ايران امروز

نشريه خبری سياسی الكترونيك

Iran Emrooz (iranian political online magazine)

iran-emrooz.net | Sun, 25.05.2008, 10:25
نفرین عربی

نورالدین جبنون / برگردان: علی‌محمد طباطبایی

۲۲ کشور عضو اتحادیه عرب تنها بخش عمده در جهان را تشکیل می‌دهند که در آن به طور کامل دولتی که دموکراتیک باشد دیده نمی‌شود. از دهه ۱۹۸۰ به این سو اسلام‌گرایی سیاسی در حال به چالش گرفتن رژیم‌های استبدادی و نظامی منطقه است.

تا پایان دهه ۱۹۹۰ حکومت پادشاهی مراکش موفق گردید که حداقل در ظاهر یک اپوزیسیون داخلی در قالب حزب استقلال ملیت گرا را همچنان حفظ کند. تا سال ۲۰۰۳ ناظرینی که دقت زیادی به خرج نمی‌دادند می‌توانستند در این تصور باقی بمانند که عراق صدام حسین یک کشور سکولار است. در تونس، مصر و اردن هنوز هم امیدواری‌هایی برای استقرار دموکراسی به چشم می‌خورد.

لیکن تمامی این توهمات اکنون دیگر نابوده شده است. در سرتاسر جهان عرب مردم از یک سو تحت حکومت و سرپرستی سفت و سخت رژیم‌های استبدادی قرار گرفته‌اند و از طرف دیگر در زیر فشار اپوزیسیون اسلامی: در واقع آنها میان سندان و پتک گیر افتاده‌اند.

هنگامی که مستبدین حاکم خشونت روبه افزایش افراط گرایی اسلامی را با مشت آهنین پاسخ می‌دهند، نتیجه نهایی آن گرایش اجتناب ناپذیر مردم فقیر شهری به سوی اسلام سیاسی است. فقط در دو کشور تلاش‌هایی انجام شده است که این جریان را متوقف سازد: در مراکش به کمک فرانسوی‌ها و درعراق با حمایت آمریکایی‌ها.

بیش از یک دهه است که نظام پادشاهی مراکش درحال تلاش است تا خود را از یک تهدید مضاعف کنار بکشد، تهدیدی که هم نظام سلطنتی را نشانه گرفته است و هم جامعه‌ی این کشور را: اسلام سیاسی که همواره فراگیر تر می‌شود و ارتش عظیمی که وظیفه‌اش نگهداری و حفظ نظمی است که در خدمت آن قرار گرفته و آنهم البته به هر بهایی. این تلاش‌ها البته بدون دشواری هم نبوده است: انتخابات سال ۲۰۰۷ به نظر می‌رسد جریانی را وسعت بخشیده است که از مدتی پیش آغاز شده بود.

درآن سوی دیگر جهان عرب نیز « وارد کردن » دموکراسی به عراق توسط ارتش آمریکا با شکست مواجه شده است ـ یا حداقل دراین پنج سال که از تهاجم نظامی به این کشور می‌گذرد.

ناکامی‌های کاملاً آشکار این سیاست‌های آرمان‌گرایانه برای خود مردم در این کشورها آکنده از انواع خطرات است. حامیان جنگ عراق بر این تصور بودند که سرنگونی بدترین دیکتاتورمنطقه به معنای سرآغازی برای موجی از دموکراسی‌خواهی و استقرار نظام‌های دموکراتیک است. استدلال چنین اندیشه‌ای بسیار ساده است: توده‌های عرب همگی به این دلیل اسلام گرا هستند زیرا اسلام تنها راه برای مخالفت با دیکتاتوری است و تنها اسلام می‌تواند آن را به نام خداوند به لرزه درآورد.

سقوط یک دیکتاتور باید روابط اجتماعی و تنش‌های سیاسی و دینی را کاهش دهد. و البته به یقین اثرات نابودکننده‌ی دیکتاتوری و برخوردهای قومی و فرقه گرایانه را نیز به کلی از میان بردارد. اما درعراق تلفات چنین تلاشی بسیار بالا و پیامدهای آن بسیار مصیبت بار بود.

کسانی که در باره توانایی جوامع عرب برای پذیرفتن دموکراسی دچار ناباوری شده بودند اکنون تردیدهایشان تقویت شده است. انسان‌های بدبینی که بر این باوراند که فقط فشار و زور میتوان جوامع عرب را به نظم و قانون درآورد اکنون با تایید پیش داوری‌های خود روبرو شده‌اند. افراد ساده اندیش و دارای عقاید آرمان گرایانه مبنی برآن که سقوط یک دیکتاتور به صلح و آرامش اجتماعی می‌انجامد اکنون آماده‌اند که تمامی امیدهای خود را کنار گذارند.

رژیم‌های تمامیت خواه عربی که برای چندین دهه است خود را بر سرکوب سیاسی استوار ساخته‌اند ـ و اغلب حتی در داخل چهارچوب‌های قانونی از یک وضعیت فوق العاده و اضطراری ـ مواضع سیاسی خود را کاملاً مشروع و موجه می‌دانند که می‌توان آن را در قالب این شعار خلاصه کرد: «یا ما را در قدرت تحمل می‌کنید و یا درغیر این صورت آشوب را انتخاب کنید!»

حامیان نظام‌های دموکراتیک و استقرار دموکراسی در جهان عرب چه جمهوری خواه، سوسیالیست، لیبرال یا اسلام گرا، اکنون امیدهای خود را برای رهایی و اصلاحات واقعی زایل شده می‌بینند و تنها امید باقی مانده برای آنها اکنون جلای وطن است.

این وضعیت غم انگیز ما را به رهبران این کشورها باز می‌گرداند که در آنها ویژگی استبدادی رژیم‌هایشان به روشن ترین شکل بازتاب یافته و چنانچه به متوسط سن آنها نظری بیفکنیم خواهیم دید که جهان عرب در واقع مظهری تمام و کمال از یک نظام حکومتی پیرسالار است. درمیان آنها دو نفر در دهه ۸۰ عمرخود هستند (مصر و عربستان سعودی)، چهار نفر در دهه‌ی ۷۰ (الجزایر، کویت، عمان و تونس) و یکی دیگر رکورد طولانی ترین مدت حکمرانی را شکسته است: سرهنگ معمر القذافی که بیش از ۳۹ سال است همچان در قدرت قراردارد.

این گونه به نظر می‌رسد که رهبران عرب جدیت و وخامت وضعیت خود، یعنی فروپاشی کشورهایشان و زمین گیر شدن نظام‌های سیاسی جهان عرب را درک نمی‌کنند. وگرنه چه دلیل دیگری می‌توان وجود داشته باشد برای آن که خود را همچنان وقف « جنگ سرد » شخصی میان خود کرده‌اند؟

استراتژی ژئوپولیتیکی ایالات متحده در خاورمیانه انگیزه‌ی خود را در درجه اول مدیون واقعه یازدهم سپتامبر است و جنگی که متعاقب آن در افغانستان و عراق روی داد. این استراتژی یکی از دو ستون اصلی محور آمریکایی ـ سعودی در جهان اسلامی است.

این پیوند این تاثیر را با خود به همراه آورد که در حکم دلیل موجهی برای شکل جدیدی از یک اقدام براندازی فراملیتی و ضد غربی باشد و اگر چنین مقاومتی شکل نمی‌گرفت این استراتژی مشترک میان ایالات متحده و عربستان سعودی می‌توانست منجر به آن شود که رهبران عرب با نظام قدیمی و از کارافتاده خود قطع رابطه کنند.

آن استراتزی که در روزهای جنگ سرد میان ایالات متحده و اتحاد شوروی توسط عربستان سعودی مسلمان و ضد شوروی و حامی‌اش آمریکا انتخاب شده بود حقیقتاً به عنوان روشی فرساینده و ویرانگر از آب درآمد و برای سوء استفاده از دین به عنوان سلاحی جهت مبارزه سیاسی بسیار مفید و راهگشا.

در عین حال این استراتژی باعث شده است که سیاست خارجی آمریکا در برابر واقعیت نابینا بماند و به همین دلیل صدمه پذیری آن کشور را افزایش داده و بی لیاقتی و ناتوانی رهبران عرب و تهی بودن فکری نخبگان، آنها را در برابر دیدگان جهان قرار داده است. از طرف دیگر موفق شده است که بر نمای ظاهری نظام‌های سیاسی کشورهای عربی که از زمان استقلال این کشورها پس از جنگ دوم همچنان در حال فعالیت بوده‌اند ضربه‌ی شکننده‌ای وارد آورد.

اما علی رغم این اغتشاش و بی نظمی تا به امروز هیچ گونه نوسازی در نظام‌های سیاسی کشورهای عربی مشاهده نشده است. جوان گرایی و تجدید حیات رهبران کشورهای عربی در پیامد جانشینی طی دو سال آخر قرن بیستم ـ عبدالله دوم در اردن، محمد چهارم در مراکش، بشار اسد در سوریه و حمدبن عیسی در بحرین ـ در همراهی با انفجار رسانه‌ای که کشورهای عربی شاهد آن بوده‌اند طی یک چهارم قرن گذشته این تصور را ایجاد کرده است که جهان عرب در هماهنگی با مدرنیته گام بر می‌دارد.

اگر آنها به دموکراسی واقعی نپیوسته‌اند، حداقل به جایگزین مدرن و صوری آن مراتب احترام خود را ابلاغ کرده‌اند، یعنی به « دموکراسی بر حسب ظاهر » که توسط جامعه اطلاعاتی منتشر و تشویق می‌شود.

هرچند تمامی این تغییرات خیال باطل باقی مانده است. دودمان‌ها انتقال آرام قدرت را میان نسل‌ها تضمین کرده‌اند، رویدادی که نقطه مقابل کودتاهای دوره گذشته است. لیکن تجدید حیات یا جوان گرایی رهبری در این کشورها به احیا و بازسازی نظام حکومتی نینجامیده است.


http://www.qantara.de/webcom/show_article.php/_c-476/_nr-968/i.html