ازدواج زیر سن قانونی اصغری میگوید: «اینها موارد مصداقی و نه نمونههای کلی است. از ۷۰ هزار فرم، ۲۵ یا ۲۶ مورد مصداقی هستند. وقتی مصداقی بررسی شده و کارشناسان آن را تأیید کردهاند، ادعای کلی علیه سامانه درست نیست».
مدیر این سایت درباره فرایند ثبتنام افراد زیر ۱۸ سال هم توضیح میدهد: «کاربر هنگام ثبتنام باید حدود ۸۰ سؤال را تکمیل کند؛ فرمی که معمولا نزدیک به ۵۰ دقیقه زمان میبرد. کاربر باید یک «رابط» معرفی کند که در ۹۰ درصد موارد مادران رابط هستند و مدارک را بارگذاری میکنند. سامانه از طریق سیستمهای استعلامی با مراجع حکومتی اطلاعات را احراز میکند. متقاضی آزمونهای شخصیتشناسی از جمله کتل، آزمون هوش هیجانی و پایبندی مذهبی را تکمیل میکند. سیستمهای هوشمند، نحوه رفتار کاربر را تحلیل میکنند؛ در «آدم و حوا» پروفایل کاربری نداریم، بلکه «پرونده شخصیتی» تشکیل میشود. تیم کارشناسی با خود متقاضی و رابطهای او گفتوگو میکند، آموزش میدهد و تیک «ثبت توجیه» را قبل از ارائه خدمات میزند».
او درباره محدودیت در ارسال اطلاعات تماس یا آیدی بین طرفین هم میگوید: «الگوریتمهای هوش مصنوعی ما با دقت بالا اجازه ارسال شماره یا آیدی را نمیدهند؛ اگر کسی تلاش کند مسیر را دور بزند، سیستم او را مسدود میکند».
سامانه فقط برای ازدواج دائم است
اصغری توضیح میدهد که سامانه از مرحله خواستگاری تا پس از ازدواج پیگیری میکند: «به محض اینکه خواستگاری در فرایند قرار میگیرد، سیستم فالوآپ و پیگیری اگر نتواند از دختر و پسر خبر بگیرد، کارشناس وارد میشود و پیگیری میکند تا مانع برطرف شود. ما پیگیریهای سهماهه، ششماهه و سالانه داریم. اردوهای آموزشی و توانمندسازی زوجها را برگزار میکنیم؛ مثلا اردویی برای زوجین در شلمچه و اردویی در مشهد با همکاری مؤسسات دیگر هم داریم. سامانه آدم و حوا فقط برای ازدواج دائم و فقط برای یک همسر است، نه آنکه برای ازدواج موقت و نه تعدد زوجات باشد. اگر کسی سابقه طلاق داشته باشد، میتواند ثبتنام کند ولی در مورد ازدواج دوم اینطور نیست، در مورد درخواستهایی که برای همسر دوم آمده بود، با وجود رضایتنامه محضری ما خدمات ندادیم. ما فقط برای ازدواج دائم و یکهمسری فعالیت میکنیم».
همچنین او در پایان صحبتهایش به ظرفیت سازمانی اشاره میکند: «حدود ۵۰ نفر بهطور مستقیم در مجموعه کار میکنند. دفتر مرکزی در تهران و دفتر پشتیبانی و فنی در مشهد است».
پشتیبانی سایت: ما فقط معرف هستیم
پیش از گفتوگو با مدیر این سایت، خبرنگار «شرق» در تماس برای پیگیری ثبتنام دختری ۱۳ساله، با اپراتور این سایت، با این توضیح مواجه شد که «آدم و حوا» فقط به عنوان معرف فعالیت میکند. اپراتور سایت، در همان ابتدا بدون سؤال و توضیحی، اعلام کرد که ثبتنام یک کودک ۱۳ساله مشکلی ندارد. او در ابتدای تماس توضیح داد که این دختر ۱۳ساله سواد کافی برای استفاده از سایت را ندارد و درخواست شد که ثبتنام و پیگیریها توسط یک بزرگسال انجام شود. پس از آن در پاسخ به نگرانی درباره احتمال سوءاستفاده بعد از ثبتنام در سامانه، کارشناس سایت توضیح داد که فرمها بر اساس «صداقت کاربران» تکمیل میشود و در صورت مشاهده تخلف در جلسات حضوری، کاربران باید موضوع را به سامانه گزارش دهند.
با این حال، این کارشناس اشارهای به سازوکارهای تخصصی حفاظت از افراد زیر ۱۸ سال، فیلتر سنی، یا کنترل هویت نکرد. با اینکه طبق قوانین دختر زیر ۱۳ سال نیاز به اجازه دادگاه دارد، در مورد این موضوع توضیح داد: «باید فرم این خانم پر شود و مدارک و مشخصات ذکر شود، بعد از آن در صورت نیاز به حکم رشد از طرف دادگاه، همکاران با شما تماس خواهند گرفت». در ادامه، زمانی که سؤال شد آیا سامانه تا زمان عقد در کنار خانواده خواهد بود، او توضیح داد نقش مجموعه «وساطت و آشنایی اولیه» است و تحقیق درباره فرد، بررسی سلامت روانی و اجتماعی طرف مقابل و سایر مسئولیتها به خانوادهها واگذار میشود: «ما فقط افراد را آشنا میکنیم». در بخش پایانی تماس، زمانی که درباره وجود کلاسها یا دورههای آموزشی برای تصمیمگیری بهتر سؤال شد، اپراتور فقط به محتواهای داخل این سامانه اشاره کرد.
ازدواج زیر سن قانونی ممنوع شود
منصوره شاهنظری، مدیر واحد خودمراقبتی جنسی انجمن صدای یارا، درباره پیامدهای ازدواج کودکان زیر ۱۸ سال و آسیبهای ناشی از آن به «شرق» توضیح میدهد: «کودکانی که در سن ۱۰ تا ۱۶ سال ازدواج میکنند، با آسیبهای روانی و اجتماعی گستردهای مواجهاند. تجربه ما در برخورد با این پروندهها نشان میدهد که این کودکان آمادگی روانی و اجتماعی برای زندگی مشترک ندارند. تربیت فرزند، ارتباط سالم با همسر و تصمیمگیریهای زندگی مشترک همه نیازمند مهارت و رشد عاطفی است که افراد زیر ۱۸ سال هنوز به آن دست نیافتهاند».
او با اشاره به تأثیر سن پایین مادران بر تربیت فرزند تأکید میکند: «مشکل عمده این است که کودکان، هویت فردی و هوش هیجانی کافی ندارند. هنوز نمیتوانند هیجانات خود را مدیریت کنند یا مهارتهای اجتماعی و ارتباطی لازم را داشته باشند. در نتیجه، ارتباط با همسر و فرزندشان آسیب میبیند».
شاهنظری میگوید مشکلات اقتصادی و فرهنگی نقش مهمی در ازدواج کودکان دارند: «بیشتر کودکانی که با آنها کار کردهایم، از مناطق محروم بودهاند؛ جایی که فقر و محدودیتهای اجتماعی باعث میشود خانوادهها به ازدواج زودهنگام تن دهند. این موضوع در روستاهای اطراف استانهایی مانند سیستانوبلوچستان و کرمان مشهود است. در بین پروندههایی که داشتیم، یک مادر که در ۱۴سالگی ازدواج کرده بود، در ۲۸سالگی با ما تماس گرفت. دختر کوچکش ۱۲ساله بود و او هیچ مهارتی برای تربیت فرزند نداشت که همین منجر به ایجاد مشکلاتی برایش شده بود. تجربه نشان میدهد این مادران، به دلیل کمبود رشد روانی و اجتماعی، نمیتوانند رابطه مناسبی با فرزند یا همسرشان برقرار کنند. در این پرونده، مادر حتی در تصمیمگیریهای مهم با همسرش مشارکت نداشت و همه امور به صورت تحمیلی بر او اعمال میشد».
او درباره فعالیتهای واحد خودمراقبتی جنسی در مجموعه خود توضیح میدهد: «کار ما ارائه مشاوره و راهکار به والدین است، نه درمان مستقیم. ما به والدین آموزش میدهیم که مسائل جنسی و مراقبتهای روانی کودک زیر ۱۸ سال را جدی بگیرند و از هرگونه آزار و خشونت جنسی جلوگیری کنند. این آموزشها شامل موضوعاتی از اضطراب کودکان و مشکلات رفتاری تا مهارتهای تربیتی و خودمراقبتی است. والدین میتوانند از طریق موتورهای جستوجوگر، «مشاوره کودک و نوجوان رایگان صدای یارا» را پیدا کنند و با ما تماس بگیرند. ما تنها مرکز ارائه مشاوره رایگان برای کودکان در ایران هستیم و سعی میکنیم راهکارهای اصولی و علمی ارائه دهیم».
شاهنظری بر ضرورت اصلاح قانون تأکید میکند: «فعالان اجتماعی و انجمنها باید این موضوع را به مجلس ببرند و تصویب کنند که زیر سن قانونی ازدواج ممنوع شود. رشد مغزی، مهارتهای عاطفی و اجتماعی کودکان زیر ۱۸ سال هنوز تکمیل نشده و نمیتوان مسئولیتهای مادرشدن یا زندگی مشترک را بر عهده آنها گذاشت. آینده کشور با تربیت درست کودکان گره خورده است و ازدواج زودهنگام به این روند آسیب میزند».
بازاریابی برای ازدواج کودکان
مشکلات اقتصادی و فرهنگی یکی از دلایل اصلی ازدواجهای زیر سن قانونی است. سحر خواجهوند، مدیر واحد حقوقی انجمن حمایت از حقوق کودکان، تأکید میکند که تشکیل خانواده باید بر پایه عقل باشد و به «شرق» میگوید: «روح کلی حاکم بر قوانین کشور ما در این زمینه، متمرکز بر حمایت از خانواده است. با اینکه در حال حاضر منع قانونی و شرعی برای ازدواج کودکان نداریم، این موضوع یکی از آسیبهای مهم اجتماعی است و باید در اجرای قانون مراقب باشیم که شکل آن به روحش خدشه وارد نکند. از قانون اساسی که در اصل دهم آن به بیان اهمیت استواری و پایداری نهاد خانواده پرداخته شده و در اصل بیستویکم، دولت موظف به ایجاد زمینههای مناسب برای رشد شخصیت زن و احیای حقوق او شده است، تا قوانین مدنی و حمایت خانواده و برنامههای توسعه و پیشرفت کشور، همه دلالت بر لزوم ایجاد شرایطی دارند که تشکیل خانواده بر پایه عقلانیت و با هدف پایداری آن اتفاق افتد».
این وکیل و فعال حقوق کودک درباره وضعیت ازدواجهای کودکان توضیح میدهد: «آمار رسمی نرخ موفقیت ازدواج در سنین کودکی و نوجوانی را باید از قوه قضائیه بخواهیم، اما همه میدانیم این شیوه به چه نتایج بعضا فاجعهباری در کشورمان منجر شده است. موضوع دیگر درباره بازاریابی برای کودکهمسری، کودکان و نوجوانانی است که بدسرپرست هستند یا در شرایط نامناسب اقتصادی زندگی میکنند. این موضوع نسبتی با تشکیل خانوادهای که مدنظر قانون اساسی و برنامههای توسعه و پیشرفت کشور است، ندارد و برعکس منجر به نقض حقوق اشخاص و ایجاد هزینه روانی و اجتماعی میشود».
قانونی برای سوءاستفاده
رضا شفاخواه، وکیل و فعال حقوق کودک، وضعیت قانون ازدواج کودکان در ایران را بحرانی و نیازمند اصلاح فوری میداند. او در گفتوگو با «شرق» توضیح میدهد: «ایران تنها کشوری است که در قانون خود حداقل سن ازدواج قطعی ندارد. بعد از انقلاب، ماده ۱۲۰۷ قانون مدنی تغییر و شورای نگهبان آن را غیرشرعی اعلام کرد. در حال حاضر سن بلوغ در دختران ۹ سال تمام قمری و در پسران ۱۵ سال تمام قمری است، اما هیچ حداقل قانونی برای ازدواج تعیین نشده است».
شفاخواه به تلاشهای قبلی مجلس برای اصلاح این وضعیت اشاره میکند: «چند سال پیش، فراکسیون زنان مجلس، با تلاش برخی، لایحهای برای تعیین حداقل سن ازدواج ارائه کرد که شکست خورد. نمایندگان این لایحه را حتی غیرشرعی و امنیتی قلمداد کردند». او درباره شرایط قانونی فعلی هم توضیح میدهد: «طبق قانون، ازدواج زیر ۱۳ سال در دختران و زیر ۱۵ سال در پسران فقط با تشخیص مصلحت دادگاه و با اذن ولی امکانپذیر است؛ یعنی ازدواج ممنوع نشده، بلکه مشروط شده است. متأسفانه در بسیاری از مناطق محروم، این موضوع به یک خردهفرهنگ اشتباه تبدیل شده و اغلب مصداق بردهداری و استثمار جنسی کودکان است».
شفاخواه درباره پیامدهای اجتماعی این معضل میگوید: «بحث کودکهمسری در ایران با موضوعات امنیتی و جمعیتی گره خورده است. ازدواج کودکان نهتنها خانوادهها را مستحکم نمیکند، بلکه چرخهای از آسیبهای اجتماعی ایجاد میکند؛ از محرومیت از تحصیل و ورود به کارهای سخت، تا مادرشدن در سن کم و افزایش خطر اعتیاد و فقر. بسیاری از کودکانی که در حاشیه شهرها کار میکنند و بدون هویتاند، حاصل همین ازدواجهای زودهنگام هستند. این یک چرخه است که بارها بازتولید میشود».
او به دوگانگی قوانین اشاره میکند: «اگر ازدواج با تشخیص مصلحت دادگاه و اذن ولی انجام نشود، ازدواج غیرقانونی است و کودک در وضعیت مخاطرهآمیز قرار میگیرد. دادستان و مراجع ذیربط، از جمله بهزیستی و دفتر حمایت از حقوق کودکان، موظف به واکنش هستند، اما عملا این اتفاق نمیافتد».
براساس اعلام شفاخواه، مرجع ملی حقوق کودک متولی نظارت بر اجرای کنوانسیون حقوق کودک در ایران است. دبیر و رئیس این مرجع باید به ازدواج کودکان اعتراض و تلاش کنند قانون حداقل سن ازدواج تصویب شود. این موضوع بارها در مجلس مطرح شده، اما شکست خورده است و نمایندگان طرح را غیرشرعی و امنیتی خواندهاند. ما از یک طرف قانونی برای تعیین حداقل سن ازدواج نداریم و از سوی دیگر، حتی ازدواج کودکان شیرخوار مشروط به اذن ولی و تشخیص مصلحت دادگاه است. اگر این شرایط رعایت نشود، ازدواج غیرقانونی است و مقامات ذیربط باید فورا وارد عمل شوند.
|
چهارشنبه ۵ آذر ۱۴۰۴ -
Wednesday 26 November 2025
|
ايران امروز |
توم بالمفورث و اولنا هارماش / خبرگزاری رویترز / ۲۱ نوامبر ۲۰۲۵
ولودیمیر زلنسکی، رئیسجمهور اوکراین، روز جمعه هشدار داد که کشورش در برابر طرح صلح آمریکا – که برخی از مهمترین خواستههای روسیه را تأیید میکند – با خطر از دست دادن «شرافت و آزادی» خود یا حمایت واشنگتن مواجه است. دونالد ترامپ، رئیسجمهور آمریکا، اعلام کرد کییف باید این طرح را ظرف یک هفته بپذیرد.
ترامپ در گفتوگو با رادیو فاکس نیوز گفت که پنجشنبه را مهلت مناسبی برای پذیرش این طرح توسط کییف میداند؛ موضوعی که دو منبع آگاه نیز به رویترز تأیید کردند.
ترامپ بعداً به خبرنگاران گفت زمان بسیار محدود است، زمستان در راه است و باید خونریزی پایان یابد؛ بنابراین زلنسکی باید این طرح را تأیید کند.
او گفت: «او باید آن را دوست داشته باشد؛ اگر دوست نداشته باشد، فکر کنم باید به جنگیدن ادامه دهند.»
ترامپ افزود: «در مقطعی او مجبور است چیزی را بپذیرد که تا حالا نپذیرفته است.»
وی با یادآوری دیدار پرتنش خود با زلنسکی در ماه فوریه در کاخ سفید گفت: «یادت هست همینجا در دفتر بیضی، نه خیلی وقت پیش، به او گفتم: “شما کارتهای برنده را در دست ندارید.”»
جزئیات طرح ۲۸ مادهای آمریکا
بر اساس پیشنویس این طرح که رویترز آن را دیده است، اوکراین باید سرزمینهایی را واگذار کند، محدودیتهای نظامی بپذیرد و از آرمان پیوستن به ناتو دست بکشد. در عین حال، برخی مواد طرح ممکن است برای مسکو نیز قابل قبول نباشد و خواستار عقبنشینی نیروهای روسیه از برخی مناطق اشغالی است.
ولادیمیر پوتین، رئیسجمهور روسیه – که پیشتر بر خواستههای سرزمینی و امنیتی کلیدی مسکو پافشاری کرده بود – روز جمعه اعلام کرد این طرح آمریکایی میتواند مبنای حلوفصل نهایی جنگ نزدیک به چهار ساله باشد. او گفت کییف با این طرح مخالف است، اما نه اوکراین و نه متحدان اروپاییاش واقعیت پیشرفتهای روسیه در میدان جنگ را درک نمیکنند.
«شرافت و آزادی اوکراینیها»
زلنسکی که پیشتر شرایط این طرح را «تسلیم» خوانده و رد کرده بود، در نطقی خطاب به ملت از مردم خواست متحد بمانند و تأکید کرد هرگز به اوکراین خیانت نخواهد کرد.
او گفت: «اکنون اوکراین ممکن است با انتخابی بسیار دشوار روبرو شود: یا از دست دادن شرافت، یا ریسک از دست دادن یک شریک عمده.»
وی افزود: «من ۲۴ ساعته مبارزه خواهم کرد تا دستکم دو نکته در این طرح نادیده گرفته نشود: شرافت و آزادی اوکراینیها.»
دو منبع آگاه به رویترز گفتند واشنگتن تهدید کرده است در صورت رد این توافق، اشتراک اطلاعات و ارسال تسلیحات به اوکراین را قطع خواهد کرد. این منابع به شرط ناشناس ماندن سخن گفتند.
یک مقام ارشد آمریکایی بعداً گفت بیان اینکه آمریکا «تهدید به قطع اشتراک اطلاعات» کرده، دقیق نیست.
زلنسکی در اظهارات علنی خود مراقب بود که طرح آمریکا را رد نکند یا آمریکاییها را ناراحت نکند.
او روز جمعه با رهبران بریتانیا، آلمان و فرانسه و سپس با جِیدی ونس، معاون رئیسجمهور آمریکا، گفتوگو کرد. زلنسکی اعلام کرد با ونس توافق کردهاند مشاورانشان «برای یافتن مسیری عملی به سوی صلح» همکاری کنند.
زلنسکی گفت: «ما تلاشهای ایالات متحده، رئیسجمهور ترامپ و تیم او برای پایان دادن به این جنگ را ارج مینهیم. ما روی سندی که طرف آمریکایی تهیه کرده کار میکنیم. این باید طرحی باشد که صلحی واقعی و شرافتمندانه را تضمین کند.»
تحلیلگران هشدار میدهند توافقی زیانبار برای اوکراین میتواند پس از نزدیک به چهار سال جنگ مداوم، ثبات جامعه این کشور را به آزمایش بکشد.
«تیم اش»، کارشناس موسسه چتم هاوس بریتانیا، گفت: «روسیه همه آنچه میخواهد را به دست میآورد و اوکراین تقریباً چیزی نصیبش نمیشود. اگر زلنسکی این طرح را بپذیرد، پیشبینی میکنم ناآرامیهای بزرگ سیاسی، اجتماعی و اقتصادی در اوکراین رخ خواهد داد.»
فریدریش مرتس، صدراعظم آلمان، در پستی در شبکه ایکس اعلام کرد جمعه شب «گفتوگویی خوب و محرمانه» با ترامپ درباره این طرح صلح داشته و دو طرف بر «گامهای بعدی در سطح اطلاع مشاوران» توافق کردند.
انتظار میرود این طرح در حاشیه اجلاس جی۲۰ در ژوهانسبورگ – که رهبران اروپایی علیرغم تحریم ترامپ در آن شرکت میکنند – موضوع اصلی گفتوگوها باشد.
«لحظهای بسیار خطرناک»
سه منبع به رویترز گفتند اوکراین همراه با بریتانیا، فرانسه و آلمان در حال تهیه پیشنهاد متقابل به طرح ۲۸ مادهای آمریکاست. اروپاییها در تدوین طرح آمریکایی مشورت نشدهاند و حمایت قاطع خود از کییف را اعلام کردهاند.
کایا کالاس، مسئول سیاست خارجی اتحادیه اروپا، گفت: «همه ما میخواهیم این جنگ پایان یابد، اما نحوه پایان یافتن آن مهم است. روسیه هیچ حق قانونی برای هیچ امتیازی از کشوری که به آن حمله کرده، ندارد. این لحظهای بسیار خطرناک برای همه ماست.»
مقامات آمریکایی میگویند این طرح پس از مشورت با رستم عمروف، دبیر شورای امنیت و دفاع ملی اوکراین و از نزدیکان زلنسکی (که تا تیرماه وزیر دفاع بود)، تدوین شده است.
یک مقام ارشد آمریکایی روز پنجشنبه گفت عمروف «پس از اعمال چند اصلاحیه، با اکثر مواد طرح موافقت کرده و آن را به رئیسجمهور زلنسکی ارائه داده است.»
با این حال، عمروف هرگونه موافقت با مواد طرح را رد کرد و گفت تنها نقش فنی در سازماندهی مذاکرات داشته است.
خواستههای روسیه صریح، خواستههای کییف مبهم
این طرح اوکراین را ملزم میکند از مناطق تحت کنترل خود در استانهای شرقی که روسیه مدعی الحاق آنهاست عقبنشینی کند، در حالی که روسیه تنها باید مقدار کمتری از زمینهایی را که در مناطق دیگر اشغال کرده، رها کند.
اوکراین برای همیشه از پیوستن به ناتو منع خواهد شد و نیروهای مسلحش به ۶۰۰ هزار نفر محدود میشود. ناتو نیز متعهد میشود هرگز نیرو در اوکراین مستقر نکند.
تحریمها علیه روسیه به تدریج لغو میشود، مسکو دوباره به گروه هشت (G8) دعوت خواهد شد و داراییهای مسدودشده روسیه در صندوقی سرمایهگذاری تجمیع میشود که بخشی از سود آن به واشنگتن میرسد.
یکی از مهمترین خواستههای اوکراین – یعنی تضمینهای امنیتی الزامآور معادل ماده ۵ ناتو برای بازدارندگی از حمله مجدد روسیه – تنها در یک خط و بدون جزئیات ذکر شده است: «اوکراین تضمینهای امنیتی قوی دریافت خواهد کرد.»
|
چهارشنبه ۵ آذر ۱۴۰۴ -
Wednesday 26 November 2025
|
ايران امروز |
خشونت مجازی| چرخه جنایت در فضای مجازی| کودکهمسری به قتل ناموسی میانجامد؟
|
چهارشنبه ۵ آذر ۱۴۰۴ -
Wednesday 26 November 2025
|
ايران امروز |
|
چهارشنبه ۵ آذر ۱۴۰۴ -
Wednesday 26 November 2025
|
ايران امروز |
|
چهارشنبه ۵ آذر ۱۴۰۴ -
Wednesday 26 November 2025
|
ايران امروز |
فارِن افرز – ۲۱ نوامبر ۲۰۲۵
برای بسیاری از مقامهای واشنگتن، رئیسجمهور ونزوئلا، نیکولاس مادورو، در آستانه سقوط به نظر میرسد. ارتش ایالات متحده بزرگترین استقرار دریایی خود را در دریای کارائیب جنوبی از زمان بحران موشکی کوبا در دهه ۱۹۶۰ به این سو انجام داده، قایقهای کوچکی را که گفته میشود حامل مواد مخدر بودهاند منهدم کرده و یک ناو هواپیمابر، «یواساس جرالد آر. فورد»، را به منطقه اعزام کرده است. در ماه اکتبر، دونالد ترامپ رئیسجمهور آمریکا به سازمان سیا اجازه اجرای عملیات مخفیانه در ونزوئلا را داد. اعضای ارشد تیم ترامپ اصرار دارند که مادورو کنترل اوضاع را از دست میدهد و به زودی یا استعفا خواهد کرد یا از سوی ارتش خود برکنار میشود. همانطور که جیمز استوری، سفیر پیشین آمریکا در ونزوئلا، به پایگاه خبری پولیتیکو گفت، دولت ترامپ سه گزینه پیش روی مادورو میبیند: «تبعیدش کنیم، استردادش کنیم یا او را روانه دیدار با خالقش کنیم.»
ماریا کورینا ماچادو، رهبر اپوزیسیون ونزوئلا که در ماه اکتبر برنده جایزه صلح نوبل شد، نیز به همان اندازه نسبت به سقوط قریبالوقوع مادورو اطمینان دارد. او در مصاحبهای پس از دریافت این جایزه گفت: «چه با مذاکره، چه بدون آن، مادورو رفتنی است.» ماچادو آشکارا از فشار نظامی آمریکا بر مادورو حمایت کرده است، هرچند اصرار دارد که یک حمله نظامی کامل به ونزوئلا لازم نخواهد بود. او این ماه اعلام کرد: «مادورو این جنگ را آغاز کرد و ترامپ دارد آن را به پایان میرساند.» مقامهای ارشد دولت ونزوئلا بیشک از احتمال فزاینده حملات هدفمند پهپادی، راکتی یا موشکی آمریکا آگاهاند. ترامپ مدتها مدعی بوده که طرفدار خویشتنداری در سیاست خارجی است، اما حملات آمریکا به سایتهای هستهای ایران در ماه ژوئن پیامی روشن فرستاد: دولت او آماده است فراتر از مرزهای آمریکا نیز مداخله کند.
اکثریت قاطع مردم ونزوئلا خواهان رفتن مادورو هستند. اما این فرض که سرنگونی اجباری دولت کنونی به یک گذار بیدردسر به دموکراسی منجر خواهد شد، بسیار خطرناک است. ونزوئلا پر است از گروههای مسلحی که در برابر فروپاشی رژیم مقاومت خواهند کرد و هر تلاشی برای بازگرداندن حاکمیت قانون را تضعیف خواهند نمود. ژنرالهایی که هماکنون به مادورو وفادارند ممکن است فردی حتی سرکوبگرتر را جایگزین او کنند. بدون وجود یک استراتژی قابل اجرا برای آنچه پس از سقوط دولت رخ خواهد داد، برکناری مادورو میتواند به سرکوبی شدیدتر و رنجی افزونتر برای مردم ونزوئلا بینجامد.
بهجای تلاش برای وادار کردن مادورو به تسلیم از نوک تفنگ، آمریکاییها و اپوزیسیون باید بر تنها راهبردی تمرکز کنند که احتمالاً به یک گذار پایدار و مسالمتآمیز منجر میشود: مذاکرات جامع با پشتوانه بینالمللی. چنین مذاکراتی دشوار خواهد بود و زمان خواهد برد. با توجه به جایزه ۵۰ میلیون دلاری که برای دستگیری مادورو تعیین شده، کیفرخواست دادگاه عالی فدرال آمریکا علیه او به اتهام قاچاق مواد مخدر، و تحقیقات جاری دیوان کیفری بینالمللی درباره احتمال ارتکاب جنایت علیه بشریت، رئیسجمهور ونزوئلا میداند که ماندن در قدرت امنترین گزینه برای اوست. به عبارت دیگر، شرایط لازم برای دیپلماسی هنوز فراهم نشده است. اما میانبُرهای خشونتآمیز تنها اوضاع را بدتر خواهند کرد.
غلبه تندروها
اپوزیسیون اصلی ونزوئلا همیشه رویکرد تهاجمی نداشته است. طی دو دهه گذشته، کنترل این جریان میان تندروها و میانهروها در نوسان بوده است. اما در سال ۲۰۱۴، زمانی که ماچادو هنوز یک چهره سیاسی نسبتاً کماهمیت بود، او و دو سیاستمدار برجسته دیگر از رهبری میانهرو اپوزیسیون جدا شدند تا راهبردی را دنبال کنند که آن را «لا سالیدا» یا «راه خروج» مینامیدند؛ این راهبرد به ماهها تظاهرات گسترده انجامید که هدف آن فشار بر مادورو برای کنارهگیری فوری بود. مادورو با سرکوبی خشن پاسخ داد و در این سرکوب ۴۳ نفر کشته شدند. اعتراضات گسترده مشابه در سالهای ۲۰۱۷ و ۲۰۱۹ نیز با همین نتیجه روبهرو شد. ماچادو از این وقایع نتیجه گرفت که برکناری مادورو مستلزم مداخله نظامی خارجی است.
برخی دیگر از مخالفان ارشد مادورو با او همنظر نبودند. دولت موازی مورد حمایت آمریکا (که از ۲۰۱۹ تا ۲۰۲۳ خود را رهبری قانونی ونزوئلا میدانست، هرچند نفوذ اندکی داشت) شامل هر دو جناح میانهرو و تندرو بود. ماچادو که در حاشیه مانده بود، این دولت موقت را بهخاطر آنچه «تردیدش در درخواست برای نیروی مداخله منطقهای جهت سرنگونی مادورو» میدانست، بهشدت مورد انتقاد قرار میداد. این درخواست قرار بود به استناد «پیمان بینالامریکایی کمک متقابل» یا همان پیمان ریو مطرح شود؛ یک معاهده امنیت جمعی در نیمکره غربی که ونزوئلا در سال ۱۹۴۷ به آن پیوست، اما مادورو آشکارا آن را رد کرده است.
فروپاشی دولت موقت در پایان سال ۲۰۲۲ و فرار رهبر آن، خوان گوایدو، به تبعید باعث شد اغلب کسانی که با آن ساختار سیاسی همراه بودند بیاعتبار شوند. اما موضع مستقل ماچادو و برداشت عمومی از پاکدستی او، وی را از این سرنوشت دور نگه داشت. او با وجود آنکه سالها طرفدار اقدام مستقیم بهجای رقابت انتخاباتی بود، فرصت را غنیمت شمرد تا از راه صندوق رأی به رهبری اپوزیسیون برسد. در اکتبر ۲۰۲۳، او در انتخابات درونسازمانی اپوزیسیون پیروز شد و به عنوان نامزد اصلی ائتلاف عمده مخالفان، یعنی «پلتفرم واحد دموکراتیک»، برگزیده شد تا در انتخابات ریاستجمهوری ژوئیه ۲۰۲۴ مادورو را به چالش بکشد.
ماچادو بلافاصله از سوی دولت از نامزدی در انتخابات منع شد. اما سرانجام پذیرفت از نامزد جایگزین، ادموندو گونسالس – دیپلمات بازنشسته – حمایت کند و با وجود موانع متعدد ایجادشده از سوی دولت، همراه او کارزار انتخاباتی به راه انداخت. بنا بر آمار رسمی و کاملاً راستیآزماییشده اپوزیسیون، گونسالس بیش از دو برابر مادورو رأی آورد. با این حال، دولت نتیجه را نپذیرفت و مادورو را برای دورهای دیگر سوگند داد.
پس از اعلام پیروزی مادورو از سوی مقامات، هزاران شهروند خشمگین به خیابانها آمدند. اما ماچادو و تیمش نتوانستند از این فرصت بهرهبرداری کنند. کارلوس بلانکو، از مشاوران ارشد ماچادو، در مصاحبهای اخیر اذعان کرد که تیم ماچادو تصور میکرد نتیجه انتخابات ژوئیه ۲۰۲۴ مادورو را ناگزیر خواهد کرد که درباره کنارهگیری مذاکره کند. در عوض، نیروهای حکومتی طی روزهای پس از انتخابات ۲۴ معترض را کشتند و بیش از ۲ هزار نفر را بازداشت کردند. مخالفان درس تلخی گرفتند: ترس از سرکوب، دستکم فعلاً، توان اپوزیسیون برای بسیج گسترده مردم را فلج کرده است.
ناکامی ماچادو در کنار زدن مادورو باعث ریزش محبوبیت او شد. اما او همچنان چهرهای پرطرفدار است و امیدواری را منعکس میکند. یکی از نظرسنجیهای معتبر در کاراکاس به من گفت که اگرچه مردم ونزوئلا نسبت به توانایی ماچادو در تحقق وعدههایش تردید دارند – اعتبار او نسبت به پیش از انتخابات ۲۰۲۴ تقریباً به نصف کاهش یافته – اما «تصویر عمومی او هنوز قوی است. اگر شرایط تغییر کند، او میتواند دوباره اوج بگیرد.» به بیان دیگر، اگر ایالات متحده بتواند تغییر رژیم را با موفقیت تحمیل کند و اپوزیسیون قدرت را به دست بگیرد، ماچادو بیشترین بهره را خواهد برد.
تقلا برای بقا
در میان تهدیدهای مداوم مداخله آمریکا، ترس از تشدید سرکوب، و بیاعتمادی به گامهای بعدی اپوزیسیون، مردم ونزوئلا اکنون با بحرانی بیثباتکننده دیگر مواجهاند: سختی شدید اقتصادی. اقتصاد ونزوئلا که پس از سقوطی عمیق – از ۲۰۱۳ تا ۲۰۲۱ – به حدود یکچهارم اندازه سابق خود رسیده بود (بر اثر سوءمدیریت اقتصادی، سقوط بهای نفت، و تحریمهای آمریکا)، طی چند سال اخیر نشانههایی از رشد نشان داده بود؛ اما اکنون بار دیگر علائم فشار جدی را بروز میدهد.
بر اساس برآورد صندوق بینالمللی پول، تورم سالانه که سال گذشته تنها دو رقمی بود، در سال ۲۰۲۶ ممکن است به حدود ۷۰۰ درصد برسد. شکاف میان نرخ رسمی ارز دولتی و نرخ موازی، یعنی نرخی که در بازار آزاد برای معاملات غیررسمی استفاده میشود، بهسرعت رو به افزایش است؛ نشانهای از آنکه پول ملی بهشدت بیشازحد ارزشگذاری شده است. در ژانویه ۲۰۲۵ این دو نرخ تقریباً یکی بودند، اما اکنون نرخ رسمی یعنی ۲۲۶ بولیوار برای هر دلار، بسیار از نرخ موازی – بیش از ۳۰۰ بولیوار برای هر دلار – عقب مانده است.
حداقل دستمزد که ۱۳۰ بولیوار در ماه است و اکنون ارزشی کمتر از یک دلار آمریکا دارد، بسیار کمتر از آن است که بتواند نیازهای ابتدایی یک کارگر را تأمین کند. حتی با احتساب پاداشهای نسبتاً بزرگ، بسیاری از کارکنان بخش دولتی خوششانساند اگر بیش از معادل ۱۰۰ دلار در ماه درآمد داشته باشند. در حالی که هزینه تغذیه یک خانواده در ونزوئلا اکنون حدود پنج برابر این مبلغ است.
دولت کاراکاس منکر بحران اقتصادی است. در واقع، در ماه اکتبر دلسی رودریگز، معاون رئیسجمهور، با افتخار اعلام کرد که کشور ۱۸ فصل پیاپی رشد اقتصادی را پشت سر گذاشته و امسال رشد ۸.۵ درصدی را تجربه خواهد کرد – آماری بهشدت خوشبینانه که عمدتاً بر افزایش تولید نفت استوار است. اما در واقعیت، ۸۰ درصد مردم ونزوئلا زیر خط فقر زندگی میکنند و طبقه متوسط در حال ناپدید شدن است. یک تعمیرکار خودرو که این ماه با او صحبت کردم گفت سال ۲۰۲۴ بدترین سال اقتصادی زندگیاش بوده و محاسبه کرده که درآمدش نسبت به ۲۰۲۳ حدود ۶۰ درصد کاهش یافته است. حدود هشت میلیون ونزوئلایی نیز طی سالهای اخیر کشور را ترک کردهاند، عمدتاً به این دلیل که دیگر توان زندگی در آنجا را نداشتند.
با توجه به گستردگی رنج و دشواریها، بسیاری از ونزوئلاییها آمادهاند از یک پایان خشونتآمیز برای دوران مادورو حمایت کنند؛ به شرط آنکه این پایان سریع باشد. این وضعیت باعث شده بسیاری از حامیان اپوزیسیون از هر رویکردی که بتواند روند تغییر رژیم را تسریع کند، صرفنظر از خطرات آن، پشتیبانی کنند. متحدان ماچادو هشدارها درباره بیثباتی احتمالی پس از فروپاشی حکومت را «ترساندن مردم» میخوانند و منتقدان مداخله نظامی آمریکا را متهم میکنند که همسو با مادورو هستند. اما چنین طرز فکری خطرناک است.
آنچه در پسِ ماجراست
صرفنظر از اینکه حکومت مادورو تا چه حد بد است، برخی از مسیرهای احتمالی آینده ونزوئلا میتواند بسیار بدتر باشد. اگر یک جناح قدرتمند در ارتش به این نتیجه برسد که مادورو برایش دردسرساز شده و بخواهد او را برکنار کند، هیچ تضمینی وجود ندارد که نخستین انتخاب آنها سپردن قدرت به تندروهای اپوزیسیون مانند ماچادو باشد. یکی از نتایج ممکن این است که رژیمی به همان اندازه سرکوبگر — یا حتی بیکفایتتر — روی کار بیاید.
سقوط مادورو همچنین میتواند نیروهای مسلح غیردولتی متنوعی را که در ونزوئلا فعالاند، از جمله چریکهای کلمبیایی و باندهای جنایتکار، به قدرت برساند. این گروههای قدرتمند از آنچه ممکن است پس از پایان رژیم کنونی رخ دهد بیم دارند و احتمالاً در برابر هر اقدامی برای احیای حاکمیت قانون مقاومت خواهند کرد. ارتش آزادیبخش ملی، یک گروه چریکی مارکسیست کلمبیایی که از دهه ۱۹۶۰ دست به اسلحه برده، گفته میشود هزاران جنگجوی مسلح در ونزوئلا دارد. تا جایی که این نیروها اکنون مهار شدهاند، به دلیل اتحاد آنها با دولت مادورو است.
همین وضعیت در مورد سایر گروههای مسلح نیز صادق است. به اصطلاح «کولکتیوها» — دستههایی از اوباش مسلح که برای سیاستمداران ارشد کار میکنند — در چندین شهر بزرگ ریشه دواندهاند. برخلاف ادعاهای ترامپ، مادورو رهبر شبکه تبهکاری مشهور «ترین دِ آراگوا» نیست؛ شبکهای جنایی قدرتمند که طی دهه گذشته در میان مهاجران ونزوئلایی گسترش یافته و ترامپ آن را رسماً یک گروه تروریستی اعلام کرده است. اما بسیاری از مقامهای دولتی از روابط نزدیک با این باند سود بردهاند. پس از آنکه مادورو در سال ۲۰۱۳ به ریاستجمهوری رسید، دولت او کوشید با امضای توافقهای عدمتجاوز با ترین د آراگوا و دیگر گروههای مسلح، نرخ رو به افزایش قتل را کاهش دهد؛ توافقهایی که در نهایت به افزایش قدرت این گروهها انجامید. اخیراً دادستانهای شیلی ادعا کردند دولت کاراکاس اعضای این باند را برای ترور یک مخالف تبعیدی به کار گرفته است.
ثبات شکنندهای که میان این گروهها و دولت وجود دارد، به احتمال زیاد با خروج مادورو فروخواهد پاشید، بهویژه اگر تغییر بهصورت ناگهانی رخ دهد و کنترل متحدان رئیسجمهور بر اهرمهای قدرت را به چالش بکشد. همانطور که خوان گونسالس، یکی از مشاوران ارشد پیشین جو بایدن در امور آمریکای لاتین، اشاره کرده، شرایط ونزوئلا مستعد یک دوره طولانی از جنگ کمشدت است. در چنین حالتی، تصویر ونزوئلا ممکن است بیشتر شبیه کلمبیا یا مکزیک شود؛ کشورهایی آکنده از ترورهای هدفمند، بمبگذاریها و درگیریهای پراکنده خیابانی، اما بدون دولتی انتخابی و نسبتاً باثبات مانند بوگوتا یا مکزیکوسیتی. ماچادو با اعتمادبهنفس از برنامه جاهطلبانه ۱۰۰روزهای سخن میگوید که آماده کرده است؛ برنامهای شامل بازگرداندن نظم نهادی، تثبیت اقتصاد، اصلاح نیروهای مسلح و رسیدگی به بحران انسانی ناشی از فقر. اما اگر دولت ترامپ از اعزام نیروهای زمینی قابلتوجه به ونزوئلا خودداری کند، یک دولت اپوزیسیونِ تازه بر سر کار آمده مجبور خواهد بود برای بقا به همان ژنرالهایی تکیه کند که اکنون او آنها را متهم به اداره کارتلهای مواد مخدر میکند.
ماچادو و دیگران میگویند بسیاری از افسران ارتش آمادهاند طرف خود را عوض کنند و در صورت وقوع یک کودتا، مادورو حتی میتواند تحویل مقامهای آمریکایی داده شود. اما فرضهای مشابه در گذشته پوچ از کار درآمدهاند. در سال ۲۰۱۹، چند ماه پس از تأسیس دولت موقت، گوایدو و دیگر رهبران اپوزیسیون بیهوده در بیرون یک پایگاه هوایی در کاراکاس منتظر کودتایی ماندند که گفته شده بود در شرف وقوع است اما هرگز عملی نشد.
محتمل است که پیشبینی ماچادو در این مورد که برخی افسران ارتش در صورت موفقیت او از او حمایت خواهند کرد، تا حدی درست باشد. اما بعید است که همه آنها همراه شوند. و اگر ارتش به جناحهای رقیب تقسیم شود یا یک دولت پسامادورو تصمیم بگیرد ارتش را منحل و کارمندان غیرنظامی را برکنار کند، احتمال بروز آشوب خشونتبار بیش از پیش خواهد شد. دولتی به رهبری ماچادو-گونسالس بدون پشتیبانی کافی نظامی — چه داخلی و چه خارجی — بعید است بتواند در برابر کارزار خشونتآمیز گروههای مسلح که به دنبال بیثبات کردن آن هستند دوام بیاورد.
دموکراسی پایدار
بزرگترین دستاوردهای اپوزیسیون ونزوئلا در ربع قرنی که از ریاستجمهوری هوگو چاوز — مربی و پیشینی مادورو — در سال ۱۹۹۹ میگذرد، نه از مسیر خشونت، بلکه از طریق مذاکره و صندوق رأی حاصل شده است. در همهپرسی سال ۲۰۰۷، مردم با موفقیت تلاش چاوز برای گنجاندن سوسیالیسم در قانون اساسی ونزوئلا را رد کردند. در انتخابات پارلمانی سال ۲۰۱۵، اپوزیسیون متحد شامل بیش از دوازده حزب توانست اکثریت قاطع کرسیها را به دست آورد؛ اکثریتی که در صورت باقی ماندن اختیارات مجلس، میتوانست ترکیب دیوان عالی و نهاد انتخاباتی کشور را به نفع خود تغییر دهد—اما دولت برای جلوگیری از کنترل اپوزیسیون، پارلمان را از قدرت خلع کرد. و اگرچه مادورو پس از شکست در انتخابات ۲۰۲۴ در مقام ریاستجمهوری باقی ماند، اما شاید آن انتخابات بزرگترین پیروزی سیاسی اپوزیسیون تا امروز بوده است. مخالفان مادورو با جمعآوری و دیجیتالی کردن بیش از ۸۰ درصد صورتجلسات انتخاباتی، شواهدی غیرقابلانکار ارائه کردند مبنی بر اینکه رئیسجمهور هیچ ادعای مشروعی برای باقیماندن در قدرت ندارد.
مذاکرات با میانجیگری بینالمللی نیز فضای لازم برای پیشروی اپوزیسیون را فراهم کرده است. این «توافقنامههای باربادوس» میان دولت و ائتلاف اپوزیسیون «پلتفرم واحد دموکراتیک» در اکتبر ۲۰۲۳ — که با پیشنهاد دولت بایدن برای کاهش تحریمها همراه بود — راه را برای پیروزی ماچادو در انتخابات درونحزبی آن ماه و پیروزی گونسالس در انتخابات ریاستجمهوری ژوئیه ۲۰۲۴ هموار کرد. مادورو تنها به این دلیل با برگزاری انتخاباتی تحت نظارت بینالمللی موافقت کرد که این امر بخشی از مفاد آن توافقها بود.
اما این پیروزیها بهجای آنکه اپوزیسیون را تشویق کند بر موفقیتهای گذشته خود بیفزاید، موجب شده تندروهای اپوزیسیون به دنبال مسیرهای سریعتر برای برکناری مادورو باشند. در این مسیر، آنان در خطر تکرار همان اشتباهی هستند که مخالفان مادورو هنگام تأسیس دولت موقت در سال ۲۰۱۹ مرتکب شدند: سپردن راهبرد سیاسی به یک قدرت خارجی که گرچه اهدافی همپوشان دارد، اما در بنیاد با اهداف اپوزیسیون متفاوت است. ماچادو و دیگران به دنبال اجرای حاکمیت قانون و پایاندادن به میراث شکستخورده چاویسم هستند؛ اما ایالات متحده تمرکز خود را بر مهار قاچاق مواد مخدر، مدیریت مهاجرت، کنترل هزینههای انرژی و مهار نفوذ چین در منطقه گذاشته است. این یعنی حتی اگر نیروهای آمریکایی وارد ونزوئلا شوند، واشنگتن احتمالاً رهاییای را که اپوزیسیون انتظار دارد فراهم نخواهد کرد. ترامپ بار دیگر از احتمال ازسرگیری مذاکرات با مادورو سخن گفته است، که روزنهای از امید برای دیپلماسی میگشاید. اما این راهبرد تنها زمانی کارساز خواهد بود که واشنگتن و تندروهای اپوزیسیون در ونزوئلا درک کنند گذار سیاسی فرایندی تدریجی است، نه رویدادی آنی.
به بیان دیگر، ونزوئلا را نمیتوان به سرعت به کشوری آزاد تبدیل کرد. هر چقدر هم که دولت مادورو در میز مذاکره غیرقابل اعتماد باشد، تلاش برای براندازی خشونتآمیز رژیم در نهایت هدف اپوزیسیون و اکثریت قاطع مردم ونزوئلا را — یعنی ایجاد نظامی امن، باثبات و مبتنی بر قانون بهجای حکومت مادورو — تضعیف خواهد کرد. تلاش برای یک میانبُر ممکن است کشور را در وضعیتی حتی بدتر از شرایط کنونی رها کند.
——————-
* فیل گانسون تحلیلگر ارشد بحران بینالمللی در حوزه آند است و در ونزوئلا مستقر است.
|
چهارشنبه ۵ آذر ۱۴۰۴ -
Wednesday 26 November 2025
|
ايران امروز |
|
چهارشنبه ۵ آذر ۱۴۰۴ -
Wednesday 26 November 2025
|
ايران امروز |
|
چهارشنبه ۵ آذر ۱۴۰۴ -
Wednesday 26 November 2025
|
ايران امروز |
|
چهارشنبه ۵ آذر ۱۴۰۴ -
Wednesday 26 November 2025
|
ايران امروز |
خبرگزاری رویترز – ۲۰ نوامبر ۲۰۲۵
مقامهای آلمانی و یک گروه مخالف ایرانی اعلام کردند که ایرانیان ساکن آلمان با افزایش آزار و فشار از سوی نهادهای امنیتی ایران روبهرو شدهاند؛ از جمله تهدید، ارعاب و تلاش برای وادار کردن آنان به جاسوسی یا گزارشدهی درباره سایر ایرانیان در تبعید.
سرویسهای اطلاعاتی آلمان بارها هشدار دادهاند که تهران علیه گروههای تبعیدی در آلمان به فشار و جاسوسی میپردازد. «اداره فدرال حفاظت از قانون اساسی»(BfV)، که سازمان اطلاعات داخلی اصلی آلمان محسوب میشود، در گزارش سالانه خود در سال گذشته گفته بود که این تهدید همچنان در سطح بالایی قرار دارد.
«اداره فدرال حفاظت از قانون اساسی» در سال ۲۰۲۴ یک خط تلفن ویژه برای گزارش موارد مشکوک به تروریسم و فعالیتهای جاسوسی خارجی ایجاد کرد. این نهاد در پاسخ به پرسشهای رویترز در ایمیلی گفت: «در ماههای اخیر شمار گزارشهایی که به ایران مربوط میشود افزایش یافته است»، اما آمار دقیقتری ارائه نکرد.
وزارت خارجه ایران به درخواست برای اظهارنظر پاسخی نداد.
در داخل ایران نیز گروههای حقوق بشری و فعالان گزارش دادهاند که سرکوب مخالفت سیاسی تشدید شده و موارد متعدد آزار، بازداشت و انواع دیگر فشارها بهویژه از زمان حملات هوایی اسرائیل–آمریکا در ماه ژوئن – که بخش بزرگی از توان پدافند هوایی ایران را نابود کرد – افزایش یافته است.
جواد دبیران، سخنگوی شورای ملی مقاومت ایران، گروهی مخالف که در ایران ممنوع است اما در خارج از کشور حضور پررنگی دارد، گفت که او از ابتدای سال تاکنون از بیش از ۱۰۰ مورد در آلمان باخبر شده است. او افزود که این موارد معمولاً شامل فشار بر افراد برای گزارشدهی درباره سایر ایرانیان تبعیدی بوده است.
او گفت این پروندهها نشاندهنده «شدتگیری بیسابقه» فعالیتهای سرویسهای اطلاعاتی ایران در آلمان است. طبق آمار اداره فدرال آمار آلمان، حدود ۱۴۴ هزار ایرانی در این کشور زندگی میکنند.
ماه گذشته گزارشگر ویژه سازمان ملل در امور حقوق بشر از «الگوی رو به رشد سرکوب فراملی» توسط مقامهای ایرانی خبر داد که مخالفان در خارج از کشور را از طریق «ارعاب، نظارت و تهدید» هدف قرار میدهد.
شورای ملی مقاومت ایران همچنین مواردی را ذکر کرد که در آن، اعضای این شورا برای گزارش آزار و تهدید به پلیس آلمان مراجعه کردهاند.
در یکی از موارد، یک مسیحی ایرانی ۴۰ ساله در شهر اسن در غرب آلمان گفت که پس از شرکت او در یک تظاهرات در بروکسل در ماه سپتامبر، مأموران اطلاعاتی در ایران با خواهر و برادرش تماس گرفته و آنها را تهدید کردهاند.
|
چهارشنبه ۵ آذر ۱۴۰۴ -
Wednesday 26 November 2025
|
ايران امروز |
نرگس محمدی در یادداشتی در اینستاگرام خود از موج تازهی حملات سایبری نهادهای امنیتی جمهوری اسلامی به حسابهای کاربری فعالان حقوق بشر خبر داده است.
خانم محمدی نوشته است:
در پی موج تازهای از حملات سایبری منتسب به نهاد های امنیتی جمهوری اسلامی در هفتههای اخیر، حملاتی با هدف نفوذ و دسترسی غیرمجاز به حسابهای کاربری فعالان حقوق بشر، خبرنگاران و کنشگران زنان انجام میشود، حساب تلگرام شخصی من نیز مورد سوءاستفاده قرار گرفت.
بهنظر میرسد مهاجمان با سوءاستفاده از سیمکارت و دریافت کد تأیید از طریق اپراتورهای داخلی، طی مدت حدود ۴۸ ساعت به حساب دسترسی یافته باشند.
این موضوع با کمک متخصصین پیگیری و پس از دو روز حساب بازیابی شد.
از دوستان و همکارانی که ممکن است در این بازه زمانی پیامی یا لینکی از حساب من دریافت کرده باشند، بهویژه پیامهایی با مضمون «تأیید هویت»، «درخواست ارسال کد تأیید» یا هرگونه درخواست تعامل، تقاضا میکنم پیامها را باز نکرده و روی هیچ لینکی کلیک نکنند.
لازم به تأکید است که تمامی پیامهای ارسالشده در آن مدت بدون اطلاع و خارج از کنترل من بوده است.
اگر در این بازه زمانی گفتوگویی انجام شده، یا بهصورت ناخواسته روی لینکی کلیک کردهاید، توصیه میشود فوراً امنیت حسابهای کاربری خود را بررسی کنید و در صورت نیاز با سازمان های معتبر و شناختهشده حقوق بشری که در حوزه امنیت دیجیتال فعالیت میکنند تماس بگیرید.
مطابق گزارشهای دریافتی از سازمانهای حقوق بشری، در هفته های اخیر موارد متعدد هک و دستکاری حسابهای فعالان مدنی مشاهده شده و این موضوع به الگویی نگرانکننده تبدیل شده است.
از همه فعالان درخواست میکنم توصیههای عمومی و منتشرشده از سوی نهادهای معتبر حقوق بشری درباره امنیت دیجیتال را جدی بگیرند.
از تمامی نهادهای بینالمللی، سازوکارهای حقوق بشری سازمان ملل، و سازمانهای مدافع حقوق بشر میخواهم در کنار مدافعان حقوق بشر و فعالین سیاسی ایران ایستاده و در این باره برای تضمین حمایت مؤثر اقدام فوری و هماهنگ انجام دهند.
با احترام،
نرگس محمدی
۲۸ آبان ۱۴۰۴
اینستاگرام ترگس محمدی
|
چهارشنبه ۵ آذر ۱۴۰۴ -
Wednesday 26 November 2025
|
ايران امروز |
مدیر دفتر بهبود تغذیه جامعه وزارت بهداشت گفت: برخی اقلام خوراکی به حدی گران شدهاند که دسترسی خانوادهها و بخصوص دهکهای یک تا پنج به مواد غذایی محدود و سخت شده است.
احمد اسماعیلزاده، مدیر دفتر بهبود تغذیه جامعه وزارت بهداشت در گفتوگو با خبرنگار ایلنا با اشاره به گرانی مواد غذایی گفت: «در چند سال اخیر شاهد افزایش قیمتها بهویژه در حوزه اقلام خوراکی بودهایم و این روزها هم شاهد تشدید این روند هستیم. برخی اقلام خوراکی به حدی گران شدهاند که دسترسی خانوادهها و بخصوص دهکهای یک تا پنج به مواد غذایی محدود و سخت شده است. بررسیهایی که در سالهای قبل انجام شده، نشان میدهند که حدود ۳۵ تا ۴۵ درصد خانوارها برخی اقلام غذایی مانند سبزیجات و لبنیات را کمتر از مقادیر مورد نیاز مصرف میکنند.»
به گفته او علت مصرف کمتر مواد غذایی مورد نیاز علاوه بر فرهنگ بهداشت و تغذیه جامعه، مساله افزایش قیمتها هم بسیار تاثیرگذار است: «وزارت بهداشت، در حوزه فرهنگ تغذیه اقداماتی را انجام داده اما افزایش قیمت مواد غذایی خارج از حوزه اختیارات این وزارتخانه است. با این حال ما در کنار مردم از دستگاههای مربوطه مانند جهاد کشاورزی، وزارت صمت و… در این حوزه مطالبهگر هستیم تا این دستگاهها با نظارت کافی بر قیمتها و برخورد با اخلالگران بازار مواد غذایی از افزایش قیمت اقلام خوراکی مورد نیاز مردم جلوگیری کنند و این مواد را به نحو مطلوب در دسترس مردم قرار دهند.»
برقراری کالابرگ ضروری است
مدیر دفتر بهبود تغذیه جامعه، تاکید کرد که وزارت بهداشت به جد پیگیر ایجاد برنامههای حمایت غذایی برای مردم است و در دولت بر تدوین این برنامه در اسرع وقت تاکید میکند. ما پیگیر برقراری کالابرگ الکترونیک هستیم به این امید که به این شیوه، اندکی از نیازهای غذایی مردم بهویژه در دهکهای پایینتر تامین شود. ما همچنین به محض برقراری این برنامه، لیست اقلام غذایی و کالاهای اساسی که بتوانند کالری و پروتئین مورد نیاز مردم را تامین کند در اختیار وزارت رفاه قرار خواهیم داد تا مردم بتوانند کالاهای مورد نیاز خود را تامین کنند.»
او اظهار کرد: «لیستی که در اختیار وزارت رفاه قرار میدهیم مشخصا به مواد غذایی با بهترین کیفیت اشاره میکند مثلا برنج ایرانی، اما وزارت رفاه براساس بودجه و اعتباری که در اختیار دارد در خصوص کیفیت مواد غذایی در نظر گرفته شده برای کالابرگ، تصمیمگیری میکند. البته نمیتوان گفت اگر کیفیت یک ماده غذایی در کالابرگ کمی نازل باشد، به معنای کمبود مواد مغذی آن است. تمام کالاهای در نظر گرفته شده در کالابرگ شرایط بهداشتی مناسب و مواد مغذی کافی دارند.»
این مقام مسئول در وزارت بهداشت در حوزه تامین مواد مغذی توصیههایی هم به شهروندان دارد: «قیمت مواد غذایی سالم و مواد غذایی ناسالم، هر دو افزایش یافته است، اما هچنان سالم غذا خوردن نسبت به ناسالمغذا خوردن، راهکاری ارزانتر است. با مبالغی که صرف خرید انواع نوشابهها، فستفودها و انواع تنقلات ناسالم گران قیمت میکنیم میتوان مواد غذایی سالم خریداری کرد. تاکید میکنم که منکر افزایش قیمت شدید مواد غذایی سالم نیستم، اما سالم غذا خوردن همچنان ارزانتر تمام میشود. به عنوان مثال نان از طرف دولت حمایت شده و به آن یارانه تعلق میگیرد بنابراین تهیه نان برای تامین کالری مورد نیاز راهکار نسبتا ارزانی است. البته در کنار نان میتوان از اقلام غذایی دیگری هم استفاده کرد، زیرا این کالا به تنهایی نمیتواند جای مصرف لبنیات، پروتئینها و غلات را بگیرد.»
وقتی دسترسی به حبوبات هم سخت است
اسماعیلزاده در خصوص تامین گروه میوهها و سبزیجات هم عنوان کرد: «خوشبختانه تعداد زیادی از مردم کشاورز و باغدار هستند. بنابراین تامین این گروه غذایی در روستاها و شهرهای کوچکی که مردم مشغول دامداری و کشاورزی هستند، نسبت به تهران راحتتر است. از طرف دیگر با توجه به اینکه در شهرهای کوچکتر و شهرهایی به جز تهران مردم خانههای ویلایی دارند، میتوانند از باغچههای خانگی برای کاشتن سبزیجات و میوهجات استفاده کنند. در شرایط موجود این راهکاری ارزانتر است.»
او با اشاره به افزایش چشمگیر قیمت لبنیات گفت: «اگر تامین این مواد برای مردم گران تمام میشود و شهروندان قصد استفاده از محصولات محلی را دارند، توصیه میکنم که این محصولات را بجوشانند و بعد مصرف کنند. دسترسی به این گروه از مواد غذایی بهویژه در مناطقی که مردم غالبا دامدار هستند، قطعا راحتتر است. اما توصیه وزارت بهداشت این است که مردم دارای توان مالی، از لبنیات پاستوریزه استفاده کنند تا بیماریهایی مانند تب مالت به مردم سرایت نکند و از این رهگذر هزینه بیشتری به مردم تحمیل نشود.»
مدیر دفتر بهبود تغذیه جامعه وزارت بهداشت تاکید کرد که مردم برای تامین پروتئین، آهن و روی مورد نیاز خود باید بتوانند در هفته دو بار گوشت قرمز مصرف کنند: «اما با توجه به افزایش شدید قیمت این ماده غذایی و محدودیت دسترسی بسیاری از خانوادهها به گوشت، خرید گوشت سفید مانند مرغ وماهی هم یک راهکار جدی است. اما اگر تامین این نوع گوشت هم مقدور نیست خواهش ما این است که تخم مرغ از برنامه غذایی مردم حذف نشود. تخم مرغ میتواند تامین کننده پروتئین مورد نیاز مردم باشد. با مصرف تخممرغ میتوان به پروتئین کافی دست یافت بدون آنکه دغدغهای بابت مصرف نکردن گوشت وجود داشته باشد. در کنار تخممرغ گنجاندن حبوبات و سویا در برنامه غذایی میتواند راهکاری جایگزین در تامین پروتئین باشد. هر چند که این مواد نمیتوانند آنچنان که باید آهن مورد نیاز بدن را تامین کنند. در بین حبوبات البته قیمت لوبیا بسیار بالا است، اما سویا، عدس و لپه قیمتهای کمتری دارند. آجیلها هم سرشار از پروتئین هستند که متاسفانه قیمت آنها از گوشت هم بیشتر است و دسترسی به آن سخت شده است.»
او اضافه کرد: «قیمت روغن اگر چه نسبت به سال گذشته افزایش داشته است، اما با توجه به حمایتهای دولت این افزایش قیمت به حدی نیست که مردم قادر به تامین آن نباشند.»
|
چهارشنبه ۵ آذر ۱۴۰۴ -
Wednesday 26 November 2025
|
ايران امروز |
مای ساتو، گزارشگر ویژه حقوق بشر سازمان ملل متحد برای ایران، از تصویب قطعنامۀ مربوط به وضعیت حقوق بشر در جمهوری اسلامی ایران در کمیتهٔ سومِ مجمع عمومی سازمان ملل متحد خبر داد.
خانم ساتو روز پنجشنبه ۲۹ آبان در شبکۀ ایکس اعلام کرد این قطعنامه با ۷۹ رأی موافق، ۲۸ رأی مخالف و ۶۳ رأی ممتنع به تصویب رسید.
در این قطعنامه، «افزایش نگرانکننده و قابلتوجه» و نیز «استفادۀ مداوم و گسترده» از مجازات اعدام توسط جمهوری اسلامی ایران، که نقض تعهدات بینالمللی این کشور است، به شدیدترین وجه محکوم شده است.
اعدامها بر اساس اعترافات اجباری، بدون دادرسی عادلانه و آیین دادرسی قانونی، بهصورت مخفیانه یا بدون اطلاع قبلی به خانواده یا وکیل زندانی از موارد مورد اشاره در این قطعنامه است.
در این قطعنامه همچنین ابراز نگرانی شده که تعداد قابلتوجهی از جرایم مشمول مجازات اعدام در زمرۀ «جدیترین جرایم» محسوب نمیشوند، از جمله جرایم مرتبط با مواد مخدر و همچنین سایر اعمال مندرج در قانون مجازات اسلامی جمهوری اسلامی ایران از جمله زنا، روابط همجنس، ارتداد، توهین به مقدسات و شرب خمر.
میثاق بینالمللی حقوق مدنی و سیاسی، که ایران هم عضو آن است، مجازات اعدام را تنها به «جدیترین جرایم» که شامل قتل عمدی است، محدود میکند.
مای ساتو در نیمۀ آبانماه نیز اعلام کرده بود که در مکاتبۀ رسمی با دولت جمهوری اسلامی ایران، نگرانی عمیق خود را نسبت به وضعیت شش محکوم به اعدام به اتهام «بغی» ابراز و اعلام کرده که مجازات اعدام برای این اتهام، طبق میثاق بینالمللی حقوق مدنی و سیاسی، غیرقانونی است.
او از مقامات جمهوری اسلامی خواسته است علاوه بر توقف اجرای احکام اعدام این شش زندانی سیاسی، اجرای اعدام را بهطور کلی تعلیق کند و سپس در جهت لغو کامل آن، در قانون و عمل، گام بردارد.
این قطعنامه در ادامه از لغو حمایتهای حقوقی موقت برای پناهندگان افغان در ایران، تهدید حقوق اولیۀ آنان، بهویژه حقوق زنان و دختران افغان، افزایش محدودیت دسترسی به خدمات اولیه برای اتباع فاقد مدرک افغانستان، و همچنین اخراج گسترده بیش از ۱.۶۵ میلیون نفر از اتباع افغانستان از ایران نیز انتقاد کرده است.
قطعنامه در عین حال از مقامات ایران خواسته که در قانون و در عمل تمامی اشکال تبعیض بر اساس فکر، وجدان، دین یا باور را برای همه اقلیتهای دینی و از جمله بهائیان حذف کند.
این قطعنامه همچنین افزایش یهودستیزی، حملات هدفمند علیه جوامع یهودی و هرگونه انکار هولوکاست را محکوم کرده و از جمهوری اسلامی ایران میخواهد که به مصونیت سیستماتیک جاری برای مرتکبان جرایم علیه افراد متعلق به اقلیتهای دینی شناختهشده و شناختهنشده پایان دهد.
در ایران سالها است که با برخی پیروان دیگر باورها و ادیان، از جمله یهودیان، مسیحیان نوکیش و بهائیان، به بهانههای مختلف و بدون رعایت قوانین دادرسی موجود، برخورد میشود.
در این قطعنامه در عین حال از جمهوری اسلامی درخواست شده با گزارشگر ویژه وضعیت حقوق بشر در جمهوری اسلامی ایران، از جمله با پذیرش درخواستهای مکرر او برای سفر به کشور به منظور اجرای مأموریت، همکاری کامل شود.
همکاری کامل با هیأت حقیقتیاب بینالمللی مستقل در مورد ایران، از جمله با فراهم کردن دسترسی بدون مانع به کشور و جمعآوری اطلاعات حیاتی برای اجرای مأموریت، همکاری در زمینه حقوق بشر و اصلاحات قضایی با سازمان ملل، نیز از دیگر توصیههای این قطعنامه به حکومت ایران است.
در دهههای گذشته جمهوری اسلامی به گزارشگران حقوق بشر سازمان ملل متحد اجازه ورود به ایران و تهیه گزارش نداده است.
آخرین باری که یک گزارشگر ویژۀ سازمان ملل در موضوع حقوق بشر به ایران سفر کرد، مربوط به دهۀ ۱۳۷۰ خورشیدی و پیش از تبدیل کمیسیون حقوق بشر سازمان ملل به شورای حقوق بشر بوده است.
رادیو فردا
|
چهارشنبه ۵ آذر ۱۴۰۴ -
Wednesday 26 November 2025
|
ايران امروز |
باراک راوید، کالین دمارست، دیو لاولر / آکسیوس
مقامهای آمریکایی و اوکراینی به آکسیوس گفتهاند که ولودیمیر زلنسکی، رئیسجمهور اوکراین، روز پنجشنبه به دن دریـسکول، وزیر ارتش آمریکا، اعلام کرده که آماده است با دولت ترامپ درباره طرح جدید صلح در اوکراین همکاری کند.
اهمیت موضوع: این طرح مستلزم امتیازهای بسیار بزرگی از سوی اوکراین است؛ از جمله واگذاری مناطقی به روسیه که هماکنون در کنترل اوکراین قرار دارد. با این حال، زلنسکی به جای رد فوری طرح، با مذاکره درباره آن موافقت کرده و دفتر او اعلام کرده که رئیسجمهور اوکراین انتظار دارد طی روزهای آینده درباره این طرح با دونالد ترامپ گفتوگو کند.
جزئیات تازه: به گفته یک مقام اوکراینی، دریـسکول در دیدار روز پنجشنبه خود در کییف، نسخهای از طرح را به زلنسکی ارائه کرد.
دفتر زلنسکی در بیانیهای اعلام کرد که رئیسجمهور «اصول بنیادینی را که برای مردم ما اهمیت دارد تشریح کرد و پس از دیدار امروز، دو طرف توافق کردند که روی مفاد طرح به شکلی کار کنند که به پایان عادلانه جنگ منجر شود.»
یک مقام آمریکایی نیز گفت که زلنسکی و دریـسکول «بر سر یک جدول زمانی فشرده برای امضا توافق کردند.»
طبق گفته مقام دوم آمریکایی، قرار بود هیئت دریـسکول اساساً برای گفتوگو درباره فناوری و راهبردهای نظامی به اوکراین سفر کند، اما کاخ سفید از او خواسته بود به نمایندگی از استیو ویتکاف، فرستاده آمریکا، و مارکو روبیو، وزیر خارجه، روند «آغاز مذاکرات» با زلنسکی را پیش ببرد.
پسزمینه موضوع: این طرح که توسط ویتکاف و سایر مقامهای آمریکایی با مشورت روسها تدوین شده، هنگامی که آکسیوس این هفته از وجود آن پرده برداشت، در کییف و پایتختهای اروپایی موجی از شوک ایجاد کرد.
این هفته یک نشست برنامهریزیشده میان زلنسکی و ویتکاف پس از آن لغو شد که طرف آمریکایی گفت زلنسکی تمایل کافی برای تعامل جدی با طرح نشان نداده است.
اما مقام اوکراینی به آکسیوس گفت که زلنسکی در دیدار با دریـسکول موضع آشتیجویانهتری داشت. او گفت: «تصمیم این است که بهطور مشترک روی طرح کار کنیم تا صلح ممکن شود.»
یک مقام آمریکایی گفت دولت ترامپ روز چهارشنبه و پنجشنبه تلاش کرد اوکراین و متحدان اروپاییاش را مطمئن کند که این طرح «سندی زنده» است و دیدگاههای آنها در آن لحاظ خواهد شد.
پشت پرده: به گفته یک مقام آمریکایی، ویتکاف روز پنجشنبه در تماس تلفنی با یوهان وادفول، وزیر خارجه آلمان، اطمینان داد که طرح جدید «چارچوبی از ایدههاست» که شامل مواضع اوکراین و روسیه میشود.
این مقام آمریکایی افزود: «ویتکاف تأکید کرد که دولت ترامپ کار مسئولانه انجام میدهد و در پی یافتن راههایی برای پایان دادن به جنگ اوکراین است.»
بر اساس گفتههای همان مقام، ویتکاف به وادفول گفته است: «اگر برخی بخشهای طرح را نمیپسندید، به ما اطلاع دهید تا سعی کنیم به یک مصالحه برسیم.»
نقطه اصطکاک: اروپاییها در مرحله نخست تدوین طرح در جریان قرار نگرفتند و اوکراینیها نیز پس از دور طولانی مذاکرات میان فرستادگان آمریکا و روسیه وارد روند شدند.
به گفته یک مقام اوکراینی، این طرح شامل بندهایی است که بسیار به نفع مسکو تلقی میشود؛ از جمله محدودیتهایی بر اندازه و تواناییهای ارتش اوکراین پس از جنگ.
اوکراین در گذشته بارها چنین پیشنهادهایی را رد کرده است.
نکات ضمنی: این فشار آمریکا در حالی صورت میگیرد که زلنسکی با شدیدترین فشار سیاسی داخلی از زمان آغاز تهاجم گسترده روسیه روبهرو است.
یک رسوایی گسترده فساد شماری از نزدیکان زلنسکی را گرفتار کرده و مخالفان از او خواستهاند دولت را پاکسازی کند یا حتی یک دولت وحدت ملی تشکیل دهد.
انتظار میرود زلنسکی امشب، ساعاتی پس از دیدار با دریـسکول، هیئت نمایندگان حزب خود در پارلمان را فرابخواند.
یک مقام آمریکایی به آکسیوس گفت این فشار داخلی ممکن است زلنسکی را برای دادن امتیازهای دشوار در مسیر صلح متمایلتر کند. برخی تحلیلگران اما نظر مخالف دارند و میگویند شرایط سیاسی نامطمئن او باعث میشود نتواند با طرحی که بهنوعی «واگذاری» به مسکو تلقی شود موافقت کند.
حاشیه ماجرا: دریـسکول تا هفته گذشته نمیدانست که قرار است در نقش فرستاده صلح ظاهر شود.
یک مقام آمریکایی گفت: «میتوانید تصور کنید که تمام برنامهها را کنار گذاشتیم، وارد حالت کامل برنامهریزی و آمادگی شدیم.»
او افزود: «او در حال دریافت گزارشهای سیاستی است، پسزمینهها و تاریخ جنگ را مرور میکند و همه چیز را تا آخر هفته مطالعه میکند، و سپس سریع راهی میشوند.»
دریـسکول و فرماندهان نظامی آمریکا که همراه او هستند، همچنین قرار است در کییف با نمایندگان صنایع دفاعی و فرماندهان نظامی اوکراین نیز دیدار کنند.
|
چهارشنبه ۵ آذر ۱۴۰۴ -
Wednesday 26 November 2025
|
ايران امروز |
پریسا حافظی / خبرگزاری رویترز / ۲۰ نوامبر ۲۰۲۵
دو منبع منطقهای مطلع میگویند ایران از عربستان سعودی خواسته است آمریکا را برای ازسرگیری مذاکرات متوقفشده هستهای ترغیب کند؛ درخواستی که نشاندهندهٔ نگرانی عمیق تهران از احتمال تکرار حملات هوایی اسرائیل و همچنین تشدید مشکلات اقتصادی کشور است.
یک روز پیش از سفر «محمد بن سلمان» ولیعهد عربستان به کاخ سفید در اوایل هفته جاری، «مسعود پزشکیان» رئیسجمهور ایران نامهای برای رهبر بالفعل عربستان ارسال کرد؛ خبری که رسانههای ایرانی و سعودی روز دوشنبه منتشر کردند.
این منابع به رویترز گفتند پزشکیان در این نامه تأکید کرده است که ایران «به دنبال تقابل نیست»، خواهان «تعمیق همکاریهای منطقهای» است و همچنان «در صورت تضمین حقوقش، برای حلوفصل اختلاف هستهای از مسیر دیپلماسی آمادگی دارد».
سخنگوی وزارت خارجه ایران، «اسماعیل بقایی»، روز چهارشنبه گفت پیام پزشکیان به ولیعهد عربستان «کاملاً دوجانبه» بوده است. دفتر رسانهای دولت عربستان نیز هنوز به درخواست اظهارنظر پاسخی نداده است.
بنسلمان پیام پزشکیان را به ترامپ منتقل کرد
پیش از جنگ ۱۲روزهٔ ژوئن که با حملات هوایی اسرائیل آغاز شد و طی آن نیروهای آمریکایی سه مرکز هستهای ایران را هدف قرار دادند، تهران و واشنگتن پنج دور مذاکره دربارهٔ برنامه جنجالی غنیسازی اورانیوم جمهوری اسلامی برگزار کرده بودند.
اما پس از جنگ، مذاکرات عملاً به بنبست رسیده است — با وجود آنکه هر دو طرف همچنان مدعیاند که برای توافق آمادگی دارند.
یکی از منابع خلیج فارس گفت ایران در تلاش است کانالی برای ازسرگیری گفتوگو با واشنگتن بیابد و اینکه رهبر سعودی نیز از راهحل مسالمتآمیز حمایت میکند و در سفر خود این پیام را به «دونالد ترامپ» رئیسجمهور آمریکا منتقل کرده است.
این منبع عرب خلیج گفت: «ولیعهد (MbS) نیز میخواهد این مناقشه بهطور مسالمتآمیز پایان یابد. این موضوع برای او مهم است و آن را به ترامپ منتقل کرد و گفت آمادهٔ کمک است.»
محمد بن سلمان روز سهشنبه به خبرنگاران گفت: «تمام تلاش خود را برای کمک به رسیدن به توافق بین آمریکا و ایران به کار خواهیم گرفت.»
ریاض و تهران در دهههای اخیر رقبای راهبردی یکدیگر در خاورمیانه بودهاند و اغلب از جبهههای متضاد در جنگهای نیابتی منطقه حمایت کردهاند؛ اما آشتیِ حاصل از میانجیگری چین در سال ۲۰۲۳ سطحی از آرامش را به روابط دو کشور بازگرداند و مناسبات دیپلماتیک را احیا کرد.
قدرت سیاسی روبهرشد عربستان این کشور را به بازیگری تعیینکننده در دیپلماسی منطقه تبدیل کرده است. روابط امنیتی عمیق ریاض با واشنگتن — و بهویژه ارتباط نزدیک رهبران سعودی با ترامپ — به عربستان نفوذی داده که کمتر کشوری در خاورمیانه از آن برخوردار است.
در مقابل، جایگاه منطقهای ایران طی دو سال گذشته تضعیف شده است؛ ازجمله به دلیل ضربههای سنگین نظامی اسرائیل به متحدانش — حماس در غزه و حزبالله در لبنان — و همچنین سقوط «بشار اسد» دیکتاتور سوریه که از نزدیکترین متحدان تهران بود.
«حمید ابوطالبی» دیپلمات ارشد پیشین ایران گفت: «تغییر مسیر میانجیگری از کشورهایی مانند عمان و قطر به عربستان — کشوری با قدرت ساختاری، نفوذ مستقیم در آمریکا و اراده عملی برای کاهش تنش — بهترین تصمیم راهبردی در شرایط کنونی است.»
او در شبکهٔ ایکس نوشت: «این ویژگیها عربستان را به میانجی مؤثر و کانالی واقعی برای انتقال پیامها تبدیل میکند؛ موقعیتی که نه عمان، نه قطر و نه اروپاییها از آن برخوردارند.»
«فراس مقصَد»، مدیرعامل دفتر واشنگتن مؤسسه «اوراسیا گروپ»، گفت عربستان به دلیل تلاش برای ایجاد برنامهٔ بومی غنیسازی اورانیوم، در ترویج توافق هستهای ایران و آمریکا منافعی دارد.
در جریان سفر ولیعهد به واشنگتن، او و ترامپ اعلامیهای برای تکمیل مذاکرات دربارهٔ برنامهٔ انرژی غیرنظامی عربستان امضا کردند، بیآنکه روشن کنند آیا ریاض اجازهٔ غنیسازی خواهد داشت یا نه.
مقصَد گفت: «پیگیری عربستان برای غنیسازی با دیپلماسی هستهای آمریکا و ایران پیوند دارد. سعودیها علاقهمندند از طریق یک کانال پشتی صامت، این مذاکرات را پیش ببرند.»
مطالبات متضاد ایران و آمریکا
احیای دیپلماسی هستهای، پیامدهای بسیار مهمی دارد. شرایطی که حکومت روحانیون در تهران و دولت ترامپ تعیین کردهاند کاملاً با یکدیگر در تضاد است و اگر این اختلافها کاهش نیابد، خطر آغاز یک جنگ منطقهای جدید وجود دارد.
کشورهای خلیج فارس که نگران کشیدهشدن به یک درگیری گستردهتر در صورت حمله مجدد اسرائیل به ایران هستند، پیشتر نقش میانجی را ایفا کردهاند — بهویژه قطر و عمان.
ایران واشنگتن را متهم میکند که با همراهی اسرائیل در جنگ ژوئن «به دیپلماسی خیانت کرده» و تأکید دارد هر توافقی باید شامل لغو تحریمهای آمریکا باشد؛ تحریمهایی که اقتصاد نفتمحور کشور را بهشدت تضعیف کرده است. در مقابل، واشنگتن از تهران میخواهد غنیسازی در خاک خود را متوقف کند، برنامه موشکیاش را محدود سازد و حمایت از شبهنظامیان منطقهای را پایان دهد—شرایطی که ایران رد کرده است.
ترامپ و بنیامین نتانیاهو، نخستوزیر اسرائیل هشدار دادهاند در صورت ازسرگیری غنیسازی ایران، که میتواند مسیر ساخت سلاح هستهای را هموار کند، برای حمله مجدد تردیدی نخواهند کرد.
قدرتهای غربی و اسرائیل تهران را متهم میکنند که از برنامهٔ هستهای اعلاماً غیرنظامی خود بهعنوان پوششی برای تولید مواد لازم برای سلاح اتمی استفاده میکند. ایران میگوید تنها بهدنبال انرژی هستهای صلحآمیز است و در برابر هرگونه تجاوز دوبارهٔ اسرائیل «پاسخی کوبنده» خواهد داد.
انزوای اقتصادی و خشم عمومی؛ حاکمان را به تغییر مسیر سوق میدهد
آیتالله علی خامنهای، رهبر جمهوری اسلامی که مواضع او در سیاست خارجی و برنامه هستهای تعیینکننده است، مذاکره تحت تهدید را رد کرده است.
او گفته: «آنها میخواهند مطالبات خود را با فشار نظامی و اقتصادی تحمیل کنند. این رویکرد قابل قبول نیست و ملت ایران تسلیم آن نخواهد شد.»
اما این رویکرد برای بسیاری از ایرانیان که با دشواریهای روزمره زندگی دستوپنجه نرم میکنند، قابل تحمل نیست.
اقتصاد زیر فشار سقوط ارزش پول ملی، تورم سرسامآور و کمبودهای مزمن انرژی و آب فرومیپاشد — بحرانی که عمدتاً حاصل سالها سوءمدیریت و تحریمهاست.
دو مقام ارشد ایرانی به رویترز گفتهاند، در شرایطی که خشم عمومی روبهافزایش است و خطر حمله مجدد اسرائیل در صورت شکست دیپلماسی هستهای وجود دارد، حاکمیت روحانی در تهران در تلاش برای ایجاد گشایش در روابط با واشنگتن است تا از شدت انزوای اقتصادی بکاهد.
«کمال خرازی» مشاور ارشد خامنهای، هفته گذشته در گفتوگویی با خبرنگار شبکه خبری «سیانان»، از ترامپ خواست «گفتوگوهای واقعی با ایران را بر پایهٔ احترام و برابری متقابل پیگیری کند».
|
چهارشنبه ۵ آذر ۱۴۰۴ -
Wednesday 26 November 2025
|
ايران امروز |
پسر آفرین مهاجر، شهروند دو تابعیتی ایرانی- آمریکایی، خبر داد که مادرش روز هفتم مهر امسال هنگام بازگشت از ایران توسط مأموران امنیتی در فرودگاه امام خمینی بازداشت شد.
رضا ضرابی، فعال سیاسی، روز چهارشنبه ۲۸ آبان در گفتوگو با رادیو فردا گفت که مادرش از سوی سازمان اطلاعات سپاه بازداشت شده است، و این نهاد را به «ربودن» مادرش از فرودگاه متهم کرد.
او افزود: «ما تا ۴۳ روز هیچگونه اطلاعی از بازداشت مادرم از طریق رسانهها نداشتیم» و حتی برخی افراد ما را متهم میکردند که شما در حال «مظلومنمایی» هستید و خانم مهاجر در زندان نیست.
به گفتهٔ این فعال سیاسی، آفرین مهاجر ۷۰ ساله که ساکن لسآنجلس آمریکا است هم اکنون در بند ۲۰۹ زنان زندان اوین نگهداری میشود و «خود ایشان تلفنی به من این موضوع را خبر داد».
این شهروند ایرانی- آمریکایی از سال ۱۹۹۲ مقیم آمریکا است و به گفتهٔ پسرش، «مبتلا به سرطان و دارای تومور مغزی بین دو چشم» است که «بسیار خطرناک بوده و پزشک، قبل از اعزام به زندان، به ایشان گفته که زمان خیلی طولانی زنده نخواهد ماند».
او افزود که داروهای مادرش حتی در آمریکا در دسترس همگان نیست و او به صورت محدود آنها را دریافت میکرد، «اما مطمئناً در زندان از او مراقبت نخواهد شد و اگر به همین منوال پیش برود جانش به شدت در خطر خواهد بود».
«پنج اتهام» آفرین مهاجر
رضا ضرابی میگوید از طریق یکی از وکلایی که معمولاً پروندهٔ افراد سیاسی را برعهده میگیرد در جریان اتهامات مادرش قرار گرفته است. او این اتهامات را چنین عنوان کرد: «ایجاد گروه معاند»، «عضویت در گروههای معاند»، «تبلیغ علیه نظام»، «توهین به رهبری» و «توهین به مقدسات».
او افزود: گفتهاند که مادرم برای سفر به ایران «اماننامه» یا «توبهنامه» هم امضا نکرده بود و «همینطوری به ایران رفته است».
آقای ضرابی که خود را «مدیر شورای براندازی» معرفی میکند، تأکید کرد که مادرش همواره در کنار او بود ولی عضو «شورای براندازی» یا «شورای اتاق فکر اپوزیسیون» نبود که «مدیریت آن برعهده من است»؛ اما «بهخاطر مهر و محبت مادری که به من داشت، هرجا که من میرفتم، در کنارم نشسته بود و شرکت میکرد و در تمام برنامههایی که من داشتم حضور فیزیکی داشت».
او تصریح کرد که مادرش هیچ فعالیت سیاسی نداشت و «بهخاطر فعالیتهای سیاسی من ایشان را بازداشت کردند و تحت فشار قرار میدهند».
به گفتهٔ این فعال سیاسی، از مادرش «تحت فشار و شکنجه» خواستهاند تا «من شورای براندازی را تعطیل کنم. اما اعلام میکنم که من این شورا را نخواهم بست و با توجه به اینکه ایشان زندگی مستقل خود را دارد، اجازه این را ندارم که بخواهم یک نهاد سیاسی را ببندم».
آقای ضرابی میگوید که «با واسطه یکی از اقوامش در ایران» توانسته است تلفنی با مادرش صحبت کند و «بخش زیادی از صحبتهای او را ضبط کرده است».
دولت آمریکا در ماههای اخیر بارها دربارهٔ سفر شهروندان آمریکایی به ایران هشدار داده است.
در همین مورد از رضا ضرابی پرسیدیم که چرا با وجود این هشدارها، مادرش به ایران سفر کرد. او در پاسخ گفت: «دلیل اصلی سفر مادرم برای انجام امور شخصی پس از مرگ پدرم بود».
این فعال سیاسی میگوید به مادرش خبر دادهاند که «قرار است دادگاهی تشکیل شود و او را محاکمه کنند. و من این خطر را جدی میبینم که از ایشان به عنوان ابزار در برابر آمریکا استفاده کنند، چون دارای تابعیت آمریکایی است».
آقای ضرابی به رادیو فردا گفت یک روز پس از بازداشت مادرش «نامهای کتبی به وزارت خارجه آمریکا» نوشت و آنها «دریافت نامه را تأیید و اعلام کردند که در مورد اقدامات خودشان اطلاع خواهند داد، ولی هنوز هیچ اطلاعی ندادند».
رادیو فردا
|
چهارشنبه ۵ آذر ۱۴۰۴ -
Wednesday 26 November 2025
|
ايران امروز |
|
چهارشنبه ۵ آذر ۱۴۰۴ -
Wednesday 26 November 2025
|
ايران امروز |
استِفانی لیختناشتاین / آسوشیتدپرس / ۲۰ نوامبر ۲۰۲۵
شورای حکام آژانس بینالمللی انرژی اتمی روز پنجشنبه (۲۰ نوامبر ۲۰۲۵) با تصویب قطعنامهای از ایران خواست «همکاری کامل و فوری» داشته باشد، اطلاعات «دقیق» دربارهٔ ذخایر اورانیوم با غنای نزدیک به سطح تسلیحاتی در اختیار بازرسان این آژانس قرار دهد و دسترسی به سایتهای هستهای کشور را فراهم کند.
به گفتهٔ دیپلماتهایی که به دلیل بسته بودن جلسه خواستند نامشان فاش نشود، نوزده کشور از میان ۳۵ عضو هیئت حکام آژانس بینالمللی انرژی اتمی به این قطعنامه رأی مثبت دادند.
روسیه، چین و نیجر با آن مخالفت کردند، در حالی که ۱۲ کشور رأی ممتنع دادند و یک کشور نیز در رأیگیری شرکت نکرد.
این قطعنامه از سوی فرانسه، بریتانیا، آلمان و ایالات متحده پیشنهاد شده بود. نسخهٔ پیشنویس آن در اختیار آسوشیتدپرس قرار گرفته است.
بر اساس معاهدهٔ منع گسترش سلاحهای هستهای (NPT)، ایران از نظر قانونی موظف به همکاری با آژانس بینالمللی انرژی اتمی است. با این حال، ایران تاکنون دسترسی بازرسان آژانس به سایتهای هستهای آسیبدیده در جنگ با اسرائیل در ماه ژوئن را فراهم نکرده است.
طبق گزارش محرمانهای از آژانس که هفته گذشته توسط آسوشیتدپرس مشاهده شد، این نهاد همچنین قادر به راستیآزمایی وضعیت ذخایر اورانیوم با غنای نزدیک به سطح تسلیحاتی ایران از زمان حملهٔ اسرائیل و ایالات متحده به سایتهای هستهای این کشور در جریان جنگ ۱۲روزهٔ ژوئن نبوده است.
بر اساس اعلام آژانس، ایران ذخیرهای شامل ۴۴۰٫۹ کیلوگرم اورانیوم با غنای ۶۰ درصد را حفظ کرده است؛ سطحی که تنها یک گام فنی کوتاه تا غنای ۹۰ درصد، یعنی سطح تسلیحاتی، فاصله دارد.
رافائل گروسی، مدیرکل آژانس، در گفتوگویی اخیر با آسوشیتدپرس هشدار داد که این میزان از مواد هستهای میتواند در صورت تصمیم ایران برای نظامیسازی برنامهٔ هستهای، برای ساخت تا ۱۰ بمب اتمی کافی باشد. او افزود که این موضوع به معنای آن نیست که ایران چنین سلاحی در اختیار دارد.
طبق دستورالعملهای آژانس، مواد هستهای با چنین سطح غنایی باید معمولاً هر ماه مورد راستیآزمایی قرار گیرد.
رأیگیری روز پنجشنبه در مقر آژانس در وین، احتمالاً زمینهساز تشدید بیشتر تنشها میان آژانس و ایران خواهد بود؛ تنشهایی که تهران پیشتر نیز در واکنش به قطعنامههای مشابه، موضعگیریهای تندی در برابر آنها داشته است.
|
چهارشنبه ۵ آذر ۱۴۰۴ -
Wednesday 26 November 2025
|
ايران امروز |
نضال المغربی و داود ابو الکاس / خبرگزاری رویترز / ۲۰ نوامبر ۲۰۲۵
دیدهبان حقوق بشر روز پنجشنبه (۲۰ نوامبر ۲۰۲۵) اعلام کرد که اخراج دهها هزار فلسطینی از سه اردوگاه پناهندگان کرانه باختری توسط اسرائیل در اوایل سال ۲۰۲۵، جنایات جنگی و جنایت علیه بشریت است و خواستار اقدامات فوری بینالمللی برای پاسخگو کردن مقامات اسرائیلی و توقف سوءاستفادههای بیشتر شد.
این گروه حقوق بشری اعلام کرد که حدود ۳۲۰۰۰ نفر از ساکنان اردوگاههای جنین، طولکرم و نور شمس در جریان “عملیات دیوار آهنین” در ژانویه و فوریه توسط نیروهای اسرائیلی به زور آواره شدهاند. در گزارش ۱۰۵ صفحهای این گروه با عنوان “تمام رویاهای من پاک شده است” آمده است که این آوارگان از بازگشت منع شدهاند و صدها خانه تخریب شده است.
میلنا انصاری، محقق دیدهبان حقوق بشر که روی این گزارش کار کرده است، روز چهارشنبه در مصاحبه با رویترز گفت: “ده ماه پس از آوارگی، هیچ یک از ساکنان خانواده نتوانستهاند به خانههای خود بازگردند.”
ارتش اسرائیل روز چهارشنبه در بیانیهای به رویترز اعلام کرد که باید زیرساختهای غیرنظامی را تخریب کند تا شبهنظامیان نتوانند از آنها سوءاستفاده کنند. این بیانیه نگفت که ساکنان چه زمانی میتوانند بازگردند.
«ما زندگی بسیار سختی را میگذرانیم»
کنوانسیونهای ژنو، جابجایی غیرنظامیان از سرزمین اشغالی را ممنوع میکند، مگر به طور موقت به دلایل نظامی ضروری یا امنیت آنها. دیدهبان حقوق بشر گفت که مقامات ارشد مسئول باید به دلیل جنایات جنگی و جنایات علیه بشریت تحت پیگرد قانونی قرار گیرند.
این گزارش، یورش سربازان به خانهها، غارت اموال و دستور دادن به خانوادهها از طریق بلندگوهای نصب شده بر روی پهپادها را شرح میدهد. در این گزارش آمده است که ساکنان گزارش دادهاند که بولدوزرها هنگام فرار، ساختمانها را تخریب کردهاند و نیروهای اسرائیلی هیچ سرپناهی یا کمکی ارائه ندادهاند و خانوادهها را مجبور کردهاند در خانههای اقوام خود جمع شوند یا در مساجد، مدارس و خیریهها پناه بگیرند.
هشام ابوتابیخ، که از اردوگاه پناهندگان جنین اخراج شده است، گفت که خانوادهاش هنگام اخراج نتوانستند چیزی با خود ببرند.
«ما در مورد نداشتن غذا، نوشیدنی، دارو و هزینه صحبت میکنیم... ما زندگی بسیار سختی را سپری میکنیم.» این گفتهی تابیخ در مصاحبه با رویترز در روز چهارشنبه است.
دیدهبان حقوق بشر اعلام کرد که با ۳۱ فلسطینی آواره از سه اردوگاه مصاحبه کرده و تصاویر ماهوارهای، دستور تخریب و ویدیوهای تأیید شده را تجزیه و تحلیل کرده است. این سازمان بیش از ۸۵۰ سازه را تخریب شده یا به شدت آسیب دیده یافته است، در حالی که ارزیابی سازمان ملل متحد این رقم را ۱۴۶۰ ساختمان اعلام کرده است. این اردوگاهها که در دهه ۱۹۵۰ برای فلسطینیهایی که با تأسیس اسرائیل در سال ۱۹۴۸ آواره شده بودند، برپا شدند، نسلهایی از پناهندگان را در خود جای دادهاند.
دیدهبان حقوق بشر اعلام کرد که مقامات اسرائیلی در پاسخ نوشتهاند که این عملیات عناصر تروریستی را هدف قرار داده است، اما هیچ دلیلی برای اخراجهای دسته جمعی یا ممنوعیت بازگشت ارائه نکردهاند.
دیدهبان حقوق بشر اعلام کرد که این اخراجها که در حالی انجام شده است که توجه جهانی بر غزه متمرکز بوده است، بخشی از جنایات علیه بشریت آپارتاید و آزار و اذیت را تشکیل میدهد.
افزایش خشونت در کرانه باختری
در این گزارش آمده است که از زمان حملات حماس به جنوب اسرائیل در ۷ اکتبر ۲۰۲۳، نیروهای اسرائیلی نزدیک به ۱۰۰۰ فلسطینی را در کرانه باختری کشته، بازداشت بدون محاکمه را گسترش داده، خانهها را تخریب کرده و ساخت شهرکها را تسریع کردهاند، در حالی که خشونت شهرکنشینان و شکنجه بازداشتشدگان افزایش یافته است.
سازمان ملل متحد گزارش داده است که خشونت شهرکنشینان در ماه اکتبر افزایش یافته است، زمانی که شهرکنشینان اسرائیلی حداقل ۲۶۴ حمله علیه فلسطینیان انجام دادهاند که بزرگترین مجموع ماهانه از زمان شروع ردیابی چنین حوادثی توسط مقامات سازمان ملل در سال ۲۰۰۶ است.
اسرائیل به پیوندهای تاریخی و کتاب مقدس با کرانه باختری که در طول جنگ ۱۹۶۷ تصرف کرد، استناد میکند و میگوید که این شهرکها عمق استراتژیک و امنیت را فراهم میکنند.
بیشتر جامعه جهانی همه شهرکها را طبق قوانین بینالمللی غیرقانونی میدانند. اسرائیل این را رد میکند و میگوید کرانه باختری سرزمینی “مورد مناقشه” است نه “اشغالی”.
دیدهبان حقوق بشر از دولتها خواست تا تحریمهای هدفمندی را علیه مقامات و فرماندهان اسرائیلی اعمال کنند، فروش اسلحه و مزایای تجاری را به حالت تعلیق درآورند، کالاهای شهرکنشینان را ممنوع کنند و احکام دادگاه کیفری بینالمللی را اجرا کنند.
این گروه، اخراجها را پاکسازی قومی توصیف کرد که اصطلاحی غیرحقوقی است و معمولاً برای توصیف حذف غیرقانونی یک جمعیت قومی یا مذهبی از یک منطقه خاص توسط گروه دیگر استفاده میشود.
|
چهارشنبه ۵ آذر ۱۴۰۴ -
Wednesday 26 November 2025
|
ايران امروز |
هیئت تحریریه روزنامه «واشنگتن پست»
۲۰ نوامبر ۲۰۲۵
ولیعهد در ازای وعده سرمایهگذاری، جنگندههای اف-۳۵، جایگاه امنیتی جدید و مشروعیت دریافت کرد.
دروغهای رئیسجمهور دونالد ترامپ درباره ستوننویس مقتول ما، جمال خاشقجی، دستاوردهای ملموستری را که در جریان سفر این هفته محمد بنسلمان، ولیعهد سعودی، به او اعطا شد تحتالشعاع قرار داد. در مجموع، محمد از این سفر بیش از ایالات متحده بهره برد، هرچند کسبوکارهای خانواده ترامپ نیز از معاملات خصوصی با سعودیها سود کلانی خواهند برد.
«امبیاس» ــ لقب محمد ــ با مجوز خرید ۴۸ فروند جنگنده پیشرفته اف-۳۵ که بسیاری در پنتاگون و اسرائیل به او اعتماد ندارند که در اختیار داشته باشد، و همچنین نزدیک به ۳۰۰ تانک آبرامز به کشور بازمیگردد. ترامپ همچنین جایگاه «متحد عمده غیرناتو» را به عربستان اعطا کرد و توافق کرد فناوری هوش مصنوعی «در سطح جهانی» را در اختیار این کشور قرار دهد؛ امید است که این فناوری در نهایت به چین منتقل نشود.
در مقابل، سعودیها متعهد شدند نزدیک به یک تریلیون دلار در ایالات متحده سرمایهگذاری کنند؛ رقمی که از ۶۰۰ میلیارد دلاری که در ماه مه اعلام کرده بودند افزایش یافته است. آنان هیچ بازه زمانی برای تحقق این رقم دور از ذهن ارائه نکردند؛ رقمی که تقریباً برابر با کل تولید اقتصادی سالانه عربستان است. تحلیلگران میگویند تحقق این وعده با توجه به کاهش قیمت نفت و کسری بودجه فزاینده ناشی از هزینههای بیهوده در پروژههای زیرساختی بیثمر، دشوارتر خواهد بود. اما ترامپ عاشق نمایش ارقام بزرگ است و سعودیها، مانند دیگر کشورها، خوشحالند که همراهی کنند.
واقعیت ناخوشایند ژئوپلیتیک آن است که ایالات متحده ناگزیر از تعامل با خاندان سلطنتی سعودی است. این پادشاهی سدّی در برابر رژیم رادیکال ضدآمریکایی ایران و نیروهای نیابتی منطقهای آن محسوب میشود. همچنین حمایت عربستان برای طرحهای بازسازی غزه حیاتی است.
با این حال، در جریان سفرش به واشنگتن، بنسلمان همچنان در برابر درخواستهای ترامپ برای پیوستن به دیگر کشورهای عربی میانهرو در توافقهای ابراهیم مقاومت کرد. ولیعهد میگوید چنین بهرسمیتشناسی تنها زمانی ممکن است که اسرائیل مسیر معتبری به سوی تشکیل دولت فلسطینی را بپذیرد. انتقال جنگندههای اف-۳۵ میتوانست مشوق بزرگی برای ترغیب بنسلمان به امضای توافقها باشد؛ اما این گزینه دیگر وجود ندارد.
آژانس اطلاعات دفاعی آمریکا اخیراً در گزارشی هشدار داد که چین ممکن است در صورت پیشبرد فروش، به فناوری اف-۳۵ دسترسی پیدا کند، زیرا ریاض با پکن شراکت امنیتی دارد. رهبران دفاعی اسرائیل نیز جداگانه ابراز نگرانی کردند که این معامله برتری هوایی اسرائیل در خاورمیانه را به خطر میاندازد. ترامپ این نگرانی را پذیرفت، اما نتیجه گرفت هر دو کشور سزاوار داشتن هواپیماهای «در بالاترین سطح» هستند. خوشبختانه، ترامپ و بنسلمان به توافقی برای اشتراک فناوری هستهای غیرنظامی با عربستان دست نیافتند ــ کشوری که از انرژی ارزان سرشار است ــ هرچند توافق کردند گفتوگوها را ادامه دهند.
برای ترامپ، این رابطه هم عملگرایانه است و هم شخصی. رئیسجمهور مدتهاست که به پادشاهی سعودی علاقهمند است و در نخستین سفرهای خارجی مهم خود در هر دو دوره ریاستجمهوری به آنجا سفر کرده است. کسبوکار خانوادگی او همکاری گستردهای با سعودیها دارد، از جمله توسعه مشترک یک مجتمع تفریحی لوکس در مالدیو و چندین پروژه با برند ترامپ در داخل عربستان. صندوق ثروت ملی این کشور دو میلیارد دلار به صندوق سرمایهگذاری تحت مدیریت داماد ترامپ، جرد کوشنر، اختصاص داده و لیگ گلف «لیو» که با حمایت سعودیها اداره میشود، مسابقاتی را در املاک ترامپ برگزار کرده است.
ملانیا ترامپ، بانوی اول، در ضیافت شام رسمی به افتخار محمد در کاخ سفید، لباس سبزی پوشید تا نشانهای از حمایت از پادشاهی باشد. دونالد ترامپ جونیور، که همراه با برادرش اریک کسبوکارهای خانوادگی را اداره میکند، حضور داشت. کریستیانو رونالدو، بازیکن باشگاه فوتبال سعودی، نیز شرکت کرد؛ ترامپ گفت پسر کوچکترش، بارون، طرفدار پر و پا قرص اوست. حتی ایلان ماسک نیز پس از اختلافاتش با ترامپ در ماه ژوئن، برای نخستین بار بازگشت.
بازسازی تصویر عمومی بنسلمان از دوران ریاستجمهوری جو بایدن آغاز شد؛ کسی که وعده داده بود او را «مطرود» بداند، اما در سال ۲۰۲۲ به جده پرواز کرد و در تلاشی برای پایین نگهداشتن قیمت نفت پس از حمله روسیه به اوکراین، مشت معروفی با ولیعهد رد و بدل کرد. ترامپ با تمسخر آن مشت، بنسلمان را با دستدادنی گرم استقبال کرد و گفت: «برایم مهم نیست این دست کجا بوده است»؛ اشارهای آشکار به نتیجهگیری سازمان سیا مبنی بر اینکه او دستور قتل خاشقجی را صادر کرده است.
در حالی که محمد با اجازه رانندگی زنان، گسترش مراکز سرگرمی، برگزاری جشنوارههای کمدی و محدود کردن قدرت پلیس مذهبی، در پی ساختن تصویری از خود بهعنوان یک نوساز بود، همزمان سرکوب بیرحمانه مخالفان را رهبری کرد. عربستان در سال ۲۰۲۵ صدها اعدام انجام داد، از جمله روزنامهنگار ترکی الجاسر و مخالفان سیاسی. ترامپ در ضیافت شام به افتخار بنسلمان، عربستان را «یک معجزه مدرن» خواند.
|
چهارشنبه ۵ آذر ۱۴۰۴ -
Wednesday 26 November 2025
|
ايران امروز |
|
چهارشنبه ۵ آذر ۱۴۰۴ -
Wednesday 26 November 2025
|
ايران امروز |
مردم عربستان حق دارند دستاوردهای سفر اخیر رهبر جوانشان به آمریکا را بررسی کنند تا امکان برنامه ریزی دقیقتری برای کار و زندگی خود مهیا نمایند؛
اگر واقع بین باشیم برای ما هم که به عنوان همسایه، همیشه رقیب بودهایم یا حداقل چنین حسی داشتیم بررسی چنین سفرها و اقداماتی نه تنها مضر نیست بلکه الزامی است!
عربستان امن:
توافق جدید بین بن سلمان و ترامپ حاکی از بزرگترین توافق همکاری دفاعی در تاریخ آمریکاست. مدرن سازی ارتش عربستان در دستور کار است. حداقل ۴۰ فروند F35 که در این منطقه فقط در اختیار اسرائیل بود به ارزش ۶۰ میلیارد دلار به عربستان فروخته شد، رخدادی که از دیدگاه بسیاری از کارشناسان نظامی و سیاسی بعید بود با تیپ شخصیتی ترامپ و روانشناسی سلمان محقق شد؛ نیروی هوایی و فضایی شامل پهپادها و ماهواره ها، دفاع هوایی و موشکی از جمله تاد، پتریوت، امنیت دریایی، ناوهای جنگی چندمنظوره، مدرن سازی نیروهای زمینی و امنیت مرزی، به علاوه ۳۹۰ تانک آبرامز به ارزش ۳۰ میلیارد دلار، ارتقای سیستمهای ارتباطی و اطلاعاتی و پشتیبانی و نگهداری توسط ۱۲ شرکت دفاعی آمریکایی جمعا به ارزش ۱۴۲ میلیارد دلار امضا و البته تعهد کامل آمریکا به دفاع از عربستان در برابر هر حمله خارجی به قلمرو، حاکمیت و زیرساختها به عنوان تهدیدی برای امنیت آمریکا تلقی خواهد شد. با این تفاصیل قدری دشوار به نظر میرسد که شاهد تکرار ماجراهای حمله موشکی به آرامکو یا اصولا نگاهی چپ از سوی ایران باشیم!
قدرتخانه تکنولوژیک:
دومین هاب هوش مصنوعی جهان!
توافق نامه دیروز، عربستان را به کارخانه و صادرکننده هوش مصنوعی مبدل می کند! عربستان به آخرین و پیشرفته ترین تراشه های جهانی مورد مصرف برای هوش مصنوعی دسترسی تا برای ساخت کارخانه های هوش مصنوعی با ظرفیت ۵۰۰ مگاوات، مراکز دیتاسنتر و دوقلوهای دیجیتال استفاده نماید. انودیا، گوگل، آمازون در این پروژه مشارکت دارند و این بخش ۲۰۰ میلیارد دلار برای عربستان آب خورده است. ۲۰.۰۰۰ متخصص آمریکایی بزودی روانه این کشور خواهند شد تا عربستان را به دومین هاب هوش مصنوعی جهان پس از آمریکا و پیش از چین تبدیل کنند!
عربستان هستهای:
شرکت جنرال الکتریک و وستینگهاوس نسبت به طراحی و راه اندازی صنعت هستهای عربستان شروع بکار میکنند. عربستان طبق توافق جامع پادمان با آژانس بینالمللی انرژی اتمی عمل خواهد کرد و آمریکا سوخت هستهای مورد نیاز ۴ راکتور هستهای به ظرفیت ۸ گیگاوات را تامین خواهد کرد. این بخشی از برنامه عربستان برای ۱۶ گیگاوات برق هستهای است که معادل یک سوم برق مصرفی مملکت است. عربستان برای بخش انرژی ۸۰ میلیارد دلار در نظر گرفته که بخش هستهای ۲۵ میلیارد دلار آن را شامل میشود.
عربستان معدنی:
عربستان هاب معدنی خاورمیانه میشود. مس، نیکل، اورانیوم در احجام بسیار بالا و مواد معدنی حیاتی از جمله لیتیوم، کبالت و عناصر نادر خاکی در یک زنجیره کامل استخراج، پردازش و تولید نهایی خواهد شد. تصاویر ماهوارهای جدید گویای دو برابر بودن ذخایر معدنی عربستان نسبت به تخمینهای قبل به ارزش ۲۵۰۰ میلیارد دلار است که با یک سرمایهگذاری ۱۰۰ میلیارد دلاری قرار است با فناوری آمریکایی و مشارکت شرکتهای آمریکایی فعال شود. ابعاد این پروژه به قدری است که معدن به عنوان ستون دوم اقتصاد عربستان این کشور را از اقتصاد نفتی خارج میکند؛ از این گذشته آمریکا با این پروژه دست چینیها را به عنوان تامین کننده اصلی مواد معدنی میبندد و عملا جایگزینی برای بخشی از تسلط چینیها در مواد معدنی خلق میکند. عربستان با این پروژه در فهرست ۷ کشور اول معدنی جهان قرار میگیرد!
عربستان سهامدار:
بخشی از توافق ۱۰۰۰ میلیارد دلاری در این سفر، سرمایهگذاری مستقیم عربستان در صندوقهای سرمایهگذاری مشترک با آمریکاییهاست. صندوقهای سرمایه گذاری از خودرو و قطعات گرفته تا هوافضا، ورزش، هوش مصنوعی، انرژی، زیرساخت، فناوری و حتی صنایع دفاعی! در حقیقت عربستان با این مدل مشارکت، منافع خود را به هوشمندانهترین وجه ممکن به منافع آمریکا گره زده است. چه تضمینی بالاتر از این برای اقتصاد و سیاست یک مملکت؟
عربستان جدید با عربستان سعودی که در ذهن بیات شده بسیاری از اذهان از جمله سیاستمداران ما به عنوانی رقیبی سنتی در همسایگیمان بود، فرسنگها فاصله دارد. عربستان جدید، کشوری است مدرن، پویا، امن، های تک، ثروتمند، با اقتصادی ۱۲۰۰ میلیارد دلاری، متنوع و بدون وابستگی به نفت که تا دو سه سال آینده به ۱۵۰۰ میلیارد دلار میرسد، با در نظرگیری جمعیت کمتر از نصف ایران به معنی اقتصادی ۱۰ برابر ما، و ارتباطی حسنه از شرق تا غرب جهان.
عربستان صعودی شاید حالا نام مناسبتری برایش باشد.
همسایه جدیدمان را بهتر بشناسیم!
مجمع فعالان اقتصادی
@Iran_economy_online
|
چهارشنبه ۵ آذر ۱۴۰۴ -
Wednesday 26 November 2025
|
ايران امروز |
|
چهارشنبه ۵ آذر ۱۴۰۴ -
Wednesday 26 November 2025
|
ايران امروز |
سارا سبزی / هممیهن
هشدار درباره وضعیت افت تحصیلی حالا به سطح وزارت آموزشوپرورش هم رسیده و این نگرانی در میان گفتههای مسئولان آن هم دیده میشود. نمونه آن مهدی نوید ادهم، مشاور وزیر آموزشوپرورش است که خردادماه امسال درباره وضعیت نمرات آزمونهای نهایی هشدار داد و گفت که در آزمونهای نهایی، نمرات دانشآموزان بین ۸ تا ۱۰ و میانگین کشوری نیز در همین حدود است و این فقط زنگ خطر نیست، بلکه خود خطر است.
چهارسال قبل، یعنی در سالهای آخر دوران کرونا «سنجش ملی کیفیت یادگیری دانشآموزان پایه ششم ابتدایی» به نتایج مشابهی رسیده بود و پیشاپیش از رسیدن به شرایط فعلی خبر میداد. براساس یافتههای این سنجش، در هر سه درس، حدود یکسوم دانشآموزان به حدنصاب پایین نرسیدهاند.
بهطور میانگین عملکرد دانشآموزان در درس علوم ضعیفتر از ریاضی و خواندن است، اما بهلحاظ شکاف بین استانها، بیشترین اختلاف نمره در درسخواندن است؛ یعنی ۱۴۰ نمره اختلاف بین بالاترین و پایینترین استان. در درس ریاضی عملکرد دختران و پسران به هم نزدیک است اما در خواندن عملکرد دختران بهطور میانگین حدود ۵۰ نمره بالاتر از پسران بوده است.
۱۵ مهرماه امسال علیرضا کاظمی، وزیر آموزشوپرورش، برای پاسخ به سوال محمدرضا صباغیان، نماینده بافق و مهریز، درباره دلایل افت شدید وضعیت علمی دانشآموزان کشور در صحن علنی مجلس حاضر شد. به گفته کاظمی: «افت تحصیلی فرآیندی زمانبر است و نمیتوان انتظار داشت تنها در یکسال تغییرات قابل ملاحظهای در آن ایجاد شود؛ ریشههای این پدیده را میتوان در چهار لایه مورد بررسی قرار داد.»
به گفته او اولین دلیل در عوامل ساختاری و سیاستگذاریهای کلان کشور است و یکی از مهمترین دلایل افت تحصیلی، شکاف میان برنامه درسی با نیازهای زمانه است. به اعتقاد وزیر آموزشوپرورش، برنامه درسی کنونی مبتنی بر محفوظات بوده و از نیازهای واقعی بازار کار و مهارتهای زندگی در قرن ۲۱ فاصله دارد. این امر موجب کاهش انگیزه درونی دانشآموزان میشود.
البته وزیر آموزشوپرورش در همین جلسه از یک روند رو به رشد در حوزه آموزش عمومی هم گفته بود که البته با دیدگاههای کارشناسان حوزه آموزش و معلمان کمی متفاوت است؛ طبق اظهارات او: «اگر در حوزه آموزش عمومی میانگین نمرات آزمونهای نهایی یا کل یک دوره تحصیلی را براساس جدول ۲۰ برنامه هفتم توسعه مدنظر داشته باشیم، آمارها نشان میدهد که میانگین نمرات نهایی پایه دوازدهم نظری در سال ۱۴۰۳ نسبت به سال ۱۴۰۲ حدود ۵۸ درصد افزایش داشته است.
میانگین نهایی نمرات پایه یازدهم نظری در سال ۱۴۰۴ نسبت به سال ۱۴۰۳ حدود ۰/۶ درصد افزایش داشته است. معدل دوره دوم متوسطه نظری براساس تکلیف جدول ۲۰ ماده ۷۸ قانون برنامه هفتم توسعه، از ۱۴/۷۵ در سال ۱۴۰۳ به ۱۵/۳۲ در سال ۱۴۰۴ رسیده که نشاندهنده ۰/۵۷ درصد ارتقا است. عملکرد دانشآموزان در امتحانات نهایی پایه دوازدهم، بهدلایل متعددی ازجمله تعطیلیهای ناخواسته ناشی از ناترازیهای انرژی و آلودگی هوا تحتتأثیر قرار گرفته و باعث افت تحصیلی به میزان ۰/۴۳ درصد در سال ۱۴۰۴ شده است.»
حالا بهتازگی نتایج «سنجش ملی کیفیت یادگیری دانشآموزان در سال ۱۴۰۰» در دسترس قرار گرفته و وضعیت را کمی روشنتر میکند. این سنجش ملی توسط پژوهشگاه مطالعات آموزشوپرورش در سراسر کشور انجام شده و سه درس اصلی خواندن و نوشتن به زبان مادری، ریاضی و علوم دانشآموزان پایه ششم ابتدایی را بهعنوان شاخصی برای آگاهی از کیفیت یادگیری آنها ارزیابی کرده است.
در بخشی از این گزارش نوشته شده است که این نتایج حداقل در درس ریاضی در مطالعات سابق نیز خودش را بهشکلی مشابه نشان داده است و عملکرد ریاضی دانشآموزان از وضعیت مطلوبی برخوردار نیست. براساس نتایح مطالعه بینالمللی روندهای آموزش علوم و ریاضی (تیمز) که هر چهارسال یکبار از سال ۱۹۹۵ تا ۲۰۱۹ در بیش از ۵۰ کشور ازجمله ایران اجرا شده، عملکرد ریاضی دانشآموزان پایه چهارم ایران همیشه پایینتر از میانگین بینالمللی بوده است.
نتیجه آخرین دوره مطالعه در سال ۲۰۱۹ نشان داده که میانگین ریاضی دانشآموزان ایران در پایه چهارم، برابر با ۴۴۳ است که نسبت به دوره قبل از آن یعنی سال ۲۰۱۵، ۱۲نمره رشد داشته است. علاوه بر این ۳۲ درصد از دانشآموزان پایه چهارم هم به حداقل سطح شایستگی مورد انتظار در ریاضی نرسیدند و تنها دو درصد از آنها به سطح بالاترین معیار عملکردی رسیده بودند. علاوه بر این مطالعه «سنجش صلاحیتهای پایه: ارزشیابی دروندادها و بروندادهای آموزشی در ایران» که در پایه پنجم ابتدایی انجام شد نیز نشان میدهد که عملکرد دانشآموزان از وضعیت مطلوبی برخوردار نیست.
حالا نتایج بررسی عملکرد تحصیلی دانشآموزان پایه ششم نشان داد که همچنان عملکرد تحصیلی آنها در این درس و در کشور از نقطه وسط مقیاس، پایینتر است. در این مطالعه نمره ۵۰۰ معادل با میانگین نمرات مقیاس در مطالعه و نمرات کمتر یا بیشتر از ۵۰۰ بهمعنای نمرات کمتر یا بیشتر از میانگین مقیاسی است. در درس ریاضی، نمره کل کشور برابر با ۴۴۶، در درس علوم میانگین آن برای درس علوم ۴۲۲ و در درسخواندن این میانگین ۴۴۶ بهدست آمد.
براساس تحلیلهای نهایی، عملکرد ریاضی دانشآموزان در کل کشور براساس مقیاس میانگین ۵۰۰ و انحراف استاندارد ۱۰۰، برابر با ۴۴۶ برآورد میشود؛ بهعبارتدیگر عملکرد دانشآموزان در ریاضی از نقطه مقیاس پایینتر است. غیر از استانهای همدان، سمنان و شهر تهران که بهدلیل رعایت نکردن هر سه سطح استاندارد نمونهگیری و نرخ مشارکت پایین در این گزارش قرار نگرفتهاند، عملکرد ریاضی دانشآموزان استانهای یزد و مرکزی بالاتر از سایر استانها قرار دارد و درمجموع تنها استانهای مرکزی، اصفهان و فارس از نظر معناداری بالاتر از میانگین کشور قرار دارند.
در نقطه مقابل استانهای سیستان و بلوچستان و هرمزگان، کمترین میانگین ریاضی را در کشور کسب کردهاند و استانهای هرمزگان، خوزستان، کردستان، آذربایجان شرقی و آذربایجان غربی از میانگین کشوری، عملکرد ریاضی پایینتری داشتند. طبق نتایج این سنجش، بیش از نیمی از دانشآموزان استان سیستان و بلوچستان یعنی حدود ۵۳ درصد حتی به کف یادگیری در این درس نمیرسند؛ نتیجهای که در دو درس دیگر هم مشاهده میشود.
رتبه بهتر غیردولتیها
در مقایسه عملکرد درس ریاضی در انواع مدارس، بهترین عملکرد را دانشآموزان مدارس غیردولتی نشان دادند. پس از این مدارس، دانشآموزان مدارس شاهد قرار گرفتند و تفاوت عملکرد این گروه از دانشآموزان نیز با سایر دانشآموزان معنادار بود. میانگین عملکرد ریاضی دانشآموزان مدارس غیردولتی حمایتی، عادی و عشایری بعد از این سه گروه بودند، ولی تفاوتهای این سه گروه از لحاظ آماری معنادار محسوب نمیشود.
در تحلیل بعدی دانشآموزان مدارس شهری و روستایی از نظر عملکرد ریاضی مقایسه شدند که مشخص شد دانشآموزان مدارس شهری با میانگین ۴۵۱ از مدارس روستایی با میانگین ۴۲۱ عملکرد ریاضی بهتری داشتند. همچنین مقایسه بین مدارس با جنسیتهای مختلف هم نشان داد که مدارس دخترانه تفاوتی از نظر عملکرد با مدارس پسرانه ندارند ولی مدارس مختلط بهطور معناداری عملکرد ضعیفتری نسبت به مدارس تکجنسیتی دارند.
اصفهان، مرکزی و یزد در صدر «خواندن»
همراه با سنجش ریاضی دانشآموزان پایه ششم بهعنوان درس اصلی، دو موضوع خواندن و علوم نیز بهعنوان دروس اصلی مورد سنجش قرار گرفت. نتایج آن نشان داد که میانگین عملکرد دانشآموزان پایه شش در خواندن ۴۴۶ است. در مقایسه استانی، استانهای اصفهان، مرکزی و یزد بالاترین عملکرد و سیستان و بلوچستان وخوزستان پایینترین عملکرد خواندن را میان استانهای کشور نشان دادند.
استانهای اصفهان، مرکزی، یزد، قم، زنجان، مازندران، فارس و خراسان رضوی بهطور معناداری عملکرد بالاتری از میانگین کشوری داشته و عملکرد استانهای سیستان و بلوچستان، خوزستان، گلستان، هرمزگان، کردستان و آذربایجان غربی نیز بهشکلی معنادار از میانگین کشوری پایینتر است.
درمجموع در استانهای اصفهان، مرکزی و یزد وضعیت عملکرد خواندن نسبت به سایر استانها مطلوب است اما وضعیت نامناسبی در استان سیستان و بلوچستان دیده میشود که طبق آن در این استان از هر پنج دانشآموز، سه نفر به کف یادگیری در این درس نمیرسند. بالاترین عملکرد درسخواندن بین انواع مدرسه هم در مدارس غیردولتی دیده میشود.
پس از مدارس غیردولتی، مدارس شاهد قرار دارند و بعد از آن مدارس غیردولتی حمایتی و عادی قرار میگیرند و طبق نتایج بهدست آمده، عملکرد مدارس عشایری نیز از دیگر مدارس پایینتر است. علاوه بر این، مدارس شهری نیز بهطور قابلتوجهی نسبت به مدارس روستایی عملکرد خواندن بهتری دارند. برخلاف عملکرد ریاضی، در درس خواندن، مدارس دخترانه از مدارس پسرانه عملکرد بالاتری داشتند و هر دوی این مدارس از مدارس مختلط بهتر بودند.
عملکرد مشابه در درس علوم
میانگین عملکرد علوم در کل کشور برابر با ۴۲۲ بود. پنج درصد از دانشآموزان کمتر از ۲۵۳ کسب کرده بودند و همین نسب از آنها، عملکرد بالاتر از ۵۳۸ داشتند. استانهای مرکزی و یزد بالاترین عملکرد را در میان استانهای کشور نشان دادند و استانهای سیستان و بلوچستان و خوزستان مشابه عملکرد درسخواندن، کمترین میانگین عملکرد علوم را در میان استانهای دیگر بهدست آوردند. در این دو استان بیشتر دانشآموزان به کف یادگیری پایین نمیرسند که این نتیجه بسیار ناگوار است.
بهعبارتدیگر در استان سیستان و بلوچستان از هر سه دانشآموز، دو دانشآموز به کف یادگیری درس علوم نمیرسند. مثل دو درس ریاضی و خواندن، مدارس غیردولتی و شاهد عملکرد و نمرات بالاتری نسبت به سایر مدارس دارند و بعد از آنها، مدارس عادی، عشایری و غیردولتی حمایتی قرار دارند. مدارس شهری نیز عملکرد علوم بالاتری نسبت به مدارس روستایی نشان دادهاند و مدارس دخترانه نسبت به مدارس پسرانه، عملکرد بالاتری داشتند و هر دوی این مدارس، از مدارس مختلف عملکرد بالاتری نشان دادهاند.
محتوای درسی سنگین و ارزیابی سنتی
براساس یکی از جداولی که در این گزارش منتشر شده، استانهای کرمانشاه، قم، گلستان، کردستان، اردبیل و آذربایجان شرقی دارای وضعیت بهتری در عدالت آموزشی در مقایسه با سایر استانها هستند. این استانها حداقل در سه شاخص عدالت آموزشی وضعیت مناسبی داشتند. ازطرفدیگر، در استانهای بوشهر، خراسان رضوی، زنجان، کهگیلویه و بویراحمد و یزد وضعیت عدالت آموزشی مناسب نیست؛ چون در همه شاخصهای موردبررسی این سنجش، عملکرد استان بد یا بسیار بد بود.
علی بهشتینیا، کارشناس آموزش و معلم معتقد است که شرایط فعلی کیفیت تحصیل دانشآموزان ترکیبی از عواملی مثل کمبودهای زیرساختی، محتوای درسی و حتی نحوه تدریس است و باتوجه به شرایط آموزش در کشور ما نتایج این ارزیابی، نباید انتظاری بیشازاین داشت؛ چون آنچه در مدارس رخ میدهد با آنچه در رسانههای آموزشوپرورش بازتاب داده میشود، دو مسیر متفاوت است.
او معتقد است آنچه در کلاسهای مدرسه میبینیم، با تبلیغات آموزشوپرورش متفاوت است: «در این سالها محتوای کتابهای درسی بسیار سنگین و روشهای ارزشیابی بسیار سنتی بوده است. برای مثال بیشتر مطالب کتاب علوم چهارم ابتدایی مبتنی بر آزمایش است، اما باید پرسید کدام یک از مدارس ما آزمایشگاه مجهز دارد؟ حتی اگر داشته باشد هم آیا معلمان توانمندی برای استفاده از این آزمایشگاهها داریم؟
بحث آزمایشگاه بسیار مهم است و با مواد شیمیایی سروکار دارند، خود معلمها رنگ و بویی از آزمایشگاه دیدهاند؟ دانشآموزان چطور و کجا قرار است این آزمایشها را یاد بگیرند؟ با حفظکردن که نمیتوانند خروجی مطلوبی از این درس داشته باشند. درحقیقت محتواهای درسی با آنچه باید انجام شود متفاوت است و مدارس نمیتوانند این تجهیزات را تهیه کنند.»
او توضیح میدهد که آزمونها مبتنی بر مسائل مفهومی است و وقتی دانشآموزان حفظ کردن را جایگزین یادگیری مفهومی کردهاند، درک لازم را از درس علوم ندارند: «بخشی از این مسائل به دوران کرونا برمیگردد که مدارس بهصورت آنلاین برگزار میشود، اما نسبت کمتری دارد. نتایجی که ما میبینیم بسیار تأسفبار است. در درس ادبیات هم همین شیوه از آموزش اجرا میشود. دانشآموزانی که آزمون میدهند عموماً خواندن و نوشتن را بلد نیستند.
من بهصورت میدانی شاهد هستم که دانشآموزان ابتدایی و متوسطه اول و دوم توان خواندن، نوشتن و درک متن را ندارند. دانشآموزان بسیار بد خط شدهاند و املای بسیار ضعیف دارند و این نشان میدهد که کتاب نمیخوانند. قرار بود معلمان ادبیات بر خواندن متن تاکید کنند اما آنچه میبینیم خلاف آن است. برای مثال در مقطع متوسطه اول، درس ادبیات به یکی از دروس نهایی تبدیل شده و فقط بهصورت تستی با دانشآموز کار میشود. درحالیکه این درس باید از این قاعده استثنا میشد. درحالیکه دانشآموزان باید با اشعار بهشکلی مفهومی آشنا شوند.»
او از تفاوت محتواهای کتابهای درسی با نیازهای واقعی دانشآموزان میگوید: «نسخه آزمایشی کتاب درسی ادبیات پایه هفتم، با نسخهای که بعد منتشر شد، بسیار متفاوت است. محتواهای نسخه آزمایشی بسیار جذاب بود؛ چون محصول یک سنجش کشوری و مشارکت معلمان بود و هیئت تألیف برای آن تلاش زیادی انجام داده بود، اما همه مطالب سازنده را حذف کردند و درنهایت کتابی تألیف شد که دانشآموزان هیچ علاقهای به مطالب آن ندارند.»
مهرماه امسال، احسان عظیمی راد، سخنگوی کمیسیون آموزش و تحقیقات مجلس میانگین معدل دانشآموزان را بین ۹ تا ۱۲ اعلام کرده و گفته بود که میانگین معدل دانش آموزان تقریباً بین ۹ تا ۱۰ برای رشته ریاضی، حدود ۱۰ تا ۱۱ برای رشته تجربی و ۱۱ تا ۱۲ برای رشته علوم انسانی است. حالا بهشتینیا میگوید، آموزش درس ریاضی هم شرایط مشابهی دارد و به درسی حفظی تبدیلشده و دانشآموزان مدام در حال نوشتناند: «آمادگی برای کنکور به مدارس ابتدایی رسیده و این روند برای آموزشوپرورش خطرناک است.
محتوای درسی باید سبکتر باشد. آنچه دانشآموزان در درس ریاضی حفظ میکنند با آنچه میخواهند بهصورت عملیاتی پیاده کنند، متفاوت است. این نکته را هم باید در نظر گرفت که استانها نیازها و نتایج متفاوتی دارند. مجموع این عوامل دستبهدست هم داده و شرایط فعلی را پیش آورده است. دانشآموزان حال خوبی در مدارس ندارند و با انگیزه درس نمیخوانند. تراکم کلاسها بالاست و همه درسها حفظی شده است.
تجربه زیستهای از دروس ندارند، بههمیندلیل رابطه آنها با محتوای درسی کاملاً قطع است و با آن ارتباط برقرار نمیکنند. هیچ تجربه جدید و متفاوتی ندارند و کلاسها با همان سبک و سیاق سنتی مدیریت میشود و فقط تختهسیاه جمع شده و به وایت برد و ویدئو پروژکتور تبدیل شده است. تعریف مسئولان از هوشمندسازی مدارس هم همین است.»
این کارشناس آموزش اعتقاد دارد که برای بهبود اوضاع، یکی از راهکارها این است که آموزشوپرورش در زمینه نحوه آموزش دروس، کمی عقب بایستد و نحوه تدریس را در اختیار معلم و مدرسه قرار دهد: «در این شرایط معلم میتواند دروس را بهصورت مفهومی به دانشآموز بیاموزد، اما سازوکار آموزش آنقدر برای معلمان پیچیده شده که حاضرند در کلاس بمانند، اما از عواقباش دور بمانند.»
بهشتیان اعتقاد دارد که روند افت تحصیلی دانشآموزان کاملاً صعودی است و در یکی، دو سال اخیر بیشتر دیده میشود: «این مسیر از سالهای گذشته شروع شده، مسئلهای ریشهای است و ما باید ابتدا بدانیم هدف از آموزشوپرورش ما چیست؟ ایجاد اشتغال یا تربیت شهروند نمونه؟»
|
چهارشنبه ۵ آذر ۱۴۰۴ -
Wednesday 26 November 2025
|
ايران امروز |
مایلز جانسون در لندن و مکس سِدون در برلین
فایننشال تایمز / ۱۹ نوامبر ۲۰۲۵
آمریکا: این دیدار بخشی از تلاش تهران برای دستیابی به فناوریهای حساس نظامی از مسکو است
دانشمندان و کارشناسان هستهای ایران سال گذشته برای دومین بار به طور محرمانه به روسیه سفر کردند؛ سفری که به گفتهی آمریکا، در چارچوب تلاش تهران برای به دست آوردن فناوریهای حساسی صورت گرفته که میتوانند کاربردهایی در ساخت سلاح هستهای داشته باشند.
این سفر که پیشتر علنی نشده بود، بخشی از سلسله تبادلات میان مؤسسات تحقیقات نظامی روسیه و «سازمان پژوهش و نوآوری دفاعی» (سپند) به شمار میرود. «سپند» نهادی وابسته به بخش نظامی ایران است که آمریکا آن را متهم میکند هدایت تحقیقات مربوط به سلاح هستهای ایران را بر عهده دارد.
این دیدارها، که در اسنادی آمده و فایننشال تایمز به آنها دست یافته، نخستین شواهدی است که نشان میدهد مسکو ظاهراً تمایل دارد با تهران درباره دانش بالقوه مرتبط با سلاح هستهای همکاری کند. فایننشال تایمز صحت این اسناد را از طریق سوابق ثبتی شرکتها، فهرست تحریمها، دادههای افشاشدهی سفر و دیگر مکاتبات تأیید کرده است.
دامنه کامل این همکاری و انتقال فناوری پیشرفته دارای کاربرد دوگانه هنوز روشن نیست. اما جیم لَمْسون، پژوهشگر ارشد مرکز مطالعات منع گسترش جیمز مارتین و تحلیلگر پیشین سیا، میگوید شواهد نشان میدهد دانشمندان وابسته به حوزه دفاعی ایران سال گذشته «در جستوجوی فناوری و تخصص لیزری بودهاند که میتواند به آنها در ارزیابی و اعتبارسنجی طراحی یک سلاح هستهای بدون انجام آزمایش انفجاری کمک کند».
ایران همواره تأکید کرده برنامه هستهایاش کاملاً صلحآمیز است و روسیه نیز اعلام کرده با دستیابی جمهوری اسلامی به سلاح هستهای مخالف است.
پیش از آنکه اسرائیل و آمریکا در ماه ژوئن امسال تأسیسات هستهای ایران را بمباران کنند، ایالات متحده گفته بود باور ندارد تهران برنامه تسلیحاتی خود را از سر گرفته باشد؛ اما اقدامات ایران باعث شده بود زمان لازم برای دستیابی به سلاح هستهای ــ در صورت اتخاذ تصمیم سیاسی ــ کوتاهتر شود.
اسناد، مکاتبات و سوابق سفر که فایننشال تایمز مشاهده کرده نشان میدهد «دماوَندتِک» ــ یک شرکت پوششی وابسته به سپند، در نوامبر گذشته سفری را برای گروهی از متخصصان لیزر ایرانی از تهران به سنپترزبورگ ترتیب داده است.
این دانشمندان با شرکت «لیزر سیستمز» دیدار کردند. این شرکت روسی تحت تحریمهای آمریکا قرار دارد و بر روی فناوریهای دارای کاربرد غیرنظامی و همچنین پروژههای محرمانه نظامی کار میکند. لیزر سیستمز به درخواست فایننشال تایمز برای اظهار نظر پاسخ نداد.
تحقیق فایننشال تایمز در ماه اوت آشکار کرده بود که دماوندتک و مدیرعامل آن، علی کَلوَند، چندین دیدار میان دانشمندان هستهای ایران و واسطههای تدارکات با دانشمندان و شرکتهای روسی دارای پیوندهای نظامی و اطلاعاتی را ترتیب دادهاند. این افراد با گذرنامههای دیپلماتیک ویژه و دارای شمارههای متوالی که توسط وزارت خارجه ایران صادر شده بود سفر کردند.
وزارت خارجه آمریکا در اکتبر شرکت دماوَندتک و کلوَند را به دلیل فعالیت برای «سپند» و تلاش برای «تأمین اقلام مرتبط با توسعه دستگاههای انفجاری هستهای از تأمینکنندگان خارجی» تحریم کرد. در این بیانیه افزوده شده بود آنها «تسهیلکننده سفر کارشناسان هستهای ایران به روسیه» بودهاند.
مکاتباتی که فایننشال تایمز مشاهده کرده نشان میدهد کلوَند و دماوَندتک سال گذشته سفر دوم دانشمندان ایرانی به روسیه را نیز ترتیب دادهاند. به گفته مقامهای غربی، این سفرها به یکدیگر مرتبط بودهاند.
در آوریل سال گذشته، دیمیتری واسیلیِف، مدیرعامل «لیزر سیستمز»، علی کلوَند و چهار نفر از کارمندان ادعایی دماوَندتک را برای بازدید از تأسیسات این شرکت در استرلنا در جنوبغرب سنپترزبورگ دعوت کرده بود. ایرانیها در نوامبر این سفر را انجام دادند.
اسناد دانشگاهی و نهادی که فایننشال تایمز آنها را بررسی کرده نشان میدهد افرادی که در این سفر حضور داشتند، کارمند دماوندتک نبودند، بلکه فیزیکدانان و مهندسانی از دانشگاهها و مراکز تحقیقاتی ایران با پیوندهای نزدیک به مجموعه دفاعی کشور بودند.
این افراد شامل پژوهشگرانی از دانشگاه شهید بهشتی، دانشگاه آزاد اسلامی واحد کاشان، و دانشگاه صنعتی مالکاشتر هستند. دانشگاه صنعتی مالکاشتر زیر نظر وزارت دفاع ایران اداره میشود و به دلیل نقش آن در فعالیتهای مرتبط با برنامه هستهای، مدتهاست تحت تحریمهای ایالات متحده و اتحادیه اروپا قرار دارد.
در متن دعوتنامه، این سفر «فرصتی برای همکاری فناورانه» توصیف شده بود. دادههای پرواز که فایننشال تایمز بررسی کرده نشان میدهد کلوَند و این گروه بین ۷ تا ۱۱ نوامبر ۲۰۲۴ به روسیه سفر کردهاند.
آندری ساوین، پژوهشگر شرکت لیزر سیستمز، در فوریه ۲۰۲۵ به تهران سفر کرده و با نمایندگان دماوندتک و ــ بنا بر گفته فردی که از جزئیات سفر مطلع است ــ مقامهایی که گمان میرود وابسته به سپند بوده باشند دیدار کرده است. ساوین همچنین استاد دانشگاه دولتی فنی بالتیک است که یکی از مهمترین دانشگاههای فنی-نظامی روسیه به شمار میرود. او به درخواست فایننشال تایمز برای اظهار نظر پاسخ نداد.
طبق اطلاعات منتشرشده در وبسایت شرکت، «لیزر سیستمز» مجوز سرویس امنیت فدرال روسیه (FSB) برای انجام پروژههای دارای محرمانگی دولتی را دارد و همچنین از وزارت دفاع روسیه مجوز توسعه انواع سلاحها تحت نظارت مستقیم این وزارتخانه در محل شرکت را دریافت کرده است.
در مقابل، بنا بر اعلام وزارت خارجه آمریکا، دماوَندتک در ساختار تحقیقاتی وابسته به بخش نظامی ایران نقش یک واسطه تدارکاتی را ایفا میکند و برای تهیه قطعاتی از تأمینکنندگان خارجی تلاش میکند که تحت رژیمهای کنترل صادرات جهانی محدود شدهاند.
فایننشال تایمز پیشتر گزارش داده بود که دماوندتک تلاش کرده مقدار اندکی از چند ایزوتوپ رادیواکتیو، از جمله تریتیوم، را به دست آورد؛ موادی که صادرات آنها به شدت کنترل میشود زیرا میتوانند برای افزایش توان تخریبی کلاهکهای هستهای مورد استفاده قرار گیرند.
ایران همواره هرگونه تلاش برای ساخت سلاح هستهای را رد کرده و تأکید دارد برنامه هستهایاش کاملاً صلحآمیز است. دیمیتری پسکوف، سخنگوی ولادیمیر پوتین، رئیسجمهوری روسیه نیز به درخواست فایننشال تایمز برای اظهارنظر پاسخی نداد.
نیکول گراجِفسکی، پژوهشگر برنامه سیاست هستهای در بنیاد کارنگی، گفت این دیدارها «شواهد قدرتمندی است که نشان میدهد روسیه در تحقیقات مرتبط با سلاح هستهای به ایران کمک کرده و نهادهای وابسته به دولت روسیه در حال انتقال فناوری و دانش دارای کاربرد دوگانه به تهران هستند».
او افزود: «این فعالیتها به نظر میرسد در سطحی بالا از سوی هر دو دولت ایران و روسیه مورد تأیید قرار گرفته است.»
افشای این اطلاعات در شرایطی صورت میگیرد که تنشها بر سر جاهطلبی هستهای تهران پس از حملات هوایی مشترک آمریکا و اسرائیل در اوایل امسال به تأسیسات هستهای ایران افزایش یافته است. در حالی که دونالد ترامپ اعلام کرده بود برنامه ایران «نابود شده»، دیپلماتهای غربی گفتهاند حملات هرچند خسارات سنگینی وارد کرد، اما زیرساخت هستهای تهران یا ذخایر اورانیوم با غنای بالا را از بین نبرده است.
پس از آن، تحریمهای سازمان ملل علیه ایران دوباره برقرار شد، زیرا تهران نتوانست نگرانیهای قدرتهای غربی ــ از جمله درباره وضعیت ذخایر اورانیوم با غنای بالا و عدم همکاری با آژانس بینالمللی انرژی اتمی را برطرف کند.
این تحریمها در اواخر سپتامبر، پس از آنکه بریتانیا، آلمان و فرانسه با استناد به «نقض قابل توجه» تعهدات هستهای ایران، سازوکار «بازگشت خودکار تحریمها» را فعال کردند، دوباره به اجرا گذاشته شد.
|
چهارشنبه ۵ آذر ۱۴۰۴ -
Wednesday 26 November 2025
|
ايران امروز |