سه شنبه ۲۸ فروردين ۱۴۰۳ - Tuesday 16 April 2024
ايران امروز
iran-emrooz.net | Sat, 13.05.2017, 14:31

درباره رفتارهای انتخاباتی

چون گِردَکان بر گُنبد...


مزدک بامدادان

حجت‌الاسلام صدیقی در سخنرانی نماز جمعه ۲۷ فروردین ۱۳۸۹ گناه زمین‌لرزه و دیگر رخدادهای طبیعی را به گردن پوشش بانوان ایرانی انداخت و گفت: «بانوانی که ظاهر مناسبی ندارند باعث گسترش زنا در جامعه می‌شوند که این باعث افزایش زلزله است» پاسخ شایسته به این سخنان پوچ و بی‌پایه، پویشی بنام «کارزار مَمه‌لرزه»(۱) بود، که یکبار دیگر ژرفای بی‌خردی فرمانروایان بر کشورمان و خواری و زبونی ما ایرانیان را به رخ همه جهانیان کشید.

در سال ۱۳۸۴ که بناگاه و بدور از برآوردهای اپوزیسیون دلبسته، محمود احمدی‌نژاد سر از صندوق رأی بدرآورد، رأی دهندگان گناه این شکست سهمگین را به گردن رأی ندهندگان، یا آنگونه که خود می‌گفتند «تحریمیان» انداختند. از آن روز تا کنون برخورد دلبستگان در برابر فراخوان به دوری‌جستن از صندوق رأی، کمابیش یکسان بوده و آنان بمانند حجت‌الاسلام صدیقی پیشاپیش گناه شکست آینده‌ خود را به گردن رأی‌ندهندگان انداخته‌اند و همچنان می‌اندازند. در تازه‌ترین سخن از این گونه می‌خوانیم:

    «اگر دور بعدی رقابت بین روحانی حقوقدان و رئيسی میرغضب باشد، و رئیسی از کارزار انتخاباتی موفق بیرون بیاید، علت پیروزی رئیسی، و شکست روحانی، همین نیروی تحریم‌کننده خواهد بود؛ در معنا مسؤليت آن شکست پُرمصیبت ملی، برعهده‌ی این تحریم‌کننده‌هاست؛ برای اینکه تحریم انتخاباتی در شرائط کنونی، یعنی به نفع رئيسی رأی دادن؛ قهرکردن باصندوق رأی، یعنی نشاندن آن میرغضب کشتار سال ۱۳۶۷ شمسی برمسند ریاست جمهوری اسلامی، یعنی رأی دادن به ادغام شغل میرغضبی با وظائف مقام ریاست جمهوری در ایران!»(۲)

بدیگر سخن در اینجا دیگر گفتگو بر سر این نیست که اگر کسی رأی ندهد، از ابزارهای دموکراسی (در پندار دلبستگان) بهره نجسته است. سخن از «همکاری» ما رأی‌ندهندگان با دژخیمان و تبه‌کاران است و دلبستگان با اهریمن‌سازی از کسانی که رأی نمی‌دهند، آنان را «بزهکار» می‌خوانند هم‌نوا با ولی فقیه(۳) ما را تکفیر می‌کنند و سزاوار آتش دوزخ می‌دانند. گزاره‌هایی چون «اگر سینه‌ات را برهنه کنی، زمین خواهد لرزید» و «اگر رأی ندهی، کشور ویران خواهد شد» از ارزشی یکسان برخوردارند. دور از پندار نیست که دلبستگان چهار سال دیگر بنویسند و بگویند «اگر رأی ندهید، مصباح یزدی شما را خواهد خورد!». اینان برای درستی سخن خود «روند انتخابات گذشته و آمارهای آن» را گواه می‌آورند، بی آنکه بتوان درستی یا نادرستی سخنشان را با افزاری امروزین و خردمندانه سنجید. برای آنکه دانسته شود سخن دلبستگان تا چه اندازه بی‌خردانه و پوچ و پَرت است، نمونه‌ای می‌آورم:

کسانی که در کشورهایی با فرهنگ اروپائی-امریکائی زندگی می‌کنند، می‌دانند تا همین چند سال پیش پدران و مادران در پاسخ به پرسش فرزندان خردسالشان که «بچه‌ها از کجا می‌آیند؟» می‌گفتند آنها را یک لک‌لک با خود می‌آورد. رابرت ماتیو (۴) توانست در یک بررسی آماری نشان دهد که افزایش و کاهش شمار کودکان زاده شده در هفده کشور اروپائی با افزایش و کاهش شمار لک‌لکها همپوشانی یک‌به‌یک دارد و با کاهش شمار لک‌لکها، شمار نوزادان نیز کاهش می‌یابد. اگر ما نیز مانند دلبستگان صندوق رأی بیاندیشیم، باید بپذیریم که «کودکان را لک‌لکها با خود می‌آورند»، زیرا آمار چیزی جز این نشان نمی‌دهد. ولی اگر مکانیسمهای بارداری زنان، بالش و پرورش کودکان در زهدان آنها و همچنین نقش مردان را بشناسیم، دیگر برای پدر یا مادر شدن نیازی به پرواز لک‌لکها نخواهیم داشت و خود دست‌بکار خواهیم شد. این سخن، در باره همه پدیده‌ها و در این روزها بویژه درباره انتخابات نیز درست است.

در نوشته پیشین خویش آوردم که دلبستگان دست بدامان نیرنگهای آخرالزّمانی می‌شوند، تا با هراس‌افکنی از فرجامی که سرسوزنی در باره راست‌ودروغ آنها پژوهش نمی‌توان کرد، همگان را وادارند تا به ندای ولی فقیه لبیک جانانه بگویند. پس بر گردن ما - و این ما هر کسی است که سرنوشت خویش را به سخنان پرشور و پیشگوئی‌های  جادوگرانه نمی‌سپارد و خِرَد و اندیشه را رهنمای خود می‌سازد -، آری بگردن ما است که پیگیر و خستگی‌ناپذیر، خرَدستیزان و دلبستگان را فرابخوانیم، سخن خود را آشکار و بر پایه داده‌های آزمون‌پذیر بر زبان برانند و در برابر آنچه که می‌گویند و می‌نویسند، پاسخگو و پاسخوَر باشند.

برای اینکه بدانیم رأی ما چه جایگاهی در انتخابات دارد، باید نخست نهاد انتخابات، سازماندهی آن، قانونها و چگونگی برگزاری‌اش را بشناسیم. کارکرد این دستگاه در آلمان چنین است:

    بند ۳۸ قانون اساسی آلمان می‌گوید انتخابات باید «همگانی»، «بی‌میانجی»، «آزاد»، «برابر» و «پنهانی» باشد. همگانی، به چَم این است که «تک‌تک شهروندان [جدا از دین، نژاد، جنسیت، گرایش سیاسی و ...] می‌توانند برگزینند و برگزیده‌ شوند». نهاد برگزارکننده انتخابات «ستاد برگزاری انتخابات»(۵) است، نهادی که اگرچه سرپرست آن از سوی وزیر کشور برگزیده می‌شود، ولی زیر فرمان هیچ وزارتخانه، مقام یا نهادی نیست. در این انتخابات حزبها می‌توانند فهرستی از نامزدهای خود را به رأی مردم بگذارند، گذشته از آن هر کسی می‌تواند با گردآوری امضاء خود را به گزینش شهروندان بگذارد، بی آنکه وابسته به یک حزب باشد. جایگاههای رأی‌گیری را شهرداری هر شهری سازماندهی می‌کند. شهروندان می‌توانند برای کار داوطلبانه در این جایگاهها نام‌نویسی کنند و با نام «رأی‌یار»(۶) نگاهبان روند رأی‌گیری باشند و در پایان روز، رأیها را در ستاد ویژه‌ای با همین نام بشمارند. شمارش رأیها نیز بدینگونه است که رأی‌یار یکم رأیها را میشمارد و سپس صندوق رأی را به رأی‌یار دوم می‌سپارد، بی‌آنکه آن دو یکدیگر را بشناسند. بدینگونه رأی شهروندان بدست خودشان، و نه بدست کارمندانی که از دولت یا حکومت مزد می‌گیرند، شمرده می‌شود.

همه حزبهایی که شمار رأی‌هایشان بیش از ۵ درسد باشد، به پارلمان راه می‌یابند. حزبی که بیشترین رأیها را بدست آورده باشد، با فرمان رئیس‌جمهور دولت را می‌سازد و اگر شمار رأیهای این حزب کمتر از ۵۰ درسد باشد، از میان حزبهای دیگر یکی را برای همکاری برمی‌گزیند، تا برای برنامه‌ریزی و قانونگذاری از اکثریت بیش از ۵۰ درسد برخوردار شود. پیش از انتخابات مردم برنامه حزبها را می‌خوانند، یا در گردهم‌آیی‌های انتخاباتی حزبها آن برنامه‌ها را می‌شنوند و با آنها آشنا می‌شوند. نامزدها در کنار سخنرانی درباره برنامه خود، برنامه دیگر حزبها را زیر ریزبین می‌گذارند و با بهره‌گیری از آمار و داده‌های آزمون‌پذیر، بی‌آنکه مردم را از دیو و دَد بترسانند یا برای آنان افسانه‌های بی‌سروته بگویند، تلاش می‌کنند به شهروندان بباورانند که برگزیده شدن حزب آنان بسود آلمان و آلمانیها است. سازمانهای نظرسنجی پیش از انتخابات با تلفن زدن به شهروندان می‌توانند آماری بدست آورند و برپایه آنها فرجام انتخابات را پیش‌بینی کنند. اینان ولی پرسش خود را اینگونه آغاز می‌کنند که «اگر یکشنبه آینده انتخابات باشد...» و پیش‌بینی خود را نیز چنین بازگو می‌کنند « اگر یکشنبه آینده انتخابات باشد...»

بیشتر آلمانی‌ها در سرتاسر زندگی خود هوادار یک تیم فوتبال می‌مانند، ولی می‌توانند در سه انتخابات پی‌در‌پی به سه حزب گوناگون رأی دهند، چرا که رأی دادن بیشر آنان نه از سر هواداری که درپی سبک‌سنگین کردن برنامه حزبها است. از آنجا که هر حزبی بخشی از شهروندان را نمایندگی می‌کند و پروای سودوزیان آن بخش را دارد، برنامه‌های هر حزب نیز کمابیش سویۀ یکسانی دارد. برای نمونه حزب لیبرالهای آزاد(۷) چندین دهه نام «حزب پردرآمدها» را یدک می‌کشید(۸) و بخش بسیار بزرگی از پزشکان و وکیلان و کارمندان بلندپایه دولت به آن رأی می‌دادند.

به انتخابات ایران و دلبستگان جمهوری اسلامی بازگردیم. من از همه شیفتگان صندوق رأی می‌خواهم یکبار هم که شده، دست به واکاوی سیستم انتخابات در ایران بزنند و به شهروندان بگویند رأی آنها از آن دمی که به صندوق افکنده می‌شود، به چه سرنوشتی دچار می‌شود، چه کسی آن را می‌شمارد و کسی که برگزیده می‌شود، توان انجام کدام کارها را در کدام زمینه‌ها با کدام ابزار قانونی دارد. برای نمونه اگر راست باشد که در ایران نیز وزارت کشور نهاد برگزارکننده انتخابات است، باید بپذیریم که در سال ۱۳۸۴ دولت خاتمی با تقلب و دستکاری در رأی مردم احمدی‌نژاد را برکشیده است و به وارونه آن، دولت احمدی‌نژاد در سال ۱۳۹۲ با پاکدستی و درستکاری نگاهبان رأی مردم به روحانی بوده است.

دلبستگان را ولی با این پرسشگریهای خردورزانه کاری نیست و برخی از آنان چنان در کار ستایش روحانی و وزیران آدمکُش اویند که جایگاه خود را به «مداحی» فروکاسته‌اند. از آن گذشته در سرتاسر سخنان انبوه اینان حتا جرقه‌ای از خرد و اندیشگری نمی‌توان یافت و هرچه که هست، شعار است و هراس‌افکنی. برای نمونه اگر حتا نمایندگان حزب راستگرا و پوپولیست «آلترناتیو برای آلمان»(۹) در سخنرانیهایشان با آمار و شمار و داده‌های سخت سخن می‌گویند، دلبستگان دل به واژه‌پردازیهای کودکانه‌ای چون «مثلث جیم»، «مثلث هخل»، «سردار گازانبری»، «آیت‌الله قتل‌عام» و مانندهای آن خوش می‌دارند و افسوسا و اندوها که حتا چهره فرهیخته‌ای چون عباس میلانی نیز نمی‌تواند شادی خود را از این وا‌ژه‌گزینی‌ها پنهان دارد. برخی پای را از این نیز فراتر می‌نهند و می‌نویسند: «صمیمانه معتقدم که در درونِ نظام فقاهتی که هیچ، در میان اعضاء اپوزیسیونِ «نظام» هم، محال اگر نباشد مشکل بتوان کسی را هم‌سنگ و هم‌وزن او [روحانی] پیدا کرد».(۱۰) آیا با چنین نگاهی نباید بر دستان آیت‌الله جنتی و دیگر خُشک‌مغزان شورای نگهبان بوسه بزنیم که بهترین نامزد را برای ما برگزیده‌اند تا به او رأی بدهیم؟

اگر حزبهای اپوزیسیون در آلمان انگشت بر کوچکترین کاستیهای دولت می‌نهند و به شهروندان می‌گویند که آلمان سزاوار چنین کاستیهایی نیست، اپوزیسیون ایرانی دست به سپیدنمایی می‌زند و می‌نویسد: «این تصویر که گویی ایران پر از کارتن‌خواب و گورخواب و کولبر است، گونه‌ای خودفریبی است [...] برای صنعتی که رمق آن تا آخر کشیده شده و ۵۰ درسد نیروی انسانی آن مازاد است، آیا می‌توان چنین حداقل دستمزدی [۲۵۰۰۰۰۰ تومان] را شدنی دانست؟ و ...».(۱۱) به دیگر سخن «اپوزیسیون» (برگرفته از لاتین: اوپوزیسیو -> رویارویی) که کاری جز خرده‌گیری بر فرمانروایان و رویارویی با قدرت و نشان‌دادن راهکار ندارد، در ایران نفرین‌شده ما خود را به ستایشگر قدرت و بلندگوی آن فرومی‌کاهد.

برای دلبستگان از بیست سال پیش تاکنون کشور هر دوسال یکبار (آنهم تنها یکی دو ماه مانده به انتخابات) در «بحرانی‌ترین شرایط» تاریخ هفت‌هزارساله خویش به سر می‌برد و هر انتخاباتی «سرنوشت‌سازترین» انتخابات تاریخ هفت‌هزارساله ایران نامیده می‌شود، ولی اگر پرسیده شود چه کسی سرزمین ما را به این «بحرانی‌ترین شرایط» کشانده است، پاسخ یا خاموشی است، و یا پرسش خسته‌کننده و پَرت و بیجای «پس می‌گویی هیچ فرقی میان رئیسی و روحانی نیست؟».
شهروند مدرن می‌تواند و شایسته است که در راستای آسایش و آرامش جامعه حتا شکنجه‌گران خود را ببخشد و بر گذشته آنان چشم بربندد. ولی اگر کسی آدمکشی را در میانه میدان نهد، تا همگان بر او سنگ بیافکنند و آدمکش دیگری را در جایگاه وزیر اطلاعات برتابد و آدمکشان دیگری را به نمایندگی خود در مجلس خبرگان برگزیند، کارش چیزی جز مردم‌فریبی و سخنش چیزی جز دروغ نیست، بویژه هنگامی که در برابر پرسش درباره این رویکرد دوگانه، خود را به نشنیدن بزند و خاموشی برگزیند. در برابر این رفتار کوکورانه و سرشار از ستایش و کرنش دلبستگان، بخوانید سخنان فاطمه صادقی در ستاد انتخاباتی روحانی را که اگرچه می‌گوید باید رأی داد، ولی نگاهی بسیار خردگرایانه‌تر از اپوزیسیون دلبسته دارد، آنجا که می‌گوید: «به نظر من امروز اصلاح‌طلبی یا به یک رویۀ فرصت‌طلبانه تبدیل شده یا در شکل اصیلش یعنی به عنوان رویۀ سیاسی‌ که از دل دوم خرداد بیرون آمد، عمدتاً در حال نرمال جلوه‌دادن وضعیت خفت‌بار فعلی و همدستی با آن است [...] این رویکرد و این استدلال خفت‌بار است و به شدت ناامید کننده. زیرا ما را تنها به مرگی، گیرم با شکنجۀ کمتر در مقابل مرگی با شکنجۀ بیشتر محکوم می‌داند.»(۱۲)

رأی‌دادن نیز به مانند رأی‌ندادن گونه‌ای از کُنشگری سیاسی-اجتماعی است، تا جایی که با خردورزی و اندیشمندی همراه باشد و آنگونه که در نوشته پیشینم(۱۳) نشان دادم، رفتاری آئینی و دین‌باورانه نباشد. از همین رو است که برای چندمین بار همه دلبستگان صندوق رأی را فرامی‌خوانم با بهره‌گیری از داده‌های آزمون‌پذیر و با نگاه به ساختار سیستم انتخابات در ایران به کسانی چون من نشان دهند که رأی ما براستی سرنوشت‌ساز است و بیت رهبری و مافیای سپاه براستی آینده کشور را به انگشتان جوهرین ما سپُرده‌اند. تنها در چنین چارچوبی است که می‌توان گفت رأی‌دادن حتا در این رژیم که آپارتهاید انتخاباتی بخشی از قانون اساسی آن است و حتا با بودن نهادی چون شورای نگهبان، که فلسفه بودنش خوار و زبون کردن ما است، می‌توان سرسوزنی از رنج این مردم بخت‌برگشته کاست و کورسویی از امید را در دوردستها به آنان نشان داد. دلبستگان اگر براستی پروای سربلندی ایران را دارند، می‌بایست که دست به کار آگاهیبخش بزنند و از همین امروز مسئولیت فرجام رأی‌دادن را بپذیرند و گناه شکستشان را به گردن این و آن نیافکنند. 

در سه نوشته‌ پیشین نشان دادم که چگونه بخش بزرگی از آنچه که خود را اپوزیسیون می‌نامد با پای‌فشاری مؤمنانه بر یک راهکار نادرست و با طواف عاشقانه به گرد کعبه رأی، گا‌م‌به‌گام از خواسته‌های نخستین‌اش بازپس نشسته و کارش از «مشارکت در انتخابات با هدف رسیدن به جامعه مدنی» به ستایش از رژیم جمهوری اسلامی و سپیدنمائی کارنامه این رژیم کشیده است. در روزهای گذشته حتا حماس، سرسخت‌ترین دشمن دولت یهود و پیگیرترین گروه هوادار نبرد با اسرائیل نیز با درس گرفتن از گذشته در برنامه خود بازنگری کرد. در برابر آن حتا هنگامی که خامنه‌ای آشکار و بی پرده‌پوشی می‌گوید دولتها هیچ‌کاره‌اند و تنها خواست او شتافتن مردم به جایگاههای رأی است، تا نشان دهند که پشتیبان نظام اسلامی هستند(۱۴)، دلبستگان همچنان بر طبل پیشین می‌کوبند و حتا به اندازه سران حماس نیز خردگرا نیستند که دست به بازنگری در راهکار خود بزنند.

چه کسی سروده بود؛

تربیت نااهل را،
چون گردکان بر گُنبد است!


خداوند دروغ، دشمن و خشکسالی را از ایران‌زمین بدور دارد
مزدک بامدادان
mbamdadan.blogspot.com
.(JavaScript must be enabled to view this email address)

—————————————————-
[1] Boobquake
[2] http://www.iran-emrooz.net/index.php/politic/more/69137/
[3] شرکت درانتخابات نظام جمهورى اسلامى براى افراد واجد شرایط، یک وظیفه شرعى، اسلامى و الهى است
http://farsi.khamenei.ir/treatise-content?id=323#4609
[4] http://robertmatthews.org/wp-content/uploads/2016/03/RM-storks-paper.pdf
[5] Bundeswahlleiter
[6] Wahlhelfer
[7] FDP, Freie Demokratische Partei
[8] Partei der Besserverdienenden
[9] Alternative für Deutschland
[10] http://www.iran-emrooz.net/index.php/politic/more/68981/
[11] http://www.iran-emrooz.net/index.php/politic/more/68432/
[12] https://meidaan.com/archive/37163
[13] http://www.iran-emrooz.net/index.php/politic/more/69066/
[14] https://www.youtube.com/watch?v=4HrmBwNqhZQ

نظر خوانندگان:

■ فرق من و شما در این است که شما می‌خواهید ایران اول آلمان بشود و بعد شما زحمت رای دادن را به‌خودتان بدهید. ولی من و ما می‌خواهیم همین لجن‌زار را با زحمت و مرارت بسیار از جمله فحش شنیدن از آدم‌هایی نظیر شما و شرکت در همین رای‌گیریها به آلمان دیگری تبدیل کنیم. کنار گود نشستن همیشه راحت‌ترین کار است. کاش این توفیق را داشتید که با تواضع در مقابل آقای ارسی زانو بزنید و سیاست یاد بگیرید. شعارهای شیک دادن ساده‌ترین کارهاست. سیاست حرکت از ممکنات است و با خیالبافی فرسنگها فاصله دارد. لابد همه نویسندگان، اقتصاددانها، استادان دانشگاه، هنرمندان و هنرپیشگانی که از روحانی حمایت می‌کنند همه عقلشان پاره سنگ برمی‌دارد و این فقط شما هستید که الفبای دموکراسی و حقوق انسانی را می‌دانید. کوتاه است در، پس آن به که فروتن باشی!
و بالاخره خداوند خشک مغزی را از ایران زمین دور بدارد. آمین
سلماسی


■ دست مريزاد سلماسى عزيز چقدر منطقى مدلل و روشن نوشتيد.
پاينده و برقرار باشيد
بهنیا


■ سلماسی گرامی، درود بر شما
من هرگز نمی‌خواهم ایران آلمان بشود. من نمونه آورده‌ام که در جایگاه یک شهروند مدرن حتا در یک دموکراسی پیشرفته هم، پیش از بازی در یک میدان (انتخابات)، نخست اندازه آن میدان را می‌سنجم و سپس قانونهای آن بازی را می‌آموزم و آنگاه رأی می‌دهم. در این نوشته از شما و دیگر دلبستگان صندوق رأی خواسته‌ام مکانیسم انتخابات در ایران را برای ناآگاهانی چون من واکاوی کنید، تا من هم بدانم چه کسی رأی مرا خواهد شمرد و چه کسی از آن نگاهبانی خواهد کرد، و کسی که برگزیده می‌شود توان چه کارهایی را خواهد داشت. اگر این پرسش از نگاه شما «شعار شیک» است، زمینه‌ای برای گفتگو میان ما وجود ندارد. پیام شما بهترین گواه برای نوشته پیشین من است، که گفته‌ام رفتار رأی‌دهندگان دین‌مدارانه و مؤمنانه است. دین، یعنی باور کورکورانه به چیزهایی که اثباتشان شدنی نیست. سخنانی مانند «با تواضع در مقابل آقای ارسی زانو بزنید» یا «لابد همه نویسندگان، اقتصاددانها، استادان دانشگاه، هنرمندان و هنرپیشگانی که از روحانی حمایت می‌کنند همه عقلشان پاره سنگ برمی‌دارد» برخاسته از فرهنگ دینی-شیعی هستند که بنیادش بر کنار نهادن خِرد و اندیشه و تقلید کورکورانه از بزرگان (آیت‌الله، استاد دانشگاه، هنرمند، ...) استوار است.  من اگر اهل زانو زدن بودم، بمانند همه دلبستگان در برابر آیت‌الله خامنه‌ای و شورای نگهبان زانو می‌زدم و رأی می‌دادم.
شاد و سرافراز باشید


■ آقای بامدادان عزیز،
مشکل نوشته‌های شما این است که نمی‌گوید و روشن نمی‌کند ایرانی برای گذار به دموکراسی چه کار باید انجام دهد؟ از چه راهی باید وارد شود؟ آیا باید منتظر کمک خارج و برانداختن حکومت و باز کردن راه گذار به دموکراسی باشد یا باید سر به شورش گذاشته و انقلابی دیگر بیآغازد؟
می‌دانیم که تجربه افغانستان و عراق موجب شده که هیچ قدرت خارجی دیگر به فکر دخالت در کشوری دیگر برای باز کردن راه دموکراسی نباشد. تجربه سیاه و هولناک «انقلاب ۱۳۵۷» ایران و تجارب سال‌های نزدیک بهار عربی در خاورمیانه و شمال افریقا نیز نشان دادند که «انقلاب» و «شورش همگانی» هم به دموکراسی منجر نمی‌شود. یک مورد تجربه نسبتا موفق تونس هم نشان می‌دهد که غلبه عقلانیت در گروه‌های سیاسی و مهار سریع و به موقع شورش و شورشگری، جلوی سقوط این کشور به بحران فروپاشی، مانند آنچه در لیبی و سوریه و یمن شاهد بودیم، گرفت.
پس تنها راه ممکن استفاده از همین روزنه‌های موجود در کشور برای تغییرات اندک و یا حتی جلوگیری از بدترشدن اوضاع است. ممکن است این تلاش‌ها و تقلاها برای گذار به دموکراسی بسیار طولانی و پر دردسر و پیچیده به‌نظر آید (چنین نیز هست) و حتی بخت موفقیت در این تجربه‌ها کمتر از احتمال شکست آنها باشد، اما راهی جز این نیست. آیا شما راه دیگری می‌شناسید؟
دوست عزیز، آنچه ایرانیان در داخل ایران درگیر آنند در اساس مشارکت در انتخابات نیست، بلکه تلاش برای فراهم ساختن شرایط انتخابات واقعی است. این کارزاری که هر دو سال یکبار - برای مجلس و ریاست جمهوری -  در ایران به راه می‌افتد هیچ چیزی هم در بر نداشته باشد، دست‌کم فرصتی برای بیان اعتراض و انتقاد و طرح مسائل و مشکلات کشور است. شما حتما خواندید و شنیدید که روز شنبه در استادیوم ۱۲ هزار نفری آزادی چه‌ها گفته شد و از چه چیزها سخن رفت.
مصطفی


■ آقای بامدادان، با تشکر از مقاله مستدل شما. جناب بامدادان با کمال تاسف، استدلال این جماعت در همکاری با این رژیم متعفن از متن سخن خانم یا آقایی به نام سلماسی و دیگر همفکران آنان کاملا پیدا است. ملتی که اساسا کاری با آمار، تفکر آماری، داده سنجی، نگاه خردگرایانه و نهایتا استخراج حقیقت و واقعیت از این کندوکاو های منطقی ندارد کارش به جایی میرسد که می‌خواهد با شرکت در این انتخابات احمقانه، ایران را به آلمان تبدیل کند. من عمیقا متاسفم که بگویم این افراد به همراه اپوزیسیون شجاع خارجی همواره نقش یار دوازدهم را برای رژیم کثیف جمهوری اسلامی بازی کرده‌اند. و همواره در اینچنین روزهایی افرادی همچون آقای ارسی، مدنی، مبینی، میلانی و غیره با مقاله‌های شورانگیز خود این مردم هاج و واج را به پای صندوق‌های رای فرا می‌خوانند. مثل ملت ایران، مثل قورباقه‌ای است که چون آرام آرام پخته می‌شود به این نابودی و ویرانی نرم نرم خو گرفته است. به نظر شخص بنده رفتن ملت به پای صندوقهای رای فقط یک نشانه دارد و آن اینکه این ملت کمترین شجاعت و شهامت برای هزینه کردن و روبرو شدن با شرایط سخت و درگیر شدن را با رژیم ندارد. ملت می‌خواهد نرم نرم هستی خود و ایران عزیز به نابودی کشیده شود. یاد زمانی که با یکی از دوستان حزب الهی سابق خود بحث می‌کردم افتادم که به او گفتم بیش از ۸۰ درصد ملت ایران شماها رو نمیخوان و یک روزی شماها مجبور به تسلیم هستید. حرف جالبی زد. گفت: «درسته ولی اون ۸۰ درصد جرات و شهامت امدن وسط و درگیر شدن برای خواسته‌های خود را ندارند ولی ما تا آخر پای کار هستیم.» راست میگفت.
جناب بامدادان شخصا از اینهمه تلاش برای روشنگری از شما سپاسگزارم ولی «نرود میخ آهنین در سنگ»
قاسمی


■ مصطفای گرامی
با سپاس از شما. این دوگانه «یا رأی، یا انقلاب» یکی از ناجوانمردانه‌ترین دروغ‌های برساخته دلبستگان رژیم و در راستای هراس‌افکنی و ترس‌آفرینی برای راندن مردم بسوی صندوقهای رأی است. راهکار من و بسیارانی چون من نافرمانی مدنی است، که دورماندن از نمایش دموکراسی ولایت فقیه تنها یکی از این نافرمانیها است. برای شما نمونه بسیار روشنی می‌آورم، تا دروغگوئی دلبستگان برایتان آشکارتر شود: هنگامی که رژیم به زنان پروانه رفتن به ورزشگاهها را نمی‌دهد، باید مردان نیز در یک نافرمانی مدنی به ورزشگاهها نروند. آیا بگمان شما سپاه و بسیج کسی را اعدام خواهد کرد، زیرا به تماشای مسابقه پرسپولیس و استقلال نرفته است؟ اگر کالایی گران می‌شود، مردم باید از خریدن آن خودداری کنند، اگر کسی در خیابان اعدام می‌شود، مردم باید از صحنه اعدام دوری بجویند و ناخرسندی خود را نشان دهند، آیا اگر کسی به تماشای عدام نرود، در ایران انقلاب می‌شود و ما به سرنوشت سوریه دچار می‌شویم؟ گیر کار اینجا است که همه ما می‌دانیم این کارها نیازمند تلاش شبانه‌روزی و کار آگاهیبخش است، در برابر آن رأی‌دادن آسان‌ترین و کم‌هزینه‌ترین کار است.
من از بازگوئی این پرسش خسته نخواهم شد که دلبستگان برپایه کدام داده آزمون‌پذیر می‌گویند رئیس جمهور با رأی آنها برگزیده می‌شود و نه با فرمان بیت رهبری و مافیای سپاه؟ آنها در برابر این پرسش و دهها پرسش دیگر که من بارها و بارها پرسیده‌ام، خود را به نشنیدن می‌زنند، زیرا شوربختانه خود نیز می‌دانند که سخنشان درباره سرنوشت‌ساز بودن انتخابات، دروغی مردم‌فریبانه بیشتر نیست. و درست از همین رو است که آنان بجای درگیر شدن در گفتگوهای سازنده، دست‌بدامان هراس‌افکنی می‌شوند و از سویی رأی ندهندگان را نوید آتش دوزخ می‌دهند و از دیگر سو، به رأی‌دهندگان سردر بهشت را نشان می‌دهند. شما به ستایشنامه‌های این دوستان درباره روحانی نگاه کنید، مداحان اهل بیت باید به شاگردی اینان بنشینند!
من برپایه داده‌های آزمون‌پذیر (و نه بر پایه «شواهد» و «قرائن» و سخنان پَرتی از این دست) بر آنم که رئیس جمهور برگزیده بیت رهبری و مافیای سپاه است و رأی مردم همانگونه که خامنه‌ای بارها و بارها گفته است، تنها برای نشان‌دادن پایگاه مردمی ولی فقیه است، پس نیازی به این نمی‌بینم که دلقک رایگان نمایشی شوم، که دیگر حتا خنده‌دار هم نیست. کسی که «می‌داند» (یعنی می‌داند و آرزو نمی‌کند) که با رأی او رئیس جمهور برگزیده می‌شود، باید بی‌بروبرگرد برود و رأی بدهد. من در این چهار نوشته از اپوزیسیون دلبسته خواسته‌ام بما نشان دهد: سیاست رأی‌دادن در این بیست سال چه دست‌آوردی داشته‌ است که باید همچنان بر آن پای‌فشرد؟
شاد و سربلند باشید / بامدادان


■ استاد گرامی، اولا چرا نمی‌خواهید ایران آلمان بشود؟ این باید آرزوی همه ما باشد. منتها برای رسیدن به آنجا این حقیر راه پر پیچ و خم گذار از واقعیت‌های موجود را پیشنهاد می‌کنم و جنابعالی هیچ راهی ارایه نمی‌دهید. در گذار از لجنزار موجود به جنگل آزادی، البته دست و پایمان گاهی آلوده هم می‌شود و گاهی لازم می‌شود که شخصی چون دری‌نجف آبادی را هم وارد لیست کنیم. در شطرنج سیاسی باید با مهره‌های موجود بازی کرد نه با مهره‌های ایده‌الی که در صحنه نیستند. کاش در این صحنه مصدق و قوام و کسروی و فاطمی و مستوفی و مشیرالدوله‌ها حضور داشتند ولی واقعیت چیز دیگری است. من و مای رای‌دهنده هم اندازه میدان انتخابات را می‌شناسیم و هم قانون‌های این بازی را بلد هستیم، منتها این خواسته‌های ما شاید از نظر شما آنقدر کوچک باشد که برای شما ارزش نداشته باشد که بخود زحمت بدهید ولی برای من و برای ما بدست آوردن همان چیزها مهم است. همه اطلاعات الان در دسترس است فقط شما باید بخود زحمت مطالعه بدهید و فرق سیاست‌های احمدی‌نژاد و روحانی را درک کنید و مقالات دوستانی را که گفته‌اند چرا باید در انتخابات شرکت کنیم مطالعه بفرمایید. ما نه دموکراسی صد در صد داریم و نه دیکتاتوری صد در صد داریم. باید این عینک کبود را از روی چشمانمان برداریم. خواسته من از روحانی ایجاد یک جامعه آزاد و دموکراتیک نیست -این کار و وظیفه من و شما است نه روحانی- او فقط می‌تواند نسبت به رییسی شرایط بهتری برای فعالیت من فراهم کند من از شما نخواستم تقلید کورکورانه از بزرگان بکنید ولی وقتی نویسندگان می‌گویند که سانسور کتاب کمتر شده و بازیگران سینما می‌گویند که اجازه پخش فیلم‌ها بالا رفته نباید برایمان هیچ اهمیتی داشته باشد؟ اینکه چرا دولت‌آبادی و شجریان و باران کوثری و اصغر فرهادی که در داخل درگیر هستند به روحانی رای می‌دهند برای شما اهمیتی ندارد؟
اینها دلایل روشنی دارند و هیچ اعتقاد دین‌باورانه هم به رژیم ندارند. ما دست جنتی را نمی‌بوسیم که به روحانی صلاحیت داده ولی این کشور لعنتی بالاخره مکانیسمی دارد و این جنتی همانی است که صلاحیت موسوی و کروبی را هم تایید کرد.
خداوند سرزمین ایران را از خشک‌مغزی نجات دهد.
سلماسی


■ سلماسی گرامی،
برای کوتاه شدن گفتگو و رسیدن به یک پاسخ بدردبخور از شما یک درخواست و یک پرسش بیشتر ندارم. شما می‌نویسید «من و مای رای‌دهنده هم اندازه میدان انتخابات را می‌شناسیم و هم قانون‌های این بازی را بلد هستیم» من سخن شما را باور می‌کنم. پس شما نیز مهرورزیده قانونهای بازی را برای من و خشک‌مغزانی چون من بازگو کنید، یعنی همان کاری بکنید که من در باره انتخابات آلمان کرده‌ام. همچنین به این پرسش من پاسخ دهید که شما و کسانی چون شما در این بیست سال گذشته با رأی‌دادن و وفاداری به صندوق رأی چه دستآوردی داشته‌اید که گمان می‌برید این راهکار شما را به آماجتان خواهد رسانید؟ امیدوارم پاسخ مرا همچون دیگر هم‌اندیشانتان با «در این‌باره بسیار نوشته شده است» و «بگردید خودتان در اینترنت پیدا کنید» و ... ندهید.
و دیگر اینکه حتا اگر ۷ میلیارد انسان روی کره زمین بگویند رأی دادن به روحانی کار درستی است، برای من ارزشی ندارد، چه رسد به آنها که نامشان را برده‌اید. نمی‌دانم شما چندساله هستید، ولی من در سالهای نوجوانی خود به چشم خود دیدم که پزشک و استاد دانشگاه و فیزیکدان و ... سوگند می‌خوردند که عکس امام را در ماه دیده‌اند. ولی همانگونه که گفتم، این پنهان شدن در پشت نامهای بزرگ چیزی جز نمودهای فرهنگ شیعی نیست، اگر شیعه آل علی سخنش را با «قال امام جعفر صادق» آغاز می‌کند، شیعه آل صندوق نیز مرا از «قال شجریان، قال باران کوثری و ...» می‌ترساند. مرا ببخشید، ولی من با تلاش بسیار خود را به سده ۲۱ رسانده‌ام، که در آن هرکسی باید راه خود را با تکیه بر خِرَد خویش بیابد و نیازی به مرجع تقلید نداشته باشد.
شاد باشید / بامدادان


■ خانم/آقای قاسمی گرامی، با سپاس از پیامهای همیشه دلگرم کننده شما. من پس از پایان این نمایش به این خواهم پرداخت که سود بیت رهبری و مافیای سپاه از شرکت گسترده مردم در انتخابات چیست و چرا خامنه‌ای تا مرز گدائی رأی مردم پیش می‌رود. سخن شما درست است و می‌بینید که در نوشته‌های پرشور دلبستگان رژیم تنها چیزی که جای ندارد همانا بهره‌جویی از داده‌های آزمون‌پذیر و آمار و شمار است. یک تن، آری حتا «یک» تن از اینان بر خود نمی‌بیند که بگوید ایران در سایه رأی‌دادن کورکورانه و طواف کعبه رأی از سال ۱۳۷۶ تا ۱۳۹۶ از کجا بکجا رسیده است، شمار بیکاران و تهیدستان کمتر شده یا بیشتر، اعدامها و شکنجه‌ها افزایش یافته‌اند یا کاهش، ارزش پول ملی کمتر شده یا بیشتر، تن‌فروشی، اعتیاد، کودکان کار، فروش کلیه، فروش نوزادان، گورخوابی، کولبری ، ازدواج کودکان و هزاران آسیب دهشتناک اجتماعی در این بیست سال و در سایه آویزان‌شدن به صندوق رأی بیشتر شده یا کمتر. ولی همانگونه که می‌بینید من پیگیرانه و «خشک‌مغزانه!» این پرسشها را هزار بار دیگر هم در برابر چشمان آنها خواهم گرفت و بر همه ما است که گریبان ایشان را رها نکنیم.
شاد و شادکام و کامروا باشید / بامدادان


■ جناب بامدادان
متاسفانه شناخت کافی نسبت به جامعه و طرز تفکر امروز مردم ایران ندارین و ضمنا خودتان هم رویه کاندیدهای پست ریاست جمهوری اسلامی را در ایران گرفته‌اید. فقط میگوید رای ندهید فرض کنید کل مردم ایران رای ندهند چه اتفاقی  می‌افتد؟ چه برنامه‌ای بعد از رای ندادن دارین؟ شماها فکر می‌کنید اگر مردم رای ندهند اتفاقی میفتد. بسیار ساده لوحانه هست اگر فکر کنیم جمهوری اسلامی در ایران با رای ندادن تغییری در برنامه هایش بدهد. ولی تجربه ثابت کرده خاتمی با احمدی نژاد خیلی متفاوت هست برای حداقل‌های زندگی در ایران.


■ امام خمینی فرمودند اگر همه مردم بگویند آری من میگویم نه. اگر همه اقتصاددانهای سازمان ملل و داخلی بگویند رکود از بین رفته و اقتصاد وارد مرحله رشد شدهمن می‌گویم که خیر کشور در رکود است. اگر همه ناشران مملکت بگویند که سانسور کتاب در زمان فلانی کاهش پیداکرده من می‌گویم شما اشتباه می‌کنید اگر واگر و اگر..........چرا چنین می‌اندیشم چون مرغ یک پا دارد و مطابق تحلیل من که از پیش حکومت را صد در صد سیاه می‌بینم چنین چیزهایی ممکن نیست. فکر نمی‌کنید مطابق تحلیل بزرگان این تفکر مذهبی باشد؟
الماسی




نظر شما درباره این مقاله:









 

ايران امروز (نشريه خبری سياسی الکترونیک)
«ايران امروز» از انتشار مقالاتی كه به ديگر سايت‌ها و نشريات نيز ارسال می‌شوند معذور است.
استفاده از مطالب «ايران امروز» تنها با ذكر منبع و نام نويسنده يا مترجم مجاز است.
Iran Emrooz©1998-2024