اولین قهوهخانه در اروپای غربی نه در یک مرکز تجاری، بلکه در شهر دانشگاهی آکسفورد افتتاح شد، جایی که مردی لبنانی به نام جیکوب (Jacob) در سال ۱۶۵۰، دو سال قبل از تأسیس پاسکوا رزی (Pasqua Rosee) در لندن، مغازهای راه انداخت. اگرچه امروزه ارتباط بین قهوه و دانشگاه امری بدیهی تلقی میشود - قهوه نوشیدنی است که معمولاً در بین جلسات کنفرانسها و سمپوزیومهای علمی سرو میشود - اما در ابتدا بحثبرانگیز بود. وقتی قهوه در آکسفورد محبوب شد و قهوهخانههای فروش آن شروع به تکثیر کردند، مقامات دانشگاه سعی کردند محدودیت ایجاد کنند و نگران بودند که قهوهخانهها تنبلی را ترویج و اعضای دانشگاه را از تحصیل منحرف میکنند. آنتونی وود (Anthony Wood)، وقایعنگار آن زمان، از جمله کسانی بود که شور و شوق برای نوشیدنی جدید را محکوم کرد. او پرسید: «چرا یادگیری جدی و عمیق کاهش یافته و امروز تعداد کمی یا هیچکس در دانشگاه آن را دنبال نمیکنند؟ پاسخ: به دلیل قهوهخانهها، جایی که همه وقت خود را صرف میکنند.» اما مخالفان قهوه نمیتوانستند بیشتر در اشتباه باشند، زیرا قهوهخانهها به مکانهای محبوبی برای بحثهای دانشگاهی تبدیل شدند، به ویژه در میان کسانی که به پیشرفت علم، یا «فلسفه طبیعی» که در آن زمان شناخته میشد، علاقه داشتند. قهوه نه تنها فعالیت فکری را دلسرد نمیکرد، بلکه فعالانه آن را ترویج میداد. در واقع، گاهی به قهوهخانهها «دانشگاه پنی» (penny universities) میگفتند، زیرا هر کسی میتوانست با پرداخت یک یا دو پنی، قیمت یک پیاله قهوه، وارد شود و در بحث شرکت کند. همانطور که یکی از ترانههای آن زمان میگفت: «چنین دانشگاه بزرگی، فکر نمیکنم هرگز وجود داشته باشد؛ که در آن میتوانی دانشجو شوی، به قیمت خرج کردن یک پنی.»

یکی از جوانانی که در دوران تحصیل در آکسفورد به بحثهای قهوهخانهای علاقه پیدا کرد، معمار و دانشمند انگلیسی کریستوفر رن (Christopher Wren) بود. رن که امروزه بیشتر به عنوان معمار کلیسای جامع سنت پل در لندن به یاد آورده میشود، یکی از دانشمندان برجسته زمان خود نیز بود. او یکی از اعضای مؤسس انجمن سلطنتی، نهاد پیشگام علمی بریتانیا بود که در سال ۱۶۶۰ در لندن تشکیل شد. اعضای آن، از جمله هوک (Hooke)، پپیس (Pepys) و ادموند هالی (Edmond Halley) (ستارهشناسی که دنبالهدار به نام او نامگذاری شده است)، اغلب پس از جلسات انجمن به قهوهخانه میرفتند تا بحثهای خود را ادامه دهند. به عنوان یک مثال معمول، در ۷ مه ۱۶۷۴، هوک در خاطرات خود ثبت کرد که نمونه بهبودیافتهای از ربعالنجوم (astronomical quadrant) را در انجمن سلطنتی (Royal Society) نشان داد و پس از آن در قهوهخانه گارویز نمایش را تکرار کرد و در آنجا با جان فلامستید (John Flamsteed)، ستارهشناسی که سال بعد توسط چارلز دوم به عنوان اولین ستارهشناس سلطنتی منصوب شد، در مورد آن بحث کرد. در مقابل فضای رسمی جلسات انجمن، قهوهخانهها فضایی آرامتر فراهم میکردند که بحث، گمانهزنی و تبادل ایدهها را تشویق میکرد.
خاطرات هوک نمونههایی از چگونگی تبادل اطلاعات در گفتوگوهای قهوهخانهای را ارائه میدهد. در یکی از ملاقاتها در قهوهخانهی «مَن» (Man’s coffeehouse)، هوک و رن اطلاعاتی دربارهی رفتار فنرها ردوبدل کردند. «بحث مفصلی دربارهی اثبات حرکت فنر داشتیم. او فکر جالبی دربارهی یک دماسنج جیوهای مطرح کرد... من هم نظریهی خودم را گفتم... من ترازوی فلسفی فنری خود را به او نشان دادم... او هم ترازوی طناب مکانیکی خود را به من معرفی کرد.» در مناسبت دیگری، هوک در قهوهخانهی «سنت دانستن» (St. Dunstan’s coffeehouse) با دوستی دستورالعملهای درمانی پزشکی را مبادله کرد. چنین بحثهایی همچنین به دانشمندان اجازه میداد تا نظریهها و ایدههای نیمهساختهی خود را محک بزنند. با این حال، هوک به دلیل لافزنی، جروبحثهای متعدد و اغراق در ادعاهایش شهرت داشت. پس از مشاجرهای با هوک در قهوهخانهی «گاروی» (Garraway)، فلمستید شکایت کرد که «مدتهاست متوجه شدهام که ذات او این است که بیدلیل و با قضاوت ضعیف مخالفت کند و ادعاهای اثباتنشده را با پافشاری دفاع کند.» فلمستید ادعا کرد هوک «مرا با انبوهی از کلمات زیر فشار گذاشت و حاضرین را متقاعد کرد که من در این موارد نادان هستم، در حالی که در واقع این او بود که چیزی نمیفهمید.»

اما لافزنیهای هوک در قهوهخانه ناخواسته جرقهی انتشار بزرگترین کتاب انقلاب علمی را زد. در یک شب ژانویهی سال ۱۶۸۴، گفتوگویی بین هوک، هالی و رن در قهوهخانه به نظریهی گرانش کشیده شد، موضوعی که در آن زمان سوژهی بسیاری از گمانهزنیها بود. هالی در میان جرعههای قهوه با صدای بلند پرسید آیا مدارهای بیضوی سیارات با نیروی گرانشی که با مربع معکوس فاصله کاهش مییابد، سازگار است؟ هوک اعلام کرد که همینطور است و تنها قانون مربع معکوس میتواند حرکت سیارات را توجیه کند، ادعایی که او گفت برای آن اثبات ریاضی ابداع کرده است. اما رن که خودش قبلاً برای ارائهی چنین اثباتی تلاش کرده و شکست خورده بود، متقاعد نشد. هالی بعدها به یاد آورد که رن پیشنهاد داد «به آقای هوک یا من دو ماه فرصت دهد تا اثبات قانعکنندهای ارائه کنیم و علاوه بر افتخار، به کسی که موفق شود، یک کتاب ۴۰ شیلینگی هدیه دهد.» با این حال، نه هالی و نه هوک این چالش را نپذیرفتند و این جایزه بیصاحب ماند.

چند ماه بعد، هالی به کمبریج رفت و به دیدار یکی دیگر از همکاران علمیاش، آیزاک نیوتن (Isaac Newton)، رفت. با یادآوری بحث داغ قهوهخانهای با رن و هوک، هالی همان سوال را از نیوتن پرسید: آیا قانون مربع معکوس گرانش به مدارهای بیضوی منجر میشود؟ مانند هوک، نیوتن ادعا کرد که قبلاً این را اثبات کرده است، اما نتوانست وقتی هالی خواست آن را ببیند، اثبات را پیدا کند. با این حال، پس از رفتن هالی، نیوتن تماموقت روی این مسئله کار کرد. در نوامبر، مقالهای برای هالی فرستاد که نشان میداد قانون مربع معکوس گرانش واقعاً به مدارهای بیضوی سیارات منجر میشود. اما این مقاله، به نظر میرسید، فقط پیشنمایشی از آنچه قرار بود بیاید بود. زیرا سوال هالی به نیوتن انگیزهای داده بود که برای رسمیت بخشیدن به سالها کار و تولید یکی از بزرگترین کتابهای تاریخ علم نیاز داشت: «اصول ریاضی فلسفهی طبیعی» (Principia Mathematica Philosophiae Naturalis) که عموماً به نام «پرینسیپیا» (Principia) شناخته میشود. در این اثر monumental که در سال ۱۶۸۷ منتشر شد، نیوتن نشان داد که چگونه اصل گرانش جهانی او میتواند حرکات اجرام زمینی و سماوی را توضیح دهد، از سیب در حال سقوط (که احتمالاً افسانهای است) تا مدارهای سیارات. با « پرینسیپیا »، نیوتن بالاخره بنیانی جدید برای علوم فیزیکی فراهم کرد تا جایگزین نظریههای بیاعتبار یونانیان شود؛ او جهان را تسلیم عقل کرده بود. تأثیر کار او به حدی بود که نیوتن بهطور گسترده به عنوان بزرگترین دانشمند تاریخ شناخته میشود.

هوک اصرار داشت که ایدهی قانون مربع معکوس را چند سال قبل در نامههایی به نیوتن داده است. اما وقتی او در یک بحث قهوهخانهای دیگر، پس از ارائهی جلد اول «پرینسیپیا» به انجمن سلطنتی در ژوئن ۱۶۸۶، استدلال کرد، نتوانست همکاران علمیاش را متقاعد کند. بین مطرح کردن یک ایده در قهوهخانه و اثبات درستی آن دنیایی تفاوت وجود داشت؛ هوک ایدههای خود را منتشر نکرده یا به صورت رسمی به انجمن ارائه نکرده بود؛ و او به این شهرت داشت که ادعا میکرد قبل از هر کس دیگری به همهچیز فکر کرده است (اگرچه در بسیاری از موارد واقعاً چنین بود). هالی در نامهای به نیوتن نوشت: «وقتی به قهوهخانه رفتیم، آقای هوک تلاش کرد این باور را ایجاد کند که او چنین چیزی در اختیار داشته و اولین اشاره به این اختراع را به شما کرده است. اما متوجه شدم که همه نظرشان این بود که... شما باید به عنوان مخترع شناخته شوید.» با وجود اعتراضات هوک، قهوهخانه حکم خود را داده بود، حکمی که تا امروز پابرجاست.

در اواخر قرن هفدهم، انتشار دانش علمی از طریق قهوهخانههای لندن شکلی جدید و ساختاریافتهتر به خود گرفت. مجموعهای از سخنرانیها دربارهی ریاضیات در قهوهخانهی «مارین» (Marine Coffee House) نزدیک کلیسای سنت پل از سال ۱۶۹۸ آغاز شد و پس از آن، قهوهخانهها به مکانهای محبوبی برای سخنرانیهای پیچیدهتر تبدیل شدند. جیمز هاجسون (James Hodgson)، دستیار سابق فلمستید، با مجهز شدن به جدیدترین میکروسکوپها، تلسکوپها، منشورها و پمپها، خود را به عنوان یکی از پیشگامان عمومیسازی علم در لندن تثبیت کرد. دورهی سخنرانیهای او در فلسفهی طبیعی وعده میداد که «بهترین و مطمئنترین بنیان برای همهی دانشهای مفید» را فراهم کند و شامل نمایشهایی از ویژگیهای گازها، ماهیت نور و آخرین یافتهها در نجوم و میکروسکوپی بود. هاجسون همچنین درسهای خصوصی میداد و کتابی دربارهی ناوبری منتشر کرد. به همین ترتیب، قهوهخانهی «سوان» (Swan Coffee-House) در خیابان تردنیدل میزبان سخنرانیهایی دربارهی ریاضیات و نجوم بود، در حالی که قهوهخانهی دیگری در ساوارک متعلق به خانوادهای بود که ریاضیات تدریس میکردند، کتابهایی دربارهی ناوبری منتشر میکردند و ابزارهای علمی میفروختند. سخنرانیهای ویژهای دربارهی نجوم هم در قهوهخانهی «باتن» (Button’s coffeehouse) و هم در «مارین» (Marine) همزمان با یک خورشیدگرفتگی سازماندهی شد.

این سخنرانیها هم منافع تجاری و هم علمی را تأمین میکرد. دریانوردان و تاجران دریافتند که علم میتواند به بهبود ناوبری و در نتیجه به موفقیت تجاری بینجامد، در حالی که دانشمندان مشتاق بودند نشان دهند که یافتههای به ظاهر پیچیدهشان ارزش عملی دارد. همانطور که یک ریاضیدان انگلیسی در سال ۱۷۰۳ اشاره کرد، ریاضیات به «امر تاجران، بازرگانان، دریانوردان، نجاران، نقشهبرداران زمین یا مانند اینها» تبدیل شده بود. کارآفرینان و دانشمندان دست به دست هم دادند تا شرکتهایی برای بهرهبرداری از اختراعات و اکتشافات جدید در زمینههای ناوبری، معدن و تولید تشکیل دهند و راه را برای انقلاب صنعتی هموار کنند. این در قهوهخانهها بود که علم و تجارت در هم آمیخت.
روحیه نوآوری و آزمایشگری قهوهخانهها به حوزه مالی نیز کشیده شد و مدلهای تجاری جدیدی را در قالب انواع بیشمار طرحهای بیمه، قرعهکشی یا سهامی عام به وجود آورد. البته بسیاری از طرحهایی که در قهوهخانهها شکل گرفتند، هرگز به نتیجه نرسیدند یا با شکستهای چشمگیری روبهرو شدند؛ نمایش «حباب دریای جنوب» (South Sea Bubble)، یک طرح سرمایهگذاری کلاهبرداری که در سپتامبر ۱۷۲۰ فروپاشید و هزاران سرمایهگذار را نابود کرد، در قهوهخانههایی مانند «گاروی» (Garraway) به اجرا درآمد. اما در میان نمونههای موفق، مشهورترین آنها در قهوهخانهای آغاز شد که «ادوارد لوید» (Edward Lloyd) در اواخر دهه ۱۶۸۰ در لندن تأسیس کرد. این مکان به محل ملاقات ناخدایان، مالکان کشتی و بازرگانان تبدیل شد که برای شنیدن آخرین اخبار دریانوردی و شرکت در مزایدههای کشتی و محمولههایشان به آنجا میرفتند. لوید شروع به جمعآوری و خلاصهکردن این اطلاعات کرد و آنها را با گزارشهایی از شبکهای از خبرنگاران خارجی تکمیل و در قالب یک خبرنامه منظم، ابتدا دستنویس و بعد چاپی، برای مشترکان ارسال کرد. لویدز بهطور طبیعی به محل ملاقات مالکان کشتی و بیمهگرانی تبدیل شد که کشتیهای آنها را بیمه میکردند. برخی از بیمهگران شروع به اجاره غرفههای دائمی در لویدز کردند و در سال ۱۷۷۱ گروهی متشکل از هفتاد و نه نفر از آنها «جامعه لویدز» (The Society of Lloyds) را تأسیس کردند که امروزه بهعنوان «لویدز لندن»، (Lloyd’s of London) پیشروترین بازار بیمه جهان، به فعالیت خود ادامه میدهد.
قهوهخانهها بهعنوان بازار سهام نیز عمل میکردند. در ابتدا سهام در کنار کالاهای دیگر در «تالار سلطنتی مبادله» (The Royal Exchange) معامله میشد، اما با افزایش تعداد شرکتهای ثبتشده (از ۱۵ به ۱۵۰ شرکت در طول دهه ۱۶۹۰) و رشد فعالیتهای تجاری، دولت قانونی را تصویب کرد که «به منظور محدود کردن تعداد و فعالیت دلالان و سهامبازان»، قوانین سختگیرانهای بر معاملات سهام در تالار مبادله اعمال میکرد. در اعتراض به این قانون، سهامداران تالار مبادله را ترک کردند و به قهوهخانههای خیابانهای اطراف، بهویژه قهوهخانه «جاناتان» در «کوچه مبادله» (Exchange Alley)، نقل مکان کردند. یکی از آگهیهای دلالان در سال ۱۶۹۵ چنین بود: «جان کاستاین (John Castaing) در قهوهخانه جاناتان واقع در مبادله، تمام برگههای سفید و بلیطهای بهره و همچنین تمام سهام و اوراق دیگر را خرید و فروش میکند.»

با افزایش حجم معاملات، معایب غیررسمی بودن معاملات در قهوهخانهها آشکار شد. دلالانی که از پرداخت بدهی خودداری میکردند، از ورود به قهوهخانه جاناتان منع میشدند؛ اگرچه راهی برای جلوگیری از معامله آنها در جای دیگر وجود نداشت، اما اخراج از جاناتان به معنای از دست دادن بخش قابلتوجهی از کسبوکار بود. نام متخلفان روی یک تخته سیاه نوشته میشد تا از ورود مجدد آنها پس از چند ماه جلوگیری شود. با این حال، مشکلات باقی ماند، بنابراین در سال ۱۷۶۲ گروهی متشکل از ۱۵۰ دلال با مالک جاناتان به توافقی رسیدند: در ازای حق عضویت سالانه هشت پوند برای هر نفر، از محل استفاده میکردند و این حق را داشتند که دلالان غیرقابلاعتماد را اخراج کنند. اما این طرح با اعتراض یک دلال اخراجی مواجه شد که استدلال میکرد قهوهخانهها مکانهای عمومی هستند و هر کسی باید بتواند وارد آنها شود. در سال ۱۷۷۳ گروهی از معاملهگران جاناتان از آن جدا شدند و به ساختمانی جدید نقل مکان کردند که در ابتدا «جاناتان جدید» (New Jonathan) نامیده میشد. اما این نام دوام چندانی نداشت، چنانکه مجله «جنتلمن» (The Gentlemen s Magazine) گزارش داد: «جاناتان جدید به این نتیجه رسید که به جای نامیدن آن به این نام، باید “بورس سهام” (The Stock Exchange) نامیده شود، که بر سر در آن نوشته خواهد شد.» این مؤسسه پیشگام «بورس لندن» (London Stock Exchange) بود.
این دوره از نوآوری سریع در امور مالی عمومی و خصوصی، با راهاندازی شرکتهای سهامی عام، خرید و فروش سهام، توسعه طرحهای بیمه و تأمین مالی عمومی بدهی دولت، که همگی به جابجایی نهایی لندن به جای آمستردام به عنوان مرکز مالی جهان منجر شد، امروزه بهعنوان «انقلاب مالی» (Financial Revolution) شناخته میشود. نیاز به تأمین مالی جنگهای پرهزینه استعماری آن را ضروری کرد، و محیط فکری بارور و روحیه سفتهبازی قهوهخانهها آن را ممکن ساخت. معادل مالی «پرینسیپیا»، کتاب «ثروت ملل» (The Wealth of Nations) نوشته اقتصاددان اسکاتلندی «آدام اسمیت» (Adam Smith) بود. این کتاب به توصیف و ترویج آموزه نوظهور سرمایهداری مبتنی بر آزادی اقتصادی (laissez-faire capitalism) پرداخت که بر اساس آن، بهترین راه برای دولتها جهت تشویق تجارت و رفاه، رها کردن مردم به حال خود بود. اسمیت بخشهای زیادی از کتابش را در «قهوهخانه بریتیش» نوشت، که محل اقامت و آدرس پستی او در لندن بود و مکانی محبوب برای ملاقات روشنفکران اسکاتلندی به شمار میرفت. او فصلهای کتابش را میان آنها پخش میکرد تا نظرات و انتقادات آنها را دریافت کند. بدین ترتیب، قهوهخانههای لندن بوتههای آزمایش انقلابهای علمی و مالی بودند که جهان مدرن را شکل دادند.
ادامه دارد ...
بخشهای پیشین:
بخش نخست؛ مقدمه کتاب تاریخ جهان در شش پیاله
بخش دوم؛ آبجوی عصر حجر
بخش سوم؛ آبجوی عصر حجر
بخش چهارم؛ آبجو در جهان متمدن
بخش پنجم؛ خاستگاه خط
بخش ششم؛ خاستگاه اندیشه غربی
بخش هفتم؛ فلسفه نوشیدن
بخش هشتم؛ تاکستان امپراتوری
بخش نهم؛ شراب، نوشیدنی برای همه؟
بخش دهم؛ چرا مسیحیان شراب مینوشیدند اما مسلمانان نه؟
بخش دهم؛ نشاط در دوران استعماری
بخش یازدهم: روحها، شکر و بردگان
بخش دوازدهم: نوشیدنیهایی که آمریکا را ساختند
بخش سیزدهم: روحیه پیشگامی
بخش چهاردهم: قهوه در عصر خرد
بخش پانزدهم: پیروزی قوه
بخش شانزدهم: امپراتوریهای قهوه
بخش هفدهم: اینترنت قهوهخانهای
بخش هیجدم: نوآوری و گمانهزنی
بخش بعدی: انقلاب در هر فنجان