جمعه ۷ آذر ۱۴۰۴ - Friday 28 November 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Thu, 27.11.2025, 11:30

این قسمت: ویلیام باتلر ییتس

نگاهی شوخ‌طبعانه به زندگی نویسندگان-۱۶


برگردان: علی‌محمد طباطبایی

ویلیام باتلر ییتس به طور فعال با انجمن اسرارآمیز و سری «طلوع طلایی»، یعنی یک فرقه «جادوی سفید»، در ارتباط بود.

ویلیام باتلر ییتس (William Butler Yeats) در میانه مرز بین شاعری آرمان‌گرا و رویایی و دیوانه‌ای کف‌برلب ایستاده بود. دوست و همکار شاعرش، کاترین تاینان (Katharine Tynan)، به یاد می‌آورد که او هنگام پیاده‌روی به سمت خانه‌اش در حومه دوبلین، دست‌هایش را تکان می‌داد، با هیجان اشاره می‌کرد و بیت‌هایی از شعر را زیر لب زمزمه می‌نمود. پلیس‌ها با احتیاط به او نگاه می‌کردند و مطمئن نبودند که او را دستگیر کنند یا بگذارند به دیوانه‌بازی خود ادامه دهد. آن‌ها نتیجه گرفتند: «این شعر است که دارد مغز او را به هم می‌ریزد» و او را به حال خود رها کردند.

ییتس در حمل‌ونقل عمومی وضعیت به مراتب عجیب‌تری داشت. هنگام سوار شدن به اتوبوس، دوره‌ای دچار خلسه می‌شد. در حالی که مستقیم به جلو خیره شده بود، صدای زمزمه‌ی آرامی از خود درمی‌آورد و همزمان با دستانش ضرب می‌گرفت. وقتی مسافران دیگر از او می‌پرسیدند حالش خوب است، آن‌ها را نادیده می‌گرفت. یک بار دخترش سوار اتوبوس شد و او را در این حالت منزوی و غیرقابل دسترس یافت. او خردمندانه تصمیم گرفت مزاحمش نشود. اما وقتی اتوبوس به ایستگاه مورد نظر آنها رسید، ییتس ناگهان از خلسه بیرون آمد و مانند یک منشی که از یک بیمار در کلینیک روانپزشکی استقبال می‌کند، از او پرسید: «اوه، می‌خواهید چه کسی را ببینید؟»

اگر این اشعاری که «مغز او را به هم می‌ریخت» از بهترین اشعاری که تا به حال سروده شده است نبود، احتمالاً او فقط به عنوان یک شاعر معمولی و کم‌اهمیت ایرلندی به یاد آورده می‌شد. اما ییتس مسیری از اواخر دوره رمانتیک تا طلوع مدرنیسم گشود و اشعاری مرموز و دارای ویژگی‌های منحصربه‌فرد (idiosyncratic) خلق کرد که به شدت متأثر از باور او به علوم غریبه (occult) و نگاه چرخه‌ای‌اش به تاریخ جهان بود. بدون او، زبان انگلیسی از داشتن عباراتی که اغلب نقل می‌شوند، مانند «زیبایی وحشتناک» و «مرکز نمی‌تواند خود را حفظ کند»، محروم می‌ماند، حالا دیگر حرفی از کلمه جایر (gyre) (1)  به معنای«چرخش مارپیچ» به میان نمی آوریم.

پس از دوران جوانی نسبتاً کم‌حادثه، زندگی ییتس در اوایل بیست سالگی شتاب گرفت، زمانی که به عرفان (mysticism) گرایید، وارد سیاست ایرلند شد و نیش عشق یکطرفه را احساس کرد.

او در یک دوره ده ساله، چهار بار به ماود گان (Maud Gonne)، زنی که او را همزاد روح خود می‌دانست، پیشنهاد ازدواج داد. اما خانم هر چهار بار را رد کرد. از این رو، او سعی کرد به دختر ماد، ایزولت، پیشنهاد ازدواج دهد. (او در آن زمان ۲۲ ساله بود. ییتس ۵۲ ساله). او نیز او را رد کرد. ییتس که با توجه به نمودار‌های طالع‌بینی‌اش متقاعد شده بود که باید در سال ۱۹۱۷ ازدواج کند، به سراغ جورجی هاید- لیز (Georgie Hyde-Lees) رفت، یک محقق قرون وسطی که در علاقه او به طالع‌بینی و علوم غریبه سهیم بود. به عنوان یک امتیاز اضافه، جورجی خود را یک روان‌شناس می‌دانست و گاهی روح شخصیت معنوی جایگزین ییتس (Yeats’s mystical alter ego)، که نامش لئو آفریکانوس (2) بود را هدایت و منتقل می‌کرد.

نوشتن، اظهارنظر در مورد امور ایرلند، برگزاری گهگاه مراسم احضار روح – این‌ها چیزهایی بودند که یک ییتس بالغ بیشتر وقت خود را با آن ها سپری می‌کرد. او عضو دو انجمن بسیار متفاوت و بسیار انتخابی (exclusive) بود: سنای ایرلند (جایی که در طراحی سکه‌ها و لباس‌های قضایی کمک کرد) و انجمن هرمتیک «طلوع طلایی» (3) (Hermetic Order of the Golden Dawn)، یک فرقه «جادوی سفید» که در زمان خودش، مانند کلیسای ساینتولوژی (Church of Scientology) (4) امروز بود و مریدان مشهوری از سراسر ایرلند و بریتانیا را به خود جذب می‌کرد. او همچنین در تأسیس تئاتر ابی (Abbey Theatre) کمک کرد که میزبان برخی از بزرگ‌ترین نمایشنامه‌نویسان آن دوران، از جمله خود ییتس، بود. این مرد واقعاً استعدادهای فراوانی داشت.

ییتس در اواخر زندگی اش، در نقش یک افسانه زنده جاافتاده قرار گرفته بود. شعرهایش شخصی‌تر شدند. او با صراحت در مورد ناتوانی جنسی‌اش و تلاش‌هایش برای غلبه بر آن نوشت. مرگ و افول انرژی خلاقانه‌اش نیز به دغدغه‌ای برای او تبدیل شد. او در سال ۱۹۳۹ درگذشت و درخشان‌ترین اشعار «پیرمردی» را که تا به حال سروده شده است، به جا گذاشت. بیت‌های پایانی یکی از آن‌ها، سنگ‌قبر او شد: «نگاهی سرد بینداز/بر زندگی، بر مرگ./ای سوارکار، بگذر.»

ضیافت کوبیدن سر

ییتس همیشه مجذوب ماوراءطبیعه بود. در ژانویه ۱۸۸۸، او در اولین جلسه احضار روح در خانه یک مدیوم [کسی که ارواح را احضار می کند] در دوبلین شرکت کرد. این تجربه به هر معنایی، تجربه‌ای تکان‌دهنده بود. هنگامی که ضربه‌زدن به میز آغاز شد، اضطراب ییتس افزایش یافت. احساس کرد مجبور به دعا کردن است اما نمی‌توانست هیچ دعایی را به یاد آورد. در عوض، شروع کرد به کوبیدن سرش روی میز و خواندن ابیات آغازین بهشت گمشده میلتون: «از نافرمانی اول انسان، و آن میوه درخت ممنوعه، که مزه مرگ‌بارش مرگ را به جهان آورد...» این هم کمکی نکرد. وحشت‌زده، ییتس ناگهان احساس کرد تمام بدنش به سمت دیوار پرتاب شده، «مثل فنری که ناگهان رها شده باشد حرکت کرد» - به گفته خودش. این، پایان کار ییتس با جلسات احضار روح بود، حداقل برای مدتی. این تکان ناگهانی و خشن کاملاً او را به هم ریخت و او هرگز مطمئن نبود که آیا این از درون خودش بوده یا از جایی «آن بیرون»، از جهان ارواح.

لئوی دوست من

در جهان ارواح، نقش شخصیت «لئو آفریکانوس» برای ییتس مانند نقش لو کاستلو (Lou Costello) برای باد ابوت (Bud Abbott) بود (5). لئو، ماجراجویی از قرن شانزدهم بود که ییتس برای اولین بار در ژوئن ۱۹۱۴ در یک جلسه احضار روح در همپستد انگلستان با او «ملاقات» کرد.

لئو خود را معرفی کرد و پس از ابراز دلخوری از اینکه شاعر قبلاً نام او را نشنیده است، گفتگویی را آغاز نمود. در طول سال‌های بعد، این دو به دوستان صمیمی تبدیل شدند – به صمیمیتی که می‌تواند بین یک انسان گوشت و خون و یک سایه از آن سوی مرز زندگی و مرگ وجود داشته باشد. ییتس به تدریج لئو را به عنوان همزاد یا روح محرک یا شخصیت دوم خود در نظر گرفت، نوعی شخصیت روحی مقابل (opposite) که تمام ویژگی‌های آرمانی که اوخودش در دنیای واقعی آرزو داشتن شان را داشت  در خود تجسم می‌بخشید. جایی که ییتس محتاط بود، لئو جسور بود و غیره. لئو اغلب به صورت «نوشتار خودکار» که از دست خود ییتس جاری می‌شد، به او مشاوره و پشتیبانی ارائه می‌داد. گاهی اوقات همسر ییتس، که یک مدیوم آشکار بود، این ارتباط را برقرار می‌کرد. با گذشت زمان، نفوذ لئو بر ییتس شروع به کمرنگ شدن گذارد و «مکاتبات» آنان در سال ۱۹۱۷ به پایان رسید.

آقای کراولی

کنجکاوی‌های ییتس در علوم غریبه او را با برخی از عجیب‌ترین طرفداران اعتقادات ماوراءطبیعه آن دوران آشنا کرد. هنگامی که او در سال ۱۸۹۸ به انجمن اسرار آمیز (هرمتیک) “طلوع طلایی” (Hermetic Order of the Gold-en Dawn) پیوست، اعضای دیگر شامل نویسندگان داستان های ترسناک، یعنی الجرنون بلک وود (Algernon Black-wood) و آرتور مچن (Arthur Machen) و همچنین «شریرترین مرد جهان»، و طرفدار نظریه اصالت لذت (hedonist) و جادوگر سیاه مشهور، الیستر کراولی (Aleister Crowley) بودند.

ییتس و کراولی از همان ابتدا از یکدیگر خوششان نیامد. ییتس، کراولی را غیراخلاقی، اگر نه کاملاً دیوانه، می‌دانست و کراولی باور داشت که ییتس به طور پنهانی به قدرت ادبی و جادویی او حسادت می‌کند. در طول سال‌های بعد، ییتس مانور داد تا کراولی را به بهانه اینکه «یک انجمن عرفانی نباید مجبور باشد به عنوان یک مدرسه اصلاح و تربیت برای بزهکاران نوجوان خدمت کند» از انجمن طلوع طلایی اخراج کند. کراولی از سوی خود، ییتس را متهم کرد که از جادوی سیاه (6) برای فرستادن طلسم علیه او استفاده کرده است - طلسمی که البته کراولی حیله‌گر آن را خنثی کرده بود. در پایان، ییتس پیروز شد. کراولی اخراج شد و به تشکیل فرقه جادویی خودش ادامه داد، اما انجمن طلوع طلایی متفرق باقی ماند و هرگز نتوانست محبوبیت سابق خود را بازیابد.

جادوگر پیر حرف آخر را می‌زد. در مقاله‌ای با عنوان «معاصران پرمدعای من»، کراولی مستقیماً ییتس را مسخره کرد و نوشت: «درست است که نوعی موسیقی دلگیر یکنواخت در اشعار تو جریان دارد که گاه‌گاهی با ناهماهنگی‌هایی قطع می‌شود. گویی یک تشییع جنازه ابدی در حال عبور است و خودروی حمل جنازه مشکل سیستم احتراق و اگزوز دارد.»

موسولینی‌یی (MUSSOLOONEY) (۷)

ییتس نیز مانند دوستش ازرا پاوند (Ezra Pound)، کمی بیش از حد مجذوب دستاوردهای بنیتو موسولینی (Benito Mussolini)، دیکتاتور فاشیست ایتالیا شده بود. او که همواره به دموکراسی بدگمان بود، یک بار اعلام کرد که «حکومت استبدادی طبقات تحصیلکرده تنها راه حل مشکلات ماست.» اما تازه دهه ۱۹۳۰ بود که او به عمل کردن به سخنی که گفته بود آغاز کرد. حدود آن زمان، ییتس سه «آهنگ رژه» برای «پیراهن‌آبی‌های» ایرلند سرود، در واقع یک جنبش فاشیست داخلی که بر اساس پیراهن‌قهوه‌ای‌های نازی باب شده بود. در اواخر سال ۱۹۳۳، او با شور و حرارت برای دوستش اولیویا شکسپیر (Olivia Shakespear) نوشت: «راز بزرگ برملا شد - یک گردهمایی پیراهن‌آبی‌های گارد ملی رهبر جدید خود را با سلام فاشیستی پذیرفته‌اند و رهبر جدید اصلاح پارلمان را کار خود اعلام کرده است... ایتالیا، لهستان، آلمان، بعد شاید ایرلند.» منظور ییتس از «اصلاح پارلمان»، الغای حکومت پارلمانی بود، چیزی که از آن طرفداری می‌کرد، علیرغم اینکه خودش کرسیی در سناى ایرلند داشت. (هیچ‌کس نگفته که او آدم سازگاری است.)

مرد میمون

در روزگاری پیش از ویاگرا (Viagra)، مردان مسن اغلب به درمان‌های قلابی و روش‌های تجربی برای مقابله با ناتوانی جنسی خود متوسل می‌شدند. ییتس هم مستثنی نبود. مصمم به اینکه کمی «جوهر بیشتری در قلمش بریزد» (8)، این شاعر سالخورده به وین سفر کرد تا تحت «عمل جراحی افسانه‌ای اشتایناخ» (9) قرار گیرد، یک عقیم سازی (وازکتومی) انقلابی که توسط مخترع هم‌نامش به عنوان راهی مطمئن برای جوانسازی قوای جنسی مردانه تبلیغ می‌شد. (زیگموند فروید نیز چند سال قبل از آن درمان اشتایناخ را انجام داده بود و آن هم بدون هیچ اثر مثبتی.)

این عمل پانزده دقیقه‌ای، که در آن غدد میمون به کیسه بیضه ییتس پیوند زده شد، بدون مشکل انجام گردید. ییتس نشاط خود را باز یافت. او بعدها این عمل را نه تنها در احیای قدرت خلاقانه‌اش، بلکه در بازگشت «میل جنسی‌اش» نیز مؤثر دانست و گفت: «و این میل به احتمال زیاد تا لحظه مرگ با من خواهد ماند.» او به زودی شروع به بهره مد شدن از میوه های «بلوغ دوم عجیب» خود با یک معشوقه جدید، مارگوت راداک (Margot Ruddock)، بازیگر و شاعر ۲۷ ساله کرد.

با این حال، همه این شعبده‌بازی‌ها  بدون هزینه هم نبود. خیلی زود خبر پخش شد و این پیرمرد شهوت‌ران به موضوعی برای تمسخر دیگران تبدیل شد. اهالی دوبلین شروع کردند به صدا زدن او با عنوان «پیر مرد غده‌ای» و فرانک اوکانر (Frank O’Connor)، نویسنده ایرلندی، این عمل جراحی را به «جایگزینی موتور کادیلاک در یک خودروی فورد» تشبیه کرد.

ممنونم آقای پولدار!

ظاهراً مارگوت رادوک واقعاً دل ییتس را برده بود. این بازیگر جوان و جذاب، اشعار معمولی و فراموش‌شدنی می‌سرود. با این حال، وقتی در سال ۱۹۳۶ از ییتس دعوت شد تا «کتاب آکسفورد از اشعار مدرن» را ویرایش کند، او تعداد عجیب هفت شعر از او را در شان کتاب گنجاند — که یک شعر بیشتر از مجموع سهمیه اختصاص‌یافته به ازرا پاوند و دبلیو. اچ. اودن (W. H. Auden) بود! احتمالاً شب انتشار آن مجموعه، پدرجان (Daddy) بوسه ها و جایزه‌های اضافی دریافت کرده است.

ویلیام باتلر ییتس به طور فعال با انجمن اسرارآمیز و سری «طلوع طلایی»، یعنی یک فرقه «جادوی سفید»، در ارتباط بود.

قسمت‌های قبلی:
اونوره دو بالزاک
ویلیام شکسپیر
لرد بایرون
ادگار آلن پو
چارلز دیکنز
خواهران برونته
هنری دیوید ثورو
والت ویتمن
لئو تولستوی
امیلی دیکینسون
لوییس کارول
لوئیزا می الکات
مارک توِین
اسکار وایلد
آرتور کانن دویل

————————————————
زیرنویس‌ها و توضیحات مترجم:

(۱): در این پاراگراف، کلمه gyre (تلفظ: جَایر) به معنای چرخش مارپیچی یا گرداب حلزونی است. این مفهوم در شعر ییتس بسیار عمیق و نمادین است و به نظریه تاریخی او برمی‌گردد. ییتس معتقد بود تاریخ در چرخه‌هایی مارپیچی و تکراری در حرکت است که هر چرخه حدود دو هزار سال طول می‌کشد. این چرخش‌های مارپیچی (gyres) نماد: تضادها و تنش‌های تاریخی/ روند تکاملی جهان/ گذار از یک دوره به دوره‌ای دیگراست. به طور خلاصه gyre (تلفظ: جَایر) در اشعار ییتس یک مفهوم فلسفی- تاریخی است که هم شکل فیزیکی دارد (مارپیچ) و هم معنای نمادین (چرخه های تاریخ و تحول بشری).

(۲): این متن به بخشی از زندگی خصوصی و عاشقانه ویلیام باتلر ییتس، شاعر بزرگ ایرلندی می‌پردازد که پر از فراز و نشیب و تحت تأثیر علایق عرفانی و ماوراءالطبیعه او بود.

- عشق یکطرفه به ماود گان: ییتس برای نزدیک به یک دهه عاشق ماود گان (Maud Gonne)، یک مبارز انقلابی ایرلندی، بود. ییتس او را «همزاد روح» خود می‌دانست، اما گان که شخصیتی مستقل و سیاسی بود، چهار پیشنهاد ازدواج او را رد کرد. این رابطه یکطرفه منبع الهام بسیاری از اشعار ییتس شد.

- پیشنهاد به دخترش، ایزولت: پس از رد شدن های متوالی، ییتس حتی به ایزولت، دختر ماود گان که در آن زمان ۲۲ ساله بود (در حالی که خودش ۵۲ سال داشت) نیز پیشنهاد ازدواج داد. این عمل نشان از وسواس و ناامیدی عمیق او دارد. ایزولت نیز او را رد کرد.

- عجله برای ازدواج بر اساس طالع‌بینی: ییتس که به طالع‌بینی و علوم غریعه اعتقاد داشت، از روی نمودارهای نجومی خود متقاعد شده بود که باید در سال ۱۹۱۷ ازدواج کند. این باور، محرک اصلی او برای پیدا کردن یک همسر در آن سال خاص بود.

- ازدواج با جورجی هاید- لیز: در نهایت، او به سراغ جورجی هاید-لیز (۲۵ ساله) رفت که قبلاً با او آشنا بود. جورجی برخلاف ماود گان، در علایق عرفانی ییتس (مانند طالع‌بینی، فراروان‌شناسی و عرفان) با او سهیم بود.

- امتیاز اضافه: ارتباط با «لئو آفریکانوس»: نکته جالب اینجا است که جورجی خود را یک رسانه (مدیوم ارواح) می‌دانست و ادعا می‌کرد می‌تواند با «لئو آفریکانوس» ارتباط برقرار کند. لئو آفریکانوس یک شخصیت خیالی یا روحی بود که ییتس آن را «من معنوی جایگزین» (mystical alter ego) خود می‌پنداشت. این ویژگی برای ییتس که عمیقاً درگیر جهان معنوی بود، بسیار جذاب و مهم محسوب می‌شد.

این ازدواج که در ابتدا بر پایه یک «ضرب‌الاجل نجومی» و اشتراکات فکری شکل گرفت، به نظر می‌رسد ازدواج موفقی بود. جورجی نه تنها همسرش بود، بلکه به منبع جدیدی برای الهامات عرفانی او تبدیل شد و در غنی‌تر شدن اشعار متأخر ییتس نقش بسزایی داشت. این داستان، نمایی عینی از شخصیت پیچیده ییتس است که در آن عشق زمینی، ناامیدی، اعتقادات ماوراءالطبیعه و خلاقیت شاعرانه به طور عجیبی درهم تنیده شده‌اند.

(۳): انجمن سری طلوع طلایی (The Hermetic Order of the Golden Dawn) یک سازمان مخفی و بسیار تاثیرگذار در اواخر قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم بود که به مطالعه و تمرین علوم غریبه، عرفان غربی و جادوی تشریفاتی می‌پرداخت. این انجمن یک فرقه یا سازمان سری بود که ادعا می‌کرد به سنت‌های کهن عرفان هرمسی، کابالای یهودی، تاروت، جادوی تشریفاتی و علوم غریبه دسترسی دارد. هدف اصلی آن، تحول روحی و معنوی اعضا از طریق یک سیستم درجه‌بندی شده پیچیده و انجام مناسک و تمرین‌های خاص بود. بر خلاف برخی گروه‌ها، این انجمن بر «جادوی سفید» (یعنی تمرین‌های معنوی برای رشد شخصی و هماهنگی با کیهان) تأکید داشت، نه جادوی سیاه. جمله «کلیسای ساینتولوژی دوران خود» در متن، اشاره به محبوبیت و جذابیت گسترده این انجمن در میان روشنفکران و چهره‌های مشهور آن زمان دارد. همانطور که ساینتولوژی در دهه‌های بعدی مورد استقبال برخی سلبریتی‌ها قرار گرفت، طلوع طلایی نیز بسیاری از برجسته‌ترین چهره‌های فرهنگی و فکری عصر ویکتوریا را به خود جذب کرد. انجمن طلوع طلایی به دلیل درگیری‌های داخلی، قدرت‌طلبی افراد (به ویژه آلستر کرولی) و اختلاف نظرها، پس از چند دهه از هم پاشید. با این حال، میراث آن بسیار گسترده است و به عنوان یکی از تاثیرگذارترین سازمان‌های عصر مدرن در احیای جادو و عرفان غربی شناخته می‌شود. بسیاری از سازمان‌های نوپدید امروزی، ریشه‌های خود را به طلوع طلایی نسبت می‌دهند. برای ییتس، انجمن هرمتیک طلوع طلایی بسیار بیشتر از یک سرگرمی عجیب بود. این انجمن یک سیستم فکری کامل، یک باشگاه نخبگان و یک منبع بی‌پایان الهام شاعرانه برای او فراهم کرد که جهان‌بینی او و در نتیجه، ادبیات مدرن را برای همیشه تحت تأثیر قرار داد.

(۴): کلیسای ساینتولوژی (Church of Scientology) یکی از جنجالی‌ترین و پیچیده‌ترین جنبش‌های مذهبی نوظهور در جهان است. بنیانگذار این فرقه لافایت رونالد هابارد (L. Ron Hubbard) ، نویسنده آمریکایی داستان‌های علمی- تخیلی (۱۹۱۱-۱۹۸۶) بود و تاریخ تأسیس آندر سال  ۱۹۵۴ و در آمریکا بود. آموزه‌ها و باورهای اصلی شامل: تناسخ و تئتان (Thetan) است و به باور به این که انسان یک موجود روحی جاودان به نام «تئتان» است که بارها زاده می‌شود و تجربیات زندگی‌های گذشته (ایمپلنت‌) بر زندگی کنونی تأثیر می‌گذارند. آنها بر این باورند که خاطرات دردناک از زندگی‌های گذشته که مانع پیشرفت روحی فرد می‌شوند. مورد دیگر فرآیند مشاوره ی ویژه با استفاده از دستگاهی به نام  «الکتروسایکومتر» برای پاک کردن ایمپلنت‌ها و رسیدن به انسان تصفیه شده است. سلبریتی‌های مشهور عضو این فرقه: تام کروز (مشهورترین عضو)/ جان تراولتا/  کریستینا آگیلرا (سابق)/ کریستین سیسنتی (بازیگر فیلم «دوستان») و ... ساینتولوژی نمونه کلاسیک یک جنبش مذهبی نوظهور است که از ترکیب عناصر روانشناسی، علم‌گرایی و داستان‌پردازی علمی-تخیلی ایجاد شده و به دلیل ساختار مخفی خود، روش‌های تهاجمی و مدل اقتصادی خاصش، چندین دهه است که در مرکز توجه و بحث‌های فراوان قرار دارد.

(۵): باد ابوت (Bud Abbott) و لو کاستلو (Lou Costello) یک زوج مشهور کمدی آمریکایی در نیمهٔ قرن بیستم بودند. همواره ابوت نقش فرد جدی‌تر، منطقی‌تر و راهبر را داشت و کاستلو نقش فرد ساده‌دل‌تر، واکنشی‌تریا دنباله‌رو را. بنابراین وقتی در متن گفته می‌شود: در جهان ارواح، نقش شخصیت «لئو آفریکانوس» برای ییتس مانند نقش لو کاستلو  برای باد ابوت بود معنایش این است که در دنیای ارواح، آن شخصیت (لئو آفریکانوس) برایی یتس نقش همراهِ مکمل را داشته، همان‌گونه که ابوت برای کاستلو در زوج کمدی‌شان نقش مکمل و همراه داشت. یعنی یک زوج دوگانه با نقش‌های مکمل، یکی رهبری‌کننده/جدی‌تر، دیگری واکنشی‌تر/دنبال‌کننده. به بیان ساده‌تر: لئو آفریکانوس برای ییتس همان بود که ابوت برای کاستلو: شریک معنوی/همراه مکمل در تجربه‌های احضار ارواح.

(۶): جادوی سیاه به مجموعه‌ای از اعمال، آیین‌ها و باورهای ماوراءالطبیعه گفته می‌شود که با اهداف منفی، خودخواهانه یا مخرب انجام می‌شوند. در مقابل «جادوی سفید» که معمولاً برای اهداف مثبت مانند درمان، محافظت یا کمک به دیگران به کار می‌رود، جادوی سیاه عمدتاً با قصد آسیب رسانی، کنترل، انتقام یا کسب قدرت به ضرر دیگران تمرین می‌شود. ویژگی‌های اصلی جادوی سیاه دارای قصد و نیت منفی است شامل: آسیب رسانی به دیگران (از طریق بیماری، بدبختی یا مرگ)/ کنترل و تسلط بر اراده دیگران/ انتقام‌جویی؟ ثروت یا قدرت به بهای آسیب به دیگران

(۷): این عنوان در واقع یک بازی طنزآمیز با نام «موسولینی» (Mussolini) است. با تغییر املای نام دیکتاتور فاشیست ایتالیا به Mussolooney، نویسنده قصد دارد:
-  مسخره کردن تحسین ییتس: این املای احمقانه، تحسین و شیفتگی ییتس نسبت به موسولینی را بی‌ارزش و احمقانه جلوه می‌دهد.
-  انگ زدن: کلمه Looney در انگلیسی به معنای «دیوانه»، «سربه هوا» یا «احمق» است. بنابراین نویسنده با این ترکیب، ضمن مسخره کردن موسولینی، ییتس را نیز به خاطر طرفداری از یک «آدم دیوانه» مورد تمسخر قرار می‌دهد.
-  کاهش ابهت: این املای اشتباه، عمداً ابهت و جدیتی که ییتس برای موسولینی و ایدئولوژی فاشیسم قائل بود را خرد می‌کند.

(۸): «ریختن سرب بیشتر در قلم» (put a little more lead in his pencil) یک کنایه عامیانه و طنزآمیز در زبان انگلیسی برای اشاره به تقویت توانایی جنسی مردانه است.در گذشته مغز مداد از سرب ساخته می‌شد. در اینجا کنایه از نیروی جنسی است. « قلم» کنایه از آلت مردانه. «ریختن سرب بیشتر»: بنابراین، این عبارت به طور کاملاً کنایه‌ای به معنای «افزایش قدرت نعوظ» یا «تقویت توان جنسی» است.
(۹): عمل اشتایناخ (Steinach Operation) یک روش پزشکی جنجالی و مد روز در اوایل قرن بیستم بود که ادعا می‌شد پیری را به تأخیر انداخته و قدرت جنسی مردان را جوان می‌کند. این در واقع یک نوع وازکتومی یک طرفه یا دو طرفه ساده بود. برشی در کیسه بیضه ایجاد می‌شد و مجرای اسپرم بر (واز دفرنس) قطع، مسدود یا بسته می‌گردید. نظریه ای که در پشت عمل قرار داشت چنین بود: اشتایناخ (پزشک اتریشی) ادعا می‌کرد با مسدود کردن مسیر خروج اسپرم، بدن مرد مجبور می‌شود هورمون های جنسی (هورمون های جوانی) بیشتری جذب کند. او فکر می‌کرد این کار باعث می‌شود این هورمون‌ها به جای خروج از بدن، جذب جریان خون شده و اثرات جوانسازی ایجاد کنند. ادعاهای اثبات‌نشده او شامل: افزایش قدرت جنسی/ بازگشت انرژی و نشاط جوانی/ بهبود حافظه و تمرکز/ کوتاه کردن ریش! (ادعای عجیب!) و  بالاخره تاخیر در پیری. مشتریان مشهور این عمل:  ویلیام باتلر ییتس (شاعر ایرلندی)/ زیگموند فروید (بنیانگذار روانکاوی)/ ویستن هیو آودن (شاعر)/ بسیاری از مردان ثروتمند و روشنفکر آن دوران. این عمل از نظر علمی هرگز تأیید نشد. اثرات گزارش‌شده عمدتاً ناشی از اثر پلاسیبو (تلقین) بود. این عمل فقط یک وازکتومی ساده بود و هیچ تأثیری بر تولید یا ترشح هورمون‌های تستوسترون نداشت. با پیشگیری علم اندوکرینولوژی (هورمون‌شناسی)، این نظریه کاملاً رد شد. عمل اشتایناخ نمونه بارزی از «علم شبه‌پزشکی» بود که از ترس و آرزوی انسان برای جوان ماندن سودجویی می‌کرد. این داستان، ناامیدی ییتس (و بسیاری دیگر) را از پیری و تلاش او برای یافتن معجزه، حتی به قیمت توسل به روش‌های غیرعلمی، به خوبی نشان می‌دهد.




نظر شما درباره این مقاله:







 

ايران امروز (نشريه خبری سياسی الکترونیک)
«ايران امروز» از انتشار مقالاتی كه به ديگر سايت‌ها و نشريات نيز ارسال می‌شوند معذور است.
استفاده از مطالب «ايران امروز» تنها با ذكر منبع و نام نويسنده يا مترجم مجاز است.
Iran Emrooz©1998-2025 | editor@iran-emrooz.net