جمعه ۱۰ فروردين ۱۴۰۳ - Friday 29 March 2024
ايران امروز
iran-emrooz.net | Thu, 04.08.2016, 16:09

بازخوانی روایات اسلامی – بخش هفتم

چرا نمی‌توان به روایات اسلامی اعتماد کرد؟


ب. بی‌نیاز (داریوش)

عرفان [گنوسیسم] و مانویت (۱)

درآمد
در بخش ششم از «علی» به عنوان «آینه‌ی تمام قد و بازتاب‌دهنده‌ی روح اپوزیسیون ناکام ایرانی در فرهنگ دینی ساسانی» سخن رانده شد و گفته شد که تا سال ۸۰۰ میلادی در هیچ یک از اسناد به جای مانده نام علی به عنوان حاکم [چهارمین خلیفه] نیامده است (۱). برای درک چگونگی فرآیند شکل‌گیری ستایش علی در میان ایرانیان ضروری است که به پیشینه‌ی عرفان [گنوسیسم] در ایران ساسانی اشاره شود تا خواننده بتواند زنجیره‌وار و پیوسته این مسیر را دنبال نماید.

تفاوت بنیادین میان نگرش علمی و نگرش دینی-سنتی در این جاست که علم می‌گوید هیچ پدیده‌ای ناگهانی، یکباره یا به اصطلاح خلق‌الساعه بوجود نمی‌آید بلکه همه‌ی پدیده‌ها، مادی و روحی، طی یک فرآیند برایشی (Evolutionary) شکل می‌گیرند و گذشته با تغییراتی کمی و کیفی وارد حال و حال نیز به همین گونه وارد آینده می‌شود (۲). این در حالی است که دستگاه فکری دینی به نگرش آفرینشی (Creationism) باور دارد و بر این باور است که نه تنها کل جهان بلکه پدیده‌های درون آن نیز، به وِیژه ادیان، با دخالت مستقیم خدا آفریده شده‌اند.

از منظر نگرش برایشی همه‌ی پدیده‌ها به ویژه ادیان طی یک فرآیند بسیار طولانی، آرام آرام در زیست‌بوم‌های گوناگون شکل‌ گرفته‌اند و ردّ پای خود را تا به امروز به جا نهاده‌اند. به سخن دیگر، هر ایده‌ای که ما امروز داریم، ریشه در گذشته‌ای بسیار طولانی دارد، خواه این ایده فلسفی، خواه علمی، خواه دینی یا هر چیز دیگر که باشد.

مسلمانان مؤمن بر این اعتقادند که خدا یکباره تصمیم گرفت برای عرب‌ها و جهانیان دینی نوین به نام اسلام بفرستد. از این رو، محمد را از میان بت‌پرستان به عنوان پیامبر برگزید و از طریق فرشته‌اش جبرئیل، قرآن را به او «وحی» کرد. پس باید چنین نتیجه گرفت که اسلام یک دین جدید است که با ادیان پیشین خود هم از لحاظ کمّی و هم کیفی متفاوت است. در نوشته‌های تاکنونی‌ام به این نکته اشاره کرده‌ام که اسلام نه در حوزه‌ی خداشناسی و نه در حوزه‌ی شریعت هیچ نکته‌ی [با تأکید بر «هیچ»] جدیدی نسبت به ادیان و نحله‌های مذهبی پیشین خود طرح نکرده است.

شناخت «علی»، با شناخت پیشینه‌ی عرفان در ایران گره خورده است. بدون داشتن آگاهی‌ از فرآیند عرفان به طور کلی و عرفان مانویت به طور اخص، نمی‌توان دین [ایدئولوژی] دولتی خلفای عباسی یعنی اسلام را دقیقاً درک کرد.

از این رو، لازم است که اندکی به عرفان (گنوسیسم) و پدیده‌ی مانویت پرداخته شود.

عرفان (گنوسیسم)

نخستین پرسش‌هایی که در این باره طرح می‌شوند، می‌توانند از این دست باشند: سرچشمه‌ی عرفان از کجاست؟ مبانی باورهای عرفانی کدامند؟ یا به عبارتی نقاط اشتراک همه‌ی نحله‌های عرفانی چه می‌باشند؟ آیا عرفان پیش از ادیان یکتاپرست یعنی یهودیت، مسیحیت و اسلام وجود داشت یا یکی از محصولات جنبی این ادیان است؟

بدون آگاهی از کیهان‌شناسی کهن، عرفان و ریشه‌هایش را نمی‌توان به درستی درک کرد. از این رو، باز هم ناچاریم برای هموار کردن راه طولانی‌مان نقب‌های تاریخی دیگری بزنیم: کیهان‌شناسی نخستین.

الف) معجزه‌ی نور یا نور خداست
خواننده‌ی مدرن و امروزی این سطور که در عصر الکتریسته و بیت‌ها Bits می‌زیید و هر لحظه می‌تواند با زدن کلید برق، نور و روشنایی داشته باشد لازم است که قدرت تخیل خود را به کار گیرد و خود را به چندین هزار سال پیش که تنها منبع روشنایی خورشید بود پرتاپ کند. فقط در این شرایط مجازی- درونی است که خواننده می‌تواند تا اندازه‌ای «شب» و تاریکی و سپس برآمدن خورشید را «حس» کند. (۳)

برای نیاکان دوردست ما، شب و تاریکی مترادف ترس و ناامنی و در نهایت پلیدی و خورشید – روز- تنها عنصرِ زندگی‌بخش و منشاء نیکی بود. از این رو شگفت‌انگیز نیست که مشاهدات تجربی ما انسان‌ها بدانجا رسید که خورشید – نور- جایگاه خدای نیک را دارد و شب / تاریکی جایگاه خدای بد.

کیهان‌شناسی نخستین که آمیزه‌ای از اختربینی (Astrology) و اخترشناسی (Astronomy) بود، نخستین دانش ما انسان‌ها بوده و هنوز نیز هست. مطالعه و پژوهش چند هزار ساله درباره‌ی کیهان، ستارگان و پیکرهای آسمانی (اجرام سماوی) شکل‌گیری نخستین تقویم یا گردآسمان (منطقه‌البروج/ فلک البروج) Zodiac را به دنبال داشت (تصویر ۱).


(تصویر ۱)

این تقویم یا صورت‌های آسمانی توسط سومریان که در دستگاه شست‌گانه محاسبه می‌کردند بسیار دقیق‌تر شد و به ۳۶۰ روز، چهار فصل و روزها به دو بخش ۱۲ ساعته تقسیم گردید (۴). هنوز هم کیهان‌شناسی یا دقیق‌تر بگویم «شناخت نور» پایه و اساس علوم طبیعی است و می‌توان ادعا کرد که گنجینه‌ی دانش ما انسان‌ها در این حوزه متمرکز است. از این رو شگفت‌انگیز نیست که دانش در مراکزی مانند ناسا NASA ایزا ESA سرن CERN و ... متمرکز شده است. شاید بتوان در یک جمله گفت: شناخت ما از نور، شناخت ما از خودمان است و هر آن چه ما امروز در حوزه‌ی دانش‌های طبیعی داریم بر اساس شناخت نور است.

بازتاب کیهان‌شناسی بر اندیشه‌ی نیاکان ما
نخستین اندیشه‌های بشری برای توضیح جهان، مرگ، زندگی و زندگی پس از مرگ، با طرز قرار گرفتن ستارگان نسبت به دیگر توضیح داده می‌شود، یعنی تفسیر دانش‌ِ کیهان‌شناسی آن روزگاران دور. اوج کیهان‌شناسی در سومر و سپس در بابل بود. اگر ما به اسطوره‌های نیاکان‌مان در مناطق گوناگون موشکافانه بنگریم، متوجه‌ی جنبه‌های مشترک تعیین‌کننده این فرهنگ‌ها می‌شویم: برای نمونه در مصر کهن یعنی ۳۰۰۰ سال پیش از میلاد دو خدای روشنایی و تاریکی یعنی حوروس (Horus) و ست (Set) مورد پرستش قرار می‌گرفتند. حوروس، نماد نور، همواره در حال ستیز با نماد تاریکی، ست، بود. حوروس پرتو خورشید بود و ست پرتو تاریکی. روزها حوروس بر ست پیروز می‌شد و شب‌ها، ست بر حوروس. تام هارپور (Tom Harpur)(۵) بر اساس انبوهی از مدارک و اسناد در کتاب خود نشان داده است که زندگینامه‌ی حوروس مصری الگوی عیسا مسیح بوده است. ابتدا به داده‌های شخصی حوروس مصری توجه کنیم:

حوروس (حدود ۳۰۰۰ پیش از میلاد)
در ۲۵ دسامبر از مادر باکره ایزیس پا به جهان می‌گذارد
از تبار شاهی بوده است
تولد حوروس توسط ستاره شرق سیریوس Sirius اعلام می‌شود
در سن ۱۲ سالگی به مقام معلمی / ارشادکننده می‌رسد
در سن ۳۰ سالگی توسط آنوپ Anup یا آنوبیس تعمید می‌شود
از سوی فردی به نام تیفون لو می‌رود و به صلیب کشیده می‌شود
سه روز پس از قتل او بر صلیب به آسمان فراز می‌کند
در هزار سال دیگر می‌آید و حکومت خود را بر پا می‌کند (رستاخیز).

در کنار این داده‌ها، حوروس معجزاتی می‌کند که ۳ هزار سال بعد به عیسا انتقال داده می‌شوند. حوروس ناجی بشر و خدا- انسان بود که القاب دیگری مانند چوپان خوب، نان زندگی، پسر انسان، کلمه و ماهیگیر داشت.

با نگاهی به زندگینامه‌ی میترا [میتره-ورونه] می‌بینیم که بسیاری از صفات حوروس با میترا یعنی مهر/خورشید یکی است. او نیز مانند حوروس از مادری باکره متولد شد [که البته از درون صخره‌ای بیرون می‌آید]، شام آخر را با دوازده حواری‌اش می‌خورد، منجی بشر است، سه روز پس از مرگش به آسمان فراز می‌کند و غیره.

در واقع اطلاعاتی که ما امروز از زندگی عیسا مسیح داریم، اطلاعات زندگی خوروس و میترا هستند. البته باید یادآوری کرد که همین اطلاعات برای اسطوره‌های دیگر مانند آتیس (ATTIS)، کریشنا و دیونوسوس نیز آمده‌ است.
پرسش اصلی: چرا خوروس، میترا، آتیس، کریشنا، دیونوسوس و عیسا همه میان روزهای ۲۲ تا ۲۵ دسامبر یا «انقلاب زمستانی» متولد شده و رستاخیز می‌کنند؟ چرا باید همه‌شان ۱۲ حواری داشته باشند و در سن ۱۲ سالگی به مقام ارشادکننده/پیامبری برسند؟ چرا همه‌ی آن‌ها دوباره بازمی‌گردند (رستاخیز)؟ این همه نقاط مشترک از کجا آمده است؟

توضیح کیهان‌شناختی
همان گون که در بالا گفته شد اسطوره‌ها بازتاب فرهنگی دانش کیهان‌شناسی در مناطق جغرافیایی – فرهنگی گوناگون بوده‌اند. اگر از نامگذاری‌ها و جزئیات جغرافیای فرهنگی صرف‌نظر کنیم، متوجه می‌شویم که مبنای همه‌ی این ادیان طبیعی دانش کیهان‌شناسی آن روزگاران بوده است. به تصویر (تصویر ۲) زیر نگاهی بیفکنیم:


(تصویر ۲)

منطقه‌البروج / گردآسمان همواره به شکل بالا با مرکزیت خورشید تصویر می‌شد. مهم‌ترین و تعیین‌کننده‌ترین مسئله برای انسان گردش خورشید و فصول بوده است. زیرا انسان‌ها دیگر مرحله‌ی گردآوری و شکار را کنار گذاشته بودند و اساساً به کشاورزی و دامپروری اشتغال داشتند [به ویژه مصریان و سومریان]. بنابراین شناخت فصول، ماه‌ها و گرفتگی ماه و خورشید از مهم‌ترین اطلاعات محسوب می‌شدند. (۶)

اخترشناسان کهن بر این باور بودند که جایگاه و حرکت خورشید، توضیح‌دهنده‌ی همه‌ی جنبه‌های زندگی است. ولی عقل نیاکان ما هنوز به مرحله‌ای نرسیده بود که بتواند انتزاعی بیندیشد، به همین دلیل در گردآسمان [منطقه‌البروج] هم خورشید و هم سایر صور فلکی به اشکال حیوانات زمینی نام‌گذاری می‌شدند.

فراز و فرود خورشید: مهم‌ترین بخش این اخترشناسی، «تولد و مرگ» خورشید بود. هر چه ما به سوی زمستان نزدیک‌تر می‌شویم، روزها کوتاه‌تر و شب‌ها طولانی‌تر می‌شوند. شب یلدا، بلندترین شب یا به عبارتی کوتاه‌ترین روز است. یلدا – یلدا به زبان سُریانی یعنی زایش / تولد- در اول دی ماه (۲۲ دسامبر) رخ می‌دهد که در این هنگام خورشید «گذشته/قدیمی» به پایین‌ترین حد خود می‌رسد ولی در همان هنگام خورشید «جدید یا نو» متولد می‌شود. این خورشید «جدید» پس از سه روز یعنی در روز ۲۵ دسامبر «رستاخیز» خود را به نمایش می‌گذارد. به همین دلیل ابوریحان بیرونی یلدا را «میلاد اکبر» نام نهاد که منظور همان تولد بزرگ خورشید می‌باشد. به سخن دیگر، خورشید «قدیم» در روز ۲۲ دسامبر به پایین‌ترین حد خود می‌رسد یا به اصطلاح «می‌میرد» که به جای آن یک خورشید «جدید» متولد می‌شود و پس از سه روز یعنی در روز ۲۵ دسامبر «رستاخیز» می‌کند. (۷)

به همین دلیل حوروس، میترا، دیونوسوس و عیسا سه روز پس از مرگشان عروج (رستاخیز) می‌کنند. این نخستین فرمول یا کانسپت «رستاخیز» [خورشید] است که بعدها با تغییراتی وارد آئین حوروس، میترائیسم، رزتشتی، یهودیت، مسیحیت و سرانجام اسلام شد. حال این پرسش پیش می‌آید که چرا همه‌ی این قهرمانان اسطوره‌ای به صلیب کشیده می‌شوند؟ این نکته نیز با حرکت خورشید و وضعیت آن مربوط می‌شود.

هنگامی که خورشید در روز ۲۲ دسامبر به پایین‌ترین حد خود می‌رسد [یعنی «می‌میرد»] و حرکتش به سمت جنوب متوقف می‌شود، صورت فلکی «چلیپا» (Crux) نیز آشکار می‌گردد (تصویر ۳).


(تصویر ۳)

به همین دلیل گفته می‌شد که «خورشید بر صلیب [چلیپا] می‌میرد». منظور از صلیب، چلیپا یا صورت فلکی بوده و اساساً ربطی به صلیب [اعدام] ندارد.
در روز ۲۴ دسامبر یعنی یک شب پیش از «زنده شدن خورشید»، اختر شباهنگ یا سیریوس Sirius که روشن‌ترین اختر است با سه اختر دیگر صورت فلکی شکارگر (اوریون) در یک ردیف قرار می‌گیرد (تصویر ۴). به زمان گذشتگان سخن بگوییم: «میلاد اکبر» (بیرونی) توسط اختر شباهنگ [به «ستاره‌ی شرق» شهرت دارد] اعلام می‌شود و این خود توسط سه اختر دیگر یعنی «سه پادشاه» مورد تأیید قرار می‌گیرد. در این وضعیت، سه ستاره‌ی بالا که در فرهنگ کیهان‌شناسی کهن به آن‌ها «سه پادشاه» می‌گویند با اخترِ شباهنگ [سیریوس] در یک ردیف قرار می‌گیرند.
بعدها در ادبیات دینی مسیحی این سه اختر یا «سه پادشاه» جای خود را به سه پادشاه از شرق (بخوان ایران) می‌دهند که برای دیدار تولد مسیح به اورشلیم می‌روند.


(تصویر ۴)

یکی دیگر از موارد جالب، پایان زمستان و آغاز بهار است. این روز، نه تنها اعلام‌کننده یک فصل نوین زندگی‌بخش است بلکه یادآور نخستین فراز خورشید پس از سه روز مرگ نیز می‌باشد. ایرانیان آن را با نوروز جشن می‌گیرند و مسیحیان در عید پاک (Easter) و یهودیان در عید پسح (۸). این جشن طبیعی که با بیان دینی وارد یهودیت و مسیحیت شده، فقط نزد ایرانیان شکل نخستین و غیردینی خود را حفظ کرده است.

بر اساس همین منطقه‌البروج / گردآسمان عدد ۱۲ (دوازده ماه سال) به یک عدد مقدس تبدیل می‌شود و چندین سده بعد در ادبیات دینی یهودی، مسیحی و اسلامی بازتاب می‌یابد: ۱۲ قبیله‌ی اسرائیل، ۱۲ پسر یعقوب، ۱۲ داور اسرائیل، ۱۲ پدرسالار بزرگ، ۱۲ شاه اسرائیل، ۱۲ حواری میترا، ۱۲ حواری مسیح، ۱۲ امام شیعه و ... نشانه‌ی پیامبری در سن ۱۲ برای حوروس، میترا، عیسا، مانی و محمد. بعدها، این عدد به دو عدد ۵ و ۷ تقسیم می‌شود و یا ضرایبی از آن ساخته می‌شوند که وارد ادبیات دینی بعدی می‌گردند (۹).

در همین راستا بود که در مصر پیرامون حوروس، ادیان و آیین‌های بی‌شماری پدید آمد (۱۰)، و در ایران میترائیسم شکل گرفت که تأثیرات ژرفی بر دین زرتشت گذاشت. و ناگفته نماند که نخستین دین یکتاپرستی در مصر توسط اخناتون (حدود ۱۳۵۰ پیش از میلاد) پایه‌گذاری شد که همه می‌بایستی «خورشید» را به عنوان خدای یکتا می‌پرستیدند (۱۱).

مبانی عرفان / گنوسیسم
بسیار پیش از شکل‌گیری ادیان یکتاپرست مانند یهودی، مسیحی و اسلام، نحله‌های عرفانی وجود داشتند. بزرگی بی‌کران کیهان، مشاهده‌ی میلیون‌ها اختر در شب و صور فلکی پر ابهام زمینه‌هایی بودند برای توضیح جهان به وِیژه نظریه‌ی پیدایش جهان (Cosmogony). هر آن چه که کیهان‌شناسی کهن در آسمان کشف می‌کرد، آن را با موجودات جهان واقعی همذات‌پنداری می‌کرد [نبود توان تفکر انتزاعی]. صور فلکی نام‌های زمینی می‌گرفتند و خورشید نیز نماینده‌ی خود را در قالب نام‌هایی مانند خوروس، میترا [میتره- ورونه]، دیونوسوس، کریشنا و ... سرانجام عیسا می‌یافت. تا همین چند دهه‌ی پیش این نظر اشتباه غالب بود که گویا عرفان از دل ادیان نامبرده بیرون است یا به عبارت دیگر این ادیان از نظر زمانی بر عرفان تقدم داشته‌اند.

«تقدم زمانی تألیف متون نجع‌ حمادی نسبت به ظهور مسیحیت، موجب شد تا مسیحی دانستن منشأ آیین گنوسی رد شود و ثابت گردد که آیین گنوسی در اصل پدیده‌ای غیر مسیحی بوده است و تدریجاً با مبانی فکری مسیحیت آمیخته گشته و در دو قرن اول مسیحی به شکل فرقه‌های مسیحی – گنوسی در جهان مسیحیت رونق دوباره یافته است.» (۱۲)

همچنین دین یهود هم نمی‌تواند منشأ تفکر گنوسی باشد، زیرا:

«قطعاً با تأکیدی که آیین یهود بر تاریخ قومی و اطاعت از شریعت دارد، نمی‌تواند یهودیت را سرچشمه‌ی احتمالی پیدایش آموزه‌های نظری گنوسی دانست. این فرضیه با عقاید گنوسی مبنی بر تحقیر خدای خالق یهودی، عمل آفرینش و شریعت یهود که تقریباً مورد اتفاق اکثر مکاتب گنوسی است، تقویت می‌شود.» (۱۳)

این که ادیان یهودی و مسیحی خاستگاه عرفان نبودند، امروزه مورد تأیید اکثر پژوهشگران می‌باشد. از این رو دین اسلام- به عنوان یک دین متأخر- نیز به عنوان خاستگاه عرفان، اساساً دیگر نمی‌تواند طرح شود.

حال این پرسش پیش می‌آید که وجوه مشترک نحله‌ها و مکاتب گنوسی چیست؟ آیا می‌توان آن را با آغاز شکل‌گیری کیهان‌شناسی کهن گره زد؟

«برجسته‌ترین ویژگی نظری مکاتب گنوسی، اعتقاد به نوعی ثنویت بود که سر تا سر هستی از قلمرو الوهیت تا وجود انسان و ارکان جهان را در برمی‌گرفت. از این رو عقیده به دو خدا و تقابل میان روح و جسم انسان که معمولاً با تشبیهات نور و ظلمت، خیر و شر و روح و ماده تبیین می‌شد، اساس آموزه‌های خداشناسی، انسان‌شناسی و جهان‌شناسی گنوسی را پایه‌گذاری نموده است.» (۱۴)

شالوده‌ی تفکر عرفانی بر نور و تاریکی است. نور، نماد خیر و روح است و تاریکی نماد شر و ماده است. در بالا گفته شده که عارف‌ها به «دو خدا» باور داشتند. این به چه معناست و چگونه توضیح داده می‌شد؟
گنوسی‌ها بر این باورند که یک خدای «متعال» نادیدنی و وصف‌ناپذیر وجود دارد که منبع خیر است و هیچ‌گونه دخالتی در آفرینش این جهان ندارد. در کنار این خدای «متعال» نادیدنی وصف‌ناپذیر یک خدای «فرودست» نیز وجود دارد:

«و خدای فرودست که خدایی خودسر و لجوج است خالق جهان و حاکم انسان است و صنعتگر یا صانع جهان (دمیئورگوس) نام دارد. به همین دلیل خلقت امری نکوهیده و جهان هستی و انسان موجوداتی فاسد معرفی می‌شوند.» (۱۵)

از منظر تفکر عرفانی (گنوسیسم) رسیدن به حقیقتِ راز کیهانِ بی‌کران با ابزار مشاهداتی ناممکن است. پس اگر نتوان حقیقت راز کیهان بی‌کران را با ابزار مشاهداتی یا «علمی» فهمید، چگونه می‌توان آن را درک کرد؟

«گنوسی‌ها معتقدند که معرفت [شناخت]، امری عقلانی نیست، بلکه بیش از هر چیز تجربی و مبتنی بر مکاشفات عرفانی است و با شناخت نفس و سرشت و سرنوشت آن حاصل می‌شود. به همین دلیل است که آن را به “وحی” تعبیر می‌کنند: الهام درونی که اسرار عالم الوهی را برای عارف آشکار می‌سازد.» (۱۶)

از این رو، از نظر گنوسی‌ها، رسیدن به شناخت جهان و حقیقت یک روند الهامی- درونی است که هر فردی باید به تنهایی بدان برسد. این آن نکته‌ای بود که برای ادیان رسمی به وِیژه حاکمیت‌های دینی مانند زرتشتی، مسیحی و اسلامی جنبه‌ی سیاسی به خود می‌گیرد. زیرا این به طور خودکار نفی شریعت و آیین دین رسمی است. زیرا دین رسمی همواره بر این نکته پایفشاری می‌کند که برای رسیدن به رستگاری همه باید از شریعت و آیین رسمی اطاعت و پیروی نمایند. به سخنی دیگر، گنوسیسم به گونه‌ای غیرمستقیم مشروعیت حاکمیت دینی وقت را زیر علامت بزرگی از پرسش قرار می‌دهد.

گنوسیسم ایرانی
ادیان ایرانی سرشار از عناصر گنوسیسم می‌باشند. میترائیسم [آیین مهر یا خورشید] که سرشار از عناصر گنوسی است سده‌ها در ایران ریشه دوانیده بود. همان گونه که در بالا گفته شد، آیین‌ میترا در حقیقت آیین پرستش خورشید بود. آئینی که میترا را به عنوان پرتوی از خورشید مورد ستایش قرار می‌داد و تاریکی منشأ هر بدی و پلیدی دانسته می‌شد. جشن‌های فراوانی پیرامون میترا صورت می‌گرفت که هنوز یلدا و نوروز از آن‌ها باقی مانده‌اند. همین «جنگ نور و تاریکی» از میترائیسم وارد دین زرتشت نیز شد و به زندگی خود ادامه داد. رستاخیر میترا نیز بیان خود را در سوشیانت دین زرتشت یافت که بعدها همین عنصر از دین زرتشت وارد دین یهود شد.

«رد پای اندیشه دینی و فرهنگ ایرانی را می‌توان از بیش از سه قرن پیش از میلاد مسیح در زبان و اندیشه‌ی دینی یهود و دیگر ادیان رایج در منطقه‌ی سوریه و فلسطین یافت. بدون تردید متون مکاشفه‌ای یهودی متأثر از آموزه‌های دین زرتشتی است. رستاخیز، طرح ادوار زمانی و ثنویت از نشانه‌های بارز تأثیر اندیشه‌های ایرانی است.» (۱۷)

گفتنی است که در طومارهای بحرالمیت ما با واژه‌هایی برخورد کرده‌ایم که سرچشمه‌ی آن‌ها ایرانی است، مانند جنگ میان پسران نور با پسران تاریکی، انسان اولیه و حریق بزرگ جهان. البته یک نکته‌ی مهم این است که ثنویت عرفان ایرانی بر خلاف عرفان همگانی و به ویژه بر خلاف عرفان مانی (مانویت)

«یک دوگانی کیهانی است نه ضد کیهانی و برخلاف مذهب گنوسی، جهان و جسم و ماده در آن پست و ناپاک نیست.» (۱۸)

در این جا باید به دو نکته‌ی اساسی که در مناسبات مانویت و دین زرتشتی ساسانی نقش تعیین‌کننده ایفا می‌کنند، توجه کرد. نکته‌ی نخست آن که گنوسی‌ها [به ویژه مانویت] راه رسیدن به حقیقت [نور مطلق] را فردی می‌دانند که این خود به گونه‌ای غیرمستقیم امتناع از دین رسمی کشور است، نکته دوم پست دانستن هر آن چه مادی است (۱۹). همین نگرش باعث شد که تنش‌های سیاسی و دینی میان مانوی‌ها و نمایندگان دین رسمی ساسانی، زرتشتی‌گری، به اوج خود برسد. در بخش بعدی به این موضوع خواهم پرداخت.

نتیجه‌گیری
خاستگاه اندیشه‌های عرفانی با پیدایش نخستین توضیح کیهان‌شناسی نیاکان ما گره خورده است. در این دستگاه فکری نور منشاء خوبی و تاریکی منشأ بدی تعریف می‌شوند. نیاکان ما که نمی‌توانستند کیفیت فیزیکی نور را دریابند، بر این پندار بودند که نور پدیده‌ای غیرمادی و از کیفیت «روح» [خوبی در برابر ماده یعنی بدی] برخوردار میباشد. از سوی دیگر، به دلیل پیوستگی یا تناوب روزها و شب‌ها، گنوسیسم نیز بر این باور بود که قدرت این دو خدا [نور و تاریکی] با هم برابر است. بنابراین انسان یا انسان‌ها باید تصمیم بگیرند که می‌خواهند به اصطلاح در کدام «جبهه» باشد، جبهه‌ی نور یا تاریکی؟

اندیشه‌های عرفانی پیشینه‌ای بس کهن‌تر از ادیان یکتاپرست مانند یهودی، مسیحی و اسلام دارد. تقسیم‌بندی جهان به خوب [نور] و بد [تاریکی] که توسط گنوسیسم پایه‌گذاری شد، بعدها نیز وارد ادیان یکتاپرست شد. البته در این جا، دو خدای گنوسیسم به یک خدا تبدیل شد که در عین حال منبع «نور» نیز هست. در قرآن بارها و بارها خدا با نور تعریف می‌شود، در اناجیل قدیم و جدید نیز خدا با نور یکی است. این میراث گنوسیسم است که وارد ادیان یکتاپرست شده است که از زمان‌های بسیار بسیار دور یعنی از روزگار شکوفایی خوروس و میترا به ما رسیده است. از منظر علوم طبیعی مدرن می‌دانیم که منبع نور، ماده است و خود نور [فوتون‌ها] نیز از جنس ماده است. ولی از منظر گنوسیسم و ادیان یکتاپرست نور و خدا را یکی می‌باشند.

«خداوند، ولی و سرپرست کسانی است که ایمان آورده‌اند؛ آن‌ها را از تاریکی‌ها به سوی نور بیرون می‌برد. اما کسانی که کافر شدند، اولیا آن‌ها طاغوت‌ها [واژه‌ی حبشی یعنی «بُت»/ سیوطی و آرتور جفری- بی‌نیاز] هستند که آنها را از نور به سوی تاریکی‌ها بیرون می‌برند. آن‌ها اهل آتشند و همیشه در آن خواهند ماند» (۲۰)

عناصر عرفانی برآمده از میترائیسم و دین زرتشت در محیط ایرانی بسیار فراوان بودند. ولی عناصر عرفان ایرانی بر خلاف عرفان همگانی بدبینانه نبود بلکه جنبه‌های پراگماتیستی آن غلبه داشت. با شکل‌گیری مانویت در ایران، گستره و مناسبات ادیان در ایران دچار دگرگونی‌های بزرگ و ژرفی شد که تأثیرات آن تاکنون نیز به قوت خود باقی مانده‌اند؛ در بخش بعدی به آن خواهم پرداخت.


بخش‌های پیشین:
چرا نمی‌توان به روایات اسلامی اعتماد کرد؟/ بخش یک
چرا نمی‌توان به روایات اسلامی اعتماد کرد؟/ بخش دوم
چرا نمی‌توان به روایات اسلامی اعتماد کرد؟/ بخش سوم
چرا نمی‌توان به روایات اسلامی اعتماد کرد؟/ بخش چهارم
چرا نمی‌توان به روایات اسلامی اعتماد کرد؟/ بخش پنجم
چرا نمی‌توان به روایات اسلامی اعتماد کرد؟/ بخش ششم

——————————————
۱- بی‌نیاز . ب: چرا نمی‌توان به روایات اسلامی اعتماد کرد؟ بخش ۶
۲- بی‌نیاز. ب.: چند نکته درباره‌ی تفکر سنتی – دینی و تفکر علمی
۳- با اختراع الکتریسته انسان توانست یکی از بزرگ‌ترین وابستگی‌های روحی - روانی خود را به طبیعت یا دقیق‌تر گفته شود به «خدا» یعنی منبع نور از بین ببرد. در حال حاضر، به ویژه در کلان‌شهرها، فاصله‌ی شب و روز عملاً برداشته شده است. همین باعث تأثیرات شگرفی در نگرش باشندگان کلان‌شهرها گذاشته است.
۴- جایگاه بلند و پراهمیت اجتماعی اخترشناسان، اختربینان و پیش‌گویان ماه‌ها بابلی در انجیل نیز آمده است. هنوز هم در سده‌ی ۲۱ ما آن زایچه‌ای (Horoscope) که بابلیان برایمان به ارث نهاده‌اند، مورد استفاده قرار می‌گیرد. نه تنها این مورد. ما هنوز نیز سال، ماه، روز و حتا ساعت را در دستگاه محاسباتی ۶۰ گانه‌ی بابلیان به کار می‌گیریم. به ویژه برای بابلیان پیش‌بینی خورشیدگرفتگی و ماه‌گرفتگی از اهمیت فوق‌العاده برخورد بود.
۵- Thomas William „Tom“ Harpur الهیات‌شناس، نویسنده و روزنامه‌نگار کانادایی. او با اتکا به پژوهش‌های مصرشناسان سرانجام بدانجا رسید که مسیح وجود خارجی نداشته است و هر آن چه که به مسیح نسبت داده می‌شود، کیفیات و خصوصیات حوروس، خدای خورشید مصریان بوده است. او نظرات خود را در کتابی به نام The Pagan Christ به رشته تحریر در آورد. این کتاب در کنار کتاب «مسیح تاریخی» اثر J. D. Crossan مهم‌ترین کتاب‌های جدید درباره‌ی مسیح تاریخی می‌باشند.
۶- برای اطلاعات بیشتر به کتاب زیر- به ویژه بخش‌های مربوط به مصر، سومر و بابل – نگاه کنید:
[تاریخ مختصر جهانی علم]
Störig, Hans Joachim: Kleine Weltgeschichte der Wissenschaftt. Fischer Taschenbuch Verlag. 2007
۷- در اصل تقویم نخستین که هنوز ما ایرانیان از آن استفاده می‌کنیم، تقویم خورشیدی بود. تولد خورشید نیز بر اساس تقویم خورشیدی محاسبه می‌شد و نه تقویم قمری. در سال ۳۱۲ میلادی کنستانتین، مسیحیت را دین رسمی بیزانس اعلام کرد. در همین رابطه می‌بایستی مسیحیت بند ناف خود را از میترائیسم و یهودیت می‌بُرید. برای تفاوت گذاری میان مسیحیت و میترائیسم و یهودیت، تقویم‌ها نیز به تدریج دگرگون شد و بخشی از آیین‌های کهن با ماه کامل توضیح داده شد. همین انحراف تقویمی باعث شد که گاهشمارهای خورشیدی نخستین با گاهشمارهای قمری آمیخته شوند. با این وجود، «نور» [خورشید] موضوع اصلی همه‌ی ادیان تاکنونی بوده است.
«ولی من تا وقتی در این دنیا هستم، به این دنیا نور می‌دهم.» [یوحنا بخش ۹، بند ۵]
۸- عید پاک در حقیقت همان آغاز بهار است که ما ایرانیان در روز ۲۱ مارس (اگر سال کبیسه نباشد) جشن می‌گیریم (نوروز). این جشن بهاری از بابل وارد یهودیت شد و عید پسح یا فطیر نام گرفت که از بزرگ‌ترین جشن‌های یهودیان است. یهودیان این جشن را با خروج قوم اسرائیل از مصر گره می‌زنند و مسیحیان آن را با رستاخیز مسیح تعریف می‌کنند. به سخنی دیگر، تولد مسیح در ۲۵ دسامبر است ولی طبق انجیل عهد جدید عیسا مسیح دو روز پیش از آغاز نوروز (یا به اصطلاح روز پسح) به صلیب کشیده شد و روز سوم که ماه به حالت قرص کامل بود از قبر برخاست، ۴۰ روز بر زمین زندگی کرد و سپس به آسمان رفت. درج همین «ماه کامل» در تقویم خورشیدی باعث شد که عید پاک میان ۲۲ مارس تا ۲۵ آوریل تغییرپذیر شود. البته در گاهشمار میلادی (Gregorain Calendar) بین ۲۲ تا ۲۵ مارس می‌باشد.
۹- برای اطلاعات بیشتر درباره‌ی «عددشناسی» در اسلام به این نوشته نگاه کنید.
۱۰- ایونس، ورونکیا: شناخت اساطیر مصر، ترجمه باجلان فرخی. تهران، انتشارات اساطیر، ۱۳۷۵.
۱۱- Assmann, Jan: Moses der Ägypter. Fischer Verlag. ۲۰۰۰
۱۲- هادی‌نا، محبوبه: مکاتب گنوسی- خاستگاه و اعتقادات. در: نیمسال‌نامه‌ی تخصصی پژوهشنامه‌ی ادیان، سال سوم، شماره پنجم، بهار و تابستان ۱۳۸۸. ص۱۲۲
این مقاله‌ یکی از باارزش‌ترین پژوهش‌ها درباره‌ی گنوسیسم است که علیرغم فشردگی‌اش به اساسی‌ترین ارکان گنوسیسم پرداخته است. در واقع این بخشی از رساله‌ی دکترای خانم هادی‌نا است که با عنوان «بررسی مکاتب گنوسی و فلسفه‌ی افلاطونی میانه در شکل‌گیری الاهیات مسیحی در کلیسای اسکندریه» زیر نظر دکتر فتح‌الله مجتبایی تألیف شد.
۱۳- هادی‌نا: ص ۱۲۳
۱۴- هادی‌نا: ص ۱۱۷
۱۵- هادی‌نا: ص ۱۳۲-۱۳۳
۱۶- هادی‌نا: ص ۱۳۰
۱۷- هادی‌نا: ص ۱۲۵
۱۸- هادی‌نا: ص ۱۲۶
۱۹- از نگرگاه مانی، هر آن چه که «مادی» است، ناپاک و بد است. پیامد چنین نگرشی این بود که مانی نه تنها هر گونه جنگ را محکوم می‌کرد، بلکه گوشت‌خواری، بچه‌دار شدن حتا کشاورزی به مقیاس گسترده را رد می‌کرد. در بخش بعدی به تفضیل بدان خواهم پرداخت.
۲۰- سوره بقره، آیه ۲۵۷. بیش از ۱۰ آیه در قرآن هست که به گونه‌ای به نور مربوط می‌شوند. خدا در اسلام نیز منبع نور و روشنایی است. «نور الهی» جزو مفاهیمی است که سده‌ها پیش از اسلام در میان پیروان آئین میترا/ مهر و دین زرتشت رایج بود.






نظر شما درباره این مقاله:








 

ايران امروز (نشريه خبری سياسی الکترونیک)
«ايران امروز» از انتشار مقالاتی كه به ديگر سايت‌ها و نشريات نيز ارسال می‌شوند معذور است.
استفاده از مطالب «ايران امروز» تنها با ذكر منبع و نام نويسنده يا مترجم مجاز است.
Iran Emrooz©1998-2024