سه شنبه ۲۲ مهر ۱۴۰۴ -
Tuesday 14 October 2025
|
ايران امروز |
بیبیسی: رییسجمهور ایالات متحده آمریکا در سخنرانی طولانی خود در پارلمان اسرائیل با بیان اینکه خروج از برجام «کار درستی» بوده، افزود: ما به ایران میگوییم ما آماده هستیم وقتی شما آماده باشید و این اتفاق خواهد افتاد. ایرانیان مردم سختکوشی هستند و نمیخواهند شاهد این وضعیت باشند
دونالد ترامپ افزود که ایران نیز به دنبال توافق است: «من به شما اطمینان میدهم که دنبال توافق هستند. شاید بگویند نیستیم ولی هستند. نه آمریکا و نه اسرائیل خصومتی با مردم ایران ندارند.»
ترامپ از رهبران جمهوری اسلامی خواست از تروریسم و حمایت از نیروهای نیابتی دست بکشند و موجودیت اسرائیل «به رسمیت بشناسند.»
رئیسجمهور آمریکا تاکید کرد: «ما به ایران میگوییم ما آماده هستیم وقتی شما آماده باشید و این اتفاق خواهد افتاد. ایرانیان مردم سختکوشی هستند و نمیخواهند شاهد این وضعیت باشند.»
او گفت که با همه اینها باز هم به سمت ایران «دست دوستی و همکاری» دراز میکند. ترامپ همچنین گفت: «هفتم اکتبر باید برای کشورهایی که درصدد نابودی اسرائیل هستند، درسی باشد که این تلاشها محکوم به شکست است.»
ترامپ: این سپیدهدمی نو برای خاورمیانه است
ترامپ در سخنرانیاش که بارها با تشویق نمایندگان پارلمان اسرائیل قطع شد، گفت که امروز صدای جنگ و آژیر خاموش و «سرزمین مقدس» در آرامش بوده است. رئیسجمهور آمریکا از «سپیدهدم نو» و «عصر طلایی» در خاورمیانه صحبت و از بنیامین نتانیاهو تمجید کرد و گفت او «آدم سختی برای کنار آمدن است.»
ترامپ از مارکو روبیو تقدیر کرد و گفت او نامش را به عنوان «بهترین» وزیر خارجه آمریکا ثبت خواهد کرد. رئیسجمهور آمریکا از پیت هگست، وزیر جنگ فعلی و وزیر دفاع سابق هم تشکر کرد. ترامپ از استیو ویتکاف، نماینده ویژهاش در امور خاورمیانه، برای «مهارتش» در مذاکره تعریف کرد.
رئیسجمهور آمریکا، در بخشی از سخنرانی خود در کنست اسرائیل، حملات هفتم اکتبر حماس به اسرائیل را «یکی از شیطانیترین هتکحرمتها» به یهودیان از زمان هولوکاست توصیف کرد. ترامپ با تاکید دوباره بر حمایت آمریکا از اسرائیل گفت: «لطفا بدانید که آمریکا در مورد آن دو سوگند جاودانه در کنار شما است: هرگز فراموش نمیکنیم و هرگز تکرار نخواهد شد.»
رئیسجمهور آمریکا افزود که کابوس طولانی و دردناک هم برای فلسطینیان و هم برای مردم اسرائیل به پایان رسیده است. اکنون دوران بسیار هیجانانگیزی برای اسرائیل و سرتاسر خاورمیانه» فرا رسیده است. در سرتاسر خاورمیانه، نیروهای عامل هرجومرج و ترور و ویرانی، که برای دههها بلای منطقه بوده است، اکنون ضعیف و منزوی و کاملا شکست خورده هستند.»
در جریان سخنرانی رئیسجمهور آمریکا در کنست، یکی از پرسروصداترین تشویقها برای دونالد ترامپ زمانی بود که گفت که عملا همه منطقه طرحی را تایید کرده است که به موجب آن غزه منطقهای غیرنظامی و حماس خلع سلاح خواهد شد. موضوع خلع سلاح حماس و غیرنظامی شدن غزه بخشی از طرح ۲۰ مادهای دونالد ترامپ است اما هنوز در مورد آن توافقی حاصل نشده است و به نظر میرسد که حماس آن را رد کرده است.
ترامپ در ادامه گفت که اسرائیل به هر هدفی که با «زور اسلحه» میشد محقق کرد، دستیافته است؛ اشاره تلویحی دیگری از سوی ترامپ در تایید حرفش مبنی بر اینکه جنگ به پایان رسیده است.
رئیسجمهور آمریکا در ادامه سخنرانی خود در کنست گفت: «بیبی (نتانیاهو) بارها و بارها با من تماس گرفت» و درخواست سلاح میکرد «آنقدر زیاد که اسرائیل قدرتمند و نیرومند شد... و همین بود که به صلح منجر شد.»
او همچنین با قدردانی از فرستاده ویژهاش، استیو ویتکاف، و جرد کوشنر، مشاور و دامادش، که به گفته ترامپ «اسرائیل را دوست دارد»، ادامه داد و همچنین از مارکو روبیو، وزیر خارجه، و پیت هگست، وزیر جنگ، نیز تشکرکرد. ترامپ گفت: «ما افراد واقعا فوقالعادهای داشتیم که روی این موضوع کار میکردند.»
پس از شوخی درباره دیر رسیدن به اجلاس مصر، ترامپ گفت در شرمالشیخ با سران چند کشور دیدار خواهد داشت. او همچنین گفت: «ما با هم نشان دادیم که صلح فقط یک امید نیست که دربارهاش رویاپردازی کنیم، بلکه واقعیتی است که میتوانیم روزبهروز آن را بنا کنیم.» دونالد ترامپ رو به بنیامین نتانیاهو گفت که دنیا «دارد دوباره عاشق اسرائیل میشود.»
رئیسجمهور آمریکا ابراز امیدواری کرد که کشورهای بیشتری به پیمان ابراهیم بپیوندند. توافق صلح اسرائیل و حماس موضوع اجلاس شرمالشیخ است. بیش از ۲۰ رهبر، از جمله کییر استارمر، نخستوزیر بریتانیا، در آن شرکت خواهند کرد.
تشکر نتانیاهو از ترامپ برای «تصمیمات شجاعانه»
پیش از سخنرانی دونالد ترامپ در کنست، بنیامین نتانیاهو، نخستوزیر اسرائیل، سخنانی ایراد کرد. نتانیاهو گفت که در روزی که «در تاریخ ثبت خواهد شد» دونالد ترامپ هم نامش در «تاریخ ملت ما» و جهان ثبت خواهد شد. او گفت: «چقدر ما برای این لحظه صبر کردیم.»
او افزود: «میخواهم از شما (دونالد ترامپ) شخصا و از جانب همه ملت (اسرائیل) قدردانی کنم.»
نخستوزیر اسرائیل، هم در سخنانش در کنست، از حمایت پرسابقه آمریکا از اسرائیل و از «تصمیمات شجاعانه» دونالد ترامپ در جریان جنگ ۱۲ روزه با ایران تشکر کرد. در جریان جنگ ۱۲ روزه اسرائیل با ایران، آمریکا هم شماری از تاسیسات هستهای ایران را بمباران کرد.
نتانیاهو گفت: «دونالد ترامپ بزرگترین دوستی است که اسرائیل هرگز در کاخ سفید داشته است.» بعد از این سخنان نتانیاهو، فریاد نام «ترامپ» از سوی حاضران در کنست طنین انداخت.
نخستوزیر اسرائیل «طرح صلح» ترامپ را «گامی سرنوشتساز» بهسوی صلح توصیف کرد و افزود: «من متعهد به این صلح هستم، شما متعهد به این صلح هستید، و با هم به این صلح دست خواهیم یافت.»
او در سخنرانیاش یک سری تشکر از ترامپ کرد از جمله به رسمیت شناختن «حق حاکمیت اسرائیل بر بلندیهای جولان»، شکل دادن به پیمان ابراهیم و «کنار کشیدن از توافق هستهای فاجعهبار ایران.» نتانیاهو گفت هیچ رئیسجمهور آمریکا به اندازه آقای ترامپ برای اسرائیل نکوشیده است. او سپس به شرحی از حمله هفتم اکتبر حماس و واکنش اسرانیل به آن پرداخت.
رئیس پارلمان اسرائیل: دونالد ترامپ، کوروش کبیر این دوران است
نشست پارلمان اسرائیل، کنست، با صحبتهای امیر اوهانا، رئیس پارلمان، آغاز شد. او با نام بردن از ترامپ و هیئت همراه او، از جمله مارکو روبیو، وزیر خارجه، استیو ویتکاف، نماینده ویژه آقای ترامپ در امور خاورمیانه، جرد کوشنر، داماد و مشاور، و ایوانکا، دختر ترامپ، به آنها خوشامد گفت.
اوهانا در سخنرانی طولانی خود تاکید کرد که اسرائیل نمیتواند اجازه دهد «تهدید ایران ادامه داشته باشد. او افزود: دونالد ترامپ، کوروش کبیر این دوران است.
سه شنبه ۲۲ مهر ۱۴۰۴ -
Tuesday 14 October 2025
|
ايران امروز |
اعتماد
فردا دومین سالگرد قتل داریوش مهرجویی و همسرش است؛ بامداد ۲۳ مهرماه ۱۴۰۲ اجساد داریوش مهرجویی و همسرش؛ وحیده محمدیفر که با ضربات متعدد چاقو در ویلای شخصیشان در شهرک زیبادشت در شهرستان فردیس استان البرز به قتل رسیده بودند، کشف شد. چند روز بعد از این حادثه هولناک، پلیس استان البرز بیش از ۱۰ مظنون را دستگیر کرد و تحقیقات آغاز شد.
در نهایت چهار متهم افغان به عنوان عاملان این جنایت معرفی شدند؛ با وجود ابهاماتی که در پرونده وجود داشت و بارها وکلای اولیای دم در گفتوگو با «اعتماد» به آنها اشاره کرده بودند، دادگاه متهم ردیف اول پرونده را «کریم» معرفی کرد، اما کریم بارها در جلسات دادگاه اتهام قتل را رد کرد و گفت که اصلا در زمان جنایت آنجا نبوده است.
با این حال دادگاه، متهم ردیف اول قتل داریوش مهرجویی و همسرش را به اتهام ارتکاب دو فقره قتل عمد به دو بار قصاص نفس و به اتهامات دیگر از جمله سرقت به حدود ۲۷ سال حبس و سه متهم دیگر را به اتهامات مختلف از قبیل شروع به قتل عمدی و معاونت در آن، ضرب و جرح عمدی و سرقت مجموعا ۷۷ سال حبس محکوم کرد.
وکلای اولیای دم بارها به ابهامات این پرونده اشاره کرده و به «اعتماد» گفته بودند: «با وجود رسیدگیهای صورت گرفته همچنان تناقضات متعدد در اظهارات محکومان وجود دارد و بسیاری از ابعاد این پرونده از جمله نحوه ورود به خانه؛ چگونگی استفاده از چاقوها و سایر آلات قتاله؛ نحوه مشارکت و معاونت در قتل و آثار به جا مانده از جرم در فضای خانه و بدن مقتولان هنوز مشخص نشده است.»
«نوبان فشندی» وکیل مادر وحیده محمدی فر گفته بود: «مهمترین و در عین حال مغفولترین بخش این پرونده فقدان پاسخی روشن و قانعکننده در مورد انگیزه ارتکاب جرم است؛ یعنی انگیزه شخصی کافی و قانعکنندهای برای ارتکاب چنین جنایتی آن هم با این درجه از سبعیت و بیرحمی در پرونده برای ما محرز نشد.»
همچنین «مانوش منوچهری» یکی دیگر از وکلای اولیای دم در مورد ابهامات این پرونده به «اعتماد» گفته بود: «متهمان انگیزه کافی برای جنایت علیه این دو نفر را نداشتند؛ بنابراین پای یک آمر دیگری به میان است که این چهار متهم فقط اجراکننده اوامر آن آمر بودهاند. غیر ازانگیزه متهمان و انکار شدید یکی از متهمان (کریم، متهم ردیف اول) مواردی که بسیار ابهامبرانگیز است؛
۱) پیدانکردن آلت قتالهای که مرحوم مهرجویی با آن به قتل رسیده است.
۲) عدم وجود رد خون مرحوم مهرجویی روی آلتقتاله کشف شده.
۳) پاک کردن اپلیکیشنهای گوشی بهطوری که خود اداره آگاهی هم نتوانست اپلیکیشنها را بازگرداند؛ چرا کارگران باید فقط گوشیهای خانم محمدیفر را سرقت و اپلیکیشنهای گوشی راپاک کنند و هیچ چیز ارزشمندی را سرقت نکنند!
۴) ساعت مراجعه متهمان به خانه مرحوم مهرجویی و اقدام ناگواری که باضربات متعدد چاقو انجام شده، نشان میدهد یک انگیزه بسیارقوی پشت این جنایت وجود دارد.
۵) عنصر معنوی جرم در پرونده مشهود نیست و برای ما قابل پذیرش نبوده است؛ مواردی که برخی رسانهها در ابتدا به آن اشاره کردند از جمله طلب ۳۰ میلیون تومانی و سرقت جاروبرقی هیچ کدام صحت ندارد و درپرونده موجود نیست.
با این حال عدم رعایت بسیاری از موارد در پرونده موجب شده افکار عمومی تصور کند قتل با انگیزه سرقت درست بوده است. حتی اگر قتل به دلیل سرقت نیز رخ داده باشد، باعث نمیشود که چنین قتلی آن هم به شیوه فجیع رخ دهد.»
با تمام این تفاسیر مردادماه سال جاری، نوبان فشندی، وکیل مادر وحیده محمدیفر از پایان رسیدگی قضایی به پرونده قتل داریوش مهرجویی و همسرش خبر داد و به «اعتماد» گفته بود: «اولیای دم خواستار مجازات جایگزین برای محکوم به قصاص شده، اما گذشت از قصاص به معنای چشم پوشی از مجازات نیست؛ خواهان اجرای اشد مجازات جایگزین هستیم. آنچه به عنوان تاریکترین و پرابهامترین بخش این پرونده باقی مانده، غفلت از پیجویی ریشهها؛ انگیزهها و علتهای ناپایدار ارتکاب جرم است؛ امری که اگر در مسیر تحقیقات بهطور دقیقتر پی گرفته میشد، شاید مسیر عدالت به افقی روشنتر میانجامید. مجازات مباشر، بیشناخت مسبب، نه تنها ناقص، بلکه گاه گمراهکننده است. همچنین انگیزههای منتسب شده به محکومان به هیچوجه تناسبی با شدت و عمق این جنایت هولناک ندارد. این عدم تناسب، هر ذهن جستوجوگری را به این سمت سوق میدهد که آیا در پس این جنایت ارادههایی فراتر از عاملان مستقیم وجود داشته است؟»
چند روز قبل از این جنایت هولناک، وحیده محمدیفر، همسر داریوش مهرجویی در پاسخ به سوالات «اعتماد» در مورد پستی که در صفحه اینستاگرام خود مبنی بر تهدیدشان با چاقو از طریق فردی ناشناس با لهجه غیر ایرانی گفته بود: «حدود ساعت ۸ در حالی که خانه در آرامش کامل بود ناگهان متوجه سر و صدای سگمان در حیاط خانه شدم. سریع در ورودی آشپزخانه را قفل کردم. تا اینکه متوجه شدم مقابل در ورودی ساختمان یک نفر با چاقو به شیشههای مات پنجره چسبیده است. هرچه از او خواستم خودش را معرفی کند هیچی نگفت. موبایلم نزدیکم نبود، ولی سعی کردم سرعت عمل داشته باشم. با صدای بلند گفتم؛ الان به ۱۱۰ زنگ میزنم. او هم در پاسخ به این حرف من گفت خب زنگ بزن. ترسیده بودم تا گفتم الو ۱۱۰ سارق فرار کرد. وقتی او در جواب به من گفت خب زنگ بزن، متوجه شدم؛ لهجه ایرانی ندارد. بعد از فرار سارق با نگهبانی شهرک تماس گرفتم. آنها هم سریع خودشان را به حیاط خانه ما رساندند و شروع به گشتن حیاط و کوچههای اطراف کردند، اما کسی را ندیدند. البته مدتی پیش هم یکسری وسایل از جمله سنتور مربوط به فیلم سنتوری را از خانه ما سرقت کردند که در حال حاضر وکیل همسرم پیگیر کارهای قانونی این موضوع است.»
محمدی فر همچنین در ادامه اظهار کرده بود: «قبلا خودمان باغبانی داشتیم که از ما سرقت کرد. بعدا متوجه شدیم که هم باغبان ما بوده و هم باغبان همسایه کناری ما. او را تحویل پلیس دادیم، اما همسایه کناری ما باغبان را بخشید و او آزاد شد. با توجه به اینکه برادر او دزد و همدستش بود به ما اطلاع دادند که باید او را پیدا کنیم و تحویل پلیس بدهیم. برادر باغبان ما در این شهرک کار میکند چرا باید خیلی راحت برای خودش آزاد باشد. ما اینجا از دست این افراد خیلی مصیبت کشیدیم، اما در مورد سنتور و یکسری وسایلی که فقط یک هنرمند ارزش آن را میتواند درک کند، باید گفت که به سرقت رفته و سرقت هم کار خودی بوده است. البته وکیلمان آقای سروری پیگیر آن است، اما قرار شده ما به طرف نگوییم تا از او بازجویی کنند.»
سه شنبه ۲۲ مهر ۱۴۰۴ -
Tuesday 14 October 2025
|
ايران امروز |
خبرگزاری رویترز / ۱۳ اکتبر ۲۰۲۵
دولت ونزوئلا روز دوشنبه اعلام کرد که در چارچوب بازسازی خدمات دیپلماتیک خود، سفارتهایش در نروژ و استرالیا را تعطیل خواهد کرد و در عوض سفارتهای جدیدی در بورکینافاسو و زیمبابوه افتتاح خواهد نمود. این تصمیم پس از چند هفته تنش فزاینده با ایالات متحده اتخاذ شده است.
دولت نیکلاس مادورو در بیانیهای اعلام کرد که این تعطیلیها بخشی از «تخصیص راهبردی منابع» هستند و خدمات کنسولی برای شهروندان ونزوئلایی در نروژ و استرالیا از طریق نمایندگیهای دیپلماتیک دیگر ارائه خواهد شد. جزئیات این خدمات در روزهای آینده منتشر خواهد شد.
وزارت امور خارجه نروژ اعلام کرد که اطلاعیهای رسمی درباره تعطیلی سفارت ونزوئلا دریافت کرده، اما دلیلی برای این تصمیم ارائه نشده است. نروژ در کاراکاس سفارت ندارد و امور مربوط به ونزوئلا را از طریق سفارت خود در بوگوتا، پایتخت کشور همسایه کلمبیا، پیگیری میکند.
سخنگوی وزارت خارجه نروژ به رویترز گفت: «این تصمیم تأسفبرانگیز است. با وجود اختلاف نظر در برخی مسائل، نروژ مایل است گفتوگو با ونزوئلا را باز نگه دارد و در این مسیر تلاش خواهد کرد.»
این اعلامیه تنها چند روز پس از آن منتشر شد که کمیته نوبل در اسلو اعلام کرد ماریا کورینا ماچادو، رهبر مخالفان ونزوئلا، به پاس تلاشهایش برای استقرار دموکراسی در این کشور آمریکای جنوبی، برنده جایزه نوبل صلح ۲۰۲۵ شده است. ماچادو این جایزه را به رئیسجمهور ایالات متحده، دونالد ترامپ، تقدیم کرد.
سخنگوی وزارت خارجه نروژ در واکنش به این موضوع گفت: «جایزه نوبل نهادی مستقل از دولت نروژ است و در خصوص مسائل مربوط به این جایزه، به کمیته نوبل ارجاع میدهیم.»
کریستیان برگ هارپویکن، دبیر کمیته نوبل، به رویترز گفت تعطیلی سفارت ونزوئلا موضوعی مرتبط با کمیته نیست.
او افزود: «وظیفه کمیته انتخاب شایستهترین برنده جایزه صلح نوبل است – و ماریا کورینا ماچادو بیتردید برندهای شایسته است.»
سفارت ونزوئلا در اسلو به درخواست ایمیلی برای اظهار نظر پاسخ نداد. تماسهای تلفنی با دو شماره درجشده در وبسایت سفارت، که خارج از ساعات کاری انجام شد، بدون پاسخ باقی ماند و حتی زنگ نخورد.
متحدان راهبردی
کاراکاس اعلام کرد که در عوض، سفارتهایی در «دو کشور برادر، متحدان راهبردی در مبارزه ضد استعماری و مقاومت در برابر فشارهای سلطهطلبانه» تأسیس خواهد کرد.
در ادامه آمده است که این سفارتهای جدید بستری برای آغاز پروژههای مشترک در زمینههای کشاورزی، انرژی، آموزش، معدن و سایر حوزههای دارای منافع مشترک خواهند بود.
تعطیلی سفارتها در دو کشور متحد ایالات متحده پس از چند هفته تنش فزاینده میان کاراکاس و واشنگتن صورت گرفت.
ونزوئلا از سازمان ملل خواستار حمایت در برابر چند حمله مرگبار نظامی ایالات متحده به کشتیهایی در سواحل کارائیب خود شد؛ حملاتی که واشنگتن مدعی است هدفشان کشتیهای حامل مواد مخدر بوده است. برخی متحدان آمریکا در شورای امنیت سازمان ملل خواستار کاهش تنش و آغاز گفتوگو شدند.
ونزوئلا اعلام کرده که در شرایطی قرار دارد که انتظار حمله نظامی قریبالوقوع به کشور منطقی به نظر میرسد و مادورو مدعی شده که ایالات متحده در پی تغییر حکومت در ونزوئلا است.
واشنگتن به این اتهام پاسخی نداده، اما رهبر سوسیالیست ونزوئلا را «رئیسجمهور غیرقانونی یک دولت مواد مخدر» خوانده است. همچنین ایالات متحده از تشکیل یک نیروی ویژه جدید مبارزه با مواد مخدر در فرماندهی جنوبی ارتش خود خبر داده؛ شاخهای نظامی که مسئولیت امور آمریکای لاتین را بر عهده دارد.
دولتهای زیمبابوه و بورکینافاسو مواضع نزدیکی با روسیه دارند؛ کشوری که در سازمان ملل از ونزوئلا حمایت کرده و ایالات متحده را به پیروی از «اصل کابوییِ شلیک اول» متهم کرده است.
سه شنبه ۲۲ مهر ۱۴۰۴ -
Tuesday 14 October 2025
|
ايران امروز |
سه شنبه ۲۲ مهر ۱۴۰۴ -
Tuesday 14 October 2025
|
ايران امروز |
سه شنبه ۲۲ مهر ۱۴۰۴ -
Tuesday 14 October 2025
|
ايران امروز |
سه شنبه ۲۲ مهر ۱۴۰۴ -
Tuesday 14 October 2025
|
ايران امروز |
سه شنبه ۲۲ مهر ۱۴۰۴ -
Tuesday 14 October 2025
|
ايران امروز |
سه شنبه ۲۲ مهر ۱۴۰۴ -
Tuesday 14 October 2025
|
ايران امروز |
سه شنبه ۲۲ مهر ۱۴۰۴ -
Tuesday 14 October 2025
|
ايران امروز |
خبرگزاری رویترز
جوئل موکیر، فیلیپ آژیون و پیتر هاویت روز دوشنبه جایزه نوبل اقتصاد ۲۰۲۵ را برای پژوهشهایشان درباره چگونگی تأثیر نوآوری و نیروهای «تخریب خلاق» بر رشد اقتصادی و ارتقای سطح زندگی در سراسر جهان دریافت کردند.
پژوهشهای آنها توضیح میدهد که چگونه فناوری به ایجاد محصولات و روشهای تولید جدید منجر میشود که جایگزین موارد قدیمی شده و در نتیجه، سطح زندگی، سلامت و کیفیت زندگی را بهبود میبخشد.
آکادمی سلطنتی علوم سوئد، که این جایزه را اعطا میکند، در بیانیهای اعلام کرد: «طی دو قرن گذشته، برای اولین بار در تاریخ، جهان شاهد رشد اقتصادی پایدار بوده است. این امر تعداد زیادی از مردم را از فقر نجات داده و پایههای رفاه ما را بنا نهاده است.»
رشد اقتصادی تضمینشده نیست
آکادمی اعلام کرد که برندگان جایزه نشان دادهاند این پیشرفت را نمیتوان قطعی دانست. دو نفر از برندگان جایزه همچنین تأکید کردند که سیاستهای تجاری دونالد ترامپ، رئیسجمهور آمریکا، مانعی برای رشد اقتصادی خواهد بود.
آکادمی افزود: «رکود اقتصادی، نه رشد، در بیشتر تاریخ بشر عادی بوده است. کارهای این پژوهشگران نشان میدهد که باید از تهدیدهای علیه ادامه رشد آگاه باشیم و با آنها مقابله کنیم.»
در حالی که اکثر اقتصاددانان رشد اقتصادی را عاملی برای رفاه میدانند، برخی معتقدند که این رشد لزوماً همیشه مثبت نیست.
جایزه نوبل اقتصاد ۲۰۲۴ به دارون عجماوغلو، سایمون جانسون و جیمز رابینسون برای پژوهش درباره نابرابری اعطا شد و بهویژه جانسون نشان داد که چگونه مزایای نوآوریهای فناورانه ممکن است به نفع نخبگان قدرتمند منحرف شود.
همچنین بحثهای شدیدی درباره سطح پایدار رشد اقتصادی در برابر تغییرات اقلیمی ناشی از فعالیتهای انسانی و تخریب محیطزیست وجود دارد.
این جایزه معتبر، که به طور رسمی با نام جایزه بانک مرکزی سوئد در علوم اقتصادی به یادبود آلفرد نوبل شناخته میشود، آخرین جایزهای است که امسال اعطا شد و ارزش آن ۱۱ میلیون کرون سوئد (۱.۲ میلیون دلار) است.
جوئل موکیر، استاد دانشگاه نورثوسترن در ایالات متحده، نیمی از این جایزه را دریافت کرد.
فیلیپ آژیون، استاد کالج دو فرانس، اینسید در پاریس و دانشکده اقتصاد لندن، و پیتر هاویت، استاد دانشگاه براون در ایالات متحده، نیمی دیگر از جایزه را به طور مشترک دریافت کردند.
آژیون: تعرفهها مانع رشد هستند
این جایزه در زمانی اعطا شده که اقتصاد جهانی در نقطه عطفی قرار دارد و بسیاری انتظار دارند هوش مصنوعی موج جدیدی از رشد را به همراه داشته باشد. این جایزه همچنین به خطرات استراتژیک عقبافتادگی اروپا از ایالات متحده و چین در فناوریهای آینده و هزینههای بالقوه موانع تجارت جهانی اشاره دارد.
آژیون در کنفرانس مطبوعاتی از طریق تماس تلفنی گفت که جهانیزدایی و موانع تعرفهای «موانع رشد» هستند و افزود: «هرچه بازار بزرگتر باشد، امکانات بیشتری برای تبادل ایدهها، انتقال فناوریها و رقابت سالم وجود دارد.»
وی افزود: «هر چیزی که مانع باز بودن شود، مانعی برای رشد است. من اکنون ابرهای تاریکی را میبینم که در حال جمع شدن هستند و فشار برای ایجاد موانع تجاری و باز بودن میآورند.»
آژیون از اروپا خواست تا از ایالات متحده و چین یاد بگیرد، که به گفته او راههایی برای آشتی دادن رقابت و سیاست صنعتی پیدا کردهاند.
او گفت: «در اروپا، به نام سیاست رقابتی، ما به شدت با هر نوع سیاست صنعتی مخالف بودیم. فکر میکنم باید در این زمینه پیشرفت کنیم و راههایی برای آشتی دادن سیاست صنعتی در حوزههایی مانند دفاع، اقلیم، هوش مصنوعی و زیستفناوری پیدا کنیم.»
هاویت: بازگرداندن مشاغل تولیدی به آمریکا مورد تردید است
هاویت، که گفت از دریافت این جایزه «کاملاً شوکه» شده است، نیز از سیاستهای تجاری ترامپ انتقاد کرد.
او به رویترز گفت: «کاملاً واضح است که این سیاستها با کاهش آنچه ما اثر مقیاس مینامیم، نوآوری را دلسرد میکنند. شروع یک جنگ تعرفهای فقط اندازه بازار را برای همه کاهش میدهد.»
وی افزود که تلاش برای بازگرداندن مشاغل تولیدی به ایالات متحده شاید از نظر سیاسی منطقی باشد، اما سیاست اقتصادی خوبی نیست.
او گفت: «ما در طراحی کفشهای دویدن خوب هستیم، اما بهتر است تولید آنها را به دیگران واگذار کنیم.»
برندگان پیشین شامل کروگمن و فریدمن
جوایز پزشکی، فیزیک، شیمی، صلح و ادبیات هفته گذشته اعلام شدند.
این جوایز بر اساس وصیتنامه آلفرد نوبل، مخترع دینامیت و تاجر سوئدی، از سال ۱۹۰۱ اهدا شدهاند، با چند وقفه که عمدتاً به دلیل جنگهای جهانی بوده است.
جایزه اقتصاد بعدها تأسیس شد و برای اولین بار در سال ۱۹۶۹ به راگنار فریش از نروژ و یان تینبرگن از هلند برای کار در مدلسازی پویای اقتصادی اهدا شد. برادر یان تینبرگن، نیکلاس، نیز در سال ۱۹۷۳ جایزه پزشکی را دریافت کرد.
اگرچه تعداد کمی از اقتصاددانان چهرههای شناختهشدهای هستند، برندگان نسبتاً معروف شامل بن برنانکه، رئیس سابق فدرال رزرو آمریکا، و پل کروگمن و میلتون فریدمن هستند.
سه شنبه ۲۲ مهر ۱۴۰۴ -
Tuesday 14 October 2025
|
ايران امروز |
الکساندر کورنول، نضال المغربی و اندرو میلز / خبرگزاری رویترز
روز دوشنبه، جنبش حماس آخرین ۲۰ گروگان اسرائیلی زنده را طبق توافق آتشبس میانجیگریشده توسط ایالات متحده آزاد کرد؛ گامی بزرگ در مسیر پایان دادن به دو سال جنگ ویرانگر در غزه. رئیسجمهور ایالات متحده، دونالد ترامپ، این تحول را «طلوع تاریخی خاورمیانهای نوین» توصیف کرد.
ارتش اسرائیل اعلام کرد که تمامی گروگانهایی که زنده بودنشان تأیید شده بود، پس از انتقال از غزه توسط صلیب سرخ دریافت شدهاند. این خبر موجب شادی، در آغوش گرفتن و اشک ریختن هزاران نفر در «میدان گروگانها» در تلآویو شد.
اتوبوسهایی حامل فلسطینیهای آزادشده از زندانهای اسرائیل نیز وارد غزه شدند. یکی از مسئولان دخیل در عملیات به رویترز گفت که این انتقال بخشی از توافق آتشبس بوده است.
ترامپ در سخنرانی خود در کنست (پارلمان اسرائیل) که پیش از سفر به مصر برای شرکت در نشستی با هدف ایجاد شرایط صلح پایدار در غزه ایراد خواهد شد، میگوید: «آسمان آرام است، سلاحها خاموشاند، آژیرها ساکتاند و خورشید بر سرزمینی مقدس که سرانجام به صلح رسیده طلوع میکند.»
با این حال، موانع بزرگی همچنان بر سر راه حل پایدار برای درگیری غزه وجود دارد؛ چه برسد به حل مناقشه گستردهتر اسرائیل و فلسطین یا شکافهای عمیق دیگر در خاورمیانهای که مدتها ناآرام بوده است.
نشست پیگیری برای بررسی آینده غزه
آزادی گروگانها و زندانیان فلسطینی بخش حیاتی مرحله نخست توافق آتشبس است که هفته گذشته در شهر ساحلی شرمالشیخ مصر حاصل شد؛ جایی که نشست روز دوشنبه نیز در آن برگزار خواهد شد.
بیش از ۲۰ رهبر جهانی قرار است گامهای بعدی را در قالب طرح ۲۰ مادهای ترامپ بررسی کنند؛ طرحی که هدف آن دستیابی به صلح پایدار پس از دو سال جنگ است. این جنگ از حمله مرزی حماس در ۷ اکتبر ۲۰۲۳ آغاز شد که حدود ۱۲۰۰ کشته و ۲۵۱ گروگان برجای گذاشت.
از آن زمان، حملات هوایی، توپخانهای و زمینی اسرائیل غزه را ویران کرده و به گفته مقامات بهداشت این منطقه، بیش از ۶۷ هزار فلسطینی کشته شدهاند. این اقدامات بخشهای وسیعی از غزه را نابود کرده و بحران انسانی گستردهای به وجود آورده است.
«بازگشتهام، مردم اسرائیل زندهاند»؛ پیام یکی از گروگانهای آزادشده
تصاویر اولیه از شش گروگان آزادشده اسرائیلی که توسط ارتش منتشر شد، آنها را ایستاده، برخی با لبخند و در حال گفتگو با سربازان نشان میداد.
گای گلبوآ-دالال، یکی از گروگانهای آزادشده، هنگام پرواز با بالگرد اسرائیلی از غزه، روی تختهای نوشت: «بازگشتهام – مردم اسرائیل زندهاند». این تصویر از تلویزیون اسرائیل پخش شد.
ویکی کوهن، مادر گروگان نیمرود کوهن، در مسیر خود به اردوگاه نظامی رئیم، جایی که گروگانها منتقل میشدند، گفت: «خیلی هیجانزدهام. سرشار از شادیام. تصور احساس این لحظه دشوار است. تمام شب نخوابیدم.»
در غزه، حدود دوازده مرد مسلح نقابدار با لباس سیاه، که ظاهراً اعضای شاخه نظامی حماس بودند، وارد بیمارستان ناصر شدند؛ جایی که صحنه و صندلیهایی برای استقبال از زندانیان فلسطینی آزادشده آماده شده بود.
عماد ابو جودات، پدر شش فرزند از شهر غزه، در حالی که مراسم تحویل را از طریق تلفن همراهش دنبال میکرد، گفت: «امیدوارم این تصاویر پایان این جنگ باشند. دوستان و بستگانمان را از دست دادیم، خانهها و شهرمان را از دست دادیم.»
موانع احتمالی پیشرو
دولت ترامپ این توافق را با همکاری مصر، قطر و ترکیه میانجیگری کرد. مرحله بعدی شامل تشکیل نهادی بینالمللی به نام «شورای صلح» به رهبری ترامپ خواهد بود.
با این حال، خطر شکست همچنان وجود دارد. گامهای بعدی که در گذشته موجب شکست آتشبسها شدهاند، هنوز مورد توافق قرار نگرفتهاند؛ از جمله نحوه اداره غزه پس از پایان درگیریها و سرنوشت نهایی حماس.
حضور نیروهای مسلح حماس در بیمارستان ناصر در روز دوشنبه، نگرانیهای اسرائیل درباره ادامه سلطه این گروه اسلامگرا بر غزه را برجسته کرد؛ جایی که از سال ۲۰۰۷ تحت کنترل حماس بوده است.
به گفته یک منبع امنیتی فلسطینی، نیروهای حماس در جریان عملیات امنیتی پس از عقبنشینی نیروهای اسرائیلی، ۳۲ نفر را که «باند» نامیده شدند، در شهر غزه کشتند.
ترامپ هنگام ورود به کنست گفت که گروه حماس طبق طرح او باید خلع سلاح شود.
نقاط اختلاف دیگر ممکن است شامل ادامه عقبنشینی اسرائیل از غزه فراتر از خطوط فعلی و حرکت به سوی تشکیل کشور فلسطین باشد؛ موضوعی که بسیاری از اسرائیلیها با آن مخالفاند.
ترامپ چهارمین رئیسجمهور ایالات متحده خواهد بود که در کنست سخنرانی میکند؛ پس از جیمی کارتر در ۱۹۷۹، بیل کلینتون در ۱۹۹۴ و جورج دبلیو بوش در ۲۰۰۸.
دریایی از ویرانی
اجساد برخی از ۲۶ گروگان کشتهشده تأییدشده و دو نفر دیگر که سرنوشتشان نامشخص است، نیز قرار است روز دوشنبه تحویل داده شوند. کمیتهای برای یافتن اجسادی که احتمالاً در میان آوار و بینظمی غزه گم شدهاند، تشکیل شده است.
دهها اتوبوس حامل حدود ۲۰۰۰ زندانی فلسطینی که طبق توافق از زندانهای اسرائیل آزاد شدهاند، وارد غزه شدند. بیشتر آنها در جریان جنگ توسط نیروهای اسرائیلی بازداشت شده بودند، اما این گروه شامل ۲۵۰ زندانی محکوم به مشارکت در حملات مرگبار یا مظنون به جرایم امنیتی نیز بود.
دو سال جنگ، غزه را به دریایی از آوار تبدیل کرده و تقریباً تمامی ۲/۲ میلیون ساکن آن را بیخانمان کرده است. این جنگ همچنین موجب گسترش درگیریهای اسرائیل با ایران، حزبالله لبنان و حوثیهای یمن شده و چهره خاورمیانه را دگرگون کرده است.
تام فلچر، رئیس امور بشردوستانه سازمان ملل، در شبکه اجتماعی X اعلام کرد که اسرائیل با ارسال کمکهای اضطراری بیشتر موافقت کرده است. آژانس امدادرسانی سازمان ملل در غزه (UNRWA) نیز از اسرائیل خواست اجازه دهد بدون مانع در این منطقه فعالیت کند.
سه شنبه ۲۲ مهر ۱۴۰۴ -
Tuesday 14 October 2025
|
ايران امروز |
سه شنبه ۲۲ مهر ۱۴۰۴ -
Tuesday 14 October 2025
|
ايران امروز |
باراک راوید / آکسیوس
سه منبع آگاه به اکسیوس گفتند که دیدار غیرمعمول و دراماتیک چهارشنبه گذشته (۸ اکتبر ۲۰۲۵)، بین فرستادگان رئیس جمهور ترامپ و رهبران حماس به دستیابی به توافق صلح غزه کمک کرد.
چرا این دیدار مهم است: یکی از موانع رسیدن به توافق این بود که رهبران حماس نگران بودند که اسرائیل پس از آزادی گروگانهایش، جنگ را از سر بگیرد.
یکی از منابع مدعی شد که برای دستیابی به توافق، استیو ویتکوف و جارد کوشنر باید حضوری با رهبران حماس دیدار میکردند و مستقیماً به آنها اطمینان میدادند که ترامپ اجازه چنین اتفاقی را نمیدهد، البته تا زمانی که این گروه به تعهدات خود در قبال توافق پایبند باشد.
چگونگی وقوع این اتفاق: یک روز قبل، ترامپ به طور خصوصی به ویتکوف و کوشنر اجازه داده بود که در صورت لزوم برای انعقاد توافق، با رهبران حماس دیدار کنند. این اتفاق زمانی رخ داد که آنها در دفتر بیضی شکل و قبل از عزیمت به مصر با یکدیگر ملاقات کردند.
ویتکوف پس از ورود به شرم الشیخ، واسطههای قطری، مصری و ترکی را از چراغ سبز ترامپ مطلع کرد.
به گفته یکی از منابع، چهارشنبه شب حدود ساعت ۱۱ شب به وقت محلی، میانجیهای قطری به ویلای ویتکوف در هتل فور سیزنز آمدند، گفتند که مذاکرات به بنبست رسیده و پرسیدند که آیا نمایندگان ایالات متحده آماده ملاقات با حماس هستند یا خیر.
یک مقام ارشد قطری به ویتکوف گفت: “ما فکر میکنیم اگر با آنها ملاقات کنید و دستشان را بفشارید، توافقی حاصل خواهد شد.”
پشت صحنه: چند دقیقه بعد، ویتکوف و کوشنر وارد ویلای دیگری در تفرجگاه دریای سرخ شدند.
در داخل ویلا، روسای اطلاعات مصر و ترکیه، مقامات ارشد قطری و چهار نفر از رهبران ارشد حماس که در مذاکرات شرکت داشتند، صف کشیده بودند. تیم حماس توسط خلیل الحیه رهبری میشد که سه هفته قبل از یک سوء قصد اسرائیل در دوحه جان سالم به در برده بود.
در جلسهای که حدود ۴۵ دقیقه طول کشید، ویتکوف به مقامات حماس گفت که گروگانها اکنون “بیشتر یک دردسر برای شما هستند تا یک دارایی”. به گفته یکی از منابع، ویتکوف گفت: “وقت آن رسیده که با مرحله اول توافق پیش بروید و مردم را در دو طرف مرز به خانه برگردانید.”
الحیا پرسید که آیا ویتکوف و کوشنر پیامی از ترامپ دارند یا خیر. به گفته این منبع، ویتکوف گفت: “پیام رئیس جمهور ترامپ این است که با شما منصفانه رفتار خواهد شد و او از هر ۲۰ بند طرح صلح خود حمایت میکند و اطمینان حاصل خواهد کرد که همه آنها اجرا شوند.”
وقتی جلسه تمام شد، رهبران حماس به همراه میانجیگران مصری، قطری و ترکی به اتاق جداگانهای رفتند. چند دقیقه بعد، حسن رشاد، رئیس سازمان اطلاعات مصر، به همراه همتایان ترک و قطری خود بازگشت.
او به ویتکاف و کوشنر گفت: «بر اساس جلسهای که داشتیم، به توافق رسیدیم.»
فلش بک: جلسه در شرم الشیخ دومین تعامل مستقیم قابل توجه بین دولت ترامپ و حماس بود.
در ماه مارس، آدام بوهلر، فرستاده آمریکایی، در تلاش برای آزادی گروگان آمریکایی ادان الکساندر و بازیابی اجساد چهار آمریکایی دیگر که توسط این گروه ربوده شده بودند، جلسات بیسابقهای با رهبران حماس در دوحه برگزار کرد.
این توافق تا حدودی به دلیل مخالفت شدید دولت اسرائیل که در ابتدا از مذاکرات مستقیم بیاطلاع بود، با شکست مواجه شد.
خلاصه: یکی از منابع مدعی شد که تمایل ویتکوف و کوشنر برای دیدار با رهبران حماس، علیرغم خطرات سیاسی موجود، به این گروه نشان داد که ایالات متحده در مورد دستیابی و اجرای یک توافق جدی است.
به همین دلیل است که وقتی فرستادگان رئیس جمهور ترامپ قول دادند که این توافق به طور کامل اجرا خواهد شد، آنها به آن باور داشتند.
سه شنبه ۲۲ مهر ۱۴۰۴ -
Tuesday 14 October 2025
|
ايران امروز |
مظلوم عبدی، رهبر کردهای سوریه، در گفتوگو با خبرگزاری فرانسه (AFP)، اعلام کرد که در مورد ادغام «نیروهای دموکراتیک سوریه» (SDF) به رهبری «یگانهای مدافع خلق» (YPG) در ارتش سوریه با دمشق «توافق اولیه» حاصل شده است.
عبدی، رهبر «نیروهای دموکراتیک سوریه»، هفته گذشته در دمشق با احمد شرع، رئیس جمهور انتقالی سوریه، دیدار کرد. سفیر ایالات متحده در آنکارا و نماینده ویژه ایالات متحده در امور سوریه، تام باراک، و فرمانده ایالات متحده، برد کوپر، نیز در این جلسه حضور داشتند.
نیروهای دموکراتیک سوریه (SDF) که منطقه وسیعی از شمال شرقی سوریه را کنترل میکنند، مارس گذشته توافقی را با دولت جدید سوریه برای ادغام نهادهای مدنی و نظامی در منطقه در دولت مرکزی امضا کردند. با این حال، مفاد این توافقنامه اجرا نشده است.
عبدی در مصاحبه با خبرگزاری فرانسه در یک پایگاه نظامی در شهر حسکه در شمال شرقی سوریه که تحت کنترل نیروهای دموکراتیک سوریه است، گفت: «آنچه در مورد مذاکرات اخیر ما در دمشق جدید است، عزم مشترک و اراده قوی برای تسریع در اجرای مفاد است.»
عبدی افزود: «مهمترین نکته این است که توافق اولیهای در مورد مکانیسم ادغام نیروهای دموکراتیک سوریه و نیروهای امنیت داخلی (کرد) در چارچوب وزارتخانههای دفاع و کشور حاصل شده است.»
عبدی، رهبر نیروهای دموکراتیک سوریه، گزارش داد که هیئتهای نظامی و امنیتی کرد در حال حاضر برای بحث در مورد مکانیسم ادغام در دمشق هستند.
کردهای سوریه تخمین میزنند که تعداد کل نیروهای دموکراتیک سوریه و نیروهای امنیت داخلی حدود ۱۰۰ هزار نفر است.
پس از سرنگونی بشار اسد در سوریه در دسامبر گذشته، دولت احمد شرع اعلام کرد که همه گروههای مسلح منحل شده و این ساختارها به بخشی از ارتش رسمی تبدیل خواهند شد.
چه مسائلی مورد توافق قرار گرفت؟
عبدی اظهار داشت که نیروهای دموکراتیک سوریه “با ادغام در وزارت دفاع سوریه، بازسازی خواهند شد.”
با این حال، مسائلی نیز وجود دارد که طرفین در مورد آنها اختلاف نظر دارند. عبدی گفت: “ما خواستار یک سیستم غیرمتمرکز در سوریه هستیم. ما در این مورد به توافق نرسیدهایم.” و افزود که آنها “به مذاکرات برای یافتن فرمول مشترکی که همه بتوانند آن را بپذیرند، ادامه میدهند.”
عبدی تأکید کرد که آنها در مورد “تمامیت ارضی سوریه، وحدت نمادهای ملی، استقلال فرآیندهای تصمیمگیری سیاسی در کشور و مبارزه با تروریسم” به توافق رسیدهاند. وی افزود: “همه ما موافقیم که سوریه نباید به دوره جنگ بازگردد و ثبات و امنیت باید تضمین شود. من معتقدم که این عوامل برای دستیابی به یک توافق پایدار کافی خواهد بود.”
عبدی، رهبر نیروهای دموکراتیک سوریه، اظهار داشت که در آخرین دیدارش با الشرع، درخواست کرده است که «برخی از بندها اصلاح شوند یا بندهای جدیدی به اعلامیه قانون اساسی که در ماه مارس اعلام شد، اضافه شود».
او گفت که در این مورد «پاسخ مثبتی» دریافت کرده و امیدوار است «این اتفاق به زودی رخ دهد». عبدی اظهار داشت که درخواستهای او به ویژه مربوط به بندهایی است که «حقوق مردم کرد را در قانون اساسی تضمین میکند.»
تأکید بر نقش ترکیه
عبدی، رهبر نیروهای دموکراتیک سوریه، همچنین از ایالات متحده و فرانسه برای تسهیل مذاکرات با دمشق تشکر کرد.
وقتی از عبدی در مورد دیدگاهش در مورد موضع آنکارا، یکی از بزرگترین حامیان دولت جدید سوریه به رهبری الشرع، در این فرآیند سوال شد، او گفت که «شانس موفقیت مذاکرات، البته، به نقشی که ترکیه ایفا میکند بستگی دارد» و امیدوار است که ترکیه «نقش حمایتی و مشارکتی در این روند مذاکرات جاری ایفا کند.»
رجب طیب اردوغان، رئیس جمهور ترکیه، چهارشنبه گذشته با اشاره به توافق دهم مارس گفت: «نیروهای دموکراتیک سوریه باید به وعده خود عمل کنند. آنها باید ادغام خود را با سوریه تکمیل کنند.»
عبدی اظهار داشت که آنها هنوز در مورد موضوع منابع نفتی در منطقه تحت کنترل نیروهای دموکراتیک سوریه با دمشق صحبت نکردهاند، اما مطمئناً این موضوع در دستور کار مذاکرات آینده قرار خواهد گرفت.
عبدی گفت: «نفت و سایر منابع زیرزمینی در شمال شرقی سوریه متعلق به همه سوریها است و درآمد آنها باید به طور عادلانه در تمام استانهای سوریه توزیع شود.»
سه شنبه ۲۲ مهر ۱۴۰۴ -
Tuesday 14 October 2025
|
ايران امروز |
خبرگزاری رویترز
دونالد ترامپ، رئیسجمهور آمریکا، روز یکشنبه اعلام کرد جنگ غزه به پایان رسیده و خاورمیانه در مسیر «عادیسازی» قرار دارد. ترامپ این سخنان را در حالی بیان کرد که به مقصد اسرائیل در پرواز بود و این کشور در انتظار آزادی گروگانهای اسرائیلی توسط حماس است؛ همزمان، رهبران جهان نیز برای رایزنی درباره گامهای بعدی در مسیر صلح گرد هم میآیند.
ترامپ در جمع خبرنگاران حاضر در هواپیمای اختصاصی ریاستجمهوری آمریکا (ایرفورس وان) گفت: «جنگ تمام شده، این را میدانید.» او در پاسخ به پرسشی درباره چشمانداز منطقه افزود: «فکر میکنم اوضاع به سمت عادی شدن پیش میرود.»
روز یکشنبه، آتشبس بین اسرائیل و حماس برای سومین روز متوالی در غزه پابرجا ماند و همزمان، انتظار میرفت گروگانهای اسرائیلی و زندانیان فلسطینی آزاد شوند. ترامپ نیز قرار است در همین روز در پارلمان اسرائیل سخنرانی کند.
هزاران فلسطینی همچنان به سمت شمال و شهر غزه حرکت میکنند؛ شهری که در دو ماه گذشته هدف حملات سنگین اسرائیل بوده است. آنها امیدوارند آتشبس، پایان واقعی جنگ را رقم بزند.
بنیامین نتانیاهو، نخستوزیر اسرائیل، در بیانیهای تلویزیونی گفت: «فردا آغاز یک مسیر تازه است؛ مسیر ساختن، مسیر التیام و امیدوارم – مسیر پیوند قلبها.»
این امیدواری گسترده در میان ساکنان غزه نیز دیده میشود، اگرچه خستگی ناشی از دو سال جنگ و ویرانی همهجانبه، شادی مردم را کمرنگ کرده است. عبدالئه ابو سَعَده، شهروند غزه، گفت: «مردم خوشحالاند، اما این شادی با خستگی شدید همراه است.»
سخنگوی دولت اسرائیل، شوش بدروسیان، اعلام کرد انتظار میرود آزادی گروگانها از بامداد دوشنبه آغاز شود و ۲۰ گروگان زنده بهطور همزمان آزاد شوند. او افزود در صورت آزادی زودتر گروگانها، اسرائیل آماده دریافت آنان است. پس از آن، قرار است اجساد ۲۸ گروگان کشتهشده نیز تحویل داده شود.
ترامپ در راه کنست
طبق توافق آتشبس، حماس باید تا ظهر دوشنبه (ساعت ۹:۰۰ به وقت گرینویچ) بقیه گروگانها را آزاد کند. این افراد در ۷ اکتبر ۲۰۲۳، هنگام حمله ناگهانی نیروهای حماس به خاک اسرائیل به اسارت گرفته شدند؛ حملهای که آتش جنگ را شعلهور ساخت.
غال هیرش، هماهنگکننده پرونده گروگانها در اسرائیل، روز پنجشنبه گفت کمیتهای ویژه برای یافتن محل اجساد هر گروگان کشتهشده که حماس نتواند پیدا کند، تشکیل خواهد شد.
ترامپ قرار است روز دوشنبه وارد اسرائیل شود، در کنست (پارلمان اسرائیل) سخنرانی کند و سپس به شرمالشیخ مصر برود تا در اجلاس سران جهانی برای پایان جنگ غزه شرکت کند. محمود عباس، رئیس تشکیلات خودگردان فلسطین نیز در این اجلاس حضور خواهد داشت.
فرستادگان ترامپ، استیو ویتکوف و جرد کوشنر، روز شنبه در تجمعی در تلآویو سخنرانی کردند؛ تجمعی که بسیاری از اسرائیلیها امیدوار بودند آخرین گردهمایی برای درخواست آزادی گروگانها و پایان جنگ باشد.
ایالات متحده همراه با مصر، قطر و ترکیه میانجی توافق اولیه آتشبس بین اسرائیل و حماس بودهاند؛ توافقی شامل آزادی گروگانها توسط حماس و آزادی زندانیان و بازداشتشدگان توسط اسرائیل.
دالیا یوسف، شرکتکننده در تظاهرات، گفت: «دو سال منتظر این روز و این لحظه بودیم... همه ما برای خانواده گروگانها خوشحالیم که سرانجام آنها را خواهیم دید.» او از ترامپ تشکر کرد.
بازگشت به شمال غزه و ویرانی گسترده
سازمان زندانهای اسرائیل اعلام کرد برخی زندانیان فلسطینی را پیش از آزادی، به زندانهای دیگر منتقل کرده است. وزارت دادگستری اسرائیل فهرست ۲۵۰ زندانی فلسطینی محکوم به قتل و جرائم سنگین را منتشر کرد که قرار است آزاد شوند. این فهرست شامل فرماندهان ارشد حماس یا چهرههای برجسته دیگر گروهها مانند مروان برغوثی یا احمد سعدات نیست.
دفتر اطلاعرسانی زندانیان حماس اعلام کرد گفتوگو با طرف اسرائیلی درباره فهرست آزادشدگان ادامه دارد. بر اساس توافق، اسرائیل همچنین قرار است ۱۷۰۰ فلسطینی بازداشتشده در غزه از ۷ اکتبر ۲۰۲۳، ۲۲ نوجوان فلسطینی و اجساد ۳۶۰ نیروی مسلح را آزاد کند. سخنگوی دولت اسرائیل گفت آزادی زندانیان پس از رسیدن گروگانهای زنده به خاک اسرائیل انجام میشود.
وزیر دفاع اسرائیل، اسرائیل کاتس، اعلام کرد پس از آزادی گروگانها، ارتش تونلهای زیرزمینی حماس در غزه را منهدم خواهد کرد.
فلسطینیهای بازگشته به شمال غزه، از ویرانی گسترده گزارش میدهند. امدادگران هشدار دادهاند خطر وجود مهمات عملنکرده و بمبها در منطقه وجود دارد.
امجد الشوا، رئیس یک سازمان فلسطینی هماهنگکننده با گروههای امدادی، برآورد کرد ۳۰۰ هزار چادر برای اسکان موقت ۱.۵ میلیون آواره غزه نیاز است.
رامی محمدعلی، ۳۷ ساله، که همراه پسرش ۱۵ کیلومتر از دیرالبلح تا شهر غزه پیادهروی کرده، گفت: «تخریبهایی که دیدیم باورکردنی نبود.» او افزود: «خوشحالیم به غزه برگشتهایم، اما همزمان، احساس تلخی نسبت به این ویرانی داریم.» او از دیدن بقایای اجساد انسانی در طول مسیر نیز خبر داد.
سه شنبه ۲۲ مهر ۱۴۰۴ -
Tuesday 14 October 2025
|
ايران امروز |
مهدی بیکاوغلی / اعتماد
«برخی نمایندگان رادیکال به دنبال وارد کردن مفاد قانون حجاب و عفاف در لایحه منع خشونت علیه زنان هستند!!!» این عباراتی که برخی فعالان حوزه زنان آن را به کار میگیرند تا به جامعه و دولت نسبت به برخی تحرکات رادیکال تذکار دهند. هر چند شاید باور کردن آن دشوار باشد، اما پیگیریهای «اعتماد» از راهروهای بهارستان گویای این واقعیت است که برخی نمایندگان رادیکال مجلس زمانی که از اجرای قانون حجاب و عفاف ناامید شدهاند، به هر ترفندی کمر همت بستهاند تا محتوای سلبی مورد نظر خود که با تصمیم شعام در قانون حجاب و عفاف تعلیق شده را در قالب تازهای در لایحه منع خشونت علیه زنان بازآفرینی کنند!
استفاده از عباراتی چون «اولویت زیست غیرتمندانه مردان» و گنجاندن بحث پوشش زنان در لایحهای که توسط معاونت زنان دولت سیزدهم اجرایی شده، بخشی از مصادیقی است که از قانون حجاب و عفاف وارد لایحه منع خشونت علیه زنان شده است. این در حالی است که رییسجمهور پزشکیان و معاونت امور زنانش بارها خواستار استرداد لایحه و اصلاح آن شدهاند. اما برخی طیفها در مجلس به دنبال استفاده ابزاری از موضوع منع خشونت از زنان برای پیگیری طرحهای سلبی خود هستند.
دیروز اما معصومه ابتکار و شهیندخت مولاوردی دو معاون اسبق امور زنان و خانواده در دولتهای یازدهم و دوازدهم طی نامهای خطاب به پزشکیان خواستار توجه دولت به برخی تغییرات شکلی و ماهوی لایحه منع خشونت و ضرورت اصلاح آن شدند. این نامه که به امضای شهیندخت مولاوردی و معصومه ابتکار، معاونان رییسجمهور در دولتهای یازدهم و دوازدهم رسیده، نسبت به حذف سازوکارهای بازدارنده و حمایتی از زنان و خانواده در برابر خشونت، هشدار داده و آن را عامل دامن زدن به شکافها و تهدیدی برای انسجام اجتماعی قلمداد کرده است.
«اعتماد» برای بررسی این موضوع گفتوگوهایی را با مریم باقی و زهرا نژادبهرام، دو فعال حوزه زنان انجام داده تا درباره تلاش برخی طیفها برای استحاله لایحه منع خشونت علیه زنان بحث و تبادل نظر کند.
مریم باقی: دستورالعملهایی برای پوشش زنان در لایحه منع خشونت قرار داده شده است
مریم باقی دانشآموخته حقوق و فعال مدنی در زمینه حقوق و زنان در گفتوگو با «اعتماد» درباره چرایی تاخیر در اصلاح و تصویب لایحهای که قرار است از زنان در برابر نمودهای خشونت حمایت کند، میگوید: «۱۴ سال است که لایحه منع خشونت علیه زنان در مسیر پاستور به بهارستان و بالعکس در رفت و آمد است. فعالان حوزه زنان، جامعه مدنی و بسیاری از زنان آسیبدیده در انتظار تصویب این لایحه هستند تا یک ساختار حقوقی و قانونی برای حمایت از زنان در برابر خشونت ایجاد شود. پس از رفت و آمدهای فراوان انتظار این بود که لایحه با توافق دولت و مجلس نهایی شود. اما اتفاق بدتری رخ داد و لایحه به اندازهای در کمیسیون اجتماعی مجلس دچار تغییرات بنیادین شد که ماهیت آن تغییر کرد.»
باقی ادامه میدهد: «کار به جایی رسید که دولت چهاردهم اعلام کرد لایحه را پس میگیرد تا با انجام اصلاحات مورد نظر، لایحه دوباره راهی بهارستان شود. طیفهای خاصی در مجلس بلافاصله پس از آگاهی از نیت دولت برای به روزآوری لایحه در راستای مطالبات زنان و جامعه مدنی تصمیم گرفتند، لایحه را بر اساس نقشه راه دولت سیزدهم و بدون انجام اصلاحات مورد نظر دولت چهاردهم تصویب کند! لایحه دولت سیزدهم به گونهای است که حتی عنوان خشونت علیه زنان بر بلندای لایحه قرار نگرفته است. تلاش برخی طیفها در مجلس پیگیری لایحه در سکوت است.»
او یادآور میشود: «برخی پیگیریها حاکی از آن است آن دسته از نمایندگانی که ایدهپرداز اصلی لایحه حجاب و عفاف بودهاند پس از تعلیق این قانون، تصمیم گرفتهاند، بخشی از محتوای لایحه حجاب و عفاف را در قالب لایحه منع خشونت علیه زنان دوباره مطرح کنند. این لایحه برای جلوگیری از اعمال موارد متعدد خشونت علیه زنان تدوین و طراحی شده است. اما دولت سیزدهم و مجلس یازدهم حتی حاضر نشدهاند از عبارت خشونت در خصوص موضوع استفاده کنند. بنابراین لایحه با تغییرات ماهوی و شکلی در دولت سیزدهم دوباره بازنویسی شده تا از اهداف اصلیاش که منع خشونت علیه زنان است، تهی شود.»
باقی در پاسخ به پرسش «اعتماد» که مصادیقی که برخی نمایندگان مبتنی بر آن تلاش کردهاند بخشی از محتوای قانون حجاب و عفاف را در لایحه منع خشونت علیه زنان قرار دهند، چه مواردی است؟ میگوید: «موضوع اول این است که لایحه منع خشونت علیه زنان بود که گزاره خشونت از بطن آن بیرون آمده است. محتوای لایحه قرار بود از منع خشونت دفاع کند، اما تعاریف کاملا دچار استحاله شدهاند. وقتی نتوان خشونت را تعریف کرد، چطور میتوان مصادیق آن را مشخص کرد و زنان را در برابر گونههای مختلف خشونت مورد حمایت قرار داد. هر جا که واژه خشونت قرار داشت، به سوءرفتار تبدیل شده است. سوءرفتار زمین تا آسمان با خشونت تفاوت میکند.»
این فعال حوزه زنان با اشاره به اینکه مساله بعدی در حوزه جرم انگاریهاست، میگوید: «در این زمینه نه تنها ساز و کارهای حمایتی و پیشگیرانه از زنان حذف و تضعیف شده، بلکه در برخی موارد زمینههای اعمال آن در شرایط خاص قرار داده شده است.جرمانگاری از تشکیل و ترغیب و الزام عدم تشکیل خانواده در لایحه وجود دارد. یعنی اگر زنی درباره تجرد خود صحبت کند تا ابعاد گوناگون آن را شرح دهد به عنوان تشویق به تجرد در نظر گرفته شده و برای آن جرمانگاری شده است! قرار داده شدن عباراتی چون «اولویت زیست عفیفانه و غیرتمندانه مردان» از جمله مواردی است که به نظر میرسد از قانون حجاب و عفاف وارد این لایحه شده باشد. چه بسا غیرتمندی مردان یکی از نمادهای اعمال خشونت علیه زنان باشد. در واقع اگر مردی احساس کند که زیست عفیفانه و غیرتمندانهاش دچار اخلال شده است، میتواند اقدام به اعمال خشونت کند!»
او میگوید: «همچنین دستورالعملهایی برای پوشش زنان در لایحه منع خشونت قرار داده شده که به هیچوجه با شرایط فعلی داخل کشور و فضای بینالمللی سازگار نیست. مثلا دستورالعمل برای پوشش کارکنان درمان و زنانی که به مراکز درمانی مراجعه میکنند در این لایحه قرار داده شده است. استفاده از پزشک زن برای زنان و پزشک مرد برای مردان از دیگر مصادیقی است که به نظر میرسد از قانون تعلیق شده حجاب و عفاف وارد این حوزه شده است.»
باقی در پایان با اشاره به اینکه یکی از ایرادات لوایح و طرحهای حقوقی این است که موضوع با افکار عمومی و تحلیلگران مطرح نمیشود، میگوید: «سوال این است چرا برخی نمایندگان نگران انتشار مفاد لایحه منع خشونت (یا حفظ کرامت زنان) هستند؟ لایحهای که نیمی از جمعیت ایرانیان بهطور مستقیم تحت تاثیر آن قرار دارند باید پیش روی افکار عمومی و تحلیلگران قرار گیرد تا نظرات کارشناسی اخذ شود. اگر لایحه مشکلی ندارد و در راستای تسهیل زندگی بهتر برای مردم و منع خشونت علیه زنان است، دلیلی ندارد، اعلام عمومی نشود. این نگرانیها این روزها وجود دارد و لازم است، آقای رییسجمهور، معاونت امور زنان دولت چهاردهم و دلسوزان کشور نسبت به آن واکنشهای لازم را صورت دهند.»
زهرا نژادبهرام: لایحه منع خشونت علیه زنان پشت درهای بسته برخی کمیسیونهای مجلس بایکوت شده
زهرا نژادبهرام دیگر فعال حوزه زنان است که به بحث ورود کرده و در گفتوگو با «اعتماد» درباره تبعات تاخیر در اصلاح و تصویب این لایحه میگوید: «وقتی لایحه ارسالی دولت روحانی در مجلس یازدهم با تغییرات ماهوی و جدی مواجه شد و مفهومی به عنوان خشونت که اساس لایحه منع خشونت علیه زنان بود از بطن آن خارج و ادبیات تازهای وارد آن شد، دولت چهاردهم اعلام کرد، قصد پس گرفتن لایحه را دارد، چراکه با رویکردهای دولت مستقر فاصله بسیار دارد. ولی متاسفانه بهرغم انتشار این خبر، هنوز این فرآیند اجرایی نشده است. آخرین شنیدهها حاکی است که مجلس دوازدهم بهرغم توافقی که با دولت چهاردهم داشت تا نظرات دولت را درباره نفی خشونت علیه زنان در خانه و جامعه در لایحه اعمال کند، در حال تلاش برای تصویب لایحهای است که دولت سیزدهم راهی مجلس کرده بود.»
او ادامه میدهد: «قالب لایحه فعلی قالبی است که نه نیازهای جامعه را تامین میکند و نه بستر مناسبی برای طرح مسائل زنان ایجاد میکند. از این منظر، فکر میکنم با توجه به تحولات داخلی کشور و تحولات بینالمللی در حوزه مسائل زنان، ایجاب میکند که دولت در استرداد لایحه پافشاری کرده، لایحه را بازگرداند و مقاومت کند. مساله اصلی منع خشونت علیه زنان است. موضوعی که در جامعه آسیبهای بسیاری را ایجاد کرده است. هفته گذشته باز هم یک استاد دانشگاه توسط همسر خود کشته شد و یکبار دیگر خلأ قانونی برای حفاظت از زنان ایرانی احساس شد. البته این خشونت ها مختص زنان ایرانی نیست و در همه جوامع سابقه دارد.»
نژادبهرام با طرح این پرسش که مشخص نیست چرا برخی نمایندگان مجلس در برابر چنین ضرورت روشنی برای حفاظت از زنان ایرانی در برابر خشونت مقاومت میکنند؟ یادآور میشود: «در همه جهان تلاش میکنند از طریق مصوبات حقوق، زمینه حفاظت بیشتر از زنان را در برابر نمادهای خشونت فراهم کند. اساسا این وظیفه مجلس است که امنیت و عدالت را برای آحاد جامعه به خصوص اقشاری که در خطر خشونتهای جدی قرار دارند، فراهم کند. این مقاومت برخی نمایندگان را متوجه نمیشوم، مگر اینکه موضوع بیتوجهی به زنان و دیدن زنان به عنوان جنس دوم برای این دست از نمایندگان مطرح باشد. مساله این است که جامعه ایرانی بسیار سریعتر و جلوتر از قانونگذاران حرکت کرده و خود را بهروزآوری میکند.»
او میگوید: «اگر قانونگذار نسبت به تحولات درونی جامعه بیتوجه باشد، یقینا اعتماد عمومی به قانون کاهش پیدا میکند. نمیتوان همه مسوولیت تامین امنیت جامعه را به دوش زنان انداخت و گفت این زنان هستند که باید امنیت خانواده و جامعه را تامین کنند. تمام اعضای جامعه باید نسبت به امنیت اقشار مختلف حساس باشند. گزارهای که میتواند امنیت جامعه را نمایان کند، قانون است. زنان در این بخش، نیازمند حمایتهای حقوقی و قانونی بیشتری هستند و قرار است قانون منع خشونت علیه زنان بخشی از این امنیت را فراهم کند. اما این ضرورت حقوقی پشت درهای بسته برخی کمیسیونهای مجلس بایکوت شده و مشخص نیست چرا برخی افراد و جریانات در برابر این نیاز قانونی مانعتراشی میکنند.»
نژادبهرام یادآور میشود: «اگر قرار است لایحه منع خشونت علیه زنان تنها به بخشی از آرمانها، آرزوها و ایدهآلها بپردازد، زنان به حال خود واگذار شوند و موضوع به کدخدامنشی سپرده شود، باز هم مشکلات قبلی ظهور و بروز مییابد. رهبر انقلاب بارها از معاونان رییسجمهور در حوزه زنان خواستهاند که این موضوع را دنبال و مساله خشونت علیه زنان را در یک بستر قانونی حل و فصل کنند. اما مشخص نیست چرا نمایندگان مجلس بهرغم رهنمودهای روشن رهبری، موضوع را به شکل و شمایلی متفاوت پیگیری کرده و مقوله خشونت علیه زنان را به موضوعاتی سطحی و آرمانی تنزل میدهند.»
سه شنبه ۲۲ مهر ۱۴۰۴ -
Tuesday 14 October 2025
|
ايران امروز |
سه شنبه ۲۲ مهر ۱۴۰۴ -
Tuesday 14 October 2025
|
ايران امروز |
سه شنبه ۲۲ مهر ۱۴۰۴ -
Tuesday 14 October 2025
|
ايران امروز |
سه شنبه ۲۲ مهر ۱۴۰۴ -
Tuesday 14 October 2025
|
ايران امروز |
چه رمانتیک: لئو تولستوی در شب عروسی خود، عروس ۱۸ سالهاش سونیا را تشویق به خواندن دفترهای خاطرات خصوصیاش نمود که تاریخچه مفصلی از روابط جنسی خودش با زنهای دیگر بود.
لئو تولستوی
لئو تولستوی تا پیش از تجربهٔ یک تحول روحی در میانسالی، زندگی یک اشرافزادهٔ معمولی روس را سپری میکرد، هرچند که در عین حال دو اثر از ماندگارترین کلاسیکهای ادبیات جهان را نیز خلق کرده بود. او در خاطرات روزانهاش برخی از فعالیتهای روزمره را اینگونه روایت کرده است:
«در جنگ مردم را به کشتن دادم، دوئل کردم تا دیگران را بکشم، در قمار بازنده شدم، داراییام را که از عرق جبین رعایا به دست آورده بودم تباه کردم، آنان را با قساوت مجازات نمودم، با زنان هرجایی عیاشی کردم و به مردم خیانت. دروغ، دزدی، انواع زنا، مستی، خشونت، قتل... حتی یک جرم هم نبود که مرتکبش نشده باشم.»
بیشک این زندگی، باشکوه و پربار و رضایتبخش به نظر میرسد، اما برای تولستوی اینها باری سنگین بر وجدانش بودند. او به دنبال چیزی فراتر از شکنجه دادن سرفها تا سرحد مرگ و مجبور کردن بیوههایشان به رابطه جنسی بود. اما تقریباً نیمی از عمرش را صرف یافتن آن کرد.
تولستوی که در خانوادهای ثروتمند به دنیا آمده بود (پسرعموی چهارمش الکساندر پوشکین، شاعر بزرگ روس بود)، دانشآموزی بیتفاوت بود که استادانش او را «هم ناتوان و هم غیرمایل به یادگیری» میدانستند. بیشتر وقتش را با قمار بازی و مبتلا شدن به بیماریهای مقاربتی سپری میکرد، اگرچه از جوانی میل به نوشتن در وجودش شعله ور شد. در حالی که هنوز در دهه بیست زندگیاش بود، چندین اثر مهم منتشر کرد و خطاهایش را در دفتر خاطرات مفصلی ثبت می نمود که آن را نوعی زندگینامهٔ خوداقرارگر در حال تکامل میدانست.
دفترچههای یاداشتش مردی را نشان میدهد که درگیر وسواس مرگ است. تولستوی که کهنهسرباز محاصره خونین سواستوپل (Sevastopol) در جنگ کریمه (Crimean War) بود، گزارشهای مفصلی از فجایع میدان نبرد و اعدامها ارائه میداد. آنقدر از فرشته مرگ وحشت داشت که گاهی با این باور که آقای مرگ در پشت سرش در کمین نشسته و آماده است که بر شانهاش بکوبد، خیس از عرق میشد. مرگ برادرش نیکولاس (Nicholas) در سال ۱۸۶۰ نیزیادآوری دیگری از فانی بودن خودش بود. با وجودی که تازه در اواسط دهه سی سالگی بود، تولستوی متقاعد شد که برای ازدواج و لذت بردن از یک زندگی خانوادگی عادی، دیگر زیادی پیر و زشت شده است.
وقتی سوفیا آندریِونا («سونیا») بِرس (SofiaAndreyevna (“Sonya”) Behrs)، دختر یک پزشک، در سال ۱۸۶۲ موافقت کرد با او ازدواج کند، شوکه شد. پس از آن دورهای از آرامش و ثبات نسبی فرا رسید، دورانی که تولستوی صاحب سیزده فرزند شد و دو شاهکارش، «جنگ و صلح» (War and Peace) و «آنا کارنینا» (Anna Karenina) را نوشت. اگرچه این رمانها برایش شهرت و ثروت بیشتری به ارمغان آوردند، اما این باور او را نیز عمیقتر کردند که زندگیاش فضیلت مندانه نیست. او به نوعی بیقراری روحی فروغلتید که مشکلات سلامتی تنها بر آن دامن زد. درباره تولستوی گفته میشد که «زردپیهایی فولادین، اما اعصابی زنانه دارد.» از روماتیسم، التهاب روده باریک، دنداندرد، غش، مالاریا، التهاب ورید و حصبه رنج میبرد. همچنین چندین سکته خفیف مغزی را تجربه کرد.
بدیهی بود که این مرد، آماده یک بحران میانسالی است. و نسخه او از این بحران، به یک دگردیسی روحی بنیادین انجامید. تولستوی رابطه جنسی، مشروبات الکلی، تنباکو و گوشت را کنار گذاشت و خود را وقف زندگیای بر پایه «آنارشیسم مسیحی» (Christian anarchism) کرد. او متعهد به زندگی بر اساس آموزههای عیسی مسیح بود، اما بدون به رسمیت شناختن اقتدار کلیسای ارتدکس روس. جای تعجب نبود که در مقر کلیسا دوستان چندانی پیدا نکرد. آنان در سال ۱۹۰۱ او را تکفیر کردند. با این حال، او میان رعایایش که آزادشان کرده و شروع به بخشیدن ثروت عظیمش به آنان نموده بود، هوادارانی یافت. اما چنین نوعدوستی تازه به دست آمده ای با همسرش سازگار نبود.
در واقع، تولستوی با وجود تمام مشکلاتش، باور داشت که دلیل حقیقی رنج زمینیاش را میشناسند. او یک بار در اشاره به همسرش اعلام کرد: «بیماری من سونیا است». با اینکه او [سونیا] مادر تعداد زیادی فرزند بود و «جنگ و صلح» را هفت بار با دست پاک نویس کرده بود، برای این مرد مقدس که به طور روزافزونِ غرق در مسائل فکری شده بود، همواره به عنوان عاملی آزاردهنده و ثابت باقی مانده بود. سونیا که طرفدار مهمانیهای مسکو بود، از معنویتگرایی مسیحی شدید شوهرش که آن را یک «بیماری» میخواند، رنجیده بود. آمد وشد مداوم زائران به عمارت ییلاقیشان فقط وضع را بدتر میکرد. همچنین به طور قابل درکی از تصمیم تولستوی برای چشم پوشی از تمام حقوق مالکیت، از جمله درآمد کتابهایش و ارث، نگران شده بود. وقتی تولستوی شروع به بخشیدن پولهایش به صورت کیسهکیسه نمود، سونیا حالا دیگر از کوره دررفت.
هنگامی که یک فرد فرصتطلب به نام چرتکوف (Chertkov)، تولستوی سالخورده را متقاعد کرد که تمام داراییهایش را به او وصیت کند، دیگر کاسه صبر همسرش لبریز شد. سونیا که دیگر به ستوه آمده بود، شروع به اعمال کنترل بیشتر کرد. او را تعقیب میکرد و با یک دوربین اپرا جاسوسیاش را میکرد. وقتی تولستوی پیشنهاد داد ازدواج را به پایان برسانند، او تهدید به خودکشی کرد. در نهایت، تولستوی دریافت که همسرش در حال کنکاش در دفتر خاطراتش است و اینجا بود که دیگر طاقتش تمام شد. نیمهشب مخفیانه از خانه بیرون خزید و یادداشتی به جا گذاشت که در آن از او برای چهلوهشت سال زندگی مشترک تشکر کرده بود. این افسره هشتاد و دو ساله نوشت: «من کاری را میکنم که مردم در سن من اغلب انجام میدهند: از دنیا کنارهگیری میکنم تا روزهای پایانی عمر را در تنهایی و سکوت بگذرانم.»
متأسفانه برای تولستوی، این روزهای پایانی در یک ایستگاه قطار یخزده سپری شد، جایی که با تب و لرز از پا درآمد. در حالی که هذیان میگفت و ریش بلند و سفیدش از سرمای زیاد یخ زده بود، در تاریخ۲۰ نوامبر ۱۹۱۰ روی زمین دفتر رئیس ایستگاه درگذشت.
پسر خان
مردی که روزگاری جهان را درباره خطر «چنگیزخانی که تلفن دارد» (۱) هشدار داده بود، میدانست از چه سخن میگوید. تولستوی از نوادگان مستقیم آن جنگجوی مغول بود.
جایزه ناکامی (BOOBY PRIZE) (۲)
تولستوی هرگز برنده جایزه نوبل ادبیات نشد. اگرچه هنگام اهدای اولین جایزه در سال ۱۹۰۱، نامزد اصلی محسوب میشد، اما از قلم افتاد و شاعر گمنام (و با نامی عجیب) فرانسوی، سولی پرودوم (Sully Prudhomme) برگزیده شد. هیچ دلیل رسمی ارائه نگردید، اما شاید گرایشهای سیاسی تولستوی با کمیته محافظهکار فرهنگی نوبل جور درنمیآمد. یکی از داوران به «خصومت کوتهفکرانه او علیه همه اشکال تمدن» اشاره کرد، که معنایش هر چه می توانست باشد. حداقل تولستوی در جمع خوبی بود. هنریک ایبسن (Henrik Ibsen) و امیل زولا (Émile Zola) نیز به دلایلی مشابه نادیده گرفته شدند.
افشای کامل
در شب عروسیشان، تولستوی سیوچهارساله، عروس هجدهسالهاش را مجبور کرد دفتر خاطراتش را که حاوی شرح ماجراهای جنسی او با زنان دیگر، از جمله کنیزان، بود بخواند. ظاهراً این از نظر او به معنای صداقت و بازبودن بود، اما از نظر سونیا «افشای بیش از حد» محسوب میشد. روز بعد، او [همسر تولستوی] در دفتر خاطرات خود از احساس انزجارش از مواجهه با چنین «پلشتی» نوشت.
فقط بگو نه (Just Say NYET) (۳)
هیچ چیز نصفهنیمه در تغییر مذهب تولستوی وجود نداشت. او با این باور که حذف گوشت کلید مهار شهوات است، گیاهخواری سختگیری پیشه کرد و زندگی را با رژیم غذایی اندکی متشکل از فرنی جو دوسر، نان و سوپ سبزیجات سپری میکرد. او همچنین الکل و تنباکو را کنار گذاشت و سعی کرد رعایای ملکش را متقاعد کند از او پیروی کنند. تولستوی در مقاله «چرا مردان خود را گیج میکنند؟» هر دو ماده را موادی محکوم کرد که مردم برای بیهوش کردن وجدان ناآرام خود از آنها استفاده میکنند. او هشدار داد: «سردرگمی و مهمتر از همه حماقت در زندگی ما، عمدتاً ناشی از حالت مستی دائمیای است که اکثر مردم در چنین حالتی زندگی میکنند.»
بابل دیگر (BABEL ON) (۴)
علاوه بر پرهیز، گیاهخواری و آنارشیسم مسیحی، تولستوی حامی بزرگ اسپرانتو، زبان بینالمللی ساختگی بود که برای ترویج صلح جهانی از طریق تسهیل ارتباطات طراحی شده بود. او ادعا میکرد که این زبان را در سه یا چهار ساعت فراگرفته است. مانند هر چیزی که تولستوی میپذیرفت، این هم به یک هدف مقدس تبدیل شد. او نوشت: «برای کسی که میداند اسپرانتو نماد چیست، ترویج نکردن آن غیراخلاقی است.»
نمایش به جای برادری (Shows before Bros) (۵)
با وجود چنین شخصیت روحانیای، تولستوی میتوانست کاملاً بیاحساس باشد. او برادرش دیمیتری را روی بستر مرگ رها کرد تا جان بسپارد، و حتی از نگاه کردن به او هم خودداری کرد چون او خدا را رها کرده و به زندگی افسارگسیخته روی آورده بود. تولستوی بعدها نوشت: «صادقانه باور دارم که بیشترین ناراحتی من از مرگ او این بود که مرا از حضور در نمایشی در دربار که به آن دعوت شده بودم، محروم کرد.» آخ.
تپانچه در سپیدهدم!
دوست دیگری که طعم برخورد سرد تولستوی را چشید، ایوان تورگنیف، نویسنده روس بود. این دو برای مدت طولانی دوستان نزدیکی بودند، اما به تدریج از هم فاصله گرفتند، که بیشتر به دلیلطرز رفتار روزافزون مخالف گرای تولستوی بود. وقتی تورگنیف از برونشیت خود شکایت کرد، تولستوی بیتفاوت آن را «بیماری خیالی» نامید و حرفش را نادیده گرفت. نویسنده کتاب «پدران و پسران» بعدها خاطرنشان کرد: «ما دو قطب متضادیم. اگر من سوپ را دوست داشته باشم، مطمئنم تولستوی از آن متنفر خواهد بود — و برعکس.»
آخرین درگیری در یک مهمانی شام در عمارت یکی از دوستان رخ داد. گفتوگو به خوبی پیش میرفت تا اینکه تولستوی شروع به انتقاد از روش تربیت دختر تورگنیف کرد (آن دختر حاصل رابطه خارج از ازدواج تورگنیف با یکی از خدمتکارانش بود). تولستوی اعلام کرد: «اگر او دختر مشروع تو بود، طور دیگری تربیتش میکردی.» تورگنیف خشمگین از جا برخاست. او فریاد زد: «اگر همین طور ادامه دهی، صورتت را خواهم زد!»
مهمانی شام به پایان رسید، اما کینهتورزی ادامه یافت. در تبادل یادداشتهای خشمگینانه پس از آن، تولستوی تورگنیف را به دوئل دعوت کرد. او حتی برای تپانچههایش فرستاد. اگرچه این دو غول ادبی رو در رو نشدند، اما تصمیم گرفتند که دیگر با یکدیگر صحبت نکنند. تورگنیف نتیجه گرفت: «ما باید طوری زندگی کنیم که گویی در سیارات مختلفی هستیم.» و آنان چنین کردند، با وجود نزدیکی خانههایشان، و تنها زمانی آشتی کردند که تولستوی به دین روی آورد و شروع به جبران خطاهایش در حق کسانی کرد که به آنان بدی کرده بود (که ظاهراً فهرست بلندبالایی بود). تورگنیف عذرخواهی او را پذیرفت، اما این دو همچنان با فاصله باقی ماندند.
کتابی درباره هیچچیز؟
با عرض پوزش از هواداران ساینفِلد (۶). عنوان اولیه تولستوی برای کتاب «جنگ و صلح»، «جنگ: به چه دردی میخورد؟» نبود (همانطور که اِلین بِنس در یک اپیزود کلاسیک از سریال کمدی دهه نود به یوری تستیکوف، رماننویس روسی میگوید). عنوان واقعی که در حال نگارش بود، عبارت شکسپیری « خوب است که همه چیز خوب تمام شود» بود.
صحنه گروهی
تولستوییکی از نخستین نویسندگانی بود که ستایشگرانی فرقهوار داشت. برخی حتی ممکن است بگویند که یک فرقه به دور خود جمع کرد. نزدیک به پایان عمرش، حدود صد نفر از هوادارانش در اطران عمارت ییلاقی او چادر زدند، به امید اینکه بتوانند ردای مرد بزرگ را لمس کنند.
واپسین سخن
تولستوی تا پایان عمر یک بدعتگذار متعهد باقی ماند. هنگامی که در بستر مرگ بود، دوستانش به او اصرار کردند که با کلیسای ارتدکس روسی آشتی کند. تولستوی امتناع کرد. او اصرار داشت: «حتی در دره سایه مرگ، دو به اضافه دو نمیشود شش.» (۷) این جمله اغلب به اشتباه به عنوان آخرین سخنانش نسبت داده میشود. اما آخرین سخنان واقعی تولستوی مرموزتر، هرچند کمتر عمیق، بودند: «اما رعایا... رعایا چطور میمیرند؟»
چه رمانتیک: لئو تولستوی در شب عروسی خود، عروس ۱۸ سالهاش سونیا را تشویق به خواندن دفترهای خاطرات خصوصیاش نمود که تاریخچه مفصلی از روابط جنسی خودش با زنهای دیگر بود.
قسمتهای قبلی:
اونوره دو بالزاک
ویلیام شکسپیر
لرد بایرون
ادگار آلن پو
چارلز دیکنز
خواهران برونته
هنری دیوید ثورو
والت ویتمن
——————————————
زیرنویسهای مترجم:
۱: این متن به رابطه تاریخی لئو تولستوی، نویسنده مشهور روسی، با چنگیز خان، فرمانروای مغول، اشاره دارد. این عبارت استعارهای است که برای توصیف تهدید رهبران قدرتمند و بیرحم در عصر مدرن به کار میرود. چنگیز خان نماد خشونت و فتح بیرحمانه است و «تلفن» نماد فناوری مدرن و توانایی ارتباط سریع و تأثیرگذاری در مقیاس جهانی. ترکیب این دو مفهوم هشدار میدهد که اگر رهبری با روحیهٔ جهانگشایی و خشونت چنگیز خان به ابزارهای مدرن دسترسی داشته باشد، خطرش بسیار بزرگتر خواهد بود. متن ادعا میکند تولستوی نوادهٔ مستقیم چنگیز خان است. این ادعا از نظر تاریخی مورد بحث است، اما برخی منابع تاریخی معتقدند برخی از خاندانهای اشرافی روس از جمله خانوادهٔ تولستوی از طریق ازدواج با خاندانهای مغول تبار به چنگیز خان میرسند. این پیوند نمادین به تولستوی به عنوان یک چهرهٔ فرهنگی عمیق و پیچیده بعدی تاریخی و بینافرهنگی میبخشد.
۲: Booby prize به فارسی به معنای جایزهٔ دلداری یا «جایزهٔ نصیب» است. اما در این متن، نویسنده از این عبارت به صورت طعنه آمیزاستفاده کرده است. Booby در انگلیسی به معنای «احمق» یا «کسی که در یک رقابت بازنده شده» می باشد. Booby prize در بازیها و مسابقات، به جایزهٔ مسخره و بیارزشی گفته میشود که به بازنده یا فرد آخر داده میشود. مثل یک مدال پلاستیکی یا یک سوت بادکنکی. نویسنده از این اصطلاح استفاده نمیکند تا بگوید تولستوی واقعاً یک “جایزه دلداری” دریافت کرد. بلکه با کنایه میگوید: برنده نشدن جایزه نوبل، خودش یک «جایزهٔ نصیب» بود. این که تولستوی از سوی یک کمیتهٔ محافظهکار نادیده گرفته شد، در واقع نشانهٔ «درستکاری» و «انقلابی بودن» او بود. بنابراین، «نصیب» یا «سهم» تولستوی این بود که در کنار بزرگان دیگری مانند ایبسن و زولا قرار بگیرد که آنها هم به دلایل مشابه از دریافت جایزه محروم شدند. به عبارت سادهتر، نویسنده با طعنه میگوید: نگرفتن نوبل توسط تولستوی، آنقدر شرافتمندانه و قابل افتخار بود که میشد آن را خودش یک نوع جایزه (از جنس اعتبار اخلاقی و هنری) دانست.
۳: NYET در زبان روسی به معنای «نه» است. این عنوان با ترکیب این کلمه روسی با عبارت شناختهشده انگلیسی Just Say No فقط بگو نه، چندین مفهوم را به طور همزمان میرساند. متن توضیح میدهد که تولستوی پس از تحول مذهبی، به طور قاطعانهای به چیزهای زیادی «نه» گفت: نهبه گوشت (گیاهخوار شد)/ نه به الکل/ نه به تنباکو. عنوان Just Say NYET به طور مستقیم به این ایده «نه گفتن» های قاطعانه او اشاره و به یاد ماندنیتر شود. مورد دیگر در اینجا بازی با یک شعار مشهور آمریکایی است: عنوان انگلیسیJust Say No یک شعار بسیار معروف در کمپین مبارزه با مواد مخدر در ایالات متحده بود که در دهه ۱۹۸۰ توسط نانسی ری، بانوی اول وقت، رایج شد. این شعار از مردم به ویژه نوجوانان میخواست که در مقابل پیشنهاد مواد مخدر به سادگی «نه» بگویند. کلمه Nyet در زبان روسی بار معنایی بسیار قویتر و قطعیتری نسبت به No در انگلیسی دارد. این کلمه اغلب برای بیانیک رد قاطع، بدون هیچ شک و تردیدی به کار میرود. بنابراین، استفاده ازNyet به خوبی سرسختی، قاطعیت و تغییرناپذیری تولستوی در رد وسوسههای مادی را نشان میدهد.
۴: عنوان BABEL ON یک بازی زبانی هوشمندانه است که دو مفهوم را همزمان در بر دارد: ارجاع به برج بابل: در داستان کتاب مقدس، برج بابل نماد تکثر زبانها و سردرگمی ارتباطی است. خداوند برای توقف ساختن برج، زبان مردم را مختلف کرد تا دیگر نتوانند باهم ارتباط برقرار کنند. اسپرانتو به عنوان یک زبان بینالمللی مصنوعی، دقیقاً پاسخ مستقیمی به مشکل بابل است. هدف آن شکستن موانع زبانی و ایجاد صلح جهانی از طریق درک متقابل است. اما در انگلیسی، فعل to babble به معنای پرحرفی بیمحتوا یا وراجی کردن است. نویسنده با جایگزینی Babble با Babel، طعنه زیرکانهای میزند: آیا اشتیاق تولستوی به اسپرانتو یک آرمان بزرگ است، یا نوعی وراجی ایدئولوژیک و خیالبافانه؟
۵: این عنوان با تغییر ضربالمثل معروف Bros before hoes یعنی رفقا قبل از هرچیز ساخته شده است. ضربالمثل اصلی بر اولویت دادن به دوستان صمیمی و تعهدات مردانه در برابر وسوسههای گذرا تأکید دارد. تغییر آن به Shows before Bros یعنی نمایشها قبل از رفیق این معنا را وارونه میکند و به طرز طعنهآمیزی نشان میدهد که تولستوی برعکس عمل کرده است. عنوان SHOWS BEFORE BROS یک عنوان بیپرده، به یاد ماندنی و به شدت گویا است که با بیانی طنزآمیز و تند، هسته اصلی تناقض اخلاقی موجود در داستان را—اولویت دادن به یک رویداد اجتماعی سطحی بر تعهد عمیق خانوادگی—خلاصه میکند. این عنوان به خوبی خواننده را برای مواجهه با جنبهای غیرقابل دفاع از زندگییک قدیس ادبی آماده میسازد.
۶: این عنوان مستقیماً به توصیف معروف خود سریال ساینفلد به عنوان a show about nothing (یک سریال درباره هیچ) اشاره میکند. در واقع ایجاد مقایسه و سنجش جالب بین هیچ و همه چیز است. جنگ و صلح، اثری عظیم با صدها شخصیت و بررسی عمیق مسائل فلسفی، تاریخی و اجتماعی است و در واقع کتابی درباره همه چیز محسوب میشود. قرار دادن این اثر شگرف در کنار مفهوم هیچ یک تضاد طنزآمیز خلق میکند که توجه خواننده را جلب میکند.
۷: این عبارت به طور مستقیم از مزامیر کتاب مقدس (عهد عتیق) گرفته شده است. در مزمور ۲۳:۴ آمده است: «گرچه از دره سایهٔ مرگ بگذرم، از هیچ بدی نمیترسم، زیرا تو با منی.». در اینجا، این عبارت به لحظات پایانی زندگی، هنگام مرگ و شرایطی که انسان با ترس و تاریکی مواجه است اشاره دارد. این «دره»، نماد گذر از مرز زندگی به مرگ و اوج آسیبپذیری انسان است. تولستوی با گفتن این جمله میخواهد بر یک موضع فلسفی و عقلی ثابت حتی در برابر مرگ تأکید کند: «دو دو تا میشود چهار» نماد حقیقت مطلق، عقلانیت و منطق انکارناپذیر است. او میگوید حتی در حساسترین و ترسناکترین لحظه زندگی (دره سایه مرگ)، نمیتوان و نباید در برابر حقیقت و منطق کوتاه آمد و برای آرامش خیال، آن را تحریف کرد (نگفت که دو دو تا میشود شش). این جمله قاطعانه تولستوی نشان میدهد که او تا آخرین لحظات، بر اصالت فکری، صداقت و پایبندی به عقل خود تأکید داشته است. او ترجیح میدهد در آستانه مرگ هم با اصول خود بمیرد، نه اینکه براییک مرگ آرام و مصالحهجویانه، آنها را رها کند. «دره سایه مرگ» در اینجا نماد لحظات وحشتزا و تاریک مرگ است و تولستوی با استفاده از این تصویر پرمعنا اعلام میکند که حتی در آن شرایط نیز حاضر به ترک منطق و حقیقت نیست.
سه شنبه ۲۲ مهر ۱۴۰۴ -
Tuesday 14 October 2025
|
ايران امروز |
![]() |
به طور کلی، شر چیزی نیست جز فاصله و شکاف میان آنچه انسان در آرزویش جهانی مطلوب میبیند و آنچه در واقعیت با آن مواجه است. تلقی از جهان آرمانی میتواند از فردی به فرد دیگر متفاوت باشد، اما احساس وجود این ناهمخوانی و بینظمی بزرگ، تجربهای جهانشمول است. «مسئلهی شر» از منظر فیلسوفان ناشی از ناسازگاری با پذیرش شر به عنوان بخشی بنیادین و همیشگی از زندگی است و در پی آن، کوششی نظری برای تبیین منشأ و امکان رفع آن شکل میگیرد. این پرسش بهویژه در سنت یهودی-مسیحی حادتر میشود: چگونه ممکن است خدایی که هم قادر مطلق (omnipotent) و هم خیرخواه/مهربان (benevolent) است، جهانی خلق کند که شر در آن حضوری انکارناپذیر دارد؟ اگر او قادر مطلق است، باید توانایی بازداشتن شر را داشته باشد (و اگر شر از بیرون، مثلاً از طریق شیطان، راه مییابد، دیگر قادر مطلق نیست)؛ و اگر او خیرخواه است، میبایست خواستار از میان برداشتن آن باشد. پاسخهای رایج مبنی بر اینکه شر برای پدید آمدن خیر یا به مثابه آزمونی برای انسان ضرورت دارد تنها پرسش تازهای برمیانگیزد: چرا خداوند نمیتوانست همان اهداف را با رنج و درد کمتری محقق سازد؟
منابع شر
بهطور اساسی تنها سه سرچشمه برای شر قابل تصور است:
۱. کیهان (Cosmos): شر میتواند از کیهان برخیزد؛ از خدایی خصم، از شیطان و دیوان او، یا از نیروهای طبیعی و ماوراءالطبیعی. چنین نگاهی نزد انسانهای نخستین که جهانی خصمانه پیرامون خود میدیدند رواج داشت، و در دوران معاصر نیز معدود نویسندگانی خدا را جبار یا سادیست میپندارند.
۲. فرد (Individual): این نگرش جایگزین برداشت پیشین شد و شر را در درون هر فرد جستوجو کرد. از این دیدگاه، شر اجتماعی چیزی جز برآیند شرور فردی نیست. این اساساً همان نگاه مسیحی است. «گناه نخستین (Original Sin)»نامی برای همین شر فردی است که حتی مسئول مصیبتهایی دانسته میشود که ظاهراً از طبیعت یا از جهان زیر ماه سرچشمه میگیرند؛ همچون زلزله و طوفان.
۳. جامعه (Society): نگرش سوم، که به تدریج در دوران مدرن، سکولار، لیبرال و عقلگرایانه گسترش یافت، سرچشمهی شر را در جامعه میبیند. بر این اساس، انسان ذاتاً خوب یا دستکم خنثی زاده میشود، اما در اثر محیط، نهادها، ساختارهای اجتماعی یا سلطهی اشرار در قدرت به تباهی کشیده میشود.
دیدگاههای طبیعت و فرد
منشأ شر در طبیعت/کیهان: طبیعت را میتوان از سه منظر دید: خصمانه (چنانکه نزد مردمان اولیه رایج بود)، خیرخواه (همانند نگاه رمانتیکها در دورهای کوتاه)، یا بیتفاوت (چنانکه اندیشمندان مدرن باور دارند)
منشأ شر در فرد: شر میتواند از دو گونه شخصیت برخیزد: «احمق» (fool) و «بدکار/شیاد» (knave). احمق نیتی نیک دارد اما فاقد خرد است؛ در حالی که بدکار باهوش است اما قلبی تهی از شفقت دارد. با این همه، نسبت دادن شر به فرد الزاماً به معنای محکومیت مطلق او نیست. برخی آدمیان را بهطور سیاه و سفید به خوب و بد تقسیم میکنند، در حالی که دیگران آنان را در طیفی از «سایههای خاکستری» میبینند.
دیدگاه نخست (که گاه کودکانه خوانده میشود اما هنوز هم فراگیر است) جهان را به «ما» و «آنها»، یعنی مردمان نیک و بدان، دوستان و دشمنان، تقسیم میکند. دیدگاه دوم که پختهتر و پیچیدهتر است، بر آن است که شرور واقعی وجود ندارند، بلکه تنها انسانهایی ناقص و گاه ترحمبرانگیزند.
تجسمهای شر
تجسمهای شر در بستر کیهانی به صورت شیطان (Satan) به مثابهی شر بیعلت و بدخواهی محض، و فورتونا (Fortuna) به مثابهی شانس، تصادف و سرنوشت نمود مییابند. در بستر اجتماعی، این تجسدها عبارتند از: سزار (Caesar) بهعنوان مظهر قدرت دنیوی، مامون (Mammon) بهعنوان نماد ثروت و طمع، و ونوس (Venus) بهعنوان نمایندهی عشق و شهوت. متألهان و فیلسوفان در طول تاریخ با مسئلهی لاینحل شر دستوپنجه نرم کردهاند؛ مسئلهای که همواره، دستکم بهطور ضمنی، در متن آثار ادبی نیز حضوری پررنگ داشته است گاه آشکارا و بهشدت دراماتیک، بهویژه در پیوند با بحث «عدالت خدا» (theodicy) در سنت مسیحی.
دوران باستان
عهد عتیق و کتاب ایوب:
عهد عتیق تقریباً بلافاصله با مسئلهی شر مواجه میشود. روایت آدم و حوا، پس از آفرینش، نشان میدهد که انسان در آغاز «تاریخ» خود موهبت نیکویی را که خداوند به او بخشیده بود تباه کرد و از آن زمان در رنج است. مفسران بعدی کوشیدند به پرسشهای فلسفی برخاسته از این داستان پاسخ دهند و مهمتر از همه، مار فریبنده را با شیطان یکی گرفتند. این تعبیر دلالت داشت بر آنکه شر از یک سو از درون انسان و از سوی دیگر از نیروهای ماورایی متخاصم با خدا سرچشمه میگیرد. بدینسان، همانگونه که انسان ابتدایی شر را به گردن خدایان میانداخت و انسان متمدن آن را به فرد یا جامعه نسبت میدهد، روایت کتاب مقدس مرحلهای میانی را بازتاب میدهد.
هبوط (The Fall) همچنین خوانشی خدامحور از وقایع ناگوار به دست میدهد و پیوندی مستقیم میان کردار آدمی و سرنوشت او برقرار میسازد. هنگامی که انسانها یا در مقطعی تاریخی، بنیاسرائیل و فرمانروایانشان از خدا میترسند و او را اطاعت میکنند، به سعادت میرسند؛ اما زمانی که سر از فرمان برمیتابند و به خدایان بیگانه رو میآورند، به بلا گرفتار میشوند. این «فلسفهی تاریخ» و مسئلهی شر، بهطور صریح و فلسفی تنها در کتاب ایوب به بحث نهاده میشود. ایوب، قهرمان داستان، که به پارسایی خویش آگاه است، ادعای دوستانش را مبنی بر اینکه رنجهایش کیفر گناه پنهان اوست، رد میکند. او با وجود همهی نشانههای خلاف، ایمان خود به عدالت خدا را حفظ مینماید. اما دلیل راستین مصائبش آزمودن انسان از سوی خدا و اثبات شایستگی او بر ایوب و در نتیجه بر تمام آدمیان پوشیده میماند. تنها ایمان و وحیاند که در دسترس بشر قرار دارند.
ایلیاد هومر:
حماسهی ایلیاد اثر هومر (قرن هشتم پیش از میلاد) تصویری پیچیده از ماهیت شر ترسیم میکند. خدایان، بهسبب بیحرمتی آدمیان (چنانکه آپولو در آغاز با آگاممنون کرد)، بلا بر آنان میفرستند. اما همان خدایان، با آنکه خود از آسیب مصوناند، همهی آدمیان را به رنج محکوم کردهاند. انتخابی که به آشیل عرضه میشود میان زندگی دراز اما گمنام و زندگی کوتاه اما سرشار از شکوه و اندوه مادرش تتیس از این انتخاب، نمود همان حقیقت است که حتی بهترین زادههای بشر نیز سرانجام تلخی و اندوه را تجربه میکنند.
در باب شرور خاص، شکاف و فاجعهی اصلی در اردوگاه یونانیان از تعارضی همیشگی میان دو نوع اقتدار پدید میآید: اقتدار مبتنی بر دلاوری جنگی و دستاوردهای نبرد، و اقتدار مبتنی بر رهبری و تدبیر استراتژیک (چنانکه در جنگ جهانی اول نیز با تقابل «فرماندهی نظامی» و «فرماندهی مدنی» شناخته میشد). آشیل از این ستیز با احساس خواری و شرمساری نزد همرزمانش بیرون میآید؛ حسی که خشم و عطش انتقام را در او برمیانگیزد و سرانجام به هوبریس (غرور افراطی) میکشاند. او بعدها مسئولیت آن را میپذیرد که خشم شیرینکامانهاش او را از خود بیخود کرده است؛ در حالی که آگاممنون، رقیبش، از دست رفتن خویشتنداری خود را به گردن زئوس، سرنوشت و آته (جنون/فریب) میاندازد.
راههای غلبه بر شر در ایلیاد و اودیسه
ایلیاد دستکم سه راه برای پرهیز یا فائق آمدن بر شر ترسیم میکند. نخست، بخشی از این اثر که میتوان آن را نخستین جرقههای «توحید اخلاقی» (ethical monotheism) دانست نشان میدهد که زئوس مصائب را بر کسانی فرو میفرستد که به بیعدالتی رفتار میکنند. دوم، در بخشهای گوناگون، همدلی و عشق به سرنوشت (amor fati) قهرمانان بهویژه آشیل به تصویر کشیده میشود؛ حالتی نزدیک به رواقیگری، یعنی پذیرش آنچه باید باشد، حتی مرگ. و در نهایت، کل اثر بازتابندهی چیزی است که بعدها «اصل نعمتهای پنهان» (principle of disguised blessings) خوانده شد. زیرا شکاف در اردوگاه یونانیان و کشتارهای ناشی از آن، ناخواسته موجب شد که ترواییهای جسور از ارگ بیرون کشیده شوند و سرانجام با مرگ هکتور و سقوط محتوم تروآ مواجه گردند. بدینسان، همان شری که در آغاز فاجعهای برای یونانیان مینمود، در حقیقت سرنوشت شوم تروآ را رقم زد و مصداق همان گزاره شد که «پایان خوش، همه چیز را خوش میکند» هرچند به بهایی سنگین. در اینجا میتوان سرچشمهی مفهوم «خطای سعادتمندانه» (felix culpa) مسیحیت را یافت؛ مفهومی که به داستان تلخ انسان پایانی خوش میبخشد. بدینسان، کشمکش میان آگاممنون و آشیل را میتوان با لجاجت فرعون و خیانت یهودا همداستان دید.
اگر ایلیاد شری مطلق را تصویر نمیکند، حماسهی اودیسه با معرفی خواستگاران نفرتانگیز چنین میکند. غلبه بر آنان در نیمهی دوم کتاب قهرمان را به خود مشغول میسازد. در نیمهی نخست، شر از درون خود اودیسئوس برمیخیزد. او پس از پیروزی بر سیکلوپ نتوانست در برابر وسوسهی لافزدن با صدای بلند مقاومت کند. این رفتار تا اندازهای قابل درک بود (و حتی به گفتهی ارسطو برای انتقام حقیقی ضروری)، اما هنگامی که سیکلوپ واکنش خطرناک نشان داد و خدمهاش بر احتیاط پای میفشردند، اودیسئوس که همواره ناشناسی را ابزاری برای بقا یافته بود، بر خودستایی اصرار ورزید و حتی نام و جایگاه واقعی خویش را فاش کرد. پیامد این عمل آن بود که سیکلوپ، در دعایی برای انتقام، پدرش پوزئیدون را برانگیخت و این خداوند سفر قهرمان را سالیان دراز به درازا کشاند. اودیسئوس خصلتی را که قهرمانیاش را تعریف میکرد میل به شهرت به افراط کشاند. شر ناشی از این عمل اما تنها با آیندهنگری، احتیاط، پنهانکاری، استقامت و مقاومت در برابر فرصتهای گوناگون آسودگی و کنارهگیری غلبه مییابد.
تراژدیهای آتنی
در سهگانهی اورستیا (Oresteia) اثر آیسخولوس (Aeschylus) (۴۵۸ پیش از میلاد)، سرچشمهی شر در «قانون قصاص» (lex talionis) بدوی دیده میشود؛ اصلی که بر پایهی آن خشونت خشونت میزاید و رنج، سرنوشت اجتنابناپذیر بشر میگردد. با این همه، نمایشنامه تصویری خوشبینانه ارائه میدهد: جایگزینی اخلاق انتقام خانوادگی یا قبیلهای با اندیشهی عدالت جمعی و دادگاهی با هیئت منصفه که به داوری و تعیین کیفر غیرشخصی میپردازد. دیدگاه نهایی آیسخولوس نیز سرشار از خوشبینی است: رنج، اگر تحت هدایت زئوس باشد، به درک، عدالت و رفتارهای متمدن میانجامد.
در نمایشنامهی پرومته در زنجیر (میانهی سدهی پنجم پیش از میلاد)، آسیبپذیری انسان در پرتو مداخلهی خیرخواهانهی پرومته برجسته میشود. اما این عمل، تنها خشم زئوس را بر قهرمان فرود میآورد؛ قهرمانی که بهرغم حمایتهایی از سوی نیرو و خشونت، هفایستوس مطیع، اوشنوس سازشکار و هرمس چاپلوس، در نهایت در بند میماند. همهجا گستردگی رنج بیدلیل به چشم میآید: در واپسین کلمات نمایشنامه، در مصائب آیو بیگناه، در دشمنی بیعلت زئوس با انسان و در شیوههای بیرحمانه و معمایی او. و نیز در این واقعیت که انسانها، که از آغاز ناتوان و رقتانگیز بودند، حتی پس از یاری پرومته همچنان بدبخت باقی میمانند. هدایای او، گرچه تمدنسازند، برای نژاد فانی و کوتاهعمر انسان لطفی ناسپاسانهاند، لطفی بیش از توان پذیرش آنان. بدینسان، شر در این اثر چهرهای همهگیر مییابد.
در نمایشنامهی اودیپوس شاه اثر سوفوکل (حدود ۴۲۹ پیش از میلاد)، قهرمان میکوشد به هر وسیله از سرنوشت محتوم خویش بگریزد، اما همین کوشش او را به تحقق آن میکشاند. این روایت نشان میدهد که انسان نه توان درک پیامدهای اعمالش را دارد (چنانکه در ایلیاد نیز بود) و نه قدرت شکل دادن به سرنوشت خود را. اودیپوس معمایی را پاسخ گفته بود، پاداشی درخور دریافت کرده بود و خود را بهمثابه حیوانی عقلانی، مسئلهحلکن و مسلط بر سرنوشت تثبیت کرده بود. اما اکنون درمییابد که قدرت دنیوی، حس خویشتن و تعریف انسان، همگی توهماند. شروری که او با ابزار عقل در برابرشان ایستاده بود، در نهایت تنها با استقامت قابل تحملاند. او مسئولیت اعمال خویش را میپذیرد، اما رنجهایش این سناریوی وحشیانهی زیست انسانی را به گردن آپولو میاندازد. در حقیقت آنچه احساس شر را میافزاید، همان راز کافکایی و مبهم نقشههای خدایان است.
در نمایشنامهی آنتیگونه (حدود ۴۴۱ پیش از میلاد)، شر بهصورت تضاد تراژیک میان نظم اجتماعی و ارادهی فردی تجسم مییابد. تضادی مشابه در هیپولیتوس اثر اوریپید (۴۲۸ پیش از میلاد) نمود مییابد: تقابل میان آفرودیت و آرتمیس، میان دو معنای «شکار»، و میان نیاز مرد به عشق و نیاز او به حرفه. خدایان خواستههای یکدیگر را تحمل میکنند، اما پیروان انسانی یکدیگر را ناعادلانه مجازات میسازند. هیپولیتوس، که «مقدس، پرهیزگار، پاک و بیگناه از این گناهان» بود، قربانی بیاعتنایی آفرودیت میشود و ابزار انسانی او، فدرا، بحران را شدت میبخشد؛ چرا که زنی تحقیرشده میتواند به خیانت و تهمت پناه ببرد. همین محرک در مدهآ (۴۳۱ پیش از میلاد) نیز وجود دارد، جایی که زنی رهاشده به انتقام میپردازد؛ و در باکخای (حدود ۴۰۵ پیش از میلاد) که در آن خدایی مورد ستم واقع میشود. در این آثار، تماشاگر نخست با قربانی همدلی میکند و سپس، هنگامی که قربانی بیرحمانه مقابله به مثل میکند، از او روی میگرداند. اوریپیدس بدینسان نشان میدهد که راه میانه و اعتدال، که نزد فیلسوفان و اخلاقگرایان بسیار ستوده است، در عرصهی انسانی غالباً غایب است. همانگونه که ملتی میتواند از استبداد تزارها به استبداد کمیسرها بلغزد، نژاد بشر نیز محکوم به نوسان مداوم میان دو قطب افراطی است. این نمایشنامهها، در واقع، پاسخهایی بدبینانه به خوشبینی اورستیای آیسخولوساند.
دیدگاههای افلاطون، ارسطو و لوکرتیوس
از نگاه آریستوفان سرچشمهی شر در اجتماع نهفته است؛ جایی که شیادان و احمقان بر آتن چیره میشوند. شیادان، جنگطلبان عوامفریبی همچون کلئون و سوفیستهایی مانند سقراط (یا دستکم تصویری که در نمایشنامهی ابرها (Nephelai)، ۴۲۳ پیش از میلاد، از او ترسیم میشود) هستند. احمقان، نوآوران هر صنفاند، بهویژه اوریپیدس تراژدینویس «مدرن» و «واقعگرا». نمایشنامههای معمول آریستوفانس همچون پرندگان (۴۱۴ پیش از میلاد)، لیزیستراتا (۴۱۱ پیش از میلاد) زنان در مجلس (۳۹۲ پیش از میلاد)، و پلوتوس (۳۸۸ پیش از میلاد) همواره با مسئلهای آغاز میشوند، راهحلی فانتزی عرضه میکنند، سپس پیامدهای تازه و مشکلات برآمده از آن را آشکار میسازند، اما در پایان با ترکیبی عجیب از دیدگاه محافظهکارانه و نگاه تراژیک به زندگی، به مدد قراردادهای کمدی و خیالپردازانه، به پایانی شاد ختم میشوند.
افلاطون، در جمهور (حدود ۳۸۰ پیش از میلاد)، شر دنیوی و مادی را ناچیز میشمرد. به باور او، ستمگری که به همهی نعمتها و کامیابیهای ظاهری دست یافته، از وجدان خویش در رنج است؛ حال آنکه مردی فاضل، حتی در معرض سختترین شکنجهها، به رضایت میرسد. بنابراین، شر حقیقی غرق شدن روح در جهان مادی و فراموشی منشأ الهی آن در قلمرو ایدهها است.
برای ارسطو و لوکرتیوس، شر بیش از آنکه بیرونی باشد، درون انسان است. ارسطو، در اخلاق نیکوماخوس (میانهی سدهی چهارم پیش از میلاد)، شر را در افراط و تفریط رفتار بازمییابد. لوکرتیوس نیز، در در باب طبیعت اشیا (سدهی نخست پیش از میلاد)، آن را در خرافهپرستی و ترسهای پوچ از خدایانی میبیند که ساختهی ذهن بشرند، و در ناتوانی آدمی از رویارویی با حقیقتی ساده: آنکه کل واقعیت چیزی نیست جز برخورد بیپایان اتمها.
ویرژیل و مسئله الهیاتی شر
ویرژیل دیدگاهی پیچیده از شر ارائه میدهد. در آغاز حماسهی انئید (۱۹ پیش از میلاد)، او میپرسد که چگونه یک الوهیت میتواند چنین رنجی را بر یک قهرمان وارد سازد. این پرسش، نزدیک شدن به نسخهی توحیدی عدالت الهی (theodicy) است. آنکه قهرمان به صراحت و مکرراً به عنوان انسانی نیکو وصف میشود چیزی که در مورد آشیل یا اودیسئوس نمیتوان گفت تنش را شدت میبخشد. بهطور خاص، سه نوع رنج به تصویر کشیده میشود:
۱. رنج ترواها: نخست در سقوط خائنانهی شهرشان و سپس در سرگردانی مردان آینیاس (Aeneas)، که همه به دلیل کینهی یونو (Juno) نسبت به پاریس و حمایت او از کارتاژ رخ داد. یونو، همچون شیطان، خود را بهتنهایی در مقابل ژوپیتر و طرح بزرگ تاریخی که هژمونی روم محور آن است قرار میدهد، برخلاف فهرست پیچیدهی خدایان در ایلیاد و جایگاه پوزئیدون در اودیسه. او تنها پس از گرفتن انتقام و کسب امتیازهایی از ژوپیتر، سرانجام تسلیم سرنوشت میشود.
۲. رنج قربانیان تصادفی: رنج مردمی که ناخواسته در مسیر تحقق سرنوشت تروا قرار میگیرند، همچون دیدو (Dido)، تورنوس (Turnus)، ملکه آماتا (Amata) و لاتینها. آنان همراه با ترواها، ضرورت دردناک جنگ و دشواری دستیابی به مصالحههای صلحآمیز را درمییابند. هرچند بیهودگی جنگها بهفصاحت توسط دیومدس (Diomedes) بیان میشود، هر نسل باید بهطور مستقل، تجربهی نسل پیش را دریابد. گفته میشود مأموریت روم این رنجها را جبران میکند، اما میزان شور و شوق یا اعتراض حساس ویرژیل نسبت به این امر هنوز محل بحث علمی است.
۳. رنج قهرمان: مهمترین رنج توسط قهرمانی پارسا و مالیخولیایی اما شجاع تحمل میشود. او به شدت وسوسه میشود تا در تروا بجنگد و بمیرد یا با دیدو در کارتاژ زندگی کند، اما همواره توسط خدایان به پیش رانده میشود.
لوسیان و طنز الهیاتی
لوسیان (Lucian)، به طرز شگفتآوری، از نخستین کسانی است که مستقیماً و کلامی هرچند با طنزی کمیک به عدالت الهی میپردازد. در اثر پرومته (قرن دوم)، زئوس به دلیل مجازاتی فراتر از جرم و عدالت انسانی مورد انتقاد قرار میگیرد. خلق انسان نعمتی برای خدایان بود، اما پاداش پرومته، صلیب کشیدن است، نه مدال. در زئوس تراگودوس (گفتگو، قرن دوم)، زئوس نگران است که اثبات عدم وجود خدایان توسط فیلسوفان ممکن است منتشر شود. موموس (Momus) پاسخ میدهد که با توجه به رنجهای جهان و این حقیقت که خدایان تنها به جریان ثابت قربانیهای حیوانی از انسانها اهمیت میدهند و نه به رفاه یا اخلاق آنان، شگفت نیست که برخی فیلسوفان وجود خدایان را انکار کنند، بلکه شگفتانگیز این است که هنوز کسی برای آنها قربانی میکند. در ادامه، بحث انسانی نشان میدهد که ملحد امتیازات زیادی کسب میکند و مدافع خدایان توسط زئوس تشویق به ناسزاگویی و نفرین میشود.
قرون وسطی و رنسانس
عهد جدید و آگوستین
در عهد جدید، دو منبع کلیدی شر عبارتند از: سرسختی یهودیان در به رسمیت نشناختن ناجی خود و پایبندی آنها به تفسیرهای جسمانی، دنیوی و مادیگرایانهی تورات، در تقابل با آموزههای مسیح و وعدهی نجاتبخش او. شرور فرعی شامل ضعفهای آشکار حتی فداکارترین پیروان عیسی، خیانت یهودا و حضور شیطان یا دشمن است، که بهطور مبهم در عهد عتیق آمده بود. با این حال، همه چیز با وعدهی رستگاری بشر و پدید آمدن آسمان و زمین نو حل میشود.
اعترافات سنت آگوستین (حدود ۳۹۷–۴۰۰) نیز پیچیده است. اگر آدم سیب داشت، این قدیس گلابی خود را دارد. دزدیدن گلابی از باغ در جوانی، سالها بعد او را به جستجوی انگیزهای واداشت. او آن را فشار همسالان و عشق بیدلیل به شکستن محدودیتها میداند، که دومی بهطور متناقض هم علت و هم معلول گناه نخستین است. در طول سالهای میانی و بعدی زندگی او، شر به اشکال متفاوت سایه میاندازد؛ غرور عقل در خودش، در پیشگویان مانوی و فیلسوفان شبهمسیحی، مانعی برای جستجوی حقیقت شد؛ حکمت دنیوی، همانطور که پولس اشاره کرد، مانعی برای ایمان ثابت شد.
در نهایت، از منظر فلسفی، سنت آگوستین در شهر خدا (De Civitate Dei, ۴۱۳–۴۲۶) که شاید نخستین کسی باشد که بهطور مفصل با شکل توحیدی و آزاردهندهی عدالت الهی مواجه شد با این نتیجهگیری که شر وجود ندارد و صرفاً نیستی، انحراف از خدا یا فقدان خدا است، به مسئله پاسخ میدهد. البته، این پاسخ، سؤالات تازهای را بیشتر از آنکه حل کند، ایجاد میکند.
در حماسهی بیوولف (حدود قرن ۸)، شر عاملی بیرونی است و جهان، بهجز برای مدتی کوتاه در مورد اونفرث (Unferth)، عمدتاً نیکوست. نخست حملات توسط هیولای گرندل صورت میگیرد، با انگیزهای که حسادت و شاید بیدلیل است، و پس از مرگ او، مادر گرندل برای انتقام میآید. شجاعت و توان جسمانی یک انسان جامعه را از نابودی میرهاند.
در حماسهی آواز رولان ( حدود ۱۱۰۰)، شر انسانی است و تفکیک روشن سیاه و سفید دارد: سپاهیان مسلمان سزاوار لعنتند و اسقف تورپن (Turpin) جنگ عادلانه را بر آنها تبرک میگوید. با این حال، در اردوگاه مسیحیان نیز کاستیهایی دیده میشود: خیانت گانلون (Ganelon) و غرور رولان، که او را از دمیدن شیپورش تا دیر شدن بازمیدارد.
در نمایشنامهی اخلاقی هر کس (حدود ۱۵۰۰)، شر در فرد متجلی است. بر اساس مسیحیگرایی افلاطونی سادهشده، شر، غرق شدن انسان در هستی روزمره و غفلت از مرگ و آخرت است. نزدیکی مرگ، انسان را قادر میسازد تا خود را بازسازی کند و بهموقع اعتراف نماید.
دانته و عشقهای ممنوعه
در کمدی الهی (حدود ۱۳۲۰)، از منظر نظم جهان، مسئله شر بهطور مستقیم مطرح نیست، زیرا امور نهایی به ترتیب ارائه میشوند. با این حال، جزئیاتی نشاندهندهی شر در طول سفر زائر دیده میشود. خود دانته، مانند هر انسان، به عشقهای دروغین (زنان و/یا فلسفهی بتپرستان) روی آورده بود که میتوانست او را به لعنت بکشانند. جهنم مملو از گناهکارانی است که در برابر خدا ایستاده و توبه نکردهاند، و دیدار با آنها حس ثانویهای از شر به همراه دارد، زیرا دانته گاه تحت تأثیر شفقت قرار میگیرد و تأسف میخورد که حکم خدا بر کسانی مانند عشاق پائولو و فرانچسکا یا حکیم برونتو لاتینی، که زندگی دنیویشان زیبایی داشته، اجرا شده است. شاعران بزرگ بتپرست نیز به حکم الهی محکوم به جهنماند، اما دانته با اعطای پناهگاهی در گوی نور، توپوگرافی دوزخ را تعدیل میکند. شریرترین موجودات، یعنی خائنانی که سزاوار خشم الهیاند، لوسیفر، یهودا اسخریوطی، و بر اساس نظریهی دانته در مورد امپراتوری روم به عنوان دومین قوم برگزیده، بروتوس و کاسیوس هستند. برزخ شامل گناهکارانی است که با توبه به مسیر رستگاری بازمیگردند و بهشت پاسخ سنتی به پرسش عدالت الهی را عرضه میکند. ساختار جهان تا حدی بیانگر رحمت خدا و تا حدی موضوع ایمان و عشق مسیحی است.
عشق درباری و سقوط تمدن
در تریستان گوتفرید فون اشتراسبورگ، (حدود ۱۲۱۰)، شر ناشی از کورسوی کوپید و عشق است: عشقی که در مسیر ازدواجهای مصلحتی یا سیاسی جریان ندارد. معجون عشق استعارهای از غیرمنطقی بودن و غیرقابل پیشبینی بودن آن است. عشق هرچند زیبا، ضد اجتماعی است و عشاق به زودی قربانی غیبت، جاسوسی و دسیسه میشوند.
در سر گاوین و شوالیه سبز(حدود ۱۳۷۰)، شر منبع کامل خود را در آیین مد روز زنای محصنه مییابد، که پیشتر در تریستان مطرح شده بود. با این حال، شوالیهی پارسا با موفقیت نسبی از آزمونهای متعدد عبور میکند.
در مرگ آرتور مالوری، حدود ۱۴۶۹)، جهانی به تصویر کشیده میشود که در آن نجابت و زیبایی سنت عشق درباری حتی بزرگترین افراد قلمرو، لانسلوت و گوینور با بدشانسی و دخالتهایی چون گاوین نجیب و موردرد (Mordred) منجر به سقوط سلطنت آرتور و شوالیههای میز گرد، یعنی سقوط یک تمدن کامل، میشود.
در آثار بوکاچیو (حدود ۱۳۵۰) و چاسر ( حدود ۱۳۸۰–۱۴۰۰)، شر تا حدی ناشی از نفاق و فریب کسانی است که باید حامل درمان شر باشند، یعنی روحانیون، و تا حدی نیز محصول ریاضتکشی مسیحی و طمع است.
رنسانس: از هیپوکریسی تا سیاست واقعگرا
هیپوکریسی روحانیت نیز یکی از منابع اصلی شر در دیدگاه رابله است، به ویژه در رمانهای گارگانتوا و پانتاگروئل (۱۵۳۲–۱۵۶۴). تلاش انسان برای کامیابی زمینی، که در فلسفه افلاطون و مسیحیت اولیه به عنوان یک شر بنیادی شناخته میشد، در این آثار به شکلی ارزشمند و مشروع ترسیم میشود. جنگطلبانی مانند پیکروکل (Picrochole) نیز نمایندهی شر هستند، با این حال جنگ عادلانه بهطور کامل رد نمیشود.
در دیدگاه پیشا-مارکسیستی توماس مو) در آرمانشهر( ۱۵۱۶)، یا حداقل یک جنبه از آن، مالکیت خصوصی و پیامدهایش شامل طمع، تجمل، منافع شخصی و سازماندهیهای اجتماعی غیرمنطقی موجب بیعدالتی و نابرابری میشوند. در حالی که برای اراسموس در ستایش دیوانگی (۱۵۱۱)، حماقت در تمامی اشکال آن جایگزین غرور، شیادی یا گناه نخستین به عنوان توضیحی تکعلتی برای مصیبتهای بشری میشود.
ماکیاولی در شهریار ( ۱۵۳۲) تحولی در ارزشها ارائه میدهد. از نظر او، اخلاق مسیحی برای بقای دولت نامربوط و مشکوک است و اقدامات «غیراخلاقی» ممکن است ضروری باشند. در واقع، فضایل مسیحی، اگر به دست سیاستمداران شرور بیفتد، خود میتوانند منبع شر باشند، در حالی که اعمال سختگیرانه، وقتی توسط مردانی با دغدغهی رفاه دولت انجام شوند، در بلندمدت رحیمانه به شمار میروند؛ زیرا اعمال هوشمندانه و محدود خشونت، از وقوع خشونت بیرویه در آینده جلوگیری میکند.
بنابراین، ماکیاولی با متفکران مسیحی موافق است که طبیعت انسان فاسد است، اما نتیجه میگیرد که سادهلوحی، اعتماد و اعمال خیرخواهانه نه تنها پاسخهای مؤثر مسیحیت نیستند، بلکه خودویرانگرند. راه میانه، که بسیار مورد احترام است، محکوم میشود؛ به عنوان نمونه، در مواجهه با توطئهگران، حاکم یا باید قاطعانه آنها را حذف کند یا سخاوتمندانه ببخشد، اما مجازات ملایم افراد ناراضی را در میان خود باقی میگذارد. علاوه بر این، منبع سوم شر، فورتونا (Fortuna) یعنی شانس و بخت است. آیندهنگری، محاسبه، احتیاط و ویرتو (فضیلت یا توانایی) تا حدی میتوانند در مقابله با آن مفید باشند، اما در بحران، بصیرت صرف ممکن است بهترین ابزار باشد.
مونتنی، بیکن و مارلو
از دید مونتنی در جستارها ( ۱۵۸۰–۱۵۸۸)، شر نه مادیگرایی، نه گناه نخستین، نه شیطان، نه ریاکاری و نه مالکیت خصوصی است، بلکه خودبینی و غرور فکری انسان است. این غرور به ویژه توسط جزماندیشان از هر نوع، تعصب دو طرف در جنگهای داخلی کاتولیک و پروتستان و حس برتری مغرورانهی اروپاییان نسبت به بومیان قارهی تازه کشفشده آمریکا به نمایش گذاشته میشود.
بیکن( اوایل قرن ۱۷) این دیدگاه را با این مشاهده پیش میبرد که تمام شر ناشی از باور مردم به ایدههای غلطی است که به روش نادرستی به دست آمدهاند. خرافهپرستی و بدبختی ناشی از آن تنها از طریق رویکرد علمی و تجربی نوین به واقعیت قابل رفع است.
قهرمان مارلو در نمایشنامهی دکتر فاوستوس(۱۶۰۴) هنگامی که به مفیستوفلس اجازه میدهد او را اغوا کند و پیمان شیطانی امضا نماید، از یک رویکرد قدیمی پیروی میکند. اگرچه او میتواند تا پایان توبه کند، اما شتاب تجربه قلب او را سخت میسازد. وضعیت فاوست شبیه هر کس است، با این تفاوت که او یک روشنفکر است، در جستجوی قدرتها و تجربیات غیرعادی، و قادر به بازسازی خود نیست. دانشی که او کسب میکند، با باز کردن در به روی تماس با شیطان، مرگبار میشود و به تمثیلی از وضعیت انسان مدرن تبدیل میگردد، که پیشرفتهای علمیاش گاه میتواند دانش ممنوعهای را به بار آورد.
شکسپیر و تجسمهای شر
نمایشنامههای شکسپیر تصویری پیچیده و چندوجهی از شر ارائه میدهند. او سناریوهای مختلفی را مطرح میکند: هملت مرد خوبی است در جامعهای فاسد؛ مکبث مرد فاسدی است در جامعهای خوب؛ ژولیوس سزار نه شرور و نه قدیس است؛ شاه لیر شامل افراد کاملاً خوب و کاملاً بد است.
در میان قهرمانان، منابع اصلی شر درونی شامل دشواری هماهنگ کردن دانش با عمل (بروتوس، هملت، اتللو)، احساس با جاهطلبی (مکبث، آنتونی، کوریولانوس) یا واقعیت با درک (اتللو، لیر، تیمون) هستند. تنها رومئو و ژولیت قربانیان بخت خارجیاند.
نقصهای قهرمانان اغلب توسط شر خارجی تجسمیافته در قالب شروران به جای موجودات ماوراء طبیعی یا بلایای طبیعی تقویت، بزرگنمایی یا بهرهبرداری میشود. این افراد شامل گروههای متنوعی هستند:
• متزلزلها و خودنماها که به همان اندازه شیاد و احمق هستند (شاه جان، ریچارد دوم)
• ابهامداران که با تخیل شکسپیر یا تغییرات اجتماعی و سیاسی، بهرستگاری یا رسوایی میرسند (فالستاف، شایلاک، کیت، مالوولیو)
• انسانهای بشردوست که وجدان دارند یا آن را پیدا میکنند (کلادیوس، مکبث، لیدی مکبث)
• جاهطلبان که برای کسب قدرت از هیچ دریغ نمیکنند (ریچارد سوم، ادموند)
• حسودان، کینهتوزان یا شروران بیدلیل (آرون، دون جان، یاگو، تولوس آوفیدیوس، یاکیمو)
در این میان، کالیبان برجسته است، هم حیوانی و هم رقتانگیز؛ مکبث از مردی خوب به بدکاری با وجدان و در نهایت به پوستهای سختدل تبدیل میشود؛ و یاگو شیطانیترین و جذابترین شخصیت است.
شاه لیر و عدالت الهی
شاه لیر تنها نمایشنامهای است که عدالت الهی در آن به صراحت و به یادماندنی مطرح میشود. تفاسیر متعدد، هم توسط شخصیتها و هم توسط منتقدان بعدی ارائه شده است. دیدگاهها از بدبینی نهایی گلوستر، که خدایان را سادیست میبیند، و الحاد ادموند، تا تقوای متزلزل کنت و ادگار متفاوت است. در میانه، پاسخ پیچیده لیر دیده میشود: ابتدا مغرورانه مطمئن است که خدایان آماده انجام دستورات او هستند، اما سپس به سکوت متافیزیکی (و شاید لاادریگرا) فرو میرود.
برخی منتقدان معتقدند که نمایشنامه با شخصیت لیر ورشکستگی فرهنگ بتپرستی و آمادگی انسان برای پذیرش وحی مسیحی قریبالوقوع را از طریق مسیر سلبی نشان میدهد. خوانش دیگری بر این است که نمایشنامه مسیر نشان دادن ارزشهای مسیحی مانند صبر، استقامت و دست کشیدن از انتقام را بدون توجه به وحی ارائه میدهد، نشان میدهد که این ارزشها حقیقتی ابدی دارند و مختص یک دین خاص نیستند.
با این حال، تفسیر غالب معاصر این است که به دلیل تابوی الیزابتی دربارهی نمایش مسائل الهیاتی، شکسپیر مجبور به استفاده از کنایه شد و وقتی از «خدایان» سخن میگوید، منظور او خداست؛ خدای مسیحی مورد قضاوت قرار میگیرد و به شکل ناقص بازنمایی میشود.
بن جانسون، سروانتس و کالدرون
در نمایشنامههای بن جانسون برخلاف شکسپیر، طمع و تظاهر پیوریتنی اهداف اصلی شر به شمار میروند.
مسئله شر در دون کیشوت سروانتس، ۱۶۰۵ و ۱۶۱۵) ضمنی است. دنیایی روزمره، غرق در عادت، رسم و دنیاگرایی، تنها با ناباوری، طنز و تضاد با آرمانگرایی سادهلوحانه قابل مواجهه است. پرسش اصلی این است: چه کسی دیوانه است، دون کیشوت رؤیاپرداز یا جامعه عملی و فاسد؟
در نمایشنامه زندگی یک رؤیا ( کالدرون، ۱۶۳۵)، پیشگویی شوم، علیرغم تلاشهای پدر برای جلوگیری از آن، محقق میشود. شر سهگانه است:
۱. تلاش انسان برای دستکاری آینده از طریق ابزارهای غیرعادی.
۲. خوی حیوانی که ستارگان پیشبینی کرده و سگیسموندو و انسانها در خود یافتند، خواه اقدامات پیشگیرانه پدر تسریع کننده باشد یا نه.
۳. و مهمتر از همه، ناتوانی انسان در تمایز واقعیت بیداری از رؤیاها.
راهحل این مسئله آخر آن است که بدترین حالت را فرض کنیم و بهترین رفتارمان را انجام دهیم.
میلتون و مسئله آشکار شر
شعر بهشت گمشده اثر میلتون(۱۶۶۷) یکی از مهمترین آثار است که مسئله شر را به وضوح مطرح میکند و هدف اصلی آن توجیه راههای خدا برای انسان است. پاسخ میلتون این است که منبع اصلی شر، کیهانی و بیرونی است، همانگونه که در نمایش کاموس ( ۱۶۳۴) و حماسهی بهشت بازیافته (۱۶۷۱) نیز دیده میشود. این منبع، شیطان است؛ او مانند هیولاهای ماوراء طبیعی در بیوولف، از روی حسادت و میل به انتقام عمل میکند. با این حال، گناه با بشریت، نمایندگیشده توسط زوج نخست، مشترک است. ارتکاب گناه نخستین توسط آنها ناشی از خودشیفتگی حوا است که قضاوت او را تیره کرده و منجر به حماقت میشود، و نیز از عشق بسیار آدم به همسرش که اراده را از عقل به سوی شهوت منحرف میکند. این تلاقی سه وضعیت ذهنی متنوع اما نماینده، مسیر غمانگیز تاریخ بشر را با رنج روی رنج شکل میدهد. از آنجا که نتیجه نهایی، مداخله پیروزمندانه عیسی (Jesus) است، گناه نخستین به یک خطای سعادتمندانه (felix culpa) یا نعمت پنهان تبدیل میشود.
در شعر دراماتیک سامسون ستیزهجو (۱۶۷۱)، شر صرفاً فردی و درونی است. سامسون، مانند آدم، بیش از حد به همسرش علاقهمند است، اما دلیله، برخلاف حوا، حیلهگر و در ادامه دروغگوست، نه سادهلوح و ضعیف.
دوران نئوکلاسیک، رمانتیک و مدرن
روشنگری: عقل و طنز
در آثار مولیر (۱۶۲۲–۱۶۷۳)، شخصیتهای اصلی اغلب احمقهایی هستند که حماقت هر یک ناشی از یک تکشیدایی (monomania) است، مانند تمایل افراطی به پول، سلامتی، موقعیت اجتماعی، ازدواج امن یا صداقت کامل. تنها شیادها عبارتند از دون ژوان ، ملحدی اغواگر و سادیست که تا حدی شرور بیدلیل است، و تارتوف (Tartuffe)، ریاکاری که انگیزههای او شهوت، ثروت و شاید قدرت است.
انشاء در باب انسان اثر پوپ(۱۷۳۳–۱۷۳۴)، همچون بهشت گمشده، به سؤال عدالت الهی میپردازد، اما مطابق با گرایشهای روشنگری، این کار را با دوبیتیهای کلامی، استدلالی، تعمیمدهنده و خوشبینانه انجام میدهد، نه با روایت شعر آزاد مبتنی بر داستان کتاب مقدس و قالب حماسه کلاسیک و با جوی تراژیک. نتیجهگیری او، «هر چه هست، درست است»، پژواک تز الهینامه (Theodicee) اخیر لایبنیتس (Leibniz)، که خدا بهترین جهان ممکن را آفریده است، است و به راهحلهای سکولار آدام اسمیت، هگل، مارکس و هجویه کاندید ولتر (Voltaire, رمان ۱۷۵۹) مینگرد.
در شعر دانسیاد (۱۷۲۸–۱۷۴۳)، حماقت بیمهار، تاریکی را بر جهان حاکم میکند؛ دیدگاهی که به طور ضمنی، هرچند با نشاط بسیار، در مجموعه مقالات Spectator (ادیسون و استیل، ۱۷۱۱–۱۷۱۲) نیز وجود دارد و حمله به حماقت را به جای رذیلت توصیه میکند.
برای سویفت در سفرهای گالیور ( ۱۷۲۶)، رذیلت یا شرارت، در این عصر، محور اصلی است. شر ناشی از پستی، کینهتوزی، خودبینی، غیرمنطقی بودن و ویرانگری انسان است. حماقت نیز کنار گذاشته نشده و در کتاب سوم، در تلاشهای به ظاهر مضحک دانشمندان اولیه جلوه میکند. با توجه به انقلاب علمی، این آخرین خنده سویفت است، هرچند حکم نهایی به تعویق افتاده تا مشخص شود آیا انفجار دانش علمی با انفجار هستهای پایان خواهد یافت یا خیر. این نقطه، نشانهای از مرحله جدیدی در فهم شر است: مارلو خطرات دانش ممنوعه را نشان داده بود، میلتون در کتابهای آخر بهشت گمشده و بهشت بازیافته نیز حملهای فلسفی و دینی به دانش دنیوی و سکولار، به ویژه حکمت یونانی و رومی داشت، اما سویفت اولین نویسنده بزرگی است که بر دانش علمی مدرن به عنوان منبع جدید شر تمرکز میکند؛ این شر گاه زیانآور و گاه مضحک است. به روشی مشابه، وردزورث یک قرن بعد تأکید خواهد کرد که «ما برای تشریح، قتل میکنیم».
ولتر، روسو و راهحلهای سکولار
آثار راسلَس جانسون،( ۱۷۵۹) و زادیک ولتر، (۱۷۴۷)، و به ویژه کاندید ولتر، بررسی عدالت الهی را در مقیاسی گستردهتر دنبال میکنند. شر، هم کیهانی یا طبیعی (زلزله) و هم اجتماعی (جنگ، وحشیگری، تجاوز، شکنجه) است. حماقت، که خود را به شکل تخصص و حکمت نشان داده، این آشفتگی را تشدید میکند، زیرا فیلسوفان و متکلمان مانند پانگلوس (Pangloss) در تلاش برای محو آثار و وقایع با کلمات، درد واقعی را انکار میکنند.
در اعترافات روسو (۱۷۸۱–۱۷۸۸)، دیدگاه مسیحی به حاشیه میرود. شیطان، گناه نخستین، جهنم و کلیسا، یا به عنوان کاتالیزور بازسازی یا به عنوان کانون ریاکاری عمل میکردند، همگی کماثر میشوند. دیدگاه سکولار، لیبرال، عقلگرا و رمانتیک به وضوح شکوفا میشود: روح حساس در محاصره جامعهای فاسد و بیاحساس، طبیعت زیبا و احیاکننده، فردی که نیک یا خنثی متولد شده و توسط مرکز شرارت، یعنی شهر، تباه میشود. تجربه کودکی، بهویژه بیعدالتی و آسیب وارد بر روسوی جوان، آگاهی او را نسبت به بیعدالتی اجتماعی برمیانگیزد و مسیر فکری او را به نوشتههای فلسفی و انقلابی بالغ هدایت میکند.
راهحلهای سکولار مسئله شر نیز توسط ماندویل ( ۱۷۱۴)، آدام اسمیت (ثروت ملل, ۱۷۷۶)، هگل (فلسفه تاریخ, ۱۸۲۳–۱۸۲۷) و مارکس (میانه قرن ۱۹) ارائه شدهاند: آنچه به نظر شر کوتاهمدت یا فردی میآید، در چارچوب جامعه یا در درازمدت به خیر تبدیل میشود. به جای خدا و خطای سعادتمندانه، اصل حاکم، تنوعی از «رذیلتهای خصوصی، منافع عمومی»، «دست نامرئی»، «مکر عقل» یا «فرآیند تاریخی» است.
فاوست و تلاش ابدی
در فاوست اثر گوته (۱۸۰۸)، قهرمان، همانند فاوست مارلو، از ناکامی مطالعاتش در تحقق نتایج مطلوب سرخورده میشود. شیطانی که با او همراه است، فاقد اهداف جهنمی سنتی است و شخصیتی شوخ، طنزآمیز، متمدن، تمسخرکننده، شکاک و مدرن دارد. پیمان آنها، فاقد وضوح و رسمیت پیمان مارلوست و بیشتر در تضاد تلاش ابدی (برای دانش، آفرینش و خودسازی) با رضایت خاطر آسوده قرار دارد تا اعمال نیک در برابر گناهان یا رستگاری در برابر لعنت.
تفاوت اساسی آن است که فاوست مارلو حکیمی است که با فراتر رفتن از حدود انسان، خود را ملعون میکند و بیست و چهار سال تسلط دنیوی و سرکشی علیه خدا صرفاً یک میانپرده است، در حالی که در گوته، لعنت ثانویهای مبهم وجود دارد و غوطهور شدن در تجربه، جوهره بیست و چهار سال را شکل میدهد.
مذهب به عنوان منبع شر
یکی از تحولات مهم در این دوره، معرفی منبع جدیدی برای شر است: چیزی کمتر از خود مسیحیت نیست. بوکاچیو، چاسر و رابلای کشیشان بدرفتار را از کلیسای مادر جدا کرده بودند، اما در اشعار برنز (Burns) و به ویژه بلیک (Blake) در اواخر قرن هجدهم، خود کلیسا به عنوان یک نهاد و مفسر پیام مسیح، به منبع شر تبدیل شده است. اگر روسو جامعه را متهم میکرد، بلیک جامعه مسیحی را محکوم میکرد. به بیان دیگر، دین که زمانی به عنوان وحی حقیقت پادزهری برای شر تلقی میشد، اکنون بخشی از همان شر به شمار میرود.
برخی متفکران نحوه عملکرد این شر را توضیح دادهاند؛ در غیاب خدا، دو مورد از هفت گناه کبیره قدیمی — طمع و شهوت — به مبنای تبیینهای تکعلتی مدرن برای انگیزه انسانی و از این طریق شر تبدیل شدند:
برای مارکس، دین از نظر فکری حواسپرتکننده و از نظر سیاسی ابزاری در دست طبقات حاکم است، در دنیایی که در آن پول جای روح را گرفته و واقعیت اصلی محسوب میشود.
برای فروید، دین از نظر فکری یک فانتزی و از نظر روانشناختی منبع سرکوب و درد است، در جهانی که غریزه جنسی (libido) جای روح یا پول را به عنوان واقعیت اصلی گرفته است.
ایده این که بخش عمدهای از شر در خود مسیحیت سازمانیافته نهفته است — مفهومی که نه تنها مورد تأیید کیرکگور، متفکر شدیداً مسیحی، بلکه توسط شلی، بایرون و کیتس بتپرست نیز مورد قبول قرار گرفت — با شدت بیسابقهای توسط نیچه ضد مسیحی پی گرفته شد. با این حال، نیچه تنها به مسیحیت نمیتازد، بلکه سرمایهداری، داروینیسم اجتماعی، ناسیونالیسم، لیبرالیسم، فمینیسم، سوسیالیسم و اصلاحگرایی را نیز به عنوان دیگر شرارتهای اجتماعی میدید.
واقعگرایی و شر اجتماعی
در رمانهای مادام بوواری اثر فلوبر ( ۱۸۵۶) و آنا کارنینا اثر تولستوی (۱۸۷۷) (مقایسه کنید با هدا گابلر ایبسن، نمایشنامه، ۱۸۹۰)، قهرمانان زن در زنای محصنه به دنبال تجربهای معنادار هستند که در ازدواج سنتی آن را نمییابند. در این آثار، همانند بسیاری آثار مکتب واقعگرایی، شر اکنون کاملاً اجتماعی است؛ هیچ شیطان، هیولا یا زلزلهای دخالت ندارد و قهرمان زن یا مرد بار گناه نخستین را به دوش نمیکشد؛ «خدا» عبارتی مودبانه است که به ندرت شنیده میشود.
در رمانهای دیکنز شر اجتماعی شکل قربانی شدن کودکان، قدرت پول، وسواس نسبت به حقایق و کارایی و تمایل به صعود اجتماعی به هر طریق را به خود میگیرد. آرزوهای بزرگ (۱۸۶۰–۱۸۶۱) همچنین تصویری به یادماندنی از شر روانشناختی ارائه میدهد: کامیابی کمتر از انتظار است و دستیابی به هر چیزی که با تلاش طولانی به دست آمده، غالباً با سرخوردگی همراه است (مقایسه کنید با مکبث)
رنج روسیه و ظهور ایدئولوژی
حس ناخوشایند و بیعدالتی اجتماعی که ادبیات روسیه را در بر گرفته است، با فقر، بیتحرکی و بدبختی بخش عمدهای از جامعه — سرفها یا دهقانان — نمادین میشود (مثلاً نفوس مرده گوگول، ۱۸۴۲؛ پدران و فرزندان تورگنیف، ۱۸۶۲؛ موزیکی چخوف، ۱۸۹۷). گاهی اوقات، تنبلی مشابه بر ارباب نیز غلبه میکند (اوبلوموف گنچاروف، ۱۸۵۹). بیعدالتی اجتماعی در قلب میکائیل کولهاس اثر کلایست ،( ۱۸۱۰)، گوژپشت نتردام ( ۱۸۳۱) اثر هوگو و بینوایان (۱۸۶۲) قرار دارد.
رمان تورگنیف، پاسخ جدیدی به شر اجتماعی ارائه میدهد: ایدئولوژی و انقلاب. دیگر قهرمانان برای کامیابی شخصی تلاش میکردند، از طریق شورش فردی (کولهاس)، برخوردهای عاشقانه (بوواری، آنا کارنینا)، یا رقابت اجتماعی با آگاهی بالاتر و خودمختاری اخلاقی (ژولین سورل استاندال، اوژن دو راستینیاک بالزاک، چیچیکوف گوگول). بازاروف تورگنیف هیچیک از اینها را انجام نمیدهد؛ او عقل، علم، سودمندی، انقلاب و بازسازی را برای جامعهای که با بیعدالتی، احساساتگرایی رمانتیک و خرافات فاسد شده، به ارمغان میآورد.
داستایوفسکی و بازگشت گناه نخستین
چنین آرمانگرایانی که با تکبر به جامعهای فاسد و سرسخت درس میدهند، گاه بیش از آنکه راهحل باشند، مشکلآفرین هستند (اعتماد به نفس بازاروف در واقع با عشق مهار میشود). آرمانگرایی در آثار هاثورن( ۱۸۴۶ و ۱۸۵۰) و همچنین در موبی دیک ملویل ( ۱۸۵۱) به عنوان منبع شر نمایان میشود. در نوشتههای داستایوفسکی، این موضوع به مسئلهای آزاردهنده بدل میشود؛ در جنزدگان ( ۱۸۷۱–۱۸۷۲) به شکل بیخاصیت یا وحشتناک مورد سوءاستفاده قرار میگیرد.
رمان جنایت و مکافات( ۱۸۶۶)حسی از شر درونی را بازمینماید که شاید برای همیشه از دستور کار ادبی خارج شده بود: گناه نخستین. قتل رباخوار، که قهرمان میکوشد با همذاتپنداری با ناپلئون و مقصر دانستن جامعه توجیه کند، تنها به رویارویی با واقعیت شر درونی میانجامد. (برای مشاهده گناه نخستین از زاویهای نو، میتوان به تکانههای سادیستی و مازوخیستی آشکار لیز در برادران کارامازوف ( ۱۸۸۰) توجه کرد، چندین دهه پیش از نظریهپردازی فروید.)
داستایوفسکی و جنگ دو جبههای
داستایوفسکی در یک جنگ دوگانه گرفتار است:
از یک سو، با لیبرالهای غربی یا روسهای غربزده، که در آثار او به شدت مورد هجو قرار گرفتهاند و شر را در جامعه، به ویژه جامعهای سنتی، میبینند و انتظار دارند آرمانشهر پس از پاک شدن باقیمانده «خرافات» توسط لیبرالیسم و عقلگرایی ظهور کند. از سوی دیگر، با اعضای جامعه مسیحی متعارف، که فکر میکنند با رفتارهای ظاهراً اخلاقی، مانند تحقیر فواحش (کاری که مادر و خواهر راسکولنیکوف انجام میدهند)، مسئله شر حل میشود. یکی از معدود آثار مهمی که عمدتاً به عدالت الهی اختصاص دارد، برادران کارامازوف است. کارامازوف پیر و پسر حرامزادهاش اسمردیاکوف ، مانند کالیبان، حیوانی، عمیقاً فاسد و تجسم واقعیت شریر زندگی هستند؛ واقعیتی که لیبرالها قادر به کنار آمدن با آن نیستند، چه با گناه نخستین توضیح داده شود، چه با فساد اجتماعی.
پسران او متفاوتاند: آلیوش) پارساست؛ دیمیتری ، مانند راسکولنیکوف، مسیر ایمان را با انحراف از طریق گناهکاری طی میکند؛ و تنها ایوان ، روشنفکر، توانایی و اراده به چالش کشیدن نظام جهان را دارد. نتیجهگیری او این است که جهانی که خدا ساخته، غیرقابل قبول است و زندگی پوچ است. با این حال، صرف فکر به همدستی در مرگ پدرش او را دیوانه میکند؛ داستایوفسکی این شکست ذهنی را تنها ناشی از تعصب مذهبی یا پذیرش تحتاللفظی حکم عیسی مبنی بر واقعیت فکر نمیداند.
ایوان پس از اعلام «اگر خدا مرده است، همه چیز مجاز است» به دلیل تنها یک فکر دچار فروپاشی عصبی میشود؛ این یک مشاهده روانشناختی معتبر و بدیع است: عقل دیرتر از احساسات توسعه مییابد و جسورتر حرکت میکند. اکثر انسانها، چه مسیحی و چه غیرمسیحی، در عمل با ایدههای خود مشکل دارند؛ نکتهای که ایبسن (۱۸۸۶) و سقوط بازاروف و کورتز ،دل تاریکی(۱۹۰۲) را توضیح میدهد.
داستایوفسکی، اما، در سنتی قرار دارد که با پولس آغاز شده و معتقد است صرف حکمت دنیوی برای زندگی کافی نیست. دیمیتری، مانند هر کس، فیض مییابد؛ اما ایوان، مانند فاوست مارلو، فیض نمییابد. روشنفکر بودن، برای این دو نفر آخر، مانعی بزرگ ثابت میشود، همانطور که برای سنت آگوستین و دانته نیز چنین بود.
داستایوفسکی، ایوان و توهم به عنوان ضرورت
داستایوفسکی با این حال، گاهی عمیقتر از آنچه خود میدانست مینوشت. در تمثیل «مفتش بزرگ» ، ایوان منشأ شر را در مکانی کاملاً متفاوت قرار میدهد، تا حدی مشابه همان لیبرالها، لائیکها و سکولارهایی که اغلب به آنها میتازد. این داستان نشان میدهد که، صرفنظر از وجود خدا یا عیسی، بشریت بیش از حد ضعیف، گنگ و آسیبپذیر است تا پیام معنوی واقعی را دریافت کند. عیسی و آنچه او نمایندگی میکند باید طرد شود، در حالی که نسخهای رقیق و قابل هضم از پیام او، انسانهای بینظم و خام را قادر میسازد تحت سرپرستی طبقهای از روحانیون قرار گیرند؛ کسانی که، همانطور که افلاطون توصیه کرده بود، باید دُزی از اسطورهها (مانند دروغهایی درباره آخرت) را برای حفظ نظم و انضباط به آنها تزریق کنند.
بشریتی که، به قول تی. اس. الیوت تحمل واقعیت بسیار را ندارد»، به نان و سیرک نیازمند است؛ به شکل مدرن اقتدار، رمز و راز و معجزه. این ایده — که انسان، با توجه به شر کیهانی یک جهان تهی، باید در توهم زندگی کند — پس از آنکه ابتدا توسط ایبسن در آثار ستونهای جامعه (۱۸۷۷) و خانه عروسک(۱۸۷۹) به عنوان حقیقت آزادیبخش مورد حمله قرار گرفت، به طور ضمنی در دشمن مردم( ۱۸۸۲) و به طور صریح در اردک وحشی( ۱۸۸۴) بیان شد. مضمون در هدا گابلر متفاوت است، جایی که قهرمان زن، به همراه یاگو، یکی از بزرگترین پرترههای شرور بیدلیل را ارائه میدهد.
گریزپا بودن حقیقت و واقعیت، به عنوان شر اصلی در زندگی، همچنین موضوع اصلی بسیاری از آثار مدرن است، از جمله چنین است اگر چنین میپندارید ( ۱۹۱۷) و هنری چهارم (۱۹۲۲) اثر پیراندلو و همچنین سفر طولانی در شب (۱۹۵۶) و مرد یخین میآید ( ۱۹۴۶) اثر اونیل (O’Neill).
روانشناسی و فقدان شرور
اگر در خانه عروسک و اشباح (۱۸۸۱) ایبسن، گناهان پدران به صورت فیزیکی بر پسران وارد میشود، در رمان پسران و عشاق (۱۹۱۳) اثر لارنس این فرآیند روانشناختی و عاطفی است. فضیلتی که در جامعه سنتی نمیتوانست رشد کند، یعنی عشق متقابل مادر و پسر، از نظر روانی فلجکننده است؛ شر از خانواده سرچشمه میگیرد و نه از جامعه یا فرد، و آنچه در سالهای اولیه زندگی رخ میدهد، به ویژه در امور عاشقانه، اغلب تأثیر نامطلوبی بر بزرگسالی فرد میگذارد.
بر اساس این دیدگاه، شر ناشی از حماقت است و نه شیادی، و خود شیادان نیز قربانیانی رقتانگیز محسوب میشوند. در واقع، شاهکارهای درجه یک اولیه مدرن — نمایشنامههای چخوف، داستانها و رمانهای هنری جیمز، لارنس و جویس، و رمان عظیم پروست — تقریباً فاقد شرور هستند. حکمت مدرن چنین است که در دنیایی مملو از شکاکیت، نسبیگرایی و عدم قطعیت، و همچنین کشفیات روانشناسی، انسانها به صورت مطلق خوب یا بد نیستند؛ بلکه افرادی وجود دارند که به طرزی دردناک یا کمیک تلاش میکنند با زندگی شکننده خود کنار بیایند.
همچنین این آثار به عدالت الهی نمیپردازند و قرائت سادهای از مسئله شر ارائه نمیدهند. تنها با ریسک بسیار میتوان از پیچیدگی آنها چنین سادهسازیهایی استخراج کرد؛ مثلاً در پروست (در جستجوی زمان از دست رفته, ۱۹۱۳–۱۹۲۷) شر از خودخواهی، عدم صداقت و تکبر افراد طبقه بالا، از دام عاشق در زندان خود (self)، از گریزپا بودن عشق متقابل، تغییرپذیری واقعیت و غیرممکن بودن شناخت دیگران ناشی میشود. در این آثار، دیدگاه مسیحی درباره شر تقریباً غایب است، و نمادهای مسیحی تنها به منظور اهداف روانشناختی و سکولار مورد استفاده قرار میگیرند.انقلاب علمی قرن هفدهم به انقلاب صنعتی انجامید؛ یعنی به کارگیری علم برای نظمدهی مجدد جهان مادی. در ابتدا اکثر متفکران این تغییر را به عنوان پیشرفت و راهی برای درمان نهایی مشکل شر میستودند. با این حال، تردیدهای سویفتی به سرعت در مورد این «نوشدارو» بالا گرفت. تأثیر نامطلوب انقلاب صنعتی از همان ابتدا توسط بلیک («آسیابهای شیطانی تاریک») و بعداً توسط دیکنز مورد توجه قرار گرفت.
سه نویسنده به ویژه نشان دادند که تکنولوژی مدرن مشکلات جدید عظیمی ایجاد کرده یا به شر قدیمی افزوده است:
لارنس، در رمان عشاق لیدی چترلی ( ۱۹۲۸)، صنعتی شدن را به عنوان بیماریای نشان میدهد که در ترکیب با تفکر بیش از حد و طمع، طبیعت، لطافت، انسانیت و آگاهی بدنی را نابود میکند.
در دنیای قشنگ نو (۱۹۳۲) هاکسلی، تکنولوژی جامعهای را ممکن ساخته است که نه بر عدالت (مانند افلاطون)، نه بر آرامش (مانند آریستوفانس)، نه بر حقیقت و آزادی (مانند عیسی)، نه بر عقل (مانند مور یا سویفت)، و نه بر توهم (مانند مفتش بزرگ)، بلکه بر لذت بنا شده است. در این جامعه، نیازهای همه به سرعت برطرف میشود، اما چنان غیرانسانی است که رنج و تراژدی، به عنوان شرور قدیمی، دوباره بازمیگردد.
رمان ۱۹۸۴ اورول( ۱۹۴۹) جهان جدید تکنولوژیک را با اصلاحگرایی اجتماعی ترکیب میکند تا کابوسی بیسابقه پدید آورد؛ جامعهای که نه بر لذت، بلکه بر ترس و وحشت بنا شده و به حاکمان قدرتی میدهد فراتر از وحشیانهترین رؤیاهای هیتلر یا استالین.
پوچی اگزیستانسیالیستی
اگر باور به پیشرفت به اندازه باور به خدا توهمی بیش نبود، نویسندگان باید با پیامدهای آن، یعنی نسخه مدرن مسئله شر، یعنی پوچی آشکار وجود انسانی، کنار بیایند. این وظیفه، آشکار یا ضمنی، در آثار متنوعی دیده میشوداز جمله محاکمه( ۱۹۲۵) و قصر (۱۹۲۶)کافکا، تهوع (۱۹۳۸) سارتر، بیگانه (۱۹۴۲) و سقوط ۱۹۵۶ کامو، و در انتظار گودو (۱۹۵۲) و آخر بازی (۱۹۵۷) بکت.
آثار کافکا با نمایش غیرممکن بودن یافتن عدالت یا ورود و توضیح، و تصویر انسان به عنوان غریبهای تنها در دنیایی سرد، عجیب و مرموز، به الگوهای وضعیت مدرن تبدیل شدهاند. بکت، با الهام از ایدههای آگوستینی و کیرکگوری درباره زندگی به عنوان ملال، خستگی و انتظار، تمثیلی از دو مرد ژولیده و دلقکمانند ارائه میدهد که منتظر وعدهای هستند. فرد مورد انتظار، با نام عجیب «گودو» به نظر حامل نوید درمان شر است — نویدی که مسیح، ظهور دوباره عیسی، انقلاب یا پیشرفت از طریق فناوری و سرمایهداری برای دیگران داشت — اما هرگز تحقق نمییابد.
سه شنبه ۲۲ مهر ۱۴۰۴ -
Tuesday 14 October 2025
|
ايران امروز |
ترجمه: شریفزاده و آزاد
۶ اکتبر ۲۰۲۵
دو سال پس از بدترین حمله به اسرائیل در تاریخ آن، این کشور بر سر یک دوراهی ایستاده است. اسرائیل یک کشور شکستخورده نیست، بلکه کشوری بزرگ با دولتی شکستخورده است؛ پایههای اسرائیل همچنان مستحکماند. درحالیکه اسرائیل بهطور انکارناپذیری گرفتار بحرانی بزرگ شده، اما ریشه این بحران یک مشکل ساختاری نیست، بلکه سیاسی است. این ماهیت سیاسی، از بسیاری جهات، بحران را خطرناکتر میکند، اما در عین حال، حل آن را نیز آسانتر خواهد ساخت. راهحل این مشکلات باید با اصلاحات و جایگزینیها در بخش بالایی حکومتی صورت گیرد، نه از طریق بازسازی از پایین جامعه.
فقط کافی است به اوضاع کشور اسرائیل در سه سال پیش، قبل از به قدرت رسیدن دولت فعلی، توجه کنید. منظور بازگشت به زمانی است که پیش از اجرای اصلاحات قضایی (توسط دولت نتانیاهو) که بنیادهای دموکراتیک اسرائیل را نابود کرد و همچنین قبل از کشتار حماس در ۷ اکتبر ۲۰۲۳. در آن زمان، اسرائیل به دلیل اقتصاد نوآورانه و مبتنی بر فناوری جدید، دموکراسی قوی و پرتحرک و سیستم قضایی کاملاً مستقل خود شناخته میشد. این کشور برندگان جایزه نوبل بیشتری نسبت به مجموع ۲۲ کشور عربی داشت. توافقات دیپلماتیک و اقتصادی آن در سراسر جهان گسترده بود؛ از واشنگتن تا ابوظبی و معاهدات صلح پایدار با مصر و اردن. اسرائیل همکاریهای علمی و تجاری گستردهای با اروپا داشت؛ همچنین نامزدهای اسکار و برندگان یوروویژن داشت. اسرائیل کشوری بود که توانست بصیرت فلسفی و عمق تاریخی را با بهترین مدرنیته در هم آمیزد. در آن زمان، دشمنان در پی نابودی ما بودند، اما موفق نشدند. در آن زمان نیز یهودستیزان وجود داشتند، اما کسی به آنها توجه نمیکرد. در آن زمان نیز اسرائیل سهم خود از افراطگرایان را داشت، اما آنها کشور را رهبری نمیکردند.
بحران اخیر، نتیجه یک دولت افراطی و ناکارآمد به رهبری نخستوزیر بنیامین نتانیاهو است که پروندههای جنایی دارد و حمایت مردم اسرائیل را از دست داده است. سالهای زیاد حضور او در قدرت، موجب فساد او و اطرافیانش شده است. این دولت آشکارا به اصول کشور دموکراتیک خود، که متعهد به ارزشهای لیبرال غربی بود، اهانت کرد. بهجای یک دولت دموکراتیک، به دنبال استقرار یک رژیم مذهبی و غیرلیبرال بود و هست؛ رژیمی که از نظارت رسانهای در امان باشد و عاری از مزاحمت مفاهیمی مانند حاکمیت قانون، و تهدید دائمی انتخابات آزاد و عادلانه باشد.
اکنون، با طرح دونالد ترامپ، رئیسجمهور سابق ایالات متحده، برای پایان جنگ در غزه و انتخاباتی که باید در ۱۲ ماه آینده برگزار شود، اسرائیل فرصتی برای بازآفرینی خود دارد. درحالیکه بازگرداندن کشور از لبه پرتگاه، قبل از هر چیز، مستلزم بازگرداندن گروگانها به خانه است، اما همچنین مستلزم برکناری افراطگرایان از قدرت است؛ آینده خود اسرائیل در خطر است.
شکست در رأس قدرت
هیچچیز بهتر از فاجعه ۷ اکتبر، نشاندهنده گسست بین دولت و مردم اسرائیل نیست. دولت وحشتزده و فلج نتوانست با وضعیت امنیتی و همچنین با پیامدهای داخلی متعاقب آن مقابله کند: رسیدگی به صدها هزار اسرائیلی آواره در داخل، هم از شهرهای اطراف غزه و هم از امتداد مرز شمالی با لبنان که تحت حمله مداوم حزبالله قرار داشتند؛ انجام بازسازی چشمگیری که هنوز در جنوب و شمال اسرائیل مورد نیاز است؛ و مهمتر از همه، التیام بخشیدن به یک ملت آسیبدیده. اسرائیلیها از ناتوانیهای دولت نه تنها در ۷ اکتبر، بلکه از ۸ اکتبر به بعد نیز صحبت میکنند.
در مقابل، جامعه مدنی اسرائیل بهسرعت بسیج شد و با سرعت، خلأیی را که فقدان عملکرد دولت ایجاد کرده بود، پر کرد. در عرض یک روز، صنعت فناوری اسرائیل کنترل اوضاع را به دست گرفت، از قربانیان حمایت کرد و از خلاقیت مشهور جهانی خود برای جلوگیری از فروپاشی اقتصادی استفاده نمود. سربازان ذخیره با تعداد بیسابقهای آماده شدند و جوانان اسرائیلی در رسانههای اجتماعی به جهان توضیح دادند که حماس چیست و چرا این گروه تروریستی به ما حمله کرد. اپوزیسیونی که من رهبری میکنم نیز برای حمایت از تلاشهای سیاسی و سازمانی وارد عمل شد و مردم یهود در خارج از کشور در کنار اسرائیل در مبارزه برای بازگرداندن گروگانها به خانه ایستادند. درحالیکه دولت ضعف نفرتانگیزی را در آشفتگی و ناکامی در سازماندهی منابع دولتی نشان داد، مردم اسرائیل انعطافپذیری، عزم و اراده خود را برای انجام آنچه لازم بود، نشان دادند.
دو سال بعد، اسرائیل در یک نقطه عطف قرار دارد. خطر واقعی تحریمهای بینالمللی، فرار مغزها و جنگ بیپایان وجود دارد. اما اسرائیل همچنین این فرصت را دارد که خود را از نو بسازد و بر پایههای محکم خود استوار شود. این کشور یکی از تنها کشورهای جهان است که بهعنوان یک دموکراسی تأسیس شده و این روحیه دموکراتیک در اعماق اکثریت شهروندان آن جریان دارد. مردم اسرائیل هویت منحصربهفرد این کشور را بهعنوان یک کشور یهودی و دموکراتیک بدون مبارزه رها نخواهند کرد. نهادهای قضایی اسرائیل همچنان قوی هستند. سرویسهای نظامی و امنیتی آن درک میکنند که نقش آنها خدمت به ملت است، نه دولت. و اقتصاد آن همچنان یکی از نمونههای درخشان است - حتی در حال حاضر. اگرچه همه این نهادهای حیاتی عمداً توسط دولت تحقیر میشوند، اسرائیل هنوز به نقطه بیبازگشت نرسیده است. اسرائیلیها این فرصت را خواهند داشت که مسیر را تغییر دهند و تنها چیزی که لازم است، یک تکه کاغذ در یک صندوق رأی در روز انتخابات است. جاناتان ساکس (Johnatan Sacks)، خاخام اعظم فقید بریتانیا و یکی از برجستهترین متفکران و فیلسوفان تاریخ مدرن یهود، نوشت: «ایمان یهودی در زمان آینده نوشته شده است.»
هیچیک از این واقعیتها اسرائیل را از اعماق بحران ملی و بینالمللی که در آن قرار دارد، بیرون نمیآورد. ۷ اکتبر شکافهای زشتی را آشکار کرد. در دو سال اخیر، شکاف بین دولت و مردم رو به افزایش است. کشور بیش از هر زمان دیگری قطبی و تقسیم شده است؛ وضعیتی که با نادیدهگرفتن مداوم اراده مردم توسط دولت و ادامه جنگی که دیگر در خدمت منافع امنیت ملی اسرائیل نیست، تشدید شده است. جایگاه بینالمللی اسرائیل هرگز بدتر از این نبوده است. در نشست سازمان ملل متحد در ماه سپتامبر، ۱۴۲ کشور به ایجاد یک دولت فلسطینی مستقل رأی دادند و تنها ۱۰ کشور به آن رأی منفی دادند.
جهان بر علیه اسرائیل برگشته است. پیمان ابراهیم در معرض خطر مسدود شدن یا لغو شدن است. اسرائیل حمایت دیرینه، دوحزبی (دموکرات و جمهوریخواه) خود را در واشنگتن از دست داده است. فریادهای «از رودخانه تا دریا» در محوطه دانشگاهها، فراخوانی آشکار برای نابودی نسلکشی دولت یهود است. وقتی دانشجویان دانشگاه کلمبیا و دانشگاه تهران شعارهای یکسانی سر میدهند، یهودیان حق دارند که نگران باشند.
اظهارات نادرست وزرای افراطی دولت در صدر اخبار سراسر جهان قرار دارد و نتانیاهو و اطرافیانش هر کسی را که انتقاد کند، به یهودستیزی متهم میکنند. اما «ذهنیت قربانی بودن»، اوضاع را بهتر نمیکند. همه کسانی که با دولت مخالف هستند، یهودستیز نیستند و اسرائیل با غوطهور شدن در بدبختی خود هیچ کاری انجام نمیدهد. هیچیک از اینها چیزی نیست که اسرائیلیها میخواهند. هر نظرسنجی که در دو سال گذشته در اسرائیل انجام شده است، داستان مشابهی را بیان میکند: رأیدهندگان اسرائیلی خواهان تغییر هستند. آنها رهبرانی را میخواهند که بتوانند چشماندازی پرافتخار و خوشبینانه از آینده کشورشان ارائه دهند که ریشه در تواناییهای موجود آن دارد. این دیدگاهی است که اسرائیل باید به جهان ارائه دهد. شهروندان آن میدانند که دولت با اشتباهاتش از یک بحران و شکست به بحران دیگر وارد شد و معتقدند که برای این دولت، جایگزینی وجود دارد.
اسرائیل متفاوت
گزینه یا راهکار جایگزین اسرائیل، دولتی است که با رهبریتی متمرکز، تغییرات سیستماتیک در امنیت ملی، روابط خارجی، اقتصاد، نهادهای دولتی و روابط با همسایگان را ایجاد کند. رهبری که دارای دید عمیق و همهجانبه باشد و اسرائیل را از عمق بحران درآورد و بیش از هر زمان دیگری برای ورود به مرحله بعدی چرخه حیات خود، آماده سازد. برای رسیدن به این هدف، تنها چیزی که نیاز است، یک رهبری مناسب است که طبق یک چشمانداز روشن عمل کند.
جایگزین پایان دادن به جنگ در غزه، دولتی است که با ترامپ، تونی بلر، نخستوزیر سابق بریتانیا و ائتلافی از شرکای بینالمللی برای اجرای طرح ۲۰ مادهای ترامپ همکاری کند: گروگانها را بازگرداند، جنگ را متوقف کند، و اطمینان حاصل نماید که غذا و داروی کافی برای پایان دادن به بحران انسانی وارد غزه شود. اسرائیل باید یک محیط امن در اطراف غزه ایجاد نموده تا از مرزهای خود در برابر حملات تروریستی بیشتر محافظت نماید. همانطور که در این طرح پیشبینی شده است، بهجای اینکه این سرزمین تحت کنترل حماس باشد، منطقه باید تحت نظارت یک قدرت انتقالی قرار گیرد که اداره امور روزمره غزه را مدیریت کند و بر بازسازی آن نظارت نماید. این ائتلاف شامل بحرین، مصر، مراکش، عربستان سعودی و امارات متحده عربی و همچنین بازوی غیرنظامی تشکیلات خودگردان فلسطین خواهد بود. اگر طرح ترامپ اجرا نشود، شکاف در جامعه اسرائیل چشمگیر و تصور خسارت آن دشوار خواهد بود. اسرائیلیها به بازگشت گروگانهای خود نیاز دارند. آنها برای شروع، به روند بازسازی نیاز دارند.
برنامه جایگزین، همچنین درک تازهای از دکترین امنیت ملی اسرائیل است. قتل عام ۷ اکتبر به اسرائیلیها آموخت که ما نمیتوانیم حتی برای لحظهای، از حالت دفاع از خود در مقابل سازمانهای تروریستی اسلامگرای قاتل، غافل شویم. اما این تنها درس آن واقعه نیست. امنیت ملی ما، بیش از هر چیز به یک ارتش قوی احتیاج دارد؛ برای رسیدن به آن، ما چیزی بیش از هدف قرار دادن تأسیسات هستهای در نطنز یا پرتاب موشک به مرکز دوحه نیاز داریم. امنیت همچنین مستلزم ایجاد اتحادهای منطقهای و جهانی لازم برای تقویت بازدارندگی، ایجاد و حفظ عمق استراتژیک و مشروعیت بینالمللی و ایجاد یک جبهه متحد در برابر تهدید اسلام رادیکال و همچنین جاهطلبیهای هژمونیک ایران و روندهای نگرانکننده در ترکیه است.
برای انجام این کار، اسرائیل باید پیمان ابراهیم را گسترش دهد تا کشورهای دیگری از جمله عربستان سعودی و اندونزی را نیز در بر گیرد. این کشور باید از فرصتهای موجود در لبنان و سوریه استفاده نماید و توافقات و ابتکاراتی را که من بهعنوان وزیر امور خارجه در سال ۲۰۲۲ از طریق «مجمع نقب» (Negev Forum)* آغاز کردم، احیا کند؛ مجمعی که اسرائیل را با بحرین، مصر، مراکش، امارات متحده عربی و ایالات متحده گرد هم آورد. با این حال، احیای این روابط تا زمانی که جنگ به پایان نرسد و غزه تحت رهبری جدید قرار نگیرد، نمیتواند اتفاق بیفتد.
طرح جایگزین، همچنین یک سرمایهگذاری ملی گسترده در حوزه هوش مصنوعی و زیرساختهای انرژی جدید مانند راکتورهای هستهای واحدهای کوچک است؛ فناوریهایی که آینده انرژی محسوب میشوند و بازار جهانی را که در تلاش برای یافتن پاسخی به تقاضای رو به رشد آن است، متحول خواهند کرد. در سالهای آینده، اسرائیل باید از «کشور استارتآپ» به «کشور اسکیلآپ» تبدیل شود و از قابلیتهای نوآوری خود برای ارتقای سیستمهای ملی حیاتی مانند آموزش، مراقبتهای بهداشتی و حملونقل استفاده کند. اینها برای امنیت و رفاه آینده اسرائیل اساسی هستند، اما تضعیف شدهاند. برای بازگرداندن اسرائیل به جایگاه شایسته خود در میان لیبرال دموکراسیهای پیشرو غربی، دولت بعدی باید در پرورش منابع قدرت نرم اسرائیل: طبقه متوسط مولد و بخش فناوری موفق، سرمایهگذاری کند.
راهکار جایگزین، جامعه اسرائیلی است؛ بهخصوص در حال حاضر که باید پاسخگوی مشکلات ساختاری باشد که برای سه نسل آن را فلج کرده است. در یک دولت کارآمد، باید جامعه اولترا ارتدوکس را ملزم نمود تا در ارتش خدمت نمایند و وارد بازار کار شوند. یک دولت کارآمد باید به افزایش اشتغال در میان زنان عرب کمک کند، قانون اساسی را تدوین کند تا یک بار برای همیشه به توازن قدرت بین قوه قضائیه و مجریه رسمیت بخشد، در حوزه مسکن برای جوانان سرمایهگذاری کند و با هزینههای سرسامآور زندگی مقابله نماید.
انتخاب
راهکار جایگزین این است که اسرائیلیها به خود و دیگران یادآوری کنند که موقعیت پرافتخار اسرائیل بهعنوان تنها دموکراسی در خاورمیانه را نمیتوان «امری بدیهی» دانست. این تعهدی است که رهبران کشور باید دائماً به آن پایبند باشند. بزرگترین متحد اسرائیل همیشه ایالات متحده بوده و خواهد بود. اما برای حفظ جایگاه خود در خانواده رژیمهای دموکراتیک، اسرائیل باید روابط خود را با اتحادیه اروپا و همچنین با استرالیا، ژاپن، هند، کره جنوبی، انگلستان و سایر دموکراسیهای بزرگ جهان از سر بگیرد. این روابط باید بر اساس ارزشهای مشترک و مبارزه مشترک، بر علیه تمایلات فزاینده غیرلیبرال و حکومتهای با ایدئولوژی مذهبی در سراسر جهان و خطرات ناشی از رسانههای اجتماعی مخرب و پوپولیسم بنا شود و ادامه یابد. به همین دلیل است که اسرائیل همچنین باید پیوندهای خود را با کشورهای که دارای دیدگاه مشترک با ما نسبت به آینده دارند، مانند امارات متحده عربی و سنگاپور، تقویت کند.
گزینه جدید در اسرائیل ممکن است در وهله اول شامل یک کشور فلسطینی نباشد – نه پس از آنچه در ۷ اکتبر با اسرائیلیها انجام شد. اما برخلاف دولت فعلی، اکثر اسرائیلیها میدانند که فلسطینیها وجود دارند و ما باید روزی از آنها جدا شویم. این روند طولانی و دشوار خواهد بود. و باید با نشان دادن توانایی فلسطینیها برای اداره مؤثر خود آغاز شود. بار اثبات اکنون بر دوش فلسطینیها است، نه بر دوش اسرائیل. آنها باید ثابت کنند که میتوانند بهطور مؤثر با تروریسم مبارزه و اطمینان دهند که سازمانی مانند حماس نمیتواند دوباره قدرت را به دست بگیرد.
تشکیلات خودگردان فلسطین نه تنها باید به مبارزه با عوامل تحریککننده متعهد شود، بلکه باید در عمل نیز بر علیه آن اقدام کند. نه تنها وعده اصلاحات حاکمیتی را بدهد، بلکه باید بهطور جدی آن را انجام دهد. نه تنها به مقابله با فساد بپردازد، بلکه باید علل فساد را ریشهکن کند. مردم اسرائیل حق دارند در صلح و امنیت زندگی کنند، بدون تهدید یک دولت تروریستی شکستخورده در مرزهای خود. فلسطینیها باید قبل از شروع هر روندی، به اسرائیلیها ثابت کنند که تحقق این امر ممکن است. اسرائیل به نوبه خود باید موضوع الحاق را از دستور کار خارج کند و برای پایان دادن به بلای خشونت شهرکنشینان افراطی اسرائیلی که به فلسطینیها روا داشته میشود، بسیار مؤثرتر بجنگد. اولی خطر قربانیکردن ادغام منطقهای اسرائیل بدون هیچ منفعت استراتژیک را به همراه دارد. دومی لکهای اخلاقی بر کشور است.
آینده اسرائیل نه توسط دشمنان و نه توسط دولت فعلی، بلکه توسط شهروندانش تعیین خواهد شد. پس از دو سال از پرآسیبترین سالهای زندگی ما، اکثریت آشکار اسرائیلیها خواهان مسیر جدیدی هستند. جهان به اسرائیل نگاه میکند و کشوری را در بحران میبیند، اما من کشوری میبینم که نفس خود را در سینه حبس کرده است. این کشور منتظر یک رهبریت جدید است تا آن را در مسیر دیگری هدایت کند. آینده اسرائیل به تصمیمات سیاسی بستگی دارد که اسرائیلیها در سال آینده خواهند گرفت. اگر دولت فعلی در قدرت باقی بماند، اسرائیلیها ممکن است خود را محکوم به انزوای بینالمللی، فقر و شکافهای فزاینده اجتماعی ببینند. اگر اسرائیلیها شجاعت را به بزدلی، گشودگی را بهجای انزوا، رفاه را بهجای تعصب مذهبی انتخاب کنند، بهترین روزهای کشور هنوز در پیش خواهد بود.
————————-
* یائیر لاپید (Yair Lapid) رهبر اپوزیسیون در کنست اسرائیل است و در سال ۲۰۲۲ به عنوان نخست وزیر و وزیر امور خارجه اسرائیل خدمت کرد.
https://www.foreignaffairs.com/israel/defining-choice-israel
* اولین نشست «مجمع نقب» در تاریخ مارس ۲۰۲۲ به دعوت یائیر لاپید، وزیر امور خارجه وقت اسرائیل و با شرکت وزرای خارجه پنج کشور: مصر، مراکش، بحرین، امارات، و ایالات متحده در ناحیه نقب اسرايئل صورت گرفت. اعضای این نشست از مسایل مختلف مورد نظر همگی شامل: مسایل امنیت ملی، تعلیم و تربیت، بهداشت، غذا، انرژی، توریسم، و آب. صحبت کردند و قرار شد که این نشست به طور سالانه ادامه یابد.
■ آقای لاپید:
بدون شک، مردم فلسطین تفاوتی با دیگر مردم جهان آزاد ندارند و آنها هم خواهان یک زندگی آزاد، مستقل بااحترام و حفظ حقوق شخصی و ملی همراه با رفاه عمومی، زندگی پیشرفته و همگام با جهان خارج از دیوار زندانشان هستند و خواهند بود. مسلما، این حکومت «دیکتاتوری» و «آپارتید» است که مولد تروریسم و زاینده خشونت است. شکی نیست که مردم و رهبران فلسطین راه سختی برای ایجاد یک کشور مستقل و آزاد در پیش دارند، اما، دولت آینده اسرائیل برای، کمک به ایجاد یک کشور فلسطین و منطقه با دموکراسی پایدار و حتی برای امنیت کشور اسرائیل، بهتر است که آقای لاپید در صورت بقدرت رسیدن به مسائل ذیل هم توجه نمایند:
۱. ایشان، فقط به جای متوجه کردن بار سنگین مسئولیت ایجاد یک فلسطین عاری از تروریسم و فساد و غیره و نشان دادن قابلیت خود برای داشتن یک دولت مستقل و ثابت کردن از اینکه همسایهای امن برای اسرائیل است، کشور اسرائیل راهم به نوبه، خود موظف کند که از سیاستهای دیکتاتوری، کلونیالیستی و آپارتاید خود دست بردارند.
۲. نه تنها دولت احتمالی ایشان «به نوبه خود باید الحاق را از روی میز بردارد»، بلکه باید زمینهای فلسطینی ( در غزه و کرانه باختری و اورشلیم شرقی) که، برخلاف قطعنامه ۱۸۱ سازمان ملل متحد ۲۹ نوامبر ۱۹۴۷ ، که تا حال حاضر در تصرف شهرک نشینان یهودی در آمده است و بسرعت توسعه میابد ، را به فلسطینی ها برگردانده.
۳. ازهر گونه اقدام مستقیم و غیر مستقیم سیاسی، امنیتی، و اقتصادی برعلیه تشکیل و ادامه فعالیت، یک دولت مستقل آینده فلسطینی خود داری کند.
۴. مانع ادامه قوانین آپارتاید کنونی درکشور اسرائیل که موجب تبدیل « شهروند رسمی فلسطینی اسرائیل» به شهروندان دست دوم شده است، گردد. و آنها را به عنوان اعراب فلسطینی با خصوصیات خاص خود اما شهروندان قانونی کشور اسرايئل بشناسد.
۵. غیره، غیره و غیره
نسرین آزاد
سه شنبه ۲۲ مهر ۱۴۰۴ -
Tuesday 14 October 2025
|
ايران امروز |
سه شنبه ۲۲ مهر ۱۴۰۴ -
Tuesday 14 October 2025
|
ايران امروز |
سه شنبه ۲۲ مهر ۱۴۰۴ -
Tuesday 14 October 2025
|
ايران امروز |
گفتوگوی یورونیوز فارسی با یکی از تهیهکنندگان گزارش تحقیقی هاآرتص
پشت پرده افشاگری هاآرتص از حمایت دولت نتانیاهو از رضا پهلوی؛ روزنامهنگار اسرائيلی چه میگوید
انتشار این گزارش فضای بحثبرانگیزی ایجاد کرد: حامیان رضا پهلوی آن را «گزارشی سفارشی» و همسو با روایت تهران خواندند، در حالیکه منتقدانش آن را بازتابی از «واقعیت پنهان» در پشت صحنه کارزارهای مجازی دانستند. با گور مگیدو، یکی از نویسندگان این مقاله گفتگو کردیم.
این گزارش که امضای روزنامهنگاران تحقیقی هاآرتص، گور مگیدو و عمر بنجاکوب را پای خود دارد؛ با مشارکت روزنامه « دمارکر» و همکاری موسسه Citizen Lab وابسته به دانشگاه تورنتو تهیه شده است.
در این گزارش ادعا شده بود که بخشی از حمایتهای آنلاین از رضا پهلوی، فرزند آخرین شاه ایران، در جریان جنگ میان ایران و اسرائیل، ساختگی بوده و از سوی شبکهای از حسابهای جعلی فارسیزبان مستقر در اسرائیل هدایت میشده است؛ شبکهای که بنا بر یافتههای هاآرتص با بودجه نهادهایی وابسته به دولت بنیامین نتانیاهو فعالیت میکرده است.
برخی از کاربران و رسانههای حامی آقای پهلوی ضمن نقد ادعاهای روزنامه هاآرتص، این گزارش را «سفارشی» خوانده و این روزنامه را به همکاری با تهران و ترویج روایت جمهوری اسلامی ایران از جنگ ۱۲ روزه و طرفداران رضا پهلوی متهم کردند. این کاربران و رسانهها بعضا انتشار این گزارش را بازتابی از ترس جمهوری اسلامی ایران و «مزدوران» آن از رشد حمایت از آقای پهلوی در میان ایرانیان خواندند.
آقای مگیدو در گفتوگو با یورونیوز تاکید میکند که بخش مهمی از اطلاعات منتشرشده در گزارش او بر پایه منابع اطلاعاتی اسرائیلی بوده و بخشی از آن نیز تحت سانسور نظامی اسرائیل قرار گرفته است؛ امری که او آن را «نشانهای از حساسیت موضوع» توصیف میکند. با این حال، او اذعان دارد که «نمیتوان میزان واقعی حمایت از رضا پهلوی را به شکل قابل اتکا اندازهگیری کرد» و تصریح میکند که گزارشش «به هیچ وجه قصد ندارد تمام هواداران رضا پهلوی را جعلی نشان دهد».
در این گزارش ادعا شده بود که بخشی از حمایتهای آنلاین از رضا پهلوی، فرزند آخرین شاه ایران، در جریان جنگ میان ایران و اسرائیل، ساختگی بوده و از سوی شبکهای از حسابهای جعلی فارسیزبان مستقر در اسرائیل هدایت میشده است؛ شبکهای که بنا بر یافتههای هاآرتص با بودجه نهادهایی وابسته به دولت بنیامین نتانیاهو فعالیت میکرده است.
برخی از کاربران و رسانههای حامی آقای پهلوی ضمن نقد ادعاهای روزنامه هاآرتص، این گزارش را «سفارشی» خوانده و این روزنامه را به همکاری با تهران و ترویج روایت جمهوری اسلامی ایران از جنگ ۱۲ روزه و طرفداران رضا پهلوی متهم کردند. این کاربران و رسانهها بعضا انتشار این گزارش را بازتابی از ترس جمهوری اسلامی ایران و «مزدوران» آن از رشد حمایت از آقای پهلوی در میان ایرانیان خواندند.
آقای مگیدو در گفتوگو با یورونیوز تاکید میکند که بخش مهمی از اطلاعات منتشرشده در گزارش او بر پایه منابع اطلاعاتی اسرائیلی بوده و بخشی از آن نیز تحت سانسور نظامی اسرائیل قرار گرفته است؛ امری که او آن را «نشانهای از حساسیت موضوع» توصیف میکند. با این حال، او اذعان دارد که «نمیتوان میزان واقعی حمایت از رضا پهلوی را به شکل قابل اتکا اندازهگیری کرد» و تصریح میکند که گزارشش «به هیچ وجه قصد ندارد تمام هواداران رضا پهلوی را جعلی نشان دهد».
در بخشی دیگر از گفتوگو، مگیدو میگوید: «نکته اصلی برای من این نیست که حمایت از رضا پهلوی واقعی است یا جعلی، بلکه این است که چرا اسرائیل باید در کارزاری مشارکت کند که هدفش احیای سلطنت در ایران است.» او در عین حال تاکید دارد که جایگزین جمهوری اسلامی باید «از سوی مردم ایران و بر پایه اصول دموکراتیک» تعیین شود.
این درحالیست که نام رضا پهلوی در بسیاری از محافل سیاسی، رسانهای و تحلیلی، در داخل و خارج از ایران، بهعنوان یکی از گزینههای احتمالی در صورت فروپاشی یا گذار از جمهوری اسلامی مطرح بوده است. این بحثها بهویژه در دوران جنگ دوازدهروزه و هفتههای پس از آن پررنگتر شد، هرچند با فروکش کردن نسبی تنشها، مواضع اخیر مقامات آمریکایی و تغییر روند تحولات خاورمیانه، از شدت طرح این گمانهها تا حدودی کاسته شده است.
مگیدو در ادامه از اختلافنظر در میان مقامهای اطلاعاتی و سیاسی اسرائیل درباره حمایت از رضا پهلوی سخن میگوید و میافزاید اگر این اختلاف وجود نداشت، «شاید امکان انتشار چنین گزارشی هم فراهم نمیشد».
آقای «مگیدو» در این گفتگو ضمن تاکید بر این که اطلاعات را از منابعی در جامعه اطلاعاتی اسرائیل به دست آورده است، از نقش یک تاجر اسرائيلی به نام «تال سیلبراشتاین» در مدیریت عملیات پرده برداشت. آقای «سیلبراشتاین» که به عنوان مشاور در کنار چند نخستوزیر اسرائيل از جمله ایهود اولمرت، ایهود باراک و بنیامین نتانیاهو حضور داشته در سال ۲۰۲۰ از سوی دیوان عالی رومانی در پرونده فساد ۱۴۵ میلیون دلاری به صورت غیابی به پنج سال زندان محکوم شده است.
این گفتوگو، صرفنظر از میزان پذیرش یا رد ادعاهای مطرحشده، نگاهی کمسابقه به نحوه شکلگیری و محدودیتهای گزارشهای تحقیقی در نظام رسانهای اسرائیل و نقش سانسور نظامی در انتشار چنین موضوعاتی ارائه میدهد.
یورونیوز: شواهد شما برای این گزارش چه بود و چه اثباتی برای ادعاهای مطرح شده دارید؟
گور مگیدو: «به نظرم در مقاله تا حدودی بیان شده است. این حقیقت که اسرائيل چنین عملیاتی را انجام داده است، به نقل از پنج منبع است و ارتباط این عملیات با رضا پهلوی نیز بر مبنای اظهارات سه منبع آمده، پس کمی ضعیفتر است. اما میتوانم بگویم که این مقاله به شدت توسط واحد سانسور نظامی اسرائيل سانسور شد که برای من به عنوان روزنامهنگار، نشانه محکمی است که روی نقطه حساسی دست گذاشتهام.
میدانید، بسیاری چیزهایی که من با آنها سروکار دارم طبق قانون اسرائيل معمولا از مسیر سانسور عبور میکنند. اما در مورد این مقاله خاص، رفتوبرگشتهای زیادی با سانسورچیها داشتیم. بنابراین درباره دقت داستان تردیدی ندارم.
اما، مردم حق دارند که نظر خودشان را داشته باشند و درباره ارتباط [کارزار دولت نتانیاهو] با رضا پهلوی، جز ارجاع به منابع گفته شده، منبع دیگری ندارم. با این حال، از نظر خط زمانی هم میبینیم که این موضوع تقریبا همزمان با برههای است که رضا پهلوی به گیلا گاملیل، وزیر علوم و فناوری و وزیر پیشین اطلاعات اسرائيل بسیار نزدیک میشود و بحشی از ماجرا هم به گیلا گاملیل مربوط است.
همچنین میتوانم جزئياتی اضافه کنم مبنی بر این که «وزارت امور یهودیان خارج از کشور و مبارزه با یهودستیزی» بخشی از تامین مالی این عملیات را بر عهده داشت و این یکی از مطالبی است که سانسور نظامی اسرائيل دستور به عدم انتشار آن داد.
معمولا وقتی به ما دستور میدهند چیزی را منتشر نکنیم، همانجاست که میفهمیم به نقطهای رسیدهایم. چون آنها اختیار جلوگیری از انتشار مطالب نادرست را ندارند و فقط انتشار مطالب درستی را که به زعم آنها منافع ملی اسرائيل را به خطر میاندازند، میتوانند متوقف کنند.»
یورونیوز: آیا میتوانید بگویید وسعت این عملیات چقدر بود و در آن از چه تکنیکهایی استفاده شد؟
گور مگیدو: «این عملیات توسط یک نوع ربات با پشتیبانی هوش مصنوعی انجام شد. چون این فناوری روز است و به نظرم ردیابی آنها در شبکه اجتماعی ایکس بسیار راحتتر است. چون این شبکه اجتماعی بیشتر در معرض کاربرها و رفتارهای نامعتبر است، به این دلیل که ایلان ماسک افراد مسئول مقابله با کاربران نامعتبر را اخراج کرده و شما اکنون میتوانید هزاران کاربر از این نوع را در شبکه اجتماعی ایکس مشاهده کنید.
پژوهشگران اسرائیلی که ما از آنها در مقاله نقل کردهایم، فهرستی شامل حدود ۸۰۰ کاربر مشکوک به جعلیبودن به ما دادند. البته این پژوهشگران نمیتوانند قاطعانه جعلیبودن این کاربران را اثبات کنند، اما از فناوریهایی استفاده میکنند که کمک میکند جعلیها را تشخیص دهند و از همین راه هم به این چندصد کاربر مشکوک رسیدند. و Citizen Lab هم که از نظر روش تحقیق بسیار محتاطانهتر و محافظهکارانهتر برخورد میکند، در گزارش خود به ۵۶ کاربر اشاره کرده بود.
به نظر من، نه لزوما در کاربران، بلکه در پیامها همپوشانیهایی وجود دارد. اما Citizen Lab نمیخواست اقرار کند که عملیات [مرتبط با ویدئوهای جعلی زندان اوین] با عملیات [حمایت از رضا پهلوی] یکسان است. با این حال منابعی به من گفتند که این «همان عملیات» است. یعنی نه دقیقا همان عملیات، بلکه توسط یک فرد یعنی «تال سیلبراشتاین» مدیریت میشود. او در رومانی پرونده کیفری دارد و سانسور نظامی دستور داد که نام او را از مقاله حذف کنیم. او مدیر هر دو عملیات است.
«تال سیلبراشتاین» از طریق نهاد ثالثی که در جهت پنهان کردن نقش دولت اسرائیل در عملیات فعالیت میکند، به عنوان تامینکننده «موساد» و «وزارت امور یهودیان خارج از کشور و مبارزه با یهودستیزی» نقش ایفا میکند.
اگر از من بپرسید، چنین عملیاتی در مجموع اثربخشی چندانی ندارند. فکر نمیکنیم در دنیای واقعی اثر محسوسی داشته باشند. اینها ارائهدهندگانی هستند که خدماتی را میفروشند که اندازهگیری تاثیر واقعیشان بسیار دشوار است.
حتی اگر خودتان آزمایش کنید، مثلا به هشتگ #KingRezaPahlavi بروید و کاربران مختلف را ببینید و از خودتان بپرسید که آیا این کاربر معتبر است یا ربات؟ احتمالا با دقت خوبی میتوانید حدس بزنید. میبینید دنبالکنندههایشان هم ربات هستند، هیچ چیز شخصی ندارند، تصویر پروفایل یا با هوش مصنوعی ساخته شده یا چیزی است که واقعی به نظر نمیرسد و میبینید بسیاری از این حسابها از سال ۲۰۲۳ به بعد بهوجود آمدهاند.
با این حال، ارائهکنندگان زیادی در دنیا هستند و بهنظر من کار ما این بود که برای نخستینبار نحوه کار چنین سازوکاری را از درون نشان دهیم. به هرحال پول زیادی برای چنین خدماتی پرداخت میشود، چون خیلیها خیال میکنند میتوانند تغییر واقعی ایجاد کنند. درصورتی که چنین نیست. انتشار محتوای این کاربران جعلی در اتاقهای پژواک اساسا مملو از کاربران جعلی است و نمایشهایی که میگیرند، تقریبا همگی از سوی کاربران جعلی است و تقریبا هیچ کاربر واقعی این کاربران جعلی را دنبال نمیکند.
در نتیجه اگرچه از لحاظ آماری و عددی تعداد تعامل بالا میرود، اما افراد واقعی این محتواها را نمیبینند. در گزارش Citizen Lab هم چنین چیزی را میبینید. بالاترین عدد بازدید یک ویدیو حدود ۶۰ هزار است. این در صورتی است که یک چهره عمومی چون دونالد ترامپ، ایلان ماسک و یا بنیامین نتانیاهو با میلیونها دنبالکننده، انتشار هر محتوایی معمولا تعامل بالاتری دریافت میکند. بنابراین به نظرم کل این دنیای بهاصطلاح «عملیات نفوذ آنلاین» بیش از اندازه بزرگنمایی شده است. با این حال بالقوه میتواند در گذر زمان چیز دیگری شود چون نمیدانیم اوضاع چطور پیش میرود.
اما، نکته حائز اهمیت این نیست که حمایت از رضا پهلوی جعلی است یا واقعی. بلکه مساله مهم این است که اسرائيل از کارزاری حمایت میکند که به دنبال احیای سلطنت در ایران است و این جالب است چون نشان میدهد چیزی در سیاست و تصمیمگیری اسرائیل اشتباه است. چرا اسرائیل اصلا باید بخواهد سلطنت را در ایران احیا کند؟ این اصلا به سود منافع ملی اسرائیل نیست. به نظر من این کارزار تاثیر زیادی هم در دنیای واقعی نداشته و البته که اندازهگیری دقیق آن بسیار دشوار است.»
یورونیوز: از کجا از ایفای نقش آقای «سیلبراشتاین» در این عملیات اطمینان دارید؟
گور مگیدو: «فکر میکنم این میتواند این نکته مهمی است که «تال سیلبراشتاین» مدیر این عملیات بود. من این را با قاطعیت به شما میگویم؛ چون اتفاقی برای ما افتاد.
اولا این که منابع من این را گفتند. دوم این که، شبی که قرار بود مقاله را منتشر کنیم، از سانسور نظامی با ما تماس گرفتند و مشخصا خواستند نام او از مقاله حذف شود. موساد نیز همزمان بر این موضوع تاکید کرد.
پس میتوانم با اطمینان بگویم که «تال سیلبراشتاین» که در رومانی به اتهام فساد تحت پیگرد قانونی بوده و چهره شناختهشدهایست مدیر این عملیات است.»
یورونیوز: در مقالهتان گفتید که اسرائيل چند فارسیزبان را برای این عملیات جذب کرده است. این کار چطور انجام شد؟ آنها چه کسانی بودند؟ آیا از داخل ایران جذب شدند یا خارج؟
گور مگیدو: «من اطلاعی از هویت آنها ندارم. اما کسانی هستند که در دوران خدمت نظامی در واحدهای اطلاعاتی مرتبط با ایران حضور دارند و فارسی یاد میگیرند.
علاوه بر این، افرادی از ایران به اسرائیل مهاجرت کردند؛ بعضی از آنها مسنترند و برخی جوانتر. چند نفر را میشناسم که اصالت ایرانی دارند. شاید بیست و چند ساله نباشند، اما قطعا چندتایی از آنها چهل و چند سالهاند. برخی هم از خانوادههایی میآیند که پدر و مادرشان فارسی حرف میزنند. اگرچه پیدا کردن این افراد دشوار است، اما آنها حضور دارند و به نظرم برای به راه انداختن این عملیات حضور ۵ تا ۷ نفر از آنها کافی است، نه صدها نفر. چون بخش عمدهای از محتوا توسط هوش مصنوعی تولید میشود و زبان مساله بزرگی نیست، فقط نظارت میخواهد.
آنها به صورت دستی محتوا را منتشر نمیکنند، در نتیجه فکر میکنم چند نفر هستند. از سوی دیگر، باید بدانید که در جامعه اطلاعاتی اسرائیل بیش از چند نفر فارسی بلدند.»
یورونیوز: مقاله شما با واکنشهای زیادی روبرو شد و در پی آن برخی افراد و رسانهها ادعا کردند که هواداران آقای پهلوی نامعتبرند یا ربات هستند. برخی هم در مقابل اساس گزارش شما را زیر سوال میبردند.
گور مگیدو: «دیدم برخی منتقدان میگفتند که گزارش ما درباره هواداران رضا پهلوی بر پایه تنها ۵۰ حساب کاربری بنا شده که خوب درهمآمیزی واقعیتهاست. آن ۵۰ حساب کاربری مربوط به گزارش Citizen Lab است. این درحالی است که گزارش ما بر پایه منابع اطلاعاتی اسرائيلی است که در گزارش هم صراحتا ذکر شده و آنها به صدها حساب کاربری مشکوک اشاره کردهاند.
اما، وقتی چیزی را منتشر میکنید، دیگر کنترلی بر آن ندارید. این که در بحثهای عمومی چه رخ میدهد، فراتر از توان من است. میدانم که در میان مهاجران ایرانی حساسیت زیادی در مورد این موضوع وجود دارد. اما من فقط چیزی را منتشر میکنم که بتوانم اثباتش کنم و من تلاش میکنم بهترین ابزار را در اختیار مخاطب قرار دهم تا بفهمد چقدر شواهد داریم.
صادقانه بگویم، درباره رضا پهلوی سه منبع داریم. اما هرکسی میتواند ببیند که کاربران جعلی از او حمایت میکنند. به نظرم این موضوع قابل بحث نیست و به وضوح دیده میشود. لازم نیست که پژوهشگر شبکه باشید تا آن را درک کنید، قابل مشاهده است.»
یورونیوز: شما پس از انتشار این مقاله با چه واکنشهایی روبرو شدید؟
گور مگیدو: «واکنشهایی از افرادی که به نظر میرسید با اقدامات اپوزیسیون در میان ایرانیان خارج از کشور مرتبط باشند، دریافت کردم و فکر میکنم این دقیقا جایی بود که مقاله تاثیر گذاشت، چون در اسرائیل بازتاب خاصی نداشت و در ایالات متحده و جاهای دیگر هم مردم آنچنان با رضا پهلوی و معنای این موضوع آشنا نیستند.
اما فکر میکنم ایرانیانی که میتوانند در شبکه اجتماعی ایکس آزادانه نظرشان را بیان کنند، که طبعا حضور فیزیکی در ایران ندارند، واکنش نشان دادند.
من بخشهایی از واکنشها را مرور کردم و دیدم که بخش زیادی از آنها علیه ماست و ادعا میکنند که ما به ترویج گفتمان جمهوری اسلامی میپردازیم. اما، برخی از این واکنشها با حسابهای کاربری منتشر شده بود که در گزارش Citizen Lab به عنوان حسابهای جعلی شناسایی شدهاند. بنابراین مطمئنم که دولت اسرائیل هم بخشی از تلاش برای تضعیف یافتههای ما بود.
با این حال تردیدی ندارم که بخشی از واکنشها واقعی هستند و برخی واقعا از این امر رنجیده شدند که حمایت واقعی از رضا پهلوی به عنوان «اقدام جعلی» تلقی شود، مقاله ما هم چنین قصدی نداشت.
مقاله تصریح کرده که سطحی از حمایت از بازگشت سلطنت یا حمایت شخصی از رضا پهلوی است که [توسط کاربران جعلی مورد حمایت دولت اسرائيل انجام شده] و ما نمیتوانیم میزان آن را اندازه بگیریم و ابزاری هم برای سنجش آن نداریم.
شاید برخی واقعا میپسندند، اما ما به دلایل روشن و بدیهی نمیتوانیم میزان حمایت از او را به شکل قابل اتکا در میان افکار عمومی ایران بنسجیم. پس من نمیتوانم حمایت از او را اندازه بگیرم، اما مطمئنم بخشی حمایت واقعی است. در عین حال، صددرصد مطمئنم بخشی از حمایتی که آنلاین میبینیم ساختگی است.
معنای این حرف این نیست که او هیچ حمایتی ندارد یا همه طرفدارانش جعلیاند. قصدم این نیست. حرفم این است که اسرائیل علاقهمند به احیای این سلطنت است که به نظرم جالب است.»
یورونیوز: چرا جالب است؟
گور مگیدو: «اول از همه به خاطر یک اشتباه تاریخی؛ برخی میگویند مخالفت با رژیم فعلی ایران از ابتدا با پشتیبانی از پدر رضا پهلوی شکل گرفت، کسی که دوست اسرائيل و آمریکا بود و شاید «الفاظ درست» بهکار میبرد و از منظر غربی شبیه به یک حاکم مدرن بود. اما در همان زمان [شروع این مخالفتها] هم مردم ایران، یا دستکم بسیاری از مخالفان، اساسا با حکومت اسلامی مخالف بودند و فقط میخواستند از شر این استبداد خلاص شوند. به نظر من این [کارزار اخیر] همان اشتباهی است که اسرائيل پیشتر هم مرتکب شده است.
دوم این که من با دیکتاتورها در سراسر جهان مخالفم. آنها رای من را ندارند. تا آنجا که من میدانم، سابقه ندارد که اسرائيل از احیای دیکتاتوری حمایت کرده باشد، حتی اگر آن دیکتاتوری با منافع ملی اسرائيل سازگار باشند.
به بیان دیگر، به نظر من جایگزین رژیم کنونی ایران باید دموکراتیک باشد، نه یک سلطنت دیگر.
اما میدانید، این فقط نظر من نیست. اگر افرادی داخل جامعه اطلاعاتی اسرائيل از رابطه رضا پهلوی و دولت نتانیاهو شدیدا خشمگین نبودند، امکان نداشت من بتوانم این مقاله را بنویسم. در داخل دولت اسرائیل بر سر این که آیا حمایت از رضا پهلوی کاری عاقلانه است یا نه، اختلاف نظر وجود دارد.»
یورونیوز: میتوانید در مورد این اختلاف نظر بیشتر توضیح دهید؟
گور مگیدو: «چند جملهای در این باره نوشته بودم که سانسور شد. بنابراین واقعا نمیتوانم دربارهاش حرف بزنم، اما اگر این اختلاف نظر نبود، این مقاله هم نبود.
برخی فکر میکنند فشار برای تغییر رژیم در ایران کار عاقلانهای است که من هم به هر حال موافقم. بهنظرم اسرائیل باید هرکاری از دستش برمیآید برای کمک به اپوزیسیون در داخل ایران برای سرنگونی رژیم فعلی انجام دهد. اما جایگزین را باید مردم ایران تعیین کنند، نه دولت اسرائیل و فکر نمیکنم سلطنت گزینه مناسبی باشد.»
سه شنبه ۲۲ مهر ۱۴۰۴ -
Tuesday 14 October 2025
|
ايران امروز |
سه شنبه ۲۲ مهر ۱۴۰۴ -
Tuesday 14 October 2025
|
ايران امروز |
سه شنبه ۲۲ مهر ۱۴۰۴ -
Tuesday 14 October 2025
|
ايران امروز |
سه شنبه ۲۲ مهر ۱۴۰۴ -
Tuesday 14 October 2025
|
ايران امروز |
نویسندگان گزارش:
کفاح علی دیب، آندریا باکهاوس، لیا فرِزه، سمیحه شفی، میشائیل توهمن و آنابل واهبا
هفتهنامهی آلمانی دیتسایت، شماره ۴۳ / ۸ اکتبر ۲۰۲۵
چه نشانههایی از اسد باقی مانده است؟
بازدیدکننده در برابر خانهی مسکونی دیکتاتور پیشین احساس کوچکی میکند. نمای شیشهای آسمانخراش عظیم، تا ارتفاع ۳۰۰ متری بالا رفته است. این غول در «موسکوا سیتی» قرار دارد، منطقهای تجاری و آیندهگرایانه در پایتخت روسیه. اینجا، در این برج، مردی زندگی میکند که مردم کشور خودش را بمباران کرد: بشار اسد، قصاب سوریه.
در همین آسمانخراش در «مسکوا سیتی»، خاندان او همچنان با شکوه و تجمل زندگی میکنند. خانوادهٔ اسد در اینجا حدود ۲۰ آپارتمان لوکس در اختیار دارد. بازدید مستقیم از آنها ممکن نیست. خودِ بشار اسد برای گفتوگو با دیتسایت در دسترس نبود، و دعوتی برای صرف چای نیز هرگز نرسید. با این حال، میتوان تصویری بهدست آورد از زندگی پنهانی اسد در زرقوبرق جدیدش.
در ورودی ساختمان، «ناتاشا» منتظر است؛ مشاور املاکی که نمیخواهد نام واقعیاش فاش شود. سالن ورودی بیست متر ارتفاع دارد، غرق در نور و آراسته با آثار هنر مدرن. مبلها و فضاهای خصوصی برای گفتوگو چیده شده، و نوشیدنی خوشامدگویی ارائه میشود. پس از احراز هویت نزد دربان و بررسی دقیق مدارک، کارت عبوری به ما داده میشود. قرار است ناتاشا بعداً ما را به بازدید چند آپارتمان ببرد که از نظر ارتفاع و طراحی با واحدهای خانوادهٔ اسد قابل مقایسهاند. او با لحنی آمیخته به احترام پچپچ میکند: «در این برجها بسیاری از سیاستمداران زندگی میکنند… و خیلی از خارجیها.»
بشار اسد، یک خارجی در روسیه. از زمان سقوط رژیمش و فرار دراماتیک او در سپیدهدم ۸ دسامبر ۲۰۲۴، دیکتاتور دیرپای سوریه عملاً بدون هیچ ردپایی ناپدید شده است؛ شبحی که اکنون تحت حفاظت سرویس امنیتی روسیه، افاسبی، زندگی میکند. هفته گذشته، بار دیگر — برای دومین بار در سال جاری — شایعهای در فضای مجازی پخش شد مبنی بر اینکه اسد در مسکو مسموم شده اما وضعیت جسمانیاش «باثبات» است. رسانههای دولتی روسیه سکوت کردهاند؛ تنها وبلاگنویسان جنگی که از سال ۲۰۲۲ حمله به اوکراین را دنبال میکنند، این خبر را منتشر کردند. در رسانههای تبعیدی روسی «meanwhile» گمانهزنی میشود که آیا هدف واقعی این سوءقصد خودِ اسد بوده یا سرویس امنیتی افاسبی، برای تحقیر آن؟ شاید حتی کار اوکراینیها بوده باشد؟ اما اگر این شایعه درست باشد، محتملتر است که مهاجمان ریشهای عربی داشتهاند.
اکنون او چگونه زندگی میکند؟ همان چشمپزشک رنگپریدهای که یکی از خونبارترین حکومتهای خاورمیانه را از پدرش به ارث برد؟ نزدیک به یکچهارم قرن، بشار اسد فرماندهی ارتشی از شکنجهگران و کودکآزاران بود. وقتی مردم سوریه در بهار عربی ۲۰۱۱ علیه او قیام کردند، کشور را در جنگ داخلی خونینی به نابودی کشاند و برای حفظ قدرت خود و خاندانش، بیش از نیم میلیون نفر را به کام مرگ فرستاد. او به ارتکاب جنایات جنگی از جمله استفاده از گازهای شیمیایی علیه مردم خودش متهم است.
در حال حاضر، دادستانها و بازپرسهای بینالمللی در تعقیب این دیکتاتور سقوطکردهاند. وزارت دادگستری سوریه در ۲۷ سپتامبر اعلام کرد که حکم بازداشت او صادر شده است. اتهامات شامل قتل عمد، شکنجه و تحریک به جنگ داخلی است. به گفتهٔ یک خبرگزاری سوری، در حکم بازداشت، مشخصات دقیق متهم آمده است: قد ۱.۸۹ متر، چهره بیضی، پیشانی برجسته، بینی بلند. رنگ چشم: آبی. رنگ مو: قهوهای.
سوگند سکوت اسد و همه اعضای خانواده
بیش از هر زمان دیگر، او اکنون به پشتیبان خود، ولادیمیر پوتین، وابسته است. پوتین در جنگ داخلی سوریه از رژیم اسد حمایت نظامی کرد — تا زمانی که حتی برای او نیز این بار بیش از حد سنگین شد. وقتی نیروهای شورشی به رهبری رئیسجمهور موقت کنونی، احمد الشرع، در دسامبر ۲۰۲۴ به سوی دمشق پیشروی کردند، رهبر کرملین خانوادهٔ اسد را با شتاب به مسکو منتقل کرد. در آن زمان از کرملین اعلام شد که به آنان «به دلایل انسانی» پناه داده شده است.
پوتین با این اقدام نشان داد که به همپیمانان خود وفادار است — دیکتاتورهای دوست میتوانند به او اعتماد کنند. درست است که او شاید نتواند همهٔ آنها را در قدرت نگه دارد، همانطور که در مورد بشار اسد دیدیم؛ اما اگر روزی ورق برگردد، جایی برایشان در «آسایشگاه دیکتاتورهای روسی» مهیا خواهد بود. این امتیاز، بیش از همه، شامل حال آن دیکتاتورهایی است که هنوز هم دوشادوش پوتین در کار برهمزدن نظم جهانیاند.
اما هیچ رحم و مروتی بدون بهای خود نیست. با پناه دادن به بشار اسد، پوتین انحصار اطلاعات را برای خود تضمین کرده است. تصور کنید اسد اگر روزی در برابر خبرنگاری زیرک از غرب بنشیند، چه چیزهایی میتواند فاش کند: حملات شیمیایی علیه غیرنظامیان در سوریه؟ بمباران حلب توسط جنگندههای روسی؟ حملات به بیمارستانها و مهدکودکها؟
اسد سوگند سکوتی یاد کرده است که شامل تمام اعضای خانوادهاش نیز میشود. پوتین از این طریق کنترل روایت دههها تاریخ سوریه — و نقش عمیق روسیه در آن — را در دست گرفته است.
در نتیجه، پیبردن به اینکه خاندان اسد اکنون چه میکنند، بسیار دشوار است. مقامهای روسی نیز بهندرت اظهارنظر میکنند. سفیر روسیه در بغداد، البروس کوتراشِف، در آوریل گذشته در گفتوگویی با یک شبکهٔ عراقی فاش کرد که اعطای پناهندگی به خانوادهٔ اسد مشروط به مقرراتی سختگیرانه است. او گفت: فعالیت سیاسی یا حضور علنی در انظار عمومی ممنوع است. کوتراشف افزود: «اگر اسدها به این مقررات پایبند باشند، در روسیه در امان خواهند بود. موضوع استرداد آنها هرگز مطرح نیست.»
یک روزنامهنگار عرب که سالها روابط سوریه و روسیه را دنبال کرده نیز میگوید: «بشار اسد در روسیه زندگی میکند و مثل موش ساکت است.» به گفتهٔ او، اسد گاهی در همان برج مسکونی در موسکوا سیتی اقامت دارد و گاهی در ویلایی دورافتاده در حومهٔ مسکو. خبرنگار میگوید: «مکان دقیقش کاملاً محرمانه است.» ادارهٔ امنیت فدرال روسیه (افاسبی) از اسد مراقبت میکند، درست مانند دیگر دیکتاتورهایی که در روسیه پناه یافتهاند. بهای این حمایت، نامرئی شدن کامل برای جهان بیرون است. اسد با انجام یک مصاحبه، پیش از هر چیز، به خودش لطمه میزند — هرچند موضوعات زیادی برای گفتن دارد.
بیشتر نشانهها از اطرافیان خانوادهٔ اسد نیز به بنبست میرسد. هر کس را از حلقهٔ قدرت پیشین تماس بگیرید، کمتر کسی حاضر به صحبت است. با این حال، پس از هفتهها تحقیق در مسکو، دمشق و دیگر شهرهایی که همراهان و مخالفان سابق خاندان اسد به آنجا گریختهاند، سرانجام چند در گشوده میشود. یکی از معدود کسانی که به گفتوگو رضایت میدهد، مردی است که سالها از نزدیکترین افراد به اسدها بوده است. او در یکی از هتلهای یک کلانشهر اروپایی نشسته و تأکید میکند که نام و محل اقامتش به هیچ وجه نباید علنی شود. بیشتر افرادی که در این گزارش با آنها گفتوگو شده نیز همین خواسته را دارند و هویت خود را محفوظ نگه میدارند.
انسانی خجالتی و بیمناک
این مرد — که در این گزارش با حرف «ح.» از او یاد میکنیم — از یکی از بانفوذترین خانوادهها در ساختار قدرت پیشین سوریه است. از کودکی رفتوآمدش به خانهٔ اسدها عادی بود و بعدها نیز در ارتش به مقام بالایی رسید. سال ۲۰۱۱ جنگ داخلی آغاز شد، و حدود یک سال بعد ح. گریخت، چون با دیکتاتور به اختلاف افتاده بود. او میگوید که به اسد توصیه کرده بود با معترضان وارد گفتوگو شود، اما اسد هیچ گوش شنوایی نداشت.
ح. موهای خاکستری و کمی ژولیده دارد، با یکی از کارکنان هتل که از کنار میز میگذرد شوخی میکند. زیاد میخندد، اما در عین حال از جان خود بیم دارد. به گفتهٔ او، اسد در سال ۲۰۱۲ قصد ترور او را داشت. چند بمب در نزدیکی دفترش در دمشق منفجر شد و محافظانش در آن حمله کشته شدند. پس از آن تصمیم گرفت کشور را ترک کند. با این حال، باور دارد که حاکمان جدید نیز او را بخشی از نخبگان پیشین میدانند که باید از میان بروند. ح. اهل گزافهگویی به نظر نمیرسد، اما بخشی از گفتههایش در آن بعدازظهر را نمیتوان بهطور مستقل راستیآزمایی کرد.
بهعنوان یکی از دوستان خانوادگی اسد، ح. از نزدیک شاهد بود که چگونه بشار اسد در ۳۴سالگی به قدرت رسید — پس از مرگ پدرش، حافظ اسد، که سه دهه با مشت آهنین بر سوریه حکومت کرده بود و در سال ۲۰۰۰ درگذشت. ح. میگوید بشار، که در اصل میخواست چشمپزشک شود، نظامی را از پدرش به ارث برد که هرگز نتوانست در آن بهدرستی راه خود را بیابد.
در همان سالی که به قدرت رسید، اسد با زنی ازدواج کرد که رژیم او را مدرن و حتی پرزرقوبرق جلوه میداد: اسماء فواز الاخرس، سرمایهگذار بانکی که ده سال از او جوانتر بود، دختری از خانوادهای مرفه و برجسته از طبقهٔ بالای سوریه که در بریتانیا متولد و بزرگ شده بود. او در کنار اسد در آغاز خود را حامی حقوق مدنی معرفی میکرد، اما بسیاری از رسانههای غربی بیشتر شیفتهٔ زیبایی و ظرافتش بودند تا سیاستهایش. در چهار سال نخست ازدواجشان، اسماء سه فرزند به دنیا آورد: حافظ، زین و کریم. حتی در مارس ۲۰۱۱، زمانی که «بهار عربی» مدتها بود آغاز شده بود، مجلهٔ آمریکایی ووگ (Vogue) پرترهای ستایشآمیز از او منتشر کرد با عنوان: «گلی در صحرا».
اما به گفتهٔ ح.، بر خلاف همسرش، بشار اسد انسانی خجالتی و بیمناک بود. او باور دارد که این ویژگیهای شخصیتی در اسد به مرز بیماری روانی رسیده بود و همین سبب شد که با خشونتی افراطی به اعتراضات واکنش نشان دهد: «مشکلاتی که انقلاب برای سوریه آورد، بزرگتر از آن بود که او بتواند از عهدهشان برآید.»
ح. میگوید به اسد هشدار داده بود که «بهار عربی» متفاوت و خطرناکتر از اعتراضات پیشین است، اما رئیسجمهور باور داشت که میتواند قیام را بهزور نظامی سرکوب کند. ح. خیلی زود متوجه شد نفوذش از میان میرود: اسد دیگر به تماسهای تلفنیاش پاسخ نمیداد و دیگر او را در کاخ نمیپذیرفت. در آخرین دیدارشان، دیکتاتور همچنان پافشاری میکرد: «هیچ انقلابی در کار نیست!»
ح. ناگهان از جا برمیخیزد و میگوید میخواهد جای خود را عوض کند. پشتش را به ورودی هتل میکند: «برای اینکه کسی که از آنجا رد میشود مرا نبیند.»
او ادامه میدهد که هنوز با شماری از افسران سابق در تماس است؛ افسرانی که پس از سقوط رژیم، سوریه را ترک کردهاند. حدود ۱۲۰۰ افسر، که بسیاری از آنان مانند خاندان اسد از اقلیت علویاند، اکنون در روسیه زندگی میکنند. افسران بیپول را به سیبری فرستادهاند، و ثروتمندان در مسکو ساکناند. لحن ح. ناگهان تلخ میشود: «اسدها در جای خوبی زندگی میکنند و از پولی که دزدیدهاند لذت میبرند. مردم سوریه برایشان هیچ اهمیتی ندارند.»
اسد ساعتها پای بازیهای آنلاین مینشیند
به گفتهٔ ح.، از سال ۲۰۱۳ خاندان اسد بهطور هدفمند شروع به خرید املاک در مسکو کردند؛ تنها دو سال پس از آغاز قیام در سوریه. روزنامهٔ فایننشال تایمز در سال ۲۰۱۹ گزارش داد که «خانوادهٔ گستردهٔ اسد دستکم ۱۸ آپارتمان لوکس در مسکو خریداری کردهاند». برای پنهانکردن این معاملات، اسدها از شبکهای پیچیده از شرکتها و مؤسسات مالی استفاده کرده بودند، از جمله یک شرکت صوری به نام «زِوِلیس سیتی» (Zevelis City). افزون بر این، رژیم سوریه مرتباً بستههای نقدی حاوی دلار و یورو را از طریق فرودگاه ونوکووا (Vnukovo) به مسکو منتقل میکرد تا هزینهٔ خرید سلاح، غله و اسکناسهای تازهچاپشدهٔ سوری — یا همان آپارتمانها — را بپردازد.
به گفتهٔ منابع ح.، اسدها در مسکو آزادانه رفتوآمد میکنند. آنها محافظانی از یک شرکت امنیتی خصوصی در اختیار دارند که هزینهشان را دولت روسیه میپردازد. بشار اسد، به گفتهٔ او، «سه آپارتمان در یک برج لوکس دارد که در طبقهٔ پایین آن یک مرکز خرید قرار دارد و گاهی به آن سر میزند؛ بیشتر وقتش را هم صرف بازیهای ویدیویی آنلاین میکند. افزون بر آن، معمولاً در ویلای خود در بیرون مسکو اقامت دارد.»
اما وضعیت همسرش اسماء بسیار وخیم است. او در سال ۲۰۱۸ به سرطان سینه مبتلا شد و پس از درمان، مدتی بهبود یافت؛ اما در بهار ۲۰۲۴ سرطان به شکل لوسمی (سرطان خون) بازگشت و حالش وخیم گزارش شده است. برادر کوچکتر اسد، ماهر اسد، نیز در هتل فور سیزونس (Four Seasons) زندگی میکند و اوقاتش را با نوشیدن الکل و کشیدن قلیان میگذراند. ح. ادعا میکند تمام این اطلاعات را از منابع موثق بهدست آورده، هرچند امکان تأیید آنها وجود ندارد.
اکنون اما میتوان دید که خاندان اسد در مسکو چگونه اقامت دارند. در سالن ورودی آسمانخراش «موسکوا سیتی»، درهای آسانسور باز میشود و ناتاشا، مشاور املاک، رمزی را روی صفحهٔ کنترل وارد میکند. آسانسور بهصورت اکسپرس به طبقهٔ شصتوهفتم میرود. تنها میتوان در همان طبقهای پیاده شد که کارت عبور برای آن صادر شده است. راهرویی روشن و خنکشده با تهویهٔ مطبوع، به در سیاه بزرگی میرسد. ناتاشا با کارت و رمز، در را باز میکند.
آپارتمان کاملاً مبله است و آشکارا با سلیقهی ساکنان مرفه خاورمیانهای تنظیم شده که پیشتر به زندگی در کاخهای دمشق، ابوظبی یا دوبی خو گرفته بودند: کمدهای دیواری به رنگ کرم با قابهای طلایی، لوسترهای کریستال، چوبهای گرانقیمت و مبلمان وسیع و مجلل. تختخوابها، میزهای کنار تخت و میزهای آرایش در سبک چیپندیل ساخته شدهاند، در حالی که آشپزخانهی براق و مدرن با انواع وسایل تولید آلمان تجهیز شده است. در همهی اتاقها تلویزیونهای عظیم، بلندگوهای توکار و پنجرههای سرتاسری در ارتفاع ابرها وجود دارد که چشماندازی خیرهکننده از مسکو پیش روی ساکن میگذارند: برجهای بلند، رودخانهی مسکوا، و در دوردست، دانشگاه دولتی مسکو با معماری معروفش به سبک «قنادخانهای».
مسکو: خانواده اسد حدود ۲۰ آپارتمان در برج سمت چپ دارند
اما اوج تجمل در حمام تماماً پوشیده از سنگ مرمر کارارا است. روبهروی دیوار شیشهای چهارمتری، وان بزرگ سرامیکیِ گرمایشی قرار دارد. هواپیمایی در همان ارتفاع از روبهرو میگذرد. «در روز پیروزی، نهم مه»، ناتاشا، مشاور املاک، میگوید: «میتوانید از همینجا در حالی که در وان نشستهاید و جامی شامپاین در دست دارید، آتشبازی را تماشا کنید.» از این تجمل بالاتر، حتی در مسکو، ممکن نیست.
در همان حال، در دمشق دری دیگر گشوده میشود. پس از بازرسی دقیق از سوی نیروهای امنیتیاش، تاجر و نیکوکار شصتسالهای با نام اختصاری «الف» ما را به دفتر کارش دعوت میکند. الف با بشار اسد آشنایی نزدیکی داشت، اما تا حد امکان از سیاست دوری میکرد. در عوض، از پروژههای اجتماعی در زمینهی بهداشت و آموزش حمایت میکرد. اکنون نیز حاکمان جدید سوریه برای کار با او ارزش قائلاند. او دیپلماتی غیررسمی به شمار میرود که با گروههای مختلف در ارتباط است. چهرهاش خسته به نظر میرسد؛ کتوشلوار تیره، چشمان مهربان و موهای خاکستری کمپشت. دفتر کارش ساده و بیزرقوبرق است. در سوریه معمولاً ثروت را با مبلمان گران و ساعتهای لوکس به رخ میکشند، اما الف رفتاری فروتنانه دارد و مؤدبانه دعوت میکند بنشینیم.
او میگوید دیدارهایش با اسد زیاد نبوده و معمولاً خواستههایش را از طریق دوستان مشترک منتقل میکرده یا نامههایی مینوشته که رئیس دفتر اسد بدون گشودن، مستقیم به رئیسجمهور تحویل میداده است. هدفش همیشه این بوده که ضمن حفظ ارتباط با اسد، استقلال نسبیاش را نیز نگه دارد. گاه به رئیسجمهور متوسل میشد تا برای آزادی زندانیان سیاسی از زادگاهش پادرمیانی کند. الف میگوید «حفظ چنین رابطهی فوقالعاده پیچیدهای بدون آسیب دیدن، نیازمند استحکام روانی و عاطفی فراوان است».
حدود یک ماه پیش از فرار اسد، آخرین گفتوگوی خود با او را داشته است. در آن دیدار به او گفته که تغییرات فوری ضروری است، باید دولتی وحدت ملی تشکیل شود و مردم در ادارهی کشور سهیم شوند. اما اسد مضطرب و همزمان لجوج به نظر میرسیده، بدون کوچکترین تمایلی به سازش. او نمیخواسته بپذیرد که از زمان تضعیف مهمترین متحدانش در منطقه، یعنی حزبالله و حکومت ایران، قدرتش رو به افول گذاشته است.
دوم دسامبر ۲۰۲۴ - شش روز پیش از فرار، اسد با عباس عراقچی دیدار داشت
در ۲۹ نوامبر ۲۰۲۴، تنها حدود یک هفته پیش از سقوط اسد، پسر ۲۳ سالهاش، حافظ، از رسالهی دکترای خود در دانشگاه دولتی مسکو دربارهی «نظریهی عددی تحلیلی و جبری» دفاع کرد. حافظ الاسد پیشتر در همانجا ریاضیات خوانده و در تابستان ۲۰۲۳ با عالیترین نمره فارغالتحصیل شده بود. هنگامی که او سخنرانیاش را با سپاسی پرشور خطاب به «شهیدان ارتش عربی سوریه» به پایان رساند؛ همان ارتشی که به دستور پدرش از سال ۲۰۱۱ با مردم خودش میجنگید، مادرش اسماء و پدربزرگ و مادربزرگش در سالن حضور داشتند.
حافظ الاسد در اواسط فوریه بهطور غیرمنتظره در ویدئویی ظاهر شد که به باور بسیاری از ناظران واقعی بود. این نخستین بار پس از فرار بود که یکی از اعضای خانوادهی اسد برخلاف دستورالعملهای روسیه در شبکههای اجتماعی دیده میشد — و تا امروز نیز آخرین بار. اندکی بعد، تمام پستها از فضای مجازی حذف شدند.
در ویدئو، حافظ از خودش در حالی که در مرکز مسکو قدم میزند فیلم میگیرد و از چگونگی گذراندن واپسین روزهای حکومت پدرش میگوید. او میگوید پس از دفاع از رسالهی دکترای خود، در اصل تصمیم داشت مدتی دیگر در مسکو بماند، بهویژه چون مادرش در آن زمان پس از پیوند سلولهای بنیادی در حال بهبود بود. اما با شدت گرفتن اوضاع در سوریه، در اول دسامبر به کشور بازگشته تا به پدر و برادرش، کریم، کمک کند. خواهرش زین در مسکو کنار مادرشان مانده بود و بلیت پروازش به دمشق برای یکشنبه، هشتم دسامبر رزرو شده بود.
حافظ الاسد در آن ویدئو تأکید میکند که خانوادهاش قصد ترک سوریه را نداشتهاند. با این حال، در همان شب هشتم دسامبر، فرستادهای روسی به خانهشان آمده و از رئیسجمهور خواسته بود به دلیل وخامت اوضاع در دمشق، برای چند روز به پایگاه نظامی روسیه در حمیمیم، در استان لاذقیه، پرواز کند تا منتظر بماند شرایط آرامتر شود. اما وقتی بامداد یکشنبه بر باند پایگاه فرود آمدهاند، تازه متوجه شدهاند که دیگر بازگشتی در کار نیست: مسکو دستور داده بود که آنها را با هواپیمای نظامی روسیه از کشور خارج کنند.
اینکه چه چیزی حافظ را برانگیخته بود تا روایت خود را از ماجرا در فضای عمومی منتشر کند، همچنان نامعلوم است. از آن پس نیز بار دیگر سکوتی کامل پیرامون او حاکم شد. تحقیقات خبرگزاری رویترز نشان میدهد که فرار بشار اسد دستکم برای خودش چندان غیرمنتظره نبوده است: در دو روز پیش از گریزش، او با یک جت خصوصی دستکم نیم میلیون دلار پول نقد، بهعلاوهی اشیای قیمتی، اسناد محرمانه، لپتاپها و هارددیسکها را به دبی منتقل کرده بود. بین ششم تا هشتم دسامبر ۲۰۲۴، آن جت در مجموع چهار بار میان دمشق و دبی در رفتوآمد بوده است.
حکم بازداشت بینالمللی چه فایده دارد؟
دیکتاتور ناپدید شده، اما مازن درویش دوباره در دمشق است — زنده، هرچند با حلقههای تیره زیر چشم و سیگاری همیشگی در دست. تا یک سال پیش، تصور بازگشت درویش، وکیل و از مشهورترین چهرههای مخالف حکومت سوریه، به وطن تقریباً ناممکن بود. اما اکنون او پشت میزی کوچک در هتل «چام» در قلب پایتخت نشسته و آرام، تقریباً با شرم، سلام میکند.
درویش در دوران حکومت اسد چندین بار بازداشت شد. آخرین بار در سال ۲۰۱۲ مأموران امنیتی او را از دفترش بردند. سه سال بعد، تحت فشار گستردهی بینالمللی آزاد شد و در برلین پناه گرفت. همانجا، این تبعیدیِ راندهشده به شکارچیِ پیگیر بدل شد: درویش قربانیان دیکتاتوری را گرد هم آورد، شواهد جمع کرد، متون قانونی را بررسی نمود و همراه با همکاران سوری و اروپایی شکایتهایی تنظیم کرد — نخست علیه شکنجهگران رژیم اسد که به اروپا گریخته بودند، و سپس علیه خود دیکتاتور. او و همراهانش توانستند در اروپا نخستین حکم بازداشت بینالمللی علیه بشار اسد را به دست آورند؛ الگویی برای پیگرد قضایی در خود سوریه. درویش میگوید: «ما میخواهیم محاکمهای در دمشق برگزار شود.»
اما تلاشهای او چه ثمری دارد؟ حکم بازداشت چه سودی دارد وقتی اسد از حمایت قدرتی چون روسیه برخوردار است؟ آیا در نهایت قانون وابسته به سیاست نیست؟ درویش پاسخ میدهد: «دقیقاً همینطور است؛ همهچیز به شرایط سیاسی بستگی دارد.» و سپس یادآور میشود که سقوط اسد خود گواهی است بر ناپایداری این شرایط: «سالها به نظر میرسید او تزلزلناپذیر است — و ناگهان ناپدید شد.»
دیکتاتورِ سقوطکرده، چنانکه گزارشهای اخیر دربارهی مسمومیت احتمالیاش نشان میدهد، دیگر در هیچجای جهان واقعاً در امان نیست.
سه شنبه ۲۲ مهر ۱۴۰۴ -
Tuesday 14 October 2025
|
ايران امروز |
الناز محمدی / هممهین
انتخاب یک زن، شیرین احمدنیا، عضو هیئتعلمی دانشگاه علامه طباطبایی برای ریاست انجمن جامعهشناسی ایران، یکی از قدیمیترین انجمنهای حوزه علوم اجتماعی، در روزهای گذشته واکنشهای زیادی برانگیخته؛ عدهای از این انتخاب، خوشحال شده و آن را ادامه تغییرات گسترده در حوزه زنان در سهسال گذشته دانستهاند و عدهای با حسرت، به سالهای گذشته نگاه کرده و نوشتهاند که چرا این اتفاق، این اندازه طول کشیده و دیر شده است؟ آنهم در انجمنی مربوط به رشتهای که بیش از نیمی از دانشآموختگانش زناند؛ نمونهاش نفیسه آزاد، جامعهشناس که در صفحه اینستاگرامیاش از فاطمه علمدار ـ که او هم یکزن جامعهشناس است ـ نوشته که این اتفاق برای رشتهای افتاده که «فقط پدر دارد و مادرانش در سیاهی گم شدهاند.»
دانشآموختگان و جامعهشناسان ایرانی، شیرین احمدنیا را از سال ۱۳۷۹ میشناسند؛ او هشتسال قبلتر با رتبه دوم پذیرفتهشدگان کنکور سراسری اعزام به خارج دکترای تخصصی جامعهشناسی در سال ۱۳۷۱ به دانشگاه وارویک انگلستان رفت و بعد با مدرک دکترای جامعهشناسی از این دانشگاه به ایران بازگشت و در دانشگاه علامه طباطبایی مشغول بهکار شد.
احمدنیا پیش از آن، مدرک لیسانساش در رشته علوم اجتماعی را از دانشگاه تهران و مدرک فوقلیسانس در رشته پژوهش علوم اجتماعی را از دانشگاه شهید بهشتی گرفته بود. در همه این سالها، احمدنیا بهعنوان جامعهشناس پزشکی شناخته شده و در سالهای تدریساش در دانشگاه علامه طباطبایی، با کملطفیهایی هم مواجه شده است؛ نمونهاش سال ۱۳۸۹ که با حذف واحدهای تدریساش در این دانشگاه مواجه شد.
او اما در همه سالهای بعد که باز به دانشگاه علامه برگشت، در انجمن جامعهشناسی ایران که ساختاری معمولاً مردانه داشت، فعالیت کرد. سال ۱۳۷۹ وقتی احمدنیا از انگلستان به ایران بازگشت، به دعوت دکتر عبداللهی، همکارش در گروه جامعهشناسی دانشگاه علامه طباطبایی که رئیس وقتِ هیئتمدیره انجمن بود، برای عضویت در انجمن دعوت شد و فعالیت کرد.
او از سال ۱۳۸۷ تا امسال که بالاخره بهعنوان رئیس انجمن جامعهشناسی ایران انتخاب شد، در انتخابات هیئتمدیره نامزد شد، در دورههای هفتم، هشتم، نهم و دهم بهعنوان عضو منتخب در هیئتمدیره انجمن فعالیت کرد و در یکدوره هم بهعنوان بازرس اصلی هیئتمدیره انتخاب شد.
شیرین احمدنیا، جامعهشناس روند انتخابش بهعنوان نخستین زن برای ریاست انجمن جامعهشناسی ایران را دموکراتیک و تاثیرگرفته از تحولات مربوط به زنان در سهسال گذشته میداند؛ تحولاتی که از سال ۱۴۰۱ تابهحال روزبهروز، رنگی جدیتر و جدیدتر میگیرد و صدای پایش از همان زمان تابهحال در دانشگاهها، انجمنهای علمی و فعالیتهای دانشجویی، بلندتر به گوش میرسد. جامعهشناسان زن ازجمله شیرین احمدنیا، حالا بهثمر نشستن مطالباتی را میبینند که از سالهای دور، عمدتاً توسط زنان پژوهشگر و فعال پیگیری میشد و «مردان علمآموخته»، چندان احساسی به آن نداشتند؛ حالا اما جامعهشناسانی مانند شیرین احمدنیا معتقدند، مردان دانشگاهی و اساتید هم بالاخره و از سهسال پیش تاکنون، خود را بخشی از این تحولات میدانند، تغییر درباره حقوق زنان را مطالبه میکنند و حتی وقتی پای رای دادن برای ریاست انجمنی قدیمی میرسد، صدای زنان را بیشازپیش میشنوند.
* انتخاب شما بهعنوان نخستین زن رئیس انجمن جامعهشناسی ایران چه پیام و انتظاری را برمیانگیزد؟
خیلی برایم جالب بود که انتشار خبر ریاست یک زن و اولین زن در انجمن جامعهشناسی ایران، ناگهان چقدر انعکاس وسیعی پیدا کرد و پیامهای تبریک تلفنی، ایمیلی، در شبکههای اجتماعی و استوریهای متعدد اینستاگرامی که شمار آن از دستم خارج شده است، به اینسو سرازیر شد. آنقدر که هنوز از عهده پاسخدادن به همه پیامها برنیامدهام. وقتی به محتوای استوریها و پیامهای تبریک توجه میکردم، متوجه شدم ازیکسو، این تحول جنسیتی در مدیریت انجمن را بسیاری از مخاطبان این خبر به فال نیک گرفتهاند و آن را در نسبت با حرکت اجتماعی ۱۴۰۱ تفسیر میکنند که دور از واقعیت هم نیست.
ازسویدیگر، انتظاراتی را با من مطرح کردند در جهت تغییر شرایط نظیر اینکه تغییر مدیریت به رشد تعاملات علمی منتهی شود، گفتوگو با نسل جوان توسعه یابد، فضای نقد گسترش یابد، پایبندیها به ارزشهای اخلاقی و علمی افزایش یابد، تاثیرگذاری نهاد علمی انجمن ارتقاء پیدا کند، نگاه انسانی و جنسیت آگاه، جریان پیدا کند، فضای بوروکراتیک سنتی شکسته شود، توجه به مشارکتدادن شهرستانها و.... احساس کردم چه مجموعه انتظارات چشمگیری نسبت به این سمت در یک انجمن علمی در اذهان عمومی وجود دارد. وظیفه سنگینی بر دوش من و مجموعه همکاران گرامیام در هیئتمدیره دوره دوازدهم انجمن نهاده شده است. باید تلاش زیادی صورت گیرد تا به این انتظارات به نحو مطلوبی پاسخ دهیم.
* در سالهای گذشته پژوهشگران زیادی به ساختار مردانه مدیریت انجمن انتقاد داشتند؛ با وجود فعالیت زنان زیادی در حوزه جامعهشناسی ایران، بهنظر شما چرا تابهحال هیچ زنی به ریاست انجمن نرسیده بود؟
فکر میکنم به هر حال انجمن جامعهشناسی ایران هم حالوهوای جنبشهای اجتماعی اخیر را تا حد ملموسی تجربه کرده و از این جنبشها تاثیر گرفته است. نسبت قابلتوجهی از مجموعه دانشگاهیان علوم اجتماعی را خواهینخواهی زنان تشکیل میدهند و انتظار منطقی همواره همین بوده که زنان هم عهدهدار مسئولیتهایی و صاحب مناصبی در حوزه آموزش و پژوهش در علوم اجتماعی باشند، که تا چندی پیش، سلطه تفکر سنتی و جنسیتزده در همهجا موانعی را ایجاد میکرد. اما بهتدریج تغییرات بهسوی زنانهترشدن – بخوانید عدالتمحورتر شدن- جایگاههای تصمیمگیری و مدیریتی رفت؛ چه در سطح نهادهای دولتی و چه در سطح نهادهای غیردولتی، این موضوع را بهتدریج شاهد بودهایم.
* پس یعنی فکر میکنید تغییرات اجتماعی سهسال اخیر بهویژه در حوزه زنان، آنقدر جدی بوده که حالا بهطور مستقیم روی انتخابات انجمن جامعهشناسی هم تاثیر گذاشته؟
بله. چنین تغییری در سطح مدیریت انجمن جامعهشناسی ایران نیز دیر یا زود محقق میشد، چراکه بهویژه در این انجمن، فضای تنفس برای زنان با حضور و فعالیت مردان آزاداندیشی که با تغییرات اجتماعی هماهنگتر و موافقتر هم هستند، بیش از سایر جاها شکل گرفته، بنابراین چنین تغییر شرایطی برای چنین نهادی دور از انتظار نبود.
* از لحظهای هم که خبر انتخاب شما بهعنوان نخستین زن رئیس انجمن جامعهشناسی منتشر شد، واکنشهای زیادی در شبکههای اجتماعی و رسانهها ایجاد شد؛ گویی از دور اینطور بهنظر بعضی میآمد که مثلاً در چنین انجمنی، عجیب است که یک زن رئیس شده است!
من ضمن اینکه از کثرت پیامهای تبریکی که دریافت میکردم طی یکی، دو روز اخیر خوشحال بودم، تعجب میکردم وقتی برخی در پیام تبریک خود از لفظ انتصاب استفاده کرده بودند. خوشبختانه در انجمن جامعهشناسی ایران، «انتخابات» مبنای احراز مقام است، نه انتصابات و این کمک میکند به اینکه اراده مردمی در مدیریت یک انجمن، موثر واقع شود. من از اینکه بهعنوان رئیس انجمن انتخاب شوم استقبال کردم؛ ازجمله به این دلیل که تنوع جنسیتی در جایگاه مدیریتی این نهاد پرسابقه علمی و موفق که اقبال عمومی را با خود دارد شکل بگیرد و خود این تغییر، نشانهای از همراهی انجمن با آرمانهای جنبشهای اجتماعی روز جامعه ایران باشد.
* موضوع مهم این است که از سال ۱۴۰۱ بهبعد، مسائل حول محور زنان بیشتر مرئی شد و سوژگی زنان پررنگتر شد. فکر میکنید این سوژگی توانسته تغییرات بنیادینی حتی در خانوادهها رقم بزند؟
من فکر میکنم در این سهسال، تحولات جنبشهایی که توسط زنان و برای زنان رخ داد، چهره شهرها و زندگی اجتماعی را در حد وسیعتری هم دگرگون کرد؛ ازطرفی این جنبشها موجب شد سوژه زنان به اولویت تحقیقاتی مبدل شود و گشایشی در زمینه پرداختن به پرسشهای روز، پیرامون شرایط زندگی زنان و تجربه زیسته آنان شکل بگیرد.
* یعنی فکر میکنید در این سهسال، این موضوع در پژوهشهای علوم انسانی بهویژه علوم اجتماعی بهاندازه کافی جا باز کرد؟ یا اساساً موضوعیت ویژه پیدا کرد؟
من معتقدم مسئله زنان و پژوهشهای پیرامون آن، موضوعی است که از دهههای پیش مطرح بوده؛ بهطوریکه حداقل نیمی از جامعه متوجه شدند که بسیار زودتر از اینها باید این مسائل مربوط به زنان در دستور کار تحقیقات قرار بگیرد. بنابر مسائل و مصائب فرهنگی، ما در این باره با یک تأخیر مواجه بودهایم.
اگر هم پژوهشی در زمینه مسائل زنان صورت میگرفته، از جانب زنان محققی بوده که این خلأ را بیشتر احساس کردند، متوجه آن بودند و درعینحال خیلی فضای بازی برای اینکه به این سوژهها در فضای آکادمیک بپردازند، تجربه نمیکردند. مسائل زنان حساسیتهای فرهنگی داشته و این تلقی عمومی هم وجود داشته که مسائل مربوط به زنان آنقدر اولویتی ندارد و در چارچوب مسائل جامعه قرار نمیگرفته است. برای همین این تلاشها پدیده جدیدی محسوب میشده است.
سال ۱۴۰۱ به این طرف، انگار صحهای بر این خلأ پژوهشی گذاشته شد و زمینهای را نسبت به گذشته باز کرد که محققان اعم از زن و مرد به این موضوعات توجه کنند و سوژه تحقیقات خودشان قرار دهند. برای اینکه سیاستمداران و مسئولان هم گویی متوجه شدند که انگار غافل بودهاند و غفلت نسبت به مسائل زنان وجود داشته است. انگار متوجه شدند که همین غفلت، موجب شده که با پدیدهای مثل آن جنبش روبهرو شوند.
انگار نیازهایی بوده که سرکوب شده و بعد، از یکجایی فوران کرده و تکانی به جامعه داده است. جامعه پژوهشگران آکادمیک هم کمکم متوجه این نقیصه شد و کمکم تلاش کردند در سالهای اخیر کمتر این سوژهها را با محدودیت و مانع روبهرو کنند. به همین دلایل است که معتقدم، دگرگونی زیادی دراینباره رخ داده و ترس و نگرانی برای پرداختن به زنان و مسائلشان هم کمتر شده است.
* در ادامه همین ماجرا، فکر میکنید فضای مردانه علوم اجتماعی در دانشگاهها چقدر عوض شده؟ اصلاً عوض شده؟
من فکر میکنم فضای مردانه علوم اجتماعی تا حدی تغییر کرده و متناسبسازی شده است. حالا شاید درواقع از نظر کمی این موضوع به چشم نیاید اما از نظر ارتقای جایگاه زنان، ما شاهد این تغییرات بودهایم. همچنان اما باید بگوییم که زنان در فضای دانشگاهی رسمی، اقلیتاند؛ درحالیکه ورود زنان به عرصه آکادمیک رسمی وجود دارد. هرچند اکثر دانشآموختگان علوم اجتماعی، زناند اما برای بازار کار، جذب دانشگاه شدن و استقرارشان بهعنوان هیئتعلمی، همچنان باید تلاش مضاعفی کنند.
* در دوران قبل، چه نقاط قوتی در انجمن دیدهاید که میخواهید حفظ شود؟ و چه نقاط ضعفی که حتماً میخواهید اصلاح کنید؟
انجمن با توجه به اینکه از نظر بودجه تقریباً از هیچ حمایت دولتیای قاعدتاً برخوردار نیست و عمده منابع درآمدیاش از حق عضویت ناچیز اعضاء و اندک مواردی هم از طریق تامینکنندگان مالی حامی همایشها و سفارش خدمات محدود از اینجا و آنجا حاصل میشود، همواره از نظر تامین هزینههای جاری دچار کاستی و محدودیت بوده است. البته در دوره مدیریت قبلی، آقای دکتر سعید معیدفر اقدامات خوبی در جهت بهبود شرایط مالی انجمن بهعمل آورده، همچنین ایدههایی برای جلب کمکهای مالی از جانب اعضاء و علاقمندان به جامعهشناسی را هم به خوبی به پیش بردند که بهتدریج دارد ثمر میدهد.
* اما مشکلات مالی هنوز بجاست؛ فکر میکنید در زمینه علوم اجتماعی، رقابت برای تامین منابع مالی (پژوهشی، همایشها، انتشارات) چقدر دشوار است؟ شما چه راهی برای بهبود تامین مالی انجمن پیشنهاد میکنید؟
در علوم اجتماعی بهنظر میرسد رقابت بر سر دستیابی به منابع مالی و فرصتهای کاری و پژوهشی در دسترس، دشوارتر باشد، نسبت به آنچه اولیای رشتههای دیگری مثل پزشکی مهندسی معماری، شهرسازی و نظایر آن تجربه میکنند و گذشته از اینکه اهمیت جایگاه پژوهش در زمینه رشتههای علوم انسانی و اجتماعی به اندازهای که باید درک نشده است، عوامل دیگری هم مزید علت میشوند که اثرگذارند مانند اینکه رانتهایی برای موفقیت در کسب پروژهها برای برخی عمل میکند و الزاماً تخصیص بودجهها براساس اهداف علمی یا شایستگی طرحدهندگان یا کیفیت علمی طرحنامهها صورت نمیگیرد و شاهدیم که در مواردی رابطهها، جایگزین ضابطهها میشود.
* در این میان، مشکل اصلیای که همان دفتر انجمن باشد، هنوز پا برجاست؛ بهویژه بعد از اینکه شهرداری تهران، ساختمان محل انجمن را پس گرفت...
بله. مشکل اصلی انجمن این است که ملکی را از آن خود ندارد و باوجود تمام تلاشها برای تدارک مکانی مستقل که پشتوانه فعالیتهای انجمن باشد، همچنان این مشکل در برابر ما باقی است. در سال گذشته هم محلی که انجمن از طریق شهرداری تهران برای فعالیت مرکز آموزش آن در اختیار داشت، توسط همین شهرداری پس گرفته شد و لطمه بزرگی به این بخش از فعالیتهای انجمن وارد شد.
دفتر فعلی انجمن در محل دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران است اما اعمال برخی فشارها و حساسیتها موجب شده است این اجارهنشینی، پیامدهای نامطلوبی را هم برای انجمن بهبار بیاورد و هم استقلال عملاش در زمینه دعوت از سخنرانان متنوع و معتبر که از نظر جامعه علمی مقبول هستند اما پشتوانه رسمی دانشگاهی بهدلایل مختلف ندارند، تهدید شود.
نقطهضعف دیگر موجود در زمینه امکانات و قابلیتهای سایت انجمن است که نیاز به تجدیدنظر دارد، همچنین سیستم عضوگیری آن با مشکلات و کاستیهای روبهرو بوده که فرآیندهای جذب اعضای جدید را کُند و دشوار میکند. در زمینه بهرهگیری از فناوریهای اطلاعاتی ارتباطاتی روز هم نیاز به تغییراتی داریم که درصورتیکه منابع انسانی و مالی آن تامین شود حتماً در اسرعوقت در این خصوص تجدیدنظرهایی صورت خواهد گرفت. البته عمده این موارد سختافزاری بود و درباره نقاطضعف دیگر، فکر میکنم ما نیاز داریم ارتباط شبکهای مناسبتری با بدنه اعضای انجمن که در استانهای دیگر حضور دارند برقرار کنیم.
* برای داشتن ارتباط بهتر با مراکز دانشگاهی شهرهای دیگر و دفاتر استانی انجمن ـ بهمنظور کمکردن فاصله مرکز ـ پیرامون هم برنامهای دارید؟
در زمینه فعالکردن و جلب مشارکت دفاتر استانی انجمن و اعضایی که خارج از پایتخت زندگی میکنند و اتفاقاً از پتانسیل بسیار خوبی برای رشد و گسترش فعالیت و دستاوردهای انجمن برخوردارند، هنوز جا دارد اقدامات بیشتری صورت گیرد. البته ازایننظر هم در دوره اخیر شاهد اقدامات موثری بودهایم و شعب ۱۶ گانه انجمن در نقاط مختلف کشور در موارد خاصی مانند برگزاری و بزرگداشت روز و هفته علوم اجتماعی، مشارکت وسیع و ارزندهای داشتند اما بهنظرم لازم است که تعامل انجمنی در سطح فراگیرتری به خارج از دفتر مرکزی در تهران، تسری پیدا کند و متقابلاً از ظرفیتهای اعضای هیئتعلمی دانشگاهها و پژوهشگران منفرد نیز بهرهبرداری موثرتری شود تا از فاصله یا شکاف موجود مرکز پیرامون تا حد زیادی کاسته شود. این ارتباط و تعامل میتواند در سطح بینالمللی هم گستردهتر شود و از ظرفیت ایرانیان خارج از کشور، همچنین از استادان و پژوهشگران بینالمللی برای پیگیری اهداف انجمن و اعضاء بیشتر استفاده شود.
از موارد نقاطقوت فعالیتهای انجمن باید به رشد چشمگیر تعداد گروههای علمی، تخصصی انجمن جامعهشناسی ایران اشاره کنم که در آخرین آمار آن، تعداد ۳۹ گروه علمی فعالیت داشتهاند که از این میان نسبت مدیران زن در آنها به ۳۵ درصد بالغ شده است. همانطور که قبلاً اشاره کردم، فضای علمی انجمن در زمینه میداندادن به فعالان علمی زن گشودهتر شده است و هرچند هنوز نسبت یک سوم مدیران زن نسبت چندان متعادلی به نظر نمیرسد اما همین رشدی که شاهدش بودهایم نوید بخش آیندهای ایدهآل تر در زمینه رفع موانع فرهنگی میدهد.
از دیگر نقاط قوت انجمن، تحولی است که در زمینه راهاندازی بخش جدید آموزش انجمن تجربه کردهایم؛ به لطف وجود و همراهی گروه جوانان مستعد و توانمندی که قدم پیش گذاشتند تا با وجود تعطیلی اجباری مرکز آموزش انجمن توسط شهرداری تهران، تشکل دموکراتیک جدیدی را جایگزین کنند که با استفاده از امکانات محدود فضایی انجمن مثل سالن کنفرانس جنب دفتر مرکزی انجمن در دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران و شعبه انجمن در دانشگاه علامه طباطبایی، با تدارک برنامههای علمی متنوعی در زمینه حلقههای کتابخوانی، پژوهش، کارگروههای موضوعی، نقد کتاب، تحلیل فیلم و... با حضور و مشارکت جوانان علاقمند و مستعد، چراغ این بخش آموزش را روشن نگاه دارند.
* در دوره ریاست شما، چه پروژه یا برنامهای را اولویت میدهید که در کمتر از یکسال بهثمر برسد؟
تدوین برنامه راهبردی بر مبنای اولویتهای شناساییشده، اصلاحات در زمینه سایت انجمن، دسترسپذیری مناسبتتر و ارتقای کیفی محتوای آن برای مخاطبان عضو و غیرعضو، بهبود فرآیند و مراحل عضویت در قالب سامانه جدید و افزایش کمی تعداد اعضای انجمن، رصد شاخصهای فعالیت انجمن، تحولاتی در زمینه افزایش منابع مالی با تکیه بر گسترش فعالیتهای اعضاء، تعامل علمی با نهادهای پژوهشی و تلاش برای ارتقای کمی و کیفیت بروندادهای فعالیت انجمن از طریق برنامه نظارت تعاملی در سطح گروههای علمی و دفاتر استانی انجمن. البته همه کارها در انجمن در مشارکت با اعضای هیئتمدیره و در جریان همفکری و تصمیمگیری مشترک به انجام میرسد.
بنا به تجربه سالیان دراز من در جریان حضور و همکاری در این انجمن باید بگویم هرچند همواره نقدهایی چه از بیرون، چه از درون نسبت به این انجمن مطرح بوده و هست اما در کلیتاش من به این انجمن باور دارم. این انجمن محلی بوده که با آرامش، احساس امنیت، با تجربه دوستی و احترام همواره در آن پذیرفته شدهام؛ در مقایسه با فضاهای دیگری که تجربیات تلخی را هم برای من به وجود آوردهاند.
انجمن با کمترین پشتوانههای مالی و پرسنلی طی دههها و تجربه فرازونشیبهای سیاسی ـ اجتماعی به حیات شکننده خود ادامه داده است. امیدوارم بقای انجمن هرگز به مخاطره نیفتد. انجمن در زمره انجمنهای گروه علوم انسانی تحتنظارت وزارت علوم عمل میکند و بین انجمنهای دیگر بسیار معتبر، خوشنام و بارها مورد تقدیر قرار گرفته است. تقدیر، تحسین و کسب امتیازات بالا نیز براساس فعالیت چشمگیر هیئتهای مدیره، همچنین تکتک اعضای انجمن بهدست آمده است. این میراثی حائز اهمیت و قابل اعتناست.
بااینحال نقد مثبت و منفی در کنار هم ضرورت و اهمیت دارد. اگر به آینده انجمن در سالهای پیشرو فکر کنم، میخواهم انجمن بهمعنای واقعی خانه جامعهشناسان کل کشور باشد، نهفقط جامعهشناسان پایتخت. میخواهم انجمن محل فعالیت جوانان مستعد باشد نهفقط میانسالان و سالخوردگان صاحبنظر و صاحب جایگاه و میخواهم محل فعالیت زنان و مردان در کنار یکدیگر برای اعتلای جایگاه طرفین باشد و تبعیضها بههرنحوی که پیش از این احتمالاً تجربه شده و محل نقد قرار گرفته، کاهش یافته و حذف شود.
انجمن جامعهشناسی باید الگوی برابریخواهی، گفتوگو و مدارای تفاوتها باشد. هر فردی دور یا نزدیک به پایتخت، سالم از نظر جسمانی یا دارای دشواریهای حرکتی، هر فردی با هر ایدهای، مذهبی، زبانی، لهجهای و هر خاستگاه خردهفرهنگیای بتواند در انجمن، جایی برای فعالیت، مشارکت و بهرهمندی از فعالیتهای علمی جاری برای خود پیدا کند و موانع و هزینهها را تا جایی که در اختیار ماست، کاهش دهیم. اینها بهمعنای این نیست که تاکنون شرایط نامناسب و نامطلوبی حاکم بوده، بلکه بهمعنای تمرکز بیشتر بر دستیابی به چنین اهدافی و تسهیل آن است.
* بسیاری معتقدند که جامعهشناسی در ایران هنوز به تأثیر عملی در سیاستگذاری دست نیافته است؛ انتقادی که با دقیقتر شدن بر مسائل روز ایران، بیراه نیست. شما فکر میکنید چطور میتوان با کمک جامعهشناسان، حداقل در مسیر این تاثیر قرار گرفت؟ نقش انجمن چه میتواند باشد؟
این نقد تا حدی درست است که جامعهشناسی در ایران کمتر به مرحله تأثیرگذاری عملی در سیاستگذاری رسیده است. اهالی قدرت، معمولاً اقبالی نسبت به نقطهنظرات و یافتههای کارشناسان علوم اجتماعی نشان نمیدهند و این ایرادی به آنهاست که گوش خود را در مقابل نقد و نظرهای انتقادی و درعینحال ضروری و هشدارهای بهجا و روشنگرانه میبندند و درنتیجه چنین غفلتی، هم خودشان متضرر میشوند و هم مردم نهایتاً هزینه اقدامات حسابنشده را میپردازند. بهنظر من، مشکل در نبود گفتوگوی پایدار میان نهاد علم و نهاد قدرت است.
انجمن میتواند این گفتوگو را تسهیل کند؛ از طریق نشستهای تخصصی، کارگروههای مشورتی و انتشار تحلیلهای اجتماعی برای تصمیمگیران که خب تاکنون در حد توان خود اینها را انجام داده است. انجمن نسبت به عمده بحرانهایی که جامعه را مورد تهدید قرار داده، واکنش نشان داده است و خواهد داد. بهنفع مسئولان است که گوش شنوایی برای هشدارها و ندای جامعهشناسان داشته باشند، همچنانکه در جوامع توسعهیافته، پژوهشگران حوزههای علوم انسانی و اجتماعی از جایگاه مناسبتری برای تاثیرگذاری بر سیاستگذاری اجتماعی ـ سیاسی برخوردارند و مسئولان دولتی، اهمیت و ضرورت این همکاری مستمر را درک کردهاند.
* غیر از این موضوع، در سالهای گذشته تعداد زیادی از دانشجویان جامعهشناسی و علوم اجتماعی درباره تعامل انجمن با دانشگاهها و دانشجویان انتقاد داشتهاند؛ شما فکر میکنید این فاصله را چطور میتوان کمتر کرد؟
یکی از مسائلی که در انجمن در دورههای گذشته شاهدش بودیم، فاصلهای است میان نسبتی از فعالان انجمن که هم در دانشگاهها حضور دارند و هم بهعنوان مثال در مقام عضو هیئتعلمی آموزشی یا پژوهشی فعالیت میکنند، نسبتی از افرادی که الزاماً جایگاه رسمی دانشگاهی ندارند و بر مبنای دغدغههای شخصی خود در برنامههای انجمن حضور پیدا میکنند. من فکر میکنم، باید این شکاف را کاهش داد. اعضای هیئتعلمی دانشگاه، همچنین دانشجویان مشغول به تحصیل را در نسبتهای بالاتری جذب فعالیتهای انجمنی و در ایشان ایجاد انگیزه کرد.
در مورد شهرستانها هم بهنظرم میرسد که کموبیش چنین شرایطی حاکم باشد. البته از آنجا که شرکت در همایشهای انجمن برای اعضای هیئتعلمی دانشگاهها امتیازات ترفیع و ارتقا در دانشگاه فراهم میکند، در مقاطع خاصی در برنامههای انجمن مشارکت میکنند یا مقاله برای نشریات انجمن ارسال میکنند اما برای نسبت قابلتوجهی این مشارکت بهصورت مستمر و تداومیافته مشاهده نمیشود.
فکر میکنم ضروت دارد که فعالیت انجمنی با طرحریزی برنامههایی که جایگاه انجمن و ظرفیتهای توانمندساز آن را برای اعضای هیاتعلمی، همچنین دانشجویان مقاطع مختلف بهتر معرفی کرده و در دسترس قرار بدهد، توسعه یابد و ازسویدیگر، ارتباط بین انجمن و عموم مردم از طریق دسترسپذیرتر کردن محتوای آموزشی و ترویج علم برای عموم را نیز در سطح وسیعتری ممکن و تسهیل کنیم. امکانات رسانهای جدید که بهویژه با از سرگذراندن بحران همه گیری کرونا در کشور تجربه شد و موفقیت بهدنبال داشت، ظرفیتهای جدیدی را برای گذرکردن از موانع هزینههای زمانی و مالی را به وجود آورده که میتوان با تکیه بر تجربیات قبلی، به آنها متوسل شد. درنتیجه میتوان شبکههای ارتباطی را تسهیل و ارتباطات علمی خوبی را شکل داد.
* در حوزه آموزش جامعهشناسی، آیا تغییراتی در برنامه درسی یا متد تدریس جامعهشناسی پیشنهاد میدهید؟
این دقیقاً در دستور کار بخش آموزش جدید انجمن قرار گرفته است که بهتازگی و پیرو تایید و حمایت دوره مدیریت قبلی، فعالیت خود را آغاز کرده است. تلاشهای هیئتمدیره منتخب بخش آموزش انجمن که از جوانان مستعد، تلاشگر و با ذهنیت باز و پیشرو تشکیل شده و از حمایت کامل هیئتمدیره دوره جدید انجمن نیز برخوردارند، در این جهت قرار گرفته که آموزش هرچه میتواند فراگیرتر، دموکراتیکتر، منعطفتر، تعاملیتر و دربرگیرندهتر شود.
برای مخاطبان بخش آموزش انجمن، شرایط مرسوم و سنتی عضوگیری که در چارچوب خود انجمن وجود دارد ـ مثلاً شرط اینکه مدرک تحصیلی آموزش عالی رسمی داشته باشند ـ بازنگری شده، موانع برداشته شده، تا افراد بیشتر و متنوعتری بتوانند از محتوای آموزش بر حسب سلایق و نیازهای خود بهره گیرند.
* بهنظر شما وضعیت نشر جامعهشناسی در ایران چگونه است؟ چه برنامهای برای نشر کتاب، مجله و ترجمه دارید؟
از عرصههای فعالیت انجمنی، تولید کتاب در قالب تألیف و ترجمه، همچنین نشریات علمی است. من قصد دارم از گروههای علمی انجمن، همچنین از مدیران دفاتر و شعب استانی انجمن تقاضا کنم که در جهت تولید محتوای ماندگار، تلاش بیشتری داشته باشند و فعالیتهای گروهی به برگزاری نشست سخنرانی محدود نشود. انجمن جامعهشناسی طی تفاهمنامههایی میتواند وارد مذاکره با نهادهایی چون دانشگاهها و مراکز پژوهشی شود و از امکانات یکدیگر در جهت گسترش آثار مکتوب، همچنین آثاری در قالبهای جدید فناورانه که در عصر هوش مصنوعی، ظرفیتهای جدیدی را برای بهرهمندی افراد از دستاوردهای علمی فراهم کرده نیز استفاده کنند.
تولید محتوا و منابع نظری و تجربی براساس فعالیت جامعهشناسان ایرانی در جامعه ایرانی و تحولات روزافزون آن، از اولویتهایم است. جزئیات این برنامهها پیرو فعالیت هیئتمدیره جدید، تدوین و ارائه خواهد شد.
سه شنبه ۲۲ مهر ۱۴۰۴ -
Tuesday 14 October 2025
|
ايران امروز |
دیوید کنر / واشنگتن پست / ۱۱ اکتبر ۲۰۲۵
اسناد فاش شده ایالات متحده نشان میدهد که حتی در زمانی که کشورهای کلیدی عربی جنگ در نوار غزه را محکوم میکردند، آنها در سکوت، همکاریهای امنیتی خود با ارتش اسرائیل را گسترش داده بودند. این روابط نظامی پس از حمله هوایی اسرائیل به قطر در ماه سپتامبر دچار بحران شد، اما اکنون ممکن است نقشی محوری در نظارت بر آتشبس تازه در غزه ایفا کند.
طی سه سال گذشته، با میانجیگری ایالات متحده، مقامهای ارشد نظامی از اسرائیل و شش کشور عربی برای نشستهای برنامهریزی در بحرین، مصر، اردن و قطر گرد هم آمدهاند.
روز چهارشنبه(۸ اکتبر ۲۰۲۵)، اسرائیل و حماس بر سر اجرای نخستین مرحله از چارچوب صلحی توافق کردند که به آزادی تمامی گروگانهای در دست حماس و عقبنشینی جزئی نیروهای اسرائیلی از غزه منجر خواهد شد. مقامهای آمریکایی روز پنجشنبه اعلام کردند که ۲۰۰ سرباز آمریکایی برای پشتیبانی از توافق آتشبس به اسرائیل اعزام خواهند شد و این نیروها با سربازانی از چند کشور عربی که در این همکاری امنیتی طولانیمدت مشارکت داشتهاند، همراه خواهند شد.
حتی پیش از این اعلام رسمی، کشورهای عربیِ دخیل در این همکاری امنیتی حمایت خود را از طرح ۲۰ مادهای دونالد ترامپ، رئیسجمهور ایالات متحده، برای پایان دادن به جنگ غزه اعلام کرده بودند. این طرح خواستار مشارکت کشورهای عربی در استقرار یک نیروی بینالمللی در غزه است که مأموریت آن آموزش نیروی پلیس جدید فلسطینی در این منطقه خواهد بود.
در بیانیهای مشترک، پنج کشور از شش کشور عربیِ درگیر اعلام کردند که از ایجاد سازوکاری «برای تضمین امنیت همه طرفها» حمایت میکنند، اما از تعهد علنی به اعزام نیروهای نظامی خودداری کردهاند.
قطر، که پایتختش در ۹ سپتامبر هدف موشکهای اسرائیلی قرار گرفت ــ حملهای که رهبران حماس را هدف گرفته بود ــ یکی از کشورهایی بود که در خفا روابط خود را با ارتش اسرائیل تقویت کرده بود. طبق اسناد، در ماه مه ۲۰۲۴ مقامهای ارشد نظامی اسرائیل و کشورهای عربی در پایگاه هوایی العدید، یکی از تأسیسات بزرگ نظامی ایالات متحده در قطر، گرد هم آمدند. در سند برنامهریزی مربوط به این نشست، که دو روز پیش از آغاز آن نوشته شده بود، آمده است که هیئت اسرائیلی قرار بود مستقیماً به پایگاه هوایی پرواز کند تا از گذر از مبادی ورودی غیرنظامی قطر که میتوانست موجب افشای عمومی این همکاری شود، پرهیز شود.
بنیامین نتانیاهو، نخستوزیر اسرائیل، در تاریخ ۲۹ سپتامبر و بنا به درخواست دولت ترامپ، بابت این حمله از قطر عذرخواهی کرد و تعهد داد که چنین حملاتی دیگر تکرار نخواهد شد.
تهدید ایران، محرک اصلی همکاری کشورهای عربی و اسرائیل
اسناد نشان میدهد که تهدید ایران محرک اصلی نزدیکی بیشتر این کشورها بوده است؛ روابطی که تحت نظارت فرماندهی مرکزی ارتش ایالات متحده (سنتکام) شکل گرفته است. یکی از اسناد، ایران و گروههای شبهنظامی متحدش را «محور شرارت» توصیف میکند و سند دیگری نقشهای از غزه و یمن نشان میدهد که موشکهایی بر فراز آن دو منطقه ترسیم شدهاند؛ مناطقی که متحدان ایران در آن قدرت دارند.
پنج ارائه پاورپوینت از سنتکام، که کنسرسیوم بینالمللی روزنامهنگاران تحقیقی آنها را بهدست آورده و واشنگتن پست نیز آنها را بررسی کرده است، جزئیات شکلگیری چیزی را تشریح میکنند که ارتش آمریکا آن را «ساختار امنیت منطقهای» مینامد. در کنار اسرائیل و قطر، این ساختار شامل بحرین، مصر، اردن، عربستان سعودی و امارات متحده عربی است. در اسناد از کویت و عمان بهعنوان «شرکای بالقوه» یاد شده است که در جریان همه نشستها قرار داشتهاند.
این ارائهها دارای طبقهبندی محرمانه نیستند و در اختیار شرکای این ساختار، و در برخی موارد همچنین در اختیار اعضای ائتلاف اطلاعاتی «فایو آیز» (استرالیا، کانادا، نیوزیلند، بریتانیا و ایالات متحده) قرار گرفتهاند. این اسناد بین سالهای ۲۰۲۲ تا ۲۰۲۵ نوشته شدهاند؛ یعنی پیش و پس از آغاز جنگ اسرائیل در غزه در اکتبر ۲۰۲۳.
ژنرال دن کین، رئیس ستاد مشترک ارتش، در یک کنفرانس خبری در پنتاگون پس از حملات ایالات متحده به ایران در ماه ژوئن.
کنسرسیوم بینالمللی روزنامهنگاران تحقیقی (ICIJ) و روزنامه واشنگتن پست با تطبیق جزئیات کلیدی این اسناد با بایگانیهای رسمی وزارت دفاع آمریکا، اسناد نظامی بایگانیشده و دیگر منابع علنی، اصالت آنها را تأیید کردهاند. تاریخ و مکان رزمایشها و نشستهای نظامی اعلامشده بهطور عمومی، با گزارشهای رسمی ارتش ایالات متحده منطبق بوده است و نام، درجه و سمت مقامهای نظامی آمریکایی و خارجی نیز با سوابق عمومی مطابقت داشته است.
مقامهای سنتکام از اظهار نظر برای این گزارش خودداری کردند. اسرائیل و شش کشور عربی عضو این ساختار نیز به درخواستها برای اظهارنظر پاسخی ندادند.
یکی از نشستها، که در ژانویه در پایگاه نظامی فورت کمپبل در ایالت کنتاکی برگزار شد (در فاصله حدود یک ساعت رانندگی از نشویل)، شامل جلساتی بود که در آن نیروهای آمریکایی به شرکای خود آموزش میدادند چگونه تهدیدهایی را که از سوی تونلهای زیرزمینی متوجهشان است شناسایی و خنثی کنند؛ ابزاری کلیدی که حماس در نوار غزه علیه ارتش اسرائیل بهکار گرفته است. در سند دیگری اشاره شده که نیروهایی از شش کشور در رزمایشی برای نابودسازی تونلهای زیرزمینی شرکت داشتهاند، هرچند نام کشورها ذکر نشده است.
نیروهای سنتکام همچنین نشستهای برنامهریزیای را رهبری کردهاند که هدف از آنها اجرای عملیات اطلاعرسانی برای مقابله با روایت ایران بوده است ــ روایتی که ایران خود را «حامی منطقهای فلسطینیان» معرفی میکند. بر اساس یکی از اسناد سال ۲۰۲۵، این عملیاتها همچنین با هدف «ترویج روایت شرکای منطقهای دربارهی شکوفایی و همکاری منطقهای» طراحی شدهاند.
در حالی که همکاریهای امنیتی با اسرائیل پشت درهای بسته گسترش مییافت، رهبران عرب در سطح علنی جنگ اسرائیل در غزه را محکوم میکردند. رهبران مصر، اردن، قطر و عربستان سعودی، کارزار نظامی اسرائیل را مصداق «نسلکشی» دانستند. رهبران قطر تندترین مواضع را اتخاذ کردند: امیر قطر در سخنرانی خود در مجمع عمومی سازمان ملل در ماه سپتامبر، این درگیری را «جنگی نسلکشانه علیه مردم فلسطین» توصیف کرد و اسرائیل را بهعنوان «کشوری با رفتار خصمانه با محیط پیرامون خود و همدست در ایجاد نظامی آپارتایدی» مورد انتقاد قرار داد. وزارت خارجه عربستان سعودی نیز در ماه اوت اسرائیل را به «گرسنگی دادن» و «پاکسازی قومی» فلسطینیان متهم کرد.
در اشارهای به حساسیتهای سیاسی، در اسناد تأکید شده است که این همکاری «تشکیل یک ائتلاف جدید» نیست و تمامی نشستها باید «بهصورت محرمانه برگزار شوند».
امیـل حکیـم، مدیر امنیت منطقهای در «مؤسسه بینالمللی مطالعات راهبردی» (IISS)، اندیشکدهای مستقر در لندن، گفت ایالات متحده مدتهاست امیدوار است که همکاری نظامی میان اسرائیل و کشورهای عربی به عادیسازی سیاسی روابط میان آنها بینجامد. او افزود، هرچند همکاری پنهانی با فرماندهان نظامی این کشورها میتواند از درگیریهای سیاسی آشکار پرهیز کند، اما این رویکرد در عین حال «واقعیت تنشهای میان طرفها را پنهان یا کمرنگ میکند».
به گفتهٔ حکیـم، این تنشها پس از حمله اسرائیل به قطر بهروشنی آشکار شد: «یکی از اعضای کلیدی این تلاش آمریکایی به دیگری حمله کرده است، در حالی که آمریکا در نگاه دیگران یا بیتفاوت، یا همدست، یا ناآگاه جلوه میکند. این بیاعتمادی حاصل، تلاشهای آمریکا را تا سالها تحتالشعاع قرار خواهد داد.»
یک شراکت پنهان
مقامهای نظامی ایالات متحده وجود چنین شراکتی را بهطور علنی تأیید کردهاند، اما دربارهی گسترهی همکاری اسرائیل و کشورهای عربی در چارچوب آن سخنی نگفتهاند. در سال ۲۰۲۲، ژنرال کنت «فرانک» مککنزی، فرمانده وقت سنتکام، در جلسهای در کنگره، این همکاری را تلاشی دانست که «بر پایهی شتاب ایجادشده از توافقهای ابراهیم» بنا شده است؛ توافقهایی که روابط دیپلماتیک اسرائیل را با مراکش، امارات متحده عربی و بحرین برقرار کرد.
اسناد فاششده نشان میدهند که محور اصلی این ساختار ــ طرح دفاع هوایی مشترک برای مقابله با موشکها و پهپادهای ایران ــ طی سه سال گذشته از سطح نظری به مرحله عملی رسیده است. اسرائیل و کشورهای عربی در یک کنفرانس امنیتی در سال ۲۰۲۲ این طرح را امضا کردند و توافق نمودند که رزمایشهای نظامی هماهنگ برگزار کرده و تجهیزات لازم را برای اجرای آن تهیه کنند. بر اساس این اسناد، تا سال ۲۰۲۴ سنتکام موفق شده بود بسیاری از کشورهای شریک را به سامانههای خود متصل کند، بهگونهای که آنها قادر بودند دادههای راداری و حسگری خود را در اختیار ارتش ایالات متحده قرار دهند و در مقابل، به دادههای ترکیبی همه شرکا دسترسی داشته باشند.
در یکی از اسناد توجیهی آمده است که شش کشور از میان هفت شریک این ساختار، از طریق سامانههای وزارت دفاع ایالات متحده تنها به بخشی از تصویری هوایی از منطقه دسترسی دارند و دو کشور نیز دادههای راداری خود را از طریق یکی از اسکادرانهای نیروی هوایی آمریکا به اشتراک میگذارند. همچنین کشورهای شریک در حال پیوستن به سامانه پیامرسان امنی هستند که توسط ایالات متحده اداره میشود تا بتوانند با یکدیگر و با ارتش آمریکا ارتباط برقرار کنند.
با این حال، این سامانه دفاع هوایی نتوانست از قطر در برابر حمله ۹ سپتامبر اسرائیل به پایتختش حفاظت کند. ژنرال درک فرانس، از فرماندهان نیروی هوایی آمریکا، به خبرنگاران گفت که سامانههای ماهوارهای و راداری ایالات متحده هشدار اولیهای درباره آن حمله صادر نکردند، زیرا این سامانهها «بهطور معمول بر ایران و سایر مناطقی متمرکزند که احتمال میدهیم حملهای از آنجا صورت گیرد.» قطر نیز اعلام کرد که سامانههای راداریاش در شناسایی پرتاب موشکها توسط جنگندههای اسرائیلی ناکام ماندهاند.
ساختمانی آسیبدیده در دوحه، قطر، پس از حمله هوایی اسرائیل به رهبران حماس در ۹ سپتامبر
گرچه قطر و عربستان سعودی روابط دیپلماتیک رسمی با اسرائیل ندارند، اسناد سنتکام نشان میدهند که هر دو کشور قدرتمند حوزه خلیج فارس، نقشی پشتپرده و بسیار مهم در این همکاری نوپا ایفا کردهاند.
کنفرانس امنیتی ماه مه ۲۰۲۴ در پایگاه هوایی العدید نمادی از افزایش همکاریها بود؛ در آن نشست، مقامهای اسرائیلی گفتوگوهای دوجانبهای با نمایندگان هر یک از کشورهای عربی حاضر برگزار کردند.
این کنفرانس همچنین حساسیتهای دیپلماتیکی را که چنین گردهماییهایی دربر دارند برجسته کرد. در بخشی از دستورالعمل با عنوان «نباید انجام شود» از شرکتکنندگان خواسته شده بود که از گرفتن عکس یا دادن هرگونه دسترسی به رسانهها خودداری کنند. یادداشتی با حروف درشت در بالای برنامه روزانه نیز کارکنان را از محدودیتهای غذایی برای شرکتکنندگان یهودی و مسلمان آگاه میکرد: «گوشت خوک و سختپوستان ممنوع.»
نقش فعال عربستان سعودی
عربستان سعودی نقشی فعال در این همکاری ایفا کرده است و اطلاعات امنیتی خود را در حوزههای گوناگون با اسرائیل و دیگر شرکای عرب به اشتراک گذاشته است. در یکی از نشستها در سال ۲۰۲۵، یک مقام سعودی به همراه یک مقام اطلاعاتی آمریکایی، گزارشی اطلاعاتی از تحولات سیاسی سوریه برای شرکا ارائه دادند که شامل نقش روسیه، ترکیه و نیروهای کرد در آن کشور میشد. این جلسه همچنین به بررسی تهدیدهای ناشی از گروه حوثی مورد حمایت ایران در یمن و فعالیتهای گروه داعش در سوریه و عراق پرداخت.
برنامهریزان نظامی سنتکام در حال کار بر روی گسترش بیشتر روابط میان اسرائیل و کشورهای عربی در سالهای آینده هستند.
در یکی از اسناد توجیهی سال ۲۰۲۴ پیشبینی شده است که تا پایان سال ۲۰۲۶ «مرکز مشترک سایبری خاورمیانه» ایجاد شود تا بهعنوان مقر آموزشی و عملیاتی برای آموزش و اجرای رزمایشهای دفاع سایبری عمل کند. سند دیگری نیز خواستار ایجاد «مرکز ادغام اطلاعات» شده است تا کشورهای شریک بتوانند «عملیات در حوزه اطلاعاتی را بهسرعت طراحی، اجرا و ارزیابی کنند.»
یکی از مقامهای پیشین وزارت دفاع آمریکا، که به شرط ناشناس ماندن درباره موضوعات حساس نظامی سخن گفت، اظهار داشت که این نشستها بیانگر روابط عملگرایانه کشورهای عربی خلیج فارس با اسرائیل ــ و احترام آنها به توان نظامی اسرائیل ــ است. او گفت: «به نظر میرسد همه آنها معتقدند اسرائیلیها هر کاری بخواهند، هر زمان که بخواهند، بدون اینکه کسی متوجه شود، میتوانند انجام دهند.»
در حال حاضر، اسرائیل و حماس تنها بر سر مراحل اولیه یک توافق صلح به تفاهم رسیدهاند و هنوز مسائل گستردهتری از جمله چگونگی اداره غزه حلوفصل نشده است. تحلیلگران امنیتی میگویند کشورهای خلیج فارس میتوانند از نظر مالی و دیپلماتیک از یک نیروی بینالمللی در غزه حمایت کنند، اما احتمالاً از اعزام نیروهای نظامی خود برای چنین مأموریت پیچیده و خطرناکی خودداری خواهند کرد.
توماس ژونو، استاد دانشگاه اتاوا و کارشناس مسائل امنیتی خاورمیانه، گفت: «در کشورهای خلیج فارس نگرانی زیادی وجود دارد درباره اینکه اسرائیلِ رها از قیدوبندها ممکن است چه اقداماتی انجام دهد. اما در عین حال، این کشورها برای تضمین امنیت خود به ایالات متحده متکیاند … و در کنار آن، بهشدت از ایران نیز نگراناند.»
—-
* این گزارش بهطور مشترک توسط واشنگتن پست و کنسرسیوم بینالمللی روزنامهنگاران تحقیقی (ICIJ) تهیه شده است. دن لاموث نیز در تهیه این گزارش مشارکت داشته است.
سه شنبه ۲۲ مهر ۱۴۰۴ -
Tuesday 14 October 2025
|
ايران امروز |
حسن حسن / مجله تایم
اخیراً با احمد الشرع، رئیسجمهور سوریه، در کاخ خلق دمشق، همراه با گروه کوچکی از روزنامهنگاران و پژوهشگران دیدار کردم. گفتوگو بیش از دو ساعت به طول انجامید و موضوعاتی چون درگیریهای فرقهای و بازسازی، اسرائیل و ترکیه، روسیه و ایالات متحده، داعش و منطقه ناآرام شمالشرق را در بر گرفت. اما آنچه بیش از همه در ذهنم ماند، بسیار سادهتر بود: مهمترین پرسش برای ثبات سوریه پس از سقوط بشار اسد در ده ماه پیش، دیگر این نیست که چه کسی بر دمشق حکومت میکند، بلکه این است که چگونه قدرت در خارج از دمشق میان سوریها تقسیم شود.
همین هفته، درگیریهای مرگباری میان نیروهای دولتی سوریه و نیروهای تحت رهبری کردها در محلههای شیخ مقصود و اشرفیه در حلب رخ داد. آتشبس با میانجیگری آرام ایالات متحده و ترکیه برقرار شد، اما این درگیری هشداری است از اینکه سوریه چقدر سریع میتواند دوباره به ورطه جنگ بازگردد.
کردها شایسته تقدیرند، چرا که نخستین گروهی بودند که گفتوگو در دمشق را به سمت تمرکززدایی و نمایندگی گستردهتر سوق دادند. آنان دمشق را وادار کردند تا به زبان واگذاری قدرت در کشوری با تنوع قومی و مذهبی سخن بگوید. اما این تغییر اکنون در معرض خطر است، زیرا برخی جناحها در «نیروهای دموکراتیک سوریه» (SDF) به رهبری کردها، بار دیگر بر این باورند که زمان به نفع آنان است. بسیاری از کردها معتقدند اگر SDF اندکی بیشتر مقاومت کند، میتواند معاملهای بهتر یا حتی رژیمی جدید و دوستانهتر در دمشق رقم بزند.
نوید اولیه توافق با کردها
تا همین اواخر، اوضاع امیدوارکننده به نظر میرسید. در ۱۰ مارس، با میانجیگری و فشار آمریکا، مظلوم عبدی، رهبر «نیروهای دموکراتیک سوریه»، با ضربالاجل پایان سال برای ادغام نیروهای خود در ساختارهای دولتی سوریه موافقت کرد. توافقنامهای که توسط عبدی و شرع امضا شد، از سوی حامیان هر دو طرف بهعنوان فرمولی عملی برای جلوگیری از خشونتی که بسیاری آن را در منطقه متنوع شرق سوریه اجتنابناپذیر میدانستند، مورد استقبال قرار گرفت. این توافق بهزودی با جشنهای فرهنگی نوروز کردها در پایتخت سوریه همراه شد؛ رویدادی بیسابقه در بیش از نیمقرن حکومت خاندان اسد.
در جریان دیدار ما، شرع فاش کرد که ترکیه پس از سقوط رژیم اسد در ۸ دسامبر، قصد داشت عملیات نظامی برای بیرون راندن کردها از شمالشرق سوریه را آغاز کند. ترکیه، که از عملیات سرنگونی اسد حمایت کرده بود، حکومت کردی در شمالشرق را تهدیدی برای امنیت ملی خود میداند، چرا که ممکن است خواستههای مشابهی را در میان کردهای ترکیه برانگیزد و شورشهایی در مرزها را تغذیه کند. شرع گفت که این عملیات را متوقف کرده و پیشنهاد داده همان هدف از طریق گفتوگو محقق شود.
به گفته دستیاران شرع، تفکر او از حس خطر و فرصت توأمان نشأت میگیرد. تصرف اجباری منطقه تحت کنترل کردها، حتی اگر سریع انجام شود، میتواند شورشی طولانیمدت را شعلهور کند؛ چیزی که سوریه توان تحمل آن را ندارد. او در برابر فشار حامیانی که خواستار پیروزی قاطع و سریع بودند، مقاومت کرده است. شرع همچنین ادغام کردها را بهعنوان وزنه تعادلی در نظام خود میبیند، جایی که اسلامگرایان تندرو ممکن است با دیدگاههای او مخالفت کنند.
پس از توافق مارس، دو طرف وارد مذاکره درباره جزئیات شدند. دمشق بر تغییر نام SDF، آموزش مجدد و ادغام آن در زنجیره فرماندهی ملی تأکید داشت. مذاکرهکنندگان کرد پرسشهای عملی مطرح کردند، از جمله سرنوشت ۱۲ هزار زن جنگجوی حاضر در SDF چه خواهد شد؟ چگونه آنان در ارتشی که تحت سلطه مردانی است که مدتها به سوءرفتار با زنان کرد متهم بودهاند، ادغام میشوند؟
به گفته یک منبع آگاه کرد، تنها امتیاز فرهنگی که اسعد الشیبانی، وزیر خارجه سوریه، حاضر به اعطا بود، سه ساعت آموزش زبان کردی پس از ساعات مدرسه بود. دمشق پیشنهاد داد که معاون وزیر دفاع SDF و چند کرسی کابینه را به کردها واگذار کند. مذاکرهکنندگان کرد پاسخ دادند که عناوین بدون بودجه واقعی و نظارت، صرفاً تشریفاتی هستند مگر آنکه در قانون اساسی تثبیت شوند.
دمشق همچنین کردها را متهم میکند که با درخواست بررسی طولانی درباره هر جزئیات، روند را به تأخیر میاندازند؛ کاری که در دوران گذار پس از جنگ غیرممکن است. شرع پیشنهاد داده که قانون ۱۰۷ دوران اسد بهعنوان چارچوب قانونی برای تمرکززدایی به کار گرفته شود؛ قانونی که به گفته او «حدود ۹۰ درصد خودگردانی» برای کردها فراهم میکند.
از همان ابتدا موانع دیگری نیز وجود داشت. دمشق چند روز پس از توافق ۱۰ مارس، بیانیهای قانون اساسی صادر کرد که تندروها را جسورتر کرد و موقعیت عبدی را تضعیف نمود. این بیانیه نام کشور را «جمهوری عربی سوریه» تأیید کرد و مقرر داشت که رئیسجمهور باید مسلمان باشد و فقه اسلامی منبع اصلی قانونگذاری باشد — مواردی که برای کردهای سکولار، نقاط اختلاف اساسی محسوب میشوند.
نقش اسرائيل
اما جدیترین ضربه به مذاکرات در ماه ژوئیه وارد شد. پس از تلاش خونین و ناکام دمشق برای تصرف منطقه دروزینشین سویدا در جنوب سوریه، مظلوم عبدی از سفر به پاریس برای مذاکرات برنامهریزیشده در آن ماه خودداری کرد و به نزدیکانش گفت نمیخواهد نام خود را به رژیمی پیوند بزند که احتمال فروپاشیاش را میدهد. من از چندین گزارش مطلع شدم که در محافل برجسته سوریه، منتقد شرع، دستبهدست میشدند و حاکی از آن بودند که اسرائیل و امارات متحده عربی اطلاعاتی دارند مبنی بر اینکه شرع تا پایان سال یا نهایتاً تا میانه ۲۰۲۶ دوام نخواهد آورد. یک منبع مستقل در دمشق گفت اسرائیل همین پیام را در تابستان به جناحهای دروزی و کردی منتقل کرده است. این پیشبینی، به گفته او، بهمنزله دعوتی برای صبر و انتظار تلقی شد.
همچنین احساس فزایندهای وجود داشت مبنی بر اینکه چند اشتباه دیگر در سویدا و در لاذقیه ساحلی — جایی که نیروهای سوری در اوایل مارس علویها را قتلعام کردند — میتواند جهان را علیه رئیسجمهور جدید بسیج کند. انتقادات برجسته یا درخواستهایی برای تغییر از پایگاه سنی شرع نیز پدیدار شد؛ از جمله ایمن الاصفری، سرمایهدار سوری، که در میان دهها امضاکننده بیانیه ۲۳ ژوئیه بود که خواستار دولتی فراگیر و قانون اساسی جدید شده بودند.
در شمالشرق، نیروهای دموکراتیک سوریه (SDF) در ۸ اوت کنفرانسی برگزار کردند که در آن شیخ حکمت الحاجری، رهبر دروزیها، بهصورت ویدئویی شرکت کرد؛ همچنین چهرههای علوی، از جمله اعضای رژیم سابق اسد، و مجموعهای از شخصیتهای قبایل عرب نیز حضور داشتند. دمشق این کنفرانس را «نمایش تجزیهطلبانه» خواند و مسیر مذاکرات پاریس را متوقف کرد. همزمان، حملات هوایی اسرائیل به دمشق و ادامه درگیریها در سویدا، این تصور را در بخشهایی از جنبش کردی تقویت کرد که ممکن است مرکز فروبپاشد.
اما پس از سفر تاریخی شرع به ایالات متحده در اواخر سپتامبر برای سخنرانی در مجمع عمومی سازمان ملل، بار دیگر حرکت مذاکرات از سر گرفته شد. این سفر با حس تازهای همراه بود که نشان میداد شرع ماندنی است، و همزمان زمزمههایی از توافق امنیتی میان سوریه و اسرائیل به گوش میرسید. از آن زمان، SDF بار دیگر جدیت خود را برای ادغام با دمشق تأیید کردهاند؛ تغییری آشکار نسبت به مواضع پس از سویدا. به گفته منابع نزدیک به او، الهام احمد، مقام ارشد SDF، آماده است برای گفتوگوهای روزانه به پایتخت نقل مکان کند.
در همین حال، آنکارا و دمشق نشان دادهاند که صبرشان رو به پایان است و عدم ادغام تا ضربالاجل تعیینشده، میتواند بهانهای برای اقدام نظامی فراهم کند. به گفته یک منبع مطلع ترک، آنکارا از همان ابتدا با افق زمانی طولانی ۱۰ ماهه در ماه مارس موافق نبود.
شرع در دیدارمان صریح بود: «شمالشرق یک مسئله امنیت ملی برای ترکیه است»، گفت. «آنها وضعیت موجود را نمیپذیرند.» تنها زمانی که در جلسه متوجه ناراحتی او شدم، زمانی بود که پس از این جمله، SDF را به استفاده از فرصت فراخواند؛ گویی میخواست بگوید زمانشان رو به پایان است. او تعلل را «تفکر شبهنظامی» خواند؛ چیزی که به گفته خودش از دوران جنگیاش بهعنوان رهبر هیئت تحریر الشام بهخوبی میشناسد. او گفت، رهبران شبهنظامی، واقعیت گستردهتر پیرامون خود را نمیبینند و در تصمیمگیری قاطع ناتواناند، چرا که درگیر مدیریت اختلافات داخلی هستند.
گام بعدی چیست؟
نیروهای دموکراتیک سوریه هنوز این فرصت را دارد که گفتوگو را به پیش ببرد. آنان میتوانند از اتحادهایی که در نبرد با داعش شکل دادند، بهره بگیرند تا تمرکززدایی را پیش ببرند؛ با تثبیت اصول بهدستآمده از طریق اصلاح قانون ۱۰۷ — سیاستی که بسیاری از سوریها فراتر از مناطق کردی از آن حمایت میکنند. یا میتوانند منتظر بمانند تا ببینند آیا شرع در قدرت باقی میماند. مسیر دوم میتواند به خشونت دوباره منجر شود و نتیجهای معکوس داشته باشد، چرا که ترکیه، سوریه و ایالات متحده برای نخستین بار همنظرند که شمالشرق باید به کنترل دمشق بازگردد.
نباید خطرات را دستکم گرفت. شرق سوریه جایی است که خطرات تنشهای قومی، بسیج قبایل و بازگشت جهادگرایی در صورت شکست مذاکرات، به هم میرسند. در گفتوگوهایم با عربهای آن منطقه، روشن بود که بسیاری در انتظار جنگ هستند و توافقی را که کردها را — حتی بدون قدرت — در دولت نگه دارد، نمیپذیرند. یکی از بزرگان قبایل اخیراً به من گفت: «فقط شرع است که ما را عقب نگه داشته.» جنگ همچنین به معنای عدم انتقال منظم و هدفمند حدود ۱۲ هزار زندانی داعش از بازداشتگاههای کردی به زندانهای دولتی سوریه خواهد بود.
یک مصالحه ناقص اما مسالمتآمیز، منطقه را از خونریزی و شورش جدید نجات میدهد و سوریه را بهسوی شکلی کمتر متمرکز از حکومت سوق میدهد. این مصالحه به تفکری فراگیر از سوی دمشق و — مهمتر از همه — تعدیلات واقعگرایانه از سوی رهبران کرد وابسته است.
امیدوار باشیم که عقلانیت بر همه طرفها چیره شود.
سه شنبه ۲۲ مهر ۱۴۰۴ -
Tuesday 14 October 2025
|
ايران امروز |
مصر روز دوشنبه ۱۳ اکتبر میزبان یک اجلاس بینالمللی صلح در شهر شرم الشیخ در کرانه دریای سرخ خواهد بود که ریاست مشترک آن را عبدالفتاح سیسی، رئیس جمهور مصر، و دونالد ترامپ، همتای آمریکاییاش، بر عهده خواهند داشت.
در بیانیهای که اواخر روز شنبه منتشر شد، آمده است که این اجلاس، رهبران بیش از ۲۰ کشور را گرد هم خواهد آورد.
در این بیانیه آمده است که هدف این اجلاس «پایان دادن به جنگ در غزه، تقویت تلاشها برای برقراری صلح و ثبات در خاورمیانه و آغاز مرحله جدیدی از امنیت و ثبات منطقهای» است.
این اجلاس اولین بار روز جمعه ۱۰ اکتبر، توسط اکسیوس گزارش شد که نوشته بود دولت ترامپ این نشست را سازماندهی کرده و دعوتنامههایی برای رهبران یا وزرای امور خارجه آلمان، فرانسه، بریتانیا، ایتالیا، قطر، امارات متحده عربی، اردن، ترکیه، عربستان سعودی، پاکستان و اندونزی ارسال شده است.
این رسانه اکنون گزارش میدهد که وزارت امور خارجه ایالات متحده دعوتنامههای رسمی برای اجلاس رهبران صادر کرده و فهرست مدعوین را به طور قابل توجهی گسترش داده و شامل اسپانیا، ژاپن، آذربایجان، ارمنستان، مجارستان، هند، السالوادور، قبرس، یونان، بحرین، کویت و کانادا شده است. به گفته یک منبع که آکسیوس به آن استناد کرده است، ایران نیز دعوت شده است و میافزاید که اسرائیل در آن شرکت نخواهد کرد.
دونالد ترامپ روز چهارشنبه ۸ اکتبر اعلام کرد که اسرائیل و حماس با مرحله اول طرح ۲۰ مادهای که او در ۲۹ سپتامبر ارائه کرد، موافقت کردند. این طرح شامل برقراری آتشبس در غزه، آزادی تمام اسرای اسرائیلی در ازای آزادی حدود ۲۰۰۰ زندانی فلسطینی و خروج تدریجی نیروهای اسرائیلی از کل منطقه محاصره شده است.
مرحله اول این توافق ساعت ۱۲ ظهر به وقت محلی (۰۹:۰۰ به وقت گرینویچ) روز جمعه به اجرا درآمد.
مرحله دوم این طرح خواستار ایجاد یک سازوکار جدید حکومتی در غزه، تشکیل یک نیروی امنیتی متشکل از فلسطینیها و نیروهایی از کشورهای عربی و اسلامی و خلع سلاح حماس است.
از اکتبر ۲۰۲۳، حملات اسرائیل بیش از ۶۷۶۰۰ فلسطینی را در این منطقه محاصره شده، که اکثر آنها زن و کودک هستند، کشته و آن را غیرقابل سکونت کرده است.
سه شنبه ۲۲ مهر ۱۴۰۴ -
Tuesday 14 October 2025
|
ايران امروز |
بستر خشک و تفتیدهٔ زایندهرود همچون ماری خاکیرنگ در دلِ اصفهان، جا خوش کرده است.
رودی که قرنهای متمادی در حجم زیاد یا کم زنده و جاری بوده و در پیرامون خود سببساز بنای شهری با ساختار بینظیر و سرشار از آثار تاریخی شده، اینک از پا افتاده است.
اثر روانی این خشکیدگی را در درجهٔ اول میتوان در روحیهٔ تک تک مردم اصفهان مشاهده کرد. افسوس و افسردگی و نگرانی از آینده در بین آنان موج میزند.
هر فردی بنا به آنچه شنیده و یا بنا به تجربه و برداشت شخصی خود دلیلی برای خشکی زایندهرود مطرح میکند. دلایل از تغییرات اقلیمی و ذوب شدن یخچالهای زردکوه تا ایجاد صنایع بزرگ و آببر در منطقه و استفادهٔ نادرست آب در بالادست و سیاست انتقال و اختصاص بخشی از آب به استانهای همجوار و کشت و کارهای بیرویه و نامناسب با اقلیم و.... را شامل میشود.
قاعدتاً ترکیبی از همهٔ این عوامل در خشک شدن زایندهرود مؤثر افتاده و شهری تاریخی با آثار بینظیر باستانی را با فرونشست زمین و مهاجرت ساکنان آن روبرو کرده است.
بدون تردید این نه یک مشکل محلی بلکه فاجعهای ملی است. به باور شهروندان اصفهانی، مردم شهر برای حیات دوبارهٔ زایندهرود آمادهٔ هر نوع فداکاری مثل جابجایی صنایع ذوبآهن و فولاد، تغییر الگوی کشت و پرداخت هر نوع هزینه برای طرحهای ابتکاری هستند اما ناکارآمدی دستگاههای مسئول و تعارض منافع گروههای ذینفوذ مانع از هر تلاش جدی در این زمینه شده است.
چنين مشکلی متأسفانه در سرتاسر ایران وجود دارد و تمدن ایرانی را به سمت اضمحلال میبرد.
دیشب هوای اصفهان در اوج اعتدال بود. خنکی بسیار مطبوعی شهر را در برگرفته بود. مردم اصفهان به رغم خشکی بستر زایندهرود، در اطراف آن بخصوص در پل خواجو گردهم آمده بودند و در دهلیزهای آن، مراسم آوازخوانی و دفزنی به پا کرده بودند. گویا کار هر هفتهٔ آنهاست.
فضای سبز اطراف رودِ خشکیده، همچنان باصفا و بخصوص تمیز است. خیابان چهارباغ عباسی از سیوسه پل تا دروازه دولت که عبور خودروها در آن ممنوع شده، محیطی برای قدمزدن و تفرجگاهی بینهایت دلانگیز است و در تمام ایران نظیر ندارد.
وقتی موجودیت و حیات میراثی باستانی مانند اصفهان به خطر افتاده است، دغدغهٔ اغلب کسانی که به اسم نمایندگی مردم این شهر و استان وارد مجلس شدهاند، در نهایت مضحکی است!
شهر در حال از دست رفتن است و بعد نگرانی عدهای به اسم نمایندگان یا مسئولان آن، افتادن روسری زنان و یا موتورسواری آنان است!
روزی که لشکر مغول پشت دروازههای اصفهان اردو زده بود، شافعیها و حنفیهای شهر به دلیل اختلاف بر سر پارهای احکام شرعی، راه مغولان را به شهر گشودند!
مغول امروز، خشکی زایندهرود است که در کمین اصفهان نشسته است اما دغدغه و نگرانی نامبردگان فوق، تار موی زنان است!
تراژدی از این مضحکتر؟
تلگرام نویسنده
@ahmadzeidabad
سه شنبه ۲۲ مهر ۱۴۰۴ -
Tuesday 14 October 2025
|
ايران امروز |
نقاشی دیواری تازهکشفشده در خانهی تیاسوس
برگردان: علیمحمد طباطبایی
* گفتوگوی جدیدترین شماره هفته نامه اشپیگل با گابریل زوختریگل (Gabriel Zuchtriegel)، باستانشناس، درباره تازهترین یافتهها در شهر نابودشدهی پومپی
گابریل زوختریگل، ۴۴ ساله، نخستین آلمانی است که مدیریت «پارک باستانشناسی پومپی» (Archäologischen Park von Pompeji) را بر عهده دارد به عبارتی یکی از مهمترین محوطههای باستانشناسی جهان. بیش از دویست سال است که پژوهشگران سرگرم کاوش این شهر باستانی ایتالیاییاند. هر سال حدود چهار میلیون گردشگر به پومپی سفر میکنند. هنگام انتصابش، از زوختریگل بهخاطر تواناییاش در جذب مخاطبان گستردهتر به دنیای باستانشناسی تمجید شد. این ویژگی در کتاب تازهاش با عنوان «آخرین تابستان پومپی» (Pompejis letzter Sommer) نیز نمایان است، جایی که او شکافهای درون جامعهی باستانی را توصیف میکند.
در یک روز آفتابی پاییزی، زوختریگل از بازدیدکنندگانش میخواهد که همراه او در محوطه قدم بزنند. وسعت بخشهایی که تاکنون از زیر خاک بیرون آمدهاند، به اندازهی شهر واتیکان است. او در طول سه ساعت گردش، بارها توقف میکند تا یافتههای تازه را نشان دهد. زوختریگل با صدایی آرام سخن میگوید، اما موفق می شود که تصویر زندهای از فوران آتشفشانی که روزی به نابودی این شهر انجامید برای ما ترسیم کند.
اشپیگل: آقای زوختریگل، اجازه دهید در ذهنمان به گذشته سفر کنیم. مردم پومپی در ۲۴ اوت سال ۷۹ میلادی، وقتی کوه وزوو (derVesuv) فوران کرد، تا چه اندازه غافلگیر شدند؟
زوختریگل: هیچ نشانهای از فاجعه در شهر دیده نمیشد. زندگی با آرامش در جریان بود. کودکان در کوچهها بازی میکردند، در دکههای غذاهای خیابانی، سوپ داغ فروخته میشد. بندر پر از جنبوجوش بود. بازرگانان میکوشیدند پیش از آغاز طوفانهای پاییزی تا جای ممکن کالاها را به کشتیها بسپارند. در نواحی اطراف، کشاورزان خود را برای برداشت انگور آماده میکردند، بیآنکه بدانند از آن ها دیگر شرابی به دست نخواهد آمد.
اشپیگل: آیا مردم آن زمان اصلاً نمیدانستند آتشفشان چیست و چنین کوهی چه خطراتی که نمیتواند ایجاد بکند؟
زوختریگل: نه، آخرین فوران آن چند قرن پیش رخ داده بود و مدتها بود که دیگر از یاد ها رفته بود. به افق نگاه کنید. کوه وزوو امروز بسیار بلندتر از دوران باستان است. آن زمان مثل کوهی معمولی به نظر میرسید. اما در آن روز شوم تابستانی، ناگهان صدای مهیبی برخاست و تودهای از دود سیاه از کوه بالا رفت.
گابریل زوختریگل نخستین آلمانی است که مدیریت «پارک باستانشناسی پومپی» را بر عهده دارد
اشپیگل: مردم باید تا سر حد مرگ وحشتزده شده باشند.
زوختریگل: بله، وضعیتی کاملاً هولناک بود. از ظهر به بعد، سنگریزههای آتشفشانی مانند دانههای تگرگ از آسمان باریدن گرفت. این «باران سنگ» تمام شب ادامه داشت. در خیابانها تا ارتفاع چند متر انباشته شد و سقفها زیر وزن آن فرو ریختند. در همان مرحله، بسیاری جان باختند. اما فاجعهی واقعی هنوز در راه بود. وقتی آتشفشان خاموش شد و دیگر گاز و خاکستر تازهای بیرون نداد، ستون عظیم خاکستر چند کیلومتری فرو ریخت و با شتاب به دامنه سرازیر شد. آن جریان سوزان، تمام زندگی در پومپی را نابود کرد. این اتفاق آنقدر سریع رخ داد که قربانیان در همان لحظهی مرگ با لایهای از خاکستر داغ پوشیده و در واقع برای همیشه «حفظ» (konserviert) شدند.
اشپیگل: شما هنوز هم با بقایای قربانیانی روبهرو میشوید که در زیر آن سیلاب خاکستر دفن شدند. آیا سرنوشتهایی هست که برایتان تأثیر عاطفی عمیقی داشته باشد؟
زوختریگل: اخیراً یک زوج سالخورده را پیدا کردیم که بیرونِ خانهای پشت در بسته جان باخته بودند، درست هنگامی که موج گدازه به آنها رسید. به نظر میرسد مرد پیش از زن درگذشته بود و زن در تلاش ناامیدانهای برای بالا رفتن از روی پیکر او بود. در سوی دیگرِ همان در، درون خانه، مردمانی مرده بودند که در را به روی آن دو باز نکرده بودند. من این صحنه را چنین تفسیر میکنم: هرکس تنها برای نجات خود میجنگید.
اشپیگل: آیا فوران آتشفشان مردم فقیر و ثروتمند را به یک اندازه درگیر کرد؟
زوختریگل: هنوز نمیدانیم که آیا ثروتمندان توانسته بودند پیش از فوران بگریزند یا نه. اما بهزودی قصد داریم بررسی کنیم که آیا قربانیان، تصویری از همهی طبقات جامعه را بازمیتابانند یا نه. برای این منظور باید ببینیم آیا جواهرات گرانقیمت بر تن داشتهاند و وضعیت استخوانهایشان چگونه بوده است. کار بدنی سنگین و تغذیهی نامناسب نشانههایی آشکار بر اسکلت انسان بر جای میگذارد.
اشپیگل: میزان شکافهای اجتماعی در این شهر ساحلی با حدود ۴۰ هزار نفر جمعیت چقدر بود؟
زوختریگل: تنشها فقط در دل زمین نبود، بلکه در جامعه نیز شکافهای عمیقی وجود داشت. این شکافها نخست در مهمانخانهها، فاحشهخانهها و محل زندگی بردگان پدیدار میشد. در محلههای فقیرنشین، انسانهایی میزیستند که چیزی برای از دست دادن نداشتند. کاوشهای چند سال اخیر اطلاعات بسیاری دربارهی زندگی روزمرهی بردگان آشکار کرده است. آنچه برایم در پومپی شگفتانگیز است، این است که ما در اینجا جامعهای را از پایینترین طبقات مطالعه میکنیم. با توجه به یافتههای تازه میتوانم نشان دهم که چقدر این جامعهی باستانی شکننده بوده است.
باستانشناس گروه را از خیابانی قدیمی در پومپی عبور میدهد. در گذشته، خانههای ساده، حمامهای عمومی، مغازهها و میخانههایی در اینجا قرار داشت. در میخانهها اغلب درگیری رخ میداد. دنیایی از فرودستان بر آن حاکم بودند. در این مکانها طبقات پایین جامعه غذا میخوردند. تنها ثروتمندان آشپزخانهای خصوصی داشتند که با چوب گرانقیمت گرم میشد. آنهایی که توان مالی داشتند، میهمانانشان را در خانهی خود پذیرایی میکردند. در انتهای خیابان ویا نولانا (Via Nolana)، زوختریگل بازدیدکنندگان را به نانواییای قدیمی میبرد که دو سال پیش با تیمش از زیر خاک بیرون کشیده است.
زوختریگل: در اینجا، در آتریوم [حیاط مرکزی سرپوشیده با سقف باز] (Atrium)، صاحبخانه از مشتریان و مهمانانش پذیرایی میکرد. در سمت چپ ما، اتاقخوابهای خانواده قرار داشت. تا اینجا همهچیز کاملاً بیضرر به نظر میرسد. اما در سمت راست، از درِ آنسو، به نانوایی میرسیم. آنجا در حقیقت کارخانهای کابوسوار به سبک کافکا وجود داشت، جایی که بردگان به بیرحمانهترین شکل ممکن استثمار میشدند. آنجا جهنم روی زمین بود.
سنگهای آسیاب در نانوایی حفاریشده
اشپیگل: بردگان در آنجا به چه کاری واداشته میشدند؟
زوختریگل: این سنگهای آسیاب را میبینید؟ هر کدام را باید یک برده و یک الاغ ساعتها دور خود میچرخاندند تا این دستگاه سنگینِ چند تنی را با کمک یک تیر چوبی بچرخانند. از بالا دانهی گندم ریخته میشد و از پایین آرد بیرون میآمد. درست کنار آن، تنوری قرار داشت که نان در آن پخته میشد. در سال ۲۰۲۳، ما در همینجا اسکلت دو زن و یک کودک را یافتیم که هنگام فوران کوه وزوو، بر اثر فرو ریختن سقف، جان باخته بودند.
اشپیگل: یعنی بردگان هرگز نور روز را نمیدیدند؟
زوختریگل: احتمالاً نه. آنان در اینجا مانند زندانیان در گیر یک زندگی گیاهی بودند. یکی از منابع مکتوبِ متأخر شرایط کار در چنین نانواییهایی را شرح داده است. تصور کنید موجوداتی رنگپریده با سرهای تراشیده، زنجیرشده، و بدنهایی پر از زخمهای باز و چرکین. هیچکدام از آنها عمر درازی نمیکردند. تولید نان بهصورت خط تولیدی انجام میشد. در میان اتاق، مستراحی قرار داشت تا نگهبان حتی هنگام رفتن کارگر به توالت بتواند مراقب باشد که کار متوقف نشود. پنجرهها با میلههای آهنی بسته شده بود تا کسی نتواند بگریزد، و شبها درها قفل میشد.
اشپیگل: چگونه این شرایط غیرانسانی توجیه میشد؟
زوختریگل: در دوران باستان، برده را انسان نمیدانستند، بلکه او را ابزاری سخنگو میپنداشتند، یعنی نوعی ماشین. شاید بتوان این نگاه را تا حدی با رابطهای مقایسه کرد که ما امروز با هوش مصنوعی، تلفن هوشمند یا دستگاههای ناوبری خود داریم، چیزهایی که با ما حرف میزنند، اما ما آنها را انسان نمیپنداریم.
اشپیگل: آیا هیچکس بردهداری را زیر سؤال نمیبرد؟
زوختریگل: نه، بردهداری بخشی از زندگی روزمره بود. بر پایهی برآوردهای جدید، از هر سه ساکن امپراتوری روم، یکی نفر برده بود، یعنی در مالکیت فردی دیگر قرار داشت. این نسبت واقعاً غیرقابل تصور است. درک دنیای باستان بدون در نظر گرفتن بردهداری ممکن نیست. تنها مسیحیت بود که اندیشهی اجتماعی- انقلابیِ برابری همهی انسانها در برابر خدا را مطرح کرد. جای تعجب نیست که بردگان — زن و مرد — نقش مهمی در گسترش مسیحیت داشتند.
در دوران روشنگری، بسیاری از باستانشناسان و اندیشمندان اروپا، دوران باستان را الگویی مثبت و آزاد در برابر قرون وسطای تاریک میدانستند. اما آنها جنبههای سیاه و هولناک باستان را نادیده گرفتند، چون در تصویر آرمانیشان نمیگنجید. از سوی دیگر باید پرسید: آیا ما امروز واقعاً بهتر شدهایم؟ ما هم بیتفاوت از کنار این واقعیت میگذریم که لباسهای ما در کارگاههایی با شرایط غیرانسانی در بنگلادش دوخته میشود. در واقع، ما شاید حتی ریاکارتر از مردمان باستان باشیم، زیرا در ظاهر از کرامت انسانی سخن میگوییم، اما در عمل از شکلهای مدرن بردهداری سود میبریم.
اشپیگل: آیا دیدن این صحنههای هولناک در نانوایی، نگاه شما را به دنیای باستان تغییر داد؟
زوختریگل: دانستن اینکه بردهداری بخشی از زندگی روزمره بوده، چیز تازهای نبود. اما دیدنِ عینیِ اینکه چگونه این کار به شکل کارخانهای و بیوقفه انجام میشده، برایم تکاندهنده بود. البته در آن دوران بردگانی هم بودند که به عنوان خدمتکار خانگی کار میکردند و نسبتاً با آنها بهتر رفتار میشد. اما در همان زمان، بردگانی هم بودند که برای سرگرمی در میدانهای نبرد با حیوانات وحشی تکهتکه میشدند، یا دختران و پسران بسیار جوانی که به فحشا واداشته میشدند. این را بهروشنی میتوان در فاحشهخانهی پمپی دید.
در اینجا پنج اتاق کوچک میبینید که تنها با پرده بسته میشدند. در هر یک از آنها تختهای سنگی ساخته شده است. بر دیوارها هنوز نوشتههایی با محتوای زشت و عامیانه دیده میشود، و بالای درها نقاشیهایی از صحنههای جنسی با زوجهایی در حالتهای گوناگون وجود دارد، شاید برای تحریک یا الهام مشتریان. در طبقهی بالا، که با پلهای جداگانه قابل دسترسی بود، احتمالاً صاحب فاحشهخانه زندگی میکرد.
تخت سنگی به عنوان تختخواب در فاحشهخانه
اشپیگل: دو در دارد؟
زوختریگل: بله، از یکی وارد میشدند و از دیگری بیرون میرفتند، درست مثل گذرگاه یک مرکز خرید. وقتی تصور میکنید که زنان بردهی جنسی در این فضای تنگ و خفه چگونه زندگی میکردند، احساس خفگی به انسان دست میدهد.
اشپیگل: آیا فاحشهخانههای دیگری هم وجود داشتند؟
زوختریگل: نمیدانیم. تا امروز در سراسر دنیای باستان تنها همین یک مکان در پمپی شناخته شده که به طور اختصاصی برای فحشا ساخته شده بود. اما اطلاعات بیشتری از آن به دست نمی توان آورد. آن دوره فحشا امری کاملاً عادی بود و در مکان های مختلف انجام میگرفت. در بیشتر مهمانخانهها مرز میان خدمتکار و روسپی بسیار کمرنگ بود.
اشپیگل: پمپی معمولاً به عنوان شهری معرفی میشود که مردمش برخوردی آزاد با عشق و میل جنسی داشتند. آیا این درست است؟
زوختریگل: بله، درست است. در آن زمان، برخلاف قرون بعدی که تحت تأثیر اخلاق سختگیرانهی مسیحی قرار داشتند، میل جنسی با محکومیت اخلاقی همراه نبود. مردم پمپی، که در آغاز افرادی نسبتاً محافظهکار بودند، از یونانیان آموختند که سکس فقط برای تولید مثل نیست، بلکه میتواند به عنوان بازی و لذت نیز تجربه شود. عشق، سکس و ازدواج لزوماً در کنار هم نبودند. مردم معاشقه میکردند، خیانت میکردند، تجربه میکردند. طلاق مجاز بود، و همجنسگرایی نیز پذیرفتهشده. تنها نگرانی در روابط پیش از ازدواج، تأمین فرزندان احتمالی بود. برای جلوگیری از بارداری ناخواسته، رابطهی مقعدی، دهانی و میانرانها (Schenkelverkehr) رایج بود.
اشپیگل: این نگرش به نظر میرسد بسیار آزاد و بیتکلف بوده باشد.
زوختریگل: بله، اما نباید جنبهی تاریکش را فراموش کرد: میل جنسی بهشدت زیر سلطهی مردان بود. زنانی که به فحشا واداشته میشدند، در برابر مشتریان خود کاملاً بیدفاع بودند. خشونت جنسی امری عادی بود، حتی در برابر کودکان و نوجوانان. برای واژهی «تجاوز» در زبان آن دوران اصلاً اصطلاح خاصی وجود نداشت. دختران در سنین بسیار پایین شوهر داده میشدند. همچنین حجم زیاد نگارهها و نوشتههای هرزهنگارانه بر دیوار خانههای پمپی نشان میدهد که زنان در حکم ابژههایی برای میل مردانه بودند، یا وسیلههایی برای زاد و ولد. آزادی عشق، تنها سهم مردان بود.
اشپیگل: مردم پمپیی در مورد وفاداری زناشویی چه نگاهی داشتند؟
زوختریگل: در خانواده، نظم کاملاً پدرسالارانه حکمفرما بود و با معیار دوگانه رفتار میشد. اگر زنی مرتکب خیانت میشد، طبق قوانین کهن، مجازاتش مرگ بود. اما برای مرد، رابطه با کنیزان یا پسران جوان امری کاملاً طبیعی به شمار میرفت. با این حال، گاهی زنان نیز سر به شورش برمیداشتند — دستکم در خیال، و شاید گاه در واقعیت. در این زمینه میتوانم کشف تازهای را به شما نشان دهم.
پیادهروی در میان ویرانهها رو به پایان است. هوا رو به تاریکی میرود و خورشیدِ در حال غروب، کوه وزوو را در نوری ملایم فرو میبرد. پشهها در هوا میچرخند و آخرین گردشگران پمپی را ترک میکنند. زوختریگل میگوید که انسانی مذهبی است و از خانوادهای کاتولیک میآید، و باور دارد که ایمانش به او در کار یاری میرساند. او میگوید: همانگونه که کسی نمیتواند دربارهی کشوری که هرگز به آن سفر نکرده کتاب راهنما بنویسد، باستانشناس نیز باید درونیترین لایههای ایمان و احساس انسانهای گذشته را لمس کند. علاقهاش به مفاهیم معنوی به او کمک کرده تا تازهترین کشف را رمزگشایی کند.
زوختریگل: اکنون در «خانهی تیاسوس» (Thiasos) هستیم، ویلایی مجلل از طبقهی اشراف. در آغاز سال، قصد داشتیم کاوش را اینجا به دلایل مالی به پایان برسانیم. اما در یکی از اتاقهای آخر، چیزی یافتیم که از جسورانهترین انتظارمان فراتر بود. وقتی دریافتیم چه کشف شگفتانگیزی کردهایم، من با پروندهای محرمانه از عکسها به رم رفتم تا شخصاً موضوع را به وزیر فرهنگ اطلاع دهم. احساس میکردم ترکیبیهستم از یک پسر مدرسهای و یک مأمور مخفی.
اشپیگل: چه یافته بودید؟
زوختریگل: در تالار ضیافت، جایی که زمانی جشنها برپا میشد، به بخشهایی از یک نقاشی دیواری عظیم برخوردیم. در بخش بالایی، صحنهی شکار با حیوانات زنده و مرده دیده میشد، چیزی که چندان غیرمعمول نبود. اما در بخش پایین، تصاویر زنان تقریباً به اندازهی واقعی پدیدار شد. همهچیز بخشی از یک ترکیب بزرگ بود که به آن «مگالوگرافی» (Megalografie) میگویند، اثری با مقیاس بزرگ که در باستان بسیار نادر است و برای پژوهش کشفی استثنایی. اکنون اطمینان داریم که این نقاشی، آیین آغازین فرقهی اسرارآمیز دیونیسوس (Dionysoskult) را به تصویر میکشد.
در جریان این آیین، زن به «مِناد» یا زن دیوانهی دیونیسوسی بدل میشود
اشپیگل: میتوانید بیشتر توضیح دهید.
زوختریگل: در این آیین، زنان نقشی محوری داشتند. به این زن در نقاشی نگاه کنید، موهایش را باز گذاشته، کاری که برای یک زن «محجوب» پسندیده نبود. بر شانهاش بُز مردهای افتاده است. در جریان این آیین، زن به «مِناد» (Mänade) (زن دیوانهی دیونیسوسی) بدل میشود. این زنان کارهایی میکردند که در عرف، زنانه به شمار نمیرفت: نیمهبرهنه میرقصیدند، خانواده را ترک میکردند، به شکار میرفتند، حیوانات وحشی را با دست پاره میکردند، و نیرویی فراانسانی مییافتند. و این فقط اسطوره نبود، چنین زنان واقعی وجود داشتند. آیینهای اسرارآمیز دیونیسوس در سال ۱۸۶ پیش از میلاد در ایتالیا ممنوع شد، زیرا گفته میشد که نظم موجود را تهدید میکند، چرا که در این محافل پنهانی، مراسم پرشور، گاه قتل و فریب نیز روی میداد.
اشپیگل: این تصویر آیینی چه چیزی دربارهی نقش زن در جهان باستان به ما میگوید؟
زوختریگل: نشان میدهد که در کنار نقش مطیع و خانگی زن، الگویی دیگر نیز وجود داشت یعنی زن وحشی، یا «مِناد» (Mänade)، نقطهی مقابل همسر یا معشوقهی فرمانبردار بود. بسیاری از زنان شاید در مرز میان این دو نقش زندگی میکردند. گاه در رقص، گاه در شور و سرمستی. شاید بتوان آن را با کارناوال مقایسه کرد: جایی که قواعد روزمره لغو میشوند و همین لغو، نظم را دوباره تأیید میکند.
اشپیگل: در کتابتان نوشتهاید که ظهور مسیحیت با نوعی رهایی زنان نیز همراه بوده. اگر تاریخ بعدی کلیسای کاتولیک را در نظر بگیریم این امر باورنکردنی به نظر میرسد.
زوختریگل: از دید امروز شاید عجیب باشد، اما در آن زمان، آموزهی مسیحیِ پرهیز از میل جنسی، برای زنان راهی برای گریز از سلطهی مردانه بود. چیزی که ما امروز «اجبار به امساک وپرهیزگاری» (Zwang zur Enthaltsamkeit) مینامیم، برای قربانیان خشونت جنسی نوعی آزادی بود، البته به بهای چشمپوشی از میل شخصی در سکس. از اینرو جای تعجب نیست که زنان در نخستین جوامع مسیحی نقش برجستهای داشتند. نخستین مسیحیِ اروپا زنی بود به نام لیدیا (Lydia).
اشپیگل: آیا پرهیز از سکس بقای زیستی مسیحیت را تهدید نمیکرد؟
زوختریگل: چرا، خطرش وجود داشت. اما برای نخستین مسیحیان چندان مهم نبود، چون آنان به هر حال منتظر پایان قریبالوقوع جهان و داوری نهایی (das Jüngste Gericht) بودند. اگر تندروترینشان پیروز میشدند، شاید واقعاً دین جدید به سبب نداشتن نسل منقرض میشد. اما در نهایت، خشن ترین و بی احساس ترین اشکال ریاضت جنسی کنار گذاشته شدند.
اشپیگل: برای مردم پمپی، پایان جهان واقعاً رخ داد، وقتی وزوو فوران کرد. در کتابتان به کلماتی اشاره کردهاید که کسی پیش از فاجعه بر دیوار یکی از خانههای محلهی فاحشهخانهها کنده بود: «سدوم و عموره» (Sodom und Gomorra).
زوختریگل: شگفتانگیز است، نه؟ در عهد عتیق، سدوم و عموره دو شهری هستند که خداوند به سبب فساد اخلاقیشان با «آتش و گوگرد» نابودشان میکند. این توصیف، با آنچه واقعاً برای پمپی رخ داد، شباهتی چشمگیر دارد. بعدها علمای مسیحی ادعا کردند که شهر به این دلیل نابود شد که ساکنانش همه گناهکار بودند.
اشپیگل: از این فاجعه که در پمپئی روی داد ، برای خودتان چه پیامی برداشت میکنید؟
زوختریگل: پیامی بسیار ساده و با این حال، ما اغلب آن را از یاد میبریم: ما همیشه گمان میکنیم که روز بعد را خواهیم دید، که هنوز زمان داریم. مردم آن دوران نیز دقیقاً همینگونه زندگی میکردند. اما سرنوشتشان به ما میآموزد که پایان میتواند هر لحظه فرا برسد.
اشپیگل: آقای زوختریگل، از گفتوگویتان سپاسگزاریم.
اشپیگل، شماره ۴۲ | ۲۰۲۵
روی جلد کتاب آقای زوختریگل
سه شنبه ۲۲ مهر ۱۴۰۴ -
Tuesday 14 October 2025
|
ايران امروز |
سه شنبه ۲۲ مهر ۱۴۰۴ -
Tuesday 14 October 2025
|
ايران امروز |
سه شنبه ۲۲ مهر ۱۴۰۴ -
Tuesday 14 October 2025
|
ايران امروز |
سه شنبه ۲۲ مهر ۱۴۰۴ -
Tuesday 14 October 2025
|
ايران امروز |
بخش دوم و پایانی
* شما در بسیاری از مصاحبهها و کتابهایتان توصیف میکنید که چند ماه اول چقدر سخت بود، چون میمونها هر بار که نزدیک میشدید فرار میکردند. آنها البته اصلاً به انسانها عادت نداشتند. اما پس از چند ماه، در واقع شروع کردند به اعتماد کردن. و حالا میخواهیم به چند تصویر از آن دوران، زمانی که توانستید با این شامپانزهها ارتباط برقرار کنید، نگاهی بیندازیم.
[جین گودال تنها ۲۵ سال داشت وقتی در سال ۱۹۶۰ به گامبه سفر کرد. او قرار بود پژوهش در زمینه پستانداران نخستی را متحول کند. در ابتدا، او شامپانزهها را با موز رام کرد و اعتماد آنها را جلب نمود. سپس این او بود که کشف کرد شامپانزهها ابزار میسازند و از آن استفاده میکنند. تعریف انسان به عنوان «سازنده ابزار» باید بازنویسی میشد.]
ما در این فیلم، شامپانزه کوچکی به نام «فلینت» (Flint) را نیز میبینیم. شما با او رابطه بسیار خاصی داشتید، نه؟
او اولین بچه شامپانزهای بود که توانستم مشاهده کنم. در زمان این تصاویر، چهار سالی از فعالیت من در آنجا گذشته بود. پس از چهار ماه، شامپانزهها به من عادت کردند. مادرم کمی قبل از مشاهده استفاده از ابزار که در فیلم دیدیم، ما را ترک کرد. این غمانگیز بود، زیرا او همیشه با گفتن این جمله به من روحیه میداد: «جین، تو داری از طریق دوربین ات بیشتر از آنچه فکر میکنی یاد میگیری.» در واقع، من فهمیدم که آنها چگونه در گروههایی با اندازههای مختلف حرکت میکنند، چه میخورند و چگونه شبها لانهای در درختان میسازند. و به تدریج همه آنها را شناختم. در ابتدا حتی یک ماشین تحریر هم نداشتم. فقط یادداشتهایم را داشتم. ما توان مالی خرید چیزی را نداشتیم.
* تصاویر بسیار زیبایی از دفتر یادداشت شما از آن دوران نیز وجود دارد. فکر میکنم در مجموعه باربی هم آن دفتر یادداشت وجود دارد.
دقیقاً، چون معروف شدهاند.
* حالا، در مورد آن «فلینت» کوچک، تصاویری وجود دارد که در آنها شما او را لمس میکنید. امروز شما نسبت به تعامل بین حیات وحش و انسان منتقدتر هستید. چه چیزی موضع شما را تغییر داد؟
خب، در آغاز، هیچکس نگران انتقال بیماریها از شامپانزه به انسان یا برعکس نبود. در آن زمان پژوهش میدانی (Feldforschung)، پیشگامانه و نوآورانه بود. من از اینکه به آنها نزدیک شدم پشیمان نیستم. فکر نمیکنم ما هیچ بیماریای به آنها منتقل کرده باشیم. در ابتدا، مادرش کمی نگران بود. وقتی فلینت به سمت من آمد، مادرش از روی نگرانی صورتش را در هم کشید، اما آنقدر به من اعتماد داشت که اجازه داد او دستش را به سمت من دراز کند. در تصویر دیگری، من دستم را دراز کردهام و او دستش را به سمت من دراز میکند. این تصویر نمادین، من را به یاد نقاشی معروفی میاندازد که در آن انسان دستش را به سوی خدا دراز کرده یا خدا به سوی انسان. و در اینجا، این انسان و میمون نخستی هستند. منظورم آن اثر معروف دیواری از میکلآنژ است.
* بله. آنچه میکلآنژ در نمازخانه سیستینا (Cappella Sistina) روی سقف آنجا نقاشی کرده است.
بله. چقدر زیبا. دقیقاً.
* این برای شما یک صحنه واقعاً نمادین بود که تجربه کردید. جالب است که «لویی لیکی» بسیار زود استعداد شما را تشخیص داد و به شما ایمان داشت و سپس تنها شما را به انجام پژوهش واگذار نکرد تا خودش مشهور شود، بلکه به وضوح گفت که من میخواهم شما خودتان نیز دکترا بگیرید، که دانش شما مورد توجه قرار گیرد، که از نظر علمی حمایت شوید و سپس شناخته شوید. و شما در نهایت توانستید در یک دانشگاه دکترا بگیرید، بدون اینکه قبلاً مدرک دانشگاهی داشته باشید. اما در این مورد انتقادات زیادی نیز وجود داشت. مثلاً میگفتند: «این زن عجیب است. ما به موضوعات پژوهشیمان شماره میدهیم. او به موضوعات پژوهشش نام میدهد، مانند فلینت یا دیوید گری برد. چرا این کار را کردید؟
اگر کسی یک سگ، گربه یا خوکچه هندی داشته باشد، به آن نام میدهد. چطور ممکن است کسی به شامپانزهها، که اینقدر شبیه انسان هستند، شماره بدهد؟ چنین چیزی فقط در جنگ، در اردوگاه کار اجباری اتفاق میافتاد. البته که من به آنها نام دادم. لیکی کسی را میخواست که تحت تأثیر تفکر بسیار تقلیلگرایانه دانشمندان آن زمان نباشد. اما بعد از دو سال گفت: «دانشمندان باید تو را جدی بگیرند. تو باید به دانشگاه بروی. برای مدرک لیسانس وقت نداری.» او برای من یک جایگاه دکترا در رشته رفتارشناسی جانوری (اِتولوژی) فراهم کرد. من عصبی بودم. پروفسورهای عالم فکر میکردند من همه چیز را اشتباه انجام دادهام. شامپانزهها باید به جای نام، شماره میداشتند. شخصیت، ذهن یا حتی احساسات، منحصراً از آن انسانها بود.
* اما شما از کجا این اطمینان را داشتید که این دیدگاه اشتباه است؟
از زمانی که کودک بودم، از یک معلم بزرگ یاد گرفته بودم که این دیدگاه کاملاً اشتباه است. آن معلم، سگ من بود. هر کسی که وقت با یک حیوان گذرانده باشد، میداند که ما تنها موجودات دارای شخصیت، ذهن و احساس نیستیم. ما بخشی از بقیه قلمرو حیوانات هستیم و نه جدا از آن.
* من تصور میکنم که شما مدتی را در دانشگاه گذراندید و ناگهان مجبور شدید کاملاً متفاوت زندگی کنید. قبلاً در یک چادر یا کلبه بسیار ساده زندگی میکردید، سپس در یک شهر، در یک دانشگاه. این تغییر برای شما چگونه بود؟ آیا هر کدام از این دو سبک زندگی را از دست میدادید؟
در کمبریج، من در یک خانه مزرعهای قدیمی و زیبا در میان مزارع، نزد یک خانم زندگی میکردم. بنابراین خیلی متفاوت نبود. در واقع من مجبور بودم در محوطه دانشگاه زندگی کنم. بنابراین من فقط برای جلسات با استاد راهنمایم، رابرت هایند (Robert Heind)، به شهر میرفتم. «لیکی» از دانشمندانی که فقط من را بهانهای برای مقاله در نشنال جئوگرافیک میدیدند، خسته شده بود. آنها، به هر حال، پس از مشاهده من در مورد استفاده از ابزار، وقتی پس از ۶ ماه پول پژوهشیمان تمام شد، وارد عمل شدند. من اغلب میشنیدم که آنها می گویند «او فقط به خاطر پاهای زیبایش روی جلد نشنال جئوگرافیک است.» امروز احتمالاً فرد به خاطر چنین حرفی شکایت میکند، اما در آن زمان من فکر کردم، اگر پاهایم به من این امکان را میدهند که به مطالعه شامپانزهها ادامه دهم، پس “ممنونم ای پاها”. و شاید این [شهرت] بعدها به ساخت عروسک باربی منجر شد، نمیدانم. اما مسلماً چنین اظهارنظرهایی توهینآمیز و به شدت جنسیتزده بود.
* شما در همان دورهای که در گامبه بودید، مادر یک پسر کوچک به نام گراب (Grab) شدید. او نیز با این نام، به نوعی وارد تاریخ شده. آن زمان چگونه بود؟ جایی خواندم که مجبور شدید برای این پسر کوچک یک قفس بسازید، چون وقتی در حال مشاهده شامپانزهها بودید، ممکن بود خطر این وجود داشته باشد که شامپانزهها میآمدند و به نوبه خود، پسر کوچک را مانند بچه خودشان با خود میبردند.
خب، قضیه این است که شامپانزهها گوشت میخورند. آنها شکار میکنند و مشخص شده که به ندرت بچههای انسان را نیز میخورند. و البته تعداد زیادی بابون هم وجود داشت که بسیار بزرگ هستند و دندانهای نیش عظیمی دارند. آنها نیز گوشت میخورند. ضمناً نام «گراب» از یک شامپانزه کوچک به نام «گابلین» (Goblin) گرفته شده. هر وقت که بازی یا غذا میکرد، با کاه پوشیده میشد و به نوعی کثیف و نامرتب بود، برخلاف دیگر بچه شامپانزهها. وقتی پسرم را از شیر گرفتم، او غذاهای جامد را دوست نداشت و اغلب آن را به صورتش میمالید. بنابراین شامپانزه گابلین به گابلین گِراب تبدیل شد و پسرم به گْرابلین جی. نام گراب ماندگار شد.
وقتی او هنوز بسیار کوچک بود، هوگو (Hugo) پدرش در سرنگتی کار میکرد و از شیرها عکس و فیلم میگرفت. گراب اغلب با ما در آنجا بود. وقتی بعداً به گامبه بازگشتیم، برایش یک قفس ساختیم که البته وحشتناک به نظر میرسد اما او یک نوزاد کوچک بود و ما میلهها را آبی رنگ کردیم و انواع اسباببازیهای متحرک و چیزهای دیگر در آن بود. بعدها تبدیل به یک ایوان حصارکشیشده شد. او هرگز بدون همراه بیرون نبود. بنابراین در واقع یک قفس نبود، یک ایوان امن در خانه بود به خاطر آن خطراتی که میتوانست وجود داشته باشد.
* شما همین الان در مورد آن فیلمهای حیات وحش در سرنگتی که تولید کردید و بردن پسرتان به آنجا صحبت کردید. پدرش هوگو فون لاویک (Hugo von Lavik)، همسر سابق شما بود. و به این ترتیب، این کودک البته در میان آن تصاویر شگفتانگیز و آن منظره حیرتانگیز بزرگ شد. آیا او امروز راه شما را ادامه داده است؟
نه، نوهام بله، اما پسرم نه. او به چیزهای دیگر روی آورد. برای مدتی به ماهیگیری رفت، که من خوشم نمیآمد، اما حالا خانههایی کاملاً استثنایی، بادوام و محکم میسازد. او در حال حاضر در مرحله توسعه نمونه اولیه است. او میگوید اینها بهترین و محکمترین خانههایی هستند که تا به حال اختراع شدهاند. او بسیار هیجانزده است.
* پس بله، یک اشتیاق بزرگ حداقل این را به او منتقل کردید که باید یک اشتیاق داشته باشی و سپس به آن باور داشته باشی.
بله.
* فکر میکنم اکنون در این گفتگو مشخص شده که شما چقدر میخواهید تفاوت بین انسان و حیوانات، به ویژه بین گپیهای بزرگ (Menschenaffen) و انسان را کمرنگ کنید و به نوعی فکر میکنید کشیدن یک مرز سخت اشتباه است، بلکه ما وجوه مشترک بسیار بسیار زیادی داریم. در واقع امروز میدانیم که تنها بخش کوچکی از ژنهای ما یکسان نیستند... اما در عین حال، ما به عنوان انسان تمایل داریم چیزهای زیادی را به حیوانات نسبت دهیم. مثلاً به افرادی فکر میکنیم که برای سگشان یک بارانی زیبا میخرند و سپس او را برای پیادهروی میبرند و فکر میکنند سگ از اینکه میتواند با آن پالتوی بارانی کوچک راه برود بسیار مغرور است. می بینم شما دارید سرتان را تکان میدهید. اما آیا خودتان لحظاتی داشتهاید که متوجه شدهباشید دیگر مطمئن نیستید میتوانید فاصله خود را با موضوعات پژوهشیتان حفظ کنید؟
نه، من فکر میکنم همیشه بسیار منطقی و میانهرو بودهام. البته هیجانانگیز بود که بفهمیم شامپانزهها مانند ما با بوسیدن، در آغوش گرفتن، دست دادن، التماس برای غذا ارتباط برقرار میکنند، و نرها با قامت راست راه میروند و وقتی برای برتری خود میجنگند مشتهای خود را در هوا تکان میدهند که یادآور برخی سیاستهای مردانه است! مادران بچههای خود را مانند ما درمان میکنند. بچهها باید چیزهای زیادی یاد بگیرند، بنابراین دوران کودکی آنها به طور متناسب طولانی است. آنها با مشاهده یاد میگیرند که چگونه به تدریج موریانه صید کنند. ما اکنون میدانیم که در دیگر نقاط آفریقا از اشیاء مختلفی به عنوان ابزار استفاده میشود. بنابراین آنها فرهنگ دارند. رفتار آنها از جهات زیادی شبیه ماست. بزرگترین تفاوت، توسعه انفجاری عقل ماست. اما برای بازگشت به سگهای کوچک پوشیده شده... چنین افرادی ممکن است بگویند سگ خود را دوست دارند، اما فراموش میکنند که جهان یک سگ، جهان بوهاست. سگها عاشق بوکشیدن هستند. حتماً این را میدانید. آنها پیامهای سگها یا گربههای دیگر که در آنجا بودهاند را بو میکشند. وقتی مردم سپس سگ خود را با زنجیر میکشند یا به آنها پالتوهای مسخره یا حتی کفش میپوشانند، این واقعاً من را عصبانی میکند.
* شما خودتان هم سگ دارید، نه؟
من عاشق سگها هستم. حیوان مورد علاقه من شامپانزه نیست، بلکه سگ است.
* و چرا؟
اتفاقی نیست که به آنها لقب «بهترین دوست انسان» داده شده. آنها وفادارند. من در شامپانزه یک «حیوان» نمیبینم، همانطور که شما را هم به عنوان یک حیوان در نظر نمیگیرم. و با این حال، ما حیوان هستیم. سگها بسیار حیوانوارترند. آنها وفادارند، دوست دارند، میبخشند. داستانهای قهرمانانهای از سگهایی وجود دارد که صاحبشان (آقا یا خانم) را نجات دادهاند یا به یکدیگر کمک کردهاند. سگها نابینایان را راهنمایی میکنند. به کودکان مبتلا به اوتیسم کمک میکنند. پس از زلزله در میان آوار به دنبال بازماندگان میگردند. وقتی برجهای دوقلو در نیویورک سقوط کردند، من اتفاقاً آنجا بودم و با برخی از این سگها ملاقات کردم.
* پس شاید دقیقاً همین «تفاوت» این حیوان است که شما را اینقدر مجذوب خود میکند؟ این قابلیتهایی که شما را شگفتزده میکند، اگر درست متوجه شده باشم.
بله، دقیقاً همین طور است. ما تازه در ابتدای راه هستیم. اکنون میدانیم که نه تنها گپیهای بزرگ، فیلها و دلفینها، بلکه پرندگان نیز باهوش هستند. برای مثال، کلاغها برخی مسائل را حداقل به سرعت یک کودک هشت ساله حل میکنند. میدانیم که موشها به طور شگفتانگیزی باهوش هستند و میتوانند پس از یک جنگ داخلی آفریقایی، مینهای زمینی دفنشده را شناسایی کنند. میدانیم که اختاپوسها به طور باورنکردنی باهوش هستند و میتوانند انواع مسائل را حل کنند.
* فیلم بسیار معروف نتفلیکس (Netflix) هم در این مورد بود، «دوست من اختاپوس»، که میشد این را در آن مشاهده کرد.
دقیقاً.
* جالب است که ما با این حال، تا حدی همیشه با این مشکل «ذهن دیگران» مواجهیم، که به درستی نمیدانیم در درون یک موجود واقعاً چه میگذرد. اما این مسئله در مورد من با شما و شما با من نیز صدق میکند. ما با هم صحبت میکنیم، تقریباً میتوانیم احساسات را بخوانیم، اما در نهایت من نمیدانم در ذهن شما چه میگذرد. ما فقط میتوانیم به تدریج و با احتیاط نزدیک شویم. و این حرف شما در مورد احساسات شامپانزهها را هم بسیار جالب میدانم، که میگویید دنیای عاطفی شامپانزهها در واقع بسیار شبیه به ماست. بنابراین آنها البته میتوانند خوشحال شوند، میتوانند عصبانی شوند، حتی میتوانند بسیار خشمگین شوند، حتی علیه یکدیگر جنگ به راه میاندازند. آیا فکر میکنید آنها احساسات پیچیدهای مانند، برای مثال، شرمندگی نیز دارند؟
اوه بله، قطعاً. آنها احساس گناه دارند و میتوانند دروغ بگویند. بخشی از دانش ما در این زمینه از مطالعه بر روی شامپانزههای در اسارت یا مطالعاتی که در آنها به شامپانزهها زبان اشاره آموزش داده شده، نشأت میگیرد. ما دیگر این کار را نمیکنیم. من خودم هرگز این کار را نکردهام، اما از طریق زبان اشاره چیزهای زیادی درباره طرز فکر آنها یاد میگیرید. یک شامپانزه کوچک چهار ساله عاشق نقاشی کردن بود. معمولاً کل صفحه را پر میکرد. اما یک بار فقط یک خط کشید. آن را به معلمش داد، معلم آن را نگاه کرد و با اشاره گفت: «لطفاً کاملش کن.» شامپانزه به آن نگاه کرد، پس داد و اشاره کرد: «تمام شد.» این چند بار ادامه یافت تا اینکه معلم پرسید: «این چیه؟» او پاسخ داد: «یک توپ.» او در واقع پرش توپ را کشیده بود. از چنین مطالعاتی است که خیلی چیزهایاد میگیریم. و صحبت از نقاشی شد.
آیا در مورد «پیگ کاسو» شنیدهاید؟ نه پیکاسوی نقاش، بلکه «پیگ کاسو» (Pigcasso) (اسم یک خوک).
* بله، در موردش شنیدهام.
بله، درست است. من در فوریه او را ملاقات خواهم کرد. واقعاً منتظرش هستم. البته یک پیکاسوی اصل دارم. او در راه کشتارگاه بود که از کامیون پیاده شد و توسط یک هنرمند که یک پناهگاه کوچک برای حیوانات دارد نجات یافت. این زن متوجه شد که خوک تماشایش میکند در حالی که نقاشی میکشد. در نهایت، او یک سهپایه نقاشی برپا کرد، یک قلم مو در پوزه خوک گذاشت و او شروع به نقاشی کرد. در ابتدا فقط چند خط. با تشویق مداوم، بیشتر و بیشتر نقاشی کشید. نقاشیهایش به قیمت ۵۰۰۰ دلار فروخته میشوند. او تا به حال دو نمایشگاه داشته است.
* البته این هم انسانها هستند که بعد سعی میکنند از این پول دربیاورند. آیا این خوک کوچک واقعاً میفهمد چه اتفاقی میافتد؟
احتمالاً نه. ارزشش را دارد که پیگکاسو را در گوگل جستجو کنید و خوک را در حین نقاشی کشیدن تماشا کنید. او سرشار از شادی است. عاشقش است. حتی قلم مو را در رنگ دیگری هم فرو میبرد. تنها چیزی که به او یاد دادهاند این بود که اثر بینی خود را با رنگ قرمز بگذارد. این زن سعی نمیکند از او پول دربیاورد. او استعدادش را کشف کرد و از این طریق میتواند حیوانات مزرعه بیشتری را نجات دهد. بنابراین پیگکاسو به حیوانات دیگر کمک میکند تا زندگی شرافتمندانهای داشته باشند.
* پس این دلیلی دیگر است...
دقیقاً، به همین دلیل است که آن نقاشیها را میفروشند.
* اما جالب است که شما همچنین توصیف میکنید که چه مطالعات زیادی در این زمینه وجود دارد. خود شما اغلب به صحنهای اشاره میکنید که در آن یک شامپانزه را میبینیم که یک آبشار را تماشا میکند، و شما در آنجا دقیقاً توانستید کشف کنید که وقتی ما چیزی مانند ترس توأم با احترام (Awe) یا زیبایی یا تحت تأثیر قرار گرفتن را احساس میکنیم، موهای بدنمان سیخ میشود، و شما چیزی مشابه را در شامپانزههایی که به آبشار نگاه میکنند، دیدهاید. ما یک کلیپ کوتاه در این مورد نیز تماشا خواهیم کرد.
[در این بخش از فیلم قدیمی از خانم جین گودال می شنویم که چنین میگوید: وقتی شامپانزه ها به آبشار نزدیک می شوند صدای غرش و همهمه آبی که از آبشار به پائین می ریزد را میشنود و میبینید که موهای بدنشان کمی سیخ میشود و سپس کمی تندتر حرکت میکنند. وقتی به اینجا میرسند، با ریتمی خاص تاب میخورند، سنگهای بزرگ برمیدارند و به مدت شاید ۱۰ دقیقه پرتاب میکنند. گاهی از تاکهای کناری بالا میروند و خود را به داخل قطرات پاشیده شده آب پرتاب میکنند و دقیقاً پایین در آب فرو میروند، چیزی که معمولاً از آن اجتناب میکنند. بعد روی یک تخته سنگ در کنار حوضچه کوچک آب می نشینند، و به سوی بالا نگاه به آبشار میکنند، که چگونه قطرات آب به پائین می ریزد و سپس در حوضچه ناپدید می شود و آنگاه از آنجا دور میشوند.]
من نیز احساسی شبیه به... چیزی مانند ترس توأم با احترام را در گپیهای بزرگ احساس میکنم.
* پس به قول شما آنها نیز چیزی مانند ترس توام با احترام را حس میکنند؟
من فکر میکنم چیزی به نام «شگفتزدگی» و «ترس توأم با احترام» در وجود آنها قرار دارد. ما از دیگر حیوانات متمایزیم، عمدتاً به دلیل توسعه انفجاری عقل ما، که احتمالاً حداقل تا حدی توسط یادگیری ارتباط از طریق کلمات به وجود آمده است. من میتوانم چیزهایی را برای شما توضیح دهم که هرگز ندیدهاید. بچه شامپانزهها از طریق مشاهده یاد میگیرند. اگر شامپانزهها میتوانستند در مورد این رقص شگفتانگیز در آبشار - که اغلب پس از یک باران شدید انجام میدهند - صحبت کنند، آنگاه میتوانست چیزی شبیه به ادیان اولیه آنیمیستی به وجود آید، پرستش خورشید، آب، چیزهایی که نمیتوانستند درک کنند.
* آیا شما فکر میکنید که گپیهای بزرگ نیز میدانند که بالاخره روزی خواهند مرد؟
من فکر نمیکنم کپیهای بزرگ از فانی بودن خود آگاه باشند، اما آنها بین زندگی و مرگ تمایز قائل میشوند. من یک مادر شامپانزه را مشاهده کردم که بچهاش به فلج اطفال مبتلا شده بود. یک نوزاد کوچک که نمیتوانست از دستها و پاهایش استفاده کند. او بسیار مهربان بود، بچه را تکان میداد، اما وقتی به دخترش روی آورد، بچه مرد یا حداقل هوشیاری خود را از دست داد و بلافاصله روی شانه انداخته شد و مانند یک شیء رفتار شد. او فوراً بین زنده و مرده تمایز قائل شد. در مقابل، یک مادر تازهزا حتی یک بچه مرده را نیز تکان میدهد. بنابراین، تجربه مرگ تفاوت بزرگی ایجاد میکند.
* این جالب است. یعنی آنها میتوانند بین زندگی و مرگ تمایز قائل شوند، اما شاید ندانند که خودشان روزی خواهند مرد. برای این کار به چیزی مانند درکی از آینده نیاز است. و درک زمان در این حیوانات چگونه است؟ من این را نیز میپرسم چون یک بار خواندهام که شاید گپیهای بزرگ بتوانند روشن کردن آتش را یاد بگیرند، اما همیشه فراموش میکنند که باید چوب اضافه کنند، چون درکی از آینده ندارند. اگر شما این را تأیید کنید،یعنی این ایده آینده به نوعی در آنها وجود ندارد.
این مثال شما در مورد آتش برای من ناآشنا بود. من فکر میکنم آنها درکی از آینده نزدیک دارند. اگر آنها یک شامپانزه غریبه از یک قبیله دیگر را در آن سوی دره ببینند، به یکدیگر نگاه میکنند و کاملاً مشخص است که [نرهای مسلط] در حال برنامهریزی برای یک حمله هستند. آنها بیصدا خزیده و نزدیک میشوند. اگر قربانی بداقبال - که معمولاً یک ماده است - را بگیرند، حمله اغلب منجر به جراحات مرگبار میشود. بنابراین آنها قطعاً میتوانند برنامهریزی کنند. من همچنین دیدهام که شامپانزهها با هم به سمت درختی میروند که میوههای در حال رسیدن دارد. بسته به فصل، آنها به درختان نگاه میکنند و میسنجند که آیا میوههایشهم اکنون رسیدهان دیا نه. حالا آنها همگی به نوعی گیج شدهاند، زیرا تغییرات آبوهوایی زمان رسیدن میوهها را به هم ریخته است.
* یعنی میتوانیم ثابت کنیم که: گپیهای بزرگ و ما انسانها واقعاً بسیار بسیار شبیه هم هستیم. و این هم البته یکی از دلایلی است که چرا شما در «پروژه گپیهای بزرگ» (Great Ape Project) مشارکت دارید. یک ابتکار عمل که در اصل در میان دیگر کارهای شما توسط پیتر سینگر (Peter Singer) پایهگذاری شد. او در سال ۱۹۹۳ کتابی در همین رابطه نوشت که شما در آن زمان در آن نقشی ایفا کردید. و این «پروژه گپیهای بزرگ» خواستار حقوق بنیادین برای گپیهای بزرگ است. این برای مثال شامل، رفتار شرافتمندانه با حیوانات میشود. اما همچنین شامل این میشود که آنها حق آزادی دارند. این، اگر جدی گرفته شود، برای مثال مستلزم آن است که زیستگاه آنها را دقیقاً مانند زیستگاه،مثلاً، مردمان بومی محافظت کنیم، درست است؟
زیستگاه آنها باید محافظت شود. من خواستار آزادی شامپانزههای در اسارت نیستم، چون باید با آنها چه کار کنیم؟ اما من اصرار دارم که آنها یک محیط مناسب داشته باشند و در یک قفس کوچک و عاری از هر چیزی نگهداری نشوند. آنها به غنیسازی محیط و یک گروه اجتماعی واقعی نیاز دارند.
* چرا شما خواستار آزادی نیستید؟
یک شامپانزه که در اسارت به دنیا آمده را نمیتوان به سادگی در طبیعت رها کرد.
* یعنی شما حتی با باغوحشهایی که شامپانزه نگهداری میکنند نیز موافقید؟
فقط در صورتی که یک محوطه واقعاً خوب داشته باشند. به افرادی که به خاطر این موضوع به من حمله میکنند، این را پاسخ میدهم که من در جنگلهایی بودهام که صدای ارههای موتوری در آن به گوش میرسد یا افرادی که برای جستجوی نفت وارد میشوند. مادران شامپانزه در جنگل به خاطر بچههایشان تیرباران میشوند تا به عنوان حیوان خانگی یا برای مقاصد سرگرمی به خارج از کشور فروخته شوند. آنها در ترس زندگی میکنند و نمیتوانند از دست ارههای موتوری فرار کنند، چون یک قبیله دیگر به آنها حمله خواهد کرد. حالا اگر شما یک گروه را در یک محوطه بزرگ تصور کنید، جایی که با امکانات متنوع برای بالا رفتن و کارهای روزمره، مانند تپههای موریانه مصنوعی، سرگرم میشوند. دو مادر آنجا دراز کشیدهاند، بچههایشان در نزدیکی بازی میکنند. سه نر در حال آراستن پوست یکدیگر هستند. سپس از خودم میپرسم: اگر یک شامپانزه بودم، کجا ترجیح میدادم زندگی کنم؟ از آنها مراقبت میشود، مورد توجه و محبت قرار میگیرند. آنها هرچه نیاز دارند را دریافت میکنند، در حالی که دیگران شکار و مورد آزار و اذیت قرار میگیرند. ما در اینجا نیز دوباره میبینیم که جهان به سادگی بسیار پیچیده است و اغلب نمیتوان یک تصویر سیاه و سفید از آن ترسیم کرد.
* بله، و به همین دلیل است که شما همچنین موضع بسیار متفاوتی در مورد این سؤال، برای مثال در مورد باغوحشها دارید. حالا مسئله اینجاست که شما با بنیاد خود و تمام کارتان و همچنین با ابتکار عمل «ریشهها و جوانهها» (Roots and Shoots) که عمدتاً به جوانان میپردازد، بسیار متعهد هستید تا این درک را نیز ایجاد کنید که ما در واقع فقط میتوانیم زیستگاه این حیوانات شگفتانگیز را حفظ کنیم، آن هم چنانچه حفاظت از محیط زیست را در مقیاسی بزرگ انجام دهیم. و یک مشکل این است که در اطراف پارک ملی گامبی تا حدی زیادی درختان بسیاری قطع شده است. آن راهروهای سبز جنگلی دیگر وجود ندارند تا گروه بتواند مهاجرت کند و با دیگر گروههای میمون مخلوط شود، که این خود وجود و شیوه زندگی آنها را تهدید میکند. آیا شما فکر میکنید که پارک ملی گامبی واقعاً آیندهای دارد؟
وقتی برای اولین بار در سال ۱۹۶۰ به آنجا سفر کردم، دنیای کوچک پارک ملی گامبی بخشی از یک کمربند بزرگ جنگلی بود که در سراسر آفریقا تا ساحل غربی امتداد داشت. ۲۵ سال بعد، از یک فلات کوچک به پایین نگاه کردم و گامبی تنها یک جزیره کوچک باقیمانده از جنگل بود. اطراف آن تپههای کوچک لخت بود. زمین نمیتوانست این تعداد انسان را سیر کند و خرید زمینهای بیشتر غیرممکن بود. مردم برای بقا میجنگیدند. آنها درختان را قطع میکردند تا پول برای ذغال چوب یا چوب به دست آورند یا زمین بیشتری برای کشت غذا برای خانوادههای در حال رشد خود به دست آورند. در آن زمان بود که متوجه شدم: اگر به این مردم کمک نکنیم تا بدون تخریب محیط زیست امرار معاش کنند، نه میتوانیم شامپانزهها، نه جنگلها و نه هیچ چیز دیگری را نجات دهیم.
مؤسسه جین گودال به عنوان اولین سازمان حفاظتی، روش «حفاظت جامعهمحور» (Community Led Conservation) را معرفی کرد، یک رویکرد مبتنی بر مشارکت جامعه. ما به آنها نمیگوییم چه کار کنند. یک تیم محلی از اهالی تانزانیا به روستاها رفت، با بزرگان نشست و پرسید: «چه کاری میتوانیم انجام دهیم تا زندگی شما را بهبود بخشیم؟» آنها میخواستند غذای بیشتری پرورش دهند. آنها برای فرزندانشان سلامت و آموزش بهتر میخواستند. بنابراین ما از اینجا شروع کردیم و حاصلخیزی خاک را بدون مواد شیمیایی بازیابی کردیم. از ۱۲ روستای اطراف گامبی، به تدریج به ۱۰۴ روستا در کل منطقه تحت سکونت شامپانزهها کار خود را گسترش دادیم. بورسیههای تحصیلی به دختران فرصت آموزش متوسطه میدهد. اعتبارات خرد به روستاییان این امکان را میدهد که کسبوکارهای کوچک و پایدار اکولوژیکی خود را راهاندازی کنند.
برنامهریزی خانوادگی به مردم کمک میکند تا تعداد فرزندان خود را محدود کنند، زیرا میدانند که نمیتوانند از عهده تأمین نیازهای هشت تا ده فرزند که در زمان ورود من مرسوم بود، برآیند. اکنون مردم به ما اعتماد کردهاند و درک کردهاند که حفاظت از محیط زیست نه تنها برای حیات وحش، بلکه برای آینده خودشان نیز اهمیت دارد. دیگر در اطراف گامبی تپههای لخت وجود ندارد. گذرگاه به تدریج در حال احیا است. شامپانزهها از خارج به گامبی آمدهاند و ژنهای جدید خود را با خود آوردهاند. بنابراین، بله، گامبی آینده دارد.
* و این ما را به صحبتهای شما درباره «داین فوسی» که پیشتر در باره وی صحبت کردیم برمیگرداند، درباره اینکه چقدر اهمیت دارد که از همان ابتدا با جمعیت محلی کار کنیم و درک کنیم که افرادی که در آنجا زندگی میکنند، شرایط زندگی فوقالعاده دشواری دارند. اغلب، جنگل سوزانده میشود زیرا آنها به زغال چوب برای گرم کردن و غیره نیاز دارند. بنابراین شرایط زندگی دشوار است. با این حال، احتمالاً افرادی هستند که فکر میکنند: «خب، این تا حدی تفکری نئوکلونیالیستی است. اینجا افرادی سفیدپوست میآیند و میخواهند حیوانات را نجات دهند، در حالی که در واقع، به عنوان مثال، جهان غربی مسئول بحران فاجعهبار آب و هوایی است. چرا آنها ما را به حال خود رها نمیکنند تا به نوعی از پس خود بربیاییم؟» آیا شما هرگز با چنین اتهاماتی مواجه شدهاید؟
نه، زیرا ما مانند استعمارگران جدید رفتار نکردهایم که تنها نجات حیوانات برایشان مهم باشد. ما حتی در مورد نجات حیوانات صحبت نکردهایم، بلکه درباره کمک به مردم برای داشتن زندگی بهتر صحبت کردهایم. ما برنامه «ریشهها و جوانهها» (Roots and Shoots) را برای جوانان راه اندازی کردیم. بدین ترتیب درک آنها رشد کرد که حیوانات بخشی از محیط زیست هستند. ما به یک محیط زیست سالم وابسته هستیم. اگر حیوانات را حذف کنید، در نهایت اکوسیستم فرو میریزد. به تدریج این موضوع بخشی از تفکر آنها شد. بنابراین این دقیقاً برعکس نئوکلونیالیسم است. این رویکرد که توسط خود جامعه محلی اداره میشود، جواب میدهد. ما فقط آنجا هستیم تا از آنها حمایت کنیم.
* و این نگاه به شامپانزهها به عنوان بخشی از یک تعادل سالم در طبیعت، که به نوبه خود شکل بلندمدتی از کشاورزی و همزیستی بین انسانها، حیوانات، جنگل، مزارع و غیره را ممکن میسازد. همه اینها همچنین باعث میشود که شما مثلاً بگویید ما به هیچ وجه نباید این شامپانزهها را به عنوان حیوان خانگی بگیریم، بلکه اگر حیوانات را از طبیعت نجات دادهایم، فقط برای بهبودی و پرستاری از آنها در صورت مجروح بودن بوده و پس از آن، در صورت امکان، آنها را آزاد کنیم – مگر اینکه مثلاً از اول در اسارت به دنیا آمده باشند. و من مایلم یک بار دیگر نمونهای را با شما مرور کنم، جایی که یک شامپانزه ماده به نام ووندا (Wounda) که زخمی شده بود را بهبود دادید. او بسیار بسیار بیمار بود و ما میبینیم که شما چگونه او را همراهی میکنید تا به طبیعت بازگردد.
می شد گفت که او دیگر تقریباً مرده است. اما با کمک هایی که همکارم « ربکا» (Rebeca) انجام داد او از مرگ نجات یافت و حالا در فیلم خواهید دید که او را در این بهشت آزاد می کنیم که برود. او پانزدهیمن شامپانزه ای است که به این ترتیب آزاد می شود و ما امیدواریم که در نهایت 60 شامپانزده در این جزیره به زندگی خود ادامه دهند. من امروز برای اولین بار است که ووندا (Wounda) را بهد از مدت ها می بینم در قایق که بودیم با او صحبت کردم و سعی کردم او را آرام کنم و تسکین بدهم. او حتماً با خودش فکر می کرده که چه عاقبتی در انتظار اوست. هیچ کدام ما از قبل نمی توانست حدس بزند که وقتی در قفس باز می شود او چه عکس العملی نشان خواهد داد اما همان گونه که در این فیلم می بینیم او ما را ترک نکرد. روی قفسش نشست و بعد از مدت کوتاهی مثل یک انسان واقعی مرا در آغوش گرفت. این برای من یک لحظه بسیار بسیار تسکین دهنده و آرامش بخش بود. من آن لحظه را هرگز فراموش نخواهم کرد.
* این صحنه مرا شدیداً تحت تأثیر قرار میدهد و من از خودم پرسیدم – چندین بار آن را تماشا کردم – چرا اینقدر مرا تحت تأثیر قرار میدهد؟ این تقریباًیک شکل از «تأثر» است که آدم را کمی هم سردرگم میکند، زیرایک میمون کاری میکند که ما معمولاً فقط از انسانها سراغ داریم،یا حداقل من فقط از انسانها سراغ دارم.
«ووندا» زمانی به پناهگاه آمد که گلولهای که مادرش را کشت، او را هم به شدت زخمی کرد. «ربکا» همکار ما او را درمان کرد. در سن هشت یا نه سالگی، او به شدت بیمار شد و دوباره درمان شد. بنابراین او در طبیعت رها نشد، بلکه به یک پناهگاه منتقل گردید. در یک پناهگاه، به حیوانات غذا داده میشود. آنها مقداری غذای طبیعی در دسترس دارند، اما جزیره به اندازهای بزرگ نیست که نیاز غذایی آنها را تأمین کند. بنابراین در جزیره به آنها غذا داده میشود و در صورت نیاز تحت مراقبت پزشکی قرار میگیرند. اینجا طبیعت وحش نیست.
ما امیدواریم که او در یک گروه ادغام شود. به هر حال، ووندا یک بچه به دنیا آورده، که برنامهریزی نشده بود. ما به او یک روش پیشگیری از بارداری دادیم، زیرا تأمین هزینه نزدیک به ۲۰۰ شامپانزه در پناهگاه «چیمپونگا» (Chimpunga) در جمهوری کنگو واقعاً سنگین است. با داشتن بچه، او یک نماینده برای «رهاسازی واقعی» بود. اما بعداً متوجه شدیم که او گونه مناسبی برای این کار نیست. رهاسازی آنها در طبیعت واقعی دشوار است. آنها به انسانها عادت کردهاند و ممکن است به یک روستای آفریقایی نزدیک شوند و به کسی آسیب برسانند یا خودشان آسیب ببینند. یا ممکن است در آنجا شامپانزههای وحشی زندگی کنند که آنها به قلمروشان تجاوز کردهاند و این میتواند برایشان خطرناک باشد. یک گروه بزرگتر از شامپانزههای رهاسازی شده ممکن است غذای شامپانزههای وحشی ساکن آن منطقه را بدزدند. بنابراین کار سادهای نیست، اما ما امیدواریم که در نهایت بتوانیم یک یا دو گروه را در طبیعت رها کنیم. اما این پناهگاهها در حال حاضر خودش مانند آزادی است. فقط این یک «آزادی به اضافه امکانات» است. آنها میتوانند هر کاری که میخواهند انجام دهند: از درختان بالا بروند و لانه بسازند. وقتی گرسنه هستند به آنها غذا داده میشود و وقتی بیمار میشوند تحت درمان قرار میگیرند.
* اما آن لحظهای که وندا شما را اینگونه در آغوش گرفت واقعاً چرا این کار را کرد؟ زیرا در آن فیلم نیز شما اشاره میکنید که اگر درست متوجه شده باشم، ووندا را تا آن زمان زیاد نمیشناختید.
در واقع، این اولین ملاقات بود.
* چرا او را در آغوش میگیرد؟
یکی از مراقبان که سرش را نوازش میکرد، پرسید: «این شامپانزه از کجا میداند که این خانم مسئول همه اینهاست؟» البته که او نمیدانست. اما من همیشه یک ارتباط خاص با حیوانات دیگر نیز داشتهام.
* او واقعاً بسیار تأثیرگذار است و وقتی او را با ووندا میبینم، از خودم میپرسم: آیا شما گاهی در مورد سرنوشت شامپانزههایی مانند «فلینت» (Flint) که آیا هنوز زنده است یا «گریوی بیرد» (Gravebeard) که آیا از دنیا رفته، تحقیق کردهاید یا پیگیری کردهاید؟ آیا گاهی دلتان برای آن حیوانات تنگ میشود و از خود میپرسید چه بر سر آنها آمده است؟
روزی «دیوید گری بیرد» ناپدید شد. احتمالاً در سال ۱۹۶۸ و به علت یک بیماری مسری از دنیا رفت. «فلینت» در هشتسالگی مرد. او یک پسر مامانی بود. «فلو» ( Flo)، مادرش، بچه دیگری به دنیا آورد. او «فلینت» را خیلی زود و در چهارسالگی به جای پنج سالگی از شیر گرفت. وقتی بچه جدید مرد، «فلینت» دوباره جایگاه سابق خود را گرفت. «فلو» او را پس گرفت و او دوباره روی پشتش سوار میشد. او سعی میکرد شیر بخورد، اما البته شیری نبود. شبها کنار او میخوابید و وقتی فلو در سن حدود ۶۰ سالگی به دلیل پیری و ضعف از دنیا رفت، او نتوانست بدون او زندگی کند و ضعیفتر و ضعیفتر شد، دیگر نمیخواست غذا بخورد و در نهایت مرد.
* اما این یعنی شما به نوعی همیشه پیگیر سرنوشت تکتک این شامپانزههایی که به خوبی میشناختید، بودهاید.
بله، و این بسیار غمانگیز بود، بهویژه وقتی دیوید گری بیرد ناپدید شد. چون در واقع او صمیمیترین دوست من بود. او اولین شامپانزهای بود که توانستم لمسش کنم، موز را از دستم گرفت و اجازه میداد او را نوازش کنم. او واقعاً موجود خاصی بود.
* خب، شما خانم گودال به زودی ۹۰ ساله میشوید و هنوز هم خستگیناپذیر برای مأموریت خود در سفر هستید. همان چیزی که از زمان کودکی علاقه و محرک شما بوده. شما یک بار گفتهاید که فقط زمانی میتوانید بازنشسته شوید که جهان نجات یافته باشد. برای شما «نجات جهان» چه معنایی دارد؟
خب، به این معنی است که ما کاری در مورد تغییرات آبوهوایی و از دست دادن تنوع زیستی انجام دهیم و امید لازم برای این کار را از دست ندهیم. ناامیدی همهجا موضوعی جدی است. نرخ خودکشی در میان جوانان در حال افزایش است. مردم به من میگویند که احساس درماندگی و ناامیدی میکنند. آنها احساس عجز میکنند و دچار بیحوصلگی و بیتفاوتی میشوند. من وظیفه خود میدانم که به مردم امید بدهم. اگر ما دست به دست هم دهیم و همین حالا اقدام کنیم، اگر در مورد ردپای بومشناختی خودمان فکر کنیم، اگر سعی کنیم دولتها و کسبوکارها را متقاعد کنیم که رفتار خود را تغییر دهند، دیر نیست. اما پنجره فرصت در حال بسته شدن است. آیا میتوان امیدها را به جلسات متعدد بینالمللی آبوهوا گره زد؟ راهکارهای جدیدی مانند جذب و ذخیره دیاکسیدکربن از اتمسفر در زیر زمین، مدام در حال ظهور هستند. اما آیا در صورت نشت، به خطری مرگبار تبدیل نمیشوند؟ ما هنوز راه درازی در زمینه فناوری پیش رو داریم، اما حداقل مردم در حال تلاش هستند. بالاخره داریم از هوش خود استفاده میکنیم، نه برای نابودی تنها خانه خود مانند گذشته، بلکه براییافتن راهحل.
* و امید واقعاً موضوع اصلی شماست. شما یک زندگینامه با عنوان «دلیلی برای امید» دارید. این واقعاً موضوعی است که شما را بسیار مشغول کرده. شما یک پادکست به نام «هوپکست» (HopeCast) دارید که در آن با افراد مختلف در مورد امید گفتوگو میکنید. امید برای من نیز بسیار مهم و عزیز است و معتقدم زمانه ما، زمانهای است که بسیاری امید خود را از دست میدهند و این میتواند ما را فلج کند. با این حال، از خودم میپرسم: آیا دلیل اینکه اغلب دست به عمل نمیزنیم، واقعاً این است که امید نداریم؟یا گاهی به این دلیل است که نمیخواهند بپذیرند چقدر زمان کمی برای ما باقی مانده است؟
این برای همه یکسان نیست. برخی از مردم تسلیم میشوند و آن را ناامیدکننده میدانند. برخی دیگر نمیخواهند فکر کنند، فقط میخواهند تا جایی که میتوانند پول درآورند. آنها می گویند: «جهان که به آخر نمیرسد! بیایید تا زمانی که زندهایم، همه چیز را از آن بیرون بکشیم.» این قطعاً نقش دارد. به همین دلیل است که جوانان برای من بسیار مهم هستند. چگونه میتوانیم بچهها را به دنیا بیاوریم، در حالی که همه میگویند هیچ امیدی وجود ندارد؟ چگونه میتوان چنین کاری با یک کودک کرد؟ اعضای برنامه «ریشهها و جوانهها» از مهدکودک تا دانشگاه هستند. بزرگسالان بیشتری نیز در آن شرکت میکنند. پیام ما این است: «ما با هر روزی که زندگی میکنیم، ردپایی بر روی این سیاره به جا میگذاریم. ما میتوانیم انتخاب کنیم که چه نوع ردپایی از خود به جا بگذاریم.» مگر اینکه در فقر شدید زندگی کنیم. و از آنجایی که همه چیز در طبیعت به هم مرتبط است، هر گروه سه پروژه انتخاب میکند: یکی برای انسانها، یکی برای حیوانات و یکی برای محیط زیست. تا جایی که ممکن است، ما از کشورهای مختلف، اغلب به صورت مجازی، با هم ارتباط برقرار میکنیم. اکنون در تقریباً۷۰ کشور حضور داریم. آخرین گروه در قلب آمازون برزیل و در میان برخی از مردمان بومی تشکیل شد. این واقعاً جادویی است. وقتی جوانان مشکلات را درک میکنند و دست به عمل میزنند، سرشار از انرژی، اشتیاق و عزم راسخ میشوند. من ۳۰۰ روز در سال را به سفر در سراسر جهان میپردازم و بارها و بارها از کارهایی که این جوانان انجام میدهند، الهام گرفته ام.
* حالا، وقتی به زندگی خود نگاه میکنید، آیا چیزی هست که امروز نسبت به آن، متفاوت از زمانی که مثلاً ۲۶ سال داشتید و برای اولین بار به گامبی آمدید، فکر کنید؟
وقتی به گامبی آمدم، هیچ صحبتی از نابودی محیط زیست و جنگل نبود. همه اینها بعداً پیش آمد. البته من به نابودی حیاتی که امروز از آن آگاهیم، فکر نمیکردم. این به تدریج و با سفرهایم به دور دنیا و یادگیری بیشتر و ملاقات با افراد بیشتر، در من رشد کرد. من همه این آسیبهای زیستمحیطی را میبینم. اما در عین حال، دائماً با باورنکردنیترین افراد ملاقات میکنم، نه فقط جوانان، که پروژههای فوقالعادهای انجام میدهند. مناطق تخریبشده میتوانند دوباره احیا شوند. طبیعت دوباره خودش را بازمییابد. حیوانات در معرض انقراض، شانس جدیدی به دست میآورند. همه اینها وجود دارد. ما فقط باید دست به کار شویم.
* کمکم به پایان بحث نزدیک میشویم. خانم گودال، من در همان ابتدا گفتم که شما یک الگو و منبع الهام برای بسیاری از مردم هستید: برای جوانان، برای افراد میانسال و برای سالمندان. به نظر شما آن چه چیزی در زندگی خودتان بود که درست انجام دادهاید که باعث گردید امروز با این کولهبار شگفتانگیز از تجربیات که با ما در میان گذاشتید، اینجا نشستهاید؟
من به شدت مدیون حمایت مادرم هستم. او به من اعتمادبهنفس لازم برای انجام دادن کارهایی که میخواستم انجام بدهم را بخشیده. اما همچنین استعدادهایی به من عطا شده که باید از آنها استفاده کنم، مثلاً برای انتشار امید. چند موهبت بهویژه مهم هستند تا بتوانم این وظایف را انجام دهم: اول، یک بنیه قوی. من زیاد بیمار نمیشوم. و دوم، استعداد برقراری ارتباط، چه در نوشتن و چه در سخنرانی. سفر کردن واقعاً برایم خستهکننده است، اما بارها و بارها مردم پس از یک سخنرانی، با چشمانی اشکآلود به من میگویند: «من دست از تلاش برداشته بودم، اما حالا قول میدهم سهم خودم را ادا کنم و بهترین تلاشم را بکنم. شما زندگی مرا تغییر دادید.»
* پس اگر درست متوجه شده باشم، شاید هدف این است که از آنچه به ما عطا شده درست استفاده کنیم و این پیام را با کمال میل از این گفتگو با خودم میبرم. از صمیم قلب متشکرم که وقتتان را در اختیار ما گذاشتید. متشکرم، جین گودال.
ممنون از شما.
سه شنبه ۲۲ مهر ۱۴۰۴ -
Tuesday 14 October 2025
|
ايران امروز |
سه شنبه ۲۲ مهر ۱۴۰۴ -
Tuesday 14 October 2025
|
ايران امروز |
سه شنبه ۲۲ مهر ۱۴۰۴ -
Tuesday 14 October 2025
|
ايران امروز |
سه شنبه ۲۲ مهر ۱۴۰۴ -
Tuesday 14 October 2025
|
ايران امروز |
سه شنبه ۲۲ مهر ۱۴۰۴ -
Tuesday 14 October 2025
|
ايران امروز |
تصویر بزرگ
سردبیران پراجکت سیندیکیت
برگردان: آزاد و شریفزاده
۳ اکتبر ۲۰۲۵
منتشر شده در «تصویر بزرگ» (The Big Pictur) پراجکت سیندیکیت
«سازمان ملل متحد پتانسیل فوقالعاده، فوقالعادهای دارد»، دونالد ترامپ، رئیسجمهور ایالات متحده، در سخنرانی خود در هشتادمین نشست مجمع عمومی سازمان ملل گفت. اما بهجای آنکه «از این پتانسیل استفاده کند»، به نظر میرسد این سازمان کاری بیش از «نوشتن نامهای با لحنی بسیار شدید و بدون پیگیری آن در آینده» کار دیگری انجام نمیدهد.
برهمه چلانی، استاد ممتاز مطالعات استراتژیک در مرکز تحقیقات سیاست در دهلی نو، خاطرنشان میکند که سخنان ترامپ «اشتباهات فراوانی داشت». بهویژه، ادعای او مبنی بر اینکه «در هفت ماه، هفت جنگ را پایان داده است»، که کاملاً «نادرست» بود. چنین «ادعاهای پوچ و مضحکی» اعتبار آمریکا را تضعیف میکند، «صلحسازی واقعی را بیاهمیت جلوه میدهد»، «درگیریهای حل نشده را پنهان میسازد» و «پاسخگویی در قبال شکستهای دیپلماتیک» را از میان میبرد.
به گفته آدکایه آدباجو از مرکز پیشرفت مطالعات دانشگاه پرتوریا، ترامپ همچنین «بهراحتی دستاوردهای فراوان سازمان ملل را نادیده گرفت»، از جمله موفقیتهای بزرگ در زمینه امنیت جهانی و ارائه کمکهای بشردوستانه به ۱۱۶ میلیون نفر، فقط در سال ۲۰۲۴. با این حال، او اذعان میکند که سازمان ملل بهوسیله قدرت وتوی پنج عضو دائم شورای امنیت (چین، فرانسه، روسیه، بریتانیا و ایالات متحده) فلج شده است و بدون اصلاحات فوری، با «چشمانداز فروپاشی خود» روبهرو خواهد شد.
ریچارد هاس، رئیس افتخاری شورای روابط خارجی، استدلال میکند که طراحی شورای امنیت تنها آغاز مشکلات سازمان ملل است. از قرار دادن «کشورهایی که ناقض حقوق بشر هستند در نهادهایی که قرار است از این حقوق محافظت کنند» گرفته تا اداره بوروکراسی بر اساس «سیستم سهمخواهی جهانی بهجای شایستگی»، سازمان ملل «که کمکی به کارآیی این سازمان نخواهد کرد». تا زمانی که این سازمان بهطور جدی با کاستیهای خود روبهرو نشود، «شکاف میان چالشهای جهانی و ظرفیت سازمان برای مقابله با آنها احتمالاً بیشتر خواهد شد.»
کارل بیلت، نخستوزیر پیشین سوئد، مینویسد با توجه به اینکه «قدرتهای بزرگتر درگیر تقابل با یکدیگر هستند» و آمریکا نیز حمایت و بودجه خود را کاهش داده است، «هیچ راهی برای بقای سازمان ملل وجود ندارد مگر آنکه بلند پروازیها و تواناییهای خود را کاهش دهد.» اینکه دقیقاً «چگونه این کار را انجام دهد، مسئلهای اساسی در چند سال آینده خواهد بود»، اما یک «گام طبیعی» میتواند انتقال مقر اصلی سازمان از ایالات متحده باشد.
آنماری اسلاتر، مدیرعامل اندیشکده «آمریکای جدید» ، دو سناریوی ممکن – و شاید همپوشان – را مطرح میکند: یکی «نظام بینالمللیای که توسط قدرتهای میانه سازماندهی و رهبری شود» و دیگری «ساختار منعطف و غیررسمی حاصل از ائتلافهای متقاطع دولتها و بازیگران غیردولتی که بر مقابله با تهدیدها و ایجاد تغییر مثبت در سطوح زیرمنطقهای، منطقهای و جهانی تمرکز دارند». دو نشست – یکی میان هشت کشوری که «تقریباً ۵۰٪ بودجه عمومی سازمان ملل را تأمین میکنند» (چین، ژاپن، آلمان، بریتانیا، فرانسه، ایتالیا، کانادا و کره جنوبی)، و دیگری میان «رهبران گروه ۲۰ بدون حضور چین، روسیه و آمریکا» – میتواند به پیشبرد چنین تحولی کمک کند.
جوزف ای. استیگلیتز، برنده جایزه نوبل، مشاهده میکند که چنین رهبریای از سوی قدرتهای میانه از هماکنون در حال شکلگیری است. در سازمان ملل، ۲۰ کشور دموکراتیک از شمال و جنوب جهانی – از جمله برزیل، شیلی، نروژ و اسپانیا – گرد هم آمدند تا «تعهد خود به دموکراسی را بار دیگر تأیید کنند» و «دستور کاری» برای حفظ آن تدوین نمایند که شامل «تقویت نهادها» و «رسیدگی به نابرابری درآمدی» است. در زمانی که «حاکمیت قانون زیر پا گذاشته میشود»، این گروه که با نام دموکراسیا سیِمپر (دموکراسی همیشه) شناخته میشود، «نوری از امید» به شمار میآید.
تبلیغات مبالغه آمیز «صلحساز» ترامپ
🖊️ برهما چلانی (Brahma Chellaney)
🗓️ ۲۶ سپتامبر ۲۰۲۵
کارزار دونالد ترامپ برای کسب جایزه صلح نوبل – که او اخیراً آن را به مجمع عمومی سازمان ملل نیز کشاند – همان الگوی آشنای او را دنبال میکند: ساختن یا بزرگنمایی یک مشکل، ادعای حل آن، و سپس مطالبهی پاداش. کمیته نروژی نوبل فریب نخواهد خورد، اما نمیتوان همین را دربارهی هواداران ترامپ گفت.
ژنو – «همه میگویند که من باید جایزه صلح نوبل بگیرم»، دونالد ترامپ، رئیسجمهور ایالات متحده، این هفته در مجمع عمومی سازمان ملل گفت، زیرا «من هفت جنگِ پایانناپذیر را در هفت ماه پایان دادم.» این لاف، کاملاً به سبک همیشگی ترامپ بود: اغراقآمیز، بدون هیچ گویش طنزی آمیزی بیانشده، و آشکارا دروغ.
طبق نظرسنجی اخیر، تنها ۲۲ درصد از بزرگسالان آمریکایی معتقدند که ترامپ سزاوار جایزه نوبل است – فاصلهای بسیار زیاد از «همه» – به علاوه ۷۶ درصد از مردم گفتهاند که او شایستهی آن نیست. شاید دلیلش این باشد که ترامپ در واقع هیچ هفت جنگی را پایان نداده است. حتی میتوان گفت که او حتی یک جنگ را هم پایان نداده است.
برخی از ادعاهای ترامپ کاملاً ساختگیاند. برای مثال، او خود را پایاندهندهی جنگ میان مصر و اتیوپی معرفی کرد. اما اگرچه تنشهای دوجانبه بر سر سد بزرگ رنسانس اتیوپی سالهاست وجود دارد، هرگز به جنگ منجر نشده بود. به همین شکل، ترامپ مدعی شد که جنگی میان کوزوو و صربستان را پایان داده است. گرچه میان این دو کشور خصومت و سابقهی درگیریهای خشونتبار وجود دارد، اما از دههی ۱۹۹۰ تاکنون در جنگ نبودهاند. هیچ جنگی آسانتر از جنگی که هرگز آغاز نشده، پایان نمییابد.
شاید مضحکترین اختراع ترامپ، جنگی بود – «جنگی بد» – میان ارمنستان و کامبوج، دو کشوری که بیش از ۶۵۰۰ کیلومتر از هم فاصله دارند و هیچگاه هیچ درگیریای با یکدیگر نداشتهاند. البته ارمنستان امسال با همسایهاش جمهوری آذربایجان درگیر شد و ترامپ رهبران دو کشور را متقاعد کرد تا بیانیهای مشترک برای پایان دادن به مناقشه چند دههای خود امضا کنند. اما اجرای آن توافق متوقف شده و خطر فروپاشیاش جدی است. اینکه ترامپ این وضعیت را «پایان یافته» بداند، نشان از عمق ناآگاهیاش از فرآیند صلح است.
همین امر دربارهی جنگ میان جمهوری دموکراتیک کنگو و رواندا نیز صدق میکند. ترامپ یک «توافق عالی با میانجیگری آمریکا» برای ارائه دارد، اما هرچند جنگ روی کاغذ پایان یافته، درگیریهای خونین همچنان ادامه دارند.
در مورد کامبوج، این کشور در ماه ژوئیه با همسایهاش تایلند بر سر مرزهای مورد مناقشه درگیر شد. تلاشهای ترامپ برای وادار کردن فشارهای اقتصادی هیچ کمکی به آرام کردن این بحران نکرد. آنچه به درگیری پایان داد، دیپلماسی انجمن ملل آسیای جنوب شرقی (آسهآن) بود. نخستوزیر مالزی، انور ابراهیم، که ریاست آسهآن را بر عهده داشت، رهبران کامبوج و تایلند را برای «گفتوگوهای رودررو» در کوالالامپور گرد هم آورد. گرچه مناقشهی مرزی – که بیشتر حول معابد باستانی هندو میچرخد – هنوز حلنشده است، اما آتشبسی «فوری و بدون قید و شرط» که انور ابراهیم میانجی آن بود، خشونت را متوقف کرد.
این تنها موردی نیست که ترامپ اعتبار موفقیت دیگران را به خود نسبت داده است. پس از آنکه تروریستهای مورد حمایت پاکستان در ماه آوریل گردشگران هندی را در کشمیر تحت کنترل هند قتلعام کردند، هند با اقدام نظامی حسابشدهای به اردوگاههای تروریستی پاکستان حمله کرد. همین نمایش قدرت باعث شد پاکستان عقبنشینی کند، اما ترامپ وانمود کرد که او شخصاً با تهدیدهای تجاریاش به بحران پایان داده است. این ادعاها چنان مضحک و مکرر بودند که مقامات هندی علناً او را تکذیب کردند.
جسورانهترین ادعای ترامپ اما این بود که او جنگ میان اسرائیل و ایران را پایان داده است. در واقع، ترامپ به اسرائیل چراغ سبز داد تا مواضع ایران را هدف قرار دهد؛ داراییهای نظامی آمریکا را برای سرنگونی موشکها و پهپادهای ایرانی به کار گرفت؛ و دستور بمباران تأسیسات هستهای ایران را صادر کرد – اقدامی که رژیم جهانی منع گسترش تسلیحات هستهای را بهشدت تضعیف کرد. اگر این تصور ترامپ از «صلحسازی» است، باید از دیدگاه او دربارهی «جنگافروزی» ترسید.
کارزار ترامپ برای جایزه صلح نوبل همان الگوی آشنای او را دنبال میکند: ساختن یا بزرگنمایی یک مشکل، ادعای حل آن، و سپس مطالبهی پاداش. از عکسهای تبلیغاتیاش با کیم جونگ اون، رهبر کره شمالی، گرفته تا «توافقهای صلح» خاورمیانهاش (که در واقع فقط روابط موجود میان کشورهای خلیج فارس و اسرائیل را رسمی کرد)، ترامپ به نمایش سیاسی میپردازد، نه دیپلماسی – نمایشهایی برای تیتر روزنامهها و تشویق تماشاگران.
میتوان حدس زد که کمیته نوبل فریب نخواهد خورد، اما نمیتوان همین را دربارهی پایگاه هواداران ترامپ گفت.
ادعاهای پوچ ترامپ نه تنها اعتبار ایالات متحده را در سطح بینالمللی تضعیف میکند، بلکه خطرات واقعی نیز به همراه دارد. پیش از هر چیز، این ادعاها فرآیند واقعی صلحسازی را بیارزش میکند. پایان دادن به جنگها از دشوارترین کارها در سیاست بینالملل است و مستلزم دیپلماسی آرام، مذاکرات دقیق برای پرداختن به ریشههای درگیری، و تعهد به اجرای توافق است. ترامپ هیچ علاقهای به چنین کارهایی ندارد؛ او تنها به جنجال و نمایش اهمیت میدهد.
علاوه بر این، اعلام دروغین صلح میتواند منازعات حلنشده را پنهان کند و هوشیاری لازم برای جلوگیری از شعلهور شدن دوبارهی آنها را تضعیف نماید – که در صورت وقوع، میتواند با شدت بیشتری بازگردد. چنین ادعاهایی همچنین میتواند مسئولیتپذیری در قبال شکستهای دیپلماتیک – و حتی اقدامات نظامی بیپروا مانند حملات ترامپ به ایران – را از بین ببرد.
ادعای ترامپ مبنی بر پایان دادن به هفت جنگ «پایانناپذیر» را باید نمونهای از خودفریبی دانست. برندسازی جای رهبری را نمیگیرد. صلح واقعی به رهبرانی نیاز دارد که تفاوت میان این دو را بدانند. اما در دنیای ترامپ، صلح نه به معنای نبود جنگ، بلکه به معنای حضور تشویق و کفزدن است.
مرگ یا بقا برای سازمان ملل متحد
🖊️ آدِکِی آدِباجو (Adekeye Adebajo)
🗓️ ۲۹ سپتامبر ۲۰۲۵
با برخورد سطحی وبدون تعمق دونالد ترامپ، رئیسجمهور ایالات متحده، به دستاوردهای فراوان سازمان ملل متحد، بد نیست بار دیگر نگاهی به موفقیتها و شکستهای این نهاد بیندازیم. هرچند آشکار است که مهمترین نهاد چندجانبهی جهان باید اصلاح شود، به همان اندازه نیز روشن است که جهان بدون این سازمان، وضعیت بسیار بدتری خواهد داشت.
پرتوریا – بیش از ۱۴۰ رهبر جهان این ماه به نیویورک سفر کردند تا هشتادمین سالگرد ناخوشایند تأسیس سازمان ملل متحد را گرامی بدارند. این نهاد چندجانبهی برجستهی جهانی پس از جنگ جهانی دوم با هدف «نجات نسلهای آینده از بلای جنگ» ایجاد شد. اما همانگونه که آنتونیو گوترش، دبیرکل سازمان ملل، اخیراً اذعان کرد، این سازمان «در جهانی آکنده از درگیریهای خشن و گسترده، نابرابریها و بیعدالتیهای عمیق، نقض آشکار حقوق بشر و تهدیدهای وجودی در حال افزایش» سالگرد خود را برگزار میکند.
مشکل اصلی این است که موفقیت سازمان ملل همواره به همکاری میان پنج عضو دائمی شورای امنیت – بریتانیا، چین، فرانسه، روسیه و ایالات متحده – بستگی داشته است. تلاش زیاد، در هنگام تأسیس سازمان ملل این بود که سلطهی قدرتهای بزرگ را با اندکی دسترسی برای کشورهای کوچکتر در مسائل اقتصادی-اجتماعی و بودجهی سازمان ملل تا حدی متوازن باشد. با این حال، هیچکس نباید فراموش کند که مقر سازمان در نیویورک است و منشور آن عمدتاً توسط مقامات وزارت خارجهی آمریکا، زیر نظر رئیسجمهور فرانکلین روزولت، تدوین شده است.
با این واقعیت، سخنرانی دونالد ترامپ در مجمع عمومی اقدامی بود شبیه به «کشتن نوزاد در گهواره». او نه تنها سازمان ملل را بیاهمیت خواند، بلکه اصول بنیادیای را که ۱۹۳ عضو این سازمان را در کنار هم نگه داشته – ازجمله حفظ صلح، هماهنگی برای مقابله با چالشهای جهانی، تقویت همکاری بینالمللی و تأمین مالی توسعه – زیر سؤال برد.
از زمان بازگشت ترامپ به کاخ سفید، ایالات متحده از توافق اقلیمی پاریس، سازمان جهانی بهداشت، و سازمان آموزشی، علمی و فرهنگی ملل متحد (یونسکو) خارج شده است. افزون بر این، تا آوریل ۲۰۲۵، آمریکا ۳ میلیارد دلار به سازمان ملل بدهکار بوده – تعهدات بودجهای پرداختنشدهای که علاوه بر کاهش شدید کمکهای مالی به توسعه و امدادرسانی بشردوستانه، فشار مالی سنگینی بر این نهاد وارد کرده است. نتیجه آن است که توانایی سازمان ملل برای انجام فعالیتهای نجاتبخش در سراسر جهان به شدت محدود شده است. تنها نیمی از ۵۰ میلیارد دلار بودجهی بشردوستانهی موردنیاز در سال ۲۰۲۴ تأمین شد و کاهشهای بیشتر،تهدید بزرگی است به تأمین مالی برای ۱۱.۶ میلیون پناهنده و ۱۶.۷ میلیون نفر دچار ناامنی غذایی را تهدید میکند.
با بیتوجهی ترامپ به دستاوردهای فراوان سازمان ملل، لازم است نگاهی دوباره به موفقیتها و ناکامیهای این نهاد بیندازیم تا مسیر آیندهاش را دریابیم. عملکرد سازمان را میتوان در سه حوزهی اصلی بررسی کرد: امنیت جهانی، توسعه و حقوق بشر.
از نظر امنیتی، کارآمدی سازمان ملل طی چهار دههی جنگ سرد بهشدت محدود بود، زیرا وتوهای متقابل آمریکا و شوروی سبب فلج کامل شورای امنیت شده بود. با این حال، سازمان توانست با ابتکار عمل، نیروهای حافظ صلح را در مناطق درگیری مستقر کند. نخستین مأموریت در سال ۱۹۴۸ برای نظارت بر آتشبس در مرز اسرائیل انجام شد. طی سی سال بعد، ۱۲ مأموریت دیگر در لبنان، مصر، جمهوری دموکراتیک کنگو و یمن صورت گرفت. هرچند همهی این مأموریتها موفق نبودند، اما از وقوع یک جنگ هستهای میان ابرقدرتها جلوگیری کردند.
پایان جنگ سرد، همکاری بیشتر قدرتهای بزرگ را ممکن ساخت و دامنهی عملیات صلحبان سازمان را گسترش داد. بین سالهای ۱۹۹۲ تا ۲۰۰۶، دو دبیرکل آفریقایی – بطرس بطرس غالی و کوفی عنان – معماری امنیتی دوران پس از جنگ سرد را بنا کردند که هنوز نیز مورد استفاده است. این سیستم در کشورهایی چون کامبوج، السالوادور، موزامبیک و سیرالئون موفق بود، اما در رواندا، بوسنی، آنگولا و سومالی شکستهای فاجعهباری داشت.
سازمان ملل هنوز بیش از ۶۰ هزار نیروی حافظ صلح در مناطقی مانند کنگو، سودان جنوبی، کوزوو و کشمیر دارد، اما کارایی آنها مورد تردید است. نیمی از ۵۸ مأموریت پس از جنگ سرد در آفریقا انجام شدهاند، جایی که اغلب سازمان فاقد توان اجرایی کافی است – زیرا این توان به ارادهی سیاسی بستگی دارد.
در حوزهی توسعه، زمانی که کشورهای جنوب جهانی در دههی ۱۹۵۰ از یوغ استعمار رها شدند و به سازمان ملل پیوستند، تلاش کردند مسائل اقتصادی-اجتماعی، بهویژه کاهش فقر، را در صدر دستور کار قرار دهند. دو چهرهی کلیدی این تلاشها، رائول پربیش، رئیس کمیسیون اقتصادی آمریکای لاتین (و سپس کنفرانس تجارت و توسعهی سازمان ملل) و آدبایو آدِدِجی، رئیس کمیسیون اقتصادی آفریقا بودند. آنها با نسخههای صندوق بینالمللی پول و بانک جهانی مخالفت کردند و خواستار نظام تجاری منصفانهتری شدند که کشورهای جنوب بتوانند از طریق همگرایی منطقهای توسعه یابند.
اما این تلاشها بهدلیل سلطهی دولتهای غربی بر نهادهای برتون وودز « Bretton Woods Institution » شکست خورد. با وجود پیشرفتهایی چون تبدیل بیش از ۳۰ کشور در حال توسعه به اقتصادهای با درآمد متوسط تا سال ۲۰۱۹، واقعیت تلخ این است که تنها ۳۵ درصد از اهداف توسعه پایدار سازمان ملل یا در مسیر تحققاند یا پیشرفت متوسطی داشتهاند.
البته همهچیز منفی نیست. حتی با وجود کاهش شدید بودجه، سازمان ملل در سال ۲۰۲۴ موفق شد به ۱۱۶ میلیون نفر کمک بشردوستانه برساند.
اما در حوزهی حقوق بشر، سازمان ملل ناتوانتر از همیشه ظاهر شده است. کمیسیون مستقل حقیقتیاب سازمان ملل دربارهی سرزمینهای اشغالی فلسطین اخیراً اعلام کرد که اسرائیل در حال ارتکاب نسلکشی در غزه است، اما خود سازمان نتوانسته اقدامی جدی برای توقف کشتار انجام دهد. شورای حقوق بشر سازمان در ژنو (که دولت ترامپ در فوریه عضویت آمریکا را در آن لغو کرد) نهادی بیاثر و سیاسی باقی مانده است. نقضهای فاحش حقوق بشر در کنگو، چین، روسیه، عربستان سعودی، کشمیر، میانمار و بسیاری دیگر از نقاط جهان همچنان بدون مجازات ادامه دارد و مهاجران در اروپا و آمریکا مورد آزار و خشونت قرار میگیرند.
بهدلیل بحران مالی فزاینده، گوترش ناچار شده اصلاحات صرفهجویانهای را با شتاب بیشتری اجرا کند. او مجبور شده است ۵۰۰ میلیون دلار از بودجهی سال ۲۰۲۶ (معادل ۱۵ درصد برنامههای سازمان) را کاهش دهد؛ شمار کارکنان را ۱۹ درصد کم کرد؛ بودجهی نیروهای حافظ صلح ۱۱.۲ درصد هم کاهش یافت؛ او همچنین خواست که دفاتر از شهرهای گرانقیمت مانند نیویورک و ژنو به شهرهای ارزانتر منتقل شوند؛ فعالیتها و مأموریتهای همپوشان ادغام گردند؛ و بسیاری از فعالیتها در قالب کمیسیونهای منطقهای سازمان متمرکز شوند.
از دیگر پیشنهادهای وی، ادغام حدود ۲۰ آژانس سازمان ملل است که اغلب برای منابع محدود در کشورها رقابت میکنند؛ حذف برنامهی مبارزه با ایدز (UNAIDS)؛ ادغام برنامه توسعه سازمان ملل با دفتر خدمات پروژهها؛ و ترکیب سازمان زنان ملل متحد با صندوق جمعیت سازمان است.
زمانی که اداره پیشین سازمان ملل – یعنی جامعهی ملل – در آستانهی جنگ جهانی دوم فروپاشید، حتی شانس خاکسپاری آبرومندی هم نیافت. سازمان ملل اکنون بهروشنی دریافته که یا باید اصلاح شود، یا با خطر نابودی خود روبهرو خواهد شد. متأسفانه، برخی از اعضای آن به نظر میرسد از این چشمانداز استقبال میکنند.
داووس برای دیپلماتها
🖊️ ریچارد هاس (Richard Haass)
🗓️ ۲۹ سپتامبر ۲۰۲۵
سازمان ملل متحد اکنون ۸۰ ساله شده است و روند طولانی سقوط آن به سوی بیاهمیتی ظاهراً غیرقابل توقف است. ساختار شورای امنیت به نسخهای برای فلج سیاسی این سازمان تبدیل شده است، اما این تنها آغاز مشکلات این سازمان است.
نیویورک – پنج سال پیش، من یادداشتی دربارهی سازمان ملل در هفتاد و پنجمین سالگرد تأسیس آن نوشتم. عنوان آن مقاله – «زادروز ناخوشایند سازمان ملل» – همهچیز را بیان میکرد. اکنون سازمان ملل ۸۰ ساله شده، اما نقد من در آن زمان همچنان بهشدت معتبر است. سقوط این نهاد به ورطهی تقریبا بیاهمیتی، همچنان ادامه دارد.
گردهمایی سالانهی سپتامبر در نیویورک، که اخیرا پایان یافته است، بیش از آنکه به خاطر اقدامهای سازمان ملل (که در زمینهی جلوگیری یا پایان دادن به جنگها اندک است) اهمیت داشته باشد، به خاطر چیزی است که فراهم میآورد: صحنهای برای دیدارهای دوجانبه و چندجانبهی رهبران عالیرتبه دنیا. میتوان آن را «داووسِ دیپلماتها» نامید.
اما خود سازمان ملل قربانی نوعی بیماری مزمن است، پیش از هر چیز به دلیل بازگشت رقابت قدرتهای بزرگ. وضعیت امور بینالملل امروز با سال ۱۹۹۰، زمانی که جهان در پی اشغال کویت توسط عراق از طریق سازمان ملل متحد ، متحد شد، فاصلهی زیادی دارد. در آن زمان، اتحاد جماهیر شوروی و چین با ایالات متحده همکاری میکردند؛ امروز، روسیه و چین مانع ایفای نقش سازمان ملل در پایان دادن به جنگ اوکراین هستند – جنگی که روسیه هم عامل و هم بازیگر اصلی آن است.
شکافهای عمیق در شورای امنیت سازمان ملل مانع از آن میشود که این نهاد بتواند بهطور سازندهای به بحرانهای بزرگ جهانی بیشتری بپردازد، از گسترش زرادخانهی هستهای کره شمالی و جاهطلبیهای هستهای ایران گرفته تا جنگ غزه و دیگر درگیریهای جهانی.
سازمان ملل نتوانسته خود را متحول کند. بعید است کسی امروز شورای امنیت را – این نهاد اصلی سازمان – به شکلی طراحی کند که شبیه ساختار کنونیاش باشد. البته اغلب موافقاند که چین و ایالات متحده باید کرسی دائمی با حق وتو داشته باشند، اما برخی میپرسند چرا روسیه – با اقتصادی کوچکتر از برزیل یا کانادا، و رفتاری مغایر با منشور سازمان ملل – باید چنین جایگاهی داشته باشد. بسیاری نیز ادامهی حضور بریتانیا و فرانسه را زیر سؤال میبرند. در مقابل، طرفداران بسیاری برای افزودن کشورهایی چون ژاپن، آلمان (یا اتحادیه اروپا)، هند و چند کشور دیگر وجود دارند.
با این همه، هرگونه تغییر، با مخالفت دستکم یکی از پنج عضو دائمی روبهرو خواهد شد، و به همین دلیل هیچ اصلاح معناداری هرگز تحقق نخواهد یافت.
فراتر از شورای امنیت، عملکرد کلی سازمان ملل نیز چندان بهتر نیست. این نهاد کشورهایی را که ناقض حقوق بشرند در شوراهایی مینشاند که قرار است از آن حقوق دفاع کنند. در برابر چین نیز کوتاه آمد، زمانی که دولت پکن از همکاری و اجازه برای تحقیق جدی دربارهی منشأ همهگیری کووید-۱۹ خودداری کرد. بوروکراسی سازمان نیز غالباً بر پایهی نظام تقسیم غنایم جهانی اداره میشود، نه بر اساس شایستگی. پاسخگویی پدیدهای نادر است.
اکنون ایالات متحده – نیروی محرک تأسیس سازمان ملل، میزبان و بزرگترین تأمینکنندهی مالی آن – از این سازمان فاصله گرفته است. تحت ریاستجمهوری دونالد ترامپ، آمریکا دیگر از تلاشهای چندجانبه برای رسیدگی به موضوعاتی همچون بهداشت جهانی، تجارت، تغییرات اقلیمی و حقوق بشر حمایت نمیکند و حتی ارزش نظم بینالمللیای را که خود در ایجاد آن نقش عمدهای داشته، زیر سؤال میبرد.
خاورمیانه نمونهی ویژهای از ضعفهای سازمان ملل است. سوگیری دیرینهای علیه اسرائیل در این نهاد وجود دارد – سوگیریای که بسیار پیشتر از وقایع غزه آغاز شده و توانایی سازمان برای ایفای نقش مرکزی در حل منازعات خاورمیانه را محدود کرده است. رویدادهای هفتهی گذشته نیز اوضاع را بهتر نکرد: چند کشور از جمله فرانسه، بریتانیا، کانادا و استرالیا از مراسم افتتاحیهی سالانهی سازمان ملل استفاده کردند تا کشور فلسطین را به رسمیت بشناسند.
پشت این اقدام، ناامیدی عمیق و قابلدرکی از اقدامات اسرائیل در غزه و کرانهی باختری، از ناتوانی خود در تأثیرگذاری بر رفتار اسرائیل، و از انفعال و بیمیلی ایالات متحده برای مهار آن نهفته است. از دید این دولتها، به رسمیت شناختن فلسطین بهترین – یا حداقلترین – کاری بود که میتوانستند انجام دهند.
اما قابلدرک بودن، به معنای خردمندانه بودن نیست. یکی از مشکلات این است که شناسایی فلسطین تنها تغییری در گفتار است و هیچ کمکی به پایان جنگ غزه یا ایجاد یک کشور فلسطینی کارآمد نمیکند. مشکل بزرگتر این است که این اقدام خطر آن را دارد که وضعیت را بدتر کند، زیرا احساس بینیازی در میان فلسطینیها تقویت میشود؛ اینکه برای دستیابی به کشور خود نیازی به اقدامات یا گفتار سازنده و مذاکره با اسرائیل ندارند. افزون بر این، شناسایی بیشتر دولت فلسطین احتمالاً باعث واکنشهایی از سوی دولت اسرائیل خواهد شد که به صلح بلندمدت کمکی نخواهد کرد.
سخنرانی پراکنده و بینظم ترامپ در سازمان ملل با استقبال خوبی روبهرو نشد، زیرا او به اروپا به خاطر سیاست مهاجرتیاش حمله کرد و تغییرات اقلیمی را انکار نمود. با این حال، برخی از انتقادهای او به سازمان ملل بیاساس نبودند. وقتی گفت: «سازمان پتانسیل فوقالعادهای دارد، اما حتی نزدیک به تحقق آن هم نیست. در بیشتر موارد، کاری که میکند این است که یک نامهی شدیدالحن مینویسد و بعد هیچ پیگیریای انجام نمیدهد»، کاملاً بیراه نگفت.
تا زمانی که سازمان ملل آماده نباشد فراتر از این برود، در حاشیه باقی خواهد ماند، و شکاف میان چالشهای جهانی و توانایی ما برای پاسخگویی به آنها بیشتر و بیشتر خواهد شد.
من پنج سال پیش یادداشت خود را با این جمله به پایان رساندم: «استدلال به نفع چندجانبهگرایی و حکمرانی جهانی قویتر از همیشه است. اما، چه خوب و چه بد، تحقق آن عمدتاً خارج از چارچوب سازمان ملل انجام خواهد شد.»
متأسفانه، هنوز دلیلی برای تغییر این نتیجهگیری نمیبینم.
برای بقا، سازمان ملل باید از آمریکا خارج شود
🖊️ کارل بیلت (Carl Bildt)
🗓️ ۳۰ سپتامبر ۲۰۲۵
در حالی که نیاز جهانی به کارهایی که سازمان ملل انجام میدهد همچنان به قوت خود باقی است، توانایی این سازمان برای تحقق آن نیازها به وضوح کاهش یافته است. هیچ راهی برای بقای آن وجود ندارد مگر با کاهش دامنهی آرزوها و تواناییهایش؛ و این امر، به نوبهی خود، ممکن است نیازمند انتقال آن به کشوری مهماننوازتر باشد.
استکهلم – مجمع عمومی سالانهی سازمان ملل متحد همیشه فرصتی برای مرور وضعیت جهان است. اما امسال، در هشتادمین سالگرد تأسیس سازمان، فرصتی نیز بود برای بررسی وضعیت خودِ این نهاد.
به هر معیاری، وضعیت سازمان ملل وخیم است. اگرچه نمیتوان تجاوز روسیه به اوکراین یا افزایش تنش میان ایالات متحده و چین را بر گردن این سازمان انداخت، این بحرانها یک مشکل بنیادی را آشکار میکنند: شورای امنیت سازمان ملل – جایی که چین، روسیه و آمریکا هرکدام حق وتو دارند – درگیر رویارویی دائمی بر سر مسائل مختلف است و همین، کل سازمان را در بنبست قرار داده است.
بهویژه در خاورمیانه، جایی که از زمان تأسیس دولت اسرائیل (بر اساس قطعنامهی سازمان ملل) این نهاد نقش محوری در حل منازعات و تلاشهای صلح داشته است. مأموریتهای متعدد حافظ صلح سازمان در منطقه به کاهش تنشها کمک کرده و تلاشهای بشردوستانهی گسترده – عمدتاً برای پناهندگان فلسطینی – جان میلیونها نفر را نجات داده است. هرچند سازمان ملل نتوانسته صلحی پایدار برقرار کند، اما در جلوگیری از برخی جنگها و کوتاه تر کردن برخی دیگر مؤثر بوده است.
با این حال، در سالهای اخیر، نقش سازمان ملل بهطور فزایندهای به حاشیه رانده شده است. گروه موسوم به «چهارجانبه» – شامل سازمان ملل، آمریکا، اتحادیه اروپا و روسیه – اکنون تنها خاطرهای دور است. در عین حال، بسیاری از مأموریتهای سازمان بهویژه از سوی اسرائیل هدف حمله قرار گرفتهاند. دولت اسرائیل نهتنها تلاشهای انسانی آژانس امداد و کاریابی سازمان ملل برای پناهندگان فلسطینی (UNRWA) را زیر سؤال برده، بلکه هر جا توانسته، فعالیتهای آن را مسدود کرده است.
پیش از حملهی حماس به اسرائیل در ۷ اکتبر ۲۰۲۳، سازمان ملل نقشی اساسی در حفظ ثبات نسبی در غزه داشت. هرچند نتوانست شکافهای داخلی فلسطینیان – بهویژه پس از بهقدرت رسیدن حماس در غزه در سال ۲۰۰۶ – را برطرف کند، اما عملا توانست ، که حداقل نیازهای اولیهی دو میلیون نفر ساکن این منطقه را تأمین نماید. اما اکنون اسرائیل تقریباً هر جنبهای از فعالیتهای سازمان در این زمینه را زیر سؤال برده یا مورد حمله قرار داده است – و بدون حمایت ضمنی آمریکا، قادر به چنین کاری نبود.
دونالد ترامپ، رئیسجمهور آمریکا، بهویژه در پذیرش تقریباً هر اقدام دولت افراطی بنیامین نتانیاهو انعطاف نشان داده است. در همین حال، سازمان ملل برای واکنش مؤثر به بحران سودان جنوبی – کشوری نیمهویران – و نیز جنگ داخلی ویرانگر سودان که وارد سومین سال خود شده، با دشواری روبهروست. بهطور مشابه، از زمان جدایی کاتانگا (۱۹۶۰ تا ۱۹۶۳) تا مأموریتهای اخیر در شمال شرق کنگو، آفریقای مرکزی همچنان توجه نیروهای حافظ صلح و میانجیگران سازمان را به خود مشغول داشته است.
در سراسر جهان، بحرانهایی که به حضور فعال سازمان ملل نیاز دارند کم نیستند – از غزه و سودان گرفته تا جمهوری دموکراتیک کنگو، هائیتی، میانمار و افغانستان. اما در شرایطی که قدرتهای بزرگ درگیر رقابت با یکدیگرند و دولت ترامپ نهتنها حمایت فعال بلکه منابع مالی خود را نیز پس گرفته است، چشمانداز آیندهی سازمان تیره و تار به نظر میرسد.
ایالات متحده حدود ۲۵ درصد از بودجهی سازمان ملل را تأمین میکند، اما اکنون پرداختهای خود را متوقف کرده است. همچنین بخش عمدهای از بودجهی داوطلبانه برای مأموریتهای بشردوستانه معمولاً از سوی واشنگتن تأمین میشد، که آن هم قطع شده است. اوضاع زمانی بدتر میشود که بدانیم چین – دومین تأمینکنندهی بزرگ مالی سازمان – نیز در پرداخت سهم خود تأخیر دارد.
با وخیمتر شدن وضعیت مالی، آنتونیو گوترش، دبیرکل سازمان، هشدار داده که باید شمار کارکنان در سراسر سازمان تا یکپنجم کاهش یابد. روحیه در میان کارکنان پایین است و امید چندانی به بهبود اوضاع وجود ندارد.
ترامپ در سخنرانی اخیر خود در مجمع عمومی، آشکارا نشان داد که جز تحقیر، دیدگاه دیگری نسبت به این سازمان ندارد. تنها نقشی که او برای سازمان قائل است، کمک به خودش برای دریافت جایزهی صلح نوبل به نظر میرسد. بازنگری دولت او در تعهدات چندجانبهی آمریکا، که در آیندهای نزدیک اعلام خواهد شد، بهاحتمال زیاد خبرهای بدتری به همراه دارد.
آیا سازمان ملل آیندهای دارد؟ هرچند نیاز به آن همچنان وجود دارد، اما تواناییاش برای پاسخگویی به این نیازها آشکارا کاهش یافته است. این نهاد تنها در صورتی میتواند بقا یابد که دامنهی اهداف و تواناییهای خود را محدود کند؛ و نحوهی انجام این کار، در سالهای آینده به مسئلهای اساسی تبدیل خواهد شد.
با پایان یافتن دورهی دبیرکلی گوترش در سال ۲۰۲۶، فرآیند انتخاب جانشین او نیز باید شامل بحثی دربارهی چگونگی تضمین بقای بلندمدت سازمان ملل باشد.
انتقال مقر اصلی سازمان از ایالات متحده، گامی طبیعی به نظر میرسد – نهتنها به دلیل قطع کمکهای مالی آمریکا و نیاز به صرفهجویی، بلکه به سبب خودداری آمریکا از صدور روادید برای شرکتکنندگان در نشستهای سازمان (از جمله امسال برای رهبری فلسطین).
البته سازمان مللی که دیگر در نیویورک مستقر نباشد، از بسیاری جهات متفاوت خواهد بود. اما این جابهجایی شاید تنها راه بقای آن باشد.
دَگ همرشولد، دومین دبیرکل سازمان ملل، روزی گفت که این نهاد نه برای آوردن بهشت بر زمین، بلکه برای نجات ما از جهنم ایجاد شد. این مأموریت همچنان به همان اندازه حیاتی است.
اما برای آنکه هرچیزی همانگونه بماند، باید همهچیز تغییر کند.
گام بعدی چندجانبهگرایی چیست؟
🖊️ آن-ماری اسلاوتر (Anne-Marie Slaughter)
🗓️ ۳ اکتبر ۲۰۲۵
در حاشیهی نشست مجمع عمومی سازمان ملل متحد، هزاران رهبر از جامعهی مدنی، بخش کسبوکار، نهادهای آموزشی و بنیادهای خیریه دربارهی اینکه جهان چگونه میتواند بدون ایالات متحده ، دیپلماسی را پیش ببرد، به گفتوگو پرداختند. در همین راستا، قدرتهای میانه باید نشستهای مجمع عمومی سازمان ملل را در مکانهای دیگری برگزار کنند و پاسخگویی خود را در برابر جامعهی جهانی افزایش دهند.
واشنگتن، دی.سی. – در سخنرانی خود در مجمع عمومی سازمان ملل متحد در هفتهی گذشته، دونالد ترامپ، رئیسجمهور ایالات متحده، ادعا کرد که «هفت جنگ پایانناپذیر» را پایان داده است – ادعایی آشکارا اغراقآمیز، هرچند دولت او در ایجاد صلح در چندین مناقشهی منطقهای نقش داشته است. سپس ترامپ سازمان ملل را به دلیل بیعملی مورد انتقاد قرار داد و گفت: «به نظر میرسد تنها کاری که میکنند نوشتن یک نامهی بسیار تند است، و بعد هیچ پیگیریای در کار نیست. این حرفهای توخالیاند – و حرفهای توخالی جنگ را حل نمیکنند».
اعتراف به این واقعیت برایم دردناک است، اما باید گفت که او تا حد زیادی دربارهی نقش کنونی سازمان ملل در زمینهی صلح و امنیت حق دارد. همانطور که جنگ در اوکراین و ویرانی غزه و مردم آن نشان میدهد، زمانی که پنج عضو دائم شورای امنیت با یکدیگر در تضاد باشند، سازمان ملل ناتوان است. روسیه و چین هر تلاشی برای پاسخگو کردن روسیه بابت تهاجم تمامعیار به اوکراین را وتو میکنند، در حالی که ایالات متحده مانع اقدام جمعی جهانی برای حفاظت از فلسطینیان و ایجاد امنیت پایدار برای اسرائیل و فلسطین نوپدید میشود.
ترامپ دربارهی «ظرفیت عظیم» سازمان ملل نیز سخن گفت؛ اما کسی نباید فریب بخورد: سیاست خارجی او آشکارا با روح و متن منشور سازمان ملل در تضاد است. او یک واقعگرای سنتی است که مانند ولادیمیر پوتین، رئیسجمهور روسیه، و شی جینپینگ، رئیسجمهور چین، حاکمیت ملی و منافع خودی را بر هر چیز دیگری ترجیح میدهد. اگر بخواهد به کشوری حمله کند، آن را از نظر اقتصادی تحت فشار بگذارد یا قایقهایی را در آبهای بینالمللی به بهانهی حمل مواد مخدر غیرقانونی نابود کند، این کار را انجام خواهد داد.
به طرز شگفتآوری، در طول سخنرانی ترامپ، بسیاری از رهبران جهان در جاهای مناسب خندیدند و در زمانهای مناسب تشویق کردند؛ آنها با ستایش علنی رئیسجمهور آمریکا تلاش داشتند شانس خود را برای معامله با او در پشت درهای بسته افزایش دهند.
بیتردید، ایالات متحده پیشتر نیز منشور سازمان ملل را نادیده گرفته است؛ از جمله با شرکت در جنگهای نیابتی در سراسر جهان در دوران جنگ سرد و بهویژه با حمله به عراق در سال ۲۰۰۳. با این حال، نظامی بینالمللی در حوزهی امنیت و اقتصاد وجود داشت که با قوانین، نهادها و فرآیندهایی برای مقابله با بحرانهای جهانی عمل میکرد – و در بسیاری از موارد موفق بود. با وجود تمام کاستیهای سازمان ملل، بازگشت به سیاست موازنهی قدرت قرن نوزدهمی، بدون هیچ محدودیتی بر استفاده از زور، بسیار خطرناکتر خواهد بود.
حال، پرسش این است که گام بعدی چیست؟ در حاشیهی نشست مجمع عمومی سازمان ملل، رهبران تجاری، نمایندگان گروههای مذهبی، اندیشکدهها، نهادهای آموزشی و علمی، و سازمانهای خیریه گرد هم آمدند تا دربارهی پاسخهای ممکن به این پرسش بحث کنند. دهها نشست در سراسر شهر دربارهی شکل احتمالی نظم نوین بینالمللی برگزار شد.
میتوان این فعالیتهای پراکنده و غیرمتمرکز را با نشستهای گوناگونی مقایسه کرد که در جریان جنگ جهانی دوم، پیش از کنفرانس سانفرانسیسکو در سال ۱۹۴۵ (که منجر به تأسیس سازمان ملل شد) برگزار شده بودند.
جهان امروز بسیار پیچیدهتر است: تعداد کشورهای عضو سازمان ملل تقریباً چهار برابر شده و دامنهی بازیگران غیردولتی توانمند برای اقدام جهانی بهطور چشمگیری گسترش یافته است. با این حال، این جنبوجوش فکری همچنان مهم است.
حامیان دیرینهی اصلاحات در سازمان ملل دو مسیر کلی برای تغییرآن پیشنهاد میکنند.:
نخست، ایجاد نظمی بینالمللی است که توسط قدرتهای میانه سازماندهی و هدایت شود – یعنی کشورهایی که نه قدرتهای بزرگاند و نه دولتهای کوچک. گزینهی دوم، که میتواند همزمان با نظم قدرتهای میانه وجود داشته باشد، یک چارچوب انعطافپذیر و غیررسمی است که از ائتلافهای متقاطع میان دولتها و بازیگران غیردولتی تشکیل شده و هدف آن مقابله با تهدیدها و ایجاد تغییرات مثبت در سطوح فرامنطقهای، منطقهای و جهانی است. میتوان آن را همچون پولکهای درهمپوشان زرهی یک آرمادیلو تصور کرد.
در کوتاهمدت، همزمان با اقدامهای پیگیری پس از نشست مجمع عمومی، من دو مجموعه نشست میان کشورهای کلیدی را پیشنهاد میکنم تا مشخص شود جهان چگونه میتواند امور دیپلماسی را بدون ایالات متحده – یا دستکم به موازات آن – پیش ببرد.
نخستین نشستها باید میان چین، ژاپن، آلمان، بریتانیا، فرانسه، ایتالیا، کانادا و کرهجنوبی برگزار شود؛ کشورهایی که در مجموع نزدیک به ۵۰ درصد از بودجهی عمومی سازمان ملل را تأمین میکنند. ایالات متحده مدتها بزرگترین تأمینکنندهی مالی سازمان ملل بوده است؛ سهم آن در بودجهی عمومی سال ۲۰۲۵ حدود ۲۲ درصد، معادل ۸۲۰ میلیون دلار برآورد میشود. اما با توجه به فرمان اجرایی ترامپ برای بازنگری در تأمین مالی و مشارکت آمریکا در سازمان ملل، احتمالاً تنها بخشی از این مبلغ پرداخت خواهد شد.
از این رو، این هشت کشور باید برگزاری نشستهای مجمع عمومی در چند سال آینده را در مکانی دیگر تشکیل دهند؛ اقدامی که نفوذ دیپلماتیک آمریکا را کاهش داده و تضمین میکند همهی نمایندگان بتوانند در نشست سالانه شرکت کنند. این کار همچنین تأکید میکند که برخلاف ترامپ – که آشکارا از «جهانیگرایی» بیزار است – بیشتر دولتهای جهان همچنان به نظامی از قوانین باور دارند که حاکمیت ملی را در خدمت پاسخگویی جمعی به تهدیدهای وجودی، محدود میکند.
چین، به عنوان دومین تأمینکنندهی بزرگ بودجهی سازمان ملل، ممکن است بخواهد مجمع عمومی را در پکن برگزار کند؛ اما احتمال منطقیتر این است که نشست در شهرهایی برگزار شود که میزبان سازمانهای منطقهای و بینالمللیاند: ژنو (دفتر اروپایی سازمان ملل)، بروکسل (اتحادیه اروپا)، جاکارتا (انجمن کشورهای جنوب شرق آسیا)، آدیسآبابا (اتحادیه آفریقا)، ریاض (شورای همکاری خلیج فارس) و مونتهویدئو (مِرکوسور).
رهبران گروه بیست (G20) – بهجز چین، روسیه و ایالات متحده – نیز باید دیدار کنند. این گروه از قدرتهای میانه شامل بریتانیا، فرانسه، آلمان، ایتالیا، کانادا، ژاپن، کرهجنوبی، استرالیا، اندونزی، هند، عربستان سعودی، ترکیه، آفریقای جنوبی، برزیل، مکزیک، آرژانتین، اتحادیه اروپا و اتحادیه آفریقا میتواند گامهایی را که دانیل دی. برادلو(Daniel D. Bradlow) و رابرت اچ. وِید (Robert H.Wade) پیشنهاد کردهاند برای نمایندگی بهتر در G20 دنبال کند.
هرچند حدود ۱۷۰ کشوری که عضو G20 نیستند ممکن است تمایل کمی به گسترش دامنهی آن داشته باشند، اما این گروه میتواند میزان پاسخگویی خود را در برابر جامعهی جهانی افزایش دهد.
همانطور که استیوارت پاتریک Stewart Patrick از بنیاد کارنگی برای صلح بینالمللی اخیراً نوشته است: «جهانی که آمریکا ساخته بود، به پایان خواهد رسید.» با این حال، حکمرانی چندجانبه ادامه خواهد یافت. پاتریک از نظامی جهانی و منطقهای سخن میگوید که شامل «هزاران سازمان بیندولتی، معاهده، سازوکار مشورتی، سازمانهای منطقهای و فرامنطقهای، گروههای چندذینفع، دادگاهها و مراجع بینالمللی، نهادهای تعیین استاندارد جهانی و شبکههای فراملی از شرکتها، سازمانهای غیردولتی، کارشناسان و مقامات محلی» است.
اینکه آیا، چگونه و تحت رهبری چه کسانی همهی این بازیگران میتوانند تصمیمات روشن و اقدامات مؤثر جهانی را به نتیجه برسانند، هنوز مشخص نیست – اما بازی آغاز شده است.
ساخت یا تخریب دموکراسی
🖊️ جوزف استیگلیتز
🗓️ ۲ اکتبر ۲۰۲۵
ظهور رهبرانی اقتدارگرا همچون دونالد ترامپ، رئیسجمهور ایالات متحده، نشان میدهد که بسیاری از ما دموکراسی – و رفاه حاصل از آن – را بدیهی و تضمینشده پنداریم. اکنون، جنبشی رو به رشد از کشورهای دموکراتیک در حال شکلگیری است تا در برابر روند خطرناکی که ترامپ نمایندگی میکند، ایستادگی کند.
نیویورک – در ۲۴ سپتامبر، ۲۰ کشور دموکراتیک از شمال و جنوب جهانی – از جمله برزیل، شیلی، نروژ و اسپانیا – در سازمان ملل گرد هم آمدند؛ نه تنها برای تأیید دوباره تعهد خود به دموکراسی، بلکه برای تدوین دستورکاری که بتواند آن را پایدار و غنیتر سازد.
عضویت در این گروه، دموکراسیا سیِمپر (Democracia Siempre) «دموکراسی همیشه» (Democracy Always)، از زمان نخستین نشست آن یک سال پیش بهطور چشمگیری افزایش یافته است. رشد این گروه بازتابی است از درک اعضای آن مبنی بر اینکه عقبگرد دموکراسی در سراسر جهان با سرعت در حال گسترش است.
این امر بهویژه در کشوری صادق است که همواره مدعی بوده قدیمیترین و نیرومندترین دموکراسی جهان است: ایالات متحده. جایی که دونالد ترامپ از زمان بازگشت به کاخ سفید در ژانویه، حملهای مستمر به نظم قانون اساسی به راه انداخته است. چه در سطح ملی و چه در عرصه بینالمللی، حاکمیت قانون پایمال میشود و این امر منجر به فساد فراگیر، نقض حقوق بنیادین بشر و روند دادرسی عادلانه، و همچنین فرسایش نظاممند نهادها شده است.
ضمانتهای دیرینهای که آزادیها و رفاه ما را حفظ میکردند، اکنون پیش چشمانمان در حال برچیده شدن هستند، در حالی که آزادیهای علمی، مطبوعات و دیگر آزادیها تحت حمله قرار گرفتهاند.
در این روزگار تیره، دموکراسیا سیِمپر همچون پرتو امید است. اعضای آن همچنان متعهد به دفاع از دموکراسی و حاکمیت قانون باقی ماندهاند و برای کسانی که از زورگوییهای ترامپ مرعوب شدهاند، الگویی به شمار میروند. آنها آشکار ساختهاند که حاکمیت ملی و دموکراسی چیزی نیست که بتوان آن را معامله کرد. آنان نخواستند مانند عیسو (برادر یعقوب در کتاب مقدس / تورات ) عمل کنند که حق ارزشمند ،امتیاز فرزند اول بودنش ، را به بهای ناچیز یک کاسه غذا از دست داد.
بهعنوان یک اقتصاددان که تحقیق کردهام، چرا امروز از استانداردهای زندگی بسیار بالاتر و عمر طولانیتر نسبت به ۲۵۰ سال پیش برخورداریم، بهخوبی اهمیت ارزشهای عصر روشنگری و نقش علم را در فهم جهان پیرامون خود درک میکنم. پیشرفت بیسابقه مادی که در عصر مدرن به دست آوردهایم، از تعهد ما به عقلانیت و آزادی سرچشمه گرفته است.
اندیشمندان روشنگری به ما آموختند که میتوانیم نهادهایی طراحی کنیم که کنشهای فردی را هماهنگ سازند، همکاری را تسهیل کنند و جوامعمان را بهتر کارآمد سازند. این امر مهم است، زیرا انسانها موجوداتی اجتماعیاند. ما همواره با همکاری، بسیار بیشتر از زمانی که تنها بودیم، توانستهایم عمل کنیم؛ و در جامعهای بهشدت شهری و بههمپیوسته جهانی، چارهای جز همکاری نداریم.
از جمله نهادهای مهمی که از عصر روشنگری به ارث بردهایم، آنهایی هستند که به ما امکان میدهند حقیقت را دریابیم و ارزیابی کنیم؛ بدون این نهادها، نه اقتصاد ما و نه دموکراسی ما نمیتواند بهدرستی عمل کند.
دموکراسی و حاکمیت قانون سدی ضروری در برابر سوءاستفاده از قدرتاند و پایهای برای پاسداشت حقوق بشر ما. تاریخ نشان میدهد که رها کردن یا برچیدن آنها چه پیامدهایی دارد.
خود سازمان ملل نیز برای تضمین صلح در کرهٔ زمین پس از جنگ جهانی دوم تأسیس شد. چون همهٔ ما یک جهان مشترک را تقسیم میکنیم، صلح، ثبات و رفاه مشترک نیازمند یک نهاد جهانی، قانون بینالمللی و همکاری چندجانبه است.
در تابستان امسال، همزمان با برگزاری دومین نشست جهانی دموکراسیا سیِمپر، ۴۳ برندهٔ جایزه نوبل از رشتههای مختلف نامهای در حمایت از این ابتکار و دستورکار آن برای دستیابی به اهدافش امضا کردند. این دستورکار شامل تقویت نهادها، رسیدگی به نابرابری درآمدی و مقابله با اطلاعات غلط و گمراهکننده در فضای مجازی است. نکتهٔ مهم این است که امضاکنندگان بر تعهد خود به عقلانیت تأکید کردند.
دیدگاههای آنان ممکن است متفاوت باشد، اما همگی توافق دارند که واقعیتها نباید و نمیتوانند جعل شوند. همه میدانند که پایبندی به ارزشهای روشنگری بود که آنان را به کشفهایی رساند که جایزه نوبل برایشان به ارمغان آورد.
استدلال ما دربارهی جهان باید بر پایهی واقعیتها باشد؛ واقعیتهایی که از پژوهشهای علمی و خبررسانی بیطرف به دست میآیند. داشتن اطلاعات درست و روزنامهنگاری باکیفیت برای آگاه کردن مردم، تقویت مشارکت سازندهی اجتماعی و حفظ دموکراسی ضروری است. آزادی بیان یک حق شناختهشدهی جهانی است و درست مانند آزادی علمی، نقشی حیاتی در پاسخگو نگه داشتن دولتها و جلوگیری از تمرکز بیش از حد قدرت ـ که دموکراسی را تهدید میکند ـ ایفا میکند.
با این حال، اقدامات دولتها در بسیاری از کشورها تأثیری بازدارنده بر این آزادیها داشته است. صاحبان قدرت از شکایتهای حقوقی به اتهام افترا و ابزارهای دیگر برای خاموش کردن صدای روزنامهنگاران استفاده کردهاند، در حالی که شرکتهای عظیم فناوری با اجازه دادن به گسترش اطلاعات نادرست و گمراهکننده در پلتفرمهایشان، فضای اطلاعرسانی را آلوده کردهاند. هوش مصنوعی مولد نیز تهدید میکند که اوضاع را بدتر کند؛ چرا که آموزشدهندگان این مدلها اطلاعات تولیدشده توسط رسانههای سنتی را بدون اجازه ربودهاند. در نتیجه، انگیزهٔ اندکی برای تولید اطلاعات باکیفیت از سوی خود دارند. فناوریهایی که میتوانستند شیوهٔ انتشار و پردازش اطلاعات را بهبود بخشند، در عوض احتمالاً اکوسیستم اطلاعاتی ما را بیش از پیش تخریب خواهند کرد (از همین روست که دموکراسیا سیِمپر بر این موضوع تمرکز دارد).
یکی از ویژگیهای اساسی دموکراسی این است که صدای همه شنیده شود – یک فرد، یک رأی. اما این امر ممکن نیست هنگامی که چند میلیاردر، کنترل «میدان عمومی جهانی» را در دست گرفتهاند. توازن قوا ناگزیر در برابر شکافهای عظیم اقتصادی از هم میپاشد، زیرا نابرابری سیاسی بهدنبال آن میآید و منافع الیگارشی با بهرهگیری از منابع خود قوانین را به نفع خویش خم میکنند.
اما رسیدگی به نابرابری به دلیل دیگری نیز حیاتی است: اگر دموکراسیها قرار است بهخوبی کار کنند، پیکرهٔ سیاسی جامعه باید دستکم اندکی همبستگی نشان دهد. با این حال، نابرابریهای شدید امروز، در کنار یک اکوسیستم رسانهای بهشدت قطبی، انسجام اجتماعی را نابود کرده است.
برای مدت طولانی، بسیاری دموکراسی و حقوق بشر را بدیهی فرض میکردند. اکنون میدانیم که این یک اشتباه بوده است. حفظ و بهبود این نهادها نیازمند تلاشی مستمر است. جنبش دموکراسیا سیِمپر امید میدهد که این امر همچنان قابل اجرااست.
امضاکنندگان نامهٔ حمایت از جنبش «دموکراسیا سیِمپر» عبارتاند از:
• ماریا رسا، برندهٔ جایزه نوبل صلح، ۲۰۲۱
• کلاوس فون کلیتسینگ، برندهٔ نوبل فیزیک، ۱۹۸۵
• وُله شُوینکا، برندهٔ نوبل ادبیات، ۱۹۸۶
• اسکار آریاس، برندهٔ نوبل صلح، ۱۹۸۷
• الیاس جی. کُری، برندهٔ نوبل شیمی، ۱۹۹۰
• ریچارد جی. رابرتس، برندهٔ نوبل فیزیولوژی یا پزشکی، ۱۹۹۳
• خوزه راموس-هورتا، برندهٔ نوبل صلح، ۱۹۹۶
• ویلیام دی. فیلیپس، برندهٔ نوبل فیزیک، ۱۹۹۷
• جودی ویلیامز، برندهٔ نوبل صلح، ۱۹۹۷
• لوئیس جی. ایگنارو، برندهٔ نوبل فیزیولوژی یا پزشکی، ۱۹۹۸
• آنتونی جِی. لگِت، برندهٔ نوبل فیزیک، ۲۰۰۳
• جی. ام. کوتزی، برندهٔ نوبل ادبیات، ۲۰۰۳
• شیرین عبادی، برندهٔ نوبل صلح، ۲۰۰۳
• آرون سیخانوور، برندهٔ نوبل شیمی، ۲۰۰۴
• بَری جی. مارشال، برندهٔ نوبل فیزیولوژی یا پزشکی، ۲۰۰۵
• جان سی. مَدر، برندهٔ نوبل فیزیک، ۲۰۰۶
• ادموند «ند» فِلس، برندهٔ نوبل اقتصاد، ۲۰۰۶
• اندرو زد. فایر، برندهٔ نوبل فیزیولوژی یا پزشکی، ۲۰۰۶
• راجر دی. کورنبرگ، برندهٔ نوبل شیمی، ۲۰۰۶
• اورهان پاموک، برندهٔ نوبل ادبیات، ۲۰۰۶
• اریک اس. ماسکین، برندهٔ نوبل اقتصاد، ۲۰۰۷
• ماریو آر. کاپکی، برندهٔ نوبل فیزیولوژی یا پزشکی، ۲۰۰۷
• مارتین چالفی، برندهٔ نوبل شیمی، ۲۰۰۸
• جَک دبلیو. سُزُستاک، برندهٔ نوبل فیزیولوژی یا پزشکی، ۲۰۰۹
• لیماه گبویی، برندهٔ نوبل صلح، ۲۰۱۱
• توکل کرمان، برندهٔ نوبل صلح، ۲۰۱۱
• می-بریت موزر، برندهٔ نوبل فیزیولوژی یا پزشکی، ۲۰۱۴
• ادوارد آی. موزر، برندهٔ نوبل فیزیولوژی یا پزشکی، ۲۰۱۴
• یواخیم فرانک، برندهٔ نوبل شیمی، ۲۰۱۷
• ریچارد هندرسون، برندهٔ نوبل شیمی، ۲۰۱۷
• میشل مایور، برندهٔ نوبل فیزیک، ۲۰۱۹
• گرِگ ال. سِمِنزا، برندهٔ نوبل فیزیولوژی یا پزشکی، ۲۰۱۹
• سر پیتر جِی. رَتکلیف، برندهٔ نوبل فیزیولوژی یا پزشکی، ۲۰۱۹
• راجر پِنروز، برندهٔ نوبل فیزیک، ۲۰۲۰
• گیدو دبلیو. ایمبنس، برندهٔ نوبل اقتصاد، ۲۰۲۱
• آنی اِرنو، برندهٔ نوبل ادبیات، ۲۰۲۲
• نرگس محمدی، برندهٔ نوبل صلح، ۲۰۲۳
• جفری هینتن، برندهٔ نوبل فیزیک، ۲۰۲۴
• دارون عجماوغلو، برندهٔ نوبل اقتصاد، ۲۰۲۴
• گری رووکان، برندهٔ نوبل فیزیولوژی یا پزشکی، ۲۰۲۴
• اولکساندرا ماتویچوک (مرکز آزادیهای مدنی)، برندهٔ نوبل صلح، ۲۰۲۲
• حضرت دالاییلاما، برندهٔ نوبل صلح، ۱۹۸۹
————————————-
برهما چلانی، استاد ممتاز مطالعات راهبردی در مرکز پژوهشهای سیاستگذاری در دهلی نو و پژوهشگر همکار در آکادمی رابرت بوش در برلین است. او نویسندهی نه کتاب از جمله آب: میدان نبرد جدید آسیا (انتشارات دانشگاه جورجتاون، ۲۰۱۱) است که برای آن در سال ۲۰۱۲ برندهی جایزهی کتاب برنارد شوارتز از انجمن آسیا شد.
آدکِی آدِباجو، استاد و پژوهشگر ارشد در مرکز پیشرفت مطالعات در دانشگاه پرتوریا، در مأموریتهای سازمان ملل در آفریقای جنوبی، صحرای غربی و عراق خدمت کرده است. او نویسندهی کتاب پارچهی باشکوه زندگی آفریقایی: جستارهایی دربارهی قارهای تابآور، دیاسپورای آن و جهان (روتلیج، ۲۰۲۵) و آفریقای جهانی: چهرههایی از شجاعت، خلاقیت و بیرحمی (روتلیج، ۲۰۲۴) است. او همچنین ویراستار کتاب بار سهگانهی اقیانوس سیاه: بردهداری، استعمار و غرامتها (انتشارات دانشگاه منچستر، ۲۰۲۵) میباشد.
ریچارد هاس، رئیس افتخاری شورای روابط خارجی، مشاور ارشد در شرکت سنترویو پارتنرز، و پژوهشگر برجستهی دانشگاهی در دانشگاه نیویورک است. او پیشتر مدیر برنامهریزی سیاست در وزارت امور خارجهی ایالات متحده (۲۰۰۳-۲۰۰۱) بود و بهعنوان فرستادهی ویژهی رئیسجمهور جورج دبلیو. بوش در ایرلند شمالی و هماهنگکنندهی آیندهی افغانستان خدمت کرده است. او نویسندهی کتاب صورتحساب وظایف: ده عادت شهروندان خوب (انتشارات پنگوئن پرس، ۲۰۲۳) و نویسندهی خبرنامهی هفتگی ساباستک با عنوان خانه و دوردست است.
کارل بیلت، نخستوزیر و وزیر امور خارجهی پیشین سوئد است.
آنماری اسلاتر، مدیر پیشین برنامهریزی سیاست در وزارت امور خارجهی ایالات متحده، مدیرعامل اندیشکدهی «نیو امریکا»، استاد ممتاز سیاست و امور بینالملل در دانشگاه پرینستون، و نویسندهی کتاب نوزایی: از بحران تا دگرگونی در زندگی، کار و سیاست ما (انتشارات دانشگاه پرینستون، ۲۰۲۱) است.
جوزف ای. استیگلیتز، برنده جایزه نوبل اقتصاد و استاد دانشگاه کلمبیا، اقتصاددان ارشد پیشین بانک جهانی (۱۹۹۷–۲۰۰۰)، رئیس پیشین شورای مشاوران اقتصادی رئیسجمهور ایالات متحده، و همرئیس پیشین کمیسیون عالیرتبه در زمینه قیمتگذاری کربن است. او نویسنده اصلی گزارش ارزیابی اقلیمی IPCC در سال ۱۹۹۵ بوده است. استیگلیتز همچنین همرئیس «کمیسیون مستقل اصلاح مالیات شرکتهای چندملیتی» است و تازهترین کتاب او با عنوان راهی بهسوی آزادی: اقتصاد و جامعه خوب در سال ۲۰۲۴ توسط انتشارات W. W. Norton & Company و Allen Lane منتشر شده است.
سه شنبه ۲۲ مهر ۱۴۰۴ -
Tuesday 14 October 2025
|
ايران امروز |
دیوارنگارهای از مروان برغوثی در کرانه باختری
خبرگزاری آسوشیتدپرس
محبوبترین و احتمالاً متحدکنندهترین رهبر فلسطینی - مروان برغوثی - جزو زندانیانی نیست که اسرائیل قصد دارد در ازای گروگانهای اسیر حماس تحت توافق آتشبس جدید غزه آزاد کند.
اسرائیل همچنین آزادی سایر زندانیان برجستهای را که حماس مدتهاست به دنبال آزادی آنها بوده است، رد کرده است، اگرچه هنوز مشخص نیست که آیا فهرست حدود ۲۵۰ زندانی که روز جمعه در وبسایت رسمی دولت اسرائیل منتشر شد، نهایی است یا خیر.
موسی ابومرزوق، مقام ارشد حماس، به شبکه تلویزیونی الجزیره گفت که این گروه بر آزادی برغوثی و دیگر چهرههای برجسته اصرار دارد و در حال مذاکره با میانجیگران است.
اسرائیل برغوثی را یک رهبر تروریست میداند. او پس از محکومیت در سال ۲۰۰۴ در ارتباط با حملاتی در اسرائیل که منجر به کشته شدن پنج نفر شد، در حال گذراندن چندین حکم حبس ابد است.
اما برخی کارشناسان میگویند اسرائیل از برغوثی به دلیل دیگری میترسد: برغوثی، که طرفدار راهحل دو کشور بود، حتی با وجود حمایت از مقاومت مسلحانه در برابر اشغال، میتوانست چهرهای قدرتمند برای فلسطینیها باشد. برخی از فلسطینیها او را نلسون ماندلا، فعال ضد آپارتاید آفریقای جنوبی که اولین رئیس جمهور سیاهپوست کشورش شد، میدانند.
با آتشبس و عقبنشینی نیروهای اسرائیلی از غزه که از روز جمعه به اجرا درآمد، حماس قرار است تا دوشنبه حدود ۲۰ گروگان زنده اسرائیلی را آزاد کند. اسرائیل قرار است حدود ۲۵۰ فلسطینی را که در حال گذراندن دوران محکومیت خود در زندان هستند، و همچنین حدود ۱۷۰۰ نفر را که دو سال گذشته از غزه ربوده شده و بدون اتهام در بازداشت بودهاند، آزاد کند.
این آزادیها طنین قدرتمندی در هر دو طرف دارد. اسرائیلیها این زندانیان را تروریست میدانند که برخی از آنها در بمبگذاریهای انتحاری دست داشتهاند. بسیاری از فلسطینیها هزاران نفری را که در اسارت اسرائیل هستند، زندانیان سیاسی یا مبارزان آزادی میدانند که در برابر دههها اشغال نظامی مقاومت میکنند.
بسیاری از افرادی که قرار است آزاد شوند، دو دهه پیش زندانی شدهاند
بیشتر افراد موجود در فهرست زندانیان اسرائیل، اعضای حماس و جناح فتح هستند که در دهه ۲۰۰۰ دستگیر شدهاند. بسیاری از آنها به جرم دست داشتن در تیراندازی، بمبگذاری یا سایر حملاتی که منجر به کشته شدن یا تلاش برای کشتن غیرنظامیان، شهرکنشینان و سربازان اسرائیلی شده است، محکوم شدهاند. طبق این فهرست، پس از آزادی آنها، بیش از نیمی از آنها به غزه یا به تبعید در خارج از سرزمینهای فلسطینی فرستاده خواهند شد.
دهه ۲۰۰۰ شاهد فوران انتفاضه دوم بود، قیامی فلسطینی که با خشم از ادامه اشغال علیرغم سالها مذاکرات صلح، شعلهور شد. این قیام خونین شد و گروههای مسلح فلسطینی حملاتی را انجام دادند که صدها اسرائیلی را کشت و ارتش اسرائیل چندین هزار فلسطینی را کشت.
یکی از زندانیانی که آزاد خواهد شد، ایاد ابوالرب، فرمانده جهاد اسلامی است که به جرم سازماندهی بمبگذاریهای انتحاری در اسرائیل از سال ۲۰۰۳ تا ۲۰۰۵ که منجر به کشته شدن ۱۳ نفر شد، محکوم شده است.
مسنترین و طولانیترین زندانی که آزاد شده، سمیر ابو نعمه ۶۴ ساله، عضو فتح است که در سال ۱۹۸۶ از کرانه باختری دستگیر و به اتهام کاشت مواد منفجره محکوم شد. جوانترین آنها محمد ابو قطیش است که در سال ۲۰۲۲ در ۱۶ سالگی دستگیر و به جرم تلاش برای چاقوکشی محکوم شد.
حماس مدتهاست که به دنبال آزادی برغوثی است
رهبران حماس در گذشته از اسرائیل خواستهاند که برغوثی، رهبر رقیب سیاسی اصلی این گروه شبهنظامی، یعنی فتح، را به عنوان بخشی از هرگونه توافقی برای پایان دادن به جنگ در غزه آزاد کند. اما اسرائیل در تبادلات قبلی از این درخواست خودداری کرده است.
اسرائیل پس از آزادی یحیی سینوار، رهبر ارشد حماس در تبادل سال ۲۰۱۱، نگران تکرار تاریخ است. این زندانی قدیمی یکی از طراحان اصلی حمله ۷ اکتبر ۲۰۲۳ بود که آخرین جنگ در غزه را شعلهور کرد و پیش از کشته شدن توسط نیروهای اسرائیلی در سال گذشته، رهبری این گروه شبهنظامی را بر عهده داشت.
برغوثی ۶۶ ساله، یکی از معدود چهرههای مورد اجماع در سیاست فلسطین، به طور گسترده به عنوان جانشین بالقوه محمود عباس، رهبر مسن و نامحبوب تشکیلات خودگردان فلسطین که از سوی جامعه بینالمللی به رسمیت شناخته شده و بخشهایی از کرانه باختری را اداره میکند، دیده میشود. نظرسنجیها همواره نشان میدهند که برغوثی محبوبترین رهبر فلسطینی است.
برغوثی در سال ۱۹۵۹ در روستای کوبار در کرانه باختری متولد شد. او در حالی که در دانشگاه بیر زیت تاریخ و سیاست میخواند، به رهبری اعتراضات دانشجویی علیه اشغال اسرائیل کمک کرد. او به عنوان یک سازماندهنده در اولین قیام فلسطینیان که در دسامبر ۱۹۸۷ فوران کرد، ظاهر شد.
اسرائیل سرانجام او را به اردن تبعید کرد. او در دهه ۱۹۹۰ به عنوان بخشی از توافقنامههای صلح موقت که تشکیلات خودگردان فلسطین را ایجاد کرد و قرار بود راه را برای تشکیل یک کشور هموار کند، به کرانه باختری بازگشت.
پس از آغاز انتفاضه دوم، اسرائیل برغوثی - که در آن زمان رئیس فتح در کرانه باختری بود - را به رهبری گردانهای شهدای الاقصی، مجموعهای از گروههای مسلح مرتبط با فتح که حملاتی را علیه اسرائیلیها انجام میدادند، متهم کرد.
برغوثی هرگز در مورد ارتباط خود با این گردانها اظهار نظر نکرد. در حالی که او ابراز امیدواری کرد که یک کشور فلسطینی و اسرائیل در کنار هم در صلح باشند، گفت که فلسطینیها حق دارند در مواجهه با شهرکسازیهای فزاینده اسرائیل و خشونت ارتش علیه فلسطینیها، مقابله به مثل کنند.
او در سرمقالهای در سال ۲۰۰۲ در واشنگتن پست نوشت: «من تروریست نیستم، اما صلحطلب هم نیستم.»
کمی پس از آن، او توسط اسرائیل دستگیر شد. در دادگاه، او تصمیم گرفت از خود دفاع نکند زیرا صلاحیت دادگاه را به رسمیت نمیشناخت. او به جرم مشارکت در چندین حمله به قتل محکوم و به پنج حبس ابد محکوم شد، در حالی که از سایر حملات تبرئه شد.
در طول دوران حبسش، چهرهای وحدتبخش بود
در سال ۲۰۲۱، برغوثی فهرست خود را برای انتخابات پارلمانی ثبت کرد که بعداً لغو شد. چند سال قبل، او رهبری بیش از ۱۵۰۰ زندانی را در یک اعتصاب غذای ۴۰ روزه برای درخواست رفتار بهتر در سیستم زندانهای اسرائیل بر عهده داشت.
معین ربانی، همکار غیرمقیم در «دموکراسی برای جهان عرب اکنون» و سردبیر مشترک «جدالیه»، یک مجله آنلاین با تمرکز بر خاورمیانه، گفت: برغوثی نشان داد که میتواند حتی در حالی که با اسرائیلیها ارتباط برقرار میکند، پلهایی بین اختلافات فلسطینیان ایجاد کند.
او گفت برغوثی «به عنوان یک رهبر ملی معتبر دیده میشود، کسی که میتواند فلسطینیها را به شیوهای رهبری کند که عباس همواره در آن شکست خورده است.»
ربانی گفت اسرائیل «مشتاقانه از این امر اجتناب میکند»، زیرا سیاست آن سالها تفرقه انداختن بین فلسطینیها و ضعیف نگه داشتن دولت عباس بوده است. او افزود که عباس نیز از هرگونه آزادی برغوثی احساس خطر میکند.
ایال زیسر، معاون رئیس دانشگاه تلآویو و متخصص روابط اعراب و اسرائیل، گفت که برغوثی با فسادی که تشکیلات خودگردان فلسطین عباس را گرفتار کرده و بسیاری را علیه آن برانگیخته است، ارتباطی ندارد.
زیسر گفت که محبوبیت او میتواند نهادهای فلسطینی را تقویت کند، فکری وحشتناک برای دولت راستگرای اسرائیل که با هرگونه گامی به سوی تشکیل کشور مخالف است.
برغوثی آخرین بار در ماه اوت دیده شد، زمانی که ایتامار بن گویر، وزیر امنیت ملی راست افراطی اسرائیل، ویدئویی از خود منتشر کرد که در آن برغوثی را در داخل زندان سرزنش میکرد و میگفت اسرائیل با هر کسی که علیه کشور اقدام کند مقابله کرده و «او را از صحنه روزگار محو خواهد کرد».
سه شنبه ۲۲ مهر ۱۴۰۴ -
Tuesday 14 October 2025
|
ايران امروز |
سه شنبه ۲۲ مهر ۱۴۰۴ -
Tuesday 14 October 2025
|
ايران امروز |
سه شنبه ۲۲ مهر ۱۴۰۴ -
Tuesday 14 October 2025
|
ايران امروز |
خبرگزاری بلومبرگ / ۱۰ اکتبر ۲۰۲۵
ولادیمیر پوتین، رئیسجمهوری روسیه، بهدلیل عدم استقبال کافی رهبران عرب از برگزاری کنفرانسی که قرار بود جایگاه او را در منطقه تقویت کند، در آخرین لحظات برگزاری آن را به تعویق انداخت.
نخستین کنفرانس روسیه و کشورهای عرب قرار بود ۱۵ اکتبر در مسکو برگزار شود. به گفته فردی آگاه از روند آمادهسازی نشست که بهدلیل غیرعلنی بودن اطلاعات نخواست نامش فاش شود، کرملین این نشست را یکی از مهمترین ابتکارات سیاست خارجی سال دانسته و آن را فرصتی برای نشاندادن نفوذ و حمایت روسیه در جهان عرب به رهبران غربی، بهویژه دونالد ترامپ، رئیسجمهوری ایالات متحده، ارزیابی میکرد.
این منبع گفت، لغو ناگهانی نشست برای کرملین ناامیدکننده است، اما روسیه اطمینان دارد که میتواند آن را در زمان دیگری برگزار کند.
یوری اوشاکوف، مشاور سیاست خارجی پوتین، در گفتوگویی ویدیویی که در تلگرام منتشر شد، درباره احتمال برگزاری دوباره نشست گفت: «این موضوع بستگی به روند اجرای طرح ترامپ و سایر تحولات دارد. باید ببینیم دوستان عرب ما چه پیشنهادی دارند.»
کرملین شامگاه پنجشنبه بهطور رسمی اعلام کرد که برگزاری نشست به تعویق افتاده است، زیرا رؤسای کشورهای عربی بهدلیل اجرای طرح صلح پیشنهادی ترامپ برای اسرائیل و حماس قادر به سفر به مسکو نیستند. این اطلاعیه پس از گفتوگوی تلفنی پوتین با محمد شیاع السودانی، نخستوزیر عراق، منتشر شد.
پوتین روز جمعه در شهر دوشنبه، پایتخت تاجیکستان، به خبرنگاران گفت که تعویق نشست به ابتکار خودش صورت گرفته است: «من این تصمیم را گرفتم چون نمیخواهم در فرایندی که ما امیدواریم آغاز شده، اختلال ایجاد کنم.»
این تعویق نشان میدهد بخش زیادی از جهان عرب اکنون بیشتر تمایل دارد روابط خود را با دونالد ترامپ گسترش دهد؛ کسی که از امتناع پوتین از پایان دادن به تهاجم روسیه به اوکراین، علیرغم تلاشهای دیپلماتیک آمریکا، بهشدت ناخشنود شده است.
الکساندر گابویف، مدیر مرکز کارنگی روسیه و اوراسیا در برلین گفت: «با توجه به تلاشهای اخیر ترامپ برای افزایش فشار بر کرملین، برای روسیه مفید بود اگر میتوانست نشان دهد که منزوی نیست و دوستان بانفوذی دارد.»
روسیه دستکم از آوریل امسال، زمانی که پوتین نخستین بار طرح برگزاری نشست را اعلام کرد، در حال آمادهسازی این رویداد بود. کرملین از سران ۲۲ کشور عربی برای شرکت در این نشست دعوت کرده بود که قرار بود تحت شعار «همکاری برای صلح، ثبات و امنیت» برگزار شود. همچنین در سوم اکتبر وبسایت رسمی این کنفرانس راهاندازی شد.
با این حال تا روز سهشنبه، تنها چند تن از رهبران، از جمله احمد الشرع رئیسجمهوری سوریه و دبیرکل اتحادیه عرب، مشارکت خود را قطعی کرده بودند. رهبران کشورهای تأثیرگذار منطقه از جمله محمد بن سلمان ولیعهد عربستان سعودی، محمد بن زاید آل نهیان رئیسجمهوری امارات متحده عربی و عبدالفتاح السیسی رئیسجمهوری مصر هنوز بهطور رسمی حضور خود را تأیید نکرده بودند.
کرملین روز جمعه اعلام کرد که نشست احتمالاً به ماه نوامبر موکول خواهد شد.
ترامپ روز پنجشنبه تهدید کرد که تحریمهای بیشتری علیه روسیه اعمال خواهد کرد. همزمان او از رهبران عرب بهدلیل نقشی که در پیشبرد طرح صلح با حماس در هفتههای اخیر ایفا کردهاند، تمجید نمود.
رئیسجمهوری آمریکا ماه گذشته در نیویورک با مقامهای عرب دیدار کرد؛ گفتوگوهایی که به گفته منابع آمریکایی، نقش مهمی در فراهم شدن زمینه برای ارائه طرح صلحی از سوی واشنگتن داشته که احتمال پذیرش آن از سوی طرفین وجود دارد.
واسیلی کوزنتسوف، معاون مؤسسه مطالعات خاورشناسی در آکادمی علوم روسیه، گفت: «در مرحله نخست اجرای طرح ترامپ، اوضاع بسیار حساس است، بنابراین نه کشورهای عربی و نه مسکو علاقهای به افزودن بار سیاسی جدید با پیوند دادن روابط عربی–روسی با طرح آمریکایی حلوفصل مناقشه غزه ندارند.»
نفوذ کرملین در منطقه از مدتی پیش رو به کاهش است، زیرا جنگ در اوکراین بخش قابل توجهی از ظرفیت نظامی، اقتصادی و دیپلماتیک روسیه را به خود مشغول کرده است. سقوط رژیم بشار اسد، دیکتاتور سوریه، در اواخر سال گذشته نیز حضور روسیه در خاورمیانه را بیشتر تضعیف کرد؛ در حالیکه ایالات متحده و چین در حال گسترش نقش خود در منطقه و تقویت جایگاهشان هستند.
روابط روسیه با کشورهای حوزه خلیج فارس، بهویژه عربستان سعودی، برای تأمین انرژی جهانی اهمیت زیادی دارد، زیرا هر دو از اعضای کلیدی سازمان کشورهای صادرکننده نفت (اوپک) هستند.
آندری کولسنیکوف، تحلیلگر سیاسی مستقر در مسکو، گفت: «پوتین میخواست به همه نشان دهد که رهبر “اکثریت جهانی” است، اما اکثریتی بدون حضور جهان عرب چه معنایی دارد؟ او میخواهد نقشی به بزرگی اتحاد شوروی در منطقه داشته باشد، اما از منابع لازم برای این هدف برخوردار نیست.»
پوتین این هفته در دوشنبه برای شرکت در نشست سران کشورهای عضو همسود (کشورهای مشترکالمنافع) حضور دارد؛ گروهی که از اتحاد برخی جمهوریهای سابق شوروی تشکیل شده است. کولسنیکوف افزود: «اما حتی همین کشورها نیز بهطور طبیعی سیاستهای چندجانبه خود را دنبال میکنند.»
سه شنبه ۲۲ مهر ۱۴۰۴ -
Tuesday 14 October 2025
|
ايران امروز |
● طی ۷۲ ساعت، حماس گروگانهای زنده حاضر در غزه را تحویل میدهد.
● ایجاد مکانیزمی برای تبادل اطلاعات درباره گروگانها بین حماس و اسرائیل از طریق میانجیها و صلیب سرخ.
● اعزام هیأتی مصری به گذرگاه عوفر، جایی که اسرا گردهم میآیند، برای تأیید اسامی کسانی که قرار است آزاد شوند.
● ورود حداقل ۶۰۰ کامیون در روز فوراً پس از امضای توافق.
● این کامیونها شامل کمکها و کالاهای بخش خصوصی و ۵۰ کامیون سوخت و گاز هستند.
● شمارش کامیونها بهصورت هفتگی انجام میشود بهنحوی که حداقل ۴٬۲۰۰ کامیون در هفته باشد.
● آژانسهای سازمان ملل و سایر سازمانها دریافت و توزیع کمکها را بر عهده خواهند داشت.
● تضمین آزادی حرکت کامیونها از شمال و جنوب از طریق خیابانهای الرشید و صلاحالدین.
● اولویت در ورود در دورهٔ نخست با مواد غذایی و اقلام پزشکی و هر آنچه مربوط به اسکان است.
● آغاز تعمیر خطوط آب و فاضلاب و بازسازی بیمارستانها، نانواییها و جادهها.
● راهاندازی گذرگاه رفح در هر دو جهت مطابق توافق ۱۹ ژانویهٔ ۲۰۲۵.
● هماهنگی برای آغاز بهکار نیروگاه برق و یافتن مکانیزمی برای تأمین سوخت آن.
● گسترش برپایی اردوگاهها در نوار غزه برای پذیرش آوارگان و تأمین معیشت آنها.
● ورود تجهیزات لازم برای پاکسازی آوار، بهشرط تعیین وظایف روشن برای آنها.
● تشکیل کمیتهٔ اتاق عملیات متشکل از مصر، قطر، ترکیه، ایالات متحده، اسرائیل و حماس برای پیگیری.
● ارسال فهرستی از دادههای در دسترس حماس دربارهٔ اسرأی اسرائیلیِ زنده و فوتشده.
● پیگیری با اتاق عملیات و بهویژه دکتر سهیل هندی برای رفع هر اشکال در فرایند تحویل.
● ارتباط با اتاق عملیات و دکتر سهیل هندی برای تعیین ساعت تحویل و تضمین شرط همزمانی.
● هیأتی مصری همراه صلیب سرخ از زندانهای عوفر و کتزیعوت بازدید میکند تا از اسامی اسرای فلسطینی اطمینان حاصل شود.
● بهطور همزمان، حماس در نوار غزه و با هماهنگی صلیب سرخ اسرای اسرائیلی را تحویل میدهد.
● وقتی اقدامات در هر دو طرف کامل شد، خودروهایی که اسرای طرفین را حمل میکنند حرکت خواهند کرد.
سه شنبه ۲۲ مهر ۱۴۰۴ -
Tuesday 14 October 2025
|
ايران امروز |
سه شنبه ۲۲ مهر ۱۴۰۴ -
Tuesday 14 October 2025
|
ايران امروز |
سه شنبه ۲۲ مهر ۱۴۰۴ -
Tuesday 14 October 2025
|
ايران امروز |
سه شنبه ۲۲ مهر ۱۴۰۴ -
Tuesday 14 October 2025
|
ايران امروز |
سنای ایالات متحده با اکثریت آرا به بندی در لایحه بودجه وزارت دفاع رأی موافق داد که خواستار لغو «قانون سزار» تا پایان سال جاری است و راه را برای پایان دادن به سالها تحریمهای سخت اقتصادی علیه سوریه، ناشی از اقدامات رژیم برکنار شده، هموار میکند.
«قانون حمایت از غیرنظامیان سوری» که به طور معمول با عنوان «قانون سزار» شناخته میشود، در اواخر سال ۲۰۱۹ بر اساس شهادتها و تصاویر افشاشده از داخل بازداشتگاههای رژیم سابق که جنایات علیه بشریت را مستند میکرد، به تصویب رسید. این قانون از سال ۲۰۲۰ اجرا شد و بخشی از مجموعه تحریمهای آمریکا برای اعمال فشار بر رژیم پیشین، تعمیق انزوای مالی، اقتصادی و سیاسی آن و مجازات حامیانش به منظور توقف اقدامات سرکوبگرانه علیه مردم سوریه و واداشتن آن به پذیرش راهحل سیاسی مبتنی بر قطعنامه ۲۲۵۴ شورای امنیت سازمان ملل بود.
فشار بر رژیم سابق برای توقف جنایات
این قانون دستور مسدودسازی داراییها و ممنوعیت مبادلات مالی را صادر کرد و تحریمهای دهساله اقتصادی بر افراد و نهادهای وابسته به رژیم سابق و دستاندرکاران جنایات جنگی اعمال نمود. همچنین هرگونه تعامل مالی با شخصیتهای بانفوذ نزدیک به رژیم را ممنوع ساخت و هر شخص یا نهاد سوری و خارجی را که در بخشهایی چون انرژی، هواپیمایی، ساختمانسازی و بانکداری سرمایهگذاری یا فعالیت میکرد، مشمول مجازات دانست.
رژیم پیشین تلاش کرد با اجرای پروژههای موسوم به بازسازی این قانون را دور بزند، اما «قانون سزار» همه مشارکتکنندگان در چنین ابتکاراتی را به طور قاطع تحریم کرد. با این حال، استثنائاتی برای حمایت از غیرنظامیان سوری لحاظ شد که معاملات بشردوستانه مرتبط با مواد غذایی، دارو و تجهیزات پزشکی را مجاز میکرد.
نقش محوری دیپلماسی سوریه در لغو قانون
دیپلماسی سوریه نقش اصلی را در لغو قانون سزار ایفا کرد و بر راهبرد سیاسی تدریجی برای بازسازی اعتماد بینالمللی و برچیدن رژیم تحریمها تکیه داشت. این دیپلماسی با رویکردی عملگرایانه و غیرتقابلی، بر گفتوگو و گشودگی تأکید کرد و در عین حال بر حاکمیت ملی اصرار ورزید و دخالت خارجی را رد نمود. این موضعگیری به نرمتر شدن دیدگاههای بینالمللی، بهویژه در کنگره آمریکا، کمک کرد؛ جایی که ارزیابی مجددی نسبت به کارآمدی تحریمها آغاز شد.
دیپلماتهای سوری همچنین با جامعه سوری در ایالات متحده، بهویژه از طریق «شورای سوری-آمریکایی»، هماهنگی داشتند؛ نهادی که با اعضای کنگره رایزنی کرد و گزارشهایی درباره تأثیرات انسانی تحریمها بر مردم سوریه ارائه داد. این اقدامات در تغییر فضای سیاسی واشنگتن مؤثر بود.
گشودن راه برای بازسازی آنچه رژیم سابق ویران کرد
لغو قانون سزار راه را برای بازگشت سرمایهگذاران خارجی، بهویژه از کشورهای عربی و غربی، به بازار سوریه پس از سالها انزوا باز میکند. این اقدام روند رفع محدودیتها بر بخشهای حیاتی چون انرژی، ساختوساز و بانکداری را—بهویژه در شهرهای جنگزده—تسریع خواهد کرد. همچنین ورود ارز خارجی میتواند ثبات نرخ برابری لیره سوری در برابر ارزهای دیگر را تقویت کرده و قدرت خرید شهروندان را بهبود بخشد.
لغو این قانون همچنین انتقال پول از سوی سوریهای خارج از کشور به خانوادههایشان را آسانتر کرده و به تقویت اقتصاد داخلی کمک میکند. این امر جامعه مهاجر سوری را به بازگشت یا سرمایهگذاری در پروژههای توسعهای داخل کشور تشویق میکند و سازمانهای امدادرسان بینالمللی را برای گسترش فعالیتها بدون نگرانی از تحریمها برمیانگیزد. این تحولات پیشبینی میشود که شرایط اقتصادی سوریه را بهبود بخشیده و از شدت مشکلات روزمره مردم بکاهد.
سه شنبه ۲۲ مهر ۱۴۰۴ -
Tuesday 14 October 2025
|
ايران امروز |
سه شنبه ۲۲ مهر ۱۴۰۴ -
Tuesday 14 October 2025
|
ايران امروز |
نیویورک تایمز / ۱۰ اکتبر ۲۰۲۵
بر اساس وصیت آلفرد نوبل، جایزهی نوبل باید به کسانی اهدا شود که «در سال گذشته، بیشترین خدمت را به بشریت کرده باشند». توجه کنید به واژهی «سال گذشته»؛ بنابراین ما کسانی که معتقدیم دونالد ترامپ به خاطر نقش خود در پایان دادن (یا دستکم توقف موقت) جنگ غزه سزاوار جایزهی نوبل صلح است، باید تا زمان اعلام جوایز سال آینده صبر کنیم.
البته نباید نفس در سینه حبس کنیم.
در همین حال، کمیتهی نوبل نروژ در انتخاب امسال خود تصمیمی درست گرفت و جایزهی صلح روز جمعه را به ماریا کورینا ماچادو، رهبر ۵۸ سالهی اپوزیسیون ونزوئلا که اکنون از رژیم نیکلاس مادورو در خفا زندگی میکند، اعطا کرد. این تصمیم، در عین حال، نوعی کیفرخواست علیه همان رژیم و کارنامهی ۲۶ سالهی ویرانگر آن نیز بود؛ کارنامهای که به نام «سوسیالیسم بولیواری» و با حمایت سادهدلانهی بسیاری از ترقیخواهان غربی رقم خورده است.
ماچادو در واقع شایستهی دریافت جایزهی نوبل از سال گذشته بود؛ زمانی که دولت مانع نامزدیاش برای ریاستجمهوری شد و او از ادموندو گونزالس، نامزدی فراجناحی، حمایت کرد و به یکپارچگی صفوف اپوزیسیون که پیشتر دچار شکاف بود، کمک چشمگیری نمود. بر پایهی نظرسنجیهای مستقل، گونزالس در انتخابات با نسبت بیش از دو به یک پیروز شد، اما مادورو نتیجه را نادیده گرفت، خود را برای شش سال دیگر در قدرت نگه داشت و در این میان نزدیک به دو هزار مخالف سیاسی را روانهی زندان کرد.
دوران فعالیت ماچادو به عنوان مخالف، بیش از بیست سال پیش آغاز شد؛ زمانی که او به دلیل نگرانی از روند تضعیف نظام دموکراتیک ونزوئلا توسط هوگو چاوز، سلفِ مادورو، گروهی برای نظارت بر انتخابات تأسیس کرد. در سال ۲۰۰۵، رژیم چاوز او را به جرم خیانت متهم کرد، زیرا از برگزاری همهپرسی برکناری رئیسجمهور حمایت کرده بود. در سال ۲۰۱۴ نیز دوباره به اتهام خیانت به کشور، این بار به دلیل شرکت در اعتراضهای ضدحکومتی، تحت پیگرد قرار گرفت. در سال ۲۰۲۴، او یادداشتی در روزنامهی «وال استریت ژورنال» منتشر کرد و نوشت: «این یادداشت را از محل اختفا مینویسم، در حالی که برای جان و آزادی خود و هممیهنانم از دیکتاتوری نیکلاس مادورو بیمناکم.»
این سابقهی دوراندیشی و شجاعت در تضادی آشکار و شرمآور قرار دارد با سادهباوری همراهان غربی آن رژیم. از جمله، نائومی کلاین، نویسندهی کانادایی، که در سال ۲۰۰۷ چاوز را ستود زیرا به گفتهی او ونزوئلا را به کشوری تبدیل کرده بود که در آن «شهروندان دوباره به قدرت دموکراسی برای بهبود زندگیشان ایمان آوردهاند»؛ چسا بودن، دادستان پیشین سانفرانسیسکو، که در سال ۲۰۰۹ از «پایبندی چاوز به روند دموکراتیک» تمجید کرد، در حالی که او «درِ ماندگاری مادامالعمر در قدرت را بر خود گشود»؛ و جرمی کوربین، رهبر پیشین حزب کارگر بریتانیا، که در سال ۲۰۱۳ از چاوز به خاطر اینکه «نشان داد فقرا اهمیت دارند» و به دلیل «سهم عظیم او در ونزوئلا و در سراسر جهان» ستایش نمود.
از زمانی که فاجعهی چاویسم آشکار شد — افزایش سرسامآور نرخ قتل، گسترش گرسنگی و قحطی، فرار میلیونها شهروند عادی از کشور با پای پیاده، و متهم شدن رهبران حکومت به ثروتاندوزی از راه قاچاق مواد مخدر — بیشتر آن هواداران سابق، خاموش شدهاند. نائومی کلاین گویا به زحمت چیزی دربارهی «پوپولیسم نفتی» رژیم گفته، اما به وام از شعاری که در اردوگاه خود او رایج است باید گفت: در مورد ونزوئلا، «سکوت، نوعی خشونت است». چشم بستن بر این فاجعه، تنها به تداوم آن کمک میکند.
اما چه باید کرد؟
من در یادداشتی در ژانویه اشاره کردم که هر آنچه تاکنون آزموده شده، شکست خورده است. انتخابات؟ دزدیده شده. تحریمها؟ بیاثر. حکم بازداشت و جایزه برای سران رژیم؟ همانطور. اعطای نوبل به ماچادو توجهها را تا حدی به سرکوب رژیم جلب خواهد کرد، اما همانگونه که سایر برندگان ناراضیِ این جایزه میدانند، اثر آن احتمالاً زودگذر و اندک خواهد بود. جایزهی صلح سال ۲۰۲۱ به دمیتری موراتوف، سردبیر روزنامهی مستقل روسی «نوایا گازتا»، نتوانست پایههای حکومت ولادیمیر پوتین را بلرزاند؛ و جایزهی سال ۲۰۲۳ به نرگس محمدی، فعال حقوق بشر ایرانی، نتوانست آزادی او از زندان جمهوری اسلامی را در پی داشته باشد.
در نتیجه، تنها گزینهای که به نظر میرسد دولت ترامپ هر چه بیشتر به آن تمایل پیدا میکند، تغییر رژیم است.
بهترین راه تحقق این هدف، ارائهی گزینهای مشابه «گزینهی بشار اسد» برای مادورو و اطرافیان نزدیک اوست: تبعید دائمی به کشوری دوست — اگر نه روسیه، احتمالاً کوبا. این پیشنهاد میتواند با طرح عفو عمومی برای مقامات غیرنظامی و نظامی ردهپایین رژیم همراه شود، مشروط بر آنکه سوگند وفاداری به یک دولت دموکراتیک با رهبری منتخب مشروع یاد کنند.
به نظر میرسد این دقیقاً هدف اصلی سیاست «دیپلماسی قایقهای توپدار» ترامپ در کارائیب باشد: ایجاد ترس کافی تا «بدها» فرار کنند. ماچادو نیز همین نظر را دارد؛ او هفتهی گذشته به بیبیسی گفت: «مادورو و دارودستهاش نخواهند رفت مگر آنکه بفهمند تهدیدی واقعی وجود دارد و اوضاع هر روز برایشان بدتر خواهد شد.» اما این خود مستلزم آن است که دولت ترامپ آمادهی تشدید اقدامات خود باشد، تا جایی که به مرز رویارویی نظامی تمامعیار برسد.
چنین اقدامی بیتردید خطرهایی مرگبار و انکارناپذیر در پی خواهد داشت — هم برای ونزوئلاییها و هم برای آمریکاییها. همچنین ممکن است باعث شود جایزهی نوبل صلح، که ترامپ مدتها در پی آن بوده، برای همیشه از دسترس او دور بماند.
با این حال، جایزههایی برای صلح وجود دارد که از نوبل والاترند — جایزهای که هیچگاه نصیب وینستون چرچیل، فرانکلین روزولت، هری ترومن یا دیگر چهرههای بزرگ تاریخ نشد؛ همان کسانی که میدانستند مسیر رسیدن به صلح همیشه از دل خودِ صلح نمیگذرد. اگر بهایی که ترامپ باید برای پایان دادن به هول ویرانگر رژیم مادورو بپردازد، چشمپوشی از جایزه برای خودش باشد، میتواند در این حقیقت آرامش یابد که ماچادو جایزهاش را به «مردم رنجدیدهی ونزوئلا و به رئیسجمهور ترامپ برای حمایت قاطعانهاش» تقدیم کرده است.
اکنون زمان عمل است.
■ ترامپ مکررا و با اصرار خواست که مردم غزه آنجا را ترک کنند و به “هر کجا دلشان میخواهد” بروند چون او میخواهد غزه را به یک “ریورا”ی پولساز تبدیل کند. همین همراهی بیچون و چرای او با دولت راست اسرائیل چراغ سبز بود تا دولت افراطی اسرائیل پاکسازی فیزیکی غزه را با هجوم نظامی آغاز کند. و زمانی که قتل عام روزمره غزه افکار عمومی جهانیان را تا مرزهای مقابله به حرکت درآورد و پروژه تخلیه را (دست کم موقتا) به شکست کشانید، پس حالا میماند بهره برداری تبلیغاتی از صلح غزه، که البته در مقابل توقف کشتار روزمره کسی اعتراض به این تبلیغات دروغین نمیکند، اما فراموش هم نمیشود.
کارنامه صلح ترامپ را در خود امریکا جستجو کنید که شیکاگو را منطقه جنگی خواند و گفت شهردار و فرماندار آنجا باید دستگیر شوند، در قطبی کردن خشونتآمیز، که کشور آمریکا را به سمت جنگ داخلی سوق میدهد.
گویاترین خبر، اظهار نظر پوتین بود که گفت جایزه نوبل شایستگی لازم برای ترامپ را ندارد و ارزش کارهای ترامپ بالاتر از این چیزهاست!!
با احترام، پیروز
سه شنبه ۲۲ مهر ۱۴۰۴ -
Tuesday 14 October 2025
|
ايران امروز |
سه شنبه ۲۲ مهر ۱۴۰۴ -
Tuesday 14 October 2025
|
ايران امروز |
بریتانیا، فرانسه و آلمان روز جمعه در بیانیهای مشترک اعلام کردند که قصد دارند گفتوگوهای متوقفشده هستهای با ایران و ایالات متحده را از سر بگیرند.
این اعلامیه نزدیک به دو هفته پس از آن منتشر شده که تحریمهای سازمان ملل علیه ایران در چارچوب سازوکار موسوم به «بازگشت خودکار تحریمها» که به ابتکار سه کشور اروپایی آغاز شده بود، دوباره لازمالاجرا شد.
سه کشور اروپایی در بیانیه مشترک خود تأکید کردند: «ما مصمم هستیم مذاکرات با ایران و ایالات متحده را به سوی توافقی جامع، پایدار و قابل راستیآزمایی از سر بگیریم؛ توافقی که تضمین کند ایران هرگز به سلاح هستهای دست نخواهد یافت.»
سخنگوی وزارت امور خارجه ایران، اسماعیل بقایی، روز دوشنبه اظهار داشت که «در حال حاضر هیچ برنامهای برای مذاکره نداریم.»
او افزود که ایران در حال بررسی «پیامدها و آثار» از سرگیری تحریمهاست.
بقایی گفت: «البته دیپلماسی، به معنای حفظ تماسها و رایزنیها، ادامه خواهد داشت.»
وی افزود: «هر زمان احساس کنیم دیپلماسی میتواند مؤثر باشد، تصمیمهایی متناسب با منافع و اولویتهای کشور اتخاذ خواهیم کرد.»
کشورهای غربی، به رهبری ایالات متحده و با همراهی اسرائیل، ایران را به تلاش برای دستیابی به سلاحهای هستهای متهم میکنند؛ اتهامی که تهران همواره آن را رد کرده است.
ایالات متحده در تاریخ ۲۲ ژوئن تأسیسات هستهای ایران را بمباران کرد و به کارزار هوایی اسرائیل علیه اهداف مختلف در داخل ایران پیوست.
فرانسه، آلمان و بریتانیا – که در چارچوب مذاکرات با ایران به عنوان «سه کشور اروپایی» یا «E3» شناخته میشوند – در بیانیه روز جمعه خود اعلام کردند که «بهکارگیری سازوکار بازگشت خودکار تحریمها تصمیم درستی بود.»
آنها افزودند: «برنامه هستهای ایران تهدیدی جدی برای صلح و امنیت جهانی بهشمار میرود.»
متن بیانیه رهبران فرانسه، آلمان و بریتانیا:
ما از توافق حاصلشده درباره آتشبس در خاورمیانه، برنامهریزی برای آزادی گروگانها، و ازسرگیری کمکهای بشردوستانه به جمعیت غیرنظامی غزه استقبال میکنیم.
ما از رهبری رئیسجمهور ترامپ در این موضوع، تلاشهای دیپلماتیک میانجیگران یعنی مصر، قطر و ترکیه، و همچنین حمایت حیاتی کشورهای منطقه برای تضمین این توافق قدردانی مینماییم. اکنون اجرای کامل و بدون تأخیر تعهدات از سوی همه طرفها از اهمیت بالایی برخوردار است. ما آمادگی خود را برای حمایت از مذاکرات بیشتر درباره مراحل بعدی این طرح و مشارکت در آن اعلام میکنیم.
در چارچوب این تلاشها، توافق داریم که شورای امنیت سازمان ملل باید حمایت کامل خود را از این طرح اعلام کرده و اجرای آن را پشتیبانی کند.
ما متعهد میشویم که بستههای کمک بشردوستانه مؤثر را از طریق نهادهای سازمان ملل متحد، به محض اجرایی شدن آتشبس، ارائه کنیم.
در خصوص ایران، توافق داریم که فعالسازی سازوکار بازگشت تحریمها تصمیمی درست بوده است. برنامه هستهای ایران تهدیدی جدی برای صلح و امنیت جهانی محسوب میشود. ما مصمم هستیم که مذاکرات با ایران و ایالات متحده را برای دستیابی به توافقی جامع، پایدار و قابل راستیآزمایی که تضمین کند ایران هرگز به سلاح هستهای دست نخواهد یافت، از سر بگیریم. ما از همه کشورهای عضو سازمان ملل میخواهیم که به محدودیتهایی که از طریق سازوکار بازگشت تحریمها دوباره اعمال شدهاند، پایبند باشند.
در مورد اوکراین، ما حملات تشدیدشده روسیه در اوکراین و هدفگیری سیستماتیک زیرساختهای حیاتی ملی را که برای تأمین روشنایی و گرما برای غیرنظامیان اوکراینی در فصل زمستان ضروری هستند، محکوم میکنیم.
ما فشارها بر روسیه را افزایش خواهیم داد، چرا که رئیسجمهور پوتین همچنان به تاکتیکهای تعللآمیز و حملات نفرتانگیز در پاسخ به مذاکرات صلح ادامه میدهد.
در همین راستا، ما آمادهایم تا بهصورت هماهنگ از ارزش داراییهای دولتی روسیه که مسدود شدهاند، برای حمایت از نیروهای مسلح اوکراین استفاده کنیم و بدین ترتیب روسیه را به میز مذاکره بکشانیم. هدف ما انجام این اقدام در همکاری نزدیک با ایالات متحده آمریکا است.
ما توافق داریم که سازوکارهای جسورانه و نوآورانه بیشتری را برای افزایش هزینههای جنگ روسیه و تشدید فشارها توسعه دهیم. این اقدامات شامل پیشبرد اقدامات علیه ناوگان سایه روسیه نیز خواهد بود.
کشورهای ما همچنان با قاطعیت از اوکراین حمایت خواهند کرد، از جمله از طریق ائتلاف داوطلبان.
در سال ۲۰۱۵، ایالات متحده به همراه سه کشور اروپایی، روسیه و چین، با ایران توافقی امضا کردند که طبق آن، برنامه هستهای ایران تحت مقررات مشخصی قرار میگرفت و در مقابل، تحریمها لغو میشد.
اما دونالد ترامپ، رئیسجمهور وقت آمریکا، در نخستین دوره ریاستجمهوری خود در سال ۲۰۱۸ تصمیم گرفت ایالات متحده را از توافق خارج کرده و تحریمهای آمریکا را دوباره اعمال کند.
در واکنش، ایران از بخشی از تعهدات خود، بهویژه در زمینه غنیسازی اورانیوم، عقبنشینی کرد.
بر اساس گزارش آژانس بینالمللی انرژی اتمی (IAEA)، ایران تنها کشوری است که بدون داشتن برنامه تسلیحات هستهای، اورانیوم را تا سطح ۶۰ درصد غنیسازی میکند؛ سطحی که به آستانه ۹۰ درصد مورد نیاز برای ساخت بمب نزدیک است و بسیار بالاتر از حدی است که برای استفادههای صلحآمیز هستهای لازم است.
سه شنبه ۲۲ مهر ۱۴۰۴ -
Tuesday 14 October 2025
|
ايران امروز |
نیدال المغربی، استیو هالند و اندرو میلز
خبرگزاری رویترز / ۱۰ اکتبر ۲۰۲۵
حماس بارها دونالد ترامپ را «نژادپرست»، «نسخهای برای هرجومرج» و مردی با «تصوری پوچ از غزه» خوانده است.
اما یک تماس تلفنی غیرمنتظره در ماه گذشته، بنا به گفتهی دو مقام فلسطینی، به متقاعد شدن حماس کمک کرد که رئیسجمهور آمریکا شاید بتواند اسرائیل را به اجرای توافق صلح وادارد ــ حتی اگر این گروه همهی گروگانهایی را که اهرم فشارش در جنگ غزه بودند، آزاد کند.
در آن تماس تلفنی که در همان زمان بهطور گسترده رسانهای شد، ترامپ پس از دیداری در کاخ سفید در ماه سپتامبر، بنیامین نتانیاهو نخستوزیر اسرائیل را پای تلفن آورد تا از نخستوزیر قطر بابت حملهی هوایی اسرائیل به یک مجتمع مسکونی در دوحه ــ محل اقامت رهبران سیاسی حماس ــ عذرخواهی کند.
به گفتهی دو مقام فلسطینی، نحوهی واکنش ترامپ به بمباران قطر ــ که در رسیدن به هدف خود برای کشتن مقامهای حماس از جمله خالد الحیّه، مذاکرهکنندهی ارشد گروه ناکام ماند ــ باعث شد حماس بیشتر باور کند که او توان ایستادگی در برابر نتانیاهو را دارد و در پایان دادن به جنگ غزه جدی است.
اکنون، پس از آنکه این گروه در روز چهارشنبه با آتشبس میانجیگریشده از سوی ترامپ موافقت کرده، اعتماد بیشتری به وعدهی مردی نشان داده که همین امسال پیشنهاد داده بود فلسطینیها از غزه بیرون رانده شوند و این منطقه به یک اقامتگاه ساحلی تحت کنترل آمریکا تبدیل شود.
بر اساس این توافق که از روز جمعه اجرایی شد، حماس پذیرفت گروگانهای خود را آزاد کند، بیآنکه توافقی دربارهی خروج کامل اسرائیل حاصل شده باشد. دو مقام فلسطینی دیگر از درون حماس اذعان کردند که این تصمیم قماری پرریسک است، زیرا بر این باور استوار است که رئیسجمهور آمریکا آنقدر درگیر این توافق خواهد بود که اجازه ندهد شکست بخورد.
یکی از مقامهای حماس گفت رهبران این گروه بهخوبی آگاهند که قمارشان ممکن است نتیجهی معکوس بدهد. آنان نگراناند که پس از آزادی گروگانها، اسرائیل دوباره عملیات نظامی خود را از سر گیرد ــ همانگونه که پس از آتشبس ماه ژانویه، که تیم ترامپ نیز در آن نقشی فعال داشت، رخ داد.
با این حال، در جریان گفتوگوهای غیرمستقیم با اسرائیل در مرکز همایشهای شهر ساحلی شرمالشیخ در کنار دریای سرخ، حضور نزدیکترین مشاوران ترامپ و چهرههای بانفوذ منطقهای برای حماس اطمینانبخش بود و این گروه را به امضای آتشبس واداشت، هرچند بسیاری از خواستههای اصلیاش، از جمله گامهایی به سوی تشکیل یک دولت فلسطینی، همچنان بلاتکلیف مانده است.
یکی از مقامهای حماس به خبرگزاری رویترز گفت: «اشتیاق ترامپ در فضای سالن کنفرانس بهطور محسوسی احساس میشد.» به گفتهی یک مقام ارشد آمریکایی، ترامپ شخصاً سه بار در جریان نشست ماراتونی تماس تلفنی گرفت، و دامادش جرد کوشنر و فرستادهاش استیو ویتکاف میان مذاکرهکنندگان اسرائیلی و قطری در رفتوآمد بودند.
بیاطمینانی نسبت به مراحل بعدی
گرچه این توافق ممکن است مسیر پایان جنگی را که از حملهی حماس به اسرائیل در ۷ اکتبر ۲۰۲۳ آغاز شد هموار کند، اما هیچ تضمینی وجود ندارد که مراحل بعدی پیشبینیشده در طرح ۲۰ مادهای ترامپ برای غزه تحقق یابد.
دو مقام فلسطینی و یک منبع دیگر مطلع از مذاکرات گفتند عملکرد ترامپ در مواجهه با بمباران قطر و نیز در مدیریت آتشبسی که به جنگ ۱۲روزهی اسرائیل و ایران در ماه ژوئن پایان داد، باعث شد مذاکرهکنندگان حماس اطمینان یابند که رئیسجمهور آمریکا اجازه نخواهد داد اسرائیل بلافاصله پس از آزادی گروگانها دوباره به جنگ بازگردد.
برای این گزارش، رویترز با پنج مقام فلسطینی از جمله سه نفر از حماس، دو مقام ارشد آمریکایی و پنج منبع دیگر آشنا با روند مذاکرات گفتوگو کرده است.
به گفتهی منبعی در واشنگتن که از موضوع آگاه است، مشاوران ترامپ فرصت را مناسب دیدند تا خشم او از نتانیاهو بر سر حمله به قطر را به اهرم فشاری برای واداشتن نخستوزیر اسرائیل به پذیرش چارچوبی برای پایان جنگ غزه تبدیل کنند.
یک مقام ارشد کاخ سفید گفت ترامپ که روابط نزدیکی با کشورهای حوزهی خلیج فارس ــ بازیگران کلیدی در بسیاری از سیاستهای دیپلماتیک و اقتصادی گستردهتر او ــ برقرار کرده، امیر قطر را «دوست خود» میداند و از دیدن تصاویر آن حمله در تلویزیون ناخشنود بود. این مقام افزود که آن حادثه به نقطهی عطفی بدل شد که «جهان عرب را حول یک موضع واحد گرد آورد».
به گفتهی یک مقام فلسطینی در غزه که در جریان مذاکرات و میانجیگریها قرار داشت، وعدهی علنی ترامپ مبنی بر اینکه چنین حملاتی از سوی اسرائیل علیه قطر دیگر تکرار نخواهد شد، برای حماس و دیگر بازیگران منطقهای اعتبارآور بود.
یوناتان رینهولد از دپارتمان مطالعات سیاسی دانشگاه بارایلان اسرائیل گفت: «اینکه او به قطر تضمین امنیتی داد که اسرائیل بار دیگر به آن حمله نخواهد کرد، اعتماد حماس را نسبت به پایداری آتشبس افزایش داده است.»
به گفتهی مقام فلسطینی در غزه، حماس همچنین به یاد داشت که ترامپ علناً دستور توقف درگیری میان ایران و اسرائیل را صادر کرد ــ از جمله زمانی که او در پلتفرم «تروث سوشال» خود خواستار آن شد که هواپیماهای اسرائیلی از اجرای حملهی برنامهریزیشده به ایران منصرف شوند و «برگردند و به پایگاه بازگردند»؛ دستوری که تنها چند ساعت پس از اعلام آتشبس در جنگ ۱۲روزهی ژوئن صادر شد.
همان مقام افزود: «گرچه این رفتار نمایشی بهنظر میرسد، اما او همان کاری را که میگوید انجام میدهد.» این موضوع، به گفتهی او، نشان داد که ترامپ مایل است اسرائیل را به رعایت آتشبس وادارد.
مذاکرات در روز سهشنبه به بنبست رسیده بود
ترامپ در ۲۹ سپتامبر، همزمان با دیدار نتانیاهو از کاخ سفید، طرح جامع خود را اعلام کرد و حماس چهار روز بعد با شرایطی محدود، موافقت اولیهاش را اعلام نمود؛ اقدامی که رئیسجمهور آمریکا آن را چراغ سبز تلقی کرد.
به گفتهی یکی از مقامهای آگاه از روند گفتوگوها، تا روز سهشنبه، مذاکرات دربارهی نحوهی اجرای طرح عملاً به بنبست رسیده بود؛ بهویژه بر سر موضوعهایی چون سرعت و دامنهی عقبنشینی نیروهای اسرائیلی از غزه، تا حماس بتواند مقدمات گردآوری و آزادی گروگانها را فراهم کند. این منبع افزود که میانجیگران از قطر، مصر و ترکیه نتوانسته بودند گفتوگوها را از حالت رکود خارج کنند.
برای شکستن این بنبست، به گفتهی همان منبع، نخستوزیر قطر، شیخ محمد بن عبدالرحمن آلثانی، روز سهشنبه تصمیم گرفت شخصاً به شرمالشیخ سفر کند؛ در حالیکه استیو ویتکاف و جرد کوشنر نیز صبح چهارشنبه به آنجا پرواز کردند و مذاکرات از حوالی ظهر آغاز شد.
حضور ابراهیم کالین، رئیس سازمان اطلاعات ترکیه، نیز از اهمیت بالایی برخوردار بود؛ زیرا آنکارا روابط نزدیکی با حماس دارد و رجب طیب اردوغان، رئیسجمهور ترکیه، بهتازگی با ترامپ دیدار کرده بود ــ دیداری که پس از آن اعلام شد ترامپ از اردوغان خواسته تا در متقاعد کردن حماس برای پذیرش طرح کمک کند.
در دو سال گذشته، حماس همواره تأکید کرده بود که گروگانها را تنها در ازای عقبنشینی کامل اسرائیل و پایان قطعی درگیری آزاد خواهد کرد. در مقابل، اسرائیل گفته بود تنها زمانی جنگ را متوقف میکند که همهی گروگانها بازگردند و حماس از میان برداشته شود.
در نتیجه، هیچیک از طرفین دقیقاً به خواستهی کامل خود نرسیدند. اسرائیل قرار است در حدود نیمی از نوار غزه برای آیندهی قابل پیشبینی باقی بماند، در حالیکه حماس بهعنوان یک سازمان همچنان پابرجاست و بند مربوط به خلع سلاح این گروه در طرح ترامپ به زمانی بعد موکول شده است. یکی از منابع مطلع از مذاکرات گفت همین پویایی، یعنی نیاز هر دو طرف به دستاوردهای بیشتر، میتواند نیروی محرکهای برای ادامهی گفتوگوهای آینده باشد.
به گفتهی یک مقام ارشد آمریکایی و یک مقام فلسطینی در غزه، یکی از تحولات مهم در جریان مذاکرات، موفقیت میانجیگران در متقاعد کردن حماس بود به اینکه ادامهی نگهداری گروگانها برایش از یک اهرم فشار به باری سنگین تبدیل شده است.
به گفتهی مقام فلسطینی یادشده، حماس به این نتیجه رسید که ادامهی گروگانگیری باعث تضعیف حمایت جهانی از فلسطینیها میشود، و بدون وجود گروگانها، اسرائیل دیگر مشروعیتی برای ازسرگیری جنگ نخواهد داشت.
با این حال، دو تن از مقامهای حماس به رویترز گفتند این گروه هیچ تضمین کتبی رسمی، با سازوکار اجرایی مشخص، برای اطمینان از آن دریافت نکرده که مرحلهی نخست توافق ــ شامل آزادی گروگانها، عقبنشینی جزئی نیروهای اسرائیلی و توقف درگیریها ــ حتماً به توافق گستردهتری برای پایان کامل جنگ منتهی خواهد شد.
در عوض، حماس به تضمینهای شفاهی ایالات متحده و میانجیگران ــ مصر، قطر و ترکیه ــ اکتفا کرده است؛ تضمینهایی مبنی بر اینکه ترامپ شخصاً اجرای توافق را پیگیری خواهد کرد و اجازه نخواهد داد اسرائیل پس از آزادی گروگانها دوباره عملیات نظامی خود را از سر گیرد. این موضوع را منابع حماس و دو مقام دیگر آگاه از مذاکرات به رویترز گفتند.
یکی از مقامهای حماس اظهار داشت: «از نظر ما، این توافق به معنای پایان جنگ است.»
قماری که ممکن است نتیجهی معکوس بدهد
به گفتهی همان مقام حماس، رهبران این گروه بهخوبی میدانند که قمارشان میتواند به شکست بینجامد.
او یادآور شد که پس از آتشبس ماه ژانویه نیز توافقی وجود داشت تا آزادی تدریجی گروگانها همزمان با مراحل عقبنشینی اسرائیل انجام شود، اما ترامپ در میانهی روند اعلام کرد که حماس باید همهی گروگانها را یکباره آزاد کند، وگرنه او توافق را لغو کرده و «جهنم را به راه خواهد انداخت».
چند هفته بعد، آن توافق فروپاشید و ادامهی جنگ به گفتهی مقامات بهداشت غزه، به مرگ بیش از ۱۶ هزار فلسطینی دیگر و همچنین محاصرهی کامل کمکهای بشردوستانه از سوی اسرائیل انجامید؛ محاصرهای که در نهایت موجب شد نهاد ناظر جهانی بر گرسنگی اعلام کند در نوار غزه «قحطی» حاکم شده است.
به گفتهی یکی از دیپلماتهای منطقه، اسرائیل ممکن است همچنان وسوسه شود بهطور موردی به مواضع حماس حمله کند، بهویژه اگر این گروه یا متحدانش دست به حملاتی نظیر شلیک راکت به خاک اسرائیل بزنند.
با این حال، یکی از مقامهای حماس گفت فضا اینبار با آتشبس قبلی متفاوت است. او افزود: «گروه احساس میکرد اسرائیلیها با جدیت بیشتری برای رسیدن به توافق آمدهاند، و فشار مشترک مصر، قطر، ترکیه و آمریکاییها بر هر دو طرف مؤثر واقع شده است.»
یکی از منابع مطلع از مذاکرات گفت سفر مورد انتظار ترامپ به خاورمیانه از روز یکشنبه ــ که آن را «تور پیروزی» توصیف کردهاند ــ به حفظ و دوام این توافق کمک خواهد کرد، حتی با وجود جزئیات دشواری که هنوز باید دربارهشان توافق شود. این منبع افزود دعوت عبدالفتاح السیسی، رئیسجمهور مصر از ترامپ، «حرکتی بسیار هوشمندانه» بود.
سه شنبه ۲۲ مهر ۱۴۰۴ -
Tuesday 14 October 2025
|
ايران امروز |
سه شنبه ۲۲ مهر ۱۴۰۴ -
Tuesday 14 October 2025
|
ايران امروز |
اقتصاد۲۴: چندی پیش مردی با مدرک داروسازی، ۱۰۰ قرص خورد تا پس از حملهای خونین، خودش را هم از میان بردارد. قربانی، امام جماعت مسجدی در باغ فیض تهران و عامل قتل کسی بود که به گفته خود تا سه سال پیش شاغل و موفق بوده، اما حالا بیکار، سرخورده و گرفتار بحران روانی شده است. ماجرای این قتل تنها یک حادثه جنایی نیست بلکه نشانهای است از فرسایش طبقه متوسط تحصیلکردهای که زمانی ستون فقرات توسعه ایران بود.
در سالهای اخیر، طبقه متوسط تحصیلکرده در ایران با چالشهایی روبهرو شده که نهتنها جایگاه اقتصادی و اجتماعی این گروه را تهدید میکند، بلکه پیامدهای روانی و امنیتی گستردهای برای جامعه به همراه دارد. داستان ضارب امام جماعت مسجد باغ فیض، که خود را داروساز معرفی کرده و انگیزهاش را بیکاری، سرخوردگی و مشکلات روانی عنوان کرده، نمونهای تکاندهنده از یک سقوط آرام است؛ سقوطی که در سکوت، سرمایه انسانی کشور را فرسوده میکند.
آمارهای نگرانکننده بیکاری در میان تحصیلکردگان
ضارب ۴۳ ساله، با سابقه تحصیلات عالی و تجربه کاری، در اعترافاتش گفته است: «تا سه سال قبل برای خودم کسی بودم، اما اخراج شدم و دیگر نتوانستم کار پیدا کنم. این همه سال درس خواندم، اما به دلیل یک سری از مشکلات از کار اخراجم کردند و من هم کینه به دل گرفتم». اعترافات او بازتابی از بحران هویتی و روانی در میان بخشی از جامعه تحصیلکرده است که با وجود تخصص، از چرخه اشتغال خارج شدهاند. آن هم در شرایطی که تورم، رکود و بیثباتی اقتصادی ادامه دارد و بسیاری از افراد تحصیلکرده با احساس بیارزشی، نبود چشمانداز و ناامیدی دستوپنجه نرم میکنند.
بر اساس گزارش مرکز آمار ایران در فروردین ۱۴۰۴، حدود ۸۰۰ هزار نفر از فارغالتحصیلان دانشگاهی در کشور بیکار هستند. این رقم معادل حدود ۴۰ درصد از کل جمعیت بیکار کشور است. به بیانی سادهتر از هر ۱۰ بیکار، ۴ نفر دارای تحصیلات عالی هستند؛ آماری که نشاندهنده ناکارآمدی بازار کار در جذب نیروی متخصص است.همچنین، تنها ۱۷ درصد از جمعیت کشور بهطور روزانه و منظم مشغول به کار هستند و حدود ۶۰ درصد از جمعیت بالای ۱۵ سال در دسته جمعیت غیرفعال قرار دارند؛ یعنی نه شاغلاند و نه جویای کار. این ارقام، زنگ خطری جدی برای آینده اقتصادی و اجتماعی کشور محسوب میشوند.
شکاف بین آموزش و اشتغال؛ چرا مدرک دیگر تضمین نیست؟
یکی از دلایل اصلی بیکاری در میان تحصیلکردگان، شکاف عمیق میان نظام آموزشی و نیازهای بازار کار است. دانشگاهها بدون توجه به ظرفیت جذب بازار، سالانه هزاران فارغالتحصیل روانه جامعه میکنند، در حالیکه فرصتهای شغلی متناسب با تخصص آنها وجود ندارد.این وضعیت باعث شده است بسیاری از افراد با مدرک کارشناسی، کارشناسی ارشد و حتی دکتری، یا بیکار باشند یا در مشاغلی غیرمرتبط با تخصص خود فعالیت کنند. آن هم مشاغلی که نه درآمد کافی به همراه میآورند و نه رضایت شغلی.
هزینههای پنهان بیکاری برای اقتصاد ملی؛ از افسردگی تا خشونت
بیکاری بهویژه در میان طبقه متوسط تحصیلکرده تنها یک شاخص اقتصادی نیست؛ پدیدهای چندوجهی است که پیامدهای روانی، اجتماعی و امنیتی گستردهای برای جامعه دارد.بر اساس گزارش سازمان جهانی کار (ILO) بیکاری بلندمدت با افزایش احتمال ابتلا به اختلالات روانی از جمله افسردگی، اضطراب و پرخاشگری همراه است. این آسیبها نهتنها کیفیت زندگی فردی را کاهش میدهند، بلکه هزینههای درمانی و اجتماعی سنگینی را به اقتصاد ملی تحمیل میکنند.
از منظر اقتصادی، بیکاری مزمن باعث کاهش بهرهوری ملی میشود. نیروی انسانی آموزشدیده که بهجای فعالیت در چرخه تولید، در وضعیت انفعال قرار دارد عملا به یک ظرفیت بلااستفاده تبدیل میشود. از این رو به مرور رشد اقتصادی را کند کرده و فشار بیشتری بر نظام تأمین اجتماعی وارد میکند.
اما هزینههای پنهان بیکاری تنها به حوزه سلامت روان و بهرهوری محدود نمیشود. در شرایطی که افراد بیکار با احساس بیارزشی، بیعدالتی و نبود چشمانداز روشن برای آینده مواجهاند، احتمال بروز رفتارهای پرخطر و خشونتآمیز افزایش مییابد. در ماجرای قتل امام جماعت مسجد باغ فیض تهران، اگرچه این نوع خشونتها در ظاهر فردیاند، اما ریشه در ساختارهای اقتصادی و اجتماعی دارند. وقتی طبقه متوسط تحصیلکرده احساس کند که با وجود تلاش و تخصص، جایگاهی در جامعه ندارد، ممکن است به انزوا، مهاجرت یا حتی رفتارهای ضد اجتماعی روی آورد. این روند، سرمایه انسانی کشور را تهدید کرده و امنیت اجتماعی را به خطر میاندازد.
افزایش جرم در سایه بحران اقتصادی؛ رابطه مستقیم معیشت و ناامنی اجتماعی
وضعیت اقتصادی نابسامان نهتنها بر شاخصهای کلان مانند تولید و اشتغال اثر میگذارد، بلکه مستقیما امنیت اجتماعی را تهدید میکند. بیکاری، تورم و نابرابری درآمدی، سه ضلع مثلث جرمزا در ایران امروز هستند.شواهد آماری و مطالعات علمی نشان میدهند که تورم، بیکاری، نابرابری درآمدی و تحریمهای اقتصادی، نقش مستقیمی در افزایش جرائم خشونتآمیز و مالی ایفا میکنند. در شرایطی که طبقات متوسط و پایین جامعه با فشارهای معیشتی روزافزون مواجه هستند، احتمال ورود افراد به رفتارهای پرخطر و غیرقانونی افزایش مییابد.
در پژوهشی با عنوان «بررسی اثرات تحریمهای اقتصادی بر جرم در ایران» که توسط وحید شقاقی شهری و شیرین واحدرسولی در زمستان سال ۱۴۰۳ انجام شده، اثرات تحریمهای اقتصادی بر نرخ جرم در ایران بررسی شده است. نتایج این پژوهش نشان میدهد که با تشدید تحریمها، نرخ سرقت در استانهای کشور تا ۱۰ درصد و نرخ قتل تا ۸ درصد افزایش یافته است. همچنین، افزایش نابرابری درآمدی و بیکاری بهطور مستقیم با رشد جرائم خشونتآمیز و مالی مرتبط بودهاند.
از سوی دیگر، کاهش سرمایه اجتماعی و اعتماد عمومی نیز بهعنوان یک عامل تشدیدکننده در بروز جرم شناخته شده است. در شرایطی که افراد احساس سرخوردگی و ناامنی اقتصادی دارند، احتمال ورود به رفتارهای مجرمانه بیشتر میشود. این موضوع بهویژه در میان جوانان و طبقات آسیبپذیر جامعه نمود بیشتری دارد.
بررسی دادههای منتشر شده از سوی بانک مرکزی نشان میدهد که طی بازه زمانی ۱۳۹۰ تا ۱۴۰۰، آمار دستگیری مرتبط با انواع سرقت در کشور روندی افزایشی داشته است؛ روندی که همزمان با رشد تورم، گسترش فقر و کاهش قدرت خرید خانوارها، نشاندهنده پیوند مستقیم میان بحرانهای اقتصادی و تغییرات رفتاری در جامعه است.
تورم نهتنها سفرههای مردم را کوچکتر کرده، بلکه در مواردی افراد را به سمت انتخابهای غیرقانونی سوق داده است. در سالهای اخیر، سرقتهای خرد مانند دزدی از مغازهها، خودروها و منازل با رشد قابل توجهی مواجه شدهاند. کارشناسان اجتماعی بر این باورند که چنین جرائمی اغلب از سوی کسانی انجام میشود که تحت فشار شدید اقتصادی قرار دارند و برای تأمین نیازهای اولیه خود، راهی جز تخطی از قانون نمیبینند.
از سوی دیگر، کاهش اعتماد عمومی به نهادهای اقتصادی و ضعف در اجرای سیاستهای حمایتی، بهعنوان عوامل تشدیدکننده در این روند عمل کردهاند. در چنین شرایطی، نهتنها امنیت اجتماعی با تهدید مواجه میشود، بلکه سرمایه اجتماعی نیز دچار فرسایش میگردد؛ فرسایشی که پیامدهای آن در بلندمدت، بسیار فراتر از آمارهای جنایی خواهد بود
هشدار درباره آینده سرمایه انسانی
فرسایش طبقه متوسط تحصیلکرده، یک بحران خاموش، اما عمیق است. این طبقه که زمانی ستون فقرات توسعه اقتصادی و اجتماعی ایران بود، امروز زیر فشار تورم، بیکاری و بیچشماندازی در حال فروپاشی است.داستان ضارب مسجد باغ فیض، اگرچه یک حادثه جنایی است، اما در دل خود روایت یک بحران اقتصادی و روانی را حمل میکند؛ بحرانی که اگر جدی گرفته نشود، میتواند به تهدیدی برای امنیت اجتماعی و آینده کشور تبدیل شود. حفظ سرمایه انسانی، فقط با شعار ممکن نیست بلکه باید با اقداماتی ملموس، امید را به طبقه متوسط تحصیلکرده بازگرداند، پیش از آنکه این طبقه بهطور کامل از دست برود.
سه شنبه ۲۲ مهر ۱۴۰۴ -
Tuesday 14 October 2025
|
ايران امروز |
گلدیس فوچه و ترجه سولسویک / خبرگزاری رویترز
ماریا کورینا ماچادو، رهبر مخالفان دولت ونزوئلا که در خفا زندگی میکند، روز جمعه برنده جایزه نوبل صلح سال ۲۰۲۵ شد. او این جایزه را به دلیل «مبارزه برای آزادی و مقابله با دیکتاتوری» در کشورش دریافت کرد، در حالی که دونالد ترامپ، رئیسجمهوری ایالات متحده، بارها مدعی شده بود که خود شایسته دریافت این جایزه است.
ماچادو، ۵۸ ساله و مهندس صنایع، در سال ۲۰۲۴ با حکم دادگاههای ونزوئلا از نامزدی در انتخابات ریاستجمهوری منع شد و نتوانست رقیب نیکولاس مادورو، رئیسجمهور این کشور که از سال ۲۰۱۳ در قدرت است، شود.
کمیته نوبل نروژ در بیانیه خود اعلام کرد: «زمانی که مستبدان قدرت را در دست میگیرند، ضروری است که مدافعان شجاع آزادی که در برابر آنان برمیخیزند و مقاومت میکنند، شناخته و تقدیر شوند.»
«احساسش غیرقابل توصیف بود»
پس از آنکه از رقابت انتخاباتی در سال ۲۰۲۴ کنار گذاشته شد، ماچادو تمام توان خود را صرف حمایت از نامزد جایگزین خود، ادموندو گونزالس، سفیر پیشین ونزوئلا کرد. به گفته شاهدان و بر اساس تصاویر منتشرشده در رسانهها، تجمعهای انتخاباتی او گاه هزاران نفر را گرد هم میآورد.
اما در همین دوره، شماری از نزدیکان او بازداشت شدند. از جمله رئیس تیم امنیتی ماچادو در زمان کارزار انتخاباتی، و شش عضو دیگر از اعضای گروه او که پس از صدور حکم بازداشتشان، به سفارت آرژانتین در کاراکاس پناه بردند.
کریستیان برگ هارپویکن، دبیر کمیته نوبل، گفت که پیش از اعلام رسمی خبر در اسلو، با ماچادو تلفنی صحبت کرده است.
او افزود: «او گفت که از این خبر بسیار متأثر شده و این جایزه را متعلق به یک جنبش میداند — جنبش مردم ونزوئلا که برای دموکراسی مبارزه کردهاند.»
هنوز مشخص نیست که آیا ماچادو قادر خواهد بود در مراسم رسمی اهدای جایزه در ۱۰ دسامبر در اسلو شرکت کند یا نه.
او نخستین شهروند ونزوئلا و ششمین فرد از آمریکای لاتین است که جایزه صلح نوبل را دریافت میکند.
دفتر حقوق بشر سازمان ملل متحد نیز این جایزه را نشانهای از «به رسمیت شناخته شدن آرزوی روشن مردم ونزوئلا برای انتخابات آزاد و عادلانه» دانست.
اولین واکنش ماریا کورینا ماچادو:
این قدردانی بزرگ از مبارزه همه مردم ونزوئلا، نیرویی تازه برای به انجام رساندن مأموریتمان است: دستیابی به آزادی.
ما در آستانه پیروزی ایستادهایم، و امروز بیش از هر زمان دیگر، بر حمایت رئیسجمهور ترامپ، مردم ایالات متحده، ملتهای آمریکای لاتین و کشورهای دموکراتیک جهان بهعنوان اصلیترین متحدان خود برای رسیدن به آزادی و دموکراسی تکیه داریم.
ونزوئلا آزاد خواهد شد!
حمایت دیرینه آمریکا از مخالفان ونزوئلا
در هفتههای منتهی به اعلام جایزه امسال، اظهارات مکرر دونالد ترامپ مبنی بر اینکه او مستحق دریافت جایزه صلح نوبل است، توجه رسانهها را به خود جلب کرده بود. ترامپ در عین حال از مخالفان سرسخت نیکولاس مادورو نیز به شمار میرود.
هالوارد لیِرا، مدیر پژوهش در مؤسسه امور بینالمللی نروژ، گفت: «نکته مهم این است که کمیته نوبل بار دیگر استقلال خود را نشان داده و تحت تأثیر افکار عمومی یا فشار رهبران سیاسی برای اعطای جایزه قرار نگرفته است.»
او افزود: «ترامپ این رویداد را هر طور که بخواهد تفسیر خواهد کرد، اما واقعیت این است که این جایزه به آرمانی اهدا شده که ایالات متحده سالها از آن حمایت کرده است.
اپوزیسیون دموکراتیک ونزوئلا همواره مورد حمایت آمریکا بوده، بنابراین بعید است کسی بتواند این انتخاب را نوعی بیاحترامی به ترامپ تلقی کند.»
اعطای این جایزه به ماچادو در حالی صورت میگیرد که ایالات متحده در هفتههای اخیر چندین کشتی حامل مواد مخدر را در سواحل ونزوئلا توقیف کرده است.
ترامپ همچنین گفته است که آمریکا بررسی خواهد کرد تا «کارتلهای مواد مخدر» که از راه خشکی وارد ونزوئلا میشوند، هدف قرار دهد.
توافق غزه، دیرتر از موعد برای ترامپ
تصمیم نهایی کمیته نوبل پیش از آن اتخاذ شده بود که در روز چهارشنبه، مرحله نخست توافق آتشبس و آزادی گروگانها در چارچوب طرح ترامپ برای پایان دادن به جنگ غزه اعلام شود.
کارشناسان پیش از اعلام جایزه نیز گفته بودند احتمال دریافت جایزه از سوی ترامپ بسیار اندک است، زیرا سیاستهای او در سالهای گذشته بهعنوان تلاشی برای تضعیف نظم بینالمللی تلقی میشود که کمیته نوبل به آن ارج مینهد.
جایزه نوبل صلح پنجمین جایزه نوبل امسال است که پس از جوایز ادبیات، شیمی، فیزیک و پزشکی اهدا میشود. در سال ۲۰۲۴، سازمان ژاپنی «نیهون هیدانکویو» — جنبشی مردمی متشکل از بازماندگان بمباران اتمی هیروشیما و ناگاساکی — برنده این جایزه شده بود.
جایزه نوبل صلح که ارزش آن ۱۱ میلیون کرون سوئد (حدود ۱.۲ میلیون دلار آمریکا) است، در ۱۰ دسامبر، سالروز درگذشت آلفرد نوبل، صنعتگر سوئدی و بنیانگذار این جوایز، در اسلو اهدا خواهد شد.
پیام تبریک نرگس محمدی
گذار دموکراتیک از استبداد به دموکراسی راه مشترک ماست
تبریک به ماریا کورینا ماچادو، برنده جایزه صلح امسال، یکی از برجستهترین نمونههای شجاعت مدنی در آمریکای لاتین در سالهای اخیر.
با تو و مردم آزادی خواه ونزوئلا اعلام همبستگی می کنم و یقین دارم ما مردم ایران و ونزوئلا دموکراسی را تثبیت و دیکتاتوری را سرنگون خواهیم کرد.
تا روز پیروزی دست در دست هم.
پیام تبریک شیرین عبادی
جایزه صلح نوبل به زنی رسید که اپوزیسیون ونزوئلا را متحد کرد
لحظاتی پیش، کمیته نوبل صلح در نروژ جایزه صلح نوبل را به یکی از برازندهترین دریافتکنندگان این جایزه اهدا کرد: خانم مارینا کورینا ماچادو، کسی که توانست اپوزیسیون ونزوئلا را متحد کند.
خانم ماچادو بیش از هشت سال است که اجازه خروج از ونزوئلا را ندارد و سالهاست مخفیانه زندگی میکند. هنوز معلوم نیست او آیا او خواهد توانست در ماه دسامبر در روز اهدای جایزه حضور پیدا کند یا او نیز مانند نرگس محمدی، برنده جایزه نوبل دو سال قبل، امکان حضور نخواهد داشت.
دموکراسی در جهان از همیشه شکنندهتر به نظر میرسد. استبداد، تمامیتخواهی و قدرتطلبی سیاستمداران هر روز چهرهای سیاهتر به جهان میدهد. اما هر اندازه که استبداد پیش میرود، نیروهای مترقی و مبارز نیز با قدرت بیشتری برای شکستن دیوارهای تمامیتخواهی تلاش میکنند. از این رو، تصمیم اختصاص این جایزه بزرگ به تنها یک نفر کاری دشوار است.
با این وجود، خانم مارینا کورینا ماچادو سزاوار این جایزه بود. او نقشی برجسته در اتحاد اپوزیسیون ونزوئلا داشت و مدل رفتار و سیاستورزی او میتواند درسهای ارزشمندی برای اپوزیسیون ایران داشته باشد.
به خانم ماچادو تبریک میگویم. صدای مارینا که سرکوب، تهدید و فشار امنیتی خاموشش نکرد، از امروز رساتر به گوش مردم جهان خواهد رسید.
سه شنبه ۲۲ مهر ۱۴۰۴ -
Tuesday 14 October 2025
|
ايران امروز |
سه شنبه ۲۲ مهر ۱۴۰۴ -
Tuesday 14 October 2025
|
ايران امروز |
جمهوری اسلامی با ۱۵ اعدام به پیشواز روز جهانی علیه اعدام رفت؛ اعدام ۱۱۰۵ نفر از آغاز سال میلادی
در آستانه ۱۰ اکتبر، روز جهانی علیه مجازات اعدام، جمهوری اسلامی با اجرای ۱۵ حکم اعدام در روز چهارشنبه، به استقبال این روز رفت. حکومت ایران همچنین در اعدام سالانه، رکورد سه دهه اخیر را شکسته است؛ بهگونهای که از ابتدای ژانویه ۲۰۲۵ تا امروز دستکم ۱۱۰۵ نفر را اعدام کرده است.
این رقم بیش از دو برابر آمار سال گذشته در همین بازه زمانی است؛ سال گذشته ۵۳۱ نفر اعدام شده بودند که در نوع خود یک آمار وحشتناک به شمار میرفت. شکستن رکورد سهدههای اعدام در ایران، نشانگر بحرانیست که تنها به این کشور محدود نمیشود و باید نگرانی جدی جامعه جهانی را نیز برانگیزد.
سازمان حقوق بشر ایران بار دیگر از وجدانهای بیدار و جامعه بینالملل میخواهد تا از جنبش لغو اعدام ایرانیان حمایت کنند که یکی از نمادهای آن امروز کارزار سهشنبههای نه به اعدام در ۵۲ زندان این کشور است.
محمود امیریمقدم، مدیر سازمان حقوق بشر ایران، گفت: «در روز جهانی علیه اعدام، ایران یکی از سیاهترین دورانهای خود را تجربه میکند؛ اعدامهای روزانه برای ایجاد وحشت در جامعه ادامه دارند. اما جنبش علیه اعدام در ایران، در خط مقدم این مبارزه ایستاده است. ما از همه نهادهای حقوقبشری و جنبش جهانی علیه اعدام میخواهیم تا در این روز، همبستگی خود را با مردم و فعالان ایرانی نشان دهند، از کارزار «سهشنبههای نه به اعدام» حمایت کنند و در مسیر ساختن ایرانی بدون اعدام در کنار ما باشند.»
آمار اعدامها از اول ژانویه تا ۹ اکتبر در یک نگاه:
● دستکم ۱۱۰۵ نفر اعدام شدند
● فقط ۸۲ اعدام (یعنی ۷ درصد) در منابع رسمی جمهوری اسلامی اعلام شدند
● ۱۰۲۲ اعدام (۹۳ درصد) از طریق دو منبع مستقل غیر رسمی توسط سازمان حقوقبشر ایران تایید شدند. با توجه به استانداردهای سختگیرانه این سازمان برای تایید اعدامها، بر این باوریم که آمار واقعی بسیار بیش از این میزان باشد.
● ۵۴۴ مورد از ۱۱۰۵ اعدام (۴۹ درصد) با اتهامات مربوط به مواد مخدر اجرا شدند
● ۴۸۵ نفر از اعدامشدگان (۴۳ درصد) به اتهام قتل عمد به قصاص نفس محکوم شده بودند
● ۴۹ نفر با اتهامات «امنیتی» مانند محاربه، افساد فیالارض و بغی به اعدام محکوم شده بودند. اتهام ۱۱ نفر از متهمان این گروه، «جاسوسی برای اسرائیل» اعلام شد.
● ۲۷ نفر با اتهام تجاوز به عنف اعدام شدند.
● ۳۰ زن اعدام شدند (۸ زن به اتهام جرایم مرتبط با مواد مخدر و ۲۲ زن به اتهام قتل).
● ۱۲۲ شهروند بلوچ، ۶۷ شهروند کُرد و ۲۰ شهروند عرب اعدام شدند.
● ۶۰ تبعه افغانستان در میان اعدامشدگان هستند.
● هفت نفر در ملأ عام بهدار آویخته شدند.
مقایسه با سالهای گذشته
تعداد اعدامها در بازه زمانی میان یکم ژانویه تا دهم اکتبر سال ۲۰۲۵ نسبت به مدت مشابه سال ۲۰۲۴ رشد ۱۰۸٪ را شاهد بود. نهاد آمار سازمان حقوق بشر ایران در مدت مشابه سال قبل، یعنی از اول ژانویه تا ۱۰ اکتبر سال ۲۰۲۴ تعداد ۵۳۱ نفر در ایران اعدام شده بودند. این نهاد در مدت مشابه سال ۲۰۲۳ تعداد ۵۳۴ اعدام را ثبت کرده بود. این میزان در مدت مشابه سال ۲۰۲۲ تعداد ۴۲۸ اعدام و در مدت مشابه سال ۲۰۲۱، تعداد ۲۲۶ اعدام بود.
اعدام برای اتهامات مرتبط با مواد مخدر
دستکم ۵۴۴ تن از اعدام شدگان از ابتدای سال جاری میلادی تا کنون را متهمان مربوط به «مواد مخدر» تشکیل میدهند. این در حالی است که در مدت مشابه سال ۲۰۲۴، تعداد ۲۷۹ تن با اتهامات مربوط به «مواد مخدر» اعدام شده بودند. با وجود افزایش شدید اعدامهای مربوط به «مواد مخدر» در سالهای گذشته، دفتر مقابله با مواد مخدر و جرم سازمان ملل متحد به همکاری خود با جمهوری اسلامی ادامه دادهاست..
شعار امسال: مجازات اعدام از هیچکس محافظت نمیکند
«ائتلاف جهانی برای مبارزه با مجازات مرگ» در سال ۲۰۰۲، روز دهم اکتبر (۱۸ مهر ماه) را «روز جهانی مبارزه با مجازات مرگ» اعلام کرد. این نامگذاری که با هدف تلاش برای لغو این مجازات غیرانسانی و بازگشتناپذیر صورت گرفت، نقطه عطفی در مسیر مبارزه علیه اعدام محسوب میشود. «ائتلاف جهانی برای مبارزه با مجازات مرگ» شامل ۱۸۶ عضو از پنج قاره جهان است که ۲۶ سازمان، از جمله سازمان حقوق بشر ایران، شورای راهبردی آن را تشکیل میدهند. این شورا وظیفه تعیین سیاستهای کلی و موضوع تمرکز سالیانه این ائتلاف را برعهده دارد.
دهم اکتبر سال ۲۰۲۵ (۱۸ مهرماه ۱۴۰۴) مصادف است با بیست و سومین سالی که این روز از سوی «ائتلاف جهانی علیه مجازات مرگ» به عنوان روز جهانی مبارزه با مجازات اعدام نامگذاری شد. «مجازات مرگ از هیچکس محافظت نمیکند. بیدرنگ به اعدام پایان دهید!» شعاریست که در سال ۲۰۲۵ ائتلاف جهانی روی آن تمرکز کرده است.
سه شنبه ۲۲ مهر ۱۴۰۴ -
Tuesday 14 October 2025
|
ايران امروز |
باراک راوید / آکسیوس
در حالی که مذاکرات برای یک توافق صلح در غزه به خط پایان نزدیک میشد، رئیسجمهور ترامپ یک تضمین شخصی ارائه کرد مبنی بر اینکه اجازه نخواهد داد اسرائیل آن را رها کرده و جنگ را از سر بگیرد. این موضوع را دو مقام آمریکایی در یک نشست توجیهی با خبرنگاران فاش کردند.
اهمیت موضوع:
به گفته منابع، اطمینانهای ترامپ عامل اصلی در متقاعد کردن حماس برای پذیرش توافق بود. پس از تأیید توافق توسط کابینه اسرائیل در اوایل صبح جمعه به وقت محلی، اکنون آتشبس رسماً به اجرا درآمده است.
این مقامات گفتند بخشی از تضمین ترامپ، ایجاد یک نیروی عملیاتی نظامی تحت رهبری آمریکا برای نظارت بر آتشبس و رسیدگی به هرگونه نقض آن بود.
جزئیات اجرای توافق:
ارتش اسرائیل اکنون باید نیروهای خود را ظرف ۲۴ ساعت پس از رأی کابینه، به یک محیط توافقشده در داخل غزه عقب بکشد.
در ۷۲ ساعت پس از آن، حماس باید تمام گروگانهای باقیمانده را که ۲۰ نفر از آنها زنده هستند، آزاد کند. این روند باید تا روز دوشنبه تکمیل شود.
نکته قابل توجه:
یک مقام آمریکایی به آکسیوس گفت که یکی از عوامل اصلی این موفقیت، این بود که “حماس شروع به دیدن گروگانها به عنوان یک تعهد و نه یک دارایی” در ارتباط با موقعیت مذاکرهای آینده خود کرده بود. با در نظر گرفتن این موضوع، طرف آمریکایی با این باور وارد مذاکرات این هفته شد که حماس اکنون آماده آزادی گروگانها است و آنها میتوانند اطمینان حاصل کنند که اسرائیلیها به سهم خود از توافق پایبند خواهند ماند.
پشت صحنه:
ترامپ روز سهشنبه، قبل از عزیمت فرستادگانش، جرد کوشنر و استیو ویتکاف به مصر، از آنها پرسید که احتمال دستیابی به توافق چقدر است.
به گفته یک مقام آمریکایی، کوشنر پاسخ داد: “۱۰۰ درصد.” ترامپ که متعجب شده بود، پرسید چگونه میتواند این را بداند، و کوشنر پاسخ داد: “زیرا ما توان شکست خوردن نداریم.”
پس از ورود در روز چهارشنبه، ویتکاف و کوشنر اولین نشست خود را با میانجیهای مصری، قطری و ترکیهای داشتند. آنها پیامی را به میانجیها و از طریق آنها به حماس رساندند مبنی بر اینکه ترامپ پشت تک تک بندهای طرح ۲۰ مادهای خود ایستاده و اجرای کامل آن را تضمین خواهد کرد.
یک مقام آمریکایی گفت: “بیاعتمادی زیادی بین طرفین وجود داشت و رئیسجمهور میخواست روشن کند که این توافق برای او بسیار مهم است، میخواست که به نتیجه برسد، میخواهد به این کشتار پایان دهد و میخواست مطمئن شود که همه متوجه شوند او اجرای رفتار درست را به اجرا خواهد گذاشت.”
هر دو مقام آمریکایی گفتند ترامپ شخصاً در مذاکرات دخیل بود و دستکم سه بار با واسطههای مختلف تماس گرفت تا تضمینهای خود را مستقیماً ابراز کند.
یادآوری:
اسرائیل در ماه مارس یک آتشبس قبلی را به طور یکجانبه نقض کرده بود، که این امر تضمین ترامپ مبنی بر پایداری این توافق را بسیار برجستهتر میکرد.
لحظه سرنوشتساز:
تیم آمریکایی در ابتدا امیدوار بود تا پایان هفته به توافق برسد، اما توافقات بر سر چندین موضوع کلیدی در طول روز چهارشنبه حاصل شد. یک مقام گفت: “مردم شروع به حرکت به سمت میانه کردند.”
کمی بعد از ساعت ۱ بامداد به وقت محلی روز پنجشنبه، کوشنر و ویتکاف به این نتیجه رسیدند که توافق آماده اعلام است.
اندکی پس از آن، ترامپ این خبر را از طریق پلتفرم تروت سوشال (Truth Social) به جهان اعلام کرد.
بررسی دقیق:
یکی از بخشهای تضمین ترامپ، یک سازوکار نظارت نظامی تحت رهبری آمریکا بر آتشبس است.
ویتکاف و کوشنر در پرواز به مصر، این ایده را با دریاسالار برد کوپر، فرمانده سنتکام (CENTCOM)، در میان گذاشتند. کوپر بعداً برای ارائه این ایده به مذاکرات پیوست.
یک مقام آمریکایی گفت: “این امر اعتماد به تضمینهایی را که رئیسجمهور مبنی بر اجرای توافق آنطور که نوشته شده، تقویت کرد.”
این دو مقام گفتند ۲۰۰ سرباز و افسر آمریکایی در یک نیروی عملیاتی بینالمللی برای نظارت بر آتشبس شرکت خواهند کرد، اگرچه آنها در داخل غزه حضور نخواهند داشت. افسران نظامی از مصر، قطر، ترکیه و امارات متحده عربی نیز به آنها خواهند پیوست.
آنچه باید دید:
روز جمعه، ویتکاف و کوشنر با بنیامین نتانیاهو، نخستوزیر، و مقامات ارشد نظامی اسرائیل دیدار خواهند کرد تا درباره سازوکار نظارت و برنامههای “نیروی ثبات بینالمللی” (ISF) که قرار است طبق توافق در غزه مستقر شود، گفتگو کنند.
این طرح خواستار آن است که نیروهایی از کشورهای عربی و مسلمان وارد مناطقی شوند که نیروهای دفاعی اسرائیل از آنجا عقبنشینی میکنند. انتظار میرود این فرآیند چندین ماه طول بکشد.
مقامات آمریکایی گفتند که پس از استقرار ISF، “به سمت برچیدن تأسیسات نظامی و سلاحهای سنگین غزه حرکت خواهیم کرد.”
وضعیت کنونی:
مقامات گفتند ویتکاف و کوشنر برای لابیگری به نفع توافق به جلسه کابینه اسرائیل پیوستند و تا زمان ورود رئیسجمهور ترامپ در اوایل هفته آینده، در منطقه باقی خواهند ماند.
آنها پیگیری اجرای عقبنشینی نیروهای دفاعی اسرائیل و آزادی گروگانهای اسرائیلی و زندانیان فلسطینی خواهند بود.
یک مقام آمریکایی گفت: “آنها میخواهند مطمئن شوند که همه به تعهدات خود عمل میکنند و هیچ سوء تفاهمی وجود ندارد.”
مقامات آمریکایی امیدهای ترامپ برای استفاده از این روند برای گسترش توافقات ابراهیم را تکرار کردند.
سه شنبه ۲۲ مهر ۱۴۰۴ -
Tuesday 14 October 2025
|
ايران امروز |
سه شنبه ۲۲ مهر ۱۴۰۴ -
Tuesday 14 October 2025
|
ايران امروز |
خبرگزاری رویترز
نیروهای اسرائیلی روز جمعه طبق توافق آتشبس با حماس، عقبنشینی از برخی مناطق نوار غزه را آغاز کردند. در همین حال، شماری از ساکنان به محلههای ویرانشده بازگشتند، در حالی که هنوز ابهاماتی درباره زمان توقف کامل درگیریها پس از دو سال جنگ وجود دارد.
اسماعیل زیده، ۴۰ ساله، ساکن منطقه شیخ رضوان در شهر غزه گفت: «خدا را شکر خانهام هنوز پابرجاست. اما همهجا ویران شده، خانههای همسایههایم نابود شدهاند، محلهها بهکلی از بین رفتهاند.» او افزود: «آیا تمام شده؟ گفتند تمام شده. چرا کسی نمیآید و به ما نمیگوید که آتشبس برقرار است و دیگر نباید بترسیم؟»
دولت اسرائیل در ساعات اولیه صبح جمعه توافق آتشبس با حماس را تصویب کرد و راه را برای توقف درگیریها در غزه ظرف ۲۴ ساعت و آزادی گروگانهای اسرائیلی ظرف ۷۲ ساعت پس از آن هموار ساخت.
مرحله نخست ابتکار رئیسجمهور ایالات متحده، دونالد ترامپ، برای پایان دادن به جنگ دو ساله در غزه شامل آزادی گروگانهای اسرائیلی در ازای زندانیان فلسطینی و آغاز عقبنشینی نیروهای اسرائیلی است.
عقبنشینی نیروهای اسرائیلی از مواضع در مرکز و جنوب غزه
در اکانت رسمی انگلیسیزبان نخستوزیر اسرائیل، بنیامین نتانیاهو، در شبکه اجتماعی X آمده است: «دولت همین حالا چارچوب آزادی همه گروگانها – زنده و جانباخته – را تصویب کرد.»
در خانیونس، واقع در جنوب نوار غزه، برخی نیروهای اسرائیلی از منطقه شرقی نزدیک مرز عقبنشینی کردند، اما به گفته ساکنان، صدای گلولهباران تانکها شنیده شد.
در اردوگاه نصیرات در مرکز غزه، شماری از سربازان اسرائیلی مواضع خود را جمع کرده و به سمت مرز اسرائیل حرکت کردند، اما برخی نیروها پس از شنیده شدن صدای تیراندازی در ساعات اولیه صبح جمعه، در منطقه باقی ماندند.
نیروهای اسرائیلی از جاده ساحلی مدیترانه به سمت شهر غزه عقبنشینی کردند؛ جایی که صدها نفر گرد آمده بودند تا به مرکز اصلی شهری غزه که طی یک ماه گذشته تحت حملات اسرائیل بوده، بازگردند. با این حال، صدای تیراندازی در نزدیکی محل باعث شد بسیاری از حرکت خودداری کنند و تنها تعداد اندکی بهصورت پیاده تلاش به عبور داشتند. امدادگران در شهر غزه عملیاتهایی را در مناطقی آغاز کردند که پیشتر امکان دسترسی به آنها را نداشتند. منابع پزشکی اعلام کردند که دستکم ۱۰ جسد از حملات قبلی کشف شدهاند.
رهبر حماس در غزه: تضمینهایی دریافت کردهایم که جنگ پایان یافته است
این جنگ موجب انزوای بیشتر اسرائیل در سطح بینالمللی شد و خاورمیانه را دستخوش تحولات گستردهای کرد؛ بهطوری که به یک درگیری منطقهای تبدیل شد و پای کشورهایی چون ایران، یمن و لبنان را نیز به میان کشید. همچنین روابط ایالات متحده و اسرائیل را به چالش کشید؛ بهطوری که ترامپ ظاهراً صبر خود را نسبت به نتانیاهو از دست داده و او را تحت فشار برای دستیابی به توافق قرار داده است.
اعلام توافق موجب شادی در میان اسرائیلیها و فلسطینیها شد؛ بزرگترین گام برای پایان دادن به جنگی دو ساله که در آن بیش از ۶۷ هزار فلسطینی کشته شدهاند و آخرین گروگانهایی که در حملات مرگبار حماس به اسارت گرفته شده بودند، قرار است آزاد شوند.
خلیل الحیه، رئیس تبعیدی حماس در غزه، اعلام کرد که از سوی ایالات متحده و سایر میانجیها تضمینهایی دریافت کرده که جنگ پایان یافته است.
در حال حاضر، تصور میشود که ۲۰ گروگان اسرائیلی در غزه زنده هستند، در حالی که ۲۶ نفر جانباخته تلقی میشوند و سرنوشت دو نفر دیگر نامشخص است. حماس اعلام کرده که بازیابی اجساد جانباختگان ممکن است زمان بیشتری نسبت به آزادی گروگانهای زنده نیاز داشته باشد.
با اجرایی شدن توافق، کامیونهای حامل غذا و کمکهای پزشکی بهسرعت وارد غزه خواهند شد تا به صدها هزار غیرنظامی که پس از تخریب خانهها و نابودی کامل شهرها توسط نیروهای اسرائیلی، در چادرها پناه گرفتهاند، کمکرسانی کنند.
موانع باقیمانده
در صورت اجرای کامل توافق، دو طرف بیش از هر زمان دیگری به توقف جنگ نزدیک خواهند شد.
با این حال، هنوز خطر شکست وجود دارد. طرفین هنوز فهرست زندانیان فلسطینی که قرار است در ازای آزادی گروگانهای اسرائیلی آزاد شوند را منتشر نکردهاند. حماس خواهان آزادی برخی از برجستهترین زندانیان فلسطینی در زندانهای اسرائیل و همچنین صدها نفر از بازداشتشدگان در جریان حملات اخیر اسرائیل است.
مراحل بعدی طرح ۲۰ مادهای ترامپ هنوز مورد توافق قرار نگرفتهاند؛ از جمله نحوه اداره نوار غزه پس از پایان درگیریها و سرنوشت نهایی حماس که تاکنون با خواسته اسرائیل مبنی بر خلع سلاح مخالفت کرده است.
نتانیاهو همچنین با تردیدهایی از سوی اعضای ائتلاف حاکم خود مواجه است؛ چرا که بسیاری از آنها مدتهاست با هرگونه توافق با حماس مخالف بودهاند.
ترامپ اعلام کرده که روز یکشنبه به منطقه سفر خواهد کرد و احتمالاً در مراسم امضای توافق در مصر شرکت خواهد کرد. رئیس کنست، امیر اوهانا، نیز از او دعوت کرده تا در پارلمان اسرائیل سخنرانی کند.
این توافق از سوی کشورهای عربی و غربی مورد حمایت قرار گرفته و بهعنوان یک دستاورد بزرگ دیپلماتیک برای ترامپ توصیف شده است.
ایالات متحده قرار است ۲۰۰ نیروی نظامی را بهعنوان بخشی از یک نیروی مشترک برای ثبات در غزه اعزام کند. به گفته دو مقام ارشد آمریکایی، هیچیک از این نیروها در خاک نوار غزه مستقر نخواهند شد.
این مقامات که به شرط ناشناس ماندن با خبرنگاران صحبت کردند، اعلام کردند که این ۲۰۰ نفر هسته اصلی نیروی مشترکی را تشکیل خواهند داد که شامل نیروهایی از مصر، قطر، ترکیه و احتمالاً امارات متحده عربی خواهد بود.
بیش از ۶۷ هزار فلسطینی در حملات اسرائیل به غزه کشته شدهاند؛ حملاتی که پس از یورش نیروهای تحت رهبری حماس به شهرهای اسرائیلی و یک جشنواره موسیقی در ۷ اکتبر ۲۰۲۳ آغاز شد. در آن حملات، ۱۲۰۰ نفر کشته و ۲۵۱ نفر به گروگان گرفته شدند.
سه شنبه ۲۲ مهر ۱۴۰۴ -
Tuesday 14 October 2025
|
ايران امروز |
فارن پالیسی / ۹ اکتبر ۲۰۲۵
بازگشت ناگهانی تحریمهای بینالمللی، پایان رسمی و نهایی توافق هستهای سال ۲۰۱۵ با ایران را رقم زد. این توافق که بهطور رسمی «برنامه جامع اقدام مشترک» یا «برجام» نام داشت، تا پیش از خروج ایالات متحده در سال ۲۰۱۸، در مهار برنامه هستهای ایران مؤثر بود. اما در سالهای پس از آن، توافق بهگونهای فرسوده شد که دیگر امکان ترمیم منطقی آن وجود نداشت.
بازگرداندن تحریمها کاملاً موجه بود. مهلت استفاده از این ویژگی خاص برجام بهسرعت رو به پایان بود و در عین حال، اقدامات تحریکآمیز هستهای ایران ادامه داشت. آنچه بهویژه نگرانکننده بود، تولید اورانیوم با غنای ۶۰ درصد توسط تهران بود — سطحی که میتواند مستقیماً در ساخت بمب هستهای استفاده شود — و همچنین عدم همکاری با بازرسان بینالمللی. بهصراحت باید گفت، اگرچه ایران نخستین کشوری نبود که الزامات برجام را کنار گذاشت، اما این اقدامات از خط قرمز عبور کردند.
حملات نظامی اسرائیل و ایالات متحده به تأسیسات هستهای ایران در ماه ژوئن، برنامه هستهای این کشور را بهشدت تضعیف کرد، اما توانایی ایران برای ساخت بمب هستهای را از بین نبرد. تحقق این هدف نیازمند دیپلماسی است.
در واقع، اکنون زمان مناسبی برای ایالات متحده است تا مسیر بلندمدت جاهطلبیهای هستهای ایران را با طراحی رویکردی جدید و مشارکتی در زمینه انرژی هستهای در خاورمیانه شکل دهد. در قالب این طرح، واشنگتن و شرکایش به منطقه کمک خواهند کرد تا چرخه سوخت هستهای را بهصورت مشترک میان چند کشور توسعه دهند یا بهطور جمعی آن را ایجاد کنند. این رویکرد، همراه با بازرسیهای تقویتشده بینالمللی، ساخت بمب را برای هر کشوری بسیار دشوار و پرهزینه خواهد کرد — در حالی که همچنان استفاده از فناوری هستهای برای انرژی، پزشکی و دیگر اهداف صلحآمیز را ترویج میدهد.
اگر این طرح بهدرستی اجرا شود، توسعه هستهای را تسریع میکند، موانع مؤثری در برابر اشاعه سلاحهای هستهای ایجاد مینماید و امنیت منطقهای و رشد اقتصادی را تقویت خواهد کرد.
ایده چرخه سوخت منطقهای، جدید نیست. در واقع، مقامات ایرانی در جریان مذاکرات برجام در سال ۲۰۱۵ این امکان را مطرح کردند. آن زمان عملی نبود، اما اکنون شرایط بهگونهای تغییر کرده که اجرای آن را ممکنتر ساخته است. امارات متحده عربی با موفقیت ساخت چهار راکتور بزرگ هستهای را به پایان رسانده و اکنون در پی آن است که مهارتهای خود را در ساخت تأسیسات هستهای فراتر از مرزهایش بهکار گیرد. مصر و ترکیه نیز در مسیر ساخت نخستین راکتورهای نیروگاهی خود هستند. عربستان سعودی علاقهمندی جدی به انرژی هستهای نشان داده و اردن نیز همینطور.
همزمان، حمایت بینالمللی از گسترش انرژی هستهای بهطور قابل توجهی افزایش یافته است. بیش از ۳۰ کشور متعهد شدهاند که تا سال ۲۰۵۰ ظرفیت انرژی هستهای جهان را سه برابر کنند. نهادهای مالی بینالمللی مانند بانک جهانی، ممنوعیت سرمایهگذاری در انرژی هستهای را لغو کردهاند و راه را برای فرصتهای جدید تأمین مالی هموار ساختهاند. در ایالات متحده نیز، دولت ترامپ به توسعه انرژی هستهای در داخل و خارج کشور متعهد شده است. این تحولات، جامعه جهانی را در موقعیتی قرار میدهد که بتواند چرخه سوخت منطقهای امن و مطمئنی را در خلیج فارس محقق سازد.
ایجاد یک «کنسرسیوم هستهای منطقهای» مزایای آشکاری خواهد داشت. مهمترین آن، تضمین این است که هیچ کشوری در منطقه بهدنبال ساخت سلاح هستهای نیست. چرا؟ زیرا در این رویکرد، چرخه سوخت میان چند کشور تقسیم میشود، فناوریهای حساس تحت کنترل چندملیتی قرار میگیرند و اجرای اقدامات شفافسازی تقویتشده الزامی خواهد بود. همه کشورهای منطقه میتوانند در این ابتکار اقتصادی و پاک در زمینه انرژی هستهای مشارکت کرده و از آن بهرهمند شوند. ایالات متحده و کشورهای اروپایی نیز میتوانند از طریق کمک به تقویت بازارهای منطقه خلیج فارس سود ببرند. اگر همه طرفها موافق باشند، آنها نیز میتوانند در فعالیتهای مختلف چرخه سوخت منطقهای مشارکت داشته باشند.
این طرح بر چهار ستون استوار خواهد بود:
۱. ایران، عربستان سعودی، امارات متحده عربی، اردن و دیگر کشورهای منطقه به همه جنبههای برنامه هستهای صلحآمیز دسترسی داشته باشند.
۲. جامعه بینالمللی باید اطمینان کامل داشته باشد که ایران و سایر طرفها بهدنبال ساخت سلاح هستهای نیستند. نظارت آژانس بینالمللی انرژی اتمی (IAEA) پایه این اطمینان را فراهم خواهد کرد.
دو ستون نخست با توافق بنیادین «پیمان منع گسترش سلاحهای هستهای» (NPT) همراستا هستند: کشورهایی که فاقد سلاح هستهای هستند، در ازای تعهد به عدم پیگیری ساخت سلاح هستهای، به کاربردهای صلحآمیز فناوریهای هستهای دسترسی خواهند داشت. تقریباً همه کشورهای خاورمیانه در حال حاضر بهعنوان کشورهای فاقد سلاح هستهای عضو این پیمان هستند.
اما کشورهایی که به این چارچوب جدید میپیوندند، باید فراتر از این تعهدات گام بردارند. این ما را به ستون سوم میرساند: تنها کشورهایی میتوانند بخشی از این چارچوب جدید باشند که به تعهدات خود در قالب NPT پایبند بوده و آمادگی پذیرش نظارتها و اقدامات راستیآزمایی قویتر را داشته باشند. نکته کلیدی این است که این اقدامات شامل ضربالاجلهای کوتاه برای دسترسی بازرسان و تدابیر بیشتر برای کشف فعالیتهای مرتبط با ساخت سلاح هستهای خواهد بود.
ستون چهارم، شامل حمایت فنی و مالی ایالات متحده و شرکایش برای تسریع در گسترش منطقهای انرژی هستهای و ایجاد زنجیره تأمین لازم است. محور کمکهای آمریکا، ایجاد «دفتر سفارشات راکتورهای منطقهای» یا سفارشهای گروهی برای تعداد محدودی از انواع خاص راکتورهای مقیاس نیروگاهی خواهد بود که از طریق مذاکرات تعیین میشوند.
برای تأمین سوخت این راکتورها بدون ایجاد نگرانیهای مربوط به اشاعه، کشورها باید چرخه سوخت را میان خود تقسیم کنند و هر یک مسئولیت بخشی از این زنجیره را بر عهده بگیرند. این ساختار، ساخت زرادخانه هستهای را برای هر کشور بسیار دشوارتر خواهد کرد. افزون بر آن، اگر کشوری در حال تقلب شناسایی شود، میتوان آن را از برنامه حذف کرد و در نتیجه، برنامه انرژی هستهای آن کشور را بهطور کامل متوقف ساخت.
در نهایت، تصمیمگیری درباره اینکه کدام کشور میزبان کدام بخش از چرخه سوخت باشد، بر عهده خود کشورها خواهد بود. با این حال، علایق و توانمندیهای فعلی چند گزینه پیشتاز را نشان میدهد: تواناییهای نوظهور عربستان سعودی در زمینه استخراج و آسیابکردن اورانیوم، آن را به گزینهای مناسب برای میزبانی تأسیساتی جهت تبدیل اورانیوم به شکلی قابل غنیسازی تبدیل میکند. امارات متحده عربی نیز با توجه به تکمیل موفقیتآمیز راکتورهای خود و برنامهاش برای ساخت تأسیسات تولید سوخت در خاک امارات، گزینهای منطقی برای تولید سوخت هستهای خواهد بود.
غنیسازی، بیتردید حساسترین بخش چرخه سوخت است، زیرا میتوان از آن برای تولید مواد هستهای قابل استفاده در سلاح بهرهبرداری کرد. واقعیت اینکه ایران بیش از ۴۰۰ کیلوگرم اورانیوم را تا سطح ۶۰ درصد غنیسازی کرده — بدون هیچ هدف غیرنظامی قابل قبول — بر اهمیت این موضوع تأکید دارد. برای جلوگیری از تکرار چنین وضعیتی، هیچگونه غنیسازی نباید در خاک اصلی ایران انجام شود. در عوض، سازمان ملل متحد میتواند اجارهنامهای ۹۹ ساله برای اداره یک جزیره در خلیج فارس — احتمالاً متعلق به ایران — یا زمینی در کشور دیگری از خاورمیانه مانند عمان دریافت کند.
آژانس بینالمللی انرژی اتمی (IAEA) باید تمام فعالیتهای غنیسازی را بهدقت زیر نظر داشته باشد. این تأسیسات میتواند بر اساس مدل کنسرسیومی ایجاد شود که از طریق فرآیند رقابتی انتخاب فناوری تعیین میگردد. این مدل ممکن است شبیه به شرکت غنیسازی «Urenco» در اروپا باشد — یک ساختار مشارکتی تحت مدیریت بریتانیا، آلمان و هلند با کنترلهای سختگیرانه بر دسترسی به فناوری. یا آژانس بینالمللی انرژی اتمی یا سازمان جایگزینی که مورد پذیرش جامعه جهانی باشد، باید حقوق بلندمدت و کنترل دسترسی به این مکان را در اختیار داشته باشد.
افزون بر این، ایجاد بانکهای سوخت منطقهای جدید میتواند به کشورها اطمینان دهد که دسترسی آنها به سوخت هستهای قطع یا مختل نخواهد شد. این بانکها ذخایر امنی از سوخت هستهای را برای هر کشور، متناسب با نوع راکتورهای انتخابشده، نگهداری خواهند کرد. هر بانک سوخت بهصورت یک کسبوکار عمل خواهد کرد، سوخت را تأمین کرده و بهطور دورهای موجودی خود را تجدید خواهد نمود. بانک اورانیوم با غنای پایین آژانس بینالمللی انرژی اتمی در قزاقستان میتواند مواد لازم برای تولید سوخت را فراهم کند.
همزمان با آغاز ساخت زنجیره تأمین هستهای منطقهای توسط اعضای این کنسرسیوم، آنها باید استانداردهای منع اشاعه خود را نیز تقویت کنند. برای مسدود کردن مسیر دیگر دستیابی به سلاح هستهای — یعنی تولید پلوتونیوم — کشورها باید متعهد شوند که سوخت مصرفشده را بازفرآوری نکنند.
نظارت و راستیآزمایی نیز باید بهطور قابل توجهی تقویت شده و متناسب با چالشهای در حال تحول اشاعه هستهای بهروزرسانی شود. افزون بر «پروتکل الحاقی» (که دسترسی بازرسان بینالمللی به سایتهای اعلامنشده را فراهم میکند)، همه کشورها باید روشهای تکمیلی و پیشرفته نظارت و راستیآزمایی را بپذیرند که هدف آنها کشف سریع فعالیتهای اعلامنشده است. این شامل جدولهای زمانی مشخص برای دسترسی بازرسان به سایتها و فرآیند داوری مشابه آنچه در برجام گنجانده شده بود، خواهد بود.
کشورهایی که در قالب این چارچوب، فناوری انرژی هستهای دریافت میکنند یا توسعه میدهند، باید نظارت و راستیآزمایی برای کشف فعالیتهای مرتبط با تسلیحات هستهای را نیز بپذیرند. این امر نیازمند تأمین بودجه بیشتر برای آژانس بینالمللی انرژی اتمی (IAEA) خواهد بود تا این نهاد منابع مالی و فنی لازم برای انجام این مأموریت را در اختیار داشته باشد.
مزیت گنجاندن کشورهای دیگر — و نه فقط ایران — در این چارچوب آن است که همه ملزم خواهند بود محدودیتهای یکسانی را در فعالیتهای هستهای بپذیرند و اقدامات شفافسازی مشابهی را اجرا کنند. ایران مدتهاست که با برجستهشدن و مجبور شدن به پذیرش محدودیتها و بازرسیهای سختگیرانه مخالفت کرده است (حتی اگر این اقدامات بهطور کامل با رفتار تهران توجیهپذیر بودهاند). این رویکرد با بالا بردن سطح الزامات برای همه کشورها، از آن مشکل جلوگیری میکند و در واقع میتواند الگویی برای گسترش دامنه اقدامات حفاظتی آژانس بینالمللی انرژی اتمی در سطح جهانی باشد.
اما مسیر دیپلماتیک برای تحقق این طرح بلندپروازانه چیست؟ با بازگشت تحریمهای سازمان ملل، همه طرفها میتوانند از نقطهای بیطرف شروع کنند.
نخست، ایران باید اورانیوم غنیشده ۶۰ درصدی خود را از طریق رقیقسازی یا انتقال به خارج از کشور حذف کند و سطح همکاری خود با آژانس بینالمللی انرژی اتمی را دستکم به سطحی که در دوران برجام وجود داشت، بازگرداند. در مقابل، ایالات متحده و متحدان اروپاییاش متعهد خواهند شد که پس از دستیابی به توافق جدید، سرمایهگذاریهای دولتی و خصوصی در ایران را تسهیل کنند. این تعهد شامل تسهیل سرمایهگذاری در پروژههای انرژی هستهای نیز خواهد بود.
اگرچه این اقدامات بهطور جادویی اعتماد متقابل را بازسازی نمیکنند، اما زمینه را برای مذاکرات سازنده با ایالات متحده، اروپا و دیگر بازیگران کلیدی فراهم خواهند کرد. سایر شرکای توافق اولیه با ایران، از جمله روسیه و چین، نیز دعوت خواهند شد تا نقش سازندهای (همانطور که در آن مذاکرات ایفا کردند) در طراحی ابتکار هستهای منطقهای ایفا کنند، اما این فرآیند باید با یا بدون مشارکت آنها پیش برود.
با توجه به بیاعتمادی ایران به جامعه جهانی، بعید است که تهران در روز نخست توافق جدید، غنیسازی را کنار بگذارد. ایران میتواند بهطور موقت اجازه داشته باشد که فعالیتهای غنیسازی تحت کنترل شدید را ادامه دهد (مانند محدود کردن ذخایر اورانیوم غنیشده داخلی به ۳۰۰ کیلوگرم با غنای کمتر از ۵ درصد). پس از راهاندازی چرخه سوخت منطقهای جدید، ایران غنیسازی داخلی را متوقف کرده و به غنیسازی منطقهای روی خواهد آورد.
در ازای آمادگی تهران برای پایاندادن به غنیسازی در خاک ایران و پذیرش اقدامات شفافسازی قوی، ایالات متحده، اروپا و احتمالاً دیگر کشورها متعهد خواهند شد که به ایران در توسعه برنامه انرژی هستهای غیرنظامیاش کمک کنند، از جمله از طریق تسهیل سرمایهگذاری مستقیم بخش خصوصی. سرمایهگذاری مستقیم خارجی ایالات متحده برای همه کشورهای منطقهای عضو توافق در دسترس خواهد بود. سرمایهگذاری در سایر بخشهای اقتصاد ایران و کشورهای منطقه نیز میتواند بخشی از توافقی گستردهتر باشد که به یکپارچگی اقتصادی جهانی با کشورهای خلیج فارس کمک کند.
سایر کشورهای خلیج فارس نیز از این رویکرد سود قابل توجهی خواهند برد، زیرا حمایت غرب را برای توسعه ظرفیتهای هستهای خود بهدست خواهند آورد. شاید حتی مهمتر از آن، حلوفصل مسئله ایران به سایر کشورهای خلیج فارس اجازه خواهد داد تا بر برنامههای بلندپروازانه خود برای تنوعبخشی به اقتصادشان فراتر از تولید هیدروکربن تمرکز کنند.
این تلاش آسان نخواهد بود و همه کشورهای درگیر باید تصمیمات دشواری اتخاذ کنند. اما در نهایت، این مسیر امنیت و رفاه اقتصادی ایالات متحده، ایران و کل خاورمیانه را در مسیر مثبتتر و پایدارتر قرار خواهد داد.
—-
* ارنست جی. مونیز، رئیس و مدیرعامل «ابتکار تهدید هستهای»(NTI). او سیزدهمین وزیر انرژی ایالات متحده بود و از سال ۲۰۱۳ تا ژانویه ۲۰۱۷ در این سمت فعالیت داشت.
سه شنبه ۲۲ مهر ۱۴۰۴ -
Tuesday 14 October 2025
|
ايران امروز |
در انقلاب ۵۷، خمینی واژه «جمهوری» را برای نظام سرکوبگرش برگزید که نه با مفهوم ارسطویی آن به عنوان «رفاه همگانی» همراهی داشت و نه با گونه مدرن آن که تحقق دموکراسی، احترام به حقوق بشر و سکولاریسم را در دستور کار قرار میدهد.
هدف خمینی از بهرهگیری ابزاری از واژه «جمهوری» تنها جایگزین کردن عمامه ولی فقیه با تاج پادشاهی بود که استبدادی دینی مرگبار را برای جامعه ایرانی به ارمغان آورد. هویت این نظام با اجرای شریعت قرون وسطایی شامل اعدام، سرکوب هرگونه نافرمانی مدنی، زنستیزی، تبعیض علیه مذاهب غیر شیعه و اقلیتهای قومی پایهگذاری شد.
توهمات ایدئولوژیک از جمله صدور انقلاب شیعهمحور، شعار نابودی اسرائیل و غربستیزی از دیگر هویتهای این نظام بوده است که در درازنای ۴۷ سال اخیر جز تحریمهای کمرشکن و تهیدستی فراگیر برای بسیاری از ایرانیان، نتیجه دیگری نداشته است.
پافشاری بر پیشبرد برنامه صدها میلیارد دلاری انرژی هستهای، توسعه صنایع موشکی و ایجاد و تقویت گروههای نیابتی بنیادگرا و فرستادن پهپاد و موشک به روسیه تزاری برای کشتار مردم اوکراین از جمله ابزارهایی بوده است که هویتهای نظام جمهوری جهل و جنایت را تحقق بخشد، اما به تدریج با ناکامی و یا ناکارآمدی روبهرو شدهاند.
جنگ ۱۲روزه نتیجه راهبردهای دهها ساله این نظام بنیادگرا به رهبری خامنهای بود که پس از نابودی و یا تضعیف گروههای نیابتیاش، نادرستی رجزخوانیهای گوناگون از جمله نزدیک بودن نابودی اسرائیل و توهمات غربستیزانه را آشکار ساخت.
اعدام یکی از ابزارهای سرکوب در جمهوری اسلامی از آغاز تا به امروز بوده است. ایران پس از چین بالاترین شمار اعدامها را در جهان به ثبت رسانده است. بر اساس گزارش عفو بینالملل در سال ۲۰۲۴، شمار اعدامها در جهان به ۱۵۱۸ نفر میرسید که دو سوم آنان در ایران اجرا شده است.
بررسیها بیانگر آن است که شمار اعدامها در کشورهای استبدادی پس از خیزشهای مردمی، جنگ و یا بحرانهای داخلی افزایش مییابد. در واقع، شمار اعدامها در ایران از سال ۲۰۲۱ (جنبش مهسا) از ۳۱۴ نفر به ۹۷۲ نفر در سال ۲۰۲۴ و به گفته محمود امیریمقدم، مدیر سازمان حقوق بشر ایران، در کمتر از ۱۰ ماه اخیر به بیش از ۱۰۴۰ نفر رسیده است.
افزون بر این، گزارش هرانا (مجموعه فعالان حقوق بشر در ایران) نشان میدهد که از ۱۰ اکتبر ۲۰۲۴ تا ۸ اکتبر ۲۰۲۵، ۱۵۳۷ نفر در ایران اعدام شدهاند که ۸۶٪ نسبت به سال گذشته افزایش داشته است.(۱) بر پایه همین گزارش، سن سه تن از اعدامشدگان کمتر از ۱۸ سال بوده است.
لازم به تذکر است که از ماه جولای که جنگ ۱۲ روزه رویداد، شمار اعدامها رو به افزایش گذاشته است، به طوری که از ۱۰۱ تن در این ماه به ۱۴۵ تن در ماه سپتامبر رسیده است. این در حالی است که نیروهای سرکوبگر خامنهای، قوه قضایی غیرمستقل و فاسد کشور را حتی به اعدامهای فلهای سال ۱۳۶۷ تشویق میکنند.
در این رابطه، خبرگزاری فارس وابسته به سپاه پاسداران از فجایع اخیر فراتر رفته و با تمجید از اعدامهای دستهجمعی سال ۱۳۶۷ نوشته است: «امروز زمان تکرار این تجربه موفق تاریخی فرا رسیده است.»(۲)
در این میان، شاهد رویداد تازهای از جمله افزایش اعدام زندانیان سیاسی و محکومیت اعدام برای کنشگران مدنی میباشیم که بیشتر آنان از هممیهنان اتنیکی (یا: قومی/اقلیتی)اند. بهتازگی شش زندانی عرب که در اواخر سال ۱۳۹۷ بازداشت و در اوایل سال ۱۳۹۸ از سوی دادگاه انقلاب اهواز به اعدام محکوم شده بودند، در ۱۵ مهرماه به چوبه دار سپرده شدند.
بنا بر گزارش سازمان حقوق بشر ایران، در ماه جولای امسال ۱۷ نفر با اتهامات امنیتی محاربه، فساد فیالارض و بغی اعدام شدند که ۶ نفر به اتهام جاسوسی برای اسرائیل بوده است.
کانون حقوق بشر ایران نیز نام ۶۷ نفر زندانی سیاسی را که تا مهر ۱۴۰۴ به اعدام محکوم شدهاند، انتشار داده که بسیاری از آنان از اقلیتهای اتنیکی (یا: قومی)اند.
از شواهد چنین پیداست که جمهوری جهل و جنایت در پی ناکامی اطلاعاتی تحقیرآمیز در جریان جنگ و کشته شدن فرماندهان نیروهای سرکوب و دانشمندان هستهایاش، در حال انتقامگیری از کنشگران مدنی با انواع اتهامات از جمله جاسوسی برای اسرائیل است. افزون بر این، هراس از خیزش همهگیر علیه نظام بنیادگرای ایدئولوژیزده اسلامی همراه با فساد گسترده، بحران کمرشکن اقتصادی و انزوای کامل در میان اکثریت کشورها، اعدامها را به عنوان ابزاری بازدارنده در داخل کشور افزایش داده است.
شوربختانه، کشورهای دموکراتیک غربی در تله هستهای و موشکی خامنهای گرفتار و واکنش علیه نقض گسترده حقوق بشر را از فهرست اولویتهایشان کنار گذاشتهاند. مخالفان خارج کشور نیز در بیعملی به سر میبرند و اقدامات لازم از جمله برجسته کردن سرکوبهای وحشیانه در ایران را در جوامع دموکراتیک به فراموشی سپردهاند.
مهر ۱۴۰۴
mrowghani.com
—————————-
[۱] - https://www.hra-news.org/statements/a-733/
[۲] - مراد رحمتی، هشدار در باره تکرار اعدامهای گروهی در ایران، دویچه وله، ۱۵/۰۷/۲۰۲۴
سه شنبه ۲۲ مهر ۱۴۰۴ -
Tuesday 14 October 2025
|
ايران امروز |
تیموتی گاردنر / خبرگزاری رویترز / ۹ اکتبر ۲۰۲۵
دولت ایالات متحده روز پنجشنبه اعلام کرد حدود صد فرد، نهاد و کشتی، از جمله یک پالایشگاه مستقل و پایانه نفتی چینی را تحریم کرده است که به ایران در تجارت نفت و محصولات پتروشیمی یاری رساندهاند. این اقدام را دولت دونالد ترامپ، رئیسجمهوری آمریکا، در چارچوب فشارهای جدید علیه تهران انجام داده است.
وزارت خزانهداری آمریکا شرکت «گروه پتروشیمی شاندونگ جینچنگ» را که به عنوان یک پالایشگاه مستقل موسوم به «تیپات» در استان شاندونگ فعالیت میکند، تحریم کرد. به گفته وزارت خزانهداری، این شرکت از سال ۲۰۲۳ تاکنون میلیونها بشکه نفت خام از ایران خریداری کرده است.
همچنین شرکت چینی «پایانه نفت خام ریتژاو شیهوا» (Rizhao Shihua) که در بندر لانشان فعالیت دارد، هدف تحریم قرار گرفت. وزارت خزانهداری اعلام کرد این پایانه تاکنون بیش از دوازده کشتی از ناوگان موسوم به «ناوگان سایه» ایران را که برای دور زدن تحریمها به کار گرفته میشوند، پذیرفته است.
در میان این نفتکشها، کشتیهای «کونگم»، «بیگ مگ» و «ووی» ذکر شدهاند که به گفته وزارت خزانهداری میلیونها بشکه نفت خام ایران را به بندر ریتژاو منتقل کردهاند.
دولت آمریکا معتقد است شبکههای فروش نفت ایران، منابع مالی لازم برای برنامههای هستهای و موشکی تهران و همچنین حمایت از گروههای نیابتی در سراسر خاورمیانه را فراهم میکنند. در مقابل، ایران میگوید برنامه هستهایاش ذاتاً صلحآمیز است.
اعلام این تحریمها در حالی انجام شد که اسرائیل و حماس به توافق آتشبس در غزه و مبادله گروگانها دست یافتهاند؛ توافقی که در صورت اجرای کامل، دو طرف را بیش از هر زمان دیگر به توقف جنگی نزدیک میکند که به بحرانی منطقهای تبدیل شده و کشورهایی چون ایران، یمن و لبنان را نیز درگیر کرده است.
به گفته وزارت خزانهداری، این چهارمین دور از تحریمهایی است که دولت آمریکا در آن پالایشگاههای مستقر در چین را هدف قرار داده که همچنان به خرید نفت از ایران ادامه میدهند.
اسکات بسنت، وزیر خزانهداری آمریکا، اظهار داشت: «وزارت خزانهداری با برچیدن عناصر کلیدی ماشین صادرات انرژی ایران، در حال تضعیف جریان نقدی حکومت ایران است.»
پس از اعلام تحریمهای تازه علیه صادرات نفت ایران، دونالد ترامپ در نشست کابینه در کاخ سفید گفت که ایران به دولت او اطلاع داده از توافق آتشبس و مبادله گروگانها میان اسرائیل و حماس حمایت میکند و واشنگتن نیز در این زمینه با تهران همکاری خواهد کرد.
ترامپ افزود: «ما دوست داریم ببینیم مردم ایران بتوانند کشورشان را بازسازی کنند، اما آنها نباید سلاح هستهای داشته باشند.» او همچنین اعلام کرد که بهزودی راهی خاورمیانه خواهد شد.
با وجود موجهای پیاپی تحریمهای آمریکا، ایران همچنان مقادیر قابلتوجهی نفت صادر میکند.
نهاد «اتحاد علیه ایران هستهای» (UANI) که صادرات نفت ایران را رصد میکند، گزارش داد صادرات نفت ایران در ماه سپتامبر به سطحی بیسابقه در سال جاری رسیده و حدود ۶۳.۲ میلیون بشکه به ارزش تقریبی ۴.۲۶ میلیارد دلار بوده است. این نهاد افزود افزایش فروش در ماه سپتامبر احتمالاً ناشی از ذخیرهسازی پیش از بازگشت تحریمهای سازمان ملل علیه ایران بوده است.
وزارت خارجه آمریکا همچنین اعلام کرد که برای نخستین بار یک پایانه چینی دیگر به نام «جیانگیین فوراورسان کمیکل لاجستیکس» به دلیل دریافت محصولات پتروشیمی منشأ ایرانی، در فهرست تحریمها قرار گرفته است.
سفارت چین در واشنگتن و نمایندگی ایران در سازمان ملل در نیویورک هنوز به درخواستهای رسانهها برای اظهارنظر پاسخ ندادهاند.
سه شنبه ۲۲ مهر ۱۴۰۴ -
Tuesday 14 October 2025
|
ايران امروز |
دونالد ترامپ، رئیس جمهور آمریکا، روز پنجشنبه گفت که ایران پس از حمایت از طرح او برای برقراری آتشبس در نوار غزه، به دنبال همکاری برای یک توافق صلح گستردهتر در خاورمیانه است.
ترامپ در حالی که آماده سفر به خاورمیانه در این آخر هفته میشود، گفت: «ایران اکنون میخواهد روی صلح کار کند. آنها به ما اطلاع دادهاند و اذعان کردهاند که کاملاً موافق این توافق هستند. آنها فکر میکنند این چیز خوبی است، بنابراین ما از این موضوع قدردانی میکنیم و با ایران همکاری خواهیم کرد.»
او افزود: «همانطور که میدانید، ما تحریمهای بزرگی علیه ایران و بسیاری از چیزهای دیگر داریم. ما دوست داریم آنها نیز بتوانند کشور خود را بازسازی کنند، اما آنها نمیتوانند سلاح هستهای داشته باشند.»
اشاره ترامپ به حملات ماه ژوئن به تاسیاسات هستهای ایران بود که او و مقامات ارشد دولت او معتقدند که هرگونه قابلیت هستهای ایران را به طور کامل نابود کرده است.
رئیس جمهور آمریکا عصر روز گذشته ـــ چهارشنبه ۸ اکتبر ـــ در مصاحبهای با فاکس نیوز گفت که زمانی آمریکا و اسرائیل به تاسیسات هستهای ایران حمله کردند، تهران «حدود یک ماه، شاید دو ماه، تا داشتن سلاح هستهای فاصله داشت».
اسرائیل و حماس روز پنجشنبه ۹ اکتبر ۲۰۲۵، با مرحله اول طرح ۲۰ مادهای ترامپ که در ۲۹ سپتامبر ارائه شد، موفقت کردند. طبق توافق دو طرف، برای پس از برقراری آتشبس در غزه، حماس همه گروگان اسرائیلی را در ازای حدود ۲۰۰۰ زندانی فلسطینی و خروج تدریجی نیروهای اسرائیلی از کل نوار غزه آزاد خواهد کرد.
مرحله دوم طرح ترامپ، خواستار ایجاد یک سازوکار جدید حکومتی در غزه بدون مشارکت حماس، تشکیل یک نیروی امنیتی متشکل از فلسطینیها و نیروهایی از کشورهای عربی و اسلامی و خلع سلاح حماس است. همچنین بودجه عربی و اسلامی برای دولت جدید و بازسازی نوار غزه، با مشارکت محدود تشکیلات خودگردان فلسطین، پیشبینی شده است.
پوتین: اسرائیل به ما گفته بهدنبال درگیری با ایران نیست
«ولادیمیر پوتین» رئیسجمهور روسیه روز پنجشنبه گفت اسرائیل تمایلی به هیچ نوع رویارویی با ایران ندارد و بهدنبال حلوفصل مسالمتآمیز اوضاع» است.
به گزارش ایسنا، پوتین در دومین اجلاس روسیه و آسیای مرکزی تاکید داشت که ایران مایل به دنبال کردن مسیر دیپلماتیک برای حلوفصل برنامه مسئله هستهای خود است.
او گفت: ما با شرکای ایرانی خود در تماس نزدیک هستیم و عزم آنها را برای یافتن راهحلهای قابل قبول متقابل و از سرگیری همکاری سازنده با آژانس بینالمللی انرژی اتمی احساس میکنیم.
رئیسجمهور روسیه تاکید کرد که مسئله هستهای ایران فقط از طریق دیپلماتیک قابل حلوفصل میباشد.
به نوشته خبرگزاری تاس، رئیسجمهور روسیه تأیید کرد که با «رافائل گروسی»، مدیرکل آژانس بینالمللی انرژی اتمی (IAEA)، به تفصیل در مورد وضعیت پیرامون برنامه هستهای ایران گفتگو کرده است.
وی گفت: اگر توجه داشته باشید، مدیر کل آژانس بینالمللی انرژی اتمی اخیراً از کشور ما بازدید کرد. ما این موضوع را به تفصیل مورد بحث قرار دادیم و او همچنین به تعهد طرف ایرانی برای حل همه مسائل اشاره کرد.
«رافائل گروسی» مدیرکل آژانس بینالمللی انرژی اتمی، در جریان سفرش به روسیه، تمایل ایران برای حل تمام مسائل مرتبط با توافق هستهای را مورد تاکید قرار داده است.
به گفته پوتین «هنوز مسائل فنی وجود دارد، اما همه آنها، هنگامی که توافقات حاصل شده اجرا شوند، در دستیابی به توافق نهایی در مورد این مسئله بسیار پیچیده منطقهای نقش خواهند داشت.»
وی همچنین با تاکید بر اینکه اسرائیل تمایلی به هیچ نوع رویارویی با ایران ندارد و بهدنبال حلوفصل مسالمتآمیز اوضاع» است، افزود: «ما به تماسها با اسرائیل ادامه میدهیم و از رهبران اسرائیلی پیامهایی دریافت کردهایم تا به دوستان ایرانیمان منتقل کنیم و آن این است که اسرائیل خواهان حلوفصل دیپلماتیک است و به دنبال درگیری نیست.»
سه شنبه ۲۲ مهر ۱۴۰۴ -
Tuesday 14 October 2025
|
ايران امروز |
سه شنبه ۲۲ مهر ۱۴۰۴ -
Tuesday 14 October 2025
|
ايران امروز |
بیدار شو!
توافقی که امروز در مصر صورتمیگیرد برای مردم ایران نشان آغاز دور تازهای از فاجعه است. بعد از ساختن کار حماس، همهٔ انرژی علنی اسرائیل و حمایت ایالاتمتحده و اروپا در این منطقه روی ایران متمرکزخواهدشد. اگر بپذیریم مسئلهٔ اسرائیل و ایالاتمتحده و شرکای دیگری که گردهمآمدهاند فقط حماس نیست، در گام بعدی و در جایی دیگر، لاجرم حل مسئلهٔ ایران روی میز خواهدبود. این را بهعنوان یک احتمال جدی ممکنالوقوع در دنیای واقعی و بهاصطلاحِ اهلفن بهعنوان بخشی از روند رئالپولیتیک میگوییم. از یک زاویهٔ واقعبینانه اگر نگاهکنید میبینید همهٔ آنها که در شرمالشیخ درحال حلمسئلهاند دشمنان آشکار ایرانند.
میتوانیم امیدوار باشیم رخ ندهد و میتوانیم خوشحال باشیم که فلسطینیهای بیشتری کشته نخواهند شد، ولی این نتیجه محتوم را نیز نمیتوان نادیده گرفت: در واقع در جهانی که در آن صلحی نیست، خاموششدن توپها در جایی بهمعنی آتشکردن توپها در جایی دیگر است!
سیلی نتایج هفتاکتبر و اعلام کنارهگیری حماس از روند سیاسی در مسئلهٔ فلسطین برای حکومت ما کافی نیست. زمانی از خواب بیدار خواهد شد که آنها بالای سرمان هستند. مهم نیست که اینجا باشد یا نه، مسئله این است که او میرود و مردم اینجا میمانند. در میانهٔ آتشی که از این شکست فوقاستراتژیک یک حکومت بر سر مردمان یک کشور باریده میشود.
تلگرام جامعه نو
@jameeno
سه شنبه ۲۲ مهر ۱۴۰۴ -
Tuesday 14 October 2025
|
ايران امروز |
سه شنبه ۲۲ مهر ۱۴۰۴ -
Tuesday 14 October 2025
|
ايران امروز |
سه شنبه ۲۲ مهر ۱۴۰۴ -
Tuesday 14 October 2025
|
ايران امروز |
سه شنبه ۲۲ مهر ۱۴۰۴ -
Tuesday 14 October 2025
|
ايران امروز |
سه شنبه ۲۲ مهر ۱۴۰۴ -
Tuesday 14 October 2025
|
ايران امروز |
«لاسلو کراسناهورکایی، نویسندهٔ مجارستانی، که رمانهای فلسفی و کمدیِ تلخ او اغلب در جملاتی واحد روایت میشوند، روز پنجشنبه برندهٔ جایزهٔ نوبل ادبیات شد. این جایزه به دلیل «مجموعه آثار گیرا و رویایی او که در کوران ترور آخرالزمانی، قدرت هنر را تأیید میکند»، به او اهدا شد.
چندین اثر از او، از جمله اولین اثرش «تانگوی شیطانی» (Satantango) و «اندوه مقاومت» (The Melancholy of Resistance)، توسط کارگردان مجارستانی، بلا تار، به فیلم تبدیل شدهاند.
داوران نوبل «نگاه هنری او را که کاملاً عاری از توهم است و شکنندگی نظم اجتماعی را در کنار اعتقاد تزلزلناپذیرش به قدرت هنر میبیند»، ستودند.
کراسناهورکایی ۷۱ ساله، جوایز متعددی از جمله جایزهٔ بینالمللی بوکر در سال ۲۰۱۵ را دریافت کرده است. داوران بوکر «جملات خارقالعاده، جملاتی با طول باورنکردنی که مسیرهای باورنکردنی را طی میکنند و لحنشان در طول مسیرهای سرکش خود از موقر به دیوانهوار، از کنجکاوانه به حزنانگیز تغییر مییابد»، ستایش کردند.
او همچنین در سال ۲۰۱۹ برای کتاب «بازگشت بارون وِنکهایم» (Baron Wenckheim’s Homecoming) برندهٔ جایزهٔ ملی کتاب برای ادبیات ترجمهشده در ایالات متحده شد.
او اولین برنده از کشور مجارستان پس از ایمره کِرتِس در سال ۲۰۰۲ است. وی به لیست درخشانی از برندگان میپیوندد که شامل ارنست همینگوی، تونی موریسون و کازوئو ایشیگورو هستند.
جایزهٔ ادبیات ۱۱۷ بار توسط کمیتهٔ نوبل آکادمی سوئد به مجموعاً ۱۲۱ برنده اهدا شده است. جایزهٔ سال گذشته را هان کانگ، نویسندهٔ اهل کرهجنوبی، به خاطر مجموعه آثارش که کمیته اعلام کرد «با آسیبهای تاریخی روبهرو میشود و شکنندگی زندگی انسان را آشکار میسازد»، از آن خود کرد.
جایزهٔ ادبیات چهارمین جایزهای است که این هفته اعلام شده و پیش از آن، نوبلهای ۲۰۲۵ در رشتههای پزشکی، فیزیک و شیمی اعلام شدند.
برندهٔ جایزهٔ صلح نوبل روز جمعه اعلام خواهد شد.
آخرین جایزهٔ نوبل، یعنی جایزهٔ یادبود نوبل در علوم اقتصادی، قرار است روز دوشنبه اعلام شود.
مراسم اهدای جوایز نوبل در ۱۰ دسامبر، سالگرد درگذشت آلفرد نوبل در سال ۱۸۹۶، برگزار میشود. نوبل یک صنعتگر ثروتمند سوئدی و مخترع دینامیت بود که این جوایز را بنیان نهاد.
هر جایزه شامل مبلغ ۱۱ میلیون کرون سوئد (نزدیک به ۱.۲ میلیون دلار) است و برندگان همچنین یک مدال طلای ۱۸ عیار و یک دیپلم دریافت میکنند.
کوستیا ماننکوف و مایک کوردر / آسوشیتدپرس / ۹ اکتبر ۲۰۲۵
سه شنبه ۲۲ مهر ۱۴۰۴ -
Tuesday 14 October 2025
|
ايران امروز |
سه شنبه ۲۲ مهر ۱۴۰۴ -
Tuesday 14 October 2025
|
ايران امروز |
مایان لوبل و نضال المغربی / خبرگزاری رویترز / ۹ اکتبر ۲۰۲۵
اسرائیلیها و فلسطینیها روز پنجشنبه پس از اعلام آتشبس و توافق گروگانگیری تحت اولین مرحله از ابتکار عمل دونالد ترامپ، رئیس جمهور ایالات متحده، برای پایان دادن به جنگ در غزه، شادی کردند.
تلویزیون وابسته به دولت مصر، قاهرة، گزارش داد که آتشبس رسماً پس از ظهر (۹:۰۰ به وقت گرینویچ) در منطقه، زمانی که دشمنان آن را در تفرجگاه ساحلی شرمالشیخ مصر امضا کردند، به اجرا درآمد.
دفتر بنیامین نتانیاهو، نخست وزیر اسرائیل، اعلام کرد که این آتشبس تنها پس از تصویب توسط کابینه اسرائیل که قرار بود ساعت ۵:۰۰ بعد از ظهر تشکیل جلسه دهد، اجرایی خواهد شد. ساکنان غزه از یک سری حملات هوایی به شهر غزه در حوالی زمانی که قرار بود امضا شود، خبر دادند.
بر اساس این توافق، جنگ متوقف خواهد شد، اسرائیل تا حدی از غزه عقبنشینی خواهد کرد و حماس گروگانهایی را که در حملهای که منجر به جنگ شد، اسیر کرده بود، در ازای زندانیانی که در اسرائیل در بازداشت هستند، آزاد خواهد کرد.
منبعی که در جریان جزئیات این توافق قرار دارد، گفت که نیروهای اسرائیلی ظرف ۲۴ ساعت پس از امضای توافق، شروع به عقبنشینی خواهند کرد.
یک مقام اسرائیلی گفت که انتظار میرود آزادی هر ۲۰ گروگان اسرائیلی که گمان میرود هنوز در غزه زنده باشند، روز یکشنبه یا دوشنبه انجام شود. ۲۶ گروگان دیگر به صورت غیابی کشته اعلام شدهاند و سرنوشت دو نفر مشخص نیست. حماس اعلام کرده است که ممکن است بازیابی اجساد پراکنده در سراسر غزه زمان ببرد.
فلسطینیها و خانوادههای گروگانهای اسرائیلی پس از انتشار خبر این توافق، به جشن و پایکوبی پرداختند.
در غزه، جایی که بیشتر بیش از ۲ میلیون نفر در اثر بمباران اسرائیل آواره شدهاند، مردان جوان در خیابانهای ویران شده دست زدند، حتی با وجود ادامه حملات اسرائیل.
«تمام نوار غزه خوشحال است»
عبدالمجید عبد ربه در خان یونس در جنوب غزه گفت: «خدا را شکر به خاطر آتشبس، پایان خونریزی و کشتار. من تنها کسی نیستم که خوشحالم، تمام نوار غزه خوشحال است، تمام مردم عرب، تمام جهان از آتشبس و پایان خونریزی خوشحال هستند.»
عیناو زاگاوکر، که پسرش ماتان یکی از آخرین گروگانهاست، در میدان گروگانهای تلآویو، جایی که خانوادههای افراد اسیر شده در حمله حماس که دو سال پیش باعث جنگ شد، برای درخواست بازگشت آنها جمع شدهاند، شادی کرد.
او در حالی که در میان شعلههای سرخ جشن صحبت میکرد، گفت: «نمیتوانم نفس بکشم، نمیتوانم نفس بکشم، نمیتوانم توضیح دهم چه احساسی دارم... دیوانهکننده است.»
او گفت: «به او چه بگویم؟ چه کار کنم؟ او را در آغوش بگیرم و ببوسم.» «فقط به او بگو که دوستش دارم، همین. و دیدن اینکه چشمانش در چشمان من فرو رفته... خیلی لذتبخش است - این همان آرامش است.»
با این حال، ساکنان غزه گفتند که حملات اسرائیل به سه حومه شهر غزه در طول شب و ساعات صبح پنجشنبه ادامه یافت. در ساعات اولیه پنجشنبه، خطوط دود بر فراز شجاعیه، تفاح و زیتون بلند شد، اگرچه هیچ گزارش فوری از تلفات وجود نداشت.
وزارت بهداشت غزه اعلام کرد که حداقل نه فلسطینی در ۲۴ ساعت گذشته بر اثر آتش اسرائیل کشته شدهاند.
چارچوب ۲۰ مادهای
تنها یک روز پس از دومین سالگرد حمله فرامرزی شبهنظامیان حماس که باعث حمله ویرانگر اسرائیل به غزه شد، مذاکرات غیرمستقیم در مصر منجر به توافقی در مورد مرحله اولیه چارچوب ۲۰ مادهای ترامپ شد.
اما توافقی که اواخر روز چهارشنبه توسط ترامپ اعلام شد، جزئیات کمی داشت و سوالات حل نشده زیادی را باقی گذاشت که هنوز میتواند منجر به فروپاشی آن شود.
هنوز طرحهایی برای حکومت بر غزه پس از جنگ و سرنوشت نهایی حماس که درخواستهای اسرائیل برای تسلیم سلاحهایش را رد کرده، تدوین نشده است.
ترامپ در تروث سوشال گفت: “من با افتخار اعلام میکنم که اسرائیل و حماس هر دو فاز اول طرح صلح ما را امضا کردهاند.”
ترامپ افزود: “این بدان معناست که همه گروگانها خیلی زود آزاد خواهند شد و اسرائیل نیروهای خود را به خط مورد توافق به عنوان اولین گامها به سوی صلحی قوی، پایدار و ابدی عقب خواهد کشید.”
جزئیات توافق آتشبس غزه:
● از ساعت ۱۲ ظهر روز پنجشنبه ۹ اکتبر، عملیات نظامی اسرائیل متوقف، و همزمان پنج جاده ورودی به نوار غزه برای عبور کمکهای انسانی باز خواهد شد.
● ساعت ۳ بعدازظهر به وقت تلآویو، جلسهای در کنست (پارلمان اسرائیل) برای تصویب توافق برگزار خواهد شد.
● ساعت ۴ بعدازظهر به وقت تلآویو، کابینه جنگ در اسرائیل توافق رو تأیید نهایی خواهد کرد.
● فردا [جمعه] ساعت ۴ بعدازظهر به وقت تلآویو، ارتش اسرائیل مرحله نخست عقبنشینی به «خط زرد» رو آغاز میکند.
● دونالد ترامپ روز یکشنبه وارد اسرائیل خواهد شد و در کنست سخنرانی خواهد کرد.
● روز یکشنبه یا دوشنبه، حماس تمام گروگانها – زنده و کشتهشده – رو آزاد خواهد کرد. [آزادی گروگانها دیرتر از روز دوشنبه انجام نخواهد شد.]
● در مقابل، اسرائیل تا روز دوشنبه ۲٬۰۰۰ زندانی فلسطینی را آزاد خواهد کرد.
● یک روز پس از آزادی کامل گروگانها، یعنی حدود سهشنبه هفته آینده، دو طرف گفتگوها برای خلع سلاح حماس، انتقال حکمرانی در غزه و در مقابل، آمادهسازی مرحلهی دوم عقبنشینی ارتش اسرائیل رو آغاز خواهند کرد.
بنیامین نتانیاهو، نخست وزیر اسرائیل، این توافق را “یک موفقیت دیپلماتیک و یک پیروزی ملی و اخلاقی برای کشور اسرائیل” خواند.
اما اعضای راست افراطی ائتلاف او مدتهاست که با هرگونه توافقی با حماس مخالف هستند. یکی از آنها، بزالل اسموتریچ، وزیر دارایی، گفت که حماس باید پس از بازگشت گروگانها نابود شود. او گفت که به توافق آتشبس رأی مثبت نخواهد داد، اگرچه از تهدید به سقوط دولت ائتلافی نتانیاهو خودداری کرد.
مرحله بعدی طرح ترامپ، خواستار ایفای نقش یک نهاد بینالمللی به رهبری ترامپ و شامل تونی بلر، نخستوزیر سابق بریتانیا، در اداره امور غزه پس از جنگ است.
کشورهای عربی حامی این طرح میگویند که این طرح باید در نهایت به استقلال یک کشور فلسطینی منجر شود، چیزی که نتانیاهو میگوید هرگز اتفاق نخواهد افتاد.
عبدالفتاح السیسی، رئیسجمهور مصر، این توافق را یک لحظه تاریخی خواند. عربستان سعودی، قدرت منطقهای، گفت که توافق غزه گامی مهم در جهت دستیابی به صلحی جامع و عادلانه در منطقه است.
حماس میگوید این توافق شامل مبادله اسیران و گروگانها میشود
بیش از ۶۷۰۰۰ فلسطینی در حمله اسرائیل به غزه کشته شدهاند، حملهای که پس از حمله شبهنظامیان به رهبری حماس به شهرهای اسرائیل در ۷ اکتبر ۲۰۲۳ آغاز شد و طی آن ۱۲۰۰ نفر کشته و ۲۵۱ گروگان به اسارت درآمدند.
به موازات آن، ارتش اسرائیل کمپینهایی را به راه انداخته است که موازنه قدرت در خاورمیانه را به نفع خود تغییر داده است و رهبران حزبالله را در یک کمپین در لبنان و فرماندهان ارشد ایرانی را در یک جنگ ۱۲ روزه علیه ایران کشته است.
اما خشم جهانی علیه حمله اسرائیل افزایش یافته و آن را در سطح بینالمللی منزوی کرده است. چندین کارشناس حقوق بشر، محققان و یک تحقیق سازمان ملل میگویند که این حمله معادل نسلکشی است. اسرائیل پس از حمله حماس در سال ۲۰۲۳، اقدامات خود را دفاع از خود مینامد.
سه شنبه ۲۲ مهر ۱۴۰۴ -
Tuesday 14 October 2025
|
ايران امروز |
احمد زیدآبادی
کانون منازعۀ جمهوری اسلامی و دنیای غرب مسئلۀ فلسطین بوده است. حتی اگر مسئلۀ فلسطین پوششی برای پنهانسازی تضادی از جنس دیگر بین دو طرف بوده باشد، اما تبلور عینی تضاد آنها همین موضوع بوده است.
برای سالهای طولانی حرف بسیاری از افراد از جمله من این بود که اگر منازعۀ فلسطین حل شود به تبع آن، سیاست منطقهای جمهوری اسلامی نیز تغییر میکند چون موضوعیت خود را از دست میدهد.
از اجلاس مادرید (۱) به بعد، در چند مرحله امکان حل مناقشه به طریقی کم و بیش متوازن و معطوف به تشکیل کشور فلسطینی پیش آمد، اما هر بار به بهانهای و عمدتاً به دلیل ترس از صلح، فرصتها از دست رفت.
گویی جنگی خونین و خانمانسوز نیاز بود تا دو طرف به این نتیجه برسند و یا به عبارت دقیقتر مجبور به این نتیجهگیری شوند که مناقشه راهحل نظامی ندارد و به ناچار باید در پشت میز مذاکره برای حل و فصل مشکل تلاش کرد.
جنگ دو ساله اما چنان زخم عمیقی بر پیکر فلسطین و افکار اسرائیلیها وارد کرده است که دو طرف به اختیار خود نتوانستند به توافق برسند. توافق کنونی هم نه از سر انتخاب بلکه به اجبار و زور قدرتهای بینالمللی و منطقهای به دست آمده است. از همین رو، شاید بازگشت به وضعیتی کم و بیش متوازن به راحتی امکانپذیر نباشد.
مسئلۀ اصلی اما برای ما ایرانیان این است که طرف توافق، گروه اسلامگرایی است که جمهوری اسلامی آن را بخشی از محور مقاومت و نمایندۀ نگرش خاص خود به مسئلۀ فلسطین میداند. از همین رو، مخالفت علنی با توافق حماس عملاً امکان ندارد و بناچار باید با آن کنار بیاید. این کنار آمدن، کانون منازعۀ جمهوری اسلامی و دنیای غرب و یا حداقل تبلور عینی آن را از روی میز برمیدارد. همین اتفاق فرصت تاریخی بیمانندی برای حل منازعۀ ایران و غرب فراهم کرده است؛ البته اگر سران کشور خواهان استفاده از آن باشند و کانون دیگری را به جای مسئلۀ فلسطین ایجاد نکنند.
#احمد_زیدآبادی
@ahmadzeidabad
———————
۱. کنفرانس یا اجلاس مادرید، از ۳۰ اکتبر تا ۱ نوامبر ۱۹۹۱ در مادرید به میزبانی اسپانیا و با حمایت مشترک ایالات متحده آمریکا و اتحاد جماهیر شوروی برگزار شد. این اجلاس تلاشی از سوی جامعه بینالمللی برای احیای فرایند صلح اسرائیل و فلسطین از طریق مذاکرات، با مشارکت اسرائیل و فلسطینیها و همچنین کشورهای عربی از جمله اردن، لبنان و سوریه بود. مذاکرههای دوجانبه اسرائیل و فلسطین، در نهایت به تبادلنامه و سپس امضای پیمان اسلو یکم در زمین چمن کاخ سفید در ۱۳ سپتامبر ۱۹۹۳ انجامید. مذاکرات اسرائیل و اردن که از کنفرانس مادرید سرچشمه گرفت، منجر به یک معاهده صلح در سال ۱۹۹۴ شد. مذاکرات اسرائیل و سوریه، شامل مجموعهای از نشستهای بعدی بود که بر اساس برخی گزارشها بسیار نزدیک به صلح بود، اما در نهایت، به پیمان صلح، منجر نشد.
سه شنبه ۲۲ مهر ۱۴۰۴ -
Tuesday 14 October 2025
|
ايران امروز |
نتانیاهو نمیخواست این روز را ببیند. دوست داشت نابودی تام و تمام حماس را جشن بگیرد. حماس هم با عملیات هفت اکتبر خیال میکرد نابودی اسرائیل را کلید زده و به زودی حامیان منطقهای از راه خواهند رسید و آرزوی نابودی اسرائیل تحقق خواهد یافت.
اینک هر دو در یک اتاق شطرنج بازی میکنند. هر کدام یک گام برداشتهاند. گروگانها آزاد میشوند، بخشی از اسرای فلسطینی هم آزاد خواهند شد و اسرائیل از مرکز شهر غزه عقبنشینی خواهد کرد. هیچکدام در صحنه جنگ به اهداف خود نرسیدند. حماس آسیب فراوان دید، اما شبح ترسناکش هنوز سربازان اسرائیلی را میترساند. اینک اسرائیل با آن شبح به مذاکره نشسته است. سیاست ورزی درست در همان نقطهای جان میگیرد که طرفین نزاع از نابودی هم مایوس شدهاند.
نمیتوان با قاطعیت در باره آینده مذاکرات سخن گفت. اما بیتردید یک اتفاق بسیار مهم کلید خورده است. آنچه امید به تداوم این روند را بیشتر میکند طرفینی است که دور تا دور میز مذاکره ایستادهاند و دو سوی میز را تحت فشار قرار میدهند: آمریکا، بخش مهمی از کشورهای عربی، ترکیه و مصر و دورتر از آنها روسیه و چین و اروپا صف کشیدهاند.
راست گرایان اسرائیلی تهدید میکنند فرصتی پیش آمده تا بر ایران تمرکز کنند. اما ماجرا سوی دیگری هم دارد. آنچه به گمانم بیشتر احتمال دارد، همراه شدن ایران با روند مذاکرات است.
در وضعیتی که رادیکالترین نیروی فلسطینی در حال پشبرد یک مذاکره پیچیده و تاریخی است، جمهوری اسلامی راهی جز حمایت و پشتیبانی و تقویت موضع حماس در این روند ندارد. همین حالا نیز ایران به نحوی ضمنی و نه چندان رویتپذیر در اتاق مذاکره حضور دارد. از اصل مذاکرات حمایت مشروط کرده است.
خدا کند در اتاق بماند و کم کم حضوری صریح و مستقیم پیدا کند. اگر چنین شود، داستان تازهای در منطقه رقم خواهد خورد. داستانی که نتانیاهو و راستگرایان فاشیست اسرائیلی را مایوس خواهد کرد.
دست به دعا باید برداشت این فرصت از دست نرود.
تلگرام نویسنده
@javadkashi
سه شنبه ۲۲ مهر ۱۴۰۴ -
Tuesday 14 October 2025
|
ايران امروز |
احمد کسروی در حال گفتگو با جلال آل احمد در دنیای خیالی
احمد کسروی از نگاهی دیگر: نقد فرنگیمآبی و ترجمهی مدرنیته
برگردان: علی محمد طباطبایی
بخش اول
مقدمه مترجم: احمد کسروی، یکی از چهرههای یگانه و پرجدال تاریخ اندیشه ایران معاصر، بیش از هر چیز به عنوان تاریخنگار مشروطه و منتقد سرسخت سنتهای دینی شناخته میشود. اما این تصویر رایج، تنها بخشی از سیمای فکری اوست. کسروی نه فقط یک مورخ و زبانشناس، بلکه نظریهپردازی بود که در دل آشفتگیهای فکری و سیاسی ایران نیمهی نخست قرن بیستم، به نقدی بنیادین از هر دو سویهی «سنت ایرانی» و «مدرنیته اروپایی» دست زد. او با جسارت کمنظیر، هم به نقد عرفان و روحانیت پرداخت و هم به چالش با فرنگیمآبی برخاست؛ نقدی که از زمان خود فراتر رفت و در شکلگیری گفتمانهایی چون «غربزدگی» و بازاندیشی نسبت دین و تجدد در دهههای بعدی بازتاب یافت.
افشین متین عسگری در این پژوهش، با تمرکز بر سویهای کمتر شناختهشده از اندیشههای کسروی، نشان میدهد که چگونه نقد او از اروپاگرایی و تلاشش برای پالایش و بازسازی عقلانی دین، به حلقهای مفقوده در شجرهنامهی روشنفکری ایرانی بدل شده است. بازخوانی این میراث فراموششده، نه تنها تصویری تازه از کسروی ارائه میکند، بلکه ما را به درکی عمیقتر از کشاکشهای فکری ایران در گذار از سنت به مدرنیته و از مدرنیته به ایدئولوژیهای انقلابی رهنمون میسازد. این مقاله در واقع بخشی از فصل چهارم کتابی است به نام: «هم شرقی، هم غربی: تاریخ روشنفکری مدرنیته ایرانی» که به زبان انگلیسی منتشر شده است نوشته افشین متین عسگری.
***
شرق قرنها در ناتوانی و خوابزدگی فرو رفته بود. اکنون بیدار شده و به حرکت درآمده، اما در مسیری پیش میرود که تنها به مشقت بیشتر خواهد انجامید. این مسیر، دنبالهروی از اروپاست، همان راهی که کشورهای شرقی میکوشند به آن برسند. اما خودِ اروپا گمشده است و هرچه بیشتر در بدبختی فرو میرود. بنابراین، شرقی هایی که سرانجام به اروپا برسند، با همان بدبختی روبهرو خواهند شد، اما آنگاه دیگر برای پشیمانی خیلی دیر است.
کسروی در«نشریه پیمان»(۱)
احمد کسروی (۱۸۹۰–۱۹۴۶)، اصیلترین اندیشمند ملیگرای ایران در دورهی میاندوجنگ، همچنین بزرگترین تاریخنگار، زبانشناس و اصلاحگر فرهنگی/دینیِ نسل خود به شمار میرفت. با این حال، سهم او در گفتمان مدرن اصلاح فرهنگی و دینی، بهویژه نقدش بر «فرنگیمآبی»، (Europeanism) همچنان در پردهی ابهام مانده و کمتر مورد توجه قرار گرفته است. کسروی، که به خاطر نقدهای تندش به روحانیت، هم تحسین شد و هم مورد نفرت قرار گرفت، متهم به ارتداد گردید و سرانجام بهدست متعصبان مذهبی کشته شد. با این همه، حتی آیتالله روحالله خمینی، که در دههی ۱۹۴۰ با خشم از مواضع ضدروحانیت او انتقاد کرد وی را «تاریخدانی مطلع و نویسندهای توانا» میدانست.(۲)
این فصل، نخست به بازنگری در سهم فکری کسروی میپردازد و ملیگرایی او را در چارچوبی بررسی میکند که از اساس، هم با مدرنیتهی اروپایی و هم با فرهنگ سنتی اسلامی ایران بهطور ریشهای انتقادی برخورد میکند. نکتهی جالب اینجاست که رد مدرنیتهی اروپایی از سوی کسروی، همزمان با نوعی «پالایشِ» رادیکال از اسلام به سبک پروتستانی همراه بود، روندی که به تأسیس دین تازهای «عقلانی» (rational religion) انجامید که خودِ او پیامبرش بود.
در ادامه، فصل حاضر به بازنگری در واکنش آیتالله خمینی به کسروی میپردازد [در این متن این بخش ترجمه نشده مورد نظر مترجم نیست] و نشان میدهد که این واکنش، عمدتاً تلاشی دفاعی برای بازپسگیری اقتدار اخلاقی/فکری روحانیت بود. آنچه در گفتمان خمینی در این دوره غایب است، پروژهی تبدیل دین به ایدئولوژی مقاومت در برابر «غرب» است، میراثی که کسروی برای نسل بعدی روشنفکران، از جمله خود خمینی به جای گذاشت. در پایان، انکار رادیکال مدرنیتهی اروپایی از سوی کسروی و طرد آن از سوی خمینی، با پیشنهاد «لیبرالی» فخرالدین شادمان برای بهرهگیری از جنبههای مثبت مدرنیته از طریق پروژهای گسترده در زمینهی ترجمه، مقایسه میشود. فصل با این نتیجهگیری پایان مییابد که در کنار میراث مارکسیستی تقی ارانی، شرکت و سهیم بودن فکری کسروی، «خمینیِ جوان» و شادمان، حلقههای پیوندیِ گمشده در گذار فکری ایران از نیمهی اول به نیمهی دوم قرن بیستم به شمار میروند.
تاریخنگاری پوپولیستی، ضدروحانیتگرایی و انقلاب دینی
پسرم، میر احمد، باید تحصیل کند... اما نباید از راه روحانیت امرار معاش کند. این کار ارتداد است.
وصیت پدر کسروی در بستر مرگ (۳)
جلال آلاحمد، روشنفکر شاخص دههی ۱۹۶۰ ایران که به روشنی خود را وامدار کسروی میدانست، چنین نوشت:
ما در زمانی زندگی میکنیم که فقدان کسروی، بهعنوان تاریخنگار و زبانشناس ضایعهای بزرگ است. او مردی صادق، بیپروا و دارای قضاوتی ژرف و مستقل بود که از زمانهی نحس ما فاصله داشت. فقط تاریخنگاری مشروطهی او ارزشی فراتر از تمام تولیدات ادبی و تاریخی دهههای ۱۹۲۰ و ۱۹۳۰ دارد. (۴).
تجلیل گزینشی جلال آلاحمد در واقع دِین (indebtedness) فکریای را پنهان میکند که مفهوم بسیار تأثیرگذار «غربزدگی» (West-struckness) او به نقد «فرنگیمآبی» کسروی دارد. همانطور که محمد توکلیطرقی اشاره کرده است، چنین برخوردهایی با کسروی نمونههایی از یک الگوی «فراموشی تاریخی» (historical amnesia) هستند که در مطالعات مربوط به تجدد ایرانی تداوم یافتهاند.(۵) این فراموشی غالباً دلایل سیاسی دارد، اما نادیده گرفتن نقش پیشگامانه کسروی بهعنوان منتقد تمدن اروپایی، و بهویژه پیشبینی او از گفتمان «غربزدگی» در دهههای ۱۳۴۰ و ۱۳۵۰، نمونهای آشکار از «نادیدهانگاری» در شجرهنامهی تجدد فکری است.(۶)
توجه دانشگاهی به کسروی در اوایل دهه ۱۳۵۰ آغاز شد، زمانی که ارواند آبراهامیان نشان داد نوشتههای کسروی به شکلی از ناسیونالیسم «یکپارچهساز» (integrative) نزدیک میشوند.(۷) گرچه او تمرکز خاصی بر نقد «فرنگیمآبی» کسروی نداشت، اما توجهها را به پروژه کسروی برای تبدیل دین به یک ایدئولوژی مدرن جلب کرد. با این حال، دو دهه بعد، حمید دباشی (Hamid Dabashi) در مطالعهاش از «ایدئولوژی اسلامی» ایرانِ پیش از انقلاب، دیدگاههای کسروی را به عنوان «انحرافی» در مسیر روشنفکریِ منتهی به مارکسیسم ارزیابی نمود.(۸) به طور مشابه، مهرزاد بروجردی (Mehrzad Boroujedri) در مطالعهاش از روشنفکران ایرانی، به جای کسروی، بر شادمان تمرکز کرد و او را «حلقه مفقوده» میان حامیان اولیه غرب و منتقدان سرسخت بعدی آن دانست.(۹) در نهایت، مقالهای مهم از توکلیطرقی (Targhi Tavakoli) در سال ۲۰۰۲، کسروی را بهعنوان حلقه اتصال فکری میان پروژه «انقلاب روحانی» دهه ۱۳۰۰ و قرائتهای انقلابیشده از تشیع در دهههای پایانی قرن معرفی کرد.(۱۰) توکلیطرقی همچنین به فراموشی عامدانهی تاریخنگارانه درباره سهم فکری کسروی اشاره کرده است:
نوشتههای کسروی درباره اروپا و فرنگیمآبی، بیتردید بر اندیشههای احمد فردید، عطاالله شهابپور، فخرالدین شادمان، غلامرضا سعیدی، جلال آلاحمد، علی شریعتی و رهبران جنبش اسلامی از جمله روحالله خمینی تأثیرگذار بودهاند. او که متأثر از روشنفکران انقلاب مشروطه و دو دههی پس از آن بود، گفتمانی را پایه گذاشت که سرانجام در انقلاب اسلامی نمود یافت. با این حال، «نادیدهانگاری» احمد کسروی باعث شده این پیوستگی گفتمانی و اندیشهای از ذهنها محو شود. چنین فراموشیای تاریخ روشنفکری مدرن ایران را به زنجیرهای از وقایع بیربط تبدیل میکند.(۱۱)
دستاورد شناختهشدهی کسروی، روایت او از مشروطهخواهی به مثابهی زندگینامهی ملت ایرانی است که در آتش یک انقلاب مردمی از نو متولد شد. همانگونه که در فصل اول [کتاب] اشاره شد، کتاب تاریخ انقلاب ایران اثر ادوارد گرنویل براون (۱۹۱۰)، نخستین «روایت کلان» تاریخی را برای ناسیونالیسم ایرانی فراهم کرد. اما این کتاب های کسروی «تاریخ مشروطه ایران» و «تاریخ هجدهساله آذربایجان» بود که با منابع غنی و مکملش، سنت تاریخنگاری پوپولیستی- ملیگرایانهی ایران را پایه گذاری کرد.(۱۲) او که میان تاریخ های سنتی و روایت مدرن ایستاده بود، حرکت مشروطه را چون حماسهای از یک انقلاب ملی و مردمی ناکام به تصویر کشید. در روایت او، تلاش انقلابی مردم برای حاکمیت ملی، توسط رهبرانی خیانت شد که با نظم کهنهی فاسد و حامیان خارجیاش (بریتانیا و روسیه) سازش کردند.
همانگونه که فرزین وجْدانی (Vejdani Farzin) یادآور شده، این کسروی بود که برای نخستین بار انقلاب مشروطه را به مثابهی یک «داستان اخلاقی» ناسیونالیستی روایت کرد، که در آن اصطلاح مردم در واژگان خود او با «توده» (the mass) به معنای انبوده بهعنوان قهرمان اصلی که شکست خورد، خیانت دید، اما همچنان در صحنه باقی ماند تا مبارزه را ادامه دهد جایگزین شد.(۱۳) نوشتههای کسروی از اهمیت خاصی برخوردار است که واژه فارسی «توده» را بهعنوان معادل پرکاربرد «مردم» یا «ملت» در زبان فارسی رایج ساخت.
تاریخنگاری کسروی در دهه ۱۳۱۰ به سمت یک فرجام روایی پیش رفت که قرار بود با دستیابی ملت به حاکمیت کامل سیاسی، همزمان با کمال اخلاقی، تحقق یابد. در پاسخ به آشفتگیهای ایدئولوژیک دوره پس از رضاشاه، کسروی نقش یک پیامبر مدرن را بر عهده گرفت که خواهان اصلاحات دینی و اخلاقی رادیکالی فراتر از اسلام بود. او در حالی که بار سنگین این نقش تازه را بر دوش میکشید، با حملات شدید روحانیان مواجه شد که سرانجام به ترور او به دست تروریستهای مسلمان انجامید. با این حال، برای نسلی که در دهه ۱۳۲۰ به بلوغ سیاسی رسید، نقد کوبندهی کسروی از دین سنتی راه را برای گذار شتابزده به بیدینی و کمونیسم هموار ساخت.
آنچه کمتر مورد توجه قرار گرفته، اثرگذاری بلندمدت فکری کسروی است، آنگاه که ناسیونالیسم تودهگرایانه را با نقد رادیکال هم با «فرنگیمآبی» و هم با تشیع سنتی درهم آمیخت. چنانکه در فصلهای ششم و هفتم خواهیم دید، ردپای عمیقتر اندیشههای او در پروژههای ایدئولوژیک دهههای ۱۳۴۰ و ۱۳۵۰ طنینانداز است، پروژههایی که مارکسیسم، بومیگرایی جهانسومی، و خوانشهای انقلابی از تشیع را با یکدیگر پیوند زدند و سرانجام به آخرالزمانگرایی (eschatology) خاص انقلاب ۱۳۵۷ انجامیدند.
به همان اندازه که میراث کسروی به عنوان یک مورخ مبهم باقی مانده است، در باره منشأ جهان بینی ملی گرای او در مقام یک مبارز اخلاقی و ملی گرا نیز چیز چندانی نمی دانیم. در حالی که میتوان او را «ملیگرای معرفتشناختی» (epistemological nationalist) نامید، بهشدت شیفته اصالت فکری (intellectual originality) بود و از اینرو از پذیرش تأثیرات بیگانه، بهویژه تأثیرات اروپایی، بر اندیشههایش بیزار بود. با این حال، تاریخنگاری او در قالب تاریخنگاران ملیگرای عامهگرای اروپای قرن نوزدهم جای میگیرد و شباهت چشمگیری با آثار «ژول میشله» (of Jules Michelet) دارد. در نگاه میشله، تاریخ فرانسه حول «مردم» (the people) میگردید، مردمی که باید از تقسیماتشان به طبقات اجتماعی مدرن عبور کرده و به بدنهای یکپارچه و ارگانیک در قالب ملت بدل میشدند. اثر تأثیرگذار او به نام «مردم» (The People) (۱۸۴۶) دهقانان خرده مالک را که اکثریت جمعیت فرانسه را تشکیل میدادند، «توده» (la foule) مینامید و آنان را ایدهآل میپنداشت. میشله نوعی «سوسیالیسم دهقانی» را موعظه میکرد که نه خواستار الغای مالکیت خصوصی، بلکه خواهان توزیع عادلانه آن بود.
او در اواخر عمر، از ظهور «ماشینها» و روند فناورانه سرمایهداری صنعتی مدرن بیمناک شد.(۱۴) افزون بر این، او باور داشت که جامعه مدرن زنان کارگر را هم از لحاظ اقتصادی و هم از لحاظ جنسی مورد بهرهکشی قرار میدهد. از دیدگاه او، زنان بهطور طبیعی با مردان نابرابر بودند و باید در نقش «تسلیبخش» (comforters) مردان، در خانه بمانند و فرزندانشان را تحت هدایت اخلاقی و فکری شوهرانشان تربیت کنند. (۱۵) سرانجام، میشله هم ضد مادهگرایی بود و هم ضد روحانیت. او با کلیسای کاتولیک قطع رابطه کرد و در سال ۱۸۶۴ «کتاب مقدس بشریت» (Bible of Humanity) را نوشت و خود را پیامبر یک دین سکولار جدید معرفی کرد که ریشه در آرمانهای عصر روشنگری داشت. چنانکه در ادامه خواهیم دید، دیدگاههای کسروی در تمام این زمینهها با دیدگاههای میشله بسیار مشابه است.
از بازی روزگار آن که، این ژست استقلال فکری کسروی بیارتباط با این واقعیت نیست که او نخستین ایرانی بود که آثار علمی مدرنش در اروپا به رسمیت شناخته شد. در اوایل دهه ۱۹۲۰، پژوهشهای اصیل او به زبانهای انگلیسی و روسی ترجمه شد، برای «دایرةالمعارف اسلام» (of Islam The Encyclopaedia) مطلب نوشت، و عضو انجمن آسیایی سلطنتی و دیگر محافل علمی اروپایی و آمریکایی شد. همزمان، او اشتباهاتی در ترجمه و تفسیر آثار ادوارد براون، مشهورترین و محبوبترین شرقشناس در میان ایرانیان، یافت. کسروی اگرچه کتاب «انقلاب ایران» براون را ستوده بود، اما کتاب چهارجلدی «تاریخ ادبیات ایران» (۱۹۰۲–۱۹۲۴) را بهشدت نکوهید. او استدلال میکرد که برخلاف «انقلاب ایران»، کتاب اخیر ذهن خواننده را از مسائل روز ایران منحرف میکند و به جهان عرفانی ادبیات کلاسیک فارسی سوق میدهد.
او از این هم فراتر رفت و همکاران ایرانی براون، بهویژه تقیزاده و پدر و پسر فروغی را به همدستی با اروپاییان در تبلیغ بیبندوباری اخلاقی در میان ایرانیان متهم کرد، امری که به نظر او، اراده ملیگرایانه و انقلابی مردم را تضعیف میکرد. او در حمله به تقیزاده نوشت:
«همه میدانند آن مرد که پس از چهل سال پرورده شدن در ایران، و فخرفروشی به مسلمان و ایرانی بودن، زن اروپایی گرفت، و برای خشنودی اروپاییان و اثبات برتری خود بر دیگر ایرانیان، چنان به ستایش اروپا پرداخت که گفت ایرانیان باید از سر تا پا اروپایی شوند... در آن زمان، ایران در وضعی ناتوان و نومید کننده بود و بسیاری از مردم آماده بودند کشور را به اروپاییان بفروشند. آن مرد و همدستانش نیز همین نیت را داشتند. برنامهشان را به دولتهای پیروز اروپایی عرضه میکردند و مدعی بودند میتوانند ایران را از درون و بیرون اروپایی کنند». (۱۸)
قضاوت او دربارهٔ خاندان فروغی نیز به همان اندازه تند بود:
شور و هیجان مردم باید فروکش میکرد... این کار قرار بود با همسویی خانوادهٔ فروغی با براون و همراهان اروپاییاش انجام شود. آنان با بیصداقتی ادعا میکردند که اروپاییها ایران را از خلال سعدی، حافظ، خیام و فردوسی میشناسند. ایرانیان نیز باید از این الگو پیروی کنند... به همین دلیل، کتاب «تاریخ ادبیات ایران» براون و دیگر نوشتههایش از اروپا فرستاده شد... خیابانها را به نام شاعران نامگذاری کردند. سعدی، حافظ و فردوسی را «افتخار ملی» ما نامیدند. (۱۹)
کسروی، در حالی که زودتر از زمان خود موضعی پسااستعماری گرفته بود، بهشدت اقتدار فکری اروپا را رد میکرد و تأکید داشت که مطالعات شرقشناسی دارای پیشداوریهای سیاسی علیه «شرقیان»، بهویژه مسلمانان و ایرانیان است: «بیشتر شرقشناسانی که ما آنان را دانشمندان بیطرف میپنداریم، در واقع عاملان سیاسی اروپا بودهاند که بهطور نظاممند بذر اختلاف و فساد را در مشرقزمین پاشیدهاند. به همین دلیل، همواره به موضوعاتی علاقهمند بودهاند که نوآوریهای مذهبی را ترویج داده و تفرقه میان شرقیان ایجاد میکند.»
اگر برای چنین مقاصدی نبود، چرا باید یک دانشمند فرانسوی سالها از عمر خود را صرف تحقیق دربارهٔ منصور حلاج کند؟ چرا اینهمه بحث و پژوهش درباره گاهان و یَشتهای (Yashtha and Gataha) زرتشت، پیامبر ایرانی هزاران سال پیش؟ چرا اروپاییان اینچنین به باطنیان (Batinis) و احیای ادبیات آنان علاقه دارند؟ آیا رباعیات خیام واقعاً آنقدر که این شرقشناسان میگویند ارزشمند است؟ آیا اصلاً فلسفهای عقلانی در رباعیات وجود دارد؟
حتی اگر همهٔ شرقشناسان را از عوامل سیاسی اروپا ندانیم، باز هم پیگیری اینگونه موضوعات از سوی آنها چیزی جز بدخواهی نسبت به شرقیان، بهویژه مسلمانان، نشان نمیدهد. (۲۰)
اما این نقد ریشهای از شرقشناسی، با ارزیابیای به همان اندازه تند از جهانبینی نهفته در سنت ادبی کلاسیک ایران (ادب) همراه بود. کسروی، مانند پیشکسوت بلافصل خود تقی رفعت (Raf’at Taqi)، معتقد بود که گرایش شدید عرفانی شعر فارسی کلاسیک سبب ترویج بیعقلی، فساد اخلاقی، دنیاگریزی و گریز از مسئولیت اجتماعی و سیاسی شده است. او استدلال میکرد که برای بقا در جهان مدرن، ایرانیان باید در قالب یک ملت فرهنگیِ منسجم و دارای حاکمیت سیاسی متحد شوند، ملتی با ارادهای ملی واحد، بر پایهٔ عقل، واقعگرایی، هوشیاری اخلاقی و مسئولیتپذیری جمعی..
آنچه کسروی را از روشنفکرانی چون تقیزاده، فروغی و حتی رفعت متمایز میکرد، باور او به نیاز ایران به یک «نقد دوگانهٔ ریشهای» بود: هم نسبت به سنت فرهنگی بومی خود، و هم فرهنگ مدرن اروپایی.
اگرچه نظرات کسروی در ایران دههٔ ۱۳۱۰ (۱۹۳۰ میلادی) سنت شکنانه محسوب میشد، اما با جریانهای فکری جهانی، بهویژه در میان اندیشمندان آسیایی، همسو بود.
تقابل میان فرهنگ «نیهیلیستیِ» غربی مادیگرایی و ماشینی با معنویت شرقی، دغدغهٔ اصلی بسیاری از متفکران در اروپا و آسیا بین دو جنگ جهانی بود. این نگاه منفی به تمدن اروپایی، که بخشی از آن از طریق اندیشمندانی چون اُسوالد اشپنگلر (Oswald Spengler) و نیز مارکسیستها تأیید میشد، در میان اندیشمندان هندی مانند محمد اقبال، مهاتما گاندی و رابیندرانات تاگور، و همچنین در میان روشنفکران چینی، ژاپنی و عثمانی/ترکی نیز رایج بود. (۲۱)
کسروی که با زبانهای ترکی، عربی، فرانسوی و انگلیسی آشنایی داشت، احتمالاً از دیگر منتقدان شرقی دنیای مدرن نیز آگاهی هایی داشته، هرچند که در آثارش بهطور مستقیم با آنان وارد گفتوگو نشده است. او بدون شک با اندیشههای گاندی آشنا بوده و احتمالاً با افکار تاگور نیز بیگانه نبوده، کسی که در سال ۱۹۳۲ به ایران سفر کرد و این رویداد بهشکلی ملی جشن گرفته شد. (۲۲) در دههٔ ۱۳۱۰، کسروی با دیدگاه منفی گاندی نسبت به صنعتگرایی و مکانیزاسیون همراه بود و باور داشت که آنها باعث بیکاری گسترده و رنج کارگران شدهاند. اما در اوایل دههٔ ۱۳۲۰، دیدگاه خود را اینگونه اصلاح کرد:
«در مورد ماشین، نظر رهبر هند قابل پذیرش نیست. درست است که در شرایط فعلی ماشینها زیانبار هستند، زیرا گسترش آنها در همهجا زندگی را دشوارتر کرده... اما ما باید این شرایط را تغییر دهیم، نه اینکه ماشینها را کنار بگذاریم... همانند دیگر اختراعات اروپایی، ماشینها نیز از دستاوردهای پیشرفت جهاناند و بنابراین نباید با آنها مخالفت کرد. اگر قرار بود از ماشین استفاده نشود، آن چرخ چوبی (ریسندگی) رهبر هندی نیز نوعی ماشین ساخت بشر است و باید کنار گذاشته شود.» (۲۳)
کسروی بدون تردید با محمد اقبال (۱۸۷۷–۱۹۳۸)، روشنفکر برجسته مسلمان هند در دوران میان دو جنگ جهانی، آشنا بوده است. اقبال طی دههها تولید فکری به زبانهای فارسی، اردو و انگلیسی، سرانجام در کتاب تأثیرگذار خود «بازسازی اندیشه دینی در اسلام» (۱۹۳۰) به اوج رسید. او بهطور مستقیم با اندیشه مدرن اروپایی وارد گفتوگو شده بود و مثلاً برداشت اسوالد اشپنگلر از اسلام بهعنوان یک دین «مغان»ی مسیحایی (messianic “Magian” religion)، که بر نبرد کیهانی میان خیر و شر تمرکز دارد، را نقد کرده بود. اقبال در برابر آن، نوعی معنویت اسلامی مدرن پیشنهاد میداد که به اصول علمی همچون «عدمقطعیت» (indeterminacy) و فیزیک نسبیت تکیه داشت تا مادیگرایی نیهیلیستی اروپا را به چالش بکشد. بهطور خاصتر، فلسفهٔ خودی او (Iqbal’s khodi philosophy)، عرفان اسلامی را بازنگری کرد و استدلال نمود که شناخت روزافزون فرد از خدا، باعث غنای فردیت و ذهنیت انسان میشود، نه انحلال آن در خدا (فنا). علاوه بر این، او بازسازی اسلام را بهمثابه یک ایدئولوژی یا جهانبینی مدرن یکپارچه میدید، که «دین و دولت، اخلاق و سیاست» را در یک وحی یگانه با هم میآمیخت، درست همانطور که افلاطون در «جمهوری» خود چنین میکند. (۲۴) فلسفهٔ ضداثباتگرایانهٔ (anti-positivist) اقبال دربارهٔ ذهنیت اسلامی، و همچنین برداشت اخلاقمحور و یکپارچهٔ او از نفس، جامعه و سیاست، با اندیشههای کسروی همراستا بود، اما در عین حال تفاوتهایی نیز داشت. (۲۵)
نقد کسروی بر اروپاگرایی
«اروپاگرایی ما چه سودی برای اروپا دارد؟ سودی کلان دارد، چراکه شرقیان را به پستی و بیارزشی میکشاند، و بدین ترتیب، آنان را از توان مقاومت در برابر طرحهای سلطهطلبانهٔ اروپا بر جهان ناتوان میسازد. چه سودی از این بالاتر که ما سبک زندگی اروپایی را در پیش بگیریم و شرق را به بازاری پرسود برای بازرگانی غرب بدل کنیم؟ به این ترتیب، مشتی مزدور خوار و حقیر برای اروپا کاری میکنند که ارتشهای عظیم و هزینههای کلان از انجامش عاجز هستند».
کسروی در پیمان(۲۶)
فرمولبندی ویژهٔ کسروی با وجود تأثیرپذیریهای خارجی بر اندیشههایش از یک «جهانبینی شرقی»، در ایران دههٔ ۱۳۱۰ خورشیدی، در حکم یک مشارکت فکری منحصربهفرد محسوب می شد. نقد تند او از فرهنگ اروپایی، همچنین تلاش او در دفاع از «عقل» (kherd) وی را از همتایان ترکیهایاش که «فرقهٔ عقل گرایی ملیگرایانه»ای تشکیل داده بودند و با تمدن غربی همهویت بودند، متمایز میکرد. (۲۷) از این رو، میتوان گفت که یکی از برجستهترین دستاوردهای فکری کسروی، نقد فراموششدهٔ او از «اروپاگرایی» است. (۲۸)
Both Eastern And Western: An Intellectual History Of Iranian Modernity. Afshin Matin-Asgari
ادامه دارد ...
———————————
زیرنویسهای مقاله:
1. Peyman, p. 268. Peyman [The Pact] was a monthly periodical Kasravi published in ninety-nine issues starting in 1933 and ending in 1942. The reference in this chapter are to Ahmad Kasravi, Peyman (Tehran, 2002), which is a selection of Peyman’s articles arranged by topic, but without exact publication dates.
2. Khomeini quoted in Lloyd Ridgeon, “Ahamd Kasravi’s Criticism of Edward Granville Browne,” in Iran, vol. 42 (2004): pp. 219–233; quoted on p. 219.
3. Quoted in Mohammad Amini, ed. Zendegi va zamane-ye Ahmad Kasravi (Los Angles: Ketab corporation, 2016), p. 50. This book is a newly edited and annotated collection of Kasravi’s autobiographical texts, including Zendegi-e man, Dah sal dar adlieh and Chera az adlieh birun amadm.
4. Jalal Al-Ahmad, Dar khedmat va Khianat-e Roshanfekran (Tehran, 1977), p. 327.
5. Mohammad Tavakoli-Targhi, “Tajaddod-e ekhtera’i, tamaddon-e ariati va enqelab-e ruhani,” Iran Nameh, vol. XX, nos. 1–2 (spring–summer 2002), pp. 195–235. Reference to Al-Ahamd is on p. 223 and to “disremembering” on p. 197.
6. This feature of Kasravi’s thought was occasionally noted in prerevolutionary Iran. See, for instance, the article by Asil in Negin, no. 130 (spring 1976), pp. 30–36.
7. Ervand Abrahamian, “Kasravi: The Integrative Nationalist of Iran,” Middle Eastern Studies, vol. 9, no. 3 (October 1973): pp. 271–295.
8. Hamid Dabashi, Theology of Discontent: The Ideological Foundations of the Islamic Revolution in Iran (New York: New York University Press, 1993), pp. 45–46. According to Al-Ahmad, he himself and the great majority of the 1940s communist generation had turned against
religion after reading Kasravi during the 1930s. Al-Ahmad, Dar khedmat va Khianat-e Roshanfekran, p. 327. For a similar personal testimony of Kasravi’s role, as a bridge to Marxism, see Fereydun Farrokh, “Tasvir-e Kasravi dar azhan-e javanan,” Iran Nameh, vol. XX, nos. 1–2 (spring–summer 2002): pp. 277–284. See also the memoirs of Enyatollah Reza, who says, during the early 1940s, he was both a Marxist member of the Tudeh Party and a follower of Kasravi. Reza later became a political refugee in the Soviet Union, where he wrote his doctoral dissertation in philosophy on Kasravi. See Enayatollah Reza, Nagofte-ha (Tehran, 2012), pp. 30, 84–87.
9. Mehrzad Boroujerdi, Iranian Intellectuals and the West: The Tormented Triumph of Nativism (Syracuse, NY: Syracuse University Press, 1996), p. 62. In the early 1990s, Asghar Fathi had written a chapter on Kasravi in Asghar Fathi ed. Iranian Refugees and Exiles since Khomeini (Costa Mesa, CA: Mazda Publishers, 1991).
10. Tavakoli-Targhi, “Tajaddod-e ekhtera’i, tamaddon-e ariati va enqelab-e ruhani.”
11. Ibid., p. 197.
12. Reza Afshari, “The Historians of the Constitutional Movement and the Making of Iran’s Populist Tradition,” The International Journal of Middle East Studies, vol. 25, no. 3 (1993): pp. 477–494.
13. For a perceptive discussion of Kasravi’s historiography as nationalist “morality tale,” with special attention to Azerbaijan, see Farzin Vejdani, Making History in Iran: Education, Nationalism and Print Culture (Stanford, CA: Stanford University Press, 2015): pp. 127–137.
14. Arthur Mitzman, Michelet, Historian: Rebirth and Romanticism in Nineteenth-century France (New Haven and London: Yale University Press, 1990), chapters 8, 9, and on socialism, p. 254.
15. Oscar A. Haac, Jules Michelet (Boston, 1982), pp. 74–75, 118–120.
16. Ibid., pp. 139–144.
17. See Alireza Manafzadeh, “Jaigah-e Kasravi dar tarikhnegari va tarikhshenasi” in Negah-e no, vol. 96 (winter 1391): pp. 44–52, p. 47. A more extensive study of Kasravi is Manafzadeh, Ahmad Kasravi, l’homme qui voulait sortir l’iran de l’obscurantisme (Paris: L’Harmattan, 2004),p.93.
18. Kasravi, Payman, p. 368. For his part, Taqizadeh also strongly denounced Kasravi’s history of constitutional revolution. See Hasan Taqizadeh, Khatabe-ye aqa-ye Seyyed Hasan Taqizadeh (Tehran, 1959), pp. 47–48, 57.
19. Quoted in Homa Katouzian, “Kasravi va adabiyat” in Iran Nameh vol. XX, nos. 1–2 (Spring & Summer 2002): pp. 171–194, p. 176.
20. Kasravi, Peyman, p. 415.
21. A good comparative study of Asian intellectual responses to nineteenthcentury European imperialism is found in Pankaj Mishra, From the Ruins of Empire: The Intellectuals Who Remade Asia (New York: Farrar, Straus and Giroux, 2012). A classical conservative critique of
Western European modernity is Nicola Berdyaev, The Russian Idea (New York: Macmillan Company, 1948).
22. Afshin Marashi, “Imagining Hafez: Rabindranath Tagore in Iran, 1932,” in Journal of Persianate Studies, vol. 3 no. 1 (2010): pp. 46–77.
23. Kasravi, quoted in Tavakoli-Targhi, “Tajaddod-e ekhtera’i, tamaddon-e ariati va enqelab-e ruhani,” pp. 218–219. Tavakoli-Targhi’s perceptive study, however, does not probe further into possible Asian or European influences on Kasaravi’s thought.
24. Muhammad Iqbal, The Reconstruction of Religious Thought in Islam (Stanford, CA: Stanford University Press, 2012), introduction and pp. xxi–xxv, pp. 114–115. For Spengler’s characterization of Islam as “Magian” see Oswald Spengler, The Decline of the West, trans. Charles Francis Atkinson, (London: Allen and Unwin, 1959), vol. I, chapters vi and ix, and vol. II, chapters viii and ix. For a summary of Iqbal’s idea see Chapter 1 in Farzin Vahdat, Islamic Ethos and the Specter of Modernity (New York: Anthem Press, 2015).
25. Ali Shariati was deeply influenced by Iqbal, whom he considered a “perfect human being.” Ali Rahnema, An Islamic Utopian: A Political Biography of Ali Shari’ati (New York: I. B. Tauris, 1998), p. 65. See also Ali Shariati, Ma va Eqbal (Tehran, n.d.).
26. Kasravi, Payman, p. 508.
27. On Republican Turkey’s cult of reason see Sukru Hanioglu, Ataturk: An Intellectual Biography (Princeton, NJ: Princeton University Press, 2011), chapter 7 on “nationalism and Kemalism.” The ideology of Kemalism built on a powerful trend among late Ottoman Westenizers whose moto was: “civilization is European civilization”; ibid., p. 204.
28. I use the awkward but accurate English term“Europeanism” for Orupa’igari. Similarly, “europeanisme” has been used as the French equivalent of this term. See Manafzadeh, Ahmad Kasravi, p. 120. Kasaravi’ coining of this particular construction may have been influenced by his knowledge of the Turkish term Avrupalilashmak, meaning “Europeanization,” and used by his contemporary Ottoman and Turkish intellectuals. See Kemal H. Karapat, The Politicization of Islam: Reconstructing Identity, State, Faith, and Community in the Late Ottoman State
■ آقای طباطبایی عزیز. معرفی کتابی جدید در مورد احمد کسروی برایم بسیار جالب بود. من از نوجوانی به خواندن کتابهای کسروی شروع کردم و شیفته افکار او بودم و طبعا چندان عمیق و انتقادی به مسائل نگاه نمیکردم. نوشته شما “احمد کسروی از نگاهی دیگر” باعث شد یک بار دیگر به او رجوع کنم و سرچشمه افکارم را مورد بازبینی قرار دهم. و مهمتر از آن، فصلی جدید در مطالعات خودم باز کنم و کاوش کنم که اصولأ افکار و شخصیت فعلی من، زاده چه شرایط و محیطی بوده است؟ مگر نه اینکه شخصیت فرد تا حد بسیار زیادی تابعی از شرایط زیست و اجتماعی اوست؟! مشتاق ادامه مقاله شما.
ارادتمند. رضا قنبری. آلمان
■ جناب آقای رضا قنبری مشوق همیشگی من. با تشکر از شما. راستش بنده هم تا قبل از خواندن کتاب آقای افشین متین عسگری چنین اطلاعاتی از زنده یاد احمد کسروی نداشتم به خاطر همین موضوع هم بود که تصمیم گرفتم بخشی از فصل چهارم کتاب آقای عسگری را ترجمه کنم. تصور احمد کسروی به عنوان فردی غرب ستیز و بدتر از آن دشمن بخشی از ادبیات بسیار ارزنده ایران خیلی برای من غیر منتظره بود اما در هر حال وظیفه ما شناخت گذشته واقعی خودمان است در غیر این صورت از این برزخی که گرفتارش شده ایم خلاصی یافتن غیر ممکن است. باز هم متشکر از دلگرمی های شما.
علی محمد طباطبایی
سه شنبه ۲۲ مهر ۱۴۰۴ -
Tuesday 14 October 2025
|
ايران امروز |
جماران: بانک جهانی در گزارش اکتبر ۲۰۲۵ پیشبینی کرده است، اقتصاد ایران در آستانه یک دورهی بحرانی و سرنوشتساز قرار دارد. پس از ثبت رشد ۳.۷ درصدی در سال ۲۵-۲۰۲۴، بانک جهانی پیشبینی میکند که تولید ناخالص داخلی ایران طی سالهای ۲۶-۲۰۲۵ و ۲۷-۲۰۲۶ بهطور میانگین ۲.۳ درصد کاهش یابد و تنها در سال ۲۰۲۷ اندکی به سطح مثبت ۰.۳ درصد بازگردد. این تغییر مسیر نشانهای از ورود اقتصاد کشور به مرحلهای از رکود ساختاری است که هم بخشهای نفتی و هم غیرنفتی را در بر میگیرد.
تحریمها و درگیریها مسیر رشد ایران را تغییر داده و اقتصاد را وارد رکود کردهاند
مهمترین عوامل این رکود عبارتند از بازگشت تحریمهای شورای امنیت سازمان ملل متحد، اختلالات ناشی از درگیری نظامی میان ایران و اسرائیل، کاهش صادرات نفت و ضعف تقاضای داخلی. این عوامل نهتنها مسیر رشد را تغییر دادهاند بلکه فرصتهای اشتغال، سرمایهگذاری و توسعه انسانی را نیز محدود کردهاند. در چنین شرایطی، نرخ مشارکت پایین زنان در بازار کار و ضعف ساختاری بخش خصوصی باعث شده است که ظرفیتهای بالقوه رشد اقتصادی ایران بلااستفاده بمانند.
مقایسه با سایر کشورهای منطقه نشان میدهد که ایران در مسیر متفاوتی نسبت به همتایان خود حرکت میکند. در حالیکه کشورهای شورای همکاری خلیج فارس رشد ۳.۵ درصدی در ۲۰۲۵ و رشدهای بالاتر از ۴ درصد در سالهای بعد را تجربه خواهند کرد و واردکنندگان نفت منطقه نیز رشد خود را به ۳.۷ درصد در ۲۰۲۵ خواهند رساند، اقتصاد ایران بهتنهایی با رشد منفی مواجه خواهد شد. این شکاف نهتنها موقعیت اقتصادی ایران را در منطقه تضعیف میکند بلکه پیامدهای مهمی برای قدرت رقابتی، جذب سرمایهگذاری و رفاه اجتماعی دارد.
درگیریها و ناامنی غذایی همچنان مانع توسعه منطقهاند
گزارش اکتبر ۲۰۲۵ بانک جهانی چشماندازی از اقتصاد منطقه ترسیم میکند که در آن رشد منطقهای بهطور متوسط از ۲.۳ درصد در ۲۰۲۴ به ۲.۸ درصد در ۲۰۲۵ و ۳.۳ درصد در ۲۰۲۶ افزایش مییابد. این بهبود نسبی ناشی از چند عامل کلیدی است: افزایش فعالیتهای نفتی در کشورهای صادرکننده، رشد بخشهای غیرنفتی، احیای کشاورزی و گردشگری، و اصلاحات اقتصاد کلان در برخی کشورها. با این حال چالشهای جدی همچنان پابرجاست. درگیریهای مسلحانه، آوارگی جمعیت، ناامنی غذایی و فشار بر منابع آبی، همچنان چشمانداز توسعه را محدود کردهاند. در این میان، مسئله اشتغال و جذب جمعیت در سن کار بهعنوان چالش مشترک منطقه مطرح است. در فاصله ۲۰۲۵ تا ۲۰۵۰، جمعیت در سن کار در منطقه حدود ۲۲۰ میلیون نفر افزایش خواهد یافت و در شرایطی که نرخ باروری کاهش یافته و جمعیت سالمند رو به افزایش است، استفاده از ظرفیتهای انسانی بهویژه مشارکت زنان به ضرورتی راهبردی تبدیل شده است.
درگیریهای نظامی و بازگشت تحریمها روند بهبود اقتصاد ایران را متوقف کردند
اقتصاد ایران در سال ۲۵-۲۰۲۴ رشد ۳.۷ درصدی را تجربه کرد و پس از چند سال فشار تورمی و رکود، بهطور نسبی از رکود خارج شد. این رشد عمدتاً ناشی از افزایش صادرات نفت، بهبود نسبی قیمتهای جهانی انرژی و رشد بخشهای غیرنفتی بود. با این حال، این دوره رشد موقتی بود و نتوانست به یک روند پایدار تبدیل شود. بازگشت تحریمهای شورای امنیت، تشدید فشارهای ژئوپلیتیکی پس از درگیریهای نظامی میان ایران و اسرائیل و محدودیتهای مالی بینالمللی بار دیگر چشمانداز اقتصاد را تغییر دادند و مسیر رشد را معکوس کردند.
اقتصاد ایران در سالهای ۲۰۲۵ تا ۲۰۲۶ وارد رکود عمیق میشود
بر اساس پیشبینی بانک جهانی، تولید ناخالص داخلی ایران در سال ۲۶-۲۰۲۵ با کاهش ۱.۷ درصدی مواجه میشود و این کاهش در سال مالی ۲۷-۲۰۲۶ به ۲.۸ درصد میرسد. تنها در سال ۲۰۲۷ است که رشد اندکی مثبت و برابر با ۰.۳ درصد پیشبینی میشود. این ارقام نشان میدهد که ایران برخلاف روند کلی منطقه که در حال خروج از رکود است، وارد مرحلهای از رکود ساختاری شده که پیامدهای آن تا سالها ادامه خواهد یافت. تحریمهای اعمالشده شورای امنیت و فشارهای ثانویه ایالات متحده باعث کاهش شدید صادرات نفت ایران شده است. محدودیت در دسترسی به بازارهای جهانی، مشکلات در دریافت درآمدهای ارزی و کاهش سرمایهگذاری در زیرساختهای انرژی موجب شده تا نقش بخش نفت در رشد اقتصادی کاهش یابد. همزمان، افت قیمت نفت از میانگین ۸۰ دلار در سال ۲۰۲۴ به ۶۹ دلار در سال ۲۰۲۵ نیز درآمدهای نفتی ایران را تحت فشار قرار داده است.
رکود به بخشهای غیرنفتی سرایت کرده و چرخه رکود اقتصادی را تشدید کرده است
بخشهای غیرنفتی نیز در سایه نااطمینانیهای ژئوپلیتیکی، تورم بالا و محدودیتهای مالی دچار رکود شدهاند. کاهش قدرت خرید خانوارها، افت سرمایهگذاری بخش خصوصی و مشکلات تأمین مالی از خارج، فعالیتهای صنعتی، خدماتی و کشاورزی را محدود کردهاند. در چنین شرایطی، رشد اقتصادی از سمت تقاضای داخلی نیز تقویت نمیشود و چرخه رکود تشدید میگردد. کاهش قیمت انرژی ممکن است تا حدودی فشار تورمی را تعدیل کند، اما تورم ساختاری ناشی از ضعف تولید، کسری بودجه، کاهش ارزش پول ملی و محدودیتهای تجاری همچنان پابرجاست. ابزارهای سیاست پولی و مالی ایران به دلیل محدودیت دسترسی به منابع مالی خارجی و شکنندگی نظام بانکی، توانایی محدودی برای تحریک رشد دارند.
در حالیکه ایران در مسیر رکودی قرار دارد، کشورهای دیگر منطقه چشمانداز متفاوتی دارند
در حالیکه ایران در مسیر رکودی قرار دارد، کشورهای دیگر منطقه چشمانداز متفاوتی دارند. کشورهای شورای همکاری خلیج فارس رشد خود را از ۲.۲ درصد در ۲۰۲۴ به ۳.۵ درصد در ۲۰۲۵ خواهند رساند و تا سال ۲۰۲۷ به سطح ۴.۷ درصد میرسند. در میان این کشورها، عربستان سعودی رشد خود را از ۲.۰ درصد در ۲۰۲۴ به ۳.۲ درصد در ۲۰۲۵ افزایش میدهد و امارات متحده عربی با ۴.۸ درصد رشد در ۲۰۲۵ یکی از پویاترین اقتصادهای منطقه خواهد بود. در میان صادرکنندگان نفت در حال توسعه (الجزایر، ایران، عراق و لیبی)، میانگین رشد به ۰.۵ درصد در ۲۰۲۵ سقوط میکند که افت شدیدی نسبت به ۲.۵ درصد در ۲۰۲۴ است و عامل اصلی آن نیز عملکرد ضعیف ایران است.
در مقابل، ایران بهتنهایی با رشد منفی و انقباض اقتصادی مواجه خواهد بود
واردکنندگان نفت منطقه شامل مصر، مراکش، تونس، اردن، پاکستان و… نیز روندی متفاوت را تجربه میکنند. رشد این گروه از ۲.۲ درصد در ۲۰۲۴ به ۳.۷ درصد در ۲۰۲۵ افزایش مییابد و تا ۴.۱ درصد در ۲۰۲۷ ادامه خواهد داشت. مصر با رشد ۴.۵ درصدی در ۲۰۲۵، مراکش با ۴.۴ درصد و تونس با ۲.۶ درصد چشمانداز مثبتی را نشان میدهند. در مقابل، ایران بهتنهایی با رشد منفی و انقباض اقتصادی مواجه خواهد بود و همین موضوع جایگاه آن را در میان اقتصادهای منطقه بهشدت تضعیف میکند.
یکی از محورهای کلیدی گزارش بانک جهانی، نقش مشارکت زنان در رشد اقتصادی است. در حالیکه زنان در ایران و سایر کشورهای منطقه به سطح بالایی از تحصیلات دست یافتهاند، مشارکت آنان در بازار کار همچنان بسیار پایین است. در منطقه منا تنها ۲۰ درصد از زنان در سن کار در بازار کار حضور دارند و این نرخ در ایران حتی از میانگین منطقهای نیز کمتر است. بانک جهانی برآورد میکند که حذف موانع اشتغال زنان میتواند تولید سرانه کشورهایی مانند ایران را بین ۲۰ تا ۳۰ درصد افزایش دهد. این در حالی است که نرخ پایین مشارکت زنان، همراه با افزایش نسبت سالمندان، فشار فزایندهای بر رشد اقتصادی، تعادل مالی و نظام تأمین اجتماعی وارد خواهد کرد.
در حالیکه میانگین نرخ فقر جهانی روندی نزولی دارد، در کشورهای در حال توسعه منطقه منا این نرخ از ۷.۴ درصد در ۲۰۱۸ به ۸.۴ درصد در ۲۰۲۳ افزایش یافته است. ایران و مصر توانستند پس از همهگیری کووید-۱۹ روند کاهشی را تجربه کنند، اما استمرار رکود، تورم بالا و کاهش درآمد واقعی میتواند این روند را معکوس کرده و نرخ فقر را مجدداً افزایش دهد. گسترش فقر بهویژه در مناطق روستایی و میان اقشار کمدرآمد، خطر نابرابریهای اجتماعی و بیثباتی اقتصادی را افزایش میدهد. این موضوع میتواند به کاهش سرمایه انسانی و کند شدن رشد در سالهای آتی منجر شود.
اقتصاد ایران تا ۲۰۲۷ بهتدریج از رکود خارج میشود اما رشد آن همچنان ناچیز است
در افق ۲۰۲۶ تا ۲۰۲۷، بانک جهانی انتظار دارد که اقتصاد ایران بهتدریج از رکود خارج شود و در سال ۲۰۲۷ به رشد ۰.۳ درصدی برسد. این بازگشت نسبی عمدتاً ناشی از تطبیق تدریجی اقتصاد با شرایط تحریم، تعدیل تولید نفت و سازگاری در بخشهای غیرنفتی است. با این حال، رشد پیشبینیشده بسیار پایینتر از سطح مورد نیاز برای ایجاد اشتغال گسترده، افزایش رفاه و تقویت سرمایهگذاری خواهد بود. تصویر ترسیمشده از اقتصاد ایران در گزارش اکتبر ۲۰۲۵ بانک جهانی، تصویری از یک اقتصاد گرفتار در چرخهی رکود ساختاری است. بازگشت تحریمها، افت صادرات نفت، ضعف بخش خصوصی، کاهش سرمایهگذاری و نرخ پایین مشارکت زنان عواملی هستند که نهتنها رشد کوتاهمدت را محدود کردهاند، بلکه مسیر بلندمدت توسعه را نیز تهدید میکنند.
در مقابل، کشورهای منطقه با اجرای اصلاحات اقتصاد کلان، جذب سرمایهگذاری خارجی، تنوعبخشی به اقتصاد و استفاده از ظرفیتهای انسانی خود در حال تجربهی رشد پایدارتر هستند. ایران برای خروج از وضعیت کنونی نیازمند یک چرخش بنیادین در سیاستهای اقتصادی است: رفع موانع ساختاری مشارکت زنان، بازتعریف نقش بخش خصوصی، اصلاح نظام مالی و بانکی، و کاهش تنشهای بینالمللی. بدون این اقدامات، حتی رشد مثبت سال ۲۰۲۷ نیز پایدار نخواهد بود و خطر ورود به یک دهه رکود و عقبماندگی ساختاری افزایش خواهد یافت.
سه شنبه ۲۲ مهر ۱۴۰۴ -
Tuesday 14 October 2025
|
ايران امروز |