iran-emrooz.net | Fri, 12.09.2008, 7:24
انتخاب غیر طبیعی (۱)
هاگ بارنس / برگردان: علیمحمد طباطبایی
کتاب جدید پتر پرینگل قدردانی است از دانشمندی که زندگانی و فعالیتهای تحقیقاتیاش در پای مذبح ایدئولوژی شوروی قربانی گردید.
در ۱۹۲۸ هنگامی که ایالات متحده آمریکا به سوی حادثهی سقوط خیابان وال استریت (بحران بزرگ مالی سال ۱۹۲۸) پیش میرفت، ژوزف استالین یک « پیروزی عظیم » را به اطلاع جهانیان رساند و آن اولین برنامه پنج ساله برای تبدیل اتحاد شوروی به یک کشور فوق العاده مدرن بود که البته میباست به هر بهایی به دست آید. مطابق با این برنامه نه فقط کشاورزی میبایست به صورت اشتراکی درآید، بلکه خود طبیعت نیز قرار بود که توسط دانش محققین شوروی دگرگون گردد. بدبختانه دانش مورد نظر علمی دروغین بود. شخص اول آن متخصص علم ژنتیکی خودآموخته بود که نامش تورفیم لیسنکو اکنون به مثلی برای شیادی در علم تبدیل شده است. رقیب اصلی او که درواقع موضوع اصلی کتاب جدید پتر پرینگل است چهرهای کمتر شناخته شده است که شاید میتوانست اتحاد شوروی را نجات دهد، اما در عوض در پای محراب ایدئولوژی کمونیسم قربانی گردید.
نیکولای واویلوف به قول روسها یک bogatyr (۲) بود، یعنی مردی با استعدادهای خارق العاده. وی که در مسکو و در سال ۱۸۸۷ در خانوادهای روستایی که توانسته بود در یک کارخانهی نساجی ثروتی به هم بزند به دنیا آمده بود در آخرین دهه آشفتهی تزاری به موفقیت شغلی خود پشت کرد تا به تحصیل زیست شناسی گیاهی بپردازد. واویلوف را میتوان یک ایندیانا جونز در زمینه گیاه شناسی دانست که صحراها را پشت سر میگذاشت و از کوهها بالا میرفت تا به نمونههایی از گیاهان کم یاب پنج قاره دسترسی یابد. او در دانشگاه کمبریج زیر نظر ویلیام باتسون یا همان بنیان گذار علم ژنتیک به تحصیل پرداخته بود، شخصی که از بازدیدکنندگان دائمی آزمایشگاه مگس سرکه در دانشگاه کلمبیا بود که تامسهانت مورگان در آن درحال بسط و توسعه قوانین مندل بود تا ثابت کند که این کروموزومها هستند که در واقع ناقل خصوصیات وراثتی میباشند. از ۱۹۱۶ تا ۱۹۳۳ او در بسیاری از بخشهای جهان و از جمله ایران، افغانستان، اتیوپی، چین و آمریکای مرکزی و جنوبی به سفرهای تحقیقاتی پرداخت. هدف او از این سفرهای دشوار ایجاد آن چیزی بود که در نهایت به یکی از بزرگترین مجموعههای دانههای گیاهی جهان تبدیل گردید.
واویلوف در میانهی جنگهای داخلی و حاصل از انقلاب به درجه استادی در رشته کشاورزی در ساراتوف رسید، بندری در کنار رود ولگا و در حاشیه زمینهای کشاورزی با خاک سیاه رنگ معروف و حاصلخیز روسیه و جایی که او به تحقیقات خود برای به دست آوردن انواع پرمحصول تر ادامه داد، انواع جدیدی از محصولات زراعی که در واقع بلشویکها برای تعدیل قحطیهای آتی به آنها بسیار نیازمند بودند. در ابتدا واویلوف با ولادیمیر لنین که نوید آینده اقتصادی تحقیقات گیاه شناختی او را به خوبی درک کرده بود رابطه دوستانهای برقرار کرد. واویلوف به عنوان بالاترین مقام آکادمی علوم کشاورزی در سرتاسر اتحاد شوروی ۴۰۰ موسسه تحقیقاتی ایجاد نمود و نمونههایی از ۵۰ هزار واریته گیاهان وحشی و ۳۱ هزار نمونه گندم را جمع آوری نمود. لیکن با مرگ لنین در ۱۹۲۴ شور و اشتیاق کرملین به کارهای او به تدریج کاهش یافت.
استالین از علم ژنتیک و به ویژه از کروموزمها متنفر بود و علت آن تا اندازهای هم این بود که ایدهی ژنها به عنوان ساختارهای مادی که از نسلی به نسل دیگر منتقل میشوند حکایت از آن دارد که طبیعت قابل تغییر نیست. برنامه پنج ساله استالین برای کشاورزی ترکیب مهلکی از علم و ایدئولوژی بود. طرح او از زیست شناس فرانسوی ژان باپتیست لامارک باور به وراثت ویژگیهای کسب شده را اقتباس کرده بود (مثلاً این که گردن زرافهها به این علت دراز شده است که آنها برای رسیدن به میوههای درختان به طور دائم گردنهای خود را دراز تر و دراز تر کرده اند). چنین باوری علی رغم تلاشهای بسیار هرگز به طور عملی به اثبات نرسیده بود اما به طور تمام و کمال با دیدگاه بلشویکها مبنی بر آن که میتوان مردم را جوری آموزش داده و به تفکر و عمل واداشت که از پیشینیان بورژوای خود متفاوت باشند و این که درد و رنج یک نسل میتواند نوع جدیدی از انسان را ایجاد کند (Homo Sovieticus) کاملاً سازگار بود.
نویسنده زندگی نامه واویلوف، پتر پرینگل که برای نوشتن این کتاب از مجموعه گستردهای از خاطرات و اسناد بایگانی شده استفاده کرده است نشان میدهد که چگونه یک « محقق پابرهنه » و کشاورزی که هیچگونه تحصیلاتی نداشت به نام لیسنکو و فردی که استالین بدون تردید او را به پروفسور بورژوای غیر قابل اطمینان ترجیح میداد بر این دانشمند که شخصیتی قابل توجه در جهان بود پیشی گرفت. لیسنکو به رهبر شوروی قول داده بود که او زمینهای بایر روسیه را به یک باغ عدن انباشته از غلات تبدیل خواهد کرد و آنهم البته با استفاده از دانش دروغین بهاره کردن یا vernalization (۳) جهت کاهش چرخه دوساله رشد گندم زمستانه.
در چندین کنگره بهنژادی گیاهی (اصلاح نباتات) میان ۱۹۲۹ تا ۱۹۳۰ لیسنکو واویلوف را به عنوان فردی که « طرفدار علم ژنتیکی است که بر نظریههای مندل و مورگان مبتنی است » محکوم کرد، هرچند دانستههای علمی خود لیسنکو بسیار ناقص و اندک بود. در یکی از نشستهای حزبی به لیسنکو توصیه شد تا او خاصیت بهاره کردن را با شخصیت برجستهای چون چارلز داروین در رابطه قرار دهد. پاسخ وی این بود که داروین کیست و در کجا میتوان او را ملاقات کند. این نیاز شوروی به یکی کردن نظریه با عمل در علم یک تفاوت اساسی میان رویکردهای ایالات متحده و اتحاد شوروی به کشاورزی بود. برای مثال اقتصاد دان استالین، نیکولای بوخارین از « برتری عمل » سخن میگفت و این که یک نظریه علمی فقط آن گاه درست است که به موفقیتهای عملی (practical) برسد. واویلوف نظریه و عمل را به شکل دیگری با هم ترکیب مینمود. مجموعهی در جهان مشهور دانههای گیاهی اش « تکامل و گسترش گیاهان زراعی و حیوانات اهلی مطابق با اراده و خواست بشر » را وعده میداد. با این وجود در حالی که لیسنکو نوید آن را میداد که گیاهان معجزه آسای او صحراها را آباد خواهند کرد، واویلوف با شکیبایی به رهبر شوروی شرح میداد که با استفاده از دانش جدید ژنتیک برای به دست آوردن واریتههای جدید پرمحصول به چندین دهه زمان نیاز است.
در ۱۹۳۱ استالین درخواستی حیرت آور و به شدت غیر عملی را مطرح ساخت. مطابق با دستور او میبایست دورهی لازم برای به دست آوردن واریتههای جدید گیاهی به چهار سال کاهش یابد. اکنون کاملاً آشکار بود که استدلالهای خردمندانهی واویلوف در برابر نظریههای رازورزانه لیسنکو دیگر جایی برای مطرح شدن ندارد. لیسنکو به بالاترین جایگاه ممکن در سلسله مراتب علمی شوروی رسید، در همان حالی که موقعیت رقیب او به عنوان یک عامل ضد شوروی به خطر افتاده و زیر مراقبت دائمی قرار گرفت. تنها دلیلی که او را تا ۱۹۴۰ توقیف نکرده بودند این بود که استالین از عکس العمل نامساعد بسیاری از تحسین کنندگان جهانی او میترسید. آغاز ناگهانی جنگ به سازمان پلیس مخفی روسیه سرپوشی بی عیب و نقص برای ناپدید کردن نابغهی که وجودش زیادی به نظر میرسید ارائه داد.
ابتدا او را به زندان مخوف لوبیانکا در مسکو فرستادند و سپس به اردوگاه کار اجباری ساراتوف تبعید شد. با این وجود بازجویان او هرگز نتوانستند واویلوف را حتی زیر شکنجه به زانو درآورند. در واقع مقاومت او به سرچشمهای از افتخار و غرور در میان تحسین کنندگانش تبدیل گردید. به ادعای آنها واویلوف حتی آزمایشی موفقیت آمیز تر از گالیله پس داده بود، شخصی که توسط واتیکان و به این بهانه که او معتقد است خورشید و نه زمین مرکز عالم است و کسی که از ترس سوازنده شدن به عنوان یک مرتد مجبور به اظهار ندامت گردید متهم به ارتداد شده بود. واویلوف هرگز باور خود به علم ژنتیک و مندل را کنار نگذاشت.
پتر پرینگل که روزنامه نگاری بریتانیایی و ناظری قدیمی در مورد مسائل روسیه است این ماجرا را با اشتیاق و روشنی تمام برای خواننده تعریف میکند و آنهم علی رغم اشاره به علم ژنتیک که گاهی بسیار پیچیده مینماید. با این وجود دستاورد اصلی این زندگی نامه نشان دادن این واقعیت است که چگونه انقلاب روسیه زیانهای به مراتب بیشتری از صرفاً آسیبهای مادی به همراه خود داشته است. نه فقط در نتیجهی آن میلیونها انسان جان خود را از دست دادند که علم و فرهنگ کشور را نیز به نابودی کشاند. پرینگل در کتاب خود جهانی را تشریح میکند که توسط ایدئولوژی از شکل اصلی خود خارج شده است، مکانی وحشتناک که در آن ایدههای آدمی به واقع قضیهای از مرک و زندگی است. هرکس که خیال مخالفت با نظریههای لیسنکو به سرش میزد مخاطره فرستاده شدن به گولاگ را به جان خریده بود.
شاید تنها اشکال این کتاب عنوان آن باشد: « قتل نیکولای واویلوف » که به نظر کمی تند میآید، زیرا میدانیم که واویلوف بر خلاف بسیاری از دشمنان استالین (برای مثال مسئول حزب کمونیست لنینگراد سرگئی کیروف) در واقع به قتل نرسیده است. او پس از دستگیری و سپس محکوم شدن به مرگ با تخفیف مواجه شد، اما مدتی بعد در اردوگاه ساراتوف به علت سوء تغذیه درگذشت.
از این دانشمند فرزانه چند سال پس از مرگش اعاده حیثیت به عمل آمد و اعتبار و نام نیک او دو سال پس از مرگ استالین در ۱۹۵۳ بازگردانده شد. لیکن شاید بتوان گفت که تاثیرات منفی جهاد ضد مندلی استالین به توان اتحاد شوروی در مبارزهی جنگ سرد به نحو جبران ناپذیری صدمات جدی وارد ساخت. کشاورزی روسیه هرگز قادر نبود تا با بازیگر مقابل خود ایالات متحده از جهت محصولات زراعی پربازده رقابت کند. از این جهت میتوان ادعا کرد که آنچه بر سر واویلوف آمد به طور مستقیم به سقوط اتحاد شوروی منجر گردید، رویدادی که بسیاری آن را بیشتر به رقابتهای فضایی، صنعت یا نفت نسبت میدهند. طنز داستان این است که اتفاقاً این همان کشاورزی بود که اتحاد شوروی را به زانو درآورد زیرا کمونیستهای حاکم مجبور بودند که از ایالات متحده به واردات گندم بپردازند. همانگونه که واویلوف نیز به درستی متوجه شده بود متاسفانه نمیتوان در بیابان به زراعت نخود مبادرت ورزید.
-------------------
۱: منظور از این عنوان اشارهای است کنایی به سرنوشت نیکولای واویلوف و مهمترین اصل داروینیسم یا همان انتخاب طبیعی. مترجم.
۲: در زبان روسی به معنای قهرمانان اسطورهای است. مترجم.
۳: در حالت طبیعی این واژه به معنای نیاز بعضی از گیاهان به قرار گرفتن در دورهی سرما برای تشکیل جوانه و گلدهی است. مترجم.