سه شنبه ۱۷ تير ۱۴۰۴ -
Tuesday 8 July 2025
|
حمله مرگبار اسرائیل به زندان اوین، خشم گستردهای را حتی در میان مخالفان رژیم برانگیخت
فرناز فصیحی، پرین بهروز و لیلی نیکونظر
نیویورک تایمز – ۶ ژوئیه ۲۰۲۵
سقفها، دیوارها و قفسههای چوبی در مرکز ملاقات زندان اوین فروریخته و به تودههایی از آوار تیز و شکسته تبدیل شده بودند. در ساختمان اداری، اوراق سوخته و پروندههای رنگارنگ در میان آجرهای خردشده و سیمهای درهمتنیده پراکنده شده بودند. شیشههای شکسته سطح تختهای بیمار و تجهیزات پزشکی در درمانگاه را پوشانده بود.
زندان اوین در تهران، بهعنوان نماد برجستهای از سرکوب در ایران شناخته میشود؛ شهرت بد آن فراتر از مرزهای کشور نیز گسترش یافته است. حاکمان ایران — از زمان شاه تا دوران روحانیون — در پنج دهه گذشته از اوین بهعنوان مکانی برای مجازات مخالفان از طریق بازداشت، بازجویی، شکنجه و اعدام استفاده کردهاند.
وقتی اسرائیل در ۲۳ ژوئن این زندان را با موشک هدف قرار داد، این حمله موجی از محکومیت و خشم را در ایران — حتی در میان مخالفان حکومت استبدادی — برانگیخت.
حمله به اوین مرگبارترین حملات جنگ ۱۲روزه میان ایران و اسرائیل بودند. ایران اعلام کرده است که در حمله به اوین ۷۹ نفر کشته و دهها تن زخمی شدهاند، اما انتظار میرود شمار تلفات افزایش یابد.
به گزارش رسانههای ایرانی، فعالان و نهادهای حقوق بشری، در میان کشتهشدگان و مجروحان، اعضای خانواده زندانیانی که به ملاقات آمده بودند، مددکاران اجتماعی، یک وکیل، پزشکان و پرستاران، یک کودک پنجساله، سربازان نوجوان در حال خدمت وظیفه که نگهبانی درها را بر عهده داشتند، کارکنان اداری و ساکنان منطقه حضور داشتند.
رضا شفقه، وکیل سرشناس حقوق بشر، گفت حدود ۱۰۰ زندانی ترنسجندر پس از آنکه بخش آنها از زندان بهطور کامل ویران شد، مفقود شدهاند و مقامها میگویند که فرض بر مرگ آنها گذاشته شده است. او افزود که حکومت غالباً با هویت ترنسجندر بهعنوان یک جرم برخورد میکند. همچنین، علی قناعتکار، دادستان زندان که بهخاطر نحوه برخوردش با زندانیان سیاسی نزد منتقدان حکومت منفور بود، بههمراه یکی از معاونانش در این حمله کشته شد.
ارتش اسرائیل از اظهارنظر درباره هدف حمله به اوین یا تلفات آن خودداری کرد. مقامهای اسرائیلی این حمله را «نمادین» توصیف کردهاند. گیدئون ساعر، وزیر امور خارجه اسرائیل، در پیامی در شبکههای اجتماعی این حمله را همزمان «انتقام» حملات موشکی ایران به تأسیسات غیرنظامی، و به نوعی «اقدامی برای آزادسازی» توصیف کرده است.
اما در ایران، زندانیان، خانوادهها، فعالان و وکلا میگویند که اقدام اسرائیل نشانهای از بیتفاوتی کامل به جان و امنیت زندانیان بوده است. به گفته آنها، زمانبندی این حمله — ظهر یک روز کاری — نشان میدهد که در آن زمان زندان مملو از ملاقاتکنندگان، وکلا، کادر درمان و کارکنان اداری بوده است.
نرگس محمدی، فعال برجسته حقوق بشر و برنده جایزه صلح نوبل، در بیانیهای گفت: «حمله اسرائیل که در روشنای روز و در برابر چشمان خانوادهها و ملاقاتکنندگان انجام شد، بیتردید جنایت جنگی است.» خانم محمدی سالها تجربه رفتوآمد به زندان اوین را دارد و در حال حاضر بهطور موقت در مرخصی بهسر میبرد.
سیامک نمازی، تاجر ۵۳ساله ایرانی-آمریکایی که به مدت هشت سال به اتهام جاسوسی در اوین زندانی بود — اتهامی که ایالات متحده و نهادهای حقوق بشری آن را ساختگی میدانند — گفت: «زندانیان، مانند بسیاری از مردم عادی ایران، احساس میکنند که زیر چرخدندههای دو قدرت بیرحم له شدهاند.»
او گفت: «آنچه از زندانیان و دوستانم در آنجا میشنوم، این است که احساس میکنند میان دو تیغه قیچی گیر افتادهاند: از یک سو رژیم ظالمی که آنها را زندانی و شکنجه میکند، و از سوی دیگر نیروی خارجیای که بهنام آزادی بمب بر سرشان میریزد».
سازمان عفو بینالملل خواستار آزادی فوری زندانیان سیاسی در ایران شده و در حساب کاربری فارسی خود در شبکههای اجتماعی اعلام کرده است که حمله اسرائیل به زندان اوین میتواند مصداق جنایت جنگی باشد. همچنین، «ثمین الخطیان» سخنگوی کمیساریای عالی حقوق بشر سازمان ملل متحد، این حمله را «نقض فاحش حقوق بشردوستانه بینالمللی» توصیف کرده است.
روایتی که در این گزارش از آنچه در جریان و پس از حمله اسرائیل به اوین رخ داد ارائه میشود، بر پایه گفتوگو با بیش از دوازده خانواده زندانیان، وکلای آنها، زندانیان سابقی که با زندانیان فعلی در تماس هستند، شهادتهای مکتوب زندانیان، تصاویر و ویدیوهای خبرنگاران مستقل، و گزارش رسانههای ایرانی تهیه شده است.
حمله
حدود ظهر یکی از روزهای داغ تابستان، «لیلا جعفرزاده» ۳۵ ساله، مادر یک دختر نوزاد، با کیف مدارکی در دست به زندان اوین رسید. مقامهای زندان با مرخصی شوهرش، «میلاد خدمتی» که به اتهام مالی زندانی شده بود، موافقت کرده بودند.
خانم جعفرزاده در حالی که به مرکز ملاقات نزدیک میشد، در تماس تلفنی با همسرش بود که نخستین انفجارها زندان را لرزاند. او با فریاد به همسرش گفت: «دارن میزنن، بمب، بمب، بمب!» و سپس تماس قطع شد. بنا به گفته «حسین خدمتی» — برادر شوهر لیلا، نویسنده و شاعر ساکن تهران — ترکش بمب به مغز او اصابت کرده و جانش را گرفته بود.
آقای خدمتی که ظرف یک ساعت به محل رسید، گفت در هر سو دود، شعله آتش و صحنههایی از ویرانی و مرگ به چشم میخورد — بدنهای تکهتکه و جانباخته، لباسهای پاره، و کفشهایی که در میان آوار پراکنده بودند. نیروهای امدادی، مجروحان را با برانکارد به آمبولانس منتقل میکردند.
او گفت که جسد زن برادرش را در کیسهای مخصوص حمل اجساد یافت. «باورم نمیشود که لیلا دیگر با ما نیست و نیلا باید بدون مادرش بزرگ شود. گفتن این موضوع به برادرم که همسرش مرده، سختترین کاری بود که در زندگیام انجام دادهام.»
«زهرا عبادی»، مددکار اجتماعی زندان، آن روز نتوانسته بود برای فرزندش مراقب پیدا کند، بنابراین پسر ۵ سالهاش «مهراد» را با خود به سر کار برد. به گفته «طاهره پژوهش»، دخترعموی زهرا که با روزنامه شرق گفتوگو کرده، مهراد در مرکز ملاقات مشغول بازی بود و زهرا در دفتر مشغول کارهای اداری بود.
پس از نخستین انفجار، زهرا برای پیدا کردن فرزندش دوید، اما انفجار دوم او را کشت. به گفته طاهره پژوهش، یکی از همکاران مرد زهرا، مهراد را در آغوش گرفته بود تا از او محافظت کند، اما آوار هر دوی آنها را له کرد و جانشان را گرفت. طبق گزارشهای رسانههای ایرانی، چهار مددکار زن دیگر نیز در این حمله کشته شدند.
«مینا»، ۵۳ ساله، گفت که در حال گفتوگوی تلفنی با پسرش بود — که به دلیل فعالیت سیاسی به پنج سال حبس در اوین محکوم شده است — که تماس ناگهان قطع شد. او بارها و بارها شماره را گرفت تا بالاخره پسرش پاسخ داد و گفت که به زندان حمله شده است. مینا فوراً راهی زندان شد. او از انتشار نام خانوادگی خود و نام پسرش خودداری کرد، چرا که از انتقامجویی هراس دارد.
مینا در یک گفتوگوی تلفنی گفت: «پاهایم بیحس شده بود و تمام بدنم میلرزید. نمیدانم چطور با وجود همه موانع خودم را به اوین رساندم.» «نگهبانهای امنیتی اجازه نمیدادند جلو بروم. خانوادههای دیگری هم آنجا بودند. بالاخره با فریاد و ضجه زدن خودم را به محل اصابت رساندم.» او گفت که دستکم ۱۵ جسد را روی زمین دیده است.
رسانههای خبری ایران گزارش دادند که دستکم دو نقطه از زندان مستقیماً هدف حمله قرار گرفتهاند: مرکز سهطبقه ملاقات نزدیک ورودی اصلی — که دفتر دادستانی نیز در آن مستقر بود — و درمانگاه زندان با ظرفیت ۴۷ تخت.
«فورِنزیک آرکیتکچر» (Forensic Architecture)، یک نهاد پژوهشی تخصصی در زمینه تحقیقات تصویری، روز جمعه اعلام کرد که تحلیل تصاویر ماهوارهای نشان میدهد دستکم شش نقطه از زندان اوین هدف قرار گرفته که چهار مورد از آنها با عکسهای گرفتهشده از محل تأیید شدهاند، از جمله چندین خوابگاه زندان. کتابخانه، فروشگاه خواربار، انبار مواد غذایی و بند berنام ۲۰۹ که تحت کنترل نیروهای اطلاعاتی است نیز ویران شدهاند.
بر اساس گزارشهای رسانههای ایرانی، نیروی انتظامی ایران اعلام کرده که دو موشک عملنکرده را در منطقه اوین منفجر کرده است.
عکسها و ویدیوها همچنین نشان میدهند که انفجارها خسارات گستردهای به ساختمانها و خودروهای مسکونی و تجاری اطراف وارد کردهاند.
یکی از عکاسان خبری که روز یکشنبه پس از حمله ۲۳ ژوئن از زندان بازدید کرده بود، بوی تند گوشت سوخته و در حال تجزیه را که از زیر آوار به مشام میرسید توصیف کرد. رسانههای ایرانی گزارش دادند که سردخانه برای شناسایی اجساد سوخته و غیرقابل شناسایی، از آزمایشهای DNA استفاده میکند.
نسرین ستوده، وکیل سرشناس و زندانی سابق اوین، که همسرش رضا خندان — فعال سیاسی و از منتقدان حکومت — در این زندان زندانی بوده است، گفت: «زندانیها در ترس دائمی بهسر میبردند، با این باور که هر لحظه ممکن است آخرین لحظه زندگیشان باشد.» او افزود: «یک ساعت طول کشید تا رضا تماس گرفت و گفت سالم است. آن یک ساعت برایم بهاندازه یک عمر گذشت.»
اتاق دفتر دادستانی در داخل زندان اوین پس از حمله. علی قناعتکار، دادستان اوین نیز در این حمله کشته شد
پیامدها
خانوادههای چهار زندانی سیاسی، شرح مفصل آنها از حملات و پیامدهای آن را منتشر کردهاند — چه در بیانیههایی که با نیویورک تایمز در میان گذاشتهاند و چه در شبکههای اجتماعی. این چهار نفر عبارتاند از: ابوالفضل قدیانی و مهدی محمودیان، دو مخالف سرشناس سیاسی؛ مصطفی تاجزاده، وزیر پیشین کشور و منتقد جدی حکومت؛ و رضا خندان، همسر نسرین ستوده.
علاوه بر این، سیزده زندانی دیگر بیانیهای مشترک منتشر کردهاند، عدهای دیگر روایتهایی کلیتر از حادثه منتشر کردهاند و چهار زن زندانی نیز در گفتوگو با بخش فارسی بیبیسی وقایع داخل بند زنان را شرح دادهاند.
همه آنها از هرجومرجی ناگهانی و همهجانبه سخن گفتهاند: ساختمانها به لرزه درآمدند، دیوارها فروریختند، پنجرهها شکستند، درها از چارچوبها جدا شدند، دود و گردوغبار فضا را پر کرد و بدنهای خونآلود روی زمین افتاده بودند — و آنهایی که هنوز هوشیار بودند برای کمک فریاد میزدند.
گروهی از زندانیان مرد به حیاط دویدند و درمانگاه را دیدند که در آتش میسوخت. انبار مواد غذایی و اقلام بهداشتی شخصی نابود شده بود. زندانیان محبوس در سلولهای انفرادی به همراه نگهبانهایشان از درهای منفجرشده بیرون آمده بودند و با حالت گیج و منگ در محوطه پرسه میزدند.
چهار زن زندانی در گفتوگو با بیبیسی فارسی گفتهاند که بیش از سه ساعت هیچ نیروی امدادی از بیرون نرسید و خطوط تلفن نیز قطع بود. آنها خود به مداوای مجروحان پرداختند و شیشهها و دیگر آوارهای ریختهشده را جمعآوری کردند.
مصطفی تاجزاده به همسرش، فخری محتشمیپور، گفته که هنگام نخستین انفجارها در حال قدم زدن در راهرو — بهعنوان بخشی از ورزش روزانهاش — بوده، و اگر در سلول خود میماند، حتماً جان میباخت، چرا که سلولش کاملاً ویران شده است. خانم محتشمیپور در یک مصاحبه گفت که همسرش آن شب تنها توانسته یک تماس کوتاه با او بگیرد و گفته که برق، آب و گاز زندان قطع شده و زندانیان ناچار شدهاند در تاریکی و در ساختمانی نیمهویران، در کنار یکدیگر پناه بگیرند.
در ساعات اولیه پس از حمله، زندانیان خودشان در عملیات امداد مشارکت کردند. آنها روایت کردهاند که مجروحان را از درمانگاه تخلیه کرده و با دستان خالی آواربرداری کردهاند، و حدود ۲۰ جسد را بیرون کشیدهاند. به گفته ابوالفضل قدیانی و مهدی محمودیان، یکی از زخمیهای وخیم زنی پزشک به نام دکتر مکارم بوده — متخصص بیماریهای عفونی که هر هفته داوطلبانه در درمانگاه زندان خدمت میکرد — و در این حمله یک دست و یک پای خود را از دست داده است.
به گفته آنها، عصر آن روز نیروهای امنیتی بهصورت گسترده وارد زندان شدند و با تهدید اسلحه، مردانی را که در امدادرسانی کمک میکردند، به داخل ساختمان بازگرداندند.
نیمهشب، زندانیان مرد با دستبند و پابند دوتایی — هر دو نفر به یکدیگر بسته شده — از سلولها بیرون آورده شدند. آنهایی که شرحی دقیق از آن شب نوشتهاند، گفتهاند که تنها اجازه داشتند یک کیسه پلاستیکی کوچک حاوی باقیمانده وسایل شخصیشان با خود ببرند.
آنها در تاریکی، در میان خرابههای زندان، از میان سیمهای درهمپیچیده، آجرهای شکسته و اجساد عبور کردند. برخی از افراد از حال رفتند، برخی دیگر گریه میکردند. بیش از یک ساعت طول کشید تا آنها از راه در پشتی که تنها مسیر باز بود، به اتوبوسهای تخلیه رسیدند — مسافتی که معمولاً پنج دقیقه طول میکشید.
آقای قدیانی و آقای محمودیان در بیانیه مشترکی نوشتند: «ما در تونلی از وحشت گام برمیداشتیم، پاهایمان به زنجیر بسته شده، دستانمان در حالی که کیسهای پلاستیکی با اندکی از وسایلمان را در آن نگه داشته بودیم، آویزان، و در میان ویرانیها صفی تنها و طولانی را شکل داده بودیم. اینجا، میان دو تهدید، ما قربانی و گروگانیم.»
رضا خندان — فعال حقوق بشر و طراح گرافیک — گفت که زنجیرها در هر قدم به گوشت تنش فرو میرفت و چندینبار زمین خورد. او همچنین کیسه حاوی وسایلش را در میانه راه رها کرد، چرا که حمل آن با دستان بسته ممکن نبود.
او گفت هنگامی که حدود ساعت ۳ بامداد زندانیان به اتوبوسها رسیدند، دور تازهای از حملات هوایی اسرائیل آغاز شد و پدافند هوایی ایران نیز بهکار افتاد. «ترس همه وجودمان را گرفت. نمیتوانستیم سریع حرکت کنیم یا پناه بگیریم، چون دست و پاهایمان به هم زنجیر شده بود.»
کاروان اتوبوسها، با اسکورت خودروهای امنیتی، سرانجام در میان حملات هوایی و از مسیرهای پیچدرپیچ، عازم زندان فشافویه شد — زندان بدنامی در حاشیه تهران که به دلیل شرایط غیربهداشتی و ازدحام بیش از حد شناخته شده است. آقای خندان گفت که آنها ساعت ۸ صبح به آنجا رسیدند، حدود ۲۰ ساعت پس از حمله، در حالی که از زمان ورود نیروهای امنیتی هیچ آب یا غذایی دریافت نکرده بودند.
زنان زندانی نیز با زور و با پابندهای دوتایی تخلیه شدند و صبح روز بعد به زندان قرچک — زندان پرازدحام دیگری در حومه تهران — منتقل شدند. فریبا کمالآبادی، یکی از رهبران جامعه بهائی که به ۲۰ سال زندان محکوم شده، به خانوادهاش گفته که شرایط برای زنان زندانی چنان وخیم شده که «ای کاش با همان موشکها مرده بودیم»، بهنقل از دخترش که با بیبیسی فارسی گفتوگو کرده است.
قوه قضائیه اعلام کرده که اکنون زندان اوین خالی از زندانی است.
رضا شفقه، وکیل شماری از زندانیان سیاسی، گفت: «میتوان فرض کرد که زندان اوین برای همیشه تعطیل شده، اما سرکوب به مکان محدود نیست — آنها در جاهای دیگر ادامه خواهند داد.»
| |||||||||||||
ايران امروز
(نشريه خبری سياسی الکترونیک)
«ايران امروز» از انتشار مقالاتی كه به ديگر سايتها و نشريات نيز ارسال میشوند معذور است. استفاده از مطالب «ايران امروز» تنها با ذكر منبع و نام نويسنده يا مترجم مجاز است.
Iran Emrooz©1998-2025 | editor@iran-emrooz.net
|