ايران امروز

نشريه خبری سياسی الكترونيك

Iran Emrooz (iranian political online magazine)

iran-emrooz.net | Sat, 08.03.2014, 22:44
توسعه تابع حیات سیاسی جامعه است

کاظم علمداری

چکیده بخش‌های پیشین: در بخش نخست، آمار عقب ماندگی ایران در دوران جمهوری اسلامی نسبت به کشورهای هم‌ردیف، و قبل از انقلاب بررسی شد. در بخش دوم نتیجه سلطه نهاد روحانیت و نظامیان بر ساختار قدرت توضیح داده شد. در بخش سوم، نظریه‌ای که ورود صنعت مونتاژ به ایران را مغایر با رشد و پیشرفت صنعت مستقل می‌دانست، و به جای مبارزه با دیکتاتوری، مقابله با سرمایه‌داری و نفوذ غرب در ایران را هدف قرار داده بود نقد گردید. بخش چهارم الگوی توسعه ژاپن، و فازهای توسعه ایران قبل از انقلاب ارزیابی شد. در بخش پنجم زمینه پیدایش انقلاب، از جمله مثلث هویت فرهنگی و بحران ناشی از آن، و همچنین عوامل برانگیزنده انقلاب توضیح داده شد. در بخش ششم عوامل بازدارنده ذهنی و بینشی رهبران جمهوری اسلامی در توسعه تشریح می‌گردد. در بخش هفتم الگوی رشد اقتصادی و توسعه معرفی شد. در بخش هشتم الگوی توسعه قبل و بعد از انقلاب مقایسه شد. در این بخش موانع ایجاد شده توسعه در دهه اول بعد از انقلاب بررسی می‌گردد.

دولت عامل و مانع توسعه

در تمام کشورها، به ویژه در جوامع در حال توسعه، دولت در ایجاد شرایط و موانع توسعه نقش اساسی داشته و دارد. این نقش در سیاست کلان حکومت و برنامه‌ریزی آن بازتاب می‌یابد. به همین دلیل بیش از هرچیز توسعه تابع حیات سیاسی جامعه است. برهمین پایه «... بعضی از حکومت‌ها خود از موانع توسعه به شمار می‌آیند.»[۱] در جامعه‌ای که سازمان‌های مدنی غیردولتی، به عنوان سرمایه اجتماعی (نیروی سوم، نه دولت و نه اقتصاد)، نماینده افکار عمومی و خواست‌های مردم، وجود نداشته باشد، دولتی که تمام امکانات جامعه را در اختیار دارد به سادگی بر اقتصاد و افکار و رفتار مردم پراکنده و بی‌سازمان و هویت مستقل سلطه می‌یابد و جامعه را به هر سویی که بخواهد می‌کشاند.

در بخش هشتم اشاره شد که الگوی تعدیل ساختاری اقتصاد در ایران که از زمان ریاست جمهوری ‌هاشمی رفسنجانی در سال ۱۳۶۸ آغاز شد، برخلاف کشورهای دیگر ناموفق ماند. پایه‌های ناموفق ماندن این الگو در دهه دوم حکومت جمهوری اسلامی، با برهم خوردن ساختار قدرت سیاسی دوره شاه، گذاشته شد. دوره‌ای که عدالت‌خواهی اسلامی بر رشد و توسعه ایران برتری یافت. به همین دلیل پیش از ارزیابی برنامه‌های پنجگانۀ توسعه در جمهوری اسلامی موانع آن در دهه نخست توضیح داده می‌شود.

در پی انقلاب، اجرای برنامه ششم توسعه دوره شاه، متوقف گردید، کسانی خواهان نابودی هر آنچه از دوران پهلوی انجام شده بود، حتا قراردادها و پیمان‌های امضاء شده با خارجی‌ها شدند. مهندس بازرگان، در مقام نخست وزیر موقت، در اعتراض به این سیاست گفته بود کسانی معتقد‌اند «آنچه قرار داد و پیمان در گذشته بوده باید یکسره دور بریزند و از بین ببرند.» وی برای قانع کردن آنها اضافه کرد «برای لوازم یدکی مخصوصا نیروی هوایی قراردادها و سفارشاتی بوده که پول آن تماما پرداخت شده. و یا کارخانجاتی و تشکیلاتی که بیشتر اینها در حدود ۷۵% و ۸۵ (%) کارش انجام شده و پولش هم داده شده و محل آن هم ساخته شده». چگونه می‌شد این سرمایه گذاری‌ها را نادیده گرفت؟ ...«همچنین قراردادهای صلح‌جویانه عمرانی، فنی، و اقتصادی زیادی هم بوده که البته منهای قراردادهای مربوط به انرژی اتمی که به مصالح و دلایلی تشخیص داده شده که به ضرر مملکت بوده و اصلا صرف هم نمی‌کند (و شاید از نظر اقتصادی هم آنچه پرداخت شده ارزش داشته باشد دور ریخته شود و بقیه‌اش انجام نشود و یا به نحوی تبدیل به چیز دیگری بشود.)”[۲] اما ذهنیت و فضای غرب‌سیتزانه سبب شد که نیروهای تندرو با اشغال سفارت آمریکا در تهران در عمل به استقبال لغو این قراردادها بروند و خواهان برهم زدن مناسبات با غرب بشوند. عمل غیرقانونی اشغال سفارت مورد حمایت آیت‌الله خمینی هم قرار گرفت و مهندس بازرگان که نتوانست آنها را به ترک سفارت و آزادی گروگان‌ها قانع کند، مجبور به کنارگیری شد. پس از انقلاب به جای روحیه سازندگی، روحیه تخریب بر جامعه حاکم شده بود. روحیۀ مشترک حکومت و مردم. ساختن مشکل و تخریب آسان است.

مهندس بازرگان در توصیف ابعاد رشد و توسعه‌ای که قبل از انقلاب بوجود آمده بود می‌گوید: «در این مدت چهار یا پنج ماه هر قدر جلو می‌رویم و فرصت دیدار و اطلاع و اکتشاف بعمل می‌آید روز به روز هم وحشتم، هم اعجابم و هم تحسینم نسبت به این دستگاه عظیم دولت زیادتر می‌شود. اگر نگویم هر روز، هر هفته جاهایی را کشف می‌کنیم. دریائی‌ست از آدم، از مسائل، از سرمایه، از تشکیلات، از امکانات و از قدرت مثبت و منفی. فرض کنید تسلیحات ارتش که چه عظمتی دارد. نیروگاه‌های آبی و بخار و گاز، نیروگاه اتمی و شرکت‌های ملی نفت و پتروشیمی و گاز، سازمان ذوب آهن اصفهان، مس سرچشمه، شبکه سراسری برق.»[۳] ظاهرا بخشی از آنچه ایشان روزی آرزوی آن را برای ایران داشت قبل از انقلاب عملی شده بود. ایشان اضافه می‌کند: «وقتی من فرانسه درس می‌خواندم بعضی وقت‌ها که مشغول گردش و دوچرخه سواری بودم از زیر این خطوط فشار قوی که رد می‌شدم آهی می‌کشیدم و پیش خود می‌گفتم مملکت ما هم آیا چنین چیزهایی می‌تواند داشته باشد. شبکه مخابرات ماکروویو، سازمان استخدامی کل کشور که اصلا دولتی است، وزراتخانه‌ای است، از وزارتخانه هم بزرگتر است، موسسات تحقیقاتی متعدد و مجهز، دانشگاه‌ها، سازمان رادیو تلویزیون و کشت و صنعت کارون، نیشکر اهواز، مؤسسات کشاورزی و صنعتی وابسته به ارتش، بنیاد پهلوی ...»[۴]

نگارنده در بخش‌های پیشین وجوهی از رشد و توسعه ایران قبل از انقلاب را بازگو کرده است. اهمیت طرح این نکات از زبان نخست وزیر دولت انقلاب بیشتر برای ارائه تصویری است از زبان شخصی که بر خلاف روحانیت از علم روز و تحولات جهان، و از روند توسعه‌ای که مراحلی از آن در ایران طی شده بود، باخبر بود. حکومت جدید می‌توانست با تداوم آنچه انجام شده بود، طرح توسعه ایران را گسترش دهد. برخی آگاهانه با هدف ممانعت از برگشت نظام پیشین، و برای ساخت نظامی اسلامی خواهان تخریب توسعه و پیشرفت دوره پهلوی بودند. زیرا رشد و توسعه بدست آمده را عوامل تهاجم فرهنگی غرب می‌انگاشتند. پس آنها می‌بایست نابود، و یا اسلامی شوند. بطور مثال بستن دانشگاه‌ها و تلاش برای اسلامی کردن آنها یکی از این اقدامات کمرشکن توسعه کشور بود. همین ذهنیت و عملکرد، ساختار توسعه‌گرای قبل از انقلاب را بهم ریخت و ساختاری را بنا نهاد که در نظر و عمل مانع برنامه توسعه ایران در دوره‌های بعد شد. نمونه‌هایی از این اقدامات در بخش هشتم ارائه شد.

جلوگیری از الگوی توسعه غربی، مانند تعدیل اقتصادی، که دیگر کشورهای همردیف ایران را به پیشرفت‌های قابل توجه‌ای رساند، توسط محافظه‌کاران راست و چپ در قدرت، از جمله شخص رهبر سد شد. آیت‌الله خامنه‌ای اصرار داشته است که مدل غربی توسعه بکار نرود و به جای آن «مدل اسلامی توسعه» بکار گرفته شود. مدلی که حتا برای اقتصاددان‌های جمهوری اسلامی مشخص نبوده است. دلیل اصلی مخالفت رهبر این است که وجه اصلی الگوی توسعه برقراری ارتباط همه‌جانبه با جهان، و شفاف‌سازی عملکردهای اقتصادی است که با شیوه حکومت ولایت فقیه، و وجود کانون‌های متعدد قدرت و مراکز مختلف تصمیم‌گیری، که پاسخگوی اعمال خود نیستند، هم‌خوانی نداشت. از سوی دیگر تمام تلاش حکومت مقابله با غرب بوده است، و برنامه توسعه ایران نیز فدای این ایدئولوژی و مقابله شد. آمریکاستیزی جزء هویت جمهوری اسلامی ایران شده است.

در سه دهه گذشته جهان شاهد انقلاب تکنولوژیک جدیدی بود. انتقال از عصر انقلاب صنعتی، به عصر انقلاب تکنولوژی اطلاعاتی. ایران در این انقلاب نه نقشی ایفا کرد و نه سهمی که شایسته این کشور بود، برد. مطابق گزارش سال ۲۰۱۳ برنامه توسعه سازمان ملل متحد (UNDP)، سه عامل در رشد و توسعه اقتصادی کشورهای در حال توسعه نقش مهمی ایفا کرده‌اند: تجارت جهانی، تکنولوژی و همکاری همه‌جانبه با کشورهای دیگر. حکومت اسلامی بعد از انقلاب، ایران را از این عوامل اصلی توسعه محروم کرد. این سیاست تخریبی از ذهنیت ضد غربی رهبران حکومت و فضا سازی نیروهای سیاسی با نفوذ در جامعه ریشه می‌گرفت. گزارش سازمان ملل متحد می‌افزاید، سیاست بکار گرفته شده سبب خواهد شد که مجموع بازده اقتصادی سه کشور به تازگی صنعتی شده، یعنی برزیل، چین و هند در سال ۲۰۲۰ بیشتر از مجموع بازده اقتصادی کشورهای کانادا، آلمان، فرانسه، ایتالیا، انگستان و آمریکا خواهد بود.

همانگونه که سریع‌القلم نیز می‌گوید، برداشت ایران از جهان هنوز به دوره جنگ سرد تعلق دارد. وی اضافه می‌کند: «به طور عمیق از جهان فن‌آوری، صنعت، آموزش و همكاری‌های منطقه‌ای و بین‌المللی بی‌اطلاع هستیم. ما نسبت به جهان ذهنیت داریم و نه شناخت.» افرادی که اطلاعات دقیقی از جهان ندارند، سیاست‌گذاران اصلی امروز کشور ایران هستند. امروز ۱۶۰ کشور عضو سازمان تجارت جهانی (WTO) هستند و از این راه هم نیازمندی‌های صنعتی خود را تأمین می‌کنند و هم تولیدات خود را در بازار کشورهای دیگر به فروش می‌رسانند، و برای مردم‌شان کار، و برای کشورشان ثروت و اعتبار و برای جامعه‌شان رفاه و امنیت ایجاد می‌کنند. ایران به دلیل سیاست غرب‌ستیزانه خود هنوز عضو رسمی این سازمان مهم اقتصادی نیست، و از امتیازات آن هم محروم است. عضویت در این سازمان «یکی از راه‌های پیوند با اقتصادی جهانی است. ایران عمدتا به سازمان تجارت جهانی WTO نپیوسته است. دلیل آن روشن است. کشور عضو باید قواعد و قوانین اقتصادی پیروی کند. این امر محدویت بزرگی برای حکومتی که با اینگونه مسایل بیگانه است ایجاد می‌کند. اگر ایران عضو سازمان تجارت جهانی می‌بود، بسیاری از تحریم‌ها نمی‌توانست اعمال گردد.»[۵]

دهه نخست

در دهه نخست، برنامه توسعه‌ای انجام نگرفت. جمهوری اسلامی در بحران‌های خودایجادکرده مانند اشغال سفارت آمریکا، جنگ با عراق، بستن دانشگاه‌ها، و سردرگمی در چند و چون اقتصاد و عدالت اسلامی درگیر بود. برنامه‌ریزی توسعه از دهه دوم، پس از فوت آیت‌الله خمینی، و با ریاست جمهوری‌ هاشمی رفسنجانی آغاز، و در پی آن چهار برنامه توسعه دیگر تنظیم گردید. ولی در ارزیابی نهایی موفقیتی را نصییب ایران نکرد. زیرا نه تنها بحران‌های خودایجادکرده ساختار توسعه‌گرای ایران را بهم ریخت، بلکه نظام جدید، بقای خود را در پوپولیسم (همه باهم و وحدت کلمه)، بی‌برنامه‌گی در تولید و حفظ بحران و تنش داخلی و خارجی می‌دید. با توجه به نا امنی سرمایه‌گذاری، بسیاری ترجیح داده‌اند که از راه واردات به سود و ثروت دست یابند. بنابراین ایران بطور عمده فروشنده نفت و واردکننده کالاهای مصرفی بوده است. تنش درونی میان حکومت و مخالفان نظام اسلامی، تنش میان رقبای سیاسی در درون حکومت، و تنش با جامعه جهانی. در چنین شرایط امکان سرمایه‌گذاری دراز مدت، و رشد و توسعه عملی نبود.

«روند اقتصاد ایران در سی و چند سال گذشته نشان می‌دهد اگر ما سال ۱۳۵۸ را ۱۰۰ (سال پایه) فرض کنیم و آنرا همه ساله ۵ در صد رشد دهیم اقتصاد ایران در پایان سال ۱۳۹۱ باید حدود ۵۰۰، یعنی ۵ برابر آنچه بود می‌شد. اگر همین کار را با رشد ۴ در صدی تکرار کنیم این اقتصاد باید ۶۵/ ۳ برابر سال ۱۳۵۸ می‌شد، ولی در حال حاضر تقریبا ۰۶/ ۲ برابر سال ۱۳۵۸ است. با توجه به اینکه ضریب رشد جمعیت ایران بیش از٢ بوده، به آسانی می‌توان نتیجه گرفت که درآمد سرانه ایران هنوز به سطوح قبل از انقلاب رجعت نکرده است: هنوز درآمد سرانه ایران حدود ٩٦ -٩٥ درصد سال ۱۳۵۸ است.» [۶]

بهم‌ریختن ساختار جامعه

رشد و توسعه جامعه یک کارعلمی، کارشناسی و دراز مدت است، و با هیجانات توده‌ای نمی‌توان به آن دست یافت. در حالیکه در سیاست می‌توان با ایجاد هیجانات توده‌ای به اهداف خود رسید. در ماه‌های قبل از پیروزی انقلاب مذاکراتی میان برخی از اطرافیان آیت الله خمینی با مقاماتی از رژیم شاه، از جمله شورای سلطنت، و همچنین شاهپور بختیار و مقامات آمریکایی انجام گرفته بود که انتقال قدرت به شیوه‌ای انجام بگیرد که تار و پود جامعه بهم نریزد. در حالی که آیت الله خمینی به توصیه مهندس بازرگان و دکترمحمد حسین بهشتی، و آیت الله مرتضی مطهری به انجام این کار گرایش نشان داده بود، برخی از مشاوران نزدیک وی در پاریس رأی او را برگرداندند. استدال آنها این بود که اگر این طرح پذیرفته شود و توده‌ها از خیابان‌ها خارج شوند، اگر لازم شد، برگرداندن آنها به خیابان آسان نخواهد بود.[۷] برخی از مشاوران معتقد بودند که باید طوری عمل شود که کل نظام شاهنشاهی برچیده شود. آنها کمتربه صدماتی که از این سیاست متوجه ایران می‌شد فکر می‌کردند. آنچه بود، کسب قدرت بود.[۸]

جمهوری اسلامی با نگرشی انقلابی و چپ‌گرایانه شکل گرفت. براین اساس نگرش دولت انقلابی می‌بایست نظم نوین خود را بر پایه ویرانه‌های نظم کهنه بسازد. اولین قربانیان این سیاست، همان مشاوران و نزدیکان خمینی، مانند دکتر ابراهیم یزدی و ابوالحسن بنی‌صدر، و صادق قطب‌زاده بودند، که رقبای سیاسی آنها در حکومت با استفاده از هیجانات توده‌ای آنها را حذف کردند. سیاست حفظ هیجانات انقلابی قبل از انقلاب، در شکل تنش سیاسی و ایدئولوژیک دامنه‌دار به عنوان ابزاری در سراسر عمر سی و پنج ساله جمهوری اسلامی باقی مانده است. کار کارشناسی و علمی در این فضا میسر نبود. این روش، به ابزار سرکوب و حذف گروه‌های سیاسی برون و درون حکومتی، و همچنین تخریب مناسبات عادی با جهان نیز منجر شد. شعار مرگ برآمریکا و اسرائیل و ذهنیت وسوس‌آمیز نسبت به حجاب زنان، دو محور اصلی تحریک مردم و حفظ و ادامه تنش داخلی و خارجی بوده است. به کنار از هزینه انسانی، محاسبه هزینه مالی این سیاست آسان نیست، ولی می‌توان میزان آن را صدها میلیارد دلار برآورد کرد. شش اقدام اصلی در دهه نخست، که منجر به توقف و تخریب روند رشد و توسعه بعد از انقلاب شد شامل مواردی است که فقط سه مورد آن در این بخش توضیح داده می‌شود. توضیح جزئیات موارد دیگر به بخش‌های بعد موکول می‌شود.

۱.مصادره اموال صنعت‌کاران، سرمایه‌داران
در فضای متأثر از ایده‌ها سوسیالیستی، و تعبیر چپ از اقتصاد اسلامی، یکی از نخستین کارهای حکومت جدید مصادره اموال صاحبان صنایع و شرکت‌های خصوصی و تهدید، و تعقیب مستقیم و غیر مستقیم مدیران آنها بود. این سیاست در ادامه خود امنیت سرمایه‌گذاری، یکی از پایه‌های اساسی رشد و توسعه جامعه را نیز از بین برد، و در مواردی باعث سرگردانی حکومت شد. مهندس بازرگان می‌گوید: «تا تکلیف روابط کارگر با کارفرما، حد و حقوق دو طرف نسبت بهم و معنای مالکیت صنعتی معلوم نباشد کاری نمی‌توان کرد و بعدهم این صنایع تکلیف‌شان چیست؟ و آیا وجود خواهند داشت؟ ما می‌بایستی هم اطمینان می‌دادیم و هم کمک می‌کردیم و این کمک هم از طریق بانک‌ها بود برخوردیم به اینکه تا تکلیف بانک‌ها معلوم نشود صنعت و کشاورزی و تجارت در مملکت راه نمی‌افتد.”[۹] در سرگردانی توصیف شده در جملات بالا، عملیات تخریبی گروهای رادیکال علیه سیاست‌های لیبرالی دولت موقت و قطع ارتباط با جهان غرب بالا گرفت. روحانیت برای آنکه بتواند قدرت انحصاری را در اختیار بگیرد، بر شعارهای گروه‌های چپ لباس مذهبی می‌پوشاند و آتش هیجانات توده‌ای را افروخته‌تر می‌کرد. آنها کمتر به آینده ایران و بیشتر به قدرت انحصاری خود می‌اندیشیدند.

مصادره اموال صنعت‌کاران، و سرمایه‌داران، بی‌قانونی و ایجاد کانون‌های مختلف خودسر قدرت و جایگزینی مدیریت مکتبی، بدون تخصص و تجربه، در رأس مؤسسات تولیدی و مالی امنیت سرمایه‌گذاری در تولیدات صنعتی را از بین برد. از این راه شایسته‌سالاری، و اجرای پراگماتیستی طرح‌ها نقش حاشیه‌ای پیدا کرد. مشکل تنها این نبود که اموال مصادره شده در اختیار دولت قرار می‌گرفت. مشکل اساسی آن بود که این اموال در اختیار بنیادهایی قرار می‌گرفت که کنترل آن در دست نهاد ولایت فقیه بود که حساب و کتابی در میان نبود. این بی‌حساب و کتابی عامل اصلی فساد مالی با ارقام نجومی در سرایر عمر ۳۵ ساله جمهوری اسلامی بوده است.

مصادره‌ها، سبب فربه کردن دولت، تقویت بنیاد‌های بی‌حساب و کتاب، گسترش رانت‌خواری، مداخله نیروهای سیاسی، نظامی و امنیتی در اقتصاد، گسترش واردات و تضعیف اقتصاد تولیدی – صنعتی گردید. جدل‌های ایدئولوژیک و سیاسی میان گروه‌های مختلف، از جمله درگیری مدیریت با انجمن اسلامی در ادارات و بنگاه‌های تولیدی و مالی، و مداخله در امور اجرایی دولت، دشواری‌های زیادی بوجود آورد. حکومت جدید قادر نبود که خود را از این وضعیت خلاص کند. زیرا اساس حکومت توده‌گرا (پوپولیستی) همین‌گونه تنظیم شده بود که کمبود‌ها و ناتوانایی‌ها را با هیجانات توده‌ای بپوشانند.

با گذشت ۳۵ سال از عمر رژیم اسلامی، هنوز ذهنیت دهه نخست غالب است. مدیریت مشترک روحانیت و نظامیان، که به دلیل عدم تقکیک قوای سه‌گانه، قدرت مادام‌العمری رهبر، کنترل دستگاه نظامی، و امنیتی در برابر هر تغییری مقاومت می‌کنند. وجه اصلی این ذهنیت مقابله با غرب است. بخشی از روحانیت و فرماند‌هان سپاه پاسداران دچار پارانویای نفوذ غرب بوده و هستند. آنها فکر می‌کنند تمام دنیای غرب و جهان مسیحیت در تلاش‌اند تا با اسلام مقابله کنند و بر ایران مسلط شوند. آنها در نظر نمی‌گیرند که اسلام به مدت هزار و چهار صد سال بدون جمهوری بوده و رشد کرده است. آنها نقشی برای ۷۷ میلیون جمعیت ایران، و آگاهی مردم قائل نیستند. بنابراین، غرب‌ستیزی را به ویژگی برجسته حکومت اسلامی بدل کرده‌اند.[۱۰]

۲. اشغال سفارت آمریکا و گروگان‌گیری کارکنان، که منجر به گسست روابطه صنعتی، علمی، مالی با غرب، به ویژه با آمریکا شد. درست در دوره‌ای که انقلاب تکنولوژیک جدید می‌توانست بهترین شرایط را برای توسعه جامعه فراهم کند، ایران خود را از آن محروم ساخت.

۳. جنگ ایران و عراق و تلاش برای صدور انقلاب، که صدمات بزرگ زیرساختی و انسانی ببار آورد.

۴. سلطه حوزه بر دانشگاه و مؤسسات عالی، و تعطیل سه ساله آنها زیر نام انقلاب فرهنگی.

۵. جا به جایی هویت سه وجهی ایرانیان (ایرانیت، اسلامیت، مدرنیت) با هویت شیعی، که منجر به تضعیف اراده ملی برای توسعه از یکسو، و ایجاد کشمکش‌ها و درگیری با اقلیت‌ها قومی و دینی از دگرسو شد.[۱۱]

۶. تنظیم سیاست اقتصادی، بر اساس اقتصاد اسلامی، عامل سردرگمی در مالکیت و بهره بانکی و شیوه اداره کشور.

عوامل بالا پی‌آمدهایی داشته‌اند که خود به موانع دیگر توسعه در ایران بدل شده‌اند. این عوامل شامل:

۱. رویکرد مخفیانه به اتمی کردن ایران، و رو در رو قرار دادن ایران با کشورهای همسایه، و جهان، بدون در نظر گرفتن پی‌آمدها سیاسی، حقوقی و مالی آن.

۲. شکل‌گیری کانون‌های مختلف و مستقل قدرت، و نهادهای موازی، رانت‌خواری و فساد گسترده مالی. برای نمونه نقش ائمه جمعه در برابر استانداران و فرمانداران، یا نقش نماینده رهبر در تمام نهادهای حکومتی که بدون داشتن مسوولیت از قدرت برتر و بدون پاسخگویی برخوردار بوده‌اند.

۳. استفاده غیرکارشناسی از درآمد نفت برای هزینه‌های جاری به جای سرمایه‌گذاری، به ویژه در دوره احمدی‌نژاد، و همچنین سو استفاده‌های کلان قدرتمندان از این منبع درآمد هنگفت.

۴. حذف صنعت توریسم؛ جزئیات و اثرات منفی این پی‌آمدها بر روند توسعه در بخش‌های بعدی توضیح داده خواهد شد. در این بخش فقط به دو مورد زیر پرداخته می‌شود.

اشغال سفارت آمریکا، و گروگان‌گیری

اشغال سفارت آمریکا، و گروگان‌گیری کارکنان سفارت در ۱۳ آبان ۱۳۵۸ یک نقطه عطفی، زیرنام «انقلاب دوم»، درست در زمانی که ایران به کمک غرب نیاز داشت، منجر به قطع رابطه کامل و دشمنی سی‌وپنج ساله با آمریکا شد و ایران را از نیازمندی‌های اساسی رشد و توسعه محروم ساخت.

این دومین باری بود که به سفارت آمریکا حمله می‌شد. اولین بار در روز ۱۴ فوریه ۱۹۸۰ صورت گرفت که، سالیوان سفیر آمریکا، سفارت را تسلیم مهاجمان مسلح کرد. «رفته رفته معلوم شد که پاره‌ای از این اشخاص مهاجم و پاره‌ای دیگر مأموران نجات هستند که بازرگان و یزدی اعزام داشته‌اند.»[۱۲] ویلیام شوکراس، روزنامه‌نگار معروف انگلیسی می‌نویسد: «یزدی شخصا به سفارت آمد و بی‌اندازه از آمریکاییان معذرت خواست و با کمک یکی از روحانیون بلندپایه مهاجمان و تماشاچیان را وادار به تخلیه سفارت کرد.»[۱۳] وی اضافه می‌کند، «به رغم این حمله، دولت ایالت متحد اعلام داشت که مناسبات دیپلوماتیک عادی خود را با رژیم جدید حفظ خواهد کرد.» .... «سالیوان در ۲۱ فوریه به دیدن بازگان رفت تا از طریق او آیت‌الله خمینی را مطمئن سازد که دولت آمریکا انقلاب ایران را به رسمیت شناخته و در امور داخلی ایران دخالت نخواهد کرد. او حتی پیشنهاد کرد تحویل اسلحه ادامه یابد.»[۱۴] علی‌رغم این برخورد، رژیم ایران شیوه مهاجمان را برگزید و تسلیم دانشجویانی شد که به نام خط امام سفارت را اشغال کردند و همزمان با کارکنان سفارت، سرنوشت یک ملت را نیز به گروگان گرفتند. از آن پس همین شیوه، محور سیاست خارجی ایران قرار گرفت.

اشغال سفارت یکی دیگر از ابزارهای تولید هیجانات توده‌ای بود. اگر چه اشغال سفارت و گروگان‌گیری به ابتکار دانشجویان رادیکال انجام گرفت، ولی آیت‌الله خمینی با بیاناتی تند که «امروز روزی نیست که ما بنشینیم و نگاه کنیم، امروز خیانت‌های زیر زمینی در کار است که در همین سفارتخانه‌ها طرح‌ریزی می‌شود و عمده‌اش از شیطان بزرگ آمریکا است.»[۱۵] از آن حمایت و آنها را به این کار تشویق کرد. این عمل غیر قانونی، تخریبی و مغایر با عرف جهانی و معیار دیپلوماتیک شرایط توسعه جامعه، که به حفط مناسبات عادی با جهان نیاز داشت را نیز از بین برد.

در مورد اشغال سفارت و گروگان‌گیری کارکنان آن دلایل مختلفی از طرف تحلیل‌گران و افراد درگیر در این عملیات بیان شده است. آنچه مهمتر است نه دلایل، بلکه نتایج آن است که خسارات بزرگی به منافع ملی ایرانیان وارد کرد. در رأس دلایل ارائه شده، می‌توان به رقابت نیروهای رادیکال مذهبی با نیروهای چپ که مبارزه با آمریکا و قطع رابطه با آن را جزو اصول خود می‌دانستند، اشاره کرد؛ و همین‌طور بی‌اعتبار کردن دولت موقت مهندس بازرگان، که سیاست ادامه همکاری با آمریکا را بکار می‌گرفت. برخی از افراد درگیر ادعا می‌کنند که قصد آنها اشغال چند روزه سفارت بود، ولی آن به ۴۴۴ روز به درازا کشیده شد. مطابق نوشته گری سیک، مشاور پرزیدنت جیمی کارتر، زیر عنوان سورپریز اکتبر، (October Surprise)، آزادی گروگان‌ها با یک معامله مخفی با رونالد ریگان، رقیب انتخاباتی جیمی کارتر، انجام گرفت. ساموئل سرکف، خبرنگار اسرائیلی می‌نویسد: با انتخاب ریگان، ایران وارد معامله دیگری زیر نام «عملیات کاپاچینو» با آمریکا شد که مطابق آن قرار بود که در ازای آزادی چهار گروگان آمریکایی دربند حزب‌الله، تعداد ۵۰۰ موشک تاماهاوک به ایران تحویل داده شود.[۱۶]

اشغال سفارت آمریکا و گروگان‌گیری با حمایت دولتی، تنها یک خسارت سیاسی و مالی نبود. یک ضربه حیثیتی و بی‌اعتمادی، نه تنها به ایرانیان، بلکه برای مسلمان‌ها بوده است. از این دریچه، اشغال سفارت و پشتیبانی آیت‌الله خمینی از آن یک فاجعه سیاسی محسوب می‌شود. زیرا این عمل غیرقانونی، غیراخلاقی، و مغایر با حقوق انسان‌ها، نگاه جهانیان به ایرانیان و اسلام را در سراسر جهان تغییر داد. هیچگونه تفکر و عقلانیتی در پس این اشغال و شعارهای ۳۵ سالۀ مرگ بر آمریکا و سوزاندن پرچم آن کشور در مراسم رسمی، و هفتگی رژیم، که فضای آمریکاستیزی را گسترش می‌داد و منجر به مسدود کردن سپرده‌های کشور، که بالغ بر ۱۳ میلیارد می‌شد، و تحریم‌های فزاینده گردید، نبوده است.[۱۷]

گذشته از اظهارات سالیوان، سفیر آمریکا در ایران، آنطوری که مارک گازیوروسکی، تاریخ‌نگار آمریکایی، می‌نویسد، قبل از ماجرای اشغال سفارت و گروگان‌گیری، نه تنها رابطه آمریکا با ایران عادی بود، بلکه دولت آمریکا اطلاعات محرمانه‌ای درباره تدارکات نظامی صدام حسین برای حمله به ایران در اختیار دولت بازرگان قرار داده بود. ظاهرا بر اساس همین اطلاعات بود که مهندس بازرگان تلاش کرد که خمینی را قانع کند که در اوضاع داخلی عراق مداخله نکند.

بدون توجه به این وضعیت که جمهوری اسلامی بوجود آورد،‌ هاشمی رفسنجانی پس از گذشت ۳۵ سال می‌گوید: «...آمریکایی‌ها هواپیماهایی را که به ما فروخته بودند؛ قطعاتش را به ما نمی‌دادند. اروپایی‌ها هم این‌گونه بودند. از ایتالیا هلی‌کوپتر‌هایی خریده بودیم که ندادند. از انگلیس ۱۷۰۰ فروند تانک چیفتن خریده بودیم که حتی پولش را داده بودیم؛ ولی بعد از انقلاب به ما ندادند. الان پرونده‌اش در دادگاه انگلیس است. آلمان غیر از همه‌ی این کارها برای ما با هزینه‌ی زیاد داشت نیروگاه بوشهر را می‌ساخت که ادامه نداد. فرانسه داشت نیروگاه دارخوین را می‌ساخت و هزینه‌ی زیادی از ما گرفته بود که ادامه نداد. ما ۱۰ در صد سهام بزرگ‌ترین کارخانه‌ی غنی‌سازی فرانسه را داشتیم که از ما دریغ کردند. اگر همه‌ی آنها را بگویم؛ در حد یک کتاب است. آمریکا زیر دریایی‌هایی به ما فروخته بود که نداد. پول موشک‌هایی را که برای اف چهارده‌ها گرفته بودند؛ ندادند و هنوز هم طلبکاریم.گوشه‌ای از بزرگ ترین موارد را گفتم.اگر خواستید ؛”[۱۸]

این اظهارات نمونه‌ای است از آنچه اشغال سفارت آمریکا برای ایران به همراه داشت. ولی‌ هاشمی رفسنجانی به دلیل اصلی این سیاست غرب، یعنی به اشغال سفارت آمریکا و گروگان‌گیری کارکنان سفارت و ۳۵ سال شعار مرگ بر آمریکا اشاره‌ای نمی‌کند. وی نمی‌گوید که عمده این خرید‌ها در دوره شاه انجام گرفته بود و در آغاز انقلاب سیاست غالب برآن بود که همه این قرارداد‌ها باطل اعلام شود. چگونه می‌توان عملیات خصمانه‌ای مانند اشغال سفارت و گروگان‌گیری را انجام داد، و خواهان صدور انقلاب و سلطه اسلام بر جهان شد، و همزمان توقع داشت که از کشورهایی که دشمن خوانده می‌شدند، سلاح‌های پیشرفته مانند هواپیمای و تانک و هلی کوپتر گرفت؟ این یک جانبه نگری سبب شد که قدرتمندان ایران همواره از موضعی طلبکارانه با غرب دشمنی کنند و مردم را علیه این کشورها تحریک نمایند. انتظار این است که پس از گذشت ۳۵ سال از این عمل غیرقانونی، یک ارزیابی واقع‌بینانه داده شود و به جای خارجی‌ها خود را مقصر و مانع اصلی رشد و توسعه واستقلال و خود کفایی ایران بدانیم.

جنگ ایران و عراق

در مورد جنگ ایران و عراق کتاب‌ها، و مقالات زیادی نوشته شده است. هدف این مقاله بازگویی این مطالب نیست. آنچه مورد نطر است این است که نشان داده شود یکی از پی‌آمد‌های قدرت‌گیری روحانیت جنگ اجتناب‌پذیری بوده است که نه تنها بخشی از زیرساخت‌های توسعه ایران را از بین برد، بلکه روند رشد و توسعه آینده ایران را نیز مختل نمود. هم به ملت خود زیان فراوان رساند و هم یکی دیگر از کشورهای مسلمان و همسایه را به ویرانی کشاند. این سیاست که در آغاز با هدف صدور انقلاب شروع شد زمینه‌ساز حمله ارتش عراق در سی و یکم شهریور ۱۳۵۹ به ایران گردید. جمهوری اسلامی زیر نام «دفاع مقدس»، «جنگ تحمیلی»، از یک سو، و شعار تسخیر بیت‌المقدس از طریق کربلا و با شعار «جنگ، جنگ تا پیروزی» این وضعیت را به مدت هشت سال ادامه داد. اگر جنگ به ایران تحمیل شده بود، و پس از دوسال نیروهای عراقی از خاک ایران رانده شدند، و کشورهای عربی آماده پرداخت غرامت بودند، چرا رهبران ایران خواهان ادامه جنگ بودند؟

جمله معروف آیت‌الله خمینی مبنی بر اینکه ما انقلابمان را به تمام جهان صادر می‌کنیم، برای صدام که روحانیت شیعه در آن پایگاه اجتماعی قابل توجهی داشت، و خمینی ارتشیان عراق را به شورش علیه صدام بر می‌انگیخت، نگران کننده بود. رهبران جمهوری اسلامی در هیجان پیروزی سریع و زودرس و غیرقابل‌منتظره، خواستار پیروزی انقلاب اسلامی در عراق نیز بودند. ولی آنها واکنش عراق در برابر تحریکات خود را در نظر نگرفته بودند و ایران را درگیر جنگی ناخواسته کردند. اما زمانی که به جای صدور انقلاب جنگ نصیب ایران شد، حکومت به آن به صورت برکتی نگاه کرد که می‌تواند به بقای قدرت انحصاری خود دوام ببخشد. زیان اصلی به ایران از این دریچه وارد شد. زیرا جنگ نا خواسته می‌توانست پس از دوسال و باز پس‌گیری خرمشهر، و دریافت غرامتی که کشورهای عربی حاضر به پرداخت آن شده بودند، پایان یابد. آیت‌الله منتظری هم می‌نویسد: «... پس از فتح خرمشهر بسیاری از افراد و از جمله خود من مخالف ادامه جنگ بودیم و مطالبه خسارت‌های جنگ نیز میسر بود.»[۱۹]

آیت‌الله منتظری در کتاب خاطرات خود فضای آن ایام و موضع آیت‌الله خمینی را در این رابطه، اینگونه توضیح می‌دهد: «واقعیات تاریخ را اگر انسان نگوید به تاریخ و در حقیقت به نسل آینده خیانت کرده است، وقتی که انقلاب پیروز شد یک غرور مخصوصی هم بیت امام و هم ما و هم دیگران را فرار گرفت. ما می‌گفتیم مسئله، مسئله اسلام است و ایران و عربستان و سایر کشورها ندارد، انقلاب اسلامی است و امام هم رهبر جهان اسلام است ... در بُعد سیاست خارجی، شعارها همه بر اساس صدور انقلاب و اینکه انقلاب مرز نمی‌شناسد و این قبیل مسایل متمرکز بود. این شعارها کشورهای همجوار را به وحشت انداخت.»[۲۰]

خواست صدور انقلاب بارها توسط رهبر انقلاب بیان شد و اطرافیان ایشان آن را تکرار کردند. «آیت الله خمینی در ۷ اسفند ۱۳۵۷ یعنی دو هفته بعد از انقلاب، هنگامی که هیأتی از شیعیان کویت به سخنگویی حجت‌الاسلام مُهری به دیدار او آمده بودند، به لزوم تشکیل یک دولت بزرگ اسلامی تأکید می‌ورزید و می‌گفت: «یک دولت بزرگ اسلامی باید بر همه جهان غلبه کند.»[۲۱]

«آیت‌الله خمینی در ۳۱ اردیبهشت ۱۳۵۹ پس از آمدن از قم به تهران و اقامت در محله جماران تهران و در دیدار با مردم آن محله و خطاب به مردم ایران تصریح کرد که: «شما باید اسلام را به پیش ببرید و انشاءالله اسلام را به تمام دنیا صادر کنید و قدرت اسلام را به تمام ابرقدرت‌ها بفهمانید.»[۲۲]

همه سران حکومت با سیاست تحریک شعیان عراق و صدور انقلاب موافق نبودند. ولی در برابر قدرت مطلق خمینی نمی‌توانستند مقاومت کنند و سیاست دیگری را برگزینند. ماجرای مخالفت برخی از سران حکومت با خمینی، و انتقال نگرانی و پیام صدام حسین به آیت‌الله خمینی توسط سید محمود دعایی، سفیر وقت ایران در عراق را می‌توانید در مقاله آقای حسین زاهدی زیر عنوان «آیا نباید از جنگ گذشته درس آموخت؟» بخوانید. از جمله در این مقاله آمده است، فرض آیت الله خمینی این بود که با خواست از ارتش عراق برای قیام علیه صدام سبب خواهد شد که مردم علیه او بلند شوند. از این طریق دو کشور ایران و عراق به زیر سطله روحانیت در خواهد آمد. اینگونه، مقدمات حمله صدام به ایران فراهم گردید.

روحانیت به این فکر افتاد حال که انقلاب به این سادگی در ایران پیروز شد، چرا آن را به کشورهای همسایه صادر نکنند. بنابراین آیت‌الله خمینی فرمان صدور انقلاب را صادر کرد. «جهان باید زیر سلطه اسلام قرار بگیرد». رهبران نظام فکر نمی‌کردند در شرایطی که آنها آمریکا را متهم به خواست سلطه بر جهان می‌کردند، چرا خود خواست سلطه بر جهان را طرح می‌کنند؟

اما هزینه گزاف انسانی و مالی که ایران در هشت سال دوره جنگ متحمل شد، و احساس خطر از موقعیت خود، رهبران نظام را با واقعیت‌هایی روبرو کرد که به ناچار تن به توافق بدهند و از خواست صدور انقلاب موقتا صرفنظر کنند. ولی تجربه جنگ سبب شد که ایران رشد خود را حول محور صنایع نظامی متمرکز کند، و از رشد و توسعه صنعتی و اقتصادی باز بماند. علی‌رغم ادعای اولیه مبنی بر سیاست خودکفایی، امروز میلیاردها دلار صرف واردات کالاهایی مصرفی، صنعتی، کشاورزی، و حتا بنزین می‌شود. استفاده از بنزین پتروشیمی در چند سال آخر دولت احمدی‌نژاد، برای خودنمایی در نشان دادن توانایی تولید آن، منجر به آلودگی گسترده و غیرقابل تحمل هوا و تخریب محیط زیست شهرهای بزرگ ایران شده است. وجه منفی دیگر تمرکز روی صنایع نظامی این بوده است که نیروهای نظامی قادر شدند نفوذ و قدرت خود را از عرصه نظامی، به عرصه اقتصادی و سیاسی نیز گسترش بدهند. رویکرد به فعالیت مخفیانه ایران در پروژه اتمی، با توجه به موضع دولت در آغاز انقلاب مبنی بر زیان‌بار بودن انرژی اتمی و تعطیل آن، و حتا اعدام عباسعلی خلعتبری، وزیر امورخارجه شاه، به جرم امضای قرارداد تأسیسات اتمی با غرب، بسیار مشکوک جلوه می‌کرد. این سمت گیری خود به یکی از موانع جدید رشد اقتصادی و توسعه ایران بدل شد. زیرا درپی آن تحریم‌ها و انزوای بیشتری را برای ایران بوجود آورد.

در شرایطی که وضعیت اقتصادی و صنعتی ایران بهم ریخته بود، تأمین هزینه جنگ برای ایران بسیار دشوار شده بود. با توجه به موانعی که برای صدور بیشتر نفت وجود داشت، راه حل یا افزایش مالیات، دومین منبع درآمد دولت بود، یا کم کردن هزینه دولت، که آنهم با توجه به هزینه و نیازمندی‌های جنگ ممکن نبود. راه سوم استقراض بود. پس از انقلاب استقراض خارجی ممکن نبود، بنابراین دولت از بانک مرکزی قرض می‌کرد. اما رشد نقدینگی سبب تورم شدید شد. راه دیگری برای ایجاد تعادل مالی دولت باقی نمانده بود.

در پی این سیاست، سیستم چند نرخی ارز درست شد. این امر سبب می‌شد که برای هر کالا دو قیمت پیدا شود. یکی قیمت دولتی و دیگری قیمت بازار. محسن نوربخش، رئیس بانک مرکزی می‌گوید: «در اینجا بود که سر منشاء سیستم ارزی چند نرخی گذاشته شد و یک نوع انحراف در اقتصاد کشور به وجود آمد.»[۲۳] جناح راست و بازاری، و همین طور دست‌اندرکاران بنیاد‌ها که وارد عرصه اقتصاد شده بودند، به شدت دنبال چندنرخی کردن ارز بودند. زیرا این گروه‌ها می‌توانستند با استفاده از نفوذ خود در حکومت و به نام بنیادهای بی‌حساب و کتاب ارز دولتی به نرخ هفت تومان را بگیرند و در بازار آزاد تا حد ۲۸ تومان بفروشند.[۲۴] برخی از قدرتمندان نظام جدید از بابت چند نرخی شدن ارز، سود‌های کلانی بدست آوردند. همین قدرتمندان مال اندوز مدافع ادامه جنگ و بحرانی کردن جامعه نیز بودند. زیرا در چنین شرایطی امکان سوء استفاده مالی بیشتر می‌شد. این یکی از عوامل اصلی فساد گسترده مالی در جمهوری اسلامی بود که تا به امروز به شیوه‌ای مختلف ادامه یافته است. این وضعیت آینده نظام و روحانیت را با مخاطره جدی روبرو کرده است.

با ادامه جنگ اهداف جنگ برای رژیم ایران تغییر کرد. حکومت به نقش جنگ برای تحریک و بسیج مردم علیه دشمن خارجی، سرکوب مخالفان داخلی، سازماندهی و تقویت نیروی نظامی خود، یعنی سپاه پاسداران می‌اندیشید. زیرا به ارتش نمی‌توانست اعتماد کند. این اهداف بود که آیت‌الله خمینی برای جنگ برکت قائل بود.

جنگ ایران و عراق امکانات دو کشور اسلامی و پیشرفته‌تر منطقه که در آستانه توسعه سریع قرار داشتند را به نابودی کشاند. در هر دو کشور ایران و عراق تنها درآمد نفت، اقتصاد کشور را از سقوط به وضعیت فلاکت بار اقتصادی تاحدی نجات داد. آنها با پشتوانه در آمد نفت و خرید سلاح از شرق و غرب، و تلفات سنگین انسانی توانستند به مدت هشت سال جنگ را ادامه دهند. جنگی که تحلیل‌گران غربی معتقد بودند فقط دو تا سه ماه طول خواهد کشید. برندگان اصلی جنگ هشت ساله، سازندگان اسلحه در شرق و غرب بودند و سربازان دو طرف قربانیان وسوسه گران قدرت، که به فرمان آنها فشنگ‌هایشان را به سینه یکدیگر خالی کردند.

در دوره جنگ ایران، علی‌رغم شعارها، رژیم ایران مجبور شد که مخفیانه هم از آمریکا و هم اسرائیل اسلحه بگیرد. ماجرای ایران – کانترا ناشی از لو رفتن این معامله پنهانی توسط یکی از فروشندگان اسلحه، یعنی دولت اسرائیل بود.[۲۵] یکی از پیروزی‌های اصلی ایران در جنگ به دلیل دست یافتن به ضدتانک‌هایی بود که به شرط آزادی چهار گروگان آمریکایی اسیر در دست حزب‌الله، حاصل شد. ولی در این رابطه هم ایران صادقانه عمل نکرد، و ارسال اسلحه‌های تعیین کننده از جانب آمریکا قطع شد.

سرآخر مشکلات مالی سبب شد که دو طرف به صلح تن بدهند. ایران هفت قطعنامه از هشت قطعنامه سازمان ملل را رد کرد، و تنها زمانی که توان ادامه جنگ را نداشت، قطعنامه ۵۹۸، که به پایان جنگ انجامید را پذیرفت. پس از قطعی شدن ناتوانی ایران در ادامه جنگ، آقای منتظری پیشنهاد کرده بود که به جای پذیرش تحقیرآمیز قطعنامه از رهبران سه کشور اسلامی، سوریه، لیبی و الجزایر بخواهیم که بین ما و عراق صلح ایجاد کنند، و «ضمنا ما به کشورهای اسلامی بها داده باشیم.»[۲۶] ایشان اضافه می‌کنند: «یکی دو روز بعد اعلام شد که قطعنامه پذیرفته شده است! من به آقای‌ هاشمی تلفن کردم و گفتم: «آقای ‌هاشمی پس پیشنهاد من چطور شد؟! گفت: دیگر کار از این حرف‌ها گذشته بود.»[۲۷]

————————————
[۱] مصطفی ازکیا، جامعه شناسی توسعه و توسعه نیافتگی روستایی ایران، انتشارات اطلاعات، ۱۳۶۵، ص. ۸
[۲] مهندس عبدالعلی بازرگان (گردآورنده)، مشکلات و مسأئل اولین سال انقلاب از زبان مهندس بازرگان، چ۱، زمستان ۱۳۶۱، دفتر نهضت آزادی، صص. ۲۰۸-۲۰۹
[۳] پیشین، ص. ۱۹۵.
[۴] پیشین، ص. ۱۹۵
[۵] اصغر جعفری، «جهانی شدن اقتصاد و جایگاه ایران»، فصلنامه پژوهش‌ها و سیاست‌های اقتصادی، سال نهم، شماره ۲۰، زمستان ۱۳۸۰، ص. ۱۵۰.
[۶] حمید زنگنه در مصاحبه‌ای با خبرگزاری فارس، چهارشنبه ۱۴ اسفند ۱۳۹۲ - Mar ۰۵ ۲۰۱۴
[۷] نک. دکتر ابراهیم یزدی، آخرین تلاشها در آخرین روزها (مطالبی نا گفته پیرامون انقلاب اسلامی ایران)، انتشارات قلم، چ ۳، پائیز ۱۳۶۳
[۸] زیرنویس: بنابر گفته دکتر یزدی حتا کسانی مانند آیت‌الله مطهری و مهندس بازرگان برای عضویت در شورای سلطنت که دوره انتقالی از حکومت قبل به حکومت جدید بود، دعوت شده بودند، که با مخالفت دکتر یزدی و خمینی قرار گرفتند.آنها کسان دیگری را به جای خود به شورای سلطنت معرفی کردند. نک. مصاحبه مصاحبه سانسور نشده با دکترابراهیم یزدی.
[۹] مهندس عبدالعلی بازرگان، پیشین، ص. ۲۰۳
[۱۰] زیرنویس: بطور مثال، نک. نقدی فرمانده بسیج در مخالفت با سیاست‌های جدید دولت، بهرام رفیعی، تنش‌های اقتصادی میان دولت و نظامیان، روز آن لاین، ۱۳ اسفند ۱۳۹۲
[۱۱] زیرنویس: در نقد و نفی هویت چند وجهی ایرانیان زیر عنوان تهاجم فرهنگی نک. دکتر محمد منصورنژاد، توسعه فرهنگی و تهاجم فرهنگی، در کتاب دین و توسعه فرهنگیف سیاسی و اقتصادی (دفتر نخست) به کوشش حجت‌الله محمد محمدشاهی، مؤسسه نشر علوم دینی، ۱۳۷۹.
[۱۲] ویلیام شوکراس، آخرین سفر شاه: سرنوشت یک متحد آمریکا، ترجمه عبدالرضا هوشنگ مهدوی، چ ۳، نشر البرز، ۱۳۶۹، ص.۱۴۱
[۱۳] پیشین، ص. ۱۴۱
[۱۴] پیشین، ص. ۱۴۱
[۱۵] اسناد لانه جاسوسی: دخالت‌های آمریکا در ایران، شماره ۱۵، دانشجویان مسلمان پیرو خط امام، بدون تاریخ، ص. ۱
[۱۶] Samuel Segev, The Iranian Triangle: The Untold Story of Israel’s Role in The Iran-Conra Affair, Free Press, NY, 1988 ماجرای خواندنی و نسبتا مفصل این معامله به نوشته دیگری موکول می‌شود.
[۱۷]برای اطلاعات بیشترنک. کاظم علمداری، بحران جهانی و نقدنظریه برخورد تمدن‌ها و گفتگوی تمدن‌ها، تهران، نشر توسعه، چ ۲، ۱۳۸۱.
[۱۸] سخنان رفسنجانی درملاقات با وزیر امور خارجه سوئد
[۱۹] نقل از: بخشی از خاطرات فقیه و مرجع عالیقدر حضرت آیت‌الله العظمی منتظری،، بهار ۱۳۷۹، پیوست شماره ۱۳۸.
[۲۰] حمید احمدی، جُستارهایی درباره جنگ ایران و عراق (۱) اصطلاحی تحت نام «جنگ تحمیلی»: نگاهی دیگر به آن به مناسبت سی و سومین سال شروع جنگ ایران و عراق، حمید احمدی (انجمن مطالعات تاریخ شفاهی ایران در برلین)۳۱ شهریور ۱۳۹۲، برلین...
[۲۱] نقل از حمید احمدی ۷
[۲۲] حمید احمدی۱۶
[۲۳] نوربخش در مصاحبه با بهمن احمدی امویی، ص. ۷۴.
[۲۴] برای اطلاع در این مورد نک. مهندس عزت الله سحابی در بخش هشتم، این سری مقالات.
[۲۵] برای اطلاع بیشتر در این زمینه به کتاب زیر مراجعه کنید.
Samuel Segev, The Iranian Triangle: The Untold Story of Israel’s Role in The Iran-Conra Affair, Free Press, NY, , 1988.
[۲۶] نقل از: بخشی از خاطرات فقیه و مرجع عالیقدر حضرت آیت الله الظمی منتظری،، بهار ۱۳۷۹، پیوست شماره، پیوست شماره ۱۳۶و ۱۳۷.
[۲۷] پیشین