جمعه ۷ ارديبهشت ۱۴۰۳ - Friday 26 April 2024
ايران امروز
iran-emrooz.net | Thu, 22.09.2005, 15:57

سيمون ويزنتال، "شکارگر نازي ها" درگذشت

انتقام نه، اجرای عدالت و داد آری


احمد سمايی

.(JavaScript must be enabled to view this email address)

آن روز گويی که برای او همين ديروز بود. بيرون از سالن کسی داد زد:"آنها آمدند. " ولی اسرای درون سالن واقع در اردوگاه "ماوت‌هاوزن" چنان از حال رفته و بی رمق بودند که قادر نبودند تکانی بخورند و در آن ٥ مه ١٩٤٥ به استقبال سربازان واحد تانک ارتش آمريکا بروند که اردوگاه را از چنگ سربازان آلمان هيتلری به در آورده بودند. او نيز با قامت يک متر و ٨٠ سانتی اش حالا به جثه‌ای تکيده و ٥٠ کيلويی بدل شده بود. ٩٨ تن از اعضای خانوداه خود و همسرش نيز در اردوگاه‌های هيتلری به کام مرگ فرستاده شده بودند.
سيمون ويزنتال سال ١٩٤١، يعنی درهمان سال‌هايی که به قول خودش " خدا به مرخصی رفته بود" با بسياری ديگر از يهوديان ساکن لمبرگ (اوکراين کنوني) به چنگ قوای هيتلر افتادند و تحويل کماندوهای مرگ شدند. ده متر مانده بود که نوبت او بشود که صدای زنگ کليسا به صدا درآمد که حکايت از آغاز يکی از اعياد مسيحی داشت. ويزنتال اين بار از مرگ وارهيد. سال ١٩٤٣ دوباره نازی‌ها او را که در يک کارگاه به تهيه و نقاشی علائم راه آهن واداشته بودند همراه با ٢٠ اسير ديگر نامزد مرگ کردند. ويزنتال در حالی که راهی گودال‌های اعدام بود به ناگهان پس خوانده شد: "ما خيلی فوری برای تولد پيشوا( هيتلر) به يک تابلو احتياج داريم. " و بدينسان بار ديگر مرگ از بغل گوش او رد شد. بر روی تابلويی که او مجبور بود با ظرافت بسيار تهيه کند نوشته شده بود: " ما سپاسگزار پيشوايمان هستيم!"
در ٥ سالی که ويزنتال در اسارت قوای هيتلر بود چندين بار فرار، دستگيری و نامزدی برای مرگ را تجربه کرد و رنج و مشقت ١٢ اردوگاه کار اجباری و مرگ را در زيست نامه خود ثبت نمود. ٥ مه ١٩٤٥ که آزادی اش فرا رسيد رمق در بدن نداشت، اما حافظه اش دقيق و ساعت وار کار می‌کرد. قلم و کاغذی از سربازان آمريکايی گرفت و فهرستی از ٩١ تن از دست اندرکاران اردوگاه‌ها و جنايات هيتلری را تهيه نمود. و اين آغاز فعاليتی شد که ويزنتال را در جايگاه سخنگو و وکيل مدافع همه آن قربانيانی نشاند که حالا ديگر در خاک خفته بودند و امکان سخن گفتن نداشتند. او که معماری خوانده بود همه کار حرفه‌ای اش را فرو گذاشت و هم و غمش را معطوف به شناسايی جنايتکارانی کرد که به قول خودش اعمالشان با هيچ نقض قانونی در تاريخ بشر قابل مقايسه نيست. چند سالی پس از جنگ ، شبی مهمان يکی از دوستانش بود که تجربه مشترکی از اسارت را در کارنامه خود داشتند. دوستش که جواهر فروش ثروتمندی شده بود پرسيد:" سيمون ، تو معماری خوانده‌ای و تو کارت هم استادي. اگر بعد از جنگ هم، به دنبال طراحی و ساخت خونه می‌رفتی ، حالا برای خودت مال و منالی به هم زده بودي. چرا اين کار را نکردی ؟" و پاسخ ويزنتال اين بود: "وقتی که ما تو دنيای ديگه با هزاران قربانی يهودی روبرو شديم ، آنها ازمون می‌پرسند: شماها چه کاره بوديد؟ تو می‌گويی : من جواهر فروش بودم. ديگری می‌گه: من قهوه و سيگار آمريکايی قاچاق می‌کردم، سومی خواهد گفت: من معمار بودم و خونه می‌ساختم ، من اما خواهم گفت: کسب و کار من اين بود که جنايتی که بر شما رفت فراموش نشود. از ياد نبر که روزی که قوای هيتلر به زادگاه من رسيدند از جمعيت ٣٠٠ هزار نفری شهر ، ١٤٩ هزار نفر يهودی بودند. جنگ که تموم شد از اين ١٤٩هزار نفر تنها ٥٠٠ تن زنده بودند. اين دو رقم آخر را من هر بار که تو ذهنم مقايسه می‌کنم از اين که زنده موندم احساس شرم می‌کنم. همين احساس وادارم می‌کنه که آروم نشينم و برای اين که اون قربانيان فراموش نشند در حد امکان کاری بکنم. "

حرف ويزنتال چندان هم غير واقعی نبود. سال ١٩٤٥ که کارخانه مرگ هيتلر از حرکت ايستاد همه جهان به خانه‌های خود رفتند و سعی کردند فراموش کنند که چه گذشته است. به دلايلی متفاوت هم جنايتکاران ، هم همدستان آنها ، هم ناظران و حتی بخشی از قربانيانی که جان سالم به در برده بودند ترجيح می‌دادند که سال‌های جنگ و جنايت را کسی به يادها نياورد. در چنين فضا و شرايطی بود که ويزنتال يک تنه دست به کار شد. سال ١٩٤٧ همراه با برخی ديگر از بازماندگان اسارت و مرگ در لينتس اتريش که آن زمان در دست نيروهای آمريکايی بود دفتری گشود تا از يک سو به جمع آوری نام و نشانی قربانيان يهودی بپردازد و واز ديگر سو رد و نشان جنايتکاران نازی را پی بگيرد تا در گمگوشه‌های جهان شناسايی اشان کند و در برابر دستگاه عدالت قرارشان دهد. اگر در ابتدا آمريکايی‌ها کم و بيش کمکی به فعاليت‌های دفتر ويزنتال می‌کردند با شروع جنگ سرد اما اين همکاری و کمک تنزل يافت. برای آمريکايی‌ها عقب نشاندن کمونيسم چنان اولويتی يافت که از بهر ه گيری از دانش و تخصص شماری از مديران ، افسران و دانشمندان دوران هيتلر نيز ابايی نداشتند و طبيعی بود که کار و فعاليت ويزنتال را متناسب با اين اولويت‌ها نبينند. اين گونه بود که دفتر مزبور ٧ سال پس از گشايش بسته شد. ويزنتال اما خود دست از فعاليت نکشيد و به ويژه رديابی و دستگيری آدولف آيشمان، طراح اصلی کشتارهای جمعی در دستگاه رهبری آلمان هيتلری را به رسالت اصلی خود بدل کرد. رد اين کارگزار ارشد دستگاه نازی‌ها را ويزنتال سال ١٩٥٤ در آرژانتين پيدا کرد و با ارسال اطلاعاتش به اسراييلی‌ها در دستگيری او در سال ١٩٦٠ نقش مهمی ايفا نمود. آيشمان را موساد مخفيانه ربود و به اسراييل برد. سال ١٩٦٢ وی در همانجا به جوخه اعدام سپرده شد. ويزنتال که حالا ديگر در جهان به "شکارگر نازی‌ها " معروف شده بود گرچه از به دام افتادن آيشمان احساس رضايت می‌کرد، اما لزوما بر شيوه اقدام موساد مهر تاييد نمی‌زد.

راهنمای عمل ويزنتال دو شعار معروف او بود که هميشه آنها را تکرار می‌کرد:" انتقام نه ، اجرای عدالت و داد آري" و " آزادی بدون عدالت وعدالت بدون کشف حقيقت ممکن نيست. " او ملهم از همين شعارها و تعهدی که در برابر صدها هزار قربانی جنگ احساس می‌کرد موفق شد نزديک به ١١٠٠ کارگزار ارشد و ميانی دستگاه هيتلری را شناسايی و تحويل دادگاه‌های اتريش و آلمان دهد. شمار زيادی از اينان اما با اين عنوان که مجبور به اطاعت از مافوق بوده‌اند تبرئه شدند. به غير از آيشمان، تعقيب رد و شناسايی " فرانتس اشتانگل" و دستگيری او نيز از ديگر فرازهای فعاليت ويزنتال بود. اشتانگل که فرمانده اردوگاه مرگ "ترابلينکا" بود سال ١٩٤٨ موفق شد به سوريه فرار کند. سه سال بعد مخفيانه به برزيل رفت و در آنجا بود که رونتال ردش را پيدا کرد. دولت برزيل با نشانی‌هايی که ويزنتال داده بود اشتانگل را دستگير کرد و به آلمان فرستاد. سال ١٩٧٠ در دادگاهی که در دوسلدرف برای محاکمه او برپا شد به جرم قتل ٩٠٠ هزار يهودی به حبس ابد محکوم گشت.
اصطلاح " شکارگر نازی‌ها" را که خود ويزنتال هم چندان نمی‌پسنديد منتقدان و مخالفانش هم به کار می‌بردند‌، منتهی نه از سر ستايش و تقدير، بلکه به قصد طعنه و تخطئه کار او. از جمله اين مخالفان يکی هم برونو کرايکسی ، صدراعظم يهودی وسوسيال دمکرات اتريش در دهه هشتاد بود که به سبب افشاگری ويزنتال در مورد سابقه همکاری معاون اول او از حزب دست راستی مردم اتريش و ٤ وزير کابينه اش با نازی‌ها با وی کج افتاد ، به گونه‌ای که با استناد به اسناد و مدارک بی پايه و اساسی که دستگاه جاسوسی لهستان در اختيارش قرار داده بود ويزنتال را به همکاری با گشتاپو، سازمان جاسوسی آلمان هيتلری متهم نمود.
راست اين است که ويزنتال ابايی نداشت که دولت کمونيست لهستان را به دامن زدن به جو ضد يهودی متهم کند و يا از اهمال و کم کاری دولت آلمان شرقی در شناسايی همکاران و دستياران قوای هيتلری آشکارا لب به انتقاد بگشايد. اين‌ها همه باعث شده بود که کشورهای يادشده چندان ازاو خشنود نباشند و حتی به سندسازی هم عليه اش دست بزنند. و کرايسکی هم در تحقير و منکوب کردن ويزنتال به همين اسناد استناد می‌کرد. البته صداقت و تلاش نستوه ويزنتال بالاخره سبب شد که کرايسکی به رغم تاکيد بر اختلافات سياسی فی مابين ، از اتهاماتی که عليه اش اقامه کرده بود پاپس کشد و از وی عذر بخواهد.
ويزنتال با موضعگيری‌های خود نشان داد که اجرای عدالتی که او به دنبال آن است صرفا به خاطر اين نيست که قربانيان جنگ جهانی دوم يهودی بوده‌اند. از جمله در يکی از سفرهای خود به اسراييل او کلامی بر زبان راند که خشم يهوديان را هم برانگيخت. ويزنتال با برحذر داشتن از ارائه چهره‌ای واحد و معصوم از همه يهوديان گفت که جوانان اسراييل هم می‌توانند به اندازه هم سن و سالانشان در آلمان بد يا خوب باشند. يعنی که يهودی بودن لزوما دال بر معصوم و غيرشرور بودن کسی نيست، همانگونه که آلمانی و مسيحی بودن هم دال بر خباثت و شرارت فرد نمی‌تواند باشد. انتقاد ديگر ويزنتال متوجه نبود هرگونه نشريه حاوی طنز در اسراييل بود. از نظر او اين امر از عبوست و سردی رفتار شهروندان يک کشور حکايت می‌کند و نشانه‌ای از کارنامه خوب حکومت آن کشور در ارتقاء ذوق و تساهل شهروندانش به دست نمی‌دهد.

هستند کسان و محافلی که به اين يا آن بخش از کارنامه و رفتار ويزنتال انتقاد دارند و اين جا و آن جا تسامح و آسانگيری بيشتری از او انتظار داشته‌اند. معروف است که يکی از افسران نازی پشيمان از کارنامه خويش، به هنگام مرگ، ويزنتال را به بالين خويش فرامی خواند تا از سر گناه او درگذرد. ويزنتال بر سر تخت افسر نازی حاضر می‌شود ، اما بی هيچ کلامی اتاق را ترک می‌کند. خانم هلا پيک ، همکار سابق روزنامه گاردين که تحقيقات جامع خود در مورد زندگی و فعاليت ويزنتال را در قالب يک کتاب انتشار داده است در اين باره می‌گويد:"ويزنتال عاری از ضعف‌های انسانی نبود، تکبر و عدم اغماض هم در رفتارش مشاهد ه می‌شد. او هميشه سعی نمی‌کرد انسان‌ها را در متنی خاکستری به نظاره بنشيند و به سياه و سفيد کردن دست نزند. با اين همه او قهرمان روشنگری و پاسداری از وجدان انسانيت بود، قهرمانی نه برای يهوديان، بلکه براي همه انسان‌های دوران ما. "

اين که خانم پيک خصايص منفی يی را که به ويزنتال نسبت می‌دهد عمومی نمی‌کند بی سبب نيست. در ماجرای کورت والدهايم، دبيرکل اسبق سازمان ملل و رييس جمهور اسبق اتريش که زمانی مدارک و نشانه‌هايی در مورد همکاری اش با دستگاه نازی‌ها انتشار يافت ويزنتال از هرگونه پيش داوری شتاب زده برحذر داشت و پيشنهاد کرد که کميسيونی از تاريخدانان مسئول رسيدگی به اين اتهامات و اسناد شود. اين موضع ويزنتال خشم بسياری از يهوديان را در آمريکا و اسراييل برانگيخت. کار به جايی کشيد که رهبران اسراييل مشارکت جدی او در شناسايی و دستگيری آيشمان را نيز نفی و انکار کردند.
ويزنتال که در دهه‌های گذشته بارها از سوی مجامع جهانی مورد ستايش و تفقد قرار گرفت به رغم خطراتی که متوجه جانش بود علاقه‌ای به زندگی در اسراييل پيدا نکرد و سال‌های آخر زندگی را نيز در اتريش و در خانه‌ای تحت حفاظت پليس به سرآورد. در همين خانه هم بود که روز سه شنبه گذشته ( ٢٠ سپتامبر) چشم از جهان فرو بست. کارنامه زندگی اش را خود ويزنتال دريکی از مصاحبه‌های آخرش چنين خلاصه کرد: "يگانه حاصل تلاش و فعاليت من شايد اين باشد که هشدار و زنهاری به کسانی داده ام که شايد در آينده دوباره بخواهند دست خويش را به جنايت عليه همنوعان خود آلوده کنند. "



نظر شما درباره این مقاله:









 

ايران امروز (نشريه خبری سياسی الکترونیک)
«ايران امروز» از انتشار مقالاتی كه به ديگر سايت‌ها و نشريات نيز ارسال می‌شوند معذور است.
استفاده از مطالب «ايران امروز» تنها با ذكر منبع و نام نويسنده يا مترجم مجاز است.
Iran Emrooz©1998-2024