ايران امروز

نشريه خبری سياسی الكترونيك

Iran Emrooz (iranian political online magazine)

iran-emrooz.net | Fri, 10.09.2021, 20:13
دکتر مصدق و حزب توده

محمود نکوروح

این روزها در جرایدی یکی از اعضای حزب توده سابق نوشته بود “چرا دکتر مصدق ‏حمایت حزب توده را در کودتا نپذیرفته” امری که نشان از بی‌توجهی به شخصیت مصدق دارد، به ‏علاوه اعضای کمیته مرکزی این حزب از شرکت نفت آن روز (بریتیش پترولیوم) ‏توسط مصطفی فاتح رییس اداره پخش، کمک مالی می‌گرفتند. علائه بر این غیر از “انور خامه‌ای و خلیل ملکی”، که هر دو از منشعبین حزب توده بودند، از سفارت روسیه کاغذ برای روزنامه‌های خود می‌گرفتند.

به همین دلیل مصدق ‏بعد از کودتا در دادگاه آن حزب را “توده نفتی” نامید. اخیرا یکی از افراد حزب توده در نشریاتی ‏ادعاکرده بود که “اگر مصدق با حزب توده بود این کودتا شکست می‌خورد”، بی‌توجه به اینکه ‏مصدق آدمی ملی بود و کسی نبود کشور را از آمریکا بگیرد و به روسیه تحویل بدهد. به علاوه حزب ‏توده با ۶۰۰ افسر درجه بالا چرا در کودتا مقاومتی نکردند که بعضی از اینها با درجات بالا اعدام شدند.

البته تنها خسرو روزبه در خیابان مولوی ساعتی مقاومت نمود و بعدا در دادگاه اسراری هویدا کرد که ‏‏”محمد مسعود روزنامه‌نگار منتقد دربار را او ترور نموده تا به حساب دربار نوشته شود” و قبلا ‏در مجلس آن روز در جواب همین ترور، سرلشگر “آقا اولی” رییس شهربانی آنروز گفته بود “ما قاتل ‏محمد مسعود را تا خیابان نادری و... تعقیب کردیم که بیکباه درب سفارت روسیه باز شد وقاتل وارد ‏آنجا شد و بدینگونه از دست و اختیار ما خارج شد”.

بعد‌ها در جریان نهضت ملی شادروان دکتر حسین ‏فاطمی بر سر گور محمد مسعود گفت “بدبختی ما اینست که در این جهنم قانون اجرا نمی‌شود” که ناگهان ‏گلوله‌ای از اسلحه‌ی جوان ۱۳ ساله از فداییان اسلام او را هدف قرار داد، آثار این گلوله تا به هنگام ‏مرگ با او همراه بود. البته در تاریخ ما حتی بعد از مشروطه هیچ دولتی قانون را اجر ا نکرده است، در حالی که قانون و مجلس همیشه داشته‌ایم، حتی رضاشاه آن را طویله می‌نامیده.

بعد از جنگ جهانی دوم که سران متفقین؛ چرچیل، استالین، ‏روزولت در ایران حضور یافتند و سران انگلیس و آمریکا رفتند ولی نیروهای روسیه ماندند و...، ‏در سایه اینها حزب توده قدرت گرفت و هر روز تظاهرات حتی در زمانی که نیروهای روسی رژه د‏اشتند در شرایطی که در کشور ما با قحطی در این جنگ روبرو شدیم و جنبش گرسنگان را داشتیم با شعار ‏‏”ما نان می‌خواهیم” و تعدادی کشته و زخمی باقی ماند و بعد از رفت و آمدهای وزیرانی ‏در سازمان ملل و بالاخره رفتن قوام به روسیه و وعده امتیاز نفت شمال به استالین و بعد از بازگشت ‏‏”مصدق در مجلس لایحه منع امتیاز به خارجیان و...” که همه اینها ادامه داشت.

در نهایت روسیه از ایران و با فشارهای جهانی رفت ولی دو استان ‏ما “آذربایجان و کردستان” تحت سلطه‌ی آنها باقی ماندند. زمانیکه اعتبار نامه “پیشه‌وری” ‏از تبریز در مجلس رد شد او به تبریز رفت و خودمختاری در شهرهای آذربایجان تاسیس نمود البته تحت ‏حمایت و تایید استالین و... تا تاسیس ارتش ویژه و پلیس و.... و از داخل خلیل ملکی را روزی ‏در تبریز برای سخنرانی دعوت نمودند که او وقتی در میتینگی یکی دو ساعت فارسی با لهجه ترکی صحبت نمود مورد اعتراض واقع شد و پاسخ شنیدند که “اگر ترکی صحبت می‌کردم ‏فردا هر استانی با زبان خود صحبت می‌کرد” و عملا تجزیه می‌شدیم. و بالاخره با رفت‌وآمد با سازمان ‏ملل و وعده نفت به روسها این فرقه در برابر نیروهای نظامی مرکز گریخته و هر کدام سران به گوشه‌ای درر وسیه خزیدند.

از این زمان ‏فرزندان رجال انگلوفیل، زمین‌داران و... همه با ادعای روشنفکری توده‌ای شدند و هرروز ‏تظاهرات در شهرها، حتی در خیابان استانبول هر روز میتینگ‌های موضعی و خیابان را قرق کرده... “‏پرتقال فروش‌های آذری در کنار خیابان هر نیرویی غیر از اینها میامد با چوب صندوق‌ها و زنجیر ‏و چاقو مورد ضرب وشتم قرار میگرفت تا یکی از دانش آموزان دارالفنون با زنجیر و... اینان کشته ‏شد، چون هرکس غیر از حزب توده بود توسط پرتقال‌فروش‌های کنار خیان مورد ضرب و شتم ‏قرار می‌گرفت”.

همه اینها در زمان حکومت ملی دکتر مصدق که فضا باز شده بود هر روز به گونه‌ای با تحریک مردم و شعار “مصدق عامل امپریالسم آمریکا” نواخته می‌شد. با حرکت‌های فاشیستی ‏حزب توده که به هیچ گروه کوچکتر اجازه تظاهرات در خیابانهای تهران نمی‌داد. تا حزب ‏توده روز ۲۳ تیر سال اول دولت مصدق یک راهپیمایی بزرگ راه انداخته و یک ‏دکل بزرگ حرکت می‌کردند در جلوی مجلس در میدان بهارستان برای خواندن قطع‌نامه یکی از افراد ‏بالا رفت و با خواندن ماده اول هدف گلوله گارد شاهنشاهی نگهبان مجلس قرار گرفت و فرو افتاد تا ‏نفر سوم که به سه کشته جمعیت به خشم آمد و درگیری با نیروهای پلیس کم‌کم در جلوی ‏مسجد سپهسالار که ده بیست نفر کشته و پنجاه پاسبان با چوب و آجر زخمی شدند. با آجری که بر سر ‏‏”سرهنگ نوری شاد ” فرمانده پلیس زدند کشته شد. روز بعد روزنامه‌هاشان تیتر زدند: مصدق عامل کشتا‏ر، عامل امپریالیسم آمریکا و....

دولت مصدق از پس روشنفکران رادیکالی که از همان ‏اول بی‌توجه به زمان و مکان “توده‌ای” شده و منافع ملی از یاد برده بودند و افراد حزب توده که هر شب از سوی رادیو مسکو تحریک می‌شدند، برنمی‌آمد. هر که به انتقاداتشان پرداخت و پاسخ داد، به راحتی ‏‏”لجن مال” نمودند. در روزنامه‌های معروف بسوی آینده، شهباز و رهبر، مردم و... با روشنفکرانی ‏که شاملو، اخوان، سیاوش کسرایی و محمد عاصمی (معروف به “شرنگ”) که شعر علیه مصدق ‏و نهضت ملی و بورژوازی تازه پا که عامل اصلی توسعه و دموکراسی درشرایط ما بود- ساختند ‏و پرداختند(بابک امیر خسروی پاریس)(۱). اینها بعد از کودتا تازه بیدار شدند؛ که شاملو شعر”‏غرور گریه کرد” را سرود و اخوان شعر “سلامت را...”. که البته دیر بود و سایه هم در رادیو برای مردم لالایی با ‏موسیقی هر شب خواند.

محمود زندی مدیر روزنامه “بسوی آینده” هر روز ‏مصدق این قهرمان ملی را عامل امپریالیسم آمریکا با نام مستعار شرنگ نامیده و بعد از کودتا به ‏برلن گریخت زیرا که ‏اینها آرمان‌شهرشان روسیه استالینی و لنینی بود که “بورژوازی و خصوصی” نداشت که شادروان ‏خلیل ملکی از آن معما پرده برداشت که گفت “این سرمایه‌داری دولتی است” که به مراتب ‏از سرمایه‌داری لیبرال بدتر است که اگر آن با اقتصاد کار دارد این با روح و روان انسان به بهانه ‏ایدئولوژی کار داشت. حتی دهقانان را در روستاها به جان هم انداخته و...(خاطرات اردشیرآوانسیان).  بسیاری از اعضای حزب توده که بعد از کودتا به شوروی گریختند گرفتار بدترین رفتار شدند.(کتاب اجاق ‏سرد همسایه)

کشتار ۲۳ تیر باعث شد مصدق استعفای خود را به شاه داده چون فرمانده کل قوا شاه بود و کشتار اینها ‏در تظاهرات‌ها از سوی لشگر گارد شاهنشاهی و پلیس به حساب مصدق گذاشته می‌شد، استعفایی که ‏بعد از دو سه روز به نوعی انفجار اجتماعی در روز سی‌ام تیر کشیده شد. در آن روزها من دانش‌‏آموز دبیرستان دارالفنون عضو حزب مردم ایران “خداپرستان سوسیالیست” و سردبیر روزنامه ‏جوانان ایران؛ ارگان دبیرستان‌های دارالفنون، علمیه و چند دبیرستان دیگر بودم و تیراژمان ‏در مجموع خوب بود، که در این انفجار بچه‌های بازار، بساطی‌ها روی جوی‌های خیابان ‏ناصر خسرو، میوه‌فروشان سرچشمه هم به میدان بهارستان جلوی مجلس گسیل شدند. که نوعی جنبش اجتماعی ‏و سیاسی بود به ویژه که “نسل” عوض شده بود، علیرغم نسل قبلی که معتقد بودند “هرچه می‌شود کار ‏انگلیس‌هاست حتی ملی شدن نفت”.

این قیام حاصل برخاستن دانشجویان دانشگاه تهران، دبیرستان‌های سراسر کشور بویژه دانش‌آموزان دبیرستان‌های تهران منجمله دارالفنون، مروی، علمیه، ‏البرز، نوربخش و پهلوی... و کسبه بازار و بیشتر شاگردان بازار، بساطی‌ها و دستفروشان سر بازار ‏که درآن زمان مشغول فروش لباس و... بودند. در واقع نوعی “حرکت انقلابی” بود که دنباله‌‏اش از چهار راه سرچشه توسط میوه فروشان که بر روی جوی آب بیشتر بساط داشتند، از خیابان‌های ‏ناصر خسرو و لاله‌زار و اکباتان، از میدان ژاله و سه‌راه ژاله از خیابان انقلاب امروز “رضاشاه ‏سابق”، دروازه شمیران مرکز چوب فروشها، دروازه دولت، چها راه سرچشمه، چهارراه ‏مولوی، میدان اعدام، چهار راه کالج، دانشگاه تهران و.... که ‏به محض شنیدن خبر “استعفای مصدق” از رادیو ایران، همه به سوی بهارستان و مجلس روان  شدند، که به سرعت همه ادارات، بازار ، ‏دبیرستان‌ها و دانشگاهها و.... همه تعطیل شد. درحالیکه نمایندگان “نهضت ملی” که در مجلس ‏اکثریت را داشتند و اعتصاب کرده بودند. امری که همه دست‌اندرکاران قدرت و قانون‌شکن به ‏ویژه دربار را غافلگیر نمود زیرا که مصدق اهل “قانون و حقوق” بود. روزی که بعدها “قیام سی تیر‏‏” نام گرفت و برای اولین نظام سلطنتی را  لرزاند.

یعنی هجوم مردم از خیابان‌های مختلف و غالبا با رهبری ‏احزاب ملی مانند حزب ایران، حزب زحمتکشان ملت ایران، مجمع مسلمانان مجاهد از ناصر ‏خسرو و... در حالی که لشگر گارد محافظ مجلس بود، حکومت نظامی حاکم و شهربانی ‏و سربازان حکومت نظامی خیابان‌های اطراف مجلس را با تانک‌ها و زره‌پوش‌ها محاصره کرده ‏بودند و اجازه نمی‌دادند کسی از این خیابان‌ها به میدان بهارستان قدم گذارد. در سه راه ژاله یکی ‏از شاهپورها(علیرضا) که با اتوموبیل خود و اسلحه کلت با تیراندازی با مردم عصبانی درگیر شد. ‏اگر نیروهای زرهی و سوار اسبی به کمکش نیامده بودند و چند نفررا نمی‌کشتند او را کشته بودند. ‏درچهارراه سرچشمه در جلوی مسجد سپهسالار که لشگر گارد در تیررس خود داشت تعدادی کشته ‏شدند که تعدادی را به خانه آیت‌اله کاشانی بردند که او در منزل نبود‌ و تعدادی را به طرف مجلس ‏با درگیری‌ها که هر لحظه کشته و زخمی بیشتر می‌شد.

در ناصر خسرو پیرمردی با شاپو به نام ‏عینکچی جلو جوانان دبیرستان مروی و جوانان بازار با شعار “مصدق پیروز است” با پسر خود که ‏پسرش در میدان امام کشته شد، ‌و جلوی دبیرستان دارالفنون و میدان سپه (امام امروز) تا ‏خیابان لاله‌زار و اکباتان که از جوانان دبیرستانی موج می‌یزد، پیر مرد کوری که همیشه جلوی ‏دارالفنون عصازنان گدایی می‌کرد با عصای خود که در هوا می‌چرخاند چشمانش بازشده و جلوی دانش ‏آموزان دبیرستان‌های آن منطقه با تعدادی دیگر از بچه‌های بازار و بساطی‌ها در خیابان اکباتان ‏با نیروهایگارد و پلیس سوار، با سنگ و چوب و چماق درگیر شدند که کشته شد. عده‌ای خواستند ‏وارد وزارت فرهنگ آن روز شوند که درب بسته بود. سرهنگ قربانی که از شهربانی رشت به کمک ‏آمده بود با پلیس سوار همه را به رگبار مسلسل بست. من با گروهی از دانشچویان دارالفنون به ‏کوچه‌ای در کنار وزارت فرهنگ پناه بردیم که بن‌بست بود زیرا که درب وزارت فرهنگ در برابر ‏دانش آموزانی که پناه بردند باز نشد، درب همه‌خانه‌های قدیمی بسته بود بلاخره دسته‌جمعی ‏خواستیم به درب کهنه‌ای همجوم ببریم که پیرزنی درب را باز کرد و وارد شدیم.

یخ‌فروش گوشه خیابان اکباتان که سر از دکه چوبی خود بیرون آورد ‏و “مصدق پیروزاست” گفته بود کشته شده بود و بسیاری در جلوی وزارت فرهنگ گذشته چون ‏برگ خزان بر زمین ریخته بودند. احزاب ملی را در اطراف بهارستان همه را به رگبار بسته و تعدادی ‏کشته داشتندو‌ دربرابر این کشتار در راه ورود به بهارستان به‌یک‌باره سکوت حاکم شد تا جایی که من ‏وقتی درب خانه پناهگاه را باز کردم و بیرون آمدم، سر کوچه تعدادی جوانان به خون طپیده در وسط ‏خیابان نیمه‌جان و شهید مشاهده نمودم بعد کامیون‌های نظامی درحال جمع‌آوری شدند. از طرفی ‏پاسبانان سواری اگرچه اندک ولی اشک خودرا پاک می‌کردند. بر دیوار کهنه‌ای در کنار وزارت ‏فرهنگ جوانی از دانش‌آموزان مدرسه نظام با لباس شخصی که وقتی مورد اصابت سرنیزه سرباز ‏گارد در سینه‌اش قرار می‌گیرد بر دیوار با خون خود چنین درحال نوشتن بوده “... از جان خود ‏گذشتیم با خون خود نوشتیم یا مرگ یا مصدق” که از پشت سر مغزش هدف گلوله سرهنگ قربانی ‏افسر سوار فرمانده واحد کمکی از رشت قرار می‌گیرد که تا مدتها خبرنگاران داخلی و خارجی از این ‏نوشته‌اش عکس می‌گرفته‌اند.

در نهایت در میدان اسپه تانکها در برابر دانش‌‏آموزان و... تسلیم شده و مردم بر سر و روی آنان گل ریختند، امری که همه رجال آنگلوفیل ‏آن روز و دربار پهلوی را غافلگیر کرده که ساعت یک بعد از ظهر رادیو ایران اعلام کرد “قوام السلطنه ‏استعفا داد”. نخست وزیری که درابتدا اعلام نمود “کشتیبان را سیاستی دگر آمد” و مردم ایران بر این ‏سیاست قلم بطلان کشیدند. بعد از ظهر مهندس حسیبی از سوی فراکسیون نهضت ملی اعلام کرد “‏دولت مصدق به قدرت بازگشت به خانه‌هاتان بازگردید”.

فرماندهی نیروهای نظامی به ویژه پلیس، توسط شاه به مصدق داده شد. درآن شب شهر تهران در دست مردم بود. پلیس و  ‏نظامیان به پایگاه‌های خود بازگشتند. فردای آن روز شهربانی اعلام کرد که “آن شب تنها شبی بود که ‏در شهرها دزدی نشد”. شب هنگام دکتر مصدق به ابن بابویه رفت و هزینه گور شهیدان این قیام را ‏پرداخت و اعلام نمود “او را بعد از مرگ در گورستان این شهیدان آزادی و حاکمیت ملی دفن ‏کنند”.

منتها توطئه‌ها پایان نیافت، تا اینکه شاه چون همیشه به هنگام بحران، گریخت و کودتایی در ‏‏۲۸ مرداد ابتدا توسط کرومیت روزولت با ورود سپهبد زاهدی در خیابان‌ها همراه با اشغال رادیو ‏ایران و شعارهای میراشرافی که “مردم به خیابان‌ها بیایید”، تا حمله به خانه مصدق و به توپ ‏بستن آن که خیال مرگ او را داشتند. در این هنگام تانکی با راننده‌ای در سه راه ضرابخانه با مرکزیت ‏حزب توده تماس گرفته و گفته است با این تانک من می‌توانم علیه کودتا عمل کنم و تانکی ‏دیگر در جلوی ایستگاه رادیو همین سوال را کرده، کیانوری جواب می‌دهد مصدق و زاهدی و امینی ‏همه از بورژوازی ایرانند و اینها برای ما فرقی ندارند. درخیابان کاخ مصدق در برابر حمله تانکها ‏و اوباش و دفاع جانانه سرهنگ ممتاز و مدافعانش مدتی دفاع نموده منتها تانکهای نگهبان خانه نخست ‏وزیر راننده‌هایش رفته بودند بالاخره خانه را به توپ می‌بندند. مصدق قبلا به همراهانش مهندس ‏زیرک‌زاده و  چند نفر دیگر گفت “بگذارید من درخانه بمانم تا داغ پیروزی را به دلشان بگذارم”.

بدینگونه ‏کرومیت روزولت سرلشگر زاهدی را با افتخار؟!! برکرسی نخست وزیری نشاند و بعد از همه اینها ‏دکتر امینی وزیر نفت، بعد از چندروز شاه بازگشته که گفت “من سلطنتم را مدیون “خدا، ایران ‏و آمریکا هستم. سپس آمریکا پنجاه میلیون دلار آمریکا به حساب کودتاچیان؛ شاه، ‏امینی، زاهدی واریز کرده که به سرعت باهم اختااف پیدا کردند. در واقع اینها را خریدند و نفت ‏با کنسرسیومی بدون اینکه قیمت را کسی بداند با شراکت انگلیس و آمریکا و چند کشور اروپایی ‏دیگر... آغاز به پخش و صدور نمود.

دراین شرایط صادق سرمد شاعر درباری در رابطه با اعدام‌ها ‏شعری بدین مضمون سرود: “‌ای شاه بس است آنقدر پدر را جلو پدر و پسر را جلو پدر مکش” و به ‏لندن گریخت. در چنین شرایطی من با تعدادی دوستانم از “نهضت مقاومت ملی”؛ شاه حسینی، ‏نخشب، فروهر و... روزنامه “راه مصدق” را منتشر نمودیم تا بازداشت و همراه با آیت‌اله زنجانی ‏از جبهه ملی شدیم که شهید فروهر در اولین لحظه سیلی محکمی به فرمانداری حکومت نظامی ‏تیمسار بختیار زده و مورد ضرب و شتم قرار می‌گیرد.

و... حیدر رقابی سراینده “شعر معروف ‏مرا ببوس که گل نراقی خوانده بود” در زندان به ما پیوست و ما را به حمام شکنجه لشگر دوی زرهی ‏معروف بردند، بعد از ۱۲ شب تعداد در حدود ۲۰۰ نفر که در تظاهراتی در شهرری و صحن “‏حضرت عبدالظیم” تظاهرات کرده بودند هرکدام را با کتک زدن و...وارد آن حمام معروف نیمه شب ‏نمودند..... زندانی که در آن شهید دکتر فاطمی در اتاقی در زندان بود که بعد‌ها با وجود ۴۰ درجه تب ‏تیرباران شد. همچنین کریم پورشیرازی که به دستور اشرف پهلوی به خاطر تظاهرات ‏در روز  ۲۵ مرداد، کودتای اول فرار شاه و روزنامه “شورش” به خاطر سرمقاله‌هایش در حمله ‏به دربار و اشرف، به دستور اشرف به آتش کشیده شد.

ناگفته نگذارم که قوام‌السلطنه در ابتدای ‏سلطنت شاه به خاطر قانونی در مجلسی فرمایشی که اختیارات بیشتر به او داد به شاه هشدار داد تو بالاخره ‏کشور را به انقلاب می‌رسانی و رساند و خود گریخت. البته در هر بحرانی قبل از همه می‌گریخت حتی ‏در تظاهرات معلمان که در میدان بهارستان سرهنگ شهرستانی رییس کلانتری دکتر خانعلی ‏را با یک گلوله کشت.

———————-
پانوشت
۱. درآن زمان من پژوهش‌گر در “مرکز پژوهش‌های ‏عالی علوم اجتماعی”(EHESS) دررپاریس بودم.‎‏ ‎



نظر  خوانندگان:


■ از آقای محمود نکو روح برای نوشتن این مقاله آموزنده و تاریخی تشکّر می‌کنم. براستی باید گفت که رهبران حزب توده در ضربه زدن به نهضت ملّی ایران از امپریالیسم و دربار دست کمی نداشتند. و بینش و عملکرد آنان در حمایت از فاشیسم خمینی علیه نیروهای حامی دمکراسی نشان داد که از فاجعه کودتای ضدّ مصدّق هیچ درسی نیاموختند.. حزب توده ایران یکی از احزاب استثتائی کومنیست بود که تا زمان فروپاشی شوروی استالینیست باقی ماند.
منصور فرهنگ