سه شنبه ۸ مهر ۱۴۰۴ - Tuesday 30 September 2025
ايران امروز

خواهران برونته (از چپ به راست: امیلی، شارلوت، آن) در خانه‌ای زندگی می‌کردند که از سه طرف با گورستان احاطه شده بود

iran-emrooz.net | Sun, 21.09.2025, 19:38

این قسمت: خواهران برونته

نگاهی شوخ طبعانه به زندگی نویسندگان-۶


برگردان: علی‌محمد طباطبایی

از همان کودکی، خواهران برونته به آرزوهای ادبی خود بسیار جدی می‌اندیشیدند. جایی که بیشتر کودکان اتاق بازی‌شان را «اتاق ما» می‌نامیدند، آنها اتاقشان را «اتاق مطالعه ما» می‌خواندند. و واقعاً هم مطالعه می‌کردند: آثار بزرگ ادبیات انگلیس، رفتار خودشان، حتی هوای وحشی و طوفانی مرداب‌های اطراف را. هرچه می‌دیدند و تجربه می‌کردند، سرانجام راه خود را به شعرها و رمان‌هایی باز کرد که روزی آنها را مشهور ساخت.

خانه‌ی آنها تقریباً به طرز غیرقابل تحملی دلگیر و غمناک بود. از سه طرف با گورستان‌ها احاطه شده بود و یکی از بازدیدکنندگان آن را چنین توصیف کرده بود: «جایی یکنواخت و تیره، پوشیده از سنگ‌قبرهایی که باران سیاه‌شان کرده بود.» شارلوت (Charlotte)، امیلی (Emily) و آن (Anne) عاشق این مکان بودند. این نخستین نشانه بود که آنها دختران معمولی مدرسه‌ای انگلیسی نیستند.

پدرشان، پاتریک برونتی (Patrick Brunty)، کشاورز فقیر ایرلندی‌ای بود که بعدها واعظ انجیلی شد. او نام خانوادگی «برونتی» را به تقلید از لرد نلسون (Lord Nelson)، قهرمان دریایی بریتانیا و دوک برونته (Duke of Brontë)، برای خود برگزید. او باور داشت آن دو نقطه (¨) بر روی e حالتی متمایز به نام می‌دهد. صادقانه بگوییم، پدر برونته کمی عجیب‌وغریب بود و پس از مرگ همسرش در سال ۱۸۲۱ حتی غیرعادی‌تر هم شد. شش فرزند برونته تقریباً به حال خود رها شدند، زیرا پدر بیشتر وقتش را در اتاق مطالعه‌اش به خواندن و نوشتن موعظه‌های هفتگی می‌گذراند.

تنها تلاش برای مدرسه رفتن رسمی آنها به فاجعه انجامید. دو دختر بزرگ‌تر، ماریا و الیزابت (Maria and Elizabeth)، پس از ابتلا به سل ناشی از شرایط وحشتناک و غیربهداشتی مدرسه شبانه‌روزی نزدیک، جان باختند. پدر شوکه‌شده بلافاصله شارلوت و امیلی را به خانه فراخواند. آنها شش سال بعدی را در خانه ماندند و خودشان را با بازی‌ها و داستان‌های ابداعی آموزش و سرگرم کردند.

در پیچیده‌ترین و خیال‌انگیزترین همکاری‌شان، سه خواهر و برادرشان برانوِل (Branwell) به دو گروه تقسیم شده و دو قلمرو خیالی خلق کردند. امیلی و «آن» سرزمین خود را «گوندال» (Gondal) نامیدند و شارلوت و برانوِل نیز با خلق «انگریا» (Angria) با آنها مقابله کردند. برای یک دهه، آنها ماجراهای ساکنان این پادشاهی‌های خیالی را شرح می‌دادند و در دفترچه‌هایی ساخته‌شده از کاغذهای باطله و جعبه‌های مقوایی قند ثبت می‌کردند. این بازی زمان را پر می‌کرد و راهی برای خلاقیت بود، چرا که آینده‌ی شغلی دختران بسیار محدود و خسته‌کننده به نظر می‌رسید، مگر اینکه خواستگارانی ثروتمند پیدا می‌شدند.

اما متأسفانه چنین خواستگارانی نیامدند و به این ترتیب دخترها نوبتی به کار تدریس، آموزش خصوصی و نگهداری از کودکان دیگران مشغول شدند. شارلوت مدتی را در بروکسل گذراند و عاشق مردی متأهل شد. امیلی نیز پنهانی به نوشتن شعر پرداخت. سه خواهر در اندیشه‌ی تأسیس مدرسه‌ای در خانه‌ی خانوادگی بودند، اما هیچ شاگردی حاضر نشد به هاوُرث (Haworth) غم‌انگیز روی مرداب بیاید.

شارلوت، که همیشه رهبر جمع بود، پیشنهاد کرد هرکدام یک رمان بنویسند و برای چاپ بفرستند. او دو رمان نوشت. اولی، با عنوان «استاد» (The Professor)، به‌طور کامل رد شد. اما دومی، «جین ایر» (Jane Eyre)، همراه با «بلندی‌های بادگیر» (Wuthering Heights) امیلی و «اَگنس گری» (Agnes Grey) «آن»، راه خود را به چاپ یافت. ناشر به آنها گفت چاپ کتاب با نام زنانه درست نیست، بنابراین خواهران نام‌های مستعار کورر، الیس و اکتون بل (Currer, Ellis, and Acton Bell) را برگزیدند. به‌ویژه «جین ایر» به موفقیتی فوری و چشمگیر، هم در نقد و هم در بازار، دست یافت.

اما بدبختانه این آغاز تازه به سرعت به آغازی برای پایان تبدیل شد. «برانوِل» در ۱۸۴۸ بر اثر افراط در الکل جان سپرد، تنها چند ماه پس از انتشار رمان‌های خواهرانش. امیلی تصمیم گرفت به احترام او، پابرهنه در مراسم خاکسپاری شرکت کند… آن هم در بارانی سیل‌آسا. او به سل مبتلا شد و به شیوه‌ی خاص خود از هر درمان، غذا یا حتی همدردی امتناع کرد. امیلی به سرعت تحلیل رفت و کمتر از سه ماه بعد درگذشت. وزن او آن‌قدر کاهش یافته بود که تابوتش تنها شانزده اینچ [حدود 40 سانتیمتر] عرض داشت. باریک‌ترین تابوتی که قبرکن محلی تا آن زمان ساخته بود. اندکی بعد، «آن» نیز به سل مبتلا شد. او بیماری‌اش را پنهان کرد تا زمانی که دیگر بازگشتی ممکن نبود، و چند ماه بعد به خاک سپرده شد.

اکنون شارلوت کاملاً تنها بود. او وقتش را با ویرایش آثار خواهرانش و گاه بدگویی از آنها در نوشته‌ها پر می‌کرد. (مثلاً رمان دوم «آن»، مستأجر وایلدفل هال (The Tenant of Wildfell Hall) را یک «اشتباه» خواند و آن را از مجموعه‌ی رسمی آثار خواهران کنار گذاشت.) شارلوت همچنین چند رمان دیگر نوشت و وارد محافل ادبی شد. او با نویسندگانی چون الیزابت گسکل (Eliza-beth Gaskell) و ویلیام میک‌پیس تاکری (William Makepeace Thackeray) دوست شد. بااین‌حال به ندرت خانه را ترک می‌کرد و همچنان پرستار پدر بیمار و سالخورده‌اش باقی ماند. در ۱۸۵۴، برخلاف خواست پدر، ازدواج کرد، اما این زندگی مشترک کوتاه بود. او باردار شد و پیش از به دنیا آوردن کودک درگذشت. علت دقیق مرگش مشخص نیست: احتمالاً حصبه، سل (نفرین خانوادگی) یا اختلال نادری در بارداری همراه با تهوع و استفراغ شدید.

طبق افسانه‌ی محلی، در مراسم خاکسپاری شارلوت، شخصیتی مرموز با لباس سیاه از دور بر مرداب‌ها نظاره‌گر بود. بسیاری باور داشتند که او امیلی بود. اگر چنین بود، پایان داستان خاندان برونته به شکلی کاملاً گوتیک رقم خورده است.

ظاهر همه‌چیز نیست

از میان سه خواهر رمان‌نویس برونته، امیلی به‌مراتب جذاب‌تر بود. با قد ۱۷۰ سانتی‌متری، او برای یک زن آن زمان به شکل چشمگیری بلندقد به شمار می‌آمد. اندام خوش‌تراش و چهره زیبا داشت و هاله‌ای از رمز و راز در وجودش بود که مردان را مجذوب می‌کرد. خواهرش «آن» هم چهره‌اش چشمگیر بود. اما شارلوت… چندان خوش‌اقبال نبود. ریزنقش و شبیه پرنده، با قد حدود ۱۴۷ سانتی‌متر، عینک می‌زد تا نزدیک‌بینی شدیدش را اصلاح کند و خودش را چهره‌ای کاملاً معمولی می‌دانست. قضاوت‌های دیگران حتی تندتر بود. مرد جوانی که او را در مهمانی دیده بود گفت: «امشب با دوشیزه برونته ملاقات کردم و باید بگویم برای اینکه بشود او را حتی زشت دانست، باید دست‌کم دو برابر زیباتر از چیزی که هست می‌بود.» با این حال، شارلوت نگرانی‌هایش درباره ظاهرش را به نوشتن تبدیل کرد. بزرگ‌ترین اثر ادبی‌اش، یعنی شخصیت دست‌وپاگیر و نه‌چندان جذاب «جین ایر»، را بر اساس خودش خلق کرد.

پنجره‌ای به جهان او

امیلی عجیب‌ترینِ سه خواهر بود. او مشهور بود به اینکه ساعت‌ها پشت پنجره می‌ایستاد و خاموش و در حال اندیشیدن به بیرون خیره می‌شد. در ذهنش چه می‌گذشت؟ ظاهراً به «پردهٔ پنجره». شارلوت یک بار او را در حالتی گیر آورد که تصور می کرد به دشت‌های خلنگ زار خیره شده، اما وقتی نزدیک شد دید کرکره‌ها پایین کشیده است. آن نوجوان خیالباف شش ساعت تمام پردهٔ سفیدِ پنجره زل زده بود.

مجموعه رد شدن‌ها

شارلوت برونته زمان زیادی طول کشید تا فنون نشر را یاد بگیرد. نخستین رمانش، «استاد»، از سوی چند ناشر رد شد. هر بار که نسخه خطی به او بازگردانده می‌شد، بدون اینکه نامه عدم پذیرش را بردارد آن را برای ناشر بعدی می‌فرستاد. به این ترتیب دست‌نوشته همراه با دسته‌ای نامه‌های عدم پذیرش در گردش بود ـــ که چندان تأییدیه‌ای بر توانایی نویسندگی‌اش محسوب نمی‌شد. جای تعجب نیست که «استاد» تنها پس از مرگ او منتشر شد.

برانول، برونته ی فراموش‌شده

در ابتدا شش فرزند در خانواده برونته بودند. دو نفرشان در کودکی مردند. سه خواهر به افسانه‌های ادبی تبدیل شدند. و بعد برانول بود. چهارمین فرزند ـــ و تنها پسر ـــ شاید بااستعدادترینشان. او سه‌گانه‌ای کامل بود: شاعر، نقاش و معلم خصوصی، هرچند علاقه‌اش به خوابیدن با مادر شاگردانش دست‌کم یک بار برایش دردسر ساز شد. اشعارش نظر ساموئل تیلور کولریج (Samuel Taylor Coleridge) را جلب کرد و پرتره‌هایی که از خواهرانش کشید، بهترین و شناخته‌شده‌ترین تصاویر آنها محسوب می‌شوند. روشن بود که برانول هم در مسیر جاودانگی گام برمی‌دارد.

اما ضعف‌های دیگرش شامل الکل و تنتور تریاک (laudanum) بود، ماده مخدر قدرتمندی که در قرن نوزدهم برای تقریباً هر چیزی تجویز می‌شد. از یک رشته شغل اخراج شد و در بیست‌وچند سالگی گرفتار هذیان‌های ناشی از الکل گردید و بیش از پیش سقوط کرد. سرانجام به سل مبتلا شد ـــ بیماری محبوب برونته‌ها (و نویسندگان قرن نوزدهم به طور کلی) ـــ و در ۳۱ سالگی درگذشت. شایعه بود که ایستاده و تکیه داده به طاقچه شومینه جان سپرده است، آنهم فقط برای این که ثایت کنند چنین چیزی ممکن است.

به سلامتی شما، خانم رابینسون

«آن» برونته به‌عنوان بهترین معلم سرخانه از میان سه خواهر شناخته می‌شد. (امیلی خیال‌پرداز اصلاً مناسب این شغل نبود و شارلوت جدی هم روزی نگهداری از کودکان را با بردگی مقایسه کرد.) تخصص «آن» در این بود که بچه‌های سرکش را وادار به رفتار خوب کند ـــ استعدادی که تحسین والدین خسته را برمی‌انگیخت. یک زوج، کشیش ادموند و لیدیا رابینسون، آن‌قدر از او سپاسگزار بودند که از او خواستند برای پسرشان معلم خصوصی معرفی کند. «آن» مرتکب اشتباه شد و برادر بی‌بندوبار و معتادش برانول را پیشنهاد داد. برانول خیلی زود وارد یک رابطه عاشقانه دوسال‌ونیمه با خانم رابینسون شد که هفده سال از خودش بزرگ‌تر بود. وقتی شوهر خشمگینش ماجرا را کشف کرد، هر دو یعنی برانول و «آن» را اخراج کرد و «آن» را به‌خاطر اینکه «این مار را به آغوش خانواده‌مان آورده» سرزنش نمود.


خواهران برونته (از چپ به راست: امیلی، شارلوت، آن) در خانه‌ای زندگی می‌کردند که از سه طرف با گورستان احاطه شده بود.

جین اشتباه (JANE ERR) (۱)

شارلوت برونته «جین ایر» را با نام مستعار نوشت، اما هیچ‌وقت خیلی تلاش نکرد هویت واقعی‌اش را پنهان کند. وقتی نسخه خطی را برای انتشار فرستاد، یادداشتی ضمیمه کرد که به ناشران توصیه می‌کرد: «در آینده نامه‌ها را به آقای کورر بل، تحت پوشش به دوشیزه برونته، هاورث، بردفورد، یورکشایر، بفرستید، چرا که در غیر این صورت خطر نرسیدن نامه‌ها به دست من وجود دارد.» او حتی تمبر هم روی پاکت نگذاشته بود و وعده داد بعداً تمبرها را می‌فرستد. تعجبی ندارد که رمان ابتدا از سوی پنج ناشر رد شد تا اینکه سرانجام با استقبال انتشارات اسمیت، الدر و شرکای لندن (Smith, Elder and Co. of London.) روبه‌رو شد. نقدهای اولیه چندان مثبت نبودند. «کورر بل» (Currer Bell) را یک زن «بی‌جنسیت» دانستند که می‌خواهد «بر رسوم پدران ما پای بگذارد.» ویلیام میک‌پیس تاکری (William Makepeace Thackeray) از معدود حامیان اولیه بود. حماسه گسترده شارلوت آن‌قدر او را تحت تأثیر قرار داد که گفته می‌شود جلوی خدمتکارش به گریه افتاد.


قسمت‌های قبلی:
اونوره دو بالزاک
ویلیام شکسپیر
لرد بایرون
ادگار آلن پو
چارلز دیکنز

————————-
زیرنویس مترجم:
۱: نویسنده متن با نوشتن JANE ERR به جای JANE EYRE دو منظور خاص دارد: اول اشاره به اشتباه (Error) در نام: این نوشته به طور مستقیم به این نکته اشاره می‌کند که شارلوت برونته نام شخصیت اصلی خود را عمداً به گونه‌ای انتخاب کرده که تلفظ آن شبیه به کلمه error (به معنای اشتباه، خطا یا انحراف) است. این یک «شوخی ادبی» یا ایهام است. اما مسئله مهم تر این که کل متن درباره این است که شارلوت برونته چقدر سرکش بود و چگونه قواعد و هنجارهای مرسوم جامعه و صنعت نشر آن زمان را نادیده گرفت (یعنی مرتکب «اشتباه» از نگاه جامعه شد). کارهای او از دید ناشران و منتقدان اولیه، یکسره «اشتباه» بود: استفاده از یک نام مستعار مردانه (کاری «اشتباه» برای یک زن).  فرستادن دست نوشته کتاب بدون تمبر (کاری غیرحرفه‌ای و «اشتباه»). نوشتن داستانی که در آن یک زن عادی اما باهوش جسورانه علیه آداب و رسوم جامعه قیام می‌کند (کاری «اشتباه» و انقلابی). پس نویسنده با JANE ERR به طور خلاصه می‌گوید: داستان درباره «جین ایر» است، اما در واقع درباره یک زن است که مرتکب «اشتباه» (err) می‌شود — اشتباه از نظر جامعه — تا استقلال و هویت خود را پیدا کند.




نظر شما درباره این مقاله:







 

ايران امروز (نشريه خبری سياسی الکترونیک)
«ايران امروز» از انتشار مقالاتی كه به ديگر سايت‌ها و نشريات نيز ارسال می‌شوند معذور است.
استفاده از مطالب «ايران امروز» تنها با ذكر منبع و نام نويسنده يا مترجم مجاز است.
Iran Emrooz©1998-2025 | editor@iran-emrooz.net