تبليغات در ايران امروز
با قيمت مناسب و كيفيت عالی
بازگشت به صفحه اول
Fri   02 03 2007   5:20

رفتار سياسی زنان

آنتیه شروپ/برگردان:حسین اسدپور


‏"شما همان خانم کوچولویی هستید که باعث این جنگ بزرگ شدید!" با این عبارات پرزیدنت آبراهام لینکلن در پایان جنگهای ‏داخلی آمریکا به خانم نویسنده ‏Harriet Beecher -Stove‏ درود ميفرستد. ‏

چه تصور جالبی! یک خانم کوچولو عامل یک جنگ بزرگ! از یک طرف این عبارات دربر دارنده تصور وحشتناکی هستند، یک زن ‏باعث یک جنگ شده. از طرف دیگر این تصور مرا به خنده وا میدارد. رئیس جمهور آمریکا، کسی که جزو مهمترین شخصیتهای ‏جهان محسوب میشود، اقرار میکند که یک زن به مرتبه ای رسیده که او خودش نمیتوانسته برسد.

‏ جنگی که اینجا از آن صحبت به میان آمد، جنگهای داخلی آمریکا بودند که با آن، برده داری در ایالات متحده برچیده شد ‏Harriet ‎Beecher‏ کتابی نوشته است بنام " کلبه عمو تام"که در آن داستانی را اززندگی بردگان
‏ سیاه تعریف میکند.(بنا برعنوانی که در کتاب منتشر شده به سال ٥٢/١٨٥١ آمده) این کتاب احساسات بسیاری را به یکباره ‏برانگیخت و بحثهای جدی در مورد برده داری براه انداخت. در همان سال اول پس از چاپ بیش از ٣٠٠٠٠٠ نسخه از این کتاب به ‏فروش رفت.همچنین این کتاب بصورت یک جنگ نوشتاری شمالیها بر علیه جنوبیها در آمد. و به این ترتیب بود که، یک خانم ‏کوچولو پس از رسیدگی به همسر و فرزندان، در کنار میزتحریرش مینشسته و‎ ‎چیزهایی یادداشت میکرده که جهان را به ‏دگرگونی وا داشتند.

‏"عشق زنان به آزادی این جهان را به تغییر کشاند"- با این عبارات نوشتار خود را آغاز میکنیم. " عشق به آزادی وتشنگی ‏هویت"‏‎. ‎که ما اینها را تحت عنوان " نوشتاری در باره حضور زنان و آغاز سیاست" نامگذاری میکنیم.‏

‏" آغاز سیاست" به چه مفهومی است؟ در این بحثهایمان در مدت یکسال و اندی مدام با این سوال مواجه شدیم که : خوب حالا ‏چه باید کرد؟ از کجا باید آغاز کنیم؟ و حالا میخواهیم فعال شویم و سیاست را اجرا کنیم.‏

اما پشت این سوال ممکن است یک سوء برداشتی نهفته باشد.‏‎ ‎چیزی که احتمالادر ذهن ما از دوران بچگی نقش بسته است:‏‎ ‎‏"پرداختن به سیاست عبارت است ازانجام یکسری کارهای بیهوده ، که با خواندن روزنامه و تماشای تحلیل روز در تلویزیون شروع ‏میشود. سپس فرد بایستی وارد یک جریان، حذب و یا گروه شود. در عین حال بایستی مسامحه کار و آشنا به کار دیپلماسی ‏باشد و شرایط مختلف را به خوبی بسنجد." همه اینها ، آنچه که در نظر عام جامعه جریان دارد، صحیح است، در صورتی که فرد ‏یک هدف سیاسی محدود را دنبال کند. به عنوان مثال: تغییر یک قانون. سوالاتی نظیر اینها زمانی مطرح است که فرد بدنبال کار ‏سیاسی صرف باشد.

‏" کار سیاسی رسمی" عبارت است از تعبیری که ‏Hanna Arendt‏ از آن تحت عنوان " منطق ساخت" دارد.‏‎ ‎این بدان مفهوم است ‏که در" کار سیاسی رسمی" اهداف سیاسی "ساخته"می شوند. همانطوری که نجار یک میز را میسازد. در اینجا سوال ‏اساسی که مطرح است، این است که " چگونه میتوانیم ما یک ساختاری را‎ ‎از نظر سیاسی تغییر دهیم". ودر پاسخ به آن، فرد ‏ناخوداگاه بدنبال یک روش و ابزاری برای ایجاد تغییر است، و ناچارا به گروهها ، احزاب ، گردهماییها و... روی میاورد. این نکته ای ‏است که ‏Andrea Günter‏ مدام آنرا تذکر میدهد. اهدافی وجوددارند که فرد برای دستیابی به آنها هر وسیله ای را توجیه میکند. ‏به این منظور فرد وارد تشکیلات میشود و به عنوان یک مهره عمل میکند. کسانی که کتاب ‏Diva activa‏ از ‏Hanna Arendt‏ را ‏خوانده باشند، میدانند که " ساخت و ایجاد" با "رفتار وعملکرد" در شکل فعالیت سیاسی متفاوت است. بر این اساس یک ‏تفاوتی بین" رفتار سیاسی" و" کار سیاسی رسمی" وجود دارد. اما چیزی که در این بحث ما بدان بیشتر میپردازیم، رفتار ‏سیاسی است.

در اینجا لازم می‌بینم یک مثال دیگری بیاورم. "جنگ بالکان در سال ١٩٩٩" . در آنزمان یک بحثی در جامعه مطرح شد که بصورت ‏یکی ازبحثهای جنجال برانگیز حزب "سبزها" درامد، بحثی که میان تند روها و میانه‌روها ی این حزب بود. اختلاف میان ‏ایده‌ال‌گراها، افرادی که به هیچ قیمتی حاضر به چشم پوشی از ایده‌آلها نیستند، حتی زمانی که در قدرت سیاسی قرار دارند، ‏با واقع گراها، افرادی که اهداف خود را متناسب با شرایط سیاسی واقعی تطبیق میدهند. این بحث ناگهان به شکل یک مسئله ‏روز از حد حزب خارج شد و به جامعه رسوخ کرد، و به این شکل بیان شد که: آیا مرزی وجود دارد که از آن به بعد یک فرد صلح ‏طلب هم ناگزیرخواهد شد، به سلاح پناه ببرد؟ چه زمانی فرد از این مرز عبور میکند؟ مرزی که می‌با‌یست ما انجا ناچارا از ‏شعارهایمان چشم بپوشیم فقط به این دلیل که واقعیت (در این قضیه در قالب رئیس جمهور یوگسلاوی ، میلوشویچ) جایی برای ‏آنها نگذاشته است؟

بررسی و تجزیه تحلیل اینکه چه اهدافی ایده‌الی وچه کارهایی قابل اجرا هستند، سوال پایه ای در علم سیاست است. ‏مسیرتاریخ افکار سیاسی از میان این سوال عبور میکند، که چگونه اهداف ارزشمند و ایده الها در واقعیات و این جهان موجود، ‏قابل اجرا هستند. ماکیاول این را در دفاع از یک قدرت سیاسی مطلق میداند. و یا بنا بر نظر ماکس وبر ، مسئولیت‌پذیری در ‏قدرت سیاسی نمیبایست صرفا در راستای ایده الهای فردی و حزبی باشد. ویا بنا بر نظر مارکس در مجادله با نو-‏سوسیالیستها، در پاسخ این سوال ، سوسیالیسم علمی را ارائه میدهد. همه این تئوریها در این نظر مشترکند که، یک تضاد ‏مابین ایده الها و آنچه که در جامعه قابل تغییر هستند، وجود دارد.

‏ البته من نمیدانم که آیا شما هم احساس مرا دارید یا نه، اما من هنوز خودم را با این بحثها بیگانه می‌یا‌بم. به عنوان یک محقق ‏علوم سیاسی میبایست من هم خود را با این مباحث در می آمیختم، اماتوانستم صرفا از جایگاه روشنفکری انرا بررسی کنم. ‏این افکار بنظر من بیگانه می ایند. به نظر من ایده الها با چیزهایی که در واقعیت قابل تغییرند ، هیچ تناقضی با هم ندارند و ‏همینطور معتقدم که این نظریات ساختگی هستند و می لنگند. اما من نمی دانستم این موضوع غیر قابل انتظار را چگونه باید ‏ارائه کنم ، تا اینکه با متفکرین زن ایتالیایی و خانم ‏Luisa Muraro‏ آشنا شدم، که نظرات ایشان را در این بحث بیشتر مورد ‏استفاده قرار خواهم داد. من با ایشان همعقیده ام، احساس بیگانگی با این نوع تحلیلها بیشتر به زن بودن من مربوط میشود، ‏به عبارت دقیقتر: به تفاوت جنسیت. اینکه در واقع از دیدگاه درخشان زن، هیچ گونه اختلافی بین ایده آلها و آرمانشهر از یک سو، ‏با واقعیا ت ومقتضیات زمان از سوی دیگر ، وجود ندارد.‏

بحثهای مربوط به جنگ بالکان بخوبی روشن ساختند که، بنا بر تئوریهای سیاسی موجود، چقدر پیوند دادن بین ایده آلها و ‏واقعیات در عمل ناامیدکننده است. بنا بر این تئوریها در شرایط سخت ، انتخاب بین بد و بدتر فقط میماند. در این روش، در هر ‏صورت فرد مقصرو متضرر است. اینکه ناتو در نهایت بجای ادامه دیپلماسی جهت براندازی میلوشویچ، به خشونت متوسل شد، ‏نشان میدهد که ناتو چقدر ناتوان است: ناتو توان تحمل یک کار زشت را نداشت ، اما در نهایت خودش به همان کار زشت ‏متوسل شد!!!!!

علت فلسفی بحثهایی که در مورد ایده الها و واقعیات رایج است، عبارت است از رفتار بین فرد و شیئ. خواسته های شخصی، ‏امیدها و ایده الهای انسانی متعلق به فرد میباشند. کسی که آرزو میکند، میخواهد و ایده آلهایش را متحقق میسازد. این جهان ‏و هرانچه در آن موجود است، شیئ است. که در مقابل به تحقق رسیدن آرزوها و امیدهای فرد قرار میگیرد. بدین وسیله این ‏واقعیت روشن میشود که آرمانگراها، کسانی که به واقعیات جهان موجود توجهی ندارند ، معمولا بازنده هستند. زیرا این یک ‏مشکل بزرگی است که، بخواهیم جهان و آنچه در آن است را مطابق خواسته های فرد تغییر دهیم . بنا برمفهوم سنتی فرد ، ‏بین "من" ، کسی که بدنبال چیزی است ، و این جهان، چیزی که موجود است، تفاوت بسیار زیادی وجود دارد که در شکل مدرن ‏ان میتوان گفت: بسیار خوب است اگر جهان به شکل دیگر دربیاید، اما انسانها همین که هستند بمانند.

اما شاید در بینش زن جایگاه فرد به این شکل نباشد، آنطور که مدل سنتی فرد انرا توضییح میدهد. فرد در مقابل جهان قرار ‏نمی‌گیرد. و همچنین شاید شیئ همان واقعیت ثابت نباشد، آنطورکه خانم ‏Luisa Muraro‏ میگوید. بلکه این واقعیت نوعی به ‏شیئ داده شده باشد. چرا که ما بطور ناگهانی وارد این جهان نشده ایم که خود را به نحوی با محیط پیرامونمان به تفاهم ‏برسانیم، بلکه ما توسط یک زن زاده شده ایم . چون ما از ابتدا به خودی خود و تنها در مقابل این جهان قرار نگرفته ایم، بلکه ‏همیشه یک تعامل بین ما و این جهان وجود داشته. و از همه مهمتر، چون ما هیچگاه جدای از این جهان، و این جهان جدای از ما ‏نبوده است.

بنا بر نظر ‏Muraro، تاکید بر تفاوت جنسی زن لازمه این طرز تفکر است. اینکه " من یک زن هستم " ، گرچه فرد بودن زن را ‏برجسته میکند و در ‌آن به " خود " تاکید شده است. اما در آن، زن فقط به عنوان بخشی از انسانها و در این جهان مورد نظر ‏است. این عبارت به این مفهوم است که فرد و شیئ بودن زن را به اندازه مساوی ارزش گذاری کنیم. زن به عنوان فرد دارای ‏چنین دیدگاهی است: "من این جهان را به این شکل تجربه کرده ام ". نه اینکه " من میخواهم جهان به این شکل باشد". یعنی ‏رفتار زن در قالب "فرد" در مقابل واقعیات در قالب "شیئ" به این شکل قابل بیان است، زن خودش را در این جهان به این صورت ‏باز یافته است. چیزی که در این جهان قبلا وجود داشته .و چون او خودش را میتواند تغییر دهد ، و خود را بخشی از این جهان ‏میداند، با تغییر خود این جهان را هم به تغییر میکشاند.

یکبار دیگر مثال خانم ‏Stowe-Harriet Beecher‏ را مرور می‌کنیم و از خود می‌پرسیم که او چگونه سیاسی عمل میکرده. او هیچ ‏حزبی تاسیس نکرد. و هیچ اساسنامه سیاسی ننوشت، بلکه یک داستان، یک رمان نوشت. خانم ‏Luisa Muraro‏ نکته ای را در ‏مورد خانم ‏Tersa von Avila‏ مطرح میکند، هرگاه او بر روی نظریه‌هایش کار میکرد، بیشتر خود رادر چارچوب صرفا آکادمیک و در ‏ارتباط با دانشمندان دیگر قرار میداده، اما انجایی که او میخواسته این نظریات و دکترینش را تشریح و بازگو کند. از بازگویی ‏حقایق نهفته در روایات ، داستانها و ادعیه مذهبی بهره میجسته. دقیقا همان عملکرد را خانم ‏Luisa Muraro‏ در خودش میبیند. ‏او میگوید:" بعضی وقتها حس میکنم باید رشته کلامی که به دست گرفته ام را پاره کنم و یک واقعه ای را از زندگی شخصی ‏خود تعریف کنم. واقعه ای که برایم بعضا بسیار برجسته عمل کرده اما در بیشتر موارد بصورت یک واقعه ظاهرا بی ارزش بوده که ‏در موارد دیگری قابل بیان نبوده است."

ابزار"تعریف" برای ‏Muraro‏ مشخص کننده فردیت زن است- زنان بحثهای سیاسی تب‌دار را نادیده میگیرند و به سراغ تعریف ‏روایتها میروند. چیزهایی که خودشان تجربه کرده اند، از روابطشان، از دور و برشان. آنها از آرزوهایشان و چشم اندازهایشان ‏تعریف میکنند. از طرز تفکرشان در این مورد که " چقدرخوب میشود اگربه این شکل باشد".

در عین حال باید توجه داشت که "فرد " شمردن زن به هیچ وجه بالا بردن "من" در مقابل این جهان نیست، بلکه کاملا برعکس، ‏نوعی حل شدن و ناچیز شمردن "من" در این جهان است. زنان از خودشان تعریف نمی کنند، بلکه از آنچه دیده‌اند و تجربه ‏کرده‌اند، از روابطشان، از دیدگاههایشان، از آنچه که آنها در جایی شنیده اند. حل شدن "من" در ارتباط با "فرد" بودن زن خودش ‏را در کارهای ‏Teresa‏ که دارای بینش مذهبی است به شکل جالبی نشان داده است. او با تاکید مطرح میکند که او با اختیار ‏خودش چیزی ننوشته بلکه در یک حالت روحانی قرار میگرفته و الهامات روحی خود را یادداشت میکرده. همچنین ‏Stowe- ‎Harriet‏ ‏Beecher‏ هم دارای حالتی مشابه است: او تعیین نمیکند که : من جهانی رامیخواهم که در آن هیچ برده ای نباشد، ‏بلکه او تشریح میکند که چگونه انسانها در یک جامعه برده داری زندگی میکنند و چگونه روابط انسانها در این جامعه اسیب می ‏بیند. جهان ایده آلی که یک" زن" آرزویش را دارد ، جهانی ساخته ذهن نیست، بلکه چیزی است که او می بیند. تا شکلی از ‏مذهب را مورد استفاده قرار دهد، فقط به این دلیل که او دارای این استعداد است که ، بدون توجه به "من" پیرامونش را مورد ‏توجه قرار دهد. در واقع چنین کاری کاملا از روی ناخوداگاهی انجام میشود، بنا بر این زنان باهوش از این نیرو به خوبی بهره برده ‏و برای تشریح افکار و رفتارشان استفاده کرده اند.

‏"فرد" بودن زن به منزله اثبات "من" در مقابل "جهان" نیست، بلکه گسترش نوع بینش زنانه درجهان است. تاکیدی بر این نکته ‏که او هم متعلق به این جهان است و در این جهان دارای جایگاهی میباشد. چون هیچ موجودی را نمیتوان خارج از زیرمجموعه ‏‏"فرد" یا " شیئ" متصور شد. سکوت در مقابل برده داری و یا اعتراض به آن دیگر جزو رفتار محض اخلاقی محسوب نمیشوند، ‏بلکه این رفتار بستگی به میزان برخورد شخص بامسئله برده داری دارد، بنا بر این نگرش، کسی نمیتواند در مقابل دیگران جنگ ‏راه بیاندازد.

حال سیاست چگونه میبایست باشد که وابسته به فرد نباشد؟ یکی از خواص بارز در "فرد"، بنا بر فلسفه سنتی، عبارت است ‏از خود محوری. این بدان مفهوم است که "فرد" خودش قانون صادر میکند. تئوریهای سیاسی اغلب با این مسئله درگیرند که، ‏چطور ممکن است انسانها برای خودشان قانون صادر کنند در صورتی که خودشان معتقدند، که به عنوان فرد خودمحور دارای این ‏اختیار هم هستند قوانینی را برای جامعه بشری کشف و صادر کنند. تمام تئوریهای سیاسی مدرن، حق قانون گذاری را نشات ‏گرفته از خودمحوری فرد میدانند. اما مسئله اصلی آنها اینجاست که چگونه میتوان رابطه بین شخص و جامعه راتعریف کرد. به ‏عبارت دیگر، این تئوریها در پی ‌آن هستند که چطور ممکن است شخص خودش را در مقابل قوانین دولتی، چیزی که خودش در ‏ایجاد ان قوانین نقشی نداشته، ملزم به اطاعت کند، در صورتیکه خود او هم یک فرد خود محور است. در اینجا تئوریهای قرارداد ‏به این نکته اشاره میکنند که، فرد خود محور این حق طبیعی خود را توسط یک قرارداد به دولت انتقال میدهد. اما اینکه چرا فرد ‏این حق را انتقال میدهد، نکته با اهمیتی است ‏Hobbes‏ معتقد است از ترس جنگ همه در مقابل همه . ‏Rousseau‏ معتقد ‏است به خاطر عقلانی بودن این بینش. امروز پارلمانها نقش عمده ای دربه عهده داشتن حق قانونگذاری افراد دارند. اما این به ‏خودی خود نشان دهنده دموکراتیک بودن یک دولت نیست. قانونگذاری پارلمانها اعتبار خود را از حق خود محوری طبیعی فرد ‏میگیرند. فردی که چون مستقل است، دارای این حق هم میباشد.

اگر فرد همیشه یک بخشی از این جهان است، آیا میشود اصلا قوانینی صادر کرد که بر اساس آنها جامعه جریان طبیعی داشته ‏باشد؟ به عبارت دیگر، چه اتفاقی می افتد اگر فرد، کسی که اینجا رفتارش مورد بحث است، یک زن باشد؟

این سوال را ما باید در جایی که محل برخوردخواسته‌های فرد با خواسته‌های جامعه است، بررسی کنیم. به عبارت دقیقتر ، در ‏رفتار سیاسی تک تک افراد. این سوال یک سوال کلاسیک در علوم سیاسی است. زیرا همیشه به تضاد بین افراد و حق ‏استقلالشان، بین دولت و قانون ختم میشود. چطور باید و یا میتواند یک فرد رفتارسیاسی داشته باشد، هرگاه تضادی بین ‏خواسته هایش، علاقه‌هایش ، دیدگاههایش، و هر آنچه او" صحیح" میداند از یک طرف، با آنچه که صاحبان قدرت و قوانین مقرر ‏میکنند، بوجود بیاید؟ کجا این اطاعت از قوانین در مقابل دولت به پایان میرسد؟هیچ حقی و یا تکلیفی برای مقاومت وجود دارد؟

‏ من نمیخواهم اینجا جوابهای مختلف را بررسی کنم، که تئوری سیاسی مردان انها را یافته است. بلکه بدان میپردازم که، به چه ‏شکل ممکن است این مسئله برای یک زن به عنوان "فرد" جلوه کند. ‏Annarosa Buttarelli‏ این سوال را در یک فیگور اساطیری ‏بررسی کرده، کسی که این تضاد را بین فرد و قانون، به بهترین شکل نشان میدهد. ‏Antigone‏ اثر ‏Sophokles‏. این اثر را یکبار ‏مرورمیکنیم :در شهر ‏Theben ‎، ‏kreon‏ حکومت میکند. آنتیگون ‏Antigone‏ زنی است که خواهرزاده اوست. روزی این شهر توسط ‏دشمنان مورد حمله قرار میگیرد. برادر آنتیگون جزو دشمنان است که در میدان جنگ کشته میشود. ‏kreon‏ دستور میدهد ‏هرکس یاغیان را دفن کند به مجازات مرگ محکوم است. اما آنتیگون برادرش را شب هنگام دفن میکند.

از نقطه نظر تحلیل موجود، این عمل آنتیگون به مفهوم بارزترین شکل مقاومت در مقابل خودکامگی حکومت است. اما ‏Buttarelli‏ ‏نشان میدهد، که اینجا بحث بر سر مقاومت به این مفهوم نیست، و یا داشتن یک موقعیت سیاسی که از انتقاد به حکومت ‏خودکامه ابایی ندارد، بلکه در واقع بحث بر سر مطیع بودن است، بر سر اطاعت در مقابل قانون، چیزی که همیشه وجود دارد. ‏آنتیگون در مقابل ‏kreon‏ از خودش با این جملات دفاع میکند: "من نمیدانستم قوانینی که تو صادر کرده ای آنقدر قوی هستند که ‏به تو این حق را داده اند که قوانین نانوشته اما جاودانی خداوندی را زیر پا بگذاری. این قوانین امروز یا دیروز وضع نشده اند و ‏کسی نمی‌داند که به چه طریق این قوانین اینقدر ارزشمند شده اند." این بدین مفهوم است: نه فقط یک شیر زن خوش را در ‏مقابل حکومت خودکامه قرارنمیدهد، بلکه رفتار سیاسی او بر این اساس است که او از یک قانون ماندگار بالاتر اطاعت میکند.

این عقیده که مطیع بودن راه حلی برای رفتار سیاسی است، آنچه که انحصارا درارتباط با فهم سیاسی موجود بشکل "مقاومت" ‏جلوه میکند، در اثر ‏Harriet Beecher‏ هم قابل مشاهده است. در کتاب " کلبه عمو تام" صحنه ای دارد که آن برده ‏Tom‏ در مقابل ‏صاحبش که از او میخواهد برده دیگری را شلاق بزند از این عمل سر باز میزند، صاحبش این را به حساب سرپیچی میگذارد و ‏یادآوری میکند که ‏Tom‏ مال اوست. ‏Tom‏ در جوابش میگوید:" روح من به شما تعلق ندارد رئیس. این یکی را شما نخریده اید و ‏نمیتوانید بخرید. این قبلاتوسط کس دیگر خریداری شده که وجوددارد و از آن محافظت میکند."

دقیقا مانند آنتیگون، ‏Harriet Beecher‏ هم برای استقلال و خودرایی انسانها مرز قائل است: هیچ پادشاهی نمیتواند قانون وضع ‏کند. هیچ مالک برده ای نمیتواند قانونی وضع کند که از این مرز بگذرد. این بدان مفهوم است که: رفتار سیاسی بر اساس ‏خواست و میل "من" نیست ، منی که چیز دیگری میخواهد ازمحدودیتهای موجود سیاسی. بلکه رفتار سیاسی می‌خواهد در ‏یک چارچوب دیگری فرا تر از آنچه موجود است عمل کند.

اما از کجا میتوان آن چارچوب بالاتررا یافت؟ اگر یک "من" آنرا بنا بر میل خودش صادر نکرده پس او از کجا می آید؟
‏ ‏
‏ در اینجا بسیاری از زنان متفکر عامل مذهب را به میان می‌کشند. این نظر از خانم ‏Teresa von Avila‏ قابل انتظار است، چون او ‏یک رفرمیست در کلیسای کاتولیک میباشد. همچنین وقتی ‏Harriet‏ از " روح" و " خدا" صحبت میکند، جای تعجب نیست، چون ‏او دختر یک کشیش است. آنتیگون هم این قوانین را "خدایی"مینامد.

در اینجا مسئله اصلی محدودبودن تجربیات ما هستند، اینکه به خاطر کمبود واژه ها، بسادگی از لغت "خدا" استفاده میکنیم. اما ‏مهمترین مسئله این است که این واژه قواعد این جهان و واقعیات آنرا تغییر نمیدهد. به چه چیزی نیاز داریم برای اینکه این نظم و ‏قوانین نهفته در این جهان را بشناسیم؟ با کدام یک از حواس می‌شود آنرا شناخت؟ با فهم که نمیتوان. فهم وابسته است به ‏‏"من" و "عقل". در اینجا متفکرین زن معمولا از لغت "روح" استفاده میکنند. روح بخشی از ماست که در پاسخ به خواسته های ‏ما به "من" کمتر توجه دارد. ‏Luisa Muraro‏ معتقد است، دقیقا به این دلیل که زن به عنوان "فرد" توجهی به "من" ندارد ، قابلیت ‏آن را دارد که یک جهانی دیگر را تجربه کند و از آن لذت ببرد. جهانی که اینجا وجود ندارد. با استفاده از این قابلیت است که زن ‏میتواند خود را با ماورای این جهان پیوند دهد. این همان نکته مهم در سیاست است: رفتار سیاسی توسط زنان. رفتار سیاسی ‏زنان میبایست از مرزهای جهان موجود فراتر رود، مرزها را گسترش دهد و این در حال شدن است. البته نه به این دلیل که چون ‏عامل این رفتار یک فرد خودمحور، خواست من و یا انچه که من از یک جهان بهتر انتظار دارم می‌باشد، بلکه چون روح من در ‏دنیایی فراتر از اینجا خودش را باز میابد. درعالم روحانی، در خدا.

این به نظر من علت اصلی علاقه روزافزون زنان به شکل جدید ازاعتقاد به درونگرایی وعرفان است .این عاملی است برای رفتار ‏سیاسی داشتن.

طبیعی است که اینجا منظور از خدا، به مفهوم فلسفی مردان اروپای غربی مورد نظر نیست که در ان خدا صرفا یک موجود ‏دیگرمعرفی میشود. بشکلی که فاصله بین جهان و خدا را امکانی برای پل زدن نباشد. بنا بر این منطق، خودمحوری انسان از ‏یک سوی با تفاوتی که در هویت خدا وجود دارد از سویی دیگر، در مقابل هم قرار میگیرند. و به همین دلیل است که هرگاه یک ‏عامل مذهبی پشت یک رفتار سیاسی قرار میگیرد، معمولا به کنار رانده میشود، پس زده میشود. وقتی خدا مطلق باشد، آنگاه ‏رفتار سیاسی مبتنی بر آن هم مطلق گرا، خود محور و زورگویانه خواهد بود.

اما آگاهی از این تفاوت ما را به یک امکان دیگر رهنمون میسازد، به این مفهوم که من به عنوان دختر از همان ابتدا با یک مادر در ‏ارتباط میباشم. با کسی که با او هم تشابه و هم تفاوت دارم. اینکه تفاوت زنان به مفهوم متفاوت بودن "فرد" و" شیئ" ‏نمی‌باشد، اختلاف مطلق داشتن خدا بدین شکل نادیده گرفته میشود. و از همین رو کششهای درونی و عرفانی زنان هم از ‏بین نمی‌رود. این بدان مفهوم است که: در پرتو این تفاوت، تاریخ برگشت‌پذیر میشود، درون گرایی قابل توجیه میشود و فرد ‏مستقل مستقل هم نیست. اینجا هیچ مقداری ثابت ومعین نشده است و این بدان مفهوم است که: تغیر ممکن است، و انهم ‏کاملا غیر منتظره.در پرتو این تفاوت، همچنین این کلام انجیل مفهوم دیگری پیدا میکند:" هیچ چیزی غیر ممکن نیست برای ‏کسی که بدان معتقد است.در نزد خدا هم چیزی غیر ممکن نیست". ای کاش این آگاهی یک استراتژی دیگری توسط ‏کشورهای غربی در مقابل میلوشویچ را باعث میشد. تغییر در رفتار میلوشویچ ظاهرا دور از انتظار بود و کسی هم انتظار نداشت ‏که اتفاق خاصی رخ دهد تا او در رفتارش تجدید نظر کند. بنا بر این با بمبها و سلاحهای پیشرفته به او حمله میشود، حتی با ‏علم به اینکه احتمالا شرایط بحرانی تر میشود.‏

یک طرز تفکر سیاسی که احتمال تغییر در روش و روی آوردن به جنبه‌های انسانی را در افراد میدهد، انسانها را خودرای مطلق ‏نمی داند. این طرز تفکر حتی برای احتمالات غیر منتظره در این جنگ میبایست یک فرصتی میداد. و حداقل راه را برای یک تغییر ‏روش باز نگه میداشت.اما در طرز تفکر قدرت مداری چنین چیزی وجود ندارد.

خطاهایی نظیر این در چپ کلاسیک هم وجود دارد.این طرز تفکرکه انقلابها قابل طراحی هستند. این فکر که اقتصاد قابل کنترل و ‏سایر عوامل بازدارنده آزادی را خوار جلوه میدهد و با روش مارکسیت _ لنینیستی به انتها میرسد.‏

اما در مقابل زن در بر دارنده نیرویی است برای ایجاد دگرگونی در این جهان. دقیقا به این دلیل که او در یک رویارویی با جهان ‏موجود برای بدست آوردن استقلالش قرار نمیگیرد. بلکه بدنبال جایگاه خویش است، در جهانی که بدین شکل موجود است و ‏این برخاسته از ذات اوست، اینکه جهان را به مبارزه نمی طلبد بلکه خودش را در یک موقعیت انعطاف‌پذیر نسبت به آن قرار ‏می‌دهد. همچنین او چیزهایی را به آزمایش میکشاند که از دیدگاه عقل بسیار آرمانی و دست نیافتنی جلوه میکند.

در انتشار جدید ‏Via‏ ‏Dogana‏ خانم ‏Luisa Muraro‏ این موضوع را بررسی میکند که چگونه ممکن است مرزهای امکان پذیری را ‏گسترش داد. او مینویسد، مهم این است که شرایطی را فراهم کنیم، که تحت ان، احتمالات وسیعی برای چیزهایی که غیر ‏قابل پیشبینی هستند بوجود بیاید. روش منطقی پیش رفتن توسط ابزار سیاسی اینگونه است که ابتدا
میبایست بستری را فراهم کرد که در آن احتمال انتخاب گزینه‌های مختلف موجود باشد. سپس آنچه را آرزو میکنیم انتخاب کنیم. ‏این نظر"بوجود آوردن بستر مناسب برای احتمالات مختلف" و یا "فراهم کردن مقدمات" این روز ها در دنیای سیاست ‏بسیارشنیده میشود. بسیار انرژی و وقت به هدر میرود تا اینکه این مقدمات و امکانپذیری احتمالات مختلف مهیا شود( از نقطه ‏نظر قانونی و حقوقی) فقط برای اینکه در نهایت به این نتیجه برسیم که ، نتایج بهتری هم قابل دستیابی هستند این عمل ‏میتواند بستری بسازد که در ان، " ایجاد احتمالات مختلف" بصورت یک سیاست رسمی به کار رود. در صورتی که در رفتار ‏سیاسی به چیدن این همه مقدمه نیازی نیست.

رفتار سیاسی میتواند در بردارنده تغییرات باشدو بعضی از تغییرات را امکان پذیر کند. برای مثال خانم ‏Dorothea Erxleben‏ اولین ‏پزشک زن آلمانی اهل ‏Quedlinburg‏. جایی که من مدتی قبل آنجا مهمان بودم و در خانه محل تولدش هم یک شب ماندم. ‏موقع خداحافظی خانمها به من یک بیوگرافی از ایشان هدیه کردند که بنظر من مثال دیگری است برای رفتار سیاسی زنان. ‏اواسط قرن ١٨ ، هنگامیکه او می‌زیسته، می‌خواسته که پزشک شود. نه، می‌خواسته بیماران را معالجه کند، چون از عهده این ‏کار هم بخوبی بر می‌آمده، پدرش پزشک بوده و او را آموزش داده بود، همچنین پدر تلاش میکرده که دخترش نزد معلمان خوب ‏آموزش ببیند. او پس از مرگ پدر کار او را دنبال می کند اما چون دارای مدرک آکادمیک نبوده تصمیم میگیرد تحصیل کند و مدرک را ‏بدست بیاورد. او نامه ای به پادشاه مینویسد واز اومیخواهد که اجازه تحصیل برای زنان در رشته پزشکی تا مقطع دکتری را صادر ‏کند. بدین ترتیب این عمل سر آغازی میشود جهت تحصیل زنان در رشته پزشکی در آلمان .

مثال دیگری که من اینجا می خواهم بدان اشاره کنم ، یک خانم سوسیالیست و فمینیست آمریکایی بنام ‏Victoria Woodhull‏ ‏می‌باشد.او اولین کاندید ریاست جمهوری زن در آمریکاست و در حال حاضر منهم در حال نوشتن یک بیوگرافی از این خانم ‏می‌باشم. او معتقد بود که حقوق سیاسی زمانی به زنان تعلق میگیرد که ایشان پست سیاسی هم به عهده بگیرند. این ‏عبارت، ٦- ٥ سال پیش که من کارم را با آثار او شروع کردم، بنظرم پوج می امد. چون من معتقد بودم حقوق سیاسی به کلیه ‏افراد تعلق دارد، صرفنظر از اینکه رفتار شخصی آنها چگونه است. اما امروز میتوانم منظور ‏Victoria Woodhullرا بهتر بفهمم. اين ‏سوال كه أيا خانمها دارای حقوق سياسي مانند حق رای میباشند، زمانی دارای اهمیت است که زنانی باشند که از این حق ‏استفاده هم بکنند. ‏Victoria Woodhull‏ میخواسته از این حق استفاده هم ببرد. اومیخواسته نه تنها دارای حق رای باشد بلکه ‏حق انتخاب شدن هم داشته باشد. او بدنبال حق رای بود " برای من وسایر زنانی که انرا ارزو میکنند" اما چیزی بیش از یک ‏عبارت ساده!

اینکه فهم سیاسی چیست، میتواند برای بحثهای گوناگون میان زنان از فرهنگها و مذاهب مختلف دارای ارزش باشد. این ‏گفتمانها همچنین میتوانند زنان غربی را از این اتهام مبری سازند که "زنان غربی قصد دارند برداشتهای خود را از ارزش، در جهان ‏گسترش دهند." این اتهام به اعتقاد من کاملا بجاست. این موضوع ما را در یک تردید قرار میدهد که خواسته های زنان به مرور ‏مشترک میشود و این خواسته مشترک چیز پوچی بیش نیست. البته این بحثی است که در فرصتی دیگر باید بدان پرداخته ‏شود.‏

رفتار سیاسی بدین مفهوم است که تلاش کنیم تا غیر ممکنها را ممکن کنیم چیزهایی که دور از ذهن میرسند را به چنگ آوریم. ‏نه اینکه اول فکر کنیم آیا این کار شدنی است یا نه، بلکه سعی کنیم و آنرا ازمایش کنیم . در این فرایند با افرادی که ما را ‏حمایت وهمیاری میکنند، ارتباط برقرار کنیم. ‏

به پادشاه نامه نوشتن، اگر این کار لازم است. نه اینکه از کسی عاجزانه درخواست شود که "لطفا اجازه دهید زنان اجازه ‏تحصیل داشته باشند " بلکه "چون من این را الان میخواهم، پس میتوانم تحصیل کنم" بدنبال خواسته ونیازمان باشیم. و اینرا در ‏یک ارتباط تنگاتنگ با جهان و با واقعیت موجود بیابیم. در انمورد با دیگران تعامل کنیم و بگذاریم این درخواست ما خود را در جهان ‏بگستراند. کاملا صرفنظر از اینکه ایا جهان موجود، قوانین و واقعیتهای آن در مقابل این در خواست ما قرار میگیرند. حتی به ‏مقابله با آن موانع دربیاییم اگر آنها سد راهمان میشوند اما در اکثر موارد اینطور نیست که جهان موجود با ما به مقابله بایستد، ‏چرا که او با موارد بی ارزش و کسل کننده فراوانی سرگرم است.

خانم ‏Luisa Muraro‏ در اینجا عبارت جالبی دارد. اومیگوید زنان متعلق به جهان دیگری هستند. و این موضوع جدیدا در ایتالیا بحث ‏انگیز شده است. چرا که دیگران معتقدند در هر صورت انها مال این جهان هستند چراکه بایستی در این جهان حرکت کنند اگر ‏رفتار سیاسی میخواهند داشته باشند. در این بحث من حق را بیشتر به ‏Luisa‏ میدهم گرچه چندان هم موضوع مهمی نیست. ‏مهم این است، همانطور که ‏Luisa‏ تاکید میکند، نظمی وجود دارد که ما انرا تحت عنوان نظم عالم روحانی و یا نظم سمبلیکی ‏که به واسطه مادر بودن در زن وجود دارد، میشناسیم، اما در هر صورت یک نظمی بالاتر وقویتر از نظم این جهان است و ما انرا ‏به صورت موجود یافته ایم. اما چون ان قوانین موجودند و چون روح ما - در صورتی که این نام برای تشخیص ان نظم درست باشد ‏‏- در وضعیتی است که ان عالم دیگر را میتواند بشناسد. چون خواسته درونی ما، ما را وامیدارد که به آن نظم دیگر تکیه کنیم و ‏مرزهای احتمالات ممکن را در این جهان گسترش دهیم. چون ما نیروی محرکه و قدرت بیان زنانه را کشف میکنیم، در میابیم که ‏ما دیگر با این کششها و خواسته های درونیمان در این جهان تنها نیستیم. و با کمک این نیروها خواسته هایمان را دنبال ‏میکنیم. ‏Luisa Muraro‏ مینویسد " اگر جهان دیگری وجود نداشته باشد، و هیچ نیروی سمبلیک و ماورایی قابل تصور نباشد، ‏انگاه میبایستی من اختلاف جنسیتی خود را نادیده بگیرم و خودم را تطبیق بدهم. و یا یک موجود منفعل بمانم.اما جایگاه مادری ‏من قدرت ارتباط با یک جهان دیگر را در من زنده نگاه میدارد". این نظراو کاملا صحیح است، که توانسته مرا با دنیای سیاست ‏زنان پیوند دهد.

عشق زنان به آزادی این جهان را دگرگون کرد. این خود گواهی است بر اینکه این نیرو قدرت دگرگونی دارد، اینکه تغییرات غیر ‏منتظره و غیر ممکن امکان‌پذیر هستند در صورتیکه ما رفتار سیاسی داشته باشیم. و همینطور هیچ چیزی قابل تغییر نخواهد بود ‏در صورتیکه ما کار مقطعی سیاسی با هدف مشخص را دنبال کنیم. اینجا تضمینی برای موفقیت نیست. در منطق تولید که هر ‏وسیله وظیفه مشخصی به عهده دارد، ما نمیتوانیم خارج از محدوده احتمالات را متصور شویم، و در واقع چیزی را تغییر نخواهیم ‏داد.

حضور زنان در تاریخ همیشه یک حضور موفق نبوده، همانگونه که سرگذشت آنتیگون نشان میدهد. او توسط ‏kreon‏ در یک ‏گودالی زندانی میشود تا بمیرد و او هم دست به خودکشی میزند. بسیاری از زنان سوزانده شدند ، در جنگها ودر زندانها کشته ‏شدند. زنی که میخواهد بدنبال روح خود باشد ، در سیستم مردسالاری به مرگ محکوم میشود- البته نه همیشه و در همه ‏موارد، مانند خانم ‏Teresa von Avila‏ که درهمان فرهنگ مرد سالاری مقدس شمرده میشود. طرز تفکر مردسالارانه در مورد ‏کیفیت و برتری رفتار سیاسی زنان چیزی اظهار نمیکند ،روزنامه ها در مورد کیفیت کار سیاسی زنان مطلبی نمینویسند. حتی ‏قضاوتهای چپگراها که از آنتیگون یک قهرمان می سازند ، عمو تام خانم ‏Harriet‏ را یک فرد بزدل نشان میدهند.

‏ یک عمل سیاسی بایستی مبتنی برخواسته و کشش درونی باشد و خود را از هر گونه تایید یا تکذیب مبتنی بر سمبلهای ‏مردانه محفوظ کند، همسو با نظم جهان دیگر باشد ، نظمی که به روح ما توانایی ایجاد رابطه با سایر انسانها می بخشد.
‏ خانم ‏Annarosa Buttarelli‏ یک میزان سنجش خوبی ارائه میکند. اومیگوید " تغییر جهان محصول خواستن و یا محصول یک کار ‏آگاهانه نیست، بلکه محصول بازیافتن روح انسانی میباشد". وقتی رفتار من- عملکرد من، گفتار من، سکوت من- روح واقعیت ‏موجود را کشف کرد و انرا برای دیگران، زنان ومردان قابل رویت ساخت، انگاه من سیاسی رفتار کرده ام و جهان را به تغییر ‏می‌کشانم."


ارسال به شبکه‌های اجتماعی
Bookmark and Share
نظر شما درباره این نوشته:







 

ايران امروز (نشريه خبری سياسی الکترونیک)
«ايران امروز» از انتشار مقالاتی كه به ديگر سايت‌ها و نشريات نيز ارسال می‌شوند معذور است.
استفاده از مطالب «ايران امروز» تنها با ذكر منبع و نام نويسنده يا مترجم مجاز است.
Iran Emrooz©1998-2024