نگاهی به کتابی در باره جشن های ۲۵۰۰ ساله سلطنت پهلوی
و بررسی انگیزه های این جشن دراین کتاب
بخش چهارم و پایانی
سخاوت کوروش آن گونه که در تاریخ گفته شده است او را به یک شخصیت اسطورهای در دنیای باستان تبدیل کرد. هردوت هالیكارناسوسی (Herodotus of Halicarnassus) در نوشته های تاریخی خود، که در ۴۴۰ پیش از میلاد، نود سال پس از مرگ کوروش نوشته شده، او را «پدری» خواند که «مهربان بود و برای مردم خود همه چیز فراهم میآورد».(۸۵) در روایت هردوت، کوروش آزادی مردم خود را با سرنگونی آستیاگ (Astyages)، پادشاه مادها، به دست آورد. این اثر، با این حال، بخشی از یک جستجوی فلسفی برای بررسی طبیعت انسان و ویژگیهای سلطنت است و شخصیتهای رنگارنگ و اخلاقاً مشکوکی همچون کرزوس طماع (greedy Croesus)، کمبوجیه جبار (the tyrannical Cambyses) و اپیالتیس فریبکار (deceitful Ephialtes) را در بر دارد. هردوت به ما کمک میکند تا فضایل کوروش را تا جایی که ممکن است، حتی در مورد یک پادشاه، درک کنیم، چرا که در نهایت کوروش به آرزوی خود می رسد و سرانجام در یک نبرد خونین در برابر یکی از قبایل سکاها کشته میشود. (۸۶)
سیروپدیا» (Cyropaedia) اثر فلسفی گزنفون (Xenophon) که حدود هفتاد سال بعد از تاریخهای هردوت نوشته شده، کوروش را بهعنوان پادشاه ایدهآل، مهربان، متفکر و شجاع معرفی میکند. در روایت گزنفون، کوروش نیز بهعنوان یک پدر برای مردم خود معرفی میشود: «این اولین بار نیست که من فرصت دارم تا مشاهده کنم که یک حاکم خوب از هیچ نظر با یک پدر خوب تفاوت ندارد. همانطور که یک پدر مراقب است تا نعمتها هیچگاه از فرزندانش کم نشود، کوروش نیز راههایی را که ما میتوانیم برای حفظ خوشبختیمان بکار بگیریم، توصیه میکند... از یک چیز میتوانیم مطمئن باشیم: کوروش هیچگاه ما را به هیچ خدمتی وا نمیدارد که تنها به نفع خود او باشد و نه به نفع ما. نیازهای ما همانند نیازهای اوست و دشمنان ما همانند دشمنان او هستند». (۸۷)
به هنگام سخنرانی مشهور شاه در برابر آرامگاه کوروش ناگهان گردباد کوچکی به هوا بر خاست. شاه نگاهی به آن کرد و گردباد آرم گرفت. بعضی گفتند که حتی بادها هم به تصرف شاه درآمده است و بعضی نشانه ای از کوروش بزرگ را در آن گردباد دیدند.
اگرچه از نظر تاریخی این روایت جای تردید دارد، اما این بر ما تأثیر بسیار میگذارد که در دنیای باستان چه اندازه برای کوروش احترام قائل بودهاند. اثر گزنفون همچنان منبعی تأثیرگذار در مورد کوروش و فلسفه رهبری است، و توماس جفرسون بعدها به پسرش گفت که «سیروپدیا» نخستین کتابی است که باید به یونانی بخواند. (۸۸) ایده پادشاه بهعنوان پدر در دوران پهلوی نیز، بهویژه تحت حکومت محمدرضا پهلوی پس از آغاز انقلاب سفید، جنبه مهمی از مفهومسازی سلطنت بود.
دیگر فلاسفه و نمایشنامهنویسان یونانی نیز ویژگیهای ستودنی پادشاه ایرانی را بررسی کردهاند. برای مثال، افلاطون نوشت که کوروش «آزادی کامل بیان» را اجازه میداد و در ایران او «آزادی و دوستی و ارتباط ذهنی» وجود داشت. (۸۹) به گفته دیودوروس سیکولوس (DiodorusSiculus)، کوروش «ویژگیهای استثنایی» داشت و او «بزرگترین مرد زمان خود» بود. (۹۰) در بسیاری از این آثار، کوروش بهعنوان مدل مناسبی برای ایدهآلهای دنیای متمدن یونانی معرفی میشود.
اسکندر مقدونی ظاهراً احترام زیادی برای کوروش قائل بود. وقتی مقبره کوروش در پاسارگاد را دید، از سادگی باشکوه این بنا تحت تأثیر قرار گرفت و مدتی بعد از آن بسیار ناراحت شد که مقبره ویران شده و غارتشده را پیدا کرد و دستور تعمیرات «کامل» آن را صادر نمود. (۹۱) اینکه اسکندر، بهعنوان یک یونانی تحصیلکرده، احترام زیادی برای کوروش قائل بوده کاملاً قابل درک است. با این حال، ممکن است انگیزههای عملیتری برای ادای احترام به کوروش وجود داشته باشد، که به تلاشهای او برای مشروعیتبخشی به سلطنت خود بهعنوان پادشاه جدید ایران مرتبط باشد. اسکندر که از احترام مردم به کوروش آگاه بود، سعی کرد به جای نسبت دادن خود به خاندان هخامنشی از طریق خون، خود را بهعنوان جانشین روحانی این سلسله فتحشده معرفی کند. (۹۲) دو هزار و سیصد سال بعد، محمدرضا پهلوی از استراتژی مشابهی برای مشروعیتبخشی به سلطنت خود استفاده میکرد.
مردم ایران، کسانی در آن جشن ها حضوری نداشتند
احترام به کوروش محدود به دنیای یونانی نبود. پس از آنکه کوروش یهودیان را از اسارت در بابل آزاد کرد، (۹۳) جایی که آنها از زمان فتح اورشلیم توسط نبوکدنضر دوم (Nebuchadnezzar II) در اواخر قرن هفتم پیش از میلاد نگهداری میشدند، اعمال کوروش از سوی تاریخنگاران یهودی ستوده شد. (۹۴) طبق گفته عزرا (Ezra)، کوروش حکمی صادر کرد که در آن برای بازسازی معبد اورشلیم فرمان داد و برای همین، اشعیا (Isaiah) او را «مسیح خداوند» میخواند. بنابراین، تصویر کوروش در قرن نوزدهم میتواند ترکیبی از سنتهای یونانی و کتاب مقدس باشد. همانطور که گزنفون از دیدگاه یونانیها برای خلق پادشاه ایدهآل خود استفاده کرد، کوروش برای ایدئولوگهای پهلوی بهعنوان کسی که به نظر میرسید ایدهآلها و در واقع ریشههای اندیشه سیاسی مدرن اروپایی را تجسم میکند، مناسب بود. این موضوع بدون شک به ارائه استوانه کوروش در قرن بیستم بهعنوان اولین منشور حقوق بشر کمک کرد.
ایده حکومت ایدهآل کوروش که بهوضوح توسط یونانیها بیان شد، در پایان قرن نوزدهم بهعنوان جنبهای مهم از ناسیونالیسم ایرانی مطرح گردید. کرمانی در مورد کوروش بزرگ مینویسد: «حکومت او بر پایه عدالت و برابری بود و به همین دلیل تاریخ او را بهعنوان «پیامبر» شناخته است. شخصیت او بهقدری برجسته بود که هیچگاه از قدرت خود سوءاستفاده نکرد و پادشاهان شکستخورده را بهعنوان متحدان سیاسی خود مورد احترام قرار داد. دوران حکومت کوروش بر اساس عدالت اجتماعی و آزادی بیان و مذهب بود». (۹۵) برای کرمانی، افراطگرایی دینی و دیکتاتوری حاکمان دو نمونه از بدترین شرور در جامعه انسانی بودند. کوروش، بهعنوان کسی که توسط کرمانی معرفی میشود، مخالف کامل این مفاسد بود و در جامعه او «عدالت» و «آزادی» حاکم بود. (۹۶) یاد حکومتی که کوروش ایجاد کرده بود، همچنین بهعنوان یک فراخوان روحانی و سیاسی عمل میکرد: «ای فرزندان این ایران آشفته: مردم دنیا از زنجیرهای جهل و بردگی رهایی یافتهاند و به سوی پیشرفت حرکت میکنند. ما ملتی خوابآلود هستیم، در حالی که دیگران بیدارند. نگاه کنید چگونه روح آزادی، عدالت و قانوناساسی در سراسر دنیا گسترش یافته است. سپس بیدار شوید و خود را متعهد کنید تا یک حکومت سیاسی نوین را تحقق بخشید، تا ایران آزاد و شرافتمند بسازید». (۹۷)
فردوسی بزرگ
نه تنها حکومت کوروش نقطه اوج تاریخ ایران به حساب میآمد، بلکه کرمانی معتقد بود ایرانیان میتوانند دوباره به شکوه و عظمت گذشته بازگردند. نسخهای مختصر از جلد اول تاریخ ایران اثر حسن پیرنیا، با عنوان «ایرانِ قدیم»، در اواخر دهه ۱۹۲۰ به طور گسترده توزیع شد و به کتاب درسی استانداردی برای دانشآموزان ایرانی تبدیل گردید. (۹۸) در این کتاب، پیرنیا تاریخ رمانتیک ایران باستان و افسانه کوروش بزرگ را به مخاطبان وسیعی معرفی کرد. پیرنیا در مورد کوروش نوشت: «مورخان بر این باورند که او پادشاهی با اراده، تدبیر، حکمت و بخشش بود.» او با تأکید بر ویژگیهای استثنائی کوروش (۹۹)، مینویسد: «در شرایط سخت، او عقل را بر زور برتری میداد و برخلاف پادشاهان آشور و بابل و دیگران، با مردمی که آنها را شکست داده بود، مهربان و بخشنده بود.» (۱۰۰) در این زمینه، پیرنیا استدلال میکند: «این پادشاه بزرگ باعث یک انقلاب اخلاقی در دنیای باستان شد.» (۱۰۱) طبق روایتهایی که در ادبیات دولتی آن زمان منتشر شد، کوروش تنها یک پادشاه عادی نبود، بلکه یک قهرمان ایرانی و یک انقلابی بود که استاندارد حکومتی عادلانه و اخلاقی را بنا نهاد. » (۱۰۲)
در سال ۱۹۷۱، هنگامی که محمد رضا شاه در مقابل مقبره کوروش بزرگ ایستاده بود، به روح کوروش وعده داد که ایرانیان اکنون بیدارند و همیشه بیدار خواهند بود. پذیرش کوروش توسط رژیم شاه، شبیه به نوشتههای گزنفون بود که کوروش را به عنوان پادشاه ایدهآل، مدلی برای رهبران سیاسی معرفی میکرد. این پذیرش همچنین مشابه نوشتههای کرمانی و پیرنیا بود، زیرا ادعا میشد که کوروش بر حکومتی ایدهآل نظارت میکرد که در آن عدالت و آزادی شکوفا میشد.
در یکی از انتشارات مهم به مناسبت جشنهای سالگرد، شجاعالدین شفا بخشهایی از کتاب رنه گروست (René Grousset) را که در ۱۹۵۱ منتشر شده بود، نقل کرده است. در این کتاب گروست از «طبیعت انسانی عمیق» تمدن ایرانی سخن گفته است: «در زمانی که یونسکو برای نجات جهان از هرج و مرج و تنفر از تمام انسانها درخواست کرده است، تمدن ایرانی نمونهای بزرگ تاریخی برای این تلاش مشترک است، زیرا یک نیروی روحانی بزرگ برای این کوشش و پشتیبانی کامل از آن فراهم آورده است.» (۱۰۳) دیدگاههای چنین دانشمندانی در این دوره توسط رژیم پهلوی تأیید و ترویج میشد تا روایت رسمی دولت را تقویت کند. به عنوان مثال، شاه در آغاز انقلاب سفید خود، به نقل از آرتور کریستنسن گفت: «یک پادشاه واقعی در ایران تنها یک حاکم سیاسی نیست، بلکه نخست و پیش از هر چیز یک معلم و حکیم است، کسی که نه تنها جادهها، سدها، پلها و کانالها را میسازد، بلکه روح ها، افکار و دلهای مردم را نیز راهنمایی میکند.» (۱۰۴)
فردوسی، کوروش و رضاشاه
در سال ۱۹۶۰، آرتور آپهام پوپ نیز بر اهمیت اخلاقی امپراتوری هخامنشی تأکید کرد. او نوشت که «برای اولین بار در تاریخ، امپراتوریای بر پایه اصول اخلاقی بنا شد که نه تنها سازماندهی سیاسی بینظیری داشت (آشوریها نیز در این زمینه توانمند بودند)، بلکه به دلیل اصول جدیدی که بهویژه اصول تسامح دینی و نژادی بودند، موفق شد امپراتوریای بسازد که وفاداری و شور و شوق اتباع خود را به دلیل کرامت انسانی که به آنان اعطا شده بود، جلب کند.» (۱۰۵)
شاه در کتاب ماموریت برای وطنم که در ۱۹۶۱ منتشر شد، همنظر با این تاریخنگاران شد و نوشت که کوروش «یکی از پرتحرکترین افراد تاریخ» بود (۱۰۶) و «در هر کجا که کوروش سرزمینی را فتح میکرد، مردمانی را که با او جنگیده بودند میبخشید، به خوبی با آنان رفتار میکرد و آنان را در مشاغل پیشین خود حفظ میکرد... اگرچه ایران در آن زمان هیچگونه نهادهای دموکراتیک سیاسی نمیشناخت، کوروش با این حال برخی از ویژگیهایی را نشان داد که قدرت دموکراسیهای بزرگ مدرن را فراهم میکنند.» (۱۰۷)
بر طبق نظر شاه اگر چه ممکن است که انقلاب روشنفکری در قرن هجدهم در اروپا رخ داده باشد، اما برخی از مهمترین ایدههای آن بیش از ۲۰۰۰ سال پیش توسط کوروش پذیرفته شده بود. شاه همچنین اظهار داشت که «امپراتوری که کوروش بزرگ بنیانگذاری کرد تنها بر اساس گسترش سرزمینی نبود، بلکه بر تسامح و درک بینالمللی استوار بود. حقوق تمامی ملتهای تحت سلطه محترم شمرده میشد و قوانین و آداب آنها مورد احترام قرار میگرفت. در واقع، من در امپراتوری اولیهمان چیزی از سازمان ملل را میبینم که نزدیک به ۲۵۰۰ سال بعد شکل گرفت.» (۱۰۸) این برداشت از تاریخ، البته، کاملاً ذهنی است و نمایانگر ارائه تاریخ ایران توسط ایدئولوگهای پهلوی است که هم از منظر سنت فلسفی غربی مدرن و هم از منظر ناسیونالیسم رمانتیک که از اواسط قرن نوزدهم در ایران توسعه یافت، به آن پرداخته شده است.
پس از شناسایی کوروش بهعنوان یکی از قهرمانان بزرگ تاریخ ایران، یک نوگرا در زمان خود و به لحاظ تفکر انسانی پیشرفته، ایدئولوگهای پهلوی آغاز به ارائه شاه بهعنوان جانشین روحانی او کردند، و اینگونه سلطنت پهلوی را در چارچوب یک سنت سلطنتی ۲۵۰۰ ساله مشروعیت بخشیدند. در یک بخش از یک کتابشناسی یادبودی که به مناسبت تاجگذاری شاه در ۱۹۶۷ منتشر شد، این احساس بهوضوح بیان شده است: «گفته شده است که آنچه گزنفون در ۴۰۱ پیش از میلاد در مورد کوروش بزرگ نوشت، بهطور مشابه امروز میتواند در مورد محمدرضا شاه پهلوی نیز نوشته شود.» (۱۰۹)
کتابی دیگر که در همان زمان بهمناسبت تاجگذاری شاه در ۱۹۶۷ منتشر شد، با عنوان «تاجگذاری شاهنشاهان ایران» تاریخ مراسم تاجگذاری در ایران را از زمان کوروش بزرگ آغاز کرده و ظهور او را «یکی از مهمترین رویدادهای جهان» توصیف نموده و کتاب را با تاجگذاری محمدرضا پهلوی پایان میدهد.(۱۱۰) کتابهای منتشر شده در زمان جشنها نیز شباهتهای موجود در سیاستهای پیشرفته کوروش بزرگ و سیاستهای پیشرفته شاه فعلی را برجسته کردند. برخی از این کتابها در صفحات ابتدایی ترجمهای زرین از متن استوانه کوروش را درج نمودند، همراه با متن انقلاب سفید شاه، که بهوضوح کوروش را با محمدرضا پهلوی پیوند میدهند. (۱۱۱) سازماندهندگان جشنهای سلطنتی این متون را که به فارسی و خط میخی روی تختهسنگها حک شده بود، در بسیاری از شهرها و شهرستانهای ایران به نمایش گذاردند. همچنین روزنامهها بهوضوح این مقایسه را انجام دادند. (۱۱۲) به عنوان مثال، در روزنامه دولتی کیهان در ۱۱ اکتبر، روز پیش از آغاز جشنها، عنوانی با مضمون «جاودانگی امپراتوری ایران » وجود داشت که در آن تصویر کوروش بزرگ در سمت چپ صفحه و تصویر شاه در لباس تاجگذاری در سمت راست دیده می شد.
فردوسی در کنار کوروش کبیر
در پایین صفحه متنی از انقلاب سفید شاه همراه با متن استوانه کورش آمده بود. برنامه رسمی جشنها همچنین به طور ضمنی مقایسهای بین کورش و شاه انجام میداد. (۱۱۳) در این متن آمده بود که کورش «قوی و سخاوتمند، عادل و انسانی بود… مردی با آرمانهای عالی که به باور خود زندگی کرد که مطابق با آن هیچکس شایسته حکومت نیست مگر آن که قادرترین مرد در پادشاهی باشد.» (۱۱۴) همان صفحه به «رهبری دوراندیش» محمدرضا شاه پهلوی اشاره میکند. بنابراین، میتوان مشاهده کرد که ارائه شاه به عنوان جانشین کورش در دهه ۱۹۶۰ به یک سرمایهگذاری سیاسی تبدیل شد که در جشنهای سال ۱۹۷۱ به اوج خود رسید.
ارتباط با کورش همچنین به ارائه رژیم پهلوی به عنوان یک رژیم ریشهدار در سنت باستانی سلطنت کمک کرد. ایده استمرار سلطنت این بود که نشان داده شود ایران همیشه پادشاهانی داشته است و شکوه گذشته آن به دلیل قدرت نهاد سلطنت بوده. به این ترتیب، رژیم، همانطور که مصطفی وزیری اشاره کرد، «واژه میهنپرستی را مترادف با احترام به سلطنت و پادشاه» کرده بود. (۱۱۵) به عنوان ادای احترام به سنت تاریخی سلطنت در ایران، جشنهای سالگرد تلاش داشتند مردم را به این باور برسانند که عشق به کشورشان معادل عشق به پادشاه باشد.
استوانه کورش نماد فرهنگی مهمی بود و از این رو رژیم در این دوره آن را انتخاب کرد و به عبارت دیگر به ابزاری برای مشروعیت بخشی رژیم پهلوی تبدیل شد. این استوانه به عنوان نشانهی ملموسی از روایت کورش که رژیم ترویج میداد، به شمار میرفت. تا زمان جشنها در سال ۱۹۷۱، پژوهشگران از «پیام کورش» سخن میگفتند که در استوانه حک شده بود و «قدرت ماورایی» داشت. در ارائهای به کنگره ایرانشناسی، اسماعیل کویلس (Ismael Quiles)، پژوهشگر آرژانتینی گفت: «مطمئناً کورش به یک نظم الهی ماورایی اعتقاد داشت که فراتر از رویدادهای انسانی و موقتی است و سرنوشت انسانها را هدایت میکند، و به عنوان تضمینی برای نظم اخلاقی در روابط انسانی عمل میکند. و این به نظر ما نقطهای بنیادی و واضح در پیام کورش است که به اعلامیه حقوق بشر تاریخی او که ۲۵۰۰ سال پیش صادر کرده، قدرت فراطبیعی می بخشد».
رژیم پهلوی در ترویج استوانه به عنوان اعلامیهای کهن از حقوق بشر موفق بود. این استوانه تبدیل به نقطه مرکزی لوگوی رسمی جشنها شد که در تمامی کتاب ها و نشریات منتشر شده ظاهر گردید و در آن، این اثر با هالهای آبی احاطه شده و نشان خاندان پهلوی در بالای آن قرار داشت و اطراف آن با گلهای به سبک دیوارنگاره های تخت جمشید تزیین شده بود. لوونتال مشاهده کرده است که «دستکاری آثار باستانی، ظاهر و معنی آنها را بازآفرینی میکند و ما نشانه های واضح این دستکاری را در تصاحب استوانه توسط پهلویها میبینیم».(۱۱۷)
مفهوم میهن ایرانی و هویت ملی ایرانی از یک حرکت فکری در نیمه دوم قرن نوزدهم به یک حرکت سیاسی و در نهایت ایدئولوژی دولتی در دوره پهلوی تبدیل شد. ایران باستان توسط ایدئولوگهای پهلوی بازآفرینی شد تا مبنای این ایدئولوژی قرار گیرد و به تأکید بر موفقیتهای ایران پیش از اسلام پرداخته و به آیندهای همچون گذشته باشکوه نگاه کند. علیرغم این که ایران در طول قرنها دچار تهاجمات مکرر شده بود، هرگز هویت فرهنگی خود را از دست نداده بود. از این رو، همانطور که ضیاء ابراهیمی مینویسد، ملیگرایی مدرن ایرانی «ملت ایران را به یک ققنوس تبدیل کرد که بارها از خاکسترهای تهاجمهای بیگانه برمیخیزد».(۱۱۸)
اولین پادشاه پهلوی، رضا شاه، سعی داشت مشروعیت خود را از سنت سلطنتی فارسی و شکوه ایران باستان به دست آورد، نه از سلسله قاجار که تقریباً ۱۵۰ سال بر ایران حکومت کرده بود. او ایران را به عنوان یک فرد قدرتمند رهبری کرد و به سالها تحقیر در برابر بریتانیا و روسیه، که بیاحترامی به حاکمیت ایران نشان داده بودند، پایان داد. با این حال، او مجبور شد به دست بریتانیا و روسیه از سلطنت کنارهگیری کند و پسر و جانشین او، محمدرضا پهلوی، باید سلطنت خود را در دوران پرتنش پس از جنگ تثبیت میکرد. در دهه ۱۹۶۰، او از اعتماد داخلی و بینالمللی برخوردار شد و توانست برای تضمین موقعیت ایران به عنوان یک قدرت جهانی تأثیرگذار و فرمانروا تلاش کند. از طریق اصلاحاتی مانند انقلاب سفید و رویدادهایی همچون مراسم تاجگذاری در ۱۹۶۷، شاه تلاش کرد سلطنت خود را با ارائهی این باور که سرنوشت ایران وابسته به قدرت و استحکام نهاد سلطنت است، مشروعیت بخشد. او با مقایسه خود با کورش، هم به مخاطبان داخلی و هم بینالمللی خود درخواست شناسایی میکرد. کورش نه تنها به عنوان یک قهرمان ایرانی بلکه به عنوان یک شخصیت تاریخی معرفی شد که ایدههای فلسفی مدرن اروپایی نیز میتوانستند به او به نوعی تسبت داد شوند.
نمایی تخیلی از کوه دماوند
پیر نورا نوشته است که تاریخ میتواند به عنوان روشی برای «فهمیدن آنچه که هستیم از آنچه دیگر نیستیم» استفاده شود. شفا در خاطراتش، مینویسد که در دوره قاجار، ایران «به سطح یک کشور عقبافتاده سقوط کرده بود»، بنابراین ادامه میدهد: «با برگزاری این جشن بینالمللی، تلاش داشتیم به مردم یادآوری کنیم که ایران همان کشور افتخارآفرین، تولیدکننده تمدن (تمدن آفرین) با ۳,۰۰۰ سال تاریخ است که آن را در درسهای تاریخ مدرسه خواندهاند، کشوری که نقش برجستهای در دنیای باستان داشت و علیه امپراتوریهای یونان و روم جنگید… و با بازگشت به گذشته پرافتخار خود آماده است مسئولیت تضمین همان شکوفایی در آینده به عنوان یک ملت پویا و سازنده را بپذیرد.» (۱۲۰)
بنابراین، جشنها نماد بازسازی ایران و بازگشت آن به مرکز سیاست جهانی بودند. همانطور که ایران علیه امپراتوریهای یونان و روم جنگید، حال میتوانست در برابر قدرتهای صنعتی و نظامی جهان قرار بگیرد تا به یک نیروی جدی در عرصه بینالمللی تبدیل شود. در حالی که ملیگرایان رمانتیک بازگشت ایران به برتری را به عنوان نتیجه طبیعی نیروهای تاریخی معرفی میکردند، پیام زیرساختی جشنها این بود که این بازگشت وابسته به قدرت و حکمت پادشاه پادشاهان، خورشید آریاییها، محمدرضا شاه پهلوی بود.
* کلیه تصاویر این مقاله توسط هوش مصنوعی و برای همین مطلب تهیه شده است
بخشهای پیشین مقاله:
بخش نخست: کتابی درباره جشنهای ۲۵۰۰ ساله-۱
بخش دوم: کتابی درباره جشنهای ۲۵۰۰ ساله-۲
بخش سوم: کتابی درباره جشنهای ۲۵۰۰ ساله-۳
بخش چهارم: کتابی درباره جشنهای ۲۵۰۰ ساله-۴
——————————————
زیرنویسها:
85. Herodotus, The Histories, 3.89.
86. As Daniel Beckman noted, this failure by overreach is a recurring theme in Herodotus, since Cambyses, Darius and Xerxes fail in Ethiopia, Scythia and Greece respectively. See Daniel Beckman, ‘The Many Deaths of Cyrus the Great’, Iranian Studies, 51:1 (2018): 5.
87. Xenophon, Cyropaedia, 8.1–5.
88. ‘Cyrus Cylinder: How a Persian Monarch Inspired Jefferson’, BBC, 11 March 2013. Available online: http://www.bbc.co.uk/news/world-us-canada-21747567 (accessed 7 September 2016).
89. Plato, Laws, 3.
90. Quoted in Shojaeddin Shafa, Facts about the Celebration of the 2500th Anniversary of the Founding of the Persian Empire by Cyrus the Great (Tehran: Committee of International Affairs of the Festivities, 1971), 11.
91. Arrian, The Campaigns of Alexander, 6.29–30.
92. Ali Mousavi, ‘Pilgrimage to Pasargadae: A Brief History of the Site from the Fall of the Achaemenids to the Early Twentieth Century’, in Cyrus the Great: An Ancient Iranian King, ed. Touraj Daryaee (Santa Monica, CA: Afshar Publishing, 2013), 29.
93. Ezra, 6.3–14.
94. Isaiah, 45.1. This appears not to have been an empty gesture, for indeed there is evidence that the rebuilding of the temple commenced as little as two years after the first exiles returned home to Jerusalem. See Zarghamee, Discovering Cyrus, 235.
95. Kermāni quoted in Abdolmohammadi, ‘History, National Identity and Myths’, 26–7.
96. Abdolmohammadi, ‘The Political Thought of Mirzā Aqā Khān Kermāni’, 153.
97. Kermāni quoted in Abdolmohammadi, ‘History, National Identity and Myths’, 27.
98. Marashi, Nationalizing Iran, 99.
99. Hasan Pirniyā, ‘Qabl az Eslām’, in Hasan Pirniyā, ʿAbbās Eqbāl Āshtiyāni and Bāqer ʿĀqeli, Tārikh-e Irān (Tehran: Nashr Nāmak, 1393), 81.
100. Ibid.
101. Ibid., 82.
102. Pirniyā’s Irān-e Qadim can still be found in many bookstores in Iran, usually alongside a volume on Iran after the advent of Islam.
103. Quoted in Shafa, Facts about the Celebration, 7–9.
104. Mohammad Rezā Pahlavi, Enqelāb-e Sefid [White Revolution] (Tehran: Ketābkhāneh-ye Pahlavi, 1967), 2–3.
105. Arthur Upham Pope letter to H. Amir Ebrahimi, 4 December 1960, in Surveyors of Persian Art, 427.
106. Mohammad Reza Pahlavi, Mission for My Country (London: Hutchinson, 1961), 21.
107. Ibid., 164
108. Ibid., 21.
109. Ardeshir Zahedi, ‘A Memoir of His Imperial Majesty Mohammad Reza Shah Pahlavi, Shahanshah of Iran’, in Bibliography of Iran, ed. Geoffrey Handley-Taylor (London: Bibliography of Iran, 1967), xvii.
110. Tājgozāri-ye Shāhanshāhān-e Irān [The Coronation of the Kings of Iran] (Tehran: Shurā-ye Markazi-ye Jashn-e Shāhanshāhi-ye Irān, 1346), 1.
111. See, for example, 2500 Sāl Shāhanshāhi-ye Irān: Az Kurosh tā Pahlavi [2500 Years of Imperial Iran: From Cyrus to Pahlavi] (Tehran: Vezārat-e Behdāri, 1971).
112. See Norman Sharp’s letter to Paul Gotch, 13 August 1967, Paul Gotch Papers, BM (British Museum).
113. ‘Jāvidānegi-ye Shāhanshāhi-ye Irān’, Keyhān, 19 Mehr 1350/ 11 October 1971.
114. Celebration of the 2500th Anniversary of the Founding of the Persian Empire by Cyrus the Great (Tehran: Ministry of Information, 1971), 7–8.
115. Mostafa Vaziri, Iran as Imagined Nation: The Construction of National Identity (New York: Paragon House, 1993), 198.
116. Ismael Quiles, ‘La Philosophie sous-jacente au message de Cyrus’, in Acta Iranica, vol. 1, ed. Jacques Duchesne-Guillemin (Tehran: Bibliotheque Pahlavi; Leiden: Brill, 1974), 23.
117. David Lowenthal, The Past Is a Foreign Country (Cambridge: Cambridge University Press, 1985), 263.
118. Reza Zia-Ebrahimi, ‘Better a Warm Hug Than a Cold Bath: Nationalist Memory and the Failures of Iranian Historiography’, Iranian Studies, 49:5 (2016): 839.
119. Nora, ‘Between Memory and History’, 13.
120. Shafā, ‘Shojāʿ al-Din Shafā az Zabān-e Khodash’, 74.