جمعه ۱۰ فروردين ۱۴۰۳ - Friday 29 March 2024
ايران امروز
iran-emrooz.net | Sun, 05.07.2009, 22:36

می‌بخشم اما فراموش نمی‌کنم!


نوشته‌ای از یک نافرمان مدنی


من،
یک نا فرمان مدنی هستم
از ایران،
میهن عزیز،
"که گر سر به سر تن به کشتن دهیم
از آن به که ( آن را) به دشمن! دهیم"
چه فرقی می‌کند که نامم چه باشد،
زن باشم یا مرد،
خردسال باشم یا که کهن سال،
کرد باشم و ترک،
یا آذری، عرب یا لر،
یا بلوچ و ترکمن صحرا،
یا شهروندی از پارس!
زاده‌ی ایامی دور یا نزدیک،
پیش یا که پسا پشت انقلاب!

فرقی نمی‌کند،
در روزهایی که گذشت،
با دوباره از راه رسیدن فصل انتخاب،
برای آنکه همین انتخاب نیم‌بند و ضد و نقیض
(دستپخت رهبر و شیوخ نگهبان و قانون عهد بوق!)
به انتصاب تام و تمام ولی امر (یا همان خلیفه یا سلطان!)
بدل نشود،
پاره‌ای از من به جنبش سبز پیوست برای تدارک اندک فضای تنفس!
پاره‌ای دیگر از من به سفید و زردها پیوست برای بروز اندک تغییر!
و پاره‌ای دیگر از من ، به تحریمیان پیوست برای از یاد نبردن دروغ حکومت!
با اینهمه
شد آنچه نمی‌باید شد.

و اینک در فردای روز انتخاب،
انتخاب نیم‌بند ملت ایران!
منم،
یکپارچه و بی‌هیچ پاره‌ای،
نامم؟
یک نافرمان مدنی!
با تیری که مدام در سینه‌ی داغدارم می‌نشیند،
دروغی که هر شب و هر روز به من تحمیل می‌شود،
فریبی که لحظه به لحظه از راهم به در می‌کند،
سجاده‌ی تزویری که خدا را از یادم می‌برد،
و وعده‌ی بهشتی که برایم جهنم می‌آورد.

آری،
منم!
با هزار آرزوی قدیمی که بر باد شده است،
هزار ترانه‌ی شاد که در نطفه سانسور شده است،
هزار حق که در پیش پای تکلیف، پامال گشته است،
و هزاران هزار رأی که به تاراج رفته است،
کی؟
در روزی روشن!
کجا؟
پیش چشم خلایق!
چگونه؟
با نیرنگ و دروغ و تقلّب!
بر مبنای کدام منطق!؟
منطق زور و چماق و گلوله!
با کدام فتوا؟
فتوای قائد اعظم،
رهبر عظیم‌الشأن،
نایب بر حقّ! امام زمان،
ولی امر مسلمین جهان!
("آقا!")

فتوا چه بود؟
تکلیف به جای حق!
تقلید به جای تحقیق!
مصلحت به جای حقیقت!

مبنا چه بود؟
فقه به جای عقل!
شریعت به جای معرفت!
سنت به جای تجدد!
انتصابات به جای انتخابات!
حکومت اسلامی به جای جمهوری!
قرون وسطای آخوندیسم به جای روشنگری و مدرنیسم!
ولایت به جای درایت!
فاشیسم به جای آزادی!
پسند و سلیقه‌ی رهبر به جای قانون و خرد جمعی!
پوپولیسم به جای مردم سالاری!
و یک کلام ، ختم کلام:
دخالت "دین" در نهاد "دولت"، تداوم استبداد دینی!
...

به تاریخ برگردیم،
از گرماگرم آن انقلاب که تقدیر مردمان بر پیشانی‌اش نوشته بود
و شعارش،
آزادی و استقلال و پیشرفت بود،
سی سال گذشت.
می‌پنداشتیم که در پرتوی ولایت و اسلام سیاسی
یا همان جمهوری اسلامی،
به آرزوهامان خواهیم رسید.
اما و هزار اما که نقد‌های "اندک خردمندان زمانه" از دیکتاتوری نعلین را هیچ نشنیدیم:
با چشم‌های بسته و گوش‌های سوراخ و مغز‌های تعطیل،
مشت‌ها را گره کردیم و از چپ و راست، بر چپ و راست
تاختیم و شعار دادیم و شعار دادیم و شعار،
که آخوند یعنی اسلام و اسلام یعنی انقلاب و انقلاب، انفجار نور شد. از آن انفجار بزرگ، پاره‌ای آتش برگرفتیم و پرچم کفار امپریالیست! را آتش زدیم و بعد، از دیوارهای سفارت شیطان! بالا رفتیم و آنرا گرفتیم و به فکر صدور انقلاب افتادیم.

پس از آن بود که جز خود کسی را آدم به حساب نیاوردیم و هر که را با ما بود، گفتیم "خودی" و هر که نبود، نامیدیم "غیر خودی" و اعلام کردیم که (هر که با ما نیست، بر ماست)، اینگونه در فردای انقلاب (انقلابی که قرار بود برای میهن، صلح و آبادی و برای مردم، رفاه و آزادی بیاورد) به روی هم شمشیر کشیدیم و روزنامه‌ها را در ابتدا یک به یک و بعد به صورت فله‌ای بستیم و زندان‌ها را دوباره از معترضین پر کردیم و جنگ تحمیلی را گرچه نخست، دلاور مردانه پاسخ دادیم اما در امتداد آن، چنان لجبازی کردیم که حاصلش شد هزار هزار کشته و مجروح و آواره، باز از نو اعدام‌ها را در پشت درهای بسته رونق دادیم و دگراندیشان را که قرار بود آزادی بیان داشته باشند در قتل‌های زنجیره‌ای کشتیم و دانشجویان را که سرمایه‌ی آینده می‌نامیدیم، در کوی دانشگاه به خاک و خون کشیدیم، رهبر به جای شاه نشست، بیت رهبری جای دربار را گرفت، آقا زاده‌ها بی‌کم و کاست پا جای پای شاهزادگان نهادند و خانواده‌ی هزار فامیل باز از نو بر سرنوشت ملت سلطه یافتند... و در آخ : آزادی را کشتیم و فقر را گستردیم و ماتم را پراکندیم و فساد را پر و بال بخشیدیم و دروغ را فراگیر کردیم و ریا و تظاهر را ترویج نمودیم و استبداد کهنه و نو را در قالب ضحاک تازی و معاویه‌ی شامی، باز از نو آفریدیم تا هر کلمه‌ای از معنای راستین خود تهی شود و هر انسانی از انسانیت خود عاری گردد.

و اینک
(زنده باد کفن دزد اوّلی!)،
(هر سال دریغ از پارسال!)،
شده است ورد زبان آنهایی که نومید شده‌اند.
با اینهمه
و پس از سی سال،
اینک منم.
یک ایرانی.
در بند اما خواستار آزادی،
محکوم به مرگ اما خواهان رهایی،
لگد مال شده اما ایستاده بر جای،
تحقیر شده اما در نیامده از پای،
دل شکسته اما امیدوار،
سیلی خورده اما استوار،
شکنجه شده اما فرو نریخته،
به خون کشیده شده اما پا پس نکشیده،
باتوم خورده، به اسارت گرفته شده، خشونت چشیده، وادارشده به اعترافات اجباری
در هر شب و هر روز
اما دل به خشونت نسپرده!
اگر سی سال پیش
"گاندی" را نمی‌شناختم
اکنون بیش از همیشه با او آشنایم
و اگر
"ماندلا" را نمی‌دانستم کیست؟
اکنون بیش از همه با او خویشاوندم.
می‌دانم که چه "نمی‌خواهم"
و می‌دانم که چه "می خواهم".

رأی من
تنها یک "نه" به استبداد نیست،
یک "آری" به تغییر نیز هست.
"تغییر"
نه تنها در حاکمیت،
در نوع حکومت،
در مناسبات سیاسی،
و در قانون اساسی،
که در منش و بینش من نیز!
سی سال پیش
اگر برای من و ما
هدف، توجیه گر وسیله بود
اینک می‌دانم که نیست.

برای رسیدن به حقیقت،
دروغ در برابر "دروغ حکومت ظلم" حتی اگر به مصلحت باشد،
جایز نیست.
برای تحقق آزادی،
صدور مجوز برای ترور در پاسخ به تروریست‌های استبداد،
جایز نیست.
برای تحقق حقوق بشر،
اعمال خشونت در پاسخ به "خشونت حاکمان زور"،
جایز نیست.
(همچنان که "گاندی" چنین نکرد
و "ماندلا" چنان نکرد)
من نیز چنین نکنم.

من
دروغگو را می‌بخشم اما دروغ را فراموش نمی‌کنم.
زندانبان را می‌بخشم اما زندان را فراموش نمی‌کنم.
خشونتگر را می‌بخشم اما خشونت را فراموش نمی‌کنم.
بد‌ها را می‌بخشم اما بدی را فراموش نمی‌کنم.
...
من خواهان رهایی‌ام.
خواهان نقشی به سزا و واقعی در تعیین سرنوشت خویشم.
خواهان یک دادگستری مستقل از قدرت
و جدایی نهاد دین از دولت هستم.
بی کم و کاست،
من! خواهان تحقق حقوق بشر و دموکراسی‌ام.
می‌خواهم که آزاد و رها زندگی کنم نه آنکه بمیرم.
"نا فرمانی مدنی" مرا برای رسیدن به آرزوهایم یاری خواهد کرد،
و روز پیروزی از راه فرا خواهد رسید.
روزی نه چندان دور و دیر ،
در آنروز،
کمیته‌ی حقیقت یاب
برای همیشه،
پرده از روی بدی‌ها و جنایت‌ها و دروغ‌ها خواهد افکند.
...




نظر شما درباره این مقاله:


 

ايران امروز (نشريه خبری سياسی الکترونیک)
«ايران امروز» از انتشار مقالاتی كه به ديگر سايت‌ها و نشريات نيز ارسال می‌شوند معذور است.
استفاده از مطالب «ايران امروز» تنها با ذكر منبع و نام نويسنده يا مترجم مجاز است.
Iran Emrooz©1998-2024