شنبه ۲۱ تير ۱۴۰۴ -
Saturday 12 July 2025
|
ايران امروز |
در نخستین روز حمله و کشته شدن فرماندهان سپاه و مشاوران ولی فقیه، در میان اکثریت مردم ایران نگرانی خاصی دیده نمیشد. اما با ادامه بمبارانها، بهویژه پالایشگاهها و بیمارستانها، بزرگی و پیچیدگی عملیات اسرائیل آرامآرام موجب بروز نگرانیها و احساسات متناقض شد.
حکومت اسلامی، غرق در توهمات و خودباوریهای جاهلانه، ضربات سنگین نظامی و اقتصادی متحمل شد. خامنهای، در حفظ قدرت سیاسیاش، مصرّانه و با خشونت به تبلیغات نخنما و پوچ خود ادامه داد. هرچند حیران و گیج، اما نشان داد که تنها در برابر مردم ایران حاضر به عقبنشینی نیست و در مقابل دشمنان خارجی، پنهانی و بهدور از چشم مردم عقبنشینی میکند.
اینبار نیز اپوزیسیون جمهوری اسلامی، همچون جناح حاکم، غافلگیر شد. حتی آن بخش از مخالفان که خواهان سرنگونی رژیم از طریق جنگ و مداخله خارجی بودند، تا لحظه شروع حمله، وقوع آن را باور نمیکردند. همانگونه که خود مقامات رژیم، به دلیل تجربه توافقهای دقیقه نودی، انتظار چنین حملهای را نداشتند.
بخشی از اپوزیسیون، بهویژه در خارج از کشور، با خوشحالی از طریق رسانههای خود مردم را به قیام دعوت کردند، بیآنکه شناختی از وضعیت واقعی مردم و ظرفیتهای درونی داشته باشند.
این طیف با درک نادرست از شرایط بینالمللی و تفاوتهای تاریخی و اجتماعی، با نقل مقایسههای نابجا از جنگ جهانی دوم — همچون حمله متفقین به فرانسه یا لهستان — سعی داشتند حمله اسرائیل را توجیه و مشروع جلوه دهند. اما آیا واقعاً شرایط ایران در این حمله قابل مقایسه با آن کشورها بود؟
واکنش مردم ایران را نباید با بیعملی یا بیتفاوتی اشتباه گرفت. بلکه این، تنها تاکتیک موثر مردم برای نشان دادن عدم تعلق به هیچیک از دو جبهه اسرائیل یا جمهوری اسلامی بود؛ گامی آگاهانه برای عبور از انتخابی تحمیلی.
عملکرد اسرائیل در غزه و لبنان، بمبارانهای سوریه پس از سقوط بشار اسد، و رفتار ترامپ در اوکراین، همگی در شکلگیری نگاه مردم ایران به این حمله مؤثر بودند و باعث شدند آن را فرصتی برای آزادی ندانند.
میتوان گمانه زد که اگر مردم در همان دو روز نخست شورش میکردند، احتمال سرنگونی خامنهای وجود داشت. اما پرسشی کلیدی مطرح بود:
- شکست خامنهای، پیروزی چه کسی میتوانست باشد؟
- آیا حمله اسرائیل میتوانست آزادی، دموکراسی و رفاه به ارمغان آورد؟
- آیا همفکران و حامیان نتانیاهو از خامنهای و اطرافیانش بهتر بودند؟
جمهوری اسلامی، محصول تفکر بخش بزرگی از ایرانیانِ در نیم قرن گذشته است که هزینه سنگین آن را پرداختهاند و همچنان میپردازند. این رژیم باید بهدست خود مردم، با روشی آگاهانه و بومی، سرنگون شود تا در حافظه جمعی ایرانیان، خطر مریدپروری و عارفمآبی ریشهکن شود و نسلهای آینده فراموش نکنند چه بهایی برای افکار مذهبی متحجر پرداختهاند.
چرخش اجتماعی از نظام ولایت فقیه، با وجود انکار حاکمان، رخ داده است.
هرچند حکومت با زور سرنیزه به حیات خود ادامه داده، اما عمر سرنیزه نیز محدود است.
امروز، گرچه در ایران «دولت-ملت» واقعی بهمعنای کلاسیک وجود ندارد، اما یک ملت با منافع مشترک شکل گرفته است که میتواند رخدادها را تحلیل کند و منافع ملی خود را تشخیص دهد.
مردم ایرانِ ۵۷، پذیرای دروغها و افکار متحجر خمینی بودند. اما پس از نیم قرن، با رشد فناوری، آگاهی اجتماعی و گسترش شعور جمعی، دیگر قابل مقایسه با آن دوران نیستند. حتی همان جوانانی که در انقلاب ۵۷ نقش داشتند، امروز تحولی فکری یافتهاند.
امید بستن به حمله خارجی، زاییده استیصال و ناامیدی است. همانطور که گروهی در حمایت از رژیم اسلامی، در برابر حمله اسرائیل، رویای تغییر رفتار خامنهای را در سر میپرورانند.
هر دو گروه، تحولات اجتماعی را تنها از دریچه تغییر مهرههای سیاسی میبینند و اگر حرکتهای مردمی بهطور مستقیم به قدرتگیری سیاسی منجر نشود، آن را شکست میخوانند.(البته، عدم همراهی ایرانیان با حملهٔ اسرائیل یا حمایت از خامنهای، باز هم به گردن چپ یا راست انداخته خواهد شد و به خیانت این یا آن نسبت داده میشود، تا منتقدان از زحمت بازنگری در افکار خود بگریزند و خود را نه مهرههای سوختهٔ سیاسی، بلکه پیشگویان بالفطرهٔ سیاست جلوه دهند؛ بیآنکه به انتخاب و داوری آگاهانهٔ مردم اعتنایی داشته باشند.)
این در حالیست که بسیاری از ایرانیان، در حمله اخیر، بخشی از همبستگی اجتماعیای را که جمهوری اسلامی طی ۴۶ سال خدشهدار کرده بود، بازسازی کردند.
سایه جنگ هنوز وجود دارد و تا برقراری صلح کامل ادامه خواهد داشت. اما این تجربه، نقطه عطفی شد تا ایرانیان روابط جدیدی با حاکمان طلب کنند.
اکنون، کوچکترین عقبنشینی علنی سیاسی میتواند به فروپاشی سریعتر نظام ولایت فقیه بینجامد.
ایرانیان فراموش نخواهند کرد که چطور افرادی مانند آیتالله سیستانی در سرکوب و کشتار جوانان ایرانی سکوت کردند، اما در دفاع از جان خامنهای، به اعتراضات علنی و رسمی دست زدند.
■ در متن مقاله، سکوت مردم به عنوان نوعی واکنش آگاهانه و حاصل شعور جمعی تفسیر شده؛ سکوتی که نه از بیتفاوتی، بلکه از درک عمیق شرایط و نپذیرفتن هیچیک از دو جبهه – حکومت یا دشمن خارجی – نشأت میگیرد.
اما به باور من، این سکوت تنها از آگاهی و هوشیاری سیاسی ناشی نشده؛ بلکه در لایههای عمیقتر، نشانهای از فرسودگی، استیصال و نوعی خستگی مزمن اجتماعی است. جامعهای که سالها درگیر بحرانهای پیدرپی سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و امنیتی بوده، امروز دچار نوعی فلج رفتاری شده؛ نه از سر ناآگاهی، بلکه از بیانگیزگی و احساس بیقدرتی.
در چنین فضایی، نه حکومت پاسخگو و شفاف است، نه اپوزیسیون کارآمد و الهامبخش. مردم خود را میان دو جبهه ناکارآمد میبینند و در واکنش، به نوعی عقبنشینی جمعی تن میدهند.
با این حال، این سکوت همچنان حامل معناست. معنایی از عبور؛ عبور از کلیشههای سیاسی، عبور از دوگانههای تحمیلی. مردم شاید بهدنبال مسیری مستقلتر و انسانیترند: نه با حکومت، نه با دشمن، بلکه با خودشان، در سکوتی آگاهانه، تلخ و پُر از ناگفتهها
رها آزاد
■ رهای گرامی
تا آنجایی که من از نقد شما متوجه شدم، می توانم بگویم: پدیده های اجتماعی (عدم شورش مردم بر علیه حکومت اسلامی در جنگ ۱۲ روزه) میتوانند علل مختلفی داشته باشند. همانطور که تو هم اشاره کرده ای فرسودگی و استیصال در بخشهایی از جامعه به علل گوناگون از جمله نبود اپوزیسیون کارآمد و بحرانهای اقتصادی و امنیتی غیر قابل انکار است. منظور من همان گفتهٔ شما است ، مردم آگاهانه مسیر مسقلِ « نه به حکومت و نه به حملهٔ خارجی» را انتخاب کردند.
سلمان گرگانی
■ چرا در جنگ ۱۲ روزه هیچ شورشی در ایران به وقع نپیوست:
۱. نبود زیرساختهای شورش؛ در این جا باید به دو عامل اشاره کرد که در هر شورش مؤثرند:
الف: نبود ارتباطات امن و آزاد قطع اینترنت و نظارت شدید بر هر نوع شبکه اجتماعی، ارتباطگیری را عملاً فلج میکند. در دنیای امروز، شورش نیاز به هماهنگی سریع، تصمیمسازی جمعی، و انتشار روایت مشترک دارد. بدون اینترنت و رسانه، چنین چیزهایی عملاً ممکن نیست.
ب: نبود احزاب و ساختارهای سیاسی جایگزین در شرایطی که هیچ نهاد قانونی، حزبی، یا رسانهای مستقل وجود ندارد که بتواند انرژی مردم را کانالیزه کند، شورش، حتی اگر آغاز شود، بیشتر به انفجارهای بیسر و بیهدف شبیه خواهد بود و نه یک جنبش منسجم.
۲. شوک جنگی و وحدت غریزی در برابر دشمن خارجی در زمان حمله خارجی، حتی بسیاری از مخالفان رژیم (ولو در دل معترض باشند) وارد نوعی حالت دفاعی/ملیگرایانه غریزی میشوند. این پدیده از نظر روانشناسی سیاسی شناختهشده است و به آن “rally-around-the-flag effect” میگویند: «مردم در زمان تهدید خارجی، حتی اگر با حکومت مخالف باشند، ممکن است موقتاً از آن حمایت کنند.»
در شرایط جنگ با اسرائیل، بهویژه با روایتی که رسانه رسمی از “دشمن صهیونیستی” ارائه میدهد، بخشی از جامعه (حتی منتقدان) ممکن است احساس کنند زمان مناسبی برای اعتراض نیست.
۳. ترس از سرکوب بیرحمانه سابقهی سرکوب شدید اعتراضها در ایران (بهویژه در سالهای اخیر) باعث شده است که حتی اگر زمینه روانی یا انگیزه برای شورش وجود داشته باشد، هزینهی احتمالی آن برای بسیاری غیرقابلتحمل باشد. مردم آگاهاند که در وضعیت جنگی، حکومت بهانهای مضاعف برای شدت عمل دارد.
۴. نبود چشمانداز یا جایگزین روشن در شرایطی که مردم بدانند حتی اگر حکومت فروبپاشد، جایگزین مشخص، مشروع و قابل اعتمادی وجود ندارد، تمایلشان به اقدام جمعی کاهش مییابد. شورشهای موفق معمولاً زمانی رخ میدهند که یک الگوی جایگزین منسجم (مثلاً رهبری سیاسی، اپوزیسیون معتبر یا دولت در تبعید) وجود دارد که بتواند ریسک را معنادار کند.
جمعبندی: در جنگی مانند جنگ فرضی ۱۲روزه ایران و اسرائیل، عملاً امکان شورش گسترده مردمی وجود ندارد، حتی اگر نفرت از حکومت زیاد باشد.
دلایل اصلی:
• قطع ارتباطات
• نبود احزاب و نهادهای هماهنگکننده
• فضای جنگی و اثر روانی “دشمن خارجی”
• ترس از سرکوب
• نبود جایگزین سیاسی معنادار اینکه مردم به خیابان نیامدند، نه لزوماً از رضایتشان، بلکه بیشتر از ناامیدی از امکان تغییر در چنین شرایطی حکایت دارد. و این خود یکی از نمودهای اقتدارگرایی موفق در شرایط بحران است.
مسئله بسیار مهم دیگر این که صرف امکان فنی شورش (مثل داشتن اینترنت یا سازمان سیاسی) بهتنهایی کافی نیست. عنصر اصلی، آمادگی روانی جمعی برای شورش است، و این نکتهای است که گاه در تحلیلهای سیاسی کمتوجهی میشود.
به نظر من، در مورد جنگ اخیر ایران (جنگ ۱۲ روزه با اسرائیل)، پاسخ این است که: نه، مردم ایران در آن شرایط، از نظر روانی بهطور جمعی آماده شورش نبودند. دلایل این عدم آمادگی ذهنی، هم ریشه در وضعیت روانشناختی جامعه دارد و هم در تجربههای تاریخی آن.
۱. اولویت روانی “زنده ماندن” بر “تغییر دادن” در لحظات جنگ و بحران نظامی، آنچه از نظر روانی در افراد فعال میشود، نه خواست تغییر یا اصلاح، بلکه غریزه بقاست. جنگ حس ناامنی، مرگ، فروپاشی و بیقدرتی را فعال میکند. مردم، حتی آنهایی که از حکومت متنفرند، ممکن است بگویند: «فعلاً فقط زنده بمانیم. بعداً شاید برای تغییر کاری کردیم.» و همین “عقبنشینی روانی” از تغییر، شورش را از نظر ذهنی ناممکن میکند.
۲. احساس «بیپناهی روانی» و «فروپاشی افق امید» در بسیاری از تحلیلهای روانشناسی اجتماعی ایران، یک نکته تکرار میشود: جامعه ایران در سالهای اخیر (خصوصاً پس از سرکوب جنبشهای اعتراضی ۱۳۹۸ و ۱۴۰۱) به نوعی افسردگی سیاسی جمعی دچار شده است.
مردم:
• به نتیجه هیچ اعتراض امیدوار نیستند،
• از آینده جایگزین روشنی ندارند،
• دچار «احساس فلج شدگی» شدهاند.
در این وضعیت، حتی اگر نفرت فراگیر باشد، تحرک روانی جمعی برای شورش شکل نمیگیرد.
۳. تجربهی تکرارشونده سرکوب و بیپاسخی ذهن جامعه مانند بدن، حافظه دارد. وقتی چندین بار تلاشهای اعتراضی با سرکوب سنگین، بازداشت، قطع اینترنت، کشتار و سکوت جهانی مواجه شده، مردم دچار یادگیری سرکوبشده (suppressed learning) میشوند: «تلاش بیفایده است، فقط خودمان آسیب میبینیم.» این تجربه در ذهن مردم حک شده است. در شرایطی مانند جنگ، که خطرها دوچندان میشوند، این یادآوری اثر قفلکنندهای بر آمادگی روانی جمعی دارد.
۴. عدم وجود احساس «باهم بودن» یا پیوند اجتماعی گسترده یکی از مؤلفههای روانی شورش موفق، شکلگیری حس “ما” است. اینکه افراد حس کنند در یک رنج مشترک، یک مبارزه مشترک دارند. اما جامعه ایران امروز در وضعیتی است که:
• دچار قطببندی است،
• اعتماد میان مردم و گروههای مختلف ضعیف است،
• حس “با هم بودن” بسیار فرسوده شده است. در این وضعیت، هر فرد با خود فکر میکند: «اگر من حرکت کنم، آیا کسی همراهی میکند؟» و پاسخ درونی معمولاً منفی است. اینهم یک عامل بازدارنده روانی مهم است. اگر بخواهیم به زبان ساده و روشن پاسخ دهیم: در جریان جنگ اخیر، مردم ایران از نظر روانی آماده شورش نبودند، حتی اگر از حکومت بیزار بودند.
احساس بیقدرتی، اولویت بقا، سرکوبپذیری، نبود پیوند اجتماعی، و تجربههای تلخ گذشته، یک حالت انجماد ذهنی و روانی ایجاد کرده بود. و این دقیقاً همان چیزی است که حکومتها در شرایط بحرانی روی آن حساب میکنند: نهفقط با قطع اینترنت، بلکه با انجماد روان جمعی جلوی هر حرکتی را میگیرند. شورش، پیش از آنکه در خیابان اتفاق بیفتد، باید در ذهن مردم امکانپذیر شود. و آن امکان، فعلاً وجود نداشت.
مخلص شما طباطبایی
■ آقای طباطبایی گرامی
تحلیل شما در مورد روانشناسیِ اجتماعی در ایران، حداقل در حال حاضر کاملاً درست است، تنها چیزی که شاید لازم باشد به آن اشاره شود، این است که افسردگی و ناامیدی که مشاهده می شود، می تواند بسیار گذرا باشد، خصوصاً اکنون که چه دراپوزیسیون و چه درون رژیم کارتهای سیاسیِ تاثیر گذارِ بسیاری به حاشیه خواهند رفت، که این امر می تواند در پروسهٔ حرکت مردم و ارزش گذاری و داوری آنها موثر واقع گردد و انگیزهٔ تغییر را در مردم قوی تر گرداند.
گرگانی
| |||||||||||||
ايران امروز
(نشريه خبری سياسی الکترونیک)
«ايران امروز» از انتشار مقالاتی كه به ديگر سايتها و نشريات نيز ارسال میشوند معذور است. استفاده از مطالب «ايران امروز» تنها با ذكر منبع و نام نويسنده يا مترجم مجاز است.
Iran Emrooz©1998-2025 | editor@iran-emrooz.net
|