شنبه ۲۶ مهر ۱۴۰۴ -
Saturday 18 October 2025
|
ايران امروز |
امیلی دیکینسون(Emily Dickinson) آنقدر گوشهنشین بود که پزشکان را مجبور میکرد از پشت یک در بسته او را «معاینه» کنند.
با شما هستم، جی. دی. سلینجر (J. D. Salinger)، هارپر لی (Harper Lee) و تامس پینچان (Thomas Pynchon)، سخن مرا جدی بگیرید. در میان نویسندگان گوشهنشین، شما همگی برای مقام دوم رقابت میکنید. جایگاه اول به شاعر کمرو و محجوب از امهرست، ماساچوست (Amherst, Mas-sachusetts) یعنی امیلی دیکینسون تعلق دارد، کسی که الگوی نویسنده به عنوان گوشه نشین را مدتها قبل از به دنیا آمدن شما سه نفر که از توجه گریزان بودید، به کمال رساند.
امیلی دیکینسون تا چه اندازه مردم گریز بود؟ او آنقدر گوشهنشین بود که اغلب با صحبت کردن از پشت در اتاق مجاور، با مردم «ملاقات» میکرد. آنقدر منزوی بود که وقتی غریبههایی را میدید که به خانهاش نزدیک میشوند، فرار میکرد و فریاد میزد: «الاغها، دیوی!» (Donkeys, Davy!) (در واقع جملهای از کتاب دیوید کاپرفیلد،یکی از رمانهای مورد علاقهاش). آنقدر گوشهنشین بود که دوستانی که مسافتهای طولانی را برای دیدنش طی میکردند، اغلب با او در حالت «ممنوع الملاقات» مواجه میشدند. دوستش ساموئل بولز (Samuel Bowles) در یکی از این مواقع او را چنین سرزنش کرد: «امیلی، ای شیطون! دیگر این کار های بی معنی کافی است. من از اسپرینگفیلد (Springfield) تا اینجا آمدهام تا تو را ببینم. همین حالا بیاپایین!» امیلی که سرزنش شده بود، به زودی از اتاق قفلشدهاش بیرون آمد و با بولز گفتگو کرد گویی که هیچ اتفاقی نیفتاده است.
چرا دیکینسون تا این اندازه از دوری از جامعه لذت میبرد؟ وقتی مردم از او میپرسیدند، معمولاً با حیای زنانه، خودش را به لال بازی می زد و عمل زندانی کردنش را نهایت آزادی مینامید. برخی، کنارهگیری او از جهان را به اثرات روانی یک رابطه عاشقانه شکستخورده نسبت می دادند. دیگران به اندوه ناشی از مرگ سگش، کارلو (Carlo)، اشاره کردند که همیشه او را در پیادهرویهایش در شهر همراهی میکرد. شاید او فقط سعی میکرد از حضور در مراسم مذهبی اجتناب کند. او یک بار مشاهده کرد «بعضیها با رفتن به کلیسا، یکشنبه را به جا می آورند و من با در خانه ماندن.» به هر دلیلی که بود، تا سال ۱۸۶۹ او آشکارا اعلام میکرد: «من از زمین پدرم به سمت هیچ خانه یا شهری عبور نمیکنم.» او تا پایان عمرش به این اصل پایبند ماند.
انصاف داشته باشیم، انزوای دیکینسون به اندازهی، مثلاً، «یونابامبر» (Unabomber) (۱) مطلق نبود. او با دوستان و خانواده از طریق کارت و نامه در تماس بود. او نقش بانوی شاد خانه را بازی میکرد. نان میپخت، به گلخانه و باغ رسیدگی میکرد و از مادر بستریشدهاش مراقبت می نمود. او همچنین توجه داشت که با کودکان محله تعامل کند، با درست کردن خوراکیهایی که در سبدی از پنجره اتاق خواب طبقه دومش پایین میفرستاد. اغلب از خانه بیرون میآمد تا در بازیهایشان شرکت کند. اما اگر صدای نزدیک شدن یک بزرگسال را میشنید، سریع فرار میکرد و در دنیای تاریکی و تنهاییاش ناپدید می گشت.
و این دنیایی تاریک بود، هم از نظر فیزیکی و هم روحی. پژوهشگران اکنون معتقدند دیکینسون از «التهاب عنبیه روماتیسمی» (rheumatic iritis) رنج میبرد، یک التهاب چشمی دردناک که باعث میشد از همه نورها اجتناب کند. با امتناع از امضای سوگندنامهای که وفاداریاش به عیسی مسیح را اعلام میکرد، دیکینسون «مدرسه عالی دخترانه مونت هولیوک» (Mount Holyoke Female Seminary) را ترک کرد و در هیچیک از تحصیلات آکادمیک یا مذهب، آرامش خود را نیافت. در نتیجه، به شعر روی آورد. او نزدیک به دو هزار شعر بیعنوان، مختصر و مرموز با استفاده از نحو و علائم نگارشی خاص خودش نوشت. البته از میان آنها فقط تعداد انگشتشماری در طول حیاتش منتشر شدند. و معدود کسانی که آنها را خواندند، تحت تأثیر قرار نگرفتند. منتقدان «بیساختاری و عدم انسجام اشعارش» را مسخره کردند و دیکینسون را «یک گوشهنشین عجیب و غریب، خیالباف و نیمهآموخته در یک روستای دورافتاده نیو انگلند... که نمیتواند با مصونیت، قوانین جاذبه و دستور زبان را نادیده بگیرد» نامیدند. یک منتقد نشریه The Atlantic با خشم چنین نوشت: «این اشعار به وضوح کار یک دختر مجرد حساس، باادب، بیانضباط، خوشاصلاح و هیستریک است.»
جای تعجب نیست که او دستور داد تمام اشعاری که نوشته بود پس از مرگش سوزانده شوند. خواهرش لاوینیا (Lavinia) سعی کرد اطاعت کند، اما پس از سوزاندن صدها دستنویس و نامه، یکی از کشوهای میز امیلی را باز کرد و جعبۀ خیاطی حاوی بیش از هزار شعر دستنویس را در آن پیدا کرد، برخی پشت کارتهای دستور غذا یا تکهکاغذهای کهنه نوشته شده بودند. هیچکدام عنوانگذاری یا مرتب نشده بودند و برخی حتی هنوز ناتمام بودند. اما با کمک «میدل لومیس» (Mabel Loomis) (۲)، فضول محله، لاوینیا آنها را برای انتشار آماده کرد. اولین جلد کوچک از اشعار دیکینسون در سال ۱۸۹۰ منتشر شد. در عرض فقط پنج ماه، شش چاپ فروخت. بیش از بیست سال پس از آنکه «دوشیزه امهرست» خلوت گزیدن خود از جهان را اعلام کرده بود، عمیقترین احساساتش درباره زندگی، مرگ، خدا و قدرت تخیل، در معرض دید جهان قرار گرفت. نیم قرن دیگر طول کشید تا در میان بزرگترین شاعران آمریکا پذیرفته شود.
شگفتی سپید
داگرئوتایپهای (۳) امیلی دیکینسون او را به عنوان زنی رنگپریده، لاغر و بیآزار به تصویر میکشند. اما او راهی برای عصبی کردن مردم داشت. «توماس ونتورث هیگینسون» (Thomas Wentworth Higginson) مربی ادبی او، پس از ملاقات با او برای اولین بار گفت: «من هرگز همنشین کسی نبودهام که اینقدر قدرت عصبی مرا تخلیه کرده باشد. بدون اینکه مرا لمسم کند، از من گرفت. خوشحالم که نزدیک او زندگی نمیکنم.» شاید آزاردهندهترین ویژگی او لباسهای تماماً سفیدش بود، عادتی افسانهای که شاید کنایهای ظریف به مفهوم گناه در اندیشهی خشکه مقدسی (Puritan notion) بود، یا شاید فقط بهانهای تا مجبور نگردد برای دوخت لباس تازه از خانه بیرون برود.به هر دلیلی، دیکینسون تا لحظه مرگ به پوشیدن البسه سفید مرمری پایبند ماند. او با ردای تدفین پشمی سفید به خاک سپرده شد، درون تابوتی سفید.
فقط بنشینید و داستانی خواهید شنید...
افسانه رایج میگوید که تقریباً هر شعر امیلی دیکینسون را میتوان با آهنگ «رز زرد تگزاس» (The Yellow Rose of Texas)، «نعمت شگفت انگیز» (Amazing Grace) یا تم سریال «جزیره گیلیگان» (Gilligan’s Island) خواند. آیا این شاعر دوربین در حال فرستادن پیامهای مخفی از طریق پیوستار زمان/مکان بود؟ به هیچ وجه. او به سادگی بیشتر شعرهایش را در وزن «پنجضربی ایامبیک» (۴) مینوشت، همان وزنی که در این آهنگها استفاده شده است.
مسئله “ل” (۵)
وقتی همسایگان دیکینسون او را «باهوش اما عجیب» میخواندند، شاید به چیزی پی برده بودند. گمانهزنیها در این مورد که شاعر محبوب مجرد آمریکا ممکن است همجنسگرایی پنهان بوده باشد، در حال افزایش است. به عنوان مدرک «الف» در پرونده زندگی همجنسگرایانه زنانه (Sapphic secret life) مخفی امیلی، پژوهشگران «مطالعات کوییر» (queer studies) (۶) به رابطه پیچیده دیکینسون با «سوزان گیلبرت» (Susan Gilbert)، یک معلم مدرسه که در سال ۱۸۵۶ با برادر شاعر، «آستین» (Austin) ازدواج کرد، اشاره میکنند. به نظر میرسد دیکینسون و گیلبرت به طور غیرمعمولی به هم نزدیک بودند. آنها نامههای زیادی رد و بدل کردند که بسیاری از آنها شبیه نامههای عاشقانه است. امیلی در آوریل۱۸۵۲ به خواهرزن آیندهاش نوشت: «ساعت شیرین، ساعت مقدس، که مرا نزد تو میبرد و تو را نزد من بازمیگرداند، به اندازهای طولانی که بوسهای برباید و نجوایی کند... تمام روز به آن فکر کردهام، سوزی، و میترسم به چیز دیگری جز آن فکر نکرده باشم، و وقتی به کلیسا رفتم، ذهنم را چنان پر کرد که نتوانستم شکافی برای جای دادن کشیش محترم پیدا کنم. وقتی او گفت “پدر آسمانی ما”، من گفتم “آه عزیزم سو”... به ده هفته فکر میکنم – عزیزم، و به عشق فکر میکنم، و به تو، و قلبم پر و گرم میشود، و نفسم حبس میشود. خورشید اصلاً نمیدرخشد، اما میتوانم احساس کنم که آفتابی به درون روحم میخزد و آن را کاملاً تابستانی میکند، و هر خاری را به گلی تبدیل مینماید. و دعا میکنم که چنین خورشید تابستانی بر معشوق غایب من بتابد و باعث شود پرندهاش آواز بخواند!»
سوزان گیلبرت چه نظری در مورد چنین ابراز محبتهایی داشت؟ ما هرگز نخواهیم دانست. خانواده دیکینسون پس از مرگ امیلی، تمام نامههای او به امیلی را سوزاندند. شاید از ترس اینکه حقیقت رابطه را فاش کنند؟
در مورد چیزی بنویس که نمیشناسی
ضربالمثل رایج بین نویسندگان که میگوید «در مورد چیزی بنویس که میدانی» به نظر میرسید در مورد دیکینسون صدق نمیکرد. برای مثال، او چندین شعر درباره ساحل دریا نوشت، با اینکه هرگز به دریا نرفته بود.
ارباب و خدمتکار
بیش از یک قرن پس از مرگ دیکینسون، پژوهشگران هنوز در تلاش هستند تا هویت «ارباب» (Master) مرموز ذکر شده در مجموعهای از نامههای عاشقانه پرشور که او در اوایل سیسالگیاش نوشته را کشف کنند. شناسایی دریافتکننده این نامههای سوزان و پرشور که به نظر میرسد معشوقی مذکر و مسنتر بوده همواره برای درک مبانی روانجنسی (psychosexual) شعرهایش حیاتی تلقی شده است. نامزدهای احتمالی «ارباب عزیز» او عبارتند از: کشیش «چارلز وادزورث» (Charles Wadsworth)، روحانی فیلادلفیا، «ساموئل بولز» (Samuel Bowles)، ویراستار روزنامه اسپرینگفیلد، و پرفسور «ویلیام اسمیت کلارک» (William Smith Clark)، بنیانگذار و رئیس کالج کشاورزی ماساچوست.
خطر انزوا
دیکینسون هرگز از سبک زندگی گوشهنشینانه خود دست برنداشت، حتی در حال مرگ. پس از تشخیص بیماری کشنده «برایت» (۷) (Bright’s Disease)، او تنها اجازه میداد پزشکش از پشت یک در نیمهباز او را معاینه کند.
تماس از راه دور
دیکینسون حتماً میدانست که پایان نزدیک است. اندکی قبل از مرگش، یادداشتی کوتاه برای عموزادههایش، «لوئیز» و «فرانسیس نورکراس» فرستاد. در این یادداشت آمده بود: «عموزادههای کوچک، فرا خوانده شدم. امیلی.» این خداحافظی دوکلمهای، بعدها به سنگ قبر او تبدیل شد.
خاموش اما مرگبار
روزی، «کالوین کولیج» (Calvin Coolidge) رئیس جمهور کمحرف آمریکا، از خانه هموطن نیو انگلندیاش در امهرست، ماساچوست بازدید کرد و ظاهراً تحت تأثیر قرار نگرفت، از آنجایی که او همیشه کمحرف بود، میتوان مطمئن بود که همین جمله کوتاه، دقیقاً تمام احساس او را خلاصه میکند. پس از بازدید از محوطه خانه و بررسیچندین دستنویس نادر و ارزشمند دیکینسون، «کال خاموش» (Silent Cal) فقط یک نظر داشت: گفت: «با خودکار مینوشت، ها؟ من دیکته میکنم.»
امیلی دیکینسون آنقدر گوشهنشین بود که پزشکان را مجبور میکرد از پشت یک در بسته او را «معاینه» کنند.
قسمتهای قبلی:
اونوره دو بالزاک
ویلیام شکسپیر
لرد بایرون
ادگار آلن پو
چارلز دیکنز
خواهران برونته
هنری دیوید ثورو
والت ویتمن
لئو تولستوی
—————————-
زیرنویسهای مترجم:
۱: در این پاراگراف، منظور از «یونابامبر» (Unabomber) اشاره به تئودور کاچینسکی (Theodore Kaczynski) است. او یک ریاضیدان و بمبگذار سریالی آمریکایی بود که برای مدت ۱۸ سال (بین سالهای۱۹۷۸ تا ۱۹۹۵) بسته های بمب پستی ارسال کرد و به همین دلیل به یونابامبر معروف شد. نکته کلیدی در اینجا که نویسنده از آن استفاده کرده، سبک زندگی انزواطلبانه و بسیار شدید کاچینسکی است. او برای سالها در یک کلبه چوبی کوچک و بدون برق و آب در جنگلهای مونتانا زندگی میکرد و خود را به طور کامل از جامعه جدا کرده بود. «یونابامبر» در اینجا به عنوان نماد افراطیترین و مطلقترین شکل انزوا و قطع ارتباط با جامعه به کار رفته است تا انزوای نسبی دیکینسون را در مقایسه با آن نشان دهد.
۲: میبل لومیس تاد (Mabel Loomis Todd) یک شخصیت کلیدی و جذاب در داستان انتشار آثار امیلی دیکینسون است. تاریخ تولد و مرگ وی ۱۸۵۶-۱۹۳۲ می باشد. نقش اصلی او در واقع اولین ویراستار و یکی از اولین منتشرکنندگان اشعار امیلی دیکینسون بود. همانطور که در پاراگراف بالا اشاره شده، پس از مرگ دیکینسون، خواهرش لاوینیا (Lavinia) که از وجود این حجم از شعرها شوکه شده بود، برای مرتبط، ویرایش و انتشار آنها به کمک نیاز داشت. میبل لومیس تاد این نقش حیاتی را ایفا کرد. اما چرا او؟ میبل لومیس تاد یک زن تحصیلکرده، اجتماعی و جاهطلب بود. او نوازنده پیانو، خواننده، نقاش و نویسنده بااستعدادی بود. او با خانواده دیکینسون ارتباط داشت، زیرا همسرش، دیوید تاد (David Todd)، یک ستارهشناس بود که در کالج آمهرست (همان کالجی که پدر امیلی در آن کار میکرد) تدریس میکرد. میبل با انرژی و ارتباطات اجتماعی خود، معروف به “فضول محله” (!) برای این کار ایدهآل بود. اما یک ارتباط پنهان و جنجالی وجود داشت. جالب اینجاست که میبل هرگز امیلی دیکینسون را به صورت حضوری ملاقات نکرده بود. با این حال، او با آستین دیکینسون (Austin Dickinson)، برادر متأهل و بزرگ امیلی،یک رابطه عاشقانه طولانی و پرشور داشت. این رابطه یک رسوایی بزرگ در جامعه محافظه کار آمهرست بود. این ارتباط نزدیک به خانواده، احتمالاً یکی از دلایلی بود که لاوینیا برای انجام این کار مهم به او اعتماد کرد.
۳: داگرئوتیپ (Daguerreotype) اولین فرآیند عملی و رایج عکاسی در جهان بود که در دهه ۱۸۴۰ میلادی اختراع شد.
۴: تِترامِتر آیامبیک (Iambic Tetrameter) یک «وزن شعری» رایج و موزون است که از دو بخش تشکیل شده است: آیامب (Iamb) این کوچکترین واحد وزن است و از یک هجای بیتکیه (سبک) و یک هجای تکیهدار (سنگین) تشکیل میشود. در واقع، یک «ضرب» دا- دام (da-DUM) است. تترامتر (Tetrameter) پیشوند «تِترا» به معنای «چهار» است. بنابراین تترامتر یعنی چهار بار تکرار این «ضرب آیامبیک» در هر سطر.پس Iambic Tetrameter یعنی: هر سطر شعر از چهار ضرب از جنس دا- دام پشت سر هم تشکیل شود. الگوی کلی:da-DUM | da-DUM | da-DUM | da-DUM.
۵: عنوان THE ‘L’ WORD یک عنوان کاملاً حساب شده و معنادار برای این پاراگراف است. در اینجا توضیح می دهم که چرا. در واقع این عنوان اشاره به یک «تابو» یا موضوع ممنوعه دارد. عبارت The ‘L’ Word معمولاً برای اشاره به کلمهای استفاده میشود که به دلایل فرهنگی یا اجتماعی به صورت مستقیم و آشکار بیان نمیشود. این عنوان به خواننده القا میکند که پاراگراف در مورد موضوعی حساس، بحثبرانگیز و احتمالاً تابو است که مردم از به زبان آوردن مستقیم آن خودداری میکنند. اما «ال» مخفف چیست؟ در این متن، عنوان حرف «ال» به وضوح به کلمه لزبین (Lesbian) اشاره دارد. نویسنده با انتخاب این ، به طور غیرمستقیم به فرضیه اصلی پاراگراف، یعنی احتمال لزبین بودن امیلی دیکینسون اشاره میکند، بدون اینکه این کلمه را مستقیماً در عنوان به کار ببرد. این کار هم کنجکاوی خواننده را برمیانگیزد و هم حساسیت موضوع را میرساند.
| |||||||||||||
ايران امروز
(نشريه خبری سياسی الکترونیک)
«ايران امروز» از انتشار مقالاتی كه به ديگر سايتها و نشريات نيز ارسال میشوند معذور است. استفاده از مطالب «ايران امروز» تنها با ذكر منبع و نام نويسنده يا مترجم مجاز است.
Iran Emrooz©1998-2025 | editor@iran-emrooz.net
|