يكشنبه ۳۰ آذر ۱۴۰۴ - Sunday 21 December 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Sat, 20.12.2025, 10:12

این قسمت: جک لندن

نگاهی شوخ‌طبعانه به زندگی نویسندگان-۱۹


برگردان: علی‌محمد طباطبایی

نوشیدن روزانه یک کوارت ویسکی [در حدود یک لیتر] باعث شد جک لندن حوادث بی‌شماری را تجربه کند – مثل وقتی که از اسکله اوکلند تلوتلو خورد و در خلیج سان‌فرانسیسکو فرود آمد.

جک لندن یک بار چنین گفته بود: «من همیشه وقتی کسی اطرافم بود، حاضر به نوشیدن بودم. وقتی کسی نبود، تنها می‌نوشیدم.»(۱) در دنیای ادبی مملو از مستان در سطح کهکشانی(۲) (به ادگار آلن پو (Edgar Allan Poe)، جک کروآک (Jack Kerouac) و دیلان توماس (Dylan Thomas) فکر کنید)، نویسنده داستان‌های ماجراجویی کلاسیکی مانند «سفیددندان» (White Fang) و «آوای وحش» (The Call of the Wild) شاید مست‌ترینِ همه بوده باشد.

تا چه اندازه او مست می‌شد؟ مجموعه «خاطرات الکلی» او به نام «جان بارلی‌کرن» (John Barley-corn) در فهرست خوانش توصیه‌شده انجمن الکلی‌های گمنام قرار دارد. لندن به دوستانش افتخار می‌کرد که از پنج سالگی شروع به نوشیدن کرده، هنگامی که پدرخوانده الکلی‌اش او را برای آوردن آبجو در سطلی به میخانه محلی می‌فرستاد. تا چهارده سالگی، چنان زیاد می نوشید که حتی ملوانان سخت جان و باتجربه در نوشیدن در برابر او کم می‌آوردند. در اوج مصرف، جک لندن روزانه حدود یک لیتر ویسکی می‌نوشید و عوارض آن را به شکل حوادث و دوره‌های ولگردی تجربه می‌کرد. یک بار چنان مست شد که از اسکله اوکلند به خلیج سان‌فرانسیسکو تلوتلو خورد و بی‌هدف روی آب شناور گردید تا اینکه یک ماهیگیر یونانی نجاتش داد. در طی بازدیدی از ژاپن، لندن در نوشیدن ساکی زیاده‌روی کرد. در حالی که در قایق بادبانی خود در بندر یوکوهاما حبس شده بود، روز و شب برای یک هفته شراب برنج سر می‌کشید، تا اینکه پلیس محلی به او دستور ترک محل را داد. ظاهراً متقاعد شده بود که اگر تا خرخره مست باشد حتماً می‌تواند زیر آب نفس بکشد، لندن برای فرار از پلیس‌ها به داخل بندر شیرجه زد. مقامات ژاپنی به طور رسمی او را غرق‌شده ثبت کردند، اما به طریقی لندن راه خود را به قایق باز یافت.

جک لندن، در مقام یک پیشگام واقعی ادبی، به رمانتیک‌سازی تصویر نویسنده آمریکایی به عنوان شخصی زورگو، دائم در حال نوشیدن مشروب و بی‌پروا کمک کرد. آیا بدون الگوی مردانه و پرخاشگرانه او، ارنست همینگوی (Ernest Hemingway) یا نورمن میلری (Norman Mailer) وجود داشت؟ جک لندن چنان زندگی پر مشقتی را زیست که نویسندگانی با پیشینه‌های فرهیخته‌تر – مثلاً همینگوی – به آن حسادت می‌ورزیدند و سعی در تقلید از آن داشتند. او حاصل ازدواج نبود و در فقر در کرانه‌های اوکلند بزرگ شد، جایی که به عنوان یک قانون‌شکن طبقه کارگر زندگی می‌کرد، از جمله دوره‌ای به عنوان «دزد صدف» که نرم‌تنان ارزشمند را از بسترهای تجاری خلیج سان‌فرانسیسکو می‌دزدید (۳). اما زیر ظاهر خشن، قلب مردی ادیب و متفکر می‌تپید. جک لندن تقریباً کاملاً خودآموخته بود. او موش کتابخانه بود و مجموعه شخصی‌اش بالغ بر پانزده هزار جلد کتاب را گرد آورد، که آن را «ابزار حرفه‌ام» می‌نامید. حرفه‌اش دستمزد خوبی داشت و او یکی از اولین نویسندگان مشهور قرن بیستم شد. شهرت، با پاداش مالی همراه آن، به لندن اجازه داد تا به دنبال ماجراجویی برود، اغلب روی عرشه قایق بادبانی خودساخته‌اش به نام «اسنارک» (Snark). پس از ۱۹۰۵، او در این سفرها همواره توسط همسر دومش، چارمین کیتریج (Charmian Kittredge)، همراهی می‌شد، زنی بی‌پروا و وقیح که او را «زن همراه» صدا می‌زد. در او، لندن نه تنها از نظر فکری، بلکه از نظر جنسی نیز همتای خود را یافته بود.

اگرچه سبک زندگی ماجراجویانه‌اش او را از نظر جسمی سالم نگه می‌داشت، اما لندن را در معرض انواع بیماری‌ها و ناخوشی‌ها قرار داد که به تدریج او را فرسوده کرد و به مرگ زودهنگامش انجامید. در اوایل بیست سالگی، چهار دندان جلوی خود را بر اثر یک دوره بیماری اسکوربوت (کمبود ویتامین ث) از دست داد. در مکزیک به اسهال خونی و ذات الجنب (pleurisy) مبتلا شد و سپس در اقیانوس آرام جنوبی مالاریا گرفت. در طی یک سفر دریایی به جزیره اونتونگ جاوه (Ontong Java)، دست‌هایش به دو برابر اندازه طبیعی متورم شد و پوستش دسته‌دسته کنده می‌شد. تشخیص پزشکان بیماری پلاگر (pellagra) بود، بیماری ناشی از کمبود نوعی ویتامین «ب» که در میان ملوانان متدوال بود. همچنین از سنگ کلیه، رماتیسم، زونا، زخم‌های عفونی مچ پا، لوزه، بی‌خوابی، مفاصل ضعیف و نارسایی شدید کلیه ها (uremia) رنج می‌برد. این آخرین مورد در نهایت در چهل سالگی، در ۱۹۱۶، جان او را گرفت. برخلاف تصور رایج، جک لندن خودکشی نکرد، بلکه یا در اثر عوارض انباشته رژیم غذایی ضعیف و مصرف الکل، یا در اثر مصرف تصادفی بیش از حد مورفین برای تسکین درد ناشی از اورمی درگذشت. او در جایی که اکنون پارک تاریخی ایالتی جک لندن در شهرستان سونوما (Sonoma County)، کالیفرنیا است، دفن شده است.

ستاره‌ای متولد می‌شود

جک لندن شاید در شرایط بسیار بد و اسفناکی به دنیا آمده باشد، اما یک زندگی همراه با موفقیت ادبی آشکارا، همانطور که پدرش می‌توانست گواهی دهد در ستارگان نوشته شده بود. پدر زیستی جک لندن تقریباً به یقین ویلیام چینی بود (William Chaney)، یک دزد دریایی سابق دمدمی که به چهره‌ای بنیادین در تاریخ طالع‌بینی (astrology) تبدیل شد. پس از آشنایی با قدرت طالع‌ها (horoscopes) توسط دکتر لوک بروتون (Dr. Luke Broughton)، پیشگام طالع‌بینی بریتانیایی، چینی نشانه‌های نجومی (zodiacal) را «ارزشمندترین علمی که تاکنون به بشر شناسانده شده» نامید و زندگی خود را به وقف محبوبیت‌بخشی آن کرد. او به مطالعه ستارگان، سخنرانی و آموزش مریدان و انتشار یک تقویم نجومی (ephemeris)، یا نمودار مورد استفاده برای محاسبه طالع، دقت آکادمیک بخشید. با این حال، ظاهراً چیزی در این نمودارها به او نگفته بود که پدر جک لندن است. وقتی لندن در ۱۸۹۷ به دنبالش رفت، چینی انتساب پدری را رد کرد و ادعا کرد در دوره ای که لقاح نطفه جک لندن انجام می شده دچار ناتوانی جنسی (impotent) بوده است. اکثر محققان مدرن امروزه این ادعا را رد می‌کنند.

دزد طرح داستان

جک لندن موضوع اتهامات متعدد سرقت ادبی بود. معروف بود که عناصر داستان را از داستان‌های واقعی منتشر شده در روزنامه‌ها (عملی رایج در آن زمان) می‌گرفت یا به سادگی به افراد برای طرح‌ها و ایده‌های داستانی پول می‌داد، از جمله به جوانی به نام سینکلر لوییس (Sinclair Lewis). شایعه است که او همچنین ایده‌هایی از فرانک هریس (Frank Harris)، روزنامه‌نگار ایرلندی، و همچنین فرانک نوریس (Frank Norris)، رمان‌نویس آمریکایی، ربوده است. دفاعیه لندن همواره این بود که او و نویسنده متضرر صرفاً به منابع یکسانی تکیه کرده‌اند. ظاهراً این دفاع مؤثر بوده، زیرا لندن هرگز به سرقت ادبی محکوم نشد.

به سنگرها!

لندن اولین نویسنده آمریکایی بود که از طریق آنچه مینوشت یک میلیون دلار درآمد کسب کرد. او همچنین یک سوسیالیست متعهد بود – تناقضی که در میان معاصرانش نادیده گرفته نشد.(۴) مارک تواین یک بار اظهار داشت: «برای این مرد، یعنی لندن حق است که طبقه کارگر کنترل امور را به دست گیرد. او مجبور می‌شد شبه‌نظامیان را برای جمع‌آوری حق‌التألیف‌هایش به میدان آورد (۵). »

راستش را بخواهید، رادیکالیسم لندن تا حدی ژست بود. معروف بود که در مهمانی‌های شام مجلل با پیراهن فلانل کارگری حاضر می‌شد – اما پیراهنی چنان بی‌عیب شسته و اتو شده که قصد اصلی و مورد نظر او را خراب می‌کرد. او نامه‌هایش را با امضای «برای انقلاب، ارادتمند» می‌فرستاد، اگرچه کار ارزشمند کمی برای شروع آن انجام داد. لندن دو بار تحت پرچم حزب سوسیالیست برای شهرداری اوکلند (Oakland) نامزد شد. بار اول در ۱۹۰۱، ۲۴۵ رأی آورد. چهار سال بعد، آن تعداد ناچیز را به ۹۸۱ رأی افزایش داد. پس از آن کاملاً از نامزدی دست کشید.

تب زرد

با همه صحبت‌هایش درباره مبارزه طبقاتی و عدالت اقتصادی، لندن نژادپرستی شرور بود که به ویژه نسبت به مردم آسیایی نگاه تحقیرامیز خاصی داشت. در بازدیدی از ژاپن برای پوشش جنگ روسیه و ژاپن برای روزنامه‌های هرست (Hearst newspapers) در ۱۹۰۴، به همکاری گفت که ژاپنی‌ها «شاید شجاع باشند، اما گراز های آمریکای جنوبی (peccary pigs) نیز در حمله دسته‌جمعی خود شجاعند.» درباره کره‌ای‌ها نوشت: «نماد کامل ناکارآمدی و بی‌ارزشی مطلق.» چینی‌ها نسبتاً آسان جان به در بردند. لندن آن‌ها را به خاطر عدم ترسو بودن و طبیعت سخت‌کوششان ستود. اما در مقاله تهوع‌آور ۱۹۰۴ با عنوان «خطر زرد»، جک لندن از عواقب احتمالی این که شاید روزی میان ژاپنی‌های «قهوه‌ای» و چینی‌های «زرد» اتحادی ایجاد گردد هشدار داد. او نوشت: «تهدید برای جهان غرب در مرد کوچک قهوه‌ای نهفته نیست، بلکه در چهارصد میلیون مرد زرد است، البته چنانچه مرد کوچک قهوه‌ای مدیریت آن‌ها را به عهده گیرد.»

پس لندن چگونه چنین باورهایی را با پلتفرم سیاسی مترقی خود سازگار می‌کرد؟ اصلاً چنین  نکرد. وقتی یکی از رفقای حزب سوسیالیستش اشاره کرد که مارکس خواستار انقلابی برای اتحاد کارگران همه ملت‌ها و نژادها شده است، لندن عملاً از کوره دررفت. با خشم فریاد زد: «من اول از همه یک مرد سفیدپوستم و بعد یک سوسیالیست!»

عامل شیطان

هر دانش‌آموز خدا‌ترسی جک لندن را به عنوان نویسنده «آوای وحش» می‌شناسد. اما در میان شیطان‌پرستان، او بیشتر به خاطر کتابی مشهور است که ننوشته است. برای دهه‌ها، کلیسای شیطان آنتون لاوی (Anton LaVey’s Church of Satan) به طور غیرقابل توضیحی ادعا می‌کرد که لندن «راگنار ردبرد» (Ragnar Redbeard) است، نویسنده ناشناس رساله ۱۸۹۶ «قدرت حق است». ترکیب عجیبی از نظریه تکامل داروینی و فلسفه «ابرمرد» فردریش نیچه، «قدرت حق است» از احساساتی دفاع می‌کند که هیچ کس آشنا با دیدگاه‌های سیاسی لندن هرگز آن‌ها را به او نسبت نمی‌دهد، مانند: «نیرومند باید همواره بر ناتوان در قانون نخستین و خشن حکم‌راند» و « در میدان گسترده‌ی ستیز نژادی، فروتنان خرد و نابود می‌شوند.»

جای تعجب نیست که این کتاب مورد علاقه آنارشیست‌های رادیکال، شیطان‌پرستان، برتری‌طلبان سفیدپوست، استالینیست‌ها و دیگر طرفداران نظمی اجتماعی قرار گرفت که در آن قدرتمندان ناتوانان را به زور مطیع می‌کنند. این دقیقاً مورد علاقه لندن نبود، حتی اگر نظر خوشی نسبت به آسیایی‌ها نداشت. در حالی که هویت واقعی راگنار ردبرد هرگز مشخص نشده، اکثر محققان امروزه توافق دارند که او آرتور دزموند (Arthur Desmond)، نویسنده و فعال سیاسی رادیکال (و ریش‌قرمز) نیوزیلندی بوده است.

نوشیدن روزانه یک کوارت ویسکی [در حدود یک لیتر] باعث شد جک لندن حوادث بی‌شماری را تجربه کند – مثل وقتی که از اسکله اوکلند تلوتلو خورد و در خلیج سان‌فرانسیسکو فرود آمد.

————————————
توضیحات تکمیلی مترجم:
۱: این پاراگراف با بیانی طنزآمیز و مبالغه‌گرانه، اعتیاد شدید جک لندن به الکل را در مقایسه با دیگر نویسندگان مشهور مطرح می‌کند. چند نکته قابل تحلیل است: جمله اول که می گوید «من همیشه وقتی کسی دور و برم بود مشتاق نوشیدن بودم...» نشان می‌دهد که الکل برای او تنها یک عادت اجتماعی نبود، بلکه نیازی فردی و خودزنی بوده است. این نقل‌قول به‌طور غیرمستقیم به تنهایی و فرار از خود اشاره دارد که از مضامین رایج در زندگی و آثار لندن است. نویسنده با ذکر نام‌هایی مانند ادگار آلن پو، جک کروآک و دیلان توماس، لندن را در زمره‌ای از نوابغ ادبی قرار می‌دهد که الکل بخش جدایی‌ناپذیر زندگی‌شان بوده است. این مقایسه هم قداست‌زدایی از اسطوره‌های ادبی می‌کند و هم به «کلیشه نویسندهٔ الکلی» اشاره دارد که گاه رنج خلاقیت را با اعتیاد پیوند می‌زند. لندن در دوره‌ای زندگی می‌کرد که اعتیاد به الکل در میان نویسندگان و روشنفکران نوعی شورش علیه قراردادهای بورژوایی محسوب می‌شد، اما در نهایت به قیمت تخریب سلامت و مرگ زودرس بسیاری از آنان تمام شد (خود لندن در ۴۰ سالگی درگذشت). در مجموع این پاراگراف کوتاه، با مهارت، پارادوکس موجود در زندگی جک لندن را نمایان می‌سازد: خالق داستان‌های ماجراجویانه‌ای که قهرمانانش با طبیعت خشن می‌جنگند، در زندگی واقعی اسیر ضعف درونی و اعتیادی مخرب بود. این یادآوری است که گاه نبوغ ادبی و آسیب‌های شخصی می‌توانند در هم تنیده شوند و افسانه نویسنده را هم جذاب و هم تراژیک سازند.

۲: عبارت «جهان ادبیات مملو از الکلی‌هایی با درجه‌بندی کهکشانی/اسطوره‌ای است»  یک استعارهٔ ادبی طنزآمیز و اغراق‌شده است که برای تأکید بر کثرت و کیفیت بالای میخوارگی در دنیای ادبیات به کار رفته. منظور این است که الکلی بودن در میان نویسندگان آنقدر شایع و چشمگیر است که گویی یک «رده‌بندی کهکشانی» (مانند رتبه‌بندی ستارگان یا هتل‌ها) برای سنجش درجه میخوارگی آنان وجود دارد. این عبارت به طور ضمنی به «اسطورهٔ نویسندهٔ الکلی» (همچون اسطورهٔ هنرمند رنج‌کشیده) اشاره می‌کند و آن را به شکل هجوآمیزی بزرگنمایی می‌کند. با آوردن نام‌هایی مانند ادگار آلن پو، جک کروآک و دیلان توماس (که همگی به مصرف الکل شهرت دارند)، نویسنده مصداق‌های عینی این «کهکشان مستی» را نشان می‌دهد. این نام‌ها نمادهایی از پیوند میان نبوغ ادبی و انحرافات شخصی در تاریخ ادبیات هستند. عبارت «جهان ادبیات مملو از الکلی‌هایی با درجه‌بندی کهکشانی/اسطوره‌ای است» در واقع یک صف آرایی طنزآمیز از غول‌های ادبی است که الکل بخشی از افسانه شخصیشان شده، و جک لندن را به عنوان رقیبی در این «رقابت تراژیک» معرفی می‌کند. این بیان، هم تجلیل است و هم نقدی تلخ به قیمتی که این نویسندگان برای خلاقیت‌شان پرداختند.

۳: این چند خط، «دزدیدن صدف‌ها» اشاره به دوره‌ای از زندگی جک لندن دارد که او به عنوان “دزد صدف” (oyster pirate) در خلیج سان‌فرانسیسکو فعالیت می‌کرد. در اواخر قرن نوزدهم، صید غیرقانونی صدف (به ویژه صدف خوراکی) در آب‌های خلیج سان‌فرانسیسکو رایج بود. این صدف‌ها در مزارع تجاری صدف پرورش می‌یافتند و دارای ارزش اقتصادی بالایی بودند. افرادی مانند جک لندن که فقیر و حاشیه‌نشین بودند، شبانه با قایق به این مزارع تجاری نفوذ می‌کردند و صدف‌ها را به طور غیرقانونی می‌دزدیدند تا در بازار سیاه بفروشند. فعالیت به عنوان دزد صدف، نمادی از تنازع بقا در محیط خشن و فقر شدید اوایل زندگی لندن است. او برای زنده ماندن دست به اقدامات خطرناک و غیرقانونی می‌زد. این دوره بعدها در خاطرات و داستان‌های ماجراجویانه‌اش (مانند «آوای وحش») بازتاب یافت، جایی که مبارزه برای بقا در طبیعت و جامعه نقش محوری دارد. «دزدیدن صدف‌ها» در این متن، نمادی ملموس از دوران حاشیه‌نشینی و تنازع بقای جک لندن است که بعدها به سوخت خلق دنیاهای ادبی او تبدیل شد. متن به تضاد بین ظاهر خشن («roughneck facade») و درون فرهیخته («thoughtful man of letters») لندن اشاره می‌کند. همان کسی که صدف می‌دزد، در خلوت خود موش کتابخانه («library rat») است و ۱۵٬۰۰۰ جلد کتاب جمع می‌کند. این دوگانگی، پیچیدگی شخصیت لندن را نشان می‌دهد: او همزمان هم یک شورشی حاشیه‌ای و هم یک روشنفکر خودآموخته است. در مجموع این بخش از زندگی‌اش، تضاد بین عملگرایی خشن و علاقه عمیق به دانش را برجسته می‌کند و نشان می‌دهد که چگونه تجربیات عینی یک نویسنده می‌تواند به عمق دیدگاه هنری او تبدیل شود.

۴: این پاراگراف به تناقض جالب و بحث‌برانگیز در زندگی جک لندن می‌پردازد: موفقیت مالی چشمگیر او از طریق نویسندگی در تقابل با عقاید سوسیالیستی‌اش قرار دارد. موفقیت مالی بی‌سابقۀ لندن: جک لندن نخستین نویسنده آمریکایی بود که از راه قلم به درآمد میلیون دلاری دست یافت. این موفقیت نشان‌دهنده محبوبیت گسترده آثارش (مانند «آوای وحش» و «سپیددندان») و نیز تبدیل ادبیات به کالایی سودآور در اوایل قرن بیستم است. تعهد ایدئولوژیک به سوسیالیسم: لندن علیرغم ثروت شخصی، سوسیالیستی متعهد بود و در نوشته‌ها و سخنرانی‌هایش از حقوق کارگران، عدالت اجتماعی و نقد سرمایهداری دفاع می‌کرد. او حتی در سال ۱۹۰۱ نامزدی حزب سوسیالیست برای شهرداری اوکلند را پذیرفت و کتاب «پاشنه آهنین» (۱۹۰۸) را به عنوان هشدار علیه فاشیسم سرمایهداری نوشت.

۵: مارک تواین (نویسنده بزرگ آمریکایی) با نقل‌قولی طنزآمیز به این تناقض اشاره می‌کند: «حق این مرد لندن است که اگر طبقه کارگر کنترل امور را به دست بگیرد، مجبور شود شبه‌نظامیان را فرابخواند تا حق‌التألیف‌هایش را وصول کند.» این جمله به شیوه‌ای کنایه‌آمیز نشان می‌دهد که لندن در آرمان‌های سوسیالیستی‌اش صادق نیست، زیرا خودش از نظام سرمایه‌داری بهره‌ای کلان برده است. اگر نظام سوسیالیستی برقرار شود، او نیز مانند سرمایه‌داران دیگر مجبور به مقابله با طبقه کارگر خواهد بود. این تناقض در زمان حیات لندن نیز مورد توجه منتقدان و هم‌عصرانش بود. برخی او را «سوسیالیست میلیونر» می‌نامیدند که علیه سیستمی موضع می‌گیرد که خودش از آن ثروتمند شده است. لندن در پاسخ استدلال می‌کرد که ثروت شخصی او نافی اعتقاداتش نیست و او از طریق نوشته‌هایش آگاهی اجتماعی را گسترش می‌دهد. این تناقض، نمادی از دورۀ گذار آمریکا (عصر طلایی و پیشرفت صنعتی) است که در آن ایده‌های سوسیالیستی در میان روشنفکران رشد کرد، اما انباشت ثروت شخصی نیز بی‌سابقه بود. لندن تجسم دوگانگی بین آرمان‌گرایی رادیکال و موفقیت مادی در فرهنگ آمریکایی است. این پاراگراف با اشاره به طنزگونۀ مارک تواین، چالش هویت دوگانه جک لندن را برجسته می‌سازد: نویسنده‌ای که هم سرمایه‌دار موفق است و هم مدافع پرحرارت کارگران. این تناقض نه‌تنها نقدی به شخص لندن، بلکه بازتاب تعارضات بزرگ‌تر جامعه صنعتی است که در آن مرز بین ایدئولوژی و عمل اغلب مبهم می‌شود.


قسمت‌های قبلی:
اونوره دو بالزاک
ویلیام شکسپیر
لرد بایرون
ادگار آلن پو
چارلز دیکنز
خواهران برونته
هنری دیوید ثورو
والت ویتمن
لئو تولستوی
امیلی دیکینسون
لوییس کارول
لوئیزا می الکات
مارک توِین
اسکار وایلد
آرتور کانن دویل
ویلیام باتلر ییتس
اچ .جی. ولز
گرترود استاین




نظر شما درباره این مقاله:







 

ايران امروز (نشريه خبری سياسی الکترونیک)
«ايران امروز» از انتشار مقالاتی كه به ديگر سايت‌ها و نشريات نيز ارسال می‌شوند معذور است.
استفاده از مطالب «ايران امروز» تنها با ذكر منبع و نام نويسنده يا مترجم مجاز است.
Iran Emrooz©1998-2025 | editor@iran-emrooz.net