ايران امروز

نشريه خبری سياسی الكترونيك

Iran Emrooz (iranian political online magazine)

iran-emrooz.net | Fri, 08.03.2013, 0:32
انقلاب ایران و نگرانی‌های ضد آرمانی

گفتگو با مهرداد درویش پور

جمعه ۱۸ اسفند ۱۳۹۱

بخش دوم

چرایی حضور فعال زنان در انقلاب ایران را چگونه‌ ارزیابی می‌کنید؟
انقلاب به‌ خودی خود عموما نوعی بیداری سیاسی و مشارکت همگانی را در بر دارد. هنگامی که‌ جامعه‌ طغیان می‌کند، ‌ زنان نیز همچون نیمی از آن به‌ حرکت در می‌آیند. انقلاب ایران زنان را از خانه به‌ خیابان کشید. این یکی از دستاوردهای مثبتی است که در درازمدت در رشد خودآگاهی جنسیتی زنان ایران نقش داشت. زنان در جنبش تنباکو و انقلاب مشروطه‌ و در جریان مبارزات ملی کردن صنعت نفت نیز نقش مثبت و فعالی داشتند. پرسش این نیست که‌ چرا زنان در انقلاب شرکت کردند. زنان همچون نیمی از جامعه به مانند مردان ناخرسند از دیکتاتوری سیاسی، کودتای‌ سال ۳۲، وابستگی به قدرت‌های خارجی، شکافهای طبقاتی و فساد‌ها اجتماعی (رشوه‌ خواری و فساد دربار) به حرکت در آمدند. نکته اینجا است که چه شد که در جریان انقلاب ایران، زنان با خواست مستقلی پا به‌ میدان نگذاشتند؟ یا بد‌تر از آن چرا بخش بزرگی از آنان از خمینی و تفکری دفاع کردند که آشکارا در سال ۴۲ مخالفت خود را با حق رای زنان و دیگر حقوق بهبود

یافته‌شان در عصر پهلوی نشان داده بود؟ پرسش اینجا است که به وِیژه زنان قشر متوسط شهری چرا بیشتر ‌در تظاهراتی حضور یافتند که گفتمان‌های خشن و واپس گرایانه مردسالارانه را تقویت کرد؟
من به پاسخ این سئوال برخواهم گشت. اما اشاره کنم که این تنها بعد از انقلاب و با نخستین فرمان خمینی برای اجباری کردن حجاب بود که‌ زنان مدرن طبقه متوسط دریافتند که‌ چه‌ کلاه‌ بزرگی برسرشان رفته‌ است و تلاش کردند در نخستین تظاهرات گسترده مستقل زنان در اسفند ماه ۱۳۵۷ به‌ اجباری شدن حجاب اعتراض کرده و برای جلوگیری از پایمال شدن حقوق خود به گونه‌ای مستقل اعتراض کنند. طرفه آنکه این حرکت حتی با نکوهش بخش مهمی از اپوزیسیون سکولار در آن دوره روبرو شد! امری که نه تنها نشان از عمق نفوذ اندیشه‌های مرد سالارانه در میان اپوزیسیون حتی سکولار داشت، بلکه نشان داد چرا سرنوشت زنان را تابع جنبش‌های همگانی ضد امپریالیستی، اسلامی و یا حتی ملی کردن، می‌تواند به حاشیه راندن خواست‌های آنان منجر شود.
بهرو قبل از تظاهرات اسفند ماه ۵۷ ردپایی از حضور اجتماعی مستقل و گسترده‌ زنان در مبارزاتی که‌ در آن شرکت داشتند چندان به چشم نمی‌خورد. بخش بزرگی از زنان همچون توده‌ای بی‌شکل در یک جنبش همگانی شرکت کردند و در ‌‌نهایت به سربازان انقلاب اسلامی شده بدل شدند. زنانی هم که‌ با گروه‌های چپ گرا و یا مجاهد و گروه‌‌های دیگر همراه شدند، در پیش از انقلاب به ندرت از خواست‌های مستقل زنان سخن به میان آوردند. البته گفتمان‌های زن ورانه‌ و خواستهای زنانه‌ در میان برخی روشنفکران منفرد و برخی محافل کوچک به چشم می‌خورد اما کمتر از بردی اجتماعی برخوردار بود. بهرو حضور گسترده زنان در انقلاب ایران و پیامدهای بس دراماتیک آن یکی از بزرگ‌ترین ناسازه‌های انقلاب ایران است که نشانه اسکیزوفرنی فرهنگی نیرومند در اذهان آنجامعه است. پرسش اینجا است که آیا بخش مهمی از زنان دانسته علیه حقوق خود به اسلام گرایان سیاسی گرویدند که یکی از زن ستیز‌ترین حکومت‌های معاصر بشری را پی ریخت و

اقتدار خود را از‌‌ همان آغاز با خواست تشدید کنترل جنسیتی علیه زنان به نمایش گذاشت؟ و یا آنکه زنان با آرزوهای دیگری در انقلابی شرکت کردند که از پیامد آن برای خود بی‌خبر بودند؟
این واقعیتی است که نفس از خانه‌ بیرون آمدن و وارد اجتماع شدن زنان، سنت‌ها و اقتدار پدرسالارانه‌ در خانه را با چالشی میلیونی روبرو کرد، امری که می‌توانست به‌ رهائی زنان از این سنت‌ها کمک کند. اما نتیجه حضور میلیونی زنان در انقلاب، به از دست رفتن بسیاری از حقوق آن‌ها منجر شد. هر چند انکار نشدنی است که بیداری سیاسی و خودآگاهی جنسیتی در این راه پر هزینه نصیب زنان شد که شاید بدون آن به این سادگی به آن دست نمی‌یافتند. امروز زنان ایران مهم‌ترین چالشگر استبداد دینی حاکم و پیشقراول گذار به مدرنیته در ایران هستند که من بیش از این به تفضیل به کم و کیف آن پرداخته‌ام.

. جامعه‌ای که‌ در آن انقلاب ۵۷ روی داد و موقعیت زنان در آن چگونه‌ بود؟
از آغاز مدرنیزاسیون در ایران، جامعه به گونه‌ای چند پاره‌ و ناموزون رشد کرده است. برخی از اقتصاد دانان برآنند اقتصاد سرمایه داری پیرامونی به گونه‌ای اجتناب ناپذیر رشد شدید ناموزون را در بر دارد. در ایران در کنار رشد بورژوازی نوپا و کارگران صنعتی و طبقه متوسط مدرن شهری، پدیده‌‌هایی همچون بازار سنتی، حاشیه‌ نشینان شهری، اقتصاد روستایی و زندگی ایلاتی نیز در فرایند توسعه پابرجا باقی مانده بود. به‌ یک معنی ساختارهای متضاد اجتماعی و فرهنگی در ایران زیستی هم زمان و در کنار یکدیگر داشتند، بی‌آنکه به این تضاد و پیامدهای آن نگاهی آسیب‌شناسانه صورت گیرد. تهران که پیشرفته‌ترین شهر ایران است خود به تنهایی نمونه زمختی از این زیست و توسعه تضادمندی بود که در آن این ناموزونی به چشم می‌خورد. از یک سو در شمال شهر و مناطق مرکزی تهران مهم‌ترین جلوه‌های مدرنیزاسیون در ساختمان سازی، خودروهای آخرین مدل، جاده سازی، رشد مراکز فرهنگی و علمی و حضور فزاینده زنان در بسیاری از بخش‌های اداری، خدماتی و فرهنگی شهر به چشم می‌خورد. از سوی دیگر چند کیلومتر دور‌تر خانه‌های کاه گلی، محیط‌های پراز آلودگی و فقر، فرهنگ نیمه روستایی، بسته، مذهبی و تعصب آلود و‌گاه شدیدا لمپنی و زن ستیز در جنوب تهران و یا حاشیه‌های شهر آن وجود داشت که نشان از وجود حقیقت دیگری داشت. شاید این زیست و رشد شدیدا نامورون است که به گفته شایگان نوعی اسکیزوفرنی فرهنگی را در میان ما رشد داده است که به سادگی با عناصر سخت متضاد فرهنگی سنت ومدرن خو گرفته‌ایم و تضادی هم در آن نمی‌بینیم که در پی رفع آن باشیم.
درایران دوران انقلاب هم گروه‌های سکولار و تجدد طلب که‌ تمایلات غربی یا چپ گرایانه‌ داشتند، هم گروهای سنتی مذهبی و دینی که‌ افکار واپس گرایانه‌ای و زن ستیزانه‌ای را‌ نمایندگی می‌کردند، وهم شبه‌ مدرنیزم پهلوی در تکاپو بودند. از یک سو شاهد بهبود موقعیت زنان بودیم. گسترش سواد آموزی، ‌ تحصیلات دانشگاهی، رشد شهر نشینی، رشد مراکز فرهنگی و خدماتی و انقلاب سفید شاهانه بهرو به افزایش مشارکت زنان در بازار کار و بهبود حقوق زنان در خانواده‌، حضور زنان در سپاه‌ دانش و بهداشت منجر شد که جلوه‌های از گام برداشتن به‌ سمت مدرنیزاسیون را به نمایش می‌گذاشت. همزمان اما با پادشاهی روبرو بودیم که در مصاحبه‌های رسمی خود با خبرنگاران غربی نیز حاضر نبود زنان را دارای عقل و توان برابر با مردان بخواند وتصویر از زن بیشتر تا سرحد معشوقه‌ای سکسی، مادری فداکار و همسری وفادار که سرویس دهنده مرد خانه است، تقلیل می‌یافت.
از آن گذشته وجود سلطنت مطلقه خود نشانه‌ حضور قدرتمند اندیشه‌های پیشا مدرنی بود که‌ سعی می‌کرد با اقتدار موروثی و انکار حق شهر وندی جامعه‌ را اداره کند. ایران عصر پهلوی جامعه‌ای بود که به موازات‌ توسعه‌ اقتصادی از توسعه‌ سیاسی برخوردار نبود. در سال ۵۷ نیز با جامعه‌ای روبرو بودیم که‌ نه‌ کلام دمکراتیک در آن گسترده بود و نه‌ آگاهی عمومی از حقوق شهروندی توسعه‌ یافته‌ بود و نه کلام زنورانه جز در دیدگاه‌های معدودی از روشنفکران همچون فروغ فرخ زاد جایگاه برجسته‌ای داشت. یک میل طبقه‌ متوسط شهری توسعه‌ یافته‌ به‌ مشارکت سیاسی در کنار‌ یک نارضایتی عمومی که‌ تمام نابسامانی‌های جامعه‌ را به شبه‌ مدرنیزم پهلوی مرتبط می‌دانست و همزمان حضور گروه‌های قدرتمند واپس گرایی که سودایی دیگر در سر داشتند منجر به‌ انقلاب شد. هر چه بود کلام انقلاب ایران یک سره پدرسالارانه بود و خواست و آگاهی جنسیتی در رخداد آن نقشی نداشت.

پس خواستهای اصلی مردمی که‌ انقلاب کردندچی بود؟
گروه‌های متضادی با خواستهای متفاوتی در این جنبش شرکت کردند. آنچه‌ که‌ خواست همگانی بود در واقع قطع نفوذ آمریکا در ایران و ایجاد یک کشور مستقل بود که تحت تاثیر گفتمان ضد امپریالیستی حاکم بر ایران و جهان‌ فراگیر شد. البته تفاوت‌های بسیار چشم گیری در بین طبقات گوناگون اجتماع و گروه‌های سیاسی وابسته به آن‌ها نیز مشاهده می‌شد. مثلا‌ دهقانان‌ آخر از همه‌ به‌ انقلاب پیوسته‌ بودند. گروه‌های اتنیک از خلأ قدرت استفاده‌ کردند و سعی کردند خواست‌های خودمختاری طلبانه‌ و ناشی از تبعیض قومی را برجسته‌ بکنند. کارگران صنعتی در جریان انقلاب گرچه‌ تشکل مستقلی نداشتند ولی بعنوان یک نیروی قدرتمند در انقلاب عمل کردند و جز کارگران صنعت نفت عمدتا خواستی صنفی داشتند. در این میان تجار بازار و حاشیه‌ نشینان و دانشجویان اسلامی گروه‌های اصلی بودند که‌ به پایگاه اسلام گرائی سیاسی بدل شدند. اسلام گرایان سیاسی تنها نیرویی بودند که‌ بدلیل نفوذ مذهب در جامعه‌، مساجد و همکاری‌های نظام با آن‌ها و نفوذ پدرسالاری در جامعه بیشترین زمینه‌ را برای رشد پیدا کردند و دیگران را با خشونت به‌ حاشیه‌ راندند. در این میان زنان تنها نیرویی بودند که کمتر از همه با خواستی مستقل و مربوط به خود پا به میدان گذاشتند و بیشتر از همه نیز قربانی شدند. شاید تنها جذبه حضور میلیونی در خیابان و پا از خانه به میدان اجتماع گذاشتن بود که هویتی سوای آنچه پیش‌تر با آن روبرو بودند و قناعت به خواست‌های عمومی بود که آنان را به حضور قدرتمند در انقلاب کشاند. درست است که زنان در این دوره پس از زمین خوردن دراماتیک در انقلاب ایران از هر فرصتی که پیش روشان قرار گرفت، سود جستند و خود را بالا کشیدند و به بزرگ‌ترین چالشگر نظام کنونی بدل شدند. اما همچنان ما نیازمند بررسی ریشه‌های این باخت تاریخی زنان در انقلاب ایران هستیم که می‌بایست عمیق‌تر و همه جانبه تر بررسی شود.

انقلاب ۵۷ از منظر تئوریهای جامعه‌شناسی انقلاب چگونه قابل تبین است؟
در بررسی جامعه‌شناسانه انقلاب ایران چند نگاه‌ وجود دارد. ۱ - نگاهی که‌ امروز کمرنگ‌ شده‌ است، از شکست انقلاب سخن می‌گویند که ناشی از پیروزی خمینی و دزدیده شدن انقلاب‌ توسط روحانیت است. این ساده‌ترین تحلیل از دینامیسم انقلاب سال ۵۷ جامعه‌ ایران است که در نزد چپ گرایان طرفداران پر و پا قرصی دارد. ۲ - آلن تورن جامعه‌‌شناس فرانسوی نگاه‌ دیگری دارد که‌ انقلاب ایران را انقلابی ضد تجدد می‌داند. او معتقد است که‌ حکومت پهلوی تجدد را نمایندگی می‌کرد که به بهبود موقعیت زنان نیز منجر شد و گروه‌های سنتی و واپس گرا آنرا تهدیدی علیه حیات خود دیدند و هم از این رو انقلاب اسلامی ایران را آفریدند. به‌ این معنی از انقلاب اسلامی بعنوان بازگشت هزاره‌گرائی نام برده‌ می‌شود و ذات این انقلاب واپس گرا و نوعی قیام علیه تجدد طلبی و پیامدهای آن شناخته می‌شود و هم ازاین رو بر آنست که از‌‌ همان نخست روشن بود که انقلابی دینی و زن ستیزانه است. این نظر در میان گروه‌های هواه خواه سلطنت و برخی از روشنفکران راست ایرانی طرفدار دارد و و در سالیان اخیر گسترش پشیمانی از انقلاب این نظریه را پرنفوذ‌تر کرده است. ۳- نظریه سوم از منظر پسا مدرنیستی به‌ انقلاب ایران نگاه‌ کرده و بر آن است که‌ در انقلاب انگیزه‌های مادی نقش چندانی نداشت و آنرا باید بیشتر انقلابی «معنوی» برای جبران تحقیری ملی و تظلم خواهی انسان شرقی جهان سومی ایرانی دانست که مایل است اعتماد به نفس در هم شکسته خود و شاید اقتدار پیشین خود را در جغرافیای جهانی احیا کند. شاید نظریه‌های هانری کربن و تئوری «آسیا در برابر غرب» شایگان را نیز باید در این چهارچوب قرار داد. در نظریه‌ پسامدرنیستی، انقلاب ایران به‌ نوعی آزادی منجر شد. منظور اما نه‌ آزادی‌های دمکراتیک بلکه‌ استقلال طلبی، «رهائی از سلطه‌ امپریالیسم»، «رهائی از سلطه‌ خارجی» و احیای اعتماد بنفس انسان جهان سومی ایرانی استقلال طلبی است که مدت‌ها است با رنج حقارت و گم گشتگی ناشی از زندگی در نظامی پیرامونی سر درگریبان بود. میشل فوکو از جمله کسانی است که انقلاب ایران را از منظر پسا مدرنیستی بررسی‌ کرد و حتی در آغاز از حکومت اسلامی دفاع کرد. بسیاری از ایدئولوگ‌های حکومت اسلامی هم چون رضا داوری نیز انقلاب ایران را از منظر پسا مدرنیستی بررسی‌ کرده‌اند و آن را یک انقلاب پیروزمند می‌دانند که‌ به‌ خواست‌های اصلی خود یعنی کسب اعاده‌ حیثیت مردم این سرزمین، استقلال، خود سروری و هویت یابی بومی دست یافت. «بازگشت به اصل خویشتن» که جلال آل احمد و شریعتی اصلیترین مروجان ان در پیش از انقلاب بودند، جان کلام این نگاه برای توضیح انقلاب ایران است.
در این نظریه علت آنکه نه زن سنتی خانه نشین و نه زن نمی‌ه متجدد غرب گرای دوران پهلوی الگوی مناسب زن ایرانی در دوران انقلاب به شما ر نمی‌رفتند، را باید در آن جستجو کرد که هیچ یک ا زاین دو الگو به این پروژه یاری نمی‌رسانند. تنها زنانی که در انقلاب از منظر خود آگاهی انسان پیرامونی شرکت کرده و به گسترش این گفتمان استقلال طلبانه و ضد امپریالیستی یاری می‌رسانند، می‌توانستند الگوی زن مبارز، متشخص و خودباور شناخته شوند «فاطمه فاطمه است» مانیفست چنین درکی از نقش زن است که در میان چپ‌ها نیز مرضیه اسکویی و جمیله پوپاشای الجزایری نماد آن به شمار می‌رفتند. من پیش از این دراین باره که جنبش‌های ضد امپریالیستی و ضد استعماری و رهایی بخش و حتی قومی، چگونه به دلیل گفتمان مردانه حاکم بر آنان، بیشتر نوعی رقابت کلام مردانه حاکم بر خود را در برابر کلام مردانه کشورهای سلطه گر و یا گروه‌های حاکم نمایندگی می‌کنند، اشاره کرده‌ام و خطرات آنرا برای جنبش زنان برشمرده‌ام. فرایندی که معمولا با به حاشیه راندن خواست‌های زنان و مستحیل کردن آنان در امر «مقدس» رهایی عمومی و ادعای دروغین در گرو بودن رهایی زنان به پیروزی آنان همراه است. در این نگاه تصویر زن ایده آل با انکار هویت جنسیتی او و خلاصه کردن او درهم دوشی با مردان در پیکار همراه می‌گردد.
۴ در میان ایرانیان من تحلیل‌های خسرو خاور را از بهترین تحلیل‌های جامعه‌شناسی در راستای نگاه چهارم می‌دانم که انقلاب ایران را از منظر چالش‌های گذار به مدرنیته در کشورهای پیرامونی می‌نگرند. نگاه‌ چهارم جامعه‌شناسانه به انقلاب ایران که‌ من خود بیشتر از این زاویه می‌نگرم از‌ نظریه‌ اقتدار وبری برای بررسی انقلاب ایران سود می‌جوید. از این منظر انقلاب ایران را می‌توان یک انقلاب پوپولیستی همگانی خواند که گرایشهای گوناگون با انگیزه‌های و متفاوت در آن شرکت کردند. گروه‌های گوناگون زنان، طبقه‌ کارگر، تجار، دانشجویان، روحانیت و گروه‌های انتیک، نیروهای مدرن طبقه متوسط و حاشیه نشینان شهری... هر کدام با انگیزه‌های متفاوت‌ در این انقلاب شرکت کردند. به این معنی‌ انقلاب پوپولیستی ایران از آغاز اسلامی نبود. انقلابی بود که اقتدار سنتی را در جامعه که‌ نظام پادشاهی وموروثی آن را نمایندگی می‌کرد به‌ عقب راند. اما نظریه وبر و تجربه نیز نشان داده است برچیدن اقتدار سنتی الزاما به اقتدار عقلانی، مدرن و زمینه ساز رشد برابری زنان و مردان منجر نمی‌شود. حتی فرا‌تر از آن تجربه فاشیسم نیز نشان می‌دهد حتی اقتدار مدرن و عقلانی نیز ممکن است در دوره‌هایی با چالش اقتدار جنبش‌های کاریزماتیک که به شدت اتوریته گر و پدرسالارانه هستند نیز روبرو شود. در ایران چون زمینه‌های گفتمان دمکراتیک، مدرن و عقلانی و برابری طلبانه جنسیتی قدرتمند نبود، برچیده شدن اقتدار سنتی با روی کار آمدن اقتدار دمکراتیک، مدرن و عقلانی همراه نمی‌شود بلکه‌ شاهد گذاری مستقیم به‌ اقتداری کاریزماتیک و به شدت زن ستیز می‌شویم که انقلاب خود مهم‌ترین زمینه ساز برآمد این گونه اقتدار بود. گرچه ‌ بین حضور گرایشات گونان اجتماعی با روحانیت این همانی وجود ندارد، اما‌ انقلاب ایران هر چه جلو رفت هژمونی نیروهای دینی در آن گسترده‌تر و رنگ‌ انقلاب اسلامی آن غلیظ‌تر شد. امروز با پشت سر گذاشتن تجربه اقتدار سنتی دوره‌ پهلوی و اقتدار کاریزماتیک دوره‌ جمهوری اسلامی، ایران‌ آماده‌ گی گذار به‌ یک اقتدار عقلانی، مدرن و دمکراتیک‌ در چهارچوب جمهوری پارلمانی را یافته است.
حکومت پهلوی نظامی زن ستیز نبود، بلکه نظامی مدافع ساختار پدرسالاری بر جا مانده از گذشته بود که در عین حال در پی اصلاحاتی در حقوق زنان وتعدیل آن بود. جمهوری اسلامی اما حکومتی رسما زن ستیز است که همچون در نظام‌های فاشیستی، تحقیر زنان در آن بخشی از ایدئولوژی رسمی به شمار می‌رود. با این همه شرکت زنان در انقلاب ایران و ایستادگی اشان در برابر زن ستیزی چند دهه کنونی و پیامدهای عصر جهانی شدن بیش از هر زمان دیگر به رشد خود آگاهی جنسیتی منجر شده است. امری که زمینه تحولی زن گرایانه و یا «انقلابی زنانه» را در آینده ایران فراهم کرده است.