iran-emrooz.net | Mon, 10.12.2007, 9:22
دون کامیلو و امام
فرانسهانس / برگردان: علیمحمد طباطبایی
تا زمانی که اروپا حتی این قدرت را ندارد که در سرزمین اصلی خودش از اصول فلسفه روشنگری دفاع کند بحث در بارهی تثبیت « ارزشهای مسیحی » در قانون اساسی اتحادیه اروپا یک تجمل بی مصرف بیشتر نخواهد بود.
در پیامد حملههای تروریستی ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱، رسانههای ایتالیا و تصورات عمومی مردم این کشورهمچون مردم جهان غرب شدیداً تحت تاثیر وهم و پندارهای وحشتناک قرار گرفتند. مردم ایتالیا در اذهان خود مجسم میکردند که موشکهایی به سوی واتیکان شلیک شده است، هواپیماهایی در حال برخورد با کلیسای جامع شهر میلان هستند یا در شبکه متروی شهرهای مهم این کشور که هنوز هم بسیار ناچیز است بمبهایی کار گذاشته شده است. در پی حملههای تروریستی به قطارهایی در مادرید و لندن، مردم ایتالیا این احساس را داشتند که برای بار دیگر از این که به عنوان هدف آن حملهها واقع شوند با فاصلهی اندکی گریختهاند و این ترس در آنها ایجاد گردید که ایتالیا هم میتواند تروریسم خانگی خودش را داشته باشد. نیروهای پلیس و سازمانهای ضد اطلاعاتی و امنیتی خانههای واعظین مسلمان افراطی را زیر نظر گرفتند، بعضیها را توقیف کرده به دادگاه کشاندند یا حتی از کشور اخراج نمودند اما هیچ گونه طرح مهم و واقعی برای یک حملهی تروریستی مانند آنچه در سپتامبر گذشته در آلمان کشف گردید به دست نیامد.
بر خلاف آن، معضلات آشکارتر زندگی روزمره با مسلمانهای کمتر یا بیشتر افراطی در ایتالیا موضوعی دائمی در عرصهی عمومی جامعهی این کشور است. این موضوعات شامل ساختن مساجد جدید، بحث در بارهی حجاب اسلامی (روسری، روبند و بورقا) ، آداب محدود کننده پوشش زنان و « قتلهای ناموسی » دختران مسلمان است که برای زندگی به سبک غربی عزم خود را جزم کردهاند. قضیه هینا سالم (Hina Saleem) دختر جوان پاکستانی که در Brescia زندگی میکرد و پدر او به کمک بعضی از اعضای فامیل گلوی او را برید ـ زیرا او جدیدترین مدهای ایتالیایی را به تن میکرد و نامزدی ایتالیایی داشت ـ در تابستان ۲۰۰۶ باعث ایجاد یک هیجان عمومی گردید. یک نماینده از سازمان زنان مسلمان که قضیه این قتل را بررسی میکرد اخیراً توسط افراط گرایان اسلامی تهدید به قتل شده است. ختنه زنانه نیز یک روش وحشتناک است که به طور مخفیانه هنوز هم مطابق با اخبار روزنامهی کوریردلاسرا در ایتالیا انجام میگردد و گفته میشود که 25 هزار زن با اندامهای تناسلی ناقص و صدمه دیده در این کشور زندگی میکنند.
در مواجهه با روشهایی مانند « قتلهای ناموسی » و صدمات وارده به دستگاه تناسلی زنان نیازی به آن نیست که انسان فردی بدبین باشد و از خود این پرسشها را مطرح کند که این تجلیهای وحشتناک از شیوهای بسیار قدیمی از زندگی که توسط دستوارت دینی تحمیل میشود آیا هرگز توسط تمامی مسلمانهایی که در غرب زندگی میکنند طرد خواهند شد یا خیر و یا این که آیا اصول اسلام افراطی به طور بنیادین با اصول تمدن امروز غرب سازگاری دارد؟ تا زمانی که اروپا حتی این قدرت را ندارد که در سرزمین اصلی خودش از اصول فلسفه روشنگری دفاع کند (که در هر حال غرب در عقاید بنیادین این فلسفه علی رغم تمامی عقب گردها و جنبههای منفی در دیالکتیکش در دو قرن گذشته به آنها وفادار بوده است) بحث در بارهی تثبیت « ارزشهای مسیحی » در قانون اساسی اتحادیه اروپا یک تجمل بی مصرف بیشتر نخواهد بود. اسلامی که بتوان آن را با استانداردهای اروپایی روشنفکرانه و مترقی تلقی نمود هنوز هم در اینجا پنداری بسیار دور و بعید به نظر میرسد.
برای مدتهای طولانی هشدار در بارهی خطرات و مصیبتهای اسلام افراطی در ایتالیا قلمروی مخصوص راست سیاسی و حزب بیگانه هراس اتحاد شمال (Lega Nord) بود. نشانههای خطری که آنها مطرح میساختند به طور کلی خام و ساده نگرانه بودند و حتی گاهی به شکل خطرناکی نفرت انگیر مینمودند. برای مثال رویدادی را به خاطر آوریم که در فوریه ۲۰۰۶ به وقوع پیوست، هنگامی که وزیری از کابینه دولت برلوسکونی یکی از کاریکاتورهای معروف دانمارکی را بر روی تی شرت خود چاپ نمود و آن را درتن خود به صورتی تحریک کننده در جلوی دوربینهای تلویزیونی به نمایش گذاشت. این عمل او باعث ایجاد تظاهراتی در برابر سفارت ایتالیا در لیبی گردید که در آن ۱۱ انسان جان خود را از دست دادند. به شکلی مشابه درخواستهای روزنامه نگار مشهور و فقید اوریانا فالاچی که در حکم پیشوایی برای حرکتهای ضداسلام در ایتالیا بوده و در کتابهایش « خشم و غرور » (۲۰۰۱) و « قدرت خرد » (۲۰۰۴) مطرح گشته تردیدی در پرداختن به نوعی نژادپرستی آشکار به خود نمیدهند. به این ترتیب او با یک چنین رهیافتی بود که به این موضوع حساس و پیچیده آسیب رساند، زیرا نتیجه آن این بود که روشنفکران لیبرال و چپ از او فاصله گرفتند و ترجیح دادند که به طور کل از این موضوع مناقشه آمیزدوری جویند.
اما نه فقط اوریانا فالاچی موفق به فروش میلیونها نسخه از کتابهای ستیزه جویانه خود گردید که یاد او در اولین سالگرد مرگش با نمایشگاهی در میلان گرامی داشته شد و حتی یک مرید تازه نیز پیدا کرد. زنی که خود را بابی جونز مینامد و به عنوان Dark Lady ظاهر میشود و کسی که تا به امروز به عنوان نویسندهای که صرفاً در وبلاگها مینوشته مشهور بوده است اکنون کتابی با عنوان ترسناک « آیا سخنان من باید طعم خون داشته باشند ـهاملت » منتشر کرده است. این کتاب از جنبههای متفاوتی شگفت انگیز است زیرا مثلاً از توصیف جزئیات مناقشه قومی در کوزوو لذت میبرد، نزاعی که در آن از نظر نویسنده این اقلیت صرب است که به شکل وحشیانهای مورد اذیت و آزارآلبانیاییها و بوسنیاییها قرار میگیرد. عملاً این فقط صربها هستند که قربانی میشوند، در حالی که گناهکاران نیز همیشه تبهکاران مسلماناند. منتقدی از نشریه فرانسوی La Stampa نگاه این نویسنده را که الگوی خود را پیترهاندکه و اوریانا فالاچی میداند نژادپرستی نفرت انگیز ضد اسلامی توصیف کرده است. لیکن نویسندههای جدی تر دیگری نیز در شرایط فعلی رنگ عوض کرده و به گروه فالاچی پیوستهاند. برای مثال تاریخ نگاری با نام آریگو پتاکو (Arrigo Petaco) با کتاب اخیرش با عنوان « آخرین جنگ صلیبی » همین احساس را ایجاد میکند. این کتاب بررسی است حاوی دادههای اطلاعاتی بسیار از « جنگ عادلانه » بر علیه ترکها که از نبرد دریایی Lepanto در ۱۵۷۱ آغاز شده و تا سخنرانی مشهور پاپ در رگنزبورگ در ۲۰۰۶ ادامه مییابد.
راه رستگاری غرب در روزنامههای پوپولیستی حزبهای دست راستی به نحو کاملاً دیگری مطرح میشود. علی رغم اهمیت و جدیت بیش از اندازهی موقعیت، انسان در واقع به یاد یک نمایش خنده دارشهرستانی با نام « دون کامیلو و پپونه » میافتد با این فرق که در اینجا آن فرد شروری که باید کارهای او خنثی شود دیگر آن شهردار کمونیست نبوده بلکه یک امام خارجی است. سیاستمدار اهل تحریک از حزب اتحاد شمال که البته دیگر در پست وزرات قرار ندارد و پیشتر به آن اشاره شد اخیراً تهدید کرده است که در ملک شخصی در Bologna که قرار است مسجدی در آن ساخته شود برای توهین به مسلمانان خوکی را به گردش در خواهد آورد و آن محل را تبرک خواهد کرد. حرکات خشن عامیانهای از این جنس فضا را همانقدر مسموم میکند که حوادثی مانند رفتار خودسرانه با یک مصری به نام ابوحمزه که در اصل مستخدم یک مسجد بود و به اشتباه رسانهها او را به عنوان امام خطاب میکردند و توسط مامورین سازمان سیا در می ۲۰۰۳ در شهر میلان دزدیده و به مصر فرستاده شد، جایی که او را ظاهراً شکنجه کرده و سپس آزاد کردند. با وجودی که هیچ مدرک موثقی از این که او کار خطایی کرده است به دست نیامد اما معنای آن این نبود که در ایتالیا در مراکز دینی شبکههای تروریستی وجود ندارد.
ادامه دارد ...