پنجشنبه ۶ ارديبهشت ۱۴۰۳ - Thursday 25 April 2024
ايران امروز
iran-emrooz.net | Sat, 13.04.2019, 9:49

دخترها رویا نمی‌بینند


نرگس رضایی

    نرگس رضایی شاعر و روزنامه‌نگار است. پس از ده سال کار در رسانه‌های ایران، چند سالی است که در ترکیه اقامت دارد و فعالیت ادبی و روزنامه‌نگاری خود را در این کشور ادامه می‌دهد. شعرهای او عموما مضمون اجتماعی دارند. شعرهای عاشقانه زیبایی نیز در کارهای او یافت می‌شود. «بودای شاهزاده» یکی از مجموعه‌شعرهای نرگس رضایی است که در سال ۱۳۸۴ در تهران انتشار یافت. مجموعه‌ای تازه از اشعار این شاعر جوان با نام «گل سرخ از گلوله نمی‌روید» نیز در همین‌روزها در آنکارا منتشر شد. سه شعر زیر از همین مجموعه است.

 

دخترها رویا نمی‌بینند

صدای درونم از کیست؟
که فرمان ایست می‌دهد
وقتی که باید بروم
وقتی که باید اوج بگیرم
شاید این صدای مادرم باشد
که می‌گفت دخترها رویا نمی‌بینند
شاید صدای پدرم باشد
که می‌گفت پشت پنجره دیوی است سیاه
ایستاده برای مرگ
شاید صدای دوستی باشد
و غریبه‌ای در شهر
که در گوشم نجوا می‌کردند
تو نبایستی ببینی، تو نبایستی بشنوی
مکاشفه ممنوع، فریاد قدغن
این صدای من نیست
این فرمان‌های خاموش تیره
که بازم می‌دارد از ایستادن
از زندگی، عشق، فریاد
کلمه‌ها و صداها در زبانم به دام افتاده‌اند
من آن را خلق می‌کنم
چون فرشته‌ای اهریمنی
از گذشته‌ای که ابدی می‌نماید
همیشه و هنوز
و هر روز که می‌گذرد
شبیه دخترکی می‌شوم
که از کابوس زیر قالی می‌ترسد

‏۲۵ خرداد ۱۳۹۴‏

 


  این برف که در گیسوانم درنگ می‌کند

به تو فکر می‌کنم
به نرمی برفی که گیسوانم را خیس می‌کند
شهر من! دیرزمانی گذشته است
از آخرین زمستان در آن خاک آشنا
که پدر شاهنامه می‌خواند
و مادر پیراهنی نو می‌بافت
شهر من! این برف که در گیسوانم درنگ می‌کند
دردی است که در تنم می‌پیچد
آخرین بار تو را در هراسی سرد بدرود گفتم
بر تو چه می‌گذرد؟
امروز که گیسوانم از برف خیس می‌خورند
و رویای تو در سرم سپید می‌شود
چند پروانه دیگر به خاک افتاد؟
چند خانه دیگر به خاکستر نشست؟
چند بوسه پژمرد؟
گل یاس باغچه مادربزرگ ‏
چگونه زیر چکمه سربازان مرد؟
چند بهار دیگر گذشت و من ندیدم
هنوز آیا ستاره‌ای هست
که در گذران ظلمت شب بر تو بتابد
آن گاه که از هیاهوی کودکان
و ترانه زنان خالی گشته‌ای
بگو بر تو چه می‌گذرد شهر من!‏
چنارهایت، سبز ایستاده‌اند؟
کوچه‌هایت بوی باران می‌دهند؟
با من بگو شهر من
مادران در اندوه خود کدامین رویا را
‏ به ترانه می‌خوانند
خانه ما گلهای سرخی داشت
مادرم هر بهار بنفشه می‌کاشت
درون هر دانه سیمین برف
تو را می‌بینم شهر من
مرا به خوابت بخوان
پشت پلک‌ها رویایی است سپید و سیاه

دی ۱۳۹۳‏

 


رازهایم را تا کجا حفظ خواهی کرد؟

رازهایم را تا کجا حفظ خواهی کرد؟
تا وقتی که من قدرت دارم
تا وقتی که مراقب تو در طوفان ایستاده‌ام
تا پیچ کدام حادثه با من خواهی ماند؟
شاید تو را بیشتر، دوست داشته‌ام
و کم، شناخته‌ام
قولهایت را با شکوفه‌ها و برگ‌ها روان می‌کنی
پشت سقوط هر امپراطوری
‏قول نهان صد دوست بود
بگذار روزها به روال خود بگذرند
بگذار بادها بر ما تندتر بوزند
شاید تو را بیشتر، دوست داشته‌ام
و کم، شناخته‌ام
حرف‌ها، صوت‌هایی بی‌سرزمین‌اند
که گاه در باد گم می‌شوند

زمستان ۱۳۹۳‏




نظر شما درباره این مقاله:


 

ايران امروز (نشريه خبری سياسی الکترونیک)
«ايران امروز» از انتشار مقالاتی كه به ديگر سايت‌ها و نشريات نيز ارسال می‌شوند معذور است.
استفاده از مطالب «ايران امروز» تنها با ذكر منبع و نام نويسنده يا مترجم مجاز است.
Iran Emrooz©1998-2024