پیشگفتار
در نگاه اول، موضوع و محتوای این یادداشت ممکن است کمی بیربط به دیگر مقالههای منتشر شده در این سایت به نظر برسد. اما من برای نوشتن و ارسال این یادداشت دو دلیل دارم. دلیل اول این است که در تعدادی از مقالههای منتشر شده دیدهام که “حق” و “حقانیت” و “حقیقت” و “حقوق” یکی گرفته شدهاند و یا حداقل یک ریشه شناختشناسانه (epistemological) واحد برای آنها فرض میشود.
من در اینجا قصد ندارم که تمام مفهومهایی را که به واژه “حقیقت” ربط دارند، بازگشایی کنم. تنها میخواهم بگویم که این واژه، یک واژه بیشتر “فلسفی” و “حقوقی” است. در قرنهای گذشته دانشمندان علوم طبیعی/تجربی هم به دنبال “حقیقت” بودهاند. اما در طول ۱۷۵ سال گذشته استفاده از این مفهوم رو به کاهش گذاشته است، به طوری که امروز این واژه در علوم طبیعی/تجربی بسیار کم به کار میرود.
دلیل دوم این است که علیرغم استفاده کمتر و کمتر از این واژه توسط دانشآموختگان علوم طبیعی/تجربی، هنوز هم بسیاری این تصور نادرست را دارند که “علم” به دنبال “حقیقت” است. در دنباله، بدون این که وارد بحثهای فلسفی بشوم، نشان خواهم داد که ما دانشآموختگان علوم طبیعی/تجربی، عموما، از این واژه استفاده نمیکنیم.
چه کسانی واژه “حقیقت” را به کار میبرند؟
بسیار شنیدهام که “دیگران” مرا، و دیگر دانشآموختگان رشتههای علوم طبیعی/تجربی را، متهم میکنند که ما به دنبال “حقیقت” هستیم. این تهمتی ناروا است.
من، به شخصه، در کارهای علمی خودم از واژه “حقیقت”، در مفهوم فلسفی آن، استفاده نکردهام. همچنین تا آنجا که حافظهام مجال میدهد، ندیدهام که این واژه در مقالات و کتابهای علمی که در زمینه علوم طبیعی/تجربی منتشر میشوند، استفاده شده باشد! این را هم باید بگویم که واژه “حقیقت” در مفهومهای مختلف “فلسفی”، “محاورهای” و “ریاضی/آماری”، یا انواع دیگری، به کار برده شود. . برای اینکه ببینم آیا حافظهام مرا به بازی گرفته است یا نه، تصمیم گرفتم که یک مطالعه “غیر علمی” [پانویس ۱] انجام دهم!
برای این مطالعه “غیر علمی” از نسخههای PDF مقالههای منتشر شده در ژورنالهای با سیستم “داوری همتایان (peer review)” که در “کتابخانه” دیجیتال شخصی خودم در دسترس دارم، استفاده کردم. در این “کتابخانه” حدود ۲۷۰۰ مقاله وجود دارد. حدود ۹۵٪ از این مقالهها در باره ژنتیک و فرگشت هستند. حدود ۵٪ از مقالهها (تقریبا ۱۳۵ مقاله) در زمینههای علوم انسانی/اجتماعی هستند [پانویس ۲].
با استفاده از جستجوگر پیشرفته (Advanced Serach) در نرم افزار “ادوب اکروبات (Adobe Acrobat)” به دنبال واژه “حقیقت” (truth) (و حتی “درست” (true)) گشتم. نتایج به دست آمده را در یک فایل اکسل (Excel) ضبط کردم. در مرحله بعد، هر مورد پیدا شده از واژه “حقیقت” در فایل اکسل را به دقت نگاه کردم تا ببینم که این واژه به چه صورتی به کار رفته است. نتایج به دست آمده را در زیر میتوانید ببینید.
مقالههایی که نویسندگان آن دانشآموخته علوم طبیعی/تجربی نیستند | ۳۰ مقاله |
مقالههایی که نویسندگان آن دانشآموخته علوم طبیعی/تجربی هستند، اما مقاله بیش از ۷۵ سال پیش منتشر شده است | ۱۱ مقاله |
باقی مقالههایی که واژه “حقیقت” در آنها به کار رفته است | ۷۱ مقاله |
جمع | ۱۱۲ مقاله |
در مرحله آخر به ۷۱ مقالهای که نویسندگان آنها دانشآموختگان علوم طبیعی/تجربی هستند، نگاه کردم تا ببینم که نویسندگان واژه “حقیقت” را در چه مفهومی به کار بردهاند. نتایج به دست آمده را در زیر میتوانید ببینید. [پانویس ۴]
مقالههایی که در آنها واژه “حقیقت” در مفهومی “ریاضی/آماری” به کار رفته است | ۲۵ مقاله |
مقالههایی که در آنها واژه “حقیقت” در مفهومی “محاورهای” به کار رفته است | ۱۰ مقاله |
مقالههایی که در آنها واژه “حقیقت” در مفهومی “فلسفی” به کار رفته است | ۳۶* مقاله |
جمع | ۷۱ مقاله |
* لطفا دقت کنید گروه مقالههایی که واژه “حقیقت” را در مفهومی “فلسفی” به کار بردهاند، میتواند شامل مقالههایی باشد که تفکیک بین استفاده “فلسفی”، “محاورهای” و “ریاضی/آماری” در آنها ساده نبود، و من از روی احتیاط آنها را در گروه “فلسفی” قرار دادم.
نتیجهگیری کلی آن است که واژه “حقیقت” به ندرت در مقالههای علوم طبیعی/تجربی به کار میرود (حداکثر در حدود ۱.۵٪ از مقالههای علمی) .
واژه “حقیقت” در یک مفهوم دیگر به وفور استفاده میشود و آن هم در زمینه “حقوق (JURISPRUDENCE)” است. این نوع استفاده از “حقیقت” ریشه در بحثهای فلسفی دارد، اما به وضوح ربطی به علوم طبیعی/تجربی ندارد. به شوخی هم میتوانم بگویم که “حقیقت” مفهومی است که بیشتر در بین فیلسوفها، کودکان، و فیلمهای هالیوودی (مخصوصا فیلمهای دادگاهی) به کار میرود. [پانویس ۳]
سوال سیاسی
سوال اساسی این است که این حرفها چه ربطی به مسائل سیاسی دارد؟ میخواهم بگویم که با نگاهی علمی به سیاست، ما بهتر است که وقت خود را در راه تلاش برای “کشف حقیقت” تلف نکنیم (!)، و بیشتر به دنبال “توضیح پدیدهها” باشیم، تا بلکه بتوانیم راهی برای تغییر آن پدیدهها بیابیم.
(https://hosseinjorjani.com/)
(.(JavaScript must be enabled to view this email address))
——————————
پانویسها
[۱] انجام یک مطالعه علمی محتاج شرایط و لوازمی است که توضیح آن در اینجا ضروری نیست!
[۲] “سواد” (؟!) من در زمینههای علوم انسانی/اجتماعی یا از مقالههایی میآید که در ژورنالهای با سیستم “داوری همتایان” نیستند، یا از “کتاب”ها میآید که در این مطالعه در نظر گرفته نشدند.
[۳] من آن چیزی را که معمولا از آن با واژه “حقیقت” نام برده میشود، به رسمیت نمیشناسم!
[۴] لیست کامل این مقالهها را در لینک زیر میتوانید ببینید.
■ با تشکر از جناب جرجانی برای این مقاله با ارزش. با کلیات مطالب جناب جرجانی همنظر هستم اما برای روشنتر شدن موضوع صرفا در حیطه مسائل عمومی و سیاسی، که معمولا زمینه بحث مقالات سایت وزین ایران-امروز است، به نکاتی اشاره می کنم. فرهنگ دهخدا حقیقت را اصل و ذات هر چیز، صدق، راستی و چیزی که دارای وجود خارجی است و یا با واقعیت سازگار است معنی کرده است. اگر حقیقت را معادل کلمه تروث (Truth) در زبان انگلیسی بدانیم در دیکشنری کمبریج (آنلاین) حقیقت یا Truth، وضعیت درست و واقعی یک موضوع، مطابقت با واقعیت یک امر ، و نیز یک واقعیت محقق و یا غیر قابل تردید و یا مجادله (مانند حقیقت ریاضی) تعریف شده است. با در نظر گرفتن این تعاریف از حقیقت دو نکته در اینجا قابل توجه است: اول، حقیقت یک موضوع معمولا در بدو امر واضح و بدیهی نبوده بلکه میتواند امری پیچیده و چند لایه باشد و ظاهر و آشکار شدن آن منوط به روشن شدن موضوعهای دیگری باشد؛ بطوریکه که بدون روشن شدن آن پیشنیازها حقیقت موضوع مورد نظر ممکن است پنهان و مکتوم باقی بماند. بنابراین در بسیاری از مواقع لازم است برای روشن شدن حقیقت امر بررسی های انتقادی و تحلیل های عمیقی در موضوع مورد بحث صورت گیرد، دوم، شخص یا اشخاصی که حقیقت موضوعی را بیان یا کشف میکنند طبعا باید در موضوع مورد بحث آگاهی عمیقی داشته باشند که بتواند با تحلیل مسایل مرتبط با موضوع حقیقت پنهان در روابط پیچیده متغییرهای مختلف را کشف و روشن کنند. این امر در مباحث فلسفی و علوم طبیعی و سایر رشته های دانش بشری هم صادق است. اما دشواری موضوع در مسایل عمومی و از جمله مسائل اقتصادی، اجتماعی و سیاسی که تاثیر زیادی در زندگی آحاد جامعه دارند در آن است که ممکن است گروه ها یا اشخاصی از پنهان ماندن آن حقایق منتفع شده و تلاش کنند مانع کشف حقیقت و برملا شدن واقعیت موضوع برای عموم مردم شوند. بنابراین در جوامعی که آزادیهای سیاسی و مدنی محدود باشد برملا کردن حقایق در امور عمومی و سیاسی میتواند هزینه زیادی برای افراد یا گروه هایی داشته باشد که حقایق مسایل سیاسی و عمومی را، علیرغم میل اشخاص و گروه های ذینفوذ و قدرتمند و یا دولتهای غیر دموکراتیک، آشکار میکنند. بنظر من افراد و یا بهتر است بگوئیم صاحبنظرانی که در مسایل عمومی و سیاسی آگاهی داشته و تلاش میکنند حتی علیرغم میل قدرتمندان حقایق مسایل عمومی و سیاسی را با عموم مردم، یا گروه هایی از جامعه، در میان گذارند را میتوان روشنفکران عرصه یا سپهر عمومی خواند. به همین دلیل نیز روشنفکران مردمی معمولا در جوامع مختلف، مخصوصا جوامع غیر دموکراتیک، مورد احترام بوده اند. در اینجا من گمراه کردن (گروه هایی از) مردم از سوی روشنفکر نما ها را که ممکن است با انگیزه های مختلف صورت بگیرد در نظر نمیگیرم.
حال به پاراگراف زیر از مقاله معروف نوام چامسکی (۱) استاد برجسته زبان شناسی ام-آی-تی MIT و روشنفکر معروف، که در سال ۱۹۶۷ منتشر شده است، توجه کنید:
“روشنفکران در موقعیتی هستند که میتوانند دروغهای دولتها را افشا کنند، اقدامات آنها را بر اساس علل، انگیزهها و اغلب نیات پنهان تحلیل نمایند. دستکم در جهان غرب، آنان از قدرتی برخوردارند که از آزادی سیاسی، دسترسی به اطلاعات و آزادی بیان ناشی میشود. برای اقلیتی ممتاز، دموکراسی غربی فراغت، امکانات و آموزش لازم را فراهم کرده تا بتوانند حقیقتی را که پشت پردهی تحریف، بازنماییهای نادرست، ایدئولوژی و منافع طبقاتی پنهان شده، جستوجو کنند ـ همان پردهای که رویدادهای تاریخ معاصر از ورای آن به ما ارائه میشوند”.
این مقاله چامسکی، که اتفاقا در آن اشاراتی نیز به ملی شدن نفت ایران و کشمکش های شوروی و غرب بر سر منابع نفت ایران دارد، از زمان انتشار مورد توجه زیادی قرار گرفت و از سوی طیف گسترده ای از صاحبنظران و نویسندگان با گرایش های مختلف نقد و بررسی شد. این توجه هنوز بعد از بیش از نیم قرن از بین نرفته و حتی در سال ۲۰۱۹ کتابی در انعکاس نظرات مختلف در مورد این مقاله معروف چامسکی منتشر شد (۲). در ایران نیز این مقاله مورد توجه بوده است بطوریکه دو سال پیش موضوع اصلی این مقاله یعنی “وظایف روشنفکران و حقیقت” مورد بحث دو نفر از شناخته ترین چهره های روشنفکری کشور یعنی مصطفی ملکی (که مقاله ای هم در مورد روشنفکران و وظایف آنها دارد) و عبدالکریم سروش قرار گرفته که ویدیوی آن در یوتیوب در دسترس است.
نکته قابل توجه در اینجا آنست که مقالهی کلاسیک چامسکی حملهای است به کارشناسان، تکنوکراتها و انواع روشنفکرانی که با دروغ گویی، تولید تبلیغات، یا ارائه توجیهات شبهعلمی برای جنایات دولتها، حقایق را پنهان کرده و با سر پوش گذاشتن بر حقایق در خدمت منافع قدرتمندان قرار میگیرند. اگر دقت کنیم این موضوع مخصوصا در ایران کنونی ما صدق میکنند و تحصیلکردگان و روشنفکر نمایانی هستند که برای برخورداری از رانت های نفتی در خدمت رژیم قرار گرفته و تلاش میکنند با توجیه جنایات رژیم و یا پوشاندن حقایق امر در مورد سیاستها و تصمیمات ضد مردمی و ارتجاعی آن اذهان مردم را منحرف کنند. روشنفکرنمایانی که بویژه در روزهای اخیر که تشت رسوایی خامنه ای و مافیاهای قدرت و ثروت شکل گرفته در اطراف او از بام افتاده و نتیجه دهه ها سیاستهای ایران بر باد ده آنها، از جمله به دلیل روشنگریهای روشنفکران متعهد سپهر عمومی، برای اکثریت جامعه روشن شده است، در صدد انحراف افکار عمومی از مسایل مهم کشور برآمده و در این راه حتی از طرح مطالب سخیف و غیر اخلاقی و بدون واقعیت خودداری نمیکنند.
بنابراین با این تعبیر تلاش برای کشف و بیان حقایق مسایل اجتماعی و سیاسی توسط روشنفکران سپهر عمومی و کنشگران سیاسی در همه جوامع سابقه داشته است و “تلف کردن وقت” محسوب نمیشود. در واقع، با تعبیری که آمد، حقیقت جویی در مسائل عمومی نه تنها “منافاتی با توضیح پدیده ها و پیداکردن راهی برای تغییر آن پدیدهها” ندارد بلکه در همان جهت و راستا است. تصور میکنم این امر در رشته های مختلف دانش بشری نیز صدق کند. مقاله به درستی مطرح میکند که علم در دوران مدرن کمتر دغدغهی “حقیقت” به معنای متافیزیکی دارد و بیشتر بر حل مسائل متمرکز است، اما این ایده با تعمیق بیشتر در تعریف “حقیقت” و بررسی بینرشتهای میتواند به این نحو بیان شود که درک و یا کشف حقیقت موضوع در یک رشته علمی نه تنها منافاتی با حل آن مساله ندارد بلکه لازمه و مقدمه آن است.
با احترام- خسرو
1. Chomsky, N. 1967, “The Responsibility of Intellectuals”
2. Allott N. et al 2019 The Responsibility of Intellectuals Reflections after 50 Years Noam Chomsky and Others
■ خسرو گرامی،
این بار هم از خواندن یادداشت (و تذکرت) بهره بردم و از آن آموختم. همانطوریکه در بالا نوشته بودم، قصد وارد شدن به بحثهای فلسفی (و رشتههای دیگر را) را نداشتم و بیشتر هدفم این بود که انتصاب واژه را به “علوم طبیعی/تجربی” نفی کنم.
به لحاظ فلسفی، مایلم یک نکته را اضافه کنم، و آن اینکه در محاورات معمولی، واژه “حقیقت” نسبتی با واژه “ذات” (essence) و “ذآتگرایی” (essentialism) در مفهوم افلاطونی آن دارد. فهم فیلسوفان و دانشمندان از این موضوع که “ذات” ثابت است و تغییر نمیکند در طول تاریخ افت و خیز زیادی داشته است. اما در شروع رنسانس و با کشف اینکه آن موقع نمیتوانستند “مس” را به “طلا” تبدیل کنند، موضوع “تغییرپذیر” بودن (transmutation / transmutability) ذات فراموش شد. در میانه قرن ۱۹ جیمز کلرک مکسول (James Clerk Maxwell) به وسیله تئوری (ابتدایی) خود در مورد الکترومغناطیس (یا به قول احمد آرام برقاطیسی) دوگانگی خاصی را نشان داد که بعدها مکس پلانک (Max Planck) آن را عمومیت داد و دوگانه بودن نور را که هم موجی است و هم ذرهای نشان داد. اما ضربه نهایی به “ذاتگرایی” افلاطونی را داروین با تئوری تبدیل گونهها وارد کرد، هر چند که مدتی طول کشید تا پیامد ضربهای که داروین وارد کرده معلوم شود. نتیجهای که از کار داروین گرفته شد آن بود که اگر “ذاتِ” یک گونه تغییر کند، تا آن گونه بتواند به یک گونهی دیگر تبدیل شود، دیگر نمیتوان به یک “ذاتِ لایتغیر” باور داشت. به قول ارنست مایر (Ernst Mayr) داروین تعریف “تغییر” را، “تغییر” داد، در این معنی که دیگر “عرض” (accident) نبود که تغییر میکرد، بلکه “جوهر” (essence) هم تغییر میکرد و “جوهری” که “تغییر” کند، دیگر “جوهر” نیست!. در بین فیلسوفان بیولوژی توافقی نسبی وجود دارد که “ذاتگرایی” افلاطونی، بعد از داروین دیگر نتوانست روی پای خود بایستد.
من بر این باورم که انواع مختلف “نسبی/نسبیتگرایی” (relativism) شامل انواع مختلف پسامدرنیسم و پسامارکسیسم، وامدار تضعیف “ذاتگرایی” افلاطونی توسط داروین هستند. بنابراین تلاش من برای بیرون راندن “حقیقت” از حوزه علوم طبیعی/تجربی، تلاشی برای روش کردن مرزهای مفهوم “حقیقت” است.
با احترام – حسین جرجانی