شنبه ۳ آبان ۱۴۰۴ - Saturday 25 October 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Wed, 22.10.2025, 18:37

بازتاب یهودستیزی در ادبیات جهان


گردآوری و ترجمه: قربان عباسی

واژه‌ی «یهودستیزی»[i ] (Anti-Semitism) گرچه نخستین بار در واپسین دهه‌های سده‌ی نوزدهم برای مقابله با نفوذِ تهدید آمیز یهودیان در جامعه‌ی اروپا به کار گرفته شد، در معنای عام‌تر خود بازتاب‌دهنده‌ی نگرش‌ها و خصومت‌های ضدیهودی است که برای سده‌ها و بلکه هزاره‌ها در ادبیات و فرهنگ غربی حضور داشته و به‌صورت بومی در آن ریشه دوانده است. این اصطلاح به‌گونه‌ای ویژه نخستین بار در کتاب پیروزی یهودیت بر آلمانی‌گرایی[ii] نوشته‌ی ویلهلم مار (۱۸۷۹) پدیدار شد و به‌مثابه‌ی نقطه‌ی مقابل مفاهیمی همچون آلمانی‌گرایی[iii] و آریایی‌گرایی[iv] عمل کرد؛ مفاهیمی که کوششی بودند برای بازتعریف هویت و انسجام نوین مردمان آلمانی‌زبان بر بنیاد برتری نژادی، ملی و فرهنگی آلمانی.

یهودستیزی در کاربرد سده‌های نوزدهم و بیستم، معنایی روشن و بسترمند می‌یابد که بازتاب‌دهنده‌ی ایدئولوژی نژادی رایج آن دوران است. ادبیات یهودستیزانه با تصویرسازی‌های تحریف‌آمیز از باورها و آیین‌های یهودی و نیز با حمله به میزان وفاداری یهودیان به جوامعی که در آن‌ها زیست می‌کردند، شناخته می‌شود. به‌طور کلی، یهودستیزی را باید در پرتو «روح زمانه»‌ی معاصر خود مورد بررسی قرار داد؛ عصری که در آن جلوه‌های یهوددوستی[v]، رواداری و دفاعیات یهودیان و غیریهودیان در تضادی آشکار با خصومت‌های ضدیهودی حضور می‌یافت. برای نمونه، در ادبیات کلاسیک یونانی و رومی، همان‌قدر که جلوه‌هایی از دشمنی با یهودیان دیده می‌شود، نشانه‌هایی از کنجکاوی و علاقه نسبت به آنان نیز به چشم می‌خورد. ادبیات یهودستیزانه همچنین بازتاب تنش‌های برخاسته از دگرگونی‌های بنیادین اجتماعی بود؛ جایی که یهودیان، به‌عنوان اقلیتی آسیب‌پذیر و سیاسی، به آسانی هدف اتهام و نفرت قرار می‌گرفتند.

تأکید یهودیان بر یکتاپرستی و ردّ سرشتیِ بت‌پرستی در متون مقدس، این قوم اقلیت را در تقابل مستقیم با بسیاری از تمدن‌های باستانی قرار داد. نویسندگان کلاسیک خصمانه، آنان را به سبب امتناع از پذیرش چندخدایی، «ملحد» و «ضداجتماعی» قلمداد می‌کردند. همچنین، قوانین طهارت و آیین‌های خاص یهودیان مانند احکام غذایی یا پوشاک آیینی مانع مشارکت کامل آنان در حیات اجتماعی اکثریت می‌شد. در کتاب استر از عهد عتیق،‌ هامان، دشمن اصلی قوم یهود، چکیده‌ای کلاسیک از خصومت ضدیهودی را چنین بیان می‌کند: «قومی خاص در میان مردمان سراسر ایالات پادشاهی پراکنده و متفرق‌اند؛ قوانینشان با قوانین هر قوم دیگری متفاوت است؛ و قوانین پادشاه را نیز اطاعت نمی‌کنند؛ از این‌رو برای پادشاه سزاوار نیست که آنان را تحمل کند»

دوران باستان و قرون وسطی

تاریخ‌نگاری در عصر هلنیستی و رومی، افزون بر کارکرد اخلاقی و معنوی، ابزاری برای دفاع از هویت قومی نیز بود. از همین رو، در آثاری چون مصریان[vi] اثر مانِتون[vii] مورخ مصری سده‌ی سوم پیش از میلاد و تاریخ‌ها[viii] اثر تاسیتوس نوشته‌شده حدود ۱۰۰ تا ۱۱۰ میلادی، یهودیان در چارچوب دشمنی‌های سیاسی و قومی مورد تهمت و تحقیر قرار می‌گیرند. سخنان تحقیرآمیز خطیبان کلاسیک همچون سیسرو و آپیون، طی قرون متمادی تأثیری ژرف بر پژوهشگران برجای گذاشت، به‌ویژه سیسرو که خود به الگوی نثر لاتینی بدل شد. در واکنش به این دشمنی‌ها، یوسف بن متتیاهو (یوسف فلاویوس)، کاهن و تاریخ‌نگار یهودی سده‌ی نخست، مجموعه‌ای از ردیه‌ها را در اثر خویش علیه آپیون[ix] گرد آورد. این متون و دیگر آثار مشابه، بعدها توسط ام. استرن. در کتاب نویسندگان یونانی و لاتین درباره‌ی یهودیان و یهودیت[x] (۱۷۴۹) گردآوری و شرح‌نویسی شد.

عهد جدید، بُعد تازه‌ای بر خصومت‌های ضدیهودی افزود؛ گرچه محتوای آن در اصل بازتاب کشمکش‌های درون‌یهودی سده‌ی نخست میلادی بود؛ اما هنگامی که این متون به دست غیریهودیانی افتاد که از زمینه‌ی درون‌دینی آن آگاه نبودند، اشارات خصمانه‌ی آن معنایی نوین یافت و توسط موعظه‌ها و تفاسیر پدران کلیسا تقویت شد. اوسبیوس[xi] مرزبندی روشنی میان عهد عتیق و عهد جدید قائل شد و بدین معنا که با رستاخیز مسیح، عهد نخست منسوخ گردید. بدین‌سان، همه‌ی لعنت‌های کتاب مقدس برای تحقیر اسرائیل کهن بازتفسیر شد و همه‌ی برکات به «اسرائیل جدید» یعنی جامعه‌ی مسیحی تعلق گرفت. واژه‌ی «یهودی» به‌تدریج به صفتی تحقیرآمیز بدل شد که حتی برای مسیحیان دگراندیش نیز به‌کار می‌رفت. یهودیان به‌عنوان «خداکُش[xii]» یا قاتلان مسیح معرفی شدند و هنگامی که مسیحیت به دین رسمی امپراتوری روم بدل گردید، آزار و اذیت آنان رو به فزونی نهاد. این خصومت مسیحی بعدها در ادبیات بیزانسی و دیگر سنت‌های ارتدوکس شرقی نیز رسوخ کرد.

در قرون وسطی، دو عامل تازه بر یهودستیزی افزوده شد:

خصومت اقتصادی ناشی از رقابت میان بازرگانان یهودی و مسیحی.

رشد بدهی مسیحیان به رباخواران یهودی. از آن‌جا که کلیسای کاتولیک وام‌دهی با بهره را برای مسیحیان ممنوع کرده بود، یهودیان در جایگاه رباخوار قرار گرفتند و همین امر در ادبیات کلیسایی و عرفی به محکومیتی رایج بدل شد.

در سطح مردمی، جامعه‌ی مسیحی به‌تدریج یهودیان را با شیطان هم‌ذات‌پنداری کرد و آنان را مسئول مصیبت‌هایی چون خشکسالی، مفقود شدن کودکان، یا شیوع طاعون دانست. در ۱۲۴۰ میلادی، تلمود گنجینه‌ی شریعت و اخلاق یهودی در جریان دادگاهی تفتیشی توهین‌آمیز تلقی شد و به آتش کشیده شد. اندکی بعد، شاعران دوره‌گرد آلمانی[xiii] آن را به تمسخر گرفتند و یهودیان به مسموم کردن جسم و جان متهم شدند. یکی از نمونه‌های بارز ادبیات ستیزه‌جو، مناظره‌ی تحقیرآمیز میان یک مسیحی و یک یهودی[xiv] از سده‌ی سیزدهم اسپانیا است.

اگرچه پاپ‌های متوالی از سده‌ی دوازدهم به بعد این اتهامات را نکوهش کردند، اما موضوعاتی چون «قتل آیینی[xv]» در ادبیات نمایشی همچنان محبوب ماند. آثاری نظیر بازی یهودی اندیگن[xvi] آلمانی (سده‌ی پانزدهم)، حکایت راهبه‌ی بزرگ[xvii] اثر جفری چاوسر در داستان‌های کانتربری (حدود ۱۳۸۰–۱۴۰۰) و نیز اشعار فرانسویِ معاصر در سرزمین‌های سفلی، این اتهامات را بازتولید کردند. نمایش‌های مذهبی[xviii] میان سده‌های چهاردهم تا هفدهم آشکارا خصومت ضدیهودی را بازمی‌نمایاندند؛ یهودیان در آن‌ها رباخواران، هتک‌کنندگان آیین عشای ربانی، قاتلان آیینی و خداکُشان معرفی می‌شدند. نمونه‌هایی از این نمایش‌ها عبارت‌اند از نمایش مصائب اوبرآمرگائو[xix] (۱۶۳۴)، نمایش مصائب آلسفلد[xx]، سده‌ی پانزدهم، راز مصائب[xxi] اثر آرنولد گربان (حدود ۱۴۵۰) و معجزه‌ی بُلسِن[xxii] (سده‌ی چهاردهم). در سده‌ی شانزدهم، اراسموس با بازتاب احساسات عمومی قرون وسطی و رنسانس، نفرت خود از یهودیان را چنین خلاصه کرد: اگر نفرت از یهودیان، نشانه‌ی مسیحی بودن است، پس همه‌ی ما به‌راستی مسیحی هستیم.L

از قرن پانزدهم تا دوران معاصر

از سده‌ی پانزدهم به این سو، هر ملت و گروه زبانی خصومت خود با یهودیان را در قالب آزارهای علنی و اهانت‌های ادبی آشکار کرده است؛ گاه مضامینی تازه پدید آورده، اما همواره بر بنیان‌های خصومت کهن باستانی و قرون وسطایی استوار مانده است. واژه‌های یهودی L (Jew) و یهودا L (Judas) به‌تدریج در زبان‌های اروپایی به دشنام‌هایی تحقیرآمیز بدل شدند. در زبان اسپانیایی، واژه‌ی judio و در زبان فرانسوی، juif به معنای «رباخوار» به‌کار می‌رفت. در زبان انگلیسی و سپس آمریکایی، فعل تحقیرآمیز to Jew به‌معنای فریب‌دادن یا رباخواری پدید آمد؛ اصطلاحی که ریشه‌ی آن را می‌توان در واژه‌ی لاتینی iudaizare از برنار دو کلروو[xxiii] در سده‌ی دوازدهم یافت، واژه‌ای که آن زمان به معنای «یهودی‌گری کردن» یا «بدعت‌گذاری» نیز به‌کار می‌رفت.

بدین‌ترتیب، در حالی که الگوهایی پیوسته و قابل ردیابی از خصومت ضدیهودی در گذر نسل‌ها و قرون دیده می‌شود، بررسی تاریخی تطبیقی این پدیده نشان‌دهنده‌ی سیر و دگرگونی‌های تدریجی آن است. چنین مطالعه‌ای همچنین امکان می‌دهد تا وجوه مشابه و همزمان در فرهنگ‌ها و مناطق گوناگون آشکار گردد.

اسپانیا و آلمان

در اسپانیا، کشتارهای پی‌درپی یهودیان، غسل تعمیدهای اجباری و تغییر دین ناشی از ترس، منجر به ظهور جمعیت قابل توجهی از مسیحیان جدید شد؛ گروهی که خود بُعدی تازه در خصومت‌های ضدیهودی رقم زدند: طرد بر مبنای نژاد. مسیحیان قدیمی آنان را با لقب تحقیرآمیز مارانوس[xxiv]، به معنای «خوک» می‌خواندند و در سده‌ی پانزدهم خواستار جداسازی و اقامتشان در محله‌های مخصوص شدند. پژوهشگران معاصر بر این باورند که هدف واقعی «تفتیش عقاید» که به دستور فردیناند و ایزابلا در همان سده بنیان نهاده شد، نه صرفاً حفظ ایمان کاتولیک، بلکه در اصل مهار قدرت مسیحیان جدید بود؛ کسانی که در نظر عامه اغلب به دروغ و از روی نفاق به مسیحیت گرویده تلقی می‌شدند.

ردپاهای آشکارِ توهین‌های ضدیهودی را می‌توان در مجموعه‌ی شعری مجموعه شعر[xxv] اثر خوان آلفونسو دِ بائنا[xxvi] (۱۴۴۵) یافت. اندکی بعد، فرانسیسکو گومز دِ کِوِدو ای وییِگاس[xxvii] (۱۵۸۰–۱۶۴۵) در آثار خود، به‌ویژه در نمایشنامه‌ی ساعت همگان[xxviii] (۱۶۳۵) پیوسته یهودیان را به ریشخند گرفت. مفهوم «پاکی نژاد»[xxix] که میان مسیحیان قدیم و جدید تمایز می‌نهاد، در «عصر طلایی» ادبیات اسپانیا در سده‌ی شانزدهم جایگاهی مسلط یافت. این مضمون در بسیاری از نمایشنامه‌های لوپه دِ وگا[xxx] به‌صورت محوری ظاهر شد و در آثار تیرسو دِ مولینا[xxxi]، از جمله شیاد سویل[xxxii] (۱۶۳۰) اشارات ضدیهودی برای مخاطبان معاصر کاملاً آشکار بود. تیرسو حتی در نمایشنامه‌ی احتیاط یک زن[xxxiii] (۱۶۳۴) پزشکان نومسیحی[xxxiv] را به کشتن بیماران مسیحی متهم ساخت.

در آلمان، اصلاح دینی پروتستان که با آموزه‌های مارتین لوتر آغاز شد، در ابتدا نسبت به یهودیان لحنی مساعد داشت. رساله‌ی او با عنوان عیسی مسیح یهودی زاده شد[xxxv] (۱۵۲۳) نمونه‌ی روشنی از این نگرش است. با این حال، به دلیل نومیدی از عدم حمایت و گرویدن یهودیان به آیین اصلاحی، لوتر به‌تدریج به سوی نگارش رساله‌هایی به شدت خصمانه روی آورد؛ از جمله درباره‌ی یهودیان و دروغ‌های ایشان[xxxvi] (۱۵۴۲). نفوذ این آثار ضدیهودی نه تنها بر کلیسای لوتری، بلکه بعدها در تبلیغات ایدئولوژیک نازی‌ها نیز به‌وضوح نمایان شد.

تا اواخر سده‌ی شانزدهم، جزوه‌ای زننده و به‌ویژه توهین‌آمیز پدید آمد که در سراسر اروپا رواج یافت و به همه‌ی زبان‌های عمده ترجمه شد. این متن که نخست در ایتالیا پدیدار گشت و با عنوان نفرین دوازده سبط[xxxvii] در آلمان و فرانسه به شهرت رسید، اساساً هجوی بود بر باب چهل‌ونهم سفر پیدایش که در آن برکت‌های یعقوب به دوازده سبط اسرائیل معکوس شده و به شکلی پورنوگرافیک هر سبط به سبب نقش خیالی‌اش در مصلوب ساختن مسیح تحقیر می‌شد. این اثر را می‌توان انعکاسی وارونه از نماد رستگاری دانست که در سنت یهودی و مسیحی پیرامون «ده سبط گمشده» شکل گرفته بود. محبوبیت این مضمون در ادبیات اروپا و هم‌پیوندی آن با افسانه‌ی «یهودی سرگردان»، بعدها در پژوهش جامع جورج ک. اندرسون با عنوان افسانه‌ی یهودی سرگردان (۱۹۶۵) بررسی شد.

انگلستان و فرانسه

در انگلستان، تصویر یهودی به‌مثابه‌ی رباخوار در نمایشنامه‌ی تاجر ونیزی (حدود ۱۵۹۵) اثر ویلیام شکسپیر با شخصیت «شایلاک» به شکلی ماندگار جاودانه شد. این کلیشه پیشینه‌ای کهن داشت؛ روایتی که در اصل در تلمود بابلی (باب نِداریم ۵۰ ا) به‌صورت داستانی یهوددوستانه مطرح شده بود: یهودی‌ای مهربان به یک رومی بی‌ایمان با ضمانت خداوند پول قرض می‌دهد. این روایت در سنت مسیحی دگرگون شد و به‌زودی به تصویر خصمانه‌ی «یهودی رباخوار» انجامید. کریستوفر مارلو، هم‌عصر شکسپیر، در نمایشنامه‌ی یهودی مالت[xxxviii] (حدود ۱۵۸۹) سیمایی کاملاً شرور از یک رباخوار یهودی ترسیم کرد. این چهره‌پردازی‌ها، همراه با آثاری چون یهودی ونیز (۱۷۰۱) نوشته‌ی جورج لنسداون[xxxix]، در قرون هفدهم و هجدهم تداوم یافت.

فراتر از مضامین سنتی قتل آیینی و رباخواری، کلیشه‌های دیگر ضدیهودی نیز در ادبیات انگلیسی قرون هجدهم و نوزدهم رخ نمودند. دنیل دِفو در رمان روکسانا، (۱۷۲۴) شخصیت یک یهودی را به‌عنوان جنایتکاری پلید تصویر کرد. توبیاس اسمولت در ماجراهای رودریک رندوم[xl] (۱۷۴۸) از شخصیت «اسحاق راپین» برای حمله به یهودیان به‌عنوان رباخوار بهره برد. ماریا اِج‌وُرث در قصه‌های اخلاقی، (۱۸۰۱) کلیشه‌های مشابه را بازآفرینی نمود. در سده‌ی نوزدهم، چهره‌ی منفور «فاگین» در الیور توئیست (۱۸۳۷–۱۸۳۸) اثر چارلز دیکنز و «اِسکروج» در سرود کریسمس[xli] (۱۸۴۳) از جمله نمونه‌های بارز این بازنمایی‌های خصمانه‌اند. جورج دو موریه نیز شخصیت اهریمنی «سِوِنگالی» را در رمان تریلبی[xlii] (۱۸۹۴) خلق کرد. حتی در آستانه‌ی جنگ جهانی اول، نویسندگان محافظه‌کار کاتولیکی چون هیلر بِلُک[xliii] و ج. ک. چسترتون از الگوهای قرون وسطایی بهره بردند. جورج برنارد شاو نیز این مضامین را در نمایشنامه‌های خود زنده کرد؛ آثاری چون انسان و ابرانسان، (۱۹۰۳) سرگرد باربارا[xliv] (۱۹۰۵)، ژاندارک قدیس[xlv] (۱۹۲۳) و معضل پزشک[xlvi] (۱۹۰۶) حاوی اشارات خصمانه‌اند. حتی در نشریه‌ی ادبیات شهوانی مروارید، مجله‌ای پرخواننده در دوران ویکتوریایی، توهین‌هایی علیه خاخام‌ها دیده می‌شود. در فرانسه، عصر روشنگری بُعدی نوین به خصومت‌های ضدیهودی افزود. فیلسوفانی چون ولتر، با بازخوانی تصاویر کلاسیک ضدیهودی، آن‌ها را به سلاحی در حمله علیه کلیسای کاتولیک قرون وسطی و نفوذ اجتماعی یهودیان بدل ساختند. ولتر در نوشته‌های فراوان خود یهودیان را با عباراتی تحقیرآمیز توصیف کرد و میراثی پایدار از ضدیت با آنان برجای گذاشت. مارکیز دِآرژان[xlvii] نیز نگرشی متناقض نسبت به یهودیان ارائه داد: خصمانه نسبت به توده‌ی بی‌سواد، اما مثبت نسبت به یهودیان فرهیخته‌ای که می‌پنداشت سرانجام به مسیحیت خواهند گروید. دو مجموعه‌ی او، نامه‌های یهودی[xlviii] (۱۷۳۶–۱۷۳۸) و نامه‌های کابالایی[xlix] (۱۷۳۷–۱۷۴۱)، در ترویج تصویر یهودیان به‌مثابه‌ی رباخوار تأثیری شگرف داشت. در کنار این آثار، باید به حجم گسترده‌ی جزوه‌های ضدیهودی که در قرون هفدهم و هجدهم در انگلستان و فرانسه منتشر شد نیز اشاره کرد؛ متونی که در شکل‌دهی به افکار عمومی آن روزگار نقشی انکارناپذیر داشتند.

فرانسه

ادبیات فرانسه در قرن نوزدهم سرشار از بازنمایی‌های متناقض یهودیان است؛ از یک‌سو تصاویری یهوددوستانه و از سوی دیگر کلیشه‌هایی آشکارا یهودستیزانه. نمونه‌های شاخص این دست از کلیشه‌ها را می‌توان در مجموعه‌ی چندجلدی «کمدی انسانی» (۱۸۴۲-۱۸۵۰) اثر اونوره دو بالزاک مشاهده کرد، جایی که تصویر بانکدار آزمند و مجموعه‌دار آثار هنری به‌عنوان نماد یهودی ظاهر می‌شود. در رمان «مانت سالومون»[l]، (۱۸۶۷) اثر ادموند و ژول دو گنکور و همچنین در «پادشاهان در تبعید»[li]، (۱۸۷۹) نوشته‌ی آلفونس دوده، زن یهودی در قالب قهرمانی اغواگر و تباه‌کننده ترسیم می‌شود. افزون بر این، یهودیان سنگدل و بی‌رحم در آثاری چون «کاسمُپولیس[lii]» (۱۸۹۲) اثر پل بورژه، مون-اوریول، (۱۸۸۶) از گی دو موپاسان و نیز در رمان «پول» (۱۸۹۱) نوشته‌ی امیل زولا نقش‌آفرین هستند. ویکتور هوگو نیز در نمایشنامه‌های خود مانند «کرامول» (۱۸۲۷) و «ماری تودور»، (۱۸۳۳) یهودیان را در هیئت رباخواران محکوم می‌کند، اما در اثر متأخر خویش، «تورکمادا[liii]» (۱۸۸۲) همدلی آشکاری با آنان به‌عنوان قربانیان آزار و شکنجه نشان می‌دهد.

یهودستیزی، در هیئت یک ایدئولوژی با ابعاد نژادی، پس از ماجرای دریفوس به شکل تازه‌ای سر برآورد. در این دوره آثاری پدید آمد که بازتاب‌دهنده‌ی خصومت محافظه‌کاران افراطی و ملی‌گرایان تندرو بود. در این میان، کتاب مشهور اما بیرون از چارچوب بل لِتر (ادبیات زیبا)، یعنی «فرانسه‌ی یهودی»[liv] (۱۸۸۵) نوشته‌ی ادوارد آدولف درومون تأثیری عظیم بر ذهنیت یهودستیزان قرن بیستم نهاد. مضمون اصلی این کتاب ادعای تسلط یهودیان بر جامعه‌ی فرانسه بود. سال‌ها بعد، روژه پیرفیت با قلم تند و طنزآمیز خویش در اثر «یهودیان»(۱۹۶۵) در ترجمه‌ی انگلیسی با زیرعنوان «سفری خیالی به حماقت‌های یهودستیزی» انتشار یافت، این ادعاها را به سخره گرفت. رمان‌هایی که از ایده‌ی درومون الهام گرفتند عبارت‌اند از «جوهر خورشید[lv]»، (۱۸۹۰) اثر پل آدام، «یهودی سرگردان»(۱۸۹۷) از لئون کلادل، «سرزمین پارلمان‌داران[lvi]»، (۱۹۰۰) و «مبارزه»، (۱۹۰۷) هر دو نوشته‌ی لئون دوده و نیز نمایشنامه‌ی «بازگشت از اورشلیم»[lvii]، (۱۹۰۴) اثر موریس دونای.

اروپای مرکزی و شرقی

در طول قرن نوزدهم، نخست در آلمان و اتریش و سپس در روسیه، یهودستیزی به یک پروژه‌ی سیاسی و ایدئولوژیک فراگیر بدل شد؛ تلاشی برای پاسخ‌گویی به بحران‌های اجتماعی و اقتصادی درونی. بسیاری از یهودیانِ تغییر دین یافته، همانند مرتدان قرون وسطایی، برای اثبات هویت نوین مسیحی خویش، به تحقیر و حمله به یهودیت برخاستند و بر خصومت موجود افزودند. کارل مارکس برجسته‌ترین نمونه‌ی این گرایش است، هرچند این پدر او بود که غسل تعمید را بر وی تحمیل کرده بود.

مهم‌ترین نکته‌ی یهودستیزی قرن نوزدهم، مخالفت با رهایی یهودیان و امکانی بود که این تحول برای ادغام کامل آنان در جامعه‌ی غربی فراهم می‌کرد؛ آن هم به‌عنوان شهروندانی مستقل و بی‌نیاز از تغییر دین. این روند که پس از انقلاب فرانسه و فتوحات ناپلئون، نظم دیرینه‌ی صنفی و کاتولیکی قرون وسطا را درهم شکست، در آثار محافظه‌کارانِ واپس‌گرا به‌شدت مورد حمله قرار گرفت؛ همانان که از انطباق با تحولات ژرف قرن نوزدهم، از اروپا تا آمریکا، عاجز بودند.

ادبیات آلمانی این قرن بازتاب‌گر همین خصومت سیاسی و فرهنگی بود. تصاویر یهودستیزانه به وفور در رمان‌هایی چون «بدهکار و بستانکار»[lviii]، (۱۸۳۴) اثر پرطرفدار گوستاو فرایتاگ، «اُلی نوکر»[lix]، (۱۸۴۱) از جرمیاس گوت‌هِلف (نام مستعار آلبرت بیتزیوس)، «نبردی برای رُم»[lx]، (۱۸۷۶) نوشته‌ی فلیکس دان و «کشاورز بوتنر»[lxi] (۱۸۹۵) اثر ویلهلم فون پولنز دیده می‌شود. هرچند در آثار دیگری از فرایتاگ و دان می‌توان نمونه‌هایی از بازنمایی مثبت یهودیان یافت، اما در مجموع، این آثار اغلب شخصیت یهودی را به‌عنوان موجودی شرور، غیرقابل اعتماد، دشمن مردم آلمان و اساساً غیرقابل تمدن معرفی می‌کنند. جالب آن‌که همین چهره‌ی یهودی پیش‌تر در رساله‌ی یهوددوستانه‌ی کریستین ویلهلم فون دُم با عنوان «درباره‌ی بهبود مدنی یهودیان»[lxii] (۱۷۸۱) ظاهر شده بود. او استدلال می‌کرد که با رهایی یهودیان، نواقص فرهنگی و اخلاقی آنان نیز از میان خواهد رفت؛ ایده‌ای که ریشه در نوشته‌های مارکیز دِآرژان و حتی آموزه‌های تبشیری مسیحیت در سده‌های نخستین و میانه داشت. یهودیانِ رهاشده خود نیز این نگاه تحقیرآمیز را نسبت به یهودیان ارتدوکس شرق اروپا تداوم بخشیدند و آنان را به سبب بی‌سوادی در زبان آلمانی و فقدان فرهنگ، خوار می‌شمردند.

اروپای شرقی و میانه

ادبیات لهستان در قرن نوزدهم، هرچند گهگاه تصاویری مثبت از یهودیان ارائه می‌داد، اما این بازنمایی‌ها همواره در بستر جامعه‌ای عمیقاً یهودستیز صورت می‌گرفت. آثار آشکارا ضد یهودی، به‌ویژه در اواخر قرن به قلم محافظه‌کاران نگاشته شدند؛ نمونه‌ی برجسته‌ی آن رمان «سرزمین موعود»[lxiii]، (۱۸۹۹) نوشته‌ی ووادیسواف استانیسواف ریمونت است که در آن، سرمایه‌داران یهودی و آلمانی به‌عنوان استثمارگران کارگران لهستانی نکوهش می‌شوند؛ بازتابی ادبی از همان شکایات اقتصادی دیرینه‌ای که از قرون وسطا در لهستان علیه یهودیان وجود داشت.

در اواخر همان سده، همزمان با عقب‌نشینی امپراتوری عثمانی از شرق اروپا، موجی از آشفتگی سیاسی و اجتماعی سربرآورد که به افزایش حملات علیه یهودیان انجامید. آنان به‌عنوان بیگانگان، دشمنان ملت و غاصبان عرصه‌ی بازرگانی معرفی شدند، در حالی‌که تهمت‌های سنتی مسیحی قرون وسطی نیز بار دیگر تکرار می‌شد. در رومانی قرن نوزدهم، یهودستیزی چنان گسترده بود که نویسندگان ملی‌گرای تندرو همچون واسیله آلکساندری از آن برای خلق شخصیت‌های ادبی بهره بردند: از جمله یهودی صاحب‌مسافرخانه در «زالوهای روستا»[lxiv]، (۱۸۶۰)، دست‌فروش بزدل «هرشکو» در «هرشکو دست‌فروش»[lxv]، (۱۸۵۱) و «سوروجیول»[lxvi]، (۱۸۶۱) و نیز تاجر استثمارگر در نمایشنامه‌ی «یون پاپوشارول»[lxvii] (۱۸۶۴) این الگو در اشعار میخائیل امینسکو (۱۸۵۰-۱۸۸۹)، بوگدان پتریچیکو‌هاشدئو (۱۸۳۸-۱۹۰۷) و کوستاچه نگروتسی (۰۱۸۶۸-۱۸۶۸) نیز تداوم یافت.

در بلغارستان، مضامین یهودستیزانه در ادبیات قرن نوزدهم به ندرت دیده می‌شود. با این حال، درام «به سوی پرتگاه»[lxviii] (۱۹۱۰) اثر ایوان وازوف، همسر یهودی تزار ایوان الکساندر را مسئول سقوط بلغارستان به دست عثمانیان در قرن چهاردهم معرفی می‌کند.

با خیزش ملی‌گرایی در چکسلواکیِ‌هاپسبرگ، بُعدی نوین به یهودستیزی افزوده شد: یعنی همانندسازی یهودیان با دشمنان آلمانی. اشعار ویکتور دایک، پتر بِزروچ (نام مستعار ولادیمیر واشک) و آنتونین سووا این مضمون را به اوج رساندند. تصاویر یهودستیزانه همچنین در نمایشنامه‌های لادیسلاو استروپژنتسکی، یاروسلاو هیلبرت و ف. ف. سامبرک و در رمان‌های فرانتشک پراودا، آلویس مرشتیک، ویلم مرشتیک، یوزف هولچک، ییندریش بار، رودولف مدک و امیل واچک حضوری پررنگ دارند.

یهود ستیزی در ادبیات روسیه

پدیده‌ی یهودستیزی در روسیه و سپس اتحاد جماهیر شوروی از آغاز شکل‌گیری آن در سده‌های میانه تا قرن بیستم، مراحل گوناگونی را پشت سر نهاد. این گرایش که در اصل از بستر مسیحیت بیزانسی به روسیه راه یافت، در منابع اولیه بیش از هر چیز بازتاب‌دهنده‌ی رقابت کلیسای مسیحی با یهودیت بود؛ رقابتی که ریشه در نفوذ و جایگاه چشمگیر یهودیان و تعالیم یهودی در امپراتوری خزرِ یهودی‌شده داشت؛ امپراتوری‌ای که تا اواخر سده‌ی دهم بر سرزمین‌های گسترده‌ای تا غرب کی‌یف سلطه داشت.

آخرین موج یهودی‌گرایی در روسیه در پایان قرن پانزدهم سرکوب و برانداخته شد و خود یهودیان نیز از قلمرو روسیه تبعید گشتند. این وضعیت ادامه داشت تا آنکه در پی تقسیمات سرزمینی لهستان در اواخر قرن هجدهم، یهودیان بار دیگر در ابعادی گسترده به روسیه وارد شدند. این حضور تازه اما نه بر اساس پذیرش، بلکه بر پایه‌ی ضرورت سیاسی اقتصادی بود. تزار که از یک‌سو منافع تجاری این گروه را ناگزیر می‌دانست و از سوی دیگر نسبت به آنان کینه‌ای عمیق ملی و مذهبی در جامعه احساس می‌کرد، یهودیان لهستانی را به ایالات غربی تازه‌تصرف‌شده محدود ساخت. سیاست رسمی دولت روسیه در قرن نوزدهم معطوف به گرواندن یهودیان به مسیحیت یا اجبار آنان به مهاجرت بود. در واپسین دهه‌های این قرن، موجی از پوگروم‌ها با حمایت مستقیم دولت شکل گرفت تا این روند را شتاب بخشد. از همین رو، بررسی ادبیات ضدیهودی روسیه‌ی قرن نوزدهم تنها در چارچوب حضور اقلیتی ناخواسته و تحمیلی که نتیجه‌ی فتوحات سیاسی بود، معنا می‌یابد.

تصاویر و مضامین ضدیهودی در آثار متعددی به چشم می‌خورد: در نمایشنامه‌ی «اسپانیایی‌ها» (۱۸۳۰) اثر میخائیل لرمانتوف، در داستان کوتاه «یهودی»، (۱۸۴۷) اثر ایوان تورگنیف، در رمان کوتاه «تاراس بولبا»[lxix]، (۱۸۳۵)، بازنگری (۱۸۴۲) اثر نیکولای گوگول و همچنین در «یادداشت‌هایی از خانه‌ی مردگان»، (۱۸۶۰-۱۸۶۲) اثر داستایوفسکی. اگرچه لئو تولستوی بر مبنای آموزه‌های مسیحی، یهودستیزی را محکوم می‌کرد، با این حال اشارات پراکنده‌ی او به یهودیان غالباً بار منفی داشت. به موازات شدت گرفتن موج‌های یهودستیزی در اروپای غربی، در روسیه نیز یهودیان در آثاری همچون «تاریکی مصری»[lxx]، (۱۸۹۹) اثر وسوولود کرستوفسکی به‌مثابه عناصری ضد روس، ضد مسیحی و انقلابی تصویر شدند.

یهود ستیزی در ادبیات ایالات متحده

در ایالات متحده، ادبیات قرن نوزدهم نیز سرشار از بازتاب مضامین سنتی و نوین یهودستیزانه بود. جنبش‌های مسیحی احیاگر ر آن دوران، انبوهی از رمان‌های پرطرفدار با محوریت عهد جدید پدید آوردند که لحن آشکارا خصمانه‌ای نسبت به یهودیان داشت. نمونه‌هایی از این آثار عبارت‌اند از «افسانه‌ی توماس دیدیموس، شکاک یهودی[lxxi]» (۱۸۸۱) اثر جیمز کلارک و «پسر یساخار: رمانی عاشقانه از روزگار مسیحا»[lxxii]، (۱۸۹۰) اثر اِل‌بریج بروکس. در آثار دیگری چون «مریم مجدلیه: یک وقایع‌نگاری»[lxxiii] (۱۸۹۱) اثر ادگار سالتوس، «آسای بیت‌لحم و خانواده‌اش»[lxxiv]، (۱۸۹۵) اثر مری جنینگز و «پادشاه آرام: داستانی از مسیح»[lxxv] (۱۸۹۶) اثر کارولین میسون، کلیشه‌های یهودی یا به نقد کشیده می‌شوند یا برجسته می‌گردند. در این آثار، یهودیان موجوداتی زشت، اسیر شریعت، دشمن مسیح و صلیب‌کشندگان او توصیف می‌شوند؛ مضامینی برگرفته از تفسیر لفظی احساسات ضدیهودی موجود در عهد جدید.

از سوی دیگر، برخی رمان‌ها یهودیان را در مقام مردمانی تحقیرشده نشان می‌دهند، اما ازدواج‌های میان‌مذهبی یا گرویدن آنان به مسیحیت را ستایش می‌کنند؛ الگویی که از مضامین کهن اروپای مسیحی الهام گرفته، اما در بستر آمریکایی صورتی مستقل یافته است.

تصویر یهودیان به‌عنوان تبهکاران، به‌ویژه مرتکبان جرایم غیرخشونت‌آمیز همچون کلاهبرداری یا آتش‌افروزی، بازتابی از همان کلیشه‌های اروپایی بود که با صحنه‌ی اجتماعی آمریکا سازگار شده بود. هم‌زمان با ورود گسترده‌ی یهودیان اروپای شرقی به آمریکا، این مضمون شدت یافت و با نگرش منفی نسبت به سایر مهاجران هم‌پوشانی پیدا کرد. در آثار هوراشیو آلجر همچون «بن، پسر باربر»[lxxvi]، (۱۸۷۰) و «پل، دستفروش»[lxxvii]، (۱۸۷۱)، گروگیر یهودی دزد حضوری پررنگ دارد. افزون بر آن، رمان‌های جنایی پرخواننده‌ی آن زمان به خلق یک «یهودی دزد کلیشه‌ای» انجامیدند که از محله‌های فقیر تا وال‌استریت همه‌جا حاضر بود؛ شخصیتی همواره ترسو و منفور.

نقش مهمی در سازمان‌دهی یهودستیزی ادبی در آمریکا به تله‌ماخوس تیمایِنیس[lxxviii] نسبت داده می‌شود؛ کسی که انتشارات مینروا را بنیان نهاد و خود نیز رمان‌هایی ضدیهودی چون «یهودای اسخریوطی»[lxxix]، (۱۸۸۹) و «آقای جیکوبز اصلی[lxxx]» (۱۸۸۸) را نوشت. برداشت او از تاریخ یونان که تمدن را به‌مثابه ترکیبی از میراث هلنی و مسیحی تعریف می‌کرد، تعصبش علیه یهودیان را توضیح می‌دهد. در پایان قرن نوزدهم، رسانه‌های عامه‌پسند و رمان‌نویسان، پیوندی آشکار میان یهودیان مهاجر و جرم‌وجنایت ترسیم کردند؛ موضوعی که از نشریاتی چون Puck تا مجله‌ی Life بازتاب یافت.

تصویر رباخوار یهودی انگل جامعه نیز در ادبیات آمریکا حضوری گسترده داشت. نمونه‌های بارز آن در «دلاور»[lxxxi] (۱۸۳۱) اثر جیمز فنی‌مور کوپر، «جنگ مرزی»، (۱۸۵۹) اثر ج. ب. جونز و نمایشنامه‌ی «مال جهان»[lxxxii]، (۱۸۵۷) اثر جولیا وارد‌هاو دیده می‌شود. این تصویر بعدها در آثار هنری جیمز به شکل قربانی‌سازی از یهودیان در برابر طبقه‌ی اشرافی تجاری نمایان شد. همین مضمون حتی در اشعار کودکانه‌ی «مامان غاز»[lxxxiii] نیز بازتاب یافت و در اوایل قرن بیستم در رمان‌هایی چون «خانه‌ی استاد»[lxxxiv] (۱۹۲۵) اثر ویلا کاتر، «گتسبی بزرگ» (۱۹۲۵) اثر اف. اسکات فیتزجرالد و شعر «بوربانک با بیدکر: بلایستاین با سیگار»[lxxxv] (۱۹۲۰) اثر تی. اس. الیوت، یهودیان را به‌منزله‌ی عامل فساد جامعه‌ی مسیحی آمریکا به تصویر کشیدند.

افزون بر این، مضامین دیگری نیز در پایان قرن نوزدهم در ادبیات آمریکا شکل گرفت: یهودی به‌عنوان بیگانه‌ای که هرگز جذب نمی‌شود، یا به‌عنوان دشمنی که با تحقیر غیریهودیان از آنان سوءاستفاده می‌کند. افسانه‌ی «یهودی سرگردان» به قاره‌ی جدید راه یافت و با مضمون توطئه‌ی جهانی درآمیخت؛ توطئه‌ای که بعدتر به اوج خود در رمان «دو هزار سال اول من»[lxxxvi] اثر جورج س. ویرک و پل الدریج رسید. همین مضامین در آثاری چون «خواننده‌ی رومی»، (۱۸۸۴) اثر فرانسیس م. کرافورد، «یهودی شامانت»[lxxxvii]، (۱۸۹۹) اثر جورج گاسیپ، «بانوی سفید خامیناواتکا»[lxxxviii]، (۱۸۹۸) اثر ریچارد هنری سوج، «مک‌تیگ»[lxxxix]، (۱۸۹۹) اثر فرانک نوریس و «ستون سزار»[xc] (۱۸۹۰) اثر ایگناتیوس دونلی نیز تکرار شدند. در این آثار، هر مشکل اجتماعی یا روان‌شناختی غیریهودیان به مثابه توطئه‌ای یهودی تعبیر می‌شد؛ بازتولیدی مدرن از تصویر قرون وسطایی یهودی به‌عنوان شیطان. چنین پیش‌زمینه‌ای در هر دو سوی اقیانوس اطلس، زمینه‌ساز یکی از سهمگین‌ترین فاجعه‌های تاریخ یهود شد: هولوکاست در جنگ جهانی دوم.

در قرن بیستم، نیروهای فوق‌محافظه‌کار در اروپا به قدرت رسیدند و بر نگرش ادبی نسبت به یهودیان اثرات ویرانگری بر جای گذاشتند. نظریه‌ی «توطئه‌ی جهانی یهود» که شکل مدرن آن «پروتکل‌های بزرگان صهیون» بود (متنی که در دهه‌ی ۱۸۹۰ از رساله‌ای فرانسوی ضد ناپلئون سوم سرقت و سپس در حدود ۱۹۰۵ به‌دست سرگئی نیلوس به روسی ترجمه شد) بر ادبیات ضدیهودی قرن بیستم در روسیه و سایر کشورها سایه انداخت. در آمریکا، این افسانه با تلاش‌های هنری فورد و روزنامه‌ی دیربورن ایندیپندنت[xci] که تا سال ۱۹۲۷ به صورت پاورقی منتشر می‌شد، شهرت و نفوذ گسترده یافت.

در همان حال، جنبش‌های رادیکال انقلابی نیز در تصویر یهودیان کلیشه‌ای مناسب برای بیان خصومت خود با نظم کهن یافتند. در جهانی متحول، یهودیان بار دیگر به‌عنوان قربانی سنتی برای هر شرّ ممکن، از سرمایه‌داری تا کمونیسم، معرفی شدند.

اما کانون اصلی یهودستیزی در سال‌های میان دو جنگ جهانی، آلمان نازی بود؛ جایی که این ایدئولوژی نه تنها در ادبیات زیبا، بلکه در روزنامه‌نگاری، پژوهش‌های دانشگاهی و اسناد رسمی حکومتی بازتولید و گسترش یافت. خودزندگی‌نامه‌ی آدولف هیتلر، «نبرد من»(۱۹۲۵-۱۹۲۷) چکیده‌ای از انبوه نفرت‌های دیرینه بود. ترجمه‌ی آلمانی پروتکل‌های بزرگان صهیون در سال ۱۹۲۰ منتشر شد و به‌زودی مبنای بسیاری از تبلیغات یهودستیزانه‌ی نازی‌ها قرار گرفت. مضامینی که نازی‌ها پروراندند به‌سرعت در اروپای محافظه‌کار انتشار یافت و حتی بر مورخانی چون نیکولای یورگا در رومانی و شماری از دانشگاهیان دیگر تأثیر گذاشت.

در رومانی، مضامین ضدیهودی و ضدکمونیستی در آثار نویسندگانی چون نائه یونسکو، نیکولای داویدسکو، اوکتاویان گوگا، چزار پترسکو، ایونل تئودورئانو و پانایت ایستراتی به چشم می‌خورد. در فرانسه نیز نفوذ نازی‌ها در ادبیات با رمان‌هایی چون «سفر به انتهای شب»[xcii] (۱۹۳۲) و «مدرسه‌ی اجساد»[xciii]، (۱۹۳۸) اثر لویی-فردینان سلین و «ژیل»[xciv]، (۱۹۳۹) اثر پیر دریولا روشل آشکار شد؛ آثاری که مضامین آشکارا نژادپرستانه را بازتاب می‌دادند.

شکست آلمان نازی و انزجار گسترده‌ی جهانی در غرب پس از آشکار شدن ابعاد فاجعه‌ی قتل‌عام شش میلیون یهودی در خلال جنگ جهانی دوم، یهودستیزی را به‌مثابه‌ی یک مضمون مشروع در عرصه‌ی ادبی بی‌اعتبار ساخت. با این همه رویکردی نو در نقد ادبی که در دهه‌های اخیر با عنوان «ساختارشکنی»[xcv] مطرح شده و تا حدی از اصطلاحات و روش‌شناسی عرفان یهودی (کابالا) الهام گرفته است، توانست وجوه تازه‌ای از یهودستیزی پنهان در ادبیات فرانسه‌ی پس از جنگ را آشکار سازد؛ وجوهی که در آثار نویسندگانی چون موریس بلانشو، لئون بلوا، ژان ژیرودو و آندره ژید نهفته بود.

در دوران حاکمیت اتحاد جماهیر شوروی، یهودستیزی به‌طور رسمی محکوم و در نخستین سال‌های پس از انقلاب، به‌سختی تحت پیگرد قرار گرفت. با این حال، خصومت با یهودیان، یهودیت و نیز صهیونیسم، به‌تدریج به بخشی برجسته از ادبیات رسمی شوروی بدل شد. می‌توان حتی استدلال کرد که در جهان پس از نازیسم، کانون اصلی یهودستیزی پنهان، نه در اروپا بلکه در اتحاد شوروی قرار داشت. برای نمونه، رمان عشق و نفرت[xcvi] (۱۹۷۰) اثر ایوان شِوتسوف که سرشار از مضامین ضدیهودی و ضدصهیونیستی است تحسین محافل آکادمیک شوروی را برانگیخت. همچنین رمان از راه پشتی[xcvii] نوشته‌ی ایگور بِلیاِف، منتشرشده در مجله‌ی (Znamya)، جلوه‌ای آشکار از ادبیات ضدصهیونیسم بود. در مقابلِ این خط رسمی، مهم‌ترین اعتراض را باید در شعر مشهور بابی یار ۱۹۶۱؛ نسخه‌ی سانسورشده در ۱۹۶۶ اثر یوگنی یفتوشنکو و بازآفرینی رمان‌گونه‌ی آن توسط آناتولی کوزنتسوف (۱۹۶۶) جست‌وجو کرد. با این همه موضع ادبی و سیاسی حاکم همچنان خصمانه باقی ماند؛ چنان‌که تحلیل‌های ی. تسیگِلمان در مقاله‌ی «یهودستیزی در نشریات شوروی (ادبیات زیبا و داستان‌های ویژه)» در یهودستیزی در اتحاد جماهیر شوروی: ریشه‌ها و پیامدهای آن (۱۹۸۴) و نیز پژوهش‌های یاکوب بلوم درباره‌ی ادبیات روسی شوروی و ورا ریچ در باب متون بلاروسی هر دو در کتاب تصویر یهودی در ادبیات شوروی: دوره‌ی پس از استالین (۱۹۸۴) به‌روشنی نشان می‌دهند.

یهود ستیزی در ادبیات عربی و اسلامی

یهودستیزی یا به تعبیر خوشایندتر «یهودی‌هراسی» زیرا همان‌گونه که اعراب به‌درستی یادآور می‌شوند آنان نیز از اقوام سامی‌اند در ادبیات عربی و اسلامی عمدتاً بر دو بنیان استوار است: نخست، رقابت کلامی و الهیاتی با یهودیت در آثار متفکران مسلمان؛ و دوم، جست‌وجوی هویتی نوین از سوی اعراب غیریهودی که در گرداب دگرگونی‌های سیاسی و فرهنگی پس از جنگ جهانی اول سرگشته مانده بودند. عامل نخست از اشارات جدلی پیامبر اسلام در قرآن سرچشمه می‌گیرد، حال آنکه عامل دوم مستقیماً از میراث فکری مسیحی، نازی و شوروی وارد ادبیات عربی شد. در هر دو حوزه، خصومت با یهودیان و یهودیت هرچند در ظاهر تحمل می‌شد در کنار دشمنی با اسرائیل و صهیونیسم، بازتاب‌دهنده‌ی همان ناهماهنگی تاریخی است که از قرون وسطا گریبان‌گیر جوامع عرب بوده است. بدین‌سان، کلیشه‌های مذهبی مسیحی و مسلمان در شاکله‌ی یهودستیزی مدرن عربی درهم تنیده شدند.

مضامینی که در قرآن طرح شده بود، همچون مخالفت یهودیان با پیامبران خویش و به تبع آن با محمد به عنوان «خاتم‌الانبیاء»، تحریف متون مقدس و دشمنی عمیق با مسلمانان، با اندکی تغییر در سراسر ادبیات اسلامی تکرار و بازتولید شد. در قرن نوزدهم، مضامین تازه‌ای از مسیحیت، از جمله افسانه‌ی سلطه‌ی جهانی یهودیان و تهمت خون، به این ادبیات افزوده شد. ترجمه‌ی تاجر ونیزی شکسپیر به عربی در اواخر همان قرن و بازنمایی شخصیت شایلاک، جایگاه خاصی در گفتمان ضدیهودی یافت. در قرن بیستم نیز نمایشنامه‌ی مصری خدای اسرائیل[xcviii] اثر علی احمد باکثیر (قاهره، حدود ۱۹۶۳) یهودیان را به صورت دیوها و شیاطینی مجسم ساخت که حاصل پیوندهای نامقدس میان شیاطین و زنان‌اند. این میراث سنتی در جدل‌های رسمی دولت‌ها، روزنامه‌نگاران، متکلمان و نویسندگان عرب انعکاس یافت و با پیامدهای ژرف منازعه‌ی عرب و اسرائیل در سده‌ی بیستم درآمیخت. از قضا، رساله‌ی جعلی و شناخته‌شده‌ی پروتکل‌های بزرگان صهیون نیز در میان رهبران عرب رواجی گسترده یافت؛ آنان آن را به مقامات خارجی هدیه می‌دادند و مطالعه‌ی آن را برای سیاستمداران و نظامیان الزامی می‌شمردند.

ختم کلام

نادیده گرفتن پیامدهای ویرانگر یهودستیزی سبب شده است که این پدیده پس از جنگ جهانی دوم همچنان به عنوان مضمونی رایج در ادبیات و دیگر هنرها باقی بماند. اعتراف شورای دوم واتیکان در سال ۱۹۶۵ مبنی بر بی‌اساس بودن اتهام «خداکشی» علیه یهودیان، نتوانست به توقف این تهمت تاریخی بینجامد. افزون بر آن، قطعنامه‌ی ۱۹۷۵ سازمان ملل که صهیونیسم را شکلی از نژادپرستی معرفی کرد، این دستاورد را تحت‌الشعاع قرار داد. در نتیجه، صهیونیسم به مثابه‌ی مترادف نژادپرستی به کلیدواژه‌ای تحقیرآمیز برای جهان سوم بدل شد و در تبلیغات شوروی، هم‌ارز نازیسم قلمداد گردید. این انگاره، هم‌زمان با خصومت با یهودیت، به ادبیات رسمی راه یافت و مشروعیت ادبی پیدا کرد.

از سوی دیگر، نئونازی‌ها با پشتیبانی برخی محافل دانشگاهی کوشیدند وقوع هولوکاست و نابودی یهودیان اروپا در جنگ جهانی دوم را انکار کنند. ادبیات اروپای شرقی معاصر نیز به عمد از ذکر این واقعیت که یهودیان از مهم‌ترین قربانیان جنگ بوده‌اند، خودداری کرده است؛ رویکردی که در پیوند با سیاست اتحاد شوروی در حذف یهودیان از تاریخ قابل درک است. در عین حال، در بسیاری از کشورهای غربی، حمله به یهودیان، یهودیت، صهیونیسم و اسرائیل چه از سوی یهودیان و چه غیریهودیان و یهودستیزان به امری مقبول در گفتمان عمومی بدل شده است؛ حال آنکه مشابه چنین حمله‌ای به دیگر گروه‌های قومی یا مذهبی بی‌درنگ از سوی نخبگان سیاسی و شهروندان آگاه محکوم می‌شود. این امر نشان می‌دهد که یهودستیزی، صرف‌نظر از نام‌ها و نقاب‌هایی که بر خود می‌زند، همچنان بخشی پذیرفته‌شده از بیان ادبی جهان است؛ همان‌گونه که در طول دوهزار و پانصد سال گذشته چنین بوده است.

————-
[i ] - Anti-Semitism
[ii] - Der Sieg des Judenthums über das Germanenthum
[iii] - Teutonism
[iv] - Aryanism
[v] - philo-Semitism
[vi] - Aigyptiaka
[vii] - Manetho
[viii] - Historiae
[ix] - Contra Apionem
[x] - Greek and Latin Authors on Jews and Judaism
[xi] - Eusebius
[xii] - deicides
[xiii] - Minnesingers
[xiv] -Disputa entre un cristiano y un judio
[xv] - ritual murder
[xvi] - Endiger Judenspiel
[xvii] - Prioress’s Tale
[xviii] - Mystery Plays
[xix] Oberammergauer Passionsspiel-
[xx] - Alsfelder Passionsspiel
[xxi] - Mystère de la Passion
[xxii] -Il miracolo di Bolsena
[xxiii] - Bernard de Clairvaux
[xxiv] marranos-
[xxv] - Cancionero
[xxvi] - Juan Alfonso de Baena
[xxvii] - Francisco Gómez de Quevedo y Villegas
[xxviii] - La hora de todos
[xxix] - limpieza de sangre
[xxx] - Lope de Vega
[xxxi] - Tirso de Molina
[xxxii] - El burlador de Sevilla
[xxxiii] - La prudencia en la mujer
[xxxiv] - conversos
[xxxv] - Dass Jesus Christus ein geborener Jude sei
[xxxvi] - Von den Juden und ihren Lügen
[xxxvii] - The Curse of the Twelve Tribes
[xxxviii] - Jew of Malta
[xxxix] - George Lansdowne
[xl] - The Adventures of Roderick Random
[xli] - A Christmas Carol
[xlii] - Trilby
[xliii] - Hilaire Belloc
[xliv] - Major Barbara
[xlv] - Saint Joan
[xlvi] - The Doctor’s Dilemma
[xlvii] - Marquis d’Argens
[xlviii] - Lettres juives
[xlix] - Lettres cabalistiques
[l] - Manette Salomon
[li] - Les Rois en exil
[lii] - Cosmopolis
[liii] - Torquemada
[liv] - La France juive
[lv] - L’essence du soleil
[lvi] - Le pays des parlementeurs
[lvii] - Le retour de Jérusalem
[lviii] - Soll und Haben
[lix] - Uli der Knecht
[lx] - Ein Kampf um Rom
[lxi] - Der Büttnerbauer
[lxii] - Über die bürgerliche Verbesserung der Juden
[lxiii] - Ziemia obiecana
[lxiv] - Lipitorile satului
[lxv] - Herșcu boccegiul
[lxvi] -Surugiul
[lxvii] - Ion Papușarul
[lxviii] - Kum propast
[lxix] - Taras Bulba
[lxx] - Tma egispetskaia
[lxxi] - Legend of Thomas Didymus, The Jewish Sceptic
[lxxii] - A Son of Issachar: A Romance from the Days of Messias
[lxxiii] - Mary Magdalen: A Chronicle
[lxxiv] - Asa of Bethlehem and His Household
[lxxv] - The Quiet King: A Story of Christ
[lxxvi] - Ben, The Luggage Boy
[lxxvii] - Paul, the Peddler
[lxxviii] - Telemachus Timayenis
[lxxix] - Judas Iscariot
[lxxx] - The Original Mr. Jacobs
[lxxxi] - The Bravo
[lxxxii] - The World’s Own
[lxxxiii] - Mother Goose
[lxxxiv] - The Professor’s House
[lxxxv] - Burbank with a Baedeker: Bleistein with a Cigar
[lxxxvi] - My First Two Thousand Years
[lxxxvii] - The Jew of Chamant
[lxxxviii] - The White Lady of Khaminavatka
[lxxxix] - McTeague
[xc] - Caesar’s Column
[xci] - The Dearborn Independent
[xcii] - Voyage au bout de la nuit
[xciii] - École des cadavres
[xciv] - Gilles
[xcv] - Deconstructionism
[xcvi] - Liubov’ i nenavist
[xcvii] - Schernogo khoda
[xcviii] - Ilah Isra’il


نظر خوانندگان:


■ با سپاس فراوان از نوشته پرکار و پر زحمت شما، بویژه رجوعات و اشارات تاریخی و مستند بسیار سودمندند.
امید داشتم در بخش آخر (ختم کلام) مشروح تر و مبسوط‌تر به این موضوع در شرایط حال می‌پرداختید. اشاره می‌کنم که یهودی ستیزی و تحولات آن در جهان امروز بیشتر از همیشه از موضوعات مورد بحث و چالش بین افراد و محافل یهودیست. جمعیت کثیری از یهودیان ایرانی بعد از انقلاب به آمریکای شمالی مهاجرت کرده‌اند اما کمتر در جامعه یهودیان آمریکایی ادغام شده‌اند. امروز و در نتیجه دگرگونی‌های پر شتاب جهانی تمایز چشمگیری در نگرش آنها و اکثریت یهودیان آمریکای شمالی بوجود آمده. همینطور مابین اشکنازی‌های مهاجر از اروپای غربی به اسرائیل از یکطرف و مهاجرین روسیه و اقمار شوروی سابق به اسرائیل از طرف دیگر.
موفق باشید، پیروز


■ آقای عباسی عزیز. مقاله جالبی بود، سیری در ادبیات جهان در رابطه با یهودستیزی. در پایان به نکته بسیار مهمی اشاره کرده‌اید: “در بسیاری از کشورهای غربی، حمله به یهودیان، یهودیت، صهیونیسم و اسرائیل چه از سوی یهودیان و چه غیریهودیان و یهودستیزان به امری مقبول در گفتمان عمومی بدل شده است”.
در واقع، آفت بزرگ تفکر این است که موضوعی را “مقبول” و نرمال در نظر بگیریم و از بررسی صحت و سقم آن خود را بی‌نیاز بدانیم.
ارادتمند. رضا قنبری. آلمان


 





نظر شما درباره این مقاله:








 

ايران امروز (نشريه خبری سياسی الکترونیک)
«ايران امروز» از انتشار مقالاتی كه به ديگر سايت‌ها و نشريات نيز ارسال می‌شوند معذور است.
استفاده از مطالب «ايران امروز» تنها با ذكر منبع و نام نويسنده يا مترجم مجاز است.
Iran Emrooz©1998-2025 | editor@iran-emrooz.net