جمعه ۷ ارديبهشت ۱۴۰۳ - Friday 26 April 2024
ايران امروز
iran-emrooz.net | Wed, 07.12.2005, 10:49


ايران امروز: "منوچهر نوذری" هنرمند با سابقه تئاتر، سينما پيش از ظهر امروز (چهارشنبه) در بيمارستان مدرس تهران درگذشت. نوذری از اواسط ماه گذشته به دليل عارضه كليوی دربخش دياليز بيمارستان مدرس بستری شده بود.
خبرگزاری «ايرنا» به نقل از دفتر مديريت بيمارستان مدرس گزارش داد، نوذری امروز كه مدتی در بخش مراقبت‌های ويژه اين بيمارستان بستری بود، دارفانی را وداع گفت.
منوچهر نوذری از حدود يك ماه پيش در بيمارستان بستری بود و گزارش‌ها منتشره در اين مدت از وخامت وضع وی خبر می‌داد.
نوذری ‌در آخرين گفتگويی كه با خبرگزاری دانشجويان داشت، گفته بود: من اولين كسی بودم كه در تلويزيون ايران مقابل دوربين رفتم و گفتم تصوير من را در جعبه‌ای كه می‌بينيد نامش تلويزيون است... از بنيان‌گذاران صنعت دوبله در ايران من و چند نفر ديگر باقی مانده‌ايم اما حداقل ما را به عنوان تماشاگر هم در مراسم چهره‌های ماندگار كه چند شب پيش برگزار شد دعوت نكردند.
نوذری گفته بود تلويزيون همه‌ی دستمزد او را بابت بازی در چند سريال پرداخت نكرده است. "مقدار زيادی از دستمزدم در مجموعه‌های كوچه اقاقيا، عصای پيری و باجناق‌ها مانده كه هنوز به من نداده‌اند."
منوچهر نوذری در ١٠ ارديبهشت سال ١٣١٥ در قزوين متولد شد. پدرش حسابدار، نقاش و اهل كاشان بود. وی فعاليت خود را در راديو به شكل حرفه‌ای از بيست سالگی شروع می‌كند و از سال ١٣٣٤ به دوبله نيز می‌پردازد. نوذری فعاليت در سينمای حرفه‌ای را از سال ١٣٣٤ با بازی در فيلم «امير ارسلان نامدار» آغاز كرده و در سال ١٣٤٧ در شبكه‌ BBC يك دوره شش ماهه را می‌گذراند.
وی در سال بعد استوديو دوبلاژ تنديس را تأسيس كرده و در سال ١٣٥٣ به مصر می‌رود و در آنجا نيز به كار فيلمسازی ادامه می‌پردازد. در مصر يك فيلم مستند راجع به رود نيل می‌سازد كه خيلی مورد استقبال واقع می‌شود.
نوذری تا سال ١٣٥٦ در مصر می‌ماند، سپس مدت چهار ماه و نيم در سوريه و پنج ماه نيز در اردن می‌ماند و از آنجا به ايران باز می‌گردد. با بازگشت از سفر مجددا فعاليت خود را در راديو از اسفند ١٣٦٦ با فعاليت در برنامه صبح جمعه با شما و راه شب شروع می‌كند.


* ايران امروز ، درگذشت اين هنرمند بزرگ ايران را به خانواده ايشان و جامعه‌ی فرهنگ و هنر كشور تسليت می‌گويد.



منوچهر نوذری از زبان خودش
در گفتگو با خبرگزاری دانشجويان ايران (ايسنا)


١٧ سالم بود كه كار دوبله را شروع كردم، استادم آقای لطيف پور دوست برادرم مرحوم محمود نوذری بود و به خانه ما رفت و آمد داشت. يك روز من را ديد و گفت كه تو در دوبله استعداد داری و من را برای كار به پيش خودش برد. نشستم و نگاه كردم، ديدم می‌توانم.

اولين فيلمی كه صحبت كردم دختر نمكزار محصول ايتاليا بود. در آن فيلم فريدن سقفی به جای مارچلو ماستريانی صحبت می‌كرد و مرحوم ايرج دوستدار نقش منفی فيلم را می‌گفت. در هر فيلمی يك كمدين كوچكی بود همراه با رل اول فيلم كه به آن جيمی می‌گفتند كه آنرا به من دادند و در اولين روز كارم من جای نقش دوم فيلم صحبت كردم.
آن موقع مثل الان نبود كه گوشی داشته باشيم. تكرار هم نداشتيم و همه تكه‌ها سريع ضبط می‌شد. كار خوب درآمد و تشويقم كردند من هم در دوبله ماندم و رسيدم در حد مدير دوبلاژ و رل‌های سنگين را دوبله كردم.

قديم، وضعيت دوبله خيلی خوب بود. دوبله هم فن است و هم هنر. به غير از اينكه حالت هنرپيشه را حفظ می‌كنی بايد مواظب لب و دهن هم باشی و دو تا كار را در يك زمان انجام دهی. اينكه الان بعضی از دوبله‌ها خوب نمی‌شود طرف می‌ايد لب و دهن را ميزان كند حال از بين می‌رود و مياد حال را درست كند لب و دهن از بين می‌رود!. تا قبل از فيلم اشك‌ها و لبخندها دوبله ما در دنيا دوم بود. ايتاليايی‌ها موسيقی هم دوبله می‌كردند بعد از اينكه ما هم شروع به اين كار كردم يك شديم و واقعا كارمان سبك بود ولی الان اينطور نيستيم و خراب شديم.

اول اينكه يك مقدار از آن گوينده‌ها نيستند. بعد هم كار بی‌ارزش شده و برايشان مهم نيست مثل آنوقت‌ها حالت داشته باشند فقط می‌خواهند صدا فارسی بشود تا مشتری بفهمد. الان ٧٠، ٨٠ درصد فيلمهايمان خوب دوبله نمی‌شوند.

همزمان با دوبله، وارد راديو شدم و اجرای برنامه‌ها را از جمله داستان شب به عهده داشتم. ٢١ سالم بود كه با شروع كار تلويزيون در ايران و آن موقع كه هنوز كسی نمی‌دانست تلويزيون چی است من به همراه مرحوم تابش، متوجه و مرحوم مبشر شب در تلويزيون ظاهر شديم و به مردم گفتيم تلويزيون چی است و بعد يواش يواش برنامه گذاشتيم.

بعد از سال ٤٠ در چند فيلم سينمايی مثل لاله آتشين (مرحوم محمود نوذری) افق روشن (مهدی امير قاسم خانی) بازی كردم. اين كارها را دوست نداشتم. پارس فيلم پيش دكتر كوشان می‌رفتم و در آنجا كه مرتب فيلم تهيه می‌شد كار ياد می‌گرفتم و يكی هم كه نمی‌آمد من نقش آن را می‌گرفتم.وی به ايسنا گفت:دو سه تا سناريو هم نوشتم در واقع آنجا من طرح كاد بودم. چهار فيلم هم برای دكتر اسماعيل كوشان بازی كردم فيلم‌های حسين كرد و امير ارسلان نامدار ١٣٤٥، گوهر شب چراغ ١٣٤٦، غروب بت پرستان ١٣٤٧.

كار بازيگری را دوست نداشتم و فهميدم اين طرف دوربين بيشتر به درد می‌خورم. سال ٥٠ فيلم "ايوالله" را ساختم كه با آن بليط هجده زار و دو تومان در همان هفته اول ٧٠٠ هزار تومان فروخت و هنوز هم جزو ده فيلم پرفروش سينمای ايران است. آنموقع اگر يك فيلم در سه هفته ٤٠٠ هزار تومان در ١٠ سينما می‌فروخت همه به هم تبريك می‌گفتند.


من كاشف "آغاسی" بودم و برای اولين بار او را وارد راديو و سينما كردم. وقتی نقش اول ايوالله را به او دادم تمام مدت تا وقتی كه فيلم اكران شد هر كسی كه من را ديد ايراد گرفت كه چرا نقش اول فيلمم را به او دادم من هم در جواب می‌گفتم يك فكرهايی كردم. همه فكر می‌كنند آغاسی نفت فروش بوده در حاليكه اين نبود هنگامی كه انگليسی‌ها در خوزستان لوله كشی نفت می‌كردند آغاسی دنبال آنها می‌رفته و با گونی شيشه‌های آبجوی آنها را جمع می‌كرده و در شهر می‌فروخت. اين را هم نمی‌شد در فيلم نشان داد. من برايش داستان ديگری ساختم نعمت نفتی هم از آن وقتيكه فكر می‌كردند اين نفت فروش است و رويش ماند.

من دو فيلم از آغاسی ساختم كه او نقش خود را داشت. در فيلم‌های بعدی آمدند و به او نقش دادند نگرفت تا اينكه ايرج صادقپور فراش باشی را ساخت كه آن هم موفق بود.

دو فيلم ديگری هم كه ساختم (خيلی هم ممنون و خيالاتی) پرفروش شد اما مثل اولی نبود. بعد از "خيالاتی" ديدم كارفرمايشی شد و تهيه كننده می‌گويد سناريو خوب است ولی اين آدمها را بگذار و اينجا را اينجوری كن كارها را به اين شكل شده بود كه سينما را ول كردم.

بعد از سينما در دوبله و راديو بودم و در تلويزيون هم برنامه چهره‌ها را داشتم كه برنامه خيلی موفقی بود.
از بعد از انقلاب تا سال ٥٩ بيكار بودم ممنوع‌الكار نبودم ولی من را خبر نكردند. من از اول تا به حال كارمند قراردادی صدا و سيما بودم و چون رسمی نبودم هنگام كار از من دعوت می‌كردند تا اينكه برای صبح جمعه با شما توسط احمد شيشه‌گران دعوت به كار شدم.

اين برنامه تا سه چهار سال پيش كه جلويش را گرفتند پخش می‌شد پنج شش ماه هم تكرار برنامه‌های گذشته را پخش می‌كردند تا اينكه كاردان، همان برنامه ٥ شنبه‌ها را به جمعه منتقل كرد كه موفق هم نبود.

اخيرا هم برنامه را به سعيد توكل دادند كه در واقع ته مانده و عكس برگردان صبح جمعه با شما با همان عوامل قبلی به جز من و خانم بهروان و احمد شيشه‌گران است و اصلا ما را خبر نكردند.

برنامه‌ای با نام برگ سياه تاريخ برای تلويزيون تهيه می‌شد و به من گفتند چون تو از نوشته نمی‌خوانی دلمان می‌خواهد تو صحبت كنی كه من به عنوان خبرنگار با سيزده خونخوار تاريخ مصاحبه می‌كردم و در برنامه كودك پخش می‌شد. تهيه كننده اين برنامه پول ما را خورد و به ‌آمريكا رفت. مدتی، زده شده بودم كه بعد از اين همه سال، پول ما را هم مثل اين جوان‌ها بخورند مدتی كار نكردم تا اينكه “مسابقه‌ی هفته” به من پيشنهاد شد.



"مسابقه‌ی هفته" سالها، جزو موفق‌ترين برنامه‌های تلويزيونی بود تا اينكه آقای پورنجاتی قائم مقام وقت سازمان گفت كه سوال‌های مذهبی آن را زياد كنيد و زنها نباشند. بعد دوباره تغيير كرد تا اينكه گفتند نمی‌خواهيم البته الان به جای ١٠ نفر ٩ نفره آنرا گذاشتند كه جالب نيست.

مجموعه طنزی به اسم "جدی نگيريد" هم توسط عبدالهی و توكلی ساخته می‌شد كه من گوينده‌اش بودم و بيشتر همان بچه‌های صبح جمعه بودند كه به تلويزيون آمده بودند.

منوچهر نوذری در ادامه‌ی گفت‌وگو با خبرگزاری دانشجويان ايران، اظهار داشت: از سال ٧٢ تا ٧٧ در تئاتر گلريز ٥ نمايش طنز به روی صحنه برديم كه از نظر تماشاگر هنوز ركورد آن شكسته نشده است. گاهی وقت‌ها آنقدر تماشاگر زياد بود كه تا ٦ اجرا در روز می‌گذاشتيم اين نمايش‌ها را من می‌نوشتم و مجيد جعفری كارگردانی می‌كرد.

آن زمان كه تئاتر كار می‌كردم شخصی پيش من آمد و پيشنهاد داد تا لطيفه‌هايم را جمع كنم تا يك كتاب درست كنيم كه خيلی هم استقبال شد. لطيفه‌های جيبی ٦ سال است كه پشت سر هم با ده هزار تيراژ تجديد چاپ می‌شود.

دو سال و نيم به خاطر ناراحتی قلبی در بيمارستان و دو سال و نيم هم به خاطر بدهی كه بابت يكی از دوستانم پيش آمد و امضا بالاش دادم زندان بودم.

در زندان هم برای زندانی‌ها برنامه می‌گذاشتم و همچنين طرح سه سريال و فيلم و يك راه شب برای راديو نوشتم. آن موقع هم اولين كسيكه راه شب را تكان داد و سبك آن را عوض كرد من بودم كه البته الان خرابش كردند.

اولين سريالی كه در عمرم بازی كردم كوچه اقاقيا بود. كار سريال به من خيلی پيشنهاد می‌شد يا داستانش را نمی‌پسنديدم و يا كارگردانش مورد طبعم نبود.

در برنامه جدی نگيريد يك مسابقه ٥ دقيقه‌ای داشتيم كه عطاران می‌آمد و پانتوميم بازی می‌كرد من آنجا از او خوشم آمد. بعد هم كه سری اول زير آسمان شهر را نوشت كه كار موفقی بود.

يك روز مجيد جعفری به من زنگ زد و گفت عطاران يك سريال دارد و می‌خواهد يك نقش را به تو بدهد ولی چون تا به حال برای كسی بازی نكردی می‌ترسد قبول نكنی. من به جعفری خيلی عقيده دارم گفتم به نظرم بچه خوبی است چكار كنم؟ گفت آره سوژه‌اش هم خوب است قبول كن. قرار گذاشتيم و صحبت كرديم و كار را پسنديدم.

حسن عطاران اين است كه بازيگر را آزاد می‌گذارد و حرف و توصيه آدم را گوش می‌كند.

بعداز كوچه اقاقيا، دو سه تا پيشنهاد شده كه همه شكل آن است و قبول نكردم. گفتم خيلی پول احتياج دارم اما خودم را خراب نمی‌كنم. همه يك چيزهايی مثل هم نوشته‌اند. حالا يك چيز جديد درست كنيد.

من ديگر عشق دوربين كه ندارم بايد حواسم را جمع كنم كه اعتبار اين ٥٠ ساله را خراب نكنم در عين اينكه به خاطر بدهی به پول هم احتياج دارم اما نبايد به خاطر پول، كارم را خراب كنم، به خاطر همين، پيشنهادات را به راحتی قبول نمی‌كنم.


در اين مدت كار من هم مثل همه‌ی كارها افت و خيز داشته، منتهی سعی كردم روالم ادامه پيدا كند من دنبال سياست و دسته بندی نبودم و هميشه دنبال همان كار هميشگی كه طنز و دل خوش كردن مردم است بودم.

الان، ٥شنبه‌ها در راديو سراسری برنامه ٥شنبه شنيدنی را به تهيه‌كنندگی خانم معصوم زاده دارم. يك مسابقه جمع و جور است كه فعلا خوب گرفته.

يك سال و نيم پيش هم در مرخصی زندان دو تا فيلم از كارهای آخر جك لمون را دوبله كردم كه چند جا نوشتند بعد از مدت‌ها يك دوبله خوب ديديم.

الان اگر اسم طنز برده می‌شود خيلی‌ها طنز نيستند و دلقك بازی و شكلك درآوردن است، طنز اين چيزها نيست. بايد سوژه و عكس‌العمل من باعث خنده مخاطب شود يك تبسم كافی است. قهقه خنديدن مال جك است طنز بايد سالها ياد طرف بماند اما فكاهی و مسخره بازی همان لحظه است و شخص بعدا يادش می‌رود. من دنبال آن كار هستم و تا حدی هم موفق بوديم.



 

ايران امروز (نشريه خبری سياسی الکترونیک)
«ايران امروز» از انتشار مقالاتی كه به ديگر سايت‌ها و نشريات نيز ارسال می‌شوند معذور است.
استفاده از مطالب «ايران امروز» تنها با ذكر منبع و نام نويسنده يا مترجم مجاز است.
Iran Emrooz©1998-2024