ايران امروز

نشريه خبری سياسی الكترونيك

Iran Emrooz (iranian political online magazine)

iran-emrooz.net | Mon, 17.04.2006, 17:55
جرج اورول حق داشت

ترجمه احمد سمايي

اين گونه نبود که جمهوری دوم اسپانيا ستايشگران و مدافعانی نداشته باشد. جرج اورول، خالق نامدار آثاری مانند "قلعه حيوانات " و "۱۹۸۴" هم نظر مشابه ای دارد:" من بلافاصله متوجه شدم که در اسپانيا موقعيت و شرايطی به وجود آمده که برای حفظ آن می ارزد که مبارزه شود." و او خود نيز وارد چنين مبارزه ای شد. اورول يکی از ۴۰ هزار رزمنده ای بود که از ۵۰ کشور جهان به اسپانيا رفتند تا سلاح در دست از جمهوری نوپای اين کشور در برابر کودتای ژنرال فرانکو که به جنگ داخلی منجر شد دفاع کنند. او که شرکتش در اين کارزار را کمتر می توان به اغواشدگی و بازی خوردگی نسبت داد بعدها خاطرات پرکشش خود از اين نبرد را در کتابی به نام " کاتالان من" نيز بازتاب داد. جنگ داخلی اسپانيا از نظر بسياری چالشی بود بر سر آينده اروپا. اين آينده اما دستخوش دشواری شد، چرا که مدافعان آن در اسپانيا و در اروپا در اقليت قرار گرفتند.

جمهوری که شکست خورد، فرانکو رژيمی ديکتاتوری مستقر کرد که ۳۶ سال هيچکس به سقوط آن قادر نشد تا آن که سال ۱۹۷۵ ‌مرگ طبيعی دفتر زندگی ديکتاتور را بست و ديکتاتوری نيز به آخر رسيد. تمامی دوران حکومت فرانکو را می توان زمان از دست رفته اسپانيا به حساب آورد، دورانی که هم ديکتاتور و هم مبلغان و رسانه های او واقعيت های مربوط به تلاش های دهه ۴۰ در جهت استقرار دمکراسی را در زير خرواری از جعل و افترا مدفون کردند. اينک اما شماری از چهره های سرشناس اسپانيا در صدد برآمده اند که جمهوری دوم را به لحاظ مقام و تاثير تاريخی اش به جايگاه شايسته اش برگردانند.

ادامه تاثيرات فرانکيسم تا امروز
بحث های جاری در باره جمهوری دوم اسپانيا با مقاله ای از خاوير سرساز، نويسنده موفق و سرشناس اين کشور شروع شد که اواخر نوامبر گذشته ، يعنی اندکی پس از ۳۰ مين سالگرد مرگ فرانکو، در روزنامه معروف "ال پاييس" به چاپ رسيد. عنوان مقاله اين بود: "چگونه می توان با دوران فرانکو برای هميشه وداع کرد؟" سرساز در نوشتار خود از اين گلايه می کند که هنوز هم در اسپانيا اجماعی بر سر نوع برخورد درست با گذشته متاخر اين کشور و يا مخرج مشترکی در مورد اين گذشته که بتواند بدون مخدوش و معيوب ساختن واقعيت ها مورد قبول اکثريت جامعه قرار گيرد وجود ندارد. خود سرساز در مقاله مزبور تلاش می کند مبنايی به دست دهد که شايد به مثابه مخرج مشترک عمومی در بحث بر سر گذشته مورد قبول واقع شود: " زمانی در اسپانيا يک نظام جمهوری مبتنی بر دمکراسی وجود داشت که مثل همه نظام های مشابه قابل بهبود و اصلاح بود. بر عليه اين جمهوری کودتايی صورت گرفت که رهبری آن را ژنرال فرانکو عهده دار بود. شماری از شهروندان حاضر به موافقت با اين کودتا نشدند و تصميم گرفتند که از دولت حقوقی و مشروع خود دفاع کنند. آن کودتا و اين مقابله به جنگی داخلی منجر شد که سه سال به درازا کشيد. جنگ را فرانکو برد و رژيمی مستقر کرد که جنگ را به مدت ۴۰ سال با ابزار ديگری تداوم بخشيد. اين رژيم فاقد مشروعيت و مبنای حقوقی بود و با آزادی و دمکراسی ميانه ای نداشت."

بحثی که با مقاله سرساز شروع شد، از مدت ها پيش ضرورت و مبرميت يافته بود. به گفته "پاول پرتسون" ، مورخ نامدار انگليسی، در باره جنگ داخلی اسپانيا تا به امروز نزديک به ۲۰ هزار کتاب نوشته شده است. اين رقم تقريبا برابر با تعداد کتاب هايی است که در باره جنگ جهانی دوم به رشته تحرير درآمده است. و با اين همه، باز هم در ميان اکثريت مردم اسپانيا روايت عمدتا قابل قبولی از جوانب اين جنگ و نقش نيروهای درگير در آن وجود ندارد. تنها درک مشترکی که از اين جنگ در ميان اسپانيايی ها وجود دارد اين است: " يک رويداد تراژيک." مشکل اما اينجاست که هر فاجعه ای برای قربانيان آن تراژيک است، مهم اين است که عاملان اين فاجعه چه کسانی بوده اند؟ و اين همان سوالی است که اسپانيا کماکان به بحث و جدل بر سر آن مشغول است، گويی که هيچ کتاب و سند معتبری در باره جمهوری دوم، جنگ داخلی و ديکتاتوری فرانکو تا کنون انتشار نيافته است.

اين که در مورد ساده ترين اظهار نظرها در باره دهه های گذشته اسپانيا هم اجماع و اشتراکی به دست نمی آيد را به خوبی می توان در واکنش به مقاله سرساز مشاهده کرد. خوزه ايگناسيو ورت، جامعه شناس سرشناس اسپانيايی در مقاله ای که اواخر ژانويه ، باز هم در ال پاييس انتشار يافت در پاسخ به تزهای سرساز چنين می نويسد: " جمهوری اسپانيا رژيمی قابل اصلاح شبيه ساير رژيم های جمهوری نبود. اين نظام حاصل تلاشی شکست خورده برای استقرار دمکراسی بود که هم انقلابيون و هم ضدانقلابيون در مقياسی مشابه در ايجاد آن سهيم بودند. کافی است به ياد بياوريم که در اين جمهوری تنها در طول چند ماه ۳۰۰ نفر در جريان وقايع و درگيری هايی که انگيزه های سياسی داشتند به قتل رسيدند. از جمله اينان يکی هم خوزه کالوو سوتلو، رييس فراکسيون مخالفان در مجلس بود که رهبری يک حزب کوچک سلطنت طلب را به عهده داشت."
با تز " تلاش شکست خورده برای استقرار دمکراسی " ورت می کوشد گفتمان راست اسپانيا در ۷۰ سال گذشته را در غالب واژگانی مودبانه و غيرتحريک آميز چنين جمع بندی کند:"کودتای فرانکو در يک شرايط و موقعيت بی ثبات سياسی که اسپانيا را فرا گرفته بود به وقوع پيوست."

نگاه مفتخرانه نوه ها
از اين نظر ورت تا توجيه کودتای فرانکو که به جنگ داخلی انجاميد تنها يک گام فاصله است. ورت اما ظاهرا به اين ريسک واقف است و چنين گامی را برنمی دارد:" خاطر سرساز آسوده باشد، فرانکو محق نبود." در اثبات همين بر حق نبودن فرانکو اندکی بعد از ورت، " گابريل جکسون"، اسپانياشناس معروف انگليسی، با درج جستاری قابل اعتنا در "ال پاييس" وارد ميدان می شود:" جمهوری اسپانيا ابدا دچار آن درهم ريختگی و هرج و مرجی که مخالفانش ادعا می کنند نبود. اين نظام آزادی مطلقی را در عرصه سياسی و روشنفکری برقرار کرد و برای اولين بار انتخاباتی را برگزار نمود عاری از جعل و تقلب. جدا کردن حکومت از کليسا، اعطای خودمختاری به کاتالان ها، تقويت و بسط حقوق کارگران نيز از ديگر دستاوردهای اين جمهوری بود. ساختن ۷ هزار مدرسه و ايجاد مبانی يک شبکه بهداشتی و درمانی برای همگان و گام نهادن در راه اصلاحات ارضی را هم که به کارنامه ۹ ساله جمهوری بيافزاييم آنگاه می توان گفت که عملکرد بدی نداشته است."

۷۵ سال از استقرار نظام جمهوری دوم در اسپانيا می گذرد. اينک ۱۰۰ هنرمند و روشنفکر سرشناس اين کشور در بيانيه مشترکی بر آن شده اند که بر ارزش ها و دستاوردهايی که اين جمهوری منادی و بسط دهنده آنها بود تاکيد کنند. آنها در بيانيه خود با عنوان" با افتخار، با فروتنی و با سپاس" از جمله نوشته اند:" ما نوه های جمهوريخواهان ۱۹۳۱ اسپانيا اينک بزرگ شده ايم، ما اولين نسل اسپانيايی هستيم که ابا و واهمه ای از نگريستن به تاريخ معاصر خود نداريم و نخستين کسانی هستيم که جرئت کرده ايم به پشت سر نگاه کنيم بی آنکه نگران گرفتارآمدن در دام تعصب و جزم گرايی باشيم."

خوزه لوييس ساپاترو، نخست وزير سوسياليست اسپانيا پای اين بيانيه را امضاء نکرده است، ولی او نيز که پدرش قربانی ديکتاتوری فرانکو شده چند روز پيش در باره جمهوری دوم اسپانيا اظهاراتی بر زبان راند که در ميان زمامداران اين کشور بی سابقه است:" اسپانيای امروز با حسی از خشنودی و احترام به جمهوری دوم نگاه می کند." ظاهرا اورول محق بودکه گفت: مبارزه کردن برای دفاع از جمهوری اسپانيا می ارزيد.