جمعه ۱۷ مرداد ۱۴۰۴ -
Friday 8 August 2025
|
ايران امروز |
«اگر همهی ما آنچه را پشت سر دیگران میگوییم، روبرویشان بیان کنیم، جامعه غیرممکن خواهد شد.»
اونوره دو بالزاک، ۲۰ مه ۱۷۹۹ - ۱۸ اوت ۱۸۵۰
اونوره دو بالزاک یکبار گفت: «من آدم عمیقی نیستم، اما بسیار گستردهام.» مشخص نیست که آیا این گفته نگاهی کنایهآمیز به ظاهر فیزیکیاش داشت یا به گستردگی فکری آثارش (یا هر دو). قطعاً بالزاک یکی از چاقترین رماننویسان بزرگ جهان بود. تودهای پنجفوت و سهاینچی [حدود ۱۶۰ سانتیمتر] از گوشت و چربی که روی دو پای لاغر و نازک قرار گرفته بود، او به خاطر اشتهای سیریناپذیر، پوشش عجیب و رفتارهای بینزاکت شهرت داشت. گزارش شده که در یک رستوران در پاریس، دوازده عدد کتلت گوسفندی، یک اردک با شلغم، یک ماهی حلوا از نرماندی، دو کبک و بیش از صد صدف را بلعید. همهچیز را با دسری شامل دوازده عدد گلابی به همراه انواع شیرینیها، میوهها و لیکورها به پایان رساند. آداب غذاخوردنش نفرتانگیز بود. مستقیماً از روی چاقویش غذا میخورد و در حین جویدن، تکههای غذا را به اطراف میپاشید. آیا جای تعجب است که اکثر مردم او را یک آدم بیفرهنگ و چندشآور میدانستند؟ او با نام اونوره بالسا متولد شد، اما نام خانوادگیاش را تغییر داد و یک «دو» (de) اشرافی به آن اضافه کرد تا مردم را متقاعد کند که اشرافزاده است.
صرفنظر از عادتهای شخصیاش، هیچکس نمیتواند منکر این شود که بالزاک یکی از بزرگترین رماننویسان جهان است. شاهکار چندجلدی او، «کمدی انسانی»، حاصل عمری مشاهدهی دقیق لایههای مختلف جامعهی فرانسه پس از ناپلئون بود. با این حال، این اثر نتیجهی بلندپروازی اصلی زندگیاش نبود. در ابتدا، بالزاک خود را یک تراژدینویس میپنداشت. اما نمایشنامهاش دربارهی زندگی «الیور کرامول» تقریباً به همان اندازه که کرامول نزد مردم انگلیس محبوبیت نداشت، با شکست مواجه شد. یک استاد دانشگاه که آن را خوانده بود به مادر بالزاک توصیه کرد که پسرش هر شغلی را غیر از ادبیات دنبال کند.
بالزاک مصمم به راه خود ادامه داد. او دست به قلم برد و در سال ۱۸۲۲ پنج رمان عامهپسند نوشت. کتابها چندان عالی نبودند، و نامهای مستعاری که زیرشان منتشر کرد هم همینطور. یکی از این نامها، «لرد ر’هون» (Lord R’Hoone)، فقط یک جناس قلب (آناگرام) آبکی از نام کوچک خودش بود. با این حال، چیزی در پشت این ایستادگی و سماجت وجود داشت. بالزاک به زودی روزانه تا پانزده ساعت، در حالی که ردای راهبان به تن داشت و با فنجانهای پیاپی قهوه پر از انرژی میشد، مینوشت. (تنها محرکی که بالزاک مصرف نمیکرد تنباکو بود، که آن را تضعیفکننده میدانست.) او مواد خام رمانهایش را در مهمانیها جمعآوری میکرد، جایی که گاهی تنها یک مکالمهی شنیدهشده کافی بود تا طرح داستانی برای بخش دیگری از «کمدی انسانی» پرورش دهد.
در طول بیست سال، بالزاک نود و هفت اثر منتشر کرد که در مجموع بیش از یازده هزار صفحه میشدند. برخی از آنها جسورانه و نزدیک به هرزهنگاری (porno-graphic) بودند. برخی دیگر صرفاً عجیب بودند. مثلاً رمان «سِراَفیتا» (Seraphita)، که دربارهی یک فرشتهی نرینه- مادینه (hermaphroditic) است که در میان آبدرههای نروژ به یک زوج جوان عرفان آموزش میدهد. زندگی شخصی بالزاک کمی عادیتر، اما به همان اندازه جسورانه بود. او با صدها زن رابطه داشت، که با توجه به ظاهر ژولیده و بیتوجهیاش به بهداشت، دستاورد قابلتوجهی بود. و هرچه پول به دست میآورد خرج میکرد. با این تصور که باید مانند یک اشرافزاده زندگی کند، هرگز نتوانست این توهم را با درآمد متوسطش تطبیق دهد. در نتیجه، همیشه در بدهی بود. در اواخر عمر، با یک زن اشرافی لهستانی که پولهای بیحسابی داشت رابطه برقرار کرد، دقیقاً همان نوع زن ثروتمندی که نیاز داشت. اما با وجود شیفتگیاش به نبوغ بالزاک، حتی او هم متوجه شد که ولخرجیهای بالزاک تهدیدی جدی برای ثبات مالیاش است. تنها چند ماه قبل از مرگش با او ازدواج کرد، زمانی که بیماری او را به موجودی ترحمبرانگیز تبدیل کرده بود.
بازگشت به پاریس پس از ازدواج
بالزاک پس از بازگشت به پاریس بعد از مراسم عروسی متوجه شد خدمتکار قدیمیاش در غیاب او دیوانه شده است. با ناله گفت: «چه فال بدی! من هرگز زنده از این خانه خارج نخواهم شد.» حق با او بود. چند ماه بعد، قلبش پس از سالها پرخوری و زندگی سخت از کار افتاد. تا آخرین لحظه، در دنیای داستانهایش غرق بود. آخرین کلماتش این بود: «بیانشون (Bianchon) را صدا کنید، او مرا نجات خواهد داد!»—اشاره به شخصیت پزشکش در «کمدی انسانی».
انحطاط قهوه
چه چیزی خروجی ادبی فوقالعاده بالزاک را تأمین میکرد؟ همان چیزی که به میلیونها آمریکایی کمک میکند تا از جلسات بیپایان ساعت ۹ صبح جان سالم به در ببرند: قهوه سیاه و غلیظ قدیمی! این فرانسوی پرکار روزانه تا ۵۰ فنجان قهوه ترک مینوشید. در عصری که استارباکس وجود نداشت، این میزان مصرف به خلاقیت واقعی نیاز داشت. وقتی قهوه دمکرده گیرش نمیآمد، مشتی دانه قهوه را آسیاب میکرد و مانند راش لیمباو (Limbaugh-style) [گوینده رادیویی معروف که مشهور به بلعیدن قرص های مسکن بود] مستقیم میبلعید.
بالزاک اعتراف کرد: «قهوه نیروی محرکه زندگی من است. من تأثیرات آن را در مقیاسی حماسی مشاهده کردهام.» اما از عوارض آن هم رنج میبرد. مصرف زیاد این نوشیدنی صنعتی باعث دلدرد، فشار خون بالا و بزرگشدن قلبش شد. مسمومیت با کافئین، علاوه بر سبک زندگی پرخوریاش به مرگ زودرس او در ۵۱ سالگی کمک کرد.
چشیدن کورکورانه
قهوه تنها نوشیدنی بالزاک نبود. او همچنین یک خبره در چایهای مرغوب بود. یکی از چایهای موردعلاقهاش را از طریق یک مقام دولتی روسیه دریافت کرد که آن را از تزار روسیه و امپراتور چین گرفته بود. این چای عجیب و گرانقیمت که با روش «چیدن امپراتوری» (imperial plucking) برداشت شده و توسط کاروانها به روسیه حمل میشد، افسانهای بیش نبود. گفته میشد هر کس آن را بنوشد نابینا میشود. جای تعجب نیست که بالزاک آن را فقط برای نزدیکترین دوستانش نگه میداشت. دوست قدیمیاش لوران- ژان بارها این معجون را جرعهجرعه نوشید و هر بار گفت: «باز هم خطر نابینایی را به جان میخرم، اما به جهنم، ارزشش را دارد!»
مورد اشتباه هویتی
مرز بین نبوغ و جنون باریک است، همانطور که یکی از همسفرههای بالزاک میتوانست شهادت دهد. فریدریش فون هومبولت (Friedrich von Humboldt)، طبیعتشناس و مکتشف بزرگ پروسی، یکبار از دوست روانپزشکش خواست او را با یک دیوانه واقعی آشنا کند. پزشک یک ناهار با هومبولت، بالزاک و یکی از بیمارانش ترتیب داد. طبق معمول، بالزاک، که برای اولین بار هومبولت را ملاقات میکرد آشفته و نامرتب حاضر شد و در طول غذا مدام پرحرفی کرد. وقتی گفتوگو به پایان رسید، هومبولت به دوستش نزدیک شد و از او برای آوردن چنین «مورد جالبی» تشکر کرد. روانپزشک با تعجب گفت: «اما آن یکی دیوانه است! کسی که شما به او نگاه میکنید جناب آقای اونوره دو بالزاک است!»
تجربه حشیش
بالزاک به همراه شاعر معروف شارل بودلر (Charles Baudelaire)، تحت نظارت یک روانپزشک، حشیش مصرف کرد. این تجربه در یک عمارت مجلل قرن هفدهمی با چشماندازی به رود سن انجام شد، اما نتیجه با محیط آرام آن همخوانی نداشت. بالزاک از اثرات مخدر ناامید شد، چون نتوانست «صداهای آسمانی» مورد انتظارش را در ذهنش ایجاد کند. با کمی ناامیدی از این که حشیش او را کاملاً دیوانه نکرده بود، آنجا را ترک کرد.
هنرمند گرسنه
با اینکه خود را اشرافزاده میخواند، بالزاک با فقر بیگانه نبود. در سالهای تنگدستی، در کلبه بیپنجره و بدون وسایل گرمایشی زندگی میکرد. اما این نویسنده بزرگ با قدرت تخیل خود مبلمان خیالی برای خودش میساخت. او به سادگی روی دیوارهای خالی چیزی را که دوست داشت ببیند مینوشت. روی یک دیوار نوشته بود: «پانلهای چوب رز با کمد لباس». روی دیگری: «فرشینه ساخت کارگاه گوبلن با آینه ونیزی». و بالای شومینه خالی: «تابلوی نقاشی از رافائل».
اتاق زیرشیروانی کثیف بالزاک در پاریس در بالاترین طبقه ساختمانی در یکی از خطرناکترین محلههای شهر قرار داشت. برای مردی با آنهمه ولع، چنین شرایطی به ویژه طاقت فرسا بود. آنقدر فقیر بود که بیشتر شامهایش نان خشکی بود که در لیوان آبی خیس میخورد. یکبار کتابفروشی پاریسی پس از دیدن آپارتمان وحشتناکش، پیشنهادش برای خرید رمان بعدی بالزاک را پس گرفت. بار دیگر، سارقی سعی کرد با بازکردن قفل میز تحریرش از او سرقت کند. بالزاک که از خواب بیدار شده بود فقط خندید و گفت: «چه ریسک بزرگی میکنی که شبانه در میزی به دنبال پول میگردی که صاحب قانونی آن حتی در روشنایی روز هم نمیتواند در آن پولی پیدا کند!»
ماده گرانبها
بالزاک به دوستانش اعتراف کرده بود که در هنگام سکس ترجیح میدهد انزال نشود، چون معتقد بود این کار انرژی خلاقانهاش را هدر میدهد. یکی از نزدیکانش نقل میکند: «عشقبازی تا آستانه انزال برایش قابل قبول بود، اما نه بیشتر. او منی را مایع خالص مغزی میدانست و معتقد بود هر بار انزال به معنای هدر رفتن امکان خلق یک اثر هنری است.» یا همانطور که خود بالزاک پس از رسیدن به ارگاسم با یکی از معشوقههایش گفت: «امروز صبح یک رمان را از دست دادم!»
■ آقای طباطبایی عزیز، درود فراوان که ما را در «لذت خواندن آن توصیفات بامزه» شریک میکنید. آشنایی با عادات و خصوصیات «خرق عادت» و غیر معمول نوابغ و بزرگانی مثل بالزاک به آدم این دستاویز را میدهد که از عادات و خصوصیات بیتناسب خودش، خیلی هم ناامید نشود. لطفا به ترجمه و چاپ ۳ جلدی دیگر هم بپردازید.
با سپاس سعید سلامی
| |||||||||||||
ايران امروز
(نشريه خبری سياسی الکترونیک)
«ايران امروز» از انتشار مقالاتی كه به ديگر سايتها و نشريات نيز ارسال میشوند معذور است. استفاده از مطالب «ايران امروز» تنها با ذكر منبع و نام نويسنده يا مترجم مجاز است.
Iran Emrooz©1998-2025 | editor@iran-emrooz.net
|