شنبه ۲۴ آبان ۱۴۰۴ - Saturday 15 November 2025
ايران امروز
iran-emrooz.net | Thu, 13.11.2025, 15:16

این قسمت: اسکار وایلد

نگاهی شوخ‌طبعانه به زندگی نویسندگان-۱۴


برگردان: علی‌محمد طباطبایی

قطعاً اسکار وایلد یک نامزد عادی نبود. در هفته‌های منتهی به ازدواجش، او بر روی کوچکترین جزئیات لباس عروس خود وسواس داشت.

اسکار وایلد (Oscar Wilde) زمانی گفت: «هدف از زندگی آدمی فراغتی است که با فرهیختگی بگذرد.» و او کوشید با تقریباً حتی یک روز کار نکردن در زندگی‌اش، این سخن خود را ثابت کند. به جز یک دوره دو ساله کوتاه به عنوان سردبیر مجله «دنیای زنان» (The Woman’s World)، این نمایشنامه‌نویس و طنزپرداز افسانه‌ای هرگز شغل واقعی‌ای نداشت و این به او زمان کافی می‌داد تا آن طعنه‌های تیز و مشهورش را خلق کند.

جای تعجب نیست که بسیاری از این نکته‌سنجی‌ها حول محور تنبلی می‌گشت. او در یک مورد اعلام کرد: «تمام صبح مشغول کار روی غلط‌گیری یکی از شعرهایم بودم و یک ویرگول را حذف کردم. بعدازظهر دوباره آن را سر جایش گذاشتم.» او یک بار گدایی را که به او گفته بود کاری برای انجام دادن و نانی برای خوردن ندارد، سرزنش کرد: «کار! چرا باید بخواهی کار کنی؟ و نان! چرا باید نان بخوری؟» (اگر بخواهیم منصف باشیم، باید بدانیم که وایلد در پایان این سخنرانی تند به آن مرد بی‌چیز کمی پول خرد هم داد.)

به نظر می‌رسید تا زمانی که او یکی از جذاب‌ترین هم‌میزبان‌های شام در جهان باقی مانده بود کسی هم از تنبلی وایلد ناراحت نبود. او این عجیب‌وغریب بودن را به طور «حقیقی» به ارث برده بود، به عنوان پسر یک خانم شاعر ملی‌گرای ایرلندی کمی دیوانه و همسرش ویلیام (William)، که جراح ماهر چشم و گوش بود (آنقدر ماهر که نوعی برش جراحی به نام او هنوز هم انجام می‌شود). با این حال، خارج از اتاق عمل، نام فامیل وایلد همواره درگیر جنجال بود. یکی از بیماران پدرش علیه او شکایت کرد و او را متهم کرد که وقتی تحت بیهوشی بوده، به او تجاوز کرده است. پدر وایلد این پرونده را باخت و این نشانه بدی برای آینده اسکار جوان در موارد مربوط به دادگاه بود.

البته باید گفت که وایلد در مدرسه همیشه یک کمی متفاوت از بقیه بود. او از همه ورزش‌های «مردانه» پرهیز می کرد و در عوض استعداد خود را در دکوراسیون داخلی پرورش می داد و اتاقش در کالج را با پر طاووس، سوسن (گل مورد علاقه‌اش) و ظرف هایی از جنس چینی‌آبی (blue china) تزئین می کرد. او ممکن است یکی از اولین قربانیان برجسته چیزی باشد که امروز آن را «حمله به همجنس‌گرایان» می‌نامیم. افسانه ای هست که میگوید هم‌دانشگاهی‌هایش به خاطر رفتار «عجیب» که ممکن بوده شامل فعالیت همجنس‌گرایانه باشد اتاق خواب وایلد را ویران کردند و او را در رودخانه چروئل (Cherwell) غوطه‌ور ساختند. با این حال، مشخص نیست که او در آن زمان هویت جنسی‌اش را چگونه درک می‌کرد. در سال ۱۸۸۴ با کونستانس لوید (Constance Lloyd) ازدواج کرد، اما مدت زمان نامتعارفی را قبل از روز عروسی صرف کار روی طراحی لباس عروسش نمود، در واقع نشانه‌ای از اینکه ازدواجشان چقدر غیرمتعارف خواهد بود. کمی پس از ملاقات با معشوق مذکر طولانی‌مدتش، رابرت «رابی» راس (Robert “Robbie” Ross) در سال ۱۸۸۶، وایلد به کونستانس اطلاع داد که دیگر نمی‌تواند با او رابطه جنسی داشته باشد، آن هم از ترس اینکه بیماری سیفلیس خودش را به او منتقل کند.

بی‌تردید، زمانی که او در دهه ۱۸۹۰ شروع به تولید نمایشنامه‌هایی کرد که شهرتش را پایه ریزی نمودند، با معیارهای آن زمان، [حقیقت وجودی او] به طور کامل «آشکار» بود (۱) . برای تفریح، به ارتباط با «پسران اجاره‌ای» طبقه کارگر علاقه داشت، در ملاقات‌هایی که آن را به «ضیافت با پلنگ‌ها» تشبیه می‌کرد. اما او چندین رابطه بلندمدت نیز تشکیل داد. سرنوشت ساز ترین‌آنها با لرد آلفرد داگلاس (Lord Alfred Douglas)، پسر مارکیز کوینزبِری (Marquess of Queensbury) که شهرتش از قوانین بوکس ناشی می شود بود. کوینزبِری، که یک همجنس‌گراستیز شدید بود (حتی قبل از اینکه چنین کلمه‌ای وجود داشته باشد)، وقتی از رابطه وایلد با پسر بیست و دو ساله‌اش باخبر شد، از خشم منفجر گردید. او تهدید کرد که در شب افتتاحیه نمایش «اهمیت ارنست بودن» (The Importance of Being Earnest) به سمت وایلد شلغم گندیده پرتاب کند و کارت ویزیت بی‌ادبانه‌ای گذاشت که این نمایشنامه‌نویس را به عنوان «همجنس‌باز» معرفی می‌کرد.

تحریک شده توسط لرد آلفرد، وایلد علیه کوینزبِری به اتهام افترا شکایت کرد. او دادگاه را باخت و اوضاع فقط بدتر شد. کوینزبِری متقابلاً شکایت کرد و وایلد را به «بی‌عفتی شدید» متهم نمود. یک کارآگاه خصوصی شواهدی از رفتار همجنس‌گرایانه وایلد را کشف کرد و نوشته‌ها و نامه‌های شخصی نویسنده به عنوان مدرک علیه او استفاده گردید. او گناهکار شناخته شد و به دو سال کار سخت در زندان ریدینگ (Reading Jail) محکوم گردید. (در حالی که در باران منتظر انتقال به زندان بود، طعنه زد: «اگر این روشی است که ملکه ویکتوریا با زندانیانش رفتار می‌کند، پس شایسته داشتن هیچ زندانی‌ای نیست.») این رسوایی به حرفه نویسندگی وایلد پایان داد و او را در محافل پُرمدعای اجتماعی که روزگاری به راحتی در آنها رفت و آمد داشت، به فردی غیرقابل قبول تبدیل کرد.

تجربه زندان، وایلد را از نظر روحی و جسمی به مردی شکسته تبدیل کرد. بی پول، به فرانسه مهاجرت کرد، نام مستعار سِباستیان ملماث (Sebastian Melmoth) را برگزید و از سخاوت دوستانش به زندگی خود ادامه داد.

از قضا، وفاداری او به فراغت ممکن است در مرگش نقش داشته باشد. در زندان ریدینگ، پس از اینکه التماس کرده بود اجازه داشته باشد بخوابد، از تختخواب زندان بیرون کشیده شد و مجبور به حضور در مراسم نماز کلیسا گردید، که در آنجا زمین خورد و جمجمه‌اش ترک برداشت. پس از آزادی‌اش، تحت عمل جراحی برای تسکین درد مزمن ناشی از آن قرار گرفت. پزشک عمل ماستوئیدکتومی (mastoidectomy) (۲) را به روشی که پدر وایلد پایه‌گذاری کرده بود، با استفاده از «برش وایلد» مشهور انجام داد. با این حال، چیزی اشتباه پیش رفت و وایلد به یک مورد کشنده مننژیت مغزی مبتلا شد. پس از بیان آخرین نکته طنزآمیزش در مورد کاغذ دیواری زشت اتاق هتلش — «یکی از ما دو تا باید برود» — در ۳۰ نوامبر ۱۹۰۰ در اقامتگاهش در پاریس درگذشت.

می‌خوام تو رو بپوشونم با عشقم

اسکار وایلد و ارنست همینگوی چه چیز مشترکی دارند؟ چیز زیادی نیست، فراتر از سابقه مشترک پوشیدن لباس جنس مخالف، البته. هر دو مرد بخش زیادی از کودکی‌شان را به دستور مادرانشان لباس دخترانه پوشیدند. مادر وایلد، لیدی جین وایلد، شاعری نامتعارف بود که دوست داشت خود را با لباس‌های عجیب و غریب بپوشاند، که هر کدام با کلاه‌خودی جواهرنشان و پر (feather) آراسته شده بود. ظاهراً به شدت مشتاق یک همنشین برای لباس پوشیدن بود، احساس می‌کرد با به دنیا نیاوردن یک دختر، چیزی را از دست داده است. برای جبران، به سادگی تظاهر می‌کرد که اسکار کوچک یک دختر است، او را پشت یک سری از دامن‌های پرچین ویکتوریایی پنهان می‌کرد. اما قبل از اینکه عجولانه نتیجه‌گیری کنید، هیچ ارتباطی بین چنین رفتاری و همجنس‌گرایی وجود ندارد — اگرچه این موضوع می‌تواند بسیاری از ژست‌های مردانه‌ی همینگوی را توضیح دهد (۳). ببخشید! کسی سخنی در باره «جبران افراطی» گفت؟

عروس دراکولا

وایلد برای به دست آوردن دست «فلورانس بالکامب» (Florence Balcombe) ، یعنی نخستین نامزدش و دختر زیبای یک سرهنگ، با رقابت سختی روبرو بود. «برام استوکر»، (Bram Stoker) نویسنده کتاب دراکولا، مهمان همیشگی خانه والدین وایلد و از اعضای ثابت سالن ادبی لیدی وایلد بود. در سال ۱۸۷۸، او وایلد را برای ازدواج با فلورانس شکست داد. ظاهراً فلورانس تصمیم گرفت که ازدواجی بی‌عشق با یک مرد همجنس‌گرای آشکار، جذابیت کمتری دارد تا اینکه بقیه عمرش را کنار برجسته‌ترین متخصص خون‌آشام های جهان بخوابد.

دندان خودش را نشان می‌دهد

وایلد ممکن است یک بذله‌گوی افسانه‌ای بوده باشد، اما خوش‌قیافه‌ترین مرد جهان نبود. منفورترین ویژگی او، دندان‌های سیاه و متعفنش بود که عارضه جانبی درمان جیوه‌ای محسوب می‌شد که علت آن نیز تسکین علائم سیفلیسی بود که در اواخر نوجوانی به آن مبتلا شده بود. در سراسر بزرگسالی، هنگامی که درگیر گفتگویی صمیمانه بود، همیشه با یک دست دهانش را می‌پوشاند، مبادا که دندان‌های پوسیده‌اش همصحبتش را منزجر کند.

وایلد در غرب

شاید «اسکار وایلد» و «کابوی» به هم نیایند - مگر اینکه برای یک نسخه جدید از گروه «ویلیج پپل» (Village People) در حال انتخاب بازیگر باشید. اما این مرد ایرلندی رنگارنگ، در طول تور یکساله سخنرانی‌اش در غرب آمریکا در سال‌های ۱۸۸۱-۱۸۸۲، به طور فوق‌العاده‌ای ارتباط برقرار کرد. درحالی که کتی مخملی و سرآستین‌های توری به تن داشت، در شهرهایی مانند لیدویل و کلرادو (Leadville, Colorado)، در برابر مخاطبان پرشمار و قدردان حاضر شد، جایی که اعلام کرد معدنچیان محلی «در مقایسه با افرادی که در شهرهای بزرگتر شرق [کشور] ملاقات کرده‌ام، مودب و فرهیخته هستند.» او همچنین با طعنه زدن گفت که تابلویی در یک سالن دیده که روی آن نوشته شده بود: «لطفاً به پیانیست شلیک نکنید. او دارد بهترین کارش را می‌کند.» نمایانگر «تنها روش منطقی نقد هنری است که تا به حال دیده‌ام.»

رفتن به جنوب

هنگام سفر در ایالات متحده، وایلد بیش از هر کسی می‌خواست با یک مرد ملاقات کند. نه، منظور «والت ویتمن» (Walt Whitman) نبود، اگرچه آن دو ملاقات کرده و بوسه‌ای رد و بدل نمودند. آن مرد در واقع «جفرسون دیویس» (Jefferson Davis)، رئیس جمهور پیشین ایالات مؤتلفه (Confederacy) (۴) بود. وایلد بالاخره در ۲۷ ژوئن ۱۸۸۲ فرصتش را پیدا کرد، وقتی در مسیرش به مونتگومری (Montgomery)، آلاباما برای ایراد سخنرانی‌ای با موضوع «هنر تزئینی» در سالن اپرای محلی، از بیووار (Beauvoir)، میسیسیپی دیدن کرد. این دو که به ظاهر با هم جور نبودند، نقاط مشترک زیادی پیدا کردند. وایلد به شباهت‌های بین جنوب آمریکا و زادگاهش ایرلند اشاره کرد: هر دو برای کسب خودمختاری جنگیده بودند و هر دو شکست خورده بودند. او سپس اعلام کرد که «اصولی که جفرسون دیویس و جنوب به خاطر آنها به جنگ رفتند، نمی‌توانند شکست بخورند.»

اما در مورد سخنرانی، مشخص شد که تا حدی مأیوس کننده بود. روزنامه «سلما تایمز» (Selma Times) در مقاله‌ای پیش از رویداد اعلام کرد: «جمعیت عظیمی از افراد به شدت کنجکاو از او استقبال خواهند کرد.» روزنامه «مونتگومری آدورتیزر» (The Montgomery Advertiser) نیز مشتاق بود بشنود که این بذله‌گوی مشهور چه چیزی برای ارائه دارد. «هیچ بانویی نیست که در مورد آقای وایلد چیزی شنیده باشد و اکنون مشتاق دیدن و شنیدن او نباشد. و گفته می‌شود که او عاشق جنس لطیف است.» اما اظهار نظرهای وایلد در مورد زیبایی‌شناسی، که با لهجه‌ای عجیب و غریب بیان می‌شد، برای مخاطبان جنوبی به هدر رفت. روزنامه آدورتیزر پس از آن جمع‌بندی کرد: «سخنرانی از آن نوع خاص بود که باید شنیده می‌شد تا قدردانی شود، و البته خلاصه یا حتی طرح کوتاهی از آن ارائه نخواهد شد.»

دوریان خاکستری می‌شود

بسیاری از محققان رمان «تصویر دوریان گری» اثر وایلد را که درباره یک شیک‌پوش هرزه‌ای است که با ابزار فراطبیعی روند پیری را به چالش می‌کشد نیمه‌خودزندگینامه‌ای (semiautobiographic) خود او می‌دانند. وایلد قطعاً تلاش زیادی برای پنهان کردن موهای خاکستریش می‌کرد. در واقع، رنگ‌هایی که برای رنگ کردن گیسوان بلندش استفاده می‌کرد، باعث یک بیماری شدید پوستی شد که در دهه آخر عمرش باعث خارش دیوانه‌وار صورت، بازوها، سینه و کمرش می‌شد.

تمام انگلستان پشت سرمن است

در مراحل اولیه محاکمه بی‌عفتیش، وایلد هنوز مطمئن بود که پیروز خواهد شد. روزی در «پیکادیلی سیرکوس» (Piccadilly Circus) (۵) به یکی از دوستان قدیمی برخورد که به نظر می‌رسید در برخورد با این موضوع دست‌پاچه است. وایلد به او دلداری داد. پرسید: «در مورد پرونده من شنیده‌ای؟ نگران نباش. همه چیز خوب است. طبقه کارگر حامی من هستند... تا [آخرین] پسر. (۶)»

مردی بازپروری شده

پس از آزادی از زندان، وایلد یک بار دیگر تلاش کرد تا «شرافت» خود را به عموم مردم بریتانیا ثابت کند. او و دوستش، «ارنست داؤسون» (Ernest Dowson) که یک شاعر بود، از یک فاحشه‌خانه در فرانسه بازدید کردند. با جمع کردن پول‌هایشان، فقط پول کافی برای این که یکی از آنان از خدمات استفاده کند، داشتند. داؤسون وایلد را تشویق کرد که امتحان کند، و اصرار داشت که شهرت او نجات می‌یابد اگر به سلیقه‌ای «سالم‌تر» - یعنی دگرجنس‌گرایانه - روی آورد. خبر این بازدید پخش شد و به زودی جمعیتی دور آن خانه بدنام جمع شدند. وقتی وایلد بیرون آمد، به داؤسون گزارش داد: «اولین بار در این ده سال، و آخرین بار خواهد بود. مثل گوشت گوسفند سرد بود.» سپس خطاب به جمعیت گفت: «اما این را در انگلستان نقل کنید، چون کاملاً شخصیت مرا بازسازی خواهد کرد!»

ورود اعضا آزاد است

خشم عمومی نسبت به «انحراف» ادعایی (alleged perversity) وایلد، تا مدتها پس از مرگش ادامه یافت. در سال ۱۹۱۲، بنای یادبودی که او را به صورت یک ابوالهول پرنده به تصویر می‌کشید، روی قبرش در گورستان معروف پر لاشز (Père Lachaise) پاریس نصب شد. اما آلت تناسلی عظیم این مجسمه ظاهراً باعث رسوایی یک بازدیدکننده ناشناس گورستان گردید که با چکشی به آن حمله کرد و آن را شکست. (متولیان گورستان بعداً این عضو شکننده را بازیابی کرده و از آن به عنوان وزنه کاغذ (paperweight) استفاده کردند.) این ابوالهول تا سال ۲۰۰۰ بدون جنسیت باقی ماند، تا اینکه لئون جانسون (Leon Johnson)، هنرمند چندرسانه‌ای، یک آلت تناسلی پروتزی از جنس نقره خالص سفارش داد و آن را در طی مراسمی چهل دقیقه‌ای به لگن خردشده وایلد چسباند، مراسمی که بسیار به جا، «یادآوری وایلد» نام گرفته بود.

در عمق

در اوایل کارش، بازیگر جانی دپ (Johnny Depp) شبی را در اتاق هتل پاریسی که وایلد در آن درگذشته بود، خوابید. این ستاره جذاب هالیوود گزارش داد: «اسکار را ندیدم»، هرچند اعتراف کرد که «کمی دچار کج خیالی شده بودم که مبادا روحش ساعت ۴ صبح به من تعرض کند». بی‌شک روح وایلد در پاسخ می‌گفت: «حیف شد، چون تو دقیقاً سلیقه من هستی».

قطعاً اسکار وایلد یک نامزد عادی نبود. در هفته‌های منتهی به ازدواجش، او بر روی کوچکترین جزئیات لباس عروس خود وسواس داشت.

قسمت‌های قبلی:
اونوره دو بالزاک
ویلیام شکسپیر
لرد بایرون
ادگار آلن پو
چارلز دیکنز
خواهران برونته
هنری دیوید ثورو
والت ویتمن
لئو تولستوی
امیلی دیکینسون
لوییس کارول
لوئیزا می الکات
مارک توِین

————————————
زیرنویس‌های مترجم:

۱: نویسنده با این عبارت می‌گوید که وایلد در آن دوره‌ی تاریخی تا حد امکان ممکن و قابل تصور، درباره همجنس‌گرایی خود آشکار و بی‌پرده عمل می‌کرد. این به معنای آن نیست که او به شکلی امروزی و آزاد «آشکار» بود، بلکه در چارچوب اجتماعی محدود و اغلب خصمانه ویکتوریایی، سبک زندگی، روابط و رفتار او به وضوح حاکی از این موضوع بود و برای همعصرانش کاملاً قابل تشخیص. جمله تأکید می‌کند که وایلد، علیرغم زندگی در یک جامعه‌ی به شدت محافظه‌کار و همجنس‌گراستیز، هرگز سعی نکرد هویت واقعی خود را پنهان کند. او با اعتماد به نفس و آشکارا در اجتماع ظاهر می‌شد، با مردان دیگر رابطه داشت و این موضوع بخشی از شخصیت عمومی او بود. این آشکارگی در نهایت بود که دشمن قدرتمندی مانند مارکیز کوئینزبری (پدر لرد آلفرد داگلاس) را برانگیخت و به دادگاه و زندان او انجامید.
۲: ماستوئیدکتومی چیست؟ این عمل، یک جراحی برای برداشتن بخشی از استخوان ماستوئید در پشت گوش است. این استخوان به طور طبیعی حاوی حفره‌های هوایی است که اگر عفونت گوش میانی درمان نشود، می‌تواند به آن نفوذ کند و باعث عفونت شدید و تجمع چرک (آبسه) در استخوان شود. هدف از این جراحی در زمان وایلد، معمولاً تخلیه این عفونت و جلوگیری از گسترش آن بود. پدر اسکار وایلد، سر ویلیام وایلد، یک جراح بسیار مشهور و متخصص در بیماری‌های گوش در ایرلند بود. او یک تکنیک جراحی خاص برای این عمل ابداع کرده بود که به «برش وایلد» (Wilde incision) معروف شد. بنابراین، تلاش برای نجات پسر با استفاده از تکنیک پدر، جنبه‌ای از طنز تلخ سرنوشت را دارد. در مورد وایلد، این عمل با عوارضی روبرو شد (احتمالاً عفونت پس از عمل) که در نهایت منجر به مننژیت مغزی کشنده شد. بنابراین، این جراحی که قرار بود درد مزمن ناشی از آسیب قدیمی جمجمه او را درمان کند، به طور مستقیم به مرگش منجر گردید.
۳: مادراسکار وایلد لیدی جین وایلد، زنی شاعر و عجیب‌غریب بود که علاقه شدیدی به لباس‌های نامتعارف و کلاه‌های پر از پر و جواهر داشت. او از اینکه دختری نداشت تا با او هم‌پوشی کند، احساس محرومیت می‌کرد و بنابراین، پسرش اسکار را مانند یک دختر لباس می‌پوشاند و در لباس‌های ویکتوریایی پر از تزئینات و چین‌ودار پنهان می‌کرد. در مورد ارنست همینگوی اگرچه در این پاراگراف جزئیاتی داده نشده است، اما اشاره می‌کند که مادر همینگوی نیز او را وادار به پوشیدن لباس‌های دخترانه می‌کرد. این یک واقعیت تاریخی شناخته‌شده است. مادر همینگوی، گریس، تا سن دو سالگی او را با لباس‌های دخترانه می‌پوشاند و حتی با برادرش که یک سال بزرگتر بود، به عنوان «دوقلوهای دختر» از آنان عکس می‌گرفت. کنایه اینجاست: نویسنده با طرح پرسش طعنه‌آمیز «آیا کسی گفت جبران افراطی؟» به این ایده می‌پردازد که شاید شخصیت بسیار خشن، ماجراجو و به شدت «مردانه» (مچویی) همینگوی در بزرگسالی، یک واکنش افراطی و دفاعی به خاطرات شرم‌آور پوشیدن لباس زنانه در کودکی بوده است. او آنقدر در نمایش مردانگی اغراق می‌کرد تا هر گونه شائبه‌ی “زنندگی” را در خود بزداید.
۴: جفرسون دیویس از ۱۸۶۱ تا ۱۸۶۵ میلادی به عنوان رئیس جمهور ایالات مؤتلفه آمریکا (Confederate States of America)  خدمت کرد. این حکومت توسط یازده ایالت بردهدار جنوبی تشکیل شد که از ایالات متحده جدا شده بودند تا نظام بردهداری را حفظ کنند. کنفدراسیون در جنگ داخلی آمریکا (۱۸۶۵-۱۸۶۱) با ایالات متحده (اتحادیه) جنگید. انگیزه اصلی تاسیس کنفدراسیون، حفظ نهاد بردهداری و حقوق ایالت‌ها در برابر حکومت فدرال بود. - کنفدراسیون در نهایت شکست خورد و بردهداری در آمریکا ملغی شد.
۵: پیکادلی سیرکوس (Piccadilly Circus) یکی از میدان‌های معروف و شلوغ لندن است که در مرکز شهر و در تقاطع چند خیابان مهم قرار دارد. این مکان به مجسمه‌ی مشهور «فرشته‌ی صلح» و در واقع تندیسی از الهه عشق یا اروس و تابلوهای نئون بزرگش شناخته می‌شود و همیشه محل تجمع مردم و یک نقطه‌ی دیدنی و توریستی مهم است.
۶: وایلد با گفتن «طبقه کارگر حامی من هستند... تا آخرین پسرشان» ادعا می‌کند که پشتیبانی مردمی، به ویژه از سوی قشر زحمتکش جامعه را دارد.




نظر شما درباره این مقاله:







 

ايران امروز (نشريه خبری سياسی الکترونیک)
«ايران امروز» از انتشار مقالاتی كه به ديگر سايت‌ها و نشريات نيز ارسال می‌شوند معذور است.
استفاده از مطالب «ايران امروز» تنها با ذكر منبع و نام نويسنده يا مترجم مجاز است.
Iran Emrooz©1998-2025 | editor@iran-emrooz.net