جمعه ۷ ارديبهشت ۱۴۰۳ - Friday 26 April 2024
ايران امروز
iran-emrooz.net | Mon, 30.12.2019, 13:31

رازگشایی از یک چیستان

مسجدالاقصی و قرآن - چهار


مزدک بامدادان

زمان برای خواندن: ۱۳ دقیقه

اکنون اگر داستانهای تاریخ‌نگاری اسلامی را به کناری نهیم و به داده‌های سخت و آزمون‌پذیر بپردازیم، نشانی از عبدالله بن‌الزبیر در مکه و مدینه نمی‌یابیم و تنها می‌توانیم از فرمانروایی سخن بگوییم که در سالهای ۶۱ تا ۷۲ در شهرهای یزد و کرمان و ری و دارابگرد (۲،۵ تا ۳ هزار کیلومتر دورتر از مکه) بنام خود سکه زده است. برای آنچه که در تاریخ‌نگاری اسلامی از ویرانی و بازسازی کعبه در جنگهای ابن‌زبیر - نخست با یزید بن‌معاویه و سپس با عبدالملک بن‌مروان - آمده هیچ نشان آزمون‌پذیری در دست نیست. پس در گام نخست باید پذیرفت در اینجا ما با کسی سروکار داریم که بر بخشهایی از سرزمینهای شاهنشاهی ساسانی فرمان می‌رانده و پیوندی با مکه و کعبه نداشته است. به دیگر سخن، ما می‌توانیم بر هستی پادشاه/فرمانروایی بنام عپدولا زوپیلان در گستره‌ای از ری تا داربگرد و کرمان و یزد باور داشته باشیم، ولی از عبدالله بن‌الزبیری که در مکه با شامیان جنگیده “هیچ” نشان آزمون‌پذیری بجای نمانده است و اگر تاریخ‌سرایان عباسی نمی‌بودند، ما امروزه چیزی از او نمی‌دانستیم.

از عبدالملک مروان نیز سکه‌هایی چند برجای مانده‌اند. نخستین سکه‌ها در همان ریخت سکه‌های ساسانی هستند که به آنها “عرب-ساسانی” می‌گویند. ویژگی این سکه‌ها در این است که آنها را در سنت شاهان ساسانی (بویژه خسرو دوم) زده‌اند، نام فرمانروا به زبان و  دبیره پارسیک بر آنها نوشته‌شده (برای نمونه عپدولا ای زوپیلان) و شناسه او از عربی به پارسیک برگردانده شده است (برای نمونه بجای امیرالمؤمنین که عربی است، بر روی سکه‌ها امیر[۱] ای ورویشنیکان/amir i-wruishnikan به زبان و دبیره پارسیک نوشته می‌شود). در سیاست سکه‌زنی عبدالملک پس از سال ۷۳ روند ویژه‌ای بچشم می‌خورد که در سکه‌شناسی اسلامی به آن دوران رفرم می‌گویند (Coinage reform). سکه‌های نخستین عبدالملک همانگونه که گفته شد از شهرهای گوناگون هستند. یکی از این سکه‌ها در پیکره زیر است:


رو: عپدولملک امیری ای ورویشنیکان به دبیره پارسیک، در کناره “بسم‌الله*محمد رسولالله” به دبیره کوفی
پشت: دمشق، سال ۷۲ به پارسیک[۲]

در سال ۷۲ عبدالله بن‌الزبیر هنوز زنده است و دستکم در دارابگرد سکه زده است. همچنین ما از پنج سال میان مرگ معاویه (۶۰هـ/۶۸۰م) و بر تخت نشستن عبدالملک (۶۵هـ/۶۸۵م) سکه‌های گوناگونی از شهرهای دیگر و فرمانروایان گوناگون مانند عبدالملک ابن‌مروان، حجاج ابن‌یوسف، عبیدالله ابن‌زیاد، مهلب ابن‌ابی‌صفره، مصعب ابن‌الزبیر، بشر ابن‌مروان، قطری بن‌الفجاءة و چند تن دیگر در دست داریم[۳]، که نشان می‌دهند در این چند سال هر کسی ساز خود را می‌زده و خود را فرمانروا می‌نامیده است. این سکه‌ها با بخشهایی از تاریخ‌نگاری سنتی که سخن از جنگهای این سرداران با یکدیگر می‌رانند، همخوانی دارند، ولی آنچه که در پیوند اینان با یکدیگر و تبارنامه‌هایشان آمده است، چیزی جز افسانه‌سرائی در راستای سیاستهای دستگاه دیوانی دربار عباسی نیست.

سخن را با روند ساسانی‌زدائی سکه‌ها بدست عبدالملک  پی می‌گیریم. از سال ۷۵ سکه‌ای[۴] بدست آمده که در آن [شاید] برای نخستین بار یک نماد ناایرانی بر پشت سکه‌ای می‌نشیند، که ریختِ روی آن هنوز ساسانی است. در اینجا ما می‌بینیم که بر روی سکه شعارهای دینی دیگری به دبیره کوفی افزوده شده‌اند، ولی پیکره خسرو‌پرویز و ورهران بر فراز تاج او هنوز نماد اصلی آن است. آنچه در اینجا از ارجی ویژه برخوردار است ولی، پشت این سکه است که آن را خلیفه شمشیر بدست دانسته‌اند. در دوسوی این پیکره با دبیره کوفی نوشته شده است: “امیرالمؤمنین / خلیفه الله”. در سال ۷۵ عبدالله ابن‌الزبیر بر پایه تاریخ‌نگاری اسلامی دو سال است که کشته شده و آنچه که نگارندگان عباسی آن را “فتنه دوم” می‌نامند پایان گرفته است و عبدالملک می‌تواند بی‌هراس از شورشهای نو پایه‌های فرمانروائی خود را استوار کند. یک سال پس از آن و درست در همان سالی که ساخت‌وسازهای فراز کوه پرستشگاه (قبة الصخره و مسجد الاقصی) پایان می‌پذیرند، روند ساسانی‌زدائی سکه‌ها به پایان خود می‌رسد و همانگونه که پیشتر آمد (بنگرید به بخش ۳)، چهره خسرو پرویز از روی سکه‌ها رخت برمی‌بندد و جای آن را مردی ایستاده با شمشیری در دست می‌گیرد و در پشت این سکه بمانند سکه‌های امپراتورهای بیزانسی یک سازه پلکانی می‌نشیند، که در سکه هراکلیوس بر فراز آن یک چلیپا افراشته شده است.

آنچه که در این تک‌نگاری شایان ارج ویژه است، بخشی از همین سکه است. پیشتر آوردم که سکه‌شناسانی چون فولکر پُپ شمشیر بزرگ در دست مرد ایستاده را شمشیر عیسای رستاخیزی (آخرالزمانی) دانسته‌اند. با اندکی ریزنگری در این سکه نماد دیگری را نیز بر روی آن می‌بینیم و آن هم رشته‌ای است که از آرنج راست او آویزان است و به نگر می‌رسد یک تازیانه باشد. طبری در گزارش سال ۷۴چنین می‌نویسد[۵]:

    «فبلغ ذلك خالد بن‌عبدالله، فكتب الى الناس كتابا [...] ايها المسلمون، اعلموا على من اجترأتم و من عصيتم! انه عبدالملك بن‌مروان امير المؤمنين، الذى ليست فيه غميزه، و لا لأهل المعصية عنده رخصه، سوطه على من عصى، و على من خالف سيفه‏
    خالد بن‌عبدالله خبر يافت و نامه‏اى به مردم نوشت [...] اى مسلمانان، بدانيد كه نسبت به چه كسى جرئت آورده‏ايد و نافرمانى چه كسى كرده‏ايد! عبدالملك بن‌مروان امير مؤمنان است كه سستى ندارد و با مردم نافرمان تساهل نيارد، تازيانه وى بر ضد عصيانگر و شمشير وى بر ضد مخالف به كار است»[۶]‏

بسیار دور از باور و در ستیز با خردِ بینا خواهد بود اگر که گمان کنیم طبری این دو واژه شمشیر و تازیانه را بدون هیچ پیش‌زمینه نمادین دینی در گزارش خود آورده باشد، در جایی که می‌دانیم سکه‌ها در آن روزگار جایگاه بسیار بزرگی در پروپاگاندای دستگاههای حکومتی داشتند. همچنین  بسیار ساده‌انگارانه خواهد بود اگر بپنداریم عبدالملک این دو نماد را بدور از هرگونه باور دینی بر روی سکه‌های خود آورده است، بویژه که این سکه‌ها نمایانگر گسستی ژرف از پیشینه ساسانی فرمانروایان پساساسانی نیز هستند. ولی عبدالملک این دو نماد را و بویژه هم‌آمیزی آنها را از کجا آورده بود؟ می‌دانیم که نمادها باید برای مردمانی که با آنها سروکار دارند شناخته شده باشند و بهره‌گیری از ریخت ساسانی و نیمرخ خسرو پرویز در سکه‌های ۷ دهه نخست پس از فروپاشی این دودمان (و در تبرستان تا بروزگار عباسیان) ریشه در همین پدیده داشت. پس عبدالملک نیز باید نمادهای خود را از میان فرهنگی برگزیده باشد که تازیانه و شمشیر را به نیکی درمی‌یافتند. اکنون اگر بار دیگر به شهرهایی بنگریم که این سکه‌های نوین در آنها زده شده‌اند (حلب، قنسرین، دمشق)، خواهیم دید که مردمان این شهرها مسیحی هستند. پس دور از پندار نخواهد بود، اگر که تازیانه و شمشیر را در عهد جدید بیابیم:

    «عید فصح یهودیان نزدیک بود و عیسی به اورشلیم رفت. در معبد دید فروشندگانِ گاو و میش و کبوتر و صرافان نشسته‌اند. از ریسمان‌ها تازیانه‌ای ساخت و جملگی را با میش‌ها و گاوان از معبد بیرون راند. سکۀ صرافان را بر زمین ریخت و میزهای‌شان را واژگون ساخت. و کبوترفروشان را گفت: این‌ها را از اینجا بردارید. خانۀ پدر مرا خانۀ داد و ستد مگردانید»[۷]
    «من آمده‌ام که شمشیر را بیاورم، و نه آشتی را»[۸]

باری، پس از سرکوبی دشمنان و استوار کردن پایه‌های فرمانروائی خویش، عبدالملک به گفته تاریخ‌نگاران مسلمان در سال ۷۵ به مکه و مدینه می‌رود[۹]. ولی جای شگفتی بسیار است که عبدالملک، یعنی همان فرمانروائی که هرجا چیزی ساخته (حتی در جای کم‌ارجی چون جاده‌ای از دمشق به جولان)[۱۰] نوشته‌ای از خود برجای گذاشته است، پس از دیدار از مکه و مدینه یادگاری از خود در آنجا بر جای نگذاشته است، در همان دو شهری که که اگر سخن تاریخ‌نگاران اسلامی را بپذیریم پراَرجترین شهرهای جهان اسلام بوده‌اند و هر خلیفه مسلمانی می‌بایست نشانی از خود در آنجا برجای بگذارد.

داستان خاندان مروان در تاریخنگاری اسلامی با ولید بن‌عبدالملک پی گرفته می‌شود:

    «بنى الوليد المسجد بدمشق، فأنفق عليه أموالا عظاما، و ابتدأ بناءه في سنة ۸۸، و كتب إلى عمر بن عبد العزيز أن يهدم مسجد رسول الله، و يدخل فيه المنازل التي حوله، و يدخل فيه حجرات أزواج النبي، و هدم الحجرات، و أدخل ذلك في المسجد. [...] و روى الواقدي أن الوليد بعث إلى ملك الروم يعلمه أنه قد هدم مسجد رسول الله، فليعنه فيه، فبعث إليه بمائة ألف مثقال ذهبا، و مائة فاعل، و أربعين حملا فسيفساء، فبعث الوليد بذلك كله إلى عمر، فأصلح به المسجد، و فرع من بنائه في سنة ۹۰. و بعث الوليد إلى خالد بن عبد الله القسري، و هو على مكة، بثلاثين ألف دينار، فضربت صفائح، و جعلت على باب الكعبة و على الأساطين التي داخلها و على الأركان و الميزاب، فكان أول من ذهب البيت في الإسلام. و حج الوليد سنة ۹۱ لينظر إلى البيت و إلى المسجد و ما أصلح منه‏
    وليد مسجد دمشق را بنا كرد و در بناى آن مالهاى بسيارى صرف شد و ساختمان آن را در سال ۸۸ آغاز كرد و به عمر بن‌عبدالعزيز نوشت كه مسجد پيامبر خدا را خراب كند و منزلهاى پيرامون آن و حجره‏هاى زنان پيامبر را در آن داخل نمايد، [...] واقدى روايت كرده است كه وليد نزد پادشاه روم فرستاد و باو خبر داد كه مسجد پيامبر خدا را خراب كرده است و بايد او را كومك دهد، پس صدهزار مثقال طلا و صد كارگر و چهل بار فسيفساء براى وى فرستاد و وليد همه را نزد عمر فرستاد تا مسجد را به آن اصلاح كرد و در سال ۹۰ از بناى آن فارغ گشت. وليد سى هزار دينار نزد خالد بن‌عبدالله قسرى فرماندار مكه فرستاد و آنها را بصورت تخته‏هاى نازك پهن درآوردند و بر در كعبه و ستونهاى داخلى و اركان كعبه و ناودان زدند و وليد نخستين كسى در اسلام بود كه كعبه را زرنگار كرد. وليد در سال ۹۱ حج گزارد تا خانه و مسجد و اصلاحاتى كه در آن شده است و كعبه و زرنگارى آن را بنگرد»[۱۱]

آیا مسجد دمشق، که آن را هنوز هم یکی از باشکوهترین سازه‌های جهان اسلامی می‌دانند براستی ساخته ولید است؟ در خود این مسجد نوشته‌ای از ولید برجای نمانده، ولی تارنمای “خودآگاهی اسلامی”[۱۲] نوشته زیر را برگرفته از تاریخ مسعودی می‌داند:

    «أمر ببنیان هذا المسجد و هدم الکنیسة التی کانت فیه عبدالله أمیرالمؤمنین الولید فی ذی‌القعده سنة ستّ وثمانین
    بنده خدا امیرالمومنین الولید در ذی‌القعده سال هشتادوهفت فرمان به ساختن این مسجد و نابودی کنیسه‌ای که در آن بود داد»[۱۳]

از ولید بن‌‌عبدالملک ولی یادگارهای آزمون‌پذیر نیز برجای مانده‌اند. سنگ‌نگاره‌های بجا مانده از او در شامات و مصر و اسرائیل کنونی یافت شده‌اند که بخشی از آنها در تارنمای “خودآگاهی اسلامی” (نگاره‌ها، سکه‌ها و دیگر ساخته‌ها و سازه‌ها) فهرست شده‌اند (برای نمونه این وزنه[۱۴]). اکنون اگر به تاریخ یعقوبی بازگردیم، باز هم با شگفتی بسیار خواهیم دید که خلیفه مسلمانی که در همه جا نام خود را جاودانه کرده است، هنگامی که با هزینه “صدهزار مثقال طلا و چهل بار فسيفساء” (کمابیش نیم تُن طلا و چهل بار موزائیک) خانه خدا (کعبه) و خانه پیامبر (مسجدالنبی) را بازسازی می‌کند، در آنجا هیچ جای‌پایی از خود برجای نمی‌گذارد. به دیگر سخن، ما از عبدالملک بن مروان و پسرش ولید در مکه و مدینه (برجسته‌ترین و پرارجترین شهرهای اسلامی) “هیچ” اثر آزمون‌پذیری که با تاریخ‌نگاری اسلامی همخوانی داشته باشد، نداریم. در برابر آن ولی سکه‌ها و سنگ‌نگاره‌ها و دیوارنوشته‌ها و وزنه‌ها و پاپیروسهای فراوانی از این دو فرمانروا در سوریه، اسرائیل، مصر و میانرودان برجای مانده‌اند.

دنباله دارد ...

مسجدالاقصی و قرآن - یک
مسجدالاقصی و قرآن - دو
مسجدالاقصی و قرآن - سه

خداوند دروغ، دشمن و خشکسالی را از ایران‌زمین بدور دارد

مزدک بامدادان
https://www.mbamdadan.blogspot.com
.(JavaScript must be enabled to view this email address)
https://www.facebook.com/mazdak.bamdadan

————————————
[۱]  امیر/amir یک وامواژه آرامی است که در پارسی میانه نیز کاربرد داشته است.
[2] Muqarnas, an annual on the visual culture of the Islamic world, Brill pub. 2010, Page 10-11
[۳]  النقود العربیة الاسلامیة، الدکتور محمد ابوالفرج العُش، الدوحة ۲۰۰۳
[4] Muqarnas, an annual on the visual culture of the Islamic world, Brill pub. 2010, Page 13
[۵]  اگرچه گزارش آمده در تاریخ طبری با نمادشناسی روی سکه همخوانی دارد، ولی از سالی که از آن گزارش می‌شود، چنین سکه‌ای بدست نیامده است. با اینهمه از نگر دور نباید داشت که نگارش تاریخ طبری را از سال ۲۱۰ می‌دانند و نگارنده یا نگارندگان این تاریخ کمابیش ۱۴۰ تا ۱۵۰ سال پس از ۷۶ این گزارش را فرونوشته‌اند.
[۶]  تاريخ‏الطبري، المجلد‏ ۶، ۱۹۸
[۷]  انجیل یوحنا: ۲، ۱۳ تا ۱۶
[۸]  انجیل متی: ۱۰، ۳۴
[۹]  تاریخ‌الیعقوبی، المجلد ۲، ص ۲۷۳ الی ۲۷۴
[10] https://www.islamic-awareness.org/history/islam/inscriptions/golan2.html
[۱۱]  تاریخ‌الیعقوبی، المجلد ۲، صص ۲۷۳ الی ۲۸۴
[12] https://www.islamic-awareness.org/
[13] https://www.islamic-awareness.org/history/islam/inscriptions/walid.html
[14] https://www.islamic-awareness.org/history/islam/coins/weight6.html

 






نظر شما درباره این مقاله:








 

ايران امروز (نشريه خبری سياسی الکترونیک)
«ايران امروز» از انتشار مقالاتی كه به ديگر سايت‌ها و نشريات نيز ارسال می‌شوند معذور است.
استفاده از مطالب «ايران امروز» تنها با ذكر منبع و نام نويسنده يا مترجم مجاز است.
Iran Emrooz©1998-2024