جمعه ۷ ارديبهشت ۱۴۰۳ - Friday 26 April 2024
ايران امروز
iran-emrooz.net | Tue, 27.11.2007, 7:41

صلح و دموکراسی در مقابل ميليتاريسم و بنيادگرايی


ابراهيم نبوی - مهرداد درويش‌پور - راديو زمانه

گفتگوی ابراهيم نبوی با مهرداد درويش‌پور، استاد جامعه‌شناسی در سوئد
مهرداد درويش‌پور از صاحب‌نظران سياسی و فعال جنبش جهانی صلح است که در سوئد به عنوان استاد جامعه‌شناسی در دانشگاه مشغول تدريس است. درويش‌پور معتقد است بايد صدای سومی عليه جنگ ايجاد بشود که برای مقابله با حمله‌ی نظامی در کنار استبداد قرار نگيرد و يا از حمله نظامی به عنوان سلاحی برای براندازی حکومت استفاده نکند. گفتگوی او با راديو زمانه را بخوانيد.

در هفته گذشته خانم شيرين عبادی شورای ملی صلح را در ايران تشکيل داد. مضمون دعوت ايشان برای اين شورا ايجاد جريانی برای فشار بر دولت جهت متوقف کردن فعاليت هسته‌ای و در نتيجه جلوگيری از احتمال وقوع جنگ هست. نظر شما درمورد اين فراخوان و شيوه برخوردی ايشان چيست؟
نخست اين‌که به گمان من خطر جنگ آن قدر جدی است که از هر تلاشی برای جلوگيری از حمله‌ی نظامی بايد استقبال کرد؛ چه اين فعاليت‌ها در داخل ايران صورت بگيرد و چه در سطح بين‌المللی. بنابراين اگر از همين نکته‌ی اول شروع بکنيم، بی‌ترديد نفس اين‌که بخشی از روشنفکران و دگرانديشان ايرانی تلاش کرده‌اند حرکت صلح و مخالفت با جنگ را در داخل کشور نيز سازمان بدهند، به گمان من بايد مثبت تلقی کرد.
نکته‌ی دوم اين‌که تا آن‌جا که به اظهارات خود خانم عبادی برمی‌گردد، از آن‌جا که عقب راندن دولت احمدی‌نژاد را نيز به نوعی هدف قرار داده‌اند و به درستی تأکيد کرده‌اند بر اين‌که صلح و حقوق بشر بايد هر دو هم‌زمان مطرح بشود، طبيعتاً اين موضع از نظر من ستودنی است.
با توجه به اين‌که حتماً می‌دانيد شخصاً از آن دسته فعالان جنبش ضدجنگ هستم که بر اين باورم که برای اين‌که مخالفت با حمله‌ی نظامی آمريکا به معنی حمايت از حکومت اسلامی يا دولت احمدی‌نژاد تلقی نشود، بايد مبارزه برای صلح و دموکراسی هم‌زمان گردد.
از اين نظر نيز اين جنبه‌ی مثبت در اظهار نظر خانم عبادی وجود دارد که مبارزات دموکراتيک ايرانيان برای دموکراسی را به سايه نمی‌راند و صلح بهانه‌ای برای رويارويی و ايستادگی در مقابل جنبش حقوق بشر در ايران نمی‌شود. بلکه برعکس، بخشی از پيکار برای دموکراسی می‌ گردد که با صدای بسيار صريح عنوان می‌کند ما خواستار حقوق بشر و دموکراسی در جامعه هستيم؛ ولی بر اين باور نيستيم که حمله‌ نظامی می‌تواند آن را برای ايران به ارمغان بياورد. چرا که حمله‌ی نظامی کابوسی است برای جامعه، مردم، منطقه و صلح جهانی.
اما تلاش‌های خانم عبادی - دوست بسيار عزيز و محترم من - جايی مورد استقبال عمومی جامعه قرار خواهد گرفت که استقلالش را از مسئولان حکومتی به شفاف‌ترين شکل ممکن بيان کند.

شما بارها در مورد ديدگاه سوم در بحث جنگ گفته ايد، من فکر می‌کنم توضيحی درباره اين ديدگاه سوم بدهيد و بگوييد که، ديدگاه اول و دوم با تعريف شما چيست؟
ما نظريه‌ای داريم که قبل از اين‌که منشاء آن به جامعه‌ی ايرانی برگردد، نظريه‌ی نئوکان‌ها در دولت جورج بوش است. اين نظريه بر اين باور است که کشورهای اسلامی اساساً خطری برای امنيت، صلح و دموکراسی و مصالح آمريکا هستند. از اين منظر آنان معتقدند با جنبش‌های دموکراتيک در اين کشورها نمی‌توان حکومت‌های ضدآمريکايی و يا بنيادگرا در اين کشورها را به عقب راند و اصولاً آمريکا برای حفظ مصالح خود، برای استقرار دموکراسی در منطقه و تأمين امنيت و ثبات، می‌بايد جغرافيای سياسی منطقه را برهم بزند.
پروژه برهم ‌زدن جغرافيای سياسی منطقه نيز از اين ايده سرچشمه می‌گيرد که دولت‌هايی که از نظر آمريکا محورهای شررات محسوب می‌شوند، به هيچ وجه حاضر نيستند در چارچوب مصالح آمريکا عمل کنند. اين کشورها نظير ايران کشورهايی در واقع بزرگ هستند که موقعيت ژئوپليتيکی خاصی دارند که می‌توانند مصالح آمريکا و اسراييل را به خطر بيندازند.
از نظر نئوکان‌ها اين کشورها بايد تقسيم (تجزيه) شوند يا حکومت‌های ياغی‌شان برچيده شود. بنابراين نئوکان‌ها از حمله‌ی نظامی برای تجديد جغرافيای خاورميانه دفاع می‌کنند و اساساً حمله به افغانستان و حمله به عراق با اين دکترين نئوکان‌ها يا محافظه‌کاران آمريکا صورت گرفت.

اما ديدگاه سوم را توضيح نداديد...
... توضيح می‌دهم. در ميان ايرانی‌ها، بخشی از اپوزيسيون ايرانی و بخشی از جامعه ايرانی دچار اين توهم است که آمريکا با حمله‌ی نظامی می‌تواند دموکراسی را در ايران مستقر بکند. اين يک نگاه سياسی است که هم‌آوا با دکترين نئوکان‌ها است. اجازه بدهيد اين نگاه سياسی را به عنوان ديدگاه اول عنوان کنم.
ديدگاهی که فکر می‌کند «بمب‌های دموکراتيک» موضوعيت دارد. همان طور که در دوره‌ای عده‌ای از طرفداران شوروی بر اين باور بودند که گويا «تانک‌های سوسياليستی» موضوعيت دارد و با تانک می‌شود به افغانستان سوسياليسم صادر کرد. امروز بخشی از متوهم‌ترين و مستاصل‌ترين و غيرملی‌ترين بخش اپوزيسيون ايرانی اميد بسته است به «بمب‌های دموکراتيک» و حمله‌ی نظامی آمريکا.
ديدگاه دوم در نقطه‌ی مقابل آن، عنوان می‌کند که مقابله با تجاوزات آمريکا و مقابله با ميليتاريسم آمريکا را بايد اولويت اصلی‌مان قرار بدهيم. در اين نگاه بخشی از جامعه ايرانی و اپوزيسيون ايرانی برای مقابله با خطر جنگ هيچ ابايی هم ندارند که خود را يک‌سره در کنار بنيادگرايان قرار بدهند و برای مقابله با آمريکا نوعی همسويی و ائتلاف را سازمان دهند. اين نوع نگاه...

يعنی به عبارت ديگر داريد می‌گوييد که نگاه اول و دوم هر کدامشان به يکی از طرف‌های جنگ نزديک می‌شود. يکی‌ می‌رود به طرف دولت آمريکا و يکی ديگر به طرف دولت جمهوری اسلامی ...
دقيقاً. درواقع اين همان رفتاری است که مثلاً بخشی از نيروهای حتی چپ‌گرا در لبنان انجام دادند که با حزب‌الله عليه اسراييل يا با طالبان عليه آمريکا همدست شدند و يا در ايران با نيروهای جنگ‌افروز، ماجراجوا و بنيادگرا برای مقابله با خطر حمله‌ی نظامی آمريکا همدست می‌شوند.
به گمان من اشکال هر دو نگاه در اين است که هيچ کدام به سود صلح، دموکراسی، تنش‌زدايی و تأمين امنيت نيست. بلکه در واقع در اين فضای قطبی شدن سياست و جنگ ميليتاريسم و بنيادگرايی، خود را در کنار يکی از اين دو قرار می‌دهد.
نگاه سوم نگاهی است که هم‌زمان مقابله با اين دو را وظيفه‌ی خود می‌داند. نيروهای دموکرات و سکولار در جامعه‌ی ما اساساً مقابله‌ی همزمان با بنيادگرايی و ميليتاريسم را بر عهده گرفته‌اند که هر دو در جنگ‌افروزی، در دشمنی و عنادورزی با دموکراسی و در به خطر انداختن امنيت و ثبات در منطقه و در به ويرانی کشيدن جامعه نقشی مخرب دارند...

شما دموکرات و سکولار را به‌عنوان دو نيرو می‌گوييد؟ چون به هر حال بخش وسيعی از کسانی که مخالف با جنگ هستند، کسانی هستند از نيروهای مذهبی که اين‌ها به دموکراسی هم اعتقاد دارند و با حکومت هم رابطه ندارند و اين‌ها کسانی هستند که مخالف اين حکومت هستند؟
در واقع در واژه‌ای که به کار بردم نيروهای دموکرات، سکولار، جمهوری‌خواه و اساساً نيروهای اپوزيسيونی مد نظرم بود که اعم از چپ، ملی، مذهبی، جمهوری‌خواه - و يا متعلق به هر گرايش ديگری که هستند - وجه مشترکشان اين هست که معتقدند اگر قرار باشد مردم ايران به رفاه و سعادت برسند و امنيت و ثبات در منطقه ايجاد بشود، تحقق اين امر در گروی دموکراسی است.
در واقع وجه مشترک همه‌ی اين‌ها مستقل از اين‌که سکولار باشند يا نباشند، در باور مشترکشان به آن است که هم بنيادگرايی و هم ميليتاريسم، صلح و امنيت و دموکراسی را به خطر می‌اندازد. بخش مهمی از دگرانديشان ايرانی و اپوزيسيون ايرانی در داخل و خارج از کشور، نيروهايی هستند که مسأله‌ی حفظ ايران، متحقق کردن دموکراسی و از طريق آن تأمين امنيت و ثبات در منطقه را بسيار کليدی می‌دانند.
اپوزيسيون ملی‌ای که ريشه در جامعه دارد، نه می‌خواهد خود را آلت دست قدرت‌های بيگانه و نه آلت‌ دست قدرت حاکمه قرار دهد. برای اين نيروهای مردمی، ملی و دموکراتيک بسيار حياتی است که استقلالشان را از هر دو سو حفظ بکند و زمانی که در جنبش صلح نيز شرکت می‌کنند، با شعار صلح و دموکراسی شرکت کنند...

ببينيد، شما نکته‌ای را داريد می‌گوييد، در حقيقت می‌گوييد که نيرويی در داخل ايران هست و نيرويی که در خارج از ايران هست، بايست الان دموکراسی و صلح را به عنوان برنامه‌ی اول خودش قرار بدهد. اما ابهامی که همواره در اين اظهارات وجود دارد اين است که از چه راهی؟
به گمان من ما در واقع بايد به سه نکته در اين زمينه توجه کنيم. نخست آن که جامعه ايرانی آزادی‌خواه و دگرانديش چه در داخل و چه در خارج از کشور به گونه‌ای پراکنده و تک‌صدايی قادر نخواهد بود برای تقويت موضع سوم، صلح و دموکراسی، ايفای نقش جدی بکند. به همين دليل نيروهای ايرانی طرفدار موضع سوم بايد در جنبش بين‌المللی صلح حضوری فعال پيدا بکنند.

اين نکته‌ای که داريد می‌گوييد برمی‌گردد به بيرون ايران. اما مسأله اصلی داخل ايران است. يعنی اگر شورای ملی صلح بر توقف غنی‌سازی تأکيد می‌کند، اين اتفاق بايد توی ايران صورت بگيرد.
دقيقاً، نکته دوم صحبت‌ام همين بود. ما نمی‌توانيم پروژه‌ی صلح و دموکراسی را پيش ببريم، اگر نتوانيم ماجراجويی‌‌های دولت احمدی‌نژاد را به عقب برانيم. يعنی بايد شعار متوقف ‌کردن غنی‌سازی اورانيوم و دفاع از حقوق بشر به شعار کليدی در داخل کشور تبديل بشود. بحث من اين است: اگر در داخل و خارج از کشور با شعار
۱- متوقف کردن غنی‌سازی اورانيوم
۲- دفاع از حقوق بشر
۳- مخالفت با حمله‌ی نظامی
يک کارزار سياسی‌ اجتماعی گسترده شکل بگيرد، هم امکان به عقب راندن دولت احمدی‌نژاد و ماجراجويی‌های هسته‌ای بنيادگرايان اسلامی مهيا خواهد شد و هم به جهانيان نشان خواهيم داد که در جامعه‌ی ايران فقط بنيادگرايان و دولت احمدی‌نژاد نيست که حرف آخر را می‌زند.

درباره مهرداد درويش پور
مهرداد درويش‌پور در سال ۱۳۳۹ در تهران متولد شد. از اوان نوجوانی در جنبش ضد استبداد سلطنتی و سپس ضد استبداد دينی فعالانه حضور يافت. از ۲۰ سالگی به تدوين نظريه‌های سياسی پرداخت و در خرداد ۱۳۶۰ با نقد نظريه‌ای رايج در ايران که ليبرال‌ها را يکی از دشمان اصلی مردم می‌دانست، بنيادگرايی اسلامی را خطر اصلی در راه دموکراسی در جامعه خواند.
در ۱۹۸۴ به سوئد مهاجرت کرد و با انتشار جزوات و همچنين نشريه تلاش به نقد نظری مارکسيسم آيين‌گرا پرداخت. درويش‌پور از زمره کسانی بود که در نيمه دوم دهه ۱۹۸۰ با نقد انقلاب اسلامی، مجازات اعدام، سوسياليسم استبدادی، نظام پدرسالاری و خشونت و قدرت به شکل‌گيری گفتمان‌های نوين و دموکراتيک و به ويژه فمينيسم در سطح کل جامعه پرداخت.
او در نقد انقلاب اسلامی بر اين باور است که با پايان عصر اقتدارهای سنتی و کاريزماتيک در ايران، زمينه اقتدار عقلايی فراهم شده است که آن را در قالب استقرار جمهوری سکولار و دموکراتيک ميسر می‌داند. او از نظريه‌پردازان و فعالان جنبش جمهوری‌خواهی در ايران است و به لحاظ سياسی تمايلات سوسيال دموکراتيک دارد.
وی همچنان در ديگر حوزه‌های نظری و سياسی از جمله در جنبش زنان، ضدنژادپرستی، صلح، دانشجويی، حقوق بشر فعال بوده است و تا کنون از وی مطالب متعددی در اين زمينه‌ها و از جمله نقد بنيادگرايی اسلامی، به چاپ رسيده است.
در کنار فعاليت‌های نظری و سياسی، درويش‌پور از آغاز دهه ۱۹۹۰ فعاليت آکادميک در دانشگاه در رشته جامعه‌شناسی را به اشتغال اصلی خود بدل ساخت. از او تا کنون مطالب متعددی در زمينه زنان، مهاجرت و خانواده انتشار يافته است. کتاب‌های «چالش‌گری زنان عليه مردان» (به زبان فارسی ۲۰۰۱) «زنان مهاجر الگوشکن» (رساله دکترا به زبان سوئدی ۲۰۰۳) متن‌های جامعه‌شناسی در باره خانواده، قوميت فمينيسم و نژادپرستی (به زبان سوئدی ۲۰۰۴) از اين زمره‌اند.
وی همچنين ده‌ها مقاله و کتاب به زبان‌های سوئدی و انگليسی منتشر کرده است. آخرين اثر او تاليف کتابی درسی برای دانشگاه به نام «مهاجرت و قوميت چشم انداز جامعه چند فرهنگی در سوئد» است که با همکاری پروفسور چارلز وستين رييس بخش تحقيقات مهاجرين در دانشگاه استکهلم و همکاری پانزده محقق ديگر تهيه شده است.
درويش‌پور در جامعه سوئد نيز از طريق رسانه‌ها و همچنين با شرکت در کنفرانس‌های متعدد حضوری فعال دارد و به طرح مسائل زنان، مهاجرت و روابط قومی از منظر تئوری Intersectionality (نظريه ميان‌برشی) می‌پردازد. او هم اکنون به عنوان استاد جامعه‌شناسی در دانشگاه استکهلم و مدرسه عالی ملاردالن در سوئد به تدريس مشغول است.

به نقل از راديو زمانه ۵ آذر ۱۳۸۶




 

ايران امروز (نشريه خبری سياسی الکترونیک)
«ايران امروز» از انتشار مقالاتی كه به ديگر سايت‌ها و نشريات نيز ارسال می‌شوند معذور است.
استفاده از مطالب «ايران امروز» تنها با ذكر منبع و نام نويسنده يا مترجم مجاز است.
Iran Emrooz©1998-2024