جمعه ۶ تير ۱۴۰۴ - Friday 27 June 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Sat, 21.06.2025, 19:41

امکان گذار به دموکراسی در ایران با مداخله خارجی


اسفندیار طبری

امکان گذار به دموکراسی در ایران با مداخله‌ی خارجی: تحلیلی فرهنگی-سیاسی

جنگ کنونی بین اسراییل و ایران، نه جنگ مردم ایران و نه مردم اسراییل است. این جنگی است که زمینه‌های سیاسی و ‌‌مادی آن از سوی رژیم جمهوری اسلامی سالیان سال برنامه‌ریزی شده است. ایران تنها کشوری است، که حتی یک روز تعطیل به نام روز قدس با هدف نابودی اسراییل دارد. رژیم ایران با تحریک‌های مداوم در منطقه و حمایت از سازمان‌های تروریستی و بدتر از آن، به طور مخفیانه غنی‌سازی اورانیوم، با آگاهی تمام ریسک یک جنگ همه جانبه با کشوری که خواهان نابودی آن است را پذیرفت. اکنون این مردم ایران هستند، که هزینه‌های بزرگ آن را می‌پردازند.

کم نبودند هشدارهای بین‌المللی و کم نبودند هشدارهای بسیاری از شخصیت‌های ایرانی، که دست از دشمنی و مخفی بازی در غنی‌سازی بردارد. ولی رژیم با ایدئولوژی کور و دشمن‌سازی دو دستی به آغوش جنگ رفت. ما به عنوان ایرانی باید قبل از همه این رژیم جنایتکار جمهوری اسلامی را که دشمن اصلی مردم ایران و ‌مردم دنیاست، مسئول فاجعه کنونی ببینیم. اینکه در فلسطین یا غزه چه می‌گذرد، برای مردم و منافع ملی ایران اهمیتی ندارد. چه سرمایه‌های بر باد رفته‌ی این رژیم برای جنگ‌های نیابتی در سوریه، عراق، لبنان، فلسطین و یمن از ملت ما درذیده و چه خون‌هایی برای هیچ جاری شده.

این جنگ از نظر همه محکوم است. اساسا کسی نیست که جنگ را خوب بداند و آن را محکوم نکند. ولی به دلایلی که عنوان شد، امروز این صحنه جنگ یک واقعیت تلخ است. به عنوان ایرانی باید در این راستا بیاندیشیم، که از این مخمصه رژیم چگونه می‌توان خارج شد و از بدترین شرایط، بهترین فرصت را برای تغییر جدی دریافت. امروز در بخشی از اپوزیسیون و‌ نخبگان که عمدتا از نسل انقلاب ۵۷ هستند، به حدی در سیاست اسرائیل‌ستیزی تندروی کرده، که خود را به دامان ج. ا. می‌اندازند و ‌حتی از او حمایت می‌کنند. فارغ از اینکه حتی در همین بحبوحه کم نیستند عوامل رژیم، که به کشتاری بدتر از کشتار سال ۶۷ پس از جنگ کنونی پا می‌فشارند. باید پراگماتیک ‌بود و از این فرصتی که به زودی می‌تواند در ایران به خلاء قدرت بیانجامد، بالاترین استفاده را کرد.

در بیشتر نظریه‌های سیاسی رایج، گذار به دموکراسی امری درون‌زا تلقی می‌شود. بسیاری بر این باورند که دموکراسی تنها زمانی می‌تواند پایدار و ریشه‌دار شود که از دل خواست جمعی، نهادسازی تدریجی، و بلوغ سیاسی مردم یک سرزمین بجوشد. با این‌حال، تجربه‌ی برخی کشورها نشان داده که در شرایط استثنایی، دخالت خارجی – حتی نظامی – می‌تواند به‌عنوان یک عامل تسریع‌کننده عمل کرده و فرایند گذار به دموکراسی را امکان‌پذیر سازد. ایران یکی از همان شرایط استثنایی را دارد که در آن، دخالت خارجی نه لزوماً به‌معنای نقض استقلال ملی، بلکه می‌تواند عامل رهایی از یک ساختار استبدادی مزمن تلقی شود.

جامعه‌ی ایران دارای تاریخی غنی از جنبش‌های آزادی‌خواهانه و دموکراتیک است. از انقلاب مشروطه در آغاز قرن بیستم تا جنبش ملی شدن صنعت نفت، از انقلاب ۵۷ تا جنبش سبز، و از اعتراضات آبان ۹۸ تا جنبش «زن، زندگی، آزادی» در سال‌های اخیر، همواره نشانه‌هایی از اراده‌ی مردم برای زیست در جامعه‌ای قانون‌مدار، آزاد، و مردمی دیده شده است. این تجربه‌ها نه تنها ریشه‌ی ناآگاهی سیاسی را از میان برده‌اند، بلکه نشان داده‌اند که مردم ایران به‌خوبی میان مفاهیمی چون وطن‌دوستی، استقلال، و استبداد تمایز قائل می‌شوند.

در طی دهه‌های گذشته، به‌ویژه پس از سرکوب خونین جنبش‌های مردمی و نهادینه شدن سلطه‌ی نهادهای امنیتی و مذهبی، شرایطی ایجاد شده که در آن خواست مردم برای تغییر دیگر توان و امکانی برای بروز مؤثر ندارد. در چنین وضعیتی، ابزارهای سنتی مقاومت مدنی یا اصلاح درون‌ساختاری کارایی خود را از دست داده‌اند. دستگاه حاکم نه تنها به هیچ‌گونه اصلاح واقعی تن نمی‌دهد، بلکه با سرکوب سیستماتیک، سانسور مطلق، و کنترل همه‌جانبه‌ی فضای عمومی، هر نوع تلاش مدنی را خنثی می‌کند. در این بستر، طبیعی است که بخشی از جامعه به این نتیجه برسد که تنها یک «شوک بیرونی» می‌تواند این ساختار بسته و فاسد را در هم بشکند.

در چنین حالتی، اگر مداخله‌ی خارجی – به معنای فشار سیاسی، دیپلماتیک، اقتصادی و حتی نظامی محدود و هدفمند – علیه ساختار قدرت و نه علیه مردم صورت گیرد، می‌تواند به‌مثابه کاتالیزوری عمل کند که مسیر فروپاشی رژیم را هموار سازد. برخلاف کشورهایی چون عراق یا افغانستان که جامعه‌ی مدنی شکننده‌ای داشتند و دخالت نظامی به هرج‌ومرج و فساد گسترده انجامید، جامعه‌ی ایران از بلوغ نسبی سیاسی، تحصیلات بالا، شبکه‌های ارتباطی قوی، و طبقه‌ی متوسط آگاه برخوردار است. چنین جامعه‌ای، در صورت باز شدن فضا، می‌تواند به سرعت نهادهای دموکراتیک را شکل دهد و گذار به حکمرانی مردمی را مدیریت کند.

نکته‌ی مهم آن است که مردم ایران به‌خوبی از تفاوت میان اشغالگری و حمایت خارجی آگاه‌اند. شعارهایی چون «دشمن ما همین‌جاست، دروغ می‌گن آمریکاست» که در اعتراضات مردمی سرداده شده، گواه روشنی است بر اینکه افکار عمومی در ایران دیگر اسیر روایت‌های رسمی درباره‌ی دشمن خارجی نیست. بسیاری از مردم، به‌ویژه جوانان، حمایت بین‌المللی برای گذار از جمهوری اسلامی را نه دخالت در امور داخلی، بلکه همراهی با خواست ملی برای آزادی تلقی می‌کنند. همین تمایز اساسی است که ایران را از بسیاری از نمونه‌های دیگر جدا می‌کند.

بنابراین، برخلاف روایت غالبی که دخالت خارجی را همواره با استعمار و تجزیه و شکست گره می‌زند، می‌توان گفت در مورد ایران، دخالت محدود و هوشمندانه‌ی خارجی، در صورتی که با خواست مردم هماهنگ باشد، می‌تواند مسیری سازنده را رقم بزند. آنچه خطرناک است، نه دخالت خارجی به خودی خود، بلکه تحمیل نسخه‌های آماده‌ی دموکراسی بدون شناخت زمینه‌ی فرهنگی و تاریخی جامعه است. ایران چنین زمینه‌ای را دارد و فقط به فضای تنفس نیاز دارد؛ فضایی که سال‌هاست توسط حکومت مسدود شده و تنها شوکی بیرونی می‌تواند آن را باز کند.

شاید زمان آن رسیده باشد که در تحلیل دموکراسی‌سازی در ایران، واقعیت‌های اجتماعی و سیاسی این کشور را بدون پیش‌فرض‌های کلیشه‌ای ارزیابی کنیم. مردم ایران دیگر آن مردم وابسته به حکومت یا فریب‌خورده‌ی تبلیغات رسمی نیستند. آن‌ها از حکومت عبور کرده‌اند، اما برای گذار به آینده نیاز به پشتیبانی دارند. اگر جهان آزاد، به‌ویژه کشورهای دارای ارزش‌های دموکراتیک، بخواهند در سمت مردم ایران بایستند، این حمایت می‌تواند نه تکرار تجربه‌های تلخ گذشته، بلکه آغاز فصل تازه‌ای از دموکراسی واقعی در قلب خاورمیانه باشد.


نظر خوانندگان:


■ دروود بر آقای طبری گرامی!
موجز و مختصر بدون شرح کشّاف. در باره سه نکته در مقاله شما، اشاره هایی مختصر میکنم و طول و تفصیلش را شما یا خوانندگان ارجمند می‌توانند در کتابهایم مطالعه کنند.
۱- «در شرایط استثنایی، دخالت خارجی – حتی نظامی – می‌تواند به‌عنوان یک عامل تسریع‌کننده عمل کرده و فرایند گذار به دموکراسی را امکان‌پذیر سازد.
۲- آنچه خطرناک است، نه دخالت خارجی به خودی خود، بلکه تحمیل نسخه‌های آماده‌ی دموکراسی بدون شناخت زمینه‌ی فرهنگی و تاریخی جامعه است.
۳- در بیشتر نظریه‌های سیاسی رایج، گذار به دموکراسی امری درون‌زا تلقی می‌شود.»
همانطورر که نوشته‌اید، ملّت ایران فعلا در شرایط استثنائی قرار گرفته است و دخالت بیگانگان – به حقّ و ناحقّ بودنش بحث ثانویست - میتواند امکانی باشد برای تحوّلات اساسی و بنیانی و آرزویی مردم ایران که قرنهای قرن است در پشت سدهای صخره‌ای حکومتگران جبّار تلنبار شده‌اند و هیچگاه مجال بروز نداشته‌اند. حقیقت این است که در وضعیّت سقوط کامل حکومت ولایی به نظر من باید کشورهای ذیل تا شکل‌گیری و ثبات سیستم کشورداری در ایران حتما بمانند و به حیث ناظر اوضاع، نقش ایفا کنند بدون هیچ دخالتی در تصمیم‌ها و مشارکت‌ها و مشاجرات گرایش‌های مختلف ایرانی. کشورهایی که حتما باید حضور داشته باشند، آنهم تا زمانی که خود مردم ایران یا به عبارت دیگر، مجلس نمایندگان تعیین کند. کشورهای اروپایی مثل فرانسه، آلمان، ایتالیا و انگلیس و همچنین روسیه به هیچ وجه نباید حضور داشته باشند - به دلیل اینکه سیاستمداران این کشورها اهل مماشات با انواع و اقسام دیکتاتورها و مستبدّین از قدیم الایّام بوده‌اند و هنوزم هستند و مدام دنبال منفعت‌خواهی‌های خودشان با ماسک نخ‌نما شده حقوق بشر و چرت و پرت‌های مشابه-؛ بلکه فقط کشورهایی مثل آمریکا و فنلاند و سوئد و سوئیس. دیگر هیچکس. سپس حضور نیروها و کنشگران ایرانی برای تشکیل مجلس موسسان و مجلس اقلیّتها میتوانند در تحت نظارت بی طرف نمایندگان کشورهای ناظر به همآوردی روی آورند و مردم بدون هیچ هراسی در انتخابات شرکت کنند.
مسئله نسخه های دمکراسی که محصول تجربیات فرهنگی و تاریخی و تامّلات فلسفی و فکری بیگانگان است، هر چقدر نیز جذاب باشند، دلیل بر آن نمیشوند که کاربرد اجرایی نیز در ایران داشته باشند. ما باید هنر دمکراسی ایرانی را از دل بُنمایه های فرهنگ و تجربیات تاریخی خودمان با تکیه به داربست تئوریهای دمکراسی برپاکنیم و به نیروی عقلانیّت و شعور و درایت و ذکاوت و بیدارفهمی خودمان اعتماد و اعتقاد راسخ داشته باشیم، اگر جدا و واقعا دلباخته آزادی و ارجکزاری به گوهر وجودی انسان هستیم. بعد از برافراشتن ساختارهای دمکراسی ایرانی به وجود داربستها هیچ احتیاجی نیست و میتوان به داد و ستد فکری و نظری در باره تئوریهای مختلف دمکراسی در مباحث اروپائیان با عنایت به تجربه ایرانی با دلاوری و گشوده فکری تمام سهیم شد. اینکه دیگران چه تاویلی از ایده دمکراسی داشته اند و چه آزمونهایی بر شالوده ایده های خود اجرا کرده اند، هیچ ربطی به ایران ندارد. ما باید تاویل خودمان را از ایده دمکراسی بیازماییم تا به چند و چون نظریات و تجربیات دیگران در عمل پی ببریم و سپس از راه سنجشگری به نتایج ارزشمند هم برای خودمان هم برای دیگران دست یابیم. بنابر این، حرف شما به هیچ وجه من الوجوه، جای چون و چرا ندارد که دمکراسی ایرانی باید بر شالوده شناخت زمینه های فرهنگی و تجربیات تاریخی مردم ایران، واقعیّت پذیر شود.
گذار به دمکراسی به معنای فروپاشی سیستمی و سپس عبور به سیستمی دیگر نیست؛ زیرا ایده دمکراسی اصلا و ابدا «سیستم» نیست؛ بلکه «وضعیّت» است. بسیاری از کنشگران تصوّر میکنند که دمکراسی، نوعی سیستم است که البته چنین نگرشی خطای محض است. دمکراسی وضعیّتی است که هر لحظه ممکن است متغیّر شود، اگر از چارچوب پرنسیپهایش خارج و خدشه پذیر شود. مسئله گذار به این معنا میتواند باشد که ما از وضعیّت باران و تگرگ و طوفان به «وضعیّت آسمان ابی و سبزه زار دلنشین» گذر و کوچ میکنیم. این مسئله وضعیّت را نمیتوان یک شبه ایجاد کرد؛ بلکه دقیقا در پروسه نظارت نمایندگان قدرتهای بیگانه که در ایران حضور دارند، میتوان گام به گام به واقعیّت پذیری اش تلاش کرد. زمانبر است، امّا اگر با رادمنشی و همکاری و همبستگی گرایشها و نقش مردم در نظر گرفته شود، میتواند خیلی خوب ثمربخش از آب در اید هرچند طولانی شود که البته زمانبر بودنش به رفتار و گفتار و کردار ایرانیان و همچنین گرایشها و تشکیلات مشارک منوط و ملزم است. من بیشتر از این توضیح نمیدهم و گمان کنم همین کفایت میکنه. در خانه اگر کس است، یک حرف بس است.
شاد زیید و دیر زیید! / فرامرز حیدریان


■ آقای طبری گرامی! نظر شما عالی است، به شرط اینکه قابل اجرا باشد. حق با شماست که “دخالت محدود و هوشمندانه‌ی خارجی، در صورتی که با خواست مردم هماهنگ باشد، می‌تواند مسیری سازنده را رقم بزند”. اما سؤال این است که یک کشور خارجی با چه انگیزه و امیدی “دخالت محدود و هوشمندانه” در ایران بکند؟ مثال: آمریکا در افغانستان دخالت کرد و سال‌های متمادی دولت افغانستان امکان پایه‌ریزی یک حکومت سالم و فراگیر را داشت، اما فقط یک حکومت فاسد و فرقه‌ای از کار درآمد. آمریکا هیچ چشم‌اندازی برای ثبات افغانستان ندید و از آنجا خارج شد. اما این تمام ماجرا نیست.
در صحبت‌هایی که امروزه با افغان‌های مقیم آلمان می‌کنیم، تا حالا نشنیده‌ام کسی از دخالت آمریکا حمایت یا “تشکر” کرده باشد. بر عکس، اغلب شنیده‌ام که افغان‌ها آمریکا را مسئول روی کار آمدن حکومت قرون وسطایی طالبان و بدبختی خود می‌دانند. نقش خودشان را نمی‌بینند. آیا ایرانیان “نمک‌شناس” هستند و قدر حمایت هوشمندانه خارجی را می‌دانند؟ بعید می‌دانم!
ارادتمند. رضا قنبری. آلمان


■ جناب قنبری گرامی، دو تجربه المان و‌ ژاپن نشان دادند که می‌توان با چنین دخالتی به دمکراسی رسید. پس از این همه سال‌ها این دو کشور مدیون امریکا هستند. در مورد ژاپن حتی امریکا به جنایت تاریخی دست زد، ولی در درازمدت با این حال این کشور خود را بازیافت. کامبوج و‌ کره جنوبی هم نمونه‌های مثبت دیگری هستند.
سپاس اسفندیار طبری


■ سئوالم از آقایان طبری و حیدریان این است که آیا فرضیاتشان بر مبنای حضور سربازان آمریکایی در ایران و کنترل نظم و حاکمیت است؟ اگر نخواهیم سیر واقع نگری این عزیزان را کمی فانتزی یا سینمایی فرض کنیم (که نمی‌کنم) به سناریو افغانستان می‌رسیم، که با بافت و شرایط ایران سنخیت ندارد.
با سپاس، پیروز.


■ “برخلاف کشورهایی چون عراق یا افغانستان که جامعه‌ی مدنی شکننده‌ای داشتند و دخالت نظامی به هرج‌ومرج و فساد گسترده انجامید، جامعه‌ی ایران از بلوغ نسبی سیاسی، تحصیلات بالا، شبکه‌های ارتباطی قوی، و طبقه‌ی متوسط آگاه برخوردار است. چنین جامعه‌ای، در صورت باز شدن فضا، می‌تواند به سرعت نهادهای دموکراتیک را شکل دهد و گذار به حکمرانی مردمی را مدیریت کند.”
این فراز تناقض درونی مقاله است. از یک سوی، مدعی است که جامعه مدنی ایران و سرمایه فرهنگی این جامعه، رشد بلوغ سیاسی آن و طبقه متوسط آن، نهادینه، و ریشه دوانیده است. اما از سوی دیگر، چون عزم خود را جزم کرده است تا پیش‌داوری خود را مبنی بر فقدان “فضای باز” بر فرقِ واقعیت بکوبد، این نتیجه‌گیری را مانند پیکرتراشی انقلابی تراش می‌دهد که تجاوز نظامی و فروپاشی هر آن چه تاکنون این جامعه مدنی توانمند، که به‌گونه شبکه‌‌ای، نه تنها در جهان مجازی بلکه در واقعیت، با خونِ دِل و شکیبایی پیگیر گام به گام در نهاد جامعه سُفتیده است و به حاکمیت قطره قطره تحمیل کرده است در حمله نظامی کارگر افتد و ایران را از افتادن به نمونه افغانستان و عراق باز دارد. جنگ تعلیق شهرنشینی است. بمباران تعلیق حوزه عمومی است. جنگ روایت “حیات طبیعی” (آگامبن) است. فروکاهیدن «شهروند» به «هوموساکر» است. تعلیق قانون است. جنگ اعلام «وضعیت استثنایی» است و تعلیق «جامعه مدنی» است. چیرگی «حیات برهنه» بر «وضع مدنی» است. آوتارهایِ «لحظه انقلابی» در سایه تجاوز نظامی، با این پرسش ساده روبه رو اَند که این جامعه مدنی توانمند، که در «وضعیت استثنایی» به «حیات برهنه» محکوم است، در سیاه‌چاله جنگ چگونه قرار است شیرازهٔ ارکان اجتماعی را پاس دارد و فروپاشی و چیرگی نیروهای گریز از مرکز را باز دارد، وقتی گویا از توانِ بازدارندگی حکومت تُهی است. پیوندِ میانِ فقدان «فضای باز» و رویای «فضای باز» در سایه تجاوز بیگانه، امید واهی به سیاستِ «دشمنِ دشمنِ من، دوست من است.» شگفت هم نیست. وقتی تصمیم گرفته‌اید که این جامعه مدنی توان مبارزه با حکومت را ندارد، پیشاپیش به استقبال تجاوز خارجی رفته‌اید.
کوروش


■ خوش‌خیالی روشنفکران آنها را جبهه غلطی قرار می‌دهد.
عقب افتادگی کشور با دخالت خارجی جبران نمی‌شود. کشور تبدیل به مستعمره می‌شود. پیشرفت‌ها از نوع امارات و عربستان مثل حباب است و می‌تواند در مدت کوتاهی به فنا برود.
جمهوری اسلامی با همه فجایع اش حاصل تاریخ و جامعه رشد نیافته این کشور بود. مردم هزینه های هولناکی در این چهار دهه پرداختند. ولی جامعه ایران بارور تر شده، ولی برای کسی قابل مشاهده است که در آنجا حضور دارد. این جامعه حکومت را دگرگون خواهد کرد. برنامه اسرائیل و بخصوص نتانیاهو از خیلی سال قبل برای تغییر حکومت در ایران است. آنها می‌دانند که رشد دنیای عرب در میان و دراز مدت به ضرر آنها تمام خواهد شد. و بجای اینکه تاملی در هژمونی خود و رابطه شان با فلسطینیان کنند، خواب یک محمد رضا شاه دوم را می‌بینند که برای آنها پشتیبان باشد.
آنها توجهی به بافت جامعه ایران، ویژگی های قومی، جغرافیایی و غیره یک کشور ۹۰ میلیونی را ندارند و توان درکش را هم ندارند و فقط مصالح نژادپرستانه خود را می‌بینند. دید آنها به مردمی که در جهت منافع آنها نیستند، نژادی و پر از نفرت است. همانطور که در غزه می‌بینیم ته تنها حقی برای فلسطینبان قائل نیستند، بلکه آنها را انسان هم بحساب نمی آورند.
تبدیل شدن ایران به جولانگاه اسرائیل مشکلات زیادی برای مردم ایران به همراه خواهد آورد. این افراد عقده ای مثل نتانیاهو با نگرش فاشیستی خود همه منطقه را به بحران می‌کشند.
امروز مشخص است که اسرائیل بطور سیستماتیک و از خیلی سالیان قبل در بافت حکومت ایران نفوذ کرده. و جای بررسی دارد که چگونه این نفوذ در تصمیمات غلط و افراطی گری در حکومت نقش آفرین است. ۲۰۱۲ احمدی نژاد هنوز رئیس جمهور ایران بود و او کسی بود که برای اولین بار موضوع کتمان هولوکاست را در سیاست ایران مطرح کرد و شعار نابودی اسرائیل را سر زبان انداخت. (همین شخص چند هفته پیش از یک دانشگاه نظامی در مجارستان که چند ماه قبل دکترای افتخاری را به نتانیاهو اهدا کرده بود، همان درجه را دریافت کرد. این یک اتفاق است؟)
همان سال ۲۰۱۲ با تبلیغات و تهدیدات ناجور احمدی نژاد، نتانیاهو در سازمان ملل حاظر شد و مطرح کرد که ایران چند هفته مانده تا بمب اتم داشته باشه و رئیس جمهورش هم رسما نابودی ما را هدف قرار داده.
توجه داشته باشیم که اهل هر مکتب و مرامی هم که باشیم عدم توجه و تعهد به ریز موضوعات می‌تواند خطایی در رابطه با میهن عزیزمان بدنبال داشته باشد که جبران ناپذیر خواهد بود.
ممنون از توجه شما؛ بهمن یزدانی


■ درود بر پیروز گرامی!
اندکی توضیح بدون جزئیّات. من نمیدانم که نظر آقای طبری عزیز در باره پرسش شما چیست. ولی نظر خودم را به حیث نه جدال با شما؛ بلکه به حیث تامّلاتی شایان تامّل و مشمول سنجش پیگر در نظر میگیرم.
نخست بر این نکته اساسی تاکید مبرم کنم که «مردم ایران» به هیچ وجه از لحاظ سطح آموزش و پروش و وضعیّت فرهنگی به طور کلّی، هرگز همسان و همسطح مردم افغانستان نیستند و این حرف به معنای تحقیر مردم افغانستان نیست که پاره ای از تن و وجود فرهنگی و تاریخ ایران هستند. تا جایی که من در باره حضور سربازان آمریکایی در آلمان بعد از جنگ، تحقیق کرده‌ام و حتّا خودم حضور آنها را چندین سال در آلمان تجربه کرده‌ام، بر این عقیده نیستم که حضور سربازان آمریکایی یا نمایندگان کشورهایی که ذکر کردم، خواه سرباز باشند، خواه مستشار، به معنای تحقیر مردم خودمان یا مقر آمدن به بی عرضگی و ناتوانی و جهالت ما ایرانیان در جامعیّت وجودی برای آراستن سیستم کشورداری است. هرگز و حاشا.
من یک دفترچه جیبی به دو زبان انگلیسی و آلمانی به چنگ آورده بودم که از طرف فاتحین جنگ؛ بویژه آمریکایی‌ها تحریر شده بود. متاسفانه لابلای کتابهایم مفقود شده. ولی محتوای آن، خطاب به تمام سربازان و افسرانی بود که برای حضور و ماموریّت در آلمان تحریر شده بود. متن انگلیسی به قدری عمیق و ژرفاندیشیده بود که برای من خلی تکاندهنده بود. نویسنده یا نویسندگان این دفترچه از ژرف اندیش‌ترین انسان‌هایی بودند که نه تنها به عمق و نقش تاریخ و فرهنگ و متفکّران و فیلسوفان و نویسندگان و غیره و ذالک مردم آلمان اشاره های استخواندار کرده بودند بلکه بر حرمت و ارجگزاری به مردم آلمان در وضعیّت شکست به شدّت تاکید مبرم کرده بودند. سپس برای سربازان و ماموران و مسئولان و افسران در رفتار و کردارخودشان با مردم آلمان و نقشی که در آلمان به طور موقّت دارند، فوق العاده ظریف و دقیق و اصولی، رئوس بسیار کلیدی را عبارت بندی کرده بودند. حتّا اگر سربازان و افسران آمریکایی مرتکب خطایی سهوی می‌شدند، هیچ اداره پلیس آلمانی در مسئله دخالت نمی‌کرد؛ بلکه مستقیما به مسئولان ذیربط آمریکایی اطّلاع می‌دادند و آنها نیز به حساب سرباز خاطی می‌رسیدند که من خودم شخصا شاهد چنین برخوردهایی بوده‌ام.
ضرورت زماندار حضور بیگانگان با توجه به شدّت و حدّت شمشیر اقتلویی مومنان به کاست آخوندها، ضرورت دارد؛ زیرا – امیدوارم به هیچ احدّی برنخورد - تقریبا در طول نیم قرن سیطره حکومت الهی برغم اعتراضات مسالمت‌آمیز و به حقّ مردم که سرکوب شدند- هیچگاه گرایش‌های متنوعّی که نام «اپوزیسیون» را بر خود گذاشته‌اند، نتوانستند تا امروز به یک مخرج مشترک واحد برسند تا واقعا در عمل بتوانند و بخواهند که اقداماتی بایسته و شایسته را در کنار مردم برای عزل و خلع حکومت فقاهتی اجرا کنند.
غفلت و کشمکش گرایش‌های اپوزیسیون علیه یکدیگر به دوام حکومت فقاهتی برای استیلا و سرکوب و خصومت با مردم و جهانیان میدان و فرصت عالی داد؛ طوریکه غفلتها و ندانمکاریها و گلاویزیهای اپوزیسیون و گریز آنها از یکدیگر به فاجعه امروز در وطن مختوم شد. بنابر این تا زمانی که ما ایرانیان – صرف نظر از اعتقادات شخصی و نظری و مذهبی و قومی و مسلکی که با همدیگر داریم – به مخرج مشترک واحد نرسیم و با دلاوری در کنار یکدیگر نایستیم، سرنوشت میهن و مردمش مدام همچون توپ فوتبال در دست آنانی خواه ماند که «شمشیرشان برّاقتر و برّاقتر و خونریزتر» است، خواه بیگانگان باشند، خواه خودیهای حاکم.
شاد زیید و دیر زیید! فرامرز حیدریان


■ دوستان گرامی ، ممنون از توجه همگی. ایران با ج. ا. نزدیک نیم‌قرن است، که در شرایط «استثنایی» است که همان اگامبن که یاد کردید، از «شرایط استثنایی دایمی» سخن می‌گوید. یعنی با نهادهایی که فراقانون هستند، هر کاری که بخواهند، با این ملت می کنند. از این نظر جنگ کنونی تغییری در آن نمی‌دهد. البته که با افزایش تهدیدها، رژیم موجودیت خود را در خطر می‌بیند و وحشیگری و دردندگی او‌بیشتر می‌شود.
اینکه دخالت نظامی از نظر داخلی به نتایج مطلوب برسد، بستگی به اراده اپوزیسیون هم دارد: یکی از دلایلی که جنبش زن زندگی آزادی به ثمر نرسید، بر هم ریختگی اپوزیسیون بود. مثل همین شرایط کنونی متاسفانه. به نظر من، رژیم بسیار ضعیف است، و این فشار بر مردم و‌اعدام ها نتیجه همین ضعف است. آیا شرایط مناسبی نیست، که همگی در سقوط این رژیم کوشا باشیم و به جان یکدیگر نیافتیم؟ وقاحت بزرگ این است، که بسیاری در سیاست  اسراییل ستیزی به اندازه ای پیش رفته‌اند، که بی‌چون و چرا از ج. ا. حمایت و حتی منابع رسانه ای او را پخش می کنند.
سپاس اسفندیار




نظر شما درباره این مقاله:









 

ايران امروز (نشريه خبری سياسی الکترونیک)
«ايران امروز» از انتشار مقالاتی كه به ديگر سايت‌ها و نشريات نيز ارسال می‌شوند معذور است.
استفاده از مطالب «ايران امروز» تنها با ذكر منبع و نام نويسنده يا مترجم مجاز است.
Iran Emrooz©1998-2025 | editor@iran-emrooz.net