جمعه ۳۱ فروردين ۱۴۰۳ - Friday 19 April 2024
ايران امروز
iran-emrooz.net | Thu, 15.09.2005, 19:50

قسمت پانزدهم

توطئه‌ی کشتن نویسندگان


منصور کوشان

جمعه ٢٥ شهريور ١٣٨٤

اکنون چند سالی از آن واقعه می‌گذرد. من، دوستان، همکاران و همراهان عزيزی را از دست داده‌ام. احمد ميرعلايی، غفار حسينی، ابراهيم زال‌زاده، محمد مختاری، محمدجعفر پوينده را. هم چنين احمد شاملو، هوشنگ گلشيری و حميد مصدق را. چرا که يقين دارم مرگ آنان ناشی از حيات پر هراس و اضطراب حکومت حمهوری اسلامی است که لحظه‌ای سايه‌یِ شوم و سنگينش را از روی آنان برنداشت. حتا مرگ مجيد شريف را با همه‌یِ کارنامه‌ی سياسی که داشت، در ارتباط با جمع مشورتی می‌دانم. برای کارگزاران فرهنگی و سياسی و امنيتی‌یِ حکومت جمهوری اسلامی تحمل‌ناپذير بود کسی که از سازمان مجاهدين خلق جدا شده بود و به‌استقلال فکری و آزادی‌یِ بی‌حصر و استثنا رسيده بود، به‌نويسندگان جمع مشورتی نزديک شود. به‌دگراندیشانی چون ما.
هفته‌ای پيش از مرگش بود که به‌اتفاق خانم ناهيد توسلی که من را از پيش می‌شناخت، پس از يک قرار تلفنی، به‌دفتر مجله‌ی آدينه آمد. پس از گفت‌وگو و نگران از اين که ممکن است من به‌دلايلی آثار او را چاپ نکنم، بحث همکاری را گشود و وقتی دريافت که با توجه به‌محتوای اثر آن را چاپ و منتشر می‌کنم و بديهی است که نوشته‌های او هم می‌تواند جايی در مجله داشته باشد، چند کتاب را به‌من هديه کرد و رفت تا مقاله‌هايی بفرستد. همين کار را هم کرد. دو مقاله فرستاد که قرار بود در شماره‌هایِ بعد منتشر شود. اما متأسفم که فقط توانستم در آدينه تنها کتاب‌هايش را معرفی کنم. او در راه آزادی و قلم جان باخت و من ناگزير به‌سفر شدم که به‌دلايل روشن، به‌تبعيد من تا امروز انجاميد.
پاسخ همه‌یِ مصايب، آواره‌گی‌ها و زندگی در غربت بسياری چون رضا براهنی، فرج سرکوهی، کاظم کردوانی یا دیگرانی که در جمع مشورتی بودند، با چه کسی است؟
آن‌چه روشن است جست‌و‌جو نمی‌خواهد. من نه به‌دادگاهی نياز دارم تا به‌من نشان بدهد که آمران قتل‌های زنجيره‌ای و ديگر اعدام‌ها و شکنجه‌ها، سران حکومت جمهوری اسلامی و کارگزاران فرهنگی، سياسی و امنيتی‌یِ آن هستند و يا عاملان آنان، آقايان امامی و هاشمی و ... و نه به‌آن می‌انديشم. دليلی هم برای آن جست‌و‌جو نمی‌کنم. آن قدر واقعيت از نزديک ديده‌ام که بزرگترين سند و مدرک هم در برابر آن ناچيز است. آن چه برای من حايز اهميت است و اميدوارم روزی در دادگاهی روشن شود، نقطه‌های تاريک رفتارهای کسانی است که خود را دوست من و همراهان من می‌ناميدند. خود را روشنفکر، نويسنده، آزادی‌خواه می‌نامند.
هم چنين متأسفم، بسيار متأسفم که دوست عزيزی چون هوشنگ گلشيری که نويسنده‌ای توانمند در شيوه‌ی روايت خود بود و نامی است ماندگار در ادبيات امروز و نيازی به‌حاشيه روی ندارد، در گفت‌و‌گوهايی در رسانه‌های خارجی، اعم از فارسی و ديگر زبان‌ها، واقعيت‌ها را کتمان کرده است. بارها از خود پرسيده‌ام چرا او در ارتباط با ميهمانی‌یِ ينس گوست، کاردار سفارت آلمان بايد گفته باشد:
"من تمايل و آمادگی نداشتم. با اين همه نامه نوشتم يا يکی دوتا تلفن کردم. دست آخر چند نفری را معرفی کردم. سعی کردم از دايره‌ی ۱۳۴ نفر بيرون باشند."
(ايران استار (کانادا، تورنتو) شماره‌یِ ۲۸۵، جمعه ۵ نوامبر ۱۹۹۹)

آيا رضا براهنی، محمود دولت‌آبادی، محمدعلی سپانلو، سيمين بهبهانی، مهرانگيز کار، روشنک داريوش، فرج سرکوهی و ... امضا کننده‌یِ متن ۱۳۴ نويسنده يا از اعضای جمع مشورتی نبودند؟
در مورد سفر ارمنستان هم حرف‌هايی زده است که هيچ با واقعيت انطباق ندارد:
"بعد کوشان و صديقی و سيمونيان نشستند در خانه‌یِ من و ليستی تهيه کردند. من گفتم اين ليست غلط است. بعضی از اين‌ها نمی‌توانند به‌اين سفر بيايند و شما داريد کسانی را می‌بريد که خطرناک است. چرا بايد درست از اعضای ۱۳۴ نفر و از کسانی که کاملن شناخته شده بودند انتخاب کرد. ... گفتم از روزنامه‌های متخلف هم دعوت کنيد، کسانی از بيرون از اين بچه‌ها تا خطری به‌وجود نيايد."
همان‌جا

در آن روزها آن چه بيش از همه ما را به‌هم نزديک می‌کرد، متن ۱۳۴ نويسنده بود. وحدت و اعتمادی بين ما، به‌ويژه ميان جمع مشورتی به‌وجود آمده بود، که کمتر در تاريخ معاصر وجود دارد. بنابراين فرض که سخن دوستمان درست باشد که نبود و ناشی از تخيل و آرمان‌های او است، چه کسی را می‌بايست انتخاب می‌کرديم؟ کدام‌يک از دوستان خطرناک بودند که نبايد همراه ما می‌آمدند؟ ما که در متن ۱۳۴ نويسنده اعلام کرده بوديم:
"ما نويسنده‌ايم. ما را نويسنده ببينيد و حضور جمعی ما را حضور صنفی‌یِ نويسندگان بشناسيد."
آيا بهتر نبود که به‌جای همه‌یِ اين شبهه‌ها که به يقين هم او را آزار داده است و هم ما را، از واقعه‌یِ خانه‌یِ ينس گوست در آخرين ديدارمان، پيش از سفر ارمنستان، با من سخن می‌گفت و مانع سفر به‌سوی مرگ می‌شد؟ آه، که ما هرگز از خودبينی و تنگ‌نظری‌هايمان با اين که حاصلی نمی‌يابيم، دست نمی‌شوييم.
امروز، که يقين دارم ما، نه تنها ۲۱ نويسنده‌یِ حاضر در گردنه‌یِ حيران، که تمام نويسندگان دگرانديش و متعهد، جان خود را مديون هوشياری و مسئوليت افسر پاسگاه آستارا هستيم، دوست دارم که روزی دادگاهی با قول تبرئه شدن، کسانی چون علی صديقی، شاهرخ تويسرکانی، محمد بهارلو، کاوه گوهرين و محمدتقی صالح‌پور را احضار کند و بخواهد که آنان ارتباطشان را با کارگزاران فرهنگی، سياسی و امنيتی‌یِ نظام جمهوری اسلامی در يک سو و جمع مشورتی، اتوبوس سفر ارمنستان و جامعه‌یِ نويسندگان متعهد از سوی ديگر بيان کنند. بيان کنند شايد که اين کابوس حضور مداومشان از ذهن من و دوستان من زدوده شود. چرا که هر حرکت امروز آنان در هر گوشه‌یِ اين جهان، در ارتباط با فرهنگ و هنر ايران، ذهن من را می‌خلد. نمی‌توانم به‌خودم بقبولانم که فرار علی صديقی از ايران و پناهنده شدنش به‌نروژ، محلی که من زندگی می‌کنم، درست هم زمان با دستگيری‌یِ آقای هاشمی و ديگران اتفاقی است. شايد هم به‌راستی هيچ دادگاهی لازم نباشد. انسانيت حکم کند که اين آقايان که خوشبختانه دستی هم به قلم دارند، خود چه‌گونگی اين رخدادها را شرح دهند.
تا آن روز٭٭.

----------------------------------------

٭ این فصلی مستقل و در عین حال پیوسته از کتاب "حدیث تشنه و آب: روایت کامل از سایه‌روشن‌های کانون نویسندگان، قتل‌های زنجیره‌ای، اتوبوس ارمنستان و نقش کارگزاران فرهنگی سیاسی و امنیتی‌ی جمهوری اسلامی" است که انتشارات باران، در استکهلم سوئد آن را منتشر کرده است و من امروز، ضمن سپاس از فعالیت‌های مسعود مافان، مدیر این انتشاراتی، به‌دلیل چند ‌ضرورت تصمیم به‌انتشار این فصل از کتاب، به‌صورت "پاورقی" گرفتم.
الف - به‌خاطر عدم دست‌رسی‌ی خوانندگان به‌کتاب و امیدوار به‌شناخت کتاب و ‌تشویق برای خریدن آن. به‌ویژه که درک بیشتر از این فصل و دریافت از چرایی‌ی آن و عمل‌کرد حکومت جمهوری اسلامی، در کل کتاب بهتر ممکن می‌شود. هم‌چنین باشد تا توان نشر خارج از کشور، روزنه‌ی مکتوب آزادی‌ی بیان و اندیشه بدون هیچ حصر و استثنا از بین نرود و ناشران آزاد ما بتوانند هزینه‌های سنگین انتشار یک کتاب را تحمل کنند و کار ارجمندشان را تداوم بدهند.
ب - به‌دلیل انتشار مطالبی در همین زمینه در خارج یا داخل کشور که به‌نظرم با همه‌ی ویژگی‌های جالبشان، بخشی‌ی را به‌ناگزیر نانوشته گذاشته‌اند.
پ - امیدوار به‌انتشار روایت‌های دیگر و سرانجام رسیدن به‌یک "جمع‌بندی" از این فاجعه‌ی بزرگی که تا نویسنده و نوشتن در ایران برپا است، کابوسش حضور دارد.
ت - به‌دلیل سکوت سنگین دولت آقای محمد خاتمی و همه‌ی اصلاح‌طلبان در طی هشت‌سال زمامداری‌ی قدرت و دم از آزادی زدن از این فاجعه‌ی بزرگ و قتل‌های بعد از آن که چگونگی‌شان و دست‌های آلوده در آن، در فصل‌های دیگر کتاب "حدیث تشنه و آب" توضیح داده شده است.
1- مجموعه‌ی "سال‌های شبنم و ابرایشم"، نشر آرست، ١٣٧٥، تهران.
2- این تقسیم‌بندی را به‌پيشنهاد دوستان، از جمله مسعود فيروزآبادی، مدیر نشر آرش، انجام دادم.

٭٭ هرگونه استفاده و يا برداشت تصويری از اين متن منوط به اجازه‌ی کتبی‌یِ نويسنده است.
.(JavaScript must be enabled to view this email address)




نظر شما درباره این مقاله:


 

ايران امروز (نشريه خبری سياسی الکترونیک)
«ايران امروز» از انتشار مقالاتی كه به ديگر سايت‌ها و نشريات نيز ارسال می‌شوند معذور است.
استفاده از مطالب «ايران امروز» تنها با ذكر منبع و نام نويسنده يا مترجم مجاز است.
Iran Emrooz©1998-2024