تلویزیون آرته / تبدیل فایل تصویری به متن و برگردان آن به فارسی: علیمحمد طباطبایی
آیا میتوان سِیلِ بزرگ آخرالزمانی یا همان طوفان نوح را تاریخگذاری کرد؟ البته که میتوان، اما بهسختی. چراکه ما در اصل با یک روایت اسطورهای سروکار داریم، و آن نیز همانند هر اسطورهای، تاریخ را از جا میکَند، آن را تعلیق میکند و از آن میگریزد. طوفان بزرگ نه فقط یک اسطورهی آغازین است، بلکه شاید بیمانندترین اسطورهی آغازین باشد، روایتی که در تاریخ بشریت چنان فراگیر و مکرر نقل شده که میتوان آن را یک اسطورهی جهانشمول دانست.
البته طوفان نوح رویدادی تاریخی نیست، اما بهمثابهی یک روایت اسطورهای، نقطهای تعیینکننده در تاریخ ما به شمار میآید. این روایت، زمان را به «پیش از طوفان» و «پس از طوفان» تقسیم میکند. پیش از طوفان، عصر اسطورههاست، زمانی که انسانها، خدایان، حیوانات و هیولاها با هم زندگی میکنند. پس از طوفان، اکنون است، یعنی زمان حال ما.
وقتی ژاک بوشه دو پرث (Jacques Boucher de Perthes) در سال ۱۸۵۹ نشان داد که انسان همزمان با پستانداران عظیمالجثهی امروز منقرضشده وجود داشته، او انسان را «پیشاتاریخی» نمینامید، بلکه «پیشطوفانی» (antidiluvial) میخواند. پیشرفتهای باستانشناسی و زمینشناسی بهزودی این امکان را فراهم کردند که به دورترین رویدادهای تاریخ گذشته بنگریم. پرسش اصلی این بود: چگونه میتوان این دانش تازه را با ایمان (دینی) سازگار کرد؟ این همان پرسشی است که تاریخ طوفان بزرگ پیش میکشد. و همانطور که خواهیم دید، تا امروز نیز بسیاری از دانشمندان به دشواری میتوانند از این ایمان دست بشویند و بیآنکه به آن شکلی عینی بدهند، با آن مواجه شوند. آنان خستگیناپذیر در پی ردپاهای مادیای بودهاند که این اسطوره بهجا گذاشته است، نشانههایی برای اثبات وقوع طوفان.
در کتاب مقدس، طوفان در سفر پیدایش روایت شده است. در فصلهای ۱ و ۲، خدا زمین و انسانها را میآفریند. در فصل ۳، آدم و حوا از باغ عدن رانده میشوند. طوفان در فصلهای ۶ تا ۹ آمده است: «خداوند دید که شرارت انسانها بر زمین فزونی گرفته است. پس تصمیم گرفت آفرینش خود را نابود کند، جز مردی به نام نوح، که به او فرمان داد از هر گونهی جانوران یک جفت نجات دهد. آنگاه آب از آسمان فرو ریخت و از ژرفای زمین جوشید. سپس خدا بادی بر زمین وزانید و آب فرو نشست.نوح نخست کلاغی را رها کرد و سپس کبوتر را. کبوتر با شاخهی زیتونی در منقار بازگشت. اندکی بعد، سرنشینان کشتی توانستند به خشکی گام بگذارند. نوح برای خالق قربانی تقدیم کرد و خدا وعده داد که زندگی زمینی را از آن پس در امان بدارد. به نشانهی این عهد تازه، رنگینکمان در آسمان پدیدار شد. پسران نوح – سام، حام و یافث – زمین را دوباره آباد کردند».
یک پیمان تازه وضعیت پیشین جهان را از میان برداشت و عهدی نو بست. و این عهد نامی داشت: کشتی (Arche). واژهی عبری آن تِوا(Teva) است. در سبعینیه (Septuaginta) ترجمهی یونانی کهنِ کتاب مقدس، این واژه به کیبوتوس (Kibotos)برگردانده شده. در لاتین به آن آرکا(Arca) میگویند.آرکا یعنی جعبه، صندوق.یعنی مکانی که در آن بایگانیها نگهداری میشوند. واژهی آرکه (Arche) از آرکا گرفته شده، اما این اصطلاح همچنین میتواند به معنی قبر یا صندوق مقدس (Tabernakel) باشد. و در واقع، نخستین تصویرهای بازمانده از کشتی نوح، بیشتر شبیه قبر یا صندوقاند. تازه در سدهی پنجم میلادی است که کشتی به صورت یک سفینه یا «معبد شناور» درمیآید. چنان که تاریخدان توماس رُمر (Thomas Römer) میگوید. از آن پس، این روایت راه خود را در سنتهای گوناگون تصویری ادامه میدهد. از موزاییکهای قرون وسطی تا مینیاتورهای ایرانی. کشتی نوح بازتابی از کل تاریخ کشتیسازی است و نخستین طبقهبندی تصویری از جهان جانوران را به نمایش میگذارد.
اکنون جهشی کنیم به لندن. در سوم دسامبر ۱۸۷۲، جرج اسمیت (George Smith)کشفی شگفتانگیز را به «انجمن باستانشناسی کتاب مقدس» ارائه داد. اسمیت، خودآموخته بود. او در اصل کارش حَکاکی (Graveur) بود، اما بهعنوان یک آشورشناسِ شیفته، توسط موزه بریتانیا برگزیده شد تا لوحهای به خط میخی را رمزگشایی کند. چنین لوحهایی در آن زمان بسیار به دست میآمد، بهویژه در موصل شهری که امروز در عراق است و در سدهی نوزدهم بخشی از امپراتوری عثمانی بود. نزدیک موصل، ویرانههای کاخ شمالی شهر آشوری نینوا قرار داشت و باستانشناسان انگلیسی در آنجا به گنجی بزرگ برخوردند: کتابخانه آشوربانیپال (Assurban) ، همان پادشاه آشوری سدهی هفتم پیش از میلاد، که الهامبخش شخصیت «سَرداناپالوس» (Sardana Pal) در روایتهای کتاب مقدس بود.در این کتابخانه، که آشوربانیپال همهی دانشها را در آن گرد آورده بود، دو نوع لوح وجود داشت: لوحهای چوبی با پوشش موم که همراه با کاخهای نینوا در آتش سوختند(۱)، و نیز لوحهای گِلی خام که بهطور تناقضآمیزی در همان آتش پخته شدند و از همین رو تا امروز باقی ماندهاند.
در این کتابخانه بیش از ۲۵هزار لوح گلی نگهداری میشد. در اصل این فقط یک کتابخانه نبود، بلکه یک بایگانی بود، بایگانی دولتی با مقدار بیشماری از متون کاربردی. متونی که از نگاه امروز ما چندان به عنوان «ادبیات» محسوب نمی شوند.اما در آن روز، جرج اسمیت متنی استثنایی یافت: یک متن بنیادین (Gründungstext).آن متن، حماسهی مشهور گیلگمش (Gilgamescheppos) بود، سرودهای حماسی از میانرودان، نوشتهشده میان ۱۳۰۰ تا ۱۰۰۰ پیش از میلاد، که در هزار سال بعدی همچنان در گردش بود. این متن، ماجراهای گیلگمش، پادشاه کهن شهر اوروک (Uruk) را روایت میکند. اما برخی بخشهای آن برایمان بهطرزی عجیب آشناست.
جرج اسمیت – که پس از هزاران سال نخستین کسی بود که این سطور را خواند – زود دریافت که سخن از یک طوفان است: طوفانی که خدایان فرستادند، و خانوادهی مردی که خود را به یک کشتی رساند. کشتی بر خشکی نشست و کمی بعد پرندگانی رها شدند: کبوتر، کلاغ... این شباهت نزدیکی با داستان نوح در کتاب مقدس داشت، داستانی که در آن زمان هنوز ناشناخته بود [منظور این است که کتاب مقدس و داستان نوح چندین قرن یا هزاره بعد از تاریخ حماسه گیلگمش نوشته شده اند. مترجم].
روایت چنین ادامه مییابد: گیلگمش سفری به انتهای جهان میکند تا با «اوتاناپیشتی»(Utnapishti) در دوردست دیدار کند، کسی که گفته میشود راز جاودانگی را نگاه میدارد. چراکه اوتاناپیشتی بازماندهی طوفان بزرگ بود و داستان آن را بازگو میکرد. این روایت نیز برایمان آشناست: خدایان تصمیم میگیرند بشریت را نابود کنند. اما خدای آب(Ea)، اوتاناپیشتی را هشدار میدهد و او جانوران را به کشتی میراند. پس از فروکش کردن آبها، کشتی بر کوه نیموش(Nimusch) به گل مینشیند. سه پرنده رها میشوند. در پایان، خدایان از نقشهی خود دست میکشند و انسانها فانی میمانند. تنها اوتاناپیشتی جاودانه میشود، اما به انتهای جهان تبعید میگردد.
وقتی جورج اسمیت لوح خود را به جامعهی ویکتوریایی لندن ارائه داد، آن یک رویداد بزرگ بود. چرا که بیشتر حاضران کتاب مقدس را گزارشی حقیقی میدانستند. هیچ شکی نبود که کتاب پیدایش را خدا به موسی دیکته کرده بود. حال اینکه اسمیت ادعا میکرد در بینالنهرین احتمالاً روایتهای قدیمیتری از همین داستان وجود دارد، یک شگفتی بود. در انگلستان ویکتوریاییِ سال ۱۸۷۲، هیجان به قدری بالا بود که روزنامه دیلی تلگراف (Daily Telegraph) جایزهای هزار گینی برای کسی تعیین کرد که بتواند این معما را حل کند.
اما اندکی بعد، هیئت باستانشناسی دیگری نه تنها قطعهای تازه از همان لوح کشف کرد، بلکه قطعهای از لوحی دیگر نیز یافت که تقریباً همان داستان را بازگو میکرد، با این تفاوت که هزار سال قدیمیتر بود. این متن که «حماسه آتراحاسیس» (Atrahasis) نامیده میشود ـ به معنای «بسیار خردمند» ـ بار دیگر ترتیب زمانی را دگرگون ساخت. لوح جورج اسمیت از سدهی هفتم پیش از میلاد بود، اما این یکی به سدهی هفدهم یا هجدهم پیش از میلاد بازمیگردد. آنچه مسلم است، این متن بسیار قدیمیتر از کتاب مقدس است، کتابی که نگارش آن را مربوط به نخستین هزارهی پیش از میلاد میدانند.
اما حماسهی آتراحاسیس دربارهی چه بود؟ دربارهی خدایانی که با یکدیگر نزاع داشتند و تصمیم گرفتند انسانهای بیشازحد و پرهیاهو را نابود کنند. انسانهایی که خدای «لیل» (Lil) را از خواب بازمیداشتند. همچنین دربارهی یک بازماندهی سیل بزرگ، که کل داستان را روایت میکند. بدیهی است که این پرسش پیش میآید که آیا میان روایتهای سدهی هجدهم پیش از میلاد و کتاب مقدس ارتباطی وجود دارد یا نه.
واقعیت این است که در کتاب پیدایش تناقضهای بسیاری وجود دارد. یکجا گفته میشود که طوفان چهل روز و چهل شب به طول انجامید و چند سطر بعد سخن از صد و پنجاه روز است. در جایی نوح هفت جفت از حیوانات پاک را وارد کشتی میکند، و جای دیگر تنها یک جفت از هر گونه حیوان برده میشود، همراه با سخن از قربانیکردن حیوانات ناپاک. رایجترین نظریه برای این اختلافها این است که در اینجا دو نسخهی متفاوت از روایت طوفان بههم دوخته شدهاند. چرا که سیل تنها یکبار رخ داده است و تنها یکبار هم میتوان آن را روایت کرد.
نسخهی جوانتر را احتمالاً کاهنان اورشلیم در تبعید بابِل نگاشتهاند، پس از آنکه نبوکدنصر (Nebukadnez) دوم در سال ۵۸۶ پیش از میلاد شهرشان را فتح کرد. نسخهی قدیمیتر احتمالاً به دوران آغازین عصر آهن، میان سدهی نهم تا هفتم پیش از میلاد بازمیگردد، هنگامی که دانشمندان اسرائیلی در تماس با جهان میانرودان بودند و احتمالاً روایتهای آتراحاسیس و گیلگمش را میشناختند. از اینرو، نسخهی قانونمند و نهایی تورات ترکیبی از این دو روایت به شمار میرود، متنی که پس از فتح بابِل به دست پارسیان و بازگشت کاهنان به یهودا شکل گرفت.
یکی از دلایل دشواریِ بررسی پیوندهای میان روایتهای سومری و کتاب مقدس این است که اگرچه این روایتها از یک منبع مشترک نمیآیند، اما همگی از یک جهانبینی برمیخیزند. جهانی که در آن «آب» یا همان «آبهای آغازین» هم سرچشمهی زندگی است و هم تهدیدی همیشگی برای بقای انسان.
همانطور که میدانیم، کتاب مقدس داستان طوفان را به داستان آفرینش پیوند میزند. در فرهنگ میانرودان اما روایت آفرینش جهان جای دیگری آمده است، یعنی در انوما الیش (Enuma Elis)، حماسهی بزرگ آفرینش. در آنجا «آبسو» (Absu)، اقیانوس آب شیرین آغازین، پیوسته با «تیامات» (Tiamat)، آب شور، درهم میآمیزد. وقتی آبسو تصمیم میگیرد فرزندان برخاسته از این اتحاد را نابود کند، خود به دست «اِئا» (Ea) کشته میشود و از پیکر قطعهقطعهشدهی او جهان ساخته میشود. این است روایت میانرودانی آفرینش، و برخی از عناصر آن در گزارشهای کتاب مقدس پژواک یافته است.
فراموش نکنیم که آب پیش از آفرینش وجود داشت. در «توهو و بوهو» (TohuBohu) یا آشوب وخلاء آغازین، پیش از آنکه خدا عناصر را از هم جدا کند، آب از پیش حاضر بود. به یک معنا، این حضور هراسآور و آغازینِ آب در کتاب مقدس یک مضمون سیاسی است. و همین مضمون سیاسیِ طوفان را میتوان در سراسر جهان باستان یافت.
واژهی عبری برای طوفان «مابول» (Mabul) است، به معنای «کوزههای آسمانی آب». در سومری «آمارو» (Amaru) و در اکدی «آبوبو» (Abubu) گفته میشد. این واژهها همواره معنایی سیاسی هم داشتند. طوفانی که فرود میآید، هم خشونت خدایان را بازمینماید و هم قدرت شاهان را. در سرودهای پادشاهی عصر ایزین (Isinzeit)، «آمارو» نه طوفان، بلکه «سیل سیاسی» است که شهرهای سومری را در هم میکوبد. در آن زمان، طوفان نماد خشونت تاریخ بود، خشونتی که شاید در هیأت یک هیولای ترکیبی پدیدار میشد: نیمهمار-اژدها و نیمهشیر.ولتر در مدخل «طوفان» در واژهنامهی فلسفی خود مینویسد: «داستان طوفان پر از معجزه است، و تلاش برای توضیح آن بیهوده. یا باید به آن ایمان آورد یا نه.» و چه شگفتانگیز است که ببینیم انسانها از عهد باستان تا امروز با سماجت کوشیدهاند ردپایی واقعی از این اسطوره را بر زمین بیابند.
تا امروز هم این روند ادامه دارد ـ در حالی که ضرورتی نداشته. ما میتوانیم بهسادگی به آن ایمان بیاوریم. اما ما میخواهیم اسطوره را به واقعیت بکشانیم تا به ایمانمان انسجام بدهیم. به همین دلیل به دنبال نشانهها و ردهایی میگردیم که اسطوره بر جای گذاشته باشد، مثلاً به دنبال لاشهی کشتی نوح.
در کتاب مقدس، کشتی بر کوههای آرارات فرود میآید، احتمالاً در قلمرو باستانی اورارتو (KönigreichUrar) در شرق آناتولی. در نسخهی میانرودانی، قایق اوتناپیشتی بر کوه نیموش (Nimusch) در کردستان عراق به گل مینشیند. در قرآن، سفر کشتی بر کوه جودی (Judi) پایان مییابد. برای تاریخنگار رومی فلاویوس یوسفوس (Flavius Josefus)، بر کوه البروس (Elbrus) در قفقاز. در قرون وسطی، رایجترین روایت کوهی در ارمنستان نزدیک مرز ترکیه و ایران بود که «آرفته» (Arfte) نامیده میشد. همهجا انسانها نیاز داشتهاند که ردّی از جهان اسطورهایشان بر زمین بیابند.
اما پرسش جدیتر این است: آیا ممکن است روایت اسطورهای طوفان، حافظ یک خاطرهی جمعیِ بسیار کهن و به شدت تکان دهنده (traumatisch) از یک فاجعهی واقعی اقلیمی باشد؟ فاجعهای که علم امروز بتواند آن را تاریخگذاری و مکانیابی کند؟ حدود سی سال است که فرضیههایی مطرح شدهاند که اسطورهی طوفان را به یادماندههای اقوام خاور نزدیک از رویدادهای اقلیمی گذشته پیوند میدهند ـ بهویژه در پیِ پایان آخرین عصر یخبندان و گرمشدن آبوهوای پس از آن.
دو فرضیهی مشابه اما با مکانهای متفاوت در این میان برجستهاند:فرضیهی نخست (روسی-آمریکایی) در روایتهای میانرودانی و کتاب مقدس، بازتابِ خاطرهی رخنهی عظیم دریای مدیترانه به دریای سیاه در حدود ۵۶۰۰ پیش از میلاد را میبیند.فرضیهی دوم، فاجعهی طوفان را در خلیج فارس جای میدهد، جایی که در دورهای بسیار قدیمیتر سطح دریا بهطرزی شدید بالا آمد و مردم را واداشت تا به میانرودان مهاجرت کنند.
تصادفی نیست که این نظریههای مربوط به فاجعهی اقلیمی در دههی ۱۹۹۰ شکل گرفتند، یعنی درست زمانی که در جوامع ما مسئلهی تغییرات اقلیمی ناشی از فعالیتهای انسانی بهطور جدی مطرح شد. نخستین گزارشهای «هیئت بیندولتی تغییر اقلیم» در همان سال ۱۹۹۰ منتشر شد. بهنظر من این نقطهی مرکزی ماجرا بود.به بیان دیگر، اگر بخواهم مطالعهای علمی دربارهی دگرگونیهای محیط زیست در یک نشریهی پرخواننده منتشر کنم ـ یعنی اگر بخواهم توجه رسانهها را جلب کنم ـ بهترین راه این است که آن را با جنبههای تاریخی پیوند بزنم، جنبههایی که مردم راحتتر میفهمند. اغلب، پیوند میان بخش علمی-طبیعی و بخش تاریخی-باستانشناختی چندان محکم نیست، اما چنین کاری به سهوت مورد پذیرش قرار می گیرد.
به جای آنکه همواره به گذشتههای هرچه دورتر در جستجوی منشأ احتمالی بگردیم، میتوانیم به زمینهی تولید متن نگاه کنیم. سدهی هجدهم پیش از میلاد، زمانی که حماسهی آتراحاسیس(Atrahassisepus) شکل گرفت، دوران بحران بود. پس از مرگ شاه حمورابی (KönigHamurapi)، امپراتوری متحد بابلی از هم پاشید. خشکشدن یکی از شاخههای اصلی فرات شهرهای مهم را تهدید میکرد. نیپور (Nipur)، مرکز مذهبی و ادبی، اندکی بعد متروک شد.این نکته شگفتانگیز است ـ هرچند تنها یک فرضیه است ـ که داستان طوفان را کاتبان در دورانی نوشتند که خود شاهد پایان جهانشان بودند: پایان برتری شهر نیپور.
این داستان بهغایت تیره است: انسانها آفریده میشوند تا به خدایان خدمت کنند، اما خدایان تصمیم میگیرند آنها را نابود کنند. با این همه، در پایان روزنهای از امید باقی میماند. عهدی میان یک خدا و یک انسان، یک خانواده، که امکان آغازی دوباره را فراهم میکند.آنچه بیش از همه برای من جالب است، همین زمینهای است که این متون در آن تولید و منتقل شدند. چرا تا این اندازه موفق بودند؟
خُب، جهان در بحران بود و من فکر میکنم مردم در این روایت توضیحاتی یافتند و شاید اندکی تسلّی، و در جاهای دیگر جهان نیز چنین بود. در دیگر مکانها و زمانها هم اسطورههای دیگر، داستانهایی از طوفان بزرگ بازگو میکنند. در پوپولووه (Popolvu) کتاب مقدس مایاها، «قلب آسمان» (Himmelsherz) طوفانی بر مردمان دوم که از چوب تراشیده شده بودند فرستاد، و از دل آن نیاکان ما ــ انسانهای ذرتی (Maismenschen) ــ پدید آمدند. در اساطیر آزتک (Aztheken) هم گفته میشود: آسمان بر زمین فرو ریخت و این همان طوفان بزرگ بود، و تنها یک زوج انسانی زنده ماندند. در آفریقای مرکزی، نزد دُوگونها (Dogan) یا کُتوکوها (Kotoko) هم افسانههای مشابهی وجود دارد. در چین، اژدهای سیاهِ طوفان، «گونگ گونگ» (Gong Gong)، تودههای عظیم آب را بر زمین جاری میکند. در هند، تجسد ماهیِ خدای ویشنو (Wishnu) به انسان نخستین، «مانو» (Urmenschen Manu)، دربارهی طوفان بزرگ هشدار میدهد. در اساطیر یونانی نیز، زئوس و هرمس تنها یک زوج انسانی را نجات میدهند، زمانی که تصمیم میگیرند بشریت را مجازات کنند، چرا که فقط فیلمون (Philemon) و باوکِس (Baucis) بودند که آنان را با میهماننوازی پذیرفتند.
پس با داستان طوفان چه میکنیم؟ من میگویم، همانند همیشه، آن را به صورت تاریخ مینویسیم، هرچند تاریخی که صددرصد تاریخ نیست، زیرا در اینجا به مرزهای خود میرسد. اما وقتی دو نسخه از یک روایت داریم ــ یکی سومری و دیگری کتاب مقدسی ــ چه گزینهای پیش روست؟ اسطورهشناسی تطبیقی. در هر دو روایت، چه در سنت بینالنهرینی و چه در سنت کتاب مقدسی، جهانی از میان رفته است. نه جهان ما، بلکه جهانی پیشین که متفاوت بود و انسانهایی در آن میزیستند، تا آنکه خدایان تصمیم گرفتند نابودش کنند تا دوباره از نو آغاز کنند.
اما یک تفاوت وجود دارد و آن یهوه است، خدای اسرائیل، خدای یهودیان و مسیحیان. او «خدا»ست، و از این رو وجودی دوپهلو دارد: هم انتقامگیرنده است و هم نجاتبخش. او تنها کسی است که تصمیم میگیرد زندگی را بر روی زمین نابود کند و نوح را حفظ نماید.هالیوود این موضوع کتاب مقدسی را به کار میگیرد تا شکنندگی جهان و مسئولیت ما را به یادمان بیاورد. در فیلم ۲۰۱۲ ساخته رولاند امریشRoland Emmerich))،قهرمان داستان یک نویسنده علمی–تخیلی و گونهای نوح مدرن است. زیرا اسطوره طوفان نه فقط برای دوران بحران به کار میآید، بلکه امید هم میبخشد. جهان پیشتر به پایان رسیده است. این تقدیری گریزناپذیر برای ما نیست.
در عین حال، پیامی در این داستان بهروشنی حضور دارد: جهان نابود شده است، بله، اما میتواند بار دیگر نابود شود. ما در یک آغاز تازه زندگی میکنیم، و این یعنی با تهدیدِ امکان یک آغاز تازه از طریق طوفانی دیگر نیز روبهروییم.بههرحال، تصویری هست که دقیقاً همین را نمادین میسازد:و آن چیزی نیست جز رنگینکمان. کسی که امروز از دیدن رنگینکمان خوشحال میشود، معمولاً به متن کتاب مقدس نمیاندیشد ــ متنی که خود نیز پیشینهی بینالنهرینی دارد ــ و در آن آمده است: «پس از طوفان، خدا کمان خویش را در میان ابرها نهاد.» بعضی میگویند او آن را بر زمین نهاد. همانطور که میگوییم کسی «سلاحهایش را زمین گذاشت». معنایش این است که خدا دیگر بیرحم نخواهد بود. او دیگر هرگز طوفان دیگری نخواهد فرستاد.و دیگران میگویند: «نه، او آن را آنجا بهعنوان تهدید قرار داد، بهعنوان هشدار. دستکم بهعنوان یادآوری این روایت کهن که به ما میگوید: «پایان جهان رخ داده است ــ اما میتواند دوباره رخ دهد.»
این مقاله ترجمه ای است از یکی از قسمت های مستند مجموعه ای با عنوان اعداد یا اعداد روایتگر تاریخ، معمای طوفن نوح در تلویزیون ماهوارهای آرته.
Das Rätsel der Sintflut Zahlen schreiben Geschichte
——————————-
• پاتریک بوشِرون (Patrick Boucheron) یکی از چهرههای مؤثر در تاریخنگاری معاصر فرانسه است که تلاش میکند تاریخ را نه فقط بهصورت داستان پادشاهان و جنگها، بلکه به نگرش عمومی، هنر، معماری، قدرت، روزمرگیها و فضای شهری بنویسد.
۱: در سال ۶۱۲ پ.م، ائتلافی از بابلیان، مادها و سکاها به نینوا حمله کردند. شهر پس از محاصرهٔ طولانی سقوط کرد. کاخها ویران و بسیاری از ساختمانها در آتش سوختند. به نظر میرسد کتابخانهٔ بزرگ هم در همین حمله ویران شد. پیامد این رویداد اما شگفتانگیز بود. بخش بزرگی از آرشیو شامل لوحهای گِلی با خط میخی بود. این آتشسوزی برخلاف تصور، به جای نابود کردن آنها، باعث شد بسیاری از این الواح در آتش پخته شوند و درست مانند سفال، سخت و بادوام گردند. نتیجه هزاران لوح محفوظ ماند و امروز در موزهٔ بریتانیا و جاهای دیگر نگهداری میشود.