ايران امروز

نشريه خبری سياسی الكترونيك

Iran Emrooz (iranian political online magazine)

iran-emrooz.net | Thu, 30.05.2013, 12:17
عیبِ سیاست

ناصر کاخساز

عیبِ سیاست

سیاست از سویی شبیه قِمار است و از سوی دیگر ظرفی است که آدم اعتقادش را در آن قالب می‌گیرد. به مثابه قمار چه در باخت و چه در برد، سنگین‌ترین هزینه را بر دوشت می‌گذارد؛ یعنی آزادی‌ات را هزینه می‌کند تا به اعتقادت شکل بدهد. به مثابه ظرفی برای تحقق اعتقادت به دنبال چیزی می‌کشاندت که از تو نیست، یعنی اعتقادت، و به این تعبیر تجلی از خود بیگانگی است و جالب این که هدف‌اش رسیدن به یگانگی است. سیاست فضایی است بین این دو وادی: بیگانگی و یگانگی. تعارضی لاینحل که اگر حل بشود به سیاست پایان می‌دهد.

تنها حسن‌اش این است که اشتغال متافیزیکی می‌آورد و از رنج تنهایی که زاده‌ی خوداندیشی است، رهایت می‌کند؛ یعنی حُسن‌اش هم زیانمند است.

ناصر کاخساز
29 مای 2013

*

زمان، زنجیره‌ای که به لحظه هویت می‌دهد

زمان، تاریخ توامان دردها و لذت‌هایی است که به عواطف «من» هویت می‌دهد؛ بستر روحی پیوند من با خودم است. آدم همیشه در لحظه می‌زید به معنای نفی گذشته نیست. لحظه‌ی بی‌گذشته، بی‌خاطره، بی‌روح، تهی و توخالی است. مانند تاریخی که حافظه ندارد.

گذشته تنها واقعیتِ به حقیقت یا به خاطره تبدیل شده‌ای است که راه گریز از آن کاملا بسته است. برای همین است که تلاش گونه‌ای از مدرنیته برای گریز از آن، ساختگی است و به دل نمی‌نشیند. انسان محکوم به گذشته است، آینده اما شعار است و پا در هوا. گرایش انسان به خاطره تاریخ را به آزمایشگاهی از لحظه‌های تجربه شده بدل می‌کند و جانشین علاقه‌ی او به متافیزیک است. هرگز هیچ چیز کاملا آغاز نمی‌شود. عمر، زنجیره‌ی لحظه‌های تجربه شده ای است که به شخصیتِ لحظه در زمان شکل می‌دهد. رابطه‌ی انسان با گذشته، رابطه‌ای اخلاقی است. چون آدم را به راهی که پیموده است متصل می‌کند. این اتصال تاریخی – اخلاقی، هم برخورد انسان را با لحظه پخته و مجرب می‌کند و هم به آن آگاهی غیرمتافیزیکی می‌دهد. رابطه‌ی انسان با آینده اما با دلهره و امید و گاه اتوپیا آمیخته است. بین گذشته و آینده، یعنی در لحظه یا در زمانِ حالِ معلق، یعنی در زمان مجرد نمی‌توان زیست. این زنجیره‌ی پیوسته‌ی لحظه‌هاست که به پای «حال» بسته می‌شود و زمان مجرد را نفی می‌کند و به لحظه هویت و اخلاق می‌دهد.

نقد مدرنیته از گذشته نباید حلقه‌های این زنجیره را از هم بگسلد. این درک پست‌ متافیزیکی از زمان، البته به پرداخت بیشتری نیاز دارد.

ناصر کاخساز
31 مای 2013


*

ضرورت‌های اخلاقی برای احساس خوشبختی

۱- پاره‌ای از هر کاری را که برای دیگری می‌کنی، برای خودت بکن. عین وقتی که برابر آینه می‌ایستی، آن بیگانه، آن غریبه، خود تو هستی. تنها اگر از کاری که برای دیگری می‌کنی لذت ببری به این حس دست می‌یابی.

۲- در هر کاری که برای خودت می‌کنی بهره‌ای یا گرته‌ای از دیگری- از همگانی بودن- به آن بده . این واقعا یک قرض و یک بدهی است که تو می‌پردازی. وگرنه-به گفته‌ی سارتر- «من»، چیزی جز توپِ بازی «ما» نیست.

۳- اگر نگرانی‌هایت تنها با تو و خویشان درجه‌ی یکم‌ات بسته می‌شوند، باید فکری به حال خودت بکنی. شاید در گام نخست بهتر است بیشتر رمان بخوانی.

۴- به موسیقی‌ای گوش کن که کمی پیچیده‌تر از حس و فهم توست و تلاش کن بفهمی‌اش. تازه پس از آن می‌توانی با آدم‌هایی از همین دست رابطه بگیری . این تعالی، این بالا رفتن، این تلاش، به آدم غرور می‌دهد. این غرور برای خوشبختی غیرقابل چشم پوشی است.
۵- از قاطعیت دست بردار. بجز در عدم خشونت و در بالا رفتن. به یاد خودت بیانداز که اگر مبالغه نکرده باشم، تنها یک در صد از ظرفیت دانایی‌مان بهره می‌گیریم.

۶- تا به پوچی، یعنی به فلسفه‌ی پوچی باور نیاوری به درک آزادی دست نمی‌یابی. چون پوچی و بی‌معنایی بر جهان و هستی حاکم است، به گفته‌ی کامو، آزادی ضرورت پیدا می‌کند.

۷- آنتیک را در مجموع و بویژه پیشاسقراطی‌ها را همیشه در دست خواندن داشته باش . در جوانی و در پیری، هرازگاهی. اینجا تو فرهنگ ندانستن و عدم قاطعیت و رهایی از آسمان و از سنت و عادت و پیش‌داوری را می‌آموزی. پروتاگوراس گفت در باره‌ی چیزی که نمی‌دانم، منظورش خدا بود، چگونه می‌توانم چیزی بگویم و جانش را در این راه از دست داد.

۸- هرگز از مبارزه دست برندار. انفعال دشمن خوشبختی است. اما مبارزه در فضای ندانستنِ پیشاسقراطی لذت دارد. دیکتاتور از «زنون» فیلسوف در دادگاه پرسید: آیا همدستی هم در توطئه علیه نظام داشته‌ای؟ زنون گفت آری، خود شما!

تقریبا تمام پیشاسقراطی‌ها یا محکوم به اعدام شدند یا به هر حال تجربه‌ی تلخ بازداشت و زندان را چشیدند و این نشان می‌دهد کسی که نمی‌داند و می‌داند که نمی‌داند، مبارزتر است.

ناصر کاخساز
29 مای 2013

*

اخلاق قدردانی از زمان است

در رابطه با زمان دو گونه آدم داریم: گونه‌ی اول می‌گوید لحظه را دریاب. آنچه تمام شد و آنچه هنوز نیامده است، به نیستی تعلق دارد. گونه‌ی دوم آدمی است که لذت گذشته را مزمزه می‌کند و صدای دردهای گذشته‌اش را زیر پلک‌های بسته‌اش مرور می‌کند. و با سکوت و آرامش‌ فعال به آن‌ها ابراز وفاداری می‌کند. این وفاداری، لحظه‌ی حال را مجرب و غنی می‌کند. این احساس اخلاقی به گذشته، از لحظه‌ی حال یک لحظه‌ی فلسفی می‌سازد. این فشردگی زمان در لحظه‌، حس آدم را پیچیده می‌کند و به آن غنا می‌دهد. آینده فرزند این لحظه‌های فشرده است. تیپ اخلاقی، تیپ رویارویی با زمان است. تیپ نخست اما، تیپ فرار به فراموشی است.

ناصر کاخساز
29 مای 2013