سه شنبه ۱۱ شهريور ۱۴۰۴ - Tuesday 2 September 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Mon, 01.09.2025, 21:07

این قسمت: ادگار آلن پو

نگاهی شوخ طبعانه به زندگی نویسندگان


برگردان: علی‌محمد طباطبایی

در کودکی، پو واقعاً در گورستان آموزش دید. او ریاضی را با جمع و تفریق تاریخ‌های حک‌شده بر سنگ‌قبرها آموخت. امروز می‌توانید چهرهٔ ادگار آلن پو را همه‌جا ببینید، از دیوار کتاب‌فروشی‌ها گرفته تا بطری‌های نوشیدنی. اما همیشه این‌گونه نبود. مشهورترین نویسندهٔ ادبیات صادراتی آمریکا در نهایت در فقر و بی‌مهری هم‌وطنانش درگذشت. این فرانسوی‌ها بودند (که بنا به دلایلی نامعلوم اصرار داشتند او را فقط «ادگار پو» صدا کنند) که شهرت ازدست‌رفته‌اش را زنده کردند و او را به جایگاهی نمادین رساندند که امروز دارد. مرسی فرانسوا! دربارهٔ جری لوئیس بعداً صحبت می‌کنیم.

ادگار آلن پو پدر ادبیات ترسناک (macabre) بود، نویسنده‌ای که داستان‌های هولناک و شعرهای وهم‌آلودش راه را برای نویسندگانی چون اچ. پی. لاوکرفت (H. P. Lovecraft) و استیون کینگ (Stephen King) هموار کرد. با این حال، خودش از تاریکی می‌ترسید. روزی در اعترافی به دوستی گفت: «باور دارم که شیاطین در شب از فرصت استفاده می‌کنند تا افراد بی‌احتیاط را گمراه کنند.» سپس سریع افزود: «البته می‌دانی، من به آن‌ها اعتقادی ندارم.» شاید پو فقط حس می‌کرد که زیر ابری تیره زندگی می‌کند. و راست هم می‌گفت. در سه‌سالگی یتیم شد و توسط زوجی ثروتمند به نام جان و فرانسیس آلن (John and Frances Allan) در ریچموند ویرجینیا بزرگ شد. در واقع باید گفت که فقط نزد آنها بزرگ شد و به فرزندی پذیرفته نشد، چون جان آلن متکبر حاضر نشد پسر یک بازیگر تئاتر را به شجرهٔ خانوادگی «پاک» خود بیفزاید. با این وجود، پو نام خانوادگی ناپدری‌اش را به عنوان نام میانی خود برگزید و حتی بخشی از خلق‌وخوی خشک و متظاهر او را هم به ارث برد.

غیر از محبت، چیز دیگری که جان آلن نتوانست به پسرخوانده‌اش بدهد، پول بود. در واقع، فقر شاخص اصلی زندگی کوتاه پو شد. در دانشگاه ویرجینیا برای گذران زندگی‌اش، که شامل مقادیر زیادی مشروب هم می‌شد، به قمار رو آورد و بدهی بالا آورد. همین الگو دوباره در سال ۱۸۳۰، زمانی که به آکادمی نظامی آمریکا در وست پوینت پیوست (۱)، تکرار شد. او مایهٔ ننگ یونیفرم نظامی بود و بیشتر وقتش را به نوشیدن و خیال‌پردازی دربارهٔ راه‌های اخراج شدن می‌گذراند و سرانجام در ژانویهٔ ۱۸۳۱ موفق شد. با سرپیچی از دستورات مستقیم و غیبت مکرر در تمرینات نظامی، به جرم «غفلت شدید از وظیفه» دادگاهی شد. او هنوز هم تنها نویسندهٔ بزرگ آمریکاست که هم به وست پوینت راه یافت و هم از آن اخراج شد.

پو نمونهٔ کلاسیک یک مست دائم‌الخمر بود. یکی از هم‌کلاسی‌های دانشگاهش نوشت: «اشتیاق او به نوشیدنی‌های قوی، به همان شدت و همان اندازه عجیب ‌وغریب بود که به بازی ورق ... بدون مزه‌مزه کردن، یک لیوان پر را سر می‌کشید.» همان یک لیوان کافی بود تا او را از پا درآورد. بخشی از مشکل به دلیل جثهٔ ضعیف و مزاج بیمارگونه‌اش بود. در وست پوینت، آن‌قدر نحیف و پیر به نظر می‌رسید که دانشجویان شوخی می‌کردند ناپدری‌اش به جای او آمده است. در نهایت جان آلن چنان از سبک زندگی ولنگارانهٔ پو به ستوه آمد که او را از ارث محروم کرد و تهدید نمود اگر دوباره قدم به ملکش بگذارد، دستگیر خواهد شد.

بی‌پول و بی‌خانواده، پو نزد عمه‌اش، ماریا کلِم (Maria Clemm)، در بالتیمور ساکن شد. در همان زمان شروع به نوشتن داستان‌های کوتاه برای مجلات کرد. در سال ۱۸۳۶، در بیست‌وهفت سالگی، با دختر سیزده‌سالهٔ عمه‌اش، ویرجینیا (Virginia)، ازدواج نمود (۲)، آن هم پس از سه سال خواستگاری عجیب که بارها بابت ازدواج با دختری به این سن کم هشدار دریافت کرده بود. آن دو مدام در حال جابه‌جایی بودند: از نیویورک به فیلادلفیا، و دوباره به نیویورک. پو همیشه یک قدم جلوتر از طلبکارانش و یک جرعه فاصله با مستی‌های چندروزه داشت. درست وقتی که حرفهٔ نویسندگی‌اش رونق می‌گرفت، همسرش به سل مبتلا شد و درگذشت.

زندگی پو واقعاً کابوس‌وار بود و پایانش هم به همان اندازه وهمناک. در سپتامبر ۱۸۴۹، در مسیر سفر به نیویورک، در بالتیمور ناپدید شد. پنج روز بعد، در حالی که نیمه‌هوشیار و مست در مقابل میخانه‌ای ایرلندی، با لباس‌های مندرس و غریبه پیدا شد. او را به بیمارستان کالج واشنگتن منتقل کردند، جایی که دو روز آخر عمرش را در هذیان، با صدا زدن مردی مرموز به نام «رینولدز» و التماس به پزشک برای شلیک به سرش سپری کرد. سرانجام با فریاد از بستر بیماری: «خدایا، روح بیچاره‌ام را نجات بده!» تعادل خود را از دست داده و سپس جان داد.

هیچ‌کس دقیق نمی‌داند در آن پنج روز چه اتفاقی افتاد. شواهد حاکی از آن است که شاید توسط دسته‌ای اوباش انتخاباتی (electoral goons) ربوده شده، به زور مشروب خورانده و مجبور شده بود در انتخابات شهرداری بالتیمور صندوق‌ها را پر کند. مستی شدید ناشی از این ماجرا احتمالاً بیماری پیش‌زمینه‌ای مانند سفلیس، دیابت یا شاید هاری را وخیم‌تر کرد. هر چه بود، مرگی ناخوشایند رقم خورد – و بدتر از آن، اعتباری که اولین زندگینامه‌نویسش برای او ساخت. روفوس گریسولد (Rufus Griswold)، ویراستاری کینه‌جو که روزی مورد انتقاد پو قرار گرفته بود، در خاطراتی در سال ۱۸۵۰، او را فردی منحرف، معتاد و حتی مرتکب رابطهٔ نامشروع با عمه‌اش تصویر کرد. همه دروغ بود. تسویه‌حسابی حقیر پس از مرگ. اما دهه‌ها طول کشید تا نهاد ادبی (با کمی کمک از فرانسوی‌ها) او را به عنوان یکی از نویسندگان بزرگ آمریکا به رسمیت بشناسد.

جمع همهٔ ترس‌ها

جای تعجب ندارد که پو از تاریکی می‌ترسید. او واقعاً در گورستان تحصیل کرد! وقتی در انگلستان به مدرسهٔ شبانه‌روزی رفت، کلاس درست کنار قبرستان بود. مدیر که حاضر نبود برای کتاب درسی هزینه کند، درس ریاضی را در میان قبرها برگزار می‌کرد. هر کودک باید یک سنگ قبر انتخاب می‌کرد و سن متوفی را با کم کردن سال تولد از سال مرگ حساب می‌کرد. حتی کلاس ورزش هم در همان فضای شاد (!) برگزار می‌شد. در اولین روز مدرسه، به هر دانش‌آموز یک بیلچهٔ چوبی کوچک داده می‌شد. اگر یکی از اهالی محل در طول ترم می‌مرد، بچه‌ها وظیفه داشتند قبرش را بکنند و به این ترتیب ورزش هوازی پرتحرکی انجام می‌دادند.

کلاغ سیاه گفت: «بدجور سرت کلاه رفت!»

پو به شعر کلاغ سیاه یا «غراب» (The Raven) خود بسیار می‌بالید و آن را «بزرگ‌ترین شعری که تاکنون نوشته شده» می‌نامید. (تواضع هرگز نقطهٔ قوتش نبود!) با این حال، تقریباً هیچ درآمدی از آن کسب نکرد. دلیل اصلی هم بی‌اطلاعی‌اش از قوانین حق نشر بود. او که بی‌صبرانه می‌خواست اثرش چاپ شود، آن را در روزنامهٔ نیویورک ایونینگ میرور (The New York Evening Mirror) منتشر کرد، بی‌آنکه بداند این کار باعث می‌شود همهٔ حقوق کپی‌رایتش از بین برود. از آن پس هر کسی می‌توانست شعر را چاپ کند – و بسیاری کردند، و سود کلانی هم بردند. وقتی پو سرانجام نسخهٔ خودش را منتشر کرد، شعر آن‌قدر همه‌جا پخش شده بود که هیچ‌کس حاضر به خریدنش نشد.

دیکنز و پرندهٔ از دست‌رفته

غراب مشهور پو در واقع الهام‌گرفته از پرندهٔ خانگی چارلز دیکنز (Charles Dickens) بود. «گریپ» (Grip)، کلاغ پرحرف دیکنز، به‌عنوان شخصیتی در رمان معمایی سریالی او به نام بارنابی رادج (Barnaby Rudge) ظاهر شد، رمانی که پو در سال ۱۸۴۱ نقدی بر آن نوشته بود. پو از استفادهٔ دیکنز از کلاغ سخنگو تمجید کرد و گفت که آن پرنده باید نقش مهم‌تری در داستان ایفا می‌کرد.

وقتی پو و دیکنز در سال ۱۸۴۲ برای اولین و آخرین بار همدیگر را دیدند، پرندهٔ محبوب تازه مرده بود. (ظاهراً از بطری رنگ بازیافت‌شده‌ای که دیکنز در اصطبل جا گذاشته بود نوشیده بود.) دیکنز ماجرا را برای پو تعریف کرد و پو همان شب به خانه بازگشت و کلاغی شوم و سخنگو را وارد شعری به نام «به لِنور» (To Lenore) کرد که مدتی کنار گذاشته بود. واژهٔ «Lenore» درست با «Nevermore» (دیگر هرگز) هم‌قافیه بود و این‌گونه، شعار معروف پرندهٔ سیاه و نحس شکل گرفت.

وقتی شاعران به هم می‌تازند

هیچ چیز به‌اندازهٔ دعوای شاعرانه تماشایی نیست. دشمن قسم‌خوردهٔ پو، هنری وادزورث لانگفلو (Henry Wadsworth Longfellow) بود، نویسندهٔ مشهور «ترانهٔ هیاواتا» (Song of Hiawatha) و دیگر اشعار. به دلایلی که هنوز پس از دو قرن روشن نیست، پو از تحسین اغراق‌آمیز به دشمنی آشکار با لانگفلو، اشعارش و حتی شخصیتش رسید. در سال ۱۸۴۰ نقدی تند بر تازه‌ترین شعر او نوشت و او را به سرقت ادبی از آلفرد لرد تنیسون (Alfred Lord Tennyson) متهم کرد. وقتی پاسخی دریافت نکرد، ادعا کرد لانگفلو یکی از اشعار خودش را هم دزدیده است. اکنون «جنگ لانگفلو» (Longfel-low) آغاز شده بود. بدبختانه برای پو، این نبرد چیزی جز اتلاف مهمات نبود. او هرگز مدرکی برای اثبات ادعاهایش ارائه نکرد و لانگفلو نیز با آرامش به این حملات شخصی پاسخی نداد. پس از مرگ پو، لانگفلو فقط با احترام از او یاد کرد و گفت: «من تندی نقدهایش را تنها ناشی از حساسیتی می‌دانم که از احساس مبهم بی‌عدالتی رنجیده بود.»

اوووه، چه ضربه‌ای!


در کودکی، پو واقعاً در گورستان آموزش دید. او ریاضی را با جمع و تفریق تاریخ‌های حک‌شده بر سنگ‌قبرها آموخت

به‌سوی آسمان!

پو گاهی دست به شوخی‌های روزنامه‌نگارانه می‌زد، به‌ویژه وقتی جیبش خالی بود. در آوریل ۱۸۴۴، او داستانی دربارهٔ اولین عبور بالن از اقیانوس اطلس به نیویورک سان (New York Sun) فروخت. او با افتخار نوشت:«سرانجام مشکل بزرگ حل شد. آسمان، همچون زمین و دریا، به دست علم فتح گردید و به شاهراهی آسان و عمومی برای بشر بدل خواهد شد.»

مقالهٔ پنج‌هزارکلمه‌ای او به‌قدری دقیق و حساب‌شده بود که حتی جزئیات بالن، خلبانش (مونک میسون (Monck Mason)، که نام یک بالن‌سوار واقعی بود) و سفر خیالی را با وسواس شرح داد. اما اینجا تنها یک مشکل وجود داشت: این که همه‌اش دروغ بود. فردای آن روز، روزنامه سان مجبور شد خبر قبلی خود را پس بگیرد کند: «از آنجا که نامه‌های رسیده از جنوب خبر عبور بالن از انگلستان را تأیید نمی‌کنند، گمان می‌بریم این خبر نادرست باشد.»

سنگ‌قبر بداقبال

ابر سیاه بدشانسی که ظاهراً تمام عمر به دنبال پو بود، حتی پس از مرگش هم مدتی همراهش بود. سنگ‌قبر اصلی‌اش را که سفارش داده بودند، قطاری از ریل در رفته له کرد! در نتیجه، تا سال ۱۸۷۵ که جسدش نبش‌قبر و دوباره دفن شد، او زیر نشانی ساده و عمومی با نوشتهٔ «شماره ۸۰» آرمیده بود.

به سلامتی، رفیق!

هر کسی که بخواهد وسایل آشپزخانه با برند «پو» به بازار عرضه کند، باید حساب چهره ای مرموز به نام «پو توستر» (Poe Toaster) را هم بکند. (۳) از سال ۱۹۴۹ به بعد، این غریبه اسرارآمیز با ردای سیاه هر سال در شب سالگرد تولد این نویسنده بر سر آرامگاه او ظاهر می‌شده است. شاید این هوادار آرامگاه به نظر شبیه شخصیتی از یکی از داستان های مشمئزکننده پو برسد، اما همانطور که متصدیان گورستان (و شمار زیادی از محققانی که هویت او را مورد بحث قرار می‌دهند) به شما خواهند گفت، او کاملاً واقعی است. آیین او همیشه یکسان است: به سلامتیِ متوفی می نوشد و سپس یک بطری نیمه خالی کنیاک و سه رز قرمز را به نشانه تحسین و احترام بر جای می گذارد. چرا سه رز؟ شاید نماد خود پو، مادرهمسرش و همسرش باشد که همه در همان قطعه خاک دفن شده اند. چرا کنیاک؟ هیچ کس نمی داند. و اصلاً چرا چنین کاری اصلاً انجام می شود؟ هیچ کس به خاطر احترام به پو و جدیت این مراسم سالانه، هرگز سعی نکرده این به سلامتی زن (Toaster) را متوقف کند تا از او بپرسد.

همه منتقدند!هرکسی یک ناقد است!

به نظر می‌رسد پو جامعهٔ ادبی را دو دسته می‌کند. عده‌ای، مانند فرانسوی‌ها، او را همچون خدا می‌پرستند. و عده‌ای دیگر تاب تحمل او و آثارش را ندارند. از منتقدان سرسخت پو می‌توان به تی. اس. الیوت (T. S. Eliot) اشاره کرد که او را دارای «ذهن فردی بااستعداد آن هم پیش از بلوغ» خواند. مارک تواین (Mark Twain) که گفت: «برای من نثرش غیرقابل‌خواندن است – درست مثل جین آستین (Jane Austen)» (یک تیر و دو نشان در ادبیات!)؛ و دبلیو. اچ. آودن (W. H. Auden) که شخصی‌ترین حمله را کرد و پو را «مردی زن صفت که عشق‌هایش عمدتاً محدود به گریه کردن در آغوش زنان می شد و نقش موش را بازی می کرد » نامید.

خویشاوندی با پو

بازیگر ادگار آلن پو چهارم، از نوادگان مستقیم استاد داستان‌های ترسناک، بهرهٔ فراوانی از نسبت خانوادگی با عموی بزرگ‌ـ‌بزرگش برده است. پو چهارم در فیلم مانکی‌بون (۴) (Monkeybone) و همچنین در یکی از قسمت‌های مجموعهٔ سابرینا، جادوگر نوجوان (Sabrina the Teenage Witch) در سال ۱۹۹۹ نقش خود پو اول را بازی کرد. وقتی که در حال تقلید از خویشاوند افسانه‌ای خود نیست، در نقش‌آفرینیِ ولگردهای روان‌پریش و مبلغینِ نمایشگاه‌های تفریحی در آثاری مانند «عروسک‌های سکسی» (Sex Puppets) و «اولیور توئیستِد» (Oliver Twisted) تخصص یافته است.

آیا آمادهٔ فوتبال هستی؟

در سال ۱۹۹۶، فوتبال حرفه‌ای پس از سیزده سال غیبت به بالتیمور (Baltimore) بازگشت. یک مسابقه برای انتخاب نام برای فرنچایز تیم جدید برگزار شد (۵) و در بزرگداشتی از مشهورترین چهرهٔ شهر، نام «غراب‌ها» (Ravens) بر نام‌هایی چون «یاغیان» (Marauders) و «آمریکایی‌ها» (Americans) پیروز شد. پس از دو سال بدون نماد (ماسکات)، در اوت ۱۹۹۸، تیم نه یک، بلکه سه نشانهٔ بخت معرفی کرد. در مراسمی پرزرق‌وبرق و عجیب، پیش از بازی پیش‌فصل مقابل تیم فیلادلفیا ایگلز (Philadelphia Eagles)، هر سه کلاغ از تخم‌های غول‌آسا «سر برآوردند». این‌ها بودند: ادگار: غرابی بلندقد، نیرومند، رقابتی، با پرهای بلند و چشمانی تیز و نافذ. آلن: پرنده‌ای کوتاه‌قد، لاغر و چابک. پو: جوجه‌ای چاق، تنبل، اما بی‌شک دوست‌داشتنی. تا امروز، خوشبختانه هیچ‌یک از این سه پرنده به مشکلی دچار نشده‌اند که مشخصهٔ اصلی خود پو در زندگی بود: اعتیاد به الکل.


* تصویر اول توسط هوش مصنوعی برای این موضوع تهیه شده است و بقیه تصاویر از خود کتاب است.

قسمت‌های قبلی:
اونوره دو بالزاک
ویلیام شکسپیر
لرد بایرون

——————————
زیر نویس‌های مترجم:
۱: آکادمی نظامی ایالات متحده (United States Military Academy) که به طور گسترده به نام وِست پوینت شناخته می‌شود، دانشگاه آموزشی و مرکز تربیت افسران نیروی زمینی ایالات متحده آمریکا است. این مؤسسه یکی از معتبرترین و تاریخی‌ترین مراکز آموزشی نظامی در جهان به شمار می‌رود. این آکادمی در سال ۱۸۰۲ و در دوران ریاست جمهوری توماس جفرسون تأسیس شد. البته اهمیت استراتژیک محل آن به دوران جنگ انقلاب آمریکا بازمی‌گردد، جایی که ژنرال جورج واشنگتن آن را مهم‌ترین موقعیت استراتژیک در آمریکا خواند و در سال ۱۷۷۸ یک پادگان نظامی در آنجا ایجاد کرد. وست پوینت در ایالت نیویورک و بر روی ساحل غربی رودخانه هادسون واقع شده است. محوطه این آکادمی با مساحتی حدود ۱۶٬۰۰۰ هکتار، یکی از بزرگترین محوطه‌های دانشگاهی در جهان است. وست پوینت بسیار بیشتر از یک دانشگاه یا آموزشگاه نظامی است. این نهاد یک مؤسسه تاریخی و نمادین است که مأموریت آن پرورش رهبران دارای شخصیت، توانا و فداکار برای نیروی زمینی و ملت آمریکا است. ترکیب منحصر به فرد آموزش آکادمیک نخبگان، تمرینات نظامی سخت‌گیرانه و تأکید بر اخلاق حرفه‌ای، آن را به یکی از سخت‌ترین و پراعتبارترین مراکز آموزشی در جهان تبدیل کرده است.
۲: در آن دوران در آمریکا قانون یکپارچه ای برای سم ازدواوجود نداشت. بلکه قوانین ازدواج بر عهده ایالات جداگانه بود. هر ایالت قوانین خاص خود را داشت. سن قانونی بسیار پایین‌تر از امروز بود. در بسیاری از ایالات، از جمله مریلند، سن قانونی رضایت برای ازدواج برای دختران ۱۲ سال بود (و برای پسران ۱۴ سال). بنابراین، از نظر قانونی، ازدواج یک مرد ۲۷ ساله با یک دختر ۱۳ ساله کاملاً قانونی بود. این قوانین بازمانده از دوران قدیم بودند که بلوغ زودتر و امید به زندگی کوتاه‌تر بود و ازدواج در سنین پایین را برای تضمین بقای خانواده ضروری می‌دانستند. از آنجایی که ویرجینیا هنوز به سن قانونی بزرگسالی نرسیده بود، این ازدواج نیاز به رضایت مادرش ماریا (که عمه پو نیز بود داشت. آن طور که گفته می شود ماریا نه تنها با این ازدواج موافقت کرد، بلکه شدیداً آن را تشویق نمود. با وجود اینکه ازدواج آنها از نظر امروزی بسیار عجیب است، اما بیشتر شواهد و نامه‌های به جا مانده حاکی از آن است که رابطه پو و ویرجینیا در سال‌های اول بیشتر شبیه یک رابطه عمیق برادرانه و محافظتی بود تا یک ازدواج عاشقانه به معنای امروزی. پو اغلب از او با عناوینی مانند سیسی یاد می‌کرد. البته این پویایی با گذشت زمان و رسیدن ویرجینیا به بلوغ می‌توانست تغییر کرده باشد. ازدواج ادگار آلن پو با ویرجینیا محصول مستقیم قوانین منسوخ شده، شرایط سخت اقتصادی و هنجارهای اجتماعی کاملاً متفاوت با استانداردهای امروزی بود. این عمل در چارچوب قانونی آن زمان کاملاً مجاز بود، اما حتی در آن دوران نیز تا حدی حاشیه‌ساز محسوب می‌شد. در هر حال امروزه چنین ازدواجی در تمام ایالات آمریکا غیرقانونی و به عنوان کودک‌همسری محکوم می‌شود.
۳: از آنجایی که پاراگراف با موضوع «وسایل آشپزخانه با برند پو» آغاز شده، ذهن خواننده به سمت وسیله‌ای به نام toaster یعنی دستگاه تستر نان هدایت می‌شود. نویسنده با مهارت از این تشابه لفظی استفاده کرده تا یک طنز هوشمندانه بیافریند. این عبارت به طور مستقیم این تصویر طنزآمیز را ایجاد می‌کند که گویی این فرد مرموز خود یک «دستگاه تستر نان» است که به افتخار پو ظاهر می‌شود.
۴: مانکی‌بون (Monkeybone) یک فیلم کمدی فانتزیِ زنده/انیمیشنِ سیاه‌و‌سفید محصول سال ۲۰۰۱ به کارگردانی هنری سلیک است. این فیلم با استقبال ضعیف منتقدان و شکست تجاری مواجه شد. داستان فیلم درباره یک کاریکاتوریست به نام استو مابل (با بازی برندن فریزر) است که خالق یک کارتون محبوب به نام “مانکی‌بون” است. مانکی‌بون یک میمون شیطانی است که نمایندهٔ جنبهٔ تاریک و هوس‌های سرکوب‌شدهٔ شخصیت استو است. پس از یک حادثه، استو به کما می‌رود و روح او به دنیای عجیب و غریقی به نام «کما-لاما» سفر می‌کند. در این دنیا، او با نسخهٔ متحرک و شرور کارتون خود، مانکی‌بون، روبرو می‌شود که سعی دارد با فرار از دنیای کما-لاما و تسخیر بدن بی‌جان استو در دنیای واقعی، خودش را آزاد کند. در این فیلم، ادگار آلن پو چهارم (نتیجهٔ عموی بزرگ ادگار آلن پوی مشهور) در یک نقش کوتاه و کمدی ظاهر می‌شود. او نقش ادگار آلن پو، نویسندهٔ افسانه‌ای، را بازی می‌کند که در دنیای “کما-لاما” به سر می‌برد. در این دنیا، پو به عنوان یک هنرمند عذاب‌دیده و کمی دیوانه به تصویر کشیده می‌شود که از حضور در آنجا لذت نمی‌برد. این یک نقش خود ارجاعی و طنزآمیز است، چون بازیگر، خودش از نوادگان همان شخصیتی است که دارد بازی می‌کند.
۵: بازگشت فوتبال حرفه‌ای به بالتیمور به این معناست که یک تیم جدید (یک franchise جدید) جایگزین تیم قدیمی شهر Baltimore Colts) ) شده که در سال ۱۹۸۴ به شهر دیگری نقل مکان کرده بود. این تیم جدید امروز با نام Baltimore Ravens شناخته می‌شود.

* این زندگی نامه فصل چهارم از این کتاب می‌باشد: Secret lives of great authors: Robert Schnakenberg




نظر شما درباره این مقاله:







 

ايران امروز (نشريه خبری سياسی الکترونیک)
«ايران امروز» از انتشار مقالاتی كه به ديگر سايت‌ها و نشريات نيز ارسال می‌شوند معذور است.
استفاده از مطالب «ايران امروز» تنها با ذكر منبع و نام نويسنده يا مترجم مجاز است.
Iran Emrooz©1998-2025 | editor@iran-emrooz.net