دوشنبه ۲۱ مهر ۱۴۰۴ -
Monday 13 October 2025
|
ايران امروز |
چه رمانتیک: لئو تولستوی در شب عروسی خود، عروس ۱۸ سالهاش سونیا را تشویق به خواندن دفترهای خاطرات خصوصیاش نمود که تاریخچه مفصلی از روابط جنسی خودش با زنهای دیگر بود.
لئو تولستوی
لئو تولستوی تا پیش از تجربهٔ یک تحول روحی در میانسالی، زندگی یک اشرافزادهٔ معمولی روس را سپری میکرد، هرچند که در عین حال دو اثر از ماندگارترین کلاسیکهای ادبیات جهان را نیز خلق کرده بود. او در خاطرات روزانهاش برخی از فعالیتهای روزمره را اینگونه روایت کرده است:
«در جنگ مردم را به کشتن دادم، دوئل کردم تا دیگران را بکشم، در قمار بازنده شدم، داراییام را که از عرق جبین رعایا به دست آورده بودم تباه کردم، آنان را با قساوت مجازات نمودم، با زنان هرجایی عیاشی کردم و به مردم خیانت. دروغ، دزدی، انواع زنا، مستی، خشونت، قتل... حتی یک جرم هم نبود که مرتکبش نشده باشم.»
بیشک این زندگی، باشکوه و پربار و رضایتبخش به نظر میرسد، اما برای تولستوی اینها باری سنگین بر وجدانش بودند. او به دنبال چیزی فراتر از شکنجه دادن سرفها تا سرحد مرگ و مجبور کردن بیوههایشان به رابطه جنسی بود. اما تقریباً نیمی از عمرش را صرف یافتن آن کرد.
تولستوی که در خانوادهای ثروتمند به دنیا آمده بود (پسرعموی چهارمش الکساندر پوشکین، شاعر بزرگ روس بود)، دانشآموزی بیتفاوت بود که استادانش او را «هم ناتوان و هم غیرمایل به یادگیری» میدانستند. بیشتر وقتش را با قمار بازی و مبتلا شدن به بیماریهای مقاربتی سپری میکرد، اگرچه از جوانی میل به نوشتن در وجودش شعله ور شد. در حالی که هنوز در دهه بیست زندگیاش بود، چندین اثر مهم منتشر کرد و خطاهایش را در دفتر خاطرات مفصلی ثبت می نمود که آن را نوعی زندگینامهٔ خوداقرارگر در حال تکامل میدانست.
دفترچههای یاداشتش مردی را نشان میدهد که درگیر وسواس مرگ است. تولستوی که کهنهسرباز محاصره خونین سواستوپل (Sevastopol) در جنگ کریمه (Crimean War) بود، گزارشهای مفصلی از فجایع میدان نبرد و اعدامها ارائه میداد. آنقدر از فرشته مرگ وحشت داشت که گاهی با این باور که آقای مرگ در پشت سرش در کمین نشسته و آماده است که بر شانهاش بکوبد، خیس از عرق میشد. مرگ برادرش نیکولاس (Nicholas) در سال ۱۸۶۰ نیزیادآوری دیگری از فانی بودن خودش بود. با وجودی که تازه در اواسط دهه سی سالگی بود، تولستوی متقاعد شد که برای ازدواج و لذت بردن از یک زندگی خانوادگی عادی، دیگر زیادی پیر و زشت شده است.
وقتی سوفیا آندریِونا («سونیا») بِرس (SofiaAndreyevna (“Sonya”) Behrs)، دختر یک پزشک، در سال ۱۸۶۲ موافقت کرد با او ازدواج کند، شوکه شد. پس از آن دورهای از آرامش و ثبات نسبی فرا رسید، دورانی که تولستوی صاحب سیزده فرزند شد و دو شاهکارش، «جنگ و صلح» (War and Peace) و «آنا کارنینا» (Anna Karenina) را نوشت. اگرچه این رمانها برایش شهرت و ثروت بیشتری به ارمغان آوردند، اما این باور او را نیز عمیقتر کردند که زندگیاش فضیلت مندانه نیست. او به نوعی بیقراری روحی فروغلتید که مشکلات سلامتی تنها بر آن دامن زد. درباره تولستوی گفته میشد که «زردپیهایی فولادین، اما اعصابی زنانه دارد.» از روماتیسم، التهاب روده باریک، دنداندرد، غش، مالاریا، التهاب ورید و حصبه رنج میبرد. همچنین چندین سکته خفیف مغزی را تجربه کرد.
بدیهی بود که این مرد، آماده یک بحران میانسالی است. و نسخه او از این بحران، به یک دگردیسی روحی بنیادین انجامید. تولستوی رابطه جنسی، مشروبات الکلی، تنباکو و گوشت را کنار گذاشت و خود را وقف زندگیای بر پایه «آنارشیسم مسیحی» (Christian anarchism) کرد. او متعهد به زندگی بر اساس آموزههای عیسی مسیح بود، اما بدون به رسمیت شناختن اقتدار کلیسای ارتدکس روس. جای تعجب نبود که در مقر کلیسا دوستان چندانی پیدا نکرد. آنان در سال ۱۹۰۱ او را تکفیر کردند. با این حال، او میان رعایایش که آزادشان کرده و شروع به بخشیدن ثروت عظیمش به آنان نموده بود، هوادارانی یافت. اما چنین نوعدوستی تازه به دست آمده ای با همسرش سازگار نبود.
در واقع، تولستوی با وجود تمام مشکلاتش، باور داشت که دلیل حقیقی رنج زمینیاش را میشناسند. او یک بار در اشاره به همسرش اعلام کرد: «بیماری من سونیا است». با اینکه او [سونیا] مادر تعداد زیادی فرزند بود و «جنگ و صلح» را هفت بار با دست پاک نویس کرده بود، برای این مرد مقدس که به طور روزافزونِ غرق در مسائل فکری شده بود، همواره به عنوان عاملی آزاردهنده و ثابت باقی مانده بود. سونیا که طرفدار مهمانیهای مسکو بود، از معنویتگرایی مسیحی شدید شوهرش که آن را یک «بیماری» میخواند، رنجیده بود. آمد وشد مداوم زائران به عمارت ییلاقیشان فقط وضع را بدتر میکرد. همچنین به طور قابل درکی از تصمیم تولستوی برای چشم پوشی از تمام حقوق مالکیت، از جمله درآمد کتابهایش و ارث، نگران شده بود. وقتی تولستوی شروع به بخشیدن پولهایش به صورت کیسهکیسه نمود، سونیا حالا دیگر از کوره دررفت.
هنگامی که یک فرد فرصتطلب به نام چرتکوف (Chertkov)، تولستوی سالخورده را متقاعد کرد که تمام داراییهایش را به او وصیت کند، دیگر کاسه صبر همسرش لبریز شد. سونیا که دیگر به ستوه آمده بود، شروع به اعمال کنترل بیشتر کرد. او را تعقیب میکرد و با یک دوربین اپرا جاسوسیاش را میکرد. وقتی تولستوی پیشنهاد داد ازدواج را به پایان برسانند، او تهدید به خودکشی کرد. در نهایت، تولستوی دریافت که همسرش در حال کنکاش در دفتر خاطراتش است و اینجا بود که دیگر طاقتش تمام شد. نیمهشب مخفیانه از خانه بیرون خزید و یادداشتی به جا گذاشت که در آن از او برای چهلوهشت سال زندگی مشترک تشکر کرده بود. این افسره هشتاد و دو ساله نوشت: «من کاری را میکنم که مردم در سن من اغلب انجام میدهند: از دنیا کنارهگیری میکنم تا روزهای پایانی عمر را در تنهایی و سکوت بگذرانم.»
متأسفانه برای تولستوی، این روزهای پایانی در یک ایستگاه قطار یخزده سپری شد، جایی که با تب و لرز از پا درآمد. در حالی که هذیان میگفت و ریش بلند و سفیدش از سرمای زیاد یخ زده بود، در تاریخ۲۰ نوامبر ۱۹۱۰ روی زمین دفتر رئیس ایستگاه درگذشت.
پسر خان
مردی که روزگاری جهان را درباره خطر «چنگیزخانی که تلفن دارد» (۱) هشدار داده بود، میدانست از چه سخن میگوید. تولستوی از نوادگان مستقیم آن جنگجوی مغول بود.
جایزه ناکامی (BOOBY PRIZE) (۲)
تولستوی هرگز برنده جایزه نوبل ادبیات نشد. اگرچه هنگام اهدای اولین جایزه در سال ۱۹۰۱، نامزد اصلی محسوب میشد، اما از قلم افتاد و شاعر گمنام (و با نامی عجیب) فرانسوی، سولی پرودوم (Sully Prudhomme) برگزیده شد. هیچ دلیل رسمی ارائه نگردید، اما شاید گرایشهای سیاسی تولستوی با کمیته محافظهکار فرهنگی نوبل جور درنمیآمد. یکی از داوران به «خصومت کوتهفکرانه او علیه همه اشکال تمدن» اشاره کرد، که معنایش هر چه می توانست باشد. حداقل تولستوی در جمع خوبی بود. هنریک ایبسن (Henrik Ibsen) و امیل زولا (Émile Zola) نیز به دلایلی مشابه نادیده گرفته شدند.
افشای کامل
در شب عروسیشان، تولستوی سیوچهارساله، عروس هجدهسالهاش را مجبور کرد دفتر خاطراتش را که حاوی شرح ماجراهای جنسی او با زنان دیگر، از جمله کنیزان، بود بخواند. ظاهراً این از نظر او به معنای صداقت و بازبودن بود، اما از نظر سونیا «افشای بیش از حد» محسوب میشد. روز بعد، او [همسر تولستوی] در دفتر خاطرات خود از احساس انزجارش از مواجهه با چنین «پلشتی» نوشت.
فقط بگو نه (Just Say NYET) (۳)
هیچ چیز نصفهنیمه در تغییر مذهب تولستوی وجود نداشت. او با این باور که حذف گوشت کلید مهار شهوات است، گیاهخواری سختگیری پیشه کرد و زندگی را با رژیم غذایی اندکی متشکل از فرنی جو دوسر، نان و سوپ سبزیجات سپری میکرد. او همچنین الکل و تنباکو را کنار گذاشت و سعی کرد رعایای ملکش را متقاعد کند از او پیروی کنند. تولستوی در مقاله «چرا مردان خود را گیج میکنند؟» هر دو ماده را موادی محکوم کرد که مردم برای بیهوش کردن وجدان ناآرام خود از آنها استفاده میکنند. او هشدار داد: «سردرگمی و مهمتر از همه حماقت در زندگی ما، عمدتاً ناشی از حالت مستی دائمیای است که اکثر مردم در چنین حالتی زندگی میکنند.»
بابل دیگر (BABEL ON) (۴)
علاوه بر پرهیز، گیاهخواری و آنارشیسم مسیحی، تولستوی حامی بزرگ اسپرانتو، زبان بینالمللی ساختگی بود که برای ترویج صلح جهانی از طریق تسهیل ارتباطات طراحی شده بود. او ادعا میکرد که این زبان را در سه یا چهار ساعت فراگرفته است. مانند هر چیزی که تولستوی میپذیرفت، این هم به یک هدف مقدس تبدیل شد. او نوشت: «برای کسی که میداند اسپرانتو نماد چیست، ترویج نکردن آن غیراخلاقی است.»
نمایش به جای برادری (Shows before Bros) (۵)
با وجود چنین شخصیت روحانیای، تولستوی میتوانست کاملاً بیاحساس باشد. او برادرش دیمیتری را روی بستر مرگ رها کرد تا جان بسپارد، و حتی از نگاه کردن به او هم خودداری کرد چون او خدا را رها کرده و به زندگی افسارگسیخته روی آورده بود. تولستوی بعدها نوشت: «صادقانه باور دارم که بیشترین ناراحتی من از مرگ او این بود که مرا از حضور در نمایشی در دربار که به آن دعوت شده بودم، محروم کرد.» آخ.
تپانچه در سپیدهدم!
دوست دیگری که طعم برخورد سرد تولستوی را چشید، ایوان تورگنیف، نویسنده روس بود. این دو برای مدت طولانی دوستان نزدیکی بودند، اما به تدریج از هم فاصله گرفتند، که بیشتر به دلیلطرز رفتار روزافزون مخالف گرای تولستوی بود. وقتی تورگنیف از برونشیت خود شکایت کرد، تولستوی بیتفاوت آن را «بیماری خیالی» نامید و حرفش را نادیده گرفت. نویسنده کتاب «پدران و پسران» بعدها خاطرنشان کرد: «ما دو قطب متضادیم. اگر من سوپ را دوست داشته باشم، مطمئنم تولستوی از آن متنفر خواهد بود — و برعکس.»
آخرین درگیری در یک مهمانی شام در عمارت یکی از دوستان رخ داد. گفتوگو به خوبی پیش میرفت تا اینکه تولستوی شروع به انتقاد از روش تربیت دختر تورگنیف کرد (آن دختر حاصل رابطه خارج از ازدواج تورگنیف با یکی از خدمتکارانش بود). تولستوی اعلام کرد: «اگر او دختر مشروع تو بود، طور دیگری تربیتش میکردی.» تورگنیف خشمگین از جا برخاست. او فریاد زد: «اگر همین طور ادامه دهی، صورتت را خواهم زد!»
مهمانی شام به پایان رسید، اما کینهتورزی ادامه یافت. در تبادل یادداشتهای خشمگینانه پس از آن، تولستوی تورگنیف را به دوئل دعوت کرد. او حتی برای تپانچههایش فرستاد. اگرچه این دو غول ادبی رو در رو نشدند، اما تصمیم گرفتند که دیگر با یکدیگر صحبت نکنند. تورگنیف نتیجه گرفت: «ما باید طوری زندگی کنیم که گویی در سیارات مختلفی هستیم.» و آنان چنین کردند، با وجود نزدیکی خانههایشان، و تنها زمانی آشتی کردند که تولستوی به دین روی آورد و شروع به جبران خطاهایش در حق کسانی کرد که به آنان بدی کرده بود (که ظاهراً فهرست بلندبالایی بود). تورگنیف عذرخواهی او را پذیرفت، اما این دو همچنان با فاصله باقی ماندند.
کتابی درباره هیچچیز؟
با عرض پوزش از هواداران ساینفِلد (۶). عنوان اولیه تولستوی برای کتاب «جنگ و صلح»، «جنگ: به چه دردی میخورد؟» نبود (همانطور که اِلین بِنس در یک اپیزود کلاسیک از سریال کمدی دهه نود به یوری تستیکوف، رماننویس روسی میگوید). عنوان واقعی که در حال نگارش بود، عبارت شکسپیری « خوب است که همه چیز خوب تمام شود» بود.
صحنه گروهی
تولستوییکی از نخستین نویسندگانی بود که ستایشگرانی فرقهوار داشت. برخی حتی ممکن است بگویند که یک فرقه به دور خود جمع کرد. نزدیک به پایان عمرش، حدود صد نفر از هوادارانش در اطران عمارت ییلاقی او چادر زدند، به امید اینکه بتوانند ردای مرد بزرگ را لمس کنند.
واپسین سخن
تولستوی تا پایان عمر یک بدعتگذار متعهد باقی ماند. هنگامی که در بستر مرگ بود، دوستانش به او اصرار کردند که با کلیسای ارتدکس روسی آشتی کند. تولستوی امتناع کرد. او اصرار داشت: «حتی در دره سایه مرگ، دو به اضافه دو نمیشود شش.» (۷) این جمله اغلب به اشتباه به عنوان آخرین سخنانش نسبت داده میشود. اما آخرین سخنان واقعی تولستوی مرموزتر، هرچند کمتر عمیق، بودند: «اما رعایا... رعایا چطور میمیرند؟»
چه رمانتیک: لئو تولستوی در شب عروسی خود، عروس ۱۸ سالهاش سونیا را تشویق به خواندن دفترهای خاطرات خصوصیاش نمود که تاریخچه مفصلی از روابط جنسی خودش با زنهای دیگر بود.
قسمتهای قبلی:
اونوره دو بالزاک
ویلیام شکسپیر
لرد بایرون
ادگار آلن پو
چارلز دیکنز
خواهران برونته
هنری دیوید ثورو
والت ویتمن
——————————————
زیرنویسهای مترجم:
۱: این متن به رابطه تاریخی لئو تولستوی، نویسنده مشهور روسی، با چنگیز خان، فرمانروای مغول، اشاره دارد. این عبارت استعارهای است که برای توصیف تهدید رهبران قدرتمند و بیرحم در عصر مدرن به کار میرود. چنگیز خان نماد خشونت و فتح بیرحمانه است و «تلفن» نماد فناوری مدرن و توانایی ارتباط سریع و تأثیرگذاری در مقیاس جهانی. ترکیب این دو مفهوم هشدار میدهد که اگر رهبری با روحیهٔ جهانگشایی و خشونت چنگیز خان به ابزارهای مدرن دسترسی داشته باشد، خطرش بسیار بزرگتر خواهد بود. متن ادعا میکند تولستوی نوادهٔ مستقیم چنگیز خان است. این ادعا از نظر تاریخی مورد بحث است، اما برخی منابع تاریخی معتقدند برخی از خاندانهای اشرافی روس از جمله خانوادهٔ تولستوی از طریق ازدواج با خاندانهای مغول تبار به چنگیز خان میرسند. این پیوند نمادین به تولستوی به عنوان یک چهرهٔ فرهنگی عمیق و پیچیده بعدی تاریخی و بینافرهنگی میبخشد.
۲: Booby prize به فارسی به معنای جایزهٔ دلداری یا «جایزهٔ نصیب» است. اما در این متن، نویسنده از این عبارت به صورت طعنه آمیزاستفاده کرده است. Booby در انگلیسی به معنای «احمق» یا «کسی که در یک رقابت بازنده شده» می باشد. Booby prize در بازیها و مسابقات، به جایزهٔ مسخره و بیارزشی گفته میشود که به بازنده یا فرد آخر داده میشود. مثل یک مدال پلاستیکی یا یک سوت بادکنکی. نویسنده از این اصطلاح استفاده نمیکند تا بگوید تولستوی واقعاً یک “جایزه دلداری” دریافت کرد. بلکه با کنایه میگوید: برنده نشدن جایزه نوبل، خودش یک «جایزهٔ نصیب» بود. این که تولستوی از سوی یک کمیتهٔ محافظهکار نادیده گرفته شد، در واقع نشانهٔ «درستکاری» و «انقلابی بودن» او بود. بنابراین، «نصیب» یا «سهم» تولستوی این بود که در کنار بزرگان دیگری مانند ایبسن و زولا قرار بگیرد که آنها هم به دلایل مشابه از دریافت جایزه محروم شدند. به عبارت سادهتر، نویسنده با طعنه میگوید: نگرفتن نوبل توسط تولستوی، آنقدر شرافتمندانه و قابل افتخار بود که میشد آن را خودش یک نوع جایزه (از جنس اعتبار اخلاقی و هنری) دانست.
۳: NYET در زبان روسی به معنای «نه» است. این عنوان با ترکیب این کلمه روسی با عبارت شناختهشده انگلیسی Just Say No فقط بگو نه، چندین مفهوم را به طور همزمان میرساند. متن توضیح میدهد که تولستوی پس از تحول مذهبی، به طور قاطعانهای به چیزهای زیادی «نه» گفت: نهبه گوشت (گیاهخوار شد)/ نه به الکل/ نه به تنباکو. عنوان Just Say NYET به طور مستقیم به این ایده «نه گفتن» های قاطعانه او اشاره و به یاد ماندنیتر شود. مورد دیگر در اینجا بازی با یک شعار مشهور آمریکایی است: عنوان انگلیسیJust Say No یک شعار بسیار معروف در کمپین مبارزه با مواد مخدر در ایالات متحده بود که در دهه ۱۹۸۰ توسط نانسی ری، بانوی اول وقت، رایج شد. این شعار از مردم به ویژه نوجوانان میخواست که در مقابل پیشنهاد مواد مخدر به سادگی «نه» بگویند. کلمه Nyet در زبان روسی بار معنایی بسیار قویتر و قطعیتری نسبت به No در انگلیسی دارد. این کلمه اغلب برای بیانیک رد قاطع، بدون هیچ شک و تردیدی به کار میرود. بنابراین، استفاده ازNyet به خوبی سرسختی، قاطعیت و تغییرناپذیری تولستوی در رد وسوسههای مادی را نشان میدهد.
۴: عنوان BABEL ON یک بازی زبانی هوشمندانه است که دو مفهوم را همزمان در بر دارد: ارجاع به برج بابل: در داستان کتاب مقدس، برج بابل نماد تکثر زبانها و سردرگمی ارتباطی است. خداوند برای توقف ساختن برج، زبان مردم را مختلف کرد تا دیگر نتوانند باهم ارتباط برقرار کنند. اسپرانتو به عنوان یک زبان بینالمللی مصنوعی، دقیقاً پاسخ مستقیمی به مشکل بابل است. هدف آن شکستن موانع زبانی و ایجاد صلح جهانی از طریق درک متقابل است. اما در انگلیسی، فعل to babble به معنای پرحرفی بیمحتوا یا وراجی کردن است. نویسنده با جایگزینی Babble با Babel، طعنه زیرکانهای میزند: آیا اشتیاق تولستوی به اسپرانتو یک آرمان بزرگ است، یا نوعی وراجی ایدئولوژیک و خیالبافانه؟
۵: این عنوان با تغییر ضربالمثل معروف Bros before hoes یعنی رفقا قبل از هرچیز ساخته شده است. ضربالمثل اصلی بر اولویت دادن به دوستان صمیمی و تعهدات مردانه در برابر وسوسههای گذرا تأکید دارد. تغییر آن به Shows before Bros یعنی نمایشها قبل از رفیق این معنا را وارونه میکند و به طرز طعنهآمیزی نشان میدهد که تولستوی برعکس عمل کرده است. عنوان SHOWS BEFORE BROS یک عنوان بیپرده، به یاد ماندنی و به شدت گویا است که با بیانی طنزآمیز و تند، هسته اصلی تناقض اخلاقی موجود در داستان را—اولویت دادن به یک رویداد اجتماعی سطحی بر تعهد عمیق خانوادگی—خلاصه میکند. این عنوان به خوبی خواننده را برای مواجهه با جنبهای غیرقابل دفاع از زندگییک قدیس ادبی آماده میسازد.
۶: این عنوان مستقیماً به توصیف معروف خود سریال ساینفلد به عنوان a show about nothing (یک سریال درباره هیچ) اشاره میکند. در واقع ایجاد مقایسه و سنجش جالب بین هیچ و همه چیز است. جنگ و صلح، اثری عظیم با صدها شخصیت و بررسی عمیق مسائل فلسفی، تاریخی و اجتماعی است و در واقع کتابی درباره همه چیز محسوب میشود. قرار دادن این اثر شگرف در کنار مفهوم هیچ یک تضاد طنزآمیز خلق میکند که توجه خواننده را جلب میکند.
۷: این عبارت به طور مستقیم از مزامیر کتاب مقدس (عهد عتیق) گرفته شده است. در مزمور ۲۳:۴ آمده است: «گرچه از دره سایهٔ مرگ بگذرم، از هیچ بدی نمیترسم، زیرا تو با منی.». در اینجا، این عبارت به لحظات پایانی زندگی، هنگام مرگ و شرایطی که انسان با ترس و تاریکی مواجه است اشاره دارد. این «دره»، نماد گذر از مرز زندگی به مرگ و اوج آسیبپذیری انسان است. تولستوی با گفتن این جمله میخواهد بر یک موضع فلسفی و عقلی ثابت حتی در برابر مرگ تأکید کند: «دو دو تا میشود چهار» نماد حقیقت مطلق، عقلانیت و منطق انکارناپذیر است. او میگوید حتی در حساسترین و ترسناکترین لحظه زندگی (دره سایه مرگ)، نمیتوان و نباید در برابر حقیقت و منطق کوتاه آمد و برای آرامش خیال، آن را تحریف کرد (نگفت که دو دو تا میشود شش). این جمله قاطعانه تولستوی نشان میدهد که او تا آخرین لحظات، بر اصالت فکری، صداقت و پایبندی به عقل خود تأکید داشته است. او ترجیح میدهد در آستانه مرگ هم با اصول خود بمیرد، نه اینکه براییک مرگ آرام و مصالحهجویانه، آنها را رها کند. «دره سایه مرگ» در اینجا نماد لحظات وحشتزا و تاریک مرگ است و تولستوی با استفاده از این تصویر پرمعنا اعلام میکند که حتی در آن شرایط نیز حاضر به ترک منطق و حقیقت نیست.
| |||||||||||||
ايران امروز
(نشريه خبری سياسی الکترونیک)
«ايران امروز» از انتشار مقالاتی كه به ديگر سايتها و نشريات نيز ارسال میشوند معذور است. استفاده از مطالب «ايران امروز» تنها با ذكر منبع و نام نويسنده يا مترجم مجاز است.
Iran Emrooz©1998-2025 | editor@iran-emrooz.net
|