جمعه ۷ ارديبهشت ۱۴۰۳ - Friday 26 April 2024
ايران امروز
iran-emrooz.net | Tue, 22.11.2005, 22:34

رفت


ویدا فرهودی



آبی‌ترین آواز را خواند و به راهی دور رفت
شب‌تاب بود و عاقبت تا اصل خود، تا نور رفت

خـُلواره وش، آتش نهان، در سینه‌اش بود و از آن
زد اخگری بر خامشان، تا انتهای شور رفت

هر واژه‌اش فریاد شد، ویرانگر ِبیداد شد
وقتی سخن آزاد شد، تا غایت منظور رفت

شب در خودش شد سرنگون، تب کرد چون شهر جنون
در قلب بیمار سکون، با پیکری ناسور رفت

در رگ رگ ِ بی‌تاب او، توفید هر دم، جستجو
آزاد شد چون آرزو، آن سوی هر دستور رفت

اهریمنش با حیله‌ها، می‌خواست بندد دست و پا
شاعر ولی پروانه‌وش، تا انتها، مغرور رفت

با آتشی بر کینه‌ها، زد هـُرم ِخود بر سینه‌ها
از نخل‌ها آزاده‌تر، تا سرزمین حور رفت

بیهوده از نامش مجو، در بی‌تباری، آبرو
رغم سیه‌کاری تو، آیینه‌سان تا نور رفت!

ویدا فرهودی
خزان ١٣٨٤




نظر شما درباره این مقاله:


 

ايران امروز (نشريه خبری سياسی الکترونیک)
«ايران امروز» از انتشار مقالاتی كه به ديگر سايت‌ها و نشريات نيز ارسال می‌شوند معذور است.
استفاده از مطالب «ايران امروز» تنها با ذكر منبع و نام نويسنده يا مترجم مجاز است.
Iran Emrooz©1998-2024