تبليغات در ايران امروز
با قيمت مناسب و كيفيت عالی
بازگشت به صفحه اول
Tue   10 01 2006   22:01

ادرین ریچ؛ شاعر و نظریه پرداز پژوهشهای زنان

کیواندخت شکیبائی

چهارشنبه ٢١ دی ‌١٣٨

هنر هم سخت است و هم شکننده، از چیزی سخن می‌گوید که دلتنگ شنیدن آن هستیم، و چیزی که وحشت یافتنش را داریم.


ادرین ریچ شاعری است که با شهامت، زیبائی، آگاهی و قدرت سخن می‌گوید. تبلور حقیقت و صداقت کلام از مختصات ویژه نگارش اوست. شعر او شعری است راوی زندگی سیاسی و تاریخی انسان و بخصوص زن قرن او، و این تاریخ در بیست و چند سال اخیر بیش از همیشه تاریخ و انسان جهانی کاملتر را در برگرفته است. در واقع شعر او نه تنها مرزهای شعر سیاسی را گسترش می‌دهد وهمگانی‌تر می‌کند - بلکه به تعریفی دیگر- ابعاد سیاسی انسان را درادبیات تصویر و تعریف می‌کند تا جائی که احساس نیزبارسیاسی وخود آگاهی می‌گیرد.

ادرین ریچ درسال ١٩٢٩ درایالت مریلند (امریکا) متولد شده است و بیش از نیم قرن است که با پی گیری خستگی ناپذیری می‌نویسد. اولین جایزه ادبی که به او اهداء شد (درسال ١٩٥١) برای انتشار اولین مجموعه اشعارش در سن ٢١ سالگی بود و این روند در طی زندگی او ادامه یافته بطوریکه انتشار- تقریبا - بیست کتاب ازمجموعه مقالات و اشعاراو که غالبا در قلمروی شعرو اندیشه در امریکا پیشگام بوده است، بار جوایز و عنوانهای ادبی او را سال به سال سنگین‌تر کرده است. فهرست جوایز ادبی که تا بحال به او اهدا شده است طولانی‌تر از آن است که در حوصله ی این مقاله بگنجد و مهمتر این که اغلب اصطلاحات آن قابل ترجمه نیستند. خود او در این مورد می‌نویسد که او:
" زنی است با رسالتی/ نه برای گرفتن جوایز/ بلکه برای تغییر قوانین تاریخی"

نقش رهبری او در ادغام شعر و سیاست که - به کلام خود او- بازگشتی است به تاریخ و سنت شعر در امریکا، یکی از بارزترین مشخصات کاراوست که توجه دنیای شعر و ادب را بخود جلب کرده است. در این مورد او از نقش شعر و ادبیات معاصردر امریکا انتقاد می‌کند و می‌گوید این مشکل هم ازدولت است که شاعر را در بخش ارتباط وخدمت به مردم دخالت نمیدهد وهم از مردم امریکا بطورعموم است که سیاست و شعر را به دست "متخصصان" سپرده‌اند و درجدائی و بی‌خبری از هر دوباقی مانده‌اند. ریچ در یکی از مصاحبه‌ها یش به بحث در مورد نقش حیاتی شاعر در نمایندگی مردم و فعالیت سیاسی شاعر در جامعه می‌پردازد و می‌گوید در بسیاری از کشورها و فرهنگ‌های دیگرشعرا جزوی ازنیروی دولتی هستند و بعنوان نمایندگان کشور به مأموریت میروند. او به نرودا در شیلی اشاره می‌کند و به سن جان پرز در فرانسه. اما درعین حال از سانسور در کشورهای دیگرنیز سخن می‌گوید و از شعرائی که بخاطرنوشتن یک کناب یا یک سطر شعر به زندان و شکنجه گرفتار شده‌اند. او از حکمت در ترکیه نام می‌برد و ازماندلستام در شوروی. اما اضافه می‌کند که سانسور در امریکا نیز به شکل دیگری مطرح است، سانسوری که درآن دولت و سیاست حاکم به شاعر می‌گوید: "چه کسی میخواهد به تو گوش بدهد؟" و با این طرز تفکر شعر و ادبیات حاشیه نشین مجالس ادبی و طبقات خاص و مرفه می‌شود، جائی که از هسته ی اصلی مسایل و مشکلات دور است. این است که شهروند عمومی امریکا نه با شعر آشنا ست و نه به سیاست آگاه.
اعتقاد ریچ به ریشه‌ای بودن شعردر حیات ملی و تاریخ انسانی هر ملت تا جائی است که در یکی از شعرها یش ادعا می‌کند که " برای ادامه قتل عام مردم بومی، کافی است که شعر بومی را ازمیان بردارند."

ادربن ربچ: شاعری که قدرت و انعطاف زبان را به آزمون می‌گذارد

در مورد ادرین ریچ اکثرنویسندگان و منتقدان ادبی گفته‌اند که "او آنچه را ما میدانیم و نمیتوانیم بگوئیم می‌گوید." کاراو نمونه‌ای از اصالت زبان و تفکر فلسفی زمان معاصر اوست. اورا صدای گویای زمان نامیده‌اند ، صدائی که با دقت و صحت کلام پیچیده‌ترین معانی فلسفی را در شعرمعنا و مفهوم می‌کند و جان می‌بخشد. چیره گی او به زبان انگلیسی - و در معنا - به زبان به مفهوم وسیع انسانی آن خیره کنند ه و ازمختصات ویژه کاراوست. درواقع می‌توان گفت که قلم او قدرت وانعطاف زبان را به آزمون می‌گذارد و مرزهای جدیدی را بروی شعر می‌گشاید. اما با همه ی پیچیدگی‌هائی که گاه در نگارش او به چشم می‌خورد، توجه او به نمایش شیوه‌ها و شگردهای نویسندگی نیست، بلکه توجه و همت او به درونی‌تر شدن و صحت مفاهیم ، و تعریف و پذیرش پیش فرض‌ها ئی است که دردرون معانی فرهنگی و تاریخی و بار کلمات نهفته‌اند. یکی از اهداف او بیرون کشیدن این پیش فرض‌ها، یا اندیشه‌های خاموشی است که در درون کلمات و مفاهیم مصطلح تکرار می‌شوند.

ما " پرسش‌های زنانه" نیستیم، بلکه زنانی هستیم که پرسش‌ها را مطرح می‌کنند.

در مقاله "مطالبه تحصیل" - که ترجمه آن درزیر آمده است – هشدارنویسنده به زنان متوجه تعهد به تحصیلی است که در آن قدرت تفکر و خلاقیت‌های زنان در پرورش نسلهای جوان بکار گرفته شده و آینده ساز جامعه‌ای متفاوت باشد، جامعه‌ای که روند تفکردانش را در جهت برابری زن ومرد هدایت و ممکن سازد.
در این مقاله، نویسنده نه تنها ریشه‌ها و پیش فرضهای تاریخی - فرهنگی موقعیت زنان در تحصیل و نا برابری‌های اجتماعی ناشی از آن را به پرسش می‌گیرد، بلکه از دیدگاه تاریخی به فرهنگ مرد- محور دستگاههای آموزشی و کمبود مشارکت تفکر زنان در تعیین معیارهای دانش و اندیشه هشدار می‌دهد. در این زمینه مقالات متعددی از او به چاپ رسیده است که بار دیگر مسایل بنیانی جامعه را با تفکری وسیع‌تر از" حل مشکل زنان" بررسی می‌کند، بلکه مشکلا ت و پرسشهائی را عنوان می‌کند که دیدگاههای زن را درتعریف از جامعه ی برابرو آزاد مشخص و مطرح می‌کند.
اگر بگوئیم ادرین ریچ مادر آزاد اندیشی‌های نسل‌هائی بوده است که در تأثیر از فعالیت‌های موج دوم فمنیستی و پس از ده‌های ٧٠ یا ٨٠ شروع به فعالیت کرد، از دید تاریخی شاید حرف تازه‌ای نگفته باشیم. اما مقصود از بکار بردن واژه سمبولیك " مادر" اشاره به معنای سنتی آن نیست بلکه برگشت به معنای ریشه‌ای و قدرت آفـرینندگی آن است، که قدرتی انکارناپذیر در زمینه شعر و ادب کلاسیک معاصر در امـریکا و کشورهائی تحـت تأثیر از آن بشمـار می‌آید. بنـابراین هـوشیاری در اندیشـــه و کلام و نقش رهبـری زنانی مانند Adrienne Rich, June Jordan و Audre Lorde در ادبیات قرن بیستم مسأله‌ای کلیدی برای جدی گرفتن و نفوذ نظرگاههای زنان و انتقاد آنان از جامعه‌ای بوده است که آنان خود رهبری روشنفکری آن را دردست داشته‌اند.
برداشت من ازنقش توأم ادرین ریچ در ادبیات و فعالیت‌های فمینیستی این است که بدون قدرت کلام و اندیشه‌ای استوار وشعری که بتواند پوینده و پیشرو جای خود را درمیان هیاهوی سالهای بعد از ١٩٦٠ باز کند، طرح نظریه‌های زنان در قلمرو ی ادبیات و دانشگاه و جامعه روشنفکر - شاید – ممکن نمی‌بود. این آفرینش زمینه ساز رشد موج‌های فکری زنان جوانتری بوده است که گرچه متمایزو حتی متفاوت از اهداف این دوران حرکت کرده اند، اما توانسته‌اند در فضای ادبی معتبر و مطمئن به شعرو اندیشه زنانه در ادبیات جوان خود بپردازند.

نگاهی به چند کتاب

از آنجائی که بررسی شعر و نوشته‌های ادرین ریچ و حتی معرفی تمام کتاب‌های او از گنجایش یک مقاله خارج است ، برای آشنائی کاملتر با نظریه‌های او - خوانندگان علاقمند را - به چند مجموعه از مقالات و متن سخنرانی‌های او که در چندین کتاب گردآوری شده است مراجعه میدهم :
* “Of Women Born: Motherhood as Experience and Institution”
* “On lies, Secrets, and Silence: Selected prose ١٩٦٦-١٩٧٨”
* “Blood, Bread and Poetry: Selected prose ١٩٧٩-١٩٨٦”
* “Arts of Possible” (٢٠٠٢)

و درزیر تنها به نمونه‌های کوتاهی از چند کتاب، سخنرانی و مجموعه شعربه اختصار اشاره خواهم کرد.
زاده از زن: مادر بودن بعنوان یک تجربه و یک نهاد سازمانی “ Of Women Born:Motherhood as Experience --and Institution“ "زاده از زن" (١٩٧٨) یکی از کتاب‌های مورد بحث و توجه خوانندگان اوست که در آن مرد سالاری را در مقایسه با رابطه طبیعی انسان با مادر از نظر فلسفی مورد آزمایش قرار میدهد و اظهار میدارد که رابطه انسان با مادربنیانی‌تر از هویت قومی و ملی اوست. اما این رابطه قدرتمند تحت تأثیرفرهنگ پدرسالاری تصویر و هویتی محافظه کارانه بخود گرفته است و در خدمت قدرت مکررمرد و فرهنگ جامعه پدرسالاری قرار می‌گیرد. درسیاستهای مربوط با مادران و "مادربودن" ریچ قوانین دولتی را که از مسایل حیاتی زندگی زن و مادر حمایت نمی‌کنند مورد انتقاد قرار می‌دهد و دراین زمینه به مسایل هسته‌ای زندگی زنان برمی گردد: خدمات اقتصادی - اجتماعی برای مادران ونوزادان ، ازدواج به عنوان وابستگی اقتصادی و قوانینی که با متد‌های جلوگیری از بارداری و انتخاب آزاد زن برای مادر شدن درتضاد هستند.
در این کتاب نویسنده به ریشه‌های فلسفی پدیده ی "مادر بودن" یا رابطه‌های حسی انسان با مادر، با توجه به نظریه‌های دیگر تاریخی که در این زمینه مطرح شده است می‌پردازد و بخصوص رابطه مادر و دختر را درشکل گیری و تعیین مفهوم "زن بودن" و نقش گیری دختران در زندگی شخصی و اجتماعی مورد بررسی قرار می‌دهد. آرزوهای نا پدید شده‌ی مادران ، خشم و ناخوشنودی از زندگی پرکار و کاربی مزد، تن سپردن به مردسالاری در خانواده به امید حفظ آن، و زندگی بی‌انتخاب نهایتا به کجا می‌رسد و چگونه به نسل بعد از او منتقل می‌شود؟ آیا این ناخوشنودی‌ها تبدیل به تنفراز زندگی و ازخود می‌شود یا تنفر از زن بودن؟ و آیا برای زنانی که در تأمین معاش زندگی به تلاش و تقلائی جانکاه مجبورند، کیفیت‌های مادر بودن چگونه به فرزندان منتفل می‌شود؟
در این مبحث، ریچ به مسأله قدرتهای دزدیده شده اززن و خود - انکاری زنان برمی گردد و تأثیرات آن را بر زندگی مادران و فرزندان بررسی می‌کند.

بدن در نظریه " سیاست‌های مکان"

ریچ در یکی از مقالات خود به مسأله "سیاست‌های مکان" می‌پردازد وموقعیت انسان و زن را در مکان و نقشه ی جهانی تعبیر وتفسیر می‌کند که شامل مختصات جغرافیائی و تاریخی او می‌شود: تاریخی که زندگی اجتماعی و خصوصی زن را تعیین می‌کند. اما از دیدی دیگر، نویسنده در این نظریه جسم زن را نیز به عنوان مکان مورد بررسی قرار می‌دهد و تأثیر سیاست را برجسم، و غلبه آن را بر هویت زن با معیارهای سیاسی بازبینی می کند: سیاست‌های دولتی و مذهبی رایج برای سن ازدواج، بارداری، حق انتخاب مادر شدن یا رد آن، اعتقادات مذهبی در مورد قرصهای ضد بارداری و مسایلی از قبیل جنسیت و تجاوز، ترویج فحشا وحق رابطه جنسی در ازدواج همه در حیطه جسم اتفاق می‌افتند وقوانین و سیاستهای خود را بر جسم زن پیاده می‌کنند. پس او جسم را مکان تأثیر قدرتها ئی می‌بیند که باید مورد بررسی و نگرش جدیدی قرار گیرد، قدرتهائی که از هر دو جانب بر یکدیگرنفوذ می‌کنند: رنگ پوست، تبعیض‌ها یا برتری‌های نژادی ، سلامتی که با قدرت مالی خانواده خریداری می‌شود، یا سلامتی که با فقر پایمال می‌شود، شرایط کار و تغذیه، زایمان‌ها، و غیره.... همه شرایطی هستند که غالبا هویت خودرا بر بدن تحمیل کرده‌اند. و این هویت‌هاست که شخص را در جهانی متراکم ازقوانین مرزها، آزاد یا محروم تلقی می‌کند. از این رو، نویسنده کسب آزادی بر جسم را برای زنان مسأله‌ای سیاسی و مبارزه‌ای آگاهانه در راه تشخیص و مبارزه با الگوهای تاریخی و سیاسی می‌بیند.

در آرزوی زبان مشترک

در مجموعه شعرهای "در آرزوی زبان مشترک" ( اشعار سالهای ١٩٧٧-١٩٧٤) شاعر در جستجوی ترجمه‌ای ازاحساسات و تجربیات انسانی است که ازمشترک‌ترین تجربه‌های درونی گفتگو دارد، زبان مشترکی که از انسان مشترک درون همه ی ما سخن می‌گوید. در یکی ازاشعار عاشقانه این مجموعه می‌گوید: " سکوت تو امروزمردابی است که چیزهای غرق شده درآن زندگی می‌کنند/ چیزهائی که می‌خواهم ببینم چکه کنان بالا کشیده می‌شوند و دربرابر آفتاب/ این چهره ی خود من نیست که آنجا می‌بینم، بلکه چهره‌ها ئی است دیگر/ حتی چهره ی تو در سن وسالی دیگر/ آنچه آنجا گم شده است نیازمندی هر دوی ما ست." (صفحه ٢٩)

شعر ریچ، شعری به نهایت متفکر است. شعری است که زیر پوست احساس و درایت افکار میرود، و حتی در عاشقانه‌ترین سطورش در تفکری عمیق ازچگونگی آن احساس غرق می‌شود . ریچ از کلیشه‌های احساسی و غالب‌های متداول و مندرس بشدت دوری می‌کند، بلکه بیشتر به نا گفته‌ها و نا گفتنی‌ها ئی می‌پردازد که در آن حتی احساسات به آزمون‌های جدیدی کشیده می‌شوند و با معیارهای خاص شاعر باز یابی می‌شوند. از این روست که او به زبان مشترکی نزدیک می‌شود که دریافت آن درک عمیق تری ازخود - شناختگی‌های انسانی و فضای حسی زندگی را ارائه میدهد .
دریکی از اشعار این مجموعه می‌نویسد: "چگونه دیوی زندگی خود را به کلمات تبدیل می‌کند؟/ و این همه تاوان چیست ؟/ وبا این همه، با نوشتن کلماتی از این دست، همانا زندگی می‌کنم." (صفحه ٢٨)
ریچ در این گفتگوی باخود و با کلمه، به مسأله‌ای بدیهی‌تر و ابتدائی‌تر می‌پردازد ومی پرسد آیا این همه به صدای زوزه ی گر گانی شبیه نیست که درجهانی وحشی با صدای نوحه خوانی شان یکدیگررا آواز می‌کنند؟
یا به زبانی ساده‌تر او زیربنای شعررا مورد سنجش قرار می‌دهد: آیا کلام و این همه صفت و صنعت شعری برای بیان نیازی وحشی‌تر و جهانی‌تر ازاین همه نیست که درتن شعر پرورده می‌شود؟ آیا برای گفتگوئی مشترک، نمی‌بایست از مرزها و جدائی‌های بسیاری گریخته باشیم ، پیش از آنکه به حقیقت حرفی زده باشیم؟

شعر ادرین ریچ را نمیتوان از سایرابعاد سیاسی و فرهنگی او به عنوان یک پژوهنده تجزیه کرد. در شعر او صدای سه زن توأما شنیده می‌شوند: زن شاعر، زن فلسفی و زن مبارز حقوق زنان . درهم آمیختگی این صداهاست که فضا و ابعاد وسیع شعر اورا میسازد، همچنان که تفکرات فمینیستی یا فلسفی اورا ازشعر یا نگارش اونمیتوان جدا کرد.

نقشه جغرافیای جهانی مشکل

اما اگر ریچ در سالهای ٧٧-٧٤ در آرزوی زبانی مشترک برتجربه‌های انسانی تآمل می‌کرد، در اشعار سالهای ١٩٩١- ١٩٨٨ در کتاب "نقشه جغرافیای جهانی مشکل" “An Atlas of the Difficult World” (National Book Award) به آزمون جهانی گسترده‌تر و عوامل تاریخی – سیاسی پیچیده تری از مسایل جهان غرب می‌پردازد.
اوتوجه دارد که فعال بودن در زمینه مبارزات زنان در امریکا - بخصوص به عنوان یک انسان سیاسی سفید پوست – نمیتواند به فعالیت در چارچوب جامعه امریکایی منحصر شود. بلکه به نظر او یک شهروند غربی – امریکائی -- باید آگاه به این جهان نگری سیاسی باشد که برنامه ریزی‌ها و روابط جهانی کشورش برکیفیت زندگی مردم دیگر نقاط نقشه جغرافیا تأثیر گذار است و درنتیجه شرایط حقوقی و اقتصادی جوامع دیگر جهان و زنان آن جوامع نیزتحت تأثیرفضای سیاسی زندگی خود اوست.

در این کتاب، ریچ نقشه جهانی جهانی مشکل را ، با پیچیدگی‌هایش پیش رو می‌گذارد: جهانی که مسأله زن و برابری و عدالت در آن مشکلی دیرینه و ریشه دار است . این شناخت با بازنگری به تاریخ ذهنی شاعر و با به تصویر کشیدن رابطه‌های بریده شده میان نسل‌ها، زنها، خانواده‌ها و پراکندگی‌های مردم جنگ زده و متلاشی شده بیانی خیال پرداز و قصه وار به خود می‌گیرد.
در این کتاب شاعر کوشیده است تا فضای سیاسی و درهم آمیختگی‌های معانی تاریخی را در جغرافیا یا اطلس جهانی پر ماجرا با بیانی ساده و سمبلهائی زنانه مطرح کند. در این اشعارتصاویرذهنی چون دستمال مادرکه از نسلی به نسلی دست به دست شده است، قوری شکسته‌ای که ازمرزها می‌گذرد، عنکبوتی که میان عتیقه‌های جنگ زده تقلا می‌کند، دختران گرسنه در مدرسه و زندگی زنانی که ناشناخته از صفحات تاریخ عبور می‌کنند چهره‌های جنگ را زنده‌تر و نزدیک‌تر می‌کنند. در این مجموعه شاعر وجه مشترک ساده‌ترین تجریه‌های انسانی را مبنای کلی زمینه شعرجهانی خود قرارمی دهد ولی درعین حال به مسایل خاص سیاسی و تاریخی قرن گذشته می‌پردازد و بهای انسانی جنگ را در ترسیم آنچه از زندگی بعد از جنگ باقی مانده است بیان می‌کند.
در این روند داستان گونه، شعر بازتاب تاریخی است که گر چه زن در آفرینش آن نقشی نداشته است، ولی درمسیر ناهنجاریها و نا بسامانی‌ها یش زندگی خود را بی‌اختیارو بی‌افتخاردر حاشیه میدان‌های جنگ از دست داده است : زندگی که او را – ازهم گسیخته و ازخود گریخته -- از مرزی به مرز دیگر می‌راند.
در یکی از شعرهای مجموعه که درسالهای ١٩٩٠- ١٩٨٩ نوشته شده است، شاعراز خاطره‌های جنگ چنین می‌گوید:
"من یک قبردسته جمعی هستم، من زندگی‌ای هستم که بازخواهد گشت ....
من زنی هستم که برای یک بلیط کشتی بفروش می‌رود
من خانواده‌ای هستم که بین شب ومه پراکنده شده است........
من زنی هستم که با زنان دیگر ایستاده است، سیاهپوش درخیابانهای‌هایفا، تل آویو، جوروسلم ....
من زنی هستم که اینجا میان شعر تو ایستاده است ناراضی آینه دود آلودش را برمیدارد." (صفحه ٤٤)

مدرسه‌ای در میان ویرانه‌ها

یکی از شعرهای اخیر او که مورد توجه بسیار واقع شده است "مدرسه‌ای در میان ویرانه‌ها" نام دارد و با این سطر شروع می‌شود:
"بیروت. بغداد. سرویو. باتلاهام . کابل. البته نه اینجا" (مقصود از اینجا امریکاست)
در این شعر او دبستان بمباران شده‌ای را نشان میدهد که معلمان آن سعی دارند میان خرابه‌ها به زندگی پریشان بچه‌های وحشت زده پاسخی بدهند، بچه‌هائی که خانواده‌هایشا ن در بمباران‌ها آواره شده‌اند. در این شعر ریچ به احتیاجات ساده‌ای که نهایتا به معانی دیگر زندگی تبدیل می‌شود ناقدانه نگاه می‌کند و با تصاویری قدرتمند جنگ را ترجمه می‌کند: کلمات دبستانی که بر درها و خرابه‌ها باقی مانده ، اندکی شیر ...که باید بین بچه‌ها تقسیم شود و.... گربه ی گرسنه‌ای که از میان خرابه‌ها بسوی آنها پیش می‌آید.
این شعر درآخرین مجوعه ی اشعار او درکتابی به همین نام در سال ٢٠٠٤ منتشر شد.

در شعر “Reversion” ابعاد تبعید ، تغیرهویت و بیگانگی وتحریم زن از ابتدائی‌ترین حقوق زندگی شخصی او مطرح می‌شود. درابن شعر که بازگوی سفر یک زن تبعیدی از مرزها ، آبها و اجبار حجاب است ، تجربه حسی تبعید لایه‌هائی از تجربه عمومی زن شرقی را نیز بعنوان مشکل و نقطه تمرکز قانون و مذهب بیان می‌کند
"این زن/ قلب مسأله. قلب قانون/ قلب پیامبران.
صداها مثل اره‌های گوشخراش در مغز او همهمه می‌کنند." (صفحه ٢١) از کتاب “Dark Fields of the Republic” (اشعار سالهای ١٩٩١- ١٩٩٥)
تکیه این شعر نه تنها بر تجربه مستقیم یا مشخص تبعید است بلکه با بکار بردن ساده‌ترین نیازهای بشر، برای حق مالکیت بر بدن خود، شاعربازگشتی به مسأله حقوق زن و درهائی که به روی او بسته می‌شود مسأله مرزها و حقوق زن را تکرار می‌کند.
"راه رفتن راه رفتن راه رفتن. / دراز کشیدن روی سنگی گرم و گوش دادن به صدای حشرات آشنا. (تبعید، تبعید.)" (صفحه ٢١)

"شما لازم است که آتش را از دیگران بگیرید،
نه اینکه مثل شمعهای کوچک در شب تنها بمانید."

از خصوصیات شعرهای اخیر او در بیست و چند سال گذشته این است که صدای شاعر – که تنها صدای درون شعر بود – به صداهائی جهانی وفراسوی مختصات نژادی و ملی شاعرتبدیل می‌شوند. صداهائی که از تاریخ وسرزمین‌هایی می‌گویند که کمتر در اشعاراولیه او یا دیگر شعرای پیشروی دنیای غرب شنیده شده‌اند. در این اشعار صدای زنانی را می‌شنویم که زندگی و حقوق انسانی شان در آمار‌های تکراری و بی‌رمق اخبار پنهان مانده است ، زنها ی گمنامی که سنگینی تاریخ و نقشه جهانی مشکل را بدوش می‌کشند.
این تصویرها همان پدیده ی سیاسی را دنبال می‌کنند که خود ریچ در گفتگوئی آن را "توان نا توانان" خوانده است. در این گفتگو اشاره او به قدرت خود جوش مردم در جامعه‌ها ی جهانی است که با تظاهرات علیه جنگ و علیه قرار دادهای غیر عادلانه اقتصادی ویا تظاهرات زنان برای کسب حقوق برابر، درمقابل قدرتهای مرکزی قرار می‌گیرند. او در تأیید قدرتهای مردمی می‌گوید" شما لازم است که آتش را از دیگران بگیرید، نه اینکه مثل شمعهای کوچک در شب تنها بمانید."

شعر هیچ ارزشی ندارد اگر میز شام قدرتی را تزئین کند که خود اورا گروگان گرفته است.
ادرین ریچ جایزه ی "مدال ملی برای هنر" (National Medal for Arts) را که در سال ١٩٩٧ ازطرف کاخ سفید به او ارائه شد ه بود رد کرد و در نامه‌ای به کاخ سفید و کلینتون رئیس جمهور وقت اظهار داشت که نمی‌تواند جایزه ی هنری کاخ سفید را بپذیرد چرا که معنای هنر با سیاست‌های منفی آن دستگاه همخوانی ندارد، زیرا که او معتقد به هنری است که حضوراجتماعی اش برای عملکرد عدالت‌های اجتماعی است، اما وقتی مردم بی‌ارزش به حساب می‌آیند، ارزشمند شمردن چند شاعر مفهومی نمیتواند داشته باشد چرا که ما نمی‌توانیم هنر را از احترام انسانی و امید جدا کنیم. این نامه بازتاب وسیعی در مطبوعات داشت و دراکثر نشریه‌های معتبرامریکا به چاپ رسید.

چیزی میان تلخی و امید، و یادداشتی خصوصی‌تر

نیاز به ارتباط مستقیم با خواننده در شعر ریچ طرحی است که غالبا در متن شعراو مطرح میشود و در فرم شعرش نفوذ می‌کند. در شعر “Dedication” که به خوانندگانش تقدیم کرده است می‌گوید: "من میدانم تو درحال خواندن این شعری - که به زبان تو نیست/ بعضی کلمات را حدس می‌زنی درحالیکه کلماتی دیگر تورا به پیش می‌رانند/ و من می‌خواهم بدانم آن کلمات کدامند/ من میدانم تو این شعر را می‌خوانی – به چیزی گوش سپرده ای، دل کنده میان تلخی و امید/.......میدانم تو این شعررا می‌خوانی.برای اینکه چیزی برای خواندن باقی نمانده است/ آنجا، جائی که تو فرود آمده ای/ مثل تو محروم است." (صفحه ٢٦) از کتاب “An Atlas of the Difficult World”

این شعر که در ساالهای ٩١-٩٠ نوشته و منتشر شده است گویای روشنی از دلبستگی بسیاری از خوانند گان جهانی اوست که خطوط شعر اورا - با زبانی نه چندان آشنا- کلمه به کلمه دنبال می‌کنند. من هم درسال ١٩٧٨ همین طور خواندن اشعار اورا شروع کردم، بخصوص مقاله‌های او را درکنار فرهنگ لغات کلمه به کلمه جستجوکردم تا مفهومی را درذهنم کامل کنم، کلماتی که حتی تلفظشان برایم ممکن نبود. اما چیزی مرا به پیش می‌راند، چیزی بین تلخی و امید: تلخی برای آن ناخوشنودی سیاسی که آشنای ذهنی همه ی ما ست و بدنبال فکری روشن برای حل مسایل می‌گردد، و امید به اینکه هنوز خواندن می‌تواند چراغی پیش پای تفکر باشد. برای من، ادرین ریچ چراغی بازیافته بود ، دستی بود که به درستی و دوستی بسوی زنان به پیش آورده بود. اولین مقاله‌ای که از او خواندم ، مقاله "مطالبه تحصیل" بود که درآن زمان از طرف دانشکده نیوبراونزویک چاپ شده و در دانشگاههای نیویورک دست به دست می‌چرخید. در سالهای آخر دهه ١٩٧٠ دانشگاههای متعددی در شهر نیویورک مرکز بحث‌ها وسلسله گرد هم آئی هائی شدند که ادامه همان پدیده معروف به موج دوم فمینستی است. ادرین ریچ – به روشنی – یکی ازرهبران و نظریه پردازانی بود که به تفکر حاکم و سؤالات درون فعالیت‌های زنان با توانائی فلسفی و قدرت کلامی خیره کننده می‌پرداخت و ریشه یابی می‌کرد.

چند سال بعد وقتی او به عنوان شاعر میهمان در کلاس‌های نقاشی در"دانشگاه هنرهای تجسمی" " The school of Visual Arts" در نیویورک شرکت کرد، فرصت مجددی پیش آمد تا شناخت نزدیکتری ازاو داشته باشم. آنچه مورد توجه قرار داشت همه جانبه بودن هنر و فرهنگ در ذهن و دنیای اندیشه و تفکر بود و پلی که میان شعر و نقاشی و دیگر هنرها زده می‌شد خلاقیت‌های زنان را در همه جوانب هنری وادبی مورد توجه قرار میداد و به تعهد به خود تشویق می‌کرد. جدیت و صمیمیتی که در راه پیشبرد فعالیت‌های زنان از خود نشان میداد همان امیدی بود که میان تلخی‌ها و سختی‌ها در شعرهایش میدرخشید و خوانندگانش را با خود می‌کشید، هرچند با کند وکاو فراوان در لغت نامه‌ها.

در آن تاریخ مجموعه "در آرزوی زبانی مشترک" تازه به چاپ رسیده بود و سؤالی که برای افرادی مثل ما که هم زبان و هم فرهنگ او نبودیم مطرح بود این بود که چگونه می‌شود به این زبان مشترک رسید وقتی گذشته و زندگی و هویت ما هرگز برابر یا حتی مشابه هم نبوده است؟ آیا جنبشهای زنان شرق و غرب را میتوان دراهدافی یگانه خلاصه کرد؟ یا آیا او از تجربه‌های وسیع‌تر تاریخی و فرهنگی گفتگو داشت؟ از این رو، سختی و سنگینی کلام و زبان و یا دوری‌های فرهنگی و نارسائی‌های ناشی ازهمه تفاوت‌ها ، فاصله‌ای برای خواندن و دنبال کردن کار او نشد، چرا که نظرگاه‌های او عملکردهای بعدی را درزمینه مباحث زنان مطرح می‌کرد. بدین گونه رابطه ی ذهنی و حسی نا پیدا - اما نه خاموش و نه ایستا – بین زندگی فرهنگی و فعال خوانندگان شعر او و دیدگاههای سیاسی - اجتماعی شاعربوجود آمد که همراهی و همزبانی گسترده تری را با نسل زنان جوانتر دانشگاهی و فعال ادامه داد.

در تابستان سال ٢٠٠٤، در جلسه خصوصی که پیش ازشروع شب شعر او با حضور عده‌ای ازدوستداران شعر و ادب دریکی ازخانه‌های فرهنگی در شمال کالیفرنیا برقرار بود فرصت گفتگو و سئوالات بیشتری بدست آمد تا در مورد سیاستهای اخیر امریکا، جنگ، تاریخ فعالیت‌های زنان و زبان شعر صحبت کنیم. اما آنچه بیش از هرچیز علاقه داشتم مطرح کنم - مشخصا - شرایط حاد زنان درایران و طرح برابری حقوق و طرفداری از جنبشهای خود جوش آنان بود. بنابراین ترجمه برخی از آثار او به فارسی و بخصوص مقاله "مطالبه تحصیل" با توجه به بنیانی بودن نظریه‌های آن و – با امید به – مناسب بودن آن برای زنان ایرانی بخصوص دانشجویان داخل کشورانتخاب شده است.
در این گفتگو که از فرهنگ و زبان شاعرانه ایرانی و سنت شعر کلاسیک درایران صحبت شد، خانم ریچ با لبخندی به من گفت " میدانم در کشور شما همه شعر می‌خوانند و همه شاعرند." پرسیدم: " آیا از شعرای معاصر ایران کسی را می‌شناسید؟" جواب داد ، "بله، فروغ فرخزاد."




مطالبه تحصیل


Claming an Education
Adrienne Rich

مقاله‌ای از ادرین ریچ : شاعر، نویسنده و نظریه پرداز فعالیت‌های زنان در امریکا
ترجمه - کیواندخت شکیبائی

    لازم میدانم اشاره کنم که این اولین باری است که مطلبی (چه شعر و چه مقاله) از ادرین ریج به فارسی ترجمه و به چاپ می‌رسد.
    اجازه رسمی وکتبی این ترجمه ازطرف خانم ادرین ریچ وناشر ایشان برای انتشاردر وب سایت‌ها و نشریات ایرانی دریافت شده است. لازم میدانم باردیگر از خانم ادرین ریچ و انتشارات W.W. Norton, New York. London که بدون هیچ شرطی این امتیاز را به من اهداء کرده‌اند رسما سپاسگزاری کنم . تنها درخواست نویسند ه - و مترجم - براین است که نام ناشر که امتیاز نشر این مقاله را داده‌اند – همچنان که در بالای مقاله آمده است – در چاپ مقاله حفظ شود. اين مقاله در صحفه 231 کتاب "On Lies, Secrets, and Silence" به چاپ رسيده است.


برای این نشست، من اظهارتم را در دو بخش برنامه ریزی کرده‌ام: اندیشه‌هائی راجع به شما، دانشجویان زنی که اینجا هستید، و افکاری راجع به ما که در دانشگاه زنان درس ‌می‌دهیم. اما نهایتا، این دو بخش ازیکدیگرجدائی ناپذیرند. اگر تحصیلات دانشگاهی چیزی فراتر از پروراندن انسانها برای نقش‌های اجتماعی است که از آنان انتظار می‌رود، از راه محاسبه ساعات درسی، امتحانات و نمرات، (و من معتقدم که در دانشگاه زنان بخصوص این ممکن است از معنای بیشتری برخوردار باشد) ، [پس] متضمن قراردادی اخلاقی و عقلانی بین آموزگار و دانشجویان می‌گردد. این قرارداد باید حسی ، متحرک، و نوشته نشده باقی بماند: اما اگر ما می‌خواهیم که دانش اندوزی را از فشارهائی که در حال حاضر برای غیر خصوصی کردن و ارزان کردن آن به صحنه تحصیلات آکادمیک وارد می‌آید نجات دهیم، می‌باید دوباره و دوباره به این قرارداد برگردیم.

اولین چیزی که میخواهم بشما که دانشجو هستید بگویم اینست که شما نمیتوانید چنین زیانی را متحمل شوید که فکر کنید شما اینجا هستید تا آموزشی را دریافت کنید: بلکه بهتر است فکر کنید که شما به اینجا آمده‌اید تا آن تحصیل را مطالبه کنید . یکی از معانی فرهنگ لغت برای فعل "مطالبه کردن" چنین است: گرفتن به عنوان
تصرف بحق: پافشاری کردن در برابر تضادهای ممکن
. " دریافت کردن" یعنی رسیدن به مالکیت چیزی: یا عمل کردی مانند ظرف یا محفظه‌ای برای: پذیرش یک قدرت یا یک حقیقت. تفاوت بین این دو، تفاوت بین عملکرد است و تسلیم شدن به عمل، و برای زنان - به مفهوم دقیق کلمه- میتواند تفاوت بین زندگی و مرگ معنی شود.
یکی از ویران کننده‌ترین ضعفهای آموزشهای دانشگاهی، درانباشتن دانش و نظریاتی است که دست به دست از گذرگاه آموزشهای آکادمیک بما رسیده، و پاک کردن تقریبا تمامی تجربیات وتفکرات زنان از مواد درسی، و بکار نگرفتن زنان در حوزه ی جامعه آکادمیک بوده است. امروز، با افزایش شماره زنان دانشجو تقریبا در تمام رشته‌های عالی تحصیلی، ، ما هنوز به ندرت زنان را در طبقات بالایی مدرسان و مدیریت اکثر دانشگاهها و مؤسسات امور اداری می‌بینیم. دانشکده داگلاس خود دانشکده زنان است در دانشگاهی که با اکثریت بسیار زیاد مردان اداره میشود، مردانی که از طرفی دیگر جوابگوی مجلس و هیئت مقننه هستند که آنها نیز عمدتا از مردان متشکل شده است. اما مهمترین حقیقت برای شما اینست که آنچه شما اینجا یاد می‌گیرید، همین نوشته‌ای که می‌خوانید، سخنرانی‌هائی که می‌شنوید، ترتیبی که دروس شما به موضوعات و تکه‌های پراکنده ازهم تقسیم شده‌اند -- تمام اینها، به میزان وسیعی ، نه نمودار عینی حقیقت است، نه تصویر دقیقی از گذشته ، و نه مجموعه‌ای از مشاهدات رفتارهای انسانی است که به دقت به آزمایش گذاشته شده باشد. آنچه اینجا می‌توانید یاد بگیرید (و مقصود من فقط دانشکده داگلاس نیست بلکه هر دانشکده‌ای و هر دانشگاهی) این است که مردان چگونه تجربیات، تاریخ، و نظریاتشان را راجع به روابط اجتماعی، خیر و شر، سلامتی و بیماری و غیره ...بدست آورده و رده بندی کرده‌اند. وقتی شما جریان اصلی اندیشه‌های غرب، "مسایل عمده،" " متون اصلی،" " روند کلی افکار غرب،" را میخوانید ویا می‌شنوید، شما درواقع ذهنیت مردان – و بالا‌تر از همه - ذهنیت مردان سفید پوست را می‌شنوید که چه چیزهائی را از دیدگاه خود مهم مقرر کرده‌اند.
سیاهان و دیگراقلیت‌ها مدتی است تشخیص داده‌اند که تجربیات نژادی و قومی آنها در تحقیقاتی که جملگی به نام "انسان" نامگذاری شده است ، در نظر گرفته نشده است: و اینکه حتی علوم هم میتوانند نژاد گرا باشند. بدلایل بسیاری، درک این ممانعت برای ما زنان مشکلتر بوده است، تا دریابیم که حتی علوم هم می‌توانند جنسیت گرا باشند. یکی از دلایلش اینکه، فقط یک صد سالی است که تدریجا راه ورود به تحصیلات عالیه به روی زنان باز شده است، آنهم برای زنان سفید پوست طبقه متوسط . و بسیاری از ما به خود آمدیم و دریافتیم که مشتاقانه خود را بروی کتابهایی انداخته ایم با عنوانها ئی از این قبیل : تبار مرد، مرد و سمبلهایش، مرد غیر منطقی، خارق العاد گی مرد ، آینده مرد، مرد و ماشین، از مرد به مرد، آیا مرد پیروز میشود؟ مرد، علم و جامعه ، مرد یک بعدی، کتابهائی که تظاهر به تشریح واقعیت‌های "انسانی " میکنند که بیش از نیمی از موجودات بشری در آن گنجانده نشده‌اند.
کمتر از یک دهه پیش، با تولد مجدد فعالیت‌ها ی فمینیستی دراین کشور، درتعدادی از دانشگاهها، زنان دانشجو و معلم شروع بدرخواست و برنامه ریزی کلاسهای مطالعات زنان کردند – تا تحصیلاتی که بوسیله زنان تدریس و اداره می‌شود کسب کنند. و برخلاف اتهامات اجتناب ناپذیری چون "غیرعلمی بودن" "گروه- درمانی بودن" "دمدمی بودن " و غیره، برخلاف واکنش‌ها و قطع بودجه‌ها، کار تحقیقات زنان همچنان در حال رشد کردن است، تا دست یابی به آگاهیهای جدید زندگی را برای زنان بیشتر و بیشتری فراهم سازد ، تا درک جدیدی از تاریخمان را، دیدگاه جدیدی از تجربه‌های انسانی را، و همچنین مبنائی انتقادی را برای ارزش گذاری بر آنچه آنها در دوره‌های دیگر درسی و در اجتماع بطور کل می‌شنوند و می‌خوانند ممکن سازد.
اما صحبت من درواقع درمورد [رشته] پژوهشهای زنان نیست، انقدر که باور من به تحقیقی بودن ، علمی بودن و احتیاج انسانی آن است. درعین حال که من فکر می‌کنم هریک از دانشجویان دانشکده داگلاس میتوانند خیلی چیزها از بررسی و ثبت نام در دوره‌های پژوهشهای زنان بدست بیاورند، میخواهم عنوان کنم که شما تجربیات اساسی تری را بخودتان بدهکارید، از یکسو کلاسهای درسی پژوهشهای زنان میتوانند بسیار سرشارکننده باشند، ولی از طرفی نهایتا این بستگی به خود شما دارد، و تمام مناسباتی که با خود و با جهان دارید. این تجربه مسوولیت گرفتن دربرابر خودتان است. تربیتی که بعنوان یک زن با آن رشد کرده ایم اغلب به ما گفته است که این مسؤلیت باید درمرحله دوم رابطه‌ها و مسئولیت‌هایمان نسبت به دیگران قرار بگیرد. مدل‌های اخلاقی که بما ارائه داده شده‌اند ، مدل همسران و مادران خود- انکار بوده است . مدلهای روشنفکری درخشان اما تصنعی که هرگز وجودش را تماما بچیزی متعهد نمیکند، یا زن هوشمندی که هوشمندی خود را انکار میکند تا "زنانه"‌تر جلوه کند، یا زنی که بی‌عمل در سکوت می‌نشیند حتی وقتی که با همه آنچه در اطراف او گفته میشود از درون مخالف است.
مسؤلیت داشتن نسبت بخود یعنی نپذیرفتن اینکه دیگران برای شما فکر کنند، حرف بزنند و برای شما نام گذاری کنند: معنی اش این است که یاد بگیرید که به مغز و غریزه خود احترام بگذارید، و به تعبیری دست و پنجه نرم کردن با کار ی دشوار. معنی اش اینست که با بدن خود مثل یک کالا رفتار نکنید که با آن محبت مصنوعی یا امنیت اقتصادی خریداری شود. برای اینکه در این زندگی فکر و جسم ما جدائی ناپذیرند، و وقتی ما اجازه میدهیم که با بدنمان مانند یک کالا رفتار شود، فکر ما در خطرنابودی قرار می‌گیرد. یعنی پافشاری کردن بر اینکه عشق و دوستی خود را به کسانی ارائه بدهید که قادرند به فکر شما احترام بگذارند. یعنی قادر بودن به اینکه مثل جین ایر در شارلوت برانته (١) بگوئید: "من صاحب گنجینه‌ای درونی هستم که با من متولد شده است، که می‌تواند مرا زنده نگه دارد، حتی اگر تما م شادمانی‌های بیرونی اجبارا متوقف شوند یا بقیمتی عرضه شوند که قدرت پرداخت آنرا نداشته باشم."
مسئوولیت داشتن به خود یعنی شما به راه حل‌های پوشالی و آسان بسنده نمی‌کنید- کتابها و افکاراز پیش هضم شده، آشنائی‌های آخر هفته که تضمین می‌کنند تا زندگی شما را تغییر دهند، انتخاب کلاسها از روی "غریزه" بجا ی انتخاب کلاسهایی که میدانید شما را عوض خواهد کرد، خالی بندی در مدرسه و زندگی بجای کار یک پارچه واستوار، زود ازدواج کردن برای رهائی از تصمیم گیریهای واقعی، و حامله شدن برای رهائی از مشکلات بوجود آمده . معنی اش اینست که شما حاضر نمی‌شوید آرمانها واستعداد‌هایتان را ارزان بفروشید ، فقط برای اینکه از اختلاف نظر و مقابله کردن پرهیزکرده باشید. و این، درمقابل، به معنی مقاومت کردن با نیروهایی دراجتماع است که میگوید زنان باید خوش برخورد باشند، محافظه کار و در حرفه کم توقع باشند، در عشق غرقه شوند وکار را فراموش کنند، ازطریق دیگران زندگی کنند و در موقعیت‌هائی ایستا شوند که برای ما مقرر شده است ، معنی اش این است که ما برای زندگی با کاری پر معنا و مفهوم پا فشاری کنیم، پافشاری کنیم که کار همانقدر که عشق و دوستی در زندگی پر معناست، پر معنا باشد. بنابراین ، معنی آن اینست که در زندگی جرأت داشته باشیم که "متفاوت" باشیم: نه اینکه دائما درخدمت دیگران باشیم، زمانی که احتیاج داریم وقتمان راصرف خود وکار خود کنیم : قادرباشیم از دیگران توقع داشته باشیم – پدرو مادر، دوستان، هم اتاقی‌ها، آموزگاران، عشاق، شوهران ، فرزندان -- تا به حس هدفمند بودن ما و به صداقت وجودی ما به عنوان یک شخص احترام بگذارند. زنان در همه جا، بیشتر و بیشتر، شهامت این کار را پیدا کرده اند، وما شهامت را در هر دو می‌یابیم: درمطالعه زنان گذشته که ازاین شهامت برخوردار بودند، ودر یکدیگر، آنگاه که در زنان دیگر برای رفاقت، همبستگی و چالش می‌نگریم. تفاوت بین زندگی که فعالانه زندگی شده است و زندگی منفعل کناره گیری وپراکندگی نیروها، تفاوت عظیمی است. وقتی احساس تعهد به زندگی خود و مسؤلیت به خود را آغاز میکنیم، دیگرهرگز نمیتوانیم به روش منفعل گذشته‌ها رضایت بدهیم.
حالا به بخش دوم قرارداد میرسیم، من معتقدم که در دانشکده زنان شما حق دارید متوقع باشید که استادان شما را جدی بگیرند. در قرون اخیر موضوع تحصیل زنان مبحث مورد مجادله و بحث انگیزی بوده است، و نظریات منفی و قدیمی در مورد نقش زن، و قابلیتهای او در تفکر و رهبری چه درداخل و چه درخارج دانشگاه هنوز بسیارند. بسیاری از استادان مرد (و مقصودم فقط در دانشکده ی داگلاس نیست) هنوز فکر می‌کنند که تدریس در دانشکده ی زنان از نظر حرفه‌ای مقامی درجه دوم است. بسیاری گرایش به شهوانی جلوه دادن دانشجویان زن دارند – که با آنها بصورت کالائی جنسی رفتار کنند- به جای آنکه خواستار بهترین اندیشه‌های آنان باشند. بسیاری از استادان، چه مرد و چه زن، در سنتهای مرد – محور تربیت شده‌اند، و هنوز همان تفکرات و متون سنتی را به دانشجویان منتقل می‌کنند بدون اینکه به آنها بیاموزند تا دراین متون از نگرش‌های ضد زن و حذف زن بعنوان بخشی از موجودات، انتقاد کنند. دراغلب موارد، همه ما در تدریس مهم‌ترین نکته شکست می‌خوریم ، که آن نکته روشن اندیشیدن است، گفتگوی فعال است ، و نگارشی خجسته است که برای آزادی تفکر ضروری است، و اینکه اینها مستلزم کاری است سخت دشوار. بعضی اوقات ، شاید بخاطر دلسردی از فرهنگی که هم ضد خرد گرایی است و هم ضد زن ، ما ممکن است چشم پوشی کنیم و توقعات کمتری از دانشجویان [زن] داشته باشیم پیش از آنکه به آنان نیمه شانسی برای متفکرتر شدن ، وانسانهائی "خود بیان" بدهیم. لازم است که ما قلبا به کلمات الیزابت باررت براونینگ (٢) ، یک شاعر، یک زن متفکر، و یک فمنینیست اعتقاد داشته باشیم که در سال ١٨٤٥ از بی‌تابی خود درمورد آموزشهاتی که " پذیرش انفعالی" را در ذهن پرورش می‌دهد نوشت، و ادعا کرد که " زنان می‌خواهند که وادار به تفکر فعال شوند: دریافت آنها از دریافت مردان سریعتر است، ولی در بیشتر موارد کمبود آنها درقابلیت منطقی و فعالیتهای بالاتر ذهنی است." توجه داشته باشید که او اشاره به کمبود ی می‌کند که می‌تواند با آموزه‌های روشنگرانه برطرف شود، بی‌آنکه نقصی ذاتی باشد.
گفتم که این قرارداد از سوی دانشجو در گرو این است که شما توقع داشته باشید که شما را جدی بگیرند تا شما هم بتوانید برآن باشید که خود را جدی بگیرید. این بدان معنی است که در جستجوی انتقاد باشید، و دریابید که بیشترین تأییدی که کسی می‌تواند بشما بدهد این است که از شما بخواهد که برای پیشرفت خود تلاش کنید، و طیف کارهائی را بشما نشان بدهد که توان انجامش را دارید. معنی‌اش نپذیرفتن طرز تفکرهائی است [مثل] "آسان- بگیر،" "چرا- انقدر - جدی - باشیم،" "نگران –چه - هستی، بهر حال –احتمالا- ازدواج – خواهی – کرد." معنی اش اینست که عهده دار سهم مسؤلیت خود نسبت به آنچه در کلاس درس اتفاق می‌افتد باشید ، چرا که این کییفیت زندگی روزمره شما را تحت تآثیر قرار می‌دهد. معنی اش اینست که دانشجو برای کسب تحصیلی حقیقی، خودش را با معلمانش درگیر و درتلاشی مداوم وفعال می‌بییند. اما برای اینکار، استادان او نیز می‌باید براین باور متعهد باشند که فکر و تجربه زنان ذاتا با ارزشند و برای هر تمدنی که ارزش نام تمدن را داشته باشد، اجتناب ناپذیر: که امروز در دنیای تحصیلات آکادمیک جائی نیست که بیش از دانشکده‌های زنان وجد آور و باروراز دریافت و آگاهی باشد – اگر دانشجو و آموزگار هر دو در شماری وسیع در تحقق دادن به این تعهد کوشش کنند. این قرارداد درحقیقت پیمانی است برای جدیت متقابل درباره زنان ، درباره زبان، نظریات، روشها، و ارزشها. این تعهد مشترک ماست بسوی دنیایی که درآن استعدادهای متولد شده در ذهن عده ی کثیری از زنان دیگر به هدر نخواهد رفت ، تجزیه نخواهد شد و تحلیل نخواهد رفت، فلج نخواهد ماند و انکار نخواهد شد. (١٩٧٧)
--------------------
* این سخنرانی درتاریخ ٦ سپتامبر سال ١٩٧٧ در جامعه فارغ التحصیلی دانشکده داگلاس ایراد شده است، و اولین بار در " زن معمولی " مجله ادبی - فمینیستی با بنیان گزاری دانشگاه راتگرز - زنان نیو برانزویک در نیوجرسی به چاپ رسیده است.

1- Charlotte Bronte‘s Jane Eyre
2- Elizabeth Barrett Browning



ارسال به شبکه‌های اجتماعی
Bookmark and Share
نظر شما درباره این نوشته:







 

ايران امروز (نشريه خبری سياسی الکترونیک)
«ايران امروز» از انتشار مقالاتی كه به ديگر سايت‌ها و نشريات نيز ارسال می‌شوند معذور است.
استفاده از مطالب «ايران امروز» تنها با ذكر منبع و نام نويسنده يا مترجم مجاز است.
Iran Emrooz©1998-2024