|
دوشنبه ۵ آبان ۱۴۰۴ -
Monday 27 October 2025
|
ايران امروز |
وسیله نقلیه مورد علاقه لوییس کارول، سهچرخه بود. او حتی یکی از آن را برای خودش اختراع کرد.
لوییس کارول احتمالاً بیش از هر نویسنده دیگری در تاریخ، الهامبخش موسیقی راک سایکدلیک (۱) (psychedelic rock) بوده است. فقط به ترانههایی مانند «White Rabbit» از جفرسون ایرپلین، «I Am the Walrus» از بیتلز و کل آلبوم «Hurdy Gurdy Man» از دونوان فکر کنید. (البته، کسی نگفته که همه این آثار، موسیقی راک سایکدلیک خوبی بودهاند.) و این همه از مردی است که احتمالاً هرگز مواد مخدر مصرف نکرد، شاید هرگز یک رابطه عاطفی بزرگسالانه واقعی نداشت و بیشتر عمر خود را به عنوان مدرس ریاضیات در یک کلیسای کوچک انگلیسی گذراند.
اوه، و علاوه بر این،یکی از محبوبترین قهرمانان داستانهای کودکان در تمام دوران را نیز خلق کرد.اومدت ها قبل از اینکه با آلیس آشنا شودچارلز لوتویج دادگسون (Charles Lutwidge Dodgson) پسر خجالتی و لکنتی زبان یک کشیش از دارزبری، چشایر (Daresbury, Cheshire) بود. او که سومین فرزند از بینیازده فرزند خانواده بود، از سنین پایین نوشتن را آغاز کرد. حتی پس از اخذ مدرک ریاضی از کالج کریست چرچ، آکسفورد، به نوشتن اشعار طنز ادامه داد که برخی از آنها در «کامیک تایمز»(Comic Times) منتشر شد. او که مصمم بود حرفه نویسندگی و ریاضیات خود را از هم جدا نگه دارد، نام مستعار «لوییس کارول» را با معکوس کردن دو نام اول خود، ترجمه آن به لاتین و سپس ترجمه مجدد به انگلیسی ابداع کرد. این نوع بازی با کلمات عجیب و باهوشانه، به نشانه سبک نوشتاری او تبدیل شد.
زندگی شخصی و مذهبی
کارول که قدبلند، لاغر و خوشقیافه بود، زندگی یک آکادمیمشرب منزوی را پیش میبرد. اصلیترین سرگرمیهایش نوشتن و عکاسی بودند. پس از اینکه در سال ۱۸۶۱ به عنوان خادم کلیسا منصوب شد، تصور میرفت که کشیش کلیسای انگلیکان شود، اما چیزی مانع از برداشتن این گام به سمت مقام کشیشی شد. او در یادداشتهای روزانه خود از حس فراگیر گناه و عذاب وجدان سخن میگفت، اگرچه مشخص نیست که آیا این احساسات مانع از ادای سوگندش شدند یا خیر. مسلماً او فردی متدین باقی ماند. او یکبار در بازدید از کلیسای کلن (Cologne cathedral) به گریه افتاد و معروف بود که اگر چیز مقدسی روی صحنه توهینآمیز نمایش داده میشد، از سالن اجرا خارج میشد.
آلیس در سرزمین عجایب
در سال ۱۸۶۲، کارول با قایق به همراه دوستانش، از جمله آلیس لیدل (Alice Liddell)،یک دختر ده ساله که با او دوستی غیرمعمول نزدیکی برقرار کرده بود، به گردش رفت. او وقت را با گفتن داستانی گذراند که آلیس شخصیت محوری آن بود، و این دخترک او را ترغیب کرد که آن را روی کاغذ بیاورد. این داستان که در ابتدا «ماجراهای آلیس در زیر زمین» نام داشت، توسط او به «ماجراهای آلیس در سرزمین عجایب» تغییر نام یافت. این کتاب که در سال ۱۸۶۵ منتشر شد، بلافاصله و به طور فوقالعادهای موفقیت بزرگی کسب کرد و منجر به خلق دنبالهای به نام «آن سوی آینه» در سال۱۸۷۲ شد. داستانهای آلیس، مملو از شخصیتهای عجیب و غریبمانند کلاهدوز دیوانه و بخشهایی از اشعار بیمعنی مانند «جابراوکی» و «گراز دریایی و درودگر»، مورد استقبال خوانندگان فراوانی در تمام سنین قرار گرفت. چارلز دادگسون خجالتی و کتابخوان، اکنون به نویسندهمشهور جهانیکودکان، لوییس کارول، تبدیل شده بود (اگرچه هنوز وقت میکرد گاهگاه رساله خشک ریاضی نیز بنویسد، بهویژه اثر جذاب «دینامیک ذرات» در سال ۱۸۶۵).
سالهای پایانی
کارول در دو دهه پایانی عمرش به نوشتن، عکاسی، اختراع کردن و تفکر در مسائل ریاضی ادامه داد. پرترههای عکاسی او اکنون به عنوان آثاری جلوتر از زمان خود دیده میشوند، اگرچه سوژههای دخترانه پیش از بلوغ او سوالاتی برای زندگینامهنویسان ایجاد کرده است. کارول بدون شک فردی عجیب و غریب بود. او سبک زندگی غیرمتعارفی داشت، هرگز ازدواج نکرد و بر اساس تمام گزارشها، هیچ رابطه بلندمدتی با زنان بزرگسال تشکیل نداد. هنگامی که در سال ۱۸۹۸ بر اثر برونشیت درگذشت، میراثی از شخصیتهای رنگارنگ، موقعیتهای عجیب و تکههای بازی با کلمات به جا گذاشت که نویسندگان، موسیقیدانان و کودکان در سراسر جهان هنوز از آن الهام میگیرند.

مخترع ابزارها (گجتها)
کارول بیش از یک داستان کودکانه دلنشین خلق کرد. او همچنین علاقهمند به گجت بود و در اوقات فراغت عاشق اختراع کردن بود. از جمله نوآوریهای او میتوان به موارد زیر اشاره کرد: یک قلم الکتریکی، یک نوع جدید حواله پستی، یک سهچرخه، روشی برای تراز کردن حاشیه سمت راست در ماشین تحریر، نوع اولیه ای از نگهدارنده دوطرفه، و یک سیستم کمک حافظه برای به خاطر سپردن نامها و تاریخها، معروف به «Memoria Technica».کارول همچنین ایده چاپ عنوان کتاب روی عطف یا شیرازه جلد آن را ارائه داد تا به راحتی در قفسه کتاب پیدا شود. واژههایی که او ابداع کرد و امروزه هنوز استفاده میشوند شامل کلمات ترکیبی مانند «chortle» به معنای نخودی خندیدن (ترکیبی از chuckle و snort) و «galumph» به معنای بالا و پائین پریدن در اثر خوشحالی زیاد (ترکیبی از gallop و triumph) است. او که یک حلکننده جدول و معمای دوآتشه بود، بازیهای کارتی و منطقی بسیاری ابداع کرد، بازی تخته نرد را بهبود بخشید و یک فرم اولیه از بازی اسکرابل را ایجاد کرد.
شگفتی پزشکی
شایعاتی مبنی بر استفاده کارول از داروهای روانگردان بسیار اغراقآمیز بوده است، اما با توجه به سابقه پزشکیاش، چه کسی میتواند او را سرزنش کند؟ اگر شما هم از بیماریهایی مانند تب و لرز، التهاب مثانه، کمردرد، کورک، اگزما، سینوزیت، آرتریت،تنگی نفس، اسهال، لارنژیت، برونشیت،قرمزی التهاب پوست،آبریزش مثانه، روماتیسم،درد اعصاب، بیخوابی و دنداندرد رنج میبردید – همانطور که کارول در زمانهای مختلف داشت – شما هم احتمالاً میخواستید درد را تسکین دهید. او همچنین میگرنهای مزمن و دردناکی را تجربه میکرد که با توهمات عجیب و غریب، از جمله اختلال ادراک عصبی همراه بود. اگر لکنت مادامالعمر، احتمال ابتلا به اختلال کم توجهی و فراموش کاری همراه با حواس پرتی (ADHD) و ناشنوایی جزئی را نیز به این لیست اضافه کنید، جای تعجب است که کارول یک مصرفکننده حرفه ای تریاک نبوده است. شاید هم بوده.
آه، سرم! سردرد
آیا ماجراهای آلیس محصول جانبییک سردرد بد بود؟ محققان مجله پزشکی بریتانیایی «The Lancet» در سال ۱۹۹۹ به این نتیجه رسیدند، هنگامی که توهمات میگرنی را که کارول در یادداشتهای روزانه خود ثبت کرده بود، تجزیه و تحلیل کردند. تصاویر تکراری از سالهای منتهی به انتشار «ماجراهای آلیس در سرزمین عجایب» در سال ۱۸۶۵، از این تز حمایت کرد که “حداقل برخی از ماجراهای آلیس بر اساس ادراکات هاله میگرن شخصی کارول بوده است.”
شما نمیتوانید “چارلز داجسون” را بدون “OCD” هجی کنید(۲)
کارول علاوه بر سایر مشکلات سلامتی، ممکن است از اختلال وسواس فکری-عملی نیز رنج برده باشد. او قطعاً بسیار وسواسی و منظم بود. قبل از عزیمت به هر سفر، هرچند کوتاه، مسیر را نقشهبرداری میکرد و زمان لازم برای تکمیل هر مرحله را تخمین میزد. مطلقاً هیچ چیز به شانس واگذار نمیشد. سپس دقیقاً محاسبه میکرد که چه مقدار پول نیاز است و مقدار دقیق سکهها را در هر جیب قرار میداد تا کرایه، انعام باربر و خرید غذا یا نوشیدنی را بپردازد. هنگام دم کردن چای، اصرار داشت که دقیقاً ده دقیقه دم بکشد، نه یک ثانیه بیشتریا کمتر.
کارولنیز مانند فلیکس آنگر(Felix Unger) در قرن نوزدهم، اغلب وسواس نظم و ترتیب خود را به دیگران تحمیل میکرد. هنگام برگزارییک ضیافت شام، نمودار نشستن ترسیم میکرد و سپس انتخابهای منوی هر مهمان را در یادداشت روزانه خود ثبت میکرد تا «مردم همان غذاها را خیلی مکرر برای خوردن نداشته باشند.» در بازدید از یک کتابخانه، یادداشتی در صندوق پیشنهادات گذاشت که سیستم کارآمدتری برای سازماندهی کتابها را تشریح میکرد. او یکبار خواهرزاده خود را به خاطر گذاشتن یک کتاب باز به صورت وارونه روی صندلی توبیخ کرد. او حتی زمانی که اشتباهات کوچک ریاضی در آثار دیگر نویسندگان پیدا میکرد، آنها را تصحیح میکرد. با این حال، مانند بسیاری از افراد عجیب و غریب، کارول به نوعی توانست این ویژگیهای آزاردهنده را دوستداشتنی جلوه دهد. به نظر نمیرسد کسی از این بابت خیلی ناراحت بوده باشد. البته، او هرگز مجبور نبود با اسکار مدیسون (Oscar Madison) زندگی کند.
برو از آلیس بپرس
کلمه “P” [پدوفیل] بیش از یک قرن پس از مرگش، همچون شبحی لوییس کارول را دنبال میکند. آیا او یک پدوفیل بود؟ این بحث شدیداً ادامه دارد. واضح است که او علاقه خاصی به دختران جوان داشت. او صدها عکس از آنها گرفت، گاهی اوقات برهنه (دختران، نه کارول). هیچکدام موقعیتهای صریحاً جنسی را به تصویر نمیکشند، اگرچه حداقل مادر یک دختر آنقدر حس ناخوشایندی پیدا کرد که درخواست او برای عکاسی بدون حضور محافظ را رد کرد. کارول رابطه بسیار نزدیکی با آلیس لیدل (Alice Liddell,)، الگوی واقعی ماجراهای آلیس در سرزمین عجایب، داشت که در سال ۱۸۶۳ به طور ناگهانی پایانیافت. هیچ کس مطمئن نیست چرا. صفحات یادداشت روزانه کارول از این دوره توسط خانوادهاش کنده شده است - احتمالاً برای محافظت از آبروی او. علاقه کارول به عکاسی نیز در سال ۱۸۸۰ نسبتاً ناگهانی متوقف شد و او در یادداشتهای روزانه خود از حس مادامالعمر گناه و عذاب وجدان سخن میگوید. درباره چه چیزی، نمیگوید. آیا او کاری فراتر از عکس گرفتن انجام میداد؟ برخی از زندگینامهنویسان اخیر میگویند که کارول چیزی بیش از یک چهره ویلی وونکامانند (Willy Wonka-type) (۳) نبود - یک مرد-کودک (man-child) معصوم که مجذوب کودکان بود اما هیچ کاری برای آزار یا بهرهکشی از آنان انجام نداد. قطعاً هیچ مدرکی وجود ندارد که نشان دهد کارول هرگز به طور نامناسب به کسی دست زده است. فقط خرگوش سفید است که مطمئن میداند.
چاک قاتل زنجیرهای؟
آیا خالق عجیب و غریب آلیس واقعاً یک قاتل زنجیرهای زنستیز بود؟ ریچارد والاس در کتاب خود در سال ۱۹۹۶ به نام «جک قاتل، دوست خوشقلب» (Jack the Ripper, Light-Heart-ed Friend)، استدلال میکند که لوییس کارول همان قاتل بدنام فاحشههای لندن ویکتوریایی بوده است. والاس برای اثبات ادعای خود به بخشهایی از نوشتههای کارول متکی است که ادعا میکند حاوی جملات آناگرام (واژههای حاصل جابجایی حروف) هستند که توصیفات مفصلی از جنایات قاتل را آشکار میکنند. برای مثال، حروف در سطرهای آغازین شعر «جابراوکی» (Jabberwocky) کارول، که به این صورت است [این واژهها هیچ معنای قابل درکی ندارند با این وجود به فارسی ترجمه شدند. مترجم]:
‘Twas brillig, and the slithy toves
Did gyre and gimble in the wabe
All mimsy were the borogoves,
And the mome raths outgrabe.
روز بریلیگ بود و تاووهای سلیتی
در وِیب به چرخ و چمبر مشغول بودند.
بوروگووها همه میمسی بودند،
و راثهای موم، اوتگریب کردند.
که میتوان آنها را به شکل تازهای تنظیم نمود و خواند:
can be rearranged to read:
Bet I beat my glands til,
With hand-sword I slay the evil gen-der.
A slimey theme; borrow gloves,
And masturbate the hog more!
شرط میبندم غدههایم را میکوبم تا،
با شمشیر دستی جنسیت شیطانی را میکشم.
یک درونمایه لجنی؛ دستکش قرض بگیر،
و بیشتر به خوک استمنا کن!
کمی نامشخص است که استمنای خوک چه ارتباطی با جک قاتل دارد. والاس همچنین اشاره نمیکند که کارول در زمان وقوع قتلها هیچگاه در نزدیکی لندن نبوده است. در واقع، اشتباهات زیادی در بسیاری از آناگرامهایی که والاس ادعا میکند «رمزگشایی» کرده، وجود دارد. و سپس این واقعیت وجود دارد که میتوان آناگرامهایی طراحی کرد تا تقریباً هر جمله نوشتهشدهای را به هر چیزی تبدیل کند، همانطور که یکی از زندگینامهنویسان کارول ثابت کرد هنگامی که حروف یک جمله از «وینی پو» (Winnie the Pooh) را بازچینی کرد تا نشان دهد کریستفر رابین (Christo-pher Robin) همان «جک بیادب» (۴) (Saucy Jack) واقعی بوده است. به غیر از این، تئوری او کاملاً محکم است.

وسیله نقلیه مورد علاقه لوییس کارول، سهچرخه بود. او حتی یکی از آن را برای خودش اختراع کرد.
قسمتهای قبلی:
اونوره دو بالزاک
ویلیام شکسپیر
لرد بایرون
ادگار آلن پو
چارلز دیکنز
خواهران برونته
هنری دیوید ثورو
والت ویتمن
لئو تولستوی
امیلی دیکینسون
——————————————-
زیر نویسهای مترجم:
۱: راک سایکدلیکیک سبک موسیقی است که در اواسط دهه ۱۹۶۰ در ایالات متحده و بریتانیا ظهور کرد و هدف آن بازتاب یا تقویت تجربیات حالات تغییریافته هوشیاری (ناشیاز مصرف مواد روانگردان مانند LSD، ماریجوآنا و... بود. این سبک با استفاده از نوآوریهای صوتی، اشعار عرفانی و فرمهای غیرمتعارف، شنونده را به “سفری روانگردان” دعوت میکرد.راک سایکدلیک بیش از یک سبک موسیقی، بیانیه فرهنگی علیه عقلانیت گرایی سرد و مصرفزدگی دهه ۱۹۶۰ بود. این سبک با شجاعت در کشف ناخودآگاه، راه را برای تجربیات موسیقایی بعدی باز کرد و ثابت کرد که راک میتواند هم مسحورکننده و هم اندیشهبرانگیز باشد.
۲: OCD در اینجا، مخفف عبارت Obsessive-Compulsive Disorder که در فارسی به آن «اختلال وسواس فکری-عملی» یا به طور خلاصه «وسواس» میگوییم.این جمله به معنای تحتاللفظی این است که تو نمیتوانینامچارلز داجسون یا همان لوئیس کارول بعدی را بدون حروف OCD بنویسی. این حروف به طور پراکنده در نام کامل او وجود دارند. اما معنای دوم و اصلی آن این است: «شخصیت چارلز داجسون (یعنی لوئیس کارول بعدی) را نمیتوان بدون در نظر گرفتن وسواس درک کرد. این بازی کلمات به طور خلاصه میگوید که وسواس، بخشی جدانشدنی از هویت او بود. فلیکس آنگر (Felix Unger) شخصیتی در فیلم و سریال The Odd Couple که یک مرد به شدت وسواسی، منظم و تمیز است. مقایسه کارول با او، وسواس او را به خوبی به تصویر میکشد.اسکار مدیسون (Oscar Madison) شخصیت مقابل فلیکس آنگر است که شلخته و بینظم است. جمله پایانی او هیچ وقت مجبور نبود با اسکار مدیسون زندگی کند به طور طنزآمیز اشاره میکند که خوشبختانه کارول با کسی که کاملاً نقطه مقابلش بود زندگی نمیکرد، در غیر این صورت زندگی برای هر دوی آنها غیرممکن میشد.
۳: در این پاراگراف، نویسنده با اشاره به «ویلی وونکا» و مفهوم مرد- کودک، دو دیدگاه متضاد درباره شخصیت لوییس کارول را مطرح میکند. ویلی وونکا (Willy Wonka) شخصیت اصلی رمان «چارلی و کارخانه شکلاتسازی» اثر رولد دال است.ویژگیهای شخصیتی ویلی وونکا یک نابغه خلاق، عجیب و غریب و کودکمنش را نشان می دهد. او دنیایی پر از شگفتی، بازی و شیرینی برای کودکان ساخته است. با وجود اینکه او بزرگسال است، اما درک و علایقی کودکانه دارد و با کودکان راحتتر از بزرگسالان ارتباط برقرار میکند. منظور از مرد-کودک (Man-Child) اشاره به فرد بزرگسالی است که بخش عمدهای از علایق، رفتارها یا روحیات کودکانه خود را حفظ کرده است. چنین فردی ممکن است در برقراری ارتباط با همسالان خود مشکل داشته باشد و راحتتر با کودکان ارتباط برقرار کند.منظور از آوردن این دو مفهوم این است که نویسنده میخواهد دفاعیات مدرن از کارول در مقابل اتهامات پدوفیلیا را شرح دهد. این دیدگاه سعی دارد با ارائه تصویری از کارول به عنوان یک ویلی وونکای واقعییا یک مرد-کودک بیآزار، تمام رفتارهای عجیب او (از جمله عکاسی از کودکان) را توجیه کند و آنها را فاقد هرگونه قصد و نیت جنسی بداند.
این دیدگاه در مقابل این گمانهزنی تاریکتر قرار میگیرد که کارول ممکن است کارهای بیشتری از عکاسی انجام داده باشد، اتهامی که هیچ مدرک قطعی برای آن وجود ندارد، اما سایهای از شک را به دلیل ناگهانی قطع شدن رابطه با آلیس لیدل و احساس گناه مادامالعمر کارول بر جای میگذارد.جمله پایانیکه میگوید فقطخرگوش سفید است که حقیقت را میداند به طور طنزآمیز بر این نکته تأکید میکند که حقیقت این راز، مانند بسیاری از اسرار داستان آلیس، برای همیشه در هالهای از ابهام باقی خواهد ماند.
۴: در این متن، Saucy Jack به لقب مستعار معروف جک قاتل (Jack the Ripper) اشاره دارد.در دوران قتلهای زنجیرهای معروف وایتچپل در لندن (۱۸۸۸)، قاتل سریالی چندین نامه به پلیس و روزنامهها فرستاد. در یکی از معروفترین این نامهها، فرستنده خود را با لقب جَک بیشرمانه یا جَک گستاخ (Saucy Jack) معرفی کرد. این نامه که به «نامهِ ساسِی جَک» معروف است، یکی از کلیدیترین مدارک در افسانه جک قاتل محسوب میشود.نویسنده از این لقب برای نشان دادن مسخره بودن و بیاعتباری نظریه «والاس» استفاده میکند. استدلال نویسنده این است که والاس ادعا میکند با استفاده از «حروفچینی» در متون لوییس کارول، توانسته ثابت کند که کارول همان جک قاتل است. اما نویسنده در پاسخ میگوید که از طریق حروفچینی میتوان از هر متنی هر نتیجۀ دلخواهی گرفت. برای اثبات این ادعا، به یک مثال طنزآمیز اشاره میکند: یکی از زندگینامهنویسان کارول، حروف یک جمله از کتاب «وینی پو» (یک کتاب کودکانه کاملاً بیربط) را حروفچینی کرده و «ثابت» کرده که «کریستوفر رابین» (شخصیت کودک داستان) همان قاتل سریالی،«سوسی جک» است! اشاره به “سوسی جک” در اینجا دو هدف دارد:طنزآمیز کردن نظریه والاس: اگر بتوان با این روش ثابت کرد که یک شخصیت داستانی بیآزار مانند کریستوفر رابین یک قاتل است، پس این روش برای اثبات هر ادعای پوچ دیگری (از جمله ادعای والاس) نیز قابل استفاده است. و دیگر این که برای بیاعتبار کردن روش حروفچینی: نویسنده میخواهد نشان دهد که روش حروفچینی به خودی خود هیچ ارزش اثباتی ندارد و میتواند برای تحمیل تفسیرهای دلخواه بر هر متنی مورد سوءاستفاده قرار گیرد.به بیان سادهتر، نویسنده با این مقایسه طنزآمیز میگوید: «نظریه شما درباره کارول به همان اندازه احمقانه است که بگوییم کریستوفر رابین همان جک قاتل است!»

|
| |||||||||||||
|
ايران امروز
(نشريه خبری سياسی الکترونیک)
«ايران امروز» از انتشار مقالاتی كه به ديگر سايتها و نشريات نيز ارسال میشوند معذور است. استفاده از مطالب «ايران امروز» تنها با ذكر منبع و نام نويسنده يا مترجم مجاز است.
Iran Emrooz©1998-2025 | editor@iran-emrooz.net
|