پنجشنبه ۲۲ آبان ۱۴۰۴ - Thursday 13 November 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Wed, 12.11.2025, 14:10

در باره دنیس دیدرو (۱۷۱۳-۱۷۸۴)


برگردان: علی‌محمد طباطبایی

مارتین جنکینز به بررسییکی از کسانی که مایه رسوایی روشنگری فرانسه بودند می‌پردازد.

سه فیلسوف و هم زمان نویسنده برجستهٔ عصر روشنگری فرانسه در قرن هجدهم، ولتر (Voltaire)، روسو (Rousseau) و دیدرو (Diderot) هستند. دو نفر اول در جهان انگلیسی‌زبان نسبتاً شناخته‌شده اند، اما دیدرو چنین شهرتی ندارد. انصافاً باید گفت که حتی در فرانسه نیز میراث او تا حدی مورد مناقشه است. ولتر و روسو در پایان قرن هجدهم در معبد مشاهیر فرانسه (Panthéon) جای گرفتند، اما دیدرو تا سال ۱۹۱۳ برای این افتخار پیشنهاد نشد و آنگاه نیز مجمع ملی با این پیشنهاد مخالفت کرد. او هنوز هم به این افتخار نرسیده است.

شرح خلاصه زندگانی دیدرو

دنیس دیدرو در سال ۱۷۱۳ در لانگر در شامپانی (Langres in Champagne) به دنیا آمد. قرار بود جانشین عمویش در مقام مهم کلیسایی یا همان کرسی کانُن (canonry) شود، از این رو در سن سیزده سالگی آئین تراشیدن سر یا تونسور (tonsure) به نشانهٔ پیوستن به روحانیت در مورد او اجرا شد. اما پس از پایان تحصیلات، به زندگی غیرمتعارف هنری و آسمان جلی (bohemian life) در پاریس روی آورد. در سال ۱۷۴۱ با خدمتکاری به نام آنتوانت شامپیون (Antoinette Champion) آشنا شد. پدر دنیس با این رابطه مخالف بود و او را در یک صومعه زندانی کرد. او فرار کرد و در سال ۱۷۴۳ با آنتوانت ازدواج نمود. سپس به زندگی محترمانه‌ای روی آورد و از طریق ترجمه از انگلیسی امرار معاش می‌کرد. شاید نتوان او را همسری کاملاً وفادار نامید، اما روابطش با مادام دو پویزیو (Madame de Puisieux) و سوفی والان (Sophie Volland) به نظر می رسید که عمدتاً ناشی از نیاز او به همراهی فکری بود. او در کتاب «برادرزادهٔ رامو» (Le Neveu de Rameau) نوشت: «افکارم فاحشه‌گان من هستند. (Mes pensées, ce sont mes catins)»

دیدرو در زمان حیاتش عمدتاً به عنوان منتقد هنری و یکی از مدیران دایره‌المعارف (Encyclopédie) شناخته می‌شد. نقش دوم از نظر سیاسی ناراحت‌کننده بود. دایره‌المعارف ابتدا مجوز گرفت، سپس ممنوع شد، بعد مجدداً آزاد و دوباره ممنوع گردید تا اینکه مدیران از پا درآمدند و اعلام کردند جلدهای نهایی رسماً در سوئیس منتشر خواهد شد. در سال ۱۷۶۶ ناشر دایره‌المعارف به باستیل (Bastille) فرستاده شد.

دیدرو برای چند ماه (در وینسن، نه باستیل) زندانی شد. در این زمینه، کتاب «گفت‌وگو با مارشال» (Entretien avec la Maréchale) (۱۷۷۶) گویاست. در این اثر دیدرو می‌کوشد به مخاطب متدینش ثابت کند که یک بی‌خدا مانند خودش می‌تواند انسانی شریف باشد. اما نتیجه‌گیری چنین است:

مارشال: «راستی، اگر می‌بایست در برابر رئیس دادگاه از اعمالی که انجام داده ای حساب پس بدهی، به آن چه کرده بودی اعتراف می‌کردی؟»
دیدرو: «تمام سعی خودم را می‌کردم تا آنها را از انجام عملی سبعانه معاف کنم.»
مارشال: «آه، ترسو! و اگر در بستر مرگ بودی، آیا به مراسم کلیسا تن می‌دادی؟»
دیدرو: «از انجامش درنمی‌ماندم.»
مارشال: «وای! ریاکار رذل!»

در سال ۱۷۶۵ دیدرو کتابخانه‌اش را به کاترین امپراتریس روسیه (Empress Catherine of Russia) در ازای یک مبلغ کلی و مستمری، به علاوهٔ حق استفاده از آن تا پایان عمرفروخت. این معامله در نهایت به تنها سفر او به خارج از فرانسه انجامید. از ۱۷۷۳ تا ۱۷۷۴ ابتدا به هلند، سپس به سنت پترزبورگ و دوباره به هلند سفر کرد. به نظر می‌رسد دیدرو طبعی آسان‌گیر داشت. او پانزده سال با روسو همکاری کرد قبل از آنکه با هم اختلاف پیدا کنند (روسو با همه اختلاف داشت) و سپس توانست یک سال دیگر نیز با او همکاری کند. پس از تأمین مالی، دیدرو سالهای پایانی عمرش را در رفاه نسبی گذراند. او از روسو و ولتر بیشتر عمر کرد و در سال ۱۷۸۴ به مرگ طبیعی درگذشت. او از طریق ازدواج تنها فرزند بازمانده‌اش، ماری- آنجلیک (Marie-Angélique)، آیندهٔ او را تضمین کرده بود و دامادش، وانده‌ول (Vandeul)، بود که سرانجام در سال ۱۷۹۶ مجموعه آثار (تقریباً) کامل دیدرو را منتشر کرد.

حرفهٔ نوشتاری

دیدرو تقریباً هیچ‌یک از نوشته‌های فلسفی‌اش را در زمان حیاتش منتشر نکرد، هرچند آنها را برای دوستانش می‌خواند و به صورت دست‌نوشت پخش می‌کرد. دلایل متعددی برای انتشار عمدتاً پس‌ازمرگ آثار دیدرو وجود داشت. نخست، ایده‌هایی که مطرح می‌کرد به‌طور بالقوه خطرناک بودند. او تا آنجا که جرات داشت به بیان یک موضع مادیگرایانه (و به‌طور ضمنی، بی‌خدایانه) نزدیک شد. حتی ولتر نیز، با وجود ضدیت با روحانیت، ادعا می‌کرد دئیست (deist) است (این ایده که خدایی وجود دارد اما به امور انسانی علاقه‌ای ندارد). حتی بیان دیدگاه یک بی‌خدا از زبان یک شخصیت خیالی نیز نویسنده را درگیر مقامات کلیسا و دولت می‌کرد. دیدرو تا پایان عمر از این موضوع به ستوه آمده بود. همچنین، او ایده‌هایش را به صورت گفت‌وگو (یا آنطور که خود ترجیح می‌داد، گفت‌وگوهای غیررسمی) ارائه می‌داد و بسیاری از آنها شامل معاصرانش می‌شد. برخی از این گفت‌وگوها، مانند «گیج کردن» (Mystification)، به نظر می‌رسد نسخه‌های پرداخته‌شدهٔ گفت‌وگوهای واقعی باشند. در نهایت، دیدرو یک کمال‌گرا (یا یک وسواسی) بود: او مدام گفت‌وگوهایش را بازبینی می‌کرد تا بیش‌وکم راضی شود. در نتیجه، ویراستاری دیدرو به چالشی بزرگ در محافل علمی فرانسه تبدیل شده است.

گفت‌وگوهای اولیهٔ او نسبتاً سرراست هستند. در اینجا دیدرو به عنوان یک شخصیت ظاهر می‌شود و دیدگاه‌هایش را مطرح می‌کند. نمونهٔ خوبی از این مورد «گفت‌وگوی بین آقای دالامبر و آقای دیدرو» (۱۷۶۹) (Entretien Entre M. d’Alembert et M. Diderot) است. در این اثر، دیدرو موضعی کاملاً مادیگرایانه را مطرح می‌کند، از جمله استدلالی چندصفحه‌ای که سنگ‌ها ممکن است درجاتی از هوشیاری داشته باشند. در گفت‌وگوهای بعدی، تکنیک دیدرو ظریف‌تر می‌شود، حتی می‌توان گفت عجیب‌وغریب. در پایان گفت‌وگویی که ذکر کردم، دالامبر قدرت استدلال‌های دیدرو را می‌پذیرد اما اصرار دارد که به موضع خود پایبند خواهد ماند. اما در اثر بعدی «رویای دالامبر» (۱۷۶۹) (Le Rêve de d’Alembert)، دالامبر به سخنگوی دیدگاه‌های خود دیدرو تبدیل می‌شود، هرچند این کار را در حالی انجام می‌دهد که روی صندلی خوابش برده است. سپس دکتر بوردو (Dr Bordeu) و دوشیزه د لسپیناس (Mlle de l’Espinasse) دربارهٔ آنچه دالامبر در خواب گفته بحث می‌کنند و وقتی بیدار می‌شود، به او می‌گویند دوباره بخوابد یا فقط مزاحم گفت‌وگوی آنها نشود. (در ادامهٔ گفت‌وگو، آنها کاملاً بدون دالامبر کار را پیش می‌برند.) این قالب بازتاب ایدهٔ بسیار مدرن دیدرو است که ما افکار واقعی خود را در ناخودآگاهمان می‌یابیم، درحالی‌که ذهنمان آنها را برای ارائه به خودآگاه ویرایش می‌کند. بنابراین، آنچه دالامبر در حالت ناخودآگاه بیان کرده، در واقع همان چیزی است که به آن اعتقاد دارد. با این حال، واقعیت پیچیده‌تر از این است.

برترین نمونه از فلسفه گفتگومحور (conversational philosophy) (1) دیدرو، کتاب «مکمل سفر بوگنویل» (1772) (theSupplément au Voyage de Bougainville) است. در این گفتگو، دیدرو با یکی از نظریه‌های عمده قرن هجدهم روبرو می‌شود، نظریه‌ای که به «حالت طبیعی» بشریت اولیه و «انسان وحشی نجیب» (۲) که تصور می‌شد در آن حالت زندگی می‌کند، می‌پرداخت. روسو به ایده حالت اولیه انسان از منظر نظری نزدیک شده بود. او فرضیه‌پردازی کرد که انسان بدوی چگونه بوده و بشر چگونه به حالت متمدنانه‌ای که اکنون به آن دست یافته، رسیده است. (ضمایر مذکر را به خاطر بسپارید، آنها مرتبط خواهند بود) (۳). در مقابل، دیدرو از یک مثال واقعی شروع می‌کند – توصیف بوگنویل از جامعه تاهیتی. (با این حال، با گستاخی ادعا می‌کند که در حال نقل مطالبی است که بوگنویل از گزارش منتشرشده خود حذف کرده است!)

برخلاف معمول دیدرو، شرکت‌کنندگان در این گفت‌وگو ناشناس هستند. آنها فقط با حروف A و B مشخص شده‌اند. ممکن است فرض شود که B نمایندهٔ دیدرو است، چون حرف‌های بسیار بیشتری برای گفتن دارد. اما همانطور که خواهیم دید، این فرضیه چندان قابل اطمینان نیست.نقطهٔ آغاز گفت‌وگو، سخنرانی ادعایی یک رئیس قبیله سالخوردهٔ تاهیتی است که مداخلهٔ اروپاییان در آداب و رسوم بومیان را محکوم می‌کند. این متن، خطابه‌ای فریبنده به سبک روسو است (درحالی‌که سخنرانی‌های خود دیدرو هرگز خطابی نیستند)، و A را برمی‌انگیزد تا اظهار کند که این اظهار نظر بسیار اروپایی به نظر می‌رسد. در پاسخ، B می‌گوید که این متن از تاهیتی به اسپانیایی و سپس به فرانسوی ترجمه شده است. سپس اضافه می‌کند که رئیس قبیله متن را شب قبل از ایراد آن به مترجمش اورو (Orou) داده بود تا او بتواند آن را به اسپانیایی ترجمه کند تا بوگن‌ویل درحالی‌که این انتقاد تند بر زبان آورده می‌شود نسخهٔ اسپانیایی را در دست داشته باشد. (۴)

حتی همین شروع نیز ایدهٔ ساده‌لوحانهٔ انسان وحشی نجیب را تضعیف می‌کند. اولاً، ترجمهٔ سخنرانی به ما یادآوری می‌کند که خود این مفهوم از طریق ترجمه از صافی حساسیت‌های غربی گذشته است - که ما «انسان وحشی نجیب» را از دیدگاه اروپایی می‌بینیم. ثانیاً، پیشنهاد می‌کند که انسان وحشی نجیب آنقدرها که روسو می‌خواهد باور کنیم ساده‌دل یا خودانگیخته نیست، بلکه مثلاً به طور کامل قادر است از پیش یک سخنرانی مناسب را آماده کند.

بخش عمده این سخنرانی شامل گفتگویی بین «اورو» (مترجم تاهیتیایی) و «کشیش بوگنویل» است. کشیش در خانه اورو اسکان داده شده است و اورو به او حق انتخاب می‌دهد که یکی از سه دخترش یا همسرش را به عنوان شریک جنسی خود انتخاب کند. کشیش به نام دین و تجرد خود اعتراض می‌کند. دختر کوچک‌تر اورو از او التماس می‌کند که این لطف را در حق او انجام دهد، به این دلیل که خواهران بزرگ‌ترش هر دو بچه دارند و او ندارد، و این موضوع او را شرمسار می‌کند. کشیش تسلیم می‌شود، در حالی که احساس گناه می‌کند (او بعداً با هر دو دختر دیگر و همچنین، از روی ادب، با همسر اورو نیز رابطه جنسی خواهد داشت) (۵). در گفتگویی که دنبال می‌شود، اورو از نوعی از اخلاقیات دفاع می‌کند که در آن مردم در روابط خود آزادانه انتخاب می‌کنند، در حالی که کشیش مجبور می‌شود اعتراف کند که در مقابل، اروپایی‌ها وعده‌های رابطه‌ای می‌دهند که به آن عمل نمی‌کنند. (۶)

با این حال، در میانهٔ این گفت‌وگو، به درخواست A، B سخن خود را قطع می‌کند تا داستان پولی بکر (Polly Baker) را (که از گزارشی از بنجامین فرانکلین اقتباس شده بود) بازگو کند. پولی بکر که ابتدا توسط یک مرد محلی فریب خورده و باردار شده بود، پنج فرزند خارج از ازدواج به دنیا آورد، که آنها را فایده‌ای برای نیو انگلند می‌دانست، اگرچه مرتباً در دادگاه‌ها محکوم می‌شد.

در پایان این گفت‌وگو پیشنهاد می‌شود که A و B به بانوان بپیوندند. این تبادل نظر جالب است:

A: «فکر می‌کنی اگر گفت‌وگوی بین کشیش و اورو را برایشان بخوانیم چه؟»
B: «فکر می‌کنی آنها چه خواهند گفت؟»
A: «واقعاً نمی‌دانم.»
B: «و چه فکری خواهند کرد؟»
A: «شاید برعکس آنچه خواهند گفت.»

ناگهان به یاد می‌آوریم که گفت‌وگوی بین اورو و کشیش، که بخش عمدهٔ متن است، بین دو مرد بوده است و تنها صداهای زنانه‌ای که شنیده شده متعلق به دختر کوچک اورو و پولی بکر (Polly Baker) بوده است، و این که پولی بکر با پدرسالاری‌ای مقابله کرد که اغوا کردن آن دختر را تحمل می‌کرد اما در عین حال تلاش‌هایش برای زندگی با نتایج آن را محکوم می نمود. اورو نیز یک پدرسالار است. در مورد زنانش به کشیش می‌گوید: «آنها متعلق به من هستند، و من آنها را به تو پیشنهاد می‌کنم. آنها از آن خودشان هستند، و خودشان را به تو می‌دهند.» یک نفر گمان می‌کند که بخش اول جمله دقیق‌تر از بخش دوم است. دیدرو مدام تأکید می‌کند که نتیجهٔ آزادی جنسی بارداری است: به عبارت دیگر، که مرد فقط از لذت بهره‌مند می‌شود، درحالی‌که زن نیز با عواقب آن روبه‌رو می‌شود. بر اساس این مدل، زندگی در «حالت طبیعی» ممکن است برای مردان گزینه‌ای بسیار بهتر از زنان باشد.علاوه بر این، اگر بانوان ممکن است چیزی غیر از آنچه فکر می‌کنند بگویند، آیا می‌توانیم مطمئن باشیم که A و B خودشان نیز افکار واقعی‌شان را بیان می‌کنند؟ تنها چیزی که از این گفت‌وگو کم است این تکذیبیه (disclaimer) است: «دیدگاه‌های مطرح‌شده در این گفت‌وگو لزوماً متعلق به نویسنده - یا گویندگان - نیست.» (۷)

فلسفهٔ واقعی

ولتر و روسو می‌دانستند چه فکر می‌کنند و سعی کردند دیگران را نیز به همان فکر وادارند. دنیس دیدرو احتمالاً می‌دانست چه فکر می‌کند، اما در گفت‌وگوهای بعدی‌اش دیدگاه‌های مختلف و متعارضی را مطرح می‌کند، سپس به طور ظریف آنها را تضعیف می‌کند. این نشان می‌دهد که دیدرو به واقع‌ترین معنا فیلسوف بود - عاشق خرد. او عاشق واقعیت‌ها بود، و آنها را برای دایره‌المعارف جمع‌آوری می‌کرد، اما به کاوش در ایده‌ها نیز می‌پرداخت، با این شناخت که برخلاف واقعیت‌ها، آنها نهایی نیستند، و این که مردم اغلب از بررسی ایده‌هایی که ممکن است با ایده‌های خودشان در تضاد باشد غفلت می‌کنند. به جای گفتن اینکه باید چه فکر کنیم، دیدرو، مانند سقراط، ما را به اندیشیدن برای خودمان تشویق می‌کردبر این اساس، او احتمالاً با کسانی که رأی به عدم پذیرش او در پانتئون دادند، همدردی می‌کرد. در واقع، بعید نیست که خودش نیز به همراه آنان رأی داده باشد.

***

© MARTIN JENKINS 2017
Martin Jenkins is retired community worker and Quaker in London.
A Note On Texts
Diderot’s philosophical dialogues are not readily available inEnglish translation, with the exception of the Penguin Classicsedition of Rameau’s Nephew and d’Alembert’s Dream. The mostconvenient French edition is that of Jean Varloot, Le Neveu deRameau et Autres Dialogues Philosophiques, by Folio Classique

© مارتین جنکینز۲۰۱۷
مارتین جنکینزیک مددکار اجتماعی بازنشسته و عضو جامعهٔ کویکرها (فرقهٔ مذهبی پروتستان) در لندن است.
یادداشتی دربارهٔ متون
دیالوگ‌های فلسفی دیدرو به‌راحتی در ترجمهٔ انگلیسی در دسترس نیستند، به استثنای نسخهٔ انتشارات پنگوئن کلاسیک از «برادرزادهٔ رامو» و «رؤیای دالامبر». مناسب‌ترین نسخهٔ فرانسوی، اثر ژان وارلو با عنوان «برادرزادهٔ رامو و دیگر گفت‌وگوهای فلسفی» از انتشارات فولیو کلاسیک (Folio Classique) است.

Denis Diderot (1713-1784) Martin Jenkins considers a black sheep of the French Enlightenment
48 Philosophy Now ●June/July 2017


——————————-
زیر نویس‌های توضیحی مترجم:
۱: سبک «گفتگومحور» او به این معناست که او ایده‌های پیچیده فلسفی را نه در قالب رساله‌های خشک، بلکه از طریق مکالمه بین شخصیت‌های مختلف ارائه می‌داد. این کار به او اجازه می‌دادجنبه‌های مختلف یک مسئله را به نمایش بگذارد و خواننده را به تفکر وادارد.
۲: نظریه «حالت طبیعی» و «انسان وحشی نجیب» چه می گویند: حالت طبیعی: یک مفهوم نظری بود که فیلسوفان برای توصیف شرایط انسان‌ها قبل از تشکیل تمدن و قوانین اجتماعی از آن استفاده می‌کردند. انسان وحشی نجیب بیان می‌کرد که انسان در حالت طبیعی، ذاتاً پاک، بی گناه، آزاد و شادتر از انسان «متمدن» است که توسط جامعه فاسد شده است. ژان- ژاک روسو از مشهورترین حامیان این ایده بود. اما رویکرد روسو در مقابل رویکرد دیدرو قرار داشت. دیدگاه روسو مبتنی بر نظریه صرف بود. او سعی کرد با استدلال انتزاعی و فرضی، وضعیت اولیه بشر را بازسازی کند. او به شواهد عینی متکی نبود. در مقابل دیدرو دیدگاهی عینی و طنزآمیزداشت. دیدرو برای نقد این ایده، از گزارش سفرنامه لوئی آنتوان دو بوگنویل، جهان‌گرد فرانسوی، که جامعه جزیره تاهیتی در اقیانوس آرام را توصیف کرده بود، استفاده کرد. او ادعا کرد که دارد بخش‌های حذف‌شده از سفرنامه بوگنویل را نقل می‌کند (ادعایی که احتمالاً ساختگی است). این کار به او اجازه می‌داد تا به طور غیرمستقیم و با طنز، جامعه «طبیعی» تاهیتی را به عنوان آلترناتیوی برای جامعه اروپایی معرفی و از آن برای نقد جامعه خودش استفاده کند. این پاراگراف تفاوت عمده بین دو روش فلسفی در عصر روشنگری را نشان می‌دهد: روش تئوریک و انتزاعی روسو در مقابل روش طنزآمیز و مبتنی بر داده‌های عینی (ولو تقلبی) دیدرو. دیدرو با استفاده از توصیفیک جامعه غیرغربی، در پی به چالش کشیدن مفاهیم رایج «توحش» و «تمدن» و نقد جامعه اروپایی خود بود.
۳: تذکر درباره ضمایر مذکر در متن بالا. نویسنده متن به ما هشدار می‌دهد که استفاده از ضمایر مذکر (مانند «او»ی مذکر برای اشاره به بشر) تصادفی نیست و بعداً در تحلیل فمینیستی متن اهمیت خواهد داشت. این نشان می‌دهد که دیدرو (و همعصرانش) «انسان» را عمدتاً مرد در نظر می‌گرفتند و نقش زنان در این جوامع فرضییا واقعی اغلب نادیده گرفته می‌شد.
۴: شرکت‌کنندگان ناشناس A و B. این برخلاف روش معمول دیدرو است که اغلب شخصیت‌های مشخصی در گفتگوهایش دارد. این ناشناس بودن، بر ماهیت انتزاعی و همه‌شمول گفتگو تأکید می‌کند. A و B می‌توانند نماینده هر فردی باشند. نویسنده به ما هشدار می‌دهد که حتی با وجود اینکه B بیشتر صحبت می‌کند، نمی‌توان به سادگی او را «قهرمان» دیدرویا سخنگوی مستقیم او در نظر گرفت. این نشان‌دهنده پیچیدگی و ظرافت روش گفتگومحور دیدرو است که در آن ایده‌ها به سادگی به خواننده تحمیل نمی‌شوند. دیدرو در این گفتگو نه تنها استعمار اروپا را نقد می‌کند، بلکه خود مفهوم رمانتیک «انسان وحشی نجیب» را نیز به چالش می‌کشد. او با ظرافتی طنزآمیز نشان می‌دهد که واقعیت پیچیده‌تر از تئوری‌های ساده‌انگارانه فیلسوفانی مانند روسو است. این پاراگراف، نمونه‌ای درخشان از این که چگونه دیدرو از طنز و گفتگو برای زیر سؤال بردن خود ایده‌های فلسفی استفاده می‌کند.
۵: تضاد بین حرف و عمل کشیش بسیار طنزآمیز است. او ابتدا به دلایل اخلاقی سختگیرانه مقاومت می‌کند، اما در نهایت نه تنها تسلیم می‌شود، بلکه با تمام زنان خانواده رابطه برقرار می‌کند. این رفتار نشان می‌دهد که «طبیعت» در نهایت بر «آموزه‌های مصنوعی» غلبه می‌کند، اما این پیروزی با احساس گناه و ریاکاری همراه است.
۶: این بخش، قلب استدلال دیدرو در نقد جامعه اروپایی و ارائه یک آلترناتیو فرضی را تشکیل می‌دهد. فرهنگ تاهیتی (نماینده: اورو): بر اساس «قوانین طبیعی»، سودمندی و آزادی فردی است. روابط جنسی به عنوان یک عمل طبیعی، اجتماعی و مفید دیده می‌شود که می‌تواند برای استقبال از یک مهمان، تولید مثل و افزایش ثروت قبیله (با داشتن فرزندان بیشتر) و رضایت شخصی به کار رود. هیچ شرم یا گناهی در آن وجود ندارد. اما فرهنگ اروپایی- مسیحی (نماینده: کشیش): بر اساس قوانین مذهبی، پرهیزگاری و گناه است. روابط جنسی تنها در چارچوب ازدواج و برای تولیدمثل مجاز شمرده می‌شود. تجرد کشیش نماد اوج این کنترل است. این نگاه، سرکوب غرایز طبیعی و همراه کردن آن با احساس گناه است. وقتی کشیش اعتراف می‌کند که اروپایی‌ها «وعده‌هایی می‌دهند که حفظ نمی‌کنند»، دیدرو در حال اشاره به ریاکاری جامعه خودش است. ازدواج‌های اروپایی اغلب بر اساس مصلحت‌های اقتصادی و اجتماعی بنا شده بودند، در حالی که خیانت و فحشا در پشت پرده رواج داشت. دیدرو استدلال می‌کند که سیستم تاهیتی، با پذیرش صادقانه غرایز طبیعی، در واقع اخلاقی‌تر از جامعه مسیحی ریاکار اروپاست.
۷: جمله پایانی با طنز تلخی اشاره می‌کند که این اثر فاقد یک «سلب مسئولیت» مدرن است. این طنز بر عدم قطعیت عمدیای که دیدرو در اثرش ایجاد کرده است، تأکید می‌کند. هدف دیدرو ارائه یک یوتوپیای ساده (مدینه فاضله) نیست، بلکه برانگیختن فکر، طرح پرسش‌های دشوار و نشان دادن پیچیدگی مسائل اخلاقی و اجتماعی از زوایای مختلف است. این پاراگراف به ما یادآوری می‌کند که اگرچه دیدرو منتقد جامعه خود بود، اما یک انقلابی کامل یا فمینیست به معنای مدرن نبود. اثر او، در عین جسارت، محدودیت‌های عصر خود و ذهنیت پدرسالار حاکم بر آن را نیز منعکس می‌کند. قدرت اثر دیدرو در همین است که آنقدر غنیو چندلایه است که حتی می‌تواند در برابر خوانش‌های انتقادی نسبت به خودش نیز مقاومت کند و ما را به تفکر بیشتر وامیدارد.





نظر شما درباره این مقاله:








 

ايران امروز (نشريه خبری سياسی الکترونیک)
«ايران امروز» از انتشار مقالاتی كه به ديگر سايت‌ها و نشريات نيز ارسال می‌شوند معذور است.
استفاده از مطالب «ايران امروز» تنها با ذكر منبع و نام نويسنده يا مترجم مجاز است.
Iran Emrooz©1998-2025 | editor@iran-emrooz.net