|
جمعه ۱۶ آبان ۱۴۰۴ -
Friday 7 November 2025
|
ايران امروز |
![]() |
در گفتوگویی در کلابهاوس، منتقد ادبی و تحلیلگر سیاسی پرآوازه، فرج سرکوهی به این پرسش پاسخ میدهد که اگر با ذهنیت و دانش امروز به شرایط سال ۱۳۵۶ بازمیگشت، چه مواضع و رویکردهایی در برابر انقلاب ۱۳۵۷ درست میبود و باید اتخاذ میشد. از آنجا که این گفتار بازتاب گستردهای در رسانههای اجتماعی داشت، لازم دیدم به نکات و جنبههایی از آن بپردازم.
هسته و جان کلام سرکوهی این است که در آن مقطع دیگر کار از کار گذشته بود، موج بهراه افتاده بود و هیچ نیرویی نبود که جلو “فاجعه” را بگیرد، گروههای سیاسی دیگر، ملیون و چپها، همه به حاشیه رانده شده بودند، همه اشتباه محاسبه و اشتباه تحلیلی داشتند و کسی تصور نمیکرد آخوند در ایران به قدرت برسد. ساواک به شاه دروغ میگفت و شاه را گمراه کرد، استبداد گوشش کر بود و کار خودش را کرده بود و حکومت نباید میگذاشت کار به آنجا بیانجامد.
در این میان اما پرسش اصلی این است که چه شد و چرا کار از کار گذشته بود و نقش مجموعه نیروهای چپ، ملیون و بخش بزرگی از روشنفکران و گفتمانسازان جامعه در رساندن روندهای جامعه به جایی که دیگر کار از کار گذشت، چه بود؟ سرکوهی با گریزی گذرا فقط به اینکه بگوید همه اشتباه محاسبه و تحلیل داشتند بسنده میکند و با بیان اینکه “سرپوش استبداد همه اینها را پوشانده بود و استبداد کار خودش را کرده بود” تماماً تقلیلگرایانه از پاسخ شایسته و همهجانبه به پرسش تن میزند.
من میکوشم در این نوشته فشرده به این موضوع بپردازم؛ اما پیش از آن باید تأکید کنم بیان روشن برخی بدیهیات مانند فاجعه نامیدن انقلاب ۱۳۵۷ و ابلهانه خواندن ترجیح جمهوری اسلامی به رژیم شاه در آن دوران از زبان آشنای دیرینه، فرج سرکوهی، برایم جدید و جالب بود که منطقاً نمیتواند بدون پیامد در انتخاب رویکرد در شرایط و صفبندیهای کنونی باشد.
عدم درک پویش اصلی جامعه
پویش و مضمون اصلی و محوری و به بیان ادبیات چپ، تضاد اصلی در کشور ما در قریب دو سده گذشته و بهویژه پس از انقلاب مشروطه، گذر از سنت به مدرنیته، گذر از جامعهای به شدت عقبمانده و در خواب قرون فرورفته به جامعهای امروزین و پا گذاری در راه توسعه و پیشرفت بود. این امر خود مهمترین عاملی است که میبایست تعیینکننده و شاخص دوری و نزدیکیها، همسوییها و دشمنیها در سپهر سیاسی و اجتماعی ایران میبود. در یک سو همه افراد و جریانهایی که خواهان توسعه و پیشرفت کشور و استقرار نهادها و بنیانهای نظامی مدرن در ایران بودند و سوی دیگر نیروها و اقشار پاسدار نظامها و هنجارهای کهن و سنتی که در رأس آن مذهب بهعنوان مهمترین پایگاه سنت قرار داشت.
این مهم تا حد زیادی پس از مشروطه و در دوران رضاشاه عینیت یافت. روشنفکران و نخبگان عرصههای مختلف، همسو و مددکار رضاشاه در ساختن ایران و برپایی ساختارهای مدرن بودند. اما این مهم دیری نپایید و بهتدریج بر اثر عوامل متعدد که در این مختصر قصد پرداختن به آنها را ندارم، یک تغییر پارادایم ایجاد شد و در فضای روشنفکری و سیاسی ایران گفتمان ضدامپریالیستی، ضدغربی با سیمایی سنتگرایانه به گفتمان غالب و نیز قالب (قلب شده) تبدیل شد و گفتمان پیشرفت در مسیر مدرنیته و توسعه کشور، یعنی پویش و نیاز اصلی کشور، به سایه رفت.
رویکرد انقلابی بهجای اصلاحطلبی
این تغییر پارادایم و ژرفش گسل بین بخش بزرگی از نیروهای روشنفکری و سیاسی ایران با حکومت در برهه زمانی انقلاب سفید در سال ۱۳۴۱ بروز آشکار یافت. انقلاب سفید بزرگترین و عمیقترین اصلاحات در تاریخ نوین ایران بود که توسط محمدرضاشاه به اجرا گذاشته شد و همه عرصههای اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی ایران را بهکلی دگرگون کرد. اما عمده نیروهای سیاسی ایران که پیش از آن کموبیش رویکردی اصلاحطلبانه با رژیم شاه داشتند، بهجای حمایت همهجانبه از این اصلاحات و برخورد همدلانه، به نفی و تقابل با آن پرداختند. آن را “کندی فرموده” اعلام کردند و بیش از پیش به سیاست انقلابی و “براندازانه” رو آوردند و در نتیجه در جهت غلط تاریخ ایستادند. بیشتر همسویی و همدلی با قیام ارتجاعی خرداد ۴۲ طرفداران خمینی بود که به مثابه چرکنویس و نسخه تمرینی انقلاب اسلامی ۱۳۵۷ باید به آن نگریست.
شک نیست که منطق جنگ سرد و جهان دو قطبی بر سیاستهای حکومت و رژیم شاه نیز تأثیر داشت و در آن سو نیز خطاهای بسیاری وجود داشت؛ اما شایسته نیست هیچ جریانی خود را پشت خطاهای دیگری پنهان کند.
در تمام دوران بیش از یک دهه و نیم پس از آن تا انقلاب فاجعهبار ۱۳۵۷، بیگانگی نسبت به امر سازندگی کشور و غلبه گفتمان ضدغربی و ضدامپریالیستی و انقلابگری رنگ و بوی تندتری به خود گرفت. اندیشه چپ تودهای با عقل منفصل خود در فضای فکری جامعه سیطره داشت. سپس جنبش چریکی پدید آمد با حاکم کردن منطق خون و آتش و انقلاب و نگاه به جهان از نوک مگسک تفنگ؛ همراه با احکامی چون امپریالیسم، دشمن اصلی خلقهای جهان، بورژوازی کمپرادور و سرمایهداری وابسته، دشمن اصلی داخلی بهمثابه پایگاه اصلی امپریالیسم و بهدنبال آن نفی پیشرفتهای صنعتی تحت عنوان صنایع مونتاژ و...
در این دوران، نقطه اشتراک و خطای مشترک همه شاخههای گرایشهای چپ: تودهای، چریک، سهجهانی و نیز چپهای مذهبی و بخشی از نیروهای موسوم به ملیون، اتخاذ سیاست سرنگونی و انقلابی و نه اصلاحطلبانه در قبال رژیم شاه بود. عجبا! بخشی از نیروهایی که هماکنون نیز در برابر رژیم بهکلی اصلاحناپذیر جمهوری اسلامی اصلاحطلباند، آن زمان در برابر آن نظام مُصلِح و بنا بر تجربه تاریخی اصلاحپذیر، تا بن دندان انقلابی بودند. بههرحال، آنچه که اساساً دیده نشد و بهکلی زیر پا گذاشته شد، ضرورت سمتگیری کلان سیاسی و اجتماعی و تعیین جبهه برپایه جدال اصلی جامعه، یعنی سنت و مدرنیته بود.
نیمی از حقیقت
آقای سرکوهی در گفتار خود و در سفر خیالی به سال ۱۳۵۶ میگوید که ملیون و چپها به حاشیه رانده شده و برای جلوگیری از فاجعه کاری ازشان برنمیآمد. این حرف درستی است؛ اما این فقط نیمی از حقیقت است؛ پس نقش آنان در تمام دو، سه دهه پیش از آن، در گفتمانسازی، در ایجاد آن فضای فاجعهبار و در جبههگیری تاریخی خطا چه شد؟ او میگوید آنان اشتباه محاسبه و اشتباه تحلیلی داشتند و کسی تصور نمیکرد آخوند در ایران به قدرت برسد. همین؟ فقط اشتباه محاسبه، نه دههها همسویی و همنوایی با آخوند و اسلام سیاسی؟ سرکوهی میگوید حکومت نمیبایست بگذارد کار به آنجا بیانجامد. این هم حکم درستی است؛ اما باز هم نیمی از حقیقت. آیا همگان، همه جریانها، همه ما، هر یک متناسب با نقش و جایگاهمان، وظیفهای نداشتیم نگذاریم کار به آنجا بیانجامد؟
سرانجام سرکوهی عامل و مشکل اصلی را به وجود استبداد فرو میکاهد و تقلیل میدهد و میگوید “سرپوش استبداد همه اینها را پوشانده بود. استبداد کار خودش را کرده بود.” این تکعاملی دیدن پدیدهای چندینوجهی، گریز از دیدن و بیان عوامل متعددی است که من کوشیدم برخی از آنها را در بالا ذکر کنم و خلاف توصیهای است که خود سرکوهی میکند که بکوشیم انقلاب را درک کنیم.
سرآخر بار دیگر تأکید کنم که نه سرکوهی گرامی، نیمی از حقیقت، حقیقت نیست.
|
جمعه ۱۶ آبان ۱۴۰۴ -
Friday 7 November 2025
|
ايران امروز |
تصویر بزرگ
سردبیران پراجکت سیندیکیت
برگردان: آزاد شریفزاده
۳۱ اکتبر ۲۰۲۵
دیدار میان دونالد ترامپ، رئیسجمهور ایالات متحده، و شی جینپینگ، رئیسجمهور چین، پس از ماهها تهدید فزایندهٔ آمریکا به اعمال تعرفههای جدید و محدودیتهای تلافیجویانهٔ چین بر صادرات مواد معدنی خاکهای نادر، نوعی تنشزدایی به همراه داشت. در حالیکه چین دلایل موجهی برای کاهش تنش با ایالات متحده داشت، اما همچنان با ضعفهای سیاسی و اقتصادی قابلتوجهی دستبهگریبان است.
به نظر میرسد دونالد ترامپ، رئیسجمهور ایالات متحده، و شی جینپینگ، رئیسجمهور چین، بار دیگر از آستانهٔ آغاز جنگ تجاری تازهای عقبنشینی کردهاند. در دیدار رودرروی آنان در نشست سران همکاری اقتصادی آسیا-اقیانوس آرام (APEC) در کرهٔ جنوبی، ترامپ و شی به توافقی یکساله دست یافتند که شامل کاهش تعرفههای آمریکا بر واردات کالاهای چینی و تعویق محدودیتهای چین بر صادرات مواد معدنی خاکهای نادر میشود.
همانطور که هارولد جیمز (Harold James) ازدانشگاه پرینستون پیش از این دیدار اشاره کرده بود، بعلت وابستگی دوجانبه اقتصاد این دو کشور، هر دو رهبر «به نوعی به جهت آتشبس سوق داده شدند. با این حال، یک توافق تجاری نمیتواند نگرانیهای بلندمدت و «لاینحل» آنان را برطرف کند — نگرانیهایی همچون سطح بالای بدهی عمومی در ایالات متحده و روند سریع پیر شدن جمعیت در چین — از این رو هر دو کشور بر هوش مصنوعی بهعنوان ناجی خود تکیه کردهاند؛ امری که به گفتهٔ جیمز، «بیشتر نشانهٔ استیصال است تا اعتماد به نفس».
استیون اس. روچ (Stephen S. Roach) از دانشگاه ییل بر این باور است که «چالش اقتصادی بسیار دشوار» پیشروی چین، تحقق «توازن مجدد بتوسط مصرفکننده» است که مدتهاست انتظارش میرود. اما او «اطمینان» دارد که اگر رهبران چین « تا سال ۲۰۳۵ ، هدف روشنی برای افزایش سهم مصرف خانوار از تولید ناخالص داخلی را به ۵۰ درصد تعیین کنند»، در آن صورت میتوانند «ترکیب درستی از سیاستهای حمایت از مصرف» را برگزینند.
با این حال، حتی اگر چین در افزایش مصرف داخلی موفق شود، کئون لی (Keun Lee) از دانشگاه ملی سئول هشدار میدهد که این امر برای تحقق هدف شی – یعنی تبدیل شدن به بزرگترین اقتصاد جهان – کافی نخواهد بود. درست است که با رسیدن درآمد ناخالص ملی سرانه به ۱۳٬۶۶۰ دلار در سال ۲۰۲۴، چین به نظر میرسد از «دام باقی ماند درآمد متوسط» گریخته است، اما تولید ناخالص داخلی آن نسبت به ایالات متحده در حال کاهش است – روندی که بهدلیل «جمعیتشناسی نامطلوب» بهسختی قابل برگشت است.
اقتصاد تنها منبع آسیبپذیری چین نیست. برهما چلانی (Brahma Chellaney) از مرکز پژوهشهای سیاستی توضیح میدهد که پس از سیزده سال تمرکز قدرت، شی همچنان «درگیر بازی بیپایانِ حذف رقیبان» است، نمونهاش پاکسازی اخیر او از نه 9 ژنرال بلندپایهٔ ارتش است. پارانویا یا سوءظن شی موجب گسترش «چاپلوسی و اضطراب» در میان نخبگان چین شده است؛ امری که حکمرانی خوب را تضعیف میکند، برنامهریزی و رهبری نظامی را مختل میسازد، در میان مدیران بخش خصوصی ترس و بیاعتمادی ایجاد میکند و بهطرز متناقضی حکومت خود او را نیز ناامنتر میسازد.
با این وجود، مارک ال. کلیفورد (Mark L. Clifford)، رئیس «کمیته آزادی» در بنیاد هنگکنگ، تأسف میخورد که بانکداران غربی، در جستجوی سودهای کوتاه مدت، مشتاقاند رژیم «سرکوبگر» چین را تأمین مالی کنند. این موضوع در اوایل نوامبر آشکار خواهد شد، زمانی که «غولهای والاستریت» برای شرکت در اجلاس مالی جهانی به هنگکنگ میروند، بیآنکه نگران باشند که چین «به وعدهاش به مردم هنگکنگ عمل نکرده است».

نمودهای ضعف در دیدار ترامپ و شی جینپینگ
🖊️ هارولد جیمز
🗓️ ۲۹ اکتبر ۲۰۲۵
در حالی که بیشتر مردم رقابت چین و آمریکا را نوعی جنگ سرد جدید میان دو غول جهانی میدانند، حقیقت این است که هر دو کشور با محدودیتهای جدی روبهرو هستند. دونالد ترامپ و شی جینپینگ هر دو از آسیبپذیریهای طرف مقابل آگاهاند، و همین باعث میشود نتوانند ضعفهای خود را پنهان کنند.
پرینستون – جهان با اضطراب، منتظر دیدار این هفته میان رئیسجمهور ایالات متحده، دونالد ترامپ، و رئیسجمهور چین، شی جینپینگ، بود. آیا این دیدار رودررو – که این بار در نشست همکاری اقتصادی آسیا-اقیانوس آرام در کرهٔ جنوبی برگزار شد – میتواند مناقشهای را که در سال جاری تیترهای هشداردهندهای ایجاد کرده است، را حل کند؟
در حالی که بیشتر مردم رقابت چین و آمریکا را جنگ سردی جدید میدانند – نبردی برای برتری جهانی، که هر طرف میکوشد نفوذ مالی، تجاری و نظامی خود را به سراسر جهان گسترش دهد – حقیقت این است که هر دو کشور با محدودیتهای شدید مواجهاند. درست است که لفاظی رهبران دو کشور از نظر «مارتین وُلف»، ستوننویس فایننشال تایمز، مؤید این دیدگاه است که ما شاهد تقابل دو ابرقدرت غارت گر در عصر جدیدی از قطبیشدن و تنشهای پنهان هستیم. شی پیوسته از «تغییرات بزرگی که در یک قرن گذشته بیسابقه بودهاند» سخن میگوید، منظورش این است که آمریکا در حال افول و چین در حال صعود است؛ در حالی که اسکات بسنت، وزیر خزانهداری آمریکا، محدودیتهای اخیر صادراتی چین را «نشانهای از ضعف اقتصاد آن کشور» میداند. هر دو تا حدی درست میگویند.
چین میداند که آمریکا بهشدت به مواد معدنی حیاتی و عناصر نادر خاکی چین وابسته است — از گالیوم و ژرمانیم گرفته تا دیسپروزیم و ساماریوم. هرگونه اختلال در عرضهٔ این مواد میتواند تولید نیمههادیهای پیشرفته و سایر فناوریها در آمریکا را متوقف کند. گرچه ظرفیت استخراج و فرآوری این مواد میتواند در جاهای دیگر – از جمله در خود آمریکا – توسعه یابد، اما این روند نه سریع خواهد بود و نه ارزان. در حال حاضر، آمریکا در دام این وابستگی گرفتار است و گزینههای اندکی جز سازش در اختیار دارد.
اما چین نیز آسیبپذیر است. هنوز برای رشد اقتصادی خود به صادرات نیاز دارد و نمیتواند فروپاشی تجارت جهانی را تحمل کند. همین واقعیت نشان میدهد که ما در یک جنگ سرد واقعی نیستیم، زیرا در جنگ سرد اصلی میان آمریکا و اتحاد جماهیر شوروی تقریباً هیچ وابستگی اقتصادی وجود نداشت. هرچند ممکن است خوششان نیاید، اما بازیگران «جنگ سرد جدید» امروز ناچارند بهسوی نوعی آتشبس و سپس تعهدی بلندمدت حرکت کنند.
البته چنین توافقی مشکلات خاص خود را دارد، بهویژه با توجه به لفاظیهای خصمانهٔ دو طرف. طی دههٔ گذشته، هر دو حزب دموکرات و جمهوریخواه در آمریکا چین را تهدیدی بنیادین دانستهاند، و مقامهای چینی نیز تصویری مشابه از آمریکا ترسیم کردهاند. افکار عمومی در هر دو کشور چه واکنشی نشان خواهند داد اگر رهبرانشان در پی نزدیکی با «قدرتی دشمن» برآیند؟ این واکنش احتمالاً بسیار متفاوت از پایان جنگ سرد خواهد بود، زمانی که آمریکاییها و روسها به یک اندازه از دیدار رونالد ریگان و میخائیل گورباچف در ریکیاویک در سال ۱۹۸۶ دلگرم شدند. در آن نسل، رقابت نظامی احمقانه به نظر میرسید؛ اما در نسل امروز، رقابت هنوز طبیعی و اجتنابناپذیر احساس میشود. در چنین شرایطی، خطر سیاسی هر توافقی بسیار بالاست.
نگرانیهای بلندمدت دو قدرت نیز لاینحلتر از پیشاند. برای مثال، سطح بدهیهای ایالات متحده تا پایان دهه از یونان و ایتالیا پیشی خواهد گرفت، و چین نیز با بحران اقتصادی ناشی از پیر شدن سریع جمعیت خود روبهرو است. با توجه به ابعاد این چالشها، مدعیان هژمونی امروز بیشتر به غولهایی میمانند که «سرهای آهنین اما پاهای گِلی» دارند. هر دو کشور احساس میکنند راه دیگری ندارند جز قمار، و هر دو بر یک گزینه شرط بستهاند: هوش مصنوعی.
شاید، با سرمایهگذاری کافی، هوش مصنوعی بتواند مشکلاتشان را حل کند. حامیان این فناوری وعدهٔ جهشی چشمگیر در بهرهوری را میدهند. در آمریکا، این به معنای رشد سریعتر اقتصادی خواهد بود که نسبت بدهی به تولید ناخالص داخلی را خودبهخود کاهش میدهد. در چین، هوش مصنوعی همراه با روباتیک میتواند مشکل جمعیت سالخوردهٔ روبهرشد را حل کند (و البته نظام نظارت و کنترل اجتماعی را تقویت نماید). اما هیچ تضمینی وجود ندارد که سرمایهگذاری در هوش مصنوعی بازده مطلوبی داشته باشد.
هر دو کشور فرض میکنند که سود اصلی از هوش مصنوعی نصیب «پیشگام موفق» خواهد شد، اما این تنها سناریوی ممکن نیست. آمریکا، با برتری قابلتوجه در زمینهٔ تراشههای پیشرفته و تجهیزات تولید آنها، ممکن است همچنان در خط مقدم نوآوری در هوش مصنوعی باقی بماند — یا شاید نه. هنوز دقیق نمیدانیم چین تا چه حد در توسعهٔ یک نظام هوش مصنوعی مستقل پیش رفته است. ظهور ناگهانی مدل «دیپسیک (DeepSeek) — » که توسط یک استارتآپ چینی توسعه یافت و عملکردی در سطح بالا با هزینهای بسیار کمتر از رقبای آمریکایی داشت — نشان میدهد که تقلید و بهرهبرداری از فناوریهای موجود آسانتر از گذشته است.
با رشد یک طبقهٔ متوسط جهانی تحصیلکرده و پرتلاش، موانع سنتی برای «رسیدن به سطح کشورهای پیشرفته» در حال فروپاشی است. نیروهای نهادیای که زمانی فناوریهای پیشرفته را در انحصار اقتصادهای پیشرفته نگه میداشتند، تضعیف شدهاند. اکنون بهآسانی میتوان تصور کرد که پیشرفتهای بزرگ از سوی کشورهای کوچکتری صورت می گیرد که در نتیجه توان بیشتری برای مقاومت در برابر فشار ابرقدرتهای غارت گر خواهند داشت.
قمارکردن میتواند بسیار اعتیادآور باشد. ترامپ شرطهای بزرگی بسته است — چه بر سر صلح در خاورمیانه، چه در بمباران ایران، و چه در اوکراین — و شاید برخی از آنها نتیجه دهند. آخرین مورد، یعنی بستهٔ کمک ۲۰ میلیارد دلاری آمریکا به آرژانتین، بهشدت پرریسک بود، زیرا نظرسنجیها پیشبینی شکست سخت متحد ایدئولوژیک او، خاویر میلی، را میکردند. اما میلی برخلاف پیشبینیها پیروز شد — دستکم فعلاً.
با این حال، ترامپ باید محتاط باشد؛ هیچ چیز مانند یک پیروزی بزرگ اولیه، یک قمارباز را بیشتر به دام اعتیاد نمیکشاند. اگر ترامپ و شی هر دو احساس خوششانسی کنند، دیدار شخصیشان ممکن است باعث شود هر دو شرطهای بزرگ تری ببندند. اما اگر هر دو چارهای جز شرطبندی همهجانبه بر سر هوش مصنوعی نبینند، این بیشتر نشانهٔ استیصال است تا اعتمادبهنفس.

چین باید برای رشد مصرف داخلی خود هدفگذاری کند
🖊️ استیون اس. روچ
🗓️ ۲۷ اکتبر ۲۰۲۵
همزمان با آمادهسازی رهبران چین برای «برنامهٔ پنجسالهٔ پانزدهم»، نشانههای اولیه حاکی از آن است که تمرکز آن همچنان بر ادامهٔ صعود فوقالعادهٔ فناوری و صنعتی چین خواهد بود. اما آنها باید بیشتر نگران افزایش تقاضای مصرفکننده باشند، که به معنای تعیین هدف روشنی برای افزایش سهم مصرف خانوار به ۵۰ درصد از تولید ناخالص داخلی تا سال ۲۰۳۵ است.
شانگهای – فصل برنامهریزی در چین در جریان است. پیش از انتشار رسمی «برنامهٔ پنجسالهٔ پانزدهم» (۲۰۲۶ تا ۲۰۳۰) در مارس ۲۰۲۶، نشانههای اولیه از چهارمین اجلاس عمومی حزب کمونیست چین حاکی از آن است که این برنامه ادامهٔ همان مسیر گذشته خواهد بود: تمرکز بر صعود صنعتی و فناوری فوقالعادهٔ چین، که به گفتهٔ رئیسجمهور شی جینپینگ «نیروهای مولد جدید» را ایجاد میکند.
اما این یک اشتباه است: توانمندیهای صنعتی و فناوری چین آنچنان تثبیت شده است که نیازی به تأکید دوباره بر آن نیست. تمرین برنامهریزی باید به جای آن به بزرگ ترین چالش چین بپردازد: تحقق توازن مجدد مبتنی بر ازدیاد مصرفکننده که مدتها انتظار آن میرفت. از این رو، برنامهٔ پنجسالهٔ پانزدهم باید هدف روشنی برای افزایش سهم مصرف خانوار از حدود ۴۰ درصد کنونی به ۵۰ درصد تا سال ۲۰۳۵ تعیین کند.
بحث دربارهٔ توازن مجدد ، دهههاست که ادامه داشته است. اولین بار در مارس ۲۰۰۷ توسط «ون جیابائو»، نخستوزیر پیشین، مطرح شد و به عنوان دومین مورد از «چهار ناپایداری» مشهورش — ناپایدار، نامتوازن، ناسازگار و غیرقابلتحمل — معرفی شد، که به گفتهٔ او این چهار عامل اقتصاد ظاهراً قوی چین را تهدید میکرد. البته، واژهٔ «نامتوازن» صرفاً به مصرفکنندهٔ چینی اشاره دارد. اما در چارچوب هر چهار ناپایداری، این مسأله مهمترین چالش ساختاری اقتصاد چین را برجسته میکند: نیاز به یافتن منابع رشد جدید.
در حالیکه مقامات چینی در رسیدگی به نخستین «ناـ» یعنی ناثباتی (instability) مهارت ویژهای از خود نشان دادهاند – چنانکه در بحران مالی جهانی سالهای ۲۰۰۸ تا ۲۰۰۹ و نیز در دوران همهگیری کووید-۱۹ آشکار شد – اما چهارمین “نا” جایی است که وعدهی سیاسی رویای چینیِ شی جینپینگ به محک عمل گذاشته میشود.اگر رشد اقتصادی چین پایدار نباشد، این کشور در رسیدن به هدف بلندپروازانهی خود یعنی تبدیل شدن به «یک کشور بزرگ سوسیالیستی مدرن» با استانداردهای زندگی مشابه اقتصادهای پیشرفته تا میانهی قرن ناکام خواهد ماند. بر اساس محاسبات من، تحقق این هدف مستلزم آن است که رشد واقعی سرانه تولید ناخالص داخلی چین در دورهی ۲۰۳۰ تا ۲۰۴۹ به میانگین سالانه ۵٫۷۵ درصد برسد – رشدی چشمگیرتر از میانگین ۴٫۲۵ درصدی دورهی ۲۰۲۲ تا ۲۰۳۰، اما هنوز بسیار کمتر از میانگین ۸٫۴ درصدی سالهای ۱۹۸۱ تا ۲۰۲۱ است.
تحقق این هدف آسان نخواهد بود، زیرا بسیاری از موتورهای اصلی رشد چین در حال رسیدن به حد خود هستند. بخش مسکن، که با مشکلات جدی روبهروست، احتمالاً سالها تحت فشار نزولی باقی خواهد ماند. بخش صادرات به ظاهر مقاوم چین تقریباً مطمئناً تحت تأثیر افزایش حمایتگرایی جهانی ضربه خواهد گرفت. حتی سرمایهگذاری ثابت که در حال حاضر حدود ۴۰ درصد از تولید ناخالص داخلی چین را تشکیل میدهد، به حد خود نزدیک میشود. از این رو، بار اصلی بر دوش مصرفکنندهٔ چینی برای پر کردن این شکاف است.
من از زمان طرح چهار ناپایداری توسط ون، بارها این نکته را تکرار کردهام و دیگران نیز به همان نتیجه رسیدهاند. اگرچه دولت چین همیشه در بحث دربارهٔ چالشهای اقتصادی خود به افزایش تقاضای مصرفکننده اشاره میکند، اما این هدف در کنار مجموعهای از اهداف دیگر مطرح میشود، از جمله افزایش اشتغال، کاهش نابرابری درآمد، توسعهٔ انرژی جایگزین و نوآوری بومی. آنچه اقتصاد نامتوازن چین واقعاً نیاز دارد، تمرکز مشخص بر تقویت نقش مصرف کننده به عنوان محرک اصلی رشد است.
من نمیخواهم بگویم چین باید از دستاوردهای پنجاه سال گذشته، بهویژه پیشرفتهای فناوری اخیر، صرفنظر کند. همچنین منظورم بازگشت به برنامهریزی مرکزی برای هدایت اقتصاد به مسیر دیگر نیست. برای من، هدف و برنامه دو چیز متفاوت هستند: برنامه چارچوب استراتژیک کلی را فراهم میکند، در حالی که هدف یک عدد مشخص است که با آن برنامه هماهنگ است. چین میتواند هم برنامهریزی کند و هم هدف تعیین کند.
بهطور طبیعی، رسیدن به نسبت مصرف خانوار به تولید ناخالص داخلی ۵۰ درصد هدفی دشوار خواهد بود؛ برآوردهای من نشان میدهد که مصرف خانوار باید دو برابر رشد اقتصاد کلی چین شود. این امر شاید غیرمحتمل به نظر برسد، اما قابل انجام است، با توجه به ضعف پیشبینیشده در بخش مسکن، صادرات و سرمایهگذاری ثابت.
هدف مصرف چین باید مانند اهداف ثبات قیمت یا اشتغال کامل در غرب دیده شود. ما آنها را «دستورالعمل» مینامیم، اما این فقط واژهای دیگر برای «هدف» است. تعیین چنین اهدافی برای مدیریت هر اقتصادی مفید است، تمرکز ایجاد میکند و پاسخگویی را تشویق میکند.
نتیجهٔ نهایی این است که زمان آن فرا رسیده است که چین هدف صریحی برای مصرف خانوار تعیین کند. البته، چگونگی شکلدهی سیاستها توسط رهبران چین برای دستیابی به این هدف، به خودشان بستگی دارد. من همواره به تقویت شبکهٔ امنیت اجتماعی، برای کاهش پسانداز احتیاطی، ناشی از ترس در جامعهای که سریعاً در حال پیر شدن هستند، را توصیه کردهام. دیگران بر اصلاح سیستم قدیمی «هُکو» (مجوز سکونت) به ویژه برای کارگران مهاجر، افزایش سن بازنشستگی، توسعهٔ «اقتصاد نقرهای» و اجرای کمپینهای تعویض کالاهای بادوام مصرفی تمرکز کردهاند.
در این مرحله، آنچه برای من اهمیت دارد، اتخاذ سیاستهای مؤثر دارای اهمیت کمتری ازداشتنٔ تعهد به هدف ایجاد توازن مجدد است. من در طول سالها ، فهمیدم که چینی ها بخوبی توان برخورد به این مشکلات را خواهند داشت. اگر برنامهٔ پنجسالهٔ پانزدهم هدف روشنی برای افزایش سهم مصرف خانوار به ۵۰ درصد را تعیین کند، من مطمئنم که سیاستگذاران چینی، سپس ترکیب مناسبی از اقدامات حمایت از مصرف کننده گان را انتخاب خواهند کرد. یک هدف جدید میتواند گام بزرگی در واداشتن رهبران چین به حل مناقشهٔ خستهکننده و اکنون بصورت فزاینده ای ضروری، فراهم کند. همانطور که ون Wen تقریباً ۱۹ سال پیش هشدار داد، عدم توازن مجدد اقتصاد چین گزینهٔ پایداری نیست

آیا چین میتواند از نظر اقتصادی به آمریکا برسد؟
🖊️ کئون لی
🗓️ ۳۱ اکتبر ۲۰۲۵
با افزایش پیوستهی درآمد ناخالص ملی سرانه در سالهای اخیر، احتمالاً چین از «از محدودیت باقی ماندن در درآمد متوسط» گریخته است. با این حال، ممکن است این کشور در نوعی «دام توسیدید اقتصادی»(economic Thucydides) گرفتار شود: تلاشی برای پیشی گرفتن از یک قدرت برتر موجود که مصمم است مانع پیشرفت آن شود – و هرگز به طور کامل موفق نمیشود.
سئول – این هفته همه نگاهها به سئول، کره جنوبی، دوخته شده بود، جایی که شی جینپینگ، رئیسجمهور چین، با دونالد ترامپ، رئیسجمهور ایالات متحده، دیدار کرد تا چارچوبی برای مدیریت روابط اقتصادی دو کشور تدوین کنند. اما برای درک چشمانداز اقتصادی چین، نشست دیگری نیز شایان توجه است: «چهارمین پلنوم کمیته مرکزی حزب کمونیست چین» که در آن رهبران کشور، پیشنهادهای حزب برای «پانزدهمین برنامه پنجساله توسعه اقتصادی و اجتماعی (۲۰۲۶ تا ۲۰۳۰)» را تصویب کردند.
چهارمین پلنوم برخلاف انتظارات برخی، تغییر عمدهای در رهبری کشور به همراه نداشت. به جز انتصاب «ژانگ شِنگمین»(Zhang Shengmin) به عنوان معاون دوم کمیسیون قدرتمند نظامی مرکزی – که جایگزین «هه وِیدونگ He Weidong» شد (او به همراه ده مقام دیگر به تازگی از حزب اخراج شده بود) – در حوزهٔ انتصابات اتفاق چشمگیری رخ نداد. در واقع، این نشست بر تسلط شی جینپینگ بر قدرت مهر تأیید زد و انتظارها مبنی بر تلاش او برای بهدست آوردن دورهٔ چهارم رهبری در سال ۲۰۲۷ را تقویت کرد.
اقتصاد چین تاکنون در برابر اقدامات خصمانهٔ فزایندهٔ دولت ترامپ – از جمله تعرفههای سنگین و کنترلهای صادراتی بر محصولات پیشرفتهٔ فناوری – نسبتاً خوب مقاومت کرده است. همانگونه که در بیانیهٔ منتشرشده پس از پلنوم چهارم آمده است، حزب کمونیست چین «برنامه پنجسالهٔ فعلی» را موفقیتآمیز میداند و انتظار دارد تولید ناخالص داخلی سرانهٔ کشور تا سال ۲۰۳۵ با سطح کشورهای «با توسعهٔ متوسط»(middle-income trap) برابری کند. چین احتمالاً توانسته از «دام درآمد متوسط» که بسیاری از اقتصادهای درحالتوسعه را در گذشته گرفتار کرده، بگریزد.
در سال ۲۰۲۴، درآمد ناخالص ملی سرانهٔ چین به ۱۳۶۶۰ دلار (بر اساس قیمتهای جاری) رسید و این کشور به سرعت به آستانهٔ تعیینشده از سوی بانک جهانی برای ورود به گروه کشورهای با درآمد بالا – یعنی ۱۳۹۳۵ دلار برای سال مالی ۲۰۲۶ – نزدیک میشود.
یکی دیگر از معیارهای تعیین اینکه آیا یک کشور از دام درآمد متوسط نجات یافته است یا خیر، سرانه تولید ناخالص داخلی است که آستانه آن ۴۰ درصد از سطح ایالات متحده، بر اساس برابری قدرت خرید، تعیین شده است. چین هنوز به این نقطه نرسیده است، اما همانطور که دادههای صندوق بینالمللی پول نشان میدهد، به سرعت در حال پیشرفت بوده است - از ۷ درصد سطح ایالات متحده در سال ۲۰۰۰ به ۱۷/۵ درصد یک دهه بعد و ۳۲/۵ درصد در سال جاری.
اگر روندهای اخیر ادامه یابد، این نسبت در سال ۲۰۲۶ یک درصد دیگر افزایش خواهد یافت و تا سال ۲۰۳۵ به آستانه ۴۰ درصد خواهد رسید ـــ مسیری مشابه کره جنوبی که از ۳۰ درصد از تولید ناخالص داخلی سرانه ایالات متحده در اواسط دهه ۱۹۸۰ به ۴۰ درصد یک دهه بعد افزایش یافت.

همانگونه که نمودار ۱ نشان میدهد، مسیر چین با کشورهایی چون برزیل و مکزیک متفاوت است، کشورهایی که زیر آستانهٔ ۴۰ درصد باقی ماندهاند و حتی در سالهای اخیر کاهش نسبی تولید ناخالص داخلی سرانه نسبت به آمریکا را تجربه کردهاند.
خبرهای خوبی هم وجود دارد. چین توانسته است میزان مصرف داخلی (domestic consumption) – که یکی از اولویتهای اصلی در «برنامه پنجساله چهاردهم» و نیز در «برنامه پنجساله پانزدهم» به شمار میرود – را از ۴۹٫۴ درصد تولید ناخالص داخلی در سال ۲۰۱۰ به ۵۶٫۸ درصد در سال ۲۰۲۳ افزایش دهد. این امر به چین کمک میکند تا به کاهش وابستگی خود به صادرات ادامه دهد و در نتیجه، تابآوری اقتصادی خود را افزایش دهد.در حال حاضر، نسبت صادرات به تولید ناخالص داخلی چین حدود ۲۰ درصد است و ایالات متحده ۱۵ درصد از کل صادرات چین را به خود اختصاص میدهد.
اما مسیر پیشروی چین در سالهای آینده کاملاً هموار نخواهد بود. اقتصاد این کشور با عرضهٔ مازاد و تقاضای داخلی ضعیف دستوپنجه نرم میکند، هرچند که میان مناطق مختلف تفاوتهای قابلتوجهی وجود دارد.به عنوان نمونه، من خیابانهای شلوغ و پررفتوآمد را نه تنها در مرکز شانگهای، بلکه در منطقهٔ سونگجیانگ در حومهٔ شهر و همچنین در نانجینگ – که در منطقهٔ دلتای رود یانگتسه قرار دارد – مشاهده کردم. اما در بِنگبو و استان داخلی آنهویی، اوضاع بسیار آرامتر و کمتحرکتر به نظر میرسید.
علاوه بر این، اندازهٔ کلی اقتصاد چین نسبت به اقتصاد آمریکا (بر حسب دلار جاری) در حال کاهش است. همانطور که نمودار ۲ نشان میدهد، تولید ناخالص داخلی چین از ۱۲ درصد تولید ناخالص داخلی آمریکا در سال ۲۰۰۰ به اوج ۷۶٫۷ درصد در سال ۲۰۲۱ رسید، اما پس از آن کاهش یافت – به ۷۰٫۳ درصد در سال ۲۰۲۲ و ۶۳٫۴ درصد در سال جاری.افت ناگهانی در سال ۲۰۲۲ بازتابی از تأثیر قرنطینههای ناشی از کووید۱۹ بود، اما از آن زمان تاکنون نیز عوامل دیگری بهوضوح نقش داشتهاند.

یکی از عوامل مهم در این روند، عملکرد برتر اقتصاد آمریکا نسبت به سایر اقتصادهای جهان است. هرچند سهم ایالات متحده از تولید ناخالص داخلی جهانی هنوز به اوج خود در اوایل دههٔ ۲۰۰۰ (حدود ۳۰ درصد) نرسیده است، اما این سهم از ۲۱٫۳ درصد در سال ۲۰۱۱ به ۲۵٫۲ درصد در سال ۲۰۲۰ و سپس به ۲۷٫۳ درصد در سال جاری افزایش یافته است.
کاهش ارزش یوان (رنمینبی) نیز در این میان نقش دارد. ارزش این ارز از حدود ۶٫۴ یوان در برابر هر دلار در سال ۲۰۲۲ به حدود ۷٫۲ در میانهٔ سال ۲۰۲۳ کاهش یافت و از آن زمان تاکنون تقریباً در همین سطح باقی مانده است.بر اساس تحلیلهای اقتصادسنجی اخیر، پایین بودن ارزش ارز با رشد درآمد ناخالص ملی سرانه رابطهای مثبت دارد، اما در مقابل، با سهم یک کشور از تولید ناخالص داخلی جهانی رابطهای منفی نشان میدهد.
با توجه به اهمیت تولید ناخالص داخلی در تعیین قدرت نسبی اقتصادی کشورها در عرصهٔ جهانی، این موضوع نشانهٔ امیدوارکنندهای برای چین نیست.اگرچه ممکن است چین هنوز بتواند مسیر خود را اصلاح کند، اما این کار آسان نخواهد بود – بهویژه به دلیل چالشهای جمعیتی نامطلوب. طبق برآوردهای «چشمانداز جمعیت جهانی» سازمان ملل، جمعیت چین از اوج ۱٫۴۳ میلیارد نفر در سال ۲۰۲۱ به حدود ۱٫۳۴ میلیارد نفر تا سال ۲۰۴۰ کاهش خواهد یافت. در همین بازه، جمعیت ایالات متحده از ۳۴۰ میلیون نفر به ۳۷۰ میلیون نفر افزایش مییابد.
رهبران چین به خوبی از این موانع آگاهاند. برنامه پنجساله پانزدهم تلاش دارد تا گذار چین از اقتصادی وابسته به تولید سنتی و کاربر محور و رشد مبتنی بر زیرساخت به مدلی با ارزش افزوده بالاتر و مبتنی بر نوآوری را پیش ببرد، بهگونهای که هم توسعه و هم امنیت را تقویت کند. اما در حالی که چین احتمالاً از تله درآمد متوسط عبور کرده است، ممکن است خود را در نوعی «تله توسیدیدس اقتصادی»(economic Thucydides trap) بیابد: تلاش برای پیشی گرفتن از یک هژمون مستقر که مصمم است آن را سرکوب کند — و هرگز کاملاً موفق نشدن.

پاکسازیهای شی جینپینگ نشانهای از ناامنی اوست
🖊️ برهما چلانی
🗓️ ۲۲ اکتبر ۲۰۲۵
از نظارت و سرکوب شهروندان چینی گرفته تا برکناری و پیگرد رقبای بالقوه، به نظر میرسد شی جینپینگ، رئیسجمهور چین، تنها با ترس میتواند حکومت کند. اما ترس، پایهای برای ثبات بلندمدت نیست؛ هرچه شی بیشتر درصدد تمرکز قدرت در دستان خود برآید، موقعیتش آسیبپذیرتر میشود.
دهلی نو – در طول سیزده سال زمامداری خود، شی جینپینگ به تدریج کنترل کامل خود را بر تمام اهرمهای قدرت در چین – حزب کمونیست چین، ساختار دولتی، و ارتش – تحکیم کرده و نظام نظارتی فراگیر را بر تقریباً همه جنبههای زندگی جامعه گسترش داده است. با این حال، پاکسازی اخیر او از نه ۹ ژنرال عالیرتبه، همچون موارد پیشین، نشان میدهد که او هنوز در همه جا دشمن میبیند.
شی جین پینگ پس از به قدرت رسیدن در سال ۲۰۱۲، سرکوب فساد در حزب کمونیست چین و ارتش آزادیبخش خلق (PLA) را آغاز کرد. این کمپین در ابتدا محبوبیت داشت، زیرا سیستم تکحزبی چین مملو از فساد و سوءاستفاده از قدرت است. اما خیلی زود مشخص شد که اجرای این کارزار بسیار گزینشی است ـــ ابزاری نه برای ایجاد یک سیستم شفافتر یا مؤثرتر، بلکه برای تثبیت قدرت در دستان شی. در چینِ شی، پیشرفت کمتر به شایستگی یا صداقت بستگی دارد و بیشتر به جلب اعتماد شخصی رهبر بستگی دارد.
اما حتی پس از بیش از یک دهه ترفیع دادن به افراد وفادار، شی همچنان بهطور منظم مقامات، از جمله فرماندهان عالیرتبه نظامی، را برکنار میکند. بر اساس گزارش دفتر مدیر اطلاعات ملی ایالات متحده، نزدیک به پنج میلیون مقام در سطوح مختلف حکومت چین به اتهام فساد تحت پیگرد قرار گرفتهاند. و این تازه بدون احتساب کسانی است که بدون هیچ توضیحی ناپدید میشوند.
طبق معمول، رژیم شی ادعا میکند که فرماندهان نظامی مشمول پاکسازی اخیر – از جمله ژنرال هه وِیدونگ(He Weidong)، عضو دفتر سیاسی حزب، نایب رئیس کمیسیون نظامی مرکزی، و سومین فرد قدرتمند در ساختار نظامی چین – مرتکب «تخلفات انضباطی» و «جرایم مرتبط با وظیفه» شدهاند. اما توضیح محتملتر آن است که شی در حال بازی بیپایان «زدن رقبا» است تا به هر قیمتی قدرت خود را حفظ کند.
ترسهای او کاملاً بیاساس نیستند: هر پاکسازی تازهای بیاعتمادی میان نخبگان حزب را عمیقتر میکند و خطر تبدیل شدن وفاداران سابق به دشمنان را افزایش میدهد. از مائو تسهتونگ تا ژوزف استالین، شواهد تاریخی کافی وجود دارد که حکومت فردی مطلق، به پارانویای سیاسی منتهی میشود. اکنون، احتمالاً شی توانایی تشخیص دوست از دشمن را از دست داده است. در ۷۲ سالگی، او همچنان چنان احساس ناامنی میکند که برخلاف حتی مائو، از تعیین جانشین خود خودداری کرده است، زیرا بیم دارد که ظهور یک وارث آشکار، سقوط او را تسریع کند.
این رویکرد، نشانهٔ خوبی برای آیندهٔ چین نیست. شی با امتناع از ایجاد زمینهای برای انتقال آرام قدرت، خطر بیثباتی سیاسی پس از پایان حکومتش – به هر شکلی که رخ دهد – را به شدت افزایش میدهد. در همین حال، تأکید شی بر وفاداری شخصی بهجای همسویی ایدئولوژیک، موجب تضعیف انسجام نهادی در نظامی شده که پیشتر بر رهبری جمعی استوار بود. همراه با برکناریها و محاکمههای خودسرانه، حاکمیت در چین بیش از پیش با چاپلوسی و اضطراب تعریف میشود، نه با کارآمدی و ثبات.
ارتش چین بهای سنگینی برای ناامنیهای شی میپردازد. در سالهای اخیر، ارتش آزادیبخش خلق دستخوش اصلاحات ساختاری گستردهای شده تا به نیرویی مدرن و آماده برای جنگهای اطلاعاتمحور تبدیل شود. اما پاکسازیهای شی این روند را مختل کردهاند و برنامهریزی و فرماندهی نظامی را تضعیف کردهاند. بهعنوان نمونه، برکناری ناگهانی فرماندهان نیروی موشکی ارتش چین در سال ۲۰۲۳ – که مسئول زرادخانهٔ هستهای و موشکهای متعارف کشور است – ممکن است بازدارندگی راهبردی چین را به خطر انداخته باشد.
جایگزین کردن فرماندهان با تجربه با وفاداران بیتجربه، شاید بقای سیاسی شی را تضمین کند، اما هیچ کمکی به امنیت ملی چین نمیکند. زمانی که ژنرالها بیش از هر چیز نگران بقای سیاسی خود باشند، روحیه و آمادگی رزمی ارتش آسیب میبیند. آیا ارتش چین میتواند در برابر رقیبی بزرگ مانند ایالات متحده یا هند در شرایطی که تحت فشارهای سیاسی شی عمل میکند، واقعاً بجنگد و پیروز شود؟
تاکنون، شی دستورکار توسعهطلبانهٔ خود را از طریق فشار و اجبار، نه جنگ آشکار، پیش برده است. اما رهبر پارانویایی که در میان چاپلوسان بیجرأت و ناتوان از مخالفت احاطه شده باشد، همیشه در معرض خطای راهبردی است. به یاد آورید که استالین پیش از حملهٔ نازیها، فرماندهان ارتش سرخ را پاکسازی کرد – و نتایج آن فاجعهبار بود. در مورد شی، ممکن است این بار چین آغازگر حمله باشد، اگر او دستور یورش آبی–خاکی به تایوان را صادر کند.
با وجود همهٔ هیاهو دربارهٔ «ظهور چین»، کشور با مشکلات ساختاری عمیقی روبهروست: از کندی رشد اقتصادی و افزایش بیکاری جوانان گرفته تا پیر شدن و کاهش جمعیت. نارضایتی عمومی احتمالاً در حال افزایش است، اما با سرکوب سیاسی پنهان میشود – همانگونه که هر تهدید بالقوهای علیه رهبری شی، با پاکسازیها و محاکمهها از میان برداشته میشود.
در نهایت، به نظر میرسد شی فقط از طریق ترس حکومت میکند. اما ترس، نمیتواند اساس ثبات پایدار باشد. رهبری که از بیوفایی دیگران بیم دارد، شاید بتواند اطاعت را تحمیل کند، اما هرگز وفاداری واقعی را به دست نمیآورد. اطاعت، جایگزینی ضعیف برای قدرت است – و حتی میتواند به منشأ شکنندگی تبدیل شود، زیرا جایی برای خلاقیت، شایستگی و همکاری باقی نمیگذارد.تناقض بزرگ در رویکرد شی این است که هرچه بیشتر میکوشد قدرت را در دست خود متمرکز کند، حکومتش آسیب پذیرتر میشود .
پاکسازیهای مائو به هرجومرج و فاجعه ملی انجامید. روشهای شی شاید مدرنتر و دقیقتر باشند، اما منطق زیرین همان است – و احتمالاً نتیجه نیز چنین خواهد بود.

والاستریت در خطر معامله با آزادی در هنگکنگ
🖊️ مارک ال. کلیفورد
🗓️ ۲۷ اکتبر ۲۰۲۵
با شرکت در یک اجلاس بزرگ سرمایهگذاری در هنگکنگ، سرمایهگذاران غربی نشان میدهند که چه چیزی واقعاً آنها را هدایت میکند. تنها نتیجهای که میتوان گرفت این است که آنها آمادهاند برای دستیابی به سودهای کوتاهمدت، رژیمی سرکوبگر را تامین مالی کنند، که دشمنی خود با غرب را هرگز پنهان نکرده است.
نیویورک – در اوایل نوامبر، بزرگان والاستریت عازم هنگکنگ خواهند شد تا در یک اجلاس مالی جهانی شرکت کنند. آنان ابتدا در موزه کاخ سلطنتی، که آثار امپراتوری چین به امانت از پکن در آن به نمایش گذاشته شده است، شام خواهند خورد و سپس در هتل رزوود، یکی از مجللترین هتلهای شهر، گرد هم خواهند آمد. در آنجا، مدیران ارشد شرکتهایی مانند گلدمن ساکس، مورگان استنلی، جیپی مورگان و حدود صد مؤسسه مالی دیگر، در حالی که از غذای لذیذ و مناظر خیرهکننده لذت میبرند، به سخنان رهبران هنگکنگ درباره فرصتهای سودآور در مستعمره سابق بریتانیا گوش خواهند داد.
در همان روزی که ضیافت شام باشکوه برگزار میشود، نوع کاملاً متفاوتی از گردهمایی در هنگکنگ رخ خواهد داد. چاو هنگتونگ(Chow Hang-tung)، فعال سیاسی باسابقه، تلاش خواهد کرد روند رسیدگی به پرونده امنیت ملی علیه خود را متوقف کند. او قرار است در ماه ژانویه، به همراه لی چوک ین (Lee Cheuk-yan) و آلبرت هو (Albert Ho)، به دلیل نقششان در برگزاری مراسم سالانه یادبود کشتار میدان تیانآنمن در سال ۱۹۸۹ محاکمه شود — رویدادی که تا سال ۲۰۱۹، هر سال در چهارم ژوئن صدها هزار نفر را گرد هم میآورد.چاو و لی برای دریافت جایزه صلح نوبل نامزد شدهاند و هو وکیلی شناختهشده در هنگکنگ است. اکنون آنان با اتهام «براندازی» و احتمال ده سال زندان روبهرو هستند، تنها به این دلیل که از مردم هنگکنگ خواسته بودند شمعی روشن کنند به یاد صدها، شاید هزاران، معترض چینی که به دست دولت خود کشته شدند. این مراسمها تنها یادبودهای عمومی آن کشتار بودند که در خاک چین برگزار میشدند — و به مدت سه دهه، کاملاً قانونی بودند.
چاو، لی و هو تنها سه نفر از نزدیک به ۸۰۰ زندانی سیاسی در شهری هستند که روزگاری آزاد بود. برجستهترینِ آنها جیمی لای(Jimmy Lai)، ناشر ۷۷ ساله و طرفدار دموکراسی است. او بیشتر پنج سال گذشته را در حبس انفرادی سپری کرده و بهزودی با صدور حکم در محاکمه طولانی خود بر اساس قانون امنیت ملی روبهرو خواهد شد. شش تن از همکارانش در روزنامه اپل دیلی همچنان در بازداشت بهسر میبرند؛ هرچند که به اتهامات خود اعتراف کردهاند، دادگاهها هنوز حکمی صادر نکردهاند. مقامات ترجیح دادهاند آنان را بهعنوان گروگان نگه دارند تا پرونده جیمی لای به پایان برسد.
اکنون بیشتر مردم هنگکنگ سایه سنگین و سرد پکن را بر فراز خود احساس میکنند. هنوز هم بسیاری از بیش از ۱۰٬۰۰۰ نفری که در جریان اعتراضات گسترده سالهای ۲۰۱۹ تا ۲۰۲۰ دستگیر شدند — تظاهراتی که در آن تا دو میلیون نفر به خیابانها آمدند و خواستار دموکراسی شدند — با اتهامات قضایی مواجهاند.
جالب و معنادار است که جان لی، رئیس اجرایی هنگکنگ، حتی نمیتواند در بیشتر بانکهایی که مدیرانشان در اجلاس پیشِرو شرکت خواهند کرد، حساب بانکی باز کند. او به دلیل نقش خود در سرکوب تظاهرکنندگان طرفدار دموکراسی در هنگکنگ، تحت تحریمهای ایالات متحده قرار دارد و حتی بهطور تحقیرآمیزی از دریافت ویزا برای شرکت در اجلاس همکاری اقتصادی آسیا–پاسفیک (APEC) در سانفرانسیسکو در سال ۲۰۲۳ محروم شد. با این حال، اکنون همان سرمایهگذارانی که قادر نیستند با لی معامله بانکی انجام دهند، دست او را خواهند فشرد و در هتل رزوود به سخنانش گوش خواهند داد.
دولت هنگکنگ میخواهد این بانکداران را قانع کند که همه چیز به حالت عادی بازگشته است. نمایندگان آن اصرار خواهند داشت که بازار همچنان قدرتمند است — شاخص اصلی «هنگسنگ Hang Seng Index » از ابتدای سال تاکنون بیش از ۳۰ درصد رشد داشته — و اینکه هنگکنگ به احتمال زیاد در سال ۲۰۲۵ بزرگترین بازار عرضه اولیه سهام (IPO) در جهان خواهد بود.
با حضور در این نشست، اربابان مالی جهان نشان میدهند که برایشان اهمیتی ندارد چین چگونه قول خود به مردم هنگکنگ را زیر پا گذاشت. آنان ترجیح میدهند فراموش کنند که طبق معاهدهای که بازگشت هنگکنگ به چین را پس از یکونیم قرن حاکمیت بریتانیا تنظیم میکرد، دولت چین متعهد شده بود آزادیهایی را که هنگکنگ از آنها برخوردار بود حفظ کند. حتی فراتر رفت و یک «قانون اساسی کوچک» تصویب کرد که آزادی بیان، آزادی مطبوعات، آزادی مذهب، محاکمه با هیئت منصفه، حق انتخاب وکیل و دیگر تضمینهای یک جامعه آزاد را تصریح میکرد. چین همه این وعدهها را شکسته است.
البته یک چیز وجود دارد که چین واقعاً برای آن اهمیت قائل است: و آن سود است. بازار هنگکنگ در پنج سالی که از اجرای قانون سختگیرانه امنیت ملی توسط چین میگذرد — قانونی که علیه چاو، لی، هو و لای بهعنوان سلاحی سیاسی به کار گرفته شده — تقریباً هیچ حرکتی نکرده است. با وجود رشد نسبی در سال جاری، شاخص «هنگسنگ» تنها حدود ۳ درصد بالاتر از سطحی است که در زمان تصویب قانون امنیت ملی قرار داشت، در حالی که شاخص «اِساَندپی» (S&P 500) در همین مدت بیش از دو برابر شده است.
این شکاف بازتابدهنده این واقعیت است که اگر کشوری زندانی سیاسی داشته باشد، نمیتواند همزمان مرکز مالی جهانی باشد. وجود زندانیان سیاسی تنها در جایی ممکن است که مطبوعات آزاد وجود نداشته باشند، در حالی که جریان آزاد اطلاعات پیششرط کشف واقعی قیمتها در بازار است. به همین ترتیب، زمانی که دادگاهها سیاسی میشوند، حقوق مالکیت دیگر قابل حفاظت نیست و در نتیجه بسیاری از سرمایهگذاران از آنجا دوری خواهند کرد.
پس چرا بانکداران غربی در این نشست حاضر میشوند؟ تنها نتیجهای که میتوان گرفت این است که آنها به دنبال سودهای کوتاهمدت هستند، حتی اگر به معنای تأمین مالی یک رژیم سرکوبگر باشد که دشمنی خود با غرب را پنهان نکرده است. رئیسجمهور چین، شی جینپینگ، میخواهد نظم جهانی لیبرال را برهم بزند و شرط بسته است که سرمایهگذاران آمریکایی به او در تأمین مالی این تلاش کمک خواهند کرد. جان لی و رهبران حزب کمونیست او میدانند که والاستریت نقطه ضعف نرم سرمایهداری آمریکاست.
اگر بانکداران غربی اصرار به شرکت در این نشست دارند، باید از این فرصت استفاده کنند و صدای خود را بلند کنند. در غیر این صورت، بهتر است در خانه بمانند.
—————————-
● هارولد جیمز، استاد تاریخ و روابط بینالملل در دانشگاه پرینستون، نویسندهٔ کتاب اخیر «هفت بحران: بحرانهای اقتصادی که جهانیشدن را شکل دادند» (Seven Crashes: The Economic Crises That Shaped Globalization) است که در سال ۲۰۲۳ توسط انتشارات دانشگاه ییل منتشر شده است.
● استیون اس. روچ، عضو هیئت علمی دانشگاه ییل و رئیس پیشین شرکت مورگان استنلی آسیا، نویسندهٔ کتابهای «نامتعادل: هموابستگی آمریکا و چین» (Unbalanced: The Codependency of America and China, 2014) و «درگیری تصادفی: آمریکا، چین و برخورد روایتهای نادرست» (Accidental Conflict: America, China, and the Clash of False Narratives, 2022) است – هر دو از انتشارات دانشگاه ییل.
● کئون لی، معاون پیشین شورای مشورتی اقتصادی ملی رئیسجمهور کرهٔ جنوبی، استاد اقتصاد در دانشگاه ملی سئول است و نویسندهٔ کتاب اخیر «میانبُرهای نوآوری و توسعه برای کشورهای دیررس: مدیریت پیوندهای جهانی–محلی در عصر واجهانیسازی» (Innovation-Development Detours for Latecomers: Managing Global-Local Interfaces in the De-Globalization Era) است که در سال ۲۰۲۴ توسط انتشارات دانشگاه کمبریج منتشر شده است.
● برهما چلانی، استاد ممتاز مطالعات راهبردی در مرکز پژوهشهای سیاستی دهلی نو و پژوهشگر در آکادمی رابرت بوش در برلین، نویسندهٔ نه کتاب است، از جمله «آب: میدان نبرد جدید آسیا» (Water: Asia’s New Battleground) که در سال ۲۰۱۱ توسط انتشارات دانشگاه جورجتاون منتشر شد و برای آن جایزهٔ کتاب برنارد شوارتز انجمن آسیا در سال ۲۰۱۲ را دریافت کرد.
● مارک ال. کلیفورد، رئیس بنیاد کمیتهٔ آزادی در هنگکنگ، نویسندهٔ کتاب اخیر «دردسرساز: جیمی لای چگونه میلیاردر، بزرگترین مخالف هنگکنگ و ترسناکترین منتقد چین شد» (The Troublemaker: How Jimmy Lai Became a Billionaire, Hong Kong’s Greatest Dissident, and China’s Most Feared Critic) است که در سال ۲۰۲۴ توسط انتشارات فری پرس (Free Press) منتشر شده است.
منبع: https://www.project-syndicate.org/onpoint/how-vulnerable-is-china
|
جمعه ۱۶ آبان ۱۴۰۴ -
Friday 7 November 2025
|
ايران امروز |
باراک راوید / اکسیوس
سپاه پاسداران انقلاب اسلامی ایران قصد داشت اینات کرانز-نایگر، سفیر اسرائیل در مکزیک را ترور کند، اما این توطئه در تابستان گذشته توسط نیروهای امنیتی مکزیک خنثی شد؛ این را مقامات آمریکایی و اسرائیلی اعلام کردهاند.
چرا مهم است: مقامات آمریکایی میگویند این موضوع شاهد دیگری است که نشان میدهد ایران دارای شبکه گستردهای در خارج از کشور برای توطئه علیه اهداف آمریکایی و اسرائیلی، از جمله در آمریکای لاتین، است.
پشت صحنه: این طرح توسط همان واحد نیروی قدس سپاه پاسداران ـــ واحد مرموز ۱۱۰۰۰ ـــ که در ماههای اخیر، به گفته منابع آگاه، ظاهراً سعی در انجام حملات علیه اهداف یهودی و اسرائیلی در استرالیا و اروپا داشته، طراحی شده است.
این توطئه در اواخر سال ۲۰۲۴ آغاز شد و توسط یک مأمور واحد ۱۱۰۰۰ هدایت میشد که چندین سال را صرف مدیریت و جذب عوامل ایرانی در سراسر آمریکای لاتین از سفارت ایران در ونزوئلا کرده بود؛ این را منبعی مطلع گفته است. تا زمانی که طرح به مرحله اجرا رسید، این مأمور به مقر نیروی قدس در تهران بازگشته بود.
یک مقام آمریکایی گفت توطئه ترور در نیمه اول سال ۲۰۲۵ فعال بود و در تابستان خنثی شد. این مقام آمریکایی افزود: «توطئه مهار شده و در حال حاضر هیچ تهدیدی به همراه ندارد.»
هیئت ایران در سازمان ملل متحد از اظهارنظر خودداری کرد.
آنچه آنها میگویند: یک مقام آمریکایی گفت: «این تازهترین مورد در فهرستی طولانی از تلاشهای ترور ایران در سراسر جهان است که دیپلماتها، روزنامهنگاران، مخالفان و هر کسی را که با آنها مخالف است هدف قرار میدهد — چیزی که باید هر کشوری را که حضور ایرانی در آن وجود دارد، عمیقاً نگران کند.»
اورن مارمورشتاین، سخنگوی وزارت امور خارجه اسرائیل، گفت اسرائیل از نهادهای امنیتی و انتظامی مکزیک برای خنثی کردن این توطئه تشکر میکند.
مارمورشتاین افزود: «جامعه اطلاعاتی و امنیتی اسرائیل به همکاری کامل با نهادهای امنیتی و اطلاعاتی در سراسر جهان ادامه خواهد داد تا تهدیدهای تروریستی ایران و نیروهای نیابتی آن علیه اهداف اسرائیلی و یهودی در سراسر جهان را خنثی کند.»
اسرائیل نیز سابقه طولانی در ترور مقامات ایرانی — هرچند نه سفیران — از جمله در کشورهای ثالث دارد.
|
جمعه ۱۶ آبان ۱۴۰۴ -
Friday 7 November 2025
|
ايران امروز |
|
جمعه ۱۶ آبان ۱۴۰۴ -
Friday 7 November 2025
|
ايران امروز |
ایران با یکی از شدیدترین و طولانیترین دورههای خشکسالی دهههای اخیر خود دست و پنجه نرم میکند. کاهش شدید بارندگی در سال آبی جاری، افت بیسابقه ذخایر سدها و اتکای فزاینده به منابع آب زیرزمینی، کشور و بهویژه کلانشهر تهران را در آستانه بحرانی جدی قرار داده است.
مقامات ارشد کشور، از جمله رئیسجمهوری، هشدارهای جدی در این زمینه صادر کرده و خواستار مدیریت مصرف و همراهی مردم برای عبور از این دوره شدید بحرانی شدهاند.
مسعود پزشکیان، رئیس جمهوری ایران در همین خصوص به تازگی در سخنانی ضمن هشدار نسبت به بحران بیسابقه خشکسالی و احتمال جیرهبندی آب در پایتخت ایران اعلام کرده است که در صورت ادامه شرایط کنونی و نبود بارندگی باید تهران را تخلیه کرد.
وی که در نشستی با عنوان «توسعه عدالت آموزشی» در سنندج سخن میگفت، تصریح کرد: «هماکنون ایران با بحرانهای طبیعی همچون کمبود بارش و منابع آبی روبهرو است و این بحرانها میتواند پیامدهای جدی برای تأمین منابع آب و گاز داشته باشد.»
رئیس جمهوری ایران با تاکید براینکه کشور نیاز به مدیریت بهتر در این حوزهها دارد، افزود: «اگر باران نبارد، احتمالاً از آذرماه باید در تهران آب جیرهبندی شود؛ اگر باز هم نبارد، دیگر آب نداریم و باید تهران را خالی کنیم.»
این سخنان در حالی ایراد میشود که تهران در یکی از خشکترین دورههای پنجاه سال اخیر قرار دارد و وضعیت منابع آبی کشور در حالت بحرانی و کمسابقهای است.
پایتخت ایران ششمین دوره خشکسالی متوالی را پشت سر میگذارد و از همین رو با کاهش ذخایر سدهای استان به زیر ۵ درصد، وضعیت آبی تهران قرمز و بسیار نگرانکننده گزارش شده است.
به گفته مدیر کل سازمان آبفای استان تهران «در سال آبی گذشته و جاری، تنها ۱۵۹ میلیمتر بارندگی در تهران ثبت شده که در یک قرن اخیر بیسابقه بوده است، همچنین در مهر و آبان امسال حتی یک میلیمتر باران نیز در تهران نباریده، در حالی که میانگین بلندمدت بارش در این دوره حدود ۳۰ میلیمتر بوده است.»
محسن اردکانی در این خصوص گفته است: «بر اساس دستور استاندار محترم، دستگاههای اجرایی موظف شدهاند مصرف آب خود را ۲۵ درصد کاهش دهند. تاکنون ۸۵ درصد دستگاهها این مصوبه را رعایت کردهاند و با بقیه نیز در صورت عدم همکاری، برخورد و قطع انشعاب صورت خواهد گرفت.»
وی میافزاید: «تمام استثناهایی که ممکن است در یک اقلیم برای تأمین آب رخ دهد، امسال در تهران اتفاق افتاده است. با این حال، تلاش کردهایم با بهرهگیری از منابع زیرزمینی و چاههای اقماری، پایداری شبکه را حفظ کنیم.»
مدیر کل سازمان آبفای استان تهران سپس مقابله با خشکسالی در شرایط کنونی را غیرممکن خوانده و گفته است که باید با این شرایط سازگار شد. وی از «کاهش مصرف، استفاده از تجهیزات کاهنده و مدیریت منابع زیرزمینی» به عنوان تنها راه عبور از این شرایط یاد کرده است.
بحران خشکسالی ناشی از کمبود بارش سبب شده است تا بسیاری از استانها در فلات مرکزی و مناطق همجوار زاگرس، خشکترین دوره ۴۰ سال گذشته خود را سپری کنند.
شرایط بحرانی در حوضههای آبریز نیز گزارش شده است؛ به نحوی که هر ۹ حوضه آبریز اصلی ایران با افت شدید بارش روبرو بودهاند. در حوضه دریای خزر که شامل رودخانههای سفیدرود، گرگانرود و مرداب انزلی است، میانگین بارش بین ۴۷ تا ۵۰ درصد کمتر از دوره بلندمدت ثبت شده است.
در حوضه آبریز خلیج فارس و دریای عمان، جایی که رودخانههای جراحی، زهره، مند، کاریان و خنج جریان دارند، میزان بارش نسبت به دورههای پیشین ۴۸ تا ۶۰ درصد کاهش یافته و استانهای بوشهر، فارس و هرمزگان امسال کمبارشترین نقاط کشور بودهاند.
خشک شدن تالابها از دیگر تبعات بحران خشکسالی در ایران است؛ در تابستان گذشته، ۹ دریاچه و تالاب بزرگ ایران از جمله ارومیه، بختگان، پریشان، جازموریان، گاوخونی و هامون به طور کامل یا به صورت جزئی خشک شدهاند.
یورونیوز فارسی
|
جمعه ۱۶ آبان ۱۴۰۴ -
Friday 7 November 2025
|
ايران امروز |
حامد پاک طینت
“اگر باران نبارد آب از آذر ماه در تهران جیره بندی می شود و اگر باز هم نبارد باید تهران را خالی کنید”
این جملات رئیس جمهور محبوبمان دیروز در سخنرانی سنندج بوده است!
چه شد که به این روز افتادیم؟
۹۰ درصد آب ایران در کشاورزی مصرف میشود که ۶۰% آن هدر میرود. دولتها در تمام این ادوار از خودکفایی کشاورزی گفتند بدون آنکه به ظرفیتهای ایران خشک کمترین توجهی کنند، بیش از ۶۰۰ سد ساختند که رودخانهها را قطع و تالابها را خشک کرد و در همین شهر تهران ۲۲% آب شرب در لولههای فرسوده هدر میرود؛ شهری که از یک جمعیت ۵ میلیون نفری بدون برنامه ریزی برای آب، برای ترافیک و زیرساخت به بیش از ۱۵ میلیون نفر رسید.
حداقل ده دولت قبل و تمام مسئولان مرتبط باید پاسخگوی این بحران باشند. کدامیک را بیاد دارید که سیستم آبیاری نوین را برای کشاورزی اجبار کرده باشند که میتوانست مصرف آب را نصف کند؟ کدامیک کشت محصولات پرآب بر در مناطق مرکزی را ممنوع و ترویج کشت محصولات کمآببر را در دستور کار قرار داد؟
چرا نکردند؟ چون خودکفایی در دستور کار بود؛ چون ذینفعانی در بردن آب بود که قدرت داشتند - مافیای آب.
همه دولتها باید پاسخگو باشند که چرا در طول این چند دهه و با علم به اینکه روزی به این نقطه خواهیم رسید، ظرفیت شیرین سازی آب خلیج فارس یا دریای عمان را نتوانستند به ۵ میلیون متر مکعب برسانند. امروز فقط ۱% از آب شرب از این روش تامین میشود در حالیکه عربستان ۷۰% از آب مصرفی خود را از این طریق تامین می کند و چرا تصفیه و بازیافت فاضلاب شهری برای مصارف صنعتی و کشاورزی هرگز به عنوان یک پروژه ملی در دستور کار قرار نگرفت.
باید پاسخگو باشند که چرا در طول این چند دهه حداقل ۳۰% از بودجه آب به نوسازی لولههای فرسوده اختصاص نیافت که امروز عامل هدررفت یک چهارم آب تهران شود و جای آن مردم، بعنوان مقصر مصرف بیش از حد آب جلوه داده شود. باید پاسخ داده شود چرا هیچ دولتی صنایع آب بر در مناطق خشک را ممنوع نکرد و سیاست مرکززدایی از تهران را از حرف به عمل تبدیل نکرد.
دولتها حتی اگر به ناتوانی و ناکارآمدی خود عالم و واقف بودند باید به کنوانسیونهای جهانی آب میپیوستند تا برای فناوریهای جدید و کاهش مصرف و با توجه با اقلیم معلوم ایران در خشکسالی کمک و یاری میطلبیدند اما بپذیریم که هیچیک از اینها اولویتهای ما نبود. اصلا رابطه با دنیا اولویت ما نبود.
بحران آب در تهران و ایران حالا به اوج خود رسیده تا حدی که سدهای تهران بیشتر از ۵% آب ندارد و معلوم نیست جواب تامین آب ۱۵ میلیون نفر را چه کسی باید بدهد!
از دو سه هفته آینده محلههایی بخصوص حوالی ازگل، یوسف آباد، نیاوران، جردن و گیشا در وضعیت نیمه بحرانی قرار خواهد گرفت. جیره بندی آب قطعی است. برای برخی مناطق ممکن است بین ۲ الی ۳ ساعت در روز در صورت استمرار وضعیت بیشتر آب نباشد. کمبود آب شرب تمیز، خطر بیماریهای عفونی را افزایش میدهد بخصوص برای کودکان و سالمندان و دولت فخیمه حداقل باید برای این موضوع پیش بینی های لازم را انجام دهد!
صرفه جویی ۲۰% آب توسط مردم که تنها راه حل دولت شده است مشخص نیست چقدر عملی است و روشن نیست صنایع، رستورانها، بیمارستانها و البته محصولات کشاورزی و مواد غذایی که باید به این شهر برسد چگونه مدیریت خواهد شد؛ تنها چیزی که روشن است تاثیر این وضعیت بر قیمتهاست!
دولت پزشکیان میتواند مدعی باشد این وضعیت حاصل چند دهه ندانم کاری و سو مدیریت است اما نمیتواند از امکان ناپذیری تخلیه تهران که به زبان رانده شانه خالی کند.
۱۵ میلیون نفر به کجا بروند آقای پزشکیان؟ تهران بزرگترین کلان شهر خاورمیانه است. تخلیه حتی موقت این شهر یعنی تامین مسکن این ۱۵ میلیون نفر در نقاط دیگری از ایران! شغل این افراد چه خواهد شد؟ مدارس فرزاندانشان کجاست؟ چگونه میخواهی حمل و نقل این افراد را تا شهرهای دیگر و در داخل همان شهر مدیریت کنی؟ چگونه میخواهی مایحتاج روزانه آنها و لجستیک این موضوع را مدیریت کنی؟ و از همه مهمتر از کجا میخواهی آب مصرفی این ۱۵ میلیون نفر را در شهر دیگری تامین کنی؟!!
جابجایی ۱۵ میلیون نفر انسان یا حتی جابجایی پایتخت یک پروژه ۲۵ ساله است حداقل با ۲۵ میلیارد دلار بودجه تهیه زیرساخت و تا جایی که بیاد داریم جنابعالی گیر ۱ میلیارد دلار هستید!
جای جلسات بیخاصیت با سازمان هواشناسی و امید به باران یا هشدار به مردم تهران، جای شما بودم ۲۰۰ میلیون دلار از زیر سنگ پیدا میکردم، از بودجه یکی از همین مراکز فرهنگی بیخاصیت، و خرج بازسازی لوله های فرسوده تهران میکردم.
تمام راه حلهای دیگر میان مدت و بلند مدت است. این وضعیت بغرنج راه حل کوتاه مدت دیگری ندارد.
بحران از آنچه میبینید به شما نزدیکتر است!
منبع: مجمع فعالان اقتصادی
@Iran_economy_online
|
جمعه ۱۶ آبان ۱۴۰۴ -
Friday 7 November 2025
|
ايران امروز |
|
جمعه ۱۶ آبان ۱۴۰۴ -
Friday 7 November 2025
|
ايران امروز |
سازمان حقوق بشر ایران
در ماه گذشته میلادی (اکتبر ۲۰۲۵) دستکم ۲۱۷ نفر، شامل ۶ زن، ۱۱ تبعه افغانستان، ۸ شهروند بلوچ، ۸ شهروند کُرد و ۱۱ شهروند عرب در ایران اعدام شدند. این بالاترین آمار اعدام ماهیانه در دستکم ۲۵ سال گذشته است. در ۱۰ ماه که از سال جاری میلادی میگذرد، دستکم ۱۲۷۱ نفر اعدام شدند.
سازمان حقوق بشر ایران از جامعه جهانی میخواهد تا توان دیپلماتیک خود را برای توقف ماشین اعدام جمهوری اسلامی در زندانهای ایران به کار گیرند و به مقامهای حکومت هشدار دهند که مسئله ارتکاب جنایت علیه بشریت به دست آنها به طور جدی بررسی خواهد شد.
محمود امیریمقدم، مدیر سازمان حقوق بشر ایران، در این باره گفت: «ما شاهد کشتار دستهجمعی و سیستماتیک انسانهایی هستیم که نظام قضایی جمهوری اسلامی آنها را بدون دادرسی عادلانه به اعدام محکوم کرده است. جامعه جهانی و دولتهایی که با ایران روابط دیپلماتیک دارند موظفند تا توقف ماشین اعدام جمهوری اسلامی را فورا در دستور کار خود قرار دهند».
اعدامهای اکتبر ۲۰۲۵ در یک نگاه:
- دستکم ۲۱۷ نفر در ماه اکتبر ۲۰۲۵ اعدام شدند.
- از مجموع ۲۱۷ اعدام ثبتشده، تنها ۲۴ مورد (۱۱درصد) را رسانههای رسمی اعلام کردند.
- ۹۹ زندانی با اتهامهای مربوط به مواد مخدر اعدام شدند که ۴۵ درصد از کل اعدامهاست.
- اتهام ۱۰۴ تن (۴۸ درصد) قتل عمد بوده است.
- شش زندانی سیاسی عرب با اتهام بغی، یک نفر با اتهام «جاسوسی برای اسرائیل»، سه نفر با اتهام «محاربه از طریق سرقت مسلحانه» و یک زندانی کرد با اتهام «محاربه از طریق ارتباط با گروههای سلفی» اعدام شدند.
- ۶ زندانی زن در این ماه اعدام شدند.
- ۸ شهروند بلوچ، ۸ شهروند کُرد و ۱۱ عرب در میان اعدامشدگان بودند.
- ۱۱ شهروند افغانستانی در این مدت اعدام شدند.
- سه تن نیز در این مدت با اتهام «تجاوز به عنف» اعدام شدند.
در ۱۰ ماهی که از سال جاری گذشته (تا پایان اکتبر)، دستکم ۱۲۷۱ اعدام توسط سازمان حقوق بشر ایران ثبت شده که در مقایسه با ۶۸۵ اعدام طی همین بازه زمانی در سال گذشته میلادی، حدود دو برابر شده است.
از میان ۱۲۷۱ اعدام اجراشده در این ۱۰ ماه، ۶۲۱ نفر با اتهامهای مربوط به «مواد مخدر» در زندانهای مختلف ایران اعدام شدند.
همچنین حکم اعدام ۵۶۸ نفر با اتهام «قتل عمد»، ۵۳ نفر با اتهام «محاربه، بغی و افساد فیالارض» و ۲۹ نفر با اتهام «تجاوز به عنف» در این مدت به اجرا درآمد. ۳۶ نفر از اعدامشدگان زن بودند و ۶۹ تن شهروند افغانستان بودند. از میان ۱۲۷۱ اعدام ثبتشده در این مدت، نهادهای رسمی و یا رسانههای داخل ایران، تنها اعدام ۹۴ تن (۷ درصد) را اعلام کردهاند.
سازمان حقوق بشر ایران پیشتر از بیانیه اخیر کمیته حقیقتیاب سازمان ملل متحد که به نقل از کارشناس این کمیته بیان میکند «اگر اعدامها بخشی از یک حمله گسترده و نظاممند علیه جمعیت غیرنظامی و در چارچوب سیاست حکومتی باشند، در آن صورت مسئولان، از جمله قضاتی که حکم اعدام صادر میکنند، ممکن است به ارتکاب جنایت علیه بشریت متهم شوند»، استقبال کرده بود.
|
جمعه ۱۶ آبان ۱۴۰۴ -
Friday 7 November 2025
|
ايران امروز |
|
جمعه ۱۶ آبان ۱۴۰۴ -
Friday 7 November 2025
|
ايران امروز |
پژوهشگر اقتصاد توسعه
منبع: روزنامه شرق
از علم بیچهره تا نیاز به راهبران شجاع و خلاق اقتصادی
از قرن شانزدهم تا هجدهم میلادی، در اندیشه غرب، سیاست و اقتصاد بهتدریج از یکدیگر تفکیک شدند. ماکیاولی سیاست را بهعنوان هنر حفظ قدرت و واقعگرایی در تصمیمگیری تعریف کرد، بیآنکه آن را به فضیلت اخلاقی وابسته بداند. جان لاک با نظریه مالکیت و قرارداد اجتماعی، مرز دولت و اقتصاد را ترسیم و از استقلال حوزه اقتصادی دفاع کرد. در ادامه، آدام اسمیت، دیوید ریکاردو و لئون والراس اقتصاد را بهعنوان «علم قوانین بازار» بنیان نهادند؛ دانشی که هدفش کشف نظم در رفتار جمعی بود، بدون اینکه به هدایت مستقیم اقتصاد ملی توسط دولت و راهبران اقتصادی نیاز جدی باشد.
ایده اصلی این متفکران طراحی نظامی خودکار بود که در آن انگیزههای فردی - حتی خودخواهانه - در چارچوب بازار به خیر عمومی منجر شود. استعاره معروف «دست نامرئی» اسمیت تجسم همین نظام است که از طریق نیروهای عرضه و تقاضا منابع را بهگونهای کارآمد تخصیص میدهد و نیاز به هدایت مستقیم مقامات اقتصادی یا داوری اخلاقی آنان را کاهش میدهد. با وجود آنکه اسمیت در نظریه «احساسات اخلاقی» بر اهمیت قضاوت انسانی و همدلی تأکید داشت، تمرکز علم اقتصاد بهتدریج از فضیلت فردی و رهبری اخلاقی به سمت قواعد، ساختارها و نظامهای خودتنظیم تغییر یافت.
در قرن نوزدهم میلادی، تحت تأثیر الگوی علیت فیزیک نیوتنی، اقتصاددانان کوشیدند رفتار انسان را همانند نیروهای طبیعی، قابل اندازهگیری و پیشبینی کنند. مدلهای تعادل عمومی و روابط ریاضی جای تفکر درباره اراده و اخلاق انسانی را گرفتند؛ گویی اقتصاد میتواند بدون مداخله آگاهانه رهبران سیاسی، مقامات اقتصادی یا نهادها، خودبهخود به تعادل برسد. این رویکرد، اقتصاد را از فلسفه سیاسی و از دغدغههای مربوط به قدرت، مسئولیت و تصمیمگیری انسانی جدا ساخت و آن را به دانشی فنی و ظاهرا بیطرف بدل کرد. در قرن بیستم، با ظهور مکتب شیکاگو و اندیشههای میلتون فریدمن، این استقلال معرفتی به جهانبینی اقتصادی تبدیل شد. بازار بهمثابه نظامی خودتنظیم و بیطرف معرفی شد که اگر از مداخله دولت مصون بماند، به تعادل و حداکثر رفاه میرسد.
بر اساس این دیدگاه، نقش مقامات اقتصادی به اجرای سیاستهای مبتنی بر قواعد - مانند کنترل عرضه پول یا ثبات بودجه - محدود شد. اقتصاد با تکیه بر روششناسی پوزیتیویستی میکوشید خود را از ارزشها و قضاوتهای اخلاقی جدا کند، هرچند مفروضات هنجاریای مانند «کارایی» و «آزادی» در بطن نظریهها باقی ماندند. بدینترتیب، در حالیکه فلسفه سیاسی همچنان به مسئله رهبری، فضیلت و مشروعیت میپرداخت، اقتصاد به دانشی «بیچهره» تبدیل شد؛ دانشی که سازوکارها را جایگزین انسانها کرد و رهبری اقتصاد کشور را نه در تصمیمسازان و تصمیمگیران اقتصادی، بلکه در قواعد و فرمولها جستوجو کرد.
نهادگرایی: مکمل نظامهای خودتنظیم
نهادگرایی با چهرههایی چون داگلاس نورث، اولیور ویلیامسون، دارون عجم اوغلو و جیمز رابینسون، و بهطور غیرمستقیم جوزف استیگلیتز و دانی رودریک، نقطه عطفی در اندیشه اقتصادی ایجاد کرد. نهادگرایان استدلال کردند که عملکرد اقتصاد به کیفیت «قواعد بازی» وابسته است؛ یعنی مجموعهای از قوانین، قراردادها، حقوق مالکیت، ساختارهای حکمرانی و هنجارهای فرهنگی که رفتار بازیگران اقتصادی را شکل میدهند. از دیدگاه آنان، رشد و توسعه اقتصادی زمانی محقق میشود که نهادها انگیزههای مناسبی برای کارآفرینی، اعتماد، سرمایه اجتماعی، نوآوری و همکاری فراهم کنند. این رویکرد بر نقش نهادها در کاهش عدم تقارن اطلاعاتی، تضمین حقوق مالکیت و ایجاد ثبات اقتصادی تأکید دارد. این دیدگاه با تأکید بر تفاوت در کیفیت و کارکرد نهادها، چارچوبی برای تبیین مسیرهای متفاوت توسعه کشورها ارائه داد.
در کشورهایی که نهادهای اقتصادی و سیاسی زمینه ارتقای سرمایه اجتماعی و مشارکت گستردهتر آحاد مردم را فراهم میکنند و فرصت برای فعالیتها، انگیزه برای نوآوری و رقابت ایجاد میشود، دسترسی به سرمایه و نرخهای رشد بالاتر رشد اقتصادی تقویت میشود (نظم دسترسیهای باز). در مقابل، در نظامهایی که ساختار قدرت و منابع اقتصادی در دست گروههای محدود متمرکز است و دسترسی دیگران به فرصتها محدود میشود (نظم دسترسیهای محدود)، انگیزه برای نوآوری کاهش یافته و رشد بلندمدت تضعیف میشود.
اولیور ویلیامسون با طرح مفهوم هزینههای مبادله (transaction costs) توضیح داد که نهادهای کارآمد میتوانند با کاهش این هزینهها، کارایی تخصیص منابع را افزایش دهند و بر نرخ رشد اقتصاد تأثیر مثبت بگذارند. جوزف استیگلیتز با اشاره به ناکارآمدیهای بازار در شرایط اطلاعات ناقص، بر اهمیت کارکرد نهادهای تنظیمگر برای اصلاح این ناکارآمدیها تأکید کرد. دانی رودریک با تأکید بر اهمیت نهادهای هر کشور و تنوع در سیاستگذاری اقتصادی، استدلال میکند که توسعه اقتصادی موفق نیازمند تطبیق قواعد بازی با شرایط خاص هر کشور است.
در چارچوب نهادگرایی، سیاستگذاری اقتصادی در کنار پیادهسازی راهکارهای مستخرج از نظریههایی مانند نئوکلاسیک یا کینزی، به طراحی و اصلاح نهادی حرکت کرد که بتواند رفتار بازیگران اقتصادی را در مسیر کارایی، پاسخگویی و ثبات هدایت کند. بهجای تمرکز بر بازار یا برنامهریزی، نهادگرایان بر اهمیت شفافیت، حاکمیت قانون و استقلال نهادهای تنظیمگر و ناظر تأکید کردند. این تغییر پارادایم، اقتصاد را از میدانداری دست نامرئی به عرصه ساختارهای نهادی و سازوکارهای حکمرانی مؤثر منتقل کرد. بر اساس این منطق، «نهادهای بالغ و قوی میتوانند کاستیهای نظریهها و ضعفهای بازیگران اقتصادی و سیاسی را جبران کنند». در نتیجه، پرسش محوری از «بر اساس چه دیدگاه و نظریهای تصمیم میگیرند و سیاستگذاری میکنند؟» به «قواعد و فرایند تصمیمگیری چگونه طراحی و تنظیم میشوند؟» تغییر یافت.
بحران مالی ۲۰۰۸؛ بازگشت رهبری اقتصاد کشور
بحران مالی جهانی سال ۲۰۰۸ نقطه عطفی در تاریخ اندیشه اقتصادی بود؛ زیرا فروپاشی بازارهای مالی آمریکا، ورشکستگی مؤسسات اعتباری و گسترش بحران به اقتصاد جهانی نشان داد که نظام اقتصادیِ بیچهره و بیرهبر، در مواجهه با عدم قطعیت و رفتارهای جمعی غیرعقلانی (herd behavior) ناتوان است. در جریان بحران، نقش رهبران اقتصادی و نهادها دوباره به مرکز توجه بازگشت. رؤسای بانکهای مرکزی و وزرای خزانهداری ناگهان در جایگاه تصمیمگیرانی قرار گرفتند که باید در زمانی کوتاه، تصمیمهایی سرنوشتساز و اقتضائی اتخاذ کنند. بن برنانکی، رئیس وقت فدرال رزرو، با تزریق گسترده نقدینگی و کاهش نرخ بهره به نزدیک صفر، از گسترش بحران نقدینگی و فروپاشی کامل نظام اعتباری جلوگیری کرد.
هنری پالسون و تیموتی گایتنر با اجرای بستههای نجات مالی (bailouts) و تزریق مستقیم سرمایه دولتی به مؤسسات مالی نشان دادند که در شرایط بحرانی، پایبندی صرف به سیاستهای انعطافناپذیر قاعدهمحور پولی و مالی کارآمد نیست و نیاز به اختیار (discretion) و صلاحیتهای تشخیصی (discretionary judgment) در سیاستگذاری اقتصادی وجود دارد. این اقدامات، اگرچه خلاف آموزههای نئولیبرالی و سیاستهای مبتنی بر قاعده بودند، اما ضرورت قضاوت انسانی و اقدام خلاقانه در شرایط اضطراری را برجسته کردند. بحران ۲۰۰۸ نشان داد که مقامات اقتصادی صرفا مجریان نظریهها و قواعد از پیش تعیینشده نیستند، بلکه توانایی تشخیص لحظه تصمیمگیری و زمانبندی مداخله، اهمیت حیاتی دارد.
در اقتصاد کلان، این مسئله با سه نوع وقفه زمانی شناخته میشود: وقفه تشخیص (Recognition Lag) و وقفه اجرا یا اقدام (Action Lag) و وقفه اثرگذاری (impact lag). دو وقفه نخست (تشخیص و اقدام) بیانگر چالشهای ذاتی در فرایند سیاستگذاری اقتصادیاند و نقش قضاوت انسانی را در مواجهه با عدم قطعیت برجسته میکنند. رهبران اقتصادی موفق کسانی هستند که بتوانند با تکیه بر دادههای جاری (real-time data) و شاخصهای همزمان (coincident indicators)، همراه با تجربه و شهود تحلیلی، وقفه تشخیص را کاهش دهند و با مدیریت منسجم، تصمیمگیری سریع و هماهنگی نهادی، وقفه اقدام را به حداقل برسانند. این مهارت، تفاوت میان سیاستگذاران واکنشی و رهبران آیندهنگر، خلاق و شجاع را مشخص میکند.
در همین چارچوب، مفهوم رهبری اقتصادی به مثابه قضاوت، تصمیم و زمانبندی، اهمیت تازهای یافت. اقدامات افرادی چون ماریو دراگی در بانک مرکزی اروپا با جمله معروفش «Whatever it takes» (به هر قیمتی که باشد) نمونهای از رهبری اقتصادی در بحران بود که توانست از طریق اعتمادسازی و وعده حمایت نامحدود از اوراق قرضه دولتی، ثبات مالی منطقه یورو را بازگرداند. در این معنا، رهبری اقتصادی نه در تکرار قواعد، بلکه در توانایی «شناخت زمان مناسب خروج از قاعده» و سیاستگذاری اقتضائی (discretionary policymaking) تعریف میشود؛ همان جایی که نظریه به قضاوت انسانی نیاز دارد. پس از بحران، موجی از بازنگری در ساختار بانکهای مرکزی، نظامهای نظارتی و سیاستهای کلان به راه افتاد. مفهوم حکمرانی اقتصادی (economic governance) به عنوان رویکردی مکمل نگاه صرفا فنی به سیاستگذاری مطرح شد و بر شفافیت، پاسخگویی و مسئولیت اخلاقی تصمیمگیرندگان تأکید کرد. رهبران اقتصادی صرفا تکنوکراتهای بینام نبودند، بلکه میانجیانی میان علم اقتصاد، سیاست و جامعه شدند.
بحران مالی ۲۰۰۸ در نهایت موجب شد مفهوم رهبری اقتصادی از نو تعریف شود: رهبر اقتصادی صرفا مدیر سیاستهای پولی و مالی و ارزی نیست، بلکه معمار اعتماد عمومی و تسهیلگر هماهنگی نهادی است. مقامات اقتصادی باید با درک روانشناسی بازار، ارتباطات عمومی و سیاستگذاری اقتضائی، میان منطق نظریه و واقعیت متغیر بازارها تعادل برقرار کنند. این تحول فکری به ظهور رویکردهایی انجامید که اقتصاد را نهتنها نظامی فنی، بلکه پدیدهای نهادی، اجتماعی (انسانی) و اخلاقی میدانند، رویکردی که اقتصاددانانی چون جوزف استیگلیتز و دانی رودریک بر آن تأکید کردهاند. از این منظر، پس از بحران ۲۰۰۸ اقتصاد دوباره به میدان فضیلت، قضاوت و مسئولیت انسانی بازگشت؛ چراکه آشکار شد ثبات اقتصاد جهانی بیش از هر چیز، به کیفیت رهبری، قضاوت و خرد سیاستگذاران اقتصادی وابسته است.
راهکارهایی برای مقامات اقتصادی در ایران: از مدیریت اقتضائی تا سیاستگذاری خلاقانه
فضای سیاستگذاری اقتصادی ایران، سالهاست که با چالش اعتماد به علم اقتصاد و کارایی قواعد آن درگیر است. این وضعیت مرز میان سه قلمرو حیاتی را بهشدت تضعیف کرده است:
۱. سیاستگذاری قاعدهمحور (مبتنی بر سازوکارهای نهادی و نظریههای کلان)
۲. قضاوت خلاقانه و حرفهای (توانایی تشخیص لحظه تصمیمگیری و خروج از قاعده در شرایط بحرانی)
۳. تصمیمهای مصلحتمحور و سیاسی (که ممکن است فاقد مبنای نظری یا نهادی باشند).
تضعیف این مرزها، یکی از نتایج مشخص خود را در کاهش نرخ سرمایهگذاری ثابت و پیشیگرفتن استهلاک ملی از سرمایهگذاری ناخالص نشان داده است. این امر، نشانه بارز فرسایش ظرفیت تولید و کاهش تابآوری بلندمدت اقتصاد است.
در چنین زمینهای که نظام اقتصادی فاقد چشمانداز و رؤیای ملی است و راهبری سنتی نیز با چالش اعتماد مواجه است، مقامات اقتصادی کشور ناگزیر از بازتعریف نقش خود هستند تا بتوانند میان منطق نظریه و واقعیت متغیر تعادل برقرار کنند. بر این اساس، چند محور راهبردی برای بازسازی ظرفیت رهبری اقتصادی ایران قابل طرح است.
۱. گذار از مدیریت اقتضائی به معمار قواعد و نهادها: بازتعریف نقش سیاستگذار اقتصادی
اقتصاد ایران، بهویژه پس از افزایش سهم منابع نفتی در اقتصاد ملی و بودجه عمومی، به ساختاری دولتمحور و رانتی بدل شده است؛ ساختاری که با تنظیم دستوری نرخها و قیمتها و مداخلهگرایانه در قیمتهای نسبی آمیخته است. چنین ساختاری، به صورت تاریخی، فرصت چندانی برای شکلگیری نظامی قاعدهمحور در سیاستگذاری باقی نگذاشته است؛ نظامی که در آن، تصمیمهای اقتصادی بر پایه قوانین شفاف، قابل پیشبینی و غیرشخصی اتخاذ میشود. در این چارچوب، نقش سیاستگذار نه در صدور دستور، بلکه در طراحی قواعدی است که رفتار اقتصادی را به سوی ثبات و کارایی هدایت کند. در دهه اخیر، تشدید تحریمهای ظالمانه و پیامدهای اقتصادی آن، موجب شده سیاستگذاری اقتضائی بر قاعدهمحوری غلبه یابد. سیاستگذاری اقتضائی شامل اقداماتی نظیر حمایت مداوم و گسترده از صنایع بزرگ و دولتی، پرداختهای سنگین یارانههای مستقیم و غیرمستقیم، دادن مجوزها و امتیازهای اقتصادی به اشخاص معتمد و مدیریت متکثر بازار ارز با نرخهای چندگانه است که عمدتا با هدف حفظ ثبات کوتاهمدت و مدیریت شوکها اتخاذ شدهاند.
پیامد چنین روندی، کاهش پیشبینیپذیری، فرسایش اعتماد و تضعیف انگیزه برای سرمایهگذاری بلندمدت بوده است. بازتعریف نقش مقامات اقتصادی در چنین شرایطی، مستلزم عبور از «مدیریت لحظه» به سوی «طراحی قاعده» است؛ یعنی حرکت از واکنشهای موقتی به معماری نهادی که حتی در غیاب بحران نیز پایداری و ثبات ایجاد کند. رهبر اقتصادی در این چارچوب کسی است که بتواند «قواعد شفاف و پایدار برای تخصیص منابع و تنظیم بازارها طراحی کند»، «منطق مقابله با فساد و رانت را نهادینه سازد» و «از طریق استقلال نسبی سیاستهای پولی و مالی، قاعدهمندی را جایگزین تصمیمگیری مصلحتی کند». گذار از اقتصاد اقتضائی مستلزم رهبرانی است که علاوهبر دانش فنی و شهامت حرفهای، مهارت ساخت نهادهای کارآمد و انسجامبخشی میان ساختارهای اقتصادی را دارا باشند. معماران اقتصادی، نظامی میآفرینند که در آن تصمیمهای در خدمت تولید، به طور خودکار پاداش میگیرند و اقدامات مخرب اقتصاد کلان، هزینهزا میشوند؛ نظمی که در خدمت اشتغال شرافتمندانه (Decent Work)، کارایی و اعتماد عمومی است.
۲. همراهسازی رهبران سیاسی با منطق سیاستگذاری قاعدهمحور
گذار به اقتصاد قاعدهمحور، بدون پشتیبانی سیاسی و شکلگیری اجماع در سطوح تصمیمگیری عالی ممکن نیست. ازاینرو وظیفه معماران و مقامات اقتصادی صرفا سیاستگذاری نیست، بلکه اقناع و همراهسازی رهبران سیاسی با منطق سیاستگذاری قاعدهمحور (Rule-Based Policymaking) معنا مییابد. این همراهی باید با ایستادگی آگاهانه در برابر ذینفعان مخرب، گروههای فشار، مقاومت سازمانی و شبکههای رانتی همراه باشد؛ زیرا هر معماری ساختاری در نقطه تعارض با منافع تثبیتشده معنا مییابد. شجاعت در این سطح، یعنی پافشاری بر قاعده در برابر مصلحتطلبی کوتاهمدت؛ ویژگیای که رهبران اقتصادی برجسته را از مدیران اجرائی متمایز میسازد. رسالت اصلی مقامات اقتصادی، بیان صادقانه بدهبستانها
(Trade-offs) است، حتی زمانی که این واقعیت از نظر سیاسی نامطبوع و سختپذیر باشد. رهبر اقتصادی کسی است که باید این «اخبار ناخوشایند» را بیپرده به تصمیمگیران سیاسی برساند و آنان را ناگزیر از انتخاب میان گزینههای متعارض A و B کند، هرچند سیاستمداران و آحاد مردم همزمان خواهان هر دو باشند. مقامات اقتصادی، افزون بر تدوین سیاستهای درست، باید توانایی ترجمه مفاهیم فنی اقتصاد به زبان سیاست و ایجاد فهم مشترک میان سیاستمداران و نهادهای قدرت را به نیکویی انجام دهند. نمونههای موفق جهانی، مانند ایجاد نظم نهادی تازه و قاعدهمحور در سنگاپور* یا کره جنوبی نشان میدهد که هماهنگی میان رهبران سیاسی و اقتصادی، شرط حیاتی موفقیت هر اصلاح ساختاری است.
۳. معماری اعتماد میان سیاستگذار اقتصادی و جامعه
در شرایطی که تشکیک در علم اقتصاد گسترش یافته و اعتماد عمومی به صداقت تصمیمگیران کاهش یافته است؛ بازسازی اعتبار مقامات اقتصادی برای گذار از «دام درآمد متوسط» (Middle-Income Trap) حیاتی است. مقامات اقتصادی باید با زبانی روشن و قابل فهم با مردم سخن بگویند، منطق تصمیمهای خود را توضیح دهند و در برابر خطاهای گذشته نیز پاسخگو باشند. اعتماد عمومی از طریق پایداری در گفتار و عمل ساخته میشود. زمانی که شهروندان احساس کنند تصمیمگیران اقتصادی بهجای پنهانکاری، واقعیتها را آشکارا بیان و تلاش میکنند شکاف میان مردم و سیاستگذار به تدریج ترمیم شود. «اعتماد»، سرمایه اجتماعی مهمی است که بدون آن هیچ اصلاح ساختار اقتصادی به سرانجام نمیرسد. معماران اقتصادی باید در کنار پیادهسازی قواعد مالی و پولی و ارزی، نهاد اعتمادسازی عمومی را نیز بنا کنند؛ نهادی که شفافیت، پاسخگویی و گفتوگوی صادقانه را به جزء لاینفک حکمرانی اقتصادی بدل سازد.
۴. شجاعت اخلاقی برای توقف انتقال میاننسلی فقر
فرسایش اقتصاد ایران با پیشیگرفتن استهلاک ملی از سرمایهگذاری ناخالص فراتر از چالشی حسابداری یا آماری است؛ چنین روندی به معنای انتقال فقر و محدودیتهای اقتصادی به نسلهای آینده از طریق انباشت منفی سرمایه و استهلاک داراییها و زیرساختهای ملی است. شجاعت مقامات اقتصادی در متوقفکردن انتقال میاننسلی فقر (Intergenerational Poverty)، در واقع در توانایی آنان برای «ایستادگی آگاهانه در برابر مصلحتطلبی کوتاهمدت» معنا پیدا میکند. این شجاعت، صرفا یک فضیلت فردی نیست، بلکه مسئولیتی اخلاقی و تعهدی در قبال شادی، ثروتسازی و تضمین شرایط زیست شرافتمندانه برای فرزندان ایرانزمین است. معماران اقتصادی باید فراتر از تدوین قوانین عمل کنند و سیاستمداران و نهادهای قدرت را با ضرورت سرمایهگذاری در آموزش، سلامت و فرصتهای برابر اقناع کنند تا آیندگان را از میراث سنگین فقر رهایی بخشند.
———————-
* لی کوان یو در سنگاپور، که با ترکیب رهبری مقتدر و طراحی نهادهای قاعدهمحور، توانست نظام ضدفساد و حقوق مالکیت را نهادینه کند و از اقتصاد رانتی به سمت دسترسیهای باز گذار کرد.
|
جمعه ۱۶ آبان ۱۴۰۴ -
Friday 7 November 2025
|
ايران امروز |
مارک تواین یک بار یک سخنرانی کامل درباره «باد شکم» برای حضاری که ملکه ویکتوریا نیز در میان آنها بود ایراد کرد.
چه بسا نامش ساختگی بوده باشد، اما معدود نویسندگانی هستند که به اندازهی این فرد که قبلاً ساموئل لانگهورن کلمنز (Samuel Langhorne Clemens) نامیده میشد، سرسختانه صادق و اصیل بودهاند.
«مارک توِین» (Mark Twain) تنها یکی از نامهای مستعار متعدد کلمنز بود. او با نامهای مستعار توماس جفرسون اسنودگراس، رَمبلِر، جاش، سرژنَت فَثُم، و دبلیو. اِپامینونداس آدراستوس بِلَب نیز مینوشت (۱). معروفترین لقب او یک اصطلاح دریانوردی به معنای «عمق دو کله» (two fathoms deep) (۲) است که سام جوان در دوران کار روی کشتیهای بخار در رودخانه میسیسیپی (Mississippi River) آن را فرا گرفت. اگرچه مارک توِینِ تازهنامگزیده هرگز به طور قانونی نام خود را تغییر نداد، اما این نام مستعار را به ثبت رساند و کسبوکار خود را تحت این نام تأسیس کرد. این تنها یکی از روشهای بسیار زیادی بود که این طنزپرداز، هجونویس و راوی داستانهای اغراقآمیز، سالها از زمان خود جلوتر بود.
اکثر ما توِین را با ایالت زادگاهش، میزوری (Missouri)، مرتبط میدانیم، اما در واقع او از آنجا متنفر بود. توِین یک بار چنین اشاره کرده بود: «اگر در ایالت من به دنیا آمده باشید، آن را «میزورا» تلفظ میکنید. اگر در ایالت من به دنیا نیامده باشید، آن را «میزوری» تلفظ میکنید. اما اگر در ایالت من به دنیا آمده باشید و مجبور باشید تمام عمرتان را در ایالت من زندگی کنید، آن را «میزِری» (misery) «به معنای بدبختی و فلاکت» تلفظ میکنید. توِین که از زندگی پراز بدبختی خود به ستوه آمده بود، در هجده سالگی خانه را ترک کرد و هرگز بازنگشت.
او در یک کشتی رودخانهای مشغول به کار شد، با امید به اینکه به درجه ناخدایی (captain) برسد، که در آن زمان سومین شغل پردرآمد کشور بود. او برادر کوچکترش، هنری (Henry)، را متقاعد کرد که به او بپیوندد. در ماه مه ۱۸۵۸، توِین خواب پریشانی دید که در آن هنری در حالی که مرده بود درون یک تابوت فلزی قرار داشت. یک ماه بعد، کابوس او به حقیقت پیوست، چرا که هنری در انفجار یک کشتی بخار کشته شد. این حادثه و آن خواب شوم، توِین را تا پایان عمرش آزار می داد.
در طول جنگ داخلی، توِین برای مدت کوتاهی در یک گروه شبهنظامی وابسته به کنفدراسیون (Confederate militia) خدمت کرد، اما به سختی میتوان مردی را یافت که کمتر از او برای سربازی مناسب باشد. پس از چند هفته رژه رفتن در جا، به غرب آمریکا گریخت و در نهایت در سان فرانسیسکو (San Francisco) ساکن شد، جایی که به عنوان روزنامهنگار مشغول به کار گردید. او اولین طعم موفقیت ادبی را در سال ۱۸۶۵ با انتشار داستان کوتاهش به نام «قورباغهی جهنده مشهور شهرستان کالاوراس» (۳) چشید. دو کتاب از سفرنامههایش به نامهای «بیگناهان در خارج» (The Innocents Abroad) و «سختگذرانی» (Roughing It)، موقعیت رو به رشد او را به عنوان یکی از تیزبینترین ناظران شخصیت آمریکایی تثبیت کرد.
برای بهرهبرداری مالی از این موفقیت تازه به دست آمده، توِین به گردونهی سخنرانیها پیوست. برخی حتی او را اولین کمدین استندآپ (stand-up comic) (۴) تاریخ مینامند. حکایات عامیانه و مشاهدات تیز او درباره زندگی در عصر طلایی، شاید فاصله زیادی با کمدینهایی مانند لری دِ کیبل گای (Larry the Cable Guy) داشته باشد، اما منصفانه است که بگوییم توِین نقش «طنزپرداز» را ابداع کرد، نقشی که امروزه از دیو بَری (Dave Barry) تا بیل مِیهر (Bill Maher) ادعای آن را دارند. همین امر به تنهایی جایگاه این میزوریِ طعنهزن (sardonic Missourian) را در تاریخ فرهنگی آمریکا تضمین میکرد. اما سپس او رمانی نوشت که بسیاری از منتقدان آن را مهمترین رمان در تاریخ ادبیات آمریکا میدانند.
ماجراهای هاکلبری فین (The Adventures of Huckleberry Finn) از همان لحظه انتشار در سال ۱۸۸۵ جنجالبرانگیز بود. لوئیزا می الکات (Louisa May Alcott) با بی میلی و انزجار آن را کنار گذاشت و به توِین نوشت: «اگر نمیتوانی کتاب بهتری از هاکلبری فین برای جوانان ما بنویسی، پیشنهاد میکنم اصلاً چیزی ننویسی.» سپس او اقدام کرد و کتاب را در ایالت زادگاهش، ماساچوست (Massachusetts)، ممنوع نمود. این اولین نمونه از موارد متعددی بود که داستان هاک فین (Huck Finn) یا به دلیل (انکارناپذیر) عوام پسند بودنش و یا به این علت که بهطور قابل بحثی تصویر نژادپرستانه ای از آفریقایی- آمریکاییها به نمایش می گذاشت، توقیف شد. کمپین خاص الکات تأثیری قابل پیشبینی داشت: فروش کتاب ۳۰۰ درصد افزایش یافت. توِین اکنون یک چهره ادبی سرشناس به تمام معنا بود.
در طول دو دهه پایانی عمرش، توِین شهرت خود را در سراسر جهان گسترش داد. او از طریق سخنرانیهای پس از ضیافت شام ثروت زیادی به دست آورد، اما دارایی خود را با یک سری سرمایهگذاریهای بد به باد داد. (مثلاً «گیره تختخواب توِین»، وسیلهای به شدت غیرعملی که برای جلوگیری از گیر کردن نوزادان در ملحفههای تخت طراحی شده بود، ممکن است یکی از بدترین اختراعاتی باشد که بر مردم تحمیل شده است.) او در سال ۱۸۹۵ ورشکستگی اعلام کرد، بهبود یافت، اما با مرگ همسر محبوبش، لیوی (Livy)، در سال ۱۹۰۴ ضربه سختتری به او وارد شد.
توِین سالهای پایانی عمرش را صرف نوشتن آخرین حملات تلخ خود به بشریت کرد، با کنایههای تند خاصی که متوجه دین سازمانیافته بود. هنگامی که در سال ۱۹۱۰ درگذشت، دستورالعملهایی برای انتشار پس از مرگ برخی از نوشتههای، بگذارید بگوییم، «مختص بزرگسالان» خود به جا گذاشت. آیا این آخرین بوسه خداحافظی به سانسورچیهای بالقوه بود؟ یا شاید فقط راه توِین برای اثبات چیزی بود که خودش یک بار مشاهده کرده بود: «فکر میکنم ما هرگز تا زمانی که نمردهایم، واقعاً و حقیقتاً خودِ صادقانهی کاملمان نمیشویم. مردم باید مرده به دنیا بیایند، آنگاه خیلی زودتر صادق خواهند بود.»

علاقهمند به سیگار برگ
این که بگوییم توِین عاشق سیگار برگ بود، کمگویی است. از سن هشت سالگی، روزی بین بیست تا چهل عدد سیگار برگ میکشید تا روزی که از دنیا رفت. گاهی سعی میکرد ترک کند یا مصرفش را کاهش دهد، اما همیشه ناموفق بود. او یک بار خاطرنشان کرد: «سیگار نکشیدن آسانترین کار است. من باید بدانم. هزار بار این کار را کردهام.» او اغلب با یک سیگار برگ روشن لای دندانهایش به خواب میرفت.
شاید انتظار داشته باشید مردی با ثروت و شهرت توِین حداقل سراغ سیگارهای باکیفیت برود. اما اشتباه میکنید. توِین ارزانترین و بدبوترین سیگاربرگهایی را که میتوانست پیدا کند، میکشید. همقطاران سیگاریاش هنگام بازدید از خانه توِین حتماً سیگارهای خودشان را میآوردند، مبادا که او یکی از سیگارهای خودش را به آنها تعارف کند. یک گزارشگر روزنامه نیویورک ورلد (New York World) در سال ۱۹۰۲ به «سیگاربرگهای بلند، سیاه و مرگآور» اشاره کرد که توِین در طول یک مصاحبه از آنها استفاده میکرد. آن روزنامهنگار نوشت: «صرف ظاهرشان باعث اظهارنظر میشود. شما تعجب میکنید که چطور اولین سیگار مرتکب قتل نشده است.» (۵)
سبک طنز خاص توِین
مدتها پیش از لنی بروس (Lenny Bruce) و رِد فاکس (Redd Foxx) (۶)، توِین بر هنر «صحبتهای جسورانه و غیرمتعارف» مسلط شده بود. او اغلب پس از شام برای مخاطبانی خصوصی سخنرانی میکرد و در آنها نظرات غیرمتعارف خود را درباره سکس، باد شکم و سایر موضوعات تابو بیان میداشت. در یکی از این سخنرانیها با عنوان «برخی اظهارنظرها درباره علم استمناء»، او با طنز به موضوع خودارضایی پرداخت و توصیه کرد: «اگر قرار است زندگی خود را از نظر جنسی قمار کنید، زیاده از حد «دست تنها» بازی نکنید.» در مناسبت دیگری، او یک سخنرانی کامل را به ایده «باد شکم در مقابل ملکه ویکتوریا» اختصاص داد.
شاید مشهورترین نطق توِین، سخنرانی او در سال ۱۹۰۲ با عنوان «خطاب به باشگاه کُد (بیضه) غولآسای بوستون» (Mammoth Cod Club of Boston) (۷) باشد، که شاهکاری از طنز مستهجن است که به شکل دفاعی متفکرانه از اندام تناسلی مردانه کوچک ارائه شده است. توِین به اعضای باشگاه گفت: «من هیچ مزیت خاصی در آلتتناسلی با اندازه بیش از معمول نمیبینم»، و سپس در شعری به تمسخر «بیضههای غولآسای» آنان پرداخت. او سپس اعتراف کرد که یک بار سعی کرده اندازه اندام خود را با تزریق نیترات نقره افزایش دهد، اما «به محض اینکه توانستم آن را از آویز (پانسمان) خارج کنم»، احساس شرمندگی کرد و از این تصمیم پشیمان شد.
ثبت اختراع عمومی
توِین عاشق ابزارها بود، ساختن آنها، خریدن آنها و سرمایهگذاری روی آنها. او با نیکولا تسلا (Nikola Tesla)، مهندس و مخترع صربتبار آمریکایی که در زمان خودش به عنوان «دانشمند دیوانه» مورد تمسخر قرار میگرفت، دوست صمیمی بود. این دو وقت زیادی را در آزمایشگاه تسلا با هم میگذراندند، گپ میزدند و با نوآوریهای علمی مختلف کلنجار میرفتند.
توِین سه اختراع را به ثبت رساند: یک بند کتانی قابل تنظیم خودکار، یک کتاب یادبود (اسکرپبوک) خودچسب و یک بازی آموزشی برای تقویت حافظه تاریخی که به گفته یک منتقد، «شبیه ترکیبی از فرم مالیات بر درآمد و جدول لگاریتم بود». از بین این سه، فقط همان کتاب یادبود درآمدزا از آب درآمد.
توِین نمیتوانست کسی جز خودش را به خاطر عدم موفقیتش سرزنش کند. او فرصتهای بالقوه سودآوری را از دست داد. اگرچه او یکی از اولین کسانی بود که در خانهاش تلفن نصب کرد، اما از سرمایهگذاری روی اختراع الکساندر گراهام بل (Alexander Gra-ham Bell) سرباز زد، زیرا معتقد بود نویز روی خط، شانس پذیرش گسترده آن را از بین خواهد برد.
توِین همچنین از پذیرندگان اولیه ماشین تحریر بود. پس از خرید یکی از اولین «ماشینهای تایپ» در سال ۱۸۷۴، او به عنوان اولین کسی که یک دستنوشته تایپشده (برای کتاب «زندگی در میسیسیپی» در سال ۱۸۸۳) تحویل داد، تاریخساز شد. این بار، او واقعاً پولش را همانجا گذاشت که حرفش بود، در واقع، تقریباً همه پولش را. اما او روی اسب اشتباه شرط بسته بود. دستگاه حروفچینی (typesetting device) که تمام سرمایهاش را در آن غرق کرد، یک شکست عظیم بود. (حتی میتوان گفت این طرح سرمایهگذاری شیره او را کاملاً کشیده وخشک کرده بود. یکی از سرمایهگذاران همقطارش، برام استوکر (Bram Stoker)، نویسنده کتاب دراکولا بود.) کمی بعد از توِین ورشکست شد. او در نهایت ماشین تحریر قدیمی رمینگتون خود را معامله کرد چون به پول نقد نیاز داشت. شرکت ماشینتحریر رمینگتون، برای افزودن توهین به خسارت، ارتباط خود با این نویسنده مشهور را در تبلیغاتش بزرگنمایی کرد، البته بدون اینکه به او پولی بپردازد.
وقتی نویسندگان بزرگ باهم برخورد میکنند
وقتی توِین در سال ۱۸۷۴ به هارتفورد (Hartford) در کنتیکت (Connecticut) نقل مکان کرد، دریافت که یک غول ادبی همسایه اوست: هریت بیچر استو (Harriet Beecher Stowe)، نویسنده کتاب «کلبه عمو تام»، همان زنی که آبراهام لینکلن او را جرقهزننده جنگ داخلی آمریکا دانست. توِین هنوز در اوج شهرت نبود، در حالی که استو یکی از مشهورترین زنان آمریکا محسوب میشد. با این وجود، خانه توِین به مراتب مجهزتر و چشمگیرتر بود. عمارت گوتیک عظیم او دارای نوزده اتاق و هفت دستشویی بود، که هر کدام مجهز به آن شگفتیِ عصر شگفتیها، یعنی توالت فلاشدار بودند. توِین تا سال ۱۸۹۱ در آنجا زندگی کرد، تا این که وضعیت مالی تقلیل یافته او را مجبور به نقل مکان به اروپا کرد.
علاقهمند به گربهها
توِین عاشق گربهها بود. در واقع، در سالهای بعدی عمرش، برای همراهی در طول اقامت تابستانیاش در نیوهمپشایر (New Hampshire)، از همسایگانش بچهگربه اجاره میکرد. توِین یک بار خاطرنشان کرد: «اگر انسان را با گربه تلاقی دهند، انسان را بهبود میبخشد، اما گربه را تنزل میدهد.»
اوه، بچه
با وجود علاقه زیاد به بچهگربهها، توِین از نوزادان انسان متنفر بود، یا حداقل چنین ادعا میکرد. یک بار خانمی که یکی از دوستان او بود کودک تازهوارد به خانواده خود را به توِین نشان داد و پرسید: «شما هم عاشق بچهها نیستید، آقای کلمنز؟» او پاسخ داد: «نه، از آنان متنفرم» و سپس برایش داستانی تعریف کرد درباره زمانی که پسر خواهرش وقتی او [مارک توِین] در حال بهبودی از یک بیماری بود، روی تختش رفت و توِین را بوسید. توِین گفت: «تصمیم گرفتم، اگر زنده ماندم، بنایی برای هیرود (پادشاهی که دستور قتل عام کودکان را داد) بسازم کنم.»
رژیم غذایی مارک توِین
توِین اعتقاد زیادی به قدرت شفابخش روزه داشت. وقتی سرما خورده بود یا تب داشت، اغلب دو روز یا بیشتر چیزی نمیخورد و ادعا میکرد نتایج بهبودی قابل توجهی داشته است. او خاطرنشان کرد: «کمی گرسنگی کشیدن واقعاً میتواند برای یک فرد بیمار معمولی، بیشتر از بهترین داروها و بهترین پزشکان کار مثبت انجام دهد.»
ستاره دنبالهدار
توِین در شرطبندیهای مالی چندان قهار نبود، اما وقتی نوبت به پیشبینی مرگ خودش رسید، یک نوستراداموس تمام عیار بود. او که در نوامبر ۱۸۳۵، زمانی که ستاره دنبالهدار هالی قابل رؤیت بود به دنیا آمده بود، به درستی پیشبینی کرد که با بازگشت آن خواهد مرد. او در سال ۱۹۰۹ اعلام کرد: «من با ستاره دنبالهدار هالی وارد شدم. سال آینده دوباره میآید و من انتظار دارم با آن از دنیا بروم. اگر با ستاره دنبالهدار هالی از دنیا نروم، بزرگترین ناامیدی زندگی من خواهد بود. بدون شک خداوند متعال گفته است: «این دو پدیده غیرقابل توضیح هستند. با هم آمدند، باید با هم بروند». مطمئناً، ستاره دنبالهدار در آوریل سال بعد بازگشت و توِین روز بعد از آن درگذشت.
یک موفقیت از جنس کتاب یادبود
نه همه اختراعات توِین فاجعهبار بودند. در واقع، یکی از ایدههای موفقتر او، الهامبخش خانهداران و مجموعهداران یادگاری در همه جا شد. در سال ۱۸۷۳، توِین اولین کتاب یادبود (scrapbook) خود- چسب (۸) جهان را به ثبت رساند. تهیه کتاب یادبود به توِین کمک کرد تا سفرهایش به دور جهان را جاودانه کند. همچنین درآمد نسبتاً خوبی برایش به ارمغان آورد. کتاب یادبود توِین، که در صحافیهای پارچهای با نوارهای چرمی متنوعی عرضه میشد، بیش از ۲۵۰۰۰ نسخه فروش داشت.
دهکده مارگاریتا در میسیسیپی
وقتی جیمی بافت (Jimmy Buffett)، خواننده و ترانهسرا، مشغول جستجوی گمشدهاش (نمکپاش) (۹) نیست، دوست دارد با کتابهای ساموئل کلمنز (مارک تواین) وقت بگذراند. این موزیسین اهل میسیسیپی اغلب نقلقولها و بازنویسیهایی از تواین را در متن ترانههایش میگنجاند. او سه ترانه تحت تأثیر سفرنامهٔ «در پی خط استوا» (۱۸۹۷) این نویسنده خلق کرده است. بافت حتی در رمان «سال ۲۰۰۴» خود، اسبی را به نام «آقای تواین» نامگذاری کرده است.

مارک تواین یک بار یک سخنرانی کامل درباره «باد شکم» برای حضاری که ملکه ویکتوریا نیز در میان آنها بود ایراد کرد.
قسمتهای قبلی:
اونوره دو بالزاک
ویلیام شکسپیر
لرد بایرون
ادگار آلن پو
چارلز دیکنز
خواهران برونته
هنری دیوید ثورو
والت ویتمن
لئو تولستوی
امیلی دیکینسون
لوییس کارول
لوئیزا می الکات
—————————-
زیرنویسهای مترجم:
۱: Thomas Jefferson Snodgrass, Rambler, Josh, Sergeant Fathom, and W. Epaminon-das Adrastus Blab
۲: fathom یا به اصطلاح فارسی کله یا بغل واحد اندازه گیری عمق آب است برابر با ۸/۱ متر یا شش پا.
۳: The Celebrated Jumping Frog of Calaveras County
۴: کمدین استندآپ (Stand-up Comic) به هنرمندی گفته میشود که در برابر حضار زنده روی صحنه میرود و با استفاده از مونولوگ طنزآمیز، داستانگویی و مشاهدههای اجتماعی، تماشاگران را میخنداند. این هنر معمولاً به صورت تکنفره و با میکروفون اجرا میشود. این هنر گاه به عنوان «فلسفهٔ عامه پسند» نیز توصیف میشود، زیرا مسائل پیچیده را با زبانی طنزآمیز و قابل درک برای عموم بیان میکند.
۵: در این پاراگراف، نویسنده با زبانی طنزآمیز و اغراقشده به توصیف سلیقه عجیب مارک تواین در انتخاب سیگار میپردازد. منظور از عبارات به شرح زیر است: «سیگارهای بلند، سیاه و مرگآور». این توصیف نمایانگر ظاهر ترسناک و غیرجذاب سیگارهای تواین است: بلند و سیاه، نشاندهنده شکل غیرمتعارف و احتمالاً نامرغوب بودن سیگارها/مرگآور، طنزی در مورد بوی بد و کیفیت بسیار پایین سیگارها که گویی برای کشتن طراحی شدهاند! «چطور اولین سیگار مرتکب قتل نشده»؟ این جمله طنز عمیقتری دارد: نویسنده با شخصیتپردازی طنز از سیگارها، آنها را موجوداتی شرور تصور میکند که «قصد قتل» دارند. اشاره به این که حتی اولین پک از این سیگارها آنقدر وحشتناک بوده که باید باعث «مرگ» فرد میشده، اما معجزهای رخ داده و مصرفکننده زنده مانده! این طنز در واقع تأکیدی است بر بوی مشمئزکننده و کیفیت تحملناپذیر سیگارهای تواین.
۶: لنی بروس (Lenny Bruce) و رِد فاکس (Redd Foxx) دو کمدین پیشگام و تأثیرگذار آمریکایی در دهههای ۱۹۵۰ و ۱۹۶۰ بودند که به خاطر زیر پا گذاشتن عرفهای اجتماعی و پرداختن به موضوعات ممنوعه در اجراهایشان مشهور شدند.
لنی بروس: از او به عنوان یک کمدین ضد سیستم (anti-establishment) و پیشرو در کمدی طنز تلخ و اجتماعی یاد میشود. او از کمدی برای به چالش کشیدن سانسور، نژادپرستی، سیاستهای حکومتی و به ویژه تابوهای مذهبی و جنسی استفاده میکرد. اجراهای جسورانه او اغلب با دادگاه و مشکلات قانونی همراه بود.
رد فاکس: او یکی از اولین کمدینهایی بود که از زبان صریح و طنز بزرگسالانه در کلوپهای شبانه (که اغلب به عنوان «کمدی آبی» شناخته میشد) استفاده کرد. فاکس بعدها با بازی در سریال تلویزیونی پرفروش Sanford and Son به شهرت گستردهتری دست یافت.
پیش از آنکه لنی بروس و رِد فاکس با شکستن تابوها در کمدی انقلابی به پا کنند، مارک تواین بر این هنر مسلط بود. او در مهمانیهای خصوصی و سخنرانیهای پس از شام، به طور محرمانه، عقاید غیرمتعارف خود را درباره موضوعات ممنوعهای مانند: سکس یا باد شکم بیان میکرد.
۷: این سخنرانی که با عنوان «نطق برای باشگاه ماموت کَد بوستون» در سال ۱۹۰۲ ایراد شد، از جنجالیترین و جسورانهترین اجراهای مارک تواین محسوب میشود. درک این سخنرانی نیاز به توضیح چند کلیدواژه دارد: Mammoth Cod. Cod در انگلیسی به معنای ماهی روغن (کاد) است. در زبان عامیانه و کهن انگلیسی، از کلمه cod به عنوان یک اصطلاح عامیانه و طنزآمیز برای بیضه (testicles) استفاده میشده است. بنابراین، Mammoth Cod به معنای «بیضه غولآسا» است. احتمالاً این نام، طنزی بوده که اعضای آن باشگاه مردانه و خصوصی برای خودشان انتخاب کرده بودند. این سخنرانی نمونهٔ درخشان و زودهنگامی از کمدی تابوشکن است. تواین در فضایی خصوصی و مردانه، با شجاعت و طنز عمیق، یکی از حساسترین و پرتابوترین موضوعات مربوط به مردانگی و کمالگرایی جسمانی را به سخره گرفت. او نه تنها مسخرهبازی جامعه در مورد «اندازه» را هدف قرار داد، بلکه با آن اعتراف ساختگی، ناامیدی و پشیمانی ناشی از تلاش برای همخوان شدن با این استانداردهای پوچ را نیز به تصویر کشید. این اثر، تواین را به عنوان پدرخواندهٔ کمدی جسورانه و اجتماعی که بعدها توسط افرادی مانند جرج کارلین ادامه یافت، تثبیت میکند.
۸: این اسکراپبوک خودچسب اولین بار در سال ۱۸۷۳ توسط مارک تواین ثبت اختراع شد و یک نوآوری انقلابی در حفظ خاطرات و یادگاریها بود. مشکل اصلی که تواین حل کرد: در آن زمان برای چسباندن بریدههای روزنامه، عکس یا یادگاریها در آلبوم، مردم مجبور بودند از چسبهای سنتی استفاده کنند که: کثیفکاری داشت/ خشک شدن آن زمان میبرد/ باعث چروک شدن کاغذ میشد. راه حل تواین: او آلبومی طراحی کرد که نوارهای چسبی از قبل روی صفحات آن قرار داده شده بود. کاربر فقط کافی بود: نوار چسب را مرطوب کند ویادگاری مورد نظر را روی آن قرار دهد. این اختراع برخلاف سایر ایدههای تواین، یک موفقیت تجاری واقعی بود.
۹: این اشاره مستقیم به معروفترین ترانه جیمی بافت به نام Margaritaville است. در این ترانه، راوی در حالی که مارگاریتا درست میکند، به دنبال «نمکپاش گمشده» میگردد. این جمله کنایهای است برای گفتن: «در اوقات فراغت». عبارت «رابطه جیمی بافت و نمکپاش» یک ارجاع طنزآمیز به معروفترین اثر او است تا نشان دهد در کنار شخصیت خوشگذران و تفریحی که بافت در موسیقیاش دارد، او یک روشنفکر جدی و علاقهمند به ادبیات، به ویژه آثار همشهری بزرگش، مارک تواین، است. متن میگوید “ایالت مارگاریتاویل روی میسیسیپی”، یعنی دنیای خیالی و تفریحی جیمی بافت، ریشه در ادبیات جدی و نافذ میسیسیپی (نمادینه شده در وجود تواین) دارد.
|
جمعه ۱۶ آبان ۱۴۰۴ -
Friday 7 November 2025
|
ايران امروز |
جرت رنشاو و ناندیتا بوس / خبرگزاری رویترز / ۷ نوامبر ۲۰۲۵
دونالد ترامپ، رئیسجمهوری ایالات متحده، روز پنجشنبه ۶ نوامبر در دیدار با رهبران پنج کشور آسیای مرکزی در کاخ سفید، مواد معدنی حیاتی را یکی از اولویتهای اصلی دولت خود خواند و بر تلاشهای دولتش برای گسترش و تأمین زنجیرههای تأمین آمریکا از طریق توافقهای جهانی جدید تأکید کرد.
این نشست با حضور رهبران قزاقستان، قرقیزستان، تاجیکستان، ترکمنستان و ازبکستان در حالی برگزار شد که واشنگتن به دنبال افزایش نفوذ خود در منطقهای غنی از منابع طبیعی است؛ منطقهای که از دیرباز در سلطهٔ روسیه بوده و چین نیز روزبهروز حضور خود را در آن پررنگتر میکند.
ترامپ در این نشست گفت: «آسیای مرکزی منطقهای بسیار ثروتمند است و ما میخواهیم شراکت آمریکا با پنج کشور این منطقه را تقویت کنیم.»
او افزود: «یکی از موضوعات کلیدی در دستور کار ما مواد معدنی حیاتی است. در هفتههای اخیر، دولت من با متحدان و دوستانمان در سراسر جهان توافقهایی امضا کرده تا زنجیرههای تأمین مواد معدنی حیاتی را گسترش دهد و امنیت اقتصادی آمریکا را تقویت کند.»
این گفتوگوها در بحبوحهٔ رقابت فزاینده برای دسترسی به منابع عظیم معدنی آسیای مرکزی – از جمله اورانیوم، مس، طلا و عناصر نادر خاکی – انجام شد؛ در زمانی که کشورهای غربی تلاش دارند زنجیرههای تأمین خود را از وابستگی به مسکو و پکن جدا کنند. آمریکا در پی ایجاد مشارکتهای جدیدی برای تأمین مواد معدنی حیاتی، انرژی و مسیرهای تجاری زمینی است که از رقبای ژئوپلیتیکیاش عبور نکند.
ترامپ این سخنان را پیش از ضیافت شام با رهبران پنج کشور مطرح کرد.
آغاز «دوران جدیدی» از روابط آمریکا و آسیای مرکزی
قاسم جومارت توکایف، رئیسجمهوری قزاقستان، این دیدار را «آغاز عصری تازه در تعامل میان ایالات متحده و آسیای مرکزی» توصیف کرد. قزاقستان همچنین بهصورت نمادین به «توافقهای ابراهیم» پیوست؛ ابتکاری که به عادیسازی روابط میان اسرائیل و کشورهای عمدتاً مسلمان انجامیده است.
شوکت میرضیایف، رئیسجمهوری ازبکستان، ترامپ را «رئیسجمهور جهان» خواند و پیشنهاد داد دبیرخانهای دائمی در آسیای مرکزی ایجاد شود. بعدتر در همان شب، ترامپ در شبکهٔ اجتماعی «تروث سوشال» اعلام کرد که ازبکستان قصد دارد طی دههٔ آینده بیش از ۱۰۰ میلیارد دلار در بخشهای کلیدی اقتصاد آمریکا – از جمله مواد معدنی حیاتی، قطعات خودرو و صنعت هواپیمایی – سرمایهگذاری و خرید انجام دهد.
پلتفرم C5+1 که در سال ۲۰۱۵ راهاندازی شد، ایالات متحده و پنج کشور آسیای مرکزی را برای تقویت همکاری در حوزههای اقتصادی، انرژی و امنیتی گرد هم میآورد.

یادداشت تفاهم در زمینه مواد معدنی حیاتی
انتظار میرفت آمریکا و نمایندگان دیگر کشورهای عضو C5 نیز توافقنامههایی را برای همکاری در زمینه مواد معدنی حیاتی امضا کنند.
در میان معاملات تجاری اعلامشده، توافقی برای فروش حداکثر ۳۷ فروند هواپیما توسط شرکت بویینگ به شرکتهای هواپیمایی قزاقستان، تاجیکستان و ازبکستان به چشم میخورد. همچنین شرکت آمریکایی Cove Capital قرار است با حمایت مالی دولت آمریکا به استخراج تنگستن در قزاقستان بپردازد.
«گراسلین باسکاران»، مدیر مرکز مطالعات راهبردی و بینالمللی (CSIS)، گفت دولت ترامپ علاوه بر همکاریهای دولتبهدولت، به دنبال قراردادهای تجاری است که دسترسی آمریکا به مواد معدنی حیاتی را تضمین کند.
او افزود: «در حالی که چین و روسیه کنترل خود را بر بخش معدن، فرآوری و زیرساختهای منطقه تحکیم میکنند، واشنگتن میکوشد از طریق پروژههای راهبردی هدفمند، جای پایی ملموس در منطقه به دست آورد.»
کشورهایی ثروتمند از اورانیوم، مس و طلا
پنج کشور آسیای مرکزی که از منابع غنی معدنی و انرژی برخوردارند، هنوز از نظر اقتصادی تا حد زیادی به روسیه – قدرت پیشین شوروی – وابستهاند، در حالی که چین نفوذ خود را از طریق سرمایهگذاریهای گسترده در پروژههای زیرساختی و معدنی افزایش داده است.
این پنج کشور در مجموع ۸۴ میلیون نفر جمعیت دارند و ذخایر عظیمی از اورانیوم، مس، طلا، عناصر نادر خاکی و سایر مواد معدنی راهبردی را در اختیار دارند که برای گذار جهانی به انرژیهای پاک ضروریاند.
قزاقستان، بزرگترین اقتصاد منطقه، بزرگترین تأمینکنندهٔ اورانیوم در جهان است و در سال ۲۰۲۴ نزدیک به ۴۰ درصد از تولید جهانی را به خود اختصاص داده است؛ در حالی که ازبکستان نیز در میان پنج تولیدکنندهٔ برتر قرار دارد.
در مجموع، این دو کشور بیش از نیمی از تولید جهانی اورانیوم را در اختیار دارند – منبعی حیاتی برای صنعت انرژی هستهای آمریکا که سهم قابل توجهی در تولید برق این کشور دارد. روسیه حدود ۲۰ درصد از اورانیوم وارداتی آمریکا را تأمین میکند، امری که ضرورت تنوعبخشی به منابع تأمین را دوچندان کرده است.
دولت ترامپ راهبردی چندوجهی را برای تأمین مواد معدنی حیاتی و کاهش وابستگی به چین دنبال میکند؛ کشوری که بر زنجیرههای جهانی تأمین فلزات راهبردی از جمله اورانیوم، عناصر نادر خاکی، مس و تیتانیوم تسلط دارد. چین در مقاطعی از این تسلط خود با محدود کردن صادرات بهعنوان اهرم فشار استفاده کرده است.
|
جمعه ۱۶ آبان ۱۴۰۴ -
Friday 7 November 2025
|
ايران امروز |
اقتصادنیوز: سال ۱۴۰۵ بنا به نظر کارشناسان همگرایی سه بحران حاصل از تنشهای خارجی، ناترازیهای داخلی و خشکسالی شدید است. تحریمها میتواند کاهش فروش نفت و به تبع آن کاهش درآمد ارزی و افزایش قیمت دلار را در پی داشته باشد. کسری بودجه دولت، خطر برداشت بیشتر از منابع بانک مرکزی را بالا میبرد. خشکسالی هم محصولات کشاورزی را کاهش میدهد و قیمت مواد غذایی را بالا میبرد.
سال ۱۴۰۵ میتواند نقطه تلاقی بحرانهای مزمن و انباشته باشد. خشکسالی شدید امسال زنگ خطری جدی برای امنیت غذایی در سال آینده است و پیامدهای اصلی بازگشت تحریمها نیز در سال ۱۴۰۵ آشکار میشود.
همه اینها در نهایت حاکی از آن است که وضعیت اقتصاد کشور از شرایط کنونی وخیمتر خواهد بود. اینکه چه باید کرد تا آسیبهای کمتری متحمل شویم؟ در این باره اقتصادنیوز با امیرحسین خالقی، اقتصاددان و کارشناس سیاستگذاری در بخش عمومی به گفتگو نشسته است.
* آقای خالقی! بر اساس پیشبینیهای صورت گرفته سال آینده، به واسطه سه عامل تنشهای بینالمللی، خشکسالی و ناترازی سال بسیار سختی خواهد بود. شما وضعیت را چطور ارزیابی چه میکنید و چه چشماندازی برای سال آینده دارید؟
سؤال سختی است. فکر میکنم نه فقط من، بلکه بسیاری دیگر هم بر این باورند که آن «همگرایی ابربحرانها» که آقای دکتر نیلی مطرح کردهاند، با شدت بیشتری در حال وقوع است. از یکسو تأمین اجتماعی و از سوی دیگر ناترازی بانکی وجود دارد.مسئله این است که چیزی که اوضاع را بدتر میکند، نبود عزم مشخص برای حل این ماجراست. از سوی دیگر، آن بازی بوروکراتیکی هم که قرار است طرحهای احتمالی را اجرایی کند، در واقع توان و قابلیت لازم برای انجام آن را ندارد.
* کدام طرح احتمالی؟
در تکتک حوزهها از محیطزیست و منابع طبیعی گرفته تا بهبود سیاست خارجی، بحث تأمین اجتماعی، نظام بانکی و ناترازیها، همه این مسائل در حال تقویت یکدیگرند. چیزی که اکنون از دل این وضعیت بیرون آمده، این است که ظاهراً طرح مشخصی وجود ندارد.البته در سیاستگذاری، همیشه مهم نیست که صرفاً طرحی روی کاغذ داشته باشید؛ شاید اجرای طرح از خود طرح بسیار مهمتر باشد. اجرای مؤثر نیازمند این است که گروههای ذینفع را به نوعی سامان دهید، در اجرا انعطاف لازم را داشته باشید، بتوانید با آن گروههای ذینفع و همچنین طرفهای سیاسی گفتوگو کنید تا در نهایت یک اتفاق نسبتا مثبتی رخ دهد.
در هیچ حوزهای چشمانداز روشنی دیده نمیشود
در هر یک از این حوزهها، چه از نظر وجود طرح و چه از نظر چالشهای احتمالی، چشمانداز روشنی دیده نمیشود. بنابراین به نظر میرسد سال آینده را باید با وضعیتی بدتر از امروز تصور کنیم.
همه این عوامل به کنار، ما در معرض خطر جنگ محتملی هم قرار داریم که ممکن است اتفاق بیفتد، و طبیعتاً این موضوع میتواند اوضاع را بسیار پیچیدهتر و بحرانیتر کند.
* با توجه به نکاتی که گفتید فکر میکنید در کدام جنبه اقتصادی ضربات بیشتری وارد شود؟
همه این حوزهها با یکدیگر ارتباط دارند. اما اگر بخواهیم از بین آنها موردی را نام ببریم که ما را ملموستر و جدیتر تحت تأثیر قرار دهد و بر متغیرهای کلانی مثلGDP و تورم اثر بگذارد، «بحران انرژی» است.احتمالاً تا یکی، دو ماه دیگر با مشکل گاز روبهرو خواهیم شد و به دنبال آن، مسئله برق هم مطرح میشود. سال آینده نیز دوباره با بحران آب مواجه خواهیم بود. در واقع همان اتفاقی که امسال بخشی از آن را تجربه کردیم، قرار است با شدت بیشتری تکرار شود.
ملموس ترین بحران همان بحران انرژی و منابع طبیعی است
از سوی دیگر باید در نظر داشت که اوضاع احتمالاً بدتر هم خواهد شد: فشار تحریمها بیشتر میشود، فشارهای سیاسی خارجی افزایش پیدا میکند، تنشهای سیاسی گستردهتر میشود. در چنین شرایطی، حتی اگر طرحی هم وجود داشته باشد، احتمال اجرای آن کمتر خواهد شد.
اما دمدستیترین و ملموسترین بحران، همان بحران انرژی و منابع طبیعی است؛ و معنای آن این است که ما رشد اقتصادی کمتری خواهیم داشت. نتیجه این وضعیت، تورم بیشتر است، و بهدنبال آن دولت ناچار میشود از هزینههای خود بکاهد. ترجمه این کاهش، بروز ناآرامیهای اجتماعی است؛ و این خود به معنای افزایش ترس از اجرای طرحها و پیشبرد اصلاحات خواهد بود. در نتیجه، ما در یک چرخه و مارپیچی میافتیم که احتمالاً به نقطه خوبی ختم نمیشود.
* بحران انرژی در شرایطی که جنگ هم رخ ندهد به واسطه تحریمها رخ میدهد. تحریمها میتواند صادرات را کاهش دهد و ارز کمتری وارد کشور شود. بنابراین باید انتظار تورم بالاتری داشته باشیم...
بله، این بخشی از تصویر کلی است. نباید فراموش کنیم که در حدود سه سالی که از ریاست جمهوری دونالد ترامپ باقی مانده، کل طرحی که برای صادرات وجود دارد این است که مثلاً چین که بزرگترین خریدار نفت ماست، ما را خیلی تحت فشار قرار ندهد.تمام خوشبینی آقایان هم به همین برمیگردد که شاید این فشارها چندان ما را متأثر نکند. اما این فرض چندان قوی نیست؛ چرا که در فرآیند چانهزنیها ممکن است بهراحتی سطح خرید چین کاهش پیدا کند و در نتیجه فشارها بر ما بیشتر و بیشتر شود.
اقتصاد ایران به سمت بحران های عمیق تر پیش میرود
در بهترین حالت، شاید بتوانیم وضعیت کنونی صادرات نفت را حفظ کنیم و تا حدی کالاهای اساسی را تأمین کنیم. اما واقعیت این است که اقتصاد ما از نظر ساختاری در حال تثبیت همان ایرادات و کاستیهای قدیمی خود است و به سمت بروز بحرانهای عمیقتر پیش میرود؛ بحرانهایی که در گذر زمان، آثار خود را نشان خواهند داد.
یعنی شما به هر حال تورم را دارید؛ درست است که صادرات و واردات ارز در آن نقش دارد، اما ناترازی بودجه نیز در آینده پابرجا خواهد ماند و بعید است در کوتاهمدت تغییری در آن ایجاد شود. بحران انرژی که پیشتر اشاره کردم نیز همینطور است. در واقع، در هر بخشی از اقتصاد که دست بگذاریم، میتوانیم برچسب «ناترازی»، «ایراد» یا «بحران» را روی آن بگذاریم.
تنها امیدی که شاید باقی مانده، این است که حمله احتمالی آنقدر شدید و مخرب نباشد که همه چیز را از بین ببرد، و از طرفی بتوانیم مسیر باریکی برای ارتباط با چین باز نگه داریم. اما اینها بیشتر از جنس «امید» هستند تا «برنامه». تازه، آنهم به این شرط که اگر ترامپ از صحنه کنار برود یا فشارها کاهش یابد، شاید بتوانیم چارهای برای آینده بیندیشیم.
مثلث «شر» که اوضاع ۱۴۰۵ را سختتر میکند
در واقع، آنچه اکنون میبینیم وقتکشی است؛ خریدن زمان تا ببینیم چه پیش میآید. اما نباید فراموش کنیم که هر اتفاق سیاسی، در نهایت تأثیر خود را بر زندگی مردم میگذارد. ماجرای بنزین نمونه همین وضعیت است که امروز درگیر آن هستیم. در چنین شرایطی، ما نه افرادی را داریم که بتوانند با مردم ارتباط برقرار کنند و فشار کوتاهمدت را برای هدفی بلندمدت توضیح دهند. در واقع علاوه بر اینکه اوضاع بدتر میشود و طرح اقتصادی مشخصی داریم، در ارتباط با این موضوع چالش مشروعیت سیاسی هم وجود دارد.نتیجه آن است که اوضاع هر روز بدتر میشود و ما با یک «مثلث شر» روبهرو هستیم؛ وضعیتی که احتمال میدهد سال آینده، سالی بهمراتب سختتر از امسال و سال گذشته باشد.
* هر کدام از سه عاملی که عرض کردم یعنی تنش خارجی، ناترازی و خشکسالی بر روی تورم اثر میگذارند و این ملموسترین شاخصی است که مردم مستقیما آن را حس میکنند. تورم سال آینده را چطور پیشبینی میکنید؟
تورم در سه چهار سال اخیر، تقریباً در کانال ۴۰ درصد قرار داشته است. اگر فرض جنگ را در نظر بگیریم که بهنظر من فرض چندان دور از ذهنی نیست پیشبینی دقیق عدد تورم بسیار دشوار میشود، چون در آن شرایط هر چیزی ممکن است رخ دهد.
اما اگر بخواهیم بر مبنای ادامه روند فعلی صحبت کنیم و خیلی هم بدبینانه نگاه نکنیم، به نظر میرسد حتی در همین وضعیت هم تورم میتواند از کانال ۴۰ درصد فراتر برود. تورم نقطهبهنقطه در مهرماه به حدود ۵۰ درصد رسیده بود. حدس من این است که بهتدریج از این کانال ۴۰ درصد عبور خواهیم کرد و در بهترین حالت، باید خودمان را برای تورم ۵۰ درصدی یا حتی بالاتر آماده کنیم. بهنوعی میتوان گفت که ما به این سطح از تورم عادت خواهیم کرد؛ روندی که از امسال خود را نشان داده و پس از سه چهار سال تورم ۴۰ درصدی، اکنون در حال ورود به کانال بالاتری است.
راهکار در اقتصاد نیست؛ در یک تصمیم بزرگ سیاسی است
* شما بهعنوان یک کارشناس حوزه بخش عمومی و سیاستگذاری، اگر بخواهید راهکاری پیشنهاد کنید تا این فشار و سختیها کمتر شود، چه باید کرد؟ آیا راهحلی در این شرایط میشناسید؟
از اقتصاد نمیگذرد؛ مسئله کاملاً سیاسی است و از سیاست خارجی میگذرد. به نظرم باید نوعی تمکین روشن در برابر واقعیتها صورت گیرد. واژه «مذاکره» در فضایی که ما در آن هستیم، بیشتر شبیه یک شوخی است. متأسفانه کار به جایی رسیده که دیگر نمیتوان از مذاکره به معنای کلاسیکش صحبت کرد.نمیدانم واژه درست آن چیست؟ تمکین، رسیدن به تعادل با دنیا یا هر چیز دیگر. اما واقعیت این است که ما در وضعیتی هستیم که «مذاکره» به معنای نشستن دو طرف پشت میز و رسیدن به توافق مشخص، دیگر اتفاق نمیافتد.
باید شجاعت به خرج داد و از تحقیر بزرگتر جلوگیری کرد
بهنظر میرسد هیچ طرح جدیای هم برای خروج از این وضعیت وجود ندارد، چون فشار سیاسی بسیار بالاست و کسی حاضر نیست زیر بار چنین تصمیمی برود. همان اتفاقی میافتد که پیشتر هم دیدیم؛ فقدان شجاعت در لحظه تصمیمگیری. در حالی که باید از برخی چیزها گذشت تا از تحقیر بزرگتر در آینده جلوگیری شود.
واقعیت این است که کشور به سمت خوبی نمیرود. هیچ نشانهای از بهبود یا امید به وقوع اتفاق مثبت وجود ندارد. با این همه، با توجه به پتانسیلهایی که داریم، اگر بتوانیم سریعتر ریل حرکت را عوض کنیم و به مسیر دیگری بازگردیم، هنوز میتوان امید داشت. اما این تغییر ریل نیازمند شجاعتی غریب از سوی تصمیمگیران عالی است؛ شجاعتی که امیدوارم از خود نشان دهند، چون واقعاً راه دیگری برای اصلاح وجود ندارد.اگر وضعیت کنونی اصلاح نشود، آنچه رخ میدهد فقط وقتکشی است. زمان از دست میرود و در نهایت در آیندهای نه چندان دور کشور از درون دچار فروپاشی و انفجار میشود؛ روندی که هماکنون نشانههای آن را میبینیم. شاید در طی چندسال گذشته کسی باور نمیکرد که چنین وضعیتی در حال شکلگیری است.
احتمال دارد در آینده حتی در تأمین نیازهای ابتدایی، مثل انرژی بخش مسکونی، با مشکل روبهرو شویم — چه برسد به بخش صنعت، تولید و اقتصاد؛ و این، تازه نوک کوه یخ مصیبتی است که میتواند در دهه ۱۴۰۰ تا ۱۴۱۰ شاهد آن باشیم.دهه ۱۳۹۰ را میگفتند دهه رشد صفر؛ اما ممکن است در مقایسه با سناریوی دهه پیش رو، آن دوره شبیه به یک «بهشت اقتصادی» به نظر برسد. بنابراین، اکنون بیش از هر زمان دیگری به تصمیمهای سیاسی شجاعانه نیاز داریم.
* شما از تعبیر تغییر پارادایم استفاده نکردید اما به نوعی منظورتان همان بود. اینطور نیست؟
نامش را میتوان هر چیزی گذاشت؛ «تمکین»، «بازسازی روابط با دنیا» یا هر عنوان دیگری. بهنظر من، حتی همین صراحت در بیان هم بد نیست، چون دستکم پیامی روشن به کسانی میدهد که این گفتوگو را می خوانند.
متأسفانه این واقعیتی است که برای هیچکس خوشایند نیست. همه ما دوست داریم ایران، همانطور که در ذهنمان بزرگ و مقتدر است، در واقعیت بیرونی هم چنین باشد. اما وقتی اینگونه نیست، باید یک عقبنشینی تاکتیکی کرد تا در فرصت مناسب بتوان دوباره بازگشت؛ با بازسازی، با نگاهی تازه.
در غیراینصورت وضعیت بهبود پیدا نمیکند. من شخصا دوست داشتم بدون تغییر ذهنیت، وضعیت بهبود پیدا کند اما در شرایط فعلی ممکن نیست. تغییر نیازمند تحول در ذهنیت، تغییر نسلی در سیاستمداران و دگرگونی در فضای کلی کشور است. ما امروز بیش از هر چیز به فرد یا جریانی تحولگرا یا احیاگر نیاز داریم که بتواند ساختارها را بازسازی کند و بسیاری از امور را بهبود دهد. و این، واقعاً کاری بسیار دشوار است.
|
جمعه ۱۶ آبان ۱۴۰۴ -
Friday 7 November 2025
|
ايران امروز |
فرناز فصیحی / نیویورک تایمز / ۶ نوامبر ۲۰۲۵
خانوادهی یک مرد یهودی ایرانیـآمریکایی اهل نیویورک میگویند ایران او را به اتهام سفر به اسرائیل سیزده سال پیش، برای برگزاری جشن «برمیتسوا»ی پسرش (جشن رسیدن به سن بلوغ)، به زندان محکوم کرده است.
به گفتهی خانواده، کامران حکمتی، جواهرفروش ۷۰ ساله که در ماه مه برای سفری کوتاه به ایران رفته بود، از ماه ژوئیه در زندان اوین تهران نگهداری میشود. اعضای خانواده که نخواستند نامشان فاش شود، گفتند از بیم آنکه دولت ایران بهدلیل صحبت علنی علیه او واکنش نشان دهد، خواهان ناشناس ماندن هستند.
به گفتهی خانواده، دادگاه انقلاب اسلامی تهران در اواخر ماه اوت حکمتی را به استناد قانونی که سفر ایرانیان به اسرائیل را ممنوع میکند، به چهار سال زندان محکوم کرده است. حکمتی که دارای تابعیت دوگانه است، در ایران متولد شده اما در سن ۱۳ سالگی به ایالات متحده مهاجرت کرده است. او برای دیدار خانواده به ایران بازگشته بود و طبق قانون، با گذرنامه ایرانی سفر کرده بود. ایران تابعیت دوگانه را به رسمیت نمیشناسد.
در ماه سپتامبر، قوهی قضائیه ایران مجازات سفر به اسرائیل را به دو سال زندان کاهش داد و سپس حکم حکمتی نیز به نصف تقلیل یافت. نام و محکومیت او تا کنون علنی نشده بود.
خانواده حکمتی اعلام کردند که وکیلشان درخواست تجدیدنظر داده اما هنوز تاریخ رسیدگی مشخص نشده است. آنان ابراز امیدواری کردند که دولت ایران با توجه به دلایل انساندوستانه، از جمله غیرسیاسی بودن او، سفر شخصیاش به اسرائیل و وضعیت جسمیاش ــ زیرا او به سرطان پیشرفتهی مثانه مبتلاست ــ او را آزاد کند.
نمایندگی ایران در سازمان ملل متحد از اظهار نظر دربارهی پروندهی حکمتی خودداری کرده است.
به گفتهی گروههای حقوق بشری، بستگان و وکیل یکی از بازداشتشدگان، ایران در حال حاضر دستکم چهار شهروند آمریکایی را در بازداشت دارد: آقای حکمتی، روزنامهنگار رضا ولیزاده، و دو زن دیگر که هویت آنان علنی نشده است.
وزارت خارجهی آمریکا با استناد به ملاحظات امنیتی و حریم خصوصی، از اظهار نظر دربارهی جزئیات پروندههای شهروندان آمریکایی بازداشتشده در ایران یا اعلام تعداد دقیق آنها خودداری کرد. این وزارتخانه در بیانیهای گفت که «در حال ادامهی همکاری با متحدان و شرکا برای رسیدگی به این موضوع و دیگر موارد بازداشتهای ناعادلانه در ایران» است.
وزارت خارجه در بیانیه افزود: «رژیم ایران سابقهای طولانی در بازداشت ناعادلانهی شهروندان کشورهای دیگر دارد. ایران باید فوراً این افراد را آزاد کند.»
ایران سابقهی طولانی در بازداشت اتباع خارجی یا دارندگان تابعیت دوگانه دارد و گاه از آنان بهعنوان اهرم فشار سیاسی برای تبادل زندانی یا آزادسازی داراییهای بلوکهشده خود استفاده کرده است. با این حال، پروندهی حکمتی نخستین مورد شناختهشده در سالهای اخیر است که ایران شهروندی یهودی و دو تابعیتی را به دلیل سفر شخصی به اسرائیل هدف قرار داده است.
سیامک نمازی، شهروند ایرانیـآمریکایی و زندانی پیشین در ایران که هشت سال در زندان بوده و در سال ۲۰۲۳ در چارچوب توافقی با دولت بایدن آزاد شد، گفت: «با بازداشت ناعادلانهی آقای حکمتی و افرادی مانند او، تهران بار دیگر بیدلیل تنش میان خود، ایالات متحده و اسرائیل را شعلهور میکند.»

کامران حکمتی
حکمتی مالک یک کسبوکار جواهرفروشی در منطقهی الماسفروشان میانهی منهتن است و در منطقهی گریت نک، لانگ آیلند زندگی میکند؛ منطقهای که جمعیت قابل توجهی از یهودیان ایرانیـآمریکایی در آن ساکناند. خانوادهاش میگویند او عاشق گذراندن وقت با چهار فرزند و نخستین نوهاش است، از اعضای فعال کنیسهی محلی است و علاقهی عمیقی به فرهنگ ایرانی دارد.
شهره نوفَر، دخترعموی او که در کالیفرنیا زندگی میکند، در گفتوگویی تلفنی گفت: «کامران همیشه محور خانواده بود؛ برای همه حاضر بود ــ همسرش، فرزندانش، بستگانش، حتی کسانی که در ایران ملاقاتشان میکرد. واقعاً طنز تلخی است که کشوری که او اینقدر دوستش داشت و سعی میکرد به آن کمک کند، حالا او را زندانی کرده است.»
به گفتهی خانواده، حکمتی در سالهای گذشته چندین بار، گاه تنها و گاه همراه با همسر و فرزندانش، به ایران سفر کرده بود و هیچ مشکلی نداشت تا اینکه در ماه مه امسال، همزمان با بالا گرفتن تنشها میان ایران و اسرائیل پیش از حملات نظامی، شرایط تغییر کرد.
به گفتهی خانواده، نیروهای امنیتی در فرودگاه بینالمللی تهران هنگام خروج، گذرنامهی او را ضبط کرده و خواستار دسترسی به تلفن همراه و حسابهای شبکههای اجتماعیاش شدند.
از ماه مه تا اوایل ژوئیه، مأموران اطلاعاتی چندین بار او را بازجویی کردند، در حالی که او در خانهی یکی از بستگان در تهران اقامت داشت و از خروج از کشور منع شده بود. اوایل ژوئیه، اندکی پس از برقراری آتشبس میان ایران و اسرائیل، مأموران امنیتی به خانهی او یورش بردند و وی را بازداشت کردند.
به گفتهی خانواده، او در اواخر اوت بدون دسترسی به وکیل محاکمه و محکوم شد و خانواده پس از صدور حکم برایش وکیل گرفتند.
رهبران جمهوری اسلامی، از جمله رئیسجمهور مسعود پزشکیان، همواره از ایرانیان مقیم خارج ــ از جمله اقلیتهای دینی و قومی ــ خواستهاند بدون ترس به کشور سفر کنند. آقای پزشکیان در سخنرانی خود در مجمع عمومی سازمان ملل متحد در سپتامبر نیز بر همین موضع تأکید کرده بود.
|
جمعه ۱۶ آبان ۱۴۰۴ -
Friday 7 November 2025
|
ايران امروز |
میشل نیکولز / خبرگزاری رویترز / ۶ نوامبر ۲۰۲۵
شورای امنیت سازمان ملل متحد تحریمها علیه احمد شرع، رئیسجمهور سوریه، را لغو کرد. او قرار است روز دوشنبه در کاخ سفید با دونالد ترامپ، رئیسجمهور ایالات متحده، دیدار کند.
قطعنامه پیشنهادی آمریکا که روز پنجشنبه به رأی گذاشته شد، همچنین تحریمها علیه انس خطاب، وزیر کشور سوریه، را لغو میکند. این قطعنامه با ۱۴ رأی موافق به تصویب رسید و چین رأی ممتنع داد.
واشنگتن طی ماههای گذشته از ۱۵ عضو شورای امنیت خواسته بود تحریمهای سوریه را کاهش دهد. ترامپ در ماه مه در یک تغییر اساسی در سیاست آمریکا، اعلام کرد که تحریمهای ایالات متحده علیه سوریه را لغو میکند.
مایک والتز، سفیر آمریکا در سازمان ملل، پس از رأیگیری در روز پنجشنبه گفت: «شورا پیامی قوی و سیاسی میفرستد که نشان میدهد سوریه پس از سرنگونی اسد و همراهانش وارد دورهای تازه شده است.»
پس از ۱۳ سال جنگ داخلی، بشار اسد، رئیسجمهور پیشین سوریه، در ماه دسامبر ۲۰۲۴ طی حملهای برقآسا از سوی نیروهای شورشی تحت رهبری گروه اسلامگرای «هیئت تحرير الشام» از قدرت برکنار شد.
هیئت تحریر الشام که پیشتر با نام جبهه النصره فعالیت میکرد، شاخه رسمی القاعده در سوریه بود تا اینکه در سال ۲۰۱۶ ارتباط خود را با این شبکه قطع کرد. این گروه از مه ۲۰۱۴ در فهرست تحریمهای شورای امنیت سازمان ملل علیه القاعده و داعش قرار دارد.
شماری از اعضای هیئت تحریر الشام نیز تحت تحریمهای سازمان ملل شامل ممنوعیت سفر، مسدود شدن داراییها و تحریمهای تسلیحاتی قرار دارند. تحریمهایی که علیه شرع و خطاب اعمال میشد، اکنون لغو شده است.
گزارش ناظران تحریمهای سازمان ملل که رویت آن در ماه ژوئیه توسط رویترز گزارش شد، نشان میدهد این نهاد در سال جاری هیچ «ارتباط فعالی» میان القاعده و هیئت تحریر الشام مشاهده نکرده است.
امتناع چین از رأی دادن
چین از آن جهت به قطعنامه رأی ممتنع داد که معتقد بود متن آن نگرانیهای پکن درباره وضعیت امنیتی و مقابله با تروریسم در سوریه را بهدرستی منعکس نمیکند.
فو کُنگ، سفیر چین در سازمان ملل، یادآور شد که کشورش مدتهاست درباره سرنوشت «جنبش اسلامی ترکستان شرقی» در سوریه نگرانی دارد؛ گروهی که اعضای آن شامل جنگجویان اویغور از چین و آسیای مرکزی است. سازمانهای حقوق بشری، پکن را به نقض گسترده حقوق اقلیت مسلمان اویغور متهم میکنند.
فو گفت: قطعنامهای که روز پنجشنبه تصویب شد «به روشنی تأکید دارد» که سوریه باید «اقدامات قاطع برای مقابله با اقدامات تروریستی و مقابله با تهدید جنگجویان خارجی از جمله اعضای جنبش ترکستان شرقی در سوریه» انجام دهد.
واسیلی نبنزیا، سفیر روسیه در سازمان ملل، نیز اعلام کرد مسکو از این قطعنامه کوتاه و موجز حمایت کرده است زیرا «پیش از هر چیز، بازتابدهنده منافع و خواست مردم سوریه است.»
روسیه در طول جنگ، به صورت دیپلماتیک از متحد خود بشار اسد حمایت میکرد و بیش از دوازده بار از حق وتو برای سد کردن قطعنامههای شورای امنیت استفاده نمود. در بسیاری موارد چین نیز از آن حمایت کرده بود. شورای امنیت در طول جنگ داخلی سوریه چندین بار در ماه به بحث پیرامون اوضاع سیاسی، انسانی و تسلیحات شیمیایی سوریه میپرداخت.
پس از سالها اختلاف در شورای امنیت، ابراهیم علابی، سفیر سوریه در سازمان ملل، روز پنجشنبه این تصمیم را «پیامی از حمایت از زنان و مردان سوری در تلاش برای بازسازی میهن و زندگیشان» توصیف کرد.
وی در سخنرانی خود در شورا گفت: «سوریه جدید داستانی موفق خواهد بود؛ الگویی درخشان که نشان میدهد بهترین مسیر در روابط بینالملل، تعامل مثبت و همکاری سازنده است. اگر نگرانیهایی وجود دارد، سوریه کاملاً آماده است با نیتی صادق و بر پایه احترام متقابل به آنها رسیدگی کند.»
|
جمعه ۱۶ آبان ۱۴۰۴ -
Friday 7 November 2025
|
ايران امروز |
مقدمه مترجم: نوشتهای از مسئول صفحه فرهنگی نشریه زوددویچه تسایتونگ درباره تاثیرات پیروزی زهران ممدانی در انتخابات شهرداری نیویورک، برای آلمان، اروپا و دنیا.
به نظر نویسنده این پیروزی تجسم تولد دوباره رویای آمریکایی و نماد ارزشهایی است که نهتنها در آمریکا، بلکه در اروپا و بطور کلی سراسر جهان، در مرکز آماج قدرت قرار گرفتهاند – ارزشهایی چون عدالت، خیر عمومی و تنوع. زهران ممدانی به عنوان یک مهاجر، از تبار هندی و مسلمان، با تجربه همکاری با جنبشهای مترقی و محیطزیستی، توانست حمایت طبقه متوسط، روشنفکران و مهاجران نیویورک را جلب کند و نشان دهد که سیاستمدار میتواند هم سرگرمکننده باشد، هم اثرگذار.
نویسنده معتقد است که پیروزی ممدانی پیامی جهانی دارد: نیویورک دیگر زمین بازی ثروتمندان نیست و نه تنها باید، بلکه میتوان برای مقابله با نابرابری اجتماعی و بحران مسکن به میدان آمد. این پیام در مونیخ، پاریس و لندن نیز شنونده دارد – در همه آن شهرهایی که بحران مسکن مردم را از زادگاهشان بیرون میراند. استراتژی ممدانی ساده اما موثر بود: دغدغههای واقعی مردم را در اولویت قرار دادن و با برنامههای معقولی مانند تثبیت اجارهها، بازسازی حملونقل عمومی و مراقبت از کودکان، اعتماد رأیدهندگان را جلب کردن. برنامه انتخاباتی او، برخلاف هیاهوهای مطبوعاتی جریانات سیاسی-اجتماعی راستگرا نه چپ رادیکال هستند و نه پوپولیستی، بلکه موضوعاتی را در سرلوحه دارد که در اروپا جزو مسائل استاندارد احزاب بورژوایی محسوب میشوند.
زهران ممدانی اکنون باید توانمندی خود را سریعاً در مدیریت عملی شهر مانند مقابله با بحرانهای مالی و اجتماعی اثبات کند، در حالی که با تهدیدهای واشنگتن و سیاستهای ترامپ مواجه است. مقاومت ممدانی در برابر فشارهای دولت فدرال، در اروپا نمادی از سیاست شرافتمندانه و ایستادگی در برابر تجاوزات خارجی تلقی میشود.
به گفته نویسنده، ممدانی شخصیتی دارد که در اروپا هم آرزو میشود، فردی شبیه او در سیاستشان وجود داشته باشد؛ سیاستمداری کاریزماتیک، پرانرژی، صادق با مردم و در عین حال سرگرمکننده که الهام بخش نیروهای مترقی و سوسیالدموکرات اروپایی باشد تا به جای کوتاه آمدن، برای اهدافشان بجنگند و شجاعت مدنی پایه اجتماعی خود را برجسته کنند. ای کاش، ما هم اینجا فردی مثل او داشتیم.
شهردار جدید نیویورک، زهران ممدانی، امیدهای شگفتانگیزی را در خود گرد آورده است — حتی در اروپا نیز. او قرار است بهنمایندگی از جهان علیه بیعدالتیهای عصری مبارزه کند که دونالد ترامپ به نماد آن تبدیل شده است.
آندریان کری(Andrian Kreye)
زوددویچه تسایتونگ (Süddeutschen Zeitung)
برگردان: جمشید خونجوش
نگاه اروپا به سمت غرب، همیشه در افق درخشان و پر زرقوبرق آسمانخراشهای نیویورک متوقف میشد. از قرن نوزدهم، این شهر نمادی از وعدهها و آرزوهای بزرگ بوده است. بنابراین، جای تعجبی ندارد که زهران ممدانی پس از پیروزیاش در انتخابات شهرداری نیویورک، در این سوی اقیانوس اطلس نیز چون یک منجی مورد استقبال قرار گرفته است.
در تخیل آلمانی، چنین چهرههایی همیشه وجود داشتهاند: جان اف. کندی که میخواست بشریت را به ماه ببرد، جیمی کارتر که دلهای جهان را تسخیر کرد، بیل کلینتون که آن را به دنیای فضای سایبری رساند، و باراک اوباما که به عنوان اولین رئیسجمهور سیاهپوست آمریکا یکی از آخرین مرزهای جنبش حقوق مدنی را درنوردید.
نبرد برای ریاستجمهوری آمریکا همیشه تا حدی یک رقابت جهانی است، هرچند بسیاری از کسانی که آن را دنبال میکنند خود حق رأی ندارند – چرا که سیاستهای کاخ سفید بیواسطه بر سراسر جهان اثر میگذارد؛ چه در زمینهی تعرفههای تجاری، چه مقررات فناوری و چه در سیاست ژئوپولیتیکی.
اما اینکه یک انتخابات شهرداری تا این حد توجه جهانی را جلب کند، پدیدهای تازه است. و این امر تنها بر زمینه زمانه کنونی قابل درک است: زهران ممدانی نماد ارزشهایی است که نهتنها در آمریکا، بلکه در سراسر جهان، در مرکز آماج قدرت قرار گرفتهاند – ارزشهایی چون عدالت، خیر عمومی و تنوع.
بدین ترتیب، او تجسم وعده ابتدایی دنیای نو است – همان وعدهای که نیویورک دروازهی سنتی ورود به آن به شمار میرفت. در اینجا بود که زندگی تازه میلیونها نفر آغاز شد؛ کسانی که از سرزمینهای خود راهی شدند تا از جنگ، گرسنگی یا حتی ملال زندگی روزمره بگریزند.
به همین دلیل، نیویورک هنوز هم مقصد رویایی مردمان بیشماری در سراسر جهان است. در امتداد خیابان روزولت در منطقه کویینز، حدود ۳۰۰ زبان مختلف سخن گفته میشود. دیوید دینکینز، نخستین شهردار آفریقاییتبار نیویورک، زمانی شهر خود را «موزاییکی شگفتانگیز» نامیده بود.
دونالد ترامپ آن وعدههای دیرینه را بر باد داده است. ملیگرایی او دیگر بر پایهی این باور استوار نیست که آمریکا «سرزمین آرمانها»ست، بلکه بر ایده «کشور بومیان، بهویژه سفیدپوستان» بنا شده است.
تماشای ویدیوهای ماموران نقابدار اداره مهاجرت (ICE) که در شهرهای آمریکا به شکار مهاجران میپردازند، برای اروپاییان تنها به دلیل خشونت عریان این نیروها دردناک نیست؛ بلکه به این خاطر است که آنان میدانند کشوری که زمانی جهان را در آغوش میگرفت، اکنون دیگران را طرد میکند. پناهگاهی از دست رفته است. از زمان دوره دوم ریاستجمهوری ترامپ، آمریکا دیگر رویایی برای جهانیان نیست – بلکه به تهدیدی بدل شده است.
در چنین فضایی، زهران ممدانی برای آلمانیها و اروپاییان، یادآور تولدی دوباره از رویای آمریکایی است. او در سخنرانی پیروزیاش گفت که اکنون بهعنوان یک مهاجر، شهر مهاجران را اداره خواهد کرد. او از تبار هندی، مسلمان و زاده اوگاندا است – نمادی از همان هویتهای پساناسیونال (فراملی) که قرن بیستویکم در حال عادی سازی آنهاست.
موضوعاتی که ممدانی از آنها دفاع میکند، مدتهاست در نیویورک شعلهورند. کافی است به نقشههای انتخاباتی نگاهی بیندازیم تا ببینیم او در محلههای طبقهی متوسط، روشنفکران و مهاجران رأی بالایی به دست آورده است. در مقابل، در منطقهی اطراف والاستریت و منطقهی ویژهی ثروتمندان در اپر ایستساید نتوانست موفقیتی کسب کند.
اما درست به همین دلیل، پیروزی او پیامی روشن دارد: اینکه نیویورک دیگر صرفاً زمین بازی ابرثروتمندان نیست که برجهای شیشهای آپارتمانهای لوکس خود را همچون نیزههایی از سرمایه در آسمان شهر فرو کردهاند.
این پیام در مونیخ، پاریس و لندن نیز شنیده میشود – در همهی آن شهرهایی که بحران مسکن مردم را از زادگاهشان میرانَد. در نیویورک، اکنون کسی به میدان آمده که میخواهد با این نابرابری بجنگد. برای بسیاری در اروپا، این همان رؤیای مترقی و امیدبخش است: اینکه ای کاش در قارهی ما نیز چهرههایی چون زهران ممدانی پیدا شوند. بهویژه چون او میداند چگونه دلها را به دست آورد.
در روزهای پیش از انتخابات، او تا ساعات صبحگاهی در خیابانها، باشگاههای شبانه و فستفودها پرسه میزد.
ممدانی نسبت به رقبایش بسیار باور پذیرتر به نظر میرسید: اندرو کوموی بیرمق که پس از شکست در رقابت مقدماتی به صورت مستقل وارد رقابت شد و کرتیس اسلیوا، رئیس گروه شبهنظامی «فرشتگان نگهبان» (Guardian Angels) برای جمهوریخواهان. و مهمتر از همه، او (ممدانی) سرگرمکنندهتر بود.
زهران ممدانی از آن نوع سیاستمدارانی است که میدانند سرگرم کردن، دستکم به همان اندازه مهم است که سیاستورزی. او در تمام کانالها، از گوشهی خیابان تا ویدیوهای تیکتاک این مهارت را بکار میگیرد. در این زمینه، تنها کسی که میتواند با او رقابت کند، دونالد ترامپ است.
کاریزمای چنین افرادی میتواند همچون یک نیروی طبیعی باشد. اگر در ماههای اخیر با زهران ممدانی مواجه شده بودید، میتوانستید تجربه کنید که چگونه حضور او مانند موجی قدرتمند پیش میرود. وقتی چنین شخصیتی وارد اتاقی میشود، گویی تمام مولکولها به سمت او جهت میگیرند. لبخندش مانند یک بانک انرژی است، همان درخششی که ستارگان هالیوود سالنهای سینما را پر میکنند. و چون او و تیمش میدانند چگونه این حضور را در «واحد پول» جهان دیجیتال تبدیل کنند، تأثیر آن بسیار گسترده است. یک در آغوش گرفتن در گوشهای از برانکس میتواند تا باواریا تاثیر گذارد. چنین شخصیتی، آرزوی بسیاری است، حتی در کشوری که مقامها میان افرادی تقسیم میشوند که بیشتر نمایندهی جذابیت بوروکراسیاند تا شور و شوق مبارزات سیاسی.
به همین دلیل، احزاب چپ از آلمان و فرانسه نمایندگانی فرستادند تا انتخابات شهرداری نیویورک را از نزدیک مشاهده کنند. آنها میخواستند بیاموزند که چگونه کسی که از صندلیهای پشتی مجلس ایالتی نیویورک (New York State Assembly) به صحنه آمده بود، توانست به چهرهای درخشان با نفوذ جهانی بدل شود.
در واقع، استراتژی ممدانی چندان پیچیده نبود. او راهی یافته بود تا به پایه رأیدهندگان خود این حس را بدهد که او دغدغههای واقعی و روزمره آنها را میشناسد و تنها درگیر جدالهای فرهنگی انتزاعی یا کشمکشهای سیاسی نیست. برنامه انتخاباتی او حتی نزدیک به آن چیزی نبود که مخالفانش و رسانههای راستگرای آمریکا نشان میدادند.
به عنوان مثال تثبیت اجارهها، بازسازی حملونقل عمومی، ایجاد مکانهای مراقبت از کودکان (Kitaplätze) که باید از طریق افزایش دو درصدی مالیات برای کسانی با درآمد سالانه بالای یک میلیون دلار تأمین شوند: همه این موضوعات در اروپا جزو مسائل استاندارد احزاب بورژوایی محسوب میشوند. این همان ناسازگاری شناختی (cognitive dissonance) است که اغلب نگاه اروپاییها به آمریکا را مخدوش میکند. در ایالات متحده، حتی چپها از نظر معیارهای اروپایی، بیشتر سمت راست محسوب میشوند. باراک اوباما در اروپا احتمالاً در جریان میانهی حزب آزاد دموکرات آلمان (FDP) قرار میگرفت. ممدانی اما یک سوسیالدموکرات مترقی به شمار میرود.
آنچه در شخصیت ممدانی برای آلمانیها و دیگر اروپاییان تجسم مییابد، امید است. او کسی است که تنها برای شهروندان خود مبارزه نمیکند، بلکه نمادی است برای جهان که باید در برابر بیعدالتیهای دوران حاضر ایستادگی کند – دورانی که نماد و کاتالیزور آن دونالد ترامپ شده است.
خود ترامپ تهدید کرده بود که میلیاردها دلار بودجه فدرال را از شهر نیویورک کم خواهد کرد و نیروهای نظامی اعزام خواهد نمود. اما شهردار جدید تاکنون تحت تأثیر این تهدیدها قرار نگرفته و اعلام کرده است که تسلیم تهدیدهای یک قلدر نخواهد شد.
همین روحیه را نیز در سیاست اروپایی میخواستند ببینند؛ جایی که بسیاری از دولتها توافقات ژئوپلیتیکی محتاطانه را ترجیح داده و تا حد زیادی از مواجهه با تهدیدهایی از سوی کشورهایی مثل روسیه، چین و حتی آمریکا خودداری کردهاند تا زمانی که این تهدیدها کاملاً واقعی شدند. گرچه سرعت افزایش فاصله درآمدها در شهرها ممکن است در نیویورک از بسیاری از دیگر شهرها شدیدتر باشد، اما این مشکل دیگر فقط محلی نیست؛ بلکه یک مسئله جهانی است.
چه چیزی در اینجا رویای آرمانی است و چه چیزی میتواند به واقعیت سیاسی بدل شود؟ پاسخ به این سوال بستگی به آن دارد که شهروندان نیویورکی به شهردار جدید چقدر زمان خواهند داد. او باید به سرعت توانمندی خود را اثبات کند. دفتر شهرداری مسئولیتهای عملی و ملموسی دارد: برفروبی و مقابله با طوفانهای برفی، جلوگیری از ناآرامیهای اجتماعی، محافظت از شهر در برابر کمبود منابع مالی. اما مهمتر از همه، او باید در کشور در شرایط انزوا حکومت کند، جایی که رئیسجمهور خودکامه در واشنگتن، شهرهای بزرگ تحت هدایت چپ را بهعنوان مناطق دشمن در داخل کشور تعریف کرده است.
ترامپ پیشتر نشان داده است که آمادگی اعزام نیرو به شهرهایی مانند لس آنجلس، شیکاگو و پورتلند را دارد و کوتاه پیش از پیروزی ممدانی، اعلام کرد که نیویورک نیز از این قاعده مستثنی نخواهد بود. مقاومت ممدانی در برابر این تجاوزات از واشنگتن، در اروپا بهعنوان نماد و استعارهای از توان دفاع یک سیاست با وجدان و اخلاقمدارانه در برابر فشارهای خارجی تعبیر میشود.
در بهترین حالت، زهران ممدانی میتواند انگیزهای باشد تا دموکراتها در آمریکا و طیفهای مترقی و سوسیالدموکرات در اروپا را تشویق کند تا بهجای کوتاه آمدن، برای اهدافشان بجنگند. نباید دستکم گرفت که او از چه محیط سیاسیای آمده است. تا کنون، او کمتر با دموکراتها و بیشتر با نیروهای مترقی همکاری کرده است – همان جنبشهای اعتراضی، محیطزیستی و مقاومت که کمتر کسی از آنها خبر دارد. در این پایهها مردمی، آنچنان شهامت مدنی وجود دارد که زهران ممدانی با پیروزی خود آن را در کانون توجه عمومی قرار داده است – و این تنها محدود به آمریکا نیست.
|
جمعه ۱۶ آبان ۱۴۰۴ -
Friday 7 November 2025
|
ايران امروز |
|
جمعه ۱۶ آبان ۱۴۰۴ -
Friday 7 November 2025
|
ايران امروز |
|
جمعه ۱۶ آبان ۱۴۰۴ -
Friday 7 November 2025
|
ايران امروز |
|
جمعه ۱۶ آبان ۱۴۰۴ -
Friday 7 November 2025
|
ايران امروز |
باراک راوید / آکسیوس
به گفته مقامات آمریکایی، رئیسجمهور قزاقستان، قاسمژومارت توقایف، قرار است روز پنجشنبه در دیدار با رئیسجمهور ترامپ اعلام کند که کشورش به توافقات ابراهیم خواهد پیوست.
اهمیت موضوع
اگرچه قزاقستان و اسرائیل بیش از ۳۰ سال است که روابط دیپلماتیک کامل دارند، اما این اقدام با هدف احیای توافقات ابراهیم به عنوان چارچوبی تحت رهبری آمریکا برای همکاری میان اسرائیل و جهان عرب و مسلمان انجام میشود.
تصویر کلی
ترامپ ماه گذشته به Axios گفته بود که با توجه به انزوای شدید اسرائیل در پی جنگ غزه، یکی از اولویتهای او پس از پایان جنگ، بازگرداندن حمایت بینالمللی از این کشور خواهد بود.
مقامات آمریکایی میگویند اعلامیه روز پنجشنبه نخستین گام در جهت ترمیم جایگاه اسرائیل در جهان عرب و مسلمان است. آنها معتقدند افزودن کشورهای مسلماننشین بیشتر به توافقات ابراهیم میتواند مشروعیت بینالمللی اسرائیل را تقویت کند.
یکی از مقامات آمریکایی اظهار داشت: «این اقدام نشان خواهد داد که توافقات ابراهیم باشگاهی است که بسیاری از کشورها خواهان عضویت در آن هستند و گامی برای ورق زدن صفحه جنگ غزه و حرکت به سوی صلح و همکاری بیشتر در منطقه خواهد بود.»
نکات پنهان
اعلامیه روز پنجشنبه بهتنهایی تحولآفرین نیست. هیچ سابقهای از درگیری میان اسرائیل و قزاقستان وجود ندارد و هیچ محدودیتی برای سفر یا فعالیت تجاری اسرائیلیها در قزاقستان اعمال نمیشود.
برای قزاقستان، که در همان روز توافقی درباره مواد معدنی حیاتی با آمریکا امضا کرده، این اقدام فرصتی برای کسب حسننیت در واشنگتن محسوب میشود.
برای دولت ترامپ، جذب بازیگران منطقهای مانند عربستان سعودی یا حتی سوریه به توافقات ابراهیم اولویت مهمتری است، اما از نظر دیپلماتیک بسیار حساستر خواهد بود.
پشت پرده
توقایف روز پنجشنبه به عنوان بخشی از نشست سران پنج کشور آسیای مرکزی با ترامپ، که همگی کشورهای مسلماننشین هستند، به کاخ سفید سفر خواهد کرد.
پیش از این نشست، توقایف با کاخ سفید تماس گرفته و اعلام کرده بود که مایل است کشورش را به توافقات ابراهیم ملحق کند. به گفته یکی از مقامات آمریکایی، توقایف خواهان ارتقای روابط موجود با اسرائیل، بهرهمندی از همکاری و یکپارچگی منطقهای بیشتر، و ارسال پیامی درباره تساهل مذهبی و اهمیت گفتوگو بوده است.
در جریان دیدار ترامپ با توقایف، انتظار میرود آنها تماس تلفنی با نخستوزیر اسرائیل، بنیامین نتانیاهو، برقرار کرده و قصد قزاقستان برای پیوستن به توافقات را اعلام کنند.
یکی از مقامات افزود که ترامپ خواهان برگزاری مراسم امضای رسمی در کاخ سفید با حضور رهبران اسرائیل و قزاقستان، و ترجیحاً رهبران کشورهای دیگری است که مایل به پیوستن به توافقات هستند.
یادآوری تاریخی
توافقات عادیسازی روابط میان اسرائیل و امارات متحده عربی، بحرین و مراکش، از دستاوردهای کلیدی سیاست خارجی ترامپ در دوره اول ریاستجمهوریاش بود.
اما مقامات آمریکایی میگویند دولت ترامپ قصد دارد قالب اولیه توافقات را گسترش داده و بر ترویج همکاری منطقهای و تساهل مذهبی تأکید کند.
چشمانداز آینده
یکی از مقامات آمریکایی گفت کاخ سفید قصد دارد پیش از سفر برنامهریزیشده ولیعهد عربستان، محمد بن سلمان، به واشنگتن در تاریخ ۱۸ نوامبر، بر توافقات ابراهیم تمرکز بیشتری داشته باشد.
در جریان یک کنفرانس اقتصادی در میامی در روز چهارشنبه، ترامپ از سفیر عربستان در واشنگتن، شاهدخت ریما بنت بندر، نام برد و به او گفت که خواهان پیوستن عربستان سعودی به توافقات ابراهیم است.
با این حال، مقامات آمریکایی اذعان دارند که دستیابی به توافق صلح میان عربستان و اسرائیل هنوز دور از دسترس است.
|
جمعه ۱۶ آبان ۱۴۰۴ -
Friday 7 November 2025
|
ايران امروز |
در چند دهه گذشته مشخص شده که بوی بدن ما تحت تأثیر ژنها، هورمونها، سلامت و بهداشت است و در این میان فرقی ندارد که مرد باشید یا زن، جوان یا پیر، دگرجنسگرا یا همجنسگرا، غالب یا مطیع، در دوران تخمکگذاری باشید یا باردار، بیمار یا سالم، شاد یا غمگین.
بسیاری از این عوامل از کنترل ما خارجاند، اما نه همه. یکی از تأثیرگذارترین عوامل بر بوی بدن، غذایی است که میخوریم. آنچه میخوریم نهتنها بر بوی کلی بدن اثر میگذارد، بلکه بر درک دیگران از ما، از جمله میزان جذابیت ما نیز تأثیر دارد.
از دیدگاه زیستی، غذا از دو مسیر اصلی بر بوی بدن اثر میگذارد: روده و پوست.
در فرایند هضم، باکتریهای رودهای مواد غذایی را متابولیزه میکنند. برخی از واکنشهای شیمیایی میان ترکیبات غذایی و باکتریها باعث آزاد شدن گازهایی میشود. این امر میتواند منجر به بوی بد دهان یا هالیتوزیس شود، که بستگی به نوع غذای مصرفی دارد. آمارها نشان میدهند حدود یکسوم بزرگسالان در جهان از نوعی بوی بد دهان رنج میبرند، هرچند علل دیگری نیز وجود دارد.
مسیر دوم پوست است. ترکیبات شیمیایی حاصل از متابولیسم غذا وارد جریان خون و بافتهای مختلف بدن میشوند. برخی از آنها از طریق تعریق دفع شده و با باکتریهای سطح پوست واکنش میدهند و بوی بدن را شکل میدهند.
مواد غذایی مختلف، ترکیبات شیمیایی متفاوتی دارند که در مراحل گوناگون بوی خاصی تولید میکنند. با این حال، تقریباً همه خوراکیهای بدبو یک مقصر مشترک دارند: گوگرد. با وجود این، جالب است بدانیم که پژوهشها نشان دادهاند بعضی از این ترکیبات بدبو میتوانند ما را جذابتر کنند.
میوهها و سبزیجات
کلم بروکلی، کلم، کلم بروکسل و گلکلم اگرچه از اجزای اصلی یک رژیم سالماند، اما سرشار از ترکیبات گوگردی هستند که بویی شبیه تخممرغ فاسد دارند. این ترکیبات پس از ورود به جریان خون و تعامل با باکتریهای پوست، بوی تند و زنندهای در عرق ایجاد میکنند.
مواد غذایی از جمله سیر و پیاز نیز بهدلیل داشتن همین ترکیبات گوگردی، بوی دهان و عرق را تغییر میدهند. هنگام متابولیسم، آنها به موادی مانند دیآلیل دیسولفید و آلیل متیل سولفید تجزیه میشوند که هرکدام در زمان متفاوتی از بدن خارج میشوند: بلافاصله پس از خوردن و حدود ۳۰ دقیقه بعد.
با این حال، مطالعات نشان دادهاند که هرچند سیر بوی دهان را بد میکند، اما بوی عرق زیر بغل را جذابتر میکند.
سبزیجات دیگری نیز اثر خاصی دارند. مثلاً مارچوبه حاوی ترکیبی به نام اسپارازوئیک اسید است که هنگام هضم، ترکیبات گوگردی مانند متیل مرکاپتان و دیمتیل سولفید آزاد میکند؛ موادی که موجب بوی خاص عرق و ادرار میشوند. این ترکیبات بسیار فرّارند، بنابراین بوی آنها در فضا بهراحتی پخش میشود و معمولاً تا بیش از پنج ساعت باقی میماند. البته همه افراد این بو را تولید یا حس نمیکنند.
بهطور کلی، مصرف بیشتر میوه و سبزیجات باعث میشود بوی بدن خوشایندتر شود. مطالعهای در سال ۲۰۱۷ در استرالیا نشان داد مردانی که میوه و سبزی بیشتری مصرف میکنند، بویی میوهای، گُلی و شیرینتر دارند.
همچنین مشخص شده که رژیمهای با اندکی چربی، گوشت، تخممرغ و توفو نیز باعث خوشبو شدن پوست میشود، اما رژیمهای پُرکربوهیدرات، بوی ناخوشایندتری تولید کردند.
گوشت و ماهی
گوشت و ماهی نیز بوی بدن را تغییر میدهند، زیرا پروتئینهای حیوانی در بدن به اسیدهای آمینه و چربیهایی تجزیه میشوند که سپس از طریق عرق دفع شده و با باکتریهای پوست واکنش میدهند.
ماهی و لوبیا نیز بهدلیل داشتن ترکیبی به نام تریمتیلآمین (Trimethylamine) میتوانند بوی تند و شبیه بوی ماهی ایجاد کنند. بیماری نادری به نام تریمتیلآمینوریا یا سندروم بوی ماهی وجود دارد که در آن بدن قادر نیست این ترکیب را به مادهای بیبو تبدیل کند، در نتیجه فرد بوی شدیدی شبیه ماهی گندیده میدهد.
الکل و قهوه
الکل – بهویژه در مصرف زیاد و مکرر – میتواند هم از طریق دستگاه گوارش و هم از طریق غدد عرق باعث ایجاد بوی نامطبوع شود. بدن هنگام تجزیه الکل در کبد، ترکیبی سمی و فرّار به نام استالدهید (acetaldehyde) آزاد میکند که بویی شبیه بوی کهنه الکل دارد.
همچنین الکل باعث کمآبی بدن و کاهش ترشح بزاق میشود و محیط مناسبی برای رشد باکتریهای دهان فراهم میکند و بوی بد دهان را تشدید میسازد.
از سوی دیگر، کافئین موجود در قهوه و چای، غدد آپوکرین را تحریک میکند (غددی که در نواحی زیر بغل و کشالهٔ ران فعالاند) و باعث افزایش تعریق میشود. این افزایش عرق محیطی مناسب برای رشد باکتریها ایجاد میکند و میتواند بوی بدن را تشدید کند.
تعداد گامهای روزانه ممکن است پیشرفت آلزایمر را به تاخیر بیندازد
یک مطالعه جدید نشان داده که افزایش تعداد گامهایی که هر روز برمیدارید، ممکن است سرعت زوال شناختی در سالمندانی را که از پیش نشانههای زیستی اولیه بیماری آلزایمر را دارند، کاهش دهد.
وجود پروتئینهای بتا آمیلوئید و تاو (Tau) از نشانههای شاخص بیماری آلزایمر است. تجمع آمیلوئید میتواند از دهه سوم زندگی، یعنی از حدود ۳۰ سالگی، در فضاهای میان نورونها آغاز شود و ارتباط بین سلولهای مغزی را مختل کند. رشد رسوبات آمیلوئید، گسترش سریع پروتئینهای غیرطبیعی تاو را در پی دارد؛ پروتئینهایی که درون سلولهای مغز درهمتنیده میشوند و در نهایت موجب مرگ آنها میگردند.
به گفتهٔ دکتر وای-ینگ وِندی یائو (Wai-Ying Wendy Yau)، عصبشناس و پژوهشگر اختلالات حافظه در بیمارستان عمومی ماساچوست در بوستون و نویسندهٔ اصلی این پژوهش “فعالیت بدنی میتواند به کند شدن تجمع پروتئین تاو – که بیشترین ارتباط را با از دست رفتن حافظه دارد – کمک کند و روند زوال شناختی را در افرادی که در مراحل اولیه آلزایمر هستند به تاخیر بیندازد.”
این مطالعه نسبتا کوچک بود و تنها ۲۹۶ نفر بین ۵۰ تا ۹۰ سال در آن شرکت کردند، اما پژوهشگران از معیارهای عینی و دقیق استفاده کردند که اعتبار این مطالعه ۱۴ ساله را افزایش میداد. این پژوهش روز دوشنبه در نشریه Nature Medicine منتشر شد.
نتایج نشان داد که تجمع تاو در افرادی که تا ۷٬۵۰۰ گام در روز پیادهروی میکردند، سه تا هفت سال کندتر بود. در مقابل، افرادی که کمتحرک بودند، افزایش سریعتری در سطح تاو و کاهش شدیدتری در عملکرد شناختی و تواناییهای روزمره داشتند.
در سطح جهان، بیش از ۵۵ میلیون نفر مبتلا به زوال عقل هستند و آلزایمر شایعترین نوع آن است که ۶۰ تا ۷۰ درصد از این موارد را تشکیل میدهد. پیشبینی میشود تعداد افراد مبتلا به زوال عقل تا سال ۲۰۵۰ به ۱۳۹ میلیون نفر افزایش یابد. این افزایش تا حدودی به دلیل افزایش جمعیت سالمندان است.
الینا فرهادی / دویچهوله فارسی
|
جمعه ۱۶ آبان ۱۴۰۴ -
Friday 7 November 2025
|
ايران امروز |
به یاد پوری سلطانی (۱۳۰۶- ۱۶ آبان ۱۳۹۴)
۱
چندی پیش پادکستی شنیدم که جملهای در آن مرا به حیرت و وحشت، هر دو، انداخت. جمله شاید در کل محتوای پادکست تنها جملهای معترضه بود. اما معنی و منطقی در آن بود که میتوانم بگویم ترسناک بود. میدانیم که یکی از منابعی که برای تاریخ یا سرگذشتنامهنویسی وجود دارد روایتها و شهادتها و گفتهها و نقلقولهایی است که معاصران دربارهٔ شخص یا موضوع مورد تحقیق میگویند و مینویسند. مانند آنچه در تاریخ بیهقی و کسروی و ناظمالاسلام میخوانیم. اهمیت این منابع از آن است که اطلاعاتی مستقیم و دست اول از زندگیها و رویدادها و زمینههای تاریخی و اجتماعی بهدست میدهند و از اینرو برای محققان از اهمیت درجه اول برخوردارند. اما اگر آن راویان به جای خاطرهگویی خاطره سازی کنند و به هردلیل واقعیتها را به دروغ درآمیزند یا جعل واقعیت کنند چه بر سر حقیقت خواهد آمد؟ و نسلهای بعدی از کجا بین راست و دروغ تفاوت قائل شوند؟
اما آن جمله چه بود؟ در پادکستی به نام کشو که به صورت مصاحبه یا گفتوگو اجرا میشود، مصاحبهشونده در پاسخ به این سؤال که دوست دارد دربارهٔ چه کسی در تاریخ معاصر ایران برنامه بسازد میگوید آیتالله کاشانی. و میافزاید که اما حالا نمیتواند این کار را بکند. زیرا پسر او هنوز زنده است. میگوید: «میگذارم بمیرد بعد دربارهاش برنامه تهیه میکنم.»
این پاسخ ذهن مرا در همین جمله متوقف کرد. بهراستی چرا باید سرگذشتنامه نویس صبر کند تا شخص موضوع بیوگرافی بمیرد؟ مگر نوشتن بیوگرافی اشخاص در زمان حیاتشان و از زبان خودشان حقیقیتر و درستتر و حتی آسانتر نیست؟ تا اگر اشتباهی در کار روایتگر باشد توسط خود موضوعِ روایت تصحیح شود؟ این دلیل حیرت من بود. اما نتیجهٔ دیگری که از این حرف به ذهنم رسید موجب وحشتم شد، اینکه نکند بعد از مرگ موضوع یا سوژه راحتتر میشود هر راست و دروغی را به هم بافت یا جعل کرد؟ و مردگان هم که دستشان از دامن زندگان کوتاه است.
۲
امروز، ۱۶ آبان ۱۴۰۴ درست ده سال از مرگ پوری سلطانی (۱۶ آبان ۱۳۹۴) میگذرد و من هنوز با واقعیت تلخ آن کنار نیامدهام. تا جایی که به یاد دارم، هرسال در مهرماه، که بیستوهفتم آن روز تیرباران مرتضی کیوان است، چه در ایران و چه دور از ایران، یاد و اندیشهٔ پوری جایی از ذهنم را به خود میگیرد، و اکنون ده سال است که این حالوهوا به ماه آبان وصل میشود که در شانزدهم آن، به گفتهٔ خود پوری، «مرتضی سرانجام صدایش کرد.» و یاد پوری در خلوت ذهنم حضوری دائم مییابد. و در همین حال، ده سال است که با نزدیک شدن به ماه آبان و این روزها یاد نوشتهای که در اولین سالروز مرگ پوراندخت سلطانی در سایت پرخوانندهٔ ایران امروز خواندهام بر ذهنم سنگینی میکند. نوشتهای سراپا جعل و تحریف و دروغ. که از خواندنش در آن زمان به حیرت و وحشت افتادم و سنگینیاش چنان در ته ذهنم رسوب کرد که از آن پس هرسال با سالروز مرگ پوری یادآوریاش بهطرزی سهگانه به من عذاب وجدان میدهد. عذاب وجدان در قبال پوری که بعد از مرگش چنین جعلیاتی از قول مستقیم او بافته و ساخته شده و من میدانم و ساکت ماندهام؛ عذاب وجدان در قبال نفس حقیقت که با سکوتم به آن خیانت میکنم؛ و عذاب وجدان در قبال تاریخ و آیندگان که قرار است به این طریق با بخشی از تاریخ دوران ما آشنا شوند. و خود را ملامت میکنم که چرا با دانستن حقیقت ملاحظه و سکوت میکنم. که در دنیای جعل خبر (Fake news) سکوت نشانهٔ همراهی با جاعلان است و در سلطهٔ حکومتِ دروغ، فاشگویی و راستگویی از مقولهٔ براندازی است.
امسال و امروز، باز در نزدیکی غروب آفتاب پوری، که فکروذهن مرا مدام به خود مشغول میکند، و البته با شنیدن آن جملهٔ پادکست کشو، سرانجام بر آن شدم تا به آن خاطرهنگاری مجعول و جعل تاریخی پاسخی دهم و شاید از این راه دین خود را به پوری و هم به حقیقت ادا کنم و این بار ذهنی را سبک کنم. نوشتهای که در اولین سالگرد درگذشت پوری سلطانی (۶ نوامبر ۲۰۱۶) در سایت ایران امروز با عنوان «آنچه از پوری سلطانی به من رسید» منتشر شده و بسیاری از سایتها و رسانههای اینترنتی مانند کیهان لندن و بالاترین و گویا نیوز و زمانه و غیره آن را بازنشر دادهاند. به عبارتی، ویراستاران این رسانهها نیز، بی آنکه اندکی در صحت این روایت تردید کنند، دروغی آشکار و جعلی تاریخی را عیناً منتشر کردهاند- حال آنکه درک آن با اندکی دقت و ذرهای سواد تاریخی معاصر و حتی تنها با اندک مایهای از شعور متعارف امکان پذیر بود - و اینگونه در گناه فریب مخاطبان و جعل تاریخ به عنوان خاطرهای دست اول با نویسندهٔ آن همدست شدند. و چنین است که تاریخها و سرگذشتنامههای جعلی و دروغین بافته و ساخته میشود و بیهیچ حس و پروای مسئولیتی در قبال نسلهای آتی و در قبال حقیقت گسترش و قبول عام مییابد. خاصه در عصر اینترنت و رسانه های اینترنتی.
۳
- آن نوشته چه بود؟
نویسندهٔ مقاله یا راوی خاطره، با لحنی احساساتی و پر اشک و آه و شکوه و زاری و با قلبی شکسته از فوت برادری محبوب -که یک سالی از آن گذشته، و از بیوفایی زن برادر که یک سال پس از مرگ شوهر لباس عزا از تن به در کرده و قصد ازدواج دوباره دارد، تصمیم میگیرد به سراغ پوری سلطانی برود و غم دل و شکوه و اعتراض خود را با او بگوید. به این کاری ندارم که وقتی به قول خود نویسنده در تمام مدت آشناییاش با خانم سلطانی تنها دوبار از او حرفی مهربان شنیده -که آن دو جمله هم اگر همان باشد که راوی نقل کرده محبت خاصی را نمیرساند و شاید بیشتر بشود گفت به راوی بذل توجهی کرده است، و از سابقهای که خود نویسنده داده است نیز، برنمیآید که میان پوری سلطانی و او چنان خصوصیتی باشد که در اعتراض به رفتار زن برادر به سراغ کسی برود که تا آن زمان فقط دو بار با جملهای او را مخاطب قرار داده. اما این مهم نیست. میپذیریم که نویسنده به گفتهٔ خودش، به جای رفتن به دانشکده به سراغ پوری سلطانی در کتابخانه ملی میرود و چنان زار میزند که پوری خانم به کنارش میرود و ... بقیه را از خود نوشته عیناً کپی کرده و چسباندهام. رسمالخط و نقطهگذاری عین نوشتهٔ راوی است. نوشتههای داخل کروشه البته کار من است که با حروف سیاه و غیرایتالیک نشان داده میشوند.
«... مستقیم به طبقه دوم و به اتاق پوراندخت سلطانی رفتم. خوشبختانه تنها بود. با انگشت به در شیشهای اتاقش زدم. بالاخره سرش را از روی «سرعنوانهای موضوعی فارسی» بلند کرد و با تعجب اشاره کرد که داخل شوم. [نکتهٔ اول اینکه راوی از پشت در میبیند که پوری سلطانی در حال مطالعهٔ کتاب سرعنوانهای موضوعی فارسی است. و دوم اینکه پوری چنان مجذوب و مستغرق آن شده که باید «بالاخره» سرش را بلند کند...آنان که با کتابداری سروکار دارند میدانند که این کتاب یکی از ابزارهای فنی کتابداران است برای دادن موضوعهای یکدست و کوتاه به کتابهای فارسی، برای تهیه شناسهٔ آنها. این کتاب عظیم و چندین کیلویی به سرپرستی پوری سلطانی و همکاری کامران فانی و دیگران در طی چندین سال در مرکز خدمات کتابداری تهیه و تنظیم شد. کتابی است از مقولة کتابهای مرجع که برای مطالعه نیست. بلکه ابزار استفاده است. و هرچه باشد نمیتواند از مقولهای باشد که شخص پوری، یعنی مؤلف اصلی، را آنچنان مجذوب خود کند که چند بار صدای در زدن را نشنود. بگذارم و بگذرم].
به محض اینکه داخل شدم زوزههای رسیده تا گلو، بیاراده با هق هقی بلند بیرون ریخت... بیهیچ پرسشی از جا بلند شد در را پشت سر من بست. یک صندلی نزدیک خودش گذاشت و گفت حالا بگو چی شده؟
همه چیز را گفتم و گفتم و قضاوتش را طلب کردم. قضاوت عاشقی را که سیوهشت سال پس از کشته شدن همسر و رفیق محبوبش حتی حلقه ازدواجش را هنوز در انگشت داشت بیوهای که هنوز همچون تازه عروسی به لطافت و مهر و سلوکش، یاد و نام کیوان در حافظه غریب و آشنا حک کرده بود.[کاری به معنا و گرامر و ربط این جملهها بهویژه با فقدان معنی در جملهٔ آخر ندارم. منظور ما اینها نیست].
حرفهایم تمام شد اما اشکهایم انگار پایانی نداشت. نگاهش کردم، و او نیز مستقیم به چشمان اشکآلودم نگاه کرد. دستمالی به دستم داد و دستم را به مهربانی نوازش کرد و پرسید منصوره تو دختر صادقی هستی نظرت درباره توران میرهادی چیست؟... و این سومین جمله محبت آمیز او بود. [و چگونه پرسیدن نظرگاه نویسنده دربارهٔ توران میرهادی جملهای محبتآمیز است؟] راستش نابهنگامی پرسش او تمام سوزوگداز جان سوخته و دل شکسته و چشمگریان مرا، متوجه پاسخگویی به آن سوال کرد.
حالا دیگر من و او یکدل و یکزبان در بیان سجایای اخلاقی و سلوک فرهنگی و مدنی توران خانم همزبان سخن میگفتیم. [حالا دیگر... یکدل و یکزبان... همزبان سخن میگویند؟ احتمالاً پیش از این به زبانهای متفاوت گفتوگو میکردهاند] از اینکه توران خانم بعد از اعدام همسر اول، بلافاصله به همسری و همراهی آقای خمارلو، مدرسه فرهاد، نهاد شورای کتاب کودک و فرهنگنامه کودک و نوجوانان را راه انداخت. [بلافاصله؟ اما فاصلهٔ بین کشتن سرگرد وکیلی و ازدواج توران با آقای خمارلو از سال ۱۳۳۳ تا ۱۳۳۵ است. فاصلهای دو ساله. که از نظر نویسندهٔ محترم فاصله تلقی نمیشود.] [به همسری و ... آقای خمارلو مدرسه.... را راه انداخت به زبان فارسی یعنی چه؟] از نقش توران خانم در تعلیم و تربیت هزاران کودک و نوجوانی گفتیم که در محضر او درس زندگی آموخته بودند. گفت و گفت و گفت [در اینجا به طرزی نامعلوم فاعل جمله و به تبع آن فعل جمله تغییر موضع میدهند. ما به او، و گفتیم به گفت وگفت وگفت تبدیل میشود. این هم بماند....] تا سرانجام همچون حسن ختام آن همدلی، جان کلام را برزبان آورد: «یادم میآید که از مراسم چهلم «بچهها»(*) بر میگشتیم. من [مقصود پوری سلطانی است] با بغض به توران خانم گفتم حالا باید چکار کنیم؟ [گویا حالا که کار چهلم هم تمام شده، پوری که از بیکاری رنج میبرد دنبال کار و مشغلة بعدی است] و توران سرد و سخت [حالا چرا توران به کسی که بغض کرده سرد جواب میدهد؟ و چگونه سخت؟] پاسخ داد زندگی!»
«و بدینگونه بود که حقانیت رویکردهای متفاوت نسبت به عشق، مرگ و زندگی را هم به واقع و هرچند به سختی، اما از او آموختم.» [بدینگونه یعنی چگونه؟ یعنی از این نقل قول پوری از توران؟ و اگر گویندهٔ کلمهٔ زندگی توران است چرا راوی این رویکرد را «هم» بهواقع، «اما» از پوری آموخته است؟ و همهٔ این آموزش مهم و تغییر آنی رویکرد در نگاه راوی به فلسفهٔ زندگی و عشق و مرگ تنها با شنیدن یک کلمه: «زندگی»؟...]
در توضیح ستارهٔ بالا که در میان پرانتز آمده، نویسنده پانویسی داده که عیناً در زیر میآورم:
* اشاره به اعدام گروه افسران حزب توده در مهرماه ۱۳۳۲، از جمله سرگرد وکیلی همسر توران میرهادی و مرتضی کیوان شاعر
علامت تعجب جلوی کلمهٔ زندگی و بقیهٔ علامتگذاریها از نویسندهٔ مقاله است. کار من نیست. اما آنچه موجب تعجب میتواند باشد نه پاسخ توران خانم، بل همین علامت تعجب است. از آنجا که همهٔ آن خاطره یا روایت را در اینجا نیاوردهام به دو سه نکتهٔ دیگر آن اشاره میکنم و میگذرم. مانند: «مرکزخدمات کتابداری به تازگی در کتابخانه ملی ادغام شده بودند.» فعل جمع برای نهاد یا فاعل مفرد؟ البته در این باره استثنائی هم وجود دارد. که نویسنده خواسته باشد برای نهاد، یعنی مرکز خدمات کتابداری، احترامات بهجا آورده باشد. «بیمهابا» به جای بیمحابا. که البته در معنی غلط بهکار رفته است: «بیمهابا میپریدم توی حوض کتابخانه و پاهایم را خنک میکردم.» یا «گر میزدم» به جای گُر میگرفتم. یا «ساعت های ناهاری» به جای ساعتهای ناهار... بگذریم....
۴
از همان پانویس شروع میکنم که چنین است:
* اشاره به اعدام گروه افسران حزب توده در مهرماه ۱۳۳۲، از جمله سرگرد وکیلی همسر توران میرهادی و مرتضی کیوان شاعر
۱- تاریخ اولین اعدام گروهی افسران حزب تودهٔ ایران ۲۷ مهرماه سال ۱۳۳۳ بود نه ۱۳۳۲.
۲- افسران حزب تودهٔ ایران پس از لورفتن سازمان نظامی حزب در چهار نوبت، و نه یکجا، اعدام شدند. سه دستهٔ اول ده نفری بودند و اعدام شدگان دستهٔ چهارم که شش نفری بود سال بعد در ۲۶ مرداد ۱۳۳۴ انجام شد. در این میان ۱۴ نفر بر اثر شکنجه جان داده بودند. و بسیاری از افسران جزء به حبس ابد و زندان های طولانی و تبعید و ممنوعیت از کار محکوم شدند. مرتضی کیوان تنها غیرنظامی بود که در دسته ده نفری اول تیرباران شد. سوای این اعدامهای گروهی، به نوشتهٔ فخرالدین عظیمی، در فاصلهٔ سالهای ۱۳۳۳ تا ۱۳۳۷، ۵۲ حکم اعدام به حبس ابد تبدیل میشود، ۹۳ تن به حبس ابد با اعمال شاقه محکوم میشوند و بیش از صدها نفر به زندانهای یک تا پانزده سال محکوم میشوند. بسیاری دیگر نیز به تبعیدگاه روانه میشوند.
۳- مرتضی کیوان به شاعر بودن شناخته نیست. او ادیب، روزنامهنگار، نقدنویس، ویراستار، و از همه مهمتر فعال فرهنگی به معنای کامل کلمه بود. البته مانند همهٔ ایرانیان باسواد چند شعری سروده بود که از ارزش ادبی والایی برخوردار نبود. دو سه شعری از او بهجا مانده است.
۴- سرگرد جعفر وکیلی، شوهر توران میرهادی، جزو اعدامیان گروه سوم بود که در ۱۷ آبان ماه- حدود بیست روز بعد از اعدام دستهٔ اول، که مرتضی کیوان هم جزو آنان بود، کشته شد.
۵- جالب است که در حالیکه اعدام مرتضی کیوان و سرگرد جعفر وکیلی در فاصلهٔ بیست روز اتفاق افتاده-یکی ۲۷ مهر و دیگری ۱۷آبان، اما مطابق پانویس خانم منصورهٔ شجاعی، مراسم چهلمِ آندو با بیست روز فاصله زمانی مرگشان، همزمان در یک روز و در یک محل برگزار شده است. ظاهراً خانوادهٔ سرگرد وکیلی در برگزاری مراسم عجلهٔ زیادی داشتهاند. یا شاید برای سرگرد وکیلی مراسم چهلم را بیست روز جلو انداختهاند تا ما بتوانیم ۳۷ سال بعد (سال ۱۳۷۰ که زمان این روایت است)، از قول پوری سلطانی و به روایت منصورهٔ شجاعی، آن گفتوگوی پوری و توران را بشنویم و ما نیز چون خاطرهپردازمان از آن درس عبرت بگیریم [و بدینگونه بود که حقانیت رویکردهای متفاوت نسبت به عشق، مرگ و زندگی را هم به واقع و هرچند به سختی، اما از او آموختم. »]
با توجه به تاریخ تیرباران کیوان این مراسم چهلم که از قول پوری از آن یاد شده و در نوشته خانم شجاعی آمده، قاعدتاً باید حدود روزهای ۷ و ۸ آذر ماه برگزار شده باشد.
۶- برویم سراغ پوری در روز ۷ آذر. پوری سلطانی، به گفتهٔ خودش و بر اساس واقعیتهای تاریخی و نیز آنچه من بارها به گوش خود از زبانش شنیدهام، تا شش ماه پس از اعدام کیوان در زندان انفرادی بود. یعنی تا فروردین سال بعد. خودش احوال و احساسها و پیشآگهیهایش را مفصل گفته و نوشته و منتشر هم شده است. من اینجا سر توضیحش را ندارم. در زندان به دلیل وضعیت روحی او و بیتابیها و بیقراریهایش برای مرتضی، به دستور مقامات زندان خبر مرگ مرتضی را از او پنهان میکنند. احتمالاً به همین دلیل او را به انفرادی انداخته بودند. اما او یک دو روز بعد خبر اعدام مرتضی را در کاغذی که در لولهٔ آفتابه در دستشویی زندان گذاشتهاند میبیند و از آن پس دیگر حال خود را نمیفهمد. تا شش ماه حافظهٔ خود را بهکلی از دست میدهد و کسی را نمیشناسد. به سرفههای شدید گرفتار میشود که در او تشخیص بیماری سل میدهند. تصویری که از او در آن زمان در حافظهٔ بچگی من نقش بستهاست، به صورت زنیاست بلند بالا با لاغری مفرط، سیگار پشت سیگار، نگاهی بهتزده که گویی نگاه میکند اما نمیبیند، و سراپا سیاهپوش. سالها بعد، بعد از بازگشتش از انگلیس به ایران، بود که در توصیف آن روزگاران خود به من گفت که «میخواسته او هم با مرتضی بمیرد»، که همهٔ علاقهٔ خود را به ادامهٔ زندگی از دست داده بوده و تنها به خاطر «مادر» بوده که به زندگی ادامه میدهد. پیراهن سیاهش را سالها از تن به در نکرد. این است وضعیت پوری در چهلم «بچهها».
۷- مجسم میکنم مجلس چهلم مرتضی و سرگرد وکیلی را که لابد باید مجلس شلوغی باشد. اما اساساً چرا پوری و توران چهلم شوهرانشان را-که نه خودشان و نه شوهرانشان، هیچ آشنایی با هم نداشته اند- به طور مشترک برگزار کردهاند؟ پس لابد مجلس چهلم برای همهٔ «بچهها» بوده و از آنجا که سرگرد وکیلی در گروه سوم اعدام شدگان است پس باید دست کم برای هر سی نفر اعدامی، مراسم چهلم مشترک گرفته باشند. گیرم روز مرگشان با هم توفیر کند. چه باک.
۸- مراسم چهلم معمولاً حالت مهمانی دارد و در خانهٔ صاحب عزا و گاه نیز بر سر گور مرحوم برگزار میشود. و البته شام یا ناهار مفصل و مطابق شأن مرحوم تهیه میشود. خانواده مرحوم این وظایف را برعهده دارد. پس لابد دست کم پوری و توران خانم باید برای مراسم خیلی زحمت کشیده باشند. از دعوت کردن مهمانان و انتخاب محل مراسم تا دعوت روضهخوان و قاری و تهیه خرما و حلوا و قرآن و.. و همهٔ اینها سوای تدارک چند رقم غذاست. اگر این مراسم برای سی تیرباران شده برگزار شده باشد تعداد مهمانان حداقل سیصد چهارصد نفر خواهد بود. که باید برای چنین جمعیتی مراسم در قصری برگزار شده باشد. آن زمانها از سالن گرفتن و این چیزها خبری نبود. شق دیگر میتواند این باشد که مراسم را بر سرخاک اعدام شدگان در مسگرآباد برگزار کردهاند. لابد آن روز دادهاند گورستان را به این منظور قرق کنند. پوری هم همچون حضور حاضر و غایب در این مراسم حضور دارد. وجود غایبش در زندان قصر در سلول انفرادی به حالت نیمه مجنون است و وجود حاضرش در مهمانی «چهلم بچهها» دارد با توران خانم که بیست روز است شوهر جوانش مرده و از او یک فرزند شیرخوار بی پدر در آغوش دارد، بحث و پرسش فلسفی میکند و از «چه باید کرد» میپرسد تا توران در پاسخ به این پرسش فلسفی پوری بیدرنگ و با حاضرجوابی بگوید زندگی. و البته آن را به روایت منصورهٔ شجاعی از قول پوری سلطانی «سرد و سخت» ادا کند. لابد مهمانان دیگر هم دارند با هم حرف میزنند. از این در و آن در. مثل پوری و توران. شام هم که حتماً هست. چهلم این همه آدم باشد و فقط خرما و حلوا؟ نمیشود. حتماً چند جور غذا هم هست. بالاخره آبروی تیرباران شدهها باید حفظ شود. زیاد هم آمد باقیماندهاش میرسد به فقرا. عجبا که در این مجلس از مادر و برادران و خواهران پوری کسی حضور ندارد. هرگز در تمام عمرم از هیچیک از آنان نشنیدم که در مراسم چهلم کیوان و وکیلی و «بچه ها» شرکت کرده باشند. البته دلیل دارد. چون اصلاً چنین چیزی وجود نداشته است. دربارهٔ این دلیلش باز هم در سطرهای بعدی خواهم گفت.
۹- اما برویم سراغ «بچهها» در اشارهٔ پوری به افسران تیرباران شده. از آنجا که این لفظ در گیومه آمده، و از توضیح البته غلط پانویس هم همین برمیآید، این باید عین گفتهٔ پوری دربارهٔ تیرباران شدگان باشد. یعنی پوری شخصاً خودش این لفظ را عیناُ بهکار برده. من که خواهرزادهٔ او و در سالهای نوجوانی و جوانی - تا زمانیکه در ایران بودم - همراه و همدم همیشگیاش و هم همکارش در مرکز خدمات کتابداری بودم، هرگز نشنیدم که پوری دربارهٔ جمعی لفظ بچهها را به کار بَرَد. چه یاران نزدیکش مثل سوری و فریده و ناهید و سیاوش و سایه و شاهرخ مسکوب و محمد جعفر محجوب و غیره، و چه آنانکه دورادور میشناخت، تا چه رسد به افسران سازمانی مخفی که پوری به گفتهٔ شخص خودش حتی آنها را که در خانهٔ خودشان مخفی بودند به نام نیز نمیشناخت، تا چه رسد که آنقدر با آنها صمیمی باشد که ازشان با لفظ «بچهها» یاد کرده باشد. من حتی کلمهٔ رفقا را هم از پوری دربارهٔ همحزبیهایش نشنیدهام. اصولاُ او اهل لقب و نشان دادن به اشخاص نبود. رابطهاش با انسانها انسانی بود. او حتی دربارهٔ کارمندان مرکز که بهراستی حکم بچههایش را داشتند هرگز لفظ بچهها بهکار نمیبرد. تنها دو بار شنیدهام که از بچهٔ خودش یاد کرده بود. یکی در معرفی تورج برادرم و خواهرزادهٔ بسیار نزدیک و محبوب پوری، که مدتی نیز با او زندگی میکرد و پوری او را با خود به جمع دوستانش میبرد و به کسانی که نسبت آن دو را با هم نمیدانستند، او را به عنوان پسرش معرفی میکرد. و دوم، به شهادت هوشنگ بافکر، دوست بسیار نزدیک پوری، و تورج عظیما، وقتی که هردوی آنها در روزهای آخر زنده بودن پوری در بیمارستان نزد او بودند او تنها یک وصیت کرده بود. گفته بود: «کتابخانهٔ ملی مثل بچهٔ من است. بعد از مرگم هرچه دارم بدهید به کتابخانهٔ ملی». من این جمله را عیناً به همین شکل، به طور جداگانه، هم از تورج و هم از هوشنگ شنیدم. افسوس که آنان که در خانهٔ پوری نشستهاند به این وصیت پوری احترام نگذاشتهاند و بهرغم همهٔ درخواستها و تذکرها از دادن نامهها و عکسها و مدارک شخصی پوری که اکنون جزو میراث ملی و تاریخی ایران است خودداری میکنند. امیدوارم روزی به خود آیند و تا این مدارک به تاراج حوادث زمان و مردم زمانه درنیامده آن ها را به مالک اصلیشان، به کتابخانهٔ ملی ایران، برگردانند.
به هرحال شک ندارم که پوری هرگز این لفظ را بهکار نبرده. هرچند که اصلاً خود این صحنه و مکالمه و مراسم جعلی و دروغین و مندرآوردی است.
۱۰- از وقتی پوری از لندن به ایران برگشت تازمانی که زنده بود دو روز در زندگیاش روز مخصوص او بود. ۲۷ خرداد که تاریخ ازدواجش بود و ۲۷ مهر که تاریخ تیرباران شوهر ۳۳ سالهاش مرتضی کیوان بود. خود پوری در زمان ازدواج ۲۷ ساله بود و روز ۲۷ مهر فقط چهار ماه از ازدواجش میگذشت. چهارماهی که حدود دوماه آن را به صورت مخفی و سپس در زندان گذرانده بودند. در این دو روز نزدیکان پوری، بیهیچ دعوت قبلی به خانة او میرفتند. پوری در این دو روز، همچون مراسمی آیینی، اول سیاهپوش به مزار کیوان در مسگرآباد میرفت، و بعد به خانه برمیگشت - گاه وقتی به خانه میرسید، تا لباس سیاهش را درآورد و آمادهٔ پذیرایی از مهمانانش شود، چندتایی از آنها رسیده بودند. افراد ثابت این جمع بهآذین، سایه، کسرایی، فخرالدین میررمضانی و نوئل، غفار داورپناه و پروین خانم، دکتر محمد جعفر محجوب ، فضلالله گرکانی، آقای جعفری، سوری (ثریا) روحی (ماکویی) و بچهها، ناهید فتحی (مرتضوی) اگر در تهران بود، که از مهمانان همیشگی بودند. غیر از آنها کسان دیگری گاه بودند و گاه نبودند. کیکاووس جهانداری، مهین تفضلی، نادر نادرپور از جمله آنان بودند. البته این را هم بگوییم که بر حسب آنکه آن روز سالگرد ازدواج باشد یا اعدام، حضور بعضی از مهمانان تفاوت میکرد، بعضی بیشتر در سالگرد ازدواج میآمدند و بعضی فقط در یادبود اعدام. بعضی هم دو سه تن از دوستان خود را همراه میآوردند. من جعفر کوشآبادی شاعر را هم میدیدم که به همراه بهآذین میآمد. اما اینها که گفتم از مهمانان همیشگی بودند. جز اینها دو سه تا از خواهر و برادرزادههای پوری هم در این دو روز دیده میشدند. که من هم یکی از آنها بودم. بچههای فامیل همه عاشق پوری بودند و بیشتر برای کمک میامدند چون در آن دوروز پوری فقط بایست در اتاق پذیرایی نزد مهمانانش میبود و نبایست کاری به آنچه در آشپزخانه و روی میزها میگذشت داشته باشد.
نکته اصلی که از اینهمه میخواهم بگویم این که در این دو روز، و به ویژه در روز ۲۷ مهر، مهمانی در نهایت مخفیکاری صورت میگرفت. همه پردهها کشیده بود و آدمها تکتک و با رعایت شرایط امنیتی وارد میشدند. برخلاف معمول هیچ نور و نوایی از بیرون این خانه شنیده و دیده نمیشد. از آن طرف، گورهای مسگرآباد هم همه نابود و تخریب شده بود. پوری تنها از روی علامتگذاریهایی که خود میدانست، میتوانست جای مرتضی را پیدا کند. سنگ گور کوچکی بر آن میگذاشت که دائم تخریب میشد اما پوری هم دست برنمیداشت و باز سنگی دیگر بر آن میگذاشت. این را هم بیفزایم که بعدها که گورستان مسگرآباد جزو پروژه پارکسازی شهرداری تهران به پارک تبدیل شد و همه گورستان چمن و درختکاری شده بود تنها یک تکه کوچک که همان قبر مرتضی بود خالی و نکاشته باقی مانده بود. و این به دستور غلامرضا نیکپی، شهردار وقت تهران، (اعدامشده در ۱۳۵۸) بود که او هم اصفهانی بود و سابقهٔ دوستی و مهر با کیوان داشت. خوب به یاد دارم که یکی از آن روزها وقتی پوری از مسگرآباد برگشت با خوشحالی گفت: «همهٔ قبرها را کاشتهاند. فقط مال مرتضی باقی مانده». با این حال تخریب قبر هرسال ادامه داشت تا سرانجام روزی پوری میبیند که بر جای قبر مرتضی نیز درخت کاشتهاند و به این ترتیب گور گم میشود. آن روز پوری نتوانست جای مرتضی را در گورستان پیدا کند و وقتی از مسگرآباد به خانه بازگشت حالش چنان خراب بود که اشک سایه را هم درآورد. سایه همانجا، بر بشقابی که برای شام روی میز ناهارخوری چیده بودند نوشت:
«ساحت گور تو سروستان شد
ای عزیز دل من
توکدامین سروی؟»
این را میگویم که بدانیم آن زمان، پس از گذشت بیست سال از اعدام مرتضی، هنوز برگزاری مراسم یادبود حتی به صورت یک جمع کوچک بی تشریفات و دوستانه امری امنیتی تلقی میشد و با رعایت مخفیکاری کامل صورت میگرفت. همهٔ گورهای اعدام شدگان تخریب و نابود شد. پس از اعدام، نهتنها پیکر بسیاری از اعدامیها را به بازماندگانشان ندادند بلکه حتی جای دقیق دفنشان را هم به بازماندگان نگفتند و کسی ندانست دقیقاً در کجا به خاک سپرده شدند. گور کیوان در میان دیگر کشتگان از بقیه بختیارتر بود. آنچه امروز با پیکر اعدامشدگان سیاسی میکنند و ممانعتهای قهرآمیزی که از برگزاری مراسم تدفین و عزاداری برای آنان میبینیم، تداوم همان سنت دوران پهلوی است که انتظار میرود خانم شجاعی به عنوان فعال سیاسی و حقوق بشری، که بخشی از عمر خود را نیز در آن دوران گذرانده، دستکم دربارهٔ این بخش از تاریخ معاصر ایران که به زمینهٔ کاری خودشان مربوط میشود اندک آگاهی داشته باشند. چگونه میتوان حتی به فرض محال هم تصور کرد که پس از اعدام سه دسته اول برایشان مراسم چهلم برگزار شود. در حالیکه اعدامها تا چند سال بعد ادامه داشت. برای آگاهی بیشتر درباره وضع اعدامیها و خانوادههای آنان بد نیست خانم شجاعی به عنوان کتابدار دستکم کتاب داستان یک شهر احمد محمود را بخوانند و بر آگاهیشان بیفزایند.
۱۱- در چهلمین روز اعدام دسته اول افسران تودهای هنوز اعدامها و محاکمهها ادامه داشت. آخرین اعدام گروهی افسران تودهای ۲۶ مرداد ۱۳۳۴ یعنی دو سال پس از ۲۸ مرداد ۳۲ و ۹ ماه پس از اعدام دسته اول صورت گرفت. اما اعدامهای تکنفری مانند اعدام خسرو روزبه در سالهای بعد نیز ادامه داشت.
۵
وقتی اولین بار این مقاله را در سایت ایران امروز خواندم از شدت جعلیات آن بهراستی حیران شدم نخست بر آن شدم که در بخش کامنتهای سایت دربارهٔ این دروغپردازیها و یاوهگوییها چیزی بنویسم. اما بعد به ملاحظهٔ شهرت خانم شجاعی و اینکه در خارج از کشور برای حقوق زنان و بشر داخل ایران فعالیت میکند و گیرنده و برندهٔ جوایز و بورسها و بودجههای متعدد از بنیادها و سازمانهای کشورهای مختلف اروپا شده و به عنوان تحلیلگر و پژوهشگر و کنشگر سیاسی و اجتماعی و حقوق بشری و حقوق زنان و نیز نویسنده و مترجم و کتابدار و روزنامهنگار از چهره های دائمی سایتها و رسانههای فارسی زبان است، صلاح ندیدم آن را به صورت کامنت در معرض آگاهی عموم بگذارم و برملا کنم و ترجیح دادم ایمیلی به خود او بنویسم تا خود در صدد چارهجویی برآید. و چنین کردم. ایشان اما در پاسخی کوتاه اظهار داشت که «از این اشتباهها پیش میآید.». اشتباه است یا فریب؟
و به یاد این جمله میافتم که راوی در دهان پوری سلطانی میگذارد: «منصوره تو دختر صادقی هستی. میخواهم نظرت را دربارهٔ توران میرهادی بدانم.....» فکر میکنم پوری سلطانی که راوی را پیشتر فقط دو بار دیده و تنها با دو جمله او را خطاب قرار داده، از کجا میدانسته که منصوره دختر صادقی است؟ دانستن چنین واقعیتی دربارهٔ اشخاص نیاز به شناخت طولانی و عمیق دارد. که تازه باز معلوم نیست تا چه اندازه درست دربیاید. نکند راوی از همانجا بر دروغگویی خود آگاه است و میخواهد اینگونه بر آن پرده بپوشد؟ و گرنه برای پرسیدن نظر کسی دربارهٔ کسی دیگر بیش از آنکه نیاز به صادق بودن داشته باشیم به شناخت و آگاهی نیاز داریم.
آری به گفته پائولو اواریستو آرنس، کاردینال سائوپولو در برزیل (۱۹۲۱-۲۰۱۶)، در زمانهای زندگی میکنیم که «صداقت، براندازی است.»
نازی عظیما،
کوشاریتسا، ۶ نوامبر ۲۰۲۵ (۱۵ آبان ۱۴۰۴)
|
جمعه ۱۶ آبان ۱۴۰۴ -
Friday 7 November 2025
|
ايران امروز |
بیانیه تحلیلی درباره اوضاع سیاسی کشور
هیات سیاسی اجرایی اتحاد جمهوری خواهان ایران
جمهوری اسلامی با مجموعه سیاستهای خود در عرصههای اقتصادی، اجتماعی و زیستمحیطی و بویژه سیاستهای تنشآفرین خارجی و همچنین با سیاستهای سرکوبگرانه، تبعیضآمیز، رانتی و مخرب خود، منشأ بحرانهای پیدرپی برای کشور بوده است. این وضعیت موجب نارضایتی گسترده مردم شده است، که جلوههای آن را در اعتراضات سالهای ۱۳۹۶، ۱۳۹۸ و ۱۴۰۱، بهویژه در جنبش “زن، زندگی، آزادی” و همچنین اعتراضات کارگران، معلمان و بازنشستگان شاهد بودهایم.
در چند سال اخیر تحولات منطقهای و ضربات سنگین به محور مقاومت بهویژه پس از سقوط اسد و تضعیف موقعیت جمهوری اسلامی در منطقه و در پی آن، تجاوزهای نظامی اسرائیل و آمریکا، همگی موجب افزایش آسیبپذیری و شکنندگی نظام اسلامی شدهاند. حکومت اسلامی بدون توجه به خواست اندیشمندان کشور و برخی نیروهای سیاسی برای تغییر اساسی در سیاستها بویژه سیاست خارجی، همچنان با تداوم سیاستهای نادرست خود در حوزه هستهای، پافشاری بر غنیسازی که در نهایت موجب فعال شدن مکانیسم ماشه و بازگشت تحریمهای سازمان ملل شد، رژیم را بیش از پیش در وضعیت بحرانی و ناپایدار قرار داده است. اکنون جمهوری اسلامی نهتنها با بحران اقتصادی، بیاعتمادی عمومی و شکافهای سیاسی، اجتماعی، فرهنگی، جنسیتی، اتنیکی و شکاف فقر و ثروت روبهروست، بلکه گرفتار جدالهای درونی بر سر تقسیم قدرت در دوران پس از خامنهای نیز شده است.
دولت آقای پزشکیان، که از جمله با حمایت اصلاحطلبان و با قول تغییر در بر خی سیاستها انتخاب شد، بر خلاف انتظارها تاکنون نتوانسته نقش مؤثری ایفا کند. رئیسجمهور بهجای ایفای نقش مدیر اجرایی و ساماندهنده دستگاه بوروکراسی برای حل مسایل و مشکلات کشور، گاهی در نقش یک منتقد درونحکومتی ظاهر میشود؛ نقشی که بیشتر حالت تراژیک-کمیک پیدا میکند، بیآنکه پژواکی در جامعه داشته باشد.
دولت پزشکیان جز در مخالفت با اجرای طرح “حجاب و عفاف” که خود نظام نیز به خاطر مقاومت زنان کشورمان در اجرای آن درمانده است، اقدام مؤثری در حل مشکلات کشور در عرصههای مختلف از خود نشان نداده است. دولت موسوم به “وفاق ملی” او در عمل به دولتی گرفتار در تناقضها بدل شده و اکنون مورد انتقاد همان اصلاحطلبانی است که با امید تغییر از او حمایت کرده بودند. در حوزه سیاست خارجی، او عملاً کنار گذاشته شده و علی لاریجانی، دبیر جدید شورای عالی امنیت ملی و عباس عراقچی، وزیر خارجه مستقیماً از رهبر دستور میگیرند. پزشکیان نه توانست سد فیلترینگ را بشکند، و نه اقدامی جدی برای بهبود معیشت مردم انجام دهد. برخی از سیاستمدارانی که پیشتر از وی حمایت کرده بودند وعدهی استعفا از طرف وی را در صورت تحققنیافتن وعدههای انتخاباتیاش را یادآوری کرده و از وی مطالبه استعفا میکنند.
در ساختار کنونی قدرت، جناحهای مختلف با گرایشها واهداف متفاوت درگیر رقابتاند. اصولگرایان تندرو و نیروهای جبهه پایداری، در سیاست خارجی با تداوم خصومت با غرب و مخالفت با حل مسئله هستهای شناخته میشوند. این گرایش در داخل نیز بر سرکوب زنان و محدودکردن آزادیهای سیاسی، و مدنی و فرهنگی پافشاری دارند. این جریان پس از جنگ دوازده روزه، اتکا به شرق را راهی برای مقابله با غرب میداند. در مقابل، اعتدالیون و اصلاحطلبان خواهان تغییر در سیاست خارجی و تعامل با غرب و آمریکا هستند. چهرههایی چون روحانی و ظریف هنوز در محافل غربی نماد عقلانیت دیپلماتیک و گرایش به گفتوگو تلقی میشوند؛ برداشتی که بخشی از حاکمیت و طبقات بالادست جامعه نیز با آن همراهاند.
آنچه اخیرا در حملات به روحانی و ظریف در عرصه سیاست خارجی خود را نشان میدهد، علاوه بر اختلاف در این عرصه، به نظر میرسد بخشی از نبرد بر سرمیزان سهم در قدرت در آینده نظام است. هریک از جناحها در پی آن است که جایگاه خود را در نظم سیاسی پس از رهبر تقویت کند. از نگاه قالیباف و هم پیمانانش، حذف روحانی و تکنوکراتهای متحدش مقدمه تسلط کامل اصولگرایان و پایداریها بر قدرت در دوران جانشینی است. در حالی که جریان روحانی و حلقهی تکنوکراتهای پیرامون او، در تلاشاند جایگاهی تازه برای خود تعریف کنند.
در این میان، هیچ یک از دو جناح اصلی حاکم، به مردم و جامعهی مدنی باور ندارند با این حال، جریان تکنوکرات نزدیک به روحانی و ظریف میکوشد از افکار عمومی بهرهبرداری سیاسی کند و با تکیه بر خواست جامعه برای کاهش تنش با غرب، موقعیت خود را تقویت نماید بیآنکه این امر لزوماً نشانهی باور به مردم و خواستهای بنیادین آنها باشد..
جبهه اصلاحات که نماینده بخش عمده اصلاحطلبان است، با آن که از پزشکیان پشتبانی کرد اما بعد از انتخابات سعی کرد فاصله خود را با دولت حفظ کند و در برخی زمینهها از دولت انتقاد کند. بویژه بعد از جنگ ۱۲ روزه، با انتشار بیانیه ۱۱ مادهای تحت عنوان «برای تغییر و بازگشت به مردم» سیاستهای خود را در زمینههای مختلف، بویژه برنامه هستهای و سیاست خارجی و مساله فلسطین اعلام کرد. آیا جبهه اصلاحات با درس آموزی از روندهای طی شده میتواند نقش در خوری برای نزدیکی با خواستهای مردم و عقب راندن نیروهای افراطی ایفا نمایند آینده نشان خواهد داد.
در روزهای اخیر رژیم به جای پاسخگویی به خواستهای مردم و آزادی زندانیان سیاسی و قطع اجرای احکام اعدام، با گسترش اعدامها و دستگیری اندیشمندان و فعالین سیاسی به سیاست محدود کردن آزادیها و ایجاد رعب و وحشت روی آورده است که بر ضد همبستگی ملی در کشور ما و بر ضد منافع ملی مردم ایران است.
واقعیت این است که جایگاه جمهوری اسلامی بیش از هر زمان دیگری تضعیف شده است. این نظام در منطقه خاورمیانه دیگر نقش مؤثری ندارد؛ در داخل کشور نیز با بحرانهای عمیق اقتصادی، ناکارآمدی مدیریتی، و نزاعهای درون ساختاری دست و پنجه نرم میکند و همزمان در برابر فشارهای جنبش مقاومت مدنی بتدریج فرسوده میشود. مردم بروشنی دریافتهاند که جمهوری اسلامی پاسخگوی خواستها و نیازهای آنان نیست، اما هنوز نمیدانند چگونه باید از چرخه استبداد حاکم عبور کنند.
بعد از جنگ ۱۲ روزه، به خاطر شرایط بحرانی کشور برخی از نیروهای سیاسی و دانشگاهیان با دادن بیانیههایی خواست تغییرات اساسی در سیاستهای حکومت را مطرح کردند. در این میان بیانیه میر حسین موسوی و و بیانیه ۱۷ نفر از فعالین سیاسی و مدنی با طرح خواست رفراندم و تشکیل مجلس موسسان که هر دو بیانیه مورد حمایت صدها تن از فعالین سیاسی و مدنی قرار گرفتند جایگاه ویژهای دارند.
برای برون رفت کشور از شرایط بحرانی کنونی که نه تنها فشارهای اقتصادی بر مردم افزایش مییابد بلکه خطر تهاجم نظامی مجدد به ایران را در بردارد اقدامات جدی در تغییر سیاست خارجی دشمنی با غرب، نابودی اسرائیل، توافق با آژانس بین المللی انرژی هستهای و کنار گذاشتن غنی سازی اورانیوم ضروری است. هم چنین آزادی زندانیان سیاسی، آزادی رسانهها و گردش اطلاعات وکاهش فشار اقتصادی بر مردم گامهای ضرور برای برون رفت از بحرانهای همه جانبهای است که نه تنها موجودیت نظام بلکه موجودیت سرزمینی را تهدید میکند
در چنین وضعیتی، نیروهای ملی، دموکرات و جمهوریخواه لازم است با نزدیکی و همکاریهای بیشتر، با همه نیروهایی که مخالف مداخله و حمله نظامی خارجیاند، و گذار از جمهوری اسلامی را از راهی مسالمتآمیز و خشونتپرهیز دنبال میکنند متحد شوند تا در جهت تشکیل یک آلترناتیو دموکراتیک، برای آیندهای آزاد و مستقل برای ایران نقش بازی کنند.
مبارزه جمعی برای آزادی زندانیان سیاسی، پایان دادن به اعدام، تلاش برای آزادیهای مدنی، آزادی احزاب و پشتیبانی از جنبش مقاومت مدنی و تشکلهای مدنی که با تبدیل شدن به یک نیروی قدرتمند میتوانند نقش مهمی در مجموعه سیاست ایران داشته باشند. برای عبور از جمهوری اسلامی همراهی نیروهای دمکراسی خواه، مخالف استبداد دینی و سیاستهای تنشزای خارجی جمهوری اسلامی ضروری است تا بشود، خامنهای و نیروهای افراطی را به عقبنشینی وادار نموده و راه را برای گذار خشونت پرهیز از نظام جمهوری اسلامی هموار سازند.
هیات سیاسی اجرایی
اتحاد جمهوری خواهان ایران
۱۵آبان ۱۴۰۴؛ ۶ نوامبر ۲۰۲۵
|
جمعه ۱۶ آبان ۱۴۰۴ -
Friday 7 November 2025
|
ايران امروز |
|
جمعه ۱۶ آبان ۱۴۰۴ -
Friday 7 November 2025
|
ايران امروز |
|
جمعه ۱۶ آبان ۱۴۰۴ -
Friday 7 November 2025
|
ايران امروز |
سلیمان الخالدی، تیمور ازهری و فراس دلاتی / خبرگزاری رویترز / ۶ نوامبر ۲۰۲۵
شش منبع آگاه به رویترز گفتهاند ایالات متحده در حال آمادهسازی برای حضور نظامی در یک پایگاه هوایی در دمشق است؛ اقدامی که با هدف تسهیل توافق امنیتی در حال شکلگیری میان سوریه و اسرائیل صورت میگیرد، توافقی که واشنگتن در حال میانجیگری آن است.
بر اساس این گزارش، طرح آمریکا برای استقرار در پایتخت سوریه – که پیشتر گزارش نشده بود – نشانهای از تغییر راهبردی سوریه بهسوی همسویی با ایالات متحده پس از سقوط «بشار الاسد» رهبر پیشین و متحد دیرینه ایران در سال گذشته است.
این پایگاه در دروازه ورودی مناطقی از جنوب سوریه قرار دارد که انتظار میرود در چارچوب یک توافق عدم تجاوز میان اسرائیل و سوریه، به منطقهای غیرنظامی تبدیل شوند. این توافق با میانجیگری دولت دونالد ترامپ، رئیسجمهور ایالات متحده، در حال پیشرفت است.
دیدار قریبالوقوع ترامپ با رئیسجمهور سوریه
دونالد ترامپ قرار است روز دوشنبه با «احمد الشرع» رئیسجمهور سوریه در کاخ سفید دیدار کند؛ نخستین دیدار رسمی یک رئیس دولت سوریه از ایالات متحده.
شش منبع آگاه به رویترز – از جمله دو مقام غربی و یک مقام وزارت دفاع سوریه – تأیید کردهاند که آمریکا قصد دارد از این پایگاه برای نظارت بر توافق احتمالی میان اسرائیل و سوریه استفاده کند.
پنتاگون و وزارت خارجه سوریه به درخواستهای رویترز برای اظهارنظر درباره این طرح پاسخ فوری ندادهاند. همچنین دفتر ریاستجمهوری و وزارت دفاع سوریه نیز به پرسشهای ارسالشده از طریق وزارت اطلاعرسانی واکنشی نشان ندادهاند.
یک مقام دولت آمریکا گفت: «ما بهطور مداوم موضع و حضور خود در سوریه را ارزیابی میکنیم تا بهطور مؤثر با داعش (دولت اسلامی) مقابله کنیم، اما درباره مکانها یا احتمال استقرار نیروها در نقاط خاص اظهارنظر نمیکنیم.»
این مقام که نخواست نام پایگاه و محل دقیق آن فاش شود، از رویترز خواست برای حفظ امنیت عملیاتی از ذکر جزئیات خودداری کند و رویترز نیز با این درخواست موافقت کرده است.
آمادهسازیها در پایگاه
یک مقام نظامی غربی گفت پنتاگون طی دو ماه گذشته روند اجرای طرح را تسریع کرده و چندین مأموریت شناسایی به پایگاه انجام داده است. به گفته او، این مأموریتها نشان دادهاند که باند طولانی پایگاه برای استفاده فوری آماده است.
دو منبع نظامی سوری اعلام کردند که مذاکرات فنی میان دو طرف بر سر استفاده از این پایگاه برای عملیات لجستیکی، شناسایی، سوختگیری و مأموریتهای بشردوستانه متمرکز بوده است و سوریه حاکمیت کامل خود بر این تأسیسات را حفظ خواهد کرد.
یکی از مقامات دفاعی سوری گفت هواپیماهای ترابری نظامی آمریکایی از نوع C-130 برای بررسی وضعیت باند فرود در این پایگاه فرود آمدهاند. یک نگهبان امنیتی در یکی از ورودیهای پایگاه نیز به رویترز گفته است که «هواپیماهای آمریکایی برای انجام آزمایشها» در آنجا فرود میآیند.
زمان دقیق اعزام نیروهای نظامی آمریکا به این پایگاه هنوز مشخص نیست.
حضور مشترک سوری–آمریکایی
طرح جدید آمریکا شباهت زیادی به دو حضور نظامی تازه این کشور در منطقه دارد که برای نظارت بر توافقهای آتشبس برقرار شدهاند: یکی در لبنان که بر آتشبس سال گذشته میان حزبالله و اسرائیل نظارت دارد، و دیگری در اسرائیل که مأمور نظارت بر آتشبس دوران ترامپ میان گروه فلسطینی حماس و اسرائیل است.
ایالات متحده هماکنون نیروهایی در شمالشرق سوریه دارد که بخشی از تلاش دهساله برای حمایت از نیروهای کرد در جنگ با داعش محسوب میشود. پنتاگون در آوریل اعلام کرد که تعداد این نیروها را به نصف، یعنی حدود ۱۰۰۰ نفر، کاهش خواهد داد.
«الشرع» گفته است هرگونه حضور نیروهای آمریکایی باید با توافق دولت جدید سوریه صورت گیرد. به گفته مقامات آمریکایی و سوری، سوریه بهزودی به ائتلاف جهانی ضد داعش به رهبری آمریکا خواهد پیوست.
یک منبع مطلع از مذاکرات مربوط به پایگاه گفت این موضوع در جریان سفر دریابان «برَد کوپر» فرمانده ستاد فرماندهی مرکزی ایالات متحده (سنتکام) به دمشق در ۱۲ سپتامبر مطرح شد.
بیانیه سنتکام در آن زمان اعلام کرده بود که کوپر و «توماس باراک» نماینده ویژه آمریکا در امور سوریه، با الشرع دیدار کرده و از او به خاطر همکاری در مبارزه با داعش در سوریه تشکر کردهاند؛ همکاریای که به گفته بیانیه، میتواند به تحقق «چشمانداز ترامپ برای خاورمیانهای آباد و سوریهای باثبات و در صلح با خود و همسایگانش» کمک کند. در این بیانیه اشارهای به اسرائیل نشده بود.
ایالات متحده ماههاست برای دستیابی به یک پیمان امنیتی میان اسرائیل و سوریه – دو دشمن دیرینه – تلاش میکند. واشنگتن امیدوار بود این توافق را در مجمع عمومی سازمان ملل متحد در ماه سپتامبر اعلام کند، اما مذاکرات در لحظات پایانی با مانع مواجه شد.
یک منبع سوری آگاه به روند مذاکرات به رویترز گفت واشنگتن در حال اعمال فشار بر دمشق است تا این توافق پیش از پایان سال جاری، و احتمالاً پیش از سفر الشرع به واشنگتن، نهایی شود.
|
جمعه ۱۶ آبان ۱۴۰۴ -
Friday 7 November 2025
|
ايران امروز |
کاساندرا گاریسون / خبرگزاری رویترز / ۶ نوامبر ۲۰۲۵
کلودیا شینباوم، رئیسجمهور مکزیک، روز چهارشنبه اعلام کرد که علیه مردی که هنگام عبور از میان جمعیت در پایتخت او را لمس کرده و تلاش کرده بود او را ببوسد، شکایت رسمی ثبت کرده است. این اقدام یک روز پس از آن صورت گرفت که ویدئوی این حادثه در فضای مجازی بهطور گسترده منتشر شد.
شینباوم، نخستین زن رئیسجمهور مکزیک، گفت: «اگر این اتفاق برای رئیسجمهور میافتد، وضعیت زنان جوان کشور ما چگونه خواهد بود؟ هیچ مردی حق ندارد به حریم شخصی زنان تجاوز کند.»
ویدئوی این حادثه بهسرعت در اینترنت دستبهدست شد و سپس توسط برخی حسابها حذف گردید. این اتفاق برای بسیاری از مردم مکزیک نمادی از ناامنیای بود که زنان در کشوری با فرهنگ مردسالارانه و خشونت جنسیتی تجربه میکنند.
این حادثه همچنین پرسشهایی را درباره تیم امنیتی شینباوم مطرح کرده است. همانند رئیسجمهور پیشین، آندرس مانوئل لوپز اوبرادور، شینباوم با حداقل تدابیر امنیتی سفر میکند و بهطور گسترده در دسترس عموم قرار دارد، از جمله حضور در میان جمعیت.
او روز چهارشنبه اعلام کرد که قصد ندارد این رویه را تغییر دهد و گفت: «ما باید در کنار مردم باشیم.»
این حادثه روز سهشنبه در مرکز تاریخی پایتخت رخ داد، زمانی که شینباوم در حال خوشوبش با مردم و طی مسیر کوتاه از کاخ ملی مکزیک به وزارت آموزشوپرورش بود.
در ویدئو دیده میشود که مردی میانسال بازوی خود را دور شینباوم انداخته، به سینه او دست زده و تلاش میکند او را ببوسد. شینباوم دستهای او را کنار میزند و سپس یکی از اعضای تیمش میان آنها قرار میگیرد. در آن لحظه، تیم امنیتی رئیسجمهور در نزدیکی او دیده نمیشود. شینباوم گفت که آن مرد به نظر مست بوده است.
قربانیسازی دوباره
شینباوم همچنین از روزنامه مکزیکی «رفورما» بهدلیل انتشار تصاویر مردی که او را لمس کرده بود، انتقاد کرد و گفت این اقدام را «قربانیسازی دوباره» میداند و آن را عبور از خط قرمز اخلاقی توصیف کرد.
او افزود: «استفاده از این تصویر نیز یک جرم است»، و به قوانین مربوط به خشونت دیجیتال اشاره کرد. «منتظر عذرخواهی رسمی از سوی این روزنامه هستم.»
وزارت زنان دولت فدرال، که در دوره شینباوم تأسیس شده، روز سهشنبه بیانیهای صادر کرد و از زنان خواست تا خشونت علیه خود را گزارش دهند، اما از رسانهها خواست «از بازنشر محتوایی که به کرامت زنان آسیب میزند خودداری کنند.»
با این حال، فعالان فمینیست پیشتر نیز از شینباوم بهدلیل ناکارآمدی در مقابله با خشونت علیه زنان انتقاد کردهاند. از جمله مواردی که مطرح شده، پیگیریهای ضعیف قضایی و تحقیقاتی درباره قتلهای جنسیتی (فمیساید) است – قتل زن بهدلیل جنسیت او.
بر اساس دادههای دولتی، در سال ۲۰۲۴، مکزیک شاهد ثبت ۸۲۱ مورد قتل جنسیتی بوده است. تا پایان سپتامبر سال جاری، ۵۰۱ مورد ثبت شده و بسیاری از فعالان معتقدند که آمار واقعی بسیار بالاتر از این ارقام است.
جرمانگاری آزار جنسی
آنا یِلی پرز از نهاد «رصدخانه ملی شهروندی قتلهای جنسیتی» گفت که تعرض به شینباوم بار دیگر موضوع خشونت علیه زنان را وارد دستور کار ملی کرده است.
او گفت: «این اقدام قابل سرزنش است، باید محکوم شود، باید نامگذاری شود، زیرا یک عمل خشونتآمیز است، اما همچنین رویدادی مهم و نمادین از آن چیزی است که زنان هر روز تجربه میکنند.»
شینباوم اظهار داشت که آزار جنسی باید «جرمی قابل مجازات قانونی» تلقی شود و افزود که از وزارت زنان مکزیک خواسته تا قوانین ایالتی را در این زمینه بررسی کند.
در حال حاضر، آزار جنسی در حدود نیمی از ایالتهای مکزیک و همچنین در پایتخت، مکزیکوسیتی، جرم محسوب میشود.
رسانههای محلی فرد مهاجم را «اوریل ریورا» معرفی کردهاند و طبق گزارشهای امنیتی ایالتی، او ساعت ۹ شب سهشنبه بازداشت شده است.
|
جمعه ۱۶ آبان ۱۴۰۴ -
Friday 7 November 2025
|
ايران امروز |
|
جمعه ۱۶ آبان ۱۴۰۴ -
Friday 7 November 2025
|
ايران امروز |
کاتارینا دیمونی و سارا مارش /خبرگزاری رویترز / ۶ نوامبر ۲۰۲۵
صعود خیرهکننده «زهران ممدانی» به مقام شهرداری نیویورک، امید تازهای در میان احزاب چپگرای اروپا پدید آورده است؛ این امید که یک برنامهی بیپروا و رادیکال میتواند به چپ کمک کند تا در برابر نیروهای راستگرا در داخل کشورهایشان، ورق را برگرداند.
احزاب سیاسی از لندن تا برلین، پیروزی ممدانی، سیاستمدار ۳۴ ساله و سوسیالیست دموکراتِ خودخوانده را جشن گرفتند؛ کسی که ویدئوهای پرطرفدارش در شبکههای اجتماعی و وعدههایش برای کنترل اجارهبها و گرفتن مالیات از ثروتمندان در شهری که نماد سرمایهداری جهانی بهشمار میرود، با رأیدهندگان همصدا شد.
احزابی مانند حزب چپ آلمان و حزب سبز بریتانیا امیدوارند با تکیه بر پیروزی ممدانی، نیروی تازهای بگیرند و نشان دهند که قصد ندارند سیاستهای خود را تلطیف کنند یا در میدان رقابت راستگرایان بر سر موضوع مهاجرت گرفتار شوند.
این پیروزی همچنین میتواند برای احزاب چپ سنتیتر مانند حزب کارگر بریتانیا – که پس از پیروزی قاطع در انتخابات سال گذشته، اکنون در نظرسنجیها سقوط کرده – و نیز حزب سوسیالدموکرات آلمان (SPD) مایهی تأمل باشد.
«زک پولانسکی»، نخستین رهبر یهودی و آشکارا همجنسگرای حزب سبز انگلستان و ولز که در سال جاری انتخاب شد، از نظر استفاده از رسانههای اجتماعی و درخواست برای وضع مالیات بر ثروت برای کاهش نابرابری با ممدانی مقایسه شده است.
پولانسکی در گفتوگو با رویترز با شور و شعف گفت: پیروزی ممدانی نشان میدهد که «امید بر نفرت پیروز شده است».
او افزود: «این رخداد فقط برای نیویورک اهمیت ندارد، بلکه در سراسر جهان طنین دارد. این دربارهی بهبود زندگی مردم است؛ دربارهی به رسمیت شناختن نابرابریهایی که نه فقط در قلب نیویورک، بلکه صادقانه بگویم، در بیشتر نقاط جهان وجود دارد.»
«و این پیام روشنی است: باید هزینههای مردم را کاهش دهیم و از میلیونرها و میلیاردرها مالیات بگیریم»، پولانسکی گفت. حزب او پس از کسب تنها چهار کرسی در سال ۲۰۲۴، اکنون در نظرسنجیها رشد قابل توجهی داشته است.

«زک پولانسکی»، رهبر یهودی و همجنسگرای حزب سبز انگلستان
در بریتانیا، مسئلهی هزینهی زندگی به موضوعی کلیدی بدل شده است؛ بهویژه پس از آنکه نرخ تورم مواد غذایی در مارس ۲۰۲۳ به ۱۹ درصد – بالاترین سطح در ۴۵ سال گذشته – رسید. «ریچل ریوز»، وزیر دارایی، نیز از «تصمیمهای دشوار» و احتمال افزایش مالیاتها سخن گفته است.
چپ به دنبال ایجاد موج جدیدی از جنبوجوش سیاسی
در فضای سیاسی قطبی کنونی، حزب چپ آلمان در انتخابات فدرال فوریه گذشته با نتیجهای غیرمنتظره ظاهر شد و امیدوار است در انتخابات محلی سال آینده، از جمله در پایتخت برلین، بر آن موفقیت بیفزاید. اعضای این حزب، همچون دیگر چپگرایان اروپایی، در جریان کارزار انتخاباتی از نیویورک دیدن کرده بودند.
«یان فان آکن»، رهبر حزب چپ آلمان، به رویترز گفت: «مشکلاتی که مردم نیویورک با آن روبهرو هستند، بسیار شبیه به مسائلی است که ما در گفتوگو با مردم آلمان از آنها میشنویم. اجارهخانهها غیرقابلتحمل شده و قیمت مواد غذایی، برق، گرمایش و حملونقل عمومی سریعتر از دستمزدها بالا میرود.»
او افزود: «ما با زهران ممدانی و تیمش در تماس نزدیک هستیم و از یکدیگر میآموزیم. کارزار او مانند الگویی برای انتخابات سال آیندهی برلین است. پیروزی زهران ممدانی به ما نیروی تازهای داده است.»
ممدانی که قرار است نخستین شهردار مسلمان و جوانترین شهردار نیویورک از سال ۱۸۹۲ به اینسو شود، با پستهای پرطرفدارش در شبکههای اجتماعی توانست در دو سوی اقیانوس اطلس، با رأیدهندگانی که پس از همهگیری کرونا با تورم فزاینده و خدمات عمومی فرسوده مواجه بودند، ارتباط برقرار کند.
در یکی از آن ویدئوها در ژانویه، ممدانی در حالیکه با کت و شلوار در آبهای یخزدهی «کونی آیلند» شیرجه میزد، به شهروندان گفت: «من دارم اجارههایتان را منجمد میکنم!»
حزب چپ آلمان نیز بهدنبال اجرای سیاست کنترل اجاره و حملونقل عمومی رایگان یا یارانهای است و از پیامهایی صریح بهره میگیرد. یکی از پوسترهای تبلیغاتی حزب میگفت: «ما سراغ ثروتمندان میرویم. هیچکس دیگر این کار را نمیکند.»
چپگرایان در فرانسه نیز که خود را برای انتخابات ریاستجمهوری سال ۲۰۲۷ آماده میکنند، از پیروزی ممدانی الهام گرفتند.
«مانون اوبری» از حزب چپ تندرو «فرانسه تسلیمناپذیر» (LFI) در شبکهٔ X نوشت: «سرانجام درسی برای چپ در همهجا: با رقیق کردن لیبرالیسم اقتصادی پیروز نمیشویم، بلکه با مقابلهی قاطع و بیامان با آن پیروز میشویم.»
تمرکز بر بحران هزینههای زندگی
در پاسخ به این پرسش که احزاب چپ باید چه درسی از پیروزی ممدانی بگیرند، پولانسکی گفت: «هزینهی زندگی مهمترین مسئله است و احزاب پیشرو باید راهحلهای واقعی برای آن ارائه کنند.»
احزاب جریان اصلیتر نیز از پیروزی ممدانی دلگرم شدهاند.
«راشا نصر»، نمایندهی حزب سوسیالدموکرات آلمان (SPD) در گفتوگو با رویترز گفت: «برای ما در حزب SPD، این بدان معناست که باید دوباره تمرکز خود را بر اصل مأموریتمان بگذاریم — یعنی سیاستهای اجتماعی به سود اکثریت جامعه.»
او یادآور شد که حزب سوسیالدموکرات با وجود حفظ قدرت، در آخرین انتخابات بدترین نتیجهی خود از زمان جنگ جهانی دوم را تجربه کرد. «در کارزار انتخاباتی فدرال گذشته، ما بیش از اندازه وارد بحثهایی شدیم که در آن مقطع دیگر بهسختی میشد بر پایهی استدلال در آنها پیروز شد؛ از جمله در حوزهی سیاست مهاجرت.»
«فیلیپ کِکِر»، استاد علوم سیاسی دانشگاه هانوفر، گفت: این تجربه نشان میدهد احزابی که میخواهند در انتخابات پیروز شوند – یا نمیخواهند رأیدهندگانشان را به راست پوپولیست ببازند – باید به مسائل محوری خود وفادار بمانند و راهحلهای ویژهی خود را برای مشکلات موجود ارائه دهند، نه اینکه با تقلید از راستگرایان و اتخاذ سیاستهای ضد مهاجرتی خود را از آنان متمایز کنند.
ممدانی که با برنامهای رادیکال پیروز شد، اکنون در اجرای وعدههایش با چالشهایی روبهرو است. «دونالد ترامپ» رئیسجمهور آمریکا تهدید کرده است بودجهی شهر نیویورک را قطع خواهد کرد. برخی، از جمله در والاستریت، امیدوارند – و انتظار دارند – که ممدانی نتواند تغییرات بنیادینی را پیش ببرد.
«حالا بخش سخت کار شروع میشود»، جیمز اشنایدر، مدیر پیشین ارتباطات استراتژیک حزب کارگر در دوران «جرمی کوربین»، گفت.
او افزود: «تبدیل آن اکثریت انتخاباتی به قدرت واقعی – بهبود زندگی مردم از درون شهرداری و در عین حال تبدیل ارتش داوطلب ۱۰۰هزارنفریاش به سازماندهندگان محلی در همهی محلههای شهر – حالا چالش اصلی اوست.»
|
جمعه ۱۶ آبان ۱۴۰۴ -
Friday 7 November 2025
|
ايران امروز |
کمپین حقوق بشر ایران
سهشنبه ۱۳ آبان ۱۴۰۴
بازداشت خودسرانه حسین میربَهاری، مدافع حقوق کودکان، و همچنین پلمپ غیرقانونی و اجباری «جمعیت دفاع از کودکان کار و خیابان»، یکی از قدیمیترین و معتبرترین سازمانهای مردمنهاد کشور در زمینه حمایت از کودکان آسیبپذیر، مصداق روشن شدت گرفتن برخورد با جامعه مدنی در ایران است.
حسین میربهاری، از موسسان جمعیت کودکان کار و خیابان روز ۲۳ مهر ۱۴۰۴ به دست نیروهای امنیتی در منزل خواهر خود به شکل خودسرانه بازداشت شد. محل نگهداری او و وضعیت پروندهاش همچنان نامشخص است و از دسترسی به خانواده و وکیل خود محروم مانده است. در همین روز یعنی ۲۳ مهر دفتر جمعیت کودکان کار و خیابان نیز پلمپ شد.عوامل امنیتی همچنین تجهیزات و وسایل ارتباطی این مجموعه را توقیف کردهاند، اقدامی که عملاً باعث توقف کامل فعالیتهای این نهاد شده است.
به گفته هادی قائمی، مدیر کمپین حقوق بشر ایران، «بازداشت غیرقانونی میربَهاری و پلمپ این انجمن، بازتابی از روند گستردهتر جمهوری اسلامی در انحلال سازمانهای مردمنهاد است و نشان میدهد که حکومت با شدت در پی از میان بردن نهادهای مستقل جامعه مدنی است.»
قائمی افزود: «این رویداد بار دیگر ماهیت قانونگریز و سرکوبگر حاکمیت جمهوری اسلامی را آشکار میکند؛ حکومتی که میتواند بدون هیچ دلیل یا اتهامی افراد را بازداشت کند، آنها را به بازداشتگاههای نامعلوم ببرد و در انزوا نگه دارد فقط به این دلیل که از هر نوع فعالیت مستقل اجتماعی هراس دارد، حتی اگر آن فعالیتها نقشی حیاتی در جامعه ایفا کنند.»
حسین میربهاری در تاریخ ۳۱ خرداد ۱۴۰۴ نیز به شکل خودسرانه بازداشت و پس از ۳۰ روز حبس انفرادی با سپردن وثیقه آزاد شده بود.
کمپین حقوق بشر ایران از نهادهای سازمان ملل متحد، از جمله شورای حقوق بشر، کمیسر عالی حقوق بشر، و گزارشگر ویژه در امور ایران میخواهد که مقامهای جمهوری اسلامی را مجبور کنند تا حسین میربَهاری را فوراً و بدون قید و شرطی آزاد کنند.
کمپین حقوق بشر ایران از مقامهای جمهوری اسلامی ایران میخواهد تا حق سلامت میربَهاری در دوران بازداشت را محترم بشمارند و فوراً هرگونه مراقبت پزشکی مورد نیاز او را فراهم کنند.
کمپین حقوق بشر ایران از کاترین راسل، رئیس صندوق کودکان سازمان ملل (یونیسف) و دیگر نهادهای بینالمللی مسئول حمایت از کودکان میخواهد تا خواستار آزادی میربَهاری و بازگشایی انجمن حمایت از کودکان کار و خیابان شوند و نقش حیاتی این سازمان در حمایت از آسیبپذیرترین کودکان ایران را به رسمیت بشناسند.
کمپین حقوق بشر ایران از اتحادیه اروپا—که کمکهای انساندوستانهای برای برنامههای رفاه کودکان در ایران ارائه کرده است—و دولتهای عضو میخواهد تا مستقیماً به مقامهای ایرانی اعلام کنند که بستن نهادهای قانونی جامعه مدنی غیرقابل پذیرش است و خواستار آزادی فوری حسین میربَهاری شوند.
این تازهترین اقدام سرکوبگرانه در شرایطی رخ میدهد که مقامهای ایرانی کارزار خود را برای جرمانگاری فعالیتهای بشردوستانه و خاموش کردن صداهای مستقل مدافع عدالت اجتماعی و حقوق کودکان، زنان و گروههای بهحاشیهراندهشده تشدید کردهاند.
بستن انجمن حمایت از کودکان کار و خیابان در حالی انجام میشود که تعداد کودکان کار و کودکان خیابانی در ایران رو به افزایش است و وضعیت حقوق کودکان در کشور همچنان در شرایطی بسیار نگرانکننده قرار دارد.
این تازهترین اقدام سرکوبگرانه در شرایطی رخ میدهد که مقامهای ایرانی کارزار خود را برای جرمانگاری فعالیتهای بشردوستانه و خاموش کردن صداهای مستقل مدافع عدالت اجتماعی و حقوق کودکان، زنان و گروههای بهحاشیهراندهشده تشدید کردهاند.
بستن انجمن حمایت از کودکان کار و خیابان در حالی انجام میشود که تعداد کودکان کار و کودکان خیابانی در ایران رو به افزایش است و وضعیت حقوق کودکان در کشور هچنان در شرایطی بسیار نگرانکننده قرار دارد.
نگرانی از وضعیت سلامت جسمانی حسین میربهاری
یک منبع مطلع از وضعیت آقای میربهاری و همچنین روند فعالیتهای انجمن کودکان کار و خیابان در گفتگو با کمپین حقوق بشر ایران گفت: «وضعیت جسمانی و پزشکی آقای میربهاری اصلا خوب نیست و ما به شدت نگران او هستیم. ایشان سال گذشته یک دوره شیمی درمانی سخت را پشت سر گذاشته و از نظر جسمی خیلی سرحال نیستند. در روزی که بازداشت شد متاسفانه بیمار بود (سرما خوردگی شدید) و خیلی مهم است که در چنین مواردی کاملا از او مراقبت شود و نزدیکان آقای میربهاری به شدت نگران هستند که الان وضعیت وی چگونه است»
به گفته این منبع مطلع «میربهاری هنگام بازداشت در منزل خواهرش به سر میبرد. ماموران که به دفتر جمعیت رفتند، تمامی وسایل ارتباطی از جمله لپتاپ و هارد دیسک و همچنین موبایلهای تعداد دیگر اعضای جمعیت (۴ یا ۵ نفر) را ضبط کردهاند.البته ا این افراد بازداشت نشدند.» به گفته این منبع مطلع «هرچند این افراد بازداشت نشدند اما امکان ارتباط با آنها هم وجود ندارد. ما نگران هستیم که ضبط گوشیها و وسایل این افراد زمینه پروندهسازی و سناریوسازی برای آنها باشد و همچنین نشان میدهد که این افراد تهدید هم شدهاند».
این منبع مطلع درخصوص فعالیتهای جمعیت در سالهای اخیر گفت: «جمعیت دفاع از کودکان کار و خیابان پیش از پلمپ شدن هیچ اخطاری از سوی هیچ نهاد امنیتی و قضایی دریافت نکرده بود. این جمعیت سالها پیش با مشقت و سختی موفق شد که مجوز رسمی از وزارت کشور بگیرد و همواره بدون هیچ مشکلی فعالیت میکرد».
«پلمپ جمعیت و برخورد امنیتی با اعضا بهخصوص در این هفتههای آغازین شروع سال تحصیلی بسیار تاثیر بدی بر شمار زیادی از کودکانی میگذارد که تحت حمایت جمعیت بودند. همین حالا مطلع هستم که چند نفر از کودکان که موفق نشده بودند در مدارس ثبتنام کنند و اعضای جمعیت پیگیر کارهایشان بودند از تحصیل بازمیمانند و کسی نیست که پیگیر کارهایشان باشد.»
به گفته این منبع «فعالیتهای جمعیت کودکان کار و خیابان در تمام این سالها کاملا شفاف و براساس قوانین بوده است و هیچگاه موارد خلاف قانون و یا شبههبرانگیزی نداشته است. در گذشته گاهی در محل دفتر جلسات شعر و داستانخوانی برگزار میشد که حتی در سالهای اخیر اینگونه نشستها هم به دلیل حساسیتهای احتمالی آنچنان مداوم برگزار نمیشد».
دو دهه فعالیت در دفاع از حقوق کودکان
انجمن حمایت از کودکان کار و خیابان از ابتدای تاسیس در اوایل دهه ۸۰ خورشیدی، به عنوان پناه و تکیهگاهی حیاتی برای کودکان کار و خیابانی در سراسر ایران عمل کرده است. این انجمن با هدف مبارزه با کار کودک و هرگونه استثمار و ترویج برابری، حقوق انسانی و شرایط زندگی شایسته برای همه کودکان—فارغ از جنسیت، قومیت یا مذهب—فعالیت داشته است.
فعالیتهای این انجمن شامل برگزاری برنامههای آموزشی، خدمات بهداشتی، حمایت روانشناختی و پیگیری حمایتهای اجتماعی نظیر بیمه کودک و خانواده بود. همچنین این سازمان تلاش میکرد تا آگاهی عمومی درباره وضعیت کودکان کار در ایران را افزایش دهد و مردم را به مشارکت در حمایت از کودکان تشویق کند.
انجمن از طریق هشت واحد تخصصی—روابط عمومی، بهداشت، هنر، کتابخانه، آموزش، مددکاری اجتماعی، مالی و پژوهش—فعالیت میکرد و از معدود سازمانهای مردمنهاد در ایران بود که با وجود فشارهای روزافزون بر جامعه مدنی، تمرکز خود بر رفاه کودکان را حفظ کرده بود.
کار کودکان و کودکان خیابانی در ایران: بحرانی رو به گسترش
پلمپ انجمن حمایت از کودکان کار و خیابان بخشی از یک بحران عمیق یعنی کار کودکان در ایران است؛ بحرانی که در آن میلیونها کودک به دلیل فقر و نبود حمایت مؤثر دولتی، مجبور به کار در شرایط خطرناک و استثماری هستند.
آمار رسمی دقیقی از تعداد کودکان کار در ایران وجود ندارد، اما برآوردها بین ۱.۵ تا ۷ میلیون کودک کار متغیر است. مرکز پژوهشهای مجلس در تیرماه ۱۴۰۲ گزارش داد که ۱۵ درصد از کودکان کشور درگیر کار هستند و کودکان اقلیتهای قومی سهم نامتناسبی از این رقم را تشکیل میدهند.پیشتر یکی از اعضای شورای شهر تهران اعلام کرده بود که در تهران بهتنهایی ۷۰ هزار کودک کار وجود دارد.
تمام این آمارها کمتر از واقعیت هستند، زیرا تعداد زیادی از کودکان کار بدون مدارک رسمی هستند و دولت شفافیت لازم را ندارد. بسیاری از این کودکان ساعات طولانی در مشاغل پرخطر مانند جمعآوری زباله، دستفروشی، کارگاهها و کورهپزخانهها کار میکنند.
همچنین ایران سالهاست با پدیده کودکان خیابانی مواجه است که تعدادشان تا ۲۰۰ هزار نفر برآورد میشود و بیشتر در مراکز شهری زندگی میکنند. در بهمن ۱۴۰۲، معاون وزیر دادگستری علی کاظمی اعلام کرد که ۲۰ هزار کودک کار در زمستان در متروی تهران میخوابند. در مهرماه ، معاون امور اجتماعی بهزیستی خراسان رضوی اعلام کرد که در مراکز حمایت آموزشی استان، ۱٬۵۰۰ پرونده فعال کودک خیابانی وجود دارد.
در شهرهای کوچک نیز وضعیت مشابه است. برای نمونه، در یاسوج با جمعیتی حدود ۱۳۵ هزار نفر، طبق اعلام معاون امور اجتماعی بهزیستی استان کهگیلویه و بویراحمد، ۳۳۷ کودک کار و خیابان در سال جاری شناسایی شدهاند.
در یک دهه گذشته،بسیاری از سازمان مردمنهاد و تشکل مدنی فعال در حوزههای اجتماعی، کودکان، زنان و آسیبهای شهری در ایران یا بهطور کامل منحل شدهاند، یا فعالیتشان با فشارهای شدید امنیتی، قضایی و اداری مختل شده است. از مهمترین موارد میتوان به انحلال کامل جمعیت امام علی در اسفند۱۳۹۹ پس از ۲۱ سال فعالیت و تعطیلی «خانه خورشید» در اسفند۱۴۰۰ اشاره کرد. خانه امن «مهر شمس آفرید» در ارومیه هم یکبار تعطیل و پس از مدتی بازگشایی شد.
نقض قوانین بینالمللی و داخلی در قبال حقوق کودکان
ناتوانی جمهوری اسلامی در رسیدگی مؤثر به بحران کار کودک و پدیده کودکان خیابانی و سایر موارد نقض حقوق کودکان، مصداق روشن نقض آشکار تعهدات ایران طبق «کنوانسیون حقوق کودک» است. کنوانسیونی که دولت ایران عضو آن است.
طبق ماده ۷۹ قانون کار ایران، بهکارگیری کودکان زیر ۱۵ سال غیرقانونی است، اما این قانون بهطور گسترده نقض میشود. خلأهای قانونی، کارگاههای کوچک را از نظارت دولتی معاف کرده و اجرای قوانین کار نیز بسیار ضعیف است.
ایران همچنین تعهدات خود تحت اصول بنیادین سازمان بینالمللی کار (ILO) را نقض میکند، که کار کودک را تحت هر شرایطی ممنوع میداند.
افزون بر این، پلمپ خودسرانه نهادهای مستقل جامعه مدنی نقض آشکار مواد متعددی از میثاق بینالمللی حقوق مدنی و سیاسی (ICCPR) است که از آزادی تجمع، تشکل و بیان محافظت میکند و ایران نیز عضو آن است.
به گفته هادی قائمی: «هر نوع نهاد مستقل مدنی در نگاه جمهوری اسلامی تهدید محسوب میشود، زیرا حکومت میخواهد بر شهروندان کنترل شدید داشته باشد حتی وقتی نمیتواند ابتداییترین خدمات را برایشان فراهم کند.»
هادی قائمی افزود: « یونیسف در مورد مساله کودکان خیابانی در ایران اعلام کرده است که قصد دارد با شرکای مختلف از جمله سازمانهای جامعه مدنی همکاری کند. حال پرسش اینجاست که این نهاد چگونه میتواند در برابر حمله مستقیم حکومت جمهوری اسلامی بر این سازمانها سکوت کند؟»
به گفته هادی قائمی: «اتحادیه اروپا، که بخشی از بودجه فعالیتهای یونیسف در ایران را تأمین کرده ، باید در برابر این اقدامات غیرقانونی که مدافعان کودکان و خود کودکان را در معرض خطر قرار میدهد، موضعگیری کند.»
|
جمعه ۱۶ آبان ۱۴۰۴ -
Friday 7 November 2025
|
ايران امروز |
ایران امروز: فعالیت انجمن اسلامگرای «اینتراکتیو» یا «مسلم اینتراکتیو» (Muslim Interaktiv) در آلمان ممنوع اعلام شد. این انجمن اسلامگرا به طور علنی خواستار برقراری نظام «خلافت» و معرفی اسلام به عنوان تنها مدل نظم اجتماعی بود و موجودیت دولت اسرائیل را انکار میکرد.
به گزارش رسانههای آلمان، الکساندر دوبرینت، وزیر کشور فدرال (از حزب CSU)، روز چهارشنبه ۵ نوامبر ۲۰۲۵، اعلام کرد که «مسلم اینتراکتیو» ممنوع شده است.
دوبرینت اعلام کرد: «هر کسی که به طور تهاجمی خواستار خلافت در خیابانهای ما شود، نفرت غیرقابل تحملی را علیه دولت اسرائیل و یهودیان برانگیزد و حقوق زنان و اقلیتها را تحقیر کند، با تمام قدرت قانون مواجه خواهد شد.» «ما اجازه نخواهیم داد سازمانهایی مانند «مسلم اینتراکتیو» با نفرت خود جامعه آزاد ما را تضعیف کنند، دموکراسی ما را تحقیر کنند و از درون به کشورمان حمله کنند.»
در توضیح وزارت کشور آلمان درباره ممنوعیت این گروه آمده است: «مسلم اینتراکتیو» اصول دموکراسی و حاکمیت قانون را رد میکند و بنابراین موضعی ضد قانون اساسی دارد. این انجمن منحل و داراییهای آن مصادره خواهد شد.
علاوه بر اعام ممنوعیت، در برلین و ایالت هسن آلمان، مکانهایی مرتبط با انجمنهای «جنریشن اسلام» (نسل اسلام) و «رئالیته اسلام» (واقعیت اسلام) مورد تفتیش قرار گرفتند. بازرسان تحقیق گمان میکنند که این گروهها اهدافی مشابه «مسلم اینتراکتیو» را دنبال میکنند.
هر سه گروه یاد شده، به سازمان اسلامگرای «حزب التحریر» (HuT) که در سال ۲۰۰۳ در آلمان ممنوع شد، نزدیک هستند. هدف این سازمان، برقراری یک دولت اسلامی بر اساس شریعت و تحت رهبری یک خلیفه است.
از نظر هواداران «حزب التحریر»، اسلام و دموکراسی با یکدیگر سازگار نیستند. علاوه بر این، «حزب التحریر» به شدت ضدیهودی است. برخلاف نظر اکثریت علمای اسلامی، نه تنها یهودیان، بلکه مسیحیان نیز از نظر آنها «کافر» محسوب میشوند.

گروه «مسلم اینتراکتیو» در سالهای اخیر بارها در هامبورگ تظاهرات بزرگی برگزار کرد که در آنها خواستار برقراری نظام «خلافت» در آلمان شدند. در آوریل ۲۰۲۴، حدود ۱۱۰۰ نفر در تجمعی با عنوان «اینگونه از دروغگویان اطاعت نکنید» شرکت کردند. حدود سه هفته بعد، ۲۳۰۰ نفر تحت شعار «تظاهرات علیه سانسور و دیکتاتوری عقیده» گرد هم آمدند.
این تظاهرات اسلامگرایان افراطی در هامبورگ ممنوع نشدند. مقامات مسئول کلانشهر هامبورگ اعلام کردند که هیچ مبنای قانونی برای ممنوعیت چنین تظاهراتی وجود ندارد. آنها بارها در این زمینه به وزارت کشور فدرال ارجاع داده بودند. اما حزب اپوزیسیون دموکرات مسیحی در پارلمان محلی هامبورگ، مسئولان اجرایی را به دلیل بیتحرکی متهم کرد.
|
جمعه ۱۶ آبان ۱۴۰۴ -
Friday 7 November 2025
|
ايران امروز |
پس از برقراری نظام جمهوری در ترکیه در ۲۹ اکتبر ۱۹۲۳، مقامات وقت ایران نیز در زمستان ۱۹۲۴ (۱۳۰۲ هجری شمسی) تلاشهایی برای تغییر نظام حاکمیتی این کشور به جمهوری انجام دادند اما این اقدامات برعکس ترکیه با موفقیت همراه نبود.
دکتر کامران کارابالیق، عضو هیات علمی دانشکده تاریخ دانگاه بولنت اجویت زونگولداغ با بیان اینکه مصطفی کمال آتاترک به شخصه از برقراری نظام جمهوری در ایران حمایت میکرده است، در گفتوگو با خبرنگار آنادولو، وقایع مربوط به دوره مذکور در ایران را چنین روایت میکند:
«آتاترک دوست داشت که ایران نیز در آینده با نظام جمهوری اداره شود. محیالدین پاشا، پس از انتصاب به عنوان اولین سفیر جمهوری ترکیه در تهران، چندین دیدار با رضاخان انجام میدهد. در اولین دیدار، رضاخان واکنش خاصی به پیشنهاد اعلام جمهوری نشان نداد، اما در دیدار دوم و سوم، کمکم به این موضوع ابراز تمایل کرد. البته بعد از مدتی، خود رضاخان هم به این نتیجه رسید که باید در ایران جمهوری اعلام شود. با این حال، شرایط ایران در آن زمان برای چنین کاری آماده نبود.
او ابتدا در داخل کشور فعالیتهای تبلیغاتی را آغاز میکند. هرچند آتاترک، محیالدین پاشا را مرتب برای مذاکره با رضاخان میفرستاد، اما به دلیل نامناسب بودن شرایط ایران، رضاخان تا حدی تردید داشت. بعد از اینکه او فضا را تا حدی آماده کرد، مرحله تبلیغات آغاز شد.
در این دوره، ابتدا «حزب جمهوری» در ایران تشکیل شد و بعد از آن هم «انجمن جمهوری» بهوجود آمد. تبلیغات از طریق همین حزب و انجمن در سراسر کشور آغاز شد. اما مهمترین واکنش در این میان در سال ۱۹۲۳ از سوی انجمنی در تبریز به نام «انجمن جمهوری تبریز» صورت گرفت. این انجمن بیانیهای در حمایت از اعلام جمهوری منتشر کرد. این بیانیه بازتاب گستردهای در ایران داشت و باعث شد جمهوریخواهان در ایران جسارت بیشتری پیدا کنند.
درونمایه این تبلیغات چه بود؟ در تمام این تبلیغات، بر فواید و دستاوردهای اعلام جمهوری برای ایران تأکید میشد. همچنین این ایده مطرح میشد که دوران حکومت قاجار باید به پایان برسد و دیگر نمیتوان با رژیم پادشاهی ایران را اداره کرد. در آن زمان، حضور احمدشاه در اروپا نیز به ضررش تمام شد؛ رضاخان از این موقعیت استفاده کرد و تبلیغات گستردهای به راه انداخت مبنی بر اینکه احمدشاه به کشورش بیتوجه است، در اروپا به خوشگذرانی مشغول است و با افراد خارجی همکاری میکند.
کمی بعد، رضا پهلوی فقط از طریق حزب و انجمن خود تبلیغ نمیکرد، بلکه روزنامهها را هم وارد میدان کرد. در این روزنامهها مقالات زیادی در تمجید از جمهوری و درباره مزایای آن نوشته میشد. از رضا پهلوی به عنوان فرماندهی بزرگ یاد میکردند که هدفش برقراری وحدت سیاسی در ایران و پیشرفت اقتصاد کشور بود. همچنین درباره لزوم سرمایهگذاری بیشتر در اقتصاد ایران مینوشتند. در مقابل، حکومت قاجار و شخص احمدشاه در این مطبوعات به شدت مورد انتقاد قرار گرفته و حتی خیانتکار معرفی میشدند.
تبلیغات رضاخان در ایران در مدت خیلی کوتاهی اثر خود را نشان میدهد و او موفق میشود طرفداران زیادی در اطراف خود جمع کند. در واقع، رضاخان در آن زمان فقط از سوی روشنفکران حمایت نمیشود؛ بلکه بخشی جوانان، دانشجویان و حتی زنان هم از او پشتیبانی میکنند. به این ترتیب، در مدت کوتاهی جمعیت بزرگی گرد او جمع میشود.
وقتی رضا پهلوی میبیند که فضا برای اقدام آماده شده، حمایت مجلس را هم پشت سر خود میگیرد و در تهران یک میتینگ برگزار میکند. طبق منابع، حدود چهار هزار نفر در آن گردهمایی شرکت میکنند و شعارهایی در حمایت از جمهوری سر داده میشود.
البته این حمایتها فقط به همینجا ختم نمیشود؛ روشنفکران، بازاریان و زنانِ آن دوره نیز شروع میکنند به نوشتن نامههایی برای رضاشاه. در این نامهها تأکید میکنند که جمهوری باید در ایران اعلام شود و از او میخواهند که نظام حکومتی ترکیه را الگو قرار دهد. این حجم از حمایت، رضاشاه را هم از نظر روحی تقویت میکند و به او اعتمادبنفس بیشتری میدهد.
وقتی رضاشاه میبیند پشتش محکم شده و مردم با او هستند، کمکم به این باور میرسد که دیگر وقتش رسیده جمهوری در ایران اعلام شود. از اینرو، موضوع را بهصورت علنی مطرح میکند و تصمیم میگیرد آن را برای بررسی به مجلس ببرد. البته پیش از طرح رسمی موضوع، کارهایی انجام میدهد تا از بروز مخالفتها جلوگیری کند، مثلاً از طریق ارتباط با نمایندگان و ارزیابی رویکرد آنها.
در نهایت، رضاخان مسئله جمهوری را به مجلس میبرد. اما در اینجا اتفاق غیرمنتظرهای رخ میدهد: از حدود ۱۳۲ نماینده آن زمان، تنها ۳۲ یا ۳۳ نفر از او حمایت میکنند. یعنی اکثریت نمایندگان با طرح رضاشاه برای اعلام جمهوری مخالفاند.
در نتیجه، رضاخان از تصمیمش پشیمان میشود و عقبنشینی میکند. در واقع، او میخواست اعلام جمهوری را با جشن نوروز همزمان کند، یعنی در ۲۱ مارس ۱۹۲۴، اما مخالفت گسترده نمایندگان باعث میشود که این هدف عملی نشود و رؤیای اعلام جمهوری در ایران در همانجا متوقف بماند.
موضوع اعلام جمهوری در روز عید نوروز در ایران باعث یک سوءتفاهم بزرگ در ترکیه میشود. در آن زمان، در ترکیه فکر میکنند واقعاً در ایران جمهوری اعلام شده است. در نتیجه، در استانبول جشنهای بزرگی برگزار میشود. همانطور که میدانید، آن دوره ایرانیهای زیادی در استانبول زندگی میکردند و حتی سفارت ایران هم در آن جشنها شرکت میکند. در مطبوعات ترکیه هم مطالبی در حمایت از این اتفاق منتشر میشود، یعنی همه خیلی خوشحال میشوند. اما در واقع، این خبر درست نبود و جمهوری در ایران هنوز اعلام نشده بود.
به هر حال، وقتی رضاشاه موضوع جمهوری را به مجلس میبرد، بیشتر نمایندگان از او حمایت نمیکنند. اکثریت مجلس رأی منفی میدهند. حالا باید ببینیم چرا مخالفان نمیخواستند در آن زمان جمهوری در ایران اعلام شود؟
دلیل اول، مخالفت روحانیون و برخی نمایندگان مذهبی بود. آنها میگفتند اگر رضاشاه جمهوری اعلام کند، نفوذ بلشویکها در ایران گسترش خواهد یافت. چون رابطه تاریخی ایران و روسیه چندان خوب نبود و روسها سالها بخشهایی از خاک ایران را اشغال کرده بودند. بنابراین، مخالفان تصور میکردند جمهوری یعنی نفوذ بلشویسم در ایران، و به همین دلیل با آن مخالف بودند.
دلیل دوم، نگرانی از نفوذ دوباره انگلیس بود. پیشینه این ترس به دوران قبل از جنگ جهانی اول برمیگردد، زمانی که انگلیسیها گاهی بخشهایی از خاک ایران را اشغال میکردند. بعد از جنگ هم، در سال ۱۹۲۰، انگلیس عراق را زیر قیمومیت خود قرار داد و برخی از روحانیون مخالف خود را از مناطق نجف و بصره اخراج کرد. این روحانیون به ایران آمدند و موضعی شدیداً ضدانگلیسی داشتند. بنابراین، آنها فکر میکردند اگر جمهوری در ایران اعلام شود، انگلیسیها دوباره نفوذ پیدا خواهند کرد.
دلیل سوم، موضوع «توطئه بهاییها» بود. مخالفان آن زمان، جمهوری را با بهاییگری مرتبط میدانستند و معتقد بودند کسانی که میخواهند جمهوری را در ایران اعلام کنند، در واقع بهایی هستند. بنابراین، از دید آنها، جمهوری چیزی خطرناک و غیرقابل قبول بود.
و دلیل چهارم، واکنش احتمالی ایلات و عشایر بود. چون در آن زمان، بسیاری از عشایر ایران با اینکه در مناطق خودشان تا حدی مستقل عمل میکردند، اما به شاه قاجار وفادار بودند. به همین دلیل، نمایندگان نگران بودند که اعلام جمهوری باعث ناآرامی در میان عشایر شود.
اینها دیدگاههای مخالفان جمهوری بودند. در نهایت، وقتی رضاشاه طرح خود را به مجلس برد و رأی منفی گرفت، فهمید که شکست خورده است. بعد از آن، پشیمان شد و از ایده اعلام جمهوری صرفنظر کرد. سپس به شهر قم رفت و با علمای دینی دیدار کرد و رسماً گفت که دیگر قصد ندارد جمهوری اعلام کند. به این ترتیب، ماجرای جمهوری در ایران عملاً به پایان رسید.
اما واکنش ترکیه به این ماجرا چه بود؟ طبیعی است که این موضوع مصطفی کمال آتاترک را ناراحت کرد. چون او واقعاً میخواست که در ایران هم جمهوری اعلام شود. در سال ۱۹۲۵، در جلسهای با انجمن معلمان، حمدالله صبری تانریاوور، وزیر وقت معارف، این موضوع را با مصطفی کمال در میان میگذارد. آتاترک در پاسخ میگوید: روشنفکران ایران مثل روشنفکران ترکیه نیستند؛ آنها مثل ما از دوران تنظیمات (۱۸۴۰) به بعد تربیت نشدهاند. بنابراین شکست رضاشاه در این زمینه طبیعی است.
امید شمیزی/ خبرگزاری آنادولو
|
جمعه ۱۶ آبان ۱۴۰۴ -
Friday 7 November 2025
|
ايران امروز |
بن بارتناشتاین و تام شونبرگ / بلومبرگ / ۵ نوامبر ۲۰۲۵
به گفتهی افرادی که از جریان پرونده آگاهاند، وزارت دادگستری ایالات متحده در حال انجام تحقیقاتی است تا مشخص کند آیا یک تاجر نفتی ایرانی با استفاده از شبکهای جهانی از بانکها تحریمها را نقض کرده است یا نه.
به گفتهی این افراد، محور تحقیق، جابهجایی میلیاردها دلار میان شرکتهایی است که تحت نظارت حسین شمخانی، پسر یکی از مشاوران ارشد آیتالله علی خامنهای، رهبر جمهوری اسلامی، فعالیت داشتهاند. این افراد که به دلیل محرمانه بودن موضوع نخواستند نامشان فاش شود، تأکید کردند که وجود این تحقیق الزاماً به معنای طرح اتهام رسمی نیست.
چند تن از این منابع گفتهاند وزارت دادگستری در بخشی از این تحقیق از همکاری افرادی بهره برده که در درون امپراتوری اقتصادی این تاجر نفتی فعالیت داشتهاند. به گفتهی آنان، آمریکا همچنین از بانکهای والاستریت که با شرکتهای مرتبط با شبکهی شمخانی همکاری داشتهاند، اطلاعاتی به دست آورده است. بنا بر گفتهی برخی از این افراد، هدف اصلی این تحقیق شخص حسین شمخانی است، نه بانکها.
به گفتهی منابع آگاه، از جمله مؤسساتی که در این تحقیق مورد بررسی قرار گرفتهاند میتوان به بانک جیپی مورگان چیس (JPMorgan Chase & Co.)، بانک ایبیان امرو (ABN Amro Bank NV)، شرکت مَرِکس گروپ (Marex Group Plc)، بانک استاندارد چارترد (Standard Chartered PLC)، بانک امارات NBD (Emirates NBD PJSC) و بانک ملی فجیره (National Bank of Fujairah PJSC) اشاره کرد.
سخنگویان وزارت دادگستری آمریکا، جیپی مورگان، ایبیان امرو، مَرِکس و استاندارد چارترد از اظهار نظر در اینباره خودداری کردند.
نمایندهی بانک ملی فجیره در بیانیهای گفت: «این بانک تحت تحقیقات وزارت دادگستری آمریکا قرار ندارد.» سخنگوی بانک امارات NBD نیز اعلام کرد این بانک هیچگونه ارتباط یا مکاتبهای از سوی وزارت دادگستری آمریکا در خصوص این پرونده دریافت نکرده است.
حسین شمخانی به درخواست خبرگزاری بلومبرگ برای اظهار نظر که از طریق وکلایش ارسال شده بود، پاسخی نداد.
بلومبرگ نیوز پیشتر در نوامبر سال گذشته گزارش داده بود که وزارت خزانهداری آمریکا در حال بررسی رابطهی میان جیپی مورگان و یک صندوق پوشش ریسک (hedge fund) است که گفته میشود تحت نظارت حسین شمخانی فعالیت میکند.
به گفتهی چند منبع، تحقیقات وزارت دادگستری از نظر دامنه بسیار گستردهتر است و هدف آن میتواند صدور کیفرخواست و بازداشت افرادی باشد که در شبکهی شرکتهای مرتبط با شمخانی کار میکنند. یکی از اهداف این تحقیق، دستیابی به شناختی دقیقتر و جزئیتر از ساختار شبکه است، که این امر مستلزم هماهنگی با شرکای خارجی، بهویژه در امارات متحده عربی است؛ جایی که سالهاست بهعنوان مرکز فعالیت این گروه شناخته میشود.
شمخانی که دبی را بهعنوان پایگاه اصلی خود برگزیده است، همراه با دهها فرد، شرکت و کشتی مرتبط با شبکهاش، در اواخر ژوئیه توسط دولت دونالد ترامپ، رئیسجمهوری وقت آمریکا، تحریم شد؛ اقدامی که وزارت خزانهداری آن را «بزرگترین اقدام مرتبط با ایران در هفت سال گذشته» توصیف کرد. در ماههای اخیر بریتانیا و اتحادیه اروپا نیز نام او را در فهرست تحریمهای خود قرار دادهاند.
مقامهای آمریکایی گفتهاند حسین شمخانی با بهرهگیری از نفوذ سیاسی پدرش، علی شمخانی، توانسته ناوگانی از نفتکشها و کشتیهای باری را در اختیار بگیرد که میلیاردها دلار نفت، فرآوردههای نفتی و دیگر محصولات را از ایران و روسیه به خریداران در سراسر جهان منتقل کردهاند — اغلب از طریق لایههایی از شرکتهای صوری. به گفتهی وزارت خزانهداری آمریکا، او برای پنهان کردن فعالیتهای خود از نامهای مستعار متعددی از جمله «اچ» (H)، «هکتور» (Hector) و «هوگو هایک» (Hugo Hayek) استفاده میکرد.
از زمان اعمال تحریمهای آمریکا، کشور دومینیکا گذرنامهای را که برای شمخانی با نام مستعار «هایک» صادر کرده بود، لغو کرده است؛ در حالی که پاناما نیز تعدادی از کشتیهای متعلق به شرکتهای وابسته به او را از فهرست ثبت خود خارج کرده است. به گفتهی چند منبع، چند شرکت از شبکهی او از آن زمان عمان را بهعنوان پایگاه اصلی خود برگزیدهاند.
تحقیقات بلومبرگ نیوز در سال گذشته نشان داده بود که شبکهی شمخانی به یکی از بازیگران اصلی صادرات نفت ایران و روسیه بدل شده است و در عین حال صندوق پوشش ریسکی با دفاتری در لندن، دبی و ژنو تأسیس کرده تا عواید حاصل از این معاملات را مدیریت کند.
|
جمعه ۱۶ آبان ۱۴۰۴ -
Friday 7 November 2025
|
ايران امروز |
ظهور این نوشیدنیهای تقطیری جدید همزمان بود با گشایش نخستین مسیرهای دریایی توسط کاشفان اروپایی که به سمت شرق، از پایانه جنوبی آفریقا گذر کردند و به سوی غرب، از اقیانوس اطلس عبور کرده و اولین ارتباطات با دنیای جدید را برقرار نمودند. این فرآیند با اکتشافات پرتغالیها در سواحل غربی آفریقا و کشف و استعمار جزایر اقیانوس اطلس در نزدیکی آنها آغاز شد که اولین پلههای راه به سوی قاره آمریکا بودند. این سفرهای اکتشافی توسط پرنس هنریکِ پرتغال (Prince Henrique of Portugal)، معروف به «پرنس هنری دریانورد» (Prince Henry the Navigator)، سازماندهی و تأمین مالی میشد. با وجود لقبش، پرنس هنری بیشتر عمر خود را در پرتغال ماند و تنها سه بار به خارج سفر کرد، و آنهم فقط تا شمال آفریقا، در سه لشکرکشی نظامی که به ترتیب باعث ایجاد، تخریب و احیای شهرت او به عنوان یک فرمانده شد. اما از پایگاه خود در ساگرس (Sagres)، او برنامهای جاهطلبانه برای اکتشافات دریایی پرتغال طراحی کرد. پرنس هنری هزینه سفرها را تأمین میکرد و گزارشها، مشاهدات و نقشههای حاصل از آنها را جمعآوری مینمود. او همچنین ناخدایان خود را تشویق میکرد تا از پیشرفتهای ناوبری مانند قطبنما، مثلثات و اسطرلاب، یعنی اختراعی که مانند تقطیر توسط اعراب به اروپای غربی معرفی شده بود استفاده کنند. انگیزه اصلی پرتغالیها، اسپانیاییها و دیگر کاشفان آن زمان، یافتن مسیری جایگزین به هند شرقی بود تا از انحصار اعراب بر تجارت ادویه دوری کنند. اما طنز تاریخ این بود که موفقیت نهایی آنها تا حدی مدیون استفاده از فناوریهای ارائهشده توسط اعراب بود.
جزایر اقیانوس اطلس مانند مادیرا (Madeira)، آزور (Azores) و جزایر قناری (Canaries)، مکانهای ایدهآلی برای تولید شکر که آنهم از ابداعات اعراب بود از آب درآمدند. اما کشت نیشکر به مقادیر عظیمی آب و نیروی کار نیاز داشت. اعراب در طول گسترش خود به سمت غرب، مجموعهای از تکنیکهای آبیاری و ابزارهای کاهش نیروی کار مانند پیچ آبی (water screw)، قناتهای زیرزمینی (ابداع ایرانیان) و آسیابهای آبی برای فرآوری نیشکر را توسعه داده بودند. با این حال، تولید شکر تحت حکومت اعراب نیز متکی به بردگانی بود که عمدتاً از شرق آفریقا آورده میشدند. اروپاییها در طول جنگهای صلیبی بسیاری از مزارع نیشکر اعراب را تصرف کردند، اما تجربه کافی در کشت نیشکر نداشتند و به نیروی کار حتی بیشتری برای حفظ تولید نیاز داشتند. در دهه ۱۴۴۰، پرتغالیها شروع به انتقال بردگان سیاه از پایگاههای تجاری خود در سواحل غربی آفریقا کردند. در ابتدا این بردگان ربوده میشدند، اما خیلی زود پرتغالیها توافق کردند که در ازای کالاهای اروپایی، بردگان را از تاجران آفریقایی خریداری کنند.

از زمان امپراتوری روم به بعد، بردهداری گسترده در اروپا دیده نشده بود، که بخشی از آن به دلایل مذهبی بود، زیرا آموزههای مسیحی بردهداری یک مسیحی توسط دیگری را ممنوع میکرد. اما این اعتراضات الهیاتی به تجارت جدید بردهداری نادیده گرفته شد یا با استدلالهای مشکوکی دور زده شد. در ابتدا ادعا شد که با خرید بردگان و تبدیل آنها به مسیحیت، اروپاییها آنها را از آموزههای نادرست اسلام نجات میدهند. اما بعداً استدلال دیگری مطرح شد: برخی متکلمان چنین استدلال کردند که آفریقاییهای سیاه بهعنوان انسان کامل بهحساب نمیآیند، بنابراین نمیتوانند مسیحی شوند و میتوانند تبدیل به برده شوند. بر اساس نظریه دیگر، آنها «فرزندان حام» (children of Ham) [یکی از سه پسران نوح.م] بودند، پس بردهداری آنها توسط کتاب مقدس تأیید شده بود. این منطق فریبنده در ابتدا چندان مورد پذیرش گسترده قرار نگرفت، اما دورافتادگی جزایر اقیانوس اطلس به این معنا بود که استفاده از نیروی کار برده میتوانست بهراحتی از دید عموم پنهان بماند. تا سال ۱۵۰۰، ورود بردگان مادیرا را به بزرگترین صادرکننده شکر در جهان تبدیل کرده بود، با چندین آسیاب و دو هزار برده.
استفاده از بردگان در تولید شکر پس از کشف دنیای جدید توسط کریستوف کلمب در سال ۱۴۹۲ بهشدت گسترش یافت. او در جستوجوی مسیری غربی به هند شرقی بود، اما در عوض به جزایر کارائیب رسید. هیچ طلا، ادویه یا ابریشمی برای بازگرداندن به حامیان سلطنتیاش در اسپانیا وجود نداشت، اما کلمب با اطمینان اعلام کرد که این جزایر برای کشت نیشکر، که او به خوبی با آن آشنا بود ایدهآل هستند. در سفر دوم خود به دنیای جدید در سال ۱۴۹۳، او نیشکر را از جزایر قناری با خود برد. تولید خیلی زود در جزایر اسپانیایی کارائیب و در سرزمین اصلی آمریکای جنوبی، که اکنون برزیل نامیده میشود و تحت کنترل پرتغال بود آغاز گردید. تلاشها برای به بردگی کشاندن مردم بومی شکست خورد، زیرا آنها بهطور اجتنابناپذیری در برابر بیماریهای دنیای قدیم تسلیم شدند، بنابراین استعمارگران شروع به واردکردن مستقیم بردگان از آفریقا نمودند. در طول چهار قرن، حدود یازده میلیون برده از آفریقا به دنیای جدید منتقل شدند، هرچند این رقم تمامی ابعاد رنج را نشان نمیدهد، زیرا نزدیک به نیمی از بردگانی که در مناطق داخلی آفریقا اسیر میشدند، در راه رسیدن به سواحل جان میباختند. نوشیدنیهای تقطیری نقشی محوری در این تجارت شوم داشتند، تجارتی که با تأسیس مزارع نیشکر توسط بریتانیاییها، فرانسویها و هلندیها در کارائیب در قرن هفدهم شدت گرفت.
تاجران برده آفریقایی که به اروپاییها برده میفروختند، طیف وسیعی از کالاها را در ازای آن میپذیرفتند، از جمله پارچه، صدف، کاسههای فلزی، کوزهها و صفحات مسی. اما جذابترین کالاها نوشیدنیهای الکلی قوی بودند. آفریقاییها در مناطق مختلف از قبل نوشیدنیهای الکلی مانند شراب نخل، مید (نوشیدنی تخمیری عسل) و انواع آبجو مصرف میکردند که همگی ریشه در دوران باستان داشتند. اما الکل وارداتی از اروپا، به گفته یک تاجر، «در همه جا مشتری داشت»، حتی در مناطق مسلمان نشین آفریقا. در روزهای نخست تجارت برده که تحت سلطه پرتغال بود، تاجران برده آفریقایی به شرابهای قوی پرتغالی علاقه پیدا کردند. در سال ۱۵۱۰، جهانگرد پرتغایی والنتیم فرناندز (Valentim Fer-nandes) نوشت که ولوفها (Wolofs) مردمی از منطقه سنگال «مستکنندگانی هستند که از شراب ما لذت زیادی میبرند.»

شراب شکل مناسبی از پول بود، اما تاجران برده اروپایی خیلی زود متوجه شدند که برندی (brandy) حتی بهتر هم هست. این نوشیدنی امکان ذخیره الکل بیشتر را در فضای کوچکتر و درون انبارهای تنگ کشتی فراهم میکرد و درصد الکل بالاتر آن به عنوان ماده نگهدارنده عمل میکرد، در نتیجه احتمال فاسد شدنش در طول سفر کمتر از شراب بود. آفریقاییها به مشروبات تقطیری ارزش میدادند چون بسیار غلیظتر یا به قول خودشان «داغتر» از آبجوهای محلی بر پایه غلات و شرابهای نخل بودند. نوشیدن الکل وارداتی به نشانه تشخص در میان تاجران برده آفریقایی تبدیل شده بود. اگرچه پارچهها اغلب باارزشترین بخش از بستههای کالایی بودند که در ازای برده مبادله میشدند، اما الکل و به ویژه برندی در مقایسه از وجهه خوب و بیشتری برخوردار بود.
خیلی زود مرسوم شد که اروپاییها پیش از شروع مذاکرات با تاجران آفریقایی، مقدار زیادی الکل به عنوان هدیه معروف به «داشی» یا «بیزی» (dashee or bizy) پیشکش کنند. اروپاییها و آفریقاییها به زبانی پیجین (pidgin) که ریشه در پرتغالی داشت با هم گفتگو میکردند. یک تاجر فرانسوی نمونههایی از این زبان را ثبت کرده، از جمله «کوا کوا» (پارچه کتانی) و «سینگو می میومبو» (به من مشروب قوی بده). بر اساس گفتههای جان اتکینز (John Atkins)، جراح دریایی بریتانیایی که تجارت برده را مستند کرده، تاجر برده آفریقایی «هرگز حاضر نیست با لبهای خشک چانه بزند». ویلیام بوسمان (William Bosman)، تاجر برده هلندی، به ناخدایان کشتیهای بردهبری توصیه میکرد که هر روز به رهبران محلی و تاجران اصلی برندی هدیه بدهند. او هشدار داد که آفریقاییهای ویداه (Whydah) اصلاً حاضر به معامله نیستند مگر اینکه ابتدا «داشی» کافی به آنها داده شود. او نوشت: «هرکس که قصد تجارت در اینجا را دارد، باید این خواسته آنها را برآورده کند.»
برندی به روشهای دیگری هم چرخهای تجارت برده را روغنکاری میکرد. یک گزارش حاکی از آن است که قایقرانانی که کالاها را به کشتیهای اروپایی و از آنها جا به جا میکردند، روزانه یک بطری برندی به عنوان دستمزد ثابت، به علاوه دو تا چهار بطری اضافه در روزهای کاری و یک بطری پاداش در روزهای یکشنبه دریافت میکردند. نگهبانانی که بردگان را از محل نگهداری در ساحل به سمت کشتیها میبردند نیز با برندی حقوق میگرفتند. ارتباط میان مشروبات، بردهها و شکر حتی پس از اختراع یک نوشیدنی جدید و قوی که از ضایعات فرآیند تولید شکر ساخته میشد، محکمتر هم شد. آن نوشیدنی، رام (rum) نام داشت.
نخستین نوشیدنی جهانی
در روزی از سپتامبر ۱۶۴۷، مرد انگلیسیای به نام ریچارد لیگون (Richard Ligon) برای نخستین بار از عرشه کشتی «آشیل» جزیره باربادوس (Barbados) در دریای کارائیب را دید. او در خاطرات سفر خود نوشت: «اکنون که این جزیره خوشبخت در دیدرس ما قرار گرفته، هرچه نزدیکتر میشدیم، زیباتر به چشم میآمد.» اما ظواهر فریبنده بودند، زیرا وقتی لیگون و همراهانش پیاده شدند، متوجه شدند که باربادوس درگیر شیوع طاعون است. این اتفاق برنامههای مسافران را به هم ریخت، بهطوریکه لیگون که قصد داشت تنها چند روز بماند، سه سال در جزیره ماند. او در طول اقامت خود شرح مفصلی از گیاهان و جانوران جزیره، آداب و رسوم مردم و شیوه کار مزارع نیشکر تهیه کرد.

نخستین مهاجران انگلیسی در سال ۱۶۲۷ به باربادوس رسیدند و جزیره را خالی از سکنه یافتند. آنها شروع به کشت تنباکو کردند که در سرزمین مادریشان محبوب شده بود و برای کشاورزان مستعمره جدید ویرجینیا (Virginia) در آمریکای شمالی سودآور بود. اما لیگون خاطرنشان کرد که تنباکوی باربادوس «بدترین تنباکویی بود که در سراسر جهان رشد میکرد.» پس مهاجران به جای آن، نیشکر، تجهیزات و متخصصان را از برزیل آوردند. در دوران اقامت لیگون، نیشکر به مهمترین محصول جزیره تبدیل شد. این صنعت به شدت به کار بردهها وابسته بود. لیگون با منطق مذهبی توجیهکننده بردهداری مواجه شد وقتی یک برده سیاهپوست که او طرز کار قطبنما را برایش توضیح داده بود، پرسید آیا میتواند به مسیحیت بگرود، «چون فکر میکرد مسیحی شدن به معنای بهدستآوردن تمام دانشهایی است که آرزویش را داشت.» لیگون این درخواست را به ارباب برده منتقل کرد و به او گفته شد که بردهها اجازه تغییر دین ندارند زیرا «طبق قوانین انگلستان... ما نمیتوانیم یک مسیحی را برده کنیم» پس هر بردهای که اجازه تغییر دین مییافت باید آزاد میشد. و این غیرقابلتصور بود، زیرا تجارت پرسود نیشکر را متوقف میکرد. طی یک دهه، باربادوس بر تجارت نیشکر مسلط شد و بارونهای شکر (sugar barons) آن را به ثروتمندترین مردان دنیای جدید تبدیل کرد.
کشتکاران باربادوس بیش از نیشکر و تجهیزات از برزیل به دست آوردند؛ آنها همچنین یاد گرفتند که چگونه محصولات جانبی فرآیند تولید شکر را تخمیر و سپس تقطیر کنند تا یک نوشیدنی الکلی قوی بسازند. پرتغالیها به آن «براندی نیشکر» میگفتند و آن را از کفِ جدا شده از آب نیشکر جوشانده یا خودِ آب نیشکر درست میکردند. اما این فرآیند در باربادوس اصلاح شد، جایی که براندی نیشکر از ملاس یعنی ضایعات بیارزش تولید شکر ساخته میشد. این امکان را فراهم کرد که براندی نیشکر با هزینه بسیار کمتر و بدون کاهش تولید شکر ساخته شود. کشتکاران باربادوس واقعاً میتوانستند هم شکر تولید کنند و هم آن را بنوشند.
به گفته لیگون، نوشیدنی حاصل که به آن «قاتل شیطان» (kill-devil) میگفتند، «بینهایت قوی، اما نه چندان خوشطعم بود... مردم مقدار زیادی از آن مینوشیدند، حتی بیش از حد؛ چون اغلب آنها را روی زمین به خواب رفته بودند.» شراب و آبجو وارداتی گران بودند و در طول سفر از اروپا فاسد میشدند، اما «کیلدویل» بهصورت محلی و در مقادیر زیاد تولید میشد. لیگون خاطرنشان کرد که کیلدویل هم در خود جزیره «به کشتکارانی که کارخانه شکر نداشتند، اما بیش از حد آن را مینوشیدند، با قیمتهای ارزان فروخته میشد» و هم به کشتیهای عبوری، «و به نقاط خارجی فرستاده میشد و در راه مصرف میگشت.» تنها پس از ترک لیگون بود که کیلدویل نامی را گرفت که امروزه با آن شناخته میشود. یک مسافر که در سال ۱۶۵۱ از باربادوس دیدن کرد، نوشت که نوشیدنی موردعلاقه جزیرهنشینان یا «مایع مستیآور اصلی» آنها «رامبولین (Rumbullion)، با نام مستعار کیلدویل» بود که «از تقطیر نیشکر بهدست میآمد، یک نوشیدنی داغ، جهنمی و وحشتناک.» رامبولین، یک واژه عامیانه از جنوب انگلستان به معنای «دعوا یا آشوب خشونتآمیز»، احتمالاً بهعنوان نام مستعار این نوشیدنی انتخاب شده بود، چون نتیجه رایج نوشیدن بیش از حد آن بود.
رامبولین که به زودی به «رام» خلاصه شد، در سراسر کارائیب و سپس فراتر از آن گسترش یافت. به بردگان تازهوارد به عنوان بخشی از فرآیند «آمادهسازی» داده میشد که ضعیفها را حذف و سرکشها را مطیع میکرد. بردگان تشویق میشدند تا به جیره منظم رام وابسته شوند، هم برای تحمل فشار کار و هم برای فراموش کردن رنجهایشان. همچنین از آن به عنوان انگیزه استفاده میشد. بردگان برای شکار موشها یا انجام کارهای بهخصوص ناخوشایند، رام اضافی پاداش میگرفتند. اسناد مزارع نشان میدهد که بردگان معمولاً سالانه دو یا سه گالن رام دریافت میکردند (و در برخی موارد تا سیزده گالن)، که میتوانستند یا خود بنوشند یا با غذا معامله کنند. در نتیجه، رام به ابزاری مهم برای کنترل اجتماعی تبدیل شد. لیگون اشاره کرد که از آن به عنوان دارو نیز استفاده میشد و وقتی بردگان بیمار بودند، پزشک به هر یک «یک فنجان کوچک از این مشروب میداد و این درمان فوری بود.»

رام در میان ملوانان نیز محبوب شد و از سال ۱۶۵۵ به عنوان جایگزینی برای جیره سنتی آبجو در کشتیهای نیروی دریایی سلطنتی در کارائیب پذیرفته شد. در کمتر از یک قرن، به نوشیدنی موردعلاقه نیروی دریایی در سفرهای طولانی تبدیل شد. اما جایگزینی یک گالن آبجوی ضعیف و فاسدشدنی با نیم پینت (یک چهارم لیتر) رام، عواقب قابلپیشبینی برای انضباط و کارایی داشت و موجب شد دریاسالار ادوارد ورنون دستور دهد که رام با دو پینت (یک لیتر) آب مخلوط شود. رقیقکردن رام تأثیری در مقدار کلی الکل مصرفی نداشت، اما ملوانان را ترغیب میکرد تا آب بیمزه موجود در کشتی را بنوشند. آنچه بسیار مهمتر بود، ایده ورنون برای افزودن شکر و آب لیمو به مخلوط بود تا خوشطعمتر شود. او یک کوکتل ابتدایی اختراع کرده بود که بلافاصله به افتخار او نامگذاری شد. لقب ورنون «اولد گروگرام» (Old Grogram) بود، چون عبای ضدآبی از پارچه خشن گروگرام میپوشید، پارچه ای که با شیره درخت کائوچو حالت سفت و سخت و ضد آب پیدا می کرد. نوشیدنی جدید او به «گروگ» (grog) معروف شد.
مشکل این بود که قدرت رام بسیار متغیر بود و ملوانانی که میدیدند رامشان برای درستکردن گروگ رقیق میشود، احساس میکردند سرشان کلاه رفته است. قبل از اختراع الکل سنج (hydrometer) دقیق در قرن نوزدهم، راه آسانی برای اندازهگیری قدرت یک نوشیدنی الکلی وجود نداشت. بنابراین مسئولان تدارکات نیروی دریایی که وظیفه توزیع جیره رام را داشتند، قدرت رام خالص را با یک روش سرانگشتی که گفته میشد در زرادخانه سلطنتی ابداع شده بود، اندازه میگرفتند. آنها رام را با کمی آب و چند دانه باروت سیاه مخلوط میکردند، سپس مخلوط را با استفاده از یک ذرهبین در نور خورشید گرم میکردند. اگر باروت آتش نمیگرفت، مخلوط بسیار ضعیف بود و رام بیشتری اضافه میشد. تنها زمانی که باروت بهسختی آتش میگرفت، مخلوط قدرت مناسب را داشت که معادل ۴۸ درصد الکل بود. (اگر مخلوط خیلی قوی بود، ممکن بود انفجار رخ دهد و سنت چنین بود که ملوانان میتوانستند در حالی که مسئول تدارکات از کار افتاده بود، به دلخواه خود بنوشند.)
استفاده از گروگ به جای آبجو در قرن هجدهم نقشی پنهان در برتری بریتانیا در دریا ایفا کرد. یکی از اصلیترین دلایل مرگ دریانوردان در آن زمان بیماری اسکوربوت بود - بیماری ناتوانکنندهای که امروزه میدانیم ناشی از کمبود ویتامین ث است. بهترین راه پیشگیری از آن که بارها در قرن هجدهم کشف و فراموش شد، تجویز منظم آب لیمو یا لیموترش بود. گنجاندن آب لیمو یا لیموترش در گروگ که در سال ۱۷۹۵ اجباری شد، بهطور چشمگیری از شیوع اسکوربوت کاست. از آنجا که آبجو حاوی ویتامین ث نیست، جایگزینی آبجو با گروگ باعث شد خدمه بریتانیایی بهطور کلی سلامت بسیار بیشتری داشته باشند. وضعیت رقیبان فرانسویشان دقیقاً برعکس بود، چرا که جیره استاندارد نوشیدنی آنها آبجو نبود، بلکه سهچهارم لیتر شراب (معادل یک بطری امروزی) بود. در سفرهای طولانی، این جیره با سهشانزدهم لیتر اودوی (eau-de-vie) (نوشیدنی تقطیری) جایگزین میشد. از آنجا که شراب حاوی مقادیر کمی ویتامین ث است اما اودوی فاقد آن است، این تغییر باعث کاهش مقاومت نیروی دریایی فرانسه در برابر اسکوربوت شد، درست در زمانی که مقاومت نیروی دریایی بریتانیا در حال افزایش بود. یک پزشک نیروی دریایی ادعا کرد که توانایی منحصر به فرد نیروی دریایی سلطنتی در مبارزه با اسکوربوت عملکرد آن را دو برابر کرده و مستقیماً در شکست نهایی بریتانیا بر ناوگان فرانسه و اسپانیا در ترافالگار (Trafalgar) در سال ۱۸۰۵ نقش داشت. (این مسئله همچنین باعث شد ملوانان بریتانیایی به دلیل استفاده از آب لیمو ترش به واژه تحقیر آمیز لیمویی ها یا «limeys» معروف شوند.)

با این حال، همه اینها مربوط به آیندهای دور بود، زمانی که رام برای اولین بار اختراع شد. اهمیت فوری آن به عنوان یک ارز (currency) بود، چرا که مثلث ارتباطدهنده مشروبات، بردهها و شکر را کامل میکرد. از رام میشد برای خرید برده استفاده کرد، با آنها شکر تولید کرد، ضایعات آن را به رام تبدیل کرد و با آن بردههای بیشتری خرید، و این چرخه ادامه مییافت. ژان باربو (Jean Barbot)، تاجر فرانسوی، در سفرش به سواحل غربی آفریقا در سال ۱۶۷۹ مشاهده کرد که «تغییر بزرگی رخ داده است: برندی فرانسوی که همیشه مقدار خوبی از آن همراه داشتم، کمتر تقاضا میشود، چون مقدار زیادی مشروبات تقطیری و رام (rum) در این سواحل خریداری شده است.» تا سال ۱۷۲۱، یک تاجر انگلیسی گزارش داد که رام به «کالای اصلی مبادله» در سواحل بردهفروشی آفریقا، حتی برای طلا، تبدیل شده است. رام همچنین جای برندی را به عنوان ارز پرداخت به قایقرانان و نگهبانان گرفت. برندی به راهاندازی تجارت بینقارهای شکر و برده کمک کرد، اما رام این تجارت را خودگردان و بسیار سودآورتر ساخت.
برخلاف آبجو که معمولاً به صورت محلی تولید و مصرف میشد، و شراب که معمولاً در منطقه خاصی تولید و مبادله میگردید، رام محصول همگرایی مواد، مردم و فناوریها از سراسر جهان و نتیجه چندین نیروی تاریخی درهمتنیده بود. شکر که خاستگاه آن پلینزی (Polynesia) بود، توسط اعراب به اروپا معرفی شده بود، کلمب (Columbus) آن را به آمریکا برد و بردگان آفریقایی آن را کشت میکردند. رام تقطیرشده از ضایعات آن هم توسط مهاجران اروپایی و هم بردگانشان در دنیای جدید مصرف میشد. این نوشیدنی وجود خود را مدیون روحیه ماجراجویانه عصر اکتشافات بود؛ اما بدون خشونت تجارت برده که اروپاییها بهعمد برای مدتها چشمهای خود را بر آن بسته بودند، وجود نداشت. رام تجسم مایع هم پیروزی و هم ستمگری اولین عصر جهانیسازی بود.
(کلیه تصاویر با هوش مصنوعی برای همین متن تهیه شده است)
ادامه دارد ...
بخشهای پیشین:
بخش نخست؛ مقدمه کتاب تاریخ جهان در شش پیاله
بخش دوم؛ آبجوی عصر حجر
بخش سوم؛ آبجوی عصر حجر
بخش چهارم؛ آبجو در جهان متمدن
بخش پنجم؛ خاستگاه خط
بخش ششم؛ خاستگاه اندیشه غربی
بخش هفتم؛ فلسفه نوشیدن
بخش هشتم؛ تاکستان امپراتوری
بخش نهم؛ شراب، نوشیدنی برای همه؟
بخش دهم؛ چرا مسیحیان شراب مینوشیدند اما مسلمانان نه؟
بخش دهم؛ نشاط در دوران استعماری
بخش بعدی: نوشیدنیهایی که آمریکا را ساختند

|
جمعه ۱۶ آبان ۱۴۰۴ -
Friday 7 November 2025
|
ايران امروز |
مای ساتو، گزارشگر ویژه حقوق بشر سازمان ملل متحد برای ایران، اعلام کرد در مکاتبۀ رسمی با دولت جمهوری اسلامی ایران، نگرانی عمیق خود را نسبت به وضعیت شش محکوم به اعدام به اتهام «بغی» ابراز و اعلام کرده که مجازات اعدام برای این اتهام، طبق میثاق بینالمللی حقوق مدنی و سیاسی که ایران هم عضو آن است، غیرقانونی است.
خانم ساتو روز چهارشنبه ۱۴ آبان با انتشار متن نامۀ خود به مقامات جمهوری اسلامی و همچنین پاسخ تهران به این نامه اعلام کرد بابک علیپور، وحید بنیعامریان، اکبر (شاهرخ) دانشورکار، پویا قبادی، ابوالحسن منتظر و سید محمد تقوی سنگدهی، پس از روند قضایی همراه با ادعاهای شکنجه، حبس طولانیمدت در انفرادی و محرومیت از حقوق دادرسی عادلانه، در آستانۀ اعدام قرار دارند.
این شش زندانی سیاسی محکوم به اعدام از زمان بازگشت زندانیان سیاسی اوین به این زندان، پس از حمله اسرائیل به اوین، خبرساز شدند؛ زمانی که گزارش شد بهجای بازگشت به اوین به زندان قزلحصار منتقل شدهاند.
بهگفتۀ گزارشگر ویژۀ حقوق بشر سازمان ملل برای ایران، مجازات اعدام برای اتهام «بغی» (قیام مسلحانه علیه اساس نظام جمهوری اسلامی) طبق میثاق بینالمللی حقوق مدنی و سیاسی غیرقانونی است، زیرا این میثاق، مجازات اعدام را تنها به «جدیترین جنایات» که شامل قتل عمدی است، محدود میکند.
خانم ساتو در نامۀ خود آورده است که براساس اطلاعات دریافتی، این شش نفر به اتهام «بغی» و بهدلیل ارتباط ادعایی با «سازمان مجاهدین خلق ایران» به اعدام محکوم شدهاند.
براساس نامۀ مای ساتو، آنان بین یکم دیماه ۱۴۰۲ تا چهارم اسفند ۱۴۰۲ در مکانهای مختلف، از جمله تهران و مرز چالدران، بازداشت شدهاند. گفته میشود هیچ حکم بازداشتی ارائه نشده و در زمان بازداشت از خشونت بیش از حد و تهدید استفاده شده است.
در پاسخ قوه قضائیه به این نامه، دستگاه قضایی این شش نفر را «مباشرت در انجام اقدامات تروریستی با هدایت» سازمان مجاهدین خلق متهم کرده و ادعا کرده است که این شش نفر حملههایی را در «در مناطق نظامی، انتظامی و مقر حوزههای قضایی» ترتیب دادهاند.
این در حالی است که گزارشگر ویژۀ حقوق بشر در نامۀ خود آورده است که هر شش نفر در دوران بازداشت در معرض اشکال گوناگون شکنجۀ جسمی و روانی، بدرفتاری و تهدید قرار گرفتهاند تا جایی که ضربوشتم شدید آقای منتظر ظاهراً باعث پارگی بخیههای جراحی قلب باز پیشین او شد.
دستگاه قضایی در پاسخ خود به خانم مای ساتو، نوشته است که حکم اعدام این شش نفر پس از «تشریفات قانونی و استماع دفاعیات نامبردگان و وکلای مدافع صادر شده و به آنها فرصت کافی برای دفاع داده است». قوه قضائیه تا کنون هیچ مدرک و سندی در این باره منتشر نکرده است.
این در حالی است که، براساس گزارش خانم ساتو، محاکمۀ هر شش نفر بهصورت مشترک در تاریخ ۱۵ مهر ۱۴۰۳ در شعبۀ ۲۶ دادگاه انقلاب تهران به اتهام «بغی» و با اتهامات امنیتی متنوع دیگری برگزار شد، اما روند دادرسی، براساس گزارشها، با اصول دادرسی عادلانه سازگار نبوده و شامل دسترسی دیرهنگام به وکیل انتخابی، اتکای دادگاه به اعترافات گرفتهشده تحت شکنجه، و بیتوجهی به شکایات مربوط به شکنجه بوده است.
همچنین گزارشها حاکی است که جلسات دادگاه بسیار کوتاه بوده و به متهمان فقط چند دقیقه برای دفاع فرصت داده شد و دستکم سه نفر از آنان برای نخستین بار در روز محاکمه وکیل خود را ملاقات کردند.
نهایتاً دهم آذرماه ۱۴۰۳ حکم اعدام هر شش نفر صادر شد و علاوه بر حکم اعدام، برخی از آنان احکام حبس طولانی نیز دریافت کردند.
دستگاه قضایی جمهوری اسلامی در پاسخ مکتوب خود به گزارشگر ویژۀ سازمان ملل همچنین نوشته است: «اصل منع شکنجه و آزار و اذیت افراد در قانون ایران و سایر قوانین کشور ممنوع اعلام گردیده است».
جدا از ایراد نگارشی این جمله که سهواً بهمفهوم ممنوع بودن منع شکنجه است، دستگاه قضایی هیچ توضیحی در مورد شکنجهها علیه این شش نفر که در گزارش مای ساتو به آنها اشاره شده، ارائه نداده است.
در سالهای اخیر، شماری از زندانیانی که از حکم اعدام جسته و یا موفق به خروج از ایران شدهاند، گزارشهای متعددی از انواع شکنجه و تهدید برای گرفتن اقرار و اعتراف منتشر کردهاند.
احکام اعدام این شش نفر هماکنون به دیوان عالی کشور ارسال شده و گزارشگر ویژۀ حقوق بشر سازمان ملل برای ایران هشدار داد است که «در پروندههای مشابه، دیوان کشور احکام اعدام را بهسرعت تأیید کرده و اعدامها ظرف چند روز انجام شده است؛ امری که نگرانیهای جدی دربارۀ احتمال قریبالوقوع بودن اعدامها در این موارد ایجاد کرده است».
مای ساتو از مقامات جمهوری اسلامی خواسته است علاوه بر توقف اجرای احکام اعدام این شش زندانی سیاسی، اجرای اعدام را بهطور کلی تعلیق کند و سپس در جهت لغو کامل آن، در قانون و عمل، گام بردارد.
منبع: رادیو فردا
|
جمعه ۱۶ آبان ۱۴۰۴ -
Friday 7 November 2025
|
ايران امروز |
اشپیگل آنلاین / ۵ نوامبر ۲۰۲۵
سازمان ملل از کشورها میخواهد در جنگ خونین سودان مداخله نکنند، چرا که هرگونه حمایت خارجی از طرفهای درگیر، به تداوم و تشدید درگیری میانجامد. اما ظاهراً شماری از کشورها به این هشدار وقعی نمینهند.
عبدالفتاح البرهان، فرمانده ارتش و رهبر دوفاکتوی سودان است. محمد حمدان دقالو، معاون پیشین او، در رأس شبهنظامیان رقیب موسوم به «نیروهای پشتیبانی سریع» (RSF) قرار دارد.
در اکتبر ۲۰۲۱ این دو ژنرال در کنار هم علیه دولت غیرنظامی انتقالی که پس از سرنگونی دیکتاتور دیرپای کشور، عمرالبشیر، در سال ۲۰۱۹ بر سر کار آمده بود، کودتا کردند. اما بهتدریج میان آنها اختلاف افتاد و در میانهٔ آوریل ۲۰۲۳ این تنشها به درگیریهای مرگبار انجامید. از آن زمان، ارتش سودان و شبهنظامیان نیروهای پشتیبانی سریع بر سر قدرت در کشور میجنگند. دهها هزار نفر کشته و نزدیک به ۱۲ میلیون نفر آواره شدهاند.
بخش بزرگی از نیروهای پشتیبانی سریع از اعضای پیشین شبهنظامیان عرب «جنجوید» تشکیل شدهاند؛ همان گروهی که در جریان درگیریهای سال ۲۰۰۳ در منطقهٔ دارفور غربی به ارتکاب جنایتهای گسترده متهم شد.
اکنون ارتش سودان از شهر بندری «پورتسودان» در کرانهٔ دریای سرخ کشور را اداره میکند. «کمیل ادریس»، مقام پیشین سازمان ملل، از ماه مه ۲۰۲۵ بهعنوان نخستوزیر منصوب شده است. در مقابل، نیروهای پشتیبانی سریع در شهر «نیالا» (مرکز ایالت دارفور جنوبی) دولتی موازی تشکیل دادهاند.
مصر
همسایهٔ شمالی سودان از مهمترین حامیان ارتش این کشور است. قاهره عبدالفتاح البرهان را حاکم مشروع میداند و او را مرتباً برای دیدار رسمی به مصر دعوت میکند. نیروهای پشتیبانی سریع بارها مصر را متهم کردهاند که از ارتش سودان بهطور نظامی پشتیبانی میکند؛ اتهامی که قاهره آن را رد میکند.
امارات متحده عربی
ارتش سودان امارات متحده عربی را متهم میکند که نیروهای پشتیبانی سریع را با سلاح و مزدور حمایت میکند. در نتیجه، دولت نزدیک به ارتش سودان در ماه مه روابط دیپلماتیک خود را با این کشور حاشیهٔ خلیج فارس قطع کرد. گزارشهای سازمان ملل و منابع عمومی نیز حاکی از دخالت امارات هستند، هرچند ابوظبی آن را تکذیب میکند.
به گفتهٔ سازمان غیردولتی سوئیسی «سوئیساید» (Swissaid)، صادرات طلا از سودانِ درگیر جنگ داخلی، نشانههای بیشتری از ارتباط امارات با این مناقشه خونین ارائه میدهد. این نهاد با استناد به دادههای یک پایگاه سازمان ملل اعلام کرده است که افزایش چشمگیر صادرات طلا به امارات در سال جاری، شاهدی دیگر بر این پیوندهاست.
لیبی
در ماه ژوئن، ارتش سودان نیروهای خلیفه حفتر، فرماندهٔ نظامی شرق لیبی، را متهم کرد که از حملهٔ نیروهای پشتیبانی سریع در منطقهای راهبردی در مرز مصر و لیبی پشتیبانی کردهاند. گفته میشود حفتر به دستور امارات برای «نیروهای پشتیبانی سریع» سلاح و سوخت ارسال کرده است؛ اتهامی که او انکار میکند.
چاد
به گفتهٔ ارتش سودان، دولت «محمد ادریس دِبی ایتنو» در چاد نیز در چارچوب دستور امارات، برای شبهنظامیان «نیروهای پشتیبانی سریع» تدارکات فراهم میکند. دِبی این اتهام را رد کرده است، اما ظاهراً همین ارتباط ادعایی با «نیروهای پشتیبانی سریع»، موجب شکاف در درون خاندان رئیسجمهور و ارتش او شده است.
ترکیه
ترکیه، بهعنوان رقیب اصلی امارات، از آغاز جنگ از ارتش سودان حمایت کرده است. بر پایهٔ گزارش چندین رسانه، آنکارا پهپادهایی در اختیار ارتش سودان قرار داده که برای حمله به مواضع نیروهای پشتیبانی سریع مورد استفاده قرار گرفتهاند.
ایران
پس از سالها تیرگی روابط، سودان و ایران در اکتبر ۲۰۲۳ روابط دیپلماتیک خود را از سر گرفتند. از آن زمان، «نیروهای پشتیبانی سریع» تهران را متهم میکنند که پهپادهایی در اختیار ارتش سودان گذاشته است.
روسیه
در دوران سهدههای حکومت عمرالبشیر، سودان در عرصه نظامی به روسیه متکی بود. مسکو و خارطوم دربارهٔ احداث یک پایگاه دریایی روسیه در کرانهٔ دریای سرخ مذاکره کردند. ارتش سودان در سال ۲۰۲۱ اعلام کرد این توافق «در حال بازبینی» است، اما به گزارش رسانههای روسی، این موضوع در ماههای گذشته بار دیگر در دستور گفتوگوهای سطح بالا قرار گرفته است. اخیراً دو کشور چند توافقنامه در زمینهٔ همکاری نظامی و اقتصادی امضا کردهاند.
کنیا
در ماه ژوئن، دولت تحت کنترل ارتش سودان مدعی شد که در انبارهای «نیروهای پشتیبانی سریع» در پایتخت خارطوم، سلاحها و مهماتی با برچسب «ساخت کنیا» یافته است. خارطوم نایروبی را متهم کرد که با در اختیار گذاشتن خاک خود بهعنوان مسیر انتقال تسلیحات ارسالی از سوی امارات، به «تقسیم سودان» دامن میزند. در فوریه، نشست تأسیسی شاخهٔ سیاسی نیروهای پشتیبانی سریع در پایتخت کنیا برگزار شد.
|
جمعه ۱۶ آبان ۱۴۰۴ -
Friday 7 November 2025
|
ايران امروز |
|
جمعه ۱۶ آبان ۱۴۰۴ -
Friday 7 November 2025
|
ايران امروز |
|
جمعه ۱۶ آبان ۱۴۰۴ -
Friday 7 November 2025
|
ايران امروز |
یک مکمل غذایی پرطرفدار به دلیل تاثیر مثبتش بر کیفیت خواب مورد توجه قرار گرفته؛ اما جالب است بدانید که این مکمل میتواند به کاهش وزن نیز کمک کند.
تحقیقات متعدد در سالهای اخیر نشان دادهاند که منیزیم یکی از مواد مغذی ضروری برای بهبود خواب و درمان بیخوابی است. این ماده معدنی حیاتی، در کنار این اثرات نقش مهمی در عملکرد قلب، ماهیچهها و اعصاب دارد و ممکن است در کاهش و حفظ وزن نیز موثر باشد.
بررسیها نشان میدهد که سطح پایین منیزیم میتواند به چاقی منجر شود. چنین کمبودی ممکن است نشاندهنده بیماریهایی مانند بیماری سلیاک و التهاب روده باشد که جذب منیزیم را مختل میکنند.
در ادامه به دوزهای توصیه شده استفاده از منیزیم خواهیم پرداخت، اما پیش از آن نحوه عملکرد آن را که بر وزن انسان تاثیر میگذارد بررسی میکنیم.
تاثیر بر مقاومت به انسولین
مقاومت به انسولین به وضعیتی اطلاق میشود که در آن سلولهای بدن نسبت به هورمون انسولین که مسئول تنظیم قند خون و انتقال گلوکز به سلولهاست، حساسیت کمتری دارند. در این حالت، بدن برای جبران قند خون بالا، انسولین بیشتری تولید میکند که میتواند باعث افزایش ذخیره چربی و بالا رفتن خطر دیابت و چاقی شود.
یک پژوهش نشان داده است که یکی از راههای اصلی که منیزیم به کاهش وزن کمک میکند، تاثیرگذاری بر تعادل قند خون است. وقتی سطح قند خون متعادل باشد، احتمال گرسنگی شدید و ولع خوردن شیرینی کمتر میشود، دو عاملی که دشمن اصلی هر رژیم غذایی محسوب میشوند.
کمک به سوزاندن انرژی بیشتر
تحقیقها نشان داده است که منیزیم نقش مهمی در متابولیسم ترکیبی به نام «آدنوزین تری فسفات» ATP دارد. این ترکیب انرژی را در سلولها ذخیره و منتقل میکند. «آدنوزین تری فسفات» در صورتی فعال میشود که با منیزیم ترکیب شود و ترکیبی به نام «کمپلکس منیزیم–ATP» پدید بیاورد. این ترکیب باعث متابولیسم موثرتر میشود چراکه منیزیم به بدن کمک میکند تا انرژی بیشتری بسوزاند.
منیزیم علاوه بر این، بر نحوه هضم چربیها در روده نیز اثر میگذارد. هنگامی که منیزیم به چربیها متصل میشود نوعی «صابون» ایجاد میکند که بدن به سختی میتواند آن را جذب کند. در نتیجه چربی کمتری هضم و جذب میشود و کالری دریافتی کاهش پیدا میکند.
کاهش التهاب ناشی از اضافه وزن
التهاب مزمن یکی از عوامل اصلی افزایش وزن و چاقی است. سطح بالای پروتئین واکنشی سی (CRP) که نشانگر التهاب است، در افراد چاق شیوع بیشتری دارد.
بررسیها نشان داده که منیزیم میتواند التهاب مرتبط با چاقی را کاهش دهد. این ماده با تنظیم مسیرهای التهابی و کاهش سطح CRP، به کنترل التهاب کمک میکند. از آنجا که التهاب مزمن باعث دشوار شدن کاهش وزن و افزایش ذخیره چربی میشود، کاهش التهاب از طریق مصرف منیزیم میتواند به روند لاغری کمک کند.
افزایش احساس سیری
منیزیم همچنین نقش قابل توجهی در تنظیم اشتها دارد. این ماده معدنی باعث ترشح هورمونی به نام «کولهسیستوکینین» (CCK) در روده کوچک میشود که به کاهش گرسنگی و مصرف غذا کمک میکند. با افزایش سطح CCK، منیزیم ممکن است احساس سیری را تقویت و از پرخوری جلوگیری کند.
به این ترتیب، بدون تغییرات عمده در رژیم غذایی ممکن است احساس رضایت بیشتری از وعدههای غذایی داشته باشید و کمتر در طول روز به خوردن میانوعده بپردازید.
چه مقدار منیزیم نیاز داریم و از کجا میتوان آن را دریافت کرد؟
میزان منیزیم توصیهشده روزانه بسته به سن، جنسیت و وضعیت سلامت متفاوت است:
مردان ۱۹ تا ۳۰ سال: ۴۰۰ میلیگرم در روز
زنان ۱۹ تا ۳۰ سال: ۳۱۰ میلیگرم در روز
پس از ۳۱ سالگی: ۴۲۰ میلیگرم برای مردان و ۳۲۰ میلیگرم برای زنان
زنان باردار و شیرده به مقادیر متفاوتی نیاز دارند.
منیزیم را میتوان از طریق رژیم غذایی تامین کرد. منابع غنی آن تخم کدو، دانه چیا، بادام، اسفناج پخته، بادام هندی، لوبیای سیاه و ادامامه (سویا سبز) هستند. کره بادامزمینی و سیبزمینی با پوست نیز از منابع خوب منیزیم محسوب میشوند.
هرچند بهتر است منیزیم از طریق غذا دریافت شود اما میتوان از مکملهای غذایی نیز استفاده کرد؛ مکملهایی مانند منیزیم سیترات، کلراید و لاکتات جذب بالایی دارند.
دانشمندان تاکید میکنند که مصرف منیزیم نباید از دوز مجاز و ایمن مکمل آن (یعنی ۳۵۰ میلیگرم در روز) بیشتر شود چراکه مصرف بیش از حد میتواند باعث اسهال، تهوع و درد معده شود.
یورونیوز فارسی
|
جمعه ۱۶ آبان ۱۴۰۴ -
Friday 7 November 2025
|
ايران امروز |
|
جمعه ۱۶ آبان ۱۴۰۴ -
Friday 7 November 2025
|
ايران امروز |
|
جمعه ۱۶ آبان ۱۴۰۴ -
Friday 7 November 2025
|
ايران امروز |
|
جمعه ۱۶ آبان ۱۴۰۴ -
Friday 7 November 2025
|
ايران امروز |
فرشید فرحناکیان / اعتماد
تحریمهای ثانویه ایالاتمتحده علیه ایران، بار دیگر نشان دادند که دامنه اثرگذاری آنها فراتر از مرزهای تهران است. اینبار قربانی نهتنها اقتصاد ایران، بلکه دو کشور همسایهاش ترکمنستان و عراق هستند. تصمیم واشنگتن برای جلوگیری از اجرای طرح سوآپ گاز ترکمنستان به عراق از مسیر ایران، نهتنها برنامه اضطراری بغداد برای تأمین برق را مختل کرد، بلکه معادلات ژئواکونومیک آسیای میانه و خاورمیانه را نیز وارد مرحلهای تازه نمود.
عشقآباد در تردید
از منظر اقتصادی، ترکمنستان با صادرات سالانه حدود ۳۴ میلیارد مترمکعب گاز به چین، زیان فوری چندانی از این تصمیم متحمل نمیشود. از دید ژئوپلیتیکی اما اعتماد به ایران به عنوان مسیر ترانزیتی بار دیگر زیر سوال رفته است. در سالهای اخیر، عشقآباد میان دو مسیر در نوسان بود:
۱) مسیر جنوبی از طریق ایران به عراق و ترکیه (کوتاه و کمهزینه اما پرریسک سیاسی)؛
۲) مسیر غربی از طریق دریای خزر و قفقاز به اروپا (پرهزینه اما تحریمناپذیر).
قطع سوآپ با عراق عملا تیر خلاص به مسیر اول بود. به همین دلیل، تنها چند روز بعد، وزیر خارجه ترکمنستان؛ رشید مردوف، در «فروم تفلیس» بر «تعهد ترکمنستان به مسیر غربی انرژی» تأکید کرد؛ جملهای که در محافل انرژی، نشانهای از بازگشت به پروژه قدیمی خط لوله ترانسکاسپین (TCP) تلقی شد.
بغداد در تاریکی
در تابستان ۲۰۲۵، دولت عراق با هدف کاهش بحران برق، قراردادی برای واردات حدود پنج میلیارد مترمکعب در سال گاز ترکمنستان از طریق خاک ایران امضا کرد. قرار بود ایران در این سازوکار، گاز ترکمنستان را در شمال شرقی دریافت کرده و معادل آن را از مرز جنوبی خود به عراق تحویل بدهد. وزارت خزانهداری امریکا اما در اواخر اکتبر همان سال، این معامله را مصداق «انتفاع اقتصادی ایران از تجارت انرژی» دانست و آن را مشمول تحریمهای ثانویه ذیل قانون IEEPA اعلام کرد. با این تصمیم، بغداد یکی از معدود گزینههای موجود برای جایگزینی گاز ایران را از دست داد. عراق هنوز بیش از ۴۰ درصد برق خود را از نیروگاههایی تأمین میکند که وابسته به گاز وارداتیاند. در شرایطی که توسعه میادین داخلی در کرکوک و خُرمله به دلیل اختلافات با اقلیم کردستان متوقف مانده، این تصمیم واشنگتن عملا عراق را در چرخه وابستگی به همان کشوری نگه داشته که تحریمها علیه آن اعمال میشود.
تهران در حاشیه
ایران طی دهه گذشته با راهبرد سوآپ انرژی (Swap Energy) میکوشید از موقعیت جغرافیایی خود برای تبدیلشدن به هاب گازی منطقه استفاده کند. ایده ساده بود: دریافت گاز از ترکمنستان یا آذربایجان و تحویل معادل آن به مشتریان دیگر مانند عراق یا ترکیه؛ اما تحریمهای ثانویه امریکا این نقش را عملا نابود کرده. در سال ۲۰۲۲ نیز سوآپ گاز ترکمنستان با آذربایجان به دلیل اختلاف قیمت و مشکلات پرداخت متوقف شده بود. توقف سوآپ عراق دومین شکست این سیاست است. برای تهران، این یعنی از دست رفتن نفوذ اقتصادی در قفقاز و آسیای میانه و واگذاری فرصتهای ژئواکونومیک به رقبایی مانند ترکیه.
از دید واشنگتن، تضعیف نقش ایران بخشی از راهبرد بلندمدت مهار نفوذ انرژی تهران است. ایالاتمتحده هرگونه مسیر انرژی از ایران به اروپا را «تهدیدی علیه راهبرد تنوعبخشی بدون تهران» میداند. در اسناد رسمی و تحلیلی امریکا، ایران نه صرفا به عنوان یک بازیگر هستهای یا منطقهای دیده میشود، بلکه به عنوان کشور «دارای ظرفیت ژئوپلیتیک انرژی» که میتواند مسیرهای ترانزیتی جایگزین به اروپا ایجاد کند، محسوب میشود. برای مثال، در گزارش شورای آتلانتیک (Atlantic Council) تحت عنوان «The Future of US Strategy toward Iran» آمده است که فشار بر ایران باید ترکیبی از «مهار قدرت هستهای، کاهش نفوذ منطقهای و محدود کردن ظرفیتهای اقتصادی» باشد. همچنین بنیاد دفاع از دموکراسیها (FDD) در سند «Strategy for a New Comprehensive U.S. Policy on Iran» بهصراحت بر «تقویت تحریمها علیه بخش انرژی ایران» تأکید کرده است.
در این دیدگاه، مسیرهای انرژی ایران؛ چه صادرات نفت و گاز مستقیم، چه ترانزیت مسیرهای دیگر کشورها از خاک ایران، به عنوان بخشی از قدرت ایران و عامل نفوذ آن در منطقه دیده میشود که امریکا میکوشد آن را محدود کند.
روشنساز کلام: احیای رویای ترانسکاسپین
تحریمهای ثانویه علیه ایران ناخواسته به احیای بحث خط لوله زیر دریای خزر (TCP) انجامیدهاند. این پروژه که نخستین بار در دهه ۱۹۹۰ مطرح شد، گاز ترکمنستان را از طریق بستر خزر به جمهوری آذربایجان و ازآنجا از مسیر خطوط SCP، TANAP و TAP به ترکیه و اروپا متصل میکند.
موانع سنتی TCP، شامل مخالفت روسیه و ایران به دلایل زیستمحیطی و حقوقی و نیز هزینهی سنگین ۵ تا ۱۰ میلیارد دلاری آن بوده است؛ اما اکنون، دو عامل جدید انگیزه آن را افزایش دادهاند: (1) نیاز اروپا به گاز غیرروسی پس از بحران اوکراین؛ (2) ناامنی ژئوپلیتیکی مسیر ایران. اتحادیه اروپا در تفاهمنامه ژوئیه ۲۰۲۲ متعهد شد صادرات گاز آذربایجان را تا ۲۰ میلیارد مترمکعب در سال افزایش بدهد؛ اما تحقق این وعده بدون گاز ترکمنستان غیرممکن است. ازاینرو، عشقآباد میتواند به کلید تحقق وعده بروکسل بدل شود. در این میان، ترکیه که با پروژه TANAP در مرکز «کریدور جنوبی گاز» قرار دارد، به دنبال حفظ جایگاه خود به عنوان هاب انرژی است. گزارش روزنامه دیلی صباح از مذاکراتی خبر داده که برای ایجاد مسیری جایگزین از طریق کریدور زنگزور (میان ارمنستان و آذربایجان) در جریان است. این مسیر موسوم به «Trump Route» با میانجیگری امریکا مطرح شده و میتواند جایگزینی پایدار و تحریمناپذیر برای مسیر ایران باشد.
البته تحقق آن منوط به عادیسازی روابط ارمنستان و آذربایجان است؛ بااینحال، از منظر ژئواکونومیک، میتواند جایگاه ترکیه را به عنوان «هاب اصلی انرژی اوراسیا» تثبیت کند؛ درحالیکه ایران به حاشیه رانده میشود.
در ظاهر، تحریم اخیر تنها یک قرارداد منطقهای را متوقف کرده است؛ اما درواقع توازن انرژی در اوراسیا را دوباره ترسیم میکند: عراق بازنده فوری است؛ درحالیکه تابستانهایش تاریکتر میشود. ترکمنستان شاید در کوتاهمدت زیان نبیند؛ اما اعتمادش به مسیر ایران ازمیانرفته است. ترکیه و اروپا برندههای بالقوهاند؛ چون مسیرهای جایگزین را بدون تهران میسازند و ایران از «هاب انرژی» به «مسیر مسدود» فروکاسته شده است.
درنهایت، تحریمهای ثانویه امریکا به ابزاری برای بازطراحی ژئواکونومیک منطقه بدل شدهاند؛ ابزاری که نهتنها تهران را هدف گرفته؛ بلکه کل ساختار انرژی اوراسیا را از نو مهندسی میکند.
|
جمعه ۱۶ آبان ۱۴۰۴ -
Friday 7 November 2025
|
ايران امروز |
رافائل گروسی، مدیرکل آژانس بینالمللی انرژی اتمی، گفت ایران باید همکاری خود با بازرسان سازمان ملل را «بهطور جدی بهبود بخشد» تا از افزایش تنش با غرب جلوگیری کند. او این سخنان را روز چهارشنبه در گفتوگو با روزنامه فایننشال تایمز بیان کرد.
به گفته گروسی، هرچند آژانس از زمان آغاز جنگ ایران و اسرائیل در ماه ژوئن حدود دوازده بازرسی در ایران انجام داده است، اما اجازه دسترسی به تأسیسات هستهای ازجمله فردو، نطنز و اصفهان که هدف بمباران آمریکا قرار گرفتهاند، به بازرسان داده نشده است.
مقامهای ایرانی پیشتر مدعی شده بودند که آژانس با انتشار گزارشهای خود به اسرائیل برای بمباران سایتهای هستهای و نظامی ایران مشروعیت بخشیده است. حملات اسرائيل به تاسیسات هستهای یک روز پس از آن آغاز شد که شورای حکام آژانس رأی داد ایران تعهدات خود ذیل معاهده منع گسترش سلاحهای هستهای را نقض کرده است.
گروسی در گفتوگو با فایننشال تایمز گفت که آژانس تلاش دارد روابط «ناهموار» خود با ایران را با درک متقابل پیش ببرد، اما تهران همچنان باید به تعهداتش عمل کند.
او اظهار داشت: «نمیتوان گفت “من همچنان عضو معاهده منع گسترش سلاحهای هستهای هستم” و درعینحال از انجام تعهدات خود سر باز زد.»
گروسی افزود: «نمیتوانید از آژانس انتظار داشته باشید بگوید “چون جنگی رخ داده، شما در دستهای متفاوت قرار دارید”. در غیر این صورت، من ناچارم گزارش کنم که نظارت خود را نسبت به مواد هستهای [ایران] از دست دادهام.»
مدیرکل آژانس همچنین بار دیگر تأکید کرد که بیشتر ذخایر اورانیوم غنیشده ایران از جنگ ۱۲روزه با اسرائیل جان سالم به در برده و هنوز در تأسیسات آسیبدیده نگهداری میشود.
او گفت: «خسارت بسیار گسترده بود، اما ارزیابی ما این است که بیشتر، اگر نه همه، اورانیوم غنیشده در سطوح ۶۰ درصد، ۲۰ درصد، ۵ درصد و حتی ۲ درصد همچنان موجود است.»
گروسی توضیح داد: «این مواد هنوز در آنجا هستند و هرچند ما هدف نهایی آن را تعیین نمیکنیم، اما روشن است که وجود چنین مقدار اورانیومی با سطح غنیسازی بالا که نزدیک به درجه تسلیحاتی است، منبع نگرانی است.»
ایران همواره هرگونه تلاش برای دستیابی به سلاح هستهای را رد کرده، اما به غنیسازی اورانیوم در سطوحی پرداخته که کاربری غیرنظامی ندارد، مانع دسترسی بازرسان بینالمللی به تأسیسات خود شده و برنامه موشکیاش را گسترش داده است.
روز یکشنبه، مسعود پزشکیان، رئیسجمهور ایران، در گفتوگو با رسانههای دولتی گفت تهران تأسیسات هستهای خود را «با قدرتی بیشتر» بازسازی خواهد کرد و درعینحال مجدداً تأکید کرد که کشورش بهدنبال تولید سلاح اتمی نیست.
یک روز پیش از آن، عباس عراقچی، وزیر امور خارجه ایران، گفته بود تهران تمایلی به گفتوگوهای مستقیم با آمریکا درباره برنامه هستهای یا موشکی خود ندارد و جمهوری اسلامی از حق غنیسازی اورانیوم دست نخواهد کشید.
رئیسجمهور ایالات متحده، دونالد ترامپ، نیز هشدار داده است که اگر تهران تلاش کند فعالیت در تأسیسات بمبارانشده در ماه ژوئن را از سر گیرد، ممکن است دستور حملات تازهای را علیه مراکز هستهای ایران صادر کند.
|
جمعه ۱۶ آبان ۱۴۰۴ -
Friday 7 November 2025
|
ايران امروز |
![]() |
(دکتر علی کیافر، برنامهریز شهری، استاد دانشگاه، پژوهشگر در گفتمانهای شهری و کنشگر اجتماعی است)
امروز، سهشنبه چهارم نوامبر ۲۰۲۵، آنچه کمتر از شش ماه پیش نه باورپذیر بود و نه حتی قابل پیشبینی، به واقعیتی شگفتانگیز بدل شد. انتخابات سراسری شهرداری نیویورک، شهری با جمعیتی حدود ۸.۵ میلیون نفر — پرجمعیتترین شهر ایالات متحده، ثروتمندترین شهر کشور و بیتردید سنگینترین مرکز سیاسی قاره — با اختلافی چشمگیر، به پیروزی مردی ۳۴ ساله انجامید؛ فرزند مهاجرانی که تنها چند سال پیش چنان ناشناخته بود که در آغاز کارزار انتخاباتیاش، بخش بزرگی از رأیدهندگان آمریکایی حتی نام او را نمیدانستند.
حتی بسیاری از شهروندان نیویورک نیز از پیشینهی شهردار آیندهی شهر خود آگاهی چندانی نداشتند، هرچند او از سال ۲۰۲۱ به عنوان عضو مجلس ایالتی نیویورک از حوزهی سیوششم، نمایندهی منطقهی کویینز بوده است. اما در پی کارزاری منسجم و مبتنی بر باورها و مواضع سیاسیاش، زهران کوامه (قوام) ممدانی، سیاستمدار آمریکایی، اکنون به عنوان شهردار منتخب نیویورک شناخته میشود.
زهران ممدانی از اعضای حزب دموکرات و «سوسیالیستهای دموکرات آمریکا» است. در ۲۴ ژوئن ۲۰۲۵ — یعنی کمتر از شش ماه پیش — او در انتخابات مقدماتی حزب دموکرات، اندرو کوئومو(۱)، فرماندار پیشین ایالت نیویورک و پسر یکی از شناختهشدهترین و بانفوذترین خاندانهای سیاسی ایالت را شکست داد. خانوادهای که بیش از نیم قرن در سیاست نیویورک تأثیرگذار بودهاند. پدر او، ماریو کوئومو، که سالها فرماندار نیویورک بود، نهتنها یکی از بانفوذترین سیاستمداران ایتالیاییتبار در تاریخ سیاسی ایالت محسوب میشد، بلکه از چهرههای محترم و سنگینوزن درون حزب دموکرات نیز بود.
نتیجهی این انتخابات چنان غیرمنتظره بود که نهفقط اکثریت تحلیلگران و ناظران سیاسی نیویورک، بلکه بسیاری از کارشناسان سیاسی سراسر ایالات متحده و حتی فراتر از مرزهای آن را شگفتزده کرد. این رویداد توجه گستردهی افکار عمومی را نیز برانگیخت. و اکنون، ممدانی یکی از دشوارترین مسیرهای سیاسی را با موفقیتی چشمگیر پشت سر گذاشته است — راهی که در پایانش به نماد امیدی واقعی برای نسل کنونی و شاید نسلهای آینده در صحنهی سیاست تبدیل شده است.
با توجه به پیامدهای گستردهی این نتیجهی انتخاباتی — علل، نتایج و شرایطی که به وقوع آن انجامید — این رخداد برای ایرانیانِ سیاسینگر در سراسر جهان، بهویژه ایرانیان مقیم ایالات متحده، از اهمیتی ویژه برخوردار است. حتی در میانهی آشوب و خشونت گستردهی جهانی امروز، این تحول سیاسی معنایی ژرف دارد و سزاوار توجهی جدی است
انتخاب زهران ممدانی؛ صدای تازهای در صحنهی سیاست آمریکا
انتخاب زهران ممدانی، سیاستمداری سوسیالیست، مسلمانِ شیعه و پیشرو، نهتنها تأثیری فوری بر چشمانداز سیاسی و دینامیک انتخاباتی شهر نیویورک خواهد داشت، بلکه بیتردید پژواک آن در آینده، در ابعادی بسیار گستردهتر شنیده خواهد شد.
روز سهشنبه چه اتفاقی افتاد؟
زهران ممدانی بار دیگر اندرو کوئومو را شکست داد. کوئومو، چهرهای قدرتمند و دیرپای در سیاست نیویورک، که پیشتر از اعضای حزب دموکرات بود، این بار بهعنوان یک نامزد مستقل وارد رقابت شد؛ به امید آنکه با تکیه بر حمایت مالی ثروتمندان و پشتیبانی سیاستمداران بانفوذ، بتواند بر ممدانی و کرتیس اسلیوا(۲)، نامزد حزب جمهوریخواه، پیروز شود.
پیروزی ممدانی بیتردید تأثیری چشمگیر بر صحنهی سیاسی نهتنها در نیویورک، بلکه در سراسر ایالت و حتی فراتر از آن خواهد داشت. در مقیاسی وسیعتر، در سراسر ایالات متحده، ممدانی اکنون به چراغ امیدی برای بسیاری، بهویژه نسل جوان، بدل شده است؛ نسلی که به دنبال دگرگونی واقعی در ساختار سیاسی و پایان دادن به سلطهی دیرینهی سیاستمدارانی است که دههها کرسیهای قدرت و قانونگذاری را در اختیار خود داشتهاند.
بهبیان ساده: در سالهای اخیر، رویدادی سیاسی تا بدین اندازه شگفتانگیز در آمریکا – بهویژه در شهرهایی که سیاستمداران کارکُشته معمولاً بر انتخابات تسلط کامل دارند – تقریباً بیسابقه بوده است.
دیدگاهها و مواضع اجتماعی-سیاسی ممدانی
از جمله مواضع شناختهشدهی زهران ممدانی، حمایت صریح او از حقوق فلسطینیان و مخالفت آشکارش با آنچه او «نسلکشی و سیاستهای ضدبشری اسرائیل علیه مردم فلسطین، بهویژه در غزه» مینامد، است.
ممدانی عضو سوسیالیستهای دموکرات آمریکا ست، جنبشی سیاسی که بر ارزشهای عدالت اجتماعی، برابری، و اقتصاد مردمی تأکید دارد. او همچنین از حامیان برنی سندرز، سناتور مستقل و متمایل به چپ ایالت ورمونت است، هرچند دیدگاههای سیاسی ممدانی حتی از سندرز نیز رادیکالتر و چپتر دانسته میشود.
با توجه به شوک سیاسیای که او به ساختار سنتی سیاست نیویورک وارد کرده — شهری که سالها تحت سلطهی سیاستمداران کهنهکار و گروههای ذینفوذ بوده — آشنایی دقیقتر با پیشینهی زهران ممدانی، اهمیتی دوچندان دارد.
ریشهها و پیشینهی خانوادگی
این مرد نسبتاً جوان، پیشینهای شگفتانگیز دارد. پدرش، محمود ممدانی، و مادرش، میرا نایِر، هر دو اصالتاً هندیاند که مدتی در اوگاندا زندگی کردهاند. زهران در شهر کامپالا، پایتخت اوگاندا، زاده شد. هنگامی که پنجساله بود، خانواده به کیپتاون در آفریقای جنوبی رفتند و دو سال بعد، به ایالات متحده مهاجرت کردند.
پدرش از چهرههای برجستهی آکادمیک است و در دانشگاه کلمبیا تدریس کرده است. مادرش، اهل پنجاب هند، فیلمسازی نامدار و بینالمللی است که آثار شاخصی چون سلام بمبئی، عروسی موسمی، سیسیپی ماسالا و نامآشنا از اوست.
همسر زهران، راما، هنرمندی سوریِ ۲۷ ساله است که در حوزهی نقاشی و پویانمایی فعالیت دارد. نکتهای جالب آنکه نام میانی او، کْوامه (قوام)، را پدرش به یادبود کْوامه (قوام) نکرومه رهبر برجسته و اندیشمند پانآفریقایی غنایی برگزیده است
باورها و کنشهای دانشگاهی و مدنی
از ابتکارات شاخص ممدانی، همبنیانگذاری شاخهی کالج بودوین از انجمن “دانشجویان حامی عدالت برای فلسطین” است.
وجود چنین سازمانی، با چنین نام و هدفی، در قلب ایالات متحده — حتی در شهری لیبرالگرا همچون نیویورک — خود نشانهای از عمق باورها و شجاعت اخلاقی ممدانی است.
سیاست های پیشنهادیِ زهران ممدانی
برای من، در جایگاه یک برنامهریز شهری، پژوهشگر و کنشگر اجتماعی، بسیار دلگرمکننده و امیدبخش است که محور اصلی سیاستهای زهران ممدانی بر مسائل مسکن، حملونقل عمومی و نیازهای روزمرهی مردم استوار است — موضوعاتی که در مرکز کارزار انتخاباتی او قرار داشتند.
سیاستهای پیشنهادی ممدانی بر پنج اصل بنیادین بنا شدهاند:
● تثبیت اجارهبها برای جلوگیری از افزایش بیشتر اجارهی بیش از دو میلیون واحد مسکونی در نیویورک.
● ساخت ۲۰۰ هزار واحد مسکونی مقرونبهصرفه با تمرکز بر ساکنان کمدرآمد.
● رایگانسازی حملونقل عمومی، بهویژه از طریق تقویت شبکهی اتوبوسرانی شهری.
● ایجاد فروشگاههای مواد غذایی دولتی برای تضمین دسترسی مردم به غذای ارزان و باکیفیت.
سرمایهگذاری عمومی در بخش مسکن –– که یکی از ارکان اصلی سیاست اقتصادی او نیز هست—از طریق بسیج منابع مالی ایالتی و شهری برای توسعهی پروژههای مسکونی.
تأکید ممدانی بر مسئلهی مسکن، بهویژه از منظر یک سیاستمدار سوسیالیست و مدافع طبقهی کارگر و اقشار کمدرآمد، در بستر بحران عمیق مسکن در نیویورک، معنایی دوچندان مییابد. نیویورک با کمبود شدید واحدهای مسکونی مقرونبهصرفه و از بالاترین نرخهای اجاره در سراسر ایالات متحده روبهرو است. سیاستهای پیشنهادی ممدانی بهطور مستقیم این بحران حیاتی و روبهرشد را هدف گرفتهاند.
چشمانداز پیشِ رو
با توجه به گرایش اکثریت شهروندان نیویورک به حزب دموکرات، بسیار محتمل است که ممدانی بتواند بخش قابلتوجهی از وعدههای انتخاباتی خود را عملی سازد؛ هرچند بیتردید با مخالفتهایی جدی از سوی سیاستمداران حزب مخالف و کسانی که تمایلی به واگذاری قدرت یا ثروت به محرومان ندارند، روبهرو خواهد شد.
شایان توجه است که جمهوریخواهان و حامیان ثروتمند مالی کارزارها— و حتی برخی از اهداکنندگان کمک مالی قدیمی به حزب دموکرات — که با سیاستهای ممدانی، بهویژه موضع او در قبال اسرائیل، موافق نبودند، بودجه و حمایت خود را به رقیب اصلیاش، اندرو کوئومو، منتقل کردند. حتی دونالد ترامپ، رئیسجمهور جمهوریخواه و ضددموکرات سرسخت، از کوئومو حمایت کرد؛ هرچند دیر و بیثمر.
با این حال، همهی این رخدادها و کنشهای آشکار نشان داد که دموکراسی در این کشور هنوز زنده است.
شهردار آیندهی نیویورک و نقطههای عطف تاریخی
زهران ممدانی، شهردار منتخب نیویورک، هماکنون در چندین سطح تاریخی رقم زده است.
با آغاز دورهی کاری خود، او نخستین شهردار مسلمان نیویورک، نخستین شهردار متولد نسل هزاره(۳)، نخستین نخستین شهردار با تبار جنوب آسیایی، و دارندهی مجموعهای از «نخستین»های بیسابقه در تاریخ این شهر خواهد بود.
————————
1- Andrew Cuomo
2- Curtis Sliwa
3- Millennial
|
جمعه ۱۶ آبان ۱۴۰۴ -
Friday 7 November 2025
|
ايران امروز |
اقتصاد۲۴: «سه روزه به بچههام قول دادم آخر هفته ماکارونی با مرغ درست کنم، اما هر بار که شوهرم از سر کار برمیگرده، فقط دستاش خالیتر از روز قبل میاد. خودش میگه شرمندهم، شاید سر ماه بتونم یه دوتا ران بخرم. الان ناهار ما شده نون و سیبزمینی، شبا هم تخم مرغ و ماکارونی و رب.»
به گزارش ، این را «زهرا»، مادر دو کودک دبستانی در جنوب تهران میگوید. او همسر یک کارگر ساختمانی است و در خانه اجارهای کوچکشان، چند ماهی است گوشت قرمز ندیدهاند.
روایت زهرا شبیه هزاران مادر دیگر در شهر و روستاست؛ سفرههایی که از گوشت خالی شده، برنجش سهمیهای شده و حالا حتی نان و سیبزمینی هم به قیمتی فروخته میشود که نفس را بند میآورد.
تورم خوراکیها از نفس افتاده، سفرهها از توان
بر اساس گزارش رسمی مرکز آمار، تقریباً تمام کالاهای خوراکی در بازه یکساله اخیر دستکم ۱۰۰ درصد رشد قیمت داشتهاند. نان و غلات و میوه و خشکبار، هر کدام حدود دو برابر شدهاند و تورم سبزیجات به ۷۷ درصد رسیده است.حبوبات که روزی پناه سفرههای کمدرآمد بودند، حالا خودشان لوکس شدهاند؛ لپه ۱۳۵ درصد، لوبیا قرمز ۱۲۲ درصد و عدس ۷۲ درصد گرانتر شدهاند.
هم چنین طبق دادههای رسمی مرکز آمار، تقریباً تمام کالاهای خوراکی در بازه یکساله اخیر دستکم ۱۰۰ درصد تورم را تجربه کردهاند.نان و غلات و میوه و خشکبار دو برابر شدهاند و تورم سبزیجات نیز بیش از ۷۷ درصد بوده است.در مهرماه امسال، شاخص تورم سالانه ۳۸.۹ درصد اعلام شد، اما تورم خوراکیها در همان ماه ۶.۴ درصد بود، یعنی بیشتر از میانگین کل. تورم نقطهبهنقطه خوراکیها هم به ۶۴.۳ درصد رسید.
پشت این درصدها، واقعیتهای ملموستری خوابیدهاند:
قیمت لوبیا چیتی در یک سال ۲۵۵ درصد بالا رفته و بیش از سه و نیم برابر شده است.
قیمت برنج ایرانی دو و نیم برابر شده و برنج خارجی ۶۱ درصد رشد کرده است.
حبوبات، که باید جانشین گوشت شوند، خودشان در صدر گرانیها هستند؛ لپه ۱۳۵ درصد، لوبیا قرمز ۱۲۲ درصد، عدس ۷۲ درصد.وقتی تورم خوراکیها از میانگین کشور جلو میزند، معنایش این است که فشار اقتصادی مستقیماً به «سفره مردم» منتقل شده است، نه به کالاهای لوکس یا داراییها.
پلوخورشِ ایرانی؛ از غذای روزمره تا کالای لوکس
برای فهم عمق بحران کافی است قیمت یک وعده «خورشت قرمه سبزی» خانگی را حساب کنیم. یکی از کارگران بازنشسته با حقوق ۱۶ میلیون تومانی، هزینه پخت این غذا برای خانواده پنجنفرهاش را چنین شرح میدهد:
- سبزی خورشتی و کرفس: ۳۰۰ هزار تومان
- نیم کیلو گوشت: ۸۰۰ هزار تومان
- برنج برای پنج نفر: ۱۵۰ هزار تومان
جمع کل: ۱ میلیون و ۳۰۰ هزار تومان برای یک وعده غذا.
به بیان ساده، یک وعده خورشت معمولی برای هر نفر ۲۶۰ هزار تومان هزینه دارد.اگر خانوادهای چهار نفره روزی دو وعده غذای داغ مصرف کند، هزینه ماهانه فقط برای ناهار و شام به بیش از ۶۲ میلیون تومان میرسد و این یعنی حدود چهار برابر حقوق بازنشستگی و نزدیک به پنج برابر حداقل حقوق کارگری.حتی اگر گوشت از غذا حذف شود، سبزی و برنج برای همان خانواده پنجنفره حدود ۴۵۰ هزار تومان هزینه دارد.
در این حالت، خانواده چهار نفرهای که روزی فقط یک وعده برنج و خورشت بدون گوشت بخورد، ماهیانه باید بیش از ۱۰ میلیون تومان هزینه کند؛ عددی که تقریباً معادل دستمزد پایه ماهانه بسیاری از کارگران است.
برنج سالهاست غذای مرکزی خانواده ایرانی است، اما حالا خودِ برنج هم به کالایی لوکس بدل شده است. به گزارش اقتصاد ۲۴، در هفته اول آبانماه، هر کیسه ۱۰ کیلویی برنج دانهبلند هندی حدود ۱ میلیون و ۴۰۵ هزار تومان قیمت خورده است، هم چنین با توجه به برند و کیفیت، از ۸۹۰ هزار تا ۱ میلیون و ۶۵۰ هزار تومان متغیر است.
اما وضعیت برنج ایرانی از این هم بدتر است. بر اساس دادههای بازار و اظهارات فعالان صنفی، قیمت برنج طارم و هاشمی که تولید شمال کشورند، به ۳۵۰ تا ۳۶۰ هزار تومان برای در هر کیلو رسیده و قیمت برنج صدری از مرز ۵۰۰ هزار تومhن در هر کیلو گذشته است.
این نیز در حالی است که به گفته «امیر آقاجانیان»، عضو انجمن تولیدکنندگان و تأمینکنندگان برنج، هزینه تمامشده تولید آن برای کشاورز ۱۴۰ تا ۱۴۵ هزار تومان است؛ یعنی بیش از دو برابر سود در حلقههای توزیع و واسطهگری.
شکاف قیمتی میان بازار داخلی و جهانی نیز چشمگیر است و قیمت جهانی هر کیلو برنج باکیفیت حدود یک دلار است (با دلار نیمایی یعنی حدود ۷۰ هزار تومان و حتی اگر ارز آن را نه ترجیحی که آزاد حساب کنیم باید حدود ۱۰۸ هزار تومان باشد)، اما در ایران، برنج مشابه حدود سه تا چهار دلار به ازای هر کیلو فروخته میشود.
از سویی دیگر، قیمت مصوب هر کیلو برنج پاکستانی که حدود ۶۰ تا ۸۰ هزار تومان اعلام شده است، اما در بازار خردهفروشی با قیمتهایی بین ۱۶۰ هزار تا ۲۵۰ هزار تومان (تا ۴ برابر نرخ مصوب) عرضه میشود برای مثال قیمت برنج پاکستانی طبیعت به کیلویی ۲۵۰ هزار تومان رسیده است. این امر نشان میدهد واردکنندگان با وجود دریافت ارز دولتی برای واردات، اما کالای خود را با نرخ ارز آزاد یا حتی بالاتر عرضه میکنند و همین موضوع موجب عدم بهرهمندی مصرفکننده نهایی از یارانه دولتی شده است.
این شکاف بزرگ نه از کمبود تولید، بلکه از ساختار نامناسب بازار ناشی میشود که واسطهها و دلالان سهم عمدهای از سود را میبرند و نظارت مؤثر بر قیمتگذاری و توزیع وجود ندارد. هزینههای بالای تولید و خرد بودن اراضی کشاورزی هم قیمت تمامشده را بالا نگه میدارند و به گفته یکی از کارشناسان بازار برنج نیز «وقتی کشاورز با ابزار سنتی در زمینهای کوچک کار میکند، هزینه تولید بالاست. اما عامل اصلی گرانی، دلالی و نبود شفافیت است. حتی پس از صدور مجوز واردات هم قیمتها پایین نیامده، چون سودجویان بازار را در دست دارند».
از سوی دیگر کارشناسان بخش کشاورزی میگویند، خرد بودن اراضی شمال، بهرهوری پایین، افزایش قیمت نهادهها و مکانیزاسیون ناقص، باعث بالا رفتن هزینه تولید شده است. با این حال، بخش عمده گرانی از حلقههای میانی زنجیره یعنی واسطهها و واردکنندگان ناشی میشود.
گوشت از سفرهها حذف شد، جانشینها هم گران شدند
ماجرا، اما فقط فرار برنج از سفرهها نیست، به طور معمول در اقتصاد خرد، وقتی کالای اصلی گران میشود، خانوارها به سراغ کالاهای جانشین میروند؛ مثلاً وقتی گوشت قرمز از دسترس خارج میشود، مردم مرغ، ماهی یا حبوبات مصرف میکنند. اما اینبار اثر جانشینی هم کار نکرده است.
بر اساس گزارش مهرماه مرکز آمار، گوشت قرمز و سفید در یک ماه ۶.۷ درصد و ماهیها ۹.۳ درصد گرانتر شدهاند. در حالیکه باید نقش جایگزین ارزانتر را ایفا کنند، حبوبات هم رکورددار گرانیاند. به تعبیر یکی از فعالان کارگری، «کالای جایگزینی وجود ندارد؛ مردم گوشت را کنار گذاشتند، اما حالا دیگر توان خرید حبوبات هم ندارند.»
قدرت خرید سقوط کرده، نه عرضه
فعالان بازار گوشت و مواد پروتئینی بر یک نکته تأکید دارند که کمبود عرضه نداریم، اما مردم دیگر توان خرید ندارند. «مسعود رسولی»، دبیر انجمن بستهبندی گوشت، اخیرا گفته بود «مشکل اصلی، ضعف قدرت خرید مردم است؛ گوشت از سفره بسیاری از خانوادهها حذف شده، چون مردم واقعاً نمیتوانند بخرند.»او اشاره میکند که حتی گوشتهای تنظیمبازاری و وارداتی هم دیگر مشتری ندارد. در هفتههای اخیر حتی گزارشهایی از جمعآوری گوشتهای وارداتی از قفسه فروشگاهها منتشر شده تا قیمتها مجدداً بالا برود.
کالابرگ؛ وعدهای کوچک برای گرسنگی بزرگ
در حالی که سفره مردم هر روز کوچکتر میشود، وزارت کار از طرح کالابرگ الکترونیک دفاع میکند. «احمد میدری»، وزیر تعاون، کار و رفاه اجتماعی، در مجلس اعلام کرده: «۸۵ درصد مردم از کالابرگ رضایت دارند.».
اما واقعیت این است که سهم هر نفر از کالابرگ ۵۰۰ هزار تومان است، یعنی یک خانواده چهار نفره حداکثر ۲ میلیون تومان اعتبار میگیرد؛ رقمی که تنها هزینه دو تا سه وعده غذای درست است.
کالابرگ، در بهترین حالت، مُسکن موقتی است، نه درمان ساختاری (با رسیدن قیمت گوشت به کیلویی بیش از یک میلیون تومان حتی دیگر یک مسکن موقت هم نیست.)
از شکم خالی تا فقر چندبعدی
تورم خوراکیها فقط افزایش قیمت نیست؛ نشانهای از سقوط سطح رفاه عمومی است. خانوارهای ایرانی با کاهش قدرت خرید، ناچارند از اقلام پروتئینی و لبنیات بزنند و غذای خود را به سمت کربوهیدرات ارزانتر ببرند. وقتی کودکان به جای گوشت و لبنیات، با نان و سیبزمینی بزرگ میشوند، آیندهشان دچار کمبود تغذیهای و شناختی میشود.وقتی کارگر برای تأمین یک وعده غذا باید شغل دوم بگیرد، بهرهوریاش پایین میآید و وقتی هزینه خوراک از توان مردم میگذرد، نابرابری در جامعه ریشه میدواند.
نتیجه این تغییر رژیم غذایی، چیزی فراتر از گرسنگی است: سوءتغذیه پنهان، کمبود آهن و ویتامین در کودکان، کاهش بهرهوری نیروی کار و حتی افزایش هزینههای درمان در آینده. چنان که در دهکهای پایین، سهم خوراک از کل هزینه خانوار بهشدت بالا رفته است؛ بهطوری که در بسیاری از خانوارهای کارگری، بیش از نیمی از درآمد ماهانه فقط صرف خورد و خوراک میشود. وقتی هزینه غذا چنین سهمی پیدا کند، دیگر جایی برای اجارهخانه، درمان و آموزش باقی نمیماند.
دستمزدهایی که جا ماندهاند
در همین راستا باید تاکید کرد که «نادر مرادی»، فعال کارگری، به درستی میگوید «از سال ۱۳۹۶ تا امروز، قیمت لوبیاچیتی ۳۹۲۲ برابر شده، اما دستمزد کارگران کمتر از ۱۵ برابر. این فاصله دیگر قابل پر کردن نیست.»حداقل دستمزد روزانه مصوب شورایعالی کار کمتر از ۴۰۰ هزار تومان است و این یعنی یک کارگر، اگر بخواهد برای خانوادهاش فقط یک وعده پلوخورش معمولی (حدود ۱ میلیون تومان) تهیه کند، باید دو تا سه روز کامل کار کند.وقتی هزینه یک وعده غذا از دستمزد چند روز کار بیشتر میشود، دیگر نمیتوان از «حقِ تغذیه مناسب» سخن گفت.
اثر موج تورم بر جامعه
افزایش قیمت غذا فقط یک مسأله اقتصادی نیست بلکه به مرور به بحران اجتماعی تبدیل میشود. وقتی خانوادهها دیگر نمیتوانند غذای کامل برای بچههایشان فراهم کنند، حس نابرابری و بیاعتمادی در جامعه تشدید میشود.
در چنین شرایطی، فقر غذایی به فقر آموزشی و درمانی پیوند میخورد. کودکی که با نان و سیبزمینی بزرگ میشود، در آینده بهسختی میتواند با کودکانی رقابت کند که از تغذیه سالم برخوردارند. این همان چرخه فقر است که از آشپزخانه شروع میشود و تا نسل بعد ادامه مییابد.
چرا سیاستهای حمایتی بیاثرند؟
مشکل نیز بیش از همه در طراحی سیاستهاست، نه فقط در حجم منابع.پرداخت یارانههای ثابت در شرایط تورم متغیر در واقع به معنای کاهش واقعی یارانه در طول زمان است.وقتی قیمت مواد غذایی در یک سال دو برابر میشود، یارانه ثابت ۵۰۰ هزار تومانی عملاً نصف ارزش خود را از دست میدهد. از سوی دیگر، نظام توزیع و نظارت همچنان ناکارآمد است. واردکنندگان خاص، از رانت ارزی و مجوزهای محدود بهرهمند میشوند و سودهای بادآورده میبرند. در حالی که دولت مدام از «مردم» میخواهد صرفهجویی کنند، کسی از شبکه دلالی و احتکار پرسش نمیکند.
راهکارهای کوتاهمدت و خرد برای مهار بحران خوراک
کارشناسان اقتصادی چند راهکار فوری پیشنهاد میکنند:
۱. یارانه نقدی شناور با تورم خوراکیها، نه رقم ثابت.
۲. بستههای حمایتی پروتئینی و حبوباتی برای دهکهای پایین.
۳. شفافیت واردات برنج و گوشت؛ انتشار عمومی قیمت خرید و فروش.
۴. تغذیه رایگان مدارس دولتی برای جلوگیری از سوءتغذیه کودکان.
۵. تعاونیهای مصرف کارگری و محلهای برای خرید مستقیم از تولیدکننده.
۶. کاهش هزینه تولید کشاورزی با مکانیزاسیون و تجمیع اراضی کوچک.
۷. مالیات بر سودهای بادآورده واردکنندگان مواد غذایی.
یک پله پایینتر از فقر
امروز بسیاری از خانوادههای کارگری دیگر زیر خط فقر نیستند؛ یک پله پایینترند، جایی که حق انتخاب از میان میرود. آن ها نه میتوانند مرغ و گوشت و ماهی بخرند و نه حتی برنج مناسبی برای خوراکشان تهیه کنند و بدتر این که جایگزینی هم ندارند چرا که شاهد پرواز قیمت حبوبات در کشور هستند. در این میان هیچ امیدی نیز به ترمیم دستمزدها ندارند.
در چنین شرایطی، پلوخورشِ ایرانی یعنی همان غذای ساده و ملی نیز به نماد فاصله طبقاتی تبدیل شده است. برای برخی هنوز غذای روزانه است، برای بسیاری دیگر «جشن ماهی یکبار».
این است که وقتی «زهرا» دوباره به وعدهاش فکر میکند، چشمانش پر از اشک میشود؛ «به بچههام گفتم سر ماه مرغ میخوریم. اونام گفتن باشه مامان، ولی ماه قبل هم همینو گفته بودم…»
در کشوری که درآمد کارگر خرج یک هفته خوراک نمیشود و تورم خوراکیها از توان مردم جلو زده، شاید وقت آن رسیده دولتها به جای شعار عدالت، به سفرهها نگاه کنند؛ یعنی دقیقا همانجایی که عدالت واقعی یا ناعدالتی، با یک بشقاب برنج و خورشت سنجیده میشود.
|
جمعه ۱۶ آبان ۱۴۰۴ -
Friday 7 November 2025
|
ايران امروز |
جوزف اَکس، ماریا تسوتکوا و تیم رید / خبرگزاری رویترز / ۵ نوامبر ۲۰۲۵
دموکراتهای آمریکا روز سهشنبه در سه رقابت انتخاباتی مهم پیروز شدند؛ نخستین انتخابات بزرگ از زمان بازگشت دونالد ترامپ به ریاستجمهوری. این پیروزیها نسل تازهای از رهبران حزب دموکرات را به صحنه آورد و به حزبی که در ماههای اخیر درگیر بحران بود، نیرویی تازه بخشید؛ آن هم در آستانه انتخابات کنگره در سال آینده.
در نیویورک، زهران ممدانی، سیاستمدار ۳۴ ساله و سوسیالیست دموکرات، در انتخابات شهرداری پیروز شد. این پیروزی نقطه اوج صعودی شگفتانگیز و سریع برای سیاستمداری بود که از نمایندهای گمنام در مجلس ایالتی، به یکی از چهرههای شاخص حزب دموکرات در سراسر کشور بدل شد. در همین روز، در ایالتهای ویرجینیا و نیوجرسی نیز دو دموکرات میانهرو، ابیگیل اسپنبرگر، ۴۶ ساله، و مایکی شریل، ۵۳ ساله، به ترتیب با اختلاف قابلتوجهی برنده انتخابات فرمانداری شدند.
ممدانی در سخنرانی پیروزی خود در میان جمعیتی پرشور از هواداران گفت: «اگر قرار است کسی به ملتی که از سوی دونالد ترامپ خیانت دیده، نشان دهد چگونه میتوان او را شکست داد، آن شهر همان جایی است که او از آن برخاسته است. و اگر قرار است دیکتاتوری را به وحشت بیندازی، باید شرایطی را از میان ببری که به او اجازه داد قدرت بگیرد.»
او خطاب به رئیسجمهور گفت: «پس دونالد ترامپ، میدانم که داری [از تلویزیون] تماشا میکنی، چهار کلمه برایت دارم: صدایش را بلندتر کن!»
انتخابات سهشنبه معیار تازهای برای سنجش واکنش آمریکاییها به نه ماه پرآشوب نخست ریاستجمهوری ترامپ بود. این رقابتها همچنین آزمونی برای استراتژیهای متفاوت کارزارهای دموکراتها پیش از انتخابات ۲۰۲۶ محسوب میشد؛ انتخاباتی که حزب دموکرات همچنان در واشنگتن از قدرت کنار گذاشته شده و در جستوجوی مسیر خروج از انزوای سیاسی خود است.
با این حال، تا انتخابات میاندورهای هنوز یک سال دیگر باقی مانده است – زمانی طولانی در دوران ترامپ – و نظرسنجیها نشان میدهند که برند سیاسی دموکراتها هنوز در میان بخش قابلتوجهی از مردم محبوب نیست، هرچند میزان تأیید عملکرد ترامپ نیز کاهش یافته است. افزون بر این، رقابتهای سهشنبه عمدتاً در مناطق متمایل به دموکراتها برگزار شد؛ مناطقی که سال گذشته از ترامپ در انتخابات ریاستجمهوری حمایت نکرده بودند.

مایکی شریل، ۵۳ ساله، دموکرات میانهرو و برنده انتخابات فرمانداری نیوجرسی
شاید مهمترین دستاورد عملی دموکراتها در سهشنبه از ایالت کالیفرنیا حاصل شد؛ جایی که رأیدهندگان طرحی را تصویب کردند تا نقشه حوزههای انتخاباتی کنگره در جهت منافع حزب دموکرات بازترسیم شود. این تصمیم بخشی از نبرد گسترده ملی بر سر تقسیمبندی مجدد حوزههای انتخاباتی است که بر رقابتهای مجلس نمایندگان آمریکا تأثیر مستقیم خواهد گذاشت.
تمرکز بر مسائل اقتصادی
نامزدهای پیروز دموکرات در روز سهشنبه میتوانند انرژی تازهای به رأیدهندگان این حزب ببخشند؛ رأیدهندگانی که مدتهاست خواهان چهرههای نو در صف مقدم رهبری حزب بودهاند. میزان مشارکت در انتخابات شهرداری نیویورک، بالاترین رقم از سال ۱۹۶۹ تاکنون گزارش شد.
هر سه نامزد دموکرات در کارزار خود بر مسائل اقتصادی، بهویژه «قابلیت تأمین هزینههای زندگی»، تمرکز داشتند؛ موضوعی که همچنان مهمترین دغدغه رأیدهندگان آمریکایی است. با این حال، اسپنبرگر و شریل از جناح میانهرو حزب هستند، در حالی که ممدانی با استفاده از کمپینی پرانرژی و ویدئوهای ویروسی، خود را بهعنوان یک پیشرو بیپرده در سنت سناتور برنی سندرز و نماینده الکساندریا اوکاسیو-کورتز معرفی کرد.
ممدانی که قرار است نخستین شهردار مسلمان بزرگترین شهر آمریکا شود، در رقابتی نفسگیر بر اندرو کومو، فرماندار پیشین دموکرات ۶۷ ساله، پیروز شد. کومو که در پی از دست دادن نامزدی حزب، بهطور مستقل وارد رقابت شده بود – و چهار سال پیش و به دنبال اتهامات آزار جنسی (که آنها را رد کرده است) از سمت خود کنارهگیری کرده بود – ممدانی را «چپگرایی افراطی» توصیف کرد که طرحهایش «غیرعملی و خطرناک» است.
ممدانی خواستار افزایش مالیات بر شرکتها و ثروتمندان شده تا از این طریق برنامههای بلندپروازانهی جناح چپ خود مانند انجماد اجارهها، ارائهی مهدکودک رایگان و حملونقل عمومی رایگان در سطح شهر را تأمین مالی کند. مدیران والاستریت نسبت به سپردن ادارهی پایتخت مالی جهان به یک سوسیالیست دموکرات ابراز نگرانی کردهاند.
جمهوریخواهان نیز پیشاپیش نشان دادهاند که قصد دارند ممدانی را چهرهی نمادین حزب دموکرات معرفی کنند. ترامپ، ممدانی را بهاشتباه «کمونیست» نامیده و وعده داده است که در واکنش به صعود او، بودجهی فدرال نیویورک را کاهش دهد.
ترامپ شامگاه سهشنبه در پیامی در شبکههای اجتماعی، شکست جمهوریخواهان را ناشی از غیبت نام خود در برگههای رأی و نیز تعطیلی ادامهدار دولت فدرال دانست.
سایه ترامپ بر رقابتها
اسپنبرگر که توانست وینسام ارل-سیرز، معاون فرماندار جمهوریخواه را شکست دهد، جایگزین گلن یانگکین، فرماندار جمهوریخواه فعلی ویرجینیا خواهد شد. در نیوجرسی نیز مایکی شریل با غلبه بر جمهوریخواه جک شیتارلی پیروز شد و به جای فیل مورفی، فرماندار دموکرات مستقر، قدرت را در دست میگیرد.

ابیگیل اسپنبرگر، نامزد دموکراتها، پس از پیروزی در انتخابات فرمانداری ویرجینیا، به همراه خانوادهاش
هر دو نامزد دموکرات، در جریان رقابتهای انتخاباتی، تلاش کردند تا رقبای خود را به ترامپ و میراث سیاسی پرآشوب او گره بزنند تا از نارضایتی رأیدهندگان دموکرات و مستقل بهرهبرداری کنند.
اسپنبرگر در سخنرانی پیروزی خود گفت: «ما پیامی به جهان فرستادیم که در سال ۲۰۲۵، ویرجینیا عملگرایی را بر جناحگرایی ترجیح داد. ما منافع مشترک خود را بر هرجومرج مقدم دانستیم.»
دولت ترامپ در جریان تعطیلی کنونی دولت فدرال، با اقدامات خود سوخت تازهای برای تبلیغات پایانی دموکراتها فراهم کرد.
از جمله، کاخ سفید تهدید کرد که کارمندان فدرال را اخراج خواهد کرد — اقدامی که تأثیر آن بهویژه در ایالت ویرجینیا، همجوار با واشنگتن و محل سکونت هزاران کارمند دولتی، بسیار سنگین است. همچنین، دولت ترامپ میلیاردها دلار بودجهی پروژهی ساخت تونل قطار جدید در رودخانه هادسون – یک پروژه حیاتی برای جمعیت زیاد مسافران نیوجرسی – را مسدود کرد.
در گفتوگوهایی که روز سهشنبه در حوزههای رأیگیری ویرجینیا انجام شد، برخی رأیدهندگان گفتند سیاستهای جنجالی ترامپ از جمله تلاش برای اخراج مهاجران بدون مدرک اقامت و اعمال تعرفههای سنگین بر واردات کالاهای خارجی در تصمیم آنها اثرگذار بوده است؛ سیاستهایی که در این هفته در دیوان عالی آمریکا از منظر قانونی بودن در حال بررسی است.
خوان بنیتز، مدیر ۲۵ سالهی یک رستوران و رأیدهندهی مستقل که برای نخستین بار در انتخابات شرکت میکرد، گفت به همهی نامزدهای دموکرات ویرجینیا رأی داده است، زیرا با سیاستهای مهاجرتی ترامپ و تعطیلی دولت که او مقصرش را شخص رئیسجمهور میداند، مخالف است.
برای جمهوریخواهان، انتخابات سهشنبه آزمونی سرنوشتساز بود تا ببینند آیا همان رأیدهندگانی که در سال ۲۰۲۴ پیروزی ترامپ را رقم زدند، در نبود نام او بر برگه رأی نیز پای صندوقها حاضر خواهند شد یا نه.
اما هر دو نامزد جمهوریخواه – شیتارلی و ارل-سیرز – که در ایالتهایی متمایل به دموکراتها رقابت میکردند، با دوراهی دشواری روبهرو بودند: انتقاد از ترامپ خطر از دست دادن هواداران او را در پی داشت، اما نزدیکی بیش از حد به او نیز میتوانست رأیدهندگان میانهرو و مستقل را، که از سیاستهایش ناراضیاند، از آنان دور کند.
|
جمعه ۱۶ آبان ۱۴۰۴ -
Friday 7 November 2025
|
ايران امروز |
مایک استون / خبرگزاری رویترز / ۴ نوامبر ۲۰۲۵
دو منبع آگاه گفتند دولت ترامپ در حال بررسی درخواست عربستان سعودی برای خرید حداکثر ۴۸ فروند جنگنده اف-۳۵ است؛ معاملهای چند میلیارد دلاری که پیش از سفر محمد بنسلمان، ولیعهد سعودی، از یکی از موانع کلیدی پنتاگون عبور کرده است.
این فروش، در صورت تحقق، نشانگر تغییری چشمگیر در سیاست آمریکا خواهد بود و میتواند توازن نظامی در خاورمیانه را دگرگون کند و تعریف واشنگتن از حفظ «برتری کیفی نظامی» اسرائیل را به چالش بکشد.
به گفته یکی از منابع و یک مقام آمریکایی، عربستان اوایل سال جاری میلادی مستقیماً از دونالد ترامپ، رئیسجمهور آمریکا، خواستار این جنگندهها شده بود و مدتهاست به جنگنده پیشرفته شرکت لاکهید مارتین (LMT.N) علاقهمند است. مقام آمریکایی و فرد آگاه از مذاکرات به رویترز گفتند که پنتاگون اکنون در حال بررسی فروش احتمالی ۴۸ فروند از این هواپیماهای پیشرفته است. اندازه این درخواست و مرحله فعلی بررسی آن تاکنون گزارش نشده بود.
به گفته مقام آمریکایی و یک مقام دیگر از دولت ایالات متحده که تأیید کرد این معامله تسلیحاتی در حال طی کردن مراحل اداری است، هنوز تصمیم نهایی اتخاذ نشده و چند مرحله دیگر پیش از تأیید نهایی باقی مانده است، از جمله تصویب در سطح کابینه، تأیید شخص ترامپ و اطلاعرسانی به کنگره.
یکی از این مقامات که نخواست نامش فاش شود گفت اداره سیاستگذاری پنتاگون ماهها روی این معامله بالقوه کار کرده و اکنون پرونده به سطح وزیر دفاع رسیده است.
پنتاگون، کاخ سفید و وزارت خارجه به درخواست رویترز برای اظهار نظر پاسخ فوری ندادند. سخنگوی شرکت لاکهید مارتین نیز گفت فروشهای نظامی میان دولتها انجام میشود و این موضوع باید از سوی مقامات واشنگتن مورد بررسی قرار گیرد.
ایالات متحده فروش سلاح به کشورهای خاورمیانه را همواره بهگونهای تنظیم میکند که اسرائیل برتری نظامی کیفی خود را حفظ کند. این اصل تضمین میکند که اسرائیل همواره به تسلیحات آمریکایی پیشرفتهتری نسبت به کشورهای عرب منطقه دست یابد.
اف-۳۵ که با فناوری پنهانکاری (استیلث) ساخته شده و قادر است از دید رادارهای دشمن پنهان بماند، پیشرفتهترین جنگنده جهان به شمار میرود. اسرائیل نزدیک به یک دهه است که این جنگندهها را در اختیار دارد، چندین اسکادران از آن تشکیل داده و همچنان تنها کشور خاورمیانه است که این سامانه تسلیحاتی را در اختیار دارد.
عربستان سعودی که بزرگترین خریدار تسلیحات آمریکایی است، سالهاست برای نوسازی نیروی هوایی خود و مقابله با تهدیدات منطقهای، بهویژه از سوی ایران، خواستار این جنگنده بوده است. تلاش تازه ریاض برای خرید دو اسکادران اف-۳۵ در حالی صورت میگیرد که دولت ترامپ تمایل خود را برای گسترش همکاریهای دفاعی با عربستان نشان داده است. نیروی هوایی سعودی در حال حاضر ترکیبی از جنگندههای بوئینگ (BA.N) اف-۱۵، تورنادو و تایفون اروپایی را در اختیار دارد.
مسئله اف-۳۵ همچنین با تلاشهای دیپلماتیک گستردهتری در هم تنیده است. دولت بایدن پیشتر بررسی کرده بود که فروش جنگندههای اف-۳۵ به عربستان را به عنوان بخشی از یک توافق جامع در نظر گیرد که شامل عادیسازی روابط ریاض با اسرائیل نیز میشد، اما آن تلاشها در نهایت به نتیجه نرسید.
ترامپ از زمان بازگشت به قدرت، فروش تسلیحات به عربستان را در اولویت قرار داده است. در ماه مه، ایالات متحده با فروش بستهای تسلیحاتی به ارزش نزدیک به ۱۴۲ میلیارد دلار به عربستان موافقت کرد؛ معاملهای که کاخ سفید آن را «بزرگترین توافق همکاری دفاعی در تاریخ روابط واشنگتن» خواند.
با این حال، بررسیهای کنگره میتواند مانعی برای هرگونه فروش اف-۳۵ باشد. قانونگذاران پیشتر پس از قتل جمال خاشقجی، روزنامهنگار سعودی در سال ۲۰۱۸، نسبت به معاملات تسلیحاتی با ریاض ابراز تردید کرده بودند و برخی اعضای کنگره همچنان نسبت به گسترش همکاری نظامی با این کشور بدبیناند.
این معامله احتمالی در حالی مطرح میشود که عربستان سعودی در چارچوب چشمانداز ۲۰۳۰ محمد بنسلمان، برنامهای جاهطلبانه برای نوسازی اقتصادی و نظامی خود دنبال میکند. این کشور طی سالهای اخیر کوشیده است تا ضمن حفظ روابط امنیتی دیرینه با واشنگتن، شرکای دفاعی خود را متنوعتر سازد.
|
جمعه ۱۶ آبان ۱۴۰۴ -
Friday 7 November 2025
|
ايران امروز |
حدیث روشنی / اعتماد
عراق و ترکیه روز یکشنبه توافقنامهای مهم در حوزه آب امضا کردند؛ اقدامی که به گفته مقامات دو کشور راه را برای اجرای پروژههای مشترک در زمینه مدیریت و حفاظت از منابع آبی و کاهش اثرات مخرب خشکسالی هموار میکند. در همین رابطه و در مراسمی که در بغداد و با حضور «محمد شیاع السودانی»، نخستوزیر عراق برگزار شد، این توافقنامه توسط «فواد حسین» وزیر امور خارجه عراق و «هاکان فیدان» وزیر خارجه ترکیه به امضا رسید. السودانی در این مراسم اظهار داشت که این توافق، یکی از راهحلهای پایدار برای بحران آب در عراق از طریق پروژههای بزرگ مشترک در بخش آب خواهد بود.
به گفته نخستوزیر عراق، بحران آب، بحرانی جهانی است و عراق یکی از کشورهایی است که از آن آسیب دیده است. السودانی همچنین تاکید کرد که این توافق به تقویت روابط میان دو کشور در حوزههای گوناگون کمک خواهد کرد. فیدان نیز این توافق را اتفاقی ویژه، تاریخی و بیسابقه توصیف کرد و گفت: «پس از سالهای طولانی، ترکیه و عراق در زمینه آب وارد مرحلهای از همکاری شدهاند.»
اکنون نیز به نظر میرسد ترکیه و عراق به صورت جدیتر درصدد تغییر وضعیت موجود در مسائل آبی خود هستند، چراکه تقریبا سه هفته پس از آنکه فواد حسین، همتای عراقی هاکان فیدان، از ترکیه دیدار کرد، هاکان فیدان، وزیر خارجه ترکیه، روز یکشنبه به بغداد سفر کرد تا روابط دو کشور را بیش از پیش تقویت کند.
در کنفرانس خبری مشترک با حسین در پایتخت عراق، فیدان نشانههایی از نقطه عطف در روابط دوجانبه در حوزه مسائل آبی ارائه داد؛ توافقی که شامل استفاده از درآمدهای نفتی عراق برای بازسازی منابع آبی این کشور با کمک شرکتهای ترکیهای میشود.
فیدان همچنین در گفتوگو با خبرنگاران گفت: «سالهاست که ترکیه و عراق به دنبال استفاده بهینه از منابع آب هستند و حدود دو سال و نیم پیش، در دیدار من با نخستوزیر عراق، به یک توافق دست یافتیم. ما تصمیم گرفتیم رویکرد دوگانهای را دنبال کنیم: یافتن روش بهتر برای استفاده از آب بین ترکیه و عراق و توسعه چارچوبی برای همکاری به منظور بازسازی زیرساختهای آبی و سیستمهای آبیاری عراق. از آن زمان تاکنون، ما در این زمینهها تلاشهای گستردهای انجام دادهایم.»
با این همه جزيیات بیشتر این توافقنامه که نخستینبار در جریان سفر «رجب طیب اردوغان»، ريیسجمهور ترکیه، به بغداد در سال گذشته مورد بحث قرار گرفت، هنوز اعلام نشده است. گروهی از ناظران نیز همزمان این توافقنامه را اقدامی تاریخی توصیف کردند که هدف آن تضمین تامین آب عراق و توسعه زیرساختهای این کشور در بخش منابع آبی است.
همزمان یک مقام عراقی در گفتوگو با نشریه نشنال گفت: «آنچه امروز امضا شد، در واقع سندی تاریخی است که شامل جزيیات فراوان و مفاد مشخصی درباره ساز و کار همکاریهای آبی میان عراق و ترکیه است. این توافق بخشهای بسیار مهمی را دربر میگیرد، ازجمله چگونگی دستیابی به پایداری منابع آبی در عراق و نحوه اجرای پروژههای نوین در حوزه زیرساختهای آبی.»
المفتی، مشاور نخستوزیر عراق نیز در همین رابطه و در پاسخ به پرسشی درباره اینکه آیا دو طرف درباره میزان مشخصی از آب ورودی به عراق به توافق رسیدهاند یا نه، پاسخ داد: «ذکر عدد مشخص ممکن نیست، زیرا میزان آب متغیر است؛ نکته اساسی این است که سهم آبی پایدار برای عراق تضمین شود.» او اما از ارائه جزيیات بیشتر خودداری کرد.
گام ترکیه برای بازسازی سیستمهای آبی عراق
آوریل سال گذشته و در جریان سفر رسمی «رجب طیب اردوغان» ريیسجمهور ترکیه به بغداد، دو کشور بر سر گسترش همکاریها در حوزه آب به توافق رسیدند. ازجمله مفاد این توافق، تفاهمنامهای ۱۰ ساله برای مدیریت منابع آبی بود که هدف آن تضمین سهم عادلانه عراق از آب دو رود اصلی کشور، دجله و فرات، عنوان شده است.
این توافق همچنین شامل بندهایی درباره تبادل دانش فنی در زمینه کشاورزی و آبیاری و تاسیس صندوقی با استفاده از درآمدهای نفتی عراق برای اجرای پروژههای مشترک آب و کشاورزی با مشارکت شرکتهای ترکیهای است.
دو کشور همچنین در نهایت از ماه گذشته تا روز یکشنبه که این توافق به امضا رسید، از یک تفاهم موقت برای به اشتراکگذاری آب و مدیریت رودخانههای دجله و فرات خبر دادند. گفتنی است در گذشته، عراق از این موضوع شکایت داشت که سدهای ساختهشده توسط ترکیه روی این دو رودخانه، منابع آب شیرین اصلی آن کشور را کاهش دادهاند. با این حال، سدهای بالادستی ترکیه برای مناطق جنوبشرقی و شرق ترکیه که بهشدت به کشاورزی وابستهاند، حیاتی هستند؛ کشوری که منابع آبی آن در برخی مواقع به دلیل تغییرات اقلیمی با کمبود شدید مواجه میشوند.
در همین راستا هاکان فیدان، وزیر خارجه ترکیه اظهار داشت که این توافق امیدوارانه مسیر بازسازی دايمی سیستمهای آبی عراق را هموار خواهد کرد و اقدامی است که رویکرد آیندهنگرانه دولت عراق و اراده آن برای بهبود رفاه مردمش را نشان میدهد. فیدان گفت، اجرایی شدن این توافق گامی مهم در جهت حل مشکل آب خواهد بود. ما امیدواریم نسلهای آینده با مشکلاتی که ما متحمل شدیم، مواجه نشوند.
منابع وزارت خارجه عراق نیز همزمان اعلام کردند که این مکانیزم شامل مقررات اجرای توافقنامه در چارچوب همان همکاری آبی است که در جریان سفر ريیسجمهور، رجب طیب اردوغان، به عراق در سال ۲۰۲۴ به امضا رسید و شامل مدرنسازی زیرساختها برای استفاده بهینه و پایدار از منابع آب عراق و تامین مالی پروژههایی است که توسط شرکتهای ترکیهای در این حوزه از طریق سیستمی مبتنی بر فروش نفت عراق انجام خواهد شد.
منابع مطلع گفتند، توافقنامه چارچوب و سند مکانیزم، آغاز یک دوره استراتژیک جدید در روابط اقتصادی و تجاری ترکیه و عراق را رقم زده و ورود پیمانکاران ترکیهای به بازار عراق را تسهیل خواهد کرد.
|
جمعه ۱۶ آبان ۱۴۰۴ -
Friday 7 November 2025
|
ايران امروز |
مقدمه مترجم: «مارک لینچ» استادِ علوم سیاسی و امور بینالملل و پژوهشگر مطالعات خاورمیانه در دانشگاه جورج واشنگتن در مقالهای تحلیلی در نشریه «فارن افرز» نظمِ جدید مورد ادعای اسرائیل و آمریکا در خاورمیانه را مورد بررسی قرار داده است. «مارک لینچ» در این مقاله به آتش بس اخیر در نوارغزه که با ابتکار دونالد ترامپ میسر شده، اشاره می کند و می گوید: حتی اگر توافق غزه پابرجا بماند، این دوره همگرایی میان اسرائیل وایالات متحده دوام نخواهد آورد.
او به تردیدهای فزاینده کشورهای عربِ حوزه خلیج فارس در باره نقش اسرائیل در منطقه اشاره می کند و می گوید: این کشورها اکنون کمتر نگران رویارویی با ایراناند و کمتر از گذشته باور دارند که راه رسیدن به واشنگتن از تلآویو میگذرد. اکنون اسرائیل به همان اندازه برای رژیمهای عربی تهدیدآمیز به نظر میرسد که ایرانِ تضعیفشده؛ از سوی دیگر رهبری منطقهای که اسرائیل مدعی آنست، نیازمند چیزی فراتر از برتری نظامی است و اسرائیل با اتکا به بمباران هوایی، نمیتواند نظمی نو و با ثبات در خاورمیانه ایجاد کند.
اکنون هیچ کشوری در خاورمیانه خواهان رهبری اسرائیل نیست و همه دولتها بیش از پیش از قدرت مهارنشده این کشور بیم و هراس دارند. قدرت افسارگسیخته و جاهطلبی بیحد ومرز سرانجام به تراژدی ختم می شود. اسرائیل آشکارا نشان داده است که تمایلی به برداشتن گامهای معنادار برای ایجاد احساس هدف مشترکی ندارد که بتواند موفقیتهای نظامیاش را به رهبری منطقهای تبدیل کند. افزون بر این، روابط بسیار نزدیک اسرائیل با آمریکا میتواند درسال های آینده دستخوش تغییر شود. چراغهای هشدار دهنده، چشمک میزنند.
در آمریکا اجماع دو حزبی به نفع اسرائیل به شدت زیر پرسش رفته است. دموکراتها اکنون بیشتر با فلسطینیها همدردی میکنند و سیاستمداران دموکرات کمکهای نظامی به اسرائیل را زیر پرسش میبرند. جمهوریخواهان همچنان از اسرائیل حمایت میکنند، اما جریان ماگا، «آمریکا نخست» کمتر تمایل دارند تا منافع ایالات متحده را تابع اسرائیل کنند. ترامپ پیرتر می شود، او روابط شخصی و مالی عمیقی با رژیمهای عرب خلیج فارس دارد؛ جانشینان احتمالی جمهوریخواه او، مانند معاونش جیدی ونس، نیز تعهد خاصی نسبت به اسرائیل ندارند. بدون ارائه چک سفید از سوی ایالات متحده، برتری اسرائیل در منطقه ممکن است بسیار سریعتر از آنچه انتظار میرود، فروبپاشد.
در زیربرگردان کامل مقاله «مارک لینچ» آمده است:
اسرائیل نمیتواند راه خود را به سوی صلح نابود کند
نظمِ منطقهای خاورمیانه به سرعت در حال تغییر است، اما این تغییر به شکلی نیست که بسیاری از مقاماتِ اسرائیلی و آمریکایی تصور میکنند. تلاشِ دونالد ترامپ، رئیسجمهوری ایالات متحده، برای پایان دادن به جنگ غزه، منجر به آزادی همه گروگانهای اسرائیلی شد و درهمان حال موجب توقفِ موقت کشتار و ویرانی بیوقفهای شد که این سرزمین را عمیقاً زخمی کرده بود.
حتی اگر آنچه پس از آتشبسِ اولیه در نوار غزه خواهد آمد، همچنان نامعلوم است، اما این اقدام، امیدها را برای یک دگرگونی گسترده تر در منطقه افزایش داده است. خود دونالد ترامپ از«سپیده دمِ صلح در خاورمیانه» سخن میگوید.
اگر این توافق مانع از اخراج فلسطینیها از نوار غزه و الحاق کرانه باختری رود اردن توسط اسرائیل شود، بسیاری از دولتهای عرب ممکن است بار دیگر نسبت به عادیسازی روابط خود با اسرائیل ترغیب شوند. در واقع، اسرائیلیها مشاهده کردند که رهبران عرب، برای پذیرش توافقِ ترامپ، حماس را تحت فشار قرار دادند و آنها، این رویکرد را به منزله نشانهای دانستند که عادیسازی روابط ممکن است دوباره در دستور کار قرار گیرد.
اما حتی اگر توافق غزه پابرجا بماند، این دوره همگرایی میان اسرائیل و ایالات متحده دوام نخواهد آورد. توهمِ اسرائیل، که به اشتباه باور دارد برتری راهبردی دائمی بر دشمنان خود به دست آورده است، تقریباً به طور قطع این کشور را به انجام اقدامات تحریک آمیز بیشتری در منطقه سوق می دهد. اقداماتی که می توانند اهداف کاخ سفید را مستقیماً به چالش بکشند.
کشورهای عربِ حوزه خلیج [فارس] که اسرائیل رؤیای پیوستن آنها به مدار خود را دارد، تردید دارند که اسرائیل مایل یا قادر به حفاظت از منافع اساسی آنها باشد. این کشورها اکنون کمتر نگران رویارویی با ایراناند و کمتر از گذشته باور دارند که راه رسیدن به واشنگتن از تلآویو میگذرد. از سوی دیگر به نظر میرسد اسرائیل عمق روابط و تمایلات دونالد ترامپ نسبت به کشورهای عرب خلیج فارس را دست پایین گرفته و آن را درک نکرده است.
دولت و نهاد های امنیت ملی اسرائیل را توهم فرا گرفته است.نهادهایی که از فرصتهای بدست آمده برای به کارگیری قدرت نظامی کشور احساس لذت می کنند. پس از حملات حماس در ۷ اکتبر ۲۰۲۳، اسرائیل مجموعهای از حملات هوایی و مداخلات پیاپی را در سراسر منطقه آغاز کرد. حملاتی که نه تنها حماس، بلکه کلِ نیروهای نیابتی تحت رهبری ایران در منطقه را هدف قرار داد.
این حملات بارها خط قرمزهایی را که در سالهای جنگ سایه [بین اسرائیل و محور ایران] منطقه را کنترل میکردند، نقض کرد و به ترور اشخاصی انجامید که پیشتر دست نیافتنی تلقی میشدند: حسن نصرالله، رهبر حزبالله لبنان، با بمبی عظیم در مرکز بیروت کشته شد؛ اسماعیل هنیه، رهبر سیاسی حماس، در یک خانه امن در ایران هدف قرار گرفت؛ چندین فرمانده نظامی ایران در سوریه[ در ساختمان کنسولگری جمهوری اسلامی در این کشور] کشته شدند؛ و نخستوزیر حوثی یمن نیز در میان قربانیان بود.
بمباران تأسیسات هستهای و نظامی ایران، اوج آرزوها و تمایل دیرینه اسرائیل برای حمله به قلب بزرگترین دشمن خود را نشان داد. با این حال، یک حمله دیگر اسرائیل در خلیج فارس به نقطه عطفی غیرمنتظره تبدیل شد. تلاش تکاندهنده [ولی ناکامِ] اسرائیل برای ترور رهبران حماس که در ماه سپتامبر گذشته برای مذاکرات میانجیگری شده توسط ایالات متحده در دوحه[ پایتخت قطر] گرد آمده بودند، نشانهای از تشدید چشمگیر تلاش این کشور برای بازسازی خاورمیانه از طریق قدرت هوایی بود.
این نوع اقدامات [معمولاً] تنها از سوی رهبرانی صورت میگیرد که به مصونیت خود از پیامدهای اعمالشان کاملاً باور دارند. اما دونالد ترامپ این بار تصمیم گرفت که [راهبرد دیگری را برگزیند] و گفت که اسرائیل بیش از حد پیش رفته است.
تصویر ماندگار ترامپ با چهرهای عبوس و درهم رفته که بنیامین نتانیاهو، نخستوزیر اسرائیل را نگاه می کند، در حالی که نتانیاهو با شرمساری متن پیش نوشتهشدهای را برای عذرخواهی از امیر قطر در تماس تلفنی میخواند، نمادِ لحظهی ژئوپلیتیکی در حال تغییر است که به آتشبس اولیه درنوارغزه انجامید.
هنوز مشخص نیست که آیا ناراحتی ترامپ از اسرائیل منجر به تغییرات معناداری فراتر از آتشبس خواهد شد یا نه. ارتش اسرائیل با استناد به حملات ادعایی حماس در جنوب غزه، هفته گذشته بار دیگر بخشهایی از این منطقه را بمباران کرده است.
منافع اسرائیل می تواند بسیاربیشتر تامین شود، اگر این کشور از لبه پرتگاه [که خود را در آن قرار داده است]عقبنشینی کند و از فرصت ایجاد شده توسط آتشبس در نوار غزه برای کاهش ماجراجوییهای نظامی خود و تلاش برای دستیابی به نوعی نظم پایدار منطقهای بهره بگیرد. نظمی که تنها از طریق حرکت جدی به سوی تشکیل یک کشور فلسطینی ممکن است.
درگیری طولانیمدت، نقاط ضعف اسرائیل را آشکار کرده است: [اکنون مشخص شده است که] سامانههای دفاع موشکی اسرائیل نمی توانند امنیت کامل این کشور را تأمین کنند، اقتصادش توان ادامه جنگ های بیپایان را ندارد، سیاست داخلیاش پس از دورهای طولانی از تنش درغزه دچار آشوب شده، و ارتش این کشور همچنان بهشدت به ایالات متحده وابسته است. ویرانی [گسترده] غزه جایگاه اسرائیل در جهان را نابود کرده و این کشور را هرچه بیشتر منزوی کرده است.
رهبری منطقهای، نیازمند چیزی فراتر از برتری نظامی است و اسرائیل با اتکا به بمباران، نمیتواند نظمی نو و با ثبات در خاورمیانه ایجاد کند. این امر نیازمند سطحی از رضایت و همکاری دیگر قدرتهای منطقهای نیز هست. اما اکنون هیچ کشوری در خاورمیانه خواهان رهبری اسرائیل نیست و همه دولتها بیش از پیش از قدرت مهارنشده این کشور بیم و هراس دارند.
برخی در واشنگتن از چشمانداز اسرائیلی مهار ناشدنی که دشمنان آمریکا را نابود کند، ابراز خرسندی میکنند. اما آنها باید مراقب آرزوهای خود باشند. منافع اسرائیل با منافع ایالات متحده یکسان نیست و اسرائیل در حال صدور چکهای [بی محلی] است که ممکن است آمریکا نه مایل و نه قادر به نقد کردن آنها باشد.
نظمِ پیشین و آینده
تلاش اسرائیل برای بازسازی مُدِل منطقه ای منطبق با خواست های خود بسیار فراتر از آن رفته است که بیشتر افراد تصور میکردند، اما این تلاش درجهتِ خلاف جریانهای موجود در منطقه بوده است. نظم منطقهای خاورمیانه در طول ۳۵ سال گذشته به نحو چشمگیری باثبات بوده است.
تحت تأثیر ناآرامیها، خشونتها و تحولات ظاهراً بیپایان، ساختار اساسی سیاست منطقهای تنها در چند مقطع امکان بالقوه تغییر داشته - که هیچیک پایدار نماندهاند. این ساختار متشکل است از برتری ناپایدار، غیرمردمی و تا حد زیادی ناخوشایند آمریکا در سطح بینالمللی، و یک تقسیم قدرت محکم و ریشهدارِ منطقه ای به دو بلوک رقیب، حتی اگر این تقسیمبندی تنها گهگاه به رسمیت شناخته شده باشد.
این نظمِ منطقهای با برتری جهانی آمریکا پس از فروپاشی اتحادِ جماهیر شوروی پدید آمد. در دوران جنگِ سرد، کشورهای منطقه این امکان را داشتند که دو ابرقدرت را در برابر یکدیگر بازی دهند، در حالی که واشنگتن و مسکو بیش از حد نگران از دست دادن متحدان و نیروهای نیابتی ارزشمند خود بودند. اما پس از سال ۱۹۹۱، همه راهها دیگر به واشنگتن ختم میشد.
پرسش اصلی این بود که آیا کشوری درون این نظم قرار دارد یا بیرون از آن است. کشورهایی که درون آن نظم بودند - از جمله اسرائیل و بیشتر کشورهای عربی - از تضمینهای امنیتی، دسترسی به نهادها و منابع مالی بینالمللی، و حمایتهای دیپلماتیک بهره مند می شدند. کشورهایی که بیرون از آن نظم قرار داشتند- مانند ایران، عراق، لیبی و سوریه - با تحریمهای فلجکننده، بمبارانهای مکرر و مداخلات پنهانی روبهرو بودند و بهطور مداوم مورد اهریمن نمایی و بدنامسازی قرار میگرفتند.جای شگفتی نبود که لیبی و سوریه بخش زیادی از دهه ۱۹۹۰ و اوایل دهه ۲۰۰۰ را صرف تلاش برای بازگشت به اردوگاه واشنگتن و بازپیوستن به نظم منطقهای تحت رهبری آمریکا کردند.
برتری آمریکا، که بر اثر حمله فاجعه بار به عراق و بحران مالی جهانی در سال ۲۰۰۸ بسیار تضعیف شد، دیگر مانند دهههای پیشین استوار و غیرقابل تزلزل به نظر نمیرسید. با این حال، چندقطبیشدن جهان همچنان چشماندازی دوردست به نظر می رسید. روسیه تنها یک متحد در منطقه داشت و آن رژیم ضعیف بشار اسد در سوریه بود. اکنون، پس از برکناری اسد در سال ۲۰۲۴، روسیه دیگر هیچ متحدی در منطقه ندارد.
رشد مهارنشدنی قدرت اقتصادی چین و مجموعه گسترده توافقهای راهبردی این کشور با قدرتهای منطقهای نیز هنوز نمی تواند به چالشی جدی برای نظم منطقهای تحت رهبری آمریکا تبدیل شود.
پکن در موضوع غزه تقریباً غایب بود و تنها به محکومکردن بمبارانهای اسرائیل و ایالات متحده در ایران بسنده کرد. چین فقط یک پایگاه دریایی کوچک در منطقه دارد - در جیبوتی- که آن هم صرفاً برای مقابله با دزدان دریایی در خلیج عدن مورد استفاده قرار می گیرد، و هنگامی که حوثیها در واکنش به حملات اسرائیل به غزه، مسیر کشتیرانی در دریای سرخ را مسدود کردند، این کشور هیچ اقدامی نکرد.
اکنون این طور به نظر میرسد که چین با وجود وابستگی شدید به نفت و گاز خاورمیانه، از وضعیت کنونی (برتری نظامی آمریکا در خلیج فارس) بهره مند شده و خشنود است. اگرچه کشورهای منطقه تلاش می کنند تا مشارکتهای نظامی و اقتصادی خود را متنوع تر کنند و در تعامل های خود با واشنگتن امتیازهای بیشتری بگیرند، اما هنوز جایگزینی برای برتری آمریکا در منطقه پدید نیامده است.
اسرائیل نمیتواند با بمباران، خاورمیانه را به نظمی نو و باثبات تبدیل کند.
از سال ۱۹۹۱، کشورهای خاورمیانه در چارچوب نظمی دوقطبی بهطور کارکردی تثبیت شدهاند: بلوکی به رهبری آمریکا که شامل اسرائیل، بیشتر کشورهای عربی و ترکیه است، در برابر ایران و شرکای منطقهایاش صفآرایی کرده است.
رهبران کشورهای عرب خلیج فارس از رویکرد معاملهگرایانه ترامپ و تمایل او به توافقهایی که دولتهای ثروتمند نفتی بهراحتی میتوانند ارائه دهند، احساس راحتی میکنند. توافقهای ابراهیم، که در سال ۲۰۲۰ به ابتکار ترامپ موجب عادیسازی روابط چند کشور عربی با اسرائیل شد، به جز در ظاهر، تغییرچندانی در این باره ایجاد نکرد؛ زیرا بسیاری از آن کشورها پیشتر نیز روابط راهبردی غیرعلنی با اسرائیل علیه ایران داشتند.
این نظمِ تحت رهبری آمریکا به شکلی شگفتآور مقاوم و پایدار باقی مانده است. فروپاشی روند صلح (سازش) اسرائیل و فلسطین در سال ۲۰۰۱ و انتفاضه دومِ خونین هیچگونه اختلال چشمگیری در آن ایجاد نکرد.
حملات ۱۱ سپتامبر، حمله فاجعهبار آمریکا به عراق، و سیاستهای بهشدت نامحبوبی که تحتِ نام «جنگ جهانی علیه ترور» دنبال شد نیز چنین تأثیری نداشتند. البته آن فجایع جایگاه بلوک ایران را تقویت کردند؛ بلوکی که طی دههها نفوذ خود را بهتدریج گسترش داده بود - متحدانش در بغداد، بیروت و صنعا به موقعیتهای مسلط دست یافتند؛ رژیم اسد در دمشق همچنان بر سر قدرت ماند؛ و حماس و حزبالله زرادخانههای قابلتوجهی از موشکها و توانمندیهای نظامی دیگر توسعه دادند.
پس از سال ۲۰۱۱، در جریان تحولات و آشوبهای بزرگِ دوران خیزشهای عربی آن دوقطبیِ پیشین به نظم آشکار سهقطبی تبدیل شد. «محور مقاومت» ایران عمدتاً انسجام خود را حفظ کرد، اما تهدیدها و فرصتهای ناشی از این تحولاتِ عظیم سیاسی، رقابتهای ویرانگری را در جبهههای گوناگون منطقهای برانگیخت و ائتلاف تحت رهبری آمریکا را به دو بخش تقسیم کرد: قطر و ترکیه در یک سو، و عربستان سعودی و امارات متحده عربی در سوی دیگر قرار گرفتند، در حالی که واشنگتن برای حفظ هماهنگی میان آنها همواره بهسختی تلاش میکرد.
محاصره قطر از سوی امارات و عربستان در فاصله سالهای ۲۰۱۷ تا ۲۰۲۱، تلاشها برای حفظ جبههای واحد در برابر ایران را بهشدت تضعیف کرد.اما این مناقشهی بیثمر، با روی کار آمدن جو بایدن، رئیسجمهوری ایالات متحده، بهسرعت پایان یافت؛ همه بازیگران اصلی با یکدیگر آشتی کردند و نظم سنتی پیشین از سر گرفته شد، هرچند تلاش وسواسگونه دولت بایدن برای دستیابی به توافق عادیسازی روابط میان اسرائیل و عربستان سعودی ناکام ماند.
با این حال، در پی جنگ غزه، رژیمهای عربی بار دیگر به مسئله فلسطین علاقه نشان دادند. رهبران کشورهای عرب منطقه که همواره از احتمال موج تازهای از خیزشهای مردمی بیم دارند و به دقت مراقب عواملی هستند که بالقوه می تواند موجب اعتراضات جدید بشود، بهخوبی از عمق خشم عمومی نسبت به پاکسازی قومی و ویرانی گسترده نوار غزه آگاهند.
بازتکرارِ ابتکارِ صلحِ عربی از سوی عربستان سعودی - که صلح با اسرائیل را مشروط به تشکیل کشور فلسطین میداند -نشان میدهد که این تغییر تا چه اندازه چشمگیر بوده است. این تغییر در مفاد آتشبس غزه نیز بازتاب یافت. آتشبسی که اخراج فلسطینیان و الحاق سرزمینهای اشغالی توسط اسرائیل را ممنوع اعلام کرد - شرایطی که بیش از آنکه با خواستههای اسرائیل همخوانی داشته باشد، با ترجیحات کشورهای عرب خلیج فارس هماهنگی دارد.
لحظه ازدسترفته اسرائیل
با این حال، این دگرگونی از چشم رهبران اسرائیل پنهان مانده است. آنان به جای درک این تغییر، بر این باور تمرکز کردهاند که کارزار اسرائیل علیه ایران و متحدانش توازن قدرت در منطقه را دگرگون کرده است.
هدف قرار دادن رهبری حزبالله و نابودی بخش عمدهای از زرادخانه موشکی این گروه، ایران را از یکی از توانایی های نظامی حیاتی اش[ برای بازدارندگی در برابر اسرائیل] محروم کرد. سقوط رژیم اسد نیز تهران را از مسیر آسانِ بازسازی متحد لبنانیاش( حزب الله) محروم کرد، در حالی که اسرائیل بهصورت نظاممند زرادخانه نظامی سوریه را نابود کرد، توانایی های ایرانی در آن کشور را هدف گرفت، و عملاً بر بخش وسیعی از جنوب سوریه[ در آنسوی مرزهای خود] نوعی حاکمیت مؤثر اعمال کرد.
کارشناسان و مقامات امنیت ملی اسرائیل بر این باورند که هر مرحله از تشدید تنشها فقط ثابت کرده است که نگرانیها از انتقادات اغراقآمیز بوده است. آنان اکنون براین نکته اصرار دارند که اشتباهشان پیش از ۷ اکتبر این بود که اجازه دادند تهدیدها بدون برخورد قاطع و نهایی و فارغ از هر هزینهای رشد کنند. باور آنها بر این فرض استوار است که میتوان نظم را [در منطقه] با زور و از طریق حملات هوایی تحمیل کرد و رهبران عرب یا آنقدر مرعوب شدهاند یا چنان ضعیف هستند که هرگز جرأت واکنش نشان نخواهند داشت.
به نظر میرسد اسرائیل قانع شده است که ملاحظات هنجاری اهمیت چندانی ندارند: اقداماتش او را به این باور رسانیده است که مشروعیت، صرفاً از قدرت برتر ناشی میشود.در نگاه او، رهبران عرب ممکن است اعتراض کنند، اما در نهایت از خطی که قدرت هژمونیک در حال صعود منطقه ترسیم میکند، پیروی خواهند کرد.
اسرائیل همواره «رئالیستترین» قدرت منطقهای بوده است. این کشور همواره ترجیح میدهد در منطقهای زندگی کند که در آن زور حرف آخر را بزند و زور تعیینکننده حق باشد، هیچ کشوری بهخاطر فلسطینیان از منافع خود گذشت نکند، قانون بینالملل برد و قدرت الزامآوری نداشته باشد، و قدرت نظامی حرف آخر را بزند.
اما برتری نظامی اسرائیل و ناخشنودی اعراب، نمی تواند نظمی پایدار در منطقه ایجاد کند. تحکیم رهبری منطقهای اسرائیل مستلزم آن است که کشورهای عرب منطقه یا در احساسِ هدفِ مشترک با اسرائیل شریک شوند یا در احساس تهدیدِ مشترک با او هم آوار شوند. اما، اسرائیل با رویکرد خود هر دو شرط اساسی را تضعیف کرده است.
ویرانی غزه و گامهای اسرائیل بهسوی الحاق کرانه باختری، هرگونه تظاهر به وجود مسیری عادلانه برای حل مسئله ایجاد یک کشور مستقل فلسطینی را از بین برده است. حتی پیش از آنکه حملات اسرائیل قدرت نظامی منطقهای ایران را تضعیف کند، عربستان سعودی و کشورهای عرب خلیج فارس در مسیر آشتی با جمهوری اسلامی ایران گام برداشته بودند.
پس از حمله اسرائیل به دوحه (و پیش از آن، تهدید اسرائیل به اخراج میلیونها فلسطینی به مصر و اردن)، اکنون اسرائیل به همان اندازه برای رژیمهای عربی تهدیدآمیز به نظر میرسد که ایرانِ تضعیفشده؛ و تا زمانی که تهدید ایران دیگر خواب را از چشمانشان نرباید، کشورهای عربی تمایل چندانی به پذیرش همسویی ناخوشایند با اسرائیل نخواهند داشت.
قدرت افسارگسیخته و جاهطلبی بیحد ومرز سرانجام به تراژدی ختم می شود. اسرائیل آشکارا نشان داده است که تمایلی به برداشتن گامهای معنادار برای ایجاد احساس هدف مشترکی ندارد که بتواند موفقیتهای نظامیاش را به رهبری منطقهای تبدیل کند.
اسرائیلیها همچنان گرفتار زخم روانی ناشی از حمله ۷ اکتبر حماس هستند. اکثریت قاطع افکار عمومی مردم اسرائیل محکومیت بینالمللی جنایات جنگی این کشور در نوار غزه را رد میکنند و بیشتر آنان اساساً گزارشهای مربوط به قحطی یا تلفات گسترده غیرنظامیان را باور ندارند.
نتانیاهو نیز بیش از آنکه نگران انتقادات جهانی یا احیای طرح تشکیل کشور فلسطین - که برای شرکای افراطگرای ائتلافش غیرقابلقبول است - باشد، بر حفظ قدرت و دولت راستگرای تنگدست خود تمرکز دارد.
آتشبس درغزه فرصتی برای تغییر مسیر فراهم کرده بود، اما درگیریهای ادامهدار، کارشکنی در ارسال کمکهای بشردوستانه و تشدید خشونت شهرکنشینان اسراییلی در کرانه باختری، چشمانداز امیدوارکنندهای را ترسیم نمی کند.
این موضوع هم کمکی نمیکند که اسرائیل دیدگاه اغراقآمیزی نسبت به قدرت نظامی خود داشته باشد. با وجود حملات غافلگیرانه جسورانه و برتری آشکار نیروی هوایی، اسرائیل از توان نظامی لازم برای اشغال و حفظ سرزمینهای جدید، فراتر از اراضی فلسطینی و سوری که ۵۵ سال پیش تصرف کرده بود، برخوردار نیست.
اسرائیل نشان داده است که میتواند بسیاری از اهداف تاکتیکی خود را از طریق ترور و بمباران از راه دور پیش ببرد، اما ثابت نکرده است که قادر به تحقق اهداف راهبردیاش باشد: حماس همچنان قدرتمندترین نیرو در نوار غزه است، حزبالله با وجود تحمل تلفات سنگین از خلع سلاح سر باز میزند، و حملات ۱۲روزه گسترده علیه ایران نه به پایان برنامه هستهای ایران انجامید و نه الهامبخش قیامی مردمی برای سرنگونی جمهوری اسلامی شد.
برتری نظامی اسرائیل واقعی است، اما مشروط و شکننده است
اسرائیل تنها با تأمین مجدد مهمات از سوی آمریکا میتوانست جنگ خود در نوارغزه را ادامه دهد. سامانههای دفاعی «گنبد آهنین» این کشور در برابر حملات موشکی ایران بهشدت از کمبود موشک رهگیر رنج میبردند و پیش از آنکه ایالات متحده در جنگ ۱۲ روزه آتشبس اعلام کند، به طرز خطرناکی از رهگیری موشکهای ایرانی ناتوان بود.
درخواستهای اضطراری اسرائیل از واشنگتن در دو سال گذشته نشان میدهد که این کشور از نظر دفاعی تا چه اندازه به ایالات متحده وابسته مانده است. قدرتهای منطقهای نیز بیتردید این آسیبپذیری بالقوه اسرائیل در جنگی طولانیمدت را بهخوبی زیر نظر دارند.
نتانیاهو دهههاست که در صحنه سیاست آمریکا نقش بازی میکند و دلیل خوبی دارد که فرض کند سلطه اسرائیل بر سیاست ایالات متحده، علیرغم آشفتگیهای فعلی، به طور نامحدود ادامه خواهد یافت.
اما چراغهای هشدار دهنده، چشمک میزنند. حمایت حزبی نتانیاهو از جمهوریخواهان و رفتار اسرائیل در نوار غزه، آنچه را که زمانی اجماع دو حزبی به نفع اسرائیل بود، به شدت زیر پرسش برده و از بین برده است. اکثریت دموکراتها اکنون بیشتر با فلسطینیها همدردی میکنند تا با اسرائیلیها، و سیاستمداران دموکرات به طور فزایندهای کمکهای نظامی به اسرائیل را زیر پرسش میبرند. جمهوریخواهان همچنان از اسرائیل حمایت میکنند، اما به نظر میرسد ملیگرایانِ جریان «ماگا، آمریکا نخست» کمتر تمایل دارند تا منافع ایالات متحده را تابع اسرائیل کنند. ترامپ پیرتر میشود، او غیرقابلپیشبینی و ناپایدار شده و روابط شخصی و مالی عمیقی با رژیمهای عرب خلیج فارس دارد؛ جانشینان احتمالی جمهوریخواه او، مانند معاونش جیدی ونس، نیز تعهد خاصی نسبت به اسرائیل ندارند. بدون ارائه چک سفید از سوی ایالات متحده، برتری اسرائیل ممکن است بسیار سریعتر از آنچه انتظار میرود، فروبپاشد.
اسرائیل ممکن است خود را قدرت هژمونیک جدید منطقه بداند، اما در واقع،[ با رویکردی که در پیش گرفته] ضرورت وجودی و مفید بودن خود را شدیداً زیر پرسش برده است. پس از حمله به قطر، بعید است که رهبران کشورهای عرب خلیج فارس همچنان تمام سیستمهای دفاع هوایی خود را به سمت ایران و یمن نشانه بگیرند. شاید آنها میتوانستند نابودی غزه توسط اسرائیل را بپذیرند، اما اکنون اسرائیل مبدل به تهدیدی جدی برای امنیت خودشان شده است. اینکه اسرائیل تاکنون از پرداخت هرگونه هزینه جدی برای توسعهطلبی های نظامی خود در منطقه و ویرانی غزه خودداری کرده است، این حس را در اسرائیل تقویت کرده است که هرگز چنین هزینهای نخواهد پرداخت.
اما این تصور به همان اندازه اشتباه و گمراه کننده است که اسرائیل در سال ۱۹۷۳ بر این باور بود که هیچ کشور عربی پس از پیروزی قاطع اسرائیل در شش سال قبل از آن( جنگ سال ۱۹۶۷) ، هرگز جرات حمله مجدد به این کشور را نخواهد داشت یا تصور اسرائیل قبل از حمله ۷ اکتبر ۲۰۲۳، که بر این باور بود که حماس برای همیشه مهار شده و در نوار غزه محصور خواهد ماند.
|
جمعه ۱۶ آبان ۱۴۰۴ -
Friday 7 November 2025
|
ايران امروز |
|
جمعه ۱۶ آبان ۱۴۰۴ -
Friday 7 November 2025
|
ايران امروز |
فاطمه المحمود / نشریه نشنال / ۴ نوامبر ۲۰۲۵
به گفتهی یکی از مقامات ارشد وزارت خزانهداری آمریکا، خاورمیانه در صورتی میتواند به صلح واقعی دست یابد که فشارها بر «سرِ هیولا» یعنی ایران افزایش یابد.
جان هرلی، معاون وزارت خزانهداری آمریکا در امور تروریسم و اطلاعات مالی، ایران را در مرکز بیثباتی منطقه توصیف کرد و آن را «هیولایی با بازوان متعدد» نامید.
او گفت: «سرِ این هیولا در تهران است و بازوانش همان نیروهای نیابتی منطقهای هستند که در ایجاد بیثباتی و ترور نقش داشتهاند.»
آقای هرلی روز سهشنبه (۴ نوامبر ۲۰۲۵) در امارات متحده عربی بهعنوان بخشی از نخستین سفر رسمی خود به خاورمیانه حضور داشت. برنامهی سفر او همچنین شامل دیدار از اسرائیل، ترکیه و لبنان میشود.
هدف از این سفر، به گفتهی وی، تقویت روند طرح صلح غزهی رئیسجمهور دونالد ترامپ و همکاری با کشورهای منطقه برای افزایش فشار بر ایران و قطع منابع مالی نیروهای نیابتی آن است.
او در گفتوگو با نشریه «نشنال» اظهار داشت: «فکر میکنم اکنون زمان بسیار مهمی برای حضور در منطقه است. به باور من، تحت رهبری رئیسجمهور ترامپ فرصتی واقعی برای صلح و شکوفایی وجود دارد، اگر بر ریشهی اصلی مشکل در منطقه تمرکز کنیم. از دید ما، ایران در مرکز این مشکل قرار دارد.»
با این حال، بدر البوسعیدی، وزیر خارجه عمان، روز شنبه اسرائیل را – نه ایران – منبع اصلی بیثباتی منطقه توصیف کرد و از کشورهای حوزه خلیج فارس خواست بهجای انزوا، با تهران وارد گفتوگو شوند.
اما مقام آمریکایی خواستار پایبندی کشورها به تحریمهای سازمان ملل شد تا «فشار بر رژیم ایران برای خلع سلاح هستهای و حرکت به سوی آیندهای صلحآمیز ادامه یابد.»
بازگشت خودکار تحریمها
تحریمهای گستردهی سازمان ملل علیه ایران در ماه سپتامبر مجدداً برقرار شد؛ اقدامی که قدرتهای غربی دلیل آن را «نقض تعهدات ایران» در چارچوب توافق هستهای سال ۲۰۱۵ عنوان کردهاند.
بریتانیا، فرانسه و آلمان با آغاز روندی در سازمان ملل، تحریمها را بازگرداندند و اعلام کردند تهران به تعهدات خود پایبند نبوده است. ایران بارها تأکید کرده که هیچ برنامهای برای ساخت سلاح هستهای ندارد.
آقای هرلی گفت: «کشورهای زیادی هستند که شاید تحریمهای یکجانبهی آمریکا را به رسمیت نشناسند، اما تحریمهای سازمان ملل را میپذیرند. بنابراین با بازگشت خودکار تحریمها، فرصت داریم تا همگی با هم فشار را بهطور قابلتوجهی افزایش دهیم.»
به گفتهی وی، در حالی که آقای ترامپ در دورهی نخست ریاستجمهوری خود سیاست «فشار حداکثری» بر ایران را آغاز کرد، در دورهی دوم، این سیاست را با جدیت بیشتری دنبال کرده است.
در دورهی نخست، آقای ترامپ آمریکا را از توافق هستهای سال ۲۰۱۵ خارج کرد؛ توافقی که محدودیتهای سختی بر فعالیتهای غنیسازی اورانیوم ایران در ازای لغو تحریمها اعمال میکرد.
پس از بازگشت ترامپ به قدرت، تیم او چندین دور گفتوگوی هستهای با تهران برگزار کرد که عمان میزبان آنها بود. اما تنها سه روز پیش از آغاز دور ششم مذاکرات، اسرائیل در ماه ژوئن حملهای غافلگیرانه علیه ایران انجام داد و اهداف هستهای و نظامی – و حتی مناطق مسکونی – را مورد حمله قرار داد.
ایالات متحده در روز ۲۲ ژوئن با حمله به سه سایت هستهای ایران وارد جنگ ۱۲ روزه شد. ترامپ اعلام کرد این حملات «برنامهی هستهای ایران را نابود کرد»، هرچند میزان واقعی خسارات هنوز روشن نیست.
هرلی گفت: «وقتی با افرادی سروکار دارید که رفتارهای تهاجمی از خود نشان میدهند – چه در تهران باشند، چه در مسکو – راهبرد رئیسجمهور این است که فشار حداکثری را تا زمان تغییر رفتار ادامه دهد.»
او افزود: «نقطهی فشار مشترک میان ایران و روسیه، نفت است.»
معیار نفت
به گفتهی آقای هرلی، سیاست تحریمهای آمریکا علیه ایران بر قیمت و صادرات نفت این کشور تأثیر گذاشته است، اما هنوز اقدامات بیشتری لازم است.
او گفت: «شاخص کلیدی که ما دنبال میکنیم، میزان نفتی است که ایران قادر به صادرات آن است و قیمتی که برای آن دریافت میکند. ما شاهد کاهش در این حجمها بودهایم.»
به گزارش خبرگزاری رویترز، هفتهی گذشته میزان تخفیف نفت ایران به خریداران چینی به بالاترین سطح در بیش از یک سال گذشته رسید. قیمت نفت سبک ایران با تخفیفی بیش از ۸ دلار در هر بشکه عرضه شد، در حالی که این رقم در سپتامبر حدود ۶ دلار و در ماه مارس حدود ۳ دلار بود.
واردات نفت ایران توسط چین – که حدود ۱۴ درصد از واردات نفت خام این کشور را تشکیل میدهد – در ماه سپتامبر به ۱.۲ میلیون بشکه در روز کاهش یافت؛ کمترین میزان از ماه مه گذشته.
آقای هرلی گفت: «میتوان مشکلات فعلی ایران را مستقیماً نتیجهی تحریمها دانست، و این برای آنها هزینهبر است. ما میبینیم که تحریمها اثرگذار بودهاند، اما باید اقدامات بیشتری انجام دهیم.»
نیروهای نیابتی ایران
آقای هرلی گفت یکی دیگر از اولویتهای دولت ترامپ، قطع منابع مالی نیروهای نیابتی ایران از جمله حماس در غزه، حزبالله در لبنان، حوثیها در یمن و سایر گروهها در عراق است.
بر اساس طرح صلح دونالد ترامپ برای غزه، آتشبسی میان اسرائیل و حماس ماه گذشته و پس از دو سال جنگ برقرار شد. در این طرح همچنین آمده است که حماس باید خلع سلاح شود و دیگر نقشی در ادارهی نوار غزه نداشته باشد.
با این حال، دو طرف یکدیگر را به نقض آتشبس میانجیگریشده توسط آمریکا متهم کردهاند. بنا بر گزارش رسانههای رسمی فلسطینی، از زمان اجرای آتشبس در ۱۰ اکتبر، حملات اسرائیل منجر به کشته شدن دستکم ۲۳۸ فلسطینی شده است که نزدیک به نیمی از آنان تنها در یک روز جان باختهاند.
در لبنان نیز حزبالله تحت فشار است تا طبق توافق آتشبس با اسرائیل – که از نوامبر سال گذشته برقرار شده – سلاحهای خود را تحویل دهد.
با این حال، آتشبس لبنان بهطور گسترده «یکطرفه» توصیف شده است، زیرا اسرائیل تقریباً بهصورت روزانه آن را نقض میکند. بنا بر دادههای نیروهای حافظ صلح سازمان ملل در جنوب لبنان، اسرائیل هزاران بار توافق آتشبس را نقض کرده و حملات آن طی ۱۰ ماه گذشته بیش از ۱۰۰ غیرنظامی لبنانی را کشته است.
آقای هرلی گفت سفر او به اسرائیل در روز دوشنبه (۳ نوامبر ۲۰۲۵) بر چگونگی حفظ فشار حداکثری بر ایران و «ترغیب آن به اتخاذ رویکردی بسیار صلحطلبانهتر در قبال منطقه» متمرکز بوده است.
او افزود که سفرش به لبنان بر اقداماتی تمرکز خواهد داشت که باید توسط نهادهای مالی این کشور انجام شود تا جریانهای مالی غیرقانونی متوقف شوند، و نیز بر مقررات و اصلاحاتی که باید در این زمینه به اجرا درآید.
هرلی گفت امیدوار است عراق و لبنان «در بیرون راندن نفوذ خارجی جدیتر عمل کنند.»
ایالات متحده نیز بر ضرورت فوری خلع سلاح شبهنظامیان مورد حمایت ایران در عراق تأکید کرده و هشدار داده است که این گروهها حاکمیت عراق، ثبات منطقه و منافع آمریکا را در معرض خطر قرار دادهاند.
|
جمعه ۱۶ آبان ۱۴۰۴ -
Friday 7 November 2025
|
ايران امروز |
|
جمعه ۱۶ آبان ۱۴۰۴ -
Friday 7 November 2025
|
ايران امروز |
حکومت نتوانست حضور چند روزه مصطفی تاجزاده در خارج از زندان را تحمل کند. او که شامگاه سهشنبه ۶ آبان برای حضور در مراسم خاکسپاری برادرش از زندان آزاد شده بود، شامگاه امروز ـــ سهشنبه ۱۳ آبان ـــ با یورش به منزل دخترش دوباره به زندان اوین بازگردانده شد.
بنابر گزارشها، بعد از ظهر سهشنبه مأموران دادستانی به دستور دادستان تهران با پنج خودروی انتظامی و امنیتی به منزل دختر مصطفی تاجزاده یورش برده و او را بازداشت و به زندان بازگرداندند. بازداشت دوباره آقای تاجزاده بدون هیچ توضیح رسمی و یا اخطار قبلی صورت گرفته است.
خبرگزاری میزان درباره بازداشت مصطفی تاجزاده «بدون هیچ توضیح رسمی و یا اخطار قبلی»، ادعا کرده است: «محکوم امنیتی که با موافقت مقام قضایی برای شرکت در مراسم ترحیم برادرش به مرخصی اعزام شده بود، علیرغم اینکه روز یکشنبه یازده آبان مدت مرخصی او پایان یافته خود را به زندان معرفی نکرده، از تهران خارج شده و به یکی از شهرهای شمالی کشور رفته بود، امروز بازداشت و به زندان منتقل شد.»
توضیح وکیل تاجزاده
هوشنگ پوربابایی وکیل مصطفی تاجزاده، درباره ادعای قوه قضاییه به خبرگزاری ایلنا گفت: به صورت رسمی مشخص نشده بود که ایشان چند روز در مرخصی هستند البته به صورت شفاهی اعلام کرده بودند.
وی ادامه داد: طبیعی است که معمولاً برای فوت بستگان نسبی و سببی با توجه به مراسمی که به صورت ختم و شب هفت برگزار میشود حداقل بعد از سه سال انتظار میرفت که تا پایان شب هفتم برای تنها برادری که حداقل سه سال ایشان را ملاقات نکرده مرخصی در نظر گرفته شود و این عقیده وجود داشت که به ایشان چنین مرخصی تا پایان هفته داده میشد.
وکیل مصطفی تاجزاده گفت: با توجه به اینکه مدت زمان مشخصی را به صورت کتبی اعلام نکرده بودند و حتی بنده شخصاً با آقای تاج زاده صحبت کردم، ایشان اعلام کرد که خودشان هم انتظار دارند و فکر میکنند تا پایان شب هفتم این مرخصی تمدید شود.
پوربابایی تصریح کرد: متاسفانه امروز بعد از ظهر با چند دستگاه ماشین ظاهراً از طرف قوه قضاییه دستگیر و به زندان هدایت شدند.
مهدی محمودیان، زندانی سیاسی سابق در واکنش به این ادعای قوه قضاییه در تلگرام خود نوشت: «متهم محکوم به تجاوز، محکوم متهم به اختلاس و دزدی در زمان آزادی با حمایت دستگاه قضائی به کانادا و اسپانیا میرود اما مخالف آقای خامنهای و سیاستهای مخربش در حین مرخصی حق ندارد به منزل دخترش در یک شهر دیگر ایران برود. درود بر دستگاه قضایی آقای خامنهای»
واکنش همسر تاجزاده
فخرالسادات محتشمیپور، همسر تاجزاده شامگاه سهشنبه در باره بازداشت مجدد همسرش نوشت: «آقای تاجزاده شامگاه سهشنبه ۱۳ آبانماه با یورش مأموران امنیتی به منزل دخترش از حضور در مراسم شب هفت مرحوم سید محمد تاجزاده محروم شد. اخبار تکمیلی متعاقبا اطلاعرسانی خواهد شد.»
آقای تاجزاده بیش از ده سال از عمر سیاسی خود را در زندان پشت سر گذرانده و بدون توجه به پرونده جدید میبایست تا اواسط سال ۱۴۰۶ نیز در زندان باشد.
وحشت حکومت از مقبولیت تاجزاده
حضور انبوه طیفهای مختلف جامعه سیاسی ایران در مراسم بدرقه و خاکسپاری پیکر برادر تاجزاده و صفبستن برای تسلیت گفتن به او، به نظر میرسد دور از انتظار نهاد امنیتی بود. یکی از بیانیههای تسلیت به تاجزاده را بیش از ۱۳۰۰ نفر امضا کردهاند. بیانیه دیگری بیش از ۱۰۰۰ امضاکننده داشت.
عیسی سحرخیز، روزنامهنگار پیشکسوت و از دوستان دیرین مصطفی تاجزاده در یادداشتی در تلگرام خود نوشته است: «آنچه در این چند روز، از شب خروج تاجزاده از اوین تا مراسم ترحیم برادرش در روز دوشنبه، شاهد بودیم بیانگر یک نکتهی بنیانی است و آن مقبولیت مصطفی بین اقشار گستردهای از جامعه، حتی جریان وسیعی از محافظهکاران مستقل است.»
سحرخیز در وجود تاجزاده «ظرفیت بالقوه رهبری اپوزیسیون مسالمتجو» را میبیند و معتقد است که بسیاری از شخصیتهای حقوقی و حقیقی، که تا دیروز حاضر نبودند از برنامههای تاجزاده حمایت کنند، «طی این سالها که مصطفی ناحق حبس کشیده و مواضعش را در قبال نظام جمهوری اسلامی، قانون اساسی، ولایت فقیه و... شفافتر ساخته، همدلی و همراهی بیشتری با او پیدا کردهاند و در آینده رهبریاش را خواهند پذیرفت.»
|
جمعه ۱۶ آبان ۱۴۰۴ -
Friday 7 November 2025
|
ايران امروز |
از قضا «اصلاحات» را خود جمهوری اسلامی کشت و رهبرش بر جنازه «اصلاحات»، پیش از جنازه سردارانش نماز خواند.
اکنون هم جمهوری اسلامی تلاش میکند برای انحراف افکار عمومی از مسئله اصلی که نزاع و چالش بین کسانی است که به «بقاء» جمهوری اسلامی باور دارند و کسانی که برای «پایان» دادن به جمهوری اسلامی تلاش میکنند، بازی جعلی «اصلاحات» را با بحث « اصلاح طلبان» و «غیر اصلاحطلبان»، داغ و پر بیننده کند. تا فریبکارانه واقعیت را خاک کند.
زمین بازی را مردم عوض کردهاند. هراس جمهوری اسلامی از همین است.
آدرس غلط ندهید.
زمان اصلاحات سالهاست که گذشته است.
جدال اصلی به واقع بین«بقاءطلبان» و «پایان خواهان» رژیم دینی استبدادی است.
جمهوری اسلامی نه با شعار، بلکه در عمل و نه ناآگاهانه بلکه آگاهانه اثبات کرد که اصلاح ناپذیر است. اکنون نیز چیزی از آن بر جای نمانده که نیرویی بخواهد اصلاحش کند.
اکنون «اصلاحات» به واقع انحراف، توهم، و لجاجتی بیش نیست.
برای زندگی، دموکراسی، آزادی، برابری، توسعه، حقوق بشر، جامعه مدنی، صلح و شان و کرامت انسانی راهی جز «پایان» دادن به جمهوری اسلامی و گذار از استبداد به دموکراسی باقی نمانده است.
عهد و پیمان ما رسیدن به آزادی، دموکراسی و برابری است که شرط لازم آن پایان دادن به استبداد دینی است.
من به عنوان یک مدافع حقوق بشر و صلح طلب و اساسا با معیار «صلح» و «حقوق بشر» قائل به گذارم و برای «پایان دادن» به جمهوری اسلامی به مثابه رژیم دینی استبدادی در تلاشم.
پیروزی سهل نیست، اما قطعی است.
نرگس محمدی
۱۳ آبان ۱۴۰۴
منبع: اینستاگرام نویسنده
|
جمعه ۱۶ آبان ۱۴۰۴ -
Friday 7 November 2025
|
ايران امروز |
|
جمعه ۱۶ آبان ۱۴۰۴ -
Friday 7 November 2025
|
ايران امروز |
|
جمعه ۱۶ آبان ۱۴۰۴ -
Friday 7 November 2025
|
ايران امروز |
|
جمعه ۱۶ آبان ۱۴۰۴ -
Friday 7 November 2025
|
ايران امروز |
کالوین وودوارد / آسوشیتدپرس / ۴ نوامبر ۲۰۲۵
دیک چینی، محافظهکار سرسختی که به یکی از قدرتمندترین و بحثبرانگیزترین معاونان ریاستجمهوری در تاریخ ایالات متحده تبدیل شد و از اصلیترین مدافعان حمله به عراق بود، در سن ۸۴ سالگی درگذشت.
خانواده چینی در بیانیهای اعلام کردند که وی دوشنبه شب بر اثر عوارض ناشی از ذاتالریه و بیماریهای قلبی و عروقی درگذشت.
در این بیانیه آمده است: «دیک چینی دههها به کشورمان خدمت کرد، از جمله در مقام رئیس دفتر کاخ سفید، نماینده ایالت وایومینگ، وزیر دفاع و معاون رئیسجمهور ایالات متحده. دیک چینی مردی بزرگ و نیک بود که به فرزندان و نوههایش عشق به کشور را آموخت و آنان را به زندگی با شجاعت، افتخار، محبت، مهربانی و علاقه به ماهیگیری با قلاب تشویق کرد. ما بینهایت سپاسگزار خدمات دیک چینی به کشورمان هستیم و از اینکه او را دوست داشتیم و مورد محبتش بودیم، خود را بسیار خوشبخت میدانیم.»
چینی با قدرتی آرام اما مؤثر، به دو رئیسجمهور — پدر و پسر — خدمت کرد. او در دوران ریاستجمهوری جورج اچ. دابلیو. بوش، فرماندهی نیروهای مسلح را در مقام وزیر دفاع در جنگ خلیج فارس بر عهده داشت و سپس در دوران ریاستجمهوری پسرش، جورج دابلیو. بوش، به عرصه عمومی بازگشت و معاون رئیسجمهور شد.
در عمل، چینی نقش مدیر اجرایی دولت بوشِ پسر را ایفا میکرد. او در اجرای تصمیمات مهم ریاستجمهوری، و گاه تصمیماتی که برای خودش اهمیت ویژهای داشتند، نقش محوری داشت — آن هم در حالی که دههها با بیماری قلبی زندگی میکرد و پس از پایان دولت، تحت عمل پیوند قلب قرار گرفت. چینی همواره از ابزارهای فوقالعاده نظارتی، بازداشت و بازجویی که در واکنش به حملات تروریستی ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱ به کار گرفته شدند، دفاع میکرد.
سالها پس از ترک مقام، چینی هدف حملات دونالد ترامپ، رئیسجمهور وقت، قرار گرفت؛ بهویژه پس از آنکه دخترش، لیز چینی، به منتقد برجسته جمهوریخواه و بررسیکننده تلاشهای نومیدانه ترامپ برای حفظ قدرت پس از شکست در انتخابات و نقش او در شورش ۶ ژانویه ۲۰۲۱ در ساختمان کنگره تبدیل شد.
چینی در تبلیغی تلویزیونی برای دخترش گفت: «در طول ۲۴۶ سال تاریخ کشورمان، هیچ فردی تهدیدی بزرگتر از دونالد ترامپ برای جمهوری ما نبوده است. او تلاش کرد با دروغ و خشونت، انتخابات گذشته را بدزدد و پس از آنکه رأیدهندگان او را رد کردند، قدرت را حفظ کند. او بزدل است.»
در چرخشی غیرمنتظره که دموکراتهای دوران او هرگز تصور نمیکردند، چینی سال گذشته اعلام کرد که در انتخابات ریاستجمهوری به نامزد دموکراتها، کامالا هریس، در برابر ترامپ رأی خواهد داد.
چینی که از پنج حمله قلبی جان سالم بهدر برده بود، مدتها باور داشت که با زمان قرضی زندگی میکند و در سال ۲۰۱۳ اعلام کرد که اکنون هر صبح با لبخند از خواب بیدار میشود و بابت هدیه یک روز دیگر شکرگزار است — تصویری عجیب از شخصیتی که همواره در سنگرهای سیاسی حضور داشت.
معاونت ریاستجمهوری او با عصر تروریسم تعریف شد. چینی فاش کرد که سالها پیش عملکرد بیسیم دستگاه تنظیم ضربان قلبش را غیرفعال کرده بود، زیرا بیم داشت تروریستها از راه دور شوک کشندهای به قلبش وارد کنند.
در دوران حضورش در دولت، معاونت ریاستجمهوری دیگر نقش تشریفاتی و حاشیهای نداشت. چینی آن را به شبکهای از کانالهای پنهان تبدیل کرد تا بر سیاستگذاری در زمینه عراق، تروریسم، اختیارات ریاستجمهوری، انرژی و دیگر ارکان دستورکار محافظهکارانه تأثیر بگذارد.
با لبخندی نیمهدائمی — که منتقدان آن را پوزخند مینامیدند — چینی درباره شهرت گستردهاش به عنوان یک بازیگر پشتپرده شوخی میکرد.
او پرسید: «آیا من همان نابغه شیطانی در گوشهای هستم که هیچکس نمیبیند از سوراخش بیرون بیاید؟ در واقع، روش خوبی برای عمل کردن است.»
چینی که در موضوع عراق موضعی سختگیرانه داشت و با خروج دیگر جنگطلبان از دولت، روزبهروز منزویتر میشد، در جنگ عراق بارها اشتباه کرد، بیآنکه هرگز باور خود را به درستی موضعش از دست بدهد.
او ادعا کرد که میان حملات ۲۰۰۱ به ایالات متحده و عراق پیش از جنگ، ارتباطاتی وجود دارد که واقعیت نداشتند. او گفت که نیروهای آمریکایی به عنوان آزادکننده مورد استقبال قرار خواهند گرفت؛ اما چنین نشد.
در ماه مه ۲۰۰۵، زمانی که ۱۶۶۱ سرباز آمریکایی کشته شده بودند — کمتر از نیمی از تلفات نهایی جنگ — او اعلام کرد که شورش عراق در حال فروکش کردن است.
برای تحسینکنندگانش، چینی در دوران بیثباتی ایمان خود را حفظ کرد و حتی زمانی که ملت از جنگ و رهبران آن رویگردان شد، همچنان استوار باقی ماند.
اما در اواخر دوره دوم ریاستجمهوری بوش، نفوذ چینی کاهش یافت؛ چه بهواسطه احکام دادگاهها، چه به دلیل تغییر واقعیتهای سیاسی.
دادگاهها تلاشهای او برای گسترش اختیارات ریاستجمهوری و اعمال رفتارهای سختگیرانه ویژه با مظنونان تروریستی را رد کردند. مواضع جنگطلبانهاش درباره ایران و کره شمالی نیز بهطور کامل مورد پذیرش بوش قرار نگرفت.
چینی در ماههای پس از حملات ۲۰۰۱، بیشتر اوقات را در مکانهای نامشخص سپری میکرد تا از بوش جدا باشد و در صورت حمله مجدد به رهبری کشور، یکی از آن دو زنده بماند.
در آن روز سرنوشتساز که بوش از واشنگتن خارج شده بود، چینی حضوری ثابت و آرام در کاخ سفید داشت — دستکم تا زمانی که مأموران سرویس مخفی او را از زمین بلند کرده و با خود بردند؛ صحنهای که معاون رئیسجمهور بعدها با لحنی طنزآمیز توصیف کرد.

از همان ابتدا، چینی و بوش توافقی غیررسمی اما کاملاً روشن داشتند. چینی با کنار گذاشتن هرگونه جاهطلبی برای جانشینی بوش، قدرتی در حد ریاستجمهوری به دست آورد.
این توافق تا حد زیادی پابرجا ماند.
دیو گریبین، دوست دوران کودکی چینی در کاسپر، وایومینگ، که بعدها در واشنگتن با او همکاری کرد، گفته بود: «او طوری ساخته شده که بهترین نفر دوم باشد. ذاتاً رازدار است و وفاداریاش شگفتانگیز است.»
چینی خود گفته بود: «وقتی با رئیسجمهور همراه شدم، تصمیم گرفتم که تنها دستورکار من، دستورکار او باشد. نمیخواستم مثل اغلب معاونان رئیسجمهور باشم — کسانی که در حال برنامهریزی و تلاش برای انتخاب شدن به ریاستجمهوری پس از پایان دوره رئیسجمهور هستند.»
گرایش چینی به پنهانکاری و نقشآفرینی پشتصحنه بهایی داشت. او بهعنوان یک ماکیاولی زودرنج شناخته شد که واکنشی ناکارآمد به انتقادات درباره جنگ عراق داشت. و زمانی که در سال ۲۰۰۶ در جریان شکار، بهطور تصادفی دوستش هری ویتینگتون را از ناحیه تنه، گردن و صورت با شلیک ساچمهای زخمی کرد، او و اطرافیانش در افشای این حادثه خارقالعاده تعلل کردند.
چینی آن روز را «یکی از بدترین روزهای زندگیام» نامید. قربانی، دوستش ویتینگتون، بهبود یافت و بهسرعت او را بخشید. کمدینها ماهها درباره این حادثه شوخی کردند. ویتینگتون در سال ۲۰۲۳ درگذشت.
زمانی که بوش تلاش برای ریاستجمهوری را آغاز کرد، از چینی — یک چهره آشنا در واشنگتن که به صنعت نفت بازگشته بود — کمک خواست. چینی مسئولیت هدایت تیم انتخاب معاون رئیسجمهور را بر عهده گرفت.
اما بوش تصمیم گرفت بهترین گزینه، همان کسی است که برای انتخاب کمک گرفته بود.
این دو نفر با هم با نبردی طولانی پس از انتخابات سال ۲۰۰۰ روبهرو شدند تا بتوانند پیروزی را اعلام کنند. مجموعهای از بازشماریها و چالشهای قضایی — طوفانی که از فلوریدا تا دیوان عالی کشور ادامه داشت — کشور را برای هفتهها در بلاتکلیفی نگه داشت.
چینی پیش از آنکه پیروزی قطعی شود، مسئولیت انتقال قدرت را بر عهده گرفت و با وجود زمان از دسترفته، به راهاندازی روان دولت کمک کرد. در دوران مسئولیت، اختلافات میان وزارتخانهها برای دریافت سهم بیشتر از بودجه محدود بوش به میز او میرسید و اغلب همانجا حلوفصل میشد.
در کنگره، در راهروهایی که زمانی بهعنوان نمایندهای محافظهکار و معاون رهبر جمهوریخواهان مجلس در آنها قدم زده بود، چینی برای برنامههای رئیسجمهور لابی میکرد.
شوخیهای زیادی درباره اینکه چینی در واقع نفر اول واشنگتن است، مطرح میشد؛ بوش هم بیتفاوت بود و خودش هم چند شوخی در این زمینه کرد. اما این شوخیها در اواخر دوره ریاستجمهوری بوش کمتر شد، چرا که او بهوضوح جایگاه خود را تثبیت کرده بود.
چینی به جکسون هول بازنشسته شد — نهچندان دور از جایی که لیز چینی چند سال بعد خانهای خرید و با تثبیت اقامت در وایومینگ، در سال ۲۰۱۶ کرسی قدیمی پدرش در مجلس نمایندگان را به دست آورد. سرنوشت پدر و دختر به هم نزدیکتر شد، بهویژه زمانی که خانواده چینی به یکی از اهداف مورد علاقه ترامپ تبدیل شدند.
دیک چینی در سال ۲۰۲۲ از دخترش دفاع کرد، در حالی که او همزمان نقش رهبری در کمیته تحقیق درباره ۶ ژانویه را ایفا میکرد و برای انتخاب مجدد در وایومینگِ بسیار محافظهکار تلاش میکرد.
رأی لیز چینی به استیضاح ترامپ پس از شورش، تحسین بسیاری از دموکراتها و ناظران سیاسی خارج از کنگره را برانگیخت. اما آن تحسینها و حمایت پدرش مانع از شکست سنگین او در انتخابات مقدماتی جمهوریخواهان نشد — سقوطی چشمگیر پس از صعود سریعش به مقام سوم در رهبری حزب جمهوریخواه مجلس.
دیک چینی نخستین بار در سال ۱۹۶۸ جذب سیاست شد، زمانی که بهعنوان پژوهشگر کنگره به واشنگتن آمد. او به شاگردی نماینده دونالد رامسفلد از ایالت ایلینوی درآمد و تحت نظر او در دو نهاد دولتی و در کاخ سفید جرالد فورد خدمت کرد، تا اینکه در سن ۳۴ سالگی به مقام رئیس دفتر کاخ سفید رسید — جوانترین فردی که تاکنون این سمت را داشته است.
چینی این سمت را به مدت ۱۴ ماه حفظ کرد، سپس به کاسپر بازگشت — جایی که در آن بزرگ شده بود — و برای تنها کرسی نمایندگی ایالت در مجلس نامزد شد.
در نخستین رقابت انتخاباتیاش برای مجلس، دچار حمله قلبی خفیفی شد و با شوخی گفت که قصد دارد گروهی به نام «قلبیها برای چینی» تشکیل دهد. با این حال، پیروزی قاطعی به دست آورد و پنج دوره دیگر نیز انتخاب شد.
در سال ۱۹۸۹، چینی بهعنوان وزیر دفاع در دولت نخست جورج بوش (بوش پدر) منصوب شد و در جریان جنگ خلیج فارس ۱۹۹۰–۱۹۹۱ که نیروهای عراق را از کویت بیرون راند، وزارت دفاع را هدایت کرد. بین دو دولت بوش، چینی ریاست شرکت هالیبرتون در دالاس را بر عهده داشت — یک شرکت بزرگ مهندسی و ساختمانی فعال در صنعت نفت.
چینی در لینکلن، نبراسکا به دنیا آمد؛ فرزند یکی از کارکنان باسابقه وزارت کشاورزی. در کاسپر، رئیس کلاس فارغالتحصیلی و کاپیتان مشترک تیم فوتبال بود. با بورسیه کامل به دانشگاه ییل رفت، اما پس از یک سال با نمرات مردودی ترک تحصیل کرد.
او به وایومینگ بازگشت، در دانشگاه وایومینگ ثبتنام کرد و رابطهاش با دوست دوران دبیرستان، لین آن وینسنت را از سر گرفت. آن دو در سال ۱۹۶۴ ازدواج کردند. از چینی همسرش، دخترش لیز و دختر دومش مری به جا ماندهاند.
|
جمعه ۱۶ آبان ۱۴۰۴ -
Friday 7 November 2025
|
ايران امروز |
|
جمعه ۱۶ آبان ۱۴۰۴ -
Friday 7 November 2025
|
ايران امروز |
خبرگزاری رویترز
دولت باغچلی، رهبر حزب ملیگرای ترکیه، روز سهشنبه جهارم نوامبر ۲۰۲۵ اعلام کرد آزادی «صلاحالدین دمیرتاش»، رهبر پیشین حزب طرفدار کردها، میتواند «به سود کشور» باشد؛ اظهارنظری کمسابقه از سوی سیاستمداری که سالها با مطالبات سیاسی کردها مخالفت کرده است.
این اظهارات غافلگیرکننده در گفتوگو با خبرنگاران در برابر پارلمان، یک سال پس از آن مطرح شد که باغچلی – متحد نزدیک رجب طیب اردوغان، رئیسجمهور ترکیه، و شخصی که در گذشته بارها او را به تغییرات عمده در سیاست سوق داده – خواستار آغاز روند صلح با حزب کارگران کردستان (پ.ک.ک) شد.
از آن زمان، نیروهای پ.ک.ک با خلع سلاح و انحلال موافقت کردهاند؛ اقدامی که فرصتی نادر برای ترکیه فراهم کرده تا به نارضایتیهای چند دههای اقلیت بزرگ کرد این کشور بپردازد. این جامعه سالها خواستار حقوق دموکراتیک و تضمینهای بیشتری بوده و همین مطالبات به افزایش محبوبیت دمیرتاش پیش از بازداشت او در سال ۲۰۱۶ دامن زده بود.
دمیرتاش در نوامبر ۲۰۱۶ با اتهامات مرتبط با تروریسم بازداشت شد؛ اتهاماتی که خود آنها را رد میکند. در ماه مه ۲۰۲۴، دادگاهی او را بهدلیل نقش در اعتراضات خونین سال ۲۰۱۴ مجرم شناخت و به بیش از ۴۰ سال زندان محکوم کرد. او پیشتر نیز در سال ۲۰۲۱ بهدلیل «توهین به رئیسجمهور اردوغان» به دو سال حبس جداگانه محکوم شده بود.
دادگاه حقوق بشر اروپا (ECHR) تاکنون دوبار حکم داده است که حقوق دمیرتاش نقض شده و خواستار آزادی فوری او شده است. آخرین درخواست تجدیدنظر دولت ترکیه در این پرونده روز دوشنبه سوم نوامبر رد شد.
دمیرتاش در واکنش به رأی اخیر دادگاه اروپایی، در پیامی دستنویس در شبکه اجتماعی «ایکس» (توییتر سابق) نوشت: «این حکم مهم و الزامآور است. پیوند برادری ما با تلاش برای تحقق آزادی، عدالت و صلح تقویت خواهد شد.»
حزب طرفدار کردها با نام «دم» (DEM) – که در دوران رهبری دمیرتاش با عنوان «حزب دموکراتیک خلقها» (HDP) شناخته میشد – همچنان سومین فراکسیون بزرگ پارلمان ترکیه است و در ماههای اخیر با کمیسیون دولتی صلح همکاری داشته است. این حزب با نشان دادن تمایل خود برای حمایت از اقداماتی که از مذاکرات مربوط به روند زندان امرالی بیرون میآیند، پیام آمادگی برای مشارکت در گفتوگوها داده است.
در پاسخ به پرسشی درباره رأی دادگاه حقوق بشر اروپا، باغچلی گفت: «راههای قانونی طی شده است. آزادی او برای ترکیه مفید خواهد بود.»
حزب حرکت ملیگرای ترکیه (MHP) که باغچلی رهبری آن را بر عهده دارد، همواره از سرسختترین مخالفان گسترش حقوق کردها بوده و گروههای سیاسی با ریشه کردی را دشمنگونه توصیف کرده است. از همین رو، اظهارنظر روز سهشنبه او در شرایطی که آنکارا بهسوی اصلاحات احتمالی گام برمیدارد، بهویژه قابلتوجه ارزیابی میشود.
جنبش سیاسی کردها سالهاست هدف سرکوبهای گسترده دولتی قرار گرفته است؛ در این روند، هزاران نفر از اعضا و مقامهای این جنبش بازداشت و شمار زیادی از نمایندگان و شهرداران منتخب از سمت خود برکنار شدهاند.
|
جمعه ۱۶ آبان ۱۴۰۴ -
Friday 7 November 2025
|
ايران امروز |
کنسرت نمایش «سی صد» اثری از سهراب پورناظری است، که با ۳۳ اجرا در فضای باز کاخ سعدآباد توانست حدود ۱۴۰ هزار نفر را در تهران به تماشای خود ببرد.
سی صد چند ماه پیش تور خود را به کانادا و آمریکا برد، در استرالیا ادامه داد و از چند روز پیش سفر اروپایی خود را آغاز کرد. بنا بر گفته پورناظری تا کنون ده ها هزار نفر خارج از ایران به تماشای این کنسرت-نمایش نشستهاند.
«سیصد» نمایشی از میهن پرستی و همبستگی، و دفاع از هویت و زبان ایرانی در مقابل تاخت و تاز بیگانه است. بنا بر این وجود نمادین فردوسی در یک سو و مغول در سوی دیگر، انتخاب هوده و به جایی است. چرا که فردوسی در نزد ما نماد پاسداری از فرهنگ و زبان است و مغول، نماد یورش، کشتار، خرابی و کتاب سوزان.
اپرت یا کنسرت نمایش، شیوه ای کمتر بکار گرفته شده در زمینه موسیقی و نمایش در ایران است و از این نظر پروژه ای پر خطر انگاشته می شود، هم از نظر مالی و هم هنری. برادران پورناظری به همراهی همایون شجریان، کنسرت نمایش را با «سی» آغاز کردند و به «سیصد» رسیدند.
در «سیصد»، نور، صدا، تصویر(ویدئو مپینگ) به کمک موسیقی، آواز ، نمایش و بازیگر می آیند تا بیننده را هر چه بیشتر درگیر و تسخیر کنند.

داستان از آنجا آغاز می شود که چنگیزخان (علی نصیریان) به دختر خود آلتانی (دلنیا آرام) ماموریت میدهد تا «جام جم» که نماد «شناخت، آگاهی، دانش و قدرت دیدن حقیقت» است را از دست ایرانیان بدر آورد. دخت چنگیز در این راه، چه کشتارها که نمی کند... اما سرانجام بد خواهان ایران جز نابودی نیست.
دخت چنگیز هر چند در میدان نهایی نبرد بازنده بود، اما در پرده نمایش، به گاه آواز خوانی و بازیگری بسیار بسیار چیره بود. ستیز آوای شگفت انگیز سوپرانوی او با ساز نفس گیر پورناظری به سادگی از یاد نمی رود!
پورناظری در«سیصد»، در کنار بسیاری کارهای دیگر، هم خواننده بود و هم نوازنده. در خوانندگی کم نداشت، در نوازندگی هم که از پیش روشن بود.
به سرانجام رساندن نمایش با سرود ای ایران، و سپس سخنان پورناظری، پایان و پیشکش پور شورتری برای خارج کشوری ها بود.
کسانی که دلی در گروی ایران دارند، گوشه چشمی به موسیقی و نمایش دارند، نباید امکان دیدار این اثر یکتای حماسی را از دست بدهند.
سر آخر اینکه، ای کاش پیش از اجرا، چند برگی در اختیار تماشاگران گذاشته می شد تا با داستان، داستان پردازان و دست اندرکاران، خرده ای آشنا می شدند. اگر چنین شده بود، کاستی داستان در شخصیت پردازی ها هم کمتر دیده میشد و پیام نمایش، بهتر بازتاب می یافت.
گزارش از: س.ساسان
——————-
برای آگاهی بیشتر به https://cisad.org/#theater نگاه کنید.
|
جمعه ۱۶ آبان ۱۴۰۴ -
Friday 7 November 2025
|
ايران امروز |
«تورم» همه مرزهای قابل تصور را پشت سر گذاشته است و گرانی سنگین کالاهای خوراکی، زنگهای هشدار را به صدا درآورده است.
به گزارش ایلنا، تقریباً تمام کالاهای خوراکی در بازه زمانی یکساله، حداقل ۱۰۰ درصد تورم را تجربه کردهاند؛ حتی دادههای رسمی نیز دال بر دو یا سه برابر شدن قیمت سبد خوراکیها در بازه یکسال اخیر است. براساس آنچه مرکز آمار ایران از شاخصهای تورم مهرماه منتشر کرده، در یکسال منتهی به مهر امسال، نان و غلات و همچنین میوهها و خشکبار ۱۰۰ درصد گران شدهاند؛ تورم سبزیجات نیز بیش از ۷۷ درصد بوده است.
رکوردشکنی شاخصهای تورمی در مهرماه امسال، تقریباً تمام غذاها و خوراکیهای ساده را از دسترس طبقه کارگر خارج کرده است؛ کارگرانی که خانه ندارند، آموزش و درمان مناسب ندارند و از تمام تفریحات سالم محروماند، از حقِ بدیهیِ «تغذیه شایسته» نیز محروم شدهاند.
چند برابر شدن قیمت خوراکیها
در مهرماه، شاخص سالانه تورم به ۳۸.۹ درصد رسیده است. نرخ تورم نقطه به نقطه و ماهانه هم به ترتیب ۴۸.۶ درصد و پنج درصد اعلام شده است اما در حالیکه تورم ماهانه کلی ۵ درصد است، تورم خوراکیها در یک ماه، ۶.۴ درصد اعلام شده است؛ تورم نقطه به نقطه کالاهای خوراکی نیز در مهرماه به ۶۴.۳ درصد رسیده است یعنی در مهرماه امسال به نسبت مهر سال قبل، خوراکیها بیش از ۶۴ درصد گران شدهاند. در این میان، قیمت لوبیا چیتی با تورم ۲۵۵ درصدی، ۳.۵ برابر و قیمت برنج ایرانی ۲.۵ برابر شده است. حتی برنج خارجی ۶۱ درصد گران شده است. حبوبات به عنوان کالای جایگزین گوشت در صدر گرانیها قرار گرفته است؛ لپه ۱۳۵ درصد، لوبیا قرمز ۱۲۲ درصد و عدس ۷۲ درصد رشد قیمت داشته است.
در این یکسال، رشد قیمت نان و غلات و میوهها و خشکبار چیزی حدود ۱۰۰ درصد بوده؛ حتی سبزیجات ساده در بازه زمانی یکساله بیش از ۷۷ درصد گران شدهاند. تورم ماهانه اقلام خوراکی نیز بیسابقه بوده است؛ بیشترین افزایش نرخ ماهانه را گوشت قرمز و سفید با ۶.۷ درصد، ماهیها با ۹.۳ درصد، میوه و خشکبار با ۶.۹ درصد و سبزیجات با ۱۱.۹ درصد داشتهاند.
مردم گوشت نمیخرند
در عین حال، دادههای میدانی از گرانی بیسابقه گوشت قرمز در هفته اخیر حکایت دارد؛ هر کیلو گوشت قرمز در ارزانترین و بیکیفیتترین حالت، بیش از یک میلیون تومان قیمت دارد و براساس اعلام مقامات رسمی، آنچنان توان خرید مردم تنزل یافته که حتی گوشتهای تنظیم بازاری هم دیگر خریدار ندارد. «مسعود رسولی» دبیر انجمن تولید و بستهبندی گوشت در این رابطه گفته است: «متأسفانه گوشت از سفره بسیاری از مردم حذف شده و میزان خرید بهشدت کاهش یافته است.... در حال حاضر مشکلی در واردات و توزیع گوشت وجود ندارد و تقریباً همه امور در این بخش بهصورت طبیعی انجام میشود. مشکل اصلی، ضعف قدرت خرید مردم است. واقعاً مردم توان خرید ندارند».
در هفته اخیر حتی قیمت گوشتهای وارداتی برای چندمین بار دریک پنجره زمانی چندماهه، افزایش داشته است؛ در روزهای گذشته، ویدئویی در شبکههای اجتماعی از «جمعآوری گوشت وارداتی از قفسهها» در فروشگاههای بزرگ دستبهدست شد؛ گویا متصدیان قصد داشتند برچسبهای قیمت را بازهم افزایش دهند!
اما شرایط به گونهای جلو رفته و عدم مدیریت بازار قیمتها به جایی رسیده که دیگر «کالای جایگزینی» برای سفرهها وجود ندارد؛ کارگران که نمیتوانند به دلیل قیمتهای ابرنجومی، گوشت قرمز بخورند، در خرید مرغ، ماهی و حبوبات نیز ناتوان شدهاند؛ حتی قیمت حبوبات، سر به فلک کشیده است؛ قیمت سبزیجات ساده نیز به ارقام غیرقابل باور رسیده است.
قیمت نجومی یک وعده پلو خورشت برای کارگران!
یک کارگر بازنشسته در تماس با ما، از رنج سنگین زندگی کردن در شرایط فعلی میگوید؛ او به توصیف هزینههای سنگین یک وعده غذا برای ۵ نفر میپردازد: «بچههایم مهمانمان بودند و تصمیم گرفتیم خورشت کرفس درست کنیم؛ میوه فروشی رفتم؛ یک خوشه کرفس خریدم ۲۰۰ هزار تومان، باقی سبزیجات برای خورشت ۱۰۰ هزار تومان شد؛ در مجموع ۳۰۰ هزار تومان فقط پول سبزیجات خورشت شد! کمی بیش از نیم کیلو گوشت خریدم، شد ۸۰۰ هزار تومان؛ یک میلیون و ۱۰۰- هزار تومان، پول سبزی و گوشت خورشتی شد که خانواده ۵ نفرهام در یک وعده خوردند، حدود ۱۵۰ هزار تومان هم پول برنج این غذا شد.....».
این کارگر ادامه میدهد: میبینید قیمت یک وعده غذا برای خانوادهام سر به فلک میکشد؛ من ۱۶ میلیون تومان حقوق میگیرم، وقتی یک وعده غذا یک میلیون و ۳۰۰ هزار تومان میشود چطور زندگی کنم؟ بازنشسته باید دو جا کار کند که روزی یک وعده غذای گرم بخورد؛ حقوق بازنشستگی خرج یک هفته هم نیست....
هزینه یک وعده غذا -آنچیزی که بتوان اسمش را غذا گذاشت- برای یک خانواده متوسط کارگری، گاهی سه برابر حداقل دستمزد روزانهای است که در شورایعالی کار به تصویب رسیده اما مسئولان عالیرتبه توقع دارند کارگران با پایه مزد روزانهی کمتر از ۴۰۰ هزار تومان، امور زندگی را بچرخانند.
«نادر مرادی» فعال کارگری در این رابطه میگوید: براساس دادههای مرکز آمار از سال ۱۳۹۶ تا امروز، قیمت لوبیاچیتی به عنوان یک قلم کالای ساده سفرهها، به تنهایی ۳۹۲۲ برابر شده؛ دستمزد کارگران چقدر رشد داشته؟ دستمزد در این بازه زمانی کمتر از ۱۵ برابر شده؛ این شکاف چطور قرار است پر شود؟این فعال کارگری تاکید میکند که «در این اوضاع، صحبت از دستمزد و افزایش دستمزد، فقط یک سرابِ بیپایان است، دستمزد با عدالت واقعی، چندین سال نوری فاصله دارد؛ فاصلهای که دیگر به تخمین و محاسبه نمیآید.....».
سکوت دولت و وزارت کار در مورد واقعیتها
و در همین شرایط است که وزیر کار، به جای برگزاری نشستهای مزدی یا هر گونه تلاش برای ترمیم دستمزد، از سیاستهای کالابرگی و یارانهای دفاع میکند، کالابرگی که در بهترین حالت اعتبار آن برای هر عضو خانواده ۵۰۰ هزار تومان است و سرجمع آن برای یک خانواده ۳ یا ۴ نفره، پول دو یا سه وعده غذای درست و حسابی هم نمیشود! ششم آبان، «احمد میدری» وزیر تعاون، کار و رفاه اجتماعی، در صحن علنی مجلس، واقعیتهای مسلم زندگی تودههای مردم را کنار گذاشت و واضح و روشن گفت: «۸۵ درصد مردم از طرح کالابرگ الکترونیک رضایت دارند....»!
گزارش: نسرین هزاره مقدم
|
جمعه ۱۶ آبان ۱۴۰۴ -
Friday 7 November 2025
|
ايران امروز |
خبرگزاری رویترز / ۳ نوامبر ۲۰۲۵
مایکروسافت (MSFT.O) قصد دارد تا پایان سال ۲۰۲۹ میلادی مجموع سرمایهگذاری خود در امارات متحده عربی را به ۱۵ میلیارد دلار برساند و مجوز دولت ترامپ برای صادرات تراشههای انویدیا به دیتاسنترهای خود در این کشور را دریافت کرده است. یکی از مدیران ارشد این شرکت روز دوشنبه در گفتوگو با رویترز این خبر را اعلام کرد.
امارات متحده عربی میلیاردها دلار هزینه کرده تا به قطب جهانی هوش مصنوعی تبدیل شود و با تکیه بر روابط نزدیک خود با واشنگتن، به فناوریهای آمریکایی از جمله پیشرفتهترین تراشههای دنیا دسترسی پیدا کرده است.
«بزرگترین بخش این سرمایهگذاری – چه در گذشته و چه در آینده – گسترش دیتاسنترهای هوش مصنوعی در سراسر امارات است»، برد اسمیت، معاون هیئتمدیره و رئیس مایکروسافت، در مصاحبهای اظهار داشت.
وی در حاشیه کنفرانس انرژی ادیپک (ADIPEC) در ابوظبی افزود: «از دیدگاه ما، این سرمایهگذاری برای پاسخگویی به تقاضای رو به رشد استفاده از هوش مصنوعی در این منطقه حیاتی است.»
مجوزهای جدید صادرات تراشه
مایکروسافت پارسال ۱.۵ میلیارد دلار سرمایهگذاری کرد و سهام اقلیت شرکت هوش مصنوعی G42 ابوظبی را خریداری نمود؛ معاملهای که یک کرسی هیئتمدیره برای مایکروسافت به همراه داشت و این کرسی توسط برد اسمیت پر شده است.
با این حال، روابط پیشین G42 با چین باعث جلب توجه و نگرانی در واشنگتن شده بود؛ نگرانی اصلی، دسترسی پکن به نیمهرساناهای پیشرفته از طریق طرفهای ثالث مانند امارات بود.
G42 سال گذشته اعلام کرد با شرکای آمریکایی و دولت امارات برای رعایت استانداردهای توسعه و بهکارگیری هوش مصنوعی همکاری میکند. اسمیت گفت G42 «پیشرفت عظیمی» در پیادهسازی سیستمهای لازم برای انطباق با قوانین آمریکا داشته است.
در پاسخ به این پرسش که آیا شرکت ابوظبی بهطور مستقیم به پیشرفتهترین تراشههای آمریکایی دسترسی خواهد یافت، وی گفت: «فکر میکنم این بخش مهمی از آینده G42 باشد.»
اسمیت در یادداشت جداگانهای که روز دوشنبه در وبسایت مایکروسافت منتشر شد، اعلام کرد مجوزهای صادرشده در سال گذشته توسط دولت بایدن به مایکروسافت اجازه داد معادل ۲۱,۵۰۰ پردازنده گرافیکی انویدیا A100 (ترکیبی از A100، H100 و H200) در امارات انباشته کند.
وی افزود: کاخ سفید در ماه سپتامبر مجوز صادرات معادل ۶۰۴۰۰ تراشه A100 دیگر را صادر کرد که شامل پردازندههای پیشرفتهتر GB300 انویدیا میشود؛ این مجوز پس از بازنگری تدابیر حفاظتی فناوری توسط دولت صادر شد.
جان مولنار، رئیس کمیته منتخب مجلس نمایندگان آمریکا در امور چین و نماینده جمهوریخواه ایالت میشیگان، نسبت به این معامله ابراز نگرانی کرد.
مولنار در بیانیهای گفت: «همانطور که تحقیقات کمیته نشان داده، امارات و چین شراکت نزدیکی در حوزه فناوری دارند و بهار امسال مقامات اماراتی با سفر به چین این روابط را عمیقتر کردند. من از چشمانداز همکاری نزدیکتر فناوری آمریکا با امارات استقبال میکنم، اما این همکاری باید با انتخاب قطعی، قابلاثبات و غیرقابلبرگشت امارات به سمت آمریکا همراه باشد.»
سرمایهگذاری برای گسترش هوش مصنوعی و زیرساخت ابری
تراشههای مشمول مجوزهای جدید هنوز ارسال نشدهاند، اما اسمیت به رویترز گفت این کار «طی چند ماه آینده» انجام خواهد شد و تراشهها در دیتاسنترهای خود مایکروسافت در امارات بهکار گرفته میشوند.
مایکروسافت از سال ۲۰۲۳ تا پایان امسال ۷.۳ میلیارد دلار در امارات سرمایهگذاری خواهد کرد. همچنین ۷.۹ میلیارد دلار دیگر برای دوره ۲۰۲۶ تا پایان ۲۰۲۹ اختصاص یافته که صرف گسترش مداوم و برنامهریزیشده زیرساختهای هوش مصنوعی و ابری خواهد شد.
هیچ بخشی از ۱۵.۲ میلیارد دلار سرمایهگذاری اعلامشده روز دوشنبه به پروژه «استارگیت امارات» (Stargate UAE) اختصاص ندارد. پروژه «استارگیت امارات»، فاز نخست یکی از بزرگترین هابهای دیتاسنتر جهان است که در ابوظبی قرار دارد و در جریان سفر ماه می دونالد ترامپ، رئیسجمهور آمریکا، به منطقه خلیج فارس اعلام شد.
|
جمعه ۱۶ آبان ۱۴۰۴ -
Friday 7 November 2025
|
ايران امروز |
باراک راوید / آکسیوس
ایالات متحده روز دوشنبه پیشنویس قطعنامهای را برای اعضای شورای امنیت سازمان ملل ارسال کرده است که هدف آن تشکیل یک نیروی بینالمللی در نوار غزه به مدت دستکم دو سال است. نسخهای از این سند که بهدست آکسیوس رسیده، این موضوع را تأیید میکند.
اهمیت موضوع: این پیشنویس که طبقهبندی آن به عنوان «حساس ولی غیرمحرمانه» (SENSITIVE BUT UNCLASSIFIED) مشخص شده، به ایالات متحده و دیگر کشورهای مشارکتکننده اختیارات گستردهای برای اداره غزه و تأمین امنیت آن تا پایان سال ۲۰۲۷ اعطا میکند؛ با امکان تمدید مأموریت پس از آن دوره.
تحولات در جریان: به گفته یکی از مقامهای آمریکایی، این پیشنویس مبنای مذاکرات اعضای شورای امنیت طی روزهای آینده خواهد بود و هدف ایالات متحده این است که قطعنامه در چند هفته آینده به رأی گذاشته شود و اولین نیروهای نظامی تا ژانویه وارد غزه شوند.
این مقام آمریکایی تأکید کرده است که نیروی بینالمللی امنیت (ISF) «یک نیروی اجرایی خواهد بود، نه نیروی حافظ صلح».
بر اساس پیشنویس، این نیرو متشکل از نظامیان چند کشور خواهد بود و در هماهنگی با «شورای صلح غزه» تشکیل میشود؛ شورایی که رئیسجمهور ترامپ اعلام کرده شخصاً ریاست آن را برعهده خواهد داشت.
در این سند آمده است که شورای صلح غزه باید دستکم تا پایان سال ۲۰۲۷ به فعالیت خود ادامه دهد.
طبق پیشنویس، مأموریت ISF شامل تأمین امنیت مرزهای غزه با اسرائیل و مصر، حفاظت از غیرنظامیان و مسیرهای انساندوستانه، و آموزش نیروی پلیس جدید فلسطینی است که در اجرای مأموریت با آن همکاری خواهد کرد.
در متن پیشنویس آمده است: نیروی امنیت بینالمللی همچنین باید «محیط امنیتی غزه را با تضمین روند خلع سلاح و غیرنظامیسازی این منطقه تثبیت کند؛ ازجمله نابودی و جلوگیری از بازسازی زیرساختهای نظامی، تروریستی و تهاجمی، و نیز برچیدن دائمی سلاحهای گروههای مسلح غیردولتی».
این عبارت نشان میدهد که مأموریت نیرو شامل خلع سلاح حماس نیز میشود، در صورتیکه این گروه یا بخشهایی از آن داوطلبانه به این کار تن ندهند.
در ادامه آمده است که نیروی امنیتی بینالمللی همچنین میتواند «در صورت لزوم، وظایف اضافی برای حمایت از توافق غزه برعهده گیرد».
جزئیات بیشتر: هدف از تشکیل ISF ایجاد امنیت در دوره انتقالی غزه است؛ دورهای که طی آن اسرائیل بهتدریج از بخشهای بیشتری از غزه عقبنشینی میکند و همزمان، تشکیلات خودگردان فلسطین اصلاحاتی را انجام میدهد تا در نهایت بتواند اداره بلندمدت غزه را برعهده گیرد.
بر اساس گزارشهای پیشین آکسیوس، کشورهایی ازجمله اندونزی، جمهوری آذربایجان، مصر و ترکیه آمادگی خود را برای اعزام نیرو اعلام کردهاند.
جزئیات عملیاتی: در پیشنویس قطعنامه آمده است که ISF تحت «فرماندهی واحد مورد تأیید شورای صلح» در غزه مستقر خواهد شد.
همچنین تأکید شده است که تشکیل و فعالیت این نیرو باید «در مشورت و همکاری نزدیک با مصر و اسرائیل» صورت گیرد.
این نیرو مجاز خواهد بود «با استفاده از همه اقدامات لازم، مأموریت خود را در چارچوب قوانین بینالمللی، ازجمله حقوق بینالملل بشردوستانه، انجام دهد».
نکاتی برای پیگیری: پیشنویس همچنین خواستار آن است که شورای صلح بهعنوان «نهاد اجرایی موقت حاکمیتی» اختیار تنظیم اولویتها و جذب منابع مالی برای بازسازی غزه را داشته باشد، تا زمانی که تشکیلات خودگردان فلسطین «برنامه اصلاحات خود را بهطور رضایتبخش تکمیل کند» و پس از تأیید شورای صلح، اداره اصلی به آن منتقل شود.
در متن آمده است که شورای صلح وظیفه «نظارت و پشتیبانی از یک کمیته فنی، غیرفرادستی و غیردیپلماتیک متشکل از کارشناسان فلسطینی از غزه را برعهده دارد ... که مسئول اداره روزمره خدمات و امور مدنی در غزه خواهد بود».
به گفته مقام آمریکایی، انتظار میرود شورای صلح پیش از تشکیل این کمیته فنی آغاز به کار کند.
در پیشنویس همچنین تصریح شده است که تحویل کمکهای بشردوستانه از طریق سازمانهایی انجام میشود که با شورای صلح همکاری دارند — از جمله سازمان ملل متحد، صلیب سرخ و هلالاحمر. هر سازمانی که در استفاده یا توزیع این کمکها تخلف کند یا آن را منحرف سازد، از ادامه فعالیت منع خواهد شد.
***
خلاصه پیشنویس قطعنامه امریکا به اعضای شورای امنیت:
با استقبال از طرح جامع پایان درگیری غزه مورخ ۲۹ سپتامبر ۲۰۲۵ (که «طرح جامع» نامیده میشود) و قدردانی از کشورهایی که آن را امضا یا تأیید کردهاند، و همچنین با استقبال از اعلامیه تاریخی ترامپ برای صلح و رفاه پایدار مورخ ۱۳ اکتبر ۲۰۲۵ و نقش سازندهی ایالات متحده، قطر، مصر و ترکیه در برقراری آتشبس در غزه؛
با توجه به اینکه وضعیت در نوار غزه تهدیدی برای صلح منطقهای و امنیت کشورهای همسایه است و با یادآوری قطعنامههای قبلی شورای امنیت درباره خاورمیانه و مسئله فلسطین، تصمیم میگیرد:
۱. تأیید و حمایت از طرح جامع: همه طرفها باید آن را بهطور کامل و با حسن نیت اجرا کنند.
۲. ایجاد «هیئت صلح» (Board of Peace - BoP): این نهاد به عنوان یک اداره موقت بینالمللی با شخصیت حقوقی جهانی تشکیل میشود تا چارچوب بازسازی غزه را تنظیم کند و تأمین مالی را هماهنگ نماید تا زمانی که تشکیلات خودگردان فلسطین اصلاحات لازم را بهپایان برساند.
۳. تأکید بر ازسرگیری کامل کمکهای بشردوستانه: با همکاری BoP، سازمان ملل، صلیب سرخ و هلالاحمر. هر سازمانی که از این کمکها سوءاستفاده کند، از دریافت کمکهای آینده محروم خواهد شد.
۴. اختیارات BoP و کشورهای مشارکتکننده:
• امکان انعقاد توافقات لازم برای اجرای طرح،
• تشکیل نهادهای اجرایی برای:
• اداره موقت غزه و تشکیل کمیته فنی و غیرسیاسی از فلسطینیهای متخصص،
• بازسازی اقتصادی و عمرانی،
• ارائه خدمات عمومی و انسانی،
• مدیریت تردد افراد از و به غزه،
• و هر اقدام ضروری دیگر برای اجرای طرح.
۵. تأمین مالی: این نهادها تحت نظارت BoP و از طریق کمکهای داوطلبانه و منابع مالی بینالمللی اداره میشوند.
۶. درخواست از بانک جهانی و سایر مؤسسات مالی: برای ایجاد صندوق امانی ویژه بازسازی غزه.
۷. ایجاد «نیروی بینالمللی ثبات» (ISF):
• با فرماندهی واحد مورد تأیید BoP و همکاری نزدیک با مصر و اسرائیل،
• با اختیارات کامل بر اساس حقوق بینالملل برای اجرای مأموریت خود، از جمله:
• همکاری با اسرائیل، مصر و پلیس فلسطینی تازه آموزشدیده برای امنیت مرزها،
• خلع سلاح کامل نوار غزه، نابودی زیرساختهای نظامی و جلوگیری از بازسازی آنها،
• حفاظت از غیرنظامیان و کاروانهای انسانی،
• آموزش نیروهای پلیس فلسطینی،
• تأمین گذرگاههای انسانی.
۸. مدت مأموریت: BoP و نیروهای بینالمللی تا ۳۱ دسامبر ۲۰۲۷ مجاز به فعالیت خواهند بود، مگر اینکه شورای امنیت تصمیم تازهای بگیرد یا با هماهنگی مصر و اسرائیل تمدید شود.
۹. دعوت از کشورهای عضو و سازمانها: برای اعزام نیرو، تجهیزات، منابع مالی و کمک فنی به BoP و ISF.
۱۰. تصمیم به پیگیری موضوع توسط شورای امنیت.
|
جمعه ۱۶ آبان ۱۴۰۴ -
Friday 7 November 2025
|
ايران امروز |
|
جمعه ۱۶ آبان ۱۴۰۴ -
Friday 7 November 2025
|
ايران امروز |
بنابر خبرهای منتشرشده پیش از ظهر امروز - دوشنبه ۱۲ آبان ۱۴۰۴ - شماری از پژوهشگران اقتصادی، اجتماعی و نویسنده و مترجم توسط نیروهای امنیتی بازداشت شدهاند. پرویز صداقت، شیرین کریمی و مهسا اسدالهنژاد از جمله بازداشتشدگان هستند.
روزنامه شرق نوشته است نیروهای امنیتی با حضور در منزل پرویز صداقت، شیرین کریمی و مهسا اسدالهنژاد، ضمن تفتیش خانه، برخی وسایل الکترونیکی و کتابهای این سه نفر را ضبط و آنها را بازداشت کردهاند.
مهسا اسدالهنژاد، جامعهشناس و پژوهشگر صبح امروز در حالی که در خانه پدر و مادرش حضور داشت پس از ضبط وسایل الکترونیکیاش بازداشت شد. در حال حاضر اطلاعی از وضعیت او در دسترس نیست و هنوز با خانوادهاش تماسی نگرفته است.
گفته میشود محمد مالجو و برخی دیگر از پژوهشگران نیز برای حضور در دادگاه در روز سه شنبه احضار شدهاند.
همچنین وسایل الکترونیکی و کتابهای هیمن رحیمی، نویسنده و مترجم صبح امروز ضبط شد و از وی خواسته شده فردا سه شنبه، برای پرسش و پاسخ به محل مشخص شده مراجعه کند.
طبق گزارشها، بازداشت و احضارشدگان، «منتقدان چپگرای» نظام حکومت هستند. این اولین بازداشت جمعی پژوهشگران چپگرا در سالهای اخیر است. تاکنون هیچ نهادی مسئولیت این بازداشتها را برعهده نگرفته و هیچیک از خانوادهها از محل نگهداری بازداشتشدگان یا اتهامات احتمالی باخبر نشدهاند.
اظهارات دختر پرویز صداقت
مهتاب صداقت، دختر پرویز صداقت سردبیر مجله «نقد اقتصاد سیاسی»، در گفتوگویی با شرق درباره جزئیات بازداشت پدرش گفت ماموران حدود ساعت ۷:۱۵ صبح به منزل مراجعه کرده و پس از تفتیش منزل، او را بازداشت کردند؛ با این حال، به گفته وی، ماموران هیچ عنوان اتهامی را اعلام نکردهاند و خانواده همچنان از دلیل این بازداشت و نهاد بازداشتکننده بیاطلاع است.
خانم صداقت در پاسخ به این سوال که نحوه ورود ماموران چگونه بود و آیا حکم قضایی را نشان دادند، تصریح کرد: واقعیت این است که من در آن لحظه خیلی در جریان نبودم وقتی وارد شدند، بیدار شدم و دقیق متوجه نشدم که چطور وارد ساختمان شدند. اما احتمالا زنگ خانه را زدند.
او در رابطه با اعلام عنوان اتهامی از سوی بازداشتکنندگان گفت: در خصوص عنوان اتهام صحبتی نشد و گفتند که از قوه قضاییه آمدهاند.
خانم صداقت در پاسخ به این سوال که آیا پیش از اقدام به بازداشت پدرتان تماسی از سوی نهادهای مسئول با ایشان گرفته شده بود، تصریح کرد: تا جایی که من اطلاع دارم، خیر. همچنان برای ما سوال است که چرا این اتفاق افتاده است. تا این لحظه هم پدر تماسی با ما نداشته است.
پرویز صداقت سابقه سردبیری ماهنامه بورس و روزنامه سرمایه نیز را در کارنامه دارد و کتابهای زیادی را ترجمه کرده است.
ابراز نگرانی هیاتمدیره انجمن جامعهشناسیایران
در شرایطی که جامعه ایران با دشواریهای متعدد اقتصادی، اجتماعی و نیز تهدیدهای بیرونی مواجه است، انتشار اخباری مبنی بر احضار یا بازداشت شماری از جامعهشناسان و پژوهشگران حوزه علوم اجتماعی، مایه نگرانی عمیق جامعه علمی کشور است.
علوم اجتماعی در همه جوامع بهمثابه وجدان نقاد جامعه و یاریگر سیاستگذاران در درک واقعیتهای پیچیده اجتماعی عمل میکند. تضعیف امنیت حرفهای و روانیِ پژوهشگران این حوزه نه تنها به زیان جامعه علمی، بلکه به زیان کل جامعه است که بیش از هر زمان دیگر به تحلیلهای واقعبینانه و سیاستهای مبتنی بر دانش نیاز دارد.
انجمن جامعهشناسی ایران با ابراز نگرانی از این رویدادها، بر ضرورت حفظ امنیت، آرامش و آزادی اندیشه و بیان برای اعضای جامعه علمی کشور تأکید میکند و امید دارد مسئولان امر، با درایت و تدبیر، شرایطی را فراهم آورند که ضمن آزادی سریع این پژوهشگران و محققان، اهالی علم بتوانند در فضایی امن و به دور از اضطراب، به رسالت علمی و اجتماعی خود در خدمت به کشور ادامه دهند.
هیاتمدیره انجمن جامعهشناسیایران
|
جمعه ۱۶ آبان ۱۴۰۴ -
Friday 7 November 2025
|
ايران امروز |
خبرگزاری رویترز / ۳ نوامبر ۲۰۲۵
به گفته دو منبع مطلع و چندین منبع صنعتی، پالایشگاههای بزرگ نفت ترکیه در واکنش به تحریمهای جدید غرب علیه روسیه، میزان خرید نفت غیرروسی را افزایش دادهاند.
ترکیه در کنار چین و هند از خریداران عمده نفت خام روسیه محسوب میشود. اکنون پالایشگران ترکیهای اقداماتی مشابه هند را در پیش گرفتهاند؛ نشانهای از تأثیر تلاشهای ایالات متحده، اتحادیه اروپا و بریتانیا برای محدود کردن فروش نفت روسیه که منبعی برای تأمین مالی جنگ در اوکراین است.
یکی از بزرگترین پالایشگاههای ترکیه، پالایشگاه اژهای شرکت سوکار ترکیه (STAR) که متعلق به شرکت آذربایجانی سوکار است، اخیراً چهار محموله نفت خام از عراق، قزاقستان و سایر تولیدکنندگان غیرروسی برای تحویل در ماه دسامبر خریداری کرده است.
بر اساس محاسبات رویترز، این خرید معادل ۷۷ هزار تا ۱۲۹ هزار بشکه در روز (بسته به حجم محمولهها) نفت غیرروسی است و نشان میدهد که پالایشگاه سوکار مصرف نفت روسیه را کاهش خواهد داد.
طبق دادههای شرکت کپلکر (Kpler)، نفت روسیه تقریباً تمام ورودی نفت خام پالایشگاه STAR را در ماههای سپتامبر و اکتبر، با حجمی حدود ۲۱۰ هزار بشکه در روز، تشکیل میداد.
به گفته دو منبع، یکی از این چهار محموله، نفت KEBCO قزاقستان است که از نظر کیفیت مشابه نفت اورال روسیه بوده اما منشأ آن قزاقستان است. پالایشگاه STAR تنها یک محموله دیگر از این نوع نفت قزاقستانی را در سال جاری وارد کرده و در سال ۲۰۲۴ هیچ وارداتی از این نوع نداشته است.
پالایشگاه بزرگ دیگر ترکیه، شرکت توپراش (Tupras)، نیز در حال افزایش خرید نفتهای غیرروسی با کیفیت مشابه نفت اورال روسیه است؛ برای مثال نفت عراق. دو منبع این موضوع را تأیید کردهاند، بدون ارائه جزئیات بیشتر.
اقدامات پالایشگران ترکیه برای افزایش خرید نفت غیرروسی در پی تحریمهای جدید تاکنون گزارش نشده بود.
به گفته دو منبع، شرکت توپراش که مالک دو پالایشگاه بزرگ در ترکیه است، احتمالاً بهزودی واردات نفت روسیه را در یکی از این پالایشگاهها بهطور کامل متوقف خواهد کرد تا بتواند صادرات سوخت به اروپا را بدون نقض تحریمهای جدید اتحادیه اروپا ادامه دهد. این شرکت در پالایشگاه دیگر خود همچنان به فرآوری نفت روسیه ادامه خواهد داد.
شرکت سوکار از اظهار نظر خودداری کرد. شرکت توپراش نیز به درخواست رویترز برای اظهار نظر پاسخ نداد.
توپراش امسال منابع تأمین نفت خام خود را متنوع کرده و نخستین محموله نفت از برزیل را خریداری کرده است. همچنین در انتظار دریافت دومین محموله نفت خام از آنگولا (نوع Mostarda) است که قرار است اوایل نوامبر وارد شود.
بر اساس دادههای کپلکر (Kpler)، ترکیه قرار است در ماه نوامبر ۱۴۱ هزار بشکه در روز نفت خام از عراق دریافت کند؛ در حالی که این رقم در ماه اکتبر ۹۹ هزار بشکه در روز بود و میانگین سالانه حدود ۸۰ هزار بشکه در روز بوده است. دادههای مربوط به ماه دسامبر هنوز منتشر نشدهاند.
طبق دادههای کپلکر، ترکیه در بازه زمانی ژانویه تا اکتبر حدود ۶۶۹ هزار بشکه در روز نفت خام وارد کرده که از این میزان، ۳۱۷ هزار بشکه در روز (معادل ۴۷ درصد) نفت روسیه بوده است.
این رقم در مقایسه با واردات ۵۸۰ هزار بشکه در روز در مدت مشابه سال گذشته است که از این میزان، ۳۳۳ هزار بشکه در روز نفت روسیه بوده است.
|
جمعه ۱۶ آبان ۱۴۰۴ -
Friday 7 November 2025
|
ايران امروز |
زهرا شهباز طبری، زندانی سیاسی ۶۷ ساله و اهل رشت، در نامهای از زندان لاکان، جزئیات حکم اعدام خود را تشریح کرده و با استناد به مواد قانونی، حکم صادره را «فاقد مبنای حقوقی و نشانهای از فقدان دادرسی عادلانه» توصیف کرده است. خانم طبری پیشتر توسط شعبه اول دادگاه انقلاب رشت به اتهام «بغی» به اعدام محکوم شده بود.
به گزارش خبرگزاری هرانا، جلسه دادگاه خانم شهباز طبری روز پانزدهم مهرماه ۱۴۰۴ بهصورت ویدئوکنفرانس برگزار شد. به گفتهی خانواده، این دادرسی کمتر از ده دقیقه طول کشیده و وکیل تسخیری معرفیشده توسط دستگاه قضایی نیز دفاع مؤثری صورت نداده است. قاضی «احمد درویش» پس از کمتر از ده دقیقه رسیدگی، حکم اعدام را صادر کرد.
فرزند خانم طبری پیشتر در گفتوگو با هرانا روند دادرسی را «نمایشی و غیرقانونی» خوانده و گفته بود که مادرش به وکیل مستقل و فرصت دفاع مؤثر دسترسی نداشته است.
خانم طبری اکنون در نامهای از زندان که نسخهای از آن به دست هرانا رسیده به شرح ماوقع و پرونده خود پرداخته است. او نامهی خود نوشته است: «هیچ فعل مجرمانهای از من سر نزده و صدور حد محاربه یا بغی در حالی صورت گرفته که حتی مصادیق رفتار مجرمانه اثبات نشده است. درخواست من ابطال کامل این حکم ناعادلانه است.»
متن کامل نامه زهرا شهباز طبری از زندان لاکان رشت
«حکم من: بغی از طریق عضویت در گروه تروریستی منافقین.
تبلیغ علیه نظام = ماده پانصد، یک سال حکم داد.
بغی از طریق عضویت در… = به عنوان محارب طبق مواد ۲۸۲ و ۲۸۳ که به سبب بغی به استناد ماده ۲۸۷ صادر کردند.
ماده ۲۸۷: گروهی که در برابر اساس جمهوری اسلامی ایران قیام مسلحانه کند، باغی محسوب و در صورت استفاده از سلاح، اعضای آن به مجازات اعدام محکوم میگردند.
این ماده مصوب ۱۳۹۲ است ولی سازمان مجاهدین هیچ اقدام مسلحانهای از خیلی سال پیشتر از آن نداشته است و صرفاً یک گروه سیاسیعقیدتی است. پس استناد به این ماده اساساً درست نیست.
حکم بغی: که جرایم علیه امنیت داخلی یا خارجی کشور، نشر اکاذیب و غیره به گونهای که موجب اخلال شدید در نظم عمومی کشور شود، به اعدام محکوم میگردد.
کدام اقدام از طرف من در چارچوب بغی حکم صادر نموده؟ یا حتی در صورت بغی، شرط دارد و در غیر این صورت حبس تعزیری درجه پنج یا شش محکوم میگردد که اصلاً چنین اتهامی ثابت نشده که به حکم تبدیل شود. (درجه پنج ۲ تا ۵ سال، درجه شش ۶ ماه تا ۴ سال)
اما عنوان حکم یعنی «بغی از طریق عضویت در گروه تروریستی منافقین» که اولاً خود بغی طبق توضیح بالا اساساً نمیتوان نسبت داد ولی نکته مهم این است که سازمان مجاهدین مسلح نیست و اقدام مسلحانه انجام نداده و گروه تروریستی بودن آن هم جای سؤال دارد و باید ثابت شود که کدام ترور انجام گرفت.
ولی علاوه بر این، این عنوان را در زمانی که تاریخ جلسه دادگاه را به من دادند یعنی هشتم مهرماه ۱۴۰۴ من دیدم و قبل از آن گروه «گروهک منافقین» بوده است. چرا عنوان را تغییر دادند؟
وقتی در شروع دادگاه از قاضی سؤال کردم گفت «فرقی نمیکند»، در صورتی که خیلی فرق دارد.
و بعد در دادگاه با اختلال صدا روبهرو شدم و وقتی اعتراض کردم با یک تلفن رومیزی به دادگاه وصل شدم و فقط یک سؤال پرسید که «آخرین دفاع چیست؟» که جواب دادم ولی در صورتجلسه دقیق نیامد و ده دقیقه بیشتر طول نکشید و حکم مرگ صادر کرد.
سهشنبه دادگاه بود (پانزدهم مهرماه) ولی شنبه صورتجلسه را برای امضا آوردند که من اعتراضات را در همه جای آن نوشتم و چند صفحه ضمیمه کردم.
ولی جالب این است که حکم من قبل از صورتجلسه یعنی ساعت ۹:۲۰ صادر شده بود و برای دادن حکم صورتجلسه را به من دادند. و البته اختلال در سیستم صوتی در جلسه دوم بازپرسی من هم اتفاق افتاد و اساساً هیچ دادرسی و دادگاه عادلانهای نداشتم.
آنچه که در پروندهام گذاشتند:
۱. میگویند که روی یک تکه پارچه «زن، مقاومت، آزادی» نوشته بود را یک جا نصب کردم. حالا آیا این شعار اصلاً ضد حکومت است؟ و بعد اینکه هیچ مدرکی ارائه نکردند و فقط ادعا کردند و برای همین من گفتم باید حتماً ببینم. چی بود؟ کی بود؟ کجا بود؟
۲. یک ویس که روی گوشیام بود. من اصلاً آن را که در گوشی خانه ضبط شده بود، جایی ارسال نکرده بودم. چطور میتواند دلیل بغی باشد؟ آنهم حکم اعدام؟
ضمناً مسئولیت کیفری شخصی است. قانون مجازات اسلامی طبق ماده ۱۴۱ و ۱۴۲ مسئولیت کیفری به علت رفتار دیگری تنها در صورتی ثابت است که شخص به طور قانونی مسئول اعمال دیگری باشد.
ماده ۲ قانون فوق در تعریف جرم رد حکم بغی چون هیچ فعل مجرمانهای صورت نگرفته است مطابق ماده ۲۸۶ و صدور حد محاربه مغایر با ماده ۲۷۹ و درخواست ابطال کامل حکم صادره.»
***
زهرا شهباز طبری مهندس برق، عضو سازمان نظام مهندسی ایران و فارغالتحصیل کارشناسی ارشد انرژی پایدار از دانشگاه Borås سوئد است. او پیشتر نیز به دلیل انتشار مطالب مسالمتآمیز در شبکههای اجتماعی بازداشت و پس از سه ماه با پابند الکترونیکی آزاد شده بود.
|
جمعه ۱۶ آبان ۱۴۰۴ -
Friday 7 November 2025
|
ايران امروز |
امروز خامنهای به مناسبت ۱۳ آبان، روز اشغال سفارت آمریکا، در انظار عمومی ظاهر شد تا بگوید:
۱. اشغال سفارت آمریکا، به عنوان بخشی از خاک سومین دولتی که ج.ا. را دو هفته بعد از سقوط نظام پیشین به رسمیت شناخت، اقدامی درست و انقلابی بود.
۲. مشکل ج.ا. با آمریکا ماهوی و غیرقابلحل است.
۳. هر وقت آمریکا دست از همراهی با «رژیم صهیونی» بردارد و همه پایگاههایش در منطقه را هم جمع کند، آنوقت میتوان مسائل را برای آینده دورتر بررسی کرد!
او با این سخنرانی نشان داد که چشم و گوش خود را به روی واقعیتهای کشور و جهان بسته است و در گذشته زندگی میکند. او با تداوم این روش، ایران را به سمت ویرانی هدایت میکند.
قانون اساسی نظام میگوید که رهبر باید از:
- صلاحیت علمی لازم برای افتا در ابواب مختلف فقه؛
- عدالت و تقوای لازم برای رهبری؛
- بینش صحیح سیاسی و اجتماعی، تدبیر، شجاعت، مدیریت و قدرت کافی برخوردار باشد.
همان روز که او در زمان جلوس بر صندلی رهبری گفته بود، باید به حال ملت خون گریست وقتی که اسم همچو آدمی به عنوان رهبر به میان بیاید. او با این سخنان بر فقدان صلاحیت افتا اعتراف کرده بود. امروز هیچیک از بقیه شرایط را هم ندارد. نه عادل است، نه تقوا دارد و نه بینش سیاسی و اجتماعی، تدبیر، شجاعت، مدیریت و نه قدرت کافی برای رهبری.
او باید به دلیل زوال عقل و عدم توانایی فهم مسائل، دفترش را تعطیل کند و بیش از این با سرنوشت ایران و ۹۰ میلیون ایرانی بازی نکند.
اگر نهادهای عریض و طویل حاکمیتی، در کنار گذاشتن این ملای مخبط باز هم تعلل کنند و سرنوشت خود را با توهمات او گره بزنند، در فرجام تلخ او سهیم خواهند شد. شواهد بسیاری از شکلگیری طوفان و سونامی در اعماق جامعه حکایت دارند. شامه روباه منطقه بوی طوفان را بهتر از آقایان حس میکند. جنگ ۱۲ روزه حتماً به تصمیمسازان نظام تفهیم کرد که «جنگ میهنی» یک یاوه است و مردم ایران تحت هیچ شرایطی به دفاع از حکومتی برنمیخیزند که به مسبب اصلی سیهروزی آنها بدل شده است.
تلگرام نویسنده
https://t.me/apurmandi
|
جمعه ۱۶ آبان ۱۴۰۴ -
Friday 7 November 2025
|
ايران امروز |
|
جمعه ۱۶ آبان ۱۴۰۴ -
Friday 7 November 2025
|
ايران امروز |
|
جمعه ۱۶ آبان ۱۴۰۴ -
Friday 7 November 2025
|
ايران امروز |
|
جمعه ۱۶ آبان ۱۴۰۴ -
Friday 7 November 2025
|
ايران امروز |
|
جمعه ۱۶ آبان ۱۴۰۴ -
Friday 7 November 2025
|
ايران امروز |
طبقه متوسط بیریشه؛ گذار از کنش گری به رانتمحوری
تحولات اجتماعی و اقتصادی دهه گذشته در ایران، نه تنها باعث تضعیف طبقه متوسط سنتی شده، بلکه ماهیت این طبقه را نیز دگرگون ساخته است. بر همین اساس ما امروز با “طبقه متوسط بیریشه” ای روبرو هستیم که فاقد ویژگیهای کلاسیک طبقه متوسط از جمله دغدغههای جمعی، کنشگری در عرصه عمومی و اخلاق مدنی است و جای خود را به طبقهای داده که بقا و تحرک اجتماعی خود را از طریق رانت، مصرف گرایی فردی و انفعال در برابر نابسامانیها تعریف میکند.
طبقه متوسط واقعی در هر جامعه، همواره به عنوان موتور محرک توسعه سیاسی، اجتماعی و فرهنگی شناخته شده است. با این حال، در سالهای اخیر، بسیاری از صاحبنظران از “افول” یا تضعیف شدید این طبقه سخن میگویند. به نظر میرسد به جای ناپدید شدن کامل طبقه متوسط سنتی، ما با ظهور گونهای جدید از طبقه متوسط روبرو هستیم که مولفه های رفتاری و ارزشی آن در تضاد با نقش تاریخی این طبقه قرار دارد.
طبقه متوسط سنتی در ایران، متکی بر سرمایه فرهنگی، تحصیلات عالی، اشتغال در بخش دولتی و خصوصی رسمی، و باورمندی به پیشرفت تدریجی و اصلاحات ساختاری بود. این طبقه همچنین، حامل ارزشهایی مانند قانونگرایی، شفافیت و مسئولیتپذیری اجتماعی بود.
تحت تأثیر تورم افسارگسیخته ، تحریمها و خالی شدن حوزه عمومی و ناپایداری برنامه ها در نظام حکم رانی، این طبقه نه تنها توان اثر گذاری و جریان سازی خود را از دست داده است بلکه در چنین خلائی، نیرو و قشر جدیدی متولد شده است که من نام ان را ” طبقه متوسط بی ریشه” می نامم.
این طبقه متوسط جدید فقدان دغدغه جمعی است و خود را موظف به دفاع از حقوق عامه یا پیگیری عدالت اجتماعی نمیداند.مشروعیت خود را از طریق رانت دنبال می کند و همانند “دولت رانتیر” که درآمدش را از منابع خارجی (مانند نفت) میگیرد، این طبقه نیز موقعیت خود را نه از طریق تولید یا خلاقیت، بلکه از طریق ارتباطات غیررسمی، فساد سیستمی و فرصتهای انحصاری حفظ میکند.
طبقه متوسط بیریشه در جامعه ایران، تمرکز بر لذتجویی فردی و لحظهای دارد. الگوی مصرف این طبقه، نه بر مبنای بازتولید ثروت و چرخش اقتصادی، بلکه بر اساس نمایش مادی ثروت و کسب لذتهای آنی شکل گرفته است.
این طبقه نسبت به وضعیت فرودستان جامعه نیز به شدت بیتفاوت است و بحرانهای اقتصادی برای این قشر نه یک تهدید که یک فرصت برای انباشت بیشتر است.
ماکس وبر بین “طبقه (موقعیت اقتصادی) و ” قشر”(منزلت اجتماعی) تمایز قائل میشد. طبقه متوسط بیریشه امروز، اگرچه ممکن است از رفاه نسبی برخوردار باشد، اما فاقد “منزلت اجتماعی” است؛ چرا که منزلت وبری، بر پایه احترام اخلاقی و پذیرش عمومی شکل میگیرد، نه ثروت غیرمولد.
این گروه، به جای کنشگری عقلانی در عرصه عمومی، به “قدرت بازی” یعنی استفاده ابزاری از نهادها برای حفظ امتیازات تمایل دارد و قدرت خود را از طریق دسترسی به رانتهای دولتی و شبهدولتی کسب میکند.
طبقه متوسط بی ریشه در جامعه ایران، مطابق نظریه هابرماس به “فضای عمومی” بعنوان عرصهای برای گفتوگوی آزاد و عقلانی شهروندان اعتقاد ندارد و اساسا درکی از جامعه مدنی در حوزه عمومی ندارد و با کارکرد خود تضعیف هرچه بیشتر این فضا دامن میزند.
به اعتقاد نویسنده ، “طبقه متوسط بی ریشه” در جامعه ایران شکاف اجتماعی و طبقاتی کنونی را عریان تر کرده است و به بازی گیری رانت محور تبدیل شده است که خشونت پنهان را بازتولید می کند. از طرفی بیتفاوتی این طبقه به رنج فرودستان، خشم عمیقی را در جامعه دامن میزند که میتواند به خشونتهای ساختاری بینجامد.
جامعه امروز ایران، در فقدان طبقه متوسط واقعی خود در مواجهه با گونهای جدید از طبقه ای قرار دارد که با منطق رانت و بیمسئولیتی اجتماعی عمل میکند ونباید آن را با طبقه متوسط تحول گرا اشتباه گرفت. بر این اساس بدون احیای طبقه متوسط اصلاح گرا و دارای مسئولیت اجتماعی، چشمانداز توسعه ایران با مانعی جدی روبرو خواهد بود.
منبع: عصر ایران
|
جمعه ۱۶ آبان ۱۴۰۴ -
Friday 7 November 2025
|
ايران امروز |
|
جمعه ۱۶ آبان ۱۴۰۴ -
Friday 7 November 2025
|
ايران امروز |
میدلایست فوروم (Middle East Forum)
۲ نوامبر ۲۰۲۵
* تحقیر و دگرگونی: جمهوری اسلامی پس از جنگ دوازدهروزه
* جنگ دوازدهروزه، رویارویی مستقیم پس از ۴۵ سال نبرد نیابتی
جنگ دوازدهروزه میان ایران و اسرائیل در ژوئن ۲۰۲۵، ضعفهای بنیادین جمهوری اسلامی را در عرصههای نظامی، راهبردی و ایدئولوژیک آشکار ساخت و به نقطه عطفی در تاریخ این حکومت بدل شد. ناتوانی دولت ایران در دستیابی به اهداف سیاسی و نظامی خود، اعتبار رژیم را تضعیف کرد، محدودیتهای بازدارندگی آن را برملا ساخت و مباحثات درونی درباره آینده نظام را تشدید نمود.
این نوشتار به بررسی علل، روند و پیامدهای جنگ پرداخته و تأثیر آن بر ساختار حکمرانی، ایدئولوژی و جایگاه منطقهای ایران را تحلیل میکند. نویسنده استدلال میکند که این درگیری، روند ازهمگسیختگی راهبردی رژیم را شتاب بخشید؛ در نتیجه، سرکوب داخلی افزایش یافت، چرخشی به سوی ناسیونالیسم پدید آمد و بازسازی نهادی در دستور کار قرار گرفت، در حالی که ایران بیش از پیش در برابر بحرانهای آینده آسیبپذیر شد.
مسیر تاریخی تا جنگ دوازدهروزه
جنگ دوازدهروزه، نبرد نیابتی ۴۵ ساله میان ایران و اسرائیل را به رویارویی مستقیم تبدیل کرد. برای بیش از چهار دهه، رقابت دو طرف نه بر سر مرزها، بلکه بر پایه ایدئولوژی و رقابت راهبردی تعریف میشد.
از زمان انقلاب اسلامی ۱۳۵۷، جمهوری اسلامی بخش قابل توجهی از هویت و مشروعیت خود را بر مخالفت با اسرائیل بنا کرده است؛ از حمایت از آرمان فلسطین و پشتیبانی از گروههای مسلحی چون حزبالله و حماس گرفته تا وعده نابودی «رژیم صهیونیستی». در مقابل، اسرائیل تلاش کرد نفوذ منطقهای و برنامه هستهای ایران را از طریق عملیات پنهانی، ترورهای هدفمند و حمله به داراییهای ایران در سراسر خاورمیانه مهار کند.
۷ اکتبر ۲۰۲۳ نقطه عطفی در این رابطه بود. حمایت جمهوری اسلامی از حماس، حزبالله و سایر گروههای نیابتی، درگیری را از سطح جنگ سایهها به مرحله رویارویی مستقیم سوق داد. اسرائیل در آوریل ۲۰۲۴ با حمله به کنسولگری ایران در دمشق پاسخ داد که به کشته شدن چند تن از فرماندهان سپاه پاسداران انقلاب اسلامی انجامید. دولت ایران در واکنش، «عملیات وعده صادق ۱» را آغاز کرد — نخستین حمله مستقیم موشکی و پهپادی ایران به اسرائیل — که عمدتاً توسط سامانههای دفاعی اسرائیل با کمک ایالات متحده خنثی شد.[۱]
در پی آن، چرخهای از حملات تلافیجویانه شکل گرفت: اسرائیل فؤاد شکر (از فرماندهان حزبالله)، اسماعیل هنیه (رهبر حماس) و حسن نصرالله (دبیرکل حزبالله) را ترور کرد. این ترورها موجب شد ایران در اکتبر ۲۰۲۴ «عملیات وعده صادق ۲» را اجرا کند؛ حملهای گسترده با موشک و پهپاد. اما دفاع هوایی اسرائیل خسارتها را به حداقل رساند و ناکامی استراتژیک تهران را آشکار کرد. اسرائیل نتیجه گرفت که برنامه موشکی ایران، با وجود وسعتش، از دقت و قدرت تخریبی ادعایی برخوردار نیست و بیش از آنکه تهدیدی واقعی باشد، «ببری بیدندان» است.
این چرخهی متقابل حملات، زمینه انفجار درگیری مستقیم ژوئن ۲۰۲۵ را فراهم کرد. تداوم غنیسازی اورانیوم از سوی ایران تا سطح بالای ۶۰ درصد، نگرانیهای اسرائیل و آمریکا را در مورد نزدیک شدن تهران به آستانه توان هستهای نظامی افزایش داد. در ۱۳ ژوئن، اسرائیل «عملیات طلوع شیران» را آغاز کرد و زیرساختهای هستهای و نظامی ایران از جمله سایت نطنز را هدف قرار داد، که منجر به کشته شدن چند فرمانده ارشد شد. ایران بلافاصله واکنش نشان داد و با شلیک بیسابقهی حدود ۹۰۰ موشک بالستیک و ۱۰۰۰ پهپاد رزمی به اسرائیل پاسخ داد. هرچند برخی موشکها از سامانههای دفاعی عبور کرده و موجب مرگ بیش از ۲۸ غیرنظامی شدند، اما در مقایسه با حجم عظیم حمله، خسارات محدود بود.[۲]
این نابرابری آشکار بود: ایران بزرگترین حمله موشکی تاریخ خود را انجام داد، اما بخش اعظم آن بیاثر شد. نقطهی سرنوشتساز زمانی رقم خورد که ایالات متحده وارد نبرد شد و یک هفته پس از آغاز عملیات اسرائیل، تأسیسات زیرزمینی عمیق فردو و نطنز را هدف قرار داد.
قدرت توخالی جمهوری اسلامی
علیرغم تبلیغات رسمی حکومت، این جنگ شکستآور و تحقیرآمیز بود. بیش از هر چیز، جنگ دوازدهروزه ضعفهای ساختاری جمهوری اسلامی و نیروی مسلح ایدئولوژیک آن — سپاه پاسداران انقلاب اسلامی — را آشکار ساخت و برتری فناورانه اسرائیل را نشان داد.
دکترین نظامی ایران همواره بر «نبرد نامتقارن» استوار بوده است؛ یعنی استفاده از نیروهای نیابتی، ابزارهای سایبری و موشکها برای جبران ضعف در توان نظامی متعارف.[۳] اما در جریان جنگ دوازدهروزه، تهران خلاقیت راهبردی خود را کنار گذاشت و به حملات پیشبینیپذیر موشکی و پهپادی متوسل شد؛ حملاتی که بیشترشان خنثی شدند.[۴]
علت اصلی تحقیر رژیم و بازوی مسلح ایدئولوژیک آن، یعنی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، را میتوان در ماهیت ایدئولوژیک جمهوری اسلامی جستوجو کرد؛ ماهیتی که به گفته پژوهشگران، به «کودنسازی ساختاری حکومت» و گسترش فساد گسترده در میان نخبگان حاکم انجامیده است.[۵]
در طول بیش از چهار دهه از تأسیس جمهوری اسلامی، رهبران آن بهرغم حفظ قدرت سرکوب، توانایی یادگیری، انطباقپذیری و حکمرانی کارآمد را از دست دادهاند. از آغاز شکلگیری نظام، تکیه آن نه بر شایستگی و برنامهریزی، بلکه بر ایدئولوژی، رانتپراکنی و سرکوب بوده است. به جای اصلاح ناکارآمدیها، حکومت همواره بر شعارهای خشک و تکراری پافشاری کرده و بدینسان شایستهسالاری را تضعیف کرده است.
مناصب دولتی نه بر پایه مهارت و تخصص، بلکه بر اساس میزان وفاداری به نظام توزیع میشود، و همین امر کارآمدی نهادها را از میان برده است. در درون سپاه پاسداران — ایدئولوژیکترین نهاد رژیم — روند جذب نیرو، آموزش و ارتقا بهشدت تابع میزان وفاداری به رهبر و پایبندی ایدئولوژیک است.[۶]
یکی از نمونههای مشهور از زوال شایستگی و «احمقسازی ساختاری» سپاه در سال ۲۰۲۰ و در جریان همهگیری کووید-۱۹ رخ داد. در اوج بحران کرونا، سپاه دستگاهی به نام «کرونا فایندر (مُستعان)» رونمایی کرد و مدعی شد که این ابزار میتواند ویروس را در فاصله چند ثانیه از راه دور شناسایی کند. تنها دو روز بعد روشن شد که این ادعا دروغی بیش نبوده و دستگاه مذکور اختراعی جعلی است که فردی برای فروش به سپاه ارائه کرده بود — ماجرایی که هم درماندگی سپاه را آشکار کرد و هم آسیبپذیری آن در برابر ادعاهای شبهعلمی را برملا ساخت.[۷]
این جایگزینی ایدئولوژی و تبلیغات بهجای تخصص و شایستگی، که منجر به «احمقسازی ساختار دولت و سپاه» شده است، در جنگ دوازدهروزه نیز خود را نشان داد و موجب فلج عملکردی سپاه شد. فساد و رانتخواری نیز بیشتر بر ضعف ساختار افزوده و نیروهای نظامی به جای خدمت به منافع عمومی، به ابزار ثروتاندوزی نخبگان حاکم بدل شدهاند.
پیامدهای جنگ دوازدهروزه
جنگ دوازدهروزه صرفاً یک درگیری کوتاهمدت نبود؛ بلکه شکافی عمیق پدید آورد که پیامدهای آن بهصورت بنیادی ساختار درونی، ایدئولوژی، سیاستگذاری و مسیر تحول بلندمدت جمهوری اسلامی را دگرگون میکند.
نخستین و آشکارترین پیامد، ضربه سنگین به زیرساختهای هستهای و نظامی ایران بود. حملات دقیق اسرائیل و آمریکا تأسیسات غنیسازی، انبارهای تسلیحاتی و مراکز فرماندهی را بهشدت تخریب کرد و برنامه هستهای ایران را سالها به عقب راند؛ همزمان ضعفهای آشکار در سامانه پدافند هوایی و ساختار فرماندهی ایران را برملا ساخت.[۸]
صدها میلیارد دلاری که جمهوری اسلامی در طول دههها صرف پروژه هستهای کرده بود، در عرض چند دقیقه نابود شد و رژیم و حامیانش را در شوک فرو برد. زیانها تنها به تجهیزات محدود نماند؛ مرگ بیش از ۳۰ فرمانده ارشد، دهها دانشمند و صدها عضو سپاه پاسداران، اعتبار رژیم، رهبر آن و گارد محافظش را بهشدت تضعیف کرد.
برای دههها، سیاست منطقهای ایران بر پایه دستیابی به هژمونی منطقهای و معرفی کشور بهعنوان اُمّالقُری یا «مادر شهرهای جهان اسلام» استوار بود — هدفی که از طریق نابودی اسرائیل و «آزادی فلسطین» دنبال میشد. در این مسیر، ایجاد «محور مقاومت»، گسترش شبهنظامیان اسلامگرا و توسعه برنامههای موشکی ابزار تحقق این اهداف بودند.
اما پس از ۷ اکتبر، و بهویژه پس از جنگ دوازدهروزه، این ساختار بهشدت فروریخت. دفاع برتر اسرائیل و حمایت غرب، کارایی شبکه نیابتی ایران را به حداقل رساند. ناتوانی این نیروها در تغییر مسیر جنگ، هم کارکرد و هم آسیبپذیری «محور مقاومت» را نمایان کرد. رهگیری گسترده موشکها و پهپادهای ایرانی نشان داد که فناوری آنان در میدان واقعی نبرد بسیار پایینتر از ادعاهاست.
علاوه بر این، جنگ محدودیتهای همکاری ایران با روسیه و چین را نیز آشکار کرد. با وجود شعار «نگاه به شرق»، مسکو و پکن در جریان بحران تنها حمایتی نمادین نشان دادند و از رویارویی با اسرائیل یا آمریکا خودداری کردند. این رویداد نشان داد که اتحادهای ایران بیشتر ماهیتی معاملهمحور دارند تا راهبردی.
ناپدید شدن خامنهای
شاید مهمترین پیامد جنگ دوازدهروزه، شتاب در فرسایش اقتدار آیتالله علی خامنهای، رهبر جمهوری اسلامی بود. این درگیری در زمانی روی داد که بهدلیل کهولت سن و وخامت حال او، پرسشهای مربوط به جانشینی به موضوعی جدی در درون نظام تبدیل شده بود.
طی دههها، حکومت کوشیده بود پیرامون رهبر نوعی «فرّه قدسی» و چهرهای معصوم خلق کند.[۹] اما شکست نظامی تحقیرآمیز ژوئن ۲۰۲۵ این تصویر را در هم شکست و خطاهای محاسباتی و ضعفهای راهبردی او را آشکار کرد. آنچه پیشتر نشانه «قدرت و مصونیت مطلق» قلمداد میشد، اکنون شکننده جلوه کرد و حتی اعتماد وفاداران سرسخت را لرزاند.
پیامدهای شکست، پایههای اجتماعی نظام را نیز متزلزل ساخت. بسیاری از حامیان رژیم، که تبلیغات رسمی آنان را قانع کرده بود اسرائیل هرگز جرأت حمله به ایران را نخواهد داشت، با واقعیتی تلخ روبهرو شدند. نتیجه جنگ نهتنها آن توهم را از میان برد، بلکه شک و تردید را در میان نسل جوانتر نیروهای تندرو نیز برانگیخت — نسلی که تا پیش از آن، روایت خامنهای از قدرت و برتری را بیچونوچرا پذیرفته بود.
یکی از عوامل فروپاشی کیش شخصیت آیتالله خامنهای، غیبت ناگهانی او از انظار عمومی در آغاز جنگ بود. خامنهای که پیشتر چهرهای حاضر در صحنه و مداخلهگر در کوچکترین امور کشور شناخته میشد، در جریان جنگ تقریباً از دید عموم ناپدید شد. گزارشها حاکی از آن بود که وی برای حفظ جان خود، در پی ترورهای هدفمند اسرائیل علیه فرماندهان نظامی و امنیتی ایران، به پناهگاهی امن منتقل شده است.
این غیبت صرفاً فیزیکی نبود؛ بلکه به معنای غیبت در تصمیمسازی و سیاستگذاری نیز بود. در بیش از سه دهه گذشته، خامنهای شخصاً در جزئیترین امور کشور دخالت کرده است — از انتخاب نام خودروهای تولید داخل تا دستور توقف پخش برنامههای تلویزیونی که خوشایندش نبود.اکنون محو حضور عمومی او، شایعات گستردهای را در داخل و خارج از ایران درباره شکلگیری خلأ قدرت در رأس نظام برانگیخته است.[۱۰] ناپدید شدن خامنهای بهعنوان محور وحدت ساختار حکمرانی، نشانهای از آغاز فروپاشی الگوی حکومت دینی بود که از سال ۱۳۵۸ بر کشور سایه افکنده است.
تمرکززدایی از فرآیند تصمیمگیری
پس از ناپدید شدن خامنهای از عرصه عمومی، دفتر او (بیت رهبری) تلاش کرد کنترل خود را بر نهادهای نظامی-امنیتی و طبقه سیاسی حفظ کند. جنگ دوازدهروزه موجب افزایش نقش نهادهای انتصابی — بهویژه دفتر رهبری — شد، اما همزمان به گسترش تمرکززدایی در سطوح محلی نیز انجامید. به گفته معاون اول رئیسجمهور، محمدرضا عارف، دولت ایران بهطور رسمی طیفی از اختیارات اجرایی را به استانداران تفویض کرده است — اقدامی که گامی مهم بهسوی تمرکززدایی اداری محسوب میشود.[۱۱]
در آغاز جنگ، دولت پزشکان بخشنامهای صادر کرد که بر اساس آن، بخشی از مسئولیتهایی که پیشتر در اختیار هیئت وزیران بود، به استانداران منتقل شد. این اختیارات شامل حوزههایی چون امنیت ملی و سیاستگذاری کلان کشور نیز میشد. بر اساس این دستور، تصمیمات استانداران در حوزههای واگذارشده، از نظر قانونی همسنگ تصمیمات رئیسجمهور و هیئت دولت تلقی میشود. هرچند وزارتخانهها و معاونتهای ریاستجمهوری همچنان نقش اجرایی دارند، هدف از این تغییر، تقویت مدیریت منطقهای، کاهش بروکراسی، افزایش کارآمدی و تطبیق حکمرانی با نیازهای محلی عنوان شده است.[۱۲]
این تفویض قدرت در حوزه امنیت نیز مشهود است. واحدهای استانی سپاه پاسداران اکنون نقش پررنگتری در حفظ نظم سیاسی و مهار ناآرامیها یافتهاند و برای شرایطی آماده میشوند که در آن، زنجیره فرماندهی مرکزی مختل گردد — همچون دوران جنگ. سپاههای استانی (سپاه استانی) که در سال ۲۰۰۸ تأسیس شدند، مأموریت دارند تا اقتدار سپاه را در سطح محلی تثبیت کرده و کنترل دقیقتری بر استانهای کشور اعمال کنند.[۱۳] در جریان جنگ دوازدهروزه، این سپاههای استانی نقش محوری در نظارت و کنترل جامعه ایران ایفا کردند تا از بروز اعتراضات گسترده جلوگیری کرده و بقای رژیم را تضمین نمایند.[۱۴]
تلاش برای وحدت نخبگان
خامنهای همچنین پس از جنگ دوازدهروزه، برای مقابله با خطر شکاف درونی میان نخبگان حاکم، کوشیده است انسجام درونی رژیم را تقویت کند.[۱۵] نمونه بارز این تلاش، انتصاب علی لاریجانی به ریاست شورای عالی امنیت ملی (شعام) است. در چهار سال گذشته، لاریجانی — که زمانی از چهرههای کلیدی نظام به شمار میرفت — از صحنه سیاسی کنار گذاشته شده بود. شورای نگهبان در دو انتخابات ریاستجمهوری ۲۰۲۰ و ۲۰۲۴ صلاحیت او را رد کرد که نشانه سقوط نفوذش در ساختار قدرت بود. بازگشت او به یکی از مهمترین مناصب کشور، نشان میدهد که خامنهای برای بازگرداندن نخبگان حذفشده و تحکیم وفاداری در میان جناحهای مختلف سیاسی، روحانی و امنیتی تلاش میکند.
انتصاب لاریجانی به ریاست شعام نه از سر اعتماد، بلکه از روی ناچاری و ضرورت است — تلاشی برای نمایش وحدت، مهار شکافهای درونی، و تمرکز بر بقای نظام و بازسازی اقتصادی به جای استمرار تقابل ایدئولوژیک.
شورای عالی امنیت ملی بالاترین نهاد تصمیمگیری در حوزه امنیت، دفاع و سیاست خارجی ایران است. بنابراین، تغییر در ترکیب و مدیریت آن بازتابی از بازآرایی نهادی و راهبردی در ساختار کل نظام محسوب میشود. بازگشت لاریجانی همچنین نشانهای از ناخرسندی رهبر از عملکرد رئیس پیشین شورا، سردار علیاکبر احمدیان است. ضعف پاسخ نظامی ایران در جنگ، بخشی به ناکارآمدی شعام و احمدیان — از چهرههای تندرو سپاه — نسبت داده میشود.[۱۶]
ظهور دوباره لاریجانی همچنین به دلیل تضعیف و حذف نخبگان تندرو پس از جنگ ممکن شد. بسیاری از افرادی که در ترورهای اسرائیل کشته شدند، از جناح افراطی نظام بودند؛ از جمله فرماندهان سپاه، رئیس سازمان اطلاعات و معاونانش، و حتی فرمانده کل سپاه، سردار حسین سلامی — همان کسانی که پیشتر حذف نیروهای عملگرا و میانهرو مانند لاریجانی را طراحی کرده بودند.
حذف فرمانده کل سپاه پاسداران و از میان رفتن اعتبار آن، به اصلاحطلبان جسارت بخشید تا بار دیگر صدای خود را بلند کرده و خواستار تغییر بنیادین در رویکرد نظام شوند. چند روز پس از پایان جنگ، محمدجواد ظریف، وزیر امور خارجه پیشین، مقالهای در نشریه «Foreign Policy» منتشر کرد و در آن خواستار یک «تغییر پارادایم اساسی» بهسوی اصلاحات داخلی و مذاکره شد.
به دنبال او، چهرههایی همچون حسن روحانی، رئیسجمهور پیشین، و گروههای اصلاحطلب نیز درخواستهایی مشابه برای گشایش سیاسی، بازسازی ساختاری و تغییر در سیاستهای کلان نظام مطرح کردند. آنان در قالب یک طرح ۱۱ مادهای از حکومت خواستند بهصورت داوطلبانه غنیسازی اورانیوم را متوقف کرده و اجازه بازرسیهای کامل آژانس بینالمللی انرژی اتمی را بدهد تا در مقابل، تحریمها لغو شوند.[۱۷]
اما دفتر خامنهای، رسانههای وابسته به سپاه و نهادهای امنیتی بلافاصله این پیشنهادها را خائنانه و نشانه تسلیم در برابر غرب توصیف کردند. تندروها نیز بهشدت واکنش نشان دادند. غلامحسین محسنیاژهای، رئیس قوه قضائیه و منصوب مستقیم خامنهای، این اظهارات را «بیانیهای در جهت خواست دشمن» دانست، آنهم در شرایطی که «دشمن به کشور حمله کرده و همچنان تهدید میکند.»[۱۸]
در همین حال، معاون سیاسی سپاه نیز ظریف و دیگر اصلاحطلبان را به باد انتقاد گرفت و گفت: «این گروه باید افکار خود را تغییر دهند و همراه مردم در برابر آمریکا و اسرائیل مقاومت کنند.»[۱۹]
با وجود امید برخی ناظران به اینکه جنگ دوازدهروزه شاید به اعتدال و عادیسازی رفتار نظام بینجامد، حضور و قدرتیابی تندروها در ساختار تصمیمگیری این احتمال را بسیار اندک کرده است.
تشکیل شورای دفاع ملی
همچون بحرانهای گذشته، واکنش جمهوری اسلامی به جنگ دوازدهروزه نیز شامل تغییرات نهادی و جابهجایی در سطح مدیران ارشد بود. در پی این جنگ، نهاد تازهای با عنوان شورای دفاع ملی تشکیل شد که وظیفه آن متمرکزسازی برنامهریزی نظامی، تقویت هماهنگی بیننهادی و تسریع واکنش در شرایط بحران است.[۲۰]
این تصمیم، گامی مهم تلقی میشود. شورای دفاع ملی در دوران جنگ ایران و عراق ایجاد شده بود اما در سال ۱۹۸۹ جای خود را به شورای عالی امنیت ملی (شعام) داد. اکنون، پس از جنگ ژوئن ۲۰۲۵، این شورا بار دیگر در چارچوب شعام احیا شد تا ساختاری چابک و آماده در زمان جنگ فراهم آورد؛ ساختاری که بتواند هم به تهدیدهای خارجی پاسخ دهد و هم ناآرامیهای داخلی را مدیریت کند.
بر اساس اساسنامه جدید، رئیسجمهور ریاست شورا را بر عهده دارد و اعضای آن شامل رئیس مجلس، رئیس قوه قضائیه، فرماندهان ارشد نظامی و وزرای دفاع، اطلاعات و امور خارجه هستند.
به طور خلاصه، تشکیل مجدد شورای دفاع ملی نشاندهنده اولویتهای جدید جمهوری اسلامی در پر کردن خلأهای دفاعی و نظامی است که جنگ دوازدهروزه آشکار کرد. این اقدام گویای آن است که حکومت بیش از آنکه به اصلاحات سیاسی بیندیشد، بر تقویت زنجیره فرماندهی و حفظ انسجام نظام تمرکز کرده تا بتواند از بحرانهای آینده جان سالم به در برده و در برابر فشارهای خارجی تابآوری نشان دهد.
چرخش به سوی ناسیونالیسم
در کنار بازسازی ساختار قدرت و ایجاد نهادهای جدید، جمهوری اسلامی کوشید از احساسات ملیگرایانه برای بازسازی مشروعیت خود بهره گیرد. حکومت تلاش کرد جنگ را بهعنوان «مقاومت قهرمانانه در برابر تجاوز صهیونیستی» تصویر کند.
با افول مشروعیت انقلابی، رهبران نظام بیش از پیش به ملیگرایی بهعنوان منبع جدید اقتدار تکیه کردند — با تأکید بر غرور ایرانی، حاکمیت ملی و مظلومیت تاریخی ایران. این روند، چرخشی تاکتیکی و کوتاهمدت از روحانیتمحوری به سوی روایت ملیگرایانه بود که هدف آن ایجاد وحدت در جامعهای از همگسیخته بهنظر میرسید.
نمونهای چشمگیر از این تغییر، کارزار تبلیغاتی جدید شاخه فرهنگی سپاه پاسداران بود که کوشید جمهوری اسلامی را با اسطورههای ایران باستان پیوند دهد — اسطورههایی که از ابتدای انقلاب ۱۳۵۷ سرکوب شده بودند. محور این تلاش، افسانهی آرش کمانگیر بود؛ پهلوانی که جان خود را فدای تعیین مرز ایران و توران کرد.
در تبلیغات رسمی پس از جنگ، آرش در قالب نمادین به قهرمانی بدل شد که تیرهای خود را به سوی اسرائیل پرتاب میکند — تصویری که جمهوری اسلامی را وارث «قهرمانی و مقاومت باستانی ایرانیان» معرفی میکرد.[۲۱]
خامنهای نیز — که سالها منتقد سرسخت ناسیونالیسم ایرانی بود — پس از جنگ کوشید خود را در هیئت رهبر ملیگرا نشان دهد؛ از جمله با ترویج سرودهای میهنی به جای سرودهای مذهبی. حتی رسانههای وابسته به سپاه در برخی مطالب منتشرشده در وبسایتهای خود، لحن تبلیغاتی خود را با غرور ملی ایرانیان هماهنگ کردند.[۲۲]
اما این دگرگونی، خطرهایی جدی در پی داشت. با کمرنگ شدن هویت انقلابی و ایدئولوژیک نظام، آن «چسب ایدئولوژیکی» که دههها پایگاه تندروها را یکپارچه نگاه میداشت، تضعیف شد. از سوی دیگر، فاصله میان تبلیغات رسمی و واقعیت زندگی مردم آشکار بود. بسیاری از ایرانیان، که از فقر، فساد و انزوا رنج میبردند، باور نکردند که حکومت در حال «دفاع از میهن» است و برعکس، رهبری را به دلیل تحریک جنگ و ناتوانی در دفاع واقعی از کشور مورد انتقاد قرار دادند.
تشدید سرکوب داخلی
به همین دلیل، جمهوری اسلامی در داخل کشور میزان سرکوب سیاسی را بهطور چشمگیری افزایش داده تا کنترل خود را بر جامعه مستحکمتر کند. در پی یک شکست نظامی، بسیاری از حکومتهای اقتدارگرا برای نمایش قدرت، صدای مخالفان را خاموش کرده و روشنفکران را قربانی میسازند تا ناکامیهای خود را پنهان کنند.
بر اساس گزارشهای عفو بینالملل و دیدهبان حقوق بشر، جمهوری اسلامی ایران با ادعای «حفظ امنیت ملی» دست به موجی از سرکوب گسترده زده است. بیش از ۲۰ هزار نفر — شامل فعالان مدنی، مخالفان سیاسی و کنشگران اجتماعی — بازداشت شدهاند. همچنین، اقلیتهای قومی و مذهبی بهعنوان «جاسوس اسرائیل» هدف بازداشتهای گزینشی قرار گرفتهاند.[۲۳]
کنترل اجتماعی از مسیر فرهنگ
با وجود فشارهای شدید سیاسی، حکومت تلاش کرده است تا در عرصه فرهنگی و اجتماعی چهرهای بازتر از خود نشان دهد؛ از جمله با برگزاری کنسرتهای عمومی موسیقی در سراسر کشور.
نامهای محرمانه که از وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی فاش شده، نشان میدهد که دولت قصد داشت از ابزارهای فرهنگی برای کنترل اجتماعی استفاده کند. طبق این سند، وزارت ارشاد با هماهنگی کنسرتها، نمایشهای خیابانی و تئاترهای محلی در شهرها و روستاها، بهدنبال آن بود تا حس «وحدت ملی» را تقویت کرده و تنشهای اجتماعی را کاهش دهد. در واقع، این وزارتخانه فعالیتهای هنری را نه صرفاً تفریحی، بلکه ابزاری در خدمت امنیت ملی تعریف کرده بود.[۲۴]
با این حال، این ابتکار با مخالفت شدید جناح تندرو روبهرو شد و در نهایت، منجر به برکناری معاون هنری وزارت ارشاد شد؛ کسی که از طراحان اصلی این برنامه بود. برکناری او نشان میدهد که تندروها همچنان قادرند حتی کوچکترین اصلاحات اجتماعی را متوقف کنند و شکافها و تناقضهای درونی نظام چنان عمیق است که هرگونه نوآوری، هرچند محدود، به سرعت خفه میشود.
سناریوهای آینده برای ایران
ایران در نقطه عطفی تاریخی قرار دارد. نزدیک به دو ماه پس از پایان جنگ خردادماه، جمهوری اسلامی هنوز نتوانسته است از پیامدهای آن رهایی یابد.
رهبر جمهوری اسلامی وضعیت کنونی را «نه جنگ و نه صلح» توصیف کرده است؛ وضعیتی که کشور و جامعه را در حالتی از رکود و انتظار فرو برده و بسیاری را نگران دور جدیدی از درگیری کرده است، زیرا هیچیک از عواملی که حمله اسرائیل را رقم زد، هنوز حل نشدهاند.
جمهوری اسلامی همچنان بر مواضع ضداسرائیلی خود پافشاری میکند و خواستار اتحاد جهان اسلام برای «آزادی فلسطین» است. بیش از ۴۰۰ کیلوگرم اورانیوم غنیشده با غلظت ۶۰ درصد همچنان بازیابی نشده است. اگرچه برنامه موشکی و محور مقاومت ایران بهشدت تضعیف شده، اما هنوز بهطور کامل از میان نرفته و در صورت وجود منابع و فرصت، میتواند احیا شود.
به بیان دیگر، ایران اکنون وارد عصر پس از جنگ سایهها شده است؛ عصری که در آن شکست بازدارندگی و تصلب ایدئولوژیک، دشمنان را به سمت درگیری مستقیم سوق میدهد.
در این شرایط، سه سناریوی احتمالی برای آینده ایران قابل تصور است:
۱. اصلاحات تاکتیکی محدود
افزایش فشار اصلاحطلبان میتواند به تغییرات جزئی و سطحی منجر شود، مانند ازسرگیری مذاکرات هستهای. با این حال، سلطه تندروها دامنه این اصلاحات را بسیار محدود نگه خواهد داشت.
در این سناریو، راهبرد بقای خامنهای بر «تحمل فشارها، افزایش سرکوب، و صبر تا پایان دوران ترامپ و نتانیاهو طی سه سال آینده» متمرکز است. چنین رویکردی شاید به ثبات موقت منجر شود، اما ریشه بحرانها را حل نخواهد کرد.
۲. رکود و انسداد مزمن
در این مسیر، رژیم به سرکوب و دستکاری اجتماعی ادامه میدهد و بدون رفع ضعفهای ساختاری، صرفاً بقای خود را حفظ میکند.
با توجه به فلج نهادی جمهوری اسلامی و عدم تمایل رهبران آن به تغییر ایدئولوژی، مذاکرهای مؤثر نخواهد بود، زیرا حکومت قصدی برای کنار گذاشتن برنامه هستهای ندارد.
نتیجه محتمل این سناریو، انزوای بیشتر و فروپاشی اقتصادی تدریجی است.
۳. تشدید بحران و فروپاشی
تداوم سرپیچی از تعهدات هستهای، از جمله پنهانکردن اورانیوم غنیشده یا خودداری از همکاری واقعی با آژانس انرژی اتمی، میتواند به واکنشهای جدید اسرائیل یا آمریکا منجر شود — واکنشهایی که احتمالاً با اعتراضات داخلی یا فروپاشی درونی نظام همراه خواهد بود.
اگرچه این سناریو کمتر محتمل است، اما در صورت شکاف بیشتر در میان نخبگان حاکم، میتواند به واقعیت بپیوندد.
جمعبندی: حکومتی سردرگم، جامعهای فلج
جنگ دوازدهروزه، نقاط ضعف بنیادین جمهوری اسلامی را آشکار کرد — از ناکارآمدی نظامی گرفته تا فرسایش مشروعیت سیاسی.
پاسخ رژیم به بحران، یعنی افزایش سرکوب، تحریک احساسات ملیگرایانه، جابهجایی نخبگان و بازسازی نهادی، تلاشی برای بقاست؛ تلاشی که نمیتواند کاهش کارآمدی و انزوای راهبردی نظام را پنهان کند.
این جنگ آغازگر مرحلهای جدید است: عصر پس از جنگ سایهها — دورانی که در آن شکست بازدارندگی و تصلب ایدئولوژیک میتواند به درگیریهای تازه بینجامد.
هرچند صدای اصلاحطلبان و خواست تغییر هنوز روزنهای از امید را زنده نگه داشته است، اما مقاومت تندروها و سکون ساختاری نظام نشان میدهد مسیر پیشِ رو ایران، مسیری پر از بحران و بنبست خواهد بود.
آینده کشور بستگی دارد به اینکه آیا نظام قادر خواهد بود با فشارهای داخلی و خارجی سازگار شود یا در برابر آنها فروبپاشد — رخدادی که تأثیرات عمیقی نهتنها بر ایران، بلکه بر سراسر منطقه خواهد داشت.
———————————
[1] Uzi Rubin, “Operation ‘True Promise’: Iran’s Missile Attack on Israel,” BESA Center, June 18, 2024. https://besacenter.org/operation-true-promise-irans-missile-attack-on-israel/.
[2] Amy Spiro, “These Are the 28 Victims Killed in Iranian Missile Attacks During the 12-Day Conflict,” The Times of Israel, June 29, 2025, https://www.timesofisrael.com/these-are-the-28-victims-killed-in-iranian-missile-attacks-during-the-12-day-conflict/.
[3] Matthew McInnis, The Strategic Foundations of Iran’s Military Doctrine (International Institute for Strategic Studies, December 2017), https://www.iiss.org/globalassets/media-library—content–migration/images/comment/analysis/2017/december/2-mcinnis2125.pdf.
[4] Emanuel Fabian, “The Israel-Iran War by the Numbers, After 12 Days of Fighting,” The Times of Israel, June 24, 2025, https://www.timesofisrael.com/the-israel-iran-war-by-the-numbers-after-12-days-of-fighting/.
[5] Saeid Golkar, “Personalization of Power in Iran: Regime Incompetency and Protests in Iran,” Journal of Peace and War Studies, 5th ed., 2023, Norwich University https://archives.norwich.edu/digital/collection/jpws/id/57/.
[6] Saeid Golkar, The Supreme Leader and the Guard: Civil-Military Relations and Regime Survival in Iran, Policy Note 58 (Washington Institute for Near East Policy, 2019), https://www.washingtoninstitute.org/uploads/Documents/pubs/PolicyNote58-Golkar.pdf.
[7] Fact Check: How Big of a Lie Is the Guards’ Coronavirus Detector?” IranWire, April 18, 2020, https://iranwire.com/en/fact-checking/66940/.
[8] Naimeh Namjoo, “Why Did Iran ‘Rapidly’ Lose Control of Its Airspace?” BBC Persian, June 23, 2025, https://www.bbc.com/persian/articles/cq6mg4p3j4zo; Robert Czulda, “The Cost of Weakness: Iran’s Air Defense Failures in the Face of Israel,” MENA Research Center, September 23, 2025, https://mena-studies.org/the-cost-of-weakness-irans-air-defense-failures-in-the-face-of-israel/.
[9] Saeid Golkar “The Developing Cracks in Khamenei’s Cult of Personality,” Washington Institute for Near East Policy, May 14, 2025, https://www.washingtoninstitute.org/policy-analysis/developing-cracks-khameneis-cult-personality.
[10] “The Supreme Leader Is Fading into the Shadows,” The Economist, July 30, 2025, https://www.economist.com/middle-east-and-africa/2025/07/30/irans-supreme-leader-is-fading-into-the-shadows.
[11] Iranian Students’ News Agency, “Aref: The Governor Can Be the Province’s President,” May 13, 2025, https://www.isna.ir/xdTpDD.
[12] “Delegation of Powers to Governors by the President / Pezeshkian: Governors in Provinces Represent the President,” Khabaronline, July 8, 2025, https://www.khabaronline.ir/xnLkY.
[13] Saeid Golkar, “Taking Back the Neighborhood,” The Washington Institute for Near East Policy, Policy Notes 81, June 4, 2020, https://www.washingtoninstitute.org/policy-analysis/taking-back-neighborhood-irgc-provincial-guards-mission-re-islamize-iran.
[14] Kasra Aarabi and Saeid Golkar, “Why Don’t the Iranian People Rise Up?,” Foreign Policy, July 3, 2025, https://foreignpolicy.com/2025/07/03/iran-regime-security-military-israel-war/.
[15] “Khamenei Calls for Unity as Hardliners Attack Iran’s Reformist Government,” Amwaj Media, July 17, 2025, https://amwaj.media/en/media-monitor/khamenei-calls-for-unity-as-hardliners-attack-iran-s-reformist-government.
[16] Saeid Golkar and Kasra Aarabi, “Ahmadian’s Appointment Completes Khamenei’s Purification Project,” Middle East Institute, June 6, 2023, https://www.mei.edu/publications/ahmadians-appointment-completes-khameneis-purification-project.
[17] “Iran’s Reformists: Regime Should Voluntarily Halt Uranium Enrichment,” Asharq Al-Awsat, August 18, 2025, https://english.aawsat.com/world/5176289-iran%E2%80%99s-reformists-regime-should-voluntarily-halt-uranium-enrichment
[18] “Ejei: The Reform Front’s recent statement was in line with the enemy’s wishes,” Mehr News Agency, August 25, 2025, https://www.mehrnews.com/news/6569879.
[19] “General Javani: Who Should Return to the People?,” Basirat, August 24, 2025, https://basirat.ir/fa/news/380396/سردار-جوانی-چه-کسانی-باید-به-مردم-برگردند.
[20] Alexander Grinberg, “Iran’s New Defense Council Will Not Resolve Tehran’s Pressing Security Issues,” Jerusalem Institute for Strategy & Security, September 15, 2025, https://jiss.org.il/en/grinberg-irans-new-defense-council/.
[21] “Municipality installs banners of Arash Kamangir with rockets on the streets of Tehran; Iranian historical myths defend the homeland,” Khabaronline, April 14, 2024, https://www.khabaronline.ir/photo/1894975.
[22] Patrick Clawson, “How Iran’s Turn to Nationalism Affects US Policy,” The Washington Institute for Near East Policy, July 8, 2025, https://www.washingtoninstitute.org/policy-analysis/how-irans-turn-nationalism-affects-us-policy.
[23] Human Rights Watch, “Iran: Authorities Unleash Wave of Oppression After Hostilities with Israel,” Human Rights Watch, September 2, 2025, https://www.hrw.org/news/2025/09/02/iran-authorities-unleash-wave-of-oppression-after-hostilities-with-israel.
[24] “Deputy Minister of Islamic Guidance: The National Security Council has approved holding street concerts,” Asriran, September 10, 2025, https://www.asriran.com/fa/news/1091533.
Published originally on October 30, 2025.
|
جمعه ۱۶ آبان ۱۴۰۴ -
Friday 7 November 2025
|
ايران امروز |
|
جمعه ۱۶ آبان ۱۴۰۴ -
Friday 7 November 2025
|
ايران امروز |
تجارت نیوز: بانک جهانی به تازگی و در ادامه سلسله گزارشهای خود با عنوان «فقر و برابری»، آمارهای تازهای از وضعیت فقر و ضریب جینی در ایران ارائه کرده است. بر اساس دادههای جدید بانک جهانی، نرخ تورم ایران در سال ۱۴۰۴ صعودی بوده و درگیریهای اخیر نیز به تشدید تورم انتظاری دامن زده است. همچنین پیشبینی میشود که رشد اقتصادی نیز در میان مدت کاهشی شود. در نتیجه، برآوردها حاکی از آن هستند که در سال جاری، بیش از ۳۵ درصد از جمعیت ایران زیر خط فقر قرار بگیرند.
برآورد ۳۵.۹ واحدی بانک جهانی از ضریب جینی ایران در سال ۲۰۲۳
بر اساس آمارهای بانک جهانی، ضریب جینی ایران در سال ۲۰۲۳ برابر با ۳۵.۹ واحد بوده است که نسبت به سال ۲۰۲۲ صعودی بوده است. نکته قابل توجه آن است که بانک جهانی، برآوردی خوشبینانهتر از دادههای مرکز آمار ایران مبنی بر ضریب جینی ۳۸.۲ واحدی در سال ۱۴۰۲ ارائه کرده است.
ضریب جینی یکی از مهمترین شاخصهای سنجش نابرابری درآمد در اقتصاد است و عددی بین صفر و یک را نشان میدهد. در این شاخص، عدد صفر به معنی توزیع کاملا برابر درامد یا ثروت و یک به معنای نابرابری مطلق در توزیع است. بنابراین هرچه عدد شاخص به صفر نزدیکتر باشد، وضعیت توزیع درآمد بهتر را نشان میدهد.
دو میلیون و ۲۵۳ هزار نفر در سال ۲۰۲۳ زیر خط فقر مطلق بودند
برآوردهای بانک جهانی نشان میدهد که در سال ۲۰۲۳، ۳۶ درصد از جمعیت ایران زیر خط فقر درآمد ۸.۳۰ دلار در روز (خط فقر کشورهای با درآمد بالاتر از متوسط) زندگی میکردهاند که تعداد آنها بیش از ۳۲ میلیون و ۶۶۱ هزار نفر بوده است.
این در حالی است که در آن سال، نسبت جمعیت زیر خط فقر درآمد ۴.۲۰ دلاری (خطر فقر کشورهای با درآمد پایینتر از متوسط) معادل ۷.۵ درصد و جمعیت زیر خط فقر درآمد سه دلاری (فقر مطلق) معادل ۲.۵ درصد بوده است؛ به عبارت دیگر، در سال ۲۰۲۳ بیش از دو میلیون و ۲۵۳ هزار نفر زیر خط فقر مطلق بودهاند.
افزایش ۲.۵ میلیون نفری تعداد فقرا در سال ۲۰۲۵
دادههای بانک جهانی حاکی از آن هستند که بخش قابلتوجهی از جمعیت کشور، به ویژه زنان، افراد با سطح تحصیلات کمتر از دبیرستان و روستانشینان در وضعیت شکنندهای قرار دارند.
بر اساس پیشبینیهای این نهاد بینالمللی، ۲.۵ میلیون نفر تا پایان سال ۲۰۲۵ به جمعیت فقیر اضافه میشوند و نسبت جمعیت زیر خط فقر درآمد ۸.۳۰ دلاری از ۳۳.۲ درصد در سال ۲۰۲۴ به ۳۵.۴ درصد در سال ۲۰۲۵ میرسد. همچنین با فرض تداوم روند کنونی، در سال ۲۰۲۶ حدود سه میلیون نفر دیگر به زیر خط فقر میروند و نرخ فقر در ایران به ۳۸.۸ درصد میرسد.
پیشبینی افزایش تورم و کاهش رشد اقتصادی
بانک جهانی دلایل متعددی را برای پیشبینی افزایش فقر در ایران عنوان کرده که رشد تورم و کاهش نرخ رشد اقتصادی از مهمترین آنها هستند.
با استناد به این گزارش، نرخ تورم سالانه در چهار ماه نخست سال ۱۴۰۴ به ۳۹.۵ درصد رسیده است و تورم مواد غذایی ۴۲.۹ درصد اعلام شده است. همچنین بانک جهانی پیشبینی کرده که با توجه به افزایش محدودیتها در حوزه نفت و تضعیف تقاضای جهانی، رشد اقتصادی ایران در میان مدت کاهش قابل توجهی را تجربه کند.
خشکسالی و کمبود آب چگونه اقتصاد ایران را تهدید میکنند؟
دیگر عامل تشدید فقر در ایران از دیدگاه بانک جهانی، کسری فزاینده انرژی و آب است که منجر به جیرهبندی و اختلال در فعالیتهای اقتصادی شده است.
همچنین بانک جهانی تاکید کرده سطح بارندگی در ایران نسبت به سال گذشته ۴۰ درصد کاهش یافته که این موضوع بر معیشت خانوارهایی که به کشاورزی متکی هستند، تاثیر میگذارد و فشار مهاجرت از روستا به شهر و تشدید تقاضای برای خدمات شهری را افزایش میدهد.
به علاوه، کمبود آب ناشی از خشکسالیهای مکرر، تغییرات اقلیمی و مدیریت غیربهینه منابع، رودخانهها، دریاچهها و تخلیه سفرههای آب زیرزمینی، باعث فرونشست شدید زمین شده است که زیرساختها و بهرهوری را در بلندمدت تهدید میکند.
کسری بودجه، دست دولت را برای حمایتهای بیشتر بسته است
بانک جهانی در بخش دیگری از گزارش خود، سیاستهای حمایتی ایران در حوزه کاهش فقر را مورد بررسی قرار داده است.
بر اساس این گزارش، پرداخت یارانههای نقدی، گرچه بار مالی قابل توجهی بر دوش دولت گذاشتهاند، همچنان نقشی مهم در کاهش فقر ایفا میکنند؛ با وجود ارز واقعی یارانهها به دلیل تورم، کاهشی تدریجی را شاهد بوده است.
افزون بر یارانه نقدی و افزایش مبلغ آن، طرحهای مثل بسته حمایتی در دوران همهگیری کرونا و توزیع کالابرگ الکترونیک نیز توانست از جمعیت فقر حمایت کند؛ با وجود این، کسری بودجه مداوم حدود ۴.۵ درصدی باعث شده که توان مالی دولت برای افزایش کمکهایی از این دست، محدود شود.
|
جمعه ۱۶ آبان ۱۴۰۴ -
Friday 7 November 2025
|
ايران امروز |
اقتصاد۲۴: هوش مصنوعی در دنیا انقلاب به پا کرده و جهان با سرعت بیسابقه به سمت اقتصاد دیجیتال در حرکت است، اما کاربران ایرانی همچنان اندر خم فیلترینگ و کندی سرعت اینترنت هستند. گزارش اخیر اسپیدتست نشان میدهد که سرعت اینترنت موبایل و ثابت در ایران در شهریور ۱۴۰۴ به ترتیب شش و چهار پله سقوط کرده است.
در یک کشور با اقتصاد نرمال، چنین آماری میتوانست ضربهای بر پیکره اقتصاد دیجیتال باشد، اما با وضعیت اینترنت ایران، اقتصاد دیجیتال بیشتر به شوخی میماند. با این حال این سقوط نشانهای از چالشهای عمیقتر در زیرساخت ارتباطی کشور است که مستقیما بر رشد کسب و کارهای اینترنتی، بهرهوری نیروی کار و جایگاه ایران در بازار جهانی تأثیر میگذارد.
مقایسه وضعیت اینترنت ایران در سال ۲۰۲۵ با کشورهای منطقه
بر اساس گزارش اسپیدتست در سپتامبر ۲۰۲۵، میانگین سرعت اینترنت موبایل ایران ۵۵.۳۰ مگابیت بر ثانیه و سرعت اینترنت ثابت ۱۹.۲۳ مگابیت بر ثانیه بوده است. این در حالی است که میانگین جهانی برای اینترنت موبایل ۹۳.۴۷ و برای اینترنت ثابت ۱۰۶.۸۴ مگابیت بر ثانیه گزارش شده است.
رتبه ایران در اینترنت موبایل به جایگاه ۱۴۲ جهانی و در اینترنت ثابت به رتبه ۷۵ سقوط کرده است. بر اساس دادههای منتشرشده از شاخص اسپیدتست در سپتامبر ۲۰۲۵، در حالیکه کشورهای حوزه خلیج فارس مانند امارات متحده عربی، قطر و کویت در میان سریعترین کشورها از نظر سرعت اینترنت موبایل و ثابت قرار گرفتهاند. با وجود رتبههای پایین عراق (۱۱۶) و یمن (۱۳۷) در جدول جهانی، هر دو کشور در سپتامبر با ثبت سرعت متوسط ۴۱.۸۵ و ۲۰.۴۱ مگابیت بر ثانیه در اینترنت ثابت، عملکردی بهتر از ایران داشتهاند.
ضرر میلیون دلاری قطعی اینترنت به اقتصاد ایران
در جریان اختلال گسترده اینترنت ایران در پی حمله نظامی اسرائیل، تقریبا کل ارتباطات بینالمللی کشور مختل شد و سطح دسترسی به اینترنت جهانی به کمتر از ۳ درصد وضعیت عادی رسید.این وضعیت، بهویژه در روزهای ۱۷ تا ۲۸ خرداد، موجب توقف بخش بزرگی از فعالیتهای اقتصادی، بهویژه در صنایع دیجیتال، تجارت الکترونیک، خدمات مالی آنلاین و حملونقل هوشمند شد. طبق دادههای منتشرشده، بیش از ۴۱ درصد از شرکتهای فناوری در این مدت بین ۲۵ تا ۵۰ درصد از درآمد خود را از دست دادند و حدود ۴۷ درصد دیگر نیز با افت فروش بیش از ۵۰ درصدی مواجه شدند. این قطعیها فقط به کسبوکارهای دیجیتال محدود نبود و زنجیره تأمین کالا، خدمات بانکی، پرداختهای الکترونیکی و حتی فعالیت روزمره شرکتهای غیرفناور را نیز دچار اختلال کرد.برآوردهای انجمن صنفی کسب و کارهای اینترنتی نشان میدهد هر ساعت قطعی اینترنت حدود ۱.۵ میلیون دلار زیان مستقیم به اقتصاد کشور تحمیل میکند.
نه سرمایهگذار داخلی و نه خارجی در حوزه فناوری در ایران نداریم
رضا الفت نسب، رئیس اتحادیه کسبوکارهای مجازی در پاسخ به اینکه آیا میتوان گفت وضعیت فعلی اینترنت ایران به مانعی برای توسعه اقتصادی تبدیل شده است؟گفت: «قطعا همینطور است. اقتصاد دیجیتال فعالیت اقتصادی است که در بستر فضای مجازی انجام میشود و ابزار مهمش اینترنت است. از این رو هرگونه اختلال و کندی سرعت پایین آن میتواند تاثیر مستقیمی بر توسعه یا افت اقتصاد داشته باشد. حدود ۲۰ سالی میشود که کسب و کارهای اینترنتی را در ایران داریم، اما متاسفانه از همان زمان مشکل کندی و قطعیهای مکرر اینترنت؛ چه در اینترنت ثابت و چه تلفن همراه را همواره داشتهایم.»
وی ادامه داد: «ما این موضوع را بارها درخواست و بیان کردهایم تا وضعیت اینترنت بهبود پیدا کند ولی به سرانجام نرسیده است. تابستان امسال هم با توجه به قطعی مکرر برق، وضعیت بدتر شد و تاثیر بسیاری بدی بر استفاده کاربران گذاشت و مشکلاتی برای کسب و کارها به وجود آورد. حال این مشکلات را در کنار وضعیت اقتصادی بگذارید که باعث کاهش فروش هم شده است؛ بنابراین کسب و کارها در وضعیت بغرنجی قرار دارند و امیدواریم شرایط حداقل در بخش سرعت اینترنت تغییر پیدا کند و بهتر شود.»
الفت نسب در پاسخ به اینکه اساسا اقتصاد دیجیتال و تلاش برای جذب سرمایهگذار خارجی در حوزه فناوری برای سیاستگذاران اهمیتی دارد یا خیر؟ عنوان کرد: «سرمایهگذار خارجی که کیمیاست؛ حتی سرمایهگذار داخلی هم با شرایط فعلی که ریسک سرمایهگذاری در استارتاپهای ایرانی افزایش پیدا کرده، به سختی پیدا میشود. سرمایهگذاران داخلی محتاط شدهاند و سرمایهگذار خارجی که جای خود، اصلا نداریم. نبود سرمایهگذار با توجه به شرایطی که در دنیا و منطقه میبینیم، باعث شده هم کاهش رشد فروش را داشته باشیم و هم اینکه کسب و کارهای کوچکتر نمیتوانند در این اوضاع ادامه فعالیت دهند.»
سهم ۵۰۰ میلیون دلاری ایران از کل سرمایهگذاری در اکوسیستم کسبوکارها
رئیس اتحادیه کسب وکارهای مجازی با مقایسه میزان سرمایهگذاری ایران در حوزه فناوری با کشورهای همسایه گفت: «شاید مجموع سرمایهگذاری در طول سالهای اخیر در اکوسیستم کسب و کارهای آنلاین در ایران، ۵۰۰ میلیون دلار باشد، اما مشاهده میکنیم به یکباره یک کسب و کار در ترکیه در یک راند سرمایه گذاری یک الی دو میلیارد دلار سرمایه جذب میکند. این نشان میدهد کسب و کارها به شدت شرایط بدی را دارند تجربه میکنند. آن هم شرایطی که خودشان نقشی در آن ندارند و دولت باید این موضوع را رسیدگی کند.»
وی ادامه داد: «هر دولت و هر مجلسی با شعارهایی درباره رشد اقتصاد دیجیتال میآید و بدون تغییری میرود. اپراتورها مدام اعلام میکنند که تجهیزات ما دیگر جوابگو نیست و باید تعویض شوند ولی گویی موضوع مهمی برای سیاستگذاران و تصمیمگیران نیست. درصورتی که به باور من اگر اقتصاد دیجیتال در کشور رشد پیدا کند، قطعا اتفاقات بسیار خوبی را در سایر بخشها میتواند رقم بزند. ما امروز ظرفیتهای بسیار خوبی را در کسب و کارها میبینیم. مثالش همین تاکسیهای اینترنتی است که مردم روزانه استفاده میکنند. حال این را به بخش نظام توزیع کالاهای اساسی تعمیم دهید که اگر به ما اجازه دهند، میتوانیم موضوعات مختلفی را حل و فصل کنیم؛ بنابراین اقتصاد دیجیتال میتواند به کشور کمک کند ولی دیده نمیشود.»
الفت نسب با اشاره به مهاجرت فعالان حوزه آیتی، بیان کرد: «متاسفانه این همه نیروی انسانی نخبه وجود دارد ولی آنطور که شایسته است از آنها استفاده نمیشود. در کنار همه اینها کشورهای همسایه هستند که پیشنهادات چشمگیری چه برای کسانی که در حوزه اقتصاد دیجیتال کار میکنند و چه برای خود مجموعه پیشنهاد دارند که مدیران بیایند و کسب و کار را از فلان کشور راه اندازی کنند. این اتفاق به باور من یک اتفاق ناگوار است. کشور همین چند سال سرمایه جوان انسانی را دارد، اما این سرمایه در حال کم شدن است که خسرانی برای کشور است.»
|
جمعه ۱۶ آبان ۱۴۰۴ -
Friday 7 November 2025
|
ايران امروز |
|
جمعه ۱۶ آبان ۱۴۰۴ -
Friday 7 November 2025
|
ايران امروز |
خبرگزاری رویترز
مقامات اعلام کردند که زلزلهای به بزرگی ۶.۳ ریشتر اوایل روز دوشنبه در نزدیکی شهر مزار شریف در شمال افغانستان رخ داد که منجر به کشته شدن حداقل ۲۰ نفر، زخمی شدن صدها نفر و آسیب دیدن مسجد آبی تاریخی این شهر شد. احتمال افزایش تلفات وجود دارد.
سازمان زمینشناسی ایالات متحده اعلام کرد که این زلزله در عمق ۲۸ کیلومتری (۱۷.۴ مایلی) در نزدیکی مزار شریف رخ داده است که جمعیتی حدود ۵۲۳۰۰۰ نفر دارد.
شرافت زمان، سخنگوی وزارت بهداشت افغانستان، گفت که حداقل ۲۰ نفر کشته و حدود ۳۲۰ نفر زخمی شدهاند، اما مقامات هشدار دادند که با رسیدن تیمهای امداد و نجات به روستاهای دورافتاده در استانهای بلخ و سمنگان که بیشترین آسیب را دیدهاند، ممکن است تلفات افزایش یابد.
ویدیوهایی که در پلتفرم شبکه اجتماعی X به اشتراک گذاشته شده است، امدادگران را در حال جستجوی آوار برای یافتن بازماندگان نشان میدهد. یک ویدیو نشان میدهد که امدادگران در حال بیرون کشیدن اجسادی هستند که به نظر میرسد اجساد مردگان باشند. رویترز نتوانست بلافاصله تصاویر تلاشهای امدادرسانی را تأیید کند.
زمان گفت: «تیمهای امداد و نجات و بهداشت ما به منطقه رسیدهاند و تمام بیمارستانهای اطراف توسط رهبری برای درمان مجروحان در حالت آمادهباش قرار گرفتهاند.»
مسجد کبود
حاجی زید، سخنگوی استان بلخ، گفت که زلزله به بخشی از مسجد کبود، مقدسترین زیارتگاه مزار شریف، آسیب رسانده است.
این مسجد یکی از مقدسترین اماکن در افغانستان محسوب میشود و گمان میرود محل دفن پسرعمو و داماد پیامبر اسلام باشد. بنای فعلی در قرن پانزدهم ساخته شده است.
فیلمهایی که در شبکههای اجتماعی به اشتراک گذاشته شده و توسط رویترز تأیید شده است، نشان میدهد که سنگتراشیها و کاشیهای شکسته در حیاط مسجد افتادهاند، اگرچه بنای اصلی همچنان پابرجاست.
این فاجعه جدیدترین چالش برای دولت طالبان در افغانستان جنگزده است که پیش از این با بحرانهایی از جمله زلزله ماه اوت که هزاران نفر را کشت، کاهش شدید کمکهای خارجی و اخراج گسترده پناهندگان افغان توسط کشورهای همسایه دست و پنجه نرم میکند.
شرکت ملی برق افغانستان، در بیانیهای اعلام کرد که این زلزله باعث قطع برق در سراسر کشور از جمله کابل، پایتخت، شد.
سازمان زمینشناسی ایالات متحده اعلام کرد: «احتمال تلفات قابل توجه و گستردگی فاجعه وجود دارد».
گسلهای فعال
افغانستان به ویژه در برابر زلزله آسیبپذیر است زیرا روی دو گسل فعال قرار دارد که پتانسیل گسست و ایجاد خسارات گسترده را دارند.
در پایان ماه اوت، بیش از ۲۲۰۰ نفر در زلزله و پسلرزههای شدید در جنوب شرقی این کشور جنگزده کشته و هزاران نفر دیگر زخمی شدند.
|
جمعه ۱۶ آبان ۱۴۰۴ -
Friday 7 November 2025
|
ايران امروز |
|
جمعه ۱۶ آبان ۱۴۰۴ -
Friday 7 November 2025
|
ايران امروز |