|
شنبه ۲۲ آذر ۱۴۰۴ -
Saturday 13 December 2025
|
ايران امروز |
|
شنبه ۲۲ آذر ۱۴۰۴ -
Saturday 13 December 2025
|
ايران امروز |
آندریوس سیتاس، فلیکس لایت و مارک تروِلیان / خبرگزاری رویترز / ۱۳ دسامبر ۲۰۲۵
بنا بر بیانیهای از سوی آمریکا، الکساندر لوکاشنکو، رئیسجمهور بلاروس، روز شنبه ۱۲۳ زندانی را آزاد کرد که در میان آنان، آلِس بیالیاتسکی، برنده جایزه صلح نوبل، و ماریا کالسنیکاوا، از چهرههای برجسته مخالفان حکومت، حضور دارند. این اقدام پس از دو روز گفتوگو با فرستادهای از سوی رئیسجمهور آمریکا، دونالد ترامپ، صورت گرفت.
در مقابل، ایالات متحده موافقت کرد تحریمها علیه صادرات پتاس بلاروس را لغو کند. پتاس یکی از اجزای کلیدی در تولید کودهای شیمیایی است و این کشورِ جمهوری سابق شوروی، یکی از تولیدکنندگان بزرگ آن در جهان به شمار میرود.
این آزادی زندانیان، بزرگترین اقدام از این دست از سوی لوکاشنکو از زمانی است که دولت ترامپ در سال جاری گفتوگو با این رهبر کهنهکار اقتدارگرا و متحد نزدیک ولادیمیر پوتین، رئیسجمهور روسیه، را آغاز کرد.
دولتهای غربی پیشتر به دلیل سرکوب شدید مخالفان داخلی و حمایت بلاروس از جنگ روسیه در اوکراین، از لوکاشنکو فاصله گرفته بودند.
کالسنیکاوا: «از آمریکا و ترامپ سپاسگزارم»
بیالیاتسکی، برنده مشترک جایزه صلح نوبل سال ۲۰۲۲، فعال حقوق بشر است که سالها برای آزادی زندانیان سیاسی مبارزه کرد، پیش از آنکه خود به یکی از آنان تبدیل شود. او از ژوئیه ۲۰۲۱ در زندان به سر میبرد.
همچنین ماریا کالسنیکاوا، از رهبران اعتراضات گسترده سال ۲۰۲۰ علیه لوکاشنکو، و ویکتار باباریکا که همان سال هنگام آمادهشدن برای نامزدی در انتخابات ریاستجمهوری بازداشت شده بود، آزاد شدند.
تاتیانا خومیتش، خواهر کالسنیکاوا، به رویترز گفت که تلفنی با او صحبت کرده است.
او گفت: «به من گفت که از آزادیاش بسیار خوشحال است و از آمریکا و ترامپ برای تلاشهایشان در پیشبرد این روند و نیز از همه کشورهایی که در این فرایند نقش داشتند، قدردانی میکند.»
هنوز مشخص نیست زندانیان آزادشده پس از آزادی به کجا خواهند رفت. در موارد پیشین، برخی از آزادشدگان از طریق لیتوانی بلاروس را ترک کرده بودند.
مقامهای آمریکایی به رویترز گفتهاند که تعامل با لوکاشنکو بخشی از تلاش برای دور کردن او – دستکم تا حدی – از نفوذ پوتین است؛ تلاشی که مخالفان بلاروسی تاکنون با تردید شدید به آن نگریستهاند.
جان کوال، فرستاده ترامپ، پیشتر در مینسک به خبرنگاران گفته بود: «بر اساس دستور رئیسجمهور ترامپ، ما، ایالات متحده، تحریمهای مربوط به پتاس را لغو خواهیم کرد.»
ایالات متحده و اتحادیه اروپا پس از آنکه دولت بلاروس در پی انتخابات مورد مناقشه سال ۲۰۲۰ سرکوب خشونتباری علیه معترضان آغاز کرد و تقریباً همه مخالفان داخلی لوکاشنکو که به خارج نگریخته بودند را زندانی کرد، تحریمهای گستردهای علیه این کشور اعمال کردند.
این تحریمها پس از آن تشدید شد که لوکاشنکو در سال ۲۰۲۲ اجازه داد خاک بلاروس بهعنوان سکوی تدارکاتی برای حمله روسیه به اوکراین مورد استفاده قرار گیرد.
کاهش تحریمهای پتاس، تقویتی برای اقتصاد بلاروس
اپوزیسیون بلاروس که در تبعید به سر میبرد، از ترامپ قدردانی کرد و گفت اینکه لوکاشنکو در ازای امتیازدهی در موضوع پتاس با آزادی زندانیان موافقت کرده، نشاندهنده کارآمدی تحریمهاست.
مخالفان همواره گفتهاند که رویکرد ترامپ در قبال لوکاشنکو را تلاشی انسانی میدانند، اما بر این باورند که تحریمهای اتحادیه اروپا باید همچنان برقرار بماند.
سویتلانا تیخانوفسکایا، رهبر اپوزیسیون بلاروس در تبعید، در بیانیهای گفت: «تحریمهای آمریکا بر انسانها متمرکز است. تحریمهای اتحادیه اروپا درباره تغییرات ساختاری است — توقف جنگ، فراهمکردن گذار دموکراتیک و تضمین پاسخگویی. این رویکردها با یکدیگر در تضاد نیستند؛ بلکه مکمل هم هستند.»
لوکاشنکو پیشتر وجود زندانیان سیاسی در بلاروس را انکار کرده و افراد زندانی را «اوباش» توصیف کرده بود. او حتی در ماه اوت گذشته پرسیده بود چرا باید کسانی را آزاد کند که به گفته او دشمنان دولت هستند و ممکن است «دوباره علیه ما جنگ به راه بیندازند».
ترامپ بهطور علنی لوکاشنکو را «رئیسجمهور بسیار محترم بلاروس» توصیف کرده است؛ توصیفی که با دیدگاه مخالفان، که او را دیکتاتور میدانند، در تضاد است. ترامپ از او خواسته بود تا حدود ۱۳۰۰ یا ۱۴۰۰ زندانی را که از آنها با عنوان «گروگان» یاد کرده بود، آزاد کند.
سفارت آمریکا در لیتوانی اعلام کرد: «ایالات متحده آماده تعامل بیشتر با بلاروس در راستای پیشبرد منافع آمریکا است و به تلاشهای دیپلماتیک خود برای آزادی سایر زندانیان سیاسی در بلاروس ادامه خواهد داد.»
گروه حقوق بشری ویاسنا در بلاروس – که از سوی دولت مینسک بهعنوان سازمانی افراطی شناخته میشود – شمار زندانیان سیاسی را در آستانه آزادیهای روز شنبه، ۱۲۲۷ نفر اعلام کرده بود.
کوال با لوکاشنکو درباره اوکراین و ونزوئلا گفتوگو کرد
خبرگزاری دولتی بلتا به نقل از جان کوال گزارش داد که او طی دیدار با لوکاشنکو درباره طیف گستردهای از مسائل، از جمله جنگ روسیه در اوکراین و وضعیت ونزوئلا، گفتوگو کرده است.
لوکاشنکو اخیراً دو دیدار با یک دیپلمات ارشد ونزوئلایی داشته و گفته است که نیکولاس مادورو، رئیسجمهور ونزوئلا – که ترامپ برای کنارهگیری او از قدرت فشار وارد میکند – میتواند به بلاروس سفر کند.
کوال گفت که به نظر او نزدیکی لوکاشنکو به پوتین میتواند در چارچوب تلاشها برای پایاندادن به جنگ اوکراین مفید باشد.
او به نقل از خبرگزاری بلتا گفت: «رئیسجمهور شما سابقهای طولانی با رئیسجمهور پوتین دارد و توانایی مشورتدادن به او را داراست. این موضوع در شرایط کنونی بسیار مفید است. آنها دوستان قدیمی هستند و سطح رابطه لازم برای گفتوگو درباره چنین مسائلی را دارند.»
او افزود: «طبیعی است که رئیسجمهور پوتین ممکن است برخی توصیهها را بپذیرد و برخی دیگر را نپذیرد. این، راهی برای تسهیل این روند است.»
|
شنبه ۲۲ آذر ۱۴۰۴ -
Saturday 13 December 2025
|
ايران امروز |
ارتش اسرائیل اعلام کرد که رائد سعید، فرمانده ارشد حماس و یکی از طراحان حملات ۷ اکتبر ۲۰۲۳ به اسرائیل، را در حملهای به یک خودرو در شهر غزه در روز شنبه کشته است. این ترور، برجستهترین ترور یک چهره ارشد حماس از زمان اجرای توافق آتشبس غزه در ماه اکتبر بود.
بنیامین نتانیاهو، نخست وزیر اسرائیل، و اسرائیل کاتز، وزیر دفاع، در بیانیهای مشترک گفتند که سعید در پاسخ به حملهای از سوی حماس که در آن یک وسیله انفجاری دو سرباز را در اوایل روز شنبه زخمی کرد، هدف قرار گرفته است.
به گفته مقامات بهداشتی غزه، حمله به خودرو در شهر غزه منجر به کشته شدن پنج نفر و زخمی شدن حداقل ۲۵ نفر دیگر شد. حماس یا پزشکان هنوز تأیید نکردهاند که سعید در میان کشتهشدگان بوده است.
حماس میگوید این حمله نقض توافق آتشبس است
یک مقام نظامی اسرائیلی، سعید را به عنوان یکی از اعضای عالیرتبه حماس توصیف کرد که به ایجاد و پیشرفت شبکه تولید سلاح این گروه کمک کرده است.
این مقام گفت: «در ماههای اخیر، او برای احیای تواناییها و تولید سلاح حماس فعالیت میکرد که نقض آشکار آتشبس است.»
منابع حماس همچنین او را پس از عزالدین الحداد، دومین فرمانده شاخه نظامی این گروه توصیف کردهاند.
این منابع گفتند که سعید قبلاً فرماندهی گردان شهر غزه حماس، یکی از بزرگترین و مجهزترین گردانهای این گروه، را بر عهده داشت.
حماس در بیانیهای این حمله را به عنوان نقض توافق آتشبس محکوم کرد، اما نگفت که آیا سعید آسیب دیده است یا خیر و از تهدید به انتقام خودداری کرد.
جنگ غزه پس از آن آغاز شد که شبهنظامیان تحت رهبری حماس در حملهای به جنوب اسرائیل در ۷ اکتبر ۲۰۲۳، ۱۲۰۰ نفر، که اکثر آنها غیرنظامی بودند، را کشتند و ۲۵۱ نفر را به گروگان گرفتند. مقامات بهداشتی در غزه میگویند که حمله تلافیجویانه اسرائیل بیش از ۷۰۷۰۰ فلسطینی، که اکثر آنها غیرنظامی بودند، را کشته است.
آتشبس ۱۰ اکتبر صدها هزار فلسطینی را قادر ساخته است تا به ویرانههای شهر غزه بازگردند. اسرائیل نیروهای خود را از مواضع شهر عقب کشیده و جریان کمکها افزایش یافته است.
اما خشونتها به طور کامل متوقف نشده است. مقامات بهداشتی فلسطین میگویند که نیروهای اسرائیلی از زمان آتشبس، حداقل ۳۸۶ نفر را در حملات غزه کشتهاند. اسرائیل میگوید که از زمان شروع آتشبس، سه سرباز آن کشته شدهاند و به دهها جنگجو حمله کرده است.
نضال المغربی و امیلی رز / خبرگزاری رویترز / ۱۳ دسامبر ۲۰۲۵
|
شنبه ۲۲ آذر ۱۴۰۴ -
Saturday 13 December 2025
|
ايران امروز |
|
شنبه ۲۲ آذر ۱۴۰۴ -
Saturday 13 December 2025
|
ايران امروز |
|
شنبه ۲۲ آذر ۱۴۰۴ -
Saturday 13 December 2025
|
ايران امروز |
|
شنبه ۲۲ آذر ۱۴۰۴ -
Saturday 13 December 2025
|
ايران امروز |
|
شنبه ۲۲ آذر ۱۴۰۴ -
Saturday 13 December 2025
|
ايران امروز |
|
شنبه ۲۲ آذر ۱۴۰۴ -
Saturday 13 December 2025
|
ايران امروز |
از صبح شنبه ۲۲ آذر ۱۴۰۴، ایران وارد مرحله تازهای از سیاستگذاری سوخت شد؛ مرحلهای که مدتها درباره آن بحث و بررسی شده بود و حالا اجرای رسمی آن در دولت پزشکیان آغاز شده است.
افزایش قیمت بنزین در ایران، که یکی از پایینترین قیمتها در جهان است، مدتها به دلیل نگرانیها مبنی بر تکرار اعتراضات خونین آبان ۱۳۹۸ به تعویق افتاده بود.
فاطمه مهاجرانی، سخنگوی دولت، در تلویزیون دولتی گفت: از روز شنبه، اکثر وسایل نقلیه به جز آمبولانسها باید سوخت را با نرخ بالاتر ۵۰۰۰ تومان در هر لیتر خریداری کنند.
بنابر گزارش صداوسیما، این نرخ بالاتر، مصرفکنندگانی را که بیش از ۱۶۰ لیتر در ماه نیاز دارند، هدف قرار میدهد.
سایر رانندگان همچنان میتوانند تا ۶۰ لیتر بنزین را با قیمت ۱۵۰۰ تومان به ازای هر لیتر و ۱۰۰ لیتر اضافی را با قیمت ۳۰۰۰ تومان به ازای هر لیتر خریداری کنند.
مهاجرانی گفت که این افزایش با هدف کنترل مصرف سوخت و مبارزه با قاچاق صورت گرفته است.
مهاجرانی گفت سهمیه تاکسیها بدون تغییر باقی میماند.
ریسک سه نرخی شدن بنزین
پزشکیان اگرچه در زمان مناظرههای انتخاباتی بارها بیان کرده بود که قیمت بنزین را تغییر نخواهد داد اما در ماههای اخیر تأکید کرده است که اصلاح محدود قیمتها، به منظور کنترل مصرف، جلوگیری از هدررفت منابع و کاهش فشار بر کارتهای جایگاه ضروری بود.
برخی تحلیلگران و اقتصاددانان هشدار میدهند که اجرای جراحی اقتصادی بنزین در شرایط فعلی اقتصاد ایران، با رکود گسترده، تورم بالا و محدودیت منابع مالی، ریسک بالایی دارد. افزایش نرخ آزاد و سهنرخی شدن بنزین میتواند فشار مستقیم بر دهکهای پایین و خانوارهای متوسط وارد کند و مصرفکنندگان پرمصرف را به سمت راهکارهای غیررسمی مانند قاچاق یا استفاده از بازار سیاه سوق دهد. این گروه از کارشناسان بر این باورند که موفقیت اصلاحات قیمتی تنها زمانی محقق میشود که دولت همزمان با تغییر نرخها، برنامههای حمایتی دقیق، اطلاعرسانی گسترده و ابزارهای مدیریتی مصرف را بهکار گیرد تا اثرات اجتماعی و اقتصادی منفی به حداقل برسد.
در واقع سهنرخی شدن بنزین در ظاهر تغییر کوچکی است، اما در عمل ابزاری برای مدیریت مصرف بدون وارد کردن فشار مستقیم به خانوارهایی است که تنها سهمیه پایه را استفاده میکنند. پیامدهای این تصمیم تنها به جایگاهها محدود نمیشود؛ کاهش مصرف مازاد و کنترل قاچاق سوخت دو اثر فوری هستند که میتوانند در بودجه دولت و بازار انرژی منعکس شوند. تجربههای گذشته نیز نشان داده هر تغییر حتی جزئی در حوزه سوخت، میتواند زنجیرهای از تأثیرات اقتصادی و اجتماعی ایجاد کند.
سیاستهای سوخت در ایران همیشه بیش از یک تصمیم اقتصادی بوده است و ترکیبی از ملاحظات سیاسی، امنیتی و اجتماعی را در خود جای داده است. دولت پزشکیان در شرایطی سراغ مدل سهنرخی رفت که از یک سو تجربه تلخ شوکهای گذشته در ذهن مردم وجود داشت و از سوی دیگر، فشارهای مالی و رشد بیوقفه مصرف بنزین، تصمیمگیری در این حوزه را اجتنابناپذیر میکرد. فعالان اقتصادی معتقدند که نه تثبیت کامل قیمت امکانپذیر بود و نه جهش بزرگ؛ بنابراین انتخاب مدل سهنرخی نوعی حرکت محتاطانه، تدریجی و مبتنی بر کاهش مصرف مازاد به شمار میرود.
احمدی نژاد پایه گذار سهمیه بندی بنزین
برای درک حساسیت بالای تصمیم اخیر، مرور تاریخچه سهمیهبندی بنزین در ایران ضروری است. سهمیهبندی بنزین برای نخستین بار در دولت محمود احمدینژاد و در سال ۱۳۸۶ آغاز شد؛ زمانی که قیمت بنزین سهمیهای ۱۰۰ تومان و نرخ آزاد ۴۰۰ تومان بود. هدف این اقدام کنترل مصرف و مقابله با قاچاق سوخت بود، چرا که اختلاف قیمت داخلی و خارجی بنزین، قاچاق را به فعالیتی پرسود تبدیل کرده بود. در همان سال کارت سوخت معرفی شد تا مصرف خانوارها و خودروها ثبت و رصد شود و دولت بتواند الگوی مصرف را پایش و تصمیمگیری دقیقتری انجام دهد.
افزایش ۲۰۰ درصدی قیمت بنزین در دولت روحانی
در دولت حسن روحانی نیز سیاست سوخت دستخوش تغییراتی شد. بین سالهای ۱۳۹۲ تا ۱۳۹۶، قیمت بنزین به مرور افزایش یافت؛ بهطوری که در سال ۱۳۹۳، قیمت بنزین سهمیهای به ۷۰۰ تومان و آزاد به ۱۰۰۰ تومان رسید. با گذر زمان، سهمیهبندی عملاً کنار گذاشته شد و کارت سوخت از کارکرد اجرایی خارج شد. هدف دولت در آن مقطع، کاهش فاصله قیمتها با واقعیتهای اقتصادی و کاهش نیاز به سهمیهبندی بود. با این حال، جهش نرخ ارز در سال ۱۳۹۷ و افزایش شکاف قیمت داخلی و خارجی، قاچاق سوخت را بار دیگر تشدید کرد و مصرف بنزین روند صعودی پیدا کرد؛ عواملی که بازگشت کارت سوخت و سهمیهبندی را اجتنابناپذیر ساخت.
نقطه عطف بعدی آبان ۱۳۹۸ بود؛ زمانی که قیمت بنزین در یک شب به صورت ناگهانی افزایش یافت و رئیس جمهور در مقابل رسانه ها گفت بنده هم صبح جمعه متوجه شدم نرخ سهمیهای به ۱۵۰۰ تومان و آزاد به ۳۰۰۰ تومان رسید. این اقدام با واکنشهای اجتماعی گستردهای همراه شد و تجربهای پرهزینه برای سیاستگذاران رقم زد. این رخداد نشان داد که اعمال شوکهای قیمتی بدون اقناع افکار عمومی میتواند تبعات اجتماعی جدی به دنبال داشته باشد.
در دهه ۱۴۰۰، مصرف بنزین در کشور رکوردهای جدیدی ثبت کرد و رشد مصرف با ظرفیت تولید داخلی همخوانی نداشت. یارانه پنهان سوخت به یکی از سنگینترین بارهای مالی بودجه تبدیل شد و حساسیت اجتماعی نسبت به قیمت بنزین، تصمیمگیریهای ناگهانی در این حوزه را دشوارتر کرد. در چنین فضایی، مدلهای چندنرخی بنزین به عنوان راهکاری محتاطانه مطرح شدند؛ در این مدلها سهمیههای پایه با نرخ پایین حفظ میشود و مصرف مازاد با قیمت بالاتر محاسبه میشود. هدف این سیاست، کنترل مصرف، کاهش قاچاق و وارد نشدن فشار مستقیم به دهکهای کمدرآمد است، در حالی که خانوارهای پرمصرف با افزایش هزینه مواجه خواهند شد.
بررسیها نشان میدهد که قیمت بنزین در دولت روحانی افزایش ۲۰۰ درصدی را ثبت کرد. سرعت اجرای این تغییر و تبعات اجتماعی آن بیسابقه بود همچنین افزایش قیمت در دولت احمدینژاد مرحلهای و تدریجی بود و قیمت بنزین آزاد در پایان دوره او به حدود ۷۰۰ تومان رسید که ۷۷۵ درصد رشد کرده است.
تاریخچه سیاست بنزین در ایران نشان میدهد که هر تغییر، حتی کوچک، پیامدهای اقتصادی، اجتماعی و سیاسی گستردهای دارد. تجربههای گذشته ثابت کرده است که اصلاحات کوتاهمدت یا ناگهانی بدون مدیریت کامل، میتواند اثرات منفی ایجاد کند.
به همین دلیل، دولتها کمتر به سراغ سیاستهای قاطع رفتند و مدلهای آزمایشی متعددی مطرح شد؛ از طرح انتقال سهمیه از خودرو به خانوار، سهمیه سفر، بنزین نوروزی تا کالابرگ سوخت، اما هیچیک به مرحله اجرا نرسیدند. کوچکترین خطا در این زمینه میتوانست اعتماد عمومی را تحت فشار قرار دهد و دولت را وادار به عقبنشینی کند.
منابع: خبرآنلاین، خبرگزاری رویترز
|
شنبه ۲۲ آذر ۱۴۰۴ -
Saturday 13 December 2025
|
ايران امروز |
|
شنبه ۲۲ آذر ۱۴۰۴ -
Saturday 13 December 2025
|
ايران امروز |
عصر ایران؛ جواد لگزیان
آدمکهایی با لباسهای پر زرق و برق و ماشینهای هیولامانند که با تکبری جنونآمیز مایملک حقیر خود را به نمایش می گذارند و با کمدی ترسناکی ادای خوشبختی و کامرانی را درمیآورند، حقیقتا شایسته نام لمپنبورژوازیاند که امروزه در خیابانهای بیهودگی ویراژ میدهند و بر صفحات مجازی نقش باطل میزنند؛ طبقهای عجیب و غریب که اکنون اطوار خندهآور و کمدی زندگیاش طنینی تراژیک در فاصله با روزگار پرمرارت فرودستان و حتی طبقه متوسط یافته است.
کتاب «دگرگونی در طبقههای اجتماعی در ایران (از دههٔ ۱۳۴۰ تا ۱۳۹۷)» از محمد رحمانزاده هروی گامی است برای شناخت ساختار و آمیزۀ طبقههای اجتماعی ایران و ویژگی های تاریخی پیدایش، بالندگی و دگرگونی آن. کتابی که تلاش دارد به پشتوانۀ چندین سال کار پژوهشی و پیگیر در این زمینه تحقیقی شایسته ارائه دهد.
به عقیده محمد رحمانزاده هروی در کمابیش شصت سال گذشته دگرگونیهای چشمگیری در ساختار و آمیزۀ طبقاتی جامعۀ ایران پدید آمده است. برای نمونه، اکنون دیگر چیزی به نام طبقۀ دهقان در ایران و شاید در بیشتر کشورهای جهان وجود ندارد. طبقۀ کارگر صنعتی با همۀ نقشی که در تولید اقتصادی و زندگی اجتماعی دارد، دیگر نقش و جایگاه چیره را در جمعیت ایران ندارد و این نقش هم پیوسته رو به کمرنگ شدن دارد.
در برابر آن، طبقهای به نام «طبقۀ میانۀ نوین» هم در سازمان اجتماعی تولید و هم در کل جامعه در حال رشد است و البته سر و کله یک طبقه لمپنبورژوازی هم پیدا شده که درباره کمدی تراژدی آن در ادامه بیشتر خواهیم خواند.
رحمانزاده هروی در فصل نخست «نگاهی مفهومی به «طبقهی اجتماعی» در جهان و ایران» موضوعاتی مانند پارادایمهای اندیشگی و طبقاتی، مدلهای غربالگری و دستهبندی جمعیت شاغل و گروهبندی آنها در چند طبقۀ اجتماعی را تعریف و نقش آنها را نشان می دهد. در این فصل همچنین، طبقههای اجتماعی را خودبنیاد و دارای سرشت اقتصادی دانسته و معتقد است طبقههای اجتماعی به گروههای بزرگ و کمابیش پایدار فراقومی، فراجنسی و فرازبانی از جمعیت هر جامعه گفته می شود که در چارچوب تاریخی و زمانی ویژه، و سهم و جایگاه خود در مالکیت ابزار تولید و داراییهای مشهود یا نامشهودِ آفرینش ارزشافزوده، پدید آمدهاند.
در فصل دوم «جمعیت و مهارتهای کاری آن در ایران از میانهی دههی ۱۳۴۰ تا سال ۱۳۹۶» ساختار جمعیتی و جمعیت شاغل کشور بررسی و با سطح سواد، آموزش و مهارتهای آن که شرط توانایی انجام وظایف شغلی هر هموند سازمان اجتماعی تولید و توزیع است، آشنا می شویم. در این فصل همچنین از بنمایههای آفرینش «ارزش» اقتصادی در جامعه و معیارهای سنجش دگرگونی طبقههای اجتماعی سخن گفته می شود.
در فصل سوم «جایگاه طبقاتی جمعیت فعال کشور در بخش کشاورزی سازمان اجتماعی تولید» به زیرساختهای اقتصاد کشاورزی ایران در دستکم شش دهۀ گذشته پرداخته است. اصلاحات ارضی سال ۱۳۴۱، پارادایمهای چیره بر برپایی و چرخاندن بنگاههای کشاورزی کشور و آب و زمین در این بازۀ زمانی، تغییر توازن جمعیتی میان شهر و روستا و مانند آن، از موضوعات این فصل است.

حسن عباسی و سعید قاسمی نمونهای از لمپنیسم سیاسی
در فصل چهارم «جایگاه طبقاتی جمعیت فعال کشور در بخش صنعتی سازمان اجتماعی تولید» سخن بر سر نقش و جایگاه نفت و صنعت در تغییر و آرایش طبقههای اجتماعی ایران در شش دهۀ گذشته است. در این فصل همهنگام با بررسی زیرساختهای صنعتی کشور و دستاوردها و ناکامیهای آن در شش دهۀ گذشته، صنایع نفت و گاز و آب و برق نیز از نظر جمعیت و ساختار طبقاتی طبقۀ کارگر بررسی شده است.
در فصل پنجم «بخش خدمات و طبقههای اجتماعی» نقش و جایگاه بخش گستردۀ خدمات بررسی می گردد. ویژگی طبقهها و قشرهای اجتماعی شاغل در گروه خدمات مانند خردهفروشی، رستوران و هتلداری، حملونقل و انبارداری، خدمات مالی و سرمایهگذاری، بیمه و بانکداری، آموزش، و تندرستی در این بررسی جای می گیرد.
از نگاه کتاب گسترش این بخش در شش دهۀ گذشته، نقش طبقۀ میانۀ نوین و لایههای تکنوکراسی و بوروکراسی را در جامعه، پررنگتر از پیش ساخته است. فزون بر آن، در این فصل به چیستی طبقۀ میانۀ نوین، تفاوت آن با خردهبورژوازی، و چالشهای پرسمان طبقۀ میانۀ نوین پرداخته شده است.
کتاب در فصل ششم «انقلاب ۱۳۵۷ و تأثیر آن بر روند دگرگونی آمیزهی طبقاتی جمعیت کشور» به مفهوم و چیستی انقلاب، سرشت و روند پیدایش و پیروزی انقلاب، طبقهها و قشرهای اجتماعی شرکتکننده در انقلاب، سرنگونی بورژوازی یا بخش خصوصی نظام پیشین، مصادره و ملی کردن داراییها و سرمایههای حاکمان سرنگونشده و بورژوازی پیش از انقلاب، و روند و چگونگی جابهجایی و انتقال این داراییها به طبقهها و گروههای اجتماعی پس از انقلاب، می پردازد.
در فصل هفتم «طبقههای اجتماعی و گروههای مرجع در ایران کنونی» کتاب تلاش دارد بر پایۀ برداشتهای پارادایمی و تئوریک خود و یافتههای اقتصادی سازمان اجتماعی تولید و توزیع، یک مدل طبقاتی برای کشور پیشنهاد کند، و یافتههای خود را دربارۀ شرایط طبقاتی کنونی کشور و آمیزۀ طبقههای اجتماعی آن، نشان دهد.
این مدل فزون بر برداشتها و باورهای تئوریک نگارنده، بر پایۀ دادههای نهادهای رسمی کشور و گاه دادههای معتبر دیگر، طرحریزی و تئوریزه شده است.
در این فصل، نویسنده پس از آشنایی کوتاه با برداشت روشنفکران و کنشگران سیاسی دهۀ ۱۳۵۰ از ساختار طبقاتی کشور، برداشت خود از طبقهها و قشرهای اجتماعی کنونی کشور مانند سرمایهداران (بورژوازی)، طبقۀ میانۀ نوین، و طبقۀ کارگر را نشان خواهد داد.
در فرازی از کتاب رحمانزاده هروی به این نکته اشاره دارد: لمپن پرولتاریا نامی بود که مارکس به بخشی از طبقۀ کارگر داده بود که به هنجارهای پذیرفتهشدۀ طبقاتی و ملی پایبند نبودند. اما راستی آن است که این ویژگیها را امروز در رفتار بسیاری از آدمیان بهویژه دارندگان قدرت و ثروت نیز می توان دید.
همانگونه بسیاری از لمپنها و بزهکاران ممکن است به ثروت، سرمایه و قدرت دست یابند بیآنکه از رفتار بیبندوبار خود دست بردارند. ازاینرو، ما می توانیم سرمایهداری را نیز که ویژگیهای لمپنی داشته باشد، «لمپن بورژوازی» بنامیم... در دستکم ۲۰۰ سال گذشته، سرمایهداران بسیاری بودهاند که پولهای کلان خود را یا در کارهای غیراخلاقی مانند قمارخانه سرمایهگذاری کردهاند و هم در قاچاق مواد مخدر، ارز، قاچاق انسان و مانند اینها... لمپن بورژوازی یعنی همآمیزی فساد اداری و اقتصادی برای دستبرد به داراییهای ملی و عمومی، و یا کلاهبرداری از دولت یا شهروندان.
به عقیده رحمانزاده هروی اما بورژوازی ملی، یعنی آن دسته از سرمایهگذاران و مالکان بنگاههای بخش خصوصی که در پی عملکردی واقعی و سودآور در هر یک از بخشهای اقتصادی کشور، افزایش پایدار تولید ناخالص داخلی و درآمد ملی باشند نمی توانند به منافع درازمدت کشور و مردم بومی، و زیرساختهای اجتماعی آن بیتفاوت باشند و آن را قربانی سوداندوزی خود کنند.
این شرط رفاه درازمدت و پایدار جامعه است که بورژوازی ملی را از لمپنبورژوازی و نوکیسگانی که همه چیز را قربانی سود شخصی خود می کنند، جدا می سازد. وفاداری به منافع کلان سیاسی و اقتصادی کشور، بخشی از این اخلاق اجتماعی است که به سهم خود پشتیبان سرمایه و منافع بورژوازی کشور هم هست. بورژوازی هر کشور تنها هنگامی می تواند شایستۀ پسوند «ملی» باشد که خود دستی تعیینکننده در دولت و قدرت سیاسی داشته باشد، و بتواند و بخواهد که با لمپنبورژوازی رویارویی کند.
کتاب «دگرگونی در طبقههای اجتماعی در ایران (از دههٔ ۱۳۴۰ تا ۱۳۹۷)» نوشته محمد رحمانزاده هروی در ۵۴۴ صفحه و با قیمت ۷۵۰۰۰۰ تومان را انتشارات اختران رهسپار بازار کتاب کرده است.
|
شنبه ۲۲ آذر ۱۴۰۴ -
Saturday 13 December 2025
|
ايران امروز |
|
شنبه ۲۲ آذر ۱۴۰۴ -
Saturday 13 December 2025
|
ايران امروز |
جیم سیوتو، مایکل ریوُس / سیانان
افسر کهنهکار نیروهای ویژه آمریکا که تیمش «ماریا کورینا ماچادو»، برنده جایزه نوبل را از ونزوئلا خارج کرد، از او درخواست کرده است دیگر به کشورش بازنگردد. این درخواست پس از عملیاتی پرخطر و ۱۶ ساعته مطرح شد که بخش عمده آن در نیمهشب و در آبهای طوفانی انجام گرفت.
برایان استرن، بنیانگذار بنیاد «گری بول رسکیو» روز جمعه به شبکه سیانان گفت: «بهجرأت میتوانم بگویم این سختترین، پرمخاطبترین و حساسترین عملیاتی است که تاکنون انجام دادهایم.»
استرن در یک نشست مطبوعاتی مجازی توضیح داد که ماچادو سوار قایقی شد که از سواحل ونزوئلا حرکت کرد تا در نقطهای از دریا با یک کشتی دیگر ملاقات کند. او در همانجا با استرن دیدار کرد که در قایق دوم منتظرش بود.
ماچادو تا سهشنبه شب خود را به قایق دوم رساند و سوار آن شد و سپس به نقطهای دیگر منتقل شد.
به گفته استرن، این سفر دریایی شبانه بسیار طولانی، سرد و پرتنش بود و شهرت ماچادو انجام آن را دشوارتر کرده بود.
او افزود: «بهدلیل چهره شناختهشدهاش، امضایش، و اینکه سراسر دستگاه اطلاعاتی ونزوئلا، سرویسهای امنیتی کوبا و حتی بخشهایی از اطلاعات روسیه ماهها و بهویژه این هفته پس از اعلام جایزه نوبل در پی یافتن او بودند، مأموریت با ریسک بسیار بالایی همراه بود.»
استرن گفت تیم او تاکنون ۸۰۰ عملیات انجام داده و بیش از ۸۰۰۰ نفر را نجات داده است، «اما این نخستین فردی است که صفحه ویکیپدیا دارد.»
به گفته او، قایق بامداد چهارشنبه به ساحل رسید و ماچادو از آنجا سوار هواپیمایی شد که به مقصد نروژ پرواز میکرد؛ جایی که قرار بود جایزه صلح نوبل خود را دریافت کند و پس از دو سال، دخترش را ببیند.
بر اساس دادههای ردیابی پرواز که سیانان آن را تأیید کرده است، هواپیمای حامل ماچادو صبح چهارشنبه از جزیره کوراسائو ـــ نزدیک ونزوئلا ـــ برخاست، در بنگور ایالت مین توقف کرد و سپس به نروژ رفت. سفارت هلند در کاراکاس، که نماینده منافع آروبا، بونیر و کوراسائو است، هرگونه نقش خود در خروج ماچادو را رد کرده است.
ماچادو تنها چند ساعت پس از برگزاری مراسم اهدای جایزه صلح نوبل ـــ که دخترش بهجای او جایزه را دریافت کرد ـــ به اسلو رسید. او از بالکن هتل «گرند» اسلو برای گروهی از هواداران که با تشویق از او استقبال کردند، دست تکان داد و بعدها گفت با بسیاری از ونزوئلاییهایی دیدار کرده است که امیدوارند روزی به کشوری آزاد بازگردند.
این نخستین حضور عمومی ماچادو در حدود یک سال گذشته بود. او پس از سرکوب شدید مخالفان توسط دولت ونزوئلا در پی انتخابات جنجالی سال گذشته، به مخفیگاه رفت و تنها در ماه ژانویه برای مدت کوتاهی در تظاهراتی علیه مراسم تحلیف نیکلاس مادورو ظاهر شد.
تیم ماچادو روز جمعه از اظهارنظر درباره جزئیات عملیات خروج او خودداری کرد و در گفتوگوبا سیانان تأیید نکرد که آیا تیم نجات «گری بول» در این مأموریت نقش داشته است یا نه.
ماچادو پیشتر به خبرنگاران گفته بود که از دولت آمریکا حمایت دریافت کرده، اما از بیان جزئیات خودداری کرد و گفت:
«روزی خواهم توانست توضیح بدهم، اما حالا نمیخواهم کسی را در معرض خطر قرار دهم.»
استرن از سوی دیگر گفت این عملیات با کمک اهداکنندگان ناشناس تأمین مالی شده و تا آنجا که او اطلاع دارد، هیچ حمایتی از سوی دولت آمریکا دریافت نکرده است.
او اما در نشست خبری مجازی روز جمعه اذعان کرد که تیمش در جریان مأموریت با ارتش آمریکا در تماس بوده تا آنان را از حضور خود در دریا آگاه کند. او گفت هدفش جلوگیری از هدف قرار گرفتن احتمالی تیمش در جریان عملیات مقابله با قاچاق مواد مخدر در دریای کارائیب بوده است.
استرن توضیح داد: «در این منطقه، ارتش آمریکا در حال انجام عملیات است و من بهشدت نگران آن بودم که نکند نیروهای ما هدف اشتباه قرار گیرند. ما بهگونهای ارتباط برقرار کردیم که ارتش و دولت آمریکا از فعالیت ما در منطقه مطلع باشند، هرچند جزئیات مأموریت را نمیدانستند. فقط محدوده فعالیت و نقاط قرار ما مشخص شد و در مراحل نهایی و در آخرین لحظات، هدف دقیق مأموریت را اطلاع دادیم.»
در پاسخ به این پرسش که آیا تیم او ممکن است روزی به ماچادو برای بازگشت به ونزوئلا کمک کند، استرن گفت که او را از این کار برحذر داشته است.
استرن افزود: «وقتی با هم در قایق بودیم، در اینباره صحبت کردیم و من از او التماس کردم برنگردد. او برای من قهرمان واقعی و الگویی بزرگ است، اما بازگرداندنش به جایی که ممکن است بازداشت، شکنجه یا حتی کشته شود، چیزی نیست که بخواهم. با این حال، همانند ما، او رهبری واقعی است و میخواهد در کنار مردمش باشد.»
|
شنبه ۲۲ آذر ۱۴۰۴ -
Saturday 13 December 2025
|
ايران امروز |
آغاز اجرای مصوبه بنزینی دولت از امروز، دوباره تورم و گرانی را به صدر اخبار و شبکههای اجتماعی کشانده است. این مصوبه که هدف آن مدیریت مصرف سوخت و کنترل واردات اعلام شده، در نگاه بسیاری از مردم تنها بازتولید بیعدالتی و افزایش فشار اقتصادی است.
به گزارش رویداد۲۴، آذر منصوری، رئیس جبهه اصلاحات، در یادداشتی با تیتر «و ما ادراک تورم» به صراحت هشدار داده که تورم مزمن، خانوادهها را به انتخابهای دردناک روزمره کشانده و امنیت روانی جامعه را تهدید میکند. او مینویسد: «این فشار فقط اقتصادی نیست؛ کرامت، امید و احساس تعلق را نیز فرسوده کرده است».
او تاکید میکند: «اقتدار ملی بدون رضایت حداقلی مردم دوام نمیآورد. تورم مهارنشده، اعتماد عمومی و سرمایه اجتماعی را میفرساید و هزینه حکمرانی را بهشدت بالا میبرد. اتکای صرف به مدیریت امنیتی یا وعدههای کوتاهمدت، پاسخ این بحران نیست. راه برونرفت، تبدیل مهار تورم به اولویت مطلق است: اصلاحات جدی اقتصادی، انضباط مالی، شفافیت، و دیپلماسی مؤثر برای کاهش فشار تحریمها. بیتوجهی به این واقعیت، جامعه را به نقطهای میرساند که بازگشت از آن بسیار پرهزینهتر خواهد بود. حکمرانی با این وضعیت قابل دوام نیست.»
کاربران شبکههای اجتماعی هم با کنایه و طنز، این بحران را روایت میکنند. یکی از کاربران نوشته: «یه جوری تورم و گرونیها عجیب غریب شده؛ تنها چیزی که الان ارزونه و به چشم نمیاد بنزین پنج هزار تومنیه.»
کاربری دیگر با هشتگ تورم نوشت: «چیزی به قله موفقیت نمونده، دقیقا پشت خیمه دشمن!»
این ادبیات توام با کنایه و طنز تلخ، نشان میدهد که جامعه دیگر تاب فشارهای اقتصادی را ندارد و هر تصمیم اقتصادی، بدون توجه به عدالت، با واکنش منفی روبهرو میشود.
هشدار رسانهها
روزنامه اصلاحطلب هممیهن در سرمقالهای تند و هشدارآمیز، تورم را مخربتر از جنگ توصیف و تأکید کرده است که تداوم سیاستهای تورمزا نهتنها نظم اقتصادی، بلکه اخلاق اجتماعی، اعتماد عمومی و امکان یک زندگی آبرومندانه را نیز از بین میبرد؛ وضعیتی که بهگفته این روزنامه، ایران را به استثنایی نگرانکننده در منطقه تبدیل کرده است.
روزنامه اصولگرای جوان نیز در سرمقاله امروز خود نسبت به مصوبه بنزینی انتقاد کرده و نوشته است که تخصیص یارانه به خودرو و نه به فرد، نابرابری را تشدید میکند. بیش از ۶۰ درصد خانوارهای کمدرآمد عملاً سهمی از یارانه بنزین نمیبرند و تمام مزایا به مصرفکنندگان پرمصرف میرسد.
جوان تاکید میکند که اصلاح مصرف بدون عدالت، نه تنها پایدار نیست، بلکه سرمایه اجتماعی را نیز فرسوده میکند. این روزنامه هشدار داده: «اگر قرار باشد فرمان اصلاحات بنزین چرخانده شود، این حرکت باید در مسیر درست و با سازوکاری باشد که نه بار مالی مضاعف ایجاد کند و نه نابرابری را گسترش دهد».
نگرانی به بهارستان رسید
مهدی اسماعیلی، عضو کمیسیون اجتماعی مجلس، در واکنش به وضعیت تورم گفت: «باید برای تورم و گرانی که امروز یقه جامعه را گرفته، تدبیری باشد تا اقشار آسیبپذیر، به ویژه کارگران و دهکهای پایین، بیشتر از این اذیت نشوند.»رحیم زارع، سخنگوی کمیسیون برنامه و بودجه، ضمن اشاره به محدودیتهای بودجهای، وعده داد که افزایش حقوقها متناسب با نرخ تورم باشد، اما حتی وعده افزایش میانگین ۲۰ درصدی نیز نمیتواند فشار تورم کنونی را جبران کند.
تورم؛ از تهدید اقتصادی تا بحران اجتماعی
تورم طولانیمدت، ارزش پول ملی را کاهش داده و باعث عقبماندن دستمزدها شده است. طبقه متوسط، ستون ثبات اجتماعی، کوچک شده و فقر گسترش یافته است. به قول آذر منصوری، هیچ جامعهای با سفرههای خالی و افقهای بسته پایدار نمیماند.ادامه این روند، اعتماد عمومی را تضعیف و هزینه حکمرانی را بالا میبرد. بیتوجهی به اصلاحات اقتصادی و سیاستهای ناکارآمد، نه تنها فقر و نابرابری را تشدید میکند، بلکه میتواند منجر به واکنشهای اجتماعی پرهزینه شود.
ادامه فرسایش یا عدالت واقعی
اقتصاد ایران دیگر تاب تصمیمهای ناپخته و ناپایدار را ندارد. اگر دولت نتواند تورم را مهار کند و اصلاحات اقتصادی را همراه با عدالت اجتماعی پیش ببرد، نه بنزین پنج هزار تومانی و نه هیچ سیاست دیگری قادر به حفظ ثبات اجتماعی و اقتصادی نخواهد بود.
آذر منصوری هشدار میدهد: «راه برونرفت، تبدیل مهار تورم به اولویت مطلق است: اصلاحات جدی اقتصادی، انضباط مالی، شفافیت و دیپلماسی مؤثر برای کاهش فشار تحریمها.»این هشدار روشن است: اصلاح سیاستها بدون عدالت، تنها ادامه مسیر فرساینده گذشته است و هزینه آن، مستقیماً بر دوش مردم خواهد افتاد.
|
شنبه ۲۲ آذر ۱۴۰۴ -
Saturday 13 December 2025
|
ايران امروز |
بنوا فوکون و لارا سلیگمن / والاستریت ژورنال / ۱۲ دسامبر ۲۰۲۵
به گفته مقامهای آمریکایی، یک تیم عملیات ویژه ایالات متحده ماه گذشته در اقیانوس هند به یک کشتی وارد شد و اقلام مرتبط با امور نظامی را که از چین به مقصد ایران در حال انتقال بود، توقیف کرد؛ اقدامی نادر در قالب عملیات رهگیری دریایی با هدف جلوگیری از بازسازی زرادخانه نظامی تهران.
به گفته این مقامها، این کشتی زمانی که چند صد مایل از سواحل سریلانکا فاصله داشت، توسط نیروهای آمریکایی متوقف شد و محموله آن ضبط شد؛ سپس اجازه یافت به مسیر خود ادامه دهد. به گفته مقامها و یک فرد دیگر آگاه از این عملیات، ایالات متحده از پیش این محموله را تحت نظر داشت.
این یورش که پیشتر فاش نشده بود، بخشی از تلاشهای پنتاگون برای اخلال در شبکههای پنهانی تأمین تجهیزات نظامی جمهوری اسلامی بود؛ آن هم پس از آنکه اسرائیل و آمریکا در جریان یک درگیری ۱۲روزه در ماه ژوئن، خسارات سنگینی به تأسیسات هستهای و موشکی ایران وارد کردند.
این نخستین بار در سالهای اخیر است که بهطور شناختهشده، ارتش آمریکا محمولهای با منشأ چینی را که در مسیر ایران بوده، رهگیری میکند. نام کشتی و مالک آن مشخص نشده است.
این عملیات چند هفته پیش از آن رخ داد که ایالات متحده یک نفتکش تحریمشده را در نزدیکی سواحل ونزوئلا توقیف کرد؛ نفتکشی که برای انتقال نفت از ونزوئلا به ایران مورد استفاده قرار میگرفت. این رویداد بر استفاده دولت ترامپ از تاکتیکهای تهاجمی دریایی علیه دشمنان تأکید داشت؛ تاکتیکهایی که آمریکا در گذشته نزدیک بهندرت به آنها متوسل شده بود.
فرماندهی ایندو-پاسیفیک ارتش آمریکا که این عملیات را اجرا کرده، از اظهارنظر خودداری کرد. سخنگویان وزارت خارجه ایران و چین نیز به درخواستها برای اظهار نظر پاسخی ندادند.
به گفته یکی از مقامها، محموله توقیفشده شامل قطعاتی بود که بالقوه میتوانست در تسلیحات متعارف ایران مورد استفاده قرار گیرد و این محموله در نهایت نابود شد. این مقام افزود که قطعات ضبطشده «دوکاربردی» بودند؛ یعنی هم کاربرد غیرنظامی داشتند و هم نظامی.
به گفته مقام دوم آمریکایی و فرد آگاه از این توقیف، ایالات متحده به اطلاعاتی دست یافته بود که نشان میداد این محموله به شرکتهای ایرانیای ارسال میشده که در تأمین قطعات برای برنامه موشکی ایران تخصص دارند.
به گفته نخستین مقام آمریکایی، این عملیات با مشارکت نیروهای عملیات ویژه و همچنین نیروهای متعارف انجام شد.
مقامهای ایرانی میگویند با نگرانی از یک رویارویی تازه با اسرائیل، تلاشها برای بازسازی زرادخانه موشکهای بالستیک کشور را دوچندان کردهاند. مذاکرات ایران و آمریکا درباره برنامه هستهای مورد مناقشه تهران، پس از آنکه با جنگ متوقف شد، هنوز از سر گرفته نشده است.
این توقیف نادرِ فناوریهای مرتبط با امور نظامی که به مقصد ایران در حرکت بودند، همزمان با آن صورت میگیرد که سازمان ملل متحد در اواخر سپتامبر بار دیگر ممنوعیت بینالمللی تجارت تسلیحاتی با ایران را اعمال کرد.
در سالهای اخیر، ایالات متحده چندین محموله سلاح و نفت متعلق به ایران را توقیف کرده است. در ژانویه ۲۰۲۴، فرماندهی مرکزی آمریکا (سنتکام) که مسئول عملیاتهای ایالات متحده در خاورمیانه است، قطعات موشکهای بالستیک و کروز ساخت ایران را که در نزدیکی سواحل سومالی به مقصد نیروهای حوثی یمن در حال انتقال بود، ضبط کرد.
ایالات متحده همچنین در سالهای ۲۰۲۰ و ۲۰۲۳ محمولههای نفتی ایران را توقیف کرد و اعلام کرد که عواید آنها به سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، نیروی شبهنظامی تهران، میرسیده است.
فروش محصولات چینی که مظنون به استفاده در برنامه موشکی ایران هستند، در آمریکا با دقت بیشتری زیر ذرهبین رفته است. ماه گذشته، دو نماینده دموکرات کنگره از وزیر خارجه آمریکا، مارکو روبیو، و رئیس سازمان اطلاعات مرکزی، جان رتکلیف، خواستند انتقال یک محموله بزرگ مواد شیمیایی از چین به ایران ــ که بالقوه میتواند در سوخت موشکها کاربرد داشته باشد ــ را بررسی کنند.
راجا کریشنامورتی، نماینده ایلینوی، و جو کورتنی، نماینده کنتیکت، در نامهای به تاریخ ۱۳ نوامبر نوشتند: «آخرین محمولههای پکن از این پیشسازهای شیمیایی حیاتی نشان میدهد که اقدامات ایالات متحده تاکنون نتوانسته چین را از حمایت از تلاشهای تهران برای دستیابی به توانمندیهای تهاجمی نظامی بازدارد.» آنها افزودند: «به نظر میرسد پکن بهطور فزایندهای جسور شده و با مصونیت، به بازتسلیح ایران کمک میکند.»
روزنامه والاستریت ژورنال پیشتر در سال جاری گزارش داده بود که دو کشتی ایرانی با محمولههایی شامل تُنها پرکلرات سدیم ــ یکی از مواد اصلی برای تولید سوخت جامد موشکهای بالستیک ــ از چین در حال حرکت بودهاند. در ماه آوریل، وزارت خزانهداری آمریکا چندین نهاد ایرانی و چینی را بهدلیل تسهیل انتقال پیشسازهای شیمیایی مفید برای تولید موشکهای بالستیک به سپاه پاسداران انقلاب اسلامی تحریم کرد.
چین از دیرباز متحد دیپلماتیک و اقتصادی ایران بوده، نفت خام این کشور را وارد میکند و تحریمهای آمریکا علیه تهران را غیرقانونی میداند. مشخص نیست که دولت چین از محمولههایی که به برنامه موشکی ایران مربوط میشود، آگاه است یا نه؛ محمولههایی که اغلب توسط کشتیها و شرکتهای تحت کنترل ایران جابهجا میشوند.
بهنام بنطالبلو، مدیر بخش ایران در بنیاد دفاع از دموکراسیها ــ یک اندیشکده مستقر در واشنگتن که خواستار تشدید تحریمها علیه ایران است ــ گفت: «چین با باقی ماندن بهعنوان یک حوزه سهلگیر برای صادرات فناوریهای غیرقانونی، به توانمندساز برنامه موشکهای بالستیک ایران تبدیل شده است.»
به گفته بنطالبلو، شرکتهای چینی معمولاً فناوریهای با کاربرد دوگانه را در اختیار ایران میگذارند که دقت پرتابههای این کشور را افزایش میدهد؛ از جمله اسپکترومترها، ژیروسکوپها و دیگر ابزارهای اندازهگیری. او گفت: «این موضوع بهمراتب خطرناکتر از پیشسازهای شیمیایی است.»
|
شنبه ۲۲ آذر ۱۴۰۴ -
Saturday 13 December 2025
|
ايران امروز |
با عرض تسلیت به خانواده علیکُردی، قربانی قتلهای حکومتی
یکی از پیامدهای تحولات سریع در خاورمیانه پس از رویداد ۷ اکتبر، تضعیف همهجانبه نفوذ منطقهای خامنهای و سپاه پاسداران بود که با جنگ ۱۲ روزه به اوج خود رسید. شرایط «نه جنگ و نه صلح» و لجاجت رهبر در رد مذاکره و تعامل با آمریکا و بهطور جدی با اروپا، از همه مهمتر اصرار بر راهبرد نابودی اسرائیل، و ادامه همدستی با تزار روسیه در کشتن مردم اوکراین، جمهوری جهل و جنایت را در ناپایدارترین شرایط در چند دهه اخیر قرار داده است.
در درون کشور نیز با توجه به ابربحرانهای اقتصادی، اجتماعی، محیط زیستی و کاهش فزایندهی مشروعیت نظام ولایی در میان اکثریت مردمان ایران، مقاومت دلیرانه بخش مهمی از زنان در برابر پوشش اجباری، بسیاری از پژوهشگران اجتماعی و روزنامهنگاران داخلی و غربی را به این نتیجه رسانده است که احتمال سقوط رژیم در کوتاهمدت امکانپذیر است.
بهطور نمونه روزنامه فرانسوی لیبراسیون در گزارشی تحلیلی به این موضوع پرداخته و سقوط جمهوری اسلامی را یک واقعیت ممکن توصیف کرده است.
گزارشهای گوناگون نشان میدهد که حتی کارشناسان داخلی و برخی مقامها از جناحهای مختلف معتقدند که خطر سقوط جمهوری اسلامی در اثر فشارهای خارجی و بحرانهای داخلی جدی است.
در این رابطه عباس عبدی، روزنامهنگار و پژوهشگر اصلاحطلب در روزنامه اعتماد پیشبینی کرده است که “اگر روند عوض نشود، حکومت بهراحتی وارد سال ۱۴۰۵ نمیشود. فکر میکنم پیش از این سال اتفاقاتی خارج از اراده سیستم رخ میدهد.”
پیشبینی این روزنامهنگار بر پایه سنجش وی از شرایط کنونی کشور استوار است که “در هیچیک از نظامهای مالی، پولی، اجتماعی، بینالمللی و رسانهای کشور چشمانداز مثبتی دیده نمیشود و با توجه به فقدان چشمانداز و رکود تورمی، در ادامه نیز وضع بدتر میشود و بدتر از وضعیت عمومی، نداشتن چشمانداز و امید است.”[۱]
در برابر خامنهای در بسیاری از زمینهها ارزیابی متفاوتی از شرایط ارائه میدهد. در حالی که از کار افتادگی پروژه هستهای، کشته شدن دهها نفر از سرداران سپاه و صدها نفر از نیروهای سرکوبگر و شماری از دانشمندان هستهای، تضعیف توان موشکی و نابودی برخی از زیرساختهای امنیتی و نظامی ولایی که در جنگ ۱۲ روزه روی داد و بسیاری را بر این باور واداشت که خامنهای در این جنگ شکست بزرگی متحمل شده است، وی در یکی از سخنرانیهایش ادعای پیروزی کرد.
“در جنگ دوازدهروزه، ملت ایران هم آمریکا را شکست داد هم اسرائیلیها را شکست داد؛ بدون تردید. آمدند شرارت کردند کتک خوردند و دستخالی برگشتند. این شکست به معنای واقعی کلمه این است. بله، شرارت کردند، اما دستخالی برگشتند، یعنی به هیچکدام از هدفهای خودشان نرسیدند. بنا به قولی رژیم صهیونی بیست سال برای این جنگ برنامهریزی و آمادهسازی کرده بود. بعضی اینجور نقل کردند. بیست سال برنامهریزی برای اینکه یک جنگی در ایران رخ بدهد و مردم تحریک بشوند و با آنها همراهی کنند، با نظام بجنگند، برای این برنامهریزی شده بود. دستخالی برگشتند قضیه بهعکس شد و ناکام شدند و حتی کسانی که با نظام زاویه هم داشتند در کنار نظام قرار گرفتند، یک اتحاد عمومی در کشور به وجود آمد که باید این را قدر دانست و نگه داشت.”[۲]
به عبارت دیگر خامنهای سرپا بودن “خیمه نظام” را بهرغم ضرباتی که رژیم دینی در جنگ ۱۲ روزه متحمل شد، پیروزی به شمار آورده است.
خامنهای در نشست با مداحان نیز در کنار پذیرش مشکلات کشور، ادامه دور زدن برخی از تحریمها، بازسازی سریع توان موشکی و رساندن سلاح و پول به نیروهای نیابتیاش را پیشرفت کشور میسنجد.[۳]
پرسش اینجاست، بهرغم مشکلات بیان شده علل “بقا”ی نظام ولایی، کدام است؟ آیا گمانهزنیها مبنی بر فروپاشی زود هنگام نظام همانطور که بیان شد امکانپذیر است؟
برخی از پژوهشگران پدیدههای گوناگون از جمله بهرهگیری ابزاری از مذهب، سرکوب و کنترل گسترده اجتماع، بهرهگیری از ضعف گفتمان مخالفان و نبود گفتمان جایگزین قوی و مشترک را علت بقای نظام اعلام کردهاند.
به باور نگارنده دو عامل سرکوب و فقدان بدیل فراگیر و مورد اعتماد اکثریت مردمان کشور مهمترین عامل ماندگاری نظام است که خامنهای نیز کاملاً بدان آگاهی دارد.
۱- ماشین سرکوب
تنها ابزار بازدارندگی خامنهای در این چند دهه اخیر که همواره از کارایی کافی برخوردار بوده است، ماشین سرکوب سپاه، بسیج و چندین نهاد امنیتی و اطلاعاتی است که با هرگونه خیزش خرد و کلانی به وحشیانهترین وجه روبرو شده است. افزون براین بهتازگی شاهد قتلهای حکومتی و افزایش بیپیشینهی اعدامهای فلهای میباشیم که بر پایه «النصر بالرعب» میکوشد جامعه مدنی را به انفعال کشاند. این رژیم در مواردی کوشیده است حتی با زندانی کردن کنشگران صنفی در برابر اینگونه فعالیتها نیز بازدارندگی ایجاد کند. هدف از سرکوبها پاشیدن تخم ناامیدی در میان اکثریت مردمان کشور است. در کنار سرکوب سخت باید به سرکوب نرم نیز اشاره کرد که بر عهده صدا و سیما و مداحان بیت گذاشته شده است.
۲- فقدان بدیل مورد اعتماد
تجربههای تاریخی نشان میدهد که تنها با وجود بدیلی مورد اعتماد جامعه مدنی مرحله فروپاشی نظامهای دیکتاتوری را پشت سر گذاشته است. حتی انقلاب ۵۷ نیز با پذیرش بدترین بدیل از سوی بسیاری از مردمان کشورمان تحقق یافت! ناکامی تمام خیزشهای کشور در چهلوهفت سال گذشته از جمله جنبش «مهسا ژینا امینی» نیز شاهد این مدعاست.
در واقع یکی از هدفهای مهم ماشین سرکوب خامنهای پیشگیری از تشکیل بدیل در برابر نظام ولایی بوده است که این کمبود خود عامل تشدید سرکوب شده است!
سپاه و خامنهای برای خاموش کردن مخالفین و جلوگیری از همکاری آنها از تمام ابزارهای ممکن بهره برده است. محسن رفیق دوست در برنامهای نقش خود در طرح ترور مخالفان رژیم خمینی در سالهای پس از انقلاب ۵۷ را با “دیدهبان ایران” در میان گذاشته که از جمله میتوان به ترور شاپور بختیار، اویسی و غیره اشاره کرد.
بنیاد برومند طی گزارش “ایران: خشونت دولتی بدون مرز” اقدامات جمهوری اسلامی، از جمله ارتکاب قتل و آدمربایی، در کشورهایی مانند آلمان، آمریکا، بریتانیا، پاکستان، عراق، فرانسه و کانادا را برملا ساخته است. این گزارش ۸۶۲ مورد اعدام فراقضایی و ۱۲۴ مورد تهدید به مرگ، تلاش برای آدمربایی یا ترور را مستند کرده است. ترورهای خارج کشور یکی از دلایل عدم تشکیل بدیل فردی و یا جمعی در برابر جمهوری ولایی بوده است.
دوم شکاف میان راهبردهای مخالفین و عدم بردباری در برابر دگراندیش مخالف، پراکندگی در اپوزیسیون را نهادینه کرده است. افزون براین بخشی از مخالفین راهبرد خود را بر جلب پشتیبانی کشورهای خارجی و بخش دیگر تنها بر نقش جامعه مدنی در تحولات کشور تاکید کرده است.
• انحصارطلبی برخی از نخبگان و هواداران آنها که انتظار دارند همه مخالفین رهبری آنها را بپذیرند (همه با من بهجای همه با هم!).
• برآورده نشدن این انتظار با توهین و افترا روبرو میگردد که در مراسم هفته جانباخته علیکُردی حداقل در باره نرگس محمدی نمایان شد!
• تفرقهافکنی رژیم در میان مخالفین خارج، گروگان گرفتن نخبگان مخالف در داخل از دیگر عوامل پراکندگی اپوزیسیون به شمار میآید.
• بیتوجهی برخی از مخالفین به بافت اتنیکی در کشور و خواستههای برحق آنان، یکپارچگی و همکاری فراگیر مخالفان را در حال حاضر ناممکن ساخته است.
آقای حاتم قادری در چندین فرصت بر تشکیل پارلمانی از شمار محدودی از نخبگان به عنوان راه خروج از پراکندگی تاکید کرده است. این جمع میتواند همکاری و همیاری مخالفان را در دستور کار قرار داده و در مرحله دوم اگر توانست اعتماد جامعه مدنی در داخل کشور را جلب کند رهبری جنبش گذار از جمهوری جهل و جنایت را به دست گیرد.
جمع پنجنفرهی باقیمانده از “گروه مهسا” که در جرجتاون اعلام آمادگی کرد، پس از خروج رضا پهلوی احتمالاً میتوانست نقش پارلمان حاتم قادری را ایفا کند. ادامه کنشگری این جمع در بحبوحه جنبش مهسا میتوانست خواست دانشجویان داخل کشور را که از اپوزیسیون درخواست همکاری و همیاری داشتند برآورده سازد.
آیا تشکیل چنین “پارلمانی” با توجه به شکاف موجود میان مخالفین و سرکوب خارجی و داخلی سپاه و خامنهای امکانپذیر است؟
آذر ۱۴۰۴
mrowghani.com
—————————
[۱] - عباس عبدی، پیشبینی عباس عبدی از آینده ایران در ۱۴۰۵: مسخره نکنید، اما فروپاشی محتمل است، رویداد ۲۴، ۱۹ آذر ۱۴۰۴
[۲] - خامنهای، در جنگ ۱۲ روزه شرارت کردند، کتک خوردند و دست خالی بر گشتند، خبر آنلاین، ۶ آذر ۱۴۰۴
[۳] - خامنهای: کمبودها و مشکلات زیاد اما کشور در حال پیشرفت است، آفتاب نیوز، ۲۰ آذر ۱۴۰۴
■ مورد برخورد به نرگس محمدی از طرف جمعیت “مردم” و دادن شعار “مرگ بر سه مفسد ….” باید بیشتر بررسی و کارشناسی شود:
۱- نفوذی لباس شخصی ها ی معمول بوده یا نبوده؟
۲- چرا این افراد زیاد نشان داده نمیشوند،
۳- ظاهرا هیچکدام از آنها دستگیر و شناخته نمیشوند.
البته راجع به این شعار که قبلا در خارج کشور اشنیده شده بود، برای اشخاص حتی کمی آشنا به مسائل سیاسی، بشدت نا بهنگام و غیر معقول بنظر میرسد. خود رضا پهلوی بهترین فرد است که میتواند پاسخگو باشد، آیا دستگاه اطلاعاتی جمهوری اسلامی در میان طرفداران سلطنت یا پهلوی نیز نفوذ کردهاند؟ یا واقعیت تلخ همین است که در ظاهر دیده یا شنیده میشود؟
علی خوبان
■ با درود به جناب روغنی و تشکر از مقاله ارزنده اشان. بنظر من استدلالی که برای استمرار رژیم ارتجاعی حاکم آورده اند صحیح است و بدون ظهور بدیل یا جایگزینی مورد اعتماد و توانمند در صحنه سیاسی کشور و نیز خنثی شدن و یا ناتوانی دستگاه سرکوب رژیم نمیتوان انتظار سقوط رژیم را داشت زیرا که مردم به درستی ازهرج مرج و آشوبی که ممکن است از بی حکومتی در کشور بوجود آید (آنهم با توجه به دشمنان خارجی که ج. ا. در این 45 سال بوجود آورده است) نگران و گریزان هستند و بنابراین فعلا تن به این وضعیت نامطلوب داده اند؛ که در خور ملت ایران نیست. در واقع نظریه های انقلابهای اجتماعی-سیاسی هم همین را میگویند. مثلا اگر آثار جک گلداستون، صاحبنظر شناخته شده انقلابهای اجتماعی-سیاسی (که در جریان خیزش انقلابی زن، زندگی، آزدی هم چند بار در مورد ایران صحبت کرده) را مطالعه فرمائید چند شرط لازم و چند شرط کافی برای وقوع انقلابهای اجتماعی-سیاسی و سقوط رژیم های اقتدارگرا شناسایی کرده است (بنده قبل نیز، حسب مورد و اقتضاء بحث در کامنتهایی به مقالات برخی از عزیزان اینها را آوردهام). از جمله شرایط لازم به:
1) سقوط مشروعیت و آمریت رژیم سیاسی،
2) وقوع بحران اقتصادی و وضعیت وخیم مالی دولت یا جنگ که موجب سقوط کیفیت زندگی و نا امیدی و نارضایتی رضایی شدید مردم شود، 3) بی اعتباری ایدئولوژی رسمی رژیم (اسلام سیاسی) و گفتمانهای غالب آن (ولایت فقیه و غیره)
4) بوجود آمدن شکاف های بارز در بین الیت (نخبگان) سیاسی حاکم،
5) انزوای سیاسی رژیم در سطح بین المللی و رضایت یا بی تفاوتی قدرتهای بزرگ نسبت به تغییر آن رژیم سیاسی، اشاره میکند.
اگر دقت کنیم در شرایط کنونی ایران شرایط لازم برای تغییر رژیم سیاسی ایجاد شده است. شرایط کافی هم شبیه شرایطی است که جناب روغنی آورده اند: خنثی یا ناتوان شدن دستگاه سرکوب (متشکل از ماموران امنیتی، انتظامی و قضایی) از ارعاب و ساکت کردن مخالفان و به انقیاد در آوردن مردم و نیز ظهور یک بدیل توانمند با پایگاه مردمی و مورد اعتماد جامعه.
بنظر من ظهور یک بدیل یا جایگزین مردمی توانمند مهمترین شرط کافی و در واقع بوجود آورنده سایر شرایط کافی مانند خنثی شدن نیروهای سرکوب است. زیرا یک رهبری سیاسی توانمند در اپوزسیون میتواند با هدایت صحیح فعالیتها و مبارزات معضل اقدام جمعی (Collective Action) مخالفان رژیم را حل و مردم را سازماندهی کرده و با اتخاذ مواضع صحیح و حتی مذاکره با فرماندهان نیروهای مسلح و دستگاه سرکوب رژیم و متقاعد کردن آنها به رعایت حقوق شهروندان معترض و عدم تبعیت از دستورات سرکوب مردم توسط رهبران رژیم راه را برای تغییر بدون خشونت و خونریزی غیر ضروری رژیم سیاسی فراهم کند.
اشاره به تشکیل پارلمان اپوزسیون (پیشنهاد آقای دکتر حاتم قادری) برای ایجاد بدیل سیاسی مورد نیاز نیز اشاره مفید و بجایی است. واقعا جایگاه خالی چنان مجمع رهبری سیاسی در اپوزسیون کاملا محسوس است اما این پارلمان یا مجمع یا کنگره یا مجلس در تبعید تا زمانی که اعضای آن منتخب ایرانیان داخل و خارج از کشور نباشند نمیتواند چندان تاثیرگذار باشد. زیرا اعتماد سیاسی (یا Political Trust، با اعتماد اجتماعی Social Trust اشتباه نشود) در جامعه ما به دلیل اشتباهات و حتی در مواردی خیانت سیاسیون (اعم از سیاسیون پوزسیون و اپوزسیون) بسیار پائین است و مردم به بیشتر فعالان سیاسی و یا رهبران تشکل های سیاسی بی اعتماد بوده و حتی به آنان با دیده شک و تردید می نگرند. بنابراین ایجاد تشکلی از افراد که مورد شناخت و اعتماد سیاسی مردم نیستند نمیتواند موجب حل معضل اقدام جمعی مردم و سازماندهی هموطنانی که حاضر باشند برای تغییر رژیم تا حد تحمل خسارتهای مالی، و حتی جانی پیش بروند، شود. بهمین دلیل است که تا کنون اقدامات متعدد اپوزسیون برای ایجاد چنین مجامعی به شکست منجر شد زیرا این آقایان و خانمها که بسیاری از آنها افراد تحصیل کرده و باسواد و حتی با فعالیتهای سیاسی قابل توجه بوده اند فاقد پشتوانه شناخت و رای و اعتماد مردمی بوده اند. بنابراین تنها راه تشکیل پارلمان در تبعید با برگزاری انتخابات آنلاین آزاد، منصفانه و بدون تقلب است که امکانپذیری و راه های انجام آن قبلا بارها بحث شده است (انتخابات آنلاین اجتماعی-سیاسی هم اکنون در بسیاری از کشورها با بکارگیری فناوریها و تجهیزات عصر انقلاب ارتباطات در ابعاد و اندازه ای مختلف، شهری، ایالتی، کشوری، انجام میشود). اتفاقا هم اکنون با توجه به شرایط بحرانی اقتصادی اجتماعی و سیاست خارجی فشل کشور از یک سو و کیفیت و توانمندیهای نهادهای حکمرانی (مانند مجلس شورای اسلامی یا مجمع تشخیص و غیره) از سوی دیگر شرایط مناسبی برای فعالیت چنان پارلمان در تبعیدی وجود دارد. اگر اپوزسیون بتواند چنان پارلمان یا مجلس در تبعیدی بوجود آورد (که میتواند در یک انتخابات آنلاین شخصیتهای شناخته شده اجتماعی سیاسی مورد اعتماد مردم از گرایش های مختلف در داخل و خارج از کشور را گرد هم جمع کند) راه برای پیشبرد گام به گام یک مبارزه سیاسی هماهنگ و حساب شده خشونت پرهیز برای جایگزینی یک نظام سکولار دموکرات ملی بجای رژیم ارتجاعی و ضد ایرانی حاکم بر کشور هموار خواهد شد.
خسرو
|
شنبه ۲۲ آذر ۱۴۰۴ -
Saturday 13 December 2025
|
ايران امروز |
![]() |
دیروز خامنهای بعد از مدتها غیبت، در حسینیه، برای صدها مداح که از سراسر کشور آمده بودند، سخنرانی کرد. بهانه این تجمع، ۱۴۲۰امین سالروز تولد فاطمه، دختر پیامبر اسلام و همسر علی، امام اول شیعیان بود.
خامنهای در این سخنرانی ۳۷ دقیقهای، بر خلاف انتظار و بهرغم اوضاع به شدت بحرانی نظام، به مسائل سیاسی کشور نپرداخت و بخش بزرگی از سخنان خود را به تقدیر از مداحان و تاکید بر اهمیت نقش آنها در جنگ رسانهای و تبلیغاتی علیه دشمن اختصاص داد. او همچنین فضائل و مناقب فاطمه را فراتر از فهم انسانی دانست و گفت باید در ابعاد مختلف زندگی از دینداری، عدالتخواهی، جهاد تبیین، همسرداری و فرزندپروری از او الگو گرفت.
این مجموعه میتوانست بیاهمیت تلقی شود، اگر در دو هفته گذشته، یک اتفاق بحثانگیز روی نداده بود. اما این اتفاق افتاده بود و یک مدرس حوزه علمیه قم، آقای سلیمانی اردستانی، در گفتگو با رسانه آزاد، روایت غالب مرگ فاطمه در نزد شیعیان را مورد پرسش و انکار قرار داده بود. این مناظره که حدود یک میلیون بار دیده شده، بهانهای به دست داد تا مداحان با رجزخوانی و قدرتنمایی، به میدان فرستاده شوند و این روحانی منتقد و محترم را در تریبونهای مذهبی با دشنامهای رکیکی نظیر «حرامزاده» و «زنازاده» مورد هتاکی قرار دهند و باب مهمی در تقابل روحانیت حوزوی و مداحان باز کنند.
شاید روحانیون قم از خامنهای انتظار داشتند که در مقابل حرمتشکنی و فحاشی مشتی آدم بدنام و لمپن به یک مدرس حوزه، به بهانه یک اظهار نظر متداول در نزد حوزویان، به سود هملباسان خود به میدان بیاید، در مراسم ولادت، روحانیون را دعوت کند، از آنها دلجویی نماید و به مداحان تشر بزند. خامنهای اما، درست برعکس عمل کرد و با صراحت گفت که تاثیر یک مداحی خوشساخت، خیلی بیشتر از یک منبر است و تا توانست بر نقش مداحان در جنگ رسانهای و تبلیغاتی با دشمن پافشاری کرد و هیچ کلامی در حمایت از روحانیت بر زبان نیاورد.
اگر این سمتگیری را در کنار تصمیم به تأسیس قرارگاه چهل هزار نفره جهاد تبیین و شرح وظایف فاشیستی آن قرار بدهیم، آنگاه میتوان از یک تصمیم کلان سخن گفت که در سکوت اتخاذ شده است: تأسیس سپاهی سیاسی-نظامی-تبلیغی با محوریت مداحان و سپردن نقش پیشران به آن در برنامه مقابله با خیزشهایی که مثل کوه یخ به سمت جمهوری اسلامی در حال حرکتاند! تأسیس سپاه تبیین و تکمیل گردانهای خودسر با سپاه پیراهنسیاهانی که آتشبهاختیارند، پلیساند و قاضی و مجری حکم در خیابان، اگر اتفاق بیفتد، آخرین گام نظام پیش از سقوط خواهد بود.
ظاهراً شکست مفتضحانه گام دوم انقلاب و بلندتر شدن صدای شکستن استخوانهای نظام، برداشتن گام سوم را اجتنابناپذیر کرده است! گامی که قرار است پروژههای ترکیبی از قتلهای ذخیرهای تا سلاخی در خیابان را در ابعاد کشوری تکرار و هر صدای معترضی را در گلو خفه کند؛ به گونهای که در مقابل هیچ تصمیمی، هیچ مقاومتی شکل نگیرد. نظر به حدّت بحران و شرایط انفجاری کشور، میتوان گفت که این تمهید فاشیستی به نوعی نوشداروی بعد از مرگ سهراب و غیرقابل تحقق است و خامنهای با توهم «سرزمین سوخته» فقط مرگ نظام را جلو خواهد انداخت.
|
شنبه ۲۲ آذر ۱۴۰۴ -
Saturday 13 December 2025
|
ايران امروز |
|
شنبه ۲۲ آذر ۱۴۰۴ -
Saturday 13 December 2025
|
ايران امروز |
صحنهای نمایش کوراوغلو در تبریز
![]() |
یونسکو ۱۵ دسامبر را روز جهانی خانواده زبانهای ترکی اعلام کرد
چهل و سومین اجلاس یونسکو که از ۳۰ اکتبر تا ۱۳ نوامبر ۲۰۲۵ به مدت ۱۵ روز در شهر سمرقند ازبکستان با شرکت کشورهای عضو یونسکو بر گزار شد با پیشنهاد ترکیه و همراهی ۲۶ کشوردیگر، یونسکو تصمیم گرفت و روز ۱۵ دسامبر را «روز جهانی خانواده زبانهای ترکی» اعلام کرد. این روز مصادف است با روز رمزگشائی از کتیبههای «اورخون-ینیسئی» که قدیمیترین خط مشترک ترکها نیز محسوب میشود.
کتیبههای اصلی اورخون (بیلگه قاعان، کول تیگین و تونیوقوق) درسال ۱۸۸۹ توسط «نیکلای یادرینتسف» محقق روس در دره اورخون مغولستان کشف شدند و در سال ۱۸۹۳ زبانشناس دانمارکی «ویلهلم تامسون» از خط رونی ترکی این کتیبهها (که شبیه خط رونی اسکاندیناوی میباشد) رمزگشائی کرد. بعدها در کنار رودخانه ینیسئی در جنوب سیبری سنگ نوشتههائی با خط مشابه پیدا شدهاند بدینجهت مجموع آنها به کتیبههای اورخون-ینیسئی معروفند. کتیبههای اورخون-ینیسئی در قرن هفتم میلادی و در دوره خاقانات گوگتورکها نوشته شدهاند.
انتخاب ۱۵ دسامبر به عنوان روز جهانی خانواده زبانهای ترکی توسط یونسکو را مقایسه کنید با سیاست اختناق فرهنگیزبانی جمهوری اسلامی ایران در باره زبان مادری ترکها آذربایجانی که لااقل یک سوم جمعیت ۹۰ میلیونی ایران را تشکیل میدهند.
مخالفت با تدریس دو ساعته ادبیات زبانهای مادری
نمایندگان مجلس شورای اسلامی ایران در نشست علنی چهارشنبه، هشتم اسفندماه ۱۴۰۳ با طرح «تدریس ادبیات زبانهای محلی و قومی در مدارس کشور» مخالفت کردند.
طرح تدریس هفتگی دو ساعته ادبیات زبانهای مادری در مدارس ایران با رای مخالف ۱۳۰ نماینده از مجموع ۲۴۶ نماینده حاضر در مجلس رد شد. همچنین ۱۰۴ نماینده به این طرح رای موافق و ۵ تن نیز رای ممتنع دادند.
محمد مهدی شهریاری، عضو کمسیون امنیت ملی و سیاست خارجی مجلس و یکی از نمایندگان مخالف این طرح، آموزش ادبیات زبانهای مادری در مدارس را در تعارض با “تمامیت ارضی” ایران معرفی کرده است.
از سوی دیگر، علیرضا نوین، رئیس مجمع نمایندگان آذربایجان شرقی و از نمایندگان حامی این طرح در گفتگو با خبرگزاری تسنیم در این باره اظهار کرد: طرح تدریس زبانهای قومی و محلی طبق اصل ۱۵ قانون اساسی برای رأیگیری به مجلس ارائه شد. این طرح شامل ۲ ساعت آموزش هفتگی بود، اما نماینده دولت بهعنوان مخالف سخنرانی کرد و اکثریت نمایندگان نیز همسو با دولت، آن را تصویب نکردند.
نماینده تبریز، اسکو و آذرشهر در مجلس با انتقاد از مخالفت دولت نسبت به آموزش چندین ساعته ادبیات زبانهای مادری در مدارس، افزود: اینکه تمامی روسایجمهور در انتخابات وعده اجرای اصل ۱۵ را میدهند و پس از حضور در رأس قوه مجریه خلف وعده میکنند، دردی آشنا برای آذربایجانیها است و حداقل انتظار میرفت در کابینهای که آقای پزشکیان رئیس آن است، نماینده دولت در مجلس در مخالفت با تدریس زبان ترکی و سایر زبانهای اقوام ایرانی در مدارس نطق نکند.
نوین تاکید کرد: نباید به اصل ۱۵ با نگاه امنیتی نگریست و اجازه داد رویکرد انحصارطلبانهی فرهنگستان زبان فارسی و شورای عالی انقلاب فرهنگی، حق میلیونها ایرانی را پایمال کند.
سالهاست که آذربایجانیهای جنوب ارس شرایط زیستی خود را با همزبانان خود در شمال ارس مقایسه میکنند و میبینند که طی سی و پنج سالی که آنها استقلال مجدد خود را بهدست آوردهاند در حال رسیدن به استاندارد زندگی در سطح کشورهای اروپائی هسنند و شهر باکو را تبدیل به دوبی قفقاز کردهاند اما در سایه بیکفایتی حکومت اسلامی در ایران مردم تبریز اسیر اختناق فرهنگی، گرفتار توفانهای نمک دریاچه ارومیه خشکانده شده، خفگی از استنشاق دود مازوتسوزی در نیروگاه تبریز، قطع مکرر گاز و برق و فقر ناشی از فساد، نا کارآمدی، تورم و گرانی هستند.
در دنیای اینترنت با گردش آزاد اطلاعات و پیشرفت هوش مصنوعی همه ملل در حال پیشرفت هستند و در همسایگی ایران کشورهای ترک در همه زمینهها منجمله فرهنگ و زبان با سرعت پیشرفت میکنند. در حال حاضر شش زبان ترکی درکشورهای عضو «سازمان دولتهای ترک»، زبان رسمی میباشد که عبارتند:
۱. ترکیه: ترکی استانبولی
۲. آذربایجان: ترکی آذربایجانی
۳. قزاقستان: ترکی قزاقی
۴. قیر قیزستان: ترکی قرقیزی
۵. ازبکستان: ترکی ازبکی
۶. ترکمنستان: ترکی ترکمنی
علاوه بر اینها زبان ترکی اویغوری نیز در ترکستان شرقی یعنی همان ایالت سین کیانگ چین زبان رسمی است. در همه این کشورها بهعلاوه در روسیه، ایران، اروپای شرقی، افعانستان و عراق زبانهای دیگر ترکی نیز وجود دارند. بهعنوان مثال در ایران غیر از ترکی آذربایجانی و ترکی ترکمنی، زبانهای ترکی قشقائی و ترکی خلجی نیز رایج است که قشقائیها اغلب در استان فارس و خلجها در خلجستان یعنی شمال استان قم متشکل از ۶۴ آبادی ساکن هستند. مجموعا در دنیا بیش از سی زبان زنده ترکی وجود دارد و بیش از ۲۰۰ میلیون نفر به این زبانها حرف میزنند.
در ادامه تلاش دولتهای ترک برای تقویت زبان ترکی روز ۷ اکتبر ۲۰۲۵ در اجلاس «سازمان دولتهای ترک» درشهر«قبهله» در شمال جمهوری آذربایجان که با شرکت روسای جمهور ترکیه، آذربایجان، قزاقستان، قیرقیزستان، ازبکستان و ترکمنستان تشکیل شده بود رسمالخط متحد ترکی معرفی شد. از سال ۲۰۲۴ شورائی از زبانشناسان ترکیه برای تدوین خط متحد ترکی کار میکردند. این خط متحد از ۳۴ حرف لاتین تشکیل شده که با تلفظ زبانهای ترکی تطبیق داده شده و هدف ازآن ایجاد وحدت فرهنگی بین کشورهای ترک میباشد. ترکیه در سال ۱۹۲۰ خط لاتین را پذیرفته و آذربایجان و ترکمنستان نیز بعد از فروپاشی اتحاد شوروی در سال ۱۹۹۱، خط لاتین را جایگزین خط سیریلیک کردند اما قیرقیزستان، ازبکستان و قزاقستان هنوز از خط سیریلیک نیز استفاده میکنند. در اجلاس شهر «قبه له» در۷ اکتبر ۲۰۲۵، رجب طیب اردوغان رئیس جمهور ترکیه اعلام کرد که ترکیه در بهکار بردن خط متحد ترکی پیشقدم است و کتابهائی از چنگیز آیتماتف و اوغوزنامه با این خط چاپ شده و در اختیار نمایندگان سازمان دولتهای ترک قرار گرفته است.
اوغوزنامهها که تعدادشان بیش از سی کتاب میباشند به اسطورهها و کتابهای تاریخی ترکهای اوغوز اطلاق میشود از جمله معروفترین اوغوزنامهها میتوان از کتابهای اسطوره اوغوزخان، ده ده قورقود، سلجوق نامه و تاریخ غازانی (جامع التواریخ رشیدالدین فضلاله همدانی که به دستور غازانخان در تبریز نوشته شده)، نام برد. اوغوزخان یک شخصیت اسطورهای است و جد بزرگ ترکان اوغوز محسوب میشود.
چنگیز آیتماتف هم برجستهترین نویسنده قیرقیز میباشد که جایگاه خاصی در ادبیات ترک دارد. بعضی از آثار چنگیز آیتماتف از جمله رمان معروفش «الوداع گل ساری» به زبان فارسی نیز ترجمه شدهاند. وی در عین حال دیپلمات و نماینده قیرقزستان در یونسکو بود که در سال ۲۰۰۸ فوت نمود.
انتخاب خط متحد ترکی با رسمالخط لاتین، آشکارا به معنی رقابت با فرهنگ روسی در کشورهای آسیای مرکزی و حذف خط سیریلیک روسی از سیستم آموزشی سازمان دولتهای ترک میباشد که خوشایند روسها نیست زیرا روسها اهداف اقتصادی و امنیتی را هم در پشت تغییر خط احساس میکنند به ویژه اینکه سازمان دولتهای ترک به تدریج به یک بلوک سیاسی، اقتصادی و زبانی و فرهنگی قدرتمند تبدیل میگردد. الهام علیف بعد از انتخاب شدن خط متحد ترکی سخنرانی مبسوطی در دفاع از زبان ۵۰ میلیون ترک آذربایجانی که به زبان ترکی آذربایجانی حرف میزنند، ایراد نمود و از جمله گفت من شرایط آذربایجانیها در سایر کشورها را زیر نظر دارم، زبان مادری آنها به محاوره روزانه محدود شده و پر از لغات بیگانه است، این وظیفه حکومت جمهوری آذربایجان است که از زبان مادری ۵۰ میلیون آذربایجانی دفاع کند.
جمهوری آذربایجان ده میلیون نفر جمعیت دارد و وقتی الهام علیف صحبت از ۵۰ میلیون آذربایجانی میکند، همه متوجه میشوند که منظور وی آذربایجانیهای ایران است. هنگامی که رئیس جمهور آذربایجان نگران از بین رفتن زبان مادری آذربایجانیها میشود، رگ گردن ایرانشهریها سیخ میشود. آنان به جای «جمهوری آذربایجان» اصطلاح مجعول «حکومت باکو» را به کار میبرند و نمایندگان تحمیل شده به ملت در مجلس شورای اسلامی نیز، با آموزش زبان مادری آنهم فقط دو ساعت در هفته مخالفت میکنند.
ناسیونالیسم ایرانی
ناسیونالیسم ایرانی در سه مقطع تاریخی در دوران معاصر مطرح شده است. اولینبار این نوع ناسیونالیسم قبل از انقلاب مشروطه و توسط کسانی مطرح شد که از ایده «دولت-ملت» واحد و متمرکز به جای «ممالک محروسه ایران»، دفاع میکردند و آن را تنها وسیله ترقی و تجدد میدانستند، بعد از مشروطه، گردانندگان مجلههای کاوه و ایرانشهر در آلمان، این ایده را ترویج میکردند و حسین کاظمزاده ایرانشهر از طرفداران سر سخت آن بود. در دوره رضا شاه نیز محمود افشار یزدی جاعل اصطلاح «پانایرانیسم» راه حسین کاظمزاده معروف به «کاظمزاده ایرانشهر» را ادامه داد اما این نوع ناسیونالیسم هنگام اشغال ایران در سال ۱۹۴۱ توسط متفقین، کارکرد نداشت و هیچ کس سنگی بر اشغالگران پرتاب نکرد.
بار دوم ناسیونالیسم ایرانی با الهام از ناسیونالیسم عربی عبد الناصردر مصر ومتاثر از جنبشهای ضد استعماری، درمقطع ملی شدن صنعت نفت اوج گرفت و ایرانی گری و دفاع از خاک و نفت ایران اصلیترین شعار پان ایرانیستها شد که در جبهه ملی محمد مصدق گرد هم آمده بودند.
سومین اوجگیری ناسیونالیسم ایرانی در حال حاضر میباشد که در اثر شکست پروژه حکومت اسلامی در ایران مطرح میشود و ناسیونالیسم ایرانی، جایگزین اسلام سیاسی خمینی میگردد. طرفداران فعلی ناسیونالیسم ایرانی که اکثرا از اصلاحطلبان جمهوری اسلامی هستند، خود را نه پانایرانیست بلکه «ایرانشهری» معرفی میکنند که الهام گرفته از نظریه فلسفی «ایرانشهر»، کاظمزاده ایرانشهر و جواد طباطبائی میباشد.
نظریه ایرانشهر در فلسفه سیاسی قابل نقد و بررسی بوده اما بعد از بازگشت جواد طباطبائی به ایران، وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی ایران از این نظریه یک پروه امنیتی ساخت و به کمک چند روشنفکر نادم در سال ۲۰۰۹ چند نشریه درباره ایرانشهر به راه انداخت و کتابهای طباطبائی را در ابعاد وسیع توزیع نمود. بعضی از اصلاحطلبان جمهوری اسلامی مانند عباس آخوندی وزیر راه سابق هم نظریه جواد طباطبائی را ایدئولوژیک کردند و خود را ایرانشهری نامیدند تا این اصطلاح جا بیافتد.
آشکار است که ناسیونالیسم ایرانی به ویژه نوع ایرانشهری آن، رشد و شکوفائی زبان ترکی نه در ایران و نه در کشورهای همسایه را بر نمیتابد. آنان از ایده «ایرانشهر» جواد طباطبائی علیه کسانی که از زبان مادری خود دفاع میکنند بهویژه علیه آذربایجانیها که به تبعیض زبانی و فرهنگی اعتراض میکند به عنوان حربه تئوریک به کار ببرند و با تجزیهطلب نامیدن غیر فارسها سرکوبشان را مجاز کنند. اما این تلاشها که بعضا چاشنی نژادپرستی دارند، نتوانستهاند مانع رشد زبان و فرهنگ ترکی در کشورهای ترک زبان و همچنین در خود آذربایجان ایران بشوند. تحقیقات میدانی که اخیرا توسط دو محقق بنامهای کریم مهدی و رضا مهدی انجام گرفته و در شماره ۱۹ مجله تریبون چاپ سوئد آمده، نشان میدهد که طی ده سال گذشته، فرهنگ ترکی در میان آذربایجانیها گسترده شده و محبوبیت چشمگیر یافته و اکنون اکثر افراد آگاه، به ترک بودن خود افتخار میکنند و از زبان، تاریخ و فرهنگی ملی خودشان دفاع میکنند.

صحنهای نمایش کوراوغلو در تبریز
مسئولین رادیو و تلویزیون آذربایجان شرقی پیشرفت زبان ترکی را برنمیتابند و به اشکال مختلف میکوشند هویت فرهنگی آذربایجانیها را نیز انکار نمایند که آخرین نمونه آن اظهارات جنجالی، اکبر رضائی مدیر کل رادیو تلویزیون آذربایجان شرقی بود که «رقص آذربایجانی» را امری غیرمرتبط با فرهنگ آذربایجان توصیف کرد و بلا فاصله با مخالفت عمومی آذربایجانیها مواجه شد. رقص آذربایجانی بعد از بهصحنه در آمدن نمایشنامه ستارخان و حماسه کوراوغلو با بازیگری چند صد هنرمند زن و مرد که صحنهها را با رقصهای فردی و دستهجمعی با موسیقی ملی آذربایجانی به شیوه اوپرا اجرا میکردند، در تبریز با استقبال عموم مواجه شد و این هنرمندان محبوبیت فوقالعاده بین مردم کسب کردند که خوشایند مقامات جمهوری اسلامی نبود و آنان تلاش کردند مانع ادامه نمایشهای موزیکال حماسی و تاریخی بشوند و اکبر رضائی نیز علیه رقص آذربایجانی موضعگیری کرد.
به دنبال اظهارات اکبر رضائی، پلتفرم «کارزار»، میزبان یک کمپین آنلاین با عنوان «درخواست استعفاء یا عزل مدیرکل صداوسیمای آذربایجان شرقی» شد؛ کارزاری که به سرعت مورد توجه کاربران قرار گرفت و در مدت کوتاهی، هزاران امضا پای آن نشست و بعد از دو هفته مسئولین مرکزی تلویزیون مجبور شد اکبر رضائی را برکنار و ایوب نصیری را به سرپرستی رادیو و تلویزیون آذربایجان شرقی بگمارند با این توصیه که رادیو و تلویزیون آذربایجان شرقی باید فرهنگ اسلامی را نه تنها در منطقه، بلکه در قفقاز و کشورهای همسایه نیز گسترش دهد.
برکناری اکبر رضائی، یک پیروزی برای دوستداران فرهنگ و هنر آذربایجان است و برکنارکردن او دراثر فشارافکار عمومی عملی شده است و نشان میدهد که طومارهای آنلاین وقتی با هزاران هزار امضاء همراه شوند میتوانند نهادها و رسانههای انحصاری پر قدرت دولتی را به عقبنشینی وادار سازند. این شکل جدید از مبارزه مدنی به تدریج کارآیی خود را در مقابله با سانسور دولتی نشان میدهد.
تمرکز رهبران کشورهای ترک بر توسعه زبان ترکی، تاثیر خود را بر ترکهای ایران مخصوصا ترکان آذربایجان گذاشته است. علیرغم وجود اختناق فرهنگی سنگین در تبریز که توسط وزارت ارشاد اسلامی، اداره اطلاعات و اطلاعات سپاه اعمال میگردد، چاپ کتاب و آموزش داوطلبانه زبان ادبی ترکی بیشتر شده و نوشتن به زبان ترکی در فضای مجازی رایج گشته است. بیتوجه به تبلیغات رادیو و تلویزیونهای دولتی که در استانهای آذربایجان، نوعی زبان هیبریدی را ترویج میکنند که میتوان آن را «فارکی» نامید که از زبانهای فارسی و ترکی میباشد.
پیشرفت زبان ترکی در کشورهای ترکزبان و اتحاد این کشورها در راه پیشرفت و توسعه اقتصادی و فرهنگی نیز، بهطور مستقیم بر آذربایجانیها و همه ترکان در سراسر ایران تاثیرات انکار ناپذیر دارد. بهویژه وقتی پیشرفت همسایگان را با عقبماندگی همهجانبه ایران مقایسه میکنند، از حکومتی که بهنام اسلام بر ایران مسلط شده خشمگین میشوند و این باعث میگردد گسل بین مرکز و پیرامون هر روز عمیقتر شود.
«سازمان دولتهای ترک»
زمینه اتحاد کشورهای ترکزبان بلافاصله بعد از انحلال اتحاد شوروی در سال ۱۹۹۱ و استقلال جمهوریهای آذربایجان، ترکمنستان، ازبکستان، قزاقستان و قیرقیزستان بوجود آمد و دیپلماسی فشردهای بین این جمهوریها و جمهوری ترکیه فعال شد و اولین نشست رهبران کشورهای ترکزبان در سال ۱۹۹۲ در آنکارا تشکیل گردید.
در اکتبر ۲۰۰۹ با توافقنامه نخجوان توسط کشورهای جمهوری آذربایجان، جمهوری ترکیه، جمهوری قزاقستان و جمهوری قیرقیزستان «شورای همکاری کشورهای ترک زبان» ایجاد گردید. بعداز آن ازبکستان بهعنوان عضو دائم و در سال ۲۰۱۸ ترکمنستان عضو ناظر شورا شدند. در نشست هشتم شورا در ۱۲ نوامبر۲۰۲۱ شورای همکاری کشورهای ترک زبان، به «سازمان دولتهای ترک»(ترک دولتلر تشکیلاتی) تبدیل گردید. ترکمنستان، مجارستان، قبرس ترک و سازمان همکاریهای اقتصادی نیز بهعنوان ناظر در جلسات سازمان دولتهای ترک شرکت میکنند یعنی سازمان دولتهای ترک ۵ عضو رسمی و ۴ عضو ناظر دارد. همچنین تا به حال ۱۵ کشور دیگر نیز تقاضای عضویت دادهاند.
در هر نشست سازمان دولتهای ترک اقدامات جدید تصویب میشوند مثلا پرچم سازمان دولتهای ترک در نشست دوم (بیشکک ۲۰۲۲) تصویب شد؛ رنگ آبی روشن آن یادآور رنگ پرچم قزاقستان است، و نمادهای ستاره، ماه و خورشید از پرچم کشورهای عضو گرفته شدهاند.
اهداف سازمان دولتهای تُرک عبارتاند از:
- تقویت همکاری همهجانبه بین کشورهای عضو بر پایه تاریخ، زبان و فرهنگ مشترک.
- همکاری در زمینههای اقتصادی، آموزش، فناوری، حملونقل، گردشگری، بهداشت، جوانان، ورزش و غیره ...
- تأمین ثبات منطقهای، تقویت همبستگی سیاسی، تبادل فرهنگی و انسانی.
سند «چشم انداز جهان ترک ۲۰۴۰» تصویب شده است که استراتژی بلند مدت سازمان را تعیین میکند. سازمان دولتهای ترک با نهادهای بینالمللی مانند سازمان ملل متحد، سازمان امنیت و همکاری اروپا و سازمان همکاری اسلامی، روابط نزدیک دارد.
طبیعی است که این اهداف بر جمهوری اسلامی ایران که هنوز در رویای شکست خورده، تاسیس امپراتوری شیعه در جهان است و ایران را در مقابل دنیا قرار داده و همچنین فدراسیون روسیه که با تلاشهای نافرجام برای بازسازی قدرت متلاشیشدهی اتحاد شوروی سابق مشغول است، خوشایند نمیباشند و این دو کشور بیم آن دارند که سازمان دولتهای ترک در روند تکاملی خود به یک نیروی تعیینکننده ترکی در اوراسیا تبدیل بشود و مانع دیکتاتوری سیاسی و فرهنگی آنان گردد. در مقابل آمریکا و کشورهای اروپائی، قدرتیابی یک بلوک ترکی بین چین و اروپا را با نگاه مثبت ارزیابی میکنند که میتواند درآینده مانع تسلط چین بر اروپا بشود.
ماشااله رزمی
۱۲ دسامبر ۲۰۲۵
|
شنبه ۲۲ آذر ۱۴۰۴ -
Saturday 13 December 2025
|
ايران امروز |
کمیته نروژی نوبل صلح، روز جمعه اعلام کرد که نرگس محمدی، فعال حقوق بشر ایرانی و برنده جایزه صلح نوبل، به شکلی «خشونتآمیز» در ایران بازداشت شده و باید فوراً آزاد شود.
محمدی پیشتر چندین بار به اتهامهایی از جمله «تبلیغ علیه جمهوری اسلامی» به زندان محکوم شده بود. او اواخر سال گذشته پس از تعلیق حکم زندانش برای دریافت درمان پزشکی از زندان اوین تهران آزاد شد.
این فعال حقوق بشر در سال ۲۰۲۳ بهدلیل سه دهه فعالیت در دفاع از حقوق زنان و مبارزه برای لغو مجازات اعدام در ایران، برنده جایزه صلح نوبل شد.
کمیته نوبل در بیانیهای اعلام کرد: «کمیته نروژی نوبل از مقامهای ایرانی میخواهد فوراً محل نگهداری نرگس محمدی را روشن کنند، ایمنی و سلامت او را تضمین نمایند و بدون هیچ قید و شرطی وی را آزاد کنند.»
بازداشت محمدی یک روز پس از ورود ماریا کورینا ماچادو، برنده امسال جایزه صلح نوبل از ونزوئلا، به نروژ برای دریافت جایزهاش صورت گرفته است.
کمیته نوبل در ادامه افزود: «با توجه به همکاری نزدیک میان حکومتهای ایران و ونزوئلا، کمیته نروژی نوبل خاطرنشان میکند که بازداشت خانم محمدی دقیقاً همزمان با اعطای جایزه صلح نوبل به رهبر مخالفان ونزوئلا، ماریا کورینا ماچادو، انجام شده است.»
گزارش نیویورک تایمز درباره بازداشت نرگس محمدی
فرناز فصیحی / نیویورکتایمز / ۱۲ دسامبر ۲۰۲۵
نرگس محمدی، برنده ایرانی جایزه نوبل صلح و فعال حقوق بشر، روز جمعه در جریان یورش نیروهای امنیتی به یک مراسم یادبود در شرق کشور بازداشت شد؛ این خبر را مقامات رسمی و خانواده او تأیید کردهاند.
تقی رحمانی، همسر نرگس محمدی، در گفتوگوی تلفنی گفت: مأموران امنیتی به مسجدی در شهر مشهد که مراسم در آن برگزار میشد یورش بردند و خانم محمدی را همراه با دستکم نه فعال سرشناس دیگر بازداشت کردند.
آقای رحمانی که همراه دو فرزند نوجوانشان در تبعید در پاریس زندگی میکند، افزود: «نمیدانیم نرگس و بقیه کجا هستند؛ از زمانی که آنها را بردند هیچ خبری ازشان نداریم – نه تماسی گرفتهاند و نه مقامات پاسخ روشنی دادهاند.»
او با نگرانی شدید ادامه داد: «بسیار نگرانیم.»
کمیته نوبل روز جمعه در بیانیهای اعلام کرد که «عمیقاً نگران» این بازداشتهاست و از «مقامات ایرانی خواست فوراً وضعیت نرگس محمدی را روشن کنند، امنیت و سلامت او را تضمین کنند و بدون قید و شرط او را آزاد کنند.»
فیلمهایی که یک رسانه ایرانی منتشر کرده، نیروهای امنیتی را با لباسهای مشکی پلیس و باتوم به دست نشان میدهد که سوار بر موتور بیرون محل مراسم نشستهاند. صدای فریاد و فحش مردم به مأموران و بوق ممتد خودروهای عبوری شنیده میشود.
نرگس محمدی ۵۳ ساله به اتهام «اقدام علیه امنیت ملی» به خاطر دههها فعالیت در زمینه حقوق بشر، حقوق زنان و دموکراسی در ایران به ۱۰ سال زندان محکوم شده بود. در سال ۲۰۲۳، در حالی که هنوز در زندان به سر میبرد، کمیته نوبل جایزه صلح را به او اهدا کرد و دلیل آن را «مبارزه او علیه ستم بر زنان در ایران و تلاش برای ارتقای حقوق بشر و آزادی برای همه» اعلام کرد.
خانم محمدی پس از انجام عمل جراحی، آذر ماه پارسال با مرخصی درمانی از زندان بدنام اوین در تهران آزاد شده بود.
او پس از آزادی نیز به فعالیتهای خود ادامه داد. روز جمعه همراه با گروهی از فعالان از تهران به مشهد سفر کرده بود تا در مراسم یادبود خسرو علیکرمی، وکیل حقوق بشری که هفته گذشته مرده پیدا شد، شرکت کند. خانواده او و گروههای حقوق بشری درباره شرایط مرگش ابراز تردید کرده و گفتهاند ممکن است کشته شده باشد.
حسن حسینی، بالاترین مقام دولتی مشهد، به رسانههای محلی تأیید کرد که خانم محمدی و گروهی از فعالان «به طور موقت و با حکم بازپرس بازداشت شدهاند، چون شعارهای اخلالگر سر میدادند.»
در میان بازداشتشدگان همچنین سه فعال حقوق زنان به نامهای سپیده قلیان، پوران ناظمی و عالیه مطلبزاده حضور دارند. این بازداشتها بخشی از موج تازه سرکوب علیه مخالفان سیاسی، روزنامهنگاران و استادان منتقد حکومت است. این سرکوب نشان میدهد که حتی در حالی که دولت ایران در برخی آزادیهای اجتماعی و تغییرات هدایتشده توسط زنان و جوانان انعطاف نشان میدهد، قصد دارد در حوزه سیاسی همچنان مشت آهنین خود را حفظ کند.
فیلمهایی که در صفحه اجتماعی نرگس محمدی منتشر شده او را نشان میدهد که با روسری کنار رفته و کت سفید به تن، روی سقف یک خودرو ایستاده و برای جمعیت بزرگ بیرون مسجد سخنرانی پرشوری ایراد میکند. او با تکان دادن دستها و صحبت در میکروفن، جمعیت را به تکرار نام فعالان کشتهشده و دربند حقوق بشر و شعار «جاوید ایران» واداشت.
در یکی از این ویدئوها خانم محمدی فریاد میزند: «ما همه با هم برادر و خواهر هستیم، همه ایرانی هستیم و متحد ایستادهایم. به خون یارانمان قسم، تا آخر خط ایستادهایم.» جمعیت همراه او شعار میدهد.
در ویدئوها دیده میشود مردی کنار او سعی میکند آرامش کند و میگوید: «لطفاً بس کنید، میخواهند شما را هدف قرار دهند.» او با تکان سر حرفش را رد میکند و به سخنرانی ادامه میدهد.
|
شنبه ۲۲ آذر ۱۴۰۴ -
Saturday 13 December 2025
|
ايران امروز |
یان استروپچفسکی / خبرگزاری رویترز / ۱۲ دسامبر ۲۰۲۵
اتحادیه اروپا روز جمعه با تصمیمی موافقت کرد که بر اساس آن، داراییهای بانک مرکزی روسیه که در اروپا نگهداری میشود، برای مدت نامحدود مسدود میماند؛ اقدامی که یکی از موانع اصلی بهرهگیری از این داراییها برای کمک به اوکراین در دفاع از خود در برابر روسیه را از میان برمیدارد.
اتحادیه اروپا که حمله روسیه به اوکراین را تهدیدی برای امنیت خود میداند، میکوشد منابع مالی اوکراین را تأمین کرده و توان مقاومت این کشور را حفظ کند. برای تحقق این هدف، دولتهای اروپایی قصد دارند بخشی از داراییهای حاکمیتی روسیه را که پس از تهاجم ۲۰۲۲ مسکو به اوکراین مسدود کردهاند، به کار گیرند.
گام نخست این طرح که دولتهای اتحادیه اروپا روز جمعه بر سر آن توافق کردند، مسدود ماندن ۲۱۰ میلیارد یورو (۲۴۶ میلیارد دلار) از داراییهای حاکمیتی روسیه برای مدت نامعلوم است. این تصمیم جایگزین روند پیشینِ تمدید دورههای ششماهه مسدودسازی داراییها شد و خطر آنکه کشورهایی چون مجارستان و اسلواکی – که روابط نزدیکی با مسکو دارند – از تمدید آن سرباز زنند و اتحادیه را ناچار به آزادسازی وجوه به روسیه کنند، از میان میبرد.
وام برنامهریزیشده به اوکراین
هدف از این تصمیم، جلب حمایت بلژیک از طرح اتحادیه اروپا برای استفاده از وجوه مسدودشده روسیه جهت اعطای وامی تا سقف ۱۶۵ میلیارد یورو به اوکراین است؛ وامی که نیازهای نظامی و غیرنظامی بودجه این کشور در سالهای ۲۰۲۶ و ۲۰۲۷ را پوشش خواهد داد.
اوکراین تنها زمانی ملزم به بازپرداخت این وام خواهد بود که روسیه خسارات جنگی را به کییف بپردازد؛ بدین ترتیب، عملاً این وام به منزلهٔ نوعی کمک بلاعوض خواهد بود که از محل پرداختهای آتی غرامت روسیه تأمین میشود.
رهبران اتحادیه اروپا (شورای اروپا) قرار است در ۱۸ دسامبر نشست خود را برای نهاییسازی جزئیات وام غرامت و حل مسائل باقیمانده – از جمله ارائه تضمین کامل از سوی همه دولتهای عضو به بلژیک در صورت پیروزی احتمالی روسیه در دادگاه – برگزار کنند.
پیش از این نشست، ولودیمیر زلنسکی، رئیسجمهور اوکراین، روز دوشنبه به برلین سفر خواهد کرد تا با فریدریش مرز، صدراعظم آلمان گفتوگو کند. طبق اعلام دولت آلمان، در ادامه رهبران اروپایی بیشتری از اتحادیه اروپا و ناتو به این رایزنیها خواهند پیوست.
یولیا سِوریدنکو، نخستوزیر اوکراین، در پیامی به زبان انگلیسی در شبکه اجتماعی «ایکس» این تصمیم را «گامی تاریخی به سوی عدالت و پاسخگویی» توصیف کرد و نوشت: «این تصمیم پایههای سازوکار وام غرامت را تقویت میکند و ما را به آیندهای نزدیکتر میسازد که در آن روسیه تاوان جنایات و ویرانیهای خود را میپردازد.»
منابع دیپلماتیک اروپایی میگویند آلمان گزینهای جایگزین برای طرح وام غرامت نمیبیند و آماده است ۵۰ میلیارد یورو تضمین ارائه دهد.
استفانی لوزه، وزیر دارایی دانمارک که کشورش ریاست دورهای اتحادیه اروپا را برعهده دارد، به خبرنگاران گفت که «برخی نگرانیها» هنوز باقی است، اما ابراز امیدواری کرد «هفته آینده در شورای اروپا بتوانیم زمینهٔ تصمیمگیری را فراهم کنیم».
والدیـس دومبرووسکیس، کمیسر اقتصاد اتحادیه اروپا، اعلام کرد که بستهای از تضمینهای مطمئن برای بلژیک در دست تهیه است.
واکنش روسیه و مجارستان
نخستوزیر مجارستان، ویکتور اوربان، در فیسبوک نوشت که تصمیم اتحادیه اروپا برای مسدودسازی نامحدود داراییهای روسیه با رأی اکثریت واجد شرایط – یعنی حمایت ۱۵ کشور از ۲۷ عضو که نماینده ۶۵ درصد جمعیت اتحادیه هستند – به بلوک آسیب جدی و غیرقابل جبران خواهد زد و افزود: «مجارستان تمام تلاش خود را برای بازگرداندن وضعیت قانونی انجام خواهد داد.»
بانک مرکزی روسیه نیز اعلام کرد طرح اتحادیه اروپا برای استفاده از داراییهایش غیرقانونی است و این حق را برای خود محفوظ میدارد که از همه ابزارهای ممکن برای دفاع از منافعش استفاده کند. دومبرووسکیس این تهدید را بیاهمیت دانست.
بانک مرکزی روسیه همچنین خبر داد که از شرکت «یوروکلیر»، مرکز سپردهگذاری اوراق بهادار مستقر در بروکسل – که ۱۸۵ میلیارد یورو از مجموع داراییهای مسدودشده روسیه در اروپا را نگهداری میکند – در دادگاهی در مسکو شکایت کرده است. این بانک مدعی شد اقدامات یوروکلیر توانایی آن در تصرف یا مدیریت داراییها و اوراق بهادار خود را مختل کرده است.
یوروکلیر از زمان مسدودسازی داراییهای روسیه در سال ۲۰۲۲ تاکنون هدف چندین شکایت در دادگاههای مسکو بوده است.
مذاکرات عضویت اوکراین در اتحادیه اروپا
روزنامه «فایننشال تایمز» گزارش داد که طبق پیشنهادهای در دست بررسی در گفتوگوهای میانجیگریشده توسط ایالات متحده برای پایان دادن به جنگ، ممکن است اوکراین تا یکم ژانویه ۲۰۲۷ به عضویت اتحادیه اروپا درآید.
پیوستن به اتحادیه اروپا که هدف دیرینهٔ کییف برای فاصله گرفتن از مدار نفوذ مسکو است، معمولاً فرایندی سالهاه طول میکشد.
یک دیپلمات اروپایی مطلع از این طرح گفت تحقق عضویت اوکراین تا سال ۲۰۲۷ «بسیار دشوار» خواهد بود و هنوز روشن نیست که رهبری اتحادیه از آن حمایت میکند یا نه.
چندین مقام و دیپلمات دیگر اروپایی نیز اشاره کردند که تعیین چنین تاریخی «کاملاً غیرممکن» است.
|
شنبه ۲۲ آذر ۱۴۰۴ -
Saturday 13 December 2025
|
ايران امروز |
تصویر روی جلد شماره ۵۱ هفتهنامه اشپیگل
نویسندگان: کریستیان اش، ماتیاس گِباوِر، کنستانتین فون هامرشتاین، جولیا آمالیا هایر، بریتا کولنبرویش، پاولآنتون کروگر، رِنه پیفستر، ماتیو فون روهر، فیدلیوس اشمید و میشائل وایس
گزارش اصلی اشپیگل، شماره ۵۱/۲۰۲۵ – ۱۱ دسامبر ۲۰۲۵
گاهی لحظاتی پیش میآید که اروپاییها ناچار میشوند درماندگی خود را بیپرده آشکار کنند. مانند اول دسامبر؛ زمانی که رهبران چند کشور عضو اتحادیهٔ اروپا در یک کنفرانس ویدئویی محرمانه گرد هم آمدند. فریدریش مِرتس، صدر اعظم آلمان، ولودیمر زلنسکی رئیسجمهور اوکراین، امانوئل مکرون رئیسجمهور فرانسه، اورسولا فوندرلاین رئیس کمیسیون اروپا و همچنان مته فردریکسن نخستوزیر دانمارک نیز حضور داشتند.
موضوع گفتوگو: وضعیت اوکراین؛ وضعیتی که از این بدتر نمیتوانست باشد. ارتش روسیه در حال پیشروی است، در حالی که دونالد ترامپ، رئیسجمهور آمریکا، و اطرافیانش در مذاکرات مستقیم با کرملین میکوشند زلنسکی را به پذیرش یک توافق صلح وادار کنند — آن هم بدون مشارکت اروپا.
فردریکسن خطاب به حاضران گفت: «اورسولا، بابت تمام زحماتت متشکرم.» اما واقعیت این است که هنوز هیچ تضمین امنیتی از سوی غرب برای اوکراین وجود ندارد. اگر واشنگتن و مسکو اوکراینیها را به مصالحهای مجبور کنند که نه کییف میپذیرد و نه اروپا، چه میشود؟ او پرسید: «برنامهٔ جایگزین ما چیست؟»
مکرون با لحنی موافق گفت: «سوال درستی است.»
اما متأسفانه تا امروز پاسخی برای این سؤال پیدا نشده است. صورتجلسهٔ این تماس، که بهدست اشپیگل رسیده، تصویری کمسابقه از میزان بیاعتمادی نسبت به واشنگتن و حیرانی عمیق رهبران اروپاست. جلوی دوربینها، رهبران اروپایی با انجام وظیفهٔ دیپلماتیک، تلاشهای میانجیگرانهٔ ترامپ را تحسین میکنند. مکرون هنگام دیدار با زلنسکی در اوایل دسامبر در پاریس گفت: «کارهایی را که دولت آمریکا به رهبری رئیسجمهور انجام داده، ارج مینهم.» اما وقتی دور از چشم رسانهها با یکدیگر صحبت میکنند، بیپرده میگویند که ترامپ و تیم او را نه متحد، بلکه رقیب میدانند — رقیبانی که به نظر میرسد نسبت به ولادیمیر پوتین همدلی بیشتری دارند تا نسبت به شرکای دیرین خود. مرتس در نشست گفت: «آنها با شما و با ما بازی میکنند.» منظور او اوکراینیها و رهبران اتحادیهٔ اروپا بودند.
اینگونه نیست که اروپاییها در ماههای اخیر دربارهٔ ماهیت دولت آمریکا دچار توهمی بوده باشند. از زمانی که در اواسط نوامبر پیشنویس یک طرح صلح برای اوکراین فاش شد — طرحی که بیشتر به فهرست خواستههای کرملین شباهت داشت — برای همگان روشن شد که موضع ترامپ کجاست. یکی از دیپلماتهای ارشد فرانسه که ماههاست در تلاش است یک «ائتلاف اروپاییِ مایل به کمک» برای جلوگیری از قطع حمایت از اوکراین تشکیل دهد، پس از این افشاگری آهی کشید و گفت: «ما تنها ماندهایم.»
با این حال، از آن زمان که ترامپ در چهارم دسامبر راهبرد امنیتی جدیدش را منتشر کرد، دیگر کاملاً روشن شد که سیاست او در قبال اوکراین چیزی فراتر از بیمیلی به خرج میلیاردها دلار در جنگی دوردست است. این سیاست برخاسته از یک مکتب فکری است که اساساً مشکلی ندارد اگر حاکمان زورگو به کشورهای همسایه تعرض کنند. در این سند ۳۳ صفحهای آمده است: «نفوذ فزایندهٔ کشورهای بزرگتر، ثروتمندتر و قدرتمندتر حقیقتی همیشگی در روابط بینالملل است.»
لحن این سند گویی نوید «تغییر رژیم» میدهد
این متن همچون زیربنای فکری سیاستی است که با همهٔ آنچه ایالات متحده در دهههای پس از جنگ جهانی دوم نمایندگی کرده، قطع رابطه میکند. ترامپ و حامیانش بارها این گسست را اعلام کرده بودند، اما این نخستین بار است که چنین دیدگاهی به عنوان سیاست رسمی دولت در سندی راهبردی و محوری ثبت میشود. این سند سرودی در ستایش خودمحوری ملی است و قطع امید از نهادهای بینالمللیای که آمریکا خود در بنیانگذاریشان نقش داشته است: سازمان ملل، بانک جهانی، ناتو — همهٔ اینها از نگاه دولت ترامپ نه نهادهایی برای صلح و رفاه، بلکه در بهترین یک تعهد دردسرساز هستند و در بدترین حالت انگلهایی در ساختار جهانی دولت-ملتهای مستقل.
در بخشی از سند با عنوان «برتری ملّتها» آمده است: «ایالات متحده منافع خود را در درجهٔ نخست قرار خواهد داد و دیگر کشورها را نیز تشویق میکند همین کار را انجام دهند.» از این منظر، حمایت غیرمستقیم سند از جنبشهای راستپوپولیستی در اروپا — که بنا بر دیدگاه دولت ترامپ «مایهٔ خوشبینی فراوان» هستند — چندان عجیب نیست.
لحن ترامپ در قبال اروپا میان دلسوزیِ ظاهری، تحقیر و دشمنی آشکار در نوسان است. رئیسجمهور آمریکا و اطرافیانش قارهٔ کهن را گاهی «ناکارآمد»، گاهی «در حال فروپاشی کامل» و حتی «تمامشده» توصیف میکنند. در بهترین حالت، اروپا یک موزهٔ روباز زیباست؛ جایی که مثلاً در ونیز، پسزمینهای رؤیایی برای عکسهای عروسی ابرثروتمندانی مانند جف بزوس، بنیانگذار آمازون، فراهم میکند. و در بدترین حالت، مکانی برای «نابودی»، که از دید آنها زیر سیل مهاجرت بیضابطه غرق شده است. ترامپ در سخنرانی سپتامبر خود در سازمان ملل گفت: «کشورهای شما دارند به جهنم میروند.»
دولت ترامپ گاهی این انتقادات را در پوشش «دلسوزی» مطرح میکند. در فصل مربوط به اروپا در سند امنیتی جدید — که عنوانش «تقویت عظمت اروپا» است — واشنگتن مدعی میشود میخواهد به اروپا کمک کند «مسیر خود را اصلاح کند». اما در عمل، معنای این حرف آن است که دولت آمریکا اکنون بهطور رسمی از نیروهای راستپوپولیست از استکهلم تا مادرید پشتیبانی میکند. در سند، این دخالت با عبارت «پرورش مقاومت» توجیه شده است؛ عبارتی که به طرز مشکوکی برای بسیاری از سیاستمداران اروپایی شبیه سیاست تغییر رژیم به نظر میرسد.
اروپاییها بیدرنگ علیه این «بیانیهٔ طلاق» اعتراض کردند — اما فعلاً کاری از پیش نمیبرند جز ابراز خشم. آنتونیو کوستا، رئیس شورای اروپا، گفت دخالت در زندگی سیاسی اروپا «غیرقابل قبول» است. مرتس، صدراعظم آلمان نیز گفت: «من هیچ ضرورتی نمیبینم که آمریکاییها بخواهند دموکراسی را در اروپا نجات دهند.»
مشکل اینجاست: اروپاییها همچنان به آمریکا وابستهاند — به تسلیحاتش، اطلاعات امنیتیاش، و چتر هستهایاش. ممکن است در برلین و پاریس از افرادی مثل پیت هگست — که اکنون خود را «وزیر جنگ» مینامد و در یک چت افشاشده به معاون رئیسجمهور، جیدی ونس، نوشته بود: «من کاملاً با شما در بیزاری از انگلی بودن اروپا موافقم. این رقتانگیز است.» — نفرت داشته باشند. اما تا زمانی که اروپا تصمیم نگیرد روی پای خود بایستد، در برابر چنین تحقیرهایی بیدفاع خواهد بود.
همزمان با انتشار سند امنیتی آمریکا، رابطهٔ میان بروکسل و مدیران بزرگ فناوری آمریکایی تیرهتر شده است. کمیسیون اروپا چند روز پیش جریمهای ۱۲۰ میلیون یورویی علیه پلتفرم X، متعلق به ایلان ماسک متحد ترامپ، وضع کرد. به باور بازرسان اروپایی، این پلتفرم با سازوکار «تیک آبی» کاربران را عمداً گمراه میکند. بسیاری از منتقدان بر این باورند که الگوریتمهای X صدای جریانهای پوپولیستی را تقویت کرده و به فروپاشی گفتوگوی مدنی دامن میزنند. ماسک در واکنش، سلسلهای از حملات تند علیه بروکسل منتشر کرد و از «سانسور» و «استبداد اتحادیهٔ اروپا» سخن گفت — لحنی که کاملاً با جهانبینی جنبش «آمریکا را دوباره عظمت بخشیم» سازگار است. تقارن این حملات با انتشار راهبرد امنیتی ترامپ، در چند پایتخت اروپایی ایجاد نگرانی کرد؛ بسیاری آن را نشانهای از همکاری تنگاتنگ کاخ سفید با غولهای فناوری سیلیکونولی میدانند.
در همین چارچوب بود که آخر هفته، شماری از مقامهای ارشد آمریکایی در X، ظاهراً بهصورت هماهنگ، به اروپا حمله کردند. کریستوفر لاندو، معاون وزیر خارجه، کنایه زد که اروپاییها باید تصمیم بگیرند که عضو ناتو میخواهند باشند یا عضو اتحادیهٔ اروپا. او نوشت: «نمیتوانیم وانمود کنیم شریکیم، در حالی که این کشورها اجازه میدهند بوروکراسی غیرمنتخب، غیردموکراتیک و غیرنمایندگی اتحادیهٔ اروپا در بروکسل، سیاستی در راستای خودکشی تمدنی را دنبال کند.» دیگر سیاستمداران آمریکایی نیز به خاطر جریمههای اعمالشده علیه X، اروپا را به «اقدامات تلافیجویانه» تهدید کردند.

با این همه، یک دیپلمات ارشد اروپایی در واشنگتن صادقانه اعتراف میکند که ضربالمثل مشهور «آمریکا نوآوری میکند، اروپا مقررات میگذارد» چندان بیراه نیست. به بیان دیگر: آمریکاییها خلق میکنند، اروپاییها محدود میکنند. رشد اقتصادی ایالات متحده نیز سالهاست بسیار بیشتر از اروپا بوده است. همین نکته توان اروپا برای ایستادگی در برابر واشنگتن را کاهش میدهد. از یک طرف همه میدانند ترامپ — درست مانند پوتین — اتحادیهٔ اروپا را دشمنی میبیند که باید با آن جنگید. از نگاه ترامپ، اتحادیهٔ اروپا نه پاسخی به جنگهای خونین قرن بیستم، بلکه انحرافی تاریخی است که با هستهٔ ملیگرایانهٔ جنبش MAGA در تضاد است. در سند راهبرد امنیت ملی آمده: «واحد بنیادی سیاست در جهان، دولت-ملت است و همواره چنین خواهد بود.»
آمریکاییها در محافل داخلی حتی تهدید کردهاند از ناتو خارج شوند
از طرف دیگر، اروپا هنوز جرئت ندارد از این وضعیت ناخوشایند نتیجهگیریهای ضروری را انجام دهد. در حالی که ماههاست لحن آمریکا نسبت به اروپا تندتر شده؛ نه فقط در اتحادیهٔ اروپا، بلکه در ناتو نیز. پیش از نشست اخیر در لاهه، مارک روته دبیرکل ناتو، تحت فشار آمریکاییها، اعضا را به سمت نظام جدید «تقسیم بار» سوق داد — نظامی که در واقع انتقال بار به سمت اروپاست.
تا امروز، ایالات متحده حدود نیمی از توان نظامی ناتو را تأمین میکند — از تانک گرفته تا جنگنده. نیم دیگر میان اروپاییها و کاناداییها تقسیم شده است. اما حالا دیگر سخن از «تقسیم بار» نیست، بلکه از «انتقال بار» سخن میگویند. یعنی اروپاییها باید گامبهگام مسئولیت کامل دفاع متعارف از قارهٔ خود را بر عهده بگیرند.
اروپاییها فعلاً وقتکشی میکنند و هنوز طرحی برای اجرای این مدل جدید ارائه ندادهاند. اما آمریکاییها کاملاً جدیاند. پنتاگون اعلام کرده که میخواهد در سال ۲۰۲۷ — یعنی تنها دو سال دیگر — اولین نتایج این انتقال بار را ببیند؛ در غیر این صورت، ایالات متحده از برنامهریزی مشترک دفاعی ناتو کنار خواهد کشید. این پیام در پایتختهای اروپا همانطور دریافت شد که قصد آن بود: بهعنوان یک تهدید. زیرا روشن است که پایان برنامهریزی مشترک دفاعی، پایان ناتو به شکل کنونیاش خواهد بود.
اما هیچجا بیاعتنایی آمریکا به اروپاییها مانند موضوع مذاکرات اوکراین آشکار نیست. این مذاکرات را نه مارکو روبیو، وزیر خارجه و مشاور امنیت ملی، هدایت میکند؛ بلکه استیو ویتکوف، فرستادهٔ ویژهٔ ترامپ و شریک قدیمی او در زمین گلف — که مانند خود ترامپ در بازار املاک نیویورک ثروتمند شده — و نیز جرد کوشنر، داماد رئیسجمهور، که حتی هیچ سمت رسمی در دولت ندارد.
وجه مشترک این دو نفر این باور است که میتوان روسها را با وعدهٔ کسبوکارهای پرسود به یک توافق کشاند. رئیسجمهور آمریکا در میانهٔ نوامبر گفت میان واشنگتن و مسکو «پتانسیل تجاری شگفتانگیزی» وجود دارد. طبق گزارش والاستریت ژورنال، مذاکرهکنندهٔ پوتین، کیریل دیمیترییف — بانکدار پیشین گلدمن ساکس — حتی به ویلای ویتکوف در میامی رفته و دربارهٔ پروژههای استخراج منابع در قطب شمال گفتوگو کرده است. او حتی پیشنهاد داده که به محض برقراری صلح در اوکراین، یک مأموریت مشترک به مریخ راهاندازی شود.
اما بسیاری شواهد نشان میدهد که روسها در حال ریشخند کردن آمریکاییها هستند. اگر پول دغدغهٔ اصلی پوتین بود، او هرگز جنگی پرهزینه و خونین را آغاز نمیکرد که اقتصاد روسیه را تقریباً از بازار غرب جدا کرده است. علاوه بر این، امیدهای اقتصادی نیز اغراقآمیز است. الکساندر گابویف، کارشناس روسیه در مرکز اوراسیاِ کارنگی برلین، میگوید: «حتی در بهترین دوران همکاری روسیه و آمریکا — سال ۲۰۱۱ — کل تجارت دوطرف فقط ۳۰ میلیارد دلار بود. در حالی که تجارت روسیه با چین در سال گذشته ۲۴۵ میلیارد دلار بوده است. اقتصادهای روسیه و آمریکا اصلاً مکمل یکدیگر نیستند.»
کاخ سفید هیچ قصدی ندارد اروپاییها را در جریان امور نگه دارد
پوتین نه با منطق تجارت، بلکه با منطق امپراتوری فکر میکند. تنها کسی در دولت آمریکا که این موضوع را درک کرده، مارکو روبیو، وزیر خارجه است؛ او ارتباط خود را با اروپاییها حفظ کرده است. اما مذاکره با پوتین را ویتکوف انجام میدهد — کسی که در مقام فرستادهٔ ویژه تاکنون شش بار به مسکو رفته و به شکل نمایشی روابط نزدیک با پوتین نشان میدهد. یک دیپلمات ارشد اروپایی در واشنگتن با آه میگوید: «دولت آمریکا روش خاص خودش را دارد.» دیگر «بدیهی» نیست که اروپا در مذاکرات سهیم باشد؛ دیگر هیچ چیز قابل اطمینان نیست.
و این تازه توصیفی ملایم از وضعیت است. در تماس محرمانهٔ اوایل دسامبر، رئیسجمهور فنلاند واقعیت را بهروشنی بیان کرد. طبق صورتجلسه، الکساندر استوب گفت: «در حال حاضر، ما بیرون ماندهایم؛ اما باید وارد شویم.»
اما چگونه؟
دستکم ویتکوف و کوشنر هیچ قصدی برای مشارکت دادن اروپا ندارند. پس از دیدارشان با پوتین در اوایل دسامبر در مسکو، بدون توقف در بروکسل مستقیماً به آمریکا بازگشتند. پاریس، لندن، برلین و دیگر پایتختهای اروپایی ناچار بودند به اطلاعاتی تکیه کنند که رستم عمروف، مشاور امنیت ملی زلنسکی، بعدها در اختیارشان گذاشت.
عمروف سپس به فلوریدا پرواز کرد تا با دو نمایندهٔ آمریکایی گفتوگو کند. وزارت خارجهٔ آمریکا هفتهٔ گذشته اعلام کرد که او و آندری گناتوف، رئیس ستاد کل اوکراین، دو روز در فلوریدا با ویتکوف و کوشنر در حال مذاکره بودهاند. روایت وزارت خارجه طوری بیان شده بود — و قطعاً هدف همین بود — که انگار در گفتوگوها «پیشرفت» حاصل شده است.
اما وزارت خارجهٔ آمریکا — که این بیانیه را منتشر کرد — تحت هدایت روبیو است؛ و او اصلاً در فلوریدا حضور نداشت. همان کسی که اروپاییها بیش از همه امید داشتند شرایط آنان را درک کند. روبیو از معدود افرادی در دایرهٔ ترامپ است که هنوز موضع سنتی جمهوریخواهان — یعنی انتقاد از روسیه — را نمایندگی میکند. اما اکنون بهنظر میرسد او نیز مانند کیت کلاگ، مذاکرهکنندهٔ سابق آمریکا در پروندهٔ اوکراین، به حاشیه رانده شده است.
پس از گفتوگوهای فلوریدا، آمریکاییها اعلام کردند که «چارچوب ترتیبات امنیتی» مورد توافق قرار گرفته است. وقتی آمریکاییها از «ترتیبات امنیتی» سخن میگویند، همهٔ چراغهای هشدار در اروپا روشن میشود. زیرا سؤال این است: چه کسی باید این تضمینها را ارائه کند جز خود اروپاییها؟
وقتی ترامپ پس از دیدار آگوست خود با پوتین در آلاسکا نخستینبار از این واژه استفاده کرد، مکرون در پاریس بهسرعت یک نشست اضطراری برگزار کرد. او به همراه کِیر استارمر، نخستوزیر بریتانیا، شروع به جمعآوری تعهداتی کرد برای اینکه کدام کشور حاضر است نیروی زمینی به اوکراین اعزام کند.
زمان به نفع پوتین میگذرد؛ او در جنگ اوکراین در موقعیتی راحت قرار دارد
این تلاشها بیمنطق هم نبود. اگر اروپاییها پیشقدم میشدند، شاید میتوانستند بر روند سیاسی اثر بگذارند. این نقشهٔ اولیه بود. اما آن زمان مرتس همراهی نکرد. او نمیخواست پیش از دستیابی به توافق صلحی کامل تعهدی بدهد. با این حال، مسکو از ابتدا یک «نه» قاطع اعلام کرد: هیچ نیروی ناتو، تحت هیچ پرچمی، وارد اوکراین نمیشود.
ترامپ نیز هیچ مخالفتی با این موضع نشان نداد. بار دیگر اروپاییها بین واشنگتن و کرملین گیر افتادند و تحقیر شدند. درست است که اکنون اروپاییها در نزدیکی پاریس یک ستاد فرماندهی نظامی تشکیل دادهاند — جایی که چند ده افسر از کشورهای «ائتلافِ مایل به کمک» در حال طراحی گزینههایی برای یک نیروی تثبیتکننده هستند — اما ترامپ ظاهراً توجهی به آن ندارد. افراد مورد اعتمادش، کوشنر و ویتکوف، پنهانی با روسها مذاکره میکنند. بدون اروپاییها، و حتی بدون اوکراینیها. تصویر کامل وضعیت تنها در واشنگتن و کرملین وجود دارد.

ترامپ بهشدت فشار میآورد که تا پیش از کریسمس به توافق صلح برسد — پس از آنکه زمانبندی اولیهٔ او برای شکرگزاری نوامبر واقعبینانه از کار درآمد. روشن نیست زلنسکی تا چه مدت میتواند در برابر این فشار مقاومت کند. روسیه اصرار دارد که اوکراین بهطور کامل از دونباس عقبنشینی کند — و با آن، بهترین مواضع نظامیاش را از دست بدهد. مسکو میخواهد از مسیر دیپلماتیک به چیزی برسد که چهار سال گذشته از مسیر نظامی نتوانسته به دست آورد. و ترامپ بهنظر میرسد این خواستهٔ روسیه را پذیرفته باشد.
اروپاییها تأکید دارند که دربارهٔ مسائل سرزمینی تنها زمانی میتوان تصمیم گرفت که پیشاپیش تضمینهای امنیتی معتبر و الزامآور وجود داشته باشد. نمیتوان بدون نظر اروپا دربارهٔ نقش ناتو، نظم امنیتی اروپا یا داراییهای دولتی روسیه که در اتحادیهٔ اروپا مسدود شده، تصمیم گرفت. گفته میشود روبیو در ژنو این موضوع را درک کرده است. اما آیا این درک در مورد ویتکوف و کوشنر هم صدق میکند؟ کسی در اروپا حاضر نیست روی آن شرط ببندد.
در حالی که ابزاری وجود دارد که باید کارساز باشد: بیش از ۲۰۰ میلیارد یورو دارایی دولتی روسیه که در اروپا نگهداری میشود. اگر بخش عمدهای از این پول از طریق یک وام جبرانی در اختیار اوکراین قرار گیرد، میتواند فشار سنگینی بر روسیه وارد کند. و نیاز مالی اوکراین برای چند سال تأمین خواهد شد. اما مشکل اینجاست: بلژیک — که بخش اعظم این داراییها در آن قرار دارد — بهشدت از آزادسازی این پولها خودداری میکند.
برندهٔ اصلی این شکاف فراآتلانتیک از همین حالا مشخص است: ولادیمیر پوتین. او اکنون در سطحی برابر با ترامپ مذاکره میکند — بدون مزاحمت اروپاییها. و لحن راهبرد امنیتی جدید آمریکا برای او بسیار آشناست. در این سند نهتنها با گسترش ناتو مخالفت میشود، بلکه بسیاری از عناصر جهانبینی کرملین نیز تکرار شده است. گابویف، کارشناس روسیه، میگوید: «اینکه روسیه در هیچجا دشمن معرفی نمیشود، یک انقلاب است.» حمله به اروپا، امید به پیروزی راستپوپولیستها، و تفکر حوزههای نفوذ — همه چیز میتوانست مستقیماً از پوتین آمده باشد.
برای رئیس کرملین، این یک رؤیای دیرینه است که اکنون به حقیقت میپیوندد. هدف او همیشه ایجاد شکاف میان اروپا و ایالات متحده بوده است. البته نقشهٔ اصلی او متفاوت بود: میخواست اروپا را به روسیه نزدیک کند و از این طریق از آمریکا دور سازد — اروپایی مستقلتر باید اروپایی متمایلتر به مسکو میبود. اما حالا در کاخ سفید رئیسجمهوری نشسته که مانند خود پوتین اروپا را رقیبی خطرناک میبیند.
نمونههایی از دیگر مناطق جهان وجود دارد که نشان میدهد چگونه میتوان در برابر ترامپ ایستادگی کرد
برای پوتین این موقعیت فوقالعاده راحت است. او مستقیماً با آمریکاییها دربارهٔ صلح مذاکره میکند و در عین حال هیچ عجلهای برای رسیدن به نتیجه ندارد. زمان به سود اوست. نیروهایش سریعتر از گذشته پیشروی میکنند؛ در نوامبر با تصرف ۵۰۵ کیلومتر مربع — دو برابر ماه پیش — پیشرفت قابل توجهی داشتند. در دونباس، اوکراین اکنون در آستانهٔ از دست دادن پوکروفسک است؛ بزرگترین شهری که از زمان عقبنشینی باخموت در مه ۲۰۲۳ از دست میدهد. برای مدت طولانی، بسیاری از خطوط نبرد در وضعیت بنبست بودند: روسها نیروی انسانی بیشتری داشتند و اوکراینیها در جنگ پهپادی مهارت بیشتری. اکنون که روسها از نظر فنی پیشرفتهتر شدهاند، شرایط در میدان تغییر کرده است. پوتین ممکن است موفقیتهای خود را بزرگنمایی کند؛ در گفتوگو با ویتکوف حتی مدعی محاصرهٔ گستردهٔ نیروهای اوکراینی شد — چیزی که هرگز رخ نداده. اما بدون تردید: پیشرویها ادامه دارد. به همین دلیل رئیس کرملین مشکلی ندارد که مذاکرات صلح را طولانی کند.
ترامپ گمان میکند پوتین مشتاق است دوباره تجارت با آمریکا را از سر بگیرد. اما در واقع، این مسکوست که از این مسئله بهره میبرد که ترامپ و ویتکوف تقریباً کاملاً در قالبهای تجاری فکر میکنند. پوتین با علاقه از درخواستهای ادعایی شرکتهای آمریکایی حرف میزند که گویا آمادهاند به محض امکان وارد بازار روسیه شوند. این همان طعمهای است که کرملین سالها با موفقیت در برابر اروپا — بهویژه آلمان — به کار گرفت. شعار «تغییر از طریق درهمتنیدگی» که متعلق به فرانکوالتر اشتاینمایر، وزیر خارجهٔ پیشین و رئیسجمهور کنونی آلمان بود، نماد همین رویکردی است که به طرز چشمگیری شکست خورد.
اروپا فقط زمانی میتواند دوام بیاورد که در برابر روسیه بایستد و خود را از آمریکا مستقلتر کند. ترامپ درست میگوید که اوکراین قادر به پیروزی نظامی بر روسیه نیست. اما تحمیل صلح به این کشور — صلحی که تنها به پوتین فرصت نفسگیری برای تجاوز بعدی به اروپا میدهد — بیمسئولیتی است. درست است که اعلام «مرگ مغزی» ناتو از سوی مکرون بیتدبیری بود، اما همینقدر هم سادهلوحانه است که تا وقتی ترامپ در کاخ سفید است به ناتو تکیه کنیم.
اتحادیهٔ اروپا ناتوان نیست، هرچند اکنون چنین به نظر میرسد. تنها کافی است بخواهد از قدرت خود استفاده کند. بیش از ۴۵۰ میلیون نفر در آن زندگی میکنند و با تولید ناخالص داخلی ۱۸ تریلیون یورو، همچنان دومین قدرت اقتصادی جهان پس از آمریکاست. اروپا پول و دانش فنی لازم برای ساخت پهپاد، تانک و جنگنده را دارد. نباید گذاشت این تلاشها قربانی خودخواهی دولتهای ملی شود — همانطور که پروژهٔ جنگندهٔ مشترک اروپایی (FCAS) اکنون به نمونهای از چگونگی انسداد متقابل اروپاییها بدل شده است.
از دیگر مناطق جهان مثالهایی وجود دارد که نشان میدهد چگونه میتوان در برابر ترامپ ایستادگی کرد. چین با محدود کردن صادرات عناصر نایاب و مسدود کردن واردات سویا از آمریکا به تعرفههای بسیار سنگین ترامپ پاسخ داد. در نهایت ترامپ عقبنشینی نسبی کرد، چون از فروپاشی صنعت داخلی و خشم کشاورزانش هراس داشت. دادگاهی در برزیل شبکهٔ اجتماعی X را موقتاً مسدود کرد زیرا پلتفرم به اندازهٔ کافی با اطلاعات نادرست مقابله نمیکرد. و از آنجا که بخش بزرگی از قهوهٔ مصرفی آمریکا از برزیل میآید، ترامپ نتوانست برای مدت طولانی تعرفهٔ ۵۰ درصدی علیه این کشور را حفظ کند — تعرفهای که برای حمایت از دوست سیاسیش، ژائیر بولسونارو، وضع شده بود. این کشورها از موضع قدرت عمل کردند. آنها میدانستند: ترامپ قدرت را محترم میشمارد و از چاپلوسی بیزار است.
دولتهای اروپایی این را در تئوری درک میکنند اما در عمل به کار نمیگیرند. آنها از بهکارگیری قدرت اقتصادی خود میترسند؛ از پذیرش مسئولیت امنیتی میترسند؛ و از همه بیشتر، از یک رویارویی آشکار با واشنگتن واهمه دارند.
اتحادیهٔ اروپا توانایی آن را دارد که شرکتهای بزرگ فناوری آمریکا را چنان تنظیمگری کند که دیگر ماشین تولید نفرت و ابزار سرقت مالکیت فکری نباشند. نه فیسبوک، نه X و نه OpenAI نمیتوانند از بازار اروپا چشمپوشی کنند. ترامپ و پوتین ممکن است خیال کنند میتوانند اروپا را تکهتکه کنند. اما حتی ویکتور اوربان، نخستوزیر مجارستان — که خود را متحد این دو نشان میدهد — نمیتواند از بازار واحد اروپا و میلیاردها یورویی که از بروکسل دریافت میکند، صرفنظر کند.
ترامپ تنها زمانی میتواند اروپا را تحقیر کند که اروپا خود را کوچک کند. این یکی از درسهای ماههای گذشته است. و در بلندمدت، آمریکا نیز بدون متحدان اروپایی نمیتواند جایگاه قدرت خود را حفظ کند. امیلی هاردینگ از اندیشکدهٔ CSIS واشنگتن میگوید: «رقیب اصلی آمریکا چین است و جاهطلبیهایش در آسیا. اروپا اگر قوی باشد، نظم جهانی را پایدار میکند و برای روسیه و چین بازدارنده است.»
|
شنبه ۲۲ آذر ۱۴۰۴ -
Saturday 13 December 2025
|
ايران امروز |
بنا بر اطلاعات رسیده به بنیاد نرگس، نرگس محمدی در مراسم هفتم خسرو علیکردی با خشونت از سوی ماموران امنیتی و انتظامی بازداشت شد. مهدی محمدی، برادر نرگس که در این مراسم حضور داشت، دستگیری او را تأیید کرده است.
بازداشت سپیده قلیان، پوران ناظمی، هستی امیری و عالیه مطلبزاده از سوی خانوادههای آنها تایید شده است. همچنین اسدالله فخیمی، اکبر امینی، حسن باقرینیا و ابوالفضل ابری هم به همراه نرگس محمدی بازداشت شدهاند.
بنیاد نرگس خواستار آزادی فوری و بیقید و شرط همه افراد بازداشت شدهای است که برای ادای احترام و ابراز همبستگی در مراسم یادبود شرکت کرده بودند. دستگیری آنها نقض جدی آزادیهای اساسی است.
اسامی بازداشتشدگان تاکنون:
۱- نرگس محمدی
۲-سپیده قلیان
۳- پوران ناظمی
۴- هستی امیری
۵- عالیه مطلبزاده
۶- اسدالله فخیمی
۷- اکبر امینی
۸- حسن باقرینیا
۹- ابوالفضل ابری
۱۰- علی آدینهزاده (پدر ابوالفضل آدینهزاده)



یک منبع مطلع در این خصوص، در گفتگو با هرانا گفت: “بازداشت خانمها محمدی و قلیان با خشونت همراه بوده است. ماموران همچنین قصد داشتند جواد علیکری، برادر خسرو علیکردی را نیز بازداشت کنند، اما مردم حاضر در مراسم مانع بازداشت وی شدند. خیابانهای اطراف مسجد غدیر مسدود شده و ماموران مانع ورود افراد به محدوده این محل می شوند.”
این مراسم با سردادن شعارهایی از جمله «پاینده باد ایران»، «میجنگیم، میمیریم، ذلت نمیپذیریم» و «مرگ بر دیکتاتور» توسط شرکت کنندگان همراه شد. با حضور نیروهای امنیتی و امتظامی این مراسم به خشونت کشیده شد.
خسرو علیکردی، وکیل دادگستری و مدافع حقوق بشر اهل سبزوار و ساکن مشهد، شامگاه جمعه ۱۴ آذر ۱۴۰۴ درگذشت. مراسم خاکسپاری او روز یکشنبه ۱۶ آذر در سبزوار برگزار شد و این مراسم با سر دادن شعارهای اعتراضی از جمله «زن، زندگی، آزادی» و «پاینده ایران» از سوی حاضران همراه بود. پس از آن، جمع کثیری از وکلای دادگستری کشور با صدور بیانیهای که نسخهای از آن به دست هرانا رسید، ضمن ابراز تسلیت و همدردی با خانواده خسرو علیکردی، وکیل دادگستری، بر لزوم بررسی دقیق، فنی و کارشناسی ابعاد جانباختن این وکیل دادگستری تاکید کرده و خواستار در اختیار قرار گرفتن تمامی مستندات و اطلاعات مرتبط در سریعترین زمان ممکن برای خانواده او شدهاند.
فرماندار مشهد بازداشتها را تایید کرد
فرماندار مشهد ضمن تائید خبر بازداشت تعدادی از فعالان مدنی اظهار کرد: این بازداشت موقت با حکم دادستانی انجامشده است و دلیل آن بیان شعارهای هنجارشکنانه بوده است.
توضیحات جواد علیکردی درباره حمله نیروهای امنیتی به مراسم هفتم #خسرو_علیکردی و بازداشت نرگس محمدی و همراهانش
جواد علیکردی برادر خسرو علیکردی نیز بازداشت شد
مهدی محمودیان، فعال سیاسی در تلگرام خود نوشته است: «جواد علیکردی پس از هشدار درباره انتشار یک “نامه محرمانه” بازداشت شد.»
آقای محمودیان نوشته است:
«جواد علیکردی، برادرِ مرحوم خسرو علیکردی، ظهر امروز، ۲۱ آذر ، پس از پایان مراسم شب هفت برادرش به همراه تعدادی از فعالان سیاسی و مدنی بازداشت شد ولی عصر همان روز آزاد گردید.
او پس از آزادی، در واکنش به تداوم بازداشت فعالان سیاسی و مدنی از جمله نرگس محمدی، هستی امیری، عالیه مطلبزاده، اکبر امینی و چند نفر دیگر، اعلام کرد در صورت آزاد نشدن آنان تا ساعت ۱۲ امشب “نامهای محرمانه” را منتشر خواهد کرد.
دقایقی بعد از انتشار این اظهارات در یک مصاحبه کوتاه ۸ دقیقهای، نیروهای امنیتی مجدداً به محل اقامت او رفته و علیکردی را برای بار دوم بازداشت کردند.»
|
شنبه ۲۲ آذر ۱۴۰۴ -
Saturday 13 December 2025
|
ايران امروز |
دولت فدرال آلمان یک حمله سایبری بزرگ و یک کارزار انتشار اطلاعات نادرست در جریان کارزار انتخابات پارلمانی را به روسیه نسبت داده است. یک سخنگوی وزارت امور خارجه در برلین اعلام کرد به همین دلیل سفیر روسیه، سرگئی نچایف، به این وزارتخانه احضار شده است.
سخنگوی وزارت امور خارجه آلمان روز جمعه در برلین گفت: حمله سایبری مردادماه ۱۴۰۳ (اوت ۲۰۲۴) به سازمان کنترل پرواز آلمان بهطور قطعی به گروه هکری شناختهشده با نام «فنسی بر» (Fancy Bear) معروف به APT28 و تحت مسئولیت سرویس اطلاعاتی نظامی روسیه (GRU) نسبت داده شده است.
وی افزود: اکنون میتوان «با قطعیت کامل» گفت که روسیه تلاش کرده است هم انتخابات پیشین پارلمان فدرال و هم بهطور مداوم امور داخلی جمهوری فدرال آلمان را تحت تأثیر قرار داده و بیثبات کند.
سخنگوی وزارت خارجه آلمان تأکید کرد: دولت فدرال در هماهنگی با شرکای اروپایی «مجموعهای از اقدامات متقابل» انجام خواهد داد تا به روسیه نشان دهد که برای اقدامات ترکیبی (هیبریدی) خود باید هزینه بپردازد.
شواهدی از دخالت در انتخابات
دولت فدرال آلمان بهویژه کارزار «توفان-۱۵۱۶» (Storm-1516) را مسئول تلاش برای تأثیرگذاری بر انتخابات میداند. «توفان-۱۵۱۶» حتی با معیارهای روسی یکی از بدترین ماشینهای تولید و پخش اطلاعات نادرست در اینترنت به شمار میرود.
به گفته این سخنگو، “اطلاعات موثقی” وجود دارد که نشان میدهد اندیشکده «مرکز تخصص ژئوپلیتیک» مستقر در مسکو و جنبش «عقاب دو سر» پشت آن هستند. گفته میشود که آنها توسط سرویس اطلاعات نظامی روسیه، GRU، پشتیبانی میشوند.
اخبار جعلی دربارهٔ مِرتس و هابک
در جریان کارزار انتخابات پارلمانی، «توفان-۱۵۱۶» از طریق دهها وبسایت جعلی خود ویدیوهایی حاوی دروغهای بسیار شدید منتشر کرد که عمدتاً حزب اتحادیه (CDU/CSU) و حزب سبزها را هدف قرار داده بود.
در یکی از این کلیپها، فردی که خود را پزشک معرفی میکرد ادعا کرد فریدریش مرتس، نامزد صدراعظمی وقت حزب دموکرات مسیحی (CDU)، سالها پیش به دلیل مشکلات شدید روانی در کلینیکی در منطقه زاورلند بستری و درمان شده است. در این ویدیو حتی اسناد جعلی پزشکی نیز نمایش داده شد.
وبسایت دیگری که توسط همین جنگجویان اطلاعاتی اداره میشد، برای روبرت هابک، نامزد ارشد حزب سبزها در آن زمان، یک پرونده فساد ۱۰۰ میلیون یورویی ساختگی تراشید که در آن سیاستمداران اوکراینی نیز دخیل معرفی شدند. این ادعا نیز کاملاً دروغ بود.
تنها چند روز پیش از برگزاری انتخابات پارلمانی در ماه فوریه، چندین ویدیو جعلی در اینترنت منتشر شد که مدعی بودند برگههای رأیگیری پستی دستکاری شدهاند. در این کلیپها ظاهراً برگههای رأی یک حوزه انتخاباتی در لایپزیگ نشان داده میشد که در آن نام حزب «آلترناتیو برای آلمان» (AfD) غایب بود. صدایی در ویدیو میگفت: «این تقلب است، هیچ AfDای در کار نیست.»
این هم دروغی آشکار بود. شهرداری لایپزیگ بلافاصله واکنش نشان داد و در بیانیهای آن را «کارزاری هدفمند» خواند. در آن زمان نیز از محافل امنیتی شنیده میشد که این اخبار جعلی به احتمال بسیار زیاد کار سرویسهای مخفی مسکو است.
کارشناسان فناوری اطلاعات شرکت مایکروسافت نیز «توفان-۱۵۱۶» را یک کارزار دولتی تحت هدایت روسیه ارزیابی کردهاند. این گروه ظاهراً تلاش کرده بود کارزار انتخابات ریاستجمهوری ۲۰۲۴ آمریکا را به نفع دونالد ترامپ تحت تأثیر قرار دهد؛ از جمله با انتشار داستانهای دروغین علیه حزب دموکرات. یکی از ویدیوهای جعلی آنها مربوط به یک شبکه خبری ساختگی بود که در آن زنی نشسته بر ویلچر ادعا میکرد کامالا هریس، نامزد ریاستجمهوری، زمانی در سانفرانسیسکو با خودرو به او زده و سپس از محل گریخته است.
اشپیگل آنلاین / ۱۲ دسامبر ۲۰۲۵
|
شنبه ۲۲ آذر ۱۴۰۴ -
Saturday 13 December 2025
|
ايران امروز |
|
شنبه ۲۲ آذر ۱۴۰۴ -
Saturday 13 December 2025
|
ايران امروز |
![]() |
نیویورکتایمز، ۱۱ دسامبر ۲۰۲۵
ترامپ علاقهای به جنگ سرد جدید ندارد؛ او یک جنگ تمدنی جدید میخواهد
هر چند سال یکبار یکی از قواعد اصلی روزنامهنگاری به من یادآوری میکند: هرگاه فیلهای در حال پرواز را دیدید، نخندید؛ یادداشت بردارید. زیرا اگر فیلها را در حال پرواز دیدید، اتفاق بسیار متفاوتی در حال رخ دادن است که شما آن را نمیفهمید، اما شما و خوانندگانتان باید آن را بفهمید.
این نکته را امروز بهمناسبت «راهبرد امنیت ملی» ۳۳ صفحهای دولت ترامپ که هفته گذشته منتشر شد، مطرح میکنم. بارها گفته شده که در زمانی که رقابت ژئوپلیتیکی ما با روسیه و چین بیش از هر دوره دیگری از زمان جنگ سرد تا امروز شدت گرفته ــ و مسکو و پکن هر روز بیش از پیش در برابر آمریکا بههم نزدیک میشوند ــ دکترین امنیت ملی ترامپ ۲۰۲۵ تقریباً هیچ اشارهای به این دو رقیب ژئوپلیتیکی نکرده است.
در حالی که این گزارش منافع آمریکا را در سراسر جهان بررسی میکند، آنچه بیش از همه مرا کنجکاو کرده، نحوه صحبت آن در مورد متحدان اروپایی ما و اتحادیه اروپا است. در این سند آمده است که اقدامات دموکراسیهای اروپایی همسو با ما، «آزادی سیاسی و حاکمیت ملی را تضعیف کرده، سیاستهای مهاجرتیای را دنبال میکنند که قاره را دگرگون و موجب تنش شده، آزادی بیان را سانسور و مخالفان سیاسی را سرکوب میکنند، نرخ زادوولد را به سقوط کشاندهاند و باعث از دست رفتن هویتهای ملی و اعتمادبهنفس شدهاند.»
در ادامه آمده است: «اگر روندهای کنونی ادامه یابد، ظرف ۲۰ سال یا کمتر، این قاره غیرقابلتشخیص خواهد شد.»
در واقع، این سند هشدار میدهد که اگر متحدان اروپایی ما احزاب «میهنپرست» و ملیگرای بیشتری را که متعهد به مهار مهاجرتاند بر سر کار نیاورند، اروپا با «محو تمدنی» روبهرو خواهد شد. آنچه بیان نشده اما بهصراحت القا میشود این است که ما شما را نه بر پایه کیفیت دموکراسیتان، بلکه بر پایه سختگیریتان در جلوگیری از جریان مهاجرت از کشورهای مسلمان به جنوب اروپا قضاوت خواهیم کرد.
این «فیل پرنده»ای است که هیچکس نباید نادیده بگیرد. این زبان، شبیه هیچیک از اسناد پیشین امنیت ملی آمریکا نیست و از نظر من یک حقیقت عمیق درباره دولت دوم ترامپ را آشکار میکند: اینکه این دولت بیش از آنکه برای مقابله با جنگ سرد جدید غرب به واشنگتن آمده باشد، برای جنگ داخلی سوم آمریکا آمده است.
بله، از نظر من ما وارد جنگ داخلی جدیدی شدهایم، جنگی بر سر مفهومی به نام «خانه».
نخست لازم است توقف کوتاهی بر مفهوم «خانه» داشته باشم. این روزها تمایلی وجود دارد که هر بحران را به شاخصههای خشک اقتصادی، مانورهای شطرنجگونه سیاسی یا نظامی، یا بیانیههای ایدئولوژیک تقلیل دهیم. البته همه اینها اهمیت دارند، اما هرچه بیشتر در عرصه روزنامهنگاری کار کردهام، بیشتر دریافتهام که بهترین نقطه شروع برای گشودن یک داستان، بهرهگیری از روانشناسی و انسانشناسی است. این حوزهها معمولاً بهتر میتوانند انرژیهای اولیه، اضطرابها و آرزوهایی را که سیاست داخلی ما ــ و ژئوپلیتیک جهانی ــ را به حرکت درمیآورند آشکار کنند، زیرا نه فقط آنچه مردم میگویند میخواهند، بلکه آنچه از آن میترسند و در خفا برایش دعا میکنند و چرایی آن را روشن میسازند.
من در دهه ۱۸۶۰ برای جنگ داخلی اول حضور نداشتم، و در جریان مبارزات حقوق مدنی دهه ۱۹۶۰ و ترور مارتین لوتر کینگ جونیور هنوز کودکی خردسال بودم. اما بهطور قطع امروز ناظر جنگ داخلی سوم آمریکا هستم. این جنگ نیز مانند دو مورد پیشین بر سر این پرسشهاست: «این کشور متعلق به چه کسانی است؟» و «چه کسی حق دارد در خانه ملی ما احساس تعلق کند؟» این جنگ داخلی تاکنون خشونت کمتری نسبت به دو جنگ اول داشته است ــ اما هنوز در آغاز راهیم.
انسانها نیاز ساختاری و پایدار به «خانه» دارند؛ نه فقط بهعنوان سرپناه فیزیکی، بلکه بهعنوان تکیهگاه روانی و قطبنمای اخلاقی. برای همین است که دوروتی در فیلم «جادوگر شهر اُز» (فیلم مورد علاقه من) کاملاً درست میگفت: «هیچجا خانه خود آدم نمیشود.» و هنگامی که مردم این احساس «خانه» را از دست میدهند ــ چه بر اثر جنگ، تغییرات سریع اقتصادی، تغییرات فرهنگی، دگرگونیهای جمعیتی، تغییرات اقلیمی یا فناوری ــ معمولاً تعادل خود را از دست میدهند. ممکن است حس کنند در گردبادی پرتاب شدهاند و با ناامیدی چیزی را میجویند که کافی است آنقدر ثابت باشد تا بتوانند به آن چنگ بزنند ــ و این «چیز» میتواند هر رهبری باشد که آنقدر قوی به نظر برسد که آنها را دوباره به آن مکان بهنام خانه وصل کند، حتی اگر آن رهبر دروغین باشد یا وعدهاش غیرواقعبینانه.
با این مقدمه، نمیتوانم به یاد بیاورم آخرین بار چه زمانی در چهار دهه گذشته در سفرهایم در آمریکا و جهان، تعداد بیشتری از مردم را دیدهام که همان پرسش را تکرار میکنند: «این کشور اصلاً متعلق به چه کسانی است؟» یا همانگونه که ایتامار بنگویر، وزیر راستگرای افراطی اسرائیل، در تبلیغات انتخاباتیاش در انتخابات ۲۰۲۲ اسرائیل بهزبان عبری میپرسید: «اینجا صاحبخانه کیست؟»
و این امر تصادفی نیست. امروز بیش از هر زمان در تاریخ ثبتشده، تعداد بیشتری از انسانها بیرون از کشور محل تولدشان زندگی میکنند. حدود ۳۰۴ میلیون مهاجر در جهان وجود دارد ــ برخی در جستوجوی کار، برخی در جستوجوی آموزش، برخی برای یافتن امنیت در برابر درگیریهای داخلی، و برخی نیز در حال گریز از خشکسالی، سیلابها و جنگلزدایی. در نیمکره خودمان، اداره گمرک و حفاظت مرزی آمریکا گزارش داده که شمار برخوردهای ثبتشده با مهاجران در مرز جنوبی ما در سال ۲۰۲۳ به بالاترین رقم تاریخی رسیده است؛ در حالی که برآوردهای مرکز پژوهشی پیو نشان میدهد جمعیت کلِ بیمدرک در آمریکا در همان سال به ۱۴ میلیون نفر رسیده و دورهای دهساله از ثبات نسبی را شکسته است.
اما مسئله فقط مهاجران نیست. جنگ داخلی سوم آمریکا در چندین جبهه در حال رخ دادن است. در یک جبهه، آمریکاییهای سفیدپوست، عمدتاً مسیحی، در برابر ظهور آمریکاییای ایستادگی میکنند که از دهه ۲۰۴۰ به بعد، بهطور قطعی اکثریتی غیرسفیدپوست خواهد داشت؛ امری ناشی از کاهش نرخ زادوولد در میان سفیدپوستان و رشد جمعیتهای لاتینتبار، آسیاییتبار و چندنژادی.
در جبههای دیگر، آمریکاییهای سیاهپوست همچنان در برابر کسانی میجنگند که میخواهند دیوارهای جدیدی ایجاد کنند تا آنها را از مکانی بهنام «خانه» دور نگه دارند. سپس، آمریکاییهایی از هر پیشینهای تلاش میکنند در میان جریانهای فرهنگیای که گویی هر هفته تغییر میکنند تعادل خود را حفظ کنند: انتظارات تازه درباره مسائلی چون هویت، سرویسهای بهداشتی، حتی نوع قلم نوشتاری، و نیز شیوهای که در فضای عمومی یکدیگر را بهرسمیت میشناسیم.
در جبههای دیگر، بادهای سهمگینِ تغییرات فناورانه ــ که اکنون با نیروی هوش مصنوعی به پیش رانده میشوند ــ با سرعتی از محیطهای کاری میگذرند که مردم فرصتِ استوار کردن جای پای خود را پیدا نمیکنند. و در جبهه پنجم، جوانان آمریکایی از هر نژاد و باور و رنگ پوست، برای خریدِ حتی خانهای کوچک ــ همان پناهگاه فیزیکی و روانی که ستون رؤیای آمریکایی بوده ــ تقلا میکنند.
بهگمان من امروز میلیونها آمریکایی هر صبح بیدار میشوند بدون آنکه مطمئن باشند «سناریوی اجتماعی»، «نردبان اقتصادی»، یا «هنجارهای فرهنگی» قابل اتکایی وجود دارد که بتوانند در خانه خود به آن عمل کنند. آنها از نظر روانی «بیخانمان» شدهاند.
وقتی دونالد ترامپ ساخت دیواری در مرز مکزیک را به نماد محوری نخستین کارزار انتخاباتی خود بدل کرد، بهطور غریزی واژهای را برگزید که برای میلیونها نفر کارکردی دوگانه داشت. «دیوار» هم به معنای مانعی فیزیکی در برابر مهاجرتِ کنترلنشده بود که گذار آمریکا به جامعهای با اکثریت اقلیتها را تسریع میکرد؛ و هم به معنای دیواری در برابر سرعت و گستره تغییر: گردبادهای فرهنگی، دیجیتال و نسلی که زندگی روزمره را دگرگون میکرد.
از نظر من این همان بستر عمیقی است که راهبرد امنیت ملی ترامپ بر آن بنا شده است. او علاقهای به بازآفرینی جنگ سرد برای دفاع از مرزهای دموکراسی ندارد. بهنظر من، او بهدنبال جنگی تمدنی است، جنگ بر سر اینکه «خانه» آمریکایی چیست و «خانه» اروپایی چیست؛ جنگی با محوریت نژاد و ایمان یهودی-مسیحی ــ و اینکه چه کسی در این جنگ متحد است و چه کسی نیست.
نویسنده اقتصادی، نوح اسمیت، این هفته در ساباستک خود استدلال کرد که این همان دلیل کلیدی است که جنبشِ ماگا (حامیان ترامپ) از اروپا فاصله گرفت و به روسیه ولادیمیر پوتین نزدیک شد ــ چون هواداران ترامپ پوتین را بیشتر مدافع ملیگرایی سفیدپوستِ مسیحی و ارزشهای سنتی میدانستند تا کشورهای عضو اتحادیه اروپا.
اسمیت نوشت که از نظر تاریخی، «در ذهن آمریکایی، اروپا آنسوی دریا جایی بود با همگونیِ دیرینه، جایی که جمعیت بومی سفیدپوست همیشه حضور داشت و همیشه نیز چنین میماند.» اما «در دهه ۲۰۱۰ برای آن دسته از آمریکاییها آشکار شد که این تصویر مقدس از اروپا دیگر دقیق نیست. با کاهش جمعیت فعال کاری، کشورهای اروپایی میلیونها پناهجوی مسلمان و مهاجرانی از خاورمیانه و آسیای مرکزی و جنوبی را پذیرفتند ــ بسیاری از آنها بهخوبی همتایان خود در آمریکا در جامعه ادغام نشدند. مردم جملاتی مانند این را میشنیدند: “پاریس دیگر پاریس نیست.”»
اسمیت افزود: امروز راستِ آمریکاییِ تحت رهبری ماگا «ذاتاً اهمیتی به دموکراسی، اتحاد، ناتو یا پروژه اروپایی نمیدهد. آنچه برایشان اهمیت دارد “تمدن غرب” است. مگر آنکه اروپا مهاجران مسلمان را بهطور گسترده اخراج کند و درباره میراث مسیحی خود سخن بگوید، حزب جمهوریخواه احتمالاً هیچ کمکی به اروپا در حل مشکلاتش نخواهد کرد.»
بهبیان دیگر، زمانی که حفاظت از «تمدن غرب» ــ با تمرکز بر نژاد و ایمان ــ به محور امنیت ملی آمریکا تبدیل شود، بزرگترین تهدید دیگر روسیه یا چین نیست، بلکه مهاجرتِ کنترلنشده به آمریکا و اروپای غربی است. و «حفاظت از فرهنگ آمریکا، “سلامت معنوی” و “خانوادههای سنتی” بهعنوان الزامات اصلی امنیت ملی چارچوببندی میشود»؛ همانگونه که تحلیلگر دفاعی ریک لندگراف در وبسایت دفاعی «وار آن د راکس» یادآور شده است.
بنابراین، سند استراتژی امنیت ملی ترامپ نه تصادفی است و نه حاصل کار چند ایدئولوگ ردهپایین. بلکه کلید درک انگیزههای واقعی این دولت، چه در داخل و چه در خارج از کشور، است.
|
شنبه ۲۲ آذر ۱۴۰۴ -
Saturday 13 December 2025
|
ايران امروز |
یولیا دیسا / خبرگزاری رویترز
ولادیمیر زلنسکی، رئیسجمهور اوکراین، روز پنجشنبه اعلام کرد که اوکراین یک چارچوب اصلاحشده ۲۰ مادهای را برای پایان دادن به جنگ با روسیه به ایالات متحده ارائه کرده است و تأکید کرد که موضوع واگذاری سرزمین همچنان بزرگترین مانع در مذاکرات به شمار میرود.
زلنسکی در گفتوگو با خبرنگاران در کییف اظهار داشت که ایالات متحده بهعنوان یک راهحل میانه، پیشنهاد ایجاد یک «منطقه اقتصادی آزاد» در بخشهایی از منطقه دونباس شرقی را مطرح کرده که تحت کنترل اوکراین است؛ منطقهای که روسیه خواستار واگذاری کامل آن به خود شده است.
وی گفت: «آنها این را بهعنوان عقبنشینی نیروهای اوکراینی از منطقه دونتسک تصور میکنند و بهاصطلاح سازش این است که نیروهای روسی وارد این بخش از منطقه دونتسک نشوند. آنها نمیدانند چه کسی این سرزمین را اداره خواهد کرد.» زلنسکی افزود که روسیه از این منطقه با عنوان «منطقه غیرنظامیشده» یاد میکند.
رئیسجمهور اوکراین تأکید کرد که هنوز هیچ تفاهم مشترکی در مورد مسئله سرزمین وجود ندارد و هرگونه واگذاری ارضی باید از طریق همهپرسی به رأی مردم اوکراین گذاشته شود.
کییف در جدیدترین دور دیپلماسی فشرده شاتلدیپلماسی، تلاش میکند طرح حمایتشده ۲۸ مادهای ایالات متحده را که نسخه اولیه آن بیش از حد به نفع مسکو تلقی میشد، متعادل کند.
زلنسکی افزود که عقبنشینی روسیه از نواحی کوچکی در مناطق شمال شرقی خارکف و سومی و همچنین منطقه جنوب شرقی دنیپروپتروفسک نیز بخشی از گفتوگوها است.
وی اعلام کرد که خطوط تماس در مناطق جنوبی زاپوریژژیا و خرسون که بخشی از آنها اشغال شده، در وضعیت کنونی تثبیت (فریز) خواهند شد.
ایالات متحده همچنین پیشنهاد اداره مشترک نیروگاه هستهای زاپوریژژیا – بزرگترین نیروگاه هستهای اروپا که در حال حاضر تحت اشغال روسیه است – را مطرح کرده، در حالی که روسیه میخواهد این تأسیسات را کاملاً تحت کنترل خود نگه دارد.
فشار برای دستیابی سریع به صلح
اوکراین تحت فشار فزاینده ایالات متحده برای دستیابی سریع به توافق با روسیه قرار دارد؛ کشوری که در ماههای اخیر پیشرویهای خود در جبهه را افزایش داده و حملات گستردهای را علیه زیرساختهای انرژی اوکراین از سر گرفته است.
زلنسکی، پس از گزارشهایی مبنی بر اینکه دونالد ترامپ، رئیسجمهور آمریکا، ضربالاجل کریسمس را برای پذیرش پیشنهاد صلح توسط اوکراین تعیین کرده، گفت که واشنگتن هیچ مهلت سفت و سختی به کییف نداده است.
وی اظهار داشت: «فکر میکنم آنها واقعاً میخواستند – یا شاید هنوز هم بخواهند – تا کریسمس درک کاملی از موضع ما در مورد این توافق داشته باشند.»
علاوه بر چارچوب ۲۰ مادهای، طرح کلی صلح شامل اسناد جداگانهای در مورد تضمینهای امنیتی (برای جلوگیری از حمله مجدد روسیه) و بازسازی شهرهای ویرانشده اوکراین در اثر جنگ خواهد بود.
اوکراین که میگوید پیشتر تضمینهای امنیتی متحدانش را ناکافی دیده، اصرار دارد که این تضمینها در پارلمان به تصویب برسند.
زلنسکی روز پنجشنبه اعلام کرد که در این خصوص گفتوگوی «عمیق و جامع» با مارکو روبیو (وزیر امور خارجه)، پیت هگست (وزیر دفاع) و استیو ویتکاف (فرستاده ویژه کاخ سفید) داشته است.
کییف همچنین خواستار حفظ یک ارتش قدرتمند پس از پایان درگیریهاست و زلنسکی گفت که در آخرین پیشنویس پیشنهاد، اندازه ارتش اوکراین ۸۰۰ هزار نفر تعیین شده است – عددی بالاتر از چارچوب اولیه، بر اساس گزارشها.
|
شنبه ۲۲ آذر ۱۴۰۴ -
Saturday 13 December 2025
|
ايران امروز |
پراجکت سندیکت
برگردان: آزاد و شریفزاده
۲۸ نوامبر ۲۰۲۵
با نزدیک شدن به چهارمین سالگرد یورش روسیه به اوکراین، اتحادیۀ اروپا هنوز یکی از قدرتمندترین اقداماتی را که میتواند واقعاً در میدان نبرد اوکراین اثرگذار باشد انجام نداده است: استفاده از داراییهای مسدود شدۀ روسیه برای کمک به اوکراین در عقب نشینی ارتش روسیه. انجام این کار گام مهمی در جهت تضمین آیندهٔ اوکراین – و همچنین آیندهٔ اروپا – خواهد بود.
این هفته، امانوئل مکرون، رئیسجمهور فرانسه، تأیید کرد که کشورهای اتحادیۀ اروپا در روزهای آینده راهحلی برای حمایت مالی از اوکراین را تعیین خواهند کرد. در حالی که روسیه همچنان زیرساختهای غیرنظامی اوکراین – خانهها، سامانههای تولید و توزیع برق، و سیستمهای گرمایشی و آبرسانی – را هدف قرار میدهد، نیاز به حمایت مالی از اوکراین بسیار شدید شده است. حتی اگر جنگ در سال ۲۰۲۶ پایان یابد، و بدون در نظر گرفتن هزینههای عظیم بازسازی که بسیار بیشتر از ۵۰۰ میلیارد دلار خواهد بود، به سبب تأثیرات جنگ بر اقتصادش، طی دو سال آینده ، اوکراین به حدود ۱۴۰ میلیارد دلار -علاوه بر سایر منابع مالی – نیاز خواهد داشت.
اوکراین همچنان با شجاعت مقاومت میکند و مهاجمِ بسیار بزرگ تر را عملاً در وضعیت بنبست نگه داشته است. تلفات روسیه (کشته و زخمی) از یک میلیون نفر فراتر رفته است. با این حال، از دست دادن این همه انسان ، دستاورد چندانی برای روسیه نداشته است – سرزمینها و جمعیتهای ویرانشده، مناطقی که بر اثر برخی از شدیدترین نبردها از زمان جنگ جهانی دوم به تلی از ویرانه تبدیل شده و اکنون پر از مین است. روسیه نتوانسته است هیچ یک از اهداف راهبردی اولیهاش را که با آغاز جنگ دنبال میکرد، محقق کند.
در فوریهٔ ۲۰۲۲، اندکی پس از یورش تمامعیار روسیه، ۳۰۰ میلیارد دلار از داراییهای بانک مرکزی روسیه (عمدتاً اوراق بهادار دارای بهره) در مؤسسات مالی غربی مسدود شد. در اکتبر ۲۰۲۴، کشورهای گروه هفت برنامهای با نام «تسریع فوقالعادهٔ درآمد» (ERA) Extraordinary Revenue Acceleration ا ایجاد کردند که در آن وامهایی به اوکراین از محل بهرهٔ همین داراییهای مسدودشدهٔ روسیه تأمین مالی میشد. در چارچوب برنامهٔ ERA تاکنون حدود ۳۰.۹ میلیارد یورو (۳۵.۷ میلیارد دلار) از مجموع بستهٔ وام ۴۵ میلیارد یورویی پرداخت شده است.
اما تکلیف داراییهای بنیادیای که در حوزههای قضایی اروپا مسدود شدهاند چه میشود؟ بسیاری از آنها سررسید شده و به صورت وجه نقد درآمدهاند؛ وجهی که «یوروکلیر» – مؤسسهٔ مالی بلژیکی که بخش عمدۀ این داراییها را در اختیار دارد – در حسابی نزد بانک مرکزی اروپا قرار داده است؛ حسابی که بهرهٔ بسیار اندکی دارد.
در یک نشست اخیر شورای اتحادیۀ اروپا دربارهٔ استفاده از این داراییها برای اعطای یک «وام غرامت» به اوکراین به مبلغ ۲۱۰ میلیارد یورو به بحث گذاشته شد، وامهایی که تنها در صورتی بازپرداخت میشوند که روسیه اوکراین را برای خساراتی که وارد کرده جبران کند. از نظر عملی، تنها تفاوت این خواهد بود که یوروکلیر وجه نقد را در اوراق قرضۀ با رتبه AAA کمیسیون سرمایهگذاری میکند، به جای سپردههای با رتبه AAA بانک مرکزی اروپا. روسیه در اصل میتواند پس از بازپرداخت به اوکراین مالکیت این داراییها را دوباره بازپس گیرد، و بنابراین وام غرامت موقتی و قابل بازگشت خواهد بود.
همانطور که پیشتر استدلال کردهایم، احتمال خطری وجود ندارد که این اقدام بهعنوان «مصادره» برداشت شود. هیچ یک از آثار منفیای که منتقدان مسدودسازی داراییها و برنامهٔ ERA پیشبینی کرده بودند، محقق نشد. یورو هنوز پس از دلار در رتبه دوم است و مؤسسات مالی اروپایی برای سرمایهگذاران سراسر جهان یک پناهگاه امن به شمار میروند. در حالی که روسیه جدیترین بحران امنیتی اروپا را از پایان جنگ جهانی دوم ایجاد کرده و قوانین و هنجارهای بینالمللی را زیر پا گذاشته است، داراییهای آن تحت حفاظت مؤسسات اروپایی قرار دارند.
اما در هر جهان عادلانهای، نمیتوان همزمان از دو سمت سود برد. نمیتوان اروپا را با اختلال در GPS، آتشسوزی، خرابکاری، جنگ سایبری و کمپینهای اطلاعات نادرست – همه تحت هدایت اطلاعات نظامی روسیه – مورد حمله قرار داد و همزمان از حمایت مؤسسات مالی و حقوقی اروپایی بهرهمند شد.
اگر زمانی برای اعمال فشار بر روسیه وجود داشته باشد، اکنون همان زمان است. با کاهش شدید درآمدهای نفت و گاز، روسیه بطور روزانه، در پرداخت هزینهٔ جنگ ویرانگر خود، دچار مشکل میشود. همزمان، هزینههای دفاعی افزایش یافته و تورم بالا مصرفکنندگان روس را بهشدت تحت فشار قرار خواهد داد.
در نتیجهٔ تحریمهای ثانویهٔ ایالات متحده، بزرگترین هلدینگ هندی ، واردات نفت روسیه را متوقف کرده است. چهار شرکت بزرگ نفتی دولتی چین نیز اعلام کردهاند که در کوتاه مدت از خرید نفت روسیه خودداری خواهند کرد. چین و هند با هم حدود ۸۵٪ از خریداران نفت روسیه را تشکیل میدهند و از دست دادن این بازارها تأثیر شدیدی بر تلاش جنگی روسیه خواهد داشت. بنابراین جای تعجب نیست که روسیه در تلاش است جنگ را با شرایطی بهنفع خود به پایان برساند.
برای تقسیم ریسک باقیماندهٔ وام غرامت، بارت دو وِوِر (Bart de Wever) ، نخستوزیر بلژیک، تضمینهایی از سایر کشورهای اتحادیهٔ اروپا خواسته است که بلژیک مسئول هیچ حکم موفق برای فدراسیون روسیه نخواهد بود. بنابراین، هر کشور عضو موظف است بخشی از وام را (بر اساس تولید ناخالص داخلی ملی) تضمین کند.
نگرانیهای دو وِوِر بیاساس است. با توجه به نقضهای جدی منشور سازمان ملل و وسعت جنایات جنگی روسیه، هیچ راهی برای داوری یا صدور حکمی به نفع روسیه وجود ندارد که بلژیک مجبور به بازپرداخت آن شود. این مسدودسازی به دلیل قوانین اتحادیهٔ اروپا انجام شد و شورای اروپا پیشتر در سال ۲۰۱۴، در پاسخ به اولین یورش روسیه به اوکراین و الحاق غیرقانونی کریمه، اجرای هرگونه حکم احتمالی را محدود کرده بود.
با این حال، اگر تضمینهای وام از سوی کشورهای عضو اتحادیهٔ اروپا برای رفع این مانع لازم باشد، باید به اندازهٔ مورد نیاز ارائه شود. از آنجایی که بلژیک در معرض خطر نیست، برای ارائهدهندگان تضمین نیز خطری وجود ندارد.علاوه بر این، کشورهای اروپایی باید پیمانهای سرمایهگذاری دوجانبهٔ خود با روسیه را پایان دهند – کاری که باید مدتها پیش انجام میشد. روسیه عملاً این کار را با تصاحب بسیاری از شرکتهای اروپایی انجام داده است.
همانطور که بسیاری از رهبران اروپایی اذعان دارند، اروپا (از جمله بریتانیا و نروژ) باید قادر باشد از خود دفاع کند. اعطای «وام غرامت» به اوکراین گامی قاطع در این مسیر است که اروپاییها میتوانند بدون دخالت آمریکا بردارند.
نادیده گرفتن این گزینه از نظر اخلاقی نادرست خواهد بود. روسیه مسئول کشتار و ویرانیهایی است که در اوکراین به بار آورده است. دادن وام غرامت بطور اندکی عدالت را ایجاد میکند، هرچند مبلغ آن تنها کسری ناچیزی از خسارات وارده به زیرساختهای فیزیکی روسیه را پوشش میدهد، چه برسد به آسیبی که به میلیونها اوکراینی وارد شده است. یک نسل کامل، این آسیب را تا پایان عمر با خود حمل خواهد کرد.
وام غرامت تنها مسئلهٔ عدالت نیست؛ مسئلهٔ بقاست. دفاع از اوکراین، دفاع از اروپا است. اروپا باید ترس خود از اعمال قدرت را کنار بگذارد اگر میخواهد در برابر تهدید روشن، حاضر و کشندهای که از مسکو سرچشمه میگیرد، مقاومت کند.
————————-
● جوزف ای. استیگلیتز، برنده جایزه نوبل اقتصاد و استاد دانشگاه کلمبیا، اقتصاددان ارشد پیشین بانک جهانی (۲۰۰۰–۱۹۹۷)، رئیس پیشین شورای مشاوران اقتصادی رئیسجمهور آمریکا، همرئیس پیشین کمیسیون سطحبالای قیمتگذاری کربن، و نویسنده اصلی گزارش ارزیابی اقلیمی IPCC در سال ۱۹۹۵ است. او همرئیس کمیسیون مستقل اصلاح مالیات شرکتهای بینالمللی و نویسنده تازهترین کتاب خود با عنوان «راه آزادی: اقتصاد و جامعه خوب» (دبلیو. دبلیو. نورتون اند کمپانی، آلن لین، ۲۰۲۴) است
● اندرو کوسنکو استادیار اقتصاد در دانشکده مدیریت کالج ماریست است.
|
شنبه ۲۲ آذر ۱۴۰۴ -
Saturday 13 December 2025
|
ايران امروز |
|
شنبه ۲۲ آذر ۱۴۰۴ -
Saturday 13 December 2025
|
ايران امروز |
سام جیکوبز، سردبیر مجلهٔ تایم / ۱۱ دسامبر ۲۰۲۵
چرا «معماران هوش مصنوعی» بهعنوان شخصیت سال ۲۰۲۵ تایم انتخاب شدند
از سال ۱۸۰۱، رهبران آمریکا در واشنگتن دیسی گرد هم آمدهاند تا در مراسم تحلیف رئیسجمهور جدید شرکت کنند. این روز سرشار از سنت است و معمولاً قدرتمندترین افراد کشور را کنار هم جمع میکند. در بازگشت دونالد ترامپ به قدرت در ژانویه، مدیران شرکتهای فناوری آمریکا ــ که مدتهاست در جهان پیشتازند ــ حضوری برجسته داشتند. اما همزمان اتفاقی غیرمنتظره در پشتصحنه جریان داشت: همان روز، شرکت چینی گمنامی به نام «دیپسیک»(DeepSeek) یک مدل جدید هوش مصنوعی منتشر کرد که بازارها را نگران کرد و زنگ خطر را در سیلیکونولی به صدا درآورد.
فردای آن روز، غولهای فناوری ــ سم آلتمان، لری الیسون و ماسایوشی سان ــ در کاخ سفید ظاهر شدند و اعلامیهای مهم ارائه کردند. آنها تعهد کردند تا سقف ۵۰۰ میلیارد دلار برای ساخت مراکز دادهٔ هوش مصنوعی در نقاط مختلف آمریکا سرمایهگذاری کنند؛ پروژهای که «استارگِیت» نام گرفت. این دو روز پیشآگهیِ سالی بود که در پیش داشتیم: رقابت جهانی، نوآوری حیرتانگیز، گردش سرمایههای عظیم و درهمتنیدگی نیروهای بخش عمومی و خصوصی.
این همان سالی بود که پتانسیل کامل هوش مصنوعی با تمام قدرت خود آشکار شد و مشخص گشت که دیگر راه بازگشتی وجود ندارد؛ هیچ گزینهای برای کنارکشیدن در این مسیر باقی نمانده است. هر پرسشی که مطرح میشد، پاسخ آن هوش مصنوعی بود. شاهد شتابگرفتن تحقیقات پزشکی و رشد بهرهوری بودیم و دیدیم که چگونه کارهای ناممکن ممکن شد. تقریباً هیچ متن یا تصویری نبود که بدون اشارهای به سرعت سرسامآور پیشرفت این فناوری و کسانی که آن را پیش میبرند ارائه شود. این موج خبری میلیونها بحث و گفتوگو دربارهٔ سطح اختلالی که هوش مصنوعی در زندگی ما ایجاد خواهد کرد برانگیخت. هیچ مدیر کسبوکاری نمیتوانست دربارهٔ آینده سخن بگوید بدون آنکه از تأثیر این انقلاب فناورانه یاد کند. هیچ مادر و پدری یا معلمی نمیتوانست نادیده بگیرد که نوجوان یا دانشآموزش چگونه از آن استفاده میکند.
این ابزارهای جدید گاهی شبیه جادو هستند. تنها در چند هفتهٔ اخیر آموختهایم که هوش مصنوعی شاید امکان برقراری ارتباط با نهنگها را فراهم کند، یک مسألهٔ حلنشدهٔ ریاضی ۳۰ ساله را حل کرده و مدلهای سنتی پیشبینی توفان را پشت سر گذاشته است. این سیستمها با سرعتی خیرهکننده بهتر میشوند و در چند ثانیه کارهایی انجام میدهند که انسانها زمانی برای آن ساعتها وقت صرف میکردند. بنا به یک مطالعه، تواناییهای هوش مصنوعی اکنون تقریباً دو بار در سال دو برابر میشود. سرعت پذیرش آن نیز بیسابقه بوده است. جنسن هوانگ، مدیرعامل شرکت انویدیا ــ باارزشترین شرکت جهان و یکی از اثرگذارترین بازیگران عرصهٔ هوش مصنوعی ــ به تایم میگوید: «هر صنعتی به آن نیاز دارد، هر شرکتی از آن استفاده میکند و هر کشوری باید آن را بسازد. این اثرگذارترین فناوری دوران ماست.»
اما همهٔ این پیشرفتها بهایی دارد: میزان انرژی لازم برای اجرای این سیستمها منابع را میبلعد. مشاغل در حال ناپدیدشدناند. با افزایش پستها و ویدئوهای تولیدشده توسط هوش مصنوعی، انتشار اطلاعات نادرست بیشتر شده و تشخیص واقعیت دشوارتر میشود. حملات سایبریِ عظیم بدون دخالت انسان ممکن شدهاند. همچنین تمرکز خارقالعادهای از قدرت در دست شمار اندکی از رهبران تجاری شکل گرفته که از دوران «عصر زرین» تاکنون مشابه آن دیده نشده بود. اگر گذشته را مقدمهٔ آینده بدانیم، این روند هم به پیشرفتهای بزرگ خواهد انجامید و هم به نابرابری بیشتر. شرکتهای فعال در هوش مصنوعی اکنون بیش از هر زمان دیگری با اقتصاد جهانی گره خوردهاند. این قماری است در ابعادی عظیم و نگرانیها دربارهٔ شکلگیری یک حباب اقتصادی افزایش یافته است. ترامپ در سپتامبر بخشی از اضطراب عمومی را چنین توصیف کرد: «اگر یک روز اتفاق خیلی بدی بیفتد، فقط هوش مصنوعی را مقصر بدانید.»
برای کسانی که تاریخ را میشناسند، این لحظه مدتهاست در حال شکلگیری بوده است. هفتادوپنج سال پیش، رایانهای به نام «مارک ۳» بر جلد تایم نقش بست. این دستگاه غولآسا که به ارزش ۵۰۰ هزار دلار برای نیروی دریایی ساخته شده بود، «بلندتر از یک دریاسالار» غرش میکرد و به دانشمندان کمک میکرد آیندهای جدید را تصور کنند. عنوان آن گزارش چه بود؟ «ماشینِ متفکر». امروز ما در جهانی زندگی میکنیم که آن ماشین متفکر ــ و سازندگانش ــ بنیان گذاشتهاند.
شخصیت سال یکی از قدیمیترین سنتهای رسانهای است. از زمانی که مجله تایم چارلز لیندبرگ را به عنوان مرد سال ۱۹۲۷ انتخاب کرد ـــ در تلاشی برای جبران این واقعیت که سردبیران پس از پرواز پیشگامانهاش بر فراز اقیانوس اطلس، تصویر این خلبان را روی جلد نیاورده بودند ـــ تا امروز، این انتخاب مسیر طولانی طی کرده و تمرکز آن گستردهتر شده است. ما نه فقط افراد، بلکه گروهها را هم انتخاب کردهایم؛ زنان بسیار بیشتری نسبت به آنچه بنیانگذاران مجله تصور میکردند (هرچند هنوز کافی نیست)، و در مواردی نادر، یک مفهوم را برگزیدهایم: «زمین در خطر»، در سال ۱۹۸۸، یا «رایانهٔ شخصی» در سال ۱۹۸۲. جنجال انتخاب رایانهٔ شخصی بهجای استیو جابز بعدها موضوع کتابها و فیلمی شد.
این انتخاب اخیر سومین بخش از مجموعهای است که لحظات مهم انقلاب فناورانهٔ نیم قرن اخیر را ثبت میکند. ظهور رایانهٔ شخصی در دههٔ ۱۹۸۰ اقتصاد را دگرگون کرد. شکلگیری جوامع دیجیتال در سال ۲۰۰۶ بهطور مشهور ــ و گاه بدنام ــ با انتخاب «شما» بهعنوان شخصیت سال همراه بود، جلدی با سطحی آینهای. امروز میبینیم که آن انتخابها چقدر دوراندیشانه بودهاند. اکنون، اینترنت اجتماعی که به لطف دستگاههای دیجیتال شخصی ممکن شد، جای خود را به دورهای تازه میدهد: «عصر هوش مصنوعی».
«شخصیت سال» ابزاری قدرتمند برای جلب توجه جهان به افرادی است که زندگی ما را شکل میدهند. و امسال، هیچکس بیش از کسانی که هوش مصنوعی را تصور، طراحی و خلق کردند بر جهان تأثیر نگذاشت. مسیر آیندهٔ هوش مصنوعی را انسانها تعیین خواهند کرد و هرکدام از ما میتوانیم در شکلدادن به ساختار و آیندهٔ آن نقش داشته باشیم. کار ما آن را آموزش داده و تغذیه کرده است، و اکنون خود را در جهانی مییابیم که هرچه بیشتر با آن تعریف میشود. با اینکه رشد این مدلها به مسیرهای عصبیای متکی است که ظاهراً کارکرد ذهن انسان را تقلید میکنند ــ آنها یاد میگیرند، سخن میگویند، استدلال میکنند، مجاب میکنند و البته تواناییهایشان به همان اندازه که خارقالعاده است میتواند ترسناک باشد ــ ما میدانیم که میان انسان و آفرینش او تفاوتی اساسی وجود دارد.
به همین دلایل، ما نیرویی را به رسمیت میشناسیم که ـــ چه خوب و چه بد ـــ بر تیترهای یک سال چیره بوده است. برای آوردن «عصر ماشینهای متفکر»، برای شگفتزده و نگرانکردن بشریت، برای دگرگونکردن اکنون و گشودن مرزهای امکان، «معماران هوش مصنوعی» بهعنوان «شخصیت سال ۲۰۲۵ مجلهٔ تایم» انتخاب میشوند.
|
شنبه ۲۲ آذر ۱۴۰۴ -
Saturday 13 December 2025
|
ايران امروز |
برای بخش بزرگی از جهان، این روز[روز جهانی حقوق بشر] یادآور پیروزی انسان بر بربریت است؛ اما برای مردم ایران، آینهای است که سقوط یک حکومت به بربریت را نشان میدهد.
فاصلهی نظام حاکم بر ما با منشور جهانی حقوق بشر یک اختلافنظری یا یک عقبماندگی تاریخی نیست؛ نظام حاکم بر ما بقای خود را بر نفی حقوق انسان دیده و نقض حقوق بشر را از اوجب واجبات میداند.
آنچه در ایران میگذرد «نقض موردی» یا «خطای مدیریتی» نیست. این ساختار بدون سرکوب آزادیهای فردی و اجتماعی، بدون تبعیض ایدئولوژیک، بدون خشونت، بدون تحقیر مردم و بدون له کردن کرامت انسانی نمیتواند حتی یک روز دوام بیاورد. حقوق بشر برای این حکومت تهدید وجودی است، نه یک الزام قانونی.
قتلهای حکومتی از اعدام تا ترور، کشتار معترضان، قتل و شکنجه در بازداشتگاهها، مصادرهی اموال، محرومسازی از درمان و آموزش، حذف شغلی و تحصیلی، نابودی محیط زیست و منابع طبیعی، حذف شایستگان از مدیریتهای عالی و خلاصه نادیده انگاشتن حق زندگی؛ اینها مواردی پراکنده نیستند؛ اجزای موتور بقای همین ساختارند؛ موتوری که هر روز با خرد کردن استخوان شهروندانش کار میکند.
وقتش رسیده است که بدون تعارف بگوییم: “کسی که در سالروز منشور جهانی حقوق بشر هنوز دم از امیدواری یا لزوم رعایت حقوق توسط حکومت میزند، یا حقیقت را نمیفهمد یا عامدانه روی حقیقت پنجه میکشد تا رویا بفروشد.”
قدرتی که با قتل و سرکوب سرپا مانده، دستگاهی که سرکوب و خشونت و قتل مخالفین را عامل بقای خود میداند، با نصیحت و توصیه داوطلبانه رام و سربه راه نمیشود و نیاز است با قدرتی بیشتر از قدرت خودش او را نواخت؛ اما نه قدرت خارجی مثل آنچه در افغانستان اتفاق افتاد و نه آنچه در انقلاب ۵۷ ایران اتفاق افتاد که نتیجهی هر دوی آنها چیزی جز بازگشت و باز تولید استبداد در لباسی جدید نخواهد بود.
تنها چیزی که میتواند این ماشین را متوقف کند و مطمئن بود که دیگر این ماشین بر نخواهد گشت، قدرت جامعه است. قدرتمند شدن جامعه راه هرگونه استبداد و خودکامگی را میبندد و البته چنین قدرتی نه با شعار ساخته میشود و نه با ابراز نگرانی و محکوم کردن.
قدرت واقعی که میتواند هر حکومت سرکشی را رام و وادار به تبعیت از ملت خود کند:
• تقویت و رشد اتحادیههای مستقل، انجمنهای صنفی، شبکههای محلی و شبکههای دادخواهی؛
• افزایش آگاهی عمومی نسبت به حقوق فردی و اجتماعی؛
• اقدام جمعی سازمانیافته: اعتصاب، تحریم، کارزارهای هدفمند؛ نه واکنشهای لحظهای؛
• پیوند شبکههای داخلی با نهادهای بینالمللی برای شکستن روایات رسمی حکومت؛
• سازوکارهای پایدار حمایت: صندوقهای حقوقی، شبکههای مستندسازی، ساختارهای پشتیبانی از قربانیان.
اینها ابزار قدرت هستند؛ ابزارهایی که حکومت از آنها بیشتر از هر چیز دیگری وحشت دارد و دقیقاً به همین دلیل است که اتهام تشکیل گروه و تشکل با سختترین مجازات روبهرو میشود و سرکوب هرگونه تشکل و تجمع را در اولویت سرکوب قرار دادهاند.
اما من بهعنوان یک شهروند ایرانی که دغدغهی انسانیت و ایران را دارم، میخواهم به مناسبت روز جهانی حقوق بشر خطاب به هموطنانم که زیر بار خودکامگی و استبداد دینی امکان زندگی برخوردار از استانداردهای زیست شرافتمندانه را ندارند بگویم:
“یا جامعهی ایرانی باید متشکل شده و قدرت واقعی بسازد، یا این ساختار همچنان بر حیات و مماتِ امروز و فردایمان مسلط خواهد بود و حتی در صورت تغییر حکومت، باز هم اقتدار و ناکارآمدی و دیکتاتوری با شکلی جدید بازتولید خواهد شد.”
تلگرام نویسنده
|
شنبه ۲۲ آذر ۱۴۰۴ -
Saturday 13 December 2025
|
ايران امروز |
|
شنبه ۲۲ آذر ۱۴۰۴ -
Saturday 13 December 2025
|
ايران امروز |
|
شنبه ۲۲ آذر ۱۴۰۴ -
Saturday 13 December 2025
|
ايران امروز |
تا پایان قرن هفدهم، عربستان بهعنوان تأمینکننده قهوه جهان بدون رقیب بود. همانطور که یک نویسنده پاریسی در سال ۱۶۹۶ توضیح داد: «قهوه در حوالی مکه برداشت میشود. از آنجا به بندر جده منتقل میگردد. سپس به سوئز حمل میشود و با شتر به اسکندریه برده میشود. در اینجا، در انبارهای مصری، بازرگانان فرانسوی و ونیزی ذخیره دانههای قهوه مورد نیاز خود را برای کشورهایشان خریداری میکنند.» گاهی اوقات قهوه مستقیماً از طریق هلندیها از بندر موخا نیز صادر میشد. اما با افزایش محبوبیت قهوه، کشورهای اروپایی شروع به نگرانی در مورد وابستگی خود به این محصول خارجی کردند و برای ایجاد منابع تأمین خود اقدام نمودند. عربها بهطور قابلدرکای هر کاری که میتوانستند برای حفظ انحصار خود انجام دادند. دانههای قهوه قبل از حمل، بهگونهای فرآوری میشدند که نابارور باشند و نتوان از آنها برای کاشت گیاهان جدید استفاده کرد؛ همچنین خارجیها از مناطق تولید قهوه منع شدند.
اولین کسانی که انحصار عربها را شکستند، هلندیها بودند که در قرن هفدهم جای پرتغالیها را بهعنوان قدرت مسلط اروپایی در هند شرقی گرفتند و در این فرآیند کنترل تجارت ادویه را به دست آوردند و برای مدتی کوتاه به قدرت پیشرو تجاری جهان تبدیل شدند. ملوانان هلندی قلمههایی از درختان قهوه عربی را دزدیدند که به آمستردام برده شد و با موفقیت در گلخانهها پرورش یافت. در دهه ۱۶۹۰، شرکت هند شرقی هلند مزارع قهوه را در باتاویا در جاوه (Batavia in Java)، مستعمرهای جزیرهای در اندونزی امروزی، تأسیس کرد. در عرض چند سال، قهوه جاوه که مستقیماً به روتردام حمل میشد، کنترل بازار قهوه را به هلندیها داد. قهوه عربی نتوانست از نظر قیمت رقابت کند، هرچند خبرگان معتقد بودند که طعم آن برتر است.
پس از آن نوبت به فرانسویها رسید. هلندیها بهطور مفیدی نشان داده بودند که قهوه در آبوهوایی مشابه آبوهوای مورد نیاز نیشکر رشد میکند، که نشان میداد این گیاه بهخوبی در هند غربی نیز رشد خواهد کرد، همانطور که در هند شرقی رشد کرده بود. یک افسر نیروی دریایی فرانسه به نام گابریل ماتیو دو کلو (Gabriel Mathieu de Clieu)، که در جزیره مارتینیک (Martinique) مستقر بود، به خود مأموریت داد تا قهوه را به هند غربی فرانسه معرفی کند. در طول یک سفر به پاریس در سال ۱۷۲۳، او یک طرح کاملاً غیررسمی را آغاز کرد تا قلمهای از یک درخت قهوه را به دست آورد و به مارتینیک ببرد. تنها درخت قهوه در پاریس نمونهای بهخوبی محافظتشده در گلخانهای در باغ گیاهان بود که در سال ۱۷۱۴ توسط هلندیها به لوئی چهاردهم اهدا شده بود؛ با این حال، به نظر میرسید لوئی علاقهای به قهوه نداشت. دو کلو نمیتوانست به سادگی از این درخت سلطنتی قلمه بگیرد، بنابراین از ارتباطات خود استفاده کرد. او از یک بانوی اشرافی جوان درخواست کرد تا قلمهای از پزشک سلطنتی بگیرد، که مجاز بود از هر گیاهی که میخواست برای تهیه دارو استفاده کند. این قلمه سپس به دو کلو تحویل داده شد، که با دقت از آن مراقبت کرد و آن را در یک جعبه شیشهای قرار داد و به کشتی عازم هند غربی برد.

اگر قرار باشد به روایت خودستایانه دو کلو اعتقاد داشته باشیم، این گیاه در طول سفر خود در اقیانوس اطلس با خطرات متعددی روبرو شد. دو کلو سالها بعد در ابتدای شرح مفصلی از سفر پرخطر خود نوشت: «بیفایده است که جزئیات مراقبتهای بیپایانی را که مجبور بودم در طول این سفر طولانی از این گیاه ظریف به عمل آورم و مشکلاتی که در نجات آن داشتم را بازگو کنم.» ابتدا گیاه مجبور شد توجهات یک مسافر مرموز را تحمل کند که با لهجه هلندی فرانسوی صحبت میکرد. هر روز دو کلو گیاه خود را به عرشه کشتی میبرد تا در معرض نور خورشید قرار گیرد، و پس از چرت زدن کنار گیاهش یک روز بیدار شد و دید که مرد هلندی یکی از شاخههای آن را شکسته است. با این حال، مرد هلندی در مادیرا از کشتی پیاده شد. سپس کشتی با یک دزد دریایی برخورد کرد و به سختی جان سالم به در برد. جعبه شیشهای گیاه قهوه در این درگیری آسیب دید، بنابراین دو کلو مجبور شد از نجار کشتی بخواهد که آن را برایش تعمیر کند. سپس طوفانی رخ داد که دوباره جعبه را آسیب زد و گیاه را با آب دریا خیس کرد. در نهایت، کشتی برای چند روز در آرامش کامل قرار گرفت و آب آشامیدنی جیرهبندی شد. دو کلو نوشت: «آب بهقدری کم بود که برای بیش از یک ماه مجبور شدم سهم ناچیز خود را با گیاه قهوهام تقسیم کنم، که تمام امیدهای خوشبختی من به آن بسته بود.»
در نهایت، دو کلو و محموله گرانبهایش به مارتینیک رسیدند. او نوشت: «با رسیدن به خانه، اولین کارم این بود که گیاهم را با دقت زیاد در بخشی از باغم که برای رشدش مساعد بود، بکارم. با وجود اینکه آن را زیر نظر داشتم، بارها ترسیدم که از من گرفته شود؛ و در نهایت مجبور شدم آن را با بوتههای خاردار احاطه کنم و تا زمانی که به بلوغ برسد، نگهبانی برای آن قرار دهم... این گیاه گرانبها که به دلیل خطراتی که از سر گذرانده بود و مراقبتهایی که از من طلبیده بود، برایم عزیزتر شده بود.» دو سال بعد، دو کلو اولین برداشت خود را از این گیاه جمعآوری کرد. سپس شروع به دادن قلمههایی از گیاه به دوستانش کرد تا آنها نیز بتوانند کشت را آغاز کنند. دو کلو همچنین گیاهان قهوه را به جزایر سنتدومینگو و گوادلوپ فرستاد، جایی که رشد کردند. صادرات قهوه به فرانسه در سال ۱۷۳۰ آغاز شد و تولید بهحدی از تقاضای داخلی فراتر رفت که فرانسویها شروع به ارسال قهوه مازاد از مارسی به شرق مدیترانه کردند. یک بار دیگر، قهوه عربی به سختی میتوانست رقابت کند. به پاس این دستاورد، دو کلو در سال ۱۷۴۶ به لوئی پانزدهم (Louis XV) معرفی شد که نسبت به پیشینیانش علاقه بیشتری به قهوه داشت. در همان زمان، هلندیها قهوه را به سورینام، مستعمرهای در آمریکای جنوبی، معرفی کردند. نوادگان گیاه اصلی دو کلو نیز در منطقه، در هائیتی، کوبا، کاستاریکا و ونزوئلا گسترش یافتند. در نهایت، برزیل به تأمینکننده اصلی قهوه در جهان تبدیل شد و عربستان را بهکلی پشت سر گذاشت.

شرح تصویر: گابریل ماتیو دو کلو سهمیه آب خود را در کشتی به گلدان قهوه میدهد
قهوه راه درازی را از خاستگاه مبهم خود بهعنوان یک نوشیدنی مذهبی در یمن پیموده بود. پس از نفوذ در جهان عرب، در سراسر اروپا پذیرفته شد و سپس توسط قدرتهای اروپایی در سراسر جهان گسترش یافت. قهوه بهعنوان جایگزینی برای الکل، عمدتاً مورد علاقه روشنفکران و بازرگانان، به شهرت جهانی رسیده بود. اما مهمتر از این نوشیدنی جدید، روش نوین مصرف آن بود: در قهوهخانهها، که بهاندازه قهوه، گفتوگو نیز ارائه میکردند. بدین ترتیب، قهوهخانهها محیطی کاملاً جدید برای تبادل اجتماعی، فکری، تجاری و سیاسی فراهم کردند.
ادامه دارد ...
بخش بعدی اینترنت قوهخانهای (فصل هشتم کتاب)
بخشهای پیشین:
بخش نخست؛ مقدمه کتاب تاریخ جهان در شش پیاله
بخش دوم؛ آبجوی عصر حجر
بخش سوم؛ آبجوی عصر حجر
بخش چهارم؛ آبجو در جهان متمدن
بخش پنجم؛ خاستگاه خط
بخش ششم؛ خاستگاه اندیشه غربی
بخش هفتم؛ فلسفه نوشیدن
بخش هشتم؛ تاکستان امپراتوری
بخش نهم؛ شراب، نوشیدنی برای همه؟
بخش دهم؛ چرا مسیحیان شراب مینوشیدند اما مسلمانان نه؟
بخش دهم؛ نشاط در دوران استعماری
بخش یازدهم: روحها، شکر و بردگان
بخش دوازدهم: نوشیدنیهایی که آمریکا را ساختند
بخش سیزدهم: روحیه پیشگامی
بخش چهاردهم: قهوه در عصر خرد
بخش پانزدهم: پیروزی قوه
|
شنبه ۲۲ آذر ۱۴۰۴ -
Saturday 13 December 2025
|
ايران امروز |
گزارش نابرابری جهانی ۲۰۲۶ زیر نظر لوکاس چنسل، توماس پیکتی، و همکارانشان، و با مقدمۀ جوزف استیگلیتز و جایاتی گوش تهیه و منتشر شده است.
این گزارش بر ابعادی از نابرابری نظیر اقلیم، جنسیت، آموزش، سیستم مالی جهانی، و شکافهای سیاسی تمرکز دارد، و حاوی یک خلاصۀ اجرایی، ۸فصل، و پروفایل یک صفحهای از وضعیت نابرابری ۴۰ کشور ازجمله ایران است.
فصلهای گزارش عبارتاند از: نابرابری اقتصادی جهان، نابرابری درآمد منطقهای، نابرابری ثروت منطقهای، نابرابری جنسیتی، امتیازات خاص و نامحدود، اقلیم؛ مسئلۀ سرمایه، نظام مالیات جهانی، و شکافهای سیاسی.
برخی از یافتههای گزارش را در ادامه میخوانید:
● ۱۰ درصد پردرآمد حدود ۵۳ درصد درآمد جهان، ۴۰ درصد میانی حدود ۳۸ درصد، و ۵۰ درصد پایین حدود ۸ درصد درآمد را کسب کردهاند. این نابرابری در زمینۀ ثروت حتی بیشتر است بهطوریکه ۱۰ درصد بالا مالک سهچهارم ثروت جهان هستند و ۵۰ درصد پایین جمعیت مالک کمتر از ۲ درصد ثروت. حدود ۶۰ هزار نفر در جهان بیش از سه برابر ۵۰ درصد پایین درآمد دارند.
● در فاصلۀ سالهای ۲۰۲۵-۱۹۹۵، ۵۰ درصد پایین جامعه ۴-۲درصد از رشد ثروت جهانی در این دوره را بهدست آوردهاند، درحالیکه سهم ۱ درصد بالای جامعه حدود ۳۶.۷ درصد از رشد ثروت جهانی در این دوره بوده است.
● زنان تنها ۲۸ درصد از درآمد شغلی جهان را دریافت میکنند و زنان در خاورمیانه در مقایسه با سایر مناطق کمترین سهم را دارند؛ حدود ۱۶درصد. بدون احتساب کارهای نامریی و بدونمزد، درآمد هر ساعت کار زنان حدود ۶۱درصد مردان است و اگر کارهای نامریی هم اضافه شود این نسبت به ۳۲ درصد میرسد. با احتساب کارهای خانگی، زنان بهطور متوسط در هفته ۵۳ ساعت کار میکنند و مردان ۴۳ ساعت.
● شکاف در دسترسی به آموزش بسیار بالاست. سرانۀ هزینۀ آموزش براساس برابری قدرت خرید برای هر کودک در آفریقای جنوب صحرا حدود ۲۲۰ یورو است، درحالیکه در اروپا ۷۴۳۰ یورو، و در آمریکای شمالی و اقیانوسیه ۹۰۲۵ یورو است. منطقۀ خاورمیانه با سرانۀ حدود ۱۴۴۴ یورو، پایینتر از میانگین جهانی (۱۶۴۲ یورو) قرار دارد.
● ثروتمندترین ۱۰درصد، حدود ۷۷درصد گازهای گلخانهای ناشی از مالکیت خصوصی را ایجاد میکند، درحالیکه ۵۰درصد پایین تنها ۳درصد را. اما همین ۵۰درصد بیشترین زیانها را از تغییر اقلیم متحمل میشوند.
● سیستم مالی جهانی کاملاً به نفع اقتصادهای ثروتمند است. این کشورها هر ساله معادل ۱درصد تولید ناخالص داخلی جهان را از کشورهای فقیر به سمت خود جذب میکنند. این رقم سه برابر کل کمکهای توسعهای به کشورهای فقیر و درحالتوسعه است. این ساختار مالی، منابع مالی کشورهای فقیر را کاهش میدهد و سرمایهگذاری در آموزش و سلامت را محدود میکند.
● نابرابری اقتصادی به نابرابری سیاسی منجر شده و همکاری برای اصلاحات را سخت میکند. بااینحال، با اقداماتی مانند مالیات تصاعدی، سرمایهگذاری در آموزش و سلامت، و اصلاحات در سیستم مالی جهانی، میتوان نابرابری را کاهش داد. این گزارش تأکید میکند که نابرابری نتیجۀ انتخابهای سیاسی است و نه یک امر طبیعی، و تغییر آن تنها با ارادۀ سیاسی ممکن است.
● براساس این گزارش، در ایران ۱۰ درصد پردرآمد حدود ۴۶ درصد درآمد را کسب میکنند و سهم ۵۰ درصد پایین حدود ۱۸ درصد از کل درآمد است. نابرابری ثروت بیشتر است و ۱۰ درصد ثروتمندان بیش از ۶۳ درصد کل ثروت را در اختیار دارند و ۱ درصد ثروتمندان حدود ۲۹درصد ثروت را. سهم ۵۰ درصد پایین از ثروت کمتر از ۴درصد است.
● در ایران در فاصلۀ سالهای ۲۴-۲۰۱۴ شکاف درآمدی بین ۱۰درصد بالا و ۵۰ درصد پایین از حدود ۳۰ به ۲۵.۵ کاهش یافته است.
منبع: تلگرام راهبرد
@javadrooh
|
شنبه ۲۲ آذر ۱۴۰۴ -
Saturday 13 December 2025
|
ايران امروز |
ماریّا کورینا ماچادو، رهبر مخالفان ونزوئلا که این هفته جایزه صلح نوبل را دریافت کرده است، روز پنجشنبه وعده داد که دموکراسی را به کشورش بازگرداند و به دولت رئیسجمهور نیکولاس مادورو پایان دهد؛ او پس از بیش از یک سال اختفا، بار دیگر در صحنه جهانی ظاهر شد.
خانم ماچادو در نشستی خبری در اسلو، در کنار یوناس گاخر استوره، نخستوزیر نروژ، حضور یافت. همزمان، دولت ترامپ فشارهای خود علیه مادورو را بهطور چشمگیری افزایش داده است. روز چهارشنبه، ایالات متحده یک نفتکش ونزوئلایی را در سواحل این کشور در آمریکای جنوبی توقیف کرد.
خانم ماچادو از حامیان سرسخت کارزار فشار دولت ترامپ علیه مادورو بوده است. دولت ترامپ حکومت مادورو را متهم میکند به اینکه ایالات متحده را از مواد مخدر و مجرمان «سیلآسا» پر کرده است.
روز پنجشنبه، خانم ماچادو از پاسخ مستقیم به پرسش یک خبرنگار درباره دیدگاهش نسبت به تهدید اقدام نظامی آمریکا در ونزوئلا طفره رفت. اما او مواضع دولت ترامپ درباره دولت مادورو را تکرار کرد و او را به «مغز متفکر جنایتکاری» تشبیه کرد که بهگفته او، طیف گستردهای از فعالیتهای غیرقانونی را با مشارکت دشمنان آمریکا هدایت میکند.
او گفت: «ونزوئلا مدتهاست که مورد تهاجم قرار گرفته است. ما عوامل روسی داریم، عوامل ایرانی داریم، گروههای تروریستی مانند حزبالله و حماس داریم که آزادانه و با هماهنگی رژیم فعالیت میکنند. ما چریکهای کلمبیایی و کارتلهای مواد مخدر را داریم.»
ونزوئلا با شرکتهای ایرانی، چینی و روسی روابط اقتصادی و امنیتی دارد و بخش عمده نفت خود را به چین میفروشد، اما تاکنون هیچ مدرک قطعی مبنی بر حضور حزبالله و حماس در ونزوئلا ارائه نشده است.
بزرگترین شریک تجاری دولت مادورو، شرکت آمریکایی شورون است که با وجود تشدید تنشهای نظامی از سوی دولت ترامپ، همچنان به صادرات نفت ونزوئلا به ایالات متحده ادامه داده است.
در پاسخ به پرسشهایی درباره توقیف نفتکش، خانم ماچادو اعلام کرد که از قطع منابع مالی دولت مادورو حمایت میکند. او افزود که مادورو خود را از طریق قاچاق طلا، قاچاق انسان، مواد مخدر و فروش غیرقانونی نفت تأمین مالی میکند.
خانم ماچادو چند ساعت پس از آن وارد اسلو شد که دخترش، آنا کارینا سوسا ماچادو، جایزه را بهجای او دریافت کرد. او هنگام توصیف لحظه دیدار با سه فرزندش برای نخستین بار پس از بیش از یک سال، اشکهای خود را بهسختی فرو میداد.
او گفت: «دیشب نتوانستم بخوابم. مدام لحظهای را مرور میکردم که قرار بود فرزندانم را ببینم. هفتهها بود که به این احتمال فکر میکردم و اینکه نخستین نفر از آنها که در آغوش میگیرم چه کسی خواهد بود.»
آنتولی کورمانائف و هنریک پرایزر لیبل / نیویورک تایمز / ۱۱ دسامبر ۲۰۲۵
|
شنبه ۲۲ آذر ۱۴۰۴ -
Saturday 13 December 2025
|
ايران امروز |
|
شنبه ۲۲ آذر ۱۴۰۴ -
Saturday 13 December 2025
|
ايران امروز |
۱۱ دسامبر ۲۰۲۵
سازمان عفو بینالملل گزارشی درباره حمله حماس و چهار گروه مسلح دیگر به اسرائیل در ۷ اکتبر ۲۰۲۳ منتشر کرده است. مدیر بخش اتریش این سازمان، شورا زهتنر-هاشمی (Shoura Zehetner-Hashemi)، روز چهارشنبه گفت که در این حملات جنایتهای جنگی رخ داده است. او افزود: «میتوان بهروشنی اعلام کرد که این رخدادها جنایت علیه بشریت محسوب میشوند.»
زهتنر-هاشمی در جمع خبرنگاران گفت: «برای ما بسیار اهمیت داشت که نشان دهیم این حمله بهطور واضح و آگاهانه علیه جمعیت غیرنظامی انجام شده است.» به گفته او، شواهدی از قتل، جنایت نابودسازی، یعنی اقدام به کشتار جمعی غیرنظامیان، آدمربایی، شکنجه، ممانعت از ارائه کمکهای پزشکی و خشونت جنسی بهدست آمده است. همچنین در مورد بخشی از قربانیان، شواهدی از هتک حرمت و مثلهکردن اجساد ثبت شده است. علاوه بر این، وجود یک ساختار فرماندهی روشن نیز احراز شده و مشخص است که گروههای مسلح حتی در ربایش کودکان و سالمندان نیز نقش رهبری داشتهاند.
عدم همکاری حماس و اسرائیل در روند تحقیق
زهتنر-هاشمی توضیح داد که عفو بینالملل تا ۱۵ نوامبر منتظر پاسخ رسمی مقامات حماس مانده، اما هیچ پاسخی دریافت نشده است. به گفته او، از سوی اسرائیل نیز هیچگونه همکاری صورت نگرفته است.
بهگفته مدیر بخش اتریش عفو بینالملل، این سازمان ۳۵۴ ویدئو و تصویر دیجیتال را بررسی کرده که شامل تصاویر دوربینهای مداربسته، ضبطهای دوربینهای بدن (Body Cam) جنگجویان کشتهشده، ویدئوهای منتشرشده توسط اعضای گروههای مسلح در شبکههای اجتماعی، و نیز تصاویر ثبتشده توسط افرادی است که هنگام یورش گروههای مسلح فلسطینی در محل حضور داشتند. همچنین ۷۰ مصاحبه انجام شده که در میان آنها ۱۷ بازمانده حملات و سه گروگان نیز حضور داشتند.
پنج گروه مسلح در حمله به اسرائیل مشارکت داشتند
علاوه بر شاخه نظامی حماس، یعنی گردانهای عزالدین قسام، چهار گروه مسلح فلسطینی دیگر نیز در حمله مشارکت داشتهاند. به گفته زهتنر-هاشمی، این گروهها عبارتاند از:
- گردانهای القدس وابسته به جهاد اسلامی
- گردانهای شهدای الاقصی، شاخه مسلح سابق جنبش فتح
- گردانهای ابو علی مصطفی، شاخه نظامی جبهه مردمی برای آزادی فلسطین (PFLP) با گرایش مارکسیستی-لنینیستی
- شاخه نظامی جبهه دموکراتیک برای آزادی فلسطین (DFLP) با گرایش مارکسیستی-لنینیستی و مائوئیستی
به گفته او، علاوه بر گروههای سازمانیافته، صدها غیرنظامی از غزه نیز بهطور خودجوش در غارتها، کشتارها و آدمرباییها مشارکت کردهاند. مجموعاً حدود ۳۰۰۰ نفر از غزه در حمله به اسرائیل شرکت داشتند. در این حمله ۱۲۰۰ نفر کشته و ۲۵۱ نفر بهزور به نوار غزه منتقل شدند.
خشونت جنسی نیز بهطور قطعی اثبات شده است
زهتنر-هاشمی اعلام کرد که عفو بینالملل برای تکمیل تحقیقات، افرادی را برای مصاحبه و بررسی مستقیم به اسرائیل فرستاده است. به گفته او، یکی از بازماندگان مرد گزارش داده که چندین بار مورد تجاوز قرار گرفته است، و چندین درمانگر نیز از بیماران خود که قربانی تجاوز شدهاند، خبر دادهاند. او تأکید کرد که این شواهد از منابع درجهدوم هستند، اما در موارد خشونت جنسی نیز معتبر تلقی میشوند.

او گفت: «نمیتوان میزان دقیق خشونت جنسی را تعیین کرد، اما بهطور قطعی میتوانیم ثابت کنیم که چنین مواردی رخ داده است.» وی افزود که تصاویر اجساد زنان برهنه حتی در نمونههای بررسیشده وارد نشدهاند. بااینحال، عفو بینالملل شواهدی مبنی بر صدور دستور مستقیم برای اعمال خشونت جنسی نیافته و همچنین نتوانسته عاملان آن را مستقیماً به گروههای مسلح نسبت دهد. او یادآوری کرد که پیشتر کمیسیون تحقیق سازمان ملل در سال ۲۰۲۴ وقوع خشونت جنسی را تأیید کرده بود.
«هیچ توجیهی برای نقض حقوق فلسطینیان وجود ندارد»
اگنس کالامار، دبیرکل بینالمللی عفو بینالملل، در بیانیهای تأکید کرد: «کارنامه هولناک اسرائیل در نقض حقوق فلسطینیان، به هیچوجه نمیتواند بهعنوان توجیهی برای این جنایتها مورد استفاده قرار گیرد و گروههای مسلح فلسطینی را از تعهداتشان طبق حقوق بینالملل معاف نمیکند. نقضهای صورتگرفته توسط گروههای مسلح فلسطینی در جریان حملات ۷ اکتبر ۲۰۲۳ باید بهعنوان آنچه هستند—یعنی اعمال فجیع—شناخته و محکوم شوند.»
ارائه گزارش به دیوان کیفری بینالمللی و کمیسیون تحقیق سازمان ملل
زهتنر-هاشمی تأکید کرد که این گزارش نوعی مستندسازی و بررسی مستقل محسوب میشود و عفو بینالملل آن را به دیوان کیفری بینالمللی (ICC) و کمیسیون تحقیق سازمان ملل ارائه خواهد داد. او گفت:
«این گزارش را برای قربانیان نوشتیم و امیدواریم بتواند به هر شکلی برای آنان مفید واقع شود.»
|
شنبه ۲۲ آذر ۱۴۰۴ -
Saturday 13 December 2025
|
ايران امروز |
|
شنبه ۲۲ آذر ۱۴۰۴ -
Saturday 13 December 2025
|
ايران امروز |
|
شنبه ۲۲ آذر ۱۴۰۴ -
Saturday 13 December 2025
|
ايران امروز |
رئیسجمهور دونالد ترامپ روز چهارشنبه اعلام کرد که ایالات متحده یک نفتکش را در سواحل ونزوئلا توقیف کرده است. همزمان تنشها با دولت نیکولاس مادورو رو به افزایش است.
استفاده از نیروهای آمریکایی برای کنترل یک کشتی تجاری اقدامی بسیار غیرمعمول است و نشاندهنده تازهترین تلاش دولت ترامپ برای افزایش فشار بر مادوروست؛ فردی که در ایالات متحده به اتهام «نارکوتروریسم» تحت پیگرد قرار دارد. آمریکا طی ماههای اخیر بزرگترین حضور نظامی خود در چند دهه گذشته را در منطقه ایجاد کرده و مجموعهای از حملات مرگبار علیه قایقهای مظنون به قاچاق مواد مخدر در دریای کارائیب و اقیانوس آرام شرقی انجام داده است. این کارزار اکنون با نظارت و پرسشهای فزاینده کنگره روبهروست.
ترامپ شامگاه چهارشنبه به خبرنگاران در کاخ سفید گفت: «ما همین حالا یک نفتکش را در سواحل ونزوئلا توقیف کردیم؛ یک نفتکش بزرگ، بسیار بزرگ — در واقع بزرگترین نفتکشی که تاکنون توقیف شده است.» او بعداً افزود: «این توقیف به دلایل بسیار خوبی انجام شد.»
ترامپ جزئیات بیشتری ارائه نکرد. وقتی از او پرسیدند که تکلیف نفت موجود در کشتی چه میشود، پاسخ داد: «خب، فکر میکنم آن را برای خودمان نگه میداریم.»
به گفته یک مقام آمریکایی که مجاز به اظهارنظر علنی نبود و به شرط ناشناس ماندن صحبت کرد، این عملیات توسط گارد ساحلی آمریکا و با پشتیبانی نیروی دریایی انجام شده است. این مقام افزود که عملیات تحت اختیارات قانونی اجرای قوانین ایالات متحده صورت گرفته است.
یورش به نفتکش
به گفته این مقام، اعضای گارد ساحلی با بالگرد از ناو هواپیمابر «یواساس جرالد آر. فورد» به نفتکش منتقل شدند. این ناو که ماه گذشته در یک نمایش قدرت بزرگ وارد دریای کارائیب شده بود، اکنون همراه با چندین ناو جنگی دیگر در منطقه حضور دارد.
ویدئویی که پام بوندی، دادستان کل، در شبکههای اجتماعی منتشر کرده، افرادی را نشان میدهد که با طناب از یکی از بالگردهای حاضر در عملیات پایین میروند، در حالی که بالگرد تنها چند متر از عرشه فاصله دارد.
در بخش دیگری از ویدئو، اعضای گارد ساحلی با اسلحههای آماده، در بخشهای مختلف سازه فوقانی کشتی در حال حرکت دیده میشوند.
بوندی نوشت: «این نفتکش طی چندین سال گذشته به دلیل مشارکت در یک شبکه غیرقانونی حملونقل نفت که از سازمانهای تروریستی خارجی حمایت میکرد، از سوی ایالات متحده تحت تحریم بوده است.»
دولت ونزوئلا در بیانیهای اعلام کرد که این توقیف «سرقت آشکار و اقدامی در حد دزدی دریایی بینالمللی» است.
در این بیانیه آمده است: «در چنین شرایطی، دلایل واقعی این تجاوز طولانیمدت علیه ونزوئلا آشکار شده است… موضوع همیشه منابع طبیعی ما بوده — نفت ما، انرژی ما، منابعی که منحصراً متعلق به مردم ونزوئلاست.»
نیمی از نفت کشتی متعلق به واردکننده دولتی کوباست
این کشتی حدود ۲ دسامبر ونزوئلا را با حدود ۲ میلیون بشکه نفت سنگین ترک کرده است؛ نفتی که تقریباً نیمی از آن متعلق به یک شرکت دولتی واردکننده نفت در کوباست. این اطلاعات بر اساس اسناد شرکت دولتی نفت ونزوئلا (PDVSA) است که فردی بدون مجوز رسمی و به شرط ناشناس ماندن ارائه کرده است.
بر اساس دادههای ردیابی کشتی، نام قبلی این نفتکش «ام/تی آدیسـا» بوده است. آمریکا در سال ۲۰۲۲ آدیسـا را به اتهام عضویت در شبکهای پیچیده از نفتکشهای سایه که به نیابت از سپاه پاسداران ایران و گروه حزبالله لبنان نفت قاچاق میکردند، تحریم کرده بود.
وزارت خزانهداری آمریکا در آن زمان اعلام کرد که این شبکه توسط یک تاجر نفت اوکراینی مستقر در سوئیس اداره میشد.

ضربه به صنعت نفت تحریمشده ونزوئلا
ونزوئلا بزرگترین ذخایر اثباتشده نفت جهان را دارد و روزانه حدود یک میلیون بشکه نفت تولید میکند.
شرکت دولتی نفت ونزوئلا (PDVSA) ستون فقرات اقتصاد کشور است. وابستگی این شرکت به واسطهها از سال ۲۰۲۰ افزایش یافت؛ زمانی که دولت اول ترامپ کارزار «فشار حداکثری» علیه ونزوئلا را گسترش داد و تحریمهایی اعمال کرد که هر فرد یا شرکتی را که با دولت مادورو همکاری کند، از اقتصاد آمریکا کنار میگذارد. روسیه و ایران — دو متحد دیرینه ونزوئلا که خود نیز تحت تحریم هستند — به کاراکاس کمک کردهاند تا این محدودیتها را دور بزند.
این معاملات معمولاً شامل شبکهای پیچیده از واسطههای ناشناس است. بسیاری از آنها شرکتهای صوری ثبتشده در حوزههای قضایی با قوانین محرمانگی هستند. خریداران از نفتکشهای موسوم به «کشتیهای روح» استفاده میکنند که موقعیت خود را پنهان کرده و محمولههای ارزشمند را در وسط دریا به کشتیهای دیگر تحویل میدهند.
مادورو در سخنرانی خود در تجمعی که توسط حزب حاکم در کاراکاس برگزار شد، به توقیف نفتکش اشارهای نکرد. اما به هواداران گفت که کشور «در صورت لزوم آماده است دندانهای امپراتوری آمریکای شمالی را خرد کند.»
او بارها تأکید کرده که هدف واقعی عملیات نظامی آمریکا، برکناری او از قدرت است.
سناتور دموکرات: این اقدام در چارچوب «تغییر رژیم» است
سناتور کریس ونهولن، عضو دموکرات کمیته روابط خارجی سنا، گفت توقیف نفتکش توسط آمریکا تردیدهایی جدی درباره دلایل اعلامشده دولت برای افزایش حضور نظامی و حملات دریایی ایجاد میکند.
او گفت: «این نشان میدهد که تمام داستان پوششی آنها — اینکه این عملیات برای مقابله با مواد مخدر است — یک دروغ بزرگ است. این فقط یک مدرک دیگر است که نشان میدهد هدف واقعی، تغییر رژیم — با زور — است.»
وینسنت پی. اوهارا، مورخ نیروی دریایی و نویسنده کتاب «بزرگترین جنگ دریایی تاریخ»، این توقیف را «بسیار غیرمعمول» و «تحریکآمیز» توصیف کرد. او با اشاره به اینکه این اقدام احتمالاً سایر کشتیها را از نزدیک شدن به سواحل ونزوئلا بازمیدارد، گفت: «اگر ترافیک دریایی نداشته باشید یا دسترسی به آن قطع شود، دیگر اقتصادی هم وجود نخواهد داشت.»
این توقیف یک روز پس از آن انجام شد که ارتش آمریکا دو جنگنده را بر فراز خلیج ونزوئلا به پرواز درآورد؛ اقدامی که به نظر میرسد نزدیکترین فاصله جنگندههای آمریکایی به حریم هوایی این کشور در سالهای اخیر بوده است. ترامپ گفته است که «حملات زمینی» بهزودی آغاز میشود، اما جزئیات بیشتری ارائه نکرده است.
دولت ترامپ با نظارت فزاینده قانونگذاران بر کارزار حملات دریایی روبهروست؛ کارزاری که از اوایل سپتامبر تاکنون دستکم ۸۷ نفر را در ۲۲ حمله شناختهشده کشته است — از جمله حمله دومی که دو بازمانده چسبیده به لاشه قایق را پس از حمله اول هدف قرار داد.
برخی کارشناسان حقوقی و دموکراتها میگویند این اقدامات ممکن است قوانین مربوط به استفاده از نیروی مرگبار نظامی را نقض کرده باشد.
قانونگذاران خواستار دریافت ویدئوهای بدون ویرایش از این حملات شدهاند، اما پیت هگست، وزیر دفاع، در جلسهای محرمانه به رهبران کنگره گفته که هنوز در حال بررسی انتشار آنهاست.
گارد ساحلی درخواست برای اظهارنظر درباره توقیف نفتکش را به کاخ سفید ارجاع داده است.
عامر مدنی، کنستانتین تورپین، جاشوا گودمن و رجینا گارسیا کانُو / آسوشیتدپرس / ۱۱ دسامبر ۲۰۲۵
|
شنبه ۲۲ آذر ۱۴۰۴ -
Saturday 13 December 2025
|
ايران امروز |
|
شنبه ۲۲ آذر ۱۴۰۴ -
Saturday 13 December 2025
|
ايران امروز |
محمود سریعالقلم
کانونِ استراتژی غرب برای شکست کمونیسم و شوروی، افزایش تدریجی ناکارآمدیها از طریق محدود کردن، محصور کردن و منفور کردن بود. به موازات کمونیسم، سرنوشت یک ایسم دیگری به تدریج در همین مسیر حرکت میکند. برای سه دهه، مجموعۀ غرب، اسراییل و بسیاری از کشورهای عربی، ترکیبی از محدود کردن و محصور کردن ایران را در پیش گرفتند و از قضا ۲۴ سال مذاکره کردند. هم اکنون فناوریهای حیرتانگیز، استراتژی غرب نسبت به ایران و بنیادگرایی را در کانال جدیدی قرار داده است.
انرژی به کارگیری این فناوری، رئیس جمهوری است که در کاخ سفید نشسته است که گفته میشود بزرگترین سرمایۀ مدیریتی او، غیرقابل پیشبینی بودن اوست. هنوز سه سال از دورۀ ریاست او باقیمانده است و همانگونه که نشان داده، سیستم و فرآیند تصمیمگیری او با دیگر روسای جمهور آمریکا بسیار متفاوت است.
عموم کشورهای مسلمان منطقه با ایران «ملاقات و گفتوگو» میکنند ولی عضو شرکت سهامی خاص (غرب، اسراییل، عموم کشورهای عربی و سنتکام) هستند که میخواهد بنیادگرایی را به سرنوشت کمونیسم دچار کند. فناوری و تجمیع سرمایه اقتصادی در آمریکا باعث شده که شرکت سهامی خاص، علاقهای به مذاکره نداشته باشد، بلکه دالانی درست کند تا به نتیجۀ دلخواه خود دست یابد.
طی سال ۲۰۲۵، فاصلۀ فناوری میان این شرکت سهامی خاص و ایران باعث شد که از منظر ژئوپلیتیک، ایران هزارتوی (Labyrinth) نفوذ خود در خاورمیانه را به طور دائمی از دست بدهد. در دالانی که شرکت سهامی خاص طراحی کرده، در پی آن است که «منابع» ایران به حداقل برسد تا از یک طرف آنچه در منطقه از دست داده است را نتواند بازسازی کند و از طرف دیگر، منابع محدود، داخل را به اوج ناکارآمدی برساند.
برای عادی کردن وضع آب، برق، انرژی و محیط زیست، ایران به حدود ۴۵۰ میلیارد دلار سرمایه و سرمایهگذاری نیاز دارد. چنین سرمایهای در داخل نیست و با سرمایهگذاری مستقیم خارجی (Foreign Direct Investment: FDI) قابلیت تأمین دارد. آن دالان مانع چنین امکانی خواهد شد تا ایسم زمانه را از منظر خود کاملاً شکست دهد. منابع نباشد یا محدود شود، این ایسم به سخنرانی و تظاهرات محدود میشود.
دالان در پی آن است که با محدود کردن منابع درآمد ایران، ارتباطات کشور را با محیط جهانی به حداقل برساند. سفر کردن، سمینار تخصصی رفتن، صادرات کالا و خدمات، یادگیری و مشارکت برای بسیاری از ایرانیان یا تعطیل شده و یا به حداقل رسیده است. در جهان امروز، وقتی اتصال (Connectivity) نباشد، ذهنها و سخنان محدود و محدودتر میشوند و تصمیمسازیها معیوب میگردند. با محدود شدن منابع، قدرت خرید شهروندان به حداقل میرسد، سطح دعواها در جامعه به شدت تنزل پیدا میکند و قرارداد اجتماعی شکل نمیگیرد.
در حالی که کشورهای عربی خلیج فارس و شرکتهای توانمند فناوری در نحوۀ مدیریت و سرمایهگذاری دو تریلیون دلاری با هم نزاع داشته و اختلاف دارند، در ایران به خاطر محدود شدن منابع، اختلاف به سطح غریزهها سقوط میکند. در حالی که ترکیه با ارتباطات و اتصالات، پروژههای مشترک با غرب و شرق را طراحی میکند، ایران به واسطۀ فقدان منابع و تحریمها، پروژههای خود را تعطیل میکند. دالان جدید شرکت سهامی خاص، هدفی بالاتر از برنامۀ هستهای ایران دارد که با آن اقتصاد ایران و به حداقل رساندن منابع ایران را افق قرار داده است.
بنیادگرایی در منطقه، وضعیت شوروی ۱۹۸۵ را دارد: بحران متد، بحران فکر، بحران افق و بحران منابع. ایران برای چندین دهه، منابع ملی خود را به نفع منطقه صرف کرد و از پرداختن به داخل عمدتاً غفلت کرد، مثل شخصی که تمام انرژی خود را صرف درآمدزایی کند و ناگهان در دهۀ ۶۰ زندگی متوجه تجمیع دهها بیماری در جسم خود شود که به آنها کاملاً بیتفاوت بوده است.
تعادل میان تعهدات خارجی و رشد و مدیریت کارآمد داخلی، از موضوعات مهم علم روابط بینالملل و اقتصاد سیاسی بینالملل است که در کتاب معروف (The Rise and Fall of Great Powers, Paul Kennedy) بدان پرداخته شده است. مهمترین روش برای ایجاد تعادل در یک کشور، در یک بنگاه، در یک نهاد و در یک خانواده، مشورت کردن، ارتباط داشتن، یاد گرفتن، متصل بودن، شنیدن و اصلاح کردن است.
دایرۀ ارتباطی ایران فوقالعاده محدود بوده است: افراد تکراری، قرائتهای تکراری و روشهای بیرون از چرخۀ فناوری روز. شرکت سهامی خاص متوجه این خلأ شده است و بر روی آن سرمایهگذاری کرده تا آن را تشدید کند. دالان در پی آن است که تضادها را به شدت افزایش دهد و کانون آن محدود کردن منابع ایران است. تضاد در خواستن ولی نتوانستن اجرای پروژههای عمرانی، تضاد در تمایل به مذاکره کردن ولی نتوانستن در به ثمر رساندن آن، تضاد در کنترل قیمتها ولی نتوانستن کنترل آنها، تضاد در کاهش فاصله طبقاتی ولی نتوانستن پر کردن شکافها.
تضادها در داخل کشور، میان اهداف و واقعیت، به واسطۀ محدودیتهای منابع، افزایش خواهند یافت. اعضای شرکت سهامی خاص، اهداف مشترک دارند و به صورت تدریجی در حال برداشتن قدمهای آهسته ولی پیوسته هستند. خروج از این دالان و جلوگیری از استهلاک ایران، نتیجۀ تصمیمسازیهای کهکشانی است؛ تصمیمهایی که نیازمند انسانهای بزرگ، شجاع، آگاه از جهان و افق ۵۰ ساله برای آینده ایراناند.
اینکه ایرانیان نمیتوانند به اجماع برسند و تفاوتهای خود را مدیریت کنند، باعث شده تا از سال ۱۲۹۹ شمسی تا کنون، متغیر خارجی در تعیین سرنوشت و جهتگیریهای کلان، نقش حداکثری ایفا کند.
منبع: تلگرام نویسنده
|
شنبه ۲۲ آذر ۱۴۰۴ -
Saturday 13 December 2025
|
ايران امروز |
ناصر کریمی و جان گمبرل / آسوشیتدپرس / ۱۰ دسامبر ۲۰۲۵
روز چهارشنبه برای نخستین بار پس از چند ماه، در پایتخت ایران باران بارید؛ بارانی که برای لحظاتی کوتاه مرهمی بر تنِ تشنهٔ تهران بود که در خشکترین پاییز بیش از نیمقرن گذشته به سر میبرد.
خشکسالیِ فراگیری که ایران را در چنگ گرفته، رئیسجمهور را واداشته تا به مردم هشدار دهد اگر تا پایان دسامبر بارش قابلتوجهی برای پر کردن سدهای اطراف تهران رخ ندهد، ممکن است مجبور شویم پایتخت سیاسی کشور را از تهران منتقل کنیم. هواشناسان پاییز امسال را در سراسر کشور — حتی خشکتر از دوران پیش از انقلاب اسلامی ۱۳۵۷ — توصیف کردهاند؛ وضعیتی که نظام آبی کشور را که بخش عظیمی از آب را به شکلی ناکارآمد در کشاورزی مصرف میکند، بیش از پیش تحت فشار گذاشته است.
بحران آب حتی به موضوعی سیاسی تبدیل شده است؛ بهویژه آنگاه که بنیامین نتانیاهو، نخستوزیر اسرائیل — کشوری که در خردادماه امسال جنگی ۱۲ روزه با ایران به راه انداخت — بارها پیشنهاد کمک فنی در حوزهٔ آب به ایران داده است.
کمبود آب در گذشته نیز باعث اعتراضات محلی شده بود؛ چیزی که ایران اکنون با اقتصادِ درهمشکسته زیر بار تحریمهای بینالمللی به دلیل برنامهٔ هستهای، به شدت از تکرار آن میترسد.
برایان شاددوست، یکی از ساکنان تهران گفت: «بسیار سپاسگزار پروردگارم هستم که درِ رحمتش را بر ما گشود و توفیق دیدن این باران مبارک و پربرکت را به ما عطا کرد. پارسال واقعاً از کمبود شدید آب رنج بردیم؛ آنقدر خشک بود که عملاً آبی نداشتیم. حالا که برای اولین بار در این فصل باران میبینیم، هزار بار شکر خدا میکنیم.»
مخازن در حال خشک شدن و برفکمِ البرز، ایران را به چالش کشیده است
موضوع خشکسالی مدتهاست که در تهران و سراسر ایران نقل مجلس است؛ از گفتوگوی صریح مقامات دولتی با خبرنگاران خارجی گرفته تا خرید تانکر آب توسط مردم برای خانههایشان. در پایتخت، بیلبوردهای دولتی از شهروندان میخواهند برای جلوگیری از هدررفت، از شیلنگ باغبانی استفاده نکنند. در برخی محلههای تهرانِ ۱۰ میلیونی، آب روزانه چند ساعت قطع میشود.
برفکمِ رشتهکوه البرز نیز نگرانکننده است؛ بهویژه پس از تابستانی داغ که در برخی مناطق دما به نزدیک ۵۰ درجهٔ سانتیگراد رسید و ادارات دولتی تعطیل شدند.
احد وظیفه، مسئول سازمان هواشناسی ایران، هفتهٔ گذشته در گفتوگو با وبسایت فرارو این خشکسالی را «بیسابقه» خواند و گفت میزان بارش پاییز امسال تنها حدود ۵ درصدِ مقدار نرمال است.
او هشدار داد: «حتی اگر بارش زمستان و بهار عادی باشد، باز هم با ۲۰ درصد کمبود آب مواجه خواهیم بود.»
ویدیوهای شبکههای اجتماعی مردمی را نشان میدهند که داخل مخازن خالی سدها ایستادهاند و خطوط سابق سطح آب کاملاً مشخص است. تصاویر ماهوارهای تحلیلشده توسط آسوشیتدپرس نیز کاهش چشمگیر حجم مخازن را تأیید میکند. سد لتیان — یکی از پنج سد اصلی تأمینکنندهٔ آب تهران — اکنون کمتر از ۱۰ درصد ظرفیتاش آب دارد؛ در حالی که پایتخت وارد ششمین سال متوالی خشکسالی شده است.

روزنامهٔ دولتی تهرانتایمز که معمولاً خط رسمی حکومت را دنبال میکند، این آخر هفته صریح نوشت: «ایران با بحرانی بیسابقه در حوزهٔ آب روبهروست که نه تنها بخش کشاورزی، بلکه ثبات منطقهای و بازار جهانی مواد غذایی را نیز تهدید میکند.» همزمان، مردم در مساجد برای طلب باران دعا میکنند.
ایرانِ کمآب، با چالش تغییرات اقلیمی روبهروست
ایران به دلیل موقعیت جغرافیایی، از دیرباز کشوری کمآب بوده است. رشتهکوههای البرز و زاگرس با ایجاد پدیدهٔ «سایهٔ باران»، رطوبت دریای خزر و خلیج فارس را از بیشتر مناطق کشور دریغ میکنند.
اما بخش بزرگی از این بحران خودساخته است. کشاورزی حدود ۹۰ درصد منابع آب کشور را مصرف میکند و حتی در سالهای خشکسالی اخیر هم این روند متوقف نشده است. بخشی از این وضعیت ریشه در سیاستهای پس از انقلاب ۱۳۵۷ و قول آیتالله خمینی دارد که آب را برای همه رایگان اعلام کرد. سالهای جنگ ایران و عراق هم کشور را به سمت خودکفایی مطلق سوق داد؛ زمینهای خشک آبیاری شد، محصولات آببر مانند گندم و برنج کشت شد و چاههای غیرمجاز بیش از حد حفر شدند.
کارشناسان از عبارت «ورشکستگی آبی» برای توصیف تصمیمات ایران استفاده میکنند. در گذشته برخی مقامات ایرانی، همسایگان را مقصر میدانستند؛ محمود احمدینژاد، رئیسجمهور پیشین تندرو، زمانی ادعا کرد «دشمن ابرهایی که به سمت کشور ما میآیند را نابود میکند و این جنگی است که ایران در آن پیروز خواهد شد.»
اما شدت بحران اکنون چنان است که رئیسجمهور فعلی، مسعود پزشکیان، علناً هشدار داده که ممکن است ناچار به انتقال پایتخت شویم — تصمیمی که میلیاردها دلار هزینه دارد و ایران در میان بحران شدید اقتصادی بعید است بتواند آن را تأمین کند.
در همین حال، گروه بینالمللی بررسی «تغییرات آبوهوای جهانی» (World Weather Attribution) اعلام کرد تغییرات اقلیمی احتمالاً خشکسالیهای عراق (خشکترین سال از ۱۹۳۳)، سوریه و ایران را تشدید کرده است.
این گروه میگوید با گرم شدن ۱.۳ درجهای جو زمین به دلیل سوختهای فسیلی، شدت خشکسالیای که ایران در سال گذشته تجربه کرد، از این پس هر ۱۰ سال یکبار تکرار خواهد شد؛ در حالی که پیش از این گرمایش، چنین خشکسالیای هر ۵۰ تا ۱۰۰ سال یکبار انتظار میرفت.
این گروه در گزارش اخیر خود تأکید کرد: «بحران حاد کنونی بخشی از یک بحران بلندمدت آب در ایران و منطقه است که منشا آن ترکیبی از خشکسالیهای مکرر همراه با تبخیر فزاینده، کشاورزی آببر و برداشت غیرپایدار از آبهای زیرزمینی است. این فشارهای توأمان باعث تنش مزمن آبی در کلانشهرهایی مانند تهران شدهاند..»
|
شنبه ۲۲ آذر ۱۴۰۴ -
Saturday 13 December 2025
|
ايران امروز |
|
شنبه ۲۲ آذر ۱۴۰۴ -
Saturday 13 December 2025
|
ايران امروز |
|
شنبه ۲۲ آذر ۱۴۰۴ -
Saturday 13 December 2025
|
ايران امروز |
|
شنبه ۲۲ آذر ۱۴۰۴ -
Saturday 13 December 2025
|
ايران امروز |
|
شنبه ۲۲ آذر ۱۴۰۴ -
Saturday 13 December 2025
|
ايران امروز |
|
شنبه ۲۲ آذر ۱۴۰۴ -
Saturday 13 December 2025
|
ايران امروز |
گولادیس فوچه، ترژ سولسویک و مت اسپتالنیک / خبرگزاری رویترز / ۱۰ دسامبر ۲۰۲۵
ماریا کورینا ماچادو، برنده جایزه صلح نوبل ۲۰۲۵ و رهبر مخالفان ونزوئلا، روز چهارشنبه در سخنرانیای که توسط دخترش در مراسم اهدای جایزه در اسلو قرائت شد، تأکید کرد: «دموکراسیها برای بقا باید آماده جنگیدن برای آزادی باشند».
این مهندس ۵۸ ساله قرار بود شخصاً در حضور پادشاه هارالد نروژ جایزه را دریافت کند؛ آن هم در حالی که بیش از یک دهه ممنوعالخروج بوده و بیش از یک سال در مخفیگاه به سر میبرده است. اما او نتوانست به موقع به پایتخت نروژ برسد، هرچند بهطور مخفیانه ونزوئلا را ترک کرده بود تا خود را به مراسم برساند.
موسسه نوبل نروژ دقایقی پیش از آغاز مراسم، فایل صوتی کوتاهی از خانم ماچادو منتشر کرد که در آن میگفت: «من در راه اسلو هستم؛ همین حالا در مسیر اسلو هستم». مشخص نبود او از کجا تماس گرفته است.
خروج مخفیانه با قایق
به گفته منبعی آگاه که از سوی نزدیکان خانم ماچادو در جریان جزئیات قرار گرفته، او روز سهشنبه با قایق از ونزوئلا خارج شد، ابتدا به جزیره کوراسائو در کارائیب رفت و از آنجا با یک هواپیمای خصوصی عازم اسلو شد. تیم حفاظتی شخصی او عملیات خروج از ساحل ونزوئلا را مدیریت کرده بود. کاخ سفید تا لحظه انتشار این گزارش به درخواست اظهارنظر درباره سفر او به کوراسائو (که ابتدا والاستریت ژورنال آن را گزارش کرد) پاسخی نداده بود.
در تالار شهرداری اسلو، پرتره بزرگی از ماریا کورینا ماچادو با لبخند بر لب آویخته شده بود تا نماد حضور او باشد. هنگامی که یورگن واتنه فریدنس، رئیس کمیته نوبل نروژ، در سخنرانی خود اعلام کرد «خانم ماچادو در راه اسلو است»، حضار با تشویق و کف زدن طولانی مواجهه کردند.
رئیس کمیته نوبل نروژ با یادآوری برندگان پیشین نوبل مانند نلسون ماندلا و لخ والسا گفت: «از مبارزان دموکراسی انتظار میرود که اهداف خود را با پاکی اخلاقیای دنبال کنند که هیچگاه از سوی مخالفانشان دیده نمیشود. این انتظار غیرواقعی و ناعادلانه است».
«هیچ دموکراسیای در شرایط ایدهآل عمل نمیکند. رهبران فعال باید با معضلاتی روبهرو شوند که ما تماشاگران میتوانیم نادیده بگیریم. مردمی که زیر دیکتاتوری زندگی میکنند، اغلب باید بین «دشوار» و «ناممکن» یکی را انتخاب کنند».
«آزادی انتخابی است که هر روز باید تجدید شود»
در بخشهایی از سخنرانی آمادهشده خانم ماچادو که توسط دخترش، آنا کورینا سوسا ماچادو (که هنگام صحبت از مادرش صدایش لرزید) قرائت شد، آمده بود:
«این جایزه نه تنها برای کشور من، بلکه برای جهان اهمیت عمیقی دارد. این جایزه به جهان یادآوری میکند که دموکراسی برای صلح ضروری است. و بیش از هر چیز، آنچه ما ونزوئلاییها میتوانیم به جهان عرضه کنیم، درسی است که در این مسیر طولانی و دشوار آموختهایم: برای داشتن دموکراسی، باید حاضر باشیم برای آزادی بجنگیم».

پرتره ماریا کورینا ماچادو، برنده جایزه صلح نوبل ۲۰۲۵، در تالار شهرداری اسلو، ۱۰ دسامبر ۲۰۲۵
«آزادی انتخابی است که هر روز باید تجدید شود؛ با میزان شجاعت و آمادگی ما برای دفاع از آن سنجیده میشود. به همین دلیل، آرمان ونزوئلا فراتر از مرزهای ما میرود. مردمی که آزادی را برمیگزینند، نه تنها به خود، بلکه به کل بشریت خدمت میکنند».
نهادهای شکننده دموکراتیک
خانم ماچادو در سخنرانی خود گفت ونزوئلاییها دیر متوجه شدند که کشورشان به سمت دیکتاتوری لغزیده است. او با اشاره به هوگو چاوز (که سال ۱۹۹۹ انتخاب شد و تا زمان مرگش در ۲۰۱۳ در قدرت بود) اظهار داشت:
«وقتی فهمیدیم نهادهایمان چقدر شکننده شدهاند، مردی که زمانی برای سرنگونی دموکراسی کودتای نظامی کرده بود، رئیسجمهور شده بود. بسیاری فکر میکردند کاریزما میتواند جایگزین حاکمیت قانون شود. از سال ۱۹۹۹ به بعد، رژیم دموکراسی ما را قطعهقطعه کرد».
در سال ۲۰۲۴، ماریا کورینا ماچادو با وجود پیروزی قاطع در انتخابات مقدماتی اپوزیسیون، از نامزدی در انتخابات ریاستجمهوری منع شد. او از اوت ۲۰۲۴، پس از موج گسترده بازداشت چهرههای مخالف در پی انتخابات مورد مناقشه، به زندگی مخفی روی آورد.
شورای ملی انتخابات و دیوان عالی ونزوئلا نیکولاس مادورو را پیروز اعلام کردند، اما ناظران بینالمللی و اپوزیسیون میگویند نامزد اپوزیسیون به وضوح برنده بوده و اپوزیسیون صورتجلسات حوزههای رأیگیری را به عنوان مدرک پیروزی منتشر کرده است.

نیکولاس مادورو که از سال ۲۰۱۳ در قدرت است، مدعی است دونالد ترامپ، رئیسجمهور آمریکا، قصد دارد برای دسترسی به ذخایر عظیم نفت ونزوئلا او را سرنگون کند و تأکید میکند که مردم و نیروهای مسلح ونزوئلا در برابر هرگونه تلاش در این زمینه مقاومت خواهند کرد.
تقدیم جایزه به ترامپ
خانم ماچادو هنگام اعلام برنده شدن جایزه نوبل در ماه اکتبر، بخشی از آن را به دونالد ترامپ تقدیم کرد؛ کسی که خود ادعا کرده بود شایسته این جایزه است.
او با تندروهای نزدیک به ترامپ همراستا شده که معتقدند مادورو با باندهای تبهکار ارتباط دارد و این موضوع تهدید مستقیمی برای امنیت ملی آمریکاست؛ این در حالی است که جامعه اطلاعاتی آمریکا در این مورد تردیدهایی مطرح کرده است.
دولت ترامپ در ماههای اخیر بیش از ۲۰ حمله نظامی علیه شناورهای مظنون به قاچاق مواد مخدر در کارائیب و سواحل اقیانوس آرام آمریکای لاتین انجام داده است. گروههای حقوق بشری، برخی دموکراتها و چند کشور آمریکای لاتین این حملات را «اعدامهای فراقانونی غیرقانونی غیرنظامیان» محکوم کردهاند.
|
شنبه ۲۲ آذر ۱۴۰۴ -
Saturday 13 December 2025
|
ايران امروز |
موج حبس بیضابطه و خودسرانه و مصادره اموال
جامعۀ جهانی بهائی و دیدهبان حقوق بشر امروز گفتند مقامات ایران با مجموعهای از احکام سنگین زندان و مصادرۀ اموال به سرکوب بهائیان شدت بخشیده است. قوه قضاییه ایران، همزمان با تحریک فزاینده عموم به تبعیض از سوی مقامات حکومتی، تبلیغ نفرت، و اطلاعات جعلی که این گروه اقلیت مذهبی را هدف میگیرند، آزار و تعقیب بهائیان را هدایت میکند.
بهار صبا، پژوهشگر ارشد ایران در دیدهبان حقوق بشر، گفت: «مقامات ایران به نحوی بیامان مشغول به آزار و تعقیب بهائیها هستند و آنها را صرفاً به خاطر باورهای مذهبیشان از اساسیترین حقوق بشری خود محروم میکنند، که مصداق جنایتی ادامهدار علیه بشریت محسوب میشود. هیچ بخشی از زندگی بهائیان در ایران نیست که متأثر از نقض جدی حقوق و جرایم تحت حقوق بینالملل نباشد.»
سرکوب اخیر حکومت، که پس از درگیری اسرائیل-ایران در خرداد و تیر شدت پیدا کرده است، شامل بازداشتهای خودسرانه، بازجوییها، محکومیتهای ناعادلانه و زندان، و همینطور مصادرۀ اموال میشود.
جامعۀ جهانی بهائی از تیر تا آبان ۱۴۰۴ بیش از ۷۵۰ اقدام آزار و تعقیب در اقصی نقاط ایران را مستند کرده است، که سه برابر عدد ثبتشده در همین بازه زمانی در سال ۱۴۰۳ است. این موارد شامل بیش از ۲۰۰ یورش به منازل و کسب و کارها، و در پی آن بازجویی منجر به بازداشت و دستگیری حداقل ۱۱۰ بهائی میشود. دادگاههای انقلاب برای بیش از ۱۰۰ فرد جلسه رسیدگی برگزار و احکامی جدید بین دو تا ده سال زندان علیه بهائیان صادر کردهاند. در این دوره حداقل ۴۵ نفر برای شروع گذراندن حکم زندان خود احضار شدند. در میان افراد زندانیشده، مادرانی هستند که از کودکان خردسال خود جدا شدهاند.
سیمین فهندژ، نمایندۀ جامعۀ جهانی بهائی در سازمان ملل در ژنو گفت: «نظامی قضایی که باید عدالت و بیطرفی در پیش گیرد و پناهگاهی در برابر سرکوب باشد، در عوض، به شکل سلاحی برای آزار و تعقیب بهائیان، دگر اندیشان و دیگر اقلیتهای مذهبی و اتنیکی در ایران ایفای نقش میکند».
قضات در حکومت ایران کارنامهای هولناک از بیتوجهی به اصول دادرسیهای منصفانه و پیشداوری مذهبی افراطی علیه بهائیان دارند، که بزرگترین اقلیت مذهبی غیرمسلمان در ایران هستند. در ۴۵ سال گذشته، چند سند، که مطابق با نامهای امضاشده به دست رهبر جمهوری اسلامی در سال ۱۳۶۹ تدوین شدهاند، سیاست عامدانه و نظاممند حکومت ایران برای آزار و اذیت بهائیان، از جمله از طریق نظام قضایی کشور، را به نمایش میگذارند.
در فروردین ۱۴۰۴ اتحادیه اروپا بخشهایی از قوه قضاییه ایران و همچنین چندین قاضی و دادستان را به خاطر نقض حقوق بشر، از جمله آزار و اذیت بهائیان، مورد تحریم قرار داد.
فهندژ گفت: «قوه قضاییه ایران پرونده به پرونده نشان میدهد که تمایلی به ایفای وظیفۀ مقدس بر دوش یک نهاد قضایی، که باید مروج عدالت باشد، ندارد». او اضافه کرد: «در عوض، این نهاد دستان و کارنامۀ خود را با احکامی مشحون از آزار و تعقیب و پیشداوری مذهبی آلوده کرده است. این احکام توسط قضاتی صادر شدهاند که بارها نه در پی عدالت، که در پی سرکوب جامعۀ بهائی بودهاند، و عمیقاً در دستگاه سرکوب حکومت مشارکت دارند».
جدیدترین موج آزار و اذیت علیه بهائیان دربردارندۀ بازداشتهایی در شرایطی که میتواند مصداق ناپدیدسازی قهری محسوب شوند و افزایش احکام طولانی زندان پس از محاکماتی به غایت نامنصفانه بوده است. در برخی پروندهها دادگاهها پس از آن که دیوان عالی احکام را نقض کرده و دستور به محاکمۀ مجدد داده اصرار بر صدور احکام سنگین داشتهاند، یا مقامات پس از تبرئه، پروندههای کیفری علیه بهائیان را دوباره باز کردهاند.
بنا به اطلاعات کسبشده توسط جامعۀ جهانی بهائی، در روز ۲۱ آبان، نیروهای امنیتی در گرگان، در استان گلستان، پس از تفتیش منزل و ضبط اموال شخصی فرهاد فهندژ او را دستگیر کردند. مکان نگهداری او، دلیل دستگیری و اتهامات وارده به او هفتهها پس از دستگیری نامعلوم بود. او پیش از این به خاطر باورهای مذهبی خود ۱۵ سال در زندان به سر برده است.
در اوایل آبان ۱۴۰۴ در سمنان، انیسا فنائیان، زن بهائی که در گذشته به خاطر باورهایش زندانی شده بود، بنا بر اتهاماتی مبهم توسط شعبۀ ۱۰ دادگاه تجدیدنظر سمنان به هشت سال زندان محکوم شد. این حکم پس از آن صادر شد که دیوان عالی در پی یک درخواست اعادۀ دادرسی، حکم دادگاهی بدوی علیه او را نقض کرده و برای محاکمۀ مجدد فرستاده بود.
در یک پرونده به شدت نگرانکننده دیگر که تمامی نشانههای کاربرد قوه قضاییه از سوی حکومت به عنوان ابزار سرکوب را دارد، مقامات پروندههای کیفری علیه ۲۶ بهائی در شیراز را دوباره باز کردهاند. بنا به اطلاعات کسبشده توسط جامعۀ جهانی بهائی، این ۲۶ نفر پس از تصمیم دیوان عالی که محکومیتها و احکام آنها را در ۱۴۰۱ نقض کرد و دستور به محاکمۀ مجدد داد، تبرئه شده بودند. بنا بر گزارشها، آغاز مجدد رسیدگی کیفری در پرونده به درخواست یک مقام قضایی ارشد استانی سابق بر اساس رویههای حقوقی داخلی انجام شده است، که قویاً حاکی از نقش مستقیم رییس قوه قضاییه دارد. اطلاعات کسبشده توسط جامعۀ جهانی بهائی، همچنین حکایت از آن دارد که بیشتر این ۲۶ نفر در زمان دستگیری اولیه در سال ۱۳۹۵ تحت شکنجه و بدرفتاری قرار گرفته بودند. در اتفاقی که نمادی از نقض اساسیترین ضمانتهای دادرسی عادلانه به دست مقامات قضایی است، مقام قضایی ارشد سابق در جریان یک ملاقات معمولی به وکیل مدافع در پرونده توهین کرد، او را از دفتر خود بیرون انداخت و گفت: «آنها متهم نیستند، آنها مجرمند».
ارگان خبری مجموعه فعالان حقوق بشر در روز ۸ آذر گزارش داد که در پروندهای در کرمان، دادگاه تجدیدنظر استان، شهرام فلاح ۶۴ ساله را به اتهام «فعالیتهای آموزشی و تبلیغی انحرافی مغایر با شرع اسلام» و «تشکیل گروه با هدف بر هم زدن امنیت کشور» به نه سال و شش ماه زندان – تقلیل یافته از بیش از ۱۳ سال - و یک سال تبعید داخلی محکوم کرده است. این اتهامات، مشابه اتهامات مورد استفاده در دیگر پروندهها برای جرمانگاری باورهای مسالمتآمیز بهائیان است.
در همدان، شش زن بهائی – ندا محبی، عاطفه زاهدی، فریده ایوبی، نورا ایوبی، زریندخت احدزاده، و ژاله رضایی – در روز چهارم آبان ۱۴۰۴ برای اجرای حکم، بازداشت و به زندان منتقل شدند. مقامات پنج نفر از آنها را به شش سال، و نفر ششم را به هفت سال زندان محکوم کردند. این زنان، که برخیشان مادران کودکانی خردسال هستند، با اتهام «فعالیتهای آموزشی و تبلیغی انحرافی مغایر با شرع اسلام» و «عضویت در فرقه بهائی» روبهرو بودند.
در کرج، ناهید بهروزی در روز ۱۴ مهر ۱۴۰۴ به اتهام «فعالیتهای آموزشی و تبلیغی انحرافی مغایر با شرع اسلام» به مجازاتی سخت، از جمله ۵ سال زندان و مصادرۀ اموال شخصی، محکوم شد. بنا بر اطلاعات کسبشده توسط جامعۀ جهانی بهائی، چندین مأمور در روز ۸ شهریور ۱۴۰۳ بدون حکم قضایی او را با خشونت دستگیر کردند. در نتیجه، او دچار کبودی و خونریزی بینی شد. سپس او برای ۶۵ روز بدون دسترسی به وکیل یا مراقبت پزشکی مناسب تحت بازداشت قرار داشت. در جریان محاکمه، از دسترسی کامل وکیل او به پروندهاش ممانعت شد و مدرکی برای اثبات اتهامات ارائه نشد.
در شیراز، رویا ثابت، یک مقیم امارات که برای مراقبت از والدین سالمند خود به ایران آمده بود، در روز ٣ آبان ۱۴۰۴ توسط مأموران سپاه پاسداران انقلاب اسلامی دستگیر شد و به زندان عادلآباد منتقل شد تا حکم ده سال زندانی که پیش از این دریافت کرده بود را آغاز کند. اطلاعاتی که مورد بررسی جامعۀ جهانی بهائی قرار گرفتهاند نشان میدهند که او در خرداد ۱۴۰۴ با اتهامات بیپایه «همکاری و مراوده با اتباع و نهادهای دولت اسرائیل» و «تشکیل و اداره گروه به قصد اقدام علیه امنیت کشور» محکوم شناخته شده است. او همچنین با دو سال ممنوعیت خروج از کشور و پنج سال محرومیت از فعالیت آنلاین روبهرو است.
در پروندهای دیگر که نمادی از تشدید سرکوب حکومتی علیه زنان بهائی است، در روز ۶ مهر ۱۴۰۴، مقامات احکام زندان بین ۵ تا ۱۰ سال علیه ۱۰ زن بهائی در اصفهان به اتهام «تبلیغ علیه نظام» و «فعالیتهای آموزشی و تبلیغی انحرافی مغایر با شرع اسلام» را مورد تأیید قرار دادند.
سیاست مقامات مبنی بر سلب مالکیت اقتصادی بهائیان نیز بدون وقفه ادامه دارد. در یک مورد اخیر در اصفهان، جامعۀ جهانی بهائی دریافت که مقامات برای مصادرۀ اموال مشروع ۲۰ بهائی در این استان، از جمله منزل، ماشین، و حسابهای بانکی آنها بدون دادرسی عادلانه، به اصل ۴۹ قانون اساسی استناد کردهاند که به حکومت امکان ضبط داراییهای «غیرقانونی» را میدهد.
بهار صبا گفت: «تمامی افراد درگیر در جرایم تحت حقوق بینالملل که علیه بهائیان در ایران ارتکاب مییابد، از جمله مقامات دادستانی و قضایی، باید مسئول نگاه داشته شوند».
بیانیه مشترک جامعۀ جهانی بهائی و دیدهبان حقوق بشر
|
شنبه ۲۲ آذر ۱۴۰۴ -
Saturday 13 December 2025
|
ايران امروز |
کانال ماهوارهای سوئیس (SRF)
بخش اول
مقدمه مترجم: اگر امروز از ما بپرسند «آگاهی چیست؟»، احتمالاً پاسخ خواهیم داد: «همان حس درونی من، تجربه رنگ قرمز، مزه شکلات، یا دردی که اکنون احساس میکنم». این پاسخ، سنت دیرینهای را بازتاب میدهد که آگاهی را به مثابه «تئاتر درونی ذهن» میپندارد: صحنهای که در آن افکار، احساسات و ادراکات مانند بازیگرانی در برابر ناظری مرکزی – همان «من» – ظاهر میشوند. اما اگر این تصویر ریشهدار، توهمی پیچیده باشد؟ اگر هیچ صحنه مرکزی، هیچ ناظر واحدی در سر ما وجود نداشته باشد چه؟ دنیل دنت، فیلسوف برجسته آمریکایی و استاد علوم شناختی، دقیقاً با همین پرسش بنیادین، انقلابی آرام اما عمیق در فهم ما از ذهن به پا کرده است. از نگاه دنت، آنچه ما «خودآگاهی» یا «احساس من بودن» مینامیم، نه جوهرهای رازآمیز، بلکه فرآورده تکامل – یک «داستانسرایی پیچیده عصبی» – است. او با بهرهگیری از یافتههای عصبشناسی، روانشناسی تکاملی و هوش مصنوعی، مدعی است که مغز ما سیستمی موازی، توزیعشده و فاقد مرکز فرماندهی است که از طریق فرآیندهای رقابتی بیشمار، روایتی یکپارچه – اما ذاتاً ناقص و پسنگریانه – میسازد تا جهان و جایگاه ما در آن را معنادار کند. این روایت، همان «من» است: توهمی سودمند.
در این چارچوب، احساس وحدت خودآگاه ما شبیه به واسط کاربری یک کامپیوتر فوقپیچیده است. شما برای استفاده از تلفن همراه، نیازی به فهم ترانزیستورها و کدهای ماشین ندارید. تنها با آیکونها و نمادهای سادهشده سروکار دارید. به همین ترتیب، مغز نیز برای مدیریت انبوه دادههای عصبی، یک «واسط روایی» میسازد تا تصمیمگیری و ارتباط اجتماعی را ممکن کند. این واسط، ضروری و کارآمد است، اما بازنمایی دقیقِ معماری آشوبناک و غیرمتمرکز مغز نیست. به بیان دنت: «آگاهی توهمی است که خود مغز آن را میسازد، اما این بدان معنا نیست که اهمیت ندارد – برعکس، دقیقاً به این دلیل مهم است که چنین توهم قدرتمندی را خلق کردهایم.»
گفتگوی حاضر، کاوشی است در قلب این ایده جسورانه. ما همراه دنت خواهیم کاوید که چگونه مغزِ فاقد تماشاچی مرکزی، توهم تماشاچی را میآفریند. چرا این توهم برای بقا ضروری است. و چگونه پذیرش این دیدگاه، نه تنها از شکوه تجربه انسانی نمیکاهد، بلکه درکی ژرفتر و علمیتر از چیستیِ بودنِ انسان به ارمغان میآورد. این سفر، ما را از دل اسرار فلسفه ذهن به پیشرفتهترین آزمایشگاههای علوم شناختی میبرد و در نهایت، تصویری نو از خودمان به عنوان روایتگران قصهای پرشکوه – و توهمی – به نام هویت ارائه میدهد.

دانیل دنت در گفتوگو دربارهی ذهن
خانمها و آقایان، به شما خوشآمد میگویم. آیا تاکنون از خود پرسیدهاید که چگونه از این تودهی مادی میتواند یک «من» پدید آید؟ «منی» با ادراکات، احساسات و اندیشهها؟ بیتردید این یکی از بزرگترین معماهای بشریت است. اما مهمان امشب من، این موضوع را طور دیگری میبیند. دانیل دنت (Daniel Dennett) یکی از تأثیرگذارترین فیلسوفان جهان است. او خداناباور، داروینیست و پیرو طبیعتگرایی است. از دیدگاه او، انسان چیزی جز تکهای پیچیده از ماده نیست. حال باید دید خدا، روح و آزادی ما در این میان چه جایگاهی دارند. آقای دنت، خوش آمدید.
ـ خوشحالم که اینجا هستم.
فیلسوفان بزرگی چون افلاطون و ارسطو بر این باور بودند که فلسفه با شگفتی آغاز میشود. آخرین بار کی به معنای فلسفی دچار شگفتی شدید؟
من تقریباً هر روز شگفتزده میشوم. گاهی از نبوغ طبیعت، گاهی هم از پدیدههای عجیب در جهان هستی. و گاهی نیز از برداشتهای نادرست برخی همکارانم، که نمیخواهند بفهمند. به این نتیجه رسیدهام که آنها نمیفهمند، چون نمیخواهند بفهمند. میخواهند برای چیزها راز و رمزی باقی بگذارند. این برایشان یک اصل تقریباً اخلاقی است: مبادا دیدگاه دنت را بپذیرند، چرا که این همان لغزشگاه سراشیبی به سوی دوزخ است!
خب، نمونهی بارز این موضوع، خودِ آگاهی است. به زودی دربارهاش صحبت میکنیم. اما فعلاً بفرمایید: شما کسی هستید که همهی این اسرار و رازها را «افسونزدایی» میکنید. شما را «افسون زدا» (Entzauberer) مینامند. میگویید همه چیز در اصل قابل تبیین علمی است، همه چیز بر اساس قوانین طبیعی رخ میدهد و هیچ امر ماوراءالطبیعهای در کار نیست. این بینش از چه زمانی در شما شکل گرفت؟
از همان نوجوانی. مثلاً یادم هست وقتی «تأملات» دکارت (Deckarts Meditationen) را میخواندم. همان نقل قول مشهور او «میاندیشم پس هستم». و با دوگانهانگاری (Dualismus) او آشنا شدم. آن موقع هفده سالم بود. مجذوب شدم، اما به طور خودانگیخته قضاوت کردم، همانطور که در آن سن طبیعی است: جالب است، اما اشتباه. و فکر کردم حتی میتوانم همه چیز توضیح دهم که چرا این گونه است. فکر می کردم بیش از یکی دو بعدازظهر وقت نمیخواهد. اما حالا پنجاه سال گذشته و هنوز در جستوجو هستم.
در چه خانواده و محیطی بزرگ شدید؟ آیا خانوادهتان هم دیدگاه های علمی و طبیعتگرایانه داشتند و خداناباور بودند؟
نه، پدرم تاریخدان و اسلامشناس بود. مادرم دبیر زبان انگلیسی. هر دو در حوزهی علوم انسانی فعالیت میکردند. من از کودکی به علوم طبیعی علاقه داشتم، اما در دوران مدرسهام علاقهام از چارچوب درسی فراتر نمیرفت. پیش از دانشگاه هم دورهی جدی علوم طبیعی ندیدم. واحدهای علمیام را بیشتر با درسهای منطق پر میکردم.
و البته دین در خانوادهی شما جایگاهی نداشت. و شما تعلیم و تربیت دینی در آن سن و سال نداشتید؟ یا برعکس؟
چرا. به نوعی داشتم. در شهر ما در نیو انگلند همهی بچهها به مدرسهی یکشنبه میرفتند. کلیساهای پروتستان زیاد بودند و یکی دو کلیسای کاتولیک. من به کلیسای «کنگرهگالیستها» (Kongregationalistische Kirche) میرفتم. این کلیسا در دههی ۱۹۴۰ و ۵۰ بسیار لیبرال و باز بود، اصلاً دگماتیک نبود. آنجا خیلی چیزها آموختم: با آیات کتاب مقدس آشنا شدم، سرودهای بسیاری یاد گرفتم و در گروههای متعددی که سرود سته جمعی مذهبی (Chormusik) می خواندند شرکت می کردم. هنوز هم موسیقی کر مذهبی را دوست دارم. اما ایمان مسیحی (Glaubensbekenntnis) را هیچوقت جدی نگرفتم. در عین حال تجربهی «روشنشدگی ذهنی» (Erleuchtung) در اعتقاد به بیخدایی هم نداشتم، فقط کمکم دریافتم که به مسیحیت باور ندارم. یک کشیش خودخواه و متظاهر هم در این میان نقش داشت. همین که از او بدم میآمد، علاقهام به بیخدایی بیشتر شد.
در نیمهی دوم گفتوگو دربارهی خدا، ایمان و بیخدایی صحبت خواهیم کرد. اما اکنون میخواهم به این تودهی ماده بازگردم. برای من، این یک معمای عظیم است: چگونه از آن «من»، «آگاهی» و «احساس» پدید میآید. شما استاد فلسفه و مدیر مرکز علوم شناختی در دانشگاه تافتس نزدیک بوستون هستید. به خاطر دارید اولین بار چه زمانی به این معما اندیشیدید؟
بله، در دوران کالج، بیشتر دربارهی ادراک بینایی (visuelle Wahrnehmung) فکر میکردم. متوجه شدم خیلیها به اشتباه این گونه میپندارند که در ذهنشان جریانی مثل یک «فیلم» یا «نمایش درونی» در حرکت است. فکر کردم این درست نیست و چنانچه با نگاه ظریفی به آن بنگریم غیرمنطقی است. اما جایگزینی برای آن نداشتم. در همان زمان این ایده مرا به خود مشغول کرد. بعدها که در دانشگاه آکسفورد بودم، دوستی داشتم که پزشکی میخواند. من هیچ چیز دربارهی مغز نمیدانستم و از او پرسیدم: مغز از چه ساخته شده؟ گفت از نورونها. گفتم: نورون (Neuron) چیست؟ یادم هست روی زمین نشست، کاغذی برداشت، یک نورون کشید و آن را به نورون دیگری وصل کرد و توضیح داد که در سال ۱۹۶۳ چه چیزهایی دربارهی نورونها میدانستند. همانجا برایم مثل برق گرفت. فهمیدم اینها واحدهایی هستند که میتوان آنها را در شبکههای بزرگ به هم متصل کرد تا از طریق فرایند تکامل، یادگیری در مغز شکل گیرد. مغز یک دستگاه یادگیری شگفتانگیز است. یادگیری بدون معلم درونی و بدون اسرار رخ میدهد، فقط با آزمون و خطا. با جستوجوی کورکورانه تا وقتی که اتصالات کارآمد پیدا شوند و بعد آنها را تقویت کنیم. آن زمان فهمیدم یادگیری نوعی تکامل در مغز است. بعدها کشف کردم که در این اندیشه تنها نیستم. حتی داروین هم به ایدههای مشابهی رسیده بود. امروز تقریباً همه قبول دارند که یادگیری، کشف و خلاقیت در مغز را میتوان به فرایندهای مکانیکیِ آزمون و خطا تقلیل داد، یعنی فرایندهایی که در رقابتاند و برندگانشان (die Gewinner) بقای بهتری برای ارگانیسم فراهم میکنند.
میبینیم که مدل تکامل در نگاه شما نقش محوری دارد. چه در توضیح پدیدههای فرهنگی مثل دین، چه در توضیح مغز. میگویید «جادو»، اگر اصلاً وجود داشته باشد، همان اتصال نورونهاست. اما پرسش اصلی این است: یادگیری را میتوان توضیح داد، اما خودِ آگاهی چطور؟ تجربهی زیسته، داشتن «من»، احساس درد، عشق ورزیدن… این پدیدههای ذهنیِ غیر مادی از کجا میآیند؟ این همان مسئلهی ذهن و بدن است. آگاهی کجا و چگونه پدید میآید؟
بیایید از چیزی آغاز کنیم که بیشتر مردم از آن میترسند: درد و رنج. بدن و دستگاه عصبی ما به گیرندههای خاصی مجهز است، به نام «نوسیسپتورها» (Notizzeptoren) (۱). این سلولها درد یا خطر را ثبت میکنند. گاهی هم خطا میکنند، اما در اصل پیام درد را میفرستند. وقتی کسی بازوی مرا فشار دهد، سیگنالی به مغز میرود و تجربهی درد شکل میگیرد. مسیر فیزیولوژیک و عصبشناختی این انتقال تا مغز بهخوبی شناخته شده است. اما در مغز چه رخ میدهد؟ چطور ما درد را «حس» میکنیم؟ بدیهی است که نورونها با ضربهزدن به یکدیگر درد تولید نمیکنند. هیچ نورونی به تنهایی درد حس نمیکند. پس چطور تعامل میلیونها نورون در سراسر بدن، پدیدهی «درد» را میآفریند؟ این پرسشی دشوار است، اما میتوان طرحی از پاسخ به دست داد. اگر نوسیسپتورها بیفایده بودند، تکامل آنها را نمیپذیرفت. اینها باعث میشوند که ما فعالیت خود را متوقف کنیم و اولویتهایمان را تغییر دهیم، به عبارتی، ما را از خطر محافظت میکنند، مثلاً وقتی به اجاق داغ دست میزنیم...
دقیقاً.
اگر انسانها بدون توانایی احساس درد به دنیا بیایند، به شدت دچار ناتوانی خواهند شد. افرادی هستند که از بدو تولد هیچگونه درد را تجربه نمیکنند. زندگی آنان کوتاه و غمانگیز است. به همین دلیل ما گیرندههای درد داریم. یکی از کارکردهای این گیرندهها آن است که با فرستادن سیگنالی قویتر از همه چیز، فعالیت جاری ما را قطع کنند. این کار بدون وجود یک «هومونکولوس» (۲) (Homunkulus) مرکزی (یک موجود کوچک درونی) انجام میشود، کسی در مغز نیست که تصمیم بگیرد قدم بعدی چیست. در واقع نوعی رقابت رخ میدهد بین درد و فعالیتی که در همان لحظه در حال انجام آن هستیم. اگر درد شدید باشد، برندهی رقابت میشود. اما این رقابت از نظر فیزیولوژیک چیست؟ چیزی جز تولید افتراقی «نورومدولاتورها» (۳) (Neuromodulatoren) نیست، موادی که یا فرآیندی را مهار میکنند یا تقویت. ما میدانیم در مغز فرایندهای متضاد بسیاری در جریان است. یکی میکشد، دیگری میکشد، و آنچه ما انجام میدهیم، حاصل یک سازش است. همینطور چشمهایتان: عضلات چشم به صورت متضاد عمل میکنند و تعیین میکنند که نگاهتان به کجا بیفتد. مثالی ساده: در زندگی روزمره، چشمان شما سه تا چهار بار در ثانیه حرکت میکنند. آنها میپرند، بدون اینکه شما متوجه شوید. چه چیزی تعیین میکند چشمها به کجا پرش کنند؟ رقابت بین نورونها. برخی میگویند: «این صحنه خستهکننده است، چیز تازهای نشانم بده.» و برخی دیگر میگویند: «امن است، همینجا بمانیم.» هر طرف که قویتر بکشد، چشم به آن سو حرکت میکند. این فرایند بسیار سریع است، تا پنج بار در ثانیه.

این بخش را میفهمم، فکر میکنم میفهمم. اما این فقط توضیح میدهد چرا وقتی دستم به صفحهی داغ میخورد سریع آن را کنار میکشم. این یک مزیت تکاملی است. ولی حالا این لیوان آب را در نظر بگیریم. این لیوان هم از مولکولهای H2O ساخته شده، که وقتی در سطح تکمولکولی قرار داشته باشند آنگاه دیگر مایع نیستند. اما وقتی تعداد زیادی از آنها کنار هم قرار میگیرند، مایع و شفاف میشوند. این یعنی کیفیتی تازه پدید میآید. شاید آگاهی هم همینطور باشد: از تجمع نورونها، ناگهان چیزی کاملاً متفاوت مانند «احساس درد» پدید میآید. این همان چیزی است که برایم جالب است. شما چگونه این را توضیح میدهید؟
باید آن را توضیح دهم، البته به شکل بسیار سادهشده. مغز یک مشکل دارد: از ۸۶ میلیارد نورون تشکیل شده که قادر به انجام کارهای بیشمارند. پس باید چیزی باشد که این فعالیتهای عظیم را ساده کند، چیزی که آنها را بازنمایی کند تا امور سادهتری را نشان دهند. این پدیده شبیه دستاورد فنی مهندسان در سالهای اخیر است: «رابط کاربری» رایانهها یا گوشیهای هوشمند. موبایل شما دستگاهی بهغایت پیچیده است، با لایههای نرمافزار، سختافزار و فرمویر (Firmware) که از میلیاردها جزء تشکیل شدهاند. اما شما نمیخواهید جزئیات را بدانید. شما فقط یک رابط کاربری میخواهید که بر پایهی استعارهها کار کند. این رابط ساده است، حتی نوعی توهم. آن را «توهم کاربر» (Benutzerillusion) مینامند. ولی کاربر کیست؟ شما. گوشی توهمی به شما میدهد، اما توهمی سودمند و خوشایند، زیرا زندگیتان را ساده میکند و به شما امکان میدهد آن را کنترل کنید. مغز نیز دارای چنین «توهم کاربری» است .یعنی دادهها را سادهسازی میکند تا تنظیم کند قدم بعدی شما چیست. نتیجهی این کار همان «شما» هستید: سوژهی خودآگاه که از تعامل بین رابطهای دو نیمکرهی مغز پدید میآید. این امر در یک نقطهی خاص از مغز رخ نمیدهد. نواحی بسیاری هستند که این سازشها و سادهسازیها در آنها انجام میشود و میتوانند واکنشها، تصمیمها و شناساییها را برانگیزند. به این ترتیب است که درد مشخص میشود: کجاست و چقدر شدید است. این فرایند پراکنده است. این یکی از موضوعات اصلی کار من طی بیش از ۲۵ سال گذشته بوده است: هیچ نقطهای در مغز وجود ندارد که همهچیز در آن جمع شود و «آگاهی» در آن بنشیند. من این را «تئاتر دکارتی» (kartesianisches Theater) (۴) مینامم. دکارت فکر میکرد این نقطه غدهی صنوبری در مرکز مغز است. نوعی خط فکس به روح (Faxverbindung zur Seele)، که همهچیز باید از آن عبور کند تا آگاهانه شود. ایدهای عجیب و دیوانه وار، البته باید گفت به طور درخشانی دیوانه وار. اما چنین جایی وجود ندارد. آنچه به نظر میرسد «هومونکولوس» خردمند در اتاق فرمان انجام میدهد، در واقع بهطور پراکنده میان نورونهای بیشمار توزیع میشود که خودشان آگاه نیستند اما کار را پیش میبرند.
اگر درست منظور شما را درک کرده باشم، این یعنی «من» و حتی تجربههایی مثل درد، در اصل نوعی توهم هستند که مغز برای سادهسازی کار خود میسازد، تا مجبور نباشد با آن پیچیدگی بیپایان دستوپنجه نرم کند.
بله. مغز بازنماییای از جهان میسازد. اما آیا بابت این توهمها شکرگزار نیستید؟ تکامل آنها را بهطرزی درخشان خلق کرده است، بهعنوان خلاصه و استعارهای از آنچه واقعاً رخ میدهد.
اما مشکل من اینجاست: فکر میکنم ذهن یا ارادهی من دیگر نمیتواند بر بدنم اثر بگذارد. وقتی میگویم میخواهم دست راستم را بلند کنم، واقعاً میتوانم این کار را بکنم. این میل یا فکر اول میآید و بعد مغز و بازویم به حرکت درمیآیند. اما در مدل شما چنین چیزی کار نمیکند. پس علیت ذهنی (mentale Verursachung) چگونه رخ میدهد؟
درست است، در مدل من اینطور که شما میپندارید کار نمیکند، که در آن «من» را همچون ناحیهای جدا یا موجودی ساکن در مغز تصور کتیم. خیر، «من» در واقع [مجموعه ای از کارکرد] کل دستگاه است. اجرای خواستهها و انتظارات شما شامل فرایندهای بسیار در مکانها و زمانهای مختلف است. اینها تعیین میکنند چه زمانی دستتان بالا برود. مغز و بهویژه مغز انسان ویژگیای دارد که چندان قدردانی نمیشود. نه چندان از سوی دانشمندان، هرچند شاید از سوی شاعران. این ویژگی آن است که ما میتوانیم به همهچیز بیندیشیم. ظرفیتهای اندیشهی آگاهانه عظیماند، تقریباً بیمرز. حتی از زبان هم فراتر میروند. بارها گفتهایم: «آنچه حس میکنم در کلمات نمیگنجد.» اندیشهها دامنهی بیپایانی از وضعیتها دارند. به زبان فنی، اینها «درجات آزادی»اند (Grad der Freiheit). هر اندیشه یک درجهی آزادی است که باید کنترل شود. اما تعدادشان بسیار زیاد است. میلیاردها درجهی آزادی در مغز انسان. پس چطور ممکن است چیزی این همه چیز را کنترل کند؟ این همان فرایند «خودآیینی» (Autonomie) است .چگونه مغز یک عامل خودمختار میآفریند؟ اگر عامل یک موش باشد، مغز در اصل همهچیز را ساده میکند و فقط مجموعهی اندکی از کنشهای ممکن را ارائه میدهد: پنهان شدن، خوابیدن، تولید مثل، جنگیدن، خوردن، شکار چیزی برای خوردن. همین و بس. فقط پنج درجهی آزادی. انتخاب بین A، B، C، D یا E ولی نه بیشتر. نه F و G و H، حداکثر گونههایی از همان A تا E. اما در انسانها، تعداد کارهایی که هر لحظه میتوان انجام داد سرسامآور است. و اکنون، کار من دقیقاً این است: فهم این که این سیستم پیشرفته چگونه فرایندهایی میسازد که تعیین میکنند قدم بعدی شما چه باشد، چگونه تصمیمهایتان اجرا شوند، و چگونه اندیشههایتان مسیر بگیرند. پس آیا همهچیز از پیش تعیین شده است؟ بله اما توسط فعالیتهای خودِ سیستم.
این به آن معناست که نه تنها «من» و «تجربه» نوعی توهماند که مغز تولید میکند، بلکه آزادی و توانایی ما برای تصمیمگیری و مداخله هم همینگونهاند. اینکه ما «رهبر ارکستر»ی باشیم که مغز را هدایت میکند. برای شما این همه درست نیست؟ـ نه.
میشود گفت – و بعضیها اصرار دارند که من این را بگویم، چون دوست دارند این را بشنوند – که «ارادهٔ آزاد یک توهم است». من میگویم بخشی از این درست است: ما یک «توهم کاربری» داریم. مغز شما طوری ساخته شده که برای شما – و شما چیزی بیش از مغز هستید – امکاناتی فراهم کند تا از میانشان انتخاب کنید. اینکه کدام امکان را انتخاب کنید، به برهمکنش تجربههای ناشی از تربیت، خواستهها و ضعفها، حالتهای شما (مثلاً مست بودن یا نبودن) و چیزهای دیگر بستگی دارد. شما یک «عرصه» دارید که در آن تصمیمها گرفته میشوند – و این تصمیمها کاملاً از پیش تعیین شده نیستند. حتی یک رایانهٔ سالم هم «تصمیم» میگیرد، هرچند خودش یک سیستم از پیش تعیین شده است. شما شاید اعتراض کنید که این تصمیمها واقعی نیستند. ولی سعی کنید تواناییهای برنامههای رایانهای را بفهمید بدون اینکه به آنها «تصمیم واقعی» نسبت بدهید.
میتوان گفت آنها تصمیم میگیرند، ولی من میگویم آنها تصمیمهای آزاد نمیگیرند. یعنی، اگر شما بگویید ما حتی در جهانی کاملاً علیّتمحور (دترمینیستی) که همهچیزش طبق قوانین علت و معلول تعیین شده، میتوانیم «آزاد» باشیم، من میگویم بله، میتوانیم. تصور کنید مثل توپهای بیلیارد که به هم برخورد میکنند و ... همینطور در مغز ما.
ـ بله.

خب، اگر ما بخشی از جهان طبیعی باشیم و مغزمان هم همینطور، پس از «انفجار بزرگ» (بیگبنگ) از قبل مشخص بوده که امروز ما دو نفر اینجا نشستهایم و فلسفه میگوییم. پس این را نمیشود آزادی نامید. این که مضحک است.
این یک دیدگاه شناختهشده و بسیار رایج است که بر یک خطای ۲۰۰۰ ساله استوار است. ایدهای که میگوید اگر ارادهٔ آزاد وجود داشته باشد، باید با حتمیت گرایی/جبرآئینی (دترمینیسم) در تضاد باشد. من میگویم این درست نیست، به شرطی که ارادهٔ آزاد وجود داشته باشد. یک مثال تاریخی بزنم که در اولین کتابم «آزادی آرنجی» (۵) (Ellbogenfreiheit) آوردهام: کاوشگر وایکینگ را از زمین به سمت مریخ پرتاب کردند. در یک نقطه، سیگنالهای ارسالی از پایگاه زمینی آنقدر طولانی شد که کنترل عملی ممکن نبود. مهندسان این را پیشبینی کرده بودند و کنترل زمینی را خاموش کردند و اجازه دادند کاوشگر «خودمختار» عمل کند. خودش خودش را کنترل میکرد. این نه رازآمیز است و نه متافیزیکی. نظریهٔ کنترل در مهندسی بهخوبی تفاوت A ,B را کنترل میکند با B خودش را کنترل میکند را نشان میدهد.
«خودکنترلی» مستقل از پیشتعیینشدگی است. خودکنترلی (Selbstkontrolle) در این معنای محدود مهندسی با چیز سادهای مانند کاوشگر وایکینگ، آمیب یا صدف آغاز میشود، اما هرچه «درجات آزادی» بیشتری اضافه شود، تصور استقلال جالبتر و مهمتر میشود. بهمحض اینکه سیستمی بتواند میلیاردها کار متفاوت انجام دهد و خودش انتخاب کند، این انتخابها وابسته به سطح رشد مغز آن سیستم است. این هم به نوبهٔ خود به تاریخچه و ژنها وابسته است؛ اما دیگر توسط نیروهای بیرونی کنترل نمیشود، بلکه فقط توسط وضعیت لحظهای مغز تعیین میشود، مغزی که چیزی بیش از یک رایانه نیست. این نوعی «خودمختاری» است. و وقتی دربارهٔ موجوداتی مثل انسان حرف میزنیم، حتی ابعاد اخلاقی پیدا میکند.
پس این نتیجه میدهد که حتی سیستمهای مصنوعی مثل رایانه یا روبات هم میتوانند آزاد باشند، آزادی داشته باشند و حتی آگاهی داشته باشند؟ من برداشت میکنم که اگر این اشیا طوری رفتار کنند که انگار آزادند، آگاهی دارند، احساس دارند، خواسته دارند، پس واقعاً دارند. بیشتر از این لازم نیست.
ادامه دارد ...
کانال ماهوارهای سوئیس (SRF)
———————-
زیر نویسها و توضیحات تکمیلی مترجم:
۱: نوسیسپتورها پایانههای عصبی تخصصیافتهای هستند که تنها به محرکهای بالقوه آسیبزا (دمای شدید، فشار مکانیکی قوی، مواد شیمیایی آسیبرسان یا التهاب) پاسخ میدهند. آنها فیبرهای عصبی با میلین کم (فیبرهای C) یا با میلین بیشتر (فیبرهای Aδ) هستند که پیام را با سرعتهای مختلف به سمت نخاع میبرند. درد یک پدیده زیستی- روانی- اجتماعی است. در حالی که نوسیسپتورها زنگخطری ضروری برای بقا هستند، مغز کارگردان نهایی این تجربه است. این توضیح میدهد که چرا:
- وضعیت روانی ما بر شدت درد تأثیر میگذارد.
- روشهایی مانند ذهنآگاهی، شناختدرمانی یا هیپنوتیزم میتوانند درد را تغییر دهند.
- درد بدون آسیب بافتی واضح (مانند فیبرومیالژیا) وجود دارد.
درد یک تجربه ذهنی و چندبعدی است که در مغز ساخته میشود، نه یک حس ساده که از بدن دریافت میشود. مغز اطلاعات نوسیسپتورها را با بافتار (context) کنونی، خاطرات گذشته، انتظارات، ترسها و حالات هیجانی ترکیب میکند.
- اثر دارونما/نوسِبو: اگر باور داشته باشید که یک درمان مؤثر است، مغز میتواند مسیرهای مهاری درد را فعال کند، حتی اگر دارو بیاثر باشد.
- درد فانتوم: پس از قطع عضو، مغز همچنان میتواند درد را در اندام وجودنداشته تجربه کند، زیرا نقشهی عصبی آن اندام در قشر حسی فعال باقی میماند.
به بیان سادهتر: نوسیسپتورها پیام را میفرستند، اما مغز داستان را میسازد. شناخت این مسیر به ما کمک میکند درد را نه بهعنوان یک دشمن صرف، بلکه بهعنوان یک زبان پیچیدهی سیستم عصبی درک کنیم که گاهی نیاز به «ترجمه» و تعدیل دارد.
۲: هومونکولوس (به لاتین: “انسان کوچک”) یک نقشه حسی- حرکتی غریب و تحریفشده از بدن انسان در قشر مغز است. این نقشه نشان میدهد که کدام نواحی از قشر مغز مسئول پردازش حس یا کنترل حرکت هر بخش از بدن هستند. نکته جالب این است که اندازهی مناطق اختصاصیافته در این نقشه، متناسب با تراکم گیرندههای حسی یا پیچیدگی حرکتی آن بخش بدن است، نه اندازه فیزیکی آن.
- نمونه معروف: در هومونکولوس حسی، دستها، لبها، زبان و انگشتان بزرگترین مناطق را اشغال میکنند (چون گیرندههای لمسی بسیار دارند)، در حالی که تنه، بازوها و ساقها مناطق کوچکی هستند.
- هومونکولوس حرکتی هم مشابه است: کنترل حرکات ظریف انگشتان و صورت، بخش بزرگی از قشر حرکتی را میطلبد.
ارتباط با درد و ایده “موجود کوچک درونی”: آیا در مغز ما یک “تماشاچی” یا “کارگردان” کوچک (هومونکولوس) وجود دارد که همه سیگنالها را میبیند و تصمیم میگیرد؟ پاسخ علم عصبشناسی امروز قاطعانه «خیر» است.
اگر به اشتباه فکر کنیم یک “انسان کوچک” در مغزمان نشسته و همه چیز را تماشا و کنترل میکند، دچار مسئله تسلسل بیپایان میشویم: پس آن انسان کوچک هم باید مغزی با یک هومونکولوس حتی کوچکتر داشته باشد و الی آخر!
در واقعیت: مغز یک سیستم پیچیده، موازی و توزیعشده است. هومونکولوس فقط یک نقشه نمایشی است، نه یک موجود هوشیار درونی. پردازش اطلاعات (از جمله درد) در سراسر شبکههای عصبی به طور همزمان و بدون نیاز به یک “فرمانده مرکزی” انجام میشود.
سیگنال درد به طور خودکار و بدون نیاز به یک “کسی” در مغز برای تصمیمگیری، فعالیت جاری را قطع میکند. این کار توسط ساختار سلسلهمراتبی و موازی سیستم عصبی انجام میشود که در طی میلیونها سال تکامل برای اولویتدهی به تهدیدات و حفظ بقا بهینه شده است. مفهوم هومونکولوس به ما کمک میکند سازمان فضایی پردازش حسی-حرکتی در قشر مغز را درک کنیم، اما نباید آن را به عنوان یک کنترلگر مستقل در نظر گرفت. مغز، خودِ شبکه است، نه کاربری که پشت آن نشسته باشد.
۳: نورومدولاتورها مواد شیمیایی (مانند دوپامین، سروتونین، نوراپینفرین، استیلکولین، اندورفینها) هستند که به جای انتقال مستقیم پیام (مانند انتقالدهندههای کلاسیک)، حالت کلی یک شبکه عصبی را تنظیم میکنند. آنها مانند تنظیمکنندههای صدا یا فیلترهای یک استودیو عمل میکنند: نحوه پاسخدهی نورونها به سیگنالهای ورودی را تغییر میدهند. مغز یک دموکراسی شیمیایی پویا است، نه یک دیکتاتوری متمرکز. “من” یا آگاهی ما، حاصل لحظهبهلحظهی نتیجه این رقابتها و سازشها بین شبکههای متعدد با تعدیلکنندههای شیمیایی مختلف است. درد یکی از قدرتمندترین کاندیداها در این رقابت است، زیرا مدارهای عصبی آن مستقیم با مراکز کنترل بقا در ساقه مغز مرتبط هستند و میتوانند به سرعت “فضای شیمیایی” کل مغز را به نفع خود تغییر دهند.
۴: «تئاتر دکارتی» (Cartesian Theater) یکی از اصطلاحات طنزآمیز، انتقادی و محوری دنیل دنت در فلسفه ذهن است که در کتاب مشهورش «آگاهی توضیح داده شده» (Consciousness Explained, 1991) به تفصیل معرفی و نقد شده است.
معنای اصطلاح: «تئاتر دکارتی» استعارهای است برای توصیف الگوی نادرست اما رایج از آگاهی که به نظر دنت ریشه در اندیشه رنه دکارت (فیلسوف قرن ۱۷) دارد. در این الگو:
- ذهن مانند یک سالن تئاتر تصور میشود.
- اطلاعات حسی و افکار مانند بازیگرانی روی «صحنه» آگاهی ظاهر میشوند.
- در جایی در مغز (معمولاً در مرکز)، تماشاچی کوچکی (یک «خود» یا «نفس» مجزا) نشسته و این نمایش را تماشا میکند. این تماشاچی همان ناظر آگاه، «من» درونی یا «روح» است که تجربیات را دریافت و تفسیر میکند.
- لحظه آگاهی، لحظهای است که یک محتوا (مثلاً یک تصویر یا فکر) وارد این صحنه مرکزی میشود و توسط تماشاچی دیده میشود.
نقد دنت به تئاتر دکارتی: دنت این الگو را یک خطای مهلک و یک اسطوره فلسفی میداند و آن را از چند جهت نقد میکند:
- مسئله مکان (جستجوی ناکام محل تئاتر): علم عصبشناسی هیچ نقطهای در مغز نیافته است که همه اطلاعات در آنجا جمع شوند تا «نمایش آگاهی» اجرا شود. پردازش در مغز غیرمتمرکز، موازی و توزیعشده است.
- مسئله زمان (لحظه آگاهی): اگر قرار باشد محتوایی به صحنه برسد، باید «قبل» از ورود به صحنه پردازش شده باشد. پس آنچه پردازش شده، توسط چه کسی دیده شده؟ این به تسلسل بیپایان (نیاز به یک تماشاچی در پشت صحنه دیگر) منجر میشود.
- دوگانهانگاری ذهن و بدن: تئاتر دکارتی مستلزم وجود یک تماشاچی غیرفیزیکی (یک روح یا خود مجزا) است که در تعارض با دیدگاه علمی طبیعتگرایانه قرار دارد.
مدل جایگزین دنت: «چند نسخهسازی» یا «الگوی پردازش موازی»
دنت به جای تئاتر دکارتی، مدل «چند نسخهسازی» (Multiple Drafts Model) را پیشنهاد میدهد:
- در مغز هیچ صحنه یا تماشاچی مرکزی وجود ندارد.
- پردازش اطلاعات به صورت موازی و رقابتی در مناطق مختلف مغز انجام میشود و «پیشنویسهای» متعددی از واقعیت به طور مداوم در حال تولید و بازنویسی هستند.
- آگاهی، حاصل رقابت و تثبیت یکی از این پیشنویسها است. آنچه ما به عنوان روایت یکپارچه و لحظهای تجربه میکنیم، در واقع پسنگری (retrospection) مغز است که داستان منسجمی از میان آشوب پردازش موازی میسازد.
- به بیان دیگر، «من» یک روایتگر است، نه یک تماشاچی.
پس به طور خلاصه استعاره «تئاتر دکارتی» برای دنت، نماد بدفهمی بنیادین بشر از ماهیت آگاهی است. نقد او به این ایده، حمله به یکی از ریشهدارترین شهودهای ما درباره خودمان است. رد این تئاتر، سنگ بنای دیدگاه طبیعتگرایانه دنت را تشکیل میدهد که میکوشد آگاهی را نه به عنوان رازی ماورایی، بلکه به عنوان فرآورده پیچیده و تکاملیافته فرآیندهای فیزیکی مغز توضیح دهد. هرگاه شنیدید کسی از «ناظر درونی» یا «صحنه ذهن» سخن میگوید، شما با یک نمایش از تئاتر دکارتی روبرو هستید که دنت قصد دارد پرده آن را برای همیشه پایین بکشد.
۵: کتاب «Ellbogenfreiheit» اثر دنیل دنت (Daniel Dennett) یکی از آثار جذاب و قابل توجه او به زبان آلمانی است. «Ellbogenfreiheit» (آزادی عمل/فضای مانور) در واقع مجموعهای از مقالات و سخنرانیهای دنیل دنت است که موضوعات محوری تفکر او را پوشش میدهد: تکامل آگاهی و ذهن/ نقد تفکر ماوراءطبیعی و باورهای دینی/ دفاع از خردگرایی علمی و طبیعتگرایی/ مسئله اراده آزاد در چارچوب علمی/ اخلاق و معنویت در دنیای معاصر. دنت در این کتاب با زبانی روشن و گاه طنزآمیز، ایدههای پیچیده را برای مخاطب عام قابل درک میکند و به چالشهای فکری روز (مانند تقابل علم و دین، محدودیتهای ذهن انسان) میپردازد.
عنوان اصلی انگلیسی این کتاب «Freedom Evolves» است که در سال ۲۰۰۳ منتشر شد. ترجمه تحتاللفظی آلمانی «Ellbogenfreiheit» به انگلیسی «elbow room» است که در اصطلاح به معنای «فضای کافی برای عمل کردن» یا «آزادی عمل» است.
علت انتخاب چنین نامی: دنت با انتخاب این عنوان (چه در انگلیسی و چه در آلمانی) به استعارهای قدرتمند اشاره میکند:
- معنای تحتاللفظی: «Ellbogenfreiheit» در زبان آلمانی به فضای فیزیکی لازم برای تکان دادن آرنج اشاره دارد (مثلاً در یک جمع شلوغ).
- معنای فلسفی: این مفهوم استعاری از «آزادی عمل در جهانی تعیینشده» است. دنت در کتاب استدلال میکند که اراده آزاد نه به معنای “اراده مستقل از قوانین طبیعی”، بلکه به معنای توانایی عمل کردن در فضای ممکناتِ تکاملیافته است.
- پیام اصلی: انسانها در چارچوب قوانین علیت و تکامل، فضای مانور (Elbow Room) برای انتخابهای معنادار دارند. آزادی، محصول تکامل سیستمهای پیچیدهای مانند مغز و فرهنگ است، نه یک موهبت ماورایی.
دنت در این کتاب تقابل سنتی بین جبرگرایی علمی و اراده آزاد را رد میکند و نشان میدهد که آزادی میتواند در یک جهان علیمعلول تکامل یابد. عنوان کتاب به خوبی این ایده را خلاصه میکند: ما در جهان مقید شدهای زندگی میکنیم، اما این جهان آنقدر «فضای بازی» در اختیار ما گذاشته که بتوانیم عاملانی آزاد و مسئول باشیم.
بخشهای قبلی:
گفتگو با پتر سینگر
گفتگو با جین گودال
گفتگو با دیوید چالمرز
|
شنبه ۲۲ آذر ۱۴۰۴ -
Saturday 13 December 2025
|
ايران امروز |
فارین افرز / ۱۰ دسامبر ۲۰۲۵
امروزه این نظر به یک باور عمومی تبدیل شده است که حملات اسرائیل و ایالات متحده به ایران در سال جاری، و در هم شکستن متحدان و نیروهای نیابتی تهران در غزه، لبنان و سوریه، نفوذ ایران در خاورمیانه را بهطور قاطع محدود کرده است. اما این دیدگاه، ماهیت آنچه «محور مقاومت» ایران خوانده میشود — و توان بالقوه تهران برای بازسازی آن — را نادرست درک میکند.
پس از تهاجم ایالات متحده به عراق در سال ۲۰۰۳، ایران از موج آشوب بهره گرفت و شبکهای ایدئولوژیک و فراملی از جوامع، دولتها و گروههای شیعه از ایران تا عراق، لبنان، یمن و سرزمینهای فلسطینی ایجاد کرد؛ چیزی که ملک عبدالله اردن با نگرانی از آن بهعنوان «هلال شیعی» یاد کرده بود. تا سال ۲۰۱۴، تحلیلگران بهطور معمول میگفتند که تهران چهار پایتخت عربی — بغداد، بیروت، دمشق و صنعا — را تحت نفوذ خود دارد.
از منظر نظامی، این محور اکنون درهمریخته به نظر میرسد. معماران ایرانی آن سالخورده شدهاند و شرکای عربیشان بر اثر حملات اسرائیل بهشدت ضربه خوردهاند. نزدیکی محتاطانه ایران و عربستان سعودی طی دو سال گذشته — رقابتی که پیشتر محرک اصلی تنشهای فرقهای در منطقه بود — نیز به این تصور دامن زده است که نبرد فرقهای در خاورمیانه به پایان رسیده است.
اما حتی اگر پرده بر روی «محور مقاومت» فرود آمده باشد، هویت سیاسی و مذهبی شیعی همچنان پابرجا است. هرچند شبکهٔ نیابتی ایران به تهران یاری داد تا نفوذی فراتر از اندازهٔ واقعی خود در جهان عرب اعمال کند، اما تابآوری این محور همچنین بر قدرت ماندگار ایمان، جامعه و پیوندهای خاندانی تکیه داشت. پرسش دربارهٔ آنکه چه آیندهای در انتظار جوامع شیعه منطقه است، اکنون بهشدت بر محاسبات کشورهای عربیِ خلیج فارس و ایالات متحده برای ایجاد ثبات در خاورمیانه پس از جنگ ویرانگر اسرائیل و حماس سایه انداخته است. بنابراین این میانجیان صلح باید توجه بسیار بیشتری معطوف کنند تا شیعیان منطقه — چه در داخل ایران و چه بیرون از آن — را در چشمانداز نظم منطقهای جدید لحاظ کنند.
طرح کنونی برای خلع سلاح حزبالله بدون پایان دادن به اشغال جنوب لبنان توسط اسرائیل — چه رسد به بازسازی مناطق شیعهنشین ویرانشدهٔ لبنان، جایگزینکردن خدماتی که شیعیان پیشتر از حزبالله دریافت میکردند، یا دادن نقش پررنگتر به شیعیان در سیاست ملی — عملاً به محرومسازی شیعیان میانجامد. اگر اسرائیل تهدید اخیر خود برای حمله به لبنان را عملی کند، این اقدام تهدیدی وجودی برای جامعه شیعی آن کشور خواهد بود و آنان را وارد میدان مقاومت خواهد کرد. و هنگامی که حکومت سنی در سوریه تثبیت شود و ارتش ایالات متحده فشار بیشتری بر شبهنظامیان شیعه در عراق وارد کند، این احساس «محاصره» میتواند بُعدی منطقهای پیدا کند. اگر شیعیان در تلاشهای دولتسازی و دیپلماسی کنار گذاشته شوند، احتمالاً بار دیگر به سیاستهای جمعی و فرقهای بهمثابه راهبردی برای بقا روی خواهند آورد — چیزی که میتواند بیثباتی گستردهتری ایجاد کند. افزون بر این، بدون آنکه ایران سهمی در نظم جدید داشته باشد، امکان مهار موفق آن وجود نخواهد داشت.
جهش ایمانی
اگرچه شیعیان تنها ۱۵ تا ۲۰ درصد از جمعیت مسلمانان جهان را تشکیل میدهند، اما حدود نیمی از جمعیت مسلمان خاورمیانه را شامل میشوند. شیعیان، اکثریت جمعیت بحرین، ایران و عراق و نزدیک به اکثریت در یمن هستند؛ و در لبنان بزرگترین جامعه دینی را تشکیل میدهند. بااینحال، در طول قرن بیستم سیمای منطقه عمدتاً سنی بود. انقلاب اسلامی ایران در سال ۱۹۷۹ شُبحِ برآمدن قدرت شیعی — و در پی آن مقاومت سنی — را پدید آورد. تنشهای فرقهای، زیربنای جنگ فرسایشی ایران و عراق در سالهای ۱۹۸۰ تا ۱۹۸۸ بود، جنگی که پیوندهای فراملی کلیدی میان شیعیان ایجاد کرد: ابومهدی المهندس، که بعدها رهبر شبهنظامیان شیعه عراق شد، در جریان همین جنگ از عراق گریخت و در کنار همتایان ایرانی خود علیه صدام حسین جنگید.
این پیوندهای فراملی شیعه پس از سرنگونی دولت عراق توسط نیروهای آمریکایی در سال ۲۰۰۳ بهطور چشمگیری گسترش یافت. سقوط رژیم بعث به احیای هویت دینی دامن زد؛ شمار بیشتری از شیعیان به زیارتگاههای مقدس در ایران، عراق و سوریه، و نیز به مراکز تاریخی آموزش دینی شیعه در نجف (جنوب بغداد) و قم (جنوب تهران) راه یافتند. نیروهای سیاسی و نظامی شیعه نیز برای پر کردن خلأ قدرت در عراق پدیدار شدند. در میانه دهه ۲۰۰۰، سپاه پاسداران انقلاب اسلامی ایران از متحدان عراقی خود مانند المهندس و همچنین از نیروهای حزبالله لبنان از جمله علی موسی دقدوق و عماد مغنیه کمک گرفت تا شبهنظامیان شیعه عراقی را که حاضر به خلع سلاح و پیوستن به روند انتقال سیاسی تحت رهبری آمریکا نبودند، سازماندهی کند.
هنگامی که خیزشهای عربی در سال ۲۰۱۱ آغاز شد، نفوذ ایران و شیعیان در جهان عرب بیشازپیش گسترش یافت؛ زیرا جنگهای داخلی سوریه و یمن را دربر گرفت. این منازعات ناگزیر رنگوبوی فرقهای داشتند: حاکمان علوی سوریه تنها پیوندی کمرنگ با تشیع داشتند، اما تهدید اسلامگرایی سنی آنان را به متحدان نزدیک ایران و حزبالله تبدیل کرد. در سال ۲۰۱۳، ایران و حزبالله جنگجویان شیعهٔ افغان، عراقی و پاکستانی را سازماندهی کردند تا به ارتش بشار اسد، رئیسجمهور سوریه، در مقابله با اسلامگرایان سنی — که رقبای سنیِ منطقهای ایران از آنان حمایت میکردند — یاری رسانند. سال بعد، سپاه پاسداران انقلاب اسلامی بههمراه شبهنظامیان شیعه عراقی جنگی تمامعیار علیه «دولت اسلامی» (داعش) که رهبری آن در دست سنیها بود، آغاز کرد. قاسم سلیمانی، فرمانده نیروی قدس سپاه، این کارزار را هدایت میکرد و به چهرهای همهجا حاضر در میدانهای نبرد عراق و سوریه تبدیل شد. در همین حال، حوثیها در یمن — که به شاخه زیدیِ تشیع تعلق دارند — در به چالش کشیدن سنیهای یمن با ایران همداستان شدند.
مراجع عالی شیعه، شیعیان طبقهٔ متوسط در شهرهایی مانند بغداد و بیروت، و نخبگان شیعه که از خشونت فرقهای داعش بیم داشتند، همگی از جنگ با داعش حمایت کردند و آن را به یک نبرد فراگیر شیعی تبدیل کردند. در ژوئن ۲۰۱۴ — زمانی که داعش تا دروازههای بغداد پیش رفته بود — عالیترین مرجع شیعهٔ عراق، آیتالله العظمی علی سیستانی، که همواره با تلاشهای ایران برای کشاندن شیعیان سراسر منطقه به کارزارهای نظامی مخالفت کرده بود، حتی فتوایی صادر کرد که جوانان عراقی را به پیوستن به نیروهای مورد حمایت سلیمانی فرا میخواند.
پیروزیهای میدانی علیه داعش به تداوم حکومت شیعیان در عراق، تقویت نبرد حوثیها در یمن، و بقای رژیم بعثی سوریه کمک کرد. این پیروزیها همچنین باعث شد نبرد گروههای سنیِ حماس و جهاد اسلامی فلسطین علیه اسرائیل بهنوعی در چارچوب مبارزهٔ کلی «محور مقاومت» معنا پیدا کند. ایران که از این موفقیتها دلگرم شده بود، از محور مقاومت برای نمایش قدرت در سراسر مدیترانه و دریای سرخ بهره گرفت و آنچه «حلقهٔ آتش» پیرامون اسرائیل خوانده میشد ایجاد کرد.
ترکهای فزاینده
اما شکست قاطع داعش در سال ۲۰۱۹ زمینهٔ افول محور مقاومت را فراهم کرد. بسیج جوانان شیعه برای پیوستن به نیروهای ضد داعش به شدت کاهش یافت. مراجع برجستهٔ شیعه در منطقه، در همآمیختن دینداری با مشارکت در کارزارهای نظامی ایران را کمتر برمیتافتند. از جایگاه خود در شهر نجف، سیستانی آشکارا از کارزارهای محور فاصله گرفت و خشونت شبهنظامیان را محکوم کرد و استدلال نمود که تداوم قدرت شیعیان در عراق در گرو توانایی آنها در شکلدهی به دولت و سیاست کشور است.
شبهنظامیان شیعه در جریان نبرد با داعش، کنترل بخشهای وسیعی از خاک عراق را در دست گرفتند — فراتر از نفوذ ارتش و پلیس عراق در بسیاری از شهرها و حتی در بخشهایی از بغداد — و قدرت اقتصادی قابل توجهی مستقل از دولت مرکزی به دست آوردند. اما اعتبار آنان بهعنوان «نجاتدهندگان شیعه» و تضمینکنندگان ثبات عراق مخدوش شد؛ زیرا به رفتارهای خشونتآمیز روی آوردند و اعتراضات ضدفساد را سرکوب کردند. در سال ۲۰۲۰، یک حملهٔ هوایی آمریکا، سلیمانی و المهندس را کشت و ضربهای دیگر بر محور وارد شد. در سال ۲۰۲۱، احزاب سیاسی عراقی وابسته به ایران و شبهنظامیان مورد حمایت تهران تنها ۱۷ کرسی پارلمان را به دست آوردند؛ این رقم در سال ۲۰۱۸، ۴۸ کرسی بود.
حملهٔ حماس به اسرائیل در ۷ اکتبر ۲۰۲۳ در ابتدا نمایشی قدرتمند از توان محور مقاومت به نظر میرسید. اما در واقع، ضعفها و روند افول محور را آشکار و تسریع کرد. نیروهای شیعه در سراسر منطقه تلاش کردند در حمایت از حماس بسیج شوند. اما در نوامبر ۲۰۲۴، اسرائیل با تبدیل سامانههای ارتباطی خودِ حزبالله [پیجرها] به بمب — که به کشتهشدن ۴۲ نفر و زخمیشدن هزاران عضو و مسئول این گروه انجامید — و با ترور دهها فرمانده و رهبر کاریزماتیک آن، سید حسن نصرالله، در یک حملهٔ هوایی، حزبالله را عملاً در هم کوبید. یک ماه بعد، در سوریه، رژیم اسد در برابر پیشروی ارتش نیروهای سنیِ مورد حمایت ترکیه فروپاشید.
هنگامی که اسرائیل و آمریکا در ژوئن همان سال حملهٔ مستقیم و سنگین خود علیه ایران را آغاز کردند، نیروهای نیابتی شیعهٔ تهران برای دفاع از آن به پا نخاستند. ایران که ناچار شده بود تمام توجه خود را به داخل معطوف کند، سودی در فراخوانهای فراملی ندید و بهجای آن از مردم ایران خواست از میهن خود دفاع کنند. بهطور مشابه، متحدان شیعه در عراق و لبنان نیز از گفتمانی که بر هویت دینی فراملی استوار بود فاصله گرفتند و بیش از پیش به ملیگراییهای خود روی آوردند.
بهجای آنکه ایران متحدان منطقهای خود را هدایت کند، اکنون چنین به نظر میرسد که خود ایران در حال پیروی از مسیر آنان است. آنچه زمانی بهصورت یک شبکهٔ مرکز–پیرامون عمل میکرد، امروز بیشتر شبیه نوعی «فدراسیون» از گروههای همفکر شده است که اهداف مشترکی دارند اما مستقل عمل میکنند. در عراق، ایران مشوق آن است که نیروهای نیابتیاش لباس نظامی را با کتوشلوار سیاسی عوض کنند و وارد فرآیند سیاسی شوند. در لبنان، احتمال دارد حزبالله تحت فشار اسرائیل و ایالات متحده، برای جلوگیری از جنگ با اسرائیل و جلوگیری از جنگ داخلی با سایر گروههای لبنانی، به خلع سلاح تن دهد. تحولات داخلی ایران — از رشد ملیگرایی گرفته تا کاهش قیود مذهبی، بهویژه کاهش سختگیری در اجرای حجاب — نیز ادعای ایران مبنی بر رهبری معنوی فراملی را تضعیف کرده است.
رهبرانی که در برآمدن شیعیان نقش داشتند نیز در حال خروج از صحنهاند. فرماندهان و روحانیانی که در انقلاب ۱۹۷۹ ایران حضور داشتند (و از ترور جان بهدر بردهاند) اکنون سالخوردهاند. رهبر جمهوری اسلامی، علی خامنهای، ۸۶ ساله است. سیستانی — که نوعی احیای دینداری شیعی با محوریت شهرهای مقدس عراق را هدایت کرده بود — ۹۵ ساله و بیمار است. نجف و قم سالیان طولانی رقیب در حوزهٔ دانش دینی شیعه بودهاند، اما در دهههایی که ایران تمرکز خود را بر ساخت قدرت سیاسی و نظامی گذاشت، این نجف بود که بیش از قم (و تهران) به نماد مرجعیت دینی شیعه تبدیل شد. جانشین سیستانی در عراق — نه جانشین خامنهای در ایران — مسیر شیعیان را در امور ایمانی مشخص خواهد کرد.
اسرائیل خواهان فروپاشی شبکهٔ منطقهای ایران است و این هدف را با تشدید شکافها میان شیعیان دنبال میکند. به باور تلآویو، اگر دولتهای ضعیف اما مطیع که اقلیتهای خود — بهویژه شیعیان — را تحت فشار قرار میدهند یا تهدید میکنند در لبنان و سوریه بر سر کار آیند، انرژی شیعیان صرف کشمکشهای داخلی بر سر نفوذ و قلمرو خواهد شد، نه مبارزه با اسرائیل. اسرائیل، در جریان اشغال جنوب لبنان، بهطور مستمر اهداف شیعی را هدف قرار داده و دهها غیرنظامی و همچنین نیروهای حزبالله را کشته است. همچنین تلاشهای آن برای جلوگیری از بازیابی قدرت دولت مرکزی در سوریه، اقلیتهای این کشور را در مسیر تقابل با حکومت مرکزی قرار میدهد.
خطرهای پنهان
با این حال افول قدرت نظامی شیعیان در سراسر خاورمیانه به این معنا نیست که هویت مذهبی آنان یا احساس تعلق به یک جامعهٔ ایمانی فراملی تضعیف شده است. شمار شیعیانی که به شهرهای مقدس عراق سفر زیارتی میکنند، هر ساله — حتی با وجود شکستهای سیاسی و نظامی — روبهافزایش است. در ماه اوت، مراسم سالانهٔ بزرگداشت شهادت سومین امام شیعه، حدود ۲۱ میلیون زائر را به شهر کربلای عراق کشاند.
درحالیکه ایران دچار ضعف شده و فشارها بر شبهنظامیان شیعه برای خلع سلاح افزایش مییابد، شیعیان نگران آیندهای سرشار از حاشیهنشینی و خشونتاند. سوریه — که زمانی ستون اصلی محور مقاومت بود — اکنون توسط بازماندگان داعش و سایر گروههای تندرو سنی که در جریان جنگ داخلی سوریه علیه حزبالله جنگیده بودند، اداره میشود. رژیم جدید دمشق از سوی قدرتهای اصلی سنی منطقه، یعنی ترکیه و عربستان سعودی، حمایت میشود و بهدنبال رسیدن به توافقی با اسرائیل است. در همین حال، شیعیان لبنان و عراق بیم دارند که دمشق از سنیها در کشورهای آنان حمایت کند و توازن قدرت را به زیان آنان تغییر دهد.
در معرض تهدید و زیر فشار، شیعیان ممکن است بیشازپیش به هویت جمعی و فرقهای خود پناه ببرند. دروزیها و علویان سوریه همین حالا نیز مقاومت در برابر اقتدار دمشق را آغاز کردهاند. برای جلوگیری از آغاز جنگهای داخلی جدید، فروپاشی دولتها و رشد دوبارهٔ افراطگرایی — به بیان دیگر، همان شرایطی که در وهلهٔ اول به ایران امکان داد محور مقاومت را بنا کند — تلاشهای دولتسازی در لبنان و سوریه باید بر تضمین حقوق برابر برای همهٔ جوامع متمرکز شود. اگر بیروت و دمشق اقلیتها را کنار بگذارند، شیعیان حاشیهنشین بار دیگر به ایران روی خواهند آورد؛ و به محض آغاز درگیری، کمک ایران در زمینهٔ آموزش، تسلیحات و تأمین مالی نیز در پی خواهد آمد.
در عراق، جایی که همچنان فرآیند حساس تشکیل دولت و چانهزنیهای درونشیعی ادامه دارد، لازم است رهبری میانهرو شیعیان تقویت شود. این امر مستلزم اصلاحات قانون اساسی برای از میان بردن شبکههای حامیپروری شبهنظامیانی است که به سیاستمدار تبدیل شدهاند (و همچنان از سهمیههایی در پارلمان و شوراهای استانی برخوردارند). سیاست اخیر ایالات متحده فشار سنگینی بر دولت عراق وارد کرده تا از ایران فاصله بگیرد. واشنگتن باید از مجبور کردن بغداد به انتخابی اینچنین دوگانه پرهیز کند؛ زیرا چنین فشاری میتواند جایگاه رهبران شیعهٔ میانهرو را تضعیف کند و تلاشهای آنها برای مهار نفوذ مخرب شبهنظامیان-سیاستمداران و دور نگهداشتن عراق از درگیری ایران و اسرائیل را خنثی سازد.
در سراسر منطقه، جلوگیری از بازگشت به خشونت در گرو آن است که شیعیان برای خود آیندهای سیاسی در کشورهایشان ببینند — نقشی ملی که جایگزین پایبندی به یک ایدئولوژی فراملی شود — و همچنین فرصتهای اقتصادیای که آنان را از وابستگی به رانت و حمایت گروههای شبهنظامی بینیاز کند. در لبنان، برای نمونه، صرفاً خلع سلاح و انحلال حزبالله به ثبات نمیانجامد. این سازمان دههها همچون یک «دولت» برای جامعه شیعه عمل میکرد و امنیت، اشتغال و خدمات اجتماعی ارائه میداد؛ اکنون که نقش آن کاهش یافته، باید مسیرهای دیگری برای مشارکت شیعیان در سیاست و اقتصاد کشور گشوده شود.
دولتهای لبنان، سوریه و عراق — با کمک ایالات متحده و همسایگان عرب — باید برای شیعیان مشاغل طبقهٔ متوسط در بخش خصوصی ایجاد کنند تا وابستگی آنان به استخدام در بخش دولتی، که تحت نفوذ شبهنظامیان است، کاهش یابد. در لبنان و عراق طبقهٔ متوسط شیعهای وجود دارد که برای بهرهبرداری از فرصتهای اقتصادیای که ایالات متحده و متحدان خلیجیاش پس از پایان عملیات نظامی اسرائیل در نظر دارند، آماده است. بدون امکان مشارکت اقتصادی، جوانان ممکن است دوباره به سوی گروههای شبهنظامی کشیده شوند.
هنگامی که عربستان سعودی و دیگر کشورهای خلیج فارس برای ایجاد دولتهای نیرومند و متمرکز در لبنان و سوریه سرمایهگذاری میکنند — دولتهایی که بتوانند در برابر نفوذ ایران مقاومت کنند — نباید اجازه دهند این تلاشها روند عادیسازی روابط با ایران را مختل کند. عادیسازی روابط به ثبات خلیج فارس کمک کرده، درحالیکه باقی خاورمیانه درگیر جنگ بوده است. برای تداوم این ثبات، کشورهای عرب باید برنامههای دولتسازی را با چشمانداز اقتصادیای پیوند دهند که برای مناطق شیعهنشین لبنان و عراق نیز آیندهای فراهم کند. عربستان سعودی و امارات متحده عربی باید اطمینان یابند که آتشبسهای فعلی با حوثیها برقرار بماند و پیشرفت دیپلماتیک بهسوی پایان دائمی جنگ داخلی یمن ادامه پیدا کند. برای جلوگیری از بازخیز ایران بهعنوان یک بازیگر مخرب منطقهای، باید ذهنیت «وابستگی همهٔ شیعیان منطقه به ایران» کنار گذاشته شود و با آنان بهعنوان شهروندان برابر برخورد شود.
بازسازی نیازمند آشتی است
اگر ایالات متحده میخواهد به درگیریها در خاورمیانه پایان دهد و شاهد شکوفایی عراق مستقل از کنترل ایران باشد، باید گروههای شیعه را در نظم ملی و منطقهای مورد نظر خود جای دهد. در لبنان، این به معنای پیوند زدن فرآیند خلع سلاح حزبالله با برنامهای روشن برای بازسازی مناطق شیعهنشین و مشارکت سیاسی شیعیان است. ایالات متحده همچنین باید از هیچ تلاشی برای حفظ آتشبس میان حزبالله و اسرائیل دریغ نکند؛ زیرا شیعیان لبنان بیتردید در برابر حمله و اشغال اسرائیل مقاومت خواهند کرد، همانگونه که میان سالهای ۱۹۸۲ تا ۲۰۰۰ چنین کردند. احیای مقاومت میتواند بار دیگر جان تازهای به آنچه از محور مقاومت باقی مانده، بدمد.
واشنگتن باید تلاشهای کشورهای عرب برای عادیسازی روابط با ایران را تقویت کند؛ و این امر مستلزم گفتوگوی مستقیم با تهران است. برخلاف آنچه رئیسجمهور آمریکا، دونالد ترامپ، گمان میکند، ایران پس از جنگ ۱۲ روزهٔ ژوئن خود را شکستخورده نمیبیند. تهران بر این باور است که موشکهایی که به اسرائیل شلیک کرد، آسیب کافی وارد آورده تا اسرائیل و ایالات متحده را از آغاز دور جدید درگیری بازدارد. افزون بر این، اکنون روشن است که این حملات توانسته است جلوگیری کند، اما نتوانسته توان هستهای و جاهطلبیهای ایران را بهطور کامل نابود سازد.
ثبات منطقه به تعامل دیپلماتیک و اقتصادی ایران با جهان عرب وابسته است، اما کشورهای عربی نسبت به اعطای نقشی منطقهای بزرگتر به تهرانِ در آستانهٔ هستهای شدن محتاطاند. بازگشایی روابط دیپلماتیک با بحرین یا گسترش همکاری اقتصادی با سایر کشورهای خلیج فارس منوط به پیشرفت ایران در مذاکرات هستهای است. بنابراین، دیر یا زود، واشنگتن باید بار دیگر تمرکز خود را بر مذاکرهٔ یک توافق هستهای با تهران قرار دهد.
شکافافکنی در شام (لبنان، سوریه و پیرامون آن) به ثبات خاورمیانه نخواهد انجامید. جوامع شیعهای که زمانی ستون محور مقاومت بودند باید در زندگی سیاسی و اجتماعی منطقه ادغام شوند. و ایران باید دریابد که میتواند از تعامل دیپلماتیک و اقتصادی، سودی بسیار بیشتر از بازگشت به تلاشهای نظامیِ مخرب به دست آورد. گروههای شیعه تضعیف شدهاند، اما تلاش برای مهار آنها از طریق حذف سیاسی، آنان را به طعمهای برای تلاشهای آتی ایران جهت بازسازی شبکهٔ نیابتی خود تبدیل خواهد کرد — و هر چشمانداز گستردهتری از صلح منطقهای را در معرض خطر قرار خواهد داد.
|
شنبه ۲۲ آذر ۱۴۰۴ -
Saturday 13 December 2025
|
ايران امروز |
|
شنبه ۲۲ آذر ۱۴۰۴ -
Saturday 13 December 2025
|
ايران امروز |
|
شنبه ۲۲ آذر ۱۴۰۴ -
Saturday 13 December 2025
|
ايران امروز |
|
شنبه ۲۲ آذر ۱۴۰۴ -
Saturday 13 December 2025
|
ايران امروز |
|
شنبه ۲۲ آذر ۱۴۰۴ -
Saturday 13 December 2025
|
ايران امروز |
فرارو: ۳۰ هزار دانشجوی ایرانی در دانشگاههای ترکیه تحصیل میکنند؛ پاسخ آنهایی که ماندند تا همه چیز را بسازند هم این است: «اینها که میگویی شعار است؛ قصه نگو، بگیر بشین.» این عبارت هدیه علیرضا زاکانی به دانشجویان در روز دانشجوست.
میل مهاجرت از ایران در میان دانشجویان کم بود که حالا این میل به سراغ دانشآموزان رفته. طبق آخرین دادههایی که حسین سیمایی صراف، وزیر علوم، در اختیار قرار داده ۳۰ هزار دانشجوی ایرانی در ترکیه در حال تحصیل هستند. اگرچه هنوز اطلاعاتی در مورد تعداد دانشجویان حاضر در سایر کشورها نیست اما نکته روشن، حاضر نبودن هزاران تفکر، پرسش و گفتمان برای سازندگی ایران است.
تعداد دانشجویان باقی مانده هم اگر با تفکری انتقادی سعی داشته باشند از موقعیت استفاده کرده و پرسشی مطرح کنند با پاسخهایی آبشاری روبهرو میشوند. نمونه چنین پاسخهایی از زبان شهردار تهران شنیده شد. نمونهای دیگر هم برخورد مصطفی پورمحمدی، دبیرکل جامعه روحانیت مبارز با دانشجویان دانشگاه علوم تحقیقات تهران بود که با زبانی مشابه زاکانی به دانشجو گفت: «شعار ندهید!»صرف نظر از اینگونه پاسخها و با نگاهی کلی باید پرسید که وقتی فضای گفتوگو میان دانشجویان و حکومت محدود شود، چه تاثیری بر روحیه پرسشگر و تفکر انتقادی او و در نهایت جامعه خواهد گذاشت؟
علیرضا شریفی یزدی، جامعهشناس، روانشناس اجتماعی و مشاور علمی در پژوهشگاه مطالعات آموزش و پرورش تهران، به بررسی این مساله پرداخت و گفت: «ایران سالها هزینههای فراوانی، مثلا بر سر مساله پوشش، پرداخت کرده و اکنون دوباره همان حرفهای گذشته تکرار میشود. این نشان میدهد قرار نیست گوشها به کار بیفتند و همین خطر موجب فاصله گرفتن هرچه بیشتر دانشجویان میشود.»
مسئولان کشور زبان دارند، اما گوش نه
علیرضا شریفی یزدی گفت: «یکی از بزرگترین مشکلات بخش قابل توجهی از مسئولان کشور این است که زبان دارند، اما گوش نه؛ سرهایی که مدام حرف میزنند، اما انگار توان شنیدن ندارند. وقتی مسئولی فقط گویش دارد و میگوید، اما نمیشنود یا حتی وانمود میکند شنیده، اما در عمل اثری از آن دیده نمیشود؛ یعنی خود را بیشتر در جایگاه واعظ میبیند تا شنونده.»
این جامعه شناس گفت: «کمکم، به دلایل سیاسی، اقتصادی و اجتماعی و بهویژه با گسترش دسترسی به اطلاعات و اینترنت، روحیه مطالبهگری که در نسلهای مختلف وجود داشت، در نسل زد و جوانان امروز بسیار شدیدتر و دقیقتر بروز کرد؛ نسلی که حرفش را رک میزند و اعتقادی به ملاحظهکاری ندارد.»
او افزود: «به همین دلیل، در سالهای اخیر هرجا جمعی شکل گرفته بهویژه اگر جمعیت جوان بوده باشد، مانند دانشجویان معمولا مسئولان با چالش مواجه شدهاند؛ برخی از میدان گفتوگو عقب نشستهاند و برخی دیگر به استفاده از کلمات تخریبی و واکنشهای تند پناه بردهاند.»
وقتی پرسش دانشجو شنیده نمیشود، فضا رادیکال میشود
شریفی یزدی گفت: «اینکه این شیوه برخورد چه پیامدی دارد، روشن است: تا زمانی که گفتوگو میان مسئولان و مردم رایج باشد، هنوز میتوان امیدوار بود که از طریق بحث، مناظره و پرسشوپاسخ، مسائل طرح و حتی حل شوند. اما وقتی مسئولی بهجای پاسخ متقن، به اهانت، توهین یا نادیده گرفتن سخن دانشجو روی میآورد، چه رخ میدهد؟ از نگاه جمعیتی که پایین نشستهاند و امروز تقریبا همه دوربین در دست دارند چنین رفتاری نشانهای از بیمنطقی فرد یا دستگاهی است که از بالا میخواهد برایشان تعیین تکلیف کند. از سوی دیگر، دانشجو سرخورده میشود؛ احساس میکند این مسیرها برای رساندن صدا به جایی نمیرسد.»او افزود: «خطر اصلی همینجاست: وقتی پرسش دانشجو شنیده نمیشود، فضا بهسمت رادیکالیزه شدن حرکت میکند. در چنین فضایی، هیجان جای منطق را میگیرد و احتمال بروز رفتارهای غیرقابل کنترل افزایش مییابد.»
بین دانشجو و مسئولین گسستی عمیق در حال شکلگیریست
این آسیب شناس اجتماعی گفت: «این یکی از خطراتی است که وجود دارد. وقتی فرد از دریافت پاسخ قانعکننده از سوی مسئول ناامید میشود و در عین حال مورد سرزنش و تحقیر قرار میگیرد و سخنش شنیده نمیشود حتی اگر آن سخن منطقی نباشد نتیجهاش ایجاد فاصلهای عمیق میان این دو گروه است. اکنون نیز شکاف میاننسلی قابلتوجهی میان ما وجود دارد و اگر همین روند ادامه یابد، این شکاف به گسست کامل تبدیل خواهد شد. هر دو به زبان فارسی سخن میگویند، اما یکدیگر را نمیفهمند و در چنین وضعی، آنچه نباید رخ دهد، رخ میدهد.»
بسیاری از مسئولان ظرفیت جایگاهشان را ندارند
او افزود: «نکته دیگر آن است که برخی از مسئولان ما به اندازه جایگاهی که در آن ایستادهاند ظرفیت ندارند. مدیری که بر مسندی تکیه میزند باید لباس متناسب با آن جایگاه بر تن داشته باشد، اما در کشور ما چنین تناسبی کمتر دیده میشود و برخی از مسئولان در قدوقامت آن جایگاه نیستند.»
مهاجرت و افسردگی دانشجویان از همین سرخوردگی بوجود میآید
شریفی یزدی گفت: «در نتیجه این وضعیت، دانشجویان دلمرده، ناامید، مایوس و سرخورده میشوند. گروهی به افسردگی، انزوا و گوشهنشینی رو میآورند؛ گروهی دیگر راه مهاجرت را در پیش میگیرند؛ و عدهای نیز ممکن است واکنشهای تند نشان دهند شاید نه در همان لحظه، اما بعدها. میگویند: «آمدیم صحبت کنیم، نشد؛ حالا باید صدایمان را به شکل دیگری برسانیم.»»او افزود: «این نداشتن گوش، مسبوق به سابقه است.این نشان میدهد قرار نیست گوشها به کار بیفتند و همین خطر موجب فاصله گرفتن هرچه بیشتر دانشجویان میشود.»
در ایتالیا از ۱۲ دانشجو، ۸ نفر ایرانی و از هر ۴ استاد ۲ نفر ایرانی هستند
این جامعه شناس گفت: «یکی از اساتید که در دانشگاهی در رم در مقطع فوقلیسانس تدریس میکند، میگفت: وقتی وارد کلاس میشوم، از ۱۲ دانشجو، ۸ نفر ایرانیاند و از میان ۴ استادی که تدریس میکنند نیز ۲ نفر ایرانی هستند. گاهی حتی در روزهایی که خارجیها تعطیلاند، ما کلاس را به زبان فارسی برگزار میکنیم.»
او در نهایت گفت: «این صحنه شبیه همان قاب معروف است که در کشتی، همه سرنشینان ایرانی بودند اما هرکدام نماینده کشورهای دیگر، نه ایران. ترکیه نیز اکنون حدود ۳۰ هزار دانشجوی ایرانی را جذب کرده، چون بسیاری از خانوادهها دیگر توان مالی مهاجرت به آمریکا و کانادا و پول ندارند و ترکیه را بهعنوان مقصدی ارزانتر انتخاب میکنند.»
|
شنبه ۲۲ آذر ۱۴۰۴ -
Saturday 13 December 2025
|
ايران امروز |
|
شنبه ۲۲ آذر ۱۴۰۴ -
Saturday 13 December 2025
|
ايران امروز |
شفقنا: احمد زیدآبادی فعال رسانهای و کنشگر سیاسی با انتقاد از وضعیت حال حاضر کشور به شفقنا توضیح میدهد: وضعیت کنونی ایران از بسیاری جهات با دوره پس از جنگ جهانی اول مقایسه میشود … این یک تقاطع تاریخی بغرنج است که نیازمند شروعی قاطع از بستر سیاسی برای بازگشایی قفلها است.
وقتی با مسئولان گفتوگو میکنیم، درمییابیم که آنان گویی در جهانی دیگر به سر میبرند. البته برخی از مسئولان دولتی نسبت به خطرات، کمتر از ما آگاه نیستند، اما به نظر میرسد قوه مجریه عملاً نقشی در تصمیمگیری ندارد. راه برونرفت از این وضعیت، مستلزم ایجاد حس امنیت برای هرگونه فعالیت سیاسی و مشارکت مدنی در جامعه است. این به معنای آن است که هیچ فردی نباید به صرف اظهار عقیده، اعتقاد یا نقد، تحت پیگرد یا دستگیری قرار گیرد. احزاب باید بتوانند جلسات نقد و بررسی خود را برگزار کنند و فضای فشار از روی روزنامهها و نهادهای مدنی برداشته شود و زندانیان سیاسی باید آزاد گردند.
• مردم ایران عصبی و ناراضی اند
• فاصلهای جدی میان تصمیمسازان و واقعیت میدانی جامعه پدید آمده
• بلاتکلیفی در سیاست امری پرریسک است
* با توجه به فشارهای داخلی و خارجی، تا چه اندازه تصمیمهای کلیدی سیاسی بر تحلیل واقعی شرایط، آیندهنگری و ارزیابی پیامدها استوار است؟
در حال حاضر، مدتهاست که امکان تصمیمگیری از مجموعه قوا سلب شده است. تصمیمهایی اتخاذ میشود که اساساً قابلیت اجرا ندارند و کشور در وضعیت بلاتکلیفی و تعلیق به سر میبرد. در واقع، ما در جایگاه تحلیلگر نشستهایم، اما نمیدانیم تصمیمگیران قصد دارند چه مسیری را انتخاب کنند، به کدام سمت بروند و چگونه میخواهند مشکلات را حل کنند. تصوری که ما از شرایط داریم و آن را بهشدت خطرناک میبینیم، گویی مسئولان در مباحث منطقه ای و بین المللی و داخلی، چندان درکی از اوضاع ندارند. وقتی با مسئولان گفتوگو میکنیم، درمییابیم که آنان گویی در جهانی دیگر به سر میبرند. البته برخی از مسئولان دولتی نسبت به خطرات، کمتر از ما آگاه نیستند، اما به نظر میرسد قوه مجریه عملاً نقشی در تصمیمگیری ندارد. مسئله اینجاست که اساساً مشخص نیست چه کسی، در کجا، با چه سازوکاری و بر مبنای کدام نظام ارزیابی تصمیم میگیرد. سازوکار تصمیمگیری روشن نیست، نهادهای تصمیمگیر شفاف نیستند، و حتی معلوم نیست آیا اصلاً تصمیمی گرفته میشود یا خیر؛ و اگر گرفته میشود، بر چه ارزیابی و با چه مبنایی است.
این ارزیابیها نسبتی با واقعیت عینی جامعه ایران ندارد. هرکس در خیابان راه برود، با مردم بنشیند و صحبت کند، یا حتی سوار تاکسی، مترو و اتوبوس شود، بهخوبی درمییابد که تا چه اندازه عصبی، ناراضی و ناامیدند. آنان چشماندازی از امید نمیبینند و گاهی سخنان بسیار تندی بر زبان میآورند. برخی بر این باورند که گویا عدهای مأمور شدهاند کشور را نابود کنند. به نظر میرسد نظام تصمیمگیری دچار اختلال شده و فاصلهای جدی میان تصمیمسازان و واقعیت میدانی جامعه پدید آمده است؛ گویی آنان در جهانی دیگر زندگی میکنند. از همین رو، سخنان ما برای آنان تعجببرانگیز است و گفتههای آنان نیز برای ما. این وضعیت بسیار خطرناک است، زیرا بلاتکلیفی در سیاست امری پرریسک است. بهعنوان مثال، اگر فردی سوار آسانسور شود و هیچ دکمهای فشار ندهد، نهایتاً فرد دیگری خواهد آمد و دکمهای را، به بالا یا پایین، خواهد فشرد. این همان وضعیتی است که امروز شاهد آنیم.
• گروههای موسوم به «ارزشی»، «حزباللهی» یا «انقلابی» برای خود سازوکارهایی موازی ایجاد کردهاند
• قوهی مجریه عملاً از اختیار و توان اجرایی تهی گشته است
• هر امامجمعه برای خود نقش سیاسی قائل است و گاه نظرات دولت را زیر سؤال میبرد
* به نظر شما، چه عواملی موجب شده که در ارتباط تصمیمگیران با شرایط واقعی جامعه فاصله ایجاد شود؟
این مسئله پیشینهای طولانی دارد. مجموعهای از مشکلات به ساختار حقوقی بازمیگردد که بر اساس قانون اساسی شکل گرفته و در آن تناقضهای بسیاری وجود دارد. از منظر تاریخی، دولتهای مدرن در ابتدای شکلگیری دارای حاکمیتی متمرکز و مطلقه بودند؛ اقتدار مشروع غالباً در دست ساختار دولتی قرار داشت. اما در ایران، در کنار سه قوهی رسمی، نهادهای پرنفوذ دیگری نیز وجود دارند که اعمال قدرت میکنند بیآنکه مسئولیت مشخصی بپذیرند یا قابل بازخواست باشند. این نهادها نیز در بسیاری موارد همجهت عمل نمیکنند و همین ناهماهنگی موجب فلجشدن ساختار تصمیمگیری شده است. از همان آغاز شکلگیری نظام جمهوری اسلامی، این ناهمجهتی خود را نشان داد. بهویژه در حوزهی فکری و فقهی، پرسشهای مهمی مطرح شد: نسبت فقه و شریعت با ماهیت دولت چیست؟ در حالیکه در همهی دنیا دولت وظایفی چون تأمین امنیت، استقرار نظم، حمایت از شهروندان، و فراهمکردن بستر رفاه، پیشرفت و توسعه دارد، در اینجا گروهی بر این باور بودند که وظیفهی دولت اجرای احکام شرعی است، حتی آن دسته از احکامی که مستقیم به زندگی فردی و شخصی مردم مربوط میشود. این در حالی است که فقه شیعه، در طول قرنها، از عرصهی سیاست فاصله داشته است. در حوزهی حقوق فردی مباحثی مطرح شده، اما در زمینهی حقوق عمومی تقریباً هیچ مبنای نظری مدونی وجود نداشته است. همین امر، از ابتدا، نخستین شکاف را ایجاد کرد.
آقای خمینی دیدگاهی متفاوت داشت. او معتقد بود بسیاری از احکام شرعی در زمان جنگ و بحران، مانع ادارهی کشور میشوند و می گفتند با تکیه صرف بر فقه سنتی، یعنی فقه جواهری و فقه شیخ انصاری، امکان ادارهی کشور وجود نداشت؛ حتی برخورد با مسائلی چون احتکار ممکن نبود، زیرا فقه چنین مصادیقی را بهصورت محدود تعریف کرده بود. بدینسان، ایشان مطرح کرد که اگر مجلس با رأی دوسوم نمایندگان قانونی را تصویب کند، شورای نگهبان حق وتو ندارد. سپس نهاد «مجمع تشخیص مصلحت نظام» ایجاد شد تا در موارد اختلاف، تشخیص مصلحت عمومی را ملاک تصمیم قرار دهد. بعدها عنوان شد که اساس کار بر مصلحت است، و چنانچه مصلحت اقتضا کند، حتی احکام شرعی — از نماز و روزه تا حج — نیز میتواند موقتاً تعطیل شود. در نتیجه، ریشهی این وضعیت در یک مشکل نظری بنیادین نهفته است: تضادی میان مبانی فقهی و ضرورتهای ادارهی یک دولت مدرن. این شکاف معرفتی و نهادی از آغاز وجود داشته و تا امروز در سازوکار تصمیمگیری کشور تأثیرگذار مانده است. با گذر زمان، خودِ نهادهای حاکم نیز دچار شکافهای درونی شدند. این شکافها عمدتاً برآمده از همان دیدگاههای فقهی متفاوت بود که بعدها به مواضع سیاسی گوناگون انجامید. در نتیجه، نهادهای حاکم در دورههایی به جان یکدیگر افتادند و عرصهی دولت را به میدان منازعه بدل کردند، بیآنکه سازوکار حل اختلافی مؤثر و بیطرف میان خود ایجاد کنند.
ریشهی بسیاری از مشکلات کنونی را باید در رخدادهای دههی هفتاد و بهویژه انتخابات دوم خرداد جستوجو کرد. در آن زمان، نظام سیاسی با ظهور یک حرکت تازه و مطالبهگر روبهرو شد و این حرکت را تهدیدی علیه ثبات و بقای خود تلقی کرد؛ تهدیدی که میپنداشت ممکن است به براندازی یا استحالهی ساختار حاکمیت منجر شود. از همین رو، تصمیم گرفت آن جریان اصلاحی را بهطور کامل خنثی کند و ریشههایش را بزند.برای مقابله با این جریان، نیروهایی را به میدان آورد که ذاتاً ضد اصلاحات بودند؛ نیروهایی ضد مذاکره، ضد توافق، مخالف توسعه و در کل، مخالف هر نوع آزادی سیاسی و اجتماعی، و حتی مخالف تساهل و تسامح اعتقادی. آنان با تکیه بر برداشتی سختگیرانه و سلبی از دین و سیاست، ساختاری سخت و بسته پدید آوردند تا صدای اصلاحات را خاموش کنند. پس از آنکه اصلاحات را خنثی کردند، همان تفکرِ سختگیرانه ناگهان موقعیت یافت و قدرت را در دست گرفت؛ نتیجهی آن، ظهور دولت احمدینژاد بر پایهی همان نیروی اجتماعی و سیاسی بود.
در سال ۱۳۸۸، اتفاقی پیچیدهتر رخ داد. بسیاری از نیروهای اصلاحطلب در اعتراض به روند انتخابات به خیابان آمدند و اعتراضات آنان بهسرعت برچسب «براندازی و فتنه» گرفت. برای سرکوب این اعتراضها، دوباره همان نیروهای تندرو وارد میدان شدند — نیروهایی که پیشتر در دههی هفتاد و هشتاد به قدرت رسیده بودند. از آن پس، حکومت وامدار همین نیروها شد؛ نیروهایی که خود را حافظ نظام میدانستند اما با ایدئولوژی بسیار تند و بستهای پرورش یافته بودند.
این نیروها عملاً مانع هرگونه انعطاف در سیاستها شدند. از یک سو، واقعیت اجتماعی حکومت را زیر فشار قرار میدهد و اقتضا میکند که در برخی زمینهها انعطاف نشان دهد، زیرا ادامهی سختگیری موجب فروپاشی تدریجی میشود. تجربهی تاریخی هم نشان داده است که ساختارهای غیرمنعطف سرانجام در برابر فشار اجتماعی میشکنند؛ همانند درختی که اگر در برابر باد خم نشود، خواهد شکست. بنابراین، بقای هر نظامی مستلزم درجهای از انعطاف است.
اما در دیدگاه [بخشی از] نیروهای مؤثر و حامی حکومت، انعطاف مترادف با عقبنشینی، تسلیم، کفر و نفی دین تلقی میشود. همین نگرش، مانع اصلاحات اساسی است. نمونهی بارز آن، موضوع «حجاب و عفاف» است. آنان بر اجرای سختگیرانهی این قانون اصرار دارند و معتقدند باید به هر قیمتی اجرا شود، حتی اگر به درگیری گسترده با مردم بینجامد. این اصرار میتواند به طغیان اجتماعی خطرناکی منجر شود.
هرچند حکومت در برخی زمینهها — از جمله در برخورد با حجاب در مقاطعی — نوعی تحمل و انعطاف غیررسمی نشان داده است، اما در حوزههای راهبردی و استراتژیک، همچنان سختگیر است. در زمینهی سیاست خارجی، جایی که تصمیمات راهبردی برای لغو تحریمها و تعامل با جهان ضرورت دارد، ناتوانی در انعطافپذیری باعث شده وضعیت اقتصادی کشور روزبهروز وخیمتر شود؛ ارزش پول ملی کاهش یابد و مردم در فشار روانی و اقتصادی بیشتری قرار گیرند. نتیجهی مستقیم آن، افزایش اضطراب اجتماعی، پرخاشگری، و رشد انواع مفاسد و باندهای فساد است که بسیاری از آنها درون دستگاههای دولتی شکل گرفتهاند.
در این میان، قدرت سیاسی بهشدت پراکنده شده و قوهی مجریه عملاً از اختیار و توان اجرایی تهی گشته است. در مواجهه با مسئولان، این احساس شکل میگیرد که خودِ آنان باور دارند هیچ قدرت واقعی ندارند — نه قدرت تصمیمگیری، نه حتی قدرت اجرا. تصمیمها میان دستگاههای غیررسمی تقسیم شده است؛ هر امامجمعه برای خود نقش سیاسی قائل است و گاه نظرات دولت را زیر سؤال میبرد، برخی روحانیان متنفذ بهطور مستقل دخالت میکنند، و نهادهای امنیتی نیز قدرتی فزاینده یافتهاند. گروههای موسوم به «ارزشی»، «حزباللهی» یا «انقلابی» نیز برای خود سازوکارهایی موازی ایجاد کردهاند که عملاً موجب هرجومرج و اختلال در تصمیمگیری شده است.
حتی زمانی که تصمیمی اتخاذ میشود، اجرای آن با مشکل مواجه است. برای نمونه، این روزها گفته میشود شورای عالی امنیت ملی اجرای قانون «حجاب و عفاف» را متوقف کرده است؛ اقدامی که نشان دهد حمایت مقامهای عالی نظام را دارد. با این حال، همچنان فشار و اصرار بر اجرای آن از سوی نیروهای تندرو ادامه دارد. این پرسش بهطور جدی مطرح است که این نیروها از کجا هدایت و حمایت میشوند و قدرت و نفوذ خود را از چه منبعی بهدست آوردهاند که میتوانند بر تصمیمات کلان کشور غلبه کنند. در چنین شرایطی، طبیعی است که حکومت نتواند تصمیمهای هماهنگ و مؤثر بگیرد و در نتیجه، وضعیت روزبهروز بحرانیتر شود.
• احزاب موجود،قادر به انجام کار حزبی مؤثر نیستند
• ساختار فعلی برای تحقق یک حزب پویا و مؤثر نامناسب است
* احزاب سیاسی، نخبگان فکری و رسانهها تا چه اندازه در فرآیند سیاستگذاری نقش واقعی دارند؟ چرا نظام حزبی در ایران همچنان ضعیف و کماثر باقی مانده است؟
حزب مانند گیاهی است که در هر زمینی رشد نمی کند،تشکیل و تقویت احزاب سیاسی مستلزم تعریف یک سازوکار دموکراتیک چندحزبی است. برای شکلگیری مؤثر یک حزب و دستیابی به قدرت، فراهم آمدن فضایی آزاد جهت رشد، جذب نیرو، تبیین برنامههای مدیریتی کشور و بسیج عمومی برای مشارکت در انتخابات ضروری است. پیروزی یک حزب باید به اجرای تعهدات اعلامی منجر شود، و در صورت عدم موفقیت، امکان ایفای نقش قانونی به عنوان حزب اپوزیسیون جهت نقد سازنده و کسب اکثریت در دورههای آتی فراهم آید.همه این موارد در کشور ما غایب است.
مشاهده فعلی نشان میدهد که با وجود استقرار مظاهر مدرن سیاسی همچون تفکیک قوا، جمهوریت، مجلس و انتخابات، محتوای واقعی این ساختارها خالی است. احزاب موجود، که اغلب متشکل از گروههای کوچک با اعضای محدود (از چند نفر تا دهها نفر) هستند، قادر به انجام کار حزبی مؤثر نیستند. حتی تلاشها برای ائتلاف، مانند آنچه در جبهه اصلاحات رخ داده، نتوانسته است وزن قابل اتکایی ایجاد کند؛ به عنوان مثال، سازمان رأی قابل توجهی در تهران (حدود ۲۰۰ هزار نفر) نیز نتوانست در انتخابات آتی، نتیجه مدنظر را رقم بزند، بهویژه در شرایطی که رقیب از حمایتهای حکومتی و امنیت فعالیت بیشتری برخوردار است.
اداره کشور بدون سازوکار کارآمد حزبی عملاً غیرممکن است. تصمیمات حیاتی نیازمند پایههای مطالعاتی و تئوریک عمیق هستند و باید تمام تقابل منافع ناشی از هر تصمیم در ابعاد مختلف سنجیده و بررسی شود. این فرآیند تعمیق و پالایش دیدگاهها باید درون تشکیلات حزبی صورت پذیرد تا پس از آن، تصمیم نهایی در پارلمان یا دولت به قانون تبدیل شود. فقدان این شفافیت و بررسی تخصصی منجر به تصویب قوانین یکباره میشود که سود و زیان آن به صورت نامتوازن توزیع شده و نهایتاً اعتراضات را دامن میزند. از این منظر، ساختار فعلی برای تحقق یک حزب پویا و مؤثر نامناسب است.
• هر ادعایی مبنی بر توانایی مدیریت این وضعیت اقتصادی در سایه تحریمهای فلجکننده، فریب افکار عمومی تلقی میشود
• هیچ اقتصادی در جهان تحت این سطح از فشارها موفق به پیشرفت نشده است
• لغو تحریمها مستلزم تغییر در سیاست خارجی و البته نیازمند تحول بنیادین در تفکر حاکم است
* ارزیابی شما از وضعیت کنونی جریان اصلاحطلب چیست؟ برخی تحلیلگران معتقدند این جریان نسبت به گذشته با چالشهایی در زمینه اثرگذاری و ارائه گفتمان جدید مواجه است. شما این دیدگاه را چگونه میبینید؟
ما می توانیم از اصلاح طلبی به عنوان یک جریان سیاسی نام ببریم و بار دیگر به عنوان یک مش مصلحانه صحبت می کنیم که نمیخواهد مسائل را از طریق زور و آشوب حل کند، که از ابتدا با تکثر منافع داخلی همراه بوده است. این تنوع، که به تشکیل محافل و نشریات گوناگون منجر شده، ضعفهای بنیادی را در این مجموعه ایجاد کرده و نمایندگی مؤثر مطالبات را با چالش مواجه نموده است. همچنین اصلاح طلبان هیچ گاه تحلیل درستی از مسائل بین المللی نداشتند و همه سیاست را در موضع گیری خلاصه کردند، در حالیکه این جریانات باید درک عمیق از مناسبات جهانی، منطقهای و شرایط داخلی کشور داشته باشند؛ به دلیل فقدان این نگاه جامع، بسیاری از نیروهای سیاسی دچار «انتخاباتمحوری» شدهاند؛ به این معنا که تمامی فعالیت خود را معطوف به دورههای انتخابات مجلس یا ریاستجمهوری میکنند.
هنگامی که یک نیروی سیاسی با اتکا به پایگاه اجتماعی خود بسیج شده و رأی کسب میکند، انتظار میرود که وعدههای عملیاتی خود را در مقام اجرا پیاده سازد. در صورت بروز مانع و عدم اجرای برنامهها، که اغلب ناشی از عدم درک کامل جوانب امر توسط منتخبان است، طبیعی است که ریزش نیروها آغاز شود. این وضعیت به طور خاص در مورد جریان اصلاحات مشاهده شده است؛ این جریان ممکن است در ابتدا دستاوردهای محدودی کسب کند، اما به تدریج با کاهش اختیارات و محدود شدن توان اجرایی مواجه میشود. در این مرحله، جناح رقیب با برجسته کردن ناکارآمدی، بخشی از بدنه اجتماعی را ناامید میسازد.
در پی این ناامیدی، بخشی از رأیدهندگان ممکن است به سمت گزینههای دیگر متمایل شوند. وقتی جریان مقابل به قدرت میرسد، به دلیل دسترسی به نهادها و فضای تبلیغاتی، خود را موفق جلوه میدهد، هرچند که عملکرد واقعی آنها تأثیر ملموسی بر حل مشکلات مردمی ندارد. این چرخه تکراری منجر به سرخوردگی مجدد و بازگشت به گزینههای اصلاحطلب در دور بعدی میشود. اما در حال حاضر، این باور که اصلاحطلبان میتوانند به شکل مؤثر کار کنند، تضعیف شده و ریزش نیروها تسریع یافته است.
این وضعیت پارادوکسیکال، برخی از نیروهای درون این جریان را به سمت رادیکالیسم و اتخاذ مواضع تند سوق میدهد؛ رفتارهایی که در پاسخ به سرخوردگی از مشی مصلحانه و غیرخشونتآمیز، راهکار انقلابی را جستجو میکنند. با این حال، چنین رادیکالیسمی عواقب امنیتی و سیاسی جدی برای حزب به همراه دارد؛ از جمله حساسیت حکومت، محدودیتهای اعمالی، و حتی انحلال تشکیلات.
این پارادوکس مشابه چالشهایی است که جناح مقابل (اصولگرا) نیز با آن مواجه است، زیرا آنها نیز تابع مطالبات پایگاه اجتماعی تندرو خود هستند که گاهی خواستههایی فراتر از واقعیتهای موجود مطرح میکنند. در این شرایط، هر دو جناح در نوعی «بیتصمیمی» و تقابل میان واقعیت و آرمانهای پایگاه اجتماعی خود گرفتار شدهاند.
تنها مسیر امیدبخش برای احیای جریان اصلاحات، حصول موفقیتهای ملموس و روشنی در دوره کنونی (مانند دولت آقای پزشکیان که محصول مشارکت همین جریان است) است. این دستاوردها باید افقگشا باشند. اتکای صرف به دستاوردهای گذشته، مانند عملکرد در حوزه حجاب، که خود محل مناقشه است، پایدار نخواهد بود و نمیتواند جایگزین حل مشکلات ساختاری و اساسیتر نظیر مسائل فیلترینگ و… شود. اساس و اولویت اصلی باید ساماندهی به اقتصاد رکودی تورمی باشد که معیشت مردم را به شدت تحت فشار قرار داده است. این امر، جز از طریق رفع تحریمها امکانپذیر نیست؛ هر ادعایی مبنی بر توانایی مدیریت این وضعیت اقتصادی در سایه تحریمهای فلجکننده، فریب افکار عمومی تلقی میشود، چرا که هیچ اقتصادی در جهان تحت این سطح از فشارها موفق به پیشرفت نشده است.
لغو تحریمها مستلزم تغییر در سیاست خارجی و البته نیازمند تحول بنیادین در تفکر حاکم است که در شرایط فعلی قابل تحقق به نظر نمیرسد. در نتیجه، تمام امور به این مسئله گره خورده است. در صورت دستیابی به یک توافق که چشماندازی از امید ایجاد کند، جامعه بهویژه جوانان میتوانند به ایجاد اشتغال، کسب درآمد پایدار و افزایش ارزش پسانداز امیدوار شوند؛ امیدی که امکان تشکیل خانواده و تأمین مسکن را فراهم میآورد. در شرایط فعلی که پسانداز بیارزش است و توانایی مالی برای ازدواج یا اجاره مسکن وجود ندارد، هرگونه سخن از امید، مکانیکی و فاقد اثرگذاری عملی است.
• سیاست خارجی کشور در صدد به چالش کشیدن یا پس زدن فضای بین المللی است
• استقلال باید به معنای رهایی از سلطه استعماری باشد
* در شرایطی که محیط منطقهای و بینالمللی بیثبات است، سیاست خارجی ایران تا چه حد در مسیر کاهش هزینهها، افزایش دسترسیهای اقتصادی و تقویت جایگاه منطقهای پیش میرود؟ آیا مسیر فعلی سیاست خارجی ظرفیت بازتنظیم یا بازتعریف دارد؟
از دهه شصت و زمانیکه جوان ۲۲ ساله ای بودم و کار روزنامه نگاری خود را شروع کردم، دریافتم که فضای بینالمللی همسو با سیاست خارجی کشور نیست و این سیاست در صدد به چالش کشیدن یا پس زدن آن فضا بوده است، مشخص شد که این رویکرد تقابلی نتیجهای جز فشار متقابل نخواهد داشت. در این تقابل، طرف کوچکتر با امکانات محدود همواره تحت فشار قرار میگیرد. صرف هزینههای سنگین برای اثبات قدرت بازدارندگی نیز مانع از اعمال فشارها از سوی طرف مقابل از طریق تحریم، ایجاد موانع سرمایهگذاری و تأثیرگذاری بر وضعیت منطقهای (مانند شرایط در ترکیه یا سوریه) نمیشود؛ امری که ساماندهی اقتصاد در جهان امروز بدون رفع آن میسر نیست.
در افکار عمومی داخلی، دوگانگی عمیقی وجود دارد که همواره برای راضی نگه داشتن جناح تندرو مطرح شده است: این ایده که ما برای «استقلال» خود هزینه میپردازیم. در حالی که استقلال باید به معنای رهایی از سلطه استعماری باشد، در عمل این شعار به توجیه هزینههای اقتصادی تبدیل شده است. اما در محافل بینالمللی، اظهار میشود که کشور در چارچوب قواعد بینالمللی حرکت میکند. وقتی تناقضات رفتاری کشور در قبال این قواعد به چالش کشیده میشود، طرف مقابل با اتهام همکاری با دشمن خارجی و تضعیف کشور، واکنش نشان میدهد. این خود اولین معضل است: امکان بحث آزاد و شفاف در مورد مشکلات و پیامدهای واقعی سیاستها از بین میرود.
در نتیجه، بخشهایی از جامعه به شعارهای توخالی و روایتی خیالی از واقعیت روی میآورند. اما واقعیت، فارغ از این روایتها، مانند تیغ فولادین عمل کرده و با اعمال سیاستهایی (همچون تأثیرگذاری بر بازار ارز یا بحرانهای منطقهای) به سرعت عمل میکند. در غیاب فضای نقد و آسیبشناسی درونجناحی، هیچ بحثی صورت نمیگیرد و به جای اعتراف به خطاها، بر پیروزیهای مقطعی تأکید میشود که وضعیت را بدتر میکند.
• نبود اراده یا ظرفیت لازم برای یک «مصالحه سازنده»
• در کنار فرار سرمایه، دولت با کسری بودجه شدید مواجه است
* به نظر شما وضعیت حاضر ما که مبتنی بر «نه جنگ است و نه صلح» ادامه همان سیاست مبتنی بر تقابل و پس زدگی است؟
آن زمان اواخر جنگ بود و اقداماتی در حال انجام شدن بود که از آن وضعیت خارج شوند و اقای هاشمی رفسنجانی به این نتیجه رسید که ادامه جنگ ممکن نیست و اگر بخواهیم این نوع روابط را با آمریکا داشته باشیم می تواند فوق العاده برای کشور خطرناک باشد به ویژه در جنگی که در مواجهه با استفاده از سلاحهای شیمیایی (مانند آنچه در حلبچه رخ داد)، این درک را ایجاد کرد که ایستادگی در برابر چنین تهدیداتی در برابر قدرتهای جهانی، عملاً به معنای فاجعه ملی است. این درک، زمینهساز تلاش برای پایان دادن به جنگ و برقراری نوعی رابطه با قدرتهای جهانی، بهویژه آمریکا، شد.
با این حال، این تلاش ها با تناقضات ساختاری همراه بود، چرا که خود هاشمی رفسنجانی هم افکارش منسجم نبود و برای مثال، تلاش برای عادیسازی رابطه با آمریکا همزمان با حفظ مواضع سختگیرانه در قبال مسائل منطقهای نظیر کنفرانس مادرید برای مسئله فلسطین، یک دوگانگی ایجاد کرد. همچنین این دوگانگی موجب شد تا نیروهای ذینفوذ که از شرایط موجود (تحریم و فشار) منتفع بودند، برای حفظ وضعیت موجود و جلوگیری از هرگونه سازش، فعال شوند و علیه روند اصلاحی اقدام کنند. در این شرایط آقای هاشمی کشور را تحویل آقای خاتمی داد. و دولت آقای خاتمی، با پشتوانه اجتماعی قوی (۲۰ میلیون رأی) و شعارهایی که فضای جامعه را دچار شکاف و گفتوگوی اجتماعی کرد، تلاش شد تا دیوارهای بیاعتمادی کاهش یابد. اما این تحولات با بسیج نیروهای مخالف و سرکوب چهرههای اصلاحطلب و ترور برخی از آنها متوقف شد و مسیر تقابل مجدداً غالب گشت.
در شرایط فعلی ادامه وضعیت «نه جنگ است نه صلح»، ناشی از آن است که هیچیک از طرفین تمایل ندارد رویارویی را تا انتها ادامه دهد، زیرا هزینههای آن برای همه سنگین است. اما نبود اراده یا ظرفیت لازم برای یک «مصالحه سازنده» باعث میشود کشور در همین وضعیت خطرناک باقی بماند. الان باقی ماندن در این حالت، خنثی نیست؛ بلکه به ضرر کشور است، چرا که سایه جنگ یا تنش شدید بالای سر کشور است که این امر موجب بیاعتمادی سرمایهگذاران شده و آنها را به سمت داراییهای سفتهبازانه (ارز و سکه) سوق میدهد. این فرار سرمایه، التهاب بازار داخلی را تشدید میکند.در کنار فرار سرمایه، دولت با کسری بودجه شدید مواجه است. تلاش دولتها، بهویژه در دوره آقای رئیسی، برای جبران کسری بودجه از طریق گسترش نهادهای دولتی و رانتمحور (بهجای سرمایهگذاری مولد مردمی) تنها به افزایش هزینههای جاری و عدم تزریق منابع به بخش مولد اقتصاد منجر شده است.
• مردم ایران به شدت به افزایش قیمتها حساس هستند
• بار اقتصادی تحریمها بر دوش مردم سنگینی میکند
• هرگونه توجیه منطقی برای افزایش هزینههای عمومی با شکست مواجه میشود
* با توجه به تجربه سالهای گذشته در زمینه اصلاح قیمت بنزین و پیامدهای اجتماعی آن، رویکرد دولت چهاردهم را در این حوزه چگونه ارزیابی میکنید؟
اقتصاددانان طرفدار اقتصادباز معتقدند که تداوم حمایتهای دولتی گسترده (سوبسیدها و یارانهها) در شرایط تحریم، صرفاً مشکلات را تعمیق میکند. در مقابل، گروهی خود را «نهادگرای اقتصاد رقابتی» دانسته و اصرار دارند که این ساختار نباید دستکاری شود. این عدم اجماع در سطوح عالی، مانع از شکلگیری هرگونه استراتژی اقتصادی منسجم میشود.
مردم ایران نیز به شدت به افزایش قیمتها حساس هستند، چرا که بار اقتصادی تحریمها بر دوش آنها سنگینی میکند. واکنشها به افزایش نرخها در حمل و نقل یا قیمت بنزین، ریشه در عدم توانایی در تأمین هزینههای اولیه (مانند اجاره مسکن) دارد. در شرایطی که قیمت کالاهای مصرفی مانند خودرو چندین برابر قیمت بینالمللی است و درآمد ملی کاهش یافته، هرگونه توجیه منطقی برای افزایش هزینههای عمومی با شکست مواجه میشود، زیرا دولت فاقد یک استراتژی اقتصادی شفاف برای پاسخگویی به این نقدها است و از سوی دیگر، وارث سوبسیدهای ناعادلانه و غیرشفاف است.
اصلاح قیمت حاملهای انرژی و یارانههای ساختاری، هرچند اجتنابناپذیر است، اما پیششرط اساسی آن، رهایی اقتصاد از وضعیت فلاکتبار فعلی ناشی از فشارها و تحریمها است. مشکل اصلی اینجاست که شهروندان، بهویژه در شرایط تحریم، این وضعیت را تقصیر خود نمیدانند و خواهان زندگی مطابق با استانداردهای جهانی، همراه با رفاه، چشمانداز شغلی برای نسلهای آینده و امکان برنامهریزی برای زندگی خود هستند.
در شرایطی که تورم سالانه بین ۴۰ تا ۵۰ درصد است، هرگونه افزایش قیمتی (حتی با فرض کاهش قیمت اسمی بنزین به ۵ تومان ) با واکنشهای تند اجتماعی مواجه خواهد شد. تصویر ذهنی مردم این است که حتی با قیمت جدید، هزینههای روزمره (مانند پر کردن باک خودرو) همچنان بخش بزرگی از درآمد روزانه آنها را مصرف خواهد کرد و تأثیری بر قدرت خرید واقعی نخواهد گذاشت.
طرحهای جایگزین مانند سهمیهبندی برای همه ایرانیان و واگذاری اختیار فروش به خود افراد، منطقیتر به نظر میرسد، زیرا توزیع یارانهها باید متناسب با نیاز باشد، نه مالکیت دارایی. در حال حاضر، یارانهها به نفع کسانی است که چندین خودرو در اختیار دارند، در حالی که یارانهای که قرار است برای خودروهای خاص حذف شود، همچنان حاوی یارانه نقدی قابل توجهی است. این امر نشاندهنده نیاز به اصلاحات ساختاری است.متأسفانه در کشور، مخالفان جدی برای هرگونه اصلاح ساختاری اقتصادی وجود دارند که این سیاستها را تحت عنوان «نئولیبرالیسم» و «بنیادگرایی بازار» محکوم میکنند. نکته قابل تأمل این است که رسانههایی که مدعی طرفداری از اقتصاد آزاد هستند، گاهی به بزرگنمایی سخنان مخالفان میپردازند و تناقض ایجاد میکنند.
تفاوت اصلی با نظامهای توسعهیافته در همینجاست؛ در آنجا احزاب با انسجام فکری مشخص، رویکرد اقتصادی خود را تعریف میکنند (مثلاً اقتصادی آزاد با حمایت صرفاً در حوزههای مشخص مانند تأمین اجتماعی یا بهداشت) و بر اجرای آن پافشاری میکنند. اگر تصمیمی گرفته شود که عدهای متضرر شوند، سازوکاری برای اقناع و جبران خسارت آنها وجود دارد تا به سمت سودآوری در حوزههای دیگر هدایت شوند. این فرایند نیازمند تئوری، اقناع، بحث آزاد و فضای رسانهای باز است. در فضای فعلی، تریبونهای عمومی در کنترل نهادهایی است که یا به توزیع جهل (صدا و سیما) مشغولند یا شبکههای خارجی هستند که صرفاً هدفشان دامن زدن به نارضایتی، تحریف و بزرگنمایی مشکلات است.
این فضای مسموم، کار را برای هر رئیسجمهوری که بخواهد تصمیمات سخت اقتصادی بگیرد، عملاً غیرممکن میسازد. نمونه بارز آن، فیلمی از آقای پزشکیان است که در آن، تکذیب وی مبنی بر عدم افزایش قیمت بنزین، به مثابه دروغ جلوه داده میشود، زیرا او در گذشته در پاسخ به شایعات، چنین اظهاراتی کرده است. این تداوم تکذیبها و رد شدن هر ادعایی، حتی اگر راست باشد، به دلیل شکستهشدن کلی اعتماد عمومی، سبب میشود تا هیچکس به هیچ حرفی اعتماد نکند و کشور در وضعیتی باقی بماند که هیچ بخشی از ساختار آن بهدرستی عمل نمیکند. ماهیت هر نظام سیاسی باید بازتابدهنده آرای اکثریت جامعه و توانایی آن در تأمین مطالبات مشروع شهروندان باشد. بدون جلب رضایت عمومی، حکومتداری پایدار میسر نخواهد بود.
• نظام اطلاعرسانی کنونی فاقد کارآمدی لازم است
• هر نهاد رسانهای باید با موضعی ثابت و شفاف، به نقد و تحلیل بپردازد
• روایت سازی نباید در تضاد کامل با واقعیت عینی باشد
* چگونه میتوان نقش رسانهها را در نظارت و گفتوگوی ملی تقویت کرد؟
نظام اطلاعرسانی کنونی فاقد کارآمدی لازم است، این نظام که شامل مطبوعات، فضای مجازی، صدا و سیما و رسانههای خارجی است، به همان دلیلی ناکارآمد است که احزاب نیز کارآمد نیستند: فقدان خط مشی شفاف و مواضع مشخص. هر نهاد رسانهای باید با موضعی ثابت و شفاف، به نقد و تحلیل بپردازد، نه اینکه صرفاً برای دیده شدن، مواضع متناقضی اتخاذ کند. در حال حاضر، رسانهها بیشتر به دنبال جذب مخاطب هستند تا هدایت منطقی افکار عمومی، و این مسئله به نوبه خود، تأثیرگذاری واقعی آنها را در فرآیند اقناع عمومی تضعیف میکند.
افزایش دنبالکنندگان و مشترکین رسانهها، بهویژه در شرایطی که جامعه دچار نارضایتی و خشم است، مستقیماً با انتشار محتوای تلخ، تهاجمی و هیجانآور مرتبط میشود. این وضعیت، یک «مسابقه» بین رسانهها ایجاد میکند تا هرکدام محتوایی تندتر و تحریککنندهتر ارائه دهند، که این خود میتواند به گسترش تنشها دامن بزند. ؛ جایی که آتشسوزیها یا بحرانهای اجتماعی با انگیزههای متفاوتی رخ میدهند،این پدیده صرفاً مختص فضای داخلی نیست و در سایر نقاط جهان نیز مشاهده میشود، اما نحوه برخورد و پوشش رسانهای بر عمق و تداوم بحران اثر میگذارد.
در این میان، گاهی اوقات هنگامی که یک چهره یا هنرمند با همدلی عمومی، سوژهای را مطرح میکند، تمامی منازعات و تقصیرات به گردن او انداخته میشود و تحلیلها به جای بررسی ریشهها، به سمت تفسیرهای شخصی و جانبدارانه سوق پیدا میکند. هرچه فضای التهابیتر شود، بیننده بیشتری جذب میشود، حتی اگر این حرفها فاقد مبنای عینی باشند.
بسیاری از افراد در جامعه، تصورات عجیبی نسبت به اوضاع دارند که بهشدت تحت تأثیر دامن زدنهای رسانهای شکل گرفته است. رسانههای رسمی (داخلی) در این مسیر، با ارائه اطلاعات نادرست یا ناقص، در تلاشند تا «روایتی خاص» بسازند و اصرار بر این روایت را عاملی برای تبدیل شدن آن به واقعیت تلقی میکنند. البته که روایتسازی از اهمیت بالایی برخوردار است، اما این روایت نباید در تضاد کامل با واقعیت عینی باشد، زیرا در نهایت، حقیقت خود را آشکار خواهد ساخت.
رسانههای خارجی، از جمله ایران اینترنشنال، نیز در این فضا نقشآفرینی میکنند. این رسانهها اغلب با نقلقولهای ناقص و بریده از سخنرانیهای طولانی، توهماتی محض از شرایط کشور ایجاد میکنند. با وجود ادعای حرفهای بودن، این رسانهها آشکارا در خدمت یک پروژه سیاسی با حامیان خارجی قرار گرفتهاند که هدف اصلیاش تحریک و برانگیختن است. استفاده از ادبیاتی نمونهای بارز از این جانبداری آشکار است که در روزنامهنگاری حرفهای رایج نیست. متأسفانه، رسانهها در ایران در این شرایط توفیق چندانی ندارند؛ زیرا آزاد نیستند و نمیتوانند رسالت واقعی خود را انجام دهند. راهحل این وضعیت، آغاز فرآیند آزادسازی رسانه و تأمین شفافیت است. ضروری است که یک نهاد صنفی قدرتمند شکل گیرد تا اختلافات و شکایات در حوزه رسانه، بهجای مداخله دستگاه قضایی و نیروهای امنیتی، در آنجا حل و فصل شود. در حال حاضر، این نهادها اغلب به تحلیلهای جدی و انتقادی فشار وارد میکنند و مانع ارائه تحلیلهای تحلیلی جدی میشوند.
در بستری از نارضایتی و خشم عمومی، گرایش ذاتی جامعه به سمت مصرف محتوای رسانهای تلخ و منفی افزایش مییابد. این امر، یک رقابت کاذب میان نهادهای رسانهای ایجاد میکند که در آن، هر رسانه برای حفظ مخاطب و دنبالکننده، به انتشار محتوای تهاجمیتر و هیجانانگیزتر روی میآورد. این چرخه، به خودی خود، آتش التهاب اجتماعی را شعلهورتر میسازد. این گرایش شدید به سمت محتوای تحریکآمیز، حتی زمانی که جامعه دارای چشمانداز امیدبخش باشد، تعدیل شده و میل به بیطرفی و اخبار مثبت غالب میشود؛ اما در تنگنا و خشم، میل به پذیرش روایتهایی که یک «طرف» را مقصر اصلی تلقی میکنند، قویتر میگردد. هرگونه انحراف از این روایت غالباً با اتهام «دفاع از حکومت» یا «طرفداری از وضعیت موجود» مواجه میشود.
دوره دوم خرداد به عنوان یک شانس بزرگ برای ایران قلمداد میشود که در صورت تداوم، میتوانست به بلوغ رسانهای و اجتماعی منجر شود. در ابتدا، با گشایش فضا، هر صدایی شنیده میشد، اما انتظار میرفت که با گذشت زمان و رسیدن به پختگی، محتوا کیفیت یابد. ۲۰ سال جلوگیری از بیان بسیاری از دیدگاهها باعث شده است که اکنون با اندکی گشایش، فورانی از مطالبات انباشتهشده صورت گیرد. این فوران، حکومتها را به ترس و واکنش میاندازد، در حالی که اگر اجازه تداوم و عادیسازی تدریجی این فضا داده میشد، جامعه به سمت تقاضای «حرف حساب»، «راه حل» و «تحلیل عمیق» سوق پیدا میکرد. متأسفانه، این فرصت از دست رفت و اکنون شاهد فقدان نشریات خصوصی با عمر طولانی هستیم.
• کلید حل بحرانهای ایران، چه در حوزه داخلی و چه خارجی، از سیاست آغاز میشود
• زندانیان سیاسی آزاد گردند
• وضعیت کنونی ایران از بسیاری جهات با دوره پس از جنگ جهانی اول مقایسه میشود
* با نگاه واقعبینانه، چشمانداز سیاسی ایران در سالهای پیشرو چگونه است؟ کدام حوزهها ظرفیت بهبود سریع دارند؟ و کدام بخشها با خطر تشدید بحران سیاسی یا اجتماعی روبهرو هستند؟
در پاسخ به چالشهای فعلی، کلید حل بحرانهای ایران، چه در حوزه داخلی و چه خارجی، از سیاست آغاز میشود. وضعیت اقتصادی بسیار دشوار، تحت تأثیر مستقیم نبود شفافیت، عدم رقابت و فضای تحریمها قرار دارد. اما دلیل اصلی این کاستیها، فضای سیاسی حاکم است که از این وضعیت سود میبرد.
راه برونرفت، مستلزم ایجاد حس امنیت برای هرگونه فعالیت سیاسی و مشارکت مدنی در جامعه است. این به معنای آن است که هیچ فردی نباید به صرف اظهار عقیده، اعتقاد یا نقد، تحت پیگرد یا دستگیری قرار گیرد. احزاب باید بتوانند جلسات نقد و بررسی خود را برگزار کنند و فضای فشار از روی روزنامهها و نهادهای مدنی برداشته شود و زندانیان سیاسی باید آزاد گردند. این تغییر در سیاست داخلی، میتواند به سیاست خارجی نیز تسری یابد و باب رویکردهای نوین توسعهمحور را بگشاید و قید و بندهای اقتصادی را بردارد. از هر دو حوزه، یعنی سیاست داخلی یا خارجی، که شروع شود، بر دیگری اثر خواهد گذاشت و چشمانداز اقتصادی را بهبود خواهد بخشید.
بدون این تغییرات بنیادین، دو مسیر محتمل است: فرسایش غیرقابل بازگشت: جامعه در شرایط فرسایشی فعلی چنان غرق خواهد شد که مسائل به نقطه غیرقابل حل و غیرقابل بازگشت رسیده و ثبات اجتماعی به خطر بیفتد. مسیر دوم، مداخله خارجی: نگرانی برای بازیگران خارجی که منافعی در منطقه دارند، افزایش یافته و ممکن است آنها با مداخلاتی جدید، بحران را به سمت درگیری یا جنگ سوق دهند، چرا که هر بازیگری برنامه و طمع خاص خود را نسبت به ایران دنبال میکند.
وضعیت کنونی ایران از بسیاری جهات با دوره پس از جنگ جهانی اول مقایسه میشود که حتی می توانم بگویم [از جهاتی] ایران حال حاضر بدتر از پس از جنگ جهانی اول است، ناتوانی دولت در کنترل امور، قدرتها متفرق و غیرقابل جمع شدن هستند و اقتصاد در وضعیت اسفبار قرار دارد. این یک تقاطع تاریخی بغرنج است که نیازمند شروعی قاطع از بستر سیاسی برای بازگشایی قفلها است.
شرایط پس از جنگ جهانی اول، که با قحطی و فشار شدید بر مردم همراه بود، فرصت تاریخی نادری برای استقلال ایران فراهم آورد. توافق سهجانبه (یا تقسیم منطقهای) میان روسیه و بریتانیا برای اِعمال کامل سلطه بر ایران، با وقوع انقلاب بلشویکی در روسیه به هم خورد. این تحول، محاسبات بریتانیا را تغییر داد؛ آنها به حمایت از برآمدن یک دولت مرکزی قدرتمند متمایل شدند که [البته] به رضا شاه انجامید. هرچند شرایط اجتماعی آن دوران پراکنده بود، اما در عرصه بینالملل، کشوری مانند ایران میتوانست از دعواهای قدرتهای بزرگ به نفع استقلال خود بهرهبرداری کند.
• نحوه پرورش دیپلماتهای ایرانی به گونهای است که همواره در تضاد عمل میکنند
• سیستم دیپلماتیک تحت نفوذ یک ساختار محافظهکار قرار دارد
• چهرههایی مانند عراقچی، کمال خرازی، و حتی ظریف، اغلب در حال تکرار همان دایره واژگانی از پیش تعیین شده هستند
* حال که شما ریشه حل بحران ها را به حوزه سیاسی قلمداد می کنید، عملکرد وزارت امور خارجه و فعالیت های دیپلماتیک را برای پیشبرد روابط سیاسی به ویژه در حوز بین الملل چطور ارزیابی می کنید؟
در حال حاضر، به نظر میرسد که دولت فاقد شجاعت دیپلماتیک لازم برای بهرهبرداری از تحرکات جدید منطقهای و بینالمللی است. نحوه پرورش دیپلماتهای ایرانی به گونهای است که همواره در تضاد عمل میکنند مثلا در در عرصه بینالملل موظفاند خود را تابع قواعد بینالمللی، عادی و همشکل با سایر کشورها معرفی کنند، اما در عرصه داخلی، موظفاند متفاوت بودن و ویژگیهای خاص نظام را القا نمایند. این دوگانگی بنیادین، مانع اصلی در تصمیمگیریهای استراتژیک است. این تضاد زمانی علنی میشود که دیپلماتها در برابر پرسشهای چالشی قرار میگیرند. به عنوان مثال، آقای ظریف، با وجود تسلط بالا بر اوضاع، در مواجهه با این تناقضات قادر به پیشبرد کامل اهداف خود نبود.
علاوه بر این، سیستم دیپلماتیک تحت نفوذ یک ساختار محافظهکار قرار دارد که هم به دولت و هم به نهادهای دیگر پاسخگو است. این دخالتهای موازی، امکان ابتکار عمل را از بین میبرد. هرگونه ابتکار ممکن است به عنوان «فروختن انقلاب» یا «تسلیم شدن در برابر دشمن» تلقی شود، لذا دیپلماتها مجبورند دامنه تفکر و کلام خود را بسیار محدود کنند.
مشکل صرفاً به دیپلماتهای رده میانی ختم نمیشود؛ به نظر میرسد خود دستگاه حاکم و دولت نیز به یک نتیجهگیری واحد و روشن درباره مسیر پیشرو نرسیده است. اگر چنین اجماعی حاصل شود، متخصصان مورد نیاز نیز پیدا خواهند شد، هرچند برخی از آنها ممکن است به دلیل ترس از عواقب، سکوت اختیار کنند. در دوره آقای هاشمی رفسنجانی، دیپلماتهای وزارت امور خارجه در محافل دانشگاهی حضور مییافتند و دیدگاههای متفاوتی ارائه میکردند. بسیاری از این افراد در دوگانگی ذهنی عمیقی گرفتارند: یا باید برای حفظ شغل خود سکوت کنند، یا در خلوت خصوصی خود به تفکر بپردازند. متأسفانه، برخی از این افراد تبدیل به بوروکراتهایی با جملات کلیشهای شدهاند. چهرههایی مانند عراقچی، کمال خرازی، و حتی ظریف، اغلب در حال تکرار همان دایره واژگانی از پیش تعیین شده هستند، هرچند دامنه تحلیل هرکدام اندکی متفاوت باشد. در نهایت، هرگونه گشایش در این دستگاه نیازمند آن است که ساختار تصمیمگیری حاکم به یک درک واحد برسد؛ آنگاه است که افراد شجاع نیز جسارت اظهارنظر و عمل را خواهند یافت.
|
شنبه ۲۲ آذر ۱۴۰۴ -
Saturday 13 December 2025
|
ايران امروز |
![]() |
گوگوش، صدای قدغن
نوشتهٔ گوگوش و تارا دهلوی
ترجمه از انگلیسی: هما سرشار
Blue Art Productions. INC
چاپ یکم، ۲۰۲۵ میلادی
خاطرهنویسی روبهرو شدن با خود است و نزدیک شدن به لایههای پنهانِ روان. اندیشیدن به خود، که صورتبندیِ روایتی نو از دریافتها و تجربههای شخصی و نقدِ آنها را ممکن میسازد، از ویژگیهای انسان مدرن است.
تجدد، زندگی هر فرد را تکرارناپذیر و روایت فرد از زندگیِ خود و جهان را یگانه و سزاوار ثبت میداند. نوشتن از خود، ثبت این روایتِ یگانه است، به شکل و شیوهای مستقل از روایتهای جمعیِ پذیرفتهشده در تاریخ. چنین ذهنیتی، هر متن -از داستان تا خاطره و تاریخ- را روایتی رها از قطعیت و یقین ارزیابی میکند و برداشتهای متکثّر از لایههای معناییِ روایتهای متعدد را مسیری برای رسیدن به درکِ متقابل و همدلی میداند.
از چشمانداز دیگر، خاطرهنویسی یادآوری، ثبت و شریک کردنِ دیگران در تجربههای فردی است. مسیری که هرچند بازتاب ذهنی یک تجربهٔ شخصی است، در کلّیت خود نگرشی تاریخی دارد و افق نگاهش، از جمله، بر سرگذشتِ مردمانی گشوده است که تاریخ به دست آنها شکل میگیرد، ولی نام و یادشان لابهلای روایتهای رسمی تاریخ پنهان میماند.
ارزش افزودهٔ ثبت روایتهای فردی -و تاریخ اجتماعی- برای ما ایرانیان، در این نیز هست که نهاد قدرت در ایران، با پشتوانههای فراوان، در حذف یا مخدوش کردن گذشته و حتی اکنون ما، و ثبت تکروایت تکصدای خود میکوشد و روایتهای ما تنها بدیل در برابر روایت رسمی استبداد است.
خاطرهنویسی، در جغرافیای استبداد، مبارزه با فراموشی است.
با این مقدمه، گوگوش، صدای قدغن تنها بازتاب خاطرات یک هنرمند افسانهای نیست؛ روایتی است از لایههای هویت فردی، حافظهٔ جمعی و تاریخ همروزگار ما.
نام گوگوش یادآور آمیزهای از موسیقی، آواز، نور، رنگ، حرکت و زیبایی است؛ همهٔ آنچه استبدادِ چیره بر ایران برای زنان «قدغن» میداند. هرچند، استواریِ مثالیِ گوگوش و بازتاب آن در خاطرات ما -بیاعتنا به استبداد- تضاد برآمده از «قدغن» انگاشتنِ «صدا»ی همیشه حاضر او را الهامبخش آفرینش هنر میکند.
هنر، بهتعبیری، در تضاد زاده میشود؛ در ممکن نمودن ناممکن. خاطرات گوگوش، انگار، «آنچه نادیدنیست» (۱) را میبینند و با دیگران در میان میگذارند، تا از امکانی پنهان پشت مفهوم ناممکن پرده بردارند. گوگوش، صدای قدغن یک اثر هنری است.
متن پیش رو، بازخوانی نمونههایی از مفاهیم جان گرفته در فضاهای بهظاهر متضاد در کتاب گوگوش، صدای قدغن و در روان جمعی ماست.
نگاه اندیشیدهٔ گوگوش، راوی متن، تدوین سنجیدهٔ تارا دهلوی، مؤلف کتاب، و ساختار و لحن بهدقت برگزیدهٔ هما سرشار در ترجمهٔ فارسی متن، تردیدها و پرسشهای شخصی این روایت را به گسترههای جمعی و فرهنگی میکشاند.
***
تصویر روی جلد کتاب، گوگوش را نشسته، در پوششی سیاه و سفید، بر زمینهٔ خاکستری، با لبخندی محو و نگاهی آرام رو به خواننده نشان میدهد. در امتداد این تصویر، متن پشت جلد زیر سنگینیِ مفاهیم سکوت و ایستایی به تکرار دایرهوار «صدای قدغن» میرسد. ناتوانیِ خوانندهٔ فارسیزبان از تصور گوگوش در سکوت و ایستایی آستانهٔ ورود به روایت است.
صدای قدغن با خاطرهای از «کمیتهٔ امر به معروف و نهی از منکر» در تهران باز میشود: «ساکت ایستاده بودم... امیدوار بودم به زودی آزادم کنند.» (ص۵) و با خیالی در یک تالار موسیقی در کانادا به پایان میرسد: «ایستاده در وسط آن صحنه، در آن سالن بزرگ، هزاران کیلومتر دورتر از تهران، بالاخره به خانه بازگشته بودم. همهٔ ما بازگشته بودیم.» (ص ۳۱۷) راوی، انگار، گردش چرخ زمان را در دست گرفته و به نقطهٔ دلخواه بازگردانده؛ به صحنه -«دنیای تخیلی»اش- «که در آن هیچ اتفاق بدی نمیتوانست رخ بدهد.» (ص۲۲)
فاصلهٔ بین این دو تصویر، با روایتهای تو در تو و رفتوبرگشتهای زمانی، در سایهٔ حبس و هراس و –مهمتر از آن- در فکر آزادی میگذرد.
در فضایی که پیکرهٔ استبداد، هنوز و همچنان صدای زنان را سرمیبُرد، گوگوش شهرزاد هزارتوی ظلم است؛ صدای درایتی که در حبس از فکرِ آزادی و در آزادی از واقعیتِ حبس میگوید تا نشان دهد از خشونت نشکسته و به انکار نباخته.
گوگوش، صدای قدغن روایت مبارزهٔ یک زن است؛ روایت یک زندگی که هزار شب میخواند، میرقصد و قصه میگوید تا صحنه روشن بماند و آزادی به صبح هزار و یکم برسد.
زندان در خاطرات گوگوش، همیشه زیرزمین تاریک و کثیف و دمکردهٔ جمهوری اسلامی نیست؛ تنگیهای فرهنگِ سنّتی و دشواریهای شکستنِ هر قفس و هر دیوارِ بهعادت پذیرفته شده نیز هست. رهاییِ سلسلهوارِ او از زندانهای پیدرپی و ادب و حرمتی که برای درسهای هزار و یک شب بیانصافی نگه میدارد، شکستِ مفهوم زندان، و کامیابیِ صدای در بند نماندنی اوست.
گوگوش که به حکم استبداد از آواز خواندن و گذشته را به یاد دیگران آوردن منع شده بود، در زندان، تنها با حضورش، خوشترین خاطرات زندانیان دیگر را زنده میکرد و برایشان ترانه میخواند. همبندانش در خفقانِ روسریهای اجباری، از مدل موی او صحبت میکردند و صحنههای فیلمهایش و آلبومهای متعدد عکسهایی که از او جمع کرده بودند. زندانبان نیز میدید و میشنید و میگذشت.
بیرون از زندان، صدا، حتی حضور گوگوش، «قدغن» بود. ولی موسیقیِ سکوت و چهرهٔ آشنا و درآمیخته با حافظهٔ آب و گیاه و آفتابش، در نبض خاک و گلوی مردم جریان داشت.
صدای قدغن با یادآوری تلاش حکومت برای حذف گذشتهای که او نمادش بود، از سنگینیِ افکار روزهای نخست حبس مینویسد: «من گوگوش شدم، نه چون خودم میخواستم، بلکه چارهای نداشتم... “آنها” میخواستند گوگوش را از من بگیرند.» (ص۲۶) زمان زیادی لازم نبود تا «آنها» بفهمند، هیچکس، هرگز، نمیتواند گوگوش را از او بگیرد و برای دیگران قدغن کند.
خاطرات گوگوش آمیزهای از سختی جان و نرمی احساس است؛ یک زیباییِ سرریزِ پیچیده در تضادهای شگفتیآور که در سایۀ اکسیرش انسان به درک و دوست داشتنِ انسان میرسد. راوی خاطرات، با سختگیری بر خود و مهربانی بر دیگران، به جایی میرسد که از هستی و مردمان نمیرنجد و اینگونه آسیبناپذیر میماند:
«کامبیز پسر من بود. با تمام وجود دوستش داشتم... او باید در جهانی بزرگ میشد که مادرش بر همهٔ ترسهایش غلبه کرده بود، حتی اگر مفهوم آن ایستادن در مقابل جوخهٔ اعدام بود.» (ص۱۲۱)
«در خاکسپاری فری [برادرش] به او [نامادریاش] گفتم که بخشیدمش ولی هرگز کارهایش را فراموش نخواهم کرد. من باید به دلایل مختلف از او سپاسگزار هم میبودم. او مرا قویتر کرد. نوسانهای رفتارش به من فرصت داد تا به موسیقی پناه ببرم. مشت و لگدهای محکم او موجب شد من دردهایم را با خواندن فریاد بزنم. عصبانیتهای او آتش عشقم را به اجرا و بهتر شدن شعلهورتر کرد. او ناخودآگاه مرا برای مقابله با چالشهای بیشماری که از آن زمان به بعد برایم پیش آمد آماده کرد.» (ص۲۰۵)
«خیلی طول کشید تا بعد از فوت پاپا، او را بهخاطر محافظت نکردن از ما و محافظت نکردن از فری ببخشم. حتی خیلی بیشتر طول کشید تا خودم را ببخشم.» (ص۲۹۶)
گوگوش عاشق است؛ بهتجربه آموخته که از هر اندازه نیرومندتر بودن از خود نیز نیرومندتر میتواند باشد. شهامتی زلال در نگاهش عشق را بالاتر از احتیاط و تنهایی را پذیرفتنیتر از تن دادن به عادت نشانده. داناییِ این نگاه اندیشیده، تضادهای زندگی دشوارش را به توانایی آفریدن بدل کرده. گرچه مدتی «در انتظار رهایی، در قفس گیر افتاده» (ص۲۲۲)، سرانجام انتظار و قفس را میشکند و لایهلایه و تکهتکه کشف میکند خود را. خشونتِ نادانی و حقارت دیگران را به آگاهانه برگذشتن از چالشهای زندگی تبدیل میکند، ایستایی جنگ را به پرسشهای سیال و قطعیت مرگ را به انگیزهٔ رها شدن در زندگی. خاطرات گوگوش روایت تمامقد زیستنِ زندگی است.
***
هفتاد سال است حضور گوگوش، خیال حضورش حتی، روشن و بیهراس از هیبت دشواریهای پرشمار، شور زندگی را برای بسیاری از ما زنده نگاه داشته.
هفتاد سال است... و امروز این مسئولیت ماست، که منصف و مهربان، روایت الهامبخش او از پشت صحنهٔ این حجم زندگی را بخوانیم، بفهمیم و از خود بپرسیم: بهراستی چگونه دوام آورد؟ چگونه از خلوت اجباری، از رانده شدن از صحنههای عمومی، به خلاقیتهای تازه رسید و به صحنه بازگشت؟ چگونه باورهایش -باور به خویش را نیز- حفظ کرد، امیدوار و استوار از آتشهای بیانصافی پرید و پشتِ سر گلستان ساخت؛ تلخ نشد، بد نگفت، قهر نکرد، کم نخواست و کم نیاورد؟
چگونه شهرزاد هزار و یک شب شد، تا زنانِ اسیرِ جیغ و جنونِ جلّادهای خانه و شهر به زندگی برگردند، بخندند، آواز بخوانند، برقصند و جهان جای زیباتری شود، در شادیِ آزادی؟
کتاب که به پایان میرسد، «گوگوش» دیگر نام یک شخصیت آشنا نیست، یک مفهوم باشکوهِ ایستاده در برابر استبداد است؛ نماد همهٔ آنچه پنج دهه در حذفش کوشیدند و به زیباییاش باختند. «سرّیست سمندر را زآتش بنمیسوزد» (۲)
ماندانا زندیان
نوزدهم آذر ۱۴۰۴ (دسامبر ۲۰۲۵)
————————
* عنوان یادداشت برگرفته از ترانهٔ «عشق یعنی همهچیز»، شهیار قنبری
۱- «چشم دل باز کن که جان بینی/ آنچه نادیدنیست آن بینی»، هاتف اصفهانی
۲- «سرّیست سمندر را ز آتش بنمیسوزد/ جانیست قلندر را نادرتر از آن برگو»، مولوی
* آدرس خرید نسخه فارسی و انگلیسی کتاب «گوگوش، صدای قدغن»
|
شنبه ۲۲ آذر ۱۴۰۴ -
Saturday 13 December 2025
|
ايران امروز |
|
شنبه ۲۲ آذر ۱۴۰۴ -
Saturday 13 December 2025
|
ايران امروز |
خبرگزاری فرانسه
به گفتهی منابعی که با خبرگزاری فرانسه گفتوگو کردهاند، در حالی که شهرهای سوریه یکی پس از دیگری در دسامبر گذشته به دست مخالفانِ تندرو سقوط میکرد، نیروها و دیپلماتهای ایرانیِ حامی بشار اسد متوجه سرنوشت محتوم او شدند و تنها چند روز پیش از برکناریاش، وی را ترک کردند.
در جریان جنگ داخلی سوریه که از سال ۲۰۱۱ و در پی سرکوب خونین اعتراضات طرفداران دموکراسی از سوی حکومت آغاز شد، ایران از اصلیترین حامیان دمشق بود و برای کمک به اسد، مستشاران نظامی و نیروهایی از سپاه پاسداران انقلاب اسلامی را به سوریه اعزام کرد.
جنگجویان ایرانی و متحدان منطقهایشان – عمدتاً از حزبالله لبنان و همچنین از عراق و افغانستان – نقاط کلیدی را در دست داشتند و باعث حفظ حکومت اسد شدند، اما در برابر پیشروی برقآسای نیروهای اسلامگرا که به سوی پایتخت یورش میبردند، بهسرعت عقبنشینی کردند.
در طول نبردها، افسران و سربازان سوری تحت فرماندهی سپاه پاسداران خدمت میکردند؛ فرماندهیای که همزمان با کاهش قدرت اسد، نفوذ آن افزایش یافت.
یک افسر پیشین ارتش سوریه که در یکی از مقرهای امنیتی سپاه در دمشق مأمور بود، گفت که در پنجم دسامبر سال گذشته، مافوق ایرانیاش او را برای روز بعد به مرکز عملیات منطقهی مزّه فراخواند تا دربارهی «موضوعی مهم» گفتوگو کنند.
به گفتهی این افسر که بهدلیل نگرانی از امنیت خود نخواست نامش فاش شود، فرمانده ایرانیاش – که به حاج ابوابراهیم معروف بود – در جلسهای با حضور حدود بیست افسر و سرباز سوری، تصمیمی شوکهکننده مطرح کرد.
او گفت: «از امروز به بعد، دیگر سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در سوریه نخواهد بود. ما میرویم.»
به گفتهی این افسر سوری، حاج ابوابراهیم جملهای گفت که در میان حاضران طنین انداخت: «همهچیز تمام شد. از امروز، ما دیگر مسئول شما نیستیم.»
افسر سوری افزود که به آنها دستور داده شد تمام اسناد محرمانه را بسوزانند یا نابود کنند و حافظهی سختافزارهای رایانهها را از بین ببرند.
ازدحام در مرز
به گفتهی او، این اعلامیه زمانی صادر شد که نیروهای اسلامگرا پیشرویهای بزرگی انجام داده بودند، هرچند این تصمیم همچنان برای سربازان سوری غافلگیرکننده بود.
او گفت: «میدانستیم اوضاع خوب نیست، اما نه تا این حد.»
سربازان حقوق یک ماه خود را پیشاپیش دریافت کردند و به خانه رفتند.
دو روز بعد، نیروهای اسلامگرا بدون درگیری دمشق را به تصرف درآوردند، پیش از ورود آنها، اسد به روسیه گریخته بود.
دو کارمند سوری کنسولگری ایران در دمشق نیز که برای حفظ امنیت خود خواستند نامشان فاش نشود، از خروج شتابزدهی ایرانیها سخن گفتند.
به گفتهی آنان، تا عصر پنجم دسامبر کنسولگری کاملاً تخلیه شده بود و دیپلماتهای ایرانی از طریق مرز به بیروت گریختند.
یکی از این کارکنان سابق گفت: «چند کارمند سوری که تابعیت ایرانی داشتند، همراه مقامهای ارشد سپاه پاسداران از کشور خارج شدند.»
در گذرگاه اصلی مرزی سوریه با لبنان، در جدیدهی یابوس، رانندگان تاکسی و کارکنان پیشین از ترافیک سنگینی در روزهای پنجم و ششم دسامبر خبر دادند؛ بهگونهای که عبور از مرز تا هشت ساعت به طول میانجامید.
کارکنان سابق کنسولگری گفتند که ایرانیها به نیروهای سوری خود دستور داده بودند در خانه بمانند و سه ماه حقوق بهعنوان تسویه دریافت کنند.
به گفتهی آنها، تا صبح ششم دسامبر، سفارت، کنسولگری و تمام مواضع امنیتی ایران در دمشق تهی از نیرو شده بود.
پایگاه روسی
در جریان جنگ، نیروهای تحت فرمان ایران در مناطق حساس داخل دمشق و حومهی آن متمرکز بودند؛ بهویژه در منطقهی «سیده زینب» که زیارتگاه مهم شیعیان قرار دارد، و نیز پیرامون فرودگاه دمشق و نزدیک مرزهای لبنان و عراق.
بخشهایی از شهر شمالی حلب و نقاطی دیگر در همان استان نیز محل استقرار و پشتیبانی نیروها و جنگجویان ایرانی بود.
سرهنگ محمد دیبو، از اعضای ارتش جدید سوریه که در عملیات مخالفان شرکت داشت، گفت در زمانی که شهر حلب در نخستین مرحلهی نبردها به دست شورشیان افتاد، «ایران نبرد را متوقف کرد.»
به گفتهی او، نیروهای ایرانی «پس از فروپاشی سریع ارتش اسد ناچار به عقبنشینی فوری شدند.»
یک خبرنگار فرانس پرس که از پایگاه متروکهی پیشین نیروهای ایرانی در جنوب حلب بازدید کرده بود، گزارش داد که بر دیوارهای ویرانشدهی آن شعارهایی از ایران و حزبالله و نقاشی شمشیری که پرچم اسرائیل را میشکافت، دیده میشد.
در طول جنگ، اسرائیل – دشمن دیرینهی تهران – صدها حمله در خاک سوریه انجام داد و اعلام میکرد هدف آن نیروهای ارتش اسد و گروههای مورد حمایت ایران است.
افسر پیشین ارتش سوریه گفت در روز پنجم دسامبر، یک مقام ارشد سپاه پاسداران با نام حاج جواد به همراه چند سرباز و افسر ایرانی از طریق پایگاه روسی حمیمیم در ساحل مدیترانه تخلیه و سپس به تهران منتقل شدند.
سرهنگ دیبو نیز گفت پس از سقوط حلب، «حدود چهار هزار نظامی ایرانی که در پایگاه حمیمیم پناه گرفته بودند، از آنجا به ایران منتقل شدند.»
او افزود که برخی دیگر از مسیر زمینی، از راه عراق یا لبنان، گریختند.
به گفتهی او، خروج ایرانیها آنقدر شتابزده بود که «وقتی ما وارد پایگاههایشان در استان حلب شدیم، گذرنامهها و مدارک شناسایی افسران ایرانی را پیدا کردیم که حتی فرصت جمعآوری آنها را نداشتند.»
|
شنبه ۲۲ آذر ۱۴۰۴ -
Saturday 13 December 2025
|
ايران امروز |
|
شنبه ۲۲ آذر ۱۴۰۴ -
Saturday 13 December 2025
|
ايران امروز |
|
شنبه ۲۲ آذر ۱۴۰۴ -
Saturday 13 December 2025
|
ايران امروز |
العربیه فارسی
دو روز پیش از سرنگونی نظام بشار اسد، رئیسجمهور پیشین سوریه، در هشتم دسامبر ۲۰۲۴، ایران هیأت دیپلماتیک و نیروهای خود را از سوریه خارج کرد.
محمد الجلالی، آخرین نخستوزیر سوریه در دوران اسد، در مصاحبه اختصاصی با العربیه جزئیاتی از روزهای منتهی به سقوط نظام را فاش کرد و گفت که ارتش سوریه در آغاز نبرد موسوم به «بازدارندگی تجاوز»، تمایلی به جنگ نداشت.
الجلالی تأکید کرد که خود اسد و همچنین روسها و ایرانیها نیز از این واقعیت مطلع شده بودند.
عدم تحرک ارتش اسد
او افزود که در جریان درگیریها، اخباری درباره ورود یک یگان نظامی ایرانی به فاصله میان حمص و حماه و سپس عقبنشینی آن منتشر شد که بر گمانهزنیها افزود. الجلالی همچنین از شنیدن گزارشی دیگر خبر داد که بر اساس آن، یک هواپیمای ایرانی حامل سلاح و نیروهای رزمی به فرودگاه حمیمیم رسیده بود، اما اجازه فرود به آن داده نشد.
الجلالی در جمعبندی این تحولات گفت: «ارتش سوریه نمیجنگید و شمار نیروهای روسی و ایرانی نیز برای دفاع کافی نبود؛ در نتیجه این احساس فراگیر شد که هیچکس نمیتواند به کسی کمک کند که خودش ارادهای برای کمک به خود ندارد» (کنایهای آشکار به نیروهای وفادار به اسد)
«حزبالله فرسوده شده بود»
او همچنین اشاره کرد که در آن مقطع، فرسودگی حزبالله لبنانی پس از ترور حسن نصرالله و جنگ با اسرائیل، بر پیچیدگی اوضاع افزود. به گفته او، حزبالله تلاش کرد مداخله کند، اما بلافاصله عقبنشینی کرد.
به گزارش خبرگزاری فرانسه، پیشتر نیز یک افسر پیشین سوری که در یکی از مقرهای امنیتی وابسته به سپاه پاسداران در دمشق خدمت میکرد، اعلام کرده بود که در پنجم دسامبر ۲۰۲۴ ـ سه روز پیش از سقوط نظام اسدـ تماسی از فرماندهی ایرانی خود دریافت کرد که از او خواسته شده بود به دلیل «امری مهم»، صبح جمعه ششم دسامبر 2024 به مقر عملیات در محله «المزه ویلات شرقیه» در پایتخت مراجعه کند.
این افسر افزود که فرمانده ایرانی مسئول این گروه، معروف به «حاجی ابو ابراهیم»، به محض ورود افسران و سربازان سوری ـ که حدود ۲۰ نفر بودند و تحت امر ایرانیها خدمت میکردند ـ به آنها اطلاع داد: «از امروز دیگر سپاه پاسداران ایران در سوریه حضور نخواهد داشت».
به گفته او، این خبر حاضران را شوکه کرد. سپس این مقام ایرانی از نیروها خواست «اسناد حساس را بسوزانند و در مقابل چشمان او از بین ببرند و تمامی هارددیسکها را از رایانهها خارج کنند»؛ چرا که به آنها گفته شد: «همهچیز تمام شد، از این پس مسئولیتی در قبال شما نداریم و کارتهای شناسایی غیرنظامی شما طی چند روز آینده به دستتان خواهد رسید.»
از سوی دیگر احمد الشرع، رئیسجمهور سوریه، در خصوص تعامل روسها، بارها اعلام کرده که پس از درگیریها با آنها تماس داشته و مذاکراتی انجام شده که به وعده روسیه مبنی بر عدم مداخله انجامید.
نقش ایران تا سقوط اسد
گروههای همپیمان با تهران در طول جنگ سوریه در مراکز حساسی در دمشق و حومه آن بهویژه در منطقه مزه، پیرامون زیارتگاه زینب، اطراف فرودگاه دمشق، و همچنین در نقاطی در مرزهای سوریه با لبنان و عراق مستقر بودند. این گروهها مسئولیت عملیات نظامی، آموزش و هماهنگی مستقیم با نیروهای حکومت پیشین را بر عهده داشتند.
با تشدید درگیریها و کاهش توان ارتش سوریه طی سالهای جنگ داخلی، نفوذ ایران گسترش یافت و مراکز امنیتی، انبارهای سلاح و پایگاههای مشترک با ارتش سوریه را دربر گرفت.
|
شنبه ۲۲ آذر ۱۴۰۴ -
Saturday 13 December 2025
|
ايران امروز |
معرکهای برپا شد. به دختر جوانی گفته بود: «این چه طرز لباس پوشیدن است؟» دختر جیغ کشید و مردم فوراً دورشان جمع شدند. آمرِ به معروف که انتظار حمایت داشت، دید ماجرا از دستش خارج شده و با عجله دور شد. او گمان کرده بود دولت و حکومت پشت اوست، اما وضعیت جامعه از این مرحله گذشته است.
از منظر جامعهشناسیِ تغییر هنجار، زمانی که یک الگوی رفتاری به «رویه روزمره» بدل شود، بازگشتپذیری آن بسیار دشوار ـ و گاه ناممکن ـ میشود. بوردیو در نظریه Habitus میگوید عادتهای جمعی وقتی نهادینه شوند، ساختارهای رسمی را به حاشیه میرانند. پوشش آزاد زنان در ایران نیز از سطح اعتراض سیاسی فراتر رفته و به «رویه زیسته» تبدیل شده است؛ میلیونها زن، حتی در مناطق محافظهکار، اکنون نظم بدنی تازهای را تجربه میکنند.
نوربرت الیاس در فرایند تمدن توضیح میدهد که هنجارهای مرتبط با بدن، اگر تثبیت شوند، فقط با خشونت سنگین قابل عقبگردند؛ و خشونت سنگین، خود هنجار جدید را تقویت میکند نه حذف. ازاینرو، هر میزان اجبار حکومتی تنها «شکاف هنجاری» را ژرفتر میسازد و امکان بازگشت به وضعیت دهههای پیشین را از میان میبرد.
در نظریه نافرمانی مدنی، گیلرمو اودانل و آدام پرژوورسکی تأکید بر آناست که رفتارهای «فراگیر و کمهزینه»، دولت را از توان اعمال قانون تهی میکند.
پوشش آزاد زنان امروز بزرگترین نافرمانی کمهزینه در تاریخ جمهوری اسلامی است:
روزمره، بیرهبر، فراگیر و غیرقابل مهار.
طبق نظریه «ظرفیت حکمرانی» (مانسور اولسون و فرانسیس فوکویاما)، دولت تنها زمانی قادر به اعمال اجبار است که هم مشروعیت نسبی داشته باشد و هم توان اجرایی. فقدان هر دو، اجرای سیاستهای اخلاقی را ناممکن میکند.
بنابراین تلاش برای بازگرداندن الگوی گذشته، نه نشانه قدرت حکومت بلکه نشانه «بحران ظرفیت» است و خود، مقاومت اجتماعی را تقویت میکند.
در تاریخ تحولات فرهنگی، آزادی بدن پایدارترین نوع آزادی است. اریک هابزبام در Age of Extremes اشاره میکند که تغییرات سبک زندگی، پس از تجربهشدن، به سختی معکوس میشوند.
نمونههای ترکیه، یوگسلاوی، اروپای شرقی و حتی جمهوریهای شوروی نشان میدهد هرجا زنان تجربه پوشش آزاد یافتهاند، ساختارهای اقتدارگرا توان بازگرداندن کنترل را از دست دادهاند.
این حافظه، بهویژه زمانی که بدن و سبک زندگی را دربرگیرد، حتی با سرکوب ساختاری پاک نمیشود.
بازگشت، از منظر تاریخی، نه احتمال بلکه «محال ساختاری» است.
منبع: تلگرام نویسنده
@karimipour_k
|
شنبه ۲۲ آذر ۱۴۰۴ -
Saturday 13 December 2025
|
ايران امروز |
فارین افرز
برگردان: آزاد شریفزاده
۱۱ نوامبر ۲۰۲۵
چگونه ناامنی غذایی خشونت را برمیانگیزد — و حتی دولتهای ثروتمند را تضعیف میکند
با در نظر گرفتن وضعیت کلی، جهان هرگز تا این اندازه ثروتمند، پیشرفته از نظر فناوری، و قادر به تأمین غذای خود نبوده است. در اواخر دههٔ ۱۹۶۰ و اوایل دههٔ ۱۹۷۰، بسیاری از تحلیلگران نگران بودند که جهان ممکن است غذای کافی نداشته باشد. نرخ رشد جمعیت، بهویژه در کشورهای در حال توسعه، بسیار بیش از رشد ظرفیت کشاورزی بود و گزارشهای سازمان ملل و بانک جهانی نشان میداد که بدون تغییرات چشمگیر، جهان به سوی کمبودهای فاجعهبار غذایی رانده خواهد شد. اما آنچه «انقلاب سبز» نامیده میشود، خیلی زود به افزایش چشمگیر بهرهوری کشاورزی کمک کرد و موجهای پیدرپیِ بهبود و نوآوری در روشهای کشاورزی را ممکن ساخت. سازمان خواربار و کشاورزی ملل متحد (فائوFAO) و برنامۀ محیطزیست سازمان ملل برآورد کردهاند که اگر اتلاف مواد غذایی به حداقل برسد، کشورهای جهان اکنون میتوانند به اندازهای غذا تولید کنند که تقریباً ده میلیارد انسان را تغذیه کند؛ یعنی دو میلیارد نفر بیشتر از جمعیت کنونی سیاره.
با این حال، این دستاورد عظیم به نوعی خود مغرور شده و بحران تازه و روبهرشدی از گرسنگی را پنهان کرده است. امروز، محرک اصلی گرسنگی نه کمبودِ مواد غذایی، بلکه موانع دسترسی به غذا در جهانی است که وفور و وفاق در کنار محرومیتی فلجکننده همزمان وجود دارند. بر اساس گزارش «وضع امنیت غذایی و تغذیه در جهان ۲۰۲۵» که توسط فائو تهیه شده است، تا ۷۲۰ میلیون نفر بهطور مزمن با ناامنی غذایی دستوپنجه نرم میکنند. چهلوسه میلیون کودک از «اتلاف شدید وزن (wasting) »، وخیمترین شکل سوءتغذیه، رنج میبرند و ۱۵۲ میلیون نفر نیز دچار «کوتاهقدی» ناشی از کمبودهای تغذیهای و عفونتهای مکرر هستند؛ مشکلی که به نوبهٔ خود میتواند ظرفیتهای شناختی و جسمی آنان را در بزرگسالی کاهش دهد. گزارش «چشمانداز جهانی ۲۰۲۵» برنامهٔ جهانی غذا (WFP) UN World Food Program نشان میدهد که ۳۱۹ میلیون نفر با گرسنگی حاد مواجهاند — رقمی که بیش از ۱۳۰ درصد نسبت به سطح پیش از سال ۲۰۲۰ افزایش یافته است — و اینکه دو قحطی همزمان در غزه و سودان در حال وقوع است.
در زمانی که جنگها، فاجعههای زیستمحیطی و سختیهای اقتصادی باعث میشوند شمار بیشتری از مردم گرسنه شوند، بسیاری از کشورهای کمککننده از تأمین بودجهٔ برنامههای کمک غذایی — که جان انسانها را نجات میدهد و زندگی آنان را دگرگون میکند — عقبنشینی میکنند. برای مثال، یک مطالعه در ژوئیهٔ ۲۰۲۵ که در نشریهٔ لنست (The Lancet) منتشر شد، پیشبینی کرده است که تعطیلی آژانس توسعه بینالمللی ایالات متحده توسط دولت ترامپ در پنج سال آینده به حدود ۱۴ میلیون مرگ زودرس — که بسیاری از آنها ناشی از گرسنگی خواهند بود — منجر خواهد شد. با عقبنشینی از کمک رسانی، کشورهای کمککننده حقیقتی انکارناپذیر را نادیده میگیرند: ناامنی غذایی در یک منطقه، به بیثباتی در مناطق دیگر میانجامد. اگر کشورهای ثروتمند اکنون برای مقابله با گرسنگی فزاینده اقدام نکنند، پیامدها به اندازه فاجعهٔ پیشبینیشدهٔ نیم قرن پیش میتواند گسترده باشد — با این تفاوت که در توان جهان کنونی است، که کاملا از این بحران جلوگیری کردن از آن قرار دارد.
زنجیرههای غذایی
قحطیهای بزرگ قرن بیستم غالباً بر اثر خشکسالی به وجود میآمدند. اما امروز، دلایلی که مردم را گرسنه میکند بیشتر مشکلات ساختاری هستند و به درگیریهای خشونتآمیز، تداوم تغییرات اقلیمی و حاشیهنشینی اقتصادی مربوط میشوند. بر اساس برنامهٔ دادههای درگیری اوپسالا Uppsala Conflict Data Program، شمار درگیریهای فعال در جهان از ۴۶ مورد در سال ۲۰۱۴ به ۶۱ مورد در سال ۲۰۲۴ افزایش یافته است. همچنین نسبت درگیریهای فعالی که در یک سال معین حلوفصل میشوند، به پایینترین حد خود در نیم قرن گذشته رسیده است. درگیری خشونتآمیز همواره ناامنی غذایی را افزایش داده و نزدیک به ۷۰ درصد افرادی که اکنون با ناامنی غذایی حاد روبهرو هستند در کشورهایی زندگی میکنند که درگیر جنگ و خشونتاند. وجود جنگ، به تنهایی، در غزه و سودان، یک میلیون نفر را به ورطهٔ قحطی کشانده است.
تغییرات اقلیمی نیز آغاز کرده اند که به شدت گرسنگی بیفزایند. «مرکز پژوهش در اپیدمیولوژی بلایا» در دانشگاه لوون دریافته است که بین سالهای ۱۹۸۵ تا ۲۰۰۴، جهان بهطور متوسط هر سال ۲۳۱ بلای طبیعی مرتبط با تغییرات اقلیمی را تجربه میکرد. اما از سال ۲۰۰۵ تاکنون، این عدد به نزدیک ۳۴۳ رسیده است — افزایشی حدود ۵۰ درصد. تنها در سال ۲۰۲۴، پایگاه بینالمللی بلایا (EM-DAT)، که معتبرترین پایگاه دادهٔ جهانی در این حوزه است، ۳۷۱ بلای طبیعی — خشکسالی، سیل و طوفان — را ثبت کرده است، که منجربه آوارگی۴۵ میلیون نفر شده است. امسال، طوفان میلیسا باعث شد ۳٫۱ میلیون نفر در کارائیب به کمک فوری غذایی نیاز پیدا کنند، و ۶٫۳ میلیون نفر در پاکستان تحت تأثیر سیلابها قرار گرفتند. در ساحل آفریقا، خشکسالیهای مکرر فقر و جابهجایی جمعیت را تشدید میکند و گروههای افراطی از این آسیبپذیریها سوءاستفاده میکنند.
آسیب پذیری اقتصاد جهانی نیز این بحران را تشدید میکند. حدود نیمی از کشورهای کمدرآمد در وضعیت بحران بدهی یا نزدیک به آن قرار دارند؛ وضعیتی که میتواند ناامنی غذایی را بهطور چشمگیری بدتر کند. سطوح بالای بدهی دولتها را مجبور میکند بازپرداختها را بر هزینههای اساسی مقدم بدانند، و این امر بودجهٔ در دسترس برای واردات غذا، شبکههای امنیت اجتماعی، و نیز سرمایهگذاریهای ضروری در زیرساختهای کشاورزی و روستایی را کاهش میدهد. امروزه، بیش از سه میلیارد نفر در کشورهایی زندگی میکنند که برای پرداخت بهرهٔ بدهی خود بیشتر از هزینهٔ سلامت یا آموزش خرج میکنند.بهدلیل افزایش بدهی، کاهش ارزش پول ملی، و افزایش هزینههای تولید، قیمت مواد غذایی طی پنج سال گذشته در ۶۱ کشور تا ۵۰ درصد و در ۳۷ کشور بیش از ۱۰۰ درصد افزایش یافته است. بازگشت حمایتگرایی تجاری نیز جریانهای درآمدی کشورهایی را که برای تأمین مالی واردات غذایی و سایر واردات ضروری به آن وابستهاند، مختل میکند.
بازیهای گرسنگی، بین مرگ و زندگی
نهادهایی که برای جلوگیری از چنین رنجی ایجاد شدهاند، اکنون زیر فشار رقابتهای ژئوپلیتیک، کاهش اعتماد، و کمرنگ شدن ارادهٔ سیاسی خم شدهاند. پس از پنج سال رشد مداوم، کمکهای بینالمللی در سال ۲۰۲۴ حدود ۹ درصد کاهش یافت. برآوردهای سازمان همکاری و توسعه اقتصادی the Organization for Economic Cooperation and Development (OECD) نشان میدهد که این کمکها ممکن است در سال ۲۰۲۵ نیز ۹ تا ۱۷ درصد دیگر کاهش پیدا کنند. پیامدهای این کاهش بودجه، به ویژه برای جمعیتهایی که به کمک غذایی نیاز دارند، بسیار وخیم بوده است. بنا بر گزارش «شبکهٔ جهانی مقابله با بحرانهای غذایی» — ائتلافی از کشورهای کمککننده و سازمانهای بشردوستانه و توسعهای — بودجهٔ جهانی کمک غذایی ممکن است بین سال ۲۰۲۴ تا امسال تا ۴۵ درصد کاهش یابد.
در سال ۲۰۲۴، برنامهٔ جهانی غذا (WFP) به ۱۲۴ میلیون نفر در سراسر جهان کمکرسانی کرد. اما پیش بینی میکند که در سال ۲۰۲۵ به دلیل کاهش شدید بودجه از سوی اهداکنندگان اصلی،این برنامه ۲۱ درصد افراد کمتری را تحت پوشش قرار دهد. کمک دولت ایالات متحده به این برنامه از سال ۲۰۲۴ تاکنون ۵۵ درصد کاهش یافته و فرانسه، آلمان و بریتانیا نیز کاهشهایی مشابه داشتهاند. برخی از عملیاتهای میدانی ناچار شدهاند جیرههای روزانهٔ توزیعی را به کمتر از ۳۰۰ کالری کاهش دهند — کمتر از یک وعدهٔ کوچک. در حالی که گرسنگی جهانی رو به وخامت است، ۱۶ میلیون نفر در معرض از دست دادن کامل کمک غذایی قرار دارند.
سازمانهای امدادرسان همچنین با دشواریهای فزایندهای برای رسیدن به جمعیتهای آسیبدیده روبهرو هستند. بر اساس پایگاه دادهٔ امنیت کارکنان امدادی Aid Worker Security Database، در سال ۲۰۲۴ تعداد ۳۸۳ امدادگر کشته شدند — بیش از دو برابر میانگین سه سال پیش از آن — که نشاندهندهٔ بیاعتنایی روبهافزایش طرفهای درگیر به حقوق بینالملل بشردوستانه است.
کاهش بودجههای بشردوستانه نشانهٔ تضعیف همبستگی جهانی با اقشار محروم است. اما این موضوع برای جوامع ثروتمند و به ظاهر باثبات نیز یک مشکل واقعی ایجاد میکند. دقیقاً در دوران بیثباتی است که اقدام جمعی بیش از هر زمان دیگری اهمیت دارد، زیرا وقتی کمکهای بشردوستانه کاهش مییابد، بحرانها گسترش پیدا میکنند و به بخشهای دیگر سرایت میکنند.
ناامنی غذایی موجب جابهجایی جمعیت هم میشود.
یک مطالعهٔ برنامه جهانی غذا (WFP) در سال ۲۰۱۷ نشان داد که هر یک درصد افزایش در ناامنی غذایی همراه است با ۱٫۹ درصد افزایش در تعداد پناهجویان به کشورهای دیگر. همان مطالعه نشان داد که به ازای هر سال بیشتر که یک درگیری خشونتآمیز ادامه پیدا میکند — و درگیری خشونتآمیز بهطور طبیعی ناامنی غذایی ایجاد میکند — میزان خروج پناهجویان ناشی از آن درگیری تقریباً ۰٫۴ درصد افزایش مییابد.
پناهجویان ناچارند ابتدا به کشورهای همسایه نقل مکان کنند؛ کشورهایی که غالباً توان و امکانات کافی برای پذیرش آنان را ندارند. وقتی این جوامع از پسِ ورود گستردهٔ جمعیت برنیایند، مردم ناچار میشوند به مقصدهای دورتری مهاجرت کنند. برای کشورهای ثروتمند، نادیده گرفتن ناامنی غذایی در خارج از مرزهایشان از نظر اقتصادی کاملاً غیرمنطقی است. در سال ۲۰۲۴، کشورهای عضو OECD مبلغ ۲۴.۲ میلیارد دلار صرف کمکهای بشردوستانه کردند که به حدود ۱۹۸ میلیون نفر کمک شد؛ یعنی تقریباً ۱۲۰ دلار برای هر نفر. اما همین کشورها ۲۷.۸ میلیارد دلار — معادل ۹۲۰۰ دلار برای هر نفر — برای حمایت از فقط سه میلیون پناهجو و درخواستکنندهٔ پناهندگی در داخل مرزهایشان هزینه کردند. تغذیهٔ یک خانواده در محل زندگیشان بسیار ارزانتر از حمایت از آنان به عنوان پناهجو، پس از آنکه گرسنگی آنان را به فرار وادار کرد، تمام میشود. ناتوانی در اقدام به موقع در سطح محلی، منجر به صرف هزینههای بسیار بیشتری در آینده میشود — و همچنین تضمینکنندهٔ واکنشهای سیاسی شدیدی هم خواهد بود. ورود گستردهٔ پناهجو به هر کشوری معمولاً سیاست داخلی آن کشور را بیثبات کرده و موجب تشدید قطبیسازی و افراطگرایی میشود.

سودان، نیازمندان در انتظار دریافت کمکهای بشردوستانه
گرسنگی همچنین موجب بیثباتی ژئوپلیتیک میشود. ناامنی غذایی مشروعیت دولتهای درگیر را تضعیف میکند، رقابت بر سر منابع کمیاب را تشدید میسازد و هزینهٔ فرصت برای توسل به خشونت را کاهش میدهد. همچنین گروههای افراطی از ناامیدی مردم سوءاستفاده میکنند، غذا را ابزار جذب نیرو قرار میدهند و گرسنگی را به سلاحی برای نفوذ تبدیل میکنند. رابطهٔ میان گرسنگی و درگیری چرخهای است؛ هر کدام دیگری را تغذیه میکند.
از قحطی تا فراوانی
شکستن این چرخه، نیازمند دوراندیشی اقتصادی و شجاعت سیاسی است. چالش، فنی نیست؛ جهان میداند چگونه غذا تولید و توزیع کند. مسئله، سیاسی و مالی است — اینکه امنیت غذایی را یک اولویت مشترک بدانیم، نه یک وظیفهٔ فرعی و بی فایده.
دولتها، نهادهای چندجانبه، سازمانهای خیریه، و اهداکنندگان بخش خصوصی باید فوراً تأمین مالی قابلاتکا و چندساله برای برنامههای بشردوستانه و توسعهای را بازگردانند و گسترش دهند. تأمین بودجهٔ برنامههایی که جان انسانها را نجات میدهد حیاتی است، همچنین حمایت از ابتکارهایی که تابآوری ایجاد میکنند و به مردم امکان میدهند از دام گرسنگی خارج شوند، به همان اندازه ضروری است. اینکه دائماً برای نجات همان جانها مداخله کنیم، بدون پرداختن به ریشههای گرسنگی، مقرونبهصرفه نیست. این برنامهها باید حتی در دوران کسری بودجه نیز بهطور منظم تأمین مالی شوند تا از چرخههای سالانهٔ عدم قطعیت که عملیات میدانی را مختل میکنند، جلوگیری شود. از آنجایی که گرسنگی و کمبود منابع باعث درگیریهای خشونتآمیز و مهاجرت میشوند، ناتو، سازمان ملل، اتحادیهٔ آفریقا، اتحادیهٔ اروپا و گروه ۷ باید امنیت غذایی را به یکی از ستونهای اصلی چارچوبهای استراتژیک خود تبدیل کنند.
سامانههای پایش امنیت غذایی، مانند فائوی سازمان ملل، سیستم هشدار سریع قحطی دولت آمریکا، و برنامه جهانی غذا (WFP)، باید بهطور کامل تأمین مالی شوند تا تضمین شود کمکها در زمان مناسب به جمعیتهای مناسب برسند. دادههایی که این سازمانها گردآوری میکنند به گروههای امدادی کمک میکند کشورهایی را که با درگیری، شوکهای اقلیمی و فروپاشی اقتصادی همزمان روبهرو هستند در اولویت قرار دهند — جاهایی که عدم اقدام در آنها بالاترین هزینهٔ انسانی و ژئوپلیتیک را دارد. اما کمبود بودجه هماکنون باعث تأخیر در تهیهٔ تحلیلهای حیاتی شده است.
جهان میداند چگونه غذا را تولید و توزیع کند
پاسخگو کردن ناقضان حقوق بین الملل یکی از اجزای کلیدی است اگر وقتی امنیت غذایی نادیده گرفته شود. این کار نه تنها عدالت را برای قربانیان برقرار میکند، بلکه مانع از نقضهای آینده نیز میشود. پیگردهای قضایی در سیستمهای حقوقی بینالمللی و داخلی، تحریمهای هدفمند، مسدودسازی داراییها، ممنوعیت سفر، و دیگر اقدامات تنبیهی باید علیه افرادی، نهادها یا دولتهایی که مسئول نقضهای فاحش هستند اعمال شود.
گروههای مختلف اهداکننده نیز باید هماهنگی خود را با یکدیگر تقویت کنند. بسیار پیش میآید که منابع مالی پراکنده و مأموریتهای همپوشان، به تکرار کمکها در برخی مناطق و ایجاد خلأهای جدی در مناطق دیگر منجر میشود. دولتها، نهادهای پوششی سازمان ملل، و سازمانهای غیردولتی باید ارزیابیهای مشترک امنیت غذایی و آسیبپذیری انجام دهند، دسترسی متقابل به سامانههای دادهای خود فراهم کنند و با شفافیت ارتباط برقرار کنند تا یک تقسیم کار راهبردیتر ایجاد شود. فائو و برنامه جهانی غذا (WFP) باید همراه با نهادهای توانمند ملی، رهبری این تلاش هماهنگی را بر عهده بگیرند.
گروههای امدادی مانند یونیسف و WFP، نهادهای توسعهای چون بانک جهانی، و سازمانهای برقراری صلح مانند Interpeace همگی در افزایش امنیت غذایی و تضمین اینکه کمکهای اضطراری، برنامههای بازسازی، و تلاشهای تابآوری بلندمدت مکمل یکدیگر باشند و نه رقیب هم، منفعت مشترک دارند. اهداکنندگان نیز باید تلاش بیشتری کنند تا اولویتها و زمانبندیهای مالی خود را با برنامههای واکنش محلی و ملی هماهنگ سازند.
برای کاهش فشار بر کشورهای کمدرآمدی که در وضعیت بحران بدهی یا نزدیک به آن قرار دارند، بستانکاران و نهادهای مالی بینالمللی باید پیشنهادهایی برای بخشش بدهی در برابر کاهش گرسنگی ارائه دهند. بخشیدن بدهی میتواند منابعی را آزاد کند که در غیر این صورت صرف بازپرداخت بدهی میشد. این اصل اساس برنامههایی مانند رویکرد «تهاتر بدهی برای امنیت غذایی» برنامه جهانی غذا است؛ رویکردی که برنامههای «غذا در برابر آموزش» را در مصر و موزامبیک اجرا کرده است.
در نهایت، کشورهای با درآمد بالا باید تعرفهها و سایر موانع واردات از اقتصادهایی با امنیت غذایی شکننده را حذف یا تعلیق کنند. کشورهای صادرکننده نیز باید از اعمال ممنوعیت صادرات غذا که بازارها را بیثبات کرده و قیمتها را افزایش میدهد، پرهیز کنند. و برای مقابله با اثرات تغییرات اقلیمی بر ناامنی غذایی، دولتها باید بودجهٔ برنامههایی را که در کشاورزی مقاوم در برابر خشکسالی، مدیریت سیلاب، و بیمهٔ کشاورزان خُردهمالک سرمایهگذاری میکنند، افزایش دهند. سرمایه گذاری در سامانههای هشدار زودهنگام که از فناوریهای نوین برای پیشبینی بلایا استفاده میکنند، به همان اندازه حیاتی است.
صرفهجویی بیجا، خرج کردن بدون فکر (PENNY FOOLISH, POUND WISE) حتی در حالی که دولتهای ثروتمند از کمکهای خارجی عقبنشینی میکنند، بسیاری از آنها همچنان اصرار دارند که به پایان دادن به درگیریهای خشونتآمیز در مکانهایی مانند اوکراین و خاورمیانه متعهد هستند. آنچه در این معادله نادیده گرفته میشود، این حقیقت است که امنیت غذایی پایه و اساس صلح است. تلاشها برای مذاکره بر سر آتشبسها و توافقهای صلح باید شامل مفادی باشد که تضمین کند سازمانهای امدادی بتوانند کمکرسانی کنند و نظامهای غذایی امکان بازیابی داشته باشند.
بدون تضمین دسترسی امن برای کارکنان امدادی به جمعیتهای آسیبدیده، هیچ میزان بودجهای نمیتواند از بروز گرسنگی جلوگیری کند. بازیگران خارجی — از جمله دولتها، سازمانهای بینالمللی، و سازمانهای غیردولتی محلی و بینالمللی — میتوانند با تسهیل مذاکرات با مقامات محلی و گروههای مسلح، ارائهٔ آموزشهای امنیتی و پشتیبانی مدیریت ریسک، و اعمال فشار دیپلماتیک، به کارکنان بشردوست کمک کنند تا به مردم در مناطق ناامن دسترسی پیدا کنند. همچنین باید منابع بیشتری به پایش از راه دور، ارائهٔ دیجیتالی کمکها، و همکاری با شرکای محلی که میتوانند بهطور ایمن در میدان عمل کنند اختصاص یابد.
هر دلار هزینهشده برای جلوگیری از گرسنگی شدید، بسیاری دلارهای دیگر را که در آینده برای واکنش به بحرانها لازم خواهد بود، صرفهجویی میکند. تداوم گرسنگی اجتنابناپذیر نیست؛ یک انتخاب سیاسی است. پایان دادن به آن تنها یک وظیفهٔ اخلاقی نیست؛ یک ضرورت راهبردی است.
عارف حسین، اقتصاددان ارشد برنامه جهانی غذای سازمان ملل متحد است.
|
شنبه ۲۲ آذر ۱۴۰۴ -
Saturday 13 December 2025
|
ايران امروز |
پیشگفتار: پس از دو جنگ جهانی در قرن بیستم، شکافی که از قبل بین علوم “انسانی/اجتماعی” و “تجربی/طبیعی” وجود داشت، بسیار بیشتر شده است. این شکاف را میتوان به بهترین وجه در کلام هورکهایمر (Horkheimer) و آدورنو (Adorno) در کتاب “دیالکتیک روشنگری” (Dialectic of Enlightenment) دید که گفتند “روشنگری، تمامیت خواه است” (Enlightenment is totalitarian). آنچه که واضح است این است که ترمیم این شکاف کار سادهای نیست، اما ممکن است. بر این باورم که برای شناخت و ترمیم این شکاف باید به ریشههای این شکاف بازگشت. این مقاله در مورد تلاشی تازه در راه ترمیم این شکاف است.
تلاش من برای ترمیم این شکاف، یک “امر سیاسی” است، و نه یک امر فلسفی یا علمی یا روشنفکرانه. در پسِ هر بخشی از این تلاش، آرزوی بهروزی برای آیندگان، در نظر است.
مقدمه: به تازهگی دو ترجمه و ویرایش کامل (به فارسی و به انگلیسی) از کتاب ارغنون نو (Novum Organum) که فرانسیس بیکن (Francis Bacon) آن را در سال ۱۶۲۰ به زبان لاتین نوشته است، فراهم آوردهام. علاوه بر ترجمه، توضیحات فراوانی هم بر کتاب افزودهام تا خوانندهٔ امروزی بتواند حرفهای ۴۰۰ سال پیش بیکن را در آن جایگاهی که او در نظر داشت، قرار دهد. در آدرس زیر، علاوه بر ترجمه فارسی و انگلیسی، هم متن اصلی لاتین، و همچنین نسخههای بازسازی شدهٔ چند ترجمه قدیمی را میتوان یافت: https://hosseinjorjani.com/novum-organum
آشنایی من با ” ارغنون نو” بیش از سه دهه پیش، در سال ۱۹۹۱، آغاز شد؛ زمانی که برای نخستین بار بخشی کوتاه از این اثر را در درس “فلسفهٔ علم” در دانشگاه علوم کشاورزی سوئد خواندم. در سالهای پس از آن، هنگامی که مطالعاتم را در ادبیات علمیِ کلاسیک و مدرن گسترش میدادم، بارها از خود پرسیدم که آیا میتوان “منطق نوینی” را که بیکن در ذهن داشت، در روشهای نوآوران علمیِ پس از او بازشناخت یا نه. پاسخ همیشه ساده نبود، اما برخی نمونهها چشمگیر بودند. چارلز داروین بهروشنی نوشته است که از “روشِ راستینِ بیکنی” پیروی کرده است، هرچند شیوهٔ عملیِ کار او آمیزهای پیچیده از استقرا، فرضیهسازی و استنتاج بود که فراتر از دستورهای رسمیِ بیکن میرفت. در چنین چهرههایی نه با کاربرد مکانیکیِ دستورهای بیکن روبهرو هستیم و نه با تداومی مستقیم؛ بلکه نوعی همآوایی با منش استقراییای دیده میشود که بیکن میکوشید بیان کند — منشی که بر مشاهدهٔ دقیق، گذارِ تدریجی به تعمیم، و پرهیز از آنکه ساختارهای مفهومیِ به ارثرسیده بر تفسیر ما از طبیعت سلطه یابد، تأکید میکند.
از آن زمان، علاقهٔ من به بیکن همچنان ادامه یافته است؛ علاقهای که هم از کارهای بعدیام در حوزهٔ روششناسی علمی تأثیر پذیرفته و هم از پرسشهای دیرپایی دربارهٔ اینکه چگونه — از نظر تاریخی و مفهومی — فرهنگ علمیِ اروپا پس از رنسانس چنین شتاب چشمگیری یافت. “ارغنون نو” با برنامهاش برای اصلاح روند تحقیق، همواره متنی محوری در اینگونه کاوشها بوده است. بااینحال، پس از مدتی دریافتم که باوجودِ اهمیت بیکن، نسخهای کامل و انتقادیِ قابل اتکا از “ارغنون نو” به زبان فارسی در دسترس نبود، و نسخههای موجود انگلیسی نیز یا کهنه و ناقص بودند، یا فاقد شرح و توضیح، یا برای خوانندگان امروز چندان مناسب نبودند. این وضعیت بهتدریج زمینهٔ شکلگیریِ پروژهٔ کنونی را فراهم کرد.
ازاینرو، ترجمه و شرح کنونی از دو سرچشمه برخاسته است: تداومِ مسیرِ شخصی و ضرورتِ دانشیک. این اثر بازتابدهندهٔ مسیری فکری است که در همان درسِ سال ۱۹۹۱ آغاز شد و سپس در کارهای بعدیام در ژنتیک کمی، آمار، فلسفهٔ علم و پژوهش تاریخی گسترش پیدا کرد. همزمان، انگیزهای ساده اما بنیادی نیز آن را پیش میبَرد: این باور که ” ارغنون نو” — بهعنوان اثری شاخص در تاریخ روش علمی — باید برای خوانندگان فارسیزبان به شکلی در دسترس باشد که از نظر متن معتبر، از نظر فکری شفاف، و از نظر تاریخی استوار باشد. این ویرایشِ جدید با همین روحیه عرضه میشود.
اهمیت تاریخی بیکن در چیست
جایگاه تاریخیِ فرانسیس بیکن نه در یک کشفِ علمیِ منفرد است و نه در بنا نهادن یک نظامِ فلسفیِ کامل، بلکه در طرحریزیِ برنامهای روششناختی است که جهتگیریها، بنیانها و انتظارات از تحقیق در طبیعت را بهطور قاطع دگرگون کرد. او در زمانی مینوشت که اروپا از سلطهٔ طولانیِ ارسطوییگریِ مدرسی فاصله میگرفت؛ و بیکن، با شناساییِ محدودیتهای مفهومیِ شیوههایِ استدلالِ بهارثرسیده، استدلال میکرد که پیشرفت واقعی در دانش تنها با اصلاحِ نظاممندِ قوای ذهنی میسر است. نقد او نه صرفاً خطابی بود و نه صرفاً نفیگرایانه؛ بلکه میخواست نشان دهد که عادات فکریای که طی قرنها انباشته شدهاند — “بتواره”هایِ ناشی از عادت، زبان، اقتدار، و تجریدهای ناپرسیده — به موانعی در برابر کشف طبیعت بدل شدهاند.
بااینهمه، باید تأکید کرد که بیکن نخستین متفکرِ اوایل دوران مدرن نبود که از سنتهای مدرسی فاصله گرفت. کالبدشناسان، اخترشناسان و طبیعتدانانِ رنسانس — از وِسالْیوس تا کوپرنیک، و از پاراسِلسوس تا گالیله — پیش از او با برخی آموزههای بنیادیِ اقتدارِ قرونوسطایی گسست کرده بودند. آنچه بیکن را متمایز میکرد، نه صرفِ کنارگذاشتنِ مدرسیگرایی، بلکه ارائهٔ گزارشی روشن، صریح و برنامهای، از این بود که چگونه باید از آن فراتر رفت. او چارچوبی فراهم آورد برای جایگزینیِ عادتهای فکریِ بهارثرسیده با روشی منضبط برای پرسش از طبیعت؛ روشی که از جزئیاتِ منظم و سنجیده آغاز میکند و تنها با گامهایی آگاهانه و تدریجی به گزارههای کلی میرسد. از این حیث، بیکن به دگرگونیای که پیشتر آغاز شده بود ساختاری مفهومی بخشید و نوآوریهای پراکنده را به چشماندازی روششناختی تبدیل کرد.
ازاینرو، سهم بیکن در تاریخ اندیشه “ساختاری” بود، نه “آموزهای”. او ارغنونی نو عرضه کرد، نه بهعنوان ابزاری کامل، بلکه بهعنوان مجموعهای از اصول برای ساختنِ چنان ابزاری. تأکید او بر گردآوریِ منظم و منضبطِ جزئیات، حرکت محتاطانه از آنها به سوی گزارههای کلی، و اصلاح پیوستهٔ گرایشهای درونیِ ذهن، چارچوبی مفهومی برای پژوهشِ تجربی فراهم آورد؛ آن هم درست در زمانی که اروپا تازه در حال آزمودن امکانهای چنین پژوهشی بود. از این منظر، ارغنون نو نخستین کوششِ آگاهانه برای صورتبندیِ یک معرفتشناسی متناسب با علومِ در حال پیدایشِ سدهٔ هفدهم است — معرفتشناسیای که نه استدلال را طرد میکرد و نه آن را بر مشاهده برتری میداد، بلکه میکوشید این دو را از طریق روشی ساختیافته برای تفسیر طبیعت با یکدیگر هماهنگ سازد.
تأثیرِ این صورتبندیِ روششناختی تقریباً بلافاصله آشکار شد. نسلِ تازهای از پژوهشگرانِ اوایل دوران مدرن، در نوشتههای بیکن خلاصهای مجابکننده از آنچه باید اصلاح میشد — و چراییِ آن — بازشناختند. چهرههایی چون رابرت بویل، رابرت هوک و جان ویلکینز بهصراحت از اصول بیکنی بهره بردند و شیوههای تجربیای را پدید آوردند که بر مشاهده، آزمونهای کنترلشده و ثبتِ مشترک دادهها استوار بود. “انجمن پادشاهی” بریتانیا — که تنها چند دهه پس از مرگ بیکن بنیانگذاری شد — بارها او را مرجع جهتگیری دانست و آرمان بیکنیِ “سخنِ هیچکس حجت نیست” (nullius in verba) را بهمثابه شعارِ نانوشتهٔ خود پذیرفت. حتی فراتر از انگلستان، طبیعتدانان برجستهای چون کریستیان هویگنس و دِنی پاپَن نیز بر اهمیتِ آزمایش و گسترشِ نظاممندِ تاریخهای طبیعی، به شیوهای بیکنی، تأکید میکردند. این دانشمندان نه مریدان بیکن بودند و نه پیشنهادهای او را آموزهای تغییرناپذیر تلقی میکردند؛ بلکه در نوشتههای او تلخیصی روشن از شهودهای در حال شکلگیریِ خویش دربارهٔ چگونگیِ پیگیریِ معرفت طبیعی مییافتند. بیکن به روشهایی که در سراسر اروپا در حال شکلگیری بود بُعدِ روششناختی بخشید، و پیشنهادهایش دقیقاً از آنرو رواج یافت که با نیازهای عملی و آرمانهای معرفتیِ پژوهشگران همزمانش همنوا بود.
جایگاه تاریخیِ بیکن همچنین با آگاهیِ او از این واقعیت تعیین میشود که پیشرفتِ معرفت تنها زمانی ممکن است که با کاری جمعی و میاننسلی پشتیبانی شود. بهگفتهٔ او، علومِ روزگارش “در مرحلهٔ طفولیت” مانده بودند نه از آنرو که توانِ ذهنِ انسان به دستاوردهای بزرگتر نمیرسد، بلکه چون پژوهش فاقد ابزارهای مناسب، گزارشهای مناسب و روشهای مناسب بوده است. دعوت او به تدوین نظاممندِ تاریخهای طبیعی و تجربی، و نیز طرح او برای پروژههای پژوهشیِ سازمانیافته و گسترشِ تعاونیِ دانش، پیشاپیش شکلهایی نهادی را نوید میداد که بعدها فرهنگ علمیِ اروپا را تعریف کردند. از این منظر، اهمیت بیکن از پیدایشِ نوعی اقتصاد فکریِ نوین جداییناپذیر است — اقتصادی که بیشازپیش دانش را انباشتی، قابلتصحیح و معطوف به درگیر شدنِ عملی با جهان طبیعی میدانست.
تأثیرِ اندیشههای بیکن نه آنی بود و نه یکدست. بسیاری از پیشنهادهای روششناختیِ او در زمان حیاتش تحقق نیافتند، و علوم نیز در مسیرهایی رشد کردند که او نمیتوانست بهطور کامل پیشبینی کند. بااینحال، جهتگیریِ کلیای که او به تثبیت آن یاری رساند — جهتی تجربهمحور، خودآگاه از حیث روش، اقتدارستیز، و معطوف به بهبود وضعیت انسانی — به یکی از ویژگیهای تعریفکنندهٔ اندیشهٔ علمیِ مدرن بدل شد. اهمیت پایدار او نه در یک قضیهٔ خاص یا کشفِ معین، بلکه در همین جهتگیریِ نوین آشکار میشود. آثار او لحظهای را نشان میدهند که در آن مطالعهٔ طبیعت صراحتاً با یک فلسفهٔ روش پیوند خورد و جستوجوی دانش به تلاشی خودآگاهانه برای اصلاح بناهای معرفت بدل شد، نه صرفاً شرحونقدی بر آموزههای بهارثرسیده.
چرا بیکن و ارغنون نو امروز همچنان اهمیت دارند
اهمیت پایدار بیکن و ارغنون نو از این واقعیت ناشی میشود که پرسشهایی که او با آنها روبهرو بود — اینکه “دانشِ قابل اعتماد” چگونه پدید میآید، “خطاهای استدلال” چگونه به فهم انسانی راه مییابند، و “فرایند پژوهش” چگونه باید سامان یابد — هنوز در مرکز زندگی علمی و فکری قرار دارند. هرچند بسیاری از شیوههای مشخصِ علمِ مدرن با آنچه بیکن تصور میکرد تفاوت دارند، اما بنیانهای پژوهش تجربی همچنان بر مفروضاتی استوارند که او با وضوحی کمنظیر صورتبندی کرد: اینکه طبیعت نظمی مستقل از خواستهای ما دارد؛ اینکه دستیافتن به این نظم تنها از راه درگیریِ منضبط با تجربه ممکن است؛ و اینکه ذهن باید آگاهانه خویشتن را از اعوجاجها و تمایلاتِ خطاساز خودش محافظت کند. این اصول نه کهنه شدهاند و نه به پایان رسیدهاند؛ بلکه زیرساخت فلسفی همهٔ شاخههای علمیِ معاصر را تشکیل میدهند.
بااینحال، در سالهای اخیر خودِ ایدهٔ “پیگیریِ دانش بر پایهٔ روشی مشترک و استوار” زیر فشارهای گوناگونِ ایدئولوژیک قرار گرفته است. مناقشهها دربارهٔ تخصص علمی، اعتماد عمومی، و مشروعیتِ استدلال تجربی در حوزههای فرهنگی و سیاسی شدت یافتهاند. در چنین فضایی، یادآوریِ خاستگاههای فکریِ ساختارهای موسسات علمی سودمند — و شاید ضروری — است. آثار بیکن به ما یادآور میکند که اقتدار علم نه از نهادها ناشی میشود، نه از فناوریها، و نه از قدرتِ قهری؛ بلکه از پایبندی به روشهایی که به طبیعت اجازه میدهند “بهشرطهای خودش” به پرسشهای ما پاسخ دهد. همین پایبندی — نه یک کشفِ علمیِ خاص — بود که سنت علمیِ اروپا را متمایز کرد. ارغنون نو یادآور تاریخیِ معنای “علم” در لحظهای است که تازه از چنگالِ آموزههای موروثی فاصله میگرفت: روشی برای تحقیق که بر تواضع، شکیبایی، و آمادگیِ اصلاحِ پیشفرضها توسط خودِ جهان تکیه داشت.
اهمیتِ این یادآوری فراتر از اروپا میرود. بسیاری از مناطق جهان امروز در پیِ گسترش ظرفیت علمی، تقویت رشد فناورانه، یا مشارکت گستردهتر در شبکههای پژوهشیِ جهانیاند. برای موفقیتِ این تلاشها، فهمِ این نکته ضروری است که دگرگونیِ اروپا پس از رنسانس صرفاً بر کشتیها، توپها یا مزیتهای اقتصادی استوار نبود. اینها پیامد بودند، نه علت. علتِ عمیقتر، علتِ واقعی، فکری بود: آمادگی برای به پرسش کشیدنِ اقتدارهای موروثی، مشاهدهٔ مستقیمِ طبیعت، و ساختنِ دانش بر اساس “نظمِ چیزها” نه “نظمِ سنت”. بیکن آغازگرِ این دگرگونی نبود، اما منطقِ آن را دریافت و شرایط لازم برای آن را بهروشنی بیان کرد. برای جامعههایی که میکوشند فرهنگ علمیِ خود را تقویت کنند، تحلیل او همچنان راهگشا است — نه بهعنوان الگویی برای تقلیدِ مکانیکی، بلکه بهمثابه تبیینی از نگرشها و روشهایی که امکان شکوفاییِ تحقیقِ نظاممند را فراهم کردند.
در میان عوامل گوناگونی که در خیزش علمیِ اروپا نقش داشتند، تاریخنگاران اغلب بر پدید آمدنِ نوعی فرهنگ متمایزِ خودانتقادی تأکید میکنند — خو و گرایشی فکری که بهواسطهٔ اومانیسم، اصلاح دینی و شیوههای نوینِ تحقیق تقویت شد. هرچند میان پژوهشگران دربارهٔ میزان اهمیت این عامل اختلافنظر وجود دارد، کمتر کسی انکار میکند که این روحیه در امکانپذیر شدنِ دگرگونیهای روششناختیِ سدهٔ هفدهم نقشی چشمگیر داشت. در این زمینه، بیکن و ارغنون نو این سنتِ خودانتقادی را اختراع نکردند، بلکه معماریِ مفهومیِ آن را فراهم ساختند: آنها سرچشمههای خطا را تحلیل کردند، ضرورتِ اصلاحِ نظاممندِ ذهن را توضیح دادند، و روشی را پیشنهاد کردند که بر پایهٔ آن تحقیقِ انتقادی میتوانست انباشتی، تجربی و از نظر نهادی پایدار شود.
چرا امروز به ترجمه و ویرایشِ شرحدارِ تازهای نیاز داریم
با توجه به تداومِ اهمیتِ تأملات روششناختیِ بیکن، چندین دلیل وجود دارد که یک ویرایش تازه از ارغنون نو را در این زمان ضروری میسازد. نخست آنکه ترجمههای موجود از نظر دقت، لحن، و پایبندی به ساختارِ لاتین تفاوتهای چشمگیری دارند. ترجمههای انگلیسیِ معاصر غالباً بهدنبال روانیِ متناند، اما گاه این روانی به بهای کاهشِ دقت تمام میشود؛ درحالیکه ویرایشهای شرحدارِ قدیمیتر هرچند به دقت وفادارند، اما از واژگان و سبکِ سدهٔ نوزدهم بهره میبرند که با ذائقهٔ خوانندهٔ سدهٔ بیستویکم سازگار نیست. بنابراین، ترجمهای متعادل که هم معماریِ مفهومیِ بیکن را حفظ کند و هم برای خوانندهٔ امروز دسترسپذیر باشد، مورد نیاز است.
با آنکه ارغنون نو بسیار مورد استناد قرار میگیرد، هنوز هیچ نسخهٔ لاتینِ اصیل که با کیفیتی بالا، قابل خواندن، و بهطور رایگان در دسترس باشد وجود ندارد. نسخههای اسکنشدهٔ موجود در حوزهٔ عمومی گرچه سودمندند، اما اغلب جستجوی راه در آنها دشوار است، از نظر قالببندی ناسازگارند، یا فاقد دستگاه ویرایشیِ قابل اعتمادند. به همین ترتیب، هیچ ویرایشِ شرحدارِ مدرنی — نه به لاتین، نه به انگلیسی، و نه به فارسی — وجود ندارد که یادداشتهای زبانشناختیِ جامع، توضیحهای مفهومی، و ارجاعات میانمتنی به ” نوسازیِ بزرگ” (Instauratio Magna) را یکجا فراهم کند. پروژهٔ کنونی دقیقاً برای برطرفکردنِ این خلأ شکل گرفته است: با فراهمکردنِ متن لاتین بههمراه ترجمههای تازهٔ انگلیسی و فارسی، همگی بهطور رایگان در یک جا در دسترس خواهند بود؛ و همراه با شرحهایی که به خواننده امکان میدهد استدلالهای بیکن را با دقت و در چارچوب تاریخیشان دنبال کند. نسخههای انگلیسی و فارسی در همان پیوند، در کنار متن لاتین، قرار دارند.
دوم آنکه هیچ ترجمهٔ فارسیِ کامل و انتقادیِ قابل اتکا از ارغنون نو وجود ندارد. برگردانِ ناقصِ محمود سنایی از کتابِ اول — که بر پایهٔ یک متنِ خلاصهشدهٔ مربوط به سدهٔ بیستم انجام شده و هم گزینگویههای (aphorism) پایانیِ کتابِ اول و هم تمامِ کتابِ دوم را حذف کرده است — نمیتواند مبنایی معتبر برای پژوهش یا آموزش باشد. یک ویرایشِ فارسیِ کامل، استوار بر متنِ لاتین و بهرهمند از دستاوردهای پژوهشِ معاصر، گامی دیرهنگام اما ضروری برای مطالعات روش علمی در جامعهٔ دانشگاهیِ فارسیزبان است.
سوم آنکه ارغنون نو متنی سرراست نیست؛ بلکه بهروشنی نیازمند شرح و توضیح است. واژگان فنی، ارجاعات، و ساختار خطابیِ بیکن در درونِ فضای فکریِ اوایل سدهٔ هفدهم جای گرفتهاند. بدون توضیحاتی که اصطلاحات کلیدی (مانند “notio”، “idolum” و “experientia”) را روشن کنند، جایگاهِ هر گزینگویه را در چارچوبِ ” نوسازیِ بزرگ” نشان دهند، و همسنخیهای مفهومی میان بیکن و دیگر اندیشمندان اوایل دوران مدرن را توضیح دهند، خوانندهٔ امروز — خواه دانشجو، خواه پژوهشگر — ابزار لازم برای فهم متن را در بستر تاریخی و فلسفیاش در اختیار نخواهد داشت.
سرانجام، یک ویرایشِ شرحدارِ تازه میتواند میان بصیرت تاریخی و مسائل امروزین پلی برقرار کند. چنین ویرایشی به خواننده امکان میدهد ببیند که پیشنهادهای بیکن چگونه با تحولات بعدی در استدلال علمی — از تجربهگرایی تا استنتاجِ آماری — پیوند مییابد، و چرا پافشاری او بر روشِ منضبط هنوز در روزگاری که اقتدارِ پژوهش تجربی بارها به چالش کشیده میشود اهمیت دارد. با ارائهٔ متنی که با دقت ترجمه شده، از نظر تاریخی استوار است، و از حیث فلسفی شفاف، این ویرایش بر آن است که ارغنون نو را هم بهعنوان سندی تاریخی و هم بهعنوان منبعی زنده برای اندیشیدن دربارهٔ علم، به جایگاه شایستهٔ خود بازگرداند.
حسین جرجانی
دسامبر ۲۰۲۵
سوئد
|
شنبه ۲۲ آذر ۱۴۰۴ -
Saturday 13 December 2025
|
ايران امروز |
بن کرول / هاآرتص / ۹ دسامبر ۲۰۲۵
بیشتر اسرائیلیها بر این باورند که کشورشان طی سال آینده وارد یک درگیری نظامی گسترده خواهد شد و حزبالله و ایران محتملترین دشمنان در این تقابل هستند.
این نظرسنجی که روز سهشنبه توسط مؤسسه دموکراسی اسرائیل منتشر شد، نشان میدهد ۷۰.۸ درصد از اسرائیلیها احتمال وقوع جنگ با حزبالله را «بسیار زیاد» یا «نسبتاً زیاد» ارزیابی میکنند. این نظرسنجی هفته گذشته، چند روز پس از آن انجام شد که اسرائیل در حملهای به بیروت فرمانده نظامی حزبالله، «هیثم ابوعلی طباطبایی» را کشت.
تقریباً همین میزان از افکار عمومی اسرائیل – ۶۹ درصد – احتمال جنگ با ایران را نیز «زیاد» میدانند. در مقابل، تنها یکچهارم اسرائیلیها معتقدند احتمال درگیری مسلحانه با حزبالله یا ایران در سال آینده «نسبتاً کم» یا «بسیار کم» است.
به نظر میرسد اسرائیلیها نسبت به وضعیت امنیتی در کرانه باختری نیز نگراناند؛ ۵۹ درصد احتمال وقوع یک «خیزش مردمی» یا انتفاضه را محتمل میدانند و کمی کمتر از یکسوم آن را نامحتمل میشمارند. همزمان و در آستانه دومین ماه توقف درگیریها در غزه، کمی بیش از نیمی از پاسخدهندگان وقوع درگیری دوباره با حماس در سال آینده را محتمل دانستهاند، در حالی که ۴۳ درصد آن را بعید میدانند.
بر اساس این دادهها، احساس نزدیکی جنگ در میان یهودیان اسرائیلی بهمراتب بیشتر از شهروندان عرب است. تنها ۴۱ درصد از عربها احتمال وقوع جنگ با حزبالله را باور دارند، در حالی که این رقم در میان یهودیان به ۷۶ درصد میرسد. همین الگو در مورد جنگ با ایران (۴۰.۷ درصد از عربها در برابر ۷۵ درصد از یهودیان)، با حماس در غزه (۲۹ درصد در برابر ۵۸ درصد) و درباره کرانه باختری (۳۵ درصد در برابر ۶۴ درصد) نیز دیده میشود.
این نظرسنجی همچنین میزان توافق یا مخالفت اسرائیلیها با مسائل دیگری را که اخیراً در صدر اخبار بودهاند بررسی کرده است. نزدیک به نیمی از پاسخدهندگان – ۴۵ درصد – معتقدند ارتش اسرائیل در برخورد با شهرکنشینان یهودیِ عامل خشونت علیه فلسطینیهای کرانه باختری بیش از حد «مدارا» میکند. ۲۱ درصد اقدامات ارتش را مناسب دانستهاند و ۲۲ درصد نیز گفتهاند ارتش در برخورد با متخلفان «بیش از حد سختگیر» است.
مخالفت با عفو بنیامین نتانیاهو
نیمی از پاسخدهندگان – ۵۰ درصد – مخالف آن هستند که اسحاق هرتزوگ، رئیسجمهور اسرائیل، بنیامین نتانیاهو را عفو کند تا او «بدون حواسپرتی» بتواند به کار خود ادامه دهد. در مقابل، ۴۱ درصد با چنین عفوی موافقاند؛ نتانیاهو هفته گذشته رسماً این درخواست را به هرتزوگ ارائه کرد. نظرسنجیهایی که همان شب انجام شد نیز سطح مشابهی از حمایت برای این عفو را نشان دادهاند، هرچند میزان مخالفت در نظرسنجی مؤسسه دموکراسی بیشتر بوده است.
ماه گذشته، دونالد ترامپ، رئیسجمهور آمریکا، اعلام کرد که ایالات متحده جنگندههای اف-۳۵ را به عربستان سعودی خواهد فروخت؛ اقدامی که مقامهای ارشد دفاعی اسرائیل میگویند ممکن است برتری هوایی منطقهای ارتش این رژیم را به خطر بیندازد. بیش از ۵۵ درصد شرکتکنندگان در نظرسنجی موافقاند که این اقدام میتواند امنیت اسرائیل را تضعیف کند؛ از جمله یکپنجم آنان که گفتهاند «کاملاً مطمئن» هستند این کار چنین تأثیری دارد. کمتر از یکسوم پاسخدهندگان گفتهاند این معامله امنیت اسرائیل را تضعیف نخواهد کرد.
———————
* این نظرسنجی هفته گذشته از ۷۵۷ بزرگسال اسرائیلی انجام شد – ۶۰۴ نفر به زبان عبری و ۱۵۳ نفر به زبان عربی – که نمونهای نماینده از جمعیت ملی بود.
|
شنبه ۲۲ آذر ۱۴۰۴ -
Saturday 13 December 2025
|
ايران امروز |
|
شنبه ۲۲ آذر ۱۴۰۴ -
Saturday 13 December 2025
|
ايران امروز |
اقتصادنیوز: ۱۸۰ اقتصاددان و کنشگر اقتصادی و اجتماعی با صدور نامهای سرگشاده خطاب به مسعود پزشکیان خواستار عدالت و شفافیت در نظام بودجهریزی کشور و اصلاح هزینههای بودجه همزمان با اصلاحات اقتصادی شدند.
در این باره، محمدمهدی بهکیش، اقتصاددان و یکی از امضاکنندگان این بیانیه میگوید:« اگر مذاکرهای صورت نگیرد و تحریمها برداشته نشود، و اگر در داخل هم بودجه سامان پیدا نکند، پیشبینی خوبی برای آینده نداریم و مردم در شرایط سختتری قرار میگیرند.»
* آقای بهکیش، بیانیه اخیر اقتصاددانان و کنشگران اجتماعی که شما از امضا کنندگان آن هستید ضمن اینکه اصلاحات اقتصادی و مشخصا اصلاح قیمت حامل های انرژی را مورد تاکید قرار داده است، الزاماتی را نیز در کنار آن مطرح کرده است، چه ضرورت ها و نگرانی هایی باعث صدور این بیانیه و امضای آن از جانب جنابعالی شد؟
دولت اکنون با کسری بودجه بسیار شدیدی مواجه است. سال آینده هم کسری بودجه افزایش پیدا خواهد کرد. ظاهراً امسال حداقل ۸۵۰ همت کسری داریم و سال آینده این رقم بالاتر از ۱۰۰۰ همت خواهد رفت و منجر به تورم شدید و افزایش نرخ ارز میشود. تورم بالا که بالای ۴۰ درصد است و نرخ ارزی که ظرف یک سال تقریباً دو برابر شده، زندگی مردم را مختل کرده است. این اختلالی که اکنون در اوجش قرار گرفتهایم، ناشی از حکمروایی بد اقتصادی در سالهای گذشته است.
در این سالها بارها اقتصاددانها، از جمله ما، گفتیم قیمتهای دستوری را حذف کنید؛ سوبسیدها باید کنار گذاشته شود؛ اقتصاد باید بر اساس رقابت اداره شود. چون این کارها انجام نشد، حالا در یک چاله بزرگ افتادهایم. تحریمها هم به آن اضافه شده است و در نتیجه دولت در موقعیتی عکس العملی قرار گرفته؛ نه میتواند تحریمها را رفع کند و نه میتواند وضعیت اقتصاد را به حالت عادی بازگرداند.
اگر بودجه سامان پیدا نکند و تحریم ها رفع نشود، پیش بینی خوبی از آینده نداریم
ما اقتصاددانها به این فکر میکنیم که از کجا باید این حجم عظیم از خرابیها را آباد کرد. مهمترین نقطه، بودجه است. رفع اختلال دو ستون دارد: یکی در داخل، یعنی تصحیح و سامان دادن بودجه؛ و یکی در خارج، یعنی روابط خارجی و رفع تحریمها. اگر مذاکرهای صورت نگیرد و تحریمها برداشته نشود، و اگر در داخل هم بودجه سامان پیدا نکند، پیشبینی خوبی برای آینده نداریم و مردم در شرایط سختتری قرار میگیرند.
به همین دلیل، این نامه یکی از این ستونها را مورد توصیه قرار داده است؛ یعنی حالا که دولت در آستانه تدوین بودجه است، بودجه را بر اساس شرایطی که پیشنهاد شده تهیه کند. سه پیشنهاد مطرح شده است: شفافیت بودجه، حذف موارد غیر ضروری، و بازبینی بودجه سازمانهایی که خدمات کافی ارائه نمیکنند. شفافیت بودجه اهمیت زیادی دارد تا کسری بودجه کاهش پیدا کند.
ما متأسفانه در کشور بودجههای متعدد داریم. برخی بنیادها که زیر مدیریت دولت نیستند، درآمدزا هستند؛ اما از طرف دیگر تمام هزینهها بر دوش دولت است. حقوق کارمندان را دولت میدهد، سرمایهگذاری لازم را دولت تأمین میکند، اما درآمدها در اختیار نهادهای دیگری است.
با تعداد زیادی «دولت در سایه» روبهرو هستیم
* حذف ردیف های بودجه ناکارآمد و حذف ردیف بودجه برخی موسسات در سال های گذشته همیشه مورد بحث بوده اما در دولت های مختلف این مورد در حد حرف باقی مانده. یک علت در قدرت سیاسی پشت برخی از این بودجه ها است که حذف آنها برای دولت ها هزینه سیاسی سنگینی داشته است. چرا دولت های شجاعت حذف این ردیف ها که فشار زیادی به بودجه دولت می آورند را ندارند؟
چون به نظر میرسد دولتها قدرت کامل اداره کشور را ندارند. متأسفانه گروههای متعددی شکل گرفتهاند که هرکدام برای خود بودجه، سازمان اطلاعاتی و نوعی نظام مشخص و جدا دارند. ما عملاً با تعداد زیادی «دولت در سایه» روبهرو هستیم. این دولتهای در سایه که بعضی وقتها قدرتشان از دولت رسمی هم بیشتر است، منابع و شیوههای تصمیمگیری خاص خودشان را دارند و برای خود قانون گذاری میکنند.
این چندپارگی مملکت، مثل دوره قاجار، نوعی ملوکالطوایفی ایجاد کرده؛ البته نه جغرافیایی، بلکه سازمانی. سازمانهای متعدد با بودجههای متفاوت اجازه نمیدهند بودجه رسمی دولت درست کار کند. در نتیجه، با منابع محدود دولت و این پراکندگی تصمیمگیری، اقتصاد به وضعیت بسیار بدی رسیده: نه رشدی وجود دارد و تقریبا منفی است، نه سرمایهگذاری میشود، تورم بسیار بالاست و رکود بسیار شدید است.
در چنین وضعیتی، دولت نمیتواند مالیات کافی جمع کند تا هزینههایش را پوشش دهد. پس بنابراین چه باید بکند؟ یا باید توانش را جمع کند و بقیه دولتهای در سایه را قانع کند که باید بودجه یک کاسه شود. اگر بودجه یک کاسه شود، کسری بودجه کم میشود و تورم پایین میآید و مردم نفسی میکشند تا دولت بتواند مذاکره کند و با حفظ منافع ملی تحریمها را رفع کند.
مردم در فقرند و نمی توانند قیمت بالاتر بنزین و برق را تحمل کنند اما...
* در این نامه تاکید شده اصلاح قیمت بنزین باید با اصلاحات دیگری نیز همراه شود که بخشی از این اصلاحات به دولت و هزینه های آن برمی گردد. به نظر شما اصلاح هزینههای دولت شامل چه بخشهایی میشود؟
رفع ناترازیها عموما متکی است به رفع رانتها؛ یعنی قیمت بنزین باید واقعی شود، قیمت ارز باید واقعی شود، قیمت نفت باید واقعی شود. اما یک «ولی» مهم وجود دارد: مردم در فقرند و نمیتوانند قیمت بالاتر بنزین یا برق یا سایر کالاهایی را که به غلط ارزان نگه داشته شده تحمل کنند. بنابراین دولت باید راهی پیدا کند که اول درآمد مردم افزایش یابد.
شما خودتان کارمندید؛ با این حقوق اگر قیمت دارو چهار برابر شود، کالای اساسی پنج برابر شود یا بنزین ده برابر شود، وضعیت زندگی چگونه میشود؟ مردم در شرایط فعلی که نزدیک به فقر هستند، توان تحمل افزایش قیمتها را ندارند. هرچند قیمتها باید واقعی شود. پیشنهاد من این است که راه تجارت، بهخصوص با همسایگان، باز شود.
باید مناطق آزاد واقعی در حاشیه مرزها ایجاد شود تا مردم امکان تجارت بیابند؛ مناطق آزاد واقعی، نه آنچه که در حال حاضر داریم! ساختار جامعه ما اصولا با تجارت بسیار هماهنگ است و مردم هم به آن علاقه دارند و درآمد هم ایجاد میکند. بنابراین یک مقداری راههارا باز کنند تا مردم نفس بکشند و تحمل قیمتهای بالاتر بنزین و برق و... را داشته باشند. نمیشود که همه بارهارا بر دوش مردم ریخت؛ دولت هم باید بخشی از هزینهها را بپذیرد و از مواضع غلط گذشته عقبنشینی کند.
* یکی از نقاط مبهم طرح دولت برای اصلاح قیمت بنزین این است که منابع حاصل از افزایش قیمت بنزین در کجا هزینه خواهد شد؟ چرا دولت در اجرای این طرح شفافیت لازم را ندارد و جزئیات را مشخص نکرده است؟
همانطور که عرض کردم، دولت کسری بودجه بسیار بزرگ دارد؛ وقتی منابعی هم به دست میآورد هزاران چالهچوله دارد تا آنها را پر کند! یعنی هزار مورد نیاز دارد که باید بخشی از آن را تامین کند. همچنین وقتی منابعی به دست دولت میرسد، فشارهای سیاسی آن را به مصارف دیگری میکشد.
* به نظر شما منابع حاصل از این طرح باید در کجا هزینه شود؟
گفته شده این منابع باید بین افرادی که توان پرداخت قیمتهای بالاتر را ندارند، توزیع شود. اما من معتقدم این افزایش درآمد آنقدر نیست که بتواند مردم را تامین کند تا فشاری به آنها تحمیل نشود برای همین است که میگویم این راه راه درستی نیست که دولت به عهده گرفته است؛ باید این منابع را توزیع کند بین آنهایی که به آنها فشار تحمیل میشود ولی این منابع آنقدر نخواهد بود . مثلاً اگر بنزین از سه هزار تومان به پنج هزار تومان برسد، رقم چندانی ایجاد نمیکند.
برای این همه آدمی که با ماشینهای فرسوده مسافرکشی میکنند، این منابع کافی نیست. وقتی کرایهها بالا برود، مسافر کم میشود چون مردم توان پرداخت ندارند؛ مسافرکشها هم بیکار میشوند. بنابراین این چرخه ادامه پیدا میکند. باید به راههای دیگری فکر کرد؛ از جمله تجارت که من پیشنهاد میکنم، تا درآمد مردم افزایش یابد.
با ۱۵ میلیون تومان نمی توان این هزینه های سنگین را تاب آورد
* شفافیت بودجه یکی از خواسته های فعالان اقتصادی است چراکه موجب کاهش فساد و افزایش اعتماد مردم می شود. چه راهکاری برای شفافیت بودجه و ارائه گزارش های مستمر به مردم وجود دارد؟
مردم تقریباً بیگانهاند. شفافیت در کشورهایی وجود دارد که دولت متکی بر مردم است؛ مردم دولتشان را انتخاب میکنند و بعد دولت در مقابل مردم پاسخگوست؛ در اینجا معمولاً دولتها و حکومت پاسخگو نیستند. علتش هم این بوده که قبلاً درآمدشان از نفت تأمین میشده و نیازی به پاسخگویی به مردم نداشتند. اما حالا که درآمد نفت کم شده و سال آینده هم قطعاً کمتر خواهد شد، دولت کمکم به مردم نیاز پیدا میکند.
ضمناً مردم در آن زمان (بیست سال پیش، پانزده سال پیش) وضع بهتری داشتند، اما اکنون همه در فشار اقتصادی هستند. به همین دلیل، حالا که دولت میخواهد به مردم متوسل شود و از طریق مالیات یا گران کردن کالاهایی که در اختیارش است بودجهاش را تأمین کند، باید کاری کند که مردم پولدار شوند تا بتوانند این هزینهها را تحمل کنند. با ۱۵ میلیون تومان که نمیشود چنین هزینههایی را تاب آورد.
اینکه بنشینند و بگویند مذاکره نمیکنیم، راهحل نیست
پس روش باید تغییر کند. این تغییر هم مراحل مختلفی دارد که اقتصاددانها بارها آن را توضیح دادهاند. شروعش با تجارت است که آسانتر است؛ اگر تجارت راه بیفتد، صنعت هم پشت آن میآید، خدمات هم همینطور. در کنار این ستون، ستون تحریمهاست که باید رفع شود؛ یعنی دولت بالاخره باید کوتاه بیاید و وارد مذاکره شود. بله، مذاکره باید بر اساس منافع ملی باشد، اما باید مذاکره کرد. اینکه بنشینند و بگویند مذاکره نمیکنیم، راهحل نیست.
چین و آمریکا دشمناند، روسیه و آمریکا دشمناند، اما با هم مذاکره میکنند. مذاکره که به معنای قبول مواضع طرف مقابل نیست. در بعد خارجی، باید مذاکره کرد چراکه تا زمانی که کار و کاسبی راه نیفتد، وضعیت بهتر نمیشود. با وجود این تحریمها، ما حتی با همسایگانمان هم نمیتوانیم تجارت داشته باشیم. حتی با چین و ترکیه هم تجارت مناسبی نداریم، با اینکه این کشورها دوست ایران محسوب میشوند. با روسیه هم همینطور؛ وقتی تحریمها برداشته نشود، تجارت ما با این کشورها هم مختل میماند.بنابراین در داخل کشور هم باید بودجه تصویب و شفاف شود. این نامه نیز همین بخش را هدف قرار داده و تأکید کرده که بودجه باید شفافسازی شود.
|
شنبه ۲۲ آذر ۱۴۰۴ -
Saturday 13 December 2025
|
ايران امروز |
|
شنبه ۲۲ آذر ۱۴۰۴ -
Saturday 13 December 2025
|
ايران امروز |
محمدجعفر پوینده، مترجم پرکار و عضو فعال کانون نویسندگان ایران، روز ۱۸ آذر ۱۳۷۷ از محل کارش در خیابان ایرانشهر (دفتر پژوهشهای فرهنگی) خارج شد، در تاکسی نشست و سه روز بعد جنازهاش را اطراف شهریار پیدا کردند. او قربانی دیگر قتلهای زنجیرهای تعدادی از ماموران وزارت اطلاعات بود.
پوینده در فرانسه جامعهشناسی خوانده بود و کتابهای مهم و متعددی ازجمله در حوزه نقد ادبی، جامعهشناسی و فمینیسم ترجمه کرده بود. او همچنین مترجم اعلامیه جهانی حقوق بشر به فارسی است.
پوینده در اردیبهشت ۷۷، چندماه پیش از به قتل رسیدنش، در مقدمه ترجمه کتاب تاریخ و آگاهی طبقاتی اثر جورج لوکاچ نوشته است:
«نکته آخر اینکه ترجمهٔ این کتاب را در اوج انواع فشارهای طبقاتی و در بدترین اوضاع مادی و روانی ادامه دادم و شاید هم مجموعه همین فشارها بود که انگیزه و توان به پایان رساندن ترجمه این کتاب را در وجودم برانگیخت. و راستی را چه تسلایی بهتر از به فارسی درآوردن یکی از مهمترین کتابهای جهان در شناخت دنیای معاصر و ستمهای طبقاتی آن! تا چه قبول افتد و چه در نظر آید.»
یکی از ترجمههای او کتابی است با عنوان «اگر فرزند دختر دارید…: جامعهشناسی و روانشناسی شکلگیری شخصیت در دخترها». تا حالا چند زن را دیدهام که گفتهاند با خواندن این کتاب در نوجوانی برای اولین بار با حقوق زنان و اصول فمینیسم آشنا شدهاند.

فهرستی از ترجمههای محمدجعفر پوینده:
اونت، ژاک د. درآمدی بر هگل: نگاهی به زندگی، آثار و فلسفهٔ هگل: همراه با چکیدهای از آثار وی. تهران: فکر روز، ۱۳۷۷. شابک ۹۶۴-۵۸۳۸-۸۷-۸
آدورنو، تئودور و دیگران. درآمدی بر جامعهشناسی ادبیات: مجموعه مقاله. تهران: نقش جهان، ۱۳۷۷. شابک ۹۶۴-۹۱۴۵۵-۶-۷
باختین، میخاییل. سودای مکالمه، خنده آزادی: میخاییل باختین. گزیده و ترجمهٔ محمد پوینده. تهران: نشر چشمه، ۱۳۸۰. شابک ۹۶۴-۳۶۲-۰۴۶-۸
بالزاک، اونوره دو. آرزوهای بر باد رفته. تهران: نشر نی، ۱۳۸۳. شابک ۹۶۴-۳۱۲-۷۴۰-۰
بالزاک، اونوره دو. پیر دختر. تهران: اشاره، ۱۳۸۲. شابک ۹۶۴-۵۷۷۲-۶۶-۴
بالزاک، اونوره دو. گوبسک رباخوار. اصفهان: نشر فردا، ۱۳۷۹. شابک ۹۶۴-۶۳۲۸-۴۱-۵
بهنام، جمشید. تحولات خانواده: پویایی خانواده در حوزههای فرهنگی گوناگون. تهران: ماهی، ۱۳۹۲. شابک ۹۷۸-۹۶۴-۷۹۴۸-۱۷-۳
پلانتی-بونژور، گی. مقولههای فلسفه معاصر شوروی. تهران: نشر چشمه، ۱۳۸۰. شابک ۹۶۴-۳۶۲-۰۴۸-۴
پلانتی-بونژور، گی. هگل و اندیشه فلسفی در روسیه ۱۹۱۷–۱۸۳۰. تهران: نشر نی، ۱۳۷۹. شابک ۹۶۴-۳۱۲-۵۴۵-۹
جانسون، گلن. اعلامیهٔ جهانی حقوق بشر و تاریخچهٔ آن. تهران: نشر نی، ۱۳۷۷. شابک ۹۶۴-۳۱۲-۴۰۰-۲
جانینی بلوتی، النا. اگر فرزند دختر دارید…: جامعهشناسی و روانشناسی شکلگیری شخصیت در دخترها. تهران: نشر نی، ۱۳۷۷. شابک ۹۶۴-۳۱۲-۳۴۶-۴
ریویر، فرانسوا و دیگران. مکتب بوداپست. تهران: فکر روز، ۱۳۷۷. شابک ۹۶۴-۵۸۳۸-۸۸-۶
زاپاتا، رنه. تاریخ مبارزات فلسفی در شوروی. تهران: نشر چشمه، ۱۳۸۰. شابک ۹۶۴-۳۶۲-۰۴۹-۲
شرکاوی، محمد. درآمدی بر جامعهشناسی آموزش و پرورش. تهران: نقش جهان، ۱۳۷۹. شابک ۹۶۴-۶۶۸۸-۰۴-۷
کالوه، لوئی-ژان. درآمدی بر زبانشناسی اجتماعی. تهران: نقش جهان، ۱۳۷۹. شابک ۹۶۴-۶۶۸۸-۰۳-۹
گارثون، آلوارو. سیاست ملی کتاب: راهنمای توسعه کتاب و کتابخوانی. تهران: نشر کارنامه، ۱۳۷۷. شابک ۹۶۴-۴۳۱-۰۱۷-۹
گلدمن، لوسین و دیگران. درآمدی بر جامعهشناسی ادبیات: مجموعه مقاله. تهران: نقش جهان، ۱۳۹۰. شابک ۹۷۸-۹۶۴-۶۶۸۸-۴۲-۱
گلدمن، لوسین. جامعهشناسی ادبیات: دفاع از جامعهشناسی رمان. تهران: هوش و ابتکار، ۱۳۷۱.
لوکاچ، جورج. تاریخ و آگاهی طبقاتی: پژوهشی در دیالکتیک مارکسیستی. تهران: تجربه: دفتر ویراسته، ۱۳۷۷. شابک ۹۶۴-۶۴۸۱-۳۱-۰
لوکاچ، جورج. جامعهشناسی رمان: بالزاک، زولا، استندال. تهران: تجربه: دفتر ویراسته، ۱۳۷۴.
لوین، لیا. پرسش و پاسخ درباره حقوق بشر. تهران: نشر قطره، ۱۳۷۷. شابک ۹۶۴–۳۴۱-۰۲۹-۳
ماکارنکو، آنتون سمیونوویچ. راه زندگی (راهنمای آموزش پدران و مادران). محمدجعفر پوینده، ۱۳۷۰.
ماکارنکو، آنتون سمیونوویچ. مقالههای آموزشی آنتون ماکارنکو. ترجمه محمد پوینده، سیمین کرمانینژاد. تهران: پیشرو، ۱۳۷۲.
میشل، آندره. پیکار با تبعیض جنسی: پاکسازی کتاب، خانه، مدرسه و جامعه از کلیشههای تبعیض جنسی. تهران: موسسه انتشارات نگاه، ۱۳۷۶. شابک ۹۶۴-۶۱۷۴-۳۸-۸
هورکهایمر، ماکس. سپیدهدمان فلسفهٔ تاریخ بورژوایی. تهران: نشر نی، ۱۳۷۶. شابک ۹۷۸-۹۶۴-۳۱۲-۳۴۸-۲
سایر آثار
… تا دام آخر: گزیدهٔ گفت و گوها و مقالهها. به کوشش سیما صاحبی. تهران: چشمه، ۱۳۷۸. شابک ۹۶۴-۵۵۷۱-۳۵-۹
منبع: تلگرام بهمن دارالشفایی
|
شنبه ۲۲ آذر ۱۴۰۴ -
Saturday 13 December 2025
|
ايران امروز |
|
شنبه ۲۲ آذر ۱۴۰۴ -
Saturday 13 December 2025
|
ايران امروز |
|
شنبه ۲۲ آذر ۱۴۰۴ -
Saturday 13 December 2025
|
ايران امروز |
عرفان بیوک نژاد و سارا ریاضی / رویداد۲۴
در روزهایی که نرخ دلار در تهران سقفهای جدید را میشکند و حداقل حقوق کارگر ایرانی به زحمت به صد دلار میرسد، یک شبنامه عجیب در چهارراه کالج نزدیک سفارت روسیه ظاهر شد؛ یک برگ ساده که مثل دعوتنامهای از یک جهان موازی، وعده میدهد هر مرد ایرانی ۱۸ تا ۵۵ ساله میتواند با دریافت ۱۵ تا ۱۸ هزار دلار پاداش اولیه و ماهیانه ۲۵۰۰ تا ۲۸۰۰ دلار حقوق، تنها با یک پاسپورت، یک تست پزشکی و کمی شجاعت به ارتش روسیه بپیوندد.

تصویر شبنامه پیوستن به ارتش روسیه
شبنامه شما را به یک کانال تلگرامی کوچک هدایت میکرد؛ کانالی که تا دیشب کمتر از ۲۰۰ دنبالکننده داشت و ظرف چند ساعت، ۸۰۰ مخاطب جدید پیدا کرد—مخاطبانی که احتمالاً دنبال «راه ثروتمند شدن» بودند.
در این کانال، آگهیهای چندزبانه—فارسی، عربی، لاتین و روسی—ادعا میکنند قراردادها مستقیماً با وزارت دفاع روسیه بسته میشود. وعدهها بزرگاند: مسکن رایگان، مراقبت پزشکی رایگان، یونیفورم مادامالعمر رایگان، و البته… حقوقی برابر با ۳۵۰ میلیون تومان در ماه.
وقتی خبرنگار رویداد۲۴ با شماره درجشده در کانال تماس گرفت، فردی که خودش را «کارگزار ارتش روسیه» معرفی میکرد، شرط ورود را ساده توضیح داد: «زیر ۴۰ سال باشی، پاسپورت داشته باشی و آزمایشات پزشکی نشان دهد که HIV و سل نداری. همین.»
ویزا؟ بلیط؟ مسکو؟
«با ما.»
وقتی خبرنگار سؤال سختتری پرسید، کارگزار با لحنی مشکوک گفت: «مگر روسیه چند تا ارتش دارد؟» و سپس او را بلاک کرد.

تصویر مکالمه خبرنگار رویداد۲۴ با فردی که خود را کارگزار ارتش روسیه معرفی کرده
کانال ادعا کرده که این یک «برنامه حمایتشده دولتی با حمایت کامل قانونی تحت وزارت دفاع روسیه است.»
کانال پر است از عکسهایی که صورت نیروهای خارجی را پوشاندهاند؛ در یکی از آنها دو نفر که «ایرانی» معرفی شدهاند که ۱۲ جولای ۲۰۲۵ به ارتش روسیه پیوستهاند. در ویدئویی دیگر، مردی با یونیفورم روسها، فارسی صحبت میکند: «محمدیان خطیبی هستم، از ایران.»
ثانیه ۱۶ ویدئو یک ایرانی با لباس نظامی روسیه خود را معرفی میکند

یک تصویر دیگر، مردانی از چندین ملیت را در فرودگاههای روسیه میبینید. پیام کانال این است؛ نگران هیچ چیز نباشید، «ما از مهمانان خارجی در فرودگاه استقبال میکنیم.»
تصویر یک کلاسهای آموزشیِ در کانال متتشر شده؛ روی دیوارها تصاویر پوتین، سرگئی شویگو و یک چهره امنیتی روسیه نصب شده. کانال توضیح میدهد که داوطلبان خارجی در یک برنامه فشرده «زبان روسی، تاریخ، تاکتیک، نظامیگری و ورزش» را میآموزند.
اما آنچه این آگهیها پنهان میکنند، همان چیزی است که تحلیلگران بینالمللی ماههاست دربارهاش هشدار میدهند: روسیه گوشت جلوی توپ میخواهد.
چرا این پیام برای ایران خطرناکتر از آن چیزی است که بهنظر میرسد؟
کانال در یکی از پستهای توضیح داده که چرا باید یک خارجی به ارتش روسیه بپیوندد؛ دلایل تراژیک است؛ وحدت ایدئولوژیک، حافظهٔ تاریخی، شرافت نظامی و برادری! اما مهمتر از همه برای خارجیهایی که ترغیب میشوند کسب شهروندی روسیه است.
وقتی حداقل حقوق کارگر ایرانی حدود ۱۰ میلیون تومان—کمتر از ۱۰۰ دلار—است، وعدهی ۲۸۰۰ دلار حقوق ماهانه برای بسیاری نه فرصت، بلکه راه نجات بهنظر میرسد.
اما این داستان فقط درباره پول نیست. این بخش کوچکی از کمپین جهانیِ سربازگیری روسیه است؛ کمپینی که از آفریقا تا چین، از هند تا نپال و از ایران تا خاورمیانه گسترده شده.
در دو سال گذشته، رسانههای هند، نپال، چین، اردن، کنیا و آفریقای جنوبی گزارشهایی منتشر کردهاند که نشان میدهد چگونه کارتلهای سربازگیری—بعضاً با پشتیبانی مستقیم نهادهای روسی—افراد را با وعده کار، ویزا یا درآمد بالا، به روسیه میکشانند و سپس به خط مقدم دونباس میفرستند.
هندیهایی که با وعده کار در دبی به روسیه منتقل شدهاند.
نپالیهایی که ۹ هزار دلار به آژانسهای جعلی دادهاند و بعد در «روستوُف» آموزش دیده و مستقیم به جنگ برده شدهاند.
سریلانکاییهایی که در پی بحران اقتصادی کشورشان به دام افتادهاند و بعضی از آنها در حملات پهپادی کشته شدهاند.
حتی یک مقام نپالی تخمین زده که تا پایان ۲۰۲۳ حداقل ۲۰۰ نپالی برای روسیه جنگیدهاند.
اوایل اکتبر، یک شهروند هندی توسط نیروهای اوکراینی اسیر شد. رسانههای اوکراینی مدعی شدند این جوان ۲۲ ساله ادعا کرده که در زمان تحصیل در روسیه بازداشت شده و تحت فشار قرار گرفته که برای رهایی از زندان، قرارداد خدمت در ارتش روسیه را امضا کند. او تنها پس از دو هفته آموزش ابتدایی، مستقیماً به خط مقدم جنگ در اوکراین اعزام شده است.
همان زمان روزنامه لسآنجلس تایمز گزارش داد که روسیه ممکن است دهها هزار جنگجوی خارجی را از طریق شبکههای اجتماعی جذب کرده باشد؛ بسیاری از آنها از کشورهای محروم در خاورمیانه، آفریقا و شرق آسیا با وعدهٔ مزایای چشمگیر از جمله حقوق بالا و اعطای شهروندی روسیه در ازای خدمت نظامی میآیند.
الجزیره هم گزارشی درباره پیوستن جوانان جنوب آسیا به ارتش روسیه منتشر کرده است؛ هندی ها، نپالیها و سریلانکایی ها. پدر دو تن از این سربازان که از کشمیر به خط مقدم جنگ با اوکراین اعزام شده به الجزیره گفته «پسرانش از طریق شرکتهای کاریابی کلاهبردار، فریب داده شده و به روسیه فرستاده شدند و در مرز اوکراین، بهعنوان مزدور برای روسیه به جنگ وادار شدند.»
جالب اینجاست که روزنامه هندی «هندو» در گزارشی گفته با اینکه این جوانان با وعده پول به روسیه رفتهاند، نه تنها حقوقی نگرفتهاند بلکه در خط مقدم جبههها کشته شدهاند و راههای فرارشان پر از مانع است.
یک مقام وزارت خارجه نپال هم در گفتوگو با رسانههای این کشور تخمین زده تا پایان سال ۲۰۲۳ حدود ۲۰۰ نپالی برای روسیه میجنگیدهاند.
چرا روسیه اینقدر به جنگجویان خارجی نیاز دارد؟
پاسخ کوتاه است: تلفات انسانی و اجتماعی جنگ روسیه در اوکراین.
به گفته وزارت دفاع بریتانیا، روسیه از آغاز حمله به اوکراین بیش از یک میلیون کشته و زخمی داشته است—رقمی که از جنگهای شوروی نیز بالاتر است.
مسکو تمایلی ندارد که بهطور گسترده دست به بسیج اجباری شهروندان روس بزند. بسیج «جزئی» در سپتامبر ۲۰۲۲، واکنش شدید داخلی را برانگیخت و صدها هزار روس برای فرار از خدمت اجباری، کشور را ترک کردند. راه حل چیست؟ نیروگیری از کشورهای خارجی با وعده پول یا استفاده از زندانیان در روسیه با وعده آزادی و بخشش جرم.
به گزارش رویداد۲۴، جالب است بدانید اشتیاق کرملین برای جذب جنگجویان خارجی، صرفاً برای «پر کردن عدد» نیست. از نگاه مسکو، استفاده از نیروهای غیرروس هم ارزانتر است و هم ریسک سیاسی کمتری دارد..
از سال ۲۰۲۲، کرملین سیستم گستردهای از پرداخت غرامت برای سربازان روسِ کشته یا زخمی در اوکراین ایجاد کرده است. اما این پرداختها شامل اتباع خارجی نمیشود.
ماشین سربازگیری روسیه چگونه کار میکند؟
روسیه با راهاندازی یک کمپین هدفمند در شبکههای اجتماعی، جذب سربازان خارجی را افزایش داده است. احتمال میرود شبنامهای که در شبکههای اجتماعی ایران منتشر شده نیز بخشی از همین کمپین باشد؛ یعنی شبنامهای در چهارراه کالج در کار نبوده بلکه یک برگه، راه را برای ورود داوطلبان به جریان جذب نیرو، باز کرده است.
به گزارش رویداد۲۴ ،گزارشهای متعدد نشان میدهد تعداد این آگهیها از کمتر از ۱۰۰ مورد در اوایل سال ۲۰۲۴، به بیش از ۴۵۰۰ آگهی در ماه رسیده است. همه گزارشها حاکی از آن است که جذب نیرو از طریق شبکه اجتماعی صورت گرفته است. توییتر، تلگرام، واتس اپ و حتی تیک تاک محلی برای جذب داوطلبان خارجی برای عضویت در ارتش روسیه بوده است.
گزارش مفصل پولیتیکو نشان میدهد مسکو از یک اکوسیستم پیچیده استفاده میکند؛ دولتهای محلی روسیه با بودجه خود شرکتهای منابع انسانی را استخدام میکنند. این شرکتها صدها کارگزار آزاد را در تلگرام، تیکتاک و یوتیوب فعال میکنند؛ هر کارگزار برای جذب یک داوطلب خارجی ۱۲۸۰ تا ۳۸۰۰ دلار کمیسیون میگیرد. امضای هر قرارداد برای داوطلب تا ۲۵ هزار دلار پاداش اولیه دارد.
نتیجه؟ جذب ماهانه ۳۰ هزار داوطلب—کافی برای جبران تلفات سنگین روسیه.
مقامات روس معمولاً درباره حضور اتباع خارجی در ارتش این کشور بسیار کمحرف بودهاند، اما در ماههای اخیر برخی مسئولان روسیه هم بهطور ضمنی حضور نیروهای کوبایی را تأیید کردهاند. «آندری کارتاپولوف»، رئیس کمیته دفاعی دوما (پارلمان) روسیه، از جذب کوباییها دفاع کرد و گفته «اگر جوانان کوبا بخواهند به کشور ما کمک کنند، هیچ چیز عجیبی در این موضوع وجود ندارد.»
صراحت، در مورد مشارکت سربازان کره شمالی در جنگ روسیه بیشتر هم هست. زمانی که نخستین گزارشها درباره اعزام نیروهای کره شمالی به روسیه در اواخر ۲۰۲۴ منتشر شد، کرملین با مجموعهای از تکذیبها واکنش نشان داد. چند ماه بعد، خود پوتین رسماً حضور یک یگان کره شمالی را تأیید کرد و در آوریل ۲۰۲۵ گفت: «ما همواره قهرمانان کرهای را که جان خود را برای روسیه و برای آزادی مشترکمان دادهاند، همانند برادران روس خود در سلاح، گرامی خواهیم داشت.»
و ایران؟
در حالی که این شبکه جهانی در حال گسترش است، سکوت وزارت خارجه ایران عجیب و خطرناک است.
اگر این آگهیها جعلیاند، چرا وزارت خارجه سفارت روسیه در ایران را مجبور نمیکند تکذیبیهای منتشر کرده و تکلیف داوطلبان ایرانی که به دنبال فرار از وضعیت اقتصادی ممکن است در دام این کلاهبرداران بیافتند روشن کند؟
و اگر جعلی نیستند، چرا هیچ هشداری به شهروندان ایرانی داده نمیشود؟
در کشوری که حداقل حقوق رسمی یک ایرانی کمتر از ۱ درصد حقوق پیشنهادی ارتش روسیه است، این تبلیغات فقط یک آگهی شغلی نیست— یک تهدید امنیتی است.
یک کانال برای کشاندن جوانان بیپناه به خط مقدم یکی از مرگبارترین جنگهای قرن.
|
شنبه ۲۲ آذر ۱۴۰۴ -
Saturday 13 December 2025
|
ايران امروز |
گلی کوهکن، زن بلوچ بیشناسنامهای که در کودکی به ازدواج واداشته شده بود و قرار بود به اتهام قتل شوهرش در روزهای آینده اعدام شود، پس از تامین دیه در مهلت مقرر از اعدام نجات پیدا کرد.
به گزارش خبرگزاری میزان وابسته به قوه قضاییه، اولیایدم در پرونده گلی کوهکن از قصاص صرفنظر کردهاند. در ویدیویی، والدین مقتول در حال امضای اسناد مربوطه دیده میشوند. پرند قرهداغی، وکیل گلی، در پستی در شبکههای اجتماعی تأیید کرد که مبلغ اولیه دیه که ۱۰ میلیارد تومان بود، به ۸ میلیارد تومان کاهش یافت و از طریق کمکهای مردمی و خیریهها تامین شد.
گلی که در سن ۱۲ سالگی مجبور به ازدواج شد و سالها خشونت شدید فیزیکی و روانی را تحمل کرده بود، در پی واقعهای که به مرگ همسرش انجامید، همراه با محمد آبیل، پسرعموی مقتول که گلی آن روز در ناامیدی با او تماس گرفته بود، به قصاص محکوم شد. لازم به ذکر است که محمد همچنان در معرض خطر اعدام قرار دارد.
سازمان حقوق بشر ایران با انتشار بیانیهای، خواستار نجات گلی کوهکن شده بود. محمود امیریمقدم، مدیر سازمان حقوق بشر ایران، در این باره گفته بود: «پرونده گلی کوهکن بازتابی از تبعیض و خشونت ساختاری است که بسیاری از زنانی که در جمهوری اسلامی با حکم اعدام روبهرو میشوند تجربه میکنند؛ زنانی که قربانی فقر، کودک-همسری، خشونت خانگی و طردشدگی ازسوی خانواده و جامعه هستند. علاوه بر این، گلی یک زن بلوچِ بدون شناسنامه است؛ شرایطی که او را در ضعیفترین و محرومترین موقعیت اجتماعی در ایران قرار میدهد».
او در ادامه گفت: «در دادگاه هیچ توجهی به سن گلی در زمان ازدواج، سابقه خشونت خانگی، و این واقعیت نشد که او هنگام بازداشت و اعتراف دسترسی به وکیل نداشت و حتی خواندن و نوشتن نمیدانست. علاوه بر این، مبلغ دیه تعیینشده چندین برابر نرخ رسمی است؛ رقمی که یک زن جوان بلوچِ بدون شناسنامه و از طبقه محروم جامعه که از سوی خانواده نیز طرد شده ، هیچ امکانی برای پرداخت آن ندارد. بالابردن هزینه سیاسی میتواند گلی را از اعدام نجات دهد. دولتهایی که روابط دیپلماتیک با جمهوریاسلامی دارند، باید لغو اعدام گلی کوهکن، هم پروندهایاش محمد آبیل و توقف اعدامها در ایران را در دستور کار خود بگذارند.»
همچنین، در ۱۱ آذر ۱۴۰۴، گروهی از کارشناسان سازمان ملل، از جمله مای ساتو گزارشگر ویژه وضعیت حقوق بشر در ایران، ریم السالم گزارشگر ویژه خشونت علیه زنان و دختران، تومویا اوبوکاتا گزارشگر ویژه اشکال معاصر بردگی، موریس تیدبال-بیز گزارشگر ویژه اعدامهای فراقضایی، فوری یا خودسرانه، و نیز گروه کاری تبعیض علیه زنان و دختران، بیانیهای مشترک صادر کردند و از ایران خواستند اعدام گُلی کوهکن، که یک بازمانده خشونت خانگی است، متوقف شود.
«سازمان حقوق بشر ایران» با انتشار بیانیهای، خواستار نجات گلی کوهکن شده بود. محمود امیریمقدم، مدیر سازمان حقوق بشر ایران، در این باره گفته بود: «پرونده گلی کوهکن بازتابی از تبعیض و خشونت ساختاری است که بسیاری از زنانی که در جمهوری اسلامی با حکم اعدام روبهرو میشوند تجربه میکنند؛ زنانی که قربانی فقر، کودک-همسری، خشونت خانگی و طردشدگی ازسوی خانواده و جامعه هستند. علاوه بر این، گلی یک زن بلوچِ بدون شناسنامه است؛ شرایطی که او را در ضعیفترین و محرومترین موقعیت اجتماعی در ایران قرار میدهد».
او در ادامه گفت: «در دادگاه هیچ توجهی به سن گلی در زمان ازدواج، سابقه خشونت خانگی، و این واقعیت نشد که او هنگام بازداشت و اعتراف دسترسی به وکیل نداشت و حتی خواندن و نوشتن نمیدانست. علاوه بر این، مبلغ دیه تعیینشده چندین برابر نرخ رسمی است؛ رقمی که یک زن جوان بلوچِ بدون شناسنامه و از طبقه محروم جامعه که از سوی خانواده نیز طرد شده ، هیچ امکانی برای پرداخت آن ندارد. بالابردن هزینه سیاسی میتواند گلی را از اعدام نجات دهد. دولتهایی که روابط دیپلماتیک با جمهوریاسلامی دارند، باید لغو اعدام گلی کوهکن، هم پروندهایاش محمد آبیل و توقف اعدامها در ایران را در دستور کار خود بگذارند.»
همچنین، در ۱۱ آذر ۱۴۰۴، گروهی از کارشناسان سازمان ملل، از جمله مای ساتو گزارشگر ویژه وضعیت حقوق بشر در ایران، ریم السالم گزارشگر ویژه خشونت علیه زنان و دختران، تومویا اوبوکاتا گزارشگر ویژه اشکال معاصر بردگی، موریس تیدبال-بیز گزارشگر ویژه اعدامهای فراقضایی، فوری یا خودسرانه، و نیز گروه کاری تبعیض علیه زنان و دختران، بیانیهای مشترک صادر کردند و از ایران خواستند اعدام گُلی کوهکن، که یک بازمانده خشونت خانگی است، متوقف شود.
|
شنبه ۲۲ آذر ۱۴۰۴ -
Saturday 13 December 2025
|
ايران امروز |
روزنامهنگاران صرفاً نمیمیرند — آنها کشته میشوند. شمار روزنامهنگارانی که به قتل رسیدهاند بار دیگر افزایش یافته است؛ نتیجهٔ رویههای جنایتکارانهٔ گروههای نظامی — چه دولتی و چه شبهنظامی — و سازمانهای جنایی.
تیبو بروتن، مدیرکل «گزارشگران بدون مرز»(RSF) مینویسد دستکم ۵۳ نفر از ۶۷ نفر حرفهای رسانهای که در یک سال گذشته کشته شدهاند قربانی جنگ یا شبکههای جنایتساز بودهاند:
۱. نزدیک به نیمی (۴۳٪) از روزنامهنگارانی که در ۱۲ ماه گذشته کشته شدهاند، در غزه و بهدست نیروهای مسلح اسرائیل جان خود را از دست دادهاند. در اوکراین، ارتش روسیه همچنان خبرنگاران خارجی و اوکراینی را هدف قرار میدهد. سودان نیز بهعنوان منطقهای بهویژه مرگبار برای فعالان خبری ظهور کرده است.
۲. در مکزیک، گروههای جنایت سازمانیافته مسئول افزایش نگرانکنندهٔ قتل روزنامهنگاران در سال ۲۰۲۵ هستند. امسال، دستکم در سه سال گذشته مرگبارترین سال بوده و مکزیک با ۹ کشته، دومین کشور خطرناک جهان برای روزنامهنگاران است. این روند رو به گسترش است، زیرا آمریکای لاتین بیشازپیش «مکزیکیسازی» شده و اکنون ۲۴٪ از کل روزنامهنگاران بهقتلرسیدهٔ جهان را شامل میشود.
۳. روزنامهنگاران در داخل کشورهای خود با خطر بیشتری مواجهاند. تنها دو روزنامهنگار خارجی امسال کشته شدهاند: آنتونی لالیکان، عکاس خبری فرانسوی که در اوکراین بر اثر حملهٔ پهپاد روسیه جان باخت؛ و خاویر هرکولس، روزنامهنگار اهل السالوادور، که در هندوراس — جایی که بیش از یک دهه زندگی کرده بود — کشته شد. همهٔ روزنامهنگاران دیگری که به قتل رسیدهاند، در کشورهای خود خبررسانی میکردند.
۴. هماکنون ۵۰۳ روزنامهنگار در سراسر جهان در بازداشت بهسر میبرند. بزرگترین زندان روزنامهنگاران در جهان همچنان چین است (۱۲۱ نفر). روسیه با ۴۸ نفر در جایگاه دوم قرار دارد و بیش از هر کشور دیگری روزنامهنگاران خارجی — ۲۶ اوکراینی — را زندانی کرده است. میانمار با ۴۷ نفر در رتبه سوم است.
۵. یک سال پس از سقوط رژیم بشار اسد، بسیاری از خبرنگارانی که در دوران او بازداشت یا ناپدید شدهاند هنوز یافت نشدهاند؛ و همین امر سوریه را به کشوری با بیشترین تعداد خبرنگاران مفقود جهان — بیش از یکچهارم کل — تبدیل کرده است.
«نفرت از گزارشگران به چنین جایی میرسد! این نفرت بود که در سال جاری باعث مرگ ۶۷ روزنامهنگار شد — نه بر اثر حادثه، و نه بهعنوان قربانیان جانبی. آنها کشته شدند، بهطور هدفمند و بهخاطر کارشان. نقد رسانهها کاملاً مشروع است — نقد باید محرک تغییری باشد که بقای مطبوعات آزاد، یک کالای عمومی، را تضمین کند. اما این نقد نباید هرگز به نفرت از روزنامهنگاران تنزل پیدا کند؛ نفرتی که عمدتاً محصول — یا نتیجهٔ تحریک عمدی — تاکتیکهای نیروهای مسلح و سازمانهای جنایی است. مصونیت از مجازات این جنایات ما را به اینجا رسانده است: ناکامی نهادهای بینالمللی که دیگر قادر به تضمین حق حفاظت از روزنامهنگاران در درگیریهای مسلحانه نیستند، نتیجهٔ افول جهانی شجاعت دولتهایی است که باید سیاستهای عمومی محافظتی را اجرا کنند. روزنامهنگاران، که شاهدان کلیدی تاریخاند، بهتدریج به قربانیان جانبی، شاهدان ناخوشایند، گروگانها، مهرههای بازیهای دیپلماتیک، و زن و مردی تبدیل شدهاند که باید ‘حذف’ شوند. باید مراقب برداشتهای نادرست دربارهٔ خبرنگاران بود: هیچکس جانش را برای روزنامهنگاری نمیدهد — این جان از او گرفته میشود؛ روزنامهنگاران صرفاً نمیمیرند — آنها را میکشند.»
۶۷ روزنامهنگار در طی ۱۲ ماه کشته شدند
از زمان انتشار گزارش قبلی «خبرنگاران بدون مرز» در اول دسامبر ۲۰۲۴، ۶۷ روزنامهنگار به دلیل انجام کارشان کشته شدهاند. دستکم ۷۹ درصد آنان قربانی نیروهای مسلح یا گروههای شبهنظامی (۳۷ روزنامهنگار) و شبکههای جنایی (۱۶ روزنامهنگار) بودهاند.
🔶 ارتش اسرائیل مسئول بیش از ۴۳ درصد — تقریباً نیمی — از جنایتهای ارتکابیافته علیه روزنامهنگاران در دوازده ماه گذشته است. در مجموع، از اکتبر ۲۰۲۳ تاکنون، ارتش اسرائیل نزدیک به ۲۲۰ روزنامهنگار را کشته است که دستکم ۶۵ نفر از آنان به دلیل کارشان یا هنگام انجام وظیفه به قتل رسیدهاند.
🔶 با گذشت یک سال از ریاستجمهوری کلودیا شینباوم — و با وجود تعهداتی که او در قبال «خبرنگاران بدون مرز» مطرح کرد — سال ۲۰۲۵ مرگبارترین سال سه سال گذشته برای فعالان خبری در مکزیک بوده است. این کشور با ۹ کشته، دومین کشور خطرناک جهان برای روزنامهنگاران است.
🔶 در سودان، در شرایطی که درگیریها همچنان شعلهور است، روزنامهنگاران با بدرفتاریهای جدی مواجهاند. امسال چهار تن هنگام انجام کار خود کشته شدند و دستکم دو نفر پس از ربودهشدن به دست نیروهای «پشتیبانی سریع» جان باختند.
🔶 تنها دو نفر از روزنامهنگاران کشتهشده، خبرنگاران خارجیای بودند که بیرون از کشور خود جان باختند: آنتونی لالیکان، عکاس خبری فرانسوی که در اوکراین با حملهٔ پهپاد روسیه کشته شد؛ و خاویر هرکولس، روزنامهنگار اهل السالوادور، که در هندوراس — جایی که بیش از ده سال زندگی میکرد — به قتل رسید. تمامی دیگر قربانیان در داخل کشورهای خود به قتل رسیدهاند.
۵۰۳ روزنامهنگار بازداشتشده در سراسر جهان
تا اول دسامبر ۲۰۲۵، ۵۰۳ روزنامهنگار در ۴۷ کشور جهان در بازداشت بودند. بزرگترین زندان روزنامهنگاران همچنان چین (۱۲۱ نفر) است و پس از آن روسیه (۴۸ نفر) و میانمار (۴۷ نفر) قرار دارند. روسیه تحت رهبری ولادیمیر پوتین بیش از هر کشور دیگری روزنامهنگاران خارجی — ۲۶ نفر — را زندانی کرده و پس از آن اسرائیل با ۲۰ نفر قرار دارد.
🔶 بر اساس آمار اول دسامبر ۲۰۲۵، ۱۱۳ فعال رسانهای تحت حکومت شی جینپینگ در بازداشت بودند و هشت نفر دیگر در هنگکنگ زندانی بودند. جمهوری خلق چین همچنان بزرگترین زندان روزنامهنگاران در جهان است و شمار زندانیان آن بیش از مجموع زندانیان روسیه و میانمار است.
🔶 وضعیت کشورهایی چون روسیه، گرجستان، جمهوری آذربایجان و بلاروس نشانگر تهدیدهای جدی علیه آزادی رسانه در سراسر بلوک سابق شوروی است. در گرجستان، رویکرد اقتدارگرایانه و مداوم دولت منجر به بازداشت روزنامهنگار گرجی «مزیا آماخلوبلی» در ژانویه شد. در جمهوری آذربایجان، هماکنون ۲۵ روزنامهنگار در زندان به سر میبرند. روسیه نیز با ۴۸ روزنامهنگار زندانی — از جمله ۲۶ اوکراینی — در جایگاه دوم بزرگترین زندانهای جهان برای فعالان رسانهای قرار گرفته است.
🔶 پس از روسیه، اسرائیل دومین کشوری است که بیشترین شمار روزنامهنگاران خارجی را زندانی کرده است. تا اول دسامبر ۲۰۲۵، ۲۰ روزنامهنگار فلسطینی در زندانهای اسرائیل به سر میبرند که ۱۶ نفر از آنها طی دو سال گذشته در غزه و کرانه باختری بازداشت شدهاند.
۷۲ درصد روزنامهنگاران مفقود در خاورمیانه و آمریکای لاتین ناپدید شدهاند
در حال حاضر، ۱۳۵ روزنامهنگار در ۳۷ کشور مفقودند. برخی از آنها بیش از ۳۰ سال است که ناپدید شدهاند. گرچه روزنامهنگاران در سراسر جهان مفقود میشوند، اما این روند در مکزیک (۲۸ نفر) و سوریه (۳۷ نفر) شدت بیسابقهای دارد.
🔶 اکنون ۳۷ روزنامهنگار در سوریه مفقود هستند. بسیاری از آنها توسط داعش گروگان گرفته شدند یا به دست رژیم بشار اسد زندانی شدند، اما سقوط این دو حاکمیت هنوز به کشف سرنوشت این روزنامهنگاران منجر نشده است.
🔶 ۷۲ درصد روزنامهنگاران مفقود در کشورهای خاورمیانه یا آمریکای لاتین — عمدتاً سوریه، عراق و مکزیک — ناپدید شدهاند.
بیست روزنامهنگار گروگان در سراسر جهان
بیست روزنامهنگار هماکنون در سراسر جهان در گروگان به سر میبرند. شورشیان حوثی در سال ۲۰۲۵ هفت روزنامهنگار را گروگان گرفتند و یمن را به کشوری با بیشترین شمار خبرنگاران ربودهشده در دوازده ماه گذشته تبدیل کردند. در سوریه نیز بسیاری از خبرنگاران که پیش از سقوط حکومت بشار اسد در دسامبر ۲۰۲۴ بازداشت یا ربوده شده بودند، همچنان مفقودند.
🔶 یمن در سال ۲۰۲۵ به کانون ربایش روزنامهنگاران تبدیل شد و هفت خبرنگار امسال در این کشور ربوده شدند. در سوریه، عناصر گروه جهادی «هیئت تحریر الشام» (HTS) پس از سقوط دیکتاتوری اسد قدرت گرفتند، اما این گروه همچنان چندین روزنامهنگار را در اسارت نگه داشته است — و این افراد باید آزاد شوند.
🔶 در مالی، اکنون دو سال از ربوده شدن «سالک آگ جیدو»، روزنامهنگار و مدیر رادیوی «کوتون دانسونگو»، و «مصطفی کونه»، مجری همین رادیوی محلی، میگذرد. آنها در ۷ نوامبر ۲۰۲۳، هنگام سفر به شهر گائوی واقع در شمال کشور، همراه با دو همکار دیگر، به دست اعضای یک گروه مسلح ناشناس ربوده شدند.
|
شنبه ۲۲ آذر ۱۴۰۴ -
Saturday 13 December 2025
|
ايران امروز |
|
شنبه ۲۲ آذر ۱۴۰۴ -
Saturday 13 December 2025
|
ايران امروز |
دخیره همه آرمانهای اتوپیایی به پایان رسیده است. نه دیگر کسی احیای شکوه ایرانشهری را باور میکند، نه احیای وحدت امت اسلامی را. نه کسی به وحدت زحمتکشان جهانی میاندیشد نه امکان تحقق یک جمهوریخواهی تام را باور دارد. سعید حجاریان از فقدان آرمانها سخن گفت. باید دقیقتر مقصود خود را بیان کند. آیا در رویای آرمانهای اتوپیایی است که روزی روزگاری در عرصه سیاست ایرانی خلق نیرو و انرژی جمعی میکرد؟ اگر چنین نیست، چه مقصودی از مقوله آرمان در حوزه سیاست دارد؟
سعید حجاریان راست میگوید کنشگران شناخته شده سیاسی در ایران، قطبنمایی در دست ندارند. اصلاح طلبان قدیم اگر رادیکال شده باشند، میدان عمل و بازی را از دست دادهاند اگر سر به راه شده باشند، به گشودن روزنهای دل بستهاند و پشت چراغ قرمز عرصه سیاست توقف کردهاند. در انتظار سبز شدن چراعاند. چراغی که ثانیه شمارش نزدیک به صفر میشود اما دوباره از شماره صد آغاز میکند و قرمز میماند. صبر و انتظار یک چراغ سبز کوتاه اعصاب و روان و نگاه و زبانشان را تسخیر کرده است.
آن سنخ از آرمانها دیگر جان و توانی ندارند. اما بیجان شدن آرمانهای بزرگ سد راه آرزوها نشده است. بلکه میدانی برای آرزوهای مردم گشوده است.
گروههای گوناگون به انحاء مختلف حسرت و داغ دارند. متناسب با رنج و آلامی که متحمل شدهاند، آرزوهایی در دل میپرورانند. آرزوها از یک سنخ و جنس نیستند. بیش از آنکه میان مردم وحدت ایجاد کنند، اتفاقاً تمایز میآفرینند، گاه به حسب آرزوهاشان از هم بیگانه میشوند، گاه با یکدیگر در ستیز میافتند و گاه قرابتی با هم پیدا میکنند. مساله پیشروی اهل فکر ایران، تلاش برای تولید حداکثر امکان توازن و همسازی میان آنهاست.
جامعه ایرانی همراه با یاس و ترس از فردا، مملو از آرزوهای رنگارنگ است. طبقات تهیدست، اقشار متوسط شهری، گروههای سنتگرا، ملیگرایان، تعلقات دینی، جهانشهرگرایی نسل جدید، برآمدن سوژگی زنانه، قدرتیابی گروههای قومی، ظهور گرایشهای جدی معنویتگرا و دهها جریان دیگر، آرزوهایی متمایز از دیگران در سر میپرورانند. نظام مستقر نیز دیگر یک نظام آرمانگرا نیست. متعلق به یک گروه خاص است با آرزوهای خاص. آرزوهایی که هیچگاه محقق نشدند.
ما امروز با زمستان و انجماد و یخ زدگی قلمرو آرزوها رویارو شدهایم.
بهار قلمرو آرزوها، با یک بوم نقاشی بزرگ فراخواهد رسید. امکانی که هر کس نقش خود را بر آن بزند و همزمان در یک تصویر کلی، خود را در کنار سایر نقشها و آرزوهای دیگران تجربه کند. ما به امکان یک تصویر کلی از خودهای ناهمرنگ نیاز داریم. بوم خالی منتظر دیگران، میتواند جای خالی آرمانهای پیشین را پر کند. آن تصویر کلی این امکان را فراهم خواهد کرد که آرزوهای خاص با تداوم هستی کل، همساز شود.
نه آزادی نه عدالت، هیچکدام حوزه سیاست را اخلاقی نمیکنند. تعادل بخشی موقت میان قلمرو آرزوهاست که حیات سیاسی را اخلاقی میکند. آنگاه هم آزادی هم عدالت با معنای تازه چهره نشان خواهند داد.
|
شنبه ۲۲ آذر ۱۴۰۴ -
Saturday 13 December 2025
|
ايران امروز |
|
شنبه ۲۲ آذر ۱۴۰۴ -
Saturday 13 December 2025
|
ايران امروز |
|
شنبه ۲۲ آذر ۱۴۰۴ -
Saturday 13 December 2025
|
ايران امروز |