جمعه ۱۰ فروردين ۱۴۰۳ - Friday 29 March 2024
ايران امروز
iran-emrooz.net | Fri, 06.06.2014, 18:30

ادبیات افغانستان

انجیرهای سرخ مزار، نوشته محمدحسین محمدی


محسن نکومنش فرد

“جنازه‌هایمان را از بین چاه کشیدند و همراه خودشان بردند. بعد از چند روز، پای که روی‌‌مان مانده شد، بیدار شدیم.
گفتم: «ما را یافتند.»
پدر گفت: «آسوده بودیم، باز جنجال شد.»
کاکایم گفت:«ها، ما را یافتند.»
پدر دوباره گفت:«نمی‌‌فهمند که مرده‌ها را نباید بیدار کنند.»
گفتم: «ما که نمردیم، ما کشته شدیم.»”

داستان کوتاه مردگان، از مجموعه داستان “انجیرهای سرخ مزار” نوشته محمدحسین محمدی با جملات بالا شروع می-شود. همین چند جمله کافی است که تا حدودی با فضای داستانی محمدی آشنا شویم. یک ویژگی کار این نویسنده مطرح افغانستان ایجاز و کوتاه‌نویسی است. اما این ایجاز در کار محمدی به عمق نوشتار او لطمه‌ای وارد نمی‌‌کند.
محمدی در هیچ یک از داستان‌های این مجموعه مستقیما درباره جنگ در افغانستان نمی‌‌نویسد اما اغلب داستان‌ها از جنگ متاثر هستند. ظرافت کار نویسنده در این است که با اشارات و کنایه‌هایی ظریف نکبت جنگ و تاثیر آن بر زندگی مردم، و به ویژه بر اخلاق و مرام آنان را در مقابل دیدگان خواننده قرار می‌‌دهد.
در داستان “بچه‌ها بیدار نشوند” شب به نیمه نرسیده است که مرد با صدای شلیک گلوله از خواب می‌‌پرد. صدای شلیک را ظاهرا کس دیگری نشنیده است. زمستان، سرما و برف بسیار کوتاه توصیف می‌‌شود: “بیرون همه جا سفید از برف بود و برف هنوز می‌‌بارید. برف ریز و خشک تیز می‌‌بارید. مرد تا زانو در برف فرو رفت...” به نظر می‌‌آید گلوله سربازی را از پای درآورده است. نویسنده هویت سرباز را آشکار نمی‌‌کند. چه تفاوتی دارد سرباز از کدام طرف باشد، روس، دانمارکی، آمریکایی یا افغان؟ برای نویسنده هویت و ملیت سرباز مهم نیست، انسانی با گلوله از پای درآمده است. پدر و مادری دیگر هرگز فرزندشان را نخواهند دید.
برای مرد روستایی هم هویت سرباز اهمیتی ندارد. این مهم است که مرگ او می‌‌تواند برای او دردسر ساز شود و یا برعکس نیازی از او را مرتفع کند. “آن‌جا ایستاده بود و به دستی که به درخت تکیه داشت و از برف بیرون مانده بود، نگاه می‌‌کرد.” دست مرد را در زیر برف پنهان می کند تا وقتی دیگر. در فرصت بعدی که به جستجوی سرباز می‌‌آید برف کاملا همه جا را پوشانده است. از روی درخت‌های اطراف جسد محل آن را پیدا می‌‌کند. میل باطنی‌‌اش این است که جیب‌های سرباز را تفتیش کند اما سرمای ناشی از یخ‌زدگی مجال این کار را نمی‌‌دهد. برفها را بیشتر کنار می‌‌زند. نیاز مرد محرز می‌‌شود. “موزه‌های نو سرباز چشم‌هایش را پر کرد و سرما از پای‌‌هایش که در کلوش کهنه بود بالا آمد و لرزش گرفت.” و بالاخره نزدیک به انتهای داستان “موزه‌هایش را در بغل گرفت و به طرف خانه به راه افتاد.”
نویسنده به شیوه‌ای ماهرانه بسیاری از عوارض و ضایعات جنگ را در قالب ماجرایی کوتاه بیان می‌‌کند. او خود تنها تماشاگر این ماجراست. تردیدی نیست که فقر و تنگدستی مرد روستایی بی‌‌ارتباط با جنگ نیست. اما غم‌انگیزترین وجه و جنبه جنگ ضربه‌ای است که به اخلاق جامعه وارد آورده است. برای روستایی تنگدست چندان اهمیتی ندارد که انسانی مرده است. سرباز را دفن می‌‌کند، شاید از این رو که وجود جسد در حوالی خانه اش می‌‌تواند برایش دردسرساز باشد. او به دنبال این نیست که به روشن شدن ماجرا کمکی بکند. برعکس با دفن سرباز تلاش دارد واقعیت را از چشم دیگران مخفی کند. مهمترین چیز برایش پوتین‌های سرباز است که به او کمک خواهد کرد تا پاهایش را از سرمای زمستان محافظت کند. خیالش راحت است که بارش مداوم برف هیچ علامتی از ماجرای امشب برای فردا باقی نخواهد گذاشت.
لازم نیست مرد با وجدانش دست به گریبان شود. ظاهرا هیچ وجدانی در مقابل مصیبت‌هایی که بر او و خانواده‌اش بر اثر جنگ رفته است آزرده نشده است. بی‌‌اعتنایی مرد وقتی به اوج می‌‌رسد که درست پس از بازگشت از بیرون خود را در کنار بخاری چوبی گرم می‌‌کند و بعد به همسرش نزدیک می‌‌شود. رفتار مرد روستایی در مورد یک سرباز مشخص به سختی قابل فهم است اما در ظرف مجموعه  از ناشی ستمهای  جنگ که در طی دهها سال آرامش او و جامعه‌اش را بر هم زده است چندان غریب به نظر نمی‌‌رسد. نکبت جنگ تنها در ویرانی‌‌های قابل رویتش خلاصه نمی‌‌شود. هر شهروندی پیش از اندیشیدن به دیگران باید در فکر نجات خویش باشد. این قانون نانوشته دوران جنگ است.
 
در داستان مردگان نویسنده درگیری‌‌های قومی و قبیله‌ای در افغانستان را به شیوه‌ای خاص و با ابهامی که مختص کارهای اوست به تصویر می‌‌کشد. داستان با نمایشی کوتاه از خونخواهی پایان می‌‌گیرد، بدون اتخاذ موضعی از طرف نویسنده درباره این چرخه انتقام. قاتل از این بیم دارد که قربانی بعدی این چرخه مداوم انتقام خودش باشد. این معضل بزرگ جامعه افغانستان که یکی از مهمترین عوامل بی‌‌ثباتی در این کشور بوده است در داستانی کوتاه اما با گشاده‌دستی کامل ادبی بیان می‌‌شود.
نویسندگانی چون محمدحسین محمدی تنها به جامعه افغانستان تعلق ندارند. این نویسنده توانا اما کم ادعا سال‌های زیادی از عمرش را در ایران سپری کرده است. در آن‌جا تحصیل کرده و در آنجا بر ادبیات ایران هم تاثیر گذاشته است. او چند بار مجبور به مهاجرت میان دو کشور افغانستان و ایران شده است. در سال‌های پرکاریش او تنها به رمان نویسی نپرداخته بلکه با تاسیس انتشارات تاک در کابل باز هم بیشتر به غنای ادبیات فارسی کمک کرده است. کارهای دیگر نویسندگان را هم با سخاوت ویراستاری کرده است. از محمدی علاوه بر آثار داستانی‌اش دو اثر پژوهشی فرهنگ داستان‌نویسی افغانستان (تهران، ۱۳۸۵) و جلد اول تاریخ تحلیلی داستان‌نویسی افغانستان (تهران، ۱۳۸۸) نیز منتشر شده است.
مجموعه داستان “انجیرهای سرخ مزار” ۱۳۲ صفحه دارد و مشتمل بر ۱۴ داستان کوتاه است. از داستان‌های این مجموعه داستان «عبدل بیتل آمده بود این‌جا بمیرد» در سال ۱۳۸۱ در پنجمین جشنواره‌ی شعر و قصه دانشجویان سراسر ایران مقام اول (مشترک‌) را به دست آورد. در همان سال در چهارمین کنگره‌ی شعر و قصه جوان ایران داستان «مرده‌گان» این نویسنده باز هم مقام اول را به دست آورد. داستان «مرده‌گان» هم‌چنین در سال ۱۳۸۲ (در بخش داستان ‌کوتاه‌) برنده‌ی اول ‌نخستین دوره‌ی جایزه‌ی ادبی اصفهان‌ و برنده‌ی سوم (مشترک‌) جایزه‌ی ادبی ‌بهرام صادقی‌ شد. در زمستان همان سال داستان «دشت لیلی» از همین مجموعه مقام اول پنجمین گنگره‌ی شعر و قصه جوان ایران را به خود اختصاص داد. مجموعه داستان ا نجیرهای سرخ مزار هم در سال۱۳۸۳  برنده‌‌ی بهترین مجموعه ‌داستان اول سال ۱۳۸۳ از طرف بنیاد گلشیری در تهران و برنده‌ی سومین جایزه‌ی ادبی اصفهان شناخته شد. همچنین رمان کوتاه « از یادرفتن» در سال ۱۳۸۳ از سوی انجمن منتقدین مطبوعات ایران برنده‌ی جایزه‌ی بهترین‌ رمان سال در ایران گردید.
او از یک سال پیش در استکهلم زندگی می‌‌کند. شاید بزرگترین انتقاد وارد بر محمدی کم‌کاری ادبی‌‌اش در این سال‌های آخر باشد. این کم‌کاری تا حدودی با درک معضلات ناشی از مهاجرت‌های پیاپی و “غم نان” که گریبان‌گیر اغلب نویسندگان و ادیبان است قابل فهم است. با این وجود خواندن آثار ادبی او توقع کارهای بیشتر از او را در خوانندگان آثارش بالا می‌‌برد. علاوه بر موفقیت‌های متعدد محمدی در عرصه داستان کوتاه، رمان کوتاه از یادرفتن از همین نویسنده در سال ۱۳۸۶ در تهران برنده‌ی جایزه‌ی بهترین‌ رمان در سال ایران از سوی انجمن منتقدین مطبوعات ایران شد.




نظر شما درباره این مقاله:


 

ايران امروز (نشريه خبری سياسی الکترونیک)
«ايران امروز» از انتشار مقالاتی كه به ديگر سايت‌ها و نشريات نيز ارسال می‌شوند معذور است.
استفاده از مطالب «ايران امروز» تنها با ذكر منبع و نام نويسنده يا مترجم مجاز است.
Iran Emrooz©1998-2024