شنبه ۲۴ خرداد ۱۴۰۴ -
Saturday 14 June 2025
|
ايران امروز |
سهشنبه ۱۰ ژوئن ۲۰۲۵
در جریان سفر ماه مه رئیسجمهور ایالات متحده، دونالد ترامپ، به خاورمیانه، او اقداماتی انجام داد که تا چند هفته یا حتی چند روز پیش از آن، کمتر کسی پیشبینی میکرد. یکی از این اقدامات، دیدار غافلگیرکننده با رهبر جدید سوریه، احمد شرع، و سپس لغو تحریمهای آمریکا علیه سوریه بود، آن هم با وجود پیشینه شرع بهعنوان رهبر یک گروه اسلامگرای تندرو. اقدام دیگر، حذف اسرائیل از برنامه سفر بود، با وجود آنکه دولت ترامپ همچنان تلاشهایی برای پایان دادن به جنگ در غزه انجام میداد. این سفر پس از تصمیم دولت آمریکا در اوایل ماه مه برای امضای توافق آتشبس دوجانبه با حوثیها در یمن صورت گرفت؛ توافقی که بدون مشورت یا مشارکت اسرائیل انجام شد. همچنین آغاز گفتوگوهای مستقیم ترامپ با ایران — گامی که اسرائیل شدیداً با آن مخالف است اما رهبران عرب حوزه خلیج فارس از آن استقبال کردند و حتی در تسهیل آن نقش داشتند — نشان میدهد که موازنه قدرت در منطقه پس از حمله حماس در ۷ اکتبر ۲۰۲۳ به اسرائیل تا چه اندازه دگرگون شده است.
جنگ غزه چشمانداز ژئوپلیتیکی خاورمیانه را تغییر داده است. در سالهای پیش از حمله ۷ اکتبر، عربستان سعودی، امارات متحده عربی و دیگر کشورهای حوزه خلیج فارس همراه با اسرائیل، ایران و شبکه متحدان نیابتیاش را تهدید اصلی منطقه تلقی میکردند. آنها از کارزار «فشار حداکثری» دولت اول ترامپ علیه تهران حمایت میکردند و روند عادیسازی روابط با اسرائیل را آغاز کرده بودند. اما اکنون شرایط بهطرز چشمگیری دگرگون شده است. بیست ماه پس از آغاز جنگ، ایران از نگاه جهان عرب دیگر تهدید جدی بهشمار نمیرود. در مقابل، اسرائیل بیش از پیش همچون یک هژمون منطقهای جلوه میکند.
در این تحولات، متحدان عرب واشنگتن و اسرائیل اکنون در دو سوی متقابل در موضوع توافق هستهای جدید قرار گرفتهاند. اسرائیل همچنان چنین توافقی را مایه حیات جمهوری اسلامی میداند و دولت ترامپ را به اقدام نظامی برای نابودسازی تأسیسات هستهای ایران ترغیب میکند. اما کشورهای خلیج فارس نگران آغاز جنگی جدید و مهارناپذیر در همسایگی خود هستند و حلوفصل دیپلماتیک با تهران را برای امنیت و ثبات منطقه حیاتی میدانند. آنها همچنین از شکلگیری خاورمیانهای که اسرائیل در آن آزادی عمل کامل داشته باشد، بیم دارند — حتی در آیندهای که ممکن است روند عادیسازی روابط با اسرائیل ادامه یابد. بهمنظور ایجاد موازنهای تازه میان ایران و اسرائیل، کشورهای خلیج فارس به بازیگران اصلی تلاش ترامپ برای حصول توافق هستهای جدید تبدیل شدهاند. آنها در کنار یکدیگر میکوشند به محور اصلی نظم منطقهای جدید بدل شوند.
شکست فشار
برای درک وسعت تغییر موضع کشورهای خلیج فارس نسبت به ایران، باید به واکنش عربستان سعودی و امارات به نخستین توافق هستهای آمریکا و ایران در یک دهه پیش بازگشت. زمانی که ایران و ایالات متحده در ژوئیه ۲۰۱۵ «برنامه جامع اقدام مشترک» (برجام) را امضا کردند، کشورهای خلیج فارس همراه با اسرائیل نگران بودند که این توافق به افزایش نفوذ منطقهای ایران بینجامد. در آن زمان، جهان عرب هنوز از پیامدهای خیزشهای مردمی موسوم به بهار عربی در سالهای ۲۰۱۰–۲۰۱۱ بیرون نیامده بود؛ خیزشهایی که به سرنگونی حاکمان قدرتمندی انجامیده و جنگهای داخلی را در لیبی، سوریه و یمن شعلهور کرده بود. ایران از این بیثباتی بهرهبرداری کرد و حوزه نفوذی از شبهجزیره عربستان تا سرزمین شام برای خود ایجاد کرد. بنیامین نتانیاهو، نخستوزیر اسرائیل، در مارس ۲۰۱۵ در سخنرانی خود در کنگره آمریکا هشدار داد: «ایران اکنون بر چهار پایتخت عربی — بغداد، دمشق، بیروت و صنعا — تسلط دارد.»
کشورهای عربی خلیج فارس، مانند اسرائیل، نگران بودند که ایالات متحده در تلاش برای دستیابی به توافق هستهای، تهدید فزاینده جمهوری اسلامی و نیروهای نیابتیاش را در منطقه نادیده میگیرد. در همان ماهی که نتانیاهو این سخنرانی را ایراد کرد، عربستان سعودی اعلام کرد که رهبری مداخله نظامی در یمن را علیه حوثیها بر عهده میگیرد — گروهی شورشی که قلمرو نفوذ ایران را به داخل شبهجزیره عربستان گسترش میداد.
اسرائیل و متحدان خلیجی واشنگتن شاید تهدید سلطه منطقهای ایران را بزرگنمایی کرده باشند، اما تردیدی نبود که آشوبهای جهان عرب توازن قدرت منطقهای را به سود تهران تغییر داده بود. برای منتقدان ایران در خاورمیانه، برجام صرفاً به ظرفیت هستهای ایران مربوط نمیشد، بلکه به میزان نفوذ نسبی این کشور نیز ارتباط داشت. طبق مفاد این توافق، ایران در ازای محدودسازی برنامه هستهایاش، از تخفیف تحریمها برخوردار میشد؛ اما ملزم نبود فعالیت نیروهای نیابتی خود در منطقه را کاهش دهد. از این رو، توافق در حالی که برنامه هستهای ایران را مهار میکرد، میتوانست قدرت نفوذ تهران را افزایش دهد. به همین دلیل، کشورهای عربی همراه با اسرائیل بر این نقص توافق انگشت گذاشتند و تلاش سازمانیافتهای را برای تضعیف برجام به راه انداختند. این تلاش، افزون بر لابیگری گسترده با اعضای کنگره آمریکا — که سخنرانی سال ۲۰۱۵ نتانیاهو نماد آن بود — شامل کارزار رسانهای و عمومی گستردهای علیه توافق نیز میشد.
دولت ترامپ، دولت بایدن و تغییر توازن قدرت
دونالد ترامپ در دوره نخست ریاستجمهوریاش با منتقدان توافق هستهای همنظر بود. ایالات متحده در سال ۲۰۱۸ بهطور یکجانبه از برجام خارج شد و ایران را تحت تحریمهای اقتصادی موسوم به «فشار حداکثری» قرار داد. در آن زمان، دولت ترامپ انتظار داشت که این فشار، ایران را تضعیف کرده و نفوذ منطقهایاش را کاهش دهد، تا زمینهساز نظمی منطقهای جدید شود که بر محور اسرائیل و متحدان عرب آمریکا شکل بگیرد. دولت ترامپ همچنین همکاریهای امنیتی و اطلاعاتی میان اعراب و اسرائیل را گسترش داد؛ همکاریهایی که در نهایت به توافقنامههای ابراهیم در سال ۲۰۲۰ انجامید. توافق ابراهیم به عادیسازی روابط میان اسرائیل و شماری از کشورهای عربی و شمال آفریقا از جمله بحرین و امارات و سپس مراکش و سودان انجامید. دولت ترامپ همچنین رویکردی سختگیرانهتر نسبت به حمایت ایران از نیروهای نیابتی در سراسر منطقه در پیش گرفت، تا آنجا که به تصمیمی بیسابقه دست زد و ژنرال قاسم سلیمانی، فرمانده قدرتمند سپاه قدس، شاخه برونمرزی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، را در بغداد ترور کرد.
این استراتژی سختگیرانه ایالات متحده در دوران ریاستجمهوری جو بایدن نیز ادامه یافت. برخلاف انتظارات، دولت بایدن برجام را احیا نکرد و از تعامل با ایران خودداری ورزید — و تنها زمانی با انجام گفتوگوها موافقت کرد که ایران با شتاب بخشیدن به ذخیرهسازی اورانیوم غنیشده سطح بالا، سطح تقابل را افزایش داد. تمرکز بایدن، درست مانند ترامپ، بر ایجاد یک محور عربی–اسرائیلی بود. عادیسازی روابط اسرائیل و عربستان سعودی به قطبنمای سیاست خاورمیانهای دولت بایدن بدل شد. در واقع، در زمان حمله ۷ اکتبر حماس، دولت بایدن بر این باور بود که در آستانه توافق اسرائیل و عربستان قرار دارد — توافقی که میتوانست صلحی پایدار در منطقه به ارمغان بیاورد.
رها شدن اسرائیل از قید و بند
اما وقایع بهزودی نشان دادند که این تصور بهکلی نادرست بود. استراتژی ترامپ–بایدن تنها به افزایش تنشها در منطقه انجامید. ایران در برابر فشارهای آمریکا، برنامه هستهای خود را گسترش داد و حمایت خود را از حوثیها در جنگ با کشورهای خلیج فارس افزایش داد. همچنین ایران شروع به حملات مستقیم به منافع آمریکا و کشورهای خلیج فارس کرد، که حمله به تأسیسات نفتی عربستان در سال ۲۰۱۹ نمونه بارز آن بود. حتی پیش از حمله ۷ اکتبر حماس، کشورهای خلیج فارس اعتماد خود را به راهبرد آمریکا از دست داده بودند. در مارس ۲۰۲۳، عربستان سعودی با میانجیگری چین از صف متحدان جدا شد و روابط خود با ایران را عادی کرد. یکی از نتایج فوری این توافق، پایان حملات حوثیها به عربستان و امارات بود. کشورهای خلیج فارس همچنان خواهان گسترش روابط با اسرائیل بودند، اما حفظ توازن میان ایران و اسرائیل کاری دشوار بود.
سپس حملات حماس و جنگ شدید اسرائیل در غزه، روند عادیسازی روابط میان اسرائیل و عربستان را از مسیر خارج کرد. یک «محور مقاومت» تازهنفس، با حمایت ایران — که شامل حزبالله لبنان و حوثیهای یمن نیز میشد، گروههایی که در کنار حماس عادیسازی روابط اسرائیل و عربستان را تهدیدی وجودی تلقی میکردند — اکنون درگیر جنگ آشکار با اسرائیل بود. دولت بایدن تصور میکرد که این درگیری جدید در منطقه، دلیلی قویتر برای ایجاد یک اتحاد امنیتی میان اسرائیل و کشورهای خلیج فارس فراهم خواهد کرد، اما کشورهای عرب منطقه تمایلی به کشیده شدن به این جنگ نداشتند. در ژانویه ۲۰۲۴، زمانی که بایدن تصمیم گرفت به حملات حوثیها به کشتیهای بینالمللی در دریای سرخ واکنش نظامی نشان دهد، عربستان سعودی و امارات با دقت از مشارکت در این اقدام خودداری کردند، با وجود آنکه سالها با این گروه درگیر بودند. دولتهای عربی همچنین ناگزیر بودند خشم فزاینده افکار عمومی عرب نسبت به وضعیت مردم غزه را نیز در نظر بگیرند، عاملی که امکان هرگونه تعمیق همکاری امنیتی میان اعراب و اسرائیل را از میان برد.
سپس، در پاییز ۲۰۲۴، مجموعهای از موفقیتهای اسرائیل مسیر جنگ را تغییر داد. در اواخر سپتامبر، اسرائیل با یک حمله هوایی هدفمند، رهبری ارشد حزبالله، از جمله حسن نصرالله، رهبر دیرپای این سازمان را حذف کرد. این حمله پس از عملیاتی مخفیانه صورت گرفت که ساختار فرماندهی و کنترل حزبالله را با استفاده از دستگاههای پیجر انفجاری درهم شکست. در ماه بعد، نیروهای اسرائیلی یحیی سنوار، رهبر حماس و طراح اصلی حمله ۷ اکتبر، را کشتند. و در اوایل دسامبر، رژیم بشار اسد در سوریه — متحد دیرین ایران — سقوط کرد. در همین حال، تبادل خطرناک موشک و پهپاد میان ایران و اسرائیل سطح تقابل را افزایش داد، اما در عین حال، هاله قدرت ایران را نیز بیش از پیش خدشهدار کرد، چرا که اسرائیل مدعی شد بسیاری از سامانههای دفاع هوایی ایران را از کار انداخته است.
تا پایان سال، محور مقاومت تضعیف شده بود و تهران تا حد زیادی از منطقه شام منزوی شده بود. حتی دفاع ایران از خاک خود نیز آسیبپذیر به نظر میرسید. با بازگشت قریبالوقوع ترامپ — حامی سرسخت اسرائیل — به کاخ سفید، دولت نتانیاهو که از اعتمادبهنفس بالایی برخوردار بود، فرصتی نادر برای وارد آوردن ضربهای قاطع به ایران میدید: نابودی تأسیسات هستهای و زیرساخت اقتصادی جمهوری اسلامی از طریق حملهای که میتوانست ایران را تا مرز فروپاشی بکشاند.
ایران در کفه ترازو
با این حال، ترامپ مطابق سناریوی مورد انتظار اسرائیل عمل نکرده است. او که نگران است حمله نظامی به ایران پای ایالات متحده را به جنگی پرهزینه باز کند، تاکنون در برابر فشارهای اسرائیل برای کنار گذاشتن دیپلماسی و آغاز جنگ آشکار با ایران مقاومت کرده است. در عوض، او بهدنبال نسخهای تازه از همان توافقی است که در دوره اول ریاستجمهوریاش آن را رد کرده بود: توافق هستهای. در این مسیر، کشورهای حوزه خلیج فارس نیز از ترامپ حمایت میکنند. این کشورها با وجود مخالفت پیشین خود با توافق اولیه، اکنون خواهان دیپلماسی با ایران هستند. از زمان آغاز بهکار دولت دوم ترامپ، عمان، قطر، عربستان سعودی و امارات همگی با صراحت نسبت به آغاز جنگ هشدار دادهاند و در نقش میانجی و واسطه میان تهران و واشنگتن ظاهر شدهاند. دلیل آشکار این تغییر موضع، نگرانی از پیامدهای اقتصادی یک جنگ در خلیج فارس است. اما در سطحی بنیادیتر، عربستان سعودی و دیگر کشورهای خلیج فارس توافق هستهای را کانون دستیابی به موازنه جدید قدرت در خاورمیانه میدانند.
بخشی از حمایت کشورهای خلیج فارس از توافق با ایران به تغییر موقعیت خود اسرائیل در منطقه بازمیگردد. اسرائیل، در حالی که همچنان به عملیات نظامی در غزه ادامه میدهد، عملاً چهره یک پیروز جنگ را به خود گرفته و با اطمینان از برتری مطلق نظامیاش، آماده است این برتری را برای تحکیم سلطه بر خاورمیانه به کار گیرد. اسرائیل افزون بر گسترش اشغال غزه — که برخی مقامهایش گفتهاند ممکن است تحت حکومت نظامی نامحدود قرار گیرد — اراده خود را بر جنوب لبنان تحمیل کرده و در بخشهای وسیعی از خاک سوریه دست به اشغال و عملیات نظامی میزند. اکنون نیز قصد دارد پیروزیهای خود در شام را به خلیج فارس گسترش دهد و با حملهای نظامی به ایران، این روند را تکمیل کند. چنین حملهای، افزون بر آنکه ممکن است به واکنش تلافیجویانه ایران بینجامد و اهدافی در شبهجزیره عرب را نیز در بر گیرد، میتواند عرضه جهانی انرژی را مختل کند و تداوم رونق اقتصادی در خلیج فارس را با تردید مواجه سازد.
بازیگران اصلی قدرت در خاورمیانه — اعم از کشورهای عربی، ایران، اسرائیل و ترکیه — همواره در برابر سلطهطلبی یک قدرت منطقهای مقاومت کردهاند. زمانی که جهان عرب در دهههای ۱۹۵۰ و ۱۹۶۰ در پی کسب سیادت منطقهای تحت لوای ناسیونالیسم عربی بود، ایران، اسرائیل و ترکیه برای مهار آن دست به ائتلاف زدند. حتی پس از انقلاب اسلامی ۱۹۷۹، اسرائیل بهطور خودکار با ایران دشمنی نمیورزید؛ اگر توازن قوا در منطقه ایجاب میکرد، رویکردی متفاوت در پیش میگرفت. برای نمونه، در سالهای آغازین جنگ ایران و عراق در دهه ۱۹۸۰، هنگامی که عراقِ صدام حسین دست بالا را یافته بود و داعیه رهبری جهان عرب داشت، اسرائیل اطلاعات نظامی و تجهیزات جنگی در اختیار ایران انقلابی و اسلامگرا قرار داد. سالها بعد، وقتی ایران به قدرتی در حال صعود بدل شد، اسرائیل با کشورهای عربی متحد شد تا آن را مهار کند.
اکنون که اسرائیل خود را قدرت بلامنازع منطقه معرفی میکند، کشورهای عربی، ایران و همچنین ترکیه، برای بازگرداندن توازن به یکدیگر نیاز دارند. در میان کشورهای عربی، بحرین، مصر و اردن اگرچه روابط دیپلماتیک با ایران ندارند، اما مانند دیگر قدرتهای عربی بهطور چشمگیری سطح تعامل خود را با تهران افزایش دادهاند. در این میان، کشورهای خلیج فارس به تکیهگاه اصلی ایران برای پیشبرد مذاکرات هستهای با ایالات متحده تبدیل شدهاند. این کشورها بهخوبی میدانند که در رقابت میان ایران و اسرائیل، خودشان نقش جایزه را دارند. اسرائیل بهدنبال تشکیل محوری با کشورهای عربی است تا ایران را مهار کند، و ایران نیز میکوشد مانع از حضور اسرائیل در شبهجزیره عرب شود. از سوی دیگر، رهبران خلیج فارس خواهان نظمی منطقهای هستند که هم ایران و هم اسرائیل را مهار کند و در عوض به حکومتهای خود آنها قدرت بیشتری ببخشد. همین ضرورت ایجاد توازن است که متحدان عرب واشنگتن را از مخالفان سابق توافق هستهای به حامیان جدی آن تبدیل کرده است. از نگاه آنان، یک توافق جدید میان ایران و ایالات متحده میتواند راه اسرائیل برای ورود به جنگ با ایران — جنگی که ممکن است دامنهاش به سرزمینهای آنها برسد — را مسدود کند و مانع از تثبیت سلطه نامحدود اسرائیل در منطقه شود.
در مقابل، ایران نیز که مشتاق دستیابی به توافقی هستهای برای جلوگیری از جنگ و احیای اقتصادی است، بیش از پیش به نقش میانجیگرانه کشورهای خلیج فارس در تعامل با دولت ترامپ و حفظ روند مذاکرات وابسته شده است. برای مثال، وزیر خارجه عمان نقش کلیدی در مذاکرات ایفا کرده و پیشنهادهایی ارائه داده است که میتواند شکاف میان تهران و واشنگتن را پُر کند. عربستان سعودی نیز از ایده تشکیل یک کنسرسیوم هستهای منطقهای با مشارکت ایران برای مدیریت مشترک غنیسازی اورانیوم استقبال کرده است. وزیر خارجه سعودی همچنین اعلام کرده که پادشاهی عربستان آماده است از قدرت اقتصادی خود برای کمک به تثبیت یک توافق نهایی استفاده کند.
محور ثبات
ایران و کشورهای خلیج فارس اکنون به یکدیگر نیاز دارند، و هر دو طرف به یک توافق هستهای نیازمندند. این تحول، اتفاقی خوشایند است. چنین توافقی میتواند زمینهساز اعتماد میان همسایگان خلیج فارس شود و به آنها امکان دهد دامنه تعاملات خود را گسترش دهند؛ از جمله در زمینههای امنیتی، سرمایهگذاری و تجارت. افزون بر این، ازسرگیری تعامل با ایران به معنای چشمپوشی از تلاشها برای عادیسازی روابط با اسرائیل نیست. رهبران خلیج فارس نمیخواهند میان ایران و اسرائیل دست به انتخابی فاوستی بزنند. آنها خواهان روابط با هر دو طرف هستند تا موازنهای منطقهای برقرار کنند که به سود کشورهای خود باشد و صلح و ثباتی را تضمین کند که برای اهداف ژئواکونومیک منطقه حیاتی است. از نگاه کشورهای خلیج فارس، یک توافق هستهای، استراتژی آنها را با سیاست خاورمیانهای واشنگتن همسو میکند و میتواند به شراکت راهبردی رسمی میان ایالات متحده و عربستان سعودی منجر شود.
سفر اخیر ترامپ به خلیج فارس، بهنظر میرسید که این انتظار را تأیید میکند. حتی پیش از ورود به منطقه، دولت او بدون توجه به نگرانیهای اسرائیل، توافق آتشبس دوجانبهای با حوثیها به امضا رساند. در عین حال، توافقهای اقتصادی بلندپروازانهای که رهبران عرب به ترامپ پیشنهاد دادند، پسزمینهای بودند برای بیانیههای ایالات متحده درباره غزه، ایران و سوریه — بیانیههایی که اولویتهای کشورهای خلیج فارس را بازتاب میدادند، ولو به بهای نادیده گرفتن ترجیحات اسرائیل. ترامپ در تمام توقفگاههای سفر خود، بار دیگر بر ترجیح خود برای حلوفصل دیپلماتیک مسئله هستهای ایران تأکید کرد. در مواردی نیز به نگرانیهای عربها درباره جنگ غزه اشاره داشت: برای نمونه، در ابوظبی گفت: «در غزه خیلیها از گرسنگی رنج میبرند» — اظهار نظری که ظاهراً انتقادی بود از محاصره دههفتهای اسرائیل بر کمکهای بشردوستانه به این منطقه.
اما برای آنکه این همراستایی واقعاً به صلح و ثبات منطقهای بینجامد، ایالات متحده باید توافق هستهای جدید با ایران را در چارچوبی راهبردیتر قرار دهد. این توافق باید همزمان با تلاش برای گسترش توافقنامههای ابراهیم و عادیسازی روابط اسرائیل نهتنها با عربستان سعودی، بلکه با دیگر کشورهای عربی از جمله سوریه صورت گیرد. برای ازسرگیری تلاشهای عادیسازی روابط با اسرائیل، ریاض خواهان پایان جنگ غزه و ایجاد آیندهای سیاسی و قابل قبول برای فلسطینیها خواهد بود. با این حال، در سطحی دیگر، ایالات متحده و متحدان عربش باید به عادیسازی روابط بهعنوان مکملی ضروری برای هم توافق هستهای ایران–آمریکا و هم محور نوظهور ایران–کشورهای خلیج فارس بنگرند، بهگونهای که این سه مؤلفه در کنار هم توازن منطقهای تازهای را شکل دهند.
البته ممکن است مذاکرات آمریکا با ایران به بنبست بخورد و واشنگتن به مسیر تقابل با تهران بازگردد. چنین نتیجهای احتمالاً به تداوم درگیریهای منطقهای خواهد انجامید و هرگونه امکان پیشبرد عادیسازی روابط عربها با اسرائیل را دستکم در کوتاهمدت از بین خواهد برد. اما اگر توافقی حاصل شود، کشورهای خلیج فارس این فرصت را خواهند داشت که به نقطه ثقل نظم منطقهای تازهای تبدیل شوند؛ نظمی که محورهای آن از دل این کشورها بهسوی ایران، اسرائیل و ایالات متحده امتداد یابد. پس از سالها جنگ و آشوب، این شاید نخستین امکان واقعی برای بازگرداندن ثبات به منطقه باشد.
■ این را می گویند یک مقاله خوب. نه شعار دارد و نه جانبدار است. با بررسی مختصر رویدادها، به تحلیل وقایع سالیان اخیر در منطقه میپردازد. به آقای ولی نصر تبریک میگویم.
نصرتی
| |||||||||||||
ايران امروز
(نشريه خبری سياسی الکترونیک)
«ايران امروز» از انتشار مقالاتی كه به ديگر سايتها و نشريات نيز ارسال میشوند معذور است. استفاده از مطالب «ايران امروز» تنها با ذكر منبع و نام نويسنده يا مترجم مجاز است.
Iran Emrooz©1998-2025 | editor@iran-emrooz.net
|