|
جمعه ۱۶ آبان ۱۴۰۴ -
Friday 7 November 2025
|
ايران امروز |
مارک تواین یک بار یک سخنرانی کامل درباره «باد شکم» برای حضاری که ملکه ویکتوریا نیز در میان آنها بود ایراد کرد.
چه بسا نامش ساختگی بوده باشد، اما معدود نویسندگانی هستند که به اندازهی این فرد که قبلاً ساموئل لانگهورن کلمنز (Samuel Langhorne Clemens) نامیده میشد، سرسختانه صادق و اصیل بودهاند.
«مارک توِین» (Mark Twain) تنها یکی از نامهای مستعار متعدد کلمنز بود. او با نامهای مستعار توماس جفرسون اسنودگراس، رَمبلِر، جاش، سرژنَت فَثُم، و دبلیو. اِپامینونداس آدراستوس بِلَب نیز مینوشت (۱). معروفترین لقب او یک اصطلاح دریانوردی به معنای «عمق دو کله» (two fathoms deep) (۲) است که سام جوان در دوران کار روی کشتیهای بخار در رودخانه میسیسیپی (Mississippi River) آن را فرا گرفت. اگرچه مارک توِینِ تازهنامگزیده هرگز به طور قانونی نام خود را تغییر نداد، اما این نام مستعار را به ثبت رساند و کسبوکار خود را تحت این نام تأسیس کرد. این تنها یکی از روشهای بسیار زیادی بود که این طنزپرداز، هجونویس و راوی داستانهای اغراقآمیز، سالها از زمان خود جلوتر بود.
اکثر ما توِین را با ایالت زادگاهش، میزوری (Missouri)، مرتبط میدانیم، اما در واقع او از آنجا متنفر بود. توِین یک بار چنین اشاره کرده بود: «اگر در ایالت من به دنیا آمده باشید، آن را «میزورا» تلفظ میکنید. اگر در ایالت من به دنیا نیامده باشید، آن را «میزوری» تلفظ میکنید. اما اگر در ایالت من به دنیا آمده باشید و مجبور باشید تمام عمرتان را در ایالت من زندگی کنید، آن را «میزِری» (misery) «به معنای بدبختی و فلاکت» تلفظ میکنید. توِین که از زندگی پراز بدبختی خود به ستوه آمده بود، در هجده سالگی خانه را ترک کرد و هرگز بازنگشت.
او در یک کشتی رودخانهای مشغول به کار شد، با امید به اینکه به درجه ناخدایی (captain) برسد، که در آن زمان سومین شغل پردرآمد کشور بود. او برادر کوچکترش، هنری (Henry)، را متقاعد کرد که به او بپیوندد. در ماه مه ۱۸۵۸، توِین خواب پریشانی دید که در آن هنری در حالی که مرده بود درون یک تابوت فلزی قرار داشت. یک ماه بعد، کابوس او به حقیقت پیوست، چرا که هنری در انفجار یک کشتی بخار کشته شد. این حادثه و آن خواب شوم، توِین را تا پایان عمرش آزار می داد.
در طول جنگ داخلی، توِین برای مدت کوتاهی در یک گروه شبهنظامی وابسته به کنفدراسیون (Confederate militia) خدمت کرد، اما به سختی میتوان مردی را یافت که کمتر از او برای سربازی مناسب باشد. پس از چند هفته رژه رفتن در جا، به غرب آمریکا گریخت و در نهایت در سان فرانسیسکو (San Francisco) ساکن شد، جایی که به عنوان روزنامهنگار مشغول به کار گردید. او اولین طعم موفقیت ادبی را در سال ۱۸۶۵ با انتشار داستان کوتاهش به نام «قورباغهی جهنده مشهور شهرستان کالاوراس» (۳) چشید. دو کتاب از سفرنامههایش به نامهای «بیگناهان در خارج» (The Innocents Abroad) و «سختگذرانی» (Roughing It)، موقعیت رو به رشد او را به عنوان یکی از تیزبینترین ناظران شخصیت آمریکایی تثبیت کرد.
برای بهرهبرداری مالی از این موفقیت تازه به دست آمده، توِین به گردونهی سخنرانیها پیوست. برخی حتی او را اولین کمدین استندآپ (stand-up comic) (۴) تاریخ مینامند. حکایات عامیانه و مشاهدات تیز او درباره زندگی در عصر طلایی، شاید فاصله زیادی با کمدینهایی مانند لری دِ کیبل گای (Larry the Cable Guy) داشته باشد، اما منصفانه است که بگوییم توِین نقش «طنزپرداز» را ابداع کرد، نقشی که امروزه از دیو بَری (Dave Barry) تا بیل مِیهر (Bill Maher) ادعای آن را دارند. همین امر به تنهایی جایگاه این میزوریِ طعنهزن (sardonic Missourian) را در تاریخ فرهنگی آمریکا تضمین میکرد. اما سپس او رمانی نوشت که بسیاری از منتقدان آن را مهمترین رمان در تاریخ ادبیات آمریکا میدانند.
ماجراهای هاکلبری فین (The Adventures of Huckleberry Finn) از همان لحظه انتشار در سال ۱۸۸۵ جنجالبرانگیز بود. لوئیزا می الکات (Louisa May Alcott) با بی میلی و انزجار آن را کنار گذاشت و به توِین نوشت: «اگر نمیتوانی کتاب بهتری از هاکلبری فین برای جوانان ما بنویسی، پیشنهاد میکنم اصلاً چیزی ننویسی.» سپس او اقدام کرد و کتاب را در ایالت زادگاهش، ماساچوست (Massachusetts)، ممنوع نمود. این اولین نمونه از موارد متعددی بود که داستان هاک فین (Huck Finn) یا به دلیل (انکارناپذیر) عوام پسند بودنش و یا به این علت که بهطور قابل بحثی تصویر نژادپرستانه ای از آفریقایی- آمریکاییها به نمایش می گذاشت، توقیف شد. کمپین خاص الکات تأثیری قابل پیشبینی داشت: فروش کتاب ۳۰۰ درصد افزایش یافت. توِین اکنون یک چهره ادبی سرشناس به تمام معنا بود.
در طول دو دهه پایانی عمرش، توِین شهرت خود را در سراسر جهان گسترش داد. او از طریق سخنرانیهای پس از ضیافت شام ثروت زیادی به دست آورد، اما دارایی خود را با یک سری سرمایهگذاریهای بد به باد داد. (مثلاً «گیره تختخواب توِین»، وسیلهای به شدت غیرعملی که برای جلوگیری از گیر کردن نوزادان در ملحفههای تخت طراحی شده بود، ممکن است یکی از بدترین اختراعاتی باشد که بر مردم تحمیل شده است.) او در سال ۱۸۹۵ ورشکستگی اعلام کرد، بهبود یافت، اما با مرگ همسر محبوبش، لیوی (Livy)، در سال ۱۹۰۴ ضربه سختتری به او وارد شد.
توِین سالهای پایانی عمرش را صرف نوشتن آخرین حملات تلخ خود به بشریت کرد، با کنایههای تند خاصی که متوجه دین سازمانیافته بود. هنگامی که در سال ۱۹۱۰ درگذشت، دستورالعملهایی برای انتشار پس از مرگ برخی از نوشتههای، بگذارید بگوییم، «مختص بزرگسالان» خود به جا گذاشت. آیا این آخرین بوسه خداحافظی به سانسورچیهای بالقوه بود؟ یا شاید فقط راه توِین برای اثبات چیزی بود که خودش یک بار مشاهده کرده بود: «فکر میکنم ما هرگز تا زمانی که نمردهایم، واقعاً و حقیقتاً خودِ صادقانهی کاملمان نمیشویم. مردم باید مرده به دنیا بیایند، آنگاه خیلی زودتر صادق خواهند بود.»

علاقهمند به سیگار برگ
این که بگوییم توِین عاشق سیگار برگ بود، کمگویی است. از سن هشت سالگی، روزی بین بیست تا چهل عدد سیگار برگ میکشید تا روزی که از دنیا رفت. گاهی سعی میکرد ترک کند یا مصرفش را کاهش دهد، اما همیشه ناموفق بود. او یک بار خاطرنشان کرد: «سیگار نکشیدن آسانترین کار است. من باید بدانم. هزار بار این کار را کردهام.» او اغلب با یک سیگار برگ روشن لای دندانهایش به خواب میرفت.
شاید انتظار داشته باشید مردی با ثروت و شهرت توِین حداقل سراغ سیگارهای باکیفیت برود. اما اشتباه میکنید. توِین ارزانترین و بدبوترین سیگاربرگهایی را که میتوانست پیدا کند، میکشید. همقطاران سیگاریاش هنگام بازدید از خانه توِین حتماً سیگارهای خودشان را میآوردند، مبادا که او یکی از سیگارهای خودش را به آنها تعارف کند. یک گزارشگر روزنامه نیویورک ورلد (New York World) در سال ۱۹۰۲ به «سیگاربرگهای بلند، سیاه و مرگآور» اشاره کرد که توِین در طول یک مصاحبه از آنها استفاده میکرد. آن روزنامهنگار نوشت: «صرف ظاهرشان باعث اظهارنظر میشود. شما تعجب میکنید که چطور اولین سیگار مرتکب قتل نشده است.» (۵)
سبک طنز خاص توِین
مدتها پیش از لنی بروس (Lenny Bruce) و رِد فاکس (Redd Foxx) (۶)، توِین بر هنر «صحبتهای جسورانه و غیرمتعارف» مسلط شده بود. او اغلب پس از شام برای مخاطبانی خصوصی سخنرانی میکرد و در آنها نظرات غیرمتعارف خود را درباره سکس، باد شکم و سایر موضوعات تابو بیان میداشت. در یکی از این سخنرانیها با عنوان «برخی اظهارنظرها درباره علم استمناء»، او با طنز به موضوع خودارضایی پرداخت و توصیه کرد: «اگر قرار است زندگی خود را از نظر جنسی قمار کنید، زیاده از حد «دست تنها» بازی نکنید.» در مناسبت دیگری، او یک سخنرانی کامل را به ایده «باد شکم در مقابل ملکه ویکتوریا» اختصاص داد.
شاید مشهورترین نطق توِین، سخنرانی او در سال ۱۹۰۲ با عنوان «خطاب به باشگاه کُد (بیضه) غولآسای بوستون» (Mammoth Cod Club of Boston) (۷) باشد، که شاهکاری از طنز مستهجن است که به شکل دفاعی متفکرانه از اندام تناسلی مردانه کوچک ارائه شده است. توِین به اعضای باشگاه گفت: «من هیچ مزیت خاصی در آلتتناسلی با اندازه بیش از معمول نمیبینم»، و سپس در شعری به تمسخر «بیضههای غولآسای» آنان پرداخت. او سپس اعتراف کرد که یک بار سعی کرده اندازه اندام خود را با تزریق نیترات نقره افزایش دهد، اما «به محض اینکه توانستم آن را از آویز (پانسمان) خارج کنم»، احساس شرمندگی کرد و از این تصمیم پشیمان شد.
ثبت اختراع عمومی
توِین عاشق ابزارها بود، ساختن آنها، خریدن آنها و سرمایهگذاری روی آنها. او با نیکولا تسلا (Nikola Tesla)، مهندس و مخترع صربتبار آمریکایی که در زمان خودش به عنوان «دانشمند دیوانه» مورد تمسخر قرار میگرفت، دوست صمیمی بود. این دو وقت زیادی را در آزمایشگاه تسلا با هم میگذراندند، گپ میزدند و با نوآوریهای علمی مختلف کلنجار میرفتند.
توِین سه اختراع را به ثبت رساند: یک بند کتانی قابل تنظیم خودکار، یک کتاب یادبود (اسکرپبوک) خودچسب و یک بازی آموزشی برای تقویت حافظه تاریخی که به گفته یک منتقد، «شبیه ترکیبی از فرم مالیات بر درآمد و جدول لگاریتم بود». از بین این سه، فقط همان کتاب یادبود درآمدزا از آب درآمد.
توِین نمیتوانست کسی جز خودش را به خاطر عدم موفقیتش سرزنش کند. او فرصتهای بالقوه سودآوری را از دست داد. اگرچه او یکی از اولین کسانی بود که در خانهاش تلفن نصب کرد، اما از سرمایهگذاری روی اختراع الکساندر گراهام بل (Alexander Gra-ham Bell) سرباز زد، زیرا معتقد بود نویز روی خط، شانس پذیرش گسترده آن را از بین خواهد برد.
توِین همچنین از پذیرندگان اولیه ماشین تحریر بود. پس از خرید یکی از اولین «ماشینهای تایپ» در سال ۱۸۷۴، او به عنوان اولین کسی که یک دستنوشته تایپشده (برای کتاب «زندگی در میسیسیپی» در سال ۱۸۸۳) تحویل داد، تاریخساز شد. این بار، او واقعاً پولش را همانجا گذاشت که حرفش بود، در واقع، تقریباً همه پولش را. اما او روی اسب اشتباه شرط بسته بود. دستگاه حروفچینی (typesetting device) که تمام سرمایهاش را در آن غرق کرد، یک شکست عظیم بود. (حتی میتوان گفت این طرح سرمایهگذاری شیره او را کاملاً کشیده وخشک کرده بود. یکی از سرمایهگذاران همقطارش، برام استوکر (Bram Stoker)، نویسنده کتاب دراکولا بود.) کمی بعد از توِین ورشکست شد. او در نهایت ماشین تحریر قدیمی رمینگتون خود را معامله کرد چون به پول نقد نیاز داشت. شرکت ماشینتحریر رمینگتون، برای افزودن توهین به خسارت، ارتباط خود با این نویسنده مشهور را در تبلیغاتش بزرگنمایی کرد، البته بدون اینکه به او پولی بپردازد.
وقتی نویسندگان بزرگ باهم برخورد میکنند
وقتی توِین در سال ۱۸۷۴ به هارتفورد (Hartford) در کنتیکت (Connecticut) نقل مکان کرد، دریافت که یک غول ادبی همسایه اوست: هریت بیچر استو (Harriet Beecher Stowe)، نویسنده کتاب «کلبه عمو تام»، همان زنی که آبراهام لینکلن او را جرقهزننده جنگ داخلی آمریکا دانست. توِین هنوز در اوج شهرت نبود، در حالی که استو یکی از مشهورترین زنان آمریکا محسوب میشد. با این وجود، خانه توِین به مراتب مجهزتر و چشمگیرتر بود. عمارت گوتیک عظیم او دارای نوزده اتاق و هفت دستشویی بود، که هر کدام مجهز به آن شگفتیِ عصر شگفتیها، یعنی توالت فلاشدار بودند. توِین تا سال ۱۸۹۱ در آنجا زندگی کرد، تا این که وضعیت مالی تقلیل یافته او را مجبور به نقل مکان به اروپا کرد.
علاقهمند به گربهها
توِین عاشق گربهها بود. در واقع، در سالهای بعدی عمرش، برای همراهی در طول اقامت تابستانیاش در نیوهمپشایر (New Hampshire)، از همسایگانش بچهگربه اجاره میکرد. توِین یک بار خاطرنشان کرد: «اگر انسان را با گربه تلاقی دهند، انسان را بهبود میبخشد، اما گربه را تنزل میدهد.»
اوه، بچه
با وجود علاقه زیاد به بچهگربهها، توِین از نوزادان انسان متنفر بود، یا حداقل چنین ادعا میکرد. یک بار خانمی که یکی از دوستان او بود کودک تازهوارد به خانواده خود را به توِین نشان داد و پرسید: «شما هم عاشق بچهها نیستید، آقای کلمنز؟» او پاسخ داد: «نه، از آنان متنفرم» و سپس برایش داستانی تعریف کرد درباره زمانی که پسر خواهرش وقتی او [مارک توِین] در حال بهبودی از یک بیماری بود، روی تختش رفت و توِین را بوسید. توِین گفت: «تصمیم گرفتم، اگر زنده ماندم، بنایی برای هیرود (پادشاهی که دستور قتل عام کودکان را داد) بسازم کنم.»
رژیم غذایی مارک توِین
توِین اعتقاد زیادی به قدرت شفابخش روزه داشت. وقتی سرما خورده بود یا تب داشت، اغلب دو روز یا بیشتر چیزی نمیخورد و ادعا میکرد نتایج بهبودی قابل توجهی داشته است. او خاطرنشان کرد: «کمی گرسنگی کشیدن واقعاً میتواند برای یک فرد بیمار معمولی، بیشتر از بهترین داروها و بهترین پزشکان کار مثبت انجام دهد.»
ستاره دنبالهدار
توِین در شرطبندیهای مالی چندان قهار نبود، اما وقتی نوبت به پیشبینی مرگ خودش رسید، یک نوستراداموس تمام عیار بود. او که در نوامبر ۱۸۳۵، زمانی که ستاره دنبالهدار هالی قابل رؤیت بود به دنیا آمده بود، به درستی پیشبینی کرد که با بازگشت آن خواهد مرد. او در سال ۱۹۰۹ اعلام کرد: «من با ستاره دنبالهدار هالی وارد شدم. سال آینده دوباره میآید و من انتظار دارم با آن از دنیا بروم. اگر با ستاره دنبالهدار هالی از دنیا نروم، بزرگترین ناامیدی زندگی من خواهد بود. بدون شک خداوند متعال گفته است: «این دو پدیده غیرقابل توضیح هستند. با هم آمدند، باید با هم بروند». مطمئناً، ستاره دنبالهدار در آوریل سال بعد بازگشت و توِین روز بعد از آن درگذشت.
یک موفقیت از جنس کتاب یادبود
نه همه اختراعات توِین فاجعهبار بودند. در واقع، یکی از ایدههای موفقتر او، الهامبخش خانهداران و مجموعهداران یادگاری در همه جا شد. در سال ۱۸۷۳، توِین اولین کتاب یادبود (scrapbook) خود- چسب (۸) جهان را به ثبت رساند. تهیه کتاب یادبود به توِین کمک کرد تا سفرهایش به دور جهان را جاودانه کند. همچنین درآمد نسبتاً خوبی برایش به ارمغان آورد. کتاب یادبود توِین، که در صحافیهای پارچهای با نوارهای چرمی متنوعی عرضه میشد، بیش از ۲۵۰۰۰ نسخه فروش داشت.
دهکده مارگاریتا در میسیسیپی
وقتی جیمی بافت (Jimmy Buffett)، خواننده و ترانهسرا، مشغول جستجوی گمشدهاش (نمکپاش) (۹) نیست، دوست دارد با کتابهای ساموئل کلمنز (مارک تواین) وقت بگذراند. این موزیسین اهل میسیسیپی اغلب نقلقولها و بازنویسیهایی از تواین را در متن ترانههایش میگنجاند. او سه ترانه تحت تأثیر سفرنامهٔ «در پی خط استوا» (۱۸۹۷) این نویسنده خلق کرده است. بافت حتی در رمان «سال ۲۰۰۴» خود، اسبی را به نام «آقای تواین» نامگذاری کرده است.

مارک تواین یک بار یک سخنرانی کامل درباره «باد شکم» برای حضاری که ملکه ویکتوریا نیز در میان آنها بود ایراد کرد.
قسمتهای قبلی:
اونوره دو بالزاک
ویلیام شکسپیر
لرد بایرون
ادگار آلن پو
چارلز دیکنز
خواهران برونته
هنری دیوید ثورو
والت ویتمن
لئو تولستوی
امیلی دیکینسون
لوییس کارول
لوئیزا می الکات
—————————-
زیرنویسهای مترجم:
۱: Thomas Jefferson Snodgrass, Rambler, Josh, Sergeant Fathom, and W. Epaminon-das Adrastus Blab
۲: fathom یا به اصطلاح فارسی کله یا بغل واحد اندازه گیری عمق آب است برابر با ۸/۱ متر یا شش پا.
۳: The Celebrated Jumping Frog of Calaveras County
۴: کمدین استندآپ (Stand-up Comic) به هنرمندی گفته میشود که در برابر حضار زنده روی صحنه میرود و با استفاده از مونولوگ طنزآمیز، داستانگویی و مشاهدههای اجتماعی، تماشاگران را میخنداند. این هنر معمولاً به صورت تکنفره و با میکروفون اجرا میشود. این هنر گاه به عنوان «فلسفهٔ عامه پسند» نیز توصیف میشود، زیرا مسائل پیچیده را با زبانی طنزآمیز و قابل درک برای عموم بیان میکند.
۵: در این پاراگراف، نویسنده با زبانی طنزآمیز و اغراقشده به توصیف سلیقه عجیب مارک تواین در انتخاب سیگار میپردازد. منظور از عبارات به شرح زیر است: «سیگارهای بلند، سیاه و مرگآور». این توصیف نمایانگر ظاهر ترسناک و غیرجذاب سیگارهای تواین است: بلند و سیاه، نشاندهنده شکل غیرمتعارف و احتمالاً نامرغوب بودن سیگارها/مرگآور، طنزی در مورد بوی بد و کیفیت بسیار پایین سیگارها که گویی برای کشتن طراحی شدهاند! «چطور اولین سیگار مرتکب قتل نشده»؟ این جمله طنز عمیقتری دارد: نویسنده با شخصیتپردازی طنز از سیگارها، آنها را موجوداتی شرور تصور میکند که «قصد قتل» دارند. اشاره به این که حتی اولین پک از این سیگارها آنقدر وحشتناک بوده که باید باعث «مرگ» فرد میشده، اما معجزهای رخ داده و مصرفکننده زنده مانده! این طنز در واقع تأکیدی است بر بوی مشمئزکننده و کیفیت تحملناپذیر سیگارهای تواین.
۶: لنی بروس (Lenny Bruce) و رِد فاکس (Redd Foxx) دو کمدین پیشگام و تأثیرگذار آمریکایی در دهههای ۱۹۵۰ و ۱۹۶۰ بودند که به خاطر زیر پا گذاشتن عرفهای اجتماعی و پرداختن به موضوعات ممنوعه در اجراهایشان مشهور شدند.
لنی بروس: از او به عنوان یک کمدین ضد سیستم (anti-establishment) و پیشرو در کمدی طنز تلخ و اجتماعی یاد میشود. او از کمدی برای به چالش کشیدن سانسور، نژادپرستی، سیاستهای حکومتی و به ویژه تابوهای مذهبی و جنسی استفاده میکرد. اجراهای جسورانه او اغلب با دادگاه و مشکلات قانونی همراه بود.
رد فاکس: او یکی از اولین کمدینهایی بود که از زبان صریح و طنز بزرگسالانه در کلوپهای شبانه (که اغلب به عنوان «کمدی آبی» شناخته میشد) استفاده کرد. فاکس بعدها با بازی در سریال تلویزیونی پرفروش Sanford and Son به شهرت گستردهتری دست یافت.
پیش از آنکه لنی بروس و رِد فاکس با شکستن تابوها در کمدی انقلابی به پا کنند، مارک تواین بر این هنر مسلط بود. او در مهمانیهای خصوصی و سخنرانیهای پس از شام، به طور محرمانه، عقاید غیرمتعارف خود را درباره موضوعات ممنوعهای مانند: سکس یا باد شکم بیان میکرد.
۷: این سخنرانی که با عنوان «نطق برای باشگاه ماموت کَد بوستون» در سال ۱۹۰۲ ایراد شد، از جنجالیترین و جسورانهترین اجراهای مارک تواین محسوب میشود. درک این سخنرانی نیاز به توضیح چند کلیدواژه دارد: Mammoth Cod. Cod در انگلیسی به معنای ماهی روغن (کاد) است. در زبان عامیانه و کهن انگلیسی، از کلمه cod به عنوان یک اصطلاح عامیانه و طنزآمیز برای بیضه (testicles) استفاده میشده است. بنابراین، Mammoth Cod به معنای «بیضه غولآسا» است. احتمالاً این نام، طنزی بوده که اعضای آن باشگاه مردانه و خصوصی برای خودشان انتخاب کرده بودند. این سخنرانی نمونهٔ درخشان و زودهنگامی از کمدی تابوشکن است. تواین در فضایی خصوصی و مردانه، با شجاعت و طنز عمیق، یکی از حساسترین و پرتابوترین موضوعات مربوط به مردانگی و کمالگرایی جسمانی را به سخره گرفت. او نه تنها مسخرهبازی جامعه در مورد «اندازه» را هدف قرار داد، بلکه با آن اعتراف ساختگی، ناامیدی و پشیمانی ناشی از تلاش برای همخوان شدن با این استانداردهای پوچ را نیز به تصویر کشید. این اثر، تواین را به عنوان پدرخواندهٔ کمدی جسورانه و اجتماعی که بعدها توسط افرادی مانند جرج کارلین ادامه یافت، تثبیت میکند.
۸: این اسکراپبوک خودچسب اولین بار در سال ۱۸۷۳ توسط مارک تواین ثبت اختراع شد و یک نوآوری انقلابی در حفظ خاطرات و یادگاریها بود. مشکل اصلی که تواین حل کرد: در آن زمان برای چسباندن بریدههای روزنامه، عکس یا یادگاریها در آلبوم، مردم مجبور بودند از چسبهای سنتی استفاده کنند که: کثیفکاری داشت/ خشک شدن آن زمان میبرد/ باعث چروک شدن کاغذ میشد. راه حل تواین: او آلبومی طراحی کرد که نوارهای چسبی از قبل روی صفحات آن قرار داده شده بود. کاربر فقط کافی بود: نوار چسب را مرطوب کند ویادگاری مورد نظر را روی آن قرار دهد. این اختراع برخلاف سایر ایدههای تواین، یک موفقیت تجاری واقعی بود.
۹: این اشاره مستقیم به معروفترین ترانه جیمی بافت به نام Margaritaville است. در این ترانه، راوی در حالی که مارگاریتا درست میکند، به دنبال «نمکپاش گمشده» میگردد. این جمله کنایهای است برای گفتن: «در اوقات فراغت». عبارت «رابطه جیمی بافت و نمکپاش» یک ارجاع طنزآمیز به معروفترین اثر او است تا نشان دهد در کنار شخصیت خوشگذران و تفریحی که بافت در موسیقیاش دارد، او یک روشنفکر جدی و علاقهمند به ادبیات، به ویژه آثار همشهری بزرگش، مارک تواین، است. متن میگوید “ایالت مارگاریتاویل روی میسیسیپی”، یعنی دنیای خیالی و تفریحی جیمی بافت، ریشه در ادبیات جدی و نافذ میسیسیپی (نمادینه شده در وجود تواین) دارد.
|
| |||||||||||||
|
ايران امروز
(نشريه خبری سياسی الکترونیک)
«ايران امروز» از انتشار مقالاتی كه به ديگر سايتها و نشريات نيز ارسال میشوند معذور است. استفاده از مطالب «ايران امروز» تنها با ذكر منبع و نام نويسنده يا مترجم مجاز است.
Iran Emrooz©1998-2025 | editor@iran-emrooz.net
|