با تاسف و تاثر فراوان اطلاع یافتیم آقای فاضل غیبی، نویسنده و پژوهشگر خوشفکر ایرانی ساکن آلمان روز دوشنبه ۱۶ تیرماه زندگی را وداع گفته است. آقای غیبی متولد ۱۳۳۳ در تهران بود و از سال ۱۳۵۲ (۱۹۷۳) در آلمان زندگی میکرد. هنگام درگذشت ۷۱ سال داشت.
فاضل غیبی در جوانی تحت تاثیر فضای مسلط آن زمان، به اندیشههای چپ و مارکسیستی گرایش پیدا کرد و مدتی هم به صفوف حزب توده ایران پیوست. اما به تدریج، نخست از حزب، سپس از افکار مارکسیستی فاصله گرفت.
خود او در باره این تحول فکریاش نوشته است: «بدون شک فروپاشی کاریکاتورهای جنایتباری که به نام سوسیالیسم برپا کرده بودند، نقش اساسی در تحول فکریام داشت. با اینهمه همۀ کسانی که در راه رهایی از ایدئولوژیهای توتالیتر کوشیدهاند میدانند که از استالینیسم تا به جایگاهی که امروز رسیدهام، چه راهی دشوار و طولانی پشت سرگذاشتهام.»
پس از آن، دورهی تازهای از فعالیت فکری فاضل غیبی آغاز میشود که حاصل آن چند کتاب و دهها مقاله است. مهمترین اثر فکری آقای غیبی در این دوره کتاب «رگ تاک» است. این کتاب ابتدا با نام «دلارام مشهوری» منتشر شد اما در نسخه بازنگریشده کتاب، نام واقعی نویسنده بر جلد نقش بسته است.
زنده یاد داریوش همایون در یادداشتی در باره «رگ تاک» نوشته است: کتاب رگتاک «یک آتشبازى واقعى بر ضد نفوذ مذهب در تاریخ پانصد سالهی گذشته ایران و یک آتشبازى در ستایش نقش اقلیتهاى مذهبى – با تاکید بیشترى بر بابیان و بهائیان – در صد سال گذشته است. پژوهشى است گسترده در منابع فارسى که در اینجا و آنجا به بینشهاى بدیع آراسته است. مىباید نویسندگانى اینچنین به ژرفاى مسائل بروند و ناشرانى چون خاوران دلیرانه امضاى خود را زیر کتابهایى از اینگونه بگذارند تا تابوها شکسته شوند و سرانجام بتوانیم از قرون وسطاى جهان سومى خود بیرون بیاییم.»
زندگینامه خودنوشت فاضل غیبی
«در خانوادهای زرتشتی ـ بهائی در تهران بدنیا آمدم.(۱۳۳۳ش.) پس از آنکه کلاس دوم و سوم دبیرستان را در یکسال گذراندم، یکسالی از مدرسه رفتن فراغت یافتم و در ۱۵ سالگی تصادفاً به کلاسی راه یافتم که در آن فرهنگ هولاکوئی معارف بهائی درس میداد. از او پیش از هر چیز یاد گرفتم، که تنها بوسیلۀ یادداشت برداری از کتاب است که می توان مطالب را به خاطر سپرد و توشۀ معنوی ماندگاری فراهم آورد. از معارف دینی به تاریخ و فلسفه کشانده شدم و کتاب خوانی به مهمترین مشغولیتم بدل شد.
با چنین علاقهای طبیعی بود که بخواهم در آلمان، “کشور شاعران و فیلسوفان” ادامۀ تحصیل بدهم. (۱۹۷۳م.) اما بدون پشتوانۀ مالی مجبور شدم بر این تصور همگانی گردن نهم که تنها با تخصص در علوم طبیعی و مهندسی می توان به کشور خدمت کرد، صرفنظر از آنکه تحصیل در علوم انسانی زندگی را تأمین نمی کند! از اینرو در دانشگاه صنعتی آخن به تحصیل الکتروتکنیک مشغول شدم. اما برای جوان ۱۹ سالهای که فضای بستۀ دوران شاه را پشت سر گذاشته بود، فضای باز و بویژه سیاستزدۀ آنروزگار کشش بسیار نیرومندی داشت. خاصه آنکه می دیدم پس از آنهمه کتاب خوانیها، نسبت به اروپاییان از سطح آگاهی نازلی برخوردارم.
مهمترین کمبود هم متوجه “مارکسیسم” و طیف اجتماعی وابسته به آن بود که در دهۀ هفتاد هنوز نظرگاه غالب در میان روشنفکران اروپایی بشمار میرفت. با اینهمه با وجود آنکه بزودی به مطالعۀ آثار اصلی مارکسیستها مشغول شدم؛ دو سه سالی هنوز هم خود را “رئالیست” می دانستم. (: در فلسفه بدین معنی که به سه گوهر: روح، ماده و خدا قائل باشیم.) تا آنکه با مسافری از ایران آشنا شدم بنام اصغر محبوب (عضو مخفی حزب توده که در کشتار سال ۶۷ جان باخت). او مرا در طی سلسله بحثهایی مجاب کرد که رئالیسم فلسفی در واقع همان ایدهئالیسم محض است و مساوی با نفی جهان مادی. بنابراین تنها یک جهانبینی واقعی وجود دارد و آن ماتریالیسم است.
بدنبال شکست من در “کارزار فلسفی”، او مرا به حزب توده معرفی کرد و خود راهی ایران شد. از این پس دوندگیهای سترون بعنوان “فعالیت حزبی” و مطالعۀ نشریات تبلیغی حزب توده و “احزاب برادر” وقت کشی می کرد. تا آنکه پس از انقلاب در “بهار آزادی” راهی ایران شدم و مصمم بودم که به “صفوف انقلابیون” بپیوندم. هنگام پر کردن آنکت حزبی (برای دومین بار) همینکه از این قصدم سخن گفتم، عباس حجری به آرامی گفت: آقا، ما اینجا دیپلمۀ بیکار زیاد داریم. شما برو تحصیلت را تمام کن!
بنابراین پس از دادن رأی مثبت به رفراندم جمهوری اسلامی، به آلمان برگشتم و به منوال گذشته اما شدیدتر “فعالیتهای حزبی” را دنبال گرفتم. تا آنکه پس از درگیریهای فکری و سازمانی بسیار(۱۹۸۳م.)، طی نامه ای بیجواب که در آن اعتراضات خود را اعلام کرده بودم، به عضویت خود پایان دادم؛ هرچند که هنوز خود را مارکسیست می دانستم. دراین میان در فرانکفورت در رشتۀ الکترونیک و انفورماتیک درسم را تمام کردم و در دانشگاه صنعتی دارمشتاد (در دانشکدۀ فیزیک اتمی) شغل کوچکی گرفتم که بیش از هرچیز برایم فراغت برای کتابخوانی فراهم میآورد(۱۹۸۶م.).
شاید از آنجا که حس می کردم، در ورای “جهان بینی علمی و جهانشمول مارکسیسم” باید حقیقت دیگری هم وجود داشته باشد، به موازات کار، دو سالی در دانشگاه فرانکفورت به کلاسهای رشتۀ فلسفه سرمی کشیدم که چون آنرا مفید نیافتم دنبال نکردم. هرچند که از دید امروز همینکه مرا تا حدی با افکاری دیگر آشنا کرد باید نقطۀ عطفی در دیدگاهم بحساب آید.
بدون شک فروپاشی کاریکاتورهای جنایتباری که به نام سوسیالیسم برپا کرده بودند، نقش اساسی در تحول فکریام داشت. با اینهمه همۀ کسانی که در راه رهایی از ایدئولوژیهای توتالیتر کوشیده اند می دانند که از استالینیسم تا به جایگاهی که امروز رسیدهام، چه راهی دشوار و طولانی پشت سرگذاشتهام.»
مقالات و کتابهای فاضل غیبی:
● شماری از مقالات فاضل غیبی در وبسایت شخصی ایشان
● نسخه رایگان کتابهای فاضل غیبی
در سالهای گذشته مقالات زیادی از آقای غیبی در «ایران امروز» منتشر شده که گوشههایی از جهان فکری این پژوهشگر را بازنمینمایانند. آخرین نوشته آقای غیبی «انقلاب مشروطه، سرنوشت ایران» عنوان داشت که در ماه اوت ۲۰۲۴ منتشر شد. پس از آن دیگر قلم او خاموشی گرفت تا این که شمع جانش نیز در پی بیماری جانکاه خاموش شد.
از سال ۲۰۱۲ تا ۲۰۲۴ نزدیک به ۱۲۰ مقاله از آقای غیبی منتشر شده که در بخش آرشیو «اندیشه» و «سیاست» ایران امروز موجود است.
«ایران امروز» فقدان فاضل غیبی را به خانواده محترم غیبی و همه یاران و همکاران ایشان تسلیت میگوید.