پنجشنبه ۹ فروردين ۱۴۰۳ - Thursday 28 March 2024
ايران امروز
iran-emrooz.net | Thu, 02.06.2005, 22:00

قسمت سوم

توطئه‌ی کشتن نویسندگان


منصور کوشان

جمعه ١٣ خرداد ١٣٨٤

در همان جلسه، قرار می‌شود برنامه ريزی تقسيم شود. کليه‌یِ تدارکات سفر در ايران، به‌عهده‌یِ علی صديقی می‌افتد. تدارکات ایروان و ارتباط با اتحاديه‌یِ نويسندگان ارمنستان با آندرانيک سيمونيان و برنامه‌ريزی، انتخاب افراد، چه‌گونگی‌یِ برگذاری‌یِ سمينار با من.
در اين زمان، بر خلاف زمان برگذاری‌یِ سمينار صدمين سال نيمایوشیج در هتل پادله، جمع مشورتی‌یِ کانون نويسندگان فعال است و هر دو هفته يک بار جلسه‌ها برگذار می‌شود. ابتدا فکر می‌کنم موضوع دعوت به‌ارمنستان را در جلسه مطرح کنم. با يکی دو دوست هم مشورت می‌کنم. از آن‌جا که جمع مشورتی بدون داشتن هيئت دبيران تصمیم‌گیری‌های از این نوع را در حیطه‌ی فعالیت خود نمی‌داند، فکر می‌کنم طرح آن در جلسه با مشکل روبه‌رو می‌شود.
سيمونيان گفته بود که فرصت کوتاه است و پيش از آغاز تعطيلات بايد سيمنار برگذار شود. تجربه نشان می‌داد که طرح موضوع در جلسه‌ی جمع مشورتی (به‌دلیل بحث اغنایی) به‌درازا می‌کشد. از طرف ديگر از آن‌جا که کانون نويسندگان ايران یا جمع مشورتی‌ی آن رسمی يا علنی نیست و اتحادی‌یِ نويسندگان ارمنستان، نمی‌تواند آن را مخاطب قرار بدهد، جمع مشورتی را درگير آن کردن، کار نادرستی است. چرا که می‌دانم بیشتر زير فشار نیروهای امنیتی می‌رود و حساسيت مقام‌های جمهوری اسلامی را بیشتر می‌کند. اما از سویی حضور جمع مشورتی امکان انتخاب افراد را بسيار سهل و ساده می‌کند. کافی است که فقط نام شاعران و نويسندگان جمع مشورتی را در ليستی بگنجانم.
دو روز بعد از جلسه‌یِ مشترکِ سه نفری، علی صديقی به‌دفترم می‌آيد و اطلاع می‌دهد که آندرانيک سيمونيان تماس گرفته و ايروان آماده‌یِ پذيرش سی نفر است. باز بر زياد بودن تعداد مسافران اصرار می‌ورزم. به‌تجربه آموخته‌ام که همراه کردن سی نفر شاعر و نويسنده، کمی سخت است. دست کم از آن‌جا که به نوعی مسئوليت آنان به‌عهده‌یِ من است، تلاش می‌کنم از تعدادشان بکاهم. اميدوارم که تعداد کمتری حرکت کنيم، اما با کيفيت بهتر.
می‌گويد: "اگر با اتوبوس برويم، هزينه‌یِ آن سنگين نخواهد شد."
می‌گويم: "چرا اتوبوس؟"
می‌گويد: "اگر با هواپيما برويم هزينه خيلی زياد می‌شود. چون پرواز از تهران به‌ايروان و بر عکس، فقط روزهای يک شنبه است."
زمان‌بندی‌یِ سمينار را برای سه روز در نظر می‌گيريم. روز نخست پس از خير مقدم شهردار شهر و رييس اتحاديه‌یِ نويسندگان ارمنستان، شعرخوانی، داستان‌خوانی و سخن‌رانی‌یِ ايرانيان و بعد گفت و شنود. روز دوم عين همين برنامه برای شاعران و نويسندگان ارمنستان و روز سوم، سير و سياحت. به‌نظر می‌رسد پنج روز برای چنين سفری کافی است. پس اگر با هواپيما برويم، از آن‌جا که پايان هفته برای سمينار در نظر گرفته می‌شود، چون روزهای تعطيلی است، رفتن با اتوبوس به‌صرفه است. می‌توانيم چهارشنبه حرکت کنيم، پنجشنبه، پس از چند ساعت استراحت، در سمينار حاضر شويم و يک شنبه بازگرديم. با توجه به‌این برنامه با نظر صدیقی و انتخاب اتوبوس موافقت می‌کنم.
صديقی می‌گويد: "چون می‌توانيم يک اتوبوس دربست اجاره کنيم، تعداد مسافران می‌توانند تا سی نفر باشند."
می‌گويم: "ترمينال بيهقی اتوبوس‌های خيلی خوبی دارد که ظرفيت تعداد مسافرانش هم کم است."
می‌گويد: "فکر می‌کنی چند نفر را انتخاب کنی؟"
می‌گويم: "هنوز نمی‌دانم، اما گمانم نهايت تا ۱۵ نفر کافی باشد. اتوبوس‌های سوپر لوکس ترمينال بيهقی هم گمانم ۱۸ نفری باشد."
می‌گويد: "بچه‌های شمال هم علاقه دارند در اين سفر باشند."
می‌گويم: "خيلی‌ها علاقه دارند، اما ما که نمی‌توانيم همه را ببريم. به‌هر حال محدوديت‌هايی هم وجود دارد."
می‌گويد: "نه، هيچ محدوديتی نيست. مشکل هزينه سفر است که من تهيه خواهم کرد."
به‌اصرار می‌خواهد که ده نفر به‌انتخاب او از شمال باشند. نمی‌پذيرم. اصرار می‌کند.
می‌گويم: "تعداد شاعران و نويسندگانی که در شمال زندگی می‌کنند و شرايط آمدن به‌اين سفر را دارند، مگر چند نفر است؟ مگر چند نفر می‌توانند در يک سمينار سخن‌رانی کنند، شعر بخوانند و يا داستان‌خوانی داشته باشند؟"
می‌گويد: "تعدادی می‌توانند بيايند بدون اين که برنامه‌ای داشته باشند."

گفت‌و‌گوی ما به‌درازا می‌کشد و نهايت می‌پذيرم که در فهرست ۳۰ نفری نام دوستان شمالی را جایگزین کنم.
حالا ديگر همه چيز مشخص شده است. ۳۰ نفر از شاعران و نويسندگان می‌توانند به‌سفر ارمنستان بروند. دعوت کننده هم اتحاديه‌یِ نويسندگان ارمنستان، در ايروان است. زمان سفر هم ۵ روز. دو شب سمينار و يک روز سفر تفريحی. بايد روز چهارشنبه با اتوبوس حرکت کنيم و روز يک‌شنبه باز‌گرديم. نام‌هايی از دوستان را روی کاغذی می‌نويسم و تلاش می‌کنم در عين‌حال که از فعالان جمع مشورتی‌یِ کانون نويسندگان هستند، از دو نسل انتخاب شوند. نسل دوم ادبيات معاصر ايران و نسل سوم. طرحی که در دوران همکاری با مجله‌یِ گردون بارها پيرامون آن ياداشت و مقاله منتشر کرده بودم.
احمد شاملو، رضا براهنی، هوشنگ گلشيری، محمود دولت‌آبادی، محمد مختاری، محمدعلی سپانلو، علی‌اشرف درويشيان، سيمين بهبهانی، شهرنوش پارسی‌پور، فرشته ساری، منيرو روانی‌پور، اميرحسن چهلتن، محمد محمدعلی، شهريار مندنی‌پور، مسعود توفان، بیژن نجدی، حسن اصغری، شاپور جورکش، محمد بهارلو، بيژن بيجاری، احمدرضا احمدی، علی باباچاهی، جواد مجابی، نصرت رحمانی، مديا کاشيگر، محمد خليلی، علی صديقی و خودم اعضای گروهی می‌شويم که برای سفر ارمنستان انتخاب می‌کنم.
بعد از اين که سفر با هواپيما لغو می‌شود، بديهی است که من نام احمد شاملو را از فهرست بيرون می‌آورم. چرا که می‌دانم با توجه به‌وضع جسمی و بيماری‌اش نمی‌تواند در اين سفر در اتوبوس با ما همراه باشد. چند روز بعد چون چند نفر مانند سيمين بهبهانی و پارسی‌پور در همان روزها در سفرند و نمی‌توانم با آنان تماس بگيرم، باز از فهرست اسامی حذف می‌شوند.
رضا براهنی و محمد مختاری از افرادی‌اند که در همان روزهای نخست، پس از این که موضوع دعوت را با آنان در میان می‌گذارم، اعلام می‌کنند که نمی‌توانند بيايند. براهنی به‌دليل جنگ ميان ارامنه و ترک‌ها نمی‌تواند بيايد. معتقد است که پيش از آن که بتواند توضيحی در اين باره بدهد، ده‌ها تعبير و تفسير از آن بيرون می‌آيد و بهتر است که در اين سفر شرکت نکند. مختاری در همان روزهای سفر پسرش با دايی‌زاده‌یِ غزاله علی‌زاده (که بعد از سمينار صدمين سال نيما در هتل پادله‌ی ساری در يکی از جنگل‌های شمال خودش را دار زد.) ازدواج می‌کند و چون سفر هم‌زمان است با اين ميمنت، می‌گويد نمی‌تواند بيايد. سرانجام درويشيان، کاشيگر، روانی‌پور، شاملو، براهنی، مختاری، بهبهانی، پارسی‌پور، صلاحی، محمد خلیلی و ... چون هر کدام به‌دليلی نمی‌توانند در سفر ارمنستان همراه ما باشند، از فهرست بيرون می‌آيند و فرصتی می‌شود که صديقی نام چند شاعر و نويسنده‌یِ شمالی را جانشين آنان کند.
در همين روزهايی که با دوستان صحبت می‌کنم و پيرامون سفر توضيح می‌دهم، کاوه گوهرين، منوچهر کريم‌زاده، کامران جمالی و چند نفر ديگر تماس می‌گيرند و می‌خواهند که در اين سفر همراه ما باشند. در نتيجه آنان را جايگزين افرادی می‌کنم که اعلام انصراف کرده‌اند و يا نتوانسته‌ام با آنان تماس بگيرم.
بنابراين با آندرانيک که در ايروان است تماس می‌گيرم و تغييراتی در نام‌ها می‌دهم. چون قرار بود که نام افراد از طرف اتحاديه‌یِ نويسندگان ارمنستان طی دعوت نامه‌ای به‌سفارت ارمنستان فرستاده شود. هم چنين از او می‌خواهم ترتيب ملاقاتم را با سفير ارمنستان بدهد تا در صورت تغيير احتمالی بتوانم از طريق سفارت موضوع را حل و فصل کنم. دو روز بعد صديقی اطلاع می‌دهد که آندرانيک با سفارت صحبت کرده و ترتيب ملاقات من را داده است.

ادامه دارد
------------------
٭ این قسمت سوم، فصلی مستقل و در عین حال پیوسته از کتاب "حدیث تشنه و آب: روایت کامل از سایه‌روشن‌های کانون نویسندگان، قتل‌های زنجیره‌ای، اتوبوس ارمنستان و نقش کارگزاران فرهنگی سیاسی و امنیتی‌ی جمهوری اسلامی" است که انتشارات باران، در استکهلم سوئد آن را منتشر کرده است.
.(JavaScript must be enabled to view this email address)




نظر شما درباره این مقاله:


 

ايران امروز (نشريه خبری سياسی الکترونیک)
«ايران امروز» از انتشار مقالاتی كه به ديگر سايت‌ها و نشريات نيز ارسال می‌شوند معذور است.
استفاده از مطالب «ايران امروز» تنها با ذكر منبع و نام نويسنده يا مترجم مجاز است.
Iran Emrooz©1998-2024