چهارشنبه ۲۸ آبان ۱۴۰۴ - Wednesday 19 November 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Wed, 19.11.2025, 11:49

این قسمت: آرتور کانن دویل

نگاهی شوخ‌طبعانه به زندگی نویسندگان-۱۵


برگردان: علی‌محمد طباطبایی

آرتور کانن دویل، به عنوان فردی پرشور و معتقد به وجود ارواح ، معتقد بود که پری‌های کوچک بالدار واقعی هستند و اگر به اندازه کافی سخت جستجو کنید می‌توانید آن‌ها را پیدا کنید.

آرتور کانن دویل (Arthur Conan Doyle) به عنوان پزشک تلاشی ناموفق و به عنوان چشم‌پزشک یک شکست کامل بود. رمان‌های تاریخی که امید داشت میراث ادبی او باشند، حتی در دوران حیات خودش نیز عمدتاً ناخوانده ماندند و او هرگز نتوانست مردم را متقاعد کند که پری‌ها واقعی هستند یا مانند هری هودینی دارای قدرت‌های روانی. اما او در یک چیز موفق شد که دنیای نشر را برای همیشه تغییر داد: کسب درآمد فراوان با خلق پرطرفدارترین فرنچایز کارآگاهی (popular detective franchise) (۱) در تاریخ. هر زمان که با عنوان «سِر» (Sir) پیش از نامتان به خاک سپرده شوید، قطعاً کار درستی انجام داده‌اید.

کانن دویل که اصالتاً اسکاتلندی بود، زندگی یک نجیب‌زاده انگلیسی تمام‌عیار را سپری کرد. او به نام پادشاه آرتور (King Arthur)، که مادرش بسیار ستایشش می‌کرد، نام‌گذاری شد و با رمان‌های چارلز دیکنز (Charles Dickens) و سِر والتر اسکات (Sir Walter Scott) بزرگ شد. او در دانشگاه ادینبورگ (Edinburgh) پزشکی خواند، مدتی به عنوان پزشک کشتی کار کرد و در نهایت در پورتسموث (Portsmouth)، انگلستان - زادگاه نویسنده ای که او را می پرستید یعنی دیکنز - ساکن شد. با این حال، کانن دویل در جذب بیمار مشکل داشت و برای سرپا نگه داشتن مطب پزشکی‌اش به تصادفات رانندگی متکی بود. او در سال ۱۸۸۵ با لوئیزا هاکینز (Louisa Hawkins)، خواهر یکی از بیمارانش، ازدواج کرد.

کانن دویل اندکی پس از آن شروع به نوشتن داستان‌های معمایی کرد، اگرچه باید گفت که شرلوک هولمز (Sherlock Holmes) [قهرمان خلق شده توسط او] به هیچ وجه یک شبه به موفقیت نرسید. اولین ماجراجویی هولمز، «اتود در قرمز لاکی» (۲)، در شماره ۱۸۸۷ نشریه «Beaton’s Christmas Annual» (۳) منتشر شد. سه سال بعد، کانن دویل انگلستان را به قصد وین ترک کرد تا چشم‌پزشکی بخواند. با این حال، امیدهایش برای کسب درآمد خوب به عنوان چشم‌پزشک به دلیل کمبود بیماران نقش بر آب شد و این شکست خورده دو باره برای تأمین معاش به نوشتن بازگشت. او امید داشت به عنوان نویسنده داستان‌های تاریخی به شهرت برسد. اما حماسه او به نام «میکا کلارک» (Micah Clarke) (۴) در ۱۸۸۹ و آثار بعدی‌اش با بی‌اعتنایی منتقدان و مردم مواجه شدند. سپس در سال ۱۸۹۱، مجله‌ای جدید به نام «استرند» (The Strand) شروع به انتشار سریالی ماجراهای هولمز کرد. شخصیت نابغه و حساس کارآگاه مشاور، که کانن دویل او را بر اساس استاد قدیمی دانشگاهش به نام جوزف بِل (Joseph Bell) خلق کرده بود، در دل خوانندگان دوره ویکتوریا نشست. حرفه کانن دویل اوج گرفت. او قبل از خستگی از این شخصیت و کشتن او در داستان «مسئله نهایی» (۵) در سال ۱۸۸۹، بیست و چهار داستان از هولمز نوشت.

اکنون هولمز یک موفقیت واقعی بود و هواداران در مقابل خانه نویسنده علیه «به قتل رسیدن» او تظاهرات کردند. برخی برای سوگواری مرگ کارآگاه نابغه، بازوبند مشکی بستند. کانن دویل مجبور شد در سال ۱۹۰۲ هولمز را بازگرداند - اقدامی که سود قابل توجهی برای حساب بانکی‌اش داشت. او تا این زمان مطب پزشکی‌اش را رها کرده بود و عاشق زن دیگری به نام جین لکی (Jean Leckie) شده بود، اگرچه این رابطه به احترام همسر بیمارش که به سل مبتلا بود، با عشقی افلاطونی باقی ماند. آن‌ها پس از مرگ لوئیزا در سال ۱۹۰۶ ازدواج کردند.

کانن دویل که اکنون یک چهره مشهور بین‌المللی بود، بیش از پیش خود را وقاف علایق شخصی‌اش کرد. او در دو پرونده جنایی مشهور درگیر شد و به جلب توجه به وضعیت دو مرد که به نظر او به ناحق متهم شده بودند، کمک کرد. او همچنین یک دفاعیه تند و تیز از سیاست بریتانیا در جنگ بوئر (Boer War) (۶) نوشت، که یک عمل شوونیستی کلامی بود و در سال ۱۹۰۲ برایش لقب شوالیه را به ارمغان آورد. او دو بار ناموفق برای پارلمان نامزد شد. بعدها، او تقریباً به طور انحصاری بر اعتقادش به روح‌گرایی، ارتباط با اموات و وجود پری‌ها متمرکز شد. این تغییر موضع عجیبی برای نویسنده‌ای بود که با استدلال عقلانی مرتبط بود. این مواضع او را در محافل ادبی به موضوع تمسخر تبدیل کرد، اگرچه محبوبیتش نزد همسر دومش را افزایش داد. گزارش شده که او مدت کوتاهی پس از مرگ کانن دویل در سال ۱۹۳۰ سوار هواپیما شد تا ببیند آیا می‌تواند از کابین از طریق مراسم احضار روح با او تماس بگیرد. او معتقد بود اگر به بهشت نزدیک‌تر باشد، انتقال واضح‌تر خواهد بود.

مردی برای همه فصل‌ها

کانن دویل که ورزشکاری مشتاق بود، در کریکت، گلف و اسکی مهارت داشت. او بوکس را والاترین ورزش فردی می‌دانست و مشهور بود که دیروقت و در حالی که لباس رسمی شب بر تن داشت، مشت‌زنی تمرینی می‌کرد. در طول یک بازدید از نیویورک در سال ۱۹۱۴، یک بازی بیسبال بین تیم‌های فیلادلفیا اتلتیکس (Philadelphia Athletics) و نیویورک یانکیز (New York Yankees) را تماشا کرد. او یک بار در یک تیم کریکت متشکل از چهره‌های مشهور به همراه همکاران نویسنده‌اش جی. ام. بری (J. M. Barrie) (خالق پیتر پن) و ای. ای. دبلیو. میسون (A. Ε. W. Mason)، نویسنده کتاب «چهار پر»، بازی کرد. هواداران فوتبال انگلیسی (آنچه آمریکایی‌ها ساکر می‌نامند) می‌توانند از او به خاطر کمک به تأسیس باشگاه فوتبال پورتسموث در سال ۱۸۸۴ تشکر کنند. دویل همچنین اولین دروازه‌بان تیم بود و از نام ای. سی. اسمیت استفاده می‌کرد - نشانه‌ای از منزلت پایین این بازی در نزد نجیب‌زادگان آن زمان.

«لعنتی! شرینگفورد»

اگر کانن دویل بر نام اولیه «شرینگفورد هُوپ» برای مشهورترین کارآگاه جهان اصرار می‌کرد، نه‌تنها تاریخ ادبیات، که حتی زبان محاوره‌ای انگلیسی نیز کاملاً متفاوت بود. («هُوپ» نام کشتی نهنگ‌گیری بود که او علاقه‌ی ویژه‌ای به آن داشت.) همسرش، لوئیزا، با اشاره به وحشتناک بودن این نام، او را متقاعد کرد تا نام دیگری انتخاب کند. بنابراین او نام «شرلوک» (به افتخار نوازنده مورد علاقه‌اش، آلفرد شرلوک، نوازنده ویولن) و «هولمز» (به افتخار حقوقدان مشهور، اولیور وندل هولمز، که اخیراً کتابی در مورد روانشناسی جنایی نوشته بود) را ترکیب کرد. شایان ذکر است که هر دو شخصیت شرلوک هولمز و شخصیت اصلی سریال کمدی «گرین ایکرس» به افتخار یک نفر نام‌گذاری شده‌اند (۷).

چگونه هولمز به یک مرد جذاب تبدیل شد

اگر نظر کانن دویل اجرا می‌شد، هولمز نه‌تنها با یک نام عجیب و غریب، بلکه با ظاهری کاملاً متفاوت از شخصیتی که امروز می‌شناسیم، روبرو بود. هنگامی که «اتود در قرمز لاکی» در سال ۱۸۸۷ منتشر شد، کانن دویل اصرار داشت که پدر الکلی و بستری شده‌اش در یک آسایشگاه روانی، تصویرگر کتاب باشد. طراحی‌های چارلز دویل آماتوری و سرهم‌بندی شده بود. او هولمز را به صورت مردی کوتاه‌قد، چاق و ریش‌دار شبیه به نقاش فرانسوی، هانری دو تولوز- لوترک (Henri de Toulouse-Lautrec) به تصویر کشیده بود. بسیاری فروش ضعیف کتاب را به این تصاویر ناشیانه نسبت داده‌اند. هنگامی که سردبیرهای مجله استرند چند سال بعد شروع به چاپ سریالی داستان‌های هولمز کردند، به عمد سیدنی پجت (Sidney Paget)، تصویرگر درجه یک، را استخدام کردند تا کارآگاه بزرگ را بازطراحی کند. پجت بلافاصله ایده دویل بزرگ‌تر مبنی بر اینکه هولمز یک خوش‌پوش زننده باشد را رد کرد. او گفت: «مطلقاً نه. ما باید او را برای زنان از نظر جنسی جذاب کنیم، یک دَندی دهه ۱۸۹۰. من قرار است شرلوک هولمزی را طراحی کنم که همه زنان آرزویش را دارند و همه مردان می‌خواهند در خیاطی بی‌عیب و نقصش از او تقلید کنند.» این تصویر جدید - لاغر، زاویه‌دار، خوش‌چهره و فوق‌العاده خوش‌پوش - نقش بزرگی در تبدیل شرلوک هولمز به نمادی بین‌المللی، همان‌طور که امروز هست، ایفا کرد.

ضربه زدن به میز

کانن دویل در اثر مرگ پسر و برادرش در طول جنگ جهانی اول از پای درآمد. آن‌قدر از نظر روحی ویران که در واقع، از زندگی مبتنی بر تفکر عقلانی روی گرداند و به مفهوم روح‌گرایی یا صحبت با مردگان روی آورد. امروزه این مکالمات در برنامه‌های تلویزیون روزانه تحت هدایت «نجواگران ارواح» (ghost whis-pere) آرایش شده‌ای مانند جان ادوارد و جیمز ون پراگ انجام می‌شود. اما در دوران کانن دویل، جلسات احضار روح حول یک میز چوبی انجام می‌شد که وقتی پیامی از دنیای ارواح منتقل میگردید، میز به هوا بلند می‌شد یا بر روی آن ضربه هایی زده می‌شد. «جان ادوارد» دوران کانن دویل، مارگارت فاکس بود (Margaret Fox)، یک بانوی میانسال از شمال ایالت نیویورک که به همراه دو خواهرش سال‌ها حامیان ثروتمند و زودباور را گول زدند و در نهایت اعتراف کردند که همه چیز فقط یک تئاتر بوده است. کانن دویل یکی از معدود کسانی بود که قبول اعتراف او را رد کرد و برای سال‌های متمادی در مورد موضوع روح‌گرایی نوشت و سخنرانی کرد، که اغلب با تمسخر عمومی روبرو می‌شد.

یک بار در حین ارائه سخنرانی در این زمینه در سالن کارنگی (Carnegie Hall) نیویورک، صدای سوت زیری صحبت او را قطع کرد. با این تصور که این پیامی از عالم ارواح است، بسیار هیجان زده شد. سپس پیرمردی در جمع اعتراف کرد که این فقط سمعکش بوده که دوباره خراب شده است. حضار قهقهه زدند و روزنامه‌ها از این حکایت به عنوان شاهدی بیشتر بر اینکه خالق شرلوک هولمز دیوانه شده است، استفاده کردند.

هولمز برای تو نیست!

اعتقاد کانن دویل به امور ماوراءطبیعه حداقل تاثیر جزئی بر صورت‌های حق التألیف او داشت. برای سال‌های متمادی، کتاب «ماجراهای شرلوک هولمز» به طور رسمی در اتحاد جماهیر شوروی ممنوع اعلام شده بود.

سرزمین پری‌ها

شاید مشهورترین سفر کانن دویل به اعماق دنیای روحانی در سال ۱۹۲۱ اتفاق افتاد، زمانی که او کتاب «آمدن پری‌ها» (The Coming of the Fairies) را منتشر کرد، که مدافع سرسخت دو دختر نوجوان از کاتینگلی (Cottingley) انگلستان بود که ادعا می‌کردند با گروهی از پری‌های کوچک بالدار دوست شده‌اند. عکس‌های این دختران در حال بازی با این به اصطلاح پری‌ها به وضوح دستکاری شده بود - و بعدها به عنوان جعلی افشا شد - اما یک بار دیگر کانن دویل ثابت کرد که دوست دارد انسان ساده لوحی باشد. او در طول دهه ۱۹۲۰، مدتها پس از اینکه بقیه از این موضوع عبور کرده بودند، به تبلیغ ظهور پری‌ها در مقالات و سخنرانی‌هایش ادامه داد.

دیوانه هری

کانن دویل دوستی غیرمنتظره‌ای با هنرمند اهل فرار (escape artist) (۸)، یعنی هری هودینی (Harry Houdini)، توسعه داد، که معتقد بود او دارای قدرت روانی واقعی است. هر دو مرد در سطح بین‌المللی مشهور بودند و هر دو به دنیای ارواح علاقه داشتند، اما تشابهات آن‌ها به همین جا ختم می‌شد. هودینی به رسانه‌های روحی اعتقادی نداشت و از ارتباط خود با کانن دویل به عنوان فرصتی برای ملاقات و افشای آنان استفاده می‌کرد. از سوی دیگر، کانن دویل متقاعد شده بود که هودینی واقعاً می‌تواند جادو کند - نه اینکه صرفاً از حقه‌ها برای متقاعد کردن مخاطب از توهمات استفاده کند. رابطه آن‌ها پس از اینکه همسر کانن دویل جلسه احضار ارواحی را برگزار کرد که در آن ادعا کرد پیامی از مادر مرحوم هودینی به زبان انگلیسی دریافت کرده است - زبانی که آن پیرزن هرگز به آن صحبت نکرده بود - شروع به ضایع شدن کرد. به زودی، هودینی شروع به مسخره کردن عمومی اعتقاد کانن دویل به روح‌گرایی کرد. این دو مرد با هم قهر کردند، چند نامه تند به یکدیگر فرستادند و سپس به کلی صحبت کردن با یکدیگر را متوقف کردند.

این استخوان‌ها

آیا خالق شرلوک هولمز مغز متفکر یکی از بزرگترین حقه‌بازی‌های تاریخ بود؟

این ادعایی است که جان وینزلو (John Winslow)، انسان‌شناس، در مقاله‌ای در سال ۱۹۸۳ برای مجله «ساینس» مطرح کرد. وینزلو ادعا کرد که کانن دویل متقلبی است که مسئول «مرد پیلت‌داون» (Piltdown Man) است، مجموعه‌ای از قطعات استخوان فسیل شده که در سال ۱۹۱۲ در یک معدن شن و ماسه پیدا شد و به عنوان بقایای افسانه‌ای «حلقه گمشده» بین میمون‌ها و انسان‌ها جا زده شد. معلوم شد این «انسان اولیه» بیشتر شبیه اورانگوتان بود، اگرچه بیش از چهل سال طول کشید تا انسان‌شناسان جعلی بودن آن را کشف کنند.

پس چگونه کانن دویل به عنوان مظنون مطرح شد؟ او همسایه و آشنای چارلز داوسن، باستان‌شناس آماتوری که این بقایا را پیدا کرد، بود. او همچنین با یک جمجمه‌شناس که در جمجمه‌های با شکل عجیب تخصص داشت و می‌توانسته در تهیه آرواره اورانگوتان - بخش کلیدی این حقه - کمک کند، دوست بود. برخی حتی استدلال کرده‌اند که کانن دویل در نوشته‌هایش سرنخ‌هایی درباره مرد پیلت‌داون به جا گذاشته است.

به طور خاص، ادعا می‌شود که رمان «دنیای گمشده» او در سال ۱۹۱۲ حاوی معمایی است که محل فسیل‌ها را مشخص می‌کند. در مورد انگیزه، مدعیان به وسواس کانن دویل به روح‌گرایی اشاره می‌کنند و پیشنهاد می‌کنند که او قصد داشته با یک جعل عمدی، جامعه علمی را فریب دهد تا اعتبار آن را زیر سؤال ببرد.

امروزه، به جز چند انسان‌شناس دیوانه، هیچ‌کس واقعاً نظریه کانن دویل به عنوان متقلب پیلت‌داون را قبول ندارد. با این حال، امروزه، به جز چند انسان‌شناس دیوانه، هیچ‌کس واقعاً به نظریهٔ دخالت کانن دویل در کلاهبرداری پیلت‌داون باور ندارد. با این حال، کمتر کسی می‌تواند انکار کند که این یک نقشه بود که لیاقت پروفسور موریارتی (شرور نابغه داستان‌های شرلوک هلمز) را داشت (۹).

آرتور کانن دویل، به عنوان فردی پرشور و معتقد به وجود ارواح ، معتقد بود که پری‌های کوچک بالدار واقعی هستند و اگر به اندازه کافی سخت جستجو کنید می‌توانید آن‌ها را پیدا کنید.

قسمت‌های قبلی:
اونوره دو بالزاک
ویلیام شکسپیر
لرد بایرون
ادگار آلن پو
چارلز دیکنز
خواهران برونته
هنری دیوید ثورو
والت ویتمن
لئو تولستوی
امیلی دیکینسون
لوییس کارول
لوئیزا می الکات
مارک توِین
اسکار وایلد

———————————
زیرنویس‌های مترجم:
۱: فرنچایز کاراگاه یعنی چه؟ در این مورد بخصوص یک «فرنچایز» به یک اثر خلاقانه (مانند یک شخصیت، داستان یا جهان) گفته می‌شود که به قدری محبوب و سودآور می‌شود که امکان گسترش و استفاده مجدد از آن در قالب‌های مختلف فراهم می‌آید. یک «فرنچایز کاراگاه» به طور خاص، به یک شخصیت کاراگاه و دنیای پیرامون آن اشاره دارد که بارها و بارها در داستان‌های متعدد، اقتباس‌ها، فیلم‌ها، سریال‌ها و محصولات مختلف ظاهر می‌شود و برای خالق خود درآمدزایی مستمر ایجاد می‌کند. حتی امروز، دهه‌ها پس از مرگ کانن دویل، این فرنچایز با ساخت فیلم‌ها، سریال‌ها، بازی‌های ویدیویی و محصولات جدید، کماکان درآمدزایی می‌کند.
۲: اتود در قرمز لاکی» (A Study in Scarlet) اولین داستان شرلوک هلمز است که در سال ۱۸۸۷ منتشر شد. آنچه در این داستان مهم است: آشنایی تاریخی: دکتر واتسون به عنوان راوی داستان، با شرلوک هلمز آشنا می‌شود و هم‌خانه می‌شوند./معمای قتل: آنها یک قتل مرموز در خانه‌ای در لندن را بررسی می‌کنند که روی دیوار با کلمه «راخه» (RACHE)  به آلمانی به معنای انتقام خونین نوشته شده است. نبوغ هلمز: هلمز برای اولین بار روش منحصربه‌فرد «استنتاج» خود را به نمایش می‌گذارد و با مشاهده جزئیات به ظاهر بی‌اهمیت، حقایق را کشف می‌کند./ فلش‌بک: بخش بزرگی از داستان به گذشته در آمریکا می‌رود و انگیزه قتل را که مربوط به انتقام از یک فرقه مذهبی در یوتا است، توضیح می‌دهد.
۳: بیتون کریسمس آنوئال (Beeton’s Christmas Annual) یک مجله یا کتاب ادبی بود که هر ساله به مناسبت کریسمس در قرن نوزدهم در بریتانیا منتشر می‌شد. این انتشارات معمولاً حاوی داستان‌های کوتاه، اشعار و مطالب سرگرم‌کننده برای ایام تعطیلات بود. در این متن اهمیت این مجله در این است که نخستین داستان شرلوک هلمز به نام “اتود در قرمز لاکی” در شماره سال ۱۸۸۷ همین مجله منتشر شد. این نقطه آغاز خلق یکی از محبوب‌ترین شخصیت‌های ادبی تاریخ بود.
۴: «میکا کلارک» (Micah Clarke) یک رمان تاریخی نوشته آرتور کانن دویل است که در سال ۱۸۸۹ منتشر شد. این اثر به طور کامل با داستان‌های جنایی شرلوک هلمز متفاوت است و آرزوی اصلی کانن دویل برای شهرت به عنوان یک رمان‌نویس جدی تاریخی را نشان می‌دهد.  خلاصه داستان و زمینه تاریخی رمان به شکل خاطرات یک کهنه‌سرباز انگلیسی به نام میکا کلارک روایت می‌شود. زمان داستان در قرن هفدهم (حدود سال ۱۶۸۵) و در دوران سلطنت پادشاه جیمز دوم می‌گذرد. موضوع اصلی رمان به شورش دوک مونموث (Monmouth Rebellion) می‌پردازد. این یک قیام ناموفق توسط جیمز اسکات، دوک مونموث (پسر نامشروع چارلز دوم) بود که تلاش کرد پادشاه کاتولیک، جیمز دوم را از تخت سلطنت برکنار کند. میکا کلارک، راوی داستان، یک پروتستان است که به ارتش شورشی مونموث می‌پیوندد. رمان ماجراهای او، نبردها و در نهایت شکست خونین این شورش در نبرد سجمور (Battle of Sedgemoor) را شرح می‌دهد. اما اهمیت اثر و دلایل عدم موفقیت از این قرار بود: کانن دویل برای نوشتن این رمان تحقیقات تاریخی مفصلی انجام داد و سبک نوشتاری آن را شبیه به رمان‌نویسان قرن هجدهمی مانند دانیل دفو (نویسنده رابینسون کروزوئه) طراحی کرد. با این حال، این رمان با استقبال عمومی و انتقادی که او امیدوار بود مواجه نشد. دلایل اصلی این امر عبارتند بودند از  رقابت با یک غول ادبی. این رمان در همان سالی منتشر شد که «بازگشت به سیزیر» اثر توماس هاردی، نویسنده بسیار مشهور آن دوران، منتشر شد و تمام توجهات را به خود جلب کرد. «میکا کلارک» اگرچه از نظر تحقیقات تاریخی قابل احترام است، اما امروزه به عنوان یک پاورقی جالب در زندگی حرفه‌ای کانن دویل شناخته می‌شود. این رمان نماد شکست بزرگ ادبی او و اثبات این واقعیت است که گاهی یک نویسنده با اثری که برایش ارزش چندانی قائل نیست (مانند داستان‌های شرلوک هلمز) به شهرت ابدی می‌رسد، نه با آرزوهای جدی‌تر خود. موفقیت عظیم هلمز در مجله استرند تنها دو سال پس از انتشار «میکا کلارک»، این شکاف را به وضوح نشان داد.
۵: «مسئله نهایی» (The Final Problem) داستان کوتاهی از آرتور کانن دویل است که در دسامبر ۱۸۹۳ منتشر شد و یکی از تاثیرگذارترین و به یاد ماندنی‌ترین داستان‌های شرلوک هلمز محسوب می‌شود.  خلاصه داستان چنین است: در این داستان، دکتر واتسون مستقیماً به خوانندگان هشدار می‌دهد که شرلوک هلمز، بزرگترین کارآگاه جهان، درگذشته است. هلمز با خطرناک‌ترین دشمن خود، پروفسور موریارتی، روبرو می‌شود. موریارتی یک نابغه جنایتکار است که «ناپلئون دنیای جنایت» توصیف می‌شود و یک شبکه جنایی وسیع را در لندن رهبری می‌کند. هلمز که جانش در لندن در خطر است، برای فرار از دست موریارتی به قاره اروپا فرار می‌کند و واتسون نیز به او می‌پیوندد. پایان تراژیک داستان به این گونه است که تعقیب و گریز نهایی به آبشار رایشنباخ در سوئیس می‌رسد. در آنجا، هلمز و موریارتی در نبردی تن‌به‌تن درگیر می‌شوند و ظاهراً هر دو از روی آبشار به پایین سقوط کرده و کشته می‌شوند. واتسون فقط یک نامه خداحافظی از هلمز پیدا می‌کند. گفته می شود  که کانن دویل عمداً هلمز را در این داستان کشت زیرا از محبوبیت این شخصیت خسته شده بود و احساس می‌کرد که نوشتن درباره او مانع از پرداختن به آثار جدی‌تر مانند رمان‌های تاریخی می‌شود. این تصمیم با اعتراض گسترده و خشم خوانندگان در سراسر بریتانیا و جهان مواجه شد. بسیاری از طرفداران مشکی پوشیدند و به مجله استرند نامه‌های خشمگینانه‌ای نوشتند. فشار عمومی و مالی نهایتاً آن قدر زیاد شد که کانن دویل را مجبور کرد در داستان «ماجرای خانه خالی» (۱۹۰۳) هلمز را به شکلی باورپذیر زنده کند و ماجراهای او را ادامه دهد. «مسئله نهایی» نقطه عطفی در تاریخ ادبیات عامه‌پسند بود. این داستان نه تنها یک دشمن به یاد ماندنی را معرفی کرد، بلکه نشان داد که یک شخصیت داستانی می‌تواند تا چه حد برای خوانندگانش “واقعی” و عزیز باشد، تا جایی که مرگ او یک رسوایی عمومی ایجاد کند.
۶: جنگ بوئر (Boer War) که به آن جنگ دوم بوئر نیز می‌گویند، یک نبرد استعماری مهم بود که بین امپراتوری بریتانیا و دو جمهوری مستقل بوئرنشین (مهاجران هلندی تبار) - یعنی جمهوری ترانسوال و  کشور نارنجی آزاد - از سال ۱۸۹۹ تا ۱۹۰۲ درگرفت. یکی از دلایل اصلی جنگ عبارت بود از کشف طلا. پس از کشف معادن عظیم طلا در ترانسوال، هجوم ثروت‌جویان بریتانیایی به منطقه، کنترل اقتصادی و سیاسی بوئرها را تهدید کرد.  امپریالیسم بریتانیا به رهبری سیاستمدارانی مانند سسیل رودز، مصمم به ایجاد یک اتحادیه فدرال تحت سلطه خود در سراسر آفریقای جنوبی بود. از جهت حقوق سیاسی بوئرها به غیر خودی ها حق رای نمی‌دادند و بریتانیا از این موضوع به عنوان بهانه‌ای برای فشار آوردن استفاده می‌کرد.  اما نقش آرتور کانن دویل در این میان چه بود. کانن دویل در اوج شهرت خود به عنوان خالق شرلوک هلمز، در سال ۱۹۰۰ به عنوان پزشک داوطلب به یک بیمارستان صحرایی در آفریقای جنوبی رفت. تجربیات او در آنجا باعث شد که پس از بازگشت به بریتانیا، یک جزوه دفاعی قدرتمند به نام «جنگ در آفریقای جنوبی: علت و رفتار آن» در سال ۱۹۰۲ بنویسد. این کتاب پاسخی به انتقادات بین‌المللی (به ویژه از کشورهای اروپایی مانند آلمان و فرانسه) از اقدامات بریتانیا در این جنگ بود. بریتانیا در این جنگ تاکتیک‌های جنجالی‌ای به کار برده بود، از جمله: ایجاد اردوگاه‌های کار اجباری برای زنان و کودکان بوئر (که هزاران نفر در آن‌ها بر اثر بیماری و گرسنگی مردند) وهمین طور سیاست زمین سوخته. کانن دویل در دفاعیه خود ادعاهای سوءرفتار با اسرا توسط بوئرها را رد کرد. او استدلال کرد که اردوگاه‌های کار اجباری با نیت خوبی ایجاد شده بودند تا غیرنظامیان را از خطر جنگ در امان نگه دارند و مشکلات آن‌ها ناشی از بی‌کفایتی اداری بوده است. این دفاعیه بسیار موفق بود و در سراسر جهان توزیع شد. به پاس این خدمات و همچنین به عنوان تقدیر از خلق شرلوک هلمز، ملکه ویکتوریا در سال ۱۹۰۲ به کانن دویل عنوان «شوالیه» (Sir) اعطا کرد. جنگ بوئر یک نبرد استعماری پیچیده و خونین بود که وجهه بریتانیا را خدشه‌دار کرد. دفاعیه کانن دویل نمونه‌ای بارز از چگونه یک نویسنده مشهور از نفوذ خود برای تاثیرگذاری بر افکار عمومی در سیاست بین‌الملل استفاده کرد و در ازای آن، بالاترین نشان افتخار کشورش را دریافت نمود.
۷: جمله آخر این پاراگراف به یک اشتراک نامگذاریِ کنایه‌آمیز و غیرمنتظره اشاره دارد و طنز ظریفی را خلق می‌کند. برای درک آن، باید اجزای جمله را شکافت: همانطور که پاراگراف توضیح می‌دهد، نام «شرلوک» از آلفرد شرلوک، یک نوازنده ویلن مورد علاقه کانن دویل گرفته شده است. اما در باره شخصیت اصلی سریال کمدی «گرین ایکرس» (Green Acres). این سریال طنز آمریکایی (۱۹۷۱-۱۹۶۵) درباره یک وکیل ثروتمند به نام اولیور وندل داگلاس است که شهر را ترک می‌کند تا در مزرعه‌ای زندگی کند. نام این شخصیت، یعنی اولیور وندل داگلاس، از ترکیب دو نام مشهور تشکیل شده است: «اولیور وندل هلمز» (Oliver Wendell Holmes) قاضی و حقوقدان برجسته آمریکایی که در پاراگراف به او اشاره شده است. و «فریدریک داگلاس» (Frederick Douglass) مبارز مشهور ضد برده‌داری. جمله می‌گوید: نباید ناگفته بماند که شرلوک هلمز و شخصیت اصلی سریال کمدی گرین ایکرس، هر دو به نام یک نفر نامگذاری شده‌اند. این جمله با مقایسه دو شخصیت کاملاً متفاوت در ژانرها و دوران‌های مختلف (یک کارآگاه جدی و محبوب ادبی در قرن ۱۹ لندن، و یک وکیل کمیک در سریال روستایی آمریکایی قرن ۲۰)، طنز ظریفی خلق می‌کند. این مقایسه غیرمنتظره، به وحدت پنهان در پشت نام‌ها اشاره دارد و نشان می‌دهد که چگونه یک نام می‌تواند به دو اثر کاملاً متفاوت راه یابد. جمله آخر با اشاره به این اشتراک پنهان، به خواننده یادآوری می‌کند که جهان ادبیات و تلویزیون گاهی از مسیرهای عجیب و غیرمنتظره‌ای به هم پیوند می‌خورند و یک قاضی مشهور آمریکایی می‌تواند همزمان الهام‌بخش یک کارآگاه انگلیسی و یک وکیل کمدی باشد!
۸: واژه Escape Artist در اینجا به معنای واقعی کلمه به هنرمند فرار ترجمه می‌شود و اشاره مستقیم به هری هودینی، شعبده‌باز و بدلکار مشهور مجارستانی- آمریکایی دارد که به خاطر اجرای شماره‌های خارق‌العاده و فرار از وسایل خطرناکی مانند دستبند، قفس، صندوق و مخزن پر از آب به شهرت جهانی رسید. منظور از این عبارت در پاراگراف این است که نویسنده با استفاده از این لقب برای هودینی، می‌خواهد تضاد عمیق فکری بین دو دوست را از همان ابتداکاملاً روشن کند. هودینی (اسکیپ آرتیست): نماد شکگرایی، عقلانیت و تردید است. تمام هنر او بر پایه فریب و توهم از طریق تکنیک‌های فیزیکی و روانشناختی استوار بود و او به خوبی می‌دانست که هیچ پدیده فراطبیعی در کار نیست. بنابراین، او به شدت با مدیوم‌ها (روح‌شناسان) و ادعاهای ارتباط با ارواح مخالف بود و در صدد افشای آنان برآمد. کانن دویل: نماد اعتقاد راسخ به امور فراطبیعی و معنویت بود. او که پس از مرگ پسرش در جنگ جهانی اول، سخت به روح‌گرایی روی آورده بود، حتی حاضر بود باور کند که هودینی واقعاً از قدرت‌های جادویی برخوردار است، نه اینکه فقط یک تردست و بدلکار چیره‌دست است. بنابراین، نویسنده با انتخاب این لقب برای هودینی، خط اصلی درام پاراگراف (دوستی که به دشمنی تبدیل شد) را ترسیم می‌کند: مردی که حرفه‌اش بر پایه ایجاد توهم است، در مقابل مردی که توهمات دیگران را باور می‌کند. این تضاد در نهایت به قطع رابطه آن دو انجامید
۹: کلاهبرداری پیلت‌داون (Piltdown Hoax) یکی از معروف‌ترین تقلب‌های علمی تاریخ بود که در اوایل قرن بیستم، فسیل‌هایی جعلی به عنوان «حلقه گمشده» تکامل انسان در بریتانیا ارائه شد و برای دهه‌ها جامعه علمی را فریب داد. پروفسور موریارتی هم شرور نابغه و دشمن اصلی شرلوک هلمز بود که در داستان‌های آرتور کانن دویل، او را «ناپلئون جنایت» می‌نامید و نقشه‌های پیچیده و زیرکانۀ او توصیف می‌شد. جمله پایانی با طنز می‌گوید که اگرچه کانن دویل مقصر این کلاهبرداری نبوده، اما کیفیت و پیچیدگی این فریب به اندازه‌ای است که شایستهٔ ذهن شرور و نابغه‌ای مانند موریارتی  یعنی آفریده خود کانن دویل بوده است. امروزه، به جز چند انسان‌شناس دیوانه، هیچ‌کس واقعاً به نظریهٔ دخالت کانن دویل در کلاهبرداری پیلت‌داون باور ندارد. با این حال، کمتر کسی می‌تواند انکار کند که این یک نقشه بود که لیاقت پروفسور موریارتی (شرور نابغه داستان‌های شرلوک هلمز) را داشت.




نظر شما درباره این مقاله:







 

ايران امروز (نشريه خبری سياسی الکترونیک)
«ايران امروز» از انتشار مقالاتی كه به ديگر سايت‌ها و نشريات نيز ارسال می‌شوند معذور است.
استفاده از مطالب «ايران امروز» تنها با ذكر منبع و نام نويسنده يا مترجم مجاز است.
Iran Emrooz©1998-2025 | editor@iran-emrooz.net